مدني و 129 آيه است.
{بَرَاءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (1) فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَأَنَّ اللَّهَ مُخْزِي الْكَافِرِينَ (2)}.
بَرَاءةٌ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِكِينَ؛ خدا و پيامبرش بيزارند از مشرکاني که با آنها پيمان بسته ايد.
فَسِيحُواْ فِي الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَاعْلَمُواْ أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّهِ وَأَنَّ اللّهَ مُخْزِي الْكَافِرِينَ؛ پس چهار، ماه به شما مهلت داده شد که در اين سرزمين سير کنيد ، و بدانيد که از خدا نتوانيد گريخت ، و اوست که کافران را رسوا مي سازد.
#
{1 ـ 2} أي: هذه {براءةٌ من الله} ومن {رسوله}: إلى جميع المشركين المعاهدين؛ أنَّ لهم أربعة أشهر يسيحون في الأرض على اختيارهم آمنين من المؤمنين، وبعد الأربعة الأشهر؛ فلا عهد لهم ولا ميثاق. وهذا لمن كان له عهدٌ مطلقٌ غير مقدَّر أو مقدرٌ بأربعة أشهر فأقل، أما من كان له عهد مقدَّر بزيادة على أربعة أشهر؛ فإنه يتعيَّن أن يتمَّم له عهده إذا لم يُخَفْ منه خيانة، ولم يبدأ بنقض العهد.
ثم أنذر المعاهَدين في مدة عهدهم أنَّهم وإن كانوا آمنين؛ فإنهم لن يعجِزوا الله ولن يفوتوه، وأنه من استمر منهم على شركه؛ فإنه لا بدَّ أن يخزيه، فكان هذا مما يجلبهم إلى الدخول في الإسلام إلا من عاند، وأصرَّ، ولم يبال بوعيد الله.
(1 - 2) این اعلام بیزاری خداوند و پیامبرش از همۀ مشرکانی است که با مسلمانان معاهدهای دارند، و آنها آزادند چهار ماه در زمین بگردند و از جانب مؤمنان در امان هستند؛ و بعد از چهار ماه، هیچ معاهده و پیمانی با مسلمانان ندارند. و این در مورد کسانی است که دارای پیمان مطلق، یا پیمانی به مدت چهار ماه یا کمتر باشند. اما کسی که دارای پیمانی با مسلمین است که مدت آن بیش از چهار ماه، و زمان آن مشخص است، نباید تا پایان مدت پیمانش به وی کاری داشت؛ این در صورتی است که بیم خیانتی از جانب وی نباشد، و خودش به شکستن پیمان مبادرت نکند. سپس خداوند متعال مشرکینی را که دارای پیمان هستند بر حذر داشت که آنها گرچه در امان هستند، اما نمیتوانند خداوند را ناتوان کرده و از دست او در روند؛ و هر کس به شرک خود ادامه دهد، حتماً خداوند او را رسوا و ذلیل میگرداند. پس این تهدید، آنها را به سوی اسلام متمایل ساخت، مگر آن دسته که کینهتوزی نموده و بر شرک اصرار ورزیدند، و به وعید و هشدار الهی مبالات نکردند.
{وَأَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ (3)}.
وَأَذَانٌ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الأَكْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِيءٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّهِ وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ؛ در روز حج بزرگ از جانب خدا و پيامبرش به مردم اعلام مي شود که خدا، وپيامبرش از مشرکان بيزارند پس اگر توبه کنيد برايتان بهتر است ، ولي اگر سرپيچي کنيد بدانيد که از خدا نتوانيد گريخت و کافران را به عذابي دردآور بشارت ده.
#
{3} هذا ما وعد الله به المؤمنين من نصر دينه وإعلاء كلمته وخذلان أعدائهم من المشركين الذين أخرجوا الرسول ومَنْ معه من مكة من بيت الله الحرام وأجلَوْهم مما لهم التسلُّط عليه من أرض الحجاز؛ نصر اللهُ رسولَه والمؤمنين حتى افتتح مكة وأذلَّ المشركين وصار للمؤمنين الحكمُ والغَلَبَةُ على تلك الديار، فأمر النبيُّ - صلى الله عليه وسلم - مؤذِّنه أن يؤذِّن يوم الحج الأكبر، وهو يوم النحر، وقت اجتماع الناس مسلمهم وكافرهم من جميع جزيرة العرب: أن يؤذِّن بأنَّ الله بريءٌ ورسوله من المشركين؛ فليس لهم عنده عهدٌ وميثاقٌ؛ فأينما وُجِدوا قُتِلوا، وقيل لهم: لا تقربوا المسجد الحرام بعد عامكم هذا! وكان ذلك سنة تسع من الهجرة، وحجَّ بالناس أبو بكر الصديق رضي الله عنه، وأذَّن ببراءة يوم النحر ابنُ عمِّ رسول الله - صلى الله عليه وسلم - علي بن أبي طالب رضي الله عنه.
ثم رغَّب تعالى المشركين بالتوبة ورهَّبهم من الاستمرار على الشرك، فقال: {فإن تُبْتُم فهو خيرٌ لكم وإن تولَّيْتم فاعلموا أنَّكم غير معجزي الله}؛ أي: فائتيه، بل أنتم في قبضته، قادر أن يسلط عليكم عباده المؤمنين. {وبشر الذين كفروا بعذاب أليم}؛ أي: مؤلم مفظع في الدنيا بالقتل والأسر والجلاء وفي الآخرة بالنار وبئس القرار.
(3) این همان مژدهای است که خداوند به مؤمنان داده است، که دینش را یاری میدهد، و آن را پیروز میگرداند، و دشمنانش را رسوا میکند؛ همانهایی که پیامبر و اصحاب را از بیتالحرام و از مناطقی در حجاز که زیر سلطه آنها بود، آواره کردند. خداوند پیامبر و مؤمنان را یاری کرد، بهگونهای که مکه فتح شد، و مشرکین ذلیل گشتند، و حکمرانی آن سرزمین از آن مسلمین گردید. پس در روز حج اکبر که روز عید قربان بود و مسلمانان و کافران از تمام جزیرۀ عرب جمع شده بودند، پیامبر صلی الله علیه وسلم منادی را دستور داد تا اعلام نماید که خدا و پیامبرش از مشرکان بیزارند، و نزد او عهد و پیمانی ندارند، و هرجا یافت گردند، کشته میشوند، و از این به بعد نباید به مسجدالحرام نزدیک شوند. و آن سال، سال نهم هجری بود. و ابوبکرصدیق رضی الله عنه حج را همراه با مردم انجام داد، و پسر عموی پیامبر صلی الله علیه وسلم علی بن ابی طالب رضی الله عنه در روز عید قربان برائتی را از مشرکین کرد. سپس خداوند متعال مشرکین را بر توبه کردن تشویق نمود،
و آنها را از ادامه دادن به شرک بر حذر داشت و فرمود: (
﴿فَإِن تُبۡتُمۡ فَهُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡۖ وَإِن تَوَلَّيۡتُمۡ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّكُمۡ غَيۡرُ مُعۡجِزِي ٱللَّهِ﴾) اگر توبه کنید، برایتان بهتر است؛ و اگر روی بگردانید، پس بدانید که شما هرگز نمیتوانید خدا را ناتوان و درمانده کنید و از دست او فرار نمایید، بلکه تحت تصرف او هستید، و او میتواند بندگان مؤمنش را بر شما مسلط بگرداند. (
﴿وَبَشِّرِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾) و کافران را در دنیا به عذابی دردناک از قبیل: کشته شدن، و اسیر گشتن، و آواره شدن، و در آخرت به عذاب جهنم که بد جایگاهی است، مژده بده.
{إِلَّا الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئًا وَلَمْ يُظَاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ (4)}.
إِلاَّ الَّذِينَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنقُصُوكُمْ شَيْئًا وَلَمْ يُظَاهِرُواْ عَلَيْكُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّواْ إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ ؛ مگر آن گروه از مشرکان که با ايشان پيمان بسته ايد و در پيمان خود کاستي نياورده اند و با هيچ کس بر ضد شما همدست نشده اند با اينان به پيمان خويش تا پايان مدتش وفا کنيد ، زيرا خدا پرهيزگاران را دوست دارد.
#
{4} أي: هذه البراءة التامَّة المطلقة من جميع المشركين، {إلَّا الذين عاهَدْتم من المشركين}: واستمرُّوا على عهدهم، ولم يجرِ منهم ما يوجبُ النقضَ؛ فلا نَقَصوكم شيئاً، ولا عاونوا عليكم أحداً؛ فهؤلاء أَتِمُّوا إليهم عهدهم إلى مدتهم قلَّت أو كثرت؛ لأنَّ الإسلام لا يأمر بالخيانة، وإنما يأمر بالوفاء. {إنَّ الله يحبُّ المتَّقين}: الذين أدَّوْا ما أمروا به، واتَّقوا الشرك والخيانة وغير ذلك من المعاصي.
(4) این، بیزاری و برائت کامل و مطلق از همۀ مشرکان است. (
﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ عَٰهَدتُّم مِّنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ﴾) مگر مشرکانی که با آنان پیمان بستهاید، و آنها پیمانشان را ادامه دادهاند و چیزی از آنان سر نزده است که موجب نقض پیمان شود؛ پس آنها چیزی از آن نکاسته، و هیچ کس را علیه شما یاری نکردهاند. بنابراین باید پیمان آنها را تا وقتی که مدت آن به پایان میرسد، تمام کنید-خواه زمان آن کم باشد یا زیاد- چون اسلام به خیانت کردن دستور نمیدهد، بلکه به وفا نمودن فرمان میدهد. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُتَّقِينَ﴾) بیگمان خداوند پرهیزگاران را دوست دارد؛ کسانی که آنچه را بدان دستور داده شدهاند، انجام داده و از شرک و خیانت و دیگر گناهان پرهیز مینماید.
{فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (5)}.
فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ؛ و چون ماههاي حرام به پايان رسيد ، هر جا که مشرکان را يافتيد بکشيد و، بگيريد و به حبس افکنيد و در همه جا به کمينشان نشينيد اما اگر توبه کردند و نماز خواندند و زکات دادند ، از آنها دست برداريد ، زيرا خدا آمرزنده و مهربان است.
#
{5} يقول تعالى: {فإذا انسلخَ الأشهرُ الحُرُم}؛ أي: التي حُرِّم فيها قتال المشركين المعاهَدين، وهي أشهر التَّسْيير الأربعة، وتمام المدة لمن له مدة أكثر منها؛ فقد برِئَت منهم الذمة. {فاقتُلوا المشركين حيث وجدتموهم}: في أيِّ مكان وزمان، {وخذوهم}: أسرى، {واحصُروهم}؛ أي: ضيِّقوا عليهم؛ فلا تَدَعوهم يتوسَّعون في بلاد الله وأرضه التي جعلها الله معبداً لعباده؛ فهؤلاء ليسوا أهلاً لسُكناها، ولا يستحقُّون منها شبراً؛ لأنَّ الأرض أرض الله، وهم أعداؤه المنابذون له ولرسله، المحاربون الذين يريدون أن تخلو الأرض من دينه، ويأبى الله إلاَّ أن يُتِمَّ نورَه ولو كره الكافرون. {واقعُدوا لهم كلَّ مرصدٍ}؛ أي: كلَّ ثنيَّة وموضع يمرُّون عليه، ورابطوا في جهادهم، وابذلوا غاية مجهودكم في ذلك، ولا تزالوا على هذا الأمر حتى يتوبوا من شركهم. ولهذا قال: {فإن تابوا}: من شركهم، {وأقاموا الصَّلاة}؛ أي: أدَّوها بحقوقها، {وآتوا الزكاةَ}: لمستحقيها، {فَخلُّوا سبيلَهم}؛ أي: اتركوهم، وليكونوا مثلكم لهم ما لكم، وعليهم ما عليكم. {إنَّ الله غفورٌ رحيمٌ}: يغفر الشرك فما دونه للتائبين، ويرحمهم بتوفيقهم للتوبة ثم قبولها منهم.
وفي هذه الآية دليل على أن من امتنع من أداء الصلاة أو الزكاة؛ فإنه يقاتَل حتَّى يؤديها؛ كما استدلَّ بذلك أبو بكر الصديق رضي الله عنه.
(5) خداوند متعال میفرماید: (
﴿فَإِذَا ٱنسَلَخَ ٱلۡأَشۡهُرُ ٱلۡحُرُمُ﴾) و چون ماههایی که خداوند جنگیدن با مشرکانِ دارایِ پیمان را در آن حرام نموده است به پایان رسید، و آن ماهها عبارتند از چهارماهی که در آن به مشرکان مهلت داده شده است به رفت و آمد بپردازند. نیز عبارت است از مدت زمانی که بیشتر از چهارماه میباشد؛ و آن برای مشرکانی است که مهلت بیشتری به آنان داده شده است، پس آنگاه عهد و پیمانی بر گردن مسلمانان نخواهند داشت. (
﴿فَٱقۡتُلُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ حَيۡثُ وَجَدتُّمُوهُمۡ﴾) پس مشرکان را هرزمان و در هرمکانی یافتید، بکشید. (
﴿وَخُذُوهُمۡ﴾) و آنهارا به اسارت بگیرید. (
﴿وَٱحۡصُرُوهُمۡ﴾) و آنها را در تنگنا قرار دهید، و نگذارید در سرزمین خدا که آن را برای عبادت قرار داده است، در آسایش به سر ببرند. ایشان صلاحیت سکنی گزیدن در آن را ندارند و مستحق برخورداری از یک وجب از زمین خدا نمیباشند؛ زیرا زمین، زمین خداست، و آنها دشمنان خدا هستند و با خدا و پیامبرش میجنگند و میخواهند زمین از دین خدا خالی باشد، و خداوند نمیپذیرد، مگر اینکه نورش را کامل بگرداند، گرچه کافران این را نپسندند. (
﴿وَٱقۡعُدُواْ لَهُمۡ كُلَّ مَرۡصَدٖ﴾) و در هرگذرگاه و محلی که از آن میگذرند، به کمین آنها بنشینید، و به جهاد با آنان بپردازید، و آنچه در توان دارید، در این راه مبذول دارید، و همواره این کار را ادامه بدهید تا آنها از شرک خود دست بردارند.
بنابراین فرمود: (
﴿فَإِن تَابُواْ﴾) اگر از شرک خود توبه کردند، (
﴿وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾) و نماز را با رعایت آداب و حقوق کامل برپا داشتند، (
﴿وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ﴾) و زکات را به مستحقان آن پرداختند، (
﴿فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمۡ﴾) راه را بر آنان باز بگذارید؛ یعنی رهایشان کنید، و آنها باید مانند شما زندگی کنند؛ آنچه برای شماست برای آنان هم هست، و آنچه بر شماست بر آنان هم خواهد بود. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾) بیگمان خداوند آمرزندۀ مهربان است؛ کسانی که توبه نمایند شرک و گناهان کوچکترشان را میآمرزد، و با توفیق دادنشان برای توبه کردن و سپس پذیرفتن آن، به آنان رحم میفرماید. و این آیه بیانگر آن است که هرکس از ادا کردن نماز یا زکات امتناع ورزد، با او جنگ خواهد شد تا اینکه نماز و زکات را ادا کند. همانطور که ابوبکر صدیق در جنگ با کسانی که پس از فوت پیامبر صلی الله علیه وسلم از پرداختن زکات امتناع ورزیدند، به این آیه استدلال نمود.
{وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْلَمُونَ (6)}.
وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَعْلَمُونَ؛ و هر گاه يکي از مشرکان به تو پناه آورد ، پناهش ده تا کلام خدا را بشنود ، سپس به مکاني امنش برسان ، زيرا اينان مردمي نادانند.
#
{6} لما كان ما تقدَّم من قوله: {فإذا انسلخ الأشهرُ الحُرُم فاقتُلوا المشركين حيث وجدتموهم وخُذوهم واحصُروهم واقعُدوا لهم كلَّ مرصد}: أمراً عامًّا في جميع الأحوال وفي كلِّ الأشخاص منهم؛ ذكر تعالى أن المصلحة إذا اقتضت تقريب بعضهم؛ جاز، بل وجب ذلك، فقال: {وإنْ أحدٌ من المشركين استجارَكَ}؛ أي: طلب منك أن تجيره وتمنعه من الضَّرر لأجل أن يسمع كلام الله وينظر حالة الإسلام، {فأجِرْه حتَّى يسمعَ كلام الله}: ثم إنْ أسلم؛ فذاك، وإلاَّ؛ فأبلِغْه مأمَنَه؛ أي: المحل الذي يأمن فيه.
والسبب في ذلك أن الكفار قومٌ لا يعلمون؛ فربَّما كان استمرارُهم على كفرهم لجهل منهم إذا زال اختاروا عليه الإسلام؛ فلذلك أمر الله رسوله. وأمَّتُه أسوتُه في الأحكام أن يجيروا من طَلَبَ أن يسمع كلام الله.
وفي هذا حجةُ صريحةٌ لمذهب أهل السنة والجماعة، القائلين بأن القرآن كلام الله غير مخلوق؛ لأنَّه تعالى هو المتكلِّم به، وأضافه إلى نفسه إضافة الصفة إلى موصوفها، وبطلان مذهب المعتزلة ومن أخذ بقولهم أنَّ القرآن مخلوقٌ، وكم من الأدلَّة الدالَّة على بطلان هذا القول، ليس هذا محل ذكرها!
(6) آنچه که پیشتر در آیۀ
﴿ فَإِذَا ٱنسَلَخَ ٱلۡأَشۡهُرُ ٱلۡحُرُمُ فَٱقۡتُلُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ حَيۡثُ وَجَدتُّمُوهُمۡ وَخُذُوهُمۡ وَٱحۡصُرُوهُمۡ وَٱقۡعُدُواْ لَهُمۡ كُلَّ مَرۡصَدٖ﴾ «پس وقتی که ماههای حرام به پایان رسید، مشرکان را هرکجا یافتید، بکشید، و بگیرید و محاصره کنید، و در هر کمینگاهی به کمین آنان بنشینید» گذشت، یک دستور کلی برای همۀ حالات و در مورد هر شخصی از مشرکین بود. اما در اینجا خداوند متعال بیان میکند که اگر مصلحت اقتضا نمود، جایز بلکه واجب است برخی از آنان، نزدیک گردانده شوند.
پس فرمود: (
﴿وَإِنۡ أَحَدٞ مِّنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٱسۡتَجَارَكَ﴾) و اگر یکی از مشرکان از تو خواست که به او پناه بدهید و او را از ضرر و زیان مصون داری تا کلام خدا را بشنود و در اسلام تأمل کند. (
﴿فَأَجِرۡهُ حَتَّىٰ يَسۡمَعَ كَلَٰمَ ٱللَّهِ﴾) پس او را پناه بده تا کلام خداوند را بشنود. سپس اگر مسلمان شد که چه بهتر، وگرنه او را به محلی برسان که در آن از امنیت برخوردار گردد؛ چرا که کافران گروهی نادان هستند، و ممکن است که استمرار آنها بر کفر به خاطر جهلشان باشد؛ و هنگامی که جهل و نادانی آنان دور شود، اسلام را برگزیند. بنابراین خداوند پیامبرش را دستور داد ـ و امتش نیز در اجرای احکام با او برابرند ـ که هرکس خواست کلام خدا را بشنود، باید او را پناه بدهند.
و این دلیلی صریح بر صحت مذهب اهل سنت و جماعت است که میگویند: قرآن کلام خدا است و مخلوق نمیباشد، چون خداوند آن را گفته است و به خود نسبت داده است؛ به مانند نسبت دادن صفت به موصوفش.
و نیز دلیلی بر باطل بودن مذهب معتزله و کسانی است که از آنها پیروی کرده ومیگویند: قرآن مخلوق است. و چه بسیار است دلایلی که بر باطل بودن این گفته دلالت مینماید، اما در اینجا مجالی برای بیان آن نیست.
{كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ رَسُولِهِ إِلَّا الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ (7)}.
كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذِينَ عَاهَدتُّمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُواْ لَكُمْ فَاسْتَقِيمُواْ لَهُمْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ ؛ چگونه مشرکان را با خدا و پيامبر او پيماني باشد ? مگر آنهايي که نزد، مسجدالحرام با ايشان پيمان بستيد اگر بر سر پيمانشان ايستادند ، بر سر پيمانتان بايستيد خدا پرهيزگاران را دوست دارد.
#
{7} هذا بيانٌ للحكمة الموجبة لأن يتبرَّأ الله ورسوله من المشركين، فقال: {كيف يكون للمشركين عهدٌ عند الله وعند رسوله}: هل قاموا بواجب الإيمان؟ أم تركوا رسول الله والمؤمنين من أذيتهم؟ أَمَا حاربوا الحقَّ ونصروا الباطل؟! أَمَا سَعَوْا في الأرض فساداً؟! فيحقُّ لهم أن يتبرَّأ الله منهم، وأن لا يكون لهم عهدٌ عنده ولا عند رسوله. {إلَّا الذين عاهدتم}: من المشركين {عند المسجد الحرام}: فإنَّ لهم في العهد ـ وخصوصاً في هذا المكان الفاضل ـ حرمة أوجب أن يراعوا فيها، {فما استقاموا لكم فاستقيموا لهم إن الله يحبُ المتَّقين}.
(7) این بیان حکمتی است که ایجاب مینماید تا خدا و پیامبرش از مشرکین بیزار باشند،
پس فرمود: (
﴿كَيۡفَ يَكُونُ لِلۡمُشۡرِكِينَ عَهۡدٌ عِندَ ٱللَّهِ وَعِندَ رَسُولِهِۦٓ﴾) چگونه مشرکان نزد خدا و پیامبرش عهد و پیمانی داشته باشند؟ آیا فریضۀ ایمان را انجام دادهاند یا از اذیت و آزار پیامبر خدا و مؤمنان دست کشیدهاند؟ مگر آنان به جنگ با حق نپرداختند و باطل را یاری ننمودند؟! مگر آنان فساد را در زمین به راه نینداختند؟!
[آری همۀ این کارها را کردند]. پس سزاوار است که خداوند از آنها اعلام برائت و بیزاری نماید و نزد خدا و پیامبرش عهد و پیمانی نداشته باشند. (
﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ عَٰهَدتُّمۡ عِندَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ﴾) مگر مشرکینی که با آنان در کنار مسجدالحرام پیمان بستهاید. پس پیمان آنها به خصوص در آن مکانِ محترم، دارای حرمت است و باید رعایت شود. (
﴿فَمَا ٱسۡتَقَٰمُواْ لَكُمۡ فَٱسۡتَقِيمُواْ لَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُتَّقِينَ﴾) پس تا زمانیکه در برابر عهد و پیمانی که با شما بستهاند راست و وفادار باشند، شما نیز نسبت بدیشان راست و وفادار باشید. همانا خداوند پرهیزگاران را دوست میدارد.
{كَيْفَ وَإِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لَا يَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلًّا وَلَا ذِمَّةً يُرْضُونَكُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَى قُلُوبُهُمْ وَأَكْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ (8) اشْتَرَوْا بِآيَاتِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِهِ إِنَّهُمْ سَاءَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (9) لَا يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلًّا وَلَا ذِمَّةً وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ (10) فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ وَنُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (11)}.
كَيْفَ وَإِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لاَ يَرْقُبُواْ فِيكُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً يُرْضُونَكُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَى قُلُوبُهُمْ وَأَكْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ؛ چگونه پيماني باشد که اگر بر شما پيروز شوند به هيچ عهد و سوگند و، خويشاوندي وفا نکنند ? به زبان خشنودتان مي سازند و در دل سر مي پيچند و بيشترين عصيانگرانند.
اشْتَرَوْاْ بِآيَاتِ اللّهِ ثَمَنًا قَلِيلاً فَصَدُّواْ عَن سَبِيلِهِ إِنَّهُمْ سَاء مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ؛ آيات خدا را به بهاي اندک فروختند و از راه خدا اعراض کردند و بدکاري کردند.
لاَ يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً وَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ؛ عهد و سوگند و خويشاوندي هيچ مؤمني را رعايت نمي کنند و مردمي تجاوزکارند.
فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ وَنُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ؛ پس اگر توبه کردند و نماز به جاي آوردند و زکات دادند ، برادران ديني شما هستند ما آيات خدا را براي مردمي که از دانايي برخوردارند تفصيل مي دهيم.
#
{8} أي: {كيف}: يكون للمشركين عند الله عهدٌ وميثاقٌ. {و}: الحال أنَّهم {إن يظهروا عليكم}: بالقدرة والسلطة لا يرحموكم. و {لا يرقبوا فيكم إلا ولا ذِمَّة}؛ أي: لا ذمة ولا قرابة، ولا يخافون الله فيكم، بل يسومونكم سوء العذاب؛ فهذه حالكم معهم لو ظهروا، ولا يغرَّنَّكم منهم ما يعاملونكم به وقت الخوف منكم؛ فإنهم {يُرضونكم بأفواهِهِم وتأبى قلوبُهم}: الميل والمحبَّة لكم، بل هم الأعداء حقًّا، المبغضون لكم صدقاً. {وأكثرهم فاسقون}: لا ديانة لهم ولا مروءة.
(8) (
﴿كَيۡفَ﴾) چگونه مشرکان نزد خدا عهد و پیمانی داشته باشند! (
﴿وَإِن يَظۡهَرُواْ عَلَيۡكُمۡ﴾) حال آنکه اگر بر شما سلطه یابند و غالب شوند، به شما رحم نمیکنند، (
﴿لَا يَرۡقُبُواْ فِيكُمۡ إِلّٗا وَلَا ذِمَّةٗ﴾) و هیچ حق خویشاوندی و پیمانی را دربارۀ شما رعایت نمیکنند، و از خدا نمیترسند و بدترین عذاب را به شما میرسانند. پس آنان اگر پیروز شوند، اینگونه با شما برخورد خواهند کرد. بنابراین رفتاری که به هنگام ترس از شما در پیش میگیرند، شما را فریب ندهد؛ زیرا آنان (
﴿يُرۡضُونَكُم بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَتَأۡبَىٰ قُلُوبُهُمۡ﴾) شما را با زبانهایشان خشنود میکنند، اما دلهایشان محبت و گرایشی نسبت به شما ندارد، بلکه آنان دشمنان حقیقیاند و به راستی از شما نفرت دارند (
﴿وَأَكۡثَرُهُمۡ فَٰسِقُونَ﴾) و بیشتر آنان فاسقاند؛ نه دین دارند و نه جوانمردی.
#
{9} {اشتروا بآيات الله ثمناً قليلاً}؛ أي: اختاروا الحظَّ العاجل الخسيس في الدنيا على الإيمان بالله ورسوله والانقياد لآيات الله، {فصدُّوا}: بأنفسهم وصدُّوا غيرهم {عن سبيله إنَّهم ساء ما كانوا يعملون}.
(9) (
﴿ٱشۡتَرَوۡاْ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ ثَمَنٗا قَلِيلٗا﴾) بهرۀ ناچیز و فرومایۀ دنیا را بر ایمانآوردن به خدا و پیامبرش، و فرمان بردن از آیات خدا ترجیح دادند، (
﴿فَصَدُّواْ عَن سَبِيلِهِۦٓۚ إِنَّهُمۡ سَآءَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾) پس خودشان از راه خدا باز ماندند و دیگرانرا نیز از راه او باز داشتند، و به راستی آنان کار بسیار بدی میکردند.
#
{10} {لا يَرْقُبون في مؤمن إلا ولا ذمَّةً}؛ أي: لأجل عداوتهم للإيمان وأهله؛ فالوصف الذي جعلهم يعادونكم لأجله ويبغضونكم هو الإيمان.
(10) (
﴿لَا يَرۡقُبُونَ فِي مُؤۡمِنٍ إِلّٗا وَلَا ذِمَّةٗ﴾) و به خاطر دشمنیشان با ایمان و مؤمنان، هیچ خویشاوندی و پیمانی را در مورد مؤمنان رعایت نمیکنند. پس آنچه باعث شده است که آنها با شما دشمنی ورزند و نسبت به شما نفرت داشته باشند، ایمان است. پس، از دینتان دفاع کنید و آن را یاری نمایید؛ و هرکس که با دینتان دشمنی کند، او را دشمن بگیرید؛ و هر کس آن را یاری نماید، او را دوست خود بدانید. و محور دوستی و دشمنی را، دوستی و دشمنی با دین قرار دهید، و دوستی و دشمنی را یک امر طبیعی به حساب نیاورید که هرجا دلتان خواست دوستی کنید یا دشمنی نمایید. و از هوای نفس که به بدی فرمان میدهد، پیروی نکنید.
#
{11} فَذُبُّوْا عن دينكم وانصُروه واتَّخذوا مَن عاداه عدوًّا ومَن نَصَره لكم وليًّا واجعلوا الحكم يدور معه وجوداً وعدماً، لا تجعلوا الولاية والعداوة طَبْعِيَّةً تميلون بهما حيثما مال الهوى وتتَّبعون فيها النفس الأمَّارة بالسوء، ولهذا [إنْ] {تابوا}: عن شركهم ورجعوا إلى الإيمان، {وأقاموا الصَّلاة وآتوا الزكاة فإخوانكم في الدين}: وتناسَوْا تلك العداوة إذ كانوا مشركين؛ لتكونوا عباد الله المخلصين، وبهذا يكون العبد عبداً حقيقةً. لمَّا بيَّن من أحكامه العظيمة ما بيَّن، ووضَّح منها ما وضَّح أحكاماً وحكَماً وحُكْماً وحِكمةً؛ قال: {ونفصِّل الآيات}؛ أي: نوضحها ونميزها {لقوم يعلمون}: فإليهم سياق الكلام، وبهم تُعرف الآيات والأحكام، وبهم عُرف دين الإسلام وشرائع الدين. اللهمَّ اجعلنا من القوم الذين يعلمون ويعملون بما يعلمون برحمتك وجودك وكرمك وإحسانك يا رب العالمين!
(11) بنابراین فرمود: (
﴿فَإِن تَابُواْ﴾) اگر آنان از شرک خود توبه کردند و به ایمان بازگشتند، (
﴿وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَإِخۡوَٰنُكُمۡ فِي ٱلدِّينِ﴾) و نماز را بر پاداشتند و زکات را پرداختند، پس برادران دینی شما هستند، و آن دشمنی و عداوتی را که به هنگام مشرک بودنشان با آنان داشتید، به فراموشی بسپارید، و بندگان مخلص خدا باشید. و با این کار، بندۀ حقیقی خدا میشوید. پس از آنکه خداوند احکام مهمی را بیان نمود، و حکمتها و فرمانهایی را بیان داشت،
فرمود: (
﴿وَنُفَصِّلُ ٱلۡأٓيَٰتِ﴾) و آیات را توضیح میدهیم و مشخص میکنیم، (
﴿لِقَوۡمٖ يَعۡلَمُونَ﴾) برای گروهی که میدانند. پس خطاب خدا متوجه دانایان است، چرا که آیات و احکام دین اسلام و قوانین آن، توسط علما شناخته میشود. بار خدایا! در سایۀ رحمت و بخشش و کرم و احسان خود ما، را از گروهی بگردان که میدانند و به آنچه میدانند، عمل میکنند.
{وَإِنْ نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ (12) أَلَا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (13) قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَيُخْزِهِمْ وَيَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ (14) وَيُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ وَيَتُوبُ اللَّهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (15)}.
وَإِن نَّكَثُواْ أَيْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُواْ فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ؛ اگر پس از بستن پيمان ، سوگند خود شکستند و در دين شما طعن زدند ، با، پيشوايان کفر قتال کنيد که ايشان را رسم سوگند نگه داشتن نيست ، باشد که از کردار خود باز ايستند.
أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَّكَثُواْ أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَؤُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن كُنتُم مُّؤُمِنِينَ ؛ آيا با مردمي که سوگند خود را شکستند و آهنگ اخراج پيامبر کردند و آنهابر ضد شما دشمني آغاز کردند ، نمي جنگيد ? آيا از آنها مي ترسيد ، و حال آنکه اگر ايمان آورده باشيد سزاوارتر است که از خدا بترسيد و بس ?
قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَيُخْزِهِمْ وَيَنصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُّؤْمِنِينَ؛ با آنها بجنگيد خدا به دست شما عذابشان مي کند و خوارشان مي سازد و، شما را پيروزي مي دهد و دلهاي مؤمنان را خنک مي گرداند.
وَيُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ وَيَتُوبُ اللّهُ عَلَى مَن يَشَاء وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ؛ و کينه از دلهايشان بزدايد و توبه هر که را که بخواهد مي پذيرد اوست دانا و حکيم.
#
{12} يقول تعالى بعدما ذكر أنَّ المعاهدين من المشركين إن استقاموا على عهدهم فاستقيموا لهم على الوفاء: {وإن نَكَثوا أيمانَهم من بعد عهِدهم}؛ أي: نقضوها وحلُّوها؛ فقاتلوكم أو أعانوا على قتالكم أو نقصوكم، {وطعنوا في دينكم}؛ أي: عابوه وسخروا منه، ويدخُل في هذا جميع أنواع الطعن الموجَّهة إلى الدين أو إلى القرآن، {فقاتِلوا أئمَّة الكفر}؛ أي: القادة فيه، الرؤساء الطاعنين في دين الرحمن، الناصرين لدين الشيطان. وخصَّهم بالذكر لعظم جنايتهم ولأنَّ غيرهم تَبَعٌ لهم، وليدلَّ على أن مَن طَعَنَ في الدين، وتصدَّى للردِّ عليه فإنه من أئمة الكفر. {إنهم لا أيْمانَ لهم}؛ أي: لا عهود ولا مواثيق يلازمون على الوفاء بها، بل لا يزالون خائنين ناكثين للعهد لا يوثق منهم. {لعلَّهم}: في قتالكم إياهم {ينتهونَ}: عن الطعن في دينكم، وربما دخلوا فيه.
(12) خداوند متعال بعد از اینکه فرمود: اگر مشرکانی که با شما پیمان بستهاند بر پیمان خود وفادار ماندند، شما هم در برابر آنان راست و وفادار باشید،
فرمود: (
﴿وَإِن نَّكَثُوٓاْ أَيۡمَٰنَهُم مِّنۢ بَعۡدِ عَهۡدِهِمۡ﴾) و اگر با شما جنگیدند و پیمان خود را شکستند، یا دیگران را برای جنگیدن با شما یاری کردند، و یا آسیبی به شما رساندند، (
﴿وَطَعَنُواْ فِي دِينِكُمۡ﴾) ودینتان را مورد طعنه قرار دادند و آن را مسخره کردند. و این شامل همۀ انواع طعن و تمسخری است که در مورد دین یا قرآن روا داشتند. (
﴿فَقَٰتِلُوٓاْ أَئِمَّةَ ٱلۡكُفۡرِ﴾) پس با پیشوایان و رهبران کفر و رؤسایی که دین خدا را به تمسخر میگیرند، و یاور دین شیطان هستند، بجنگید. و سران را به طور ویژه ذکر کرد؛ زیرا جنایتشان بزرگ است، و دیگران پیرو آنها هستند. نیز تا دلالت نماید که هرکس دین را به تمسخر بگیرد و در صدد رد کردن آن باشد، از پیشوایان کفر است. (
﴿إِنَّهُمۡ لَآ أَيۡمَٰنَ لَهُمۡ﴾) همانا آنان عهد و پیمانی ندارند که به آن پایبند باشند، بلکه همواره خیانت و عهد شکنی میکنند، و نمیتوان به آنها اعتماد کرد، (
﴿لَعَلَّهُمۡ يَنتَهُونَ﴾) شاید وقتی که با آنها جنگیدید، از طعنه زدن به دینتان دست بردارند، و وارد دین اسلام شوند.
#
{13} ثم حثَّ على قتالهم وهيَّج المؤمنين بذكر الأوصاف التي صدرت من هؤلاء الأعداء، والتي هم موصوفون بها، المقتضية لقتالهم، فقال: {ألا تقاتلون قوماً نَكَثوا أيْمانهم وهَمُّوا بإخراج الرسول}: الذي يجب احترامه وتوقيره وتعظيمه، وهمُّوا أن يجلوه ويخرجوه من وطنه، وسعوا في ذلك ما أمكنهم، {وهم بدؤوكم أول مرة}: حيث نقضوا العهود، وأعانوا عليكم وذلك حيث أعانت قريش وهم معاهدون بني بكرٍ حلفاءهم على خزاعة حلفاء رسول الله - صلى الله عليه وسلم -، وقاتلوا معهم كما هو مذكورٌ مبسوطٌ في السيرة. {أتخشَوْنَهم}: في ترك قتالهم؟ {فالله أحقُّ أن تَخْشَوْه إن كنتم مؤمنين}: فالله أمركم بقتالهم، وأكَّد ذلك عليكم غاية التأكيد؛ فإن كنتم مؤمنين؛ فامتثلوا لأمر الله، ولا تخشوهم فتتركوا أمر الله.
(13) سپس با بیان صفتهایی که این دشمنان دارند، مؤمنان را بر جنگیدن با آنها تحریک نمود،
و فرمود: (
﴿أَلَا تُقَٰتِلُونَ قَوۡمٗا نَّكَثُوٓاْ أَيۡمَٰنَهُمۡ وَهَمُّواْ بِإِخۡرَاجِ ٱلرَّسُولِ﴾) آیا با گروهی نمیجنگید که سوگندهایشان را شکستند، و آهنگ بیرون کردن پیامبر را از
[مکه] کردند؟ پیامبری که احترام و بزرگداشت او واجب بود؟ اما آنان خواستند او را از وطنش بیرون کنند، و آنچه را در توان داشتند، برای این هدف به کار بردند، (
﴿وَهُم بَدَءُوكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾) و ایشان نخستین بار آغازگر جنگ بودند و پیمان را شکستند. ودیگران را علیه شما یاری کردند. این زمانی بود که قریش ـ با اینکه با مسلمین پیمان داشتندـ قبیلۀ بنیبکر را که هم پیمانشان بودند، علیه قبیلۀ خزاعه که از هم پیمانان پیامبر صلی الله علیه وسلم بودند، کمک کردند، و همراه با بنی بکر علیه خزاعه جنگیدند. همانطور که این موضوع به طور مشروح در سیره بیان شده است. (
﴿أَتَخۡشَوۡنَهُمۡ﴾) آیا از آنها میترسید و با آنها نمیجنگید؟! (
﴿فَٱللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخۡشَوۡهُ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ﴾) پس اگر مؤمن هستید، خداوند سزاوارتر است که از او بترسید. خداوند شما را دستور داده تا با آنها بجنگید و بر این موضوع بسیار تاکید کرده است. پس اگر شما مؤمن هستید، از فرمان خدا اطاعت کنید و از آنها نترسید و به سبب ترس از آنها، دستور خدا را ترک ننمایید.
#
{14} ثم أمر بقتالهم، وذكر ما يترتب على قتالهم من الفوائد وكل هذا حثٌّ وإنهاضٌ للمؤمنين على قتالهم فقال: {قاتلوهم يعذِّبْهم اللهُ بأيديكم}: بالقتل، {ويُخْزِهِم}: إذا نصركم الله عليهم، وهم الأعداء الذين يطلب خزيهم ويحرص عليه، {ويَنصُرْكم عليهم}: هذا وعدٌ من الله وبشارةٌ قد أنجزها، {ويَشْفِ صدور قوم مؤمنين}.
(14) سپس به جنگیدن با آنها دستور داد، و فواید جنگ با آنهارا بیان نمود. و این در واقع به مثابۀ تشویق و تحریک کردن مؤمنان برای جنگیدن با آنها است.
پس فرمود: (
﴿قَٰتِلُوهُمۡ يُعَذِّبۡهُمُ ٱللَّهُ بِأَيۡدِيكُمۡ﴾) با آنان بجنگید تا خداوند آنان را با دستان شما و به وسیلۀ کشتهشدنشان عذاب دهد.(
﴿وَيُخۡزِهِمۡ﴾) و شما را برآنان پیروز نماید، و آنان را خوار بگرداند. آنها دشمنان شما هستند و باید خوار شوند و برای رسیدن به این هدف باید تلاش نمود. (
﴿وَيَنصُرۡكُمۡ عَلَيۡهِمۡ﴾) و شما را بر آنان پیروز میگرداند. و این وعده و مژده ای از جانب خدا بود که به آن وفا نمود. (
﴿وَيَشۡفِ صُدُورَ قَوۡمٖ مُّؤۡمِنِينَ وَيُذۡهِبۡ غَيۡظَ قُلُوبِهِمۡ﴾) و دلهای گروه مؤمنان را شفا بخشد،
#
{15} {ويُذْهِبْ غيظَ قلوبِهم}: فإنَّ في قلوبهم من الحنق والغيظ عليهم ما يكون قتالهم وقتلُهم شفاءً لما في قلوب المؤمنين من الغمِّ والهمِّ؛ إذ يَرَوْن هؤلاء الأعداء محاربين لله ولرسوله، ساعين في إطفاء نور الله، وزوالاً للغيظ الذي في قلوبكم. وهذا يدلُّ على محبة الله للمؤمنين ، واعتنائه بأحوالهم، حتى إنه جعل من جملة المقاصد الشرعيَّة شفاء ما في صدورهم وذهاب غيظهم. ثم قال: {ويتوبُ الله على مَن يشاء}: من هؤلاء المحاربين؛ بأن يوفِّقهم للدخول في الإسلام ويزيِّنه في قلوبهم ويكرِّه إليهم الكفر والفسوق والعصيان. {والله عليمٌ حكيمٌ}: يضع الأشياء مواضعها، ويعلم من يصلُحُ للإيمان فيهديه، ومن لا يصلُحُ فيبقيه في غيِّه وطغيانه.
(15) و خشم دلهایشان را از بین ببرد؛ زیرا آنها چنان خشم و کینهای از آنان در دل داشتند، که پیکار با آنان شفابخش آن غمّ و غصهای خواهد بود که در دلهای مؤمنان است؛ زیرا دشمنان با خدا و پیامبرش میجنگند، و برای خاموش کردن نور خدا تلاش میکنند. پس پیکار با آنها، کینه و خشمی را که در دلهایشان است، از بین میبرد. و این بر محبت و دوستی خداوند نسبت به مؤمنان، و توجه خداوند به حالات آنها دلالت مینماید، تا جایی که خداوند شفا دادن دلهای مؤمنان و از بین بردن خشمشان را، از جمله اهداف و مقاصد شریعت قرار داده است.
سپس فرمود: (
﴿وَيَتُوبُ ٱللَّهُ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ﴾) و خداوند بر حسب مشیت و خواست خویش، توبۀ هر کدام از آنهایی را که با دین میجنگند، میپذیرد، به این صورت که آنان را برای داخل شدن به اسلام توفیق داده، و اسلام را در دلهایشان زیبا جلوه میدهد و کفر و فسق و نافرمانی را در انظار آنان ناپسند میگرداند. (
﴿وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾) و خداوند دانا و حکیم است و هر چیزی را در جای مناسب قرار میدهد؛ و هر کس را که شایستۀ ایمان آوردن باشد، هدایت مینماید؛ و هر کس را که شایستۀ ایمان آوردن نباشد، در گمراهی و عناد خودش باقی میگذارد.
{أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَلَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ وَلَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَا رَسُولِهِ وَلَا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (16)}.
أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَكُواْ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذِينَ جَاهَدُواْ مِنكُمْ وَلَمْ يَتَّخِذُواْ مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً وَاللّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ؛ آيا پنداشته ايد که شما را به حال خود واگذاشته اند بي آنکه خدا کساني ، از شما را که جهاد مي کنند و جز خدا و پيامبرش و مؤمنان را به همرازي نمي گزينند ، معلوم دارد ? هر چند به هر کاري که مي کنيد آگاه است.
#
{16} يقول تعالى لعباده المؤمنين بعدما أمرهم بالجهاد: {أم حسبتُم أن تُتْرَكوا}: من دون ابتلاء وامتحان وأمر بما يَبينُ به الصادقُ والكاذب، {ولما يَعْلَمِ اللهُ الذين جاهدوا منكم}؛ أي: علماً يظهر مما في القوة إلى الخارج؛ ليترتَّب عليه الثواب والعقاب، فيعلم الذين يجاهدون في سبيله لإعلاء كلمته، {ولم يتَّخذوا من دون الله ولا رسولِهِ ولا المؤمنينَ وَليجةً}؛ أي: وليًّا من الكافرين، بل يتَّخذون الله ورسوله والمؤمنين أولياء. فشرع الله الجهادَ ليحصُلَ به هذا المقصود الأعظم، وهو أن يتميَّزَ الصادقون الذين لا يتحيَّزون إلاَّ لدين الله من الكاذبين الذين يزعمون الإيمان وهم يتَّخذون الولائج والأولياء من دون الله ولا رسوله ولا المؤمنين. {والله خبيرٌ بما تعملون}؛ أي: يعلم ما يصير منكم ويصدر، فيبتليكم بما يظهر به حقيقة ما أنتم عليه، ويجازيكم على أعمالكم خيرها وشرِّها.
(16) خداوند متعال پس از اینکه بندگان مؤمنش را به جهاد فرمان داد،
فرمود: (
﴿أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تُتۡرَكُواْ﴾) آیا پنداشتهاید که به حال خودتان واگذار میشوید، بدون اینکه آزمایش و امتحان شوید، و راستگو و دروغگو مشخص گردد؟ (
﴿وَلَمَّا يَعۡلَمِ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ جَٰهَدُواْ مِنكُمۡ﴾) در حالی که هنوز خداوند کسانی را از شما که جهاد کردهاند، ندانسته است؟ دانستنی که از حالت نهانی ـ بالقوه ـ به سوی خارج ـ بالفعل ـ بیرون آید تا پاداش و سزا بر آن تحقق یابد
[و چیزی که خداوند آن را نداند، وجود ندارد؛ چرا که هیچ چیز از امور بندگان بر او پوشیده نمیماند، و او به تمام آنچه که انجام میدهند، آگاه است]، و کسانی را بداند که در راه او جهاد کردهاند. (
﴿وَلَمۡ يَتَّخِذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلَا رَسُولِهِۦ وَلَا ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَلِيجَةٗ﴾) و به غیر از خدا و پیامبر و مؤمنان، دوست نزدیک و محرم اسراری برای خود نگرفتهاند؛ یعنی کسی را از کافران به دوستی نگرفتهاند، بلکه خدا و پیامبر و مؤمنان را به دوستی میگیرند. پس خداوند جهاد را مشروع نمود، تا بدین وسیله هدف و مقصود بزرگ به دست بیاید؛ و آن این است که راستگویانی را که جز در راه خدا حرکت نمیکنند، از دروغگویانی که ادعا میکنند ایمان دارند، در حالیکه کسانی غیر از خدا و پیامبر و مؤمنان را به دوستی میگیرند، مشخص نماید. (
﴿وَٱللَّهُ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ﴾) و خداوند به آنچه از شما سر میزند، آگاه است. پس شما را میآزماید تا آنچه که بر آن هستید، روشن گردد، و شما را طبق اعمال نیک و بدتان جزا و سزا دهد.
{مَا كَانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللَّهِ شَاهِدِينَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِي النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ (17) إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَلَمْ يَخْشَ إِلَّا اللَّهَ فَعَسَى أُولَئِكَ أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِينَ (18)}.
مَا كَانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَن يَعْمُرُواْ مَسَاجِدَ الله شَاهِدِينَ عَلَى أَنفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُوْلَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِي النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ ؛ مشرکان را نرسد که در حالي که به کفر خود اقرار مي کنند مسجدهاي خدا را عمارت کنند اعمال آنها ناچيز شده و در آتش جاويدانند.
إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَلَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللّهَ فَعَسَى أُوْلَـئِكَ أَن يَكُونُواْ مِنَ الْمُهْتَدِينَ ؛ مسجدهاي خدا را کساني عمارت مي کنند که به خدا و روز قيامت ايمان آورده ، اند و نماز مي گزارند و زکات مي دهند و جز از خدا نمي ترسند اميد است که اينان از هدايت يافتگان باشند.
#
{17} يقول تعالى: {ما كان}؛ أي: ما ينبغي، ولا يليق {للمشركين أن يَعْمُروا مساجد الله}: بالعبادة والصلاة وغيرها من أنواع الطاعات، والحالُ أنهم شاهدون ومقرُّون على أنفسهم بالكفر بشهادة حالهم وفِطرهم وعِلْمِ كثيرٍ منهم أنهم على الكفر والباطل؛ فإذا كانوا {شاهدين على أنفسهم بالكفر} وعدم الإيمان الذي هو شرط لقَبول الأعمال؛ فكيف يزعُمون أنهم عمارُ مساجد الله؛ والأصل منهم مفقودٌ والأعمال منهم باطلةٌ؟! ولهذا قال: {أولئك حَبِطَتْ أعمالهم}؛ أي: بطلت وضلت. {وفي النار هم خالدون}.
(17) خداوند متعال میفرماید: (
﴿مَا كَانَ﴾) شایسته و مناسب نیست، (
﴿لِلۡمُشۡرِكِينَ أَن يَعۡمُرُواْ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ﴾) برای مشرکان که مساجد خدا را با عبادت و نماز و غیره آباد کنند، حال آنکه خودشان بر کفر خود گواهی میدهند؛ چون حالت و خوی آنها بر این حقیقت گواهی میدهد، و بسیاری از آنان میدانند که بر کفر و باطل قرار دارند. پس وقتی که (
﴿شَٰهِدِينَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِم بِٱلۡكُفۡرِ﴾) به کفر، و عدم ایمان خویش که شرط قبول اعمال است، گواهی میدهند، چگونه ادعا میکنند که آبادکنندگان مساجد خدا هستند، در حالی که کارهایشان از اصل و اساس باطل است؟
! بنابراین فرمود: (
﴿أُوْلَٰٓئِكَ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ﴾) آنان اعمالشان ضایع و تباه است. (
﴿وَفِي ٱلنَّارِ هُمۡ خَٰلِدُونَ﴾) و در آتش جهنم جاودانهاند.
#
{18} ثم ذكر من هم عُمَّار مساجد الله، فقال: {إنَّما يَعْمُرُ مساجدَ الله مَن آمن بالله واليوم الآخر وأقام الصلاة}: الواجبة والمستحبَّة بالقيام بالظَّاهر منها والباطن، {وآتى الزكاة}: لأهلها، {ولم يَخْشَ إلا الله}؛ أي: قَصَرَ خشيته على ربِّه، فكفَّ عن ما حرَّم الله، ولم يقصِّر بحقوق الله الواجبة؛ فوصفهم بالإيمان النافع، وبالقيام بالأعمال الصالحة التي أُمُّها الصلاة والزكاة، وبخشية الله التي هي أصل كلِّ خير؛ فهؤلاء عُمَّار المساجد على الحقيقة وأهلُها الذين هم أهلها. {فعسى أولئك أن يكونوا من المهتدين}: و {عسى} من الله واجبةٌ، وأما مَن لم يؤمن بالله ولا باليوم الآخر ولا عنده خشيةٌ لله؛ فهذا ليس من عمار مساجد الله ولا من أهلها الذين هم أهلُها، وإن زعم ذلك وادَّعاه.
(18) سپس بیان کرد که آبادکنندگان مساجد خدا چه کسانی هستند.
پس فرمود: (
﴿إِنَّمَا يَعۡمُرُ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ﴾) تنها کسی مساجد را آباد میسازد که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشد، و نمازهای واجب و مستحب را به صورت شایسته برپا دارد، (
﴿وَءَاتَى ٱلزَّكَوٰةَ﴾) و زکات را به مستحقان بپردازد، (
﴿وَلَمۡ يَخۡشَ إِلَّا ٱللَّهَ﴾) و از کسی جز خدا نترسد؛ یعنی ترس او، فقط از خدا باشد، و از آنچه خدا حرام نموده است، دست نگاه دارد، و در انجام حقوق و واجبات الهی کوتاهی نورزد. پس خداوند آنان را به داشتن ایمان مفید، و انجام دادن کارهای شایسته ـ که اساس همۀ کارهای شایسته، نماز و زکات است ـ و به ترس از خدا که اساس هر کار خیری است، متصف نمود. بنابراین اینها آبادکنندگان حقیقی مساجد هستند، و تنها آنان مساجد را آباد میکنند. (
﴿فَعَسَىٰٓ أُوْلَٰٓئِكَ أَن يَكُونُواْ مِنَ ٱلۡمُهۡتَدِينَ﴾) پس امید است که ایشان از راهیافتگان باشند.
«عسی» به معنی امید است؛ اما وقتی از جانب خدا باشد، حتماً تحقق پیدا میکند. اما هرکس به خدا و روز قیامت ایمان نیاورد و از خدا نترسد، پس او از آبادکنندگان مساجد نیست، و شایستگی آن را ندارد که به آباد کردن مسجد مبادرت ورزد، گرچه ادعا کند او مسجد را آباد مینماید.
{أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (19) الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ (20) يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُقِيمٌ (21) خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ (22)}.
أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللّهِ لاَ يَسْتَوُونَ عِندَ اللّهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ؛ آيا آب دادن به حاجيان و عمارت مسجدالحرام را با ايمان به خدا و روز قيامت و جهاد در راه خدا برابر مي دانيد ? نه ، نزد خدا برابر نيستند و خدا ستمکاران را هدايت نمي کند.
الَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ؛ آنان که ايمان آوردند و مهاجرت کردند و در راه خدا به مال و جان خويش جهاد کردند ، در نزد خدا درجتي عظيم تر دارند و کاميافتگانند.
يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُم بِرَحْمَةٍ مِّنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَّهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُّقِيمٌ؛ پروردگارشان به رحمت و خشنودي خود و به بهشتي که در آن نعمتهاي جاويد، باشد ، بشارتشان مي دهد.
خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا إِنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ؛ در آن بهشت جاويدان بمانند ، زيرا اجر و مزد بزرگ در نزد خداوند است.
#
{19} لما اختلف بعضُ المسلمين أو بعضُ المسلمين وبعضُ المشركين في تفضيل عِمارة المسجد الحرام بالبناء والصلاة والعبادة فيه وسقاية الحاجِّ على الإيمان بالله والجهاد في سبيله؛ أخبر الله تعالى بالتفاوتِ بينهما، فقال: {أجعلتُم سِقايةَ الحاجِّ}؛ أي: سقيهم الماء من زمزم؛ كما هو المعروف إذا أطلق هذا الاسم أنه المراد، {وعِمارةَ المسجدِ الحرام كمن آمَنَ بالله واليوم الآخر وجاهَدَ في سبيل الله لا يستوون عند الله}: فالجهادُ والإيمان بالله أفضلُ من سقاية الحاجِّ وعمارة المسجد الحرام بدرجاتٍ كثيرةٍ؛ لأنَّ الإيمان أصلُ الدين وبه تُقبل الأعمال وتزكو الخصال، وأمَّا الجهاد في سبيل الله؛ فهو ذروة سنام الدين، [الذي] به يُحفظ الدين الإسلامي ويتَّسع، ويُنْصَر الحقُّ ويُخْذَل الباطل، وأمَّا عِمارة المسجد الحرام وسقاية الحاجِّ؛ فهي، وإن كانت أعمالاً صالحةً؛ فهي متوقِّفة على الإيمان، وليس فيها من المصالح ما في الإيمان والجهاد؛ فلذلك قال: {لا يستوونَ عند الله واللهُ لا يَهْدي القوم الظالمين}؛ أي: الذين وَصْفُهُمُ الظلمُ، الذين لا يَصْلُحون لقبول شيء من الخير، بل لا يليق بهم إلا الشرُّ.
(19) هنگامی که برخی از مسلمانان در رابطه با آباد کردن مسجدالحرام از طریق ساختن آن، و اقامۀ نماز و سایر عبادت در آن، و آب دادن به حاجیان، و در رابطه با فضیلت و برتری این اعمال بر ایمان آوردن به خدا و جهاد در راه او، با یکدیگر و یا با مشرکان اختلاف کردند، خداوند خبر داد که این دو کار با هم تفاوت دارد.
پس فرمود: (
﴿أَجَعَلۡتُمۡ سِقَايَةَ ٱلۡحَآجِّ﴾) آیا آب دادن حاجیان را از آب زمزم
(و معروف است که وقتی به طور مطلق از آب دادن حاجیان نام برده شود، منظور آب زمزم است)، (
﴿وَعِمَارَةَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ كَمَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَجَٰهَدَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۚ لَا يَسۡتَوُۥنَ عِندَ ٱللَّهِ﴾) و آباد کردن مسجدالحرام را همسان کار کسی قرار دادهاید که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و در راه خدا جهاد کرده است؟! این دو کار در نزد خداوند برابر نیستند. پس جهاد و ایمان آوردن، از آب دادن به حاجیان و آباد کردن مسجدالحرام به مراتب برتر و بهتر است؛ چون ایمان، اصل و اساس دین است و بهوسیلۀ ایمان، اعمال پذیرفته شده و کارها پاکیزه میشود. واما جهاد در راه خدا، قلۀ بلند دین است و با جهاد است که دین اسلام حفظ میشود و قلمرو آن گسترش مییابد، و حق پیروز شده و باطل خوار میگردد. اما آباد کردن مسجدالحرام و آب دادن به حاجیان گرچه کارهای شایستهای هستند، اما پذیرفته شدن آنها مشروط به داشتنِ ایمان است. و منافعی که ایمان و جهاد دارند، این اعمال ندارند.
بنابراین فرمود: (
﴿لَا يَسۡتَوُۥنَ عِندَ ٱللَّهِ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) نزد خداوند برابر نیستند، و خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمیکند؛ یعنی کسانی که ستمگری تبدیل به صفت آنان گشته و صلاحیت پذیرفتن چیزی از خیر و خوبی را ندارند، بلکه جز شر چیزی سزاوار آنان نیست.
#
{20} ثم صرح بالفضل فقال: {الذين آمنوا وهاجروا وجاهدوا في سبيل الله بأموالهم}: بالنفقة في الجهاد وتجهيز الغزاة، {وأنفسهم}: بالخروج بالنفس، {أعظمُ درجةً عند الله وأولئك هم الفائزون}؛ أي: لا يفوز بالمطلوب، ولا ينجو من المرهوب إلاَّ مَنْ اتَّصف بصفاتهم، وتخلَّق بأخلاقهم.
(20) سپس برتری این دسته را به صراحت بیان کرد و فرمود: (
﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ﴾) کسانی که ایمان آوردند و هجرت کردند و با خرج کردن مالهایشان برای جهاد و آماده کردن جنگجویان، جهاد نمودند، (
﴿وَأَنفُسِهِمۡ﴾) و با جانهایشان جهاد کردند و برای جهاد بیرون رفتند، (
﴿أَعۡظَمُ دَرَجَةً عِندَ ٱللَّهِۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ﴾) اینان دارای منزلت والاتر و بزرگتری در پیشگاه خدایند و همینان رستگاراناند. یعنی جز کسی که به صفات آنان متصف و به اخلاق آنان آراسته باشد، به مقصود نمیرسد و از ترس و هراس رهایی نمییابد.
#
{21} {يبشِّرُهم ربُّهم}: رحمةً منه وكرماً وبرًّا بهم واعتناء ومحبة لهم، {برحمة منه}: أزال بها عنهم الشرور، وأوصل إليهم بها كلَّ خير، {ورضوانٍ}: منه تعالى عليهم، الذي هو أكبر نعيم الجنة وأجلُّه، فيُحِلُّ عليهم رضوانه؛ فلا يسخط عليهم أبداً، {وجناتٍ لهم فيها نعيمٌ مقيمٌ}: من كلِّ ما اشتهته الأنفس وتَلَذُّ الأعين مما لا يَعْلَمُ وصفَه ومقداره إلا الله تعالى، الذي منه أنَّ الله أعدَّ للمجاهدين في سبيله مائة درجةٍ، ما بين كلِّ درجتين كما بين السماء والأرض، ولو اجتمع الخلقُ في درجةٍ واحدةٍ منها؛ لَوَسِعَتْهم.
(21) (
﴿يُبَشِّرُهُمۡ رَبُّهُم﴾) پروردگارشان به خاطر مهربانی و عطوفت و توجه و محبتی که نسبت بدانان دارد، آنها را (
﴿بِرَحۡمَةٖ مِّنۡهُ﴾) به رحمتی از سوی خود مژده میدهد، بهوسیلۀ آن هر شرّی را از آنان دور ساخت، و هر خیری را به آنان رساند، (
﴿وَرِضۡوَٰنٖ﴾) و آنان را به خشنودی از جانب خود که بزرگترین نعمت موجود در بهشت است، مژده میدهد. پس خداوند از آنان خشنود است و هرگز از آنان خشمگین نخواهد شد. (
﴿وَجَنَّٰتٖ لَّهُمۡ فِيهَا نَعِيمٞ مُّقِيمٌ﴾) و آنان را به باغهایی که در آن نعمتهای پایدار دارند، مژده میدهد؛ نعمتهایی که دلها در آرزوی آنند، و چشمها از دیدن آن لذت میبرند؛ نعمتهایی که کیفیت و اندازۀ آن را جز خداوند کسی نمیداند، از جمله این نعمتها یکی این است که خداوند برای مجاهدان صد درجه آماده کرده است که میان هر دو درجه به اندازۀ زمین و آسمان فاصله وجود دارد، و اگر تمام آفریدگان در یک مقام و درجه جمع شوند، همه در آن جای میگیرند.
#
{22} {خالدين فيها أبداً}: لا ينتقلون عنها ولا يبغون عنها حِوَلاً. {إنَّ الله عندَه أجرٌ عظيمٌ}: لا تُستغرب كثرتُه على فضل الله، ولا يُتَعَجَّب من عظمه وحسنه على من يقول للشيء كن فيكون.
(22) (
﴿خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدًا﴾) برای همیشه در آن جاوداناند، و به جای دیگری برده نمیشوند، و نمیخواهند که به جای آن چیز دیگری به آنها داده شود. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥٓ أَجۡرٌ عَظِيمٞ﴾) بیگمان در پیشگاه خداوند پاداش بسیار بزرگی موجود است. کثرت و فراوانی این پاداش نسبت به فضل و بزرگواری خدا امری غریب نمیباشد،
و چنین عظمت و حسنی از کسی که به هر چیزی بگوید: «بشو»،
«میشود» عجیب نمیباشد.
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا آبَاءَكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمَانِ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (23) قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ (24)}.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ آبَاءكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاء إَنِ اسْتَحَبُّواْ الْكُفْرَ عَلَى الإِيمَانِ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، اگر پدر يا برادرتان دوست دارند که کفررا به جاي ايمان برگزينند ، آنها را به دوستي مگيريد و هر کس از شما دوستشان بدارد از ستمکاران خواهد بود.
قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَآؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ ؛
بگو : اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و زنانتان و، خويشاوندانتان و اموالي که اندوخته ايد و تجارتي که از کساد آن بيم داريد ، و خانه هايي که بدان دلخوش هستيد براي شما از خدا و پيامبرش و جهاد کردن در راه او دوست داشتني تر است ، منتظر باشيد تا خدا فرمان خويش بياورد و خدا نافرمانان را دوست ندارد.
#
{23} يقول تعالى: {يا أيُّها الذين آمنوا}: اعملوا بمقتضى الإيمان؛ بأن توالوا من قام به وتعادوا من لم يَقُم به. و {لا تتَّخذوا آباءكم وإخوانكم}: الذين هم أقرب الناس إليكم، وغيرهم من باب أولى وأحرى؛ فلا تتَّخذوهم {أولياء إن استحبُّوا}؛ أي: اختاروا على وجه الرِّضا والمحبَّة، {الكفر على الإيمان ومَن يتولَّهم منكم فأولئك هم الظالمون}: لأنَّهم تجرَّؤوا على معاصي الله، واتَّخذوا أعداء الله أولياء، وأصلُ الولاية المحبَّة والنُّصرة، وذلك أنَّ اتِّخاذهم أولياء موجب لتقديم طاعتهم على طاعة الله ومحبتهم على محبة الله ورسوله.
(23) خداوند متعال میفرماید: (
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾) ای کسانیکه ایمان آوردهاید! به مقتضای ایمان عمل کنید؛ بهگونهای که هرکس ایمان آورد، او را به دوستی بگیرید؛ و هرکس ایمان نیاورد، با او دشمنی کنید. (
﴿لَا تَتَّخِذُوٓاْ ءَابَآءَكُمۡ وَإِخۡوَٰنَكُمۡ أَوۡلِيَآءَ إِنِ ٱسۡتَحَبُّواْ ٱلۡكُفۡرَ عَلَى ٱلۡإِيمَٰنِ﴾)
[و] پدران و برادرانتان را که نزدیکترین مردم به شما هستند اگر از روی خشنودی و محبت، کفر را بر ایمان برگزیدند، به دوستی نگیرید؛ و دیگران را به طریق اولی ـ اگر کفر را بر ایمان برگزیدند ـ به دوستی نگیرید. (
﴿وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمۡ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ﴾) و هرکس از شما که آنان را به دوستی بگیرد، پس ایشان ستمگراناند، چون آنها بر نافرمانی خدا جرأت کرده، و دشمنان خدا را دوستان خود قرار دادهاند. و اصل و اساس ولایت، محبت و یاری کردن است. و این بدان خاطر است که دوست قرار دادن آنان، باعث میشود تا اطاعت از آنها بر اطاعت خدا، و محبت آنها بر محبت خدا و پیامبرش مقدم شود.
#
{24} ولهذا ذكر السبب الموجب لذلك، وهو أن محبَّة الله ورسوله يتعيَّن تقديمهُما على محبَّة كلِّ شيء، وجعلُ جميع الأشياء تابعةً لهما، فقال: {قلْ إن كان آباؤكم}: ومثلهم الأمهات، {وإخوانُكم}: في النسب والعشرة، {وأزواجكم وعشيرتكم}؛ أي: قراباتكم عموماً، {وأموالٌ اقْتَرَفْتُموها}؛ أي: اكتسبتموها وتعبتم في تحصيلها، خصَّها بالذِّكر لأنها أرغب عند أهلها، وصاحبها أشدُّ حرصاً عليها ممَّن تأتيه الأموال من غير تعبٍ ولا كدٍّ. {وتجارةٌ تخشَوْن كسادها}؛ أي: رخصها ونقصها، وهذا شاملٌ لجميع أنواع التجارات والمكاسب من عروض التجارات من الأثمان والأواني والأسلحة والأمتعة والحبوب والحروث والأنعام وغير ذلك. {ومساكنُ ترضَوْنَها}: من حُسِنها وزخرفتها وموافقتها لأهوائكم؛ فإن كانت هذه الأشياء {أحبَّ إليكم من الله ورسولِهِ وجهادٍ في سبيله}: فأنتم فَسَقَةٌ ظَلَمَةٌ، {فتربَّصوا}؛ أي: انتظروا ما يَحِلُّ بكم من العقاب، {حتَّى يأتيَ الله بأمره}: الذي لا مَرَدَّ له. {والله لا يهدي القوم الفاسقين}؛ أي: الخارجين عن طاعة الله، المقدِّمين على محبَّة الله شيئاً من المذكورات.
وهذه الآية الكريمة أعظم دليل على وجوب محبَّة الله ورسوله، وعلى تقديمهما على محبَّة كلِّ شيء، وعلى الوعيد الشديد والمَقت الأكيد على مَنْ كان شيءٌ من [هذه] المذكورات أحبَّ إليه من الله ورسوله وجهادٍ في سبيله، وعلامة ذلك أنَّه إذا عرض عليه أمران: أحدُهما يحبُّه الله ورسوله وليس لنفسه فيه هوىً. والآخرُ تحبُّه نفسه وتشتهيه ولكنَّه يفوِّت عليه محبوباً لله ورسوله أو ينقصه؛ فإنَّه إن قدم ما تهواه نفسه على ما يحبُّه الله؛ دلَّ على أنه ظالمٌ تاركٌ لما يجب عليه.
(24) به همین جهت علت منع این کار را بیان کرد؛ و آن این است که محبت خدا و پیامبرش، باید بر محبت و دوستی هر چیزی مقدم داشته شود، و هرچیزی باید تابع محبت خدا و پیامبر باشد.
بنابراین فرمود: (
﴿قُلۡ إِن كَانَ ءَابَآؤُكُمۡ وَأَبۡنَآؤُكُمۡ وَإِخۡوَٰنُكُمۡ وَأَزۡوَٰجُكُمۡ وَعَشِيرَتُكُمۡ وَأَمۡوَٰلٌ ٱقۡتَرَفۡتُمُوهَا﴾) بگو: اگر پدرانتان و مادرانتان و برادران نَسَبی و سَبَبیتان و همسرانتان، و به طور کلی همۀ خویشاوندانتان و مالهایی را که به دست آوردهاید، و در راه به دست آوردن آن رنج کشیدهاید
[اموالی را که با رنج و زحمت به دست میآید به طور ویژه بیان کرد، چون چنین مالهایی برای صاحبانش ارزشمندتر و صاحبان آن بیشتر به آن علاقه دارند. اما کسانی که بدون خستگی و تلاش اموال فراوانی را به دست میآورند، چنین نیستند.]، (
﴿وَتِجَٰرَةٞ تَخۡشَوۡنَ كَسَادَهَا﴾) و تجارتی که از بیرونقی و بیبازاری و کساد شدن آن میترسید؛
و این تمام تجارتها و درآمدها و کالاهای تجارتی از قبیل: پول، ظروف، اسلحه، غلات، کشتزارها و چهار پایان تجارتی و غیره را شامل میشود. (
﴿وَمَسَٰكِنُ تَرۡضَوۡنَهَآ﴾) و خانههایی که زیبا و آراسته و مطابق با میل شما هستند و آنها را میپسندید. پس اگر این چیزها (
﴿أَحَبَّ إِلَيۡكُم مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَجِهَادٖ فِي سَبِيلِهِۦ﴾) در نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد کردن در راه او محبوبتر باشد، شما فاسق و ستمگر هستید. (
﴿فَتَرَبَّصُواْ حَتَّىٰ يَأۡتِيَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦ﴾) و در انتظار عذابی باشید که بر شما فرود خواهد آمد. و منتظر باشید که خداوند کار خود را میکند و دستور او رد نمیشود. (
﴿وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ﴾) و خداوند کسانی را که از دایرۀ اطاعت او بیرون رفته، و یکی از امور مذکور را بر محبت وی مقدم داشتهاند، هدایت نمیکند. این آیۀ شریفه بزرگترین دلیل بر وجوب مقدم داشتن محبت خدا و پیامبرش بر محبت هر چیز دیگری است. و دلیلی است بر اینکه این وعید شدید متوجه کسی خواهد بود که یکی از امور مذکور به نزد او، از خدا و پیامبرش و جهاد کردن محبوبتر باشد. و نشانۀ محبوبیت هریک از این امور ذکر شده این است که هرگاه دو امر بر وی عرضه شدند؛ که یکی از آن دو را خدا و رسولش دوست میداشت، و هوای نفس او در آن نبود؛ و دیگری را خودش دوست داشت و به آن علاقهمند بود، و انجام دادن آن منجر به از دست رفتن چیزی میشد که خدا و پیامبرش آن را دوست داشتند، و یا آن را ناقص میگرداند؛ پس در این حالت اگر آنچه را که خود دوست میدارد بر آنچه که خدا و رسولش دوست میدارند، مقدم داشت، این بیانگر آن است که او ستمگر میباشد، و آنچه را که بر او واجب است، ترک نموده است.
{لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ (25) ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَذَلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ (26) ثُمَّ يَتُوبُ اللَّهُ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ عَلَى مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (27)}.
لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُم مُّدْبِرِينَ ؛ خدا شما را در بسياري از جايها ياري کرد و نيز در روز حنين ، آنگاه ، که انبوهي لشکرتان شما را به شگفت آورده بود ولي براي شما سودي نداشت و زمين با همه فراخيش بر شما تنگ شد و بازگشتيد و به دشمن پشت کرديد.
ثُمَّ أَنَزلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنزَلَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَعذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَذَلِكَ جَزَاء الْكَافِرِينَ؛ آنگاه خدا آرامش خويش را بر پيامبرش و بر مؤمنان نازل کرد و لشکرياني که آنها را نمي ديديد فرو فرستاد و کافران را عذاب کرد ، و اين است کيفر کافران.
ثُمَّ يَتُوبُ اللّهُ مِن بَعْدِ ذَلِكَ عَلَى مَن يَشَاء وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ از آن پس خدا توبه هر کس را که بخواهد مي پذيرد ، که آمرزنده و، مهربان است.
#
{25} وذلك قوله تعالى: {لقد نَصَرَكم الله في مواطنَ كثيرةٍ ويومَ حنينٍ}: وهو اسمٌ للمكان الذي كانت فيه الوقعة بين مكة والطائف، {إذ أعجبتْكم كثرتُكم فلم تُغْنِ عنكم شيئاً}؛ أي: لم تفِدْكم شيئاً قليلاً ولا كثيراً، {وضاقت عليكم الأرض}: ـ بما أصابكم من الهمِّ والغمِّ حين انهزمتم ـ {بما رَحُبَتْ}؛ أي: على رُحْبها وسَعَتها، {ثم ولَّيْتم مدبرينَ}؛ أي: منهزمين.
(25) خداوند بر بندگان مؤمن خود منت مینهد که آنها را در بسیاری از مواقع و به هنگام رویارویی با دشمن یاری کرده است، بهویژه در جنگ حنین که با بحران سختی مواجه شدند و سست گردیدند، و پا به فرار گذاشتند، و زمین با وجود وسعت و فراخی اش بر آنها تنگ آمد. ماجرا از این قرار بود که پیامبر صلی الله علیه وسلم وقتی مکه را فتح نمود، شنید که قبیلۀ هوازن برای جنگیدن با او جمع شدهاند. پیامبر صلی الله علیه وسلم همراه با یارانی که در فتح مکه شرکت کرده بودند، و همراه با کسانی که پس از فتح مکه اسلام آورده بودند، به سوی آنها حرکت کردند. تعدادشان دوازده هزار نفر بود، و مشرکین چهار هزار نفر بودند.
به همین جهت برخی از مسلمین از زیاد بودنشان به شگفت آمده و گفتند: امروز به خاطر کمبود افراد، شکست نخواهیم خورد. اما وقتی که آنها با قبیلۀ هوازن روبهرو شدند، هوازن یکباره بر مسلمین حملهور شدند و مسلمین شکست خوردند، و همه پا به فرار نهادند و جز صد نفر کسی با پیامبر باقی نماند، اما این افراد در کنار پیامبر ایستادند و با مشرکین جنگیدند.
و پیامبر سوار بر شتری به سوی مشرکین میتاخت و میگفت: «من پیامبر هستم و دروغ نمیگویم، من پسر عبدالمطلب هستم.» وقتی که پیامبر صلی الله علیه وسلم حالت مسلمین را مشاهده کرد، به عباس بن عبدالمطلب دستور داد تا انصار و بقیۀ مسلمین را صدا بزند.
عباس صدای رسا وبلندی داشت و آنها را صدا زد: ای اهل سمره! ای اهل سورۀ بقره! مسلمین وقتی که این صدا را شنیدند، همه بلافاصله روی آوردند، و با مشرکین درگیر شدند و خداوند شکست فاحشی را نصیب کفار کرد. و مسلمین اردوگاه آنان را تصرف کردند و زنان و مالهایشان را به غنیمت گرفتند و فرمودۀ الهی (
﴿لَقَدۡ نَصَرَكُمُ ٱللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٖ وَيَوۡمَ حُنَيۡنٍ﴾) اشاره به این ماجراست. حنین جایی است که در بین مکه و طایف قرار دارد و این واقعه در آنجا روی داد. (
﴿إِذۡ أَعۡجَبَتۡكُمۡ كَثۡرَتُكُمۡ فَلَمۡ تُغۡنِ عَنكُمۡ شَيۡٔٗا﴾) بدانگاه که فزونیتان شما را به شگفت آورد، ولی آن لشکریان فراوان هیچ فایدهای ـ نه زیاد و نه کمـ به شما نرساندند، (
﴿وَضَاقَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡأَرۡضُ﴾) و وقتی که شکست خوردید، به خاطر اندوه و غمی که به شما دست داد، زمین (
﴿بِمَا رَحُبَتۡ﴾) با همۀ فراخیاش بر شما تنگ شد. (
﴿ثُمَّ وَلَّيۡتُم مُّدۡبِرِينَ﴾) سپس پشت کردید و شکست خورده پا به فرار نهادید.
#
{26} {ثم أنزل الله سكينَتَه على رسوله وعلى المؤمنين}: والسكينةُ: ما يجعله الله في القلوب وقتَ القلاقل والزلازل والمُفْظِعات مما يثبِّتها ويسكِّنها ويجعلها مطمئنةً، وهي من نعم الله العظيمة على العباد، {وأنزل جنوداً لم تَرَوْها}: وهم الملائكةُ، أنزلهم الله معونةً للمسلمين يوم حنين يثبِّتونهم ويبشِّرونهم بالنصر، {وعذَّب الذين كفروا}: بالهزيمة والقتل واستيلاء المسلمين على نسائهم وأولادهم وأموالهم. {وذلك جزاء الكافرين}: يعذِّبهم الله في الدنيا، ثم يردُّهم في الآخرة إلى عذاب غليظ.
(26) (
﴿ثُمَّ أَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَعَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) سپس خداوند آرامش خویش را بر پیامبرش و بر مؤمنان نازل کرد. و آرامش همان اطمینان خاطری است که هنگام اضطراب و آشفتگی و اتفاق افتادن حوادث هولناک، خداوند آن را در دلها قرار میدهد و دلها را به ثبات و آرامش و اطمینان میرساند. و این از نعمتهای بزرگ خدا بر بندگان است. (
﴿وَأَنزَلَ جُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَا﴾) و لشکرهایی را فرو فرستاد که شما ایشان را نمیدیدید؛ و آنها فرشتگان بودند که خداوند آنان را در روز حنین به کمک مسلمین فرستاد، تا آنها را پابرجا نمایند و به یاری و نصرت خدا مژده دهند. (
﴿وَعَذَّبَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾) و کافران را، از طریق شکست دادن و کشته شدن و غالب آمدن مسلمین بر زنان و فرزندان و مالهایشان عذاب داد. (
﴿وَذَٰلِكَ جَزَآءُ ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾) و این کیفر کافران است. خداوند در دنیا آنها را عذاب میدهد، سپس در آخرت آنها را به عذابی سخت گرفتار میکند.
#
{27} {ثم يتوبُ الله من بعد ذلك على من يشاءُ}: فتاب الله على كثيرٍ ممَّن كانت الوقعة عليهم، وأتوا إلى النبي - صلى الله عليه وسلم - مسلمين تائبين، فردَّ عليهم نساءهم وأولادهم. {والله غفورٌ رحيمٌ}؛ أي: ذو مغفرةٍ واسعةٍ ورحمةٍ عامةٍ، يعفو عن الذنوب العظيمة للتائبين، ويرحمهم بتوفيقهم للتوبة والطاعة والصفح عن جرائمهم وقَبول توباتهم، فلا ييأسنَّ أحدٌ من رحمته ومغفرته، ولو فعل من الذنوب والإجرام ما فعل.
(27) (
﴿ثُمَّ يَتُوبُ ٱللَّهُ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ﴾) بعد از آن خداوند توبۀ هر کس را که بخواهد، میپذیرد. و خداوند توبۀ بسیاری از کسانی را که با مسلمانان جنگیدند، اما در نهایت توبه کردند و اسلام آوردند و نزد پیامبر آمدند، پذیرفت و پیامبر زنان و فرزندانشان را به آنان پس داد. (
﴿وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾) و خداوند دارای مغفرت گسترده و رحمت عام و فراگیر است؛ و گناهان بزرگ توبهکنندگان را میآمرزد و با توفیق دادنشان به توبه و اطاعت، نیز با چشمپوشی از جرایم آنان و پذیرش توبهشان، به آنان رحم مینماید. پس هیچکس نباید از مغفرت و رحمت خداوند ناامید شود، گرچه مرتکب گناه و خیانتی بزرگ شده باشد.
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شَاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (28)}.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَـذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ إِن شَاء إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، مشرکان نجسند و از سال بعد نبايد به مسجدالحرام نزديک شوند و اگر از بينوايي مي ترسيد ، خدا اگر بخواهد به فضل خويش بي نيازتان خواهد کرد زيرا خدا دانا و حکيم است.
#
{28} يقول تعالى: {يا أيُّها الذين آمنوا إنما المشركون}: بالله، الذين عبدوا معه غيره {نَجَسٌ}؛ أي: خبثاء في عقائدهم وأعمالهم، وأيُّ نجاسة أبلغُ ممَّن كان يعبد مع الله آلهةً لا تنفع ولا تضرُّ ولا تغني عنه شيئاً، وأعمالهم ما بين محاربةٍ لله وصدٍّ عن سبيل الله ونصرٍ للباطل وردٍّ للحق وعمل بالفساد في الأرض لا في الصلاح؟! فعليكم أن تطهِّروا أشرف البيوت وأطهرها عنهم؛ {فلا يقرَبوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا}: وهو سنة تسع من الهجرة، حين حجَّ بالناس أبو بكر الصديق، وبعث النبيُّ - صلى الله عليه وسلم - ابن عمه عليًّا أن يؤذِّن يوم الحجِّ الأكبر ببراءة، فنادى أن لا يحجَّ بعد العام مشركٌ ولا يطوف بالبيت عُريانٌ. وليس المراد هنا نجاسةَ البدن؛ فإن الكافر كغيره طاهر البدن؛ بدليل أن الله تعالى أباح وطء الكتابيَّة ومباشرتها، ولم يأمر بغسل ما أصاب منها ، والمسلمون ما زالوا يباشرون أبدان الكفَّار، ولم يُنْقَل عنهم أنهم تقذَّروا منها تقذُّرهم من النجاسات، وإنما المراد كما تقدَّم نجاستهم المعنويَّة بالشرك؛ فكما أن التوحيد والإيمان طهارةٌ؛ فالشرك نجاسةٌ.
وقوله: {وإن خِفْتُم}: أيُّها المسلمون، {عَيْلَةً}؛ أي: فقراً وحاجة من منع المشركين من قُربان المسجد الحرام؛ بأن تنقطع الأسباب التي بينكم وبينهم من الأمور الدنيويَّة، {فسوف يُغنيكم الله من فضله}: فليس الرزق مقصوراً على باب واحد ومحلٍّ واحد، بل لا ينغلق بابٌ؛ إلاَّ وفُتِحَ غيرُه أبوابٌ كثيرة؛ فإن فضل الله واسع، وجوده عظيم، خصوصاً لمن ترك شيئاً لوجه الكريم؛ فإنَّ الله أكرم الأكرمين، وقد أنجز الله وعده؛ فإنَّ الله أغنى المسلمين من فضله، وبَسَطَ لهم من الأرزاق ما كانوا من أكبر الأغنياء والملوك. وقوله: {إن شاء}: تعليقُ للإغناء بالمشيئة؛ لأن الغنى في الدنيا ليس من لوازم الإيمان، ولا يدلُّ على محبَّة الله؛ فلهذا علَّقه الله بالمشيئة؛ فإنَّ الله يعطي الدنيا من يحبُّ ومن لا يحب، ولا يعطي الإيمان والدين إلا من يحبُّ. {إنَّ الله عليمٌ حكيمٌ}؛ أي: علمه واسعٌ، يعلم مَن يَليق به الغنى ومَن لا يَليق، ويضع الأشياء مواضعها، وينزِلها منازلها.
وتدلُّ الآية الكريمة ـ وهي قوله: {فلا يَقْرَبوا المسجدَ الحرام بعد عامهم هذا} ـ أنَّ المشركين بعدما كانوا هم الملوك والرؤساء بالبيت، ثم صار بعد الفتح الحكم لرسول الله والمؤمنين مع إقامتهم في البيت ومكة المكرمة، ثم نزلت هذه الآية، ولما مات النبيُّ - صلى الله عليه وسلم -؛ أمر أن يُجْلَوا من الحجاز؛ فلا يبقى فيها دينان، وكل هذا لأجل بُعْدِ كلِّ كافر عن المسجد الحرام، فيدخل في قوله: {فلا يقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا}.
(28) خداوند متعال میفرماید: (
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡمُشۡرِكُونَ﴾) ای مؤمنان! همانا کسانی که برای خدا شریک قرار داده و کسانی دیگر را همراه وی عبادت میکنند؛ (
﴿نَجَسٞ﴾) پلیدند. یعنی عقاید و اعمالشان پلید است. و چه پلیدی بزرگتر از پلیدی کسی است که همراه با خدا، معبودانی را عبادت کند که نمیتوانند هیچ فایده یا زیانی به وی برسانند و چیزی را از او دور کنند و کارشان مبارزه با خدا و بازداشتن مردم از راه خدا و یاری کردن باطل، و رد کردن حق، و ایجاد فساد و تباهی در زمین است؟! پس بر شما لازم است تا پاکترین و شریفترین خانه را از لوث اینها پاک بدارید. (
﴿فَلَا يَقۡرَبُواْ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ بَعۡدَ عَامِهِمۡ هَٰذَا﴾) بنابراین نباید بعد از امسال به مسجدالحرام نزدیک شوند. و آن سال نهم هجری بود؛ سالیکه ابوبکر صدیق مدیریت انجام مناسک حج را به عهده داشت، و پیامبر صلی الله علیه وسلم پسر عمویش علی را فرستاد تا در روز حج اکبر از مشرکان اعلام برائت نماید. پس علی ندا داد که بعد از امسال هیچ مشرکی حق ندارد حج کند، و هیچ فرد لختی نباید کعبه را طواف نماید. و منظور از پلیدی در اینجا آلودگی و پلیدی بدن نیست؛ زیرا کافر ـ مانند دیگران ـ بدنش پاک است، به دلیل اینکه خداوند آمیزش و ازدواج با زنان اهل کتاب را جایز قرار داده، و دستور نداده است قسمتهایی از بدن که با بدن وی تماس حاصل میکند، شسته شود. و مسلمین همواره با کافر در ارتباط بودهاند، و از آنان نقل نشده است که از تماس با کافر خودداری کردهاند، آن چنانکه خود را از پلیدی دور نگه میداشتند. بلکه منظور از آن، همان طور که گذشت، پلیدی معنوی کافران است که به سبب شرکشان پلیدند؛ و توحید و ایمان، پاک است. پس شرک، نجاست و پلیدی است. (
﴿وَإِنۡ خِفۡتُمۡ عَيۡلَةٗ﴾) و اگر شما مسلمین از فقر و نیازمندی میترسید، و خوف آن را دارید که اگر مشرکین را از نزدیک شدن به مسجدالحرام منع کنید، فقیر و نیازمند شده و اسباب و روابط دنیوی میان شما و آنها قطع میشود، (
﴿فَسَوۡفَ يُغۡنِيكُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦٓ﴾) خداوند شما را از فضل خویش بینیاز میگرداند. پس رزق و روزی فقط در یک محل یافت نمیشود، بلکه دری بسته نمیگردد مگر اینکه درهای زیاد دیگری گشوده میشود؛ زیرا فضل خداوند گسترده، و بخشش او بزرگ است، به ویژه برای کسی که چیزی را برای رضای خداوند ترک نماید؛ زیرا خداوند بخشنده ترینِ بخشایشگران است. پس خداوند به وعدهاش وفا نمود، و مسلمین را از فضل خویش بینیاز گرداند، و روزیهای زیادی برای آنان گشود، به نحوی که تبدیل به بزرگترین ثروتمندان و سرمایهداران شدند. (
﴿إِن شَآءَ﴾) اگر بخواهد. خداوند ثروتمندشدن را معلق به مشیت و خواست خودش نموده است؛ زیرا ثروتمندی، از لوازمات ایمان نبوده، و مبین آن نیست که خداوند ثروتمند را دوست دارد. بنابراین آن را به مشیت و خواست خودش مشروط نمود؛ چون خداوند دنیا را به دوست و دشمن خود میبخشد، اما ایمان و دین را جز به کسی که دوست دارد، نمیدهد. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٞ﴾) بیگمان دانش و آگاهی خداوند گسترده است و کسی را که شایسته و سزاوار ثروتمندشدن است، میشناسد، و به حال کسی که شایستۀ آن نیست، آگاه میباشد و هر چیز را در جای آن قرار میدهد. و آیۀ کریمۀ (
﴿فَلَا يَقۡرَبُواْ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ بَعۡدَ عَامِهِمۡ هَٰذَا﴾) دلالت مینماید مشرکین که سردمدار خانۀ کعبه بودند پس از فتح مکه آن جایگاه را از دست دادند و پیامبر صلی الله علیه وسلم و مؤمنان این جایگاه را در دست گرفتند، و مشرکان هر چند که در جوار کعبه اقامت داشتند، اما هیچ حکم و تصرفی در آن نداشتند. سپس این آیه نازل شد. و هنگامی که پیامبر صلی الله علیه وسلم درگذشت در واپسین لحظات عمر خود دستور داد تا مشرکین از سرزمین حجاز اخراج شوند تا دو دین در آن نباشد. و همه اینها به خاطر دور شدن کفار از مسجدالحرام بود، و این حکم در آیۀ (
﴿فَلَا يَقۡرَبُواْ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ بَعۡدَ عَامِهِمۡ هَٰذَا﴾) داخل است.
{قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ (29)}.
قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ ؛ با کساني از اهل کتاب که به خدا و روز قيامت ايمان نمي آورند و چيزهايي ، را که خدا و پيامبرش حرام کرده است بر خود حرام نمي کنند و دين حق رانمي پذيرند جنگ کنيد ، تا آنگاه که به دست خود در عين مذلت جزيه بدهند.
#
{29} هذه الآية أمرٌ بقتال الكفار من اليهود والنصارى من {الذين لا يؤمنون بالله ولا باليوم الآخر}: إيماناً صحيحاً يصدِّقونه بأفعالهم وأعمالهم، {ولا يحرِّمون ما حرَّم الله}: فلا يتَّبعون شرعه في تحريم المحرمات، {ولا يَدينون دين الحقِّ}؛ أي: لا يدينون بالدين الصحيح، وإن زعموا أنهم على دين؛ فإنه دينُ غير الحق؛ لأنه إما دين مبدَّل وهو الذي لم يشرعه الله أصلاً، وإمَّا دينٌ منسوخٌ قد شرعه الله ثم غيَّره بشريعة محمد - صلى الله عليه وسلم -، فيبقى التمسُّك به بعد النسخ غير جائز. فأمَرَهُ بقتال هؤلاء وحثَّ على ذلك لأنَّهم يدعون إلى ما هم عليه، ويحصل الضرر الكثير منهم للناس، بسبب أنهم أهل كتاب. وغَيَّا ذلك القتال: {حتى يُعطوا الجزيةَ}؛ أي: المال الذي يكون جزاءً لترك المسلمين قتالهم وإقامتهم آمنين على أنفسهم وأموالهم بين أظهر المسلمين، يؤخذ منهم كلَّ عام كلٌّ على حسب حاله من غني وفقير ومتوسط؛ كما فعل ذلك أمير المؤمنين عمر بن الخطاب وغيره من أمراء المؤمنين. وقوله: {عن يدٍ}؛ أي: حتى يبذلوها في حال ذُلِّهم، وعدم اقتدارهم، ويعطوها بأيديهم، فلا يرسلون بها خادماً، ولا غيره، بل لا تُقبل إلاَّ من أيديهم. {وهم صاغرونَ}: فإذا كانوا بهذه الحال، وسألوا المسلمين أن يُقِرُّوهم بالجزية وهم تحت أحكام المسلمين وقهرهم، وحال الأمن من شرِّهم وفتنتهم، واستسلموا للشروط التي أجراها عليهم المسلمون، مما ينفي عزَّهم وتكبُّرَهم وتوجب ذلَّهم وصَغارهم؛ وجب على الإمام أو نائبه أن يعقدَها لهم، وإلاَّ؛ بأن لم يفوا ولم يعطوا الجزية عن يدٍ وهم صاغرون؛ لم يَجُزْ إقرارهم بالجزية، بل يقاتَلون حتى يُسْلِموا.
واستدل بهذه الآية الجمهور الذين يقولون: لا تؤخذ الجزية إلاَّ من أهل الكتاب؛ لأنَّ الله لم يذكر أخذ الجزية إلاَّ منهم، وأمَّا غيرهم؛ فلم يذكر إلا قتالهم حتى يسلموا. وأُلْحِق بأهل الكتاب في أخذ الجزية وإقرارهم في ديار المسلمين المجوس؛ فإنَّ النبيَّ - صلى الله عليه وسلم - أخذ الجزية من مجوس هَجَرَ، ثم أخذها أمير المؤمنين عمر من الفرس المجوس.
وقيل: إن الجزية تُؤخذ من سائر الكفار من أهل الكتاب وغيرهم؛ لأنَّ هذه الآية نزلت بعد الفراغ من قتال العرب المشركين والشروع في قتال أهل الكتاب ونحوهم، فيكون هذا القيد إخباراً بالواقع لا مفهوم له، ويدلُّ على هذا أن المجوس أخذت منهم الجزية وليسوا أهل كتاب، ولأنَّه قد تواتر عن المسلمين من الصحابة ومَنْ بعدهم أنهم يَدْعون من يقاتلونهم إلى إحدى ثلاث: إمَّا الإسلام، أو أداء الجزية، أو السيف؛ من غير فرق بين كتابيٍّ وغيره.
(29) این آیه به پیکار با کافران یهودی و نصرانی دستور میدهد: کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان نمی آورند، ایمانی درست که آن را با کار و اعمالشان تصدیق نمایند، (
﴿وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ﴾) و آنچه را که خدا و پیامبرش حرام نمودهاند، حرام نمی شمارند. پس در حرام شمردن آنچه که حرام است، از شریعت خدا پیروی نمیکنند.(
﴿وَلَا يَدِينُونَ دِينَ ٱلۡحَقِّ﴾) و به دین حق در نمیآیند، گرچه ادعا میکنند که آنها بر دینی هستند؛ زیرا آن دین، حق نیست؛ چون آن، یا دینی تغییر یافته است و خداوند اصلاً آن را مشروع نکرده است، و یا دینی منسوخ میباشد که خداوند قبلاً آن را مشروع نموده است اما به وسیلۀ شریعت محمد صلی الله علیه وسلم آن را تغییر داده است، پس بعد از منسوخ شدن، تمسک به آن جایز نیست. بنابراین به پیکار کردن با آنان دستور داد، و بر این کار تشویق نمود؛ چون آنها مردم را به پیروی از آنچه که بر آن هستند، فرا میخوانند. و از جانب آنها زیانی بزرگ به مردم می رسد، چون آنها اهل کتاب هستند و مردم از آنها می پذیرند.
و این پیکار را تا وقتی که جزیه بپردازند مقرر نموده است: (
﴿حَتَّىٰ يُعۡطُواْ ٱلۡجِزۡيَةَ﴾) باید مالی را به عنوان فدیه بپردازند، تا مسلمین با آنها نجنگند و جان و مالشان در میان مسلمین در امان باشد. این جزیه، هر سال از ثروتمند و فقیر و متوسطِ آنان برحسب توانگریشان گرفته میشود، همان طور که عمر بن خطاب رضی الله عنه و دیگر امرای مسلمان چنین عمل نمودند. (
﴿عَن يَدٖ﴾) یعنی باید با ذلت و خواری و با دستهای خودشان بپردازند، و نباید آن را توسط خادم و کسی دیگر بفرستند، بلکه جز از دستان خودشان پذیرفته نمی شود. (
﴿وَهُمۡ صَٰغِرُونَ﴾) در حالی که ذلیل و خوارند. پس وقتی که به این حالت افتادند و از مسلمین خواستند تا آنها را با گرفتن فدیه در مملکتشان بپذیرند، و تحت احکام و قدرت آنان باشند، و از شر و فتنه دست بردارند، و طبق شرایطی را که مسلمین در نظر گرفتند، پذیرفتند، شرایطی که قدرت و تکبر آنها را از بین میبرد و باعث ذلت و خواریشان میگردد، بر امام یا جانشینش واجب است که پیمان جزیه گرفتن را با آنها منعقد کند. اگر چنین نباشد، به این صورت که به پیمان خود وفا نکنند، و جزیه را با دستهای خود، و خوار و ذلیل نپردازند، جزیه گرفتن از آنان جایز نیست، بلکه باید به جنگ آنها رفت تا مسلمان شوند.
جمهور علما که میگویند: «جز از اهلکتاب جزیه گرفته نمیشود، چون خداوند فقط گفته است از اهل کتاب جزیه بگیرید»، به این آیه استدلال کردهاند. اما غیر از اهلکتاب در موردشان چیزی جز جنگ بیان نشده است. پس باید با آنان جنگید تا مسلمان شوند. در رابطه با گرفتن جزیه و استقرار اهلکتاب در سرزمین مسلمین، آتش پرستان نیز در زمرۀ آنان قرار دارند؛ چون پیامبر صلی الله علیه وسلم از مجوس هُجُر جزیه گرفت، و امیرالمؤمنین عمر نیز از ایرانیان آتش پرست جزیه گرفت. و گفته شده است که جزیه از همۀ کفار اعم از اهل کتاب و دیگران گرفته میشود؛ چون این آیه، بعد از فارغ شدن از جنگ با مشرکین عرب و شروعِ پیکار با اهلکتاب و امثالشان نازل شده است. پس این قید، خبر دادن از واقعیتِ موجود در آن زمان است نه بیان مفهوم آن. و دلیل این گفته آن است که از آتش پرستان جزیه گرفته شده است، حال آنکه آنها اهل کتاب نبودند. و از اصحاب و تابعین نیز به تواتر ثابت شده است که آنها با هرکس میجنگیدند،
او را به یکی از این سه چیز فرامیخواندند: اسلام، پرداختن جزیه، جنگ. بدون اینکه میان فردی که اهلکتاب است و میان دیگری فرقی بگذارند.
{وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (30) اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ (31) يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ (32) هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ (33)}.
وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ ؛ يهود گفتند که عزير پسر خداست ، و نصاري گفتند که عيسي پسر خداست اين ، سخن که مي گويند همانند گفتار کساني است که پيش از اين کافر بودند خدا بکشدشان به کجا باز مي گردند ?
اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِيَعْبُدُواْ إِلَـهًا وَاحِدًا لاَّ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ ؛ حبرها و راهبان خويش و مسيح پسر مريم را به جاي الله به خدايي گرفتند وحال آنکه مامور بودند که تنها يک خدا را بپرستند ، که هيچ خدايي جز اونيست منزه است از آنچه شريکش مي سازند.
يرِيدُونَ أَن يُطْفِؤُواْ نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللّهُ إِلاَّ أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ؛ مي خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند ، و خدا جز به کمال ، رساندن نور خود نمي خواهد هر چند کافران را خوش نيايد.
هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ؛ او کسي است که پيامبر خود را براي هدايت مردم فرستاد ، با ديني درست و بر حق ، تا او را بر همه دينها پيروز گرداند ، هر چند مشرکان را خوش نيايد.
#
{30} لما أمر تعالى بقتال أهل الكتاب ذكر من أقوالهم الخبيثة ما يهيج المؤمنين الذين يغارون لربهم ولدينه على قتالهم والاجتهاد وبذل الوسع فيه، فقال: {وقالتِ اليهود عزيرٌ ابن الله}: وهذه المقالة وإن لم تكن مقالة لعامَّتهم؛ فقد قالها فرقةٌ منهم، فيدلُّ ذلك على أنَّ في اليهود من الخبث والشرِّ ما أوصلهم إلى أن قالوا هذه المقالة التي تجرؤوا فيها على الله وتنقَّصوا عظمته وجلاله. وقد قيل: إن سبب ادِّعائهم في عزير أنه ابن الله: أنه لما تسلَّط الملوك على بني إسرائيل ومزَّقوهم كلَّ ممزَّق وقتلوا حَمَلَةَ التوراة؛ وَجَدوا عُزيراً بعد ذلك حافظاً لها أو أكثرها ، فأملاها عليهم من حفظِهِ، واستنسَخوها. فادَّعوا فيه هذه الدعوى الشنيعة. وقالت النصارى: عيسى ابن مريم {ابنُ الله}، قال الله تعالى: {ذلك}: القول الذي قالوه، {قولُهم بأفواهِهِم}: لم يقيموا عليه حجَّة ولا برهاناً، ومَنْ كان لا يُبالي بما يقول لا يُسْتَغْرَبُ عليه أي قول يقوله؛ فإنه لا دين ولا عقل يحجُزُه عما يريد من الكلام، ولهذا قال: {يضاهِئون}؛ أي: يشابهون في قولهم هذا {قولَ الذين كفروا من قبلُ}؛ أي: قول المشركين الذين يقولون الملائكة بنات الله، تشابهت قلوبهم فتشابهت أقوالهم في البطلان. {قاتلهم الله أنَّى يُؤفكَونَ}؛ أي: كيف يُصرفون عن الحقِّ الصرف الواضح المبين إلى القول الباطل المبين؟!
(30) پس از آنکه خداوند متعال به پیکار کردن با اهل کتاب دستور داد، به برخی از گفتهها و سخنان پلیدشان اشاره نمود تا مؤمنانی را که به خاطر پروردگار و دینشان غیرتشان به جوش میآید، تحریک شوند و با آنها بجنگند، و آنچه را در توان دارند، در راه مبارزه با آنها مبذول نمایند.
پس فرمود: (
﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ عُزَيۡرٌ ٱبۡنُ ٱللَّهِ﴾) و یهودیان گفتند: عزیر، پسر خدا است، و این گفتار و عقیدۀ همۀ آنها نبود، ولی دستهای از آنان چنین اعتقادی را داشتند. پس این بر پلیدی و بدی یهودیان دلالت مینماید، به نحوی که آنها در این زمینه به ساحت مقدس خدا جرأت کرده و شکوه و بزرگی او را مورد طعنه قرار دادند.
و گفته شده است که علت اینکه آنها میگفتند: «عزیر پسر خداست» این بود که وقتی پادشاهان بر بنی اسرائیل مسلط شدند و آنهارا کاملاً شکست دادند، و حاملان و علمای تورات را به قتل رساندند، بنیاسرائیل دریافتند که عزیر توراترا کاملاً حفظ نموده و از بردارد، و یا بیشتر آن را حفظ کرده است، و آن را بر آنان املا نمود و آنها برای خود نسخه نوشتند. به این خاطر چنین ادعای زشتی در مورد عزیر کردند. (
﴿وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَى ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ ٱللَّهِ﴾) و نصارا گفتند: عیسی، پسر مریم، پسر خداست.
خداوند متعال فرمود: (
﴿ذَٰلِكَ قَوۡلُهُم بِأَفۡوَٰهِهِمۡ﴾) این سخنی است
[باطل] که آنها بر زبانشان میآورند، و دلیل و حجتی بر صحت آن ندارند، و کسی که به گفتههای خود توجه نکند، هر سخنی را بر زبان جاری میکند؛ چون او دین و عقلی ندارد که وی را از گفتاری که میخواهد، باز بدارد.
بنابراین فرمود: (
﴿يُضَٰهُِٔونَ قَوۡلَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَبۡلُ﴾) این سخن آنان،
مشابه سخن مشرکانی است که میگفتند: فرشتگان، دختران خدا هستند. گفتارشان مشابه سخن آنان است، و در باطل بودن مانند یکدیگر است. (
﴿قَٰتَلَهُمُ ٱللَّهُۖ أَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ﴾) خداوند آنان را نابود کند، چگونه از حق روشن و آشکار به سوی سخن باطل آشکار بر میگردند!
#
{31} وهذا وإن كان يُستغرب على أمةٍ كبيرةٍ كثيرة أن تتَّفق على قول يدلُّ على بطلانه أدنى تفكُّر وتسليطٍ للعقل عليه؛ فإن لذلك سبباً، وهو أنهم {اتَّخذوا أحبارهم}: وهم علماؤهم، {ورهبانَهم}؛ أي: العباد المتجردين للعبادة، {أرباباً من دون الله}: يُحِلُّون لهم ما حرَّم الله فيُحِلُّونه، ويحرِّمون لهم ما أحلَّ الله فيحرِّمونه، ويَشْرعون لهم من الشرائع والأقوال المنافية لدين الرسل، فيتَّبعونهم عليها، وكانوا أيضاً يغلون في مشايخهم وعُبادهم، ويعظِّمونهم، ويتَّخذون قبورهم أوثاناً تُعبد من دون الله، وتُقصد بالذبائح والدُّعاء والاستغاثة. {والمسيحَ ابن مريم}: اتَّخذوه إلهاً من دون الله، والحال أنَّهم خالفوا في ذلك أمر الله لهم على ألسنة رسله، فما {أُمِروا إلا لِيَعْبُدوا إلهاً واحداً لا إله إلَّا هو}: فيُخلصون له العبادة والطاعة ويخصُّونه بالمحبَّة والدُّعاء، فنبذوا أمر الله، وأشركوا به ما لم يُنَزِّلْ به سلطاناً. {سبحانه}: وتعالى {عمَّا يُشركون}؛ أي: تنزَّه وتقدَّس وتعالت عظمتُه عن شركهم وافترائهم؛ فإنَّهم ينتقِصونه في ذلك ويصِفونه بما لا يَليق بجلاله، والله تعالى العالي في أوصافه وأفعاله عن كل ما نُسِبَ إليه مما يُنافي كماله المقدَّس.
(31) و بعید به نظر میآید که امت بزرگی بر چنین سخنی اتفاق نظر پیدا کنند، اما در این صورت نیز کمترین تفکر و تأملی، آدمی را به باطل بودن آن هدایت مینماید؛ چرا که آنها (
﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ﴾) علما و دیرنشینان خود را (
﴿أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ﴾) به جای خدا به الوهیت گرفتند، و آنچه را که خدا برایشان حرام نموده بود، برای آنان حلال کردند، پس آن را حلال شمردند، و آنچه را که خدا برایشان حلال نموده بود، برای آنان حرام کردند، پس آنرا حرام انگاشتند. و برای آنها آئین و گفتارهایی که با دین پیامبران متضاد بود، مشروع نمودند، و بر این اساس از آنان پیروی کردند. نیز آنها در مورد مشایخ و دیرنشینان خود زیادهروی کردند، و آنها را تعظیم نمودند، و قبور آنان را همچون بت برگرفتند که به پرستش آن اقدام میکردند، و ذبایح خود را در پای آنها سر میبریدند، و دعا و فریاد طلبیهای خود را به محضر آنها عرضه میداشتند. (
﴿وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ﴾) و عیسی پسر مریم را به جای خدا به خدایی گرفتند، و با دستوری که خدا توسط پیامبرانش به آنها داده بود، مخالفت کردند.
خداوند متعال میفرماید: (
﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ﴾) حال آنکه بدیشان جز این دستور داده نشده بود که تنها خدای یگانه را بپرستند و بس؛ زیرا جز خدا، معبودی به حق نیست. پس دستور داده شده بودند تا عبادت و اطاعت را خالصانه برای خدا انجام دهند، و فقط نسبت به او محبت بورزند، و او را به فریاد بخوانند. اما آنها دستور خدا را کنار نهادند، و چیزهایی را شریک خدا ساختند که هیچ دلیلی بر روا بودن آنها فرو نفرستاده بود. (
﴿سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ﴾) پاک و منزه است از آنچه آنها با او شریک میسازند، و بر او دروغ میبندند؛ زیرا آنان با این کار به ساحت مقدس خداوند متعرّض شده، و او را به چیزی متّصف میکنند که شایستۀ شکوه و بزرگیاش نیست، و خداوند متعال در اوصاف و افعال خود، برتر از هر چیزی است که بدو نسبت داده میشود و با کمال والای او منافی میباشد.
#
{32} فلما تبيَّن أنه لا حُجَّة لهم على ما قالوه ولا برهاناً لما أصَّلوه، وإنَّما هو مجرَّد قول قالوه وافتراء افتروه؛ أخبر أنَّهم {يريدون} بهذا {أن يُطفئوا نور الله بأفواههم}: ونورُ الله دينُه الذي أرسل به الرسل وأنزل به الكتب، وسمَّاه الله نوراً لأنَّه يُستنار به في ظلمات الجهل والأديان الباطلة؛ فإنَّه علمٌ بالحقِّ وعملٌ بالحقِّ، وما عداه فإنه بضدِّه؛ فهؤلاء اليهود والنصارى ومَنْ ضاهاهم من المشركين، يريدون أن يطفِئوا نور الله بمجرَد أقوالهم التي ليس عليها دليلٌ أصلاً. {ويأبى اللهُ إلَّا أن يُتِمَّ نوره}: لأنه النور الباهر، الذي لا يمكن لجميع الخلق لو اجتمعوا على إطفائِهِ أن يطفئوه، والذي أنزله جميع نواصي العباد بيده، وقد تكفَّل بحفظه مِن كلِّ مَن يريده بسوء، ولهذا قال: {ويأبى الله إلا أن يُتِمَّ نوره ولو كره الكافرون}: وسَعَوا ما أمكنهم في ردِّه وإبطاله؛ فإنَّ سعيهم لا يضرُّ الحقَّ شيئاً.
(32) وقتی روشن شد که یهود ونصاری دلیلی بر صحت گفتههای خود ندارند، بلکه فقط دروغ و اراجیف به هم میبافند، خداوند متعال خبر داد که آنها (
﴿يُرِيدُونَ أَن يُطۡفُِٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ﴾) هدف آنان از این کار این است که میخواهند نور خدا را با سخنان خود خاموش گردانند. و نور خدا؛ همان دینی است که پیامبران را برای تبلیغ آن فرستاده، و کتابها را در تأیید آن نازل کرده است. و خداوند دین را نور نامیده است؛ چون تاریکیها و جهالت و ادیان باطل به وسیلۀ آن روشن میشود. پس این دین حق است، و عمل کردن به آن، عمل کردن به حق و حقیقت است، و غیر از آن هرچه هست، باطل و عملِ به باطل است. پس یهودیان و نصارا، و مشرکانی که مانند آنها میباشند، میخواهند با گفتههایشان ـکه هیچ دلیلی بر صحت آن ندارند ـ نور خدا را خاموش گردانند، (
﴿وَيَأۡبَى ٱللَّهُ إِلَّآ أَن يُتِمَّ نُورَهُۥ﴾) و خداوند نمیپذیرد، مگر اینکه نورش را کامل بگرداند؛ چون آن نور آشکار و درخشان است و اگر تمام مردم برای خاموش کردن آن جمع شوند، نمیتوانند آن را خاموش کنند؛ زیرا کسی که این نور را فرو فرستاده است، همۀ بندگان تحت اختیار او هستند، و خداوند این نور را از شر هر کسی که نسبت به آن قصد بدی داشته باشد، مصون میدارد.
بنابراین فرمود: (
﴿وَيَأۡبَى ٱللَّهُ إِلَّآ أَن يُتِمَّ نُورَهُۥ﴾) و خداوند نمیپذیرد مگر اینکه نورش را کامل بگرداند، (
﴿وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡكَٰفِرُونَ﴾) گر چه کافران خشنود نباشند، و برای نابود کردن آن تلاش کنند؛ زیرا تلاش آنها نمیتواند هیچ زیانی برساند.
#
{33} ثم بيَّن تعالى هذا النور الذي قد تكفَّل بإتمامه وحفظه، فقال: {هو الذي أرسلَ رسولَه بالهدى}: الذي هو العلم النافع، {ودينِ الحقِّ} الذي هو العمل الصالح، فكان ما بعث الله به محمداً - صلى الله عليه وسلم - مشتملاً على بيان الحقِّ من الباطل في أسماء الله وأوصافه وأفعاله، وفي أحكامه وأخباره، والأمر بكلِّ مصلحةٍ نافعة للقلوب والأرواح والأبدان؛ من إخلاص الدين لله وحده، ومحبة الله وعبادته، والأمر بمكارم الأخلاق ومحاسن الشيم والأعمال الصالحة والآداب النافعة، والنهي عن كلِّ ما يضادُّ ذلك ويناقضه من الأخلاق والأعمال السيِّئة المضرَّة للقلوب والأبدان والدنيا والآخرة، فأرسله الله بالهدى ودين الحقِّ؛ {لِيُظْهِرَهُ على الدين كلِّه ولو كره المشركون}؛ أي: ليعليه على سائر الأديان؛ بالحجة والبرهان، والسيف والسنان، وإن كره المشركون ذلك، وبَغَوا له الغوائل، ومكروا مكرهم؛ فإنَّ المكر السيئ لا يضرُّ إلا صاحبه؛ فَوَعْدُ اللهِ لا بدَّ أن ينجِزَه وما ضَمِنَهُ لا بدَّ أن يقوم به.
(33) سپس خداوند متعال به تبیین نوری پرداخت که متعهّد شده است آن را حفظ نماید و به اتمام برساند،
پس فرمود: (
﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ﴾) خداوند ذاتی است که پیامبرش را با هدایت، که همانا علم مفید است، و همراه با دین راستین که عبارت از عمل صالح است، روانه کرده است. پس آنچه خداوند محمد صلی الله علیه وسلم را با آن فرستاده است شامل بیان حق، و مشخص کردن آن از باطل در رابطه با نامهای خدا و صفات و کارها و احکام و اخبار وی میباشد. همچنانکه این دین به هر مصلحتی که دلها و ارواح و جسمها را سود بخشد،
از قبیل: خالص گرداندن دین برای خدای یگانه، و داشتنِ محبت خدا و پرستش او فرمان میدهد و به نیکیها و اخلاق و عادت و اعمال صالح و آداب مفید دستور میدهد، و از هر آنچه که بر خلاف این است،
از قبیل: اخلاق و کارهای زشت که برای قلب و جسم و دنیا و آخرت مضر است، نهی میکند. پس خداوند پیامبرش را همراه با هدایت و دین حق روانه کرده است، (
﴿لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُشۡرِكُونَ﴾) تا آن را با حجت و دلیل و شمشیر بر سایر ادیان برتری بخشد، گرچه مشرکان این را نپسندند، و در پی از بین بردن آن باشند و برای آن نقشه و دسیسه بکشند؛ زیرا نقشه و حیلۀ بد، جز به صاحبش زیان نمیرساند؛ و خداوند وعدۀ خود را حتماً کامل میگرداند و آنچه را که متعهد شده است، باید انجام پذیرد.
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيرًا مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ (34) يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَذَا مَا كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَا كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ (35)}.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّ كَثِيرًا مِّنَ الأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، بسياري از حبرها و راهبان اموال مردم ، رابه ناشايست مي خورند و ديگران را از راه خدا باز مي دارند و کساني راکه از زر و سيم مي اندوزند و در راه خدا انفاقش نمي کنند ، به عذابي دردآور بشارت ده .
يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَـذَا مَا كَنَزْتُمْ لأَنفُسِكُمْ فَذُوقُواْ مَا كُنتُمْ تَكْنِزُونَ ؛ روزي که در آتش جهنم گداخته شود و پيشاني و پهلو و پشتشان را با آن ، داغ کنند اين است آن چيزي که براي خود اندوخته بوديد حال طعم اندوخته خويش را بچشيد.
#
{34} هذا تحذيرٌ من الله تعالى لعباده المؤمنين عن كثيرٍ من الأحبار والرُّهبان؛ أي: العلماء والعباد الذين يأكلون أموال الناس بالباطل؛ أي: بغير حقٍّ ويصدُّون عن سبيل الله؛ فإنَّهم إذا كانت لهم رواتب من أموال الناس، أو بَذَلَ الناس لهم من أموالهم؛ فإنه لأجل علمهم وعبادتهم ولأجل هُداهم وهدايتهم، وهؤلاء يأخذونها ويصدُّون الناس عن سبيل الله، فيكون أخذهم لها على هذا الوجه سُحتاً وظُلماً؛ فإنَّ الناس ما بذلوا لهم من أموالهم إلا ليدُلُّوهم على الطريق المستقيم، ومن أخذهم لأموال الناس بغير حقٍّ أن يُعطوهم ليفْتوهم، أو يحكموا لهم بغير ما أنزل الله؛ فهؤلاء الأحبار والرُّهبان لِيُحْذَرْ منهم هاتان الحالتان: أخذهم لأموال الناس بغير حقٍّ، وصدُّهم الناس عن سبيل الله.
{والذين يكنِزون الذَّهب والفضَّة}؛ أي: يمسكونهما، {ولا يُنفقونها في سبيل الله}؛ أي: طرق الخير الموصلة إلى الله، وهذا هو الكنز المحرَّم: أن يمسِكَها عن النفقة الواجبة، كأن يمنع منها الزكاة أو النفقات الواجبة للزوجات أو الأقارب أو النفقة في سبيل الله إذا وجبت؛ {فبشِّرْهم بعذابٍ أليم}.
(34) در اینجا خداوند بندگان مؤمن خویش را از بسیاری از علما و دیرنشینان اهلکتاب برحذر میدارد. که اموال مردم را به ناحق میخورند و مردم را از راه خدا باز میدارند. آنان اگر حقوقی از اموال مردم دریافت میدارند، و یا مردم از اموال خود به آنها میبخشند، به خاطر علم و عبادتشان است، و اینکه آنها اهل علم و دانش هستند و مردم را به راه راست هدایت مینمایند. اما اگر اموال مردم را بخورند و مردم را از راه خدا باز دارند، پس گرفتن اموال به این صورت حرام و ستم است؛ زیرا مردم مالهای خود را بدانان نمیبخشند مگر به خاطر اینکه آنان را به راه راست راهنمایی کنند. و از جمله خوردن و گرفتن اموال مردم به ناحق، این است که مردم به آنان پول بدهند تا به نفع آنها فتوا صادر کنند، یا برای آنان به غیر از آنچه خدا نازل نموده است، حکم نمایند. پس باید از دو حالتِ علما و دیرنشینان برحذر بود؛ یکی اینکه اموال مردم را به ناحق میخورند، دوم اینکه مردم را از راه خدا باز میدارند. (
﴿وَٱلَّذِينَ يَكۡنِزُونَ ٱلذَّهَبَ وَٱلۡفِضَّةَ﴾) و کسانی که طلا و نقره میاندوزند، و آن را نگاه میدارند، (
﴿وَلَا يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾) و آن را در راههای خیر که انسان را به خدا میرساند، خرج نمیکنند. اندوخته و دارایی حرام آن است که انسان نفقۀ واجب را از آن نپردازد، مانند اینکه زکات آن را نپردازد، یا مخارج واجب همسران یا خویشاوندان را ندهد، یا از خرج کردن آن در راه خدا ـ هرگاه که واجب باشد ـ امتناع ورزد.(
﴿فَبَشِّرۡهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٖ﴾) پس ایشان را به عذابی دردناک مژده بده.
#
{35} ثم فسَّره بقوله: {يومَ يُحمى عليها}؛ أي: على أموالهم {في نار جهنَّم}: فيُحمى كل دينار أو درهم على حدته، {فتُكوى بها جباهُهم وجنوبُهم وظهورُهم}: في يوم القيامة، كلما بردت؛ أعيدتْ، في يوم كان مقداره خمسين ألف سنة، ويقال لهم توبيخاً ولوماً: {هذا ما كنزتُم لأنفسِكم فذوقوا ما كنتُم تكنِزونَ}: فما ظلمكم، ولكنَّكم ظلمتُم أنفسَكم، وعذَّبتموها بهذا الكنز.
وذكر الله في هاتين الآيتين انحراف الإنسان في ماله، وذلك بأحد أمرين: إما أن ينفِقَه في الباطل الذي لا يُجدي عليه نفعاً، بل لا ينالُه منه إلا الضرر المحض، وذلك كإخراج الأموال في المعاصي والشَّهوات التي لا تُعين على طاعة الله، وإخراجها للصدِّ عن سبيل الله. وإما أن يمسِكَ ماله عن إخراجِهِ في الواجبات، والنهي عن الشيء أمرٌ بضدِّه.
(35) سپس آن عذاب را تفسير نمود و فرمود:
{يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ} روزی که اموالشان در آتش جهنم گداخته میشود، پس هر درهم و ديناری جدا گداخته میشود.
{فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ} و در روز قيامت پيشانی و پهلو و پشتهای ايشان با آن داغ میگردد، هر وقت سرد شوند دوباره داغ میشوند، در روزی که مدت آن به اندازه پنجاه هزار سال است.
و از روی توبيخ و سرزنش به آنها گفته میشود: {هَذَا مَا كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَا كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ} اين همان چيزی است که برای خود اندوختيد، پس اينک بچشيد سزای آنچه را که میاندوختيد، پس خدا بر شما ستم نکرده است، بلکه شما خود بر خويشتن ستم کرديد و خود را با اين اموال اندوخته شده عذاب داديد. خداوند در اين دو آيه بيان میدارد که انسان در دوران ثروتمندیاش به يکی از اين دو صورت منحرف میشود، يا اينکه مالش را در راه باطل خرج مینمايد که جز ضرر محض هيچ سودی به او نمیرساند، مانند صرف کردن اموال در راه گناه و شهوتهايی که انسان را از طاعت خدا باز میدارد، و صرف کردن آن برای بازداشتن مردم از راه خدا، يا اينکه مخارج واجب و دادنیهای لازم را از مال خود نمیپردازد. و نهی از چيزی در واقع امر به ضدّ آن است.
وقوله: {إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِي كِتَابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلَا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ وَقَاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَافَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ (36)}.
إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِي كِتَابِ اللّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَات وَالأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلاَ تَظْلِمُواْ فِيهِنَّ أَنفُسَكُمْ وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِكِينَ كَآفَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَآفَّةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ ؛ شمار ماهها در نزد خدا ، در کتاب خدا از آن روز که آسمانها و زمين را بيافريده ، دوازده است چهار ماه ، ماههاي حرامند اين است شيوه درست در آن ماهها بر خويشتن ستم مکنيد و همچنان که مشرکان همگي به جنگ شما برخاستند ، همگي به جنگ ايشان برخيزيد و بدانيد که خدا با پرهيزگاران است.
#
{36} يقول تعالى: {إنَّ عدة الشهور عند الله}؛ أي: في قضاء الله وقدره {اثنا عشر شهراً}: وهي هذه الشهور المعروفة {في كتاب الله}؛ أي: في حكمه القدريِّ، {يوم خَلَقَ السموات والأرض}: وأجرى ليلها ونهارها، وقدَّر أوقاتها، فقسمها على هذه الشهور الاثني عشر شهراً. {منها أربعةٌ حُرُم}: وهي رجب الفرد وذو القعدة وذو الحجة والمحرم، وسميتْ حُرُماً لزيادة حرمتها وتحريم القتال فيها. {فلا تظلِموا فيهنَّ أنفسكم}: يُحتمل أن الضمير يعود إلى الاثني عشر شهراً، وأن الله تعالى بيَّن أنه جعلها مقادير للعباد، وأن تُعْمَرَ بطاعته، ويُشْكَرَ الله تعالى على منَّته بها، وتقييضها لمصالح العباد، فلْتَحْذروا من ظلم أنفسكم فيها. ويُحتمل أنَّ الضمير يعود إلى الأربعة الحرم، وأنَّ هذا نهي لهم عن الظُّلم فيها خصوصاً، مع النهي عن الظلم كلَّ وقت؛ لزيادة تحريمها وكون الظُّلم فيها أشدَّ منه في غيرها، ومن ذلك النهي عن القتال فيها على قول من قال: إن القتال في الأشهر الحرم لم يُنسخ تحريمهُ؛ عملاً بالنصوص العامة في تحريم القتال فيها، ومنهم من قال: إن تحريم القتال فيها منسوخ أخذاً بعموم نحو قوله: {وقاتلوا المشركينَ كافَّةً كما يقاتلونَكم كافَّةً}؛ أي: قاتلوا جميع أنواع المشركين والكافرين بربِّ العالمين، ولا تخصُّوا أحداً منهم بالقتال دون أحدٍ، بل اجعلوهم كلَّهم لكم أعداءً كما كانوا هم معكم كذلك قد اتَّخذوا أهل الإيمان أعداءً لهم لا يألونهم من الشرِّ شيئاً، ويحتمل أن {كافَّةً} حالٌ من الواو، فيكون معنى هذا: وقاتلوا جميعكم المشركين، فيكون فيها وجوب النفير على جميع المؤمنين، وقد نُسخت على هذا الاحتمال بقوله: {وما كان المؤمنون لِيَنفِروا كافة ... } الآية. {واعلموا أن الله مع المتقين}: بعونه ونصره وتأييده، فلتحرصوا على استعمال تقوى الله في سرِّكم وعلنكم والقيام بطاعته، خصوصاً عند قتال الكفار؛ فإنه في هذه الحال ربَّما ترك المؤمن العمل بالتقوى في معاملة الكفار الأعداء المحاربين.
(36) خداوند متعال میفرماید: (
﴿إِنَّ عِدَّةَ ٱلشُّهُورِ عِندَ ٱللَّهِ﴾) همانا تعداد ماهها در تقدیر و قضای الهی، (
﴿ٱثۡنَا عَشَرَ شَهۡرٗا﴾) دوازده ماه است، و آن همین ماههای معروف میباشند. (
﴿فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ﴾) در حکم قَدَری او، (
﴿يَوۡمَ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ مِنۡهَآ أَرۡبَعَةٌ حُرُمٞۚ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُ﴾) در روزی که آسمانها و زمین را آفرید و شب و روز را جاری کرد و اوقات آن را معین نمود. پس اوقات و شب و روز را بر این ماههای دوازدهگانه تقسیم کرد. این است دین راست و درست. (
﴿مِنۡهَآ أَرۡبَعَةٌ حُرُمٞ﴾) چهار ماه از آن حرام است،
و آن عبارتند از: رجب، ذوالقعده، ذوالحجه، و محرم. و این ماهها به خاطر حرمتی که دارند، و نیز به خاطر اینکه پیکار و جنگ در آنها حرام است، ماه حرام نامیده شدهاند. (
﴿فَلَا تَظۡلِمُواْ فِيهِنَّ أَنفُسَكُمۡ﴾) پس در این ماهها بر خویشتن ستم نکنید. احتمال دارد که ضمیر
«فیهن» به (
﴿ٱثۡنَا عَشَرَ شَهۡرٗا﴾) برگردد. و خداوند بیان نموده که اینها جدولهای زمانی مشخصی برای بندگان هستند که با طاعت خدا آباد میشوند. و باید خداوند را سپاس بگویند که با آن
[=تعیین جداول زمانی] و معیّن کردنشان در راستای مصالح بندگان، بر آنان منت نهاده است. پس باید از ستم ورزیدن بر خویش در این اوقات برحذر شوند.
و احتمال دارد که ضمیر به چهار ماه حرام برگردد که معنی آیه چنین میباشد: خداوند شما را به طور ویژه از ستم کردن در این چهار ماه برحذر داشته است، به خاطر اینکه ستم در این ماهها، حرمت بیشتری دارد، و ستم کردن در این ماهها از ستم کردن در دیگر ماهها کیفر سختتری دارد. یکی از مصادیق ستم نکردن، نهی از جنگ در این ماهها است،
بنا بر قول کسی که گفته است: حرمت جنگ و پیکار در ماههای حرام منسوخ نشده است، چرا که نصوص عامی در مورد تحریم پیکار در این ماهها وارد شده است و باید به آنها عمل شود.
برخی گفتهاند: تحریم پیکار در این ماهها منسوخ است و این از عموم آیاتی مانند: (
﴿وَقَٰتِلُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ كَآفَّةٗ كَمَا يُقَٰتِلُونَكُمۡ كَآفَّةٗ﴾) استنباط میشود؛ یعنی با همۀ مشرکین و کسانی که به پروردگار جهانیان کافرند، بجنگید. نه اینکه با یکی بجنگید و با یکی نجنگید، بلکه همه را دشمنان خویش قرار بدهید، همان طور که آنها نیز نسبت به شما چنین اند، و همۀ اهل ایمان را دشمن خود قرار داده و هیچ شری را از مسلمین دریغ نمیدارند. و احتمال دارد که (
﴿كَآفَّةٗ﴾) حال باشد برای
«واو» در (
﴿وَقَٰتِلُواْ﴾) ،
پس معنی چنین میشود: همۀ شما با مشرکین پیکار کنید. پس در این حالت خیزش عمومی برای جنگ بر همۀ مؤمنان واجب میشود. اما چنین برداشت و تصوری حسب آیۀ
﴿وَمَاكَانَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةٗ...﴾ و شایسته نیست که مؤمنان همگی
[برای جهاد] خارج شوند، منسوخ است. (
﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلۡمُتَّقِينَ﴾) و بدانید که یاری و کمک خداوند همراه با پرهیزگاران است. پس باید در نهان و آشکار پرهیزگاری کنید و برای انجام دادن طاعت الهی تلاش نمایید، به ویژه به هنگام جنگیدن با کافران؛ زیرا در این حال ممکن است مؤمن، تقوا و پرهیزگاری را در رفتار با کافران حربی ترک نماید.
{إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عَامًا وَيُحَرِّمُونَهُ عَامًا لِيُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَيُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللَّهُ زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ (37)}.
إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُواْ يُحِلِّونَهُ عَامًا وَيُحَرِّمُونَهُ عَامًا لِّيُوَاطِؤُواْ عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللّهُ فَيُحِلُّواْ مَا حَرَّمَ اللّهُ زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ ؛ به تاخير افکندن ماههاي حرام ، افزوني در کفر است و موجب گمراهي کافران ، آنان يک سال آن ماه را حلال مي شمردند و يک سال حرام ، تا با آن شمار که خدا حرام کرده است توافق يابند پس آنچه را که خدا حرام کرده حلال مي شمارند کردار ناپسندشان در نظرشان آراسته گرديده و خدا کافران را هدايت نمي کند.
#
{37} النسيء هو ما كان أهلُ الجاهلية يستعملونه في الأشهر الحرم، وكان من جملة بدعهم الباطلة أنهم لما رأوا احتياجهم للقتال في بعض أوقات الأشهر الحرم؛ رأوا بآرائهم الفاسدة أن يحافظوا على عدَّة الأشهر الحرم التي حرَّم الله القتال فيها، وأن يؤخِّروا بعض الأشهر الحرم أو يقدِّموه ويجعلوا مكانه من أشهر الحلِّ ما أرادوا؛ فإذا جعلوه مكانه؛ أحلُّوا القتال فيه، وجعلوا الشهر الحلال حراماً؛ فهذا كما أخبر الله عنهم أنه زيادةٌ في كفرهم وضلالهم؛ لما فيه من المحاذير:
منها: أنَّهم ابتدعوه من تلقاء أنفسهم، وجعلوه بمنزلة شرع الله ودينه، والله ورسوله بريئان منه.
ومنها: أنهم قلبوا الدين، فجعلوا الحلال حراماً والحرام حلالاً.
ومنها: أنهم موَّهوا على الله بزعمهم وعلى عباده، ولَبَسوا عليهم دينهم، واستعملوا الخداع والحيلة في دين الله.
ومنها: أن العوائد المخالفة للشرع مع الاستمرار عليها يزول قبحها عن النفوس، وربَّما ظُنَّ أنها عوائد حسنة، فحصل من الغلط والضلال ما حصل.
ولهذا قال: {يُضَلُّ به الذين كفروا يُحِلُّونه عامًا ويحرِّمونه عامًا لِيواطئوا عدَّةَ ما حرَّمَ الله}؛ أي: ليوافقوها في العدد، {فيُحِلُّوا ما حرَّم الله. زُيِّنَ لهم سوءُ أعمالهم}؛ أي: زينت لهم الشياطين الأعمال السيئة، فرأوها حسنة بسبب العقيدة المزيَّنة في قلوبهم. {والله لا يهدي القوم الكافرين}؛ أي: الذين انصبغ الكفر والتكذيب في قلوبهم، فلو جاءتهم كلُّ آية لم يؤمنوا.
(37) (
﴿ٱلنَّسِيٓءُ﴾) مراد به تاخیر انداختن میباشد که اهل جاهلیت در ماههای حرام انجام میدادند، و از جمله بدعتهای باطلشان، این بود که آنها وقتی نیاز پیدا میکردند که در برخی از ماههای حرام بجنگند اما در عین حال میخواستند تعداد ماههای حرامی که خداوند جنگ در آنها را حرام نموده است رعایت کنند، برخی از ماههای حرام را به تاخیر یا تقدیم انداخته و یکی از ماههای حلال را به دلخواه خودشان به جای آن قرار میدادند، پس در این حالت جنگرا در آن حلال میشمردند و ماه حلال را حرام قرار میدادند. این کار همانطور که خداوند متعال از آنها خبر داده است، موجب فزونی در کفر و گمراهیشان است؛ چون اشکالهایی را در بر دارد، از آن جمله اینکه آنها آن را از نزد خود ساختند و به منزلۀ شرع و دین خدا قرار دادند، حال آنکه خدا و رسولش از آن مبرّا هستند. و از آن جمله اینکه آنها دین را تغییر دادند، پس حلال را حرام ساختند و حرام را حلال نمودند. دیگر اینکه آنها به گمان خود، خداوند و بندگانش را گول زدند و دین بندگان را برآنان مشتبه کردند، و نیرنگ و حیله را در دین خدا به کار گرفتند. و اینکه اگر همچنان بر عادتهای مخالف با شریعت مداومت نمایند، زشتی این کار از دل دور میشود، و انجام دهندۀ آن گمان میبرد که کار خوبی انجام میدهد، پس دچار اشتباه و گمراهی میگردد.
بنابراین فرمود: (
﴿يُضَلُّ بِهِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يُحِلُّونَهُۥ عَامٗا وَيُحَرِّمُونَهُۥ عَامٗا لِّيُوَاطُِٔواْ عِدَّةَ مَا حَرَّمَ ٱللَّهُ﴾) کافران با آن گمراه میشوند، تا با تعداد ماههایی که خدا حرام نموده است، مطابقت برقرار کنند و آنچه را که خدا حرام نموده است، حلال کنند. (
﴿زُيِّنَ لَهُمۡ سُوٓءُ أَعۡمَٰلِهِمۡ﴾) شیطان کارهای بد را برای آنان آراسته است، و به سبب باور و عقیدۀ آراسته شدهای که در دلهایشان است، آن را خوب میدانند. (
﴿وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾) و خداوند گروه کافران را هدایت نمینماید؛ کسانی که دلهایشان آغشته به کفر و تکذیب است، و هر نشانهای برایشان آورده شود، ایمان نمیآورند.
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الْآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ (38) إِلَّا تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذَابًا أَلِيمًا وَيَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ وَلَا تَضُرُّوهُ شَيْئًا وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (39)}.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انفِرُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ أَرَضِيتُم بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلاَّ قَلِيلٌ ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، چيست که چون به شما گويند که براي جنگ در، راه خدا بسيج شويد ، گويي به زمين مي چسبيد ? آيا به جاي زندگي اخروي به زندگي دنيا راضي شده ايد ? متاع اين دنيا در برابر متاع آن دنيا جز اندکي هيچ نيست.
إِلاَّ تَنفِرُواْ يُعَذِّبْكُمْ عَذَابًا أَلِيمًا وَيَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ وَلاَ تَضُرُّوهُ شَيْئًا وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛ اگر به جنگ بسيج نشويد خدا شما را به شکنجه اي دردناک عذاب مي کند وقوم ديگري را به جاي شما بر مي گزيند و به خدا نيز زياني نمي رسانيد که بر هر کاري تواناست.
#
{38} اعلم أنَّ كثيراً من هذه السورة الكريمة نزلت في غزوة تبوك، إذ ندب النبي - صلى الله عليه وسلم - المسلمين إلى غزو الروم، وكان الوقت حارًّا والزاد قليلاً والمعيشة عَسِرة ، فحصل من بعض المسلمين من التثاقل ما أوجب أن يعاتِبَهم الله تعالى عليه ويستنهِضَهم، فقال تعالى: {يا أيُّها الذين آمنوا}: ألا تعملون بمقتضى الإيمان ودواعي اليقين من المبادرة لأمر الله والمسارعة إلى رضاه وجهاد أعدائه والنصرة لدينكم؛ فما {لكم إذا قيلَ لكم انفِروا في سبيل الله اثَّاقَلْتُم إلى الأرض}؛ أي: تكاسلتم وملتم إلى الأرض والدَّعة والسكون فيها. {أرَضيتم بالحياة الدُّنيا من الآخرة}؛ أي: ما حالُكم إلاَّ حال مَن رضي بالدنيا وسعى لها ولم يبال بالآخرة؛ فكأنه ما آمن بها. {فما متاعُ الحياة الدنيا}: التي مالت بكم وقدَّمتموها على الآخرة {إلَّا قليلٌ}: أفليس قد جعل الله لكم عقولاً تزنون بها الأمور؟ وأيُّها أحقُّ بالإيثار؟! أفليست الدنيا من أولها إلى آخرها لا نسبة لها في الآخرة؟! فما مقدار عمر الإنسان القصير جدًّا من الدنيا حتى يجعله الغاية التي لا غاية وراءها فيجعلَ سعيَهُ وكدَّه وهمَّه وإرادته لا يتعدَّى الحياة الدُّنيا القصيرة المملوءة بالأكدار المشحونة بالأخطار؟! فبأيِّ رأي رأيتم إيثارها على الدار الآخرة، الجامعة لكلِّ نعيم، التي فيها ما تشتهيه الأنفس وتلذُّ الأعين وأنتم فيها خالدون؟! فوالله ما آثر الدُّنيا على الآخرة من وَقَرَ الإيمان في قلبه، ولا مَنْ جزل رأيه، ولا من عُدَّ من أولي الألباب.
(38) بدان که بسیاری از آیات این سورۀ کریمه در رابطه با غزوۀ تبوک نازل شده است، آنگاه که پیامبر صلی الله علیه وسلم مسلمانان را برای جنگ با روم فراخواند و هوا گرم بود، و توشه کم و زندگی سخت بود، و مسلمانان در تنگدستی به سر میبردند. بنابراین برخی از مسلمین سست شدند و دل را به دنیا نهادند و بدین سبب خداوند آنان را سرزنش نمود،
و آنان را برای جهاد تحریک کرد و فرمود: (
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾) ای مؤمنان! آیا به مقتضای ایمان و یقین عمل نمیکنید؟! یعنی برای انجام دستور خدا و تحصیل خشنودی وی و جهاد با دشمنانش و یاری دادن دینتان نمیشتابید؟(
﴿مَا لَكُمۡ إِذَا قِيلَ لَكُمُ ٱنفِرُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ٱثَّاقَلۡتُمۡ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ﴾) چرا هنگامی که به شما گفته میشود: در راه خدا
[برای جهاد] حرکت کنید، تنبلی نموده و به ماندن در خانههایتان گرایش پیدا میکنید؟ (
﴿أَرَضِيتُم بِٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا مِنَ ٱلۡأٓخِرَةِ﴾) آیا به زندگانی دنیا خشنود گشتهاید؟ یعنی حالت شما مانند حالت کسی است که به زندگی دنیا خشنود گشته است و برای آن تلاش مینماید و به آخرت توجه نمیکند، انگار به آخرت ایمان نیاورده است. (
﴿فَمَا مَتَٰعُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا﴾) پس زندگی دنیا که شما به آن گرایش پیدا نموده و بر آخرت مقدم داشتهاید، (
﴿إِلَّا قَلِيلٌ﴾) چیز کمی بیش نیست. آیا خداوند به شما عقل نداده است تا کارها را با آن مقایسه کنید و دریابید که کدام یک سزاوار ترجیح است؟ آیا دنیا نسبت به آخرت، کالای ارزشمندی محسوب میشود؟! مگر عمر انسان چقدر است که دنیا را آخرین هدف خویش قرار دهد، و سعی و تلاش و زحمت او از دایرۀ زندگی کوتاه دنیا که آکنده از کدورتها و مملو از خطرهاست، فراتر نرود؟! پس بر چه اساسی دنیا را بر آخرت ترجیح میدهید؟ آخرتی که همۀ نعمتها را در بر دارد، و در آن هر چه دل بخواهد و چشم لذت ببرد، وجود دارد و شما در آن جاودانه میمانید. سوگند به خدا هر کس ایمان در دل داشته، و دارای فکری درست باشد، دنیا را بر آخرت ترجیح نخواهد داد.
#
{39} ثم توعدهم على عدم النفير، فقال: {إلَّا تَنفِروا يعذِّبكم عذاباً أليماً}: في الدُّنيا والآخرة؛ فإن عدم النفير في حال الاستنفار من كبائر الذُّنوب الموجبة لأشدِّ العقاب؛ لما فيها من المضارِّ الشديدة؛ فإنَّ المتخلِّف قد عصى الله تعالى، وارتكب لنهيه، ولم يساعد على نصر دين الله، ولا ذبَّ عن كتاب الله وشرعه، ولا أعان إخوانه المسلمين على عدوِّهم الذي يريد أن يستأصلهم ويمحقَ دينهم، وربما اقتدى به غيره من ضعفاء الإيمان، بل ربما فتَّ في أعضاد من قاموا بجهاد أعداء الله؛ فحقيقٌ بمن هذا حاله أن يتوعَّده الله بالوعيد الشديد، فقال: {إلَّا تَنفِروا يعذِّبْكم عذاباً أليماً ويستبدلْ قوماً غيركم}: ثم لا يكونوا أمثالكم، {ولا تضرُّوه شيئاً}؛ فإنه تعالى متكفِّل بنصر دينه وإعلاء كلمته؛ فسواءٌ امتثلتم لأمر الله أو ألقيتموه وراءكم ظِهْرِيًّا. {والله على كل شيء قديرٌ}: لا يعجِزُه شيء أراده ولا يغالبه أحدٌ.
(39) سپس خداوند آنها را ـ در صورت عدم حرکت و نرفتن به جهاد ـ تهدید کرد و فرمود: (
﴿إِلَّا تَنفِرُواْ يُعَذِّبۡكُمۡ عَذَابًا أَلِيمٗا﴾) اگر برای جهاد حرکت نکنید، خداوند شما را در دنیا و آخرت عذاب دردناکی میدهد؛ زیرا بیرون نرفتن برای جهاد ـ در حالتی که از شما خواسته میشود به منظور جهاد بیرون روید ـ از گناهان کبیره است و باعث سختترین عذاب میگردد؛ زیرا نرفتن به جهاد، زیانهای فراوانی را در بر دارد؛ و کسی که به جهاد نرود، از فرمان خدا سرپیچی نموده و مرتکب کاری شده که خداوند از آن نهی کرده است، و او دین خدا را کمک نکرده و از کتاب خدا و شریعت او دفاع ننموده است، و برادران مسلمانش را علیه دشمنشان که در صدد ریشه کنی آنان و دینشان میباشد، یاری نکرده است. و چه بسا کسانی دیگر که ایمانشان ضعیف است، به او اقتدا کنند؛ و نیز کسانی که برای جهاد بپاخاستهاند، سست شوند. بنابراین چنین کسی سزاوار است که خداوند عذاب سختی را به او نوید دهد.
پس فرمود: (
﴿يُعَذِّبۡكُمۡ عَذَابًا أَلِيمٗا وَيَسۡتَبۡدِلۡ قَوۡمًا غَيۡرَكُمۡ وَلَا تَضُرُّوهُ شَيۡٔٗا﴾) اگر برای جهاد حرکت نکنید، شما را عذاب دردناکی میدهد و گروهی غیر از شما را جایگزینتان میسازد، سپس مثل شما نخواهند بود و هیچ زیانی به او نمیرسانید؛ زیرا خداوند متعال یاری کردن دینش، و برتر قرار دادن سخنش را تضمین کرده است؛ پس فرق نمیکند چه دستور خدا را فرمان برید یا اینکه آن را به پشت سرتان بیندازید. (
﴿وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ﴾) و خداوند بر هر چیزی توانا است؛ هرعملی را که بخواهد، میتواند انجام دهد و هیچ کس نمیتواند او را شکست دهد.
{إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (40)}.
إِلاَّ تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُواْ السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ؛ اگر شما ياريش نکنيد ، آنگاه که کافران بيرونش کردند ، خدا ياريش کرد،،
يکي از آن دو به هنگامي که در غار بودند به رفيقش مي گفت : اندوهگين مباش ، خدا با ماست خدا به دلش آرامش بخشيد و با لشکرهايي که شماآن را نمي ديديد تاييدش کرد و کلام کافران را پست گردانيد ، زيرا کلام خدا بالاست و خدا پيروزمند و حکيم است.
#
{40} أي: إلا تنصروا رسوله محمداً - صلى الله عليه وسلم -؛ فالله غنيٌّ عنكم، لا تضرُّونه شيئاً؛ فقد نصره في أقلِّ ما يكون وَأَذَلِّهِ {إذ أخرجه الذين كفروا}: من مكة، لما همُّوا بقتله وسَعَوا في ذلك وحرصوا أشدَّ الحرص فألجؤوه إلى أن يخرج. {ثاني اثنينِ}؛ أي: هو وأبو بكر الصديق رضي الله عنه. {إذ هما في الغار}؛ أي: لما هربا من مكة؛ لجآ إلى غار ثور في أسفل مكة، فمكثا فيه ليبرد عنهما الطلب؛ فهما في تلك الحالة الحرجة الشديدة المشقَّة حين انتشر الأعداء من كلِّ جانب يطلبونهما ليقتلوهما، فأنزل الله عليهما من نصره ما لا يخطُر على البال. {إذ يقولُ}: النبي - صلى الله عليه وسلم - {لصاحبِهِ}: أبي بكر لما حزن واشتدَّ قلقُه: {لا تحزنْ إنَّ الله معنا}: بعونه ونصره وتأييده، {فأنزل الله سكينَتَه عليه}؛ أي: الثبات والطمأنينة والسكون المثبِّتة للفؤاد، ولهذا لما قلق صاحبه؛ سكَّنه وقال: لا تحزنْ إنَّ الله معنا. {وأيَّده بجنودٍ لم تَرَوْها}: وهي الملائكة الكرام، الذين جعلهم الله حرساً له.
{وجعل كلمةَ الذين كفروا السفلى}؛ أي: الساقطة المخذولة؛ فإنَّ الذين كفروا [قد] كانوا على حَرْدٍ قادرين في ظنِّهم على قتل الرسول - صلى الله عليه وسلم - وأخذه حنقين عليه، فعملوا غاية مجهودهم في ذلك، فخذلهم الله ولم يُتِمَّ لهم مقصودَهم، بل ولا أدركوا شيئاً منه، ونصر الله رسوله بدفعه عنه، وهذا هو النصر المذكور في هذا الموضع؛ فإنَّ النصر على قسمين: نصر المسلمين إذا طمعوا في عدوِّهم بأن يُتِمَّ اللهُ لهم ما طلبوا وقصدوا ويستولوا على عدوِّهم ويظهروا عليهم. والثاني: نصر المستضعَف الذي طمع فيه عدوُّه القادر، فنصْرُ اللهِ إياه أن يردَّ عنه عدوَّه، ويدافع عنه، ولعل هذا النصر أنفع النصرين، ونَصْرُ اللَّهِ رسولَه إذ أخرجه الذين كفروا ثاني اثنين من هذا النوع. وقوله: {وكلمةُ اللهِ هي العليا}؛ أي: كلماته القدريَّة وكلماته الدينيَّة هي العالية على كلمة غيره، التي من جملتها قوله: {وكان حقًّا علينا نَصْرُ المؤمنين}، {إنَّا لننصُرُ رسلَنا والذين آمنوا في الحياة الدُّنيا ويوم يقومُ الأشهادُ}، {وإنَّ جندَنا لهم الغالبون}؛ فدين الله هو الظاهر العالي على سائر الأديان بالحجج الواضحة والآيات الباهرة والسلطان الناصر. {والله عزيزٌ}: لا يغالبه مغالبٌ ولا يفوته هاربٌ، {حكيم}: يضعُ الأشياء مواضعها، ويؤخِّرُ نصرَ حزبه إلى وقتٍ آخر اقتضته الحكمة الإلهية.
وفي هذه الآية الكريمة فضيلة أبي بكر الصديق بخصيصة لم تكن لغيره من هذه الأمة، وهي الفوز بهذه المنقبة الجليلة والصحبة الجميلة، وقد أجمع المسلمون على أنَّه هو المراد بهذه الآية الكريمة، ولهذا عدُّوا من أنكر صحبة أبي بكر للنبي - صلى الله عليه وسلم - كافراً؛ لأنَّه منكر للقرآن الذي صرَّح بها. وفيها فضيلةُ السكينة، وأنها من تمام نعمة الله على العبد في أوقات الشدائد والمخاوف التي تطيش لها الأفئدة، وأنها تكون على حسب معرفة العبد بربِّه وثقته بوعدِهِ الصادق وبحسب إيمانه وشجاعتِهِ. وفيها أنَّ الحزن قد يعرض لخواصِّ عباد الله الصديقين، مع أنَّ الأولى إذا نزل بالعبد أن يسعى في ذهابه عنه؛ فإنه مضعِفٌ للقلب موهِنٌ للعزيمة.
(40) اگر پیامبر خدا -محمد صلی الله علیه وسلم- را یاری نکنید، خداوند به شما نیازی ندارد و شما به او زیانی نمیرسانید؛ زیرا هنگامی که ایشان در سختترین شرایط بود، خداوند کمکش کرد، (
﴿إِذۡ أَخۡرَجَهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾) بدانگاه که کافران او را از مکه بیرون کردند و خواستند او را بکشند، و در این مورد تلاش کردند و به شدت برای کشتن او حریص بودند، و او را مجبور کردند تا از شهر مکه بیرون رود. (
﴿ثَانِيَ ٱثۡنَيۡنِ﴾) درحالی که یکی از دو تن بود، پیامبر صلی الله علیه وسلم و ابوبکر صدیق بودند. (
﴿إِذۡ هُمَا فِي ٱلۡغَارِ﴾) هنگامی که آن دو در غار بودند؛ یعنی وقتی که از مکه بیرون رفتند، در جنوب مکه به غار ثور پناه بردند، و در آن ماندند تا کفار از دنبال کردن آنان دست بردارند. پس آن دو، در حالت سخت و مشقت باری بودند؛ زیرا دشمنان از هر طرف بیرون آمده بودند و آنها را میجستند، تا آنان را بکشند. پس خداوند چنان پیروزی و نصری را نصیب آنان نمود که به هیچ دلی راه نمییابد. (
﴿إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ﴾) آنگاه که پیامبر صلی الله علیه وسلم خطاب به همراهش ابوبکر صدیق که غمگین و مضطرب بود،
فرمود: (
﴿لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَا﴾) غم مخور، یاری و کمک خداوند با ماست.(
﴿فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ﴾) پس خداوند ثبات و آرامش و سکونتی که دلرا آرام مینماید، بر او نازل نمود.
بنابراین وقتی که همراهش پریشان شد او را به آرامش دعوت کرد و فرمود: (
﴿لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَا﴾) غم مخور، خدا با ماست. (
﴿وَأَيَّدَهُۥ بِجُنُودٖ لَّمۡ تَرَوۡهَا﴾) و او را با سپاهیانی یاری کرد که شما آنان را نمیدیدید، و آنها فرشتگان بزرگوار بودند که خداوند آنها را نگهبانان پیامبر قرار داد. (
﴿وَجَعَلَ كَلِمَةَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلسُّفۡلَىٰ﴾) و سخن کافران را فروتر، افتاده و شکست خورده قرار داد، چون کافران خشمگین بودند و گمان میبردند میتوانند پیامبر صلی الله علیه وسلم را دستگیر کنند و بکشند. پس تمام توان خود را برای این منظور به کار بردند، و خداوند آنها را رسوا کرد و به هدفشان نرسیدند. و پیامبرش را با دور کردن کافران از وی، یاری کرد، و این همان نصر و کمکی است که در اینجا ذکر شده است؛
زیرا یاری خدا بر دو نوع است: اول، یاری کردن مسلمین، و آن زمانی است که در صدد حمله به دشمن باشند؛ به این صورت که خداوند آنچه را که در پی آنند، برایشان محقق مینماید و بر دشمن پیروز و چیره میشوند. دوم، یاری کردن مستضعف و ناتوانی که دشمنِ توانا به او چشم طمع دوخته است؛ پس یاری خداوند نسبت به او این است که دشمنش را از او دور نماید، و از وی دفاع کند. چه بسا این کمک و یاری، مفیدترینِ دو کمک و یاری باشد. و یاری خداوند نسبت به پیامبرش بدانگاه که کافران او و همسفرش را از مکه بیرون کردند، از این نوع بود. (
﴿وَكَلِمَةُ ٱللَّهِ هِيَ ٱلۡعُلۡيَا﴾) و کلمات و سخنان قدَری و دینی خدا، بر سخن دیگران برتری دارد.
از جمله سخنان او این است: ﴿وَكَانَ حَقًّا عَلَيۡنَا نَصۡرُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ و یاری کردن مؤمنان حقی است بر ما،
﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَيَوۡمَ يَقُومُ ٱلۡأَشۡهَٰدُ﴾ بیگمان ما پیامبرانِ خود و مؤمنان را، در زندگانی دنیا و در روزی که خلایق برای حساب به پا میایستند، یاری میکنیم،
﴿ وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ﴾ و بی گمان لشکریان ما پیروزند. پس دین خدا، به وسیلۀ حجتهای روشن و نشانههای آشکار و کمک و یاری پادشاه یاریدهنده، بر همۀ ادیان پیروز میشود. (
﴿وَٱللَّهُ عَزِيزٌ﴾) خداوند تواناست و هیچ کس نمیتواند او را شکست دهد، و هیچ کس نمیتواند از دست او فرار کند. (
﴿حَكِيمٌ﴾) و با حکمت است و هر چیزی را در جای آن قرار میدهد. و گاهی خداوند یاری کردن مؤمنان را بر حسب حکمت خویش به تاخیر میاندازد. در این آیۀ کریمه از فضیلت ابوبکر صدیق و ویژگی بارز وی که هیچ کس در میان این امت آن ویژگی را ندارد، بحث به میان آمده است، و آن فضیلت همراهی پیامبر خداست. همۀ مسلمین اجماع دارند که منظور از همراه پیامبر در این آیه، ابوبکر صدیق است. بنابراین هرکس که همراهی ابوبکر با پیامبر صلی الله علیه وسلم را انکار نماید، کافر شمردهاند؛ چون او منکر چیزی است که قرآن به صراحت آن را گفته است. در این آیه به فضیلت آرامش نیز اشاره شده است. بدون شک بزرگترین نعمت خدا بر بنده به هنگام سختیها و ترسها، آرامش است؛ و این آرامش بر حسب شناخت بنده نسبت به خدا، و اعتماد او به وعدۀ راستین پروردگارش، و برحسب ایمان و شجاعتش خواهد بود. در این آیه نیز اشاره شده است که گاهی اوقات بندگان خاص و صدیق خدا، دچار غم و اندوه میشوند، هرچند که بهتر آن است – هر گاه غم بر بنده سایه افکند – تلاش نماید که آن را از خود دور کند؛ چون غم و اندوه، دل را ضعیف نموده، و عزم و اراده را سست میگرداند.
{انْفِرُوا خِفَافًا وَثِقَالًا وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (41) لَوْ كَانَ عَرَضًا قَرِيبًا وَسَفَرًا قَاصِدًا لَاتَّبَعُوكَ وَلَكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَسَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ (42)}.
انْفِرُواْ خِفَافًا وَثِقَالاً وَجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ؛ به جنگ برويد خواه بر شما آسان باشد خواه دشوار ، و با مال و جان ، خويش در راه خدا جهاد کنيد اگر بدانيد خير شما در اين است.
لَوْ كَانَ عَرَضًا قَرِيبًا وَسَفَرًا قَاصِدًا لاَّتَّبَعُوكَ وَلَـكِن بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَسَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنفُسَهُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ ؛ اگر متاعي دست يافتني بود يا سفري بود نه چندان دراز ، از پي تو مي آمدند ، ولي اکنون که راه دراز شده است پيمودنش را دشوار مي انگارند و به خدا قسم مي خورند که اگر مي توانستند همراه شما بيرون مي آمدند اينان تن به هلاکت مي سپارند خدا مي داند که دروغ مي گويند.
#
{41} يقول تعالى لعباده المؤمنين مهيِّجاً لهم على النفير في سبيله، فقال: {انفِروا خفافاً وثقالاً}: في العسر واليسر، والمنشط والمكره، والحرِّ والبرد، وفي جميع الأحوال، {وجاهدوا بأموالكم وأنفسِكم في سبيل الله}؛ أي: ابذلوا جهدكم في ذلك، واستفرغوا وُسْعَكم في المال والنفس. وفي هذا دليلٌ على أنه كما يجب الجهادُ في النفس يجب [الجهادُ] في المال حيث اقتضت الحاجة ودعت لذلك. ثم قال: {ذلكم خيرٌ لكم إن كنتم تعلمونَ}؛ أي: الجهاد في النفس والمال خيرٌ لكم من التقاعد عن ذلك؛ لأنَّ فيه رضا الله تعالى والفوز بالدرجات العاليات عنده والنصر لدين الله والدُّخول في جملة جنده وحزبه.
(41) خداوند متعال با تحریک بندگانش برای حرکت به سوی جهاد در راه او،
به آنها میفرماید: (
﴿ٱنفِرُواْ خِفَافٗا وَثِقَالٗا﴾) سبکبار و سنگینبار بیرون آیید؛ یعنی در سختی و آسانی، و در خوشی و ناخوشی، و در گرما و سرما، و در همۀ احوال، (
﴿وَجَٰهِدُواْ بِأَمۡوَٰلِكُمۡ وَأَنفُسِكُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾) یعنی تلاش خود را در این مورد مبذول دارید، و آنچه از مال و جان در توان دارید، برای جهاد به کار بگیرید. و این بیانگر آن است ـ همانطور که جهاد کردن با جان واجب است ـ جهاد با مال نیز به هنگام نیاز واجب است.
سپس فرمود: (
﴿ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ﴾) اگر بدانید، جهاد با مال و جان از نشستن و نرفتن به جهاد برایتان بهتر است؛ چون در جهاد کردن با مال و جان، رضای خدا حاصل میشود، و انسان در پیشگاه خدا به مقامهای بلند دست مییابد، و دین خدا را یاری میکند و در زمرۀ لشکریان خوب خدا قرار میگیرد.
#
{42} {لو كان}: خروجُهم لطلب عرض قريبٍ أو منفعةٍ دنيويَّة سهلة التناول. أو كان السفرُ {سفراً قاصداً}؛ أي: قريباً سهلاً {لاتَّبعوك}: لعدم المشقَّة الكثيرة، {ولكن بَعُدَتْ عليهم الشُّقَّةُ}؛ أي: طالت عليهم المسافة، وصعب عليهم السفر؛ فلذلك تثاقلوا عنك، وليس هذا من أمارات العبوديَّة، بل العبد حقيقةً المتعبِّدُ لربِّه في كلِّ حال، القائم بالعبادة السهلة والشاقَّة؛ فهذا العبد لله على كلِّ حال. {وسيحلفون بالله لو استطعنا لخرجنا معكم}؛ أي: سيحلفون أن تخلفهم عن الخروج أنَّ لهم عذراً، وأنهم لا يستطيعون ذلك، {يُهْلِكون أنفسَهم}: بالقعود والكذب والإخبار بغير الواقع. {والله يعلم إنَّهم لكاذبونَ}.
وهذا العتاب إنما هو للمنافقين، الذين تخلَّفوا عن النبي - صلى الله عليه وسلم - في غزوة تبوك، وأبدوا من الأعذار الكاذبة ما أبدوا، فعفا النبي - صلى الله عليه وسلم - عنهم بمجرَّد اعتذارهم، من غير أن يمتَحِنهم فيتبيَّن له الصادق من الكاذب، ولهذا عاتبه الله على هذه المسارعة إلى عذرهم، فقال:
(42) (
﴿لَوۡ كَانَ عَرَضٗا قَرِيبٗا﴾) اگر بیرون رفتن برای طلب کالای نزدیک و منافع دنیوی، (
﴿وَسَفَرٗا قَاصِدٗا﴾) و
[برای] سفری نزدیک و آسان بود (
﴿لَّٱتَّبَعُوكَ﴾) قطعاً از تو پیروی میکردند، به خاطر اینکه مشقت زیادی درآن نبود، (
﴿وَلَٰكِنۢ بَعُدَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلشُّقَّةُ﴾) ولی مسافت بر آنان دور آمد، و سفر برایشان مشکل شد، بنابراین از تو روی گرداندند و تنبلی کردند. این از نشانههای عبودیت نیست بلکه بندۀ حقیقی کسی است که در هر حال بندگی پروردگارش را انجام دهد، و عبادتهای سنگین و ساده را ادا کند، پس چنین کسی در هر حال بندۀ خداست. (
﴿وَسَيَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ لَوِ ٱسۡتَطَعۡنَا لَخَرَجۡنَا مَعَكُمۡ﴾) و به خدا سوگند میخورند آنها چون عذری داشتهاند، از آمدن به جنگ باز مانده اند، به گونهای که نتوانستهاند برای جنگ بیرون آیند. (
﴿يُهۡلِكُونَ أَنفُسَهُمۡ﴾) با نشستن و دروغ گفتن و خلاف واقعیت گفتن، خود را هلاک مینمایند (
﴿وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ إِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ﴾) و خداوند میداند که آنان دروغ میگویند. این سرزنشِ منافقان است، کسانی که در غزوۀ تبوک از پیامبر صلی الله علیه وسلم بازماندند، و عذرهای دروغین را پیشه کردند. و پیامبر صلی الله علیه وسلم فقط به خاطر اینکه عذر آوردند، از آنها در گذشت، بدون اینکه آنان را بیازماید تا راستگو و دروغگو برای او مشخص گردد. بنابراین خداوند پیامبر را به خاطر اینکه بلافاصله عذر آنها را پذیرفت،
سرزنش نمود و فرمود:
{عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ (43) لَا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ أَنْ يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ (44) إِنَّمَا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ (45)}.
عَفَا اللّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ؛ خدايت عفو کند چرا به آنان اذن ماندن دادي ? مي بايست آنها که راست مي ، گفتند آشکار شوند و تو دروغگويان را هم بشناسي.
لاَ يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ أَن يُجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ؛ آنان که به خدا و روز قيامت ايمان دارند هرگز براي جهاد کردن با مال وجانشان از تو رخصت نمي خواهند و خدا پرهيزگاران را مي شناسد.
إِنَّمَا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ؛ کساني که به خدا و روز قيامت ايمان ندارند و دلهايشان را شک فرا، گرفته است و اين شک آنها را به ترديد افکنده است ، از تو رخصت مي خواهند.
#
{43} يقول تعالى لرسوله - صلى الله عليه وسلم -: {عفا الله عنك}؛ أي: سامحك وغفر لك ما أجريت. {لم أذنتَ لهم}: في التخلُّف، {حتَّى يتبيَّن لك الذين صَدَقوا وتعلمَ الكاذبين}: بأن تمتَحِنهم ليتبيَّن لك الصادق من الكاذب، فتعذر من يستحقُّ العذر ممَّن لا يستحقُّ ذلك.
(43) خداوند متعال به پیامبرش صلی الله علیه وسلم میفرماید: (
﴿عَفَا ٱللَّهُ عَنكَ﴾) خداوند تو را ببخشاید و تو را بهخاطر آنچه کردی، بیامرزد. (
﴿لِمَ أَذِنتَ لَهُمۡ﴾) چرا به آنان اجازۀ ماندن دادی؟ (
﴿حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكَ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعۡلَمَ ٱلۡكَٰذِبِينَ﴾) پیش از آنکه برای تو روشن گردد که ایشان راستگویند یا بدانی چه کسانی دروغگویند. روشن شدن این موضوع هم آن است که آنان را امتحان نمایی، تا برای تو راستگو از دروغگو مشخص شود؛ آنگاه کسی را که عذری دارد، معذور بدانی و آن کس را که عذری ندارد، معذور ندانی.
#
{44} ثم أخبر أن المؤمنين بالله واليوم الآخر لا يستأذنون في ترك الجهاد بأموالهم وأنفسهم؛ لأن ما معهم من الرغبة في الخير والإيمان يحملهم على الجهاد من غير أن يحثَّهم عليه حاثٌّ فضلاً عن كونهم يستأذنون في تركِهِ من غير عذرٍ. {والله عليمٌ بالمتَّقين}: فيجازيهم على ما قاموا به من تقواه، ومن علمه بالمتَّقين أنه أخبر أنَّ من علاماتهم أنهم لا يستأذنون في ترك الجهاد.
(44) سپس خداوند خبر داد کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان دارند، برای ترک جهاد با مالها و جانهایشان از تو اجازه نمیخواهند؛ چون علاقه به خیر و ایمان که در آنها وجود دارد، آنان را بر جهاد وادار مینماید، بدون اینکه تحریککنندهای آنان را بر این کار تحریک نماید. و آنان بدون عذر، هرگز برای نرفتن به جهاد از تو اجازه نمیخواهند. (
﴿وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِٱلۡمُتَّقِينَ﴾) و خداوند به پرهیزگاران دانا است. پس بر آنچه از تقوا و پرهیزگاری که انجام دادهاند، پاداششان میدهد. و او خبر داده است که یکی از علامتهای پرهیزگاران این است که برای ترک جهاد اجازه نمیخواهند.
#
{45} {إنما يستأذنك الذين لا يؤمنون بالله واليوم الآخر وارتابتْ قلوبُهم}؛ أي: ليس لهم إيمانٌ تامٌّ ولا يقينٌ صادقٌ؛ فلذلك قلَّت رغبتُهم في الخير، وجبنوا عن القتال، واحتاجوا أن يستأذنوا في ترك القتال. {فهم في رَيْبِهم يتردَّدون}؛ أي: لا يزالون في الشكِّ والحيرة.
(45) (
﴿إِنَّمَا يَسۡتَٔۡذِنُكَ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱرۡتَابَتۡ قُلُوبُهُمۡ﴾) فقط آنان از تو اجازه میخواهند، که به خدا و روز قیامت ایمان نمیآورند، و دلهایشان دچار شک و تردید است؛ یعنی ایمانی کامل و یقینی راستین ندارند، بنابراین علاقهشان به کار خیر کم است، و از پیکار و جنگیدن میترسند، و اجازه میخواهند که جنگ نکنند. (
﴿ فَهُمۡ فِي رَيۡبِهِمۡ يَتَرَدَّدُونَ﴾) پس آنان همواره در شک و سرگردانی هستند.
{وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَلَكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِينَ (46) لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالًا وَلَأَوْضَعُوا خِلَالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَفِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ (47) لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَقَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ حَتَّى جَاءَ الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَهُمْ كَارِهُونَ (48)}.
وَلَوْ أَرَادُواْ الْخُرُوجَ لأَعَدُّواْ لَهُ عُدَّةً وَلَـكِن كَرِهَ اللّهُ انبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِيلَ اقْعُدُواْ مَعَ الْقَاعِدِينَ؛ اگر مي خواستند که به جنگ بيرون شوند براي خويش ساز و برگي آماده کرده بودند ، ولي خدا بسيج آنان را ناخوش داشت و از جنگشان بازداشت و به ايشان گفته شد که همراه کساني که از جنگ سر برتافته اند در خانه بنشينيد.
لَوْ خَرَجُواْ فِيكُم مَّا زَادُوكُمْ إِلاَّ خَبَالاً ولأَوْضَعُواْ خِلاَلَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَفِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ؛ اگر با شما به جنگ بيرون آمده بودند ، جز فساد کاري نمي کردند ، و تا فتنه انگيزي کنند و براي دشمنان به سخن چيني پردازند در ميان شما رخنه مي کردند ، و خدا به ستمکاران آگاه است.
لَقَدِ ابْتَغَوُاْ الْفِتْنَةَ مِن قَبْلُ وَقَلَّبُواْ لَكَ الأُمُورَ حَتَّى جَاء الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ اللّهِ وَهُمْ كَارِهُونَ؛ پيش از اين هم فتنه گري مي کردند و کارها را براي تو واژگونه جلوه مي ، دادند تا آنگاه که حق فراز آمد و فرمان خداوند آشکار شد ، در حالي که از آن کراهت داشتند.
#
{46} يقول تعالى مبيِّناً أن المتخلِّفين من المنافقين قد ظهر منهم من القرائن ما يبيِّن أنهم ما قصدوا الخروج بالكُلِّية، وأنَّ أعذارهم التي اعتذروها باطلةٌ؛ فإنَّ العذر هو المانعُ الذي يمنع إذا بَذَلَ العبدُ وُسْعَه وسعى في أسباب الخروج ثم منعه مانعٌ شرعيٌّ؛ فهذا الذي يُعذر، {و} أما هؤلاء المنافقون، فلو {أرادوا الخروجَ لأعدُّوا له عُدَّةً}؛ أي: لاستعدُّوا وعملوا ما يمكنهم من الأسباب، ولكن لما لم يُعِدُّوا له عُدَّةً؛ علم أنهم ما أرادوا الخروج، {ولكن كَرِهَ الله انبعاثَهم}: معكم في الخروج للغزو، {فثبَّطهم}: قدراً وقضاءً وإن كان قد أمرهم وحثَّهم على الخروج وجعلهم مقتدرين عليه، ولكن بحكمتِهِ ما أراد إعانتهم، بل خَذَلهم وثبَّطهم، {وقيلَ اقعُدوا مع القاعِدينَ}: من النساء والمعذورين.
(46) خداوند متعال میفرماید: منافقانی که از رفتن به جهاد باز ماندهاند، قرینههای آشکاری وجود دارد مبنی بر اینکه آنها به طور کلی قصد بیرون رفتن برای جهاد را نداشتهاند، و عذرهایی که میآورند، باطل است؛ زیرا عذر، مانعی است که آدمی را از رفتن باز میدارد. وقتی که بنده به اندازۀ توان خود تلاش نماید، و برای فراهم کردن اسباب بیرون رفتن تلاش کند، سپس مانعی شرعی او را باز دارد، معذور به حساب میآید، ولی این منافقان، (
﴿وَلَوۡ أَرَادُواْ ٱلۡخُرُوجَ لَأَعَدُّواْ لَهُۥ عُدَّةٗ﴾) اگر میخواستند، اسبابی را که در توانشان بود، برای رفتن به کار میگرفتند؛ اما چون برای رفتن به جهاد خود را آماده نکردند، معلوم میشود که آنها قصد بیرون رفتن را نداشته اند. (
﴿وَلَٰكِن كَرِهَ ٱللَّهُ ٱنۢبِعَاثَهُمۡ﴾) ولی خداوند بیرون شدن و حرکت کردن آنها را تأیید نکرد، و نپسندید که همراه با شما برای جنگ بیرون روند، (
﴿فَثَبَّطَهُمۡ﴾) پس خداوند در تقدیر و قضای خود، آنان را از بیرون رفتن و حرکت بازداشت، گرچه آنها را به حرکت کردن دستور داد، و آنان را برای جهاد تحریک نمود، و به آنان توانایی بیرون رفتن را داد، اما از روی حکمت خویش نخواست آنها را یاری کند، بلکه آنها را خوار نمود و از حرکت بازداشت. (
﴿وَقِيلَ ٱقۡعُدُواْ مَعَ ٱلۡقَٰعِدِينَ﴾) و گفته شد:
«بنشینید با نشستگان، از قبیل زنان و کسانی که معذور هستند.»
#
{47} ثم ذكر الحكمة في ذلك، فقال: {لو خَرَجوا فيكم ما زادوكم إلَّا خبالاً}؛ أي: نقصاً، {ولأوْضَعوا خِلالكم}؛ أي: ولسَعَوا في الفتنة والشرِّ بينكم وفرَّقوا جماعتكم المجتمعين. {يبغونَكُم الفتنةَ}؛ أي: هم حريصون على فتنتكم وإلقاء العداوة بينكم، {وفيكم}: أناسٌ ضعفاء العقول، {سمَّاعون لهم}؛ أي: مستجيبون لدعوتهم، يغترُّون بهم؛ فإذا كانوا حريصين على خذلانكم وإلقاء الشرِّ بينكم وتثبيطكم عن أعدائكم وفيكم مَنْ يَقْبَلُ منهم ويستنصِحُهم؛ فما ظنُّك بالشرِّ الحاصل من خروجِهم مع المؤمنين والنقص الكثير منهم؟! فللَّه أتمُّ الحكمة حيث ثبَّطهم، ومنعهم من الخروج مع عباده المؤمنين رحمةً بهم، ولطفاً من أن يُداخِلَهم ما لا ينفعهم بل يضرُّهم. {والله عليمٌ بالظالمين}: فيُعلِّم عبادَه كيف يحذرونهم، ويبيِّن لهم من المفاسد الناشئة من مخالطتهم.
(47) سپس خداوند حکمت این کار را بیان کرد و فرمود: (
﴿لَوۡ خَرَجُواْ فِيكُم مَّا زَادُوكُمۡ إِلَّا خَبَالٗا﴾) اگر آنان همراه با شما بیرون میآمدند، چیزی جز کمبود به شما نمیافزودند. (
﴿وَلَأَوۡضَعُواْ خِلَٰلَكُمۡ﴾) و برای فتنه انگیزی و ایجاد شرارت میان شما، تلاش کرده و گروه متحد و یکپارچۀ شما را متفرق میکردند، (
﴿يَبۡغُونَكُمُ ٱلۡفِتۡنَةَ﴾) آنان به شدت علاقه مند هستند تا شما را دچار فتنهکنند و میان شما دشمنی بیندازند، (
﴿وَفِيكُمۡ﴾) و در میان شما مردمانی هستند که عقلشان ضعیف است و، (
﴿سَمَّٰعُونَ لَهُمۡ﴾) دعوت آنها را میپذیرند، و فریب آنان را میخورند. پس به شدت بر شکست خوردن و خواریتان و انداختن شر میان شما و باز داشتن شما از دشمنتان حریص اند، و در میان شما کسانی هستند که سخن آنها را میپذیرند، و از آنان میخواهند که ایشان را نصیحت نمایند، به همین جهت شری که از بیرون آمدن آنها به همراه مؤمنان پدید میآید، بسیار بزرگ و خطرناک است. پس حکمت است، که آنان را از بیرون رفتن با بندگان مؤمن خود بازداشت! و این از روی رحمت و لطفی بود که نسبت به آنان داشت، تا آنچه را که به آنان سود نمیرساند بلکه ضرر میرساند از آنها دور سازد. (
﴿وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِٱلظَّٰلِمِينَ﴾) و خداوند به ستمگران داناست، پس بندگانش را یاد میدهد که چگونه از آنها بپرهیزند، و مفاسدی را که بر اثر اختلاط با آنها پدید میآید، برایشان بیان میدارد.
#
{48} ثم ذكر أنه قد سبق لهم سوابق في الشرِّ، فقال: {لقد ابتَغَوُا الفتنة من قبلُ}؛ أي: حين هاجرتم إلى المدينة، بذلوا الجهد، {وقَلَّبوا لك الأمورَ}؛ أي: أداروا الأفكار، وأعملوا الحيل في إبطال دعوتِكم وخِذْلانِ دينِكم، ولم يُقَصِّروا في ذلك. {حتى جاء الحقُّ وظهر أمرُ الله وهم كارهون}: فبَطَلَ كيدُهم، واضمحلَّ باطلُهم؛ فحقيقٌ بمثلِ هؤلاء أن يحذِّر الله عبادَه المؤمنين منهم، وأن لا يبالي المؤمنونَ بتخلُّفهم عنهم.
(48) سپس بیان فرمود که آنها در شر و بدی سابقۀ طولانی دارند.
پس فرمود: (
﴿لَقَدِ ٱبۡتَغَوُاْ ٱلۡفِتۡنَةَ مِن قَبۡلُ﴾) بیگمان پیش از این
[نیز] فتنه جویی کردند؛ یعنی وقتی که شما به مدینه هجرت نمودید، آنها برای ایجاد فتنه تلاش کردند. (
﴿وَقَلَّبُواْ لَكَ ٱلۡأُمُورَ﴾) و با رایزنی و به کار گرفتن حیله و اندیشیدن نیرنگها، در صدد باطل کردن دعوت شما و شکست دادن دینتان برآمدند، و در این باره کوتاهی نکردند. (
﴿حَتَّىٰ جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَظَهَرَ أَمۡرُ ٱللَّهِ وَهُمۡ كَٰرِهُونَ﴾) تا آنکه یاری خدا فرا رسید، و کار خدا با آنکه آنان نمیپسندیدند، پیروز شد. پس، نیرنگ و باطل آنها نابود گردید. بنابراین چنین کسانی سزاوارند تا خداوند بندگان مؤمن خود را از آنان برحذر دارد، و مؤمنان به بیرون نیامدن آنان برای جنگ مبالات نکنند.
{وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَلَا تَفْتِنِّي أَلَا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ (49)}.
وَمِنْهُم مَّن يَقُولُ ائْذَن لِّي وَلاَ تَفْتِنِّي أَلاَ فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ؛
بعضي از آنان مي گويند : مرا رخصت ده و به گناه مينداز آگاه باش که اينان خود در گناه افتاده اند و جهنم بر کافران احاطه دارد.
#
{49} أي: ومن هؤلاء المنافقين من يستأذن في التخلُّف ويعتذر بعذرٍ آخر عجيب، فيقول: {ائذن لي}: في التخلُّف، {ولا تَفْتِنِّي}: في الخروج؛ فإني إذا خرجت فرأيت نساء بني الأصفر لا أصبر عنهن؛ كما قال ذلك الجدُّ بن قيس، ومقصوده قبَّحه الله الرياء والنفاق؛ بأن مقصودي مقصودٌ حسن؛ فإنَّ في خروجي فتنةً، وتعرضاً للشرِّ، وفي عدم خروجي عافيةً وكفًّا عن الشرِّ. قال الله تعالى مبيِّناً كذب هذا القول: {ألا في الفتنةِ سَقَطوا}: فإنه على تقدير صدق هذا القائل في قصدِهِ؛ في التخلُّف مفسدةٌ كبرى وفتنةٌ عظمى محقَّقة، وهي معصية الله ومعصية رسوله والتجرِّي على الإثم الكبير والوزر العظيم، وأما الخروجُ؛ فمفسدةٌ قليلة بالنسبة للتخلُّف، وهي متوهَّمة، مع أنَّ هذا القائل قصده التخلُّف لا غير، ولهذا توعَّدهم الله بقوله: {وإنَّ جهنَّم لمحيطةٌ بالكافرين}: ليس لهم عنها مَفَرٌّ ولا مناصٌ ولا فكاكٌ ولا خلاصٌ.
(49) (
﴿وَمِنۡهُم مَّن يَقُولُ﴾) و در میان این منافقان کسی هست که برای نیامدن به جنگ اجازه میگیرد و عذر عجیب و غریب آورده و میگوید: (
﴿ٱئۡذَن لِّي﴾) به من اجازه بده تا بمانم، (
﴿وَلَا تَفۡتِنِّيٓ﴾) و مرا در بیرون رفتن دچار فتنه مکن؛ زیرا اگر من بیرون بیایم و زنان
«بنی اصفر» را ببینم، نمیتوانم خودم را کنترل کنم. همان طور که
«جد بنی قیس» این را گفت، و سخنش - خداوند او را در روز قیامت رسوا کند- چیزی جز ریا و نفاق نبود.
با زبان میگفت: «هدف خوبی دارم؛ زیرا بیرون رفتن من باعث فتنه و قرار گرفتن در معرض شر میشود، و بیرون نرفتنم باعث مصونیت از فتنه و دست نگاه داشتن از شر میگردد.» خداوند متعال با بیان اینکه این سخن دروغ است،
فرمود: (
﴿أَلَا فِي ٱلۡفِتۡنَةِ سَقَطُواْ﴾) آگاه باش که در فتنه افتادهاند؛ زیرا به فرض اینکه در هدفش صداقت داشته باشد، اما باز در اثر باز ماندن و نرفتن به جنگ، فساد و فتنۀ بزرگی پدید میآید، و آن نافرمانی خدا و پیامبر و جرأت کردن برای ارتکاب گناه بزرگ میباشد. اما بیرون رفتن و به فتنه مبتلا شدن، نسبت به شرکت نکردن در جنگ، فساد کمتری دارد، و فقط گمان مبتلا شدن به آن میرود. با اینکه هدفِ این گوینده، جز شرکت نکردن در جنگ نبود.
بنابراین خداوند به آنها هشدار داد و فرمود: (
﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةُۢ بِٱلۡكَٰفِرِينَ﴾) و به راستی که جهنم در بر گیرندۀ کافران است و آنها راه فرار و گریزی از آن ندارند و از آن نجات پیدا نمیکنند.
{إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِنْ تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِنْ قَبْلُ وَيَتَوَلَّوْا وَهُمْ فَرِحُونَ (50) قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (51)}.
إِن تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ يَقُولُواْ قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِن قَبْلُ وَيَتَوَلَّواْ وَّهُمْ فَرِحُونَ؛ اگر خيري به تو رسد اندوهگينشان سازد ، و اگر به تو مصيبتي رسد مي ،
گويند: ما چاره کار خويش پيش از اين انديشيده ايم آنگاه شادمان باز مي گردند.
قُل لَّن يُصِيبَنَا إِلاَّ مَا كَتَبَ اللّهُ لَنَا هُوَ مَوْلاَنَا وَعَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ؛
بگو : مصيبتي جز آنچه خدا براي ما مقرر کرده است به ما نخواهد رسيد او مولاي ماست و مؤمنان بر خدا توکل کنند.
#
{50} يقول تعالى مبيناً أن المنافقين هم الأعداء حقًّا المبغضون للدين صرفاً: {إن تُصِبْكَ حسنةٌ}: كنصر وإدالة على العدو {تَسُؤْهم}؛ أي: تحزنهم وتغمهم، {وإن تُصِبْكَ مصيبةٌ}: كإدالة العدو عليك {يقولوا}: متبجِّحين بسلامتهم من الحضور معك: {قد أخَذْنا أمرنا من قبلُ}؛ أي: قد حذرنا وعملنا بما يُنجينا من الوقوع في مثل هذه المصيبة، {ويتولَّوْا وهم فرحون}: بمصيبتك وبعدم مشاركتهم إياك فيها.
(50) خداوند متعال با بیان اینکه منافقان دشمنان حقیقی هستند و از دین متنفرند،
میفرماید: (
﴿إِن تُصِبۡكَ حَسَنَةٞ﴾) اگر نیکی به تو برسد،
از قبیل: پیروز شدن بر دشمن، (
﴿تَسُؤۡهُمۡ﴾) آنان را اندوهگین و غمگین میکند، (
﴿وَإِن تُصِبۡكَ مُصِيبَةٞ﴾) و اگر مصیبتی به شما دست دهد،
از قبیل: پیروز شدن دشمن بر شما، (
﴿يَقُولُواْ﴾) با افتخار و بالیدن به سلامتی خود، و اینکه همراه تو شرکت نجستهاند،
میگویند: (
﴿قَدۡ أَخَذۡنَآ أَمۡرَنَا مِن قَبۡلُ﴾) ما پرهیز نمودیم و کارهایی کردیم که ما را از افتادن در چنین مصیبتی نجات داد. (
﴿وَيَتَوَلَّواْ وَّهُمۡ فَرِحُونَ﴾) و شادمان از مصیبتی که برای تو پیش آمده است، و از اینکه با تو مشارکت نکرده اند، بر میگردند.
#
{51} قال تعالى رادًّا عليهم في ذلك: {قل لن يُصيَبنا إلَّا ما كَتَبَ الله لنا}؛ أي: قدَّره وأجراه في اللوح المحفوظ. {هو مولانا}؛ أي: متولي أمورنا الدينيَّة والدنيويَّة؛ فعلينا الرِّضا بأقداره، وليس في أيدينا من الأمر شيء. {وعلى الله}: وحده {فليتوكَّل المؤمنون}؛ أي: يعتمدوا عليه في جلب مصالحهم ودفع المضارِّ عنهم ويثقوا به في تحصيل مطلوبهم؛ فلا خاب من توكَّل عليه، وأما من توكَّل على غيره؛ فإنه مخذول غير مدرك لما أمل.
(51) خداوند در حالی که سخنان آنان را رد مینماید،
میفرماید: (
﴿قُل لَّن يُصِيبَنَآ إِلَّا مَا كَتَبَ ٱللَّهُ لَنَا﴾) بگو:
«هرگز به ما چیزی نمیرسد، جز آنچه خداوند برایمان مقرر نموده»، و در لوح محفوظ قرار داده است. (
﴿هُوَ مَوۡلَىٰنَا﴾) او در امور دینی و دنیوی، سرپرست و یاور ما است. پس باید به تقدیرات او راضی باشیم، و ما اختیاری نداریم و هیچ کاری در دست ما نیست. (
﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ﴾) و مؤمنان باید در جلب منافع و مصالح خود و دور کردن زیانهایشان، بر خدا اعتماد و تکیه نمایند، و باید در به دست آوردن خواستههایشان، به او اعتماد نمایند. پس هر کس که بر او توکل نماید، ناکام نمیگردد؛ ولی هر کس به غیر او توکل کند، خوار میگردد و شکست میخورد و به آرزوهایش دست نمییابد.
{قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَنْ يُصِيبَكُمُ اللَّهُ بِعَذَابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَيْدِينَا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ (52)}.
قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَن يُصِيبَكُمُ اللّهُ بِعَذَابٍ مِّنْ عِندِهِ أَوْ بِأَيْدِينَا فَتَرَبَّصُواْ إِنَّا مَعَكُم مُّتَرَبِّصُونَ ؛
بگو : آيا جز يکي از آن دو نيکي ، انتظار چيز ديگري را براي ما داريد، ?ولي ما منتظريم که عذاب خدا ، يا از جانب او يا به دست ما به شما برسد پس شما منتظر باشيد ما نيز منتظر مي مانيم.
#
{52} أي: قل للمنافقين الذين يتربَّصون بكم الدوائر: أيَّ شيء تربَّصون بنا؟ فإنكم لا تربَّصون بنا إلا أمراً فيه غاية نفعنا، وهو إحدى الحسنيين: إما الظَّفَر بالأعداء والنصر عليهم ونيل الثواب الأخروي والدنيوي، وإما الشهادة التي هي من أعلى درجات الخَلْق وأرفع المنازل عند الله. وأما تربُّصنا بكم يا معشر المنافقين؛ فنحن {نتربَّص بكم أن يصيبَكم الله بعذابٍ من عنده} لا سبب لنا فيه {أو بأيدينا}؛ بأن يسلِّطنا عليكم فنقتلكم، {فتربَّصوا}: بنا الخير، {إنا معكم متربِّصون}: بكم الشرَّ.
(52) به منافقان که چشم به راهند تا مصیبتهایی به شما برسد،
بگو: «دربارۀ ما منتظر چه چیزی هستید؟» شما در مورد ما جز چیزی که نهایتاً به سود ماست، انتظار نمیکشید؛ و آن،
یکی از دو امر نیکو است: یا بر دشمنان پیروز میشویم و پاداش آخرت و دنیا را به دست میآوریم، و یا اینکه شهید میشویم که شهادت بالاترین مقام در نزد خدا است. ولی ما دربارۀ شما منافقان انتظار داریم که خداوند به عذابی از جانب خویش گرفتارتان سازد که ما در آن دخالتی نداریم. یا اینکه شما را با دستان ما عذاب دهد، به این صورت که ما را بر شما مسلط نماید تا شما را به قتل برسانیم. (
﴿فَتَرَبَّصُوٓاْ﴾) پس برای ما چشم به راه خیر باشید، (
﴿إِنَّا مَعَكُم مُّتَرَبِّصُونَ﴾) و ما برای شما انتظار شر را داریم.
{قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا لَنْ يُتَقَبَّلَ مِنْكُمْ إِنَّكُمْ كُنْتُمْ قَوْمًا فَاسِقِينَ (53) وَمَا مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَبِرَسُولِهِ وَلَا يَأْتُونَ الصَّلَاةَ إِلَّا وَهُمْ كُسَالَى وَلَا يُنْفِقُونَ إِلَّا وَهُمْ كَارِهُونَ (54)}.
قُلْ أَنفِقُواْ طَوْعًا أَوْ كَرْهًا لَّن يُتَقَبَّلَ مِنكُمْ إِنَّكُمْ كُنتُمْ قَوْمًا فَاسِقِينَ؛
بگو : خدا از شما نمي پذيرد ، چه از روي رضا انفاق کنيد چه از روي کراهت ، زيرا مردمي نافرمان هستيد.
وَمَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلاَّ أَنَّهُمْ كَفَرُواْ بِاللّهِ وَبِرَسُولِهِ وَلاَ يَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلاَّ وَهُمْ كُسَالَى وَلاَ يُنفِقُونَ إِلاَّ وَهُمْ كَارِهُونَ ؛ هيچ چيز مانع قبول انفاقهايشان نشده مگر آنکه به خدا و پيامبرش ايمان نياورده اند و جز با بي ميلي به نماز حاضر نمي شوند و جز به کراهت انفاق نمي کنند.
#
{53} يقول تعالى مبيِّناً بطلان نفقات المنافقين وذاكراً السبب في ذلك، {قل} لهم: {أنفقوا طوعاً}: من أنفسكم، {أو كرهاً}: على ذلك بغير اختياركم. {لن يُتَقَبَّل منكم}: شيء من أعمالكم، لأنّكم {كنتم قوماً فاسقين}: خارجين عن طاعة الله.
(53) خداوند متعال با بیان باطل بودن بخششهای منافقان و بیان علت باطل بودن آن میفرماید: (
﴿قُلۡ أَنفِقُواْ طَوۡعًا أَوۡ كَرۡهٗا﴾) به آنان بگو: چه از روی اختیار و چه از روی ناخوشی و اجبار انفاق کنید، (
﴿لَّن يُتَقَبَّلَ مِنكُمۡ﴾) هرگز چیزی از اعمالتان پذیرفته نمیشود. (
﴿إِنَّكُمۡ كُنتُمۡ قَوۡمٗا فَٰسِقِينَ﴾) بیگمان شما گروهی نافرمان هستید، و از طاعت خدا بیرون رفتهاید.
#
{54} ثم بيَّن صفة فسقهم وأعمالهم [فقال]: {وما مَنَعَهم أن تُقْبَلَ منهم نفقاتُهم إلَّا أنَّهم كفروا بالله وبرسوله}: والأعمال كلُّها شرطُ قبولها الإيمان؛ فهؤلاء لا إيمان لهم ولا عمل صالح، حتى إنَّ الصلاة التي هي أفضل أعمال البدن إذا قاموا إليها قاموا كسالى؛ قال: {ولا يأتون الصلاة إلَّا وهم كُسالى}؛ أي: متثاقلون لا يكادون يفعلونها من ثقلها عليهم. {ولا يُنفقون إلا وهم كارهونَ}: من غير انشراح صدر وثبات نفس؛ ففي هذا غاية الذمِّ لمن فعل مثل فعلهم، وأنه ينبغي للعبد أن لا يأتي الصلاة إلا وهو نشيطُ البدن والقلب إليها، ولا ينفق إلا وهو منشرح الصدر ثابت القلب يرجو ذُخرها وثوابها من الله وحده، ولا يتشبَّه بالمنافقين.
(54) سپس خداوند صفت فسق و چگونگی کارهایشان را بیان کرده و میفرماید: (
﴿وَمَا مَنَعَهُمۡ أَن تُقۡبَلَ مِنۡهُمۡ نَفَقَٰتُهُمۡ إِلَّآ أَنَّهُمۡ كَفَرُواْ بِٱللَّهِ وَبِرَسُولِهِۦ﴾) و هیچ چیز مانع پذیرفته شدن بخششهای آنان نشد، جز اینکه به خدا و پیامبرش کفر ورزیدند؛ و شرط پذیرفته شدن اعمال، ایمان است، و ایشان نه ایمانی دارند و نه عمل صالحی؛ حتی نماز که بهترین اعمال بدنی است هرگاه برای آن بپاخیزند، با تنبلی و بیحالی میایستند،
و خداوند متعال این حالت آنان را چنین بیان کرده است: (
﴿وَلَا يَأۡتُونَ ٱلصَّلَوٰةَ إِلَّا وَهُمۡ كُسَالَىٰ﴾) و جز با بیحالی و تنبلی به نماز نمیآیند. و از بس که آن را سنگین و دشوار میدانند، نزدیک است آن را انجام ندهند. (
﴿وَلَا يُنفِقُونَ إِلَّا وَهُمۡ كَٰرِهُون﴾) و جز از روی ناچاری، احسان و بخشش نمیکنند و از این عمل هیچ احساس آرامش و اطمینانی به آنان دست نمیدهد. در اینجا کسی که همانند آنان عمل نماید، به شدت مورد نکوهش قرار گرفته است. و شایسته است که بنده با اشتیاق و نشاط بدنی و قلبی به نماز بایستد، و با سینهای فراخ و قلبی استوار انفاق کند و به پاداش و ذخیره شدن آن در نزد خدای یگانه امید داشته باشد، و خود را با منافقان مشابه نگرداند.
{فَلَا تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ (55) وَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنَّهُمْ لَمِنْكُمْ وَمَا هُمْ مِنْكُمْ وَلَكِنَّهُمْ قَوْمٌ يَفْرَقُونَ (56) لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلًا لَوَلَّوْا إِلَيْهِ وَهُمْ يَجْمَحُونَ (57)}.
فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ؛ دارايي و فرزندانشان تو را به اعجاب نيفکند جز اين نيست که خدا مي ، خواهد به آنها در اين دنيا عذابشان کند و در حالي که هنوز کافرند جانشان برآيد.
وَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنَّهُمْ لَمِنكُمْ وَمَا هُم مِّنكُمْ وَلَـكِنَّهُمْ قَوْمٌ يَفْرَقُونَ؛ به خدا سوگند مي خورند که از شمايند و حال آنکه از شما نيستند ، اينان از شما بيمناکند.
لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَّوَلَّوْاْ إِلَيْهِ وَهُمْ يَجْمَحُونَ؛ اگر پناهگاه يا غار يا نهانگاهي مي يافتند ، شتابان بدان جا روي مي آوردند.
#
{55} يقول تعالى: فلا تعجبْك أموالُ هؤلاء المنافقين ولا أولادُهم؛ فإنه لا غبطة فيها، وأول بركاتها عليهم أن قدَّموها على مراضي ربِّهم وعصوا الله لأجلها. {إنَّما يريد الله ليعذِّبَهم بها في الحياة الدُّنيا}: والمراد بالعذاب هنا ما ينالهم من المشقَّة في تحصيلها والسعي الشديد في ذلك وهمِّ القلب فيها وتعب البدن؛ فلو قابلت لَذَّاتهم فيها بمشقَّاتهم؛ لم يكن لها نسبة إليها؛ فهي لَمَّا ألهتهم عن الله وذكره؛ صارت وبالاً عليهم حتى في الدنيا، ومن وبالها العظيم الخطر أنَّ قلوبهم تتعلَّق بها وإراداتهم لا تتعداها، فتكون منتهى مطلوبِهم وغاية مرغوبِهم، ولا يبقى في قلوبهم للآخرة نصيبٌ، فيوجب ذلك أن ينتقلوا من الدنيا، {وَتَزْهَقَ أنفسُهُم وهم كافرون}؛ فأي عقوبة أعظم من هذه العقوبة الموجبة للشَّقاء الدائم والحسرة الملازمة؟!
(55) خداوند متعال میفرماید: اموال این منافقان و فرزندانشان تو را به شگفت نیندازد، چون نباید به اموال و فرزندان اینها رشک ورزید. اولین چیزی که از این اموال و فرزندان عاید آنها شد، این است که آن را بر خشنودی پروردگار مقدم داشتند، و از دستور خدا سرپیچی کردند. (
﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا﴾) همانا خداوند میخواهد آنان را در زندگی دنیا به وسیلۀ مال و فرزندانشان عذاب دهد. منظور از عذاب در اینجا، مشقت و سختی و اندوه قلب و خستگی جسم است که در راه به دست آوردن اموال به آنها میرسد. پس اگر لذایذ آنان در این دنیا با مشقتهایشان مقایسه شود، چیزی به حساب نمیآید. پس این لذتها ـ که آنان را از یاد خدا غافل نمود ـ در دنیا عذابی برای آنان گردیده است. یکی از مصیبتهای خطرناکِ برخورداریِ آنان از نعمات دنیا، این است که دلهایشان به آن وابسته شده است بهگونهای که اندیشۀ آنان از آن فراتر نمیرود، پس لذایذ دنیا آخرین خواسته و آخرین چیز مورد علاقۀ ایشان است، بهگونهای که در دلهایشان بهرهای برای آخرت باقی نمانده است. پس این باعث میشود تا آنها از دنیا بروند، (
﴿وَتَزۡهَقَ أَنفُسُهُمۡ وَهُمۡ كَٰفِرُونَ﴾) و درحال کفر جانشان بیرون رود. پس چه سزایی بزرگتر از این وجود دارد، سزایی که باعث شقاوت و بدبختی همیشگی و حسرت پیوسته است؟!
#
{56} {ويحلفون بالله إنَّهم لمنكم وما هم منكم ولكنهم}: قصدهم في حلفهم هذا أنهم {قومٌ يَفْرَقون}؛ أي: يخافون الدوائر، وليس في قلوبهم شجاعة تحملهم على أن يبيِّنوا أحوالهم، فيخافون إن أظهروا حالهم منكم ويخافون أن تتبرَّؤوا منهم فيتخطَّفهم الأعداء من كل جانب، وأما حال قويِّ القلب ثابت الجنان؛ فإنه يحمله ذلك على بيان حاله حسنةً كانت أو سيئةً، ولكن المنافقين خُلِعَ عليهم خِلْعةُ الجبن، وحُلُّوا بحِلْيَةِ الكذب.
(56) (
﴿وَيَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ إِنَّهُمۡ لَمِنكُمۡ وَمَا هُم مِّنكُمۡ وَلَٰكِنَّهُمۡ قَوۡمٞ يَفۡرَقُونَ﴾) و به خدا سوگند میخورند که آنان از شما هستند، در حالی که از شما نیستند؛ بلکه چیزی که در دلشان آنان را تحریک مینماید تا آن قسم را بخورند، این است که از حوادث و پیشامدهای ناگوار میترسند و در دلهایشان چنان شجاعتی وجود ندارد که حالات خود را بیان کنند. پس میترسند که حالت خود را برای شما آشکار کنند، و میترسند که شما از آنها بیزاری و دوری بجویید، و آنگاه دشمن از هر طرف بر آنان یورش برند. کسیکه شجاع واستوار باشد، شجاعت و قوت قلب، اورا وادار مینماید تا حالتش را چه خوب باشد چه بد بیان کند. اما منافقان خلعت بزدلی و ترسویی را پوشیده، و با دروغ خود را آراسته اند.
#
{57} ثم ذكر شدَّة جبنهم، فقال: {لو يجدون ملجأ}: يلجؤون إليه عندما تنزل بهم الشدائد، {أو مغاراتٍ}: يدخلونها فيستقرُّون فيها، {أو مدخلاً}؛ أي: محلاًّ يدخلونه فيتحصَّنون فيه، {لَوَلَّوا إليه وهم يَجْمحون}؛ أي: يسرعون ويُهْرَعون؛ فليس لهم مَلَكة يقتدرون بها على الثبات.
(57) سپس خداوند شدت بزدلی و ترسویی آنان را بیان کرد و فرمود: (
﴿لَوۡ يَجِدُونَ مَلۡجًَٔا﴾) اگر پناهگاهی بیابند که به هنگام سختیها به آن پناه برند، (
﴿أَوۡ مَغَٰرَٰتٍ﴾) یا غارهایی بیابند که وارد آن شوند و در آن مستقر گردند، (
﴿أَوۡ مُدَّخَلٗا﴾) یا محلی را بیابند که در آن داخل شوند و در آنجا پناه بگیرند، (
﴿لَّوَلَّوۡاْ إِلَيۡهِ وَهُمۡ يَجۡمَحُونَ﴾) شتابان به آن روی میآورند. پس آنان نیروی استقامت و پایداری را از دست دادهاند.
{وَمِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ (58) وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَا آتَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ رَاغِبُونَ (59)}.
وَمِنْهُم مَّن يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُواْ مِنْهَا رَضُواْ وَإِن لَّمْ يُعْطَوْاْ مِنهَا إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ؛ بعضي از ايشان تو را در تقسيم صدقات به بيداد متهم مي کنند ، اگر به ، آنها عطا کنند خشنود مي شوند و اگر عطا نکنند خشم مي گيرند.
وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوْاْ مَا آتَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ سَيُؤْتِينَا اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللّهِ رَاغِبُونَ؛
چه مي شود اگر به آنچه خدا و پيامبرش به آنان عطا مي کند خشنود باشند وبگويند : خدا ما را بس است و خدا و پيامبرش ما را از فضل خويش بي نصيب نخواهند گذاشت و ما به خدا رغبت مي ورزيم ?
#
{58} أي: ومن هؤلاء المنافقين مَن يَعيبك في قسمة الصَّدقات وينتقد عليك فيها، وليس انتقادُهم فيها وعيبُهم لقصدٍ صحيح ولا لرأي رجيح، وإنَّما مقصودُهم أن يُعْطَوا منها. {فإنْ أُعْطوا منها رَضُوا وإن لم يُعْطَوْا منها إذا هم يسخطونَ}: وهذه حالةٌ لا تنبغي للعبد أن يكون رضاه وغضبه تابعاً لهوى نفسه الدنيويِّ وغرضه الفاسد، بل الذي ينبغي أن يكون [هواه تبعاً] لمرضاة ربِّه؛ كما قال النبي - صلى الله عليه وسلم -: «لا يؤمن أحدُكم حتَّى يكون هواهُ تَبَعاً لما جئت به».
(58) از میان منافقان کسانی هستند که در نحوۀ تقسیم زکات از تو عیب میگیرند. و انتقاد و عیب گرفتن آنها نه به خاطر نیت درستشان است، و نه به خاطر داشتن دیدگاه برتر و بهتر، بلکه فقط منظورشان این است که زکات به آنها داده شود، (
﴿فَإِنۡ أُعۡطُواْ مِنۡهَا رَضُواْ وَإِن لَّمۡ يُعۡطَوۡاْ مِنۡهَآ إِذَا هُمۡ يَسۡخَطُونَ﴾) اگر از اموال زکات به آنان داده شود، خشنود میگردند؛ و اگر چیزی از زکات به ایشان داده نشود، آنگاه خشمگین میشوند. و شایسته نیست که خشم و خشنودی بنده؛ پیرو هوی و میل دنیوی و قصد فاسدش باشد، بلکه باید پیرو خشنودی پروردگارش باشد،
همان طور که پیامبر فرموده است: (لَا یَؤُمِنُ أحَدُکُم حَتَّی یَکُونَ هَوَاهُ تَبَعاً لِمَا جِئتُ بِهِ) هیچ یک از شما مؤمن کامل نیست، مگر اینکه هوی و خواست او پیرو آنچه باشد که من آوردهام.
#
{59} وقال هنا: {ولو أنَّهم رَضوا ما آتاهم الله ورسولُه}؛ أي: أعطاهم من قليل وكثيرٍ، {وقالوا حسبُنا الله}؛ أي: كافينا الله فنرضى بما قَسَمه لنا، وليؤملوا فضله وإحسانه إليهم بأن يقولوا: {سيؤتينا الله من فضلِهِ ورسولُهُ إنَّا إلى الله راغبون}؛ أي: متضرِّعون في جلب منافعنا ودفع مضارِّنا؛ [لسلموا من النفاق، ولهدوا إلى الإيمانِ والأحوالِ العاليةِ].
(59) (
﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ رَضُواْ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ﴾) و اگر آنان به کم و یا زیادی که پیامبر به آنان میداد، راضی میشدند، (
﴿وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ﴾) و میگفتند: خدا ما را کافی و بس است، پس به آنچه که قسمت ما نموده است،
راضی گشته و به فضل و احسان او امیدوار شده و میگفتند: (
﴿سَيُؤۡتِينَا ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ وَرَسُولُهُۥٓ إِنَّآ إِلَى ٱللَّهِ رَٰغِبُونَ﴾) خداوند از فضل خویش به ما خواهد داد و همچنین پیامبر او، و ما به خدا مشتاقیم، و برای جلب منافع و دفع زیانها ازخود، به درگاه خدا تضرع و زاری میکنیم. اگر چنین میکردند، از نفاق و منافقی در امان مانده و به ایمان و سعادت هر دو سرا راه مییافتند. سپس خداوند کیفیت تقسیم صدقات واجب؛
یعنی زکات را بیان نمود و فرمود:
{إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (60)}.
إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ؛ صدقات براي فقيران است و مسکينان و کارگزاران جمع آوري آن و نيز براي ، به دست آوردن دل مخالفان و آزاد کردن بندگان و قرضداران و انفاق در راه خدا و مسافران نيازمند و آن فريضه اي است از جانب خدا و خدا دانا وحکيم است.
#
{60} يقول تعالى: {إنَّما الصدقات}؛ أي: الزكوات الواجبة، بدليل أن الصَّدقة المستحبَّة لكل أحدٍ لا يخصُّ بها أحدٌ دون أحدٍ؛ [أي]: {إنَّما الصَّدقات}: لهؤلاء المذكورين دون مَنْ عداهم؛ لأنه حصرها فيهم، وهم ثمانية أصناف:
الأول والثاني: الفقراء والمساكين، وهم في هذا الموضع صنفان متفاوتان؛ فالفقير أشدُّ حاجةً من المسكين؛ لأنَّ الله بدأ بهم، ولا يُبدأ إلا بالأهمِّ فالأهمِّ؛ فَفُسِّرَ الفقير بأنه الذي لا يجد شيئاً أو يجد بعض كفايته دون نصفها، والمسكين الذي يجد نصفها فأكثر، ولا يجد تمام كفايته؛ لأنَه لو وجدها؛ لكان غنيًّا، فيعطَون من الزكاة ما يزول به فقرهم ومسكنتهم.
والثالث: العاملون على الزكاة، وهم كلُّ من له عملٌ وشغل فيها من حافظٍ لها و جابٍ لها من أهلها أو راعٍ أو حاملٍ لها أو كاتبٍ أو نحو ذلك، فيعطَوْن لأجل عمالتهم، وهي أجرة لأعمالهم فيها.
والرابع: المؤلَّفة قلوبهم، والمؤلَّف قلبُه هو السيد المطاع في قومه ممَّن يُرجَى إسلامه أو يُخشى شرُّه أو يُرجى بعطيَّته قوة إيمانه أو إسلام نظيرِهِ أو جبايتها ممَّن لا يعطيها، فيُعطى ما يحصُلُ به التأليف والمصلحة.
الخامس: الرقاب، وهم المكاتَبون الذين قد اشتروا أنفسَهم من ساداتهم؛ فهم يسعَوْن في تحصيل ما يفكُّ رقابَهم، فيعانون على ذلك من الزكاة. وفكُّ الرقبة المسلمة التي في حبس الكفار داخلٌ في هذا، بل أولى. ويدخل في هذا أنَّه يجوز أن يعتق [منها] الرقاب استقلالاً؛ لدخوله في قوله: {وفي الرِّقاب}.
السادس: الغارمون، وهم قسمان: أحدهما: الغارمون لإصلاح ذات البين، وهو أن يكون بين طائفتين من الناس شرٌّ وفتنةٌ، فيتوسط الرجل للإصلاح بينهم بمال يبذُلُه لأحدهم أو لهم كلّهم، فُجِعلَ له نصيبٌ من الزكاة؛ ليكون أنشط له وأقوى لعزمِهِ، فيُعْطى ولو كان غنيًّا. والثاني: من غَرِمَ لنفسه ثم أعسر؛ فإنَّه يُعطى ما يُوفي به دينَه.
والسابع: الغازي في سبيل الله، وهم الغزاة المتطوِّعة الذين لا ديوان لهم، فيُعْطَوْن من الزكاة ما يُعينهم على غزوهم من ثمن سلاح أو دابَّةٍ أو نفقة له ولعياله؛ ليتوفَّر على الجهاد ويطمئنَّ قلبُه، وقال كثير من الفقهاء: إن تفرَّغ القادر على الكسب لطلب العلم؛ أعطي من الزكاة؛ لأنَّ العلم داخلٌ في الجهاد في سبيل الله. وقالوا أيضاً: يجوز أن يُعطى منها الفقير لحجِّ فرضِهِ. وفيه نظر.
والثامن: ابن السبيل، وهو الغريب المنقطَعُ به في غير بلده، فيُعطى من الزكاة ما يوصله إلى بلده. فهؤلاء الأصناف الثمانية الذين تُدفع إليهم الزكاة وحدهم. {فريضةً من الله}: فرضها وقدَّرها تابعةً لعلمه وحكمه، {والله عليمٌ حكيمٌ}.
واعلم أن هذه الأصناف الثمانية ترجع إلى أمرين: أحدهما: مَنْ يُعطى لحاجته ونفعه؛ كالفقير والمسكين ونحوهما. والثاني: من يعطى للحاجة إليه وانتفاع الإسلام به.
فأوجب الله هذه الحصَّة في أموال الأغنياء لسدِّ الحاجات الخاصَّة والعامَّة للإسلام والمسلمين، فلو أعطى الأغنياء زكاة أموالهم على الوجه الشرعيِّ؛ لم يبقَ فقيرٌ من المسلمين، ولحصلَ من الأموال ما يسدُّ الثغور، ويجاهَدُ به الكفارُ، وتحصُلُ به جميع المصالح الدينية.
(60) منظور از
«صدقات» در این آیه، زکاتهای واجب است؛ به دلیل اینکه صدقات مستحب، به هرکس تعلق میگیرد و ویژۀ فرد خاصی نیست.
پس فرمود: زکاتها مخصوص این دسته از افراد مذکور میباشد نه کسان دیگر؛ چون خداوند پرداخت زکات را فقط به این افراد اختصاص داده است،
و آنها هشت گروه هستند: اول و دوم، فقرا و مساکین هستند، و آنها در اینجا دو گروه متفاوت میباشند، فقیر از مسکین نیازمندتر است؛ چون خداوند با آن آغاز نمود، و ابتدا به آنچه که
«مهمتر» است، میپردازد سپس به
«مهم». پس فقیر کسی است که هیچ چیزی ندارد، یا اینکه قادر به تأمین کمتر از نصف نیازهایش است. و مسکین کسی است که میتواند نصف نیازهایش یا بیشتر از آن را برآورده سازد، و نمیتواند تمام آنها را بر آورده کند؛ چون اگر او تمام نیازهایش را برآورده نماید، ثروتمند محسوب میگردد. پس به اینها مقداری از زکات داده میشود که بهوسیلۀ آن، فقر و تنگدستی آنان رفع گردد. گروه سوم، کارگزاران زکات میباشند. آنها کسانی هستند که به جمع آوری زکات و امور مربوط به آن میپردازند؛ برخی نگهبان آن بوده، و برخی آن را از صاحبانش میگیرند، یا حفاظت و نگهبانی آن را بر عهده دارند، و یا حامل زکات، یا نویسندۀ آن هستند، و یا کارهایی ازاین قبیلرا انجام میدهند؛ پس به خاطر کاری که انجام میدهند، بخشی از زکات به آنان داده میشود؛ وآنچه به آنان داده میشود، مزد کارشان است. گروه چهارم، دلجوییشوندگان میباشند. و دلجوییشونده، رئیس و سرداری است که قومش از او اطاعت میکنند و امید است اسلام بیاورد. و یا اینکه به منظور مصون ماندن از شر او، به وی زکات داده میشود، و یا با دادن زکات امید میرود که ایمانش قوی گردد، یا فردی مانند او اسلام بیاورد، و یا اینکه زکات را از کسی که آن را نمیدهد، میگیرد، پس چیزی به او داده میشود که سبب جلب محبتش گردد یا مصلحتی به وسیلۀ آن محقق شود. گروه پنجم، بردگان میباشند، آنها بردگانِ مکاتبی هستند که خویشتن را از صاحبان خود خریداری کرده، و برای بهدست آوردن بهای آزادی خویش، تلاش مینمایند. پس برای این امر از زکات به آنان کمک میشود. و آزاد کردن مسلمانی که در زندان کافران است، در این داخل است، بلکه آزاد کردنش اولویت دارد. نیز جایز است که بردهها به طور مستقل با اموال زکات آزاد شوند؛ چون این در (
﴿وَفِي ٱلرِّقَابِ﴾) داخل است. گروه ششم، بدهکاران میباشند.
آنها دو دسته هستند: اول، کسی که به خاطر صلح و آشتی دادنِ بین مردم بدهکار شده است، به این صورت که میان دو گروه مردم، شر و فتنهای باشد و مردی برای صلح آوردن و آشتی دادن آنها اقدام نموده، و با پرداختن مال به یکی از دو گروه یا به همه، میانشان صلح برقرار نماید. پس برای چنین کسی بهرهای از زکات قرار داده میشود که فعالیتش را بیشتر نماید، و تصمیم و ارادهاش را تقویت گرداند. پس به چنین کسی حتی اگر توانگر هم باشد، از زکات داده میشود. دوم، کسی که برای رفع نیازهای خویش وام گرفته، سپس تنگدست و نادار شده است، به چنین کسی به اندازه ای از زکات داده میشود که وامش را به طور کامل بدهد. گروه هفتم، جنگجویان راه خدا. و آنان جنگجویان داوطلبی هستند که حقوقی نمیگیرند، پس به آنان از زکات داده میشود، تا بتوانند پول و اسلحه یا وسیلۀ سواری یا نفقه و مخارج خود و خانواده را تامین نمایند، و به طور کامل به جهاد بپردازند و اطمینان خاطر داشته باشند.
بسیاری از فقها گفتهاند: اگر فردی توانایی کسب و کار داشته باشد ولی به طلب علم بپردازد، از زکات به او داده میشود؛ چون علم، در جهاد کردن راه خدا داخل است.
نیز گفتهاند: جایز است از مال زکات به فرد فقیری داده شود که میخواهد حج فرضرا انجام دهد،
[واین جای تأمل است]. گروه هشتم، مسافرِ در راه مانده میباشد؛ و او کسی است که در شهری دیگر مانده است. پس به اندازهای زکات به او داده میشود که وی را به شهرش برساند. پس زکات تنها به این هشت گروه داده میشود. (
﴿فَرِيضَةٗ مِّنَ ٱللَّهِ﴾)
[این] فریضهای است از جانب خدا که آن را معین و مقدر نموده است، و تابع علم و حکمت اوست، (
﴿وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ﴾) و خداوند دانا و با حکمت است.
بدان که این هشت گروه در دو دسته جای میگیرند: اول: کسی که به زکات نیاز دارد، یا به خاطر اینکه به او فایدهای برسد، زکات به وی داده میشود؛ مانند فقیر و مسکین و امثالشان.
دوم: کسی که مورد نیاز اسلام است و به وسیلۀ او اسلام بهرهمند میگردد، زکات به او داده میشود، پس خداوند این سهمیه را در اموال ثروتمندان به خاطر برطرف کردن نیازهای خاص و عام و کلی اسلام و مسلمین واجب گردانده است. اگر ثروتمندان زکات اموالشان را به صورت شرعی بپردازند، فقیری در جامعۀ اسلامی باقی نمیماند، و اموالی به دست میآید که به وسیلۀ آن کاستیها برطرف میشود، و مجاهدان جهاد مینمایند، و همۀ مصالح دینی جامعۀ اسلامی تأمین میگردد.
{وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (61) يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ وَاللَّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ يُرْضُوهُ إِنْ كَانُوا مُؤْمِنِينَ (62) أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ يُحَادِدِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدًا فِيهَا ذَلِكَ الْخِزْيُ الْعَظِيمُ (63)}.
وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِينَ آمَنُواْ مِنكُمْ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ؛
بعضي از ايشان پيامبر را مي آزارند و مي گويند که او به سخن هر کس گوش مي دهد بگو : او براي شما شنونده سخن خير است به خدا ايمان دارد ومؤمنان را باور دارد ، و رحمتي است براي آنهايي که ايمان آورده اند وآنان که رسول خدا را بيازارند به شکنجه اي دردآور گرفتار خواهند شد.
يَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ وَاللّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن يُرْضُوهُ إِن كَانُواْ مُؤْمِنِينَ؛ در برابر شما به خدا سوگند مي خورند تا خشنودتان سازند و حال آنکه اگر، ايمان آورده اند شايسته تر است که خدا و رسولش را خشنود سازند.
أَلَمْ يَعْلَمُواْ أَنَّهُ مَن يُحَادِدِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدًا فِيهَا ذَلِكَ الْخِزْيُ الْعَظِيمُ؛ آيا نمي دانند که هر کس که با خدا و پيامبرش مخالفت مي ورزد جاودانه در آتش جهنم خواهد بود و اين رسوايي بزرگي است ?
#
{61} أي: ومن هؤلاء المنافقين، {الذين يُؤْذونَ النبي}: بالأقوال الرديَّة والعَيْب له ولدينه، {ويقولون هو أذُنٌ}؛ أي: لا يبالون بما يقولون من الأذيَّة للنبيِّ، ويقولون: إذا بلغه عنَّا بعض ذلك؛ جئنا نعتذر إليه، فيقبلُ منَّا؛ لأنه أذُنٌ؛ أي: يقبل كلَّ ما يُقال له، لا يُمَيِّزُ بين صادقٍ وكاذب، وقصدهم ـ قبَّحهم الله ـ فيما بينهم أنهم غير مكترثين بذلك ولا مهتمِّين به؛ لأنه إذا لم يبلُغْه؛ فهذا مطلوبهم، وإن بلغه؛ اكتفَوْا بمجرَّد الاعتذار الباطل، فأساؤوا كلَّ الإساءة من أوجه كثيرةٍ:
أعظمها: أذيَّة نبيِّهم الذي جاء لهدايتهم وإخراجهم من الشَّقاء والهلاك إلى الهدى والسعادة.
ومنها: عدم اهتمامهم أيضاً بذلك، وهو قدر زائدٌ على مجرَّد الأذيَّة.
ومنها: قدحُهم في عقل النبيِّ - صلى الله عليه وسلم - وعدم إدراكه وتفريقه بين الصادق والكاذب، وهو أكملُ الخلق عقلاً وأتمُّهم إدراكاً وأثقبُهم رأياً وبصيرةً، ولهذا قال تعالى: {قُلْ أذُنُ خيرٍ لكم}؛ أي: يقبلُ مَن قال له خيراً وصدقاً، وأما إعراضُه وعدم تعنيفه لكثير من المنافقين المعتذرين بالأعذار الكذب؛ فلِسَعَة خُلُقه وعدم اهتمامه بشأنهم وامتثاله لأمر الله في قوله: {سيحلِفون بالله لكم إذا انقلبتُم إليهم لِتُعْرِضوا عنهم فأعِرضوا عنُهم إنَّهم رِجْسٌ}، وأما حقيقة ما في قلبه ورأيه؛ فقال عنه: {يؤمِنُ بالله ويؤمِنُ للمؤمنين}: الصادقين المصدِّقين، ويعلم الصادق من الكاذب، وإن كان كثيراً يُعْرِضُ عن الذين يَعْرِفُ كذِبَهم وعدم صدقِهِم، {ورحمةٌ للذين آمنوا منكم}: فإنَّهم به يهتدون وبأخلاقِهِ يقتدون، وأما غير المؤمنين؛ فإنَّهم لم يقبلوا هذه الرحمة، بل ردُّوها فخسروا دنياهم وآخرتهم. {والذين يؤذون رسولَ الله}: بالقول والفعل {لهم عذابٌ أليم}: في الدُّنيا والآخرة، ومن العذاب الأليم أنه يتحتَّم قتلُ مؤذيه وشاتمه.
(61) از میان این منافقان کسانی هستند که (
﴿يُؤۡذُونَ ٱلنَّبِيَّ﴾) با سخنان زشت و عیب گرفتن از پیامبر و دینش، او را آزار میرسانند (
﴿وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٞ﴾) و میگویند: او خوش باور است؛ یعنی به اذیت و آزاری که متوجه پیامبر مینمایند،
بسنده نکرده ومیگویند: وقتی که سخنان ما به گوش او رسید، پیش او میآییم و عذر میطلبیم و او از ما میپذیرد؛ چون او خوش باور است، و دروغگو و راستگو را تشخیص نمیدهد. و آنها ـ خداوند آنان را خوار بگرداند ـ به این کار اعتنا نکرده، و اهمیت نمیدادند،
چون میگفتند: اگر سخن ما به پیامبر نرسد، این چیزی است که ما میخواهیم؛ و اگر به وی برسد، فقط با عذر آوردن دروغین اکتفا میکنیم. پس آنها از جهات بسیاری به ساحت پیامبر بی ادبی کردند. بزرگترین آن عبارت بود از اینکه، آنها پیامبرشان را که برای هدایت و بیرون کردنشان از شقاوت و هلاکت به سوی هدایت و سعادت آمده بود، اذیت کردند، و این عمل خود را دست کم گرفته، و با این کار بر اذیت و آزارشان افزودند. آنان همچنین عقل و خرد پیامبر صلی الله علیه وسلم را زیر سؤال برده، و او را به نادانی و عدم تشخیص راستگو از دروغگو متهم میکردند، در حالی که او صلی الله علیه وسلم دارای عقلی کامل بود، و درک و دریافت بسیار بالایی داشت، و از رأی و بینشی نافذ برخوردار بود.
بنابراین خداوند متعال فرمود: (
﴿قُلۡ أُذُنُ خَيۡرٖ لَّكُمۡ﴾) بگو: گوشِ خوبی برای شما است؛ یعنی هرکس که سخن نیک و راست بگوید، از وی میپذیرد؛ اما روی گرداندن و برخورد کریمانۀ او نسبت به بسیاری از منافقان که عذرهای دروغین میآوردند، به خاطر اخلاق بزرگ و والای اوست.
و بدان خاطر است که به آنان اهمیت ندهد و از فرمان و دستور خدا تبعیت کند که میفرماید: ﴿سَيَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ لَكُمۡ إِذَا ٱنقَلَبۡتُمۡ إِلَيۡهِمۡ لِتُعۡرِضُواْ عَنۡهُمۡۖ فَأَعۡرِضُواْ عَنۡهُمۡۖ إِنَّهُمۡ رِجۡسٞ﴾ وقتی که به سوی آنان برگردید برای شما به خدا سوگند میخورند، تا از آنها روی بگردانید. از آنان روی بگردانید، همانا آنان پلیدند. اما خداوند حقیقت آنچه که در قلب و نظر پیامبر است،
بیان میدارد: (
﴿يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَيُؤۡمِنُ لِلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) به خدا ایمان دارد، و سخن مؤمنانِ راستگو و تصدیق کننده را باور میکند، و راستگو را از دروغگو تشخیص میدهد، و از بسیاری از دروغگویان روی برمیتابد. (
﴿وَرَحۡمَةٞ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ﴾) و برای مؤمنان رحمتی است؛ زیرا مؤمنان به وسیلۀ او هدایت میشوند، و از اخلاق او پیروی میکنند. اما کسانی که ایمان ندارند و این رحمت را نمیپذیرند، و آن را رد میکنند، دنیا و آخرتشان را تباه مینمایند. (
﴿وَٱلَّذِينَ يُؤۡذُونَ رَسُولَ ٱللَّهِ﴾) و کسانی که با گفتار و کردار خویش، پیامبر خدا را اذیت میکنند، (
﴿لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ﴾) در دنیا و آخرت عذاب دردناکی دارند. و از جمله عذاب دردناک آنها این است که اذیت کننده و ناسزا گویندۀ پیامبر صلی الله علیه وسلم حتماً باید کشته شود.
#
{62} {يحلفون بالله لكم لِيُرْضوكم}: فيتبرؤوا مما صدر منهم من الأذيَّة وغيرها، فغايتهم أن ترضَوْا عليهم. {والله ورسوله أحقُّ أن يُرْضوه إن كانوا مؤمنين}: لأنَّ المؤمن لا يقدِّم شيئاً على رضا ربِّه [ورضا رسوله]، فدلَّ هذا على انتفاء إيمانهم؛ حيث قدَّموا رضا غير الله ورسوله.
(62) (
﴿يَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ لَكُمۡ لِيُرۡضُوكُمۡ﴾) برای شما به خدا سوگند میخورند تا شما را خشنود کنند؛ و خود را از اذیت و دیگر کارهایی که از آنان سر زده است، تبرئه نمایند. هدفشان این است که شما از آنان خشنود شوید. (
﴿وَٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَحَقُّ أَن يُرۡضُوهُ إِن كَانُواْ مُؤۡمِنِينَ﴾) حال آنکه اگر مؤمن باشند، خدا و پیامبرش سزاوارترند که خشنودشان سازند؛ چون مؤمن هیچ چیزی را بر رضایت و خشنودی پروردگارش مقدم نمیدارد. و این بیانگر عدم ایمان آنها میباشد؛ زیرا خشنودی غیر خدا و پیامبرش را مقدم داشته اند،
#
{63} وهذا محادَّة لله ومشاقَّة له، وقد توعَّد من حادَّه بقوله: {ألم يعلَموا أنَّه مَن يحاددِ اللهَ ورسولَه}: بأن يكون في حدٍّ وشِقٍّ مبعدٍ عن الله ورسوله؛ بأن تهاون بأوامر الله وتجرَّأ على محارمه، {فأنَّ له نارَ جهنَّم خالداً فيها} و {ذلك الخزيُ العظيم}: الذي لا خزيَ أشنعُ ولا أفظعُ منه، حيث فاتهم النعيم المقيم، وحصلوا على عذاب الجحيم؛ عياذاً بالله من حالهم.
(63) و این مخالفت و دشمنی با خداست، و خداوند کسی را که با او مخالفت ورزد،
تهدید نموده و میفرماید: (
﴿أَلَمۡ يَعۡلَمُوٓاْ أَنَّهُۥ مَن يُحَادِدِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ﴾) آیا ندانسته اند که هرکس با خدا و پیامبرش دشمنی و مخالفت ورزد، به این صورت که در سمت و سویی قرار گیرد که او را از خدا و پیامبرش دور نماید، و دستورات خدا را بیارزش انگارد، و بر ارتکاب آنچه او حرام نموده است، جرأت کند، (
﴿فَأَنَّ لَهُۥ نَارَ جَهَنَّمَ خَٰلِدٗا فِيهَاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡخِزۡيُ ٱلۡعَظِيمُ﴾) سزای او آتش دوزخ است، و در آن جاودانه میماند، و این رسوایی بزرگی است که هیچ رسوایی زشتتر و بدتر از آن وجود ندارد؛ چرا که نعمت پایدار و همیشگی را از دست داده، و به عذاب جهنم گرفتار شده است. از حالت آنان به خدا پناه میبریم.
{يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِئُوا إِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ مَا تَحْذَرُونَ (64) وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللَّهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ (65) لَا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ طَائِفَةٍ مِنْكُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ (66)}.
يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِي قُلُوبِهِم قُلِ اسْتَهْزِؤُواْ إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَّا تَحْذَرُونَ؛ منافقان مي ترسند که مباد از آسمان در باره آنها سوره اي نازل شود و،
ازآنچه در دل نهفته اند با خبرشان سازد بگو : مسخره کنيد ، که خدا آنچه را که از آن مي ترسيد آشکار خواهد ساخت.
وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللّهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنتُمْ تَسْتَهْزِؤُونَ؛
اگر از آنها بپرسي که چه مي کرديد ? مي گويند : ما با هم حرف مي زديم وبازي مي کرديم بگو : آيا خدا و و آيات او و پيامبرش را مسخره مي کرديد ?
لاَ تَعْتَذِرُواْ قَدْ كَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ إِن نَّعْفُ عَن طَآئِفَةٍ مِّنكُمْ نُعَذِّبْ طَآئِفَةً بِأَنَّهُمْ كَانُواْ مُجْرِمِينَ؛ عذر مياوريد پس از ايمان ، کافر شده ايد اگر از تقصير گروهي از شمابگذريم گروه ديگر را که مجرم بوده اند عذاب خواهيم کرد.
#
{64} كانت هذه السورة الكريمة تسمى الفاضحة؛ لأنها بيَّنت أسرار المنافقين وهتكت أستارهم؛ فما زال الله يقول: ومنهم، ومنهم ... ويذكر أوصافهم؛ إلاَّ أنه لم يعيِّن أشخاصهم لفائدتين:
إحداهما: أن الله سِتِّيرٌ يحبُّ الستر على عباده.
والثانية: أن الذَّمَّ على مَن اتَّصف بذلك الوصف من المنافقين الذين توجَه إليهم الخطاب وغيرهم إلى يوم القيامة، فكان ذكر الوصف أعمَّ وأنسبَ، حتى خافوا غاية الخوف؛ قال الله تعالى: {لئن لم يَنتَهِ المنافقون والذين في قلوبهم مرضٌ والمرجِفونَ في المدينةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بهم ثم لا يجاوِرونَكَ فيها إلاَّ قليلاً. ملعونينَ أينما ثُقِفوا أُخِذوا وَقُتِّلوا تَقْتيلاً}.
وقال هنا: {يَحْذَرُ المنافقون أن تنزل عليهم سورةٌ تنبِّئهم بما في قلوبهم}؛ أي: تخبرهم وتفضحهم وتبيِّن أسرارهم، حتى تكون علانيةً لعباده، ويكونوا عبرة للمعتبرين. {قل استهزِئوا}؛ أي: استمرُّوا على ما أنتم عليه من الاستهزاء والسُّخرية. {إنَّ الله مخرجٌ ما تحذرونَ}: وقد وفى تعالى بوعدِهِ، فأنزل هذه السورة التي بيَّنتهم، وفضحتهم، وهتكت أستارهم.
(64) این سورۀ مبارکه،
«فاضحه» یعنی رسواکننده نامیده میشود، چون اسرار منافقان را بیان میکند و نقابشان را کنار میزند.
و خداوند همواره در این سوره میفرماید: برخی از آنان، برخی از آنان؛ و صفتهایشان را بیان میکند، اما منافقان را معین و مشخص نکرد و این دو فایده دارد؛
یکی اینکه: خدا بسیار ستار و پوشانندۀ عیب است، و دوست دارد عیب بندگانش را بپوشاند.
دوم اینکه: هم منافقانی که دارای این صفت بودند و خطاب متوجه آنها بود، و هم کسانی که بعد از آنها آمده و به این صفتها متصف میباشند، مورد نکوهش و مذمت هستند. بنابراین بیان صفت، فراگیرتر و مناسبتر است، و همین امر آنها را بیش از حد ترساند.
خداوند متعال میفرماید: ﴿لَّئِن لَّمۡ يَنتَهِ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ وَٱلۡمُرۡجِفُونَ فِي ٱلۡمَدِينَةِ لَنُغۡرِيَنَّكَ بِهِمۡ ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَآ إِلَّا قَلِيلٗا مَّلۡعُونِينَۖ أَيۡنَمَا ثُقِفُوٓاْ أُخِذُواْ وَقُتِّلُواْ تَقۡتِيلٗا﴾ «اگر منافقان و کسانی که در دلهایشان مرضی هست و شایعه افکنان در مدینه، [از کارشان] باز نایستند، تو را سخت بر آنان مسلط میکنیم تا جز [مدّتی] اندک در همسایگی تو نپایند. از رحمت خدا دور گردیده، و هرکجا یافته شوند، گرفته و سخت کشته خواهند شد.» و در اینجا فرمود: (
﴿يَحۡذَرُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيۡهِمۡ سُورَةٞ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِي قُلُوبِهِمۡ﴾) منافقان از آن میترسند که سورهای دربارۀ آنان نازل شود که آنان را از مکنونات دلشان خبر دهد و رسوایشان کند تا امور پنهانشان برای بندگان خدا آشکار شود، و عبرتی برای عبرت گیرندگان گردند. (
﴿قُلِ ٱسۡتَهۡزِءُوٓاْ﴾) بگو: به ریشخند و تمسخر خود ادامه دهید، (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ مُخۡرِجٞ مَّا تَحۡذَرُونَ﴾) بیگمان خداوند آنچه را که از آن بیم دارید، آشکار میسازد. و خداوند متعال به وعدهاش وفا نمود و این سوره را نازل کرد که حالت آنها را بیان نمود و آنان را رسوا کرد و پردههایشان را درید.
#
{65 ـ 66} {ولئن سألتَهم}: عما قالوه من الطعن في المسلمين وفي دينهم، يقولُ طائفةٌ منهم في غزوة تبوك: ما رأينا مثلَ قُرَّائنا هؤلاء ـ يعنون: النبي - صلى الله عليه وسلم - وأصحابه ـ أرغب بطوناً وأكذب ألسناً وأجبن عند اللقاء ... ونحو ذلك ، لما بلغهم أن النبي - صلى الله عليه وسلم - قد علم بكلامهم؛ جاؤوا يعتذرون إليه ويقولون: {إنَّما كُنَّا نخوضُ ونلعبُ}؛ أي: نتكلَّم بكلام لا قصدَ لنا به ولا قَصَدْنا الطعن والعيب، قال الله تعالى مبيِّناً عدم عذرهم وكذبهم في ذلك: {قل} لهم: {أبالله وآياتِهِ ورسوله كنتم تستهزئون. لا تعتذروا قد كفرتم بعد إيمانكم}؛ فإنَّ الاستهزاء بالله ورسوله كفرٌ مخرجٌ عن الدين؛ لأنَّ أصل الدين مبنيٌّ على تعظيم الله وتعظيم دينه ورسله، والاستهزاء بشيء من ذلك منافٍ لهذا الأصل ومناقضٌ له أشدَّ المناقضة، ولهذا؛ لما جاؤوا إلى الرسول يعتذرون بهذه المقالة، والرسول لا يزيدهم على قوله: {أبالله وآياتِهِ ورسوله كنتُم تستهزِئون. لا تعتَذِروا قد كفرتُم بعد إيمانِكم}. وقوله: {إن نعفُ عن طائفةٍ منكم}: لتوبتهم واستغفارهم وندمهم، {نعذِّبْ طائفةً}: منكم بسبب أنهم {كانوا مجرمين}: مقيمين على كفرِهم ونفاقهم.
وفي هذه الآيات دليلٌ على أن من أسرَّ سريرة، خصوصاً السريرة التي يمكر فيها بدينه ويستهزئ به وبآياته ورسوله؛ فإنَّ الله تعالى يظهرها ويفضح صاحبها ويعاقبُهُ أشدَّ العقوبة. وأنَّ مَن استهزأ بشيء من كتاب الله أو سنة رسوله الثابتة عنه أو سَخِرَ بذلك أو تنقَّصه أو استهزأ بالرسول أو تنقَّصه؛ فإنَّه كافرٌ بالله العظيم. وأنَّ التوبة مقبولةٌ من كلِّ ذنبٍ وإن كان عظيماً.
(65 - 66) (
﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُمۡ﴾) و اگر از آنان در رابطه با طعنه و عیبی که به مسلمین و دینشان وارد میکردند، بپرسی، گروهی از آنان که در غزوۀ تبوک حضور داشتند،
میگویند: ما کسی را مانند اینان ندیدهایم ـ منظورشان پیامبر صلی الله علیه وسلم ویارانش بود ـ از همه شکموترند
[و پرخور هستند] و از همه دروغگوترند، و از همۀ مردم به هنگام رویارویی با دشمن بزدل و ترسوترند. و وقتی که به آنها اطلاع رسید که پیامبر صلی الله علیه وسلم سخن آنها را شنیده و از آن آگاهی یافته است،
پیش او آمدند و عذرخواهی کردند و گفتند: (
﴿إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلۡعَبُ﴾) ما فقط بازی و شوخی میکردیم؛ یعنی منظوری نداشتیم، و هدف ما عیب جویی و طعنه زدن نبود.
خداوند متعال معذور نبودن و دروغگو بودن آنها را در این باره بیان داشته و میفرماید: (
﴿قُلۡ﴾) به آنان بگو: (
﴿أَبِٱللَّهِ وَءَايَٰتِهِۦ وَرَسُولِهِۦ كُنتُمۡ تَسۡتَهۡزِءُونَ لَا تَعۡتَذِرُواْ قَدۡ كَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ﴾) آیا به خدا، و آیات او و پیامبرش مسخره میکنید؟ عذر نیاورید، به راستی که شما پس از ایمانتان کافر شدهاید؛ زیرا مسخره کردن خدا و پیامبرش کفر است، و انسان را از دین بیرون میکند؛ چون اصل و اساس دین، بر پایۀ تعظیم و بزرگداشت خدا، و تعظیم دین و پیامبرش قرار دارد، و مسخره کردن یکی از آنان با این اصل متضاد است و به شدت آن را نقض میکند. بنابراین وقتی پیش پیامبر آمدند و از او عذرخواهی کردند،
پیامبر فقط فرمود: (
﴿أَبِٱللَّهِ وَءَايَٰتِهِۦ وَرَسُولِهِۦ كُنتُمۡ تَسۡتَهۡزِءُونَ﴾) (
﴿لَا تَعۡتَذِرُواْ قَدۡ كَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡۚ إِن نَّعۡفُ عَن طَآئِفَةٖ مِّنكُمۡ﴾) اگر گروهی از شما را به خاطر توبه و پشیمانی و طلب مغفرت کردنشان ببخشیم، (
﴿نُعَذِّبۡ طَآئِفَةَۢ﴾)
[حتماً] گروهی دیگر از شما را عذاب میدهیم، (
﴿بِأَنَّهُمۡ﴾) به سبب اینکه آنان، (
﴿كَانُواْ مُجۡرِمِينَ﴾) گناهکار و بر کفر و نفاق خود پایدار بودند. و این آیات بیانگر آن است که هرکس پنهانی علیه دین خدا نیرنگ کند، و خدا و آیات او و پیامبرش را به باد تمسخر بگیرد، خداوند آن راز را آشکار مینماید و صاحب آن را رسوا میکند و او را به شدت عذاب میدهد. نیز بیانگر آن است که هرکس چیزی از کتاب خدا و سنت پیامبر را به تمسخر بگیرد، یا آنرا مورد طعنه و عیب جویی قرار دهد، یا پیامبررا عیبجویی و مسخره کند، او به خداوند بزرگ کفر ورزیده است. و نیز بیانگر آن است که توبه کردن از هر گناهی پذیرفته میشود، گرچه آن گناه بزرگ باشد.
{الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَيَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (67) وَعَدَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا هِيَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللَّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُقِيمٌ (68)}.
الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَيَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُواْ اللّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ؛ مردان منافق و زنان منافق ، همه همانند يکديگرند به کارهاي زشت ، فرمان مي دهند و از کارهاي نيک جلو مي گيرند و مشت خود را از انفاق در راه خدا مي بندند خدا را فراموش کرده اند خدا نيز ايشان را فراموش کرده است ، زيرا منافقان نافرمانانند.
وَعَدَ الله الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا هِيَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِيمٌ؛ خدا به مردان منافق و زنان منافق و کافران وعده آتش جهنم داده است در آن جاودانه اند همين برايشان بس است لعنت خدا بر آنها باد و به عذابي پايدار گرفتار خواهند شد.
#
{67} يقول تعالى: {المنافقون والمنافقات بعضُهم من بعض}: لأنهم اشتركوا في النفاق، فاشتركوا في تولِّي بعضهم بعضاً، وفي هذا قطعٌ للمؤمنين من ولايتهم. ثم ذكر وصف المنافقين العام الذي لا يخرُجُ منه صغيرٌ منهم ولا كبيرٌ، فقال: {يأمرون بالمنكر}: وهو الكفر والفسوق والعصيان، {وينهَوْن عن المعروف}: وهو الإيمان والأخلاق الفاضلة والأعمال الصالحة والآداب الحسنة، {ويَقْبِضون أيدِيَهم}: عن الصدقة وطرق الإحسان؛ فوصْفُهم البخلُ. {نَسوا الله}: فلا يذكُرونه إلا قليلاً، {فنَسِيَهم}: من رحمته؛ فلا يوفِّقهم لخيرٍ ولا يدخِلُهم الجنة، بل يترُكهم في الدرك الأسفل من النار خالدين فيها مخلَّدين. {إنَّ المنافقين هم الفاسقون}: حصر الفسقَ فيهم؛ لأنَّ فسقهم أعظم من فسق غيرهم؛ بدليل أن عذابهم أشدُّ من عذاب غيرهم، وأن المؤمنين قد ابتُلوا بهم إذ كانوا بين أظهرهم، والاحتراز منهم شديدٌ.
(67) خداوند متعال میفرماید: (
﴿ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتُ بَعۡضُهُم مِّنۢ بَعۡضٖ﴾) مردان منافق و زنان منافق از همدیگرند، و چون آنها در نفاق مشترکاند، در اینکه برخی از آنان برخی دیگر را به دوستی بگیرند، مشترک میباشند. و این بیانگر آن است که مؤمنان باید دوستی خود را با آنها قطع نمایند.
سپس صفت مشترک همۀ منافقان را بیان کرد و فرمود: (
﴿يَأۡمُرُونَ بِٱلۡمُنكَرِ﴾) به کار زشت که کفر و فسق و گناه است، فرمان میدهند، (
﴿وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمَعۡرُوفِ﴾) و
[مردم را] از کار خوب که ایمان و اخلاق خوب و اعمال صالح و آداب نیکو است، باز میدارند، (
﴿وَيَقۡبِضُونَ أَيۡدِيَهُمۡ﴾) و دستهایشان را از صدقه و بخشش و احسان بسته میدارند. پس خداوند آنها را به بخل توصیف نموده است. (
﴿نَسُواْ ٱللَّهَ﴾) خدا را فراموش کرده اند و او را جز اندکی یاد نمیکنند، (
﴿فَنَسِيَهُمۡ﴾) پس خداوند
[هم] آنها را فراموش نموده و رحمت خویش را از آنان دریغ داشته، و به آنان توفیق خیر نمیدهد و آنان را وارد بهشت نمیکند، بلکه آنان را در پایینترین طبقۀ جهنم باقی میگذارد، و در آن برای همیشه میمانند. (
﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ﴾) بیگمان منافقان فاسقاند.
«فسق» را در آنان منحصر گرداند؛ زیرا فسق آنان از فسق دیگران بزرگتر است، به دلیل اینکه عذاب آنان از عذاب دیگران شدیدتر میباشد، و همانا
[خداوند] مؤمنان را به وسیلۀ آنان مورد آزمایش قرار داد؛ زیرا منافقان در میان آنان زندگی میکردند، و پرهیز از آنان امری سخت و دشوار است.
#
{68} {وعد الله المنافقين والمنافقات والكفار نار جهنم خالدين فيها هي حسبهم ولعنهم الله ولهم عذابٌ مقيمٌ}: جمع المنافقين والكفار في نار جهنَّم واللعنةِ والخلودِ في ذلك لاجتماعهم في الدُّنيا على الكفر والمعاداة لله ورسوله والكفر بآياته.
(68) (
﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتِ وَٱلۡكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ هِيَ حَسۡبُهُمۡۚ وَلَعَنَهُمُ ٱللَّهُۖ وَلَهُمۡ عَذَابٞ مُّقِيمٞ﴾) خداوند مردان منافق و زنان منافق و کافران را به آتش جهنم وعده داده است که در آن جاودانه میمانند، و جهنم برایشان بس است. وخداوند آنان را نفرین کرده و از رحمت خویش بهدور داشته است، و دارای عذاب همیشگی خواهند بود. منافقان و کافران در آتش جهنم در کنار هم قرار دارند، و لعنت و جاودانگیِ در جهنم برای آنان است؛ چون آنها در دنیا بر کفر و دشمنی با خدا و پیامبرش، و کفر ورزیدن به آیات خدا، متحد و یکپارچه بودند.
{كَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ كَانُوا أَشَدَّ مِنْكُمْ قُوَّةً وَأَكْثَرَ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلَاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلَاقِكُمْ كَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ بِخَلَاقِهِمْ وَخُضْتُمْ كَالَّذِي خَاضُوا أُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (69) أَلَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَقَوْمِ إِبْرَاهِيمَ وَأَصْحَابِ مَدْيَنَ وَالْمُؤْتَفِكَاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (70)}.
كَالَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ كَانُواْ أَشَدَّ مِنكُمْ قُوَّةً وَأَكْثَرَ أَمْوَالاً وَأَوْلاَدًا فَاسْتَمْتَعُواْ بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُم بِخَلاَقِكُمْ كَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ بِخَلاَقِهِمْ وَخُضْتُمْ كَالَّذِي خَاضُواْ أُوْلَـئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الُّدنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ؛ همانند کساني که پيش از شما بودند ، با نيروي بيشتر و دارايي و، فرزندان بيشتر ايشان از نصيب خويش بهره مند شدند شما نيز از نصيب خويش بهره مند شده ايد ، همچنان که کساني که پيش از شما بوده اند ، از نصيب خويش بهره مند شده بودند شما سخنان ناپسند گفتيد ، همچنان که ايشان سخن ناپسند مي گفتند اعمال آنان در دنيا و آخرت ناچيز گرديد و زيانمند شدند.
أَلَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَقَوْمِ إِبْرَاهِيمَ وِأَصْحَابِ مَدْيَنَ وَالْمُؤْتَفِكَاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانَ اللّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَـكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ؛ آيا خبر کساني که پيش از آنها بوده اند چون قوم نوح و عاد و ثمود و، قوم ابراهيم و اصحاب مدين و مؤتفکه را نشنيده اند که پيامبرانشان با نشانه هاي آشکار بر آنها مبعوث شدند ? خدا به آنها ستم نمي کرد ، آنان خود برخود ستم مي کردند.
#
{69 ـ 70} يقول تعالى محذِّراً للمنافقين أن يُصيبَهم ما أصابَ مَنْ قبلَهم من الأمم المكذِّبة؛ {قوم نوح وعادٍ وثمودَ وقوم إبراهيمَ وأصحاب مَدْيَنَ والمؤتفكاتِ}؛ أي: قرى قوم لوطٍ؛ فكلُّهم {أتتهم رسلهم بالبيِّنات}؛ أي: بالحق الواضح الجليِّ المبيِّن لحقائق الأشياء، فكذَّبوا بها، فجرى عليهم ما قصَّ الله علينا؛ فأنتُم أعمالُكم شبيهةٌ بأعمالهم. {استمتعتُم بخَلاقكم}؛ أي: بنصيبكم من الدنيا، فتناوَلْتموه على وجه اللَّذَّة والشهوة، معرضين عن المراد منه، واستعنتم به على معاصي الله، ولم تتعدَّ همَّتُكم وإرادتكم ما خُوِّلتم من النعم كما فعل الذين من قبلكم. {وخضتُم كالذي خاضوا}؛ أي: وخضتم بالباطل والزُّور وجادلتم بالباطل لِتُدْحِضوا به الحقَّ؛ فهذه أعمالُهم وعلومهم: استمتاعٌ بالخَلاق، وخوضٌ بالباطل؛ فاستحقُّوا من العقوبة والإهلاك ما استحقَّ من قبلهم مِمَّن فعلوا كفعلهم، وأما المؤمنون فهم وإن استمتعوا بنصيبهم وما خُوِّلوا من الدُّنيا؛ فإنَّه على وجه الاستعانة به على طاعة الله، وأما علومهم؛ فهي علوم الرسل، وهي: الوصول إلى اليقين في جميع المطالب العالية، والمجادلة بالحقِّ لإدحاض الباطل. قوله: {فما كان اللهُ لِيَظْلِمَهم}: إذا وقع بهم من عقوبته ما أوقع، {ولكن كانوا أنفسَهم يظلمِون}: حيث تجرؤوا على معاصيه، وعَصَوا رسلهم، واتبعوا أمر كل جبار عنيد.
(69 - 70) خداوند متعال منافقان را از عذابهایی که به امتهای تکذیبکننده رسیده است،
برحذر داشته و میفرماید: (
﴿قَوۡمِ نُوحٖ وَعَادٖ وَثَمُودَ وَقَوۡمِ إِبۡرَٰهِيمَ وَأَصۡحَٰبِ مَدۡيَنَ وَٱلۡمُؤۡتَفِكَٰتِ﴾) قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و اصحاب مدین و روستاهای زیر و رو شدۀ قوم لوط، همۀ اینها (
﴿أَتَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ﴾) پیامبرانشان با حق واضح وآشکار نزدشان آمدند، اما آنان را تکذیب کردند و در نتیجه به سرانجامی گرفتار شدند که خداوند برای ما تعریف نموده است. پس اعمال شما به اعمال آنان شبیه است. (
﴿فَٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِخَلَٰقِكُمۡ﴾) و شما هم از نصیب خود در دنیا بهره مند شدید، و آن را در قالب لذت و شهوت بهدست آوردید، و این نعمتها را در جهت جلب رضای خدا بهکار نبردید، بلکه آن را در راه نافرمانی خدا صرف نمودید، و همت و ارادۀ شما فقط مصروف خوشگذرانی و لهو و لعب شد، همانطور کسانی که پیش از شما بودند، چنین کردند. (
﴿وَخُضۡتُمۡ كَٱلَّذِي خَاضُوٓاْ﴾) و شما در باطل و دروغ فرو رفتید، و در این زمینه به مجادله پرداختید تا حق را در هم شکسته و نابود کنید. پس این بود کردار و دانش آنها؛ بهره مندی از لذایذ دنیا، و فرو رفتن در باطل. بنابراین سزاوار عقوبت و هلاکتی شدند که کسانی که پیش از آنها بودند و کارهایی مانند کارهای آنان انجام دادند، سزاوار آن گردیدند . و اما مؤمنان ـ که از بهره و نعمتهای دنیا بهرهمند میشوند ـ این نعمتها را در مسیر طاعت خدا بهکار میگیرند؛ و دانش آنان، دانش پیامبران است و آن رسیدن به یقین در تمامی خواستههای عالی، و استفاده از
«مجادلۀ حق» برای نابود کردن باطل است. (
﴿فَمَاكَانَ ٱللَّهُ لِيَظۡلِمَهُمۡ﴾) پس خداوند وقتی که عذاب خود را بر آنان فرود آورد، برای این نبود که بر آنان ستم کند، (
﴿وَلَٰكِن كَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ يَظۡلِمُونَ﴾) بلکه آنان خودشان بر خویشتن ستم کردند، و به خود جرأت دادند که مرتکب گناهان شوند. و از پیامبران سرپیچی کردند و از فرمان هر سرکش کینهتوزی اطاعت نمودند.
{وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (71) وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (72)}.
وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَـئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ؛ مردان مؤمن و زنان مؤمن دوستان يکديگرند به نيکي فرمان مي دهند و از، ناشايست باز مي دارند ، و نماز مي گزارند و زکات مي دهند و از خدا و پيامبرش فرمانبرداري مي کنند خدا اينان را رحمت خواهد کرد ، خدا پيروزمند و حکيم است.
وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ أَكْبَرُ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ؛ خدا به مردان مؤمن و زنان مؤمن بهشتهايي را وعده داده است که جويها درآن جاري است ، و بهشتيان همواره در آنجايند و نيز خانه هايي نيکو در بهشت جاويد ولي خشنودي خدا از همه برتر است که پيروزي بزرگ ، خشنودي خداوند است.
#
{71} لما ذكر أنَّ المنافقين بعضهم من بعض ؛ ذكر أن المؤمنين بعضهم أولياء بعض، ووصفهم بضدِّ ما وصف به المنافقين، فقال: {والمؤمنون والمؤمناتُ}؛ أي: ذكورهم وإناثهم، {بعضُهم أولياءُ بعضٍ}: في المحبَّة والموالاة والانتماء والنُّصرة. {يأمرون بالمعروف}: وهو اسمٌ جامعٌ لكلِّ ما عُرِف حسنه من العقائد الحسنة والأعمال الصالحة والأخلاق الفاضلة، وأول مَن يدخُلُ في أمرهم أنفسُهم. {وينهَوْن عن المنكر}: وهو كلُّ ما خالف المعروف، وناقَضَه من العقائد الباطلة والأعمال الخبيثة والأخلاق الرذيلة، {ويطيعونَ الله ورسوله}؛ أي: لا يزالون ملازمين لطاعة الله ورسوله على الدوام. {أولئك سيرحمُهُم الله}؛ أي: يدخلهم في رحمته ويشمَلُهم بإحسانه. {إنَّ الله عزيزٌ حكيمٌ}؛ أي: قويٌّ قاهرٌ، ومع قوته؛ فهو حكيمٌ يضع كل شيء موضعَه اللائق به الذي يُحمد على ما خلقه وأمر به.
(71) وقتی بیان کرد که منافقان از یکدیگرند، بیان داشت مؤمنان نیز دوستان یکدیگرند، و آنها را به ضد آنچه که منافقان را بهآن توصیف کرده بود، توصیف نمود،
و فرمود: (
﴿وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ﴾) و مردان و زنان مؤمن، (
﴿بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖ﴾) دوستان و یاوران یکدیگرند. (
﴿يَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾) به کار خوب فرمان میدهند.
«معروف» اسم جامعی است که همۀ عقاید نیکو و کارهای شایسته و اخلاق والا را در بر میگیرد. و آنان قبل از همه خویشتن را به معروف امر میکنند. (
﴿وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ﴾) و از کار زشت باز میدارند.
«منکر» هر آن چیزی است که با معروف مخالف و متضاد باشد ،
از قبیل: عقاید باطل و کارهای زشت و ناشایست و اخلاق نادرست و بد. (
﴿وَيُطِيعُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓ﴾) و همواره به اطاعت از خدا و پیامبرش پایبند هستند. (
﴿أُوْلَٰٓئِكَ سَيَرۡحَمُهُمُ ٱللَّهُ﴾) ایشان کسانی هستند که خداوند رحمت خود را شامل حال آنان مینماید و آنان را مشمول احسان خویش میگرداند. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٞ﴾) بیگمان خداوند قوی و نیرومند است و قدرت و تواناییاش آمیخته با حکمت است؛ هر چیزی را در جای مناسب آن قرار میدهد، خداوندی که بر
«خلق» و
«امر» [ش] ستایش میشود.
#
{72} ثم ذكر ما أعد الله لهم من الثواب، فقال: {وعد الله المؤمنين والمؤمنات جناتٍ تجري من تحتها الأنهار}: جامعةٍ لكلِّ نعيم وفرح، خاليةٍ من كلِّ أذىً وتَرَح، تجري من تحت قصورها ودورها وأشجارها الأنهار الغزيرة المروية للبساتين الأنيقة التي لا يعلم ما فيها من الخيرات والبركات إلا الله تعالى. {خالدين فيها}: لا يبغون عنها حِوَلاً. {ومساكنَ طيبة في جنات عدن}: قد زخرفت وحسنت وأعِدَّت لعباد الله المتَّقين، قد طاب مرآها وطاب منزِلُها ومَقيلها، وجمعت من آلات المساكن العالية ما لا يتمنى فوقه المتمنُّون، حتى إن الله تعالى قد أعدَّ لهم غرفاً في غاية الصفاء والحسن، يُرى ظاهِرُها من باطنها، وباطِنُها من ظاهرها؛ فهذه المساكن الأنيقة التي حقيقٌ بأن تَسْكُنَ إليها النفوس وتنزِعَ إليها القلوب وتشتاقَ لها الأرواح؛ لأنَّها {في جنات عدنٍ}؛ أي: إقامة، لا يظعنون عنها ولا يتحوَّلون منها. {ورضوانٌ من الله}: يُحِلُّه على أهل الجنة {أكبر}: مما هم فيه من النعيم؛ فإنَّ نعيمهم لم يَطِبْ إلا برؤية ربِّهم ورضوانه عليهم، ولأنَّه الغاية التي أمَّها العابدون، والنهاية التي سعى نحوها المحبُّون؛ فرضا ربِّ الأرض والسماوات أكبرُ من نعيم الجنات. {ذلك هو الفوزُ العظيم}: حيث حَصلوا على كلِّ مطلوب، وانتفى عنهم كلُّ محذور، وحسنتْ وطابت منهم جميع الأمور، فنسأل الله أن يجعلنا معهم بجودِهِ.
(72) سپس پاداشی را که خداوند برای آنها آماده نموده است،
بیان کرد و فرمود: (
﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ﴾) خداوند بهشت را به مردان و زنان مؤمن وعده داده است که در زیر آن جویبارها روان است؛ هر شادی و نعمتی را در بر دارد، و از هر رنج و اندوهی خالی و به دور است ، و از زیر قصرها و خانهها و درختان آن، جویبارهای پر آب روان است و باغهای زیبا را آبیاری مینماید ، باغهایی که خیرات و برکات آن را جز خداوند نمیداند. (
﴿خَٰلِدِينَ فِيهَا﴾) در آن جاودانه میمانند و به جای آن چیزی دیگر را نمیجویند، (
﴿وَمَسَٰكِنَ طَيِّبَةٗ فِي جَنَّٰتِ عَدۡنٖ﴾) و نیز مسکنهای پاکی در بهشت جاویدان به آنان وعده داده است که آراسته گشته، و برای بندگان پرهیزگار خدا آماده شدهاند؛ خانههایی که دیدن آن و سکونت و خوابیدن در آن بسسیار لذت بخش است، و به وسایلی بسیار مدرن تجهیز شدهاند که آرزوکنندگان بالاتر از آن را نمیتوانند آرزو نمایند. تا جایی که خداوند برای آنها اتاقهایی در نهایت صفا و جمال تهیه نموده است که بیرونش از داخلش دیده میشود، و داخلش از بیرونش. انسان در این مسکنهای شیک و زیبا، آرام میگیرد و دلها و ارواح شیفته و مشتاق آن میشوند؛ زیرا این مسکنها در باغهای بهشت جاویدان قرار دارد که از آن به جایی دیگر برده نمیشود. (
﴿وَرِضۡوَٰنٞ مِّنَ ٱللَّهِ أَكۡبَرُ﴾) و خشنودی خداوند برای اهل بهشت، از نعمتهایی که آنان در آن به سر میبرند، بسی بزرگتر است؛ زیرا نعمتهای آنان، جز با دیدن پروردگارشان و خشنودی خداوند گوارا و لذت بخش نمیگردد؛ زیرا رؤیت و خشنودی خداوند، بزرگترین هدفی است که عبادت کنندگان قصد آن را دارند، و خط پایانی است که دوستداران برای رسیدن به آن تلاش مینمایند. پس خشنودی پروردگارِ آسمانها و زمین، از نعمتها و باغهای بهشت بزرگتر است. (
﴿ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ﴾) این همان پیروزی بزرگ است؛ چرا که آنان به هر امر مطلوبی دست یافتهاند، و هر امر ناگواری از آنان دور شده است ، و همۀ کارهایشان زیبا و گوارا و فرح بخش گشته است. از خداوند میخواهیم که با کرم و احسان خویش، ما را از زمرۀ آنان بگرداند.
{يَاأَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ (73) يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْرًا لَهُمْ وَإِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذَابًا أَلِيمًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ (74)}.
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ؛ اي پيامبر ، با کافران و منافقان بجنگ و با آنان به شدت رفتار کن ،، جايگاهشان جهنم است که بد سرانجامي است.
يَحْلِفُونَ بِاللّهِ مَا قَالُواْ وَلَقَدْ قَالُواْ كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُواْ بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ وَهَمُّواْ بِمَا لَمْ يَنَالُواْ وَمَا نَقَمُواْ إِلاَّ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ فَإِن يَتُوبُواْ يَكُ خَيْرًا لَّهُمْ وَإِن يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ عَذَابًا أَلِيمًا فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ فِي الأَرْضِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ نَصِيرٍ؛ به خدا سوگند مي خورند که نگفته اند ، ولي کلمه کفر را بر زبان رانده ، اند و پس از آنکه اسلام آورده بودند کافر شده اند و قصد کاري کردند ، اما بدان نايل نشدند عيبجوييشان از آن روست که خدا و پيامبرش از غنايم بي نيازشان کردند پس اگر توبه کنند خيرشان در آن است ، و اگر رويگردان شوند خدا به عذاب دردناکي در دنيا و آخرت معذبشان خواهد کرد و آنهارا در روي زمين نه دوستداري خواهد بود و نه مددکاري.
#
{73} يقول تعالى لنبيِّه - صلى الله عليه وسلم -: {يا أيُّها النبيُّ جاهد الكفار والمنافقين}؛ أي: بالغ في جهادهم، والغلظة عليهم حيث اقتضت الحال الغِلْظة عليهم، وهذا الجهاد يدخل فيه الجهاد باليد والجهاد بالحجة واللسان؛ فمن بارز منهم بالمحاربة؛ فيجاهَد باليد واللسان والسيف والسنان ، ومن كان مذعناً للإسلام بذمَّة أو عهدٍ؛ فإنه يجاهَدُ بالحجة والبرهان، ويبيَّن له محاسن الإسلام ومساوئ الشرك والكفران ؛ فهذا ما لهم في الدنيا، {و} أما في الآخرة؛ فَمَأواهم {جهنم}؛ أي: مقرُّهم الذي لا يخرجون منها، {وبئس المصير}.
(73) خداوند متعال به پیامبرش صلی الله علیه وسلم میفرماید: (
﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ جَٰهِدِ ٱلۡكُفَّارَ وَٱلۡمُنَٰفِقِينَ﴾) ای پیامبر! در جهاد کردن با کافران و منافقان مبالغه کن. (
﴿وَٱغۡلُظۡ عَلَيۡهِمۡ﴾) و هرجا که اقتضا نمود، بر آنان فشار بیاور و بر آنان سخت بگیر. این شامل جهاد با دست و دلیل و زبان است، پس هرکس از آنان به وسیلۀ جنگ و کارزار با مؤمنان مبارزه کرد، باید با دست و زبان و شمشیر با او جهاد کرد. و هرکس در برابر اسلام سر تسلیم فرود آورد به گونهای که تحت سرپرستی آنها قرار گرفت، یا پیمان منعقد کرد، با دلیل و برهان با او جهاد میشود؛ خوبیهای اسلام برای او بیان شده، و بدیهای شرک و ناسپاسی برای او تبیین میگردد ، و این رفتاری است که در دنیا با آنها انجام میشود. (
﴿وَ﴾) و اما در آخرت، (
﴿وَمَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُ﴾) جایگاهشان جهنم است که از آن بیرون نمیروند، (
﴿وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ﴾) و چه بد جایگاهی است!
#
{74} {يحلفونَ بالله ما قالوا ولقد قالوا كلمةَ الكفرِ}؛ أي: إذا قالوا قولاً كقول من قال منهم: {لَيُخْرِجَنَّ الأعزُّ منها الأذلَّ}، والكلام الذي يتكلَّم به الواحد بعد الواحد في الاستهزاء بالدين وبالرسول؛ فإذا بلغهم أن النبيَّ - صلى الله عليه وسلم - قد بلغه شيء من ذلك؛ جاؤوا إليه يحلفون بالله ما قالوا، قال تعالى مكذِّباً لهم: {ولقد قالوا كلمةَ الكفر وكفروا بعد إسلامهم}: فإسلامهم السابق، وإن كان ظاهره أنه أخرجهم من دائرة الكفر؛ فكلامُهم الأخير ينقُضُ إسلامهم ويدخِلُهم بالكفر. {وهمُّوا بما لم ينالوا}: وذلك حين همُّوا بالفتك برسول الله - صلى الله عليه وسلم - في غزوة تبوك، فقصَّ الله عليه نبأهم، فأمر من يصدُّهم عن قصدهم. {و} الحال أنهم {ما نقموا} وعابوا من رسول الله - صلى الله عليه وسلم - {إلَّا أنْ أغناهم اللهُ ورسولُه من فضله}: بعد أن كانوا فقراء معوزين، وهذا من أعجب الأشياء: أن يستهينوا بمن كان سبباً لإخراجهم من الظلمات إلى النور، ومغنياً لهم بعد الفقر! وهل حقُّه عليهم إلا أن يعظِّموه ويؤمنوا به ويُجِلُّوه؟! [فاجتمع الدَّاعي الديني وداعي المروءة الإنسانية]. ثم عرض عليهم التوبة، فقال: {فإن يتوبوا يكُ خيراً لهم}؛ لأن التوبة أصلٌ لسعادة الدُّنيا والآخرة، {وإن يَتَوَلَّوا}: عن التوبة والإنابة {يعذِّبْهم الله عذاباً أليماً في الدُّنيا والآخرة}: في الدنيا بما ينالهم من الهم والغم والحزن على نصرة الله لدينه وإعزاز نبيِّه وعدم حصولهم على مطلوبهم، وفي الآخرة في عذاب السعير. {وما لهم في الأرض من وليٍّ}: يتولَّى أمورهم ويُحَصِّلُ لهم المطلوب، {ولا نصيرٍ}: يدفع عنهم المكروه، وإذا انقطعوا من ولاية الله تعالى؛ فثمَّ أصناف الشرِّ والخسران والشقاء والحرمان.
(74) (
﴿يَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ مَا قَالُواْ وَلَقَدۡ قَالُواْ كَلِمَةَ ٱلۡكُفۡرِ﴾) منافقان به خدا سوگند میخورند که
[سخن باطل] نگفتهاند درحالی که قطعاً سخن کفر را گفتهاند.
مانند سخن کسی از آنها که گفت: ﴿لَيُخۡرِجَنَّ ٱلۡأَعَزُّ مِنۡهَا ٱلۡأَذَلَّ﴾ کسانی که با عزتترند آن که را که ذلیلتر است، از مدینه بیرون خواهند کرد. و مانند سخنانی که در زمینه تمسخر به دین و به پیامبر بر زبان آوردند، و چون به آنها اطلاع رسید که پیامبر صلی الله علیه وسلم از سخن آنان آگاه شده است، پیش پیامبر آمده و سوگند خوردند که این را نگفتهاند.
خداوند متعال آنها را تکذیب نموده و میفرماید: (
﴿وَلَقَدۡ قَالُواْ كَلِمَةَ ٱلۡكُفۡرِ وَكَفَرُواْ بَعۡدَ إِسۡلَٰمِهِمۡ﴾) قطعا سخن کفر را گفته و پس از اسلامشان کافر گشتهاند. پس اسلام آوردنِ گذشتۀ آنها گرچه ظاهراً آنان را از دایرۀ کفر بیرون کرده است، اما سخن اخیرشان اسلامشان را نقض کرده و در کفر داخل مینماید. (
﴿وَهَمُّواْ بِمَا لَمۡ يَنَالُواْ﴾) و قصد انجام کاری را کردند که به آن نرسیدند. وآن هنگامیبود که در جنگ تبوک قصد کشتن پیامبر صلی الله علیه وسلم را کردند. خداوند پیامبر را از کار آنها آگاه ساخت، و رسول خدا به کسی دستور داد که آنها را از انجام کاری که ارادۀ آن را داشتند، باز دارد. (
﴿وَ﴾) حال آنکه، (
﴿وَمَا نَقَمُوٓاْ﴾) آنها از پیامبر صلی الله علیه وسلم انتقاد نمیکردند، (
﴿إِلَّآ أَنۡ أَغۡنَىٰهُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ مِن فَضۡلِهِۦ﴾) مگر از آن روی که خداوند و پیامبرش آنان را از فضل خود توانگر ساختند، بعد از اینکه فقیر و تنگدست بودند. و این چیز بسیار عجیبی است که آنها به کسی توهین کنند که سبب بیرون آوردن آنها از تاریکیها به سوی نور بود، و آنان را پس از فقر وتنگدستی توانگر ساخت. آیا شایسته نبود که وی را تعظیم نمایند و به او ایمان بیاورند و او را احترام کنند؟! پس انگیزۀ دینی و انگیزۀ انسانی با هم جمع شدند.
سپس خداوند توبه را به آنان عرضه نمود و فرمود: (
﴿فَإِن يَتُوبُواْ يَكُ خَيۡرٗا لَّهُمۡ﴾) پس اگر توبه کنند، برایشان بهتر است؛ زیرا توبه، اساس سعادت دنیا و آخرت است.(
﴿وَإِن يَتَوَلَّوۡا﴾) و اگر از توبه روی بگردانند، (
﴿يُعَذِّبۡهُمُ ٱللَّهُ عَذَابًا أَلِيمٗا فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ﴾) خداوند آنان را در دنیا و آخرت به عذابی دردناک گرفتار مینماید؛ عذاب آنان در دنیا از این طریق است که خدا دینش را پیروز میگرداند و آنان از این رهگذر دچار غم و اندوه میگردند، نیز به واسطۀ اینکه خداوند، پیامبرش را تایید و یاری مینماید، غمگین میگردند. همچنین از اینکه به خواستهها و اهدافشان نمیرسند، در دنیا عذاب میبینند. و عذاب آنان در آخرت این است که در آتش برافروخته ماندگار میشوند. (
﴿وَمَا لَهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ مِن وَلِيّٖ﴾) و آنان در روی زمین هیچ کارساز و یاوری ندارند که مصالحشان را تأمین کند، (
﴿وَلَا نَصِيرٖ﴾) و مددکاری ندارند که امر ناگوار را از آنان دور نماید. و هنگامیکه از ولایت و کارسازی خداوند محروم شوند، به انواع بدی و زیان و بدبختی گرفتار میگردند.
{وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ (75) فَلَمَّا آتَاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ (76) فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِي قُلُوبِهِمْ إِلَى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُوا اللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ (77) أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ وَأَنَّ اللَّهَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ (78)}.
وَمِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ؛ بعضي از آنها با خدا پيمان بستند که اگر از فضل خود مالي نصيبمان کند ،زکات مي دهيم و در زمره صالحان در مي آييم.
فَلَمَّا آتَاهُم مِّن فَضْلِهِ بَخِلُواْ بِهِ وَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعْرِضُونَ؛ چون خدا از فضل خود مالي نصيبشان کرد ، بخل ورزيدند و به اعراض بازگشتند.
فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِي قُلُوبِهِمْ إِلَى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُواْ اللّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُواْ يَكْذِبُونَ؛ و از آن پس تا روزي که همراه با آن خلف وعده با خدا و آن دروغها که ، مي گفتند با او ملاقات کنند ، دلهايشان را جاي نفاق ساخت.
أَلَمْ يَعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ وَأَنَّ اللّهَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ؛ آيا نمي دانند که خدا راز دل ايشان را مي داند و از پچ پچ کردنشان آگاه است ? زيرا اوست که داناي نهانهاست.
#
{75} أي: ومن هؤلاء المنافقين من أعطى الله عهدَهُ وميثاقَهُ، {لئن آتانا من فضلِهِ}: من الدنيا فبسطها لنا ووسَّعها، {لَنَصَّدَّقَنَّ ولَنكونَنَّ من الصالحين}: فنصل الرحم ونُقري الضيف، ونعينُ على نوائب الحقِّ، ونفعل الأفعال الحسنة الصالحة.
(75) از میان این منافقان کسانی هستند که با خدا پیمان بستهاند، (
﴿لَئِنۡ ءَاتَىٰنَا مِن فَضۡلِهِۦ﴾) که اگر خداوند از فضل خویش، از نعمتهای دنیا به ما بدهد و آن را برای ما گسترده و فراوان نماید، (
﴿لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ﴾) حتماً صدقه میدهیم و از زمرۀ شایستگان خواهیم بود. پس پیوند خویشاندی را برقرار میسازیم و مهمان نوازی میکنیم و درماندگان را یاری کرده وکارهای خوب و شایسته انجام میدهیم.
#
{76} {فلما آتاهُم من فضلِهِ}: لم يفوا بما قالوا، بل {بَخِلوا} و {وتولَّوْا}: عن الطاعة والانقياد، {وهم معرضون}؛ أي: غير ملتفتين إلى الخير.
(76) (
﴿فَلَمَّآ ءَاتَىٰهُم مِّن فَضۡلِهِۦ﴾) اما هنگامی که خداوند از فضل خویش به آنان بخشید، به آنچه گفته بودند، وفا نکردند. بلکه (
﴿بَخِلُواْ بِهِۦ وَتَوَلَّواْ﴾) بخل ورزیدند و از اطاعت و فرمانبرداری روی گرداندند، (
﴿وَّهُم مُّعۡرِضُونَ﴾) درحالی که به خیر توجهی نمیکردند.
#
{77} فلما لم يفوا بما عاهدوا الله عليه؛ عاقبهم و {أعقبهم نفاقاً في قلوبهم}: مستمر {إلى يوم يَلْقَوْنَهُ بما أخلفوا اللهَ ما وعدوه وبما كانوا يكذبون}: فليحذر المؤمنُ من هذا الوصف الشنيع أن يعاهد ربَّه إن حصل مقصودُهُ الفلانيُّ؛ ليفعلنَّ كذا وكذا، ثم لا يفي بذلك؛ فإنَّه ربما عاقبه الله بالنفاق كما عاقب هؤلاء، وقد قال النبيُّ - صلى الله عليه وسلم - في الحديث الثابت في «الصحيحين»: «آية المنافق ثلاثٌ: إذا حدَّثَ كَذَبَ، وإذا عاهد غَدَرَ، وإذا وَعَدَ أَخْلَفَ»؛ فهذا المنافق الذي وعد الله وعاهده لئن أعطاه الله من فضله؛ ليصَّدَّقن وليكوننَّ من الصالحين: حدَّث فكذب، وعاهد [فغدر] ، ووعد فأخلف.
(77) و چون به آنچه به خدا وعده داده بودند، وفا نکردند؛ خداوند آنها را مجازات کرد، (
﴿فَأَعۡقَبَهُمۡ نِفَاقٗا فِي قُلُوبِهِمۡ إِلَىٰ يَوۡمِ يَلۡقَوۡنَهُۥ بِمَآ أَخۡلَفُواْ ٱللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُواْ يَكۡذِبُونَ﴾) پس به سزای آنکه با خداوند خلاف وعده کردند و به کیفر آنکه دروغ میگفتند، خداوند نیز تا روزی که او را ملاقات میکنند، نفاق را در دلهایشان پایدار ساخت. پس مؤمن باید از این صفت زشت بپرهیزد، و نباید با پروردگارش وعده کند که اگر فلان منظورش را حاصل نماید، چنین خواهد کرد؛ و پس از اینکه منظورش محقق شد، به آن وفا نکند؛ زیرا ممکن است خداوند او را به وسیلۀ نفاق مجازات نماید، همانطور که ایشان را مجازات کرد. و پیامبر صلی الله علیه وسلم در حدیثی که در صحیحین آمده است،
میفرماید: (آیَةُ المُنَافِقِ ثَلَاثٌ إذَا حَدَّثَکَذبَ وإذَا عَاهَد غَدَرَ وَإذَا وَعَدَ أخلَفَ) «نشانۀ منافق سه چیز است؛ هرگاه سخن بگوید دروغ میگوید؛ و چون پیمان ببندد، پیمان را میشکند؛ و چون وعده نماید، خلاف میکند.» پس این منافق که به خدا وعده داد و با او پیمان بست که اگر وی را از فضل خویش بهرهمند سازد، صدقه خواهد کرد، و از صالحان و شایستگان خواهد شد، دروغ گفت و پیمان بست و آن را شکست، و وعده کرد و خلاف آن عمل نمود.
#
{78} ولهذا توعَّد من صدر منهم هذا الصنيع بقوله: {ألم يعلموا أنَّ الله يعلم سرَّهم ونجواهم وأنَّ الله علام الغيوب}: وسيجازيهم على ما عملوا من الأعمال التي يعلمها الله تعالى.
وهذه الآيات نزلت في رجل من المنافقين يقال له ثعلبة، جاء إلى النبي - صلى الله عليه وسلم -، وسأله أن يدعوَ الله له أن يعطِيَه الله من فضله، وأنه إن أعطاه ليتصدقنَّ ويصل الرحم ويعين على نوائب الحقِّ، فدعا النبي - صلى الله عليه وسلم - له، فكان له غنم، فلم تزل تتنامى حتى خرج بها عن المدينة، فكان لا يحضر إلاَّ بعض الصلوات الخمس، ثم أبعد فكان لا يحضر إلا صلاة الجمعة، ثم كثرت فأبعدها فكان لا يحضر جمعة ولا جماعة، ففقده النبيُّ - صلى الله عليه وسلم -، فأخبر بحاله، فبعث من يأخذ الصدقات من أهلها، فمروا على ثعلبة، فقال: ما هذه إلا جزية، ما هذه إلا أخت الجزية. فلما لم يعطهم؛ جاؤوا فأخبروا بذلك النبي - صلى الله عليه وسلم -، فقال: «يا ويح ثعلبة، يا ويح ثعلبة!» ثلاثاً. فلما نزلت هذه الآية فيه وفي أمثاله؛ ذهب بها بعض أهله، فبلَّغه إيَّاها، فجاء بزكاته، فلم يقبلْها النبيُّ - صلى الله عليه وسلم -، ثم جاء بها إلى أبي بكر بعد وفاة النبي - صلى الله عليه وسلم -، فلم يقبلها، ثم جاء بها بعد أبي بكر إلى عمر، فلم يقبلها، فيقال: إنه هلك في زمن عثمان.
(78) بنابراین خداوند متعال کسانی را که این کار از آنان سرزده است،
مورد تهدید قرار داده و میفرماید: (
﴿أَلَمۡ يَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ سِرَّهُمۡ وَنَجۡوَىٰهُمۡ وَأَنَّ ٱللَّهَ عَلَّٰمُ ٱلۡغُيُوبِ﴾) آیا ندانستهاند که خداوند نهان و اسرارشان را میداند، و خداوند از نهانها و پنهانیها بس آگاه است، و آنان را بر کارهایی که کردهاند، مجازات خواهد کرد؟! این آیات در مورد مردی از منافقان نازل شد که اسمش ثعلبه بود.
او نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمد و از ایشان خواست تا برایش دعا کند که خداوند از فضل خویش به او بدهد وگفت: «اگر خداوند به او مال بدهد، حتماً صدقه خواهد داد، و پیوند خویشاوندی را برقرار خواهد نمود، و در مصیبتها مردم را یاری خواهد کرد.» پس پیامبر صلی الله علیه وسلم برایش دعا کرد. او گوسفندانی داشت و روز به روز رشد کردند و زیاد شدند تا اینکه مجبور شد گوسفندان خود را از مدینه بیرون ببرد، به گونهای که فقط برخی از نمازهای پنجگانه را پشت سر پیامبر میخواند، سپس دورتر رفت و جز روزهای جمعه به نماز نمیآمد. سپس گوسفندانش بیشتر شده وآنها را دورتر برد و دیگر نه به نماز جماعت میآمد و نه در نماز جمعه شرکت میکرد. پیامبر صلی الله علیه وسلم او را نیافت، اما وی را از حالتش آگاه ساختند. پس کسی را فرستاد که زکات را از صاحبانش بگیرد. گردآورندگان زکات، نزد ثعلبه رفتند و از او خواستند تا زکات را بدهد.
ثعلبه گفت: چیزی که شما از من میخواهید، جزیه است، و زکات را به آنان نداد. آنها برگشتند و پیامبر صلی الله علیه وسلم را از ماجرا با خبر کردند،
پس فرمود: وای بر ثعلبه!
«سه بار.» وقتی این آیه در مورد او و امثالش نازل شد، یکی از افراد خانوادهاش پیش او رفت و این آیه را به اطلاع او رسانید، و او زکات خود را آورد و پیامبر صلی الله علیه وسلم آن را نپذیرفت. پس از وفات پیامبر صلی الله علیه وسلم زکات را پیش ابوبکر آورد، و ابوبکر نیز آن را نپذیرفت. و بعداز ابوبکر زکات را پیش عمر آورد، و عمر هم آن را نپذیرفت. پس گفته میشود که او در زمان عثمان هلاک شد[تعداد زیادی از علمای حدیث، این حدیث را ضعیف دانستهاند.
«و»..].
{الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقَاتِ وَالَّذِينَ لَا يَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (79) اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ (80)}.
الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقَاتِ وَالَّذِينَ لاَ يَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ؛ خداوند به استهزا مي گيرد کساني را که بر مؤمناني که به رغبت صدقه مي دهند و بيش از استطاعت خويش چيزي نمي يابند ، عيب مي گيرند و مسخره شان مي کنند و ايشان را عذابي دردآور است.
اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ ؛ مي خواهي برايشان آمرزش بخواه مي خواهي آمرزش نخواه ، اگر هفتاد بار هم ، برايشان آمرزش بخواهي خدايشان نخواهد آمرزيد ، زيرا به خدا و پيامبرش ايمان ندارند و خدا مردم نافرمان را هدايت نمي کند.
#
{79} وهذا أيضاً من مخازي المنافقين، فكانوا قبَّحهم الله لا يدعون شيئاً من أمور الإسلام والمسلمين يرون لهم مقالاً؛ إلا قالوا وطعنوا بغياً وعدواناً، فلما حثَّ الله ورسوله على الصدقة؛ بادر المسلمون إلى ذلك، وبذلوا من أموالهم كل على حسب حاله، منهم المكثر ومنهم المقل، فيلمزون المكثر منهم بأنَّ قصدَه بنفقته الرياء والسمعة، وقالوا للمقلِّ الفقير: إنَّ الله غنيٌّ عن صدقة هذا، فأنزل الله تعالى: {الذين يَلْمِزون}؛ أي: يعيبون ويطعنون {المُطَّوِّعين من المؤمنين في الصدقات}: فيقولون: مراؤون قصدُهم الفخر والرياء {و} يلمزون {الذين لا يَجِدون إلا جُهْدَهم}: فيخرِجون ما استطاعوا ويقولون: الله غنيٌّ عن صدقاتهم، {فيسخرون منهم}، فقابلهم الله على صنيعهم بأن سَخِرَ منهم، {ولهم عذابٌ أليم}؛ فإنَّهم جمعوا في كلامهم هذا بين عدة محاذير:
منها: تتبُّعهم لأحوال المؤمنين وحرصهم على أن يجدوا مقالاً يقولونه فيهم، والله يقول: {إنَّ الذين يحبُّون أن تشيع الفاحشة في الذين آمنوا لهم عذابٌ أليمٌ}.
ومنها: طعنهم بالمؤمنين لأجل إيمانهم كفراً بالله تعالى وبغضاً للدين.
ومنها: أن اللَّمز محرمٌ، بل هو من كبائر الذنوب في أمور الدنيا، وأما اللَّمز في أمر الطاعة؛ فأقبحُ وأقبح.
ومنها: أنَّ من أطاع الله وتطوَّع بخَصْلةٍ من خصال الخير؛ فإنَّ الذي ينبغي إعانته وتنشيطه على عمله، وهؤلاء قصدوا تثبيطهم بما قالوا فيهم، وعابوهم عليه.
ومنها: أنَّ حكمهم على من أنفق مالاً كثيراً بأنه مراءٍ غلطٌ فاحشٌ وحكم على الغيب ورجمٌ بالظن، وأيُّ شرٍّ أكبر من هذا؟!
ومنها: أن قولهم لصاحب الصدقة القليلة: اللهُ غنيٌّ عن صدقة هذا! كلامٌ مقصوده باطلٌ؛ فإنَّ الله غنيٌ عن صدقة المتصدِّق بالقليل والكثير، بل وغني عن أهل السماوات والأرض، ولكنه تعالى أمر العباد بما هم مفتقرون إليه؛ فالله وإن كان غنيًّا عنه؛ فهم فقراء إليه؛ {فمن يعملْ مثقال ذرَّةٍ خيراً يره}، وفي هذا القول من التثبيط عن الخير ما هو ظاهرٌ بيّن، ولهذا كان جزاؤهم أن يسخر الله منهم، {ولهم عذابٌ أليمٌ}.
(79) این هم از رسواییهای منافقان است. آنان ـ خداوند رسوایشان بگرداند ـ در رابطه با همۀ امور اسلام و مسلمین، از روی سرکشی و دشمنی سخن میگفتند و از آن ایراد میگرفتند. و هنگامی که خداوند پیامبرش را به صدقه دادن تشویق کرد، مسلمین به این کار شتافتند و هر یک به اندازۀ توانش اموال خود را صدقه داد. برخی زیاد صدقه میدادند و برخی کم. منافقان آنان را که زیاد صدقه میدادند،
مورد انتقاد قرار داده و میگفتند: هدفشان ریا و شهرت طلبی است. و به مسلمانان فقیری که کم صدقه میدادند،
میگفتند: خداوند به صدقۀ آنان نیازی ندارد.
پس خداوند نازل کرد: (
﴿ٱلَّذِينَ يَلۡمِزُونَ ٱلۡمُطَّوِّعِينَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ فِي ٱلصَّدَقَٰتِ﴾) کسانی که مؤمنانی را که مشتاقانه و بیش از اندازه به صدقات و خیرات میپردازند،
مورد عیبجویی و تمسخر قرار داده و میگویند: اینها ریاکارند و منظورشان فخر فروشی و ریا است، (
﴿وَٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ إِلَّا جُهۡدَهُمۡ﴾) و از کسانی که
[در انفاق و صدقه دادن] جز بهاندازۀ توانشان نمییابند،
عیب میگیرند و میگویند: خداوند از صدقههایشان بینیاز است، (
﴿فَيَسۡخَرُونَ مِنۡهُمۡ ﴾) و آنان را به تمسخر میگیرند. پس خداوند هم بر مبنای کارهایی که انجام داده بودند، با آنان مقابله کرد، به این صورت که (
﴿سَخِرَ ٱللَّهُ مِنۡهُمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾) خداوند ایشانرا مورد تمسخر قرار میدهد و عذاب دردناکی دارند؛ زیرا آنان در این سخنشان،
چند امر محذور وممنوعرا مرتکب شدند: 1- تتبع عورات مؤمنان، و اینکه به دنبال بهانهای بودند تا در مورد آنان سخن بگویند،
حال آنکه خداوند میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ ٱلۡفَٰحِشَةُ فِي ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ﴾ همانا کسانی که دوست دارند زشتی بین مؤمنان شایع گردد، عذاب دردناکی دارند. 2- از روی کفر ورزیدن به خدا و نفرت از دین، به مؤمنان ـ به خاطر ایمانشان ـ طعنه میزدند. 3- عیب جویی، اگر در امور و کارهای دنیا از کسی عیب گرفته شود، از گناهان بزرگ محسوب میگردد، و اما عیب گرفتن در امر عبادت، بسیار زشتتر است. 4- کسی که از خداوند اطاعت نماید و کار خیر را مشتاقانه انجام دهد، سزاوارتر است که بر این کارش تشویق شود. اما منافقان با سخنانی که در مورد آنها میگفتند و عیبی که از آنها میگرفتند، میخواستند آنان را از انجام کار خیر باز بدارند. 5- حکم کردن آنها در مورد کسی که مال زیادی انفاق میکرد به اینکه او ریاکار است، اشتباهی بزرگ و حکم کردن بر غیب و حدس و گمان است. و چه شری بزرگتر از این وجود دارد؟! 6- آنها به کسی که مال کمی را صدقه میداد،
میگفتند: «خداوند نیازی به صدقۀ او ندارد.» ومعلوم است که این سخن باطل است؛ زیرا خداوند نه به صدقۀ زیاد نیاز دارد، و نه به صدقۀ کم، بلکه او از اهل آسمانها و زمین بینیاز است؛ اما بندگان را به چیزی دستور داده است که خودشان بدان نیاز دارند.و ـ گرچه خدا از آنان بینیاز است اما ـ آنان به خداوند نیازمندند.
﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ﴾ پس هرکس به اندازۀ ذره ای کار خیر انجام دهد، پاداش آن را میبیند . و بسیار واضح است که آنان با ایراد چنین سخنانی، میخواستند مردم را از انجام کار خیر بازدارند. بنابراین سزایشان این است که خداوند آنان را مورد تمسخر قرار دهد، و عذابی دردناک درپیش داشته باشند.
#
{80} {استغفرْ لهم أو لا تستغفرْ لهم إن تستغفرْ لهم سبعين مرَّةً}: على وجه المبالغة، وإلاَّ؛ فلا مفهوم لها، {فلن يغفرَ الله لهم}؛ كما قال في الآية الأخرى: {سواءٌ عليهم أسْتَغْفَرْتَ لهم أم لم تستغفِرْ لهم لن يَغْفِرَ الله لهم}. ثم ذكر السبب المانع لمغفرة الله لهم، فقال: {ذلك بأنَّهم كفروا بالله ورسوله}: والكافر لا ينفعه الاستغفار ولا العمل ما دام كافراً. {والله لا يهدي القوم الفاسقين}؛ أي: الذين صار الفسقُ لهم وصفاً؛ بحيث لا يختارون عليه سواه، ولا يبغون به بدلاً، يأتيهم الحقُّ الواضح فيردُّونه فيعاقبهم الله تعالى بأنْ لا يوفِّقهم له بعد ذلك.
(80) (
﴿ٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ أَوۡ لَا تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ إِن تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ سَبۡعِينَ مَرَّةٗ﴾) چه برای آنان آمرزش بخواهی و چه آمرزش نخواهی
[برابراست، حتی] اگر هفتاد بار برای آنان آمرزش بخواهی. منظور از هفتاد بار، کثرت و مبالغه است. (
﴿فَلَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَهُمۡ﴾) هرگز خداوند آنها را نمیآمرزد.
همانطور که در آیه ای دیگر فرموده است: ﴿سَوَآءٌ عَلَيۡهِمۡ أَسۡتَغۡفَرۡتَ لَهُمۡ أَمۡ لَمۡ تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ لَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَهُمۡ﴾ بر
[ای] آنان برابر است چه برایشان آمرزش بخواهی و چه آمرزش نخواهی، خداوند هرگز آنان را نمیآمرزد. سپس خداوند سببی را که مانع آمرزش خداوند است،
بیان کرد و فرمود: (
﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ كَفَرُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۗ﴾) این بدان سبب است که آنها به خدا و پیامبرش کفر ورزیدند، و تا زمانی که کافرند، آمرزش خواستن برای آنان سودی ندارد، نیز اعمال صالح به آنان فایدهای نمیرساند. (
﴿وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ﴾) و خداوند گروه فاسقان را هدایت نمیکند. همان کسانی که فسق و نافرمانی تبدیل به صفت آنها شده است، به صورتی که جز آن را انتخاب نمیکنند، و به جای آن چیزی دیگر را نمیجویند. بهگونهای که حقِ روشن و آشکار پیش آنها میآید، اما آن را رد میکنند. پس خداوند به کیفر این کارشان آنان را به پذیرش حق توفیق نمیدهد.
{فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلَافَ رَسُولِ اللَّهِ وَكَرِهُوا أَنْ يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَالُوا لَا تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ كَانُوا يَفْقَهُونَ (81) فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلًا وَلْيَبْكُوا كَثِيرًا جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (82) فَإِنْ رَجَعَكَ اللَّهُ إِلَى طَائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَدًا وَلَنْ تُقَاتِلُوا مَعِيَ عَدُوًّا إِنَّكُمْ رَضِيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخَالِفِينَ (83)}.
فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ وَكَرِهُواْ أَن يُجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَقَالُواْ لاَ تَنفِرُواْ فِي الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَّوْ كَانُوا يَفْقَهُونَ ؛ آنان که در خانه نشسته اند و از همراهي با رسول خدا تخلف ورزيده اند، خوشحالند جهاد با مال و جان خويش را ، در راه خدا ،
ناخوش شمردند و گفتند : در هواي گرم به جنگ نرويد اگر مي فهمند بگو : گرماي آتش جهنم بيشتر است.
فَلْيَضْحَكُواْ قَلِيلاً وَلْيَبْكُواْ كَثِيرًا جَزَاء بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ؛ به سزاي اعمالي که انجام داده اند بايد که اندک بخندند و فراوان بگريند.
فَإِن رَّجَعَكَ اللّهُ إِلَى طَآئِفَةٍ مِّنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ فَقُل لَّن تَخْرُجُواْ مَعِيَ أَبَدًا وَلَن تُقَاتِلُواْ مَعِيَ عَدُوًّا إِنَّكُمْ رَضِيتُم بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُواْ مَعَ الْخَالِفِينَ ؛ اگر خدا تو را از جنگ باز گردانيد و با گروهي از ايشان ديدار کردي و ازتو خواستند که براي جنگ ديگر بيرون آيند ،
بگو : شما هرگز با من به جنگ بيرون نخواهيد شد و همراه من با هيچ دشمني نبرد نخواهيد کرد ، زيرا شمااز نخست به نشستن در خانه خشنود بوده ايد پس اکنون هم با آنان که ازفرمان تخلف کرده اند در خانه بمانيد.
#
{81} يقول تعالى مبيناً تبجُّح المنافقين بتخلُّفهم وعدم مبالاتهم بذلك الدالِّ على عدم الإيمان واختيار الكفر على الإيمان: {فرِحَ المخلَّفون بمَقْعَدِهم خلافَ رسول الله}: وهذا قدر زائد على مجرَّد التخلُّف؛ فإنَّ هذا تخلُّفٌ محرَّمٌ، وزيادةُ رضا بفعل المعصية وتبجحٍ به. {وكرهوا أن يجاهدوا بأموالهم وأنفسهم في سبيل الله}: وهذا بخلاف المؤمنين، الذين إذا تخلَّفوا ولو لعذرٍ؛ حزنوا على تخلُّفهم، وتأسَّفوا غاية الأسف، ويحبُّون أن يجاهدوا بأموالهم وأنفسهم في سبيل الله؛ لما في قلوبهم من الإيمان، ويرجون من فضل الله وإحسانه وبره وامتنانه. {وقالوا}؛ أي: المنافقون: {لا تنفِروا في الحرِّ}؛ أي: قالوا: إنَّ النفير مشقَّةٌ علينا بسبب الحرِّ فقدموا راحة قصيرة منقضية على الراحة الأبدية التامة، وحذروا من الحرِّ الذي يقي منه الظلال ويُذْهِبُه البكر والآصال على الحرِّ الشديد الذي لا يُقادَرُ قدره، وهو النار الحامية، ولهذا قال: {قل نارُ جهنَّم أشدُّ حرًّا لو كانوا يفقهون}.
(81) خداوند متعال با بیان افتخار و شادی کردن منافقان به اینکه در جنگ شرکت نکردهاند، و با بیان بی توجهی آنها به این کار که بر نداشتن ایمان و ترجیح دادن کفر دلالت میکند،
میفرماید: (
﴿فَرِحَ ٱلۡمُخَلَّفُونَ بِمَقۡعَدِهِمۡ خِلَٰفَ رَسُولِ ٱللَّهِ﴾) واپس ماندگان از اینکه پس از بیرون رفتن پیامبر خدا در خانههایشان نشستهاند، شادمان هستند، و این گناهی افزون بر شرکت نکردن آنان در جنگ است؛ زیرا باز ماندن و نرفتن به جنگ حرام است، و خشنودی آنان به انجام گناه و بالیدن به آن، گناهی دیگر است. (
﴿وَكَرِهُوٓاْ أَن يُجَٰهِدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾) و ناخوش داشتند و نمیپسندیدند که با اموال و جانهایشان در راه خدا جهاد کنند. بر خلاف مؤمنان که وقتی از شرکت در جنگ باز میماندند – حتی اگر عذری هم داشتند – به خاطر نرفتن و باز ماندن خود، غمگین و به شدت متأسف میشدند. و مؤمنان دوست داشتند با مال وجانشان در راه خدا جهاد کنند، و این به خاطر ایمانی است که در دلهایشان است و اینکه به فضل و بخشش خداوند امید دارند. (
﴿وَقَالُواْ﴾) و منافقان گفتند: (
﴿لَا تَنفِرُواْ فِي ٱلۡحَرِّ﴾) در گرما حرکت نکنید؛
یعنی گفتند: حرکت کردن برای جهاد، به خاطر گرمی هوا برای ما دشوار است. پس آنان آسایش کوتاه را بر راحتی همیشگی مقدم داشتند، و از گرمایی خود را به دور داشتند که میتوان با استفاده از سایه، خود را از آن در امان داشت، گرمایی که صبحگاه و شامگاه، آن را از بین میبرد. اما خود را در معرض گرمای سختی قرار دادند که قابل سنجش نیست، و آن آتش گرم جهنم است.
بنابراین فرمود: (
﴿قُلۡ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّٗاۚ لَّوۡ كَانُواْ يَفۡقَهُونَ﴾) بگو: آتش جهنم بسیار گرمتر و سوزانتر است.
[و] اگر میفهمیدند، آنچه را که از بین میرود، برآنچه که همیشه باقی است، ترجیح نمیدادند، و از مشقت و سختیِ پایان یافتنی، به سوی مشقت و دشواری سخت و همیشگی فرار نمیکردند.
#
{82} لَمَّا آثروا ما يفنى على ما يبقى، ولَمَّا فرُّوا من المشقَّة الخفيفة المنقضية إلى المشقَّة الشديدة الدائمة؛ قال تعالى: {فَلْيَضْحكوا قليلاً ولْيَبْكوا كثيراً}؛ أي: فليتمتَّعوا في هذه الدار المنقضية، ويفرحوا بلذَّاتها، ويَلْهوا بلعبها، فسيبكون كثيراً في عذاب أليم. {جزاءً بما كانوا يكسِبونَ}: من الكفر والنفاق وعدم الانقياد لأوامر ربِّهم.
(82) خداوند متعال میفرماید: (
﴿فَلۡيَضۡحَكُواْ قَلِيلٗا وَلۡيَبۡكُواْ كَثِيرٗا﴾) از این دنیای تمام شدنی بهرهمند شوند و از لذتهای آن شادمان گردند و با آن خود را سرگرم کنند، اما مطمئن باشند که آنها در عذاب دردناک بسیار گریه خواهند کرد. (
﴿جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ﴾) به سزای کارهایی که میکردند،
از قبیل: کفر و نفاق و اطاعت نکردن از دستورات پروردگارشان.
#
{83} {فإن رَجَعَكَ الله إلى طائفةٍ منهم}: وهم الذين تخلَّفوا من غير عذرٍ ولم يحزنوا على تخلُّفهم. {فاستأذنوك للخروج}: لغير هذه الغزوة إذا رأوا السهولة، {فقل} لهم عقوبةً: {لن تخرجوا معي أبداً ولن تقاتلوا معي عدوًا}: فسيُغني الله عنكم، {إنَّكم رضيتُم بالقعود أولَ مرَّةٍ فاقعُدوا مع الخالفين}: وهذا كما قال تعالى: {ونُقَلِّبُ أفئِدَتَهم وأبصارَهم كما لم يؤمِنوا به أولَ مرَّةٍ}؛ فإنَّ المتثاقل المتخلِّف عن المأمور به عند انتهازِ الفرصة لن يوفَّق له بعد ذلك ويُحال بينه وبينه، وفيه أيضاً تعزيرٌ لهم؛ فإنَّه إذا تقرَّر عند المسلمين أنَّ هؤلاء من الممنوعين من الخروج إلى الجهاد لمعصيتهم؛ كان ذلك توبيخاً لهم وعاراً عليهم ونَكالاً أن يفعلَ أحدٌ كفعلِهم.
(83) (
﴿فَإِن رَّجَعَكَ ٱللَّهُ إِلَىٰ طَآئِفَةٖ مِّنۡهُمۡ﴾) پس اگر خداوند تو را به سوی گروهی از آنان باز گرداند، و آنها کسانی هستند که بدون عذر از شرکت در جنگ تخلف ورزیدند و بازماندند و بر نرفتن و ماندن خود غمگین نشدند، (
﴿فَٱسۡتَٔۡذَنُوكَ لِلۡخُرُوجِ﴾) و ایشان برای بیرون آمدن برای جنگی دیگر از تو اجازه خواستند، (
﴿فَقُل﴾) به کیفر کارهایشان به آنان بگو: (
﴿لَّن تَخۡرُجُواْ مَعِيَ أَبَدٗا وَلَن تُقَٰتِلُواْ مَعِيَ عَدُوًّا﴾) هرگز با من برای جهاد بیرون نخواهید آمد، و هرگز همراه من با هیچ دشمنی نخواهید جنگید، و به زودی خداوند ما را از شما بینیاز خواهد کرد. (
﴿إِنَّكُمۡ رَضِيتُم بِٱلۡقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٖ فَٱقۡعُدُواْ مَعَ ٱلۡخَٰلِفِينَ﴾) بیگمان شما نخستین بار به نشستن خشنود شدید، پس با پسماندگان و خانهنشینان بنشینید.
و این مانند آن است که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَنُقَلِّبُ أَفِۡٔدَتَهُمۡ وَأَبۡصَٰرَهُمۡ كَمَا لَمۡ يُؤۡمِنُواْ بِهِۦٓ أَوَّلَ مَرَّةٖ﴾ و دلها و چشمهایشان را دگرگون میکنیم همانگونه که نخستین بار به آن ایمان نیاوردند؛ زیرا فردی که ـ هرگاه فرصتی برایش پیش آمد ـ از انجام دستور و فرمان تنبلی کند و شرکت نجوید، دیگر توفیق نمییابد و میان او و کاری که بدان دستور داده شده است، موانع زیادی حایل میگردند. نیز این نوعی تنبیه و تعزیرِ آنهاست؛ چون وقتی برای مسلمین ثابت شد که این منافقان به خاطر گناه و نافرمانیشان، از رفتن به جهاد منع شدهاند، این سرزنش برای آنان است، و عیب و ننگی علیه آنان به حساب میآید، و از این طریق دچار عذاب میشوند، و سبب میشود که کسی مبادرت به عملی همانند عملِ آنان ننماید.
{وَلَا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا وَلَا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ (84)}.
وَلاَ تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَدًا وَلاَ تَقُمْ عَلَىَ قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُواْ وَهُمْ فَاسِقُونَ؛ چون بميرند ، بر هيچ يک از آنان نماز مکن و بر قبرشان مايست اينان به ، خدا و رسولش کافر شده اند و نافرمان مرده اند.
#
{84} يقول تعالى: {ولا تصلِّ على أحدٍ منهم مات}: من المنافقين، {ولا تَقُمْ على قبرِهِ}: بعد الدفن لتدعو له؛ فإنَّ صلاته ووقوفه على قبورهم شفاعةٌ منه لهم، وهم لا تنفع فيهم الشفاعة، {إنَّهم كفروا بالله ورسولِهِ وماتوا وهم فاسقون}: ومن كان كافراً ومات على ذلك؛ فما تنفعُه شفاعةُ الشافعين، وفي ذلك عبرةٌ لغيرهم وزجرٌ ونَكالٌ لهم، وهكذا كلُّ من عُلم منه الكفر والنِّفاق؛ فإنَّه لا يصلَّى عليه.
وفي هذه الآية دليلٌ على مشروعيَّة الصلاة على المؤمنين والوقوف عند قبورِهم للدُّعاء لهم كما كان النبيُّ - صلى الله عليه وسلم - يفعل ذلك في المؤمنين؛ فإنَّ تقييد النهي بالمنافقين يدلُّ على أنه قد كان متقرراً في المؤمنين.
(84) خداوند متعال میفرماید: (
﴿وَلَا تُصَلِّ عَلَىٰٓ أَحَدٖ مِّنۡهُم مَّاتَ أَبَدٗا﴾) و هرگز بر هیچ مردهای از منافقان نماز مگزار، (
﴿وَلَا تَقُمۡ عَلَىٰ قَبۡرِهِۦٓ﴾) و بعد از دفن شدن، بر سر قبرش نایست تا برایش دعا کنی؛ زیرا نماز خواندن پیامبر بر آنها و ایستادنش بر قبرهایشان، به منزلۀ شفاعت وی برای آنان است و شفاعت برای آنان سودی ندارد. (
﴿إِنَّهُمۡ كَفَرُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَمَاتُواْ وَهُمۡ فَٰسِقُونَ﴾) آنان به خدا و پیامبرش کفر ورزیدند، و در حالی مردند که از فرمان خدا بیرون رفته بودند. و هر کس کافر باشد و بر کفر بمیرد، شفاعتِ شفاعتکنندگان به او سودی نمیرساند، و این عبرت و درسی است برای دیگران. همچنین هرکس که دارای کفر و نفاق آشکاری باشد، نباید بر او نماز خوانده شود. و این آیه، دلیلی بر مشروعیت نماز خواندن بر مؤمنان، و ایستادن نزد قبرهایشان جهت دعا کردن برای آنان است، همچنانکه پیامبر صلی الله علیه وسلم با مؤمنان چنین میکرد؛ زیرا مقید کردن نهی به منافقین، بر این دلالت میکند که این حکم مخصوص مؤمنان است.
{وَلَا تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُعَذِّبَهُمْ بِهَا فِي الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ (85)}.
وَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللّهُ أَن يُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ؛ اموال و اولادشان به اعجابت نيفکند ، خدا مي خواهد به سبب آنها در دنياعذابشان کند و در عين کفر جان بسپارند.
#
{85} أي: لا تغترَّ بما أعطاهم الله في الدُّنيا من الأموال والأولاد؛ فليس ذلك لكرامتهم عليه، وإنَّما ذلك إهانة منه لهم. {يريد الله أن يعذِّبهم بها في الدنيا}: فيتعبون في تحصيلها، ويخافون من زوالها، ولا يتهنَّون بها، بل لا يزالون يعانون الشدائد والمشاقَّ فيها، وتُلهيهم عن الله والدار الآخرة، حتى ينتقلوا من الدنيا، {وتزهقَ أنفسُهم وهم كافرون}: قد سَلَبَهم حبُّها عن كلِّ شيء، فماتوا وقلوبهم بها متعلِّقة وأفئدتهم عليها متحرِّقة.
(85) اموال و فرزندانی که خداوند در دنیا به آنان داده است، تو را شگفت زده نکند؛ این بدان خاطر نیست که ایشان نزد خداوند محترماند، بلکه خداوند این نعمتها را به آنان داده است تا آنان را خوار و رسوا کند. (
﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُعَذِّبَهُم بِهَا فِي ٱلدُّنۡيَا﴾) خداوند میخواهد آنان را با این نعمت در دنیا عذاب دهد، بنابراین برای به دست آوردن آن خسته میشوند، و همواره ترسِ از دست دادن این نعمات، آنان را مضطرب کرده و نمیتوانند آسوده خاطر از آن لذت ببرند. بلکه همواره در سختیها ومشقت رنج میبرند، و اموال و فرزندانشان آنان را از یاد خدا و جهان آخرت غافل مینماید ، تا جایی که در حالی از دنیا منتقل میشوند، (
﴿ وَتَزۡهَقَ أَنفُسُهُمۡ وَهُمۡ كَٰفِرُونَ ﴾) جانهایشان بیرون میرود که کافر هستند و محبت فرزندان همه چیز را از آنها گرفته است. پس درحال مرگ دلهایشان به آنها وابسته بود، و برای آنها میسوخت.
{وَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَكَ أُولُو الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَقَالُوا ذَرْنَا نَكُنْ مَعَ الْقَاعِدِينَ (86) رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُونَ (87)}.
وَإِذَآ أُنزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُواْ بِاللّهِ وَجَاهِدُواْ مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَكَ أُوْلُواْ الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَقَالُواْ ذَرْنَا نَكُن مَّعَ الْقَاعِدِينَ؛ چون سوره اي نازل شد که به خدا ايمان بياوريد و با پيامبرش به جنگ برويد ،
توانگرانشان از تو رخصت خواستند و گفتند : ما را بگذار ، تا با آنهايي که بايد در خانه نشينند در خانه بنشينيم.
رَضُواْ بِأَن يَكُونُواْ مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ يَفْقَهُونَ؛ بدان راضي شده اند که قرين خانه نشينان باشند ، بر دلهايشان مهر نهاده ، شده و نمي فهمند.
#
{86} يقول تعالى في بيان استمرار المنافقين على التثاقل عن الطاعات وأنها لا تؤثِّر فيهم السور والآيات: {وإذا أنزِلَتْ سورةٌ}: يؤمرون فيها بالإيمان بالله والجهاد في سبيل الله، {استأذَنَكَ أولو الطَّوْل منهم}؛ يعني: أولي الغنى والأموال الذين لا عُذْرَ لهم، وقد أمدَّهم الله بأموال وبنين، أفلا يشكرون الله ويَحْمَدونه ويقومون بما أوجبه عليهم وسهل عليهم أمره؟! ولكن أبوا إلا التكاسل والاستئذان في القعود، {وقالوا ذَرْنا نَكُن مع القاعدين}.
(86) خداوند متعال با بیان اینکه منافقان همواره در انجام عبادت تنبلی میورزند، و سورهها و آیات در آنان اثر نمیگذارد،
میفرماید: (
﴿وَإِذَآ أُنزِلَتۡ سُورَةٌ﴾) و هرگاه سورهای نازل شود که در آن به ایمان آوردن به خدا و جهاد در راه وی دستور داده شوند، (
﴿ٱسۡتَٔۡذَنَكَ أُوْلُواْ ٱلطَّوۡلِ مِنۡهُمۡ﴾) توانگران و مالداران و کسانیکه هیچ عذری ندارند و خداوند آنها را با اموال و فرزندان کمک کرده است، از تو اجازه میخواهند. آیا نباید سپاس خدا را به جا بیاورند و او را ستایش کنند و آنچه را که بر آنان واجب نموده و انجام آن را برایشان آسان کرده است، انجام دهند؟! ولی آنان جز اینکه سستی کنند و اجازه بخواهند که به آنان اجازه داده شود تا در خانه بنشینند، چیز دیگری را نپذیرفتند، (
﴿وَقَالُواْ ذَرۡنَا نَكُن مَّعَ ٱلۡقَٰعِدِينَ﴾) و گفتند: ما را بگذار با خانهنشینان باقی بمانیم.
#
{87} قال تعالى: {رَضوا بأن يكونوا مع الخوالف}؛ أي: كيف رضوا لأنفسهم أن يكونوا مع النساء المتخلِّفات عن الجهاد؟! هل معهم فقهٌ أو عقلٌ دلَّهم على ذلك أم {طَبَعَ الله على قلوبهم}؟! فلا تعي الخير ولا يكونُ فيها إرادةٌ لفعل ما فيه الخير والفلاح؛ فهم لا يفقهون مصالحهم؛ فلو فقهوا حقيقة الفقه؛ لم يرضَوْا لأنفُسِهم بهذه الحال التي تحطُّهم عن منازل الرجال.
(87) خداوند متعال میفرماید: (
﴿رَضُواْ بِأَن يَكُونُواْ مَعَ ٱلۡخَوَالِفِ﴾) خشنود شدند به اینکه با زنان خانه نشین باقی بمانند . چگونه برای خود پسندیدند که با زنانِ خانهنشین باشند و به جهاد نروند؟! آیا درک و عقلی دارند که آنان را بر این راهنمایی نماید ؟ یا (
﴿وَطُبِعَ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ﴾) بر دلهایشان مهر زده شده است، پس دلهایشان خیر را در نمییابد و ارادهای برای انجام آنچه که مایۀ خیر و رستگاری است، ندارند؟ پس آنان منافع و مصلحتهای خود را نمیفهمند؛ زیرا اگر واقعاً میفهمیدند؛ که چنین حالتی مقام و جایگاه مردانگی آنان را پایین میآورد، برای خود نمیپسندیدند.
{لَكِنِ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَأُولَئِكَ لَهُمُ الْخَيْرَاتُ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (88) أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (89)}.
لَـكِنِ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ جَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ وَأُوْلَـئِكَ لَهُمُ الْخَيْرَاتُ وَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ ولي پيامبر و کساني که با او ايمان آورده اند با مال و جان خود در راه خدا جهاد کردند نيکيها از آن آنهاست و آنهايند که رستگارانند.
أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ؛ خدا برايشان بهشتهايي که جويها در آن روان است و در آنجا جاويدانند ، آماده کرده است اين است رستگاري بزرگ.
#
{88} يقول تعالى: إذا تخلَّف هؤلاء المنافقون عن الجهاد؛ فالله سيُغْني عنهم، ولله عبادٌ وخواصٌّ من خلقِهِ اختصَّهم بفضله يقومون بهذا الأمر، وهم {الرسول}: محمدٌ - صلى الله عليه وسلم -، {والذين آمنوا معه} يجاهدون {بأموالهم وأنفسهم}: غير متثاقلين ولا كَسِلين، بل هم فرحون مستبشرون، فأولئك {لهم الخيراتُ}: الكثيرةُ في الدُّنيا والآخرة. فأولئك {هم المفلحون}: الذين ظَفِروا بأعلى المطالب وأكمل الرغائب.
(88) خداوند متعال میفرماید: هرگاه منافقان از رفتن به جهاد تخلف ورزند، خداوند مومنان را از آنان بی نیاز مینماید، و خداوند بندگان و خواصی دارد که فضل خویش را به آنان اختصاص داده است، و آنان این کار را انجام میدهند. و آنان (
﴿ٱلرَّسُولُ﴾) محمد، پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم ، (
﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥجَٰهَدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ﴾) و کسانی که با او ایمان آوردند، با مال وجانشان بدون اینکه تنبلی و سستی نشان دهند، بلکه شادمان و سرحال جهاد کردند. (
﴿وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلۡخَيۡرَٰتُ﴾) و آنان کسانی هستند که خوبیهای فراوانی در دنیا و آخرت برای ایشان است. (
﴿وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾) و آنان کسانی اند که به بالاترین خواستهها و کاملترین آمال خویش دست مییابند. و اینان رستگاراناند.
#
{89} {أعدَّ الله لهم جناتٍ تجري من تحتها الأنهارُ خالدين فيها ذلك الفوزُ العظيمُ}: فتبًّا لمن لم يرغبْ بما رغبوا فيه وخَسِرَ دينه ودنياه وأخراه، وهذا نظيرُ قوله تعالى: {قل آمِنوا به أو لا تؤمنوا إنَّ الذين أوتوا العلمَ من قبلِهِ إذا يُتلى عليهم يَخِرَّون للأذقانِ سُجَّداً}، وقوله: {فإن يَكْفُرْ بها هؤلاءِ فقد وكلنا بها قوماً ليسوا بها بكافرينَ}.
(89) (
﴿أَعَدَّ ٱللَّهُ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ﴾) خداوند برای آنان باغهایی آماده نموده است که جویبارها از زیر کاخها و درختان آن روان است، و در آن جاودانه میمانند. این است کامیابی بزرگ. پس هلاک باد کسی که به آنچه ایشان بدان مشتاقاند، مشتاق نیست و دین و دنیا و آخرتش را به تباهی کشانده است.
و این مانند فرمودۀ الهی است که میفرماید: ﴿قُلۡ ءَامِنُواْ بِهِۦٓ أَوۡ لَا تُؤۡمِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ مِن قَبۡلِهِۦٓ إِذَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ يَخِرُّونَۤ لِلۡأَذۡقَانِۤ سُجَّدٗاۤ﴾ بگو:
«به آن [قرآن] ایمان بیاورید یا ایمان نیاورید [فرق نمیکند]، بیگمان کسانی که پیش از آن بدیشان علم داده شده است، هنگامی که [قرآن] بر آنها خوانده شود، به سجده میافتند.» و نیز فرمودۀ الهی:
﴿فَإِن يَكۡفُرۡ بِهَا هَٰٓؤُلَآءِ فَقَدۡ وَكَّلۡنَا بِهَا قَوۡمٗا لَّيۡسُواْ بِهَا بِكَٰفِرِينَ﴾ پس اگر ایشان به آن کفر ورزند، ما گروهی را بر آن گماشتهایم که به آن کافر نیستند.
{وَجَاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ لِيُؤْذَنَ لَهُمْ وَقَعَدَ الَّذِينَ كَذَبُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (90) لَيْسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَلَا عَلَى الْمَرْضَى وَلَا عَلَى الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ مَا يُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلَّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (91) وَلَا عَلَى الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لَا أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوْا وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلَّا يَجِدُوا مَا يُنْفِقُونَ (92) إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَهُمْ أَغْنِيَاءُ رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ (93)}.
وَجَاء الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الأَعْرَابِ لِيُؤْذَنَ لَهُمْ وَقَعَدَ الَّذِينَ كَذَبُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ؛ گروهي از عربهاي باديه نشين آمدند و عذر آوردند تا آنها را رخصت دهند، که به جنگ نروند و آنهايي که به خدا و پيامبرش دروغ گفته بودند ، در خانه نشستند زودا که به کافرانشان عذابي دردآور خواهد رسيد.
لَّيْسَ عَلَى الضُّعَفَاء وَلاَ عَلَى الْمَرْضَى وَلاَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَجِدُونَ مَا يُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُواْ لِلّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ؛ بر ناتوانان و بيماران و آنان که هزينه خويش نمي يابند ، هر گاه در عمل براي خدا و پيامبرش اخلاص ورزند گناهي نيست اگر به جنگ نيايند ، که بر نيکوکاران هيچ گونه عتابي نيست و خدا آمرزنده و مهربان است.
وَلاَ عَلَى الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَ أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّواْ وَّأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلاَّ يَجِدُواْ مَا يُنفِقُونَ ؛ و نيز بر آنان که نزد تو آمدند تا ساز و برگ نبردشان دهي و تو گفتي ، که ساز و برگي ندارم و آنها براي خرج کردن هيچ نيافتند و اشک ريزان و محزون بازگشتند ، گناهي نيست.
إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَهُمْ أَغْنِيَاء رَضُواْ بِأَن يَكُونُواْ مَعَ الْخَوَالِفِ وَطَبَعَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ؛ خشم و عذاب خدا بر کساني است که در عين توانگري از تو رخصت مي خواهندو بدان خشنودند که با خانه نشينان در خانه بمانند خدا دلهايشان را مهربر نهاده است که نمي دانند.
#
{90} يقول تعالى: {وجاء المعذِّرونَ من الأعراب لِيُؤْذَنَ لهم}؛ أي: جاء الذين تهاونوا وقصَّروا منهم في الخروج لأجل أن يؤذنَ لهم في ترك الجهاد؛ غيرَ مبالين في الاعتذار لجفائهم وعدم حيائهم وإتيانهم بسبب ما معهم من الإيمان الضعيف، وأما الذين كذبوا الله ورسوله منهم؛ فقعدوا وتركوا الاعتذار بالكلِّيَّة. ويُحتمل أنَّ معنى قوله: {المعذِّرون}؛ أي: الذين لهم عذرٌ أتوا إلى الرسول - صلى الله عليه وسلم - لِيَعْذِرَهم، ومن عادته أن يَعْذِرَ مَن له عذرٌ، {وَقَعَدَ الذين كَذَبوا الله ورسوله}: في دعواهم الإيمان المقتضي للخروج وعدم عملهم بذلك. ثم توعدهم بقوله: {سيُصيب الذين كفروا منهم عذابٌ أليمٌ}: في الدُّنيا والآخرة.
(90) خداوند متعال میفرماید: (
﴿وَجَآءَ ٱلۡمُعَذِّرُونَ مِنَ ٱلۡأَعۡرَابِ لِيُؤۡذَنَ لَهُمۡ﴾) برخی از بادیهنشینان که سستی کردند و از رفتن به جهاد کوتاهی ورزیدند، آمدند تا به آنها اجازه داده شود که به جهاد نروند، وبه خاطر پُررویی و بیحیاییشان از عذر خواستن خود باکی نداشتند، و به سبب ضعیف بودن ایمانشان، این کار را انجام دادند. اما کسانی از آنان که با خدا و پیامبرش دروغ گفتند، در خانههایشان نشستند و حتی معذرت خواهی هم نکردند. و احتمال دارد که (
﴿ٱلۡمُعَذِّرُونَ﴾) به معنی کسانی باشد که ـ در حقیقت ـ عذر داشتند و پیش پیامبر صلی الله علیه وسلم آمدند تا آنها را معذور بدارد، و عادت پیامبر چنین بود هر کس را که عذری داشت، معذور میشمرد. (
﴿وَقَعَدَ ٱلَّذِينَ كَذَبُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ﴾) و کسانی را مورد تهدید قرار داد که در ادعای داشتن ایمان ـکه مقتضی بیرون رفتن برای جهاد استـ به خدا و پیامبرش دروغ گفتند، در خانه نشستند.
[و نه برای عذرخواهی و نه برای جهاد بیرون نرفتند].
سپس آنان را تهدید کرد و فرمود:(
﴿سَيُصِيبُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ﴾) به کافرانشان در دنیا و آخرت عذابی دردناک خواهد رسید.
#
{91} لما ذكر المعتذرين، وكانوا على قسمين: قسم معذور في الشرع، وقسم غير معذورٍ؛ ذَكَرَ ذلك بقوله: {ليس على الضُّعفاء}: في أبدانهم وأبصارهم، الذين لا قوَّة لهم على الخروج والقتال، {ولا على المرضى}: وهذا شاملٌ لجميع أنواع المرض، التي لا يقدر صاحبُهُ على الخروج والجهاد من عَرَج وعمىً وحُمَّى وذات الجنب والفالج وغير ذلك. {ولا على الذين لا يَجِدونَ ما يُنفقون}؛ أي: لا يجدون زاداً ولا راحلةً يتبلَّغون بها في سفرهم؛ فهؤلاء ليس عليهم حَرَجٌ، بشرط أن ينصحوا لله ورسوله؛ بأن يكونوا صادقي الإيمان، وأن يكون من نيَّتهم وعزمهم أنهم لو قدروا لجاهدوا، وأن يفعلوا ما يقدِرون عليه من الحثِّ والترغيب والتَّشجيع على الجهاد.
{ما على المحسنين من سبيل}؛ أي: من سبيل يكونُ عليهم فيه تَبِعَةٌ؛ فإنهم بإحسانهم فيما عليهم من حقوق الله وحقوق العباد أسقطوا توجُّه اللوم عليهم، وإذا أحسن العبدُ فيما يقدِرُ عليه؛ سقط عنه ما لا يقدرُ عليه.
ويُستدلُّ بهذه الآية على قاعدة، وهي أنَّ مَن أحسن على غيره في نفسه أو في ماله ونحو ذلك، ثم ترتَّب على إحسانه نقصٌ أو تلفٌ: أنَّه غير ضامن؛ لأنه محسنٌ، ولا سبيل على المحسنين؛ كما أنه يدلُّ على أن غير المحسن، وهو المسيء؛ كالمفرط؛ أن عليه الضمان. {والله غفورٌ رحيم}: من مغفرته ورحمته عفا عن العاجزين، وأثابهم بنيَّتهم الجازمة ثوابَ القادرين الفاعلين.
(91) پس از آنکه از عذرآورندگان سخن به میان آورد، و آنها را به دو گروه تقسیم کرد؛ گروهی که در شریعت معذور شمرده میشوند، و گروهی که معذور قرار نمیگیرند،
فرمود: (
﴿لَّيۡسَ عَلَى ٱلضُّعَفَآءِ﴾) بر ناتوانان که ناتوانی جسمی و بینایی و قدرت بیرون رفتن برای پیکار را ندارند، گناهی نیست. (
﴿وَلَا عَلَى ٱلۡمَرۡضَىٰ﴾) و بر بیماران
[نیز] گناهی نیست. و این تمام انواع بیماریها را شامل میشود، بیماریی که فرد مبتلا به آن، توانایی حرکت و جهاد را ندارد،
از قبیل: لنگی و کوری و بیماری سینه پهلو و فلج و غیره. (
﴿وَلَا عَلَى ٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ مَا يُنفِقُونَ﴾)
[نیز] بر کسانی که چیزی ندارند که آن را صرف جهاد کنند، گناهی نیست؛ یعنی توشه و وسیلۀ سواری ندارند که در سفر آنها را به جایی برساند . پس بر آنان گناهی نیست به شرطی که برای خدا و پیامبرش اخلاص داشته باشند، به این صورت که دارای ایمانی راستین باشند، و نیت و ارادۀ آنان چنین باشد که اگر توانستند، به جهاد بروند. و آنچه را که در توانایی دارند،
از قبیل: تشویق و تحریک دیگران برای جهاد انجام دهند. (
﴿مَا عَلَى ٱلۡمُحۡسِنِينَ مِن سَبِيلٖ﴾) و بر مؤمنان نیکوکار ایرادی نیست؛ زیرا آنان – با نیکوکاری و ادای حقوق خدا و حقوق بندگان خدا– سرزنش را از خود دور کردهاند، و وقتی بنده آنچه را که در توان دارد به خوبی انجام دهد، مسئولیت از گردنش ساقط میشود. و از این آیه، یک قاعده به دست میآید، و آن این است که هرکس به شخص دیگری کمک جسمی یا مالی کرد، سپس این عمل نیک او سبب نقصان یا ضایع شدن چیزی شد، او ضامن آن نیست، چون او نیکوکار است و بر نیکوکارانی که به هنگام نیکوکاری خود، موجب نقصان یا تباهی چیزی میشوند، مسئولیت و سرزنشی نمیباشد. همانطور که دلالت مینماید بر غیر از نیکوکار ـ و آن بدکار و متجاوز میباشد ـ غرامت واجب است. (
﴿وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾) و خداوند آمرزنده و مهربان است، و از روی آمرزش و رحمت و مهربانیاش، از ناتوانان در میگذرد، وآنانرا به خاطر تصمیم قطعیشان، پاداش کسانی عطا میکند که توانایی انجام کار را دارند.
#
{92} {ولا على الذين إذا ما أتَوْكَ لِتَحْمِلَهم}: فلم يصادفوا عندك شيئاً. {قلتَ}: لهم معتذراً: {لا أجِدُ ما أحمِلُكم عليه تَوَلَّوْا وأعينُهم تفيضُ من الدمع حَزَناً أن لا يجدوا ما ينفقون}: فإنهم عاجزون باذلون لأنفسهم، وقد صدر منهم من الحزن والمشقَّة ما ذكره الله عنهم؛ فهؤلاء لا حَرَجَ عليهم، وإذا سقط الحرجُ عنهم؛ عاد الأمر إلى أصله، وهو أنَّ مَن نوى الخير واقترن بنيَّته الجازمة سَعْيٌ فيما يقدِرُ عليه ثم لم يقدِرْ؛ فإنَّه ينزَّلُ منزلة الفاعل التامِّ.
(92) (
﴿وَلَا عَلَى ٱلَّذِينَ إِذَا مَآ أَتَوۡكَ لِتَحۡمِلَهُمۡ﴾) و همچنین ایراد و گناهی نیست بر کسانی که پیش تو آمدند تا آنان را بر مرکبی سوار کنی تا به سوی جهاد حرکت کنند، اما از قضا چیزی نزد تو نیافتند، (
﴿قُلۡتَ﴾) و تو با عرض معذرت به آنان گفتی: (
﴿لَآ أَجِدُ مَآ أَحۡمِلُكُمۡ عَلَيۡهِ تَوَلَّواْ وَّأَعۡيُنُهُمۡ تَفِيضُ مِنَ ٱلدَّمۡعِ حَزَنًا أَلَّا يَجِدُواْ مَا يُنفِقُونَ﴾) چیزی نمییابم که شما را بر آن سوار کنم، و ایشان برگشتند، درحالی که به خاطر آنکه چیزی را نمییافتند صرف جهاد کنند، از چشمانشان اشک سرازیر بود. آنها ناتواناند و حاضرند خویشتن را فدا کنند، و به خاطر اینکه نتوانستند در جهاد شرکت نمایند، چنان اندوهگین و آشفته شدند که خداوند حالت آنها را بیان کرد. پس برایشان گناهی نیست. و هنگامی که گناه از گردن آنان ساقط شد، مسئله به اصلش برمیگردد، و آن این است که هرکس نیت انجام خیر را کرد، و همراه با نیت قطعی خود، به اندازۀ توانش تلاش نمود، سپس نتوانست کار خیر را انجام دهد، او به منزلۀ کسی است که کار خیر را بهطور کامل انجام داده است.
#
{93} {إنَّما السبيل}: يتوجَّه واللوم يتناول {الذين يستأذِنونك وهم أغنياءٌ}: قادرون على الخروج لا عذرَ لهم؛ فهؤلاء {رضوا} لأنفسهم، ومن دينهم {أن يكونوا مع الخَوالِفِ}؛ كالنساء والأطفال ونحوهم. {و} إنَّما رضوا بهذه الحال لأنَّ الله طَبَعَ {على قلوبهم}؛ أي: خَتَمَ عليها؛ فلا يدخُلها خيرٌ، ولا يحسُّون بمصالحهم الدينيَّة والدنيويَّة، {فهم لا يعلمون}: عقوبةً لهم على ما اقترفوا.
(93) (
﴿إِنَّمَا ٱلسَّبِيلُ عَلَى ٱلَّذِينَ﴾) سرزنش تنها متوجه کسانی است که (
﴿يَسۡتَٔۡذِنُونَكَ وَهُمۡ أَغۡنِيَآءُ﴾) از تو اجازه میخواهند درحالی که ثروتمندند و توانایی رفتن به جهاد را داشته و عذری ندارند، پس ایشان (
﴿رَضُواْ﴾) برای خود و دینشان پسندیدند که (
﴿بِأَن يَكُونُواْ مَعَ ٱلۡخَوَالِفِ﴾) با خانهنشینان مانند زنان و کودکان و امثال آنها باقی بمانند. (
﴿وَ﴾) و آنان به این حالت خشنود شدند چون، (
﴿وَطَبَعَ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ﴾) خداوند بر دلهایشان مهر زد، و هیچ خیری وارد دلهایشان نشد، و مصالح دینی و دنیویِ خود را تشخیص ندادند. (
﴿فَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ﴾) و این عقوبتی است برای آنچه که مرتکب شدند.
{يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ قُلْ لَا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبَارِكُمْ وَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (94) سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ إِذَا انْقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (95) يَحْلِفُونَ لَكُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يَرْضَى عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ (96)}.
يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ قُل لاَّ تَعْتَذِرُواْ لَن نُّؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللّهُ مِنْ أَخْبَارِكُمْ وَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ؛ چون شما بازگرديد ،
مي آيند و عذر مي آورند بگو : عذر مياوريد ،، گفتارتان را باور نداريم که خدا ما را از اخبار شما آگاه کرده است زودا که خدا و پيامبرش به اعمال شما خواهند رسيد آنگاه شما را نزد آن خداوندي که داناي نهان و آشکار است مي برند تا از نتيجه اعمالتان آگاهتان سازد.
سَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَكُمْ إِذَا انقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُواْ عَنْهُمْ فَأَعْرِضُواْ عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ جَزَاء بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ ؛ چون به نزدشان بازگرديد ، برايتان سوگند مي خورند تا از خطايشان ، درگذريد از ايشان اعراض کنيد که مردمي پليدند و به خاطر اعمالشان جاي در جهنم دارند.
يَحْلِفُونَ لَكُمْ لِتَرْضَوْاْ عَنْهُمْ فَإِن تَرْضَوْاْ عَنْهُمْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يَرْضَى عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ؛ برايتان سوگند مي خورند تا از آنان خشنود شويد اگر شما هم خشنود شويد، خدا از اين مردم نافرمان خشنود نخواهد شد.
#
{94} لما ذكر تخلُّف المنافقين الأغنياء، وأنه لا عذر لهم؛ أخبر أنهم سيعتذرون {إليكم إذا رجعتُم إليهم}: من غزاتكم، {قُلْ} لهم: {لا تعتِذروا لن نؤمنَ لكم}؛ أي: لن نصدِّقَكم في اعتذاركم الكاذب، {قد نبَّأنا الله من أخبارِكم}: وهو الصادق في قيله، فلم يبقَ للاعتذار فائدةٌ؛ لأنهم يعتذِرون بخلاف ما أخبر الله عنهم، ومحالٌ أن يكونوا صادقين فيما يخالِفُ خَبَرَ الله الذي هو أعلى مراتب الصدق. {وسيرى اللهُ عمَلَكم ورسولُه}: في الدُّنيا؛ لأنَّ العمل هو ميزان الصدق من الكذب، وأما مجرَّد الأقوال؛ فلا دلالة فيها على شيء من ذلك، {ثم تُرَدُّون إلى عالم الغيبِ والشهادة}: الذي لا يخفى عليه خافيةٌ، {فينبِّئُكم بما كنتُم تعملون}: من خيرٍ وشرٍّ، ويجازيكم بعدله أو بفضله؛ من غير أن يظلِمَكم مثقالَ ذرَّةٍ.
(94) وقتیکه از بازماندن و نرفتن منافقانِ ثروتمند به جهاد سخن به میان آورد، و فرمود آنها هیچ عذری ندارند، خبر داد که آنان (
﴿يَعۡتَذِرُونَ إِلَيۡكُمۡ إِذَا رَجَعۡتُمۡ﴾) وقتی که پس از پایان جنگ پیش آنها برگردید، نزدتان آمده و عذرخواهی خواهند کرد. (
﴿قُل لَّا تَعۡتَذِرُواْ لَن نُّؤۡمِنَ لَكُمۡ﴾) به آنان بگو: عذرخواهی نکنید، ما شما را در عذرتراشیِ دروغینتان تصدیق نمیکنیم. (
﴿قَدۡ نَبَّأَنَا ٱللَّهُ مِنۡ أَخۡبَارِكُمۡ﴾) خداوند ما را از خبرهایتان آگاه ساخته، و او در سخنش راستگوست. پس عذرخواهی فایدهای ندارد، چون آنها به خلاف آنچه خداوند از آنان خبر داده است، عذر میآورند، و محال است که آنها در آنچه که با سخن خدا مخالف باشد، راستگو باشند؛ خبری که در بالاترین مراتب راستی قرار دارد. (
﴿وَسَيَرَى ٱللَّهُ عَمَلَكُمۡ وَرَسُولُهُۥ﴾) و خداوند و پیامبرش عملتان را در دنیا خواهند دید، چون عمل، میزان و سنجش راستی و دروغ است، و سخن صرف بر راستی و صداقت آدمی دلالت نمیکند. (
﴿ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَىٰ عَٰلِمِ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ﴾) سپس به سوی دانای پنهان و پیدا برگردانده میشوید؛ آن ذاتی که هیچ چیز پوشیده بر او پنهان نمیماند، (
﴿فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ﴾) و شما را به آنچه از خوبی و بدی که انجام دادهاید، آگاه میسازد، و طبق عدالت خویش یا بر اساس فضل خود، سزا و جزایتان میدهد، بدون اینکه به اندازه ذرهای بر شما ستم بکند.
#
{95} واعلم أن المسيء المذنب له ثلاثُ حالاتٍ: إما يُقْبَلُ قولُه وعذرُه ظاهراً وباطناً ويُعفى عنه بحيث يبقى كأنه لم يذنبْ. [فهذه الحالة هي المذكورة هنا في حق المنافقين أن عذرهم غير مقبول، وأنه قد تقررت أحوالهم الخبيثة وأعمالهم السيئة]. وإما أن يُعاقبوا بالعقوبة والتَّعزير الفعليِّ على ذنبهم. وإما أن يُعْرَضَ عنهم، ولا يقابَلوا بما فعلوا بالعقوبة الفعليَّة. وهذه الحال الثالثة هي التي أمر الله بها في حقِّ المنافقين، ولهذا قال: {سيحلفون باللهِ لكم إذا انقلبتُم إليهم لتُعْرِضوا عنهم فأعرِضوا عنهم}؛ أي: لا توبِّخوهم ولا تجلِدوهم أو تقتُلوهم. {إنَّهم رجسٌ}؛ أي: إنهم قذرٌ خبثاء، ليسوا بأهل لأن يُبالى بهم، وليس التوبيخ والعقوبة مفيداً فيهم. {و} تكفيهم عقوبة {جهنَّم جزاءً بما كانوا يكسِبون}.
(95) و بدان که بدکارِ گناهکار سه حالت دارد: یا اینکه سخن و عذرش در ظاهر و باطن پذیرفته شده و مورد عفو قرار میگیرد، بهگونهای که انگار گناهی نکرده است. یا اینکه بهخاطر گناهش مورد عقوبت و تعزیر عملی قرار میگیرد. و یا اینکه از وی صرف نظر شده، و در مقابل کاری که کرده است، مجازات عملی نمیشود. و در مورد منافقان خداوند به حالت سوم دستور داده است.
بنابراین فرمود: (
﴿سَيَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ لَكُمۡ إِذَا ٱنقَلَبۡتُمۡ إِلَيۡهِمۡ لِتُعۡرِضُواْ عَنۡهُمۡۖ فَأَعۡرِضُواْ عَنۡهُمۡ﴾) چون به سوی آنان بازگردید، برای شما سوگند میخورند تا از آنها صرف نظر کنید. پس، از آنان روی بگردانید؛ یعنی آنها را سرزنش نکرده و شلاق نزنید و آنها را نکشید. (
﴿إِنَّهُمۡ رِجۡسٞ﴾) همانا آنان پلید و ناپاکاند، و ارزش آن را ندارند که مورد توجه قرار گیرند. و سرزنش و مجازات در مورد آنها مفید نیست. (
﴿وَ﴾) برایشان کافی است که (
﴿وَمَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ﴾) به کیفر کارهایی که کردهاند، جایگاهشان جهنم باشد.
#
{96} وقوله: {يحلفون لكم لترضَوْا عنهم}؛ أي: ولهم أيضاً هذا المقصد الآخر منكم غير مجرَّد الإعراض، بل يحبُّون أن ترضَوْا عنهم كأنَّهم ما فعلوا شيئاً. {فإن ترضَوْا عنهم فإنَّ الله لا يرضى عن القوم الفاسقينَ}؛ أي: فلا ينبغي لكم أيُّها المؤمنون أن ترضَوْا عن من لم يرضَ اللهُ عنه، بل عليكم أن توافقوا ربَّكم في رضاه وغضبه. وتأمَّلْ كيف قال: {فإنَّ الله لا يرضى عن القوم الفاسقين}، ولم يقلْ: فإنَّ الله لا يرضى عنهم؛ ليدلَّ ذلك على أن باب التوبة مفتوح، وأنهم مهما تابوا هم أو غيرهم؛ فإنَّ الله يتوب عليهم ويرضى عنهم، وأما ما داموا فاسقين؛ فإنَّ الله لا يرضى عليهم؛ لوجود المانع من رضاه، وهو خروجهم عن ما رضيه الله لهم من الإيمان والطاعة إلى ما يُغْضِبُه من الشرك والنفاق والمعاصي.
وحاصل ما ذكره الله أنَّ المنافقين المتخلِّفين عن الجهاد من غير عذر إذا اعتذروا للمؤمنين وزعموا أن لهم أعذاراً في تخلُّفهم؛ فإنَّ المنافقين يريدون بذلك أن تُعْرِضوا عنهم وتَرْضَوْا وتقبلوا عذرَهم: فأمَّا قَبولُ العذر منهم والرضا عنهم؛ فلا حبًّا ولا كرامةً لهم. وأمَّا الإعراض عنهم؛ فيعرِض المؤمنون عنهم إعراضَهم عن الأمور الرديَّة الرجس.
وفي هذه الآيات إثباتُ الكلام لله تعالى في قوله. {قد نبَّأنا الله من أخباركم}، وإثبات الأفعال الاختياريَّة لله الواقعة بمشيئته وقدرته في هذا وفي قوله: {وسيرى الله عَمَلَكُم ورسولُه}؛ أخبر أنه سيراه بعد وقوعه. وفيها إثبات الرِّضا لله عن المحسنين والغضب والسخط على الفاسقين.
(96) (
﴿يَحۡلِفُونَ لَكُمۡ لِتَرۡضَوۡاْ عَنۡهُمۡ﴾) علاوه بر صرف نظر کردن، انتظار دارند که از آنها خشنود شوید. انگار آنها هیچ کار
[بدی] نکردهاند. (
﴿فَإِن تَرۡضَوۡاْ عَنۡهُمۡ فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا يَرۡضَىٰ عَنِ ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡفَٰسِقِينَ﴾) پس اگر شما از آنان خشنود شوید، قطعاً خداوند از گروه فاسقان خشنود نمیشود؛ یعنی برای شما مؤمنان شایسته نیست از کسی خشنود شوید که خداوند از او راضی نیست، بلکه بر شماست که با پروردگارتان در خشنودی و ناخشنودیاش همسو باشید.
و بیندیش که چگونه فرمود: (
﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا يَرۡضَىٰ عَنِ ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡفَٰسِقِينَ﴾) همانا خداوند از گروه فاسقان خشنود نمیشود،
و نفرمود: (خداوند از آنها خشنود نمیشود) تا بر این دلالت نماید که دروازۀ توبه باز است، و فاسقین و غیر آنان هر زمان توبه کنند، خداوند توبهشان را میپذیرد و از آنها راضی میگردد. اما تا وقتی که فاسق و نافرمان باشند، خداوند از آنها راضی نخواهد شد؛ چون مانعِ خشنودی او وجود دارد، و آن بیرون رفتن آنها از چیزی است که خدا برایشان پسندیده است،
از قبیل: ایمان و اطاعت. و به سوی چیزی بیرون رفتند که خداوند آن را نمیپسندد،
از قبیل: شرک و نفاق و گناه.
خلاصۀ آنچه که خداوند ذکر کرده چنین است: منافقانی که بدون عذر از شرکت در جهاد، تخلف ورزیده و به جهاد نرفتند، اگر برای مؤمنان عذر آوردند و ادّعا کردند که برای شرکت نکردنشان در جهاد عذرهایی داشتهاند ـ به درستی که منافقان میخواهند شما از آنان صرف نظر کنید و از آنها راضی شوید و عذر آنها را بپذیرید ـ اما شما هرگز نباید عذرشان را بپذیرید و از آنان خشنود شوید. اما آیا از آنان اعراض شود یا نه؟ آری! مؤمنان باید از آنان اعراض نمایند، همچنانکه از اعمال پست و نجس روی میگردانند. در این آیات سخن گفتن برای خداوند متعال ثابت شده است.
آنجا که میفرماید: (
﴿قَدۡ نَبَّأَنَا ٱللَّهُ مِنۡ أَخۡبَارِكُمۡ﴾) خداوند ما را از خبرهایتان آگاه ساخته است. و کارهای اختیاری که با مشیت و قدرت خدا به وقوع میپیوندد، در این فرموده برای خداوند ثابت شده است،
و همچنین در فرمودۀ: (
﴿وَسَيَرَى ٱللَّهُ عَمَلَكُمۡ وَرَسُولُهُۥ﴾) خداوند خبر داده است که او عمل شما را بعد از واقع شدن آن خواهد دید، و در این آیات نیز خشنودی خداوند از نیکوکاران، و خشمگین بودن او از فاسقان، ثابت شده است.
{الْأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَنِفَاقًا وَأَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُوا حُدُودَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (97) وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَنْ يَتَّخِذُ مَا يُنْفِقُ مَغْرَمًا وَيَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوَائِرَ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (98) وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَيَتَّخِذُ مَا يُنْفِقُ قُرُبَاتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ أَلَا إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (99)}.
الأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَنِفَاقًا وَأَجْدَرُ أَلاَّ يَعْلَمُواْ حُدُودَ مَا أَنزَلَ اللّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ؛ عربهاي باديه نشين کافرتر و منافق تر از ديگرانند و به بي خبري از احکامي که خدا بر پيامبرش نازل کرده است سزاوارترند و خدا دانا و حکيم است.
وَمِنَ الأَعْرَابِ مَن يَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ مَغْرَمًا وَيَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوَائِرَ عَلَيْهِمْ دَآئِرَةُ السَّوْءِ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ؛ پاره اي از عربهاي باديه نشين آنچه را که خرج مي کنند چون غرامتي مي ، پندارند و منتظرند تا به شما حوادثي برسد حوادث بد بر خودشان باد و خدا شنوا و داناست.
وَمِنَ الأَعْرَابِ مَن يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَيَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ أَلا إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَّهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ اللّهُ فِي رَحْمَتِهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ؛ و پاره اي از عربهاي باديه نشين به خدا و روز قيامت ايمان دارند و آنچه را که خرج مي کنند براي نزديک شدن به خدا و به خاطر دعاي پيامبر خرج مي کنند بدانيد که همين سبب نزديکيشان به خدا خواهد شد و خدا به رحمت خويش داخلشان خواهد کرد ، زيرا آمرزنده و مهربان است.
#
{97} يقول تعالى: {الأعرابُ}: وهم سكان البادية والبراري، {أشدُّ كفراً ونفاقاً}: من الحاضرة الذين فيهم كفرٌ ونفاقٌ، وذلك لأسبابٍ كثيرة؛ منها: أنهم بعيدون عن معرفة الشرائع الدينيَّة والأعمال والأحكام؛ فهم أحرى {وأجدرُ أن لا يعلموا حدودَ ما أنزلَ الله على رسوله}: من أصول الإيمان وأحكام الأوامر والنواهي؛ بخلاف الحاضرة؛ فإنَّهم أقرب لأن يعلموا حدود ما أنزل الله على رسولِهِ، فيحدُثُ لهم بسبب هذا العلم تصوُّرات حسنة وإرادات للخير الذي يعلمون ما لا يكون في البادية. وفيهم من لطافة الطبع والانقياد للدَّاعي ما ليس في البادية. ويجالسون أهل الإيمان، ويخالطونهم أكثر من أهل البادية؛ فلذلك كانوا أحرى للخير من أهل البادية، وإن كان في البادية والحاضرة كفارٌ ومنافقون؛ ففي البادية أشدُّ وأغلظ مما في الحاضرة.
(97) خداوند متعال میفرماید: (
﴿ٱلۡأَعۡرَابُ﴾) بادیهنشینان، (
﴿أَشَدُّ كُفۡرٗا وَنِفَاقٗا﴾) کفر و نفاقشان از کفر و نفاق شهرنشینانی که کفر و نفاق در آنهاست، بیشتر است؛ و این علل زیادی دارد، از آن جمله این است که بادیهنشینان از شناخت مقررات دینی و اعمال و احکام دورند. پس آنان سزاوارتر و شایستهترند که (
﴿أَلَّا يَعۡلَمُواْ حُدُودَ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ﴾) حدود و قوانین ایمان و احکام و نواهی و اوامری را که خدا بر پیامبرش نازل کرده است، ندانند. به خلاف شهرنشینان؛ زیرا آنها نزدیکترند به اینکه حدود آنچه را بدانند که خداوند بر پیامبرش نازل کرده است. پس به سبب این آگاهی، برای آنان افکاری خوب و ارادههایی برای انجام کار خیری که آن را میشناسند، پدید میآید که در میان بادیهنشینان وجود ندارد. و در آنان نرمخویی و فرمان بردن از دعوتگر، به اندازهای هست که در بادیه نشینان وجود ندارد، و آنها با مؤمنان همنشینی مینمایند، و بیشتر از بادیهنشینان با آنها در میآمیزند. پس شهرنشینان، از اهل بادیه برای انجام خیر سزاوارترند. اما هم در شهر کافر و منافق وجود دارد و هم در بادیه و بیابان، ولی منافقان و کافران بادیهنشین، کفر و نفاقشان از کفر و نفاق شهرنشینان بیشتر و سختتر است.
#
{98} ومن ذلك أنَّ الأعراب أحرصُ على الأموال وأشحُّ فيها؛ فمنهم {من يتَّخذُ ما ينفِقُ}: من الزكاة والنفقة في سبيل الله وغير ذلك، {مغرماً}؛ أي: يراها خسارة ونقصاً، لا يحتسب فيها، ولا يريد بها وجه الله، ولا يكادُ يؤدِّيها إلا كرهاً، {ويتربَّص بكم الدوائرَ}؛ أي: من عداوتهم للمؤمنين وبُغضهم لهم أنهم يودُّون وينتظرون فيهم دوائر الدَّهر وفجائع الزمان، وهذا سينعكس عليهم. فعليهم {دائرةُ السَّوْء}، أما المؤمنون؛ فلهم الدائرةُ الحسنةُ على أعدائهم، ولهم العُقبى الحسنة. {والله سميعٌ عليمٌ}: يعلم نيات العباد وما صدرت منه الأعمال من إخلاص وغيره.
(98) به همین سبب بادیهنشینان بر اموال خود حریصتر و بخیلترند. از میان این بادیهنشینان کسانی هستند که (
﴿مَن يَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ﴾) آنچه را از قبیل: زکات و نفقه در راه خدا انفاق میکنند (
﴿مَغۡرَمٗا﴾) زیان و تاوان شمرده، و از آن چشم داشت پاداش ندارند، و آن را برای رضای خدا نمیدهند، و جز با ناخوشی و ناچاری نمیپردازند. (
﴿وَيَتَرَبَّصُ بِكُمُ ٱلدَّوَآئِرَ﴾) و از آنجا که با مؤمنان دشمنی میورزند و از آنها متنفرند، چشم انتظار آنند که پیشامدهای ناگوار روزگار و مصیبتهای زمانه برآنان وارد شود، اما برعکس بر آنان خواهد آمد، (
﴿عَلَيۡهِمۡ دَآئِرَةُ ٱلسَّوۡءِ﴾) پیشامد ناگوار و مصیبت بر آنان باد، و روزگار خوب و سرانجام نیکو و پیروزی بر دشمنان، از آن مؤمنان خواهد بود. (
﴿وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٞ﴾) و خداوند دانا و حکیم است؛ نیت بندگان و اخلاص و ریای آنان را میداند.
#
{99} وليس الأعراب كلُّهم مذمومين، بل منهم {مَن يؤمنُ بالله واليوم الآخر}: فيسلم بذلك من الكفر والنفاق، ويعمل بمقتضى الإيمان، {ويتَّخِذُ ما ينفِقُ قُرُباتٍ عند الله}؛ أي: يحتسب نفقته ويقصد بها وجهَ الله تعالى والقربَ منه، {و} يجعَلُها وسيلةً لِصَلَواتِ {الرسول}؛ أي: دعائه لهم وتبريكه عليهم. قال تعالى مبيِّناً لنفع صلوات الرسول: {ألا إنَّها قُربةٌ لهم}: تقرِّبهم إلى الله، وتُنمي أموالهم، وتُحِلُّ فيها البركة. {سيدخِلُهم الله في رحمته}: في جملة عباده الصالحين. إنَّه {غفورٌ رحيمٌ}: فيغفر السيئاتِ العظيمةَ لمن تاب إليه، ويَعُمُّ عباده برحمتِهِ التي وسعت كلَّ شيء، ويخصُّ عباده المؤمنين برحمةٍ يوفِّقهم فيها إلى الخيرات، ويحميهم فيها من المخالفات، ويجزِلُ لهم فيها أنواع المثوبات.
وفي هذه الآية دليلٌ على أنَّ الأعراب كأهل الحاضرة؛ منهم الممدوح ومنهم المذموم، فلم يذمُّهم الله على مجرَّد تعرُّبهم وباديتهم، إنَّما ذمَّهم على ترك أوامر الله، وأنهم في مظنة ذلك.
ومنها: أنَّ الكفر والنفاق يزيد وينقص ويغلُظُ، ويخِفُّ بحسب الأحوال.
ومنها: فضيلة العلم، وأنَّ فاقِدَه أقرب إلى الشرِّ ممَّن يعرفه؛ لأنَّ الله ذمَّ الأعراب، وأخبر أنهم أشدُّ كفراً ونفاقاً، وذكر السبب الموجب لذلك، وأنَّهم أجدر أن لا يعلموا حدود ما أنزل الله على رسوله.
ومنها: أن العلم النافع الذي هو أنفع العلوم معرفة حدود ما أنزل الله على رسوله من أصول الدين وفروعه؛ كمعرفة حدود الإيمان والإسلام والإحسان والتقوى والفلاح والطاعة والبرِّ والصِّلة والإحسان والكفر والنفاق والفسوق والعصيان والزنا والخمر والربا ونحو ذلك؛ فإن في معرفتها يُتَمَكَّن من فعلها إن كانت مأموراً بها أو تركها إن كانت محظورة، ومن الأمر بها أو النهي عنها.
ومنها: أنه ينبغي للمؤمن أن يؤدي ما عليه من الحقوق، منشرح الصدر، مطمئن النفس، ويحرص أن تكون مغنماً ولا تكون مغرماً.
(99) و همۀ بادیه نشینان، مذموم و نکوهش شده نیستند بلکه از میان آنها کسانی هستند که (
﴿يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ﴾) به خدا و روز قیامت ایمان دارند، واز کفر و نفاق در امان و سالم مانده، و به مقتضای ایمان عمل میکنند. (
﴿وَيَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ قُرُبَٰتٍ عِندَ ٱللَّهِ﴾) و از بخشش و انفاق خود، چشمداشت پاداش الهی را دارند؛ و هدفشان از آن، رضای خدا و نزدیک شدن به اوست. (
﴿وَ﴾) و بخشش خود را وسیلهای قرار میدهد برای (
﴿صَلَوَٰتِ ٱلرَّسُولِ﴾) دعای پیامبر و برکت خواستن او برای آنها.
خداوند متعال با بیان مفید بودن دعای پیامبر میفرماید: (
﴿أَلَآ إِنَّهَا قُرۡبَةٞ لَّهُمۡ﴾) هان! بی گمان آن، مایۀ نزدیکیشان به خداست، و مالهایشان رشد میکند، و با برکت میشود. (
﴿سَيُدۡخِلُهُمُ ٱللَّهُ فِي رَحۡمَتِهِۦٓ﴾) خداوند آنان را در زمرۀ بندگان شایستهاش به رحمت خود در خواهد آورد. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾) همانا خداوند آمرزنده و مهربان است. پس گناهان بزرگِ کسی را که به سوی او بازگردد و توبه نماید، میآمرزد، و بندگانش را مشمول رحمت گستردهاش میگرداند که همه چیز را فرا گرفته است. و بندگان مؤمنش را از رحمتی ویژه برخوردار میکند، و آنها را به انجام خوبیها توفیق میدهد، و از بزهکاریها مصون میدارد، و انواع پاداشها را به صورت فراوان به آنان میدهد. این آیه بیانگر آن است که برخی از بادیهنشینان مانند شهرنشینان خوب هستند، و برخی بد و قابل مذمت میباشند. پس خداوند آنها را فقط به خاطر بادیه نشینی مذمت و نکوهش نکرده است، بلکه به خاطر ترک دستوراتش مذمت نموده است.هرچند که بادیهنشین در مظان بد بودن میباشد. این آیه همچنین بیانگر آن است که کفر و نفاق کم و زیاد میشود، و بر حسب شرایط حال و مقام، غلظت و رقّت پیدا میکند. در این آیه همچنین به فضیلت علم اشاره شده، و اینکه کسی که دانش ندارد، از کسی که اهل دانش است، به شر نزدیک تر است، چون خداوند بادیه نشینان را مذمت نموده و خبر داده که کفر و نفاقشان بیشتر و سختتر است، و علت این امر را نیز بیان داشته است. و اینکه بادیهنشینان سزاوارترند که حدود آنچه را که خدا بر پیامبرش نازل کرده است، ندانند. نیز از این آیه بر میآید که مفیدترین علم، شناخت حدود و مقررات آیینی است که خدا بر پیامبرش نازل کرده است؛
از قبیل: اصول و فروع دین، و شناخت حدود ایمان و اسلام و احسان، و پرهیزگاری و رستگاری و طاعت و نیکی و برقرار داشتن پیوند خویشاوندی و احسان، و شناخت حدود کفر و نفاق و فسق و گناه و زنا و شراب و ربا و امثال آن؛ زیرا اگر انسان نسبت به این چیزها علم و آگاهی داشته باشد، میتواند به شیوهای نیکو آنهارا انجام دهد ـ چنانچه به او فرمان داده شده بود که آنها را انجام دهد ـ و یا آنها را ترک نماید چنانچه جزو امور ممنوعه بودند. همچنین میتواند به شیوهای نیکو مردم را فرا بخواند تا آنها را انجام دهند و یا ترک نمایند. از این آیه همچنین بر میآید که مؤمن شایسته است حقوقی را که بر اوست، با شرح صدر و آرامش خاطر بپردازد، وآن را توفیق و غنیمت بشمارد نه باج و خراج.
{وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (100)}.
وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ؛ از آن گروه نخستين از مهاجرين و انصار که پيشقدم شدند و آنان که به ، نيکي از پي شان رفتند ، خدا خشنود است و ايشان نيز از خدا خشنودند برايشان بهشتهايي که در آنها نهرها جاري است و هميشه در آنجا خواهند بود ، آماده کرده است اين است کاميابي بزرگ.
#
{100} السابقون هم الذين سبقوا هذه الأمة وبَدَروها إلى الإيمان والهجرة والجهاد وإقامة دين الله، {من المهاجرين}: {الذين أُخْرِجوا من ديارهم وأموالهم يبتغونَ فضلاً من الله ورضواناً وينصُرون الله ورسولَه أولئك هم الصادقون}. {و} من {الأنصار}: {الذين تبوؤا الدار والإيمان من قبلِهِم يحبُّون من هاجر إليهم ولا يجدون في صدورِهم حاجةً مما أوتوا ويؤثِرون على أنفسِهم ولو كان بهم خَصاصَةٌ}. {والذين اتَّبَعوهم بإحسانٍ}: بالاعتقادات والأقوال والأعمال؛ فهؤلاء هم الذين سَلِموا من الذَّمِّ وحصل لهم نهاية المدح وأفضلُ الكرامات من الله. {رضي الله عنهم}: ورضاه تعالى أكبرُ من نعيم الجنة، {ورَضوا عنه وأعدَّ لهم جناتٍ تجري تحتَها الأنهار}: الجارية التي تُساق إلى سقي الجنان والحدائق الزاهية الزاهرة والرياض الناضرة. {خالدين فيها أبداً}: لا يبغون عنها حِوَلاً ولا يطلبون منها بدلاً؛ لأنَّهم مهما تمنَّوه أدركوه، ومهما أرادوه وجدوه. {ذلك الفوز العظيم}: الذي حصل لهم فيه كلُّ محبوبٍ للنفوس ولذَّة للأرواح ونعيم للقلوب وشهوة للأبدان، واندفع عنهم كلُّ محذور.
(100) (
﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ﴾) و پیشگامان نخستین؛ آنها کسانی هستند که از میان این امت، در ایمان و هجرت و جهاد و اقامۀ دین خدا از دیگران پیشی گرفتهاند. (
﴿مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ﴾) از میان مهاجران، و آنها کسانی هستند که
﴿ ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا وَيَنصُرُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ ﴾ از سرزمینشان اخراج شدند و مالهایشان از آنان گرفتهشد، اما با این وجود، فضل و خشنودی خدا را جستند، و خدا و پیامبرش را یاری کردند. ایشان راستگویاناند. (
﴿وَٱلۡأَنصَارِ﴾) و از انصار
﴿وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞ﴾ کسانی که ساکن مدینه بودند و قبل از هجرت مهاجرین ایمان آوردند؛ آنان مهاجران را دوست دارند، و با اموال خود از آنان دلجویی به عمل میآورند، و در دل خود نسبت به اموال غنیمت و غیرهای که به آنان داده میشود، حسادتی نمییابند، و مهاجران و نیازمندان را بر خود مقدم میدارند، هر چند که فقیری و نیازمندی دامان آنان را گرفته باشد. (
﴿وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ﴾) و کسانی که با نیکوکاری، راه ایشان را همراه با داشتن اعتقادات پاک و گفتار و اعمال نیکو پیمودند. پس ایشان کسانی هستند که از مذمت و نکوهش به دورند، و به ستایش فراوان و برترین بخششها از جانب خدا دست یافتهاند. (
﴿رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ﴾) خداوند از ایشان خشنود است، و خشنودی خدا، بزرگترین نعمتهای بهشت است. (
﴿وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ﴾) و آنان از او خشنودند و خداوند برای ایشان باغهایی آماده کردهاست که از زیر درختان آن، رودها روان است، رودهای روانی که به سوی باغهای بهشت و باغچههای شکوفا و پر گل و زیبا جاری هستند. (
﴿خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗا﴾) در آنجا همیشه جاوداناند و نمیخواهند از آنجا به جایی دیگر برده شوند، و چیزی دیگر را به جای آن نمیجویند؛ چون آنها هر آنچه را که آرزو کردهاند، به دست آورده اند و هر آنچه را که خواستهاند، یافتهاند. (
﴿ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ﴾) این است کامیابی بزرگ، در آنجا هر آنچه که برای انسان دوست داشتنی و برای ارواح لذت بخش است و مایۀ شادی دلها و جسمهاست، برایش فراهم کردهاند. و هر امر محذوری از او دور شده است.
{وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِيمٍ (101)}.
وَمِمَّنْ حَوْلَكُم مِّنَ الأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَى النِّفَاقِ لاَ تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِيمٍ ؛ گروهي از عربهاي باديه نشين که گرد شما را گرفته اند منافقند و گروهي ، ازشهر نشينان نيز در نفاق اصرار مي ورزند تو آنها را نمي شناسي ، ما مي شناسيمشان و دوبار عذابشان خواهيم کرد و به عذاب بزرگ گرفتار مي شوند.
#
{101} يقول تعالى: {وممَّن حولَكم من الأعراب منافقون ومن أهل المدينة}: أيضاً منافقون، {مَرَدُوا على النِّفاق}؛ أي: تمرَّنوا عليه [واستمرّوا] وازدادوا فيه طغياناً، {لا تعلَمُهم}: بأعيانهم فتعاقبهم أو تعاملهم بمقتضى نفاقهم؛ لما لله في ذلك من الحكمة الباهرة. {نحن نعلمُهم سنعذِّبهم مرتينِ}: يُحتمل أن التثنية على بابها، وأنَّ عذابَهم عذابٌ في الدنيا وعذابٌ في الآخرة؛ ففي الدُّنيا ما ينالهم من الهمِّ والغمِّ والكراهة لما يصيب المؤمنين من الفتح والنصر، وفي الآخرة عذابُ النار وبئس القرار، ويُحتمل أنَّ المراد سنغلِّظُ عليهم العذاب، ونضاعفه عليهم، ونكرِّره.
(101) خداوند متعال میفرماید: (
﴿وَمِمَّنۡ حَوۡلَكُم مِّنَ ٱلۡأَعۡرَابِ مُنَٰفِقُونَۖ وَمِنۡ أَهۡلِ ٱلۡمَدِينَةِ﴾) از بادیه نشینانی که اطراف شما هستند، افرادی منافقاند و برخی از اهل مدینه نیز منافق هستند، (
﴿مَرَدُواْ عَلَى ٱلنِّفَاقِ﴾) که تمرین نفاق کرده و در آن مهارت پیدا نموده و سرکشیشان بیشتر شده است. (
﴿لَا تَعۡلَمُهُمۡ﴾) تو هر یک از آنان را به طور مشخص نمیشناسی تا مجازاتشان کنی، و یا به مقتضای نفاقشان با آنان رفتار نمایی؛ چون خداوند در این مورد حکمت آشکاری دارد.(
﴿نَحۡنُ نَعۡلَمُهُمۡۚ سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيۡنِ﴾) بلکه ما آنان را میشناسیم، دو بار آنان را عذاب خواهیم داد. احتمال دارد که منظور از (
﴿مَّرَّتَيۡنِ﴾) این باشد که یک عذاب را در دنیا میبینند و یک عذاب را در آخرت. عذاب آنها در دنیا، غم و اندوه و ناخوشی است که به سبب پیروزی و فتحی که نصیب مسلمین میشود به آنان دست میدهد؛ و عذابشان در آخرت، آتش جهنم است که بد جایگاهی است. و احتمال دارد منظور از دو بار عذاب دادن این باشد که عذاب آنان را سخت مینماییم و آن را چندین برابر میکنیم، و برایشان تکرار مینماییم.
{وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (102) خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (103)}.
وَآخَرُونَ اعْتَرَفُواْ بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُواْ عَمَلاً صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ و گروهي ديگر به گناه خود اعتراف کردند که اعمال نيکو را با کارهاي زشت آميخته اند شايد خدا توبه شان را بپذيرد ، زيرا خدا آمرزنده و مهربان است.
خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاَتَكَ سَكَنٌ لَّهُمْ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ؛ از داراييهايشان صدقه بستان تا آنان را پاک و منزه سازي و برايشان دعاکن ، زيرا دعاي تو مايه آرامش آنهاست ، و خدا شنوا و داناست.
#
{102} يقول تعالى: {وآخرون}: ممَّن بالمدينة ومَنْ حولها، بل ومن سائر البلاد الإسلاميَّة، {اعترفوا بذنوبهم}؛ أي: أقرُّوا بها وندموا عليها وسعوا في التوبة منها والتطهُّر من أدرانها، {خلطوا عملاً صالحاً وآخر سيِّئاً}: ولا يكون العمل صالحاً إلا إذا كان مع العبد أصلُ التوحيد والإيمان المخرِجُ عن الكفر والشرك الذي هو شرطٌ لكلِّ عمل صالح؛ فهؤلاء خلطوا الأعمال الصالحة بالأعمال السيئة من التجرِّي على بعض المحرَّمات والتقصير في بعض الواجبات مع الاعتراف بذلك والرجاء بأن يغفر الله لهم؛ فهؤلاء {عسى اللهُ أن يتوبَ عليهم}: وتوبتُه على عبده نوعان: الأولُ: التوفيقُ للتوبة. والثاني: قبولُها بعد وقوعها منهم. {إنَّ الله غفورٌ رحيم}؛ أي: وصفه المغفرة والرحمة اللتان لا يخلو مخلوقٌ منهما، بل لا بقاء للعالم العلويِّ والسفليِّ إلا بهما؛ فلوْ يؤاخِذُ اللهُ الناسَ بظُلْمهم ما ترك على ظهرها من دابَّةٍ، {إنَّ الله يمسك السمواتِ والأرضَ أن تزولا ولئن زالتا إنْ أمَسكَهما من أحدٍ من بعدِهِ إنَّه كان حليماً غفوراً}، ومن مغفرته أن المسرفين على أنفسهم الذين قطعوا أعمارهم بالأعمال السيئة إذا تابوا إليه وأنابوا، ولو قُبيل موتهم بأقلِّ القليل؛ فإنَّه يعفو عنهم ويتجاوزُ عن سيئاتهم. فهذه الآية دالةٌ على أن المخلِّط المعترف النادم الذي لم يتب توبةً نصوحاً؛ أنه تحت الخوف والرجاء، وهو إلى السلامة أقرب، وأما المخلِّط الذي لم يعترفْ، ولم يندم على ما مضى منه، بل لا يزال مصرًّا على الذُّنوب؛ فإنه يخاف عليه أشدُّ الخوف.
(102) خداوند متعال میفرماید: (
﴿وَءَاخَرُونَ﴾) و مردمانی دیگر که در مدینه و اطراف آن، بلکه در سایر سرزمینهای اسلامی هستند، (
﴿ٱعۡتَرَفُواْ بِذُنُوبِهِمۡ﴾) به گناهانشان اعتراف کرده و از آن پشیمان شدهاند، و بر بازگشتن از آن، و پاک کردن خود از آلودگیها، تلاش مینمایند (
﴿خَلَطُواْ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَءَاخَرَ سَيِّئًا ﴾) و کار خوب را با
[کاری] دیگر که بد است در آمیختهاند. و عمل صالح و خوب آن است که صاحبش اهل توحید و ایمان باشد و انسان را از کفر و شرک بیرون آورد؛ زیرا شرط پذیرفته شدن هر عمل صالحی، توحید و ایمان است. پس ایشان اعمال صالح را با اعمال بد،
از قبیل: جرأت کردن بر ارتکاب برخی کارهای حرام، و کوتاهی ورزیدن در انجام برخی از واجبات درآمیخته بودند، و به این گناه اعتراف کردند. اما با این حال امیدوار بودند که خداوند آنان را بیامرزد. پس (
﴿عَسَى ٱللَّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيۡهِمۡ﴾) امید است که خداوند توبۀ آنها را بپذیرد.
و خداوند به دو صورت توبۀ بنده را میپذیرد: اول اینکه او را برای توبه کردن توفیق میدهد. دوم اینکه بعد از آنکه توبه نمود، توبهاش را میپذیرد. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٌ﴾) بیگمان صفت خداوند آمرزیدن و مهربانی است، و هیچ مخلوقی نیست مگر اینکه مشمول مغفرت و رحمت اوست، بلکه جهان بالا و پایین بر پایۀ این دو صفت وی ماندگارند. و اگر خداوند مردم را به سبب ظلمشان مؤاخذه نماید، هیچ جنبندهای را روی زمین نخواهد گذاشت.
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُمۡسِكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ أَن تَزُولَاۚ وَلَئِن زَالَتَآ إِنۡ أَمۡسَكَهُمَا مِنۡ أَحَدٖ مِّنۢ بَعۡدِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ كَانَ حَلِيمًا غَفُورٗا﴾ همانا خداوند آسمانها و زمین را نگاه میدارد تا نیفتند؛ و اگر بیفتند، بعد از او هیچ کسی آنها را نگاه نمیدارد؛ همانا اوست بردبار آمرزنده. و از جملۀ مغفرت او این است که هرگاه کسانی که بر خودشان زیادهروی کردهاند، و کسانی که عمر خود را با انجام کارهای بد گذراندهاند، توبه نمایند و به سوی او باز گردند ـ حتی اگر اندکی پیش از مرگشان باشد ـ خداوند آنها را میبخشد، و از گناهانشان در میگذرد. پس این آیه دلالت مینماید کسی که کار بد و نیک انجام داده و به گناهش اعتراف نموده و پشیمان شده ولی توبۀ قطعی نکرده است، در دایرۀ بیم و امید قرار دارد، اما به سلامتی و نجات نزدیکتر است. و اما کسی که کار نیک و بد را با هم درآمیخته است و به گناهش اعتراف نکرده و بر گذشتهاش پشیمان نشده است، بلکه همواره بر گناه گذشته اصرار میورزد، به شدت باید نگران
[آیندۀ] او بود.
#
{103} قال تعالى لرسوله ومَنْ قام مقامه آمراً له بما يطهِّر المؤمنين ويتمِّم إيمانهم: {خُذْ من أموالهم صدقةً}: وهي الزكاة المفروضة، {تطهِّرُهم وتزكِّيهم بها}؛ أي: تطهِّرهم من الذُّنوب والأخلاق الرذيلة، {وتزكِّيهم}؛ أي: تنميهم، وتزيد في أخلاقهم الحسنة وأعمالهم الصالحة، وتزيد في ثوابهم الدنيوي والأخروي، وتنمي أموالهم، {وصَلِّ عليهم}؛ أي: ادع لهم؛ أي: للمؤمنين عموماً وخصوصاً عندما يدفعون إليك زكاة أموالهم. {إنَّ صلاتَك سَكَنٌ لهم}؛ أي: طُمَأنينة لقلوبهم واستبشار لهم. {والله سميع}: لدعائك سمعَ إجابة وقَبول. {عليمٌ}: بأحوال العباد ونيَّاتهم، فيجازي كلَّ عامل بعمله وعلى قدر نيته. فكان النبيُّ - صلى الله عليه وسلم - يمتثِلُ لأمر الله، ويأمُرُهم بالصدقة، ويبعثُ عمَّاله لجبايتها؛ فإذا أتاه أحدٌ بصدقته؛ دعا له وبرَّك.
ففي هذه الآية دلالةٌ على وجوب الزكاة في جميع الأموال، وهذا إذا كانت للتجارة ظاهرة؛ فإنَّها أموالٌ تنمى ويُكتسب بها؛ فمن العدل أن يواسي منها الفقراء بأداء ما أوجب الله فيها من الزكاة. وما عدا أموال التجارة؛ فإن كان المال ينمى كالحبوب والثمار والماشية المتَخذة للنماء والدرِّ والنسل؛ فإنَّها تجب فيها الزكاة، وإلاَّ؛ لم تجبْ فيها؛ لأنَّها إذا كانت للقُنْية؛ لم تكن بمنزلة الأموال التي يتَّخذها الإنسان في العادة مالاً يُتَمَوَّل ويُطلب منه المقاصد المالية، وإنَّما صرف عن المالية بالقُنية ونحوها.
وفيها: أن العبد لا يمكنه أن يتطهَّر، ويتزكَّى حتى يخرِجَ زكاة مالِهِ، وأنَّه لا يكفِّرها شيءٌ سوى أدائها؛ لأنَّ الزكاة والتطهير متوقِّف على إخراجها.
وفيها: استحباب الدُّعاء من الإمام أو نائبه لمن أدَّى زكاته بالبركة، وأن ذلك ينبغي أن يكون جهراً؛ بحيث يسمعه المتصدِّق فيسكنُ إليه.
ويؤخذ من المعنى أنه ينبغي إدخالُ السرور على المؤمن بالكلام الليِّن والدعاء له ونحو ذلك مما يكون فيه طمأنينة وسكونٌ لقلبِهِ. [وأنه ينبغي تنشيط من أنفق نفقةً، وعمل عملاً صالحاً بالدِّعاء له والثناء ونحو ذلك].
(103) خداوند متعال به پیامبرش، و نیز وارث و جانشین او فرمان میدهد تا مؤمنان را پاک کند و ایمانشان را کامل گرداند، (
﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ﴾) از اموال آنان زکات بگیر (
﴿تُطَهِّرُهُمۡ﴾) تا آنان را به وسیلۀ آن از گناهان و اخلاق زشت پاک کنی، (
﴿وَتُزَكِّيهِم﴾) و رشدشان بدهی، و بر اخلاق نیکو وکارهای شایستهشان بیفزایی و پاداش دنیوی و اخروی آنان را افزایش دهی، و اموالشان رشد کند. (
﴿وَصَلِّ عَلَيۡهِمۡ﴾) و برای مؤمنان هنگامی که زکات اموالشان را به تو میدهند، به طور عام و خاص دعا کن. (
﴿إِنَّ صَلَوٰتَكَ سَكَنٞ لَّهُمۡ﴾) بدون شک دعای تو برای آنان، مایۀ آرامش دلها و موجب خوشحالی آنان است. (
﴿وَٱللَّهُ سَمِيعٌ﴾) و خداوند دعایت را میشنود و میپذیرد.(
﴿عَلِيمٌ﴾) و به حالات و نیتهای بندگان داناست. پس هر کس را که عملی انجام دهد، طبق علم و آگاهیاش و به اندازۀ نیت او پاداش میدهد . و پیامبرصلی الله علیه وسلم دستور خدا را اطاعت کرد، و آنان را به دادن زکات دستور داد، و کارگزاران خود را برای جمع آوری و وصول آن فرستاد، و چون پیش کسی میرفتند و زکات او را میگرفتند، برای وی دعای خیر و برکت مینمودند. پس این آیه بر واجب بودن زکات در همۀ اموال دلالت مینماید. اگر اموال تجاری باشد که زکات آن مشخص است؛ زیرا آن مالی است که رشد میکند و مولّد و درآمدزا است. پس انصاف و عدالت آن است که به وسیلۀ پرداختن زکاتی که خداوند در آن واجب کرده است، با فقرا همدردی شود. غیر از اموال تجاری، اگر قابل رشد و نمو باشد مانند غلّات و میوهها و حیواناتی که برای پرورش و شیردهی و تولید مثل نگهداری میشوند، زکات در آن واجب است، در غیر این صورت زکات در آنها واجب نیست؛ چون اموالی که به قصد داد و ستد نگهداری میشود، به منزلۀ اموالی نیست که معمولاً انسان برای خود نگهداری مینماید، و اهداف مالی از آن مد نظر دارد؛ زیرا هدف از نگهداری چنین اموالی استفادۀ شخصی است. پس اموال غیر تجاری که قابل رشد و نمو نیست، زکات ندارد. و این آیه دلالت مینماید که بنده نمیتواند خودش را پاک نماید، و اخلاق نیک و فضایلش را رشد دهد، مگر اینکه زکات مالش را بپردازد، و هیچ چیز به اندازۀ پرداختن زکات در این خصوص مفید و مؤثر نیست. زیرا رشد و پاکسازی، منوط به پرداختن زکات است. و نیز بر این دلالت مینماید که مستحب است امام یا جانشین او، برای کسی که زکاتش را میپردازد، به خیر و برکت دعا کند. و مناسب است که این دعا با صدای بلند و طوری باشد که زکات دهنده بشنود؛ زیرا او با شنیدن دعا، آرامش مییابد. و از مفهوم آن استنباط میشود که شایسته است با سخن نرم و دعای خیر برای مؤمن و با دیگر راههایی که موجب آرامش قلب او شود، قلب او را شاد و مسرور گرداند.
{أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (104)}.
أَلَمْ يَعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ؛ آيا هنوز ندانسته اند که خداست که توبه بندگانش را مي پذيرد و صدقات را، مي ستاند ، و خداست که توبه پذير و مهربان است ?
#
{104} أي: أما علموا سَعَةَ رحمة الله وعمومَ كرمه، وأنه {يقبلُ التوبةَ عن عبادِهِ}: التائبين من أيِّ ذنبٍ كان، بل يفرحُ تعالى بتوبة عبده إذا تاب أعظم فرحٍ يقدَّر، {ويأخُذُ الصدقاتِ}: منهم؛ أي: يقبلها ويأخُذُها بيمينه، فيُرَبِّيها لأحدهم كما يُربِّي الرجل فَلُوَّهُ، حتى تكون التمرةُ الواحدة كالجبل العظيم؛ فكيف بما هو أكبر وأكثر من ذلك. {وأنَّ الله هو التوابُ الرحيمُ}؛ أي: كثير التوبة على التائبين؛ فمنْ تاب إليه؛ تاب عليه، ولو تكررتْ منه المعصيةُ مراراً، ولا يَمَلُّ الله من التوبة على عباده حتى يَمَلُّوا هم، ويأبوا إلا النَّفارَ والشُّرودَ عن بابه وموالاتَهم عدوَّهم. {الرحيم}: الذي وسعت رحمتُهُ كلَّ شيءٍ، وكَتَبَها للذين يتَّقون، ويؤتون الزكاة، ويؤمنون بآياته، ويتَّبعون رسوله.
(104) آیا گستردگی رحمت خدا و بخشش فراگیر او را درنیافته، و ندانستهاند که او (
﴿يَقۡبَلُ ٱلتَّوۡبَةَ عَنۡ عِبَادِهِۦ﴾) توبۀ بندگانِ توبهکنندهاش را از تمامی گناهانشان میپذیرد، بلکه او از توبۀ بندهاش بسیار خوشحال میگردد. (
﴿وَيَأۡخُذُ ٱلصَّدَقَٰتِ﴾) و زکات و صدقه را از آنان قبول مینماید ، و آن را با دست راستش میگیرد و پرورش میدهد تا جایی که یک خرما مانند کوه بزرگی میشود. پس زکات و صدقاتی که بیشتر از یک خرما باشد، چگونه خواهد بود! (
﴿وَأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلتَّوَّابُ﴾) و خداوند بسیار پذیرندۀ توبۀ توبه کنندگان است. پس هرکس به سوی خدا توبه کند، توبهاش را میپذیرد، گرچه بارها گناه از آنان سرزده باشد. و خداوند از پذیرفتن توبۀ بندگانش خسته نمیشود تا وقتیکه بندگان، خودشان از توبه کردن خسته شوند و از درگاه او فرار نمایند و با دشمن خودشان دوستی کنند. (
﴿ٱلرَّحِيمُ﴾) مهربان است و رحمت او همه چیز را دربر گرفته است، و آن را برای کسانی که پرهیزگاری میکنند و زکات میپردازند و به آیات او ایمان میآورند و از پیامبرش پیروی مینمایند، مقرر داشته است.
{وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (105)}.
وَقُلِ اعْمَلُواْ فَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ؛
بگو : عمل کنيد ، خدا و پيامبرش و مؤمنان اعمال شما را خواهند ديد و شما را به نزد داناي نهان و آشکارا خواهند برد و او از اعمالتان آگاهتان خواهد کرد.
#
{105} يقول تعالى: {وقُلْ} لهؤلاء المنافقين: {اعمَلوا}: ما ترون من الأعمال، واستمرُّوا على باطلكم؛ فلا تحسَبوا أنَّ ذلك سيخفى، {فسيرى اللهُ عَمَلَكم ورسولُه والمؤمنونَ}؛ أي: لا بدَّ أن يتبيَّن عملكم ويتَّضح، {وستردُّون إلى عالم الغيب والشهادة فينبِّئكم بما كنتُم تعملون}: من خيرٍ وشرٍّ ففي هذا التهديد والوعيد الشديد على مَن استمرَّ على باطله وطغيانه وغيِّه وعصيانه. ويُحتمل أنَّ المعنى: إنَّكم مهما عملتُم من خيرٍ أو شرٍّ؛ فإنَّ الله مطَّلعٌ عليكم، وسَيُطْلِعُ رسولَه وعباده المؤمنين على أعمالكم ولو كانت باطنةً.
(105) خداوند متعال میفرماید: (
﴿وَقُلِ﴾) و به این منافقان بگو: (
﴿ٱعۡمَلُواْ﴾) کارهایی را که میخواهید، انجام دهید؛ و بر باطل خود مداوم باشید، و گمان نبرید که این کارهایتان پنهان میماند. (
﴿فَسَيَرَى ٱللَّهُ عَمَلَكُمۡ وَرَسُولُهُۥ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ﴾) بلکه خداوند اعمال شما را میبیند، و همچنین پیامبر و مؤمنان نیز اعمال شما را میبینند؛ یعنی اعمالتان روشن و آشکار میگردد. (
﴿وَسَتُرَدُّونَ إِلَىٰ عَٰلِمِ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ﴾) و به سوی دانای پنهان و پیدا برگردانده میشوید، و شما را به آنچه از خوبی و بدی میکردید، آگاه میسازد. این تهدید و وعید سختی است برای کسی که باطل و سرکشی و گمراهی و نافرمانی خود را ادامه میدهد. و احتمال دارد به این معنی باشد که شما هر زمان کار خوب یا بدی انجام دهید، خداوند از آن اطلاع دارد، و پیامبرش و بندگان مؤمن خود را از کارهایتان ـ گرچه پنهانی انجام شود ـ آگاه خواهد ساخت.
{وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (106)}.
وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ؛ و گروهي ديگر به مشيت خداوند واگذاشته شده اند ، که يا عذابشان مي کنديا توبه شان را مي پذيرد و خدا دانا و حکيم است.
#
{106} أي: {وآخرون}: من المخلَّفين مؤخَّرون {لأمرِ الله إمَّا يعذِّبُهم وإمَّا يتوبُ عليهم}: ففي هذا التخويف الشديد للمتخلِّفين والحث لهم على التوبة والندم. {واللهُ عليمٌ}: بأحوال العباد ونياتهم، {حكيمٌ}: يضع الأشياء مواضعها، وينزِلُها منازلَها؛ فإذا اقتضت حكمتُه أن يغفر لهم ويتوب عليهم؛ غفر لهم وتاب عليهم. وإن اقتضت حكمتُه أن يخذُلَهم ولا يوفِّقهم للتوبة؛ فعل ذلك.
(106) (
﴿وَءَاخَرُونَ﴾) و کسانی دیگر که به جنگ نرفته اند، (
﴿مُرۡجَوۡنَ لِأَمۡرِ ٱللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمۡ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيۡهِمۡ﴾) به حکم و فرمان خدا واگذار شدهاند؛ یا آنان را عذاب میدهد و یا توبهشان را میپذیرد. در این آیه کسانی که در جنگ شرکت نکردهاند، به شدت مورد تهدید واقع شده و بر توبه و پشیمان شدن تحریک شدهاند. (
﴿وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ﴾) و خداوند دانا به احوال و نیات بندگان میباشد، و با حکمت است و هر چیزی را در جایش قرار میدهد. پس اگر حکمت او مقتضی آن بود که گناهانشان را ببخشاید و توبهشان را قبول کند، این کار را میکند، و اگر حکمت او اقتضا نماید که آنان را خوار بگرداند و بر توبه کردن توفیقشان ندهد، چنین خواهد کرد.
{وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَى وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ (107) لَا تَقُمْ فِيهِ أَبَدًا لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ (108) أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (109) لَا يَزَالُ بُنْيَانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (110)}.
وَالَّذِينَ اتَّخَذُواْ مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَادًا لِّمَنْ حَارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَلَيَحْلِفَنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلاَّ الْحُسْنَى وَاللّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ ؛
خدا شهادت مي دهد : آنهايي که مسجدي مي سازند تا به مؤمنان زيان ، رسانندو ميانشان کفر و تفرقه اندازند و تا براي کساني که مي خواهند با خدا و پيامبرش جنگ کنند کمينگاهي باشد ، آنگاه سوگند مي خورند که ما را قصدي جز نيکوکاري نبوده است ، دروغ مي گويند.
لاَ تَقُمْ فِيهِ أَبَدًا لَّمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُواْ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ ؛ هرگز در آن مسجد نماز مگزار مسجدي که از روز نخست بر پرهيزگاري ، بنيان شده شايسته تر است که در آنجا نماز کني در آنجا مرداني هستند که دوست دارند پاکيزه باشند ، زيرا خدا پاکيزگان را دوست دارد.
أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَم مَّنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَىَ شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ؛ آيا کسي که بنيان مسجد را بر ترس از خدا و خشنودي او نهاده بهتر است ،يا آن کسي که بنيان مسجد را بر کناره سيلگاهي که آب زير آن را شسته باشد نهاده است تا با او در آتش جهنم سرنگون گردد ? و خدا مردم ستمگر را هدايت نمي کند.
لاَ يَزَالُ بُنْيَانُهُمُ الَّذِي بَنَوْاْ رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلاَّ أَن تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ؛ آن بنا که بر آورده اند همواره مايه تشويش در دلشان خواهد بود تا آن هنگام که دلشان پاره پاره گردد و خداوند دانا و حکيم است.
#
{107} كان أناسٌ من المنافقين من أهل قُباء اتَّخذوا مسجداً إلى جنب مسجد قباء يريدون به المضارَّة والمشاقَّة بين المؤمنين، ويُعِدُّونه لمن يرجونه من المحاربين لله ورسوله؛ يكون لهم حصناً عند الاحتياج إليه، فبيَّن تعالى خِزْيَهم، وأظهر سِرَّهم، فقال: {والذين اتَّخذوا مسجداً ضراراً}؛ أي: مضارَّة للمؤمنين ولمسجدهم الذي يجتمعون فيه، {وكفراً}؛ أي: مقصدهم فيه الكفر إذا قصد غيرهم الإيمان، {وتفريقاً بين المؤمنين}؛ أي: ليتشعبوا ويتفرَّقوا ويختلفوا، {وإرصاداً}؛ أي: إعداداً {لمن حارب الله ورسوله مِن قبلُ}؛ أي: إعانة للمحاربين لله ورسوله، الذين تقدَّم حرابهم واشتدَّت عداوتهم، وذلك كأبي عامر الراهب، الذي كان من أهل المدينة، فلما قدم النبيُّ - صلى الله عليه وسلم - وهاجر إلى المدينة؛ كفر به، وكان متعبِّداً في الجاهلية، فذهب إلى المشركين يستعين بهم على حرب رسول الله - صلى الله عليه وسلم -، فلما لم يدرك مطلوبه عندهم؛ ذهب إلى قيصر بزعمه أنه ينصره، فهلك اللعين في الطريق، وكان على وعدٍ وممالئة هو والمنافقون، فكان مما أعدُّوا له مسجد الضِّرار، فنزل الوحي بذلك، فبعث إليه النبي - صلى الله عليه وسلم - من يهدمه ويحرقه ، فهُدم، وحُرق، وصار بعد ذلك مزبلةً.
قال تعالى بعد ما بيَّن من مقاصدهم الفاسدة في ذلك المسجد: {ولَيَحْلِفُنَّ إن أردْنا} في بنائنا إيَّاه {إلا الحسنى}؛ أي: الإحسان إلى الضعيف والعاجز والضرير. {والله يشهدُ إنَّهم لكاذبونَ}: فشهادة الله عليهم أصدق من حلفهم.
(107) مردمانی از منافقان قبا، مسجدی در کنار مسجد قبا ساختند، و منظورشان از ساختن آن، زیان وارد کردن به مؤمنان و اختلاف انداختن میان آنان بود، و آن را پناهگاه و سنگری برای کسانی قرار دادند که امیدوار بودند روزی با پیامبر خدا خواهند جنگید. و منظورشان این بود که اگر نیازی به پناهگاهی داشتند، از این مسجد استفاده کنند. پس خداوند رسوایشان ساخت، و راز آنها را آشکار کرد. (
﴿وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مَسۡجِدٗا ضِرَارٗا﴾) و کسانی که برای زیان رساندن به مؤمنان و به مسجدشان که در آن جمع میشدند، مسجدی ساختند، (
﴿وَكُفۡرٗا﴾) و منظورشان کفر ورزی در آن بود، درحالی که دیگران منظورشان از ساختن مسجد، رسیدن به ایمان و هدایت بود. (
﴿وَتَفۡرِيقَۢا بَيۡنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) مسجد را ساختند تا مؤمنان دسته دسته و پراکنده شوند و اختلاف پیدا کنند. (
﴿وَإِرۡصَادٗا﴾) و همچنین منظورشان کمینگاه ساختن (
﴿لِّمَنۡ حَارَبَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ مِن قَبۡلُ﴾) برای کسی بود که از پیش با خدا و پیامبرش جنگیده بود؛ یعنی این مسجد را برای کمک کردن به کسانی ساختند، که با خدا و پیامبر میجنگیدند، و پیشتر نیز جنگیده و دشمن سرسخت بودند، مانند ابو عامر راهب که فردی از اهل مدینه بود و هنگامی که پیامبرصلی الله علیه وسلم به مدینه هجرت نمود، به وی کفر ورزید. او در جاهلیت وانمود میکرد که اهل عبادت است. پس به سوی مشرکین رفت، تا از آنان برای جنگیدن با پیامبر کمک بگیرد. و چون نزد مشرکین به خواسته اش دست نیافت، به سوی قیصر رفت به گمان اینکه اورا یاری کند. و این ملعون در راهی که به سوی قیصر میرفت، هلاک شد درحالیکه با منافقان پیمان کمک و یاری بسته بود. و مسجد ضرار را به این هدف بنا کردند، و خداوند وحی نازل نمود که آنها برای این هدف، مسجد را ساختهاند. بنابراین پیامبر کسانی را به سوی مسجد فرستاد، تا آن را منهدم نمایند و بسوزانند. و آن مسجد منهدم و سوزانده شد، و بعد از آن به زباله دانی تبدیل گردید. خداوند متعال بعد از اینکه اهداف و مقاصد فاسدشان را دربارۀ ساختن مسجد بیان نمود،
فرمود: (
﴿وَلَيَحۡلِفُنَّ إِنۡ أَرَدۡنَآ﴾) و سوگند میخورند که در ساختن این مسجد، منظوری (
﴿إِلَّا ٱلۡحُسۡنَىٰ﴾) جز نیکی کردن به ضعیف و ناتوان و نابینا نداشتهایم. (
﴿وَٱللَّهُ يَشۡهَدُ إِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ﴾) و خداوند گواهی میدهد که آنان دروغگو هستند. پس گواهی دادن خدا بر آنها، از سوگند خوردنشان راست تر است.
#
{108} {لا تقم فيه أبداً}؛ أي: لا تصلِّ في ذلك المسجد الذي بُني ضراراً أبداً؛ فالله يُغنيك عنه، ولست بمضطرٍّ إليه. {لمسجدٌ أسِّس على التَّقوى من أول يوم}: ظهر فيه الإسلام في قُباء، وهو مسجد قُباء أسِّس على إخلاص الدين لله وإقامة ذكره وشعائر دينه، وكان قديماً في هذا عريقاً فيه؛ فهذا المسجد الفاضل {أحقُّ أن تقومَ فيه}: وتتعبَّد وتذكر الله تعالى؛ فهو فاضل وأهله فضلاء، ولهذا مدحهم الله بقوله: {فيه رجالٌ يحبُّون أن يتطهَّروا}: من الذُّنوب، ويتطهَّروا من الأوساخ والنجاسات والأحداث، ومن المعلوم أنَّ مَن أحبَّ شيئاً؛ لا بدَّ أن يسعى له ويجتهد فيما يحبُّ؛ فلا بدَّ أنهم كانوا حريصين على التطهُّر من الذُّنوب والأوساخ والأحداث، ولهذا كانوا ممَّن سبق إسلامه، وكانوا مقيمين للصلاة، محافظين على الجهاد مع رسول الله - صلى الله عليه وسلم - وإقامة شرائع الدين، وممَّن كانوا يتحرَّزون من مخالفة الله ورسوله.
وسألهم النبيُّ - صلى الله عليه وسلم - بعدما نزلت هذه الآية في مدحهم عن طهارتهم؟ فأخبروه أنَّهم يُتْبِعون الحجارة الماء، فحمدهم على صنيعهم.
{والله يحبُّ المطَّهِّرين}: الطهارة المعنوية كالتنزُّه من الشرك والأخلاق الرذيلة، والطهارة الحسيَّة كإزالة الأنجاس ورفع الأحداث.
(108) (
﴿لَا تَقُمۡ فِيهِ أَبَدٗا﴾) هرگز در آن مسجد که به منظور زیان رساندن به مؤمنان ساخته شده است، نماز مگزار و خداوند تو را از آن بی نیاز مینماید، و تو ناچار به نماز گزاردن در آن نیستی. (
﴿لَّمَسۡجِدٌ أُسِّسَ عَلَى ٱلتَّقۡوَىٰ مِنۡ أَوَّلِ يَوۡمٍ﴾) مسجدی که از روز نخست که اسلام وارد قبا گردید و بر تقوا بنیان نهاده شد؛ و آن مسجد قبا است که بر پایۀ اخلاص دین و عبادت برای خدا و به منظور ذکر او و اقامۀ شعایر دینش بنیان نهاده شده است. و مسجد قبا در این زمینه از قدمت و اصالت زیادی برخوردار است. و این مسجد شریف(
﴿أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ﴾) سزاوارتر است که در آن بایستی، و خدا را در آن عبادت کنی ، و به ذکر خدا بپردازی. پس این مسجد با شرافت است و اهالی آن شریفاند،
بنابراین خداوند آنها را ستایش نمود و فرمود: (
﴿فِيهِ رِجَالٞ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُواْ﴾) در آن مردانی هستند که دوست دارند خود را از گناهان پاک نمایند و از چرکها و پلیدیها و آلودگیها پاکیزه بدارند. و مشخص است که هرکس چیزیرا دوست داشته باشد، باید برای آن تلاش نماید و در راستای آن حرکت کند. و آنها چون پاکیزه بودن را دوست داشتند، برای پاک کردن خود از گناهان و آلودگیها و از مبطلات وضو و غسل تلاش مینمودند. بنابراین آنها از پیشگامان در اسلام بودند و نماز را بر پا میداشتند و همواره همراه پیامبر جهاد میکردند و در اقامۀ شرایع دین جدی بودند، و از مخالفت ورزیدن با خدا و پیامبرصلی الله علیه وسلم پرهیز میکردند . و پیامبرصلی الله علیه وسلم بعد از اینکه این آیه نازل شد، از آنان پرسید که چرا پاکیزگی شما مورد ستایش واقع شده است؟ پس به پیامبر خبر دادند که آنها بعد از استنجا با سنگ، خودشان را با آب تمیز میکنند، و خداوند آنها را بر کارشان ستود. (
﴿وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُطَّهِّرِينَ﴾) و خداوند پاکیزگان را دوست میدارد؛ کسانی که طهارت و پاکی معنوی دارند،
از قبیل: پرهیز کردن از شرک و اخلاق بد، نیز طهارت حسی دارند مانند دور کردن آلودگیها و رفع مبطلات وضو و غسل.
#
{109} ثم فاضَلَ بين المساجد بحسب مقاصد أهلها وموافقتها لرضاه، فقال: {أفمن أسَّس بنيانَه على تقوى من الله}؛ أي: على نيَّة صالحة وإخلاص، {ورضوانٍ}: بأن كان موافقاً لأمره، فجمع في عمله بين الإخلاص والمتابعة. {خيرٌ أم منْ أسَّس بنيانَه على شفا}؛ أي: على طرف؛ {جُرُفٍ هارٍ}؛ أي: بالٍ، قد تداعى للانهدام، {فانهار به في نارِ جهنَّم واللهُ لا يهدي القوم الظالمين}: لما فيه مصالح دينهم ودنياهم.
(109) سپس برتری مساجد را بر حسب مقاصد اهل آن و همسویی آن با رضای خدا بیان کرد و فرمود: (
﴿أَفَمَنۡ أَسَّسَ بُنۡيَٰنَهُۥ عَلَىٰ تَقۡوَىٰ مِنَ ٱللَّهِ﴾) آیا کسی که شالودۀ مسجد را بر تقوای خدا و خشنودی او بنا نهاده است؛ یعنی بر اساس نیتی صالح و مخلصانه آن را بنا نهاده است، (
﴿وَرِضۡوَٰنٍ﴾) و بر پایۀ خشنودی خدا آن را بنا کرده است، به این صورت که آن را موافقِ دستور خدا بنا نموده. پس هم در کارش اخلاص داشته است، و هم در انجام کار از دستور خدا پیروی نموده است. (
﴿خَيۡرٌ أَم مَّنۡ أَسَّسَ بُنۡيَٰنَهُۥعَلَىٰ شَفَا جُرُفٍ هَارٖ فَٱنۡهَارَ بِهِۦ فِي نَارِ جَهَنَّمَۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾)
[آیا چنین کسی] بهتر است، یا کسی که شالودۀ آن را بر لبۀ پرتگاهِ فروریختهای بنیاد نهاده، و با آن به آتش جهنم در میافتد؟! و خداوند گروه ستمگران را به سوی مصالح و منافع دینی و دنیویشان هدایت نمیکند.
#
{110} {لا يزالُ بنيانُهم الذي بَنَوْا رِيبةً في قلوبِهِم}؛ أي: شكًّا وريباً ماكثاً في قلوبهم، {إلَّا أن تَقَطَّعَ قلوبُهم}: بأن يندموا غاية الندم، ويتوبوا إلى ربِّهم، ويخافوه غاية الخوف؛ فبذلك يعفو الله عنهم، وإلاَّ؛ فبنيانُهم لا يزيدهم إلا ريباً إلى ريبهم، ونفاقاً إلى نفاقهم. {والله عليمٌ}: بجميع الأشياء؛ ظاهرها وباطنها، خفيِّها وجليِّها، وبما أسرَّه العباد وأعلنوه، {حكيمٌ}: لا يفعل ولا يخلُقُ ولا يأمر ولا ينهى إلاَّ ما اقتضته الحكمة وأمر به؛ فلله الحمد.
وفي هذه الآيات عدة فوائد:
منها: أنَّ اتِّخاذ المسجد الذي يقصد به الضِّرار لمسجدٍ آخر بقربه أنه محرَّم، وأنه يجب هدمُ مسجد الضرار الذي اطُّلع على مقصود أصحابه.
ومنها: أن العمل، وإن كان فاضلاً، تغيِّره النية، فينقلب منهيًّا عنه؛ كما قَلَبَتْ نيةُ أصحاب مسجد الضرار عملَهم إلى ما ترى.
ومنها: أنَّ كل حالة يحصُلُ بها التفريق بين المؤمنين؛ فإنها من المعاصي التي يتعيَّن تركُها وإزالتها؛ كما أنَّ كل حالة يحصُلُ بها جمع المؤمنين وائتلافهم يتعيَّن اتِّباعها والأمرُ بها والحثُّ عليها؛ لأنَّ الله علَّل اتِّخاذهم لمسجد الضرار بهذا المقصد الموجب للنهي عنه كما يوجب ذلك الكفر والمحاربة لله ورسوله.
ومنها: النهي عن الصلاة في أماكن المعصية والبعد عنها وعن قربها.
ومنها: أن المعصية تؤثر في البقاع كما أثرت معصية المنافقين في مسجد الضرار ونُهي عن القيام فيه، وكذلك الطاعة تؤثر في الأماكن كما أثرت في مسجد قُباء، حتى قال الله فيه: {لَمَسْجِدٌ أسِّس على التقوى من أول يوم أحقُّ أن تقومَ فيه}: ولهذا كان لمسجد قباء من الفضل ما ليس لغيره، حتى كان - صلى الله عليه وسلم - يزور قُباء كلَّ سبتٍ يصلي فيه ، وحثَّ على الصلاة فيه.
ومنها: أنه يُستفادُ من هذه التعاليل المذكورة في الآية أربعُ قواعدَ مهمَّة، وهي: كل عمل فيه مضارَّة لمسلم، أو فيه معصيةٌ لله؛ فإن المعاصي من فروع الكفر، أو فيه تفريقٌ بين المؤمنين، أو فيه معاونةٌ لمن عادى الله ورسوله؛ فإنه محرَّم ممنوع منه، وعكسه بعكسه.
[ومنها: أن الأعمال الحسيّة الناشئة عن معصية الله، لا تزال مبعدة لفاعلها عن الله، بمنزلة الإصرار على المعصية حتى يزيلها ويتوبَ منها توبةً تامَّةً؛ بحيث يتقطع قلبُه من الندم والحسرات].
ومنها: أنه إذا كان مسجدُ قُباء مسجداً أسِّس على التقوى؛ فمسجد النبيِّ - صلى الله عليه وسلم - الذي أسَّسه بيده المباركة، وعمل فيه، واختاره الله له من باب أولى وأحرى.
ومنها: أن العمل المبنيَّ على الإخلاص والمتابعة هو العمل المؤسَّس على التَّقوى الموصل لعاملِهِ إلى جنات النعيم، والعمل المبنيَّ على سوء القصد وعلى البِدَع والضَّلال هو العمل المؤسَّس على شفا جُرُفٍ هارٍ، فانهار به في نارِ جهنَّم. والله لا يهدي القوم الظالمين.
(110) (
﴿لَا يَزَالُ بُنۡيَٰنُهُمُ ٱلَّذِي بَنَوۡاْ رِيبَةٗ فِي قُلُوبِهِمۡ﴾) ساختمانی را که بنیان نهاده اند، همواره در دلهایشان شک و تردید ایجاد میکند. (
﴿إِلَّآ أَن تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمۡ﴾) مگر آنکه دلهایشان پاره پاره بگردد، به این صورت که بسیار پشیمان شوند و به سوی پروردگارشان باز گردند و توبه نمایند و بسیار از او بترسند. پس با این چیزها خداوند آنان را میبخشد، وگر نه بنایی که ساخته اند بر شک و تردید و نفاقشان میافزاید. (
﴿وَٱللَّهُ عَلِيمٌ﴾) و خداوند به همه چیز به ظاهر و باطن و پوشیده و آشکار و آنچه بندگان پنهان میدارند و آنچه آشکار میکنند، آگاه و داناست. (
﴿حَكِيمٌ﴾) و با حکمت است و کاری را انجام نمیدهد و چیزی را نمیآفریند، و امر نمیکند و نهی نمینماید، مگر اینکه حکمت مقتضی آن باشد و بدان امر کند.
در این آیات فواید و مسایل زیادی نهفته است که به آنها اشاره میکنیم: 1- ساختن مسجدی که هدف از آن، زیان رساندن به مسجدی دیگر باشد که در نزدیک آن است، حرام میباشد؛ و منهدم کردن مسجدی که به قصد زیان رساندن ساخته شده، و اهداف سازندگانش نیز معلوم است، واجب میباشد. 2- کار گرچه درست و خوب باشد، اما نیت، آن را دگرگون مینماید؛ و آن کار خوب را، به کار ممنوع و حرام تبدیل میگرداند. همانطور که نیت سازندگان مسجد ضرار، عمل آنها را تبدیل به چیزی کرد که خواندید. 3- هرحالتی که به سبب آن اختلاف و تفرقه میان مؤمنان به وجود آید، گناه است و باید آن را ترک کرد و از بین برد. و کاری که به وسیلۀ آن مؤمنان متحد و یکپارچه شوند، باید آن را انجام و به آن دستور داد و دیگران را برای انجام آن تشویق نمود؛ زیرا خداوند علت ساختن مسجد ضرار را، تفرقه افکنی در میان مسلمانان و اشاعۀ کفر، و جنگ با خدا و پیامبر بیان کرد. به همین جهت از آن باز داشته شدند. 4- از نماز خواندن در جاهایی که گناه انجام میگیرد، نهی شده است و باید از آن دور شد. 5- گناه در مکانها اثر میگذارد، همانطور که گناه و نافرمانی منافقان در مسجد ضرار اثر گذاشت و از نماز گزاردن در آن نهی شد. و همچنین اطاعت در مکانها اثر میگذارد،
همانطور که در مسجد قبا اثر گذاشت تا جایی که خداوند در مورد آن فرمود: (
﴿لَّمَسۡجِدٌ أُسِّسَ عَلَى ٱلتَّقۡوَىٰ مِنۡ أَوَّلِ يَوۡمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ﴾) مسجدی که از روز نخست بر تقوا بنیان نهاده شده است، سزاوارتر است که در آن بایستی و نماز بگزاری. بنابراین مسجد قبا فضیلتی دارد که دیگر مساجد ندارند، تا جایی که پیامبرصلی الله علیه وسلم هر شنبه به آنجا میرفت و در آن نماز میخواند و نماز خواندنِ در آن را تشویق کرده است. 6-
از عللی که در این آیات بیان شدهاند چهار قاعدۀ مهم استنباط میگردد که عبارتند از: هر عملی که موجب زیان رساندن به مسلمانی باشد، یا در آن نافرمانی خدا انجام بگیرد زیرا معاصی جزوِ فروع کفر هستند، یا موجب اختلاف و پراکندگی مسلمین شود، یا در آن عمل معاونت و مساعدت کسی باشد که با خدا و رسولش دشمنی میکند، این کار ممنوع و حرام است. و عکس این قضیه نیز صادق است.
[یعنی چنانچه در کاری مساعدت و معاونت خدا و رسولش وجود داشته باشد، آن کار جایز و روا میباشد]. 7- چنانچه مسجد قبا بر پایۀ تقوا بنا نهاده شده باشد، مسجد النبیصلی الله علیه وسلم که پیامبر با دستان مبارک خود آن را ساخته، و خداوند آن را برای وی انتخاب نموده است، به طریق اولی بر اساس تقوا بنا نهاده شده است. 8- عملی که بر اساس اخلاص و پیروی از کتاب و سنت انجام شود، بر اساس تقوا بنا نهاده شده است، و صاحبش را به باغهای جاودان بهشت میرساند. و عملی که بر نیت پلید و بر اساس بدعت و گمراهی بنا نهاده شده باشد، عملی است که شالودۀ آن بر لبۀ پرتگاه فروریختهای قرار دارد، که انجامدهندۀ آن به عمق جهنم سقوط مینماید، و خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمیکند.
{إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (111)}.
إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ؛ خدا از مؤمنان جانها و مالهايشان را خريد ، تا بهشت از آنان باشد، درراه خدا جنگ مي کنند ، چه بکشند يا کشته شوند وعده اي که خدا در تورات وانجيل و قرآن داده است به حق بر عهده اوست و چه کسي بهتر از خدا به عهد خود وفا خواهد کرد ? بدين خريد و فروخت که کرده ايد شاد باشيد که کاميابي بزرگي است.
#
{111} يخبر تعالى خبراً صدقاً ويعدُ وعداً حقًّا بمبايعةٍ عظيمةٍ ومعاوضةٍ جسيمةٍ، وهو أنه {اشترى}: بنفسه الكريمة {من المؤمنين أنفسهم وأموالهم}: فهي الثَّمن والسلعة المَبيعة، {بأنَّ لهم الجنة}: التي فيها ما تشتهيه الأنفس وتَلَذُّ الأعين من أنواع اللَّذَّات والأفراح والمسرَّات والحور الحسان والمنازل الأنيقات، وصفة العقد والمبايعة بأن يبذُلوا لله نفوسَهم وأموالَهم في جهاد أعدائه؛ لإعلاء كلمتِهِ وإظهار دينه. فيقاتلون {في سبيل الله فيَقْتُلون ويُقْتَلونَ}: فهذا العقد والمبايعة قد صدرت من الله مؤكَّدة بأنواع التأكيدات. {وعداً عليه حقًّا في التوراة والإنجيل والقرآن}: التي هي أشرفُ الكتب التي طرقَتِ العالم وأعلاها وأكملها، وجاء بها أكملُ الرسل أولو العزم، وكلُّها اتَّفقت على هذا الوعد الصادق. {ومن أوفى بعهدِهِ من الله فاستَبْشِروا}: أيُّها المؤمنون، القائمون بما وعدكم الله {ببيعِكُمُ الذي بايَعْتُم به}؛ أي: لتفرحوا بذلك وليبشِّر بعضُكم بعضاً ويحثَّ بعضُكم بعضاً. {وذلك هو الفوز العظيم}: الذي لا فوز أكبرُ منه ولا أجلُّ؛ لأنه يتضمَّن السعادةَ الأبديَّة والنعيم المقيم، والرِّضا من الله الذي هو أكبر من نعيم الجنات.
وإذا أردت أن تعرف مقدار الصفقة؛ فانظُرْ إلى المشتري؛ مَنْ هو؟ وهو الله جلَّ جلاله، وإلى العِوَضِ، وهو أكبر الأعواض وأجلُّها؛ جنات النعيم، وإلى الثمن المبذول فيها، وهو النفس والمال، الذي هو أحبُّ الأشياء للإنسان، وإلى مَن جرى على يديه عقدُ هذا التبايُع، وهو أشرف الرسل، وبأيِّ كتاب رُقِمَ؟ وهي كتب الله الكبار المنزلة على أفضل الخلق.
(111) خداوند خبری راستین و وعدهای حق را در رابطه با داد و ستدی بزرگ میدهد، و آن این است که (
﴿ٱشۡتَرَىٰ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَنفُسَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُم﴾) ذات بزرگوارش از مؤمنان جانهایشان و مالهایشان را خریده است؛ پس جان و مال مؤمنان کالاست (
﴿بِأَنَّ لَهُمُ ٱلۡجَنَّةَ﴾) به بهای آنکه بهشت برای آنان باشد؛ بهشتی که هر چه دل بخواهد و چشم از آن لذت ببرد و شادیها و خوبیهای فراوان و حوریان زیبارو و مسکنهای زیبا در آن وجود دارد. کیفیت معامله و داد و ستد این گونه است که مؤمنان مالهایشان را در جهاد با دشمنان خدا و اعتلای حکم او و آشکارکردن دینش صرف مینمایند، و جانشان را در این راه فدا میکنند، (
﴿ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَيَقۡتُلُونَ وَيُقۡتَلُونَ﴾) در راه خدا جنگ میکنند. پس میکشند و کشته میشوند. پس این معامله و خرید و فروش از جانب خدا با انواع تأکیدها موکد شده است. (
﴿وَعۡدًا عَلَيۡهِ حَقّٗا فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِيلِ وَٱلۡقُرۡءَانِ﴾) این وعدهایست که در تورات و انجیل و قرآن آمده است که شریفترین و بالاترین و کاملترین کتابها هستند، و کاملترین پیامبران اولوالعزم آنها را آوردهاند. و همۀ اینها بر بیان این وعدۀ راستین متفقاند. (
﴿وَمَنۡ أَوۡفَىٰ بِعَهۡدِهِۦ مِنَ ٱللَّهِۚ فَٱسۡتَبۡشِرُواْ بِبَيۡعِكُمُ ٱلَّذِي بَايَعۡتُم بِهِۦ﴾) و چه کسی از خدا به وعدۀ خود وفا کننده تر است؟ پس ای مؤمنانی که با خدا معامله کردهاید! به معاملۀ خود شاد باشید، و برخی از شما برخی دیگر را مژده دهید، و یکدیگر را بر انجام آن تحریک کنید. (
﴿وَذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ﴾) و این کامیابیای بزرگی است، که هیچ کامیابی بزرگتر از آن وجود ندارد، چون ضامن سعادت همیشگی و نعمت جاودانگی و خشنودی خداست، که خشنودی خدا از نعمتهای بهشت بسیار بزرگتر است. و اگر میخواهی ارزش معامله را بشناسی، بنگر که مشتری چه کسی است؟ مشتری، خداوند جل جلاله است، و به کالا بنگر که بزرگترین کالاهاست، و آن باغهای بهشت است. و به قیمتی که برای بهدست آوردن آن صرف میشود، بنگر و آن، جان و مال است که برای انسان از همه چیز دوست داشتنیتر است. و این عقد معامله به دست چه کسی اجرا شده است، کسی که این معامله را اجرا کرده است برترین پیامبران است. و بنگر که در چه دفترهایی نوشته شده است، در کتابهای بزرگ خدا که بر برترین انسانها نازل شدهاند، وآن تورات و انجیل و قرآن است.
{التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ (112)}.
التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدونَ الآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ ؛ توبه کنندگانند ، پرستندگانند ، ستايندگانند ، روزه دارانند ، رکوع ، کنندگانند ، سجده کنندگانند ، امر کنندگان به معروف و نهي کنندگان از منکرندو حافظان حدود خدايند و مؤمنان را بشارت ده.
#
{112} كأنه قيل: من هم المؤمنون الذين لهم البشارةُ من الله بدخول الجنات ونَيْل الكرامات؟ فقال: هم: {التائبون}؛ أي: الملازمون للتوبة في جميع الأوقات عن جميع السيئات. {العابدونَ}؛ أي: المتَّصفون بالعبوديَّة لله والاستمرار على طاعته من أداء الواجبات والمستحبَّات في كل وقتٍ؛ فبذلك يكون العبد من العابدين. {الحامدون}: لله في السرَّاء والضرَّاء واليسر والعسر، المعترفون بما لله عليهم من النعم الظاهرة والباطنة، المثنون على الله بذكرها وبذكره في آناء الليل وآناء النهار. {السائحون}: فسِّرت السياحة بالصيام، أو السياحة في طلب العلم، وفسِّرت بسياحة القلب في معرفة الله ومحبته والإنابة إليه على الدوام، والصحيح أنَّ المرادَ بالسياحة السفرُ في القُرُبات؛ كالحجِّ والعمرة والجهاد وطلب العلم وصلة الأقارب ونحو ذلك. {الراكعون الساجدون}؛ أي: المكثرون من الصلاة، المشتملة على الركوع والسجود. {الآمرون بالمعروف}: ويدخل فيه جميع الواجباتِ والمستحبَّات. {والناهون عن المنكر}: وهي جميع ما نهى الله ورسوله عنه. {والحافظون لحدود الله}: بتعلُّمهم حدودَ ما أنزل الله على رسوله، وما يدخُلُ في الأوامر والنواهي والأحكام، وما لا يدخل، الملازمون لها فعلاً وتركاً. {وبشِّر المؤمنين}: لم يذكُرْ ما يبشِّرهم به؛ ليعمَّ جميع ما رتَّب على الإيمان من ثواب الدُّنيا والدين والآخرة؛ فالبشارةُ متناولةٌ لكلِّ مؤمن، وأما مقدارُها وصفتُها؛ فإنَّها بحسب حال المؤمنين وإيمانهم قوةً وضعفاً وعملاً بمقتضاه.
(112) پرسشی که در اینجا به نظر میرسد، این است که خداوند چه مؤمنانی را به وارد شدن به بهشت و بهدست آوردن خوبیها مژده داده است؟
پس فرمود: (
﴿ٱلتَّٰٓئِبُونَ﴾) آنان توبه کنندگاناند؛ یعنی همواره و در همۀ اوقات از تمام گناهانشان توبه میکنند. (
﴿ٱلۡعَٰبِدُونَ﴾) پرستشگران که اطاعت او را از قبیل: ادای واجبات و مستحبات در هر وقتی انجام میدهند. پس با انجام واجبات و مستحبات و ترک منکرات است که بنده پرستشگر میشود. (
﴿ٱلۡحَٰمِدُونَ﴾) سپاسگزاران، که خدا را در خوشی و ناخوشی و توانگری و تنگدستی سپاس میگویند، و به نعمتهای ظاهری و باطنی که خداوند به آنان ارزانی نموده است، اعتراف مینمایند، و با ذکر و یاد خدا در صبحگاهان و شامگاهان او را ستایش میکنند. (
﴿ٱلسَّٰٓئِحُونَ﴾) سیاحت به روزه تفسیر شده است؛ یعنی روزه داران، یا به معنی سیاحت و گردش برای طلب علم است. و به سیاحت و گردش قلب در دریای شناخت خدا و محبت او و انابت و بازگشتن نیز تفسیر شده است. و صحیح این است که سیاحت به معنی سفر به قصد انجام عبادت است؛ مانند سفر برای حج و عمره و جهاد، و طلب علم و برقرار داشتن پیوند خویشاوندی و امثال آن. (
﴿ٱلرَّٰكِعُونَ ٱلسَّٰجِدُونَ﴾) آنان که بسیار نماز میخوانند؛ نمازی که مشتمل بر رکوع و سجود است. (
﴿ٱلۡأٓمِرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾) امرکنندگان به کار خوب. و همۀ واجبات و مستحبات در کار خوب داخلاند. (
﴿وَٱلنَّاهُونَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ﴾) و بازدارندگان از کار زشت، و آن همۀ چیزهایی است که خدا و پیامبرش از آن نهی کردهاند. (
﴿وَٱلۡحَٰفِظُونَ لِحُدُودِ ٱللَّهِ﴾) و پاسداران حدود خدا، و آنها با یاد دادنِ آنچه که خدا بر پیامبرش نازل کرده است، و آنچه که در حیطۀ اوامر و نواهی و احکام داخل میباشد، و آنچه که در این حیطه داخل نیست، از حیث انجام دادن و ترک نمودن پایبند هستند. (
﴿وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) و مؤمنان را مژده بده. نفرمود که آنها را به چه چیز مژده بده، تا همۀ آنچه از پاداش دنیا و دین و آخرت که به دنبال ایمان میآید، فرا بگیرد. پس این مژده به هر مؤمنی خواهد رسید و آن را به دست خواهد آورد، ولی اندازه و کیفیت آن، بر حسب حالت مؤمنان و ضعف و قوت ایمانشان و میزان عمل آنها به مقتضای آن است.
{مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوا أُولِي قُرْبَى مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ (113) وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ (114)}.
مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَن يَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُواْ أُوْلِي قُرْبَى مِن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ ؛ نبايد پيامبر و کساني که ايمان آورده اند براي مشرکان هر چند از، خويشاوندان باشند پس از آنکه دانستند که به جهنم مي روند طلب آمرزش کنند.
وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلاَّ عَن مَّوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لأوَّاهٌ حَلِيمٌ؛ آمرزش خواستن ابراهيم براي پدرش ، نبود مگر به خاطر وعده اي که به اوداده بود و چون براي او آشکار شد که پدرش دشمن خداست ، از او بيزاري جست زيرا ابراهيم بسيار خداي ترس و بردبار بود.
#
{113} يعني: ما يليق ولا يَحْسُنُ للنبيِّ وللمؤمنين به، {أن يستغفِروا للمشركين}؛ أي: لمن كفر به وعبد معه غيره، {ولو كانوا أولي قُربى من بعدِ ما تبيَّن لهم أنهم أصحابُ الجحيم}: فإنَّ الاستغفار لهم في هذه الحال غلطٌ غير مفيد؛ فلا يليقُ بالنبيِّ والمؤمنين؛ لأنَّهم إذا ماتوا على الشرك أو عُلِمَ أنهم يموتون عليه؛ فقد حقَّت عليهم كلمة العذاب، ووجب عليهم الخلودُ في النار، ولم تنفعْ فيهم شفاعةُ الشافعين ولا استغفارُ المستغفرين. وأيضاً؛ فإنَّ النبيَّ والذين آمنوا معه عليهم أن يوافقوا ربَّهم في رضاه وغضبه، ويوالوا مَنْ والاه الله، ويُعادوا من عاداه الله، والاستغفار منهم لمن تبيَّن أنه من أصحاب النار منافٍ لذلك مناقضٌ له.
(113) برای پیامبر و کسانی که به او ایمان دارند، شایسته نیست که (
﴿أَن يَسۡتَغۡفِرُواْ لِلۡمُشۡرِكِينَ﴾) برای مشرکان، و کسانی که به خدا کفر ورزیده و همراه با خدا کسی دیگر را بندگی کردهاند، آمرزش بخواهند. (
﴿وَلَوۡ كَانُوٓاْ أُوْلِي قُرۡبَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُمۡ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَحِيمِ﴾) هرچند که خویشاوند باشند، پس از آنکه برایشان روشن شد که آنان اهل دوزخاند. زیرا آمرزش خواستن برای آنها در این حالت اشتباه است، و فایدهای برای آنان ندارد. پس شایسته نیست که پیامبر و مؤمنان برای مشرکان آمرزش بخواهند؛ چون اگر آنها بر شرک بمیرند یا دانسته شود که بر آن میمیرند، عذاب بر آنان واجب میگردد و برای همیشه در جهنم میمانند، وشفاعتِ شفاعتکنندگان برای آنان فایدهای ندارد، و طلبِ آمرزش برای آنها مفید واقع نخواهد شد. نیز پیامبر و کسانی که همراه او ایمان آوردهاند، باید خود را با خشنودی و خشم خدا همراه گردانند؛ و هرکس را که خدا دوست دارد، دوست بدارند؛ و با هرکس که دشمن خدا است، دشمنی ورزند. و آمرزش خواستن آنها برای کسی که اهل دوزخ است، با این اصل متضاد و مخالف است و آن را نقض مینماید.
#
{114} ولئن وُجِدَ الاستغفار من خليل الرحمن إبراهيم عليه السلام لأبيه؛ فإنه {عن موعدةٍ وَعَدَها إيَّاه}: في قوله: {سأستغفِر لك ربِّي إنه كان بي حَفِيًّا}: وذلك قبل أن يعلم عاقبةَ أبيه، {فلما تبيَّن}: لإبراهيم أن أباه {عدوٌّ لله}: سيموت على الكفر، ولم ينفع فيه الوعظ والتذكير؛ {تبرَّأ منه}: موافقةً لربِّه وتأدباً معه. {إنَّ إبراهيم لأوَّاهٌ}؛ أي: رجَّاعٌ إلى الله في جميع الأمور، كثير الذِّكر والدُّعاء والاستغفار والإنابة إلى ربِّه. {حليمٌ}؛ أي: ذو رحمة بالخلق، وصفح عما يصدُرُ منهم إليه من الزلاَّت، لا يستفزُّه جهلُ الجاهلين، ولا يقابل الجاني عليه بجُرْمِهِ، فأبوه قال له: {لأرْجُمنَّكَ}، وهو يقول له: {سلامٌ عليك سأستغفرُ لك ربِّي}؛ فعليكم أن تقتدوا وتتَّبعوا مِلَّةَ إبراهيم في كلِّ شيء إلا قول إبراهيم لأبيه: {لأستغفرنَّ لك}؛ كما نبَّهكم الله عليها وعلى غيرها. ولهذا قال:
(114) و اگر ابراهیم ـ علیه السلام ـ برای پدرش آمرزش خواست، این (
﴿عَن مَّوۡعِدَةٖ وَعَدَهَآ﴾) از روی وعدهای بود که به او داده بود:
﴿سَأَسۡتَغۡفِرُ لَكَ رَبِّيٓۖ إِنَّهُۥ كَانَ بِي حَفِيّٗا﴾ برای تو از پروردگارم طلب آمرزش مینمایم، همانا او دعایم را میپذیرد. و این قبل از آن بود که سرانجام پدرش را بداند. و هنگامی که برای ابراهیم روشن شد که پدرش دشمن خداست و بر کفر خواهد مرد و موعظه و اندرز در او تأثیری ندارد، (
﴿تَبَرَّأَ مِنۡهُ﴾) به جهت موافقت با پروردگارش و رعایت ادب در پیشگاه خدا، از وی بیزاری جست. (
﴿إِنَّ إِبۡرَٰهِيمَ لَأَوَّٰهٌ﴾) همانا ابراهیم در همۀ کارهایش بسیار به سوی خدا باز میگشت، و بسیار ذکر و دعا میکرد، و آمرزش میخواست و زیاد توبه مینمود. (
﴿حَلِيمٞ﴾) و نسبت به مردم مهربان بود و از اشتباهات و لغزشهایی که نسبت به او داشتند، گذشت میکرد. جهالت و نادانی جاهلان او را بر نمیآشفت، و کسی که بر او جنایتی میکرد با او به مقابله به مثل بر نمیخواست.
پدرش به او گفت: ﴿لَأَرۡجُمَنَّكَ﴾ تو را سنگسار خواهم کرد.
و او به پدرش گفت: ﴿سَلَٰمٌ عَلَيۡكَۖ سَأَسۡتَغۡفِرُ لَكَ رَبِّيٓ﴾ سلام بر تو، از پروردگارم برایت طلب آمرزش خواهم کرد . پس بر شما لازم است که به او اقتدا کنید و در هر چیزی از آیین ابراهیم پیروی نمایید.
﴿إِلَّا قَوۡلَ إِبۡرَٰهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسۡتَغۡفِرَنَّ لَكَ﴾ جز سخن ابراهیم که به پدرش گفت: برای تو طلب آمرزش خواهم کرد . همانطور که خداوند شما را از آن و از دیگر امور آگاه ساخته است.
بنابراین فرمود:
{وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ مَا يَتَّقُونَ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (115) إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ (116)}.
وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُم مَّا يَتَّقُونَ إِنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ؛ خدا قومي را که هدايت کرده است گمراه نمي خواهد ، تا برايشان روشن کندکه از چه چيز بايد بپرهيزند ، که خدا بر هر چيزي داناست.
إِنَّ اللّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ يُحْيِـي وَيُمِيتُ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ نَصِيرٍ ؛ فرمانروايي آسمانها و زمين از آن خداست زنده مي کند و مي ميراند و، شما را جز خدا دوستدار و ياوري نيست.
#
{115} يعني: أن الله تعالى إذا مَنَّ على قوم بالهداية وأمرهم بسلوك الصراط المستقيم؛ فإنه تعالى يتمِّم عليهم إحسانه، ويبيِّن لهم جميع ما يحتاجون إليه وتدعو إليه ضرورتُهم؛ فلا يتركُهم ضالِّين جاهلين بأمور دينهم. ففي هذا دليلٌ على كمال رحمته، وأن شريعته وافيةٌ بجميع ما يحتاجُه العبادُ في أصول الدين وفروعه. ويُحتمل أنَّ المراد بذلك: {وما كان الله لِيُضِلَّ قوماً بعد إذ هَداهم حتَّى يُبَيِّنَ لهم ما يتَّقونَ}: فإذا بيَّن لهم ما يتَّقون، فلم ينقادوا له؛ عاقبهم بالإضلال جزاءً لهم على ردِّهم الحقَّ المبينَ، والأول أولى. {إنَّ الله بكلِّ شيءٍ عليم}: فلكمال علمِهِ وعمومه علَّمكم ما لم تكونوا تعلمونَ، وبيَّن لكم ما به تنتفعون.
(115) وقتیکه خداوند هدایت را به قومی ارزانی نماید و آنها را به در پیش گرفتن راه راست دستور دهد، نعمت و احسان خویش را بر آنان کامل میگرداند؛ و همۀ آنچه را که به آن نیاز دارند، برای آنان بیان میکند؛ پس آنان را گمراه باقی نمیگذارد، به گونهای که امور دینشان را ندانند. و این دلیلی بر کمال رحمت اوست، و اینکه شریعت او همۀ اصول و فروع دین را که بندگان به آن نیاز دارند، به طور کامل در بر دارد. و احتمال دارد که منظور از آیۀ (
﴿وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُضِلَّ قَوۡمَۢا بَعۡدَ إِذۡ هَدَىٰهُمۡ حَتَّىٰ يُبَيِّنَ لَهُم مَّا يَتَّقُونَ﴾) این باشد: خداوند هیچ وقت قومی را پس از آنکه هدایتشان کرد، گمراه نمیسازد تا زمانی که آنچه را باید از آن بپرهیزند برایشان روشن نماید. پس هرگاه آنچه را که باید ازآن بپرهیزند، برایشان بیان کرد؛ ولی آنان تسلیم نشوند، به پاداش اینکه حقِ آشکار را رد کردند ، خداوند آنان را گمراه میسازد. و معنی اول بهتر است. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٌ﴾) و بیگمان خداوند به هر چیزی داناست. پس به خاطر کامل و فراگیر بودن آگاهی و داناییاش، چیزهایی را به شما آموخت که نمیدانستید؛ و برای شما چیزهایی را بیان کرد، که از آن بهرهمند میشوید.
#
{116} {إنَّ الله له ملك السمواتِ والأرض يُحيي ويُميتُ}؛ أي: هو المالك لذلك، المدبِّر لعباده بالإحياء والإماتة وأنواع التدابير الإلهيَّة؛ فإذا كان لا يُخِلُّ بتدبيره القدريِّ؛ فكيف يُخِلُّ بتدبيره الدينيِّ المتعلِّق بإلهيَّته ويترك عبادَه سدى مهمَلين أو يدعُهم ضالِّين جاهلين وهو أعظم تولِّيه لعبادِهِ؟! فلهذا قال: {وما لَكُم من دونِ الله من وليٍّ ولا نصيرٍ}؛ أي: وليٍّ يتولاَّكم بجلب المنافع لكم أو نصيرٍ يدفع عنكم المضارَّ.
(116) (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُ﴾) همانا خداوند مالک آسمانها و زمین است، و با زندهگرداندن و میراندن بندگانش، نیز با دیگر روشهای الهی،
[امور] آنان را تدبیر مینماید. پس وقتی که در تدبیر تقدیری او خللی وارد نمیشود، چگونه در تدبیر دینی که متعلق به الوهیت اوست، کاستی و خلل ایجاد میگردد و بندگانش را بیهوده رها میکند؟ یا آنها را گمراه و جاهل رها میسازد، حال آنکه او بزرگترین کارساز بندگان است؟
! بنابراین فرمود: (
﴿وَمَا لَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِيّٖ﴾) و جز خدا یاور و کارسازی ندارید که شما را سرپرستی نماید و منافعتان را تأمین کند، (
﴿وَلَا نَصِيرٖ﴾) و مددکاری نیست که زیانها را از شما دور کند.
{لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَحِيمٌ (117) وَعَلَى الثَّلَاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَنْ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (118)}.
لَقَد تَّابَ الله عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِن بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِّنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ ؛ خدا ، توبه پيامبر و مهاجرين و انصار را که در آن ساعت عسرت همراه اوبودند ، از آن پس که نزديک بود که گروهي را دل از جنگ بگردد ، پذيرفت توبه شان بپذيرفت ، زيرا به ايشان رئوف و مهربان است.
وَعَلَى الثَّلاَثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُواْ حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَظَنُّواْ أَن لاَّ مَلْجَأَ مِنَ اللّهِ إِلاَّ إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ؛ و نيز خدا پذيرفت توبه آن سه تن را که از جنگ تخلف کرده بودند ، تا، آنگاه که زمين با همه گشادگيش بر آنها تنگ شد و جان در تنشان نمي گنجيدو خود دانستند که جز خداوند هيچ پناهگاهي که بدان روي آورند ندارند پس خداوند توبه آنان بپذيرفت تا به او باز آيند ، که توبه پذير و مهربان است.
#
{117} يخبر تعالى أنه من لطفه وإحسانه {تاب على النبيِّ}: محمد - صلى الله عليه وسلم -، {والمهاجرين والأنصار}: فغفر لهم الزَّلاَّت ووفَّر لهم الحسنات ورقَّاهم إلى أعلى الدرجات، وذلك بسبب قيامهم بالأعمال الصعبة الشاقَّات، ولهذا قال: {الذين اتَّبعوه في ساعةِ العُسْرَةِ}؛ أي: خرجوا معه لقتال الأعداء في غزوة تبوك ، وكانت في حرٍّ شديد وضيق من الزاد والركوب وكثرة عدوٍ مما يدعو إلى التخلُّف، فاستعانوا الله تعالى، وقاموا بذلك {من بعدِ ما كاد يَزيغُ قلوبُ فريق منهم}؛ أي: تنقلب قلوبهم ويميلوا إلى الدَّعة والسكون، ولكنَّ الله ثبَّتهم وأيَّدهم وقوَّاهم.
وزيغُ القلب هو انحرافُه عن الصراط المستقيم؛ فإن كان الانحراف في أصل الدين؛ كان كفراً، وإنْ كان في شرائعِهِ؛ كان بحسب تلك الشريعة التي زاغَ عنها: إما قصَّر عن فعلها، أو فَعَلَها على غير الوجه الشرعيِّ. وقوله: {ثمَّ تاب عليهم}؛ أي: قبل توبتهم. {إنَّه بهم رءوفٌ رحيمٌ}: ومن رأفته ورحمته أنْ مَنَّ عليهم بالتوبة وقبلها منهم، وثبَّتهم عليها.
(117) خداوند متعال خبر میدهد که او از سرِ لطف و احسان خویش (
﴿تَّابَ ٱللَّهُ عَلَى ٱلنَّبِيِّ وَٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ﴾) توبۀ پیامبرصلی الله علیه وسلم و توبۀ مهاجرین و انصار را پذیرفت. پس، لغزشهای آنان را بخشید و نیکیها را برای آنان فراوان نمود و آنان را به بالاترین مقامها رساند، و این به سبب انجام دادن کارهای مشکل و دشوار بود.
بنابراین فرمود: (
﴿ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ ٱلۡعُسۡرَةِ﴾) آنهایی که برای پیکار با دشمنان در جنگ تبوک، همراه با پیامبر حرکت کردند. جنگ تبوک در گرمای شدید و به هنگامی روی داد که مسلمانان از نظر توشه و سواری و کثرت دشمنان و وجودِ عواملی که آنان را از جنگ باز میداشت، در تنگنا قرار داشتند. اما آنان از خداوند کمک گرفتند ، و این کار را انجام دادند، (
﴿مِنۢ بَعۡدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٖ مِّنۡهُمۡ﴾) بعد از آنکه نزدیک بود دلهایشان دگرگون شود، و به نرفتن و نشستن گرایش یابد . اما خداوند آنان را ثابت قدم نمود، و آنها را کمک کرد، و بدانان نیرو بخشید.
«زیغ قلب» یعنی منحرف شدن آن از راه راست. پس اگر انحراف در اصل دین باشد، کفر خواهد بود؛ و اگر انحراف در قوانین و شرائع آن باشد، انحراف به اندازۀ قانونی خواهد بود که از آن منحرف شده یا در انجام آن کوتاهی ورزیده است ، یا آن را به غیر از صورت شرعی انجام داده است. (
﴿ثُمَّ تَابَ عَلَيۡهِمۡ﴾) سپس توبۀ آنان را پذیرفت. (
﴿إِنَّهُۥ بِهِمۡ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ﴾) همانا خداوند نسبت به آنان رئوف و مهربان است. و از جمله مهربانی او این است که توبه کردن را به آنان ارزانی نمود، و آن را از آنان پذیرفت، وآنها را بر آن ثابت قدم کرد.
#
{118} {و} كذلك لقد تاب [اللهُ] {على الثلاثة الذين خُلِّفوا}: عن الخروج مع المسلمين في تلك الغزوة، وهم كعبُ بن مالك وصاحباه، وقصَّتُهم مشهورةٌ معروفةٌ في الصحاح والسنن. {حتى إذا}: حزنوا حزناً عظيماً، و {ضاقتْ عليهم الأرضُ بما رَحُبَتْ}؛ أي: على سعتها ورحبها، {وضاقت عليهم أنفسُهُم}: التي هي أحبُّ إليهم من كلِّ شيءٍ، فضاق عليهم الفضاء الواسع والمحبوبُ الذي لم تجرِ العادة بالضيق منه، وذلك لا يكون إلا من أمرٍ مزعج بَلَغَ من الشدَّة والمشقَّة ما لا يمكن التعبيرُ عنه، وذلك لأنهم قدَّموا رضا الله ورضا رسوله على كلِّ شيءٍ. {وظنُّوا أن لا مَلْجَأ من الله إلا إليه}؛ أي: تيقَّنوا وعرفوا بحالهم أنه لا يُنْجي من الشدائد ويُلْجَأ إليه إلاَّ الله وحده لا شريك له، فانقطع تعلُّقهم بالمخلوقين، وتعلَّقوا بالله ربِّهم، وفرُّوا منه إليه، فمكثوا بهذه الشدَّة نحو خمسين ليلةً. {ثمَّ تاب عليهم}؛ أي: أذن في توبتهم ووفَّقهم لها، {لِيَتوبوا}؛ أي: لتقعَ منهم فيتوبَ الله عليهم. {إنَّ الله هو التوَّابُ}؛ أي: كثير التوبة والعفو والغفران عن الزلاَّت والنُّقصان ، {الرحيمُ}: وَصْفُهُ الرحمة العظيمة التي لا تزال تَنْزِلُ على العباد في كلِّ وقت وحينٍ، في جميع اللحظات ما تقوم به أمورُهم الدينيَّة والدنيويَّة.
وفي هذه الآيات دليلٌ على أن توبة الله على العبد أجلُّ الغايات وأعلى النهايات؛ فإنَّ اللَّه جعلها نهاية خواصِّ عباده، وامتنَّ عليهم بها حين عملوا الأعمال التي يحبُّها ويرضاها.
ومنها: لطف الله بهم، وتثبيتهم في إيمانهم عند الشدائد والنوازل المزعجة.
ومنها: أنَّ العبادة الشاقَّة على النفس لها فضلٌ ومزيَّة ليست لغيرها، وكلَّما عظُمت المشقة؛ عظم الأجر.
ومنها: أن توبة الله على عبده بحسب ندمِهِ وأسفِهِ الشديد، وأنَّ من لا يبالي بالذنب ولا يُحْرَجُ إذا فعله؛ فإنَّ توبته مدخولةٌ، وإنْ زَعَمَ أنَّها مقبولةٌ.
ومنها: أنَّ علامة الخير وزوال الشدَّة إذا تعلَّق القلب بالله تعالى تعلُّقاً تامًّا وانقطع عن المخلوقين.
ومنها: أنَّ من لطف الله بالثلاثة أنْ وَسَمَهم بوسم ليس بعارٍ عليهم، فقال: {خُلِّفوا}؛ إشارةً إلى أن المؤمنين خَلَّفوهم أو خُلِّفوا عن مَنْ بُتَّ في قَبول عذرِهم أو في ردِّه، وأنهم لم يكن تخلُّفهم رغبةً عن الخير، ولهذا لم يقلْ: تَخَلَّفوا.
ومنها: أن الله تعالى منَّ عليهم بالصدق، ولهذا أمر بالاقتداء بهم، فقال:
(118) و همچنین خداوند (
﴿عَلَى ٱلثَّلَٰثَةِ ٱلَّذِينَ خُلِّفُواْ﴾) توبۀ آن سه کس را پذیرفت که از بیرون رفتن با مسلمین در آن جنگ، باز ماندند؛ و آن سه نفر کعب بن مالک و دو نفر از دوستانش بودند که داستان آنها در صحاح و سُنن آمده است. (
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا﴾) تا اینکه بسیار اندوهگین شدند و (
﴿ضَاقَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ﴾) زمین با همۀ فراخیاش بر آنان تنگ آمد، (
﴿وَضَاقَتۡ عَلَيۡهِمۡ أَنفُسُهُمۡ﴾) و جانهایشان بر آنان تنگ شد، جانی که برای آنها از هر چیزی عزیزتر بود. پس فضای گسترده بر آنان تنگ شد؛ و جان محبوبی که هیچ وقت انسان از آن به تنگ نمیآید، بر آنها تنگ شد؛ و این جز به خاطر کاری پریشان کننده نیست که سختی و مشقت آن را نتوان تعبیر کرد، و این بدان خاطر بود که آنها خشنودی خدا و پیامبرش را بر هر چیزی ترجیح دادند. (
﴿وَظَنُّوٓاْ أَن لَّا مَلۡجَأَ مِنَ ٱللَّهِ إِلَّآ إِلَيۡهِ﴾) و از وضعیت و حال خود دانستند و یقین حاصل نمودند که جز خدا هیچ کس آنان را از سختیها نجات نمیدهد؛ و نمیتوان به هیچ کسی جز خداوند یکتا که شریکی ندارد، پناه برد. پس رابطه و تعلق آنها با مخلوق قطع شد و خود را به پروردگارشان واگذار کردند، و از خدا به سوی او فرار کردند. آنها حدوداً پنجاه شب را در این سختی سپری کردند. (
﴿ثُمَّ تَابَ عَلَيۡهِمۡ﴾) سپس به آنان اجازۀ توبه داد، و آنان را به انجام دادنش توفیق عطا کرد. (
﴿لِيَتُوبُوٓاْ﴾) تا توبه کنند، و توبۀ آنان را بپذیرد. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلتَّوَّابُ﴾) همانا خداوند بسیار توبه را میپذیرد و بخشیدن و آمرزیدن و در گذشتن او از لغزش و کوتاهیها بسیار است. (
﴿ٱلرَّحِيمُ﴾) و مهربان است و رحمت فراوان او همواره ودر هر وقت و زمانی بر بندگان فرود میآید، وامور دینی و دنیویشان بر آن استوار است. از این آیات برمیآید که پذیرفتن توبۀ بنده از سوی خدا، بزرگترین هدف و بالاترین مقصد است؛ چون خداوند آخرین هدف بندگان خاص خویش را این قرار داده که توبهشان پذیرفته شود ، و خداوند با پذیرفتن توبۀ بندگان خاص خود، بر آنان منت مینهد، و این زمانی است که کارهایی را انجام دهند که خداوند آن را دوست دارد و میپسندد. با تأمل در این آیات، نیز درمییابیم که لطف خدا همواره قرین و همراه مؤمنان است؛ و ایمان، آنان را به هنگام سختیها و مصیبتهای پریشان کننده، استوار و پا بر جا میدارد. نیز از این آیات برمیآید، عبادتی که بر نفس دشوار است، فضیلت و ویژگی خاصی را دارد که دیگر عبادتها دارای آن نیستند؛ و هر اندازه مشقت بیشتر باشد، پاداش بزرگتر خواهد بود. همچنین پذیرفتن توبۀ بنده از سوی خدا، بر حسب پشیمانی و تأسف شدید اوست؛ و کسی که بر انجام گناه پروایی نداشته، وهر گناهی را انجام دهد ناراحت نگردد، توبۀ او بدون اراده انجام شده و بی محتواست، گر چه او گمان برد که توبهاش پذیرفته شده است. با اندیشه کردن در این آیات در مییابیم که علامت خیر و دور شدن سختی از بنده، این است که دل به طور کامل به خدا وابسته شود و از مخلوق ببرّد. از جملۀ لطف خداوند نسبت به این سه نفر، این است که صفتی را برای آنان بر شمرد که برای آنها عیب و عار محسوب نمیشود.
پس فرمود: (
﴿خُلِّفُواْ﴾) بازداشته شدند. فعل به صورت مجهول آمده و اشاره به این نکته است که مؤمنان آنان را پشت سر گذاشتند. یا به این معنی است که آنان به تاخیر افتاده بودند از کسانی که دربارۀ قبول یا رد کردن عذرشان حکم قطعی صادر شده بود. علت باز ماندن آنان از شرکت در جنگ، این نبود که آنان به خیر علاقهمند نبودند.
بنابراین نفرمود: «تَخَلَّفُوا» از شرکت در جنگ تخلف ورزیدند و بازپس ماندند. نکتهای دیگر که از این آیات مستفاد میگردد، این است که خداوند صداقت را به آنان ارزانی نمود. بنابراین دستور داد از آنان پیروی شود.
پس فرمود:
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ (119)}.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، از خدا بترسيد و با راستگويان باشيد.
#
{119} أي: {يا أيُّها الذين آمنوا}: بالله وبما أمر الله بالإيمان به! قوموا بما يقتضيه الإيمانُ، وهو القيام بتقوى الله تعالى؛ باجتناب ما نهى الله عنه والبعد عنه، {وكونوا مع الصَّادقينَ}: في أقوالهم وأفعالهم وأحوالهم، الذين أقوالهم صدقٌ، وأعمالهم وأحوالهم لا تكون إلا صدقاً، خليَّةً من الكسل والفتور، سالمة من المقاصد السيئة، مشتملة على الإخلاص والنيَّة الصالحة؛ فإنَّ الصدق يهدي إلى البرِّ، وإنَّ البرَّ يهدي إلى الجنة؛ قال تعالى: {هذا يومُ ينفَعُ الصادقين صِدْقُهم ... } الآية.
(119) (
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾) ای کسانی که به پروردگار و به آنچه که خدا دستور داده است ایمان آوردهاید! به مقتضای ایمان عمل کنید و آن رعایت تقوای الهی و پرهیز از چیزهایی است که خداوند از آن نهی کرده است. (
﴿وَكُونُواْ مَعَ ٱلصَّٰدِقِينَ﴾) و با کسانی باشید که در گفتار و کردار و حالاتشان راستگویند. کسانی که سخن و کردارشان راست است، و حالات آنها جز بر راستی نبوده و خالی از تنبلی و سستی است، و اهداف و نیات پلید ندارند. و حالاتشان مشتمل بر اخلاص و نیت شایسته میباشد؛ زیرا راستی و صداقت، انسان را به سوی نیکی هدایت میکند؛ و نیکی، انسان را به بهشت میبرد.
خداوند متعال فرموده است: ﴿هَٰذَا يَوۡمُ يَنفَعُ ٱلصَّٰدِقِينَ صِدۡقُهُمۡ﴾ این روزی است که راستگوییِ راستگویان به آنان فایده میدهد.
{مَا كَانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَلَا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ لَا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَلَا نَصَبٌ وَلَا مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَطَئُونَ مَوْطِئًا يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَلَا يَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ (120) وَلَا يُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً وَلَا يَقْطَعُونَ وَادِيًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (121)}.
مَا كَانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِّنَ الأَعْرَابِ أَن يَتَخَلَّفُواْ عَن رَّسُولِ اللّهِ وَلاَ يَرْغَبُواْ بِأَنفُسِهِمْ عَن نَّفْسِهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ لاَ يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَلاَ نَصَبٌ وَلاَ مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَطَؤُونَ مَوْطِئًا يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَلاَ يَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَّيْلاً إِلاَّ كُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ ؛ اهل مدينه و عربهاي باديه نشين اطراف آن را نرسد که از همراهي با، پيامبر خدا تخلف ورزند و نبايد که از او به خود پردازند زيرا هيچ تشنگي به آنها چيره نشود يا به رنج نيفتند يا به گرسنگي دچار نگردند يا قدمي که کافران را خشمگين سازد بر ندارند يا به دشمن دستبردي نزنند ، مگر آنکه عمل صالحي برايشان نوشته شود ، که خدا پاداش نيکوکاران را تباه نمي سازد.
وَلاَ يُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً وَلاَ يَقْطَعُونَ وَادِيًا إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ لِيَجْزِيَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ؛ و هيچ مالي چه اندک و چه بسيار خرج نکنند و از هيچ واديي نگذرند ،، مگرآنکه به حسابشان نوشته شود ، تا خدا پاداششان دهد ، چون پاداش نيکوترين کاري که مي کرده اند.
#
{120} يقول تعالى حاثًّا لأهل المدينة المنوَّرة من المهاجرين والأنصار ومَنْ حولَها من الأعراب الذين أسلموا فَحَسُنَ إسلامهم: {ما كان لأهل المدينة ومَنْ حولَهم من الأعراب أن يتخَلَّفوا عن رسول الله}؛ أي: ما ينبغي لهم ذلك ولا يَليق بأحوالهم. {ولا يرغَبوا بأنفسِهِم}: في بقائها وراحتها، وسكونه {عن نفسه}: الكريمة الزكيَّة، بل النبيُّ أولى بالمؤمنين من أنفسهم؛ فعلى كلِّ مسلم أن يفدي النبيَّ - صلى الله عليه وسلم - بنفسه ويقدِّمَه عليها؛ فعلامة تعظيم الرسول ومحبَّته والإيمان التامِّ به أن لا يتخلَّفوا عنه. ثم ذكر الثواب الحامل على الخروج، فقال: {ذلك بأنَّهم}؛ أي: المجاهدين في سبيل الله، {لا يصيبُهم ظمأٌ ولا نَصَبٌ}؛ أي: تعبٌ ومشقَّة، {ولا مَخْمَصَةٌ في سبيل الله}؛ أي: مجاعةٌ، {ولا يطؤونَ موطئاً يَغيظُ الكفارَ}: من الخَوْضِ لديارهم والاستيلاء على أوطانهم {ولا ينالون من عَدُوٍّ نَيْلاً}: كالظَّفَر بجيش أو سريَّة أو الغنيمة لمال، {إلَّا كُتِبَ لهم به عملٌ صالحٌ}: لأنَّ هذه آثار ناشئةٌ عن أعمالهم. {إنَّ الله لا يُضيعُ أجرَ المحسنين}: الذين أحسنوا في مبادرتهم إلى أمر الله وقيامهم بما عليهم من حقِّه وحقِّ خلقه؛ فهذه الأعمالُ آثارٌ من آثار عملهم.
(120) خداوند، مهاجرین و انصار و بادیهنشینانی را که در اطراف مدینه بوده و مسلمان شده، و اسلامشان را نیکو گردانده بودند،
تحریک مینماید و میفرماید: (
﴿مَا كَانَ لِأَهۡلِ ٱلۡمَدِينَةِ وَمَنۡ حَوۡلَهُم مِّنَ ٱلۡأَعۡرَابِ أَن يَتَخَلَّفُواْ عَن رَّسُولِ ٱللَّهِ﴾) اهلمدینه و بادیهنشینان دور و بر آنان را نسزد که از پیامبر خدا بازبمانند؛ یعنی برای آنان شایسته و سزاوار نیست که اینگونه باشند. (
﴿وَلَا يَرۡغَبُواْ بِأَنفُسِهِمۡ عَن نَّفۡسِهِۦ﴾) و برای اینکه باقی بمانند و راحت باشند، جانهایشان را از جان عزیز و پاک پیامبر دوستتر داشته باشند؛ زیرا پیامبر مؤمنان را از خودشان عزیزتر میدارد. پس بر هر مسلمانی واجب است که جانش را فدای پیامبرصلی الله علیه وسلم نماید، و او را بر خویشتن مقدم بدارد. پس علامت بزرگداشت و تعظیم پیامبرصلی الله علیه وسلم و دوست داشتن او و ایمان کامل به وی، این است که از او باز نماند. سپس پاداشی را بیان کرد که انسان را به بیرون رفتن برای جهاد وادار مینماید.
پس فرمود: (
﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ﴾) این بدان جهت است که مجاهدان راه خدا (
﴿لَا يُصِيبُهُمۡ ظَمَأٞ وَلَا نَصَبٞ وَلَا مَخۡمَصَةٞ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾) هیچ تشنگی و رنج و خستگی و مشقت و گرسنگی در راه خدا به آنان نمیرسد، (
﴿وَلَا يَطَُٔونَ مَوۡطِئٗا يَغِيظُ ٱلۡكُفَّارَ﴾) و همچنین گامی به جلو برنمیدارند که کافران را به خشم آورد،
از قبیل: وارد شدن به شهرهایشان و چیره شدن بر سرزمینشان، (
﴿وَلَا يَنَالُونَ مِنۡ عَدُوّٖ نَّيۡلًا﴾) و به دشمنان دستبردی نمیزنند،
از قبیل: پیروز شدن لشکر مسلمین یا به غنیمت گرفتن اموال کفار، (
﴿إِلَّا كُتِبَ لَهُم بِهِۦ عَمَلٞ صَٰلِحٌ﴾) مگر آنکه به واسطۀ آن، برایشان کردار شایستهای نوشته میشود، چون اینها آثاری هستند که از اعمالشان پدید میآید، (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾) همانا خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمیکند؛ کسانی که مبادرت به انجام دستورات خدا کردند، و حقوق خداوند و خلق او را که بر آنان بود، به خوبی انجام دادند. پس این کارها آثار اعمالشان است.
#
{121} ثم قال: {ولا ينفقونَ نفقةً صغيرةً ولا كبيرةً ولا يقطعون وادياً}: في ذهابهم إلى عدوِّهم، {إلا كُتِبَ لهم لِيَجْزِيَهم الله أحسنَ ما كانوا يعملون}: ومن ذلك هذه الأعمال إذا أخلصوا فيها لله، ونصحوا فيها.
ففي هذه الآيات أشدُّ ترغيب وتشويق للنفوس إلى الخروج إلى الجهاد في سبيل الله والاحتساب لما يصيبهم فيه من المشقَّات، وأن ذلك لهم رِفْعَةُ درجاتٍ، وأن الآثار المترتِّبة على عمل العبد له فيها أجرٌ كبيرٌ.
(121) سپس فرمود: (
﴿وَلَا يُنفِقُونَ نَفَقَةٗ صَغِيرَةٗ وَلَا كَبِيرَةٗ وَلَا يَقۡطَعُونَ وَادِيًا﴾) و هیچ خرجی -خواه اندک و خواه زیاد- نمیکنند، و هیچ سرزمینی را در حرکت به سوی دشمن نمیپیمایند، (
﴿إِلَّا كُتِبَ لَهُمۡ لِيَجۡزِيَهُمُ ٱللَّهُ أَحۡسَنَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾) مگر اینکه خداوند به واسطۀ آن، کار نیکویی برایشان مینویسد. و از جملۀ این اعمال، همین کارها هستند، اما به شرطی که آنها را مخلصانه انجام دهند و در آن خیرخواهی نمایند. در این آیات، به شدت آدمی بر رفتن به جهاد در راه خدا، و اینکه به خاطر برخورداری از اجر الهی باید مشقات و سختیها را در این راستا تحمل کند، تشویق و بیان شده است؛ آثاری که بر عمل و رفتار بنده
[ی مؤمن] مترتب میشود، پاداش بزرگی برای و در بر دارد.
{وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ (122)}.
وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ ؛ و نتوانند مؤمنان که همگي به سفر روند چرا از هر گروهي دسته اي به سفرنروند تا دانش دين خويش را بياموزند و چون بازگشتند مردم خود را هشداردهند ، باشد که از زشتکاري حذر کنند ?
#
{122} يقول تعالى منبهاً لعباده المؤمنين على ما ينبغي لهم: {وما كان المؤمنون لينفروا كافَّةً}؛ أي: جميعاً لقتال عدوهم؛ فإنه يحصُلُ عليهم المشقَّة بذلك، ويفوت به كثيرٌ من المصالح الأخرى، {فلولا نَفَرَ من كلِّ فرقةٍ منهم}؛ أي: من البلدان والقبائل والأفخاذ {طائفةٌ}: تحصُلُ بها الكفاية والمقصودُ؛ لكان أولى.
ثم نبَّه على أنَّ في إقامة المقيمين منهم وعدم خروجهم مصالحَ لو خَرَجوا لفاتَتْهم، فقال: {ليتفقَّهوا}؛ أي: القاعدون {في الدِّين ولِيُنذِروا قومَهم إذا رجعوا إليهم}؛ أي: ليتعلَّموا العلم الشرعيَّ، ويَعْلَموا معانيه، ويفقهوا أسراره، ولِيُعَلِّموا غيرهم، ولِيُنْذِروا قومهم إذا رجعوا إليهم.
ففي هذا فضيلة العلم، وخصوصاً الفقه في الدين، وأنه أهم الأمور، وأن من تعلَّم علماً؛ فعليه نشره وبثُّه في العباد ونصيحتهم فيه؛ فإن انتشار العلم عن العالم من بركته وأجره الذي ينمي ، وأما اقتصار العالم على نفسه وعدم دعوتِهِ إلى سبيل الله بالحكمة والموعظة الحسنة وترك تعليم الجهَّال ما لا يعلمون؛ فأيُّ منفعة حصلت للمسلمين منه؟! وأي نتيجة نتجت من علمه؟! وغايتُه أن يموت فيموت علمُهُ وثمرته، وهذا غاية الحرمان لمن آتاه الله علماً، ومَنَحَهُ فهماً.
وفي هذه الآية أيضاً دليلٌ وإرشادٌ وتنبيهٌ لطيف لفائدة مهمَّةٍ، وهي أن المسلمين ينبغي لهم أن يُعِدُّوا لكلِّ مصلحةٍ من مصالحهم العامَّة مَن يقوم بها، ويوفِّر وقته عليها، ويجتهد فيها، ولا يلتفت إلى غيرها؛ لتقوم مصالحهم، وتتمَّ منافعهم، ولتكون وجهة جميعهم ونهاية ما يقصدون قصداً واحداً، وهو قيام مصلحة دينهم ودنياهم، ولو تفرَّقت الطرق وتعدَّدت المشارب؛ فالأعمال متباينةٌ، والقصد واحدٌ، وهذه من الحكمة العامَّة النافعة في جميع الأمور.
(122) خداوند متعال بندگانش را به انجام آنچه که برای آنان شایسته است،
آگاه نموده و میفرماید: (
﴿وَمَا كَانَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةٗ﴾) و مؤمنان را نسزد که همگی آنان برای پیکار با دشمنشان بروند؛ چون اگر همۀ آنان بیرون بروند، این کار باعث ایجاد مشقت و سختی برای آنان میشود، و بسیاری از مصالح و منافع را از دست میدهند. (
﴿فَلَوۡلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرۡقَةٖ مِّنۡهُمۡ﴾) بلکه باید از هر شهر و از هر قوم و قبیلهای از آنان، (
﴿طَآئِفَةٞ﴾) گروهی برای جنگ بیرون روند که آن گروه کفایت امر کند، و هدف با آن حاصل شود. سپس تذکر داد که ماندن گروهی از آنان، مصلحتهایی را در بر دارد که اگر خارج میشدند، آن را از دست میدادند.
پس فرمود: (
﴿لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي ٱلدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوۡمَهُمۡ إِذَا رَجَعُوٓاْ إِلَيۡهِمۡ﴾) تا آنان که نشستهاند، علم شرعی را بیاموزند ومفاهیم آن را یاد بگیرند و به اسرار آن آگاهی حاصل کنند و دیگران را بیاموزند و قومشان را وقتی که به سوی آنان بازگردند، بیم دهند. در این آیه، فضیلت علم ثابت میشود، خصوصاً علوم دین، و اینکه آگاهی یافتن از مسایل دین، مهمترین کار است؛ و هرکس علمی آموخت، بر اوست که آن را درمیان بندگان منتشر نماید و آنها را نصیحت کند؛ زیرا انتشار علم از سوی عالم، بخشی از برکت پاداش آن است که همواره رشد میکند. اما اگر عالم فقط به خودش اکتفا نماید، و با حکمت و پند نیکو، مردم را به راه خدا دعوت نکند، و تعلیم جاهلان را ترک نماید، پس او برای مسلمین چه سودی دارد؟ و چه نتیجهای از علمش به دست میآید؟ زیرا سرانجام میمیرد و علم وی و ثمرهاش هم میمیرد، و این نهایت محرومیت است برای کسی که خداوند به او علم داده، و او را فهم و شعور بخشیده است.
همچنین در این آیه ارشاد لطیف و اشارۀ مهمی وجود دارد و آن این است که: باید مسلمانان برای هر مصلحتی از مصالح عمومی خودشان، کسانی را آماده سازند تا تمام وقت خویش را به کار گرفته، و با کوشش فراوان به انجام دادن آن مصلحت پرداخته، و به چیزی دیگر نیندیشند. تا منافع آنها تأمین شود. و باید هدف نهایی همۀ آنان، یکی باشد و آن، تأمین مصلحت دین و دنیایشان است، گر چه راهها و شیوهها مختلف و متعدد باشند؛ زیرا معقول است که روش و متدها مختلف باشد، اما هدف همۀ آنان باید یک چیز باشد. و این جزو حکمت نافع و شامل در تمام امور است.
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ (123)}.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ وَلِيَجِدُواْ فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، با کافراني که نزديک شمايند جنگ کنيد، تا در شما شدت و درشتي يابند ، و بدانيد که خدا با پرهيزگاران است.
#
{123} وهذا أيضاً إرشادٌ آخر: بعدما أرشدهم إلى التدبير فيمن يباشر القتال؛ أرشدهم إلى أنهم يبدؤون بالأقرب فالأقرب من الكفار والغلظة عليهم والشدة في القتال والشجاعة والثبات. {واعلموا أنَّ الله مع المتَّقين}؛ أي: وليكنْ لديكم علمٌ أن المعونة من الله تنزِلُ بحسب التقوى؛ فلازموا على تقوى الله؛ يُعِنْكُم وينصُرْكم على عدوِّكم. وهذا العموم في قوله: {قاتلوا الذين يلونكم من الكفار}: مخصوصٌ بما إذا كانت المصلحةُ في قتال غير الذين يلوننا، وأنواع المصالح كثيرة جدًّا.
(123) بعد از اینکه آنها را راهنمایی کرد که چه کسانی باید برای جنگ بیرون بروند، آنان را راهنمایی نمود که جنگ را با نزدیکترین کافران آغاز کنند، و در مقابل آنان خشونت و شدت و شجاعت و پایداری نشان دهند. (
﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلۡمُتَّقِينَ﴾) و بدانید که کمک خدا بر حسب پرهیزگاری شما میآید. پس به تقوای الهی پایبند باشید، آنگاه شما را کمک میکند و درمقابل دشمنانتان شما را یاری مینماید. و فرمودۀ الهی (
﴿قَٰتِلُواْ ٱلَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ ٱلۡكُفَّارِ﴾) یک امر کلی است، و اگر مصلحت در این بود که با کافرانِ دور جنگ شود، این حکم کلی تخصیص داده خواهد شد.
{وَإِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِيمَانًا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَزَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَهُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (124) وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ كَافِرُونَ (125) أَوَلَا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لَا يَتُوبُونَ وَلَا هُمْ يَذَّكَّرُونَ (126)}.
وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَّن يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَـذِهِ إِيمَانًا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَهُمْ يَسْتَبْشِرُونَ؛ و چون سوره اي نازل شود ،
بعضي مي پرسند : اين سوره به ايمان کدام يک از شما در افزود ? آنان که ايمان آورده اند به ايمانشان افزوده شود ، و خود شادماني مي کنند.
وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُواْ وَهُمْ كَافِرُونَ؛ اما آنان که در دلهايشان مرضي است ، جز انکاري بر انکارشان نيفزود و، همچنان کافر بمردند.
أَوَلاَ يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٍ مَّرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لاَ يَتُوبُونَ وَلاَ هُمْ يَذَّكَّرُونَ ؛ آيا نمي بينند که در هر سال يک يا دوبار مورد آزمايش واقع مي شوند ? ولي نه توبه مي کنند و نه پند مي گيرند.
#
{124} يقول تعالى مُبيِّناً حال المنافقين وحال المؤمنين عند نزول القرآن وتفاوُتَ ما بين الفريقين، فقال: {وإذا ما أنزِلَتْ سورةٌ}: فيها الأمر والنهي والخبر عن نفسه الكريمة وعن الأمور الغائبة والحثُّ على الجهاد. {فمنهم من يقولُ أيُّكم زادتْه هذه إيماناً}؛ أي: حصل الاستفهام لمن حصل له الإيمانُ بها من الطائفتين. قال تعالى مبيِّناً الحال الواقعة: {فأما الذين آمنوا فزادَتْهم إيماناً}: بالعلم بها وفهمها واعتقادِها والعمل بها والرغبةِ في فعل الخير والانكفافِ عن فعل الشرِّ. {وهم يستبشرونَ}؛ أي: يبشِّر بعضُهم بعضاً بما منَّ الله عليهم من آياته والتوفيق لفهمها والعمل بها، وهذا دالٌّ على انشراح صدورهم لآيات الله، وطمأنينة قلوبهم، وسرعة انقيادهم لما تحثُّهم عليه.
(124) خداوند متعال با بیان حالت منافقان و مؤمنان، به هنگام نازل شدن قرآن، و تفاوتی که هر دو گروه با یکدیگر دارند،
میفرماید: (
﴿وَإِذَا مَآ أُنزِلَتۡ سُورَةٞ﴾) و هنگامی که سورهای نازل شود که در آن امر و نهی باشد، و خداوند در آن، از ذات بزرگوار خود و از امور پنهانی و ناپیدا خبر داده، و به جهاد تحریک نماید، (
﴿فَمِنۡهُم مَّن يَقُولُ أَيُّكُمۡ زَادَتۡهُ هَٰذِهِۦٓ إِيمَٰنٗا﴾) کسانی از آنان میگویند: این سوره، ایمان کدام یک از شما را افزوده است؟ یعنی برای آنانی که ایمان آوردهاند چنین سؤالی به وجود میآید.
خداوند متعال حالت پیش آمده را بیان داشته و میفرماید: (
﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَزَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا﴾) اما ایمان مؤمنان را میافزاید؛ آن را یاد میگیرند و میفهمند، و به آن اعتقاد پیدا میکنند و به آن عمل میکنند، و به انجام دادن کار خیر علاقهمند میشوند، و از انجام کار بد، دست برمیدارند. (
﴿وَهُمۡ يَسۡتَبۡشِرُونَ﴾) و برخی، برخی دیگر را مژده میدهند؛ چرا که خداوند آیاتی را به آنها ارزانی داشته، و به آنان توفیق داده است تا آنرا بفهمند و به آن عمل نمایند. و این بر شرح سینۀ آنها برای پذیرش آیات خدا و آرامش دلهایشان، و سرعت فرمانبرداری آنان دلالت مینماید.
#
{125} {وأما الذين في قلوبهم مرضٌ}؛ أي: شكٌّ ونفاق، {فزادتهم رِجْساً إلى رِجْسِهم}؛ أي: مرضاً إلى مرضهم، وشَكًّا إلى شكِّهم؛ من حيث إنهم كفروا بها وعاندوها وأعرضوا عنها، فازداد لذلك مرضُهم، وترامى بهم إلى الهلاك والطبع على قلوبهم حتى {ماتوا وهم كافرون}، وهذا عقوبةٌ لهم لأنَّهم كفروا بآيات الله، وعصوا رسوله، فأعقَبَهم نفاقاً في قلوبهم إلى يوم يَلْقَوْنَه.
(125) (
﴿وَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ﴾) و اما کسانی که در دلهایشان شک و نفاق است،(
﴿ فَزَادَتۡهُمۡ رِجۡسًا إِلَىٰ رِجۡسِهِمۡ﴾) بر پلیدیشان میافزاید؛ یعنی بیماری و شک و تردیدشان را میافزاید، به خاطر اینکه به آن کفر ورزیدند و با آن مخالفت کردند و از آن روی گرداندند. بنابراین بیماریشان بیشتر شد، و آنان را به هلاکت انداخت، (
﴿وَ﴾) بر دلهایشان مهر زده شد تا اینکه (
﴿مَاتُواْ وَهُمۡ كَٰفِرُونَ﴾) با کافری مردند. و این سزایی است برای آنان، چون به آیات خدا کفر ورزیدند، و از پیامبرش سرپیچی کردند، و به کیفر آن، خداوند تا روز قیامت نفاق را در دلهایشان قرار داد.
#
{126} قال تعالى موبِّخاً على إقامتهم على ما هم عليه من الكفر والنفاق: {أوَلا يَرَوْن أنَّهم يُفتنون في كلِّ عام مرَّةً أو مرَّتين}: بما يصيبُهم من البلايا والأمراض، وبما يُبْتَلَون من الأوامر الإلهيَّة التي يُراد بها اختبارهم، {ثم لا يتوبون}: عمّا هم عليه من الشرِّ، {ولا هم يَذَّكَّرون}: ما ينفعهم فيفعلونه وما يضرهم فيتركونه؛ فالله تعالى يبتليهم كما هي سنَّته في سائر الأمم بالسرَّاء والضرَّاء وبالأوامر والنواهي ليرجِعوا إليه، ثم لا يتوبون، ولا هم يَذَّكَّرون.
وفي هذه الآيات دليل على أنَّ الإيمان يزيدُ وينقُص، وأنه ينبغي للمؤمن أن يتفقَّد إيمانه، ويتعاهده، فيجدِّده، ويُنْميه، ليكونَ دائماً في صعود.
(126) خداوند متعال آنان را به خاطر کفر و نفاقی که بر آن هستند،
سرزنش نموده و میفرماید: (
﴿أَوَلَا يَرَوۡنَ أَنَّهُمۡ يُفۡتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٖ مَّرَّةً أَوۡ مَرَّتَيۡنِ﴾) آیا نمیبینند که در هر سال یک یا دو بار به وسیلۀ مصیبتها و بیماریهایی که به آنان میرسد، با اوامر مورد آزمایش قرار میگیرند. (
﴿ثُمَّ لَا يَتُوبُونَ﴾) و از شر و فسادی که بر آن هستند، توبه نمیکنند، (
﴿وَلَا هُمۡ يَذَّكَّرُونَ﴾) و آنچه را که به سود آنهاست، نمیپذیرند و انجام نمیدهند، و آنچه را که به زیان آنهاست، ترک نمیکنند. پس خداوند متعال طبق سنتی که در مورد سایر امتها و ملتها دارد، آنها را با خوشیها و ناهمواریها و اوامر و نواهی آزمایش مینماید، تا به سوی او باز گردند. اما آنها توبه نمیکنند و پند نمیپذیرند. و این آیات، مبین آن هستند که ایمان کم و زیاد میگردد، و شایسته است که مؤمن، ایمانش را مورد ارزیابی قرار دهد و مواظب آن باشد، و آن را تجدید نماید و رشد بدهد، تا همواره ایمانش راه ترقی و تکامل را بپیماید.
{وَإِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ هَلْ يَرَاكُمْ مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَفْقَهُونَ (127)}.
وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ نَّظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ هَلْ يَرَاكُم مِّنْ أَحَدٍ ثُمَّ انصَرَفُواْ صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُم بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَفْقَهُون؛ و چون سوره اي نازل شود ،
بعضي به بعضي ديگر نگاه مي کنند : آيا کسي ، شمارا مي بيند ? و باز مي گردند خدا دلهايشان را از ايمان منصرف ساخته ،زيرا مردمي نافهمند.
#
{127} يعني: أن المنافقين الذين يحذرون أن تنزل عليهم سورةٌ تنبِّئهم بما في قلوبهم. إذا نَزَلَتْ سورةٌ ليؤمنوا بها ويعملوا بمضمونها، {نَظَرَ بعضُهم إلى بعضٍ}: جازمين على ترك العمل بها، ينتظرون الفرصة في الاختفاء عن أعين المؤمنين، ويقولون: {هل يراكُم مِن أحدٍ ثم انصرفوا}: متسلِّلين وانقلبوا معرضين، فجازاهم الله بعقوبةٍ من جنس عملهم؛ فكما انصرفوا عن العمل؛ {صَرَفَ الله قلوبَهم}؛ أي: صدَّها عن الحقِّ وخذلها، {بأنَّهم قومٌ لا يفقهون}: فقهاً ينفعهم؛ فإنَّهم لو فقهوا؛ لكانوا إذا نزلت سورةٌ آمنوا بها وانقادوا لأمرها. والمقصودُ من هذا بيانُ شدَّة نفورهم عن الجهادِ وغيره من شرائع الإيمان؛ كما قال تعالى عنهم: {فإذا أنزِلَتْ سورةٌ محكَمَةٌ وذُكِرَ فيها القتالُ رأيت الذين في قلوبهم مرضٌ ينظرون إليك نَظَرَ المغشيِّ عليه من الموتِ}.
(127) منافقان که میترسیدند سورهای در رابطه با آنها نازل شود، و آنچه را که در دلهایشان است، فاش کند، (
﴿وَإِذَا مَآ أُنزِلَتۡ سُورَةٞ﴾) هرگاه سورهای نازل شود، تا به آن ایمان بیاورند، و به مضمون و محتوای آن عمل کنند، (
﴿نَّظَرَ بَعۡضُهُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٍ﴾) برخی به برخی دیگر مینگرند، در حالی که تصمیم قطعی دارند که به آن عمل نکنند، و منتظر فرصت هستند تا از نگاه مؤمنان پنهان شوند،
و میگویند: (
﴿هَلۡ يَرَىٰكُم مِّنۡ أَحَدٖ ثُمَّ ٱنصَرَفُواْ﴾) آیا کسی شما را میبیند؟ آنگاه دزدکی بیرون میروند، و در حالی که رویگردان هستند، به عقب برمیگردند. پس خداوند آنها را با سزایی ازنوع عملشان مجازات نمود، و همانطور که از عمل کردن به آن سوره برگشتند. (
﴿صَرَفَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُم﴾) خداوند نیز دلهایشان را برگرداند؛ یعنی آن را از حق باز داشت و خوار نمود. (
﴿بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا يَفۡقَهُونَ﴾) چرا که آنان گروهی نادان و نفهم هستند و دانش و علمی نافع به دست نیاوردهاند؛ زیرا اگر آنان فهم و شعوری داشتند، وقتی که سورهای نازل میشد، به آن ایمان میآوردند، و از فرمان آن اطاعت میکردند. منظور بیان شدّتِ نفرت آنها از جهاد و دیگر شرایع و قوانین ایمان است.
همانطورکه خداوند در مورد آنها فرموده است: ﴿فَإِذَآ أُنزِلَتۡ سُورَةٞ مُّحۡكَمَةٞ وَذُكِرَ فِيهَا ٱلۡقِتَالُ رَأَيۡتَ ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ يَنظُرُونَ إِلَيۡكَ نَظَرَ ٱلۡمَغۡشِيِّ عَلَيۡهِ مِنَ ٱلۡمَوۡتِ﴾ پس هرگاه سورهای صریح نازل میشد و در آن از جنگ سخن به میان میآمد، میبینی کسانی که در دلهایشان مرضی هست، همچون کسی که به حال بیهوشی مرگ رسیده است، به تو مینگرد.
{لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ (128) فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ (129)}
لَقَدْ جَاءكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ؛ هر آينه پيامبري از خود شما بر شما مبعوث شد ، هر آنچه شما را رنج مي دهد بر او گران مي آيد سخت به شما دلبسته است و با مؤمنان رئوف و مهربان است.
فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُلْ حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ؛
اگر بازگردند بگو : خدا براي من کافي است ، خدايي جز او نيست ، بر اوتوکل کردم و اوست پروردگار عرش بزرگ.
#
{128} يمتنُّ تعالى على عباده المؤمنين بما بعث فيهم النبيَّ الأميَّ، الذي من أنفسهم، يعرفون حاله، ويتمكَّنون من الأخذ عنه، ولا يأنفون عن الانقياد له، وهو - صلى الله عليه وسلم - في غاية النُّصح لهم والسعي في مصالحهم. {عزيزٌ عليه ما عَنِتُّم}؛ أي: يَشُقُّ عليه الأمر الذي يَشُقُّ عليكم ويُعْنِتُكم. {حريصٌ عليكم}: فيحبُّ لكم الخير، ويسعى جهدَه في إيصاله إليكم، ويحرص على هدايتكم إلى الإيمان، ويكره لكم الشرَّ، ويسعى جهده في تنفيركم عنه. {بالمؤمنين رءوفٌ رحيمٌ}؛ أي: شديد الرأفة والرحمة بهم، أرحم بهم من والديهم، ولهذا كان حقُّه مقدماً على سائر حقوق الخلق، وواجب على الأمة الإيمان به وتعظيمه وتوقيره وتعزيره.
(128) خداوند متعال نعمت خود را بر بندگان مؤمنش یادآور میشود مبنی بر اینکه، پیامبر امّی را در میان آنان مبعوث گرداند؛ پیامبری که حالت او را میدانند و میتوانند از او فرا بگیرند، و از فرمان بردن از او دچار مشقت نمیشوند، و او برای آنان بسیار خیرخواه است و در راستای تأمین منافعشان تلاش مینماید. (
﴿عَزِيزٌ عَلَيۡهِ مَا عَنِتُّمۡ﴾) و آنچه بر شما سخت باشد و شمارا رنجور کند، بر او گران و دشوار میآید. (
﴿حَرِيصٌ عَلَيۡكُم﴾) و به شما علاقهمند است.پس، خیر و صلاح شما را میخواهد، و به اندازۀ توان خود برای رساندن خیر به شما تلاش مینماید، و برای هدایت شما میکوشد، و شر را از شما دور میکند، و به اندازۀ توان خود برای رهانیدن شما از شر و بدی تلاش مینماید. (
﴿بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ﴾) و بسیار مهربان است؛ یعنی بسیار زیاد نسبت به مؤمنان مهربان است، حتی از پدر و مادرشان نسبت به آنان مهربان تر است. بنابراین حق او بر سایر حقوق مقدم است، و بر امت واجب است که به او ایمان بیاورند، و او را تعظیم و احترام و یاری کنند.
#
{129} {فإن} آمنوا؛ فذلك حظُّهم وتوفيقهم، وإن {تَوَلَّوْا} عن الإيمان والعمل؛ فامضِ على سبيلك، ولا تزل في دعوتك، وقل: {حسبيَ الله}؛ أي: الله كافِيَّ في جميع ما أهمني. {لا إله إلَّا هو}؛ أي: لا معبود بحقٍّ سواه. {عليه توكلتُ}؛ أي: اعتمدت ووثقت به في جلب ما ينفع ودفع ما يضرُّ. {وهو ربُّ العرش العظيم}: الذي هو أعظم المخلوقات، وإذا كان ربَّ العرش العظيم الذي وسع المخلوقات؛ كان ربًّا لما دونه من باب أولى وأحرى.
(129) (
﴿فَإِن﴾) پس اگر ایمان آوردند، برایشان بهتر است و توفیق یافتهاند، و اگر (
﴿تَوَلَّوۡاْ﴾) از ایمان آوردن و عمل کردن روی گرداندند،
تو به راه و به دعوت خویش همچنان ادامه بده و بگو: (
﴿حَسۡبِيَ ٱللَّهُ﴾) خدا در همه چیز مرا کافی و بسنده است،(
﴿لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ﴾) هیچ معبود به حقی جز او وجود ندارد، (
﴿عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ﴾) و برای جلب منافع و دفع مفاسد به او اعتماد نموده، و توکل کردهام. (
﴿وَهُوَ رَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِيمِ﴾) و او پروردگار عرش بزرگ است، که بزرگترین مخلوقات میباشد. پس وقتی که او پروردگار عرش بزرگ است، و عرش او همۀ مخلوقات را در برگرفته است؛ به طریق اولی پروردگار دیگر مخلوقاتی است که از عرش کوچکترند.