{الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ (1) أَكَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنْ أَوْحَيْنَا إِلَى رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قَالَ الْكَافِرُونَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ مُبِينٌ (2)}.
الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ الف – لام – را اين آيات كتاب حكمت آميز است.
أَكَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنْ أَوْحَيْنَا إِلَى رَجُلٍ مِّنْهُمْ أَنْ أَنذِرِ النَّاسَ وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُواْ أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِندَ رَبِّهِمْ قَالَ الْكَافِرُونَ إِنَّ هَـذَا لَسَاحِرٌ مُّبِينٌ آيا براي مردم شگفتي آور است كه به مردي از خودشان وحي نموديم كه مردمان را بترسان، و مؤمنان را مژده بده كه آنان نزد پروردگارشان پيشنة راستين دارند؟
كافران گفتند: «بي گمان اين جادوگر آشكاري است»
#
{1} يقول تعالى: {الر تلك آياتُ الكتاب الحكيم}: وهو هذا القرآنُ، المشتمل على الحكمة والأحكام، الدالَّةُ آياتُه على الحقائق الإيمانية والأوامر والنواهي الشرعيَّة، الذي على جميع الأمة تلقِّيه بالرِّضا والقَبول والانقياد.
(1) خداوند متعال میفرماید: (
﴿الٓرۚ تِلۡكَ ءَايَٰتُ ٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡحَكِيمِ﴾) این است آیات کتاب حکمت آمیز، و آن قرآن است که مشتمل بر حکمت و احکام است، و آیات آن بر حقایق ایمانی و اوامر و نواهی شرع دلالت مینماید؛ و بر همۀ امت واجب است، آن را بپذیرند و از آن فرمان برند.
#
{2} ومع هذا؛ فأعرض أكثرهُم فهم لا يعلمون، فتعجبوا {أن أوْحَيْنا إلى رجل منهم أن أنذِرِ الناس}: عذابَ الله، وخوِّفْهم نِقَمَ الله، وذكِّرهم بآيات الله، {وبشِّر الذين آمنوا}: إيماناً صادقاً {أنَّ لهم قَدَمَ صدقٍ عند ربِّهم}؛ أي: لهم جزاء موفر وثوابٌ مذخور عند ربِّهم بما قدَّموه وأسلفوه من الأعمال الصالحة الصادقة، فتعجَّب الكافرون من هذا الرجل العظيم تعجُّباً حملهم على الكفر به! فَـ {قال الكافرون} عنه: {إنَّ هذا لَساحرٌ مُبينٌ}؛ أي: بيِّن السحر، لا يَخْفى بزعمهم على أحدٍ، وهذا مِن سَفَهِهِم وعنادهم؛ فإنَّهم تعجَّبوا من أمر ليس مما يُتَعَجَّب منه ويُستغرب، وإنما يُتَعَجَّب من جهالتهم وعدم معرفتهم بمصالحهم؛ كيف لم يؤمنوا بهذا الرسول الكريم الذي بَعَثَهُ الله من أنفسهم؛ يعرفونه حقَّ المعرفة، فردُّوا دعوته، وحرصوا على إبطال دينه؟! والله متمُّ نوره ولو كره الكافرون.
(2) با وجود این، بیشتر آنان روی گرداندند، و آن را درک نکردند. بنابراین تعجب نمودند (
﴿أَنۡ أَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ رَجُلٖ مِّنۡهُمۡ أَنۡ أَنذِرِ ٱلنَّاسَ﴾) که به مردی از خودشان وحی نمودیم تا مردمان را از عذاب خدا بیم دهد، و از عذاب الهی بترساند، و آنان را به آیات الهی یادآور شود. (
﴿وَبَشِّرِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنَّ لَهُمۡ قَدَمَ صِدۡقٍ عِندَ رَبِّهِمۡ﴾) و کسانی را که ایمان راستین آوردند، مژده بده که به خاطر کارهای شایسته و راستینی که از پیش فرستادهاند، برای آنان نزد پروردگارشان پاداشی کامل و نیک است. پس کافران از این مرد بزرگ تعجب کردند، تعجبی که آنها را واداشت تا به او کفر ورزند، (
﴿قَالَ ٱلۡكَٰفِرُونَ﴾) و کافران در مورد او گفتند: (
﴿ إِنَّ هَٰذَا لَسَٰحِرٞ مُّبِينٌ﴾) بیگمان این، جادویش آشکار است و ـبه ادعای آنهاـ بر هیچ کس پوشیده نیست. و این به خاطر بیخردی و عنادشان بود؛ زیرا آنها از کاری تعجب کردند، که هیچ جای تعجب و شگفتی نداشت، بلکه باید از نادانی و عدم شناخت آنها نسبت به منافعشان در شگفت بود. چگونه به این پیامبر بزرگوار ایمان نیاوردند، پیامبری که خداوند او را از میان آنان مبعوث نمود، و او را به خوبی میشناختند، اما دعوتش را نپذیرفتند و برای باطل کردن و از بین بردن دینش، کوشیدند؟ ولی خداوند نور خویش را کامل میگرداند گرچه کافران دوست نداشته باشند.
{إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مَا مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ (3) إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا إِنَّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ بِالْقِسْطِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِيمٍ وَعَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْفُرُونَ (4)}.
إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الأَمْرَ مَا مِن شَفِيعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ پروردگار شما خداوندي است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد، آن گاه آن گونه كه شايستة شكوه اوست بر عرش بلند و مرتفع گرديد،
(و) كار
(هستي) را تدبير مي كند، هيچ شفاعت كننده اي نيست مگر پس از اجازة او، اين است خداوند پروردگارتان. پس از او بترسيد، آيا پند نمي پذيريد؟
إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا وَعْدَ اللّهِ حَقًّا إِنَّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ بِالْقِسْطِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ لَهُمْ شَرَابٌ مِّنْ حَمِيمٍ وَعَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُواْ يَكْفُرُونَ بازگشت همة شما به سوي اوست، اين وعدة راستين خداوند است، او آفرينش را آغاز مي كند، سپس آن را باز مي گرداند تا كساني را كه ايمان آورده و كردار شايسته انجام داده اند به دادگري پاداش دهد، و اما كساني كه كفر ورزيده اند شرابي از آب داغ و سوزان دارند و داراي عذابي دردناك هستند، به سبب آنكه كفر مي ورزيدند.
#
{3} يقول تعالى مبيناً لربوبيَّتِهِ وإلهيَّتِهِ وعظمتِهِ: {إنَّ ربَّكم الله الذي خَلَقَ السمواتِ والأرض في ستَّة أيام}: مع أنه قادرٌ على خلقها في لحظة واحدة، ولكن لما له في ذلك من الحكمة الإلهية، ولأنَّه رفيقٌ في أفعاله، ومن جملة حكمته فيها أنَّه خلقها بالحقِّ وللحقِّ؛ ليُعْرَفَ بأسمائه وصفاته، ويُفْرَدَ بالعبادة. {ثم}: بعد خَلْق السماوات والأرض {استوى على العرش}: استواءً يليقُ بعظمتِهِ {يدبِّرُ الأمرَ}: في العالم العلويِّ والسفليِّ؛ من الإماتة والإحياء، وإنزال الأرزاق، ومداولة الأيام بين الناس، وكشف الضُّرِّ عن المضرورين، وإجابة سؤال السائلين؛ فأنواع التدابير نازلةٌ منه وصاعدةٌ إليه، وجميع الخلق مذعِنون لعزِّه خاضعون لعظمته وسلطانه. {ما من شفيع إلاَّ من بعد إذنِهِ}: فلا يُقْدِمُ أحدٌ منهم على الشفاعة، ولو كان أفضل الخلق، حتى يأذن الله، ولا يأذنُ إلا لمن ارتضى، ولا يرتضي إلا أهل الإخلاص والتوحيد له. {ذلكم}: الذي هذا شأنُه {الله ربُّكم}؛ أي: هو الله الذي له وصفُ الإلهيَّة الجامعة لصفات الكمال، ووصف الربوبيَّة الجامع لصفات الأفعال. {فاعبُدوه}؛ أي: أفردوه بجميع ما تقدرون عليه من أنواع العبوديَّة. {أفلا تَذَكَّرونَ}: الأدلَّة الدالَّة على أنه وحده المعبودُ المحمودُ ذو الجلال والإكرام.
(3) خداوند متعال با بیان ربوبیت و الوهیت و عظمت خویش میفرماید: (
﴿إِنَّ رَبَّكُمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ﴾) بیگمان پروردگار شما خداوندی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید. هرچند که او میتواند آن را در یک لحظه بیافریند، اما چون در این حکمتی بود و در کارهایش مهربان است، چنین کرد. و از جمله حکمت الهی در آفرینش آسمانها و زمین این است که آن را به حق و برای حق آفرید، تا از طریق نامها و صفاتش شناخته شود، و تنها او عبادت گردد. (
﴿ثُمَّ﴾) پس از آفرینش آسمانها و زمین، (
﴿ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ﴾) آنگونه که شایسته و مناسب شکوه و عظمت اوست، بر عرش بلند و مرتفع گردید. (
﴿يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَ﴾) کار جهان بالا و پایین را میگرداند و تدبیر میکند؛ میمیراند و زنده مینماید، و روزی فرو میفرستد، و روزها را میان مردم میگرداند، گاه به سود برخی و گاه به زیان برخی دیگر، و زیان را از آسیب دیدگان دور میکند، وخواستۀ جویندگان را اجابت مینماید. پس انواع تدابیر از جانب اوست، و همۀ خلق در برابر قدرت او، سر تسلیم فرود آورده؛ و در برابر عظمت و فرمانرواییاش، فروتناند. (
﴿مَا مِن شَفِيعٍ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ إِذۡنِهِۦ﴾) هیچ شفاعتکنندهای نیست مگر
[اینکه] پس از اجازۀ او
[به شفاعت برمیخیزد]. پس هیچ مخلوقی اقدام به شفاعت نمینماید گرچه از برترین مخلوقات باشد، مگر اینکه خدا به وی اجازه بدهد. و او جز به کسی که از وی راضی و خشنود است، اجازه نمیدهد. و شفاعت کردن را، جز برای مخلصان و یکتاپرستان نمیپسندد. (
﴿ذَٰلِكُمُ﴾) کسی که چنین است، (
﴿ٱللَّهُ رَبُّكُمۡ﴾) خداوند، پروردگارتان است. او خداوندی است دارای صفات الوهیت، که همۀ صفات کمال را در بر دارد؛ و دارای صفت ربوبیت، که همۀ صفات افعال را دربر دارد. (
﴿فَٱعۡبُدُوهُ﴾) پس همه عبادتها را تنها برای او انجام دهید، و فقط او را بپرستید. (
﴿ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ ﴾) آیا پند نمیپذیرید و نشانهها و دلایلی را که بر این دلالت مینمایند او یکتاست و معبود ستوده و دارای عظمت و بخشش است، به یاد نمیآورید؟!
#
{4} فلما ذكر حكمه القدريَّ، وهو التدبيرُ العامُّ، وحكمَهُ الدينيَّ، وهو شرعه الذي مضمونه ومقصوده عبادته وحده لا شريك له؛ ذكر الحكمَ الجزائيَّ، وهو مجازاته على الأعمال بعد الموت، فقال: {إليه مرجِعُكم جميعاً}؛ أي: سيجمعكم بعد موتكم لميقاتِ يوم معلوم. {إنه يبدأ الخلق ثم يعيدُه}: فالقادر على ابتداء الخلق قادرٌ على إعادته، والذي يرى ابتداءه بالخلق ثم ينكِرُ إعادته للخلق؛ فهو فاقدُ العقل، منكرٌ لأحد المثلين؛ مع إثبات ما هو أولى منه؛ فهذا دليلٌ عقليٌّ واضحٌ على المعاد. ثم ذكر الدليل النقليَّ، فقال: {وَعْدَ الله حقًّا}؛ أي: وعدُه صادِقٌ لا بُدَّ من إتمامه، {ليجزِيَ الذين آمنوا}: بقلوبهم بما أمرهم الله بالإيمان به، {وعملوا الصالحاتِ}: بجوارِحِهم من واجباتٍ ومستحبَّاتٍ {بالقِسْطِ}؛ أي: بإيمانهم وأعمالهم جزاءً قد بيَّنه لعباده وأخبر أنه لا تعلم نفسٌ ما أخْفِيَ لهم من قُرَّةِ أعينٍ. {والذين كفروا}: بآيات الله، وكذَّبوا رسل الله {لهم شرابٌ من حميم}؛ أي: ماء حارٌّ يشوي الوجوه ويقطع الأمعاء، {وعذابٌ أليمٌ}: من سائر أصناف العذاب، {بما كانوا يكفُرون}؛ أي: بسبب كفرهم وظلمهم، وما ظَلَمَهُمُ الله ولكن أنْفُسَهم يظلِمون.
(4) پس از آنکه خداوند متعال حکمِ تقدیری خویش را بیان کرد که تدبیرِ عام و فراگیر او است؛ و حکم دینیاش را بیان کرد که آن شریعت اوست و مقصود و مضمون آن این است که او تنها است و هیچ شریکی ندارد؛ حکم جزائیاش را بیان نمود و آن مجازات بندگان به سبب اعمالشان در جهان پس از مرگ است،
پس فرمود: (
﴿إِلَيۡهِ مَرۡجِعُكُمۡ جَمِيعٗا﴾) همۀ شما را پس از مرگتان در روزی مشخص گرد خواهد آورد. (
﴿وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقًّا﴾) وعدۀ خداوند راست است و حتماً آن را کامل میگرداند. (
﴿إِنَّهُۥ يَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ يُعِيدُهُۥ﴾) او آفرینش را آغاز میکند، سپس آن را باز میگرداند. پس آن کس که بر آفرینش تواناست، بر بازگرداندن آن نیز تواناست. و کسی که میبیند خداوند آفرینش را آغاز نموده، سپس آفرینشِ دوبارۀ او را انکار میکند، فاقد عقل است؛ چراکه از دو چیز که همانند یکدیگرند، یکی را انکار میکند، با اینکه آغاز آفرینش را که مهمتر از بازگرداندن آن است، اثبات مینماید. پس این یک دلیل عقلیِ روشن بر اثبات معاد است.
سپس دلیل نقلی را بیان داشت و فرمود: (
﴿لِيَجۡزِيَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾) تا کسانی را که قلباً به آنچه خدا بدان دستور داده است، ایمان آوردهاند، (
﴿وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾) و با اعضای خود کارهای شایسته از قبیل: واجبات و مستحبات را انجام دادهاند، (
﴿بِٱلۡقِسۡطِ﴾) به دادگری پاداش دهد. پس به جزای ایمان آوردن و کارهایشان، پاداشی به آنان میدهد که آن را برای بندگانش بیان کرده است. و خبر داده که هیچکس نمیداند چه چیزهای لذتبخشی را برایشان پوشیده نگاه داشته است. (
﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾) و کسانی که به آیات خدا کفر ورزیدند و پیامبران را تکذیب نمودند، (
﴿لَهُمۡ شَرَابٞ مِّنۡ حَمِيمٖ﴾) شرابی از آب داغ که چهرهها را بریان مینماید و معده و رودهها را تکه تکه میکند.(
﴿وَعَذَابٌ أَلِيمُۢ﴾) و عذابهای دردناک دیگری دارند. (
﴿بِمَا كَانُواْ يَكۡفُرُونَ﴾) به سبب کفر و ستمشان به این عذاب دردناک گرفتار میشوند، و خداوند بر آنان ستم نکرده است، بلکه آنها خودشان بر خویشتن ستم میکنند.
{هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِكَ إِلَّا بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (5) إِنَّ فِي اخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَّقُونَ (6)}.
هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاء وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللّهُ ذَلِكَ إِلاَّ بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ او ذاتي است كه خوريد را درخشان و ماه را تابان گردانده و براي ماه منازلي مقرر نموده است تا شمارةسالها و حساب را بدانيد. خداوند آن را جز به حق نيافريده است . خداوند آيات را براي آنان كه مي دانند به روشني بيان مي دارد.
إِنَّ فِي اخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا خَلَقَ اللّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَّقُونَ بي گمان درآمد و رفت شب و روز و آنچه خداوند در آسمانها و زمين آفريده است براي پرهيزگاران نشانه هاست.
#
{5 ـ 6} لما قرَّر ربوبيَّته وإلهيَّته؛ ذكر الأدلة العقليَّة الأفقيَّة الدالَّة على ذلك وعلى كماله في أسمائه وصفاته؛ من الشمس والقمر والسماوات والأرض: وجميع ما خلق فيهما من سائر أصناف المخلوقات، وأخبر أنها آياتٌ {لقوم يعلمون} و {لقوم يتَّقون}؛ فإنَّ العلم يهدي إلى معرفة الدِّلالة فيها وكيفيَّة استنباط الدلائل على أقرب وجه، والتقوى تُحْدِثُ في القلب الرغبة في الخير والرهبة من الشرِّ، الناشِئَيْن عن الأدلَّة والبراهين وعن العلم واليقين.
وحاصل ذلك أنَّ مجرَّد خلق هذه المخلوقات بهذه الصفة دالٌّ على كمال قدرة الله تعالى وعلمه وحياته وقيُّوميته، وما فيها من الإحكام والإتقان والإبداع والحُسْن دالٌّ على كمال حكمة الله وحسن خَلْقه وسعة علمِهِ، وما فيها من أنواع المنافع والمصالح ـ كجَعْل الشمس ضياءً والقمر نوراً يحصل بهما من النفع الضروريِّ وغيره مما يحصُلُ ـ يدلُّ ذلك على رحمة الله تعالى واعتنائه بعبادِهِ وسَعَة برِّه وإحسانه، وما فيها من التخصيصات دالٌّ على مشيئة الله وإرادته النافذة، وذلك دالٌّ على أنه وحده المعبودُ المحبوبُ المحمودُ ذو الجلال والإكرام والأوصاف العظام، الذي لا تنبغي الرغبةُ والرهبةُ إلا إليه، ولا يُصْرَفُ خالصُ الدُّعاء إلا له لا لغيره من المخلوقات المربوبات المفتقِرات إلى الله في جميع شؤونها.
وفي هذه الآيات الحثُّ والترغيب على التفكر في مخلوقات الله والنظر فيها بعين الاعتبار؛ فإنَّ بذلك تنفسح البصيرة ويزدادُ الإيمان والعقل وتقوى القريحة، وفي إهمال ذلك تهاونٌ بما أمر الله به، وإغلاقٌ لزيادة الإيمان، وجمودٌ للذهن والقريحة.
(5 - 6) وقتی ربوبیت و الوهیت را بیان نمود، دلایل عقلی موجود در جهان هستی را که بر الوهیت و ربوبیت و نامها و صفات کاملش دلالت مینماید، بیان کرد؛ دلایلی مانند خورشید و ماه و آسمانها و زمین و همۀ آنچه که در آسمانها و زمین از سایر مخلوقات آفریده شده است. و خبر داد که اینها نشانههایی هستند، (
﴿لِقَوۡمٖ يَعۡلَمُونَ﴾) برای گروهی که میدانند، و (
﴿لِّقَوۡمٖ يَتَّقُونَ﴾) برای گروهی که پرهیزگارند زیرا علم و دانش، آدمی را راهنمایی میکند که این چیزها بر چه چیزی دلالت میکنند. نیز کیفیت استنباط دلایل را از این پدیدهها، به نزدیکترین صورت ممکن به انسان یاد میدهد. و پرهیزگاری، علاقهمندی به خیر و پرهیز از شر را در قلب به وجود میآورد که این ناشی از شناخت حجتها و براهین و پیدایش علم و یقین است. و خلاصه مطلب اینکه آفرینش مخلوقات به این صورت، بر کمال قدرت خداوند متعال و علم و حیات و پایدار بودن او دلالت مینماید؛ و استواری و آفرینش زیبا و مستحکم مخلوقات، بر کمال حکمت خدا و گستردگی آگاهی او دلالت مینماید. و در آفرینش زیبای خدا، منافع و مصالح فراوانی وجود دارد. خورشید درخشان و ماه تابان که از مخلوقات وی میباشند، دارای فواید بسیاری میباشند که بر رحمت خدا و توجه او به بندگانش و گستردگی بخشش و نیکوکاریاش دلالت مینمایند، و ویژگیهای هر یک از این مخلوقات، بر مشیت و ارادۀ نافذ خدا دلالت نموده، و همۀ اینها بیانگر آنند که تنها او معبود و محبوب و ستایش شده و دارای عظمت و بخشش و صفتهای بزرگ است، و باید به او علاقهمند بود و به او امید داشت و فقط از او ترسید، و فقط از او طلب نمود، نه از کسانی دیگر که در همۀ کارهایشان نیازمند و محتاج اویند. و در این آیات، بندگان به اندیشیدن و فکر کردن و نگاه کردن با چشم عبرت در این مخلوقات تشویق و تحریک شدهاند؛ زیرا با تفکر و تأمل در این مخلوقات، بینشبه دست آمده و بر ایمان و عقل افزوده میگردد، و قریحه و استعداد
[خدا شناسی] تقویت میشود. و به کار نگرفتن اندیشه در این چیزها، به منزلۀ سستی در کاری است که خداوند به آن دستور داده است ، و در واقع بستن راه افزایش ایمان است و باعث جمود ذهن و استعداد میگردد.
{إِنَّ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ (7) أُولَئِكَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (8)}.
إَنَّ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا وَرَضُواْ بِالْحَياةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ بي گمان كساني كه به لقاي ما اميد ندارند و به زندگي دنيا خشنود گشته و به آن دل بسته اند و كساني كه از آيات ما غافل اند.
أُوْلَـئِكَ مَأْوَاهُمُ النُّارُ بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ چنين كساني به سبب كارهايي كه مي كنند جايگاهشان دوزخ است.
#
{7} يقول تعالى: {إن الذين لا يرجون لقاءنا}؛ أي: لا يطمعون بلقاء الله، الذي هو أكبر ما طمع فيه الطامعون، وأعلى ما أمَّله المؤمِّلون، بل أعرضوا عن ذلك، وربَّما كذَّبوا به، {ورضوا بالحياة الدُّنيا}: بدلاً عن الآخرة، {واطمأنُّوا بها}؛ أي: ركنوا إليها، وجعلوها غاية أمرهم ونهاية قصدهم؛ فسعوا لها، وأكبُّوا على لَذَّاتها وشهواتها؛ بأيِّ طريقٍ حصلتْ حصَّلوها، ومن أيِّ وجه لاحتِ ابتدروها، قد صرفوا إراداتهم ونيَّاتهم وأفكارهم وأعمالهم إليها، فكأنَّهم خُلِقوا للبقاء فيها، وكأنَّها ليست بدارِ مَمَرٍّ يتزوَّد فيها المسافرون إلى الدار الباقية التي إليها يرحل الأولون والآخرون وإلى نعيمها ولذَّاتها شمَّر الموفَّقون. {والذين هم عن آياتنا غافلون}: فلا ينتفعون بالآيات القرآنيَّة ولا بالآيات الأفقيَّة والنفسيَّة، والإعراضُ عن الدليل مستلزمٌ للإعراض والغفلة عن المدلول المقصودِ.
(7) خداوند متعال میفرماید: (
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ لَا يَرۡجُونَ لِقَآءَنَا﴾) بیگمان کسانی که به دیدار و ملاقات خدا امید ندارند، چیزی که امیدواران بسیار به آن امید دارند، و بالاترین مسألهای است که آرزومندان در آرزوی آنند، اما اینان نه تنها به آن امیدوار نیستند بلکه از آن روی گردانده و بسا آن را تکذیب میکنند، (
﴿وَرَضُواْ بِٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا﴾) و به زندگی دنیا به جای آخرت خشنود گشتهاند، (
﴿وَٱطۡمَأَنُّواْ بِهَا﴾) و به آن گرایش یافته و آن را آخرین هدف خود قرار دادهاند، بنابراین برای آن تلاش کرده و به لذتها و شهوتهای آن روی آورده و خود را به آن سپرده. لذتهای دنیا را از هر راهی که میسور باشد، به دست میآورند؛ و از هر جهتی که به دست بیاید، به سوی آن میشتابند؛ و اراده و افکار و اعمالشان را مصروف آن میسازند، انگار که همیشه در آن میمانند. آنان هرگز تصور نمیکنند که زندگی دنیا گذرگاهی است که مسافران جهان باقی از آن عبور کرده، و گذشتگان و آیندگان به سوی آن کوچ میکنند. اما توفیق یافتگان، برای رسیدن به نعمتها و لذتهای آن، آستین همت را بالا زده و از آن توشه برمیگیرند. (
﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ عَنۡ ءَايَٰتِنَا غَٰفِلُونَ﴾) و کسانی که از آیات ما غافلاند، و از آیات قرآنی و نشانههای هستی آفاق و انفس بهره نمیبرند. اعراض کردن از دلیل و راهنما، مستلزم اعراض و غفلت از مدلول وهدف است.
#
{8} {أولئك}: الذين هذا وصفُهم، {مأواهُمُ النار}؛ أي: مقرُّهم ومسكنُهم التي لا يرحلون عنها؛ {بما كانوا يكسِبون}: من الكفر والشرك وأنواع المعاصي.
(8) (
﴿أُوْلَٰٓئِكَ﴾) چنین کسانی، (
﴿مَأۡوَىٰهُمُ ٱلنَّارُ﴾) جایگاه و مسکن آنان دوزخ است که از آن بیرون نمیروند، (
﴿بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ﴾) به سبب کفر و شرک و انواع گناهانی که مرتکب میشدند.
{إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمَانِهِمْ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ (9) دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلَامٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (10)}.
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمَانِهِمْ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الأَنْهَارُ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ بي گمان كساني كه ايمان آوردندو كارهاي شايسته انجام دادند پروردگارشان آنان را به سبب ايمانشان به باغهاي پر ناز و نعمت و بهشت هدايت مي كند كه جويبارها در زير كاخهاي آن روان است.
دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ دعايشان در آن جا
«پروردگار را تو پاكي» است و سلام آنها در آن
«درودتان باد« مي باشد، و پايان دعايشان اين است: «شكر و سپاس مخصوص پروردگار جهانيان است».
#
{9} يقول تعالى: {إن الذين آمنوا وعملوا الصالحات}؛ أي: جمعوا بين الإيمان والقيام بموجبه ومقتضاه من الأعمال الصالحة، المشتملة على أعمال القلوب وأعمال الجوارح، على وجه الإخلاص والمتابعة. {يهديهم ربُّهم بإيمانهم}؛ أي: بسبب ما معهم من الإيمان يُثيبهم الله أعظم الثواب، وهو الهداية، فيُعَلِّمهم ما ينفعهم، ويَمُنُّ عليهم بالأعمال الناشئة عن الهداية، ويهديهم للنظر في آياته، ويهديهم في هذه الدار إلى الصراط المستقيم، وفي الصراط المستقيم، وفي دار الجزاء إلى الصراط الموصل إلى جنات النعيم، ولهذا قال: {تجري من تحتِهِمُ الأنهارُ}: الجارية على الدوام. {في جنات النعيم}: أضافها الله إلى النعيم لاشتمالها على النعيم التامِّ؛ نعيم القلب بالفرح والسرور والبهجة والحبور ورؤية الرحمن وسماع كلامه والاغتباط برضاه وقربه ولقاء الأحبَّة والإخوان والتمتُّع بالاجتماع بهم وسماع الأصوات المطربات والنغمات المشجيات والمناظر المفرحات، ونعيم البدن بأنواع المآكل والمشارب والمناكح ونحو ذلك مما لا تعلمه النفوس ولا خطر ببال أحدٍ، أو قدر أن يصِفَه الواصفون.
(9) وقتی که سزا و عذاب آنان را بـیان داشت،
پاداش فرمانـبرداران را نیز بیان کرد و فرمود: خداوند متعال میفرماید: (
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾) بیگمان کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند؛ یعنی هم ایمان آوردند و هم به مقتضای آنکه عبارت است از انجام دادن کارهای شایسته ـ اعم از کارهای قلبی و کارهای بدنی ـ از روی اخلاص و پیروی از کتاب و سنت. (
﴿يَهۡدِيهِمۡ رَبُّهُم بِإِيمَٰنِهِمۡ﴾) پروردگارشان آنان را به سبب ایمانی که دارند، بزرگترین پاداش میدهد و آن پاداش هدایت است. پس خداوند آنچه را که به سودشان است، به آنان میآموزد؛ و کارهایی که از هدایت بر میآید، به آنان الهام میکند؛ و آنان را برای نگریستن در نشانهها و آیاتش هدایت مینماید، و آنان را در این دنیا به راه راست رهنمود میگرداند؛ و در سرای آخرت به راهی که به باغهای پر ناز و نعمت بهشت میرساند، آنان را هدایت میکند.
بنابراین فرمود: (
﴿تَجۡرِي مِن تَحۡتِهِمُ ٱلۡأَنۡهَٰرُ﴾) به صورت مداوم از زیر آنان جویبارها روان است، (
﴿فِي جَنَّٰتِ ٱلنَّعِيمِ﴾) در باغهای پر ناز و نعمت بهشت. خداوند باغها را به نعمتها نسبت داد، چون آن باغها مشتمل بر نعمت نیکو وکامل هستند. ناز و نعمتِ دل که از سرور و خوشحالیای که از دیدن خداوند و شنیدن سخن او و لذت بردن از خشنودی و نزدیکی او، و دیدار دوستان و برادران و بهرهمند شدن از جمع آنها، و شنیدن صدای ترانههای دل انگیز و منظرههای فرح بخش حاصل میگردد. و نعمت جسم که از تناول انواع خوردنیها و نوشیدنیها، و تمتّع از همسرانی که انسانها نمیتوانند آنان را توصیف کنند، و خیال آنها هم به ذهن هیچ کسی خطور نکرده است، به دست میآید.
#
{10} {دعواهم فيها سبحانك اللهمَّ}؛ أي: عبادتهم فيها لله أولها تسبيحٌ لله وتنزيهٌ له عن النقائص، وآخرها تحميدٌ لله؛ فالتكاليف سقطت عنهمفي دار الجزاء، وإنما بقي لهم أكملُ اللَّذَّات، الذي هو ألذُّ عليهم من المآكل اللَّذيذة، ألا وهو ذِكْرُ الله الذي تطمئنُّ به القلوب وتفرحُ به الأرواح، وهو لهم بمنزلة النفس من دون كلفةٍ ومشقَّةٍ. {و} أما تحيَّتُهم فيما بينَهم عند التلاقي والتَّزاور؛ فهو السلامُ؛ أي: كلامٌ سالمٌ من اللغو والإثم، موصوفٌ بأنه {سلامٌ}. وقد قيل في تفسير قوله: {دعواهُم فيها سبحانك [اللهمّ] ... } إلى آخر الآية: إن أهل الجنة إذا احتاجوا إلى الطعام والشراب ونحوهما؛ قالوا: سبحانك اللهمَّ! فَأُحْضِرَ لهم في الحال، فإذا فرغوا قالوا: {الحمدُ لله ربِّ العالمين}.
(10) (
﴿دَعۡوَىٰهُمۡ فِيهَا سُبۡحَٰنَكَ ٱللَّهُمَّ﴾) عبادتشان در آنجا برای خداست؛ اولِ آن بیان پاکیِ خداوند و منزّه قرار دادن او از عیبها و کاستیهاست، و آخرِ آن ستایش خداوند است. و تکلیفها و وظایف در بهشت ساقط میشود، و تنها بهرهمندی از کاملترین لذتها برای آنان باقی میماند -که برای آنان از خوردنیهای لذیذ، لذیذتر است- و آن ذکر خدا است که دلها با آن آرام گیرد و روحها با آن شاد شود. ذکر خدا برای آنان به منزلۀ نفس کشیدن است، بدون اینکه احساس سختی و دشواری بکنند. (
﴿وَ﴾) و اما، (
﴿تَحِيَّتُهُمۡ فِيهَا﴾) آنها به هنگام دیدار، به یکدیگر سلام میکنند؛ یعنی سخنی که از بیهودگی و گناه دور بوده و به
«سلام» موصوف است، در بین یکدیگر رد و بدل میکنند. و گفته شده که تفسیر (
﴿دَعۡوَىٰهُمۡ فِيهَا سُبۡحَٰنَكَ ...﴾) این است که اهل بهشت هرگاه به غذا و نوشیدنی و امثال آن نیاز داشته باشند،
میگویند: (
﴿سُبۡحَٰنَكَ ٱللَّهُمَّ﴾) و بلافاصله غذا و نوشیدنی برایشان حاضر میشود. (
﴿وَءَاخِرُ دَعۡوَىٰهُمۡ﴾) و پایان عبادتشان آنگاه که فارغ شوند این است: (
﴿أَنِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) شکر و سپاس ویژۀ پروردگار جهانیان است.
{وَلَوْ يُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجَالَهُمْ بِالْخَيْرِ لَقُضِيَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ (11)}.
وَلَوْ يُعَجِّلُ اللّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجَالَهُم بِالْخَيْرِ لَقُضِيَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ ) و اگر خداوند براي مردم چنان که خير را به شتاب مي طلبند شر را پيش مي انداخت عقوبت و عذاب، آنها را نابود مي کرد. اما کساني را که به لقاي خدا اميد ندارند رها مي کنيم تا در سرکشي و نافرماني خود سرگردان شوند.
#
{11} وهذا من لطفه وإحسانه بعباده: أنَّه لو عجَّل لهم الشرَّ إذا أتَوْا بأسبابه وبادَرَهم بالعقوبة على ذلك كما يعجِّل لهم الخير إذا أَتَوْا بأسبابه؛ {لَقُضِيَ إليهم أجلُهم}؛ أي: لمحقتهم العقوبة، ولكنه تعالى يمهِلُهم ولا يهملهم ويعفو عن كثيرٍ من حقوقه؛ فلو يؤاخذ الله الناس بظلمهم؛ ما ترك على ظهرها من دابَّة، ويدخل في هذا أن العبد إذا غضب على أولاده أو أهله أو ماله ربَّما دعا عليهم دعوةً لو قُبِلَتْ منه؛ لهلكوا ولأضرَّه ذلك غاية الضرر، ولكنَّه تعالى حليمٌ حكيمٌ. وقوله: {فَنَذَرُ الذين لا يرجون لقاءنا}؛ أي: لا يؤمنون بالآخرة؛ فلذلك لا يستعدُّون لها ولا يعملون ما يُنجيهم من عذاب الله، {في طغيانِهِم}؛ أي: باطلهم الذي جاوزوا به الحقَّ والحدَّ {يعمهون}: يترَّددون حائرين، لا يهتدون السبيل، ولا يوفَّقون لأقوم دليل، وذلك عقوبة لهم على ظلمهم وكفرهم بآيات الله.
(11) و این از لطف و احسان او نسبت به بندگانش است؛ که اگر او در رساندن بدی و مصیبت آنگاه که اسبابش را فراهم سازند شتاب ورزد، و به عذاب دادن آنان مبادرت ورزد؛ همان طور که در آوردن خوبی برای آنها وقتی که اسبابش را انجام دهند شتاب میورزد، (
﴿لَقُضِيَ إِلَيۡهِمۡ أَجَلُهُمۡ﴾) عقوبت و عذاب، آنها را نابود میکرد. اما خداوند متعال به آنان مهلت میدهد، و آنان را فراموش نمیکند، و از بسیاری از حقوق خود در میگذرد. و اگر خداوند مردم را به سبب ستمشان به عذاب خویش دچار کند، هیچ جنبندهای را در روی زمین نخواهد گذاشت. و از همین مقوله است دعای بنده به هنگام خشم و عصبانیت علیه فرزندان یا خانواده یا مالش، که اگر آن دعا پذیرفته شود، همۀ فرزندان و خانواده و اموالش از بین میرفت و پذیرفته شدن این دعا بیش از حد به او زیان میرساند، اما خداوند بردبار و با حکمت است. (
﴿فَنَذَرُ ٱلَّذِينَ لَا يَرۡجُونَ لِقَآءَنَا﴾) اما کسانی را که به قیامت ایمان ندارند، و خود را برای آن آماده نمینمایند، و کارهایی نمیکنند که آنها را از عذاب خدا نجات دهد، (
﴿فِي طُغۡيَٰنِهِمۡ﴾) آنان را در باطلشان رها میکنیم که بهوسیلۀ آن، از حق و از حد و مرز بیرون میروند. (
﴿يَعۡمَهُونَ﴾) سرگردان و حیران مانده، و به راه هدایت نمیروند. و به یافتن بهترین و محکم ترین دلیل توفیق نمییابند. و این عذاب و سزایی است که به سبب ستم و کفر ورزیدنشان به آیات خدا به آنان میرسد.
{وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَسَّهُ كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (12)}.
وَإِذَا مَسَّ الإِنسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَآئِمًا فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَن لَّمْ يَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَّسَّهُ كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ و چون به انسان رنج و مصيبتي برسد چه بر پهلو خوابيده و چه نشسته و چه ايستاده باشد ما را به کمک مي خواند، و چون رنج و ناراحتي را از او برداريم چنان راه خود را در پيش مي گيرد که گويا ما را به دور کردن رنجي که به او رسيده بود به فرياد نخوانده است. اين چنين براي اسراف کنندگان کاري را انجام مي دهند زينت داده شده است.
#
{12} وهذا إخبارٌ عن طبيعة الإنسان من حيث هو، وأنَّه إذا مسَّه ضرٌّ من مرض أو مصيبة؛ اجتهد في الدعاء، وسأل الله في جميع أحواله؛ قائماً وقاعداً ومضطجعاً، وألحَّ في الدعاء؛ ليكشف الله عنه ضرَّه، {فلما كشفنا عنه ضُرَّه مَرَّ كأن لم يَدْعُنا إلى ضُرٍّ مسَّه}؛ أي: استمر في غفلته معرضاً عن ربِّه كأنه ما جاءه ضرٌّ فكشفه الله عنه؛ فأيُّ ظلم أعظم من هذا الظلم؛ يطلب من الله قضاء غرضه؛ فإذا أناله إياه؛ لم ينظرْ إلى حقِّ ربِّه؛ وكأنه ليس عليه لله حقٌّ؟! وهذا تزيينٌ من الشيطان زيَّن له ما كان مستهجناً مستقبحاً في العقول والفطر، {كذلك زُيِّن للمسرفين}؛ أي: المتجاوزين للحدِّ {ما كانوا يعملونَ}.
(12) در اینجا خداوند از سرشت و طبیعت انسان خبر میدهد که هرگاه رنج و مصیبتی به او برسد، در دعا کردن میکوشد، و در همۀ حالتها -ایستاده و نشسته و بر پهلو خوابیده- خدا را میخواند، و در دعا اصرار میورزد تا خداوند مصیبت را از او دور نماید. (
﴿فَلَمَّا كَشَفۡنَا عَنۡهُ ضُرَّهُۥ مَرَّ كَأَن لَّمۡ يَدۡعُنَآ إِلَىٰ ضُرّٖ مَّسَّهُۥ﴾) و چون رنج و ناراحتی را از او برداریم، به غفلت خویش ادامه داده و از پروردگارش اعراض مینماید، گویا به او مصیبتی نرسیده و خداوند آن را از وی دور نکرده است. پس چه ستمی بالاتر از این ستم است؟! از خداوند میخواهد که هدف او را برآورده سازد، و چون او را به هدفش رساند، حقوق پروردگارش را نادیده میانگارد، انگار که خداوند هیچ حقی بر او ندارد. و این فریب و آراستگی شیطان است؛ زیرا آنچه را که در پیشگاه عقل و سرشت زشت و بد است، برایش میآراید. (
﴿كَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِلۡمُسۡرِفِينَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾) این چنین برای اسراف کنندگان کاری را که انجام میدهند، زینت داده شده است.
{وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا كَذَلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ (13) ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ (14)}.
وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِن قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُواْ وَجَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ وَمَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ كَذَلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ و به درستي که ما نسلهايي را که پيش از شما بوده اند هلاک کرديم، هنگامي که ستم کردند و پيامبرانشان براي آنان نشانه هاي روشن آوردند، و هرگز بر آن نبودند که ايمان بياورند. اين چنين گروه گناهکاران را سزا مي دهيم.
ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلاَئِفَ فِي الأَرْضِ مِن بَعْدِهِم لِنَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ آنگاه شما را پس از آنان در زمين جانشين کرديم تا بنگريم که چگونه عمل مي کنيد.
#
{13} يخبر تعالى أنه أهلك الأمم الماضية بظلمهم وكفرهم بعدما جاءتهم البيناتُ على أيدي الرسل تبيِّن الحقَّ، فلم ينقادوا لها، ولم يؤمنوا، فأحلَّ بهم عقابه الذي لا يُرَدُّ عن كلِّ مجرم متجرِّئ على محارم الله، وهذه سنته في جميع الأمم.
(13) خداوند متعال خبر میدهد که او ملتهای گذشته را پس از اینکه نشانههای روشن توسط پیامبران پیش آنها آمد، و حق برایشان روشن شد، و آنها از آن فرمان نبردند و ایمان نیاوردند؛ به سبب ستم و کفرشان هلاک ساخت. پس خداوند عذاب خویش را که دامن هر مجرم و گناهکاری را میگیرد، بر آنان فرود آورد، و این سنت و قانون خدا در میان همۀ ملتهاست.
#
{14} {ثم جعلناكم}؛ أيها: المخاطبون {خلائفَ في الأرض من بعدِهِم لننظر كيف تعملون}؛ فإن أنتم اعتبرتُم، واتَّعظتم بمن قبلكم، واتَّبعتم آيات الله، وصدَّقتم رسله؛ نجوتُم في الدنيا والآخرة، وإن فعلتُم كفعل الظالمين قبلكم؛ أحلَّ بكم ما أحلَّ بهم، ومَنْ أنذرَ فقد أعذرَ.
(14) (
﴿ثُمَّ جَعَلۡنَٰكُمۡ﴾) سپس شما را (
﴿خَلَٰٓئِفَ فِي ٱلۡأَرۡضِ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ لِنَنظُرَ كَيۡفَ تَعۡمَلُونَ﴾) پس از آنان در زمین جانشین کردیم، تا بنگریم که چگونه عمل میکنید. پس اگر از کسانی که پیش از شما بودهاند، عبرت آموختید و پند گرفتید و از آیات خدا پیروی کردید و پیامبرانش را تصدیق نمودید، در دنیا و آخرت نجات مییابید. و اما چنانچه راه ستمکاران را در پیش گیرید، عذابی که بر آنان فرود آمد بر شما هم فرود خواهد آمد؛ و هرکس بیم داده شد، دیگر عذری ندارد.
{وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (15) قُلْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَلَا أَدْرَاكُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُرًا مِنْ قَبْلِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (16) فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ (17)}.
وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَـذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ و هنگامي که آيات روشن ما بر آنان خوانده شود کساني که به لقاي ما اميد ندارند،
مي گويند: «قرآني ديگر غير از اين بياور، يا آن را دگرگون ساز»،
بگو: «مرا نرسد که از پيش خود آن را تغيير دهم، جز از آنچه که به من وحي مي شود پيروي نمي کنم. من اگر از فرمان پروردگارم سرپيچي کنم از غذاب روزي بزرگ مي ترسم»
قُل لَّوْ شَاء اللّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَلاَ أَدْرَاكُم بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُرًا مِّن قَبْلِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ بگو : «اگر خداوند مي خواست آن را بر شما نمي خواندم، و خداوند شما را از آن آگاه نمي کرد، به راستي که پيش از خواندن آن و قبل از اينکه آن را بدندند، عمري را در ميان سشما سپري کرده ام، آيا نمي فهميد؟
فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ پس کيست ستمگرتر از کسي که بر خداوند دروغ بندد يا آيات او را تکذيب کند؟ به راستي که مجرمان هرگز رستگار نمي شوند.
#
{15} يذكر تعالى تعنُّت المكذِّبين لرسوله محمد - صلى الله عليه وسلم -، وأنهم إذا تُتلى عليهم آيات الله القرآنية المبيِّنة للحقِّ؛ أعرضوا عنها، وطلبوا وجوه التعنُّت، فقالوا جراءة منهم وظلماً: {ائت بقرآنٍ غير هذا أو بدِّلْه}: فقبَّحهم الله؛ ما أجرأهم على الله وأشدَّهم ظلماً وردًّا لآياته! فإذا كان الرسول العظيم يأمره الله أن يقول لهم: {قلْ ما يكون لي}؛ أي: ما ينبغي ولا يَليقُ {أن أبدِّلَه من تلقاء نفسي}؛ فإني رسولٌ محضٌ، ليس لي من الأمر شيء. {إنْ أتَّبِعُ إلا ما يوحى إليَّ}؛ أي: ليس لي غير ذلك؛ فإني عبدٌ مأمور، {إني أخاف إن عصيتُ ربي عذابَ يوم عظيم}: فهذا قولُ خير الخلق وأدبُه مع أوامر ربِّه ووحيه؛ فكيف بهؤلاء السفهاء الضالِّين الذين جمعوا بين الجهل والضَّلال والظُّلم والعناد والتعنُّت والتعجيز لربِّ العالمين؛ أفلا يخافون عذابَ يوم عظيم؟! فإن زعموا أنَّ قصدهم أن يتبيَّن لهم الحقُّ بالآيات التي طلبوا؛ فهم كَذَبة في ذلك؛ فإنَّ الله قد بيَّن من الآيات ما يؤمن على مثله البشر، وهو الذي يصرِّفها كيف يشاء؛ تابعاً لحكمته الربانيَّة ورحمته بعباده.
(15) خداوند متعال سرسختیِ کسانی که پیامبرش صلی الله علیه وسلم را تکذیب میکردند،
بیان داشته و میفرماید: هرگاه آیات قرآن که حق را بیان میدارند بر آنان خوانده شود، از آن روی میگردانند، و راههای دشوار را میپیمایند،
پس از روی عناد و ستم میگویند: (
﴿ٱئۡتِ بِقُرۡءَانٍ غَيۡرِ هَٰذَآ أَوۡ بَدِّلۡهُ﴾) قرآنی دیگر غیر از این را بیاور، یا آن را تغییر بده. خداوند آنها را رسوا کند! چقدر بر خدا جرأت کردند، و خیلی ستمگر بودند، و بسیار آیات خدا را رد نمودند! پس خداوند،
پیامبر بزرگ را دستور میدهد که به آنان بگوید: (
﴿قُلۡ مَا يَكُونُ لِيٓ﴾) مرا نسزد، و شایستۀ من نیست، (
﴿أَنۡ أُبَدِّلَهُۥ مِن تِلۡقَآيِٕ نَفۡسِيٓ﴾) که از پیشِ خود آن را تغییر دهم؛ زیرا من فقط یک پیامبر و پیام رسان هستم، و هیچ چیزی در دست من نیست، و اختیاری ندارم. (
﴿إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّ﴾) جز از آنچه که به من وحی میشود، پیروی نمیکنم؛ یعنی اختیاری غیر از این ندارم؛ زیرا من بندهای مأمور هستم. (
﴿إِنِّيٓ أَخَافُ إِنۡ عَصَيۡتُ رَبِّي عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ﴾) من اگر از فرمان پروردگارم سرپیچی کنم، از عذاب روزی بزرگ میترسم. این سخنِ بهترینِ مردم و ادب او در برابر دستورات پروردگار و وحی اوست، پس این بیخردان گمراه که هم ناداناند، و هم گمراه، هم ستم کرده و هم مخالفت ورزیدهاند، هم سختگیری نموده و هم پروردگار جهانیان را ناتوان شمردهاند، چگونه خواهند بود؟! آیا از عذاب روزی بزرگ نمیترسند؟!
#
{16} {قل لو شاء الله ما تلوتُه عليكم ولا أدراكم به فقد لبِثْتُ فيكم عُمُراً} طويلاً {من قبله}؛ أي: قبل تلاوته وقبل درايتكم به وأنا ما خَطَر على بالي ولا وقع في ظني. {أفلا تعقلونَ}: أنِّي حيث لم أتقوَّلُه في مدة عمري، ولا صَدَر مني ما يدلُّ على ذلك؛ فكيف أتقوَّله بعد ذلك، وقد لبثت فيكم عمراً طويلاً، تعرفون حقيقة حالي، بأني أميٌّ لا أقرأ، ولا أكتب، ولا أدرس، ولا أتعلَّم من أحدٍ، فأتيتُكم بكتاب عظيم أعجز الفصحاء وأعيا العلماء؛ فهل يمكن مع هذا أن يكون من تلقاء نفسي؟! أم هذا دليلٌ قاطع أنه تنزيل من حكيم حميد؟! فلو أعملتم أفكاركم وعقولكم، وتدبَّرتم حالي وحال هذا الكتاب؛ لجزمتم جزماً لا يقبل الرَّيْب بصدقِهِ، وأنَّه الحقُّ الذي ليس بعده إلا الضلال، ولكن إذا أبيتم إلا التكذيب والعناد؛ فأنتم لا شكَّ أنكم ظالمون.
(16) اگر ادعا میکنند که میخواهند به وسیلۀ معجزههایی که خواستهاند، حق روشن شود، آنها دروغ میگویند؛ زیرا خداوند نشانههایی را بیان داشته است که با مشاهدۀ آنها، انسان ایمان میآورد. و خداوند بنا بر حکمت خویش و مهربانیاش نسبت به بندگانش، هرطور که بخواهد و به شیوههای مختلف نشانهها را بیان میدارد. (
﴿قُل لَّوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا تَلَوۡتُهُۥ عَلَيۡكُمۡ وَلَآ أَدۡرَىٰكُم بِهِۦۖ فَقَدۡ لَبِثۡتُ فِيكُمۡ عُمُرٗا﴾) بگو: اگر خداوند میخواست، آن را بر شما نمیخواندم، و
[او] شما را از آن آگاه نمیکرد. به راستی که عمری طولانی با شما بودهام، (
﴿مِّن قَبۡلِهِۦٓ﴾) پیش از خواندن آن و قبل از اینکه آن را بدانید، چنین چیزی به ذهن من خطور نکرد، (
﴿أَفَلَا تَعۡقِلُونَ﴾) آیا نمیفهمید که من آن را در مدت عمر خود نخواندهام، و چیزی از من سر نزده که بر آن دلالت نماید؟ پس چگونه بعداً آن را ساخته و به زبان میآورم؟ حال آنکه در میان شما عمری طولانی را گذراندهام، و شما حقیقت حال مرا میدانید؟ و میدانید که من بیسوادم و خواندن و نوشتن را بلد نیستم و درس نمیخوانم، و از هیچ کس چیزی یاد نمیگیرم و نمیآموزم؟! و کتابی بزرگ را پیش شما آوردهام که سخنوران و افراد فصیح و بلیغ را ناتوان کرده، و علما و دانشمندان را درمانده نموده است. پس آیا با وجود این، ممکن است که قرآن از جانب من باشد؟ یا اینکه این دلیل قاطعی است بر اینکه از سوی خداوند حکیم و ستوده فرو فرستاده شده است؟ و اگر شما افکار و عقلهایتانرا بهکار بگیرید، و به من و حقیقت این کتاب بیندیشید، یقین خواهید کرد که در صداقت و راستی آن شکی نیست ، و به یقین خواهید دانست که آن حق است، و بعد از آن چیزی جز گمراهی نمیباشد. اما شما جز دروغ و مخالفت چیزی نداشتید. پس بدون شک شما ستمگرید. (
﴿فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا أَوۡ كَذَّبَ بَِٔايَٰتِهِۦٓ﴾) پس کیست ستمگرتر از کسی که بر خداوند دروغ بندد، یا آیات اورا تکذیب کند؟
#
{17} و {منْ أظلمُ ممَّن افترى على الله كَذِباً أو كَذَّبَ بآياتِهِ}؛ فلو كنتُ متقوِّلاً؛ لكنتُ أظلم الناس، وفاتني الفلاحُ، ولم تَخْفَ عليكم حالي، ولكني جئتُكم بآيات الله، فكذَّبْتم بها، فتعيَّن فيكم الظُّلم، ولا بدَّ أن أمركم سيضمحلُّ ولن تنالوا الفلاح ما دمتُم كذلك. ودلَّ قوله: {قال الذينَ لا يرجونَ لقاءنا ... } الآية: أنَّ الذي حَمَلَهم على هذا التعنُّت الذي صدر منهم هو عدمُ إيمانهم بلقاء الله وعدمُ رجائه وأنَّ مَن آمن بلقاء الله؛ فلا بدَّ أن ينقادَ لهذا الكتاب ويؤمنَ به، لأنَّه حسن القصد.
(17) و اگر من از خود حرف در میآوردم و دروغ میبافتم، ستمگرترین مردم بودم، و رستگاری را از دست میدادم ، و حالت من بر شما پنهان نمیماند. اما من آیات خدا را پیش شما آوردم و شما آن را تکذیب کردید ، پس مشخص شد که شما ستمگرید و به زودی نابود خواهید شد. و تا وقتی که چنین باشید، هرگز به رستگاری دست نخواهید یافت. (
﴿قَالَ ٱلَّذِينَ لَا يَرۡجُونَ لِقَآءَنَا﴾) این دلالت مینماید که آنچه آنان را به سختگیری و به بیراهه رفتن وادار کرد، ایمان نداشتن به لقای خداوند بود. و هرکس به لقای خدا ایمان بیاورد، حتماً از این کتاب فرمان میبرد و به آن ایمان میآورد، چرا که او قصد و هدفی نیکو دارد.
{وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا يَعْلَمُ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ (18)}.
وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَـؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللّهَ بِمَا لاَ يَعْلَمُ فِي السَّمَاوَاتِ وَلاَ فِي الأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ و اينان غير از خدا چيزهايي را مي پرستند که به آنان زياني نمي رسانند و سودي به آنان نمي بخشند،
و مي گويند: «اينها ميانجي هاي ما نزد خدا هستند» .
بگو: »آيا خداوند را به آنچه که در آسمانها و زمين نمي داند، خبر مي دهيد؟» او پاک و فراتر است از چيزهايي که با وي شريک مي سازند.
#
{18} يقول تعالى: {ويعبُدون}؛ أي: المشركون المكذِّبون لرسول الله - صلى الله عليه وسلم - {من دونِ الله ما لا يضرُّهم ولا ينفعُهم}؛ أي: لا تملك لهم مثقال ذرة من النفع ولا تدفع عنهم شيئاً {ويقولون}: قولاً خالياً من البرهان: {هؤلاء شفعاؤنا عند الله}؛ أي: يعبدونهم ليقرِّبوهم إلى الله ويشفعوا لهم عنده، وهذا قول من تلقاء أنفسهم، وكلامٌ ابتكروه هم، ولهذا قال مبطلاً لهذا القول: {قل أتنبِّئون الله بما لا يعلم في السموات ولا في الأرض}؛ أي: الله تعالى هو العالم الذي أحاط علماً بجميع ما في السماوات والأرض، وقد أخبركم بأنَّه ليس له شريكٌ ولا إله معه؛ فأنتم يا معشر المشركين تزعُمون أنه يوجد له فيها شركاء، أفتخبرونه بأمر خفي عليه وعلمتموه؟! أأنتم أعلم أم الله؟! فهل يوجد قولٌ أبطلُ من هذا القول المتضمِّن أن هؤلاء الضلال الجهال السفهاء أعلم من رب العالمين؟! فليكتف العاقلُ بمجرَّد تصوُّر هذا القول؛ فإنه يجزم بفساده وبطلانه. {سبحانه وتعالى عما يشركونَ}؛ أي: تقدَّس وتنزَّه أن يكون له شريك أو نظير، بل هو الله الأحدُ الفردُ الصمدُ الذي لا إله في السماوات والأرض إلا هو، وكلُّ معبودٍ في العالم العلويِّ والسفليِّ سواه فإنه باطلٌ عقلاً وشرعاً وفطرةً، {ذلك بأنَّ الله هو الحقُّ وأن ما يدعون من دونه هو الباطل وأنَّ الله هو العليُّ الكبيرُ}.
(18) خداوند متعال میفرماید: (
﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡ﴾) مشرکان و کسانی که پیامبر صلی الله علیه وسلم را تکذیب میکنند، غیر از خدا چیزهایی را میپرستند که به آنان زیانی نمیرساند، و سودی به آنان نمیبخشد؛ یعنی خدایان و معبودان باطلشان ذرهای نمیتوانند به آنها سودی برسانند و هیچ چیزی را از آنان دور نمیکنند. (
﴿وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِ﴾) و سخنی بدون دلیل میگویند، و ابراز میدارند که اینها میانجیهای ما در نزد خدا هستند؛ یعنی بتها را میپرستند، تا آنان را به خدا نزدیک کنند، و برایشان نزد خدا شفاعت و سفارش نمایند، و این سخنی است که از خود در آوردهاند. بنابراین خداوند با باطل قرار دادن این سخن،
میفرماید: (
﴿قُلۡ أَتُنَبُِّٔونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا يَعۡلَمُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) بگو: آیا خداوند را به آنچه که در آسمانها و زمین نمیداند، خبر میدهید؟ یعنی خداوند داناست؛ و آگاهی او همۀ آنچه را که در آسمانها و زمین است، احاطه کرده است؛ و شما را خبر داده که هیچ شریکی ندارد و هیچ معبودی همراه او نیست. پس آیا شما – ای گروه مشرکان – گمان میبرید که در آسمانها و زمین شریکهایی دارد؟ آیا او را به چیزی که بر وی پوشیده مانده و شما آن را میدانید، خبر میدهید؟ آیا شما دانا ترید یا خدا ؟ پس آیا سخنی یاوهتر و باطلتر از این گفته وجود دارد؟! زیرا سخنِ باطل آنان به این معنی است که این گمراهان و نادانانِ بیخرد، از پروردگار جهانیان دانا ترند! پس فرد عاقل باید فقط به تصور کردن این گفته کفایت کند، و هرگاه این سخن را تصور کند، به فاسد و یاوه بودن آن یقین میکند. (
﴿سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ﴾) پاک و منزه است از اینکه او را شریک یا همانندی باشد، بلکه او خدای یگانه و یکتا و بینیاز است، و هیچ خدایی در آسمانها و زمین جز او نیست، و هر معبودی غیر از او -خواه در عالم بالا باشد یا در عالم پایین- از نظر عقل و شریعت و فطرت باطل است.
﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ هُوَ ٱلۡبَٰطِلُ وَأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡكَبِيرُ﴾ این بدان علت است که خداوند حق میباشد، و آنچه غیر از او مشرکان به فریاد میخوانند، باطل، و خداوند برتر و بزرگ است.
{وَمَا كَانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ فِيمَا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (19) وَيَقُولُونَ لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ (20)}.
وَمَا كَانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُواْ وَلَوْلاَ كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ فِيمَا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ و مردم جز يک ملت نبودند، پس اختلاف کردند، وا گر سخن پروردگارت از پيش بر اين نرفته بود، حتماً ميانشان بر سر آنچه در آن اختلاف مي ورزند داروي مي شد.
وَيَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلّهِ فَانْتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ و مي گويند: «چرا نشانه اي از سوي پروردگارش بر او فرو فرستاده نشده است؟ » بگو:
«تنها خداست که بر غيبت آگاه است، پس منتظر باشيد من هم با شما از منتظرانم»
#
{19} أي: {وما كان الناس إلا أمَّةً واحدةً}: متفقين على الدين الصحيح، ولكنهم اختلفوا، {فبعث الله الرسل مبشِّرين ومنذرين وأنزل معهم الكتاب ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه}. {ولولا كلمةٌ سبقتْ من ربِّك}: بإمهال العاصين وعدم معاجلتهم بذنوبهم، {لَقُضِيَ بينهم}: بأن ننجِّي المؤمنين ونهلك الكافرين المكذِّبين، وصار هذا فارقاً بينهم {فيما فيه يختلفون}، ولكنه أراد امتحانهم وابتلاء بعضهم ببعض؛ ليتبيَّن الصادق من الكاذب.
(19) (
﴿وَمَا كَانَ ٱلنَّاسُ إِلَّآ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ﴾) و مردم جز یک ملت نبودند که بر دین درست و صحیح و واحد قرار داشتند، اما اختلاف کردند. پس خداوند پیامبران را به عنوان ترساننده و مژده دهنده نزد آنان فرستاد، و همراه آنان کتاب را نازل کرد، تا در میان مردم در آنچه که در آن اختلاف کردهاند، داوری کند. (
﴿وَلَوۡلَا كَلِمَةٞ سَبَقَتۡ مِن رَّبِّكَ﴾) و اگر سخن پروردگارت از پیش بر این نرفته بود که گناهکاران را مهلت داده، و به خاطر گناهانشان آنان را زود عذاب ندهد، (
﴿لَقُضِيَ بَيۡنَهُمۡ فِيمَا فِيهِ يَخۡتَلِفُونَ﴾) در آنچه که در آن اختلاف میورزند، میان آنان داوری میشد. به این صورت که مؤمنان را نجات داده، و کافرانِ تکذیب کننده را هلاک میساختیم. و این چیز میان آنها جدایی میآورد. اما خداوند میخواست تا برخی از آنان را به وسیلۀ برخی دیگر امتحان کند. و مورد آزمایش قرار دهد، تا راستگو از دروغگو مشخص گردد.
#
{20} {ويقولون}؛ أي: المكذبون المتعنِّتون: {لولا أنزِلَ عليه آيةٌ من ربِّه}؛ يعنون: آيات الاقتراح التي يعيِّنونها؛ كقولهم: {لولا أنزل إليه مَلَكٌ فيكونَ معه نذيرًا ... } الآيات، وكقولهم: {وقالوا لن نؤمنَ لك حتى تَفْجُرَ لنا من الأرض يَنبوعاً ... } الآيات. {فقل}: لهم إذا طلبوا منك آيةً: {إنما الغيبُ لله}؛ أي: هو المحيط علماً بأحوال العباد، فيدبِّرهم بما يقتضيه علمه فيهم وحكمته البديعة، وليس لأحدٍ تدبيرٌ في حكم ولا دليل ولا غاية ولا تعليل. {فانتظروا إني معكم من المنتظرين}؛ أي: كل ينتظر بصاحبه ما هو أهلٌ له فانظروا لمن تكون العاقبة.
(20) (
﴿وَيَقُولُونَ لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَيۡهِ ءَايَةٞ مِّن رَّبِّهِۦ﴾) و تکذیب کنندگانِ بهانهگیر میگویند: چرا از جانب پروردگارش نشانهای بر او فرو فرستاده نمیشود؟ منظورشان نشانهها و معجزاتی بود که آنها پیشنهاد میکردند،
ازقبیل اینکه گفتند: ﴿لَوۡلَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مَلَكٞ فَيَكُونَ مَعَهُۥ نَذِيرًا...﴾ چرا فرشتهای فرستاده نشده تا همراه او بیم دهد.
و مانند اینکه گفتند: ﴿وَقَالُواْ لَن نُّؤۡمِنَ لَكَ حَتَّىٰ تَفۡجُرَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَرۡضِ يَنۢبُوعًا...﴾ هرگز به تو ایمان نمیآوریم مگر اینکه چشمهای از زمین برای ما بجوشانی. (
﴿فَقُلۡ﴾) پس وقتیکه از تو معجزه طلب کردند،
به آنان بگو: (
﴿إِنَّمَا ٱلۡغَيۡبُ لِلَّهِ﴾) تنها خدا بر غیب آگاه است؛ یعنی علم او، حالات بندگان را احاطه کرده است، پس او طبق علم و حکمت بینظیرش، به تدبیر امورشان میپردازد و هیچ کسی غیر از خدا در هیچ زمینهای نمیتواند به تدبیر امور بپردازد. (
﴿فَٱنتَظِرُوٓاْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ ٱلۡمُنتَظِرِينَ﴾) بگو: منتظر باشید، همانا من هم همراه شما از منتظرانم؛ یعنی هریک برای دیگری چیزی را انتظار بکشد که شایستۀ آن است. پس بنگرید که سرانجام نیک از آن چه کسی خواهد بود؟
{وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ إِذَا لَهُمْ مَكْرٌ فِي آيَاتِنَا قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَكْرًا إِنَّ رُسُلَنَا يَكْتُبُونَ مَا تَمْكُرُونَ (21)}.
وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِّن بَعْدِ ضَرَّاء مَسَّتْهُمْ إِذَا لَهُم مَّكْرٌ فِي آيَاتِنَا قُلِ اللّهُ أَسْرَعُ مَكْرًا إِنَّ رُسُلَنَا يَكْتُبُونَ مَا تَمْكُرُونَ و چون پس از مصيبت و بلايي که به مردم رسيده است رحمتي به آنان بچشانيم، آن گاه در آيات ما مکر مي کنند،
بگو: «خداوند در مکر سريعتر است». بي گمان فرستادگان ما مکر و حيله هاي شما را مي نويسند.
#
{21} يقول تعالى: {وإذا أذَقْنا الناس رحمةً من بعد ضرَّاء مسَّتهم}: كالصحة بعد المرض والغنى بعد الفقر والأمن بعد الخوف؛ نسوا ما أصابهم من الضرَّاء، ولم يشكُروا الله على الرخاء والرحمة، بل استمرُّوا في طغيانهم ومكرهم، ولهذا قال: {إذا لهم مكرٌ في آياتنا}؛ أي: يسعَوْن بالباطل ليبطلوا به الحق. {قل اللهُ أسرعُ مكراً}: فإنَّ المكرَ السيئ لا يحيق إلا بأهله؛ فمقصودهم منعكسٌ عليهم، ولم يسلموا من التَبِعَة، بل تكتب الملائكة عليهم ما يعملون، ويحصيه الله عليهم، ثم يجازيهم الله عليه أوفر الجزاء.
(21) خداوند متعال میفرماید: (
﴿وَإِذَآ أَذَقۡنَا ٱلنَّاسَ رَحۡمَةٗ مِّنۢ بَعۡدِ ضَرَّآءَ مَسَّتۡهُمۡ﴾) و هنگامی که مردم را پس از مصیبت و بلایی که به آنان رسیده است، رحمتی بچشانیم،
مانند: تندرستی بعد از بیماری، ثروتمندی بعد از فقر، و امنیت بعد از ترس، مصیبت و رنجی را که به آنان رسیده است، فراموش میکنند و شکر خداوند را بر فراخی رحمتش به جای نمیآورند، بلکه به سرکشی و مکرورزی خود ادامه میدهند.
بنابراین فرمود: (
﴿إِذَا لَهُم مَّكۡرٞ فِيٓ ءَايَاتِنَا﴾) آنگاه در آیات ما مکر میکنند؛ یعنی تلاش میکنند که به وسیلۀ باطل، حق را از بین ببرند. (
﴿قُلِ ٱللَّهُ أَسۡرَعُ مَكۡرًا﴾) بگو: همانا خداوند در مکر سریعتر است؛ زیرا مکرِ بد، جز به اهل آن برنمیگردد. پس اهداف و نقشههای پلیدشان علیه خودشان برمیگردد، و از پیگرد خدا در امان نمیمانند؛ بلکه کارهایی که انجام میدهند، فرشتگان آن را مینویسند و خداوند آن را میشمارد، سپس آنها را بر آن سزا میدهد.
{هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنْجَيْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ (22) فَلَمَّا أَنْجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَيْنَا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (23)}.
هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِم بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُواْ بِهَا جَاءتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَاءهُمُ الْمَوْجُ مِن كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُاْ اللّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنجَيْتَنَا مِنْ هَـذِهِ لَنَكُونَنِّ مِنَ الشَّاكِرِينَ اوست که شما را در خشکي و دريا راه مي برد تا آنکه در کشتي ها قرار گيريد، و باد موافق آنان را پيش برد و سرنشينان بدان شادمان گردند، و به ناگاه بادي سخت به آنان در رسد و از هر سو موج به سويشان آيد، و آنان يقين کنند که گرفتار شده اند آن وقت خداوند را در حالي که دين و عبادت خالص را تنها از آن وي مي دانند، به فرياد مي خوانند و اگر ما را از اين حال برهاني قطعاً از سپاسگزاران خواهيم بود.
فَلَمَّا أَنجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنفُسِكُم مَّتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَينَا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ اما هنگامي که نجاتشان داد ناگهان در زمين به ناحق ستم مي کنند. اي مردم! ستمتان تنها به زيان خودتان است، چند روزي از متاع و لذت دنيا بهره مند مي شويد سپس بازگشت شما به سوي ماست، و آن گاه شما را از آنچه مي کرديد آگاه مي سازيم.
#
{22 ـ 23} لما ذكر تعالى القاعدة العامة في أحوال الناس عند إصابة الرحمة لهم بعد الضرَّاء واليُسر بعد العسر؛ ذَكَرَ حالةً تؤيِّد ذلك، وهي حالهم في البحر عند اشتداده والخوف من عواقبه، فقال: {هو الذي يُسَيِّرُكم في البرِّ والبحر}: بما يسَّر لكم من الأسباب المسيَّرة لكم فيها وهداكم إليها. {حتى إذا كنتُم في الفُلك}؛ أي: السفن البحريَّة، {وجَرَيْنَ بهم بريح طيِّبة}: موافقة لما يهوونه من غير انزعاج ولا مشقَّة، {وفرحوا بها}: واطمأنُّوا إليها؛ فبينما هم كذلك؛ إذ جاءتهم {ريحٌ عاصفٌ}: شديدة الهبوب، {وجاءهُم الموجُ من كلِّ مكان وظنُّوا أنهم أحيطَ بهم}؛ أي: عرفوا أنه الهلاك، فانقطع حينئذٍ تعلُّقهم بالمخلوقين، وعرفوا أنه لا يُنجيهم من هذه الشدَّة إلا الله وحده، فدعوه {مخلصين له الدين}: ووعدوا من أنفسهم على وجه الإلزام، فقالوا: {لئنْ أنجَيْتَنا من هذه لنكوننَّ من الشاكرينَ. فلما أنجاهم إذا هم يبغونَ في الأرض بغير الحقِّ}؛ أي: نسوا تلك الشدة وذلك الدعاء وما ألزموه أنفسهم، فأشركوا بالله مَن اعترفوا أنه لا يُنجيهم من الشدائد ولا يدفع عنهم المضايق؛ فهلا أخلصوا لله العبادة في الرخاء كما أخلصوه في الشدة؟! ولكنَّ هذا البغي يعود وَبالُه عليهم، ولهذا قال: {يا أيُّها الناس إنَّما بغيكم على أنفسكم متاعَ الحياة الدُّنيا}؛ أي: غاية ما تؤمِّلون ببغيكم وشرودكم عن الإخلاص لله أن تنالوا شيئاً من حُطام الدُّنيا وجاهها النزر اليسير الذي سينقضي سريعاً ويمضي جميعاً ثم تنتقلون عنه بالرغم. {ثم إلينا مرجِعُكم}: في يوم القيامة، {فننبِّئكم بما كنتُم تعملونَ}: وفي هذا غايةُ التحذير لهم عن الاستمرار على عملهم.
(22 - 23) پس از آنکه خداوند متعال به طبیعت و سرشت عموم مردم، به هنگام برخورداری از رحمت و عنایت خدا، و برطرف شدن مصیبت و ضرر و زیان و خروج از بنبست و تنگنا اشاره کرد، برای تبیین بیشتر این موضوع، به بیان مثالی پرداخت. وآن مثالِ انسانی است که در میان امواج خروشان دریا قرار گرفته، و کاملاً نگران آیندۀ خویش است.
پس فرمود: (
﴿هُوَ ٱلَّذِي يُسَيِّرُكُمۡ فِي ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ﴾) اوست که شما را در بر و بحر به حرکت در میآورد، و اسباب و عوامل آن را برایتان فراهم مینماید، و راه وروش حرکتِ در خشکی و دریا را به شما الهام میکند. (
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا كُنتُمۡ فِي ٱلۡفُلۡكِ﴾) تا اینکه در کشتیهای اقیانوسپیما استقرار یافتید، (
﴿وَجَرَيۡنَ بِهِم بِرِيحٖ طَيِّبَةٖ﴾) و بادی آرام که همسو با مسیر حرکت شما میوزد، شما را به حرکت درمیآورد، بدون اینکه در این سیر و حرکت به مشقت و زحمتی درافتید، (
﴿وَفَرِحُواْ بِهَا﴾) و ایشان بدان اطمینان و آرامش یافته و خوشحال میشوند. و در این حالت ناگهان (
﴿جَآءَتۡهَا رِيحٌ عَاصِفٞ﴾) طوفان شدیدی بر آنها میوزد، (
﴿وَجَآءَهُمُ ٱلۡمَوۡجُ مِن كُلِّ مَكَانٖ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُمۡ أُحِيطَ بِهِمۡ﴾) و امواج توفندهای از هر سو آنها را محاصره کرده، بهگونهای که یقین میکنند راه گریزی ندارند، و به یقین میدانند که جز خداوند یکتا، هیچ احدی نمیتواند آنان را از این ورطه برهاند. پس مخلصانه او را به فریاد طلبیده، و بر خویش لازم میدارند که (
﴿لَئِنۡ أَنجَيۡتَنَا مِنۡ هَٰذِهِۦ لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلشَّٰكِرِينَ﴾) اگر ما را از این مخمصه نجاتدهی، قطعاً از شکرگزاران خواهیم بود. (
﴿فَلَمَّآ أَنجَىٰهُمۡ إِذَا هُمۡ يَبۡغُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ﴾) اما هنگامی که نجاتشان داد، ناگهان در زمین به ناحق ستم میکنند؛ یعنی آن سختی و آن دعا را، و آن وعده و آنچهرا که بر خود لازم شمردند، از یاد میبرند؛ و کسی را با خدا شریک میسازند که خود معترفاند آنها را از سختیها نجات نمیدهد، و تنگناها را از آنان دور نمیکند. پس چرا در حالت راحتی و آسایش، عبادت را خالصانه برای خدا انجام نمیدهند همان طور که در حالت سختی عبادت را برای خدا خالص گرداندند؟! اما وبال و زیان این ستم، به خود آنان برمیگردد.
بنابراین فرمود: (
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّمَا بَغۡيُكُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۖ مَّتَٰعَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا﴾) چیزی که شما به وسیلۀ ستم و گریز از اخلاص برای خدا به دست میآورید، مقداری از کالا و مقام اندک و ناچیز دنیا است که خیلی زود تمام میشود و از دست میرود، سپس باید از دنیا منتقل شوید.(
﴿ثُمَّ إِلَيۡنَا مَرۡجِعُكُمۡ﴾) و بازگشت شما در روز قیامت به سوی ماست. (
﴿فَنُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ﴾) و شما را از آنچه میکردید، آگاه میسازیم. در این بخش از آیه، به شدت از اصرار بر عملشان برحذر داشته شدهاند.
{إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَالْأَنْعَامُ حَتَّى إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّيَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلًا أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِيدًا كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (24)}.
إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاء أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاء فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَالأَنْعَامُ حَتَّىَ إِذَا أَخَذَتِ الأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّيَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَآ أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلاً أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِيدًا كَأَن لَّمْ تَغْنَ بِالأَمْسِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ جز اين نيست که مثل زندگي دنيا همانند آبي است که از آسمان فرو مي فرستيم و بر اثر آن گياهان زمين که انسانها و چهارپايان از آن مي خورند به هم مي آميزند و زمين پيرآيه اش را به دست مي آورد، و زيبايي مي گيرد و اهل زمان گمان مي برند که بر است،ادۀ از آن توانا هستند . آن گاه فرمان ما در شب يا روز در مي رسد و آن را چون کشت درو شده مي گرداند، گويي ديروز در اينجا نبوده است. اين چنين آيات را براي گروهي که مي انديشند تشريح و تبيين مي کنيم.
#
{24} وهذا المثل من أحسن الأمثلة، وهو مطابقٌ لحالة الدنيا؛ فإنَّ لذَّاتها وشهواتها وجاهها ونحو ذلك يزهو لصاحبه إن زها وقتاً قصيراً؛ فإذا استكمل وتمَّ؛ اضمحلَّ وزال عن صاحبه أو زال صاحبه عنه، فأصبح صِفْرَ اليدين منها، ممتلئ القلب من همِّها وحزنها وحسرتها؛ فذلك {كماءٍ أنزلناه من السماء فاختلط به نباتُ الأرض}؛ أي: نبت فيها من كل صنفٍ وزوج بهيج، {مما يأكلُ الناس}: كالحبوب والثمار، {و} مما تأكل {الأنعامُ}: كأنواع العشب والكلأ المختلف الأصناف. {حتى إذا أخذتِ الأرضُ زُخْرُفَها وازَّيَّنَتْ}؛ أي: تزخرفت في منظرها واكتست في زينتها فصارت بهجةً للناظرين ونزهةً للمتفرِّجين وآيةً للمتبصِّرين، فصرت ترى لها منظراً عجيباً ما بين أخضر وأصفر وأبيض وغيره. {وظنَّ أهلُها أنَّهم قادرون عليها}؛ أي: حصل معهم طمعٌ بأن ذلك سيستمرُّ ويدوم لوقوف إرادتهم عنده وانتهاء مطالبهم فيه؛ فبينما هم في تلك الحالة؛ أتاها أَمْرُ اللهِ {ليلاً أو نهاراً فجعلناها حصيداً كأن لم تَغْنَ بالأمس}؛ أي: كأنها ما كانت، فهذه حالة الدُّنيا سواء بسواء. {كذلك نفصِّل الآيات}؛ أي: نبيِّنُها ونوضِّحها بتقريب المعاني إلى الأذهان وضرب الأمثال، {لقوم يتفكَّرون}؛ أي: يُعْمِلونَ أفكارهم فيما ينفعهم، وأما الغافل المعرضُ؛ فهذا لا تنفعه الآيات، ولا يزيلُ عنه الشكَّ البيانُ.
(24) این مثال از بهترین مثالهاست و با حالت دنیا مطابق است؛ زیرا لذت و شهوت و مقام دنیا برای مدت کمی زیبا و درخشنده است، و چون وقت آن به پایان رسد، از بین رفته و از دست صاحبش میرود، یا اینکه صاحبش از او جدا میشود و با دست خالی و دلی آکنده و مملو از غم و حسرت از دنیا میرود. پس زندگی دنیا (
﴿كَمَآءٍ أَنزَلۡنَٰهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَٱخۡتَلَطَ بِهِۦ نَبَاتُ ٱلۡأَرۡضِ﴾) مانند آبی است که از آسمان فرو میفرستیم، و بر اثر آن، هر نوع گیاهی نیکو در زمین میروید (
﴿مِمَّا يَأۡكُلُ ٱلنَّاسُ﴾) از گیاهانی که انسان آنها را میخورد،
از قبیل: دانهها و میوهها، (
﴿وَٱلۡأَنۡعَٰمُ﴾) نیز از گیاهانی که چهارپایان میخورند،
مانند: علفها و دیگر گیاهان، (
﴿حَتَّىٰٓ إِذَآ أَخَذَتِ ٱلۡأَرۡضُ زُخۡرُفَهَا وَٱزَّيَّنَتۡ﴾) منظرۀ زمین، زیبا و دلکش شود و آراسته گردد و موجب شادی ناظران شود و تفریحگاهی برای تفریح کنندگان گردد، و نشانهای برای صاحبان بینش شود. منظرهای زیبا و عجیب در زمین مشاهده میکنی؛ برخی گیاهان سبز و برخی زرد و برخی سفید و دیگر رنگها. (
﴿وَظَنَّ أَهۡلُهَآ أَنَّهُمۡ قَٰدِرُونَ عَلَيۡهَآ﴾) و اهل زمین گمان میبرند که بر
[استفادۀ از] آن توانا هستند؛ یعنی این طمع و امید در آنها به وجود میآید که این سبزی و خرمی ادامه یابد، چون به آن دل بستهاند و هدف نهایی آنان همین دنیاست. پس آنها که در این حالت هستند، (
﴿أَتَىٰهَآ أَمۡرُنَا لَيۡلًا أَوۡ نَهَارٗا فَجَعَلۡنَٰهَا حَصِيدٗا كَأَن لَّمۡ تَغۡنَ بِٱلۡأَمۡسِ﴾) ناگهان فرمان ما در شب یا روز در میرسد، و آن را چون کشتِ درو شده میگرداند، گویی که دیروز در اینجا چیزی نبوده است. پس حالت دنیا عیناً همین است. (
﴿كَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓيَٰتِ﴾) این چنین آیات را، با نزدیک کردن مفاهیم به اذهان، و زدن مثالها بیان میکنیم، (
﴿لِقَوۡمٖ يَتَفَكَّرُونَ﴾) برای گروهی که افکارشان را در آنچه به آنان سود میدهد، به کار میگیرند. و اما آیات ما به غافلِ رویگردان فایدهای نمیدهد، و تبیین آیات شک را از او دور نمینماید. پس از اینکه خداوند حالت دنیا و حاصل نعمتهای آن را بیان کرد،
مردم را برای سرای باقی تشویق نمود و فرمود:
{وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلَامِ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (25) لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنَى وَزِيَادَةٌ وَلَا يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَلَا ذِلَّةٌ أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (26)}.
وَاللّهُ يَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلاَمِ وَيَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ و خداوند به سراي امن و امان را مي خواند، و هر کس را که بخواهد به راه راست هدايت مي کند.
لِّلَّذِينَ أَحْسَنُواْ الْحُسْنَى وَزِيَادَةٌ وَلاَ يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَلاَ ذِلَّةٌ أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ کساني که نيکوکاري کرده اند ، نکويي بهشت و افزوده اي برآن دارند؛ و هيچ سياهي و ذلتي رويشان را نپوشاند، اينان اهل بهشتند و آنان در آن جاودانه اند.
#
{25} عمَّ تعالى عباده بالدعوة إلى دار السلام والحثِّ على ذلك والترغيب، وخصَّ بالهداية من شاء استخلاصه واصطفاءه؛ فهذا فضلُه وإحسانُه، والله يختصُّ برحمته من يشاءُ، وذلك عدلُه وحكمته، وليس لأحدٍ عليه حُجَّةٌ بعد البيان والرسل، وسمى الله الجنة دار السلام لسلامتها من جميع الآفات والنقائص، وذلك لكمال نعيمها وتمامه وبقائه وحسنه من كلِّ وجه.
(25) خداوند به طور عموم، همۀ بندگانش را به سرای سلامتی فرا خوانده و همه را برای آن تحریک و تشویق کرده است، اما هدایت را به کسی اختصاص میدهد که نجات یافتن و برگزیده شدن او را بخواهد. پس این فضل و احسان اوست و خداوند رحمت خویش را به هرکس که بخواهد، اختصاص میدهد، و این ناشی از عدل و حکمت اوست. و بعد از بیان راه راست و بیراهه، و فرستادن پیامبران، هیچکس علیه او سخن و دلیلی ندارد. و خداوند بهشت را (
﴿دَارِ ٱلسَّلَٰمِ﴾) نامیده است؛ چون از همۀ آفتها و کمبودها سالم است، و این به خاطر کامل بودن و بقا و زیبایی نعمتهای آن است.
#
{26} ولما دعا إلى دار السلام؛ كأن النفوس تشوَّقت إلى الأعمال الموجبة لها الموصلة إليها، فأخبر عنها بقوله: {للذين أحسنوا الحُسنى وزيادةٌ}؛ أي: للذين أحسنوا في عبادة الخالق، بأنْ عبدوه على وجه المراقبة والنصيحة في عبوديَّته، وقاموا بما قدروا عليه منها، وأحسنوا إلى عباد الله، بما يقدرون عليه من الإحسان القوليِّ والفعليِّ: من بذل الإحسان الماليِّ والإحسان البدنيِّ والأمر بالمعروف والنهي عن المنكر وتعليم الجاهلين ونصيحة المعرضين وغير ذلك من وجوه البرِّ والإحسان؛ فهؤلاء الذين أحسنوا لهم الحسنى، وهي الجنة الكاملة في حسنها، وزيادةٌ، وهي النظر إلى وجه الله الكريم، وسماع كلامه، والفوز برضاه، والبهجة بقربه؛ فبهذا حصل لهم أعلى ما يتمنَّاه المتمنُّون، ويسأله السائلون.
ثم ذكر اندفاع المحذور عنهم، فقال: {ولا يَرْهَقُ وجوهَهم قَتَرٌ ولا ذِلَّةٌ}؛ أي: لا ينالهم مكروهٌ بوجه من الوجوه؛ لأنَّ المكروه إذا وقع بالإنسان؛ تبيَّن ذلك في وجهه وتغيَّر وتكدَّر. وأما هؤلاء؛ فكما قال الله عنهم: {تعرِفُ في وجوههم نَضْرَةَ النعيم}، أولئك أصحاب الجنة الملازمون لها هم فيها خالدون، لا يحولون، ولا يزولون، ولا يتغيَّرون.
(26) و چون مردم را به
«دار السلام» فراخواند، انگار مردم به انجام کارهایی شوق پیدا کردند که باعث ورود به آن میگردند و آدمی را به آن میرساند. به همبن جهت خداوند خبر داد (
﴿لِّلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ ٱلۡحُسۡنَىٰ وَزِيَادَةٞ﴾) برای کسانیکه در عبادت و پرستش خدا نیکوکاری کردهاند به گونهای که او را برخویش مراقب دانسته، و در عبادتش اخلاص داشته، و به اندازۀ توان خود آن را انجام دادهاند، و با بندگان خدا به اندازۀ توان خود با گفتار و کردار نیکویی کردهاند، و با جان و مال به آنان نیکی کرده؛ امر به معروف و نهی از منکر نموده، و جاهلان را تعلیم داده و اعراض کنندگان را به صورتهای گوناگون نصیحت کردهاند. پس کسانی که نیکوکاری کردهاند، پاداش نیکو برای آنان است و آن بهشت میباشد که در حسن و زیبایی کامل است. و نیز افزودهای بر آن دارند و آن، نگاه کردن به چهرۀ خداوند بزرگوار و شنیدن سخن او، و دستیابی به خشنودی وی و شاد شدن به نزدیکی اوست. پس با برخورداری از این نعمتها، بالاترین چیزی را که آرزومندان در آرزوی آنند و جویندگان آن را میطلبند، به دست میآورند.
سپس دور شدنِ امر ناگوار را از آنان بیان کرد و فرمود: (
﴿وَلَايَرۡهَقُ وُجُوهَهُمۡ قَتَرٞوَلَا ذِلَّةٌ﴾) و هیچ امر ناپسند و ناگواری به آنان نرسد؛ چون وقتی امری ناگوار به انسان برسد، در چهره اش نمایان میگردد، و چهره اش دگرگون و تیره میشود.
اما ایشان همانطور که خداوند متعال در موردشان فرموده است: ﴿تَعۡرِفُ فِي وُجُوهِهِمۡ نَضۡرَةَ ٱلنَّعِيمِ﴾ طراوت و ناز و نعمت از چهرههایشان پیداست. (
﴿أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ﴾) اینان اهل بهشت اند و همواره در آن خواهند بود، (
﴿هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ﴾) و آنان در آن جاودانه میمانند، نه به جایی دیگر برده میشوند و نه از آن دور شده و نه دگرگون میگردند.
{وَالَّذِينَ كَسَبُوا السَّيِّئَاتِ جَزَاءُ سَيِّئَةٍ بِمِثْلِهَا وَتَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ مَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ كَأَنَّمَا أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعًا مِنَ اللَّيْلِ مُظْلِمًا أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (27)}.
وَالَّذِينَ كَسَبُواْ السَّيِّئَاتِ جَزَاء سَيِّئَةٍ بِمِثْلِهَا وَتَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ مَّا لَهُم مِّنَ اللّهِ مِنْ عَاصِمٍ كَأَنَّمَا أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعًا مِّنَ اللَّيْلِ مُظْلِمًا أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ و کساني که مرتکب کارهاي زشت شده اند کيفر هر کار زشتي به اندازۀ آن خواهد بود، و آنان را خواري فرا خواهد گرفت، در برابر خدا پناه دهنده اي ندارند. انگار با پاره هايي از شب چهره هايشان پوشانده شده است. اينان دوزخيانند، آنان در آن جاودانه مي مانند.
#
{27} لما ذكر أصحاب الجنة؛ ذكر أصحاب النار، فذكر أن بضاعتهم التي اكتسبوها في الدنيا هي الأعمال السيِّئة المُسْخِطَة لله من أنواع الكفر والتَّكذيب وأصناف المعاصي، فجزاؤهم سيئةٌ مثلها؛ أي: جزاء يسؤوهم بحسب ما عملوا من السيئات على اختلاف أحوالهم، {وترهَقُهم}؛ أي: تغشاهم {ذِلَّةٌ}: في قلوبهم وخوفٌ من عذاب الله لا يدفعه عنهم دافعٌ ولا يعصِمُهم منه عاصمٌ، وتسري تلك الذِّلَّة الباطنة إلى ظاهرهم، فتكون سواداً في وجوههم. {كأنَّما أغْشِيَتْ وجوههم قطعاً من الليل مظلماً أولئك أصحابُ النار هم فيها خالدونَ}: فكم بين الفريقين من الفَرْقِ! ويا بُعْدَ ما بينهما من التفاوت! {وجوهٌ يومئذ ناضرةٌ. إلى ربِّها ناظِرَةٌ. ووجوهٌ يومئذٍ باسرةٌ. تَظُنُّ أنْ يُفْعَلَ بها فاقرةٌ}، {وجوهٌ يومئذٍ مسفرةٌ. ضاحكةٌ مستبشرةٌ. ووجوهٌ يومئذٍ عليها غَبَرَةٌ. ترهَقُها قَتَرةٌ. أولئك هم الكفرة الفجرة}.
(27) وقتی اهل بهشت را یاد کرد، از اهل جهنم نیز سخن به میان آورد و بیان نمود تنها کالایی که از دنیا به دست آوردهاند، کارهای بدی است که خدا را ناخشنود میکند،
از قبیل: انواع کفر و تکذیب کردن و انواع گناهان. پس (
﴿جَزَآءُ سَيِّئَةِۢ بِمِثۡلِهَا﴾) کسانی که مرتکب کارهای زشت شدهاند، پاداش هر کار زشتی به اندازۀ همان کار زشت خواهد بود؛ یعنی برحسب کارهای بدی که کردهاند و بر حسب اختلاف احوالشان، سزایی به آنان میرسد که سبب غم و اندوه آنان خواهد شد. (
﴿وَتَرۡهَقُهُمۡ ذِلَّةٞ﴾) و ذلّت و خواری و ترسی که از عذاب خدا در دلهایشان دارند، آنان را میپوشاند، و هیچ کس نمیتواند عذاب خدا را از آنها دور نماید، و هیچ پناه دهندهای نیست که آنها را از عذاب او پناه دهد. و این خواری درونی به بیرونشان نیز سرایت مینماید، پس اثر آن سیاهی در چهرههایشان نمایان خواهد شد. (
﴿كَأَنَّمَآ أُغۡشِيَتۡ وُجُوهُهُمۡ قِطَعٗا مِّنَ ٱلَّيۡلِ مُظۡلِمًاۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ﴾) انگار با پارههایی از شب چهرههایشان پوشانده شده است. اینان دوزخیاناند. آنان در آن جاودانه میمانند. این دو گروه چه تفاوت زیادی با هم دارند!
﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ وَوُجُوهٞ يَوۡمَئِذِۢ بَاسِرَةٞ تَظُنُّ أَن يُفۡعَلَ بِهَا فَاقِرَةٞ﴾ در آن روز چهرههایی شاداباند. به سوی پروردگارشان مینگرند. و در آن روز چهرههایی عبوس و ترش رو هستند.
[زیرا] میدانند که به عذاب کمرشکنی گرفتار خواهند شد.
﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ مُّسۡفِرَةٞ ضَاحِكَةٞ مُّسۡتَبۡشِرَةٞ وَوُجُوهٞ يَوۡمَئِذٍ عَلَيۡهَا غَبَرَةٞتَرۡهَقُهَا قَتَرَةٌ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَفَرَةُ ٱلۡفَجَرَةُ﴾ چهرههایی در آن روز درخشاناند، خندان و شاداناند، و چهرههایی است که بر آنها غبار نشسته، و آنها را تاریکی پوشانده است. آنان خود کافران فاجرند.
{وَيَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا مَكَانَكُمْ أَنْتُمْ وَشُرَكَاؤُكُمْ فَزَيَّلْنَا بَيْنَهُمْ وَقَالَ شُرَكَاؤُهُمْ مَا كُنْتُمْ إِيَّانَا تَعْبُدُونَ (28) فَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ إِنْ كُنَّا عَنْ عِبَادَتِكُمْ لَغَافِلِينَ (29) هُنَالِكَ تَبْلُو كُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ وَرُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ (30)}.
وَيَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُواْ مَكَانَكُمْ أَنتُمْ وَشُرَكَآؤُكُمْ فَزَيَّلْنَا بَيْنَهُمْ وَقَالَ شُرَكَآؤُهُم مَّا كُنتُمْ إِيَّانَا تَعْبُدُونَ و به ياد آور روزي که همگي شان را گرد مي آوريم،
سپس به مشرکان مي گوييم: «شما و معبوداني که با خداشريک مي گرفتيد در جاي خود بايستيد».
سپس در ميانشان جدايي مي افکنيم و شرکايشان مي گويند: «شما ما را نمي پرستيديد».
فَكَفَى بِاللّهِ شَهِيدًا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ إِن كُنَّا عَنْ عِبَادَتِكُمْ لَغَافِلِينَ پس خداوند بين ما و شما کافي است . بدون شک ما از عبادت شما بي خبر بوده ايم.
هُنَالِكَ تَبْلُو كُلُّ نَفْسٍ مَّا أَسْلَفَتْ وَرُدُّواْ إِلَى اللّهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ در آنجا هر کس کارهايي را که قبلاً کرده است مي آزمايد، و به سوي خدا، مولاي حقيقيشان برگردانده مي شوند، و آنچه به دروغ ساخته و به م بافته بودند از آنان ناپديد مي شود.
#
{28} يقول تعالى: {ويوم نَحْشُرُهم جميعاً}؛ أي: نجمع جميع الخلائق لميعاد يوم معلوم، ونحضِرُ المشركين وما كانوا يعبدون من دون الله، {ثم نقولُ للذين أشركوا مكانَكم أنتم وشركاؤكم}؛ أي: الْزَمُوا مكانكم ليقعَ التَّحاكمُ والفَصْلُ بينكم وبينهم، {فَزَيَّلْنا بينَهم}؛ أي: فرَّقنا بينهم بالبعد البدني والقلبي، فحصلت بينَهم العداوةُ الشديدةُ بعد أن بَذَلوا لهم في الدُّنيا خالص المحبَّة وصفو الوداد، فانقلبت تلك المحبَّة والولاية بغضاً وعداوة. وتبرأ شركاؤهم منهم وقالوا: {ما كنتُم إيَّانا تعبدونَ}: فإننا ننزِّه الله أن يكون له شريكٌ أو نديدٌ.
(28) خداوند متعال میفرماید: (
﴿وَيَوۡمَ نَحۡشُرُهُمۡ جَمِيعٗا﴾) و به یادآور روزیکه همگان را گرد میآوریم. یعنی همۀ خلایق را در روزی مشخص جمع نموده، و مشرکان و آنچه را که به جای خدا میپرستیدند، حاضر میکنیم. (
﴿ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشۡرَكُواْ مَكَانَكُمۡ أَنتُمۡ وَشُرَكَآؤُكُمۡ﴾) سپس به مشرکان میگوییم: شما و معبودانی که با خدا شریک میگرفتید در جای خود بایستید، تا میان شما و آنها داوری کنیم. (
﴿فَزَيَّلۡنَا بَيۡنَهُمۡ﴾) سپس در میان جسمها و قلبهایشان جدایی میآوریم، و دشمنی سختی میان آنها پدید میآید. این در حالی است که در دنیا، خالص ترین محبت و صمیمیت را به پای یکدیگر ریخته بودند، سپس این محبت و دوستی به نفرت و دشمنی تبدیل میگردد. (
﴿وَقَالَ شُرَكَآؤُهُم﴾) و معبودانی را که با خدا شریک میکردند،
از آنان بیزاری جسته و میگویند: (
﴿مَّاكُنتُمۡ إِيَّانَا تَعۡبُدُونَ﴾) شما ما را نمیپرستیدید. ما خدا را، از اینکه شریک یا همتایی داشته باشد، پاک و منزه میدانیم.
#
{29} {فكفى بالله شهيداً بيننا وبينكم إن كُنَّا عن عبادتكم لَغافلين}: ما أمرناكم بها ولا دعوناكم لذلك، وإنما عبدتم من دعاكم إلى ذلك، وهو الشيطان؛ كما قال تعالى: {ألم أعْهَدْ إليكم يا بني آدمَ أن لا تعبُدوا الشيطان إنَّه لكم عدوٌّ مبينٌ}، وقال: {ويومَ يحشُرُهم جميعاً ثم يقولُ للملائكة أهؤلاءِ إيَّاكم كانوا يعبدُونَ. قالوا سبحانَكَ أنت وَلِيُّنا من دونِهِم بل كانوا يعبُدونَ الجِنَّ أكثرُهُم بهم مؤمنونَ}: فالملائكة الكرام والأنبياء والأولياء ونحوهم يتبرؤون ممَّن عبدهم يوم القيامة، ويتنصَّلون من دعائهم إياهم إلى عبادتهم، وهم الصادقون البارُّون في ذلك.
(29) (
﴿فَكَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدَۢا بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ إِن كُنَّا عَنۡ عِبَادَتِكُمۡ لَغَٰفِلِينَ﴾) خداوند کافی است که بین ما و شما گواه باشد. ما بدون شک از عبادت شما بیخبر بودهایم. ما نه شما را به آن دستور داده، و نه شما را به آن فراخواندهایم، در واقع شما کسی را عبادت کرده اید که شما را به آن فرا خوانده است، و آن شیطان است.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿أَلَمۡ أَعۡهَدۡ إِلَيۡكُمۡ يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ أَن لَّا تَعۡبُدُواْ ٱلشَّيۡطَٰنَۖ إِنَّهُۥ لَكُمۡ عَدُوّٞ مُّبِينٞ﴾ ای بنیآدم! مگر از شما پیمان نگرفتم که شیطان را عبادت و فرمانبرداری نکنید؛ زیرا او دشمنی آشکار است؟
و فرموده است: ﴿وَيَوۡمَ يَحۡشُرُهُمۡ جَمِيعٗا ثُمَّ يَقُولُ لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ أَهَٰٓؤُلَآءِ إِيَّاكُمۡ كَانُواْ يَعۡبُدُونَ قَالُواْ سُبۡحَٰنَكَ أَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِمۖ بَلۡ كَانُواْ يَعۡبُدُونَ ٱلۡجِنَّۖ أَكۡثَرُهُم بِهِم مُّؤۡمِنُونَ﴾ و
[یاد کن] روزی را که
[خداوند] تمامی آنها را حشر میکند،
سپس به فرشتگان میگوید: «آیا اینها بودند که شما را میپرستیدند؟» میگویند:
«پاک و منزهی تو، سرپرست و یاور ما تویی نه آنان! بلکه جنیان را پرستش میکردند، بیشترشان به آنها اعتقاد و ایمان داشتند.» پس فرشتگان بزرگوار و پیامبران و اولیا و امثالشان در روز قیامت، از کسانی که آنها راـ برای رفع مشکلات و برآوردن حاجات و نیازهاـ خواندهاند، بیزاری میجویند، و آنان در این مورد راستگویند. پس در این هنگام مشرکان چنان حسرت و تأسف میخورند که قابل وصف نیست. و مشرکان مقدار واندازۀ اعمالی را که انجام داده و کارهای زشتی که در گذشته کردهاند، میدانند و در این روز برای آنها روشن میشود که آنان دروغگو بوده، و بر خدا دروغ بستهاند، و عبادتشان از دیده ناپدید میشود، و معبودهایشان از بین میروند، و اسباب و وسیلهها را از دست میدهند.
بنابراین فرمود:
#
{30} فحينئذٍ يتحسَّر المشركون حسرةً لا يمكن وصفها، ويعلمون مقدار ما قدَّموا من الأعمال وما أسلفوا من رديء الخصال، ويتبيَّن لهم يومئذٍ أنهم كانوا كاذبين، وأنهم مفترون على الله، قد ضلَّت عبادتهم واضمحلَّت معبوداتهم وتقطَّعت بهم الأسباب والوسائل، ولهذا قال: {هنالك}؛ أي: في ذلك اليوم، {تَبْلو كلُّ نفس ما أسلفتْ}: أي: تتفقَّد أعمالها وكسبها وتتبعه بالجزاء وتجازى بحسبه إن خيراً فخيرٌ وإن شرًّا فشرٌّ، {وضلَّ عنهم ما كانوا يفترونَ}: من قولهم بصحَّة ما هم عليه من الشرك، وأنَّ ما يعبدون من دون الله تنفعهم، وتدفع عنهم العذاب.
(30) (
﴿هُنَالِك﴾) در آن روز، (
﴿تَبۡلُواْ كُلُّ نَفۡسٖ مَّآ أَسۡلَفَتۡ﴾) هرکس به بررسی اعمال و کارهایش میپردازد، و سزا و جزای آن را میبیند. و به اندازۀ اعمالی که انجام داده است، جزا و سزا داده میشود. پس اگر اعمالش بد باشد، به او سزای بد داده میشود. (
﴿وَرُدُّوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ مَوۡلَىٰهُمُ ٱلۡحَقِّۖ وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ﴾) و به سوی خدا، آقا و مولای حقیقیشان برگردانده میشوند، و آنچه به دروغ ساخته،
و گفته بودند: «شرکی که ما بر آن هستیم، درست است و آنچه را که به غیر از خدا میپرستیم، به ما فایده میدهد و عذاب را از ما دور میکند» از آنها ناپدید میشود.
{قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ (31) فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ (32) كَذَلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ (33)}.
قُلْ مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ أَمَّن يَمْلِكُ السَّمْعَ والأَبْصَارَ وَمَن يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيَّتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَن يُدَبِّرُ الأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللّهُ فَقُلْ أَفَلاَ تَتَّقُونَ بگو:
«چه کسي از آسمان و زمين به شما روزي مي دهد؟ يا چه کسي مالک گوش و چشمها است؟ و چه کسي زنده را از مرده بيرون مي آورد، و چه کسي مرده را از زنده بيرون مي آورد؟ و چه کسي امور هستي را تدبير مي کند؟ خواهند گفت: «خدا»،
پس بگو : «آيا نمي ترسيد و پرهيزگار نمي شويد؟»
فَذَلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ آن خداست که پروردگار راستين شماست، و پس از حق جز گمراهي ديگر چيست؟ پس چگونه از حق برگردانده مي شويد؟
كَذَلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُواْ أَنَّهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ اين گونه فرمان پروردگارت بر کساني که نافرماني مي کنند محقق گشت که آنان ايمان نمي آورند.
#
{31} أي: قل لهؤلاء الذين أشركوا بالله ما لم ينزِّلْ به سلطاناً محتجًّا عليهم بما أقرُّوا به من توحيد الرُّبوبية على ما أنكروه من توحيد الإلهية: {قُلْ من يرزُقكم من السماء والأرض}: بإنزال الأرزاق من السماء وإخراج أنواعها من الأرض وتيسير أسبابها فيها. {أم من يملِكُ السمع والأبصار}؛ أي: من هو الذي خلقهما وهو مالكهما؟ وخصَّهما بالذكر من باب التنبيه على المفضول بالفاضل، ولكمال شرفهما ونفعهما. {ومن يُخْرِجُ الحيَّ من الميِّت}؛ كإخراج أنواع الأشجار والنبات من الحبوب والنَّوى، وإخراج المؤمن من الكافر، والطائر من البيضة ... ونحو ذلك، {ويخرِجُ الميِّتَ من الحيِّ}: عكس هذه المذكورات. {ومن يدبِّر الأمرَ}: في العالم العلويِّ والسفليِّ، وهذا شاملٌ لجميع أنواع التدابير الإلهيَّة؛ فإنك إذا سألتهم عن ذلك؛ {فسيقولونَ اللهُ}: لأنهم يعترفون بجميع ذلك، وأنَّ الله لا شريك له في شيء من المذكورات، {فقل} لهم إلزاماً بالحجَّة: {أفلا تتَّقون}: الله فتُخْلِصون له العبادة وحدَه لا شريك له، وتخلَعون ما تعبدُون من دونِهِ من الأنداد والأوثان.
(31) (
﴿قُلۡ﴾) با کسانی که چیزهایی را شریک خدا ساخته، و خداوند دلیلی بر صحت آن نازل نکرده است، به گفتگو بنشین، و آنچه را که آنان در رابطه با توحید ربوبیت اقرار کردهاند، دلیلی بر بطلان شرکشان در توحید الوهیت قرار ده، و بگو (
﴿مَن يَرۡزُقُكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) چهکسی با فرستادن روزی از آسمان، و بیرون آوردن انواع غذاها از زمین، و فراهم آوردن اسباب آن، به شما روزی میدهد؟ (
﴿أَمَّن يَمۡلِكُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ﴾) یا چهکسی گوشها و چشمها را آفریده، و چه کسی مالک آن است؟ و فقط گوش و چشم را ذکر کرد، و این از باب اشاره به
«مفضول» از طریق
«فاضل» است، و نیز اینکه این دو عضو فواید بسیار زیادی برای آدمی دارند. (
﴿وَمَن يُخۡرِجُ ٱلۡحَيَّ مِنَ ٱلۡمَيِّتِ﴾) و چهکسی زنده را از مرده بیرون میآورد؟ مانند بیرون آوردن انواع درختان و گیاهان از دانهها و هستهها، و بیرون آوردن مؤمن از کافر و پرنده از تخم و امثال آن. (
﴿وَيُخۡرِجُ ٱلۡمَيِّتَ مِنَ ٱلۡحَيِّ﴾) و
[چه کسی] مرده را از زنده بیرون میکند و نیز عکس آنچه که ذکر شد، انجام میدهد؟! (
﴿وَمَن يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَ﴾) و
[چه کسی] کار هستی را در جهان بالا و پایین تدبیر میکند؟ و این شامل همۀ انواع تدابیر الهی است. و چون در رابطه با این چیزها از آنان بپرسی، (
﴿فَسَيَقُولُونَ ٱللَّهُ﴾) خواهند گفت: خدا. چون آنها به همۀ اینها اعتراف کرده و اقرار میکنند که خداوند در این چیزها شریکی ندارد. (
﴿فَقُلۡ﴾) پس حجت را بر آنان تمام کن و بگو: (
﴿أَفَلَا تَتَّقُونَ﴾) آیا از خداوند نمیترسید؟ و چرا عبادت را تنها برای او انجام نمیدهید، و از همتایان و بتهایی که به جای او میپرستید، دست نمیکشید؟!
#
{32} {فذلِكُم}: الذي وصف نفسه بما وصفها به {الله ربُّكم}؛ أي: المألوه المعبود المحمود المربِّي جميع الخلق بالنِّعم، وهو {الحقُّ فماذا بعد الحقِّ إلا الضلالُ}: فإنه تعالى المنفرد بالخلق والتدبير لجميع الأشياء، الذي ما بالعباد من نعمة إلا منه، ولا يأتي بالحسنات إلا هو، ولا يدفع السيئات إلا هو، ذو الأسماء الحسنى والصفات الكاملة العظيمة والجلال والإكرام. {فأنَّى تُصْرَفون}: عن عبادة مَنْ هذا وصفُه إلى عبادة الذي ليس له من وجوده إلا العدم ولا يملِكُ لنفسه نفعاً ولا ضرًّا ولا موتاً ولا حياةً ولا نُشوراً؛ فليس له من الملك مثقال ذرة، ولا شركة له بوجهٍ من الوجوه، ولا يشفع عند الله إلا بإذنه.
(32) (
﴿فَذَٰلِكُمُ﴾) کسیکه ذات خویش را به این امور توصیف نمود، (
﴿ٱللَّهُ رَبُّكُمُ﴾) خدای معبود و ستوده که همۀ خلایق را با نعمتهای خویش پرورش میدهد. و او (
﴿ٱلۡحَقُّ﴾) معبود به حق است. (
﴿فَمَاذَا بَعۡدَ ٱلۡحَقِّ إِلَّا ٱلضَّلَٰلُ﴾) و چیست پس از حق جز گمراهی؟ خداوند متعال در آفرینش و تدبیر همۀ امور، یگانه و یکتاست ، خداوندی که بندگان را از تمامی نعمات و برکات برخوردار نموده، و تنها اوست که خوبیها را میآورد و بدیها را دور میکند ، و او دارای نامهای نیکو و صفتهای کامل و بزرگ و صاحب شکوه و احسان است. (
﴿فَأَنَّىٰ تُصۡرَفُونَ﴾) پس چگونه از عبادت کسی که چنین است، به سوی عبادت کسی که وجود ندارد و حتی نمیتواند سودی به خود برساند یا زیانی را از خویشتن دور کند و مالک مرگ و زندگی و حشر و نشر نیست، برگردانده میشوید. پس آنچه که شما به جای خدا میپرستید، به اندازۀ ذرهای از فرمانروایی بهره ندارد، و به هیچ صورتی در آن شریک نیست، و جز با اجازۀ خدا نمیتواند شفاعت بکند. پس هلاک باد کسی که برای او شریک میگیرد! و وای بر کسی که به او کفر میورزد! به راستی که این دسته از انسانها دین و خرد و عقلهایشان را از دست داده، بلکه آنها دنیا و آخرتشان را نیز تباه کردهاند.
بنابراین خداوند در مورد آنها فرمود:
#
{33} فتبًّا لمن أشرك به، وويحاً لمن كفر به؛ لقد عَدِموا عقولَهم بعد أن عَدِموا أديانهم، بل فقدوا دنياهم وأخراهم، ولهذا قال تعالى عنهم: {كذلك حقَّت كلمةُ ربِّك على الذين فَسَقوا أنَّهم لا يؤمنون}: بعد أن أراهم الله من الآيات البيِّنات والبراهين النيِّرات ما فيه عبرةٌ لأولي الألباب وموعظةٌ للمتَّقين وهدىً للعالمين.
(33) (
﴿كَذَٰلِكَ حَقَّتۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى ٱلَّذِينَ فَسَقُوٓاْ أَنَّهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ﴾) اینگونه فرمان پروردگارت بر کسانی که نافرمانی میکنند، محقق گشت که آنان ایمان نمیآورند؛ زیرا بعد از اینکه نشانهها و دلایل روشن را که مایۀ عبرت خردمندان و پند پرهیزگاران و هدایت جهانیان است به آنها نشان داد، از آن روی برتافتند.
{قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ قُلِ اللَّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ (34) قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ (35) وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ (36)}.
قُلْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ قُلِ اللّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ بگو:
«آيا از انبازان شما کسي هست که آفرينش را آغاز کند سپس آن را باز گرداند؟» بگو:
«تنها خدا آفرينش را آغاز مي کند سپس آن را باز مي گرداند.» پس چگونه منحرف مي شويد؟
قُلْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ بگو: «آيا از انبازان شما کسي هست که به سوي حق راهنمايي کند؟» بگو: «خداوند به سوي حق راهنمايي مي کند. آيا آن کس که به سوي حق هدايت مي کند سزاوارتر است که پيروي شود يا کسي که خود راه نمي يابد مگر اينکه راهنمايي گردد؟ پس شما را چه شده است؟ چگونه حکم مي کنيد؟
وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إَنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا إِنَّ اللّهَ عَلَيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ ) و بيشترشان جز از گمان پيروي نمي کنند، و همانا گمان، انسان را از حق بي نياز نمي کند. به راستي خداوند به آنچه مي کنند آگاه است.
#
{34} يقول تعالى مبيِّناً عجز آلهة المشركين وعدم اتِّصافها بما يوجب اتِّخاذها آلهةً مع الله: {قل هل مِنْ شركائِكم مَن يَبْدَأ الخلقَ}؛ أي: يبتديه، {ثم يُعيده}: وهذا استفهامٌ بمعنى النفي والتقرير؛ أي: ما منهم أحدٌ يبدأ الخلق ثم يعيدُه، وهي أضعف من ذلك وأعجزُ، {قل الله يبدأ الخَلْق ثم يُعيده}: من غير مشاركٍ ولا معاونٍ له على ذلك. {فأنَّى تؤفَكون}؛ أي: تصرفون وتُحرفون عن عبادة المنفرد بالابتداء والإعادة إلى عبادة مَنْ لا يَخْلُقُ شيئاً وهم يُخْلَقون.
(34) خداوند متعال با بیان ناتوانی معبودان مشرکین، و اینکه معبودان مشرکان به چنان صفاتی متصف نیستند که موجب معبود گشتن آنها باشد،
میفرماید: (
﴿قُلۡ هَلۡ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ﴾) آیا از انبازان شما کسی هست که آفرینش را آغاز نماید؟ (
﴿ثُمَّ يُعِيدُهُۥ﴾) سپس آن را باز گرداند؟ و این استفهام به معنی نفی و تأکید است؛ یعنی هیچ کس از آنان نیست که بتواند آفرینش را آغاز کند، سپس آن را باز بگرداند. این انبازان، ضعیف تر و ناتوانتر از آنند که بتوانند آفرینش را آغاز کنند و سپس آن را باز بگردانند. (
﴿قُلِ ٱللَّهُ يَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ يُعِيدُهُۥ﴾) بگو: تنها خدا است که آفرینش را آغاز میکند، و سپس آن را باز میگرداند، بدون اینکه در این کار شریک و یاوری داشته باشد. (
﴿فَأَنَّىٰ تُؤۡفَكُونَ﴾) پس چگونه از عبادت خداوند یگانهای که در آفرینش اولیه و بازگرداندن آن یکتاست، به عبادت کسانی منحرف میشوید که چیزی نمیآفرینند و خودشان آفریده میشوند.
#
{35} {قل هل من شركائِكُم من يَهْدي إلى الحقِّ}: ببيانه وإرشاده أو بإلهامه وتوفيقه، {قل اللهُ}: وحده {يَهْدي}: إلى الحقِّ بالأدلَّة والبراهين وبالإلهام والتوفيق والإعانة إلى سلوك أقوم طريق. {أمَّنْ لا يَهِدِّي}؛ أي: لا يهتدي {إلاَّ أن يُهْدى}: لعدم علمه ولضلاله، وهي شركاؤهم التي لا تهدي ولا تهتدي إلا أن تُهدى. {فما لكم كيف تحكُمون}؛ أي: أيُّ شيء جعلكم تحكمون هذا الحكم الباطل بصحَّة عبادة أحدٍ مع الله بعد ظهور الحجة والبرهان أنه لا يستحقُّ العبادة إلا الله وحدَه؟! فإذا تبيَّن أنه ليس في آلهتهم التي يعبُدون مع اللَّه أوصافٌ معنويَّة ولا أوصافٌ فعليَّة تقتضي أن تُعبد مع الله، بل هي متَّصفة بالنقائص الموجبة لبطلان إلهيَّتها؛ فلأيِّ شيء جُعِلتْ مع الله آلهة؟!
(35) (
﴿قُلۡ هَلۡ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَهۡدِيٓ إِلَى ٱلۡحَقِّ﴾) بگو: آیا از انبازان شما کسی هست که به سوی حق راهنمایی کند، و با بیانات و ارشادات و الهام و توفیق خود، مردم را به حق هدایت نماید؟ (
﴿قُلِ ٱللَّهُ يَهۡدِي لِلۡحَقِّ﴾) بگو: تنها خدا به سوی حق و بهوسیلۀ دلایل و ارائۀ حجت و با الهام و توفیق دادن و کمک برای در پیش گرفتن بهترین و استوارترین راه، مردم را هدایت میکند. (
﴿أَفَمَن يَهۡدِيٓ إِلَى ٱلۡحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لَّا يَهِدِّيٓ إِلَّآ أَن يُهۡدَىٰ﴾) آیا آنکسکه به سوی حق هدایت میکند سزاوارتر است که پیروی شود، یا کسی که خود راه نمییابد مگر اینکه راهنمایی گردد؟ چون نمیداند و گمراه است. و این همان معبودان آنهایند که با خدا شریک میساختند؛ نه هدایت میکنند و نه هدایت مییابند مگر اینکه هدایت شوند. (
﴿فَمَا لَكُمۡ كَيۡفَ تَحۡكُمُونَ﴾) پس چه چیزی چنین بلایی را بر سر شما آورده است که به باطل حکم کرده، و به درست بودن عبادت طاغوتهایی همراه با خدا حکم میکنید؟ در حالی که برایتان آشکار شده است که جز خدا هیچ کس سزاوار عبادت نیست؟! پس روشن شد معبودان دروغینی را که همراه با
«الله» پرستش میکنند، دارای آن چنان صفتهای معنوی و عملی نیستند که اقتضا نماید در کنار خدا عبادت شوند، بلکه معبودان باطل آنها، به کمبود و نقصهایی که موجب بطلان الوهیت آنهاست، متصفاند. پس چرا این معبودان را به خدایی میگیرند؟
#
{36} فالجواب: إنّ هذا من تزيين الشيطان للإنسان أقبحَ البهتان وأضلَّ الضلال، حتى اعتقد ذلك، وألفه، وظنَّه حقًّا وهو لا شيء، ولهذا قال: {وما يتَّبِعُ الذين يدعون من دون الله شركاء}؛ أي: ما يتبعون في الحقيقة شركاء لله؛ فإنه ليس لله شريكٌ أصلاً عقلاً ولا نقلاً، وإنَّما يتَّبِعون الظَّنَّ، و {إنَّ الظنَّ لا يغني من الحقِّ شيئاً}: فسمَّوها آلهة وعبدوها مع الله؛ {إن هي إلا أسماءٌ سمَّيْتموها أنتم وآباؤكم ما أنزلَ الله بها من سلطانٍ}. {إنَّ الله عليمٌ بما يفعلون}: وسيجازيهم على ذلك بالعقوبة البليغة.
(36) پاسخ این است که شیطان زشت ترین دروغ و گمراه ترین گمراهی را برای انسان میآراید، و آن را چنان برای او آراسته میگرداند که انسان به آن معتقد شده و به آن انس گرفته و آن را حق میگمارد، در حالی که آن چیزی نیست.
بنابراین فرمود: (
﴿وَمَا يَتَّبِعُ أَكۡثَرُهُمۡ إِلَّا ظَنًّا﴾) و بیشتر کسانی که همراه با خدا شریکانی را به فریاد میخوانند، جز از گمان پیروی نمیکنند؛ یعنی در حقیقت آنها از شریکانی که برای خدا قرار دادهاند، پیروی نمیکنند؛ زیرا خداوند اصلاً شریکی ندارد، بلکه آنان از گمان خود پیروی میکنند، و (
﴿ إِنَّ ٱلظَّنَّ لَا يُغۡنِي مِنَ ٱلۡحَقِّ شَيًۡٔا﴾) به درستی که ظن و گمان، انسان را از حق بینیاز نمیکند. پس آنان معبودان باطل را خدا نامیده، و آنان را همراه با او پرستش کردند.
﴿إِنۡ هِيَ إِلَّآ أَسۡمَآءٞ سَمَّيۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُكُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٍۚ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَمَا تَهۡوَى ٱلۡأَنفُسُۖ وَلَقَدۡ جَآءَهُم مِّن رَّبِّهِمُ ٱلۡهُدَىٰٓ﴾ این معبودان جز نامهایی نیستند که شما و پدرانتان نام نهادهاید، و خداوند بر
[حقانیت] آنها هیچ دلیلی نازل نکرده است. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمُۢ بِمَا يَفۡعَلُونَ﴾) به راستی که خداوند به آنچه میکنند، آگاه است. و به شدت آنان را بر این کار عقوبت میدهد.
{وَمَا كَانَ هَذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرَى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ الْكِتَابِ لَا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ (37) أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (38) بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ (39) وَمِنْهُمْ مَنْ يُؤْمِنُ بِهِ وَمِنْهُمْ مَنْ لَا يُؤْمِنُ بِهِ وَرَبُّكَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِينَ (40) وَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لِي عَمَلِي وَلَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (41)}.
وَمَا كَانَ هَـذَا الْقُرْآنُ أَن يُفْتَرَى مِن دُونِ اللّهِ وَلَـكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ الْكِتَابِ لاَ رَيْبَ فِيهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِينَ ممکن نيست که اين قرآن از سوي غير خدا ساخته و پرداخت شود، بلکه تصديق کنندۀ آن دسته از کتابهاي آسماني است که پيش از آن نازل شده اند، و بيانگر حلال و حرام و احکام ديني و قدري و اخبار راستين است که شکي در آن نيست و از سوي پروردگار جهانيان است.
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ آيا مي گويند: «پيامبران آن را به دروغ به خدا نسبت داده است؟» بگو:
«اگر راست مي گوييد سوره اي مانند آن بياوريد و در اين کار هر کس را که مي توانيد به جز خدا به فرياد بخوانيد و به کمک بطلبيد».
بَلْ كَذَّبُواْ بِمَا لَمْ يُحِيطُواْ بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ بلکه آنان چيزي را تکذيب کردند که آگاهي کامل از آن پيدا نکرده و هنوز تاويلش به آنان نرسيده است، بدينسان کساني هم که پيش از آنان بودند تکذيب کردند، پس بنگر که سرانجام ستمکاران چگونه خواهد شد؟
وَمِنهُم مَّن يُؤْمِنُ بِهِ وَمِنْهُم مَّن لاَّ يُؤْمِنُ بِهِ وَرَبُّكَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِينَ و برخي از آنان به آن ايمان مي آورند و برخي به آن ايمان نمي آورند، و پروردگارت به حال تبهکاران داناتر است.
وَإِن كَذَّبُوكَ فَقُل لِّي عَمَلِي وَلَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَاْ بَرِيءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ و اگر تو را تکذيب کردند،
بگو: «عمل من از آن خودم و عمل شما از آن خودتان است، شما از آنچه من مي کنم بيزاريد و من
(نيز) از آنچه شما مي کنيد بيزارم».
#
{37} يقول تعالى: {وما كان هذا القرآن أن يُفْتَرى من دون الله}؛ أي: غير ممكن ولا متصوَّر أن يُفترى هذا القرآن على الله [تعالى]؛ لأنه الكتابُ العظيم، الذي لا يأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه، تنزيلٌ من حكيمٍ حميدٍ، وهو الكتاب الذي لو اجتمعت الإنسُ والجنُّ على أن يأتوا بمثله لا يأتون بمثله ولو كان بعضُهم لبعض ظهيراً، وهو الكتاب الذي تكلَّم به ربُّ العالمين؛ فكيف يقدِرُ أحدٌ من الخلق أن يتكلم بمثله أو بما يقاربه والكلام تابع لعظمة المتكلم ووصفه؟!! فإن كان أحدٌ يماثل اللهَ في عظمتِهِ وأوصاف كمالِهِ؛ أمكن أن يأتي بمثل هذا القرآن، ولو تنزَّلنا على الفرض والتقدير، فتقوَّله أحدٌ على ربِّ العالمين؛ لعاجله بالعقوبة وبادره بالنَّكال.
ولكنَّ الله أنزل هذا الكتاب رحمةً للعالمين وحجَّةً على العباد أجمعين، أنزله {تصديقَ الذي بين يديه}: من كتب الله السماوية؛ بأن وافَقَها وصدَّقها بما شهدت به وبشَّرت بنزوله، فوقع كما أخبرت، {وتفصيلَ الكتاب}: للحلال والحرام والأحكام الدينيَّة والقدريَّة والإخبارات الصادقة. {لا ريبَ فيه من ربِّ العالمين}؛ أي: لا شكَّ ولا مِرْيَةَ فيه بوجهٍ من الوجوه، بل هو الحقُّ اليقين، تنزيلٌ من ربِّ العالمين، الذي ربَّى جميع الخلق بنعمه، ومن أعظم أنواع تربيته أن أنزلَ عليهم هذا الكتاب الذي فيه مصالحهم الدينيَّة والدنيويَّة، المشتمل على مكارم الأخلاق ومحاسن الأعمال.
(37) خداوند متعال میفرماید: (
﴿وَمَا كَانَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ أَن يُفۡتَرَىٰ مِن دُونِ ٱللَّهِ﴾) ممکن و قابل تصور نیست که این قرآن به دروغ به خدا نسبت داده شود ، چون آن کتاب بزرگی است که
﴿لَّا يَأۡتِيهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِيلٞ مِّنۡ حَكِيمٍ حَمِيدٖ﴾ باطل از جلو و پشت به آن راهی ندارد، بلکه از جانب خداوند حکیم و ستوده نازل شده است. و آن کتابی است که
﴿قُل لَّئِنِ ٱجۡتَمَعَتِ ٱلۡإِنسُ وَٱلۡجِنُّ عَلَىٰٓ أَن يَأۡتُواْ بِمِثۡلِ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لَا يَأۡتُونَ بِمِثۡلِهِۦ وَلَوۡ كَانَ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٖ ظَهِيرٗا﴾ اگر انسانها و جنیان جمع شوند تا مانند آن را بیاورند، نمیتوانند مانند آن را بیاورند، گرچه برخی پشتیبان برخی دیگر باشند. و آن کتابی است که پروردگار جهانیان با آن سخن گفته است. پس چگونه کسی از مردم میتواند مانند آن را بگوید؟! و سخن، پیروِِ عظمت و صفت گویندۀ آن است. پس اگر کسی در بزرگی و داشتن صفتهای کمال، مشابه خداوند است، میتواند مانند این قرآن را بیاورد. واگر به فرض ـ کسی به دروغ آن را به خدا نسبت میداد، خداوند فوراً او را عذاب میکرد. (
﴿وَلَٰكِن﴾) اما خداوند این کتاب را به عنوان رحمت، و به منظور اتمام حجت بر تمام بندگان فرو و فرستاده است. (
﴿تَصۡدِيقَ ٱلَّذِي بَيۡنَ يَدَيۡهِ﴾) خداوند آن را فرو فرستاده و تصدیق کنندۀ کتابهای آسمانی است که پیش از آن بودهاند، به این صورت که با آنها همسو بوده، و آنچه را که آن کتابها به آن گواهی داده و به نزول آن مژده دادهاند، تصدیق میکند. (
﴿وَتَفۡصِيلَ ٱلۡكِتَٰبِ﴾) و بیانگر حلال و حرام و احکام دینی و قدری و اخبارهای راستین است. (
﴿لَا رَيۡبَ فِيهِ مِن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) به هیچ صورتی در آن شک و تردیدی نیست، بلکه آن حق و یقین است.
﴿تَنزِيلٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾ از سوی پروردگار جهانیان نازل شده است؛ پروردگاری که همۀ هستی را با نعمتهای خود پرورش میدهد. و بزرگترین پرورش او عبارت است از اینکه این کتاب را برآنان نازل فرمود که منافع دینی و دنیوی بندگان در آن است، و مشتمل بر اخلاق و اعمال نیک میباشد.
#
{38} {أم يقولون}؛ أي: المكذِّبون به عناداً وبغياً: {افتراه}: محمدٌ على الله واختلقه، {قل}: لهم ملزماً لهم بشيءٍ، إن قدروا عليه؛ أمكن ما ادَّعوه، وإلاَّ كان قولهم باطلاً: {فأتوا بسورةٍ مثلِهِ وادْعوا مَنِ استطعتُم من دون الله إن كنتُم صادقينَ}: يعاونكم على الإتيان بسورةٍ مثله، وهذا محالٌ، ولو كان ممكناً؛ لادَّعوا قدرتهم على ذلك، ولأتوا بمثله، ولكنْ لما بانَ عجزُهم؛ تبيَّن أن ما قالوه باطلٌ، لا حظَّ له من الحجة.
(38) (
﴿أَمۡ يَقُولُونَ﴾) یا کسانی که آن را از روی سرکشی و ستمگری و عناد تکذیب میکنند،
میگویند: (
﴿ٱفۡتَرَىٰهُ﴾) محمد صلی الله علیه وسلم آن را به دروغ به خدا نسبت داده، و آن را از طرف خودش آورده است؟! (
﴿قُلۡ﴾)
[حجت را بر آنان تمام کن و] بگو: (
﴿فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّثۡلِهِۦ وَٱدۡعُواْ مَنِ ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ﴾) اگر راست میگویید، سورهای مانند آن بیاورید، و در این کار هر کس را که میتوانید به فریاد بخوانید، و به کمک بطلبید تا شما را بر آوردن سورهای مانند آن یاری دهد. و این محال است، و اگر ممکن بود آنها ادعا میکردند که توانایی این را دارند و مانند آن را میآورند.
#
{39} والذي حملهم على التكذيب بالقرآن المشتمل على الحقِّ الذي لا حقَّ فوقه أنَّهم لم يحيطوا به علماً؛ فلو أحاطوا به علماً وفهِموه حقَّ فهمِهِ؛ لأذعنوا بالتصديق به، وكذلك إلى الآن لم يأتهم تأويلُهُ الذي وعدهم أن يُنْزِلَ بهم العذابَ، ويُحِلَّ بهم النَّكالَ، وهذا التكذيب الصادرُ منهم من جنس تكذيب مَن قَبْلِهم، ولهذا قال: {كذلك كذَّب الذين من قبلهم فانظُرْ كيف كان عاقبةُ الظالمينَ}: وهو الهلاك الذي لم يبقِ منهم أحداً؛ فليحذر هؤلاء أن يستمرُّوا على تكذيبهم، فيحلَّ بهم ما أحلَّ بالأمم المكذبين والقرون المهلكين.
وفي هذا دليلٌ على التثبُّت في الأمور، وأنه لا ينبغي للإنسان أن يبادِرَ بقَبول شيء أو ردِّه قبل أن يحيطَ به علماً.
(39) اما وقتی ناتوانی آنان روشن شد، مشخص گردید که آنچه گفتهاند، باطل است، و هیچ دلیلی بر صحت آن ندارند. آنچه که آنان را، به تکذیب کردن قرآن که مشتمل بر حق است و حقی بالاتر از آن وجود ندارد، واداشت این بود که کاملاً به آن آگاهی پیدا نکرده بودند؛ واگر کاملاً به آن آگاهی میداشتند و آن را به حق میفهمیدند، یقیناً آن را تصدیق میکردند. و هنوز تأویل آن مبنی بر این که عذاب بر آنها فرود میآید، برایشان نیامده است. و این تکذیب آنان از نوع تکذیب کسانی است که پیش از آنان بودهاند.
بنابراین فرمود: (
﴿كَذَٰلِكَ كَذَّبَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡۖ فَٱنظُرۡ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) بدینسان کسانی هم که پیش از آنان بودند، تکذیب کردند. پس بنگر که سرانجام ستمکاران چگونه بوده است؟ و سرانجامشان هلاکت بود و هیچ کس از آنان باقی نماند. پس اینان باید بپرهیزند از اینکه به تکذیبشان ادامه دهند؛ زیرا در این صورت همان عذابی که بر ملتهای تکذیبکننده و نسلهای هلاکت شده فرود آمد، بر آنان هم فرود خواهد آمد. از این آیه برمیآید که در کارها باید تحقیق کرد، و اینکه شایسته نیست انسان قبل از اینکه از ماهیت چیزی کاملاً آگاهی پیدا کند، به پذیرفتن یا نپذیرفتن آن مبادرت ورزد.
#
{40} {ومنهم مَن يؤمنُ به}؛ أي: بالقرآن وما جاء به، {ومنهم من لا يؤمنُ به وربُّك أعلم بالمفسدين}: وهم الذين لا يؤمنون به على وجه الظُّلم والعناد والفساد، فسيجازيهم على فسادهم بأشدِّ العذاب.
(40) (
﴿وَمِنۡهُم مَّن يُؤۡمِنُ بِهِۦ﴾) و برخی از آنان به قرآن و به آنچه که قرآن در بر دارد، ایمان میآورند، (
﴿وَمِنۡهُم مَّن لَّا يُؤۡمِنُ بِهِۦۚ وَرَبُّكَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُفۡسِدِينَ﴾) و برخی به آن ایمان نمیآورند ، و پرودگارت به حال تباهکاران داناتر است. و آنها کسانی هستند که از روی ستم و مخالفت به آن ایمان نمیآورند، پس خداوند آنها را به خاطر فسادشان به شدت مجازات خواهد کرد.
#
{41} {وإن كَذَّبوكَ}: فاستمرَّ على دعوتك، وليس عليك من حسابهم من شيء، وما من حسابِكَ عليهم من شيءٍ، لكلٍّ عمله. {فقل لي عملي ولكم عمُلكم أنتم بريئون مما أعملُ وأنا بريٌ مما تعملون}؛ كما قال تعالى: {مَنْ عَمِلَ صالحاً فلنفسِهِ ومن أساء فَعَلَيْها}.
(41) (
﴿وَإِن كَذَّبُوكَ﴾) و اگر تو را تکذیب کردند، به دعوت خودت ادامه بده؛ چیزی از حساب آنان بر تو نیست، و از حساب تو چیزی بر آنان نیست؛ و هریک از شما در مقابل عملش جوابگو میباشد. (
﴿فَقُل لِّي عَمَلِي وَلَكُمۡ عَمَلُكُمۡۖ أَنتُم بَرِيُٓٔونَ مِمَّآ أَعۡمَلُ وَأَنَا۠ بَرِيٓءٞ مِّمَّا تَعۡمَلُونَ﴾) و بگو: عملِ من از آنِ خودم، و عمل شما از آنِ خودتان است، شما ازآنچه من انجام میدهم، بیزارید؛ و من
[نیز] از آنچه شما میکنید، بیزارم.
همانطورکه خداوند متعال فرموده است: ﴿مَّنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ أَسَآءَ فَعَلَيۡهَا﴾ هر کس کار شایستهای انجام دهد، به نفع او میباشد؛ و هر کس کار بدی را انجام دهد، به زیان خودش است.
{وَمِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ أَفَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَلَوْ كَانُوا لَا يَعْقِلُونَ (42) وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْظُرُ إِلَيْكَ أَفَأَنْتَ تَهْدِي الْعُمْيَ وَلَوْ كَانُوا لَا يُبْصِرُونَ (43) إِنَّ اللَّهَ لَا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئًا وَلَكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (44)}.
وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ أَفَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَلَوْ كَانُواْ لاَ يَعْقِلُونَ و از آنان کساني هستند که به تو گوش فرا مي دهند، آيا تو
(مي تواني) کران را هر چند که عقل و خردي نيز نداشته باشند – بشنواني؟
وَمِنهُم مَّن يَنظُرُ إِلَيْكَ أَفَأَنتَ تَهْدِي الْعُمْيَ وَلَوْ كَانُواْ لاَ يُبْصِرُونَ و گروهي از آنان به تو مي نگرند، آيا تو مي تواني نابينايان را هر چند که نبينند رهنمود کني؟
إِنَّ اللّهَ لاَ يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئًا وَلَـكِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ همانا خداوند بر مردم هيچ ستمي نمي کند اما مردم بر خويشتن ستم مي کنند.
#
{42} يخبر تعالى عن بعض المكذِّبين للرسول ولما جاء به: {و} إنَّ {منهم مَن يستمعون}: إلى النبيِّ - صلى الله عليه وسلم - وقت قراءته للوحي، لا على وجه الاسترشاد، بل على وجه التفرُّج والتكذيب وتطلُّب العثرات، وهذا استماعٌ غير نافع ولا مجدٍ على أهله خيراً، لا جرم انسدَّ عليهم باب التوفيق وحرموا من فائدة الاستماع، ولهذا قال: {أفأنت تُسْمِعُ الصُّمَّ ولو كانوا لا يعقلون}: وهذا الاستفهام بمعنى النفي المتقرِّر؛ أي: لا تُسمع الصمَّ الذين لا يستمعون القول ولو جهرتَ به، وخصوصاً إذا كان عقلُهم معدوماً؛ فإذا كان من المحال إسماع الأصمِّ الذي لا يعقل للكلام؛ فهؤلاء المكذِّبون كذلك ممتنعٌ إسماعك إيَّاهم إسماعاً ينتفعون به، وأما سماع الحجة؛ فقد سمعوا ما تقومُ عليهم به حجَّة الله البالغة؛ فهذا طريقٌ عظيمٌ من طرق العلم قد انسدَّ عليهم، وهو طريق المسموعات المتعلِّقة بالخبر.
(42) خداوند از حال کسانی که پیامبر و پیامش را تکذیب میکنند،
خبر داده و میفرماید: (
﴿وَمِنۡهُم مَّن يَسۡتَمِعُونَ إِلَيۡكَ﴾) و از آنان کسانی هستند که به هنگام قرائت قرآن، به پیامبر گوش فرا میدهند، اما نه به خاطر راه یافتن و هدایت شدن، بلکه به صورت تفریحی و برای اینکه تکذیب کنند، و به خاطر جستجوی اشتباه و لغزش گوش میدهند، و این گوش فرادادن مفید نیست و خیری را برای آنان به بار نمیآورد. قطعاً دروازۀ توفیق بر آنان بسته شده، و از فایدۀ گوش دادن محروم میشوند.
بنابراین فرمود: (
﴿أَفَأَنتَ تُسۡمِعُ ٱلصُّمَّ وَلَوۡ كَانُواْ لَا يَعۡقِلُونَ﴾) آیا تو میتوانی
[سخنی را] به کران بشنوانی، هرچند که نفهم و نادان باشند؟ و این استفهام به معنی نفی موکد است؛ یعنی تو هرگز نمیتوانی کران را بشنوانی. کسانی که کر هستند، هر چند با صدای بلند با آنان صحبت کنی، نمیتوانی سخن را به سمع آنان برسانی. به ویژه وقتی که عقل هم نداشته باشند. پس وقتی که شنوانیدن کرِ نفهم محال است، همچنین شنوانیدنِ تکذیبکنندگان به گونهای که از آن فایدهای ببرند، محال و غیرممکن است. اما همین کران، آنچه را که حجت رسای خدا را بر آنان اقامه کند، شنیدهاند. و این یکی از راههای بسیار اساسی برای کسب علم و دانش است که بر آنان مسدود شده است، و آن راه مسموعاتی است که متعلق به خبر میباشند.
#
{43} ثم ذكر انسداد الطريق الثاني، وهو طريق النظر فقال: {ومنهم من ينظرُ إليك}: فلا يفيدُه نظرُه إليك، ولا سَبَرَ أحوالك شيئاً فكما أنَّك لا تهدي العمي ولو كانوا لا يبصرون؛ فكذلك لا تهدي هؤلاء؛ فإذا فسدت عقولُهم وأسماعهم وأبصارهم التي هي الطرق الموصلة إلى العلم ومعرفة الحقائق؛ فأين الطريق الموصل لهم إلى الحق؟!
ودلَّ قوله: {ومنهم من ينظُرُ إليك ... } الآية: أن النظر إلى حالة النبيِّ - صلى الله عليه وسلم - وهديه وأخلاقه وأعماله وما يدعو إليه من أعظم الأدلَّة على صدقه وصحَّة ما جاء به، وأنَّه يكفي البصير عن غيره من الأدلة.
(43) سپس بسته شدن راه دوم را که راه نگاه کردن است،
بیان نمود و فرمود: (
﴿وَمِنۡهُم مَّن يَنظُرُ إِلَيۡكَ﴾) و گروهی از آنان به تو مینگرند، اما نگریستن آنان به تو و احوال شما را جویا شدن، برایشان فایدهای ندارد. پس همانگونه که تو نمیتوانی نابینایان را رهنمود کنی، نیز اینها را هدایت نخواهی کرد. پس وقتی که عقل و شنوایی و بیناییشان، که راه رسیدن به علم و آگاهی و شناخت حقایق میباشد، فاسد شده است، چه راهی آنان را به حق میرساند؟ و (
﴿وَمِنۡهُم مَّن يَنظُرُ إِلَيۡكَ﴾) بیانگر آن است که نگاه کردن به پیامبر صلی الله علیه وسلم و اندیشه در رهنمود و اخلاق و کارهایش و آنچه او به سوی آن فرامیخواند، از بزرگترین دلایل بر راستی و صداقت او، و صحت آنچه که آورده است، میباشد؛ و فردی که دارای بینایی و بینش است، با نگریستن به پیامبر از هر دلیل دیگری مستغنی میشود.
#
{44} وقوله: {إنَّ الله لا يظلِمُ الناس شيئاً}: فلا يزيدُ في سيِّئاتهم ولا يَنْقُص من حسناتهم، {ولكنَّ الناس أنفسهم يَظْلِمونَ}: يجيئهم الحقُّ قلا يقبلونه، فيعاقِبُهم الله بعد ذلك بالطبع على قلوبهم، والختم على أسماعهم وأبصارهم.
(44) (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ ٱلنَّاسَ شَيۡٔٗا﴾) بدون شک خداوند بر مردم هیچ ستمی نمیکند؛ پس به بدیهایشان نمیافزاید و از نیکیهایشان نمیکاهد. (
﴿وَلَٰكِنَّ ٱلنَّاسَ أَنفُسَهُمۡ يَظۡلِمُونَ﴾) اما مردم بر خویشتن ستم میکنند؛ چرا که حق پیش آنان میآید، اما آن را نمیپذیرند، و در نتیجه خداوند با مهر زدن بر دل و گوش و چشمهایشان آنانرا سزا میدهد.
{وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ كَأَنْ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِنَ النَّهَارِ يَتَعَارَفُونَ بَيْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ (45)}.
وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ كَأَن لَّمْ يَلْبَثُواْ إِلاَّ سَاعَةً مِّنَ النَّهَارِ يَتَعَارَفُونَ بَيْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِلِقَاء اللّهِ وَمَا كَانُواْ مُهْتَدِينَ و روزي که آنان را گرد مي آورد، گويي جز ساعتي از روز نمانده اند، با همديگر آشنا مي شوند. به راستي کساني که لقاي خدا را تکذيب کردند زيان ديده و راه يافته نبودند.
#
{45} يخبر تعالى عن سرعة انقضاء الدنيا، وأن الله تعالى إذا حشر الناس وجمعهم ليوم لا ريبَ فيه كأنَّهم ما لبثوا إلا ساعةً من نهار، وكأنَّه ما مرَّ عليهم نعيمٌ ولا بؤسٌ، وهم يتعارفون بينهم كحالهم في الدنيا؛ ففي هذا اليوم يربح المتَّقون، ويخسر {الذين كذَّبوا بلقاء الله وما كانوا مهتدين} إلى الصراط المستقيم والدين القويم حيث فاتهم النعيمُ، واستحقُّوا دخول النار.
(45) خداوند متعال از سرعت سپری شدن دنیا خبر میدهد، و اینکه مردم را در روزی گرد میآورد که هیچ شکی در آن نیست، و مردم فکر میکنند جز ساعتی از روز
[در دنیا] نماندهاند. و انگار نعمت و رنجی بر آنها نگذشته است، و آنها همدیگر را میشناسند، همان طور که در دنیا چنین بودند. پس در این روز، پرهیزگاران فایده میبرند و کسانی که لقای خدارا دروغ انگاشته و به راه راست و دین استوار هدایت نشدند، زیان میبینند؛ چون نعمت را از دست داده، و سزاوار وارد شدن به جهنم گردیدهاند.
{وَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنَا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللَّهُ شَهِيدٌ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ (46)}.
وَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنَا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللّهُ شَهِيدٌ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ و اگر بخشي از آنچه بديشان وعده داده ايم به تو نشان دهيم، يا تو را بميرانيم در هر دو صورت بازگشت شان به سوي ماست، و خداوند از آنچه مي کنند آگاه است .
#
{46} أي: لا تحزن أيها الرسول على هؤلاء المكذِّبين، ولا تستعجلْ لهم؛ فإنهم لا بدَّ أن يصيبهم الذي نَعِدُهم من العذاب: إما في الدنيا فتراه بعينك وتَقَرُّ به نفسُك، وإما في الآخرة بعد الوفاء؛ فإنَّ مرجِعَهم إلى الله، وسينبِّئهم بما كانوا يعملون أحصاهُ [اللهُ] ونسوهُ، والله على كلِّ شيءٍ شهيدٌ؛ ففيه الوعيد الشديد لهم والتسلية للرسول الذي كذَّبه قومُه وعاندوه.
(46) ای پیامبر صلی الله علیه وسلم ! برای این تکذیبکنندگان غم مخور، و برای نابودی آنان شتاب مکن؛ زیرا لازم است عذابی را که به آنان وعده دادهایم، به آنان برسد. پس یا در دنیا آن را با چشمهای خودخواهی دید و آرام خواهی گرفت، و یا در آخرت. پس بازگشت آنان به سوی خداست، و خداوند آنان را به آنچه که میکردند، آگاه خواهد ساخت؛ چیزی که خداوند آن را برشمرده است، ولی آنان آن را از یاد بردهاند. و خداوند بر هر چیزی آگاه است. پس در اینجا به آنان وعید سختی داده شده است، و این دلجویی است از پیامبری که قومش او را تکذیب کرده و با او مخالفت ورزیدهاند.
{وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ (47) وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (48) قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي ضَرًّا وَلَا نَفْعًا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ (49)}.
وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولٌ فَإِذَا جَاء رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ و هر امتي داراي پيامبري است ، پس هرگاه پيامبرشان آيد به دادگري در ميانشان داوري مي شود، و هيچ ستمي بديشان نمي شود.
وَيَقُولُونَ مَتَى هَـذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ و مي گويند: «اگر راست مي گوييد اين وعده چه وقت خواهد آمد؟»
قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي ضَرًّا وَلاَ نَفْعًا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَاء أَجَلُهُمْ فَلاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ بگو:
«من اختيار هيچ سود و زياني براي خودم ندارم مگر آنچه که خدا بخواهد. هر امتي داراي مدت زمان محدودي است، و چون زمان آنان به سر رسد نه لحظه اي از آن پس افتند و نه پيش مي افتند».
#
{47} يقول تعالى: {ولكلِّ أمةٍ}: من الأمم الماضية {رسولٌ}: يدعوهم إلى توحيد الله ودينه. فإذا جاءهم {رسولُهم} بالآيات؛ صدَّقه بعضُهم وكذَّبه آخرون، فيقضي الله بينَهم بالقسط بنجاة المؤمنين وإهلاك المكذبين. {وهم لا يُظْلَمونَ}: بأن يعذَّبوا قبل إرسال الرسول وبيان الحجَّة، أو يعذَّبوا بغير جرمهم.
(47) خداوند متعال میفرماید: (
﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٖ﴾) و برای هر امتی از امتهای گذشته، (
﴿رَّسُولٞ﴾) پیامبری بوده است که آنها را به سوی توحید و دین فرا میخواند. (
﴿فَإِذَا جَآءَ رَسُولُهُمۡ﴾) و چون پیامبرشان با نشانههای روشنی پیش آنان آمد، برخی وی را تصدیق کردند و برخی تکذیب. پس خداوند به انصاف و دادگری میان آنها داوری مینماید؛ مؤمنان را نجات داده، و تکذیبکنندگان را هلاک میسازد. (
﴿وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ﴾) و ستمی بدیشان نمیشود؛ زیرا قبل از فرستادن پیامبران و اتمام حجت بر آنان، عذاب داده نمیشوند. یا بدون گناه و ارتکاب جرم، عذاب بر آنان فرود نمیآید. پس کسانی که تو را تکذیب میکنند، باید از تشابه با امتهای هلاک شده بترسند؛ چراکه به عذابی گرفتار خواهند شد که آنها بدان گرفتار شدند.
#
{48 ـ 49} فليحذر المكذِّبون لك من مشابهة الأمم المهلَكين فيحلَّ بهم ما حلَّ بأولئك ولا يستبطئوا العقوبة ويقولوا: {متى هذا الوعدُ إن كنتُم صادقينَ}: فإنَّ هذا ظلمٌ منهم؛ حيث طَلَبوه من النبيِّ - صلى الله عليه وسلم -؛ فإنه ليس له من الأمر شيءٌ، وإنما عليه البلاغ والبيان للناس، وأما حسابُهم وإنزال العذاب عليهم؛ فمن الله تعالى، يُنزَّلُ عليهم إذا جاء الأجلُ الذي أجَّله فيه والوقت الذي قدَّره فيه الموافقُ لحكمته الإلهية؛ فإذا جاء ذلك الوقت؛ لا يستأخرون ساعة ولا يستقدمون. فليحذرِ المكذِّبون من الاستعجال؛ فإنهم مستعجلون بعذاب الله الذي إذا نزل لا يُرَدُّ بأسُه عن القوم المجرمين. ولهذا قال:
(48 - 49) و عقوبت را دیر نپندارند و بگویند: (
﴿مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ﴾) اگر راست میگویید این وعده کی خواهد بود؟ این ستمی است که آنها مرتکب شدند، آنگاه که از پیامبر صلی الله علیه وسلم خواستند قیامت و عذاب را بیاورد، در حالی که میدانستند هیچ چیزی در اختیار او نیست، بلکه فقط رساندن و بیان کردن برای مردم بر او واجب است. و اما آمدنِ روز حساب، و فرود آوردن عذاب بر آنها، از جانب خداست؛ و زمانی که مدت تعیین شده از سوی خدا فرا رسد، بر آنان فرود میآید؛ و هرگاه آن وقت طبق حکمت الهی بیاید، نه لحظهای از آن پس میافتند و نه لحظهای از آن پیشی میگیرند. پس تکذیبکنندگان از شتاب ورزیدن بپرهیزند؛ زیرا آنان در آمدن عذاب خدا عجله دارند و شتاب میورزند، اما هر گاه فرود بیاید، عذاب او از گروه مجرمان برگردانده نمیشود.
بنابراین فرمود:
{قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُهُ بَيَاتًا أَوْ نَهَارًا مَاذَا يَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ (50) أَثُمَّ إِذَا مَا وَقَعَ آمَنْتُمْ بِهِ آلْآنَ وَقَدْ كُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ (51) ثُمَّ قِيلَ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا بِمَا كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ (52)}.
قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُهُ بَيَاتًا أَوْ نَهَارًا مَّاذَا يَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ بگو: «به من بگوييد: اگر عذاب او
(= خداوند) شبانگاه يا در روز به سراغ شما بيايد گناهکاران به خاطر چه چيز براي فرا رسيدن آن شتاب دارند؟
أَثُمَّ إِذَا مَا وَقَعَ آمَنْتُم بِهِ آلآنَ وَقَدْ كُنتُم بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ سپس آيا وقتي که تحقق يابد به آن ايمان مي آوريد؟ آيا تاکنون
(ايمان مي آوريد) در حالي که براي فرا رسيدن آن شتاب مي ورزيديد؟
ثُمَّ قِيلَ لِلَّذِينَ ظَلَمُواْ ذُوقُواْ عَذَابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِمَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ سپس به ستمکاران گفته مي شود: «عذاب جاودانه را بچشيد، آيا جز در برابر کارهايي که مي کرديد کيفر داده مي شويد».
#
{50} يقول تعالى: {قل أرأيتُم إن أتاكُم عذابُه بياتاً}: وقت نومكم بالليل، {أو نهاراً}: في وقت غفلتكم، {ماذا يَسْتَعْجِلُ منه المجرمون}؛ أي: أيَّ بشارة استعجلوا بها، وأيَّ عقاب ابتدروه؟
(50) خداوند متعال میفرماید: (
﴿قُلۡ أَرَءَيۡتُمۡ إِنۡ أَتَىٰكُمۡ عَذَابُهُۥ بَيَٰتًا أَوۡ نَهَارٗا﴾) بگو: به من بگویید اگر عذاب خداوند به هنگام خوابتان در شب یا در روز و به هنگام بیخبریتان بیاید، (
﴿مَّاذَا يَسۡتَعۡجِلُ مِنۡهُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ﴾) این گناهکاران به خاطر چه چیزی برای فرا رسیدن آن شتاب دارند؟ یعنی این چه بشارتی است که در آن شتاب میکنند؟ و برای فرا رسیدن چه عذابی شتاب میورزند؟
#
{51} {أثُمَّ إذا ما وقع آمنتُم به}: فإنه لا ينفع الإيمان حين حلول عذاب الله، ويقال لهم توبيخاً وعتاباً في تلك الحال التي زعموا أنهم يؤمنون: {آلآن}: تؤمنون في حال الشدَّة والمشقَّة، {وقد كنتُم به تستعجلونَ}: فإنَّ سنة الله في عباده أنه يعتبهم إذا استعتبوه قبل وقوع العذاب؛ فإذا وقع العذابُ؛ لا ينفع نفساً إيمانُها؛ كما قال تعالى عن فرعون لما أدركه الغرق: {قالَ آمنتُ أنَّه لا إله إلاَّ الذي آمنت به بنو إسرائيل وأنا من المسلمينَ}، وأنَّه يُقال له: {آلان وقد عصيتَ قبلُ وكنت من المفسدين}، وقال تعالى: {فلم يكُ ينفعُهم إيمانُهم لما رأوا بأسنا سُنَّةَ الله التي قد خَلَتْ في عبادِهِ}، وقال هنا: {أثُمَّ إذا ما وقع آمنتُم به آلآنَ}: تدَّعون الإيمان ، {وقد كنتُم به تستعجلون}: فهذا ما عملت أيديكم، وهذا ما استعجلتُم به.
(51) (
﴿أَثُمَّ إِذَا مَا وَقَعَ ءَامَنتُم بِهِۦٓ﴾) سپس، آیا وقتی که
[عذاب بر شما] تحقق یافت، به آن ایمان میآورید؟ باید دانست که ایمان آوردن به هنگام فرا رسیدن عذاب فایدهای ندارد. و درحالی که ادعا میکردند آنها ایمان آوردهاند،
از روی سرزنش و توبیخ به آنها گفته میشود: (
﴿ءَآلۡـَٰٔنَ﴾) آیا اکنون و درحالت سختی و دشواری ایمان میآورید؟ (
﴿وَقَدۡ كُنتُم بِهِۦ تَسۡتَعۡجِلُونَ﴾) و حکمت خداوند در میان بندگانش اینگونه جاری است که اگر آنها قبل از وقوع عذاب به سوی او باز گردند، آنان را میآمرزد. همانطور که خداوند متعال در مورد فرعون آنگاه که داشت غرق میشد،
میفرماید: ﴿قَالَ ءَامَنتُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱلَّذِيٓ ءَامَنَتۡ بِهِۦ بَنُوٓاْ إِسۡرَٰٓءِيلَ وَأَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ﴾ فرعون گفت: ایمان آوردم که هیچ معبود برحقی نیست جز خدایی که بنیاسرائیل به او ایمان آوردهاند، و من از مسلمانان هستم.
اما خداوند به او گفت: ﴿ءَآلۡـَٰٔنَ وَقَدۡ عَصَيۡتَ قَبۡلُ وَكُنتَ مِنَ ٱلۡمُفۡسِدِينَ﴾ آیا اکنون ایمان میآوری، حال آنکه قبلاً سرپیچی کردی و از تباهکاران بودی؟
و خداوند متعال فرموده است: ﴿فَلَمۡ يَكُ يَنفَعُهُمۡ إِيمَٰنُهُمۡ لَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَاۖ سُنَّتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي قَدۡ خَلَتۡ فِي عِبَادِهِۦ﴾ پس ایمانشان به آنان فایدهای نداد، آنگاه که عذاب ما را دیدند. این قانون خداست که
[از قدیم] در میان بندگانش جاری گشته است.
و در اینجا فرمود: (
﴿أَثُمَّ إِذَا مَا وَقَعَ ءَامَنتُم بِهِۦٓۚ ءَآلۡـَٰٔنَ﴾) سپس، آیا وقتی که عذاب تحقق یابد، به آن ایمان میآورید و ادعای ایمان میکنید؟ حال آنکه (
﴿وَقَدۡ كُنتُم بِهِۦ تَسۡتَعۡجِلُونَ﴾) برای فرا رسیدن آن، شتاب میورزیدید؟ پس این چیزی است که خود انجام دادید و این چیزی است که برای آمدنش شتاب ورزیدید.
#
{52} {ثم قيل للذين ظلموا}: حين يوفون أعمالهم يوم القيامة: {ذوقوا عذابَ الخُلْدِ}؛ أي: العذاب الذي تخلدون فيه، ولا يَفْتُرُ عنكم ساعة. {هل تُجْزَوْنَ إلا بما كنتُم تكسِبون}: من الكفر والتكذيب والمعاصي.
(52) (
﴿ثُمَّ قِيلَ لِلَّذِينَ ظَلَمُواْ﴾) سپس در روز قیامت به ستمکاران که سزای اعمالشان را به طور کامل دریافت کردند،
گفته میشود: (
﴿ذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡخُلۡدِ﴾) عذابی بچشید که شما در آن همیشه میمانید، و یک لحظه از شما دور نمیشود. (
﴿هَلۡ تُجۡزَوۡنَ إِلَّا بِمَا كُنتُمۡ تَكۡسِبُونَ﴾) آیا جز در برابر کارهایی که انجام میدادید،
از قبیل: کفر و تکذیب و گناهان، کیفر داده میشوید؟!
{وَيَسْتَنْبِئُونَكَ أَحَقٌّ هُوَ قُلْ إِي وَرَبِّي إِنَّهُ لَحَقٌّ وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ (53) وَلَوْ أَنَّ لِكُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ مَا فِي الْأَرْضِ لَافْتَدَتْ بِهِ وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَقُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ (54) أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَلَا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ (55) هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (56)}.
وَيَسْتَنبِئُونَكَ أَحَقٌّ هُوَ قُلْ إِي وَرَبِّي إِنَّهُ لَحَقٌّ وَمَا أَنتُمْ بِمُعْجِزِينَ و از تو مي پرسند: «آيا آن
(وعده) راست است؟
» بگو: «آري! سوگند به پروردگارم که آن راست است و شما نمي توانيد خدا را درمانده کنيد»
وَلَوْ أَنَّ لِكُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ مَا فِي الأَرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ وَأَسَرُّواْ النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُاْ الْعَذَابَ وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ و اگر هر کسي که ستم کرده است آنچه را که در زمين است در اختيار داشت آن را براي نجات خود مي پرداخت. و چون عذاب خدا را ببينند آهسته و پنهاني اظهار ندامت مي کنند و در ميان آنان به دادگري داوري مي گردد، و بديشان ستمي نمي شود.
أَلا إِنَّ لِلّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَلاَ إِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ آگاه باشيد آنچه که در آسمانها و زمين است از آن خداست. آگاه باشيد که وعدۀ خداوند حق است ولي بيشتر آنان نمي دانند
هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ. اوست که زنده مي کند و مي ميراند، و به سوي او باز گردانده مي شويد.
#
{53} يقول تعالى لنبيِّه - صلى الله عليه وسلم -: {ويستنبئونك أحقٌّ هو}؛ أي: يستخبرك المكذِّبون على وجه التعنُّت والعناد لا على وجه التبيُّن والاسترشاد. {أحقٌّ هو}؛ أي: أصحيح حشر العباد وبعثهم بعد موتهم ليوم المعاد وجزاء العباد بأعمالهم إن خيراً فخيرٌ وإن شرًّا فشرٌّ؟ {قل}: لهم مقسماً على صحَّته مستدلاًّ عليه بالدليل الواضح والبرهان: {إي ورَبِّي إنَّه لحقٌّ}: لا مِرْيَةَ فيه ولا شبهة تعتريه، {وما أنتُم بمعجِزين}: لله أن يبعثكم؛ فكما ابتدأ خلقكم ولم تكونوا شيئاً؛ كذلك يعيدكم مرَّة أخرى ليجازِيَكم بأعمالكم.
(53) خداوند متعال به پیامبرش صلی الله علیه وسلم میفرماید: (
﴿وَيَسۡتَنۢبُِٔونَكَ﴾) و تکذیبکنندگان از روی خیره سری و مخالفت ورزیدن از تو میپرسند، نه برای اینکه مسئله روشن شود و راه یابند. (
﴿أَحَقٌّ هُوَ﴾) که آیا محشور شدن بندگان و برانگیخته شدن آنها پس از مرگشان و در روز قیامت، و جزا داده شدنِ بندگان بر حسب اعمالشان؛ اگر کار نیک انجام داده باشند پاداش نیک دریافت کنند و اگر کار بد انجام داده باشند پاداش بد، راست است؟ (
﴿قُلۡ﴾) بر راست بودن آن سوگند یاد کن،
و با استدلالِ واضح به آنان بگو: (
﴿إِي وَرَبِّيٓ إِنَّهُۥ لَحَقّٞ﴾) آری! سوگند به پروردگارم که آن راست است، و هیچ شک و شبههای در آن نیست. (
﴿وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِينَ﴾) و نمیتوانید خدا را از اینکه شما را برانگیزد، درمانده کنید. پس همانطور که شما را ابتدا آفرید در حالی که چیزی نبودید، همانطور باری دیگر شما را باز میگرداند، تا طبق اعمالتان سزا و جزا دهد.
#
{54} {و} إذا كانت القيامة، فلو {أنَّ لكلِّ نفس ظلمتْ}: بالكفر والمعاصي جميع {ما في الأرض}: من ذهب وفضَّة وغيرهما؛ لتفتدي به من عذاب الله، {لافتدتْ به}: ولما نَفَعَها ذلك، وإنما النفع والضُّرُّ والثواب والعقاب على الأعمال الصالحة والسيئة، {وأسرُّوا}؛ أي: الذين ظلموا، {الندامةَ لما رأوا العذابَ}: ندموا على ما قدَّموا ولات حين مناص، {وقُضِيَ بينهم بالقِسْطِ}؛ أي: العدل التامِّ الذي لا ظلم ولا جور فيه بوجه من الوجوه.
(54) و چون قیامت فرا رسد در آن روز، (
﴿وَلَوۡ أَنَّ لِكُلِّ نَفۡسٖ ظَلَمَتۡ﴾) اگر کسی که با کفر ورزیدن و انجام گناه بر خویشتن ستم کردهاست، (
﴿مَا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) همۀ آنچه را که در زمین است،
از قبیل: طلا و نقره و غیره را داشته باشد، و آن را برای نجات خود از عذاب خدا بپردازد، (
﴿لَٱفۡتَدَتۡ بِهِۦ﴾) و آن را بلاگردان خود دهد، و فدیۀ گناهانش کند، به او فایده ای نخواهد داد؛ زیرا سود و زیان و پاداش و عذاب، مبنی بر کارهای شایسته و بد آدمی خواهد بود. (
﴿وَأَسَرُّواْ ٱلنَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَ﴾) و چون عذاب را ببینند، کسانی که ستم کرده اند، آهسته و پنهانی اظهار ندامت میکنند، و بر کارهایی که در گذشته کردهاند، پشیمان میشوند. اما دیگر کار از کار گذشته است، (
﴿وَقُضِيَ بَيۡنَهُم بِٱلۡقِسۡطِ﴾) و به دادگری کامل و به دور از هر نوع ستم و ظلمی در میان آنان داوری میشود.
#
{55} {ألا إن لله ما في السموات والأرض}: يحكم فيهم بحكمه الدينيِّ والقَدَريِّ، وسيحكم فيهم بحكمه الجزائيِّ، ولهذا قال: {ألا إنَّ وعدَ الله حقٌّ ولكن أكثرهم لا يعلمون}: فلذلك لا يستعدُّون للقاء الله، بل ربَّما لم يؤمنوا به، وقد تواترت عليه الأدلَّة القطعيَّة والبراهين النقليَّة والعقليَّة.
(55) (
﴿أَلَآ إِنَّ لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) آگاه باشید که آنچه در آسمانها و زمین است، از آن خداست، و طبق حکم دینی و قَدَری خود، در آن حکم مینماید، و در میان آنها به فرمان جزاییاش حکم خواهد کرد.
بنابراین فرمود: (
﴿أَلَآ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ﴾) آگاه باشید که وعدۀ خداوند حق است، ولی بیشتر آنان نمیدانند. پس خود را برای لقای خدا آماده نمیکنند، بلکه حتی به آن ایمان نمیآورند، در حالی که دلایل قطعی و حجتهای عقلی و نقلی بر صحت آن دلالت مینماید.
#
{56} {هو يُحيي ويُميتُ}؛ أي: هو المتصرِّف بالإحياء والإماتة وسائر أنواع التدابير لا شريك له في ذلك. {وإليه تُرجعون}: يوم القيامة، فيجازيكم بأعمالكم خيرها وشرِّها.
(56) (
﴿هُوَ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُ﴾) زنده گرداندن و میراندن و انواع تدابیر در اختیار اوست و در آن شریکی ندارد. (
﴿وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ﴾) و در روز قیامت به سوی او برگردانده میشوید، و شما را طبق اعمالتان جزا و سزا میدهد؛ اگر اعمالتان خوب باشد، پاداش خوب به شما میدهد؛ و اگر اعمالتان بد باشد، سزای بد به شما میدهد.
{يَاأَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ (57) قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ (58)}.
يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَاء لِّمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ اي مردم! از سوي پروردگارتان اندرزي، و در مان چيزهايي که در سينه هاست براي شما آمده است، و هدايت و رحمتي است براي مومنان.
قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِكَ فَلْيَفْرَحُواْ هُوَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ بگو: « به فضل و رحمت خداست که
(مسلمانان) بايد شادمان شوند. و اين از آنچه فراهم مي آورند بهتر است»
#
{57} يقول تعالى مرغِّباً للخلقِ في الإقبال على هذا الكتاب الكريم بذكْر أوصافه الحسنة الضروريَّة للعباد فقال: {يا أيُّها الناس قد جاءتكم موعظةٌ من ربِّكم}؛ أي: تعظكم وتنذركم عن الأعمال الموجبة لسخط الله، المقتضية لعقابه، وتحذِّركم عنها ببيان آثارها ومفاسدها، {وشفاءٌ لما في الصدور}: وهو هذا القرآن، شفاءٌ لما في الصدور من أمراض الشهوات الصَّادة عن الانقياد للشرع، وأمراض الشُّبهات القادحة في العلم اليقينيِّ؛ فإنَّ ما فيه من المواعظ والترغيب والترهيب والوعد والوعيد مما يوجب للعبد الرغبة والرهبة، وإذا وُجِدَتْ فيه الرغبة في الخير والرَّهبة عن الشرِّ ونمتا على تكرُّر ما يرد إليها من معاني القرآن؛ أوجب ذلك تقديم مراد الله على مراد النفس، وصار ما يرضي اللهَ أحبَّ إلى العبد من شهوة نفسه، وكذلك ما فيه من البراهين والأدلَّة التي صرَّفها الله غاية التصريف وبيَّنها أحسن بيان مما يزيل الشُّبه القادحة في الحقِّ ويصل به القلب إلى أعلى درجات اليقين، وإذا صحَّ القلب من مرضه، ورَفَلَ بأثواب العافية؛ تبعتْه الجوارحُ كلُّها؛ فإنها تصلُح بصلاحه وتفسُد بفساده.
{وهدىً ورحمةٌ للمؤمنين}: فالهدى هو العلم بالحقِّ والعمل به، والرحمةُ هي ما يحصل من الخير والإحسان والثواب العاجل والآجل لمن اهتدى به؛ فالهدى أجلُّ الوسائل، والرحمةُ أكملُ المقاصد والرغائب، ولكنْ لا يهتدي به ولا يكون رحمةً إلاَّ في حقِّ المؤمنين، وإذا حصل الهدى وحلَّت الرحمة الناشئة عنه؛ حصلت السعادةُ والفلاح والربح والنجاح والفرح والسرور.
(57) خداوند متعال با بیان صفتهای خوب این کتاب بزرگوار، مردم را به روی آوردن به آن تشویق میکند.
پس فرمود: (
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَتۡكُم مَّوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّكُمۡ﴾) ای مردم! از سوی پروردگارتان اندرزی برای شما آمده است که شما را پند داده؛ و از کارهایی که باعث ناخشنودی خدا و گرفتار شدن به عذابش میگردد، بیم میدهد؛ و با بیان آثار و مفاسد آن، شما را از آن برحذر میدارد. (
﴿وَشِفَآءٞ لِّمَا فِي ٱلصُّدُورِ﴾) و درمانی است برای آنچه که در سینههاست. این قرآن برای بیماریهای حاصل از شهوات که در سینههاست، و آدمی را از فرمان بردن از شریعت بازمیدارد؛ نیز برای بیماریهای حاصل از شبهات که علم یقینی را دچار نقص و کمبود میکنند، درمان است. چون در قرآن، پندها و تشویق و ترساندن و وعده و وعیدهایی است که باعث روی آوردن بنده و ترساندن او میگردد. و چون علاقه به انجام کارهای خوب، و ترس از بدی در او پدید بیاید، و این علاقهمندی و ترس بر اساس تکرار معانی و مفاهیم قرآنی در وی رشد نماید، از این کار واجب میآید که خواستۀ خدا را برخواستۀ نفس مقدم بدارد، نیز این امر موجب میشود تا آنچه را که خدا میپسندد، از شهوت نفس برای او دوست داشتنیتر شود. و همچنین دلایل و حجتهایی که در قرآن است و خداوند آن را به شیوههای مختلف و به بهترین صورت بیان کرده است، هر شک و شبههای را که به
«ساحت» حق وارد شود، از بین میبرد، و قلب را به بالاترین درجات یقین میرساند. و چون قلب از بیماری رهایی یابد و لباس تندرستی به تن کند، همۀ اعضا از آن پیروی میکنند؛ زیرا اعضا با سلامت قلب، تندرستی بهدست میآورند؛ و با فاسد شدن آن، فاسد میگردند. (
﴿وَهُدٗى وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) و هدایت و رحمتی است برای مؤمنان. پس هدایت، شناخت حق و عمل کردن به آن است. و رحمت، عبارت است از خیر و احسان و پاداش دنیا و قیامت که نصیب کسی میشود که به هدایت قرآن رهنمون شده باشد. پس هدایت بزرگترین وسیله، و رحمت بهترین و برترین اهداف است. اما به وسیلۀ این قرآن، جز مؤمن هدایت نمیشود؛ و این قرآن، فقط برای مؤمنان مایۀ رحمت است. و چون هدایت به دست آید و رحمتِ پدید آمده از هدایت نازل شود، سعادت و رستگاری و سود و موفقیت و شادی و سرور به دست خواهد آمد.
#
{58} ولذلك أمر تعالى بالفرح بذلك، فقال: {قلْ بفضل الله}: الذي هو القرآنُ، الذي هو أعظم نعمة ومِنَّة وفضل تفضَّل الله به على عباده، ورحمتِهِ: الدين والإيمان وعبادة الله ومحبَّته ومعرفته. {فبذلك فَلْيَفْرَحوا هو خيرٌ مما يجمعون}: من متاع الدُّنيا ولذَّاتها؛ فنعمة الدين المتَّصلة بسعادة الدارين لا نسبة بينها وبين جميع ما في الدُّنيا مما هو مضمحلٌّ زائل عن قريب. وإنَّما أمر الله تعالى بالفرح بفضله ورحمته؛ لأنَّ ذلك مما يوجب انبساط النفس ونشاطها وشكرها لله تعالى وقوَّتها وشدَّة الرغبة في العلم والإيمان الداعي للازدياد منهما، وهذا فرحٌ محمودٌ؛ بخلاف الفرح بشهوات الدُّنيا ولذَّاتها أو الفرح بالباطل؛ فإنَّ هذا مذمومٌ؛ كما قال تعالى عن قوم قارون له: {لا تَفْرَحْ إنَّ الله لا يحبُّ الفرحين}، وكما قال تعالى في الذين فرحوا بما عندهم من الباطل المناقض لما جاءت به الرسل: {فلَّما جاءتْهم رسلُهم بالبيِّناتِ فرحوا بما عندَهم من العلم}.
(58) بنابراین خداوند متعال دستور داده است تا به آن خوشحال شوند.
پس فرمود: (
﴿قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ﴾) بگو: به فضل خدا که قرآن است و بزرگترین نعمت و احسان و فضلی است که به بندگانش ارزانی نموده است، (
﴿وَبِرَحۡمَتِهِۦ﴾) و به رحمت او که دین و ایمان و عبادت خدا و دوست داشتن او و شناخت اوست، (
﴿فَبِذَٰلِكَ فَلۡيَفۡرَحُواْ هُوَ خَيۡرٞ مِّمَّا يَجۡمَعُونَ﴾) به همین باید شادمان شوند، و این از هر آنچه فراهم میآورند -اعم از کالاهای دنیا و لذتهای آن- بهتر است. پس نعمت دین که سعادت هر دو جهان را به همراه دارد، با تمام آنچه که در دنیا هست و از بین میرود، قابل مقایسه نیست. دین کجا و دنیا کجا! و خداوند دستور داده است به هنگام برخورداری از فضل و رحمتش شاد شویم؛ چون این امر باعث شاداب گشتن و با نشاط شدن نفس میگردد، و سبب میشود تا انسان شکر خدا را به جای بیاورد و نیرو بگیرد و به علم و ایمان علاقهمند شود و به آنها بیفزاید، و این امر پسندیدهای است. به خلاف شاد شدن به شهوتهای دنیا و لذتهایش، یا شاد شدن به خاطر باطل؛ زیرا این امر مذموم است.
خداوند متعال در مورد قوم قارون بیان فرموده است که به وی گفتند: ﴿لَا تَفۡرَحۡۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡفَرِحِينَ﴾ شاد مباش! همانا خداوند شادمانان را دوست نمیدارد. همانطور که خداوند متعال در مورد کسانی که به باطلی که نزدشان بود خوشحال شده بودند، و با آنچه پیامبران آورده بودند متناقض بود،
فرموده است: ﴿فَلَمَّا جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ فَرِحُواْ بِمَا عِندَهُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ﴾ و هنگامی که پیامبرانشان با دلایل روشن نزد آنان آمدند، به دانشی که نزدشان بود شاد شدند.
{قُلْ أَرَأَيْتُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ لَكُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرَامًا وَحَلَالًا قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ (59) وَمَا ظَنُّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَشْكُرُونَ (60)}.
قُلْ أَرَأَيْتُم مَّا أَنزَلَ اللّهُ لَكُم مِّن رِّزْقٍ فَجَعَلْتُم مِّنْهُ حَرَامًا وَحَلاَلاً قُلْ آللّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللّهِ تَفْتَرُونَ بگو: «به من بگوييد آنچه از روزي که خداوند برايتان فرستاده است
(چرا) برخي از آن را حرام و برخي از آن را حلال نموده اند؟ آيا خداوند به شما اجازه داده است يا بر خداوند دروغ مي بنديد؟
وَمَا ظَنُّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَشْكُرُونَ آيا کساني که بر خد دروغ مي بندند و در روز قيامت به سوي خدا بر مي گردند، گمان مي برند چگونه با آنان رفتار شود؟ به راستي خداوند نسبت به مردم داراي فضل و مهرباني است ولي بيشترشان سپاسگزار نيستند.
#
{59} يقول تعالى منكراً على المشركين الذين ابتدعوا تحريم ما أحلَّ الله وتحليلَ ما حرَّمه: {قلْ أرأيتُم ما أنزل الله لكم من رزقٍ}؛ يعني: أنواع الحيوانات المحلَّلة التي جعلها الله رزقاً لهم ورحمة في حقِّهم، قل لهم موبِّخاً على هذا القول الفاسد: {آللهُ أذِنَ لكم أم على الله تفترونَ}: ومن المعلوم أنَّ الله لم يأذنْ لهم؛ فعُلِمَ أنهم مفترون.
(59) خداوند متعال با اعتراض بر مشرکانی که حرام خدا را حلال نمودند و حلال او را حرام کردند،
میفرماید: (
﴿قُلۡ أَرَءَيۡتُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ لَكُم مِّن رِّزۡقٖ﴾) بگو: به من بگویید: انواع حیوانات حلال گوشت که خداوند روزی شما قرار داده و رحمتی برای شما گردانده است، (
﴿فَجَعَلۡتُم مِّنۡهُ حَرَامٗا وَحَلَٰلٗا﴾)
[چرا] برخی از آن را حرام، و برخی دیگر را حلال نمودهاید؟ آنان را سرزنش کن،
و به خاطر این گفتۀ فاسدشان به آنها بگو: (
﴿ءَآللَّهُ أَذِنَ لَكُمۡۖ أَمۡ عَلَى ٱللَّهِ تَفۡتَرُونَ﴾) آیا خداوند به شما اجازه داده است
[این کار را بکنید] یا بر خدا دروغ میبندید؟ و مشخص است که خداوند به آنان اجازه نداده است. پس دانسته شد که آنها دروغ میبندند.
#
{60} {وما ظنُّ الذين يفترون على الله الكذبَ يوم القيامة}: أن يفعل الله بهم من النَّكال ويُحِلَّ بهم من العقاب؛ قال تعالى: {ويومَ القيامة ترى الذين كذبوا على الله وجوهُهُم مسودَّةٌ}.
{إنَّ الله لذو فضل على الناس}: كثير وذو إحسان جزيل. ولكنَّ أكثر الناس لا يشكرون، إما أن لا يقوموا بشكرها، وإما أن يستعينوا بها على معاصيه، وإما أن يحرِّموا منها، ويردُّوا ما منَّ الله به على عباده، وقليلٌ منهم الشاكر الذي يعترف بالنعمة، ويثني بها على الله، ويستعين بها على طاعته.
ويستدل بهذه الآية على أنَّ الأصل في جميع الأطعمة الحلُّ؛ إلاَّ ما وَرَدَ الشرع بتحريمه؛ لأن الله أنكر على من حرَّم الرزق الذي أنزله لعباده.
(60) (
﴿وَمَا ظَنُّ ٱلَّذِينَ يَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾) آیا کسانی که بر خدا دروغ میبندند، دربارۀ عذابی که پروردگار در روز قیامت به آنان میچشاند، چه گمان دارند؟
خداوند متعال فرموده است: ﴿وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ تَرَى ٱلَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَى ٱللَّهِ وُجُوهُهُم مُّسۡوَدَّةٌ﴾ و روز قیامت میبینی کسانی را که بر خدا دروغ بستهاند، چهرههایشان سیاه شده است. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ﴾) به راستی که خداوند نسبت به مردم دارای فضل و مهربانی زیاد و بخشش فراوان است. (
﴿وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَشۡكُرُونَ﴾) ولی بیشترشان سپاسگزار نیستند؛ یا شکر و فضل خدا را به جای نمیآورند، و یا اینکه از فضل و نعمت خدا در راستای نافرمانی او کمک میگیرند، و یا از آن محروم گردند و آنچه را که خدا بر بندگانش ارزانی نموده است، نپذیرند. و تعداد اندکی از آنان سپاسگزارند و به نعمتهای او اعتراف میکنند و ستایش خدا را بر نعمتهایش به جای میآورند و از آن در راه طاعت خدا کمک میگیرند. و از این آیه استنباط میشود که اصل در همۀ خوراکها حلال بودن است، مگر آن چیزی که شریعت حرام کرده است؛ چون پروردگار بر کسی که رزق و روزی وی را حرام کند، اعتراض کرده است.
{وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَلَا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُودًا إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ وَمَا يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ وَلَا أَصْغَرَ مِنْ ذَلِكَ وَلَا أَكْبَرَ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ (61)}.
وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُودًا إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ وَمَا يَعْزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّمَاء وَلاَ أَصْغَرَ مِن ذَلِكَ وَلا أَكْبَرَ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ و تود در هيچ حالتي قرار نمي گيري و چيزي از قرآن نمي خواني، و هيچ کاري را نمي کنيد مگر اينکه براي شما گواهيم آنگاه که شما بدان مبادرت مي ورزيد، و به آن مشغول مي شويد. و به اندازۀ ذره اي در زمين و آسمان از پروردگارت پوشيده نمي ماند، و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر از آن مگر اينکه در کتابي روشن نوشته شده است.
#
{61} يخبر تعالى عن عموم مشاهدته واطِّلاعه على جميع أحوال العباد في حركاتهم وسَكَناتهم، وفي ضمن هذا الدعوة لمراقبته على الدوام، فقال: {وما تكونُ في شأنٍ}؛ أي: حال من أحوالك الدينيَّة والدنيويَّة، {وما تتلو منه من قرآنٍ}؛ أي: وما تتلو من القرآن الذي أوحاه الله إليك، {ولا تعملون من عمل}: صغيرٍ أو كبيرٍ، {إلاَّ كنَّا عليكم شهوداً إذ تُفيضون فيه}؛ أي: وقت شروعكم فيه واستمراركم على العمل به، فراقبوا الله في أعمالكم، وأدُّوها على وجه النصيحة والاجتهاد فيها، وإيَّاكم وما يَكره الله تعالى؛ فإنه مطَّلع عليكم عالمٌ بظواهركم وبواطنكم. {وما يعزُبُ عن ربِّك}؛ أي: ما يُغابُ عن علمه وسمعه وبصره ومشاهدته {من مثقال ذرَّةٍ في الأرض ولا في السماء ولا أصغرَ من ذلك ولا أكبرَ إلا في كتابٍ مُبين}؛ أي: قد أحاط به علمُه وجرى به قلمُه. وهاتان المرتبتان من مراتب القضاء والقدر كثيراً ما يُقرِنُ الله بينهما، وهما العلم المحيط بجميع الأشياء وكتابته المحيطة بجميع الحوادث؛ كقوله تعالى: {ألم تَعْلَمْ أنَّ الله يعلمُ ما في السماء والأرض إنَّ ذلك في كتابٍ إنَّ ذلك على الله يسيرٌ}.
(61) خداوند متعال از فراگیری نظارت وآگاهیاش بر تمام حالات بندگان و حرکت و سکونت آنان خبر میدهد، و در ضمن آنان را فرا میخواند که همواره او را مراقب و حاضر و ناظر بدانند.
پس فرمود: (
﴿وَمَا تَكُونُ فِي شَأۡنٖ﴾) و تو در هیچ حالت دینی و دنیوی قرار نمیگیری، (
﴿وَمَا تَتۡلُواْ مِنۡهُ مِن قُرۡءَانٖ﴾) و چیزی از قرآنی که به سوی تو وحی شده است، نمیخوانی، (
﴿وَلَا تَعۡمَلُونَ مِنۡ عَمَلٍ﴾) و هیچ کار کوچک یا بزرگی را انجام نمیدهید، (
﴿إِلَّا كُنَّا عَلَيۡكُمۡ شُهُودًا إِذۡ تُفِيضُونَ فِيهِ﴾) مگر اینکه در آن وقت که آن را آغاز کرده، و سپس ادامه میدهید، بر شما گواهیم. پس در کارهایتان خداوند را مراقب بدانید، و آنها را مخلصانه و مجدانه انجام دهید، و از آنچه خداوند نمیپسندد، بپرهیزید؛ زیرا از شما اطلاع دارد، و ظاهر و باطن شما را میداند. (
﴿وَمَا يَعۡزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثۡقَالِ ذَرَّةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِي ٱلسَّمَآءِ وَلَآ أَصۡغَرَ مِن ذَٰلِكَ وَلَآ أَكۡبَرَ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٍ﴾) و به اندازۀ ذرهای در زمین و آسمان از آگاهی و سمع و بصر پروردگارت پوشیده نمیماند -و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر از آن- مگر اینکه در کتابی روشن نوشته شده است؛ یعنی علم و آگاهی او، آن را فرا گرفته و قلمش آن را نوشته است. و این دو قسمت، از اقسام چهارگانۀ قضا و قدر است، که خداوند در بسیاری جاها، آن دو را همراه با هم بیان میدارد. و آن دو؛ علم فراگیر خداوند به همۀ اشیا، و نوشتن همه اتفاقات است.
همچنانکه در جای دیگری میفرماید: (
﴿أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ مَا فِي ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّ ذَٰلِكَ فِي كِتَٰبٍۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ﴾) آیا نمیدانی که خداوند آنچه را که در آسمانها و زمین است، میداند؟ بی گمان آن، در کتابی نوشته شده است. همانا آن بر خداوند آسان است.
{أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (62) الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ (63) لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ لَا تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (64)}.
أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ همانا بي گمان دوستان خدا بيمي بر آنان نيست و آنها اندوهگين نمي شوند
الَّذِينَ آمَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ کساني که ايمان آورده و پرهيزگاري پيشه کرده اند
لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَياةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ براي آنان در زندگاني دنيا و آخرت بشارت است، و عده هاي خداوند هيچ دگرگوني نمي پذيرد، اين همان رستگاري بزرگ است.
#
{62} يخبر تعالى عن أوليائه وأحبائه ويذكر أعمالهم وأوصافهم وثوابهم، فقال: {ألا إنَّ أولياء الله لا خوفٌ عليهم}: فيما يستقبلونه مما أمامهم من المخاوف والأهوال، {ولا هم يحزنونَ}: على ما أسلفوا؛ لأنهم لم يسلِفوا إلاَّ صالح الأعمال، وإذا كانوا لا خوفٌ عليهم ولا هم يحزنون؛ ثبت لهم الأمنُ والسعادةُ والخير الكثير الذي لا يعلمه إلا الله تعالى.
(62) خداوند متعال از دوستانش خبر میدهد و کارها و صفتها و پاداش آنان را بیان مینماید.
پس فرمود: (
﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِيَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ﴾) هان! بیگمان دوستان خدا بیمی بر آنان نیست. و ترسی از شداید و سختیهایی ندارند که در آینده فرا روی آنان است. (
﴿وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ﴾) و بر گذشته
[نیز] اندوهگین نمیشوند؛ چون آنها در گذشته جز کارهای شایسته انجام ندادهاند. و چون ترسی ندارند و اندوهی بر آنان نیست، از امنیت و سعادت و نیکی فراوانی که جز خدا کسی آن را نمیداند، برخوردار خواهند شد.
#
{63} ثم ذكر وصفَهم، فقال: {الذين آمنوا}: بالله وملائكته وكتبه ورسله واليوم الآخر وبالقدر خيره وشرِّه، وصدَّقوا إيمانهم باستعمال التقوى بامتثال الأوامر واجتناب النواهي؛ فكلُّ من كان مؤمناً تقيًّا؛ كان لله تعالى وليًّا.
(63) سپس صفتشان را بیان کرد و فرمود: (
﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾) کسانی که به خدا و فرشتگان و کتابها و پیامبرانش، و به روز قیامت و تقدیر خیر و شر او ایمان آورده، و با پرهیزگاری و به جای آوردن دستورات و پرهیز از منهیات، راستی ایمانشان را نشان دادهاند. پس هرکس که مؤمنی پرهیزگار باشد، دوست خداوند است.
#
{64} و {لهم البُشرى في الحياة الدنيا وفي الآخرة}: أما البشارة في الدُّنيا؛ فهي الثناء الحسن والمودَّة في قلوب المؤمنين والرؤيا الصالحة وما يراه العبد من لطف الله به وتيسيره لأحسن الأعمال والأخلاق وصرفه عن مساوئ الأخلاق، وأما في الآخرة؛ فأولها البشارة عند قبض أرواحهم؛ كما قال تعالى: {إنَّ الذين قالوا ربُّنا الله ثم استقاموا تتنزَّلُ عليهم الملائكة ألا تخافوا ولا تحزنوا وأبشروا بالجنَّة التي كنتُم توعَدون}: وفي القبر ما يُبَشَّر به من رضا الله تعالى والنعيم المقيم، وفي الآخرة تمام البشرى بدخول جنات النعيم والنجاة من العذاب الأليم. {لا تبديلَ لكلماتِ الله}: بل ما وعد الله؛ فهو حقٌّ لا يمكن تغييره ولا تبديله؛ لأنَّه الصادق في قيله، الذي لا يقدر أحدٌ أن يخالفه فيما قدره وقضاه. {ذلك هو الفوزُ العظيمُ}: لأنه اشتمل على النجاة من كلِّ محذور، والظَّفر بكل مطلوب محبوب، وحَصَرَ الفوز فيه؛ لأنه لا فوز لغير أهل الإيمان والتقوى.
والحاصل أنَّ البُشرى شاملةٌ لكل خير وثواب رتَّبه الله في الدنيا والآخرة على الإيمان والتقوى، ولهذا أطلق ذلك فلم يقيِّده.
(64) بنابراین (
﴿لَهُمُ ٱلۡبُشۡرَىٰ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ﴾) برای آنان در زندگانی دنیا و آخرت بشارت است. اما بشارت در دنیا، ذکر خیر و محبت در دلهای مؤمنان، و خواب راستین، و برخورداری از لطف خدا، و اینکه پروردگار برای او میسّر گرداند که بهترین اعمال را انجام دهد و به نیکوترین اخلاق متصف گردد، و اینکه او را از اخلاق و رفتار زشت باز دارد. و اما بشارت در آخرت، ابتدا به هنگام گرفتن ارواح است،
همان طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ﴾ بیگمان کسانی که گفتند:
«پروردگار ما «الله» است.» سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان فرود میآیند
[و میگویند: ] نترسید و اندوهگین نشوید و شما را مژده باد و شاد شوید به بهشتی که وعده داده میشوید. و در قبر نیز، به خشنودی خدا و نعمت همیشگی مژده داده میشوند. و بشارت کامل در آخرت، با ورود به باغهای بهشت و نجات از عذاب دردناک حاصل میشود. (
﴿لَا تَبۡدِيلَ لِكَلِمَٰتِ ٱللَّهِ﴾) وعدههای خداوند هیچ دگرگونی نمیپذیرد؛ بلکه آنچه خداوند وعده داده، حق است، و تغییر و دگرگونی در آن به وجود نمیآید؛ چون خداوند در گفتارش راستگوست، و هیچ کس نمیتواند در آنچه او مقرر نموده، با وی مخالفت کند. (
﴿ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ﴾) این است رستگاری بزرگ، چون مشتمل بر نجات از هر امر ناگوار و ناخوشایند، و دستیابی به هر خواسته و آرزوی دوست داشتنی است. و رستگاری را در آن منحصر کرد؛ چون رستگاری، برای غیر اهل ایمان و تقوا وجود ندارد. حاصل مطلب اینکه مژده، هر خیر و ثوابی را در بر دارد، و خداوند در دنیا و آخرت آن را نتیجۀ ایمان و پرهیزگاری قرار داده است؛ بنابراین آن را به طور مطلق بیان فرمود، و مقیّدش نکرد.
{وَلَا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (65)}.
وَلاَ يَحْزُنكَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعًا هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ و سخنان آنان تو را اندوهگين نسازد، زيرا عزت کاملاًٌ از آن خداست، او شنواي آگاه است.
#
{65} أي: ولا يحزُنْك قول المكذِّبين فيك من الأقوال التي يتوصَّلون بها إلى القدح فيك وفي دينك؛ فإن أقوالهم لا تُعِزُّهم ولا تضرُّك شيئاً. {إنَّ العزَّة لله جميعاً}؛ يؤتيها من يشاء ويمنعها ممن يشاء، قال تعالى: {من كان يريد العزة فلله العزة جميعاً} أي: فليطلبها بطاعته؛ بدليل قوله بعده: {إليه يصعدُ الكَلِمُ الطِّيبُ والعمل الصالح يرفعُه}: ومن المعلوم أنك على طاعة الله، وأنَّ العزَّة لك ولأتباعك من الله. {ولله العزَّةُ ولرسوله وللمؤمنين}. وقوله: {هو السميع العليم}؛ أي سمعه قد أحاط بجميع الأصوات؛ فلا يخفى عليه شيء منها؛ وعلمه قد أحاط بجميع الظواهر والبواطن؛ فلا يَعْزُبُ عنه مثقالُ ذرة في السماوات والأرض ولا أصغر من ذلك ولا أكبر، وهو تعالى يسمعُ قولك وقول أعدائك فيك، ويعلم ذلك تفصيلاً؛ فاكتفِ بعلم الله وكفايته؛ فمن يتَّق الله فهو حسبه.
(65) سخنانی که تکذیب کنندگان دربارۀ تو میگویند و از این طریق به عیبجویی از تو و دینت میپردازند، شما را اندوهگین نسازد، و بدان که این سخنان، آنان را عزت و قدرت نمیبخشد و به شما نیز زیانی نمیرساند، (
﴿إِنَّ ٱلۡعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا﴾) چراکه عزت، کاملاً از آنِ خداست؛ به هرکس که بخواهد، آن را میدهد؛ و آن را از هرکس که بخواهد، میگیرد.
خداوند متعال میفرماید: ﴿كَانَ يُرِيدُ ٱلۡعِزَّةَ فَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ جَمِيعًا﴾ هر کس عزت را میخواهد، پس عزّت، همگی از آنِ خداست؛ یعنی باید آن را، با اطاعت از خدا بجویید.
به دلیل اینکه بعد از آن فرموده است: ﴿إِلَيۡهِ يَصۡعَدُ ٱلۡكَلِمُ ٱلطَّيِّبُ وَٱلۡعَمَلُ ٱلصَّٰلِحُ يَرۡفَعُهُۥ﴾ سخن پاک، به سوی او بالا میرود و کردار شایسته را بلند مینماید. و مشخص است که شما بر طاعت الهی قرار داری، و عزّت خدا، از آن شما و پیروانت است.
﴿وَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِۦ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ و عزت از آن خدا و پیامبر ومؤمنان است. (
﴿هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ﴾) او شنوای داناست؛ یعنی شنوایی او، همۀ صداها را احاطه نموده است و هیچ چیزی بر او پوشیده نمیماند؛ و آگاهی و دانایی او، همۀ آشکارها و پنهانها را احاطه کرده است. پس به اندازۀ ذرهای در آسمانها و زمین، نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر از آن از پروردگارت پوشیده نمیماند. و او تعالی، سخن شما و دشمنانت را میشنود، و بهطور مفصّل از آن آگاه است. پس به دانش و آگاهی خدا بسنده کن؛ زیرا هر کس از خدا بترسد، خدا او را کافی است.
{أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَكَاءَ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ (66) هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ (67)}.
أَلا إِنَّ لِلّهِ مَن فِي السَّمَاوَات وَمَن فِي الأَرْضِ وَمَا يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ شُرَكَاء إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ و آگاه باش هر کس که در آسمانها و زمين است از آن خداست. کساني که غير از خدا شريکاني را به فرياد مي خوانند جز از گمان پيروي نمي کنند، و کارشان جز تخمين و دروغ گفته نيست.
هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُواْ فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَسْمَعُونَ او خدايي است که شب را براي شما پديد آورده است تا در آن آرامش يابيد. بي گمان در اين کار براي گروهي که مي شنوند نشانه هاست.
#
{66} يخبر تعالى أن له ما في السماوات والأرض خلقاً وملكاً [وعبيدًا]، يتصرَّف فيهم بما يشاء من أحكامه؛ فالجميع مماليك لله مسخَّرون مدبَّرون لا يستحقُّون شيئاً من العبادة وليسوا شركاء لله بوجه من الوجوه، ولهذا قال: {وما يتَّبع الذين يدعون من دون الله شركاء إن يتَّبِعون إلاَّ الظَّنَّ}: الذي لا يغني من الحقِّ شيئاً، {وإنْ هم إلاَّ يخرصُون}: في ذلك خرصٌ وإفك وبهتان؛ فإن كانوا صادقين في أنها شركاء لله؛ فليُظْهِروا من أوصافها ما تستحقُّ به مثقال ذرَّة من العبادة؛ فلن يستطيعوا؛ فهل منهم أحدٌ يخلق شيئاً أو يرزق أو يملك شيئاً من المخلوقات أو يدبِّر الليل والنهار الذي جعله الله قياماً للناس؟!
(66) خداوند متعال خبر میدهد که آفرینش و فرمانروایی آسمانها و زمین و تمام بندگانی که در آن دو میباشند، از آن او میباشند؛ و هرگونه که بخواهد، در آنها تصرف میکند. پس همه از آن خدایند، و تحت تدبیر او هستند، و مسخّر او میباشند، و سزاوار هیچ چیزی از عبادت نیستند و به هیچ وجهی شریک خدا نمیباشند.
بنابراین فرمود: (
﴿وَمَا يَتَّبِعُ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُرَكَآءَۚ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ﴾) و کسانی که غیر از خدا شریکانی را به فریاد میخوانند، جز از گمان پیروی نمیکنند. و گمان نیز آدمی را از حق بی نیاز نمیگرداند. (
﴿وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا يَخۡرُصُونَ﴾) وکارشان جز تخمین زدن و دروغ گفتن نیست.
پس اگر در اینکه میگویند: «معبودانشان شریکان خدا هستند» راست میگویند، بروند و از صفات آنان چیزی را بیاورند که با وجود آن، معبودانشان سزاوار یک ذرّه عبادت گردند! اما هرگز نمیتوانند صفتی از صفات ربوبیت را برای آنان اثبات کنند. آیا کسی از معبودانشان هست که چیزی بیافریند؟ یا روزی بدهد و یا مالک چیزی از مخلوقات باشد؟ یا شب و روز را که خداوند آنها را مایۀ پایداری مردم قرار داده است، بگرداند؟
#
{67} و {هو الذي جعل لكم الليل لتسكنوا فيه}: في النوم والراحة بسبب الظلمة التي تغشى وجه الأرض؛ فلو استمرَّ الضياءُ؛ لما قروا ولما سكنوا. {و} جعل الله {النهار مبصراً}؛ أي: مضيئاً يبصر به الخلقُ فيتصرَّفون في معايشهم ومصالح دينهم ودنياهم. {إنَّ في ذلك لآيات لقوم يسمعون}: عن الله سمعَ فَهْم وقَبول واسترشاد، لا سمع تعنُّت وعناد؛ فإنَّ في ذلك لآيات لقوم يسمعون يستدلُّون بها على أنه وحده المعبود، وأنَّه الإله الحق، وأن إلهية ما سواه باطلة، وأنه الرءوف الرحيم العليم الحكيم.
(67) (
﴿هُوَ ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلَّيۡلَ لِتَسۡكُنُواْ فِيهِ﴾) و او خدایی است که شب را برای شما پدید آورده است تا به سبب تاریکی که زمین را میپوشاند، در خواب و استراحت بیارامید؛ و اگر روشنایی ادامه مییافت، آنها آرام نمیگرفتند. (
﴿وَٱلنَّهَارَ مُبۡصِرًا﴾) و خداوند روز را روشن گردانیده است تا مردم به وسیلۀ روشنایی آن ببینند و به کار و زندگی و کسب منافع دین و دنیای خود بپردازند. (
﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَسۡمَعُونَ﴾) بیگمان در این کار برای گروهی که
[مطالبی را] از سرِ فهم و پذیرش و رهنمود شدن ـ نه از روی خود بزرگ بینی و دشمنی ـ از خداوند میشنوند، نشانههایی برای آنان وجود دارد. و با این آیات، استدلال میکنند که فقط خداوند معبود یگانه و خداوند بر حق است، و الوهیت غیر از او، باطل است و او مهربان و دانا و حکیم است.
{قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ هُوَ الْغَنِيُّ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ إِنْ عِنْدَكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ بِهَذَا أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ (68) قُلْ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لَا يُفْلِحُونَ (69) مَتَاعٌ فِي الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَيْنَا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذِيقُهُمُ الْعَذَابَ الشَّدِيدَ بِمَا كَانُوا يَكْفُرُونَ (70)}.
قَالُواْ اتَّخَذَ اللّهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ هُوَ الْغَنِيُّ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَات وَمَا فِي الأَرْضِ إِنْ عِندَكُم مِّن سُلْطَانٍ بِهَـذَا أَتقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ گفتند:
«خداوند فرزندي برگرفته است» او پاک
(و منزه) است او بي نياز است. آنچه در آسمانها و زمين است از آن اوست، هيچ دليلي بر اين
(ادعا) نداريد،
آيا به خداوند چيزي نسبت مي دهيد که نمي دانيد!
قُلْ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ لاَ يُفْلِحُونَ بگو: «به راستي آيا که بر خدا دروغ مي ببندند رستگار نمي شوند».
مَتَاعٌ فِي الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَيْنَا مَرْجِعهُمْ ثُمَّ نُذِيقُهُمُ الْعَذَابَ الشَّدِيدَ بِمَا كَانُواْ يَكْفُرُونَ بهره اي ازاين دنيا است، سپس بازگشت شان به سوي ماست، و آن گاه ما عذاب سخت را به سبب کفري که مي ورزيدند به آنان مي چشانيم.
#
{68} يقول تعالى مخبراً عن بهت المشركين لربِّ العالمين: {قالوا اتَّخذ الله ولداً}: فنزَّه نفسه عن ذلك بقوله: {سبحانه}؛ أي: تنزه عما يقول الظالمون في نسبة النقائص إليه علوًّا كبيراً. ثم برهن عن ذلك بعدة براهين: أحدها قوله: {هو الغنيُّ}؛ أي: الغِنَى منحصرٌ فيه، وأنواع الغنى مستغرقة فيه؛ فهو الغني الذي له الغنى التامُّ بكل وجه واعتبار من جميع الوجوه؛ فإذا كان غنيًّا من كل وجه؛ فلأيِّ شيء يتَّخذ الولد؟! ألحاجة منه إلى الولد؟ فهذا منافٍ لغناه؛ فلا يتَّخِذ أحدًا ولداً إلا لنقص في غناه؟!
البرهان الثاني قوله: {له ما في السموات وما في الأرض}: وهذه كلمة جامعة عامةٌ، لا يخرج عنها موجودٌ من أهل السماوات والأرض، الجميع مخلوقون عبيدٌ مماليك، ومن المعلوم أن هذا الوصفَ العامَّ ينافي أن يكون له [منهم] ولدٌ؛ فإنَّ الولد من جنس والده، لا يكون مخلوقاً ولا مملوكاً؛ فملكيَّته لما في السماوات والأرض عموماً تنافي الولادة.
البرهان الثالث قوله: {إن عندكم من سُلطانٍ بهذا}؛ أي: هل عندكم من حجَّةٍ وبرهان يدلُّ على أنَّ لله ولداً؟! فلو كان لهم دليلٌ؛ لأبدَوْه، فلما تحدَّاهم وعجَّزهم عن إقامة الدليل؛ عُلم بطلان ما قالوه، وأنَّ ذلك قولٌ بلا علم، ولهذا قال: {أتقولون على الله ما لا تعلمون}: فإنَّ هذا من أعظم المحرَّمات.
(68) خداوند متعال از تهمتی که مشرکان به پروردگار جهانیان میزنند،
خبر داده و میفرماید: (
﴿قَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗا﴾) گفتند: خداوند فرزندی بر گرفته است.
پس خداوند خویشتن را از چنین چیزی منزّه قرار داده و میفرماید: (
﴿سُبۡحَٰنَهُۥ﴾) پاک و منزه است ازآنچه ستمگران میگویند. و او فراتر از آن کمبودهایی است که به وی نسبت میدهند. سپس خداوند بر این امر چندین دلیل آورد.
دلیل اول: (
﴿هُوَ ٱلۡغَنِيُّ﴾) بینیازی فقط منحصر در اوست، و از هرجهت و به هر صورت و از هر نظر بینیاز است. پس او که بینیاز است، چرا برای خود فرزندی میگیرد؟ آیا به خاطر نیازی که به فرزند دارد، این کار را میکند؟ این با بینیازی او متضاد است؛ زیرا هیچ کس فرزندی بر نمیگیرد، مگر اینکه به آن نیاز داشته باشد.
دلیل دوم: (
﴿لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) آنچه در آسمانها و زمین است، از آن اوست. و این یک قاعدۀ جامع و فراگیر است، و هیچ موجودی از اهل آسمانها و زمین از آن بیرون نمیرود، و همه مخلوق و بندگان خدا هستند. و مشخص است که این صفتِ کلی و فراگیر، منافیِ آن است که برای او فرزندی باشد؛ زیرا فرزند از جنس پدرش است، و مخلوق و مملوک نخواهد بود. پس مالکیت او بر آسمانها و زمین با فرزند داشتن متضاد است.
دلیل سوم: (
﴿إِنۡ عِندَكُم مِّن سُلۡطَٰنِۢ بِهَٰذَآ﴾) آیا دلیلی دارید که خدا فرزندی داشته باشد؟ و اگر آنان دلیلی داشتند، آن را آشکار میکردند. و هنگامی که خداوند آنها را به مبارزه طلبید و آنها از آوردن دلیل ناتوان شدند، بطلان گفتههایشان آشکار شد، و معلوم گشت که سخنی بدون علم و آگاهی است.
بنابراین فرمود: (
﴿أَتَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ﴾) آیا چیزی را به خداوند نسبت میدهید که نمیدانید؟ زیرا این از بزرگترین کارهای حرام است.
#
{69 ـ 70} {قل إنَّ الذين يفترون على الله الكذبَ لا يفلحون}؛ أي: لا ينالون مطلوبهم ولا يحصُل لهم مقصودهم، وإنما يتمتَّعون في كفرهم وكذبهم في الدُّنيا قليلاً، ثم ينتقلون إلى الله ويرجعون إليه، فيذيقهم {العذاب الشديد بما كانوا يكفرون}، وما ظلمهم الله، ولكن أنفسهم يظلمون.
(69 - 70) (
﴿قُلۡ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ لَا يُفۡلِحُونَ﴾) بگو: بهراستی آنان که بر خدا دروغ میبندند، به خواستههایشان دست نمییابند، و هدفشان حاصل نمیگردد، بلکه آنها در دنیا از کفر و دروغ خود بهره مند میشوند ، سپس به سوی خدا منتقل شده و به سوی او باز میگردند. و آنگاه عذاب سخت را به سبب کفری که میورزیدند، به آنان میچشاند.
﴿ظَلَمَهُمُ ٱللَّهُ وَلَٰكِنۡ أَنفُسَهُمۡ يَظۡلِمُونَ﴾ و خداوند بر آنان ستم نکرده است، بلکه آنان خودشان بر خویشتن ستم میکنند.
{وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَاقَوْمِ إِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلَا تُنْظِرُونِ (71) فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَمَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ (72) فَكَذَّبُوهُ فَنَجَّيْنَاهُ وَمَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَجَعَلْنَاهُمْ خَلَائِفَ وَأَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُنْذَرِينَ (73)}.
وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِن كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُم مَّقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللّهِ فَعَلَى اللّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُواْ أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُواْ إِلَيَّ وَلاَ تُنظِرُونِ و سرگذشت نوح را بر آنان بخوان،
آنگاه که به قوم خود گفت: «اي قوم من! اگر ماندن من و پند دادنم به آيات خدا بر شما گران مي آيد، پس بر خدا توکل نموده ام. تصميم قاطع بگيريد و انبازان خود را حاضر کنيد سپس کارتان نبايد بر خودتان پوشيده باشد. سپس آنچه را که مي خواهيد در حق من انجام دهيد، درغ نکنيد و مرا مهلت ندهيد.
فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَمَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللّهِ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ و اگر
(از دعوت من ) روي گردانديد
(به من زياني نمي رسانيد) و از شما پاداشي نخواسته بودم، مزد و پاداش من جز بر خدا نيست، و فرمان داده شده ام که از تسليم شدگان باشم.
فَكَذَّبُوهُ فَنَجَّيْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِي الْفُلْكِ وَجَعَلْنَاهُمْ خَلاَئِفَ وَأَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُنذَرِينَ پس او را تکذيب کردند و او و کساني را که با وي در کشتي بودند نجات داديم، و آنان را جانشين گردانيديم، و کساني را که ايات ما را تکذيب کردند غرق نموديم. پس بنگر که سرانجام بيم داده شدگان چگونه شد؟
#
{71} يقول تعالى لنبيه: واتلُ على قومك {نبأ نوح}: في دعوته لقومه حين دعاهم إلى الله مدةً طويلةً فمكث فيهم ألف سنة إلا خمسين عاماً، فلم يزدهم دعاؤه إياهم إلا طغياناً، فتملَّلوا منه وسئموا، وهو عليه الصلاة والسلام غير متكاسل ولا متوانٍ في دعوتهم، فقال لهم: {يا قوم إن كانَ كَبُرَ عليكم مَقامي وتذكيري بآيات الله}؛ أي: إن كان مقامي عندكم وتذكيري إيَّاكم ما ينفعهم بآيات الله الأدلَّة الواضحة البيِّنة، قد شقَّ عليكم، وعَظُم لديكم، وأردتم أن تنالوني بسوء أو تردُّوا الحقَّ. {فعلى الله توكَّلْتُ}؛ أي: اعتمدتُ على الله في دفع كلِّ شرٍّ يُراد بي وبما أدعو إليه؛ فهذا جندي وعدتي. وأنتم؛ فأتوا بما قدرتم عليه من أنواع العُدَد والعَدَد، {فأجمِعوا أمركم}: كلكم بحيث لا يتخلَّف منكم أحدٌ ولا تدَّخروا من مجهودكم شيئاً، {و} أحضروا {شركاءكم}: الذين كنتم تعبدونهم وتوالونهم من دون الله ربِّ العالمين، {ثم لا يكُنْ أمرُكم عليكم غُمَّةً}؛ أي: مشتبهاً خفيًّا، بل ليكنْ ذلك ظاهراً علانيةً. {ثم اقضوا إليَّ}؛ أي: اقضوا عليَّ بالعقوبة والسوء الذي في إمكانكم، {ولا تنظرون}؛ أي: لا تمهلوني ساعةً من نهار.
فهذا برهانٌ قاطعٌ وآيةٌ عظيمةٌ على صحة رسالته وصدق ما جاء به؛ حيث كان وحده لا عشيرة تحميه ولا جنود تؤويه، وقد بَادَى قومه بتسفيه آرائهم وفساد دينهم وعَيْب آلهتهم، وقد حملوا من بغضه وعداوته ما هو أعظم من الجبال الرواسي، وهم أهل القدرة والسطوة، وهو يقولُ لهم: اجتمعوا أنتم وشركاؤكم ومن استطعتم، وأبدوا كلَّ ما تقدرون عليه من الكيد، فأوقعوا بي إن قدرتُم على ذلك، فلم يقدروا على شيءٍ من ذلك، فعُلِمَ أنه الصادق حقًّا، وهم الكاذبون فيما يدعون.
(71) خداوند متعال به پیامبرش میفرماید: (
﴿وَٱتۡلُ عَلَيۡهِمۡ نَبَأَ نُوحٍ﴾) و سرگذشت نوح را برای قوم خود بخوان، آنگاه که قومش را مدتی طولانی دعوت کرد و نهصد و پنجاه سال در میان آنها ماند و آنان را به سوی خدا فراخواند، اما دعوت او جز سرکشی چیزی به آنان نیفزود. و آنها از نوح خسته و رنجیده شدند، در حالی که او ـ علیه الصلاة والسلام ـ سست و بیزار نگشته و از دعوت کردنِ آنها خسته نشده بود.
پس به آنان گفت: (
﴿يَٰقَوۡمِ إِن كَانَ كَبُرَ عَلَيۡكُم مَّقَامِي وَتَذۡكِيرِي بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ﴾) ای قوم من! اگر ماندن من نزد شما، و یادآوری آنچه که به نفع شماست با آیات و دلایل روشن بر شما دشوار آمده است، و میخواهید به من آزار برسانید، یا حق را رد کنید، (
﴿فَعَلَى ٱللَّهِ تَوَكَّلۡتُ﴾) پس به منظور دور شدنِ هر شر و آزاری که میخواهید به من و دعوت من برسانید، به خدا تکیه میکنم و بر او توکل مینمایم؛ چرا که ابزار و سلاح دفاعی من همین است. و شما هر سپاه و تجهیزاتی را که میتوانید، آماده کنید، (
﴿فَأَجۡمِعُوٓاْ أَمۡرَكُمۡ﴾) و تصمیم قاطع بگیرید، به صورتی که هیچ یک از شما باز نماند. و از هیچ کوشش و تلاشی دریغ نورزید، (
﴿وَشُرَكَآءَكُمۡ﴾) و انبازانی را که با خدا شریک میگیرید؛ آنهایی که میپرستید و به جای خدا که پروردگار جهانیان است دوست میدارید، حاضر کنید. (
﴿ثُمَّ لَا يَكُنۡ أَمۡرُكُمۡ عَلَيۡكُمۡ غُمَّةٗ﴾) آنگاه کارتان نباید بر شما پوشیده و مشتبه باشد، بلکه باید ظاهر و آشکار باشد. (
﴿ثُمَّ ٱقۡضُوٓاْ إِلَيَّ﴾) سپس هر عقوبت و بدرفتاری که در توانتان هست، با من انجام دهید. (
﴿وَلَا تُنظِرُونِ﴾) و مهلت یک لحظه به من ندهید. پس این دلیلی قاطع و نشانۀ بزرگی است بر صحت رسالت او. چون او تنها بود، و قبیله و لشکریانی نداشت که وی را حمایت کنند و پناه دهند. درحالی که او دین آنها را فاسد قلمداد کرده، و از خدایانشان عیب و ایراد گرفته بود. و خشم و دشمنی آنها نسبت به نوح بسیار بسیار شدید بود، و آنها دارای قدرت و فرمانروایی نیز بودند،
اما به آنها میگوید: شما و معبودانتان جمع شوید و هر کس را که میتوانید بیاورید و به هر اندازه که میتوانید نقشه بکشید و توطئه کنید، آنگاه اگر میتوانید به من ضربه بزنید و دریغ نکنید. اما آنها نتوانستند کاری بکنند. پس دانسته شد که به حقیقت او راستگوست و آنها در تهدیدهایی که میکنند، دروغ میگویند.
بنابراین گفت:
#
{72} ولهذا قال: {فإن تولَّيْتم}: عن ما دعوتكم إليه؛ فلا موجب لتولِّيكم؛ لأنه تبيَّن أنكم لا تولون عن باطل إلى حقٍّ، وإنما تولُّون عن حقٍّ قامت الأدلَّة على صحته إلى باطل قامت الأدلَّة على فساده، ومع هذا؛ {فما سألتكم من أجرٍ}: على دعوتي وعلى إجابتكم، فتقولوا: هذا جاءنا ليأخذ أموالنا فتمتنعون لأجل ذلك. {إن أجري إلاَّ على الله}؛ أي: لا أريدُ الثواب والجزاء إلا منه، {و} أيضاً؛ فإني ما أمرتكم بأمر وأخالفكم إلى ضدِّه. بل {أمِرْتُ أن أكون من المسلمين}: فأنا أولُ داخل وأولُ فاعل لما أمرتكم به.
(72) (
﴿فَإِن تَوَلَّيۡتُمۡ﴾) پس اگر از آنچه که شما را به آن فرا میخوانم روی بگردانید، این عمل شما دلیل و برهانی ندارد، چون روشن است که به حق روی نمیآورید، بلکه از حقی که دلایل زیادی بر صحت آن وجود دارد، روی میگردانید؛ و به باطلی که دلایل بسیاری بر فاسد بودن آن وجود دارد، روی میآورید. با وجود این (
﴿فَمَا سَأَلۡتُكُم مِّنۡ أَجۡرٍ﴾) در مقابل اینکه شما را دعوت میکنم و در برابر اینکه دعوت مرا بپذیرید، از شما پاداشی نخواستهام،
تا مبادا بگویید: او آمده است تا مالهای ما را از دست ما بگیرد و آنگاه به خاطر این، از پذیرفتن دعوت امتناع بورزید. (
﴿إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ﴾) مزد و پاداش را جز از خدا نمیخواهم. (
﴿وَ﴾) و نیز شما را به کاری دستور ندادهام که خودم به ضد آن عمل کنم، بلکه (
﴿وَأُمِرۡتُ أَنۡ أَكُونَ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ﴾) فرمان داده شدهام تا از تسلیم شدگان باشم. پس من اولین کسی هستم که به اسلام درمیآیم، و اولین انجام دهندۀ چیزی هستم که شما را به آن فرمان میدهم.
#
{73} {فكذَّبوه}: بعدما دعاهم ليلاً ونهاراً وسرًّا وجهاراً فلم يزِدْهم دعاؤه إلا فراراً. {فنجَّيْناه ومن معه في الفلك}: الذي أمرناه أن يصنعه بأعيننا، وقلنا له: إذا فار التنُّور؛ فاحمل فيها من كلٍّ زوجين اثنين، وأهلَك؛ إلاَّ مَن سَبَقَ عليه القول، ومَنْ آمن، ففعل ذلك، فأمر الله السماء بماءٍ منهمرٍ، وفجَّر الأرض عيوناً فالتقى الماء على أمرٍ قد قُدِرَ، وحملناهُ على ذاتِ ألواح ودُسُر، تجري بأعيننا. {وجعلناهم خلائف}: في الأرض بعد إهلاك المكذِّبين، ثم بارك الله في ذرِّيَّته وجعل ذريته هم الباقين، ونشرهم في أقطار الأرض، {وأغرقنا الذين كذبوا بآياتنا}: بعد ذلك البيان وإقامة البرهان. {فانظرْ كيف كان عاقبةُ المنذَرين}: وهو الهلاك المخزي واللعنة المتتابعة عليهم في كلِّ قرنٍ يأتي بعدهم، لا تسمع فيهم إلا لوماً، ولا ترى إلا قدحاً وذمًّا؛ فليحذر هؤلاء المكذِّبون أن يحلَّ بهم ما حلَّ بأولئك الأقوام المكذِّبين من الهلاك والخزي والنَّكال.
(73) (
﴿فَكَذَّبُوهُ﴾) پس نوح آنان را شب و روز و به صورت پنهان و آشکار فراخواند، اما دعوت و فراخوانی او جز گریز و فرار بر آنان نیفزود، و تکذیبش کردند، (
﴿فَنَجَّيۡنَٰهُ وَمَن مَّعَهُۥ فِي ٱلۡفُلۡكِ﴾) و او و کسانی را که با وی در آن کشتی بودند -که به وی دستور دادیم زیر نظر ما آن را بسازد-
نجات دادیم و به او گفتیم: هر گاه تنور پر شد،
﴿ٱحۡمِلۡ فِيهَا مِن كُلّٖ زَوۡجَيۡنِ ٱثۡنَيۡنِ وَأَهۡلَكَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيۡهِ ٱلۡقَوۡلُ وَمَنۡ ءَامَنَ﴾ در آن کشتی از هر حیوانی یک جفت سوار کن، و خانوادهات را نیز سوار کن، مگر کسی که از پیش بر
[هلاکت] آنها سخن رفته بود. و کسانی را که ایمان آوردهاند نیز سوار کن. و او چنین کرد. پس خداوند به آسمان دستور داد تا آب فراوانی بباراند، و زمین چشمههایی را جوشاند و آب آسمان و زمین در جایی به هم رسیدند که خداوند مقدر کرده بود.
﴿وَحَمَلۡنَٰهُ عَلَىٰ ذَاتِ أَلۡوَٰحٖ وَدُسُرٖ﴾ و او را بر
[کشتی] تختهدار و میخ آجین سوار کردیم.
﴿تَجۡرِي بِأَعۡيُنِنَا﴾که زیر نظر ما حرکت میکرد. (
﴿وَجَعَلۡنَٰهُمۡ خَلَٰٓئِفَ﴾) و آنان را بعد از هلاک ساختنِ تکذیبکنندگان، در زمین جایگزین گردانیدیم. سپس خداوند در نسل نوح برکت انداخت، و تنها نسل و فرزندان او را باقیگذاشت، و آنها را در مناطق مختلف زمین پخش کرد. (
﴿وَأَغۡرَقۡنَا ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَا﴾) و کسانی را که آیات ما را تکذیب کردند، بعد از تبیین حق و اقامۀ دلیل غرق نمودیم. (
﴿فَٱنظُرۡ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُنذَرِينَ﴾) پس بنگر که سرانجام بیمدادهشدگان چه شد؟ سرانجامِ آنها، هلاکتِ خوارکننده و لعنت و نفرینِ پی در پی در میان تمامی نسلهایی گشت که پس از آنها میآیند. به گونهای که چیزی جز سرزنش و نکوهش و عیب و طعنه در مورد آنان نمیشنوی. پس این تکذیبکنندگان باید بپرهیزند از اینکه به رسوایی و هلاکتی گرفتار شوند که اقوام تکذیبکننده به آن گرفتار شدند.
{ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلًا إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ كَذَلِكَ نَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِ الْمُعْتَدِينَ (74)}.
ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِ رُسُلاً إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَآؤُوهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ بِهِ مِن قَبْلُ كَذَلِكَ نَطْبَعُ عَلَى قُلوبِ الْمُعْتَدِينَ آنگاه پس از او پيامبراني را به سوي قومشان فرستاديم، آنان برايشان دلايل روشن اوردند، اما ايشان هرگز بر آن نبودند به آنچه که پيش از اين تکذيب نموده بودند، ايمان بياورند. بدينسان دلهاي متجاوزان را مهر مي زنيم.
#
{74} أي: ثم بعثنا من بعد نوح عليه السلام، {رسلاً إلى قومِهم}: المكذِّبين يدعونهم إلى الهدى ويحذِّرونهم من أسباب الرَّدى، {فجاؤوهم بالبيِّنات}؛ أي: كل نبي أيدَّ دعوته بالآيات الدالَّة على صحة ما جاء به. {فما كانوا ليؤمنوا بما كذَّبوا به من قبلُ}؛ يعني: أن الله تعالى عاقبهم حيث جاءهم الرسول فبادروا بتكذيبه، طبع الله على قلوبهم، وحال بينهم وبين الإيمان بعد أن كانوا متمكِّنين منه؛ كما قال تعالى: {ونقلِّبُ أفئِدَتَهم وأبصارهم كما لم يؤمنوا به أولَ مرَّةٍ}. ولهذا قال هنا: {كذلك نطبعُ على قلوب المعتدين}؛ أي: نختم عليها فلا يدخلها خيرٌ، وما ظلمهم الله، ولكنَّهم ظلموا أنفسهم بردِّهم الحقَّ لما جاءهم وتكذيبهم الأول.
(74) (
﴿ثُمَّ بَعَثۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِۦ رُسُلًا إِلَىٰ قَوۡمِهِمۡ﴾) پس از نوح ـ علیه السلام ـ پیامبرانی را به سوی قومشان فرستادیم که آنها را تکذیب کردند. پیامبران آنها را به هدایت فرا میخواندند و آنها را از عوامل نابودی و هلاکت برحذر میداشتند. (
﴿فَجَآءُوهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ﴾) و برایشان دلایل روشن آوردند. هر پیامبری دعوتش را با دلایل روشنی ارائه میداد. (
﴿فَمَا كَانُواْ لِيُؤۡمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ بِهِۦ مِن قَبۡلُ﴾) اما ایشان هرگز بر آن نبودند که به آنچه پیش از این تکذیب کرده بودند، ایمان بیاورند؛ یعنی وقتی که پیامبر پیش آنها آمد و آنها او را تکذیب کردند، خداوند آنها را مجازات کرد و به کیفر آن، بردلهایشان مهر زد و بعد از آنکه توانایی ایمان آوردن را داشتند، میان آنها و ایمان آوردن حایل قرار داد.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَنُقَلِّبُ أَفِۡٔدَتَهُمۡ وَأَبۡصَٰرَهُمۡ كَمَا لَمۡ يُؤۡمِنُواْ بِهِۦٓ أَوَّلَ مَرَّةٖ﴾ و دلها و چشمهایشان را دگرگون میکنیم آن گونه که اولین بار به آن ایمان نیاوردند.
بنابراین در اینجا فرمود: (
﴿كَذَٰلِكَ نَطۡبَعُ عَلَىٰ قُلُوبِ ٱلۡمُعۡتَدِينَ﴾) بدینسان بر دلهای متجاوزان مُهر میزنیم، پس هیچ خیری وارد آن نمیشود. و خداوند بر آنها ستم نکرد، بلکه آنان خودشان، با نپذیرفتن حق و تکذیب پیامبران بر خویشتن ستم کردند.
{ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسَى وَهَارُونَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ بِآيَاتِنَا فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا مُجْرِمِينَ (75) فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنَا قَالُوا إِنَّ هَذَا لَسِحْرٌ مُبِينٌ (76) قَالَ مُوسَى أَتَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَكُمْ أَسِحْرٌ هَذَا وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ (77) قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا وَتَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِيَاءُ فِي الْأَرْضِ وَمَا نَحْنُ لَكُمَا بِمُؤْمِنِينَ (78) وَقَالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونِي بِكُلِّ سَاحِرٍ عَلِيمٍ (79) فَلَمَّا جَاءَ السَّحَرَةُ قَالَ لَهُمْ مُوسَى أَلْقُوا مَا أَنْتُمْ مُلْقُونَ (80) فَلَمَّا أَلْقَوْا قَالَ مُوسَى مَا جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّهَ لَا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ (81) وَيُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ (82) فَمَا آمَنَ لِمُوسَى إِلَّا ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلَى خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَنْ يَفْتِنَهُمْ وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِي الْأَرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ (83) وَقَالَ مُوسَى يَاقَوْمِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمِينَ (84) فَقَالُوا عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنَا رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (85) وَنَجِّنَا بِرَحْمَتِكَ مِنَ الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ (86) وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى وَأَخِيهِ أَنْ تَبَوَّآ لِقَوْمِكُمَا بِمِصْرَ بُيُوتًا وَاجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ (87) وَقَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلَأَهُ زِينَةً وَأَمْوَالًا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُوا حَتَّى يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ (88) قَالَ قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُمَا فَاسْتَقِيمَا وَلَا تَتَّبِعَانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ (89) وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْيًا وَعَدْوًا حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ (90) آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ (91) فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُونَ (92) وَلَقَدْ بَوَّأْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّى جَاءَهُمُ الْعِلْمُ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (93)}.
ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِم مُّوسَى وَهَارُونَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ بِآيَاتِنَا فَاسْتَكْبَرُواْ وَكَانُواْ قَوْمًا مُّجْرِمِينَ سپس بعد از آنان موسي و هارون را با آيات خود به سوي فرعون و سران قوم او فرستاديم ولي تکبر ورزيدند و گروهي گناهکار بودند.
فَلَمَّا جَاءهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُواْ إِنَّ هَـذَا لَسِحْرٌ مُّبِينٌ و هنگامي که از نزد ما حق به آنان رسيد،
گفتند: « به رسايت اين جادوي آشکاري است»
قَالَ مُوسَى أَتقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءكُمْ أَسِحْرٌ هَـذَا وَلاَ يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ موسي گفت : «آيا حق
(را) که به سوي شما آمه است سحر مي ناميد؟ آيا اين جادو است؟ و جادوگران رستگار نمي شوند».
قَالُواْ أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءنَا وَتَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِيَاء فِي الأَرْضِ وَمَا نَحْنُ لَكُمَا بِمُؤْمِنِينَ گفتند: «آيا پيش ما آمده اي تا ما را از چيزهايي که پدران و نياکان خود را بر آن نيافته ايم منصرف گرداني؟ و مي خواهيد دراين سرزمين بزرگي و مهتري براي شما دو نفر باشد؟ ما به شما ايمان نمي آوريم».
وَقَالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونِي بِكُلِّ سَاحِرٍ عَلِيمٍ و فرعون گفت: «همۀ جادوگران ماهر و دانان را نزد من آوريد».
فَلَمَّا جَاء السَّحَرَةُ قَالَ لَهُم مُّوسَى أَلْقُواْ مَا أَنتُم مُّلْقُونَ و هنگامي که جادوگران آمدند،
موسي به آنان گفت: «آنچه شما مي خواهيد بيافکنيد، بياندازيد»
فَلَمَّا أَلْقَواْ قَالَ مُوسَى مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللّهَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ اللّهَ لاَ يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ و هنگامي که افکندند ،
موسي گفت: «آنچه را آورده ايد جادو است ، همانا خداوند آن را باطل خواهد کرد، بدون شک خداوند کار تباهکاران را شايسته و سودمند نمي گرداند. »
وَيُحِقُّ اللّهُ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ و خداوند با سخنان خود حق را پايدار و ماندگار مي نمايد گرچه کافران نپسندند.
فَمَا آمَنَ لِمُوسَى إِلاَّ ذُرِّيَّةٌ مِّن قَوْمِهِ عَلَى خَوْفٍ مِّن فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَن يَفْتِنَهُمْ وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِي الأَرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ پس هيچ کس به موسي ايمان نياورد مگر جواناني از بني اسرائيل
(آن هم) با ترس از فرعون و سرانشان که مبادا آنان را از اين دين برگردانند. بي گمان فرعون در زمين طغيان کرده بود و از زمرۀ متجاوزان بود.
وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُواْ إِن كُنتُم مُّسْلِمِينَ و موسي گفت: «اي قوم من! اگر شما به خدا ايمان آورده ايد پس بر او توكل كنيد اگر خدا را به او تسليم كرده ايد».
فَقَالُواْ عَلَى اللّهِ تَوَكَّلْنَا رَبَّنَا لاَ تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ پس ممنان گفتند: «برخدا توكل مي كنيم، پروردگارا! ما را دستخوش فتنةستمكاران مگردان
وَنَجِّنَا بِرَحْمَتِكَ مِنَ الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ وما را به فضل و رحمت خود از گروه كافران رهايي بخش
وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى وَأَخِيهِ أَن تَبَوَّءَا لِقَوْمِكُمَا بِمِصْرَ بُيُوتًا وَاجْعَلُواْ بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ و به موسي و برادرش وحي كرديم كه براي قوم خود خانه هايي در مصر برگزينند و خانه هايتان را محل برگزاري نماز قرار دهيد، و نماز را بر پا داريد و مؤمنان را مژده بده.
وَقَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلأهُ زِينَةً وَأَمْوَالاً فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّواْ عَن سَبِيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلاَ يُؤْمِنُواْ حَتَّى يَرَوُاْ الْعَذَابَ الأَلِيمَ و موسي گفت: «پروردگارا! تو به فرعونو سران قومش درد نيا زينت و اموال داده اي، پروردگارا تا مردم را از راه تو گمراه سازند. پروردگارا! مالهايشان رانابود نما و بردلهايشان بندقسوت را محكم كن تا ايمان نياورند مگر آنكه به عذاب دردناك گرفتارآيند».
قَالَ قَدْ أُجِيبَت دَّعْوَتُكُمَا فَاسْتَقِيمَا وَلاَ تَتَّبِعَآنِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ
(خداوند) فرمود:
«دعاي شما پذيرفته شد، پس پايداري كنيد و از راه كساني پيروي نكنيد كه نادانند».
وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْيًا وَعَدْوًا حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنتُ أَنَّهُ لا إِلِـهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَاْ مِنَ الْمُسْلِمِينَ و بني اسراييل را از دريا عبور داديم، آن گاه فرعون و لشكريانش از روي ستم و تجاوز كاري در پي ايشان راه افتادند تا هنگامي كه غرقاب فرعون را در خود گرفت،
گفت: «ايمان آوردم كه معبودي نيست مگر كسي كه بني اسراييل به او ايمان آورده اند و من از فرعون برادران هستم»
آلآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ آيا اكنون ايمان مي آوري حال آنكه قبلاً نافرماني مي كردي و از تباهكاران بودي؟
فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُونَ پس امروز ما لاشة تو را مي رهانيم تا براي كساني كه پس ازت و مي آيند ماية عبرتي باشي، بي گمان بسياري از مردم از آيات ما غافل و بي خبرند.
وَلَقَدْ بَوَّأْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ فَمَا اخْتَلَفُواْ حَتَّى جَاءهُمُ الْعِلْمُ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُواْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ و بني اسراييل را در جايگاه خوب و پسنديده اي جاي داديم و از پاكيزه ها بديشان روزي داديم. و اختلاف نورزيدند مگر وقتي كه دانش و آگاهي به آنان رسيد. بي گمان پروردگارت روز قيامت دربارة چيزي كه در آن اختلاف داشتند و در ميان آنان داوري مي كند.
#
{75} أي: ثم بعثْنا من بعد هؤلاء الرسل الذين أرسلهم الله إلى القوم المكذِّبين المهلَكين {موسى}: ابن عمران كليم الرحمن أحد أولي العزم من المرسلين وأحد الكبار المقتدى بهم المنزَّل عليهم الشرائع المعظَّمة الواسعة. {و} جعلنا معه أخاه {هارون} وزيراً. بعثناهما {إلى فرعون ومَلَئِهِ}؛ أي: كبار دولته ورؤسائهم؛ لأنَّ عامتهم تَبَعٌ للرؤساء، {بآياتنا}: الدالة على صدق ما جاء به من توحيد الله والنهي عن عبادة ما سوى الله تعالى. {فاستكبروا}: عنها ظلماً وعلوًّا بعدما استيقنوها، {وكانوا قوماً مجرِمين}؛ أي: وصفهم الإجرام والتكذيب.
(75) (
﴿ثُمَّ بَعَثۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِم مُّوسَىٰ﴾) و بعد از این پیامبران که خداوند آنها را به سوی قوم های تکذیب کننده و هلاک شده فرستاده بود، موسی بن عمران، کلیم رحمان، و یکی از پیامبران اولوالعزم و پیشوایان بزرگ را فرستاد که آیینهای بزرگ و گسترده بر آنها نازل شده است. (
﴿وَ﴾) و برادرش (
﴿هَٰرُونَ﴾) هارون را وزیر او قرار دادیم و آن دو را (
﴿إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِيْهِۦ﴾) به سوی فرعون و سران و بزرگانِ دربار او فرستادیم. چون تودۀ مردم پیرو سرانشان هستند. (
﴿بَِٔايَٰتِنَا﴾) موسی و هارون را با آیات خود فرستادیم که بر راست بودن آنچه از توحید خدا و نهی از پرستش غیر وی آورده بودند، دلالت مینمود. (
﴿فَٱسۡتَكۡبَرُواْ﴾) پس آنها بعد از اینکه به حقانیت آن یقین کردند، از روی ستم، خود را از پذیرفتن آن بزرگتر انگاشتند و تکبر ورزیدند. (
﴿وَكَانُواْ قَوۡمٗا مُّجۡرِمِينَ﴾) و گروهی گناهکار بودند؛ یعنی به گناهکاری و تکذیب کردن عادت کرده بودند.
#
{76} {فلما جاءهم الحقُّ من عندنا}: الذي هو أكبر أنواع الحقِّ وأعظمُها، وهو من عند الله، الذي خضعت لعظمته الرقاب، وهو ربُّ العالمين المربِّي جميع خلقه بالنعم، فلما جاءهم الحقُّ من عند الله على يد موسى؛ ردُّوه فلم يقبلوه، و {قالوا إنَّ هذا لسحرٌ مبينٌ}: لم يكفهم قبحهم الله إعراضهم ولا ردُّهم إياه، حتى جعلوه أبطل الباطل، وهو السحر الذي حقيقته التمويه، بل جعلوه سحراً مبيناً ظاهراً، وهو الحقُّ المبين.
(76) (
﴿فَلَمَّا جَآءَهُمُ ٱلۡحَقُّ مِنۡ عِندِنَا﴾) و هنگامی که از سوی ما حق به آنان رسید؛ حقی که از جانب خداوند بود، آن ذات بزرگواری که همۀ موجودات در برابر عظمت او سر تسلیم فرود آوردهاند، و او پروردگار جهانیان است و تمام مخلوقات را با نعمتهای خود پرورش داده است، هنگامی که این حق توسط موسی به آنان رسید، آن را رد کردند، (
﴿قَالُوٓاْ إِنَّ هَٰذَا لَسِحۡرٞ مُّبِينٞ﴾) و گفتند: این جادوی آشکار است. آنها به رویگردانی و نپذیرفتن اکتفا نکردند، بلکه آن را باطلترین باطل که سحر است به حساب آوردند؛ سحر هم یک نوع مشتبه کردن و وارونه جلوه دادن
[حقایق] است. و به واژۀ
«سحر» هم اکتفا نکردند،
بلکه گفتند: جادوی روشن و آشکار است. درحالی که حقِ روشن بود.
#
{77} ولهذا {قال} لهم {موسى} موبخاً لهم عن ردِّهم الحقَّ الذي لا يردُّه إلا أظلم الناس: {أتقولون للحقِّ لما جاءكم}؛ أي: أتقولون: إنَّه سحرٌ مبينٌ. {أسحرٌ هذا}؛ أي: فانظروا وصفه وما اشتمل عليه؛ فبمجرَّد ذلك يجزم بأنه الحق، {ولا يفلح الساحرون}: لا في الدنيا ولا في الآخرة؛ فانظروا لمن تكون له العاقبة، ولمن له الفلاحُ وعلى يديه النجاحُ، وقد علموا بعد ذلك وظهر لكلِّ أحدٍ أن موسى عليه السلام هو الذي أفلح، وفاز بظَفَر الدُّنيا والآخرة.
(77) بنابراین (
﴿قَالَ مُوسَىٰٓ﴾) موسی با سرزنش آنها که حق را رد کردند ـ که حق را جز ستمگرترین مردم کسی رد نمیکند ـ به آنان گفت: (
﴿أَتَقُولُونَ لِلۡحَقِّ لَمَّا جَآءَكُمۡ﴾) آیا حق را، چون به سوی شما آمد، سحر مینامید؟ یعنی به آن میگویید جادوی آشکاری است؟! (
﴿أَسِحۡرٌ هَٰذَا﴾) به محتوای این پیام و ویژگی آن بنگرید، آیا این جادو است؟ زیرا در نگاه اول، معلوم میشود که آن حق است. (
﴿وَلَا يُفۡلِحُ ٱلسَّٰحِرُونَ﴾) و جادوگران در دنیا و آخرت رستگار نمیشوند. پس بنگرید که سرانجام از آن چه کسی است، و چه کسی رستگار میشود و کامیابی در دست چه کسی است؟ و آنها بعداً دانستند که موسی رستگار شد، و موفقیت دنیا و آخرت را به دست آورد.
#
{78} {قالوا} لموسى رادِّين لقوله بما لا يرد به: {أجئتنا لِتَلْفِتَنا عمَّا وَجَدْنا عليه آباءنا}؛ أي: أجئتنا لتصدَّنا عما وَجَدْنا عليه آباءنا من الشرك وعبادة غير الله وتأمرنا بأن نعبد الله وحده لا شريك له؛ فجعلوا قول آبائهم الضالين حجَّة يردُّون بها الحقَّ الذي جاءهم به موسى عليه السلام. وقوله: {وتكون لكما الكبرياءُ في الأرض}؛ أي: وجئتمونا لتكونوا أنتم الرؤساء ولتخرِجونا من أراضينا؟ وهذا تمويهٌ منهم وترويجٌ على جهالهم وتهييجٌ لعوامِّهم على معاداة موسى وعدم الإيمان به، وهذا لا يحتجُّ به من عرف الحقائق وميَّز بين الأمور؛ فإنَّ الحجج لا تُدفَعُ إلا بالحجج والبراهين، وأما من جاء بالحقِّ؛ فَرُدَّ قوله بأمثال هذه الأمور؛ فإنها تدلُّ على عجز موردها عن الإتيان بما يردُّ القول الذي جاء به خصمه؛ لأنه لو كان له حجَّة؛ لأوردها، ولم يلجأ إلى قوله: قصدك كذا أو مرادك كذا، سواء كان صادقاً في قوله وإخباره عن قصد خصمه أم كاذباً، مع أنَّ موسى عليه الصلاة والسلام كلُّ من عرف حاله وما يدعو إليه؛ عرف أنه ليس له قصدٌ في العلو في الأرض، وإنما قصده كقصد إخوانه المرسلين، هداية الخلق وإرشادهم لما فيه نفعهم. ولكن حقيقة الأمر كما نطقوا به بقولهم: {وما نحن لكما بمؤمنين}؛ أي: تكبُّراً وعناداً، لا لبطلان ما جاء به موسى وهارون، ولا لاشتباهٍ فيه، ولا لغير ذلك من المعاني سوى الظلم والعدوان وإرادة العلوِّ الذي رموا به موسى وهارون.
(78) (
﴿قَالُوٓاْ﴾) آنها درحالی که سخن موسی را رد میکردند،
به او گفتند: (
﴿أَجِئۡتَنَا لِتَلۡفِتَنَا عَمَّا وَجَدۡنَا عَلَيۡهِ ءَابَآءَنَا﴾) آیا تو پیش ما آمدهای تا ما را از شرک و پرستش غیر خدا که پدران خود را بر آن یافته ایم باز بداری؟ و ما را دستور میدهی تا تنها خدایی را که شریکی ندارد، عبادت کنیم؟ پس آنان سخنان پدران گمراهشان را حجت و دلیل قرار دادند، و بهوسیلۀ آن، حقی را که موسی ـ علیه السلام ـ پیش آنها آورده، بود رد کردند. (
﴿وَتَكُونَ لَكُمَا ٱلۡكِبۡرِيَآءُ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) و شما دو نفر پیش ما آمدهاید تا رئیس باشید، و مهتری و بزرگی برای شما دو نفر باشد. آمدهاید تا ما را از سرزمینمان بیرون کنید. آنها با این سخنان میخواستند عوام فریبی کنند، و مردمان نادان را گول بزنند، و آنان را بر دشمنی با موسی و ایمان نیاوردن به او تحریک کنند. و کسی که حقایق را بداند و خوب و بد را تشخیص بدهد، چنین استدلال نمیکند؛ زیرا دلیل، جز با حجت و دلیل رد نمیشود. اما کسی که حق را آورده است، با این دلایل پوچ و واهی گفتار او رد شود، مبیّن ناتوانی طرف است و اینکه او نمیتواند چیزی را بیاورد که ادعای طرفش را رد نماید؛ چون اگر او دلیلی داشت، آن را ارائه میداد؛
و به این پناه نمیبرد که بگوید: قصد شما این یا آن است؛ خواه در بیان قصد و نیت، طرفِ مقابلش راستگو باشد یا دروغگو. حال آنکه هر کس موسی و دعوت او را بشناسد، میداند که او قصد ریاستطلبی و حکمرانی بر زمین را نداشته است، بلکه قصد او ـ به مانند قصد دیگر پیامبران ـ هدایت مردم و راهنمایی آنان به سوی چیزی است که نفع آنان در آن میباشد.
اما همانطور که خودشان گفتند: (
﴿وَمَا نَحۡنُ لَكُمَا بِمُؤۡمِنِينَ﴾) و ما به شما ایمان نمیآوریم؛ از روی تکبر و سرکشی ایمان نیاوردند، اما نه به خاطر باطل بودن آنچه که موسی و هارون آورده بودند، یا به خاطر اینکه اشتباهی در آن باشد، و نه به خاطر دیگر دلایل، بلکه تنها از روی ستم و دشمنی و بلند پروازیهایی که موسی و هارون را به آن متهم کردند و خودشان هم در پی آن بودند.
#
{79} {وقال فرعون}؛ معارضاً للحقِّ الذي جاء به موسى ومغالباً لملئِهِ وقومه: {ائتوني بكلِّ ساحر عليم}؛ أي: ماهر بالسحر متقن له. فأرسل في مدائن مصر من أتاه بأنواع السَّحرة على اختلاف أجناسهم وطبقاتهم.
(79) (
﴿وَقَالَ فِرۡعَوۡنُ﴾) فرعون با حقی که موسی آورده بود، مبارزه کرد ،
و به منظور به اشتباه انداختن قومش گفت: (
﴿ٱئۡتُونِي بِكُلِّ سَٰحِرٍ عَلِيمٖ﴾) همۀ جادوگران ماهر را نزد من بیاورید. پس کسانی را به شهرهای مصر فرستاد تا انواع جادوگران را ـ علیرغم اختلاف و تفاوتی که در جنس و طبقات آنان بود ـ پیش او آورند.
#
{80} {فلما جاء السحرة}: للمغالبة لموسى ، {قال لهم موسى ألقوا ما أنتم ملقون}؛ أي: أيَّ شيء أردتم، لا أعيِّن لكم شيئاً، وذلك لأنَّه جازمٌ بغلبتِهِ غير مبالٍ بهم وبما جاؤوا به.
(80) (
﴿فَلَمَّا جَآءَ ٱلسَّحَرَةُ﴾) و هنگامیکه جادوگران برای مقابله با موسی آمدند، (
﴿قَالَ لَهُم مُّوسَىٰٓ أَلۡقُواْ مَآ أَنتُم مُّلۡقُونَ﴾) موسی به آنان گفت: هر چیزی را که میخواهید بیندازید، عملی کنید و من برای شما تعیین نمیکنم که فلان چیز را بیندازید. این به خاطر آن بود که موسی به پیروز شدن خود یقین داشت، و به آنان و به آنچه آورده بودند، اهمیتی نمیداد.
#
{81} {فلما ألقوا}: حبالَهم وعصيَّهم إذا هي كأنها حيَّاتٌ تسعى، فقال {موسى ما جئتم به السحر}؛ أي: هذا السحر الحقيقي العظيم، ولكن مع عظمته {إنَّ الله سيبطِلُه إنَّ الله لا يُصْلِحُ عمل المفسدين}؛ فإنَّهم يريدون بذلك نصر الباطل على الحق، وأيُّ فساد أعظم من هذا؟! وهكذا كل مفسد عمل عملاً واحتال كيداً أو أتى بمكرٍ؛ فإنَّ عملَه سيبطُل ويضمحلُّ، وإن حصل لعمله روجان في وقت ما؛ فإن مآله الاضمحلال والمَحْق، وأما المصلحون الذين قصدُهم بأعمالهم وجهُ الله تعالى، وهي أعمال ووسائل نافعةٌ مأمورٌ بها؛ فإنَّ الله يصلحُ أعمالهم ويرقِّيها ويُنَمِّيها على الدوام.
(81) (
﴿فَلَمَّآ أَلۡقَوۡاْ﴾) و هنگامی که ریسمانها و عصاهایشان را انداختند، انگار مارهایی شدند که حرکت میکردند. (
﴿قَالَ مُوسَىٰ مَا جِئۡتُم بِهِ ٱلسِّحۡرُ﴾) موسی گفت: این جادوی واقعی و بزرگ است، اما با وجود بزرگی آن، (
﴿ إِنَّ ٱللَّهَ سَيُبۡطِلُهُۥٓ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُصۡلِحُ عَمَلَ ٱلۡمُفۡسِدِينَ﴾) خداوند قطعاً آن را باطل خواهد کرد، همانا خداوند کار تباهکاران را شایسته و سودمند نمیگرداند. چون آنها با این کار میخواهند باطل بر حق پیروز شود، و چه فساد و تباهی بزرگتر از این وجود دارد؟! نیز هر فسادکنندهای که نقشهای بکشد یا توطئه ای بکند، کارش باطل و نابود خواهد گشت. گرچه زمانی کار او رونق بگیرد ، اما سرانجام آن اضمحلال و نابودی است. ولی اصلاحکنندگانی که هدفشان رضای خداست، و کارها و وسایلی که از آن استفاده میکنند، مشروع و به انجام آن دستور داده شده است؛ خداوند کارهایشان را ساماندهی کرده، و آن را پیش میبرد و همیشه آن را رونق میدهد. پس موسی عصای خود را انداخت، و همۀ آنچه را که جادوگران درست کرده بودند، بلعید و جادویشان باطل شد و باطل آنها نابود گردید.
#
{82} فألقى موسى عصاه، فتلقَّفت جميع ما صنعوا، فبطل سِحْرُهم، واضمحلَّ باطلهم. {و} أحقَّ {اللهُ الحقَّ بكلماته ولو كره المجرمون}: فألقي السحرة حين تبيَّن لهم الحقُّ، فتوعَّدهم فرعون بالصلب وتقطيع الأيدي والأرجل، فلم يبالوا بذلك، وثبتوا على إيمانهم.
(82) (
﴿وَيُحِقُّ ٱللَّهُ ٱلۡحَقَّ بِكَلِمَٰتِهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُجۡرِمُونَ﴾) و خداوند با سخنان خود، حق را پایدار و ماندگار میسازد، گرچه کافران نپسندند. پس جادوگران، وقتی که حق برایشان روشن شد، تسلیم شدند و ایمان آوردند. فرعون آنها را به اعدام و قطع کردن دستها و پاهایشان تهدید کرد. اما آنها به تهدید او توجهی نکردند و بر ایمانشان پایدار ماندند. و اما فرعون و سران قومش و پیروان آنها ایمان نیاوردند و همچنان در سرکشی خود سرگردان ماندند.
بنابراین فرمود:
#
{83} وأما فرعون ومَلَؤه وأتباعهم؛ فلم يؤمن منهم أحدٌ، بل استمرُّوا في طغيانهم يعمهون، ولهذا قال: {فما آمن لموسى إلا ذُرِّيَّةٌ من قومه}؛ أي: شباب من بني إسرائيل صبروا على الخوف لما ثبت في قلوبهم الإيمان، {على خوفٍ من فرعون ومَلَئِهم أن يفتِنَهم}: عن دينهم. {وإنَّ فرعونَ لعالٍ في الأرض}؛ أي: له القهر والغلبة فيها؛ فحقيقٌ بهم أن يخافوا من بطشته، {و} خصوصاً {إنه كان من المسرفين}؛ أي: المتجاوزين للحدِّ في البغي والعدوان. والحكمة ـ والله أعلم ـ بكونه ما آمن لموسى إلا ذُرِّيَّةٌ من قومه: أنَّ الذُّرِّيَّة والشباب أقبلُ للحقِّ وأسرع له انقياداً؛ بخلاف الشيوخ ونحوهم ممَّن تربَّى على الكفر؛ فإنهم بسبب ما مكث في قلوبهم من العقائد الفاسدة أبعد من الحقِّ من غيرهم.
(83) (
﴿فَمَآ ءَامَنَ لِمُوسَىٰٓ إِلَّا ذُرِّيَّةٞ مِّن قَوۡمِهِۦ﴾) پس هیچکس به موسی ایمان نیاورد مگر جوانانی از بنیاسرائیل. آنان وقتی که ایمان در دلهایشان جای گرفت، با ترس و هراس بردباری کردند. (
﴿عَلَىٰ خَوۡفٖ مِّن فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِيْهِمۡ أَن يَفۡتِنَهُمۡۚ﴾) با ترس از فرعون و سرانشان که مبادا آنان را از دینشان برگردانند. (
﴿وَإِنَّ فِرۡعَوۡنَ لَعَالٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) و بیگمان فرعون قدرت و فرمانروایی گستردهای داشت. پس شایسته است که آنها نیز از عذاب و هجوم فرعون بترسند. (
﴿وَإِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلۡمُسۡرِفِينَ﴾) و به ویژه او
[= فرعون] در ستم و تجاوز از حد گذشته بود. و حکمت اینکه – خدا بهتر میداند – جز جوانانی از قوم موسی کسی به او ایمان نیاورد، این است که جوانان زودتر حق را میپذیرند، و زودتر از آن فرمان میبرند، به خلاف پیرمردان و امثالشان که بر کفر پرورش یافتهاند؛ زیرا آنها به خاطر عقاید فاسدی که در دلهایشان جای گرفته و ماندگار شده است، نسبت به دیگران از حق دورترند.
#
{84} {وقال موسى}: موصياً لقومه بالصبر، ومذكِّراً لهم ما يستعينون به على ذلك، فقال: {يا قوم إن كنتُم آمنتُم بالله}: فقوموا بوظيفة الإيمان، وعلى الله {توكَّلوا إن كنتُم مسلمينَ}؛ أي: اعتمدوا عليه والجؤوا إليه واستنصروه.
(84) (
﴿وَقَالَ مُوسَىٰ﴾) و موسی قومش را به بردباری توصیه کرد، و وسایلی را که در این امر به کمکشان میآید،
به آنان تذکر داد و گفت: (
﴿يَٰقَوۡمِ إِن كُنتُمۡ ءَامَنتُم بِٱللَّهِ﴾) ای قوم من! اگر شما به خدا ایمان آوردهاید، پس به مقتضای ایمان عمل کنید. (
﴿فَعَلَيۡهِ تَوَكَّلُوٓاْ إِن كُنتُم مُّسۡلِمِينَ﴾) به وی تکیه کنید، و به او پناه ببرید و از او یاری بجویید، اگر خود را به او تسلیم کردهاید.
#
{85} {فقالوا}: ممتثلين لذلك: {على الله توكَّلْنا ربَّنا لا تَجْعَلْنا فتنةً للقوم الظالمين}؛ أي: لا تسلطهم علينا فَيَفْتِنُونا أو يَغْلِبُونا، فَيُفْتَنُون بذلك، ويقولون: لو كانوا على حقٍّ لما غُلِبوا.
(85) (
﴿فَقَالُواْ﴾) آنها با فرمان بردن از این دستور گفتند: (
﴿عَلَى ٱللَّهِ تَوَكَّلۡنَا رَبَّنَا لَا تَجۡعَلۡنَا فِتۡنَةٗ لِّلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) بر خدا توکل نمودیم. پروردگارا! ستمکاران را بر ما مسلط مگردان که ما را به فتنه مبتلا کنند و از دین برگردانند،
یا ما را شکست دهند و با این کار دچار فتنه شوند و بگویند: اگر اینها بر حق بودند، شکست نمیخوردند.
#
{86} {ونجِّنا برحمتك من القوم الكافرين}: لنسلم من شرِّهم ولنقيم على ديننا على وجهٍ نتمكَّن به من إقامة شرائعه وإظهاره من غير معارض ولا منازع.
(86) (
﴿وَنَجِّنَا بِرَحۡمَتِكَ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾) و ما را، به فضل و رحمت خود، از گروه کافران نجات بده، تا از شر آنها در امان بمانیم و آیین و قوانین دین را اقامه کنیم، بدون اینکه کسی با ما مخالفت و ستیزهجویی کند.
#
{87} {وأوحينا إلى موسى وأخيه}: حين اشتدَّ الأمر على قومهما من فرعون وقومه وحرصوا على فتنتهم عن دينهم، {أن تبوَّآ لقومكما بمصر بيوتاً}؛ أي: مروهم أن يجعلوا لهم بيوتاً يتمكَّنون به من الاستخفاء فيها، {واجعلوا بيوتَكم قبلةً}؛ أي: اجعلوها محلاًّ تصلون فيها حيث عجزتم عن إقامة الصلاة في الكنائس والبيع العامَّة. {وأقيموا الصلاة}: فإنها معونةٌ على جميع الأمور، {وبشِّر المؤمنين}: بالنصر والتأييد وإظهار دينهم؛ فإن مع العسر يسراً، إن مع العسر يسراً. وحين اشتدَّ الكرب وضاق الأمر؛ فرَّجه الله ووسعه.
(87) (
﴿وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰ وَأَخِيهِ﴾) و هنگامی که از جانب فرعون و قومش بر بنی اسرائیل سختگیری شد و فرعون و قومش خواستند آنها را از دینشان برگردانند، به موسی و هارون وحی کردیم، (
﴿أَن تَبَوَّءَا لِقَوۡمِكُمَا بِمِصۡرَ بُيُوتٗا﴾) قوم خود را دستور دهید که برای خود در مصر خانه درست کنند، تا بتوانند در آن پنهان شوند. (
﴿وَٱجۡعَلُواْ بُيُوتَكُمۡ قِبۡلَةٗ﴾) وچون شما نمیتوانید در کلیساها و عبادتگاههای عمومی نماز بگزارید، خانههایتان را محل برگزاری نماز قرار دهید. (
﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾) و نماز را برپا دارید؛ زیرا نماز در همۀ کارهایتان به شما کمک مینماید. (
﴿وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) ومؤمنان را به فرا رسیدن کمک خدا و پیروزی دینشان مژده بده.
﴿فَإِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ يُسۡرًا إِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ يُسۡرٗا﴾ زیرا به دنبال سختی، آسانی است؛ و با سختی، آسانی همراه است. و هرگاه اندوه شدت بگیرد و اوضاع و احوال وخیم شود، خداوند گشایش میآورد. پس وقتی موسی دید که فرعون و قومش سنگدلی میکنند و اعراض مینمایند، علیه آنها دعا کرد، و هارون بر دعایش آمین گفت.
پس فرمود:
#
{88} فلما رأى موسى القسوة والإعراض من فرعون وملئهم؛ دعا عليهم وأمَّن هارون على دعائه، فقال: {ربَّنا إنك آتيت فرعونَ وملأَهُ زينةً}: يتزينون بها من أنواع الحليِّ والثياب والبيوت المزخرفة والمراكب الفاخرة والخدام، {وأموالاً}: عظيمةً {في الحياة الدُّنيا ربَّنا لِيُضِلُّوا عن سبيلك}؛ أي: إن أموالهم لم يستعينوا بها إلاَّ على الإضلال في سبيلك فيَضِلُّون ويُضِلُّون. {ربَّنا اطمسْ على أموالهم}؛ أي: أتلفها عليهم إما بالهلاك وإما بجعلها حجارةً غير منتفع بها، {واشدُدْ على قلوبهم}؛ أي: قسِّها، {فلا يؤمنوا حتَّى يَرَوُا العذاب الأليم}: قال ذلك غضباً عليهم حيث تجرؤوا على محارم الله وأفسدوا عباد الله وصدُّوا عن سبيله، ولكمال معرفته بربِّه بأنَّ الله سيعاقبهم على ما فعلوا بإغلاق باب الإيمان عليهم.
(88) (
﴿رَبَّنَآ إِنَّكَ ءَاتَيۡتَ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَأَهُۥ زِينَةٗ﴾) پروردگارا! تو به فرعون و سران قومش در دنیا زینت و اموال فراوان داده ای که با آن خود را میآرایند ،
زینتهایی از قبیل: زیورآلات و لباسها و خانههای آراسته و سواریهای خوب و خدمتگزاران.(
﴿وَأَمۡوَٰلٗا﴾) و مالهای زیاد و فراوانی، (
﴿فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّواْ عَن سَبِيلِكَ﴾) در زندگانی دنیا به آنان دادهای، پروردگارا تا
[مردم را] از راه تو گمراه سازند؛ یعنی از مالهایشان برای گمراه کردن مردم کمک میگیرند، پس هم خود گمراه میشوند و هم دیگران را گمراه میسازند. (
﴿رَبَّنَا ٱطۡمِسۡ عَلَىٰٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ﴾) پروردگارا! مالهایشان را یا از بین ببر و یا آن را همچون سنگ بگردان که غیرقابل استفاده باشد. (
﴿وَٱشۡدُدۡ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ﴾) و بند
[قسوت] را بر دلهایشان محکم کن، و آنها را سنگدل بگردان، (
﴿فَلَا يُؤۡمِنُواْ حَتَّىٰ يَرَوُاْ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَلِيمَ﴾) تا ایمان نیاورند مگر آنکه به عذاب دردناک گرفتار آیند. موسی این را از روی خشم و عصبانیت گفت؛ چراکه بر ارتکاب حرام جرأت کردند، و بندگان خدا را فاسد گرداندند و از راه وی باز داشتند. چون موسی کاملاً میدانست که خداوند به زودی آنها را بر کارهایی که کرده اند با بستن دروازۀ ایمان به روی آنها مجازات خواهد کرد.
#
{89} {قال} الله تعالى: {قد أُجيبتْ دعوتُكما}: هذا دليلٌ على أن موسى يدعو وهارون يؤمِّن على دعائه، وإن الذي يؤمِّن يكون شريكاً للداعي في ذلك الدعاء. {فاستقيما}: على دينكما، واستمرَّا على دعوتكما، {ولا تتَّبِعانِّ سبيل الذين لا يعلمون}؛ أي: لا تتبعانِّ سبيل الجهَّال الضلاَّل، المنحرفين عن الصراط المستقيم، المتَّبعين لطرق الجحيم.
(89) (
﴿قَالَ﴾) خداوند متعال فرمود: (
﴿قَدۡ أُجِيبَت دَّعۡوَتُكُمَا﴾) دعای شما پذیرفته شده است. از این آیه برمیآید که موسی دعا میکرد و هارون آمین میگفت. نیز از این آیه استنباط میشود کسی که آمین بگوید، در آن دعا شریک است. (
﴿فَٱسۡتَقِيمَا﴾) پس بر دینتان پایداری کنید، و دعوت خود را ادامه بدهید، (
﴿وَلَا تَتَّبِعَآنِّ سَبِيلَ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ﴾) و شما از راه نادانان گمراه که از راه راست منحرف گشته و راههای جهنم را در پیش گرفتهاند، پیروی نکنید.
#
{90} فأمر الله موسى أن يسري ببني إسرائيل ليلاً، وأخبره أنهم سَيَتَّبِعُونه ، وأرسل فرعونُ في المدائن حاشرين يقولون: إنَّ هؤلاء ـ أي: موسى وقومه ـ لشرذِمَةٌ قليلون. وإنَّهم لنا لغائظونَ. وإنا لجميعٌ حاذرونَ. فجمع جنودَه قاصيهم ودانيهم، فأتبعهم بجنوده بغياً وعدواً؛ أي: خروجهم باغين على موسى وقومه ومعتدين في الأرض، وإذا اشتدَّ البغي واستحكم الذنبُ؛ فانتظِر العقوبةَ. {وجاوزنا ببني إسرائيل البحر}: وذلك أنَّ الله أوحى إلى موسى لما وصل البحر أن يضرِبَه بعصاه، فضربه، فانفلق اثني عشر طريقاً، وسلكه بنو إسرائيل، وساق فرعون وجنودهم خلفهم داخلين، فلما استكمل موسى وقومُه خارجين من البحر وفرعونُ وجنودُه داخلين فيه؛ أمر الله البحر، فالتطم على فرعون وجنوده، فأغرقَهم وبنو إسرائيل ينظُرون، حتى إذا أدرك فرعونَ الغرقُ وجزم بهلاكه؛ {قال آمنتُ أنَّه لا إله إلاَّ الذي آمنتْ به بنو إسرائيلَ}: وهو الله الإله الحقُّ الذي لا إله إلا هو، {وأنا من المسلمينَ}؛ أي: المنقادين لدين الله، ولما جاء به موسى.
(90) پس خداوند موسی را دستور داد تا شب هنگام بنیاسرائیل را با خود ببرد، و او را خبر داد که فرعونیان وی را دنبال خواهند کرد. و فرعون کسانی را به شهرها فرستاد که مردم را جمع کنند،
و میگفتند: ﴿إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ لَشِرۡذِمَةٞ قَلِيلُونَ وَإِنَّهُمۡ لَنَا لَغَآئِظُونَ وَإِنَّا لَجَمِيعٌ حَٰذِرُونَ﴾ همانا موسی و قومش گروه اندکی هستند، و آنها بر ما خشمگین بوده و ما همه آمادۀ
[نبرد با آنان] هستیم. پس فرعون لشکریان دور و نزدیک خود را جمع کرد و بنی اسرائیل را دنبال نمود.
﴿بَغۡيٗا وَعَدۡوًا﴾ در حالی که بر موسی و قومش تجاوزگر بودند و در زمین سرکشی میکردند. و هرگاه تجاوز و گناه شدت بگیرد و ریشه بدواند، منتظر عقوبت و عذاب خدا باش. (
﴿وَجَٰوَزۡنَا بِبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱلۡبَحۡرَ﴾) وقتی موسی به دریا رسید، خداوند به او وحی کرد که دریا را با عصایش بزند. پس او عصایش را به دریا زد، آنگاه دوازده راه در آن شکافته شد، و بنی اسرائیل در این راهها حرکت کردند، و فرعون و لشکریانش به دنبال آنها به دریا زدند. وقتی موسی و قومش همه به طور کامل از دریا بیرون رفتند و فرعون ولشکریانش در آن داخل شدند، خداوند دریا را دستور داد و امواج آن از هر سو بر فرعون و لشکریانش تلاطم گرفت و آنها را غرق کرد، در حالی که بنی اسرائیل این منظرۀ هولناک را نگاه میکردند. وقتی که غرقاب فرعون را در بر گرفت و به هلاک شدن خودش یقین حاصل کرد، (
﴿قَالَ ءَامَنتُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱلَّذِيٓ ءَامَنَتۡ بِهِۦ بَنُوٓاْ إِسۡرَٰٓءِيلَ﴾) گفت: ایمان آوردم که هیچ معبودی نیست مگر خدایی که بنیاسرائیل به او ایمان آوردهاند؛ و آن، خداوندِ معبودِ به حق است، کسی که هیچ معبود راستینی جز او نیست، (
﴿وَأَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ﴾) و من از فرمانبرداران از دین خدا، و آنچه موسی آورده است میباشم.
#
{91} قال الله تعالى مبيِّناً أنَّ هذا الإيمان في هذه الحالة غير نافع له: {آلآنَ}: تؤمن وتقرُّ برسول الله، {وقد عصيتَ قبلُ}؛ أي: بارزت بالمعاصي والكفر والتكذيب، {وكنت من المفسدينَ}: فلا ينفعُك الإيمان كما جرتْ عادةُ الله أن الكفار إذا وصلوا إلى هذه الحالة الاضطراريَّة أنَّه لا ينفعهم إيمانهم؛ لأنَّ إيمانهم صار إيماناً مشاهداً؛ كإيمان من ورد القيامة، والذي ينفعُ إنما هو الإيمان بالغيب.
(91) خداوند متعال با بیان اینکه ایمان دراین حالت برای او فایدهای ندارد،
فرمود: (
﴿ءَآلۡـَٰٔنَ﴾) آیا اکنون ایمان میآوری و به رسالت پیامبر خدا اقرار میکنی، (
﴿وَقَدۡ عَصَيۡتَ قَبۡلُ﴾) حال آنکه قبلاً با انجام گناهان و کفر و تکذیب به ستیز برخاسته بودی، (
﴿وَكُنتَ مِنَ ٱلۡمُفۡسِدِينَ﴾) و از تباهکاران بودی؟ پس ایمان به تو فایدهای نمیدهد، همانطور که شیوۀ الهی چنین است که وقتی کافران به حالت اضطرار برسند، ایمان آوردنشان به آنان سودی نمیدهد، چون ایمانشان ایمانی است ناشی از مشاهده و دیدن. همانند ایمان آوردن کسی که وارد قیامت میشود؛ زیرا ایمانی فایده میدهد، که به غیب باشد و صاحبش ندیده ایمان بیاورد.
#
{92} {فاليوم ننجِّيك ببدنِكَ لتكون لمن خلفك آيةً}: قال المفسِّرون: إنَّ بني إسرائيل لما في قلوبهم من الرعب العظيم من فرعون، كأنَّهم لم يصدِّقوا بإغراقه، وشكُّوا في ذلك، فأمر الله البحر أن يلقِيَهُ على نجوة مرتفعةٍ ببدنه؛ ليكون لهم عبرة وآية. {وإنَّ كثيراً من الناس عن آياتنا لغافلون}: فلذلك تمرُّ عليهم وتتكرَّر فلا ينتفعون بها؛ لعدم إقبالهم عليها، وأما من له عقلٌ وقلبٌ حاضر؛ فإنَّه يرى من آيات الله ما هو أكبر دليل على صحَّة ما أخبرت به الرسل.
(92) (
﴿فَٱلۡيَوۡمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنۡ خَلۡفَكَ ءَايَةٗ﴾) مفسران گفتهاند: از آنجا که فرعون در دلهای بنی اسرائیل رعب و وحشت بزرگی داشت، انگار آنان غرق شدن وی را باور نکرده بودند و در آن شک داشتند. پس خداوند دریا را دستور داد تا جسد او را به مکان بلندی بیندازد تا برای آنان مایۀ عبرت و اندرز باشد. (
﴿وَإِنَّ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ عَنۡ ءَايَٰتِنَا لَغَٰفِلُونَ﴾) و بسیاری از مردم از آیات ما بیخبرند. بنابراین نشانههای ما را مکرر میبینند، اما به خاطر توجه نکردن به آنها فایده نمیبرند. اما کسیکه عقل و قلبی بیدار دارد، آیات خدا را بزرگترین دلیل بر صحت آنچه پیامبران آوردهاند، میداند.
#
{93} {ولقد بوَّأنا بني إسرائيل مُبَوَّأ صِدْقٍ}؛ أي: أنزلهم الله وأسكنهم في مساكن آل فرعون، وأورثهم أرضهم وديارهم، {ورزقناهم من الطيِّباتِ}: من المطاعم والمشارب وغيرهما، {فما اختلفوا}: في الحقِّ {حتَّى جاءهم العلمُ}: الموجب لاجتماعهم وائتلافهم، ولكن بغى بعضهم على بعضٍ، وصار لكثيرٍ منهم أهوية وأغراض تخالف الحقَّ، فحصل بينهم من الاختلاف شيء كثيرٌ. {إنَّ ربَّك يقضي بينَهم يوم القيامة فيما كانوا فيه يختلفون}: بحكمه العدل الناشئ عن علمه التامِّ وقدرته الشاملة.
وهذا هو الداء الذي يعرض لأهل الدين الصحيح، وهو أنَّ الشيطان إذا أعجزوه أن يطيعوه في ترك الدين بالكلِّيَّة، سعى في التحريش بينهم وإلقاء العداوة والبغضاء، فحصل من الاختلاف ما هو موجبُ ذلك، ثم حصل من تضليل بعضهم لبعضٍ وعداوة بعضهم لبعض ما هو قرَّة عين اللعين، وإلا؛ فإذا كان ربُّهم واحداً ورسولهم واحداً ودينهم واحداً ومصالحهم العامة متَّفقة؛ فلأيِّ شيء يختلفون اختلافاً يفرِّق شملهم ويشتِّت أمرهم ويَحُلُّ رابطتهم ونظامهم فيفوِّتُ من مصالحهم الدينيَّة والدنيويَّة ما يفوِّت ويموت من دينهم بسبب ذلك ما يموت؟! فنسألك اللهمَّ لطفاً بعبادك المؤمنين، يجمع شملهم، ويرأبُ صدعَهم، ويردُّ قاصِيَهم على دانيهم يا ذا الجلال والإكرام!
(93) (
﴿وَلَقَدۡ بَوَّأۡنَا بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ مُبَوَّأَ صِدۡقٖ﴾) و بنی اسرائیل را در جایگاه خوب و پسندیدهای جای دادیم؛ یعنی خداوند آنها را در خانههای خاندان فرعون جای داد، و آنان را در سرزمین و دیار آنها جایگزین کرد. (
﴿وَرَزَقۡنَٰهُم مِّنَ ٱلطَّيِّبَٰتِ﴾) و پاکیزهها را به آنان روزی دادیم،
از قبیل: خوردنیها و نوشیدنیها و غیره. (
﴿فَمَا ٱخۡتَلَفُواْ حَتَّىٰ جَآءَهُمُ ٱلۡعِلۡمُ﴾) پس در مورد حق با یکدیگر اختلاف نورزیدند مگر وقتی که دانش و آگاهی به آنان رسید؛ آگاهی و دانشی که میبایست اتحاد و یکپارچگی آنان را به دنبال داشته باشد، اما برخی بر برخی دیگر ستم کردند و بسیاری از آنان خواستها و اهدافی داشتند که با حق مخالف بود. بنابراین در میان خود به اختلاف زیادی دچار شدند. (
﴿إِنَّ رَبَّكَ يَقۡضِي بَيۡنَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ فِيمَا كَانُواْ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَ﴾) بیگمان پروردگارت روز قیامت دربارۀ چیزی که در آن اختلاف داشتند از روی حُکم دادگرانۀ خود که از علم تام و قدرت فراگیر وی نشأت میگیرد، در میان آنان داوری میکند. و اختلاف، مرض کشندهای است که برای اهل دین صحیح پیش میآید؛ زیرا شیطان وقتی ناامید شد از اینکه بندگان از وی پیروی نمینمایند و دین را به صورت کامل ترک نمیکنند، برای ایجاد اختلاف و انداختن حسد و دشمنی میان آنها تلاش میکند، پس این سبب بروز اختلاف میشود. سپس گمراه قلمداد کردن یکدیگر و دشمنیشان با یکدیگر، سبب رضایت و روشنی چشمان شیطان ملعون میگردد. آنان پروردگارشان یکی است، و پیامبرشان یکی است، و دینشان یکی است و منافع عمومی آنها یکی است ، پس چرا اختلاف میورزند؟ چرا که اختلاف، همبستگی و اتحاد آنها را پراکنده مینماید و انسجام و نظام آنها را از هم میپاشد، و در نتیجه بسیاری از منافع دینی و دنیوی را از دست داده و بسیاری از امور دینی از بین میرود. بار خدایا! از تو میجوییم به لطفی که نسبت به بندگان مومن خویش داری، شکاف و از هم پاشیدگی آنان را باری دیگر پیوند ده، و انس و الفت را در میان آنان برقرار کن، ای پروردگار بزرگ و بخشنده!
{فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ لَقَدْ جَاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ (94) وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخَاسِرِينَ (95)}.
فَإِن كُنتَ فِي شَكٍّ مِّمَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُونَ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكَ لَقَدْ جَاءكَ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ پس اگر دربارة چيزي كه بر تو نازل كرده ايم، در شك و ترديد هستي از آنان كه پيش از تو كتاب مي خواندند بپرس. بي گمان از سوي پروردگارت حق براي تو آمده است. پس، از شك كنندگان مباش.
وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِ اللّهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخَاسِرِينَ و نيز ازآنان مباش كه آيات خدا را تكذيب كردند، آنگاه از زيانكاران خواهي بود.
#
{94} يقول تعالى لنبيِّه محمدٍ - صلى الله عليه وسلم -: {فإن كنتَ في شكٍّ مما أنزلنا إليك}: هل هو صحيحٌ أم غير صحيح، {فاسأل الذين يقرؤون الكتاب من قبلك}؛ أي: اسأل أهل الكتب المنصفين والعلماء الراسخين؛ فإنهم سيقرُّون لك بصدق ما أخبرت به وموافقته لما معهم.
فإن قيل: إن كثيراً من أهل الكتاب من اليهود والنصارى، بل ربما كان أكثرهم ومعظمهم، كذَّبوا رسول الله، وعاندوه، وردُّوا عليه دعوته، والله تعالى أمر رسوله أن يستشهدَ بهم، وجعل شهادتَهم حجةً لما جاء به وبرهاناً على صدقه؛ فكيف يكونُ ذلك؟! فالجوابُ عن هذا من عدة أوجه:
منها: أنَّ الشهادة إذا أضيفت إلى طائفةٍ أو أهل مذهبٍ أو بلدٍ ونحوهم؛ فإنَّها إنما تتناول العدول الصادقين منهم، وأما مَنْ عداهم؛ فلو كانوا أكثر من غيرهم؛ فلا عبرة فيهم؛ لأن الشهادة مبنيَّة على العدالة والصدق، قد حصل ذلك بإيمان كثيرٍ من أحبارهم الرَّبانيِّين؛ كعبد الله بن سلام وأصحا به وكثيرٍ ممَّن أسلم في وقت النبيِّ - صلى الله عليه وسلم - وخلفائه ومن بعدهم.
ومنها: أن شهادة أهل الكتاب للرسول مبنيَّة على كتابهم التوراة الذي ينتسبون إليه؛ فإذا كان موجوداً في التوراة ما يوافق القرآن ويصدِّقُه ويشهدُ له بالصحَّة؛ فلو اتَّفقوا من أولهم وآخرهم على إنكار ذلك؛ لم يقدحْ بما جاء به الرسول.
ومنها: أنَّ الله تعالى أمر رسوله أن يستشهد بأهل الكتاب على صحَّة ما جاءه وأظهر ذلك وأعلنه على رؤوس الأشهاد، ومن المعلوم أن كثيراً منهم من أحرص الناس على إبطال دعوة الرسول محمدٍ - صلى الله عليه وسلم -؛ فلو كان عندهم ما يردُّ ما ذكره الله؛ لأبدَوْه وأظهروه وبيَّنوه، فلما لم يكنْ شيءٌ من ذلك؛ كان عدم ردِّ المعادي وإقرار المستجيب من أدلِّ الأدلَّة على صحَّة هذا القرآن وصدقه.
ومنها: أنه ليس أكثر أهل الكتاب ردَّ دعوة الرسول، بل أكثرُهم استجاب لها وانقاد طوعاً واختياراً؛ فإنَّ الرسولَ بُعِثَ وأَكْثَرُ أهل الأرض المتديِّنين أهل الكتاب ، فلم يمكثْ دينُه مدةً غير كثيرة حتى انقاد للإسلام أكثر أهل الشام ومصر والعراق وما جاورها من البلدان التي هي مقرُّ دين أهل الكتاب ولم يبقَ إلا أهل الرياسات الذين آثروا رياساتهم على الحقِّ ومَنْ تبِعَهم من العوامِّ الجهلة ومن تديَّن بدينهم اسماً لا معنى؛ كالإفرنج الذين حقيقة أمرهم أنَّهم دهريَّة منحلُّون عن جميع أديان الرسل، وإنَّما انتسبوا للدين المسيحيِّ ترويجاً لملكهم وتمويهاً لباطلهم؛ كما يعرف ذلك من عرف أحوالهم البيِّنة الظاهرة.
وقوله: {لقد جاءك الحق}؛ أي: الذي لا شكَّ فيه بوجه من الوجوه، {من ربِّك فلا تكوننَّ من الممترينَ }: كقوله تعالى: {كتابٌ أُنزِلْ إليكَ فلا يكن في صدرك حرجٌ منه}.
(94) خداوند متعال به پیامبرش صلی الله علیه وسلم میفرماید: (
﴿فَإِن كُنتَ فِي شَكّٖ مِّمَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ﴾) اگر دربارۀ چیزی که بر تو نازل کردهایم شک و تردید داری که آیا درست است یا نادرست؟ (
﴿ فَسَۡٔلِ ٱلَّذِينَ يَقۡرَءُونَ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكَ﴾) از اهل کتابِ منصف و علمای راسخ بپرس؛ زیرا آنان به راست بودن آنچه که تو از آن خبر داده ای، و موافق بودن آن با کتابی که با آنهاست، اقرار میکنند.
اگر گفته شود: بسیاری از یهودیان و نصارا -بلکه بیشترشان- پیامبر را تکذیب کردند، و با او مخالفت ورزیدند و دعوت او را نپذیرفتند و رد کردند؛ با این حال خداوند پیامبرش را دستور داد تا آنها را گواه بگیرد، و گواهی دادن آنها را بر صحت آنچه پیامبر آورده است، حجت قرار داده است؛ پس این چطور تفسیر میشود؟
پاسخ این را از چند جهت میتوان گفت: یکی اینکه شهادت و گواهی دادن وقتی که به گروهی یا به پیروان مذهبی یا به شهری نسبت داده شود، شامل افراد منصف و راستگوی آنها میگردد. اما غیر از منصفان و راستگویان -هرچند زیاد هم باشند- اعتباری ندارند؛ چون شهادت بر مبنای راستگویی و عدالت استوار است. و این گواهی دادن با ایمان آوردن بسیاری از دانشمندان ربّانی آنها مانند
«عبد الله بن سلام» و یارانش و
«کعب الأحبار» و غیر آن دو، و بسیاری از کسانی که در زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم و جانشینانش و کسانی که پس از آنها بودند، حاصل گردیده است. و اینکه گواهی دادن اهل کتاب برای پیامبر صلی الله علیه وسلم بر اساس کتابشان تورات است که آنها به آن منتسباند. پس اگر در تورات چیزی وجود داشته باشد که موافق با قرآن باشد و آن را تصدیق نماید و به صحت آن گواهی دهد، و از طرفی همۀ اهل کتاب جمع شوند و آن را انکار کنند به آنچه پیامبر آورده است، عیبی وارد نمیکند. و اینکه خداوند متعال پیامبرش را دستور داد تا اهل کتاب را بر صحت و درست بودن آنچه آورده است گواه بگیرد، و این را در ملأ عام اعلان نمود. و مشخص است که بسیاری از اهل کتاب به شدّت در صدد ابطال دعوت پیامبر صلی الله علیه وسلم بودند، پس اگر آنان در نزد خود چیزی داشتند که آنچه را خدا بیان کرده است رد میکرد، حتماً آن را آشکار میکردند. پس وقتی که چنین نکردند، این خود روشنترین دلیل بر صحت قرآن و راستی آن است. و اینکه بیشتر اهل کتاب دعوت پیامبر صلی الله علیه وسلم را رد نکردند، بلکه بیشترشان آن را پذیرفتند و از روی اختیار از آن فرمان بردند؛ زیرا پیامبر در حالی مبعوث شد که بیشتر مردمِ روی زمین اهل کتاب بودند، و مدت زیادی بر دین پیامبر نگذشت تا اینکه بیشتر اهل شام و مصر و عراق و سرزمینهایی که در کنار آن بود و مقر دین اهل کتاب بود، به اسلام گرویدند و کسی جز فرمانروایانی که ریاستشان را بر حق ترجیح میدادند، و مردمانِ عوام و نادانی که از آنها پیروی میکردند، و کسانی که فقط نام دین را یدک میکشیدند، مانند فرنگیها، که در حقیقت دهری و بیدین هستند و از ادیان پیامبران دور میباشند، باقی نماند. واین فرنگیها خود را به دین مسیح نسبت میدهند تا فرمانروایی خود را رواج دهند، و مردم را به باطل خود بفریبند. و هرکس حالات آنها را بنگرد، این را میداند. (
﴿لَقَدۡ جَآءَكَ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكَ﴾) بیگمان از سوی پروردگارت حقی برای تو آمده است که به هیچ صورت در آن شکی نیست. (
﴿فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُمۡتَرِينَ﴾) پس، از شک کنندگان مباش.
مانند فرمودۀ الهی که میفرماید: ﴿كِتَٰبٌ أُنزِلَ إِلَيۡكَ فَلَا يَكُن فِي صَدۡرِكَ حَرَجٞ مِّنۡهُ﴾ کتابی است که آن را به سوی تو فرستادهایم، پس در دلت از آن شک و تردیدی نباشد.
#
{95} {ولا تكونَنَّ من الذين كذَّبوا بآيات الله فتكون من الخاسرين}: وحاصل هذا أنَّ الله نهى عن شيئين: الشكِّ في هذا القرآن، والامتراء منه. وأشد من ذلك التكذيب به، وهو آيات الله البينات، التي لا تقبل التكذيب بوجه، ورتَّب على هذا الخسار، وهو عدم الربح أصلاً، وذلك بفوات الثواب في الدنيا والآخرة، وحصول العقاب في الدنيا والآخرة، والنهي عن الشيء أمرٌ بضدِّه، فيكون أمراً بالتصديق التامِّ بالقرآن وطمأنينة القلب إليه والإقبال عليه علماً وعملاً؛ فبذلك يكون العبدُ من الرابحين، الذين أدركوا أجلَّ المطالب وأفضل الرغائب وأتمَّ المناقب، وانتفى عنهم الخسارُ.
(95) (
﴿وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ فَتَكُونَ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ﴾) و نیز از آنان مباش که آیات خدا را تکذیب کردند، آنگاه از زیانکاران خواهی بود.
خلاصه مطلب اینکه خداوند از دو چیز نهی کرده است: شک و تردید در قرآن، و بیشتر از آن یعنی تکذیب کردن آیات روشن خداوند که به هیچ صورتی قابل تکذیب نیست. و خداوند نتیجۀ تکذیب قرآن یا داشتن شک و شبهه را زیانمندی قرار داده است. زیانمندی؛ یعنی از دست دادن هر سود و نفعی، و این زیان مندی با از دست دادن پاداش دنیا و آخرت و پیش آمدن عذاب در دنیا و آخرت تحقق مییابد. و نهی کردن از چیزی، دستور دادن به ضد آن است، پس خداوند به تصدیق کردن کامل قرآن و اطمینان داشتن به آن و روی آوردن به آن در علم و عمل دستور میدهد. پس با این کار، بنده از سودمندان میشود؛ کسانی که به بزرگترین خواستهها و بهترین امور وکاملترین فضیلتها دست یافته، و هر زیان و ضرری از آنان دور میشود.
{إِنَّ الَّذِينَ حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ (96) وَلَوْ جَاءَتْهُمْ كُلُّ آيَةٍ حَتَّى يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ (97)}.
إِنَّ الَّذِينَ حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ بي گمان آنان كه حكم پروردگارت بر آنان تحقق يافته است ايمان نمي آورند.
وَلَوْ جَاءتْهُمْ كُلُّ آيَةٍ حَتَّى يَرَوُاْ الْعَذَابَ الأَلِيمَ وگرچه هر نشانه اي برايشان بيايد
(ايمان نمي آورند) تا زماني كه عذاب دردناك را ببيند.
#
{96 ـ 97} يقول تعالى: {إنَّ الذين حقَّتْ عليهم كلمةُ ربِّك}؛ أي: إنهم من الضالين الغاوين أهل النار، لا بدَّ أن يصيروا إلى ما قدَّره الله وقضاه؛ فلا يؤمنون ولو جاءتهم كلُّ آية؛ فلا تزيدُهم الآيات إلا طغياناً وغيًّا إلى غيِّهم، وما ظلمهم الله ولكن ظلموا أنفسهم بردِّهم للحقِّ لما جاءهم أول مرة، فعاقبهم الله بأن طبع على قلوبهم وأسماعهم وأبصارهم فلا يؤمنوا حتى يَرَوا العذاب الأليم الذي وُعِدوا به؛ فحينئذٍ يعلمون حقَّ اليقين أنَّ ما هم عليه هو الضلال وأنَّ ما جاءتهم به الرسلُ هو الحقُّ، ولكنْ في وقتٍ لا يُجدي عليهم إيمانهم شيئاً؛ فيومئذٍ لا ينفع الذين ظلموا معذِرَتُهم ولا هم يُسْتَعْتَبون. وأما الآياتُ؛ فإنَّها تنفعُ مَنْ له قلبٌ أو ألقى السمع وهو شهيدٌ.
(96 - 97) خداوند متعال میفرماید: (
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ حَقَّتۡ عَلَيۡهِمۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ﴾) بیگمان آنان که حکم پروردگارت بر آنان تحقق یافته است که از گمراهان و اهل جهنم هستند، باید به سوی آنچه که خداوند مقدر نموده است، بروند. پس آنان ایمان نمیآورند گرچه نشانههای زیادی نزدشان بیاید، پس نشانهها، جز سرکشی و افزودن به گمراهی، چیزی به آنها نمیافزاید. و خداوند بر آنان ستم نکرده است، بلکه آنان با رد کردن حق، آنگاه که نخستین بار نزدشان آمد، بر خود ستم کردند، پس خداوند به سزای کارشان بر دلها و گوشها و چشمهایشان مُهر زد. پس ایمان نمیآورند، مگر آنکه عذاب دردناکی را که به آنان وعده داده شده است، ببینند. در آن هنگام به یقین میدانند که آنچه بر آن بودند، گمراهی بوده؛ و آنچه پیامبران برایشان آوردند، حق است. اما این زمانی است که ایمان آوردنشان سودی به آنان نمیبخشد؛ پس در آن روز، عذرخواهیِ ستمکاران به آنان فایدهای نمیدهد، و آنان به دنیا بر نمیگردند. و اما آیات خدا به کسی فایده میرساند که دلی آگاه و گوشی شنوا داشته باشد.
{فَلَوْلَا كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ (98)}.
فَلَوْلاَ كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّآ آمَنُواْ كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الخِزْيِ فِي الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ و مردم هيچ شهري ايمان نياوردند كه ايمانشان به آنان سودي رساند مگر قوم يونس كه چون ايمان آوردند عذاب رسوايي را در زندگي دنيا از آنان برطرف نموديم و آنان را تا مدتي برخوردار كرديم.
#
{98} يقول تعالى: {فلولا كانت قريةٌ}: من القرى المكذبين، {آمنتْ}: حين رأتِ العذاب، {فنفعها إيمانُها}؛ أي: لم يكن منهم أحدٌ انتفع بإيمانه حين رأى العذاب؛ كما قال تعالى عن فرعون ما تقدَّم قريباً لما قال: {آمنتُ أنَّه لا إله إلا الذي آمنت به بنو إسرائيلَ وأنا من المسلمين}، فقيل له: {آلآن وقد عصيتَ قبلُ وكنتَ من المفسدين}، وكما قال تعالى: {فلمَّا جاءهم بأسُنا قالوا آمنَّا بالله وحدَه وكَفَرْنا بما كُنَّا به مشركين. فلم يك يَنْفَعُهُم إيمانُهم لما رأوا بأسنا سُنَّةَ الله التي قد خلتْ في عباده}، وقال تعالى: {حتى إذا جاء أحدَهُم الموتُ قال ربِّ ارجعونِ. لعلِّي أعملُ صالحاً فيما تركتُ، كلاَّ}، والحكمة في هذا ظاهرةٌ؛ فإنَّ الإيمان الاضطراريَّ ليس بإيمان حقيقة، ولو صرف عنه العذاب والأمر الذي اضطره إلى الإيمان؛ لرجع إلى الكفران. وقوله: {إلاَّ قومَ يونس لما آمنوا بعدما رأوا العذاب كَشَفْنا عنهم عذابَ الخِزْي في الحياة الدُّنيا ومتعناهم إلى حين}: فهم مستَثْنَوْن من العموم السابق، ولا بدَّ لذلك من حكمة لعالم الغيب والشَّهادة لم تصلْ إلينا ولم تدرِكْها أفهامُنا؛ قال الله تعالى: {وإنَّ يونُسَ لمن المرسلين ... } إلى قوله: {فأرسلْناه إلى مائةِ ألفٍ أو يزيدونَ. فآمنوا فمتَّعْناهم إلى حينٍ}. ولعلَّ الحكمة في ذلك أنَّ غيرهم من المهلَكين لو رُدُّوا لعادوا لما نُهوا عنه، وأما قوم يونس؛ فإنَّ اللهَ أعلمَ أنَّ إيمانهم سيستمرُّ، بل قد استمرَّ فعلاً، وثبتوا عليه. والله أعلم.
(98) خداوند متعال میفرماید: (
﴿فَلَوۡلَا كَانَتۡ قَرۡيَةٌ﴾) پس چرا مردم هیچ شهری از شهرهایی که مردمش
[حق را] تکذیب کردهاند بر آن نبودند، (
﴿ءَامَنَتۡ﴾) آنگاه که عذاب را دیدند ایمان بیاورند، (
﴿فَنَفَعَهَآ إِيمَٰنُهَآ﴾) و ایمانشان به آنان سود برساند؟ یعنی هیچ کس از آنان به هنگام دیدن عذاب، فایدهای از ایمان آوردنش نبرده است.
همانطور که خداوند اندکی پیشتر حالت فرعون را بیان کرد و فرمود: ﴿ءَامَنتُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱلَّذِيٓ ءَامَنَتۡ بِهِۦ بَنُوٓاْ إِسۡرَٰٓءِيلَ وَأَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ﴾ ایمان آوردم که هیچ معبودی نیست مگر خدایی که بنیاسرائیل به او ایمان آورده است، و من از فرمانبرداران هستم.
پس به او گفته شد: ﴿ءَآلۡـَٰٔنَ وَقَدۡ عَصَيۡتَ قَبۡلُ وَكُنتَ مِنَ ٱلۡمُفۡسِدِينَ﴾ آیا اکنون ایمان میآوری، حال آنکه قبلاً نافرمانی کردی و از تباهکاران بودی؟
و همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَلَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَا قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥ وَكَفَرۡنَا بِمَا كُنَّا بِهِۦ مُشۡرِكِينَ فَلَمۡ يَكُ يَنفَعُهُمۡ إِيمَٰنُهُمۡ لَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَاۖ سُنَّتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي قَدۡ خَلَتۡ فِي عِبَادِهِۦ﴾ پس هنگامی که عذاب ما را دیدند،
گفتند: تنها به خدا ایمان آورده؛ و به آنچه شریک خدا میساختیم، کفر ورزیدیم. پس ایمان آوردنشان، هنگامی که عذاب ما را دیدند، به آنان سودی نبخشید. این سنت خداست که در میان بندگانش گذشته است.
و خداوند متعال فرموده است: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ رَبِّ ٱرۡجِعُونِ لَعَلِّيٓ أَعۡمَلُ صَٰلِحٗا فِيمَا تَرَكۡتُۚ كَلَّآ﴾ تا هنگامیکه مرگ به سراغ یکی از آنها آید،
میگوید: «ای پروردگارم! من را دوباره به دنیا برگردان، امید است به تلافی کارهای گذشته، عمل صالح انجام دهم.» نه چنین نیست. و حکمت این امر، ظاهر است؛ زیرا ایمانِ اضطراری در حقیقت ایمان نیست، چون اگر عذاب و کاری که او را مجبور به ایمان آوردن کرده است از او دور شود، به کفر و ناسپاسی برمیگردد. (
﴿إِلَّا قَوۡمَ يُونُسَ لَمَّآ ءَامَنُواْ﴾) مگر قوم یونس که چون بعد از اینکه عذاب را مشاهده کردند ایمان آوردند، (
﴿كَشَفۡنَا عَنۡهُمۡ عَذَابَ ٱلۡخِزۡيِ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَمَتَّعۡنَٰهُمۡ إِلَىٰ حِينٖ﴾) عذاب رسوایی را در زندگانی دنیا از آنان دور کردیم، و آنان را تا مدتی برخوردار نمودیم. پس آنها از این قاعدۀ کلّی و سابق مستثنی هستند. وحتماً در این، حکمتی است از جانب خدایی که به پیدا و پنهان آگاه است، و فهم و درک ما از آن عاجز است.
خداوند متعال فرموده است: ﴿وَإِنَّ يُونُسَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ﴾ و بیگمان یونس از زمرۀ پیامبران است.
تا آنجا که میفرماید: ﴿وَأَرۡسَلۡنَٰهُ إِلَىٰ مِاْئَةِ أَلۡفٍ أَوۡ يَزِيدُونَ فََٔامَنُواْ فَمَتَّعۡنَٰهُمۡ إِلَىٰ حِينٖ﴾ و او را به سوی صد هزار یا بیشتر فرستادیم، پس ایمان آوردند و آنان را تا مدتی بهرهمند ساختیم. و شاید حکمت این باشد که اگر هلاکشدگان بازگردانده میشدند، به آنچه از آن نهی شده بودند برگشته و آن را تکرار میکردند. اما خداوند دانست که قوم یونس بر ایمانشان پایدار خواهند ماند، و خداوند بهتر میداند.
{وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ (99) وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ (100)}.
وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لآمَنَ مَن فِي الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ و اگر پروردگارت مي خواست همة آنان كه در زمين اند جملگي ايمان مي آوردند، آيا مي تواني مردمان را مجبور سازي كه ايمان بياورند؟
وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ و هيچ كس نمي تواند ايمان بياورد مگر آنكه خدا اجازه دهد، و بر آنان كه نمي فهمند پليدي قرار مي دهد.
#
{99} يقول تعالى لنبيِّه محمد - صلى الله عليه وسلم -: {ولو شاء ربُّك لآمن مَن في الأرض كلهم جميعاً}: بأن يلهمهم الإيمان ويوزعَ قلوبهم للتقوى؛ فقدرتُه صالحةٌ لذلك، ولكنَّه اقتضتْ حكمته أن كان بعضهم مؤمنين وبعضهم كافرين. {أفأنت تكرِهُ الناس حتى يكونوا مؤمنين}؛ أي: لا تقدِرُ على ذلك، وليس في إمكانك، ولا قدرة غير الله شيء من ذلك.
(99) خداوند متعال به پیامبرش صلی الله علیه وسلم فرمود: (
﴿وَلَوۡ شَآءَ رَبُّكَ لَأٓمَنَ مَن فِي ٱلۡأَرۡضِ كُلُّهُمۡ جَمِيعًا﴾) و اگر پروردگارت میخواست، همۀ آنان که در زمین هستند ایمان میآوردند. به این صورت که خداوند ایمان را به آنها الهام میکرد، و دلهایشان را بر پرهیزگاری یاری میداد. پس او میتواند چنین کاری بکند، اما حکمتش اقتضا نموده است که برخی از مردم مؤمن و برخی کافر باشند. (
﴿أَفَأَنتَ تُكۡرِهُ ٱلنَّاسَ حَتَّىٰ يَكُونُواْ مُؤمِنِينَ﴾) آیا شما میتوانی مردمان را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟! یعنی این کار را نمیتوانی بکنی، و هیچ کس غیر از خدا نمیتواند این کار را بکند.
#
{100} {وما كان لنفس أن تؤمنَ إلاَّ بإذنِ الله}: بإرادته ومشيئته وإذنه القَدَرِيِّ الشرعيِّ؛ فمن كان من الخَلْقِ قابلاً لذلك يزكو عنده الإيمان؛ وفَّقه وهداه، {ويجعلُ الرجسَ}؛ أي: الشرَّ والضلال {على الذين لا يعقلِونَ}: عن الله أوامرَهُ ونواهيه، ولا يُلقون بالاً لنصائحه ومواعظه.
(100) (
﴿وَمَا كَانَ لِنَفۡسٍ أَن تُؤۡمِنَ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِ﴾) و هیچ کس نمیتواند ایمان بیاورد مگر اینکه خدا اجازه دهد؛ یعنی با اراده و اجازه و تقدیر شرعی خدا، میتواند ایمان بیاورد. پس هرکس که شایستۀ ایمان آوردن باشد، خداوند او را توفیق داده و هدایت مینماید. (
﴿وَيَجۡعَلُ ٱلرِّجۡسَ عَلَى ٱلَّذِينَ لَا يَعۡقِلُونَ﴾) و گمراهی و بدی را بر کسانی قرار میدهد، که اوامر و نواهی خداوند را نمیفهمند و به اندرز و پندهای او توجهی نمیکنند.
{قُلِ انْظُرُوا مَاذَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا تُغْنِي الْآيَاتُ وَالنُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لَا يُؤْمِنُونَ (101) فَهَلْ يَنْتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَيَّامِ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ (102) ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا كَذَلِكَ حَقًّا عَلَيْنَا نُنْجِ الْمُؤْمِنِينَ (103)}.
قُلِ انظُرُواْ مَاذَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا تُغْنِي الآيَاتُ وَالنُّذُرُ عَن قَوْمٍ لاَّ يُؤْمِنُونَ بگو:
«بنگريد كه چه چيزي در آسمانها و زمين است؟» اما آيات و بيم دادنها به گروهي كه ايمان نمي آورند سودي نمي بخشد.
فَهَلْ يَنتَظِرُونَ إِلاَّ مِثْلَ أَيَّامِ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِهِمْ قُلْ فَانتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ پس آيا جز مانند مصيبت هاي پيشينيان را انتظار مي كشند؟
بگو: «پس چشم به راه باشيد، من نيز با شما از چشم به راهانم».
ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُواْ كَذَلِكَ حَقًّا عَلَيْنَا نُنجِ الْمُؤْمِنِينَ سپس پيامبران خود و مؤمنان رانجات مي دهيم و اين حق است بر ما.
#
{101} يدعو تعالى عباده إلى النظر لما في السماوات والأرض، والمراد بذلك نظر الفكر والاعتبار والتأمُّل لما فيها وما تحتوي عليه والاستبصار؛ فإن في ذلك لآياتٍ لقوم يؤمنون وعبراً لقوم يوقنون، تدلُّ على أنَّ الله وحده المعبود المحمود ذو الجلال والإكرام والأسماء والصفات العظام، {وما تُغني الآياتُ والنُّذُر عن قوم لا يؤمنون}؛ فإنهم لا ينتفعون بالآيات؛ لإعراضهم وعنادهم.
(101) خداوند بندگانش را به تأمل و اندیشه درآنچه که در آسمانها و زمین است، فرا میخواند. و منظور از نگاه کردن، تفکر و عبرت گرفتن و اندیشیدن در آنچه در آسمانها و زمین است، میباشد؛ زیرا برای گروهی که ایمان میآورند و یقین میکنند، در آن عبرتها و نشانههایی است دال بر اینکه تنها خداوند معبود شایسته و پسندیده و بزرگ و بخشنده و دارای نامها و صفات بزرگ است. (
﴿وَمَا تُغۡنِي ٱلۡأٓيَٰتُ وَٱلنُّذُرُ عَن قَوۡمٖ لَّا يُؤۡمِنُونَ﴾) و آیات و بیم دادنها به گروهی که ایمان نمیآورند، سودی نمیبخشد؛ زیرا آنها از آیات و نشانهها بهرهمند نشده و فایده نمیبرند؛ زیرا رویگردانی کرده و مخالفت میورزند.
#
{102 ـ 103} {فهل ينتظرون إلاَّ مثلَ أيام الذين خَلَوْا من قبلهم}؛ أي: فهل ينتظر هؤلاء الذين لا يؤمنون بآيات الله بعدَ وضوحها إلاَّ مثلَ أيام الذين خَلَوْا من قبلهم؛ أي: من الهلاك والعقاب؛ فإنَّهم صنعوا كصنيعهم، وسنةُ الله جاريةٌ في الأولين والآخرين. {قُلْ فانتظِروا إني معكم من المنتظرين}: فستعلمون لمَن تكون له العاقبة الحسنةُ والنجاةُ في الدنيا والآخرة. وليست إلاَّ للرسل وأتباعهم، ولهذا قال: {ثم نُنَجِّي رسلنا والذين آمنوا}: من مكاره الدنيا والآخرة وشدائدهما. {كذلك حقًّا علينا}: أوجبناه على أنفسنا، {نُنْجِ المؤمنين}: فإنَّ الله يدافعُ عن الذين آمنوا؛ فإنَّه بحسب ما مع العبد من الإيمان؛ تحصُلُ له النجاة من المكاره.
(102 - 103) (
﴿فَهَلۡ يَنتَظِرُونَ﴾) پس آیا جز مانند روزهای پیشینیانشان را انتظار میکشند؟! آیا کسانی که به آیات واضح و روشن خدا ایمان نمیآورند، جز هلاکت و عذابی را که پیشینیان را دربر گرفت، انتظار میکشند؟! اینان کارشان مانند کار آنهاست، و سنت و قانون خدا در میان گذشتگان و آیندگان جاری است. (
﴿قُلۡ فَٱنتَظِرُوٓاْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ ٱلۡمُنتَظِرِينَ﴾) بگو: چشم به راه باشید، من نیز همراه شما از چشم به راهانم. پس خواهید دانست که سرانجام نیکو و نجات یافتن در دنیا و آخرت، از آن چه کسی خواهد بود؟ و حقیقتاً سرانجام نیک و نجات، جز برای پیامبران و پیروانشان نخواهد بود.
بنابراین فرمود: (
﴿ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنَا وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾) سپس پیامبران خود و مؤمنان را از ناگواریها و سختیهای دنیا و آخرت نجات میدهیم، (
﴿كَذَٰلِكَ حَقًّا عَلَيۡنَا نُنجِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) به همان شیوه بر خود واجب کردهایم که مؤمنان را نجات دهیم. و این جزو دفاع کردن خداوند از مؤمنان است. پس خداوند از مؤمنان دفاع مینماید، و بر حسب ایمانی که بنده دارد، او را از سختیها نجات میدهد.
{قُلْ يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلَا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (104) وَأَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (105) وَلَا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُكَ وَلَا يَضُرُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذًا مِنَ الظَّالِمِينَ (106)}.
قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي شَكٍّ مِّن دِينِي فَلاَ أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ وَلَـكِنْ أَعْبُدُ اللّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ بگو:
«اي مردم! اگر شما دربارة آيين من در شك و ترديد هستيد، من كساني را نمي پرستم كه شما به غير از خدا مي پرستيد، بلكه خداوندي را مي پرستم كه شما را مي ميراند، و فرمان يافته ام از مومنان باشم».
وَأَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ و
( به من فرمان داده شده است) كه به آييني رو كن كه خالي از هرگونه شرك و انحرافي است، و از مشركان مباش.
وَلاَ تَدْعُ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ يَنفَعُكَ وَلاَ يَضُرُّكَ فَإِن فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذًا مِّنَ الظَّالِمِينَ و به غير از خدا كسي و چيزي را مخوان كه سودي به تو نمي بخشد و زياني به تو نمي رساند، اگر چنين كني از ستمكاران و مشركان خواهي شد.
#
{104} يقول تعالى لنبيِّه محمدٍ - صلى الله عليه وسلم - سيد المرسلين وإمام المتقين وخير الموقنين: {قل يا أيُّها الناس إن كنتُم في شكٍّ من ديني}؛ أي: في ريب واشتباه؛ فإني لست في شكٍّ منه، بل لديَّ العلم اليقيني أنه الحقُّ وأن ما تدعون من دون الله باطلٌ، ولي على ذلك الأدلَّةُ الواضحةُ والبراهينُ الساطعةُ، ولهذا قال: {فلا أعبدُ الذين تعبدونَ من دون الله}: من الأنداد والأصنام وغيرهما؛ لأنها لا تَخْلُقُ ولا ترزقُ ولا تدبِّر شيئاً من الأمور، وإنما هي مخلوقةٌ مسخَّرة ليس فيها ما يقتضي عبادتها. {ولكنْ أعبدُ الله الذي يتوفَّاكم}؛ أي: هو الله الذي خلقكم، وهو الذي يميتكم ثم يبعثكم ليجازيكم بأعمالكم؛ فهو الذي يستحقُّ أن يُعبد، ويصلَّى له، [ويخضع]، ويسجد، {وأمِرْتُ أن أكون من المؤمنين}.
(104) خداوند متعال به پیامبرش، سرور پیامبران و پیشوای پرهیزگاران و بهترین یقین کنندگان،
محمد صلی الله علیه وسلم میفرماید: (
﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِن كُنتُمۡ فِي شَكّٖ مِّن دِينِي﴾) بگو: ای مردم! اگر شما دربارۀ آیین من در شک و تردید هستید، من در مورد آن شکی ندارم، بلکه به یقین میدانم که آن حق است، و آنچه که شما به غیر از خداوند میخوانید، باطل است، و من در این مورد دلایل روشن و حجتهای قاطع دارم.
بنابراین خداوند متعال فرمود: (
﴿فَلَآ أَعۡبُدُ ٱلَّذِينَ تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ﴾) پس آنچه از بتها و همتایان و غیره را که به غیر از خدا میپرستید، نمیپرستم؛ چون آنها چیزی را نمیآفرینند و کسی را روزی نمیدهند و هیچ کاری را تدبیر نمیکنند، بلکه آنها مخلوقات مسخّری هستند و چیزی ندارند که مقتضی پرستش آنان باشد. (
﴿وَلَٰكِنۡ أَعۡبُدُ ٱللَّهَ ٱلَّذِي يَتَوَفَّىٰكُمۡ﴾) بلکه خداوندی را میپرستم که شما را میمیراند؛ یعنی او خداوندی است که شما را آفریده است و شما را میمیراند، سپس شما را بر میانگیزد تا طبق اعمالتان سزا و جزایتان بدهد. پس او کسی است که سزاوار پرستش است و برای او نماز بگزارید و در برابر او سرِ سجده بر زمین آرید.
#
{105} {وأن أقِمْ وجهكَ للدين حنيفاً}؛ أي: أخلص أعمالك الظاهرة والباطنة لله، وأقم جميع شرائع الدين، {حنيفاً}؛ أي: مقبلاً على الله معرضاً عما سواه. {ولا تكوننَّ من المشركين}: لا في حالهم ولا تكنْ معهم.
(105) (
﴿وَأُمِرۡتُ أَنۡ أَكُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَأَنۡ أَقِمۡ وَجۡهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفٗا﴾) و فرمان یافتهام که از مؤمنان باشم، و به من فرمان داده شده است که به آیینی رو کنم که خالی از هر شرک و انحرافی است؛ یعنی کارهای ظاهری و باطنی خود را برای خدا خالص بگردان، و با روی آوردن به خدا و رویگرداندن از غیر خدا، همۀ قوانین دین را برپا بدار. (
﴿وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ﴾) و از مشرکان مباش؛ حالت آنها را به خود مگیر و با آنان همراهی مکن.
#
{106} {ولا تدعُ من دون الله ما لا ينفعُك ولا يضرُّك}: وهذا وصفٌ لكلِّ مخلوق أنه لا ينفع ولا يضرُّ، وإنما النافع الضارُّ هو الله تعالى. {فإن فعلت}؛ أي: دعوت من دون الله ما لا ينفعك ولا يضرك، {فإنَّك إذاً} لمن {الظالمين}؛ أي: الضارين أنفسهم بإهلاكها، وهذا الظلم هو الشرك؛ كما قال تعالى: {إنَّ الشِّرك لظلمٌ عظيمٌ}: فإذا كان خيرُ الخلق لو دعا مع الله غيره؛ لكان من الظالمين المشركين؛ فكيف بغيره؟!
(106) (
﴿وَلَا تَدۡعُ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكَ وَلَا يَضُرُّكَ﴾) و به غیر از خدا کسی و چیزی را به فریاد مخوان که به تو سودی نمیبخشد، و زیانی نمیرساند. و هیچ مخلوقی نمیتواند زیانی برساند و یا سودی دهد، بلکه فایده دهنده و زیان رساننده، تنها خداوند متعال است. (
﴿فَإِن فَعَلۡتَ﴾) پس اگر چنین کردی؛ و به جای خدا، آنچه را که نمیتواند به تو فایده و زیانی برساند، به فریاد خواندی، (
﴿فَإِنَّكَ إِذٗا مِّنَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) همانا آنگاه از کسانی خواهی شد که با هلاک ساختن خود به خویشتن زیان رساندهاند. و منظور از این ستم، شرک ورزیدن است،
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ﴾ بیگمان شرک، ستم بزرگی است. پس وقتی که بهترین فرد
[=رسول اکرم صلی الله علیه وسلم] اگر با خداوند غیر از او را بخواند از ستمکارانِ مشرک خواهد شد، دیگران چطور خواهند بود؟!
{وَإِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَإِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (107)}.
وَإِن يَمْسَسْكَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ كَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَإِن يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلاَ رَآدَّ لِفَضْلِهِ يُصَيبُ بِهِ مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ و اگر خداوند زياني به تو برساند هيچ كس جز او نمي تواند آن را برطرف گرداند، و اگر خيري در حق تو بخواهد هيچ كس نمي تواند فضلش را از تو برگرداند، آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد مي رساند و او آمرزنده و مهربان است.
#
{107} هذا من أعظم الأدلَّة على أن الله وحده المستحقُّ للعبادة؛ فإنَّه النافع الضارُّ المعطي المانع الذي إذا مسَّ بضُرٍّ كفقر ومرض ونحوها: {فلا كاشف له إلاَّ هو}: لأن الخلق لو اجتمعوا على أن ينفعوا بشيء لم ينفعوا إلا بما كتبه الله ولو اجتمعوا على أن يضرُّوا أحداً؛ لم يقدروا على شيء من ضرره إذا لم يرده [اللهُ]. ولهذا قال: {وإن يُرِدْكَ بخيرٍ فلا رادَّ لفضله}؛ أي: لا يقدر أحدٌ من الخلق أن يردَّ فضله وإحسانه؛ كما قال تعالى: {ما يَفْتَح الله للناس من رحمةٍ فلا مُمْسِكَ لها وما يُمْسِك فلا مرسِلَ له من بعده}. {يصيبُ به مَن يشاء مِن عباده}؛ أي: يختص برحمته من شاء من خلقه والله ذو الفضل العظيم، {وهو الغفور}: لجميع الزَّلات، الذي يوفِّق عبده لأسباب مغفرته، ثم إذا فعلها العبد؛ غفر الله ذنوبه كبارها وصغارها، {الرحيمُ}: الذي وسعت رحمتُه كلَّ شيء ووصل جودُه إلى جميع الموجودات؛ بحيث لا تستغني عن إحسانه طرفة عين.
فإذا عرف العبد بالدليل القاطع أن الله هو المنفرد بالنعم وكشف النقم وإعطاء الحسنات وكشف السيئات والكربات، وأنَّ أحداً من الخلق ليس بيده من هذا شيءٌ إلا ما أجراه الله على يده؛ جزم بأنَّ الله هو الحقُّ وأن ما يدعون من دونه هو الباطلُ ولهذا لما بين الدليل الواضح؛ قال بعده:
(107) این بزرگترین دلیل است بر اینکه تنها خداوند سزاوار عبادت است؛ زیرا او نفعدهنده و زیان رساننده و بخشنده و محروم کننده میباشد؛
و هرگاه زیانی از قبیل: فقر و بیماری و مانند آن را بیاورد، (
﴿فَلَا كَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَ﴾) جز او هیچ کس نمیتواند آن را برطرف گرداند؛ چون اگر همه مردم جمع شوند تا فایدهای برسانند، نمیتوانند فایدهای برسانند جز آنچه خداوند نوشته است، و اگر همه جمع شوند تا به کسی زیانی برسانند نمیتوانند هیچ زیانی به او برسانند، مگر اینکه خداوند بخواهد.
بنابراین فرمود: (
﴿ وَإِن يُرِدۡكَ بِخَيۡرٖ فَلَا رَآدَّ لِفَضۡلِهِۦ﴾) و اگر
[خدا] خیری در حق تو بخواهد، هیچ کس نمیتواند بخشش و احسان او را رد کند.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿مَّا يَفۡتَحِ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحۡمَةٖ فَلَا مُمۡسِكَ لَهَاۖ وَمَا يُمۡسِكۡ فَلَا مُرۡسِلَ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦ﴾ رحمتی که خداوند برای مردم میگشاید، هیچکس نمیتواند آن را باز دارد؛ و آنچه را بازدارد، هیچ کس نمیتواند بعد از او آن را روانه کند. (
﴿يُصِيبُ بِهِۦ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ﴾) رحمت خویش را به هر کس از خلق خود که بخواهد، اختصاص میدهد، و خداوند دارای فضل و بخشش بزرگ است. (
﴿وَهُوَ ٱلۡغَفُورُ﴾) و او آمرزندۀ همۀ لغزشهاست، و بندهاش را برای کسب اسباب آمرزش خود توفیق میدهد؛ سپس وقتی بنده آن اسباب را فراهم نمود، خداوند گناهان کوچک و بزرگش را میآمرزد. (
﴿ٱلرَّحِيمُ﴾) مهربان است و رحمت و مهربانی او هر چیزی را فرا گرفته، و احسان او به همۀ موجودات رسیده است، طوری که همۀ موجودات نمیتوانند برای یک لحظه از احسان او بینیاز باشند. پس وقتی که بنده به یقین دانست که تنها خدا نعمتها را داده و تنها او رنجها را دور مینماید، خوبیها را عطا کرده، و بدیها و اندوهها را دور میکند، و دانست که هیچ مخلوقی اختیاری ندارد، و هیچ چیزی در دستشان نیست مگر آنچه که خداوند اراده کند، یقین خواهد کرد که خداوند حق است، و آنچه را که به غیر از او میخوانند، باطل است. بنابراین پس از آنکه دلیل روشن را بیان کرد،
فرمود:
{قُلْ يَاأَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ (108) وَاتَّبِعْ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَاصْبِرْ حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ (109)}.
قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءكُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ بگو: «اي مردم! براي شما از سوي پروردگارتان حق آمده است، پس هر كس راه يابد فقط خودش راهياب مي شود، و هر كس گمراه شود فقط به زيان خود گمراه مي شود، و من بر شما نگاهبان نيستم.
وَاتَّبِعْ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَاصْبِرْ حَتَّىَ يَحْكُمَ اللّهُ وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ و از آنچه به تو وحي مي شود پيروي كن، و شكيبا باش، تا آنكه خداوند داوري كند و او بهترين داوران است.
#
{108} أي: {قل}: يا أيها الرسول لما تبيَّن البرهان: {يا أيها الناس قد جاءكم الحقُّ من ربِّكم}؛ أي: الخبر الصادق المؤيَّد بالبراهين الذي لا شكَّ فيه بوجهٍ من الوجوه، وهو واصلٌ إليكم من ربِّكم، الذي من أعظم تربيته لكم أن أنزل إليكم هذا القرآن، الذي فيه تبيانٌ لكلِّ شيء، وفيه من أنواع الأحكام والمطالب الإلهية والأخلاق المَرْضِيَّة ما فيه أعظم تربيةٍ لكم وإحسانٍ منه إليكم؛ فقد تبيَّن الرشد من الغي، ولم يبقَ لأحدٍ شبهة. {فمن اهتدى}: بهدى الله؛ بأن علم الحقَّ وتفهَّمه وآثره على غيره فلنفسه. والله تعالى غنيٌّ عن عباده، وإنَّما ثمرة أعمالهم راجعةٌ إليهم. {ومن ضلَّ}: عن الهدى؛ بأن أعرض عن العلم بالحقِّ أو عن العمل به، {فإنما يَضِلُّ عليها}: ولا يضرُّ الله شيئاً فلا يضر إلا نفسه. {وما أنا عليكم بوكيل}: فأحفظُ أعمالكم وأحاسبكم عليها، وإنَّما أنا لكم نذيرٌ مبينٌ، والله عليكم وكيلٌ؛ فانظروا لأنفسكم ما دمتم في مدة الإمهال.
(108) (
﴿قُلۡ﴾) ای پیامبر! بعد از آنکه حق روشن شد،
بگو: (
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَكُمُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكُمۡ﴾) ای مردم! از سوی پروردگارتان حق برای شما آمده است؛ یعنی خبر راستین که با دلایل واضح تأیید شده و هیچ شک و تردیدی در آن نیست، و آن از جانب پروردگارتان به شما رسیده است. و بزرگترین عنایت او نسبت به شما این است که این قرآن را برای شما فرستاده که بیانگر هر چیزی است، و در آن انواع احکام و مطالب الهی و اخلاق پسندیده برای شما وجود دارد، و بزرگترین احسان او برای شماست که در آن گمراهی از هدایت مشخص گردیده، و برای هیچ کس شبههای باقی نگذاشته است. (
﴿فَمَنِ ٱهۡتَدَىٰ﴾) پس هرکس که به رهنمود خدا راهیاب شود، به گونهای که حق را بشناسد و بفهمد و آن را بر دیگر چیزها ترجیح دهد، (
﴿فَإِنَّمَا يَهۡتَدِي لِنَفۡسِهِۦ﴾) فقط به سودِ خودش است، و خداوند از بندگانش بی نیاز است، و نتیجه و ثمرۀ اعمالشان به خود آنها برمیگردد. (
﴿وَمَن ضَلَّ﴾) و هرکس گمراه شود به این صورت که از شناخت حق یا عمل کردن به آن روی بگرداند، (
﴿فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيۡهَا﴾) فقط به زیان خودش گمراه میشود، و هیچ زیانی به خداوند نمیرساند. پس او فقط به خودش زیان میرساند. (
﴿وَمَآ أَنَا۠ عَلَيۡكُم بِوَكِيلٖ﴾) و من بر شما نگاهبان نیستم، و مراقب اعمالتان نبوده و شما را بر اعمالتان محاسبه نمیکنم، بلکه فقط بیم دهندهای برای شما هستم، و خداوند مراقب و نگاهبان شماست. پس تا فرصت و مهلت دارید، تجدید نظر کنید.
#
{109} {واتبع}: أيها الرسول ما أوحي إليك علماً وعملاً وحالاً ودعوةً إليه، {واصبرْ}: على ذلك؛ فإنَّ هذا أعلى أنواع الصبر، وإنَّ عاقبته حميدةٌ؛ فلا تكسل ولا تضجر، بل دُمْ على ذلك واثبتْ، {حتى يحكم الله}: بينك وبين مَنْ كذَّبك. {وهو خير الحاكمين}: فإنَّ حكمه مشتملٌ على العدل التامِّ والقِسْط الذي يُحمد عليه. وقد امتثل - صلى الله عليه وسلم - أمر ربِّه، وثبت على الصراط المستقيم، حتى أظهر الله دينه على سائر الأديان، ونصره على أعدائه بالسيف والسنان، بعدما نصره الله عليهم بالحجَّة والبرهان، فلله الحمدُ والثناء الحسن كما ينبغي لجلاله وعظمته وكماله وسعة إحسانه.
(109) (
﴿وَٱتَّبِعۡ مَا يُوحَىٰٓ إِلَيۡكَ﴾) ای پیامبر! از آنچه بر تو وحی میشود ـ در علم و عمل و با زبان حال و با فرا خواندن به سوی آن ـ پیروی کن. (
﴿وَٱصۡبِرۡ﴾) و بر این امر شکیبایی کن؛ زیرا این بالاترین نوع شکیبایی و بردباری است و سرانجامِ پسندیدهای دارد. پس سست مباش و به کارت ادامه بده و بر آن مواظبت کن و پایدار باش. (
﴿حَتَّىٰ يَحۡكُمَ ٱللَّهُ﴾) تا آنکه خداوند بین شما و کسانی که تو را تکذیب کردهاند، داوری نماید، (
﴿وَهُوَ خَيۡرُ ٱلۡحَٰكِمِينَ﴾) و او بهترین داوران است؛ زیرا حکم و داوریِ او مشتمل بر عدالت کاملی است که بر آن ستایش میشود. و پیامبر صلی الله علیه وسلم از دستور پروردگارش فرمان برد و بر راه راست پا برجا ماند تا اینکه خداوند دینش را بر سایر ادیان و پیامبرش را بر دشمنانش پیروز گرداند، بعد از اینکه او را با دلیل و برهان بر آنها چیره گرداند. پس ستایش و سپاسِ نیکو خدا را سزد آن گونه که شایستۀ بزرگی و عظمت و کمال و گستردگی احسانش میباشد.
* * *