:
تفسير سوره ي انفال
تفسير سوره ي انفال
مدني و 75 آيه است.
: 1 - 4 #
{يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (1) إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (2) الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ (3) أُولَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ (4)}.
يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأَنفَالِ قُلِ الأَنفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُواْ اللّهَ وَأَصْلِحُواْ ذَاتَ بِيْنِكُمْ وَأَطِيعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ؛ تو را از غنايم جنگي مي پرسند ، بگو :، غنايم جنگي متعلق به خدا و پيامبراست پس اگر از مؤمنان هستيد ، از خداي بترسيد و با يکديگر به آشتي زيست کنيد و از خدا و پيامبرش فرمان بريد. إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ؛ مؤمنان کساني هستند که چون نام خدا برده شود خوف بر دلهاشان چيره گرددو، چون آيات خدا بر آنان خوانده شود ايمانشان افزون گردد و بر پروردگارشان توکل مي کنند. الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ؛ همان کسان که نماز مي گزارند و از آنچه روزيشان داده ايم انفاق مي کنند. أُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَّهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ؛ اينان مؤمنان حقيقي هستند در نزد پروردگارشان صاحب درجاتند و مغفرت و رزقي نيکو.
#
{1} الأنفال: هي الغنائم التي يُنَفِّلُها اللهُ لهذه الأمة من أموال الكفار. وكانت هذه الآيات في هذه السورة قد نزلت في قصَّة بدرٍ، أول غنيمة كبيرة غنمها المسلمون من المشركين، فحصل بين بعض المسلمين فيها نزاعٌ، فسألوا رسولَ الله - صلى الله عليه وسلم - عنها، فأنزل الله: {يسألونَكَ عن الأنفالِ}: كيف تُقْسَمُ؟ وعلى مَن تُقْسَمُ؟ {قل}: لهم الأنفال لله ورسولِهِ يضعانِها حيث شاءا؛ فلا اعتراض لكم على حكم الله ورسوله، بل عليكم إذا حكم الله ورسوله أن ترضوا بحكمهما وتسلِّموا الأمر لهما، وذلك داخلٌ في قوله: {فاتَّقوا الله}: بامتثال أوامره واجتناب نواهيه، {وأصلِحوا ذاتَ بينِكم}؛ أي: أصلِحوا ما بينكم من التشاحن والتقاطع والتدابر بالتوادد والتحاب والتواصل؛ فبذلك تجتمع كلمتُكم ويزولُ ما يحصُلُ بسبب التقاطع من التخاصُم والتشاجُر والتنازع. ويدخُلُ في إصلاح ذاتِ البين تحسينُ الخُلُق لهم والعفو عن المسيئين منهم؛ فإنه بذلك يزول كثير مما يكون في القلوب من البغضاء والتدابر، والأمر الجامع لذلك كله قوله: {وأطيعوا الله ورسولَه إن كنتم مؤمنين}: فإنَّ الإيمان يدعو إلى طاعة الله ورسوله؛ كما أنَّ من لم يطع الله ورسوله فليس بمؤمنٍ، ومن نقصت طاعتُهُ لله ورسوله؛ فذلك لنقص إيمانه.
(1) انفال غنایمی است که خداوند از اموال کافران نصیب این امت می‌گرداند. و این آیات، در مورد داستان جنگ بدر و اولین غنیمت بزرگی که از اموال مشرکان نصیب مسلمانان گردید، نازل شد. پس میان بعضی از مسلمانان در مورد آن اختلاف افتاد، بنابراین در مورد آن از پیامبر صلی الله علیه وسلم پرسیدند، پس خداوند این آیات‌را نازل کرد: (﴿يَسۡ‍َٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡأَنفَالِ﴾[ای پیامبر!] از تو دربارۀ غنایم جنگی می‌پرسند؛ چگونه و بر چه کسانی تقسیم می‌شود؟ (﴿قُلِ﴾) به آنان بگو: (﴿ٱلۡأَنفَالُ لِلَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾) غنایم جنگی از آن خدا و پیامبر است، و آن را هرکجا که بخواهند، می‌گذارند، و شما نمی‌توانید نسبت به حکم خدا و پیامبرش اعتراض بکنید، بلکه بر شما لازم است که حکم و داوری خدا و پیامبرش را گردن نهید و به آن خشنود، و تسلیم فرمان آنان باشید. و این در فرمودۀ الهی داخل است که می‌فرماید: (﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ﴾) با اطاعت کردن از دستورات خدا و پرهیزکردن از نواهی او، از خدا بترسید، و پرهیزگاری پیشه کنید، (﴿وَأَصۡلِحُواْ ذَاتَ بَيۡنِكُمۡ﴾) و اختلاف و قطع رابطه و پشت کردن به یکدیگر را که در میان شما است، با دوستی و ارتباط برقرار نمودن با یکدیگر اصلاح کنید. پس، از این طریق متحد می‌شوید، و دشمنی و اختلاف و کشمکشی که به سبب قطع رابطه میان شما به وجود آمده است، از بین می‌رود. و نیک‌رفتاری با آنان و گذشت از بد رفتارانشان از مصادیق «اصلاح ذات البین‌» است. و از این طریق بسیاری از کینه‌ها و قهرها از بین می‌رود. و فرمانی که همۀ این مسایل را در بر می‌گیرد فرمودۀ الهی است که می‌فرماید: (﴿وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ﴾) و از خدا و پیامبرش اطاعت کنید، اگر شما مؤمن هستید؛ زیرا ایمان آوردن، مردم را به اطاعت از خدا و پیامبرش فرا می‌خواند، همان طور کسی که از خدا و پیامبرش اطاعت نکند، مؤمن به حساب نمی‌آید
#
{2} ولما كان الإيمانُ قسمين: إيماناً كاملاً يترتَّب عليه المدح والثناء والفوزُ التامُّ، وإيماناً دون ذلك؛ ذَكَرَ الإيمانَ الكامل، فقال: {إنما المؤمنون}: الألف واللام للاستغراق لشرائع الإيمان، {الذين إذا ذُكِرَ اللهُ وَجِلَتْ قلوبُهم}؛ أي: خافت ورهبت فأوجبت لهم خشية الله تعالى الانكفافَ عن المحارم؛ فإنَّ خوف الله تعالى أكبر علاماته أن يَحْجُزَ صاحبَه عن الذنوب. {وإذا تُلِيَتْ عليهم آياتُهُ زادتهم إيماناً}: ووجه ذلك أنَّهم يلقون له السمع ويحضِرون قلوبهم لتدبُّره؛ فعند ذلك يزيد إيمانهم؛ لأنَّ التدبُّر من أعمال القلوب، ولأنَّه لا بدَّ أنْ يبيِّن لهم معنىً كانوا يجهلونَه ويتذكَّرون ما كانوا نَسوه أو يُحْدِثَ في قلوبهم رغبةً في الخير واشتياقاً إلى كرامة ربِّهم أو وَجَلاً من العقوبات وازدجاراً عن المعاصي، وكلُّ هذا مما يزداد به الإيمان. {وعلى ربِّهم}: وحده لا شريك له {يتوكَّلون}؛ أي: يعتَمِدون في قلوبهم على ربِّهم في جلب مصالحهم ودفع مضارِّهم الدينيَّة والدنيويَّة، ويثقون بأنَّ الله تعالى سيفعلُ ذلك، والتوكُّل هو الحامل للأعمال كلِّها؛ فلا توجَدُ ولا تكْمُلُ إلا به.
(2) و هرکس که به طور ناقص از فرمان خدا و پیامبر اطاعت کند، ایمانش ناقص است. و از آنجا که ایمان بر دو نوع است: ایمان کامل که ستایش و تمجید خدا و موفقیت و رستگاری کامل را به دنبال دارد، و ایمانی که در مرتبه‌ای پایین‌تر قرار دارد. ایمان کامل را بیان کرد و فرمود: (﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ﴾) همانا مؤمنان. الف و لام برای استغراق است و تمام مسائل مربوط به ایمان را دربر می‌گیرد. (﴿ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ﴾) کسانی هستند که وقتی خدا یاد شود، دل‌هایشان می‌هراسد.پس ترس از خداوند باعث می‌شود تا از آنچه پروردگار حرام نموده است، دست بردارند؛ زیرا بزرگ‌ترین علامت ترس از خدا این است که آدمی را از گناه باز دارد.(﴿وَإِذَا تُلِيَتۡ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا﴾) و هنگامی که آیات خدا بر آنان خوانده شود، بر ایمانشان بیفزاید، و این بدان جهت است که آنان به آن گوش فرا می‌دهند و در آن می‌اندیشند، و به هنگام تلاوت آن، حضور قلب دارند. پس در این هنگام ایمانشان افزوده می‌شود؛ زیرا اندیشیدن، از اعمال قلب است و این امر باعث می‌شود معانی و مفاهیمی را که نمی‌دانستند برایشان روشن شود، و آنچه را که فراموش کرده‌اند به یاد آورند، ودل‌هایشان به خیر و نیکی علاقه‌مند شود، و به کرامت و بخشش پروردگارشان مشتاق و راغب گردند، و از عقوبت او بهراسند، و از گناه و منکرات باز آیند. و همه اینها باعث می‌شود تا بر ایمانشان افزوده شود. (﴿وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ﴾) یعنی برای جلب منافع و دور شدن زیان‌های دینی و دنیوی‌شان، بر پروردگار خویش که هیچ شریکی ندارد تکیه می‌نمایند. و به وی اعتماد کامل دارند که این کارها را برای آنان انجام خواهد داد.توکل، سبب موفقیت در هر کاری است. پس هیچ کاری جز با توکل انجام نمی‌شود و کامل نمی‌گردد.
#
{3} {الذين يقيمون الصلاة}: من فرائض ونوافل، بأعمالها الظاهرة والباطنة؛ كحضور القلب فيها، الذي هو رُوح الصلاة ولُبُّها، {ومما رزقْناهم ينفقونَ}: النفقاتِ الواجبةَ؛ كالزكوات والكفَّارات والنفقة على الزوجات والأقارب وما ملكت أيمانهم، والمستحبَّة؛ كالصدقة في جميع طرق الخير.
(3) (﴿ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ﴾) کسانی که نمازهای فرض و نفل را همراه با اعمال ظاهری و باطنی، از قبیل: حضور قلب در نماز -که روح و مغز نماز است- بر پا می‌دارند. (﴿وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ﴾) و از آنچه که به ایشان روزی داده‌ایم، انفاق می‌کنند. انفاقاتی که بر آنان واجب است، از قبیل: زکات و کفاره‌ها و مخارج زنان و خویشاوندان و بردگان را می‌پردازند، و انفاق و بخشش‌هایی را نیز که مستحب است، مانند دادنِ صدقات، انجام می‌دهند.
#
{4} {أولئك}: الذين اتَّصفوا بتلك الصفات، {هم المؤمنون حقًّا}: لأنهم جمعوا بين الإسلام والإيمان، بين الأعمال الباطنة والأعمال الظاهرة، بين العلم والعمل، بين أداء حقوق الله وحقوق عباده. وقدَّم تعالى أعمال القلوب لأنَّها أصلٌ لأعمال الجوارح وأفضلُ منها. وفيها دليلٌ على أن الإيمان يزيدُ وينقُصُ؛ فيزيدُ بفعل الطاعة وينقُصُ بضدِّها. وأنه ينبغي للعبد أن يتعاهَدَ إيمانه ويُنْميه. وأنَّ أولى ما يحصُلُ به ذلك تدبُّر كتاب الله تعالى والتأمُّل لمعانيه. ثم ذكر ثواب المؤمنين حقًّا، فقال: {لهم درجاتٌ عند ربِّهم}؛ أي: عاليةٌ بحسب علوِّ أعمالهم. {ومغفرةٌ}: لذُنوبهم، {ورزقٌ كريمٌ}: وهو ما أعدَّ الله لهم في دار كرامته مما لا عين رأتْ ولا أذن سمعتْ ولا خطر على قلبِ بشرٍ. ودلَّ هذا على أنَّ مَن لم يصِلْ إلى درجتهم في الإيمان وإن دَخَلَ الجنة؛ فلن ينال ما نالوا من كرامةِ الله التامَّةِ.
(4) (﴿أُوْلَٰٓئِكَ﴾) کسانی که به این اوصاف متصف هستند، (﴿هُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ حَقّٗا﴾) مؤمنان واقعی و حقیقی هستند، چون آنها اسلام و ایمان و اعمال باطنی و ظاهری و علم و عمل و ادای حقوق خدا و بندگانش را دارند. و خداوند اعمال قلبی را مقدم نمود؛ چون اعمال قلبی، اصل و اساس اعمال جوارح، و بهتر از آن است. از اینجا چنین نتیجه می‌گیریم که ایمان زیاد وکم می‌شود؛ پس با انجام دادن طاعات و عبادات بر آن افزوده می‌گردد، و با انجام دادن گناه و معصیت کم می‌شود. و شایسته است که بنده به ایمانش رسیدگی نماید، و زمینۀ رشد و شکوفایی آن را فراهم سازد. و مهم ترین چیزی که باعث رشد و ترقی ایمان می‌گردد، اندیشیدن در کتاب خدا و فکر کردن در معانی آن است. سپس خداوند پاداش مؤمنان واقعی را بیان کرد و فرمود: (﴿لَّهُمۡ دَرَجَٰتٌ عِندَ رَبِّهِمۡ﴾) آنان برحسب علو اعمالشان، دارای مقام و درجات عالی می‌باشند. (﴿وَمَغۡفِرَةٞ﴾) و دارای آمرزش گناهانشان، (﴿وَرِزۡقٞ كَرِيمٞ﴾) و روزی پاک؛ هستند. روزی پاک همان چیزی است که خداوند در بهشت برای آنان آماده کرده، و هیچ چشمی آن را ندیده و هیچ گوشی آن را نشنیده و به قلب هیچ انسانی خطور نکرده است. و این بیانگر آن است که هرکس در ایمان و اعتقادش به مقام این مؤمنان نرسد، هر چند به بهشت هم راه یابد، از بخشش کامل خداوند که به آنان ارزانی داشته است، برخوردار نخواهد شد.
: 5 - 8 #
{كَمَا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقًا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكَارِهُونَ (5) يُجَادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ مَا تَبَيَّنَ كَأَنَّمَا يُسَاقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَهُمْ يَنْظُرُونَ (6) وَإِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَيُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ (7) لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ (8)}.
كَمَا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِن بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقاً مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكَارِهُونَ؛ آنچنان بود که پروردگارت تو را از خانه ات به حق بيرون آورد ، حال آنکه گروهي از مؤمنان ناخشنود بودند. يُجَادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَمَا تَبَيَّنَ كَأَنَّمَا يُسَاقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَهُمْ يَنظُرُونَ؛ با آنکه حقيقت بر آنها آشکار شده در باره آن با تو مجادله مي کنند ،، چنان قدم بر مي دارند که گويي مي بينند که آنها را به سوي مرگ مي برند. وَإِذْ يَعِدُكُمُ اللّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتِيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَيُرِيدُ اللّهُ أَن يُحِقَّ الحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ ؛ و به يادآر آنگاه را که خدا به شما وعده داد که يکي از آن دو گروه به دست شما افتد و دوست داشتيد که آن گروه که عاري از قدرت است ، به دست شما افتد ، حال آنکه خدا مي خواست با سخنان خويش حق را بر جاي خود نشاند و ريشه کافران را قطع کند. لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ؛ تا حق را ثابت و باطل را ناچيز گرداند ، هر چند گناهکاران ناخشنود باشند.
#
{5 ـ 6} فكما أنَّ إيمانهم هو الإيمان الحقيقي وجزاءهم هو الحقُّ الذي وعدهم الله به؛ كذلك أخرج الله رسوله - صلى الله عليه وسلم - من بيته إلى لقاء المشركين في بدرٍ بالحقِّ الذي يحبُّه الله تعالى وقد قدَّره وقضاه، وإنْ كان المؤمنون لم يخطُرْ ببالهم في ذلك الخروج أنَّه يكون بينهم وبين عدوِّهم قتالٌ؛ فحين تبيَّن لهم أنَّ ذلك واقعٌ؛ جعل فريقٌ من المؤمنين يجادلون النبي - صلى الله عليه وسلم - في ذلك ويكرهون لقاء عدوِّهم كأنَّما يُساقونَ إلى الموت وهم ينظُرون! والحال أن هذا لا ينبغي منهم، خصوصاً بعدما تبيَّن لهم أن خروجهم بالحقِّ ومما أمر الله به ورضيه؛ فبهذه الحال ليس للجدال فيها محلٌّ؛ لأنَّ الجدال محلُّه وفائدته عند اشتباه الحقِّ والتباس الأمر، فأما إذا وَضَحَ وبان؛ فليس إلا الانقياد والإذعان. هذا؛ وكثير من المؤمنين لم يجرِ منهم من هذه المجادلة شيءٌ ولا كرهوا لقاء عدوِّهم، وكذلك الذين عاتبهم الله انقادوا للجهاد أشدَّ الانقياد، وثبَّتهم الله، وقيَّض لهم من الأسباب ما تطمئنُّ به قلوبهم كما سيأتي ذكرُ بعضها.
(5 - 6) خداوند متعال پیش از بیان این غزوۀ مبارک و بزرگ، صفت‌هایی را بیان کرد که مؤمنان باید از آن برخوردار باشند؛ زیرا هرکس به آن صفات متصف گردد، وضعیت او سامان یافته، و اعمال او اصلاح می‌گردد، که یکی از بزرگ‌ترین آن جهاد در راه خداست. پس همان‌طور که ایمانشان ایمان حقیقی بود پاداششان نیز پاداش حقیقی است که خداوند به آنان وعده داده است. به همان شیوه خداوند پیامبرش صلی الله علیه وسلم را از خانه‌اش بیرون آورد تا با مشرکین در بدر روبه‌رو شود، و اصلاً به ذهن مؤمنان نمی‌رسید که در این بیرون رفتنشان، میان آنان و دشمنشان جنگی رخ دهد. پس وقتی که برای آنان روشن شد که جنگ به وقوع خواهد پیوست، برخی از مؤمنان با پیامبر در این مورد مجادله نمودند، و رویارویی با دشمن را نپسندیدند، گویی به سوی مرگ رانده می‌شوند و ایشان [به آن] نگاه می‌کنند. حال آنکه شایسته نبود این‌گونه موضع‌گیری کنند، به خصوص پس از اینکه برای آنان روشن گردید که بیرون رفتنِ آنان حق بوده، و خداوند به آن فرمان داده، وآن را پسندیده است. پس در چنین موضوعی، مجالی برای جدال وبحث نیست؛ زیرا مجادله زمانی جایز است، که حق مشتبه و مسئله مبهم باشد. اما وقتی که موضوع واضح و روشن گردید، جز تن دادن و تسلیم شدن راهی وجود ندارد. این در حالی است که بسیاری از مؤمنان به مجادله و بحث نپرداختند، و روبه‌رو شدن با دشمن را ناپسند ندانستند. و کسانی که خداوند آنها را سرزنش نمود، به شدت برای جهاد با کفار سر تسلیم فرود آوردند، و خداوند آنان را ثابت قدم و استوار گرداند، و برای آنان اسبابی فراهم نمود که با آن دل‌هایشان اطمینان یافت، که برخی از آن اسباب بیان خواهد شد.
#
{7} وكان أصلُ خروجهم يتعرَّضون لعير خرجت مع أبي سفيان بن حرب لقريش إلى الشام قافلة كبيرة، فلما سمعوا برجوعها من الشام؛ ندب النبيُّ - صلى الله عليه وسلم - الناس، فخرج معه ثلاثمائة وبضعة عشر رجلاً معهم سبعون بعيراً يعتقبون عليها ويحملون عليها متاعَهم، فسمع بخبرهم قريشٌ، فخرجوا لمنع عيرهم في عَدَدٍ كثيرٍ وعُدَدٍ وافرة من السلاح والخيل والرجال، يبلغ عددهم قريباً من الألف، فوعد الله المؤمنين إحدى الطائفتين: إما أن يظفروا بالعير، أو بالنفير، فأحبوا العير لقلَّة ذات يد المسلمين ولأنَّها غير ذات الشوكة. ولكن الله تعالى أحبَّ لهم وأراد أمراً أعلى مما أحبُّوا، أراد أن يظفروا بالنَّفير الذي خرج فيه كبراء المشركين وصناديدُهم. فيريد اللهُ أن يُحِقَّ الحقَّ بكلماتِهِ فينصر أهله، {ويقطَعَ دابرَ الكافرين}؛ أي: يستأصل أهلَ الباطل ويُري عبادَهُ من نصرِهِ للحقِّ أمراً لم يكن يخطر ببالهم.
(7) در اصل آنان به این منظور بیرون رفتند تا به کاروان بزرگ قریش که «ابوسفیان بن حرب» آن را به شام برده بود، حمله‌ور شوند. وقتی که شنیدند کاروان از شام برگشته است، پیامبر صلی الله علیه وسلم اعلام حرکت نمود، پس حدود سیصد و ده نفر در رکاب پیامبر حرکت نمودند. هفتاد شتر همراه آنان بود که به نوبت سوار می‌شدند، و کالاهایشان را بر این شترها حمل می‌نمودند. قریش از جریان آگاه شد، و برای دفاع از کاروان خود، سپاهی زیاد همراه با اسلحه وتجهیزات فراوان و اسبان و مردان جنگی که شمارشان نزدیک به هزار نفر بود، فراهم نمود، و به سوی بدر حرکت کردند. پس خداوند به مؤمنان وعدۀ پیروزی بر یکی از دو دسته را داد؛ یا بر کاروان پیروز می‌شوند، یا بر لشکر جنگی. پس مؤمنان دوست داشتند با کاروان روبه‌رو شوند؛ چون فقیر و محتاج بودند، و کاروان نیرو و قدرت چندانی نداشت. اما خداوند برخلاف آنچه آنها دوست داشتند، اراده کرد و چیزی دیگر والاتر و بلندتر از آنچه که دوست داشتند، برای آنان اراده کرد. خداوند خواست تا آنها بر لشکر جنگی پیروز شوند که بزرگان و سران قریش در آن بودند، (﴿وَيُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُحِقَّ ٱلۡحَقَّ بِكَلِمَٰتِهِۦ﴾) و خداوند می‌خواست تا حق را با سخنانش آشکار و استوار بگرداند، و اهل حق را پیروز نماید. (﴿وَيَقۡطَعَ دَابِرَ ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾) و اهل باطل را ریشه‌کن و نابود کند، و در زمینۀ یاری کردن حق و حمایت از آن، چیزی را به بندگانش نشان بدهد که به ذهنشان خطور نکرده بود. (﴿لِيُحِقَّ ٱلۡحَقَّ﴾) تا حق را به وسیلۀ شواهد و دلایلی که بر صحت و راستی آن دلالت می‌نماید، آشکار گرداند، (﴿وَيُبۡطِلَ ٱلۡبَٰطِلَ﴾) و باطل را به وسیلۀ دلایل و شواهدی که بر باطل بودن آن اقامه می‌گردد، باطل و نابود نماید.(﴿وَلَوۡكَرِهَ ٱلۡمُجۡرِمُونَ﴾) گرچه مجرمان نپسندند، خداوند به آنان توجهی نمی‌نماید.
#
{8} {لِيُحِقَّ الحقَّ}: بما يُظْهِرُ من الشواهد والبراهين على صحته وصدقه، {ويُبْطِل الباطل}: بما يقيم من الأدلة والشواهد على بطلانه، {ولو كره المجرمون}: فلا يبالي الله بهم.
(8) (﴿لِيُحِقَّ ٱلۡحَقَّ﴾) تا حق را به وسیلۀ شواهد و دلایلی که بر صحت و راستی آن دلالت می‌نماید، آشکار گرداند، (﴿وَيُبۡطِلَ ٱلۡبَٰطِلَ﴾) و باطل را به وسیلۀ دلایل و شواهدی که بر باطل بودن آن اقامه می‌گردد، باطل و نابود نماید.(﴿وَلَوۡكَرِهَ ٱلۡمُجۡرِمُونَ﴾) گرچه مجرمان نپسندند، خداوند به آنان توجهی نمی‌نماید.
: 9 - 14 #
{إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُرْدِفِينَ (9) وَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَى وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (10) إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَيُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ وَلِيَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدَامَ (11) إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلَائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ (12) ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَمَنْ يُشَاقِقِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (13) ذَلِكُمْ فَذُوقُوهُ وَأَنَّ لِلْكَافِرِينَ عَذَابَ النَّارِ (14)}.
إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلآئِكَةِ مُرْدِفِينَ؛ و آنگاه که از پروردگارتان ياري خواستيد و خدا بپذيرفت که من با هزار، فرشته که از پي يکديگر مي آيند ياريتان مي کنم. وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلاَّ بُشْرَى وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَمَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِندِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛ و آن کار را خدا جز براي شادماني شما نکرد و تا دلهايتان بدان آرام گيرد و ياري تنها از سوي خداست که او پيروزمند و حکيم است. إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِّنْهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُم مِّن السَّمَاء مَاء لِّيُطَهِّرَكُم بِهِ وَيُذْهِبَ عَنكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ وَلِيَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ الأَقْدَامَ ؛ و به يادآر آنگاه را که خدا چنان ايمنيتان داده بود که خوابي سبک شما، را فرو گرفت و از آسمان برايتان باراني باريد تا شست و شويتان دهد و وسوسه شيطان را از شما دور کند و دلهاتان را قوي گرداند و قدمهاتان را استوار سازد. إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلآئِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرَّعْبَ فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الأَعْنَاقِ وَاضْرِبُواْ مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ ؛ و آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان وحي کرد : من با شمايم شما مؤمنان را به پايداري واداريد من در دلهاي کافران بيم خواهم افکند بر گردنهايشان بزنيد و انگشتانشان را قطع کنيد. ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ شَآقُّواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَمَن يُشَاقِقِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ؛ زيرا با خدا و پيامبرش به مخالفت برخاستند و هر که با خدا و پيامبرش ، مخالفت ورزد ، بداند که عقوبت خدا سخت است. ذَلِكُمْ فَذُوقُوهُ وَأَنَّ لِلْكَافِرِينَ عَذَابَ النَّارِ؛ عقوبت را بچشيد ، و عذاب آتش از آن کافران است.
#
{9} أي: اذكروا نعمة الله عليكم لمَّا قارب التقاؤكم بعدوِّكم؛ استغثتُم بربِّكم وطلبتُم منه أن يعينكم وينصركم، {فاستجاب لكم}: وأغاثكم بعدَّة أمور؛ منها: أنَّ الله أمدَّكم {بألفٍ من الملائكة مردفينَ}؛ أي: يَرْدُفُ بعضُهم بعضاً.
(9) نعمت خدا را بر خود یاد کنید آنگاه که زمانِ رویارویی شما با دشمنتان نزدیک شد، و از پروردگارتان طلب کردید تا شما را کمک کند، (﴿فَٱسۡتَجَابَ لَكُمۡ﴾) پس خواستۀ شما را اجابت کرد، و به چند روش شما را یاری داد: یکی اینکه (﴿بِأَلۡفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ مُرۡدِفِينَ﴾) با هزار فرشتۀ پیاپی به شما کمک کرد.
#
{10} {وما جعله الله}؛ أي: إنزال الملائكة {إلا بشرى}؛ أي: لتستبشر بذلك نفوسكم، {ولتطمئنَّ به قلوبُكم}: وإلاَّ؛ فالنصر بيد الله، ليس بكثرة عَدَدٍ ولا عُدَدٍ. {إن الله عزيزٌ}: لا يغالبُه مغالبٌ، بل هو القهار الذي يخذل من بلغوا من الكثرة وقوة العدد والآلات ما بلغوا، {حكيمٌ}: حيث قدَّر الأمور بأسبابها ووضع الأشياء مواضعها.
(10) (﴿وَمَا جَعَلَهُ ٱللَّهُ﴾) و خداوند فرستادن فرشتگان را، (﴿إِلَّا بُشۡرَىٰ﴾) تنها مژده‌ای برای شما گرداند تا بدان خوشحال شوید، (﴿وَلِتَطۡمَئِنَّ بِهِۦ قُلُوبُكُمۡ﴾) و تا دل‌هایتان آرام گیرد. پس پیروزی و کمک در دست خداست و به فراوانیِ لشکر وتجهیزات نیست. (﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ﴾) همانا خداوند تواناست؛ هیچ کس او را شکست نمی‌دهد، بلکه او قهار است، وکسانی را که در تعداد افراد و تجهیزات بسیار زیاد بودند، خوار و ذلیل گردانید.(﴿حَكِيمٌ﴾) با حکمت است، و امور را به اسباب آن منوط نموده، و هرچیزی را در جای خود قرار داده است.
#
{11} ومن نصرِهِ واستجابته لدعائكم أن أنزل عليكم نعاساً {يُغَشِّيكم}؛ أي: فيُذْهِب ما في قلوبكم من الخوف والوجل، ويكون {أمَنَةً}: لكم وعلامةً على النصر والطمأنينة. ومن ذلك أنه أنزل عليكم من السماء مطراً ليطهِّركم به من الحَدَث والخَبَث، وليطهِّركم به من وساوس الشيطان ورجزه، {ولِيَرْبِطَ على قلوبكم}؛ أي: يثبِّتها؛ فإنَّ ثبات القلب أصلُ ثبات البدن، {ويُثَبِّتَ به الأقدام}: فإن الأرض كانت سهلةً دهسةً، فلما نزل عليها المطر؛ تلبَّدت، وثبتت به الأقدام.
(11) از جملۀ کمک خدا به شما و اجابت دعایتان این بود که خواب سبکی بر شما افکند، (﴿إِذۡ يُغَشِّيكُمُ﴾) که شما را ‌پوشاند و ترس و هراسی را که در دل‌هایتان بود، از بین برد، و (﴿أَمَنَةٗ﴾) و مایۀ امنیت شما شد، و علامت پیروزی و آسایش خاطر گردید. و از آن جمله اینکه از آسمان بر شما بارانی بباراند تا شما را از ناپاکی و آلودگی پاک بگرداند. و تا شما را از وسوسه‌های شیطان و پلیدی آن پاک نماید. (﴿وَلِيَرۡبِطَ عَلَىٰ قُلُوبِكُمۡ﴾) یعنی و تا دل‌هایتان را استوار بگرداند؛ چرا که استواری قلب، مبنای استواری بدن است، (﴿وَيُثَبِّتَ بِهِ ٱلۡأَقۡدَامَ﴾) و گام‌هایتان را بدان استوار و محکم بگرداند. به درستی که زمین نرم و تُرد بود، و هنگامی‌که باران بر آن نازل شد، سفت و محکم گردید و موجبات استواری گام‌ها را فراهم کرد.
#
{12} ومن ذلك أنَّ الله أوحى إلى الملائكة: {أنِّي معكم}: بالعون والنصر والتأييد، {فثبِّتوا الذين آمنوا}؛ أي: ألقوا في قلوبهم وألهموهم الجراءة على عدوِّهم ورغِّبوهم في الجهاد وفضله. {سألقي في قلوبِ الذين كَفَروا الرُّعْبَ}: الذي هو أعظم جندٍ لكم عليهم؛ فإنَّ الله إذا ثبَّت المؤمنين وألقى الرعب في قلوب الكافرين؛ لم يقدِرِ الكافرون على الثَّبات لهم، ومَنَحَهُمُ الله أكتافهم، {فاضربوا فوقَ الأعناق}؛ أي: على الرقاب، {واضرِبوا منهم كلَّ بنانٍ}؛ أي: مفصل. وهذا خطابٌ: إما للملائكة الذين أوحى [اللهُ] إليهم أن يثبِّتوا الذين آمنوا فيكون في ذلك دليلٌ أنَّهم باشروا القتال يوم بدر، أو للمؤمنين يشجِّعهم الله ويعلِّمهم كيف يقتلون المشركين وأنهم لا يرحمونهم.
(12) و از آن جمله این بود که خداوند به فرشتگان وحی کرد (﴿أَنِّي مَعَكُمۡ﴾) که کمک و تأیید و یاری من با شما است، (﴿فَثَبِّتُواْ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾) پس ثبات را در دل‌های مؤمنان بیندازید، وشجاعت، و جرأت بر دشمنان را به آنان القا کنید، وآنان را برجهاد در راه خدا و فضیلتِ آن راهنمایی و تشویق نمایید. (﴿سَأُلۡقِي فِي قُلُوبِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلرُّعۡبَ﴾) به زودی در دل کافران ترس خواهم انداخت، به گونه‌ای که همچون بزرگ‌ترین نیرو و لشکر بر آنان بتازد؛ زیرا خداوند وقتی که مؤمنان را ثابت قدم بگرداند و در دل‌های کافران ترس بیندازد، نمی‌توانند مقاومت کنند، و خداوند مؤمنان را بر آنها غالب و چیره می‌نماید. (﴿فَٱضۡرِبُواْ فَوۡقَ ٱلۡأَعۡنَاقِ﴾) پس گردن‌هایشان را بزنید. (﴿وَٱضۡرِبُواْ مِنۡهُمۡ كُلَّ بَنَانٖ﴾) و تمامی مفاصل آنان را بزنید. این یا خطاب به فرشتگان است که خداوند به آنها وحی کرد مؤمنان را تقویت کنند، پس این مبین آن است که فرشتگان خودشان به طور مستقیم در جنگ بدر جنگیده‌اند؛ و یا خطاب به مؤمنان است که خداوند آنها را تحریک می‌نماید و به آنان می‌آموزد که چگونه با مشرکان بجنگند و به آنان رحم نکنند. (﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ شَآقُّواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ﴾) این بدان سبب است که آنها با خدا و پیامبرش مخالفت کردند، و دشمنی ورزیدند.
#
{13} ذلك لأنَّهم شاقُّوا اللهَ ورسولَه؛ أي: حاربوهما وبارزوهما بالعداوة، {ومَن يشاقِقِ اللهَ ورسوله فإنَّ الله شديد العقاب}: ومن عقابه تسليطُ أوليائه على أعدائه وتقتيلهم.
(13) (﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ شَآقُّواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ﴾) این بدان سبب است که آنها با خدا و پیامبرش مخالفت کردند، و دشمنی ورزیدند. (﴿وَمَن يُشَاقِقِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَإِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ﴾) و هرکس با خدا و پیامبرش ستیز کند، پس همانا خداوند سخت کیفر است. و از جمله کیفر و عذاب او این است که دوستانش را بر دشمنانش مسلّط و چیره می‌گرداند، و دشمنانش را به دست دوستانش به کشتن می‌دهد.
#
{14} {ذلكم}: العذاب المذكور، {فَذوقوهُ}: أيُّها المشاققون لله ورسولِهِ عذاباً معجَّلاً. {وأنَّ للكافرين عذابَ النارِ}. وفي هذه القصة من آيات الله العظيمة ما يدلُّ على أن ما جاء به محمدٌ - صلى الله عليه وسلم - رسول الله حقًّا: منها: أنَّ الله وعَدَهم وعداً فأنجزَهُموه. ومنها: ما قال الله تعالى: {قد كانَ لَكُمْ آيةٌ في فئتينِ التَقَتا فئةٌ تقاتِلُ في سبيل اللهِ وأخرى كافرةٌ يَرَوْنَهم مِثْلَيْهِم رَأيَ العين ... } الآية. ومنها: إجابة دعوة الله للمؤمنين لما استغاثوه بما ذَكَره من الأسباب. وفيها الاعتناءُ العظيم بحال عباده المؤمنين وتقييضُ الأسباب التي بها ثَبَتَ إيمانُهم، وثبتتْ أقدامُهم، وزال عنهم المكروه والوساوس الشيطانية. ومنها: أن من لطف الله بعبده أن يُسَهِّلَ عليه طاعته وييسِّرها بأسبابٍ داخليَّة وخارجيَّة.
(14) (﴿ذَٰلِكُمۡ﴾) این عذاب مذکور را (﴿فَذُوقُوهُ﴾) بچشید، ای‌کسانی که با خدا و پیامبرش مبارزه می‌کنید! و این عذاب شما در دنیاست. (﴿وَأَنَّ لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابَ ٱلنَّارِ﴾) و برای کافران عذاب جهنم نیز خواهد بود. در این داستان، مواردی از نشانه‌های بزرگ خداوند نهفته است که دلالت می‌نماید آنچه محمد صلی الله علیه وسلم آورده است، حق می‌باشد. یکی اینکه خداوند به آنها وعده داد و به وعده‌اش وفا نمود. و یکی اینکه خداوند متعال فرمود: ﴿قَدۡ كَانَ لَكُمۡ ءَايَةٞ فِي فِئَتَيۡنِ ٱلۡتَقَتَاۖ فِئَةٞ تُقَٰتِلُ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَأُخۡرَىٰ كَافِرَةٞ يَرَوۡنَهُم مِّثۡلَيۡهِمۡ رَأۡيَ ٱلۡعَيۡنِ﴾ قطعاً در برخورد میان دو گروه، برای شما نشانه‌ای بود؛ گروهی در راه خدا می‌جنگیدند، و گروهی دیگر کافر بودند که آنان [مؤمنان] را به چشم سر، دو برابر خود می‌دیدند. و دیگر اینکه، زمانی که مؤمنان از خدا کمک خواستند، خداوند دعای آنها را پذیرفت. و این بیانگر اعتنا و توجه خداوند به بندگان مؤمن، و فراهم کردن اسبابی است که به وسیلۀ آن ایمانشان پابرجا و قدم‌هایشان استوار گردید، و بدی و وسوسه‌های شیطانی را از آنان دور کرد. و از جمله الطاف خداوند نسبت به بندگانش این بود که اطاعت خویش را به‌وسیلۀ اسباب داخلی و خارجی برآنان آسان ‌نمود.
: 15 - 16 #
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفًا فَلَا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَارَ (15) وَمَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفًا لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزًا إِلَى فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ (16)}.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ زَحْفاً فَلاَ تُوَلُّوهُمُ الأَدْبَارَ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، چون کافران را حمله ور ديديد به هزيمت پشت مکنيد . وَمَن يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلَى فِئَةٍ فَقَدْ بَاء بِغَضَبٍ مِّنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ؛ جز آنها که براي ساز و برگ نبرد باز مي گردند يا آنها که به ياري گروهي ديگر مي روند ، هر کس که پشت به دشمن کند مورد خشم خدا قرار مي گيرد وجايگاه او جهنم است ، و جهنم بد جايگاهي است.
#
{15} يأمر تعالى عبادَهُ المؤمنين بالشجاعة الإيمانيَّة والقوَّة في أمره والسعي في جَلْب الأسباب المقويَّة للقلوب والأبدان، ونهاهم عن الفرار إذا التقى الزحفان، فقال: {يا أيُّها الذين آمنوا إذا لقيتُمُ الذين كَفَروا زحفاً}؛ أي: في صفِّ القتال وتزاحف الرجال واقتراب بعضهم من بعض، {فلا تولُّوهم الأدبارَ}: بل اثبُتوا لقتالِهِم واصبِروا على جِلادِهم؛ فإنَّ في ذلك نُصرةً لدين الله وقوَّةً لقلوب المؤمنين وإرهاباً للكافرين.
(15) خداوند متعال بندگان مؤمنش را به داشتن شجاعت و جسارت ایمانی و قوت در بر پا داشتن فرمان او، و تلاش برای جلب اسباب تقویت دل‌ها و بدن‌ها فرمان داده است، و آنان را از فرارکردن به هنگام رویارویی با دشمن نهی کرده و می‌فرماید: (﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا لَقِيتُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ زَحۡفٗا﴾) ای کسانی که ایمان آورده‌اید! زمانی که در جبهۀ جنگ با انبوه مردان جنگی روبه‌رو شدید، (﴿فَلَا تُوَلُّوهُمُ ٱلۡأَدۡبَارَ﴾) پس به آنان پشت نکنید، بلکه در پیکار با آنها ثابت قدم باشید، و در برابر سختی‌های این کار شکیبایی ورزید؛ زیرا این امر باعث نصرت و پیروزی دین خدا، و قوت قلب‌های مؤمنان و ترس و وحشت کافران می‌شود.
#
{16} {ومَن يُوَلِّهِم يومئذٍ دُبُرَهُ إلا متحرِّفاً لقتال أو متحيِّزاً إلى فئةٍ فقد باء}؛ أي: رجع {بغضبٍ من الله ومأواه}؛ أي: مقره {جهنَّم وبئس المصير}. وهذا يدلُّ على أن الفرار من الزحف من غير عذرٍ من أكبر الكبائر؛ كما وردت بذلك الأحاديث الصحيحة ، وكما نصَّ هنا على وعيده بهذا الوعيد الشديد. ومفهوم الآية أن المتحرِّف للقتال ـ وهو الذي ينحرفُ من جهة إلى أخرى ليكون أمكن له في القتال وأنكى لعدوِّه ـ فإنه لا بأس بذلك؛ لأنه لم يولِّ دُبُرَهُ فارًّا، وإنما ولَّى دُبُره ليستعلي على عدوِّه أو يأتيه من محلٍّ يصيب فيه غِرَّته أو ليخدِعَه بذلك أو غير ذلك من مقاصد المحاربين. وأن المتحيِّز إلى فئةٍ تمنعه وتعينه على قتال الكفار؛ فإنَّ ذلك جائزٌ؛ فإن كانت الفئة في العسكر؛ فالأمر في هذا واضح، وإن كانت الفئة في غير محلِّ المعركة؛ كانهزام المسلمين بين يدي الكافرين والتجائهم إلى بلد من بلدان المسلمين أو إلى عسكرٍ آخر من عسكر المسلمين؛ فقد ورد من آثار الصحابة ما يدلُّ على أنَّ هذا جائزٌ، ولعلَّ هذا يقيَّدُ بما إذا ظنَّ المسلمون أنَّ الانهزام أحمدُ عاقبة وأبقى عليهم، أما إذا ظنُّوا غلبتهم للكفار في ثباتهم لقتالهم؛ فيبعد في هذه الحال أن تكون من الأحوال المرخَّص فيها؛ لأنه على هذا لا يتصوَّر الفرار المنهيُّ عنه. وهذه الآية مطلقةٌ، وسيأتي في آخر السورة تقييدها بالعدد.
(16) (﴿وَمَن يُوَلِّهِمۡ يَوۡمَئِذٖ دُبُرَهُۥٓ إِلَّا مُتَحَرِّفٗا لِّقِتَالٍ أَوۡ مُتَحَيِّزًا إِلَىٰ فِئَةٖ فَقَدۡ بَآءَ﴾) و هرکس در آن روز به آنان پشت نماید ـ ‌مگر به منظور تغییر تاکتیک جنگی یا پیوستن به دسته‌ای دیگر از همرزمانش‌ـ به خشم خدا گرفتار می‌شود، و جایگاه او جهنم است، و چه بد سرنوشتی است جهنم! این دلالت می‌نماید که فرار کردن در مقابل دشمن ـ به هنگام روبه‌رو شدن و یورش بردن ـ بدون عذر، یکی از گناهان کبیره است. احادیث صحیحی نیز در این مورد وارد شده است. در اینجا برای چنین اشخاصی به صراحت تهدید شدیدی بیان شده است. ومفهوم آیه این است، کسی که به قصد جنگ این سو و آن سو برود تا بهتر بتواند بجنگد و بیشتر به دشمن ضربه بزند، اشکالی ندارد؛ چون او به قصد فرار به دشمن پشت نکرده است، بلکه به خاطر این به دشمن پشت نموده تا بر آن پیروز بگردد، و یا از جایی دیگر یورش ببرد و دشمن را غافلگیر کند. و یا اینکه بخواهد او را فریب دهد، و دیگر تاکتیک‌هایی که جنگجویان از آن استفاده می‌کنند. نیز پشت کردن به دشمن به منظور پیوستن به دسته‌ای دیگر از همرزمان و یاری کردن آنان جایز است. اگر آن دسته در لشکر وی بود، پس روشن است؛ و اگر دسته‌ای که او می‌خواهد به آن بپیوندد در غیر از محل معرکه بود، مانند اینکه مسلمین در برابر کافران شکست بخورند، و به شهری از شهرهای مسلمین پناه ببرند، و یا به سپاهی دیگر از سپاه مسلمانان پناه ببرند، روایات و آثاری از صحابه وارد شده است که دلالت می‌نماید این کار جایز است. شاید این موضوع مقید گردد به‌وسیلۀ اینکه مسلمین گمان برند عقب نشینی و شکست برای آنان بهتر است، و باعث می‌شود آنان باقی بمانند و کشته نشوند. اما اگر گمان برند که چنانچه در برابر کافران مقاومت نمایند، پیروز می‌شوند؛ پس در این حالت فرار کردن جایز نیست، چون از چنین فراری نهی شده است. و این آیه، مطلق است و در آخر سوره، مقید بودن آن به‌وسیلۀ عدد بیان خواهد شد.
: 17 - 19 #
{فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (17) ذَلِكُمْ وَأَنَّ اللَّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكَافِرِينَ (18) إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جَاءَكُمُ الْفَتْحُ وَإِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَإِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَلَنْ تُغْنِيَ عَنْكُمْ فِئَتُكُمْ شَيْئًا وَلَوْ كَثُرَتْ وَأَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ (19)}.
فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَـكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَـكِنَّ اللّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاء حَسَناً إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ؛ شما آنان را نمي کشتيد ، خدا بود که آنها را مي کشت و آنگاه که تير مي ، انداختي ، تو تير نمي انداختي ، خدا بود که تير مي انداخت ، تا به مؤمنان نعمتي کرامند ارزاني دارد هر آينه خدا شنوا و داناست. ذَلِكُمْ وَأَنَّ اللّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكَافِرِينَ؛ اينچنين بود و خدا سست کننده حيله کافران است. إِن تَسْتَفْتِحُواْ فَقَدْ جَاءكُمُ الْفَتْحُ وَإِن تَنتَهُواْ فَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَإِن تَعُودُواْ نَعُدْ وَلَن تُغْنِيَ عَنكُمْ فِئَتُكُمْ شَيْئًا وَلَوْ كَثُرَتْ وَأَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ ؛ اگر پيروزي خواهيد پيروزيتان فراز آمد ، و اگر از کفر باز ايستيد، برايتان بهتر است ، و اگر بازگرديد بازمي گرديم ، و سپاه شما هر چند فراوان باشد برايتان سودي نخواهد داشت که خدا با مؤمنان است.
#
{17} يقول تعالى لما انهزم المشركون يوم بدرٍ وقتلهم المسلمونَ: {فلم تقتُلوهم}: بحولِكم وقوَّتكم، {ولكنَّ الله قتلهم}: حيث أعانكم على ذلك بما تقدَّم ذكره، {وما رميتَ إذْ رميتَ ولكنَّ الله رمى}: وذلك أنَّ النبيَّ - صلى الله عليه وسلم - وقتَ القتال دخل العريش، وجعل يدعو الله، ويناشده في نصرته ، ثم خرج منه، فأخذ حَفْنَةً من تراب، فرماها في وجوه المشركين، فأوصلها الله إلى وجوههم، فما بقي منهم واحدٌ إلاَّ وقد أصاب وجهَهُ وفمه وعينيه منها ؛ فحينئذ انكسر حدهم وفتر زَندُهم وبان فيهم الفشل والضعف فانهزموا. يقول تعالى لنبيِّه: لستَ بقوَّتك حين رميتَ الترابَ أوصلتَهُ إلى أعينهم، وإنَّما أوصلناه إليهم بقوَّتنا واقتدارنا. {وَلِيُبْلِيَ المؤمنينَ منه بلاءً حسناً}؛ أي: إن الله تعالى قادرٌ على انتصار المؤمنين من الكافرين من دون مباشرةِ قتال، ولكنَّ الله أراد أن يمتحنَ المؤمنين ويوصِلَهم بالجهاد إلى أعلى الدرجات وأرفع المقامات ويعطيهم أجراً حسناً وثواباً جزيلاً. {إنَّ الله سميعٌ عليمٌ}: يسمع تعالى ما أسرَّ به العبد وما أعلن، ويعلم ما في قلبه من النيات الصالحة وضدِّها، فيقدِّر على العباد أقداراً موافقةً لعلمه وحكمته ومصلحة عباده، ويجزي كلاًّ بحسب نيَّته وعمله.
(17) خداوند متعال می‌فرماید: ـ هنگامی که مشرکین در جنگ بدر شکست خوردند و مسلمین آنها را کشتندـ (﴿فَلَمۡ تَقۡتُلُوهُمۡ﴾) شما با قدرت خود آنها را نکشتید، (﴿وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ قَتَلَهُمۡ﴾) بلکه خدا آنها را کشت و شما را به وسیلۀ آنچه که پیشتر ذکر شد، یاری کرد، و (﴿وَمَا رَمَيۡتَ إِذۡ رَمَيۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ رَمَىٰ﴾) و نینداختی آنگاه که انداختی، بلکه خدا انداخت. پیامبر صلی الله علیه وسلم در بحبوحۀ جنگ، داخل سایبان رفت، و شروع به دعاکردن نمود، و ازخداوند خواست که او را یاری دهد. سپس از سایبان بیرون رفت، و مشتی خاک برداشت و آن را به طرف مشرکین پرتاب کرد، و خداوند آن را به چهرۀ مشرکین کوبید. پس هیچ کسی از مشرکین باقی نماند، مگر اینکه مقداری از آن خاک به چهره و بینی و دهانش برخورد کرد، و در این هنگام شوکت آنها شکسته شد، و ضعف و سستی در آنان آشکار گردید، پس شکست خوردند. خداوند متعال به پیامبرش می‌فرماید: وقتی که خاک‌را پرتاب نمودی، خودت آن را به چشم آنان نرساندی، بلکه ما آن خاک را با قدرت خودمان به آنان رساندیم. (﴿وَلِيُبۡلِيَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡهُ بَلَآءً حَسَنًا﴾) یعنی خداوند می‌تواند مؤمنان را بر کافران پیروز بگرداند بدون اینکه مؤمنان خود دست به پیکار بزنند. ولی خداوند خواست آنان را بیازماید و به وسیلۀ جهاد به بالاترین درجات ومقام‌ها برساند، و به آنان پاداشی نیک و فراوان ببخشد. (﴿إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٞ﴾) همانا خداوند شنوای دانا است؛ آنچه را که بنده پنهان می‌نماید و آنچه را که آشکار می‌کند، می‌شنود؛ و به نیت خوب و بدی که در قلب دارد، آگاه است. پس اموری را طبق علم و حکمت خویش و بر اساس مصلحت بندگانش برای آنان مقدر می‌نماید، و هر کس‌را طبق نیت و عملش سزا و جزا می‌دهد.
#
{18} {ذلكم}: النصر من الله لكم، {وأنَّ الله موهنُ كيدِ الكافرين}؛ أي: مُضْعِفُ كلَّ مكر وكيد يكيدون به الإسلام وأهله، وجاعلُ مكرهم محيقاً بهم.
(18) (﴿ذَٰلِكُمۡ﴾) این پیروزی از جانب خدا بود که به شما رسید، (﴿وَأَنَّ ٱللَّهَ مُوهِنُ كَيۡدِ ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾) و خداوند هرمکر و کیدی را که آنان علیه اسلام و مسلمین به کار ببرند، خنثی می‌گرداند و مکرشان را به خودشان برمی‌گرداند.
#
{19} {إن تستفتحوا}: أيُّها المشركون؛ أي: تطلبون من الله أن يوقع بأسه وعذابه على المعتدين الظالمين، {فقد جاءكم الفتحُ}: حين أوقع الله بكم من عقابِهِ ما كان نَكالاً لكم وعبرةً للمتقين. {وإن تنتهوا}: عن الاستفتاح {فهو خيرٌ لكم}: لأنَّه ربَّما أمهلكم ولم تُعَجَّلْ لكم النقمةُ. {وإن تعودوا}: إلى الاستفتاح وقتال حزب الله المؤمنين {نَعُدْ}: في نصرهم عليكم، {ولن تُغْنِيَ عنكم فئتُكم}؛ أي: أعوانكم وأنصاركم الذين تحاربون وتقاتلون معتمدين عليهم شيئاً. {وأنَّ الله مع المؤمنين}: ومن كان الله معه؛ فهو المنصور، وإن كان ضعيفاً قليلاً عدده. وهذه المعيَّة التي أخبر الله أنه يؤيِّد بها المؤمنين تكون بحسب ما قاموا به من أعمال الإيمان؛ فإذا أديل العدوُّ على المؤمنين في بعض الأوقات؛ فليس ذلك إلا تفريطاً من المؤمنين وعدم قيامٍ بواجب الإيمان ومقتضاه، وإلاَّ؛ فلو قاموا بما أمر الله به من كلِّ وجهٍ؛ لما انهزم لهم رايةٌ انهزاماً مستقرًّا ولا أدِيلَ عليهم عدوُّهم أبداً.
(19) (﴿إِن تَسۡتَفۡتِحُواْ﴾) شما ای مشرکین! اگر از خدا می‌طلبید که عذاب خود را بر ستمگران متجاوز فرود بیاورد، (﴿فَقَدۡ جَآءَكُمُ ٱلۡفَتۡحُ﴾) اینک درخواست شما را اجابت نموده است؛ آنگاه که خداوند عذابی از جانب خود بر شما فرود آورد که کیفری برای شما بود، و درس عبرتی برای پرهیزگاران، (﴿وَإِن تَنتَهُواْ﴾) و اگر از درخواست نزول عذاب بر ستمگران دست بردارید، (﴿فَهُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡ﴾) پس آن برایتان بهتر است؛ زیرا چه بسا خداوند به شما مهلت بدهد و شما را زود به عذاب گرفتار نکند (﴿وَإِن تَعُودُواْ ﴾) و اگر مجدداً طلب کنید که عذاب بر ستمگران نازل شود، و دوباره با حزب مومن خدا به جنگ بپردازید، (﴿نَعُدۡ﴾) ما هم مجدداً آنان را بر شما پیروز می‌گردانیم. (﴿وَلَن تُغۡنِيَ عَنكُمۡ فِئَتُكُمۡ﴾) و گروهتان، و یاران و مددکارانتان؛ کسانی که با تکیه و اعتماد بر آنها می‌جنگید، و مبارزه می‌کنید، هر چند که زیاد باشند، نمی‌توانند چیزی را از شما دور بکنند. (﴿وَأَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) و هرکس که خدا با او باشد، پیروز است؛ گرچه ناتوان باشد، و ساز و کار چندانی هم نداشته باشد. و همراهی خدا ـ که خداوند خبر داده است بدین وسیله مؤمنان را یاری می‌نماید ـ بر حسب کارهایی است که آنان از اعمال ایمانی انجام می‌دهند. پس هرگاه در برهه‌ای از زمان دشمن بر مؤمنان پیروز شود، این فقط بر اثر کوتاهی مؤمنان و انجام ندادن فرایض ومقتضیات ایمان است، وگرنه چنانچه آنان آنچه‌را که خدا دستور داده است انجام دهند، هرگز پرچم آنها بر زمین نخواهد افتاد، و شکست نخواهند خورد، و دشمن بر آنان پیروز نخواهد شد.
: 20 - 21 #
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ (20) وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ قَالُوا سَمِعْنَا وَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ (21)}.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنتُمْ تَسْمَعُونَ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، از خدا و پيامبرش اطاعت کنيد و در حالي که سخن او را مي شنويد از او روي بر مگردانيد. وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ قَالُوا سَمِعْنَا وَهُمْ لاَ يَسْمَعُونَ؛ و از آنان مباشيد که گفتند که شنيديم ، در حالي که نمي شنوند.
#
{20} لما أخبر تعالى أنه مع المؤمنين؛ أمرهم أن يقوموا بمقتضى الإيمان الذي يدركون معيَّتَه، فقال: {يا أيُّها الذين آمنوا أطيعوا اللهَ ورسولَه}: بامتثال أمرِهما واجتنابِ نهيِهما. {ولا تَوَلَّوْا عنه}؛ أي: عن هذا الأمر الذي هو طاعة الله وطاعة رسوله، {وأنتم تسمعونَ}: ما يُتلى عليكم من كتاب الله وأوامره ووصاياه ونصائحه؛ فتولِّيكم في هذه الحال من أقبح الأحوال.
(20) پس از آنکه خداوند متعال خبر داد که او با مؤمنان است، آنان‌را فرمان داد تا به مقتضای ایمانی عمل نمایند که به وسیلۀ آن به معیت و همراهی خداوند دست می‌یابند. پس فرمود: (﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ﴾) ای مؤمنان! با پیروی کردن از دستورات خدا و پیامبرش و پرهیز کردن از منهیاتشان، از آنان اطاعت کنید و فرمان ببرید. (﴿وَلَا تَوَلَّوۡاْ عَنۡهُ﴾) و از اطاعت خدا و پیامبرش روی نگردانید، (﴿وَأَنتُمۡ تَسۡمَعُونَ﴾) در حالی که کتاب خدا و اوامر و نصیحت‌های خدا را می‌شنوید. پس روی گرداندن شما در این حالت، از زشت ترین کارهاست.
#
{21} {ولا تكونوا كالذين قالوا سمِعْنا وهم لا يسمعون}؛ أي: لا تكتفوا بمجرَّدِ الدعوى الخالية التي لا حقيقة لها؛ فإنها حالة لا يرضاها الله ولا رسوله، فليس الإيمانُ بالتمنِّي والتحلِّي، ولكنَّه ما وَقَرَ في القلوب، وصدَّقته الأعمال.
(21) (﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ قَالُواْ سَمِعۡنَا وَهُمۡ لَا يَسۡمَعُونَ﴾) و مانند کسانی نباشید که گفتند: شنیدیم، حال آنکه آنان نمی‌شنوند؛ یعنی فقط به ادعای خالی اکتفا نکنید؛ زیرا خداوند و پیامبرانش چنین چیزی را نمی‌پسندند. پس ایمان با آرزو کردن و خودآرایی به دست نمی‌آید، بلکه ایمان چیزی است که [باید] در دل‌ها جای گیرد و اعمال آن را تصدیق نماید.
: 22 - 23 #
{إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ (22) وَلَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْرًا لَأَسْمَعَهُمْ وَلَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ (23)}.
إِنَّ شَرَّ الدَّوَابَّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ؛ بدترين جانوران در نزد خدا اين کران و لالان هستند که در نمي يابند. وَلَوْ عَلِمَ اللّهُ فِيهِمْ خَيْرًا لَّأسْمَعَهُمْ وَلَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعْرِضُونَ؛ و اگر خدا خيري در آنان مي يافت شنوايشان مي ساخت ، و اگر هم آنان ، راشنوا ساخته بود باز هم بر مي گشتند و رويگردان مي شدند.
#
{22} يقول تعالى: {إنَّ شرَّ الدوابِّ عند الله}: مَنْ لم تُفِذْ فيهم الآيات والنذر، وهم {الصُّمُّ}: عن استماع الحق، {البكم}: عن النطق به، {الذين لا يعقلونَ}: ما ينفعهم ويؤثرونَه على ما يضرُّهم؛ فهؤلاء شرٌّ عند الله من شرار الدواب ؛ لأنَّ الله أعطاهم أسماعاً وأبصاراً وأفئدة ليستعملوها في طاعة الله، فاستعملوها في معاصيه، وعدموا بذلك الخير الكثير؛ فإنَّهم كانوا بصدد أن يكونوا من خيار البريَّة، فأبوا هذا الطريق، واختاروا لأنفسهم أن يكونوا من شرِّ البريَّة. والسمعُ الذين نفاه الله عنهم سمعُ المعنى المؤثِّر في القلب، وأما سمعُ الحجَّة؛ فقد قامت حجَّة الله تعالى عليهم بما سمعوه من آياته.
(22) خداوند متعال می‌فرماید: (﴿إِنَّ شَرَّ ٱلدَّوَآبِّ عِندَ ٱللَّهِ﴾) همانا بدترین جنبندگان نزد خدا کسانی هستند که آیات و تهدیدات به آنان فایده‌ای نمی‌رساند، (﴿ٱلصُّمُّ﴾) آنان کسانی هستند که در مقابل شنیدنِ حق کرند، (﴿ٱلۡبُكۡمُ﴾) و از گفتنِ حق گنگ و لال هستند. (﴿ٱلَّذِينَ لَا يَعۡقِلُونَ﴾) کسانی که آنچه را به آنان فایده می‌دهد، نمی‌دانند؛ و آنچه را که به زیانشان است، بر می‌گزینند. پس اینها نزد خداوند بدترین جنبندگان هستند؛ چون چشم و گوش و قلب به آنها داده است تا آن را در [راه] اطاعت [از] پروردگار به کار بگیرند، اما آن را در نافرمانی خدا به‌کار گرفته، و به سبب آن خیر فراوانی را از دست داده‌اند؛ زیرا آنها در موقعیتی قرار داشتند که می‌توانستند از بهترین مخلوقات باشند، اما این راه را در پیش نگرفتند، و این را برای خود انتخاب کردند که از زمرۀ بدترین مردم باشند. و منظور از شنوایی که خداوند آن را از آنها نفی کرده است، شنیدن معنوی است که در قلب اثر می‌کند. و اما در رابطه با شنیدن حجت، همانا حجت خدا، باشنیدن آیات وی بر آنان اقامه شده است، و خداوند چون می‌دانست در آنها خیری نیست که شایسته شنیدن آیات باشند، آنان را از شنیدن سودمند محروم گرداند.
#
{23} وإنما لم يُسمعْهم السماعَ النافع؛ لأنَّه لم يعلم فيهم خيراً يَصْلُحون به لسماع آياته. {ولو علم الله فيهم خيراً لأسمَعَهم ولو أسمَعَهم}: على الفرض والتقدير، {لَتَوَلَّوا}: عن الطاعة {وهم معرضونَ}: لا التفات لهم إلى الحقِّ بوجه من الوجوه. وهذا دليلٌ على أن الله تعالى لا يمنع الإيمان والخير إلاَّ لمن لا خير فيه الذي لا يزكو لديه ولا يثمرُ عنده، وله الحمد تعالى والحكمة في هذا.
(23) (﴿وَلَوۡ عَلِمَ ٱللَّهُ فِيهِمۡ خَيۡرٗا لَّأَسۡمَعَهُمۡۖ وَلَوۡ أَسۡمَعَهُمۡ﴾) و اگر خداوند در آنان خیری را سراغ ‌داشت، حتماً آنان را می‌شنواند، و اگر ـ فرضاً ـ آنان را شنوا می‌گرداند، (﴿لَتَوَلَّواْ﴾) حتماً از اطاعت کردن روی می‌گرداندند، (﴿وَّهُم مُّعۡرِضُونَ﴾) در حالی که پشت می‌کنند، و به هیچ صورت به حق توجهی نمی‌نمایند. و این بیانگر آن است که خداوند خیر و ایمان را، جز از کسی که خیری در او نیست، دریغ نمی‌دارد؛ همان کسی که ایمان در وی تأثیر نمی‌گذارد، و نتیجه‌ای به بار نمی‌آورد. و ستایش و حکمت از آنِ خداوند متعال است.
: 24 - 25 #
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (24) وَاتَّقُوا فِتْنَةً لَا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (25)}.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، چون خدا و پيامبرش شما را به چيزي فرا خوانند که زندگيتان مي بخشد دعوتشان را اجابت کنيد و بدانيد که خدا ميان آدمي و قلبش حايل است و همه به پيشگاه او گرد آورده شويد. وَاتَّقُواْ فِتْنَةً لاَّ تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنكُمْ خَآصَّةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ؛ و بترسيد از فتنه اي که تنها ستمکارانتان را در بر نخواهد گرفت و بدانيد که خدا به سختي عقوبت مي کند.
#
{24} يأمر تعالى عباده المؤمنين بما يقتضيه الإيمان منهم، وهو الاستجابة لله وللرسول؛ أي: الانقياد لما أمرا به والمبادرة إلى ذلك والدعوة إليه، والاجتناب لما نهيا عنه والانكفاف عنه والنهي عنه. وقوله: {إذا دعاكم لما يُحييكم}: وصفٌ ملازمٌ لكل ما دعا الله ورسوله إليه وبيانٌ لفائدته وحكمته؛ فإن حياة القلب والروح بعبوديَّة الله تعالى ولزوم طاعته وطاعة رسوله على الدوام. ثم حذَّر عن عدم الاستجابة لله وللرسول، فقال: {واعلموا أنَّ الله يَحول بين المرء وقلبِهِ}: فإياكم أن تردُّوا أمر الله أول ما يأتيكم، فيُحال بينكم وبينه إذا أردتموه بعد ذلك، وتختلف قلوبكم؛ فإن الله يَحولُ بين المرء وقلبه؛ يقلِّب القلوب حيث شاء، ويصرِّفها أنَّى شاء، فليكثرِ العبد من قول: يا مقلِّب القلوب! ثبِّتْ قلبي على دينك. يا مصرِّف القلوب! اصرفْ قلبي إلى طاعتك. {وأنَّه إليه تُحشرون}؛ أي: تُجمعون ليوم لا ريبَ فيه، فيجازي المحسن بإحسانه والمسيء بعصيانه.
(24) خداوند متعال بندگان مؤمن خویش را، به آنچه که ایمان از آنان می‌خواهد، فرمان می‌دهد، و آن اجابت کردن خدا و پیامبر است؛ یعنی تسلیم شدن در برابر آنچه که آنان بدان دستور داده شده‌اند، و شتافتن به سوی انجام فرمان آنان، و دعوت نمودن به سوی آن، و پرهیزکردن از آنچه آنان از آن نهی کرده‌اند، و نیز باز داشتن دیگران از ارتکاب خلاف امر آنان. (﴿إِذَا دَعَاكُمۡ لِمَا يُحۡيِيكُمۡ﴾) وقتی شما را به سوی چیزی فراخواندند که به شما زندگی می‌بخشد. صفت «حیات بخشی» ملازم و همراه تمامی‌دستوراتی است که خداوند و پیامبرش مردم را به سوی آن فراخوانده‌اند. نیز این بخش از آیه، بیانگر فایده و حکمت دستورات آنان است؛ زیرا حیات قلب و روح، در عبودیت و بندگی خداوند متعال و انجام دادن اوامر خدا و پیامبرش است. سپس مردم را از عدم پذیرش فرمان خدا و پیامبر برحذر داشت و فرمود: (﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ يَحُولُ بَيۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَقَلۡبِهِۦ﴾) و بدانید که خداوند بین شخص و قلبش حائل می‌گردد. پس بپرهیزید از اینکه فرمان خدا را در همان بار نخست که نزد شما می‌آید، رد کنید؛ چون اگر آن را رد کنید و سپس بخواهید آن را انجام دهید، خداوند شما را از آن دور می‌دارد، و دل‌هایتان دگرگون می‌شود؛ زیرا خداوند بین شخص و قلبش حایل می‌شود، و دل‌ها را به هرسو که بخواهد می‌گرداند. پس بنده همیشه باید این دعارا بخواند: (یَا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثَبِّت قَلبِی عَلَی د‌ِینِکَ، یَا مُصَرِّفَ القُلُوبِ اِصرِف قَلبِی إلَی طَاعَتِکَ) ای گردانندۀ دل‌ها! دلم را بر دین خودت استوار و ثابت بگردان. ای گردانندۀ دلها! دلم را به سوی اطاعت خویش بگردان. (﴿وَأَنَّهُۥٓ إِلَيۡهِ تُحۡشَرُونَ﴾) و بدانید که شما در روز قیامت -که هیچ شکی در وقوع آن نیست- در پیشگاه او گردآورده می‌شوید. پس نیکوکار را به خاطر کار نیکش پاداش می‌دهد، و گناهکار را به خاطر سرپیچی از فرمانش سزا می‌دهد.
#
{25} {واتَّقوا فتنةً لا تُصيبَنَّ الذين ظلموا منكم خاصةً}: بل تصيب فاعل الظُّلم وغيره، وذلك إذا ظهر الظلم فلم يغيَّر؛ فإنَّ عقوبته تعمُّ الفاعل وغيره. وتقوى هذه الفتنة بالنهي عن المنكر وقمع أهل الشرِّ والفساد وأن لا يُمَكَّنوا من المعاصي والظُّلم مهما أمكن. {واعلموا أنَّ الله شديدُ العقاب}: لمن تعرَّض لمساخطِهِ وجانبَ رضاه.
(25) (﴿وَٱتَّقُواْ فِتۡنَةٗ لَّا تُصِيبَنَّ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنكُمۡ خَآصَّةٗ﴾) و از فتنه و بلایی بترسید که فقط به ستمکاران نمی‌رسد، بلکه دامان ستمگر و غیر ستمگر را می‌گیرد، و این زمانی است که ظلم و ستم رواج پیدا کند، و کسی در صدد تغییر آن بر نیاید. پس در این صورت عذاب خدا، انجام دهنده و غیر او را در بر می‌گیرد. ولی در صورتی که از منکر نهی شود، و اهل شر و فساد قلع و قمع گردند، و به آنان اجازه داده نشود که به گناه و ستم بپردازند، آدمی از این تهدید شدید در امان خواهد ماند. (﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ﴾) و بدانید خداوند کسی را که خود را در معرض ناخشنودی او قرار دهد، و از خشنودی وی دوری ‌کند، سخت کیفر می‌دهد.
: 26 #
{وَاذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْضِ تَخَافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآوَاكُمْ وَأَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَرَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (26)}.
وَاذْكُرُواْ إِذْ أَنتُمْ قَلِيلٌ مُّسْتَضْعَفُونَ فِي الأَرْضِ تَخَافُونَ أَن يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآوَاكُمْ وَأَيَّدَكُم بِنَصْرِهِ وَرَزَقَكُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ؛ و به ياد آوريد آن هنگام را که اندک بوديد و در شمار زبون شدگان اين ، سرزمين ، بيم آن داشتيد که مردم شما را از ميان بردارند و خدا پناهتان دادو ياري کرد و پيروز گردانيد و از چيزهاي پاکيزه روزي داد ، باشد که سپاس گوييد.
#
{26} يقول تعالى ممتنًّا على عباده في نصرهم بعد الذِّلَّة وتكثيرهم بعد القِلَّة وإغنائهم بعد العيلة: {واذكُروا إذ أنتم قليلٌ مستَضْعَفون في الأرض}؛ أي: مقهورون تحت حكم غيركم، {تخافون أن يَتَخَطَّفَكُم الناسُ}؛ أي: يأخذونكم، {فآواكم وأيَّدكم بنصرِهِ ورَزَقَكم من الطّيِّبات}: فجعل لكم بلداً تأوون إليه، وانتصر من أعدائكم على أيديكم، وغنمتم من أموالهم ما كنتم به أغنياء، {لعلَّكم تشكرونَ}: الله على مِنَّتِهِ العظيمة وإحسانه التامِّ بأن تعبدوه، ولا تشركوا به شيئاً.
(26) خداوند بر بندگانش منت می‌گذارد که آنان را پس از ضعف و ناتوانی پیروز گردانید؛ و بعد از اینکه اندک بودند، آنان را افزون نمود؛ و پس از اینکه فقیر بودند، آنان را ثروتمند ساخت، و می‌فرماید: (﴿وَٱذۡكُرُوٓاْ إِذۡ أَنتُمۡ قَلِيلٞ مُّسۡتَضۡعَفُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) و به یاد آورید آنگاه که شما در زمین اندک و مستضعف بودید، و تحت حکومت و سلطۀ دیگران قرار داشتید، و ناتوان بودید. (﴿تَخَافُونَ أَن يَتَخَطَّفَكُمُ ٱلنَّاسُ﴾) و می‌ترسیدید که مردم شمارا بربایند، (﴿فَ‍َٔاوَىٰكُمۡ وَأَيَّدَكُم بِنَصۡرِهِۦ وَرَزَقَكُم مِّنَ ٱلطَّيِّبَٰتِ﴾) پس شما را پناه داد و با یاری خویش شما را نیرو بخشید، و از چیزهای پاکیزه به شما روزی داد. پس شهر و دیاری را برایتان دست و پا نمود که در آن پناه گرفتید، و از دشمنانتان انتقام گرفت، و آنان را شکست داد، و مال‌هایشان را به غنیمت بردید، و بدین وسیله توانگر شدید. (﴿لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ﴾) تا شکر خداوند را بر لطف بزرگ و احسان کامل او به جای آورید؛ او را عبادت کنید، و چیزی را شریک وی نسازید.
: 27 - 28 #
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (27) وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ (28)}.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَخُونُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُواْ أَمَانَاتِكُمْ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، مي دانيد که نبايد به خدا و پيامبر خيانت کنيد و در امانت خيانت ورزيد. وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ؛ بدانيد که داراييها و فرزندان وسيله آزمايش شمايند و پاداش بزرگ در نزد، خداست.
#
{27} يأمر تعالى عباده المؤمنين أن يؤدُّوا ما ائتمنهم الله عليه من أوامره ونواهيه؛ فإنَّ الأمانة قد عرضها الله على السماوات والأرض والجبال فأبَيْنَ أن يَحْمِلْنها وأشفَقْنَ منها وحملها الإنسانُ إنَّه كان ظلوماً جهولاً؛ فمن أدَّى الأمانة؛ استحقَّ من الله الثواب الجزيل، ومن لم يؤدِّها، بل خانها؛ استحقَّ العقاب الوبيل، وصار خائناً لله وللرسول ولأمانته، منقصاً لنفسه بكونه اتَّصفت نفسه بأخس الصفات وأقبح الشيات، وهو الخيانة، مفوتاً لها أكمل الصفات وأتمها، وهي الأمانة.
(27) خداوند متعال بندگان مؤمنش را دستور می‌دهد که به اوامر و نواهی او پایبند باشند. پروردگار متعال این امانت را در مرحلۀ اول بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه نمود، اما از تحمل آن ابا ورزیدند، و از آن دوری جسته و ترسیدند. اما انسان آن را به دوش گرفت، همانا او ستمگر و نادان است. پس هرکس امانت را ادا نماید، از جانب خدا مستحق پاداش فراوان می‌باشد؛ و هر کس آن را ادا ننماید و در آن خیانت کند، مستحق کیفر سخت و مهلک می‌باشد؛ زیرا او به خدا و پیامبر و امانتش خیانت ورزیده، و از ارزش خود کاسته است، چون او خودش را به بدترین و زشت‌ترین صفت و عادت که خیانت است، متصف کرده، و امانتداری را که کامل‌ترین صفت می‌باشد، از دست داده است.
#
{28} ولما كان العبد ممْتَحَناً بأمواله وأولاده، فربما حمله محبَّتهُ ذلك على تقديم هوى نفسه على أداء أمانته؛ أخبر الله تعالى أنَّ الأموال والأولاد فتنةٌ يبتلي الله بهما عباده، وأنها عاريَّة ستؤدَّى لمن أعطاها وتردُّ لمن استَوْدَعَها. {وأنَّ الله عنده أجرٌ عظيمٌ}: فإن كان لكم عقلٌ ورأيٌ؛ فآثِروا فضله العظيم على لذَّة صغيرةٍ فانيةٍ مضمحلَّةٍ؛ فالعاقل يوازِنُ بين الأشياء، ويؤثِرُ أولاها بالإيثار وأحقَّها بالتقديم.
(28) و از آنجا که بنده به‌وسیلۀ اموال و فرزندانش مورد آزمایش قرار می‌گیرد، و ممکن است محبت اموال و فرزندان او را وادار نماید تا هوای نفس را بر ادای امانت مقدم بدارد، خداوند خبر داد که اموال و فرزندان وسیلۀ آزمایش هستند، و با آن بندگانش را مورد آزمایش قرار می‌دهد. و اموال و فرزندان امانت هستند، و در آینده به کسی داده می‌شوند که آنها را عطا کرده است، و او همان خداوند است. و به سوی کسی برگردانده می‌شوند که آنها را به صورت امانت [به ما] داده است، و او نیز همان خداوند است. (﴿وَأَنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥٓ أَجۡرٌ عَظِيمٞ﴾) و پاداش بزرگ نزد خداوند است. پس اگر شما عقل و فکر داشته باشید، فضل و بخشش بزرگ او را بر لذتی کوچک وفانی ترجیح نمی‌دهید؛ زیرا عاقل، اهل مقایسه و سنجش است، و آن چیز را که بهتر و مفیدتر است، ترجیح می‌دهد.
: 29 #
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا وَيُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (29)}.
يِا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إَن تَتَّقُواْ اللّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَاناً وَيُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، اگر از خدا بترسيد ميان شما و کافران فرقهايي نهد و گناهانتان را بزدايد و شما را بيامرزد ، که صاحب فضل و کرمي بزرگ است.
#
{29} امتثالُ العبد لتقوى ربه عنوان السعادة وعلامة الفلاح، وقد رتَّب اللَّه على التقوى من خير الدنيا والآخرة شيئاً كثيراً، فذكر هنا أنَّ مَن اتَّقى اللَّه؛ حصل له أربعةُ أشياء، كلُّ واحدٍ منها خيرٌ من الدنيا وما فيها: الأول: الفُرقان، وهو العلم والهدى الذي يفرِّق به صاحبه بين الهدى والضلال والحقِّ والباطل والحلال والحرام وأهل السعادة من أهل الشقاوة. الثاني والثالث: تكفير السيئات ومغفرة الذنوب، وكل واحد منهما داخلٌ في الآخر عند الإطلاق، وعند الاجتماع يفسَّر تكفير السيئات بالذُّنوب الصغائر، ومغفرة الذنوب بتكفير الكبائر. الرابع: الأجر العظيم والثوابُ الجزيل لمن اتَّقاه وآثر رضاه على هوى نفسه. {والله ذو الفضل العظيم}.
(29) پرهیزگاری بنده و ترس او از پروردگارش، نشانۀ سعادت و علامت رستگاری او است، و خداوند خوبی‌های فراوانی را در دنیا و آخرت برای پرهیزگاران قرار داده است. پس در اینجا بیان کرد که هرکس پرهیزگاری نماید و از خدا بترسد، چهار چیز را به دست می‌آورد که هر یک از این چیز‌ها، از دنیا و آنچه که در آن هست، بهتر می‌باشد: اول: فرقان؛ و آن دانش و هدایتی است که صاحبش به وسیلۀ آن، هدایت را از گمراهی، و حق را از باطل، و حلال را از حرام و اهل سعادت را از اهل شقاوت تشخیص می‌دهد. دوم و سوم: زدودن و آمرزش گناهان است. و اگر هر یک از این دو مورد به تنهایی ذکر شود، شامل دیگری نیز می‌گردد. و اگر با هم ذکر شوند، اولی مخصوص گناهان صغیره، و دوّمی مخصوص گناهان کبیره می‌باشد. چهارم: پاداش بزرگ و ثواب فراوان برای کسی است که از خدا بترسد، و خشنودی وی را بر هوای نفس ترجیح دهد. (﴿وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِيمِ﴾) و خداوند دارای فضل و بخشش بزرگ است.
: 30 #
{وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ (30)}.
وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ؛ و آن هنگام را به يادآور که کافران در باره تو مکري کردند تا در بندت افکنند يا بکشندت يا از شهر بيرون سازند آنان مکر کردند و خدا نيز مکرکرد و خدا بهترين مکر کنندگان است.
#
{30} أي: {و} اذكر أيُّها الرسول ما مَنَّ الله بك عليك، {إذ يَمْكُرُ بك الذين كفروا}: حين تشاور المشركون في دار الندوة فيما يصنعون بالنبيِّ - صلى الله عليه وسلم -: إما أن يُثْبِتوه عندهم بالحبس ويوثِقوه، وإما أن يقتلوه فيستريحوا بزعمهم من شرِّه! وإما أن يخرِجوه ويُجْلوه من ديارهم؛ فكلٌّ أبدى من هذه الآراء رأياً رآه، فاتفق رأيُهم على رأي رآه شريرهم أبو جهل لعنه الله، وهو أن يأخذوا من كلِّ قبيلةٍ من قبائل قريش فتى، ويعطوه سيفاً صارماً، ويقتله الجميع قِتلةَ رجل واحدٍ؛ ليتفرَّق دمُهُ في القبائل، فيرضى بنو هاشم ثَمَّ بديتِهِ، فلا يقدرون على مقاومة جميع قريش ، فترصَّدوا للنبي - صلى الله عليه وسلم - في الليل ليوقعوا به إذا قام من فراشه، فجاءه الوحي من السماء، وخَرَجَ عليهم، فَذَرَّ على رؤوسهم التراب وخرج، وأعمى الله أبصارهم عنه، حتى إذا استبطؤوه؛ جاءهم آتٍ وقال: خيَّبكم الله! قد خرج محمدٌ وذَرَّ على رؤوسكم الترابَ! فنفض كلٌّ منهم التراب [عن] رأسه ، ومنع الله رسولَه منهم، وأذِنَ له في الهجرة إلى المدينة، فهاجر إليها، وأيَّده الله بأصحابه المهاجرين والأنصار، ولم يزل أمره يعلو حتى دخل مكة عنوةً وقَهَرَ أهلها فأذعنوا له وصاروا تحت حكمِهِ بعد أن خرج مستخفياً منهم خائفاً على نفسه؛ فسبحان اللطيف بعبده الذي لا يغالبه مغالبٌ. وقوله:
(30) ای پیامبر! نعمت خدا را که به تو ارزانی نمود، به یاد آور، (﴿وَإِذۡ يَمۡكُرُ بِكَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾) آنگاه که کافران دربارۀ تو مکر ورزیدند، ودسیسه چیدند، و در «دار الندوه» مشورت کردند که با پیامبر چه کار کنند، یا او را نزد خود زندانی کنند و به بند بکشند، و یا او را بکشند و به گمان خود از شر دعوت او راحت گردند، و یا اینکه او را بیرون نمایند و از سرزمین خود آواره سازند. پس هریک از آنان رأی و نظری را که مناسب می‌دید، ابراز کرد، و سرانجام همگی بر نظر بدترینشان ابو جهل - لعنه الله - موافقت کردند و آن اینکه از تمامی قبیله‌های قریش جوانی انتخاب کنند و به او شمشیر تیزی بدهند و همۀ افراد یکباره بر او هجوم بیاورند و او را بکشند تا خون او میان قبایل تقسیم شود، و آنگاه بنی هاشم به گرفتن دیۀ او راضی می‌شوند، و نمی‌توانند با تمام قریش مقابله کنند. پس، شب هنگام در کمین پیامبر نشستند تا هرگاه از رختخوابش بیدار شد، او را به قتل برسانند. وحی از آسمان نازل شد و پیامبر صلی الله علیه وسلم به سوی آنها بیرون آمد و به طرف آنان خاک پاشید، و بیرون رفت و خداوند چشم‌هایشان را کور کرد، و او را ندیدند تا اینکه احساس کردند او دیر کرده و بیرون نمی‌آید. ناگهان کسی آمد و گفت: خداوند شما را ناکام کند! و محمد بیرون آمد، و به سوی شما خاک پاشید. پس هریک خاک‌ها را از سر و صورت خود پاک نمود. و خداوند پیامبرش را از شر آنان نجات داد و به وی اجازۀ هجرت به مدینه را داد . پس او به سوی مدینه هجرت کرد، و خداوند او را با یاران مهاجر و انصارش یاری نمود، و روز به روز بر قدرت وی افزود تا اینکه مکه را با قدرت فتح نمود، و بر اهل آن پیروز شد، و اهل مکه در برابر او سر تسلیم فرود آوردند، و تحت فرمان او قرار گرفتند. حال اینکه پنهانی و در حالی که بر خویشتن بیمناک بود، از آنجا بیرون رفته بود. پس، پاک است خداوندی که نسبت به بندگانش لطف دارد؛ خداوندی که هیچ کس نمی‌تواند او را شکست دهد.
: 31 - 34 #
{وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا قَالُوا قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَا إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ (31) وَإِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ (32) وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ (33) وَمَا لَهُمْ أَلَّا يُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَهُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَمَا كَانُوا أَوْلِيَاءَهُ إِنْ أَوْلِيَاؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ (34)}.
وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا قَالُواْ قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاء لَقُلْنَا مِثْلَ هَـذَا إِنْ هَـذَا إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأوَّلِينَ؛ چون آيات ما بر آنها خوانده شد ، گفتند : شنيديم و اگر بخواهيم همانند، آن مي گوييم ، اين چيزي جز افسانه هاي پيشينيان نيست. وَإِذْ قَالُواْ اللَّهُمَّ إِن كَانَ هَـذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِّنَ السَّمَاء أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ؛ و آن هنگام را که گفتند : بار خدايا ، اگر اين که از جانب تو آمده حق است ، بر ما از آسمان باراني از سنگ ببار يا عذاب دردآوري بر ما بفرست. وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ؛ تا آنگاه که تو در ميانشان هستي خدا عذابشان نکند و تا آنگاه که از خدا آمرزش مي طلبند ، نيز خدا عذابشان نخواهد کرد. وَمَا لَهُمْ أَلاَّ يُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَهُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَمَا كَانُواْ أَوْلِيَاءهُ إِنْ أَوْلِيَآؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ ؛ چرا خدا عذابشان نکند ، حال آنکه مردم را از مسجدالحرام باز مي دارند، وصاحبان آن نيستند ? صاحبان آن تنها پرهيزگارانند ولي بيشترينشان نمي دانند.
#
{31} يقول تعالى في بيان عناد المكذِّبين للرسول - صلى الله عليه وسلم -: {وإذا تُتْلى عليهم آياتُنا}: الدالَّة على صدق ما جاء به الرسول، {قالوا قد سَمِعْنا لو نشاء لَقُلْنا مثل هذا إن هذا إلا أساطيرُ الأوَّلين}: وهذا من عنادهم وظلمهم؛ وإلاَّ؛ فقد تحدَّاهم الله أن يأتوا بسورة من مثله، ويدعوا من استطاعوا من دون الله، فلم يقدروا على ذلك، وتبيَّن عجزهم؛ فهذا القول الصادر من هذا القائل مجرَّد دعوى كذَّبه الواقع، وقد علم أنه - صلى الله عليه وسلم - أميٌّ، لا يقرأ، ولا يكتب، ولا رحل ليدرس من أخبار الأولين، فأتى بهذا الكتاب الجليل الذي لا يأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه تنزيلٌ من حكيم حميدٍ.
(31) خداوند متعال در بیان کینه‌توزی و عناد کسانی که پیامبر صلی الله علیه وسلم را تکذیب می‌کردند، می‌فرماید: (﴿وَإِذَا تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُنَا﴾) و چون آیات ما که بر صدق رسالت محمد دلالت می‌نماید، بر آنان خوانده شود، (﴿قَالُواْ قَدۡ سَمِعۡنَا لَوۡ نَشَآءُ لَقُلۡنَا مِثۡلَ هَٰذَآ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّآ أَسَٰطِيرُ ٱلۡأَوَّلِينَ﴾) گویند: شنیدیم. اگر می‌خواستیم، قطعاً ما هم مثل این را می‌گفتیم، این چیزی جز افسانه‌های پیشینیان نیست. و این از عناد و ستمگری آنها بود؛ چرا که قبلاً خداوند آنها را به مبارزه طلبیده بود تا سوره‌ای مانند قرآن را بیاورند، و در این راستا از هرکسی کمک بطلبند؛ اما نتوانستند ‌این کار را بکنند، و ناتوانی آنها آشکار گردید. پس اینکه گفتند: «اگر بخواهیم ما هم می‌توانیم مانند این قرآن را بگوییم» فقط یک ادعا است؛ و واقعیت، آن را تکذیب کرد. و معلوم گردید که او صلی الله علیه وسلم بی‌سواد است، و نمی‌تواند بخواند و بنویسد، و به جایی نرفته بود تا اخبار گذشتگان را بخواند، اما با این وجود، این کتاب ارزشمند را آورد که باطل از هیچ طرفی به آن راه نمی‌یابد، و از جانب خداوند حکیم و ستوده فرستاده شده است.
#
{32} {وإذْ قالوا اللهمَّ إن كان هذا}: الذي يدعو إليه محمدٌ، {هو الحقَّ من عندك فأمطِرْ علينا حجارةً من السماء أو ائتِنا بعذابٍ أليم}: قالوه على وجه الجزم منهم بباطلهم، والجهل بما ينبغي من الخطاب؛ فلو أنَّهم إذا قاموا على باطلهم من الشبه والتمويهات ما أوجب لهم أن يكونوا على بصيرةٍ ويقينٍ منه قالوا لمن ناظَرَهم وادَّعى أن الحقَّ معه: إنْ كان هذا هو الحقَّ من عندك؛ فاهِدنا له؛ لكان أولى لهم وأستر لظلمهم؛ فمذ قالوا: {اللهمَّ إن كان هذا هو الحقَّ من عندك ... } الآية؛ عُلم بمجرَّد قولهم أنهم السفهاء الأغبياء الجهلة الظالمون.
(32) (﴿وَإِذۡ قَالُواْ ٱللَّهُمَّ إِن كَانَ هَٰذَا﴾) و به یاد آور آنگاه که گفتند: بار خدایا! اگر آنچه که محمد مردم را به سوی آن فرا می‌خوانَد، (﴿هُوَ ٱلۡحَقَّ مِنۡ عِندِكَ فَأَمۡطِرۡ عَلَيۡنَا حِجَارَةٗ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ أَوِ ٱئۡتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٖ﴾) حق است، و از جانب تو است، پس، سنگ‌هایی از آسمان بر ما بباران، یا ما را به عذاب دردناکی گرفتار ساز. این را در حالی گفتند که آنان به طور قطع به باطل خویش اعتقاد داشتند. و از گفتن سخن شایسته ناآگاه بودند. و اگر آنان ـ آنگاه که چنان دلایلی واهی و غیرحقیقی برای خود دست و پا کرده بودند که به طور قطع و یقین بر باطل خود پافشاری کنند ـ به کسی که با آنان مناظره می‌کرد و مدعی آن بود که حق با وی است، می‌گفتند: «اگر این حق است از جانب تو، پس ما را به سوی آن راهنمایی کن.» اگر آن زمان این را می‌گفتند، برایشان بهتر بود و از شدت ستم آنان می‌کاست. پس وقتی که گفتند: (﴿ٱللَّهُمَّ إِن كَانَ هَٰذَا هُوَ ٱلۡحَقَّ مِنۡ عِندِكَ ...﴾) به محض گفتن این سخن، معلوم شد که آنها بی‌خرد و احمق و نادان و ستمگر هستند
#
{33} فلو عاجلهم الله بالعقاب؛ لما أبقى منهم باقيةً، ولكنَّه تعالى دَفَعَ عنهم العذابَ بسبب وجود الرسول بين أظهرهم، فقال: {وما كان الله لِيُعَذِّبَهم وأنت فيهم}: فوجوده - صلى الله عليه وسلم -[بين أظهرهم] أمَنَةٌ لهم من العذاب، وكانوا مع قولهم هذه المقالة التي يظهِرونها على رؤوس الأشهاد يدرون بقُبحها، فكانوا يخافون من وقوعها فيهم، فيستغفرونَ الله تعالى؛ فلهذا قال: {وما كان الله ليُعَذِّبَهم وهم يستغفرونَ}: فهذا مانعٌ يمنع من وقوع العذاب بهم بعدما انعقدتْ أسبابُه.
(33) زیرا اگر خداوند عذاب را در این دنیا بر آنان فرود می‌آورد، هیچ کس را از آنها باقی نمی‌گذاشت. اما خداوند متعال به خاطر حضور پیامبر صلی الله علیه وسلم در میان آنها، عذاب را از آنان دور کرد، و فرمود: (﴿وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمۡ وَأَنتَ فِيهِمۡ﴾) و تا تو در میانشان هستی خداوند آنان را عذاب نمی‌دهد. پس وجود پیامبر صلی الله علیه وسلم آنها را از عذاب بیمه کرد. آنان با وجود اینکه این سخن را می‌گفتند و آن را در ملأ عام بیان می‌کردند، اما به قبح و زشتی آن واقف بودند، و می‌ترسیدند که گرفتار عذاب شوند. بنابراین از خداوند متعال طلب آمرزش کردند. به همین جهت خداوند متعال فرمود: (﴿وَمَاكَانَ ٱللَّهُ مُعَذِّبَهُمۡ وَهُمۡ يَسۡتَغۡفِرُونَ﴾) ونیز در حالی که ایشان آمرزش می‌خواهند، خداوند آنها را عذاب نمی‌نماید.
#
{34} ثم قال: {وما لهم أن لا يعذِّبَهم الله}؛ أي: أيُّ شيء يمنعُهم من عذاب الله وقد فعلوا ما يوجِبُ ذلك؟ وهو صدُّ الناس عن المسجد الحرام، خصوصاً صدَّهم النبي - صلى الله عليه وسلم - وأصحابه الذين هم أولى به منهم، ولهذا قال: {وما كانوا}؛ أي: المشركون، {أولياءه}: يُحتمل أنَّ الضمير يعود إلى الله؛ أي: أولياء الله، ويحتمل أن يعود إلى المسجد الحرام؛ أي: وما كانوا أولى به من غيرهم. {إن أولياؤُهُ إلا المتَّقون}: وهم الذين آمنوا بالله ورسوله وأفردوا الله بالتوحيد والعبادة وأخلصوا له الدين. {ولكنَّ أكثرهم لا يعلمونَ}: فلذلك ادَّعوا لأنفسهم أمراً غيرُهم أولى به.
(34) این در حالی است که اسباب عذاب آنان فراهم شده بود، اما «استغفار آنان» مانع حلول عذاب خدا بر آنان گردید. سپس فرمود: (﴿وَمَا لَهُمۡ أَلَّا يُعَذِّبَهُمُ ٱللَّهُ﴾) چرا خداوند آنها را عذاب ندهد؟ یعنی چه چیزی آنها را از عذاب خدا دور می‌نماید، حال آنکه آنها کاری را که موجب عذاب است انجام دادند، و آن بازداشتن مردم از مسجدالحرام است؟! به خصوص اینکه آنها پیامبر صلی الله علیه وسلم و یارانش را که به مسجدالحرام اولی بودند از ورود به آن بازداشتند. بنابراین فرمود: (﴿وَمَا كَانُوٓاْ أَوۡلِيَآءَهُۥٓ﴾) و مشرکین به مسجدالحرام اولی نیستند. احتمال دارد که ضمیر به «الله» برگردد، در این صورت معنی آیه چنین می‌شود: آنها هرگز دوستان خدا نمی‌باشند. و احتمال دارد ضمیر به «مسجدالحرام» برگردد، و در این صورت معنی آن چنین می‌شود: آنان از دیگران به مسجدالحرام اولی نیستند. (﴿إِنۡ أَوۡلِيَآؤُهُۥٓ إِلَّا ٱلۡمُتَّقُونَ﴾) اولی‌ترین به آن فقط پرهیزگاران‌اند، و آنها کسانی هستند که به خدا و پیامبرش ایمان آورده، وخدا را یگانه دانسته، و تنها او را عبادت کرده، و دین را برای او خالص گردانده‌اند. (﴿وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ﴾) ولی بیشترشان نمی‌دانند. بنابراین چیزی را برای خود ادعا کرده اند، که دیگران از آنان بدان اولی‌ترند.
: 35 #
{وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (35)}.
وَمَا كَانَ صَلاَتُهُمْ عِندَ الْبَيْتِ إِلاَّ مُكَاء وَتَصْدِيَةً فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ؛ و دعايشان در نزد خانه کعبه جز صفير کشيدن و دست زدن هيچ نبود پس به پاداش انکارتان عذاب را بچشيد.
#
{35} يعني: أن الله تعالى إنما جعل بيته الحرام ليقامَ فيه دينُه وتُخْلَصَ له فيه العبادة؛ فالمؤمنون هم الذين قاموا بهذا الأمر، وأما هؤلاء المشركون الذين يصدُّون عنه؛ فما كان صلاتُهم فيه، التي هي أكبر أنواع العبادات {إلَّا مُكاءً وتصديةً}؛ أي: صفيراً وتصفيقاً؛ فعلَ الجهلة الأغبياء، الذين ليس في قلوبهم تعظيمٌ لربِّهم ولا معرفة بحقوقه ولا احترام لأفضل البقاع وأشرفها؛ فإذا كانت هذه صلاتهم فيه؛ فكيف ببقيَّة العبادات؟! فبأيِّ شيء كانوا أولى بهذا البيت من المؤمنين، الذين هم في صلاتهم خاشعون، والذين هم عن اللغو معرضون؟! ... إلى آخر ما وصفهم الله به من الصفات الحميدة والأفعال السديدة لا جرم أورثهم الله بيته الحرام ومكَّنهم منه، وقال [لهم] بعدما مكَّن لهم فيه: {يا أيُّها الذين آمنوا إنَّما المشركون نَجَسٌ فلا يَقْرَبوا المسجدَ الحرامَ بعد عامهم هذا}، وقال هنا: {فذوقوا العذابَ بما كنتُم تكفرون}.
(35) خداوند خانه‌اش را قرار داده است تا دینش در آن اقامه شود، و در آن، عبادت خالصانه برای وی انجام گیرد. پس مؤمنان کسانی هستند که به این کار مبادرت می‌ورزند. اما مشرکان که مردم را از آمدن به مسجدالحرام باز می‌دارند، و نمازشان (﴿إِلَّا مُكَآءٗ وَتَصۡدِيَةٗ﴾) جز سوت کشیدن و کف زدن چیز دیگری نیست، و این کارِ جاهلانِ بی‌خرد است؛ کسانی که عظمت خدا در دل‌هایشان نیست، و او را تعظیم نکرده وحقوق وی را ادا نمی‌کنند و هیچ احترامی نسبت به برترین و شریف‌ترین سرزمین در دلشان وجود ندارد. آری! نمازی که در کعبه می‌خوانند این‌گونه است، پس بقیۀ عبادت‌هایشان چگونه خواهد بود؟! پس بر چه اساسی آنان از مؤمنان برترند که در نمازشان فروتن‌اند و از اشتغال به کارهای پوچ دوری می‌کنند، و دیگر صفات نیکو و کارهای درستی که خداوند آنها را بدان متصف نموده و از آن برخوردار هستند؟! به همین جهت خداوند آنها را وارث بیت‌الحرام گرداند، و آنان را بر آن مسلّط گرداند. و پس از اینکه آنها را بر بیت‌الحرام مسلط گرداند، فرمود: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡمُشۡرِكُونَ نَجَسٞ فَلَا يَقۡرَبُواْ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ بَعۡدَ عَامِهِمۡ هَٰذَا﴾ ای مؤمنان! همانا مشرکان پلیدند، پس نباید بعد از این سال، نزدیک مسجدالحرام شوند. و اینجا فرمود: (﴿فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡفُرُونَ﴾) پس بچشید عذاب را، به سبب کفری که می‌ورزیدید.
: 36 - 37 #
{إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَسَيُنْفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَالَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ (36) لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَيَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلَى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعًا فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (37)}.
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّواْ عَن سَبِيلِ اللّهِ فَسَيُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ إِلَى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ ؛ کافران اموالشان را خرج مي کنند تا مردم را از راه خدا بازدارند، اموالشان را خرج خواهند کرد و حسرت خواهند برد ، سپس مغلوب مي شوند و کافران را در جهنم گرد مي آورند. لِيَمِيزَ اللّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَيَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلَىَ بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعاً فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ؛ تا خدا ناپاک را از پاک باز نماياند و ناپاکان را بر هم نهد آنگاه همه را گرد کند و به جهنم افکند اينان زيانکارانند.
#
{36} يقول تعالى مبيناً لعداوة المشركين وكيدهم ومكرهم ومبارزتهم لله ولرسوله وسعيهم في إطفاء نوره وإخماد كلمتِهِ، وأنَّ وبالَ مكرِهم سيعود عليهم، ولا يَحيقُ المكر السِّيئ إلاَّ بأهله، فقال: {إنَّ الذين كفروا ينفقون أموالَهم لِيَصُدُّوا عن سبيل الله}؛ أي: ليبطلوا الحقَّ، وينصروا الباطل، ويَبْطُلَ توحيدُ الرحمن، ويقومَ دينُ عبادة الأوثان. {فسينفقونها}؛ أي: فسيصدِرون هذه النفقة، وتَخِفُّ عليهم، لتمسُّكهم بالباطل، وشدة بغضهم للحق، ولكنها ستكون {عليهم حسرةً}؛ أي: ندامةً وخزياً وذلاًّ، {ثم يُغْلَبون}: فتذهب أموالهم وما أمَّلوا، ويعذَّبون في الآخرة أشدَّ العذاب، ولهذا قال: {والذين كفروا إلى جهنَّم يُحشرون}؛ أي: يجمعون إليها ليذوقوا عذابها، وذلك لأنَّها دار الخبث والخبثاء.
(36) خداوند متعال دشمنی مشرکین و مکر و دسیسه و مبارزه آنان با خدا و پیامبرش، و تلاششان برای خاموش کردن نور خدا را بیان نموده و می‌فرماید: وبالِ مکر و دسیسه‌شان به آنان بر خواهد گشت، و مکرِ بد جز به اهلِ آن بر نمی‌گردد: (﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ لِيَصُدُّواْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾) اموال خود را خرج می‌کنند تا حق را نابود کنند، و باطل را یاری نمایند، و توحید خدا ابطال شود، و بت پرستی بر پا گردد. (﴿فَسَيُنفِقُونَهَا﴾) و اموال خود را خرج خواهند کرد، و به خاطر تمسک و چنگ زدنشان به باطل و شدت نفرتشان از حق، این انفاق برایشان سهل و آسان است. اما به زودی بر آنان (﴿حَسۡرَةٗ﴾) مایۀ ندامت و رسوایی و ذلت آنان خواهد شد، و شکست خواهند خورد. پس اموال و آرزوهایشان از دست می‌رود، و در آخرت به سخت‌ترین عذاب گرفتار می‌شوند. بنابراین فرمود: (﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِلَىٰ جَهَنَّمَ يُحۡشَرُونَ﴾) و کافران در روز آخرت به سوی جهنم محشور می‌شوند تا عذاب آن را بچشند؛ چون جهنم سرای ناپاکی‌ها و ناپاکان است
#
{37} والله تعالى يريد أن يَميز الخبيثَ من الطيب، ويجعلَ كلَّ واحدةٍ على حِدَةٍ وفي دار تخصُّه، فيجعل الخبيث بعضه على بعض من الأعمال والأموال والأشخاص، {فَيَرْكُمَهُ جميعا فيجعله في جهنم أولئك هم الخاسرون}: الذين خسروا أنفسهم وأهليهم يوم القيامة، ألا ذلك هو الخسران المبين.
(37) و خداوند می‌خواهد ناپاک را از پاک معلوم بدارد، و هر یک را جدا نماید، و اعمال و اموال اشخاص ناپاک را در جایگاه ویژه‌ای بر یکدیگر انباشته کند؛ (﴿فَيَرۡكُمَهُۥ جَمِيعٗا فَيَجۡعَلَهُۥ فِي جَهَنَّمَۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ﴾) پس همگی را روی هم انباشته می‌کند و به دوزخشان می‌اندازد. و اینانند زیانکاران واقعی؛ کسانی که در روز قیامت خود و خانواده‌شان را از دست می‌دهند. هان! این زیان آشکار است.
: 38 - 40 #
{قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ وَإِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِينَ (38) وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (39) وَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلَاكُمْ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ (40)}.
قُل لِلَّذِينَ كَفَرُواْ إِن يَنتَهُواْ يُغَفَرْ لَهُم مَّا قَدْ سَلَفَ وَإِنْ يَعُودُواْ فَقَدْ مَضَتْ سُنَّةُ الأَوَّلِينِ؛ به کافران بگوي که اگر دست بردارند گناهان کذشته آنها آمرزيده شود و، اگر باز گردند ، دانند که با پيشينيان چه رفتاري شده است. وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّه فَإِنِ انتَهَوْاْ فَإِنَّ اللّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ؛ با آنان نبرد کنيد تا ديگر فتنه اي نباشد و دين همه دين خدا گردد پس اگر باز ايستادند ، خدا کردارشان را مي بيند. وَإِن تَوَلَّوْاْ فَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَوْلاَكُمْ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ؛ و اگر سر باز زدند ، بدانيد که خدا مولاي شماست ، او مولا و ياري دهنده اي نيکو است.
#
{38} هذا من لطفه تعالى بعباده؛ لا يمنعُهُ كفرُ العباد ولا استمرارُهم في العناد من أن يدعُوهم إلى طريق الرشاد والهدى وينهاهم عما يُهْلِكُهم من أسباب الغيِّ والرَّدى، فقال: {قل للذين كفروا إن يَنتَهوا}: عن كفرهم، وذلك بالإسلام لله وحده لا شريك له، {يُغْفَرْ لهم ما قد سَلَفَ}: منهم من الجرائم. {وإن يعودوا}: إلى كفرِهم وعنادهم، {فقد مضتْ سُنَّةُ الأولين}: بإهلاك الأمم المكذِّبة؛ فلينتظروا ما حلَّ بالمعاندين؛ فسوف يأتيهم أنباءُ ما كانوا به يستهزئون. فهذا خطابُهُ للمكذِّبين.
(38) این ناشی از لطف خدا نسبت به بندگانش است که کفر ورزیدن بندگان و استمرارشان در عناد و مخالفت، او را منع نمی‌کند که آنها را به راه هدایت فرا بخواند، و از گمراهی و نابودی باز بدارد. پس فرمود: (﴿قُل لِّلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِن يَنتَهُواْ﴾) به کافران بگو: اگر با تسلیم شدن در مقابلِ خداوندِ یکتا و بی‌شریک، از کفرشان دست بردارند، (﴿يُغۡفَرۡ لَهُم مَّا قَدۡ سَلَفَ﴾) جنایت‌های گذشته‌شان را می‌آمرزد، (﴿وَإِن يَعُودُواْ﴾) و اگر به کفر و مخالفت و عنادشان برگردند، (﴿فَقَدۡ مَضَتۡ سُنَّتُ ٱلۡأَوَّلِينَ﴾) همانا سنّت و قانون خدا در مورد پیشینیان گذشته است؛ که سنّت خدا، هلاک ساختن ملت‌ها و امت‌هایی است که حق را تکذیب کرده‌اند. پس آنان منتظر عذابی باشند که بر مخالفان فرود آمده است، و اخبار استهزا و تمسخرشان به آنان خواهد رسید. این خطاب خدا به کسانی است که حق را تکذیب کرده‌اند.
#
{39} وأمَّا خطابه للمؤمنين عندما أمرهم بمعاملة الكافرين؛ فقال: {وقاتلوهم حتى لا تكونَ فتنةٌ}؛ أي: شركٌ وصدٌّ عن سبيل الله، ويذعنوا لأحكام الإسلام. {ويكونَ الدِّينُ كلُّه لله}: فهذا المقصود من القتال والجهاد لأعداء الدين: أن يُدْفَعَ شرُّهم عن الدين، وأن يُذَبَّ عن دين الله الذي خَلقَ الخلق له، حتى يكون هو العالي على سائر الأديان. {فإن انتهوا}: عن ما هم عليه من الظلم، {فإنَّ الله بما يعملون بصير}: لا تخفى عليه منهم خافيةٌ.
(39) و اما خطاب او به مؤمنان درخصوص نحوۀ معامله و رفتار با کافران چنین است: (﴿ وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتۡنَةٞ﴾) و با آنان پیکار کنید و بجنگید تا هیچ شرکی، و بازداشتن از راه خدا باقی نماند، و آنان تسلیم احکام اسلام شوند.(﴿وَيَكُونَ ٱلدِّينُ كُلُّهُۥ لِلَّهِ﴾) و دین یکسره از آنِ خدا گردد. پس منظور از جنگ و جهاد با دشمنانِ دین همین است که شر آنها از اسلام کم شود، و از دین خدا حمایت به عمل آید، دینی که همه‌ی هستی بدان جهت آفریده شده است تا آن بر همه‌ی ادیان برتر و بالاتر باشد. (﴿فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْ﴾) و اگر از ستمی که بر آن قرار دارند باز آمدند و دست برداشتند، (﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ بِمَا يَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ﴾) پس خداوند به آنچه می‌کنند بیناست، و هیچ چیزِ پوشیده‌ای بر او پنهان نمی‌ماند.
#
{40} {وإن تولَّوا}: عن الطاعة، وأوضعوا في الإضاعة، {فاعلموا أنَّ الله مولاكم نعم المولى}: الذي يتولَّى عباده المؤمنين، ويوصِلُ إليهم مصالحهم وييسِّر لهم منافعهم الدينيَّة والدنيويَّة. {ونعم النصيرُ}: الذي ينصُرُهم فيدفع عنهم كيدَ الفجَّار وتكالب الأشرار، ومَن كان الله مولاه وناصره؛ فلا خوفٌ عليه، ومَنْ كان الله عليه؛ فلا عزَّ له ولا قائمة له.
(40) (﴿وَإِن تَوَلَّوۡا﴾) و اگر از فرمان خدا روی برتافتند و در تباهی شتاب ورزیدند، (﴿فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ مَوۡلَىٰكُمۡۚ نِعۡمَ ٱلۡمَوۡلَىٰ﴾) پس بدانید که خداوند یاور و سرپرست شما است، و او بهترین یاور است، و بندگان مؤمنش را سرپرستی می‌نماید، و منافعشان را به آنان می‌رساند، و مصالح دینی و دنیوی شان را برای آنان آسان و فراهم می‌گرداند. (﴿وَنِعۡمَ ٱلنَّصِيرُ﴾) و بهترین یاور است؛ آنان را یاری می‌نماید، و مکر فاسقان و هجوم اشرار را از آنان دفع می‌کند. و هر کس که خدا یاور و سرپرست وی باشد براو ترسی نیست. و هر کس که خداوند با او مخالف باشد هیچ قدرتی ندارد و به جایی نخواهد رسید.
: 41 - 42 #
{وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (41) إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيَا وَهُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَى وَالرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَلَوْ تَوَاعَدْتُمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فِي الْمِيعَادِ وَلَكِنْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْرًا كَانَ مَفْعُولًا لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ وَإِنَّ اللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ (42)}.
وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِن كُنتُمْ آمَنتُمْ بِاللّهِ وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛ و اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز فرقان که دو گروه به هم ، رسيدندنازل کرده ايم ايمان آورده ايد ، بدانيد که هر گاه چيزي به غنيمت گرفتيدخمس آن از آن خدا و پيامبر و خويشاوندان و يتيمان و مسکينان و در راه ماندگان است و خدا به هر چيز تواناست. إِذْ أَنتُم بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيَا وَهُم بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَى وَالرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَلَوْ تَوَاعَدتَّمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِي الْمِيعَادِ وَلَـكِن لِّيَقْضِيَ اللّهُ أَمْراً كَانَ مَفْعُولاً لِّيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَيَّ عَن بَيِّنَةٍ وَإِنَّ اللّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ ؛ شما در کرانه نزديک تر بيابان بوديد و آنها در کرانه دورتر بودند و، آن قافله در مکاني فروتر از شما بود اگر شما با يکديگر زمان جنگ را تعيين مي کرديد باز هم از آن تخلف مي ورزيديد تا کاري که خدا مقرر کرده است واقع شود ، تا هر که هلاک مي شود به دليلي هلاک شود و هر که زنده مي ماندبه دليلي زنده ماند هر آينه خدا شنوا و داناست.
#
{41} يقول تعالى: {واعلموا أنَّما غنمتُم من شيءٍ}؛ أي: أخذتم من مال الكفار قهراً بحقٍّ قليلاً كان أو كثيراً، {فأنَّ لله خُمُسَه}؛ أي: وباقيه لكم أيها الغانمون؛ لأنه أضاف الغنيمة إليهم، وأخرج منها خمسها، فدلَّ على أن الباقي لهم، يُقسم على ما قسمه رسول الله - صلى الله عليه وسلم -: للراجل سهمٌ، وللفارس سهمان لفرسه وسهم له، وأما هذا الخمس؛ فيقسم خمسة أسهم: سهمٌ لله ولرسوله يُصْرَف في مصالح المسلمين العامة من غير تعيين لمصلحة؛ لأنَّ الله جعله له ولرسوله، والله ورسوله غنيَّان عنه، فعُلِمَ أنه لعباد الله؛ فإذا لم يعيِّن الله له مصرفاً؛ دلَّ على أن مَصْرِفَه للمصالح العامة. والخمس الثاني: لذي القربى، وهم قرابة النبي - صلى الله عليه وسلم - من بني هاشم وبني المطلب، وأضافه الله إلى القرابة دليلاً على أنَّ العلة فيه مجرَّد القرابة، فيستوي فيه غنيُّهم وفقيرهم ذكرهم وأنثاهم. والخمس الثالث: لليتامى، وهم الذين فقدت آباؤهم وهم صغارٌ، جعل الله لهم خُمُسَ الخمس رحمةً بهم، حيث كانوا عاجزين عن القيام بمصالحهم، وقد فُقِدَ من يقوم بمصالحهم. والخمس الرابع: للمساكين؛ أي: المحتاجين الفقراء من صغار وكبار ذكور وإناث. والخمس الخامس: لابن السبيل، و [هو] الغريب المنقطَعُ به في غير بلده، وبعض المفسرين يقول: إن خمس الغنيمة لا يخرُجُ عن هذه الأصناف، ولا يلزم أن يكونوا فيه على السواء، بل ذلك تَبَعٌ للمصلحة، وهذا هو الأولى. وجعل الله أداء الخُمُس على وجهه شرطاً للإيمان، فقال: {إن كُنتم آمنتُم بالله وما أنزلْنا على عبدِنا يوم الفرقان}: وهو يوم بدرٍ، الذي فرَّق الله به بين الحقِّ والباطل، وأظهر الحقَّ وأبطل الباطل. {يوم التقى الجمعانِ}: جمع المسلمين وجمع الكافرين؛ أي: إن كان إيمانُكم بالله وبالحقِّ الذي أنزله الله على رسوله يوم الفرقان الذي حصل فيه من الآيات والبراهين ما دلَّ على أن ما جاء به هو الحقُّ. {والله على كلِّ شيء قدير}: لا يغالبه أحدٌ إلا غلبه.
(41) خداوند متعال می‌فرماید: (﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَيۡءٖ﴾) و [ای فاتحان!] بدانید! آنچه از اموال کافران که به حق و با زور به غنیمت گرفتید، کم باشد یا زیاد، (﴿فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ﴾) یک پنجم آن، از آن خدا و باقیماندۀ آن؛ از آن شما است. چون خداوند غنیمت را به آنها نسبت داده و یک پنجمش را از آن بیرون نموده است. پس این دلالت می‌نماید که باقیماندۀ یک پنجم، مال آنهاست، و طبق شیوۀ پیامبر صلی الله علیه وسلم تقسیم می‌شود؛ پیاده یک سهم دارد، و سواره دو سهم؛ سهم خودش و سهم اسبش. اما یک پنجم خدا نیز به پنج قسمت تقسیم می‌گردد؛ یک سهم از آن خدا و پیامبرش است، و در مصالح عمومی مسلمین صرف می‌گردد، بدون اینکه مصلحتی خاص تعیین شود، چون خداوند آن را برای خود و پیامبرش قرار داده است، و خدا و پیامبرش از آن بی‌نیاز هستند؛ پس دانسته شد که از آنِ بندگان خداست، و خداوند برای مصرف آن جای خاصی‌را تعیین نکرده است، بنابراین محل مصرف آن مصالح عمومی است. و سهم دوم از خمس خدا و رسول، برای خویشاوندان است، و آنها خویشاوندان پیامبر صلی الله علیه وسلم از بنی‌هاشم و بنی‌المطلب هستند. و خداوند آن را به خویشاوندان نسبت داده، و این بیانگر آن است که علت تعلق گرفتن، فقط خویشاوندی است؛ پس خویشاوندِ ثروتمند و فقیر، و مرد و زن در آن برابر هستند، و به همه تعلق می‌گیرد. و سهم سومِ خمس، مال یتیمان است، و آنها کسانی اند که پدرانشان را از دست داده‌اند، در حالی که کوچک هستند. خداوند یک پنجم خمس را برای آنان قرارداده، و این ناشی از مهربانی خدا نسبت به آنها است؛ چون آنان از تهیۀ مصالح و منافع خود ناتوان‌اند، و کسی را که به کارهای آنان و امور زندگی‌شان بپردازد، از دست داده‌اند. و چهارمین سهمِ خمس، از آنِ مستمندان است؛ یعنی نیازمندان و فقیران، چه کوچک باشند و چه بزرگ، مرد باشند یا زن. و پنجمین سهمِ خمس برای مسافر و درماندۀ در راه است؛ آن که مسافر است، و در شهری دیگر مانده است. برخی از مفسرین می‌گویند: یک پنجم غنیمت که متعلق به خدا و رسولش است، به افرادی خارج از این گروه‌ها داده نمی‌شود. و لازم نیست که به همه به یک اندازه داده شود، و همه برابر باشند، بلکه طبق مصلحت و صلاحیت به هر یک داده می‌شود، و این بهترین روش است. خداوند دادن خمس به گونۀ شایسته را شرطِ داشتن ایمان قرار داد، و فرمود: (﴿إِن كُنتُمۡ ءَامَنتُم بِٱللَّهِ وَمَآ أَنزَلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا يَوۡمَ ٱلۡفُرۡقَانِ﴾) اگر شما به خدا و آنچه که در روز جدایی بر بندۀ خود نازل کرده‌ایم، ایمان دارید. و منظور از روز جدایی، روز بدر است که خداوند حق را از باطل جدا نمود، و حق را آشکار و پیروز گردانید، و باطل را نابود کرد. (﴿يَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِ﴾) آن روز که دو گروه روبه‌رو شدند؛ گروه مسلمین و گروه کافران؛ یعنی اگر شما به خدا و حقی که پروردگار در روز جدایی بر پیامبرش نازل نمود، ایمان دارید؛ روزی که در آن نشانه‌ها و دلایل زیادی بر حقانیت آنچه که پیامبر آورده است، هویدا گشت، (﴿وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ﴾) و خداوند بر هر چیزی تواناست؛ قادر و شکست ناپذیر است.
#
{42} {إذ أنتم بالعُدْوَةِ الدُّنيا}؛ أي: بعُدْوَة الوادي القريبة من المدينة. وهم بعدوته؛ أي: جانبه البعيدة من المدينة؛ فقد جمعكم وادٍ واحدٌ. {والركب}: الذي خرجتُم لطلبه، وأراد الله غيره {أسفلَ منكم}: مما يلي ساحل البحر. {ولو تواعدتُم}: أنتم وإيَّاهم على هذا الوصف وبهذه الحال، {لاختلفتُم في الميعادِ}؛ أي: لا بدَّ من تقدُّم أو تأخُّر أو اختيار منزل أو غير ذلك مما يعرض لكم أو لهم يصدُفُكم عن ميعادهم. ولكنَّ: اللهَ جمعكم على هذه الحال، {لِيَقْضِيَ الله أمرا كان مفعولا}؛ أي: مقدراً في الأزل لا بدَّ من وقوعه. {لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عن بيِّنة}؛ أي: ليكون حجَّة وبيَّنة للمعاند، فيختار الكفر على بصيرة وجزم ببطلانه، فلا يبقى له عذرٌ عند الله. {ويحيا مَنْ حَيَّ عن بيِّنةٍ}؛ أي: يزداد المؤمن بصيرةً ويقيناً بما أرى الله الطائفتين من أدلَّة الحقِّ وبراهينه ما هو تذكرة لأولي الألباب. {وإن الله لسميعٌ عليمٌ}: سميعٌ لجميع الأصوات باختلاف اللُّغات على تفنُّن الحاجات، عليمٌ بالظواهر والضمائر والسرائر والغيب والشهادة.
(42) (﴿إِذۡ أَنتُم بِٱلۡعُدۡوَةِ ٱلدُّنۡيَا﴾) آنگاه که شما در دامنۀ نزدیک دره به سمت مدینه بودید، (﴿وَهُم بِٱلۡعُدۡوَةِ ٱلۡقُصۡوَىٰ﴾) و آنها در دامنۀ بالای دره مستقر بودند، وهمگی شما در یک دره جمع شده بودید. (﴿وَٱلرَّكۡبُ﴾) و کاروانی که شما درطلب آن بیرون رفته بودید ـ و خداوند غیر آن را برایتان اراده کرده بود ـ (﴿أَسۡفَلَ مِنكُمۡ﴾) پایین‌تر از شما و به طرف ساحل دریا بود (﴿وَلَوۡ تَوَاعَدتُّمۡ﴾) و اگر شما و آنان با این ویژگی و با این حال با یکدیگر وعده گذاشته بودید، (﴿لَٱخۡتَلَفۡتُمۡ فِي ٱلۡمِيعَٰدِ﴾) شما خلاف وعده می‌نمودید؛ یعنی حتماً پس و پیش می‌کردید، و یا منزلگاه دیگری می‌گرفتید، و دیگر چیزهایی که برای شما یا برای آنها پیش می‌آمد که شما یا آنها را از وعده‌گاه باز می‌داشت. (﴿وَلَٰكِن﴾) ولی خداوند شما را بر این صورت و حالت گرد آورد، (﴿لِّيَقۡضِيَ ٱللَّهُ أَمۡرٗا كَانَ مَفۡعُولٗا﴾) تا خداوند کاری را تحقق بخشد که ‌انجام‌یافتنی بود؛ یعنی در ازل مقدر شده بود، و باید به ‌وقوع می‌پیوست. (﴿لِّيَهۡلِكَ مَنۡ هَلَكَ عَنۢ بَيِّنَةٖ﴾) تا کسی که نابود می‌شود، از روی دلیل نابود شود؛ یعنی تا دلیل و حجتی بر مخالف باشد، و کفر را با علم و بینش انتخاب نماید، و به بطلان خویش یقین حاصل شود و برای او عذری پیش خدا باقی ‌نماند، (﴿وَيَحۡيَىٰ مَنۡ حَيَّ عَنۢ بَيِّنَةٖ﴾) و کسی که باید زنده بماند، از روی دلیل زنده بماند؛ یعنی بر بینش و یقین مؤمن افزوده شود، چرا که خداوند به هر دو گروه دلایلی نشان داد که مایۀ پند و اندرز خردمندان است. (﴿وَإِنَّ ٱللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾) و خداوند شنوا است و همۀ صداها را علی رغم اختلاف زبان‌ها وبا توجه به گوناگون بودن نیازها می‌شنود. (﴿عَلِيمٌ﴾) و آشکار و برون‌ها و ضمیر و راز‌ها و پنهان و آشکار را می‌داند.
: 43 - 44 #
{إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ فِي مَنَامِكَ قَلِيلًا وَلَوْ أَرَاكَهُمْ كَثِيرًا لَفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَلَكِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (43) وَإِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلًا وَيُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْرًا كَانَ مَفْعُولًا وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (44)}.
إِذْ يُرِيكَهُمُ اللّهُ فِي مَنَامِكَ قَلِيلاً وَلَوْ أَرَاكَهُمْ كَثِيرًا لَّفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِي الأَمْرِ وَلَـكِنَّ اللّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ؛ در خواب ، خدا شمارشان را به تو اندک نشان داد اگر شمار آنها را بسيار، نشان داده بود ، از ترس ناتوان مي شديد و در تصميم به جنگ به مناقشه بر مي خاستيد ، ولي خداوند شما را از دشمنان در امان داشت ، که او به آنچه در دلهاست آگاه است. وَإِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلاً وَيُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللّهُ أَمْرًا كَانَ مَفْعُولاً وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الاُمُورُ ؛ و آنگاه که چون به هم رسيديد آنان را در چشم شما اندک نمود و شما را نيز در چشم آنان اندک تا آن کار که مقرر داشته بود واقع گردد و همه کارها به خدا بر مي گردد.
#
{43} وكان الله قد أرى رسولَه المشركين في الرؤيا العدو قليلاً، فبشَّر بذلك أصحابه، فاطمأنَّت قلوبُهم وثبتت أفئدتهم. {ولو أراكَهم اللهُ كثيراً}: فأخبرتَ بذلك أصحابك، {لَفَشِلْتُم ولَتَنازَعْتُم في الأمر}: فمنكم من يرى الإقدامَ على قتالهم ومنكم من لا يرى ذلك، والتنازع مما يوجب الفشل ، {ولكنَّ الله سلَّم}؛ أي: لطف بكم. {إنَّه عليمٌ بذات الصُّدور}؛ أي: بما فيها من ثبات وجَزَع وصدق وكذب، فعلم الله من قلوبكم ما صار سبباً للطفه وإحسانِهِ بكم وصدق رؤيا رسوله، فأرى الله المؤمنين عدوَّهم قليلاً في أعينهم، ويقلِّلكم يا معشر المؤمنين في أعينهم؛ فكلٌّ من الطائفتين ترى الأخرى قليلة؛ لِتُقْدِمَ كلٌّ منهما على الأخرى. {ليقضيَ اللهُ أمراً كان مفعولاً}: من نصر المؤمنين، وخذلان الكافرين، وقتل قادتهم ورؤساء الضلال منهم، ولم يَبْقَ منهم أحدٌ له اسم يذكر، فيتيسَّر بعد ذلك انقيادُهم إذا دُعوا إلى الإسلام، فصار أيضاً لطفاً بالباقين، الذين مَنَّ الله عليهم بالإسلام. {وإلى الله تُرْجَعُ الأمور}؛ أي: جميع أمور الخلائق تَرْجِعُ إلى الله، فَيميزُ الخبيثَ من الطيب، ويحكمُ في الخلائق بحكمه العادل الذي لا جَوْر فيه ولا ظلم.
(43) خداوند مشرکین را در خواب به پیامبرش اندک نشان داد، پیامبر یارانش را مژده داد که تعداد مشرکان کم و ناچیز است، پس دل‌هایشان آرامش یافت و استوار گردید.(﴿وَلَوۡ أَرَىٰكَهُمۡ كَثِيرٗا﴾) و اگر خداوند آنها را به تو بسیار می‌نمایاند، و به تو و یارانت خبر می‌داد که تعدادشان زیاد است، (﴿لَّفَشِلۡتُمۡ وَلَتَنَٰزَعۡتُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِ﴾) سست می‌شدید، و دربارۀ این‌کار اختلاف می‌نمودید؛ برخی معتقد می‌شدید که نباید به جنگ اقدام کرد، و برخی دیگر خلاف این را ابراز می‌داشتید. و اختلاف و کشمکش، باعث سست شدنِ عزم و اراده می‌گردد. (﴿وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ سَلَّمَ﴾) ولی خداوند نسبت به شما لطف نمود. (﴿إِنَّهُۥ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ﴾) بی‌گمان او به راز دل‌ها داناست. خداوند به ثبات و آشفتگی و راستی و دروغ دل‌ها داناست. و خداوند از دل‌هایتان چیزی را دریافت و آن سبب شد تا نسبت به شما لطف واحسان بورزد، و خواب پیامبرش را راست و محقق گرداند. پس خداوند دشمن را در چشمان مؤمنان کم نشان داد، و شما مؤمنان را نیز در نظر کافران کم جلوه داد، به گونه‌ای که هریک از دو گروه، گروه دیگر را اندک می‌پنداشت تا دو گروه بر همدیگر حمله‌ور شوند. (﴿لِيَقۡضِيَ ٱللَّهُ أَمۡرٗا كَانَ مَفۡعُولٗا﴾) تا خداوند کاری را که انجام یافتنی بود، به انجام برساند؛ و آن، پیروزی مسلمین، و شکست و رسوایی کافران، و کشته شدن رهبران آنان، و سران گمراهشان بود، به‌گونه‌ای که هیچ یک از افراد نامدار آنها باقی نماند. تا پس از آن، اطاعت کردنشان آسان گردد، هر گاه که به سوی اسلام فرا خوانده شدند. پس این نیز لطفی نسبت به بازماندگان بود؛ کسانی که خداوند با ارزانی کردن اسلام، بر آنها منّت نهاد. (﴿وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ﴾) و همۀ امور و خلائق به سوی خدا بر گردانده می‌شوند. پس خداوند، پاک را از ناپاک جدا می‌نماید، و در میان مردم با داوری عادلانۀ خویش که هیچ ستم و ظلمی در آن نیست، داوری می‌کند.
: 45 - 49 #
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (45) وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ (46) وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بَطَرًا وَرِئَاءَ النَّاسِ وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَاللَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ (47) وَإِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لَا غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّي جَارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَقَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكُمْ إِنِّي أَرَى مَا لَا تَرَوْنَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ وَاللَّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ (48) إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هَؤُلَاءِ دِينُهُمْ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (49)}.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُواْ وَاذْكُرُواْ اللّهَ كَثِيرًا لَّعَلَّكُمْ تُفْلَحُونَ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، اگر به فوجي از دشمن برخورديد پايداري کنيد و خدا را فراوان ياد کنيد ، باشد که پيروز شويد. وَأَطِيعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ؛ از خدا و پيامبرش اطاعت کنيد و با يکديگر به نزاع بر مخيزيد که ، ناتوان شويد و مهابت و قوت شما برود صبر پيشه گيريد که خدا همراه صابران است. وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِم بَطَرًا وَرِئَاء النَّاسِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَاللّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ؛ همانند آن کسان مباشيد که سر مست غرور و براي خودنمايي از ديار خويش بيرون آمدند و ديگران را از راه خدا بازداشتند و خدا به هر کاري که مي کنند احاطه دارد. وَإِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لاَ غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّي جَارٌ لَّكُمْ فَلَمَّا تَرَاءتِ الْفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَقَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِّنكُمْ إِنِّي أَرَى مَا لاَ تَرَوْنَ إِنِّيَ أَخَافُ اللّهَ وَاللّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ ؛ شيطان کردارشان را در نظرشان بياراست و گفت : امروز از مردم کسي بر شما، پيروز نمي شود و من پناه شمايم ولي چون دو فوج رو به رو شدند او بازگشت و گفت : من از شما بيزارم ، که چيزهايي مي بينم که شما نمي بينيد ،من از خدا مي ترسم که او به سختي عقوبت مي کند. إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ غَرَّ هَـؤُلاء دِينُهُمْ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛ منافقان و آن کسان که در دل بيماريي دارند گفتند : اينان را دينشان بفريفته است و هر کس که به خدا توکل کند او را پيروزمند و حکيم خواهد يافت.
#
{45} يقول تعالى: {يا أيُّها الذين آمنوا إذا لَقيتُم فئةً}؛ أي: طائفة من الكفار تقاتلكم، {فاثبُتوا}: لقتالها، واستعمِلوا الصبر وحبس النفس على هذه الطاعة الكبيرة، التي عاقبتُها العزُّ والنصر، واستعينوا على ذلك بالإكثار من ذكر اللَّه. {لعلَّكم تفلحون}؛ أي: تدركون ما تطلبون من الانتصار على أعدائكم؛ فالصبرُ والثبات والإكثار من ذِكْر الله من أكبر الأسباب للنصر.
(45) خداوند متعال می‌فرماید: (﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا لَقِيتُمۡ فِئَةٗ﴾) ای مؤمنان! هرگاه با گروهی از کفار که با شما می‌جنگند، روبه‌رو شدید، (﴿فَٱثۡبُتُواْ﴾) در جنگِ با آنان پایدار و ثابت قدم باشید، و صبر و شکیبایی پیشه کنید، و بر این طاعت بزرگ که سرانجام آن عزت و پیروزی است، مقاوم باشید، و از ذکر و یاد خدا یاری بجویید. (﴿لَّعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ﴾) تا رستگار شوید؛ یعنی تا پیروزی بر دشمنان را به دست آورید. پس صبر و شکیبایی و پایداری و یاد خدا، از بزرگ‌ترین اسباب و عوامل پیروزی است.
#
{46} {وأطيعوا الله ورسوله}: في استعمال ما أمرا به والمشي خلف ذلك في جميع الأحوال، {ولا تنازعوا}: تنازعاً يوجِبُ تشتُت القلوب وتفرقها، {فتفشلوا}؛ أي: تجبُنوا، {وتذهبَ ريحُكم}؛ أي: تنحلُّ عزائمكم وتُفرَّقُ قوتكم ويُرْفَعُ ما وُعِدتم به من النصر على طاعة الله ورسوله، {واصبروا}: نفوسَكم على طاعة الله. {إنَّ الله مع الصابرين}: بالعون والنصر والتأييد.
(46) (﴿وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ﴾) و از خدا و پیامبرش اطاعت کنید، و آنچه را که بدان دستور داده‌اند، انجام دهید، و در همۀ حالات، به دنبال دستور خدا حرکت نمایید (﴿وَلَا تَنَٰزَعُواْ﴾) و کشمکش نکنید، کشمکش و اختلافی که باعث پراکنده شدن دل‌ها می‌گردد، (﴿فَتَفۡشَلُواْ﴾) پس آنگاه سست و بزدل می‌شوید. (﴿وَتَذۡهَبَ رِيحُكُمۡ﴾) و شکوه و هیبت شما از بین می‌رود؛ یعنی اراده‌هایتان سست می‌شود، و قدرت و نیرویتان تحلیل می‌رود، و وعدۀ پیروزی که به شما داده شده است ـ مبنی بر اینکه اگر از خدا و پیامبرش اطاعت کنید، پیروز می‌شوید ‌ـ از شما دور می‌گردد. (﴿وَٱصۡبِرُوٓاْ﴾) و بر اطاعت خدا شکیبا باشید. (﴿إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلصَّٰبِرِينَ﴾) همانا یاری و کمک خدا با شکیبایان است. پس، در برابر پروردگارتان فروتن و خاضع باشید.
#
{47} واخشعوا لربكم واخضعوا له، {ولا تكونوا كالذين خَرَجوا من ديارهم بطراً ورِئاءَ الناس ويصدُّون عن سبيل الله}؛ أي: هذا مقصدهم الذي خرجوا إليه، وهذا الذي أبرزهم من ديارِهم؛ لقصدِ الأشَرِ والبطر في الأرض، وليراهم الناس ويفخروا لديهم، والمقصود الأعظم أنهم خرجوا ليصدُّوا عن سبيل الله من أراد سلوكه. {والله بما يعملون محيطٌ}: فلذلك أخبركم بمقاصدهم، وحذَّركم أن تشبَّهوا بهم؛ فإنه سيعاقبهم على ذلك أشدَّ العقوبة، فليكنْ قصدُكم في خروجكم وجهَ الله تعالى، وإعلاء دين الله، والصدَّ عن الطرق الموصلة إلى سَخَطِ الله وعقابِهِ، وجَذْبَ الناس إلى سبيل الله القويم الموصل لجنات النعيم.
(47) (﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَٰرِهِم بَطَرٗا وَرِئَآءَ ٱلنَّاسِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾) و مانند کسانی نباشید که از روی غرور و سرکشی، و به منظور خودنمایی و تظاهر، از سرزمینشان بیرون آمدند، و مردمان را از راه خدا بازداشتند؛ یعنی هدف و منظوری که برایش بیرون آمده بودند، باز داشتن مردم از راه خدا بود. وآنها با سرمستی و غرور، سرزمینشان را ترک کرده بودند، تا مردم آنها را ببینند، و آنها پیش مردم تکبر ورزند. و هدفشان این بود که هر کس را که راه راست در پیش گیرد، از راه خدا باز دارند. (﴿وَٱللَّهُ بِمَا يَعۡمَلُونَ مُحِيطٞ﴾) و خداوند به آنچه می‌کنند، آگاه است، و به آن احاطه دارد. بنابراین شما را از اهداف آنان آگاه ساخت، و شما را برحذر داشت که مانند آنها باشید؛ زیرا خداوند آنها را به شدت مجازات خواهد کرد. پس باید هدف شما از بیرون رفتنتان، رضای خداوند متعال و اعتلای دین او، و بازداشتن از راهی باشد که انسان را به ناخشنودی و کیفر خدا می‌رساند. و باید هدفتان، کشاندن مردم به سوی راه خدا باشد که به باغ‌های بهشت منتهی می‌شود.
#
{48} {وإذ زيَّنَ لهم الشيطان أعمالهم}: حسَّنها في قلوبهم [وخدعهم]، {وقال لا غالبَ لكمُ اليومَ من الناس}: فإنكم في عَدَدٍ وعُدَدٍ وهيئةٍ لا يقاومكم فيها محمدٌ ومن معه. {وإني جارٌ لكم}: من أن يأتيكم أحدٌ ممَّن تخشون غائلته؛ لأنَّ إبليس قد تبدَّى لقريش في صورة سراقة بن مالك بن جُعْشُم المدلجي، وكانوا يخافون من بني مدلج لعداوةٍ كانت بينهم، فقال لهم الشيطان: أنا جارٌ لكم! فاطمأنت نفوسُهم وأتوا على حَرْدٍ قادرينَ. فلما {تراءتِ الفئتان}: المسلمون والكافرون، فرأى الشيطان جبريلَ عليه السلام يَزَع الملائكة؛ خاف خوفاً شديداً، {ونكص على عقبيه}؛ أي: ولى مدبراً، {وقال}: لمن خدعهم وغرهم: {إني بريء منكم إني أرى ما لا ترون}؛ أي: أرى الملائكة الذين لا يدان لأحد بقتالهم؛ {إني أخاف الله}؛ أي: أخاف أن يعاجِلَني بالعقوبة في الدنيا، {والله شديد العقاب}. ومن المحتمل أن يكون الشيطان [قد] سوَّلَ لهم، ووسوس في صدورهم أنَّه لا غالبَ لهم اليوم من الناس وأنَّه جار لهم، فلما أوردهم موارِدَهم؛ نكص عنهم، وتبرَّأ منهم؛ كما قال تعالى: {كَمَثَل الشيطان إذْ قال للإنسانِ اكفُرْ فلمَّا كَفَرَ قال إنِّي بريءٌ منك إني أخافُ اللهَ ربَّ العالمين فكانَ عاقِبَتَهُما أنَّهما في النارِ خالِدَيْن فيها وذلك جزاء الظالمين}.
(48) (﴿وَإِذۡ زَيَّنَ لَهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ﴾) و به یاد آورید آنگاه که شیطان کارهایشان را برای آنان آراسته و مزین ساخت، و آن را در دل‌هایشان زیبا و خوب جلوه داد، و آنان را فریب داد. (﴿وَقَالَ لَا غَالِبَ لَكُمُ ٱلۡيَوۡمَ مِنَ ٱلنَّاسِ﴾) و گفت: امروز هیچ‌کس نمی‌تواند بر شما پیروز شود؛ زیرا شما دارای تعداد و شمار فراوانی بوده، و دارای تجهیزاتی هستید که با داشتن چنین تعداد سرباز و ساز وکار جنگی، محمد صلی الله علیه وسلم و یارانش نمی‌توانند در برابر شما مقاومت کنند. (﴿وَإِنِّي جَارٞ لَّكُمۡ﴾) و من همپیمان و یاور شما هستم، و شما را از یورش آنان مصون می‌دارم. ابلیس در شکل «سراقة بن مالک بن جعشم مدلجی» خود را به قریش نشان داد. و قریش از بنی‌مدلج به خاطر دشمنی و عداوتی که میان آنها بود، می‌ترسیدند. پس شیطان به آنها گفت: من یاور شما هستم. بنابراین قریش اطمینان یافتند و خشمگین و عصبانی به سوی جنگ آمدند. (﴿فَلَمَّا تَرَآءَتِ ٱلۡفِئَتَانِ﴾) وقتی‌که هر دو گروه؛ مسلمانان و کافران روبه‌رو شدند، شیطان، جبرئیل را دید که فرشتگان را پخش می‌نماید. پس به شدت ترسید، (﴿نَكَصَ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِ﴾) و به عقب برگشت و فرار کرد، (﴿وَقَالَ﴾) و به کسانی که فریبشان داده بود، گفت: (﴿إِنِّي بَرِيٓءٞ مِّنكُمۡ إِنِّيٓ أَرَىٰ مَا لَا تَرَوۡنَ﴾) من از شما بیزارم، من فرشتگان را می‌بینم که هیچ‌کس نمی‌تواند آنها را بکشد، (﴿إِنِّيٓ أَخَافُ ٱللَّهَ﴾) من می‌ترسم که خدا در دنیا مرا سزا دهد، (﴿وَٱللَّهُ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ﴾) و خداوند سخت کیفر است. و احتمال دارد که شیطان در دل‌هایشان رخنه کرده و به آنان وسوسه کرده باشد که امروز هیچ کس نمی‌تواند بر آنان پیروز شود، و او یاور آنهاست. و وقتی که آنها را به جایگاهشان وارد کرد، از آنها جدا شد و برگشت و از آنان بیزاری جست. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿كَمَثَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ إِذۡ قَالَ لِلۡإِنسَٰنِ ٱكۡفُرۡ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنِّي بَرِيٓءٞ مِّنكَ إِنِّيٓ أَخَافُ ٱللَّهَ رَبَّ ٱلۡعَٰلَمِينَ فَكَانَ عَٰقِبَتَهُمَآ أَنَّهُمَا فِي ٱلنَّارِ خَٰلِدَيۡنِ فِيهَاۚ وَذَٰلِكَ جَزَٰٓؤُاْ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾ مانند شیطان، آنگاه که به انسان گفت: «کفر بورز.» و هنگامی که انسان کفر ورزید، شیطان گفت: «من از تو بیزارم، من از خداوندی که پروردگار جهانیان است، می‌ترسم.» پس سرانجام هر دوی آنان این شد که آن دو در آتش جهنم برای همیشه می‌مانند، و این سزای ستمگران است.
#
{49} {إذ يقول المنافقون والذين في قلوبهم مرضٌ}؛ أي: شكٌّ وشبهةٌ من ضعفاء الإيمان للمؤمنين حين أقدموا مع قلَّتهم على قتال المشركين مع كثرتهم: {غرَّ هؤلاء دينُهم}؛ أي: أوردهم الدينُ الذي هم عليه هذه الموارد التي لا يدان لهم بها ولا استطاعةَ لهم بها، يقولونه احتقاراً لهم واستخفافاً لعقولهم، وهم والله الأخفاءُ عقولاً الضعفاءُ أحلاماً؛ فإنَّ الإيمان يوجبُ لصاحبه الإقدام على الأمور الهائلةِ التي لا يقدِمُ عليها الجيوش العظام؛ فإنَّ المؤمن المتوكِّل على الله الذي يعلم أنه ما من حولٍ ولا قوةٍ ولا استطاعةٍ لأحدٍ إلا بالله تعالى، وأنَّ الخلق لو اجتمعوا كلُّهم على نفع شخص بمثقال ذرَّةٍ؛ لم ينفعوه، ولو اجتمعوا على أن يضرُّوه؛ لم يضرُّوه؛ إلا بشيءٍ قد كتبه الله عليه، وعلم أنَّه على الحقِّ، وأن الله تعالى حكيمٌ رحيمٌ في كلِّ ما قدَّره وقضاه؛ فإنَّه لا يبالي بما أقدم عليه من قوَّةٍ وكثرةٍ، وكان واثقاً بربِّه مطمئن القلب لا فزعاً ولا جباناً، ولهذا قال: {ومن يتوكَّلْ على الله فإنَّ الله عزيزٌ}: لا يغالِبُ قوتَه قوةٌ. {حكيمٌ}: فيما قضاه وأجراه.
(49) (﴿إِذۡ يَقُولُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾) وقتی که افراد ضعیف الایمانی که در دل‌هایشان شک و تردید بود، به مؤمنانی که علی رغم تعداد اندکشان به جهاد با مشرکین اقدام نمودند، می‌گفتند: (﴿غَرَّ هَٰٓؤُلَآءِ دِينُهُمۡ﴾) یعنی دینی که آنها بر آن هستند، آنان را به این ورطه کشانده است، که توانایی رهایی از آن را ندارند. آنها با تحقیر و بی‌عقل شمردن مؤمنان، چنین می‌گفتند؛ حال آنکه سوگند به خدا، آنان خودشان کم خرد و کم درایت بودند؛ زیرا ایمان باعث می‌شود که صاحب ایمان، کارهای آن چنان بزرگی را انجام دهد که لشکرهای بزرگ نمی‌توانند آن را انجام دهند؛ چون مؤمن بر خدا توکل می‌نماید، و می‌داند که هیچ نیرو و توان و استطاعتی برای هیچ احدی نیست جز از ناحیه‌ی خدا. و اگر همۀ مردم جمع شوند تا به اندازۀ ذره‌ای به او فایده برسانند، به او فایده نخواهند رساند، مگر به مقداری که خداوند برای او نوشته است. و اگر همه جمع شوند تا به وی ضرری برسانند، ضرری به او نمی‌رسانند، مگر به آن اندازه که خداوند برای او نوشته است. و مؤمن می‌داند که او برحق است، و خداوند در همۀ آنچه که مقدر نموده است، با حکمت و مهربان می‌باشد. پس مؤمن در اقدامات خود، به قدرت و تعداد زیاد طرفِ مقابل توجه نمی‌کند؛ بلکه او به پروردگارش اعتماد دارد، و قلبش به یاد او آرامش یافته است، و آشفته و ترسو نخواهد بود. بنابراین فرمود: (﴿وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَإِنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ﴾) و هر کس بر خداوند توکل نماید، پس همانا خداوند توانا است، و هیچ نیرویی نمی‌تواند او را شکست دهد. (﴿حَكِيمٞ﴾[و] درآنچه مقدر و اجرا نموده است، با حکمت می‌باشد.
: 50 - 52 #
{وَلَوْ تَرَى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلَائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ (50) ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ (51) كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقَابِ (52)}.
وَلَوْ تَرَى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُواْ الْمَلآئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِيقِ؛ اگر ببيني آن زمان را که فرشتگان جان کافران مي ستانند ، و به صورت و، پشتشان مي زنند و مي گويند : عذاب سوزان را بچشيد . ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ اللّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِّلْعَبِيدِ؛ اين به کيفر اعمالي بود که پيش از اين کرده بوديد و خدا به بندگانش ستم روا نمي دارد. كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَفَرُواْ بِآيَاتِ اللّهِ فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اللّهَ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقَابِ؛ و اين به شيوه خاندان فرعون بود و کساني که پيش از آنها بودند آنها به آيات خدا کافر شدند پس خدا آنها را به کيفر گناهانشان مؤاخده کرد ،که خدا نيرومند و سخت عقوبت است.
#
{50} يقول تعالى: {ولو ترى}: الذين كفروا بآيات الله حين توفَّاهم الملائكةُ الموكلون بقبض أرواحهم وقد اشتد بهم القلق وعظم كربهم والملائكة {يضرِبون وجوهَهم وأدبارَهم}: يقولون لهم: أخرجوا أنفسكم! ونفوسُهم متمنِّعة متعصِّية على الخروج؛ لعلمها ما أمامها من العذاب الأليم. ولهذا قال: {وذوقوا عذابَ الحريق}؛ أي: العذاب الشديد المحرق.
(50) خداوند متعال می‌فرماید: اگر کسانی را ببینی که به آیات خدا کفر ورزیده اند، آنگاه که فرشتگانِ مأمورِ قبض ارواحشان، جانشان را می‌گیرند، درحالی که اضطراب به شدت آنها را فراگرفته و دچار اندوه و پریشانی بزرگی شده‌اند، (﴿ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَضۡرِبُونَ وُجُوهَهُمۡ وَأَدۡبَٰرَهُمۡ﴾) و فرشتگان بر سر و صورت و پشتشان می‌زنند، و به آنها می‌گویند: روحتان را بیرون آورید، حال آنکه جان و روحشان امتناع می‌ورزد و از خارج شدن ابا می‌کند؛ چون عذاب دردناکی را پیش رو دارند. بنابراین فرمود: (﴿وَذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡحَرِيقِ﴾) عذاب سخت و سوزان را بچشید.
#
{51} ذلك العذاب حصل لكم غير ظلم ولا جور من ربكم، وإنما هو بما قدَّمت أيديكم من المعاصي التي أثرت لكم ما أثرت.
(51) و پروردگارتان در اینکه شما را به این عذاب گرفتار نموده، هیچ ظلم وستمی را مرتکب نشده است؛ چرا که این عذاب به خاطر گناهانی است که انجام داده، و از پیش فرستاده‌اید، و چنین نتیجه‌ای را به دنبال داشته است. و این سنت و قانون‌خدا در مورد پیشینیان و آیندگان است. شیوه و سنت خدا در مورد تکذیب کنندگان این است که آنان را به سبب گناهانشان هلاک گرداند.
#
{52} وهذه سنة الله في الأولين والآخرين؛ فإنَّ دأب هؤلاء المكذِّبين؛ أي: سنتهم وما أجرى اللَّه عليهم من الهلاك بذنوبهم، {كدأب آل فرعون والذين من قبلهم}: من الأمم المكذبة، {كفروا بآياتِ الله فأخَذَهم الله}: بالعقاب {بذنوبهم إنَّ الله قويٌّ شديد العقاب}: لا يعجِزُه أحدٌ يريد أخذه. {ما من دابَّةٍ إلا هو آخذٌ بناصيتها}.
(52) (﴿كَدَأۡبِ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ وَٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ﴾) مانند شیوۀ فرعونیان و دیگر امت‌های تکذیب کننده که پیش از آنان بودند، (﴿كَفَرُواْ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ فَأَخَذَهُمُ ٱللَّهُ﴾) به آیات خدا کفر ورزیدند، پس خداوند آنها را کیفر داد، (﴿بِذُنُوبِهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ قَوِيّٞ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ﴾) به سبب گناهانشان، همانا خداوند قوی و سخت‌کیفر است. و هرکس را که بخواهد بگیرد او نمی‌تواند خداوند را ناتوان نماید. ﴿مَّا مِن دَآبَّةٍ إِلَّا هُوَ ءَاخِذُۢ بِنَاصِيَتِهَآ﴾ هیچ جانوری وجود ندارد، مگر اینکه خداوند پیشانی‌اش را می‌گیرد.
: 53 - 54 #
{ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (53) كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَكُلٌّ كَانُوا ظَالِمِينَ (54)}.
ذَلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَأَنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ؛ زيرا خدا نعمتي را که به قومي ارزاني داشته است ، دگرگون نسازد ، تا، آن قوم خود دگرگون شوند و خدا شنوا و داناست. كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَّبُواْ بآيَاتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَونَ وَكُلٌّ كَانُواْ ظَالِمِينَ؛ و اين به شيوه خاندان فرعون بود و کساني که پيش از آنها بودند آنها آيات پروردگارشان را تکذيب کردند و ما به کيفر گناهانشان هلاکشان کرديم وخاندان فرعون را غرقه ساختيم ، زيرا همه ستمکار بودند.
#
{53} {ذلك}: العذاب الذي أوقعه الله بالأمم المكذِّبة وأزال عنهم ما هم فيه من النِّعم والنعيم بسبب ذنوبهم وتغييرهم ما بأنفسهم، فإنَّ {الله لم يكن مغيِّراً نعمةً أنعمها على قوم}: من نعم الدِّين والدُّنيا، بل يبقيها ويزيدُهم منها إن ازدادوا له شكراً، {حتى يغيِّروا ما بأنفسهم}: من الطاعة إلى المعصية، فيكفروا نعمة الله، ويبدِّلوا بها كفراً، فيسلُبُهم إيَّاها ويغيِّرها عليهم كما غيروا ما بأنفسهم، ولله الحكمة في ذلك والعدل والإحسان إلى عباده ؛ حيث لم يعاقبهم إلاَّ بظُلمهم، وحيث جَذَبَ قلوب أوليائه إليه بما يذيقُ العباد من النَّكال إذا خالفوا أمره. {وأنَّ الله سميعٌ عليمٌ}: يسمع جميعَ ما نطق به الناطقون، سواءٌ من أسرَّ القول ومن جهر به. ويعلم ما تنطوي عليه الضمائرُ وتخفيه السرائرُ، فيُجري على عباده من الأقدار ما اقتضاه علمُهُ، وجرت به مشيئتُهُ.
(53) (﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ لَمۡ يَكُ مُغَيِّرٗا نِّعۡمَةً أَنۡعَمَهَا عَلَىٰ قَوۡمٍ﴾) عذابی را که خداوند بر امت‌های تکذیب کننده فرود آورد، و نعمت‌هایی را که از آنان دور نمود، به خاطر گناه و تغییر دادن حالات خودشان بود؛ چرا که خداوند هیچ نعمتی را از نعمت‌های دینی و دنیوی که به گروهی داده است، تغییر نمی‌دهد. بلکه آن نعمت‌ها را باقی می‌گذارد، و از آن بر آنان می‌افزاید، اگر بیشتر شکر او را به جای آورند. (﴿حَتَّىٰ يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡ﴾) مگر اینکه آنان حال خود را تغییر دهند؛ یعنی حالت خود را از اطاعت کردن، به انجام دادن گناه مبدل نمایند، و در مقابل نعمت ناسپاسی کنند. پس آنگاه خداوند نعمت را از آنها می‌گیرد، و آن را به نقمت تبدیل می‌کند؛ همان‌طور که آنها حالت خود را تغییر دادند، و در این رابطه حکمت از آن خدا است، و او نسبت به بندگانش عدالت و احسان دارد؛ چرا که آنان را تنها به سبب ستمشان معاقبه کرده است، و اینکه دل‌های بندگان مطیعش را به سوی خود جذب نموده است و این به سبب آن است که اگر از فرمان او اطاعت نکنند، آنان را به سزای اعمالشان می‌رساند. (﴿وَأَنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٞ﴾) و خداوند شنوای دانا است؛ همۀ آنچه را که گویندگان بر زبان می‌آورند -خواه آهسته بگویند و خواه تند و آشکارا- می‌شنود. و همۀ آنچه را دل‌ها در خود دارند، می‌داند. پس به مقتضای علم و مشیّت خدا، افکار و اندیشه‌هایی بر بندگانش جاری می‌شود.
#
{54} {كدأب آل فرعون}؛ أي: فرعون وقومه، {والذين من قبلهم كذَّبوا بآيات ربِّهم}: حين جاءتهم، {فأهْلَكْناهم بذُنوبهم}: كل بحسب جرمه، {وأغْرَقنا آلَ فرعون وكلٌّ}: من المهلَكين المعذَّبين {كانوا ظالمين}: لأنفسهم ساعين في هلاكها، لم يظلمْهُمُ الله ولا أخَذَهم بغير جُرم اقترفوه؛ فليحذرِ المخاطَبون أن يشابهوهم في الظلم، فيُحِلَّ الله بهم من عقابه ما أحلَّ بأولئك الفاسقين.
(54) (﴿كَدَأۡبِ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ﴾) همچون شیوۀ فرعون و قومش، (﴿وَٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِ رَبِّهِمۡ﴾) و کسانی که پیش از آنها بودند، وقتی که آیات پروردگارشان را بدانگاه که به نزدشان آمد، تکذیب کردند، (﴿فَأَهۡلَكۡنَٰهُم بِذُنُوبِهِمۡ﴾) پس هریک از آنان را برحسب جنایتشان هلاک کردیم. (﴿وَأَغۡرَقۡنَآ ءَالَ فِرۡعَوۡنَۚ وَكُلّٞ كَانُواْ ظَٰلِمِينَ﴾) و فرعونیان را غرق نمودیم، و هر یک از هلاک شوندگان و عذاب داده‌شدگان بر خود ستم کردند و برای هلاکت خود تلاش نمودند. و خداوند بر آنها ستم نکرد و بدون ارتکاب جرم و جنایت، آنها را مؤاخذه ننمود. پس مخاطبان باید بپرهیزند از اینکه در ستم کردن با آنها مشابهت اختیار کنند، و مانند آنها بر خود ستم نمایند، که آنگاه خداوند عذابی را که بر آن فاسقان فرود آورد، بر آنان هم فرود می‌آورد.
: 55 - 57 #
{إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ (55) الَّذِينَ عَاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ مَرَّةٍ وَهُمْ لَا يَتَّقُونَ (56) فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ [يَذَّكَّرُونَ] (57)}.
إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الَّذِينَ كَفَرُواْ فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ؛ هر آينه بدترين جنبندگان در نزد خدا آنهايند که کافر شده اند و ايمان نمي آورند. الَّذِينَ عَاهَدتَّ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ مَرَّةٍ وَهُمْ لاَ يَتَّقُونَ؛ کساني که تو از آنان پيمان گرفتي ، سپس پياپي پيمان خويش را مي شکنندو، هيچ پروا نمي کنند. فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِم مَّنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ؛ پس اگر آنها را در جنگ بيابي پراکنده شان ساز تا پيروانشان نيز پراکنده شوند ، باشد که عبرت گيرند.
#
{55 ـ 56} هؤلاء الذين جمعوا هذه الخصالَ الثلاث ـ الكفر وعدم الإيمان والخيانة ـ بحيث لا يثبُتون على عهدٍ عاهدوه ولا قول قالوه هم {شرُّ الدوابِّ عند الله}: فهم شرٌّ من الحمير والكلاب وغيرها؛ لأنَّ الخير معدوم منهم، والشرَّ متوقَّع فيهم.
(55 - 56) (﴿إِنَّ شَرَّ ٱلدَّوَآبِّ عِندَ ٱللَّهِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ﴾) بی‌گمان کسانی که سه خصلت کفر ورزیدن، ایمان نیاوردن و خیانت کردن را دارا باشند، به گونه‌ای که به هیچ عهد و پیمانی پایبند نباشند، آنها نزد خدا بدترین جنبندگان هستند، و از الاغ و سگ و دیگر حیوانات بدترند؛ زیرا هیچ خیری در آنها وجود ندارد، و فقط می‌توان از آنها انتظار شر و بدی را داشت.
#
{57} فإذْهابُ هؤلاء ومحقُهم هو المتعيِّن؛ لئلاَّ يسري داؤهم لغيرهم، ولهذا قال: {فإمَّا تَثْقَفَنَّهُم في الحربِ}؛ أي: تجدنَّهم في حال المحاربة؛ بحيث لا يكون لهم عهدٌ وميثاقٌ. {فشَرِّدْ بهم مَنْ خلفَهم}؛ أي: نكِّل بهم غيرهم، وأوقِعْ بهم من العقوبة ما يصيرون عبرةً لمن بعدهم، {لعلَّهم}؛ أي: من خلفهم [يتقون] صنيعهم؛ لئلاَّ يصيبهم ما أصابهم. وهذه من فوائد العقوبات والحدود المرتَّبة على المعاصي أنها سببٌ لازدجار من لم يعمل المعاصي بل وزجراً لمن عملها أن لا يعاوِدَها. ودل تقييدُ هذه العقوبة في الحرب أنَّ الكافر ولو كان كثير الخيانة سريع الغدر؛ أنه إذا أُعْطِيَ عهداً؛ لا يجوز خيانته وعقوبته.
(57) پس اینها باید نابود گردند تا بیماری‌شان به دیگران سرایت نکند. بنابراین فرمود: (﴿فَإِمَّا تَثۡقَفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡحَرۡبِ﴾) پس اگر آنها را در حالت جنگ یافتی، و عهد و پیمانی نداشتند، (﴿فَشَرِّدۡ بِهِم مَّنۡ خَلۡفَهُمۡ﴾) آنها را درهم بکوب و عذابی به آنان بچشان، که برای کسانی که پشت سرشان می‌آیند، (﴿لَعَلَّهُمۡ﴾) تا شاید (﴿يَذَّكَّرُونَ﴾) از آنچه که بر سر آنها آمده است، پند بگیرند، تا آنچه که بر سر آنها آمده است بر سرشان نیاید. و این یکی از فوائد مجازات و حدودی است که در پی گناهان انجام می‌گیرد؛ چرا که مجازات و حدود، سبب باز آمدن دیگران می‌شود. همچنان‌که سبب می‌شود کسی که گناه انجام داده است، آن را تکرار نکند، و از آن دوری جوید. و مقید کردن این عقوبت و سزا به زمان جنگ، دلالت می‌نماید که کافر – گرچه خیانتکار و عهد شکن باشد – اگر عهد و پیمانی بست، جایز نیست به او خیانت کرد و عهدش را شکست.
: 58 #
{وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيَانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَى سَوَاءٍ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْخَائِنِينَ (58)}.
وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِيَانَةً فَانبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَى سَوَاء إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الخَائِنِينَ؛ اگر مي داني که گروهي در پيمان خيانت مي ورزند ، به آنان اعلام کن که همانند خودشان عمل خواهي کرد زيرا خدا خائنان را دوست ندارد.
#
{58} أي: وإذا كان بينك وبين قوم عهدٌ وميثاقٌ على ترك القتال، فخفتَ منهم خيانةً؛ بأن ظهر من قرائن أحوالهم ما يدلُّ على خيانتهم من غير تصريح منهم بالخيانة. {فانبِذْ إليهم}: عهدَهم؛ أي: ارمه عليهم، وأخبرهم أنَّه لا عهدَ بينك وبينهم {على سواءٍ}؛ أي: حتى يستوي علمُك وعلمُهم بذلك، ولا يحلُّ لك أن تغدرهم أو تسعى في شيء مما مَنَعَهُ موجبُ العهدِ حتى تخبرهم بذلك. {إنَّ الله لا يُحِبُّ الخائنين}: بل يُبْغِضُهم أشدَّ البغض؛ فلا بدَّ من أمرٍ بيِّنٍ يبرئكم من الخيانة. ودلَّت الآية على أنه إذا وجدت الخيانة [المحققة] منهم؛ لم يحتج أن ينبذ إليهم عهدَهم؛ لأنَّه لم يخفَ منهم، بل عُلِمَ ذلك، ولعدم الفائدة، ولقوله: {على سواءٍ}، وهنا قد كان معلوماً عند الجميع غدرُكم. ودلَّ مفهومُها أيضاً أنه إذا لم يخفْ منهم خيانةً؛ بأنْ لم يوجدْ منهم ما يدلُّ على ذلك؛ أنَّه لا يجوز نبذ العهد إليهم، بل يجب الوفاء [به] إلى أن تتمَّ مدتُه.
(58) اگر میان تو و میان قومی بر جنگ نکردن عهد و پیمانی بود، و ترسیدی که خیانت کنند، به این صورت که از قراین و حالات آنها به نظر می‌رسید که خیانت کنند، بدون اینکه به صراحت خیانتی از آنها سر بزند، (﴿فَٱنۢبِذۡ إِلَيۡهِمۡ﴾) پیمان آنها را به سوی آنان بینداز و لغو کن. و به آنها خبر بده که بین تو و آنها پیمانی نیست. (﴿عَلَىٰ سَوَآءٍ﴾) تا آگاهی تو و آنان به انقضای پیمان برابر شود؛ یعنی تا همگی بدانید که دیگر پیمانی در کار نیست. و برای تو جایز نیست که به آنها خیانت کنی یا کاری را انجام دهی که بر حسب پیمان نباید آن را انجام دهی، تا وقتی که آنها را به ملغی بودن پیمان آگاه کنی. (﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡخَآئِنِينَ﴾) بی‌گمان خداوند خیانتکاران را دوست ندارد، و به شدت از آنها متنفر است. پس باید دلایل روشنی باشد که شما را از خیانت کردن تبرئه نماید. این آیه دلالت می‌نماید که هرگاه خیانت آنان ثابت گردد، نیازی نیست که پیمانشان به آنها برگردانده شود، و مطلع گردند که پیمان لغو شده است؛ چون لغو شدن پیمان بر آنها پوشیده نیست. نیز لغو کردن پیمان در چنین حالتی فایده‌ای ندارد، و چون فرموده است: (﴿عَلَىٰ سَوَآءٍ﴾) به گونه ای که همه در آگاهی از نقص عهد برابر شوند، و در اینجا خیانت و عهد شکنی آنها برای همه معلوم است. نیز مفهوم آیه دلالت می‌نماید که اگر بیم خیانت از آنها نباشد، به این صورت که کاری از آنها به چشم نخورد که بر عهدشکنی و خیانت دلالت نماید، در این صورت لغو کردن پیمان جایز نیست، بلکه باید تا مدتی که عهد و پیمان به پایان می‌رسد، به آن وفا کرد.
: 59 #
{وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لَا يُعْجِزُونَ (59)}.
وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَبَقُواْ إِنَّهُمْ لاَ يُعْجِزُونَ؛ آنان که کافر شده اند نپندارند که جسته اند ، زيرا خدا را ناتوان نمي سازند.
#
{59} أي: لا يحسب الكافرون بربِّهم المكذِّبون بآياته أنهم سبقوا الله وفاتوه؛ فإنهم لا يعجزونه، والله لهم بالمرصاد، وله تعالى الحكمة البالغة في إمهالهم وعدم معاجلتهم بالعقوبة، التي من جملتها ابتلاء عباده المؤمنين وامتحانُهم وتزوُّدهم من طاعته ومراضيه ما يصلون به إلى المنازل العالية واتصافُهم بأخلاق وصفات لم يكونوا بغيره بالغيها؛ فلهذا قال لعباده المؤمنين:
(59) کسانی که به پروردگارشان کفر ورزیده و آیات او را تکذیب می‌کنند، گمان نبرند که آنها از خدا پیشی گرفته، و از دست او در رفته‌اند؛ زیرا آنها نمی‌توانند خداوند را درمانده وناتوان کنند، و خداوند در کمین آنها است، اما بنا برحکمت خویش به آنها مهلت داده و عذاب خود را فوراً بر آنان نازل نمی‌کند. از جمله حکمت الهی در این زمینه، این است که بندگان مؤمن خویش را آزمایش می‌کند تا با انجام طاعت و آنچه که موجب خشنودی وی می‌گردد، توشه‌هایی برای خود برگیرند، و به مقام‌های بلند و عالی برسند، و به اخلاق و صفت‌هایی متصف شوند که جز به این طریق نمی‌توانند به آن مقام رفیع دست یابند. بنابراین به بندگان مؤمنش فرمود:
: 60 #
{وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ (60)}.
وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ ؛ و تا آنجا که مي توانيد نيرو و اسبان سواري آماده کنيد تا دشمنان خدا، ودشمنان خود و جز آنها که شما نمي شناسيد و خدا مي شناسد را بترسانيد وآنچه را که در راه خدا هزينه مي کنيد به تمامي به شما بازگردانده شود و به شما ستم نشود.
#
{60} أي: {وأعدُّوا}: لأعدائكم الكفار الساعين في هلاككم وإبطال دينكم، {ما استطعتُم من قوَّةٍ}؛ أي: كل ما تقدرون عليه من القوَّة العقليَّة والبدنيَّة وأنواع الأسلحة ونحو ذلك مما يعين على قتالهم، فدخل في ذلك أنواع الصناعات التي تُعمل فيها أصنافُ الأسلحة والآلات من المدافع والرشاشات والبنادق والطيارات الجويَّة والمراكب البريَّة والبحريَّة [والحصون] والقلاع والخنادق وآلات الدفاع والرأي والسياسة التي بها يتقدَّم المسلمون ويندفعُ عنهم به شرُّ أعدائهم وتعلُّم الرمي والشجاعة والتدبير، ولهذا قال النبي - صلى الله عليه وسلم -: «ألا إنَّ القوَّة الرمي». ومن ذلك الاستعداد بالمراكب المحتاج إليها عند القتال، ولهذا قال تعالى: {ومِن رِباط الخيل تُرهِبونَ به عدوَّ الله وعدوَّكم}: وهذه العلة موجودةٌ فيها في ذلك الزمان، وهي إرهاب الأعداء. والحكمُ يدور مع علَّته؛ فإذا كان موجوداً شيء أكثر إرهاباً منها ـ كالسيارات البريَّة والهوائيَّة المعدَّة للقتال التي تكون النكاية فيها أشد؛ كانت مأموراً بالاستعداد بها والسعي لتحصيلها، حتى إنها إذا لم توجد إلا بتعلُّم الصناعة؛ وجب ذلك؛ لأنَّ ما لا يتمُّ الواجب إلا به فهو واجب. وقوله: {تُرْهِبونَ به عدوَّ اللهِ وعدوَّكم}: ممن تعلمون أنهم أعداؤكم، {وآخرين مِن دونهم لا تعلمونَهم}: ممَّن سيقاتلونكم بعد هذا الوقت الذي يخاطبهم الله به، {الله يعلمُهم}: فلذلك أمرهم بالاستعداد لهم. ومن أعظم ما يُعين على قتالهم بذلُ النفقات المالية في جهاد الكفار، ولهذا قال تعالى مرغباً في ذلك: {وما تنفقوا من شيءٍ في سبيل الله}: قليلاً كان أو كثيراً، {يوفَّ إليكم}: أجره يوم القيامة مضاعفاً أضعافاً كثيرة، حتى إن النفقة في سبيل الله تضاعف إلى سبعمائة ضعف إلى أضعاف كثيرة، {وأنتم لا تُظلمون}؛ أي: لا تُنْقَصون من أجرها وثوابها شيئاً.
(60) (﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ﴾) و برای مبارزه با دشمنان کافرتان که در راستای نابودی شما و باطل کردن دینتان تلاش می‌کنند، آنچه از نیروی عقلی و بدنی و انواع تسلیحات و غیره که در توان دارید و شما را در جنگ با آنها کمک کند، مهیا سازید. پس صنایعی که در آن انواع تسلیحات و وسایل جنگی از قبیل توپ و مسلسل و تفنگ و هواپیماهای جنگی و ماشین‌های زرهی و کشتی و دژ و خندق و وسایل دفاعی ساخته می‌شود، و اتخاذ سیاستی که به وسیله آن مسلمین پیشرفت نموده و شر دشمنان از آنها دور می‌شود، و آموختن تیراندازی و تمرین شجاعت و مدیریت در آن داخل است. بنابراین پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: (ألَا إنَّ القُوَّۀَ الرَّمِی) آگاه باشید که بی‌گمان نیرو و توان در تیراندازی است. و از آن جمله آماده کردن و تهیه سواری‌هایی است که هنگام جنگ مورد نیاز هستند. بنابراین فرمود: (﴿وَمِن رِّبَاطِ ٱلۡخَيۡلِ تُرۡهِبُونَ بِهِۦ عَدُوَّ ٱللَّهِ وَعَدُوَّكُمۡ﴾) و آماده ساختن اسب‌ها که با آن دشمنان خدا و دشمنانتان را بترسانید. و این علت؛ یعنی ترساندن دشمنان، در آن زمان در اسب وجود داشته، و حکم بر علت خود مبتنی است؛ و هرگاه علت وجود داشته باشد، حکم نیز خواهد بود. پس اگر چیزی وجود داشت که بیش از اسب به وسیلۀ آن دشمن ترسانده شود، مانند تانک و زره‌پوش و هواپیما و هلیکوپتر که برای جنگ ساخته شده‌اند و رعب بیشتری‌را در دل دشمن ایجاد می‌کنند، باید با تهیه کردن آن، آمادگی کسب کرد و برای به دست آوردن آن تلاش نمود. اگر آن ادوات و وسایل، جز با یاد گرفتن صنایع مورد نظر به دست نیاید، واجب است آن صنایع را یاد گرفت؛ زیرا «آنچه که واجب جز با آن تکمیل نمی‌شود، واجب است.» (﴿تُرۡهِبُونَ بِهِۦ عَدُوَّ ٱللَّهِ وَعَدُوَّكُمۡ﴾) دشمنان خدا و دشمنان خود را با آن بترسانید؛ کسانی که می‌دانید دشمنان شما هستند. (﴿وَءَاخَرِينَ مِن دُونِهِمۡ لَا تَعۡلَمُونَهُمُ﴾) و کسانی دیگر غیر از آنها را بترسانید که شما آنها را نمی‌شناسید، کسانی که از این به بعد با شما خواهند جنگید، (﴿ٱللَّهُ يَعۡلَمُهُمۡ﴾) و خداوند آنها را می‌شناسد. بنابراین مؤمنان را دستور داده است تا برای پیکار با کفار آمادگی داشته باشند، و بزرگ‌ترین چیزی که مسلمین را در جنگ با آنها یاری می‌نماید، بخشش مال در راه جهاد با کفار است. بنابراین خداوند با تشویق بر این کار فرمود: (﴿وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيۡءٖ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾) و آنچه را که در راه خدا خرج کنید، کم باشد یا زیاد، (﴿يُوَفَّ إِلَيۡكُمۡ﴾) پاداش آن در روز قیامت چندین برابر به شما داده می‌شود، تا جایی که پاداش انفاق در راه خدا، هفتاد برابر و بیش از آن داده می‌شود. (﴿وَأَنتُمۡ لَا تُظۡلَمُونَ﴾) و چیزی از اجر و ثواب آن از شما کاسته نمی‌شود.
: 61 - 64 #
{وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (61) وَإِنْ يُرِيدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ (62) وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا مَا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (63) يَاأَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (64)}.
وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ؛ و اگر به صلح گرايند ، تو نيز به صلح گراي و بر خدا توکل کن که اوست شنوا و دانا. وَإِن يُرِيدُواْ أَن يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللّهُ هُوَ الَّذِيَ أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ؛ و اگر خواستند که تو را بفريبند ، خدا براي تو کافي است اوست که تورا، به ياري خويش و ياري مؤمنان تاييد کرده است. وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً مَّا أَلَّفَتْ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَـكِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛ دلهايشان را به يکديگر مهربان ساخت اگر تو همه آنچه را که در روي زمين است انفاق مي کردي ، دلهاي ايشان را به يکديگر مهربان نمي ساختي ولي خدا دلهايشان را به يکديگر مهربان ساخت که او پيروزمند و حکيم است. يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللّهُ وَمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ؛ اي پيامبر ، خدا و مؤمناني که از تو پيروي مي کنند تو را بسند.
#
{61} يقول تعالى {وإن جنحوا}؛ أي: الكفار المحاربون؛ أي: مالوا إلى السَّلْم؛ أي: الصلح وترك القتال، {فاجنحْ لها وتوكَّلْ على الله}؛ أي: أجبهم إلى ما طلبوا متوكلاً على ربِّك؛ فإنَّ في ذلك فوائد كثيرةً: منها: أن طلب العافية مطلوبٌ كلَّ وقت؛ فإذا كانوا هم المبتدئين في ذلك؛ كان أولى لإجابتهم. ومنها: أن في ذلك إجماماً لِقُواكم واستعداداً منكم لقتالهم في وقت آخر إن احتيج إلى ذلك. ومنها: أنَّكم إذا أصلحتُم وأمن بعضكم بعضاً وتمكَّن كلٌّ من معرفة ما عليه الآخر؛ فإن الإسلام يعلو ولا يُعلى عليه؛ فكلُّ مَن له عقلٌ وبصيرة إذا كان معه إنصافٌ؛ فلا بدَّ أن يؤثره على غيره من الأديان؛ لحسنه في أوامره ونواهيه، وحسنه في معاملته للخلق والعدل فيهم. وأنه لا جور فيه ولا ظلم بوجه؛ فحينئذ يكثر الراغبون فيه والمتَّبعون له، فصار هذا السلم عوناً للمسلمين على الكافرين.
(61) خداوند متعال می‌فرماید: (﴿وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلۡمِ﴾) و اگر کافرانی که با شما می‌جنگند، به صلح و ترک جنگ گرایش پیدا کردند، (﴿فَٱجۡنَحۡ لَهَا وَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ﴾) تو نیز با توکل بر پروردگارت خواستۀ آنها را بپذیر؛ زیرا در این کار فواید زیادی است. از جمله اینکه طلب عافیت و سلامتی در هر وقت و مکانی امر مطلوبی است. پس وقتی که آنها خود به این کار مبادرت کردند، به طریق اولی باید خواستۀ آنها را پذیرفت. و اینکه صلح، باعث تمرکز فکر و استراحت نیروهایتان می‌شود، و می‌توانید برای زمان مناسب آمادگی بیشتر پیدا کنید. نیز اینکه وقتی صلح کردید و در امان شدید، و هر یک از شما توانست عقیدۀ دیگری را بشناسد، بدون شک اسلام رشد و ترقی خواهد کرد و چیزی بر او بالاتر قرار نمی‌گیرد. و هر کس که دارای عقل و بینش باشد، اگر انصاف داشته باشد، باید اسلام را بر دیگر ادیان ترجیح دهد؛ زیرا اوامر و نواهی اسلام زیبا و مفید است، و رفتار خوبی را برای تعامل با مردم ارایه می‌دهد. اسلام می‌گوید با مردم به عدالت رفتار کنید. در آئین اسلام، به هیچ صورتی ظلم و ستم وجود ندارد. پس در چنین فضایی، علاقه مندان به اسلام و پیروان آن زیاد می‌شوند، و این صلح، کمکی برای مسلمین علیه کفار خواهد بود.
#
{62 ـ 63} ولا يُخاف من السلم إلا خَصْلة واحدة، وهي أن يكون الكفار قصدهم بذلك خَدْع المسلمين وانتهاز الفرصة فيهم، فأخبرهم الله أنَّه حسبُهم وكافيهم خداعهم، وأنَّ ذلك يعود عليهم ضرره، فقال: {وإن يريدوا أن يَخْدَعوك فإنَّ حسبَك الله}؛ أي: كافيك ما يؤذيك، وهو القائم بمصالحك ومهمَّاتك؛ فقد سبق لك من كفايته لك ونصره ما يطمئنُّ به قلبك، فَلَهُوَ {الذي أيَّدك بنصره وبالمؤمنين}؛ أي: أعانك بمعونة سماويَّة، وهو النصر منه الذي لا يقاومه شيء، ومعونة بالمؤمنين بأن قيَّضهم لنصرك، {وألَّف بين قلوبهم}: فاجتمعوا، وائتلفوا، وازدادت قوَّتهم بسبب اجتماعهم، ولم يكن هذا بسعي أحدٍ، ولا بقوَّة غير قوَّة الله، فلو {أنفقت ما في الأرض جميعاً}: من ذهبٍ وفضة وغيرهما لتأليفهم بعد تلك النفرة والفرقة الشديدة، {ما ألَّفْتَ بين قلوبهم}: لأنه لا يقدر على تقليب القلوب إلا الله تعالى. {ولكنَّ الله ألَّف بينهم إنَّه عزيزٌ حكيمٌ}: ومن عزَّته أن ألَّف بين قلوبهم وجمعها بعد الفرقة؛ كما قال تعالى: {واذكُروا نعمة الله عليكم إذ كنتُم أعداءً فألَّفَ بين قلوبِكُم فأصبحتُم بنعمتِهِ إخواناً وكنتُم على شفا حُفْرَةٍ من النار فأنقذكم منها}.
(62 - 63) از صلح هیچ ضرر و زیانی متوجه اسلام و مسلمانان نمی‌گردد، مگر اینکه هدف کافران از صلح کردن، فریب دادن مسلمین و به دست آوردن فرصت باشد. پس خداوند خبر داد که خدعه و نیرنگ کافران را از آنان دور می‌کند، و ضرر و فریب به خودشان برمی‌گردد. پس فرمود: (﴿وَإِن يُرِيدُوٓاْ أَن يَخۡدَعُوكَ فَإِنَّ حَسۡبَكَ ٱللَّهُ﴾) و اگر بخواهند تو را فریب دهند، خداوند تو را کافی است، و تو را در برابر اذیت و آزار آنان کفایت می‌کند، و خداوند مصالح تو را تأمین می‌نماید. و پیش‌تر نیز خداوند تو را پشتیبانی و یاری کرده است، و این امر باید موجب اطمینان و آرامش قلبت گردد. (﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَيَّدَكَ بِنَصۡرِهِۦ وَبِٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) و او خدایی است که تو را، با یاری خویشتن و توسط مؤمنان، توان و نیرو بخشید؛ یعنی تو را با کمک آسمانی یاری نمود. و آن یاری خداست که هیچ چیزی نمی‌تواند در برابر آن مقاومت نماید. و تو را به وسیلۀ مؤمنان یاری کرد و آنان را برای یاری کردن تو برانگیخت. (﴿وَأَلَّفَ بَيۡنَ قُلُوبِهِمۡ﴾) و در میان دل‌هایشان اُنس و الفت بر قرار نمود. پس آنان متحد شدند و قدرتشان به سبب اتحادشان بیشتر گردید، و این جز به سبب تلاش و قدرت خدا نبود. (﴿لَوۡ أَنفَقۡتَ مَا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا﴾) اگر بعد از آن نفرت و تفرقۀ سختی که در آن قرار داشتند، همۀ طلا و نقره و تمامی آنچه را که در زمین است برای برقرار کردن الفت میان آنان خرج می‌کردی، (﴿مَّآ أَلَّفۡتَ بَيۡنَ قُلُوبِهِمۡ﴾) نمی‌توانستی میان دل‌هایشان الفت بیندازی، چون کسی جز خدا نمی‌تواند دل‌ها را تغییر دهد. (﴿وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ أَلَّفَ بَيۡنَهُمۡۚ إِنَّهُۥ عَزِيزٌ حَكِيمٞ﴾) ولی خداوند میان دل‌هایشان انس و الفت برقرار کرد، همانا او توانا و حکیم است. یکی از مصادیق قدرت و توانایی او، این است که میان دل‌هایشان الفت برقرار نمود، و دل‌هایشان را بعد از پراکندگی و دوری از همدیگر جمع و به یکدیگر نزدیک نمود: ﴿وَٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ كُنتُمۡ أَعۡدَآءٗ فَأَلَّفَ بَيۡنَ قُلُوبِكُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم بِنِعۡمَتِهِۦٓ إِخۡوَٰنٗا وَكُنتُمۡ عَلَىٰ شَفَا حُفۡرَةٖ مِّنَ ٱلنَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنۡهَا﴾ و نعمت خدا را برخود یاد کنید، آنگاه که دشمن [همدیگر] بودید، پس خداوند میان دل‌هایتان الفت برقرار کرد، و به نعمت خدا برادر شدید، و شما در کنارۀ پرتگاهی از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد.
#
{64} ثم قال تعالى: {يا أيها النبيُّ حسبك الله}؛ أي: كافيك، {ومن اتَّبعك من المؤمنين}؛ أي: وكافي أتباعك من المؤمنين. وهذا وعدٌ من الله لعباده المؤمنين المتَّبعين لرسوله بالكفاية والنصرة على الأعداء؛ فإذا أتوا بالسبب الذي هو الإيمان والاتباع؛ فلا بدَّ أن يكفِيَهم ما أهمَّهم من أمور الدين والدنيا، وإنما تتخلَّف الكفاية بتخلُّف شرطها.
(64) سپس خداوند متعال فرمود: (﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ حَسۡبُكَ ٱللَّهُ﴾) ای پیامبر! خدا تو را کافی است، (﴿وَمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) و نیز خداوند برای مؤمنانی که از تو پیروی می‌کنند، کافی است. این وعدۀ خدا برای بندگان مؤمنش می‌باشد که از پیامبر پیروی می‌کنند؛ آنان را در مقابل دشمنانشان کفایت و حمایت می‌کند. پس هرگاه ایمان آوردن و پیروی و اطاعت کردن آنان محقق باشد، خداوند آنها را در کلیۀ امور دین و دنیا حمایت و یاری می‌کند، در غیر این صورت کفایت و حمایتی در کار نخواهد بود.
: 65 - 66 #
{يَاأَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَفْقَهُونَ (65) الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفًا فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صَابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ (66)}.
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِن يَكُن مِّنكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُواْ مِئَتَيْنِ وَإِن يَكُن مِّنكُم مِّئَةٌ يَغْلِبُواْ أَلْفًا مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَفْقَهُونَ ؛ اي پيامبر ، مؤمنان را به جنگ برانگيز اگر از شما بيست تن باشند و در، جنگ پايداري کنند ، بر دويست تن غلبه خواهند يافت و اگر صد تن باشند ، بر هزار تن از کافران پيروز مي شوند زيرا آنان مردمي عاري از فهمند. الآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفًا فَإِن يَكُن مِّنكُم مِّئَةٌ صَابِرَةٌ يَغْلِبُواْ مِئَتَيْنِ وَإِن يَكُن مِّنكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُواْ أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ ؛ اکنون خدا بار از دوشتان برداشت و از ناتوانيتان آگاه شد اگر از شماصد، تن باشند و در جنگ پاي فشرند ، بر دويست تن پيروز مي شوند و اگر از شما هزار تن باشند ، به ياري خدا بر دو هزار تن پيروز مي شوند و خدابا آنهاست که پايداري مي کنند.
#
{65} يقول تعالى لنبيه - صلى الله عليه وسلم -: {يا أيُّها النبيُّ حرِّض المؤمنين على القتال}؛ أي: حُثَّهم ونهِّضْهم إليه بكل ما يقوِّي عزائمهم وينشط هممهم؛ من الترغيب في الجهاد ومقارعة الأعداء، والترهيب من ضدِّ ذلك، وذكر فضائل الشجاعة والصبر، وما يترتَّب على ذلك من خير الدنيا والآخرة، وذكر مضارِّ الجبن، وأنه من الأخلاق الرذيلة المنقصة للدين والمروءة، وأن الشجاعة بالمؤمنين أولى من غيرهم، {إن تكونوا تألَمونَ فإنَّهم يألَمونَ كما تألَمونَ وترجونَ من الله ما لا يرجون}. {إن يكن منكم}: أيها المؤمنون، {عشرون صابرون يغلبوا مائتين وإن يكن منكُم مائةٌ يغلبوا ألفاً من الذين كفروا}: يكون الواحد بنسبة عشرة من الكفار، وذلك بأنَّ الكفار {قومٌ لا يفقهون}؛ أي: لا علم عندهم بما أعدَّ الله للمجاهدين في سبيله؛ فهم يقاتلون لأجل العلوِّ في الأرض والفساد فيها، وأنتم تفقهون المقصود من القتال أنَّه لإعلاء كلمة الله، وإظهار دينه، والذبِّ عن كتاب الله وحصول الفوز الأكبر عند الله، وهذه كلُّها دواعٍ للشجاعة والصبر والإقدام على القتال.
(65) خداوند متعال به پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: (﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ حَرِّضِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ عَلَى ٱلۡقِتَالِ﴾) ای پیامبر! مؤمنان را به جهاد بر انگیز؛ یعنی به هر طریقی که ارادۀ آنان را تقویت می‌نماید و همت‌هایشان را فعال می‌کند، آنان را تحریک کن، از قبیل: تشویق برای جهاد و مبارزه و رویارویی با دشمنان، و ترساندن از ضد آن، و بیان فضیلت و شجاعت و شکیبایی، و خیر و برکاتی که جهاد در دنیا و آخرت به دنبال دارد، و بیان ضرر بزدلی، و اینکه ترسویی از اخلاق پست و زشت است، و از دین و جوانمردی می‌کاهد، و اینکه مؤمنان به داشتن روحیۀ شجاعت و دلاوری بر دیگران اولویت دارند. ﴿إِن تَكُونُواْ تَأۡلَمُونَ فَإِنَّهُمۡ يَأۡلَمُونَ كَمَا تَأۡلَمُونَۖ وَتَرۡجُونَ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا يَرۡجُونَ﴾ اگر شما درد و رنج می‌کشید، [بدانید که] قطعاً آنها هم درد می‌کشند، همچنان‌که شما دردمند هستید، حال آنکه شما اجر و ثوابی را از خداوند انتظار دارید که آنان به [برخورداری از آن] امیدی ندارند. (﴿إِن يَكُن مِّنكُمۡ عِشۡرُونَ صَٰبِرُونَ يَغۡلِبُواْ مِاْئَتَيۡنِۚ وَإِن يَكُن مِّنكُم مِّاْئَةٞ يَغۡلِبُوٓاْ أَلۡفٗا مِّنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾) اگر از [میان] شما مؤمنان بیست نفر صابر و شکیبا باشند، بر دویست نفر چیره می‌گردند؛ و اگر از [میان] شما صد نفر شکیبا باشند، بر هزار نفر از کافران پیروز می‌شوند؛ یک نفر مسلمان در برابر ده نفر کافر. (﴿بِأَنَّهُمۡ﴾) و این بدین خاطر است که کافران (﴿قَوۡمٞ لَّا يَفۡقَهُونَ﴾) گروهی نادان هستند؛ یعنی آنها نمی‌دانند که خداوند چه چیزهایی را برای مجاهدان آماده نموده است. پس آنان به خاطر دستیابی به منصب و مقام عالی، و تباهی و فساد می‌جنگند؛ اما هدف شما از جنگ، اعتلای کلمة الله و نصرت دینش، و دفاع از کتاب خداست. هدف شما از جنگ، به دست آوردن رستگاری بزرگ نزد خداوند است، و همۀ اینها انگیزه‌هایی برای شجاعت و شکیبایی و شتافتن به جبهه‌های جنگ می‌باشد.
#
{66} ثُمَّ إن هذا الحكم خففه الله على العباد، فقال: {الآن خفَّف الله عنكم وعلم أن فيكم ضعفاً}: فلذلك اقتضت رحمته وحكمته التخفيف. {فإن يكن منكم مائةٌ صابرةٌ يغلبوا مائتين وإن يكن منكم ألفٌ يغلبوا ألفين بإذن الله والله مع الصابرين}: بعونه وتأييده. وهذه الآيات صورتها صورة الإخبار عن المؤمنين بأنهم إذا بلغوا هذا المقدار المعيَّن يغلبون ذلك المقدار المعيَّن، في مقابلته من الكفار، وأن الله يمتنُّ عليهم بما جعل فيهم من الشجاعة الإيمانية، ولكنَّ معناها وحقيقتها الأمر، وأنَّ الله أمر المؤمنين في أول الأمر أن الواحد لا يجوز له أن يفرَّ من العشرة والعشرة من المائة والمائة من الألف، ثم إنَّ الله خفَّف ذلك، فصار لا يجوز فرار المسلمين من مثليهم من الكفار؛ فإن زادوا على مثليهم؛ جاز لهم الفرار. ولكن يرِدُ على هذا أمران: أحدهما: أنها بصورة الخبر، والأصل في الخبر أن يكون على بابه، وأنَّ المقصود بذلك الامتنان والإخبار بالواقع. والثاني: تقييدُ ذلك العدد أن يكونوا صابرين؛ بأن يكونوا متدرِّبين على الصبر، ومفهوم هذا أنَّهم إذا لم يكونوا صابرين؛ فإنه يجوز لهم الفرار، ولو أقل من مثليهم، إذا غَلَبَ على ظنِّهم الضرر؛ كما تقتضيه الحكمة الإلهية. ويجاب عن الأول بأنَّ قوله: {الآن خفَّف الله عنكم ... } إلى آخرها: دليلٌ على أن هذا الأمر لازمٌ وأمر محتَّم، ثم إن الله خفَّفه إلى ذلك العدد؛ فهذا ظاهرٌ في أنه أمر، وإن كان في صيغة الخبر، وقد يقال: إن في إتيانه بلفظ الخبر نكتةٌ بديعة لا توجد فيه إذا كان بلفظ الأمر، وهي تقوية قلوب المؤمنين، والبشارة بأنهم سيغلبون الكافرين. ويجاب عن الثاني: أن المقصود بتقييد ذلك بالصابرين أنه حثٌّ على الصبر، وأنه ينبغي منكم أن تفعلوا الأسباب الموجبة لذلك؛ فإذا فعلوها؛ صارت الأسباب الإيمانيَّة والأسباب الماديَّة مبشِّرة بحصول ما أخبر الله به من النصر لهذا العدد القليل.
(66) سپس خداوند این حکم را بر بندگانش سبک نمود و فرمود: (﴿ٱلۡـَٰٔنَ خَفَّفَ ٱللَّهُ عَنكُمۡ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمۡ ضَعۡفٗا﴾) اکنون خداوند برای شما تخفیف قایل شد و دانست که در شما ضعفی است، بنابراین رحمت و حکمت الهی اقتضا نمود تا در مورد شما تخفیف قایل شود. (﴿فَإِن يَكُن مِّنكُم مِّاْئَةٞ صَابِرَةٞ يَغۡلِبُواْ مِاْئَتَيۡنِۚ وَإِن يَكُن مِّنكُمۡ أَلۡفٞ يَغۡلِبُوٓاْ أَلۡفَيۡنِ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ مَعَ ٱلصَّٰبِرِينَ﴾) پس اگر از [میان] شما صد نفر شکیبا باشند، بر دویست نفر چیره می‌گردند، و اگر از [میان] شما هزار نفر شکیبا باشند، به اذن و یاری خدا بر دو هزار نفر چیره می‌گردند، و خداوند با کمک و تأییدات خود با شکیبایان است. صورت آیات خبر می‌دهد که مؤمنان وقتی به این تعداد مشخص برسند، بر آن تعداد مشخص از کافران پیروز می‌شوند، و خداوند بر آنها منت می‌نهد که شجاعت و ایمان را در نهاد آنان قرار داده است. اما معنی آیه و حقیقت آن دستور است، و خداوند در ابتدای کار مؤمنان را دستور داده که جایز نیست یک نفر از آنها در مقابل ده نفر از کافران، و ده نفر از آنان در مقابل صد نفر کافر، و صد نفر مؤمن در برابر هزار نفر کافر فرار کنند. سپس خداوند این حکم را تخفیف داد، به گونه‌ای که اگر کفار دو برابر مسلمانان بودند، برای مسلمانان جایز نیست که به هنگام رویارویی با آنان فرار کنند. اما اگر کافران از دو برابر مسلمین بیشتر بودند، برای مسلمین جایز است که فرار کنند. اما در اینجا دو مسأله پیش می‌آید: یکی اینکه آیه به صورت خبر آمده است، و اصل در خبر این است که به معنی خبر، و منظور از آن منت گذاردن و خبر دادن از واقعیتِ امر باشد. دوم اینکه این تعداد مقید شده‌اند به اینکه شکیبا باشند، به این صورت که بر شکیبایی، تمرین کرده باشند. و مفهوم آیه چنین است که اگر شکیبا نباشند، فرار کردن برای آنها جایز است گرچه تعداد کافران از دو برابر آنها کمتر باشد. اما این زمانی جایز است که گمان غالب مسلمانان بر این باشد که شکست می‌خورند و زیان می‌بینند. پاسخ اشکال اول این است که فرمودۀ الهی (﴿ٱلۡـَٰٔنَ خَفَّفَ ٱللَّهُ عَنكُمۡ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمۡ ضَعۡفٗا﴾) ‌-اکنون خداوند برای شما تخفیف قایل شد- دلیل بر این است که این دستور لازم است، و یک امرِ وجوبی و قطعی است، سپس خداوند آن را، تا آن تعداد کاهش داد. پس مشخص است که یک دستور است گرچه در قالب خبر آمده باشد. و گفته می‌شود آمدن جمله به صورت خبر نکتۀ زیبایی را در بردارد که اگر با صیغۀ امر بیان می‌شد، این نکته در آن یافت نمی‌گردید، و آن تقویت قلوب مؤمنان و مژدۀ پیروزی بر کافران می‌باشد. پاسخ اشکال دوم نیز این است که منظور از مقید کردن به «شکیبایی» عبارت است از اینکه خداوند مؤمنان را بر شکیبایی و صبر تحریک و تشویق نموده، و اینکه آنان باید اسباب و عوامل شکیبایی را فراهم کنند. پس هرگاه اسباب صبر را فراهم نمودند، اسباب ایمانی و مادی بشارتگر آن خواهند بود آنچه خداوند متعال مبنی بر پیروزی این تعداد اندک از آن خبر داده است، محقق خواهد شد.
: 67 - 69 #
{مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَاللَّهُ يُرِيدُ الْآخِرَةَ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (67) لَوْلَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (68) فَكُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلَالًا طَيِّبًا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (69)}.
مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَاللّهُ يُرِيدُ الآخِرَةَ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛ براي هيچ پيامبري نسزد که اسيران داشته باشد تا که در روي زمين کشتار بسيار کند شما متاع اينجهاني را مي خواهيد و خدا آخرت را مي خواهد و او پيروزمند و حکيم است. لَّوْلاَ كِتَابٌ مِّنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ؛ اگر پيش از اين از جانب خدا حکمي نشده بود ، به سبب آنچه گرفته بوديدعذابي بزرگ به شما مي رسيد. فَكُلُواْ مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلاَلاً طَيِّبًا وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ از آنچه به غنيمت گرفته ايد که حلال است و پاکيزه ، بخوريد و از خدابترسيد هر آينه خدا آمرزنده و مهربان است.
#
{67} هذه معاتبة من الله لرسوله وللمؤمنين يوم بدر إذ أسروا المشركين وأبقوهم لأجل الفداء، وكان رأي أمير المؤمنين عمر بن الخطاب في هذه الحال قتلَهم واستئصالهم، فقال تعالى: {ما كان لنبيٍّ أن يكونَ له أسرى حتَّى يُثْخِنَ في الأرض}؛ أي: ما ينبغي ولا يليق به إذا قاتل الكفار الذين يريدون أن يطفئوا نور الله، ويسعَوْن لإخماد دينه وأن لا يبقى على وجه الأرض مَن يعبدُ الله أن يتسرَّع إلى أسرهم وإبقائهم لأجل الفداء الذي يحصُلُ منهم، وهو عَرَضٌ قليلٌ بالنسبة إلى المصلحة المقتضية لإبادتهم وإبطال شرِّهم؛ فما دام لهم شرٌّ وصولةٌ؛ فالأوفق أن لا يؤسروا؛ فإذا أُثخنوا، وبَطَلَ شرُّهم، واضمحلَّ أمرُهم؛ فحينئذٍ لا بأس بأخذ الأسرى منهم وإبقائهم. يقول تعالى: {تريدون}: بأخذكم الفداء وإبقائهم {عَرَضَ الحياة الدُّنيا}؛ أي: لا لمصلحة تعودُ إلى دينكم. {والله يريدُ الآخرة}: بإعزاز دينه ونصر أوليائه وجعل كلمتهم عاليةً فوق غيرهم، فيأمركم بما يوصل إلى ذلك. {والله عزيزٌ حكيمٌ}؛ أي: كامل العزة، لو شاء أن ينتصر من الكفار من دون قتال؛ لفعلَ، ولكنه حكيمٌ يبتلي بعضكم ببعض.
(67) در اینجا خداوند پیامبر و مؤمنان را سرزنش می‌نماید، که چرا در جنگ بدر وقتی که مشرکان را اسیر کردند، آنها را به خاطر فدیه گرفتن زنده نگاه داشتند؟ این در حالی است که رای امیر المؤمنین عمر بن خطاب این بود که باید کشته شوند و ریشه کن گردند. پس خداوند متعال فرمود: (﴿مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُۥٓ أَسۡرَىٰ حَتَّىٰ يُثۡخِنَ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) پیامبری که با کفار می‌جنگد؛ کفاری که می‌خواهند نور خدا را خاموش نمایند، و برای از بین بردن دین او و تمامی کسانی که خدا را می‌پرستند تلاش می‌نمایند، برای چنین پیامبری شایسته نیست که به هنگام اسیر نمودن آنان، آنها را به خاطر فدیه گرفتن آزاد کند. نباید از چنین کفاری که به اسارت درآمده‌اند، فدیه قبول کرد؛ و باید از بین برده شوند، و شر آنها کم گردد. پس تا وقتی که کافران دارای شر و قدرت باشند، بهتر است که آنها را به اسارت درنیاورد، بلکه در همان میدان جنگ به قتل رساند. پس وقتی که [پیامبر] آنها را در هم کوبید و آنها را کشت و مسلمین پیروز شدند، و شر مشرکین از بین رفت، و نابود شدند، در این هنگام اشکالی ندارد که به اسارت گرفته شده و نگاه داشته شوند. خداوند متعال می‌فرماید: (﴿تُرِيدُونَ عَرَضَ ٱلدُّنۡيَا﴾) شما با گرفتن فدیه و زنده نگاه داشتن آنها، کالا و متاع دنیا را می‌خواهید؛ یعنی این کار مصلحتی برای دینتان ندارد. (﴿وَٱللَّهُ يُرِيدُ ٱلۡأٓخِرَةَ﴾) و خداوند با قدرت بخشیدن به دینش و یاری کردن دوستانش، و بالاتر قرار دادن سخن آنها بر دیگران، آخرت را می‌خواهد. پس به چیزی دستور می‌دهد که شما را به مقامات رفیع آن می‌رساند. (﴿وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٞ﴾) و خداوند دارای قدرت و توانایی کامل است؛ و اگر می‌خواست بدون جنگ کافران را شکست دهد، چنین می‌کرد، اما او حکیم است و برخی از شما را به وسیلۀ برخی دیگر می‌آزماید.
#
{68} {لولا كتابٌ من الله سَبَقَ}: به القضاء والقدر؛ أنَّه قد أحلَّ لكم الغنائم، وأنَّ الله رفع عنكم أيُّها الأمة العذاب، {لمسَّكم فيما أخذتم عذابٌ عظيمٌ}. وفي الحديث: «لو نزل عذابٌ يوم بدر؛ ما نجا منه إلا عمر».
(68) (﴿لَّوۡلَا كِتَٰبٞ مِّنَ ٱللَّهِ سَبَقَ﴾) اگر از جانب خدا حکمی که قضا و قدر او بر آن رفته است، مبنی بر حلال بودن غنیمت‌ها نبود، و عذاب را از شما دور نمی‌کرد، (﴿لَمَسَّكُمۡ فِيمَآ أَخَذۡتُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ﴾) قطعاً در آنچه گرفتید، عذابی بزرگ به شما می‌رسید. و در حدیث آمده است: (لَو نَزَلَ عَذَابٌ یَوم بَدرٍ مَا نَجَا مِنهُ إلَّا عُمَر) «اگر عذابِ روز بدر فروفرستاده می‌شد، جز عمر هیچ کس نجات نمی‌یافت.»
#
{69} {فكلوا مما غنمتُم حلالاً طيِّباً}: وهذا من لطفه تعالى بهذه الأمة أن أحلَّ لها الغنائم ولم تحلَّ لأمة قبلها، {واتَّقوا الله}: في جميع أموركم، ولازموها شكراً لنعم الله عليكم. {إنَّ الله غفورٌ}: يغفر لمن تاب إليه جميع الذنوب، ويغفر لمن لم يشركْ به شيئاً جميع المعاصي، {رحيمٌ}: بكم حيث أباح لكم الغنائم وجعلها حلالاً طيباً.
(69) (﴿فَكُلُواْ مِمَّا غَنِمۡتُمۡ حَلَٰلٗا طَيِّبٗا﴾) پس، از آنچه به غنیمت گرفته‌اید، حلال و پاکیزه بخورید. و این از لطف خدا نسبت به این امت است که غنایم را برای آن حلال کرده است، در حالی که برای هیچ امتی پیش از آنان حلال نبوده است. (﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ﴾) و در همۀ کارهایتان به منظور ادای سپاسِ نعمت‌های خدا، از خدا بترسید و پرهیزگاری را پیشۀ خود سازید. (﴿إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ﴾) بی‌گمان خداوند آمرزنده است و گناهان هرکس را که به سوی او باز گردد، می‌آمرزد. نیز گناهان هرکس که چیزی را شریک وی نسازد، می‌آمرزد. (﴿رَّحِيمٞ﴾) و نسبت به شما مهربان است؛ زیرا غنایم را برایتان حلال و پاکیزه قرار داد.
: 70 - 71 #
{يَاأَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرَى إِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (70) وَإِنْ يُرِيدُوا خِيَانَتَكَ فَقَدْ خَانُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْكَنَ مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (71)}.
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّمَن فِي أَيْدِيكُم مِّنَ الأَسْرَى إِن يَعْلَمِ اللّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِّمَّا أُخِذَ مِنكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ؛ اي پيامبر ، به اسيراني که در دست شما هستند بگو : اگر خدا در، دلهايتان نشان ايمان ببيند ، بهتر از آنچه از شما گرفته اند ارزانيتان خواهد داشت و مي آمرزدتان ، و خدا آمرزنده و مهربان است. وَإِن يُرِيدُواْ خِيَانَتَكَ فَقَدْ خَانُواْ اللّهَ مِن قَبْلُ فَأَمْكَنَ مِنْهُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ؛ اگر قصد خيانت به تو را داشته باشند ، پيش از اين به خدا خيانت ورزيده اند و خدا تو را بر آنها نصرت داده است که دانا و حکيم است.
#
{70} وهذه نزلت في أسارى يوم بدر ، وكان من جملتهم العباس عمُّ رسول الله - صلى الله عليه وسلم -، فلما طلب منه الفداء؛ ادَّعى أنه مسلم قبل ذلك، فلم يسقِطوا عنه الفداء، فأنزل الله تعالى جبراً لخاطره ومَنْ كان على مثل حالِهِ: {يا أيُّها النبيُّ قلْ لِمَن في أيديكم من الأسرى إن يعلم اللهُ في قلوبكم خيراً يؤتِكُم خيراً ممَّا أُخِذَ منكم}؛ أي: من المال، بأن ييسِّر لكم من فضله خيراً كثيراً مما أخذ منكم، {ويَغْفِرْ لكم}: ذنوبكم ويدخلكم الجنة. {والله غفورٌ رحيمٌ}: وقد أنجز الله وعده للعباس وغيره، فحصل له بعد ذلك من المال شيءٌ كثيرٌ، حتى إنه مرَّة لما قدم على النبي - صلى الله عليه وسلم - مال كثير؛ أتاه العباس، فأمره أن يأخذ منه بثوبه ما يطيق حملَه، فأخذ منه ما كاد أن يعجزَ عن حمله.
(70) این دو آیه نیز در مورد اسیران جنگ بدر نازل شده است، یکی از این اسیران عباس، عموی پیامبر صلی الله علیه وسلم بود. وقتی از او خواستند که فدیه بدهد ادعا کرد که قبل از این مسلمان بوده است، اما فدیه را از او ساقط نکردند. خداوند به خاطر تسکین دل او و کسانی که مانند وی بودند، این آیه را نازل فرمود: (﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّمَن فِيٓ أَيۡدِيكُم مِّنَ ٱلۡأَسۡرَىٰٓ إِن يَعۡلَمِ ٱللَّهُ فِي قُلُوبِكُمۡ خَيۡرٗا يُؤۡتِكُمۡ خَيۡرٗا مِّمَّآ أُخِذَ مِنكُمۡ﴾) ای پیامبر! به اسیرانی که در دست شما هستند، بگو: اگر خداوند خیری در دل‌هایتان سراغ یابد، بهتر از مالی که از شما گرفته شده است به شما خواهد داد؛ و از فضل خویش، خیر فراوانی را برایتان فراهم می‌نماید. (﴿وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ﴾) و گناهانتان را می‌آمرزد و شما را وارد بهشت می‌نماید، و خداوند آمرزندۀ مهربان است. خداوند در خصوص عباس و دیگران به وعده‌اش وفا نمود؛ چرا که پس از آن، عباس مال فراوانی را به دست آورد. یک روز مال فراوانی پیش پیامبر صلی الله علیه وسلم آورده شد، و عباس نیز در آن هنگام حاضر بود. پس پیامبر به او دستور داد به اندازه‌ای که می‌تواند از آن مال بردارد، و برای خود ببرد، عباس نیز به اندازه‌ای برداشت که نزدیک بود نتواند آن را حمل کند.
#
{71} {وإن يريدوا خيانَتَكَ}: في السعي لحربك ومنابذتك، {فقد خانوا الله من قبلُ فأمْكَنَ منهم}: فليحذَروا خيانتك؛ فإنه تعالى قادرٌ عليهم، وهم تحت قبضته. {والله عليمٌ حكيمٌ}؛ أي: عليم بكل شيء، حكيم يضع الأشياء مواضعها، ومن علمه وحكمته أن شَرَعَ لكم هذه الأحكام الجليلة الجميلة، وقد تكفَّل بكفايتكم شأنَ الأسرى وشرَّهم إن أرادوا خيانةً.
(71) (﴿وَإِن يُرِيدُواْ خِيَانَتَكَ﴾) و اگر تلاش نمایند با شما جنگ کنند و پیمان را بشکنند و به تو خیانت نمایند، (﴿فَقَدۡ خَانُواْ ٱللَّهَ مِن قَبۡلُ فَأَمۡكَنَ مِنۡهُمۡ﴾) آنان پیش از این به خدا خیانت کرده‌اند، پس شما را بر آنان پیروز گردانید. بنابراین باید از خیانتِ به تو بپرهیزند؛ زیرا خداوند متعال بر آنان قدرت دارد، و آنها تحت اختیار و تصرف او هستند. (﴿وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾) و خداوند به همه چیز دانا و آگاه است و هر چیزی را در جایش قرار می‌دهد؛ از جمله دانایی و حکمت او، این است که این احکام ارزشمند و زیبا را برایتان مشروع نموده، و چنانچه اسیران بخواهند نسبت به شما خیانتی روا بدارند،‌ شما را از شر آنان مصون می‌دارد.
: 72 #
{إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوْا {وَنَصَرُوا أُولَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُوا وَإِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلَّا عَلَى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (72)}.
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُوْلَـئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَلَمْ يُهَاجِرُواْ مَا لَكُم مِّن وَلاَيَتِهِم مِّن شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُواْ وَإِنِ اسْتَنصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلَى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُم مِّيثَاقٌ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ؛ آنان که ايمان آورده اند و مهاجرت کرده اند و با مال و جان خويش در راه ، خدا جهاد کرده اند و آنان که به مهاجران جاي داده و ياريشان کرده اند ،خويشاوندان يکديگرند و آنان که ايمان آورده اند و مهاجرت نکرده اند خويشاوندان شما نيستند تا آنگاه که مهاجرت کنند ولي اگر شما را به ياري طلبيدند بايد به ياريشان برخيزيد مگر آنکه بر ضد آن گروهي باشد که ميان شما و ايشان پيماني بسته شده باشد و خدا به کارهايي که مي کنيد بيناست.
#
{72} هذا عقدُ موالاة ومحبَّة عقدها الله بين المهاجرين الذين آمنوا وهاجروا في سبيل الله وتركوا أوطانهم لله لأجل الجهاد في سبيل الله وبين الأنصار الذين آوَوْا رسولَ الله - صلى الله عليه وسلم - وأصحابه وأعانوهم في ديارهم وأموالهم وأنفسهم؛ فهؤلاء بعضُهم أولياءُ بعض؛ لكمال إيمانهم وتمام اتِّصال بعضهم ببعض. {والذين آمنوا ولم يهاجروا ما لكم من ولايتهم من شيء حتى يهاجروا} فإنَّهم قطعوا ولايتكم بانفصالهم عنكم في وقت شدَّة الحاجة إلى الرجال، فلمَّا لم يهاجروا؛ لم يكن لهم من ولاية المؤمنين شيءٌ، لكنَّهم {إن استنصروكم في الدين}؛ أي: لأجل قتال من قاتلهم؛ [لأجل دينهم] {فعليكُمُ النصرُ}: والقتال معهم، وأما من قاتلوهم لغير ذلك من المقاصد؛ فليس عليكم نصرهم. وقوله تعالى: {إلَّا على قوم بينكم وبينَهم ميثاقٌ}؛ أي: عهدٌ بترك القتال؛ فإنهم إذا أراد المؤمنون المتميِّزون الذين لم يهاجروا قتالهم؛ فلا تعينوهم عليهم؛ لأجل ما بينَكم وبينَهم من الميثاق. {والله بما تعملونَ بصيرٌ}: يعلمُ ما أنتم عليه من الأحوال، فيشرعُ لكم من الأحكام ما يَليقُ بكم.
(72) این آیه منشور پیمان دوستی و محبت مؤمنان با همدیگر است. خداوند این پیمان را بین مهاجرین که ایمان آوردند، و در راه خدا هجرت نمودند، و دیارشان را به خاطر جهاد در راه خدا ترک کردند؛ و بین انصار که پیامبر خدا  صلی الله علیه وسلم و یارانش را پناه دادند، و آنان را در سرزمین خود با مال و جانشان یاری کردند، منعقد نمود. پس این دو گروه یاوران و دوستان یکدیگرند؛ زیرا به خاطر کامل بودن ایمانشان، مکمل همدیگر هستند. (﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يُهَاجِرُواْ مَا لَكُم مِّن وَلَٰيَتِهِم مِّن شَيۡءٍ حَتَّىٰ يُهَاجِرُواْ﴾) و کسانی که ایمان آوردند و هجرت نکردند، شما هیچ ولایتی در برابر آنان ندارید، مگر اینکه هجرت کنند؛ زیرا زمانی که به شدت به آنها نیاز داشتید، حمایت و ولایتشان را قطع کردند. پس چون هجرت نکردند، مؤمنان ولایتی در برابر آنها ندارند. (﴿وَإِنِ ٱسۡتَنصَرُوكُمۡ فِي ٱلدِّينِ﴾) ولی اگر آنان در امر دین از شما یاری خواستند؛ یعنی برای جنگ با کسانی که با آنها می‌جنگند، از شما یاری طلبیدند، (﴿فَعَلَيۡكُمُ ٱلنَّصۡرُ﴾) پس یاری کردن آنها و جنگیدن در کنار آنان، بر شما واجب است. و اگر به خاطر اهدافی غیر دینی با کسانی دیگر جنگیدند، یاری کردن آنها بر شما واجب نیست. (﴿إِلَّا عَلَىٰ قَوۡمِۢ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُم مِّيثَٰقٞ﴾) مگر علیه قومی که میان شما و آنها پیمانی وجود دارد؛ یعنی پیمانی برای نجنگیدن دارید. پس اگر مؤمنانی که جدا شده‌اند و هجرت نکرده‌اند، خواستند با آنها بجنگند، به خاطر پیمانی که میان شما و آنان است، آنهارا یاری نکنید. (﴿وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ﴾) و خداوند به آنچه می‌کنید، بیناست؛ و حالتی را که بر آن هستید، می‌داند. پس احکامی را برایتان مشروع می‌نماید که شایستۀ شما است.
: 73 #
{وَالَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَفَسَادٌ كَبِيرٌ (73)}.
وَالَّذينَ كَفَرُواْ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ إِلاَّ تَفْعَلُوهُ تَكُن فِتْنَةٌ فِي الأَرْضِ وَفَسَادٌ كَبِيرٌ؛ کافران نيز خويشاوندان يکديگرند اگر مراعات آن نکنيد فتنه و فسادي ، بزرگ در اين سرزمين پديد خواهد آمد.
#
{73} لما عقد الولاية بين المؤمنين؛ أخبر أن الكفار حيث جمعهم الكفر فبعضُهم أولياء بعض ؛ فلا يواليهم إلاَّ كافر مثلهم، وقوله: {إلَّا تفعلوه}؛ أي: موالاة المؤمنين ومعاداة الكافرين؛ بأن والَيْتموهم كلَّهم أو عاديتموهم كلَّهم أو واليتم الكافرين وعاديتم المؤمنين، {تكن فتنةٌ في الأرض وفسادٌ كبيرٌ}: فإنه يحصُلُ بذلك من الشرِّ ما لا ينحصر من اختلاط الحقِّ بالباطل والمؤمن بالكافر وعدم كثير من العبادات الكبار كالجهاد والهجرة وغير ذلك من مقاصد الشرع والدين التي تفوت إذا لم يُتَّخذ المؤمنون وحدهم أولياء بعضهم لبعض.
(73) پس ‌از آنکه خداوند پیمان دوستی را میان مؤمنان بست، خبر داد که برخی از کافران دوستان برخی دیگرند؛ چون کفر همه را دور هم جمع می‌نماید. پس با کافران جز کافری مانند آنها دوستی نمی‌نماید، (﴿إِلَّا تَفۡعَلُوهُ﴾) اگر شما با مؤمنان دوستی نکنید و با کافران دشمنی نورزید؛ به این صورت که با همه دوستی کنید، یا با همه دشمنی ورزید، یا کافران را به دوستی بگیرید و با مؤمنان دشمنی کنید، (﴿تَكُن فِتۡنَةٞ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَفَسَادٞ كَبِيرٞ﴾) فتنه و فساد بزرگی در زمین بر پا می‌گردد؛ زیرا بر اثر آن، شر فراوانی به وجود می‌آید، از قبیل: اختلاط حق با باطل، و اختلاط مؤمن با کافر، و انجام نگرفتن بسیاری از عبادت‌های بزرگ، مانند جهاد و هجرت و دیگر اهداف شریعت که اگر مؤمنان یکدیگر را به دوستی نگیرند، تمامی این مصایب به وجود خواهد آمد.
: 74 - 75 #
{وَالَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ {حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ (74) وَالَّذِينَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا مَعَكُمْ فَأُولَئِكَ مِنْكُمْ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (75)}.
وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُولَـئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَّهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ ؛ آنان که ايمان آورده اند و مهاجرت کرده اند و در راه خدا جهاد کرده اندو آنان که جايشان داده اند و ياريشان کرده اند ، به حقيقت مؤمنانند ، آمرزش و روزي نيکو از آن آنهاست. وَالَّذِينَ آمَنُواْ مِن بَعْدُ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ مَعَكُمْ فَأُوْلَـئِكَ مِنكُمْ وَأُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ؛ و کساني که بعدا ايمان آورده اند و مهاجرت کرده اند و همراه شما جهاد کرده اند ، از شما هستند به حکم کتاب خدا ، خويشاوندان به يکديگر سزاوارترند و خدا بر هر چيزي داناست.
#
{74} فقال: {والذين آمنوا وهاجروا وجاهدوا في سبيل الله والذين آوَوْا ونصروا أولئك هم المؤمنون }: من المهاجرين والأنصار؛ هم: المؤمنون {حقًّا}؛ لأنهم صدَّقوا إيمانهم بما قاموا به من الهجرة والنصرة والموالاة بعضهم لبعض وجهادهم لأعدائهم من الكفار والمنافقين. {لهم مغفرة}: من الله تُمحى بها سيئاتهم وتضمحلُّ بها زلاَّتُهم. {و} لهم {رزقٌ كريمٌ}؛ أي: خير كثير من الربِّ الكريم في جنات النعيم، وربما حصل لهم من الثواب المعجَّل ما تَقَرُّ به أعينهم، وتطمئنُّ به قلوبهم.
(74) آیات گذشته در مورد پیمان دوستی بین مهاجر و انصار بود ، و این آیات در مورد بیان ستایش و پاداش آنهاست. پس فرمود: (﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱلَّذِينَ ءَاوَواْ وَّنَصَرُوٓاْ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ حَقّٗا﴾) و کسانی که ایمان آوردند، و هجرت کردند، و در راه خدا جهاد نمودند، و کسانی که به مهاجرین جای دادند و آنان را یاری کردند، اینها به راستی مؤمن‌اند؛ چون صداقت وراستیِ ایمانشان را با هجرت و یاری نمودن و دوست داشتن یکدیگر، و جهاد با دشمنان کافر و منافقشان نشان دادند. (﴿لَّهُم مَّغۡفِرَةٞ﴾) برای آنان از جانب خدا آمرزش است، و بدی‌ها و گناهانشان محو می‌گردد، و لغزش‌هایشان از بین می‌رود. (﴿وَ﴾) برای آنان، (﴿رِزۡقٞ كَرِيمٞ﴾) و در باغ‌های بهشت، خیر فراوانی از جانب پروردگار بزرگوار به آنان می‌رسد. و ممکن است پیش از پاداش آخرت، در دنیا نیز به آنان پاداشی برسد که شادمان شوند، و چشم‌هایشان روشن گردد، و دل‌هایشان با آن آرامش یابد.
#
{75} وكذلك مَن جاء بعد هؤلاء المهاجرين والأنصار ممَّن اتَّبعهم بإحسان فآمن وهاجر وجاهد في سبيل الله. {فأولئك منكم}: لهم ما لكم وعليهم ما عليكم؛ فهذه الموالاة الإيمانية، وقد كانت في أول الإسلام لها وقع كبيرٌ وشأنٌ عظيم، حتى إنَّ النبيَّ - صلى الله عليه وسلم - آخى بين المهاجرين والأنصار أخوَّة خاصَّة غير الأخوة الإيمانية العامة، وحتى كانوا يتوارثون بها، فأنزل الله: {وأولو الأرحام بعضُهم أولى ببعض في كتاب الله} فلا يرثه إلا أقاربه من العصبات وأصحاب الفروض فإن لم يكونوا؛ فأقرب قراباته من ذوي الأرحام كما دلَّ عليه عموم الآية الكريمة، وقوله: {في كتاب الله}؛ أي: في حكمه وشرعه. {إنَّ الله بكلِّ شيء عليمٌ}: ومنه ما يعلمه من أحوالكم التي يجري من شرائعه الدينية عليكم ما يناسبها.
(75) (﴿وَٱلَّذِينَءَامَنُواْ مِنۢ بَعۡدُ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ مَعَكُمۡ﴾) و همچنین کسانی که بعد از مهاجرین و انصار می‌آیند و به خوبی از آنان پیروی کرده، و ایمان آورده و هجرت نموده، و در راه خدا جهاد می‌کنند، (﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ مِنكُمۡ﴾) پس ایشان از شما هستند؛ آنچه برای شماست، به آنان هم می‌رسد، و آنچه که به ضرر شما است، به ضرر آنان نیز می‌باشد. پس این دوستیِ ایمانی ـ که در اول اسلام بود ـ اثر و نقشی بسیار بزرگ داشت، تا جایی که پیامبر صلی الله علیه وسلم بین مهاجرین و انصار علاوه بر برادری عامِ ایمانی، به طور خاص نیز پیمان برادری برقرار کرد، و هر یک را برادر دیگری قرار داد، تا جایی که بر اثر این برادری، از یکدیگر ارث بردند. پس خداوند این آیه نازل نمود: (﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ﴾) و خویشاوندان در کتاب خدا [از دیگر مؤمنان] به همدیگر سزاوارترند؛ پس جز عصبه‌ها و کسانی که دارای سهمی از ترکه هستند، کسی دیگر از میّت ارث نمی‌برد. بنابراین اگر عصبات و کسانی که دارای سهم هستند، موجود نبودند، نزدیک‌ترین خویشاوندان از مرده ارث می‌برند. همان طور که عموم آیۀ کریمه دلالت می‌نماید. (﴿فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ﴾) در حکم و شریعت و قانون خدا، (﴿إِنَّ ٱللَّهَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمُۢ﴾) بی‌گمان خداوند به هر چیزی دانا، و بر هرچیزی تواناست. از جمله مصادیق آگاهی خداوند این است که به اوضاعتان آگاه است، و آنچه را از احکام و شرایع دینی که مناسب احوالتان است، بر شما جاری می‌کند.
* * *