:
تفسير سوره ي مدثر
تفسير سوره ي مدثر
مکي و 56 آيه است.
بسم الله الرحمن الرحيم
: 1 - 7 #
{يَاأَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ (1) قُمْ فَأَنْذِرْ (2) وَرَبَّكَ فَكَبِّرْ (3) وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ (4) وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ (5) وَلَا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ (6) وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ (7)}.
يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ اي جامه در سر کشيده ، قُمْ فَأَنذِرْ برخيز و بيم ، ده وَرَبَّكَ فَكَبِّرْ و پروردگارت را تکبير گوي وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ و جامه ات را پاکيزه دار وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ و از پليدي دوري گزين وَلَا تَمْنُن تَسْتَكْثِرُ و چيزي مده که بيش از آن چشم داشته باشي وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ، براي پروردگارت صابر باش
#
{1 ـ 2} تقدَّم أنَّ المزَّمِّل والمدَّثر بمعنى واحد، وأنَّ الله أمر رسوله - صلى الله عليه وسلم - بالاجتهاد في عبادات الله القاصرة والمتعدِّية، فتقدَّم هناك الأمر له بالعبادات الفاضلة القاصرة، والصبر على أذى قومه، وأمره هنا بالإعلان بالدَّعوة والصَّدْع بالإنذار، فقال: {قمْ}؛ أي: بجدٍّ ونشاطٍ {فأنذِرْ}: الناس بالأقوال والأفعال التي يحصلُ بها المقصودُ وبيانُ حال المنذَر عنه ليكون ذلك أدعى لتركه.
(1 - 2) پیش‌تر گذشت که مدّثّر و مزّمّل یک معنی دارند، و خداوند پیامبرش را به تلاش برای انجام عبادت‌های الهی فرمان داده است، عبادت‌هایی که مربوط به خود انسان می‌شود و عبادت‌هایی که به دیگران ارتباط پیدا می‌کند. پس قبلاً به عبادت‌های با فضیلت و بزرگواری فرمان داد که مربوط به خود انسان می‌شود، نیز او را به شکیبایی ورزیدن در برابر اذیّت و آزار قومش دستور داد. و در اینجا خداوند پیامبر را به آشکار کردن دعوت، و بیم دادن به صورت علنی فرمان می‌دهد. و می‌فرماید: (﴿قُمۡ فَأَنذِر﴾) با جدّیّت و نشاط برخیز، و مردم را با گفتار و کردار، و با بیان حقیقت آنچه که آنان را از آن برحذر می‌داری، بترسان، تا آنچه را که بر آن هستند رها کنند و مقصود تحقق یابد.
#
{3} {وربَّك فكبِّرْ}؛ أي: عظِّمه بالتوحيد، واجعل قصدك في إنذارك وجه الله وأن يعظِّمه العباد، ويقوموا بعبادته.
(3) (﴿وَرَبَّكَ فَكَبِّرۡ﴾) و با یکتاپرستی، خداوند را بزرگ بدار؛ و قصد و هدفت از بیم دادن، جلب رضایت خدا باشد؛ و اینکه مردم او را تعظیم نمایند و وی را پرستش کنند.
#
{4} {وثيابَكَ فطَهِّرْ}: يُحتمل أنَّ المراد بالثياب أعماله كلها. وبتطهيرها: تخليصها، والنُّصح بها، وإيقاعها على أكمل الوجوه، وتنقيتها عن المبطلات والمفسدات والمنقصات من شركٍ ورياء ونفاق وعُجْبٍ وتكبُّر وغفلةٍ وغير ذلك مما يؤمَرُ العبد باجتنابه في عباداته، ويدخل في ذلك تطهير الثياب من النجاسة؛ فإنَّ ذلك من تمام التطهير للأعمال، خصوصاً في الصلاة، التي قال كثيرٌ من العلماء: إنَّ إزالة النجاسة عنها شرطٌ من شروطها. ويُحتمل أنَّ المراد بثيابه الثياب المعروفة؛ أنَّه مأمورٌ بتطهيرها عن جميع النجاسات في جميع الأوقات، خصوصاً عند الدُّخول في الصلوات.
(4) (﴿وَثِيَابَكَ فَطَهِّرۡ﴾) و لباس‌هایت را پاکیزه بدار. احتمال دارد که منظور از لباس‌ها، همۀ اعمال پیامبر باشد؛ و پاک کردن آن؛ یعنی خالص گرداندن آن و انجام دادن اعمال به کامل‌ترین صورت، و پاک کردن آن از آنچه اعمال را باطل و فاسد و ناقص می‌گرداند، از قبیل: شرک و ریا و نفاق و خودپسندی و تکبر و غفلت و دیگر چیزهایی که باید بنده در عبادت‌هایش از آن پرهیز نماید. و پاک کردن لباس‌ها از نجاست در این داخل است؛ چون پاکیزه داشتن لباس خصوصاً در نماز، جزو کمالِ پاکیزه داشتن اعمال است. بسیاری از علما گفته‌اند: دور ساختن نجاست از لباس، شرطی از شرایط درست بودن نماز است. و احتمال دارد که منظور از لباس‌ها، لباس‌های معروف باشد، و او باید لباس‌هایش را از همۀ نجاست‌ها و در همۀ اوقات به خصوص به هنگام ایستادن برای نماز پاک بگرداند. پیامبر صلی الله علیه وسلم به پاک کردن ظاهر، امر شده است؛ زیرا پاکی ظاهر جزو کمال پاکی باطن است.
#
{5} وإذا كان مأموراً بطهارة الظَّاهر؛ فإنَّ طهارة الظاهر من تمام طهارة الباطن: {والرُّجْزَ فاهْجُرْ}: يُحتمل أنَّ المراد بالرجز الأصنام والأوثان التي عُبِدَتْ مع الله، فأمره بتركها والبراءة منها ومما نُسِبَ إليها من قول أو عمل، ويُحتمل أنَّ المرادَ بالرُّجز أعمالُ الشرِّ كلُّها وأقوالُه، فيكون أمراً له بترك الذُّنوب صغارها وكبارها ظاهرها وباطنها، فيدخل في هذا الشرك فما دونه.
(5) (﴿وَٱلرُّجۡزَ فَٱهۡجُرۡ﴾) احتمال دارد که منظور از «رجز» بت‌ها باشند که به همراه خدا مورد پرستش قرار می‌گرفتند. پس خداوند پیامبر را به ترک و دوری جستن از بت‌ها و از اقوال و اعمالی که به آنها نسبت داده شده است فرمان داد. و احتمال دارد که منظور از «رجز» همۀ کارها و گفته‌های بد باشد. و خداوند پیامبر را به ترک کردن همۀ گناهان کوچک و بزرگ و پنهان و آشکار امر نموده است. پس شرک و گناهانِ پائین‌تر از آن در این داخل هستند.
#
{6} {ولا تَمْنُنْ تَسْتَكثِرْ}؛ أي: لا تمنُنْ على الناس بما أسديت إليهم من النعم الدينيَّة والدنيويَّة، فتستكثر بتلك المنَّة، وترى لك الفضل عليهم ، بل أحسِنْ إلى الناس مهما أمكنك، وانْسَ عندهم إحسانَك، واطلُبْ أجرك من الله تعالى ، واجعلْ مَن أحسنتَ إليه وغيره على حدٍّ سواء. وقد قيل: إنَّ معنى هذا ألاَّ تعطي أحداً شيئاً وأنت تريدُ أن يكافِئَك عليه بأكثر منه، فيكون هذا خاصًّا بالنبيِّ صلى الله عليه وسلم .
(6) (﴿وَلَا تَمۡنُن تَسۡتَكۡثِرُ﴾) و به خاطر نعمت‌های دینی و دنیوی که به مردم می‌دهی، بر آنها منّت مگذار تا به سبب این منت گذاردن، افزون‌خواهی نمایی و خود را از آنها برتر بدانی. بلکه تا جایی که برایت ممکن است با مردم نیکی کن و نیکی خود را فراموش کن و پاداش خود را از خداوند بخواه؛ و کسی را که با او نیکی و احسان کرده‌ای، با کسی که با وی احسان نکرده‌ای برابر بدان.گفته شده که معنی آیه چنین است: با این هدف چیزی به کسی مده که او بیشتر از آن را به تو بدهد، و نیکیِ تو را جبران نماید. و این ویژۀ پیامبر صلی الله علیه وسلم خواهد بود.
#
{7} {ولربِّكَ فاصْبِرْ}؛ أي: احتسبْ بصبرك واقصدْ به وجهَ الله تعالى. فامتثل رسولُ الله - صلى الله عليه وسلم - لأمر ربِّه، وبادر فيه ، فأنذر الناس وأوضح لهم بالآياتِ البيناتِ جميع المطالب الإلهيَّة، وعظَّم الله تعالى، ودعا الخلق إلى تعظيمه، وطهَّر أعماله الظاهرة والباطنة من كل سوءٍ، وهجر كلَّ ما يُعْبَدُ من دون الله وما يُعْبَدُ معه من الأصنام وأهلها والشرِّ وأهله، وله المنَّة على الناس بعد منَّة الله، من غير أن يطلبَ عليهم بذلك جزاءً ولا شكوراً، وصبر لربِّه أكمل صبر: فصبر على طاعة الله، وعن معاصيه، وصبر على أقداره المؤلمة، حتى فاق أولي العزم من المرسَلين. صلواتُ الله وسلامُه عليه وعليهم أجمعين.
(7) (﴿وَلِرَبِّكَ فَٱصۡبِرۡ﴾) و به امید پاداش الهی شکیبایی کن؛ و هدف تو از بردباری، رضایت خدا باشد. پس پیامبر صلی الله علیه وسلم از فرمان پروردگارش اطاعت نمود و آن را بلافاصله اجرا کرد، و مردم را بیم داد و همۀ مطالب الهی را برای مردم با آیات روشنگر توضیح داد. و خداوند را تعظیم نمود، و مردم را به تعظیم خدا و پاک کردن اعمال ظاهری و باطنی از هر بدی و ترک کردن همۀ آنچه که به جز خدا پرستش می‌شود و دوری کردن از بت‌ها و شر و اهل آن دعوت داد. و پیامبر ـ بعد از فضل و منت خدا ـ بر مردم فضل و منت دارد. بدون اینکه از آنها مزد و تشکری ‌خواسته باشد. و به کامل‌ترین صورت برای پروردگارش شکیبایی ورزید. پس بر عبادت خداوند شکیبایی ورزید، و خودش را از نافرمانی‌ها و گناهان برحذر داشت، و در برابر بلاهای دردناکی که خداوند مقدر نموده بود شکیبایی ورزید تا اینکه از پیامبران اولوالعزم برتر گردید. درود و سلام خدا بر همۀ پیامبران باد.
: 8 - 10 #
{فَإِذَا نُقِرَ فِي النَّاقُورِ (8) فَذَلِكَ يَوْمَئِذٍ يَوْمٌ عَسِيرٌ (9) عَلَى الْكَافِرِينَ غَيْرُ يَسِيرٍ (10)}.
فَإِذَا نُقِرَ فِي النَّاقُورِ و آنگاه که در صور دميده شود ، فَذَلِكَ يَوْمَئِذٍ يَوْمٌ عَسِيرٌ آن روز روزي سخت خواهد بود عَلَى الْكَافِرِينَ غَيْرُ يَسِيرٍ و براي کافران ناآسان
#
{8 ـ 10} أي: فإذا نُفِخَ في الصُّور للقيام من القبور، وجُمِعَ الخلائق للبعث والنشور، {فذلك يومئذٍ يومٌ عسيرٌ}: لكثرة أهواله وشدائده، {على الكافرين غيرُ يسيرٍ}؛ لأنَّهم قد أيِسوا من كلِّ خيرٍ وأيقنوا بالهلاك والبَوار. ومفهومُ ذلك أنَّه على المؤمنين يسيرٌ؛ كما قال تعالى: {يقول الكافرون هذا يومٌ عَسِرٌ}.
(8 - 10) پس هرگاه برای برخاستن از گورها و گرد آمدن مردم برای رستاخیز و حشر در صور دمیده ‌شود. (﴿فَذَٰلِكَ يَوۡمَئِذٖ يَوۡمٌ عَسِيرٌ﴾) آن روز به خاطر کثرت وحشت‌ها و سختی‌هایش، روز سختی خواهد بود. (﴿عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ غَيۡرُ يَسِيرٖ﴾) بر کافران آسان نیست؛ چون آنها از هر خیری ناامید گشته‌اند و به هلاکت و نابودی خود یقین کرده‌اند. مفهوم آن این است که آن روز برای مؤمنان آسان است، همان‌طور که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿يَقُولُ ٱلۡكَٰفِرُونَ هَٰذَا يَوۡمٌ عَسِرٞ﴾ کافران می‌گویند: «این روزی سخت است.»
: 11 - 31 #
{ذَرْنِي وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيدًا (11) وَجَعَلْتُ لَهُ مَالًا مَمْدُودًا (12) وَبَنِينَ شُهُودًا (13) وَمَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِيدًا (14) ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ (15) كَلَّا إِنَّهُ كَانَ لِآيَاتِنَا عَنِيدًا (16) سَأُرْهِقُهُ صَعُودًا (17) إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ (18) فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ (19) ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ (20) ثُمَّ نَظَرَ (21) ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ (22) ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ (23) فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ (24) إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ (25) سَأُصْلِيهِ سَقَرَ (26) وَمَا أَدْرَاكَ مَا سَقَرُ (27) لَا تُبْقِي وَلَا تَذَرُ (28) لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ (29) عَلَيْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ (30) وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِكَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَيَزْدَادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيمَانًا وَلَا يَرْتَابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ وَلِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْكَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْبَشَرِ (31)}.
ذَرْنِي وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيدًا مرا با آن که تنهايش آفريده ام واگذار وَجَعَلْتُ لَهُ مَالًا مَّمْدُودًا او را مالي بسيار دادم وَبَنِينَ شُهُودًا و پسراني همه در نزد او حاضر وَمَهَّدتُّ لَهُ تَمْهِيدًا و کارهاي او را به نيکوتر وجهي برساختم ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ آنگاه طمع مي بندد که زيادت کنم كَلَّا إِنَّهُ كَانَ لِآيَاتِنَا عَنِيدًا آري ، که او در برابر آيات ما ستيزه جوست سَأُرْهِقُهُ صَعُودًا او را به مشقتي مي اندازم إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ او انديشيد و طرحي افکند فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ مرگ بر او باد ، چگونه طرحي افکند ? ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ، باز هم مرگ بر او باد ، چگونه طرحي افکند ? ثُمَّ نَظَرَ آنگاه نگريست ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ سپس روي ترش کرد و پيشاني در هم کشيد ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ سپس روي گردانيد و گردنکشي کرد فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ گفت : اين ، جز جادويي که ديگرانش آموخته اند ، هيچ نيست إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ اين ، جز سخن آدمي هيچ نيست سَأُصْلِيهِ سَقَرَ زودا که او را به سقر بيفکنيم وَمَا أَدْرَاكَ مَا سَقَرُ چه چيز آگاهت ساخت که سقر چيست ? لَا تُبْقِي وَلَا تَذَرُ نه هيچ باقي مي گذارد و نه چيزي را وا مي گذارد لَوَّاحَةٌ لِّلْبَشَرِ سوزاننده پوست است عَلَيْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ نوزده فرشته بر آن گماشته اند وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِكَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَيَزْدَادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيمَانًا وَلَا يَرْتَابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ وَلِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْكَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْبَشَرِموکلان دوزخ را جز از فرشتگان قرار نداديم و شمار آنها جز براي ، امتحان کافران نيست تا اهل کتاب يقين کنند و بر ايمان مؤمنان بيفزايد و اهل کتاب و مؤمنان شک نکنند و تا آنان که در دلهاشان مرضي است نگويند :خدا از اين مثل چه مي خواسته است ? خدا اينچنين هر کس را که بخواهد گمراه مي کند و هر کس را که بخواهد راه مي نمايد و شمار سپاهيان پروردگارت را جز او نداند و اين سخن جز اندرزي از براي مردم نيست.
#
{11 ـ 30} هذه الآيات نزلت في الوليد بن المغيرة ، المعاند للحقِّ، المبارز لله ولرسوله بالمحاربة والمشاقَّة، فذمَّه الله ذمًّا لم يذمَّ به غيره، وهذا جزاءُ كلِّ مَنْ عانَد الحقَّ ونابذه؛ أنَّ له الخزيَ في الدُّنيا ولَعذاب الآخرة أخزى، فقال: {ذَرْني ومَن خلقتُ وحيداً}؛ أي: خلقته منفرداً بلا مال ولا أهل ولا غيره، فلم أزل أربِّيه وأعطيه، فجعلت {له مالاً ممدوداً}؛ أي: كثيراً، {و} جعلتُ له {بنينَ}؛ أي: ذكوراً، {شهوداً}؛ أي: حاضرين عنده على الدَّوام، يتمتَّع بهم ويقضي بهم حوائِجَه ويستنصِرُ بهم، {ومهَّدْتُ له تمهيداً}؛ أي: مكَّنته من الدُّنيا وأسبابها حتى انقادَتْ له مطالِبُه وحصل له ما يشتهي ويريدُ. {ثم}: مع هذه النعم والإمدادات {يَطْمَعُ أن أزيدَ}؛ أي: يطمع أن ينال نعيم الآخرة كما نال نعيم الدنيا، {كلاَّ}؛ أي: ليس الأمر كما طمع، بل هو بخلاف مقصوده ومطلوبه، وذلك {إنَّه كان لآياتنا عنيداً}: عرفها ثم أنكرها، ودعتْه إلى الحقِّ فلم يَنْقَدْ لها، ولم يكفِهِ أنَّه أعرض عنها وتولَّى ، بل جعل يحاربُها ويسعى في إبطالها، ولهذا قال عنه: {إنَّه فَكَّر}؛ أي: في نفسه. {وقدَّر}: ما فكَّر فيه؛ ليقولَ قولاً يبطِلُ به القرآن، {فقُتِلَ كيف قدَّر. ثم قُتِلَ كيف قدَّر}؛ لأنَّه قدَّر أمراً ليس في طوره، وتسوَّر على ما لا ينالُه هو ولا أمثاله، {ثم نَظَرَ}: ما يقول، {ثم عَبَسَ وبَسَرَ}: في وجهه وظاهره نفرةً عن الحقِّ وبُغضاً له، {ثم أدبر}؛ أي: تولَّى، {واستكبر}: نتيجة سعيه الفكريِّ والعمليِّ والقوليِّ، {فقال إنْ هذا إلاَّ سحرٌ يُؤْثَرُ. إنْ هذا إلاَّ قولُ البشرِ}؛ أي: ما هذا كلام الله، بل كلام البشر، وليس أيضاً كلام البشر الأخيار، بل كلام الأشرار منهم والفجَّار من كل كاذبٍ سحَّارٍ، فتبًّا له! ما أبعده من الصواب! وأحراه بالخسارة والتَّباب! كيف يدور في الأذهان أو يتصوَّره ضميرُ أيِّ إنسان أن يكون أعلى الكلام وأعظمه كلام الربِّ الكريم الماجد العظيم يشبِهُ كلام المخلوقين الفقراء الناقصين؟! أم كيف يتجرَّأ هذا الكاذب العنيد على وصفه بهذا الوصف لكلام الله تعالى ؛ فما حقُّه إلاَّ العذاب الشديد [والنكال]، ولهذا قال تعالى: {سأُصْليه سَقَرَ. وما أدراك ما سَقَرُ. لا تُبْقي ولا تَذَرُ}؛ أي: لا تبقي من الشدَّة ولا على المعذَّب شيئاً إلا وبَلَغَتْه. {لوَّاحةٌ للبشر}؛ أي: تلوحهم وتُصليهم في عذابها وتقلقهم بشدَّة حرِّها وقَرِّها. {عليها تسعةَ عشرَ}: من الملائكة، خزنة لها، غلاظٌ شدادٌ لا يعصون الله ما أمرهم ويفعلون ما يُؤمرون.
(11 - 30) این آیات دربارۀ ولید بن مغیره که با حق مخالف بود و به مبارزۀ با خدا و پیامبرش برخاسته بود نازل شده‌اند. خداوند او را چنان مذمت کرده که کسی را آنگونه مذمت نکرده است. و این سزای همۀ کسانی است که با حق مخالفت می‌ورزند؛ چنین کسانی در دنیا خوار و رسوا می‌گردند، و عذاب آخرت خوارکننده‌تر و رسواکننده‌تر است. پس فرمود: (﴿ذَرۡنِي وَمَنۡ خَلَقۡتُ وَحِيدٗا﴾) مرا واگذار با کسی که او را تک و تنها بدون آنکه مال و خانواده و قبیله‌ای داشته باشد آفریدم، و او را همچنان پرورش داده و از نعمت‌هایم برخوردار کردم. (﴿وَجَعَلۡتُ لَهُۥ مَالٗا مَّمۡدُودٗا﴾) و به او مال فراوانی داده‌ام ((وَبَنِينَ شُهُودٗا﴾) و پسرانی به او عطا کرده‌ام که همیشه پیش او حاضر هستند و از آنها استفاده می‌کند، و نیازهای خود را به وسیلۀ آنان برطرف می‌نماید، و از آنها کمک می‌گیرد. (﴿وَمَهَّدتُّ لَهُۥ تَمۡهِيدٗا﴾) و دنیا و اسباب آن را به او داده‌ام که به راحتی به خواسته‌هایش می‌رسد، و هرچه بخواهد و دوست دارد به دست می‌آورد. (﴿ثُمَّ يَطۡمَعُ أَنۡ أَزِيدَ﴾) باز با این همه نعمت‌ها و امکاناتی که به او داده‌ام طمع می‌ورزد که به نعمت‌های آخرت دست یازد، همان‌طور که نعمت‌های دنیا را به دست آورده است. (﴿كَلَّآ﴾) هرگز آن گونه که او طمع می‌ورزد نخواهد بود، بلکه برخلاف مقصود او اتفاق خواهد افتاد. (﴿إِنَّهُۥ كَانَ لِأٓيَٰتِنَا عَنِيدٗا﴾) چون او با آیات ما دشمن است. او آیات ما را شناخت سپس آن را انکار کرد؛ و او را به حق فرا خواند، اما او اطاعت نکرد. او تنها به این بسنده نکرد که از آیات ما رویگردانی نماید، بلکه به ستیز با آیات برخاست و برای ابطال آن کوشید. سَأُرۡهِقُهُۥ صَعُودًا (﴿إِنَّهُۥ فَكَّرَ﴾) او با خودش فکر کرد، (﴿وَقَدَّرَ﴾) و آنچه را که در آن فکر کرده بود سنجید تا سخنی بگوید که به وسیلۀ آن قرآن را باطل نماید. (﴿فَقُتِلَ كَيۡفَ قَدَّرَ ثُمَّ قُتِلَ كَيۡفَ قَدَّرَ﴾) مرگ بر او باد! چگونه سنجید و نقشه کشید؟ باز مرگ بر او باد! چگونه سنجید؟ چون او پا به جایی گذاشت که او و امثالش به آن نخواهند رسید، و این کار در شأن او نیست. (﴿ثُمَّ نَظَرَ﴾) سپس در آنچه می‌گفت اندیشه کرد ((ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ﴾) و آنگاه رو ترش نمود و چهره در هم کشید، و ظاهر او نفرتش را از حق نشان می‌داد. (﴿ثُمَّ أَدۡبَرَ وَٱسۡتَكۡبَرَ﴾) سپس روی گرداند و در نتیجۀ تلاش فکری و عملی و قولی‌اش تکبر ورزید. (﴿فَقَالَ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ يُؤۡثَر إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا قَوۡلُ ٱلۡبَشَرِ﴾) پس گفت: این قرآن کلام خدا نیست، بلکه سخن انسان می‌باشد. نیز کلام انسان‌های برگزیده و خوب نیست، بلکه کلام انسان‌های بد و بزهکار است، از قبیل: دروغگویان و جادوگران. پس هلاک باد! او چقدر از راه راست دور، و چقدر سزاوار هلاکت و شقاوت می‌باشد. چگونه در ذهن می‌آید و چگونه در خاطر انسان می‌گنجد که بزرگ‌ترین و برترین کلام که کلام پروردگار بزرگ است با سخن انسان‌های نیازمند و ناقص مشابه باشد؟! و چگونه این دروغگوی حق‌ستیز به خود جرأت ‌داد که کلام خداوند متعال را چنین توصیف نماید؟! پس چنین کسی حقش جز عذاب سخت نیست. بنابراین خداوند متعال فرمود: (﴿سَأُصۡلِيهِ سَقَرَ وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا سَقَرُ لَا تُبۡقِي وَلَا تَذَرُ﴾) و او را به دوزخ در خواهم آورد، و تو چه می‌دانی که [آتش] دوزخ چگونه است؟! هیچ میزانی از سختی و شدت را باقی نمی‌گذارد مگر اینکه آن را اعمال می‌کند. [یعنی در اوج شدت و سختی است] و هیچ جایی از کسی که عذاب داده می‌شود باقی نمی‌گذارد مگر اینکه به آن می‌رسد. (﴿لَوَّاحَةٞ لِّلۡبَشَرِ﴾) انسان‌ها را می‌سوزاند، و از شدت گرما و سرمایش، آنها را پریشان و رنجور می‌نماید. (﴿عَلَيۡهَا تِسۡعَةَ عَشَرَ﴾) نوزده تن از فرشتگان که تندخو و سخت‌گیرند به عنوان نگهبان دوزخ گماشته شده‌اند. این فرشتگان از فرمان خدا سرپیچی نمی‌کنند، و هر آنچه بدان امر ‌شوند انجام می‌دهند.
#
{31} {وما جعلنا أصحاب النارِ إلاَّ ملائكةً}: وذلك لشدَّتهم وقوَّتهم، {وما جعلنا عِدَّتهم إلاَّ فتنةً للذين كفروا}: يحتمل أنَّ المراد؛ إلاَّ لعذابهم وعقابهم في الآخرة ولزيادة نَكالهم فيها، والعذاب يسمَّى فتنة؛ كما قال تعالى: {يومَ هم على النَّارِ يُفْتَنونَ}. ويُحتمل أنَّ المراد أنَّا ما أخبرناكم بعدَّتهم إلاَّ لنعلم من يصدِّق ممَّن يكذِّب. ويدلُّ على هذا ما ذكره بعده في قوله: {ليستيقِنَ الذين أوتوا الكتاب ويزدادَ الذين آمنوا إيماناً}: فإنَّ أهل الكتاب إذا وافق ما عندَهم وطابَقَه؛ ازدادَ يقينُهم بالحقِّ، والمؤمنون كلَّما أنزل الله آيةً، فآمنوا بها وصدَّقوا؛ ازداد إيمانُهم، {ولا يرتابَ الذين أوتوا الكتابَ والمؤمنون}؛ أي: ليزول عنهم الريبُ والشكُّ، وهذه مقاصدُ جليلةٌ يعتني بها أولو الألباب، وهي السعي في اليقين وزيادة الإيمان في كلِّ وقتٍ وكلِّ مسألةٍ من مسائل الدين، ودفع الشكوك والأوهام التي تَعْرِضُ في مقابلة الحقِّ، فجعل ما أنزله على رسولِهِ محصِّلاً لهذه المقاصد الجليلة، ومميزاً للصادقين من الكاذبين ، ولهذا قال: {وليقولَ الذين في قلوبِهِم مرضٌ}؛ أي: شكٌّ وشبهةٌ ونفاقٌ، {والكافرون ماذا أرادَ الله بهذا مثلاً}: وهذا على وجه الحيرة والشكِّ منهم والكفر بآيات الله، وهذا وذاك من هداية الله لمن يهديه وإضلاله لمن يُضِلُّه، ولهذا قال: {كذلك يُضِلُّ الله مَن يشاءُ ويَهْدي مَن يشاءُ}: فمن هداه الله؛ جعل ما أنزل على رسوله رحمةً في حقِّه وزيادةً في إيمانه ودينه، ومن أضلَّه؛ جعل ما أنزله على رسوله زيادةَ شقاءٍ عليه وحيرةً وظلمةً في حقِّه، والواجب أن يُتَلَقى ما أخبر الله به ورسولُه بالتسليم، فإنه {لا يعلمُ جنودَ ربِّك} من الملائكة وغيرهم {إلاَّ هو}: فإذا كنتُم جاهلين بجنوده، وأخبركم بها العليم الخبير؛ فعليكم أن تصدِّقوا خبره من غير شكٍّ ولا ارتياب، {وما هي إلاَّ ذِكْرى للبشرِ}؛ أي: وما هذه الموعظة والتذكار مقصوداً به العبث واللعب، وإنما المقصود به أن يتذكَّر به البشر ما ينفعهم فيفعلونه، وما يضرُّهم فيتركونه.
(31) (﴿وَمَا جَعَلۡنَآ أَصۡحَٰبَ ٱلنَّارِ إِلَّا مَلَٰٓئِكَةٗ﴾) و مأموران دوزخ را جز از میان فرشتگان برنگزیده‌ایم، چون فرشتگان نیرومند و سخت‌گیر هستند. (﴿وَمَا جَعَلۡنَا عِدَّتَهُمۡ إِلَّا فِتۡنَةٗ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾) احتمال دارد منظور این باشد که شمار و تعداد فرشتگان را جز برای عذاب و کیفر کافران در آخرت و بیشتر شکنجه دادن آنها قرار نداده‌ایم. و به عذاب، فتنه هم گفته می‌شود همان‌طور که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿يَوۡمَ هُمۡ عَلَى ٱلنَّارِ يُفۡتَنُونَ﴾ روزی که با آتش عذاب داده می‌شوند. و احتمال دارد منظور این باشد که ما شما را از تعداد مأموران دوزخ خبر ندادیم مگر برای آنکه معلوم داریم که چه کسی تصدیق می‌نماید و چه کسی تکذیب می‌کند. و آنچه را که بعد از این ذکر نموده، بر همین مفهوم دلالت می‌کند: (﴿لِيَسۡتَيۡقِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ وَيَزۡدَادَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِيمَٰنٗا﴾) تا اهل کتاب یقین کنند، و به ایمان مؤمنان افزوده شود. چون اهل کتاب وقتی ببینند که آنچه قرآن می‌گوید با آنچه که در کتاب‌های آنهاست مطابقت دارد، بیشتر به حقانیت قرآن یقین می‌کنند؛ و هر وقت خداوند آیه‌ای نازل کند و مؤمنان به آن ایمان بیاورند و آن را تصدیق نمایند، ایمانشان بیشتر می‌گردد. (﴿وَلَا يَرۡتَابَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ﴾) و تا شک و تردید از اهل کتاب و مؤمنان دور شود، و اینها اهدافی بزرگ هستند که خردمندان به آن توجه می‌نمایند؛ و آن اهداف، تلاش برای کسب یقین و اضافه شدن ایمان در هر وقت، و دربارۀ هر مسئله‌ای از مسایل دین، و دفع شک و اوهامی است که در مقابل حق پیش می‌آید. پس خداوند آنچه را که بر پیامبرش نازل فرموده است سببی برای به دست آمدن این اهداف بزرگ قرار داده است، و باعث می‌شود تا راستگویان از دروغگویان مشخص گردند. بنابراین فرمود: (﴿وَلِيَقُولَ ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ وَٱلۡكَٰفِرُونَ مَاذَآ أَرَادَ ٱللَّهُ بِهَٰذَا مَثَلٗا﴾) و تا کسانی که در دل‌هایشان بیماریِ شک و شبهه و نفاق است و نیز کافران بگویند: خداوند با این مثل چه خواسته است؟ و آنها این را به صورت شک و کفر ورزیدن به آیات خدا می‌گویند. و این امر مایۀ هدایت کسی است که خداوند او را هدایت نماید، همچنان‌که باعث گمراه شدن کسی است که خداوند او را گمراه کند. بنابراین فرمود: (﴿كَذَٰلِكَ يُضِلُّ ٱللَّهُ مَن يَشَآءُ وَيَهۡدِي مَن يَشَآءُ﴾) بدینسان خداوند هرکس را که بخواهد گمراه می‌نماید، و هرکس را که بخواهد هدایت می‌کند. پس خدا هرکس را هدایت نماید، آنچه را که بر پیامبرش نازل فرموده در حق او رحمتی قرار می‌دهد و آن را باعث زیاد شدن دین و ایمانش می‌گرداند. و هرکس را گمراه کند، آنچه را که بر پیامبرش نازل فرموده سببی برای افزون شدن بدبختی و حیرت و ستم کردنش در حق خودش می‌گرداند. پس لازم است هر آنچه که خداوند پیامبرش را از آن خبر داده است پذیرفته شود. (﴿وَمَا يَعۡلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ﴾) و لشکرهای پروردگارت از قبیل: فرشتگان و غیره را کسی جز او نمی‌داند. پس وقتی شما لشکرهای او را نمی‌دانید و خداوند دانا و آگاه، شما را از آن خبر داده است، باید خبر او را تصدیق نمایید و هیچ شک و تردیدی به خود راه ندهید. (﴿وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكۡرَىٰ لِلۡبَشَرِ﴾) و منظور از این موعظه و اندرز، بازی و سرگرمی نیست، بلکه هدف از آن این است که انسان‌ها به وسیلۀ این قرآن آنچه را که به سودشان است به خاطر آورند و بپذیرند و انجام دهند و چیزهایی را که به زیانشان است رها کنند.
: 32 - 56 #
{كَلَّا وَالْقَمَرِ (32) وَاللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ (33) وَالصُّبْحِ إِذَا أَسْفَرَ (34) إِنَّهَا لَإِحْدَى الْكُبَرِ (35) نَذِيرًا لِلْبَشَرِ (36) لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ (37) كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ (38) إِلَّا أَصْحَابَ الْيَمِينِ (39) فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءَلُونَ (40) عَنِ الْمُجْرِمِينَ (41) مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ (42) قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ (43) وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ (44) وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ (45) وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ (46) حَتَّى أَتَانَا الْيَقِينُ (47) فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ (48) فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ (49) كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ (50) فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ (51) بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْتَى صُحُفًا مُنَشَّرَةً (52) كَلَّا بَلْ لَا يَخَافُونَ الْآخِرَةَ (53) كَلَّا إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ (54) فَمَنْ شَاءَ ذَكَرَهُ (55) وَمَا يَذْكُرُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوَى وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ (56)}.
كَلَّا وَالْقَمَرِ آري ، سوگند به ماه ، وَاللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ و سوگند به شب ، چون روي در رفتن آرد ، وَالصُّبْحِ إِذَا أَسْفَرَ و سوگند به صبح ، چون پرده بر افکند ، إِنَّهَا لَإِحْدَى الْكُبَرِ که اين يکي از حادثه هاي بزرگ است نَذِيرًا لِّلْبَشَرِ ترساننده آدميان است لِمَن شَاء مِنكُمْ أَن يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ براي ، هر کس از شما که خواهد پيش افتد يا از پي رود كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ هر کس در گرو کاري است که کرده است إِلَّا أَصْحَابَ الْيَمِينِ مگر اهل سعادت ، فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءلُونَ که در بهشتها نشسته اند و مي پرسند عَنِ الْمُجْرِمِينَ از گناهکاران : مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ که چه چيز شما را به جهنم کشانيد ? قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ مي گويند : ما از نمازگزاران نبوديم ، وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ و به درويشان طعام نمي داديم ، وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ و با آنان که سخن باطل مي گفتند هماواز مي شديم ، وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ و روز قيامت را دروغ مي انگاشتيم ، حَتَّى أَتَانَا الْيَقِينُ تا مرگ ما فرا رسيد فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ پس شفاعت شفاعت کنندگان سودشان نبخشيد فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ چه شده است که از اين پند، اعراض مي کنند ? كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُّسْتَنفِرَةٌ مانند خران وحشي فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةٍ که از شير مي گريزند بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ أَن يُؤْتَى صُحُفًا مُّنَشَّرَةً بلکه هر يک از ايشان مي خواهد که نامه هايي گشاده به او داده شود كَلَّا بَل لَا يَخَافُونَ الْآخِرَةَ آري ، که از آخرت نمي ترسند كَلَّا إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ آري ، که اين قرآن اندرزي است فَمَن شَاء ذَكَرَهُ هر که خواهد ، آن را بخواند وَمَا يَذْكُرُونَ إِلَّا أَن يَشَاء اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوَى وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ و پند نمي گيرند ، مگر اينکه خدا خواهد او شايان آن است که از او بترسند و او شايان آمرزيدن است.
#
{32 ـ 34} {كلاَّ}: هنا بمعنى حقًّا، أو بمعنى ألا الاستفتاحية، فأقسم تعالى بالقمر، وبالليل وقتَ إدباره، والنهارِ وقتَ إسفاره؛ لاشتمال المذكورات على آيات الله العظيمة الدالَّة على كمال قدرةِ الله وحكمته وسعة سلطانه وعموم رحمته وإحاطة علمه.
(32 - 34) (﴿كَلَّا﴾) واژۀ «کلّا» در اینجا یا به معنی حق و قطعاً است و یا به معنی «إلا» استفتاحی می‌باشد. خداوند به ماه سوگند خورده است و به شب بدانگاه که پشت می‌کند و می‌رود و به روز بدانگاه که روشن می‌شود. چون این چیزها مشتمل بر آیات بزرگ خدا هستند، و بر کمال قدرت خداوند و حکمت و گستردگی فرمانروایی‌اش و فراگیر بودن رحمت و احاطۀ علم و آگاهی‌اش دلالت می‌نمایند.
#
{35 ـ 37} والمقسَمُ عليه قوله: {إنَّها لإحدى الكُبَرِ}؛ أي: إنَّ النار لإحدى العظائم الطامَّة والأمور الهامَّة؛ فإذا أعلمناكم بها وكنتُم على بصيرةٍ من أمرها؛ فمن شاء منكم أن يتقدَّم فيعمل بما يقرِّبُه إلى الله ويُدْنيه من رضاه ويُزْلفه من دار كرامته، أو يتأخَّر عمَّا خُلِقَ له وعمَّا يحبُّه الله ويرضاه، فيعمل بالمعاصي، ويتقرَّب إلى جهنَّم؛ كما قال تعالى: {وقلِ الحقُّ من ربِّكم فَمَن شاء فَلْيُؤمِن ومَن شاءَ فَلْيَكْفُرْ ... } الآية.
(35 - 37) و آنچه خداوند برایش سوگند خورده این است که می‌فرماید: (﴿إِنَّهَا لَإِحۡدَى ٱلۡكُبَرِ﴾) آتش جهنم یکی از چیزهای بزرگ و مهم است. پس شما را به آن خبر دادیم و از آن آگاه شدید پس هرکس از شما می‌خواهد، گام به پیش بگذارد و کارهایی انجام دهد که او را به خدا و خشنودی و بهشتش نزدیک می‌گرداند، یا از آنچه که برای آن آفریده شده و خدا آن را دوست می‌دارد و می‌پسندد عقب بکشد، و مرتکب گناه شود، و خودش را به جهنم نزدیک گرداند. همان‌طور که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَقُلِ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكُمۡۖ فَمَن شَآءَ فَلۡيُؤۡمِن وَمَن شَآءَ فَلۡيَكۡفُرۡ...﴾ و بگو: «حق از سوی پروردگارتان است، پس هرکس می‌خواهد ایمان بیاورد، و هرکس می‌خواهد کفر بورزد.»
#
{38 ـ 48} {كلُّ نفس بما كسبتْ}: من أفعال الشرِّ وأعمال السوء {رهينةٌ}: بها موثقةٌ بسعيها، قد أُلْزِمَ عنقها وغُلَّ في رقبتها واستوجبت به العذاب، {إلاَّ أصحابَ اليمين}: فإنَّهم لم يرتهنوا، بل أُطلقوا وفرحوا {في جناتٍ يتساءلونَ. عن المجرمينَ}؛ أي: في جناتٍ قد حصل لهم فيها جميع مطلوباتهم وتمَّت لهم الراحةُ والطمأنينة، حتى أقبلوا يتساءلون، فأفضتْ بهم المحادثة أن سألوا عن المجرمين؛ أيُّ حال وصلوا إليها؟ وهل وَجَدوا ما وعَدَهم الله [تعالى]؟ فقال بعضهم لبعضٍ هل أنتم مُطَّلعونَ عليهم، فاطَّلعوا عليهم في وسطِ الجحيم يعذَّبون، فقالوا لهم: {ما سَلَككم في سَقَرَ}؛ أي: أيُّ شيءٍ أدخلكم فيها؟ وبأيِّ ذنبٍ اسْتَحَقيْتُموها؟ فقالوا: {لم نَكُ من المصلِّينَ. ولم نكُ نطعِمُ المسكينَ}: فلا إخلاص للمعبودِ ولا إحسانَ ولا نفع للخلق المحتاجين، {وكنَّا نخوضُ مع الخائضينَ}؛ أي: نخوض بالباطل ونجادل به الحقَّ، {وكنَّا نكذِّبُ بيوم الدِّينِ}: هذه آثار الخوض بالباطل، وهو التَّكذيب بالحقِّ، ومن أحقِّ الحقِّ يوم الدين، الذي هو محلُّ الجزاء على الأعمال وظهور مُلك الله وحُكمه العدل لسائر الخلق، فاستمرَّ عَمَلُنا على هذا المذهب الباطل {حتَّى أتانا اليقين}؛ أي: الموت، فلما ماتوا على الكفر؛ تعذَّرت حينئذٍ عليهم الحِيَلُ، وانسدَّ في وجوههم باب الأمل. {فما تَنفَعُهم شفاعةُ الشَّافعين}؛ لأنَّهم لا يشفعون إلاَّ لِمَنِ ارتضى، وهؤلاء لا يرضى الله أعمالهم.
(38 - 48) (﴿كُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا كَسَبَتۡ رَهِينَةٌ﴾) هرکس در گرو کارهای بدی است که کرده است. پس در مقابل آن گروگان گرفته می‌شود، و آن کارها طوق گردنش خواهند بود و باعث گرفتار شدنش به عذاب می‌گردند. (﴿إِلَّآ أَصۡحَٰبَ ٱلۡيَمِينِ﴾) مگر کسانی که کارنامۀ اعمالشان به دست راست داده می‌شود و از سعادتمندان هستند. اینها گروگان گرفته نمی‌شوند، بلکه آزاد و شاد خواهند بود. (﴿فِي جَنَّٰتٖ يَتَسَآءَلُونَ عَنِ ٱلۡمُجۡرِمِينَ﴾) در باغ‌های بهشتی خواهند بود که همۀ خواسته‌هایشان در آن فراهم است و در آسایش کامل هستند. آنان رو به همدیگر می‌نمایند و از یکدیگر دربارۀ گناهکاران می‌پرسند که حالتشان چگونه شد؛ آیا آنچه را که خدا به آنها وعده داده بود یافتند؟ و برخی به برخی دیگر می‌گویند: «آیا از آنها خبر دارید؟». آنگاه آنان را در وسط دوزخ می‌بینند که عذاب داده می‌شوند. پس به آنان می‌گویند: (﴿مَا سَلَكَكُمۡ فِي سَقَرَ﴾) چه چیزی شما را وارد دوزخ گردانیده است؟ و به چه گناهی شما مستحق دوزخ شده‌اید؟ (﴿قَالُواْ لَمۡ نَكُ مِنَ ٱلۡمُصَلِّينَ وَلَمۡ نَكُ نُطۡعِمُ ٱلۡمِسۡكِينَ﴾) می‌گویند: از نمازگزاران نبودیم، و به بینوا خوراک نمی‌دادیم؛ پس آنها نه عبادت خدا را انجام داده‌اند، و نه به مردم نیازمند کمک کرده‌اند. (﴿وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ ٱلۡخَآئِضِينَ﴾) و به وسیلۀ باطل به مجادلۀ با حق می‌پرداختیم. (﴿وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوۡمِ ٱلدِّينِ﴾) و ما روز جزا را دروغ می‌انگاشتیم. و این آثار فرورفتن در باطل است که وقتی کسی در باطل فرو رود، حق را تکذیب می‌کند و از راست‌ترین حقیقت‌ها که روز قیامت است اعراض می‌نماید؛ قیامتی که محل جزای اعمال است. و جایی است که پادشاهی خدا و حکم دادگرانۀ او برای سایر مردم آشکار می‌گردد. پس این راه باطل را ادامه دادیم (﴿حَتَّىٰٓ أَتَىٰنَا ٱلۡيَقِينُ﴾) تا اینکه مرگ به سراغمان آمد. و هنگامی که بر کفر مردند، درِ همۀ آرزوها به رویشان بسته شد، و هیچ راه چاره‌ای برایشان نماند. (﴿فَمَا تَنفَعُهُمۡ شَفَٰعَةُ ٱلشَّٰفِعِينَ﴾) پس دیگر شفاعت و میانجی‌گری شفاعت‌کنندگان سودی به آنان نمی‌بخشد، چون شفاعت‌کنندگان فقط برای کسی شفاعت می‌نمایند که خداوند بپسندد. اما خداوند اعمال اینها را نمی‌پسندد. پس از اینکه خداوند سرنوشت مخالفان را بیان کرد، مشرکانی را که در قید حیات هستند مورد سرزنش و ملامت قرار داد و فرمود:
#
{49 ـ 53} فلمَّا بيَّن الله مآل المخالفين وبيَّن ما يفعل بهم؛ عطف على الموجودين بالعتاب واللوم، فقال: {فما لهم عن التَّذْكِرَةِ معرِضينَ}؛ أي: صادَّين غافلين عنها، {كأنَّهم}: في نفرتِهِم الشديدة منها {حمُرٌ مستنفرةٌ}؛ أي: [كأنّهم] حمُرُ وحشٍ نفرتْ؛ فنفَّر بعضُها بعضاً فزاد عَدْوُها، {فرَّتْ من قَسْوَرَةٍ}؛ أي: من صائدٍ ورامٍ يريدها أو من أسدٍ ونحوه، وهذا من أعظم ما يكون من النُّفور عن الحقِّ، ومع هذا النفور والإعراض يدَّعون الدَّعاوي الكبار؛ فيريد {كلُّ} واحد {منهم أن يُؤْتى صُحُفاً منشَّرةً}: نازلة عليه من السماء؛ يزعم أنَّه لا ينقاد للحقِّ؛ إلاَّ بذلك، وقد كذَّبوا؛ فإنَّهم لو جاءتهم كلُّ آيةٍ؛ لم يؤمنوا حتى يروا العذاب الأليم؛ لأنَّهم جاءتهم الآياتُ البيناتُ، التي تبيِّن الحقَّ وتوضِّحه؛ فلو كان فيهم خيرٌ؛ لآمنوا، ولهذا قال: {كلاَّ}؛ أي: لا نعطيهم ما طلبوا، وهم ما قصدوا بذلك إلاَّ التعجيز، {بل لا يخافونَ الآخرةَ}: فلو كانوا يخافونها؛ لما جرى منهم ما جرى.
(49 - 53) (﴿فَمَا لَهُمۡ عَنِ ٱلتَّذۡكِرَةِ مُعۡرِضِينَ﴾) پس آنان را چه شده است که از پند رویگردان و غافل هستند.  (﴿كَأَنَّهُمۡ﴾) آنها چنان از اندرز گریزان و متنفر هستند انگار (﴿حُمُرٞ مُّسۡتَنفِرَةٞ﴾) خرهای وحشی هستند که رم کرده‌اند. وقتی رم کنند، تندتر می‌دوند. (﴿فَرَّتۡ مِن قَسۡوَرَةِۢ﴾) گورخرانی که از دست شکارچی و یا از پیش شیری و امثال آن گریخته باشند. این بزرگ‌ترین گریز از حق است. آنها با وجود چنین گریز و رویگردانی، ادعاهای بزرگی می‌کنند. (﴿بَلۡ يُرِيدُ كُلُّ ٱمۡرِيٕٖ مِّنۡهُمۡ أَن يُؤۡتَىٰ صُحُفٗا مُّنَشَّرَةٗ﴾) بلکه هر کس از آنها می‌خواهد که به او صحیفه‌هایی گشوده داده شود؛ صحیفه‌هایی که از آسمان بر او نازل شود و ادعا می‌کند که تا چنین کاری انجام نشود از حق پیروی نخواهد کرد. حال آنکه دروغ می‌گویند؛ و اگر هر نشانه‌ای برای اینها بیاید، ایمان نمی‌آورند تا آنکه عذاب دردناک را ببینند؛ چون نشانه‌های روشنگری که حق را روشن و واضح می‌گرداند نزد آنها آمده است، پس اگر خیری در اینها ‌بود، ایمان می‌آوردند. بنابراین فرمود: (﴿كَلَّا﴾) آنچه را که می‌خواهند به آنها نمی‌دهیم، و آنها هدفشان فقط این است که بگویند خدا نمی‌تواند. (﴿بَل لَّا يَخَافُونَ ٱلۡأٓخِرَةَ﴾) بلکه اصلاً آنان از آخرت نمی‌ترسند، و اگر از آن می‌ترسیدند، چنین کارهایی از آنان سر نمی‌زد.
#
{54 ـ 56} {كلاَّ [إنَّه] تذكرةٌ}: الضمير إمَّا أن يعود على هذه السورة أو على ما اشتملتْ عليه من هذه الموعظة، {فَمَن شاء ذَكَرَهُ}: لأنَّه قد بيَّن له السبيل ووضَح له الدَّليل. {[وما يَذْكُرون] إلاَّ أن يشاءَ اللهُ}: فإنَّ مشيئة اللَّه نافذةٌ عامَّةٌ، لا يخرج عنها حادثٌ قليلٌ ولا كثيرٌ؛ ففيها ردٌّ على القدريَّة، الذين لا يُدْخِلون أفعال العباد تحت مشيئة الله، والجبريَّة، الذين يزعمون أنَّه ليس للعبد مشيئةٌ ولا فعلٌ حقيقةً، وإنَّما هو مجبور على أفعاله، فأثبت تعالى للعباد مشيئةً حقيقةً وفعلاً، وجعل ذلك تابعاً لمشيئته، و {وهو أهلُ التَّقوى وأهل المغفرةِ}؛ أي: هو أهل أن يُتَّقى ويُعبد؛ لأنَّه الإله الذي لا تنبغي العبادة إلاَّ له، وأهلٌ أن يَغْفِرَ لمن اتَّقاه واتَّبع رضاه.
(54 - 56) (﴿كَلَّآ إِنَّهُۥ تَذۡكِرَةٞ﴾) آن گونه نیست، به درستی که آن یادآوری است. ضمیر در(﴿إِنَّهُۥ﴾) یا به این سوره برمی‌گردد، و یا به موعظه‌ای که سوره در بر دارد. (﴿فَمَن شَآءَ ذَكَرَهُۥ﴾) پس هرکس می‌خواهد آن را یاد کند؛ چون این راه را برای او روشن گردانیده و دلیل را پیش روی او گذارده است. (﴿وَمَا يَذۡكُرُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ﴾) و پند نمی‌پذیرند مگر اینکه خدا بخواهد، چون مشیّت و خواست خداوند نافذ و فراگیر است و کوچک‌ترین اتفاقی بیرون از خواست خداوند صورت نمی‌پذیرد. در اینجا اعتقاد و نظریات قدریه رد شده ‌است؛ آنهایی که معتقدند کارهای بندگان تحت مشیّت و خواست خداوند انجام نمی‌گیرد. هم‌چنین ردی است بر جبریه که گمان می‌برند بنده هیچ اراده و خواستی ندارد و در حقیقت کاری انجام نمی‌دهد، بلکه او بر انجام دادن کارش مجبور است. پس خداوند ثابت کرد که بنده دارای خواست و ارادۀ حقیقی و فعلی است، اما خواست او تابع مشیّت و خواست خداوند می‌باشد. (﴿هُوَ أَهۡلُ ٱلتَّقۡوَىٰ وَأَهۡلُ ٱلۡمَغۡفِرَةِ﴾) خداوند سزاوار است که از خشم او پرهیز شود و مورد پرستش قرار گیرد چون او معبود به حقّی است که عبادت جز برای او شایستۀ کسی نیست، و سزاوار است که کسی را بیامرزد که از او می‌ترسد و دنبال رضایت اوست. پایان تفسیر سوره مدثر. ولله الحمد.
* * *