:
تفسير سوره ي ياسين
تفسير سوره ي ياسين
مکي و 83 آيه است.
بسم الله الرحمن الرحيم
: 1 - 12 #
{يس (1) وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ (2) إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ (3) عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (4) تَنْزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ (5) لِتُنْذِرَ قَوْمًا مَا أُنْذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ (6) لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَى أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ (7) إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِيَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ (8) وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ (9) وَسَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ (10) إِنَّمَا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ كَرِيمٍ (11) إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ (12)}.
يس؛ يا ، سين. وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ؛ سوگند به قرآن حکمت آميز . إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ ؛ که تو از پيامبران هستي . عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ؛ بر راهي راست. تَنزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ؛ قرآن از جانب آن پيروزمند مهربان ، نازل شده. لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ؛ تا مردمي را بيم دهي که پدرانشان بيم داده نشدند و در بي خبري بودند. لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَى أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ؛ وعده خدا در باره بيشترشان تحقق يافته و ايمان نمي آورند. إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِيَ إِلَى الأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ؛ و ما بر گردنهايشان تا زنخها غلها نهاديم ، چنان که سرهايشان به بالاست و پايين آوردن نتوانند. وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ؛ در برابرشان ديواري کشيديم و در پشت سرشان ديواري و بر چشمانشان ، نيزپرده اي افکنديم تا نتوانند ديد. وَسَوَاء عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ؛ تفاوتشان نکند ، چه آنها را بترساني و چه نترساني ، ايمان نمي آورند. إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّحْمَن بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ كَرِيمٍ؛ تنها ، تو کسي را بيم مي دهي که از قرآن پيروي کند و از خداي رحمان در نهان بترسد چنين کس را به آمرزش و مزد کرامند مژده بده. إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ؛ ما مردگان را زنده مي کنيم و هر کاري را که پيش از اين کرده اند و هراثري را که پديد آورده اند ، مي نويسيم و هر چيزي را در کتاب مبين شمارکرده ايم.
#
{2} هذا قسمٌ من الله تعالى بالقرآن الحكيم الذي وَصْفُهُ الحكمةُ، وهي وضعُ كلِّ شيءٍ موضعَه: وضعُ الأمر والنهي في المحلِّ اللائق بهما، ووضع الجزاء بالخير والشرِّ في محلِّهما اللائق بهما؛ فأحكامُهُ الشرعيَّةُ والجزائيةُ كلُّها مشتملةٌ على غاية الحكمة. ومن حكمة هذا القرآن أنه يجمع بين ذِكْر الحُكْم وحِكْمته، فينبِّه العقول على المناسبات والأوصاف المقتضية لترتيب الحكم عليها.
(2) در اینجا خداوند به قرآن حکیم سوگند می‌خورد، قرآنی که صفت آن حکیم بودن است. و حکمت؛ یعنی گذاشتن هر چیزی در جای مناسبش، و قرار دادن امر و نهی در جای مناسب آن. و قرار دادن جزای کارهای خیر و شر در جای مناسب آن. پس احکام شرعی و جزائی قرآن همه دارای نهایت حکمت می‌باشند. و از حکمت قرآن این است که هم حکم مسأله را بیان می‌کند و هم حکمت آن را بیان می‌دارد. پس عقل‌ها را از مناسبت‌ها و اوصافی که مقتضی ترتّب حکم بر آن می‌باشند آگاه می‌سازد.
#
{3} {إنَّك لَمِنَ المرسلينَ}: هذا المقسَم عليه، وهو رسالةُ محمد - صلى الله عليه وسلم -، وأنَّك يا محمد من جملة المرسلين، فلست ببدع من الرسل. وأيضاً؛ فجئت بما جاء به الرسل من الأصول الدينيَّة. وأيضاً؛ فمن تأمل أحوال المرسلين وأوصافهم وعرف الفرق بينهم وبين غيرهم؛ عرف أنَّك من خيار المرسلين بما فيك من الصفات الكاملة والأخلاق الفاضلة. ولا يخفى ما بين المقسَم به وهو القرآنُ الحكيم وبين المقسَم عليه وهو رسالةُ الرسول محمدٍ - صلى الله عليه وسلم - من الاتصال، وأنَّه لو لم يكن لرسالتِهِ دليلٌ ولا شاهدٌ إلاَّ هذا القرآن الحكيم؛ لكفى به دليلاً وشاهداً على رسالة محمد [- صلى الله عليه وسلم -]، بل القرآنُ العظيم أقوى الأدلةِ المتصلةِ المستمرةِ على رسالة الرسول، فأدلةُ القرآن كلُّها أدلةٌ لرسالة محمد - صلى الله عليه وسلم -.
(3) (﴿إِنَّكَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ﴾) چیزی که به آن سوگند خورده شده است، رسالت محمّد صلی الله علیه وسلم است؛ یعنی تو ای محمّد! از زمرۀ پیامبران هستی، و تو اوّلین و تازه‌ترین پیامبر نمی‌باشی. و نیز اصول دینی که پیامبران آورده‌اند تو هم آورده‌ای. و هرکس در حالات و اوصاف پیامبران تامّل کند و فرق پیامبران را با دیگران بداند، خواهد دانست که تو از پیامبران برگزیده هستی؛ چون دارای صفاتی کامل و اخلاقی نیکو می‌باشی. و پوشیده نیست که آنچه به آن سوگند یاد شده، حکیم بودن قرآن است؛ و آنچه برای آن سوگند یاد شده، رسالت محمّد صلی الله علیه وسلم است، و این دو با همدیگر مرتبط می‌باشند. و اگر برای اثبات رسالت پیامبر، دلیل و گواهی جز این قرآن نبود که سرشار از حکمت است، همین به عنوان دلیل و شاهد بر صدق رسالت او کافی بود، بلکه قرآن قوی‌ترین دلیل بر رسالت پیامبر است. پس همۀ دلایل قرآن دلیل‌هایی برای اثبات رسالت محمّد صلی الله علیه وسلم هستند.
#
{4} ثم أخبر بأعظم أوصاف الرسول - صلى الله عليه وسلم -، الدالَّة على رسالته، وهو أنَّه {على صراطٍ مستقيم}: معتدل، موصل إلى الله وإلى دار كرامته، وذلك الصراط المستقيم مشتملٌ على أعمال، وهي الأعمال الصالحة المصلحة للقلب والبدن والدنيا والآخرة، والأخلاق الفاضلة المزكِّية للنفس المطهِّرة للقلب المنمِّية للأجر، فهذا الصراط المستقيم الذي هو وصفُ الرسول - صلى الله عليه وسلم - ووصفُ دينه الذي جاء به. فتأمَّلْ جلالةَ هذا القرآن الكريم؛ كيف جَمَعَ بين القَسَم بأشرف الأقسام على أجلِّ مُقْسَم عليه، وخبرُ الله وحدَه كافٍ، ولكنَّه تعالى أقام من الأدلَّة الواضحة والبراهين الساطعةِ في هذا الموضع على صحَّة ما أقسم عليه من رسالة رسولِهِ ما نبَّهنا عليه وأشرنا إشارةً لطيفة لسلوك طريقه.
(4) سپس از بزرگ‌ترین صفت‌های پیامبر صلی الله علیه وسلم که بر رسالت او دلالت می‌نماید خبر داد، و آن این است که او (﴿عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ﴾) بر راه راست قرار دارد؛ راهی که میانه است و انسان را به خدا و به سرای بهشت می‌رساند. و این راه راست، مشتمل بر کارهای شایسته می‌باشد که قلب و بدن و دنیا و آخرت را اصلاح می‌کند؛ و مشتمل بر اخلاق فاضله‌ای است که نفس را تزکیه می‌نماید و دل را پاک می‌گرداند و پاداش را می‌افزاید. پس قرار داشتن بر این راه راست، صفت پیامبر صلی الله علیه وسلم است؛ و صفت دینی است که آن را آورده است. پس در شکوه و بزرگی این قرآن کریم بیندیش که چگونه با شریف‌ترین سوگند بر بزرگ‌ترین چیزی که برای اثبات آن قسم یاد می‌شود سوگند یاد کرده است. و فقط خبر دادن خداوند از مرسَل بودن پیامبر کافی بود، اما خداوند دلایل واضح و حجّت‌های روشنی در اینجا برای اثبات صحت آنچه بر آن قسم خورده که رسالت پیامبرش می‌باشد، بیان کرده؛ و ما را بدان گوشزد نموده، و برای درپیش گرفتن آن راه، ما را راهنمایی کرده است.
#
{5} وهذا الصراط المستقيم {تنزيلَ العزيزِ الرَّحيم}؛ فهو الذي أنزلَ به كتابَه وأنزلَه طريقاً لعبادِهِ موصلاً لهم إليه، فحماه بعزَّته عن التغيير والتبديل، ورَحِمَ به عبادَه رحمةً اتَّصلتْ بهم حتى أوصلتْهم إلى دار رحمته، ولهذا ختم الآية بهذين الاسمين الكريمين العزيز الرحيم.
(5) و این راه راست را (﴿تَنزِيلَ ٱلۡعَزِيزِ ٱلرَّحِيمِ﴾) خداوند چیره و مهربان فرو فرستاده است. پس اوست که کتابش را فرو فرستاده، و آن را راهی برای بندگانش قرار داده است تا آنها را به او برساند. او این راه و کتاب را، با قدرت خویش از هر نوع تغییر و تحریف حفاظت کرده، و با این کار بر بندگانش رحم نموده؛ رحمتی که همواره شامل حال آنهاست تا اینکه آنان را به سرای رحمت خدا می‌رساند. بنابراین آیه را با این دو اسم بزرگوار (﴿ٱلۡعَزِيزِ ٱلرَّحِيمِ﴾) به پایان رساند.
#
{6} فلما أقسم تعالى على رسالته، وأقام الأدلَّةَ عليها؛ ذَكَرَ شدَّةَ الحاجة إليها واقتضاءَ الضَّرورة لها، فقال: {لِتُنذِرَ قوماً ما أُنذِرَ آباؤهم فهم غافلونَ}: وهم العربُ الأميُّون، الذين لم يزالوا خالين من الكتب، عادمين الرسل، قد عَمَّتْهُمُ الجهالة وغمرتْهُمُ الضلالة، وأضْحَكوا عليهم وعلى سَفَهِهِم عقولَ العالمينَ، فأرسل الله إليهم رسولاً من أنفسهم يزكِّيهم، ويعلِّمهم الكتاب والحكمة وإن كانوا من قبل لَفي ضلال مُبين، فينذرُ العربَ الأميِّين ومَنْ لَحِقَ بهم من كلِّ أميٍّ، ويذكِّرُ أهل الكتب بما عندهم من الكتبِ؛ فنعمةُ الله به على العرب خصوصاً وعلى غيرِهم عموماً.
(6) وقتی خداوند بر رسالت پیامبر سوگند یاد کرد، و برای اثبات آن دلایلی را ارائه داد، نیاز به رسالت و ضرورت آن را بیان نمود و فرمود: (﴿لِتُنذِرَ قَوۡمٗا مَّآ أُنذِرَ ءَابَآؤُهُمۡ فَهُمۡ غَٰفِلُونَ﴾) تا قومی را بیم دهی که پدرانشان بیم داده نشده‌اند؛ و آنها عرب‌های بی‌سواد هستند که کتاب و پیامبری نداشته‌اند، و جهالت آنها را فرا گرفته، و گمراهی آنان را در خود فرو برده است. پس خداوند پیامبری از خودشان را به سوی آنها فرستاد تا آنان را تزکیه ‌نماید، و کتاب و حکمت را به آنها بیاموزد، گرچه قبل از آن در گمراهی آشکاری بودند. پس عرب‌های بی‌سواد و هر بی‌سواد دیگری را بیم می‌دهد، و اهل کتاب را یادآور می‌شود تا آنچه را که در کتاب‌هایشان آمده به یاد آورند. پس پیامبر برای عرب‌ها نعمتی ویژه، و برای دیگران نیز به طور عام رحمت و برکت است. کسانی که برای بیم دادنشان مبعوث گشته‌ای، بعد از آنکه آنها را هشدار دادی، به دو گروه تقسیم می‌شوند؛ گروهی آنچه را که تو آورده بودی رد کردند، و بیم دادن را نپذیرفتند. و آنها کسانی هستند که خداوند در موردشان فرموده است: (﴿لَقَدۡ حَقَّ ٱلۡقَوۡلُ عَلَىٰٓ أَكۡثَرِهِمۡ فَهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ﴾)
#
{7} ولكن هؤلاء الذين بُعِثْتَ [فيهم] لإنذارِهم بعدما أنذَرْتَهم انقسموا قسمين: قسمٌ ردَّ لما جئتَ به ولم يَقْبَلِ النِّذارة، وهم الذين قال الله فيهم: {لقد حَقَّ القولُ على أكْثَرِهم فهم لا يؤمنونَ}؛ أي: نفذ فيهم القضاءُ والمشيئةُ أنَّهم لا يزالون في كفرهم وشِرْكِهم، وإنَّما حقَّ عليهم القولُ بعد أن عُرِضَ عليهم الحقُّ فرفَضوه؛ فحينئذٍ عوقبوا بالطبع على قلوبهم.
(7) تقدیر و مشیّت خدا در مورد آنها تحقق یافته است، و آنها همواره در کفر و شرک خود باقی می‌مانند، و وعدۀ کیفر بر آنها تحقّق یافته است؛ زیرا بعد از آنکه حق بر آنها عرضه شد، آن را نپذیرفتند. پس در این وقت، به کیفر نپذیرفتن حق، بر دل‌هایشان مهر زده شد.
#
{8} وذَكَرَ الموانعَ من وصول الإيمان لقلوبهم، فقال: {إنَّا جَعَلْنا في أعناقِهِم أغلالاً}: وهي جمع غِلٍّ، والغلُّ ما يُغَلُّ به العُنُق؛ فهو للعنق بمنزلةِ القيد للرِّجْل. وهذه الأغلالُ التي في [الأذقان] عظيمةٌ قد وصَلَتْ {إلى}: أذقانهم، ورفعت رؤوسهم إلى فوق. {فهم مُقْمَحُونَ}؛ أي: رافعوا رؤوسهم من شدَّةِ الغلِّ الذي في أعناقهم؛ فلا يستطيعون أن يَخْفِضوها.
(8) سپس موانعی را که مانعِ رسیدن ایمان به دل‌هایشان می‌شود، بیان کرد و فرمود: (﴿إِنَّا جَعَلۡنَا فِيٓ أَعۡنَٰقِهِمۡ أَغۡلَٰلٗا﴾) ما به گردن‌هایشان طوق‌هایی افکنده‌ایم، و این طوق‌ها بزرگ هستند، (﴿فَهِيَ إِلَى ٱلۡأَذۡقَانِ﴾) که تا چانه‌هایشان می‌رسد و سرهایشان را رو به بالا نگاه می‌دارند. (﴿فَهُم مُّقۡمَحُونَ﴾) پس آنها از شدّت و سختی زنجیرهایی که بر گردن‌هایشان است، سرهایشان را رو به بالا نگاه داشته‌اند و نمی‌توانند آن را پایین آورند.
#
{9} {وجَعَلْنا مِن بينِ أيْديهم سَدًّا ومن خَلْفِهِم سَدًّا}؛ أي: حاجزاً يحجُزُهم عن الإيمان؛ {فهم لا يُبْصِرونَ}: قد غمرهم الجهلُ والشقاءُ من جميع جوانبهم، فلم تُفِدْ فيهم النِّذارةُ.
(9) (﴿وَجَعَلۡنَا مِنۢ بَيۡنِ أَيۡدِيهِمۡ سَدّٗا وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ سَدّٗا﴾) و در پیش روی ایشان و در پشت سرشان مانعی قرار داده‌ایم که آنها را از ایمان باز می‌دارد. (﴿فَأَغۡشَيۡنَٰهُمۡ فَهُمۡ لَا يُبۡصِرُونَ﴾) و بدین وسیله جلوی چشمانشان را گرفته‌ایم، پس آنها نمی‌بینند؛ و جهالت و بدبختی، آنان را از هر جهت فرا گرفته است؛ پس بیم دادن در مورد آنها مفید واقع نمی‌گردد.
#
{10} {وسواءٌ عليهم أأنذَرْتَهم أم لم تُنذِرْهُم لا يؤمنونَ}: وكيف يؤمِنُ من طبع على قلبه ورأى الحقَّ باطلاً والباطل حَقًّا؟!
(10) (﴿وَسَوَآءٌ عَلَيۡهِمۡ ءَأَنذَرۡتَهُمۡ أَمۡ لَمۡ تُنذِرۡهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ﴾) و چه آنان را بترسانی و چه ایشان را نترسانی، برایشان یکسان است و ایمان نمی‌آورند. و چگونه کسی ایمان می‌آورد که بر قلبش مهر زده شده، و حق را باطل دیده و باطل را حق می‌بیند؟!
#
{11} والقسم الثاني الذين قَبِلوا النِّذارَةَ وقد ذَكَرَهُم بقوله: {إنَّما تُنذِرُ}؛ أي: إنَّما تنفعُ نِذارَتُك ويَتَّعِظُ بنُصْحِكَ {مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ}؛ أي: من قصْدُهُ اتِّباع الحقِّ وما ذُكِّر به، {وخَشِيَ الرحمنَ بالغيبِ}؛ أي: مَنِ اتَّصف بهذين الأمرين: القصد الحسن في طلب الحقِّ، وخشية الله تعالى؛ فهم الذين ينتفعونَ برسالتِكَ ويَزْكُون بتعليمِكَ، وهذا الذي وُفِّقَ لهذين الأمرين، بشِّره {بمغفرةٍ}: لذُنوبه {وأجرٍ كريم}: لأعماله الصالحة ونيَّتِهِ الحسنةِ.
(11) و قسم دوّم کسانی هستند که بیم دادن در آنها تأثیر نموده است، و خداوند در مورد آنان چنین می‌فرماید: (﴿إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ ٱتَّبَعَ ٱلذِّكۡرَ﴾) بیم دادن تو فقط به کسانی فایده می‌دهد، و کسانی از نصیحت تو پند می‌پذیرند که هدفشان این است از حق و از آنچه بدان تذکر داده شده‌اند پیروی کنند. (﴿وَخَشِيَ ٱلرَّحۡمَٰنَ بِٱلۡغَيۡبِ﴾) و از خداوند رحمان در نهان می‌ترسند؛ یعنی هرکس به این دو صفت متصف باشد؛ با نیّتی نیکو در طلب حق باشد، و از خداوند بترسد، از رسالت تو بهره‌مند می‌شود و با تعلیم تو تزکیه می‌یابد. و هر کس به این دو امر توفیق یافت، (﴿فَبَشِّرۡهُ بِمَغۡفِرَةٖ وَأَجۡرٖ كَرِيمٍ﴾) به او مژده بده که گناهانش آمرزیده می‌شوند، و پاداشی ارزشمند در برابر کارهای شایسته و نیّت نیکش دریافت خواهد کرد.
#
{12} {إنَّا نحنُ نُحْيي الموتى}؛ أي: نبعثُهم بعد موتِهِم لِنُجازِيَهم على الأعمال، {ونَكْتُبُ ما قَدَّموا}: من الخير والشرِّ، وهو أعمالُهم التي عملوها وباشَروها في حال حياتِهِم، {وآثارَهُم}: وهي آثار الخير وآثارُ الشرِّ التي كانوا هم السببَ في إيجادها في حال حياتِهِم وبعدَ وفاتِهِم، وتلك الأعمال التي نشأت من أقوالِهِم وأفعالِهِم وأحوالِهِم؛ فكلُّ خيرٍ عمل به أحدٌ من الناس بسبب علم العبد وتعليمِهِ أو نُصحه أو أمرِهِ بالمعروف أو نهيِهِ عن المنكر أو علم أوْدَعَه عند المتعلِّمين أو في كتبٍ يُنْتَفَع بها في حياتِهِ وبعدَ موتِهِ أو عمل خيراً من صلاةٍ أو زكاةٍ أو صدقةٍ أو إحسانٍ فاقتدى به غيرُه، أو عمل مسجداً أو محلاًّ من المحالِّ التي يرتَفِقُ بها الناسُ وما أشبهَ ذلك؛ فإنَّها من آثارِهِ التي تُكْتَبُ له، وكذلك عمل الشرِّ، ولهذا: «من سنَّ سنَّةً حسنةً؛ فله أجْرُها وأجْرُ من عَمِلَ بها إلى يوم القيامةِ، ومن سنَّ سنَّة سيئة، فعليه وزرها ووزر من عمل بها إلى يوم القيامة». وهذا الموضع يبيِّنُ لك علوَّ مرتبة الدَّعوة إلى الله والهداية إلى سبيله بكلِّ وسيلةٍ وطريق موصل إلى ذلك، ونزول درجة الداعي إلى الشرِّ الإمام فيه، وأنَّه أسفل الخليقة وأشدُّهم جرماً وأعظمُهم إثماً، {وكلَّ شيءٍ}: من الأعمال والنيَّاتِ وغيرها {أحْصَيْناه في إمام مُبينٍ}؛ أي: كتاب هو أمُّ الكتب، وإليه مرجِعُ الكُتُب التي تكون بأيدي الملائكة، وهو اللوحُ المحفوظُ.
(12) (﴿إِنَّا نَحۡنُ نُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰ﴾) بدون شک، ما مردگان را پس از مرگشان زنده می‌گردانیم تا به خاطر کارهایی که کرده‌اند به آنان سزا وجزا بدهیم. (﴿وَنَكۡتُبُ مَا قَدَّمُواْ﴾) و کارهای نیک و بدی را که پیشاپیش فرستاده‌اند می‌نویسیم؛ و آن اعمالی است که در حال حیات و زندگی‌شان انجام داده‌اند. (﴿وَءَاثَٰرَهُمۡ﴾) و آنچه بر جای نهاده‌اند؛ و آن، آثار خیر و شری که آنها در دوران حیات خویش و بعد از مرگشان، سبب به وجود آمدن آن بوده‌اند؛ و کارهایی که به سبب گفته‌ها و کردارها و حالات آنان پدید آمده است؛ و هر کار خیری که مردم به سبب تعلیم و آموزش آنان یا نصیحت و یا به سبب امر به معروف و نهی از منکرشان انجام داده‌اند؛ و یا علمی که آن را به دانش آموزان آموخته و یا در کتاب‌هایی آن را برجای گذاشته‌اند که در دوران حیات آنان یا بعد از مردنشان از آن استفاده می‌شود؛ و یا کار خیری که انجام داده‌اند، از قبیل: نماز یا زکات یا صدقه و احسان؛ و یا کسی دیگر آنان را سرمشق خویش قرار داده، و به انجام این اعمال مبادرت می‌ورزد؛ یا مسجدی ساخته‌اند و یا جایی درست کرده‌اند که مردم از آن استفاده می‌برند، و امثال این، همه از آثار آنان هستند، و پاداش آن برایشان نوشته می‌شود. و همچنین عمل شرّ این‌گونه است. بنابراین «هرکس در اسلام شیوه و روشی نیکو بنیاد نهد، پاداش آن و پاداش کسی که تا قیامت به آن عمل ‌نماید به او می‌رسد. و هرکس در اسلام سنّت و روشی بد پایه‌گذاری کند، گناهش بر اوست و گناه کسانی که تا قیامت به آن عمل نمایند نیز بر اوست.» و این بیانگر بلندی مقام دعوت نمودن مردم به راه خدا، و هدایت کردن آنان با هر وسیله و طریق ممکن می‌باشد. نیز بیانگر پایین بودن مقام کسی است که به سوی شر دعوت می‌کند، و در راه آن گام برمی‌دارد. چنین فردی، فرومایه‌ترینِ مردم می‌باشد و گناه و جرم او از همه بیشتر است. (﴿وَكُلَّ شَيۡءٍ أَحۡصَيۡنَٰهُ فِيٓ إِمَامٖ مُّبِينٖ﴾) و همه چیز و همۀ اعمال و نیّت‌ها را در کتابی که اساس و مرجع همۀ کتاب‌هایی است که در دست فرشتگان‌اند، بر شمرده‌ایم؛ و آن کتاب، لوح محفوظ است.
: 13 - 32 #
{وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ (13) إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ (14) قَالُوا مَا أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا وَمَا أَنْزَلَ الرَّحْمَنُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَكْذِبُونَ (15) قَالُوا رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ (16) وَمَا عَلَيْنَا إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ (17) قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ (18) قَالُوا طَائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَئِنْ ذُكِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ (19) وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى قَالَ يَاقَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ (20) اتَّبِعُوا مَنْ لَا يَسْأَلُكُمْ أَجْرًا وَهُمْ مُهْتَدُونَ (21) وَمَا لِيَ لَا أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (22) أَأَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ يُرِدْنِ الرَّحْمَنُ بِضُرٍّ لَا تُغْنِ عَنِّي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا وَلَا يُنْقِذُونِ (23) إِنِّي إِذًا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ (24) إِنِّي آمَنْتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ (25) قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَالَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ (26) بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ (27) وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا كُنَّا مُنْزِلِينَ (28) إِنْ كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ (29) يَاحَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ (30) أَلَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لَا يَرْجِعُونَ (31) وَإِنْ كُلٌّ لَمَّا جَمِيعٌ لَدَيْنَا مُحْضَرُونَ (32)}.
وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءهَا الْمُرْسَلُونَ؛ داستان مردم آن قريه را برايشان بياور ، آنگاه که رسولان بدان جا آمدند. إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُم مُّرْسَلُونَ؛ نخست دو تن را به نزدشان فرستاديم و تکذيبشان کردند ، پس با سومي نيروشان داديم و گفتند : ما را براي هدايت شما فرستاده اند. قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمن مِن شَيْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ تَكْذِبُونَ؛ داستان مردم آن قريه را برايشان بياور ، آنگاه که رسولان بدان جا آمدند. قَالُوا رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ؛ نخست دو تن را به نزدشان فرستاديم و تکذيبشان کردند ، پس با سومي نيروشان داديم و گفتند : ما را براي هدايت شما فرستاده اند. وَمَا عَلَيْنَا إِلاَّ الْبَلاَغُ الْمُبِينُ؛ گفتند : شما انسانهايي همانند ما هستيد و خداي رحمان هيچ چيز نفرستاده است و شما جز دروغ نمي گوييد. قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ؛ گفتند : پروردگار ما مي داند که ما به سوي شما فرستاده شده ايم. قَالُوا طَائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَئِن ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ؛ و بر عهده ما جز پيام رسانيدن آشکارا هيچ نيست. وَجَاء مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى قَالَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ؛ گفتند : ما شما را به فال بد گرفته ايم اگر بس نکنيد سنگسارتان خواهيم ، کرد و شما را از ما شکنجه اي سخت خواهد رسيد. اتَّبِعُوا مَن لاَّ يَسْأَلُكُمْ أَجْرًا وَهُم مُّهْتَدُونَ؛ گفتند : شومي شما ، با خود شماست آيا اگر اندرزتان دهند چنين مي گوييد ? نه ، مردمي گزافکار هستيد. وَمَا لِي لاَ أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ؛ مردي از دوردست شهر دوان دوان آمد و گفت : اي قوم من ، از اين رسولان پيروي کنيد. أَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ آلِهَةً إِن يُرِدْنِ الرَّحْمَن بِضُرٍّ لاَّ تُغْنِ عَنِّي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا وَلاَ يُنقِذُونِ؛ از کساني که از شما هيچ مزدي نمي طلبند ، و خود مردمي هدايت يافته اند، پيروي کنيد. إِنِّي إِذًا لَّفِي ضَلاَلٍ مُّبِينٍ؛ چرا خدايي را که مرا آفريده و به نزد او بازگردانده مي شويد ، نپرستم إِنِّي آمَنتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ؛ آيا سواي او خداياني را اختيار کنم ، که اگر خداي رحمان بخواهد به من زياني برساند ، شفاعتشان مرا هيچ سود نکند و مرا رهايي نبخشند ? قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ؛ و در اين هنگام من در گمراهي آشکار باشم. بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ؛ من به پروردگارتان ايمان آوردم سخن مرا بشنويد. وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى قَوْمِهِ مِن بَعْدِهِ مِنْ جُندٍ مِّنَ السَّمَاء وَمَا كُنَّا مُنزِلِينَ؛ گفته شد : به بهشت در آي گفت : اي کاش قوم من مي دانستند. إِن كَانَتْ إِلاَّ صَيْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ؛ که پروردگار من مرا بيامرزيد و در زمره گرامي شدگان در آورد. يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُون؛ و از آن پس بر سر قوم او هيچ لشکري از آسمان فرو نفرستاديم و ما، فروفرستنده نبوديم. أَلَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنْ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لاَ يَرْجِعُونَ؛ آيا نديده اند که چه مردمي را پيش از آنها هلاک کرده ايم که ديگر به نزدشان باز نمي گردند. وَإِن كُلٌّ لَّمَّا جَمِيعٌ لَّدَيْنَا مُحْضَرُونَ؛ و کس نماند مگر آنکه نزد ما حاضرش آرند.
#
{13} أي: واضرِبْ لهؤلاء المكذِّبين برسالتك الرادِّين لدعوتِكَ مثلاً يعتبرونَ به ويكون لهم موعظةً إن وُفِّقوا للخيرِ، وذلك المثلُ أصحابُ القريةِ وما جرى منهم من التَّكذيب لرسل الله وما جرى عليهم من عقوبتِهِ ونَكاله، وتعيينُ تلك القريةِ لو كان فيه فائدةٌ؛ لعيَّنَها الله، فالتعرُّض لذلك وما أشبهه من باب التكلُّف والتكلُّم بلا علم، ولهذا إذا تكلَّم أحدٌ في مثل هذه الأمور؛ تجدُ عنده من الخَبْطِ والخَلْطِ والاختلاف الذي لا يستقرُّ له قرارٌ ما تعرِفُ به أنَّ طريقَ العلم الصحيح الوقوفُ مع الحقائق وتَرْكُ التعرُّض لما لا فائدة فيه، وبذلك تزكو النفسُ ويزيدُ العلمُ من حيث يظنُّ الجاهل أنَّ زيادتَه بذكر الأقوال التي لا دليلَ عليها ولا حُجَّةَ عليها ولا يَحْصُلُ منها من الفائدة إلاَّ تشويشُ الذهن واعتيادُ الأمور المشكوكِ فيها. والشاهدُ أنَّ هذه القريةَ جَعَلَها الله مثلاً للمخاطَبين. {إذ جاءها المُرْسَلونَ}: من الله تعالى؛ يأمُرونَهم بعبادةِ الله وحدَه وإخلاصِ الدين له، ويَنْهَوْنَهم عن الشرك والمعاصي.
(13) برای کسانی که رسالت تو را تکذیب می‌کنند و دعوتت را نمی‌پذیرند مثالی بزن که از آن عبرت بگیرند، و برایشان ـ اگر موفق به کسب خیر شوند ـ موعظه و پندی باشد. و این مثال، ساکنان قریه می‌باشد، و آنچه برای آنها به سبب تکذیب پیامبران خدا پیش آمد و به کیفر و عذاب خدا گرفتار شدند. و اگر ذکر نام این آبادی مهم ‌بود و فایده‌ای در بر ‌داشت، خداوند آن را مشخّص می‌کرد؛ پس چنانچه در صدد مشخّص نمودن این آبادی باشیم، خود را به تکلّف انداخته و بدون آگاهی سخن گفته‌ایم. بنابراین هر گاه کسی در این زمینه سخن بگوید، حرف بیهوده زده است. و طریق درست آن است که به حقایق بپردازیم، و از آنچه فایده‌ای ندارد پرهیز کنیم. و به این صورت انسان تزکیه می‌شود، و علمش افزون می‌گردد. و فرد جاهل گمان می‌برد که علم و دانش او، با ذکر اقوالی که دلیلی بر صحّت آن نیست، اضافه می‌گردد. اما اینها علم را اضافه نمی‌کند، و فایده‌ای جز تشویش ذهن و عادت کردن به امور مشکوک در بر ندارد. و شاهد و منظور در این مطلب آن است که خداوند این آبادی را مثالی برای مخاطبان بیان نموده است: (﴿إِذۡ جَآءَهَا ٱلۡمُرۡسَلُونَ﴾) آنگاه که فرستادگان خدا به سوی آنان آمدند، و آنها را به عبادت خدای یکتا و یگانه‌پرستی فرمان دادند، و از شرک و گناهان نهی ‌کردند.
#
{14} {إذ أرْسَلْنا إليهم اثْنَيْنِ فكذَّبوهما فَعَزَّزْنا بثالثٍ}؛ أي: قوَّيْناهما بثالثٍ، فصاروا ثلاثةَ رسل؛ اعتناءً من الله بهم، وإقامةً للحجَّة بتوالي الرسل إليهم، {فقالوا} لهم: {إنَّا إليكُم مُرْسَلونَ}.
(14) (﴿إِذۡ أَرۡسَلۡنَآ إِلَيۡهِمُ ٱثۡنَيۡنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزۡنَا بِثَالِثٖ﴾) آنگاه که دو نفر از فرستادگان خود را به سوی آنها فرستادیم، پس آن دو را تکذیب کردند، سپس ما آنها را با فرد سومی تقویت نمودیم، و آنها سه پیامبر شدند؛ و این به خاطر آن بود که خداوند به اهالی آن شهر توجّه خاصّی داشت، و می‌خواست با پی در پی فرستادن پیامبرانش به سوی آنها، بر آنان اقامۀ حجت نماید. (﴿فَقَالُوٓاْ﴾) پس فرستادگان به آنها گفتند: (﴿إِنَّآ إِلَيۡكُم مُّرۡسَلُونَ﴾) ما به سوی شما فرستاده شده‌ایم.
#
{15} فأجابوهم بالجوابِ الذي ما زال مشهوراً عند من ردَّ دعوةَ الرُّسل، فقالوا: {ما أنتُم إلاَّ بشرٌ مثلُنا}؛ أي: فما الذي فضَّلَكم علينا وخصَّكم من دوننا؟! قالت الرسل لأممهم: إن نحنُ إلاَّ بشرٌ مثلُكم، ولكن [اللَّهَ] يمنُّ على من يشاءُ من عبادِهِ، {وما أنزل الرحمنُ من شيءٍ}؛ أي: أنكروا عمومَ الرسالةِ، ثم أنكروا أيضاً المخاطبين لهم، فقالوا: {إنْ أنتُم إلاَّ تكذِبونَ}.
(15) آنها جوابی به آنان دادند که این پاسخ همواره میان کسانی که دعوت پیامبران را نپذیرفته‌اند مشهور بوده است: (﴿قَالُواْ مَآ أَنتُمۡ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُنَا﴾) در پاسخ به پیامبران گفتند: شما جز انسان‌هایی همچون ما نیستید؛ پس چه چیزی شما را بر ما برتری داده و شما را ویژه گردانیده، و چنین منزلتی را به ما نداده است؟ پیامبران به امّت‌هایشان گفتند: ﴿إِن نَّحۡنُ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَمُنُّ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ﴾ ما جز انسان‌هایی همانند شما نیستیم، ولی خداوند بر هر کس از بندگانش که بخواهد منّت می‌گذارد. (﴿وَمَآ أَنزَلَ ٱلرَّحۡمَٰنُ مِن شَيۡءٍ﴾) و خداوند مهربان چیزی فرو نفرستاده است؛ یعنی رسالت را به طور کلّی انکار کردند، سپس رسالت کسانی را نیز که آنها را مورد خطاب قرار می‌دادند تکذیب کردند، و گفتند: (﴿إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا تَكۡذِبُونَ﴾) شما جز دروغ نمی‌گوئید.
#
{16} فقالت هؤلاء الرسل الثلاثة: {ربُّنا يعلم إنَّا إليكُم لَمُرْسَلونَ}: فلو كنَّا كاذبينَ؛ لأظهر اللَّهُ خِزْيَنا ولبادَرَنا بالعقوبة.
(16) پس این سه پیامبر گفتند: (﴿رَبُّنَا يَعۡلَمُ إِنَّآ إِلَيۡكُمۡ لَمُرۡسَلُونَ﴾) پروردگارمان می‌داند که ما به سوی شما فرستاده شده‌ایم؛ و اگر ما دروغگو باشیم، خداوند ما را رسوا می‌سازد و فوراً ما را به عذاب گرفتار خواهد کرد.
#
{17} {وما علينا إلاَّ البلاغُ المُبينُ}؛ أي: البلاغ المبينُ الذي يحصُلُ به توضيحُ الأمور المطلوب بيانها، وما عدا هذا من آيات الاقتراح أو من سرعةِ العذاب؛ فليس إلينا، وإنَّما وظيفتُنا التي هي البلاغُ المبينُ قُمْنا بها وبيَّنَّاها لكم؛ فإنِ اهْتَدَيْتُم؛ فهو حظُّكم وتوفيقُكم، وإن ضَلَلْتُم؛ فليس لنا من الأمر شيءٌ.
(17) (﴿وَمَا عَلَيۡنَآ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ﴾) آنچه وظیفۀ ماست، فقط رساندن آشکار است که با آن، امور مطلوب کاملاً واضح می‌گردد؛ و غیر از این، معجزاتی که پیشنهاد می‌شود یا اینکه عذاب زودتر آورده شود، در اختیار ما نیست. تنها وظیفۀ ما رساندن است، و ما آن را انجام داده‌ایم و برایتان بیان کرده‌ایم. پس اگر شما هدایت شوید، این سعادت و توفیق شماست؛ و اگر گمراه گردید، ما اختیاری نداریم.
#
{18} فقال أصحاب القرية لرُسُلِهِم: {إنَّا تَطَيَّرْنا بكُم}؛ أي: لم نر على قدومكم علينا واتِّصالكم بنا إلاَّ الشرَّ، وهذا من أعجب العجائب؛ أن يُجْعَلَ من قَدِمَ عليهم بأجَلِّ نعمةٍ يُنْعِمُ اللهُ بها على العبادِ وأجلِّ كرامةٍ يكرِمُهم بها، وضرورتهم إليها فوق كلِّ ضرورةٍ، قد قدم بحالة شَرٍّ زادت على الشرِّ الذي هم عليه واستشأموا بها، ولكنَّ الخِذْلانَ وعدمَ التوفيق يَصْنَعُ بصاحبِهِ أعظمَ مما يَصْنَعُ به عدوُّه، ثم توعَّدوهم فقالوا: {لَئِن لم تَنتَهوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ}؛ أي: لَنَقْتُلَنَّكم رجماً بالحجارةِ أشنع القتلات، {ولَيَمَسَّنَّكُم مِنَّا عذابٌ أليمٌ}.
(18) اهالی آن شهر به پیامبران‏شان گفتند: (﴿إِنَّا تَطَيَّرۡنَا بِكُمۡ﴾) از آمدن شما و ارتباط برقرار کردنتان با ما، چیزی جز شرّ و بدی ندیدیم. و این شگفت‌ترین چیز است که کسی بزرگ‌ترین نعمتی را ـ که خداوند بر بندگان انعام می‌کند و نیاز بندگان به این نعمت از هر نیاز دیگری مقدم‌تر است ـ برای آنان بیاورد، به او بگویند: بدترین شرّ را آورده‌ای، و جز شرّ بر ما نیفزوده‌ای، و او را به شگون و فال بد بگیرند. ولی توفیق نیافتن انسان، کاری می‌کند که دشمنش با او آن کار را نمی‌کند. سپس آن سه پیامبر را تهدید کردند و گفتند: (﴿لَئِن لَّمۡ تَنتَهُواْ لَنَرۡجُمَنَّكُمۡ﴾) اگر دست برندارید، شما را به بدترین صورت خواهیم کشت؛ یعنی سنسگسارتان خواهیم کرد.(﴿وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٞ﴾) و از سوی ما به شما عذابی دردناک خواهد رسید.
#
{19} فقالت لهم رسلهم: {طائِرُكُم معكم}: وهو ما معهم من الشركِ والشرِّ المقتضي لوقوع المكروِه والنقمةِ وارتفاع المحبوبِ والنعمةِ. {أإن ذُكِّرْتُم}؛ أي: بسبب أنَّا ذكَّرْناكم ما فيه صلاحُكُم وحظُّكُم قلتُم لنا ما قلتُم، {بل أنتُم قومٌ مسرِفونَ}: متجاوِزونَ للحدِّ مُتَجَرْهِمونَ في قولِكُم. فلم يزِدْهم دعاؤُهم إلاَّ نفوراً واستكباراً.
(19) پیامبران‏شان به آنها گفتند: (﴿طَٰٓئِرُكُم مَّعَكُمۡ﴾) شومی خودتان، با خودتان همراه است؛ و آن شرک و شرّی بود که بر آن بودند. و این، سبب پیش آمدن عذاب و ناخوشی، و از بین رفتن نعمات و برکات است. (﴿أَئِن ذُكِّرۡتُم﴾) آیا به سبب اینکه ما شما را به چیزی پند می‌دهیم که صلاح شما در آن می‌باشد و موجب سعادتمندی شماست، به ما چنین می‌گویید؟ (﴿بَلۡ أَنتُمۡ قَوۡمٞ مُّسۡرِفُونَ﴾) بلکه حقیقت آن است که شما گروهی متجاوزید، و سخن گزاف می‌گویید. پس دعوت کردن پیامبران، چیزی جز گریز و استکبار بر آنها نیفزود.
#
{20} {وجاء من أقصى المدينةِ رجلٌ يسعى}: حرصاً على نُصْح قومِهِ حين سمعَ ما دَعَتْ إليه الرسل وآمنَ به وعلم ما ردَّ به قومُه عليهم، فقال لهم: {يا قوم اتَّبِعوا المرسلينَ}: فأمَرَهُم باتِّباعهم، ونَصَحَهم على ذلك، وشهد لهم بالرسالة.
(20) (﴿وَجَآءَ مِنۡ أَقۡصَا ٱلۡمَدِينَةِ رَجُلٞ يَسۡعَىٰ﴾) و از دورترین نقطۀ آن شهر، مردی شتابان آمد؛ چون به نصیحت کردن قومش علاقه‌مند بود. او وقتی آنچه را که پیامبران بدان دعوت می‌کردند شنید و به آن ایمان آورد، و از پاسخی که قومش در جواب پیامبران گفته بودند آگاهی ‌یافت؛ به سوی قوم خود آمد و گفت: (﴿يَٰقَوۡمِ ٱتَّبِعُواْ ٱلۡمُرۡسَلِينَ﴾) ای قوم من! از پیامبران پیروی کنید. پس آنها را به پیروی کردن از فرستادگان خدا فرمان داد، و در این باره آنها را نصیحت کرد، و بر صحّت رسالت پیامبران گواهی داد.
#
{21} ثم ذكر تأييداً لما شهد به ودعا إليه، فقال: {اتَّبِعوا مَن لا يَسْألُكُم أجراً}؛ أي: اتَّبِعوا مَنْ نَصَحَكُم نُصْحاً يعودُ إليكم بالخير، وليس يريدُ منكم أموالَكُم ولا أجراً على نصحِهِ لكم وإرشادِهِ؛ فهذا موجبٌ لاتِّباع مَنْ هذا وصفُهُ. بقي أن يُقالَ: فلعلَّه يَدْعو ولا يأخُذُ أجرةً ولكنَّه ليس على الحقِّ، فدَفَعَ هذا الاحتراز بقوله: {وهم مهتدونَ}: لأنهم لا يَدْعون إلاَّ لما يَشْهَدُ العقلُ الصحيح بحُسْنِهِ، ولا يَنْهَوْنَ إلاَّ بما يشهدُ العقلُ الصحيح بقُبْحِهِ.
(21) سپس در تایید آنچه به آن شهادت داده و به آن فرا خوانده بود، گفت: (﴿ٱتَّبِعُواْ مَن لَّا يَسۡ‍َٔلُكُمۡ أَجۡرٗا﴾) از کسانی پیروی کنید که شما را نصیحت می‌کنند و فایدۀ آن به شما بر می‌گردد؛ و هدف آنها از نصیحت کردنتان، به چنگ آوردن اموالتان نیست، و مزد دعوت و نصیحت خود را از شما نمی‌خواهند. پس کسی که چنین است، باید از او پیروی کرد. ولی احتمالاً کسی بگوید: او دعوت می‌کند و مزدی هم نمی‌گیرد اما برحق نیست، پس این توهم را دفع کرد و گفت: (﴿وَهُم مُّهۡتَدُونَ﴾) و آنها راه یافته‌اند؛ چون آنان تنها به چیزی فرامی‌خوانند که عقل به خوب بودن آن گواهی می‌دهد، و تنها از چیزی نهی می‌کنند که عقل به زشت و قبیح بودن آن گواهی می‌دهد.
#
{22 ـ 25} فكأنَّ قومَه لم يَقْبَلوا نُصْحَهُ، بل عادوا لائمين له على اتِّباع الرسل وإخلاص الدين لله وحده، فقال: {وما لي لا أعبُدُ الذي فَطَرَني وإليه تُرْجَعونَ}؛ أي: وما المانعُ لي من عبادةِ مَنْ هو المستحقُّ للعبادة؛ لأنَّه الذي فَطَرني وخَلَقَني ورَزَقَني وإليه مآل جميع الخلق فيجازيهم بأعمالهم؛ فالذي بيدِهِ الخَلْقُ والرزقُ والحكمُ بين العباد في الدُّنيا والآخرة هو الذي يَسْتَحِقُّ أن يُعْبَدَ ويُثْنى عليه ويُمَجَّدَ دون مَنْ لا يملِكُ نفعاً ولا ضرًّا ولا عطاءً ولا منعاً ولا موتاً ولا حياةً ولا نشوراً، ولهذا قال: {أأتَّخِذُ من دونِهِ آلهةً إن يُرِدْنِ الرحمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عنِّي شفاعَتُهُم شيئاً}: لأنَّه لا أحدَ يشفع عند الله إلاَّ بإذنِهِ؛ فلا تُغْني شفاعتُهم عني شيئاً {ولا هم يُنقِذونِ}: من الضُّرِّ الذي أرادَه اللهُ بي. {إنِّي إذاً}؛ أي: إن عبدتُ آلهةً هذا وصفُها {لَفي ضلال مُبينٍ}: فجمع في هذا الكلام بين نُصحهم، والشهادةِ للرسُل بالرسالةِ والاهتداءِ، والإخبار بتعيُّن عبادة الله وحدَه، وذكر الأدلَّة عليها، وأنَّ عبادة غيرِهِ باطلةٌ، وذَكَرَ البراهينَ عليها والأخبارَ بضلال مَنْ عَبَدَها، والإعلان بإيمانِهِ جَهْراً مع خوفِهِ الشديد من قتلهم، فقال: {إنِّي آمنتُ بربِّكُم فاسمعونِ}.
(22 - 25) قومش نصیحت او را نپذیرفتند، و او را به خاطر پیروی از پیامبران و یگانه پرستی سرزنش کردند. پس او گفت: (﴿وَمَا لِيَ لَآ أَعۡبُدُ ٱلَّذِي فَطَرَنِي وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ﴾) چه چیزی مرا از پرستش خدایی که سزاوار بندگی است باز می‌دارد، و چرا خدا را پرستش نکنم درحالی که او مرا آفریده و روزی داده است، و همۀ خلق به سوی او باز می‌گردند و آنها را طبق کارهایشان سزا و جزا خواهد داد؟ پس کسی که آفرینش و روزی دادن و حکم نمودن در میان بندگان در دنیا و آخرت به دست او می‌باشد، سزاوار است تا پرستش شود و تمجید و تعریف گردد، نه کسی که هیچ سود و زیانی در اختیار او نیست، و بخشیدن و محروم کردن و مرگ و زندگی در دست او نیست. بنابراین فرمود: (﴿ءَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةً إِن يُرِدۡنِ ٱلرَّحۡمَٰنُ بِضُرّٖ لَّا تُغۡنِ عَنِّي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيۡ‍ٔٗا﴾) آیا غیر از الله معبودهایی را پرستش کنم که اگر خداوند مهربان بخواهد به من زیانی برساند، شفاعت و میانجیگری ایشان هیچ چیزی را از من دور نخواهد کرد؛ چون هیچ کس پیش خداوند جز با اجازۀ او نمی‌تواند شفاعت کند. پس شفاعت آنان، هیچ چیزی را از من دور نخواهد کرد. (﴿وَلَا يُنقِذُونِ﴾) و مرا از زیانی که خداوند بخواهد به من برساند، نجات نخواهد داد.  (﴿إِنِّيٓ إِذٗا﴾) اگر چنین معبودانی را پرستش کنم، آنگاه من، (﴿لَّفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ إِنِّيٓ ءَامَنتُ بِرَبِّكُمۡ فَٱسۡمَعُونِ﴾) در گمراهی آشکاری خواهم بود. همانا من به پروردگار شما ایمان آورده‌ام، پس بشنوید. در این سخن، هم آنها را نصیحت کرده، و هم به رسالت پیامبران و راه یافتن آنها گواهی داده، و خبر داده است که فقط باید خداوند به تنهایی بندگی و پرستش شود. و دلایل این امر را بیان نموده، و این را ذکر کرده که عبادتِ غیر خداوند باطل است؛ و دلایل آن را نیز ذکر نموده و خبر داده که هرکس غیر از خداوند را پرستش کند، گمراه است. سپس ایمان خود را آشکارا بیان کرد، هر چند که به شدّت از آنها می‌ترسید که او را بکشند. وقتی که این مطلب را بیان نمود، گفت من به پروردگارتان ایمان آورده‌ام؛ و قومش این سخن را شنیدند، او را کشتند.
#
{26 ـ 27} فقتله قومُه لمَّا سَمِعوا منه وراجَعَهم بما راجَعَهم به. {قيل}: له في الحال: {ادْخُلِ الجَنَّةَ}. فقال مخبراً بما وصل إليه من الكرامة على توحيدِهِ وإخلاصِهِ وناصحاً لقومه بعدَ وفاتِهِ كما نَصَحَ لهم في حياته: {يا لَيتَ قَومِي يَعلمُونَ. بمَا غَفَر لي ربِّي}؛ أي: بأي شيءٍ غفر لي فأزال عني أنواع العقوبات، {وجَعَلَني من المُكْرَمينَ}: بأنواع المَثوبات والمسرَّات؛ أي: لو وَصَلَ علمُ ذلك إلى قلوبهم؛ لم يقيموا على شركهم.
(26 - 27) (﴿قِيلَ ٱدۡخُلِ ٱلۡجَنَّةَۖ قَالَ يَٰلَيۡتَ قَوۡمِي يَعۡلَمُونَ﴾) فوراً به او گفته شد: وارد بهشت شو. او با خبر دادن از رسیدن به آنچه که در برابر توحید و یگانه پرستی به آن رسیده بود، و با لحنی خیرخواهانه برای قومش بعد از مرگش ـ آنچنان که در دوران زندگی نیز خیرخواه آنها بود ـ گفت: ای کاش قوم من می‌دانستند. (﴿بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي﴾) که چگونه پروردگارم مرا بخشید، و انواع کیفرها را از من دور کرد! (﴿وَجَعَلَنِي مِنَ ٱلۡمُكۡرَمِينَ﴾) و مرا با بهره‌مند نمودن از انواع پاداش‌ها و شادی‌ها، از زمرۀ گرامیان قرار داد؛ یعنی اگر آنها می‌دانستند، بر شرک خودشان باقی نمی‌ماندند.
#
{28} قال الله في عقوبة قومه: {وما أنزَلْنا على قومِهِ من بعدِهِ من جندٍ من السماءِ}؛ أي: ما احْتَجْنا أن نتكَلَّفَ في عقوبتهم فننزلَ جنداً من السماء لإتلافِهِم. {وما كُنَّا منزِلينَ}: لعدم الحاجةِ إلى ذلك، وعظمة اقتدارِ الله تعالى، وشدَّةِ ضعفِ بني آدم، وأنَّهم أدنى شيء يصيبهم من عذاب الله يكفيهم.
(28) خداوند در مورد سزا و کیفر قوم او فرمود: (﴿وَمَآ أَنزَلۡنَا عَلَىٰ قَوۡمِهِۦ مِنۢ بَعۡدِهِۦ مِن جُندٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ﴾) ما نیازی نداشتیم که در کیفر دادن آنها تکلّف کنیم، و از آسمان برای نابودی آنان لشکری را بفرستیم. (﴿وَمَا كُنَّا مُنزِلِينَ﴾) و ما فرو نفرستادیم، چون به این کار نیازی نبود، و توانایی خداوند بسیار گسترده می‌باشد، و انسان بسیار ضعیف و ناتوان است؛ و اگر کمترین چیزی از عذاب خدا به انسان‌ها برسد، برای نابودی آنان کفایت می‌کند.
#
{29} {إن كانتْ}؛ أي: ما كانت عقوبتُهم {إلاَّ صيحةً واحدةً}؛ أي: صوتاً واحداً تكلَّم به بعضُ ملائكة الله؛ {فإذا هم خامدونَ}: قد تقطَّعتْ قلوبُهم في أجوافهم وانْزَعَجوا لتلك الصيحةِ فأصبحوا خامدينَ لا صوتَ ولا حركةَ ولا حياةَ بعد ذلك العتوِّ والاستكبار ومقابلة أشرفِ الخَلْقِ بذلك الكلام القبيح وتجبُّرهم عليهم.
(29) (﴿إِن كَانَتۡ إِلَّا صَيۡحَةٗ وَٰحِدَةٗ﴾) کیفر و عذاب آنها جز یک صدا نبود که یکی از فرشتگان خدا سر داد، (﴿فَإِذَا هُمۡ خَٰمِدُونَ﴾) و ناگهان آنها در اثر این صدا همه خاموش شدند، و دل‌هایشان در درونشان پاره پاره گشت، و این صدا آنان را مضطرب ساخت و خاموش نمود؛ به‌گونه‌ای که نه صدایی داشتند و نه حرکتی. درحالی که پیش‌تر سرکشی و استکباری شدید از خود نشان می‌دادند، و با شریف‌ترین انسان‌ها روبه‌رو شدند و بر آنها طغیان کردند و با آنان مبارزه نمودند.
#
{30} قال الله مترحِماً للعبادِ: {يا حسرةً على العبادِ ما يأتيهم من رسول إلاَّ كانوا به يستهزِئونَ}؛ أي: ما أعظم شقاءَهم وأطولَ عناءَهم وأشدَّ جهلَهم حيث كانوا بهذه الصفةِ القبيحةِ التي هي سببٌ لكلِّ شقاءٍ وعذابٍ ونَكال.
(30) خداوند با ترحّم بر حال بندگان می‌فرماید: (﴿يَٰحَسۡرَةً عَلَى ٱلۡعِبَادِۚ مَا يَأۡتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ﴾) انسان‌ها چقدر بدبخت هستند و چقدر کینه‌توز و چقدر جاهل‌اند که چنین حالتی دارند، و این گونه با پیامبران برخورد می‌کنند که سبب هر نوع بدبختی و هر عذاب و شکنجه‌ای است!
#
{31 ـ 32} {ألم يروا كم أهلكنا قبلهم من القرون أنهم إليهم لا يرجعون. وإن كلُّ لمَّا جميعٌ لدينا محضرون}؛ يقول تعالى: ألم يَرَ هؤلاء ويَعْتَبِروا بِمَنْ قبلَهم من القرون المكذِّبة التي أهْلَكَها الله تعالى وأوقَعَ بها عقابَها، وأنَّ جميعَهم قد بادَ وهَلَكَ فلم يرجِعْ إلى الدُّنيا ولنْ يَرْجِعَ إليها، وسيعيدُ الله الجميع خلقاً جديداً، ويبعثُهُم بعد موتِهِم، ويحضُرونَ بين يديهِ تعالى؛ ليحكمَ بينهم بحكمِهِ العدل الذي لا يظلِمُ مثقالَ ذَرَّةٍ وإنْ تَكُ حسنةً يضاعِفْها، ويُؤْتِ من لَدُنْه أجراً عظيماً.
(31 - 32) خداوند متعال می‌فرماید آیا اینها نیندیشیده‌اند؛ و از کسانی که پیش از اینها بوده و پیامبران را تکذیب ‌کرده‌اند، عبرت نگرفته‌اند که خداوند آنها را هلاک کرد و کیفر خویش را بر آنها فرو آورد، و همۀ آنها نابود شدند و به دنیا باز نگشتند و هرگز به دنیا باز نخواهند گشت؟ و خداوند به همه آفرینشی تازه خواهد داد، و آنها را پس از مرگشان زنده خواهد کرد و پیش خداوند حاضر خواهند شد تا با حکم دادگرانۀ خویش میان آنها قضاوت و داوری نماید؛ خداوندی که به اندازۀ ذرّه‌ای ستم نمی‌کند، ﴿وَإِن تَكُ حَسَنَةٗ يُضَٰعِفۡهَا وَيُؤۡتِ مِن لَّدُنۡهُ أَجۡرًا عَظِيمٗا﴾ و اگر نیکی باشد، خداوند آن را چند برابر می‌نماید و از جانب خویش پاداشی بزرگ می‌دهد.
: 33 - 36 #
{وَآيَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ (33) وَجَعَلْنَا فِيهَا جَنَّاتٍ مِنْ نَخِيلٍ وَأَعْنَابٍ وَفَجَّرْنَا فِيهَا مِنَ الْعُيُونِ (34) لِيَأْكُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَمَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ أَفَلَا يَشْكُرُونَ (35) سُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنْفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا يَعْلَمُونَ (36)}.
وَآيَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ؛ نشانه عبرتي است برايشان ، زمين مرده که زنده اش ساختيم و از آن دانه اي که از آن مي خورند بيرون آورديم. وَجَعَلْنَا فِيهَا جَنَّاتٍ مِن نَّخِيلٍ وَأَعْنَابٍ وَفَجَّرْنَا فِيهَا مِنْ الْعُيُونِ؛ و در آن باغهايي از نخلها و تاکها پديد آورديم و چشمه ها روان ساختيم . لِيَأْكُلُوا مِن ثَمَرِهِ وَمَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ أَفَلَا يَشْكُرُونَ؛ تا از ثمرات آن و دسترنج خويش بخورند چرا سپاس نمي گويند ? سُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا يَعْلَمُونَ؛ منزه است آن خدايي که همه جفتها را بيافريد ، چه از آنچه زمين مي ، روياند و چه از نفسهايشان و چه آن چيزهايي که نمي شناسند.
#
{33} أي: {وآيةٌ لهم}: على البعثِ والنُّشور والقيام بين يدي الله تعالى للجزاء على الأعمال هذه {الأرضُ المَيْتَةُ}: أنزل الله عليها المطرَ فأحْياها بعد موتها، {وأخْرَجْنا منها حَبًّا فمنه يأكُلونَ}: من جميع أصناف الزُّروع ومن جميع أصناف النباتِ التي تأكُلُه أنعامُهم.
(33) (﴿وَءَايَةٞ لَّهُمُ ٱلۡأَرۡضُ ٱلۡمَيۡتَةُ أَحۡيَيۡنَٰهَا﴾) و نشانه‌ای برای آنان از قدرت خدا برای اثبات رستاخیز و حضور در نزد خداوند تا بر کارهایی که کرده‌اند جزا و سزا ببینند، زمین مرده است که خداوند بر آن باران فرو می‌فرستد؛ و پس از پژمرده شدنش، آن را زنده و خرّم می‌گرداند. (﴿وَأَخۡرَجۡنَا مِنۡهَا حَبّٗا فَمِنۡهُ يَأۡكُلُونَ﴾) و از آن دانه‌هایی بیرون آوردیم، از همۀ انواع کشتزارها و از همۀ انواع گیاهان که چهارپایانشان از آن می‌خورند
#
{34} {وجَعَلْنا فيها}؛ أي: في تلك الأرض الميتة {جَنَّاتٍ}؛ أي: بساتين فيها أشجارٌ كثيرةٌ، وخصوصاً النخيل والأعناب، اللذان هما أشرف الأشجار، {وفجَّرْنا فيها}؛ أي: في الأرض {من العيون}: جعلنا في الارض تلكَ الأشجارَ والنخيل والأعناب.
(34) (﴿وَجَعَلۡنَا فِيهَا﴾) و در این زمین مرده، (﴿جَنَّٰتٖ مِّن نَّخِيلٖ وَأَعۡنَٰبٖ﴾) باغ‌هایی قرار دادیم که در آن درختان زیادی است، به خصوص درختان خرما و انگور که بهترین درخت‌ها هستند. (﴿وَفَجَّرۡنَا فِيهَا مِنَ ٱلۡعُيُونِ﴾) و در زمین چشمه‌سارانی روان ساختیم.
#
{35} {لِيأكُلوا من ثمرِهِ}: قوتاً وفاكهةً وأدماً ولذَّةً. {و} الحال أنَّ تلك الثمار {ما} عملتها {أيديهم}: وليس لهم فيها صنعٌ ولا عملٌ، إنْ هو إلاَّ صنعةُ أحكم الحاكمين وخيرِ الرازقين، وأيضاً؛ فلم تَعْمَلْهُ أيديهم بطبخ ولا غيرِهِ، بل أوجد اللهُ هذه الثمارَ غير محتاجةٍ لطَبْخ ولا شيءٍ تؤخَذُ من أشجارِها فتُؤكَلُ في الحال. {أفلا يَشْكُرونَ}: مَنْ ساقَ لهم هذه النعم، وأسبغَ عليهم من جُودِهِ وإحسانِهِ ما به تَصْلُحُ أمورُ دينهم ودُنْياهم، أليس الذي أحْيا الأرض بعد موتِها فأنْبَتَ فيها الزُّروعَ والأشجارَ وأوْدَعَ فيها لذيذَ الثمار وأظهر ذلك الجنى من تلك الغصونِ وفَجَّرَ الأرضَ اليابسة الميتة بالعُيونِ بقادرٍ على أن يُحْيِيَ الموتى؟ بلى إنَّه على كل شيء قدير.
(35) در زمین درختان خرما و انگور را قرار داده‌ایم، (﴿لِيَأۡكُلُواْ مِن ثَمَرِهِۦ﴾) تا از میوۀ آن بخورند، و از آن لذّت ببرند، و از آن برای درست کردن خورش استفاده نمایند، (﴿وَمَا عَمِلَتۡهُ أَيۡدِيهِمۡ﴾) حال آنکه این میوه‌ها را دست‌های آنان درست نکرده است، و آنها برای پدید آمدن آن کاری نکرده‌اند، بلکه خداوند آن را ساخته است؛ خداوندی که دادگرترین داوران است، و بهترین روزی دهنده می‌باشد. و نیز این میوه‌ها را خداوند طوری درست کرده که نیازی به پختن و غیره ندارند، بلکه از درختان چیده ‌شده و خورده می‌شوند. (﴿أَفَلَا يَشۡكُرُونَ﴾) آیا سپاس خدایی را نمی‌گزارند که این نعمت‌ها را به سوی آنان روانه کرده است، و از جود و احسان خویش چیزهای فراوانی به آنها داده است که امور دین و دنیای آنها را بهبود می‌بخشد؟! آیا خدایی که زمین را پس از مردنش زنده گردانیده، و در آن کشتزارها و درختان رویانیده، و از زمین خشک چشمه سارانی روان ساخته است؛ توانایی ندارد که مردگان را زنده نماید؟ آری! او بر هر چیزی تواناست.
#
{36} {سبحانَ الذي خَلَقَ الأزواجَ كُلَّها}؛ أي: الأصناف كلَّها {مما تُنْبِتُ الأرضُ}: فَنَوَّعَ فيها من الأصناف ما يعسُرُ تعدادُهُ، {ومن أنفسِهِم}: فنوَّعَهم إلى ذكرٍ وأنثى، وفاوتَ بين خَلْقِهِم وخُلُقِهِم وأوصافهم الظاهرة والباطنة {وممَّا لا يعلمونَ}: من المخلوقات التي قد خُلِقَتْ وغابتْ عن عِلْمِنا، والتي لم تُخْلَقْ بعد؛ فسُبحانه وتعالى أن يكونَ له شريكٌ أو ظهيرٌ أو عوينٌ أو وزيرٌ أو صاحبةٌ أو ولدٌ أو سميٌّ أو شبيهٌ أو مثيلٌ في صفاتِ كماله ونعوتِ جلالِهِ، أو يُعْجِزَه شيءٌ يريدُه.
(36) (﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلۡأَزۡوَٰجَ كُلَّهَا﴾) پاک است خداوندی که همۀ گونه‌ها را آفریده است؛ (﴿مِمَّا تُنۢبِتُ ٱلۡأَرۡضُ﴾) انواع گونه‌ها که برشمردن آن دشوار است، از قبیل آنچه از زمین می‌روید، (﴿وَمِنۡ أَنفُسِهِمۡ﴾) و از جنس خود انسان‌ها که آنها را به دو صورت نر و ماده آفریده؛ و میان آفرینش و اخلاق هر یک و اوصاف ظاهری وباطنی آنها تفاوت‌ها قرار داده است، (﴿وَمِمَّا لَا يَعۡلَمُونَ﴾) و از مخلوقاتی که خداوند آفریده، و علم و آگاهی ما به آنها احاطه ندارد؛ و مخلوقاتی که هنوز آفریده نشده‌اند. پس پاک و منزه است خداوند ‌از اینکه شریکی داشته باشد، یا پشتیبان و یاور و وزیر، یا همسر و فرزند و همتایی داشته باشد، یا چیزی او را درمانده و ناتوان سازد.
: 37 - 40 #
{وَآيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُمْ مُظْلِمُونَ (37) وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَهَا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ (38) وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ (39) لَا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ (40)}.
وَآيَةٌ لَّهُمْ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ؛ شب نيز برايشان عبرتي ديگر است که روز را از آن بر مي کشيم و همه در تاريکي فرو مي روند. وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ؛ و آفتاب به سوي قرارگاه خويش روان است اين فرمان خداي پيروزمند و داناست. وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ؛ و براي ماه منزلهايي مقدر کرديم تا همانند شاخه خشک خرما باريک شود. لَا الشَّمْسُ يَنبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ؛ آفتاب را نسزد که به ماه رسد و شب را نسزد که بر روز پيشي گيرد و همه در فلکي شناورند.
#
{37} أي: {وآيةٌ لهم}: على نفوذِ مشيئتِهِ وكمال قدرتِهِ وإحيائِهِ الموتى بعد موتهم {الليلُ نسلخُ منه النهارَ}؛ أي: نزيل الضياءَ العظيمَ الذي طَبَّقَ الأرضَ فنبدِلُه بالظُّلمة ونُحِلُّها محلَّه؛ {فإذا هم مظلِمون}.
(37) (﴿وَءَايَةٞ لَّهُمُ﴾) و نشانه‌ای بر نفوذ و مشیّت خدا، و کمال قدرت او، و نشانه‌ای بر اینکه خداوند مردگان را پس از مرگشان زنده می‌نماید، (﴿ٱلَّيۡلُ نَسۡلَخُ مِنۡهُ ٱلنَّهَارَ﴾) شب است که این روشنایی بزرگ را که تمام زمین را فرا گرفته است از آن دور می‌کنیم، و آن را به تاریکی تبدیل می‌نماییم، و شب را در جای روز قرار می‌دهیم، (﴿فَإِذَا هُم مُّظۡلِمُونَ﴾) پس ناگهان تاریکی آنها را فرا می‌گیرد. و همچنین ظلمتی را که آنها را فرا گرفته است دور می‌کنیم، و خورشید را بر می‌آوریم که همه جا را روشن می‌کند، و مردم به دنبال زندگی و منافع خویش به هر سو پراکنده می‌شوند.
#
{38} وكذلك نزيلُ هذه الظلمةَ التي عَمَّتْهم وشَمِلَتْهم، فنُطْلِعُ الشمسَ، فتضيء الأقطار، وينتشر الخلقُ لمعايشهم ومصالحهم، ولهذا قال: {والشمسُ تجري لِمُسْتَقَرٍّ لها}؛ أي: دائماً تجري لمستقرٍّ لها، قدَّرها الله، لا تتعداه ولا تقصر عنه وليس لها تصرف في نفسها ولا استعصاء على قدرة الله تعالى. {ذلك تقدير العزيزِ}: الذي بعزَّتِهِ دَبَّرَ هذه المخلوقاتِ العظيمةَ بأكمل تدبيرٍ وأحسن نظام. {العليم}: الذي بعِلْمِهِ جَعَلَها مصالح لعبادِهِ ومنافعَ في دينِهِم ودُنياهم.
(38) بنابراین فرمود: (﴿وَٱلشَّمۡسُ تَجۡرِي لِمُسۡتَقَرّٖ لَّهَا﴾) و خورشید همواره در مسیری که قرارگاهش است، و خداوند برایش مقدّر و معیّن نموده است، حرکت می‌کند؛ و از آن فراتر نمی‌رود، و کمتر از آن نیز نمی‌رود، و خودش اختیاری ندارد و نمی‌تواند از قدرت خداوند سرپیچی کند. (﴿ذَٰلِكَ تَقۡدِيرُ ٱلۡعَزِيزِ﴾) این تقدیر خداوند تواناست که این مخلوقات را با بهترین نظام و کامل‌ترین تدبیر راه اندازی کرده است. (﴿ٱلۡعَلِيمِ﴾) خدایی دانا است، و خورشید را از روی آگاهی و علم خویش در راستای تامین منافع دینی و دنیوی بندگانش قرار داده است.
#
{39} {والقَمَرَ قدَّرْناه منازلَ}: ينزِلُها ، كلَّ ليلةٍ ينزِلُ منها واحدةً، {حتى}: يصغُرَ جدًّا فيعود {كالعُرْجونِ القديم}؛ أي: عُرجون النخلةِ الذي من قدمه نَشَّ وصَغُر حجمُهُ وانحنى، ثم بعد ذلك ما زال يزيدُ شيئاً فشيئاً حتى يتمَّ نورُه، وَيَتَّسِقَ ضياؤُه.
(39) (﴿وَٱلۡقَمَرَ قَدَّرۡنَٰهُ مَنَازِلَ﴾) و برای ماه منزلگاه‌هایی تعیین کرده‌ایم که هر شب در یکی از آنها قرار می‌گیرد، (﴿حَتَّىٰ عَادَ كَٱلۡعُرۡجُونِ ٱلۡقَدِيمِ﴾) تا اینکه بسیار کوچک می‌شود و مانند خوشۀ خشکیدۀ خرما، کوچک و قوسی شکل می‌گردد، سپس بر نور آن اضافه می‌شود تا اینکه نورش کامل می‌گردد و روشنایی، آن را فرا می‌گیرد.
#
{40} وكلٌّ من الشمس والقمر والليل والنهار قدَّره الله تقديراً لا يتعدَّاه، وكلٌّ له سلطانٌ ووقتٌ، إذا وُجِدَ؛ عُدِمَ الآخرَ، ولهذا قال: {لا الشمسُ ينبغي لها أن تُدْرِكَ القمرَ}؛ أي: في سلطانِهِ الذي هو الليل؛ فلا يمكنُ أن توجدَ الشمسُ في الليل، {ولا الليلُ سابِقُ النهارِ}: فيدخُلُ عليه قبل انقضاءِ سلطانِهِ. {وكلٌّ}: من الشمس والقمر والنجوم {في فَلَكٍ يَسْبِحونَ}؛ أي: يترَّددون على الدوام؛ فكلُّ هذا دليلٌ ظاهرٌ وبرهانٌ باهرٌ على عظمة الخالقِ وعظمةِ أوصافِهِ، خصوصاً وصفَ القدرةِ والحكمةِ والعلم في هذا الموضع.
(40) (﴿وَكُلّٞ﴾) و هر یک از ماه و خورشید و شب و روز را، خداوند با تقدیر و اندازه‌گیری خود اندازه‌گیری کرده است که از آن فراتر نمی‌روند؛ و هر یک از جدول زمانی خاصی برخوردار است؛ به گونه‌ای که هرگاه یکی آمد، دیگری می‌رود. بنابراین فرمود: (﴿لَا ٱلشَّمۡسُ يَنۢبَغِي لَهَآ أَن تُدۡرِكَ ٱلۡقَمَرَ﴾) نه خورشید را سزد که ماه را دریابد و در جدول زمانی آنکه شب است با آن جمع گردد. پس امکان ندارد که خورشید در شب وجود داشته باشد، (﴿وَلَا ٱلَّيۡلُ سَابِقُ ٱلنَّهَارِ﴾) و نه شب می‌تواند از روز جلو بیفتد، و قبل از تمام شدن جدول زمانی آن وارد قلمرو آن گردد، (﴿وَكُلّٞ فِي فَلَكٖ يَسۡبَحُونَ﴾) و هر یک از خورشید و ماه و ستارگان در مداری شناورند؛ یعنی همواره در حرکت‌اند. پس همۀ اینها دلیلی آشکار و حجّتی درخشان بر عظمت آفریننده و عظمت اوصاف اوست، به‌خصوص صفت قدرت و حکمت و علم وی که در اینجا به آنها اشاره شده است، و امور مذکور بیشتر از این سه صفت سرچشمه گرفته‌اند.
: 41 - 50 #
{وَآيَةٌ لَهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّيَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ (41) وَخَلَقْنَا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ مَا يَرْكَبُونَ (42) وَإِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلَا صَرِيخَ لَهُمْ وَلَا هُمْ يُنْقَذُونَ (43) إِلَّا رَحْمَةً مِنَّا وَمَتَاعًا إِلَى حِينٍ (44) وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّقُوا مَا بَيْنَ أَيْدِيكُمْ وَمَا خَلْفَكُمْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (45) وَمَا تَأْتِيهِمْ مِنْ آيَةٍ مِنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ (46) وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَنْ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ (47) وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (48) مَا يَنْظُرُونَ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ يَخِصِّمُونَ (49) فَلَا يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَلَا إِلَى أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ (50)}.
وَآيَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّيَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ؛ عبرتي ديگر براي آنها آنکه نياکانشان را در آن کشتي انباشته شده سوار، کرديم. وَخَلَقْنَا لَهُم مِّن مِّثْلِهِ مَا يَرْكَبُونَ؛ برايشان همانند کشتي چيزي آفريديم که بر آن سوار شوند. وَإِن نَّشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلَا صَرِيخَ لَهُمْ وَلَا هُمْ يُنقَذُونَ؛ و اگر مي خواستيم همه را غرقه مي ساختيم و آنها را هيچ فرياد رسي نبود ورهايي نمي يافتند. إِلَّا رَحْمَةً مِّنَّا وَمَتَاعًا إِلَى حِينٍ؛ جز به رحمت ما و برخورداري تا هنگام مرگ. وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّقُوا مَا بَيْنَ أَيْدِيكُمْ وَمَا خَلْفَكُمْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ؛ و آنگاه که به ايشان گفته شود که از آنچه در پيش روي داريد يا پشت سرمي گذاريد بترسيد ، شايد بر شما رحمت آرند ، روي بگردانند. وَمَا تَأْتِيهِم مِّنْ آيَةٍ مِّنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ؛ و هيچ آيه اي از آيات پروردگارشان برايشان نازل نشود جز آنکه از آن ، اعراض کنند. وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمْ اللَّهُ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ يَشَاء اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ؛ و چون گفته شود که از آنچه خدا روزيتان کرده است انفاق کنيد ، کافران به مؤمنان گويند : آيا کساني را طعام دهيم که اگر خدا مي خواست خود آنهارا طعام مي داد ? شما در گمراهي آشکار هستيد. وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ؛ و مي گويند : اگر راست مي گوييد ، اين وعده کي خواهد بود ? مَا يَنظُرُونَ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ يَخِصِّمُونَ؛ اينان انتظار يک بانگ سهمناک را مي برند ، تا بدان هنگام که سرگرم ستيزه هستند فرو گيردشان . فَلَا يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَلَا إِلَى أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ؛ آنچنان که ياراي وصيتي نداشته باشند و نتوانند نزد کسان خويش بازگردند.
#
{41} أي: ودليلٌ لهم وبرهانٌ على أنَّ اللهَ وحدَه المعبودُ؛ لأنَّه المنعِمُ بالنِّعم الصارف للنِّقم الذي من جملةِ نعمه {أنَّا حَمَلْنا ذُرِّيَّتَهم}: قال كثيرٌ من المفسِّرين: المرادُ بذلك آباؤهم.
(41) دلیل و نشانه‌ای دیگر بر اینکه خداوند به تنهایی معبود به حق می‌باشد، این است که نعمت‌ها را بخشیده و بلاها را دور گردانده است. از جمله نعمت‌های او این است که (﴿أَنَّا حَمَلۡنَا ذُرِّيَّتَهُمۡ﴾) بسیاری از مفسران می‌گویند: منظور از (﴿ذُرِّيَّتَهُمۡ﴾) پدران آنان است.
#
{42} {وخَلَقْنا لهم}؛ أي: للموجودين من بعدِهم {من مثلِهِ}؛ أي: من مثل ذلك الفلك؛ أي: جنسه {ما يَرْكَبونَ}: به. فذكر نعمتَه على الآباء بِحَمْلِهِم في السفن؛ لأنَّ النعمة عليهم نعمةٌ على الذُّرِّيَّة. وهذا الموضعُ من أشكل المواضع عليَّ في التفسير؛ فإنَّ ما ذَكَرَه كثيرٌ من المفسِّرين من أنَّ المرادَ بالذُّرِّيَّةِ الآباء مما لا يُعْهَدُ في القرآن إطلاقُ الذُّرِّيَّةِ على الآباء، بل فيه من الإبهام وإخراج الكلام عن موضوعِهِ ما يأباه كلامُ ربِّ العالمين وإرادتُه البيانَ والتوضيحَ لعبادِهِ. وثَمَّ احتمالٌ أحسنُ من هذا، وهو أنَّ المرادَ بالذُّرِّيَّةِ الجنسُ، وأنَّهم هم بأنفسهم؛ لأنَّهم هم من ذُرِّيَّةِ بني آدم، ولكن يَنْقُضُ هذا المعنى قوله: {وخَلَقْنا لهم من مثلِهِ ما يَرْكَبون}: إنْ أريدَ: وخَلَقْنا من مثل ذلك الفُلْك؛ أي: لهؤلاء المخاطبين ما يركبونَ من أنواع الفُلْك، فيكونُ ذلك تكريراً للمعنى تأباه فصاحةُ القرآن. فإنْ أريدَ بقوله: {وخَلَقْنا لهم من مثلِهِ ما يركبونَ}: الإبل التي هي سُفُن البرِّ؛ استقامَ المعنى واتَّضح؛ إلاَّ أنَّه يبقى أيضاً أن يكون الكلامُ فيه تشويشٌ؛ فإنَّه لو أُريد هذا المعنى؛ لقال: وآيةٌ لهم أنَّا حَمَلْناهم في الفُلْكِ المَشْحونِ وخَلَقْنا لهم من مثلِهِ ما يركبونَ، فأمَّا أنْ يُقالَ في الأول: حملنا ذريتهم، وفي الثاني: حملناهم؛ فإنَّه لا يظهرُ المعنى إلاَّ أنْ يقالَ: الضميرُ عائدٌ إلى الذُّرِّيَّةِ. والله أعلم بحقيقةِ الحال. فلمَّا وصلتُ في الكتابة إلى هذا الموضع؛ ظهر لي معنى ليس ببعيدٍ من مرادِ الله تعالى، وذلك أنَّ مَنْ عَرَفَ جلالة كتابِ الله وبيانَه التامَّ من كلِّ وجهٍ للأمور الحاضرة والماضية والمستقبلةِ، وأنَّه يَذْكُرُ من كلِّ معنى أعلاه وأكمل ما يكون من أحوالِهِ، وكانت الفُلْكُ من آياته تعالى ونعمِهِ على عباده من حين أنعم عليهم بتعلُّمها إلى يوم القيامةِ، ولم تزلْ موجودةً في كلِّ زمان إلى زمانِ المواجَهين بالقرآن، فلمَّا خاطبهم الله تعالى بالقرآن، وذَكَرَ حالةَ الفُلك، وعَلِمَ تَعالى أنَّه سيكونُ أعظمُ آياتِ الفلكِ في غير وقتهم وفي غير زمانهم حين يُعَلِّمُهُم صنعةَ الفُلك البحريَّة الشراعيَّة منها والنّارية والجويَّة السابحة في الجوِّ كالطيور ونحوها والمراكبِ البريَّة ممَّا كانت الآيةُ العظمى فيه لم توجَدُ إلاَّ في الذُّرِّيَّةِ؛ نبَّه في الكتاب على أعلى نوع من أنواع آياتها، فقال: {وآيةٌ لهم أنَّا حَمَلْنا ذُرِّيَّتَهُمْ في الفُلْكِ المشحونِ}؛ أي: المملوء ركباناً وأمتعةً، فحملهم الله تعالى، ونجَّاهم بالأسباب التي علَّمهم اللهُ بها من الغرق.
(42) (﴿وَخَلَقۡنَا لَهُم مِّن مِّثۡلِهِۦ مَا يَرۡكَبُونَ﴾) و برای کسانی که بعد از پدرانشان آمده‌اند همسان این کشتی؛ یعنی همسان جنس این کشتی، چیزهایی را آفریده‌ایم که بر آنها سوار می‌شوند. پس خداوند نعمت خویش را بر پدران بیان داشت که آنها را بر کشتی‌ها حمل نمود، چراکه اعطای نعمت به آنها به مثابۀ نعمت دادن به فرزندانشان است. این از مشکل‌ترین موارد تفسیر برای من است؛ زیرا بسیاری از مفسران ـ همان‌طور که ذکر شد ـ بیان کرده‌اند که منظور از ذریه در اینجا پدران هستند، در صورتی که در قرآن جایی وجود ندارد که ذریه به معنی پدران آمده باشد. بلکه این نوعی ایهام است که سخن را از موضوع خارج می‌کند؛ و خارج کردن سخن از موضوع، چیزی است که کلام پروردگار جهانیان آن را نمی‌پذیرد؛ چراکه خداوند می‌خواهد مطالب را برای بندگانش روشن نماید. احتمالی دیگر بهتر از این وجود دارد و آن اینکه منظور از ذریه، جنس است؛ یعنی منظور از ذریه، خود آنان می‌باشد؛ چرا که آنها خود از ذریۀ آدم می‌باشند. اما این معنی را آیۀ بعدی: (﴿وَخَلَقۡنَا لَهُم مِّن مِّثۡلِهِۦ مَا يَرۡكَبُونَ﴾) نقض می‌کند درحالی که اگر گفته شود معنی آیه این است که «برای این مخاطبان، همانند این کشتی، انواع کشتی‌ها را آفریده‌ایم که بر آنها سوار می‌شوند»، چون از حیث معنی، تکراری روی می‌دهد که فصاحت و شیواگویی قرآن آن را نمی‌پذیرد. و اگر منظور از (﴿وَخَلَقۡنَا لَهُم مِّن مِّثۡلِهِۦ مَا يَرۡكَبُونَ﴾) شتر باشد، که شترها کشتی خشکی هستند، معنی درست و واضح می‌گردد. اما اگر این معنی مراد باشد، مشکل به نوعی باقی می‌ماند که در سخن نوعی تشویش وجود دارد. و اگر چنین معنایی را مد‌ّ نظر داشت می‌فرمود: «وآیة لهم أنا حملناهم فی الفلک المشحون * وخلقنا لهم من مثله ما یرکبون» پس اگر در آیۀ اول بفرماید: (﴿حَمَلۡنَا ذُرِّيَّتَهُمۡ﴾[و منظور از ذریه، خود آنان باشد؛ یعنی خود آنان را حمل نمودیم] و در آیۀ دوم [که آن هم بر «حمل» دلالت می‌کند] بفرماید: «حملناهم» [یعنی آنان را بر شتر حمل نمودیم] در این حالت معنی روشن و واضح نخواهد بود، تا گفته نشود که ضمیر «هُمْ» در آیۀ دوم به «ذریه» بر می‌گردد. [آنگاه معنی دو آیه چنین خواهد بود: و نشانه‌ای دیگر برای آنان این است که ما آنان را بر کشتی مملو از سرنشین و کالا حمل نمودیم. نیز برای آنان همانند کشتی چیزی ـ یا چیزهایی ـ را درست کرده‌ایم که بر آن سوار می‌شوند. منظور از این چیز، شتر است]. خداوند حقیقت امر را بهتر می‌داند. وقتی که به اینجا رسیدم معنی دیگری به نظرم رسید که از مراد الهی دور نیست، و آن اینکه هر کس عظمت کتاب خداوند و بیانات کامل و شامل آن را در رابطه با امور حاضر و گذشته و آینده درک کند، در می‌یابد که قرآن بالاترین و کامل‌ترین حالات معنی و مفهوم را بیان می‌نماید، و معلوم است که کشتی‌ها از نشانه‌های خدا و نعمت‌هایش بر بندگان می‌باشند، و از زمانی که خداوند صنعت کشتی سازی را به بندگان آموخته تا روز قیامت مردم از این نعمت بهره‌مند می‌شوند. و این هنر قبلاً وجود داشت و تا زمان کسانی که مخاطب قرآن قرار گرفتند ادامه یافت.
#
{43} ولهذا نبَّههم على نعمتِهِ عليهم حيث أنْجاهم من الغرقِ مع قدرتِهِ على ذلك، فقال: {وإن نشأ نُغْرِقْهم فلا صريخَ لهم}؛ أي: لا أحد يصرُخُ لهم فيعاوِنُهم على الشدَّة ولا يزيلُ عنهم المشقَّة، {ولا هم يُنقَذونَ}: مما هم فيه.
(43) پس زمانی که خداوند آنها را با قرآن مورد خطاب قرار داد و حالت کشتی را بیان نمود و خداوند می‌دانست که بزرگ‌ترین نشانه‌های کشتی در زمان‌های بعدی ـ نه زمانی که آنان در آن به‌سر می‌برند ـ خواهد بود؛ آنگاه که خداوند ساختن کشتی‌های بادبانی و بخاری، و هواپیماها به انسان‌ها می‌آموزد که مانند پرندگان در فضا شناورند، و سواری‌هایی که در خشکی از آنها استفاده می‌شود ـ که این نشانه‌های بزرگ جز در زمان ذرّیۀ مخاطبان قرآن پدید نمی‌آیند ـ بالاترین انواع نشانه‌هایش را در این کتاب گوشزد نمود و فرمود: (﴿وَءَايَةٞ لَّهُمۡ أَنَّا حَمَلۡنَا ذُرِّيَّتَهُمۡ فِي ٱلۡفُلۡكِ ٱلۡمَشۡحُونِ﴾) ونشانه‌ای است برای آنان که ما ذریۀ آنان را در کشتی مملو از ایشان و کالاهایشان حمل می‌کنیم. پس خداوند آنها را بر کشتی‌ها سوار نمود؛ و با دانشی که به آنان آموخت، آنها را از غرق شدن نجات داد. بنابراین نعمت خود را بر آنان یادآور شد، و این که آنها را از غرق شدن نجات داد، با اینکه می‌توانست آنان را غرق نماید. پس فرمود: (﴿وَإِن نَّشَأۡ نُغۡرِقۡهُمۡ فَلَا صَرِيخَ لَهُمۡ﴾) و اگر بخواهیم آنان را غرق کنیم، هیچ کسی نیست که به فریادشان برسد، و آنها را بر سختی و مصایبی که دچارش شده‌اند یاری نماید، و مشقت را از آنان دور کند. (﴿وَلَا هُمۡ يُنقَذُونَ﴾) و نه از آنچه که در آن هستند نجات داده می‌شوند.
#
{44} {إلاَّ رحمةً مِنَّا ومتاعاً إلى حينٍ}: حيث لم نُغْرِقْهم لطفاً بهم وتمتيعاً لهم إلى حينٍ، لعلَّهم يرجِعونَ، أو يستدرِكون ما فَرَطَ منهم.
(44) (﴿إِلَّا رَحۡمَةٗ مِّنَّا وَمَتَٰعًا إِلَىٰ حِينٖ﴾) مگر اینکه رحمت ما به دادشان برسد و آنها را غرق نکنیم و مورد لطف قرار دهیم و تا مدتی بهره‌مندشان سازیم، تا شاید برگردند و یا کوتاهی‌هایی را که از آنها صادر شده است جبران سازند.
#
{45} {وإذا قيل لهمُ اتَّقوا ما بَيْنَ أيديكم وما خَلْفَكُم}؛ أي: من أحوال البرزخ والقيامةِ وما في الدُّنيا من العقوبات؛ {لعلَّكُم تُرْحَمونَ}: أعرضوا عن ذلك، فلم يرفعوا به رأساً، ولو جاءَتْهم كلُّ آيةٍ.
(45) (﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ٱتَّقُواْ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيكُمۡ وَمَا خَلۡفَكُم﴾) و هنگامی که به آنان گفته شود از احوال برزخ و قیامت و از عقوبت‌های دنیوی بترسید، (﴿لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ﴾) تا به شما رحم شود. از آن روی می‌گردانند و به آن توجّهی نمی‌کنند، گرچه نشانه‌های فراوانی به نزد آنها بیاید.
#
{46} ولهذا قال: {وما تأتيهم مِن آيةٍ مِن آياتِ ربِّهم إلاَّ كانوا عنها معرضينَ}: وفي إضافة الآياتِ إلى ربِّهم دليلٌ على كمالها ووضوحِها؛ لأنَّه ما أبين من آياتِ اللَّه ولا أعظم بياناً، وإنَّ من جملة تربيةِ الله لعبادِهِ أنْ أوصلَ إليهم الآياتِ التي يستدلُّون بها على ما ينفعُهم في دينهم ودنياهم.
(46) بنابراین فرمود: (﴿وَمَا تَأۡتِيهِم مِّنۡ ءَايَةٖ مِّنۡ ءَايَٰتِ رَبِّهِمۡ إِلَّا كَانُواْ عَنۡهَا مُعۡرِضِينَ﴾) در نسبت دادن نشانه‌ها به پروردگارشان، دلیلی بر کامل بودن و واضح بودن نشانه‌هاست، چون هیچ چیزی از نشانه‌های خدا بزرگ‌تر و روشن‌تر نیست. و از جمله تربیت الهی برای بندگانش، این است که نشانه‌هایی به آنها داده که آنها را در دین و دنیایشان سودمند خواهد کرد.
#
{47} {وإذا قيلَ لهم أنفِقوا ممَّا رَزَقَكُمُ اللهُ}؛ أي: من الرزق الذي مَنَّ به اللهُ عليكم، ولو شاء لَسَلَبَكُم إيَّاه، {قالَ الذين كَفَروا للذين آمنوا}: معارضينَ للحقِّ محتجِّين بالمشيئةِ: {أنُطْعِمُ مَن لو يشاءُ الله أطْعَمَهُ إنْ أنتُم}: أيها المؤمنون، لفي {ضلالٍ مبينٍ}: حيث تأمروننا بذلك، وهذا مما يدلُّ على جهلهم العظيم أو تجاهُلِهِم الوخيم؛ فإنَّ المشيئة ليست حجَّةً لعاصٍ أبداً؛ فإنَّه وإنْ كان ما شاءَ اللهُ كان، وما لم يشأ لم يكنْ؛ فإنَّه تعالى مَكَّنَ العبادَ وأعطاهم من القوَّةِ ما يقدرون على فعل الأمرِ واجتنابِ النَّهْي؛ فإذا تَرَكوا ما أمِروا به؛ كان ذلك اختياراً منهم لا جبراً لهم وقهراً.
(47) (﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ ٱللَّهُ﴾) و هنگامی که به آنان گفته شود از رزقی که خداوند به شما ارزانی نموده است ـ و اگر بخواهد آن را از شما می‌ستاند ـ انفاق کنید، (﴿قَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لِلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ﴾) کافران در حالی که با حق مخالفت می‌ورزند، با استناد به تقدیر و خواست الهی به مؤمنان می‌گویند: (﴿أَنُطۡعِمُ مَن لَّوۡ يَشَآءُ ٱللَّهُ أَطۡعَمَهُۥٓ إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ﴾) آیا به کسی خوراک بدهیم که اگر خدا می‌خواست، به او خوراک می‌داد؟! شما مؤمنان جز در گمراهی آشکاری نیستید، چراکه ما را به چنین کاری فرمان می‌دهید. و این از جمله چیزهایی است که نشانۀ جهالت بزرگ آنهاست، یا اینکه آنها خود را به نادانی می‌زدند؛ زیرا هیچ زمان فرد گناهکار نباید مشیّت و خواست خداوند را برای گناهکاری خویش بهانه کند، گرچه هرچه خدا بخواهد همان می‌شود، و هرچه خدا نخواهد نمی‌شود. اما خداوند متعال به بندگان قدرت داده، و به آنها چنان توانایی بخشیده است که فرمان الهی را انجام دهند، و از آنچه نهی کرده است بپرهیزند. پس هرگاه بندگان آنچه را که خداوند به انجام آن دستور داده است ترک کنند، این کارشان از روی اختیار بوده و اجبار و اکراهی در کار نیست.
#
{48 ـ 49} {ويقولون}: على وجه التكذيب والاستعجال: {متى هذا الوعدُ إن كُنتُم صادقينَ}. قال الله تعالى: لا يستبعدوا ذلك؛ فإنَّه عن قريبٍ، {ما ينظُرونَ إلاَّ صَيْحَةً واحدةً}: وهي نفخةُ الصور. {تأخُذُهم}؛ أي: تصيبُهم {وهم يَخِصِّمونَ}؛ أي: وهم لاهون عنها، لم تخطُرْ على قلوبِهِم في حال خصومَتِهم وتشاجُرِهم بينَهم، الذي لا يوجد في الغالب إلاَّ وقتَ الغفلة.
(48 - 49) (﴿وَيَقُولُونَ﴾) و در حالت تکذیب و شتاب ورزیدن می‌گویند: (﴿مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ﴾) وعدۀ آمدن قیامت کی خواهد بود، اگر راست می‌گویید؟! خداوند متعال فرمود: این را دور ندانید، چون نزدیک است. (﴿مَا يَنظُرُونَ إِلَّا صَيۡحَةٗ وَٰحِدَةٗ﴾) انتظار نمی‌کشند مگر صدایی را؛ و آن صدای دمیدن صور است. (﴿تَأۡخُذُهُمۡ﴾) که آنها را فرا می‌گیرد، (﴿وَهُمۡ يَخِصِّمُونَ﴾) در حالی که آنها از آن غافل‌اند و در حالی که مشغول گفتگو و جرو بحث با یکدیگرند، آمدن چنین چیزی به ذهن آنها خطور نمی‌کند؛ چراکه جروبحث معمولاً در زمان غفلت و بی‌خبری صورت می‌گیرد.
#
{50} وإذا أخذتُهم وقتَ غفلَتِهِم؛ فإنَّهم لا يُنظرونَ ولا يُمهلون؛ {فلا يستطيعون توصيةً}؛ أي: لا قليلة ولا كثيرة، {ولا إلى أهْلِهِم يَرْجِعونَ}.
(50) وقتی این صدای مرگبار آنها را فرا بگیرد، به هیچ ملّتی مهلت داده نمی‌شود، (﴿فَلَا يَسۡتَطِيعُونَ تَوۡصِيَةٗ﴾) پس نمی‌توانند کوچک‌ترین وصیّتی بکنند، (﴿وَلَآ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِمۡ يَرۡجِعُونَ﴾) و نه به سوی خانواده‌شان باز می‌گردند.
: 51 - 54 #
{وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذَا هُمْ مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ يَنْسِلُونَ (51) قَالُوا يَاوَيْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِنْ مَرْقَدِنَا هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ (52) إِنْ كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِيعٌ لَدَيْنَا مُحْضَرُونَ (53) فَالْيَوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (54)}.
وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ الْأَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ؛ و در صور دميده شود و آنان از قبرها بيرون آيند و شتابان به سوي ، پروردگارشان روند. قَالُوا يَا وَيْلَنَا مَن بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ؛ مي گويند : واي بر ما ، چه کسي ما را از خوابگاههايمان برانگيخت ? اين همان وعده خداي رحمان است و پيامبران راست گفته بودند. إِن كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِيعٌ لَّدَيْنَا مُحْضَرُونَ؛ جز يک بانگ سهمناک نخواهد بود ، که همه نزد ما حاضر مي آيند. فَالْيَوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ؛ آن روز به کس ستم نمي شود و جز همانند کاري که کرده ايد پاداش نمي بينيد.
#
{51} النفخة الأولى هي نفخةُ الفزع والموت. وهذه نفخةُ البعثِ والنشور؛ فإذا نُفِخَ في الصور؛ خرجوا {من الأجداث} والقبور {يَنْسِلون} إلى ربِّهم؛ أي: يسرعون للحضور بين يديه، لا يتمكَّنونَ من التأنِّي والتأخُّر.
(51) در اوّلین مرحلۀ دمیدن در صور، مردم آشفته می‌شوند و می‌میرند. و این دمیده شدن که در این آیه‌ها بدان اشاره شده است، همان است که برای زنده شدن پس از مرگ و رستاخیز انجام می‌گیرد. پس وقتی که در صور دمیده می‌شود، آنها از گورها و قبرها بیرون می‌آیند، و شتابان به سوی پروردگارشان برای حضور در پیشگاه او می‌روند، و نمی‌توانند درنگ کنند. و در این حالت تکذیب کنندگان ناراحت می‌شوند و اظهار ندامت و تأسف می‌نمایند.
#
{52} وفي تلك الحال يحزنُ المكذِّبون ويُظْهِرونَ الحسرةَ والندم ويقولون: {يا وَيْلَنا مَن بَعَثَنا مِن مَرْقَدِنا}؛ أي: من رقدتنا في القبور؛ لأنه ورد في بعض الأحاديث أنَّ لأهل القبور رقدةٌ قبيل النفخ في الصور. فيُجابون ويُقال لهم: {هذا ما وَعَدَ الرحمنُ وَصَدَقَ المرسلونَ}؛ أي: هذا الذي وعدكم اللَّه به ووعدتْكم به الرسلُ، فظهر صدقُهم رأي عينٍ. ولا تَحْسَبْ أنَّ ذكر الرحمن في هذا الموضع لمجرَّدِ الخبر عن وعدِهِ، وإنَّما ذلك للإخبار بأنَّه في ذلك اليوم العظيم سَيَرَوْنَ من رحمتِهِ ما لا يخطُرُ على الظُّنون ولا حَسَبَ به الحاسبون؛ كقوله: {المُلْكُ يومئذٍ الحقُّ للرحمن}، {وخَشَعَتِ الأصواتُ للرحمنِ}، ونحو ذلك مما يَذْكُرُ اسمَه الرحمن في هذا.
(52) و می‌گویند: (﴿قَالُواْ يَٰوَيۡلَنَا مَنۢ بَعَثَنَا مِن مَّرۡقَدِنَاۜ ﴾) چه کسی ما را از خوابمان در قبرها برانگیخته است؟ چون در بعضی از احادیث آمده است که اهل قبرها اندکی پیش از دمیده شدن در صور، به خواب می‌روند. وقتی آنها چنین می‌گویند، به آنان پاسخ داده ‌شده و گفته می‌شود: (﴿هَٰذَا مَا وَعَدَ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَصَدَقَ ٱلۡمُرۡسَلُونَ﴾) این همان چیزی است که خداوند و پیامبران، شما را به آن وعده داده بودند؛ پس راستگویی پیامبران آشکار گردیده، و با چشم خود آن را مشاهده می‌کنید. چنین گمان مبر که ذکر «رحمان» در اینجا فقط برای این است که از وعده‌اش خبر دهد، بلکه برای این است که خداوند در این روز بزرگ، مهربان است، و مردمان چیزهایی از رحمت و مهربانی‌اش مشاهده خواهند کرد که کسی گمان آن را نمی‌برد. همچنانکه در جاهای دیگری نیز می‌فرماید: ﴿ٱلۡمُلۡكُ يَوۡمَئِذٍ ٱلۡحَقُّ لِلرَّحۡمَٰنِ﴾ فرمانروایی حقیقی در این روز از آن خداوند مهربان است، ﴿وَخَشَعَتِ ٱلۡأَصۡوَاتُ لِلرَّحۡمَٰنِ﴾ و صداها در برابر خداوند مهربان آرام‌اند.
#
{53} {إن كانت}: البعثة من القبور {إلاَّ صيحةً واحدةً}: يَنْفُخُ فيها إسرافيلُ في الصور، فتحيا الأجساد؛ {فإذا هم جميعٌ لَدَيْنا مُحْضَرونَ}: الأولون والآخرون، والإنس والجن؛ ليحاسبوا على أعمالهم.
(53) (﴿إِن كَانَتۡ إِلَّا صَيۡحَةٗ وَٰحِدَةٗ﴾) رستاخیز و برانگیختن از قبرها جز صدایی نمی‌باشد که اسرافیل در صور می‌دمد، و آنگاه جسدهای مرده زنده می‌شوند. (﴿فَإِذَا هُمۡ جَمِيعٞ لَّدَيۡنَا مُحۡضَرُونَ﴾) آنگاه همۀ پیشینیان و پسینیان و انسان‌ها و جن‌ها همه در نزد ما گرد آورده می‌شوند تا بر کارهایشان محاسبه گردند.
#
{54} {فاليومَ لا تُظْلَمُ نفسٌ شيئاً}: لا يُنْقَصُ من حسناتها ولا يُزاد في سيئاتها. {ولا تُجْزَوْنَ إلاَّ ما كنتُم تعملونَ}: من خيرٍ أو شرٍّ؛ فمن وَجَدَ خيراً؛ فليحمد الله، ومن وَجَدَ غير ذلك؛ فلا يلومنَّ إلاَّ نفسه.
(54) (﴿فَٱلۡيَوۡمَ لَا تُظۡلَمُ نَفۡسٞ شَيۡ‍ٔٗا﴾) پس امروز به هیچ کس کمترین ستمی نمی‌گردد، و از نیکی‌هایش کاسته نمی‌شود، و به بدی‌هایش افزوده نمی‌گردد. (﴿وَلَا تُجۡزَوۡنَ إِلَّا مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ﴾) و جز جزای کارهای خوب و بدی که می‌کرده‌اید به شما داده نمی‌شود. پس هر کس در کارنامۀ خویش خیری یافت، باید خدا را ستایش کند؛ و هر کس غیر از خوبی چیزی دیگر یافت، جز خودش کسی را ملامت نکند.
: 55 - 58 #
{إِنَّ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فَاكِهُونَ (55) هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ فِي ظِلَالٍ عَلَى الْأَرَائِكِ مُتَّكِئُونَ (56) لَهُمْ فِيهَا فَاكِهَةٌ وَلَهُمْ مَا يَدَّعُونَ (57) سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ (58)}.
إِنَّ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فَاكِهُونَ؛ بهشتيان آن روز به شادماني مشغول باشند. هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ فِي ظِلَالٍ عَلَى الْأَرَائِكِ مُتَّكِؤُونَ؛ آنها و همسرانشان در سايه ، ها بر تختها تکيه زده اند. لَهُمْ فِيهَا فَاكِهَةٌ وَلَهُم مَّا يَدَّعُونَ؛ در آنجا هر ميوه و هر چيز ديگر که بخواهند فراهم است. سَلَامٌ قَوْلًا مِن رَّبٍّ رَّحِيمٍ؛ و سلامي که سخن پروردگار مهربان است.
#
{55 ـ 56} لما ذكر تعالى أنَّ كلَّ أحدٍ لا يُجْزى إلاَّ ما عَمِلَه؛ ذَكَرَ جزاء الفريقينِ، فبدأ بجزاء أهل الجنة، وأخبر أنَّهم في ذلك اليوم {في شُغُلٍ فاكهونَ}؛ أي: في شُغُل مُفَكِّهٍ للنفس مُلِذٍّ لها من كلِّ ما تهواه النفوس وتَلَذُّه العيون ويتمنَّاه المتمنُّون، ومن ذلك افتضاض العذارى الجميلات؛ كما قال: {هم وأزواجُهُم}: من الحور العين اللاَّتي قد جَمَعْنَ حسنَ الوجوهِ والأبدان وحسنَ الأخلاق {في ظلال على الأرائِكِ}؛ أي: السرر المزيَّنة باللباس المزخْرَفِ الحسن {متَّكِئونَ}: عليها اتِّكاءً دالاً على كمال الراحة والطمأنينة واللذة.
(55 - 56) وقتی خداوند بیان کرد که به هیچ کس جزایی جز آنچه کرده است داده نمی‌شود، جزای هر دو گروه را بیان کرد؛ و ابتدا پاداش و جزای اهل بهشت را بیان نمود و خبر داد که آنها در آن روز (﴿فِي شُغُلٖ فَٰكِهُونَ﴾) سرگرم شادمانی هستند و لذّت می‌برند؛ و همۀ آنچه که انسان دوست دارد و چشم‌ها از دیدن آن لذّت می‌برند و آرزو کنندگان آرزویش می‌نمایند، به آنها خواهد رسید. و از جمله چیزهایی که به آنها می‌رسد، دیدار با دوشیزگان زیباست. همان‌طور که خداوند متعال می‌فرماید: (﴿هُمۡ وَأَزۡوَٰجُهُمۡ﴾) آنان و همسرانشان از حورهای بهشتی که چهره و بدنی زیبا و اخلاقی خوب دارند، (﴿فِي ظِلَٰلٍ عَلَى ٱلۡأَرَآئِكِ مُتَّكِ‍ُٔونَ﴾) در سایه‌هایی بر تخت‌ها تکیه زده‌اند؛ یعنی بر تخت‌هایی که با پرده‌ها و پارچه‌هایی آراسته شده‌اند تکیه می‌زنند؛ تکیه‌ای که نشانگر کمال راحتی و آرامش و لذّت است.
#
{57} {لهم فيها فاكهةٌ}: كثيرة من جميع أنواع الثمارِ اللذيذة؛ من عنب، وتين، ورمان، وغيرها، {ولهم ما يَدَّعونَ}؛ أي: يطلبون؛ فمهما طلبوه وتمنَّوْه؛ أدْرَكوه.
(57) (﴿لَهُمۡ فِيهَا فَٰكِهَةٞ﴾) برای آنان در بهشت میوه‌های لذّت‌بخش و فراوانی است، از قبیل: انگور و انجیر و انار و غیره. (﴿وَلَهُم مَّا يَدَّعُونَ﴾) و آنچه که بخواهند و آرزو کنند به آنها خواهد رسید.
#
{58} ولهم أيضاً {سلامٌ} حاصلٌ لهم {من ربٍّ رحيم}: ففي هذا كلام الربِّ تعالى لأهل الجنةِ وسلامُهُ عليهم، وأكَّده بقولِهِ: {قولاً}: وإذا سَلَّم عليهم الربُّ الرحيمُ؛ حَصَلَتْ لهم السلامةُ التامةُ من جميع الوجوه، وحَصَلَتْ لهم التحيةُ التي لا تَحِيَّةَ أعلى منها ولا نعيم مثلها؛ فما ظنُّك بتحيَّة ملك الملوك، الربِّ العظيم، الرءوف الرحيم، لأهل دار كرامته، الذين أحلَّ عليهم رضوانَه؛ فلا يسخط عليهم أبداً؛ فلولا أنَّ الله تعالى قَدَّرَ أنْ لا يموتوا أو تزولَ قلوبُهم عن أماكنها من الفرح والبهجة والسرور؛ لحصل ذلك، فنرجو ربَّنا أن لا يَحْرمَنا ذلك النعيم، وأن يُمَتِّعَنا بالنظر إلى وجهه الكريم.
(58) (﴿سَلَٰمٞ قَوۡلٗا مِّن رَّبّٖ رَّحِيمٖ﴾) و بر آنان نیز از جانب پروردگار مهربان سلام گفته می‌شود. در اینجا این مطلب ثابت می‌شود که خداوند متعال با اهل بهشت سخن می‌گوید و بر آنها سلام می‌کند، و آن را با(﴿قَوۡلٗا﴾) تاکید کرده است. پس وقتی خداوند مهربان به آنها سلام می‌کند، سلامتی کامل از هر جهت به آنها می‌رسد، و تهنیت و درودی به آنها می‌رسد که بالاتر از آن نیست، و هیچ نعمتی همانند آن وجود ندارد. چه فکر می‌کنید در مورد سلام و درود پادشاه پادشاهان، پروردگار بزرگ مهربان و بخشنده که اهل بهشت را سلام می‌کند؛ کسانی که خشنودی خود را از آنها اعلام داشته و هرگز از آنها ناخشنود نمی‌گردد. اگر خداوند چنین مقدر و مقرر نمی‌نمود که آنها نمیرند و دل‌هایشان از شادی از جای برکنده نشود، قطعاً به هنگامی که خداوند بر آنها سلام می‌گفت؛ از فرط شادی می‌مردند، یا دل‌هایشان از جای کنده می‌شد. امیدوارم که پروردگارمان ما را از این نعمت محروم نکند، و از نگاه کردن به چهرۀ بزرگوارش بهره‌مندمان سازد.
: 59 - 67 #
{وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ (59) أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَابَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (60) وَأَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ (61) وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلًّا كَثِيرًا أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ (62) هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (63) اصْلَوْهَا الْيَوْمَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (64) الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (65) وَلَوْ نَشَاءُ لَطَمَسْنَا عَلَى أَعْيُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّرَاطَ فَأَنَّى يُبْصِرُونَ (66) وَلَوْ نَشَاءُ لَمَسَخْنَاهُمْ عَلَى مَكَانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطَاعُوا مُضِيًّا وَلَا يَرْجِعُونَ (67)}.
وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ؛ اي گناهکاران ، امروز کناري گيريد. أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ؛ اي فرزندان آدم ، آيا با شما پيمان نبستم که شيطان را نپرستيد زيرا دشمن آشکار شماست ? وَأَنْ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ؛ و مرا بپرستيد ، که راه راست اين است ? وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنكُمْ جِبِلًّا كَثِيرًا أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ؛ بسياري از شما را گمراه کرد، مگر به عقل در نمي يافتيد ? هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ؛ اين است آن جهنمي که به شما وعده داده بودند. اصْلَوْهَا الْيَوْمَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ؛ به سزاي کفرتان اينک در آن داخل شويد. الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ؛ امروز بر دهانهايشان مهر مي نهيم و دستهايشان با ما سخن خواهند گفت وپاهايشان شهادت خواهند داد که چه مي کرده اند. وَلَوْ نَشَاء لَطَمَسْنَا عَلَى أَعْيُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّرَاطَ فَأَنَّى يُبْصِرُونَ؛ اگر بخواهيم ، چشمانشان را کور مي کنيم پس شتابان آهنگ صراط کنند اما، کجا را توانند ديد ? وَلَوْ نَشَاء لَمَسَخْنَاهُمْ عَلَى مَكَانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطَاعُوا مُضِيًّا وَلَا يَرْجِعُونَ؛ و اگر بخواهيم ، آنها را بر جايشان مسخ کنيم ، که نه توان آن داشته باشند که به پيش قدم بردارند و نه باز پس گردند.
#
{59} لمَّا ذَكَرَ تعالى جزاء المتَّقين؛ ذَكَرَ جزاء المجرمين، {و} أنَّهم يُقال لهم يوم القيامةِ: {امْتازوا اليومَ أيُّها المجرمونَ}؛ أي: تميَّزوا عن المؤمنين، وكونوا على حِدَةٍ؛ ليوبِّخَهم ويُقَرِّعَهم على رؤوس الأشهادِ قبلَ أن يُدْخِلَهُمُ النار، فيقول لهم:
(59) وقتی خداوند پاداش پرهیزگاران را بیان کرد، سزای گناهکاران را نیز ذکر نمود و فرمود: (﴿وَٱمۡتَٰزُواْ ٱلۡيَوۡمَ أَيُّهَا ٱلۡمُجۡرِمُونَ﴾) در روز قیامت به گناهکاران گفته می‌شود: از مؤمنان جدا شوید، تا آنها را سرزنش کند، و در حضور همۀ خلائق و قبل از آنکه آنها را وارد جهنّم سازد، توبیخشان نماید
#
{60} {ألمْ أعْهَدْ إليكُم}؛ أي: آمرُكُم وأوصيكم على ألسنةِ رُسُلي وأقول لكم: {يا بَني آدمَ أن لا تَعْبُدوا الشيطانَ}؛ أي: لا تطيعوه! وهذا التوبيخ يدخل فيه التوبيخُ عن جميع أنواع الكفرِ والمعاصي؛ لأنَّها كلها طاعةٌ للشيطان وعبادةٌ له، {إنَّه لكم عدوٌّ مُبينٌ}: فحذَّرتكم منه غايةَ التَّحذير، وأنذرتُكم عن طاعتِهِ، وأخبرتُكم بما يدعوكم إليه.
(60) (﴿أَلَمۡ أَعۡهَدۡ إِلَيۡكُمۡ يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ أَن لَّا تَعۡبُدُواْ ٱلشَّيۡطَٰنَ﴾) مگر به شما فرمان ندادم، و بر زبان پیامبران شما را توصیه نکردم که ای فرزندان آدم! از شیطان اطاعت مکنید؟ و در این توبیخ، توبیخ به خاطر انواع کفر و گناهان نهفته است، چون همۀ انواع کفر و گناهان، اطاعت از شیطان و عبادت او محسوب می‌شود. (﴿إِنَّهُۥ لَكُمۡ عَدُوّٞ مُّبِينٞ﴾) چراکه او دشمن آشکار شماست. پس شما را از پرستش شیطان به شدّت برحذر داشتم، و شما را از اطاعت او ترساندم، و خبر دادم که او شما را به چه چیزی فرا می‌خواند.
#
{61} {و} أمرتُكم: أنْ تعبدوني بامتثال أوامري وترك زَواجِري. {هذا}؛ أي: عبادتي وطاعتي ومعصية الشيطان {صراطٌ مستقيمٌ}: فعُلوم الصراط المستقيم وأعمالُهُ ترجعُ إلى هذين الأمرين؛ أي: فلم تَحْفَظوا عهدي ولم تَعْمَلوا بوصِيَّتي، فواليتُم عدوَّكم.
(61) (﴿وَأَنِ ٱعۡبُدُونِي﴾) و شما را فرمان دادم که با اطاعت از دستورات من، و ترک آنچه از آن نهی کرده‌ام، مرا بپرستید. (﴿هَٰذَا﴾) عبادت و پرستش و اطاعت از من، و سرپیچی از شیطان (﴿صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِيمٞ﴾) همان صراط مستقیم است. پس دانش‌های مربوط به راه راست، و اعمال آن در این دو چیز ـ یعنی اطاعت از خدا و پیروی نکردن از شیطان ـ خلاصه می‌گردد. ولی شما به عهد من پایبند نماندید، و به سفارش و توصیۀ من عمل نکردید، بلکه دشمن را -که شیطان است- به دوستی گرفتید.
#
{62} فأضلَّ {منكم جِبِلاًّ كثيراً}؛ أي: خلقاً كثيراً. {أفلم تكونوا تعقلونَ}؛ أي: أفلا كان لكم عقلٌ يأمُرُكم بموالاة ربِّكم ووليِّكم الحقِّ، ويزجركم عن اتِّخاذ أعدى الأعداءِ لكم وليًّا؟ فلو كان لكم عقلٌ صحيحٌ؛ لما فعلتُم ذلك.
(62) شیطانی که (﴿أَضَلَّ مِنكُمۡ جِبِلّٗا كَثِيرًا﴾) گروه‌های زیادی را از شما گمراه ساخت، (﴿أَفَلَمۡ تَكُونُواْ تَعۡقِلُونَ﴾) آیا عقل نداشتید که شما را فرمان دهد تا پروردگارتان و کارساز حقیقی‌تان را به دوستی بگیرید، و شما را از دوستی کردن با سرسخت‌ترین دشمنانتان باز دارد؟ اگر عقل و خرد درستی ‌داشتید، چنین نمی‌کردید.
#
{63} فإذْ أطعتُم الشيطان، وعاديتُم الرحمن، وكذَّبتم بلقائِهِ، ووردتُم القيامةَ دار الجزاء، وحقَّ عليكم القولُ بالعذاب، فَـ {هذه جهنَّمُ التي كنتُم توعَدونَ}: وتكذِّبون بها؛ فانظروا إليها عياناً! فهناك تنزعِجُ منهم القلوبُ، وتزوغُ الأبصارُ، ويحصُلُ الفزعُ الأكبرُ.
(63) پس هرگاه از شیطان پیروی کردید و با خداوند مهربان دشمنی ورزیدید و دیدار الهی را تکذیب کردید و آمدن قیامت که سرای سزا و جزاست را رد نمودید و نپذیرفتید، و سخن عذاب بر شما محقق گشت، (﴿هَٰذِهِۦ جَهَنَّمُ ٱلَّتِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ﴾) این همان جهنّمی است که به شما وعده داده می‌شد و آن را تکذیب می‌کردید. پس اینک آن را با چشم خود آشکارا مشاهده کنید؛ جهنّمی که دل‌ها از دیدن آن مضطرب گشته؛ و چشم‌ها از هول و وحشت، از حدقه بیرون می‌آیند.
#
{64} ثم يُكْمِلُ ذلك بأنْ يُؤْمَرَ بهم إلى النار، ويقالَ لهم: {اصْلَوْها اليوم بما كنتُم تكفُرونَ}؛ أي: ادخُلوها على وجه تَصْلاكُم، ويحيطُ بكم حرُّها، ويبلغُ منكم كلَّ مبلغ بسبب كفرِكُم بآيات الله وتكذيبِكُم لرسل الله.
(64) سپس جریان آنان را این‌گونه به پایان می‌رساند که دستور می‌دهد تا وارد جهنّم شوند و به آنها گفته می‌شود: (﴿ٱصۡلَوۡهَا ٱلۡيَوۡمَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡفُرُونَ﴾) وارد جهنّم شوید و در آن بسوزید، به صورتی که گرما و سوزش آن از هر سو شما را احاطه نموده و به همه جایتان سرایت می‌کند. و این بدان سبب است که شما به آیات خدا کفر می‌ورزیدید، و پیامبران خدا را تکذیب می‌کردید.
#
{65} قال تعالى في بيان وَصْفِهم الفظيع في دار الشقاء: {اليوم نَخْتِمُ على أفواهِهِم}: بأن نَجْعَلَهم خُرْساً فلا يتكلمون، فلا يقدِرونَ على إنكارِ ما عَمِلوه من الكُفْرِ والتَّكْذيب. {وتُكَلِّمُنا أيْديهم وتَشْهَدُ أرجُلُهم بما كانوا يَكْسِبونَ}؛ أي: تشهد عليهم أعضاؤُهم بما عملوه، ويُنْطِقُها الذي أنطقَ كلَّ شيءٍ.
(65) خداوند در بیان حالت زشت و اسفبار آنها در سرای بدبختی و شقاوت می‌فرماید: (﴿ٱلۡيَوۡمَ نَخۡتِمُ عَلَىٰٓ أَفۡوَٰهِهِمۡ﴾) امروز بر دهان‌هایشان مهر می‌نهیم؛ یعنی آنها را گنگ و لال می‌کنیم؛ پس آنان سخن نمی‌گویند و نمی‌توانند کارهایی را که کرده‌اند، از قبیل: کفر و تکذیب انکار کنند. (﴿وَتُكَلِّمُنَآ أَيۡدِيهِمۡ وَتَشۡهَدُ أَرۡجُلُهُم بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ﴾) و دستانشان با ما سخن می‌گویند، و پاهایشان گواهی می‌دهند؛ یعنی اعضای بدنشان در رابطه با کارهایی که انجام داده‌اند، علیه آنها گواهی می‌دهند. و اعضای آنها را خداوند به سخن می‌آورد؛ خداوندی که هر چیزی را به سخن می‌آورد.
#
{66} {ولو نشاءُ لَطَمَسْنا على أعيُنِهم}: بأن نُذْهِبَ أبصارَهم كما طَمَسْنا على نُطْقِهِم؛ {فاسْتَبَقوا الصراطَ}؛ أي: فبادروا إليه؛ لأنَّه الطريق إلى الوصول إلى الجنة. {فأنَّى يُبْصِرونَ}: وقد طُمِسَتْ أبصارُهم؟!
(66) (﴿وَلَوۡ نَشَآءُ لَطَمَسۡنَا عَلَىٰٓ أَعۡيُنِهِمۡ﴾) و اگر بخواهیم، کورشان می‌نمائیم؛ یعنی همان‌طور که قدرت سخن گفتن را از آنها سلب می‌کنیم، بینایی‌شان را هم از آنها می‌گیریم. (﴿فَٱسۡتَبَقُواْ ٱلصِّرَٰطَ﴾) پس شتابان به سوی راه می‌روند، «صراط» راه رسیدن به بهشت است. (﴿فَأَنَّىٰ يُبۡصِرُونَ﴾) اما چگونه می‌توانند ببینند درحالی که چشم‌هایشان کور گشته است؟!
#
{67} {ولو نشاءُ لَمَسَخْناهم على مَكانَتِهِم}؛ أي: لأذْهَبْنا حَرَكَتَهم، {فما استطاعوا مُضِيًّا}: إلى الأمام، {ولا يرجِعونَ}: إلى ورائِهِم، ليبعدُوا عن النار. والمعنى: أنَّ هؤلاء الكفار حقَّتْ عليهم كلمةُ العذاب، ولم يكن بدٌّ من عقابهم، وفي ذلك الموطن ما ثَمَّ إلاَّ النار قد بُرِّزَتْ، وليس لأحدٍ نجاةٌ إلا بالعبور على الصراط، وهذا لا يستطيعه إلاَّ أهلُ الإيمان الذين يمشونَ في نورِهِم، وأمَّا هؤلاء؛ فليس لهم عند الله عهدٌ في النجاة من النار؛ فإنْ شاء؛ طمس أعْيُنَهم، وأبقى حَرَكَتَهم فلم يَهْتَدوا إلى الصراطِ لو اسْتَبَقوا إليه وبادروه، وإن شاء؛ أذهبَ حِراكهم فلم يَسْتَطيعوا التقدُّم ولا التأخُّر، المقصودُ أنَّهم لا يَعْبُرونه، فلا تحصُلُ لهم النجاةُ.
(67) (﴿وَلَوۡ نَشَآءُ لَمَسَخۡنَٰهُمۡ عَلَىٰ مَكَانَتِهِمۡ﴾) و اگر بخواهیم، آنان را بر جایگاهشان مسخ می‌کنیم؛ یعنی حرکتشان را از آنها می‌گیریم. (﴿فَمَا ٱسۡتَطَٰعُواْ مُضِيّٗا وَلَا يَرۡجِعُونَ﴾) پس نمی‌توانند به جلو بروند و نمی‌توانند به عقب برگردند تا از عذاب جهنّم دور شوند؛ یعنی عذاب بر کافران قطعی شده و راه گریزی از آن ندارند. و در اینجا آتش جهنّم آشکار گردیده و هیچ کس راه نجاتی ندارد مگر اینکه از روی صراط عبور کند؛ و عبور کردن از روی پل صراط فقط برای مؤمنان ممکن است، و فقط آنها می‌توانند از آن بگذرند، که آنها به وسیلۀ نورشان می‌روند. اما خداوند هیچ تعهدی ندارد که اینها را از جهنّم نجات بدهد. پس اگر بخواهد، چشم‌هایشان را کور می‌گرداند و توان حرکت را از آنها سلب می‌کند. پس آنها اگر به سوی صراط بشتابند، آن را نمی‌یابند؛ و اگر خداوند بخواهد، حرکت را از آنها می‌گیرد. پس نمی‌توانند به عقب و جلو بروند؛ منظور این است که آنها از پل صراط عبور نمی‌کنند، و در نتیجه نجات نمی‌یابند.
: 68 #
{وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَفَلَا يَعْقِلُونَ (68)}.
وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَفَلَا يَعْقِلُونَ؛ هر که را عمر دراز دهيم ، در آفرينش دگرگونش کنيم چرا تعقل نمي کنيد?
#
{68} يقولُ تعالى: {ومَن نُعَمِّرْهُ}: من بني آدم {نُنَكِّسْه في الخَلْقِ}؛ أي: يعود إلى الحالة التي ابتدأ منها؛ حالة الضعف؛ ضعف العقل وضعف القوة. {أفلا يعقلونَ}: أنَّ الآدميَّ ناقصٌ من كلِّ وجه، فيتداركوا قوتهم وعقولَهم، فيستَعْمِلونها في طاعة ربِّهم؟
(68) خداوند متعال می‌فرماید: (﴿وَمَن نُّعَمِّرۡهُ نُنَكِّسۡهُ فِي ٱلۡخَلۡقِ﴾) و هر کس از انسان‌ها را که عمر طولانی بدهیم، خلقت او را دگرگون می‌سازیم؛ یعنی او را به حالت آغاز آفرینشش که دارای ناتوانی جسمی و ضعف عقلی بود برمی‌گردانیم.(﴿أَفَلَا يَعۡقِلُونَ﴾) آیا خرد نمی‌ورزند و نمی‌فهمند که انسان از هر جهت ناقص است، تا به عقل بیایند و عقلشان را در راه اطاعت از پروردگارشان به کار بگیرند؟!
: 69 - 70 #
{وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنْبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُبِينٌ (69) لِيُنْذِرَ مَنْ كَانَ حَيًّا وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِينَ (70)}.
وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُّبِينٌ؛ به او شعر نياموخته ايم و شعر در خور او نيست آنچه به او آموخته ايم جز اندرز و قرآني روشنگر نيست. لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيًّا وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِينَ؛ تا مؤمنان را بيم دهد و سخن حق بر کافران ثابت شود.
#
{69} ينزِّه تعالى نبيَّه محمداً - صلى الله عليه وسلم - عمَّا رماه به المشركون من أنَّه شاعرٌ، وأنَّ الذي جاء به شعرٌ، فقال: {وما علَّمناه الشعرَ وما يَنبَغي له}: أن يكون شاعراً؛ أي: هذا من جنس المحال أن يكون شاعراً؛ لأنَّه رشيدٌ مهتدٍ، والشعراء غاوون، يتَّبِعُهُم الغاوون، ولأنَّ الله تعالى حَسَمَ جميع الشُّبه التي يتعلَّق بها الضالُّون عن رسوله، فحسم أن يكون يكتبُ أو يقرأ، وأخبر أنَّه ما علَّمه الشعر وما ينبغي له. {إنْ هو إلاَّ ذِكْرٌ وقرآنٌ مبينٌ}؛ أي: ما هذا الذي جاء به إلاَّ ذكرٌ يتذكَّر به أولو الألباب جميع المطالب الدينيَّة؛ فهو مشتملٌ عليها أتمَّ اشتمال، وهو يذكِّرُ العقولَ ما رَكَزَ اللَّهُ في فِطَرِها من الأمر بكلِّ حسنٍ والنهي عن كلِّ قبيح. {وقرآنٌ مُبينٌ}؛ أي: مبينٌ لما يُطْلَبُ بيانُه، ولهذا حذف المعمولَ؛ ليدلَّ على أنَّه مبينٌ لجميع الحقِّ بأدلَّته التفصيليَّة والإجماليَّة والباطل وأدلَّة بطلانِهِ. أنزله الله كذلك على رسولِهِ.
(69) . خداوند متعال پیامبرش محمّد صلی الله علیه وسلم را از تهمتی که مشرکان او را بدان متهم می‌کردند -مبنی بر اینکه او شاعر است، و آنچه آورده است شعر می‌باشد- منزّه و پاک داشته و می‌فرماید: (﴿وَمَا عَلَّمۡنَٰهُ ٱلشِّعۡرَ وَمَا يَنۢبَغِي لَهُۥٓ﴾) ما به او شعر نیاموخته‌ایم و سزاوار او نیست که شاعر باشد؛ یعنی این محال و غیر ممکن است که او یک شاعر باشد؛ چون وی هدایت یافته و راهیاب است، و شاعران گمراه‌اند و گمراهان و سرگشتگان از آنها پیروی می‌کنند. و خداوند همۀ شبهاتی را که گمراهان دستاویز خود قرار داده بودند، از پیامبرش دور نمود. بنابراین خداوند او را بی‌سواد گذاشت طوری که خواندن و نوشتن بلد نبود؛ و خبر داد که به او شعر نیاموخته، و شعر و شاعری سزاوار او نیست. (﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِكۡرٞ﴾) آنچه که او آورده، پندی است که خردمندان از آن پند می‌پذیرند، و همۀ مطالب دینی را از آن فرا می‌گیرند. و این قرآن همه را به کامل‌ترین صورت در بر دارد؛ و آنچه را که خداوند در سرشتشان به ودیعه نهاده -در خصوص امر به نیکی و نهی از زشتی- به عقل‌ها یادآوری می‌کند (﴿وَقُرۡءَانٞ مُّبِينٞ﴾) و قرآنی است روشنگر؛ یعنی بیان کنندۀ چیزهایی است که نیاز به تبیین دارند. و بدان خاطر معمول را حذف کرد تا بر این دلالت نماید که قرآن همۀ حق و حقایق را با تمام دلایل تفصیلی و اجمالی آن بیان می‌دارد، و باطل و دلایل بطلان آن را روشن می‌کند. و خداوند قرآن را این گونه بر پیامبرش نازل کرده است.
#
{70} {لِيُنذِرَ مَن كان حَيًّا}؛ أي: حيَّ القلب واعِيَه؛ فهو الذي يزكو على هذا القرآن، وهو الذي يزداد من العلم منه والعمل، ويكون القرآنُ لقلبِهِ بمنزلة المطرِ للأرض الطيِّبة الزاكية، {ويَحِقَّ القولُ على الكافرينَ}: لأنَّهم قامت عليهم به حُجَّةُ الله وانقطع احتجاجُهم، فلم يبقَ لهم أدنى عذرٍ وشبهةٍ يُدلون بها.
(70) (﴿لِّيُنذِرَ مَن كَانَ حَيّٗا﴾) تا هرکس را که زنده دل و آگاه باشد، بیم دهد؛ زیرا کسی که زنده دل و بیدار است، به قرآن توجّه می‌نماید و دانش‌های فراوانی از قرآن می‌آموزد و به آن عمل می‌کند. و قرآن برای دل، همانند باران برای زمینی خوب و حاصلخیز است. (﴿وَيَحِقَّ ٱلۡقَوۡلُ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾) و تا وعدۀ عذاب بر کافران مسلّم گردد؛ چون به وسیلۀ قرآن، حجّت خدا بر آنها اقامه گردیده، و کوچک‌ترین دلیل و عذر و شبهه‌ای برایشان باقی نمانده است.
: 71 - 73 #
{أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنَا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينَا أَنْعَامًا فَهُمْ لَهَا مَالِكُونَ (71) وَذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ فَمِنْهَا رَكُوبُهُمْ وَمِنْهَا يَأْكُلُونَ (72) وَلَهُمْ فِيهَا مَنَافِعُ وَمَشَارِبُ أَفَلَا يَشْكُرُونَ (73)}.
أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنَا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينَا أَنْعَامًا فَهُمْ لَهَا مَالِكُونَ؛ آيا نديده اند که به يد قدرت خويش برايشان چارپايان را آفريديم و اکنون ، مالکشان هستند ? وَذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ فَمِنْهَا رَكُوبُهُمْ وَمِنْهَا يَأْكُلُونَ؛ و آنها را رامشان کرديم بر بعضي سوار مي شوند و از گوشت بعضي مي خورند. وَلَهُمْ فِيهَا مَنَافِعُ وَمَشَارِبُ أَفَلَا يَشْكُرُونَ؛ و از آنها سود مي برند و از شيرشان مي آشامند چرا سپاس نمي گويند ?
#
{71 ـ 73} يأمُرُ تعالى العباد بالنظر إلى ما سَخَّر لهم من الأنعام وذلَّلها وجَعَلَهم مالكينَ لها مطاوعةً لهم في كلِّ أمرٍ يريدونَه منها، وأنَّه جعل لهم فيها منافعَ كثيرةً من حَمْلِهم وحَمْل أثقالِهِم ومحامِلِهم وأمْتِعَتِهم من محلٍّ إلى محلٍّ، ومن أكْلِهِم منها، وفيها دفءٌ، ومن أوبارِها وأصوافها وأشعارِها أثاثاً ومتاعاً إلى حينٍ، وفيها زينةٌ وجمالٌ وغيرُ ذلك من المنافع المشاهدة منها. {أفلا يشكرونَ} اللهَ تعالى الذي أنعم بهذه النعم، ويخلِصونَ له العبادةَ، ولا يتمتَّعون بها تمتُّعاً خالياً من العبرة والفكرة؟!
(71 - 73) خداوند متعال به بندگان فرمان می‌دهد تا به چیزهایی از قبیل چهارپایان نظر کنند که برایشان رام و ذلیل ساخته و آنها را مالکشان گردانده است، به گونه‌ای که هر طور بخواهند، کاملاً تحت امر آنان هستند، و منافع بسیار فراوانی را در آنان برایشان قرار داده است، به گونه ای که بارها و کالاهایشان را حمل می‌کنند و از جایی به جایی دیگر می‌برند؛ و از گوشت چهارپایان می‌خورند؛ و لباس‌های گرمی از آنها تهیه نموده و از پشم و موی آنها کالاهایی درست می‌کنند؛ و تا مدّتی معیّن از آن استفاده می‌نمایند، و مایۀ زینت و زیبایی آنها هستند؛ و دیگر منافعی که دارند و دیده می‌شوند. (﴿أَفَلَا يَشۡكُرُونَ﴾) پس آیا خداوند را سپاس نمی‌گزارند؟ خداوندی که این نعمت‌ها را به آنان داده است؛ و آیا او را مخلصانه نمی‌پرستند؟ البتّه که آنها باید از این نعمت‌ها غافلانه و بدون عبرت گرفتن و اندیشیدن استفاده نکنند.
: 74 - 75 #
{وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ (74) لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَهُمْ وَهُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ (75)}.
وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنصَرُون؛ و به جاي الله خداياني اختيار کردند ، بدان اميد که ياريشان کنند. لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَهُمْ وَهُمْ لَهُمْ جُندٌ مُّحْضَرُون؛ آنها را ياراي آن نيست که به ياريشان برخيزند ، ولي اينان همانند سپاهي به خدمتشان آماده اند.
#
{74 ـ 75} هذا بيانٌ لبطلان آلهة المشركين التي اتَّخذوها مع الله تعالى ورَجَوْا نَصْرَها وشَفْعَها؛ فإنها في غاية العجز. {لا يَسْتَطيعون نَصْرَهم}: ولا أنْفُسَهم يَنْصُرونَ: فإذا كانوا لا يستطيعون نَصْرَهم؛ فكيف يَنْصُرونَهم؟! والنصر له شرطانِ: الاستطاعةُ [والقدرةُ] ؛ فإذا استطاع: يبقى: هل يُريدُ نصرةً مِنْ عَبْدِه أم لا؟ فنفي الاستطاعةِ ينفي الأمرين كليهما. {وهم لهم جُندٌ محضَرون}؛ أي: محضَرون هم وهم في العذاب، ومتبرِّئٌ بعضُهم من بعض، أفلا تبرؤوا في الدنيا من عبادة هؤلاء وأخلصوا العبادةَ للذي بيدِهِ الملكُ والنفعُ والضرُّ والعطاءُ والمنعُ وهو الوليُّ النصيرُ؟!
(74 - 75) این، بیانگر پوچ و باطل بودن معبودان مشرکین است؛ معبودانی که به جای خدا آنها را به خدایی گرفته‌اند، و امید دارند که این معبودان باطل آنها را یاری نمایند، و برایشان در نزد خداوند شفاعت و میانجیگری کنند؛ زیرا این معبودان در نهایت ناتوانی هستند، (﴿لَا يَسۡتَطِيعُونَ نَصۡرَهُمۡ﴾) به گونه‌ای که نمی‌توانند آنها را یاری کنند، و نمی‌توانند خودشان را نیز یاری نمایند. پس وقتی نمی‌توانند خودشان را یاری نمایند، چگونه آنها را یاری خواهند کرد؟ حال آنکه یاری کردن دو شرط دارد؛ یکی توانستن و قدرت داشتن، دوم ـ بعد از وجود قدرت ـ اراده کردن است؛ به این معنی که آیا ارادۀ کمک کردن به چنین کسانی را دارند که آنان را پرستش کرده‌اند یا نه؟ پس توانایی نداشتن برای یاری کردن، هر دو مورد را نفی می‌کند. (﴿وَهُمۡ لَهُمۡ جُندٞ مُّحۡضَرُونَ﴾) و همه در عذاب گرد آورده می‌شوند، و از یکدیگر اظهار تنفّر و بیزاری می‌کنند. پس چرا در دنیا از عبادت معبودان باطل بیزاری نجستند، و عبادت را خالصانه برای خدایی انجام ندادند که فرمانروایی و سود و زیان و دادن و ندادن در دست اوست، و او کارساز یاریگر است؟
: 76 #
{فَلَا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ (76)}.
فَلَا يَحْزُنكَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ؛ سخنشان تو را اندوهگين نسازد ما هر چه را پنهان مي دارند يا آشکار، مي سازند مي دانيم.
#
{76} أي: فلا يَحْزُنْكَ يا أيُّها الرسولُ قول المكذِّبين، والمرادُ بالقول ما دلَّ عليه السياقُ، كلُّ قول يَقْدَحون فيه في الرسول أو فيما جاء به؛ أي: فلا تَشْغَلْ قَلْبَكَ بالحزن عليهم. {إنَّا نعلمُ ما يُسِرُّونَ وما يُعْلِنونَ}؛ فنجازِيهم على حسبِ عِلْمِنا بهم، وإلاَّ؛ فقولُهم لا يضرُّك شيئاً.
(76) ای پیامبر! سخن تکذیب‌کنندگان تو را غمگین نکند. منظور از سخن، گفته‌ایست که سیاق بر آن دلالت می‌نماید، و آن هر قولی است که با آن به عیب‌جویی از پیامبر و یا چیزی که آورده است می‌پرداختند؛ یعنی قلب خود را به غم خوردن برای آنها مشغول نکن، (﴿إِنَّا نَعۡلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعۡلِنُونَ﴾) چراکه ما می‌دانیم آنچه را نهان می‌دارند و آنچه را آشکار می‌سازند. پس طبق آگاهی و خبری که از آنها داریم، آنان را مجازات خواهیم کرد و گفتۀ آنها هیچ زیانی به تو نمی‌رساند.
: 77 - 83 #
{أَوَلَمْ يَرَ الْإِنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ (77) وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ (78) قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ (79) الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ (80) أَوَلَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلَى وَهُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ (81) إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (82) فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (83)}.
أَوَلَمْ يَرَ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ؛ آيا آدمي که اکنون خصمي آشکار است ، نمي داند که او را از نطفه اي آفريده ايم ? وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ؛ در حالي که آفرينش خود را از ياد برده است ، براي ما مثل مي زند که چه کسي اين استخوانهاي پوسيده را زنده مي کند ? قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ؛ بگو : کسي آنها را زنده مي کند که در آغاز بيافريده است ، و او به هر آفرينشي داناست. الَّذِي جَعَلَ لَكُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ؛ آن خدايي که از درخت سبز برايتان آتش پديد آورد و شما از آن آتش مي ، افروزيد. أَوَلَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُم بَلَى وَهُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ، آيا کسي که آسمانها و زمين را آفريده است نمي تواند همانندشان را بيافريند ? آري مي تواند ، که او آفريننده اي داناست. إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ؛ چون بخواهد چيزي را بيافريند ، فرمانش اين است که مي گويد : موجود شو، پس موجود مي شود. فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ؛ منزه است آن خدايي که ملکوت هر چيزي به دست اوست و همه به سوي او بازگردانده مي شويد.
#
{77} فقال تعالى: {أوَلَم يَرَ الإنسانُ}: المنكِرُ للبعث أو الشاكُّ فيه أمراً يفيدُه اليقينَ التامَّ بوقوعه، وهو ابتداءُ خلقِهِ {من نطفةٍ}، ثم تنقُّلُه في الأطوار شيئاً فشيئاً، حتى كبر وشبَّ وتمَّ عقلُه واستتبَّ؛ {فإذا هو خصيمٌ مبينٌ}: بعد أنْ كان ابتداءُ خلقِهِ من نطفةٍ؛ فلينظرِ التفاوتَ بين هاتين الحالتين، ولْيعلمْ أنَّ الذي أنشأه من العدم قادرٌ على أن يعيدَه بعدما تفرَّق وتمزَّق من باب أولى.
(77) در این آیات کریمه، شبهه‌ای که از سوی منکرانِ زنده شدن پس از مرگ مطرح شده، به کامل‌ترین و بهترین وجه پاسخ داده شده است. پس خداوند متعال فرمود: (﴿أَوَ لَمۡ يَرَ ٱلۡإِنسَٰنُ﴾) آیا انسانی که منکر رستاخیز است یا در آن شک دارد، به چیزی نیندیشیده که او را به یقین می‌رساند که زنده شدن پس از مرگ حتماً اتفاق خواهد افتاد؟ و آن این است که (﴿أَنَّا خَلَقۡنَٰهُ مِن نُّطۡفَةٖ﴾) ما ابتدا او را از نطفه‌ای آفریده‌ایم، سپس و به تدریج مراحل مختلفی را پشت سر نهاده و تغییر شکل می‌دهد تا اینکه بزرگ و جوان شده و عقل او کامل می‌گردد. (﴿فَإِذَا هُوَ خَصِيمٞ مُّبِينٞ﴾) و بعد از آنکه او ابتدا از نطفه‌ای آفریده شده، به‌ناگاه ستیزه‌جویی آشکار می‌شود. پس او باید به تفاوت این دو حالت بنگرد و بداند کسی که او را از نیستی به هستی آورده، به طریق اولی تواناست که او را پس از آنکه متلاشی و از هم پاشیده شد، دوباره بیافریند.
#
{78} {وضرب لنا مثلاً}: لا ينبغي لأحدٍ أن يضرِبَه، وهو قياسُ قدرةِ الخالق بقدرةِ المخلوق، وأنَّ الأمر المُسْتَبْعَدَ على قدرة المخلوق مُسْتَبْعَدٌ على قدرة الخالق، فَسَّرَ هذا المثل بقوله: {قال}: ذلك الإنسان: {مَن يُحيي العظامَ وهي رميمٌ}؛ أي: هل أحدٌ يحييها؟ استفهام إنكارٍ؛ أي: لا أحَدَ يُحييها بعدما بَلِيَتْ وتلاشَتْ. هذا وجهُ الشبهة والمثل، وهو أنَّ هذا أمرٌ في غاية البعدِ على ما يُعْهَدُ من قدرةِ البشر، وهذا القولُ الذي صَدَرَ من هذا الإنسان غفلةٌ منه ونسيانٌ لابتداء خلقِهِ؛ فلو فَطِنَ لِخَلْقِهِ بعد أن لم يكن شيئاً مذكوراً، فوُجِد عياناً؛ لم يضرِبْ هذا المثل.
(78) (﴿وَضَرَبَ لَنَا مَثَلٗا﴾) و برای ما مثلی زد که برای هیچ کس شایسته نیست این مثل را بیاورد. و این مثال عبارت است از مقایسۀ قدرت و توانایی آفریننده با قدرت مخلوق، و اینکه چنانکه چیزی از قدرت و توانِ مخلوق خارج باشد، از قدرت و توان خالق نیز خارج است. پس این مثال را توضیح داد و فرمود: (﴿قَالَ مَن يُحۡيِ ٱلۡعِظَٰمَ وَهِيَ رَمِيمٞ﴾) این انسان گفت: آیا کسی هست که این استخوان‌های پوسیده و فرسوده را زنده کند؟ استفهامِ انکاری است؛ یعنی هیچ کس این استخوان‌ها را پس از آنکه خشکیده و فرسوده شدند و از هم پاشیده گشته، زنده نمی‌کند. منظور این انسان ملحد از طرح کردن این شبهه و مَثَل این بود که زنده کردن استخوان‌های پوسیده، بی‌نهایت بعید است و از قدرت بشر خارج می‌باشد؛ و این سخن که از این انسان صادر شد، ناشی از غفلت او و فراموش نمودن آفرینش نخستین وی بود. و اگر به آفرینش خود بنگرد و اینکه پس از نیستی به سرای هستی پا نهاده است، چنین مثالی را نمی‌زند.
#
{79} فأجاب تعالى عن هذا الاستبعادِ بجوابٍ شافٍ كافٍ، فقال: {قُلْ يُحْييها الذي أنشَأها أوَّلَ مَرَّةٍ}: وهذا بمجرَّدِ تصوُّرِهِ يعلم به علماً يقيناً لا شبهةَ فيه أنَّ الذي أنشأها أوَّلَ مرةٍ قادرٌ على الإعادةِ ثاني مرةٍ، وهو أهونُ على القدرةِ إذا تصوَّره المتصوِّر. {وهو بكلِّ خلقٍ عليمٌ}: هذا أيضاً دليلٌ ثانٍ من صفاتِ الله تعالى، وهو أنَّ علمه تعالى محيطٌ بجميع مخلوقاتِهِ في جميع أحوالِها في جميع الأوقات، ويَعْلَمُ ما تَنْقُصُ الأرضُ من أجسادِ الأمواتِ وما يبقى، ويعلمُ الغيبَ والشهادة؛ فإذا أقرَّ العبدُ بهذا العلم العظيم؛ علم أنَّه أعظمُ وأجلُّ من إحياء اللَّه الموتى من قبورِهم.
(79) چیزی را که این انسان ملحد بعید می‌دانست، خداوند پاسخی شفابخش به آن داد و فرمود: (﴿قُلۡ يُحۡيِيهَا ٱلَّذِيٓ أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٖ﴾) بگو: خدایی آنها را زنده می‌گرداند که نخستین بار آنها را آفریده است. و هرکس به محض اینکه این را تصوّر نماید، به یقین می‌داند کسی که اوّلین بار اینها را آفریده است، می‌تواند بار دوم نیز آنها را بیافریند، و این برایش آسان‌تر است. (﴿وَهُوَ بِكُلِّ خَلۡقٍ عَلِيمٌ﴾) و او به هر آفرینشی داناست. این دومین دلیل ـ که جزوِ صفات بزرگ خداوند متعال است ـ بر زنده نمودن مردگان پس از مرگ می‌باشد. و آن اینکه علم خداوند همۀ مخلوقات را در همۀ حالات و اوقات احاطه کرده، و می‌داند زمین چقدر از اجساد مردگان را کم می‌کند، و چقدر را باقی می‌گذارد. و او دانای پیدا و پنهان است. پس هرگاه بنده به این علم و دانایی بزرگ یقین حاصل کند، خواهد دانست که علم و آگاهی خداوند بسیار بزرگ‌تر از زنده کردن مردگان از قبرهایشان می‌باشد.
#
{80} ثم ذَكَرَ دليلاً ثالثاً، فقال: {الذي جَعَلَ لكم من الشَّجَرِ الأخضرِ ناراً فإذا أنتُم منه توقِدونَ}: فإذا أخرجَ النار اليابسة من الشجر الأخضرِ الذي هو في غاية الرُّطوبة مع تضادِّهما وشدَّة تخالُفِهما؛ فإخْراجُهُ الموتى من قبورِهِم مثلُ ذلك.
(80) سپس دلیل سوم را بیان کرد و فرمود: (﴿ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُم مِّنَ ٱلشَّجَرِ ٱلۡأَخۡضَرِ نَارٗا فَإِذَآ أَنتُم مِّنۡهُ تُوقِدُونَ﴾) پس وقتی آتش خشک، از درخت سبز -که در نهایت تری است- بیرون می‌آید با اینکه آتش و تری و رطوبت با هم در تضادند و به شدّت مخالف یکدیگرند، بیرون کردن مردگان از قبرهایشان نیز این گونه است.
#
{81} ثم ذكر دليلاً رابعاً، فقال: {أوَ لَيْسَ الذي خلقَ السمواتِ والأرضَ}: على سعتهما وعظمهما {بقادرٍ على أن يَخْلُقَ مثلَهم}؛ أي: أن يعيدَهم بأعيانهم {بلى}: قادرٌ على ذلك؛ فإنَّ خَلْقَ السماواتِ والأرض أكبرُ من خَلْقِ الناس. {وهو الخلاَّقُ العليمُ}: وهذا دليلٌ خامسٌ؛ فإنَّه تعالى الخلاقُ الذي جميع المخلوقات؛ متقدِّمها ومتأخِّرها، صغيرها وكبيرها؛ كلُّها أثرٌ من آثار خلقِهِ وقدرتِهِ، وأنَّه لا يستعصي عليه مخلوقٌ أراد خَلْقَه؛ فإعادتُهُ للأموات فردٌ من أفراد آثارِ خلقِهِ.
(81) سپس دلیل چهارم را بیان کرد و فرمود: (﴿أَوَ لَيۡسَ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِقَٰدِرٍ عَلَىٰٓ أَن يَخۡلُقَ مِثۡلَهُم﴾) آیا خدایی که آسمان‌ها و زمین را با آن گستردگی و بزرگی آفریده است، قدرت آن را ندارد که آنها را به گونۀ خودشان دوباره بیافریند؟ (﴿بَلَىٰ﴾) آری! او بر این کار تواناست؛ چون آفرینش آسمان‌ها و زمین از آفرینش مردم بسیار بزرگ‌تر است. (﴿وَهُوَ ٱلۡخَلَّٰقُ ٱلۡعَلِيمُ﴾) و او آفرینشگری است دانشمند. این پنجمین دلیل است بر زنده کردن مردگان پس از مرگ؛ زیرا خداوند متعال آفریننده‌ای است که همۀ مخلوقات گذشته و آینده و کوچک و بزرگ، اثری از آثار خلقت و قدرت او می‌باشند، و هر مخلوقی را بخواهد بیافریند، نمی‌تواند سرپیچی کند.
#
{82} ولهذا قال: {إنَّما أمرُهُ إذا أراد شيئاً}: نكرةٌ في سياق الشرط فَتَعُمُّ كلَّ شيءٍ، {أن يقولَ له كُن فيكونُ}؛ أي: في الحال من غير تمانع.
(82) پس دوباره زنده گرداندن مردگان، یکی از آثار خلقت اوست. بنابراین فرمود: (﴿إِنَّمَآ أَمۡرُهُۥٓ إِذَآ أَرَادَ شَيۡ‍ًٔا﴾) نکره در سیاق شرط است؛ پس هر چیزی را دربر می‌گیرد. یعنی خداوند هر چیزی را که بخواهد بشود، کار او تنها این است که (﴿أَن يَقُولَ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ﴾) خطاب بدان بگوید بشو، پس فوراً آن چیز بدون هیچ سرپیچی موجود می‌شود.
#
{83} {فسبحانَ الذي بيدِهِ مَلَكوتُ كُلِّ شيءٍ}: وهذا دليلٌ سادسٌ؛ فإنَّه تعالى هو الملِكُ المالكُ لكلِّ شيءٍ؛ الذي جميعُ ما سكن في العالم العلويِّ والسفليِّ مُلْكٌ له وعبيدٌ مسخَّرون مدبَّرون، يَتَصَرَّفُ فيهم بأقدارِهِ الحكميَّة وأحكامِهِ الشرعيَّة وأحكامِهِ الجزائيَّة؛ فإعادتُه إيَّاهم بعد موتِهِم لينفذَ فيهم حكم الجزاء من تمام ملكِهِ، ولهذا قال: {وإليه تُرْجَعونَ}: من غير امتراءٍ ولا شكٍّ؛ لتواتُرِ البراهين القاطعةِ والأدلَّةِ الساطعةِ على ذلك. فتبارك الذي جَعَلَ في كلامِهِ الهدى والشفاء والنور.
(83) (﴿فَسُبۡحَٰنَ ٱلَّذِي بِيَدِهِۦ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيۡءٖ﴾) و این دلیل ششم است، پس خداوند متعال پادشاه و مالک هرچیزی است، و همۀ آنچه در جهان بالا و در جهان پایین وجود دارد در ملکیت اوست؛ و همه، بنده و مسخّر و تحت تدبیر او هستند؛ و او در میانشان با تقدیرهای حکیمانه و احکام شرعی و جزایی خویش تصرّف می‌نماید. بنابراین زنده کردن اینها پس از مردنشان -برای اینکه فرمان جزا را در میان آنها نافذ گرداند- از کمال فرمانروایی اوست. بنابراین فرمود: (﴿وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ﴾) و بدون هیچ شک و تردیدی به سوی او بازگردانده می‌شوید، و هیچ تردیدی در این نیست؛ چون دلایل قاطع و حجّت‌های روشن در این باره به تواتر آمده‌اند. پس با برکت است خداوندی که در سخن خود هدایت و شفا و نور نهاده است.
تفسیر سوره یس به پایان رسید. حمد و سپاس پروردگار تعالی راست، آنگونه که شایسته جلال و شکوه اوست؛ ثنا و ستایش او راست، آنگونه که شایسته کمالش است؛ مجد و بزرگی از آن اوست، آنگونه که عظمت و کبریایی او تقاضا دارند؛ و درود و سلام بر محمد و آل محمد.
* * *