مکي و 45 آيه مي باشد.
{الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا أُولِي أَجْنِحَةٍ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (1) مَا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلَا مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (2)}.
الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا أُولِي أَجْنِحَةٍ مَّثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاء إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ؛ ستايش از آن خداوند است ، آفريننده آسمانها و زمين ، آن که فرشتگان را، رسولان گردانيد فرشتگاني که بالهايي دارند ، دو دو و سه سه و چهار چهار در آفرينش هر چه بخواهد مي افزايد ، زيرا خدا بر هر کاري تواناست.
مَا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلَا مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ؛ رحمتي که خدا بر مردم بگشايد کس نتواند که بازش دارد و چون چيزي را دريغ دارد کس نتواند جز او که روانش دارد و اوست پيروزمند و حکيم.
#
{1} يمدح [اللَّه] تعالى نفسه الكريمة المقدَّسةَ على خلقهِ السماواتِ والأرضَ وما اشتَمَلَتا عليه من المخلوقات؛ لأنَّ ذلك دليلٌ على كمال قدرتِهِ وسَعة ملكِهِ وعموم رحمتِهِ وبديع حكمته وإحاطةِ علمه. ولمَّا ذَكَرَ الخلقَ؛ ذَكَرَ بعده ما يتضمَّنُ الأمر، وهو أنه جعل {الملائكةَ رسلاً}: في تدبيرِ أوامرِهِ القدريَّة ووسائطَ بينَه وبين خلقِهِ في تبليغ أوامره الدينيَّة. وفي ذِكْرِهِ أنَّه جعل الملائكة رسلاً ولم يستثنِ منهم أحداً دليلٌ على كمال طاعتهم لربِّهم وانقيادِهِم لأمرِهِ؛ كما قال تعالى: {لا يعصونَ الله ما أمَرَهم ويفعلون ما يُؤمرون}. ولما كانت الملائكةُ مدبِّراتٍ بإذن الله ما جَعَلَهم الله موكَّلين فيه؛ ذَكَرَ قُوَّتَهم على ذلك وسرعة سيرِهِم؛ بأن جَعَلَهم {أولي أجنحةٍ}: تطير بها فتسرعُ بتنفيذ ما أمرت به، {مثنى وثلاث ورباع}؛ أي: منهم من له جناحان وثلاثة وأربعة بحسب ما اقتضتْه حكمتُه. {يزيدُ في الخَلْقِ ما يشاءُ}؛ أي: يزيد بعضَ مخلوقاتِهِ على بعض في صفة خلقِها وفي القوَّة وفي الحسن وفي زيادة الأعضاء المعهودةِ وفي حسن الأصوات ولذَّةِ النغماتِ. {إنَّ الله على كلِّ شيءٍ قديرٌ}: فقدرتُه تعالى تأتي على ما يشاؤه، ولا يستعصي عليها شيءٌ، ومن ذلك زيادة مخلوقاتِهِ بعضها على بعض.
(1) خداوند وجود مقدس و بزرگوارش را بهخاطر آفریدن آسمانها و زمین و مخلوقاتی که در آنها هستند میستاید؛ چرا که این کار دلیلی است بر کمال قدرت خداوند، و گستردگی فرمانروایی، و فراگیر بودن رحمت، و حکمت شگفتانگیز، و علم و آگاهی محیط او. پس از آنکه خداوند از آفرینش سخن به میان آورد، چیزی را بیان نمود که امر و فرمان او را در بر دارد، و آن اینکه خداوند، (
﴿جَاعِلِ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ رُسُلًا﴾) فرشتگان را مأمور نموده است تا فرمانهای تقدیری او را به اجرا درآورند؛ و آنها را برای رساندن فرمانهای دینی خویش، واسطههایی میان خود و بندگانش قرار داده است. خداوند همۀ فرشتگان را پیامآور قرار داده و هیچ یک از آنها را استثنا نکرده، دلیلی است بر اینکه فرشتگان کاملاً از پروردگارشان اطاعت مینمایند و تسلیم فرمان او هستند.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿لَّا يَعۡصُونَ ٱللَّهَ مَآ أَمَرَهُمۡ وَيَفۡعَلُونَ مَا يُؤۡمَرُونَ﴾ از فرمان خدا سرپیچی نمیکنند، و هر آنچه را که به انجام دادن آن امر شوند انجام میدهند. و از آنجا که فرشتگان به فرمان الهی به تدبیر اموری میپردازند که خداوند به آنها محوّل نموده است، توانایی آنان را بر این کار،
و سرعت حرکت آنها را بیان کرد و فرمود: (
﴿أُوْلِيٓ أَجۡنِحَةٖ﴾) دارای بالهایی هستند که با آن پرواز میکنند، و در انجام آنچه بدان دستور داده شدهاند شتاب میورزند، و با سرعت آن را انجام میدهند، (
﴿مَّثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَ﴾) برخی از فرشتگان دو بال دارند و بعضی سه بال و بعضی چهار بال، برحسب آنچه حکمت الهی اقتضا نماید. (
﴿يَزِيدُ فِي ٱلۡخَلۡقِ مَا يَشَآءُ﴾) خداوند بر آفرینش و قدرت و زیبایی و بخشش بیشتر به آفریدههایش تواناست، و بر زیبایی صدا و تعداد اعضای برخی از مخلوقات خود آنگونه که بخواهد میافزاید. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ﴾) بیگمان، خداوند بر هر چیزی تواناست، و هرچه را بخواهد با قدرت خود انجام میدهد، و هیچ چیزی نمیتواند از او سرپیچی کند. و از جمله قدرت خداوند این است که به برخی از مخلوقات خود توانایی بیشتری داده است.
#
{2} ثم ذَكَرَ انفرادَه تعالى بالتدبيرِ والعطاء والمنع، فقال: {ما يَفْتَحِ اللهُ للناس من رحمةٍ فلا مُمْسِكَ لها وما يُمْسِكْ}: من رحمتِهِ عنهم {فلا مرسلَ له من بعدِهِ}: فهذا يوجب التعلُّقَ بالله تعالى والافتقارَ إليه من جميع الوجوه، وأنْ لا يُدعى إلاَّ هو ولا يُخاف ويُرجى إلاَّ هو. {وهو العزيز}: الذي قَهَرَ الأشياءَ كلَّها. {الحكيمُ}: الذي يضع الأشياءَ مواضِعَها، ويُنْزِلُها منازلها.
(2) سپس این را بیان کرد که تنها خداوند به تدبیر امور میپردازد؛ میدهد و محروم میکند.
پس فرمود: (
﴿مَّا يَفۡتَحِ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحۡمَةٖ فَلَا مُمۡسِكَ لَهَاۖ وَمَا يُمۡسِكۡ فَلَا مُرۡسِلَ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦ﴾) چنانچه خداوند رحمتی را برای مردم بگشاید، کسی نمیتواند از آن جلوگیری کند؛ و اگر خداوند چیزی از رحمت خود را بازدارد، کسی جز او نمیتواند آن را رها و روان سازد. پس این ایجاب میکند که انسان به خداوند وابسته شود؛ زیرا انسان از همه جهت نیازمند اوست، و نباید جز او کسی را بخواند، و از هیچ کسی جز او ترس و امیدی داشته باشد. (
﴿وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ﴾) و او تواناست و بر همه چیز غالب و چیره میباشد، و با حکمت است و هر چیزی را در جای مناسب آن قرار میدهد.
{يَاأَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ (3) وَإِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (4)}.
يَا أَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاء وَالْأَرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ ؛ اي مردم ، نعمتي را که خدا بر شما ارزاني داشته است ياد کنيد آيا جزخدا آفريننده ديگري هست که شما را از آسمان و زمين روزي دهد ? خدايي جزاو نيست ، پس چگونه عقيده شما را دگرگون مي سازند ?
وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ؛ اگر تو را تکذيب کرده اند ، پيامبراني را هم که پيش از تو بوده اند، تکذيب کرده اند و همه کارها به خدا بازگردانده شود.
#
{3} يأمرُ تعالى جميع الناس أن يَذْكُروا نعمتَه عليهم، وهذا شاملٌ لِذِكْرِها بالقلب اعترافاً وباللسان ثناءً وبالجوارح انقياداً، فإنَّ ذِكْرَ نعمِهِ تعالى داع لشكرِهِ. ثم نَبَّههم على أصول النِّعم، وهي الخلق والرزق، فقال: {هل من خالق غيرُ الله يرزُقُكم من السماءِ والأرض}: ولما كان من المعلوم أنَّه ليس أحدٌ يَخْلُقُ ويرزقُ إلاَّ الله؛ نتج من ذلك أنْ كان ذلك دليلاً على ألوهيَّته وعبوديَّته، ولهذا قال: {لا إله إلاَّ هو فأنَّى تؤفَكونَ}؛ أي: تُصْرَفون من عبادةِ الخالق الرازق لعبادةِ المخلوق المرزوق.
(3) خداوند همۀ مردم را امر میکند که نعمتهای او را یاد کنند. و این یاد کردن، شامل یاد کردن با قلب میشود که با قلب به نعمتهای خدا اعتراف کند، و با زبان او را ستایش نماید، و با اعضا وجوارح از او اطاعت کند. یاد کردن نعمتهای خداوند سبب میگردد تا سپاس او بهجای آورده شود.
سپس خداوند آنها را به اصل و اساس نعمتها که آفرینش و روزی رساندن است گوشزد نمود و فرمود: (
﴿هَلۡ مِنۡ خَٰلِقٍ غَيۡرُ ٱللَّهِ يَرۡزُقُكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) آیا جز الله آفرینندهای وجود دارد که شما را از آسمان و زمین روزی برساند؟! و از آنجا که هیچ کسی جز خداوند نمیآفریند و روزی نمیدهد، نتیجه میگیریم که تنها او معبود است، و فقط او را باید بندگی کرد.
بنابراین فرمود: (
﴿لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ فَأَنَّىٰ تُؤۡفَكُونَ﴾) هیچ معبود به حقی جز او نیست؛ پس چگونه از پرستش خداوند آفریننده و روزیدهنده روی میگردانید، و به عبادت کسی روی میآورید که آفریده شده است و روزی داده میشود؟!
#
{4} {وإن يُكَذِّبوكَ}: يا أيُّها الرسولُ؛ فلك أسوةٌ بمن قبلَكَ من المرسلين؛ {فقد كُذِّبَتْ رسلٌ من قبلِكَ}: فأُهْلِكَ المكذِّبون، ونَجَّى الله الرسل وأتباعهم. {وإلى اللهِ تُرجع الأمورُ}.
(4) (
﴿وَإِن يُكَذِّبُوكَ﴾) ای پیامبر! اگر تو را تکذیب کنند، پیامبران پیش از تو در این مورد الگوی شما هستند. (
﴿فَقَدۡ كُذِّبَتۡ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِكَ﴾) زیرا آنان هم پیش از تو تکذیب شدهاند. پس خداوند تکذیب کنندگان را هلاک کرد، و پیامبران و پیروانشان را نجات داد. (
﴿وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ﴾) و در آخرت هر کاری به سوی خدا بازگردانده میشود، و او تکذیب کنندگان را مجازات خواهد کرد، و پیامبران و پیروانشان را یاری مینماید.
{يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (5) إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا يَدْعُو حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ (6) الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ (7)}.
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ؛ اي مردم ، وعده خدا حق است زندگي دنيا شما را نفريبد ، و آن شيطان فريبنده به خدا مغرورتان نگرداند.
إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا يَدْعُو حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ؛ شيطان دشمن شماست او را دشمن گيريد او فرمانبران خويش را فرا مي خواند تا همه از دوزخيان باشند.
الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ؛ و کافران را عذابي است سخت ، و براي کساني که ايمان آورده اند و کارهاي ، شايسته کرده اند آمرزش و اجر بزرگي است.
#
{5 ـ 6} يقول تعالى: {يا أيُّها الناس إنَّ وعدَ الله}: بالبعث والجزاء على الأعمال {حقٌّ}؛ أي: لا شكَّ فيه ولا مريةَ ولا تردُّد، قد دلَّت على ذلك الأدلة السمعية والبراهين العقلية، فإذا كان وعدُهُ حقًّا؛ فتهيَّؤوا له وبادِروا أوقاتَكم الشريفةَ بالأعمال الصالحة ولا يَقْطَعْكُم عن ذلك قاطعٌ. {فلا تَغُرَّنَّكُمُ الحياةُ الدُّنيا}: بلذَّاتِها وشهواتِها ومطالبِها النفسيَّة، فتُلهيكم عما خُلقتم له، {ولا يَغُرَّنَّكُم بالله الغَرورُ}: الذي هو الشيطانُ، الذي هو عدوُّكم في الحقيقة. {فاتَّخِذوه عَدُوًّا}؛ أي: لتكن منكم عداوته على بالٍ، ولا تُهملوا محاربته كلَّ وقتٍ؛ فإنَّه يراكم وأنتم لا تَرَوْنَه، وهو دائماً لكم بالمرصاد. {إنَّما يَدْعو حِزْبَه ليكونوا من أصحابِ السعيرِ}: هذا غايتُه ومقصودُه مِمَّنْ تَبِعَهُ أن يُهانَ غاية الإهانة بالعذاب الشديد.
(5 - 6) خداوند متعال میفرماید: (
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ﴾) ای مردم! وعدۀ الهی در خصوص زنده شدن پس از مرگ، و سزا و جزا دادن بهخاطر اعمالتان، حق است؛ یعنی در آن شک و تردیدی نیست، و دلایل نقلی و عقلی بر این امر دلالت مینماید. پس وقتی که وعدۀ او حق است، خود را برای آن آماده کنید، و اوقات گرانبهایتان را هدر ندهید، و بیدرنگ اعمال شایسته انجام دهید، و هیچ چیزی شما را از انجام کارهای شایسته باز ندارد. (
﴿فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَا﴾) و زندگی دنیا و لذتها و شهوتهایش شما را گول نزند، و فریب آن را نخورید، و شما را از آنچه که برای آن آفریده شدهاید غافل ننماید. (
﴿وَلَا يَغُرَّنَّكُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ﴾) و شیطانِ فریبکار شما را گول نزند شیطانی که در حقیقت دشمن شماست. (
﴿فَٱتَّخِذُوهُ عَدُوًّا﴾) پس او را دشمن خودتان بدانید، و همیشه با او مبارزه نمایید، و رویارویی با او را فراموش نکنید؛ زیرا او شما را میبیند، ولی شما او را نمیبینید، و او همواره در کمین شماست. (
﴿إِنَّمَا يَدۡعُواْ حِزۡبَهُۥ لِيَكُونُواْ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِيرِ﴾) شیطان پیروانش را فرا میخواند تا از ساکنان آتش سوزان باشند. این هدف و مقصود او در مورد کسانی است که از وی پیروی میکنند. او میخواهد آنها با گرفتار شدن به عذاب سخت، در نهایتِ خواری و اهانت قرار بگیرند.
#
{7} ثم ذكر أنَّ الناس انقسموا بحسب طاعة الشيطان وعدمِها إلى قسمين، وذَكَرَ جزاءَ كلٍّ منهما، فقال: {الذين كفروا}؛ أي: جحدوا ما جاءتْ به الرسلُ ودلَّت عليه الكتبُ {لهم عذابٌ شديدٌ}: في نار جهنَّم، شديدٌ في ذاتِهِ ووصفِهِ، وأنَّهم خالدون فيها أبداً، {والذين آمنوا}: بقلوبِهِم بما دعا الله إلى الإيمان به، {وعملوا} ـ بمقتضى ذلك الإيمان بجوارِحِهم ـ الأعمالَ الصالحةَ {لهم مغفرةٌ}: لذُنوبهم، يزولُ بها عنهم الشرُّ والمكروه، {وأجرٌ كبيرٌ}: يحصُلُ به المطلوبُ.
(7) سپس بیان کرد که مردم برحسب پیروی کردن از شیطان و پیروی نکردن از او، به دو گروه تقسیم میشوند؛
و پاداش هر یک را بیان نمود و فرمود: (
﴿ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾) کسانی که آنچه را پیامبران آوردهاند و کتابها بر آن دلالت مینمایند تکذیب میکنند، (
﴿لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِيدٞ﴾) در آتش جهنّم عذاب سختی دارند، و آنان همیشه در آن خواهند ماند. (
﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَأَجۡرٞ كَبِيرٌ﴾) و کسانی که با دلهای خود به آنچه خداوند گفته است ایمان آوردهاند و به مقتضای این ایمان با اعضا و جوارح خود کارهای شایسته کردهاند، گناهانشان آمرزیده خواهد شد؛ و به سبب این آمرزش، هر نوع شر و بدی از آنها دور میگردد، و پاداشی بزرگ دارند.
{أَفَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَصْنَعُونَ (8)}.
أَفَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَصْنَعُونَ ؛ آيا آن که کردار بدش را در نظرش آراستند ، چنان که نيکويش پنداشت ،همانند کسي است که چنين نيست ? پس خدا هر که را خواهد گمراه مي کند و هر که را خواهد هدايت مي کند نبايد که جان تو به خاطر آنها دچار اندوه شود زيرا خدا به کارهايي که مي کنند آگاه است.
#
{8} يقولُ تعالى: {أفَمَن زُيِّنَ له}: عملُه السيئ القبيح، زيَّنه له الشيطانُ وحسَّنه في عينِهِ ، {فرآه حسناً}؛ أي: كمن هداه الله إلى الصراطِ المستقيم والدين القويم؛ فهل يستوي هذا وهذا؟! فالأول عمل السيئ، ورأى الحقَّ باطلاً والباطل حقًّا، والثاني عمل الحسنَ ورأى الحقَّ حقًّا والباطل باطلاً، ولكن الهداية والإضلال بيدِ الله تعالى. {فإنَّ الله يُضِلُّ مَن يشاءُ ويَهْدي مَن يشاءُ فلا تَذْهَبْ نفسُك عليهم}؛ أي: على الضالِّين الذين زُيِّنَ لهم سوءُ أعمالِهِم، وصدَّهُم الشيطانُ عن الحقِّ {حسراتٍ}: فليس عليك إلاَّ البلاغُ، وليس عليك مِن هداهم شيءٌ، والله هو الذي يُجازيهم بأعمالهم. {إنَّ الله عليمٌ بما يصنعونَ}.
(8) خداوند متعال میفرماید: (
﴿أَفَمَن زُيِّنَ لَهُۥ سُوٓءُ عَمَلِهِۦ﴾) آیا کسی که کردار زشتش در نظر او آراسته شده، و شیطان اعمال بدش را برای او زینت داده، و در نگاهش آن را زیبا و نیک کرده است، (
﴿فَرَءَاهُ حَسَنٗا﴾) پس او آن را نیک میبیند، همانند کسی است که خداوند او را به راه راست و دین استوار هدایت نموده است؟ پس آیا این دو برابر هستند؟ اوّلی کار بد کرده و حق را باطل پنداشته و باطل را حق دانسته است، ولی دوّمی کار نیک کرده و حق را حق دیده و باطل را باطل دانسته است. اما هدایت و گمراه ساختن به دست خداوند است، (
﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَآءُ وَيَهۡدِي مَن يَشَآءُۖ فَلَا تَذۡهَبۡ نَفۡسُكَ عَلَيۡهِمۡ حَسَرَٰتٍ﴾) پس خداوند هرکس را بخواهد، گمراه میسازد؛ و هرکس را بخواهد، رهنمون میگرداند. پس نباید با حسرت خوردن بر گمراهانی که کردار زشتشان برایشان آراسته شده و شیطان آنها را از حق بازداشته است، خودت را از بین ببری؛ یعنی خود را با غم و غصۀ گمراهان، و حسرت خوردن بر آنها هلاک مکن؛ چون تو وظیفهای جز تبلیغ نداری، و هدایت آنها بر تو نیست، و خداوند آنها را طبق اعمالشان مجازات خواهد کرد. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمُۢ بِمَا يَصۡنَعُونَ﴾) بیگمان، خداوند به آنچه میکنند داناست، و آنها را طبق کارهایشان مجازات خواهد کرد.
{وَاللَّهُ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَى بَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَحْيَيْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا كَذَلِكَ النُّشُورُ (9)}.
وَاللَّهُ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَى بَلَدٍ مَّيِّتٍ فَأَحْيَيْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا كَذَلِكَ النُّشُورُ؛ خداست که بادها را مي فرستد تا ابرها را برانگيزند و ما آنها را به سرزمينهاي مرده مي رانيم و زمين مرده را به آن زنده مي کنيم زنده گشتن در روز قيامت نيز چنين است.
#
{9} يخبر تعالى عن كمال اقتدارِهِ وسَعَة جودِهِ وأنَّه {أرسلَ الرياحَ فتُثير سحاباً فسُقْناه إلى بلدٍ مَيِّتٍ}: فأنزله الله عليها، {فأحْيَيْنا به الأرض بعدَ موتها}: فحييتِ البلادُ والعبادُ، وارتزقت الحيواناتُ، ورَتَعَتْ في تلك الخيرات، {كذلك}: الذي أحيا الأرض بعد موتها ينشر الأمواتَ من قبورهم بعدما مزَّقَهم البلاء، فيسوقُ إليهم مطراً كما ساقه إلى الأرض الميتة، فينزِلُه عليهم، فتحيا الأجساد والأرواح من القبور، فيأتون للقيام بين يدي الله، ليحكم بينهم ويَفْصِلَ بحكمِهِ العدل.
(9) خداوند متعال از کمال اقتدار و توانایی و از گستردگی بخشش و سخاوت خویش خبر میدهد، و اینکه او خدایی است که (
﴿أَرۡسَلَ ٱلرِّيَٰحَ فَتُثِيرُ سَحَابٗا فَسُقۡنَٰهُ إِلَىٰ بَلَدٖ مَّيِّتٖ﴾) بادها را روان میدارد، و بادها ابرها را برمیانگیزانند، و ما ابرها را به سوی سرزمینی پژمرده روان میسازیم؛ پس خداوند ابرها را بر آن سرزمین پژمرده میباراند و به وسیلۀ آن زمین را زنده میگرداند، و در نتیجه شهرها و بندگان زنده و خرم میگردند، و حیوانات روزی میخورند و در این خوبیها ونعمتها میچرند. (
﴿كَذَٰلِكَ﴾) همچنین کسی که زمین را پس از پژمرده شدنش زنده و خرم مینماید، مردگان را نیز بعد از آنکه خشکیده و متلاشی شدند از قبرهایشان برمیانگیزد و زنده مینماید، و خداوند بارانی را به سوی آنها میفرستد، همانطور که باران را به سوی سرزمین خشک و پژمرده میفرستد. پس به دنبال آن، اجساد زنده میشوند و از قبرها برمیخیزند و رستاخیز پدید میآید و مردم در پیشگاه خداوند حضور مییابند تا میان آنها داوری نماید و با فرمان عادلانۀ خود وضعیت آنان را فیصله دهد.
{مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَكْرُ أُولَئِكَ هُوَ يَبُورُ (10)}.
مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَكْرُ أُوْلَئِكَ هُوَ يَبُورُ ؛ هر که خواهان عزت است بداند که عزت ، همگي از آن خداست سخن خوش وپاک ، به سوي او بالا مي رود و کردار نيک است که آن را بالا مي برد و براي آنان که از روي مکر به تبهکاري مي پردازند عذابي است سخت و مکرشان نيز از ميان برود.
#
{10} أي: يا مَن يُريد العزَّةَ! اطْلُبْها ممَّنْ هي بيدِهِ؛ فإنَّ العزَّة بيد اللَّه، ولا تُنال إلاَّ بطاعتِهِ، وقد ذَكَرَها بقولِهِ: {إليه يصعدُ الكلمُ الطيِّبُ}: من قراءة وتسبيح وتحميدٍ وتهليل وكل كلام حسنٍ طيِّبٍ، فيرُفع إلى الله، ويُعرضُ عليه، ويُثني الله على صاحبه بين الملأ الأعلى، {والعملُ الصالح}: من أعمال القلوب وأعمال الجوارح {يرفَعُهُ}: الله تعالى إليه أيضاً كالكلم الطيب. وقيل: والعمل الصالحُ يرفَعُ الكلمَ الطَّيِّبَ؛ فيكون رفع الكلم الطيب بحسب أعمال العبد الصالحة فهي التي ترفع كلمه الطيب، فإذا لم يكنْ له عملٌ صالحٌ؛ لم يُرْفَعْ له قولٌ إلى الله تعالى. فهذه الأعمال التي تُرفع إلى الله تعالى ويَرْفَعُ الله صاحِبَها ويعزُّه، وأمَّا السيئاتُ؛ فإنَّها بالعكس، يريدُ صاحبُها الرفعةَ بها، ويمكرُ ويكيدُ ويعودُ ذلك عليه، ولا يزدادُ إلاَّ هواناً ونزولاً، ولهذا قال: {والعملُ الصالحُ يرفعُهُ والذين يمكرونَ السيئاتِ لهم عذابٌ شديدٌ}: يُهانون فيه غايةَ الإهانة. {ومَكْرُ أولئك هو يبورُ}؛ أي: يهلك ويضمحلُّ ولا يفيدُهم شيئاً؛ لأنَّه مكرٌ بالباطل لأجل الباطل.
(10) ای کسی که در پی عزّت و قدرت هستی! آن را از کسی بخواه که عزّت در دست اوست؛ زیرا عزّت همگی در دست خداست، و جز با اطاعت و پیروی از او به دست نمیآید.
و خداوند آن را بیان نموده و میفرماید: (
﴿إِلَيۡهِ يَصۡعَدُ ٱلۡكَلِمُ ٱلطَّيِّبُ﴾) سخن پاک از قبیل: تلاوت و خواندن قرآن و تسبیح و تهلیل و هر سخن پاک و خوبی به سوی خدا بالا میرود و بر او عرضه میشود، و خداوند صاحب آن سخن را در ملأ اعلی میستاید، (
﴿وَٱلۡعَمَلُ ٱلصَّٰلِحُ يَرۡفَعُهُۥ﴾) و خداوند کار شایسته را از قبیل: اعمال قلبی و اعمالی که با اعضا و جوارح انجام میشوند، همانند سخن پاک به سوی خود بالا میبرد. و گفته شده است که عمل صالح سخن پاک را بالا میبرد. پس بالا رفتن سخن پاک، برحسب اعمال صالح بنده خواهد بود، و این عمل صالح است که سخن او را بالا میبرد. پس اگر بنده کار شایستهای نداشته باشد، هیچ گفته و سخنی از او به سوی خدا بالا نمیرود؛ و اعمالی که به سوی خدا بالا برده میشوند، سبب میگردند که صاحب این اعمال هم بالا رود، و خداوند به او عزت دهد. اما کارهای بد برعکس این هستند، و کسی که آنها را انجام میدهد، میخواهد به وسیلۀ آن عزت و سربلندی به دست آورد، او دست به مکر و توطئه میزند؛ اما این مکر و توطئه علیه خود او برمیگردد، و جز خواری و سقوط چیزی به او نمیافزاید.
بنابراین فرمود: (
﴿وَٱلَّذِينَ يَمۡكُرُونَ ٱلسَّئَِّاتِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِيدٞ﴾) و کسانی که نقشههای بد میکشند، عذاب سختی دارند که در آن تا آخرین حد مورد اهانت قرار میگیرند. (
﴿وَمَكۡرُ أُوْلَٰٓئِكَ هُوَ يَبُورُ﴾) و توطئه و مکر اینها نابود و تباه میشود، و فایدهای به آنها نمیرساند؛ چون این مکر و توطئه باطل است، و برای رسیدن به باطل انجام میگیرد.
{وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْوَاجًا وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنْثَى وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَمَا يُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَلَا يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِي كِتَابٍ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ (11)}.
وَاللَّهُ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْوَاجًا وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَى وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَمَا يُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٍ وَلَا يُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِي كِتَابٍ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ ؛ خدا شما را از خاک و سپس از نطفه بيافريد آنگاه جفتهاي يکديگرتان قرار داد هيچ زني آبستن نمي شود و نمي زايد مگر به علم او و عمر هيچ سالخورده اي به درازا نکشد و از عمر کسي کاسته نگردد ، جز آنکه همه در کتابي نوشته شده است و اين کارها بر خدا آسان است.
#
{11} يذكر تعالى خلقَه الآدميَّ وتنقُّله في هذه الأطوار من ترابٍ إلى نطفةٍ وما بعدها، {ثم جَعَلَكم أزواجاً}؛ أي: لم يزل ينقُلُكم طوراً بعد طورٍ حتى أوصلكم إلى أنْ كنتُم أزواجاً؛ ذكر يتزوجُ أنثى، ويُرادُ بالزواج الذُّرِّية والأولاد؛ فهو وإنْ كان النكاحُ من الأسبابِ فيه؛ فإنَّه مقترنٌ بقضاء الله وقدره وعلمه. {وما تَحْمِلُ مِن أنثى ولا تضعُ إلاَّ بعلمِهِ}: وكذلك أطوارُ الآدميِّ كلُّها بعلمه وقضائه {وما يُعَمَّرُ من مُعَمَّرٍ ولا يُنقَصُ من عُمُرِهِ}؛ أي: عمر الذي كان معمَّراً عمراً طويلاً، {إلاَّ}: بعلمه تعالى، أو: وما ينقص من عمر الإنسان الذي هو بصدد أن يَصِلَ إليه لولا ما سلكه من أسباب قِصَرِ العمر؛ كالزِّنا وعقوق الوالدين وقطيعة الأرحام ونحو ذلك مما ذُكِرَ أنَّها من أسباب قصر العمر، والمعنى أنَّ طولَ العمر وقِصَرَه بسببٍ وبغير سببٍ كله بعلمه تعالى، وقد أثبت ذلك {في كتابٍ}: حوى ما يجري على العبد في جميع أوقاته وأيام حياته. {إنَّ ذلك على الله يسيرٌ}؛ أي: إحاطة علمه بتلك المعلومات الكثيرة، وإحاطةُ كتابه بها.
فهذه ثلاثةُ أدلَّة من أدلَّة البعث والنشور، كلُّها عقليَّة، نبَّه الله عليها في هذه الآيات: إحياء الأرض بعد موتها، وأنَّ الذي أحياها سيُحيي الموتى. وتَنَقُّل الآدمي في تلك الأطوار، فالذي أوجَدَه ونَقَّلَه طبقاً بعد طبق وحالاً بعد حال حتى بلغ ما قُدِّرَ له؛ فهو على إعادتِهِ وإنشائِهِ النشأةَ الأخرى أقدرُ، وهو أهونُ عليه. وإحاطة علمه بجميع أجزاء العالم العلويِّ والسفليِّ دقيقها وجليلها، الذي في القلوب، والأجنَّة التي في البطون، وزيادة الأعمار ونقصها، وإثباتُ ذلك كلِّه في كتاب؛ فالذي كان هذا يسيراً عليه؛ فإعادتُه للأموات أيسرُ وأيسرُ. فتبارك من كَثُرَ خيرُه، ونبَّه عبادَه على ما فيه صلاحُهم في معاشهم ومعادهم.
(11) خداوند از آفرینش انسان سخن میگوید و مراحل خلقت او را بیان میدارد که از خاک و سپس نطفه و... خلق شده است. (
﴿ثُمَّ جَعَلَكُمۡ أَزۡوَٰجٗا﴾) همچنین شما را از حالتی به حالتی دیگر و به صورت زوجهای نر و ماده درآورد که با هم ازدواج میکنید. یکی از فلسفههای ازدواج، به دنیا آوردن فرزند است. ازدواج یکی از اسباب آن است، وگرنه این پروسه با تقدیر و علم الهی انجام میشود. (
﴿وَمَا تَحۡمِلُ مِنۡ أُنثَىٰ وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلۡمِهِۦ﴾) و هیچ زنی باردار نمیشود و وضع حمل نمیکند مگر اینکه خدا میداند. نیز تمام مراحلی که انسان طی میکند، بر حسب علم و تقدیر خداوند متعال است. (
﴿وَمَا يُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٖ وَلَا يُنقَصُ مِنۡ عُمُرِهِۦٓ﴾) و هیچ شخصی عمری دراز بدو داده نمیشود و به سبب طی شدن روزگارش از عمرش کاسته نمیشود (
﴿إِلَّا﴾) مگر اینکه خداوند میداند.
یا معنی آن چنین است: و هیچ انسانی عمری دراز بدو داده نمیشود، و نیز به سبب ارتکاب گناهانی ـ همچون زنا، بد رفتاری با والدین، قطع صلۀ رحم و دیگر چیزهایی که در نصوص شرعی به عنوان عوامل کوتاهی عمر ذکر شدهاند ـ از عمر هیچ انسانی کاسته نمیشود که در صدد رسیدن به عمر طولانی است؛ یعنی طولانی شدن و کوتاه شدن عمر، بهخاطر علت و سببی یا بدون آن، همه در دایرۀ علم و آگاهی خداوند است. و تمام این را (
﴿فِي كِتَٰبٍ﴾) در کتابی ـ که لوح محفوظ است ـ ثبت و ضبط نموده است؛ کتابی که همۀ آنچه را که بر بنده در اوقات و روزهای زندگیاش میگذرد دربر دارد. (
﴿إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ﴾) بیگمان دانایی و آگاهی خداوند بسی فراوان است، و همۀ این معلومات و دانستنیها را در بر میگیرد، و کتابش به آسانی این معلومات را در بر گرفته است. پس اینها سه دلیل بودند از ادلۀ زنده شدن پس از مرگ و رستاخیز که همۀ آنها عقلی هستند، و خداوند در این آیات آنها را گوشزد کرده است. این دلایل عبارتند از زنده کردن و خرّم گرداندن زمین پس از پژمرده شدنش، و اینکه کسی که زمین را پس از پژمرده شدنش زنده و خرّم بگرداند، مردگان را نیز زنده خواهد کرد. و مراحل آفرینش انسان نیز یکی دیگر از دلایل عقلی اثبات زنده شدن پس از مرگ است. پس خدایی که او را آفریده و از این مرحله به آن مرحله درآورده و از این حالت به آن حالت برده است تا اینکه به مرحلهای میرسد که برایش مقدر شده است، باری دیگر بر زنده کردن و پدید آوردن او تواناتراست و این کار برایش آسانتر میباشد. و احاطۀ علم و آگاهی خداوند به همۀ اجزای جهان بالا و پایین، و موجودات کوچک و بزرگ، و آنچه در دلهاست، و آگاه بودن به جنینهایی که در شکمهاست، و زیاد و کوتاه شدن عمرها و ثبت و ضبط نمودن آن در یک کتاب نیز یکی دیگر از دلایل عقلی اثبات معاد است. پس خدایی که به آسانی همۀ این کارها را انجام میدهد، زنده گرداندن مردگان نیز برای او آسانتر است. پس با برکت است خدایی که خیر او زیاد است، و بندگانش را به آنچه که صلاح زندگی دنیا و آخرتشان در آن میباشد راهنمایی کرده است.
{وَمَا يَسْتَوِي الْبَحْرَانِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سَائِغٌ شَرَابُهُ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَمِنْ كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْمًا طَرِيًّا وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْكَ فِيهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (12) يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ (13) إِنْ تَدْعُوهُمْ لَا يَسْمَعُوا دُعَاءَكُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ (14)}.
وَمَا يَسْتَوِي الْبَحْرَانِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سَائِغٌ شَرَابُهُ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَمِن كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْمًا طَرِيًّا وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْكَ فِيهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ؛
اين دو دريا يکسان نيستند : يکي آبش شيرين و گواراست و يکي شور و تلخ ، از هر دو گوشت تازه مي خوريد ، و از آنها چيزهايي براي آرايش تن خويش بيرون مي کشيد و مي بيني که کشتيها براي يافتن روزي و غنيمت ، آب را مي شکافند و پيش مي روند باشد که سپاسگزار باشيد.
يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُّسَمًّى ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِن قِطْمِيرٍ ؛ از شب مي کاهد و به روز مي افزايد و از روز مي کاهد و به شب مي افزايدو، آفتاب و ماه را رام کرد هر يک تا زماني معين در حرکتند اين است خدا پروردگار شما فرمانروايي از آن اوست چيزهايي را که سواي او به خدايي مي خوانيد مالک پوست ميان هسته خرمايي هم نيستند.
إِن تَدْعُوهُمْ لَا يَسْمَعُوا دُعَاءكُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ؛ و اگر آنها را بخوانيد ، صدايتان را نمي شنوند و اگر بشنوند ، پاسختان نگويند و در روز قيامت شرک آوردنتان را انکار کنند و کس همانند خداي آگاه خبردارت نسازد.
#
{12} هذا إخبارٌ عن قدرتِهِ وحكمتِهِ ورحمتِهِ، أنَّه جعل البحرينِ لمصالح العالم الأرضيِّ كلِّهم، وأنَّه لم يسوِّ بينهما؛ لأنَّ المصلحة تقتضي أن تكون الأنهارُ عذبةً فراتاً سائغاً شرابها؛ لينتفعَ بها الشاربون والغارسون والزارعون، وأن يكونَ البحرُ ملحاً أجاجاً؛ لئلاَّ يَفْسُدَ الهواءُ المحيطُ بالأرض بروائح ما يموتُ في البحر من الحيوانات، ولأنَّه ساكنٌ لا يجري؛ فملوحتُه تمنعُه من التغيُّر، ولتكون حيواناتُه أحسنَ وألذَّ، ولهذا قال: {ومن كلٍّ}: من البحر الملح والعذب {تأكلونَ لحماً طريًّا}: وهو السمك المتيسِّرُ صيدُه في البحر، {وتستخرِجون حِلْيَةً تَلْبَسونَها}: من لؤلؤ ومرجانٍ وغيره مما يوجدُ في البحر، فهذه مصالحُ عظيمةٌ للعباد.
ومن المصالح أيضاً والمنافع في البحر أن سَخَّرَه الله تعالى يحملُ الفلكَ من السفن والمراكب، فتراها تمخُرُ البحر وتشقُّه، فتسلكُ من إقليم إلى إقليم آخر ومن محلٍّ إلى محلٍّ، فتحمل السائرين وأثقالَهم وتجاراتِهِم، فيحصُلُ بذلك من فضل الله وإحسانه شيءٌ كثير، ولهذا قال: {ولِتَبْتَغوا من فضلِهِ ولعلَّكم تشكُرون}.
(12) در اینجا خداوند از قدرت و حکمت و رحمت مستمرّ خود خبر میدهد که او دو نوع دریا را برای مصالح و منافع همۀ اهل زمین قرار داده است، و این دو دریا را برابر و یکسان قرار نداده؛ چون مصلحت اقتضا مینماید که نهرها شیرین و گوارا باشند تا نوشندگان و کشاورزان و درختکاران از آن بهرهمند شوند. نیز مصلحت ایجاب میکند که دریا تلخ و شور باشد تا هوایی که زمین را احاطه کرده است به سبب بوی حیواناتی که در دریا میمیرند، فاسد و آلوده نشود؛ و چون دریا ساکن است و روان نیست و از آن رو که شور است، آب آن تغییر نمیکند. و نیز شوریاش برای آن است تا حیوانات آن بهتر و لذیذتر باشند.
بنابراین فرمود: (
﴿وَمِن كُلّٖ تَأۡكُلُونَ لَحۡمٗا طَرِيّٗا﴾) و از هردو دریای شور و شیرین گوشت تازهای میخورید، و آن ماهی است که شکار آن در دریا آسان است. (
﴿وَتَسۡتَخۡرِجُونَ حِلۡيَةٗ تَلۡبَسُونَهَا﴾) و لؤلؤ و مرجان و دیگر چیزهایی را که در دریا یافت میشود، از آن بیرون میآورید. پس اینها مصالح بزرگی برای بندگان هستند. و از جمله منافعی که در دریا برای بندگان نهفته، این است که خداوند دریا را برای حمل کشتیها مسخر کرده، پس کشتیها را میبینی که آب دریا را میشکافند، و از منطقهای به منطقهای دیگر و از جایی به جایی دیگر میروند، و مسافران و بارهای سنگین و اموال تجارتی ایشان را حمل میکنند، و مردم با این کار از لطف و فضل خداوند در حد زیادی بهرهمند میشوند.
بنابراین فرمود: (
﴿لِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦ وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ﴾) تا از فضل خداوند بهرهمند شوید، و شکر خدا را به خاطر نعمتهایی که پیشتر بیان شد به جای آورید.
#
{13} ومن ذلك أيضاً إيلاجُهُ تعالى الليلَ بالنهارِ والنهارَ بالليلِ؛ يُدْخِلُ هذا على هذا وهذا على هذا، كلما أتى أحدُهما؛ ذهب الآخر، ويزيدُ أحدُهما وينقصُ الآخرُ ويتساويان، فيقوم بذلك ما يقومُ من مصالح العبادِ في أبدانهم وحيواناتهم وأشجارِهم وزُروعهم، وكذلك ما جعل الله في تسخير الشمس والقمر من مصالح الضياء والنورِ والحركة والسكون وانتشار العباد في طلب فضله وما فيهما من تنضيج الثمار وتجفيف ما يجفَّف وغير ذلك مما هو من الضَّرورياتِ التي لو فُقِدَتْ؛ لَلَحِقَ الناسَ الضررُ.
وقوله {كلٌّ يجري لأجل مُسَمًّى}؛ أي: كلٌّ من الشمس والقمر يسيران في فلكهما ما شاء الله أن يسيرا؛ فإذا جاء الأجلُ وقَرُبَ انقضاءُ الدُّنيا؛ انقطع سيرُهما، وتعطَّل سلطانُهما، وخسفَ القمرُ، وكُوِّرَتِ الشمسُ، وانتثرتِ النُّجومُ.
فلما بيَّن تعالى ما بيَّن من هذه المخلوقات العظيمة وما فيها من العبرِ الدالَّة على كماله وإحسانِهِ قال: {ذلكُمُ الله ربُّكم له الملكُ}؛ أي: الذي انفرد بخَلْق هذه المذكورات وتسخيرِها هو الربُّ المألوه المعبودُ الذي له الملكُ كلُّه. {والذين تدعونَ من دونِهِ}: من الأوثان والأصنام، لا يملِكونَ {من قِطْميرٍ}؛ أي: لا يملكون شيئاً لا قليلاً ولا كثيراً، حتى ولا القطمير الذي هو أحقر الأشياء، وهذا من تنصيص النفي وعمومه؛ فكيف يُدْعَوْنَ وهم غير مالكينَ لشيء من ملك السماواتِ والأرض؟!
(13) و از جمله نعمتهایش نیز یکی این است که شب را در روز و روز را در شب داخل میکند؛ و هر گاه یکی بیاید، دیگری میرود، و یکی بیشتر و یکی کمتر میشود، و گاهی شب و روز برابر میگردند. و در آمدن شب و روز، منافع بندگان و حیوانات و درختان و کشتزارهایشان تامین میگردد. و همچنین خداوند برکات و نعمات دیگری را نیز در مسخّر کردن خورشید و ماه قرار داده است،
از قبیل: روشنایی و نور و حرکت و سکون و پخش و پراکنده شدن مردم در روز برای جستن فضل خدا، و رسیدن میوهها در روز، و خشک شدن آنچه که باید خشک شود، و دیگر نیازهایی که اگر برآورده نشوند مردم متضرّر خواهند شد. اینها همه نعمتهای خداوند میباشند. (
﴿كُلّٞ يَجۡرِي لِأَجَلٖ مُّسَمّٗى﴾) هریک از ماه و خورشید تا مدت معینی در دایرۀ خود در حرکتاند؛ و هرگاه زمان معیّن فرا رسد و دنیا به پایان برسد، ماه و خورشید از حرکت بازخواهند ایستاد و تاریک خواهند شد و ستارگان از بین میروند. وقتی خداوند از این مخلوقات و از عبرت و نشانههایشان که بر کمال و احسان خدا دلالت مینمایند سخن گفت،
فرمود: (
﴿ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمۡ لَهُ ٱلۡمُلۡكُ﴾) این است خدا، پروردگار شما؛ خدایی که همۀ این پدیدهها را خود به تنهایی آفریده و مسخر کرده است. این خداوند، پروردگار و معبود شما است که فرمانروایی همه از آن اوست. (
﴿وَٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ مَا يَمۡلِكُونَ مِن قِطۡمِيرٍ﴾) و بتهایی را که به جای خداوند به فریاد میخوانید، مالک کوچکترین چیزی نیستند؛ و حتی مالکیّت پوست هستۀ خرما را که حقیرترین چیز است ندارند. پس چگونه آنها به فریاد و کمک خوانده میشوند درحالی که مالک هیچ چیزی از آسمانها و زمین نیستند.
#
{14} ومع هذا: {إن تَدْعوهم}: لا يسمعوكم؛ لأنهم ما بين جمادٍ وأمواتٍ وملائكةٍ مشغولين بطاعة ربهم، {ولو سمعوا}: على وجه الفرض والتقدير {ما اسْتَجابوا لكم}: لأنَّهم لا يملِكون شيئاً ولا يرضى أكثرُهم بعبادةِ مَنْ عَبَدَه، ولهذا قال: {ويوم القيامةِ يكفُرونَ بشِرْكِكُم}؛ أي: يتبرؤون منكم، ويقولونَ: سبحانك أنتَ ولِيُّنا من دونهم، {ولا ينبِّئُك مثلُ خبيرٍ}؛ أي: لا أحدَ ينبِّئُكَ أصدقُ من الله العليم الخبيرِ؛ فاجْزِمْ بأنَّ هذا الأمر الذي نبأ به كأنه رأيُ عينٍ، فلا تشكَّ فيه ولا تمترِ. فتضمَّنَتْ هذه الآياتُ الأدلَّة والبراهين الساطعةَ الدالَّة على أنَّه تعالى المألوهُ المعبودُ الذي لا يستحقُّ شيئاً من العبادة سواه، وأنَّ عبادةَ ما سواه باطلةٌ متعلقةٌ بباطل لا تفيدُ عابده شيئاً.
(14) (
﴿إِن تَدۡعُوهُمۡ لَا يَسۡمَعُواْ دُعَآءَكُمۡ﴾) با وجود این اگر آنها را به فریاد بخوانید، صدا و خواندن شما را نمیشنوند؛ چون معبودان باطلی را که به فریاد میخوانید، موجودات جامد و یا مردگان، و یا فرشتگانی هستند که مشغول اطاعت و پرستش پروردگارشان میباشند. (
﴿وَلَوۡ سَمِعُواْ﴾) و اگر به فرض محال بشنوند، (
﴿مَا ٱسۡتَجَابُواْ لَكُمۡ﴾) توانایی پاسخگویی به شما را ندارند؛ چون آنها مالک هیچ چیزی نیستند، و بیشترشان به عبادت و پرستش کسانی که آنها را میپرستند راضی و خشنود نمیباشند.
بنابراین فرمود: (
﴿وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَكۡفُرُونَ بِشِرۡكِكُمۡ﴾) و روز قیامت از شما بیزاری میجویند و میگویند:
﴿سُبۡحَٰنَكَ أَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِم﴾ پاک و منزهی! تو یاور و کارساز ما هستی نه آنها. (
﴿وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثۡلُ خَبِيرٖ﴾) و هیچ کسی راستگوتر از خداوند دانای آگاه، تو را با خبر نمیسازد. پس به طور قطع باور داشته باش، چیزی که خداوند از آن خبر داده است، حتماً تحقّق خواهد یافت. پس هیچ شکّ و تردیدی در آن نداشته باش. و این آیات دلایل و حجّتهای روشنی را در بر دارند مبنی بر اینکه خداوند متعال معبود به حق است، و هیچ کس جز او شایستۀ کوچکترین چیزی از عبادت نمیباشد؛ و پرستش غیر خداوند باطل است و متعلق به باطل میباشد، و هیچ فایدهای به انجام دهندهاش نمیرساند.
{يَاأَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (15) إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ (16) وَمَا ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ (17) وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَإِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلَى حِمْلِهَا لَا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى إِنَّمَا تُنْذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَمَنْ تَزَكَّى فَإِنَّمَا يَتَزَكَّى لِنَفْسِهِ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ (18)}.
يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ؛ اي مردم ، همه شما به خدا نيازمنديد اوست بي نياز و ستودني.
إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ؛ اگر، بخواهد ، شما را از ميان مي برد و مردمي تازه مي آورد.
وَمَا ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ؛ و اين کار بر خدا دشوار نيست.
وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَإِن تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلَى حِمْلِهَا لَا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى إِنَّمَا تُنذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالغَيْبِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَمَن تَزَكَّى فَإِنَّمَا يَتَزَكَّى لِنَفْسِهِ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ ؛ هيچ کس بار گناه ديگري را بر دوش نکشد و اگر گرانباري کسي را به حمل کردن بار خود فرا خواند ، هر چند خويشاوند او باشد ، از حمل آن سر باز زند تو فقطکساني را مي ترساني که از پروردگارشان ، ناديده ، بيمناکند ونماز مي گزارند و هر که پاک شود براي خود پاک شده و سرانجام همه به سوي خداست.
#
{15} يخاطبُ تعالى جميع الناس، ويخبِرُهم بحالِهم ووصفِهم، وأنهم فقراءُ إلى الله من جميع الوجوه: فقراءُ في إيجادِهم؛ فلولا إيجادُه إيَّاهم لم يوجدوا، فقراء في إعدادِهم بالقُوى والأعضاء والجوارح، التي لولا إعدادُه إيَّاهم بها؛ لما استعدُّوا لأيِّ عمل كان، فقراء في إمدادِهم بالأقواتِ والأرزاقِ والنعم الظاهرةِ والباطنة؛ فلولا فضلُه وإحسانُه وتيسيرُه الأمور، لما حصل لهم من الرزقِ والنعم شيءٌ، فقراءُ في صرف النقم عنهم ودفع المكارِهِ وإزالة الكروب والشدائدِ؛ فلولا دفعُه عنهم وتفريجُه لكُرُباتهم وإزالتُهُ لعسرِهِم؛ لاستمرَّتْ عليهم المكارهُ والشدائدُ، فقراءُ إليه في تربيتهم بأنواع التربية وأجناس التدبير، فقراء إليه في تألُّههم له وحُبِّهم له وتعبُّدهم وإخلاص العبادة له تعالى؛ فلو لم يوفِّقْهم لذلك؛ لهلكوا وفسدتْ أرواحُهم وقلوبُهم وأحوالُهم، فقراءُ إليه في تعليمهم ما لا يعلمون وعملهم بما يُصْلِحُهم؛ فلولا تعليمُه؛ لم يتعلَّموا، ولولا توفيقُه؛ لم يَصْلُحوا؛ فهم فقراء بالذات إليه بكلِّ معنى وبكل اعتبارٍ، سواء شعروا ببعض أنواع الفقرِ أم لم يشعُروا، ولكنَّ الموفَّق منهم الذي لا يزال يشاهدُ فَقْرَه في كل حال من أمورِ دينه ودنياه، ويتضرَّعُ له ويسألُه أنْ لا يَكِلَه إلى نفسِهِ طرفةَ عين وأنْ يعينَه على جميع أمورِهِ، ويستصحبُ هذا المعنى في كلِّ وقتٍ؛ فهذا حريٌّ بالإعانة التامَّة من ربِّه وإلهه الذي هو أرحمُ به من الوالدةِ بولدها.
{والله هو الغنيُّ الحميدُ}؛ أي: الذي له الغنى التامُّ من جميع الوجوه؛ فلا يحتاجُ إلى ما يحتاجُ إليه خلقُه، ولا يفتقرُ إلى شيءٍ مما يفتقرُ إليه الخلقُ، وذلك لكمال صفاتِهِ، وكونِها كلها صفاتِ كمال ونعوتَ جلال، ومن غناه تعالى أنَّه أغنى الخلقَ في الدُّنيا والآخرة، الحميدُ في ذاته، وأسمائِهِ؛ لأنَّها حسنى، وأوصافه؛ لكونها عليا، وأفعاله؛ لأنَّها فضلٌ وإحسانٌ وعدلٌ وحكمةٌ ورحمةٌ، وفي أوامره ونواهيه؛ فهو الحميدُ على ما فيه، وعلى ما منّه ، وهو الحميدُ في غناه، الغنيُّ في حمده.
(15) خداوند همۀ مردم را مورد خطاب قرار داده است،
و حالت و وضعیّت آنها را برایشان بیان میدارد و میفرماید: همۀ شما از هر جهت به خدا نیازمند هستید. انسانها در به وجود آمدنشان به خدا نیاز دارند که اگر خداوند آنها را به وجود نمیآورد، به وجود نمیآمدند. و در مسلح شدن به قدرت و اعضا و جوارح، به او نیاز دارند که اگر خداوند آنها را آماده نمیساخت، آمادگی انجام هیچ کاری را نداشتند. و در بهدست آوردن روزیها و نعمتهای ظاهری و باطنی به او نیازمندند. پس اگر فضل و احسان خدا نبود و کارها را آسان نمیکرد، این روزی و نعمتها را بهدست نمیآوردند. و در دور شدن مصیبتها و بدیها از خویشتن، و دور شدن سختیها و رنجها به خداوند نیاز دارند. پس اگر خداوند سختیها را از آنها دور نمیکرد و مشکلاتشان را حل نمینمود، همواره به ناگواریها و سختیها گرفتار میآمدند. و در پرورش یافتن و تدبیر امورشان، به او نیاز دارند. در عبادت کردن خدا و دوست داشتن او و تعبّد و اخلاص بندگی برای خدا نیز به او نیاز دارند؛ چرا که اگر خداوند این توفیق را به آنها نمیداد، هلاک میگشتند، و ارواح و دلها و احوالشان فاسد میگشت. و در آموختن آنچه نمیدانند، و عمل کردن به آنچه که به صلاح و نفع آنهاست، به خدا نیازمندند، که اگر خداوند به آنها یاد نمیداد، نمیآموختند. و اگر توفیق او نبود، کار و اموراتشان سامان نمییافت. پس آنها از هر جهت به او نیاز دارند؛ خواه گوشهای از انواع این نیازمندیها را درک کنند یا درک نکنند. ولی کسی موفق است که همواره و در همۀ حالات دینی و دنیوی خویش، نیازمندیاش را ابراز نماید؛ و در برابر خداوند فروتنی و زاری کند؛ و از او بخواهد که وی را به اندازۀ یک چشم به هم زدن نیز به خودش نسپارد؛ و او را در همۀ کارهایش یاری کند. و این مفهوم را همواره به خاطر داشته باشد. پس چنین کسی، سزاوار است که از جانب پروردگار و معبودش که از مادر مهربانتر است یاری شود. (
﴿وَٱللَّهُ هُوَ ٱلۡغَنِيُّ ٱلۡحَمِيدُ﴾) و خداوند بینیاز و ستوده است، و از هر جهت دارای غنا و بینیازیِ کامل است. پس او به آنچه بندگانش محتاج و نیازمندند نیازی ندارد؛ چون صفات او کاملاند، و همۀ صفات او صفات کمال هستند. و از جمله توانگری و بینیازی خداوند این است که مردم را در دنیا و آخرت بینیاز میگرداند؛ و در ذات و نامهایش ستوده است؛ چون نامهای او
«حسنی» در اوج زیبایی و جمال میباشد، و در صفاتش نیز ستوده است، چون صفات او
«علیا» در اوج والایی میباشد، و در کارهایش نیز ستوده است؛ زیرا کارهای او سرشار از فضل و نیکی و عدالت و حکمت و رحمت است؛ همچنین در اوامر و نواهیاش ستوده است، پس او به خاطر صفات پسندیدهای که دارد، و به خاطر افعال و اوامر و نواهیای که از ایشان صادر میشود، ستوده است، و در توانگری و بینیازیاش و در ستایش و حمد خویش نیز ستوده میباشد.
#
{16} {إن يَشَأْ يُذْهِبْكم ويأتِ بخلقٍ جديدٍ}: يُحتمل أنَّ المرادَ: إنْ يشأ يُذْهِبْكم أيُّها الناس ويأتِ بغيركم من الناس أطوع لله منكم، ويكون في هذا تهديدٌ لهم بالهلاك والإبادة، وأنَّ مشيئتَه غيرُ قاصرة عن ذلك. ويُحتمل أنَّ المرادَ بذلك إثباتُ البعث والنُّشور، وأنَّ مشيئةَ الله تعالى نافذةٌ في كلِّ شيءٍ، وفي إعادتكم بعد موتكم خلقاً جديداً، ولكن لذلك الوقت أجلٌ قدَّره الله لا يتقدَّم عنه ولا يتأخَّر.
(16) (
﴿إِن يَشَأۡ يُذۡهِبۡكُمۡ وَيَأۡتِ بِخَلۡقٖ جَدِيدٖ﴾) احتمال دارد منظور این باشد که ای مردم! اگر خداوند بخواهد، شما را از میان برمیدارد و مردمانی دیگر را جایگزین شما میسازد که از شما بیشتر از خداوند اطاعت و فرمانبرداری میکنند. در اینجا خداوند انسانها را به هلاک ساختن و نابود کردن تهدید کرده است، و اینکه مشیّت و خواست خداوند بر این امر تواناست. و احتمال دارد که منظور از این، اثبات رستاخیز و زنده شدن پس از مرگ باشد، و اینکه مشیّت الهی در هر چیزی نافذ است و شما را پس از مردنتان دوباره زنده میگرداند و آفرینش تازه به شما میدهد؛ اما برای آن وقت، زمانی است که خداوند مقدّر کرده است؛ و آن مدّت مقرر، پس و پیش نخواهد شد.
#
{17} {وما ذلك على الله بعزيزٍ}؛ أي: بممتنع ولا معجزٍ له.
(17) (
﴿وَمَا ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ بِعَزِيزٖ﴾) و این کار بر خداوند دشوار نیست؛ یعنی ناممکن نیست، و این کار فراتر از توان او نمیباشد.
#
{18} ويدلُّ على المعنى الأخير ما ذكره بعده في قوله: {ولا تزرُ وازرةٌ وِزْرَ أخرى}؛ أي: في يوم القيامةِ كلُّ أحدٍ يُجازى بعمله، ولا يحملُ أحدٌ ذنبَ أحدٍ. {وإن تَدْعُ مُثْقَلَةٌ}؛ أي: نفسٌ مثقلةٌ بالخطايا والذنوب تستغيثُ بمن يحمل عنها بعضَ أوزارها، {لا يُحْمَلْ منه شيءٌ ولو كان ذا قُربى}: فإنَّه لا يَحْمِلُ عن قريبٍ، فليست حالُ الآخرة بمنزلةِ حال الدُّنيا يساعدُ الحميم حميمَه والصديقُ صديقَه، بل يوم القيامةِ يتمنَّى العبدُ أن يكونَ له حقٌّ على أحدٍ، ولو على والديه وأقاربه. {إنَّما تنذرُ الذين يَخْشَوْنَ ربَّهم بالغيب وأقاموا الصلاة}؛ أي: هؤلاء الذين يقبلون النذارةَ وينتفعون بها، أهلُ الخشية لله بالغيبِ. الذين يخشونَه في حال السرِّ والعلانية والمشهدِ والمغيبِ وأهل إقامةِ الصلاة بحدودِها وشروطِها وأركانها وواجباتها وخُشوعها؛ لأنَّ الخشيةَ لله تستدعي من العبدِ العملَ بما يخشى من تضييعِهِ العقاب والهربَ مما يخشى من ارتكابِهِ العذاب، والصلاة تدعو إلى الخير وتنهى عن الفحشاء والمنكر. {ومن تزكَّى فإنَّما يتزكَّى لنفسِهِ}؛ أي: ومن زكَّى نفسَه بالتنقِّي من العيوب كالرياء والكبر والكذبِ والغشِّ والمكرِ والخداع والنفاقِ ونحو ذلك من الأخلاق الرذيلة، وتحلَّى بالأخلاق الجميلة من الصدقِ والإخلاصِ والتواضُع ولين الجانب والنُّصح للعباد وسلامةِ الصدرِ من الحقدِ والحسدِ وغيرِهما من مساوئ الأخلاق؛ فإنَّ تزكِيَتَه يعود نفعُها إليه ويصلُ مقصودُها إليه، ليس يضيعُ من عملِهِ شيءٌ. {وإلى الله المصيرُ}: فيجازي الخلائقَ على ما أسْلَفوه، ويحاسِبُهم على ما قدَّموه وعَمِلوه، ولا يغادِرُ صغيرةً ولا كبيرةً إلاَّ أحصاها.
(18) و آنچه را که بعد از آن بیان نمود،
بر معنی اخیر دلالت مینماید: (
﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ﴾) و در روز قیامت هرکس طبق عمل خودش مورد سزا و جزا قرار میگیرد، و هیچ کس بار گناه کسی دیگر را به دوش نمیکشد. (
﴿وَإِن تَدۡعُ مُثۡقَلَةٌ إِلَىٰ حِمۡلِهَا﴾) و اگر انسانی که بار گناهانش سنگین است، از کسی دیگر کمک بخواهد تا برخی از گناهانش را بردارد، (
﴿لَا يُحۡمَلۡ مِنۡهُ شَيۡءٞ وَلَوۡ كَانَ ذَا قُرۡبَىٰٓ﴾) چیزی از بار گناهانش برداشته نمیشود، اگرچه خویشاوند باشد. پس هیچ خویشاوندی بار خویشاوندی دیگر را برنمیدارد. بنابراین آخرت همانند دنیا نیست که دوست، دوست خود را یاری کند، بلکه در روز قیامت انسان آرزو میکند که ای کاش بر کسی حقی داشت گرچه این حق بر پدر ومادر و خویشاوندانش باشد. (
﴿إِنَّمَا تُنذِرُ ٱلَّذِينَ يَخۡشَوۡنَ رَبَّهُم بِٱلۡغَيۡبِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾) تو تنها کسانی را میترسانی که از پروردگارشان در نهان میترسند، و نماز را بر پای میدارند؛ یعنی اینها هستند که بیم دادن را میپذیرند و از آن بهرهمند میشوند. اینها کسانی هستند که در نهان و آشکار از خداوند میترسند. اینها کسانی هستند که نماز را با حدود و شرایط و ارکان و واجباتش و با خشوع میخوانند؛ چون ترس از خدا مقتضی آن است که بنده آنچه را که در صورت ضایع کردنش ترس آن میرود دچار عقاب گردد، ضایع نکند؛ نیز مقتضی آن است تا از کاری دوری ورزد که با مرتکب شدن آن، ترس آن میرود دچار عذاب گردد. و نماز آدمی را به خیر و خوبی فرا میخواند، و از زشتی و منکر باز میدارد. (
﴿وَمَن تَزَكَّىٰ فَإِنَّمَا يَتَزَكَّىٰ لِنَفۡسِهِۦ﴾) و هر کس با پاک داشتن خود از عیبها از قبیل: ریا و تکبر و دروغ و فریبکاری و مکر و نفاق و امثال آن خود را از کارهای زشت پاک بگرداند؛
و خود را با اخلاق زیبا ازقبیل: راستگویی و اخلاص و تواضع و نرمی و خیرخواهی برای مردم و سالم بودن دل از کینه و حسد و دیگر زشتیهای اخلاقی آراسته بگرداند، سود این تزکیه و پاک داشتن به خود او برمیگردد، و از عمل او هیچ چیزی ضایع نخواهد شد، (
﴿وَإِلَى ٱللَّهِ ٱلۡمَصِيرُ﴾) و بازگشت
[همۀ مخلوقات] به سوی خداست، و او مردم را بهخاطر کارهای گذشتهشان سزا و جزا خواهد داد، و آنها را به خاطر کارهایی که کردهاند محاسبه مینماید، و هیچ کار کوچک و بزرگی را نگذاشته مگر آنکه آن را برشمرده است.
{وَمَا يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ (19) وَلَا الظُّلُمَاتُ وَلَا النُّورُ (20) وَلَا الظِّلُّ وَلَا الْحَرُورُ (21) وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشَاءُ وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ (22) إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِيرٌ (23) إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ (24)}.
وَمَا يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ؛ نابينا و بينا برابر نيستند ،
وَلَا الظُّلُمَاتُ وَلَا النُّورُ؛ و نه تاريکي و روشني ،
وَلَا الظِّلُّ وَلَا الْحَرُورُ؛ و نه ، سايه و حرارت آفتاب.
وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاء وَلَا الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَن يَشَاء وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِي الْقُبُورِ؛ و زندگان و مردگان برابر نيستند خدا هر که را خواهد مي شنواند و تونمي تواني سخن خود را به مردگاني که در گور خفته اند بشنواني.
إِنْ أَنتَ إِلَّا نَذِيرٌ؛ تو جز بيم دهنده اي نيستي.
إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خلَا فِيهَا نَذِيرٌ؛ ما تو را به حق به رسالت فرستاديم تا مژده دهي و بيم دهي و هيچ ملتي نيست مگر آنکه به ميانشان بيم دهنده اي بوده است.
#
{19 ـ 23} يخبر تعالى أنَّه لا يتساوى الأضدادُ في حكمة الله وفيما أوْدَعَه في فِطَرِ عباده، فلا {يستوي الأعمى}: فاقد البصر {والبصيرُ. ولا الظلماتُ ولا النورُ. ولا الظِّلُّ ولا الحَرورُ. وما يستوي الأحياءُ ولا الأمواتُ}؛ فكما أنه من المتقرِّر عندكم الذي لا يَقْبَلُ الشكَّ أنَّ هذه المذكورات لا تتساوى؛ فكذلك فَلْتَعْلَموا أنَّ عدمَ تساوي المتضادَّاتِ المعنويَّةِ أولى وأولى؛ فلا يستوي المؤمنُ والكافرُ، ولا المهتدي والضالُّ، ولا العالم والجاهل، ولا أصحابُ الجنة وأصحابُ النار، ولا أحياءُ القلوبِ وأمواتُها؛ فبين هذه الأشياء من التفاوتِ والفَرْقِ ما لا يعلمُه إلاَّ الله تعالى. فإذا علمتَ المراتبَ وميَّزْتَ الأشياء وبان الذي ينبغي أن يُتَنافَسَ في تحصيله من ضدِّه؛ فليخترِ الحازمُ لنفسه ما هو أولى به وأحقُّ بالإيثار. {إنَّ الله يُسْمِعُ مَن يشاءُ}: سماع فَهْم وقَبول؛ لأنَّه تعالى هو الهادي الموفِّق. {وما أنتَ بمسمعٍ مَن في القبورِ}؛ أي: أمواتُ القلوب، أو: كما أنَّ دعاءَك لا يفيدُ سكانَ القبورِ شيئاً، كذلك لا يفيدُ المعرِضَ المعاندَ شيئاً، ولكنَّ وظيفتَكَ النذارةُ وإبلاغُ ما أرسلتَ به؛ قُبِلَ منك أم لا، ولهذا قال: {إنْ أنتَ إلا نذيرٌ}.
(19 - 23) خداوند متعال خبر میدهد که اضداد و چیزهای مخالف در حکمت الهی یکی نیستند، و نیز سرشت و فطرت بندگان نیز آنها را یکی نمیدانند،
(وَمَا يَسۡتَوِي ٱلۡأَعۡمَىٰ) شخص کور
(وَٱلۡبَصِيرُ) با شخص بینا یکی نیست.
((وَلَا ٱلظُّلُمَٰتُ وَلَا ٱلنُّورُ وَلَا ٱلظِّلُّ وَلَا ٱلۡحَرُورُ وَمَا يَسۡتَوِي ٱلۡأَحۡيَآءُ وَلَا ٱلۡأَمۡوَٰتُۚ﴾) پس همانطور که برای شما ثابت و روشن است و هیچ تردیدی ندارید که این امور مذکور برابر نیستند؛ باید بدانید امور معنوی نیز که با همدیگر مخالفاند، به طریق اولی یکی نیستند. پس مؤمن و کافر و هدایت یافته و گمراه و عالم و جاهل و اهل بهشت و اهل جهنّم و آنهایی که دلهایشان زنده است و آنهایی که دلهایشان مرده است یکی نمیباشند. و این امور چنان تفاوت و فرقی دارند که جز خدا کسی تفاوت و فرق آنها را نمیداند. پس هرگاه این مراتب شناخته شد و میان آنها تمییز و جدایی حاصل گشت، و بیان شد آنچه که باید در آن به رقابت پرداخت، فرد عاقل باید چیزی را انتخاب کند که اولی و به ترجیح دادن سزاوارتر است. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُسۡمِعُ مَن يَشَآءُ﴾) بیگمان خداوند هرکس را که بخواهد میشنواند؛ یعنی چنین کسی میفهمد و میپذیرد، چون خداوند متعال هدایت کننده و توفیق دهنده است. (
﴿وَمَآ أَنتَ بِمُسۡمِعٖ مَّن فِي ٱلۡقُبُورِ﴾) و تو نمیتوانی کسانی را که در قبرها هستند بشنوانی؛ یعنی کسانی را که دلهایشان مرده است، نمیتوانی بشنوانی. یا همان گونه که اگر مردگان را صدا بزنی نمیشنوند، همچنین دعوت فرد مخالف نیز فایدهای ندارد، ولی وظیفۀ تو این است که بیم بدهی و آنچه را که با آن فرستاده شدهای به مردم برسانی؛ چه قبول کنند و چه قبول نکنند.
#
{24} {إنا أرسلناك بالحقِّ}؛ أي: مجرَّدُ إرسالنا إيَّاك بالحقِّ؛ لأنَّ الله تعالى بَعَثَكَ على حين فترةٍ من الرسل وطموسٍ من السُّبل واندراسٍ من العلم وضرورةٍ عظيمةٍ إلى بعثك، فبعثَكَ اللَّه رحمةً للعالمين، وكذلك ما بَعَثْناك به من الدين القويم والصراطِ المستقيم حقٌّ لا باطل، وكذلك ما أرسلناك به من هذا القرآن العظيم وما اشتملَ عليه من الذِّكْرِ الحكيم حقٌّ وصدقٌ، {بشيراً}: لمن أطاعَكَ بثواب الله العاجل والآجل {ونذيراً}: لمن عصاك بعقاب الله العاجل والآجل، ولست ببدعٍ من الرسل. فما {منْ أمَّةٍ}: من الأمم الماضية والقرون الخالية {إلاَّ خلا فيها نذيرٌ}: يقيمُ عليهم حجَّةَ الله؛ {لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عن بَيِّنَةٍ ويَحْيا مَنْ حَيَّ عن بَيِّنَةٍ}.
(24) بنابراین فرمود: (
﴿إِنۡ أَنتَ إِلَّا نَذِيرٌ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ بِٱلۡحَقِّ﴾) یعنی ما تو را به حق فرستادهایم، چون خداوند تو را زمانی فرستاد که مدّتی بود پیامبری را نفرستاده بود، و راههای هدایت کور شده، و علم و دانش ازبین رفته بود، وضرورت و نیاز بزرگی به بعثت تو وجود داشت؛ پس خداوند تو را به عنوان رحمتی برای جهانیان مبعوث کرد. و همچنین دین استوار و راه راستی که تو را به همراه آن فرستادهایم، حق است و باطل نیست. و همچنین قرآنی که همراه تو فرستادهایم و پند و اندرزهای ارزندهای را که در بر دارد، حق و راست است. (
﴿بَشِيرٗا وَنَذِيرٗا﴾) تو را برای کسانی که از دین فرمان میبرند، به عنوان مژده دهنده فرستادهایم تا آنها را به پاداش خداوند در دنیا و آخرت مژده دهی؛ و کسانی را که از تو سرپیچی میکنند، از عذاب دنیوی و اخروی خداوند بترسانی. و تو اوّلین پیامبر نیستی. (
﴿وَإِن مِّنۡ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٞ﴾) چون هیچ امّتی از امّتهای گذشته نبوده مگر آنکه در آن بیم دهندهای مبعوث شده است تا حجت خداوند را بر آنها اقامه نماید.
﴿ لِّيَهۡلِكَ مَنۡ هَلَكَ عَنۢ بَيِّنَةٖ وَيَحۡيَىٰ مَنۡ حَيَّ عَنۢ بَيِّنَةٖۗ﴾ تا هرکس که هلاک میشود، از روی دلیل هلاک شود؛ و هرکس که زنده میماند، از روی دلیل زنده بماند.
{وَإِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَبِالزُّبُرِ وَبِالْكِتَابِ الْمُنِيرِ (25) ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ (26)}.
وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ وَبِالزُّبُرِ وَبِالْكِتَابِ الْمُنِيرِ؛ اگر تو را تکذيب مي کنند ، کساني هم که پيش از اينان بوده اند، پيامبرانشان را که با معجزات و با نوشته ها و کتابي روشنايي بخش به ميانشان آمده بودند ، تکذيب کرده اند.
ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ؛ سپس آنهايي را که کفر مي ورزيدند فرو گرفتم عقوبت من چگونه بود ?
#
{25} أي: وإنْ يكذِّبْك أيُّها الرسول هؤلاء المشركون؛ فلست أول رسول كُذِّبَ، {فقد كَذَّبَ الذين من قبلهم جاءتْهم رسُلُهم بالبيناتِ}: الدالاَّتِ على الحقِّ وعلى صدقهم فيما أخبروهم به. {والزُّبُرِ}؛ أي: الكتب المكتوبة المجموع فيها كثير من الأحكام. {والكتابِ المنيرِ}؛ أي: المضيء في أخباره الصادقة وأحكامه العادلة، فلم يكن تكذيبُهم إياهم ناشئاً عن اشتباه أو قصورٍ بما جاءتْهم به الرسلُ، بل بسبب ظلمِهِم وعنادِهِم.
(25) ای پیامبر! اگر این مشرکین تو را تکذیب میکنند، بدان که اولّین پیامبری نیستی که تکذیب شده است، (
﴿فَقَدۡ كَذَّبَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ﴾) زیرا کسانی که پیش از اینها بودهاند نیز پیامبرانشان را تکذیب کردهاند؛ پیامبرانشان با نشانههای روشنی که بر حق و راستگویی آنان دلالت میکردند به نزدشان آمدند، (
﴿وَبِٱلزُّبُرِ﴾) و با نامههای نوشته شده که در آن بسیاری از احکام و دستورات نگاشته شده بود، نزد آنها آمدند، (
﴿وَبِٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡمُنِيرِ﴾) و با کتاب روشن نزد آنها آمدند که اخبار راست و دستورات عادلانۀ آن روشن بود. پس تکذیب کردن آنها، ناشی از عدم تشخیص و اشتباه و خطای آنان ، یا تقصیر و کوتاهی پیامبران در آنچه برایشان آورده بودند، نبود؛ بلکه به علّت ستمگری و عناد تکذیب کنندگان بود.
#
{26} {ثم أخذتُ الذين كفروا}: بأنواع العقوباتِ {فكيف كان نكيرِ}: عليهم؟ كان أشدَّ النكير وأعظمَ التنكيل؛ فإيَّاكم وتكذيبَ هذا الرسول الكريم، فيصيبكم كما أصاب أولئك من العذاب الأليم والخزي الوخيم.
(26) (
﴿ثُمَّ أَخَذۡتُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا﴾) سپس کافران را با انواع کیفرها گرفتم، (
﴿فَكَيۡفَ كَانَ نَكِيرِ﴾) پس بنگر که کیفر من چگونه بود؟ کیفر و عذابی بسیار سخت بود. بنابراین از تکذیب کردن این پیامبر بزرگوار بپرهیزید؛ زیرا به همان عذاب دردناکی گرفتار میشوید که آنها بدان گرفتار شدند.
{أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُخْتَلِفًا أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَحُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِيبُ سُودٌ (27) وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ كَذَلِكَ إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ (28)}.
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُّخْتَلِفًا أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَحُمْرٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِيبُ سُودٌ ؛
آيا نديده اي که خدا از آسمان باران فرستاد و بدان ميوه هاي گوناگون رويانيديم ? و از کوهها راهها پديد آورديم : سفيد و سرخ و رنگارنگ و به غايت سياه.
وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ كَذَلِكَ إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ؛ همچنين از مردم و جنبندگان و چهارپايان گوناگون هر آينه از ميان ، بندگان خدا تنها دانشمندان از او مي ترسند و خدا پيروزمند و آمرزنده است.
خداوند متعال بیان میدارد که او چیزهایی را آفریده است که با وجود اینکه اصلشان یکی است، اما چنان با هم فرق میکنند که همه این تفاوت را مشاهده مینمایند، تا خداوند با این امر بندگان را بر کمال قدرت خویش و حکمت شگفتانگیزش راهنمایی کند.
#
{27} فمن ذلك أنَّ الله تعالى أنزلَ من السماء ماءً، فأخرج به من الثمراتِ المختلفاتِ والنباتات المتنوعاتِ ما هو مشاهدٌ للناظرين، والماء واحدٌ والأرضُ واحدةٌ. ومن ذلك الجبالُ التي جعلها الله أوتاداً للأرض؛ تجدِها جبالاً مشتبكةً، بل جبلاً واحداً، وفيها ألوان متعددةٌ، فيها {جُدَدٌ بيضٌ}؛ أي: طرائق بيضٌ، وفيها طرائقُ صفرٌ وحمرٌ، وفيها {غرابيبُ سودٌ}؛ أي: شديدة السواد جدًّا.
(27) از آن جمله یکی این است که خداوند از آسمان، آبی میفرستد؛ و به وسیلۀ آن میوههای مختلف و گیاهان گوناگونی را میرویاند که ناظران آن را مشاهده میکنند، حال آنکه آب یکی است و زمین یکی. نیز خداوند کوههایی را که آفریده است همچون میخ بر زمین زده است. در میان کوهها، رشته کوههایی درآمیخته را بلکه یک کوه را میبینی که رنگهای مختلف و گوناگونی دارد، و راههای سفید و زرد و قرمز و راههایی که به شدّت سیاه هستند در آن دیده میشود.
#
{28} ومن ذلك الناسُ والدوابُّ والأنعام؛ فيها من اختلاف الألوان والأوصافِ والأصواتِ والهيئاتِ ما هو مرئيٌّ بالأبصار مشهودٌ للنُّظَّارِ، والكلُّ من أصل واحدٍ ومادةٍ واحدةٍ، فتفاوتُها دليلٌ عقليٌّ على مشيئةِ الله تعالى التي خَصَّصَتْ ما خَصَّصَتْ منها بلونِهِ ووصفِهِ، وقدرة الله تعالى حيث أوجدها كذلك، وحكمتِهِ ورحمتِهِ حيث كان ذلك الاختلاف وذلك التفاوتُ فيه من المصالح والمنافع ومعرفة الطرق ومعرفة الناس بعضهم بعضاً ما هو معلوم، وذلك أيضاً دليلٌ على سعة علم الله تعالى، وأنه يَبْعَثُ مَنْ في القبور. ولكن الغافل ينظر في هذه الأشياء وغيرها نَظَرَ غفلةٍ لا تحدثُ له تذكُّراً، وإنَّما ينتفع بها من يخشى الله تعالى ويعلم بفكرِهِ الصائب وجهَ الحكمة فيها، ولهذا قال: {إنَّما يخشى اللهَ من عبادِهِ العلماءُ}: فكلُّ من كان بالله أعلم؛ كان أكثرَ له خشيةً، وأوجبتْ له خشيةُ الله الانكفافَ عن المعاصي والاستعدادَ للقاء مَنْ يخشاه، وهذا دليلٌ على فضيلة العلم؛ فإنَّه داع إلى خشية الله، وأهلُ خشيتِهِ هم أهلُ كرامتِهِ؛ كما قال تعالى: {رضي الله عنهم ورَضُوا عنه ذلك لِمَنْ خَشِيَ ربَّه}. {إنَّ الله عزيزٌ}: كامل العزَّة، ومن عزَّته خَلْقُ هذه المخلوقات المتضادَّات. {غفورٌ}: لذنوب التائبين.
(28) و همچنین مردم و جنبندگان و چهارپایان را میبینی که رنگها و صفتها و صداها و شکلهای گوناگونی دارند، و مردم تفاوت آنها را با چشم مشاهده میکنند، حال آنکه همه از یک اصل و ماده هستند. پس تفاوت این چیزها، دلیلی عقلی بر مشیّت و خواست الهی است که به هر یک رنگ و صفت ویژهای داده است؛ و دلیلی است بر قدرت خداوند که این موجودات را این گونه پدید آورده است؛ و این تفاوت، نشانگر حکمت و رحمت الهی است. و در این تفاوت، منافعی است؛ و از این طریق، راهها شناخته میشوند و مردم یکدیگر را میشناسند؛ و نیز دلیلی است بر گستردگی آگاهی و علم خداوند متعال، و اینکه او کسانی را که در قبرها هستند زنده مینماید. امّا فرد غافل، به این چیزها و دیگر مسایل از روی غفلت نگاه میکند؛ و دیدن این چیزها، حس پند پذیری را در او بر نمیانگیزد. و فقط کسی از اینها بهرهمند میشود که از خداوند میترسد؛ و با فکر و اندیشۀ درست خود، حکمت این تفاوت را درمییابد.
بنابراین فرمود: (
﴿إِنَّمَا يَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْ﴾) تنها دانشمندان از خداوند میترسند. پس هرکس که بیشتر خدا را بشناسد، بیشتر از او میترسد. و ترس الهی باعث میشود تا از گناهان دوری کند؛ و برای ملاقات با خدا خویشتن را آماده نماید. و این دلیلی است بر فضیلت علم؛ چون علم و دانش سبب ترس از خداوند میشود. و کسانی که از خداوند میترسند، مورد بزرگداشت او قرار میگیرند.
همان طور که فرموده است: ﴿رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُۚ ذَٰلِكَ لِمَنۡ خَشِيَ رَبَّهُۥ﴾ خداوند از آنها خشنود است، و آنان از خدا راضیاند؛ این برای کسی است که از پروردگارش بهراسد. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ﴾) بیگمان، خداوند کاملاً تواناست؛ و از توانایی او، آفرینش این مخلوقات مختلف و گوناگون میباشد؛ و آمرزگار است و گناهان توبه کنندگان را میآمرزد.
{إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً يَرْجُونَ تِجَارَةً لَنْ تَبُورَ (29) لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَيَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ (30)}.
إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً يَرْجُونَ تِجَارَةً لَّن تَبُورَ؛ آنان که کتاب خدا را مي خوانند و نماز مي گزارند و از آنچه به آنها داده ايم پنهاني و آشکارا انفاق مي کنند ، اميدوار به تجارتي هستند که هرگززيان نمي کند.
لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَيَزِيدَهُم مِّن فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ؛ زيرا خدا پاداششان را به تمامي مي دهد و از فضل خود چيزي بر آن مي افزايد زيرا آمرزنده و پذيراي سپاس است.
#
{29} {إنَّ الذين يتلونَ كتاب الله}؛ أي: يتَّبعونَه في أوامره فيمتَثِلونها وفي نواهيه فيترُكونها وفي أخبارِهِ فيصدِّقونها ويعتَقِدونها ولا يقدِّمون عليه ما خالَفَه من الأقوال، ويتلون أيضاً ألفاظَه بدراستِهِ، ومعانِيه بتتبُّعِها واستخراجِها، ثم خصَّ من التلاوة بعدما عمَّ الصلاةَ ـ التي هي عمادُ الدِّين ونورُ المسلمين وميزانُ الإيمان وعلامةُ صدق الإسلام ـ النفقةَ على الأقارب والمساكين واليتامى وغيرهم من الزكاة والكفارات والنذور والصدقات، {سرًّا وعلانيةً}: في جميع الأوقات؛ {يرجونَ}: بذلك {تجارةً لن تبورَ}؛ أي: لن تكسدَ وتفسدَ، بل تجارة هي أجلُّ التجاراتِ وأعلاها وأفضلُها ألا وهي رضا ربِّهم والفوزُ بجزيل ثوابِهِ والنجاةُ من سخطِهِ وعقابِهِ، وهذا فيه الإخلاصُ بأعمالهم، وأنَّهم لا يرجون بها من المقاصدِ السيئةِ والنيَّاتِ الفاسدةِ شيئاً.
(29) (
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَتۡلُونَ كِتَٰبَ ٱللَّهِ﴾) بیگمان، کسانی که از دستورات کتاب خدا پیروی میکنند و از آنچه که خدا از آن نهی کرده دوری میورزند، و اخبار آن را تصدیق مینمایند، و گفتههای مخالف با کتاب خدا را بر آن مقدم نمیدارند، و نیز کلمات آن را تلاوت میکنند، و معانی و مفاهیم آن را مورد بررسی و مطالعه قرار میدهند. سپس بعد از تلاوت قرآن، نماز را ذکر کرد که ستون دین و نور مسلمانها و میزان ایمان و علامت اسلامِ راستین است. و دادن زکات و کفّارهها و نذرها و صدقات را به خویشاوندان و بینوایان و یتیمان بیان کرد، (
﴿سِرّٗا وَعَلَانِيَةٗ﴾) یعنی در همۀ اوقات انفاق میکنند، (
﴿يَرۡجُونَ تِجَٰرَةٗ لَّن تَبُورَ﴾) آنها با این کار به تجارتی چشم دوختهاند که هرگز کساد نمیشود و ازمیان نمیرود، بلکه تجارتی است که بزرگترین و بالاترین و برترین تجارت است؛ و آن خشنود شدن پروردگارشان از آنها، و رسیدن به پاداش فراوان الهی، و نجات یافتن از عذاب و کیفر اوست؛ یعنی آنها اعمال خود را خالصانه برای خدا انجام میدهند، و از انجام دادن آن، اهداف بد و نیّت فاسدی ندارند.
#
{30} ذكر أنَّهم حصل لهم ما رَجَوْه، فقال: {لِيُوَفِّيهم أجورَهم}؛ أي: أجور أعمالهم على حسب قِلَّتِها وكثرتها وحُسنها وعدمِهِ، {ويزيدَهُم من فضلِهِ}: زيادة عن أجورهم. {إنَّه غفورٌ شكورٌ}: غفر لهم السيئاتِ، وقَبِلَ منهم القليل من الحسنات.
(30) و بیان کرد آنچه را به آن امید دارند به دست میآورند.
پس فرمود: (
﴿لِيُوَفِّيَهُمۡ أُجُورَهُمۡ﴾) تا پاداش کارهایشان را بر حسب کمی و زیادی آن و خوب و بد بودنش به آنها بدهد، (
﴿وَيَزِيدَهُم مِّن فَضۡلِهِۦٓ﴾) و از فضل خود، افزون بر پاداششان به آنها بدهد، (
﴿إِنَّهُۥ غَفُورٞ شَكُورٞ﴾) بیگمان، خداوند آمرزنده و سپاسگزار است؛ گناهانشان را میآمرزد و نیکی اندک را از آنها میپذیرد.
{وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِيرٌ (31) ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ (32) جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤًا وَلِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ (33) وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ (34) الَّذِي أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لَا يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٌ وَلَا يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٌ (35)}.
وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِيرٌ؛ هر چه از اين کتاب به تو وحي کرده ايم حق است ، که کتابهاي پيش از خود، را تصديق مي کند و خدا بر بندگانش آگاه و بيناست.
ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ ؛ سپس کتاب را به کساني از بندگانمان که برگزيده بوديم به ميراث داديم بعضي بر خود ستم کردند و بعضي راه ميانه را برگزيدند و بعضي به فرمان خدا در کارهاي نيک پيشي گرفتند و اين است بخشايش بزرگ.
جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤًا وَلِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ؛ به بهشتهايي که جايگاه جاودانه آنهاست داخل مي شوند در آنجا به ، دستنبدهاي زر و مرواريدشان مي آرايند و در آنجا جامه هاشان از حرير است.
وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ؛
و مي گويند : سپاس خدايي را که اندوه از ما دور کرد ، زيرا پروردگار ماآمرزنده و شکر پذير است.
الَّذِي أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِن فَضْلِهِ لَا يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٌ وَلَا يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٌ ؛ آن خدايي که ما را از فضل خويش بدين سراي جاويدان در آورد ، که در آنجانه رنجي به ما مي رسد و نه خستگي.
#
{31} يذكر تعالى أنَّ الكتابَ الذي أوحاه إلى رسوله {هو الحقُّ}: من كثرةِ ما اشتمل عليه من الحقِّ، كأنَّ الحقَّ منحصرٌ فيه؛ فلا يكنْ في قلوبكم حرجٌ منه ولا تتبرَّموا منه ولا تستهينوا به؛ فإذا كان هو الحقَّ؛ لزم أنَّ كلَّ ما دلَّ عليه من المسائل الإلهيَّة والغيبيَّة وغيرها مطابقٌ لما في الواقع؛ فلا يجوز أن يُرادَ به ما يخالفُ ظاهرَه وما دلَّ عليه. {مصدِّقاً لما بينَ يديهِ}: من الكتب والرسل؛ لأنَّها أخبرتْ به، فلما وُجِدَ وظهرَ؛ ظهرَ به صدقُها؛ فهي بشرتْ به وأخبرتْ، وهو صدَّقها، ولهذا لا يمكن أحداً أن يؤمنَ بالكتب السابقة وهو كافرٌ بالقرآن أبداً؛ لأنَّ كفره به ينقضُ إيمانه بها؛ لأنَّ من جملة أخبارِها الخبرَ عن القرآن، ولأنَّ أخبارها مطابقةٌ لأخبار القرآن. {إنَّ الله بعبادِهِ لخبيرٌ بصيرٌ}: فيعطي كلَّ أمةٍ وكلَّ شخص ما هو اللائقُ بحالِهِ، ومن ذلك أنَّ الشرائع السابقة لا تَليق إلاَّ بوقتها وزمانها، ولهذا ما زال الله يرسلُ الرسلَ رسولاً بعد رسول حتى خَتَمَهم بمحمدٍ - صلى الله عليه وسلم -، فجاء بهذا الشرع الذي يَصْلُحُ لمصالح الخلق إلى يوم القيامةِ، ويتكفَّل بما هو الخير في كل وقت، ولهذا لمَّا كانت هذه الأمةُ أكملَ الأمم عقولاً وأحسنهم أفكاراً وأرقَّهم قلوباً وأزكاهم أنفساً؛ اصطفاهم تعالى واصطفى لهم دينَ الإسلام وأورثهم الكتابَ المهيمنَ على سائر الكتب.
(31) خداوند متعال بیان میدارد کتابی که به پیامبرش وحی نموده (
﴿هُوَ ٱلۡحَقُّ﴾) حق است، و از آنجا که بسیار مطالب حق را دربر دارد، و اصول آن را احاطه کرده است، انگار حق فقط در آن یافت میشود. پس نباید در دلهایتان شک و تردیدی نسبت به آن باشد، و آن را کم ندانید. پس وقتی که این کتاب حق است، لزوماً همۀ مسائل الهی و غیبی و دیگری که در آن یافت میشود، مطابق با واقعیت است. بنابراین جایز نیست چیزی از آن استنباط گردد که با ظاهرش و با مدلول واقعیاش مخالف باشد. (
﴿مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ﴾) تصدیق کنندۀ کتابها و پیامبرانی است که پیش از آن بودهاند، چون کتابها و پیامبرانِ گذشته به آمدن این کتاب خبر دادهاند. پس وقتی این کتاب پدید آمد و آشکار گشت، راست بودن کتابهای گذشته روشن گردید. بنابراین کتابهای گذشته این مژده را دادهاند، و این قرآن تصدیق کنندۀ کتابهای آسمانی پیشین است. بنابراین هیچ کس نمیتواند به کتابهای گذشته ایمان داشته باشد، درحالی که به قرآن کفر ورزد؛ چون اگر قرآن را قبول نکند، ایمان او به کتابهای گذشته که از آمدن قرآن خبر دادهاند ملغی و باطل محسوب میشود؛ زیرا همۀ کتابهای پیش از قرآن، از آمدن آن خبر دادهاند، و اخبار کتابهای گذشته مطابق با اخبار قرآن است. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ بِعِبَادِهِۦ لَخَبِيرُۢ بَصِيرٞ﴾) بیگمان، خداوند از حال بندگانش آگاه، و به سرانجام آنان بیناست. پس به هر امت و هر فردی چیزی میدهد كه شایستۀ حال اوست. از این رو شریعتهای گذشته فقط شایسته و مناسب آن زمان بودهاند. بنابراین خداوند اینچنین پیامبران را یكی پس از دیگری فرستاد تا اینكه با فرستادن محمّد صلی الله علیه وسلم ، نبوت را به پایان رساند؛ و محمّد صلی الله علیه وسلم شریعتی را آورد كه تا روز قیامت مصالح و منافع و سعادت آنان را تأمین مینماید.
#
{32} ولهذا قال: {ثم أوْرَثْنا الكتاب الذين اصْطَفَيْنا من عبادِنا}: وهم هذه الأمة. {فمنهم ظالمٌ لنفسِهِ}: بالمعاصي التي هي دون الكفرِ، {ومنهم مقتصدٌ}: مقتصرٌ على ما يجب عليه، تاركٌ للمحرَّم، {ومنهم سابقٌ بالخيرات}؛ أي: سَارَعَ فيها، واجْتَهَدَ فسبق غيره، وهو المؤدي للفرائض، المكثر من النوافل، التارك للمحرم والمكروه؛ فكلهم اصطفاه الله تعالى لوراثة هذا الكتاب، وإن تفاوتتْ مراتِبُهم وتميَّزت أحوالُهم؛ فلكل منهم قسطٌ من وراثتِهِ، حتى الظالم لنفسه؛ فإنَّ ما معه من أصل الإيمان وعلوم الإيمان وأعمال الإيمان من وراثة الكتاب؛ لأنَّ المراد بوراثة الكتاب وراثةُ علمِهِ وعمله ودراسةُ ألفاظِهِ واستخراج معانيه، وقوله: {بإذن الله}: راجعٌ إلى السابق إلى الخيرات ؛ لئلاَّ يغترَّ بعمله، بل ما سَبَقَ إلى الخيرات إلاَّ بتوفيق الله تعالى ومعونته؛ فينبغي له أن يشتغلَ بشكر الله تعالى على ما أنعم به عليه. {ذلك هو الفضلُ الكبيرُ}؛ أي: وراثة الكتاب الجليل لمن اصطفى تعالى من عباده هو الفضلُ الكبيرُ الذي جميع النعم بالنسبة إليه كالعدم، فأجلُّ النعم على الإطلاق وأكبرُ الفضل وراثةُ هذا الكتاب.
(32) بنابراین از آنجا كه این امّت از همۀ امّتهای گذشته، عقلی كاملتر و اندیشهای بهتر داشتند؛ و دلهایشان نرمتر و پاكیزهتر بود، خداوند آنها را برگزید و دین اسلام را برای آنان برگزید، و كتابی را كه از همۀ كتابها برتر بود به آنان داد.
از این رو میفرماید: (
﴿ثُمَّ أَوۡرَثۡنَا ٱلۡكِتَٰبَ ٱلَّذِينَ ٱصۡطَفَيۡنَا مِنۡ عِبَادِنَا﴾) سپس كتاب را به بندگان برگزیدۀ خود عطا كردیم، (
﴿فَمِنۡهُمۡ ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ﴾) اما برخی با انجام گناهانی پایینتر از كفر، بر خود ستم میكنند، (
﴿وَمِنۡهُم مُّقۡتَصِدٞ﴾) و برخی میانه رو هستند، و فقط به انجام آنچه بر آنها واجب است اكتفا مینمایند، و از حرام دوری میجویند. (
﴿وَمِنۡهُمۡ سَابِقُۢ بِٱلۡخَيۡرَٰتِ﴾) و برخی در راه انجام نیكیها پیشتازند؛ یعنی در انجام آن میشتابند و از دیگران پیشی میگیرند. و چنین كسانی، فرایض را ادا میكنند و نوافل زیادی را انجام میدهند، و حرام و مكروه را ترك مینمایند. خداوند اینها را برای به ارث بردن این كتاب برگزیده است، گرچه مراتب آنها فرق میكند و حالاتشان متفاوت است. پس هر یك از اینها سهمی از كتاب را به ارث میبرند. حتی كسی كه بر خود ستم میكند، آنچه از اصل ایمان و علوم ایمان و اعمال ایمان كه با خود دارد از وراثت كتاب است؛ چون منظور از وراثت و به ارث بردن كتاب، به ارث بردن دانش و عمل كتاب و خواندن كلمات آن و بیرون آوردن معانی و مفاهیم آن است. (
﴿بِإِذۡنِ ٱللَّهِ﴾) به
«سابق بالخیرات» بر میگردد. یعنی پیشتازی او به سوی نیكیها به حكم خداست؛ تا او به عمل خودش مغرور نشود، بلكه بداند كه به سوی نیكیها نشتافته است مگر به سبب توفیق و یاری خداوند. پس شایسته است كه خداوند را بهخاطر نعمتهایی كه به او داده است، شکرگزار باشد. (
﴿ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَضۡلُ ٱلۡكَبِيرُ﴾) این است فضل بزرگ؛ یعنی به ارث بردن كتاب بزرگوار از سوی بندگان برگزیدۀ خدا، فضل بزرگی است كه همۀ نعمتها در مقایسه با آن، از ارزش چندانی برخوردار نیستند. پس بهطور مطلق بزرگترین نعمت و بزرگترین فضل، به ارث بردن این كتاب است.
#
{33} ثم ذكر جزاء الذين أوْرَثَهم كتابَه، {جناتُ عدنٍ يَدْخُلونها}؛ أي: جناتٌ مشتملاتٌ على الأشجار والظلِّ والظليل والحدائق الحسنة والأنهار المتدفِّقة والقصور العالية والمنازلِ المزخرفةِ في أبدٍ لا يزول وعيش لا يَنْفَدُ. والعَدْنُ: الإقامة؛ فجنات عدنٍ؛ أي: جنات إقامة، أضافها للإقامة لأنَّ الإقامةَ والخلودَ وصفُها ووصفُ أهلها، {يُحَلَّوْنَ فيها من أساورَ من ذهبٍ}: وهو الحُلِيُّ الذي يُجعل في اليدين على ما يحبُّون ويرونَ أنَّه أحسنُ من غيره، الرجال والنساء في الحلية في الجنة سواء. {و} يحلَّوْن فيها {لؤلؤاً}: يُنْظَمُ في ثيابهم وأجسادهم، {ولباسُهُم فيها حريرٌ}: من سندس ومن إستبرقٍ أخضر.
(33) سپس پاداش كسانی را بیان كرد كه آنها را وارث كتاب گردانده است و فرمود: (
﴿جَنَّٰتُ عَدۡنٖ يَدۡخُلُونَهَا﴾) باغهایی كه مشتمل بر درختان و سایه و باغچههای زیبا و نهرهای جوشان و كاخهای بلند و منزلهای آراسته و جاودانگی و زندگی آنچنانی است كه پایان نمییابد. و
«العدن» یعنی اقامت، پس (
﴿جَنَّٰتُ عَدۡنٖ﴾) یعنی باغهای اقامتی، و
«جنات» را به
«اقامه» اضافه نمود، چون آن باغها مخصوص اقامت، و همیشگی هستند؛ و كسانی كه وارد آن میشوند، برای همیشه در آن میمانند. (
﴿يُحَلَّوۡنَ فِيهَا مِنۡ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٖ ﴾) در آنجا با دستبندهای طلا آراسته میگردند؛ دستبندهایی كه آن را دوست میدارند، و بر هر چیز دیگری ترجیح میدهند. و مردان و زنان در زیورات بهشت برابرند. (
﴿وَلُؤۡلُؤٗا﴾) و با مرواریدهایی كه در لباسها و بدنشان رشته میگردد، آراسته میشوند. (
﴿وَلِبَاسُهُمۡ فِيهَا حَرِيرٞ﴾) و لباسشان در آنجا ابریشم نازك و ضخیم سبز رنگ است.
#
{34} {و} لمَّا تمَّ نعيمُهم وكَمُلَتْ لَذَّتُهم؛ {قالوا الحمدُ لله الذي أذْهَبَ عنَّا الحَزَنَ}: وهذا يشملُ كلَّ حزنٍ؛ فلا حزنَ يعرض لهم بسبب نقص في جمالهم ولا في طعامهم وشرابهم ولا في لذَّاتهم ولا في أجسادهم ولا في دوام لَبْثِهم؛ فهم في نعيمٍ ما يرونَ عليه مزيداً، وهو في تزايدٍ أبدَ الآباد. {إنَّ ربَّنا لَغفورٌ}: حيث غَفَرَ لنا الزلاتِ. {شكورٌ}: حيث قَبِلَ منَّا الحسناتِ وضاعَفَها، وأعطانا من فضلِهِ ما لم تَبْلُغْهُ أعمالُنا ولا أمانينا. فبمغفرتِهِ؛ نَجَوْا من كلِّ مكروه ومرهوبٍ، وبشكرِهِ وفضلِهِ؛ حصل لهم كلُّ مرغوبٍ محبوبٍ.
(34) (
﴿وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِيٓ أَذۡهَبَ عَنَّا ٱلۡحَزَنَ﴾) وقتی نعمت و لذّتشان تكمیل گردید،
میگویند: ستایش خداوندی راست كه اندوه را از ما زدود. و این شامل هر غم و اندوهی میشود. پس بهخاطر پدید آمدن نقص و كمبود در زیبایی و غذا و نوشیدنیشان غمی به آنها دست نمیدهد، و نه در بدنها و لذّتهایشان كمبودی پدید میآید تا به سبب آن غمگین شوند، و نه به خاطر این اندوهگین میشوند كه آیا همیشه در اینجا میمانند یا نه. پس آنها برای همیشه در ناز و نعمت بهسر میبرند، و همواره بر نعمتهایشان افزوده میشود. (
﴿إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٞ شَكُورٌ﴾) بیگمان، پروردگار ما آمرزندۀ سپاسگزار است؛ لغزشها و اشتباهات ما را بخشید، و قدرشناس است كه نیكیهای ما را پذیرفت و آن را چند برابر نمود، و از فضل خویش به ما بخشید كه اعمال و آرزوهای ما به این درجه از فضل نمیرسید. پس به سبب آمرزش خداوند، آنها از هر ناگواری نجات یافتند؛ و در سایۀ قدر شناسی و فضل خداوند، هر چیز مرغوب و دوست داشتنی را بهدست آوردند.
#
{35} {الذي أحَلَّنا}؛ أي: أنزلنا نزول حلول واستقرارٍ، لا نزول معبرٍ واعتبار {دار المُقامةِ}؛ أي: الدار التي تدوم فيها الإقامةُ، والدار التي يُرغب في المقام فيها؛ لكثرة خيراتها وتوالي مسرَّاتها وزوال كدوراتها، وذلك الإحلال بفضلِهِ علينا وكرمِهِ، لا بأعمالنا؛ فلولا فضلُهُ؛ لما وَصَلْنا إلى ما وَصَلْنا إليه، {لا يَمَسُّنا فيها نَصبٌ ولا يَمَسُّنا فيها لُغوبٌ}؛ أي: لا تعبٌ في الأبدان ولا في القلبِ والقُوى ولا في كثرة التمتُّع.
وهذا يدلُّ على أن الله تعالى يَجْعَلُ أبدانَهم في نشأةٍ كاملةٍ ويُهَيِّئُ لهم من أسباب الراحة على الدَّوام ما يكونون بهذه الصفة؛ بحيث لا يمسُّهم نصبٌ ولا لغوبٌ ولا همٌّ ولا حزنٌ.
ويدلُّ على أنهم لا ينامون في الجنة؛ لأنَّ النوم فائدتُه زوالُ التعب وحصولُ الراحة به، وأهل الجنةِ بخلافِ ذلك، ولأنَّه موتٌ أصغر، وأهل الجنة لا يموتون. جعلنا الله منهم بمنِّه وكرمه.
(35) (
﴿ٱلَّذِيٓ أَحَلَّنَا دَارَ ٱلۡمُقَامَةِ﴾) خداوندی كه ما را در جایگاهی جای داد كه اقامت در آن همیشگی است، و سرایی است كه ماندن در آن بهخاطر خوبیهای فراوانش و شادیهای پی در پیاش و از بین رفتن رنجها، هركسی به آن گرایش دارد. و استقرار در این سرای همیشگی (
﴿مِن فَضۡلِهِۦ﴾) از فضل و لطف خداوند است نه از اعمال ما. پس اگر فضل او نبود، ما به آنچه كه رسیدهایم نمیرسیدیم. (
﴿لَا يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٞ وَلَا يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٞ﴾) و در آنجا هیچ گونه رنج و مشقت جسمانی، و هیچ گونه ناتوانی و رنج قلبی به ما دست نمیدهد؛ و از كثرت لذت بردن رنجیده نمیشویم. و این دلالت مینماید كه خداوند بدنهای آنها را رشد و پرورش میدهد، و اسباب دایمی راحت و آسایش را برای آنها فراهم مینماید، به گونهای كه هیچ مشقت جسمی و روحی به آنها دست نمیدهد. و هیچ غم و اندوهی آنان را فرا نمیگیرد. و این بیانگر آن است كه آنها در بهشت نمیخوابند؛ چون فایدۀ خواب، رفع خستگی و راحت شدن است. اما اهل جنت خسته نمیشوند. نیز بدان سبب که خواب، مرگ كوچک است و اهل بهشت نمیمیرند. خداوند ما را به لطف و كرم خویش از بهشتیان بگرداند.
{وَالَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لَا يُقْضَى عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَلَا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذَابِهَا كَذَلِكَ نَجْزِي كُلَّ كَفُورٍ (36) وَهُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ أَوَلَمْ نُعَمِّرْكُمْ مَا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ وَجَاءَكُمُ النَّذِيرُ فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ (37)}.
وَالَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لَا يُقْضَى عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَلَا يُخَفَّفُ عَنْهُم مِّنْ عَذَابِهَا كَذَلِكَ نَجْزِي كُلَّ كَفُورٍ؛ و کافران را آتش جهنم است ، نه بميرانندشان و نه از عذابشان کاسته گردد، ناسپاسان را چنين کيفر مي دهيم.
وَهُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ أَوَلَمْ نُعَمِّرْكُم مَّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ وَجَاءكُمُ النَّذِيرُ فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِينَ مِن نَّصِيرٍ ؛
و از درون آتش فرياد زنند : اي پروردگار ما ، ما را بيرون آر تا کارهايي شايسته کنيم ، غير از آنچه مي کرديم آيا آن قدر شما را عمر نداده بوديم که پند گيرندگان پند گيرند ? و شما را بيم دهنده بيم داد پس بچشيد ،که گناهکاران را ياوري نيست.
#
{36} لما ذكر تعالى حال أهل الجنة ونعيمَهم؛ ذكر حالَ أهل النار وعذابَهم، فقال: {والذين كَفَروا}؛ أي: جحدوا ما جاءتْهم به رسُلُهم من الآيات وأنكروا لقاءَ ربِّهم، {لهم نارُ جهنَّم}: يعذَّبون فيها أشدَّ العذاب وأبلغ العقاب، {لا يُقْضى عليهم}: بالموت {فيمَوتوا}: فيستريحوا، {ولا يُخَفَّفُ عنهم من عذابِها}: فشدَّة العذاب وعِظَمُهُ مستمرٌّ عليهم في جميع الآنات واللحظات. {كذلك نجزي كلَّ كفورٍ}.
(36) وقتی خداوند حالت اهل بهشت و نعمتهای آنان را بیان کرد،
حالت اهل جهنّم و عذابشان را نیز بیان فرمود: (
﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَهُمۡ نَارُ جَهَنَّمَ﴾) و کسانی که نشانههایی را که پیامبرانشان برایشان آوردند انکار نمودند، و ملاقات پروردگارشان را انکار کردند، آتش دوزخ سرای آنان است که در آن به شدّت عذاب داده میشوند و سختترین کیفرها به آنها میرسد. (
﴿لَا يُقۡضَىٰ عَلَيۡهِمۡ فَيَمُوتُواْ﴾) بر آنان نه به مرگ حکم میشود تا بمیرند و راحت شوند، (
﴿وَلَا يُخَفَّفُ عَنۡهُم مِّنۡ عَذَابِهَا﴾) و نه چیزی از عذابش در حق آنان کاسته میشود. پس شدّت عذاب و بزرگی آن، همواره و همیشه بر آنها ادامه دارد. (
﴿كَذَٰلِكَ نَجۡزِي كُلَّ كَفُورٖ﴾) بدینگونه با عذاب جهنّم، هر کسی را که به کفر ورزی ادامه دهد و بر آن پافشاری کند، سزا میدهیم.
#
{37} {وهم يَصْطَرِخون فيها}؛ أي: يصرخون ويتصايحون ويستغيثون ويقولون: {ربَّنا أخْرِجْنا نَعْمَلْ صالحاً غير الذي كنَّا نعملُ}: فاعترفوا بذنبهم، وعرفوا أنَّ الله عَدَلَ فيهم، ولكنْ سألوا الرجعةَ في غير وقتها، فيُقال لهم ألم: {نُعَمِّرْكُم ما}؛ أي: دهراً وعمراً {يتذكَّرُ فيه مَن تَذَكَّرَ}؛ أي: يتمكَّن فيه من أراد التَذكُّر من العمل، مَتَّعْناكم في الدنيا، وأدررنا عليكم الأرزاق، وقيضْنا لكم أسباب الراحة، ومددْنا لكم في العمر، وتابعْنا عليكم الآياتِ، وواصَلْنا إليكم النُّذُر، وابْتَلَيْناكم بالسراءِ والضراءِ؛ لِتُنيبوا إلينا وترجِعوا إلينا، فلم ينجَعْ فيكم إنذارٌ، ولم تُفِدْ فيكم موعظةٌ، وأخَّرْنا عنكم العقوبةَ، حتى إذا انقضتْ آجالُكم وتمَّتْ أعمارُكم ورحلتُم عن دار الإمكان بأشرِّ الحالات ووصلتُم إلى هذه الدار دار الجزاء على الأعمال؛ سألتُمُ الرجعةَ! هيهات هيهات! فات وقتُ الإمكان، وغضب عليكم الرحيم الرحمن، واشتدَّ عليكم عذاب النار، ونسيَكُم أهلُ الجنة، فامكثوا فيها خالدين مخلَّدين وفي العذاب مُهانين، ولهذا قال: {فذوقوا فما للظالمين من نصيرٍ}: ينصُرُهم فيُخْرِجُهم منها، أو يخفِّفُ عنهم من عذابها.
(37) (
﴿وَهُمۡ يَصۡطَرِخُونَ فِيهَا﴾) و آنها در دوزخ،
فریاد بر میآورند و کمک میطلبند و میگویند: (
﴿رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا نَعۡمَلۡ صَٰلِحًا غَيۡرَ ٱلَّذِي كُنَّا نَعۡمَلُ﴾) پروردگارا! ما را از جهنّم بیرون بیاور تا کارهای شایسته انجام دهیم، غیر از کارهایی که قبلاً میکردیم. پس آنها به گناهشان اعتراف کرده، و میدانند خداوند دربارۀ آنها به عدل و داد حکم نموده است. امّا بازگشت به دنیا را زمانی از خدا میخواهند که دیگر وقت آن نیست،
پس خداوند به آنها میفرماید: (
﴿أَوَ لَمۡ نُعَمِّرۡكُم مَّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ﴾) آیا بدان اندازه به شما عمر ندادیم که در آن هر کس میخواست پند پذیرد برایش کافی بود؟ یعنی به اندازهای به شما فرصت دادیم که هر کس در صدد پندپذیری و انجام عمل صالح بود، میتوانست توشۀ لازم را بردارد. و در دنیا بهرهمندتان ساختیم، و روزیهای فراوان به شما دادیم، و اسباب راحتی و آسایش را برایتان فراهم نمودیم، و عمرتان را طولانی کردیم، و نشانهها را برایتان پی در پی فرستادیم، (
﴿وَجَآءَكُمُ ٱلنَّذِيرُ﴾) و بیم دهندگان را پشت سر هم به سوی شما روانه ساختیم و شما را با خوشیها و ناخوشیها آزمودیم تا به سوی ما باز گردید و توبه کنید. اما بیم دادن در مورد شما ثمر بخش نگردید، و هیچ موعظهای دربارۀ شما مثمر ثمر واقع نشد. و کیفر را از شما دور داشتیم تا اینکه اجلهایتان به پایان رسید و عمرهایتان تمام شد، و با بدترین حالات از دنیا رخت بربستید و به این جهان رسیدید؛ جهانی که در آن طبق اعمالتان کیفر داده میشوید. و اکنون که از خدا میخواهید شما را به دنیا بازگرداند، دیگر وقت آن تمام شده، و خداوند مهربان و بخشنده بر شما خشم گرفته است، و عذاب آتش جهنّم بر شما شدّت یافته، و اهل بهشت شما را فراموش کردهاند. پس برای همیشه در جهنّم بمانید و همیشه خوار و ذلیل در عذاب به سر برید.
بنابراین فرمود: (
﴿فَذُوقُواْ فَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِن نَّصِيرٍ﴾) پس بچشید طعم عذاب را که ستمکاران یاوری ندارند تا آنها را یاری کند و از جهنّم بیرون آورد یا از عذابشان بکاهد.
{إِنَّ اللَّهَ عَالِمُ غَيْبِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (38)}.
إِنَّ اللَّهَ عَالِمُ غَيْبِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ؛ خدا ، داناي نهان آسمانها و زمين است و او به آنچه در دلهاست آگاه است.
#
{38} لمَّا ذكر جزاء أهل الدارين، وذكر أعمال الفريقين؛ أخبر تعالى عن سعةِ علمِهِ تعالى واطِّلاعه على غيب السمواتِ والأرض التي غابت عن أبصارِ الخَلْق وعن علمهم، وأنَّه عالمٌ بالسرائر وما تنطوي عليه الصُّدور من الخير والشرِّ والزكاء وغيره، فيعطي كلاًّ ما يستحقُّه، وينزِلُ كلَّ أحدٍ منزلته.
(38) وقتی خداوند جزای اهل هر دو سرا را بیان نمود، و اعمال و کارهای هر دو گروه را ذکر کرد، از گستردگی آگاهی و علم خداوند و مطلع بودن او از امور پنهان آسمانها و زمین خبر داد؛ امور پنهانی که از دید و نگاه مردم پنهان است و از آن آگاهی ندارند. بیان کرد که خداوند رازهای درون سینهها را میداند، و آنچه را از خیر و شر و پاکی و ناپاکی در دلها پنهان است میداند؛ پس به هر کس آنچه را که مستحق آن است میدهد، و هر یک را در جای مناسبش قرار میدهد.
{هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَلَا يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتًا وَلَا يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلَّا خَسَارًا (39)}.
هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ فَمَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَلَا يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتًا وَلَا يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلَّا خَسَارًا ؛ اوست که شما را در روي زمين جانشين پيشينيان کرد پس هر کس که ناسپاسي ، کند ، ناسپاسي اش بر زيان اوست ، و کفر کافران جز بر دشمني پروردگارشان با آنها ، نيفزايد نيز کفر کافران جز به خسرانشان نيفزايد.
#
{39} يخبر تعالى عن كمال حكمتِهِ ورحمتِهِ بعبادِهِ أنَّه قَدَّرَ بقضائِهِ السابق أنْ يجعلَ بعضَهم يَخْلُفُ بعضاً في الأرض، ويرسلَ لكلِّ أمَّةٍ من الأمم النُّذُرَ، فينظرَ كيف يعملونَ؛ {فمن كَفَرَ}: بالله وبما جاءتْ به رسلُه؛ فإنَّ كفرَه عليه، وعليه إثمُه وعقوبتُه، ولا يَحْمِلُ عنه أحدٌ، ولا يزداد الكافر بكفرِهِ إلاَّ مقتَ ربِّه له وبغضَه إيَّاه، وأيُّ عقوبة أعظمُ من مقت الربِّ الكريم؟! {ولا يزيد الكافرين كُفْرُهُم إلاَّ خساراً}؛ أي: يخسرون أنفسَهم وأهليهم وأعمالَهم ومنازلَهم في الجنة؛ فالكافر لا يزالُ في زيادةٍ من الشقاء والخسران والخزي عند الله وعند خلقِهِ والحرمان.
(39) خداوند از کمال حکمت و رحمت خود نسبت به بندگانش خبر میدهد که او از قبل چنین مقدر نموده است برخی از بندگان جانشین برخی دیگر در روی زمین شوند. و چنین مقدر نموده است که برای هر امّتی از امّتها بیم دهندگان و پیامبرانی را بفرستد تا بنگرد که چگونه عمل میکنند؟ پس هر کس به خداوند و به آنچه پیامبرانش آوردهاند کفر بورزد، بداند که کفر او به زیان خود اوست؛ و گناه و کیفر کفرش به خودش میرسد. و هیچ کس بار گناه او را به دوش نخواهد کشید. و کفرورزی کافر، چیزی جز اینکه پروردگارش بر او خشمگین شود نمیافزاید. و چه کیفری بالاتر از خشم و ناخشنودی خداوند وجود دارد؟! (
﴿وَلَا يَزِيدُ ٱلۡكَٰفِرِينَ كُفۡرُهُمۡ إِلَّا خَسَارٗا﴾) و کفر کافران چیزی جز زیان به آنان نمیافزاید؛ یعنی آنها خود و خانواده و اعمال و منازلشان را در بهشت از دست خواهند داد. پس همواره بدبختی و زیانمندی کافر فزونی میگیرد، و نزد خدا و خلق خدا خوار میگردد و محروم میشود.
{قُلْ أَرَأَيْتُمْ شُرَكَاءَكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّمَاوَاتِ أَمْ آتَيْنَاهُمْ كِتَابًا فَهُمْ عَلَى بَيِّنَتٍ مِنْهُ بَلْ إِنْ يَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا إِلَّا غُرُورًا (40)}.
قُلْ أَرَأَيْتُمْ شُرَكَاءكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّمَاوَاتِ أَمْ آتَيْنَاهُمْ كِتَابًا فَهُمْ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّنْهُ بَلْ إِن يَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُم بَعْضًا إِلَّا غُرُورًا ؛
بگو : آن شريکاني را که به جاي خداي يکتا مي خوانديد ، ديديد ? به من ، بنماييد که از اين زمين چه چيز را آفريده اند ? يا در آفرينش آسمان چه مشارکتي داشته اند ? آيا بر آنها کتابي فرستاده ايم که آن را حجت خود سازند? نه ، ستمکاران به يکديگر جز فريب وعده اي نمي دهند.
#
{40} يقول تعالى معجِّزاً لآلهةِ المشركين ومبيِّناً نقصَها وبطلانَ شِركهم من جميع الوجوه: {قُلْ} يا أيُّها الرسول لهم: {أرأيتُم}؛ أي: أخْبِروني عن شركائكُم {الذين تدعونَ من دونِ الله}: هل هم مستحقُّون للدعاء والعبادةِ؟! فأروني {ماذا خَلَقوا من الأرضِ}: هل خَلَقوا بحراً أم خلقوا جبالاً أو خلقوا حيواناً أو خلقوا جماداً؟! سيقرُّون أنَّ الخالقَ لجميع الأشياء هو الله تعالى. أم لشركائِكُم {شركٌ في السمواتِ}: في خلقها وتدبيرها؟! سيقولون: ليس لهم شركةٌ! فإذا لم يخلقْ شيئاً ولم يَشْركوا الخالقَ في خلقه؛ فلم عبدتُموهم ودعوتُموهم مع إقراركم بعجزهم؟! فانتفى الدليل العقليُّ على صحَّةِ عبادتهم، ودلَّ على بطلانها.
ثم ذكر الدليل السمعيَّ، وأنَّه أيضاً منتفٍ، فلهذا قال: {أم آتَيْناهم كتاباً}: يتكلَّم بما كانوا به يشرِكون؛ يأمُرُهم بالشركِ وعبادةِ الأوثان. {فهم}: في شركهم {على بينةٍ}: من ذلك الكتاب الذي نَزَلَ عليهم في صحة الشرك، ليس الأمر كذلك؛ فإنَّهم ما نزل عليهم كتابٌ قبلَ القرآن، ولا جاءهم نذيرٌ قبل رسول الله محمدٍ - صلى الله عليه وسلم -، ولو قُدِّرَ نزولُ كتاب إليهم وإرسالُ رسول إليهم وزعموا أنَّه أمَرَهم بشِرْكِهِم؛ فإنَّا نجزِمُ بكذِبِهم؛ لأنَّ الله قال: {وما أرْسَلْنا من قبلِكَ من رسول إلاَّ نوحي إليه أنَّه لا إله إلاَّ أنا فاعبدونِ}: فالرسلُ والكتبُ كلُّها متفقةٌ على الأمر بإخلاص الدين لله تعالى: {وما أُمِروا إلاَّ لِيَعْبُدوا اللهَ مخلِصينَ له الدينَ حنفاءَ}. فإنْ قيلَ: إذا كان الدليل العقليُّ والنقليُّ قد دلاَّ على بطلان الشرك؛ فما الذي حمل المشركين على الشركِ وفيهم ذوو العقول والذكاء والفطنة؟! أجاب تعالى بقوله: {بل إن يَعِدُ الظالمون بعضُهم بعضاً إلاَّ غروراً}؛ أي: ذلك الذي مَشَوْا عليه ليس لهم فيه حُجَّةٌ، وإنَّما ذلك توصيةُ بعضهم لبعضٍ به، وتزيينُ بعضِهِم لبعضٍ، واقتداءُ المتأخِّر بالمتقدِّم الضالِّ، وأماني منَّاها الشياطين، وزيَّنَ لهم سوءَ أعمالهم ، فنشأت في قلوبهم، وصارتْ صفةً من صفاتها، فعَسُرَ زوالُها وتعسَّرَ انْفِصالها، فحصل ما حَصَلَ من الإقامة على الكفر والشرك الباطل المضمحلِّ.
(40) خداوند متعال با بیان ناتوانی و نقص معبودان باطل مشرکین، و بیان بطلان شرک ورزی آنها از همه جهات،
میفرماید: (
﴿قُلۡ أَرَءَيۡتُمۡ شُرَكَآءَكُمُ ٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ﴾) ای پیامبر! به آنها بگو: به من دربارۀ معبودان خود ـ که به جز خداوند به فریاد میخوانید ـ خبر دهید، آیا آنها سزاوار به فریاد خواندن و پرستش هستند؟ (
﴿أَرُونِي مَاذَا خَلَقُواْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِ﴾) به من نشان دهید که آنان چه چیزی را در زمین آفریدهاند؟ آیا دریایی آفریدهاند یا کوههایی را آفریدهاند یا حیوانی یا جمادی را آفریدهاند؟ آنان اقرار خواهند کرد که آفرینندۀ همۀ این چیزها فقط الله است. (
﴿أَمۡ لَهُمۡ شِرۡكٞ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ﴾) آیا شریکانی که آنها مقرّر داشتهاند، در آفرینش و تدبیر آسمانها مشارکتی دارند؟
خواهند گفت: آنها مشارکتی در این زمینه ندارند. پس وقتی آنها چیزی را نیافریدهاند، و در آفرینش جهان هستی با آفریننده مشارکتی ندارند، چرا آنها را عبادت میکنید و به فریاد میخوانید با اینکه به ناتوانی آنها اقرار میکنید؟! پس، از نظر عقلی دلیلی برای صحّت پرستش آنها وجود ندارد، بلکه دلایل عقلی بر باطل بودن عبادت آنها دلالت مینماید. سپس دلیل نقلی را بیان کرد که آن نیز پرستش شرکا را منتفی میداند.
بنابراین فرمود: (
﴿أَمۡ ءَاتَيۡنَٰهُمۡ كِتَٰبٗا فَهُمۡ عَلَىٰ بَيِّنَتٖ مِّنۡهُ﴾) آیا به آنها کتابی دادهایم که آنها را به شرک ورزیدن و پرستش بتها دستور دهد، و از آن ـ کتاب ـ حجّتی در دست داشته باشند بر صحیح بودن شرکشان؟! چنین نیست؛ زیرا قبل از قرآن، کتابی بر آنها نازل نشده، و قبل از پیامبر خدا محمّد صلی الله علیه وسلم، بیم دهنده و پیامبری نزد آنها نیامده است. اگر فرض شود که کتابی بر آنها نازل شده، و پیامبری به سوی آنها فرستاده شده است، و ادعا کنند که او آنها را به شرکشان فرمان داده است، در این حالت نیز در دروغگویی آنها شکی نداریم؛
چون خداوند فرموده است: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ﴾ و پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادهایم مگر اینکه به سوی او وحی کردهایم که هیچ معبود به حقّی جز من
[=الله] نیست، پس مرا پرستش کنید. پس همۀ پیامبران و کلیۀ کتابهای آسمانی بر این مطلب اتفاق دارند که دین و عبادت را خالصانه برای خدا قرار داد.
﴿ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ حُنَفَآءَ﴾ و فرمان داده نشدند مگر اینکه خداوند را مخلصانه و حقگرایانه بپرستند. اگر گفته شود مادامی که دلایل عقلی و نقلی بر باطل بودن شرک دلالت میکنند، چه چیزی مشرکان را وادار به شرک ورزی کرده است با اینکه در میان آنها افراد هوشیار و خردمندی وجود داشت؟
در این زمینه خداوند متعال میفرماید: (
﴿بَلۡ إِن يَعِدُ ٱلظَّٰلِمُونَ بَعۡضُهُم بَعۡضًا إِلَّا غُرُورًا﴾) بلکه ستمکاران جز وعدههای دروغ به یکدیگر نمیدهند؛ یعنی برای راهی که در پیش گرفتهاند دلیلی ندارند، بلکه این بر اساس سفارشی است که به همدیگر میکنند، و به خاطر این است که برای یکدیگر این راه را زیبا و آراسته جلوه میدهند، و متأخّرین از پیشینیان گمراه تقلید مینمایند و به آنها اقتدا میکنند، و به خاطر آرزوهایی است که شیطان در ذهن و دل آنها جای داده، و زشتی اعمالشان را برای آنها زیبا جلوه داده است. در نتیجه
[این عمل زشت] در دلهایشان رشد کرده، و صفتی از صفات آنها شده است. بنابراین دور کردن آن از دلهایشان سخت و دشوار است. از این رو آنان بر کفر و شرک باطل و ازمیان رفتنی پافشاری میکنند.
{إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَنْ تَزُولَا وَلَئِنْ زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا (41)}.
إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا وَلَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِّن بَعْدِهِ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا؛ خدا آسمانها و زمين را نگه مي دارد تا زوال نيابند ، و اگر به زوال گرايند ، هيچ يک از
#
{41} يخبر تعالى عن كمال قدرتِهِ وتمام رحمتِهِ وسعةِ حلمِهِ ومغفرتِهِ، وأنَّه تعالى {يمسِكُ السمواتِ والأرضَ}: عن الزوال؛ فإنَّهما لو زالتا؛ ما أمسكهما أحدٌ من الخلق، لعجزتْ قُدَرُهُم وقُواهم عنهما، ولكنَّه تعالى قضى أن يكونا كما وُجِدا؛ ليحصُلَ للخلقِ القرارُ والنفعُ والاعتبارُ، وليعلموا من عظيم سلطانِهِ وقوَّةِ قدرتِهِ ما به تمتلئُ قلوبُهم له إجلالاً وتعظيماً ومحبةً وتكريماً، وليعلموا كمال حِلمِهِ ومغفرتِهِ بإمهال المذنبين وعدم معاجلتِهِ للعاصين، مع أنَّه لو أمر السماء؛ لَحَصَبَتْهم، ولو أذِنَ للأرض؛ لابتلعتْهم، ولكن وَسِعَتْهم مغفرتُه وحلمُه وكرمُه. {إنَّه كان حليماً غفوراً}.
(41) خداوند متعال از کمال قدرت خویش و از رحمت فراوان خود و از گستردگی بردباری و آمرزگاری خویش خبر داده، و میفرماید او آسمانها و زمین را نگاه میدارد و نمیگذارد از مسیر خود خارج شوند، و اگر آسمان و زمین از جای خود بیرون روند، هیچ کس غیر از خدا آنها را نگاه نمیدارد؛ و مردم توانایی نگاه داشتن آنها را ندارند، و قدرت و توانایی آنان از انجام چنین کاری عاجز است. امّا خداوند متعال چنین حکم نموده که آسمان و زمین همان گونه که آفریده شدهاند بمانند تا برای مردم و آفریدهها امنیت و آرامش حاصل شود، و از آنها بهرهمند شوند و عبرت بیاموزند، و به قدرت بزرگ خداوند پی ببرند، و بر اثر آن دلهایشان از بزرگداشت و تعظیم و محبت خداوند لبریز گردد. همچنین تا اوج کمال و صبر و مغفرت خداوند برای آنان آشکار گردد؛ که به جنایتکاران مهلت داده، و در سزا دادنشان عجله نکرده است. با اینکه اگر خداوند به آسمان دستور دهد، گناهکاران را سنگباران خواهد کرد. و اگر به زمین حکم نماید، آنها را فرو خواهد بلعید. امّا آمرزگاری و بردباری و لطف الهی آنها را دربر گرفته است. (
﴿إِنَّهُۥ كَانَ حَلِيمًا﴾) بیگمان، خداوند در به تاخیر انداختن عذاب از کافران بردبار است. (
﴿غَفُورٗا﴾) و آمرزندۀ گناهان کسی است که توبه نماید.
{وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِنْ جَاءَهُمْ نَذِيرٌ لَيَكُونُنَّ أَهْدَى مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ فَلَمَّا جَاءَهُمْ نَذِيرٌ مَا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُورًا (42) اسْتِكْبَارًا فِي الْأَرْضِ وَمَكْرَ السَّيِّئِ وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا (43)}.
وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِن جَاءهُمْ نَذِيرٌ لَّيَكُونُنَّ أَهْدَى مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ فَلَمَّا جَاءهُمْ نَذِيرٌ مَّا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُورًا؛ به خدا قسمهاي سخت خوردند که اگر بيم دهنده اي بيايد بهتر از هر امت ديگر هدايت يابند ولي چون بيم دهنده اي آمد ، جز نفرتشان نيفزود.
اسْتِكْبَارًا فِي الْأَرْضِ وَمَكْرَ السَّيِّئِ وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا ؛ به سرکشي در زمين و نيرنگهاي بد و اين نيرنگهاي بد جز نيرنگبازان را، در بر نگيرد آيا جز سنتي که بر گذشتگان رفته است منتظر چيز ديگري هستند? در سنت خدا هيچ تبديلي نمي يابي و در سنت خدا هيچ تغييري نمي يابي.
#
{42} أي: وأقسم هؤلاء الذين كذَّبوك يا رسول الله قسماً اجتهدوا فيه بالأيمانِ الغليظة: {لَئِن جاءهم نذيرٌ لَيكونُنَّ أهدى من إحدى الأمم}؛ أي: أهدى من اليهودِ والنصارى أهل الكتب، فلم يفوا بتلك الإقسامات والعهود، {فلما جاءهم نذيرٌ}: لم يَهْتَدوا، ولم يَصيروا أهدى من إحدى الأمم، بل لم يَدوموا على ضلالهم الذي كان، بل {ما زادَهم} ذلك {إلاَّ نفوراً}: زيادة ضلال وبغي وعناد.
(42) کسانی که تو را ـ ای پیامبر خدا! ـ تکذیب کردند مؤکّدانه قسم خوردند که، (
﴿لَئِن جَآءَهُمۡ نَذِيرٞ لَّيَكُونُنَّ أَهۡدَىٰ مِنۡ إِحۡدَى ٱلۡأُمَمِ﴾) اگر بیم دهندهای به نزد آنان بیاید، از یهودیان و نصاری که اهل کتاب هستند راهیابتر خواهند بود، امّا به این قسمها و عهدها وفا نکردند. (
﴿فَلَمَّا جَآءَهُمۡ نَذِيرٞ﴾) پس وقتی که پیامبر به میانشان آمد، هدایت نشدند و از هر ملّتی راهیابتر نگشتند و بر گمراهی قبلی خود باقی ماندند، (
﴿مَّا زَادَهُمۡ إِلَّا نُفُورًا﴾) و جز گریز از حق، و فزونی یافتن گمراهی و سرکشیشان، چیزی به آنها افزوده نشد.
#
{43} وليس إقسامُهُم المذكورُ لقصدٍ حسنٍ وطلبٍ للحقِّ، وإلاَّ؛ لَوُفِّقوا له، ولكنه صادرٌ عن استكبارٍ في الأرض على الخلق وعلى الحقِّ، وبهرجةٍ في كلامهم هذا؛ يريدون به المكر والخداع، وأنَّهم أهل الحقِّ الحريصون على طلبه، فيغتر بهم المغترُّون، ويمشي خلفهم المقتدون، {ولا يَحيق المكرُ السيِّئُ}: الذي مقصودُهُ مقصودٌ سَيِّئٌ ومآله وما يرمي إليه سَيِّئٌ باطل {إلا بأهلِهِ}: فمكرُهُم إنَّما يعودُ عليهم. وقد أبان الله لعبادِهِ في هذه المقالات وتلك الإقسامات أنَّهم كَذَبَةٌ في ذلك مزوِّرون، فاستبان خِزْيُهُم، وظهرتْ فضيحتُهُم، وتبيَّن قصدُهم السيِّئُ، فعاد مكرُهُم في نحورهم، وردَّ الله كيدَهم في صدورهم، فلم يبقَ لهم إلاَّ انتظارُ ما يَحِلُّ بهم من العذابِ، الذي هو سنَّةُ الله في الأولين، التي لا تُبَدَّلُ ولا تُغَيَّرُ؛ أنَّ كلَّ مَن سار في الظلم والعناد والاستكبار على العباد أنْ تَحِلَّ به نقمتُه وتُسْلَبَ عنه نعمتُه، فليترقَّبْ هؤلاء ما فعل بأولئك.
(43) و سوگند خوردن آنها به خاطر این نبود که قصدی نیکو داشته باشند، نیز برای طلب حق نبود؛ و اگر چنین بود، آنها موفق میشدند؛ بلکه قسم خوردن آنان ناشی از استکبارشان در برابر مردم و حق بود، و یک نوع سخن آرایی آنان بود به قصد اینکه مردم را فریب دهند و چنان بنمایانند که آنها اهل حقاند و در طلب حق میکوشند، آنگاه فریب خوردگان، فریبشان را خوردند و دنبالهرو آنها شوند. (
﴿وَلَا يَحِيقُ ٱلۡمَكۡرُ ٱلسَّيِّئُ إِلَّا بِأَهۡلِهِۦ﴾) و مکر زشت -که سرانجام آن بد و باطل است- جز دامنگیر حیلهگران و مکرورزان نمیگردد. و مکرورزی آنان، علیه آنها برمیگردد. و خداوند برای بندگانش روشن نموده که آنها در این گفتارها و سوگندها دروغ میگویند، و دیگران را فریب میدهند. پس خواری و رسواییشان آشکار گردید، و قصد و هدف زشت آنها روشن شد. و حیلهگریشان به ضرر خود آنها تمام شد، و خداوند مکرشان را به خود آنها باز گرداند. پس برای آنها چیزی جز این باقی نمانده است که منتظر عذاب باشند؛ عذابی که سنّت و روش خداوند دربارۀ گذشتگان بوده است، و روش و سنّت الهی تغییر نمییابد؛ و روش و آیین الهی چنین است که هر کس راه ستمگری و عناد و استکبار را در پیش بگیرد، عذاب الهی بر او فرود خواهد آمد و نعمت خدا از دست او گرفته خواهد شد. پس اینها چشم به راه کاری باشند که با گذشتگان انجام شده است.
{أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَكَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِنْ شَيْءٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ عَلِيمًا قَدِيرًا (44) وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا كَسَبُوا مَا تَرَكَ عَلَى ظَهْرِهَا مِنْ دَابَّةٍ وَلَكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِعِبَادِهِ بَصِيرًا (45)}.
أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَكَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِن شَيْءٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ عَلِيمًا قَدِيرًا ؛ آيا در زمين نمي گردند تا ببينند که عاقبت مردمي که پيش از آنها بوده اند و نيرويي بيشتر داشته اند به کجا کشيد ? هيچ چيز در آسمانها و زمين نيست که خدا را ناتوان سازد زيرا او دانا و تواناست.
وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا كَسَبُوا مَا تَرَكَ عَلَى ظَهْرِهَا مِن دَابَّةٍ وَلَكِن يُؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِعِبَادِهِ بَصِيرًا ؛ و اگر خدا بخواهد مردم را به سبب کارهايي که کرده اند بازخواست کند ،بر، روي زمين هيچ جنبنده اي باقي نگذارد ولي آنها را تا زماني معين مهلت مي دهد و چون مدتشان به سر آمد ، به اعمال بندگان خويش آگاه است.
#
{44} يحضُّ تعالى على السير في الأرض في القلوب والأبدان للاعتبار لا لمجرَّدِ النظر والغفلة، وأن ينظُروا إلى عاقبة الذين من قبلهم ممَّن كذَّبوا الرسلَ وكانوا أكثر منهم أموالاً وأولاداً وأشدَّ قوةً وعمروا الأرض أكثر مما عمرها هؤلاء، فلما جاءهم العذابُ؛ لم تنفعْهم قوتُهم، ولم تغنِ عنهم أموالُهم ولا أولادُهم من الله شيئاً، ونفذتْ فيهم قدرةُ الله ومشيئتُه، {وما كانَ اللهُ لِيُعْجِزَهُ من شيءٍ في السمواتِ ولا في الأرضِ}: لكمال علمه وقدرته. {إنَّه كان عليماً قديراً}.
(44) خداوند مردم را تشویق میکند تا با دلها و جسمهایشان برای پند پذیرفتن ـ نه برای تماشا و غفلت ـ در زمین به گشت و گذار بپردازند، و بنگرند سرانجام کار کسانی که پیش از ایشان بوده و پیامبران را تکذیب کردهاند چگونه بوده است؟ درحالی که آنها، از اینها اموال و فرزندان و قدرت و توانایی بیشتری داشته و زمین را بیشتر از اینها آباد کرده بودند؛ امّا وقتی عذاب به سراغشان آمد، قدرت و توانشان هیچ فایده و سودی به آنها نبخشید؛ و فرزندان و اموالشان نتوانست در برابر خدا برای آنها کاری کند، و قدرت و خواست الهی دربارۀ آنها نافذ گردید. (
﴿وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُعۡجِزَهُۥ مِن شَيۡءٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) و خداوند چنین نیست که چیزی در آسمانها و زمین او را ناتوان سازد، و هیچ چیزی او را درمانده نخواهد کرد، چون علم و قدرتش کامل است. (
﴿إِنَّهُۥ كَانَ عَلِيمٗا قَدِيرٗا﴾) بیگمان، خدا به همه چیز آگاه است، و بر همه چیز توانایی دارد.
#
{45} ثم ذَكَرَ تعالى كمالَ حلمِهِ وشدَّةَ إمهاله وإنظارِهِ أربابَ الجرائم والذنوب، فقال: {ولو يؤاخِذُ اللهُ الناس بما كَسَبوا}: من الذنوب {ما ترك على ظَهْرِها من دابَّةٍ}؛ أي: لاستوعبت العقوبةُ حتى الحيواناتِ غيرَ المكلَّفةِ. {ولكن}: يُمهلهم تعالى ولا يُهملهم ، {يؤخِّرُهم إلى أجلٍ مسمًّى فإذا جاء أجلُهم فإنَّ الله كانَ بعبادِهِ بصيراً}: فيجازيهم بحسبِ ما عَلِمَهُ منهم من خيرٍ وشرٍّ.
(45) سپس خداوند متعال کمال بردباری و مهلت دادن خود را به مجرمان و گناهکاران بیان نمود و فرمود: (
﴿وَلَوۡ يُؤَاخِذُ ٱللَّهُ ٱلنَّاسَ بِمَا كَسَبُواْ مَا تَرَكَ عَلَىٰ ظَهۡرِهَا مِن دَآبَّةٖ﴾) و اگر خداوند مردم را به سزای گناهانی که میکردند کیفر میداد و گرفتار میساخت، کیفر و عذاب، هیچ جنبندهای را نمیگذاشت، حتی حیواناتِ غیر مکلف را نیز فرا میگرفت، (
﴿وَلَٰكِن يُؤَخِّرُهُمۡ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗىۖ فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِعِبَادِهِۦ بَصِيرَۢا﴾) ولی آنان را تا سر رسید زمان معیّنی به تاخیر میاندازد، پس وقتی که مدّتشان فرا رسد؛ بیگمان، خداوند به بندگانش بیناست، و آنها را طبق آنچه از خیر و شر انجام دادهاند جزا و سزا میدهد.
* * *