:
تفسير سوره ي سبأ
تفسير سوره ي سبأ
مکي و 54 آيه است.
بسم الله الرحمن الرحيم
: 1 - 2 #
{الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَلَهُ الْحَمْدُ فِي الْآخِرَةِ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ (1) يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ الرَّحِيمُ الْغَفُورُ (2)}
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَلَهُ الْحَمْدُ فِي الْآخِرَةِ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ؛ ستايش از آن خدايي است که هر چه در، آسمانها و هر چه در زمين است از آن اوست و در آن جهان نيز ستايش از آن اوست و او حکيم و آگاه است. يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنزِلُ مِنَ السَّمَاء وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ الرَّحِيمُ الْغَفُورُ؛ هر چه را که در زمين فرو شود و هر چه را که از زمين بيرون آيد و هر چه ، را که از آسمان فرود آيد و هر چه را که بر آسمان بالا رود ، مي داند و اومهربان و آمرزنده است.
#
{1} {الحمدُ}: الثناء بالصفات الحميدةِ والأفعال الحسنة؛ فلله تعالى الحمدُ؛ لأنَّ جميع صفاته يُحمد عليها لكونها صفاتِ كمال، وأفعالُه يُحمد عليها لأنَّها دائرةٌ بين الفضل الذي يُحمد عليه ويُشكر، والعدل الذي يُحمد عليه ويُعترف بحكمتِهِ فيه. وحَمَدَ نفسَه هنا على أنَّ {له ما في السموات وما في الأرض}: مُلكاً وعبيداً يتصرَّف فيهم بحمده. {وله الحمدُ في الآخرة}: لأنَّ في الآخرة يظهرُ من حمدِهِ والثناء عليه ما لا يكون في الدنيا؛ فإذا قضى الله تعالى بين الخلائق كلِّهم، ورأى الناس والخلق كلُّهم ما حكم به وكمال عدلِهِ وقسطِهِ وحكمته فيه؛ حمدوه كلُّهم على ذلك، حتى أهل العقاب؛ ما دخلوا النار إلاَّ وقلوبُهم ممتلئةٌ من حمده، وأنَّ هذا من جرّاء أعمالهم، وأنَّه عادلٌ في حكمه بعقابهم. وأمَّا ظهورُ حمدِهِ في دار النعيم والثواب؛ فذلك شيء قد تواردتْ به الأخبارُ وتوافقَ عليه الدليلُ السمعيُّ والعقليُّ؛ فإنَّهم في الجنة يرون من توالي نعم الله وإدرارِ خيره وكثرةِ بركاته وسَعَةِ عطاياه التي لم يبقَ في قلوب أهل الجنة أمنيةٌ ولا إرادةٌ إلاَّ وقد أعطي فوق ما تمنَّى وأراد، بل يُعْطَوْنَ من الخير ما لم تتعلَّقْ به أمانيهم ولم يخطُرْ بقلوبِهم؛ فما ظنُّك بحمدِهم لربِّهم في هذه الحال مع أنَّ في الجنة تضمحلُّ العوارض والقواطع التي تقطع عن معرفة الله ومحبَّتِهِ والثناء عليه، ويكون ذلك أحبَّ إلى أهلها من كلِّ نعيم وألذَّ عليهم من كل لَذَّةٍ؟! ولهذا؛ إذا رأوا الله تعالى وسمعوا كلامه عند خطابِهِ لهم؛ أذْهَلَهم ذلك عن كلِّ نعيم، ويكون الذكر لهم في الجنة كالنَفَس متواصلاً في جميع الأوقات، هذا إذا أضفتَ ذلك إلى أنَّه يظهر لأهل الجنة في الجنةِ كلَّ وقتٍ من عظمة ربِّهم وجلالِهِ وجمالِهِ وسعة كمالِهِ ما يوجب لهم كمالَ الحمد والثناء عليه. {وهو الحكيمُ}: في ملكه وتدبيره، الحكيم في أمره ونهيه. {الخبيرُ}: المطَّلعُ على سرائر الأمورِ وخفاياها.
(1) حمد به معنی ستایشی است که به خاطر داشتن صفات پسندیده و کارهای نیکو صورت می‌پذیرد. پس ستایش برای خداست، چون همۀ صفت‌های او صفاتی هستند که بر آن ستایش می‌شود؛ زیرا صفات او صفات کمال است، و بر همۀ کارهایش ستایش می‌گردد، چرا که کارهایش یا از روی فضل او می‌باشند که به خاطر آن ستایش می‌شود، و یا از روی عدل او می‌باشند که بر آن ستوده می‌شود، و اعتراف و اذعان می‌شود که واقعاً این عدالت سرشار از حکمت است. خداوند در اینجا خویشتن را ستوده است: (﴿لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) زیرا آنچه که در آسمان‌ها و زمین است، همه از آن اوست و همه در ملکیت او می‌باشند و طبق حمد خویش در آنها تصرف می‌نماید. (﴿وَلَهُ ٱلۡحَمۡدُ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ﴾) و ستایش آخرت نیز او را سزاست، چون در آخرت از حمد و ثنای خدا چیزهایی ظاهر می‌شود که در دنیا پدیدار نمی‌آید. پس وقتی خداوند بین همۀ خلائق قضاوت نماید، و مردم و همۀ خلائق آنچه را که خدا بدان حکم نموده است مشاهده کنند، و کمال دادگری و عدالت و حکمت او را ببینند، همگی او را بر این قضاوت و داوری‌اش ستایش می‌نمایند. حتی کسانی که سزاوار کیفر هستند وارد جهنّم نخواهند شد مگر اینکه دل‌هایشان از ستایش خدا مالامال می‌گردد، و می‌دانند که عذابشان، جزای اعمالشان می‌باشد؛ و خداوند در اینکه به عذاب دادن آنها حکم نموده، از روی عدالت و دادگری است.و اما آشکار شدن حمد خداوند در سرای نعمت و پاداش، چیزی است که اخبار متواتر و فراوانی در مورد آن آمده، و دلیل شنیدنی و عقلی نیز بر صحت آن موجود است. اهل بهشت نعمت‌های فراوان خدا و کثرت برکات او و گستردگی بخشش‌هایش را در بهشت مشاهده می‌کنند که در دل‌های اهل بهشت هیچ آرزو و خیالی باقی نمی‌ماند مگر اینکه به هریک از آنها بالاتر و بیشتر از آنچه می‌خواهد و آرزو می‌نماید داده می‌شود. بلکه نعمت‌ها و برکاتی به آنها داده می‌شود که آرزوی آن را در سر خود نمی‌پروراندند، و به دل‌هایشان خطور نمی‌کرد. پس در این حالت در مورد ستایش پروردگارشان از سوی آنها چه فکر می‌کنی، با اینکه در بهشت چیزهایی که انسان را از شناخت خدا و محبت و ستایش او باز می‌دارد از بین می‌روند، و ستایش خداوند چیزی است که اهل بهشت از همۀ نعمت‌ها بیشتر آن را دوست دارند و برایشان از هر لذتی لذیذتر است. بنابراین وقتی خداوند را ببینند و سخن او را بشنوند، آنگاه که آنها را مورد خطاب قرار می‌دهد، همۀ نعمت‌ها را فراموش می‌کنند. و ذکر خداوند در بهشت برای آنها مانند نَفَس است که در همۀ اوقات به آن نیاز دارند. اضافه بر اینکه برای اهل بهشت در هر وقت چیزهایی از عظمت و شکوه و زیبایی پروردگارشان و گستردگی کمالش ظاهر می‌گردد که ایجاب می‌کند ستایش او را به طور کامل بگویند. (﴿وَهُوَ ٱلۡحَكِيمُ﴾) و او در ملک و تدبیرش، و در امر و نهی خود، با حکمت و فرزانه است. (﴿ٱلۡخَبِيرُ﴾) آگاه است و بر رازها و پوشیدگی‌ها آگاه می‌باشد.
#
{2} ولهذا فصَّلَ علمَه بقولِهِ: {يعلم ما يَلِجُ في الأرضِ}؛ أي: من مطر وبذرٍ وحيوان، {وما يخرُجُ منها}: من أنواع النباتاتِ وأصناف الحيواناتِ، {وما ينزِلُ من السماءِ}: من الأملاك والأرزاق والأقدار، {وما يعرُجُ فيها}: من الملائكة والأرواح وغير ذلك. ولمَّا ذَكَرَ مخلوقاتِهِ وحكمتَه فيها وعلمَه بأحوالها؛ ذكر مغفرتَه ورحمتَه لها، فقال: {وهو الرحيمُ الغفورُ}؛ أي: الذي الرحمة والمغفرة وصفُه، ولم تزلْ آثارُهُما تنزِلُ على العباد كلَّ وقتٍ بحسب ما قاموا به من مقتضياتهما.
(2) بنابراین آگاهی و دانایی خود را توضیح داد و فرمود: (﴿يَعۡلَمُ مَا يَلِجُ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا يَخۡرُجُ مِنۡهَا﴾) باران و بذر و موجودات زنده‌ای را که وارد زمین می‌شود می‌داند؛ و انواع گیاهان و موجودات زنده‌ای را که از آن بیرون می‌آید می‌داند، (﴿وَمَا يَنزِلُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ وَمَا يَعۡرُجُ فِيهَا﴾) و روزی‌ها و تقدیرهایی را که از آسمان فرود می‌آید، و فرشتگان و ارواحی را که در آن بالا می‌روند، می‌داند. وقتی که مخلوقات خود و حکمت خویش را در آفرینش آنها و آگاهی خویش به احوال آنان را بیان کرد، متذکر شد که او نسبت به این مخلوقات آمرزنده و مهربان است، پس فرمود: (﴿وَهُوَ ٱلرَّحِيمُ ٱلۡغَفُورُ﴾) یعنی او خداوندی است که آمرزش و مهربانی صفت اوست، و همواره آثار مهربانی و آمرزش در هر وقت و به هر میزان که بندگان اسباب رحمت و آمرزش را فراهم ‌نمایند، بر آنها فرود می‌آید.
: 3 - 5 #
{وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَى وَرَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عَالِمِ الْغَيْبِ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِنْ ذَلِكَ وَلَا أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ (3) لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ (4) وَالَّذِينَ سَعَوْا فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِيمٌ (5)}.
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَى وَرَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عَالِمِ الْغَيْبِ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِن ذَلِكَ وَلَا أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ؛ کافران گفتند : ما را قيامت نخواهد آمد بگو : آري ، به پروردگارم آن داناي غيب سوگند که شما را خواهد آمد به قدر ذره اي يا کوچک تر از آن و يا بزرگ تر از آن در آسمانها و زمين از خدا پنهان نيست ، و همه در کتاب مبين آمده است. لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِكَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ؛ تا کساني را که ايمان آورده اند و کارهاي شايسته کرده اند پاداش دهد، براي آنهاست آمرزش و رزقي کرامند. وَالَّذِينَ سَعَوْا فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُوْلَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مِّن رِّجْزٍ أَلِيمٌ؛ و آنان که به آيات ما مي تازند و مي پندارند که از ما مي گريزند ، برايشان عذابي است سخت دردآور.
#
{3} لمَّا بيَّن تعالى عظمته بما وصف به نفسه، وكان هذا موجباً لتعظيمه وتقديسه والإيمان به؛ ذكر أنَّ من أصناف الناس طائفةً لم تُقَدِّرْ ربَّها حقَّ قدرِهِ، ولم تعظِّمْه حق عظمته، بل كفروا به وأنكروا قدرتَه على إعادةِ الأموات وقيام الساعة، وعارضوا بذلك رسلَه، فقال: {وقال الذين كفروا}؛ أي: بالله وبرسله وبما جاؤوا به، فقالوا بسبب كفرهم: {لا تَأتينا الساعةُ}؛ أي: ما هي إلاَّ هذه الحياة الدُّنيا نموت ونحيا! فأمر الله رسولَه أنْ يردَّ قولَهم ويُبْطِلَه ويقسِمَ على البعث وأنَّه سيأتيهم، واستدلَّ على ذلك بدليل مَن أقرَّ به؛ لزمه أن يصدِّق بالبعث ضرورةً، وهو علمُه تعالى الواسعُ العامُّ، فقال: {عالم الغيب}؛ أي: الأمور الغائبة عن أبصارنا وعن علمنا؛ فكيف بالشهادة؟! ثم أكَّد علمه فقال: {لا يعزُبُ}؛ أي: لا يغيب عن علمه {مثقالُ ذرَّةٍ في السمواتِ ولا في الأرض}؛ أي: جميع الأشياء بذواتها وأجزائها، حتى أصغر ما يكون من الأجزاء، وهو المثاقيل منها، {ولا أصغر من ذلك ولا أكبر إلاَّ في كتابٍ مبينٍ}؛ أي: قد أحاط به علمُه وجرى به قلمُه وتضمَّنه الكتابُ المبينُ الذي هو اللوحُ المحفوظ. فالذي لا يخفى عن علمِهِ مثقال الذرة فما دونَه في جميع الأوقات، ويعلم ما تَنْقُصُ الأرضُ من الأموات وما يبقى من أجسادهم؛ قادرٌ على بعثهم من باب أولى، وليس بعثُهم بأعجبَ من هذا العلم المحيط.
(3) وقتی خداوند عظمت خویش، و آنچه که خودش را با آن توصیف نمود بیان کرد ـ و این موجب تعظیم و تقدیس او و ایمان آوردن به وی می‌باشد ـ بیان نمود که گروهی از مردم آن‌گونه که شایستۀ خداوند است قدر او را نشناخته، و آن‌گونه که حق عظمت اوست او را تعظیم نکرده‌اند، بلکه به خداوند کفر ورزیده و قدرت او را بر زنده کردن مرده‌ها و برپا شدن قیامت انکار نموده، و با پیامبران او مخالفت ورزیده‌اند. پس فرمود: (﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾) و کسانی که به خدا و پیامبرانش و به آنچه پیامبران آورده‌اند کفر ورزیده‌اند ، به علّت کفر ورزیدنشان گفتند: (﴿لَا تَأۡتِينَا ٱلسَّاعَةُ﴾) قیامت به سراغ ما نخواهد آمد؛ یعنی زندگی فقط زندگی این جهان است، و ما وقتی بمیریم دوباره زنده نخواهیم شد. پس خداوند پیامبرش را فرمان داد تا گفتۀ آنها را رد نماید، و سوگند بخورد که قیامت خواهد آمد. پس فرمود: (﴿قُلۡ بَلَىٰ وَرَبِّي لَتَأۡتِيَنَّكُمۡ﴾) بگو: آری! سوگند به پروردگارم که قیامت به سراغ شما می‌آید؛ و برای اثبات قیامت، به دلیلی استناد نمود که هر کس بدان اقرار نماید، به ناچار بر او لازم است که آمدن قیامت را باور نماید؛ و آن دلیل عبارت است از علم واسع و گستردۀ خداوند. پس فرمود: (﴿عَٰلِمِ ٱلۡغَيۡبِ﴾) خداوندی که دانای چیزهایی است که از نگاه و آگاهی ما پنهان است، و چیزهای آشکار را به طریق اولی می‌داند. سپس بر آگاهی و علم خداوند تأکید کرد و فرمود: (﴿لَا يَعۡزُبُ عَنۡهُ مِثۡقَالُ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) هیچ چیزی از علم و آگاهی او پنهان نمی‌ماند؛ و همۀ چیزها با تمام اجزایشان -حتی کوچک‌ترین جزء را که ذره می‌باشد- می‌داند و به آن آگاه است. (﴿وَلَآ أَصۡغَرُ مِن ذَٰلِكَ وَلَآ أَكۡبَرُ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٖ﴾) و نه کوچک‌تر از اندازۀ ذره و نه بزرگ‌تر از آن چیزی نیست مگر اینکه در کتابی روشن ثبت و ضبط است. پس دانش و آگاهی او به آن احاطه دارد، و قلم او بر آن رفته است و کتاب روشنش آن را در بر دارد که آن کتاب لوح محفوظ است. پس خدایی که از علم و آگاهی او به اندازۀ ذره یا کمتر از آن پوشیده و پنهان نیست، و او می‌داند که زمین چه اندازه از اجساد مرده‌ها را خورده و کم کرده، و چه اندازه از اجساد آنها را باقی گذاشته است، چنین کسی بر زنده کردن دوبارۀ مرده‌ها به طریق اولی توانایی دارد، و زنده کردن آنها از داشتن این علم فراگیر عجیب‌تر نیست.
#
{4} ثم ذكر المقصودَ من البعث، فقال: {ليجزِيَ الذين آمنوا}: بقلوبهم صدَّقوا الله، وصدَّقوا رسله تصديقاً جازماً، {وعملوا الصالحاتِ}: تصديقاً لإيمانهم. {أولئك لهم مغفرةٌ}: لذنوبهم، بسبب إيمانهم وعملهم يندفعُ بها كلُّ شرٍّ وعقابٍ، {ورزقٌ كريمٌ}: بإحسانهم، يحصلُ لهم به كلُّ مطلوبٍ ومرغوبٍ وأمنيَّة.
(4) سپس منظور از رستاخیز و زنده شدن پس از مرگ را بیان نمود و فرمود: (﴿لِّيَجۡزِيَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾) تا به کسانی که با دل‌هایشان ایمان آورده، و خدا و پیامبرش را به طور قطعی و یقینی تصدیق کرده، و در راستای تصدیق ایمانشان کارهای شایسته انجام داده‌اند، پاداش بدهد. (﴿أُوْلَٰٓئِكَ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ كَرِيمٞ﴾) اینها به خاطر ایمان و عملشان، گناهانشان بخشوده می‌شود؛ و به سبب این آمرزش، هر نوع شر و کیفری از آنها دور می‌گردد؛ و به خاطر نیکوکاری‌شان، روزیِ ارزشمندی به آنها داده می‌شود که به وسیلۀ آن، به هر امری نیک و به هر آرزویی دست می‌یابند.
#
{5} {والذين سَعَوْا في آياتنا مُعَاجِزينَ}؛ أي: سعوا فيها كفراً بها وتعجيزاً لمن جاء بها وتعجيزاً لمن أنزلها كما عجَّزوه في الإعادة بعد الموت. {أولئك لهم عذابٌ من رجزٍ أليم}؛ أي: مؤلم لأبدانهم وقلوبهم.
(5) (﴿وَٱلَّذِينَ سَعَوۡ فِيٓ ءَايَٰتِنَا مُعَٰجِزِينَ﴾) و کسانی که تلاش کردند به آیات ما کفر ورزند و آن را تکذیب کنند و تصور ‌کردند که می‌توانند پیامبر و کسی که آیات را نازل کرده است درمانده ‌سازند ، همان‌طور که خداوند را از زنده کردن مردگان ناتوان ‌شمردند، (﴿أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٞ مِّن رِّجۡزٍ أَلِيمٞ﴾) اینان عذابی دردناک دارند که جسم و دل‌هایشان را به درد می‌آورد.
: 6 #
{وَيَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَيَهْدِي إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ (6)}.
وَيَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَيَهْدِي إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ؛ آنان که از دانش برخورداري يافته اند مي دانند که آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده است حق است و به راه خداي پيروزمند ستودني راه مي نمايد.
#
{6} لما ذكر تعالى إنكارَ من أنكر البعثَ، وأنَّهم يرونَ ما أنزل على رسوله ليس بحقٍّ؛ ذكر حالة الموفَّقين من العباد، وهم أهل العلم، وأنَّهم يرون ما أنزل الله على رسوله؛ من الكتاب وما اشتملَ عليه من الأخبارِ {هو الحقَّ}؛ أي: الحقُّ منحصرٌ فيه، وما خالفه وناقضه فإنه باطل؛ لأنَّهم وصلوا من العلم إلى درجة اليقين، ويرون أيضاً أنَّه في أوامره ونواهيه؛ {يهدي إلى صراطِ العزيز الحميد}: وذلك لأنَّهم جزموا بصدق ما أخبر بها من وجوهٍ كثيرةٍ: من جهة علمِهم بصدقِ مَنْ أخبر بها، ومن جهةِ موافقتها للأمور الواقعة والكتبِ السابقة، ومن جهةِ ما يشاهِدون من أخبارها التي تقع عياناً، ومن جهة ما يشاهدونَ من الآيات العظيمة الدالَّة عليها في الآفاق وفي أنفسهم، ومن جهةِ موافقتها لما دلَّت عليه أسماؤه تعالى وأوصافُه، ويرون في الأوامر والنواهي أنها تهدي إلى الصراط المستقيم المتضمن للأمور بكل صفةٍ تزكي النفس وتنمي الأجر وتفيد العامل وغيره؛ كالصدق والإخلاص وبر الوالدين وصلة الأرحام والإحسان إلى عموم الخلق ونحو ذلك، وتنهى عن كلِّ صفة قبيحةٍ، تدنِّس النفس، وتحبِطُ الأجر، وتوجِبُ الإثم والوزر من الشرك والزنا والربا والظُّلم في الدماء والأموال والأعراض. وهذه منقبةٌ لأهل العلم وفضيلةٌ وعلامةٌ لهم، وأنَّه كلَّما كان العبد أعظم علماً وتصديقاً بأخبار ما جاء به الرسول وأعظم معرفةً بحكم أوامره ونواهيه؛ كان من أهل العلم الذين جعلهم الله حجةً على ما جاء به الرسول، احتجَّ الله بهم على المكذِّبين المعاندين كما في هذه الآية وغيرها.
(6) وقتی خداوند متعال گفتۀ کسانی را بیان کرد که زنده شدن پس از مرگ را انکار می‌کنند، و گمان می‌بر‌ند آنچه خداوند بر پیامبرش نازل فرموده، حق نیست؛ حالت بندگان موفّق را بیان کرد و آنها اهل علم و دانش هستند، و کتابی را که خداوند بر پیامبرش نازل نموده و مطالبی را که در این کتاب آمده است حق می‌دانند؛ یعنی حق را در آن منحصر می‌بینند؛ و هر آنچه را که مخالف با این کتاب باشد باطل می‌شمارند؛ چون آنها از مرحلۀ علم و آگاهی به مرحلۀ یقین رسیده‌اند. و نیز می‌بینند که این کتاب با اوامر و نواهی خود (﴿وَيَهۡدِيٓ إِلَىٰ صِرَٰطِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَمِيدِ﴾) به راه خدای چیره و ستوده هدایت می‌کند؛ چون آنها از جهات زیادی به راست بودن آنچه این کتاب از آن خبر داده است، یقین قطعی دارند که به چند مورد از آن اشاره می‌کنیم: 1- آنها می‌دانند که آنچه این کتاب از آن خبر داده است، راست و درست می‌باشد. 2- نیز می‌دانند آنچه این کتاب از آن سخن می‌گوید، با واقعیت مطابقت دارد و با کتاب‌های گذشته موافق است. 3- آنها می‌بینند که آنچه این کتاب بیان می‌دارد، آشکارا اتفاق می‌افتد. 4- همچنین در آفاق و در وجود خود نشانه‌های بزرگی می‌بینند که بر حقانیت مطالب این کتاب دلالت می‌نماید. 5- و با آنچه که اسماء و صفات خداوند بر آن دلالت دارد، موافق است. 6- و آنها اعتقاد دارند که اوامر و نواهی [این کتاب آدمی ‌را] به راه راست هدایت می‌نماید؛ راه راستی که متضمن امر نمودن به هر صفت و خصلتی است که نفس را تزکیه می‌کند، و اجر و پاداش را افزایش می‌دهد، و به انجام دهندۀ آن و دیگران فایده می‌رساند، از قبیل: صدق، اخلاص، و نیکی کردن با پدر و مادر، و برقرار داشتن صلۀ رحم، و نیکی کردن با همۀ مردم و امثال آن. و از هر صفت زشتی که نفس و وجود انسان را آلوده می‌نماید، و پاداش را از بین می‌برد، و باعث گناه می‌شود، از قبیل: شرک ورزیدن و زنا و ربا خواری و ستمگری و ریختن خون دیگران و خوردن اموال و هتک حرمت و ریختن آبرو، نهی می‌نماید. و این فضیلتی برای اهل علم می‌باشد و نشانۀ آنهاست، و هراندازه انسان به آنچه پیامبر گفته است آگاهی بیشتری داشته باشد، و بیشتر آن را تصدیق نماید، و بیشتر اوامر و نواهی او را بشناسد، از اهل علم خواهد بود؛ و از کسانی خواهد بود که خداوند آنها را دلیلی بر آنچه پیامبر آورده قرار داده است، و تصدیق آنها را دلیلی علیه تکذیب کنندگان قرار داده است. همان‌طور که در این آیه و در جاهایی دیگر بیان داشته است.
: 6 - 9 #
{وَيَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَيَهْدِي إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ (6) وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلَى رَجُلٍ يُنَبِّئُكُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ (7) أَفْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِي الْعَذَابِ وَالضَّلَالِ الْبَعِيدِ (8) أَفَلَمْ يَرَوْا إِلَى مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَيْهِمْ كِسَفًا مِنَ السَّمَاءِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِكُلِّ عَبْدٍ مُنِيبٍ (9)}.
وَيَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَيَهْدِي إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ؛ آنان که از دانش برخورداري يافته اند مي دانند که آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده است حق است و به راه خداي پيروزمند ستودني راه مي نمايد. وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلَى رَجُلٍ يُنَبِّئُكُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ؛ کافران گفتند : آيا مي خواهيد به مردي دلالتتان کنيم که شما را مي گويد :آنگاه که پاره پاره شويد و ريز ريز ، از نو آفريده خواهيد شد ? أَفْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَم بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِي الْعَذَابِ وَالضَّلَالِ الْبَعِيدِ؛ آيا بر خدا دروغ مي بندد ، يا ديوانه است ? نه ، آنان که به آخرت ايمان ، ندارند ، در عذابند و سخت از راه دورند. أَفَلَمْ يَرَوْا إِلَى مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُم مِّنَ السَّمَاء وَالْأَرْضِ إِن نَّشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَيْهِمْ كِسَفًا مِّنَ السَّمَاء إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِّكُلِّ عَبْدٍ مُّنِيبٍ ؛ آيا به پيش روي يا پشت سر خود از آسمانها و زمين نمي نگرند ? اگر بخواهيم ، آنها را در زمين فرو مي بريم يا قطعه اي از آسمان را بر سرشان مي افکنيم و در اين براي هر بنده اي که به خدا باز مي گردد عبرتي است.
#
{7} أي: {وقال الذين كفروا}: على وجه التكذيب والاستهزاء والاستبعاد، وذِكْر وجه الاستبعاد؛ أي: قال بعضُهم لبعض: {هل ندلُّكم على رَجُل يُنَبِّئُكُم إذا مُزِّقْتُم كلَّ مُمَزَّقٍ إنَّكم لَفي خَلْقٍ جديدٍ}؛ يعنون بذلك الرجل رسولَ الله - صلى الله عليه وسلم -، وأنَّه رجلٌ أتى بما يُستغرب منه، حتى صار بزعمهم فرجةً يتفرَّجون عليه وأعجوبةً يسخرون منه، وأنَّه كيف يقولُ: إنكم مبعوثون بعد ما مَزَّقَكُمُ البِلى وتفرَّقت أوصالُكم، واضمحلَّتْ أعضاؤكم!
(7) (﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾) و کافران در قالب تکذیب و تمسخر و بعید دانستن به یکدیگر گفتند: (﴿هَلۡ نَدُلُّكُمۡ عَلَىٰ رَجُلٖ يُنَبِّئُكُمۡ إِذَا مُزِّقۡتُمۡ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمۡ لَفِي خَلۡقٖ جَدِيدٍ﴾) آیا مردی را به شما نشان دهیم که به شما خبر می‌دهد هنگامی که پیکرهایتان کاملاً متلاشی شد آفرینش تازه‌ای پیدا می‌کنید؟ منظورشان از آن مرد، پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم بود. و مرادشان این بود که او خبری را آورده که تحقق آن بعید است، تا جایی که سخن او را خنده‌آور می‌دانستند و او را مورد تمسخر قرار داده و می‌گفتند: او چگونه می‌گوید شما پس از مرده شدن زنده می‌شوید، پس از آنکه بدنتان خشک و متلاشی شد و اعضایتان از بین رفت؟!
#
{8} فهذا الرجلُ الذي يأتي بذلك: هل افْتَرَى {على الله كَذِباً}: فتجرَّأ عليه وقال ما قال، {أم به جِنَّةٌ}: فلا يُستغرب منه؛ فإنَّ الجنون فنونٌ، وكلُّ هذا منهم على وجه العناد والظُّلم، ولقد علموا أنه أصدقُ خلقِ الله وأعقلُهم، ومِنْ علمِهِم أنَّهم أبدووا وأعادوا في معاداتهم، وبذلوا أنفُسَهم وأموالَهم في صدِّ الناس عنه؛ فلو كان كاذباً مجنوناً؛ لم ينبغ لكم يا أهل العقول غير الزاكيةِ أن تُصْغوا لما قال ولا تحتَفِلوا بدعوتِهِ؛ فإنَّ المجنون لا ينبغي للعاقل أن يُلْفِتَ إليه نَظَرَه أو يبلغَ قولُهُ منه كلَّ مبلغ، ولولا عنادُكم وظلمُكم؛ لَبادَرْتُم لإجابته ولَبَّيْتُم دعوتَه، ولكن ما تُغني الآياتُ والنُّذر عن قوم لا يؤمنون، ولهذا قال تعالى: {بل الذين لا يؤمنونَ بالآخرةِ}، ومنهم الذين قالوا تلك المقالَة {في العذابِ والضَّلال البعيدِ}؛ أي: في الشقاء العظيم والضلال البعيدِ الذي ليس بقريبٍ من الصواب، وأيُّ شقاءٍ وضلال أبلغُ من إنكارِهم لقدرةِ الله على البعثِ، وتكذيِبِهم لرسولهم الذي جاء به، واستهزائِهِم به، وجزمِهِم بأنَّ ما جاؤوا به هو الحقُّ فرأوا الحقَّ باطلاً والباطل والضلال حقًّا وهدى؟!
(8) آیا مردی که این خبر را آورده (﴿أَفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا﴾) بر خداوند دروغی بسته و نسبت به ایشان جسارت نموده و این گونه گفته است؟ (﴿أَم بِهِۦ جِنَّةُۢۗ﴾) یا نوعی دیوانگی دارد؟ و اگر دیوانه است، پس بعید نیست چنین سخنی بگوید؛ زیرا دیوانگی فنون و ترفندهای خاص خود را دارد. آنها از روی ستمگری و عناد چنین می‌گفتند، و می‌دانستند که پیامبر از همۀ مردم راستگوتر و عاقل‌تر است. از این رو با او دشمنی ورزیده و جان و مال خود را در راه جلوگیری و باز داشتن مردم از او به کار بردند. پس اگر او دروغگو و دیوانه ‌بود ـ ای بی‌خردان ـ سزاوار نبود که به آنچه می‌گوید گوش کنید و دعوت او را لبیک گویید؛ زیرا فرد عاقل و فرزانه نباید به دیوانه توجه نماید، و یا تحت تاثیر سخنانش قرار گیرد. و چنانچه سرکشی و ستم شما در میان نبود، به اجابت و پاسخگویی ایشان مبادرت می‌ورزیدید، ولی﴿وَمَا تُغۡنِي ٱلۡأٓيَٰتُ وَٱلنُّذُرُ عَن قَوۡمٖ لَّا يُؤۡمِنُونَ﴾ آیات و بیم‌ها قومی را که ایمان نمی‌آورند فایده‌ای نمی‌دهد. بنابراین خداوند متعال فرمود: (﴿بَلِ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ﴾) بلکه کسانی که به آخرت ایمان نمی‌آورند و کسانی که این گفتار کفر آمیز را گفته‌اند، جزو این دسته از کافران‌اند. (﴿فِي ٱلۡعَذَابِ وَٱلضَّلَٰلِ ٱلۡبَعِيدِ﴾) در بدبختی بزرگ و گمراهی دور و درازی هستند؛ گمراهی‌ای که به راه راست و درست نزدیک نیست، و با آن فاصلۀ زیادی دارد. و چه بدبختی و گمراهی‌ای بزرگ‌تر از آن است که آنها قدرت خداوند را بر زنده کردن مردگان انکار کردند؛ و پیامبرش را که این خبر را آورده بود، تکذیب نمودند و او را مورد تمسخر قرار دادند؛ و یقین حاصل کردند که آنچه خودشان می‌گویند حق است؟ پس آنها حق را باطل انگاشتند، و باطل و گمراهی را حق و هدایت ‌دیدند.
#
{9} ثم نبَّههم على الدليل العقلي الدالِّ على عدم استبعاد البعث الذي استبعدوه، وأنَّهم لو نظروا إلى ما بين أيديهم وما خلفهم من السماء والأرض، فرأوا من قدرة الله فيهما ما يُبْهِرُ العقول، ومن عظمتِهِ ما يُذْهِلُ العلماء الفحول، وأنَّ خلقَهما وعظمتَهما وما فيهما من المخلوقات أعظمُ من إعادة الناس بعد موتِهِم من قبورِهم؛ فما الحاملُ لهم على ذلك التكذيب مع التصديق بما هو أكبر منه؟! نعم؛ ذاك خبرٌ غيبيٌّ إلى الآن ما شاهدوه؛ فلذلك كذَّبوا به. قال الله: {إن نَشَأ نَخْسِفْ بِهِمُ الأرضَ أو نُسْقِطْ عليهم كِسَفاً من السماء}؛ أي: من العذاب؛ لأنَّ الأرض والسماء تحت تدبيرنا؛ فإنْ أمرناهما؛ لم يستعصيا؛ فاحذَروا إصرارَكم على تكذيبِكُم فنعاقِبَكُم أشدَّ العقوبة. {إنَّ في ذلك}؛ أي: خلق السماواتِ والأرضِ وما فيهما من المخلوقات {لآيةً لكلِّ عبدٍ منيبٍ}: فكلَّما كان العبدُ أعظم إنابةً إلى الله؛ كان انتفاعُه بالآياتِ أعظم؛ لأنَّ المنيبَ مقبلٌ إلى ربِّه، قد توجَّهت إرادتُه وهمَّاتُه لربِّه، ورجع إليه في كلِّ أمر من أموره، فصار قريباً من ربِّه، ليس له همٌّ إلاَّ الاشتغال بمرضاته، فيكون نظرُهُ للمخلوقات نظرَ فكرةٍ وعبرةٍ لا نظر غفلةٍ غير نافعةٍ.
(9) سپس دلیل عقلی را به آنها گوشزد نمود که بر بعید نبودن رستاخیز – آنچنان که آنها آن را بعید می‌دانستند - دلالت می‌نماید و فرمود: اگر آنها به آنچه پیش رو و پشت سرشان است بنگرند، از قبیل: آسمان و زمین، آنچنان قدرت الهی را در این چیزها می‌بینند که عقل‌ها را به حیرت می‌اندازد ، و چنان چیزهایی از عظمت خداوند را مشاهده خواهند کرد که علمای برجسته را حیرت زده می‌نماید. و آفرینش آسمان و زمین و عظمت آنها و مخلوقاتی که در آنها وجود دارند، از دوباره زنده کردن مردم به مراتب بزرگ‌تر و مهم‌تر است. پس چه چیزی آنها را به تکذیب وا می‌دارد، در صورتی که بزرگ‌تر از آن را تصدیق می‌نمایند؟ آری! زنده شدن مرده‌ها پس از مرگ، یک خبر غیبی است که تا کنون پنهان است، و آن را مشاهده نکرده‌اند ، از این رو آن را تکذیب می‌کنند. خداوند متعال می‌فرماید: (﴿إِن نَّشَأۡ نَخۡسِفۡ بِهِمُ ٱلۡأَرۡضَ أَوۡ نُسۡقِطۡ عَلَيۡهِمۡ كِسَفٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ﴾) اگر بخواهیم آنان را در زمین فرو می‌بریم، یا پاره‌هایی از آسمان را بر آنان می‌افکنیم؛ یعنی پاره‌هایی از عذاب بر آنها فرود می‌آوریم؛ چون آسمان و زمین تحت تدبیر و تصرف ما هستند، و اگر ما به آسمان و زمین فرمان دهیم، سرپیچی نمی‌کنند. پس، از اصرار بر تکذیب بپرهیزید که در آن صورت سخت‌ترین کیفر را به شما خواهیم داد. (﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لِّكُلِّ عَبۡدٖ مُّنِيبٖ﴾) بی‌گمان در آفرینش آسمان‌ها و زمین و مخلوقاتی که در آنها هست، نشانه‌ایست برای هر بنده‌ای که به سوی پروردگارش بازگردد و از او اطاعت ‌نماید. پس چنین کسی یقین می‌کند که خداوند بر زنده کردن مردم پس از مرگ تواناست. بنابراین هرچند بنده بیشتر به سوی خدا انابت و رجوع داشته باشد، از آیات و نشانه‌های بیشتری بهره‌مند می‌شود؛ چون او به سوی خدا روی آورده، و اراده و خواست او متوجه خدایش بوده، و در همۀ کارهایش به سوی خدا باز گشته است. از این رو به پروردگارش نزدیک شده، و هدفی جز کسب خشنودی او را ندارد. بنابراین او از روی فکر و عبرت به مخلوقات می‌نگرد، و نگاه او به مخلوقات نگاهی غافلانه و غیر مفید نمی‌باشد.
: 10 - 11 #
{وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ مِنَّا فَضْلًا يَاجِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَالطَّيْرَ وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ (10) أَنِ اعْمَلْ سَابِغَاتٍ وَقَدِّرْ فِي السَّرْدِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (11)}.
وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ مِنَّا فَضْلًا يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَالطَّيْرَ وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ؛ داود را از سوي خود فضيلتي داديم که : اي کوهها و اي پرندگان ، با او، هماواز شويد و آهن را برايش نرم کرديم . أَنِ اعْمَلْ سَابِغَاتٍ وَقَدِّرْ فِي السَّرْدِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ؛ که زرههاي بلند بساز و در بافتن زره اندازه ها را نگه دار و کارهاي شايسته کنيد ، که من به کارهايتان بصيرم.
#
{10 ـ 11} أي: ولقد مَننا على عبدنا ورسولنا داود عليه الصلاة والسلام، وآتيناه فضلاً من العلم النافع والعمل الصالح والنعم الدينيَّة والدنيويَّة: ومن نعمِهِ عليه: ما خصَّه به من أمرِهِ تعالى الجمادات كالجبال والحيوانات من الطيور أن تؤوِّبَ معه وتُرَجِّعَ التسبيحَ بحمدِ ربِّها مجاوبةً له، وفي هذا من النعمة عليه أنْ كان ذلك من خصائصه التي لم تكنْ لأحدٍ قبلَه ولا بعدَه، وأنَّ ذلك يكون منهضاً له ولغيره على التسبيح إذا رأوا هذه الجماداتِ والحيواناتِ تتجاوبُ بتسبيح ربِّها وتمجيدِهِ وتكبيرِهِ وتحميدِهِ؛ كان ذلك مما يُهيج على ذكر الله تعالى. ومنها: أنَّ ذلك كما قال كثيرٌ من العلماء أنَّه طرباً بصوت داودَ؛ فإنَّ الله تعالى قد أعطاه من حُسن الصوت ما فاق به غيرَه، وكان إذا رجَّعَ التسبيحَ والتهليلَ والتمجيدَ بذلك الصوت الرخيم الشَّجِيِّ المطرِب؛ طربَ كلُّ مَنْ سَمِعَهُ من الإنس والجنِّ، حتى الطيور والجبال، وسبَّحت بحمدِ ربِّها. ومنها: أنَّه لعله ليحصل له أجر تسبيحها، لأنه سبب ذلك، وتسبح تبعاً له. ومن فضله عليه أن ألانَ له الحديدَ؛ ليعملَ الدروع السابغاتِ، وعلَّمه تعالى كيفيَّة صنعتِهِ؛ بأن يقدِّرَه في {السردِ}؛ أي: يقدِّره حَلَقاً ويصنعُه كذلك ثم يُدْخِلُ بعضها ببعض، قال تعالى: {وعلَّمْناه صنعةَ لَبوس لكم لِتُحْصِنَكُم من بأسِكُم فهل أنتم شاكرونَ}، ولمَّا ذَكَرَ ما امتنَّ به عليه وعلى آله؛ أمره بشكرِهِ وأن يَعْمَلوا صالحاً، ويراقِبوا الله تعالى فيه بإصلاحه وحفظِهِ من المفسداتِ؛ فإنَّه بصيرٌ بأعمالهم، مطَّلع عليها، لا يخفى عليه منها شيءٌ.
(10 - 11) ما بر بنده و پیامبرمان داود علیه السلام منّت گذاردیم و به او فضلی از علم مفید و عمل صالح و نعمت‌های دینی و دنیوی بخشیدیم. و از جمله نعمت‌های خدا بر داود این بود که خداوند به جمادات؛ یعنی کوه‌ها و پرندگان فرمان داده بود که هرگاه داود تسبیح بکند و خداوند را ستایش گوید، آنها هم همراه با وی خدا را تسبیح کنند و ستایش او را به جای آورند، و این نعمتی از جانب خدا بود که به داود داده بود، و یکی از ویژگی‌های وی بود که خداوند قبل و بعد از داود به هیچ احدی نداده است. و این امر، داود و دیگران را بر آن می‌داشت تا بیشتر خدا را به پاکی بستایند؛ چرا که می‌دیدند آن جمادات و حیوانات به همراه وی تسبیح و تحمید و تکبیر خدا را تکرار می‌نمایند، و این چیز آنها را بر ذکر خداوند تشویق می‌نمود. و یکی از علل اینکه هرگاه داود خدا را تسبیح می‌نمود، جمادات و حیوانات نیز همراه با او خدا را تسبیح می‌نمودند، این بود که ـ همان‌گونه که بسیاری از علما نیز گفته‌اند ـ با شنیدن صدای داود دچار وجد و طرب می‌شدند؛ زیرا خداوند آنچنان صدای دلنشینی به او داده بود که نظیر نداشت؛ و هرگاه او با آن صدای دل‌انگیز تسبیح و تهلیل و تسبیح می‌نمود، انسان‌ها و جن‌ها و حتی کوه‌ها و پرندگان که آن را می‌شنیدند به وجد آمده، و پروردگارشان را به پاکی یاد می‌کردند و او را می‌ستودند. و شاید یکی از این علل این باشد که اجر و ثواب تسبیح این جمادات و حیوانات هم به داود برسد؛ زیرا علت و سبب تسبیح آنها داود بود، و به تبیعیت از او خدا را تسبیح می‌کردند. و از جمله فضل خداوند بر داود این بود که آهن را برای او نرم کرد تا از آن زره‌های پهن و فراخ بسازد، و خداوند به او یاد داد که چگونه زره بسازد و بافته‌های حلقه‌های آنها را به اندازه و متناسب کند، و سپس هر حلقه را در دیگری فرو ببرد. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَعَلَّمۡنَٰهُ صَنۡعَةَ لَبُوسٖ لَّكُمۡ لِتُحۡصِنَكُم مِّنۢ بَأۡسِكُمۡۖ فَهَلۡ أَنتُمۡ شَٰكِرُونَ﴾ و به او ساختن لباس‌هایی برای شما آموختیم تا شما را در جنگ محافظت نماید ، پس آیا شکر می‌گزارید؟ وقتی که نعمت‌های خود را که به او و خانواده‌اش داده بود متذکر شد ، او را به سپاسگزاری فرمان داد، و اینکه کار شایسته کنند، و در کارهایشان همواره خدا را مد نظر داشته باشند، و کارها را از مفسدات و مبطلات در امان دارند. چون خداوند به اعمالشان بیناست و از آن آگاه است و هیچ چیزی بر او پوشیده نمی‌ماند.
: 12 - 14 #
{وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ (12) يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِنْ مَحَارِيبَ وَتَمَاثِيلَ وَجِفَانٍ كَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ رَاسِيَاتٍ اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُكْرًا وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ (13) فَلَمَّا قَضَيْنَا عَلَيْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِي الْعَذَابِ الْمُهِينِ (14)}.
وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ مَن يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَن يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ ؛ و باد را مسخر سليمان کرديم بامدادان يک ماهه راه مي رفت و شبانگاه يک ماهه راه و چشمه مس را برايش جاري ساختيم و گروهي از ديوها به فرمان پروردگارش برايش کار مي کردند و هر که از آنان سر از فرمان ما مي پيچيد به او عذاب آتش سوزان را مي چشانيديم. يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاء مِن مَّحَارِيبَ وَتَمَاثِيلَ وَجِفَانٍ كَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ رَّاسِيَاتٍ اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُكْرًا وَقَلِيلٌ مِّنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ ؛ براي وي هر چه مي خواست از بناهاي بلند و تنديسها و کاسه هايي چون حوض و، ديگهاي محکم بر جاي ، مي ساختند اي خاندان داود ، براي سپاسگزاري کاري کنيد و اندکي از بندگان من سپاسگزارند. فَلَمَّا قَضَيْنَا عَلَيْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَن لَّوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِي الْعَذَابِ الْمُهِينِ ؛ چون حکم مرگ را بر او رانديم حشره اي از حشرات زمين مردم را بر مرگش آگاه کرد : عصايش را جويد چون فرو افتاد ، ديوها دريافتند که اگر علم غيب مي دانستند ، در آن عذاب خوارکننده نمي ماندند.
#
{12} لمَّا ذَكَرَ فضلَه على داود عليه السلام؛ ذكر فضلَه على ابنه سليمان عليه الصلاة والسلام، وأنَّ الله سخَّر له الريح تجري بأمرِهِ وتحمِلُه وتحمِلُ جميعَ ما معه وتقطعُ المسافة البعيدةَ جدًّا في مدةٍ يسيرةٍ، فتسير في اليوم مسيرة شهرين: {غدوُّها شهرٌ}؛ أي: أول النهار إلى الزوال، {ورواحُها شهرٌ}: من الزَّوال إلى آخر النهار، {وأسَلْنا له عَيْنَ القِطْرِ}؛ أي: سخَّرْنا له عينَ النُّحاس وسهَّلْنا له الأسباب في استخراج ما يُستخرج منها من الأواني وغيرها، وسخَّرَ اللهُ له أيضاً الشياطين والجنَّ لا يقدِرون أن يستعصوا عن أمرِهِ، {ومن يَزِغْ منهم عن أمرِنا نُذِقْه من عذاب السعير}.
(12) وقتی خداوند فضل خویش را بر داود علیه السلام یادآور شد، فضل خود را بر فرزندش سلیمان علیه السلام را نیز بیان نمود و فرمود: خداوند باد را مسخر سلیمان کرد که به فرمان او به حرکت در می‌آمد، و سلیمان و همۀ آنچه را که همراه او بود با خود می‌برد، و مسافت‌های بسیار دور و دراز را در مدت کوتاهی می‌پیمود ، پس در یک روز ، مسافت دو ماه را طی می‌کرد. (﴿غُدُوُّهَا شَهۡرٞ﴾) یعنی از صبح تا ظهر مسافت یک ماه را می‌پیمود، (﴿وَرَوَاحُهَا شَهۡرٞ﴾) و از ظهر تا غروب مسافت یک ماه دیگر، (﴿وَأَسَلۡنَا لَهُۥ عَيۡنَ ٱلۡقِطۡرِ﴾) و چشمۀ مس را برای او مسخر کردیم، و اسباب و وسایلی را ـ ‌از قبیل: ظروف و دیگر چیزها که برای درست کردن فرآورده‌های مسی از آن استفاده می‌شود ـ برایش فراهم و آسان گردانیدیم. و خداوند شیاطین و جن‌ها را نیز مسخر سلیمان کرده بود که نمی‌توانستند از فرمان او سرپیچی کنند، (﴿وَمَن يَزِغۡ مِنۡهُمۡ عَنۡ أَمۡرِنَا نُذِقۡهُ مِنۡ عَذَابِ ٱلسَّعِيرِ﴾) و اگر یکی از آنها از فرمان ما سرپیچی می‌کرد، از آتش سوزان بدو می‌چشاندیم. و آنان هرچه سلیمان می‌خواست برایش درست می‌کردند.
#
{13} وأعمالُهم ؛ كلُّ ما شاء سليمان عَمِلوه؛ {من محاريبَ}: وهو كلُّ بناءٍ يُعقد وتحكم به الأبنية؛ فهذا فيه ذكرُ الأبنية الفخمة. {وتماثيلَ}؛ أي: صور الحيوانات والجمادات من إتقانِ صنعتهم، وقدرتِهِم على ذلك، وعملهم لسليمان. {وجفانٍ كالجوابِ}؛ أي: كالبرك الكبار يعملونها لسليمان للطعام؛ لأنَّه يحتاجُ إلى ما لا يحتاج إليه غيره. {و} يعملونَ له قدوراً {راسياتٍ}: لا تُزالُ عن أماكِنِها من عِظَمِها، فلما ذكر مِنَّتَه عليهم؛ أمَرَهم بشكرها، فقال: {اعْمَلوا آل داودَ}: وهم داودُ وأولادهُ وأهلُه؛ لأنَّ المنَّةَ على الجميع، وكثير من هذه المصالح عائدٌ لكلِّهم {شُكراً}: لله على ما أعطاهم، ومقابلةً لما أولاهم. {وقليلٌ من عبادي الشَّكورُ}: فأكثرُهم لم يشكُروا الله تعالى على ما أوْلاهم من نعمِهِ ودَفَعَ عنهم من النقم. والشكرُ: اعترافُ القلب بمنَّةِ الله تعالى، وتلقِّيها افتقاراً إليها، وصرفُها في طاعة الله تعالى، وصونُها عن صرفها في المعصية.
(13) (﴿مِن مَّحَٰرِيبَ﴾) ازقبیل: بناها و قلعه‌های بزرگ، (﴿وَتَمَٰثِيلَ﴾) و مجسمۀ حیوانات و جمادات، چون این فنون را خوب بلد بودند و توانایی آن را داشتند. (﴿وَجِفَانٖ كَٱلۡجَوَابِ﴾) و کاسه‌های بزرگی همچون حوض‌های بزرگ. این کاسه‌ها را برای سلیمان درست می‌کردند که او در این کاسه‌ها غذا می‌داد و به چنین کاسه‌هایی نیاز داشت. (﴿وَقُدُورٖ رَّاسِيَٰتٍ﴾) و برای او دیگ‌هایی درست می‌کردند که از بس بزرگ بودند قابل جابه‌جایی نبوده و در جای خود ثابت بودند. وقتی خداوند منّت و احسان خویش را بر آنها بیان کرد، به آنان فرمان داد تا شکر خدا را به جای آورند. پس فرمود: (﴿ٱعۡمَلُوٓاْ ءَالَ دَاوُۥدَ﴾) ای خاندان داود! چون منت خدا شامل حال همۀ شما شده، و منافع بسیاری به شما رسیده است، (﴿شُكۡرٗا﴾) شکر نعمت‌ها را که خداوند به شما داده به جای آورید. (﴿وَقَلِيلٞ مِّنۡ عِبَادِيَ ٱلشَّكُورُ﴾) و بندگان سپاسگزار من اندک هستند، بلکه بیشتر بندگان، شکر خدا را به‌خاطر نعمت‌هایی که به آنها بخشیده و بلاهایی که از آنها دور نموده است به جای نمی‌آورند. و شکر؛ یعنی اعتراف قلب به منت و احسان خداوند، و احساس نیازمندی به آن، و به کار بردن نعمت خداوند در راه اطاعت او، و عدم به کارگیری آن در راه گناه و معصیت.
#
{14} فلم يزل الشياطينُ يعملون لسليمانَ عليه الصلاة والسلامُ كلَّ بناءٍ، وكانوا قد موَّهوا على الإنس، وأخبروهم أنهم يعلمون الغيبَ، ويطَّلعون على المكنوناتِ، فأرادَ اللَّه تعالى أن يُرِيَ العبادَ كَذِبَهم في هذه الدعوى، فمكثوا يعملون على عملِهِم، وقضى الله الموتَ على سليمان عليه السلام، واتَّكأ على عصاه، وهي المنسأة، فصاروا إذا مروا به وهو متَّكئٌ عليها؛ ظنُّوه حيًّا وهابوه، فغدوا على عَمَلِهِم كذلك سنةً كاملةً على ما قيل، حتى سُلِّطَتْ دابةُ الأرض على عصاه، فلم تزل ترعاه حتى باد وسقط، فسقط سليمان، وتفرقتِ الشياطينُ وتبينتِ الإنسُ أنَّ الجنَّ {لو كانوا يعلمونَ الغيبَ ما لَبِثوا في العذابِ المُهين}: وهو العملُ الشاقُّ عليهم؛ فلو علموا الغيبَ؛ لعلموا موتَ سليمان الذي هم أحرص شيءٍ عليه ليسلموا ممَّا هم فيه.
(14) جن‌ها همواره برای سلیمان کار می‌کردند، آنها انسان‌ها را گول زده و به آنها گفته بودند که ما غیب می‌دانیم و از چیزهای پنهان آگاهی داریم. پس خداوند خواست که به بندگان نشان دهد که ادّعای جن‌ها دروغ است، پس آنها برای سلیمان کار می‌کردند و خداوند مرگ را بر سلیمان مقرر داشت و او بر عصایش تکیه زده بود و در همین حالت از جهان چشم فرو بست. جن‌ها هر وقت از کنار او می‌گذشتند ، می‌دیدند که او بر عصایش تکیه زده و گمان می‌بردند که او زنده است و از او می‌ترسیدند. گفته شده که جن‌ها یک سال به کار خود ادامه دادند تا اینکه موریانه بر عصای سلیمان مسلّط گردید و همچنان آن را می‌خورد تا اینکه عصا از بین رفت و شکست، آنگاه سلیمان به زمین افتاد و جن‌ها متفرق شدند و انسان‌ها فهمیدند که آنان، (﴿أَن لَّوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ ٱلۡغَيۡبَ مَا لَبِثُواْ فِي ٱلۡعَذَابِ ٱلۡمُهِينِ﴾) اگر غیب می‌دانستند، در این عذاب خوار کننده که کار سخت و دشوار بود باقی نمی‌ماندند. پس اگر آنها غیب می‌دانستند، مردن سلیمان را متوجه می‌شدند. مردن سلیمان چیزی بود که آنها بیش از همه به آن علاقه داشتند تا از وضعیتی که در آن بودند رهایی یابند.
: 15 - 21 #
{لَقَدْ كَانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتَانِ عَنْ يَمِينٍ وَشِمَالٍ كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَاشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ (15) فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَيْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِيلٍ (16) ذَلِكَ جَزَيْنَاهُمْ بِمَا كَفَرُوا وَهَلْ نُجَازِي إِلَّا الْكَفُورَ (17) وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَقَدَّرْنَا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّامًا آمِنِينَ (18) فَقَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَيْنَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (19) وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقًا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (20) وَمَا كَانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِي شَكٍّ وَرَبُّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ (21)}.
لَقَدْ كَانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتَانِ عَن يَمِينٍ وَشِمَالٍ كُلُوا مِن رِّزْقِ رَبِّكُمْ وَاشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ؛ مردم سبا را در مساکنشان عبرتي بود : دو بوستان داشتند ، يکي از جانب ، راست و يکي از جانب چپ از آنچه پروردگارتان به شما روزي داده است بخوريد و شکر او به جاي آوريد شهري خوش و پاکيزه و پروردگاري آمرزنده. فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُم بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَى أُكُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَيْءٍ مِّن سِدْرٍ قَلِيلٍ؛ اعراض کردند ما نيز سيل ويرانگر را بر آنها فرستاديم و دو بوستانشان را به دو بوستان بدل کرديم با ميوه اي تلخ و شوره گز و اندکي سدر. ذَلِكَ جَزَيْنَاهُم بِمَا كَفَرُوا وَهَلْ نُجَازِي إِلَّا الْكَفُورَ؛ آنها را که ناسپاس بودند اينچنين جزا داديم آيا ما جز ناسپاسان را مجازات مي کنيم ? وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَقَدَّرْنَا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّامًا آمِنِينَ؛ ميان آنان و قريه هايي که برکت داده بوديم ، قريه هايي آبادان و بر، سرراه پديد آورديم و منزلهاي برابر معين کرديم در آن راهها ايمن از گزند ، شبها و روزها سفر کنيد. فَقَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَيْنَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ ؛ بر خويشتن ستم کردند و گفتند : اي پروردگار ما ، منزلگاههاي ما را از هم دور گردان ما نيز افسانه روزگارشان گردانيديم و سخت پراکنده شان ساختيم و در اين عبرتهاست براي شکيبايان سپاسگزار. وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ؛ شيطان گمان خود را در باره آنها درست يافت و جز گروهي از مؤمنان ،، ديگران از او پيروي کردند. وَمَا كَانَ لَهُ عَلَيْهِم مِّن سُلْطَانٍ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَن يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِي شَكٍّ وَرَبُّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ؛ و شيطان را بر آنان تسلطي نبود ، مگر آنکه مي خواستيم بدانيم که چه کساني به قيامت ايمان دارند و چه کساني از آن در شک هستند و پروردگار تونگهبان هر چيزي است.
#
{15 ـ 19} سبأ قبيلةٌ معروفةٌ في أداني اليمن، ومسكنُهم بلدةٌ يُقالُ لها: مأرِب، ومن نعم الله ولطفِهِ بالناس عموماً وبالعرب خصوصاً أنه قصَّ في القرآن أخبار المهلكين والمعاقَبين ممَّنْ كان يجاوِرُ العرب، ويشاهدُ آثاره، ويتناقلُ الناس أخبارَه؛ ليكونَ ذلك أدعى إلى التصديق وأقربَ للموعظة، فقال: {لقد كان لسبأٍ في مسكنِهِم}؛ أي: محلِّهم الذي يسكنون فيه {آيةٌ}: والآيةُ هنا ما أدرَّ الله عليهم من النعم، وصرف عنهم من النقم، الذي يقتضي ذلك منهم أن يَعْبُدوا الله ويشكُروه. ثم فسَّرَ الآية بقوله: {جنَّتانِ عن يمينٍ وشمال}: وكان لهم وادٍ عظيمٌ تأتيه سيولٌ كثيرةٌ، وكانوا بنوا سدًّا محكماً يكون مجمعاً للماء، فكانت السيول تأتيه، فيجتمع هناك ماءٌ عظيمٌ، فيفرِّقونَه على بساتينهم التي عن يمين ذلك الوادي وشماله، وتُغِلُّ لهم تلك الجنتان العظيمتان من الثمار ما يكفيهم ويَحْصُلُ لهم به الغبطةُ والسرورُ، فأمرهم الله بشكرِ نِعَمِهِ التي أدرَّها عليهم من وجوه كثيرة: منها: هاتان الجنَّتان اللتان غالب أقواتهم منهما. ومنها: أنَّ الله جعل بَلَدَهُم بلدةً طيبةً لحسن هوائها وقلَّة وَخَمِها وحصول الرزق الرغد فيها. ومنها: أنَّ الله تعالى وَعَدَهم إن شكروه أن يغفرَ لهم ويرحَمَهم، ولهذا قال: {بلدةٌ طيبةٌ وربٌّ غفورٌ}. ومنها: أنَّ الله لما علم احتياجَهم في تجاراتِهِم ومكاسِبِهم إلى الأرض المباركة ـ الظاهرُ أنَّها قُرى صنعاء كما قاله غيرُ واحدٍ من السلف، وقيل: إنَّها الشامُ ـ؛ هيَّأ لهم من الأسباب ما به يتيسَّر وصولُهم إليها بغايةِ السُّهولة من الأمن وعدم الخوف وتواصُل القرى بينهم وبينها؛ بحيثُ لا يكون عليهم مشقَّةٌ بحمل الزاد والمزاد، ولهذا قال: {وجعلنا بينهم وبين القرى التي بارَكْنا فيها قرىً ظاهرةً وقدَّرْنا فيها السيرَ}؛ أي: سيراً مقدراً يعرفونه ويحكمونَ عليه بحيث لا يتيهونَ عنه ليالي وأياماً. {آمنينَ}؛ أي: مطمئنين في السير في تلك الليالي والأيام غير خائفينَ، وهذا من تمام نعمةِ الله عليهم أنْ أمَّنَهم من الخوف. فأعْرَضوا عن المنعِم وعن عبادتِهِ، وبَطِروا النعمةَ وملُّوها، حتى إنَّهم طلبوا وتمنَّوا أن تتباعد أسفارُهم بين تلك القرى التي كان السير فيها متيسراً. {وظلموا أنْفُسَهم}: بكفرِهِم بالله وبنعمتِهِ، فعاقَبَهُمُ الله تعالى بهذه النعمة التي أطْغَتْهم، فأبادها عليهم، فأرسل عليها {سيلَ العَرِم}؛ أي: السيل المتوعِّر الذي خَرَّبَ سدَّهم، وأتلف جناتهم، وخرَّبَ بساتينَهم، فتبدَّلت تلك الجناتُ ذات الحدائق المعجِبَة والأشجار المثمرة، وصار بَدَلَها أشجارٌ لا نفعَ فيها. ولهذا قال: {وبدَّلْناهم بجنَّتَيْهم جنتينِ ذواتي أكُل}؛ أي: شيءٍ قليل من الأكل الذي لا يقع منهم موقعاً، {خَمْطٍ وأثْلٍ وشيءٍ من سدرٍ قليل}: وهذا كله شجرٌ معروفٌ، وهذا من جنس عملهم؛ فكما بدَّلوا الشكر الحسن بالكفر القبيح؛ بُدِّلُوا تلك النعمة بما ذكر. ولهذا قال: {ذلك جَزَيْناهم بما كفروا وهل نُجازي إلاَّ الكفورَ}؛ أي: وهل نُجازي جزاء العقوبة ـ بدليل السياق ـ إلاَّ مَنْ كَفَرَ بالله وبَطِرَ النعمة؟! فلمَّا أصابَهم ما أصابَهم؛ تفرَّقوا وتمزَّقوا بعدما كانوا مجتمعينَ، وجَعَلَهُمُ الله أحاديثَ يُتَحَدَّث بهم وأسماراً للناس، وكان يُضْرَبُ بهم المثلُ، فيقالُ: «تفرَّقوا أيدي سبأ»؛ فكلُّ أحدٍ يتحدَّث بما جرى لهم، ولكنْ لا ينتفعُ بالعبرة فيهم إلاَّ مَنْ قال الله: {إنَّ في ذلك لآياتٍ لكلِّ صبارٍ شكورٍ}: صبَّارٍ على المكاره والشدائدِ، يتحمَّلُها لوجه الله، ولا يتسخَّطُها، بل يصبرُ عليها، شكورٍ لنعمة الله تعالى، يُقِرُّ بها، ويعترفُ، ويثني على من أولاها، ويصرِفُها في طاعته. فهذا إذا سمع بقصَّتِهم وما جرى منهم وعليهم؛ عَرَفَ بذلك أنَّ تلك العقوبة جزاءٌ لكفرِهم نعمةَ الله، وأنَّ مَنْ فَعَلَ مثلهم؛ فُعِلَ به كما فُعِلَ بهم، وأنَّ شُكْرَ الله تعالى حافظٌ للنعمة دافعٌ للنقمة، وأنَّ رُسُلَ الله صادقون فيما أخبروا به، وأنَّ الجزاء حقٌّ كما رأى أنموذَجَه في دار الدنيا.
(15 - 19) سبا قبیلۀ معروفی در منطقۀ جنوب یمن بود و محل سکونت آنها شهری بود که به آن «مأرب» گفته می‌شد. یکی از نعمت‌های خدا و الطاف او به همۀ مردم و به ویژه به عرب‌ها این است که خداوند اخبار هلاک شدگان و کیفر داده شدگانی را که در کنار عرب‌ها بودند و آثار آنها مشاهده می‌شد و مردم اخبار و حکایت آنها را برای یکدیگر نقل می‌کردند بیان کرده است تا بهتر [حقیقت ‌را] تصدیق نمایند؛ و این امر کمک می‌کند که موعظه و پند بیشتر پذیرفته شود. پس فرمود: (﴿لَقَدۡ كَانَ لِسَبَإٖ فِي مَسۡكَنِهِمۡ ءَايَةٞ﴾) به درستی که برای قوم سبأ در محل سکونتشان نشانه‌ایست؛ و آن نعمت‌هایی بود که خداوند به آنها بخشیده، و رنج‌هایی را نیز از آنان دور کرده بود. و این اقتضا می‌کرد که آنها خدا را بپرستند، و شکر او را به جای آورند. سپس این نشانه را توضیح داد که (﴿جَنَّتَانِ عَن يَمِينٖ وَشِمَالٖ﴾) دو باغ از راست و چپ و رودخانۀ بزرگی داشتند که سیل‌های زیادی در آن جریان می‌یافت. آنان در دهانۀ این رودخانه، سد بزرگ و محکمی بسته بودند که آب در آنجا ذخیره می‌شد. سیل‌ها جاری می‌گردید، و آب زیادی در آنجا جمع می‌شد؛ سپس با این آب، باغ‌های خود را که در چپ و راست رودخانه قرار داشتند آبیاری می‌کردند؛ و آن دو باغ بزرگ، میوه‌های زیادی به اندازۀ نیاز آنها به بار می‌آورد و موجب شادی و سرورشان می‌گردید. پس خداوند آنها را دستور داد تا شکر نعمت‌های فراوان او را به‌جای آورند. یکی دیگر از نعمت‌ها این بود که خداوند شهر آنها را شهری پاکیزه قرار داده بود؛ چون هوای آن خوب بود، و از آلودگی خبری نبود، و روزی فراوان در آن وجود داشت. و یکی اینکه خداوند به آنها وعده داد که اگر شکر او را به جای آورند، آن‌ها را می‌آمرزد و مورد رحمت خویش قرار می‌دهد. بنابراین فرمود: (﴿بَلۡدَةٞ طَيِّبَةٞ وَرَبٌّ غَفُورٞ﴾) شهری پاک، و پروردگاری آمرزنده دارید؛ و دیگر اینکه وقتی خداوند دانست آنها در تجارت و کسب خود به سرزمین پر برکت و نعمت ـ که ظاهراً همچنان‌که عده‌ای از علمای سلف می‌گویند این سرزمین پر برکت عبارت از آبادی‌های «صنعاء» بوده است. نیز گفته شده است که مراد سرزمین شام بوده است ـ نیاز دارند اسبابی را برایشان فراهم کرد که در نهایت راحتی و آسانی و در امنیت کامل می‌توانستند به آن سرزمین بروند. و آبادی‌های بین محل سکونت آنان و آن سرزمین پیوسته بود، طوری که آنها از مشقت حمل کردن توشه و خوراک راه در امان بودند. بنابراین فرمود: (﴿وَجَعَلۡنَا بَيۡنَهُمۡ وَبَيۡنَ ٱلۡقُرَى ٱلَّتِي بَٰرَكۡنَا فِيهَا قُرٗى ظَٰهِرَةٗ وَقَدَّرۡنَا فِيهَا ٱلسَّيۡرَ﴾) و میان آنان و آبادی‌هایی که پر برکت و نعمت گردانده بودیم، آبادی‌های پیوسته قرار دادیم؛ و در آنجا آمد و رفت مقرر داشتیم؛ یعنی مسافتی که آن را می‌شناختند و سرگردان نمی‌شدند. (﴿سِيرُواْ فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّامًا ءَامِنِينَ﴾) شب‌ها و روزها بدون ترس و با اطمینان خاطر در آن سفر کنید. و این نعمت کامل خداوند بر آنها بود که آنان را از ترس و هراس ایمن کرد. پس آنها از یادِ خداوند نعمت دهنده و از عبادت او روی گرداندند، و مست و مغرور و غرق در نعمت‌ها گشتند، و از راحتی و آسایش به ستوه آمدند ، تا اینکه خواستند و آرزو کردند که فاصله‌ی سفرهایشان بین این آبادی‌ها زیاد باشد. (﴿وَظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ﴾) و با کفر ورزیدن به خدا و نعمت‌هایش، بر خود ستم کردند؛ آنگاه خداوند به‌وسیلۀ همین نعمتی که آنان را سرکش و مغرور کرده بود کیفر داد، و بر آنها سیل مخرّب و ویرانگری فرستاد که سد آنها را خراب کرد و باغ‌هایشان را از بین برد. پس آن باغ‌های زیبا و درختان پر میوه از بین رفتند، و درختانی بی‌فایده جایگزین آن شدند. بنابراین فرمود: (﴿وَبَدَّلۡنَٰهُم بِجَنَّتَيۡهِمۡ جَنَّتَيۡنِ ذَوَاتَيۡ أُكُلٍ خَمۡطٖ وَأَثۡلٖ وَشَيۡءٖ مِّن سِدۡرٖ قَلِيلٖ﴾) به جای دو باغ‏شان، دو باغ دیگر با میوه‌های تلخ و دارای درخت گز و چیزی اندک از درخت کُنار جایگزین کردیم. پس همان‌طور که آنها به ‌جای شکرگزاری ناشکری کردند، نعمت‌های زیبای آنها نیز به چیزهای زشت و بی‌فایده تبدیل گشت. بنابراین فرمود: (﴿ذَٰلِكَ جَزَيۡنَٰهُم بِمَا كَفَرُواْۖ وَهَلۡ نُجَٰزِيٓ إِلَّا ٱلۡكَفُورَ﴾) این کیفر را، به سزای آنکه ناسپاسی کردند به آنها دادیم، و آیا ما جز کسی را که به خدا کفر ورزیده و ناسپاسی کرده است مجازات می‌کنیم؟ و دیگر اینکه وقتی خداوند دانست آنها در تجارت و کسب خود به سرزمین پر برکت و نعمت ـ که ظاهراً همچنان‌که عده‌ای از علمای سلف می‌گویند این سرزمین پر برکت عبارت از آبادی‌های «صنعاء» بوده است. نیز گفته شده است که مراد سرزمین شام بوده است ـ نیاز دارند اسبابی را برایشان فراهم کرد که در نهایت راحتی و آسانی و در امنیت کامل می‌توانستند به آن سرزمین بروند. و آبادی‌های بین محل سکونت آنان و آن سرزمین پیوسته بود، طوری که آنها از مشقت حمل کردن توشه و خوراک راه در امان بودند. بنابراین فرمود: (﴿وَجَعَلۡنَا بَيۡنَهُمۡ وَبَيۡنَ ٱلۡقُرَى ٱلَّتِي بَٰرَكۡنَا فِيهَا قُرٗى ظَٰهِرَةٗ وَقَدَّرۡنَا فِيهَا ٱلسَّيۡرَ﴾) و میان آنان و آبادی‌هایی که پر برکت و نعمت گردانده بودیم، آبادی‌های پیوسته قرار دادیم؛ و در آنجا آمد و رفت مقرر داشتیم؛ یعنی مسافتی که آن را می‌شناختند و سرگردان نمی‌شدند. (﴿سِيرُواْ فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّامًا ءَامِنِينَ﴾) شب‌ها و روزها بدون ترس و با اطمینان خاطر در آن سفر کنید. و این نعمت کامل خداوند بر آنها بود که آنان را از ترس و هراس ایمن کرد. پس آنها از یادِ خداوند نعمت دهنده و از عبادت او روی گرداندند، و مست و مغرور و غرق در نعمت‌ها گشتند، و از راحتی و آسایش به ستوه آمدند ، تا اینکه خواستند و آرزو کردند که فاصله‌ی سفرهایشان بین این آبادی‌ها زیاد باشد. (﴿وَظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ﴾) و با کفر ورزیدن به خدا و نعمت‌هایش، بر خود ستم کردند؛ آنگاه خداوند به‌وسیلۀ همین نعمتی که آنان را سرکش و مغرور کرده بود کیفر داد، و بر آنها سیل مخرّب و ویرانگری فرستاد
#
{20} ثم ذكر أنَّ قوم سبأ من الذين صَدَّقَ عليهم إبليسُ ظنَّه؛ حيث قال لربِّه: {فبعزَّتِكَ لأُغْوِيَنَّهُمْ أجمعينَ. إلاَّ عبادَكَ منهم المُخْلَصينَ}: وهذا ظنٌّ من إبليس لا يقينٌ؛ لأنَّه لا يعلم الغيبَ ولم يأتِهِ خبرٌ من الله أنَّه سيُغْويهم أجمعين؛ إلاَّ من استثنى؛ فهؤلاء وأمثالهم ممَّنْ صدَّقَ عليه إبليسُ ظنَّه ودعاهم وأغواهم، {فاتَّبَعوه إلاَّ فريقاً من المؤمنين}: ممَّنْ لم يكفرْ بنعمة الله؛ فإنَّه لم يدخُلْ تحتَ ظنِّ إبليس، ويُحتمل أنَّ قصة سبأ انتهت عند قولِهِ: {إنَّ في ذلك لآياتٍ لكلِّ صبارٍ شكورٍ}. ثم ابتدأ فقال: {ولقد صَدَّقَ عليهم}؛ أي: على جنس الناس، فتكون الآيةُ عامةً في كلِّ مَنِ اتَّبَعَهُ.
(20) (﴿سِيرُواْ فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّامًا ءَامِنِينَ﴾) شب‌ها و روزها بدون ترس و با اطمینان خاطر در آن سفر کنید. و این نعمت کامل خداوند بر آنها بود که آنان را از ترس و هراس ایمن کرد.
#
{21} ثم قال تعالى: {وما كان له}؛ أي: لإبليس {عليهم من سلطانٍ}؛ أي: تسلُّطٍ وقهرٍ وقسرٍ على ما يريده منهم، ولكنَّ حكمةَ الله تعالى اقتضت تسليطَه وتسويلَه لبني آدم؛ {لنعلم من يؤمنُ بالآخرة ممَّنْ هو منها في شكٍّ}؛ أي: ليقوم سوقُ الامتحان، ويُعْلَمَ به الصادقُ من الكاذب، ويُعْرَفَ مَنْ كان إيمانُه صحيحاً يثبتُ عند الامتحان والاختبار وإلقاءِ الشُّبَه الشيطانيَّةِ ممَّنْ إيمانُه غيرُ ثابتٍ يتزلزلُ بأدنى شبهةٍ ويزولُ بأقلِّ داع يدعوه إلى ضدِّه؛ فالله تعالى جعله امتحاناً يمتحن به عبادَه ويُظْهِرُ الخبيثَ من الطيب. {وربُّك على كلِّ شيءٍ حفيظٌ}: يحفظُ العباد ويحفظُ عليهم أعمالهم، ويحفظُ تعالى جزاءَها؛ فيوفِّيهم إيَّاها كاملة موفرةً.
(21) [وقتی خداوند این عذاب را به آنها چشاند، متلاشی و پراکنده شدند ، این در حالی بود که قبلا در کنار هم بودند. و خداوند آنها را افسانه و سخن‌هایی بر سر زبان‌ها قرار داد که مردم حکایت آنها را بیان می‌کردند، و طوری شدند که مردم در رابطه با تفرقه و دسته دسته شدن از آنان به عنوان ضرب‌المثل استفاده می‌کردند، و می‌گفتند: «همچون فرزندان سبا دچار تفرقه و چند دستگی شدند.» و همه کس حوادثی را که برایشان اتفاق افتاده بود بیان می‌کردند. اما از واقعۀ آنها درس عبرت نمی‌آموزد مگر کسی که خداوند دربارۀ او فرموده است: (﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّكُلِّ صَبَّارٖ شَكُورٖ﴾) بی‌گمان در این واقعه، برای هر شکیبای سپاسگزاری نشانه‌های عبرتی است؛ کسی که در برابر سختی‌ها صبور و شکیباست، و آن را به‌خاطر خدا تحمل می‌کند، و در برابر آن اظهار خشم و ناخشنودی نمی‌نماید، بلکه صبر می‌ورزد و شکر نعمت‌های خداوند را می‌گزارد و به آن اعتراف و اقرار می‌نماید؛ و خداوندی را که این نعمت‌ها را به او ارزانی کرده است می‌ستاید، و نعمت‌ها را در راه اطاعت از خدا به‌کار می‌برد. پس چنین فردی هرگاه داستان سبا و آنچه که برایشان رخ داده است بشنود ، می‌داند که این کیفر و عذاب، سزای ناشکری نعمت خدا بوده است؛ و هر کس مانند آنها ناسپاسی کند، به سزای آنها گرفتار خواهد شد. و شکر نعمت، نعمت را افزون ‌کند و عذاب را دور می‌نماید. و پیامبران خدا در گفته‌هایشان صادق‌اند ، و روز جزا حق است همان‌طور که نمونه‌های آن در دنیا مشاهده می‌شود. سپس بیان نمود که قوم سبا کسانی بودند که شیطان پندار خود را دربارۀ آنان راست گرداند؛ آنجا که شیطان به پروردگارش گفت: ﴿قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغۡوِيَنَّهُمۡ أَجۡمَعِينَ إِلَّا عِبَادَكَ مِنۡهُمُ ٱلۡمُخۡلَصِينَ﴾ سوگند به عزت و قدرت تو همۀ آنها را گمراه خواهم ساخت جز بندگان مخلص تو. و این پندار و گمان شیطان بود، و به این یقین نداشت؛ چون غیب نمی‌دانست و خبری از سوی خداوند برای او نیامده بود که او همۀ بندگان را گمراه خواهد کرد به جز بندگان مخلص خدا. پس قوم سبا و امثال آنها از کسانی هستند که شیطان پندار خود را دربارۀ آنها راست یافت، و آنها را دعوت داد و گمراهشان کرد، (﴿فَٱتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقٗا مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) پس، از او پیروی کردند جز گروه اندکی از مؤمنان که به نعمت خدا کفر نورزیده بودند. چنین کسانی تحت گمان و پندار شیطان قرار نگرفتند. و احتمال دارد که داستان سبا در آنجا که فرمود: (﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّكُلِّ صَبَّارٖ شَكُورٖ﴾) به پایان رسیده است. سپس این مطلب را آغاز نمود و فرمود: (﴿وَلَقَدۡ صَدَّقَ عَلَيۡهِمۡ﴾) و به درستی که شیطان پندارش را دربارۀ مردم راست گرداند. پس آیه عام است؛ و هر کس را که از شیطان پیروی نماید، شامل می‌شود.] سپس خداوند متعال فرمود: (﴿وَمَا كَانَ لَهُۥ عَلَيۡهِم مِّن سُلۡطَٰنٍ﴾) و شیطان هیچ تسلّط و قدرتی بر آنها ندارد، و نمی‌تواند آنها را به آنچه می‌خواهد وادار کند؛ اما حکمت الهی اقتضا نمود که شیطان را بر انسان‌ها مسلّط گرداند و آنها را بفریبد، (﴿لِنَعۡلَمَ مَن يُؤۡمِنُ بِٱلۡأٓخِرَةِ مِمَّنۡ هُوَ مِنۡهَا فِي شَكّٖ﴾) تا بازار امتحان برپا شود، و راستگو از دروغگو مشخص گردد؛ و کسی که ایمانش درست است و به هنگام امتحان و آزمایش و القای شبهۀ شیطانی ثابت قدم می‌ماند، مشخص گردد؛ و کسی که ایمانش استوار نیست و با کمترین شبهه‌ای متزلزل می‌شود و با کوچک‌ترین انگیزه‌ای می‌لغزد، مشخص گردد. پس خداوند این را یک امتحان قرار داده است، و با آن بندگانش را می‌آزماید، و پاک را از ناپاک مشخص می‌گرداند. (﴿وَرَبُّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٍ حَفِيظٞ﴾) و پروردگارت بر هر چیزی نگهبان است؛ بندگان را حفاظت می‌کند، و اعمالشان را ثبت و ضبط می‌نماید، و پاداش کارهایشان را به طور کامل به آنها می‌دهد.
: 22 - 23 #
{قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِيهِمَا مِنْ شِرْكٍ وَمَا لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِيرٍ (22) وَلَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّى إِذَا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّكُمْ قَالُوا الْحَقَّ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ (23)}.
قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِيهِمَا مِن شِرْكٍ وَمَا لَهُ مِنْهُم مِّن ظَهِيرٍ ؛ بگو : بخوانيد کساني را که جز خداي يکتا خدا مي پنداريد مالک ذره اي در آسمانها و زمين نيستند و در آفرينش آن دو شرکتي نداشته اند و خدا رادر آفرينش ياري نکرده اند. وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّى إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّكُمْ قَالُوا الْحَقَّ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ؛ شفاعت نزد خدا سود نکند ، مگر در باره کسي که او خود اجازت دهد و چون ، بيم از دلهايشان برود ، گويند : پروردگارتان چه گفت ? گويند : سخن حق گفت و او بلند مرتبه و بزرگ است.
#
{22 ـ 23} أي: {قل}: يا أيها الرسولُ للمشركين بالله غيرَهُ من المخلوقاتِ التي لا تنفعُ ولا تضرُّ ملزماً لهم بعجزِها ومبيِّناً بطلان عبادتها: {ادعوا الذينَ زعمتُم من دون الله}؛ أي: زعمتموهم شركاء لله إنْ كان دعاؤكم ينفعُ؛ فإنَّهم قد توفرتْ فيهم أسبابُ العجز وعدم إجابة الدعاء من كلِّ وجه؛ فإنَّهم ليس لهم أدنى ملك، فلا يملكونَ مثقال ذرَّةٍ في السماوات والأرض: على وجه الاستقلال، ولا على وجه الاشتراك، ولهذا قال: {وما لهم}؛ أي: لتلك الآلهة الذين زعمتم {فيهما}؛ أي: في السماواتِ والأرض {من شِرْكٍ}؛ أي: لا شركٌ قليل ولا كثيرٌ؛ فليس لهم ملكٌ ولا شركة ملك. بقي أنْ يُقالَ: ومع ذلك؛ فقد يكونون أعواناً للمالك ووزراء له؛ فدعاؤهم يكون نافعاً؛ لأنَّهم بسبب حاجة الملك إليهم يقضون حوائج مَنْ تعلَّق بهم، فنفى تعالى هذه المرتبةَ، فقال: {وما له}؛ أي: للَّه تعالى الواحد القهار {منهم}؛ أي: من هؤلاء المعبودين {من ظهيرٍ}؛ أي: معاونٍ ووزيرٍ يساعده على الملك والتدبير. فلم يبقَ إلاَّ الشفاعةُ، فنفاها بقوله: {ولا تنفَعُ الشفاعةُ عنده إلا لِمَنْ أذِنَ له}: فهذه أنواع التعلُّقات التي يتعلَّقُ بها المشركون بأندادهم وأوثانهم من البشر والشجر والحجر وغيرهم، قَطَعَها الله وبيَّن بطلانَها تبييناً حاسماً لموادِّ الشرك قاطعاً لأصوله؛ لأنَّ المشرك إنَّما يدعو ويعبدُ غير الله؛ لما يرجو منه من النفع؛ فهذا الرجاء هو الذي أوجبَ له الشركَ؛ فإذا كان من يدعوه غير الله لا مالكاً للنفع والضرِّ ولا شريكاً للمالك ولا عوناً وظهيراً للمالك ولا يقدِرُ أن يَشْفَعَ بدون إذنِ المالك؛ كان هذا الدعاء وهذه العبادة ضلالاً في العقل باطلةً في الشرع، بل ينعكسُ على المشركِ مطلوبُه ومقصودُه؛ فإنَّه يريدُ منها النفع، فبيَّن الله بطلانه وعدمه، وبيَّن في آيات أُخَرَ ضررَها على عابديها ، وأنَّه يوم القيامةِ يكفرُ بعضُهم ببعض ويلعنُ بعضُهم بعضاً ومأواهم النارُ، وإذا حُشِرَ الناس كانوا لهم أعداءً وكانوا بعبادتهم كافرين. والعجب أن المشرك استكبر عن الانقياد للرسل بزعمهم أنهم بشرٌ، ورضي أن يَعْبُدَ ويدعو الشجر والحجر، استكبر عن الإخلاص للملك الرحمن الديان، ورضي بعبادةِ مَنْ ضَرُّهُ أقربُ من نفعِهِ طاعةً لأعدى عدوٍّ له وهو الشيطان! وقوله: {حتى إذا فُزِّعَ عن قلوبِهِم قالوا ماذا قال ربُّكُم قالوا الحقَّ وهو العليُّ الكبيرُ}: يُحتمل أنَّ الضمير في هذا الموضع يعودُ إلى المشركين؛ لأنهم مذكورون في اللفظ، والقاعدة في الضمائرِ أن تعودَ إلى أقرب مذكورٍ، ويكونُ المعنى: إذا كان يوم القيامةِ وفُزِّع عن قلوب المشركين؛ أي: زال الفزع وسُئِلوا حين رجعت إليهم عقولُهم عن حالهم في الدُّنيا وتكذيبهم للحقِّ الذي جاءت به الرسل؛ أنَّهم يقرُّون أنَّ ما هم عليه من الكفر والشرك باطلٌ، وأنَّ ما قال الله وأخبرت به عنه رسلُه هو الحقُّ، فبدا لهم ما كانوا يُخفون من قبلُ، وعلموا أن الحقَّ لله، واعترفوا بذُنوبهم. {وهو العليُّ}: بذاته فوقَ جميع المخلوقاتِ، وقهرُهُ لهم وعلوُّ قدره بما له من الصفات العظيمةِ جليلة المقدار. {الكبيرُ}: في ذاته وصفاته، ومن علوِّه أنَّ حكمه تعالى يعلو، وتُذْعِنُ له النفوسُ، حتى نفوس المتكبرينَ والمشركينَ، وهذا المعنى أظهرُ، وهو الذي يدلُّ عليه السياق. ويُحتمل أنَّ الضمير يعود إلى الملائكة، وذلك أنَّ الله تعالى إذا تكلَّم بالوحي؛ سمعتْه الملائكةُ فصُعِقوا وخرُّوا لله سجداً، فيكون أول من يرفعُ رأسهَ جبريلُ، فيكلِّمه الله من وحيه بما أراد؛ فإذا زال الصعقُ عن قلوب الملائكة وزال الفزعُ، فيسأل بعضُهم بعضاً عن ذلك الكلام الذي صعقوا منه: ماذا قال ربُّكم؟ فيقولُ بعضُهم لبعض: قال الحقَّ: إمَّا إجمالاً لعلمهم أنه لا يقول إلاَّ حقًّا، وإمَّا أن يقولوا: قال كذا وكذا ، للكلام الذي سمعوه منه، وذلك من الحقِّ. فيكون المعنى على هذا أنَّ المشركين الذين عبدوا مع الله تلك الآلهة التي وَصَفْنا لكم عجزها ونقصها وعدم نفعها بوجهٍ من الوجوه كيف صَدَفوا وصَرَفوا عن إخلاص العبادة للربِّ العظيم العليِّ الكبير الذي من عظمته وجلاله أنَّ الملائكة الكرام والمقرَّبين من الخلق يبلغ بهم الخضوعُ والصعقُ عند سماع كلامه هذا المبلغ، ويقرُّون كلُّهم لله أنَّه لا يقول إلاَّ الحقَّ؛ فما بال هؤلاءِ المشركين استكبروا عن عبادةِ مَنْ هذا شأنُه وعظمةُ ملكِهِ وسلطانِهِ؟! فتعالى العليُّ الكبيرُ عن شركِ المشركين وإفكِهِم وكذِبِهم.
(22 - 23) (﴿قُلِ﴾) ای پیامبر! به کسانی که چیزهایی از مخلوقات را شریک خداوند قرار می‌دهند که فایده و ضرری نمی‌توانند برسانند، و بطلان عبادت و عجز و ناتوانی آن چیزها را برایشان بیان نما و بگو: (﴿ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ﴾) آنان را که به جای خداوند می‌پندارید، به فریاد بخوانید؛ یعنی چیزهایی را که گمان می‌برید شریک خداوند هستند بخوانید ، اما خواندن شما فایده‌ای ندارد؛ زیرا آنها کاملاً ناتوان‌اند، و به هیچ صورت قادر به اجابت دعا و فریاد شما نیستند. آنها کوچک‌ترین اختیاری ندارند، (﴿لَا يَمۡلِكُونَ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) و نه به‌طور مستقل و نه به‌صورت مشترک مالک ذرّه‌ای در آسمان‌ها و زمین نیستند، و به همین جهت فرمود: (﴿وَمَا لَهُمۡ﴾) و این معبودان خیالی (﴿فِيهِمَا﴾) در آسمان‌ها و زمین، (﴿مِن شِرۡكٖ﴾) هیچ مشارکت زیاد و کمی ندارند. پس آنها نه مُلک و سلطنتی دارند، و نه در آن شراکت دارند. شاید گفته شود با اینکه آنها مالک ذرّه‌ای در آسمان‌ها و زمین نیستند، و هیچ مشارکتی در آفرینش و تدبیر آسمان‌ها و زمین ندارند، اما آنها یاوران مالک و وزیران او هستند، از این رو صدا زدن و به فریاد خواندن آنها مفید خواهد بود ، چون ـ ‌از آنجا که مالک به آنها نیاز دارد ـ نیازهای کسانی را که دست به دامان آنها می‌شوند برآورده می‌سازند. پس خداوند این را هم نفی کرد و فرمود: (﴿وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِيرٖ﴾) و خداوند یگانۀ قهار از میان آنها هیچ معاون و یاور و وزیر و پشتیبانی ندارد که در فرمانروایی و تدبیر جهان او را یاری دهد. پس چیزی جز شفاعت باقی نماند و آن را هم خداوند نفی کرد و فرمود: (﴿وَلَا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ عِندَهُۥٓ إِلَّا لِمَنۡ أَذِنَ لَهُۥ﴾) این انواع تعلقاتی است که به وسیلۀ آن مشرکین به بت‌ها و انبازهای خود از قبیل: انسان‌ها و درختان و غیره متوسّل می‌شوند، و خداوند همۀ این تعلقات را قطع نمود و باطل بودن آن را بیان داشت؛ بیانی که تمامی اصول و مواد شرک را قطع می‌نماید. چون مشرک که غیر از خداوند را پرستش می‌کند، بدان جهت است که از او امید نفع و فایده دارد، و همین امیدواری است که او را دچار شرک گردانده است. پس اگر کسی را که به فریاد می‌خواند غیر از خدا باشد و هیچ نفع و ضرری را نداشته باشد، و با مالک [=خدا] شریک نباشد و به وی هیچ کمک و مساعدتی نرساند، و نتواند بدون اذن و اجازۀ او شفاعت نماید، این فراخوانی و عبادت از نظر عقل گمراهی محسوب شده، و شرع نیز آن را باطل به حساب می‌آورد. بلکه آنچه مشرک می‌خواهد، عکس آن واقع می‌شود! او می‌خواهد از معبود باطلش فایده‌ای به‌دست آورد، اما خداوند باطل و بی‌فایده بودن آن را بیان نمود. و در آیات دیگر زیان آن را برای کسانی که به عبادت آن مشغول شدند، بیان کرده و می‌فرماید: در روز قیامت آنها به همدیگر کفر می‌ورزند، و یکدیگر را نفرین می‌کنند، و جایگاه همه آتش جهنّم است: ﴿وَإِذَا حُشِرَ ٱلنَّاسُ كَانُواْ لَهُمۡ أَعۡدَآءٗ وَكَانُواْ بِعِبَادَتِهِمۡ كَٰفِرِينَ﴾ و هنگامی که مردم در قیامت گرد آورده می‌شوند، آنان دشمن ایشان می‌گردند و پرستش آنان را انکار می‌نمایند. عجیب است فرد مشرک که متکبرانه از اطاعت پیامبران روی بر می‌تابد با این استدلال که اینها انسان هستند؛ اما راضی است که درخت و سنگ را بپرستد و به فریاد بخواند و از عبادت خالصانۀ خداوند مهربان متکبرانه روی برتابد، و به پرستش چیزی راضی است که زیانش بیشتر از فایده‌اش می‌باشد. و این‌گونه از سرسخت‌ترین دشمن خود که شیطان است اطاعت می‌کند. (﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ قَالُواْ مَاذَا قَالَ رَبُّكُمۡۖ قَالُواْ ٱلۡحَقَّ﴾) احتمال دارد که ضمیر در اینجا به مشرکین بر‌گردد چون آنها در عبار‌ت ذکر شده‌اند و قاعده در مورد ضمیرها این است که به نزدیک‌ترین کلمۀ مذکور بر‌گردند. در این حالت معنی این‌طور می‌شود: در روز قیامت وقتی که ترس و اضطراب از دل‌های مشرکین دور شد و عقلشان سر جایش آمد، از حالتشان در دنیا و تکذیب حقی که پیامبران آورده بودند مورد سؤال واقع خواهند شد؛ و آنها اقرار و اعتراف می‌کنند کفر و شرکی که آنها بر آن بودند باطل بود، و آنچه که خدا فرموده بود و پیامبرانش از آن خبر دادند حق است. ﴿بَلۡ بَدَا لَهُم مَّا كَانُواْ يُخۡفُونَ مِن قَبۡلُ﴾ پس آنچه را که قبلاً پنهان می‌کردند، برایشان آشکار می‌گردد؛ و خواهند دانست که حق از آن خداست، و به گناهان خود اعتراف می‌کنند. (﴿وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ﴾) و ذات خداوند برتر و بالاتر است، و او فراتر از همۀ مخلوقات است، و بر آنها چیره می‌باشد، و مقامش والا و دارای صفاتی بزرگ است. (﴿ٱلۡكَبِيرُ﴾) و در ذات و صفات خود بزرگ است. و از مصادیق والا بودن او این است که فرمان خدا رفیع است، و مردم در برابر آن سر تسلیم فرود می‌آورند، حتی متکبران و مشرکان آن را می‌پذیرند. و این معنی آشکارتر است، و سیاق بر همین دلالت می‌نماید. و احتمال دارد که ضمیر به فرشتگان برگردد، چون خداوند وقتی سخن بگوید فرشتگان آن را می‌شنوند و سجده کنان فرو می‌افتند. و اولین فرشته‌ای که سر بلند می‌کند جبرئیل است، و خداوند از وحی خویش آنچه می‌خواهد به او می‌گوید؛ و چون بیهوشی و اضطراب از دل‌های فرشتگان به‌در ‌رود، از یکدیگر در مورد این سخن الهی که از آن بیهوش گشتند می‌پرسند و می‌گویند: پروردگارتان چه گفت؟ پس آنان به یکدیگر می‌گویند: خداوند حق فرمود. بنابراین آنها یا به‌طور اجمالی می‌گویند: «خداوند حق می‌گوید»، چرا که می‌دانند خداوند جز حق نمی‌گوید، و یا اینکه وارد جزئیات شده، و مصادیق صداقت و راستگویی و حق‌گویی خدا را بیان می‌کنند. پس معنی این‌طور می‌شود: مشرکانی که معبودان باطل را پرستش کرده‌اند که ناتوانی و نقص آنها و بی‌فایده بودنشان را برای شما بیان داشتیم، چگونه از عبادت پروردگار بزرگ و والا مقام روی برتافته‌اند، درحالی که فرشتگان و آنهایی که مقرب خداوند هستند چنان در برابر او فروتن می‌باشند که به هنگام شنیدن سخن او بیهوش می‌افتند و همه اقرار می‌کنند که خداوند جز حق چیزی نمی‌گوید؟! این مشرکان را چه شده که از عبادت کسی روی گردانده‌اند که چنین عظمت و شکوهی دارد! بسی والا و برتر است خداوند والا مقام از شرک مشرکین و از تهمت و دروغشان.
: 24 - 27 #
{قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَإِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ (24) قُلْ لَا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلَا نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ (25) قُلْ يَجْمَعُ بَيْنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ يَفْتَحُ بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِيمُ (26) قُلْ أَرُونِيَ الَّذِينَ أَلْحَقْتُمْ بِهِ شُرَكَاءَ كَلَّا بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (27)}.
قُلْ مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَإِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ؛ بگو : از آسمانها و زمين چه کسي به شما روزي مي دهد ? بگو : خداي يکتا اينک ما و شما يا در طريق هدايت هستيم يا در گمراهي آشکار. قُل لَّا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلَا نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ؛ بگو : اگر ما مرتکب جرمي شويم ، شما را باز خواست نمي کنند و اگر شمامرتکب کاري زشت گرديد ما را باز خواست نخواهند کرد. قُلْ يَجْمَعُ بَيْنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ يَفْتَحُ بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِيمُ؛ بگو : پروردگار ما ، ما و شما را گرد مي آورد ، سپس ميان ما به حق ، داوري مي کند زيرا اوست حکم کننده و دانا. قُلْ أَرُونِي الَّذِينَ أَلْحَقْتُم بِهِ شُرَكَاء كَلَّا بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ؛ بگو : آنهايي را که شريک خدا پنداشتيد به من نشان بدهيد هرگز ، که اوست خداي پيروزمند و حکيم.
#
{24} يأمر تعالى نبيَّه محمداً - صلى الله عليه وسلم - أن يقولَ لمن أشركَ بالله ويسألَه عن صحةِ شركِهِ: {من يَرْزُقُكم من السمواتِ والأرضِ}: فإنَّهم لا بدَّ أن يُقرُّوا أنَّه الله، ولئنْ لم يقرُّوا؛ فَـ {قُلِ اللهُ}: فإنَّك لا تجد من يدفعُ هذا القول. فإذا تبيَّن أنَّ الله وحده الذي يرزقُكم من السماواتِ والأرضِ ويُنْزِلُ لكم المطر ويُنْبِتُ لكم النباتَ ويفجِّرُ لكم الأنهارَ ويُطْلِعُ لكم من ثمار الأشجار وجعل لكم الحيواناتِ جميعَها لنفعِكُم ورزقِكُم؛ فلِمَ تعبدون معه من لا يرزُقُكم شيئاً ولا يفيدكم نفعاً؟! وقوله: {وإنا أو إيَّاكم لعلى هدىً أو في ضلال مبينٍ}؛ أي: إحدى الطائفتين منَّا ومنكم على الهدى مستعليةٌ عليه، أو في ضلال بيِّنٍ منغمرةٌ فيه. وهذا الكلام يقولُه من تبيَّن له الحقُّ واتَّضح له الصوابُ وجَزَمَ بالحقِّ الذي هو عليه وبطلانِ ما عليه خصمُه؛ أي: قد شرحنا من الأدلَّة الواضحة عندنا وعندكم ما به يُعْلَم علماً يقينيًّا لا شكَّ فيه مَن المحقُّ منا ومَن المبطلُ ومَن المهتدي ومن الضالُّ، حتى إنَّه يصير التعيينُ بعد ذلك لا فائدة فيه؛ فإنَّك إذا وازنتَ بين من يدعو إلى عبادة الخالقِ لسائر المخلوقات، المتصرِّفِ فيها بجميع أنواع التصرُّفات، المسدي جميع النعم، الذي رزقهم وأوصل إليهم كلَّ نعمة ودفع عنهم كلَّ نقمة، الذي له الحمدُ كلُّه والملكُ كلُّه وكلُّ أحدٍ من الملائكة فَمَنْ دونهم خاضعون لهيبته متذلِّلون لعظمته، وكلُّ الشفعاء تخافه، لا يشفعُ أحدٌ منهم عنده إلاَّ بإذنِهِ، العليُّ الكبيرُ في ذاتِهِ وأوصافِهِ وأفعالِهِ، الذي له كلُّ كمال وكلُّ جلال وكلُّ جمال وكلُّ حمد وثناء ومجدٍ، يدعو إلى التقرُّب لمن هذا شأنه، وإخلاص العمل له، وينهى عن عبادةِ مَنْ سواه، وبين من يتقرَّب إلى أوثان وأصنام وقبور لا تَخْلُقُ ولا ترزقُ ولا تملكُ لأنفسها ولا لِمَنْ عَبَدَها نفعاً ولا ضرًّا ولا موتاً ولا حياةً ولا نشوراً، بل هي جماداتٌ لا تعقل ولا تسمع دعاء عابديها، ولو سمعتْه؛ ما استجابت لهم، ويوم القيامةِ يكفُرون بشِرْكِهم ويتبرؤون منهم ويتلاعنون بينهم، ليس لهم قِسْطٌ من الملك، ولا شركة فيه ولا إعانة فيه، ولا لهم شفاعةٌ يستقلُّون بها دون الله؛ فهو يدعو من هذا وصفُهُ، ويتقرَّبُ إليه مهما أمكَنَه، ويعادي مَنْ أخلصَ الدين لله ويحاربُهُ، ويكذِّبُ رسل الله الذين جاؤوا بالإخلاص لله وحده؛ تبيَّنَ لك أيُّ الفريقين: المهتدي من الضالِّ والشقيِّ من السعيد، ولم يحتج إلى أن يعينَ لك ذلك؛ لأنَّ وصف الحال أوضح من لسان المقال.
(24) خداوند ـ جلّ‌جلاله ـ پیامبرش محمّد صلی الله علیه وسلم را فرمان می‌دهد تا از کسانی که به خدا شرک ورزیده‌اند، در رابطه با صحت و درستی شرک‏شان سؤال کند: (﴿قُلۡ مَن يَرۡزُقُكُم مِّنَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) بگو: چه کسی از آسمان و زمین به شما روزی می‌دهد؟ آنها باید اقرار کنند که خداوند به آنها روزی می‌دهد، و اگر اقرار نکردند، (﴿قُلِ ٱللَّهُ﴾) بگو: خداوند به شما روزی می‌دهد ، و کسی نیست که این سخن را رد کند. پس وقتی روشن شد که تنها خداوند است که از آسمان‌ها و زمین روزی می‌رساند، و باران را برایتان می‌فرستد، و گیاهان را برای شما می‌رویاند، و چشمه‌ها را می‌جوشاند، و از درختان میوه می‌آفریند، و حیوانات را برای روزی و سود شما آفریده است؛ چرا شما کسانی را پرستش می‌کنید که هيچ رزقی به شما نمی‌دهند، و هیچ فایده‌ای به شما نمی‌رسانند؟ (﴿وَإِنَّآ أَوۡ إِيَّاكُمۡ لَعَلَىٰ هُدًى أَوۡ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ﴾) و از ما و شما یک گروه بر هدایت یا بر گمراهی می‌باشد. و این سخن را کسی می‌گوید که حق برایش روشن گردیده، و راه درست برایش واضح گشته، و به حقّی که او بر آن است و به باطل بودن آنچه که طرفش بر آن قرار دارد یقین کرده است. یعنی دلایل آشکار را ـ در نظر ما و شما ـ برایتان توضیح داده‌ایم که در پرتو آن به یقین دانسته می‌شود چه کسی بر حق است و چه کسی بر باطل می‌باشد، و چه کسی هدایت یافته و چه کسی گمراه شده است؟ و بعد از این تبیین و توضیح، هیچ فایده‌ای در تعیین اهل حق و باطل وجود ندارد. پس کسی که مردم را به عبادت خداوند آفریننده دعوت می‌کند؛ خداوندی که همۀ مخلوقات را آفریده، و به شیوه‌های گوناگون در آنها تصرف می‌نماید؛ خدایی که همۀ نعمت‌ها را به آنها ارزانی داشته، و به آنها روزی داده، و رنج‌ها را از آنان دور کرده است؛ خداوندی که ستایش همه او را سزاست، و فرمانروایی همه از آن اوست؛ و تمامی فرشتگان و همه مخلوقات در برابر شکوه و هیبت او فروتن‌اند، و در برابر عظمت او کرنش می‌کنند؛ و همه شفاعت کنندگان بیم او را دارند ، و هیچ کسی از آنان جز با اجازۀ او که بزرگوار و بلند مرتبه است شفاعت نمی‌کند؛ خداوندِ والا و بزرگ که در ذات و صفات و کارهایش والا و بزرگوار است، و دارای هر کمال و شکوه و جمالی است، و هر نوع و حمد و ستایش و مجد و عظمتی سزاوار اوست. پس هرگاه کسی را که دعوت می‌کند به چنین خدایی نزدیک شوید و عبادت را فقط برای او انجام دهید و از عبادت غیر خدا نهی می‌کند با کسی مقایسه کنید که به بت‌ها و قبرها تقرب می‌جوید؛ بت‌ها و قبرهایی که توان آفریدن و روزی دادن را ندارند، و نمی‌توانند هیچ سود و زیانی را برای خودشان و کسانی که آنها را پرستش می‌نمایند برسانند، و مرگ و زندگی و رستاخیز در دست آنها نیست، بلکه جماداتی هستند که نمی‌فهمند، و دعا و فریاد کسانی را که آنها را پرستش می‌کنند نمی‌شنوند، و اگر نیز بشنوند جواب نخواهند داد، و در روز قیامت به شرک آنها کفر می‌ورزند، و از آنها بیزاری می‌جویند، و یکدیگر را نفرین می‌کنند، و آنها هیچ بهره و مشارکتی در فرمانروایی جهان هستی ندارند و در آفرینش آن نیز [به خداوند] کمک نکرده‌اند، و به‌طور مستقل و بدون اجازۀ خدا حق شفاعت ندارند، پس کسی که چنین معبودی را به فریاد می‌خواند و با انواع عبادت‌ها و به هر طریق ممکنی به او تقرب می‌جوید و با کسی دشمنی می‌ورزد که عبادت را خالصانه برای خدا انجام می‌دهد، و پیامبران خدا را تکذیب می‌نماید؛ پیامبرانی که پیامشان این بوده است که فقط خدای یگانه را پرستش کنید؛ [اگر این دو نفر و این دو گروه را با هم مقایسه کنی]، روشن است که گروه هدایت یافته کدام است و گمراه کدام می‌باشد، و بدبخت و شقی کدام است، و خوشبخت و سعادتمند کدام است؟ و احتیاجی نیست که مشخص گردد کدام گروه هدایت یافته یا گمراه است، چون توصیف حالت، بهتر از تصریح و گفتن، قضیه را روشن می‌کند.
#
{25} {قل} لهم: {لا تُسْألونَ عمَّا أجْرَمْنا ولا نسألُ عما تَعْمَلونَ}؛ أي: كلٌّ منَّا ومنكم له عمله، أنتم لا تُسألون عن إجرامِنا وذنوبِنا لو أذْنَبْنا، ونحنُ لا نُسألُ عن أعمالكم؛ فليكن المقصودُ منَّا ومنكم طَلَبَ الحقائق وسلوكَ طريق الإنصاف، ودَعوا ما كُنَّا نعملُ، ولا يكنْ مانعاً لكم من اتِّباع الحقِّ؛ فإنَّ أحكام الدُّنيا تجري على الظواهر، ويُتَّبَعُ فيها الحقُّ ويُجْتَنَبُ الباطلُ، وأما الأعمال؛ فلها دارٌ أخرى يَحْكُمُ فيها أحكمُ الحاكمين، ويفصِلُ بين المختصمين أعدلُ العادلين.
(25) (﴿قُل لَّا تُسۡ‍َٔلُونَ عَمَّآ أَجۡرَمۡنَا وَلَا نُسۡ‍َٔلُ عَمَّا تَعۡمَلُونَ﴾) بگو: هرکدام از ما و شما دربارۀ عمل خود مورد سؤال واقع می‌شود؛ از شما دربارۀ گناهان ما ـ اگر گناه کرده باشیم ـ سؤال نمی‌شود، و ما نیز از کارهایی که شما می‌کنید مورد سؤال واقع نخواهیم شد. پس هدف ما و شما باید طلب حق و در پیش گرفتن راه عدالت وانصاف باشد. و آنچه ما می‌کردیم نباید شما را از تبعیّت از حق باز دارد؛ زیرا احکام دنیا مبتنی بر ظواهر امر است، و در آن از حق تبعیت می‌گردد، و از باطل اجتناب ورزیده می‌شود. اما اعمال در سرای آخرت مورد بررسی قرار می‌گیرند، و داورترینِ داوران، و عادل‌ترین عادلان، دربارۀ آن قضاوت می‌نماید.
#
{26} ولهذا قال: {قل يَجْمَعُ بينَنا ربُّنا ثم يفتحُ بينَنا}؛ أي: يحكم بينَنا حكماً يتبيَّن به الصادقُ من الكاذب، والمستحقُّ للثواب من المستحقِّ للعقاب وهو خير الفاتحين.
(26) بنابراین فرمود: (﴿قُلۡ يَجۡمَعُ بَيۡنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ يَفۡتَحُ بَيۡنَنَا﴾) بگو: پروردگارمان ما را گرد می‌آورد، سپس در میان ما حکم می‌نماید، و به تبع آن راستگو از دروغگو مشخص می‌گردد، و کسی که سزاوار پاداش است از کسی که سزاوار عذاب است مشخص می‌شود. (﴿وَهُوَ ٱلۡفَتَّاحُ﴾) و او داور قضایای پیچیده است، (﴿ٱلۡعَلِيمُ﴾) و به آنچه که باید حکم شود داناست.
#
{27} {قل}: لهم يا أيها الرسولُ، ومَنْ ناب منابك: {أروني الذين ألحقتم به شركاءَ}؛ أي: أين هم؟ وأين السبيل إلى معرفتهم؟ وهل هم في الأرض أم في السماء؟ فإنَّ عالم الغيب والشهادة قد أخبرنا أنَّه ليس في الوجودِ له شريكٌ: {ويعبُدونَ من دون الله ما لا يضرُّهم ولا يَنْفَعُهم ويقولون هؤلاءِ شفعاؤُنا عند اللهِ قل أتنبِّئونَ الله بما لا يعلمُ ... } [الآية]، {وما يتَّبِعُ الذين يدعونَ من دون الله شركاءَ؟ إنْ يتَّبِعونَ إلاَّ الظَّنَّ وإنْ هم إلاَّ يَخْرُصونَ}، وكذلك خواصُّ خلقِهِ من الأنبياء والمرسلين لا يعلَمون له شريكاً؛ فيا أيُّها المشركون! أروني الذين ألحقتم بزعمكم الباطل بالله شركاء! وهذا السؤال لا يمكنهم الإجابةُ عنه، ولهذا قال: {كلا}؛ أي: ليس للَّه شريكٌ ولا ندٌّ ولا ضدٌّ، {بل هو اللهُ}: الذي لا يستحقُّ التألُّه والتعبُّد إلاَّ هو {العزيزُ}: الذي قهر كلَّ شيء؛ فكلُّ ما سواه فهو مقهورٌ مسخَّر مدبَّر. {الحكيمُ}: الذي أتقن ما خَلَقَه، وأحسنَ ما شَرَعَه، ولو لم يكنْ في حكمتِهِ في شرعِهِ إلاَّ أنَّه أمر بتوحيده وإخلاص الدين له، وأحبَّ ذلك وجعله طريقاً للنجاة، ونهى عن الشرك به واتِّخاذ الأندادِ من دونِهِ، وجَعَلَ ذلك طريقاً للشقاء والهلاك؛ لكفى بذلك برهاناً على كمال حكمتِهِ؛ فكيف وجميعُ ما أمر به ونهى عنه مشتملٌ على الحكمة؟!
(27) (﴿قُلۡ﴾) ای پیامبر و ای کسی که در جای او قرار گرفته‌ای! به مشرکان بگو: (﴿أَرُونِيَ ٱلَّذِينَ أَلۡحَقۡتُم بِهِۦ شُرَكَآءَۖ ﴾) کسانی را که به عنوان شریک خدا به او ملحق ساخته‌اید، به من نشان دهید؛ یعنی آنها کجا هستند؟ و راه شناخت آنها چیست؟ و آیا آنها در زمین هستند یا در آسمان؟ و خداوند که دانای پنهان و پیداست، به ما خبر داده که او در جهان هستی شریکی ندارد. ﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡ وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ قُلۡ أَتُنَبِّئونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا يَعۡلَمُ﴾ و به جای خداوند چیزهایی را می‌پرستند که به آنها هیچ سود و زیانی نمی‌رسانند، و می‌گویند: «اینها برای ما نزد خدا شفاعت می‌کنند.» بگو: «آیا خدا را به چیزی آگاه می‌کنید که نمی‌داند؟!» ﴿وَمَا يَتَّبِعُ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُرَكَآءَۚ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا يَخۡرُصُونَ﴾ و کسانی که به جز خداوند انبازانی را به فریاد می‌خوانند، جز از گمان پیروی نمی‌کنند و آنها فقط تخمین می‌زنند. همچنین بندگان خاص خدا از قبیل: پیامبران شریکی برای خدا نمی‌شناسند، پس ای مشرکان! کسانی را که با گمان باطل خود، شریک خدا قرار داده‌اید به من نشان بدهید. آنها نمی‌توانند به این سؤال پاسخ بدهند، بنابراین فرمود: (﴿كَلَّا﴾) هرگز! یعنی خداوند شریک و همتایی ندارد، (﴿بَلۡ هُوَ ٱللَّهُ﴾) بلکه او خداوندی است که جز او کسی شایستۀ پرستش نمی‌باشد. (﴿ٱلۡعَزِيزُ﴾) و بر همه چیز چیره و غالب است، و همه مسخّر و تحت تدبیر او می‌باشند. (﴿ٱلۡحَكِيمُ﴾) و فرزانه و با حکمت است؛ و هر آنچه را که آفریده خوب آفریده، و بهترین قانون را مشروع نموده است. و اگر خداوند در شریعت و قانون خویش حکمتی جز امر به توحید و یگانه پرستی و اینکه توحید راه نجات است؛ و همچنین جز نهی از شرک و اینکه شرک راه شقاوت و هلاکت است، را بیان نمی‌کرد، همین به عنوان دلیل بر کمال حکمت او کافی بود، و هر آنچه را خداوند بدان امر نموده و یا از آن نهی کرده، مشتمل بر حکمت است.
: 28 - 30 #
{وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ (28) وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (29) قُلْ لَكُمْ مِيعَادُ يَوْمٍ لَا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ سَاعَةً وَلَا تَسْتَقْدِمُونَ (30)}.
وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ؛ تو را به پيامبري نفرستاديم ، مگر بر همه مردم ، مژده دهنده و بيم دهنده ولي بيشتر مردم نمي دانند. وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ؛ و مي گويند : اگر راست مي گوييد ، اين وعده چه وقت فرا رسد ? قُل لَّكُم مِّيعَادُ يَوْمٍ لَّا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ سَاعَةً وَلَا تَسْتَقْدِمُونَ؛ بگو : آن روز که ميعاد شماست ، نه ساعتي تاخير کنيد و نه ساعتي پيش ، افتيد.
#
{28} يخبر تعالى أنَّه ما أرسل رسولَه - صلى الله عليه وسلم - إلا ليبشِّر جميع الناس بثواب الله، ويخبِرَهم بالأعمال الموجبة لذلك، وينذِرَهم عقاب الله، ويخبِرَهم بالأعمال الموجبة له؛ فليس لك من الأمر شيءٌ، وكلُّ ما اقْتَرَحَ عليك أهلُ التكذيب والعنادِ؛ فليس من وظيفتِكَ، إنَّما ذلك بيد الله تعالى. {ولكنَّ أكثرَ الناس لا يعلمونَ}؛ أي: ليس لهم علمٌ صحيحٌ، بل إمَّا جهالٌ أو معاندونَ لم يعملوا بعلمهم، فكأنَّهم لا علم لهم، ومن عدم علمِهِم جَعْلُهُم عدمَ الإجابة لما اقترحوه على الرسول موجباً لردِّ دعوته.
(28) خداوند متعال خبر می‌دهد که او پیامبرش صلی الله علیه وسلم را نفرستاده است مگر برای اینکه همۀ مردم را به پاداش خداوند مژده دهد؛ و آنها را از اعمال و کارهایی که باعث پاداش خداوندی می‌شود آگاه نماید. نیز آنها را از عذاب خداوند بترساند، و آنان را از کارهایی که باعث گرفتار شدن به عذاب او می‌گردد باخبر کند. پس چیزی در اختیار تو نیست، و انجام دادن آنچه که تکذیب کنندگان به تو پیشنهاد می‌کنند وظیفۀ تو نمی‌باشد، بلکه آنها در دست خدا هستند. (﴿وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ﴾) ولی بیشتر مردم نمی‌دانند؛ یعنی آگاهی و دانش درستی ندارند؛ یا نادان و جاهل هستند، و یا اینکه می‌دانند اما از روی عناد و کینه‌توزی مخالفت می‌ورزند و به علم خود عمل نمی‌کنند، انگار که آنها علم و آگاهی ندارند. و از آنجا که علم و آگاهی ندارند، زمانی که پیامبر پیشنهاد آنان را عملی نکرد ، این را سببی برای نپذیرفتن دعوت او قرار دادند.
#
{29} فممَّا اقترحوه استعجالُهم العذابَ الذي أنْذَرَهم به، فقال: {ويقولونَ متى هذا الوعدُ إن كنتُم صادقينَ}: وهذا ظلمٌ منهم؛ فأيُّ ملازمة بين صدقِهِ وبين الإخبار بوقت وقوعِهِ؟! وهل هذا إلاَّ ردٌّ للحقِّ وسفهٌ في العقل؟! أليس النذير في أمرٍ من أحوال الدُّنيا لو جاء قوماً يعلمون صدقَه ونُصحه ولهم عدوٌّ ينتهزُ الفرصة منهم ويعدُّ لهم، فقال لهم: تركتُ عدوَّكم قد سار يريد اجتِياحَكُم واستئصالَكم؛ فلو قال بعضُهم: إن كنتَ صادقاً؛ فأخبِرْنا بأيَّةِ ساعةٍ يصل إلينا؟ وأين مكانَه الآن؟ فهل يعدُّ هذا القائل عاقلاً أم يُحكم بسفهِهِ وجنونِهِ؟! هذا والمخبر يمكن صدقُهُ وكذبُهُ، والعدوُّ قد يبدو له غيرهم وقد تنحلُّ عزيمته، وهم قد يكون بهم مَنَعَةٌ يدافعون بها عن أنفسهم؛ فكيفَ بمن كذَّبَ أصدقَ الخلقِ المعصوم في خبره، الذي لا ينطِقُ عن الهوى بالعذاب اليقين، الذي لا مَدْفَعَ له ولا ناصر منه، أليس ردُّ خبرِهِ بحجَّة عدم بيان وقت وقوعِهِ من أسفه السفه؟!
(29) یکی از پیشنهادهای آنان این بود که پیامبر عذابی را که آنها را از آن ترسانده بود، به ‌شتاب و فوری بر آنان نازل کند: (﴿وَيَقُولُونَ مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ﴾) و می‌گویند: اگر راستگویید، این وعده کی خواهد بود؟ این ستمی بود از جانب آنها. چه ملازمتی هست میان راستگو بودن پیامبر و اینکه آمدن زمان عذاب را بگوید؟ و آیا این، جز نپذیرفتن حق و بی‌خردی چیزی دیگر است؟ چنانچه در امور دنیا کسی به نزد قومی بیاید که به صداقت و خیرخواهی او واقف باشند، و دشمنی نیز داشته باشند که در پی ضربه زدن به آنان باشد و برای آنها خود را آماده نماید، اگر چنین فرد خیرخواهی بگوید: دشمن شما را دیده‌ام که به سویتان حرکت کرده و می‌خواهد به شما حمله‌ور شود و شما را ریشه‌کن کند، اگر برخی از مردم به این فرد بگویند: اگر راستگو هستی، به ما بگو که دشمن چه لحظه‌ای نزد ما می‌رسد و هم اکنون کجاست؟ آیا کسی که چنین بگوید، عاقل به‌حساب می‌آید یا اینکه به بی‌خردی و جنون او حکم می‌شود؟ البته چنین فردی احتمال راستگو و دروغگو بودن را دارد، چرا که ممکن است دشمن به سوی گروهی دیگر برود، یا منصرف شود، و یا آنها توان دفاع از خودشان را داشته باشند. اما چه حالی خواهد داشت کسی که راستگوترین انسان را تکذیب کند که در خبر دادنش در مورد عذاب روز قیامت معصوم است، و از سر هوی و هوس سخن نمی‌گوید؛ عذابی که در آن هیچ شکی نیست، و هرگز نمی‌توان آن‌را دفع نمود، و در برابر آن یاوری به دست آورد؟! آیا رد کردن خبر او -به دلیل اینکه زمان اتفاق افتادن عذاب را بیان نکرده است- نهایتِ بی‌خردی نیست؟!
#
{30} {قل} لهم مخبراً بوقت وقوعِهِ الذي لا شكَّ فيه: {لكم ميعادُ يوم لا تستأخِرونَ عنه ساعةً ولا تَسْتَقْدِمونَ}: فاحْذَروا ذلك اليوم وأعدُّوا له عدَّتَه.
(30) (﴿قُل﴾) به آنها بگو و آنان را از وقت وقوع عذاب که هیچ شکی در آن نیست خبر ده، (﴿لَّكُم مِّيعَادُ يَوۡمٖ لَّا تَسۡتَ‍ٔۡخِرُونَ عَنۡهُ سَاعَةٗ وَلَا تَسۡتَقۡدِمُونَ﴾) وعدۀ شما روز مشخّصی است که لحظه‌ای از آن پیش و پس نخواهید شد. پس بترسید از آن روز، و برای آن آمادگی پیدا کنید.
: 31 - 33 #
{وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهَذَا الْقُرْآنِ وَلَا بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ الْقَوْلَ يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْلَا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ (31) قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الْهُدَى بَعْدَ إِذْ جَاءَكُمْ بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمِينَ (32) وَقَالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَنْ نَكْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَنْدَادًا وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فِي أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (33)}.
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَن نُّؤْمِنَ بِهَذَا الْقُرْآنِ وَلَا بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ الْقَوْلَ يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْلَا أَنتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ ؛ و کافران گفتند : ما نه به اين قرآن ايمان مي آوريم و نه به کتابهاي پيش از آن اگر ببيني ، آن روز که ستمکاران را به پيشگاه پروردگارشان نگه دارند ، رو به يکديگر کنند و سخن گويند زبون شدگان به قدرتمندان گويند :اگر شما نبوديد ، ما ايمان آورده بوديم. قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الْهُدَى بَعْدَ إِذْ جَاءكُم بَلْ كُنتُم مُّجْرِمِينَ؛ قدرتمندان به زبون شدگان گويند : آيا از آن پس که شما را به راه ، هدايت فرا خواندند ، ما شما را باز داشتيم ? نه ، شما خود گناهکار بوديد. وَقَالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّكْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَادًا وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فِي أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ؛ زبون شدگان به قدرتمندان گويند : نه ، شما شب و روز حيلت مي کرديد ،، آنگاه که ما را فرمان مي داديد که به خداي يکتا کافر شويم و براي او همتاياني قرار دهيم و چون عذاب را ببينند در دل پشيماني کنند و ما غلها را بر گردن کافران بگذاريم آيا نه چنين است که در برابر اعمالشان مجازات مي شوند ?
#
{31} لما ذكر تعالى أنَّ ميعادَ المستعجلين بالعذابِ لابدَّ من وقوعه عند حلول أجله؛ ذكر هنا حالَهم في ذلك اليوم، وأنَّك لو رأيتَ حالَهم إذ وُقِفوا عند ربِّهم واجتمع الرؤساءُ والأتباعُ في الكفر والضَّلال؛ لرأيتَ أمراً عظيماً وهولاً جسيماً، ورأيت كيف يتراجع و {يرجِعُ بعضُهم إلى بعضٍ القولَ}، فيقول {الذين استُضْعِفوا}: وهم الأتباعُ، {للذين استَكْبَروا}: وهم القادةُ: {لولا أنتُم لَكُنَّا مؤمنينَ}: ولكنَّكُم حُلْتُم بيننا وبين الإيمان، وزيَّنْتُم لنا الكفرانَ ، فتبعناكم على ذلك، ومقصودُهم بذلك أن يكون العذابُ على الرؤساءِ دونهم.
(31) خداوند خبر می‌دهد میعاد کسانی که بر آمدن عذاب عجله و شتاب دارند، حتماً به هنگام فرارسیدن زمانش خواهد آمد. سپس حالت آنها را در آن روز بیان کرد و فرمود: اگر حالت آنها را ببینی آنگاه که نزد پروردگارشان نگاه داشته می‌شوند، و سران کفر و گمراهی و کسانی که از آنها پیروی می‌کردند جمع می‌شوند، حالتی وحشتناک را مشاهده خواهی کرد، و می‌بینی که چگونه با یکدیگر گفتگو می‌کنند، (﴿يَقُولُ ٱلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ﴾) مستضعفان و زیر دستان که پیروان هستند، (﴿لِلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُواْ﴾) به مستکبران و رهبران می‌گویند: (﴿لَوۡلَآ أَنتُمۡ لَكُنَّا مُؤۡمِنِينَ﴾) اگر شما نبودید، ما ایمان می‌آوردیم، اما شما بین ما و بین ایمان آوردنمان حایل گشتید و ناسپاسی را برایمان آراستید؛ پس ما از شما پیروی کردیم. منظورشان این است که سران عذاب داده شوند، اما آنها مورد عذاب قرار نگیرند.
#
{32} {قال الذين استَكْبَروا للذين استضعفوا}: مستفهمينَ لهم ومخبرينَ أنَّ الجميع مشتركون في الجُرم: {أنحن صَدَدْناكم عن الهُدى بعد إذْ جاءَكُم}؛ أي: بقوَّتنا وقهرِنا لكم، {بل كنتُم مجرمينَ}؛ أي: مختارين للإجرام، لستُم مقهورين عليه، وإن كُنَّا قد زَيَّنَّا لكُم؛ فما كان لنا عليكم من سلطان.
(32) (﴿قَالَ ٱلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُواْ لِلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُوٓاْ أَنَحۡنُ صَدَدۡنَٰكُمۡ عَنِ ٱلۡهُدَىٰ بَعۡدَ إِذۡ جَآءَكُمۖ بَلۡ كُنتُم مُّجۡرِمِينَ﴾) مستکبران به صورت پرسش و در حالی که می‌گویند همۀ ما در جرم و گناه شریک هستیم، به مستضعفان می‌گویند: آیا ما با زور و قدرت شما را از هدایتی که برایتان آمده بود باز داشتیم؟ خیر، بلکه شما خود مجرم بودید؛ یعنی با اختیار خود به جرم و گناه دست یازیدید، و شما را بر آن مجبور نکردیم، اگرچه ما گناه و جنایت را برایتان زیبا و آراسته جلوه دادیم، و ما بر شما هیچ سلطه و قدرتی نداشتیم.
#
{33} فقال {الذين استُضْعِفوا للذينَ استَكْبَروا بلْ مَكْرُ الليل والنهارِ إذْ تأمرونَنا أن نكفُرَ بالله ونجعلَ له أنداداً}؛ أي: بل الذي دهانا منكم ووصل إلينا من إضلالكم ما دبَّرْتُموه من المكر في الليل والنهار؛ إذْ تُحَسِّنون لنا الكفرَ وتدعوننا إليه، وتقولون: إنَّه الحقُّ، وتقدحون في الحقِّ، وتهجِّنونَه وتزعمونَ أنَّه الباطلُ؛ فما زال مكرُكُم بنا وكيدُكُم إيَّانا حتى أغْوَيْتُمونا وفَتَنْتُمونا. فلم تُفِدْ تلك المراجعةُ بينَهم شيئاً إلاَّ تبرِّي بعضِهم من بعضٍ والندامةَ العظيمةَ، ولهذا قال: {وأسرُّوا الندامةَ لما رأوا العذابَ}؛ أي: زال عنهم ذلك الاحتجاج الذي احتجَّ به بعضُهم لينجو من العذاب، وعلم أنَّه ظالمٌ مستحقٌّ له، فندم كلٌّ منهم غاية الندم، وتمنَّى أنْ لو كان على الحقِّ، وأنَّه ترك الباطل الذي أوصله إلى هذا العذاب، سرًّا في أنفسهم؛ لخوفهم من الفضيحة في إقرارهم على أنفسهم! وفي بعض مواقف القيامةِ وعند دخولِهِمُ النارَ يُظْهِرون ذلك الندمَ جهراً: {ويومَ يَعَضُّ الظالمُ على يَدَيْهِ يقولُ يا لَيْتَني اتَّخَذْتُ مع الرسول سَبيلاً. يا وَيْلَتى لَيْتَني لم أتَّخِذْ فُلاناً خليلاً ... } الآيات، {وقالوا لو كُنَّا نَسْمَعُ أو نَعْقِلُ ما كنَّا في أصحابِ السعير. فاعترفوا بذَنْبِهِم فَسُحْقاً لأصحاب السَّعيرِ}. {وجعلنا الأغلال في أعناق الذين كفروا}: يُغَلُّونَ كما يُغَلُّ المسجونُ الذي سيُهانُ في سجنه؛ كما قال تعالى: {إذِ الأغلالُ في أعناقِهِم والسلاسلُ يُسْحَبونَ في الحميم ثم في النارِ يُسْجَرونَ ... } الآيات. {هل يُجْزَوْنَ}: في هذا العذاب والنَّكال وتلك الأغلال الثقال {إلاَّ ما كانوا يَعْمَلونَ}: من الكفر والفسوق والعصيان.
(33) (﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ لِلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُواْ بَلۡ مَكۡرُ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ إِذۡ تَأۡمُرُونَنَآ أَن نَّكۡفُرَ بِٱللَّهِ وَنَجۡعَلَ لَهُۥٓ أَندَادٗا﴾) و مستضعفان می‌گویند: بلکه توطئۀ شب و روزِ شما سبب شد که ما از هدایت بازمانیم؛ چرا که شما کفر را برای ما زیبا جلوه می‌دادید، و ما را به سوی آن دعوت می‌کردید، و می‌گفتید: آن حق است؛ و حق را مورد عیب‌جویی قرار می‌دادید، و ادعا نمودید که باطل است. و همواره به توطئه و مکر می‌پرداختید تا اینکه ما را فریب دادید و دچار فتنه‌مان کردید. پس این گفتگو به آنها فایده‌ای نمی‌دهد جز اینکه از یکدیگر بیزاری می‌جویند و پشیمانی بزرگ عایدشان می‌شود. بنابراین فرمود: (﴿وَأَسَرُّواْ ٱلنَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَ﴾) و دلایلی که هر یک برای نجات خود از عذاب می‌آورد کارساز نیست، و هریک می‌داند که او ستمگر و سزاوار عذاب می‌باشد. پس هریک از آنها به شدّت پشیمان می‌شود، و آرزو می‌کند که ای کاش برحق ‌بود، و باطلی که او را به این عذاب گرفتار کرده است رها می‌کرد! و آنها این را در دل خود می‌گویند، چون از اقرار علیه خود می‌ترسند.و در بعضی جایگاه‌های قیامت و وقتی که وارد آتش می‌شوند، این پشیمانی را آشکارا اعلام می‌دارند: ﴿وَيَوۡمَ يَعَضُّ ٱلظَّالِمُ عَلَىٰ يَدَيۡهِ يَقُولُ يَٰلَيۡتَنِي ٱتَّخَذۡتُ مَعَ ٱلرَّسُولِ سَبِيلٗا يَٰوَيۡلَتَىٰ لَيۡتَنِي لَمۡ أَتَّخِذۡ فُلَانًا خَلِيلٗا﴾ و روزی که ستمگر دست‌هایش را گاز می‌گیرد و می‌گوید: ای کاش همراه با پیامبر راهی بر می‌گرفتم! ای وای بر من! کاش فلانی را به دوستی بر نمی‌گرفتم! ﴿وَقَالُواْ لَوۡ كُنَّا نَسۡمَعُ أَوۡ نَعۡقِلُ مَا كُنَّا فِيٓ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِيرِ فَٱعۡتَرَفُواْ بِذَنۢبِهِمۡ فَسُحۡقٗا لِّأَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِيرِ﴾ و می‌گویند: «اگر می‌شنیدیم یا خرد می‌ورزیدیم، در زمرۀ دوزخیان قرار نمی‌گرفتیم. پس به گناهانشان اعتراف می‌کنند. نفرین بر دوزخیان باد. (﴿وَجَعَلۡنَا ٱلۡأَغۡلَٰلَ فِيٓ أَعۡنَاقِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾) و ما بر گردن کافران زنجیرها می‌اندازیم و به زنجیر کشیده می‌شوند، همان‌طور که زندانی با زنجیر بسته می‌شود. خداوند متعال فرموده است: ﴿إِذِ ٱلۡأَغۡلَٰلُ فِيٓ أَعۡنَٰقِهِمۡ وَٱلسَّلَٰسِلُ يُسۡحَبُونَ فِي ٱلۡحَمِيمِ ثُمَّ فِي ٱلنَّارِ يُسۡجَرُونَ﴾ آنگاه که طوق‌ها و زنجیرها بر گردنشان است، و در آتش داغ کشیده شده، وانگهی در آتش سوخته می‌شوند. (﴿هَلۡ يُجۡزَوۡنَ إِلَّا مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾) این عذاب و شکنجه و زنجیرها و طوق‌های سنگین، جزای کفر و گناهانی است که می‌کردند.
: 34 - 39 #
{وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ (34) وَقَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ (35) قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقْدِرُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ (36) وَمَا أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنَا زُلْفَى إِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُولَئِكَ لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَهُمْ فِي الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ (37) وَالَّذِينَ يَسْعَوْنَ فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُولَئِكَ فِي الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ (38) قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ وَمَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (39)}.
وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ؛ ما هيچ بيم دهنده اي به قريه اي نفرستاديم ، جز آنکه توانگران عياشش گفتند : ما به آنچه شما را بدان فرستاده اند ايمان نمي آوريم. وَقَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ؛ و گفتند : اموال و اولاد ما از همه بيشتر است و کس ما را عذاب نکند. قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء وَيَقْدِرُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ؛ بگو : پروردگار من است که روزي هر کس را که بخواهد فراوان مي کند و برهر که بخواهد تنگ مي گيرد ولي بيشتر مردم نمي دانند. وَمَا أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُم بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِندَنَا زُلْفَى إِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُوْلَئِكَ لَهُمْ جَزَاء الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَهُمْ فِي الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ ؛ اموال و اولادتان چيزي نيست که شما را به ما نزديک سازد مگر آنان ، که ايمان آورده اند و کارهاي شايسته کرده اند ، که پاداش اينان به سبب اعمالشان دو برابر است و ايمن در غرفه هاي بهشت هستند. وَالَّذِينَ يَسْعَوْنَ فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُوْلَئِكَ فِي الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ؛ آنان که به آيات ما مي تازند و مي پندارند که از ما مي گريزند ، طعمه عذابند. قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ وَمَا أَنفَقْتُم مِّن شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ؛ بگو : پروردگار من است که روزي هر که از بندگانش را که بخواهد فراوان مي کند يا او را به تنگي مي افکند و اگر چيزي انفاق کنيد ، عوضش را خواهد داد و او بهترين روزي دهندگان است.
#
{34} يخبر تعالى عن حالة الأمم الماضية المكذِّبة للرسل أنَّها كحال هؤلاء الحاضرين المكذِّبين لرسولهم محمدٍ - صلى الله عليه وسلم -، وأنَّ الله إذا أرسل رسولاً في قريةٍ من القرى؛ كفر به مُتْرَفوها، وأبطرتْهم نعمتُهم، وفخروا بها.
(34) خداوند متعال از حالت امّت‌های گذشته خبر می‌دهد؛ امّت‌هایی که پیامبران را تکذیب کردند، و می‌فرماید: حالت آنها همان حالت و وضعیت کسانی است که پیامبرشان محمّد صلی الله علیه وسلم را تکذیب کردند. و هر زمان خداوند پیامبری به آبادی و شهری فرستاده است، صاحبان قدرت و نعمت، رسالت پیامبررا انکار کرده‌اند؛ و نعمت‌هایی که از آن برخوردار بوده‌اند، آنان‌را مغرور ساخته و بدان افتخار ‌ورزیده‌اند.
#
{35} {وقالوا نحنُ أكثرُ أموالاً وأولاداً}؛ أي: ممَّن اتَّبع الحقَّ، {وما نحن بمعذَّبينَ}؛ أي: أولاً لسنا بمبعوثينَ؛ فإنْ بُعِثْنا؛ فالذي أعطانا الأموال والأولاد في الدنيا؛ سَيُعْطينا أكثر من ذلك في الآخرة، ولا يعذِّبُنا.
(35) (﴿وَقَالُواْ نَحۡنُ أَكۡثَرُ أَمۡوَٰلٗا وَأَوۡلَٰدٗا وَمَا نَحۡنُ بِمُعَذَّبِينَ﴾) و گفتند: ما از کسانی که از حق پیروی کرده‌اند اموال و اولاد بیشتری داریم، و عذاب داده نخواهیم شد؛ یعنی پس از مرگ زنده نخواهیم شد، و اگر هم زنده گردانده شویم، کسی که در دنیا به ما این همه اموال و اولاد بخشیده است در آخرت نیز مال و فرزند بیشتری به ما خواهد داد، و ما را عذاب نمی‌دهد.
#
{36} فأجابهم اللهُ تعالى بأنَّ بَسْطَ الرزقِ وتضييقَه ليس دليلاً على ما زعمتُم؛ فإنَّ الرزق تحت مشيئةِ الله؛ إنْ شاءَ؛ بسطه لعبده، وإن شاء؛ ضيَّقَه.
(36) خداوند به آنها پاسخ داد که فراوان بودن روزی و کم بودن آن، دلیلی بر آنچه گمان می‌برید نیست؛ چراکه روزی تحت خواست خداوند است؛ اگر بخواهد آن را برای بنده‌اش زیاد و فراوان می‌نماید، و اگر بخواهد آن را اندک و کم می‌دارد.
#
{37} وليست الأموال والأولاد {بالتي} تقرب إلى الله {زُلْفى}: وتُدني إليه، وإنَّما الذي يقرِّبُ منه زلفى الإيمان بما جاء به المرسلونَ والعملُ الصالح الذي هو من لوازم الإيمان؛ فإنَّ أولئك لهم الجزاء عند الله تعالى مضاعفاً الحسنة بعشر أمثالها إلى سبعمائةِ ضعفٍ إلى أضعافٍ كثيرة لا يعلمُها إلاَّ الله. {وهم في الغُرُفاتِ آمنونَ}؛ أي: في المنازل العاليات المرتفعات جدًّا، ساكنين فيها مطمئنِّين، آمنون من المكدِّرات والمنغِّصات لما هم فيه من اللذَّات وأنواع المشتَهَياتِ، وآمنون من الخروج منها والحزن فيها.
(37) (﴿وَمَآ أَمۡوَٰلُكُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُكُم بِٱلَّتِي تُقَرِّبُكُمۡ عِندَنَا زُلۡفَىٰٓ﴾) و اموال و فرزندان‏تان چیزی نیستند که شما را به خدا نزدیک سازند، بلکه تنها چیزی که انسان را به خدا نزدیک و مقرب می‌سازد، ایمان آوردن به آنچه پیامبران آورده‌اند می‌باشد؛ و عمل صالح نیز که از لوازم ایمان است، انسان را مقرب درگاه خدا می‌سازد. و کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده‌اند، پاداش آنها چند برابر است؛ و به هر نیکی آنها ده برابر تا هفتصد برابر و بیشتر پاداش داده می‌شود که اندازۀ پاداش آنها را کسی جز خدا نمی‌داند. (﴿وَهُمۡ فِي ٱلۡغُرُفَٰتِ ءَامِنُونَ﴾) و آنها در منازل بلند و بسیار مرتفع سکونت دارند، و در آنجا در امن و امان و با آرامش خاطر به ‌سر می‌برند؛ چون در آن انواع لذت‌ها وجود دارد، و خطر بیرون رفتن از آنجا و یا ناراحت شدن آنان را تهدید نمی‌کند.
#
{38} وأما الذين سعوا في آياتنا على وجه التعجيز لنا ولرسلنا والتكذيب؛ {أولئك في العذاب مُحْضَرونَ}.
(38) (﴿وَٱلَّذِينَ يَسۡعَوۡنَ فِيٓ ءَايَٰتِنَا مُعَٰجِزِينَ﴾) و کسانی که برای ابطال آیات ما می‌کوشند، و آن را تکذیب می‌نمایند، و در تلاش‌اند که ما و پیامبران ما را درمانده سازند، و تصور می‌کنند که خواهند توانست، (﴿أُوْلَٰٓئِكَ فِي ٱلۡعَذَابِ مُحۡضَرُونَ﴾) ایشان در عذاب آتش سوزان احضار خواهند شد، و معبودان‏شان به ایشان هیچ سودی نمی‌بخشد.
#
{39} ثم أعادَ تعالى أنه {يَبْسُطُ الرزقَ لِمَن يشاءُ مِنْ عبادِه ويَقْدِرُ له}: ويَقْدِرُ له ليرتِّبَ عليه قوله: {وما أنفَقْتُم من شيء}: نفقةً واجبةً أو مستحبَّةً على قريب أو جارٍ أو مسكينٍ أو يتيم أو غير ذلك، {فهو} تعالى {يُخْلِفُهُ}: فلا تتوهَّموا أنَّ الإنفاق مما يُنْقِصُ الرزق، بل وعد بالخلف للمنفق الذي يبسط الرزق لمن يشاءُ ويَقْدِرُ. {وهو خيرُ الرازقينَ}: فاطلُبوا الرزقَ منه، واسعَوْا في الأسبابِ التي أمَرَكم بها.
(39) سپس خداوند دوباره تکرار کرد که (﴿قُلۡ إِنَّ رَبِّي يَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ وَيَقۡدِرُ لَهُۥ﴾) تا فرموده‌اش بر آن مترتب گردد که می‌فرماید: (﴿وَمَآ أَنفَقۡتُم مِّن شَيۡءٖ فَهُوَ يُخۡلِفُهُۥ﴾) و هر آنچه از نفقه‌های واجب و مستحب که به خویشاوند یا همسایه یا یتیم یا به فرد بینوایی و یا به غیر آنان بدهید، خداوند جای آن را پر می‌کند. پس گمان نبرید که بخشیدن و انفاق کردن، روزی را کم می‌کند؛ بلکه خداوند وعده داده که جای آن را پر نماید، (﴿وَهُوَ خَيۡرُ ٱلرَّٰزِقِينَ﴾) و خداوند بهترین روزی دهندگان است. پس، از او طلب روزی کنید و با استفاده از اسبابی که شما را بدان امر نموده در پی روزی تلاش نمایید.
: 40 - 42 #
{وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا ثُمَّ يَقُولُ لِلْمَلَائِكَةِ أَهَؤُلَاءِ إِيَّاكُمْ كَانُوا يَعْبُدُونَ (40) قَالُوا سُبْحَانَكَ أَنْتَ وَلِيُّنَا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ (41) فَالْيَوْمَ لَا يَمْلِكُ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ نَفْعًا وَلَا ضَرًّا وَنَقُولُ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّتِي كُنْتُمْ بِهَا تُكَذِّبُونَ (42)}.
وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا ثُمَّ يَقُولُ لِلْمَلَائِكَةِ أَهَؤُلَاء إِيَّاكُمْ كَانُوا يَعْبُدُونَ؛ روزي که همه را گرد آورد ، آنگاه ملائکه را گويد ، آيا اينان بودند که ، شما را مي پرستيدند ? قَالُوا سُبْحَانَكَ أَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِم بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُم بِهِم مُّؤْمِنُونَ ؛ مي گويند : تو منزهي تويي ولي ما ، نه آنها اينان جنها را مي پرستيدند و بيشترين به آنها ايمان داشتند. فَالْيَوْمَ لَا يَمْلِكُ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ نَّفْعًا وَلَا ضَرًّا وَنَقُولُ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّتِي كُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ؛ آن روز به يکديگر هيچ سود و زياني نتوانيد رساند و به ستمکاران گوييم : بچشيد عذاب آتشي را که دروغش مي انگاشتيد.
#
{40 ـ 41} {ويوم يحشُرُهم جميعاً}؛ أي: العابدين لغير الله والمعبودين من دونه من الملائكةِ، {ثم يقولُ}: الله {للملائكةِ}: على وجه التوبيخ لِمَنْ عَبَدَهم: {أهؤلاء إيَّاكُم كانوا يعبدونَ}؟ فتبرؤوا من عبادتهم و {قالوا سبحانَكَ}؛ أي: تنزيهاً لك وتقديساً أنْ يكونَ لك شريكٌ أو ندٌّ، {أنت وَلِيُّنا من دونِهِم}: فنحن مفتقِرونَ إلى ولايتك، مضطرُّون إليها؛ فكيف ندعو غيرنا إلى عبادتنا؟ أم كيف نَصْلُحُ لأن نُتَّخَذَ من دونك أولياءَ وشركاءَ، ولكنْ هؤلاء المشركون {كانوا يَعْبُدون الجنَّ}؛ أي: الشياطين، يأمرونَهم بعبادتِنا أو عبادة غيرنا، فيطيعونَهم بذلك، وطاعتُهم هي عبادتُهم؛ لأنَّ العبادة الطاعة؛ كما قال تعالى مخاطباً لكلِّ من اتَّخذ معه آلهة: {ألم أعْهَدْ إليكُم يا بني آدم أنْ لا تَعْبُدوا الشيطانَ إنَّه لكم عدوٌّ مبينٌ. وأنِ أعْبُدوني هذا صراطٌ مستقيمٌ}. {أكْثَرُهم بهم مؤمنونَ}؛ أي: مصدِّقون للجنِّ منقادون لهم؛ لأنَّ الإيمانَ هو التصديقُ الموجِبُ للانقياد.
(40 - 41) (﴿وَيَوۡمَ يَحۡشُرُهُمۡ جَمِيعٗا﴾) و روزی که خداوند کسانی را که غیر از او را پرستش می‌کرده‌اند و آنچه را که می‌پرستیده‌اند، از قبیل: ملائکه و غیره، جملگی را گرد می‌آورد، (﴿ثُمَّ يَقُولُ لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ﴾) سپس در قالب سرزنش کسانی که فرشتگان را پرستش کرده‌اند به فرشتگان می‌گوید: (﴿أَهَٰٓؤُلَآءِ إِيَّاكُمۡ كَانُواْ يَعۡبُدُونَ﴾) آیا اینان شما را پرستش می‌کرده‌اند؟ پس، از عبادت و پرستش آنان تبرّی می‌جویند و (﴿قَالُواْ سُبۡحَٰنَكَ﴾) می‌گویند: تو پاک و منزهی از اینکه شریک یا همتایی داشته باشی. (﴿أَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِم﴾) تو یار و یاور مایی، و میان ما و آنها هیچ دوستی و مودّتی وجود ندارد، ما به سرپرستیِ تو نیازمندیم و چاره‌ای نداریم جز اینکه یاور ما باشی. پس چگونه کسی دیگر را دعوت می‌نماییم تا ما را پرستش کند؟ و یا چگونه صلاحیت داریم که شریک و انباز تو باشیم؟! (﴿بَلۡ كَانُواْ يَعۡبُدُونَ ٱلۡجِنَّ﴾) بلکه این مشرکان، شیطان‌ها را پرستش می‌کردند، و شیاطین آنها را به پرستش ما یا پرستش دیگر چیزها دستور می‌دادند، و ایشان از آنها پیروی می‌کردند. و اطاعت از شیطان‌ها به مثابۀ پرستش آنهاست؛ چون عبادت همان طاعت است. همان طور که خداوند خطاب به همۀ کسانی که چیزهایی را شریک او می‌سازند گفته است: ﴿أَلَمۡ أَعۡهَدۡ إِلَيۡكُمۡ يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ أَن لَّا تَعۡبُدُواْ ٱلشَّيۡطَٰنَۖ إِنَّهُۥ لَكُمۡ عَدُوّٞ مُّبِينٞ وَأَنِ ٱعۡبُدُونِيۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِيمٞ﴾ ای فرزندان آدم! آیا از شما عهد نگرفتم که شیطان را پرستش نکنید، چرا که او دشمن آشکار شما می‌باشد؟ و مرا بپرستید، این است راه راست. (﴿أَكۡثَرُهُم بِهِم مُّؤۡمِنُونَ﴾) و بیشترشان به آنها ایمان داشته‌اند؛ یعنی جن‌ها را تصدیق ‌کرده، و فرمانبردارشان بوده‌اند؛ چون ایمان یعنی تصدیقی که موجب فرمانبرداری و اطاعت می‌شود.
#
{42} فلما تبرؤوا منهم؛ قال تعالى مخاطباً لهم: {فاليوم لا يملِكُ بعضُكُم لبعضٍ نفعاً ولا ضَرًّا}: تقطَّعت بينكم الأسبابُ، وانقطع بعضُكم من بعض، {ونقولُ للذين ظلموا}: بالكفر والمعاصي بعدما ندخِلُهُمُ النارَ: {ذوقوا عذابَ النارِ التي كنتُم بها تكذِّبون}: فاليوم عايَنْتُموها ودخَلْتُموها جزاءً لتكذيبكم وعقوبةً لما أحدثه ذلك التكذيبُ من عدم الهربِ من أسبابها.
(42) وقتی که از آنها اظهار بیزاری می‌کنند خداوند متعال خطاب به آنان می‌فرماید: (﴿فَٱلۡيَوۡمَ لَا يَمۡلِكُ بَعۡضُكُمۡ لِبَعۡضٖ نَّفۡعٗا وَلَا ضَرّٗا﴾) امروز هیچ یک از شما نمی‌تواند برای دیگری سود و زیانی داشته باشد، چرا که روابط شما قطع گردیده است. (﴿وَنَقُولُ لِلَّذِينَ ظَلَمُواْ﴾) و به کسانی که با کفر ورزیدن و انجام گناهان بر خویشتن ستم کرده‌اند ـ‌بعد از آنکه آنها را وارد جهنّم می‌کنیم ـ می‌گوییم: (﴿ذُوقُواْ عَذَابَ ٱلنَّارِ ٱلَّتِي كُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ﴾) طعم عذابی را بچشید که آن را دروغ می‌انگاشتید. پس امروز شما آن عذاب را با چشم‌های خود مشاهده می‌کنید، و به سزای تکذیب و دروغ انگاشتن‌اش و فرار نکردن از اسباب آن، وارد آن می‌شوید.
: 43 - 45 #
{وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَذَا إِلَّا رَجُلٌ يُرِيدُ أَنْ يَصُدَّكُمْ عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُكُمْ وَقَالُوا مَا هَذَا إِلَّا إِفْكٌ مُفْتَرًى وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ (43) وَمَا آتَيْنَاهُمْ مِنْ كُتُبٍ يَدْرُسُونَهَا وَمَا أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ قَبْلَكَ مِنْ نَذِيرٍ (44) وَكَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَيْنَاهُمْ فَكَذَّبُوا رُسُلِي فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ (45)}.
وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَذَا إِلَّا رَجُلٌ يُرِيدُ أَن يَصُدَّكُمْ عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُكُمْ وَقَالُوا مَا هَذَا إِلَّا إِفْكٌ مُّفْتَرًى وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءهُمْ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِينٌ ؛ چون آيات روشن ما بر آنان خوانده شد ، گفتند : جز اين نيست که اين مردي ، است که مي خواهد شما را از آنچه پدرانتان مي پرستيدند باز دارد و گفتند : اين جز دروغي به هم بافته ، چيز ديگري نيست و کساني که به خدا کافر شده بودند ، چون سخن حق بر آنها نازل شد گفتند : اين چيزي جز جادويي آشکار نيست. وَمَا آتَيْنَاهُم مِّن كُتُبٍ يَدْرُسُونَهَا وَمَا أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ قَبْلَكَ مِن نَّذِيرٍ؛ پيش از اين کتابي که آن را بخوانند به آنها نداده ايم و پيش از تو بيم دهنده اي بر آنان نفرستاده ايم. وَكَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَيْنَاهُمْ فَكَذَّبُوا رُسُلِي فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ؛ و کساني که پيش از آنها بودند پيامبران را تکذيب کردند و اينان خود، به ده يک آنچه به آنها داده بوديم نرسيده اند ، و با اين حال پيامبران مراتکذيب کردند پس عقوبت من چه سخت بود.
#
{43} يخبر تعالى عن حالةِ المشركين عندما تُتلى عليهم آياتُ اللَّه البيناتُ وحججُه الظاهراتُ وبراهينُه القاطعاتُ، الدالةُ على كل خير، الناهيةُ عن كلِّ شرٍّ، التي هي أعظمُ نعمةٍ جاءتهم ومنَّةٍ وصلتْ إليهم، الموجبة لمقابلتها بالإيمان والتصديق والانقياد والتسليم، أنَّهم يقابِلونَها بضدِّ ما ينبغي ويكذِّبونَ مَنْ جاءهم بها ويقولونَ: {ما هذا إلاَّ رجلٌ يريدُ أن يَصُدَّكُم عما كان يعبدُ آباؤُكم}؛ أي: هذا قصدُه حين يأمُرُكم بالإخلاص لله لتتركوا عوائدَ آبائِكُم الذين تعظِّمون وتمشون خلفَهم، فردُّوا الحقَّ بقول الضالِّين، ولم يوردوا برهاناً ولا شبهةً؛ فأيُّ شبهة إذا أمرتِ الرسلُ بعضَ الضالِّين باتِّباع الحقِّ فادَّعَوْا أنَّ إخوانهم الذين على طريقتهم لم يزالوا عليه؟! وهذه السفاهة وردُّ الحقِّ بأقوال الضالين إذا تأملتَ كلَّ حقٍّ رُدَّ؛ فإذا هذا مآلُه، لا يُرَدُّ إلاَّ بأقوال الضالِّين من المشركين والدَّهريين والفلاسفة والصابئين والملحدين في دين الله المارقين؛ فهم أسوةُ كلِّ من رَدَّ الحقَّ إلى يوم القيامةِ. ولمَّا احتجُّوا بفعل آبائِهِم وجعلوها دافعةً لما جاءت به الرسل؛ طعنوا بعد هذا بالحقِّ، {وقالوا ما هذا إلا إفكٌ مفترىً}؛ أي: كذبٌ افتراه هذا الرجلُ الذي جاء به، {وقال الذينَ كفروا للحقِّ لمَّا جاءهم إنْ هذا إلاَّ سحرٌ مبينٌ}؛ أي: سحرٌ ظاهرٌ بيِّنٌ لكلِّ أحدٍ؛ تكذيباً بالحقِّ وترويجاً على السفهاء.
(43) خداوند از حالت مشرکان خبر می‌دهد بدانگاه که آیات روشنگر خداوند و دلایل آشکار و حجت‌های قاطع او به نزد آنها می‌آید؛ آیاتی که بر هر خیر و خوبی راهنمایی می‌نماید و از هر شری باز می‌دارد، و بزرگ‌ترین نعمتی بود که به نزدشان آمد و می‌بایست به آن ایمان آورند و آن را تصدیق نمایند و فرمان ‌برند؛ اما آنها عکس آنچه که می‌بایست انجام دهند انجام دادند، و کسی که آیات خدا را آورد تکذیب کردند و گفتند: (﴿مَا هَٰذَآ إِلَّا رَجُلٞ يُرِيدُ أَن يَصُدَّكُمۡ عَمَّا كَانَ يَعۡبُدُ ءَابَآؤُكُمۡ﴾) او مردی است که می‌خواهد شما را از آنچه پدرانتان پرستش می‌کرده‌اند باز دارد؛ یعنی این پیامبر که شما را به یگانه پرستی فرا می‌خواند، هدفش این است که سنّت‌ها و عادات پدرانتان را رها کنید؛ پدرانی که آنها را بزرگ می‌دارید و دنباله رو آنان می‌باشید. پس آنها حق را به خاطر تبعیت از روش گمراهان رد کردند و نپذیرفتند، و دلیل و شبهه‌ای برای این عمل خود ارائه ندادند. این چه دلیل و شبهه‌ای است که هنگامی که پیامبران برخی از گمراهان را به پیروی از حق دعوت نمودند ادعا کردند که این، راه برادران و نیاکانشان است؟! البته اگر دقت شود [به این نتیجه می‌رسیم] هرگاه حقی رد شده باشد، یگانه دلیلی که رد کنندگان به آن استناد کرده‌اند، اقوال و گفته‌های گمراهان از قبیل: مشرکان، دهری‌ها، فلاسفه و صابئان و ملحدین بوده است. و اینها الگوی هر کسی هستند که حق را نمی‌پذیرد، و تا قیامت این‌گونه است. مشرکین که کار پدرانشان را الگوی خود گرداندند و آن را وسیله‌ای برای دفع آنچه پیامبران آوردند قرار دادند، از حق انتقاد به عمل آوردند و به آن طعنه زدند، (﴿وَقَالُواْ مَا هَٰذَآ إِلَّآ إِفۡكٞ مُّفۡتَرٗى﴾) و گفتند: این قرآن، دروغی است که این مرد خودش آن را بر ساخته است. (﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لِلۡحَقِّ لَمَّا جَآءَهُمۡ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ مُّبِينٞ﴾) و کافران دربارۀ حق چون به آنان برسد می‌گویند: این جادویی است آشکار. و آنها این‌گونه حق را تکذیب می‌کردند و بی‌خردان را گول می‌زدند.
#
{44} ولمَّا بيَّن ما ردُّوا به الحقَّ، وأنَّها أقوالٌ دون مرتبة الشُّبهة، فضلاً أن تكون حجَّةً؛ ذكر أنَّهم وإنْ أراد أحدٌ أن يحتجَّ لهم؛ فإنَّهم لا مستند لهم ولا لهم شيءٌ يعتمدونَ عليه أصلاً، فقال: {وما آتَيْناهم من كتبٍ يدرسونَها}: حتى تكون عمدةً لهم، {وما أرسَلْنا إليهم قبلَكَ من نذيرٍ}: حتى يكونَ عندَهم من أقوالِهِ وأحوالِهِ ما يدفعون به ما جئتَهم به؛ فليس عندهم علمٌ ولا أثارَةٌ من علم.
(44) وقتی خداوند متعال دلایلی را بیان کرد که آنها برای رد کردن و نپذیرفتن حق ارائه دادند، فرمود: اینها حتی به عنوان شبهه نیز پذیرفته نمی‌شوند، گذشته از اینکه حجت و دلیل باشند، و فرمود: اگر آنها بخواهند حجت و دلیلی بیاورند، هیچ مستندی ندارند: (﴿وَمَآ ءَاتَيۡنَٰهُم مِّن كُتُبٖ يَدۡرُسُونَهَا﴾) و به آنان کتاب‌هایی نداده‌ایم تا آن را بخوانند و منبع استناد آنها باشند. (﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَآ إِلَيۡهِمۡ قَبۡلَكَ مِن نَّذِيرٖ﴾) و پیش از تو به سوی آنان هیچ هشدار دهنده‌ای نفرستادیم تا گفته‌ها و حالات او را برای خود دلیل قرار دهند، و آنچه را که تو آورده‌ای رد کنند. پس آنها دانشی ندارند.
#
{45} ثم خوَّفَهم ما فَعَلَ بالأمم المكذبين قبلَهم، فقال: {وكَذَّبَ الذين من قبلِهِم وما بَلَغوا}؛ أي: ما بلغ هؤلاء المخاطَبون {معشارَ ما آتَيْناهم فكذَّبوا}؛ أي: الأمم الذين من قبلهم {رسلي فكيف كان نكيرِ}؛ أي: إنكاري عليهم وعقوبتي إيَّاهم، قد أَعْلَمَنَا ما فَعَلَ بهم من النَّكال، وأنَّ منهم من أغرقه، ومنهم من أهلكه بالريح العقيم وبالصيحة وبالرجفة وبالخسف بالأرض وبإرسال الحاصِبِ من السماء؛ فاحذَروا يا هؤلاءِ المكذِّبون أن تدوموا على التكذيبِ، فيأخُذَكُم كما أخَذَ مَنْ قبلَكم ويصيبُكم ما أصابَهم.
(45) سپس خداوند آنها را از سرنوشت امّت‌های تکذیب کنندۀ قبل از اینها برحذر داشت و فرمود: (﴿وَكَذَّبَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَمَا بَلَغُواْ مِعۡشَارَ مَآ ءَاتَيۡنَٰهُمۡ﴾) و کسانی که پیش از آنان بودند آیات و کتاب‌های آسمانی را تکذیب کردند؛ و اینها که هم اکنون مورد خطاب هستند، به یک دهم قوت و قدرتی که به آنها داده بودیم نرسیده‌اند، (﴿فَكَذَّبُواْ رُسُلِيۖ فَكَيۡفَ كَانَ نَكِيرِ﴾) و آنها پیامبران مرا تکذیب کردند، پس بنگر که چگونه کیفرشان دادم. خداوند از کیفرهایی که به آنها داده ما را آگاه کرده است؛ برخی را غرق نمود، و برخی را با زمین لرزه هلاک کرد، و برخی از آنان را به وسیلۀ باد عقیم نابود کرد، و بعضی به وسیلۀ صدای تند و وحشتناک نابود گشتند، و برخی در دل زمین فرو رفتند، و برخی را نیز از آسمان سنگباران کرد. پس بپرهیزید ای تکذیب کنندگان از اینکه به تکذیب خود ادامه دهید که آنگاه خداوند شما را همان‌گونه کیفر می‌دهد و گرفتار عذاب می‌سازد که ملت‌های گذشته را کیفر داد.
: 46 - 50 #
{قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ (46) قُلْ مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ (47) قُلْ إِنَّ رَبِّي يَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَّامُ الْغُيُوبِ (48) قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا يُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا يُعِيدُ (49) قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّمَا أَضِلُّ عَلَى نَفْسِي وَإِنِ اهْتَدَيْتُ فَبِمَا يُوحِي إِلَيَّ رَبِّي إِنَّهُ سَمِيعٌ قَرِيبٌ (50)}.
قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِكُم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَّكُم بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ ؛ بگو : شما را به يک چيز اندرز مي دهم : يک يک و دو دو براي خدا قيام کنيد سپس بينديشيد ، تا بدانيد که در يار شما ديوانگيي نيست اوست که شما را از آمدن عذابي شديد مي ترساند. قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ؛ بگو : هر مزدي که از شما طلبيده ام ، از آن خودتان باد مزد من تنها برعهده خداست اوست که بر هر کاري ناظر است. قُلْ إِنَّ رَبِّي يَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَّامُ الْغُيُوبِ؛ بگو : پروردگار من الهامبخش سخن حق است داناي غيبهاست. قُلْ جَاء الْحَقُّ وَمَا يُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا يُعِيدُ؛ بگو : حق فراز آمد و باطل نماند و ياراي بازگشتنش نيست. قُلْ إِن ضَلَلْتُ فَإِنَّمَا أَضِلُّ عَلَى نَفْسِي وَإِنِ اهْتَدَيْتُ فَبِمَا يُوحِي إِلَيَّ رَبِّي إِنَّهُ سَمِيعٌ قَرِيبٌ؛ بگو : اگر، من گمراه شوم زيانش بر من است ، و اگر به راه هدايت روم بدان سبب است که پروردگار من به من وحي مي کند او شنوا و نزديک است.
#
{46} أي: {قل}: يا أيُّها الرسولُ لهؤلاء المكذِّبين المعاندين المتصدِّين لردِّ الحقِّ وتكذيبِهِ والقدح بِمَنْ جاء به: {إنَّما أعِظُكم بواحدةٍ}؛ أي: بخصلةٍ واحدةٍ أشيرُ عليكم بها وأنصحُ لكم في سلوكها، وهي طريقٌ نَصَفٌ، لست أدعوكم بها إلى اتِّباع قولي ولا إلى ترك قولِكُم من دون موجبٍ لذلك، وهي: {أن تقوموا للهِ مثنى وفرادى}؛ أي: تنهضوا بهمَّةٍ ونشاطٍ وقصدٍ لاتِّباع الصواب وإخلاصٍ لله مجتمعين ومتباحِثين في ذلك ومتناظرين وفرادى، كلُّ واحدٍ يخاطِبُ نفسَه بذلك؛ فإذا قُمتم لله مثنى وفرادى؛ استعملتُم فِكْرَكُم وأجَلْتُموه وتدبَّرْتُم أحوال رسولِكُم: هل هو مجنونٌ فيه صفاتُ المجانين من كلامِهِ وهيئتِهِ وصفتِهِ؟ أم هو نبيٌّ صادقٌ منذرٌ لكم ما يضرُّكم مما أمامكم من العذاب الشديد؟ فلو قبلوا هذه الموعظةَ واستعملوها؛ لتبيَّن لهم أكثر من غيرهم أنَّ رسول الله - صلى الله عليه وسلم - ليس بمجنونٍ؛ لأنَّ هيئاته ليست كهيئات المجانين في خنقهم واختلاجهم ونظرهم، بل هيئتُهُ أحسنُ الهيئات، وحركاتُهُ أجلُّ الحركات، وهو أكمل الخلق أدباً وسكينةً وتواضعاً ووقاراً، لا يكون إلاَّ لأرزن الرجال عقلاً. ثم إذا تأمَّلوا كلامَه الفصيحَ ولفظَه المليحَ وكلماتِهِ التي تملأ القلوب أمناً وإيماناً وتزكِّي النفوس وتطهِّرُ القلوب وتبعثُ على مكارم الأخلاق وتحثُّ على محاسن الشِّيَم وترهِّبُ عن مساوئ الأخلاق ورذائِلِها، إذا تكلَّم؛ رَمَقَتْهُ العيونُ هيبةً وإجلالاً وتعظيماً؛ فهل هذا يشبِهُ هَذَيان المجانين وعربَدَتَهم وكلامَهم الذي يشبِهُ أحوالَهم؟! فكلُّ من تدبَّر أحوالَه وقصده استعلام: هل هو رسولُ الله أم لا؟ سواء تفكَّر وحدَه أم معه غيرُهُ؛ جزم بأنه رسولُ الله حقًّا ونبيُّه صدقاً، خصوصاً المخاطبين، الذي هو صاحبُهم، يعرفون أول أمرِهِ وآخرَه.
(46) (﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَعِظُكُم بِوَٰحِدَةٍ﴾) ای پیامبر! به این تکذیب کنندگان که حق را تکذیب و آن را مورد عیب جویی قرار می‌دهند، و حامل آن را نیز طعنه می‌زنند، بگو: من شما را فقط به یک خصلت نصیحت می‌کنم، و شما را به آن راهنمایی می‌نمایم که آن را در پیش بگیرید؛ و آنچه شما را بدان می‌خوانم، راهی میانه و دادگرانه است؛ و شما را به این فرا نمی‌خوانم که از سخن من پیروی کنید. من نمی‌گویم گفتۀ خودتان را بدون سبب رها کنید، [بلکه از روی فکر و اندیشه از آن دست بردارید]. و آنچه شما را به آن فرا می‌خوانم این است: (﴿أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثۡنَىٰ وَفُرَٰدَىٰ﴾) که با همّت و نشاط و اراده، برای پیروی از حقیقت و درستی و یگانه پرستی به پا خیزید و با همدیگر بنشینید و در این باره به گفتگو بپردازید؛ و به تنهایی در این مورد فکر کنید، و هریک خویشتن را مورد خطاب قرار دهد. و به تنهایی یا دو نفر دو نفر برای خدا برخیزید، و اندیشۀ خود را به کار بندید، و در احوال پیامبرتان فکر کنید که آیا این پیامبر دیوانه است، و در سخن و هیئت و صفت او دیوانگی وجود دارد؟ یا اینکه او پیامبری راستگوست که شما را از آنچه به زیانتان است برحذر می‌دارد، و شما را از عذاب سختی که پیش رو دارید می‌ترساند؟ پس اگر کافران این موعظه و اندرز را پذیرفتند و آن را به کار گرفتند، برای آنها بیش از دیگران مشخص و روشن خواهد شد که پیامبر دیوانه نیست؛ چون هیئت او مانند هیئت دیوانگان نمی‌باشد، و مانند دیوانه‌ها حالت‌هایی چون خفگی و نگاه حیرت زده به او دست نمی‌دهد، بلکه او دارای بهترین حالت‌هاست، و حرکاتش بسیار بزرگوارانه می‌باشد، و او از همۀ مخلوقات از نظر ادب و وقار و فروتنی بالاتر و کامل‌تر است، و چنین ادب و وقاری جز شایستۀ مردان خردمند نمی‌باشد؛ و هرگاه آنها در سخنِ شیوا و فصیح او بنگرند، کلماتش را زیبا می‌یابند که دل‌ها را سرشار از آرامش و ایمان می‌نماید، و نفس‌ها را تزکیه و دل‌ها را پاک می‌گرداند؛ سخنانی که آدمی را به اخلاق نیک وا می‌دارد، و از زشتی‌ها دور می‌گرداند. و متوجه خواهند شد که سخنش آنچنان متین و شیرین است که از هیبت و بزرگداشت آن چشم‌ها به وی خیره می‌شوند. پس آیا این چنین سخنانی، با یاوه گویی و هذیان دیوانگان و عربده کشیدن آنها مشابهتی دارد؟! پس هر کس در حالات پیامبر تفکّر کند و هدفش این باشد که بداند آیا او پیامبر خداست یا نه -خواه این فرد به تنهایی یا به همراه کسی دیگر در این مورد بیندیشد- به یقین باور خواهد کرد که او پیامبر برحق و راستگوست، به ‌خصوص افرادی که مخاطب قرآن و همنشین پیامبر هستند، و از همه چیز او آگاه می‌باشند.
#
{47} وثَمَّ مانعٌ للنفوس آخرُ عن اتِّباع الداعي إلى الحقِّ، وهو أنه يأخذُ أموال مَن يستجيبُ له ويأخذُ أجرةً على دعوتِهِ، فبيَّن الله تعالى نزاهةَ رسوله عن هذا الأمر، فقال: {قل ما سألتُكُم من أجرٍ}؛ أي: على اتِّباعكم للحقِّ {فهو لكم}؛ أي: فأشهدكم أنَّ ذلك الأجر على التقدير أنَّه لكم. {إنْ أجرِيَ إلاَّ على الله وهو على كلِّ شيءٍ شهيدٌ}؛ أي: محيطٌ علمهُ بما أدعو إليه؛ فلو كنتُ كاذباً؛ لأخذني بعقوبته، وشهيدٌ أيضاً على أعمالِكم، سيحفظُها عليكم ثم يجازيكم بها.
(47) مانعی دیگر که سبب می‌شود مردم از دعوتگر حق پیروی نکنند آن است که دعوتگر اموال کسانی را بگیرد که دعوتش را می‌پذیرند، و پاداش و مزد دعوت خویش را از آنها طلب کند. پس خداوند پاک بودن پیامبرش را از چنین چیزی بیان نمود و فرمود: (﴿قُلۡ مَا سَأَلۡتُكُم مِّنۡ أَجۡرٖ﴾) بگو: در برابر پیروی نمودنتان از حق، پاداشی از شما نمی‌خواهم، (﴿فَهُوَ لَكُمۡ﴾) و اگر به فرض، از شما درخواست پاداش نیز کرده باشم، شما را شاهد می‌گیرم که آن را نمی‌خواهم و آن برای خودتان؛ چرا که (﴿إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٞ﴾) پاداش و مزد من بر عهدۀ خداوند است، و او به آنچه که به سوی آن فرا می‌خوانم کاملاً آگاه است. پس اگر من دروغ گفته باشم، او مرا کیفر خواهد داد. و نیز خداوند بر عمل شما گواه است، و آن را برایتان ثبت و ضبط می‌نماید، سپس شما را بر آن مجازات خواهد کرد.
#
{48} ولمَّا بيَّنَ البراهينَ الدالةَ على صحة الحقِّ وبطلان الباطل؛ أخبر تعالى أنَّ هذه سنَّتُه وعادته أن يَقْذِف بالحقِّ على الباطل فيدمَغَهُ فإذا هو زاهقٌ؛ لأنَّه بيَّن من الحقِّ في هذا الموضع وردَّ به أقوالَ المكذِّبين ما كان عبرةً للمعتبرين وآيةً للمتأملين؛ فإنَّك كما ترى كيف اضمحلَّتْ أقوالُ المكذِّبين، وتبيَّن كذِبُهم وعنادُهم، وظهر الحقُّ وسطع، وبطل الباطلُ وانقمعْ، وذلك بسبب بيان {عَلاَّم الغُيوبِ}، الذي يعلم ما تنطوي عليه القلوبُ من الوساوس والشُّبه، ويعلم ما يقابِلُ ذلك ويدفعُه من الحُجج، فيعلِّم بها عبادَه، ويبيِّنُها لهم.
(48) وقتی دلایلی را که بر صحت حق و پوچ بودن باطل دلالت می‌کنند بیان نمود، خبر داد که سنت و عادت الهی بر آن است که (﴿يَقۡذِفُ بِٱلۡحَقِّ﴾) حق را به ‌جان باطل ‌اندازد، و به وسیلۀ حق، باطل را در هم ‌شکند. حقی که در اینجا خداوند بیان نموده، و به وسیلۀ آن گفته‌های تکذیب‌کنندگان را رد کرده است، مایۀ عبرتی است برای عبرت آموزان، و نشانه‌ایست برای آنهایی که می‌اندیشند. و همان‌طور که می‌بینی، گفته‌های تکذیب‌کنندگان مضمحل گردید، و دروغ و عنادشان روشن شد، و حق آشکار گردید، و باطل از بین رفت، و این به‌خاطر بیان و روشنگری (﴿عَلَّٰمُ ٱلۡغُيُوبِ﴾) خداوندی است که دانای پنهانی‌هاست، و وسوسه‌ها و شبهاتی را که در دل‌هاست می‌داند، و حجت‌هایی را که به وسیلۀ آن با وسوسه‌ها و شبهات مقابله می‌شود می‌داند.
#
{49} ولهذا قال: {قل جاء الحقُّ}؛ أي: ظهر وبان وصار بمنزلة الشمس وظَهَرَ سلطانُه، {وما يُبدِئُ الباطل وما يعيدُ}؛ أي: اضمحلَّ وبطل أمرُه وذهب سلطانُه؛ فلا يُبدئ ولا يُعيدُ.
(49) پس بندگانش را به آن آگاه می‌نماید و برایشان بیان می‌دارد. (﴿قُلۡ جَآءَ ٱلۡحَقُّ﴾) بگو: حق آشکار و روشن گردیده و چون خورشید نمایان و روشن شده و قدرت آن آشکار شده است، (﴿وَمَا يُبۡدِئُ ٱلۡبَٰطِلُ وَمَا يُعِيدُ﴾) و باطل نابود گشته و از بین رفته، و قدرتش از هم پاشیده است؛ پس نمی‌تواند چیز جدیدی را آغاز نماید و گذشته را برگرداند.
#
{50} ولما تبيَّن الحقُّ بما دعا إليه الرسولُ، وكان المكذِّبونَ له يرمونَه بالضَّلال؛ أخبرهم بالحقِّ، ووضَّحه لهم وبيَّن لهم عَجْزَهُم عن مقاومتِهِ، وأخبرَهَم أنَّ رميَهم له بالضلال ليس بضائرٍ الحقَّ شيئاً ولا دافع ما جاء به، وأنَّه إنْ ضلَّ ـ وحاشاه من ذلك، لكن على سبيل التنزُّلِ في المجادلة ـ؛ فإنَّما يَضِلُّ على نفسِهِ؛ أي: ضلالُه قاصرٌ على نفسه، غيرُ متعدٍّ إلى غيرِهِ، {وإنِ اهتديتُ}: فليس ذلك من نفسي وحولي وقوَّتي، وإنَّما هدايتي بما {يوحي إليَّ ربي}: فهو مادة هدايتي؛ كما هو مادةُ هداية غيري؛ إنَّ ربِّي سميعٌ للأقوال والأصواتِ كلِّها، قريبٌ ممَّن دعاه وسأله وعَبَدَهُ.
(50) از آنجا که حق به سبب دعوت پیامبر روشن گردید، و کسانی که آن را تکذیب می‌کردند حق را به گمراهی متهم نمودند؛ خداوند آنها را از حق خبر داد و برایشان روشن گرداند، و ناتوانی آنها را از رویارویی با حق بیان داشت، و به آنها خبر داد که متهم کردن حق به گمراهی، زیانی به آن نمی‌رساند، و نمی‌تواند جلوی آنچه را که پیامبر آورده است بگیرد. و اگر پیامبر گمراه باشد ـ که ایشان بسی از این مسئله پاک و مبرّا هستند، اما بر سبیل تنزل در مجادله و مدارا با خصم ـ به زیان خودش گمراه می‌شود، و زیان آن فقط به خودش بر می‌گردد و به دیگران نمی‌رسد. (﴿وَإِنِ ٱهۡتَدَيۡتُ﴾) و اگر من راهیاب باشم، به قدرت و توان خودم نیست، بلکه هدایت من بدان سبب است که (﴿يُوحِيٓ إِلَيَّ رَبِّيٓ﴾) چیزهایی از پروردگارم به من وحی می‌گردد. پس جوهرۀ هدایت من، وحی الهی است، همان‌طور که محور هدایت دیگران نیز می‌باشد. بی‌گمان، پروردگارم، (﴿سَمِيعٞ قَرِيبٞ﴾) همۀ گفته‌ها و صداها را می‌شنود؛ و هر کس او را بخواند و از او بخواهد و وی را بندگی کند، او به وی نزدیک است.
: 51 - 54 #
{وَلَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ (51) وَقَالُوا آمَنَّا بِهِ وَأَنَّى لَهُمُ التَّنَاوُشُ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ (52) وَقَدْ كَفَرُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ وَيَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ (53) وَحِيلَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ مَا يَشْتَهُونَ كَمَا فُعِلَ بِأَشْيَاعِهِمْ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا فِي شَكٍّ مُرِيبٍ (54)}.
وَلَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَّكَانٍ قَرِيبٍ؛ اگر ببيني ، آنگاه که سخت بترسند و رهاييشان نباشد و از مکاني نزديک گرفتارشان سازند . وَقَالُوا آمَنَّا بِهِ وَأَنَّى لَهُمُ التَّنَاوُشُ مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ؛ گويند : اينک به رسول ايمان آورديم اما از آن جاي دور چسان به آن دست يابند ? وَقَدْ كَفَرُوا بِهِ مِن قَبْلُ وَيَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِن مَّكَانٍ بَعِيدٍ؛ پيش از اين به او کافر شده بودند و به گمان خويش به او تهمت مي زدند. وَحِيلَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ مَا يَشْتَهُونَ كَمَا فُعِلَ بِأَشْيَاعِهِم مِّن قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا فِي شَكٍّ مُّرِيبٍ؛ ميان آنها و آن آرزو که دارند جدايي افتاد همچنان که با ديگران که چنين مي انديشيدند و سخت در ترديد بودند ، نيز چنين شد.
#
{51} يقول تعالى: {ولو ترى}: أيُّها الرسولُ ومَنْ قام مقامَكَ حالَ هؤلاء المكذِّبين {إذْ فَزِعوا}: حين رأوا العذابَ وما أخبرتْهم به الرسلُ وما كذَّبوا به؛ لرأيتَ أمراً هائلاً ومنظراً مفظِعاً وحالةً منكرةً وشدَّةً شديدةً، وذلك حين يحقُّ عليهم العذابُ، وليس لهم عنه مهربٌ ولا فوتٌ، {وأخِذوا من مكانٍ قريبٍ}؛ أي: ليس بعيداً عن محلِّ العذاب، بل يُؤخَذون ثم يُقْذَفون في النار.
(51) خداوند متعال می‌فرماید: (﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ﴾) ای پیامبر! و ای کسی که در جای ایشان قرار گرفته‌ای! اگر حالت این تکذیب کنندگان را ببینی ـ (﴿إِذۡ فَزِعُواْ﴾) آنگاه که عذاب را، و آنچه را که پیامبران از آن خبر داده، و آنچه را که تکذیب کرده‌اند ببینند، به وحشت می‌افتند ـ حالتی وحشتناک و منظره‌ای هولناک را خواهی دید. و این زمانی است که به عذاب گرفتار می‌شوند. (﴿فَلَا فَوۡتَ﴾) پس آنها راه گریزی ندارند، (﴿وَأُخِذُواْ مِن مَّكَانٖ قَرِيبٖ﴾) و از مکانی نزدیک گرفتار می‌شوند؛ یعنی گرفتار شدنشان از محل عذاب دور نیست؛ بلکه آنها گرفته شده، سپس در آتش انداخته می‌شوند.
#
{52} {وقالوا}: في تلك الحال: آمنَّا باللهِ، وصدَّقْنا ما به كذَّبْنا، {و} لكنْ {أنَّى لهم التَّناوُشُ}؛ أي: تناولُ الإيمان، {من مكانٍ بعيدٍ}: قد حيل بينَهم وبينَه، وصار من الأمورِ المُحالة في هذه الحالة.
(52) (﴿وَقَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِهِۦ﴾) و در این حالت خواهند گفت: به خداوند ایمان آورده، و آنچه‌را که تکذیب کرده‌ایم تصدیق می‌کنیم. ولی (﴿وَأَنَّىٰ لَهُمُ ٱلتَّنَاوُشُ مِن مَّكَانِۢ بَعِيدٖ﴾) چگونه دسترسی به ایمان، از راهی دور ممکن است؟! فاصلۀ زیادی میان آنها و ایمان حایل گشته، و رسیدن به ایمان در آن حالت غیر ممکن است؛ و اگر آنها به موقع ایمان می‌آوردند، ایمانشان پذیرفته می‌شد. (﴿وَقَدۡ كَفَرُواْ بِهِۦ مِن قَبۡلُۖ وَيَقۡذِفُونَ﴾) ولی آنها پیش از این به آن کفر ورزیدند.
#
{53} فلو أنَّهم آمنوا وقتَ الإمكان؛ لكان إيمانُهم مقبولاً، ولكنَّهم {كفروا به من قبلُ ويَقْذِفُونَ}؛ أي: يرمون {بالغيبِ من مكانٍ بعيد}: بقذفهم الباطل لِيُدْحِضوا به الحقَّ، ولكن لا سبيل إلى ذلك؛ كما لا سبيل للرامي من مكانٍ بعيد إلى إصابةِ الغرضِ؛ فكذلك الباطلُ من المُحال أن يغلبَ الحقَّ أو يدفَعَه، وإنَّما يكون له صولةٌ وقتَ غفلةِ الحقِّ عنه، فإذا برزَ الحقُّ وقاوم الباطلَ؛ قمعه.
(53) ((بِٱلۡغَيۡبِ مِن مَّكَانِۢ بَعِيدٖ﴾) و از مکانی دور، غیب را با باطل خود هدف قرار می‌دهند تا حق را نابود کنند؛ اما راهی برای رسیدن به این هدف نیست، همان‌طور که فردی که از دور تیر اندازی می‌کند، به هدف نمی‌زند. پس امکان ندارد که باطل بر حق چیره شود یا آن را دور نماید، بلکه باطل زمانی قدرت خواهد داشت که حق در میان نباشد؛ اما هر گاه حق آشکار گردد و به مقابلۀ با باطل بپردازد، آن را نابود و ریشه‌کن خواهد کرد.
#
{54} {وحِيل بينَهم وبينَ ما يَشْتهونَ}: من الشهواتِ واللَّذَّاتِ والأولاد والأموال والخدم والجنودِ، قد انفردوا بأعمالِهِم، وجاؤوا فرادى كما خُلِقوا وتَركَوا ما خُوِّلوا وراءَ ظهورهم، {كما فعل بأشياعِهِم}: من الأمم السابقين حين جاءهم الهلاك حيل بينَهم وبينَ ما يشتهون. {إنَّهم كانوا في شكٍّ مريبٍ}؛ أي: مُحْدِث الرِّيبة وقلق القلب؛ فلذلك لم يؤمِنوا، ولم يعتَبوا حين استُعْتِبوا.
(54) (﴿وَحِيلَ بَيۡنَهُمۡ وَبَيۡنَ مَا يَشۡتَهُونَ﴾) و میان آنها و لذت‌هایی که می‌خواستند، و فرزندان و اموال و لشکریانشان جدایی افکنده شد؛ و آنها با اعمال خود تنها می‌مانند، همان‌طور که تنهایی به دنیا آمدند، و نعمت‌هایی را که به آنان داده شده بود پشت سر خود می‌گذارند. (﴿كَمَا فُعِلَ بِأَشۡيَاعِهِم مِّن قَبۡلُ﴾) همان‌طور که با امّت‌های گذشته -بدانگاه که هلاک شدند- چنین عمل گردید؛ و میان آنها و آنچه دوست داشتند، جدایی افکنده شد. (﴿إِنَّهُمۡ كَانُواْ فِي شَكّٖ مُّرِيبِۢ﴾) بدون شک، آنها در شکی بزرگ بودند که همواره در دل‌هایشان اضطراب و تردید را به وجود می‌آورد. پس ایمان نیاوردند و بر نگشتند آنگاه که از آنها خواسته شد از بدی‌ها برگردند و توبه نمایند.
پایان تفسیر سوره سبأ. شکر و سپاس و منت و فضل برای خداست؛ اوست یاری رسان؛ بر او باید توکل نمود و به او تکیه و اعتماد داشت.