مدني و 73 آيه است.
بسم الله الرحمن الرحيم
{يَاأَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا (1) وَاتَّبِعْ مَا يُوحَى إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا (2) وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلًا (3)}
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا؛ اي پيامبر ، از خدا بترس و از کافران و، منافقان اطاعت مکن زيرا خداداناو حکيم است.
وَاتَّبِعْ مَا يُوحَى إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا؛ از هر چه از پروردگارت به تو وحي مي شود اطاعت کن زيرا خدا بدآنچه مي کنيد آگاه است.
وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلًا؛ و بر خدا توکل کن ، زيرا خدا کارسازي را بسنده است.
#
{1 ـ 2} أي: يا أيُّها الذي منَّ اللهُ عليه بالنبوَّة واختصَّه بوحيه وفضَّله على سائر الخلق! اشكُرْ نعمة ربِّك عليك باستعمال تَقْواه التي أنت أولى بها من غيرك، والذي يجب عليك منها أعظم من سواك؛ فامتثلْ أوامره ونواهِيَه، وبلِّغْ رسالاته، وأدِّ إلى عبادِهِ وَحْيَهُ، وابذُلِ النصيحةَ للخَلْق، ولا يَصُدَّنَّكَ عن هذا المقصود صادٌّ ولا يردُّك عنه رادٌّ، فلا تُطِع كلَّ كافرٍ قد أظهر العداوة لله ولرسوله ، ولا منافق قد استبطنَ التكذيبَ والكفرَ وأظهر ضدَّه؛ فهؤلاء هم الأعداء على الحقيقة؛ فلا تُطِعْهُم في بعض الأمور التي تنقُضُ التقوى وتناقِضُها، ولا تتَّبِعْ أهواءهم؛ يضلُّوك عن الصواب. {و} لكن {اتَّبِعْ ما يُوحى إليكَ من ربِّكَ}: فإنَّه هو الهدى والرحمة، وارجُ بذلك ثواب ربِّك؛ فإنه {بما تعملون خبيراً}: يجازيكم بحسب ما يَعْلَمُهُ منكم من الخير والشرِّ.
(1 - 2) ای کسی که خداوند با دادن نعمت پیامبری بر تو منّت نهاده، و تو را به وحی خویش اختصاص داده، و بر همۀ مردم برتری داده است! تقوا و پرهیزگاری را پیشه کن که تو از دیگران بیشتر باید پرهیزگار باشی، و وظیفۀ تو در این باره از دیگران بیشتر و بزرگتر است. پس شکر نعمتهای خداوند را بگزار، و از اوامر او اطاعت کن؛ و از آنچه نهی کرده است بپرهیز؛ و پیامهای خدا را برسان و وحی خدا را به بندگان ابلاغ کن، و خیرخواه مردم باش؛ و آنها را پند ده؛ و هیچ چیزی تو را از این هدف باز ندارد. پس، از هیچ کافری که با خدا و پیامبرش اظهار دشمنی میکند، و از هیچ منافقی که کفر و تکذیب را در درون خود پنهان مینماید و به ظاهر چیزی دیگر میگوید، اطاعت مکن؛ اینها در حقیقت دشمن تو هستند. پس در هیچ کاری از آنها پیروی مکن که پیروی از آنها آفت تقواست، و با تقوا متضاد است. و از خواستها و امیال آنان اطاعت مکن که تو را از راه درست منحرف و گمراه میسازند. (
﴿وَٱتَّبِعۡ مَا يُوحَىٰٓ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ﴾) بلکه از چیزی پیروی کن که از سوی پروردگارت به تو وحی میشود؛ زیرا آنچه از جانب خدا به تو وحی میگردد، هدایت و رحمت است، و با این کار به پاداش پروردگارت امیدوار باش. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٗا﴾) بیگمان خداوند از کارهایتان آگاه است، و شما را طبق اعمال خوب و بدتان سزا و جزا خواهد داد. چنانچه به دلت خطور کرد که اگر از خواستهای گمراه کنندۀ آنها پیروی نکنی از جانب آنان زیانی به تو میرسد، و یا کمبودی در هدایت مردم به وجود خواهد آمد، این را از خود دور کن و از توکل مدد بگیر که با چنین افکاری مقاومت خواهد کرد، و بر خداوند توکل نما، و بدان که سود و زیان و مرگ و زندگی را در اختیار نداری و همه به دست خداست، تا بدین گونه از شر آنها در امان بمانی، و دینی که بدان دستور داده شدهای برپا گردد.
#
{3} فإنْ وقع في قلبِك أنَّك إن لم تُطِعْهم في أهوائهم المضلَّة؛ حصل عليك منهم ضررٌ، أو حصل نقصٌ في هداية الخلق؛ فادفَعْ ذلك عن نفسك، واستعملْ ما يقاوِمُه ويقاوِمُ غيره، وهو التوكُّل على الله؛ بأن تعتمدَ على ربِّك اعتماد مَنْ لا يملِكُ لنفسه ضرًّا ولا نفعاً ولا موتاً ولا حياةً ولا نشوراً في سلامتك من شرِّهم وفي إقامة الدين الذي أمرتَ به، وثِقْ بالله في حُصول ذلك الأمر على أيِّ حال كان.
{وكفى بالله وكيلاً}: تُوكلُ إليه الأمور، فيقوم بها وبما هو أصلحُ للعبد، وذلك لعلمِهِ بمصالح عبدِهِ من حيث لا يعلمُ العبدُ، وقدرتِهِ على إيصالها إليه من حيث لا يقدر عليها العبدُ، وأنَّه أرحم بعبده من نفسه ومن والديه وأرأفُ به من كلِّ أحدٍ، خصوصاً خواصَّ عبيده، الذين لم يزل يربِّيهم ببرِّه ويدرُّ عليهم بركاتِهِ الظاهرةَ والباطنةَ، خصوصاً وقد أمَرَهُ بإلقاء أموره إليه، ووعَدَه أن يقوم بها؛ فهناك لا تسأل عن كلِّ أمرٍ يتيسَّر، وصعب يتسهَّل ، وخطوبٍ تهون، وكروبٍ تزول، وأحوال وحوائج تُقضى، وبركاتٍ تنزل، ونِقَم تُدْفَع، وشرورٍ تُرفع. وهناك ترى العبد، الضعيفَ الذي فوَّضَ أمره لسيِّده قد قام بأمورٍ لا تقوم بها أمَّة من الناس، وقد سهَّل الله عليه ما كان يصعُبُ على فحول الرجال. وبالله المستعان.
(3) و برای نیل به این هدف به خدا اعتماد کن. (
﴿وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَكِيلٗا﴾) و کافی است که خداوند کارساز باشد. پس کارها به او سپرده میشود، و او آنها را سامان میدهد، آن گونه که به مصلحت بنده است؛ چون خداوند مصالح بندهاش را بهتر میداند، و خداوند میتواند این منافع را به بنده برساند طوری که بنده نمیتواند آن را برای خود فراهم نماید. و او برای بنده، از خود او و از پدر و مادرش و از هرکسی دیگر مهربانتر است. به ویژه خداوند با بندگان خاص خودش بسیار مهربان است؛ بندگانی که خداوند همواره آنها را با احسان خویش پرورش میدهد، و برکات ظاهری و باطنی را به سوی آنها گسیل میدارد. به خصوص اینکه دستور داده است تا بنده کارهایش را به خدا بسپارد، و وعده داده است که آن را درست خواهد کرد.و اینجاست که هر کاری آسان، و هر دشواری سهل میگردد، و مشکلات از بین میروند، و نیازها برطرف میشوند، و برکتها فرود میآیند، و عذابها دور و شرها رفع میشوند. و بندۀ ضعیفی را بنگر که کارش را به پروردگار و مولایش میسپارد! کارهایی انجام میدهد که گروه بزرگی از مردم نمیتوانند آن را انجام دهند، و خداوند این کار را برای او آسان میکند که انجام آن بر مردان قوی هم دشوار میآید.
{مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَكُمُ اللَّائِي تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِكُمْ وَمَا جَعَلَ أَدْعِيَاءَكُمْ أَبْنَاءَكُمْ ذَلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْوَاهِكُمْ وَاللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ (4) ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آبَاءَهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ وَمَوَالِيكُمْ وَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ فِيمَا أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَلَكِنْ مَا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا (5)}
مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَكُمُ اللَّائِي تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِكُمْ وَمَا جَعَلَ أَدْعِيَاءكُمْ أَبْنَاءكُمْ ذَلِكُمْ قَوْلُكُم بِأَفْوَاهِكُمْ وَاللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ ؛ خدا در درون هيچ مردي دو قلب ننهاده است و زنانتان را که مادر خود مي ، خوانيد مادرتان قرار نداد و فرزند خواندگانتان را فرزندانتان نساخت اينها چيزهايي است که به زبان مي گوييد و سخن حق از آن خداست و اوست که راه را مي نمايد.
ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ فَإِن لَّمْ تَعْلَمُوا آبَاءهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ وَمَوَالِيكُمْ وَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ فِيمَا أَخْطَأْتُم بِهِ وَلَكِن مَّا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا ؛ پسر خواندگان را به نام پدرشان بخوانيد که در نزد خدا منصفانه تر است ، اگر پدرشان را نمي شناسيد ، برادران ديني و موالي شما باشند اگر پيش از اين خطايي کرده ايد باکي نيست ، مگر آنکه به قصد دل کنيد و خدا آمرزنده و مهربان است.
#
{4} يعاتِبُ تعالى عبادَه عن التكلُّم بما لا حقيقةَ له من الأقوال، ولم يجعلْه الله تعالى كما قالوا؛ فإنَّ ذلك القول منكم كذبٌ وزورٌ يترتَّب عليه منكراتٌ من الشرع، وهذه قاعدةٌ عامةٌ في التكلُّم في كلِّ شيء والإخبار بوقوع ووجود ما لَمْ يَجْعَلْه الله تعالى، ولكن خصَّ هذه الأشياء المذكورة لوقوعها وشدة الحاجة إلى بيانها، فقال: {ما جَعَلَ الله لرجل مِن قَلْبَيْنِ في جَوْفِهِ}: هذا لا يوجد؛ فإيَّاكم أن تقولوا عن أحدٍ: إنَّ له قلبينِ في جوفه، فتكونوا كاذبين على الخلقة الإلهية، {وما جعل أزواجَكم اللاَّئي تظاهِرون منهنَّ}: بأن يقولَ أحدكم لزوجتِهِ أنتِ عليَّ كظهر أمي أو كأمي؛ فما جعلهنَّ الله {أمَّهاتِكم}: أمُّك مَنْ وَلَدَتْكَ وصارتْ أعظم النساءِ عليك حرمةً وتحريماً، وزوجتُك أحلُّ النساء لك؛ فكيف تشبِّه أحد المتناقضين بالآخر؟! هذا أمرٌ لا يجوز؛ كما قال تعالى: {الذين يُظاهِرون منكم مِن نسائِهِم ما هنَّ أمَّهاتِهم إنْ أمهاتُهم إلا اللاَّئي وَلَدْنَهُمْ وإنَّهم ليقولون مُنكراً من القول وزوراً}.
{وما جَعَلَ أدْعِياءَكم أبناءَكم}: والأدعياء: الولد الذي كان الرجل يدَّعيه وهو ليس له، أو يُدعى إليه بسبب تبنِّيه إيَّاه؛ كما كان الأمر في الجاهلية وأول الإسلام، فأراد الله تعالى أن يُبْطِلَه ويزيلَه، فقدَّم بين يدي ذلك بيانَ قُبحه، وأنَّه باطلٌ وكذبٌ، وكل باطلٍ وكذبٍ لا يوجد في شرع الله ولا يتَّصف به عبادُ الله، يقول تعالى: فالله لم يجعل الأدعياءَ الذين تَدَّعونَهم أو يُدعونَ إليكم أبناءكم؛ فإنَّ أبناءكم في الحقيقة مَنْ وَلَدْتُموهم وكانوا منكم، وأمَّا هؤلاء الأدعياء من غيركم؛ فلا جعل الله هذا كهذا، {ذلكم}: القول الذي تقولون في الدَّعِيِّ: إنَّه ابنُ فلان الذي ادَّعاه، أو والده فلان، {قولُكم بأفواهِكم}؛ أي: قولٌ لا حقيقةَ له ولا معنى له، {واللهُ يقولُ الحقَّ}؛ أي: اليقين والصدق؛ فلذلك أمركم باتِّباعه على قوله وشرعِهِ؛ فقولُه حقٌّ، وشرعُهُ حقٌّ، والأقوال والأفعال الباطلة لا تُنسب إليه بوجه من الوجوه، وليست من هدايته؛ لأنه لا يَهْدي إلاَّ إلى السبيل المستقيمة والطرق الصادقة، وإنْ كان ذلك واقعاً بمشيئتِهِ؛ فمشيئته عامَّةٌ لكلِّ ما وجد من خيرٍ وشرٍّ.
(4) خداوند بندگانش را بهخاطر گفتن سخنانی سرزنش میکند که حقیقت ندارد، و خداوند آن گونه که آنها میگویند آن را قرار نداده است. و سخن آنها دروغ است، و منکراتی شرعی بر آن مترتب میشود. و این قاعدهای کلی است در مورد سخن گفتن دربارۀ هر چیزی، و خبر دادن از چیزی که خداوند آن را مقرر نکرده است. پس این گفتارها را به طور ویژه بیان کرد، چون این گفتارها در محاورات مردم به کار رفته، و به شدت به بیان و توضیح آن نیاز است.
پس فرمود: (
﴿مَّا جَعَلَ ٱللَّهُ لِرَجُلٖ مِّن قَلۡبَيۡنِ فِي جَوۡفِهِۦ﴾)خداوند در درون هیچ کس دو دل ننهاده است، و چنین چیزی وجود ندارد. پس بپرهیزید از اینکه در مورد کسی بگویید که در وجودش دو دل دارد؛ چون اگر چنین سخنی بگویید، دروغی به آفرینش الهی نسبت دادهاید. (
﴿وَمَا جَعَلَ أَزۡوَٰجَكُمُ ٱلَّٰٓـِٔي تُظَٰهِرُونَ مِنۡهُنَّ أُمَّهَٰتِكُمۡ﴾) و اینکه به همسرانتان بگویید
«پشت شما همچون پشت مادرم است.» یا بگوید:
«شما [برای من] همچون مادرم هستی.» با چنین سخنی زنانتان به منزلۀ مادرانتان قرار نمیگیرند؛ چراکه مادر انسان کسی است که او را به دنیا آورده، و حرمت او از همۀ زنان بیشتر است، و همسرت از همۀ زنان دنیا برایت حلالتر میباشد. پس چگونه دو چیز متضاد را با همدیگر تشبیه میکنید؟! این جایز نیست،
همان گونه که خداوند متعال میفرماید: ﴿ٱلَّذِينَ يُظَٰهِرُونَ مِنكُم مِّن نِّسَآئِهِم مَّا هُنَّ أُمَّهَٰتِهِمۡۖ إِنۡ أُمَّهَٰتُهُمۡ إِلَّا ٱلَّٰٓـِٔي وَلَدۡنَهُمۡۚ وَإِنَّهُمۡ لَيَقُولُونَ مُنكَرٗا مِّنَ ٱلۡقَوۡلِ وَزُورٗا﴾ کسانی از شما که
«ظهار» میکنند [و به زنان خود میگویند:
«پشت شما همچون پشت مادرانمان است» بدانید که] زنانشان مادرانشان نیستند، مادران آنها فقط زنانی هستند که آنها را به دنیا آوردهاند، و آنان سخنی زشت و دروغ بر زبان میآورند. (
﴿وَمَا جَعَلَ أَدۡعِيَآءَكُمۡ أَبۡنَآءَكُمۡ﴾) و پسر خواندگانتان را پسران شما نگردانده است. پسر خوانده؛ کسی است که فرد ادعا میکند فرزند اوست یا به او نسبت داده میشود، چرا که آن را به فرزندی گرفته است. در دوران جاهلیت و صدر اسلام چنین بود. خداوند خواست این باور را باطل نماید، بنابراین پیش از اینکه این امر را باطل کند،
زشتی آن را بیان کرد و فرمود: این چیزی باطل و دروغ است، و چیزی که در شریعت و آیین الهی وجودی نداشته باشد، بندگان خدا نباید بدان متصف گردند. بنا بر فرمودۀ الهی، پسر خواندگانتان که آنها را فرزند خود میخوانید، و یا به شما نسبت داده میشوند، فرزندان حقیقی شما نیستند؛ فرزندان شما در حقیقت کسانی هستند که از شما به دنیا آمدهاند، اما این پسرخواندگان از آنِ دیگران هستند، و خداوند پسر خوانده را مانند پسر حقیقی قرار نداده است. (
﴿ذَٰلِكُمۡ قَوۡلُكُم بِأَفۡوَٰهِكُمۡ﴾) آنچه میگویید که این فرزند فلانی است یا پدرش فلانی است، سخنی است که با زبانتان میگویید و حقیقت ندارد. (
﴿وَٱللَّهُ يَقُولُ ٱلۡحَقَّ﴾) و خداوند سخن حق و راست میگوید، بنابراین شما را فرمان داده است تا از گفته و آیین او پیروی کنید. و سخن خدا، حق و شریعت و آیین الهی راست است؛ و گفتهها و کارهای باطل به هیچ صورت به خداوند نسبت داده نمیشود و از رهنمودهای الهی نیست؛ چون خداوند جز به راه راست هدایت نمیکند، گرچه این کارها طبق مشیت و خواست او انجام میشود؛ زیرا همۀ کارهای خوب و بد به مشیت و خواست او انجام میگیرد.
#
{5} ثم صرح لهم بترك الحالة الأولى المتضمِّنة للقول الباطل، فقال: {ادْعوهُم}؛ أي: الأدعياء {لآبائِهِم}: الذين ولدوهم {هو أقسطُ عند الله}؛ أي: أعدلُ وأقوم وأهدى، {فإن لم تَعلَموا آباءَهم}: الحقيقيين {فإخوانكم في الدين وَمَواليكُم}؛ أي: إخوتكم في دين الله ومواليكم في ذلك؛ فادْعوهم بالأخوة الإيمانيَّة الصادقة والموالاة على ذلك؛ فترك الدعوة إلى من تبنَّاهم حَتْمٌ لا يجوز فعلها، وأما دعاؤهم لآبائهم؛ فإنْ علموا؛ دعوا إليهم، وإن لم يعلموا؛ اقتُصِر على ما يُعْلَمُ منهم، وهو أخوة الدين والموالاة؛ فلا تظنُّوا أنَّ حالة عدم علمكم بآبائهم عذرٌ في دعوتهم إلى مَن تبنَّاهم؛ لأن المحذور لا يزول بذلك.
{وليس عليكم جُناحٌ فيما أخطأتُم به}: بأنْ سَبَقَ على لسان أحدِكم دعوتُهُ إلى مَنْ تبنَّاه؛ فهذا غير مؤاخذٍ به، أو علم أبوه ظاهراً فدعوتُموه إليه، وهو في الباطن غير أبيه ؛ فليس عليكم في ذلك حَرَجٌ إذا كان خطأ. {ولكنْ} يؤاخِذُكُم بما تعمَّدَتْ قلوبُكُم من الكلام بما لا يجوزُ. {وكان الله غفوراً رحيماً}: غفر لكم ورحمكم؛ حيث لم يعاقِبْكم بما سَلَفَ، وسمح لكم بما أخطأتُم به، ورحِمَكُم؛ حيث بين لكم أحكامَه التي تُصْلِحُ دينَكم ودُنياكم؛ فله الحمد تعالى.
(5) سپس تصریح نمود که بهتر آن است گفتۀ باطل را ترک کنید.
بنابراین فرمود: (
﴿ٱدۡعُوهُمۡ لِأٓبَآئِهِمۡ هُوَ أَقۡسَطُ عِندَ ٱللَّهِ﴾) پسرخواندگان را به پدران حقیقیشان نسبت دهید، این دادگرانهتر و بهتر است. (
﴿فَإِن لَّمۡ تَعۡلَمُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ﴾) پس اگر پدران حقیقی آنها را نشناختید، (
﴿فَإِخۡوَٰنُكُمۡ فِي ٱلدِّينِ وَمَوَٰلِيكُمۡ﴾) برادران دینی شما هستند، و دوستان شما میباشند، پس آنان را به برادری ایمانی و محبت راستین بخوانید. و نباید آنها را به کسانی نسبت دهید که آنان را فرزند خواندۀ خود قرار دادهاند. پس اگر پدرانشان را بشناسند، آنان را به آنها نسبت میدهند؛ و اگر آنها را نشناسند، به چیزی که دربارۀ آنان میدانند اکتفا میکنند، و آن عبارت است از برادریِ دینی و دوستی با آنان. پس گمان مبرید که اگر پدران آنها را نشناسید، این برایتان عذری شمرده میشود و میتوانید آنها را به کسانی نسبت دهید که آنها را پسر خواندۀ خود قرار دادهاند. (
﴿وَلَيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٞ فِيمَآ أَخۡطَأۡتُم بِهِۦ﴾) و اگر اشتباه کردید و بر اثر لغزشِ زبان، آنها را به کسانی نسبت دادید که پدرخواندهشان میباشند، گناهی بر شما نیست؛ و نیز اگر آنها را به کسانی نسبت دادید که ظاهراً پدرشان میباشند اما در حقیقت پدرشان نیستند، گناهی بر شما نیست. (
﴿وَلَٰكِن مَّا تَعَمَّدَتۡ قُلُوبُكُمۡ﴾) و لیکن خداوند شما را بر چیزی مؤاخذه میکند که دلهای شما قصد آن را میکند، و از روی عمد سخنی بر زبان آورید که جایز نیست. (
﴿وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمًا﴾) و خداوند آمرزندۀ مهربان است، و شما را میبخشید و بر شما رحم مینمود؛ زیرا بر اساس گذشته، شما را مورد عقاب قرار نداد؛ و از خطایی که مرتکب آن شدید، چشم پوشی نمود، و به شما رحم نمود؛ زیرا احکام و دستورات خود را که سبب بهبودی دین و دنیای شما میباشد، برایتان بیان نمود، پس سپاس برای خداوند متعال.
{النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِيَائِكُمْ مَعْرُوفًا كَانَ ذَلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا (6)}.
النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُوْلُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَن تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِيَائِكُم مَّعْرُوفًا كَانَ ذَلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا ؛ پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاتر است و زنانش مادران مؤمنان هستند و در کتاب خدا خويشاونداني نسبي از مؤمنان و مهاجران به يکديگر سزاوارترند، مگر آنکه بخواهيد به يکي از دوستان خود نيکي کنيد و اين حکم در کتاب خدا مکتوب است.
#
{6} يخبر تعالى المؤمنين خبراً يعرِفون به حالة الرسول - صلى الله عليه وسلم - ومرتَبَتَه، فيعامِلونه يمقتضى تلك الحالة، فقال: {النبيُّ أولى بالمؤمنين من أنفُسِهم}: أقرب ما للإنسان وأولى ما له نفسُه؛ فالرسولُ أولى به من نفسِهِ؛ لأنَّه عليه الصلاة والسلام بَذَلَ لهم من النُّصح والشفقة والرأفة ما كان به أرحم الخلق وأرأفهم؛ فرسولُ الله أعظمُ الخلق مِنَّةً عليهم من كلِّ أحدٍ؛ فإنَّه لم يصل إليهم مثقالُ ذرَّةٍ من الخير ولا اندفَعَ عنهم مثقالُ ذرَّةٍ من الشرِّ إلاَّ على يديه وبسببه؛ فلذلك وجب عليهم إذا تعارض مرادُ النفس أو مرادُ أحدٍ من الناس مع مرادِ الرسول أنْ يقدم مراد الرسول، وأنْ لا يعارِضَ قول الرسول بقول أحدٍ كائناً ما كان، وأنْ يَفْدوه بأنفسهم وأموالهم وأولادهم، ويقدِّموا محبَّته على محبة الخلقِ كلِّهم، وألاَّ يقولوا حتى يقولَ، ولا يتقدَّموا بين يديه، وهو - صلى الله عليه وسلم - أبٌ للمؤمنين؛ كما في قراءة بعضِ الصحابة يربِّيهم كما يربِّي الوالدُ أولاده، فترتَّب على هذه الأبوَّة أنْ كان نساؤه أمهاتِهِم؛ أي: في الحرمة والاحترام والإكرام، لا في الخلوة والمحرميَّة، وكأنَّ هذا مقدِّمة لما سيأتي في قصة زيد بن حارثة، الذي كان يُدْعى قبلُ زيد بن محمد، حتى أنزل الله: {ما كانَ محمدٌ أبا أحدٍ من رجالِكم}، فقطع نَسَبَه وانتسابَه منه.
فأخبر في هذه الآية أنَّ المؤمنين كلَّهم أولادٌ للرسول؛ فلا مزيَّة لأحدٍ عن أحدٍ، وإن انقطعَ عن أحدِهم انتسابُ الدعوة؛ فإنَّ النسبَ الإيمانيَّ لم ينقطعْ عنه؛ فلا يحزنْ ولا يأسفْ، وترتَّب على أنَّ زوجات الرسول أمهاتُ المؤمنين: أنَّهنَّ لا يحللنَ لأحدٍ من بعده؛ كما سيصرّح بذلك، ولا يحلُّ لكم أن تَنْكِحوا أزواجَه من بعدِهِ أبدا.
{وأولو الأرحام}؛ أي: الأقارب قَرُبوا أو بعدوا {بعضُهم أولى ببعضٍ في كتاب الله}؛ أي: في حكمه، فيرثُ بعضُهم بعضاً ويبرُّ بعضُهم بعضاً؛ فهم أولى من الحلف والنصرة، والأدعياءُ الذين كانوا من قبلُ يرثون بهذه الأسباب دون ذوي الأرحام، فقطع تعالى التوارُثَ بذلك، وجعله للأقارب لطفاً منه وحكمةً؛ فإنَّ الأمر لو استمرَّ على العادة السابقة؛ لحصل من الفساد والشرِّ والتحيُّل لحرمان الأقارب من الميراث شيءٌ كثيرٌ، {من المؤمنينَ والمهاجرينَ}؛ أي: سواء كان الأقاربُ مؤمنين مهاجرين أو غيرَ مهاجرين؛ فإنَّ ذوي الأرحام مقدَّمون في ذلك. وهذه الآية حجَّة على ولاية ذوي الأرحام في جميع الولايات؛ كولاية النكاح والمال وغير ذلك، {إلاَّ أن تَفْعَلوا إلى أوليائِكُم معروفاً}؛ أي: ليس لهم حقٌّ مفروضٌ، وإنَّما هو بإرادتِكم، إنْ شئتُم أن تتبرَّعوا لهم تبرُّعاً وتُعطوهم معروفاً منكم، {كان}: ذلك الحكم المذكور {في الكتابِ مسطوراً}؛ أي: قد سُطِرَ وكُتبَ وقدَّره الله؛ فلا بدَّ من نفوذه.
(6) خداوند متعال مؤمنان را از مقام و جایگاه پیامبر آگاه میسازد تا رفتارشان با پیامبر متناسب با جایگاه او باشد.
پس فرمود: (
﴿ٱلنَّبِيُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡ﴾) پیامبر از خود مؤمنان نسبت به آنها اولویت بیشتری دارد. نزدیکترین چیز به انسان، خودش میباشد که از همه کس نسبت به خودش سزاوارتر است. اما پیامبر از خود مؤمن نسبت به او سزاوارتر میباشد، چون ایشان صلی الله علیه وسلم چنان خیرخواه و دلسوز مؤمنان و با آنها مهربان بود که از همۀ مردم نسبت به آنها مهربانتر بود. پس پیامبر از همۀ مردم بر آنها منت بیشتر و بزرگتری دارد؛ و کوچکترین خیری به مؤمنان نرسیده و کوچکترین شری از آنها دور نشده مگر به سبب وجود مبارک پیامبر صلی الله علیه وسلم . بنابراین بر مؤمنان واجب است هرگاه خواستۀ خودشان یا خواستۀ یکی از مردم با خواستۀ پیامبر تقابل پیدا کرد که خواستۀ پیامبر را مقدم بدارند؛ و نباید بهخاطر سخن کسی، با سخن و گفتۀ پیامبر مخالفت شود، آن کس هر کس که باشد! و مؤمنان باید جان و مال و فرزندانشان را فدای پیامبر صلی الله علیه وسلم کنند، و محبت او را بر محبت تمام خلق مقدم بدارند، و تا او سخن نگفته است سخنی نگویند و از او جلو نیفتند. او صلی الله علیه وسلم پدر مؤمنان است همانطور که در گفتار بعضی از اصحاب آمده است که پیامبر آنها را تربیت مینمایند، آنچنانکه پدر فرزندانش را تربیت میکند. پس وقتی او پدر مؤمنان است، همسرانش نیز مادران آنها هستند؛ یعنی ازدواج با زنان پیامبر حرام است؛ و همانند مادر، مورد احترام و بزرگداشت قرار میگیرند؛ اما مانند مادر محرم نیستند که کسی بتواند به تنهایی با آنها بنشیند. و این مقدمهای بود برای مطلبی که در داستان زید بن حارثه بیان خواهد شد.
زید قبلاً به پیامبر نسبت داده شده و گفته میشد: «زید بن محمد» [زید پسر محمد]،
تا اینکه خداوند آیه نازل کرد و فرمود: ﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِكُمۡ﴾ محمد پدر هیچ یک از مردانتان نیست. پس خداوند نسبت و انتساب زید را به پیامبر مردود اعلام کرد.
[خداوند] در این آیه خبر داده است که مؤمنان همه فرزندان پیامبر هستند، و هیچ کدام از آنان مزیتی بر دیگری ندارد، گرچه انتساب دعوت و فراخوانی پیامبر از یکی از آنان قطع شده باشد، چراکه نسبت ایمانی او قطع نشده است. بنابراین نباید غمگین و اندوهگین شود. و بر اساس اینکه همسران پیامبر، مادران مؤمنان هستند؛ بعد از فوت پیامبر صلی الله علیه وسلم برای هیچ احدی حلال نیست که با آنان ازدواج کند.
همانطور که در این آیه تصریح نموده است: ﴿وَلَآ أَن تَنكِحُوٓاْ أَزۡوَٰجَهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦٓ أَبَدًا﴾ و نباید بعد از رحلت پیامبر، هرگز با همسران او ازدواج کنید. (
﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ﴾) و در حکم خداوند، خویشاوندان نسبت به همدیگر از اولویت بیشتری برخوردارند، و از همدیگر ارث میبرند، و با یکدیگر باید نیکویی بکنند؛ زیرا آنها به کمک و نیکی کردن با یکدیگر سزاوارترند. قبل از این دستور، پسرخواندگان ارث میبردند؛ و خویشاوندان سهمی از ارث نداشتند؛ پس خداوند ارث بردن به خاطر پسرخواندگی را منحل کرد، و ارث را حق خویشاوندان قرار داد. و این ناشی از مهربانی و حکمت خداوند بود؛ زیرا اگر کار به همان صورت ادامه مییافت، فساد و شر پدید میآمد؛ و مردم برای محروم کردن خویشاوندان از ارث حیلهها میکردند. (
﴿مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُهَٰجِرِينَ﴾) خواه خویشاوندان، مؤمنان مهاجر باشند یا مهاجر نباشند، چراکه خویشاوندان مقدم هستند.
و این آیه دلیلی است بر ثبوت ولایت خویشاوندان در همۀ کارها مانند: نکاح و مال و غیره. (
﴿إِلَّآ أَن تَفۡعَلُوٓاْ إِلَىٰٓ أَوۡلِيَآئِكُم مَّعۡرُوفٗا﴾) مگر اینکه درحق دوستانتان نیکی کنید؛ یعنی نیکی کردن با دوستان، حقی نیست که بر شما فرض شده باشد، بلکه چیزی است که بستگی به اراده و خواست خود شما دارد؛ اگر خواستید با آنها تبرع و احسان کنید و با آنها خوبی و نیکی نمایید، (
﴿كَانَ ذَٰلِكَ فِي ٱلۡكِتَٰبِ مَسۡطُورٗا﴾) این حکم در کتاب نوشته شده است، و خداوند آن را مقدر نموده و باید اجرا شود.
{وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثَاقَهُمْ وَمِنْكَ وَمِنْ نُوحٍ وَإِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُمْ مِيثَاقًا غَلِيظًا (7) لِيَسْأَلَ الصَّادِقِينَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَأَعَدَّ لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا أَلِيمًا (8)}
وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثَاقَهُمْ وَمِنكَ وَمِن نُّوحٍ وَإِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِّيثَاقًا غَلِيظًا؛ و آن هنگام که از پيامبران پيمان گرفتيم و از تو و از نوح و ابراهيم و، موسي و عيسي بن مريم و از همه آنها پيماني سخت گرفتيم .
لِيَسْأَلَ الصَّادِقِينَ عَن صِدْقِهِمْ وَأَعَدَّ لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا أَلِيمًا؛ تا راستگويان را از صدقشان بپرسد ، و براي کافران عذابي دردآور مهيا کرده است.
#
{7 ـ 8} يخبر تعالى أنَّه أخذ من النبيِّين عموماً ومن أولي العزم ـ وهم هؤلاء الخمسة المذكورون خصوصاً ـ ميثاقَهم الغليظَ وعهدَهم الثقيل المؤكَّد على القيام بدين الله والجهادِ في سبيله، وأنَّ هذا سبيلٌ قد مشى عليه الأنبياءُ المتقدِّمون، حتى خُتموا بسيِّدهم وأفضلهم محمد - صلى الله عليه وسلم -، وأمر الناس بالاقتداء بهم، وسيسأل الله الأنبياء وأتباعهم عن هذا العهد الغليظ؛ هل وَفوا فيه وصدَقوا فيثيبهم جناتِ النعيم، أم كفروا فيعذِّبهم العذاب الأليم؟ قال تعالى: {من المؤمنينَ رجالٌ صَدَقوا ما عاهَدوا الله عليه}.
(7 - 8) خداوند متعال خبر میدهد که از همۀ پیامبران به طور عموم و از پیامبران اولوالعزم ـ که این پنج پیامبر هستند ـ به طور ویژه پیمان محکم گرفت تا دین خدا را برپای دارند، و در راه او جهاد نمایند؛ و این راهی است که پیامبران گذشته برآن رفتهاند تا اینکه با بعثت سرور و بهترینشان محمد صلی الله علیه وسلم سلسلۀ آنها پایان یافت، و مردم فرمان یافتند تا به آنها اقتدا نمایند. و خداوند پیامبران و پیروانشان را از این پیمان محکم خواهد پرسید که آیا به این عهد و پیمان وفا کرده و راست گفتهاند؟ تا در صورت وفاداری، بهشت را به عنوان پاداش به آنها بدهد؛ و یا کفر ورزیدهاند که آنگاه به آنان عذاب دردناک خواهد داد.
خداوند متعال میفرماید: ﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَيۡهِ﴾ از مؤمنان مردانی هستند که بر پیمانی که با خدا بسته اند راست گفتهاند.
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا (9) إِذْ جَاءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا (10) هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِيدًا (11)}
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، از نعمتي که خدا به شما داده است ياد، کنيد ، بدان هنگام که لشکرها بر سر شما تاخت آوردند و ما باد را و لشکرهايي را که نمي ديديد بر سرشان فرستاديم و خدا بدانچه مي کرديد بينا بود.
إِذْ جَاؤُوكُم مِّن فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَإِذْ زَاغَتْ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا؛ آنگاه که از سمت بالا و از سمت پايين بر شما تاختند ، چشمها خيره شد ودلها به گلوگاه رسيده بود و به خدا گمانهاي گوناگون مي برديد.
هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِيدًا؛ در آنجا مؤمنان در معرض امتحان در آمدند و سخت متزلزل شدند.
#
{9 ـ 11} يذكِّر تعالى عبادَه المؤمنين نعمته عليهم، ويحثُّهم على شكرها حين جاءتهم جنودُ أهل مكَّة والحجاز من فوقهم وأهل نجد من أسفلَ منهم، وتعاقَدوا وتعاهدوا على استئصال الرسول والصحابة، وذلك في وقعة الخندق، ومالأتهم طوائفُ اليهود الذين حوالي المدينة، فجاؤوا بجنودٍ عظيمةٍ وأمم كثيرة، وخندقَ رسولُ الله - صلى الله عليه وسلم - على المدينة، فحصروا المدينة، واشتدَّ الأمر، وبلغتِ القلوب الحناجرَ، حتى بلغ الظنُّ من كثير من الناس كلَّ مبلغ لما رأوا من الأسباب المستحكمة والشدائد الشديدة، فلم يزل الحصارُ على المدينة مدةً طويلة، والأمر كما وصف الله: {وإذْ زاغتِ الأبصارُ وبلغتِ القلوبُ الحناجرَ وتظنُّونَ بالله الظُّنونا}؛ أي: الظنون السيئة أنَّ الله لا ينصر دينَه ولا يتمُّ كلمته، {هنالك ابْتُلي المؤمنون}: بهذه الفتنة العظيمة، {وزُلْزِلوا زلزالاً شديداً}: بالخوف والقلق والجوع؛ ليتبيَّن إيمانهم ويزيد إيقانهم، فظهر ولله الحمد من إيمانهم وشدة يقينهم ما فاقوا فيه الأولين والآخرين. وعندما اشتدَّ الكربُ وتفاقمتِ الشدائدُ؛ صار إيمانُهم عين اليقين، {فلمَّا رأى المؤمنونَ الأحزابَ قالوا هذا ما وَعَدَنا اللهُ ورسولُه وصدق الله ورسوله وما زادَهُم إلاَّ إيماناً وتسليماً}.
(9 - 11) خداوند نعمت خود را بر بندگان مؤمنش یادآوری مینماید، و آنها را به شکرگزاری آن تشویق میکند، آنگاه که لشکریان اهل مکه و حجاز از طرف بالای آنها، و لشکر اهل نجد از طرف پایین به سوی آنها تاختند، و با خود عهد بستند که پیامبر صلی الله علیه وسلم و اصحاب را نابود و ریشهکن نمایند. و این در جنگ خندق بود؛ و طوایف یهود که در اطراف مدینه بودند، با دشمنان هماهنگ شده بودند؛ بنابراین با لشکریان بزرگ و گروههای زیادی آمدند. و پیامبر صلی الله علیه وسلم چاله و خندقی در کنار مدینه زد، و راه را بر آنها بست. آنها مدینه را محاصره کردند و کار سخت شد، و دلها به حنجرهها رسید تا اینکه بسیاری از مردم گمانها بردند آنگاه که لشکریان قوی و سختیهای طاقت فرسا و شدید را مشاهده کردند. مدینه تا مدتی طولانی همچنان در محاصره بود،
و در همان حالت قرار داشت که خداوند توصیف کرده است: (
﴿وَإِذۡ زَاغَتِ ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَبَلَغَتِ ٱلۡقُلُوبُ ٱلۡحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِٱللَّهِ ٱلظُّنُونَا۠﴾) آنگاه که چشمها خیره شدند و دلها به حنجرهها رسیدند، ودربارۀ خدا گمانهای گوناگونی بردید. یعنی گمانهای بدی بردید؛ مبنی بر اینکه خداوند دینش را یاری نمیکند، و کلمه و سخنش را به اتمام نمیرساند. (
﴿هُنَالِكَ ٱبۡتُلِيَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَزُلۡزِلُواْ زِلۡزَالٗا شَدِيدٗا﴾) در این وقت مؤمنان با این آزمایش بزرگ آزموده شدند، و با ترس و اضطراب و گرسنگی به سختی تکان خوردند تا ایمانشان روشن گردد، و یقینشان بیشتر شود. پس به حمد خدا آنچنان ایمان و یقین استوارشان آشکار گردید که از گذشتگان و آیندگان فراتر رفتند. و هنگامی که مشکل و اندوه شدت گرفت و سختیها روی هم انباشته شد،
ایمان آنها و باورشان به یقین قطعی رسید: ﴿وَلَمَّا رَءَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡأَحۡزَابَ قَالُواْ هَٰذَا مَا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَصَدَقَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥۚ وَمَا زَادَهُمۡ إِلَّآ إِيمَٰنٗا وَتَسۡلِيمٗا﴾ و هنگامی که مؤمنان گروهها را دیدند،
گفتند: «این چیزی است که خدا و پیامبرش به ما وعده دادهاند، و خدا و پیامبرش راست گفتهاند»، و هجوم لشکریان چیزی جز ایمان و تسلیم در برابر خدا به آنها نیفزود. در اینجا نفاق منافقان روشن گردید و آنچه را که پنهان میکردند آشکار شد.
{وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا (12)}
وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا؛ زيرا منافقان و آنهايي که در دلهايشان بيماري است ،
مي گفتند : خدا و پيامبرش جز فريب به ما وعده اي نداده اند.
#
{12} وهذه عادة المنافق عند الشدَّة والمحنة؛ لا يثبتُ إيمانه، وينظُر بعقله القاصر إلى الحالة الحاضرة ، ويصدِّق ظنَّه.
(12) و این عادت منافق است که به هنگام سختی و بلا، ایمانش استوار و پابرجا نمیماند؛ و با عقل کوتاه بین خود، فقط زمانی را مینگرد که در آن بهسر میبرد، و گمان خود را راست میپندارد.
{وَإِذْ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ يَاأَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارًا (13) وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِمْ مِنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْهَا وَمَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلَّا يَسِيرًا (14) وَلَقَدْ كَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لَا يُوَلُّونَ الْأَدْبَارَ وَكَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْئُولًا (15) قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذًا لَا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلًا (16) قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَلَا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا (17) قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَالْقَائِلِينَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلَا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا (18) أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُولَئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا (19) يَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَإِنْ يَأْتِ الْأَحْزَابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بَادُونَ فِي الْأَعْرَابِ يَسْأَلُونَ عَنْ أَنْبَائِكُمْ وَلَوْ كَانُوا فِيكُمْ مَا قَاتَلُوا إِلَّا قَلِيلًا (20) لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا (21) وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَانًا وَتَسْلِيمًا (22) مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا (23) لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ إِنْ شَاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا (24) وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا خَيْرًا وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ وَكَانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزًا (25) وَأَنْزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا (26) وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَمْ تَطَئُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا (27)}].
وَإِذْ قَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِّنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِن يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارًا ؛
و گروهي از آنها گفتند : اي مردم يثرب ، اينجا جاي ماندنتان نيست ،
بازگرديد و گروهي از آنها از پيامبر رخصت طلبيدند مي گفتند : خانه هاي ما را حفاظي نيست خانه هايشان بي حفاخ نبود ، مي خواستند بگريزند.
وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِم مِّنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْهَا وَمَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلَّا يَسِيرًا؛ و اگر از اطراف ، خانه هايشان را محاصره کنند و از آنها بخواهند که مرتد شوند ، مرتد خواهند شد و جز اندکي درنگ روا نخواهند داشت.
وَلَقَدْ كَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِن قَبْلُ لَا يُوَلُّونَ الْأَدْبَارَ وَكَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُولًا؛ اينان پيش از اين با خدا پيمان بسته بودند که در جنگ به دشمن پشت نکنند خدا از پيمان خود بازخواست خواهد کرد.
قُل لَّن يَنفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِّنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذًا لَّا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلًا؛
بگو : اگر از مرگ يا کشته شدن بگريزيد ، هرگز گريختن سودتان ندهد و، آنگاه از زندگي جز اندکي بهره مند نخواهيد شد.
قُلْ مَن ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُم مِّنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَلَا يَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا؛
بگو : اگر خدا برايتان قصد بدي داشته باشد يا بخواهد به شما رحمتي ارزاني دارد ، کيست که شما را از اراده او نگه دارد ايشان جز خدا براي خوددوست و مددکاري نخواهند يافت.
قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنكُمْ وَالْقَائِلِينَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلَا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا ؛
خدا مي داند چه کساني از شما مردم را از جنگ باز مي دارند و نيز مي شناسد کساني را که به برادران خود مي گويند : به نزد ما بياييد و جز اندکي به جنگ نمي آيند.
أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذَا جَاء الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُم بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُوْلَئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا ؛ هر خيري را از شما دريغ مي دارند ، و چون وحشت فراز آيد بيني که به تو، مي نگرند و چشمانشان در حدقه مي گردد مثل کسي که از مرگ بيهوش شده باشد و چون وحشت از ميان برود ، از حرص غنايم با زبان تيز خود برنجانندتان اينان ايمان نياورده اند و خدا اعمالشان را تباه کرده است و اين کار بر خدا آسان بوده است.
يَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَإِن يَأْتِ الْأَحْزَابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُم بَادُونَ فِي الْأَعْرَابِ يَسْأَلُونَ عَنْ أَنبَائِكُمْ وَلَوْ كَانُوا فِيكُم مَّا قَاتَلُوا إِلَّا قَلِيلًا ؛ مي پندارند که سپاه احزاب نرفته است و اگر آن لشکرها باز مي آمدند، ،آرزو مي کردند که کاش در ميان اعراب باديه نشين مي بودند و همواره ازاخبار شما مي پرسيدند اگر هم در ميان شما مي بودند ، جز اندکي قتال نمي کردند.
لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا؛ براي شما اگر به خدا و روز قيامت اميد مي داريد و خدا را فراوان ياد مي کنيد ، شخص رسول الله مقتداي پسنديده اي است.
وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَانًا وَتَسْلِيمًا؛ و چون مؤمنان آن گروهها را ديدند ،
گفتند : اين همان چيزي است که خدا وپيامبرش به ما وعهد داده اند و خدا و پيامبرش راست گفته اند و جز به ايمان و تسليمشان نيفزود.
مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا؛ از مؤمنان مرداني هستند که به پيماني که با خدا بسته بودند وفا کردند، بعضي بر سر پيمان خويش جان باختند و بعضي چشم به راهند و هيچ پيمان خوددگرگون نکرده اند.
لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ إِن شَاء أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا؛ تا خدا راستگويان را به سبب راستي گفتارشان پاداش دهد و منافقان را اگر خواهد عذاب کند يا توبه آنها را بپذيرد ، که خدا آمرزنده و مهربان است.
وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا خَيْرًا وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ وَكَانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزًا؛ خدا کافران کينه توز را باز پس زد اينان به هيچ غنيمتي دست نيافتند و، در کارزار مؤمنان را خدا بسنده است زيرا خدا پرتوان و پيروزمند است.
وَأَنزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا؛ از اهل کتاب آن گروه را که به ياريشان برخاسته بودند از قلعه هايشان فرود آورد و در دلهايشان بيم افکند گروهي را کشتيد و گروهي را به اسارت گرفتيد.
وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَّمْ تَطَؤُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا؛ خدا زمين و خانه ها و اموالشان و زمينهايي را که بر آنها پاي ننهاده ايدبه شما واگذاشت و خدا بر هر کاري تواناست.
#
{13} {وإذ قالت طائفةٌ}: من المنافقين بعد ما جزعوا وقلَّ صبرُهم صاروا أيضاً من المخذِّلين؛ فلا صبروا بأنفسهم، ولا تركوا الناس من شرِّهم، فقالت هذه الطائفة: {يا أهلَ يَثْرِبَ}: يريدون: يا أهل المدينة! فنادَوهْم باسم الوطن المنبئ عن التسمية فيه؛ إشارةً إلى أنَّ الدين والأخوة الإيمانيَّة ليس له في قلوبهم قدرٌ؛ وأنَّ الذي حملهم على ذلك مجردُ الخور الطبيعي. {يا أهلَ يثربَ لا مُقام لكم}؛ أي: في موضعكم الذي خرجتُم إليه خارج المدينة، وكانوا عسكروا دون الخندق وخارج المدينة، {فارجِعوا}: إلى المدينةِ. فهذه الطائفةُ تُخَذِّلُ عن الجهاد وتبيِّن أنَّهم لا قوة لهم بقتال عدوِّهم ويأمرونهم بترك القتال؛ فهذه الطائفةُ أشرُّ الطوائف وأضرُّها، وطائفةٌ أخرى دونهم، أصابهم الجبنُ والجزع، وأحبُّوا أن ينخزلوا عن الصفوف، فجعلوا يعتذرون بالأعذار الباطلة، وهم الذين قال الله فيهم: {ويستأذنُ فريقٌ منهم النبيَّ يقولونَ إنَّ بيوتَنا عورةٌ}؛ أي: عليها الخطر ونخافُ عليها أن يَهْجُمَ عليها الأعداءُ ونحن غيبٌ عنها؛ فأذن لنا؛ نرجع إليها فنحرسها، وهم كذبةٌ في ذلك، {وما هي بعورةٍ إن يريدون}؛ أي: ما قصدُهم {إلاَّ فراراً}: ولكن جعلوا هذا الكلام وسيلةً وعذراً لهم؛ فهؤلاء قلَّ إيمانُهم، وليس له ثبوتٌ عند اشتدادِ المحنِ.
(13) (
﴿وَإِذۡ قَالَت طَّآئِفَةٞ مِّنۡهُمۡ﴾) و گروهی از منافقان بعد از آنکه داد و بیداد کردند و صبرشان بهسر آمد، سبب شدند که مردم دلسرد شوند، و دست از حمایت پیامبر و مؤمنان بردارند؛ یعنی نه خودشان شکیبایی ورزیدند، و نه مردم را از شر خود ایمن داشتند،
گفتند: (
﴿يَٰٓأَهۡلَ يَثۡرِبَ﴾) ای اهل مدینه! آنان را به اسم وطنشان صدا زدند، و این بیانگر آن است که دین و برادری ایمانی در دلهای آنها جایگاه و ارزشی نداشت؛ و آنچه آنها را به این صدازدن واداشت، یک احساس طبیعی بود و بس.
بنابراین گفتند: (
﴿يَٰٓأَهۡلَ يَثۡرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمۡ﴾) ای اهل مدینه! اینجا که از مدینه بیرون آمدهاید، جای ماندن شما نیست. مسلمانها در کنار خندق و بیرون از شهر مدینه اردو زده بودند، (
﴿فَٱرۡجِعُواْ﴾) پس به مدینه باز گردید.
این گروه مسلمانان را از جهاد باز میداشتند و میگفتند: شما توانایی جنگیدن با دشمن را ندارید، و مسلمانهای مدینه را دستور میدادند که جنگ را رها کنند. این گروه بدترین و مضرترین گروه بودند. و گروهی دیگر بود که ترس و هراس آنها را فرا گرفته بود، و دوست داشتند از صفهای جنگ فاصله بگیرند، بنابراین عذرهای بیهوده و پوچ میآوردند.
آنها کسانی بودند که خداوند در موردشان فرموده است: (
﴿وَيَسۡتَٔۡذِنُ فَرِيقٞ مِّنۡهُمُ ٱلنَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوۡرَةٞ﴾) و گروهی از پیامبر اجازۀ بازگشت به خانههای خود میخواستند، و میگفتند خانههای ما بیحفاظ است؛ یعنی در معرض خطر قرار دارد، و میترسیم که دشمنان بر آنها حمله کنند، و ما آنجا حضور نداریم؛ پس به ما اجازه بده تا به خانههای خود برگردیم و از آنها پاسداری کنیم، حال آنکه آنان دروغ میگفتند. (
﴿وَمَا هِيَ بِعَوۡرَةٍۖ إِن يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارٗا﴾) و خانههایشان بدون حفاظ نبود، و آنها قصدی جز گریختن و فرار از جنگ نداشتند، اما این سخن را عذر و بهانهای برای خود کردند. اینها ایمانشان اندک است، و به هنگام شدت گرفتن سختیها، ثبات و پایداری ندارند.
#
{14} {ولو دُخلت عليهم}: المدينةُ {من أقطارِها}؛ أي: لو دخل الكفار إليها من نواحيها واستولوا عليها؛ لا كان ذلك، ثم سُئِلَ هؤلاء {الفتنة}؛ أي: الانقلاب عن دينهم والرجوع إلى دين المستولين المتغلبين، {لأتَوْها}؛ أي: لأعطوها مبادرين، {وما تَلَبَّثوا بها إلاَّ يسيراً}؛ أي: ليس لهم منعة ولا تصلُّب على الدين، بل بمجرَّد ما تكون الدولة للأعداء؛ يعطونهم ما طلبوا، ويوافقونهم على كفرهم.
(14) اگر کافران از اطراف مدینه وارد آن میشدند و بر آن چیره و مسلط میگشتند، (
﴿ثُمَّ سُئِلُواْ ٱلۡفِتۡنَةَ﴾) سپس از اینها خواسته میشد که از دین خود برگردند، و به دین کسانی که بر شهر مسلط شدهاند درآیند، (
﴿لَأٓتَوۡهَا﴾) شتابان به آن دین در میآمدند، (
﴿وَمَا تَلَبَّثُواْ بِهَآ إِلَّا يَسِيرٗا﴾) و آنها پایداری و استقامتی بر دین نداشتند، بلکه به محض اینکه قدرت و حکومت به دست دشمنان میافتاد، آنچه را که میخواستند انجام میدادند، و کفرشان را تایید مینمودند، و با آنها همآهنگ میشدند.
#
{15} هذه حالهم، والحال أنهم قد {عاهدوا الله من قبلُ لا يولُّونَ الأدبارَ وكانَ عهدُ الله مسؤولاً}: سيسألُهم عن ذلك العهد، فيجِدُهم قد نَقَضوه؛ فما ظنُّهم إذاً بربِّهم؟!
(15) درحالی که آنها قبلاً با خدا عهد و پیمان بسته بودند که به دشمن پشت نکنند و نگریزند. و همانا عهد و پیمان خدا همواره بازخواست دارد. و خداوند آنان را از این عهد و پیمان خواهد پرسید حال آنکه آنها پیمان را شکستهاند؛ پس به گمان آنها پروردگارشان با آنان چه خواهد کرد؟!
#
{16} {قل}: لهم لائماً على فرارهم ومخبراً أنَّهم لا يفيدُهم ذلك شيئاً: {لن يَنْفَعَكُم الفرارُ إن فَرَرْتُم من الموتِ أو القتل}: فلو كنتُم في بيوتكم؛ لبرزَ الذين كُتِبَ عليهم القتلُ إلى مضاجعهم، والأسبابُ تنفع إذا لم يعارِضْها القضاء والقدر؛ فإذا جاء القضاء والقدر؛ تلاشى كلُّ سبب، وبطلت كل وسيلة ظنها الإنسان تنجيه، {وإذاً}: حين فررتُم؛ لتسلموا من الموت والقتل، لتنعموا في الدنيا؛ فإنَّكم {لا تُمَتَّعون إلاَّ قليلاً}: متاعاً لا يسوى فراركم وترككم أمر الله وتفويتُكم على أنفسِكم التمتُّع الأبديَّ في النعيم السرمديِّ.
(16) (
﴿قُل﴾) با سرزنش کردن آنها به خاطر فرارشان، و با بیان اینکه فرار برایشان سودی ندارد،
به آنها بگو: (
﴿لَّن يَنفَعَكُمُ ٱلۡفِرَارُ إِن فَرَرۡتُم مِّنَ ٱلۡمَوۡتِ أَوِ ٱلۡقَتۡلِ﴾) فرار از مرگ یا کشته شدن سودی به حال شما نخواهد داشت؛ و اگر در خانههایتان باشید، کسانی که کشته شدن آنان مقرّر گشته است، به محل کشته شدن خویش خواهند رفت. اسباب فایده میبخشد، اما به شرطی که در خلاف جهت قضا و تقدیر الهی نباشد، و هرگاه تقدیر و قضای الهی بیاید، هر سببی از بین میرود، و هر وسیلهای که انسان گمان برد او را نجات میدهد، باطل میشود. (
﴿وَإِذٗا لَّا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلٗا﴾) و آنگاه که فرار کردید تا از مرگ و کشته شدن در امان بمانید و در دنیا بهرهمند شوید و لذت ببرید، بدانید که شما جز از کالایی اندک بهرهمند نخواهید شد؛ و چنان اندک و ناچیز است که به فرار و ترک نمودن دستور خدا و از دست دادن لذت و بهرهمندی همیشگی در بهشت نمیارزد، و با آن برابری نمیکند.
#
{17} ثم بيَّن أنَّ الأسباب كلَّها لا تغني عن العبد شيئاً إذا أراده الله بسوءٍ، فقال: {قل من ذا الذي يعصِمُكم}؛ أي: يمنَعُكم من {اللهِ إنْ أراد بكم سوءاً}؛ أي: شرًّا، {أو أراد بكم رحمةً}: فإنَّه هو المعطي المانع، الضار النافع، الذي لا يأتي بالخير إلاَّ هو، ولا يدفعُ السوء إلاَّ هو، {ولا يجدونَ لهم من دون الله وليًّا}: يتولاَّهم فيجلب لهم المنافع {ولا نصيراً}: ينصرهم فيدفعُ عنهم المضارَّ؛ فلْيمتثلوا طاعة المنفرد بالأمور كلِّها، الذي نفذت مشيئتُه ومضى قدرُه ولم ينفعْ مع ترك ولايتِهِ ونصرتِهِ وليٌّ ولا ناصرٌ.
(17) سپس بیان کرد که هر گاه خداوند بخواهد مصیبتی به بنده برساند، اسباب و وسایل، هیچ چیزی را از بنده دور نمیکنند.
پس فرمود: (
﴿قُلۡ مَن ذَا ٱلَّذِي يَعۡصِمُكُم مِّنَ ٱللَّهِ إِنۡ أَرَادَ بِكُمۡ سُوٓءًا أَوۡ أَرَادَ بِكُمۡ رَحۡمَةٗ﴾) بگو: چه کسی میتواند شما را در برابر ارادۀ خدا حفظ کند، اگر او مصیبت یا رحمتی را برای شما بخواهد؟ زیرا اوست که میدهد و باز میدارد؛ سود دهنده و زیان رساننده اوست؛ خیر را جز او کسی نمیآورد، و بدی را جز او کسی دور نمیکند. (
﴿وَلَا يَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَلِيّٗا وَلَا نَصِيرٗا﴾) و آنها جز او سرپرست و یاوری نخواهند داشت که آنان را سرپرستی نماید، و منافعشان را فراهم آورد. و یاوری ندارند که آنها را یاری کند، و زیانها را از آنان دور بدارد. پس باید از کسی اطاعت کنند که او به تنهایی همۀ کارها را انجام میدهد؛ کسی که خواست او نافذ است، و هرچه تقدیر نماید اجرا میشود. و اگر او کسی را سرپرستی و کمک نکند، یاری و حمایت هیچ سرپرست و یاوری برایش سودبخش نیست.
#
{18} ثم توعد تعالى المخذِّلين المعوِّقين وتهدَّدهم فقال: {قد يعلمُ الله المعوِّقينَ منكم}: عن الخروج لمن لم يخرجوا، {والقائلين لإخوانهم}: الذين خرجوا: {هَلُمَّ إلينا}؛ أي: ارجِعوا كما تقدَّم من قولهم: {يا أهل يثربَ لا مُقامَ لكم فارْجِعوا}، وهم مع تعويقِهم وتخذيلِهم {لا يأتون البأسَ}: القتال والجهاد بأنفسهم، {إلاَّ قليلاً}: فهم أشدُّ الناس حرصاً على التخلُّف لعدم الداعي لذلك من الإيمان والصبر، [ووجود] المقتضي للجبن من النفاق وعدم الإيمان.
(18) سپس خداوند به کسانی که مردم را از جنگ باز میداشتند،
وعید داد و آنها را تهدید نمود و فرمود: (
﴿قَدۡ يَعۡلَمُ ٱللَّهُ ٱلۡمُعَوِّقِينَ مِنكُمۡ﴾) خداوند کسانی را که مردم را از بیرون رفتن برای جنگ باز میداشتند، (
﴿وَٱلۡقَآئِلِينَ لِإِخۡوَٰنِهِمۡ هَلُمَّ إِلَيۡنَا﴾) و به برادرانشان که برای جنگ بیرون رفته بودند،
میگفتند: به سوی ما بیایید؛ یعنی برگردید.
همانطور که گفتند: ﴿يَٰٓأَهۡلَ يَثۡرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمۡ فَٱرۡجِعُواْ﴾ ای اهل مدینه! اینجا جای ماندن شما نیست، پس برگردید. خداوند این گونه افراد را به خوبی میشناسد. و آنها با اینکه دیگران را از شرکت در جنگ باز میداشتند، خودشان (
﴿وَلَا يَأۡتُونَ ٱلۡبَأۡسَ إِلَّا قَلِيلًا﴾) بسیار کم در جهاد و کارزار شرکت میکردند؛ و بیشتر از همۀ مردم دوست داشتند از جنگ باز بمانند؛ چون در وجود آنها انگیزهای برای جهاد وجود نداشت، و انگیزۀ جهاد، ایمان و صبر است که آنها فاقد آن بودند. و وجود آنها سرشار از نفاق و بیایمانی بود که این مقتضی بزدلی و ترس میباشد.
#
{19} {أشِحَّة عليكم}: بأبدانهم عند القتال، وأموالهم عند النفقة فيه؛ فلا يجاهدون بأموالهم وأنفسهم، {فإذا جاء الخوفُ رأيتَهم ينظُرون إليك}: نظر المَغْشِيِّ {عليه من الموت}: من شدَّة الجبن الذي خلع قلوبَهم والقلقِ الذي أذهلهم وخوفاً من إجبارِهم على ما يكرهون من القتال، {فإذا ذهب الخوفُ}: وصاروا في حال الأمن والطمأنينة؛ {سَلَقوكم بألسنةٍ حدادٍ}؛ أي: خاطبوكم وتكلَّموا معكم بكلام حديدٍ ودعاوٍ غير صحيحة، وحين تسمعُهم تظنُّهم أهلَ الشجاعة والإقدام. {أشحَّة على الخيرِ}: الذي يُراد منهم، وهذا شرُّ ما في الإنسان: أن يكون شحيحاً بما أُمِر به، شحيحاً بماله أن ينفِقَه في وجهه، شحيحاً في بدنِهِ أن يجاهِدَ أعداء الله أو يدعو إلى سبيل الله، شحيحاً بجاهه، شحيحاً بعلمه ونصيحته ورأيه. {أولئك}: الذين بتلك الحالة {لم يُؤْمِنوا}: بسبب عدم إيمانهم؛ أحبط الله أعمالهم. {وكان ذلك على الله يسيراً}: وأما المؤمنون؛ فقد وقاهُم اللهُ شحَّ أنفسهم، ووفَّقهم لبذل ما أُمِروا به من بذل أبدانهم في القتال في سبيله وإعلاء كلمتِهِ، وأموالهم للنفقة في طرق الخير، وجاههم وعلمهم.
(19) (
﴿أَشِحَّةً عَلَيۡكُمۡ﴾) حاضر نیستند جان و مال خود را فدا کنند، و در راه کارزار از آن استفاده شود. آنها با مال و جان خود جهاد نمیکنند، (
﴿فَإِذَا جَآءَ ٱلۡخَوۡفُ رَأَيۡتَهُمۡ يَنظُرُونَ إِلَيۡكَ تَدُورُ أَعۡيُنُهُمۡ كَٱلَّذِي يُغۡشَىٰ عَلَيۡهِ مِنَ ٱلۡمَوۡتِ﴾) و هنگامی که لحظات بیم و هراس فرا میرسد، بهخاطر بزدلی و ترسی که دلهایشان را لرزان نموده، و اضطرابی که خاطرشان را پریشان کرده است، و از ترس اینکه مبادا به جنگیدن مجبور شوند، میبینی به تو نگاه میکنند در حالی که چشمانشان بیاختیار در حدقه به گردش در میآید، مانند کسی که دچار سکرات موت شده و میخواهد بمیرد. (
﴿فَإِذَا ذَهَبَ ٱلۡخَوۡفُ﴾) اما وقتی خوف و هراس از میان برود و در امنیّت وآرامش قرار بگیرند، (
﴿سَلَقُوكُم بِأَلۡسِنَةٍ حِدَادٍ﴾) با سخنانی درشت و زبانی تیز و ادعاهای نادرست با شما سخن میگویند، و شما را میآزارند، و وقتی سخنان آنها را بشنوی گمان میبری که اهل شجاعت و اقدام هستند. (
﴿أَشِحَّةً عَلَى ٱلۡخَيۡرِ﴾) بر آنچه از کمک مالی که از آنها خواسته میشود، بخیلاند؛ و بدترین چیز آن است که انسان در انجام آنچه که بدان امر شده است، بخیل باشد، و در خرج کردن مال خود بخل بورزد، و حاضر نباشد با جسم و جان خود در راه خدا جهاد نماید، و از دعوت کردن به راه خدا بخل بورزد، و به مقام و جایگاه و علم و خیرخواهی و نظر درستش بخل ورزد. (
﴿أُوْلَٰٓئِكَ لَمۡ يُؤۡمِنُواْ فَأَحۡبَطَ ٱللَّهُ أَعۡمَٰلَهُمۡ﴾) اینان که چنین وضعیتی دارند، هرگز ایمان نیاوردهاند؛ و خداوند به خاطر ایمان نیاوردنشان، اعمال آنها را باطل و بیپاداش کرده است. (
﴿وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٗا﴾) و این کار برای خدا آسان است.اما خداوند مؤمنان را از بخیل بودن بر جان و مالشان نجات داده، و به آنها توفیق ارزانی نموده تا جان و مال خود را در راه خدا و در راهی که بدان امر شدهاند عطا کنند، و آنها اموال خود را در راههای خیر خرج مینمایند، و از مقام و دانش خود برای جلب رضای خدا هزینه میکنند.
#
{20} {يحسبون الأحزابَ لم يذهبوا}؛ أي: يظنُّون أنَّ هؤلاء الأحزاب الذين تحزَّبوا على حرب رسول الله - صلى الله عليه وسلم - وأصحابِهِ لم يَذْهَبوا حتى يستأصِلوهم، فخاب ظنُّهم، وبطل حسبانهم. {وإن يأتِ الأحزابُ}: مرةً أخرى، {يودُّوا لو أنَّهم بادون في الأعراب يسألونَ عن أنبائِكُم}؛ أي: لو أتى الأحزابُ مرة ثانية مثل هذه المرة؛ ودَّ هؤلاء المنافقون أنهم ليسوا في المدينة، ولا في القربِ منها، وأنهم مع الأعرابِ في البادية، يستخبرون عن أخباركم، ويسألون عن أنبائكم ماذا حَصَلَ عليكم؛ فتبًّا لهم وبعداً؛ فليسوا ممن يُغالى بحضورهم، فلو {كانوا فيكم ما قاتلوا إلاَّ قليلا}: فلا تبالوهم، ولا تأسَوْا عليهم.
(20) (
﴿يَحۡسَبُونَ ٱلۡأَحۡزَابَ لَمۡ يَذۡهَبُواْ﴾) گمان میبرند لشکرهایی که برای جنگ با پیامبر و یارانش به هم پیوسته بودند نرفتهاند، و هنوز در جایشان هستند تا مسلمانان را ریشه کن نمایند، اما گمان و پندار آنها باطل و پوچ است. (
﴿وَإِن يَأۡتِ ٱلۡأَحۡزَابُ يَوَدُّواْ لَوۡ أَنَّهُم بَادُونَ فِي ٱلۡأَعۡرَابِ يَسَۡٔلُونَ عَنۡ أَنۢبَآئِكُمۡ﴾) و اگر بار دیگر لشکرهای کافران برگردند، این منافقان دوست دارند که آنها در مدینه و نزدیک مدینه نباشند و با اعراب بادیه نشین باشند و از آنجا اخبار شما را جویا شوند که چه بر سرتان آمده است؟ هلاک شوند و نفرینشان باد! اینها کسانی نیستند که حضورشان مؤثر و ارزشمند باشد، بلکه (
﴿وَلَوۡ كَانُواْ فِيكُم مَّا قَٰتَلُوٓاْ إِلَّا قَلِيلٗا﴾) اگر در میان شما میماندند، جز مقدار اندکی نمیجنگیدند. پس به آنها توجه نکنید و بر آنان تأسف نخورید.
#
{21} {لقد كان لكم في رسول الله أسوةٌ حسنةٌ}: حيث حَضَرَ الهيجاءَ بنفسه الكريمة، وباشرَ موقفَ الحرب وهو الشريفُ الكاملُ والبطل الباسلُ، فكيف تشحُّون بأنفسكم عن أمرٍ جادَ رسولُ الله - صلى الله عليه وسلم - بنفسه فيه، فتأسَّوْا به في هذا الأمر وغيره.
واستدَّل الأصوليُّون في هذه الآية على الاحتجاج بأفعال الرسول - صلى الله عليه وسلم -، وأنَّ الأصل أنَّ أمَّتَه أسوتُه في الأحكام؛ إلاَّ ما دلَّ الدليل الشرعيُّ على الاختصاص به؛ فالأسوةُ نوعان: أسوةٌ حسنةٌ وأسوةٌ سيئةٌ، فالأسوةُ الحسنةُ في الرسول - صلى الله عليه وسلم -؛ فإنَّ المتأسِّي به سالكٌ الطريق الموصل إلى كرامة الله، وهو الصراط المستقيم، وأمَّا الأسوة بغيره إذا خالَفَه؛ فهو الأسوة السيئة؛ كقول المشركين حين دعتهم الرسل للتأسِّي بهم: {إنَّا وَجَدْنا آباءنا على أمَّةٍ وإنَّا على آثارِهِم مهتدونَ}: وهذه الأسوةُ الحسنةُ إنَّما يسلُكُها ويوفَّقُ لها مَنْ كان يرجو الله واليوم الآخر؛ فإنَّ ذلك ما معه من الإيمانِ وخوفِ الله ورجاء ثوابِهِ وخوفِ عقابِهِ يحثُّه على التأسِّي بالرسول - صلى الله عليه وسلم -.
(21) (
﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ ﴾) سرمشق زیبایی در زندگی پیامبر خدا برای شماست که خودش در جنگ حضور یافت، و او شرافتمند و بزرگوار و قهرمان و شجاع است. پس وقتی او جان بزرگوارش را از جنگ پنهان نمیدارد، چگونه شما بر جان خود بخل میورزید؟! پس در این کار او را سرمشق و الگوی خود قرار بدهید. اهل اصول از این آیه چنین برداشت کردهاند که کارهای پیامبر حجت است؛ و اصل بر این است که او در احکام، الگو و سرمشق امت خویش میباشد، مگر احکامی که دلیل شرعی بر این دلالت نماید که آن احکام مختص و ویژۀ پیامبر میباشند.
و الگو بر دو نوع است: یکی الگوی نیک، و دیگری الگوی بد. پس سرمشق و الگوی نیک در پیامبر است، وکسی که او را الگوی خویش قرار دهد، راهی را در پیش گرفته است که او را به کرامت الهی میرساند، و راه راست همان است. و اما اگر کسی غیر از او را به الگو بگیرد و با پیامبر مخالف باشد، چنین الگویی، الگوی بد است. همانند گفتۀ مشرکین که هنگامی پیامبران آنها را دعوت کردند تا از پیامبران الگوبرداری نمایند،
گفتند: ﴿إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّهۡتَدُونَ﴾ بدون شک، ما پدران خود را بر آیینی یافتهایم، و با حرکت در مسیر آنها، راه یافته خواهیم بود. و کسی میتواند از این الگوی نیکو الگو برداری نماید و به آن تأسی جوید که به خدا و پاداش روز قیامت امید داشته باشد. پس ایمان و ترسی که از خداوند دارد؛ و امیدواریاش به پاداش خدا و ترسش از عذاب الهی، او را وادار مینماید تا به پیامبر تأسی بجوید، و از او الگو برداری کند.
#
{22} لما ذكر حالة المنافقين عند الخوفِ؛ ذكر حالَ المؤمنين فقال: {ولمَّا رأى المؤمنون الأحزابَ}: الذين تحزَّبوا ونزلوا منازِلَهم وانتهى الخوفُ، {قالوا هذا ما وَعَدَنا اللهُ ورسولُه}: في قوله: {أم حسبتُم أن تدخُلوا الجنَّةَ ولما يأتِكُم مَثَلُ الذين خَلَوْا من قبلِكم مسَّتْهم البأساءُ والضَّراءُ وزلزلوا حتى يقولَ الرسول والذين آمنوا معه متى نصرُ الله ألا إنَّ نصر الله قريبٌ}، {وصَدَقَ اللهُ ورسولُه}: فإنا رأينا ما أَخَبَرَنا به، {وما زادَهُم}: ذلك الأمر {إلاَّ إيماناً}: في قلوبهم، {وتسليماً}: في جوارحهم، وانقياداً لأمر الله.
(22) وقتی حالت منافقان را به هنگام ترس و خطر بیان نمود،
حالت مؤمنان را نیز بیان کرد و فرمود: (
﴿وَلَمَّا رَءَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡأَحۡزَابَ﴾) و هنگامی که مؤمنان لشکرها را دیدند، و هرکدام در جایگاه خود قرار گرفت و ترس و هراس به پایان رسید،
گفتند: (
﴿هَٰذَا مَا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ﴾) این چیزی است که خدا و پیغمبرش به ما وعده دادهاند،
آنجا که خدا میفرماید: ﴿أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا يَأۡتِكُم مَّثَلُ ٱلَّذِينَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلِكُمۖ مَّسَّتۡهُمُ ٱلۡبَأۡسَآءُ وَٱلضَّرَّآءُ وَزُلۡزِلُواْ حَتَّىٰ يَقُولَ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ مَتَىٰ نَصۡرُ ٱللَّهِۗ أَلَآ إِنَّ نَصۡرَ ٱللَّهِ قَرِيبٞ﴾ آیا پنداشتهاید که وارد بهشت شوید و هنوز مانند آنچه که بر کسانی که پیش از شما بودهاند آمد بر شما نیامده است؟! و سختیها آنها را فرا گرفت و متزلزل شدند تا اینکه پیامبر و کسانی که همراه او بودند،
گفتند: «یاری خدا کی میآید؟!» هان آگاه باشید! بیگمان یاری و مدد خدا نزدیک است. (
﴿وَصَدَقَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ﴾) و خدا و پیامبرش راست گفتهاند، ما آنچه را که به آن خبر داده شده بودیم، مشاهده کردیم، (
﴿وَمَا زَادَهُمۡ إِلَّآ إِيمَٰنٗا وَتَسۡلِيمٗا﴾) و این سختیها، جز ایمان در قلبهایشان، و تسلیم شدن با اعضا و جوارح، و فرمانبرداری از دستور خدا به آنها نیفزود.
#
{23} ولما ذكر أنَّ المنافقين عاهدوا الله لا يولُّون الأدبار ونقضوا ذلك العهد؛ ذكر وفاء المؤمنين به، فقال: {من المؤمنينَ رجالٌ صَدَقوا ما عاهَدوا الله عليه}؛ أي: وَفَّوْا به وأتموُّه وأكملوه، فبذلوا مُهَجَهُم في مرضاتِهِ، وسبَّلوا نفوسهم في طاعته. {فمنهم من قضى نحبَهُ}؛ أي: إرادته ومطلوبَه وما عليه من الحقِّ، فقُتل في سبيل الله أو مات مؤدياً لحقِّه لم ينقصْه شيئاً، {ومنهم مَن ينتظِرُ}: تكميل ما عليه؛ فهو شارعٌ في قضاء ما عليه ووفاء نحبِهِ ولما يُكْمِلْه، وهو في رجاء تكميله ساعٍ في ذلك مجدٌّ، {وما بَدَّلوا تبديلاً}: كما بدَّل غيرُهم، بل لم يزالوا على العهد، لا يلوون ولا يتغيرون؛ فهؤلاء الرجال على الحقيقة، ومن عداهم فصُورُهم صورُ رجال وأما الصفاتُ؛ فقد قَصُرَتْ عن صفاتِ الرجال.
(23) وقتی بیان نمود که منافقان با خدا عهد بستند که در جنگ پشت نخواهند کرد سپس این عهد را شکستند،
وفاداری مؤمنان را بیان کرد و فرمود: (
﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَيۡهِ﴾) از مؤمنان کسانی هستند که به پیمانی که با خدا بستهاند وفا مینمایند و آن را به طور کامل انجام میدهند. پس آنها جان خویش را در راه جلب خشنودی خدا فدا میکنند، و آن را در راه فرمانبرداریِ او سپر مینمایند. (
﴿فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ﴾) برخی از ایشان به خواستۀ خود رسیدهاند و حقی را که بر آنان بوده ادا کردهاند، و در راه خدا شهید شدهاند، یا در حالی با مرگ طبیعی مردهاند که حق خدا را کاملاً ادا نمودهاند. (
﴿وَمِنۡهُم مَّن يَنتَظِرُ﴾) و برخی منتظرند تا پیمان و حقی را که بر آنهاست کامل گردانند، و چنین کسانی برای انجام دادن وظیفه و حقی که بر آنهاست، و برای وفا کردن به پیمانی که بستهاند، در حرکت و تکاپو و تلاشاند، و به امید وفاکردن به پیمان خویش تلاش مینمایند. (
﴿وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِيلٗا﴾) و پیمان و عهدی را که با خدا بستهاند، تغییر ندادهاند؛ بلکه آنها همواره و همیشه بر عهد و پیمان خدا پایبند هستند و از آن منحرف نمیشوند و تغییرش نمیدهند. پس اینها مردان حقیقی هستند، و دیگران فقط ظاهر و سیمایشان مردانه است ولی صفات و ویژگیهایشان ناقص میباشد.
#
{24} {لِيَجْزِي اللهُ الصادقينَ بصِدْقِهم}؛ أي: بسبب صدقهم في أقوالهم وأحوالهم ومعاملتهم مع الله واستواء ظاهِرِهم وباطِنِهم، قال الله تعالى: {هذا يومُ يَنفَعُ الصادقينَ صدقُهم لهم جناتٌ تجري من تحتها الأنهارُ خالدين فيها أبداً ... } الآية؛ أي: قدَّرنا ما قدَّرنا من هذه الفتن والمحن والزلازل ليتبيَّن الصادق من الكاذب، فيَجِزْيَ الصادقين بصدقهم، {ويعذِّبَ المنافقين}: الذين تغيَّرتْ قلوبُهم وأعمالُهم عند حلول الفتن، ولم يَفوا بما عاهدوا الله عليه، {إن شاءَ}: تعذيبَهم؛ بأنْ لم يشأ هدايتهم، بل علم أنَّهم لا خير فيهم، فلم يوفِّقْهم، {أو يتوبَ عليهم}: بأنْ يوفِّقَهم للتوبة والإنابة، وهذا هو الغالب على كرم الكريم، ولهذا ختم الآية باسمين دالَّيْنِ على المغفرة والفضل والإحسان، فقال: {إنَّ الله كان غفوراً رحيماً}؛ غفوراً لذنوب المسرفين على أنفسهم، ولو أكثروا من العصيان، إذا أتَوْا بالمتاب. {رحيماً}: بهم؛ حيث وفَّقَهم للتوبة، ثم قَبِلها منهم، وستر عليهم ما اجْتَرحوه.
(24) (
﴿لِّيَجۡزِيَ ٱللَّهُ ٱلصَّٰدِقِينَ بِصِدۡقِهِمۡ﴾) تا خداوند کسانی را که در گفتار و حالات و رفتارشان با خدا راستگو هستند، و ظاهرشان با باطن و درونشان یکسان است ـ به خاطر راستیشان ـ پاداش بدهد.
خداوند متعال میفرماید: ﴿هَٰذَا يَوۡمُ يَنفَعُ ٱلصَّٰدِقِينَ صِدۡقُهُمۡۚ لَهُمۡ جَنَّٰتٞ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗا﴾ این روزی است که به راستگویان راستیشان فایده میدهد، برای آنان باغهایی است که از زیر درختان آن، رودها روان است و آنان در آن جاودانهاند. آزمایشات و سختیهایی که ما مقدر کرده و پیش آوردهایم برای آن است تا راستگو از دروغگو مشخص گردد، و خداوند راستگویان را به خاطر راستیشان پاداش دهد، (
﴿وَيُعَذِّبَ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ إِن شَآءَ﴾) و تا منافقان را که دلها و اعمالشان به هنگام پیش آمدن سختیها تغییر کرد، و به پیمانی که با خدا بسته بودند وفا نکردند، اگر بخواهد عذاب بدهد. به این صورت که هدایت و رهیابی آنها را نمیخواهد؛ زیرا میداند در اینها خیری وجود ندارد، بنابراین به آنها توفیق هدایت نمیدهد.(
﴿أَوۡ يَتُوبَ عَلَيۡهِمۡ﴾) یا آنها را توفیق دهد تا توبه نمایند و باز گردند. و صبغۀ غالب بر بخشندگی خدای بخشنده همین است. بنابراین آیه را با دو نام از نامهایش که بر آمرزش و فضل و نیکوکاری دلالت مینمایند به پایان رساند.
پس فرمود: (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورٗا﴾) بیگمان، خداوند گناهان کسانی را که بر خود زیادهروی کردهاند اگر توبه نمایند، میآمرزد، گرچه گناهان زیادی انجام داده باشند. (
﴿رَّحِيمٗا﴾) و خداوند نسبت به آنان مهربان است و آنها را توفیق توبه عطا میکند. سپس توبهشان را میپذیرد و گناهانی را که کردهاند میپوشاند.
#
{25} {وردَّ الله الذين كفروا بغيظِهِم لم ينالوا خيراً}؛ أي: ردَّهم خائبين، لم يحصُل لهم الأمر الذي كانوا حريصين عليه، مغتاظين، قادرين عليه، جازِمين بأنَّ لهم الدائرة، قد غرَّتهم جموعهم وأُعْجبوا بتحزُّبهم وفرِحوا بعددِهم وعددِهم، فأرسل الله عليهم ريحاً عظيمةً، وهي ريح الصَّبا، فزعزعت مراكزَهم، وقوَّضت خيامهم، وكفأت قدورَهم، وأزعجتهم، وضربهم الله بالرعب، فانصرفوا بغيظهم، وهذا من نصر الله لعباده المؤمنين. {وكفى اللهُ المؤمنينَ القتال}: بما صَنَعَ لهم من الأسباب العاديَّة والقدريَّة. {وكان الله قويًّا عزيزاً}: لا يغالِبُه أحدٌ إلاَّ غُلِب، ولا يستنصره أحدٌ إلا غَلَب، ولا يعجِزُه أمرٌ أراده، ولا ينفع أهل القوَّة والعزَّة قوتُهم وعزَّتُهم إن لم يُعِنْهُم بقوَّته وعزَّته.
(25) خداوند کافران را ناکام بازگرداند و نتوانستند به چیزی دست یابند که بر آن آزمند بودند؛ و خشمگین بودند و باور قطعی داشتند که پیروز خواهند شد. لشکریان زیاد و تحزبشان آنان را مغرور کرده بود، و آنها به لشکر و ساز و برگ جنگی خود شادمان بودند؛ اما خداوند باد تندی را بر آنها فرستاد که خیمههایشان را از جا برکند، و در مراکز آنها اضطراب و تزلزل پدید آورد، و دیگهایشان را واژگون کرد و خداوند ترس را در دلهایشان انداخت، و آنها با دلی لبریز از خشم بازگشتند.و این از یاری و مدد خداوند است که بندگانش را بدان یاری مینماید. (
﴿وَكَفَى ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱلۡقِتَالَ﴾) و خداوند با فراهم کردن اسباب عادی و قَدَری، مؤمنان را در کار جنگ کفایت کرد؛ و آنها را از جنگ بینیاز ساخت؛ (
﴿وَكَانَ ٱللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزٗا﴾) و خداوند توانا و چیره است و هیچکس با او در نمیافتد مگر اینکه مغلوب میگردد و شکست میخورد؛ و هیچ کس از او یاری نمیخواهد مگر اینکه پیروز میشود. و هر کاری را که بخواهد انجام میدهد. و توانایی اهل قدرت، سودی به آنان نمیبخشد مادامی که خداوند آنها را با قدرت خویش یاری نکند.
#
{26} {وأنزلَ الذين ظاهَروهم}؛ أي: عاونوهم {من أهل الكتاب}؛ أي: من اليهود {من صياصِيهم}؛ أي: أنزلهم من حصونهم نزولاً مظفوراً بهم مجعولين تحت حكم الإسلام، {وَقَذَفَ في قلوبِهِمُ الرعبَ}: فلم يقووا على القتال، بل استسلموا وخضعوا وذلُّوا. {فريقاً تقتلون}: وهم الرجال المقاتلون، {وتأسرونَ فريقاً}: من عداهم من النساء والصبيان.
(26) (
﴿وَأَنزَلَ ٱلَّذِينَ ظَٰهَرُوهُم مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ مِن صَيَاصِيهِمۡ﴾) و خداوند کسانی از اهل کتاب؛ یعنی یهودیان را که لشکرهای کافران را یاری کردند از قلعههایشان پایین آورد، درحالی که شما بر آنها غالب شدید، و تحت فرمان و قدرت اسلام درآورده شدند. (
﴿وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ ٱلرُّعۡبَ﴾) و در دلهایشان ترس و هراس انداخت، پس نتوانستند با مسلمانها بجنگند، بلکه تسلیم شدند و فروتنی و کرنش کردند. (
﴿فَرِيقٗا تَقۡتُلُونَ وَتَأۡسِرُونَ فَرِيقٗا﴾) پس مردان جنگی آنها را کشتید، و زنان و کودکانشان را به اسارت گرفتید.
#
{27} {وأورَثَكم}؛ أي: غنمكم {أرضَهم وديارَهم وأموالَهم وأرضاً لم تطؤوها}؛ أي: أرضاً كانت من قبلُ من شرفِها وعزَّتِها عند أهلها لا تتمكَّنون من وطئها، فمكَّنكم الله، وخَذَلَهم، وغَنِمْتُم أموالهم، وقتلتموهم، وأسرْتُموهم، {وكان اللهُ على كلِّ شيءٍ قديراً}: لا يعجِزُه شيء، ومن قدرتِهِ قدَّر لكم ما قدَّر.
وكانت هذه الطائفة من أهل الكتاب هم بنو قريظةَ من اليهود في قريةٍ خارج المدينة غير بعيد، وكان النبي - صلى الله عليه وسلم - حين هاجر إلى المدينة وادَعَهم وهادَنَهم فلم يقاتلهم ولم يقاتِلوه، وهم باقون على دينهم، لم يغيِّر عليهم شيئاً، فلما رأوا يوم الخندق الأحزاب الذين تحزَّبوا على رسول الله وكَثْرتَهم وقلَّةَ المسلمين، وظنُّوا أنهم سيستأصلون الرسول والمؤمنين، وساعد على ذلك تدجيلُ بعض رؤسائهم عليهم، فنقضوا العهدَ الذي بينهم وبين رسول الله - صلى الله عليه وسلم -، ومالؤوا المشركين على قتاله، فلما خَذَلَ الله المشركين؛ تفرَّغ رسول الله - صلى الله عليه وسلم - لقتالهم، فحاصرهم في حصنهم، فنزلوا على حكم سعد بن معاذ رضي الله عنه، فحكم فيهم أن تُقْتَلَ مقاتِلَتُهُم، وتُسبى ذراريهم وتُغنم أموالهم، فأتمَّ الله لرسوله والمؤمنين المنَّة، وأسبغ عليهم النعمة، وأقر أعينهم بخذلانِ من انخذلَ من أعدائهم، وقتل مَن قَتَلوا، وأسر من أسروا، ولم يزل لطفُ الله بعبادِهِ المؤمنين مستمرًّا.
(27) (
﴿وَأَوۡرَثَكُمۡ أَرۡضَهُمۡ وَدِيَٰرَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُمۡ وَأَرۡضٗا لَّمۡ تَطَُٔوهَا﴾) و سرزمین و خانهها و اموال آنان و زمینی را که بدان گام ننهاده بودید به عنوان غنیمت به شما داد. و سرزمینی را به شما داد که قبلاً به خاطر شرافت و جایگاهش، و چون به نزد اهالی آن عزیز بود، قدرت گام نهادن در آن را نداشتید؛ و خداوند شما را بر آن مسلّط کرد و اهالی آن را خوار گردانید و مالهایشان را به غنیمت گرفتید و آنان را کشتید و به اسارت درآوردید. (
﴿وَكَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٗا﴾) و خداوند بر هرچیزی تواناست؛ هیچ چیزی او را درمانده نمیکند، و از قدرت و توانایی خویش آنچه را خواست به شما داد. این گروه از اهل کتاب، یهودیان بنی قریظه بودند که در روستایی خارج از مدینه که زیاد از مدینه دور نبود زندگی میکردند؛ و پیامبر صلی الله علیه وسلم وقتی به مدینه آمد، با آنها پیمان بست و با آنها صلح کرد؛ پس پیامبر صلی الله علیه وسلم با آنها نجنگید و آنان نیز با او نجنگیدند، و آنها بر دین خود باقی ماندند و هیچ چیزی از امور آنها تغییر نکرد. پس در جنگ خندق، لشکریان زیادی را که برای جنگ با پیامبر به هم پیوسته بودند دیدند؛ و تعداد اندک مسلمانها را مشاهده نمودند؛ و گمان بردند که به زودی این لشکریان زیاد، پیامبر و مؤمنان را نابود و ریشهکن خواهند کرد، نیز سخنان فریبندۀ برخی از سرانشان آنها را بر آن داشت تا پیمانی را که با پیامبر بسته بودند بشکنند. پس آنها عهد خود را شکستند، و مشرکان را در جنگ با پیامبر یاری دادند. وقتی خداوند مشرکین را خوار گرداند، پیامبر صلی الله علیه وسلم به پیکار با آنها پرداخت؛ پس آنان را در قلعههایشان محاصره کرد، و آنها به داوری سعد بن معاذش راضی شدند، و سعد در مورد آنها چنین حکم کرد که مردان جنگجویشان کشته شوند، و فرزندانشان به اسارت در آیند، و مالهایشان به غنیمت گرفته شود. پس خداوند نعمت خویش را بر پیامبر و مؤمنان تکمیل و فراوان گردانید، و با خوار نمودن دشمنانشان، و کشتن برخی، و به اسارت گرفتن عدهای دیگر، آنها را شاد گرداند؛ و خداوند همیشه در حق بندگان مؤمن خویش لطف دارد.
{يَاأَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا (28) وَإِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنْكُنَّ أَجْرًا عَظِيمًا (29)}
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا ؛ اي پيامبر ،
به زنانت بگو : اگر خواهان زندگي دنيا و زينتهاي آن ، هستيدبياييد تا شما را بهره مند سازم و به وجهي نيکو رهايتان کنم .
وَإِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنكُنَّ أَجْرًا عَظِيمًا؛ و اگر خواهان خدا و پيامبر او و سراي آخرت هستيد ، خدا به نيکوکارانتان پاداشي بزرگ خواهد داد.
#
{28} لما اجتمع نساءُ رسول الله - صلى الله عليه وسلم - عليه في الغيرة، وطلبن منه النفقة والكسوة؛ طلبنَ منه أمراً لا يقدر عليه في كلِّ وقت، ولم يَزَلْنَ في طلبهنَّ متَّفقات وفي مرادهنَّ متعنِّتات، فشقَّ ذلك على الرسول، حتى وصلت به الحالُ إلى أنه آلى منهنَّ شهراً، فأراد الله أن يسهِّلَ الأمرَ على رسولِهِ، وأن يرفع درجةَ زوجاتِهِ، ويُذْهِبَ عنهنَّ كلَّ أمر ينقص أجرهنَّ فأمر رسولَه أن يخيِّرهنَّ ، فقال: {يا أيُّها النبيُّ قلْ لأزواجِك إن كنتنَّ تردنَ الحياةَ الدُّنيا}؛ أي: ليس لَكُنَّ في غيرها مطلبٌ، وصرتنَّ ترضينَ لوجودها وتغضبنَ لِفَقْدِها؛ فليس لي فيكنَّ أربٌ وحاجةٌ وأنتنَّ بهذه الحال، {فتعالَيْن أمتِّعْكُنَّ}: شيئاً مما عندي من الدنيا، {وأسرِّحْكُنَّ}؛ أي: أفارقكن {سراحاً جميلاً}: من دون مغاضبةٍ ولا مشاتمةٍ، بل بسعة صدرٍ وانشراح بال، قبل أن تبلغَ الحالُ إلى ما لا ينبغي.
(28) هنگامی که زنان پیامبر صلی الله علیه وسلم به او رشک بردند، و همگی با هم متحد شدند و از ایشان نفقه و لباس درخواست کردند، درخواستِ آنان طوری بود که برای پیامبر صلی الله علیه وسلم ممکن نبود که در هر وقت و شرایطی بتواند خواستۀ آنان را برآورده سازد، و آنان نیز یکپارچه و به صورت دسته جمعی بر خواستۀ خود مصرّ بودند. این بر پیامبر دشوار آمد، تا جایی که سوگند خورد یک ماه نزد آنها نرود. پس خداوند خواست تا کار را بر پیامبرش آسان بگرداند، و مقام همسرانش را بالا ببرد، و هر چیزی را که پاداش آنها را کم نماید از آنها دور سازد. پس به پیامبرش فرمان داد تا به زنان خود اختیار دهد.
بنابراین فرمود: (
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا وَزِينَتَهَا﴾) اگر شما فقط دنیا و زرق و برق آن را میخواهید و به آن خوشنود میشوید، و به خاطر فقدانش خشمگین میگردید؛ پس اگر شما چنین حالتی دارید، من به شما نیازی ندارم. (
﴿فَتَعَالَيۡنَ أُمَتِّعۡكُنَّ﴾) و بیایید شما را ازآنچه نزد خود دارم، از متاع دنیا بهرهمند سازم، (
﴿وَأُسَرِّحۡكُنَّ سَرَاحٗا جَمِيلٗا﴾) و بدون ناراحتی و خشم بر یکدیگر و ناسزاگویی، بلکه با سعۀ صدر قبل از آنکه وضعیت به جای نامناسبی برسد از شما جدا شوم.
#
{29} {وإن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الله ورسولَه والدارَ الآخرة}؛ أي: هذه الأشياء مرادُكُنَّ وغايةُ مقصودِكُنَّ، وإذا حصل لَكُنَّ الله ورسوله والجنة؛ لم تبالينَ بسعة الدنيا وضيقها ويُسرها وعُسرها، وقنعتنَّ من رسول الله بما تيسَّر، ولم تطلبنَ منه ما يشقُّ عليه، {فإنَّ الله أعدَّ للمحسناتِ منكنَّ أجراً عظيماً}: رتَّب الأجر على وصفهنَّ بالإحسان؛ لأنَّه السبب الموجب لذلك، لا لكونهنَّ زوجاتٍ للرسول؛ فإنَّ مجرَد ذلك لا يكفي، بل لا يفيدُ شيئاً مع عدم الإحسان، فخيَّرَهُنَّ رسول الله - صلى الله عليه وسلم - في ذلك، فاخترنَ الله ورسوله والدار الآخرة كلُّهن ، لم يتخلفْ منهنَّ واحدةٌ رضي الله عنهن.
وفي هذا التخيير فوائدُ عديدة:
منها: الاعتناءُ برسوله والغيرةُ عليه أن يكون بحالة يشقُّ عليه كثرةُ مطالب زوجاته الدنيويَّة.
ومنها: سلامتُه - صلى الله عليه وسلم - بهذا التخيير من تَبِعَةِ حقوق الزوجات، وأنَّه يبقى في حرِّية نفسه إن شاء أعطى وإن شاء منع، ما كان على النبيِّ من حرج فيما فرضَ الله له.
ومنها: تنزيهُهُ عمَّا لو كان فيهنَّ مَنْ تؤثِرُ الدُّنيا على الله ورسوله والدار الآخرة عنها، وعن مقارنتها.
ومنها: سلامةُ زوجاتِهِ رضي الله عنهنَّ عن الإثم والتعرُّض لسخط اللَّه ورسوله، فحسم الله بهذا التخيير عنهنَّ التسخُّط على الرسول الموجب لسَخَطِهِ المُسْخِطِ لربِّه الموجب لعقابه.
ومنها: إظهار رفعتهنَّ وعلوِّ درجتهنَّ وبيان علوِّ هممهنَّ أن كان اللهُ ورسولُه والدار الآخرة مرادَهُنَّ ومقصودَهن دون الدُّنيا وحطامها.
ومنها: استعدادُهُنَّ بهذا الاختيار للأمر الخيار للوصول إلى خيار درجات الجنة وأنْ يكنَّ زوجاتِهِ في الدُّنيا والآخرة.
ومنها: ظهورُ المناسبة بينه وبينهنَّ؛ فإنَّه أكمل الخلق، وأراد الله أن تكون نساؤه كاملاتٍ مكمَّلاتٍ طيباتٍ مطيَّباتٍ، {الطيِّباتُ للطيبين والطيِّبونَ للطيبات}.
ومنها: أنَّ هذا التخيير داعٍ وموجب للقناعة التي يطمئنُّ لها القلبُ وينشرحُ لها الصدرُ، ويزول عنهنَّ جشعُ الحرص وعدم الرِّضا الموجب لقلق القلب واضطرابِهِ وهمِّه وغمِّه.
ومنها: أن يكون اختيارهنَّ هذا سبباً لزيادة أجرهنَّ ومضاعفتِهِ، وأن يكنَّ بمرتبةٍ ليس فيها أحدٌ من النساء، ولهذا قال:
(29) (
﴿وَإِن كُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ﴾) و اگر خدا و پیامبر و سرای آخرت را میخواهید، اگر این چیزها مراد و مقصود شماست، و هرگاه خدا و پیامبر و بهشت را به دست آورید؛ به راحتی و سختی زندگانی دنیا توجه نخواهید کرد، و به آنچه پیامبر دارد قانع میشوید، و آنچه را که تهیهاش دشوار است از او طلب نمیکنید. (
﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ أَعَدَّ لِلۡمُحۡسِنَٰتِ مِنكُنَّ أَجۡرًا عَظِيمٗا﴾) بیگمان، خداوند برای نیکوکارانتان پاداش بزرگی آماده ساخته است. و پاداش و مزد در صورتی است که نیکوکار باشید؛ چون نیکوکاری پاداش آخرت را به دنبال دارد. و آنها فقط به خاطر اینکه همسران پیامبر هستند، مستحق پاداش نخواهند بود؛ زیرا این بدون نیکوکاری کافی نیست. پس پیامبر به آنها اختیار داد، و همۀ آنان خدا و پیامبر و سرای آخرت را انتخاب کردند، و هیچ یک از آنها گزینهای دیگر را انتخاب نکرد. خداوند از همۀ آنها خشنود و راضی باد.
و این مخیر کردن چند فایده دارد: 1- عنایت و توجه خداوند به پیامبرش، و اینکه راضی نبود در وضعیتی قرار بگیرد که مطالبات و خواستههای همسرانش، موجبات فشار بر وی و اذیت و آزار او را فراهم کند. 2- پیامبر صلی الله علیه وسلم وقتی به آنها حق انتخاب داد، از تبعات حقوق همسران معاف شد، به گونهای که اختیار داشت و هرگاه میخواست به آنها میداد؛ و اگر میخواست نمیداد.
﴿مَّا كَانَ عَلَى ٱلنَّبِيِّ مِنۡ حَرَجٖ فِيمَا فَرَضَ ٱللَّهُ لَهُۥ﴾ بر پیامبر هیچ گناهی نیست در آنچه خداوند برای او مقرّر داشته است. 3- منزّه داشتن پیامبر از زنانی که دنیا را بر خدا و پیامبر و جهان آخرت ترجیح میدهند. 4- سالم ماندن همسرانش از گناه، و از دست زدن به آنچه خدا و پیامبرش را ناخشنود مینماید؛ زیرا با دادن اختیار به آنان، خداوند متعال عدم رضایت آنان را از پیامبر منتفی ساخت؛ عدم رضایتی که موجب عدم رضایت پیامبر ـاز آنانـ میشد؛ و خشم و عدم رضایت پیامبر، موجب میشد خداوند پروردگار ناراضی گردد؛ و عدم رضایت پروردگار از کسی یا کسانی، موجب سزای آنان میشود. 5- تصریح به والا بودن مقامشان، و بیان همت بلند آنها که خدا و پیامبر و جهان آخرت را مراد و مقصود دانسته، و آن را بر دنیا و کالای آن برگزیدند. 6- این انتخاب موجب شد تا آنان به بهترین مقامهای بهشت برسند، و در دنیا و آخرت همسران پیامبر باشند. 7- زنان او متناسب با شأن او صلی الله علیه وسلم هستند؛ زیرا او کاملترین انسان است،
و خداوند خواست که زنانش نیز کامل و پاکیزه باشند: ﴿وَٱلطَّيِّبَٰتُ لِلطَّيِّبِينَ وَٱلطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَٰتِ﴾ زنان پاکیزه برای مردان پاکیزه هستند، و مردان پاکیزه برای زنان پاکیزه. 8- این انتخاب، نشانۀ قناعت میباشد؛ و قناعت موجب آرامش خاطر. و آزمندی از زنان پیامبر دور شد؛ و ناخشنودی را که باعث پریشانی و ناراحتی میشود، از آنها دور ساخت. 9- همسریِ پیامبر، سبب چندین برابر شدن پاداش آنها گشت؛ و آنان در مقامی قرار گرفتند که هیچ زنی به آن مقام نمیرسد.
بنابراین فرمود: (
﴿يَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِيِّ ...﴾).
{يَانِسَاءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا (30) وَمَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحًا نُؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَيْنِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا كَرِيمًا (31)}
يَا نِسَاء النَّبِيِّ مَن يَأْتِ مِنكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا ؛ اي زنان پيامبر ، هر کس از شما مرتکب کار زشت در خور عقوبت شود ، خدا عذاب او را دو برابر مي کند و اين بر خدا آسان است.
وَمَن يَقْنُتْ مِنكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحًا نُّؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَيْنِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا كَرِيمًا؛ و هر کس از شما که به فرمانبرداري خدا و پيامبرش مداومت ورزد و، کاري شايسته کند ، دوبار به او پاداش دهيم و براي او رزقي کرامند آماده کرده ايم.
#
{30} لما اخترنَ الله ورسولَه والدارَ الآخرة؛ ذَكَرَ مضاعفَة أجرهنَّ ومضاعفةَ وِزْرِهِنَّ وإثمهنَّ لو جرى منهنَّ؛ ليزداد حذرهنَّ وشكرهنَّ الله تعالى، فجعل من أتى منهنَّ بفاحشةٍ ظاهرةٍ لها العذابُ ضعفين.
(30) وقتی زنان پیامبر، خدا و پیامبرش و سرای آخرت را انتخاب کردند، بیان فرمود که پاداش آنها دو برابر خواهد بود.
نیز فرمود: اگر مرتکب گناهی شوند، کیفر و گناه آنها دو برابر است تا بیشتر از گناه بپرهیزند، و بیشتر سپاس خدا را به جای آورند؛ بنابراین کیفر هر کس از آنها را اگر مرتکب گناهی شود، دو برابر قرار داد.
#
{31} {ومَن يَقْنُتْ منكنَّ}؛ أي: تطيع اللهَ ورسولَه وتعملْ صالحاً قليلاً أو كثيراً، {نؤتِها أجْرَها مرَّتينِ}؛ أي: مثل ما نعطي غيرها مرَّتين، {وأعْتَدْنا لها رزقاً كريماً}: وهي الجنة، فَقَنَتْنَ للهِ ورسوله وعَمِلْنَ صالحاً، فعلم بذلك أجرهنَّ.
(31) (
﴿وَمَن يَقۡنُتۡ مِنكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتَعۡمَلۡ صَٰلِحٗا﴾) و هر کس از شما که از خدا و پیامبرش اطاعت کند، و کار شایسته انجام دهد، چه کم باشد چه زیاد، (
﴿نُّؤۡتِهَآ أَجۡرَهَا مَرَّتَيۡنِ﴾) پاداش او را دو برابر پاداش دیگران میدهیم، (
﴿وَأَعۡتَدۡنَا لَهَا رِزۡقٗا كَرِيمٗا﴾) و برای او روزی و نعمت ارزشمندی که همانا بهشت است فراهم میسازیم. و زنان پیامبر از خدا و پیامبرش اطاعت کردند؛ و کار شایسته انجام دادند، از این رو معلوم است که مستحق پاداش بیکران خدا میباشند.
{يَانِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا (32) وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا (33) وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا (34)}
يَا نِسَاء النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا ؛ اي زنان پيامبر ، شما همانند ديگر زنان نيستيد ، اگر از خدا بترسيد پس به نرمي سخن مگوييد تا آن مردي که در قلب او مرضي هست به طمع افتد و سخن پسنديده بگوييد.
وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ؛ و در خانه هاي خود بمانيد و چنان که در زمان پيشين جاهليت مي کردند، ،زينتهاي خود را آشکار مکنيد و نماز بگزاريد و زکات بدهيد و از خدا وپيامبرش اطاعت کنيد اي اهل بيت ، خدا مي خواهد پليدي را از شما دورکند و شما را چنان که بايد پاک دارد.
وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا؛ آنچه را در خانه هايتان از آيات خدا و حکمت تلاوت مي شود ، ياد کنيد ،که خدا باريک بين و آگاه است.
#
{32} يقول تعالى: {يا نساءَ النبيِّ}: خطابٌ لهنَّ كلهنَّ {لستنَّ كأحدٍ من النساء إنِ اتَّقَيْتُنَّ}: الله؛ فإنَّكُنَّ بذلك تفقن النساء ولا يلحقكُنَّ أحدٌ من النساء؛ فكمِّلْنَ التقوى بجميع وسائلها ومقاصدها، فلهذا أرشدهنَّ إلى قطع وسائل المحرم، فقال: {فلا تَخْضَعْنَ بالقول}؛ أي: في مخاطبة الرجال، أو بحيث يسمعون، فَتَلِنَّ في ذلك، وتتكلَّمْنَ بكلام رقيق، يدعو ويطمع {الذي في قلبِهِ مرضٌ}؛ أي: مرض شهوة الزنا فإنه مستعدٌّ ينتظرُ أدنى محركٍ يحرِّكُه لأنَّ قلبه غيرُ صحيح؛ فإنَّ القلب الصحيح ليس فيه شهوةٌ لما حرَّم الله؛ فإنَّ ذلك لا تكاد تُميله ولا تُحركه الأسباب لصحةِ قلبه وسلامتِهِ من المرض؛ بخلاف مريض القلبِ الذي لا يتحمَّلُ ما يتحمَّلُ الصحيح، ولا يصبِرُ على ما يصبِرُ عليه؛ فأدنى سبب يوجَدُ ويدعوه إلى الحرام يُجيب دعوته ولا يتعاصى عليه؛ فهذا دليلٌ على أنَّ الوسائل لها أحكام المقاصد؛ فإنَّ الخضوع بالقول واللين فيه في الأصل مباح، ولكن لمَّا كان وسيلةً إلى المحرَّم؛ منع منه، ولهذا ينبغي للمرأة في مخاطبة الرجال أن لا تُلينَ لهم القول.
ولمَّا نهاهنَّ عن الخضوع في القول؛ فربما تُوُهِّم أنهنَّ مأموراتٌ بإغلاظ القول؛ دَفَعَ هذا بقوله: {وقلنَ قولاً معروفاً}؛ أي: غير غليظ ولا جاف؛ كما أنه ليس بليِّنٍ خاضع. وتأمَّلْ كيف قال: {فلا تَخْضَعْنَ بالقول}، ولم يقل: فلا تَلِنَّ بالقول، وذلك لأنَّ المنهيَّ عنه القول الليِّن الذي فيه خضوع المرأة للرجل وانكسارُها عنده، والخاضِعُ هو الذي يُطمع فيه، بخلافِ من تكلَّمَ كلاماً ليِّناً ليس فيه خضوعٌ، بل ربَّما صار فيه ترفُّع وقهرٌ للخصم؛ فإنَّ هذا لا يطمع فيه خصمُه، ولهذا مدح الله رسولَه باللين، فقال: {فبما رحمةٍ من الله لِنتَ لهم}، وقال لموسى وهارون: {اذْهَبا إلى فرعونَ إنَّه طغى. فقولا له قَوْلاً ليِّناً لعله يَتَذَكَّر أو يخشى}.
ودل قوله: {فيطمعَ الذي في قلبِهِ مرضٌ}؛ مع أمره بحفظ الفرج وثنائِهِ على الحافظين لفروجهم والحافظات، ونهيه عن قربان الزنا: أنَّه ينبغي للعبد إذا رأى من نفسه هذه الحالة، وأنه يهشُّ لفعل المحرم عندما يرى أو يسمع كلام من يهواه ويجد دواعي طمعِهِ قد انصرفتْ إلى الحرام، فليعرفْ أنَّ ذلك مرض، فليجتهدْ في إضعاف هذا المرض وحسم الخواطر الرديَّة ومجاهدة نفسه على سلامتها من هذا المرض الخطر وسؤال الله العصمة والتوفيق، وأنَّ ذلك من حفظ الفرج المأمور به.
(32) (
﴿يَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِيِّ لَسۡتُنَّ كَأَحَدٖ مِّنَ ٱلنِّسَآءِ إِنِ ٱتَّقَيۡتُنَّ﴾) ای زنان پیامبر! شما مثل هیچ یک از زنان عادی نیستید اگر از خدا بترسید؛ زیرا با تقوای الهی مقامتان از زنان دیگر بالاتر میرود، و هیچ زنی به مقام شما نمیرسد. پس تقوا را با رعایت ارکان آن کامل گردانید. بنابراین آنها را راهنمایی کرد تا وسیلههایی را که سبب کار حرام میشوند از میان بردارند،
و فرمود: (
﴿فَلَا تَخۡضَعۡنَ بِٱلۡقَوۡلِ﴾) و به هنگام سخن گفتن با مردان، صدای خود را نرم و نازک نکنید، (
﴿فَيَطۡمَعَ ٱلَّذِي فِي قَلۡبِهِۦ مَرَضٞ﴾) که آنگاه کسی که در دل او بیماری شهوت زنا است، به طمع میافتد؛ چون او آماده و منتظر کوچکترین چیزی است که وی را تحریک کند، چرا که دل او سالم نیست؛ زیرا دلی که سالم باشد، به آنچه خدا حرام نموده است علاقهمند نیست، و کمتر اسباب و وسایلی او را تحریک میکند؛ چراکه دل او پاک و سالم است. به خلاف کسی که دلش بیمار است؛ چنین کسی مانند فردی که دلش سالم است تحمل ندارد، و کوچکترین سببی او را به کار حرام وا میدارد و دعوتش را اجابت میکند و از خواستهاش سرپیچی نمینماید. این دلیلی است بر اینکه وسیلهها، حکم اهداف و مقاصد را دارند. نرمی گفتار و صدا، در اصل کار جایزی است؛ اما وقتی که وسیلهای برای کار حرام باشد، از آن منع شده است؛ بنابراین برای زن شایسته است به هنگام سخن گفتن با مردان، صدایش را نرم و نازک نکند. وقتی آنها را از نرمی گفتار نهی کرد شاید کسی گمان بَرَد که باید به درشتی و تندی سخن بگویند،
پس این توهّم را دفع نمود و فرمود: (
﴿وَقُلۡنَ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا﴾) و سخنی شایسته بگویند؛ یعنی سخنی که درشت و تند نباشد.
فرمود: (
﴿فَلَا تَخۡضَعۡنَ بِٱلۡقَوۡلِ﴾) و نگفت:
«فَلَا تَلِنَّ بِالقَولِ» چون آنچه از آن نهی شده، سخن نرمی است که همراه با فروتنی و انقیاد زن برای مرد باشد؛ و چنین حالت و سخنی، مرد را وادار میکند تا به او چشم طمع بدوزد. به خلاف کسی که سخنی نرم بگوید که در آن فروتنی نباشد؛ بلکه این سخن با اینکه نرم است، نشانگر عزت گوینده است و طرف را مغلوب مینماید و در او طمع نمیورزد. بنابراین خداوند پیامبرش را بهخاطر مهربانی و ملایمتی که داشت ستوده است.
پس فرمود: ﴿فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡ﴾ به سبب رحمتی از جانب خدا، برای آنها نرم و مهربان شدی.
و به موسی و هارون فرمود: ﴿ٱذۡهَبَآ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ إِنَّهُۥ طَغَىٰ فَقُولَا لَهُۥ قَوۡلٗا لَّيِّنٗا لَّعَلَّهُۥ يَتَذَكَّرُ أَوۡ يَخۡشَىٰ﴾ بروید نزد فرعون؛ چرا که او سرکشی کرده است. پس با او به نرمی سخن بگویید شاید پند پذیرد یا بترسد. و
[این بخش از آیه: ] (
﴿فَيَطۡمَعَ ٱلَّذِي فِي قَلۡبِهِۦ مَرَضٞ﴾) ضمن اینکه دستوری است مبنی بر اینکه انسان باید پاکدامن باشد، و زنان و مردان پاکدامن مورد ستایش قرار گرفته، و از نزدیک شدن به زنا نهی شدهاند؛ نیز بر این دلالت مینماید که برای بنده، شایسته است هرگاه این حالت را در خودش یافت که با دیدن یا شنیدن سخن کسی که مورد پسندش میباشد بر انجام کار حرام تحریک میشود، و احساس کرد که انگیزههای طمع ورزی او را به سوی حرام سوق میدهد، باید بداند که این احساس یک بیماری است؛ از این رو باید برای تضعیف و از بین بردن و قطع کردن خاطرههای زشت بکوشد، و با نفس خود مبارزه نماید تا آن را از این بیماری خطرناک نجات بخشد، و از خداوند بخواهد که او را محافظت نماید و به او توفیق دهد. و این از زمرۀ پاکدامنی است که به آن امر شده است.
#
{33} {وقَرْنَ في بُيوتِكُنَّ}؛ أي: اقْرُرْنَ فيها؛ لأنه أسلمُ وأحفظُ لَكُنَّ، {ولا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الجاهليةِ الأولى}؛ أي: لا تُكْثِرْنَ الخروج متجمِّلات أو متطيِّبات كعادة أهل الجاهلية الأولى، الذين لا علم عندهم ولا دين؛ فكلُّ هذا دفع للشرِّ وأسبابه.
ولما أمرهنَّ بالتقوى عموماً وبجزيئات من التقوى نصَّ عليها لحاجة النساء إليها، كذلك أمرهن بالطاعة، خصوصاً الصلاة والزكاة اللتان يحتاجُهما ويضطرُّ إليهما كلُّ أحدٍ، وهما أكبر العبادات وأجلُّ الطاعات، وفي الصلاة الإخلاص للمعبود، وفي الزكاة الإحسان إلى العبيد.
ثم أمرهنَّ بالطاعة عموماً، فقال: {وأطِعْنَ الله ورسولَه}: يدخُلُ في طاعة الله ورسوله كلُّ أمرٍ أمرا به أمرَ إيجابٍ أو استحبابٍ، {إنَّما يريدُ الله}: بأمرِكُنَّ بما أمَرَكُنَّ به ونَهْيِكُنَّ عمَّا نهاكنَّ عنه؛ {ليُذْهِبَ عنكم الرجسَ}؛ أي: الأذى والشر والخبث {أهلَ البيتِ ويُطَهِّرَكُم تطهيراً}: حتى تكونوا طاهرينَ مطهَّرين؛ أي: فاحمدوا، ربَّكم واشكُروه على هذه الأوامر والنواهي التي أخبركم بمصلحتها، وأنها محضُ مصلحتِكُم، لم يردِ الله أن يجعلَ عليكم بذلك حرجاً ولا مشقةً، بل لتتزكَّى نفوسُكم، وتتطهَّر أخلاقُكم، وتَحْسُنَ أعمالُكم، ويعظُم بذلك أجركم.
(33) (
﴿وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَىٰ﴾) و در خانههایتان بمانید، این برایتان بهتر است. و مانند اهل جاهلیت پیشین که دانش و دینی نداشتند، آرایش نکنید و زیاد از خانه بیرون نروید؛ و همۀ اینها برای دور کردن شر و اسباب آن است. وقتی آنها را به طور کلی به پرهیزگاری فرمان داد، به جزئیاتی از آن نیز پرداخت؛ چون زنان به آن نیاز دارند، و نیز آنها را به فرمانبرداری دستور داد به ویژه به برپای داشتن نماز و پرداختن زکات؛ دو عبادتی که هرکس به ناچار به آنها نیاز دارد، و بزرگترین عبادت محسوب میشوند؛ که در نماز اخلاص برای خداوند انجام میگیرد، و با پرداختن زکات به بندگان نیکی میشود.
سپس آنها را به طور کلی به اطاعت فرمان داد و فرمود: (
﴿وَأَطِعۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓ﴾) و از خدا و پیامبرش اطاعت کنید. هر امر و فرمانی که خدا و پیامبر دادهاند -خواه فرمان واجب باشد یا فرمان مستحب- در اطاعت از خدا و پیامبرش داخل است. (
﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا﴾) جز این نیست که خداوند وقتی شما را به این چیزها فرمان میدهد، و از چیزهایی نهی میکند؛ برای آن است تا پلیدی و بدی را از شما اهل بیت دور کند، و شما را کاملاً پاک گرداند. یعنی حمد و سپاس خداوند را به خاطر این اوامر و نواهی به جای آورید که شما را از مصلحت و فایدۀ آن آگاه کرده است. و این اوامر و نواهی برای شما فایده و مصلحت محض هستند، و خداوند با این دستورات نخواسته است بر شما تنگی و مشقّتی بیاورد، بلکه برای آن است تا پاکیزه گردید و اخلاق و رفتارتان پاک شود و اعمالتان درست و خوب گردد؛ و به سبب آن، پاداشتان بیشتر و بزرگتر شود.
#
{34} ولمَّا أمرهنَّ بالعمل الذي هو فعلٌ وتركٌ؛ أمرهنَّ بالعلم، وبيَّن لهنَّ طريقه، فقال: {واذْكُرْنَ ما يُتلى في بُيوتِكُنَّ من آياتِ الله والحكمةِ}، والمرادُ بآيات الله القرآن، والحكمةُ أسرارُه أو سنةُ رسوله، وأمْرُهُنَّ بذكره يشمل ذِكْرَ لفظِهِ بتلاوتِهِ وذكر معناه بتدبُّره والتفكُّر فيه واستخراج أحكامه وحِكَمِهِ، وذِكْرَ العمل به وتأويله.
{إنَّ الله كان لطيفاً خبيراً}: يدرك سرائر الأمور وخفايا الصدور وخبايا السماواتِ والأرض والأعمال التي تَبين وتُسَرُّ؛ فلطفُه وخبرتُه يقتضي حثُّهنَّ على الإخلاص وإسرار الأعمال ومجازاةِ الله على تلك الأعمال. ومن معاني اللطيف: الذي يسوقُ عبدَه إلى الخير، ويعصِمُه من الشرِّ بطرقٍ خفيةٍ لا يشعر بها، ويسوقُ إليه من الرزق ما لا يدريه، ويريه من الأسباب التي تكرهُها النفوس، ما يكون ذلك طريقاً له إلى أعلى الدرجات وأرفع المنازل.
(34) و هنگامی که آنان را به انجام کارها، و ترک کارهایی امر نمود؛ به آنان دستور داد که به علماندوزی بپردازند، و راه آن را نیز برایشان بیان نمود.
پس فرمود: (
﴿وَٱذۡكُرۡنَ مَا يُتۡلَىٰ فِي بُيُوتِكُنَّ مِنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ وَٱلۡحِكۡمَةِ﴾) منظور از آیات خدا، قرآن است؛ و حکمت، اسرار قرآن و یا سنّت پیامبر میباشد. و زنان را فرمان داد تا آن را یاد کنند، و این شامل ذکر و یاد کردن کلمات قرآن میشود که با تلاوت آن انجام میگیرد؛ نیز معانی آن را شامل میشود که با تدبر و تفکر در آن، و استنباط احکام و حکمتهای آن انجام میگیرد. نیز شامل ذکرِ عمل کردنِ به آن هم میگردد. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا﴾) همانا خداوند باریک بین آگاه است، و سرایر و پنهانیهای امور را میبیند، و آنچه را در آسمانها و زمین پنهان است و کارهایی را که آشکار یا پنهان هستند، میداند. باریک بین و مطلع بودن خداوند این را میطلبد که آنها کارها را خالصانه برای خدا به انجام برسانند، و اعمال را به صورت پنهانی انجام دهند. نیز از آنجا که خداوند باریک بینِ آگاه است، جزا و سزای اعمال را میدهد. و یکی از معانی
«لطیف» این است که خداوند بندهاش را به طرق مخفی و غیر محسوس به سوی خیر و خوبی پیش میبرد، و از شر و بدی محافظت مینماید، و رزق و روزی را از جایی به او میرساند که خودش نمیداند، و اسبابی را به او نشان میدهد که نفس آدمی از آنها نفرت دارد، اما راه رسیدن به بالاترین مقامها را برای او هموار میسازد.
{إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا (35)}
إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ ؛ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا ؛ خدا براي مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان مؤمن و زنان مؤمن و، مردان اهل طاعت و زنان اهل طاعت و مردان راستگوي و زنان راستگوي و مردان شکيبا و زنان شکيبا و مردان خداي ترس و زنان خداي ترس و مردان صدقه دهنده وزنان صدقه دهنده و مردان روزه دار و زنان روزه دار و مرداني که شرمگاه خود را حفظ مي کنند و زناني که شرمگاه خود حفظ مي کنند و مرداني که خدا رافراوان ياد مي کنند و زناني که خدا را فراوان ياد مي کنند ، آمرزش و مزدي بزرگ آماده کرده است.
#
{35} لما ذَكَرَ تعالى ثوابَ زوجاتِ الرسول - صلى الله عليه وسلم - وعقابهنَّ لو قُدِّرَ عدم الامتثال وأنَّه ليس مثلهنَّ أحدٌ من النساء؛ ذكر بقيَّة النساء غيرهنَّ، ولما كان حكمهنَّ والرجال واحداً؛ جعل الحكمَ مشتركاً، فقال: {إنَّ المسلمينَ والمسلماتِ}: وهذا في الشرائع الظاهرة إذا كانوا قائمين بها، {والمؤمنينَ والمؤمناتِ}: وهذا في الأمور الباطنة من عقائد القلب وأعماله، {والقانتينَ}؛ أي: المطيعين لله ولرسوله، {والقانتاتِ والصادقينَ}: في مقالهم وفعالهم، {والصادقاتِ والصابرينَ}: على الشدائد والمصائب، {والصابراتِ والخاشعين}: في جميع أحوالهم خصوصاً في عباداتهم ولا سيما في صلواتهم، {والخاشعاتِ والمتصدِّقين}: فرضاً ونفلاً، {والمتصدقاتِ والصائمينَ والصائماتِ}: شمل ذلك الفرض والنفل، {والحافظينَ فروجَهم}: عن الزنا ومقدِّماته، {والحافظات والذاكرينَ الله كثيراً}؛ أي: في أكثر الأوقات، خصوصاً في أوقات الأوراد المقيَّدة؛ كالصباح والمساء، وأدبار الصلوات المكتوبات، {والذاكرات أعدَّ الله لهم}؛ أي: لهؤلاء الموصوفين بتلك الصفاتِ الجميلةِ والمناقبِ الجليلةِ، التي هي ما بين اعتقاداتٍ وأعمال قلوبٍ وأعمال جوارح وأقوال لسانٍ ونفع متعدٍّ وقاصرٍ وما بين أفعال الخير وترك الشرِّ الذي مَنْ قام بهنَّ فقد قام بالدِّين كلِّه ظاهرِهِ وباطنِهِ بالإسلام والإيمان والإحسان، فجازاهم على عملهم بالمغفرة لذنوبهم؛ لأنَّ الحسنات يُذْهِبْنَ السيئات. {وأجراً عظيماً}: لا يقدرُ قَدْرَهُ إلاَّ الذي أعطاه؛ مما لا عينٌ رأتْ ولا أذنٌ سمعتْ، ولا خطر على قلب بشر. نسألُ الله أن يجعلَنا منهم.
(35) وقتی خداوند پاداش زنان پیامبر صلی الله علیه وسلم را بیان کرد، و کیفر آنها را چنانچه از فرمان خدا سرپیچی کنند نیز ذکر نمود، و فرمود آنها مانند هیچ یک از زنان دیگر نیستند، از دیگر زنان نیز سخن به میان آورد. و از آنجا که حکم آنها و حکم مردان یکی است،
فرمود: (
﴿إِنَّ ٱلۡمُسۡلِمِينَ وَٱلۡمُسۡلِمَٰتِ﴾) زنان و مردان مسلمان که شرایع ظاهری را به جای آورند، (
﴿وَٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ﴾) و زنان با ایمان و مردان با ایمان.
در اینجا منظور امور باطنی از قبیل: عقاید قلبی و اعمال آن است. (
﴿وَٱلۡقَٰنِتِينَ وَٱلۡقَٰنِتَٰتِ﴾) و زنان و مردان فرمانبرداری که فرمان خدا و پیامبرش را اطاعت میکنند. (
﴿وَٱلصَّٰدِقِينَ وَٱلصَّٰدِقَٰتِ﴾) و مردان و زنانی که در گفتار و کردارشان راستگو هستند. (
﴿وَٱلصَّٰبِرِينَ وَٱلصَّٰبِرَٰتِ﴾) و مردان و زنانی که در برابر سختیها و مصیبتها بردباری میورزند، (
﴿وَٱلۡخَٰشِعِينَ وَٱلۡخَٰشِعَٰتِ﴾) و مردان و زنانی که در همۀ حالات فروتن هستند، به ویژه در عبادتهایشان و به خصوص در نمازهایشان، (
﴿وَٱلۡمُتَصَدِّقِينَ وَٱلۡمُتَصَدِّقَٰتِ﴾) و مردان و زنانی که صدقههای فرض و نفل را میدهند، (
﴿وَٱلصَّٰٓئِمِينَ وَٱلصَّٰٓئِمَٰتِ﴾) و مردان و زنانی که روزههای فرض و نفل را میگیرند، (
﴿وَٱلۡحَٰفِظِينَ فُرُوجَهُمۡ وَٱلۡحَٰفِظَٰتِ﴾) و مردان و زنانی که شرمگاههای خود را از زنا و مقدّمات آن حفظ میکنند، (
﴿وَٱلذَّٰكِرِينَ ٱللَّهَ كَثِيرٗا وَٱلذَّٰكِرَٰتِ﴾) و مردان و زنانی که خدا را زیاد یاد مینمایند، و در بیشتر اوقات خدا را یاد میکنند، به خصوص اوقات اذکار مانند اذکار صبح و شام و اذکارِ پس از نمازهای فرض. (
﴿أَعَدَّ ٱللَّهُ لَهُم﴾) خداوند برای کسانی که دارای چنین صفات زیبایی هستند؛ صفاتی که برخی، اعتقادات و اعمال قلب هستند؛ و برخی، اعمال اعضا و جوارح؛ و گفتههایی هستند که از زبان بیرون آمده، و فایدهشان به خود و دیگران میرسد،
[کسانی که این اعمال را انجام میدهند و به] انجام کارهای خیر میپردازند و از کارهای بد دوری میکنند، تمام دین را انجام دادهاند؛ چرا که داشتن این صفات، چکیدۀ اسلام و ایمان و احسان است. (
﴿مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمٗا﴾) خداوند به پاداش کارشان گناهانشان را میآمرزد؛ چون نیکیها، بدیها را از بین میبرند، و به آنها پاداش بزرگی میدهد که اندازۀ آن را هیچ کس جز ذات خدا نمیداند؛ پاداشی که هیچ چشمی مانند آن را ندیده، و هیچ گوشی
[اخبار حقیقی] آن را نشنیده، و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است. از خداوند میخواهیم که ما را از چنین کسانی بگرداند.
{وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا (36)}.
وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِينًا ؛ هيچ مرد مؤمن و زن مؤمني را نرسد که چون خدا و پيامبرش در کاري حکمي ، کردند آنها را در آن کارشان اختياري باشد هر که از خدا و پيامبرش نافرماني کند سخت در گمراهي افتاده است.
#
{36} أي: لا ينبغي ولا يَليقُ بمن اتَّصف بالإيمان إلاَّ الإسراعُ في مرضاة الله ورسولِهِ والهربُ من سَخَطِ الله ورسوله وامتثالُ أمرِهما واجتنابُ نهيِهما؛ فلا يليقُ بمؤمنٍ ولا مؤمنةٍ، {إذا قضى اللهُ ورسولُه أمراً}: من الأمور وحَتَّما به وألزما به {أن يكون لَهُمُ الخِيَرَةُ من أمرِهم}؛ أي: الخيار هل يفعلونَه أم لا؟ بل يعلم المؤمن والمؤمنةُ أنَّ الرسول أولى به من نفسِهِ؛ فلا يجعل بعض أهواء نفسِهِ حجاباً بينَه وبينَ أمر الله ورسوله، {ومَن يعصِ الله ورسولَه فقد ضلَّ ضلالاً مبيناً}؛ أي: بيِّنًا؛ لأنه ترك الصراط المستقيم الموصلة إلى كرامة الله إلى غيرها من الطرق الموصلة للعذاب الأليم، فذكر أولاً السبب الموجب لعدم معارضةِ أمر الله ورسولِهِ، وهو الإيمان، ثم ذَكَرَ المانعَ من ذلك، وهو التخويف بالضَّلال الدالِّ على العقوبة والنكال.
(36) (
﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ﴾) شایسته و سزاوار فرد مؤمن نیست جز اینکه به سوی خشنودی خدا و پیامبرش بشتابد، و از ناخشنودی خدا و پیامبرش بپرهیزد، و باید دستورات خدا و رسول را اطاعت نماید، و از آنچه خدا و پیامبرش نهی کردهاند بپرهیزد. بنابراین شایسته و سزاوار هیچ مرد و زن مؤمنی نیست، (
﴿إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا﴾) که هرگاه خدا و پیامبرش در کاری حکم نمودند و دستور صادر کردند، (
﴿أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡ﴾) برای خودشان در آن کار اختیاری قایل شوند که آن را انجام دهند یا نه؟ بلکه مردان و زنان مؤمن میدانند که پیامبر برای آنان از خودشان مهر و عطوفت بیشتری دارد، پس مؤمن امیال خود را مانعی بین خود و دستور خدا و پیامبرش قرار نمیدهد. (
﴿وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلٗا مُّبِينٗا﴾) و کسی که از دستورات خدا و پیامبرش سرپیچی کند، به گمراهی کاملاً آشکاری گرفتار میگردد؛ چون او راه راست را که انسان را به سرای بهشت میرساند، رها کرده؛ و به راهی روی آورده است که انسان را به عذاب دردناک میرساند. پس نخست این را بیان نمود که آنچه باعث میشود تا انسان با فرمان خدا و پیامبرش مخالفت نورزد، ایمان است. سپس به بیان چیزی پرداخت که انسان را از نافرمانی باز میدارد، و آن برحذر بودن از گرفتار شدن به گمراهی است که گمراه شدن، نشانۀ گرفتار آمدن به عذاب و کیفر است.
{وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا (37)}
وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا ؛ و تو ، به آن مرد که خدا نعمتش داده بود و تو نيز نعمتش داده بودي ،،
گفتي : زنت را براي خود نگه دار و از خداي بترس در حالي که در دل خودآنچه را خدا آشکار ساخت مخفي داشته بودي و از مردم مي ترسيدي ، حال آنکه خدا از هر کس ديگر سزاوارتر بود که از او بترسي پس چون زيد از او حاجت خويش بگزارد ، به همسري تواش در آورديم تا مؤمنان را در زناشويي بازنان فرزند خواندگان خود ، اگر حاجت خويش از او بگزارده باشند ، منعي نباشد و حکم خداوند شدني است.
#
{37} وكان سببُ نزول هذه الآياتِ أنَّ الله تعالى أراد أن يَشْرَعَ شرعاً عامًّا للمؤمنين أنَّ الأدعياء ليسوا في حكم الأبناء حقيقةً من جميع الوجوه، وأنَّ أزواجَهم لا جُناح على مَنْ تَبَنَّاهُم نكاحهنَّ، وكان هذا من الأمور المعتادة التي لا تكاد تزولُ إلا بحادثٍ كبيرٍ، فأرادَ أن يكون هذا الشرع قولاً من رسوله وفعلاً، وإذا أراد الله أمراً؛ جعل له سبباً، فكان زيد بن حارثة يُدعى زيد بن محمد، قد تبنَّاه النبيُّ - صلى الله عليه وسلم -، فصار يُدعى إليه، حتى نزل {ادْعوهم لآبائِهِم}؛ فقيل له: زيد بن حارثة، وكانت تحته زينب بنت جحش ابنة عمة رسول الله - صلى الله عليه وسلم -، وكان قد وقع في قلبِ الرسول لو طلَّقها زيدٌ لتزوَّجها، فقدَّر الله أن يكون بينها وبين زيدٍ ما اقتضى أنْ جاء زيد بن حارثة يستأذنُ النبيَّ - صلى الله عليه وسلم - في فراقها؛ قال الله: {وإذْ تقولُ للذي أنعمَ اللهُ عليه}؛ أي: بالإسلام، {وأنعمتَ عليه}: بالعتق والإرشاد والتعليم حين جاءك مشاوراً في فراقها، فقلتَ له ناصحاً له ومخبراً بمصلحتِهِ مقدِّماً لها على رغبتِك مع وقوعها في قلبك: {أمسِكْ عليك زَوْجَكَ}؛ أي: لا تفارِقْها واصبِرْ على ما جاءك منها.
{واتَّقِ الله}: تعالى في أمورك عامَّةً وفي أمر زوجك خاصَّةً؛ فإنَّ التقوى تحثُّ على الصبر وتأمر به، {وتُخفي في نفسِكَ ما الله مُبديه}: والذي أخفاه أنَّه لو طلَّقها زيدٌ؛ لتزوَّجها - صلى الله عليه وسلم -، {وتخشى الناس}: في عدم إبداء ما في نفسك، {والله أحقُّ أن تخشاه}: فإنَّ خشيته جالبةٌ لكلِّ خيرٍ مانعةٌ من كلِّ شرٍّ، {فلما قضى زيدٌ منها وطراً}؛ أي: طابت نفسُه ورغِبَ عنها وفارقها، {زوَّجْناكها}: وإنَّما فَعَلْنا ذلك لفائدةٍ عظيمةٍ، وهي: {لكيلا يكونَ على المؤمنين حرجٌ في أزواج أدعيائِهِم}: حيث رأوك تزوَّجت زوج زيد بن حارثة الذي كان من قَبْلُ يَنْتَسِبُ إليك، ولما كان قولُه: {لِكَيْلا يكونَ على المؤمنين حرجٌ في أزواج أدعيائِهِم}: عامًّا في جميع الأحوال، وكان من الأحوال ما لا يجوز ذلك، وهي قبل انقضاء وطرِهِ منها؛ قيَّد ذلك بقوله: {إذا قَضَوْا منهنَّ وطراً وكان أمرُ الله مفعولاً}؛ أي: لا بدَّ من فعلِهِ ولا عائق له ولا مانع.
وفي هذه الآيات المشتملات على هذه القصة فوائد:
منها: الثناءُ على زيد بن حارثة، وذلك من وجهين: أحدِهما: أنَّ الله سمَّاه في القرآن ولم يسمِّ من الصحابة باسمه غيره. والثاني: أنَّ الله أخبر أنَّه أنعم عليه؛ أيْ: بنعمة الإسلام والإيمان، وهذه شهادةٌ من الله له أنه مسلم مؤمنٌ ظاهراً وباطناً، وإلاَّ؛ فلا وجه لتخصيصه بالنعمة؛ إلاَّ أنَّ المراد بها النعمة الخاصة.
ومنها: أن المُعْتَقَ في نعمة المعتِقِ.
ومنها: جواز تزوج زوجة الدَّعي كما صرح به.
ومنها: أنَّ التعليم الفعليَّ أبلغُ من القولي، خصوصاً إذا اقترن بالقول؛ فإنَّ ذلك نورٌ على نور.
ومنها: أن المحبة التي في قلب العبد لغير زوجته ومملوكته ومحارمه إذا لم يَقْتَرِنْ بها محذورٌ لا يأثم عليها العبد، ولو اقترن بذلك أمنيته أنْ لو طلَّقها زوجُها لتزوَّجها من غير أن يسعى في فرقةٍ بينَهما أو يتسبَّب بأيِّ سبب كان؛ لأنَّ الله أخبر أنَّ الرسول - صلى الله عليه وسلم - أخفى ذلك في نفسه.
ومنها: أنَّ الرسول - صلى الله عليه وسلم - قد بلَّغَ البلاغَ المبين، فلم يدعْ شيئاً مما أوحي إليه إلاَّ وبلَّغه، حتى هذا الأمر الذي فيه عتابه، وهذا يدلُّ على أنَّه رسولُ الله، ولا يقول إلاَّ ما أوحي إليه، ولا يريد تعظيمَ نفسِهِ.
ومنها: أنَّ المستشارَ مؤتمنٌ، يجبُ عليه ـ إذا استُشير في أمر من الأمور ـ أن يُشير بما يعلمُه أصلَح للمستشيرِ ، ولو كان له حظُّ نفس بتقدُّم مصلحة المستشير على هوى نفسه وغرضه.
ومنها: أنَّ من الرأي الحسن لمن استشار في فراق زوجة أن يُؤْمَرَ بإمساكها مهما أمكن صلاحُ الحال؛ فهو أحسن من الفرقة.
ومنها: أنَّه يتعيَّن أن يقدِّم العبد خشية الله على خشية الناس، وأنَّها أحقُّ منها وأولى.
ومنها: فضيلةُ زينب رضي الله عنها أم المؤمنين؛ حيث تولَّى الله تزويجها من رسوله - صلى الله عليه وسلم - من دون خطبة ولا شهودٍ، ولهذا كانت تفتخرُ بذلك على أزواج رسول الله - صلى الله عليه وسلم -، وتقول: زوَّجَكُنَّ أهاليكنَّ وزوَّجَني الله من فوق سبع سماواتٍ.
ومنها: أنَّ المرأة إذا كانت ذات زوج لا يجوزُ نِكاحها ولا السعيُ فيه وفي أسبابه حتى يقضِيَ زوجُها وَطَرَهُ منها، ولا يقضي وَطَرَهُ حتى تنقضيَ عِدَّتُها؛ لأنَّها قبل انقضاء عدتها وهي في عصمتِهِ أو في حقِّه الذي له وطرٌ إليها ولو من بعض الوجوه.
(37) سبب نزول این آیه آن بود که خداوند خواست یک قانون کلی را برای مؤمنان تشریع نماید، و آن اینکه پسر خواندگان در حکم فرزندان حقیقی نیستند؛ و هر کس فردی را پسرخواندۀ خود قرار دهد، اگر پسر خوانده همسرش را طلاق داد، پدر خواندهاش میتواند با همسرش ازدواج کند. ازدواج نکردن با همسران پسر خواندهها، از اموری بود که مردم بدان عادت کرده بودند، و این سنت جز با یک رخداد بزرگ از میان نمیرفت؛ بنابراین خداوند خواست تا پیامبر این دستور را با زبان تبلیغ کند، و عملاً نیز چنین کاری را انجام دهد. و هرگاه خداوند بخواهد کاری را انجام دهد، برای آن سببی قرار میدهد.
«زید بن حارثه» زید بن محمّد خوانده میشد، و پیامبر صلی الله علیه وسلم او را پسر خواندهاش قرار داده بود،
بنابراین او را به پیامبر نسبت میدادند تا اینکه این آیه نازل شد: ﴿ٱدۡعُوهُمۡ لِأٓبَآئِهِمۡ﴾ آنها را به پدرانشان نسبت دهید. از آن وقت به او گفته میشد
«زید بن حارثه». زید با زینب بنت جحش دختر عمّۀ پیامبر صلی الله علیه وسلم ازدواج کرد، و پیامبر صلی الله علیه وسلم دلش میخواست اگر زید زینب را طلاق بدهد با او ازدواج نماید، و خداوند چنین مقدر نمود که زید و زینب از همدیگر جدا شوند، پس زید به نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمد و از او اجازه خواست که از زینب جدا شود.
خداوند میفرماید: (
﴿وَإِذۡ تَقُولُ لِلَّذِيٓ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ وَأَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِ﴾) و آنگاه کسی که خدا با دادن نعمت اسلام به او انعام کرده بود، و تو نیز با آزاد کردن و تعلیم دادنش به او لطف کرده بودی، به نزد تو آمد و با تو دربارۀ جدا شدن از همسرش مشورت کرد؛ پس تو با خیرخواهی به او گفتی چنین کاری نکند، و فرمودی که صلاح تو در این نیست، و مصلحت او را بر علاقه و میل خود ترجیح دادی با اینکه دلت میخواست با زینب ازدواج نمایی.
پس به او گفتی: (
﴿أَمۡسِكۡ عَلَيۡكَ زَوۡجَكَ﴾) همسرت را برای خود نگاه دار؛ یعنی از او جدا نشو، و در برابر رفتارش شکیبا باش، (
﴿وَٱتَّقِ ٱللَّهَ﴾) و در همۀ کارهایت و به خصوص در قضیۀ همسرت، از خدا بترس؛ چون تقوای الهی، انسان را به صبر و بردباری وا میدارد، و بدان فرمان میدهد. (
﴿وَتُخۡفِي فِي نَفۡسِكَ مَا ٱللَّهُ مُبۡدِيهِ﴾) و در دل خود چیزی را پنهان میداشتی که خداوند آن را آشکار میسازد. و آنچه که پیامبر صلی الله علیه وسلم در دل خود پنهان کرده بود این بود که اگر زید او را طلاق دهد، با وی ازدواج خواهد کرد. (
﴿وَتَخۡشَى ٱلنَّاسَ وَٱللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخۡشَىٰهُ﴾) و به خاطر ترس از
[زبان] مردم، آنچه را که در دل داشتی آشکار نمیکردی، درحالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی؛ زیرا ترس از خداوند، هر خیری را فراهم میآورد و آدمی را از هر شری باز میدارد. (
﴿فَلَمَّا قَضَىٰ زَيۡدٞ مِّنۡهَا وَطَرٗا﴾) پس وقتی زید به او بیعلاقه شد، و از وی جدا گردید و طلاقش داد، (
﴿زَوَّجۡنَٰكَهَا﴾) زینب را به ازدواج تو در آوردیم، واین کار را برای امر مهمّی انجام دادیم (
﴿لِكَيۡ لَا يَكُونَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ حَرَجٞ فِيٓ أَزۡوَٰجِ أَدۡعِيَآئِهِمۡ﴾) تا مشکلی برای مؤمنان در ازدواج با همسران پسرخواندگانشان نباشد. چون آنها تو را میبینند که با همسر زید بن حارثه -که قبلاً به تو نسبت داده میشد- ازدواج نمودی.
از آنجا که این فرموده: (
﴿لِكَيۡ لَا يَكُونَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ حَرَجٞ فِيٓ أَزۡوَٰجِ أَدۡعِيَآئِهِمۡ﴾) شامل همۀ حالات میگردد، و بعضی از حالتها وجود دارد که ازدواج کردن با همسر پسر خوانده جایز نیست ـ و آن عبارت است از قبل از طلاق دادن و انقضای زمان عدۀ زن ـ لذا آن را مقید به این کرد که (
﴿إِذَا قَضَوۡاْ مِنۡهُنَّ وَطَرٗا﴾) زمانی مؤمنان میتوانند با همسران پسرخواندگان خود ازدواج نمایند که پسرخواندگان، همسران خود را طلاق دهند و عدۀ آنان تمام گردد؛ و قبل از طلاق و انقضای عدّه، چنین کاری جایز نیست. (
﴿وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ مَفۡعُولٗا﴾) و فرمان خدا باید انجام گیرد، و هیچ مانعی نمیتواند مانع انجام آن شود.
در این داستان فواید و آموختنیهایی است که به برخی از آنها اشاره میکنیم: 1- ستایش زید بن حارثه از دو جهت؛ یکی اینکه خداوند در قرآن نام او را ذکر کرده است، و جز او اسم هیچ صحابهای در قرآن نیامده است. و اینکه خداوند خبر داده که به او نعمت داده است؛ یعنی با بخشیدن نعمت اسلام و ایمان بر او انعام نموده است. و این شهادتی از جانب خداست مبنی بر اینکه زید در ظاهر و باطن مسلمان و مؤمن است، به این دلیل که خداوند این نعمت را به طور خاص برای وی ذکر میگرداند، و منظور از آن نعمت ویژه، نعمت اسلام و ایمان است، وگرنه ذکر این نعمت به طور خاص، هیچ لزومی نداشت. 2- بردۀ آزاد شده که از نعمت آزادی برخوردار است؛ این نعمت، از سوی کسی به او داده شده است که وی را آزاد نموده است. 3- جایز بودن ازدواج با همسر پسرخوانده، همان طور که در این آیه به صراحت بیان گردید. 4- تعلیم و یاد دادن عملی، از تعلیم قولی مؤثرتر است؛ به خصوص اگر تعلیم عملی، همراه با تعلیم زبانی باشد که در این صورت
«نور علی نور» است. 5- اگر آدمی زنی دیگر غیر از همسر و کنیز و محارمش را در دل خود دوست بدارد، چنانچه مرتکب کار نامشروعی نشود، گناهی در آن نیست؛ حتی اگر این آرزو را داشته باشد که اگر همسرش او را طلاق بدهد، با وی ازدواج میکند، به شرط اینکه برای جدایی آنها تلاش نکند؛ چون خداوند خبر داده که پیامبر این را در دل خود پنهان داشت. 6- پیامبر صلی الله علیه وسلم به صورت آشکار و روشن پیام خدا را به مردم رسانده، و همۀ آنچه را که به او وحی شده به مردم ابلاغ کرده است، حتی این قضیه که در آن سرزنش شده است؛ و این دلالت مینماید که او پیامبر خداست، و جز آنچه به سوی او وحی شده است نمیگوید، و نمیخواهد خودش را بزرگ نماید. 7- فردی که با او مشورت میشود، امین به حساب آمده؛ و بر او لازم است که هرگاه در کاری با وی مشورت کردند، باید آن گونه که برای طرف بهتر و مفیدتر است نظر بدهد. و چنانچه خود نیز در دلش خواستهای داشته باشد، باید مصلحت کسی را که از او مشورت خواسته است مقدم بدارد. 8- هرگاه کسی از دیگری در مورد جدایی از همسرش مشورت خواست،
بهتر آن است که بگوید: «تا جایی که امکان دارد همسرت را نگاه دار، چون ادامۀ زندگی از جدایی بهتر است.» 9- باید ترس از خدا را بر ترس از مردم مقدّم داشت، و ترس از خداوند اولی و سزاوارتر است. 10- فضیلت ام المؤمنین زینب رضی الله عنها که خداوند او را به نکاح پیامبر صلی الله علیه وسلم درآورد، بدون اینکه خطبهای خوانده شود و شاهدی در کار باشد.
بنابراین زینب بر دیگر همسران پیامبر صلی الله علیه وسلم افتخار میکرد و میگفت: «شما را خانوادههایتان به ازدواج پیامبر درآوردند، و مرا خداوند از بالای هفت آسمان به ازدواج پیامبر درآورد.» 11- زنی که شوهر دارد، ازدواج با او جایز نیست و نباید برای ازدواج با وی تلاش کرد مگر اینکه شوهرش او را طلاق بدهد و عدّهاش تمام شود؛ چون قبل از تمام شدن عدّه، زن وابسته به شوهر است.
{مَا كَانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَقْدُورًا (38) الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا (39)}
مَّا كَانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَّقْدُورًا؛ بر پيامبر در انجام دادن آنچه خدا بر او حلال کرده است حرجي نيست ، همچنان که خدا براي پيامبران پيشين نيز چنين سنتي نهاده بود و فرمان خدا فرماني است بي هيچ زياده و نقصان.
الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا؛ کساني که پيامهاي خدا را مي رسانند و از او مي ترسند و از هيچ کس جز، اونمي ترسند ، خدا براي حساب کردن اعمالشان کافي است.
#
{38} هذا دفعٌ لطعن من طعن في الرسول - صلى الله عليه وسلم - في كثرة أزواجه، وأنَّه طعنٌ بما لا مطعنَ فيه، فقال: {ما كان على النبيِّ من حرجٍ}؛ أي: إثم وذنب {فيما فَرَضَ الله له}؛ أي: قدَّر له من الزوجات؛ فإنَّ هذا قد أباحه الله له كما أباحه للأنبياء قبلَه، ولهذا قال: {سنةَ الله في الذين خَلَوا من قبلُ وكان أمرُ الله قَدَراً مَقْدوراً}؛ أي: لا بدَّ من وقوعِهِ.
(38) این پاسخ طعنۀ کسانی است که به پیامبر صلی الله علیه وسلم طعنه میزنند
[و میگویند] زنان زیادی گرفته است. و این طعنهای است بیجا.
پس خداوند فرمود: (
﴿مَّا كَانَ عَلَى ٱلنَّبِيِّ مِنۡ حَرَجٖ فِيمَا فَرَضَ ٱللَّهُ لَهُۥ﴾) بر پیامبر در انجام آنچه خداوند برای او مقدر نموده است هیچ گناه و تقصیری نیست؛ یعنی ازدواج با این زنان را خداوند برای او جایز نموده است، همان گونه که برای پیامبران گذشته این کار را مباح کرده بود.
بنابراین فرمود: (
﴿سُنَّةَ ٱللَّهِ فِي ٱلَّذِينَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلُۚ وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قَدَرٗا مَّقۡدُورًا﴾) این سنت الهی در مورد پیامبران گذشته نیز جاری بوده است، و فرمان خداوند همواره روی حساب و برنامۀ دقیقی است و باید انجام شود.
#
{39} ثم ذَكَرَ مَنْ هم الذين من قبلُ قد خلو وهذه سنتهم وعادتهم، وأنهم {الذين يبلِّغونَ رسالاتِ الله}: فيتلون على العباد آياتِ الله وحججه وبراهينه ويدعونَهم إلى الله، {ويَخْشَوْنَه}: وحدَه لا شريك له، {ولا يَخْشَوْنَ أحداً}: إلاَّ الله؛ فإذا كان هذا سنة في الأنبياء المعصومين الذين وظيفتهم قد أدَّوْها وقاموا بها أتم القيام، وهو دعوةُ الخلق إلى الله والخشية منه وحده، التي تقتضي فعل كل مأمور وترك كل محظور، [دلّ ذلك على أنه لا نقص فيه بوجه]. {وكفى بالله حسيباً}: محاسباً عبادَه مراقباً أعمالهم. وعُلِمَ من هذا أنَّ النكاحَ من سنن المرسلين.
(39) (
﴿ٱلَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَٰلَٰتِ ٱللَّهِ﴾) کسانی که پیامهای خداوند را میرسانند؛ پس آنان آیات خدا و حجتها و دلایل او را بر بندگان میخوانند، و آنان را به سوی خدا دعوت میکنند، (
﴿وَيَخۡشَوۡنَهُۥ﴾) و فقط از او که شریکی ندارد میترسند، (
﴿وَلَا يَخۡشَوۡنَ أَحَدًا إِلَّا ٱللَّهَ﴾) و از هیچ کس جز خداوند نمیترسند. پس، از آنجا که ازدواج در میان پیامبران معصوم یک سنت بوده است ـ پیامبرانی که وظیفۀ خود را به بهترین و کاملترین صورت انجام دادهاند؛ و آن عبارت از دعوت دادن مردم به سوی خدا و ترس از اوست، و این مقتضیِ این است که انسان هر آنچه را که بدان دستور داده شده است، انجام دهد؛ و از هر امر ناجایزی پرهیز و دوری نماید ـ پس چنین امری بیانگر آن است که به هیچ وجه در این قضیه نقص و اشکالی وجود ندارد. (
﴿وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ حَسِيبٗا﴾) و خداوند به عنوان حسابرس بندگانش و مراقب اعمالشان کافی است. و از این دانسته شد که نکاح و ازدواج از سنتهای پیامبران است.
{مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا (40)}
مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا؛ محمد پدر هيچ يک از مردان شما نيست او رسول خدا و خاتم پيامبران است و خدا به هر چيزي داناست.
#
{40} أي: لم يكن الرسول {محمدٌ}: - صلى الله عليه وسلم - {أبا أحدٍ من رجالِكم}: أيُّها الأمة، فقطع انتساب زيد بن حارثة منه من هذا الباب. ولما كان هذا النفيُ عامًّا في جميع الأحوال إنْ حُمِلَ ظاهر اللفظ على ظاهره؛ أي: لا أبوَّة نسب ولا أبوَّة ادعاء، وكان قد تقرَّر فيما تقدَّم أنَّ الرسول - صلى الله عليه وسلم - أبٌ للمؤمنين كلِّهم، وأزواجَه أمهاتُهم، فاحترز أن يدخُل هذا النوع بعموم النهي المذكور؛ فقال: {ولكن رسولَ الله وخاتَمَ النبيينَ}؛ أي: هذه مرتبته؛ مرتبةُ المطاع المتبوع المهتدَى به الْمُؤْمَنِ له الذي يجبُ تقديم محبته على محبة كلِّ أحدٍ، الناصح، الذي لهم ـ أي: للمؤمنين ـ من بره ونُصحه كأنه أبٌ لهم، {وكان الله بكل شيءٍ عليماً}؛ أي: قد أحاط علمُه بجميع الأشياء، ويعلم حيث يجعل رسالاتِهِ، ومن يَصْلُحُ لفضله ومَنْ لا يَصْلُح.
(40) (
﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِكُمۡ﴾) ای امّت پیامبر! محمّد صلی الله علیه وسلم پدر هیچ کس از مردان شما نیست. پس قطع ارتباط نَسَبیِ زید بن حارثه از این باب است. از آنجا که این ـ به شرطی که معنی بر ظاهر لفظ حمل گردد ـ نفی شامل همۀ حالات میگردد؛ یعنی نه پدر حقیقی است، و نه پدرخواندۀ کسی است؛ و در گذشته بیان گردید که پیامبر پدر همۀ مؤمنان است، و همسرانش مادران مؤمناناند؛ پس برای اینکه این مطلب در عموم این نهی داخل نشود،
فرمود: (
﴿وَلَٰكِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِيِّۧنَ﴾) بلکه او فرستادۀ خدا و خاتم پیامبران است؛ یعنی مقام او مقامی است که باید از او اطاعت و پیروی شود، و هدایت از طریق او حاصل گردد و بدان باور شود. و محبّت و دوستی او، باید بر محبت و دوستی هر کسی مقدم باشد؛ زیرا پیامبر خیرخواه مؤمنان میباشد، و چنان نسبت به آنان خیرخواه است که گویا پدرشان میباشد. (
﴿وَكَانَ ٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٗا﴾) و خداوند بر هر چیزی آگاه است؛ یعنی علم و آگاهی او هر چیزی را احاطه کرده است، و او میداند که رسالت خود را در کجا قرار دهد، و چه کسانی را فرستادۀ خویش بگرداند، و میداند که چه کسانی صلاحیّت برخورداری از فضل و لطف او را دارند.
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا (41) وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا (42) هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلَائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا (43) تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلَامٌ وَأَعَدَّ لَهُمْ أَجْرًا كَرِيمًا (44)}.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، خدا را فراوان ياد کنيد.
وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا؛ و هر بامداد و شبانگاه تسبيحش گوييد.
هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلَائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا؛ اوست که خود و فرشتگانش بر شما درود مي فرستند تا شما را از تاريکي به روشني برند ، زيرا خداوند با مؤمنان مهربان است.
تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلَامٌ وَأَعَدَّ لَهُمْ أَجْرًا كَرِيمًا؛
روزي که با او ديدار کنند درودشان اين است : سلام و خدا برايشان ، پاداشي کرامند آماده کرده است.
#
{41} يأمر تعالى المؤمنين بذكره ذكراً كثيراً؛ من تهليل وتحميد وتسبيح وتكبير وغير ذلك من كل قولٍ فيه قُربة إلى الله، وأقلُّ ذلك أن يلازِمَ الإنسان أوراد الصباح والمساء وأدبار الصلوات الخمس وعند العوارضِ والأسباب، وينبغي مداومة ذلك في جميع الأوقات على جميع الأحوال؛ فإنَّ ذلك عبادةٌ يسبِقُ بها العامل وهو مستريحٌ وداعٍ إلى محبة الله ومعرفتِهِ وعونٌ على الخير وكفٌّ للسان عن الكلام القبيح.
(41) خداوند والامقام مؤمنان را فرمان میدهد تا بسیار او را ذکر نمایند،
از قبیل گفتن: لا إله إلا الله، الحمد لله، سبحان الله، الله اکبر، و هر گفتاری که سبب نزدیک شدنِ به خداوند متعال گردد. و حداقل این است که انسان به اذکار صبح و شام و اذکاری که بعد از نمازهای پنجگانه و اذکاری که به هنگام رخدادها و در مناسبتهای مختلف گفته میشوند، پایبند باشد. و آدمی باید همیشه و در همۀ اوقات و در همۀ حالات به ذکر خدا پایبند باشد؛ چون این عبادتی است که انجام دهندهاش را پیش میبرد، و روح و روان او را آرام میکند، و سبب محبت و معرفت خدا میگردد، و انسان را بر انجام کار خیر یاری میکند تا زبانش را از گفتن سخن زشت باز دارد.
#
{42} {وسبِّحوه بكرةً وأصيلاً}؛ أي: أول النهار وآخره؛ لفضلهما وشرفهما وسهولة العمل فيهما.
(42) (
﴿وَسَبِّحُوهُ بُكۡرَةٗ وَأَصِيلًا﴾) یعنی در اول روز و در آخر روز به تقدیس او بپردازید، و پاکی او را بیان دارید؛ چون این دو وقت دارای فضیلت و شرافت میباشند، و در این دو وقت انجام دادن کار راحت است.
#
{43} {هو الذي يصلِّي عليكُم وملائكتُه ليخرِجَكم من الظلماتِ إلى النور وكان بالمؤمنين رحيماً}؛ أي: من رحمته بالمؤمنين ولطفه بهم أنْ جَعَلَ من صلاتِهِ عليهم وثنائِهِ وصلاةِ ملائكته ودعائهم ما يخرِجُهم من ظلمات الذُّنوب والجهل إلى نورِ الإيمان والتوفيق والعلم والعمل؛ فهذه أعظمُ نعمةٍ أنعم بها على العباد الطائعين، تستدعي منهم شكرها والإكثار من ذكر الله الذي لطف بهم ورحمهم وجعل حملةَ عرشهِ أفضل الملائكة ومن حوله يسبِّحون بحمدِ ربِّهم، ويستغفرونَ للذين آمنوا، فيقولون: {ربَّنا وسعتَ كلَّ شيءٍ رحمةً وعلماً فاغفر للذين تابوا واتَّبَعوا سبيلَكَ وقِهِمْ عذابَ الجحيم. ربَّنا وأدْخِلْهم جناتِ عدنٍ التي وَعَدْتَهم ومَن صَلَحَ من آبائهم وأزواجهم وذُرِّيَّاتِهِم إنَّك أنت العزيزُ الحكيم. وقِهِمُ السيئاتِ ومَن تَقِ السيئاتِ يومئذٍ فقد رَحِمْتَه وذلك الفوزُ العظيم}: فهذه رحمتُه ونعمتُه عليهم في الدُّنيا.
(43) (
﴿هُوَ ٱلَّذِي يُصَلِّي عَلَيۡكُمۡ وَمَلَٰٓئِكَتُهُۥ لِيُخۡرِجَكُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۚ وَكَانَ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَحِيمٗا﴾) یکی از مصادیق لطف و رحمت خدا نسبت به مؤمنان، این است که آنها را میستاید و بر آنان رحمت میفرستد. و نیز فرشتگان برای مؤمنان دعا میکنند که به سبب آن، خداوند آنها را از تاریکیهای گناهان و جهالت بیرون میآورد، و به نور ایمان و به مرحلۀ علم و عمل میرساند. پس این بزرگترین نعمتی است که خداوند به بندگان فرمانبردار بخشیده است؛ امری که مستدعی آن است که شکر این نعمت را به جای آورند، و ذکر خداوند را به کثرت انجام دهند؛ خداوندی که به آنها لطف نموده، و فرشتگانی را ـکه عرش او را حمل میکنند، و بهترین فرشتگان هستند، نیز فرشتگانی که پیرامون عرش را فرا گرفتهاندـ مسخر کرده است تا پروردگارشان را به پاکی یاد کنند و برای مؤمنان طلب آمرزش نمایند.
پس میگویند: ﴿رَبَّنَا وَسِعۡتَ كُلَّ شَيۡءٖ رَّحۡمَةٗ وَعِلۡمٗا فَٱغۡفِرۡ لِلَّذِينَ تَابُواْ وَٱتَّبَعُواْ سَبِيلَكَ وَقِهِمۡ عَذَابَ ٱلۡجَحِيمِ رَبَّنَا وَأَدۡخِلۡهُمۡ جَنَّٰتِ عَدۡنٍ ٱلَّتِي وَعَدتَّهُمۡ وَمَن صَلَحَ مِنۡ ءَابَآئِهِمۡ وَأَزۡوَٰجِهِمۡ وَذُرِّيَّٰتِهِمۡۚ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ وَقِهِمُ ٱلسَّئَِّاتِۚ وَمَن تَقِ ٱلسَّئَِّاتِ يَوۡمَئِذٖ فَقَدۡ رَحِمۡتَهُۥۚ وَذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ﴾ پروردگارا! رحمت و علم و آگاهی تو، هر چیزی را به صورت گسترده فرا گرفته است؛ پس کسانی را که توبه کرده و از راه تو پیروی نمودهاند، بیامرز؛ و آنان را از عذاب جهنّم نجات بده. پروردگارا! آنها و کسانی از پدران و همسران و فرزندانشان که صالح بودهاند، به باغهای بهشتی وارد کن که به آنان وعده دادهای. بیگمان، تو توانا و باحکمت هستی. و آنان را از بدیها دور بدار، و هرکس را در این روز از بدیها و شرها دور بداری، به راستی که بر او رحم نمودهای، و این رستگاری بزرگ است. پس این رحمت و نعمتی است که خداوند در دنیا به آنها داده است.
#
{44} وأما رحمتُه بهم في الآخرة؛ فأجلُّ رحمة وأفضلُ ثواب، وهو الفوز برضا ربِّهم وتحيَّته، واستماع كلامه الجليل، ورؤية وجهِهِ الجميل، وحصول الأجر الكبير الذي لا يدريه ولا يعرِفُ كُنْهَهُ إلاَّ من أعطاهم إياه، ولهذا قال: {تحيَّتُهم يوم يَلْقَوْنَه سلامٌ وأعدَّ لهم أجراً كريماً}.
(44) و امّا رحمت خداوند بر آنها در آخرت، بزرگترین رحمت و برترین پاداش است؛ و آن این است که به خشنودی پروردگار و سلام گفتنش بر آنان و شنیدن سخن بزرگ او و دیدن چهرۀ زیبایش و به دست آوردن پاداش بزرگش دست مییازند؛ پاداشی که ماهیّت و مقدار آن را -جز خداوندی که آن را به آنها بخشیده است- کسی نمیداند.
بنابراین فرمود: (
﴿تَحِيَّتُهُمۡ يَوۡمَ يَلۡقَوۡنَهُۥ سَلَٰمٞۚ وَأَعَدَّ لَهُمۡ أَجۡرٗا كَرِيمٗا﴾) درودشان- در روزی که او را ملاقات میکنند- سلام است. و برای آنان پاداشی ارزشمند فراهم دیده است.
{يَاأَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا (45) وَدَاعِيًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُنِيرًا (46) وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلًا كَبِيرًا (47) وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ وَدَعْ أَذَاهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلًا (48)}
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا؛ اي پيامبر ، ما تو را فرستاديم تا شاهد و مژده دهنده و بيم دهنده باشي.
وَدَاعِيًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُّنِيرًا؛ و مردم را به فرمان خدا به سوي او بخواني ، و چراغي تابناک باشي.
وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ بِأَنَّ لَهُم مِّنَ اللَّهِ فَضْلًا كَبِيرًا؛ و مؤمنان را بشارت ده که از سوي خدا برايشان فضيلتي بزرگ آمده است.
وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ وَدَعْ أَذَاهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلًا؛ از کافران و منافقان اطاعت مکن و آزارشان را واگذار و بر خدا توکل کن ،که خدا کارسازي را بسنده است.
#
{45} هذه الأشياء التي وصف الله بها رسولَه محمداً - صلى الله عليه وسلم - هي المقصود من رسالتِهِ وزبدتها وأصولها التي اختصَّ بها، وهي خمسةُ أشياء: أحدها: كونُه {شاهداً}؛ أي: شاهداً على أمته بما عملوه من خيرٍ وشرٍّ؛ كما قال تعالى: {لِتكونوا شهداءَ على الناس ويكون الرسولُ عليكم شهيداً}، {فكيف إذا جئنا من كلِّ أمةٍ بشهيدٍ [وجئنا بك على هؤلاء شهيداً]}: فهو - صلى الله عليه وسلم - شاهدُ عدل مقبول.
الثاني والثالث: كونه {مبشِّراً ونذيراً}: وهذا يستلزم ذكر المبشَّر والمنذَر وما يبشَّر به ويُنْذَرُ والأعمال الموجبة لذلك: فالمبشَّر هم المؤمنون المتقون، الذين جمعوا بين الإيمان والعمل الصالح وترك المعاصي، لهم البُشرى في الحياة الدنيا بكل ثواب دنيويٍّ ودينيٍّ رُتِّبَ على الإيمان والتقوى، وفي الأخرى بالنعيم المقيم، وذلك كلُّه يستلزم ذكر تفصيل المذكور من تفاصيل الأعمال وخصال التقوى وأنواع الثواب. والمنذَر هم المجرمون الظالمون، أهلُ الظلم والجهل، لهم النذارةُ في الدنيا من العقوبات الدنيويَّة والدينيَّة المرتَّبة على الجهل والظلم، وفي الأخرى بالعقاب الوبيل والعذاب الطويل. وهذه الجملة تفصيلُها ما جاء به - صلى الله عليه وسلم - من الكتاب والسنَّة المشتمل على ذلك.
(45) چیزهایی که خداوند پیامبرش را به آن توصیف کرده است، مقصود و چکیده و اصول رسالت او میباشند که به ایشان اختصاص داده شدهاند،
و آن پنج چیز میباشند: یکی اینکه (
﴿شَٰهِدٗا﴾) پیامبر بر کارهای خیر و شری که امّت انجام میدهد، گواه است،
همان گونه که خداوند متعال فرموده است: ﴿لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗا﴾ تا شما بر مردم گواه باشید، و پیامبر
[نیز] بر شما گواه باشد.
﴿فَكَيۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن كُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِيدٖ وَجِئۡنَا بِكَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِيدٗا﴾ پس چگونه خواهد بود آنگاه که از هر امّتی گواهی بیاوریم، و تو را بر اینها به عنوان گواه بیاوریم. پس ایشان صلی الله علیه وسلم گواهی مقبول و عادل میباشند. دوّم و سوّم (
﴿وَمُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا﴾) پیامبر مژده دهنده و بیم دهنده میباشد، و این مستلزم آن است که پیامبر آنچه مردم را به آن مژده میدهد، و یا مردم را از آن میترساند؛ و اعمالی که سبب مژده یا ترس میشوند، بیان کند. پس کسانی که مژده داده شدهاند، مؤمنان پرهیزگاری هستند که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده و گناهان را ترک نمودهاند. پس ایشان را مژده باد که هر نوع پاداش دنیوی و دینی که نتیجۀ ایمان و تقواست، در زندگی دنیا به آنها میرسد. و نیز ایشان را مژده باد که در آخرت از نعمت جاودان و پایدار بهشت برخوردار خواهند شد. و همۀ اینها مستلزم آن است که اعمال، ویژگیهای تقوا و انواع پاداش به صورت مشروح و مفصل ذکر شوند. و بیم داده شدگان همان گناه پیشگان و مجرمان ستمگرند؛ کسانی که اهل ستمگری و جاهلیتاند، و آنها باید در دنیا از کیفرهای دنیوی و دینی که نتیجۀ جهل و ستمگری است بترسند، و از گرفتار شدن به کیفر هلاک کننده و عذاب طولانی آخرت در هراس باشند که به طور مشروح ـ این تهدید و بشارت ـ در قرآن و سنّت بیان شده است.
#
{46} الرابع: كونُه {داعياً إلى الله}؛ أي: أرسله الله يدعو الخلق إلى ربِّهم ويشوِّقُهم لكرامته ويأمُرُهم بعبادتِهِ التي خُلقوا لها، وذلك يستلزم استقامتَه على ما يدعو إليه وذِكْرَ تفاصيل ما يدعو إليه؛ بتعريفهم لربِّهم بصفاتِهِ المقدَّسة، وتنزيهه عما لا يَليق بجلالِهِ، وذكر أنواع العبوديَّة، والدعوة إلى الله بأقرب طريق موصل إليه، وإعطاء كلِّ ذي حقٍّ حقَّه، وإخلاص الدَّعوة إلى الله لا إلى نفسه وتعظيمها؛ كما قد يعرضُ ذلك لكثير من النفوس في هذا المقام، وذلك كلُّه بإذن ربه له في الدعوة وأمره وإرادتِهِ وقدره.
الخامس: كونه {سراجاً منيراً} وذلك يقتضي أنَّ الخلق في ظلمة عظيمة، لا نور يُهتدى به في ظلماتها، ولا علم يُستدلُّ به في جهاتها، حتى جاء الله بهذا النبيِّ الكريم، فأضاء الله به تلك الظلمات، وعلَّم به من الجهالات، وهدى به ضلالاً إلى الصراط المستقيم، فأصبح أهل الاستقامة قد وَضَحَ لهم الطريق، فَمَشَوْا خلف هذا الإمام، وعرفوا به الخير والشرَّ وأهلَ السعادة من أهل الشقاوة، واستناروا به لمعرفةِ معبودِهم، وعرفوه بأوصافِهِ الحميدةِ وأفعالِهِ السَّديدة وأحكامه الرشيدة.
(46) چهارم (
﴿وَدَاعِيًا إِلَى ٱللَّهِ﴾) پیامبر به سوی خدا دعوت میکند؛ یعنی خداوند او را فرستاده است تا مردم را به سوی پروردگارشان فراخواند، و آنها را به نعمتهای او که برای نیکان فراهم نموده است تشویق نماید، و مردم را به عبادت و پرستش خدا که هدف از آفرینش انسانها است دستور دهد. و این مستلزم آن است که ایشان صلی الله علیه وسلم بر آنچه مردم را به آن فرا میخواند، استقامت داشته باشد؛ و آنچه را که به سوی آن دعوت میکند، به صورت مفصّل و مشروح بیان دارد؛ و خداوند را با صفات پاکش به مردم بشناساند، و او را از آنچه که سزاوار شکوهش نیست منزّه و پاک بدارد. و انواع عبودیت و بندگیها را برای مردم بیان کند؛ و از نزدیکترین راهی که انسان را به خدا میرساند دعوت کند؛ و به هر صاحب حقی، حقش را بدهد؛ و خالصانه برای خدا دعوت نماید، نه برای اینکه برای خودش جایگاهی بزرگ فراهم سازد. آنگونه که بسیاری از مردم دچار این مشکل میشوند، و در راه دعوت به سوی خود و تعظیم خویش دعوت میکنند. و همۀ اینها (
﴿بِإِذۡنِهِۦ﴾) به فرمان خدای تعالی و امر و خواست و ارادۀ او انجام میگیرد. پنجم (
﴿وَسِرَاجٗا مُّنِيرٗا﴾) و اینکه او صلی الله علیه وسلم چراغی تابان و روشن است. و این بیانگر آن است که مردم در ظلمت و تاریکی بزرگی قرار داشتند، و هیچ نور و روشنایی وجود نداشت که به وسیلۀ آن در تاریکی راهیاب شوند، و هیچ دانشی نبود که با آن تاریکیها زدوده شود. تا اینکه خداوند پیامبر بزرگ را فرستاد، پس به وسیلۀ او این تاریکیها را روشن ساخت، و جاهلیتها را از بین برد، و علم و دانش جایگزین آن شد. و خداوند به وسیلۀ این پیامبر بسیاری از گمراهان را به راه راست هدایت کرد. پس راه برای اهل استقامت روشن گردید، و آنها به دنبال این پیشوا حرکت کردند، و به وسیلۀ او خیر و شر را شناختند، و اهل سعادت را از اهل شقاوت تشخیص دادند، و در پرتو نور نبوت او، معبود حقیقی خود را با اوصاف پسندیده و کارهای درست و فرمانهای بجایش شناختند.
#
{47} وقوله: {وبشِّرِ المؤمنين بأنَّ لهم من الله فضلاً كبيراً}: ذكر في هذه الجملة المبشَّر، وهم المؤمنون، وعند ذِكْرِ الإيمان بمفردِهِ تدخُلُ فيه الأعمال الصالحة، وذَكَرَ المبشَّر به، وهو الفضلُ الكبيرُ؛ أي: العظيم الجليل الذي لا يقادَر قَدْرُهُ من النصر في الدنيا وهداية القلوب وغفران الذنوب وكشف الكروب وكثرة الأرزاق الدارَّة وحصول النعم السارَّة والفوز برضا ربِّهم وثوابه والنجاة من سخطه وعقابِهِ، وهذا مما ينشِّطُ العاملين أن يذكُرَ لهم من ثواب الله على أعمالهم ما به يستعينونَ على سلوك الصراط المستقيم، وهذا من جملةِ حِكَم الشرع: كما أنَّ من حِكَمه أن يَذْكُرَ في مقام الترهيب العقوباتِ المرتَّبةَ على ما يُرَهَّبُ منه؛ ليكون عوناً على الكفِّ عما حرم الله.
(47) (
﴿وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ بِأَنَّ لَهُم مِّنَ ٱللَّهِ فَضۡلٗا كَبِيرٗا﴾) در اینجا بشارت داده شدگان را ذکر نمود، و آنها مؤمنان هستند. و هرگاه ایمان به تنهایی ذکر شود، اعمال صالح را نیز در بر دارد. و آنچه را که به آن مژده داده شدهاند نیز بیان کرد، و آن فضل بزرگ است،
از قبیل: یاری شدن در دنیا و هدایت کردن قلبها و آمرزش گناهان و دور کردن مشکلات و فراوانی روزیهایی که به سوی آنان سرازیر شده است، و به دست آمدن نعمتهایی که شادی آور میباشند، و به دست آوردن رضایت پروردگارشان و پاداش او، و نجات از خشم و عذابش. و این چیزی است که موجب نشاطِ تلاش کنندگان میشود؛ زیرا وقتی پاداشی که خداوند برای کارهایشان قرار داده است بیان شود، با نشاطی بیشتر کار شایسته انجام میدهند، و از این برای درپیش گرفتن راه راست کمک میجویند. و این از جمله حکمتهای خداوند قانونگذار است. همانطور که در جایی که مردم را برحذر میدارد، کیفرهایی را که در نتیجۀ انجام کارهای ممنوع گریبانگیر آدمی میشود بیان مینماید تا اینگونه مردم را بر پرهیز از آنچه خدا حرام کرده است، یاری کند.
#
{48} ولمَّا كان ثَمَّ طائفةٌ من الناس مستعدةٌ للقيام بصدِّ الداعين إلى الله من الرسل وأتباعهم، وهم المنافقون الذين أظهروا الموافقةَ في الإيمان وهم كفرةٌ فجرةٌ في الباطن، والكفار ظاهراً وباطناً؛ نهى الله رسوله عن طاعتهم وحذره ذلك، فقال: {ولا تطع الكافرينَ والمنافقينَ}؛ أي: في كلِّ أمر يصدُّ عن سبيل الله، ولكن لا يقتضي هذا أذاهم، بل لا تُطِعْهُم، {ودَعْ أذاهم}: فإنَّ ذلك جالبٌ لهم وداعٍ إلى قبول الإسلام وإلى كفِّ كثير من أذيَّتِهِم له ولأهله، {وتوكَّلْ على الله}: في إتمام أمرِكَ وخذلانِ عدوِّك، {وكفى بالله وكيلاً}: تُوكَلُ إليه الأمور المهمَّة، فيقوم بها ويسهِّلُها على عبده.
(48) و از آنجا که گروهی از مردم مانع دعوتگران راه خدا از قبیل: پیامبران و پیروانشان میباشند، و آنان عبارتند از منافقانی که به ظاهر ایمان آوردهاند اما در باطن کافرند، نیز کافران فاجری که در ظاهر و باطن کافرند، به همین جهت خداوند پیامبرش را از اطاعت و فرمانبرداری از این دو گروه، نهی و برحذر داشت،
و فرمود: (
﴿وَلَا تُطِعِ ٱلۡكَٰفِرِينَ وَٱلۡمُنَٰفِقِينَ﴾) در هر فرمانی که تو را از راه خدا باز میدارد، از کافران و منافقان اطاعت مکن. اما این اقتضا نمیکند که مورد اذیّت و آزار قرار بگیرند، بلکه فقط از آنها پیروی مکن، (
﴿وَدَعۡ أَذَىٰهُمۡ﴾) و از اذیت و آزارشان در گذر؛ چون وقتی آنها را آزار ندهی، این عمل آنان را جذب مینماید، و سبب میشود تا اسلام را بپذیرند، و از بسیاری از آزارهایی که به پیامبر و خانوادهاش میرسانند دست بکشند. (
﴿وَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ ﴾) و در راستای کامل نمودن کار خودت و خوار نمودن دشمنانت بر خداوند توکل کن، (
﴿وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَكِيلٗا﴾) و خداوند به عنوان کارساز بس است، و کارهای مهم را به او بسپار که آنها را انجام میدهد و برای بندهاش آسان میگرداند.
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا (49)}
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، چون زنان مؤمن را نکاح کرديد و پيش از، آنکه با آنها نزديکي کنيد طلاقشان گفتيد ، شما را بر آنها عده اي نيست که به سر آرند پس آنان را برخوردار کنيد و به نيکوترين وجه رهايشان کنيد.
#
{49} يخبر تعالى المؤمنين أنَّهم إذا نكحوا المؤمنات ثم طلَّقوهنَّ من قبل أن يَمَسُّوهنَّ؛ فليس عليهنَّ في ذلك عدَّةٌ يعتدُّها أزواجهنَّ عليهن، وأمرهم بتمتيعهنَّ بهذه الحالة بشيء من متاع الدُّنيا الذي يكون فيه جبرٌ لخواطرهنَّ لأجل فراقهنَّ، وأن يفارِقوهنَّ فراقاً جميلاً من غير مخاصمةٍ ولا مشاتمةٍ ولا مطالبةٍ ولا غير ذلك.
ويستدلُّ بهذه الآية على أنَّ الطلاق لا يكونُ إلاَّ بعد النكاح، فلو طلَّقها قبل أن ينكحَها أو علَّق طلاقَها على نكاحها؛ لم يقع؛ لقوله: {إذا نَكَحْتُمُ المؤمناتِ ثم طلَّقْتُموهنَّ}، فجعل الطلاق بعد النكاح، فدل على أنَّه قبل ذلك لا محلَّ له. وإذا
كان الطلاق الذي هو فرقةٌ تامةٌ وتحريمٌ تامٌّ لا يقع قبل النكاح؛ فالتحريمُ الناقص لظهارٍ أو إيلاءٍ ونحوه من باب أولى وأحرى أن لا يقعَ قبل النكاح؛ كما هو أصحُّ قولي العلماء.
و [يدل] على جواز الطلاق لأنَّ الله أخبر به عن المؤمنين على وجهٍ لم يلُمهم عليه، ولم يؤنِّبهم مع تصدير الآية بخطاب المؤمنين.
وعلى جوازه قبل المسيس؛ كما قال في الآية الأخرى: {لا جُناحَ عليكم إن طَلَّقْتُمُ النساءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهنَّ}.
وعلى أنَّ المطلقة قبل الدخول لا عدَّةَ لها، بل بمجرَّدِ طلاقِها يجوزُ لها التزوجُ حيث لا مانعَ.
وعلى أنَّ عليها العدَّة بعد الدُّخول. وهل المراد بالدخول والمسيس الوطءُ كما هو مجمعٌ عليه أو وكذلك الخلوة ولو لم يحصُلْ معها وطءٌ كما أفتى بذلك الخلفاءُ الراشدون، وهو الصحيح؛ فمتى دَخَلَ عليها وطئها أم لا، إذا خلا بها، وجب عليها العِدَّة.
وعلى أنَّ المطلقة قبل المسيس تُمتَّع على الموسع قدره وعلى المُقْتِرِ قدرُهُ، ولكن هذا إذا لم يفرض لها مهرٌ؛ فإنْ كان لها مهرٌ مفروضٌ؛ فإنَّه إذا طَلَّقَ قبل الدُّخول؛ تَنَصَّفَ المهر، وكفى عن المتعة.
وعلى أنه ينبغي لمن فارق زوجته قبل الدُّخول أو بعده أن يكون الفراقُ جميلاً يَحمدُ فيه كلٌّ منهما الآخر، ولا يكون غيرَ جميل؛ فإنَّ في ذلك من الشرِّ المترتِّب عليه من قدح كلٍّ منهما بالآخر شيء كثير.
وعلى أن العدَّة حقٌّ للزوج؛ لقوله: {فما لكم عليهن من عدَّةٍ}: دلَّ مفهومُه أنّه لو طلَّقها بعد المسيس؛ كان له عليها عدة.
وعلى أنَّ المفارقة بالوفاة تعتدُّ مطلقاً؛ لقوله: {ثم طلَّقْتُموهنَّ ... } الآية.
وعلى أنَّ مَن عدا غير المدخول بها من المفارَقات من الزوجات بموتٍ أو حياةٍ عليهنَّ العدة.
(49) خداوند متعال مؤمنان را خبر میدهد که هر گاه با زنان مؤمن ازدواج کردند، سپس پیش از آنکه با آنها همبستر شوند، طلاقشان دادند، عدّهای ندارند که شوهرانشان بر آنها بشمارند. و دستور داد که در این صورت به آنها کالایی بدهند تا موجب تسکین خاطرشان شود، و از آنان به گونهای محترمانه و زیبا جدا شوند، بدون اینکه با همدیگر جدال نمایند و یکدیگر را ناسزا بگویند. و از این آیه بر میآید که طلاق بعد از ازدواج است، پس اگر کسی زنی را قبل از ازدواج طلاق داد، یا طلاقش را معلق به ازدواجش کرد، چنین طلاقی واقع نمیشود؛
چون خداوند متعال فرموده است: (
﴿إِذَا نَكَحۡتُمُ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ ثُمَّ طَلَّقۡتُمُوهُنَّ﴾) هنگامی که با زنان مؤمن ازدواج کردید، سپس ایشان را طلاق دادید. پس خداوند طلاق را بعد از ازدواج قرار داده است؛ بنابراین قبل از ازدواج، محلّی برای طلاق وجود ندارد. و چون طلاق که جدایی و تحریم کامل است قبل از ازدواج واقع نمیگردد، تحریم ناقص که به سبب ظهار یا ایلاء و امثال آن پیش میآید، به طریق اولی قبل از ازدواج اعتبار ندارد و واقع نمیشود. و صحیحترین قول علما نیز همین است. و این نیز به جایز بودن طلاق اشاره میکند؛ چون خداوند از آن به عنوان کاری که مؤمنان انجام میدهند یاد کرده، و آنها را به خاطر این کارشان ملامت و نکوهش نکرده است. و نیز آیه آنها را به نام مؤمنان خطاب نموده است. هم چنین این آیه بر جایز بودن طلاق قبل از آمیزش دلالت مینماید.
همانطور که در آیهای دیگر میفرماید: ﴿لَّا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ إِن طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ مَا لَمۡ تَمَسُّوهُنَّ﴾ گناهی بر شما نیست اگر زنان را قبل از آنکه با آنها همبستر شوید، طلاق دهید. نیز آیه بر این دلالت میکند اگر زنی قبل از اینکه شوهرش با او همبستر گردد، طلاق داده شود، عدهای ندارد؛ بلکه به محض اینکه طلاق داده شود، میتواند ازدواج نماید، چون مانعی وجود ندارد. نیز آیه بر این دلالت میکند زنی که شوهرش با او همبستر شده است، اگر او را طلاق دهد، باید عدهاش سپری شود. و آیا منظور از
«دخول» و
«مس» آمیزش است آنطور که همۀ علما براین اجماع دارند؟ یا خلوت را نیز در بر میگیرد، گرچه شوهر با زنش همبستر نشود، آنگونه که خلفای راشدین به این فتوا دادهاند؟ البته نظر درست همین است. و هرگاه زن و شوهر به خلوت نشستند، چه شوهر همبستر شود یا نه، در صورت طلاق، گذراندن عده بر زن واجب است. و آیه بر این دلالت مینماید زنی که قبل از آنکه شوهرش با او آمیزش کند، اگر طلاق داده شود، باید چیزی به عنوان متعه به او داده شود، و این بستگی به توان شوهر دارد، که فرد ثروتمند به اندازۀ تواناییاش، و فرد فقیر به اندازۀ استطاعتش باید هدیۀ مناسبی به زن بدهد. اما این وقتی است که برای زن مهریه مقرر نشده باشد. و اگر مهریۀ مقرری داشته باشد و قبل از همبستر شدن او را طلاق دهد، باید نصف مهریه را بدهد، و همین بهجای متعه کفایت میکند. و آیه این مطلب را نیز بیان میدارد که هر کس قبل از آمیزش یا بعد از آن همسرش را طلاق دهد، باید این جدایی به صورت زیبا و نیکو باشد؛ و هریک دیگری را بستاید، و نباید این جدایی به صورت زشت صورت بگیرد؛ چون اگر جدایی به صورت زشت انجام شود، هریک دیگری را به شدّت مورد انتقاد و توهین قرار میدهد. همچنین آیه بر این مطلب دلالت مینماید که عدّه حق شوهر است،
چون میفرماید: (
﴿فَمَا لَكُمۡ عَلَيۡهِنَّ مِنۡ عِدَّةٖ﴾) شما بر آنها عدهای ندارید. مفهوم این دلالت مینماید که اگر بعد از همبستر شدن زنش را طلاق داد، شوهر بر زن عدهای دارد. و نیز آیه بر این نکته دلالت میکند که غیر زنانی که شوهرانشان با آنها همبستر نشدهاند ـاز قبیل زنانی که به علّت مرگ شوهرانشان از آنان جدا شدهاند، و یا زنانی که در قید حیات شوهرانشان
[در قالب شرع] محکوم به جدایی از هم شدهاندـ باید عدّه را سپری کنند.
{يَاأَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ وَبَنَاتِ عَمِّكَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِكَ وَبَنَاتِ خَالِكَ وَبَنَاتِ خَالَاتِكَ اللَّاتِي هَاجَرْنَ مَعَكَ وَامْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَهَا خَالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ لِكَيْلَا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا (50)}.
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَيْكَ وَبَنَاتِ عَمِّكَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِكَ وَبَنَاتِ خَالِكَ وَبَنَاتِ خَالَاتِكَ اللَّاتِي هَاجَرْنَ مَعَكَ وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَن يَسْتَنكِحَهَا خَالِصَةً لَّكَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ لِكَيْلَا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا ؛ اي پيامبر ، ما زناني را که مهرشان را داده اي و آنان را که به عنوان ، غنايم جنگي که خدا به تو ارزاني داشته است مالک شده اي و دختر عموها و دختر عمه ها و دختر داييها و دختر خاله هاي تو را که با تو مهاجرت کرده اند بر تو حلال کرديم ، و نيز زن مؤمني را که خود را به پيامبر بخشيده باشد، هر گاه پيامبر بخواهد او را به زني گيرد اين حکم ويژه توست نه ديگرمؤمنان ما مي دانيم در باره زنانشان و کنيزانشان چه حکمي کرده ايم ، تابراي تو مشکلي پيش نيايد و خدا آمرزنده و مهربان است.
#
{50} يقول تعالى ممتنًّا على رسولِهِ بإحلاله له ما أحلَّ مما يشترك هو والمؤمنون وما ينفردُ به ويختصُّ: {يا أيُّها النبيُّ إنَّا أحْلَلْنا لك أزواجَكَ اللاَّتي آتيتَ أجورَهُنَّ}؛ أي: أعطيتهنَّ مهورهنَّ من الزوجات، وهذا من الأمور المشتركة بينَه وبين المؤمنين؛ فإنَّ المؤمنين كذلك يباح لهم مَنْ آتَوْهُنَّ أجورَهُنَّ من الأزواج. {و} كذلك أحللنا لك {ما مَلَكَتْ يمينُك}؛ أي: الإماء التي ملكتَ، {ممَّا أفاء الله عليكَ}: من غنيمة الكفار من عبيدِهِم، والأحرار مَنْ لهنَّ زوجٌ منهم ومَنْ لا زوجَ لهن، وهذا أيضاً مشتركٌ، وكذلك من المشترك قوله: {وبناتِ عمِّك وبناتِ عماتِك وبناتِ خالِك وبناتِ خالاتِكَ}: شمل العمَّ والعمة والخال والخالة القريبين والبعيدين، وهذا حصرُ المحللات، يؤخذ من مفهومه أنَّ ما عداهنَّ من الأقارب غير محلَّل؛ كما تقدَّم في سورة النساء؛ فإنَّه لا يُباح من الأقارب من النساء غير هؤلاء الأربع، وما عداهنَّ من الفروع مطلقاً، والأصول مطلقاً، وفروع الأب والأم، وإن نزلوا، وفروع مَنْ فوقَهم لصلبِهِ؛ فإنَّه لا يُباح.
وقوله: {اللاَّتي هاجَرْنَ [معك]}: قَيْدٌ لحلِّ هؤلاء للرسول؛ كما هو الصواب من القولين في تفسير هذه الآية، وأما غيره عليه الصلاة والسلام؛ فقد عُلم أنَّ هذا قيد لغير الصحَّةِ. {و} أحللنا لك {امرأةً مؤمنةً إن وهبتْ نفسَها للنبيِّ}: بمجرَّدِ هبتها نفسها، {إنْ أرادَ النبيُّ أن يَسْتَنكِحَها}؛ أي: هذا تحت الإرادة والرغبة، {خالصةً لك من دونِ المؤمنينَ}؛ يعني: إباحة الموهوبة ، وأما المؤمنون؛ فلا يحلُّ لهم أن يتزوَّجوا امرأةً بمجرَّد هبتها نفسها لهم. {قد عَلِمْنا ما فَرَضْنا عليهم في أزواجهم وما ملكتْ أيمانُهم}؛ أي: قد علمنا ما على المؤمنين وما يحلُّ لهم وما لا يحل من الزوجات وملك اليمين، وقد أعْلَمْناهم بذلك، وبيَّنَّا فرائِضَه فما في هذه الآية مما يخالفُ ذلك؛ فإنَّه خاصٌّ لك؛ لكون الله جَعَلَه خطاباً للرسول وحده بقوله: {يا أيُّها النبيُّ إنا أحْلَلْنا لك ... } إلى آخر الآية. وقوله: {خالصةً لك من دونِ المؤمنينَ}: وأبَحْنا لك يا أيُّها النبيُّ ما لم نُبِح لهم، ووسَّعْنا عليك ما لم نوسِّعْ على غيرك؛ {لكيلا يكونَ عليك حرجٌ}: وهذا من زيادة اعتناء الله تعالى برسوله - صلى الله عليه وسلم -، {وكان الله غفوراً رحيماً}؛ أي: لم يزل متصفاً بالمغفرة والرحمة، وينزل على عباده من مغفرته ورحمته وجودِهِ وإحسانِهِ ما اقتضتْه حكمتُه، ووجدت منهم أسبابُه.
(50) خداوند بر پیامبر منّت مینهد که آنچه را برای دیگران حلال نموده، برای او هم حلال کرده است؛ پس مؤمنان در چیزهایی با او مشترکاند، و برخی ویژۀ او هستند.
پس فرمود: (
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِنَّآ أَحۡلَلۡنَا لَكَ أَزۡوَٰجَكَ ٱلَّٰتِيٓ ءَاتَيۡتَ أُجُورَهُنَّ﴾) ای پیامبر! ما برای تو همسرانت را حلال کردهایم، آنان که مهریهشان را پرداختهای. و این چیزی است که بین او و مؤمنان مشترک است؛ و مؤمنان نیز زنانی که مهریهشان را دادهاند، برایشان حلالاند. (
﴿وَمَا مَلَكَتۡ يَمِينُكَ مِمَّآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَيۡكَ﴾) همچنین برایت حلال گردانیدهایم کنیزانی را که خدا در جنگ بهرۀ تو ساخته، و در ملک یمین تو قرار دارند؛ و بردگان و افراد آزادی که از کافران به غنیمت گرفتهای -پس آنهایی که شوهر دارند و آنهایی نیز که شوهر ندارند- برایت حلالاند. این حکم نیز بین پیامبر و مؤمنان مشترک است. و از جملۀ احکام مشترک این است که (
﴿وَبَنَاتِ عَمِّكَ وَبَنَاتِ عَمَّٰتِكَ وَبَنَاتِ خَالِكَ وَبَنَاتِ خَٰلَٰتِكَ﴾) ازدواج با دختر عمو و دختر عمّه و دختر دایی و دختر خاله برای شما جایز است که شامل دختران عمو و دایی و خاله و عمّۀ دور و نزدیک میشود. و زنان حلال فقط اینها هستند. و از مفهوم آن چنین استنباط میشود که علاوه بر اینها دیگر زنان خویشاوند حلال نیستند آن طور که در سورۀ
«نساء» گذشت، و از میان زنانی که با انسان نسبت نزدیک دارند، ازدواج فقط با همین چهار مورد و فرزندانشان جایز و حلال است، و به غیر از زنان خویشاوندی که از آنها نام برده شد، هر زن خویشاوند دیگری
[که با آدمی ارتباط نَسَبی داشته باشد] حرام است، و آن عبارت است از زنان فروع به طور مطلق؛ یعنی دختر و دختر فرزندان هر اندازه که دور شود، نیز زنان اصول به طور مطلق؛ یعنی مادر و مادر بزرگ پدری و مادری هر اندازه که بالا روند. نیز زنان فروع پدر و مادر؛ یعنی خواهر و دخترِ برادر و خواهر هرچند که دور شوند. نیز فروع کسانی که از حیث نَسَبی بالاتر از کسانی است که از آنها نام بردیم؛ از قبیل پدر بزرگها و مادر بزرگها، و فروع آنها از قبیل خالهها و عمّهها. بنابراین خالهها و عمّهها نیز به طور مطلق حرام میباشند. (
﴿ٱلَّٰتِي هَاجَرۡنَ مَعَكَ﴾) آنهایی که با تو هجرت کردهاند. این آیه به دو صورت تفسیر شده است؛
تفسیر صحیح از آن دو این است که میگوید: هجرت کردن این زنان قیدی بوده است که ازدواج پیامبر صلی الله علیه وسلم با آنانرا صحیح گردانده است، اما معلوم است که برای غیر پیامبر، هجرت، قید صحت ازدواج نمیباشد. (
﴿وَٱمۡرَأَةٗ مُّؤۡمِنَةً إِن وَهَبَتۡ نَفۡسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنۡ أَرَادَ ٱلنَّبِيُّ أَن يَسۡتَنكِحَهَا﴾) و برای تو حلال نمودهایم زن مؤمنیرا که خودرا به پیامبر ببخشد. پس به محض اینکه خودرا به پیامبر بخشید، برای او حلال است که او را به همسری بپذیرد؛ یعنی به خواست و علاقۀ پیامبر بستگی دارد. (
﴿خَالِصَةٗ لَّكَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِين﴾) جایز بودن ازدواج با زنی که خودش را به پیامبر میبخشد، ویژۀ پیامبر است، و برای مؤمنان چنین چیزی جایز نیست. و اگر زنی خود را به مؤمنی بخشید، برایش حلال نمیشود. (
﴿قَدۡ عَلِمۡنَا مَا فَرَضۡنَا عَلَيۡهِمۡ فِيٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ وَمَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُهُمۡ﴾) به درستی که دانستهایم چه زنان و کنیزانی در قالب زناشویی برای اهل ایمان حلال هستند، و چه زنان و کنیزانی برای آنان حلال نمیباشند؛ نیز میدانیم در این باره چه چیزی بر اهل ایمان واجب است، و آنان را بر این موضوع آگاه ساختهایم، و آنچه را که پایبندیِ به آن واجب است بیان نمودهایم. پس ای محمد! چیزی که در این آیه مخالف دستوراتی است که برای اهل ایمان مقرر داشتهایم، ویژۀ شماست؛ چون خداوند در این آیه فقط پیامبر را مورد خطاب قرار داده است.
چرا که میفرماید: (
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِنَّآ أَحۡلَلۡنَا لَكَ﴾)،
و فرموده است: (
﴿خَالِصَةٗ لَّكَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِين﴾) ای پیامبر! چیزهایی را برای تو حلال و جایز نمودهایم که برای مؤمنان حلال و جایز نیست. و به آن اندازه که قضیه را برای تو راحت و آسان قرار دادهایم، دست دیگران را تا آن اندازه باز نگذاشتهایم، (
﴿لِكَيۡلَا يَكُونَ عَلَيۡكَ حَرَجٞ﴾) تا حرجی برتو نباشد، و این توجه بیشتر خداوند به پیامبرش صلی الله علیه وسلم است. (
﴿وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا﴾) و خداوند آمرزندۀ مهربان است؛ یعنی همواره آمرزنده و مهربان است. و به اقتضای حکمت خویش و به اندازهای که بندگان اسباب آمرزش و رحمت او را فراهم آورند، خداوند از مغفرت و احسان خویش بر آنان فرو میفرستد.
{تُرْجِي مَنْ تَشَاءُ مِنْهُنَّ وَتُؤْوِي إِلَيْكَ مَنْ تَشَاءُ وَمَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكَ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَلَا يَحْزَنَّ وَيَرْضَيْنَ بِمَا آتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَلِيمًا (51)}.
تُرْجِي مَن تَشَاء مِنْهُنَّ وَتُؤْوِي إِلَيْكَ مَن تَشَاء وَمَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكَ ذَلِكَ أَدْنَى أَن تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَلَا يَحْزَنَّ وَيَرْضَيْنَ بِمَا آتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَلِيمًا ؛ از زنان خود هر که را خواهي به نوبت مؤخردار و هر که را خواهي با خود، نگه دار و اگر از آنها که دور داشته اي يکي را بطلبي بر تو گناهي نيست در اين گزينش و اختيار بايد که شادمان باشند و غمگين نشوند و از آنچه همگيشان را ارزاني مي داري بايد که خشنود گردند و خدا مي داند که در دلهاي شما چيست و خداست که دانا و بردبار است.
#
{51} وهذا أيضاً من توسعة الله على رسوله ورحمته به أن أباحَ له تَرْكَ القَسْم بين زوجاتِهِ على وجه الوجوب، وأنَّه إنْ فَعَلَ ذلك؛ فهو تبرعٌ منه، ومع ذلك؛ فقد كان - صلى الله عليه وسلم - يجتهدُ في القَسْم بينهنَّ في كلِّ شيءٍ، ويقول: «اللهم! هذا قَسْمي فيما أملك؛ فلا تَلُمْني فيما لا أملِك» ، فقال هنا: {تُرْجي مَن تشاء منهنَّ}؛ أي: تؤخر من أردتَ من زوجاتك، فلا تؤويها إليك، ولا تبيتُ عندها، {وتُؤوي إليك مَن تشاءُ}؛ أي: تضمُّها وتبيت عندها، {و} مع ذلك؛ لا يتعيَّنُ هذا الأمر. فمن {ابتغيتَ}؛ أي: أن تؤويها، {فلا جُناح عليكَ}: والمعنى أنَّ الخيرة بيدك في ذلك كلِّه. وقال كثيرٌ من المفسِّرين: إنَّ هذا خاصٌّ بالواهبات له أن يُرجي من يشاء ويؤوي من يشاءُ؛ أي: إن شاء؛ قَبِلَ مَنْ وَهَبَتْ نفسها له، وإن شاء؛ لم يقبلها. والله أعلم.
ثم بيَّنَ الحكمةَ في ذلك، فقال: {ذلك}؛ أي: التوسعةُ عليك وكونُ الأمر راجعاً إليك وبيدك وكونُ ما جاء منك إليهنَّ تبرعاً منك؛ {أدنى أن تَقَرَّ أعيُنُهُنَّ ولا يحزنَّ ويرضينَ بما آتيتهنَّ كلهنَّ}: لعلمهنَّ أنَّك لم تتركْ واجباً ولم تفرِّطْ في حقٍّ لازم، {والله يعلم ما في قلوبكم}؛ أي: ما يعرض لها عند أداء الحقوق الواجبة والمستحبَّة وعند المزاحمة في الحقوق؛ فلذلك شرع لك التوسعة يا رسول الله؛ لتطمئنَّ قلوبُ زوجاتك، {وكان الله عليماً حليماً}؛ أي: واسع العلم، كثير الحلم، ومِنْ علمِهِ أنْ شَرَعَ لكم ما هو أصلحُ لأموركم وأكثرُ لأجورِكم، ومن حلمِهِ أنْ لم يعاقِبْكُم بما صَدَرَ منكم، وما أصرتْ عليه قلوبُكم من الشرِّ.
(51) این نیز از جملۀ رحمت خداوند بر پیامبرش میباشد که تقسیم اوقات بین زنانش را بر او واجب نگرداند، بلکه اگر این کار را بکند احسانی است از جانب او. و با وجود اینکه خداوند این کار را بر او واجب نکرده بود، اما او تلاش میکرد که در همۀ موارد، رفتاری برابر با زنانش داشته باشد،
و میگفت: «بار خدایا! این تقسیم در رابطه با چیزهایی است که در توان و اختیارم میباشد؛ پس در مورد آنچه که در اختیار من نیست، مرا ملامت مکن.» پس خداوند در اینجا فرمود: (
﴿تُرۡجِي مَن تَشَآءُ مِنۡهُنَّ﴾) هر یک از زنانت را که بخواهی، میتوانی موعد همخوابگیاش را به تأخیر بیندازی و شب را نزد او نباشی. (
﴿وَتُٔۡوِيٓ إِلَيۡكَ مَن تَشَآءُ﴾) و میتوانی هر کدام را که بخواهی، نزد خود جای بدهی و شب را پیش او بگذرانی. (
﴿وَمَنِ ٱبۡتَغَيۡتَ مِمَّنۡ عَزَلۡتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكَ﴾) و اختیار در دست تو میباشد، و اگر زنی را که از وی کناره گرفتهای باز نزد خود آوری، گناهی بر تو نیست.
بسیاری از مفسّرین گفتهاند: این حکم ویژۀ زنانی است که خود را به پیامبر بخشیدهاند که پیامبر اختیار دارد از آنها کسی را نزد خود جای بدهد و بپذیرد، و هرکس را که نخواهد نپذیرد.
سپس حکمت این امر را بیان نمود و فرمود: (
﴿ذَٰلِكَ أَدۡنَىٰٓ أَن تَقَرَّ أَعۡيُنُهُنَّ وَلَا يَحۡزَنَّ وَيَرۡضَيۡنَ بِمَآ ءَاتَيۡتَهُنَّ كُلُّهُنَّ﴾) لحاظ نمودن اختیار برای تو، و تبرع و احسانی که از جانب تو به آنان میرسد، موجب میشود دیدگانشان روشن گردد و اندوه نخورند، و همۀ آنان به قسمتی که برای آنها قرار دادهای راضی و خشنود باشند؛ چون آنها میدانند که تو امر واجبی را ترک نکرده، و در ادا کردن حقی که بر تو لازم باشد کوتاهی نورزیدهای. (
﴿وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ مَا فِي قُلُوبِكُمۡ﴾) و خداوند میداند آنچه را که در دلهای شماست؛ یعنی آنچه را که به هنگام ادای حقوق واجب و مستحب به دلهای شما وارد میشود، و آنچه به هنگام ادای حقوق به دلهایتان خطور میکند، میداند. بنابراین خداوند حکم را برای تو آسان نمود تا دلهای همسرانت آرام گیرد. (
﴿وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَلِيمٗا﴾) و خداوند دانای بردبار است؛ یعنی دانایی و آگاهی او گسترده میباشد، و بردباریاش فراوان است. و از جمله دانایی و آگاهیاش این است که چیزهایی را برایتان مشروع نموده است که به صلاح امورتان میباشد، و پاداش شما را بیشتر میگرداند. و از جمله بردباریاش این است که شما را به سبب آنچه که از شما سرزده است، مؤاخذه نمیکند؛ و شما را بهخاطر شری که دلهایتان بر آن اصرار میورزد، مؤاخذه نمینماید.
{لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِنْ بَعْدُ وَلَا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ رَقِيبًا (52)}.
لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاء مِن بَعْدُ وَلَا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ رَّقِيبًا ؛ بعد از اين زنان ، هيچ زني بر تو حلال نيست و نيز زني به جاي ايشان ، اختيار کردن ، هر چند تو رااز زيبايي او خوش آيد ، مگرآنچه به غنيمت به دست تو افتد و خدا مراقب هر چيزي است.
#
{52} وهذا شكرٌ من الله الذي لم يزل شكوراً لزوجاتِ رسولِهِ رضي الله عنهنَّ، حيث اخترنَ الله ورسولَه والدارَ الآخرة؛ أنْ رَحِمَهُنَّ وقَصَرَ رسولَه عليهنَّ، فقال: {لا يحلُّ لك النساءُ من بعدُ}: زوجاتك الموجودات، {ولا أن تَبَدَّلَ بهنَّ من أزواج}؛ أي: ولا أن تطلِّقَ بعضهنَّ فتأخُذَ بَدَلَها، فحصل بهذا أمنهنَّ من الضرائر ومن الطلاق؛ لأنَّ الله قضى أنهنَّ زوجاتُه في الدنيا والآخرة، لا يكون بينه وبينهنَّ فرقة، {ولو أعجبك حسنهنَّ}؛ أي: حسن غيرهنَّ؛ فلا يَحْلُلْنَ لك، {إلاَّ ما ملكتْ يمينُك}؛ أي: السراري؛ فذلك جائزٌ لك؛ لأنَّ المملوكات في كراهة الزوجات لَسْنَ بمنزلة الزوجات في الإضرار للزوجات. {وكان الله على كل شيءٍ رَقيباً}؛ أي: مراقباً للأمور وعالماً بما إليه تؤول وقائماً بتدبيرها على أكمل نظام وأحسن إحكام.
(52) وقتی همسران پیامبر، خدا و پیامبر و سرای آخرت را انتخاب کردند، به پاس این کارشان خداوند پیامبرش را حکم نمود تا زنی دیگر غیر از آنها را به همسری برنگزیند.
پس فرمود: (
﴿لَّا يَحِلُّ لَكَ ٱلنِّسَآءُ مِنۢ بَعۡدُ﴾) بعد از زنانی که تحت نکاح تو هستند، زنان دیگری برایت حلال نیستند. (
﴿وَلَآ أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنۡ أَزۡوَٰجٖ﴾) و نمیتوانی یکی از آنها را طلاق دهی و به جای وی با زنی دیگر ازدواج کنی. پس با رسیدن این حکم، از اینکه هووهای تازهای داشته باشند و اینکه طلاق داده شوند ایمن شدند؛ چون خداوند حکم نمود که آنها همسرانش در دنیا و آخرت هستند، و میان او و آنها جدایی نیست. (
﴿وَلَوۡ أَعۡجَبَكَ حُسۡنُهُنَّ﴾) گرچه زیبایی زنانی دیگر تو را به شگفت آورد، پس ازدواج با آنها برای تو جایز نیست. (
﴿إِلَّا مَا مَلَكَتۡ يَمِينُكَ﴾) جز کنیزانی که در جنگ به غنیمت میگیری که اینها برایت جایز هستند؛ چون آن طور که زنان از هووهای خود نفرت دارند، به آن اندازه از کنیزان نفرت ندارند. (
﴿وَكَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ رَّقِيبٗا﴾) و خداوند ناظر و مراقب کارها است؛ و هر کاری را انجام دهی، خداوند آن را میداند و آن را به بهترین صورت و کاملترین نظام انجام میدهد.
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلَى طَعَامٍ غَيْرَ نَاظِرِينَ إِنَاهُ وَلَكِنْ إِذَا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنْكُمْ وَاللَّهُ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ وَمَا كَانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدًا إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمًا (53) إِنْ تُبْدُوا شَيْئًا أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا (54)}.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلَى طَعَامٍ غَيْرَ نَاظِرِينَ إِنَاهُ وَلَكِنْ إِذَا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنكُمْ وَاللَّهُ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاء حِجَابٍ ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمًا ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، به خانه هاي پيامبر داخل مشويد مگر شما، را به خوردن طعامي فرا خوانند ، بي آنکه منتظر بنشينيد تا طعام حاضر شود اگر شما را فرا خواندند داخل شويد و چون طعام خورديد پراکنده گرديد نه آنکه براي سرگرمي سخن آغاز کنيد هر آينه اين کارها پيامبر را آزار مي دهد و او از شما شرم مي دارد ولي خدا از گفتن حق شرم نمي دارد و اگراز زنان پيامبر چيزي خواستيد ، از پشت پرده بخواهيد اين کار ، هم براي دلهاي شما و هم براي دلهاي آنها پاک دارنده تر است شما را نرسد که پيامبر خدا را بيازاريد ، و نه آنکه زنهايش را بعد از وي هرگز به زني گيريد اين کارها در نزد خدا گناهي بزرگ است.
إِن تُبْدُوا شَيْئًا أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا؛ اگر چيزي را آشکار کنيد يا مخفي داريد ، در هر حال خدا به هر چيزي آگاه است.
#
{53} يأمر تعالى عبادَه المؤمنين بالتأدُّب مع رسول الله - صلى الله عليه وسلم - في دخول بيوتِهِ، فقال: {يا أيُّها الذين آمنوا لا تدخُلوا بيوت النبيِّ إلاَّ أن يُؤْذَنَ لكم إلى طعام}؛ أي: لا تدخُلوها بغير إذنٍ للدخول فيها لأجل الطعام، وأيضاً لا تكونوا {ناظرينَ إناه}؛ أي: منتظرين ومتأنين لانتظار نضجه أو سعة صدرٍ بعد الفراغ منه. والمعنى: أنكم لا تدخُلوا بيوتَ النبيِّ إلاَّ بشرطين: الإذن لكم بالدخول، وأنْ يكون جلوسُكم بمقدارِ الحاجة، ولهذا قال: {ولكنْ إذا دُعيتُم فادْخُلوا فإذا طَعِمْتُم فانتَشِروا ولا مُسْتَأنِسينَ لحديثٍ}؛ أي: قبل الطعام وبعده.
ثم بيَّن حكمةَ النهي وفائدتَه، فقال: {إنَّ ذلكم}؛ أي: انتظاركم الزائد على الحاجة {كان يؤذي النبيَّ}؛ أي: يتكلَّف منه ويشقُّ عليه حبسُكم إيَّاه عن شؤون بيتِهِ وأشغاله فيه، {فيَسْتَحيي منكم}: أن يقولَ لكم: اخرُجوا! كما هو جاري العادة أن الناس ـ خصوصاً أهل الكرم منهم ـ يَسْتَحْيونَ أن يُخْرِجوا الناس من مساكنهم، {و} لكن {الله لا يَسْتَحْيي من الحقِّ}: فالأمر الشرعيُّ، ولو كان يُتَوَهَّم أنَّ في تركِهِ أدباً وحياءً؛ فإنَّ الحزم كلَّ الحزم اتِّباعُ الأمر الشرعيِّ، وأنْ يجزمَ أنَّ ما خالفه ليس من الأدب في شيءٍ، والله تعالى لا يستحيي أنْ يأمُرَكم بما فيه الخيرُ لكم والرفقُ لرسوله كائناً ما كان.
فهذا أدبُهم في الدخول في بيوته، وأما أدبُهم معه في خطاب زوجاتِهِ؛ فإنَّه: إمَّا أن يحتاجَ إلى ذلك، أو لا يحتاجُ إليه؛ فإن لم يحتج إليه؛ فلا حاجة إليه، والأدب تركُه، وإن احتيج إليه، كأنْ يسألهنَّ متاعاً أو غيره من أواني البيت أو نحوها؛ فإنَّهنَّ يُسْألْنَ {من وراءِ حجابٍ}؛ أي: يكون بينكم وبينهنَّ سترٌ يستر عن النظر؛ لعدم الحاجة إليه، فصار النظر إليهنَّ ممنوعاً بكلِّ حال، وكلامهنَّ فيه التفصيلُ الذي ذكره الله. ثم ذكر حكمةَ ذلك بقوله: {ذلكُم أطهرُ لقلوبكم وقلوبهنَّ}؛ لأنَّه أبعدُ عن الريبة، وكلَّما بَعُدُ الإنسان عن الأسباب الداعيةِ إلى الشرِّ؛ فإنَّه أسلمُ له وأطهرُ لقلبِهِ؛ فلهذا من الأمور الشرعيَّة التي بيَّن الله كثيراً من تفاصيلها أنَّ جميعَ وسائل الشرِّ وأسبابه ومقدِّماته ممنوعةٌ، وأنه مشروعٌ البعد عنها بكلِّ طريق.
ثم قال كلمةً جامعةً وقاعدةً عامةً: {وما كان لكم}: يا معشر المؤمنين؛ أي: غير لائقٍ ولا مستحسنٍ منكم، بل هو أقبحُ شيء، {أن تُؤذوا رسولَ الله}؛ أي: أذيَّة قوليَّة أو فعليَّة بجميع ما يتعلَّق به، {ولا أن تَنكِحوا أزواجَه من بعده أبداً}: هذا من جملة ما يؤذيه؛ فإنَّه - صلى الله عليه وسلم - له مقامُ التعظيم والرفعةِ والإكرام، وتزوُّجُ زوجاتِهِ بعدَه مخلٌّ بهذا المقام، وأيضاً؛ فإنهنَّ زوجاتُه في الدُّنيا والآخرة، والزوجيَّةُ باقيةٌ بعد موته؛ فلذلك لا يحلُّ نكاحُ زوجاتِهِ بعده لأحدٍ من أمته. {إنَّ ذلكم كان عند الله عظيماً}: وقد امتثلتْ هذه الأمة هذا الأمر، واجتنبتْ ما نهى الله عنه منه، ولله الحمد والشكر.
(53) خداوند متعال بندگان مؤمن خویش را فرمان میدهد تا به هنگام وارد شدن به خانۀ پیامبر صلی الله علیه وسلم ادب را رعایت کنند،
پس فرمود: (
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُيُوتَ ٱلنَّبِيِّ إِلَّآ أَن يُؤۡذَنَ لَكُمۡ إِلَىٰ طَعَامٍ غَيۡرَ نَٰظِرِينَ إِنَىٰه﴾) برای خوردن غذا بدون اجازه وارد خانۀ پیامبر نشوید، و نیز نباید منتظر پخته شدن و آماده شدن غذا بمانید؛ یعنی وارد خانههای پیامبر نشوید،
مگر به دو شرط: یکی اینکه به شما اجازۀ ورود داده شود، دوم اینکه به اندازۀ نیاز بنشینید.
بنابراین فرمود: (
﴿وَلَٰكِنۡ إِذَا دُعِيتُمۡ فَٱدۡخُلُواْ فَإِذَا طَعِمۡتُمۡ فَٱنتَشِرُواْ وَلَا مُسۡتَٔۡنِسِينَ لِحَدِيثٍ﴾) ولی هرگاه دعوت شدید، وارد شوید؛ اما وقتی غذا خوردید، پراکنده شوید؛ و قبل از خوردن غذا و بعد از خوردن غذا به گفتگو ننشینید.
سپس خداوند حکمت نهی از این کار و فایدۀ آن را بیان نمود و فرمود: (
﴿إِنَّ ذَٰلِكُمۡ كَانَ يُؤۡذِي ٱلنَّبِيَّ﴾) منتظر شدن شما بیش از اندازۀ نیاز، پیامبر را آزار میدهد؛ یعنی اگر مجالی را برای وی باقی نگذارید که به امور خانهاش بپردازد و به آن مشغول شود، این امر او را میرنجاند و بر او دشوار میآید، (
﴿فَيَسۡتَحۡيِۦ مِنكُمۡ﴾) اما او شرم میکند که به شما بگوید بیرون شوید، همانطور که معمولاً اینگونه است که مردم و به خصوص اهل سخاوت و بزرگواری شرم میکنند که مردم را از خانههایشان بیرون نمایند. (
﴿وَٱللَّهُ لَا يَسۡتَحۡيِۦ مِنَ ٱلۡحَقِّ﴾) ولی خداوند از گفتن حق شرم نمیکند. پس دستور شرعی گرچه گمان برده شود ترک آن نوعی ادب و حیا محسوب میشود، امّا قطعاً باید از آن پیروی کرد و به یقین دانست که آنچه با دستور شرعی مخالف باشد، ادب محسوب نمیشود. و خداوند شرم نمیکند که شما را به چیزی فرمان دهد که خیر شما در آن است، و نیز آن چیز سبب مهربانی و نرمی با پیامبر میشود. و این بود ادب و آداب آنها برای وارد شدن به خانههای پیامبر. امّا ادب آنها در سخن گفتن با همسران پیامبر این است که اگر نیازی برای سخن گفتن با آنها نباشد، ادب این است که با آنها سخن گفته نشود؛ و اگر نیاز باشد که با آنان سخن گفته شود -مانند اینکه از آنها چیزی از وسایل منزل و غیره خواسته شود- باید از پسِ پرده از آنها خواسته شود. (
﴿مِن وَرَآءِ حِجَابٖ﴾) باید میان شما و آنها پردهای باشد. پس نگاه کردن به آنها در هر حال ممنوع است، و سخن گفتن با آنها باید به شیوهای باشد که خداوند بیان نموده است.
سپس حکمت این دستور را ذکر نمود و فرمود: (
﴿ذَٰلِكُمۡ أَطۡهَرُ لِقُلُوبِكُمۡ وَقُلُوبِهِنَّ﴾) این برای دلهای شما و دلهای آنان پاکیزهتر است، و از شک و شبهه بعیدتر میباشد؛ و هر چند انسان از اسباب و انگیزههای شر دورتر باشد، سالمتر میماند و دلش پاکیزهتر خواهد بود. بنابراین یکی از امور شرعی که خداوند بسیاری از تفاصیل و جزئیات آن را بیان داشته، این است که همۀ وسیلههای شر و اسباب و مقدمات آن ممنوع هستند، و باید به هر راهی از آن دوری جست.
سپس سخنی جامع و قاعدهای کلّی را بیان نمود و فرمود: (
﴿وَمَا كَانَ لَكُمۡ أَن تُؤۡذُواْ رَسُولَ ٱللَّهِ﴾) و شایستۀ شما مؤمنان نیست که پیامبر خدا را آزار دهید؛ یعنی هیچ نوع آزار زبانی و یا رفتاری را که موجب آزرده شدن خاطر او گردد، نباید به او برسانید؛ و آزار رساندن به او زشتترین گناه است. (
﴿وَلَآ أَن تَنكِحُوٓاْ أَزۡوَٰجَهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦٓ أَبَدًا﴾) و هرگز برای شما حلال نیست که پس از وفات او، همسرانش را به همسری بگیرید، و این از جمله چیزهایی است که پیامبر را آزار میدهد؛ چون او دارای مقامی بزرگ است که باید مورد تکریم و بزرگداشت قرار بگیرد، و این کار در تکریم و بزرگداشت او خلل ایجاد مینماید.و نیز همسران پیامبر در دنیا و آخرت، همسران او هستند و رابطۀ همسری بین آنها و پیامبر پس از وفات پیامبر نیز برقرار میباشد. بنابراین برای هیچ کسی از امّت او جایز نیست که پس از وفات او با همسرانش ازدواج نماید، (
﴿إِنَّ ذَٰلِكُمۡ كَانَ عِندَ ٱللَّهِ عَظِيمًا﴾) بیگمان این نزد خداوند گناهی بزرگ است. و امّت این دستور خدا را اطاعت کردند، و از آنچه خدا نهی کرده بود پرهیز نمودند. خدا را شکر وسپاس.
#
{54} ثم قال تعالى: {إن تُبْدوا شيئاً}؛ أي: تظهروه، {أوْ تُخفوه فإنَّ الله كان بكلِّ شيءٍ عليماً}: يعلم ما في قلوبكم، وما أظهرتموه؛ فيجازيكم عليه.
(54) سپس خداوند متعال فرمود: اگر چیزی را آشکار سازید یا آن را پنهان دارید، خداوند از همه چیز آگاه است؛ و آنچه را که در دلهایتان است و آنچه را آشکار نمودهاید، میداند؛ و شما را بر آن سزا و جزا خواهد داد.
{لَا جُنَاحَ عَلَيْهِنَّ فِي آبَائِهِنَّ وَلَا أَبْنَائِهِنَّ وَلَا إِخْوَانِهِنَّ وَلَا أَبْنَاءِ إِخْوَانِهِنَّ وَلَا أَبْنَاءِ أَخَوَاتِهِنَّ وَلَا نِسَائِهِنَّ وَلَا مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ وَاتَّقِينَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدًا (55)}.
لَّا جُنَاحَ عَلَيْهِنَّ فِي آبَائِهِنَّ وَلَا أَبْنَائِهِنَّ وَلَا إِخْوَانِهِنَّ وَلَا أَبْنَاء إِخْوَانِهِنَّ وَلَا أَبْنَاء أَخَوَاتِهِنَّ وَلَا نِسَائِهِنَّ وَلَا مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ وَاتَّقِينَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدًا ؛ زنان را گناهي نيست اگر در نزد پدر و پسر و برادر و برادرزاده و، خواهرزاده و زنان همدين و يا کنيزان خود بي حجاب باشند و بايد از خدا بترسندکه خدا بر هر چيزي ناظر است.
#
{55} لمَّا ذكر أنهنَّ لا يُسألن متاعاً إلاَّ من وراء حجاب، وكان اللفظُ عامًّا لكلِّ أحدٍ؛ احتيجَ أن يُستثنى منه هؤلاء المذكورون من المحارم، وأنَّه {لا جُناحَ عليهنَّ} في عدم الاحتجاب عنهم، ولم يذكر فيها الأعمام والأخوال؛ لأنَّهنَّ إذا لم يَحْتَجِبْنَ عمَّن هنَّ عماته وخالاته من أبناء الإخوة والأخوات مع رفعتهنَّ عليهم؛ فعدم احتجابهنَّ عن عمِّهنَّ وخالهنَّ من باب أولى، ولأنَّ منطوق الآية الأخرى المصرِّحة بذكر العمِّ والخال مقدَّمة على ما يُفهم من هذه الآية، وقوله: {ولا نسائهنَّ}؛ أي: لا جناح عليهن أن لا يحتجبن عن نسائهنَّ؛ أي: اللاتي من جنسهنَّ في الدين، فيكون ذلك مخرجاً لنساء الكفار، ويُحتمل أنَّ المراد جنس النساء؛ فإنَّ المرأة لا تحتجب عن المرأة، {ولا ما مَلَكَتْ أيمانُهُنَّ}: ما دام العبدُ في ملكها جميعه، ولما رفع الجناح عن هؤلاء؛ شَرَطَ فيه وفي غيره لزومَ تقوى الله، وأنْ لا يكون في ذلك محذورٌ شرعيٌّ، فقال: {واتَّقينَ الله}؛ أي: استعملْنَ تقواه في جميع الأحوال. {إن الله كان على كلِّ شيءٍ شهيداً}: يشهد أعمال العباد ظاهرها وباطنها، ويسمعُ أقوالهم، ويرى حركاتِهِم؛ ثم يجازيهم على ذلك أتمَّ الجزاء وأوفاه.
(55) وقتی خداوند بیان داشت که اگر چیزی از وسایل منزل و غیره از زنان پیامبر خواسته شود، باید از پس پرده خواسته شود ـ و این کلمه عام بود و همه را در بر میگرفت ـ از این رو نیاز بود افراد محرمی را که ذکر شدند استثنا کند.
بنابراین فرمود: (
﴿لَّا جُنَاحَ عَلَيۡهِنَّ﴾) و بر آنان در ترک حجاب در مقابل این محارم گناهی نیست. عموها و داییها را ذکر نکرد؛ چون وقتی آنها از برادرزادهها و خواهر زادهها حجاب نمیکنند، به طریق اولی حجاب بر گرفتن از عموها و داییها بر آنان لازم نیست. و چون در آیهای دیگر به صراحت عمو و دایی را نام برده است، مقدّمهایست برآنچه که از این آیه فهمیده میشود. (
﴿وَلَا نِسَآئِهِنَّ﴾) و نیز بر آنان گناهی نیست که با زنان هم دین و مسلمان بدون حجاب تماس بگیرند. بنابراین زنان کافر از اینجا خارج میشوند. و احتمال دارد که منظور جنس زنان باشد؛ یعنی بر زن لازم نیست که از زن حجاب نماید. (
﴿وَلَا مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُهُنَّ﴾) و نیز بر آنها گناهی نیست که با بردگان خود بدون حجاب روبهرو شوند به شرطی که برده کاملاً در ملکیت زن باشد. وقتی بیان داشت که ترک حجاب در مقابل این افراد گناه نیست،
در این زمینه و در دیگر موارد تقوای الهی را به عنوان پیش شرط قرار داد و گفت: نباید در این عدم حجاب امر ناجایزی که از دیدگاه شریعت ممنوع است اتّفاق بیفتد.
پس فرمود: (
﴿وَٱتَّقِينَ ٱللَّهَ﴾) و از خدا بترسید، یعنی در همۀ احوال تقوای الهی را رعایت کنید، (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدًا﴾) بیگمان، خداوند بر همه چیز حاضر و ناظر است و شاهد اعمال ظاهری و باطنی بندگان میباشد، و گفتههایشان را میشنود و حرکتهایشان را میبیند، سپس آنها را بر این گفتهها و حرکات، کاملترین جزا و سزا میدهد.
{إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا (56)}
إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا؛ خدا و فرشتگانش بر پيامبر صلوات مي فرستند اي کساني که ايمان آورده ايد ، بر او صلوات فرستيد و سلام کنيد ، سلامي نيکو.
#
{56} وهذا فيه تنبيهٌ على كمال رسول الله - صلى الله عليه وسلم - ورفعةِ درجتِهِ وعلوِّ منزلته عند الله وعند خلقه ورفع ذِكْرِهِ، و {إنَّ الله} تعالى {وملائكتَه يصلُّون} عليه؛ أي: يثني الله عليه بين الملائكةِ وفي الملأ الأعلى لمحبَّته تعالى له، ويُثني عليه الملائكة المقرَّبون، ويدعون له ويتضرَّعون. {يا أيُّها الذين آمنوا صلُّوا عليه وسلِّموا تسليماً}: اقتداءً بالله وملائكته، وجزاءً له على بعض حقوقِهِ عليكم، وتكميلاً لإيمانكم، وتعظيماً له - صلى الله عليه وسلم - ومحبةً وإكراماً، وزيادةً في حسناتكم. وتكفيراً من سيئاتكم، وأفضلُ هيئات الصلاة عليه ـ عليه الصلاة والسلام ـ ما علَّم به أصحابه: «اللهمَّ صلِّ على محمد وعلى آل محمدٍ كما صليت على آل إبراهيم إنك حميد مجيد، وبارك على محمدٍ وعلى آل محمدٍ كما باركت على آل إبراهيم إنَّك حميدٌ مجيدٌ». وهذا الأمر بالصلاة والسلام عليه مشروعٌ في جميع الأوقات، وأوجبَه كثيرٌ من العلماء في الصلاة.
(56) در اینجا جایگاه رفیع پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم و بلندی مقامش نزد خدا و نزد سایر آفریدهها را متذکّر شده و میفرماید: (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَٰٓئِكَتَهُۥ يُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِيِّ﴾) همانا خداوند پیامبرش را در میان فرشتگان و در ملاء اعلی میستاید، چون او را دوست میدارد، و فرشتگان مقرّب نیز پیامبر را میستایند و برایش دعا و تضرع و زاری مینمایند. (
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِيمًا﴾) ای مؤمنان! به خدا و پیامبرش اقتدا کنید، و به منظور ادای برخی از حقوقی که او بر شما دارد نیز برای اینکه ایمانتان کامل گردد، و برای بزرگداشت او صلی الله علیه وسلم و از روی محبت و بزرگداشت و برای اینکه نیکیهایتان افزوده گردد و گناهانتان زدوده شود، بر او درود بفرستید.
بهترین درود همان است که پیامبر صلی الله علیه وسلم به اصحاب خود آموخته است: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی محمّد وَعَلَی آلِ محمّد کَمَا صَلَّیْتَ عَلَی آلِ إبرَاهِیمَ إنَّکَ حَمِیدٌ مَجِید وَبَارِک عَلَی محمّد وَعَلَی آلِ محمّدٌ کَمَا بَارَکتَ عَلَی آلِ إبرَاهِیمَ إنَّکَ حَمِیدٌ مَجِید» و در همۀ اوقات میتوان درود فرستاد و بسیاری از علما خواندن این درود را در نماز واجب دانستهاند.
{إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا (57) وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُبِينًا (58)}.
إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِينًا؛ هر آينه کساني را که خدا و پيامبرش را آزار مي دهند ، خدا در دنيا و، آخرت لعنت کرده و برايشان عذابي خوارکننده مهيا کرده است.
وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِينًا؛ و کساني که مردان مؤمن و زنان مؤمن را بي هيچ گناهي که کرده باشند مي آزارند ، تهمت و گناه آشکاري را بر دوش مي کشند.
#
{57 ـ 58} لما أمر تعالى بتعظيم رسوله - صلى الله عليه وسلم - والصلاة والسلام عليه؛ نهى عن أذيَّته، وتوعَّد عليها، فقال: {إنَّ الذين يؤذونَ الله ورسولَه}: وهذا يشملُ كلَّ أذيَّة قوليَّة أو فعليَّة من سبٍّ وشتم أو تنقُّص له أو لدينه أو ما يعود إليه بالأذى، {لَعَنَهُمُ الله في الدُّنيا}؛ أي: أبعدهم وطردهم، ومِنْ لَعْنِهِم في الدُّنيا أنه يتحتَّم قتلُ من شتم الرسول وآذاه، {والآخرةِ وأعدَّ لهم عذاباً [مهيناً]}: جزاءً له على أذاه أن يُؤذى بالعذابِ [الأليم]، فأذيَّة الرسول ليست كأذيَّة غيرِهِ؛ لأنَّه صلى الله عليه وسلم لا يؤمِن العبدُ بالله حتى يؤمنَ برسوله، وله من التعظيم الذي هو من لوازم الإيمانِ ما يقتضي ذلك أنْ لا يكونَ مثلَ غيرِهِ، وإنْ كان أذيَّةُ المؤمنين عظيمةً وإثمهُا عظيماً، ولهذا قال فيها: {والذين يؤذونَ المؤمنين والمؤمناتِ بغير ما اكْتَسَبوا}؛ أي: بغير جناية منهم موجبةٍ للأذى، {فقدِ احْتَمَلوا}: على ظهورِهم {بُهتاناً}: حيث آذَوْهم بغير سببٍ، {وإثماً مبيناً}: حيث تعدَّوْا عليهم وانتهكوا حرمةً أَمرَ اللهُ باحترامِها، ولهذا كان سبُّ آحاد المؤمنين موجباً للتعزير بحسب حالته وعلوِّ مرتبتِهِ؛ فتعزيرُ مَنْ سبَّ الصحابة أبلغُ، وتعزيرُ من سبَّ العلماء وأهل الدين أعظم من غيرهم.
(57 - 58) وقتی خداوند متعال به تعظیم و بزرگداشت پیامبر صلی الله علیه وسلم و فرستادنِ درود بر وی فرمان داد، از رنجاندن و آزار رساندن به او نهی کرد، و عاملان این کار را مورد تهدید قرار داد،
پس فرمود: (
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُؤۡذُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ﴾) بدون شک کسانی که خدا و پیغمبرش را آزار میرسانند. و این شامل هر نوع آزار با زبان و کردار میباشد،
از قبیل: ناسزا گفتن به او و دینش، و یا انجام دادن کاری که وی را آزرده خاطر میکند. (
﴿لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمۡ عَذَابٗا مُّهِينٗا﴾) چنین کسانی را خداوند در دنیا و آخرت از رحمت خود دور کرده است. و دور شدن آنها از رحمت الهی در دنیا، این است که هر کس پیامبر را ناسزا بگوید و برنجاند، قطعاً باید کشته شود و در آخرت خداوند به سزای اینکه پیامبر را آزار رسانده است، عذاب خوار کنندهای به او میدهد. پس اذیت کردن پیامبر صلی الله علیه وسلم مانند آزار رساندن دیگر مردم نیست، چون آدمی به خدا ایمان ندارد و مؤمن محسوب نمیشود تا وقتی که به پیامبر خدا ایمان داشته باشد. و تعظیم و بزرگداشت او که یکی از لوازم ایمان است، مقتضی آن است که تعظیم نمودن و یا آزار رساندن به او به مانند تعظیم کردن و یا اذیت رساندن به سایر مؤمنان نباشد. گرچه آزار رساندن به سایر مسلمانان هم گناهی بزرگ است،
به همین جهت فرمود: (
﴿وَٱلَّذِينَ يُؤۡذُونَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ بِغَيۡرِ مَا ٱكۡتَسَبُواْ﴾) و کسانی که مردان و زنان مؤمن را آزار میدهند بدون اینکه آنها مرتکب گناه و جنایتی شده باشند که باعث گردد آزار داده شوند، (
﴿فَقَدِ ٱحۡتَمَلُواْ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِينٗا﴾) آنها بار بهتان و گناه آشکاری را بر دوش خود میکشند؛ چون به ناحق و بدون سبب مؤمنان را آزار رسانده، و بر آنها تعدی نموده، و دستور خدا را شکستهاند. بنابراین دشنام دادن و ناسزا گفتن به هر فرد مؤمنی موجب تعزیر است که بر حسب مقام و جایگاه آن مؤمن، فردی که او را دشنام داده تعزیر و تنبیه میشود. و تنبیه و تعزیر کسی که اصحاب پیامبر را دشنام دهد و ناسزا بگوید، بیشتر است؛ و ناسزا گفتن به علما و اهل دین، از ناسزا گفتن به افراد عادی سنگینتر است.
{يَاأَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا (59) لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلًا (60) مَلْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلًا (61) سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا (62)}.
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا ؛ اي پيامبر ، به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو که چادر خود را، برخود فرو پوشند اين مناسب تر است ، تا شناخته شوند و مورد آزار واقع نگردند و خدا آمرزنده و مهربان است.
لَئِن لَّمْ يَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلًا ؛ اگر منافقان و کساني که در دلهايشان مرضي است و آنها که در مدينه شايعه مي پراکنند از کار خود باز نايستند ، تو را بر آنها مسلطمي گردانيم تااز آن پس جز اندکي با تو در شهر همسايه نباشند.
مَلْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلًا؛ اينان لعنت شدگانند هر جا يافته شوند بايد دستگير گردند و به سختي کشته شوند.
سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا؛ اين سنت خداوندي است که در ميان پيشينيان نيز بود و در سنت خدا تغييري نخواهي يافت.
#
{59} هذه الآية هي التي تسمَّى آية الحجاب، فأمر الله نبيَّه أن يأمُرَ النساء عموماً، ويبدأ بزوجاتِهِ وبناتِهِ ـ لأنَّهنَّ آكدُ من غيرهنَّ، ولأنَّ الآمر لغيره ينبغي أن يبدأ بأهله قبل غيرهم؛ كما قال تعالى: {يا أيُّها الذين آمنوا قُوا أنفسَكم وأهليكم ناراً}. {أن يُدْنينَ عليهنَّ من جلابيبِهنَّ}: وهنَّ اللاَّتي يَكُنَّ فوق الثياب من ملحفةٍ وخمارٍ ورداءٍ ونحوه؛ أي: يغطِّين بها وجوهَهن وصدورَهن، ثم ذكر حكمة ذلك، فقال: {ذلك أدنى أن يُعْرَفْنَ فلا يُؤْذَيْنَ}: دلَّ على وجود أذيَّةٍ إن لم يحتَجِبْن، وذلك لأنهنَّ إذا لم يحتجِبْن، ربَّما ظنَّ أنهنَّ غير عفيفاتٍ، فيتعرَّض لَهُنَّ مَنْ في قلبهِ مرضٌ، فيؤذيهنَّ، وربما استُهين بهنَّ، وظُنَّ أنهنَّ إماء، فتهاون بهنَّ من يريدُ الشرَّ؛ فالاحتجابُ حاسمٌ لمطامع الطامعين فيهنَّ. {وكان الله غفوراً رحيماً}: حيث غفر لكم ما سَلَفَ ورَحِمَكُم بأن بيَّن لكم الأحكام وأوضح الحلال والحرام؛ فهذا سدٌّ للباب من جهتهنَّ.
(59) این آیه، آیۀ حجاب نامیده میشود. پس خداوند پیامبر را فرمان داد تا به همۀ زنان فرمان دهد و از همسران و دختران خویش شروع کند، چون کسی که فرمان انجام کاری را به دیگران میدهد، شایسته است قبل از دیگران از خانوادۀ خودش شروع کند.
همانگونه که خداوند متعال فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ وَأَهۡلِيكُمۡ نَارٗا﴾ ای مؤمنان! خود و خانوادههایتان را از آتش نجات دهید.
بنابراین به پیامبر دستور داد که به همۀ زنان بگوید: (
﴿يُدۡنِينَ عَلَيۡهِنَّ مِن جَلَٰبِيبِهِنَّ﴾) با روسریها و چادرهایشان چهرهها و سینههای خود را بپوشانند.
سپس حکمت این را بیان کرد و فرمود: (
﴿أَدۡنَىٰٓ أَن يُعۡرَفۡنَ فَلَا يُؤۡذَيۡنَ﴾) این برای آنکه
[به پاکدامنی] شناخته شوند و آزار نبینند،
[به احتیاط] نزدیکتر است. این دلالت مینماید که اگر آنها حجاب برنگیرند، مورد اذیت و آزار قرار خواهند گرفت؛ چون وقتی آنها حجاب نداشته باشند، ممکن است گمان برده شود که زنان بیبند و بار هستند. بنابراین کسانی که در دلهایشان بیماری است، آنها را مورد اذیت و آزار قرار میدهند، و شاید مورد اهانت واقع شوند و گمان برده شود که آنها کنیز هستند، بنابراین افراد شرور به آنها توهین روا میدارند. پس رعایت حجاب طمع طمع کنندگان را در آنها قطع مینماید. (
﴿وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا﴾) و خداوند آمرزندۀ مهربان است، و گناهان گذشتۀ شما را بخشیده و بر شما رحم کرده، و احکام را برایتان بیان نموده و حلال و حرام را روشن ساخته است. پس این عبارت است از بستن باب شر از سوی زنان.
#
{60 ـ 61} وأما من جهة أهل الشرِّ؛ فقد توعَّدهم بقوله: {لئن لم ينتهِ المنافقونَ والذين في قلوبهم مرضٌ}؛ أي: مرض شكٍّ أو شهوةٍ، {والمرجِفون في المدينة}؛ أي: المخوِّفون المرهِبون الأعداء، المتحدِّثون بكثرتِهِم وقوَّتِهِم وضعف المسلمين، ولم يذكرِ المعمولَ الذي ينتهون عنه؛ ليعمَّ ذلك كلَّ ما توحي به أنفسُهم إليهم، وتوسوِسُ به، وتدعو إليه من الشرِّ من التعريض بسبِّ الإسلام وأهله، والإرجاف بالمسلمين، وتوهين قُواهم، والتعرُّض للمؤمنات بالسوء والفاحشة. وغير ذلك من المعاصي الصادرة من أمثال هؤلاء.
{لَنُغْرِيَنَّكَ بهم}؛ أي: نأمرك بعقوبتهم وقتالهم ونسلِّطك عليهم، ثم إذا فعلنا ذلك؛ لا طاقةَ لهم بك، وليس لهم قوةٌ ولا امتناعٌ، ولهذا قال: {ثم لا يجاوِرونَكَ فيها إلاَّ قليلاً}؛ أي: لا يجاورونك في المدينة إلاَّ قليلاً؛ بأن تقتُلَهم أو تنفيهم، وهذا فيه دليلٌ لنفي أهل الشرِّ الذين يُتَضَرَّر بإقامتهم بين أظهر المسلمين؛ فإنَّ ذلك أحسم للشرِّ وأبعد منه، ويكونونَ {ملعونينَ أينما ثُقِفوا أُخِذوا وقُتِّلوا تَقْتيلاً}؛ أي: مبعَدين حيثُ وُجِدوا، لا يحصُلُ لهم أمنٌ، ولا يقرُّ لهم قرارٌ، يخشون أن يُقتلوا أو يُحبسوا أو يعاقَبوا.
(60 - 61) و در رابطه با اهل شر آنها را تهدید کرد و فرمود: (
﴿لَّئِن لَّمۡ يَنتَهِ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ وَٱلۡمُرۡجِفُونَ فِي ٱلۡمَدِينَةِ﴾) اگر منافقان و کسانی که در دلشان بیماریِ شک یا شهوت است، وکسانی که مردم را میترسانند و از تعداد زیاد دشمنان و قدرت آنها و از ضعف مسلمین سخن میگویند، از کار خود دست نکشند. و نام نبرد که از چه چیزی باز بیایند و دست بکشند تا همۀ آنچه را که در دلشان هست،
از قبیل: ناسزا گویی به اسلام و مسلمانها و ترساندن آنان و سست قرار دادن قدرتشان و برخورد زشت با مؤمنان و دیگر گناهانی که از همچون افرادی صادر میشود شامل گردد. (
﴿لَنُغۡرِيَنَّكَ بِهِمۡ﴾) قطعاً به تو فرمان میدهیم که آنها را کیفر دهی و با آنان بجنگی، و تو را بر آنها مسلط میکنیم؛ و هر گاه چنین کنیم، آنها توانی در مقابل تو نخواهند داشت و نمیتوانند
[از این اقدام شما] جلوگیری کنند.
بنابراین فرمود: (
﴿ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَآ إِلَّا قَلِيلٗا﴾) سپس جز اندکی از آنها در مدینه مجاور تو نخواهند بود که آنها را میکشی و یا آواره مینمایی. و این دلیلی است بر اینکه باید اهل شر -که اقامت آنها میان مسلمین مضر است- از آنجا رانده شوند؛ چون بیرون کردن آنها بهترین راه برای قطع نمودن شر است، و آنها
﴿مَّلۡعُونِينَۖ أَيۡنَمَا ثُقِفُوٓاْ أُخِذُواْ وَقُتِّلُواْ تَقۡتِيلٗا﴾) هرجا که یافت شوند، از رحمت خدا بهدور هستند و امنیت نخواهند داشت؛ چراکه میترسند کشته شوند یا زندانی گردند یا کیفر و سزا داده شوند.
#
{62} {سُنَّةَ الله في الذين خَلَوْا من قبلُ}: أنَّ مَن تمادى في العصيانِ وتجرَّأ على الأذى ولم ينتهِ منه؛ فإنَّه يعاقَب عقوبةً بليغةً، {ولنْ تَجِدَ لسنَّةِ الله تبديلاً}؛ أي: تغييراً، بل سنته تعالى وعادتُه جاريةٌ مع الأسباب المقتضية لأسبابها.
(62) (
﴿سُنَّةَ ٱللَّهِ فِي ٱلَّذِينَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلُ﴾) این سنت خداوند در مورد کسانی است که پیش از این بودهاند، که هر کس به گناه ادامه دهد و به خود جرأت دهد که مؤمنان را آزار رساند و از آن دست نکشد، کیفر سختی به او داده خواهد شد. (
﴿وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ ٱللَّهِ تَبۡدِيلٗا﴾) و هرگز در سنت خدا دگرگونی نخواهی دید؛ بلکه سنت خدا هر جا که سبب آن فراهم باشد، ساری و جاری است.
{يَسْأَلُكَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللَّهِ وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيبًا (63) إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكَافِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِيرًا (64) خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا لَا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا (65) يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يَالَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا (66) وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا (67) رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبِيرًا (68)}.
يَسْأَلُكَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيبًا؛ مردم تو را از قيامت مي پرسند ،
بگو : علم آن نزد خداست و تو چه ، مي داني ، شايد قيامت نزديک باشد.
إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكَافِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِيرًا؛ خدا کافران را لعنت کرده و برايشان آتشي سوزان مهيا کرده است .
خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا لَّا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا؛ که در آن جاودانه اند و هيچ دوست و ياوري نخواهند يافت.
يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يَا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا؛ روزي که صورتهايشان را در آتش بگردانند ،
مي گويند : اي کاش خدا را اطاعت کرده بوديم و رسول را اطاعت کرده بوديم.
وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا؛
و گفتند : اي پروردگار ما ، از سروران و بزرگان خود اطاعت کرديم و، آنان ما را گمراه کردند.
رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبِيرًا؛ اي پروردگار ما ، عذابشان را دو چندان کن و به لعنت بزرگي گرفتارشان ساز.
#
{63} أي: يستخبرك الناسُ عن الساعة استعجالاً لها، وبعضُهم تكذيباً لوقوعها وتعجيزاً للذي أخبر بها، {قُل} لهم: {إنَّما علمُها عند الله}؛ أي: لا يعلمُها إلاَّ الله؛ فليس لي ولا لغيري بها علمٌ، ومع هذا؛ فلا تستبطئوها، {وما يُدْريكَ لعلَّ الساعةَ تكونُ قريباً}.
(63) مردم از تو دربارۀ زمان فرا رسیدن قیامت میپرسند، برخی برای آمدن آن عجله و شتاب دارند؛ و برخی چون آمدن قیامت را تکذیب مینمایند، میخواهند به ظاهر ثابت کنند کسی که از آمدن قیامت خبر میدهد از نشان دادن آن ناتوان است. پس چنین چیزی را میپرسند، (
﴿قُلۡ﴾) به آنها بگو: (
﴿إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ ٱللَّهِ﴾) همانا زمان فرارسیدن قیامت را کسی جز خدا نمیداند. من و کسی دیگر نمیدانیم. و شما آمدن قیامت را دیر مپندارید. (
﴿وَمَا يُدۡرِيكَ لَعَلَّ ٱلسَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيبًا﴾) و تو چه دانی شاید که قیامت نزدیک باشد. و دانستن اینکه آمدن قیامت نزدیک است یا دور، نتیجه و فایدهای ندارد، بلکه نتیجه و سود و زیان و شقاوت و خوشبختی در این است که آیا بنده در روز قیامت سزاوار عذاب میگردد یا مستحق پاداش؟ و شما را از این باخبر خواهم کرد و مستحق عذاب و پاداش را برایتان بیان مینمایم. سپس مستحق عذاب را بیان نمود و عذاب وی را نیز توصیف کرد، چون این صفت بر کسانی که قیامت را دروغ میانگارند منطبق است.
#
{64 ـ 66} ومجردُ مجيء الساعة قرباً وبعداً ليس تحته نتيجةٌ ولا فائدةٌ، وإنَّما النتيجة والخسار والربح والشقاوة والسعادة: هل يستحقُّ العبدُ العذاب أو يستحقُّ الثواب؛ فهذه سأخبركم بها وأصفُ لكم مستحقَّها، فوصف مستحقَّ العذاب ووصف العذاب؛ لأنَّ الوصف المذكور منطبقٌ على هؤلاء المكذِّبين بالساعة، فقال: {إنَّ الله لَعَنَ الكافرين}؛ أي: الذين صار الكفر دأبهم وطريقتهم الكفر بالله وبرسُلِهِ وبما جاؤوا به من عند الله، فأبعدهم في الدنيا والآخرة من رحمته، وكفى بذلك عقاباً، {وأعدَّ لهم سعيراً}؛ أي: ناراً موقدةً تُسَعَّرُ في أجسامهم، ويبلغُ العذاب إلى أفئدتهم، ويخلدون في ذلك العذاب الشديد، فلا يخرجونَ منه، ولا يُفَتَّرُ عنهم ساعةً، {ولا يجدون} لهم {وليًّا}: فيعطيهم ما طلبوه {ولا نصيراً}: يدفعُ عنهم العذابَ، بل قد تخلَّى عنهم العلي النصير وأحاطَ بهم عذابُ السعير، وبلغ منهم مبلغاً عظيماً، ولهذا قال: {يوم تُقَلَّبُ وجوهُهم في النارِ}: فيذوقون حرَّها، ويشتدُّ عليهم أمرُها، ويتحسرون على ما أسلفوا. و {يقولونَ يا لَيْتَنا أطَعْنا الله وأطَعْنا الرسولا}: فسلِمْنا من هذا العذاب، واستَحْقَقنا كالمطيعين جزيلَ الثواب، ولكن أمنية فاتَ وقتُها، فلم تفدهم إلا حسرةً وندماً وهمًّا وغمًّا وألماً.
(64 - 66) پس فرمود: (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَعَنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾) همانا کسانی که کفر تبدیل به عادت و راه و شیوۀ آنها گردیده، و کفر ورزیدن به خدا و به پیامبرانش و کفر ورزیدن به آنچه پیامبران از سوی خدا آوردهاند تبدیل به خلق و خوی آنان گشته است، خداوند آنها را در دنیا و آخرت از رحمت خود دور کرده، و همین چیز به عنوان کیفر و عذاب برایشان کافی است. (
﴿وَأَعَدَّ لَهُمۡ سَعِيرًا﴾) و برای آنها آتشی برافروخته آماده کرده است که بدنهایشان با آن افروخته میگردد، و عذاب به دلهایشان میرسد. و برای همیشه در این عذاب سخت میمانند، از آن بیرون نمیشوند و یک لحظه از عذاب آنها کاسته نمیگردد. (
﴿لَّا يَجِدُونَ وَلِيّٗا وَلَا نَصِيرٗا﴾) و دوست و کارسازی نمییابند که آنچه را میخواهند به آنها بدهد، و یاوری نمییابند که عذاب را از آنها دور نماید. و عذاب فروزان آنها را احاطه کرده است.
بنابراین فرمود: (
﴿يَوۡمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمۡ فِي ٱلنَّارِ﴾) روزی که چهرههایشان در آتش زیر و رو میشود، و آنها گرما و سوزش آتش را میچشند، و بر آنها سخت میگذرد، و به خاطر کارهایی که در گذشته انجام دادهاند تأسف و حسرت میخورند. (
﴿يَقُولُونَ يَٰلَيۡتَنَآ أَطَعۡنَا ٱللَّهَ وَأَطَعۡنَا ٱلرَّسُولَا۠﴾) میگویند: ای کاش ما از خدا و پیامبر اطاعت میکردیم! واگر چنین مینمودیم، از این عذاب در امان میماندیم، و مانند فرمانبرداران سزاوار پاداش فراوان میشدیم. اما این آرزویی است که وقت آن گذشته است، و این جز حسرت و پشیمانی و غم و اندوه و درد فایدهای به آنها نمیرساند.
#
{67} {وقالوا ربَّنا إنَّا أطَعْنا سادتنا وكبراءنا}: وقلَّدْناهم على ضلالهم، {فأضَلُّونا السبيلا}؛ كقوله تعالى: {ويوم يَعَضُّ الظالمُ على يديهِ يقولُ يا ليتني اتَّخَذْتُ مع الرسولِ سبيلاً. يا وَيْلتى لَيْتَني لم أتَّخِذْ فلاناً خليلاً. لقد أضلَّني عن الذِّكْر [بعد إذ جاءني] ... } الآية.
(67) (
﴿وَقَالُواْ رَبَّنَآ إِنَّآ أَطَعۡنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَآءَنَا﴾) و گفتند: پروردگارا ما از سران و بزرگان خود اطاعت کردیم، و از گمراهیشان تقلید نمودیم، (
﴿فَأَضَلُّونَا ٱلسَّبِيلَا۠﴾) پس ما را از راه بهدر کردند.
همچنانکه در جایی دیگر میفرماید: ﴿وَيَوۡمَ يَعَضُّ ٱلظَّالِمُ عَلَىٰ يَدَيۡهِ يَقُولُ يَٰلَيۡتَنِي ٱتَّخَذۡتُ مَعَ ٱلرَّسُولِ سَبِيلٗا يَٰوَيۡلَتَىٰ لَيۡتَنِي لَمۡ أَتَّخِذۡ فُلَانًا خَلِيلٗا لَّقَدۡ أَضَلَّنِي عَنِ ٱلذِّكۡرِ﴾ و روزی که ستمگر دستهایش را گاز میگیرد و میگوید:
«ای کاش به همراه پیامبر راهی برمیگرفتم! ای وای بر من! کاش که فلانی را به دوستی نمیگرفتم، به راستی که مرا از [راه] قرآن گمراه کرد.»
#
{68} ولما علموا أنَّهم هم وكبراءهم مستحقُّون للعقاب؛ أرادوا أن يشتفوا ممَّنْ أضلُّوهم، فقالوا: {ربَّنا آتهم ضِعْفَيْنِ من العذاب والْعَنْهم لَعناً كبيراً}: فيقول الله {لكلٍّ ضعف}: فكلُّكم اشتركتُم في الكفر والمعاصي، فتشتركون في العقاب، وإنْ تفاوت عذابُ بعضِكم على بعض بحسب تفواتِ الجرم.
(68) وقتی دانستند که آنها و بزرگانشان مستحق عذاب هستند، عقدۀ دل خود را بر سر کسانی که آنها را گمراه ساختهاند خالی میکنند،
پس میگویند: (
﴿رَبَّنَآ ءَاتِهِمۡ ضِعۡفَيۡنِ مِنَ ٱلۡعَذَابِ وَٱلۡعَنۡهُمۡ لَعۡنٗا كَبِيرٗا﴾) پروردگارا! عذاب آنها را دوچندان کن، و ایشان را کاملاً از رحمت خود دور بدار. خداوند در جواب میگوید به هریک از شما عذاب دوچندان میرسد؛ زیرا همهتان در کفر ورزیدن و ارتکاب گناهان مشترک بودهاید، پس در عذاب و کیفر هم مشترک خواهید بود گرچه عذاب برخی از شما با عذاب برخی دیگر بر حسب جرم و گناهی که مرتکب شده است فرق میکند.
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ آذَوْا مُوسَى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا وَكَانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِيهًا (69)}
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ آذَوْا مُوسَى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا وَكَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِيهًا؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، مباشيد مانند آن کسان که موسي را آزرده کردند و خدايش از آنچه گفته بودند مبرايش ساخت و نزد خدا آبرومند بود.
#
{69} يحذِّر تعالى عبادَه المؤمنين عن أذيَّة رسولهم محمدٍ - صلى الله عليه وسلم - النبيِّ الكريم الرءوف الرحيم، فيقابلوه بضدِّ ما يجب له من الإكرام والاحترام، وأن لا يتشبَّهوا بحال الذين آذَوْا موسى بن عمران كليم الرحمن، فبرَّأه اللَّه مما قالوا من الأذيَّة؛ أي: أظهر الله لهم براءته، والحالُ أنَّه عليه الصلاة والسلام ليس محلَّ التهمة والأذية؛ فإنَّه كان وجيهاً عند الله، مقرباً لديه، من خواصِّ المرسلين، ومن عباد الله المخلَصين، فلم يزجرهم ما له من الفضائل عن أذيَّته والتعرُّض له بما يكره. فاحذروا أيُّها المؤمنون أن تتشبَّهوا بهم في ذلك، والأذيَّة المشار إليها هي قولُ بني إسرائيل عن موسى لما رأوا شدَّة حيائِهِ وتستُّره عنهم: إنَّه ما يمنعُه من ذلك إلاَّ أنَّه آدرُ؛ أي: كبير الخصيتين، واشتهر ذلك عندهم، فأراد الله أن يبرِّئه منهم، فاغتسل يوماً، ووضع ثوبه على حجر، ففرَّ الحجر بثوبه، فأهوى موسى عليه السلام في طلبه، فمرَّ به على مجالس بني إسرائيل، فرأوه أحسن خلق الله، فزال عنه ما رموه به.
(69) خداوند بندگان مؤمن خویش را از آزار رساندن به پیامبرشان محمّد صلی الله علیه وسلم برحذر میدارد تا مبادا به شأن و منزلت او بیحرمتی کنند، و همانند کسانی نباشند که موسیبن عمران را اذیت کردند، و خداوند موسی را از سخنی که آنها میگفتند تبرئه کرد. یعنی خداوند پاک بودن او را برای آنها آشکار ساخت. درحالی که او ـعلیه الصلاة والسلامـ شایستۀ تهمت و آزار نبود؛ چون او نزد خداوند آبرومند، و مقرب درگاه خدا، و از پیامبران خاص و برگزیده و از بندگان مخلص بود. پس برتری و فضیلتهایی که موسی داشت، آنها را از آزار رساندن به او باز نداشت. بنابراین ای مؤمنان! بپرهیزید از اینکه با آنها در این باره مشابهت داشته باشید. و آزاری که به آن اشاره شد این است که بنیاسرائیل وقتی دیدند موسی خیلی با حیا و با شرم است و بدن خود را از دید آنها پنهان میدارد،
گفتند: موسی بدان خاطر این چنین میکند که بیضههایش بزرگ است، و این نزد آنها مشهور شد. پس خداوند خواست او را از آنچه که آنها میگفتند تبرئه نماید. روزی موسی غسل کرد و لباسهایش را بر روی سنگی گذاشت، پس سنگ به همراه لباس موسی فرار کرد، موسی به دنبال آن راه افتاد و همچنان به دنبال آن بود که از کنار مجلس بنیاسرائیل گذشت و آنها دیدند که او بهترین آفریدۀ خداست. پس تهمتی که به او زده بودند از وی دور شد.
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا (70) يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا (71)}.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، از خدا بترسيد و سخن درست بگوييد.
يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَمَن يُطِعْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا؛ خدا کارهاي شما را به صلاح آورد و گناهانتان را بيامرزد و هر که از، خداو پيامبرش اطاعت کند به کاميابي بزرگي دست يافته است.
#
{70} يأمر تعالى المؤمنين بتقواه في جميع أحوالِهِم في السرِّ والعلانية، ويخصُّ منها ويندب للقول السديد، وهو القول الموافق للصواب أو المقارب له عند تعذُّر اليقين من قراءةٍ وذكرٍ وأمرٍ بمعروف ونهي عن منكر وتعلُّم علم وتعليمه والحرص على إصابة الصواب في المسائل العلميَّة وسلوك كلِّ طريق موصِل لذلك وكل وسيلةٍ تُعين عليه. ومن القول السديد لينُ الكلام ولطفُه في مخاطبة الأنام والقول المتضمِّن للنُّصح والإشارة بما هو الأصلح.
(70) خداوند مؤمنان را فرمان میدهد که در همۀ حالات خود، و در پنهان و در آشکار از خدا بترسند؛ و آن سخنی است که موافق حق باشد، یا زمانی که دسترسی به حق ممکن نباشد به آن نزدیک باشد، و از جمله مصادیق تقوی، سخن درست است که به صورت ویژه به آن اشاره میکند و بندگان را تشویق میکند که گفتار راست و نیک بگویند،
سخن درست از قبیل: خواندن قرآن و ذکر و امر به معروف و نهی از منکر و یادگیری علم و یاد دادن آن و تلاش برای دسترسی به مسائل علمی درست، و در پیش گرفتن هر راهی که انسان را به این هدف میرساند و اتخاذ هر وسیلهای که انسان را بر این امر یاری مینماید. و از جمله سخن درست این است که با مهربانی و لطف با مردم سخن گفته شود؛ سخنی خیرخواهانه و شایسته.
#
{71} ثم ذَكَرَ ما يترتَّب على تقواه وقول القول السديدِ، فقال: {يُصْلِحْ لكم أعمالَكم}؛ أي: يكون ذلك سبباً لصلاحها وطريقاً لقَبولها؛ لأنَّ استعمال التقوى تُتَقَبَّلُ به الأعمال؛ كما قال تعالى: {إنَّما يتقبَّلُ الله من المتَّقينَ}: ويوفَّق فيه الإنسان للعمل الصالح، ويُصْلِحُ الله الأعمال أيضاً بحفظها عما يُفْسِدُها وحفظِ ثوابها ومضاعفتِهِ؛ كما أنَّ الإخلال بالتقوى والقول السديد سببٌ لفسادِ الأعمال وعدم قَبولها وعدم ترتب آثارِها عليها، {ويَغْفِرْ لكم}: أيضاً {ذنوبكم}: التي هي السببُ في هلاكِكُم؛ فالتَّقْوى تستقيمُ بها الأمور، ويندفعُ بها كلُّ محذور، ولهذا قال: {ومَن يُطِع اللهَ ورسولَه فقد فاز فوزاً عظيماً}.
(71) سپس نتیجۀ تقوای الهی و سخن درست را بیان کرد و فرمود: (
﴿يُصۡلِحۡ لَكُمۡ أَعۡمَٰلَكُمۡ﴾) تقوا و سخن درست سبب میشود تا اعمالتان شایسته گردد، و راهی است برای قبول شدن اعمال،
چون به وسیلۀ پرهیزگاری است که اعمال پذیرفته میشود: ﴿إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ ٱللَّهُ مِنَ ٱلۡمُتَّقِينَ﴾ بیگمان، خداوند فقط از پرهیزگاران میپذیرد. و با پرهیزگاری، انسان توفیق مییابد تا کار شایسته انجام دهد، و خداوند نیز اعمال آدمی را شایسته میگرداند، و آن را از آفتهای تباه کننده حفظ میکند، و پاداش آن را چند برابر مینماید. همانطور که اگر در پرهیزگاری و سخن درست و حق خللی باشد، سبب فاسد شدن اعمال و پذیرفته نشدن و بی نتیجه بودن آن میگردد. (
﴿وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡ﴾) و نیز گناهانتان را که سبب هلاکت شما میگردند، میآمرزد. پس با تقوا و پرهیزگاری کارها سامان مییابد، و هر چیزی که از آن باید پرهیز کرد از آدمی دور میشود.
بنابراین فرمود: (
﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ فَازَ فَوۡزًا عَظِيمًا﴾) و هر کس از خدا و پیامبرش فرمانبرداری کند، به رستگاری و کامیابی بزرگی دست یافته است.
{إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا (72) لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ وَيَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا (73)}
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ؛ ما اين امانت را بر آسمانها و زمين و کوهها عرضه داشتيم ، از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسيدند انسان آن امانت بر دوش گرفت ، که او ستمکار و نادان بود.
لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ وَيَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا ؛ تا خدا مردان منافق و زنان منافق و مردان مشرک و زنان مشرک را عذاب کند و توبه مردان مؤمن و زنان مؤمن را بپذيرد ، که خدا آمرزنده و مهربان است.
#
{72} يعظِّم تعالى شأنَ الأمانةَ التي ائتمنَ اللَّه عليها المكلَّفين، التي هي امتثال الأوامر واجتناب المحارم في حال السرِّ والخفية كحال العلانية، وأنَّه تعالى عَرَضَها على المخلوقات العظيمة السماواتِ والأرض والجبال عرضَ تخييرٍ لا تحتيم، وأنَّكِ إن قمتِ بها وأدَّيْتِيها على وجهها؛ فلكِ الثوابُ، وإنْ لم تَقومي بها ولم تؤدِّيها؛ فعليكِ العقاب، {فأبَيْنَ أن يَحْمِلْنَها وأشفَقْنَ منها}؛ أي: خوفاً أن لا يقمنَ بما حملن، لا عصياناً لربِّهن ولا زهداً في ثوابه، وعرضها الله على الإنسان على ذلك الشرط المذكور، فقَبِلَها وحملها مع ظلمِهِ وجهلِهِ، وحمل هذا الحمل الثقيل.
(72) خداوند جایگاه امانتی را که به مکلفین سپرده است بزرگ میدارد، و اهمیت آن را بیان مینماید؛ و آن امانت، اطاعت از اوامر و پرهیز از محرمات و منهیات در همۀ حالتها؛ هم در حالت پنهان و هم در حالت آشکار میباشد. و خداوند متعال این امانت را بر آفریدههای بزرگ و آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشت، و مختار بودند که این امانت را قبول نمایند یا نه. و این عرضه داشتن به صورت وجوبی نبود به این صورت که خداوند به آنها بگوید حتماً باید این امانت را بپذیرید.
خداوند امانت را به هریک از مخلوقات عرضه داشت وگفت: اگر آن را به جای آوری و حقوق آن را بهگونۀ شایسته ادا نمایی، پاداش خواهی یافت؛ و اگر آن را به جای نیاوری، به عذاب گرفتار خواهی شد. (
﴿فَأَبَيۡنَ أَن يَحۡمِلۡنَهَا وَأَشۡفَقۡنَ﴾) و آنها از ترس اینکه مبادا نتوانند حق مطلب را ادا کنند، از پذیرفتن بار امانت خودداری کردند و از آن ترسیدند. و این ابا ورزیدن، از روی ترس بود نه اینکه از فرمان پروردگارشان سرپیچی کنند یا به پاداش و ثواب او بیعلاقه باشند. و خداوند با همین شرط مذکور آن را بر انسان عرضه داشت، و انسان علی رغم ستمگری و نادانیاش آن را پذیرفت و این بار سنگین را به دوش گرفت.
پس انسانها برحسب بهجای آوردن یا به جای نیاوردن آن به سه دسته تقسیم میشوند: منافقان؛ آنهایی که به ظاهر ایمان آورده و حق امانت را به جای میآورند، اما در باطن و درون چنین نیستند. مشرکان؛ آنهایی که در ظاهر و باطن آنچه را خداوند بر دوش آنها گذاشته است ترک کرده، و به آن کفر میورزند. مؤمنان؛ که در ظاهر و باطن ایمان آورده و به مسئولیت خود عمل میکنند.
#
{73} فانقسم الناس بحسب قيامهم بها وعدمِهِ إلى ثلاثة أقسام: منافقون [أظهروا أنهم] قاموا بها ظاهراً لا باطناً، ومشركون تركوها ظاهراً وباطناً، ومؤمنون قائمون بها ظاهراً وباطناً. فذكرَ الله تعالى أعمالَ هذه الأقسام الثلاثة وما لهم من الثوابِ والعقابِ، فقال: {ليعذِّبَ الله المنافقينَ والمنافقاتِ والمشركينَ والمشركاتِ ويتوبَ الله على المؤمنين والمؤمنات وكان الله غفوراً رحيماً}: فله تعالى الحمدُ حيث خَتَمَ هذه الآية بهذين الاسمين الكريمين الدالَّيْن على تمام مغفرةِ الله وسعة رحمتِهِ وعموم جوده، مع أنَّ المحكوم عليهم كثيرٌ، منهم لم يستحقَّ المغفرة والرحمة، لنفاقِهِ وشركِهِ.
(73) خداوند اعمال این گروههای سهگانه را بیان کرد و پاداش و عذاب آنها را نیز بیان داشت و فرمود: تا سرانجام خداوند مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را عذاب دهد، و توبۀ مردان و زنان مؤمن را بپذیرد و آنها را بیامرزد، و خداوند آمرزندۀ مهربان است. پس خداوند متعال را سپاسگزاریم که این آیه را، با این دو اسم بزرگوار خود که بر کمال آمرزش و گستردگی رحمت و فراگیری لطف و کرمش دلالت مینمایند، به پایان رساند. با اینکه افراد زیادی به خاطر نفاق و شرک خود، سزاوار آمرزش و رحمت او نیستند.
به لطف و فضل پروردگار تفسیر سوره احزاب به پایان رسید.
* * *