جمهور مفسرين بر اين باورند كه مكي است. و 77 آيه ميباشد.
{تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا (1) الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا (2)}.
تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا خجسته است خداوندي كه فرقان
[=جدا سازندة حق از باطل] را بر بنده خود [محمد
(ع)] نازل كرد تا براي جهانيان هشدار دهنده باشد.
الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُن لَّهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا ذاتي كه فرمانروايي آسمانها و زمين از آن اوست، و هيچ فرزندي بر نگرفته، و در فرمانروايي شريكي ندارد، و همه چيز را آفريده و آنها را به اندازه مقرر كرده است.
#
{1} هذا بيانٌ لعظمته الكاملة وتفرُّده بالوَحْدانية من كلِّ وجه وكثرةِ خيراتِهِ وإحسانِهِ، فقال: {تبارك}؛ أي: تعاظم، وكَمُلَتْ أوصافُه، وكَثُرَتْ خيراتُه، الذي من أعظم خيراتِهِ ونعمه أن نَزَّلَ هذا القرآن الفارقَ بين الحلال والحرام والهدى والضلال وأهل السعادة من أهل الشقاوة، {على عبدِهِ}: محمدٍ - صلى الله عليه وسلم -، الذي كَمَّلَ مراتبَ العبوديَّة وفاق جميع المرسلين؛ {ليكونَ}: ذلك الإنزال للفرقانِ على عبده {للعالمينَ نَذيراً}: ينذِرُهم بأسَ الله ونِقَمَهُ ويبيِّنُ لهم مواقعَ رضا الله من سَخَطِهِ، حتى إنَّ مَنْ قَبِلَ نِذارَتَه وعمل بها؛ كان من الناجين في الدنيا والآخرة، الذين حَصَلَتْ لهم السعادةُ الأبديَّة والمُلك السَّرْمَدِيُّ؛ فهل فوق هذه النعمةِ وهذا الفضل والإحسان شيءٌ؟! فتبارك الذي هذا [من] بعض إحسانِهِ وبركاتِهِ.
(1) در این آیه عظمت خدا، و اینکه او یگانۀ یکتا بوده، و کلیۀ خوبیها و نیکیها در او منحصر است، بیان شده است.
پس فرمود: (
﴿تَبَارَكَ ٱلَّذِي نَزَّلَ ٱلۡفُرۡقَانَ﴾) با شکوه و والامقام است خدایی که
«فرقان» را نازل کرده است. و صفات او کاملاند، و خوبیهایش فراوان است. از بزرگترین خیرات و نعمتهایش این است که قرآن را نازل فرموده است که حلال و حرام را از هم جدا مینماید، و هدایت را از گمراهی، و سعادتمندان را از اهل شقاوت جدا میکند. (
﴿عَلَىٰ عَبۡدِهِۦ﴾)
[این قرآن را] بر بندهاش محمد صلی الله علیه وسلم نازل فرموده است که مراتبِ عبودیت و بندگی را به حد کمال رسانده، و از همۀ پیامبران پیشی گرفته است. (
﴿لِيَكُونَ لِلۡعَٰلَمِينَ نَذِيرًا﴾) تا این نازل کردن فرقان بر بندهاش، هشداری برای جهانیان باشد، و آنها را از عذاب خداوند بیم دهد، و موارد خشنودی الهی را از موارد خشم وی مشخص کند. و هرکس این هشدار را بپذیرد و به آن عمل نماید، از زمرۀ نجات یافتگان در دنیا و آخرت خواهد بود؛ کسانی که به سعادت جاودانی دست یازیده، و مالکیت ابدی را دریافتهاند. آیا بالاتر از این نعمت و فضل و احسان، چیزی وجود دارد؟ پس خجسته و والامقام است ذاتی که آنچه ذکر شد، گوشهای از احسان و برکات اوست.
#
{2} {الذي له مُلْكُ السمواتِ والأرضِ}؛ أي: له التصرُّف فيهما وحدَه، وجميع مَنْ فيهما مماليكُ وعبيدٌ له مذعِنون لعظمتِهِ خاضعون لربوبيَّتِهِ فقراءُ إلى رحمته، الذي {لم يَتَّخِذْ ولداً ولم يكن له شريكٌ في الملكِ}: وكيف يكونُ له ولدٌ أو شريكٌ؛ وهو المالكُ وغيرُه مملوكٌ، وهو القاهرُ وغيرُه مقهورٌ، وهو الغنيُّ بذاتِهِ من جميع الوجوه والمخلوقونَ مفتَقِرون إليه [فقراً ذاتياً] من جميع الوجوه؟! وكيف يكونُ له شريكٌ في الملك ونواصي العبادِ كلِّهم بيديهِ؛ فلا يتحرَّكون أو يسكُنون ولا يتصرَّفون إلاَّ بإذنِهِ؛ فتعالى الله عن ذلك علوًّا قديراً؛ فلم يَقْدِرْهُ حقَّ قَدْرِهِ مَنْ قال فيه ذلك، ولهذا قال: {وخَلَقَ كلَّ شيءٍ}: شمل العالم العلويَّ والعالم السفليَّ من حيواناتِهِ ونباتاتِهِ وجماداتِهِ، {فقدَّره تقديراً}؛ أي: أعطى كلَّ مخلوقٍ منها ما يَليقُ به ويناسبُه من الخلقِ وما تقتضيه حكمتُه من ذلك؛ بحيث صار كلُّ مخلوقٍ لا يَتَصَوَّرُ العقلُ الصحيحُ أن يكونَ بخلاف شكلِهِ وصورتِهِ المشاهَدَة، بل كلُّ جزءٍ وعضوٍ من المخلوق الواحد لا يناسبُه غير محلِّه الذي هو فيه؛ قال تعالى: {سبِّحِ اسمَ ربِّك الأعلى الذي خَلَقَ فسَوَّى. والذي قَدَّرَ فَهَدى}، وقال تعالى: {ربُّنا الذي أعطى كُلَّ شَيءٍ خَلْقَه ثم هَدى}.
ولما بيَّن كمالَه وعظمتَه وكثرةَ إحسانِهِ؛ كان ذلك مقتضياً لأن يكونَ وحدَه المحبوبَ المألوه المعظَّم المفردَ بالإخلاص وحدَه لا شريك له؛ ناسبَ أن يذكُرَ بطلانَ عبادةِ ما سواه، فقال:
(2) (
﴿ٱلَّذِي لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) ذاتی که فرمانروایی آسمانها و زمین از آنِ اوست؛ یعنی تنها او در آسمانها و زمین تصرف مینماید، و همۀ آنچه که در آسمانها و زمین هستند، در مالکیت او قرار دارند، و بندۀ او هستند، و در برابر عظمت او سر تسلیم فرود آورده، و در برابر ربوبیتش، فروتن بوده، و به رحمت او نیازمندند. (
﴿وَلَمۡ يَتَّخِذۡ وَلَدٗا وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ شَرِيكٞ فِي ٱلۡمُلۡكِ﴾) و هیچ فرزندی برنگرفته، و در فرمانروایی شریکی ندارد. چگونه ممکن است فرزند یا شریکی داشته باشد، درحالی که او مالک است و غیر او همه مملوک، و در اختیار اویند. و او چیره و غالب، و دیگران همه مغلوب هستند، و ذات او از همه جهت بینیاز است، و آفریدهها از همه جهت به او نیازمندند؟! و چگونه ممکن است در فرمانروایی و مالکیت شریکی داشته باشد، حال آنکه بندگان همه در اختیار او هستند؟! پس جز با اجازۀ، او حرکت و سکونی از آنها سر نمیزند؛ و جز با اجازۀ او، کاری انجام نمیدهند.پس بسی پاک است خداوند از اینکه شریک یا فرزندی داشته باشد؛ و هر کس دربارۀ او چنین چیزی بگوید، قدر و منزلت الهی را درک نکرده است.
بنابراین فرمود: (
﴿وَخَلَقَ كُلَّ شَيۡءٖ﴾) همه چیز را آفریده است. این شامل جهان بالا و پایین، اعم از حیوانات و نباتات و جمادات آن است. (
﴿فَقَدَّرَهُۥ تَقۡدِيرٗا﴾) به هر مخلوقی، آفرینش شایسته و مناسبش را بخشیده است. و آنگونه آن را آفریده است که حکمتش آن را اقتضا نموده است؛ به نحوی که هر مخلوقی طوری آفریده شده است که عقلِ صحیح، خلافِ شکلِ و صورتی که به آن داده شده است، تصور نمیکند؛ بلکه عقلِ سالم، حتی خلاف شکلی که به یکی از اعضای مخلوقی بخشیده شده است، تصور نمیکند؛ زیرا خداوند هر عضوی را در جایی قرار داده است که چنانچه در جایی دیگر گذاشته شود، با آن تناسب نخواهد داشت.
خداوند متعال میفرماید: ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّكَ ٱلۡأَعۡلَى ٱلَّذِي خَلَقَ فَسَوَّىٰ وَٱلَّذِي قَدَّرَ فَهَدَىٰ﴾ و پس از آنکه کمال و عظمت و فراوانیِ احسان و نیکیهای خود را بیان کرد ـ و این امر مقتضی آن است که او به تنهایی محبوب، فریادرس، تعظیم شده باشد؛ و همۀ کارها و عبادات، خالصانه برای وی انجام گیرد، و کسی را شریک وی نسازند ـ مناسبت پیدا کرد که تصریح نماید که عبادتِ غیر او باطل است.
پس فرمود:
{وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ وَلَا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَلَا يَمْلِكُونَ مَوْتًا وَلَا حَيَاةً وَلَا نُشُورًا (3)}.
وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ وَلَا يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَلَا يَمْلِكُونَ مَوْتًا وَلَا حَيَاةً وَلَا نُشُورًا و آنان غير از خداوند معبوداني را براي خود برگزيده؛
[معبوداني] كه چيزي را نميآفرينند، بلكه خودشان مخلوقند، و نه مالك زيان و سود خويش هستند، و نه مالك مرگ و حيات و رستاخيز
[خويش]اند.
#
{3} أي: من أعجب العجائب وأدلِّ الدليل على سَفَههم ونقص عقولهم، بل أدلُّ على ظلمهم وجراءتهم على ربِّهم: أنِ اتَّخَذوا آلهةً بهذه الصفة، في غاية العجز أنَّها لا تَقْدِرُ على خلق شيء، بل هم مخلوقون، بل بعضهم مما عملته أيديهم، {ولا يملِكون لأنفُسِهِم ضرًّا ولا نفعاً}؛ أي: لا قليلاً ولا كثيراً؛ لأنه نكرةٌ في سياق النفي. {ولا يملِكون موتاً ولا حياةً ولا نشوراً}؛ أي: بعثاً بعد الموت.
فأعظمُ أحكام العقل بطلانُ إلهيتها وفسادُها وفسادُ عقل من اتّخذها آلهةً وشركاءَ للخالق لسائرِ المخلوقات من غير مشاركةٍ له في ذلك، الذي بيده النفع والضرُّ والعطاء والمنع، الذي يُحيي ويميتُ ويبعثُ مَنْ في القبور ويجمعُهُم يومَ النشور، وقد جَعَلَ لهم دارين: دار الشقاءِ والخزي والنَّكال لمن اتَّخذ معه آلهةً أخرى، ودار الفوز والسعادة والنعيم المقيم لمن اتَّخذه وحدَه معبوداً.
ولما قرَّر بالدليل القاطع الواضح صحَّة التوحيد وبطلان ضدِّه؛ قرَّر صحَّة الرسالة وبطلان قول من عارَضَها واعترضَها، فقال:
(3) شگفتانگیزترین چیز، و اولین دلیل بر نادانی و بیخردی و ستم ورزی و جسارت آنها نسبت به پروردگار، این است که معبودانی چنین ناتوان را، به خدایی برگرفتهاند؛ معبودانِ ناتوانی که توانایی آفریدن چیزی را ندارند، بلکه خودشان آفریده شدهاند، و برخی از معبودانشان را، با دستهای خود درست کردهاند. (
﴿وَلَا يَمۡلِكُونَ لِأَنفُسِهِمۡ ضَرّٗا وَلَا نَفۡعٗا﴾) و مالک کوچکترین سود و زیانی برای خود نبوده، (
﴿وَلَا يَمۡلِكُونَ مَوۡتٗا وَلَا حَيَوٰةٗ وَلَا نُشُورٗا﴾) و اختیارِ مرگ و زندگی و برانگیختن را ندارند؛ یعنی آنها تواناییِ زنده کردن پس از مرگ را ندارند. پس مهمترین داوری عقل در مورد این معبودان، عبارت از بطلان خدایی آنان است؛ چرا که عقل، به فاسد بودن آن
[بتها]، و فاسد بودنِ عقلِ کسی که آنها را به خدایی گرفته، و در آفرینشِ مخلوقات، شریکِ آفریننده قرار داده است، قضاوت مینماید؛ زیرا خداوند آنها را، در آفرینش مخلوقات، شریک خود قرار نداده است، خداوندی که سود و زیان، و منع و عطا در دست اوست. و اوست که زنده میکند، و میمیراند، و مردگان را برمیانگیزد، و در روز رستاخیز آنان را گرد میآورد.
و خداوند برایشان دو سرا قرار داده است: سرای شقاوت وخواری، و سرای موفقیت و سعادت. و نعمت پایدار و همیشگی را، برای کسی در نظر گرفته است که معبود را تنها خدا بداند.
{وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جَاءُوا ظُلْمًا وَزُورًا (4) وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا (5) قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا (6)}.
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جَاؤُوا ظُلْمًا وَزُورًا و كافران گفتند:
«اين [قرآن] دروغي بيش نيست كه [محمد] خود آن را به هم بافته است، و گروهي ديگر او را بر آن ياري دادهاند». به درستي كه ستم و دروغ به ميان آوردهاند.
وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا و گفتند: «افسانههاي پيشينيان است كه آن را باز نوشته است، و چنين افسانههايي سحرگاهان و شامگاهان بر او خوانده ميشود».
قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا بگو: «آن را ذاتي فرو فرستاده است كه هر رازنهاني را كه در آسمانها و زمين است ميداند. بيگمان او آمرزگار و مهربان است».
#
{4} أي: وقال الكافرون بالله، الذي أوجب لَهم كُفْرُهم أنْ قالوا في القرآن والرسول: إنَّ هذا القرآنَ كذبٌ كَذَبه محمد، وإفكٌ افتراه على الله، وأعانه على ذلك قومٌ آخرون؛ فردَّ الله عليهم ذلك بأنَّ هذا مكابرةٌ منهم وإقدامٌ على الظُّلم والزُّور الذي لا يمكن أن يدخلَ عقلَ أحدٍ؛ وهم أشدُّ الناس معرفةً بحالة الرسول - صلى الله عليه وسلم - وكمال صدقِهِ وأمانتِهِ وبرِّه التامِّ، وأنَّه لا يمكِنُه لا هو ولا سائرُ الخلق أن يأتوا بهذا القرآنِ الذي هو أجلُّ الكلام وأعلاه، وأنَّه لم يجتمعْ بأحدٍ يُعينه على ذلك؛ {فقد جاؤوا} بهذا القول ظلماً {وزوراً}.
(4) وقتی صحتِ توحید، و بطلانِ شرک را، با دلیل قاطع و روشن ثابت نمود؛ درستی و صحتِ رسالت، و باطل بودنِ گفتۀ کسی که با آن مخالفت ورزیده و بر آن اعتراض کرده است را،
نیز اثبات نمود و فرمود: (
﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّآ إِفۡكٌ ٱفۡتَرَىٰهُ وَأَعَانَهُۥ عَلَيۡهِ قَوۡمٌ ءَاخَرُونَۖ فَقَدۡ جَآءُو ظُلۡمٗا وَزُورٗا﴾)کفرِ کافران باعث شد تا در مورد قرآن و پیامبر بگویند: این قرآن، دروغی است که محمد آن را ساخته و پرداخته کرده است، و به خدا نسبت داده، و گروهی دیگر او را بر این کار یاری کردهاند. خداوند سخن آنها را رد نمود، و بیان کرد که این، تکبر و لجاجت و عینِ ستمگری و دروغگویی آنان است، و چنین چیزی در عقل کسی نمیگنجد؛ چرا که آنها پیامبر صلی الله علیه وسلم را بیشتر از همۀ مردم میشناسند، و کمالِ صداقت و امانتداری و نیکوکاری او را میدانند. و امکان ندارد که پیامبر و هیچ مخلوق دیگری از طرف خود، چیزی مانند این قرآن را -که بزرگترین و بالاترین سخن است- بیاورد؛ و پیامبر صلی الله علیه وسلم نزد هیچ کسی نرفته است تا او را در ساختن قرآن یاری نماید؛ بلکه کافران این سخن را، از روی ستمگری و دروغگویی میگویند.
#
{5} ومن جملة أقاويلهم فيه أنْ قالوا: هذا الذي جاء به محمدٌ {أساطيرُ الأولينَ اكْتَتَبَها}؛ أي: هذا قَصَص الأولين وأساطيرُهم، التي تتلقَّاها الأفواه وينقلُها كلُّ أحدٍ، استَنْسَخَها محمدٌ؛ {فهِيَ تُملى عليه بُكرةً وأصيلاً}: وهذا القول منهم فيه عدةُ عظائم:
منها: رميُهم الرسولَ الذي هو أبرُّ الناس وأصدقُهم بالكذب والجرأة العظيمة.
ومنها: إخبارُهم عن هذا القرآن الذي هو أصدقُ الكلام وأعظمُه وأجلُّه بأنه كذبٌ وافتراءٌ.
ومنها: أنَّ في ضمن ذلك أنَّهم قادرون أن يأتوا بمثلِهِ، وأن يضاهئ المخلوقُ الناقصُ من كلِّ وجه للخالق الكامل من كلِّ وجه بصفةٍ من صفاته، وهي الكلام.
ومنها: أنَّ الرسول قد عُلِمَتْ حالُه ، وهم أشدُّ الناس علماً بها؛ أنَّه لا يكتبُ ولا يجتمعُ بمن يكتبُ له؛ وهم قد زعموا ذلك.
(5) و ازجمله گفتههای کافران در مورد قرآن،
این است که گفتند: آنچه محمد صلی الله علیه وسلم آورده است، (
﴿أَسَٰطِيرُ ٱلۡأَوَّلِينَ﴾) افسانههای پیشینیان است که مردم از دهان یکدیگر فرا میگیرند، و هر یک آن را نقل مینماید، و محمد از کسی خواسته است تا این افسانهها را برایش بنویسد، (
﴿فَهِيَ تُمۡلَىٰ عَلَيۡهِ بُكۡرَةٗ وَأَصِيلٗا﴾) و چنین افسانههایی سحرگاهان و شامگاهان بر او خوانده میشود. کافران در این سخنِ خود،
مرتکب چند گناه بزرگ شدند که عبارتند از: 1- آنها پیامبر صلی الله علیه وسلم را -که نیکوترین و راستگوترین مردم بود- به دروغگویی و جسارت متهم کردند. 2- در مورد قرآن -که راستترین و بزرگترین سخن است-
گفتند: دروغ و افترا است. 3- نیز گفتند آنها میتوانند همانند این قرآن را بیاورند، و مخلوقِ ناقص میتواند با خالقی که از هر جهت کامل است، در یکی از صفاتش که کلام است، برابری کند و مانند آن را بیاورد. 4- درحالی که پیامبر صلی الله علیه وسلم را میشناختند، و بیشتر و بهتر از همۀ مردم میدانستند که او نوشتن بلد نیست، و به نزد کسی که نوشتن بلد است، نمیرود، اما باز هم چنین خیالی را در سر میپروراندند.
#
{6} فلذلك ردَّ عليهم ذلك بقوله: {قُلْ أنزَلَه الذي يعلم السرَّ في السمواتِ والأرضِ}؛ أي: أنزله مَنْ أحاط علمهُ بما في السماواتِ وما في الأرض من الغيب والشهادة والجهر والسرِّ؛ كقوله: {وإنَّه لَتنزيلُ ربِّ العالمينَ. نَزَلَ به الرُّوحُ الأمينُ. على قَلْبِكَ لتكونَ من المنذِرين}. ووجهُ إقامة الحجة عليهم أنَّ الذي أنزله هو المحيطُ علمُه بكلِّ شيء، فيستحيلُ ويمتنعُ أن يقولَ مخلوقٌ ويتقوَّل عليه هذا القرآن، ويقولَ: هو من عند الله، وما هو من عندِهِ، ويستحلُّ دماء مَنْ خالفَه وأموالَهم، ويزعمُ أنَّ الله قال له ذلك، والله يعلمُ كلَّ شيء، ومع ذلك؛ فهو يؤيِّده وينصرُهُ على أعدائه ويمكِّنُه من رقابهم وبلادهم؛ فلا يمكن أحداً أنْ يُنْكِرَ هذا القرآن إلاَّ بعد إنكارِ علم الله، وهذا لا يقول به طائفةٌ من بني آدم سوى الفلاسفة الدُّهرية.
وأيضاً: فإنَّ ذكر علمِهِ تعالى العام ينبِّههم ويحضُّهم على تدبُّر القرآن، وأنَّهم لو تدبَّروا؛ لرأوا فيه من علمِهِ وأحكامِهِ ما يدلُّ دلالةً قاطعةً على أنَّه لا يكون إلا من عالم الغيب والشهادة.
ومع إنكارهم للتوحيد والرسالة؛ من لطفِ الله بهم أنَّه لم يَدَعْهُم وظُلْمَهم، بل دعاهم إلى التوبة والإنابة إليه، ووعدهم بالمغفرة والرحمة إنْ هم تابوا ورجعوا، فقال: {إنَّه كان غَفوراً}؛ أي: وصفُه المغفرةُ لأهل الجرائم والذُّنوب إذا فعلوا أسباب المغفرةِ، وهي الرجوع عن معاصيه والتوبة منها. {رحيماً}: بهم؛ حيثُ لم يعاجِلْهم بالعقوبة وقد فعلوا مقتضاها وحيث قبِلَ توبتَهم بعد المعاصي، وحيث محا ما سلف من سيئاتهم، وحيث قبل حسناتِهم، وحيث أعاد الراجع إليه بعد شروده والمقبل عليه بعد إعراضه إلى حالة المطيعين المنيبين إليه.
(6) بنابراین خداوند سخن آنها را رد نمود و فرمود: (
﴿قُلۡ أَنزَلَهُ ٱلَّذِي يَعۡلَمُ ٱلسِّرَّ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) بگو: ذاتی این قرآن را نازل کرده است که علم و آگاهی او، همۀ چیزهای پنهان و پیدایی را که در آسمانها و زمین است، فرا گرفته است.
همانگونه که فرموده است: ﴿وَإِنَّهُۥ لَتَنزِيلُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ نَزَلَ بِهِ ٱلرُّوحُ ٱلۡأَمِينُ عَلَىٰ قَلۡبِكَ لِتَكُونَ مِنَ ٱلۡمُنذِرِينَ﴾ و بیگمان آن را پروردگار جهانیان نازل کرده، و روح الأمین
[=جبریل] آن را بر قلب تو نازل نموده است تا از بیمدهندگان باشی. خداوند حجت را بر مشرکین اقامه نموده است؛ زیرا ذاتی که قرآن را نازل نموده، علم و آگاهیاش همه چیز را احاطه کرده است. پس محال است مخلوقی به دروغ این قرآن را ساخته باشد، و به خدا نسبت داده،
و بگوید: این از جانب خدا است! در حالی که از طرف خدا نیست، و ریختنِ خونِ مخالفان خود، و گرفتنِ اموالشان را حلال بداند، و ادعا نماید که خداوند این را به او گفته است، درحالی که خداوند همه چیز را میداند، با وجود این او را یاری و کمک نماید، و بر دشمنانش پیروز گرداند، و بر جان و سرزمین آنها مسلط گرداند. پس هیچ کس نمیتواند این قرآن را انکار کند، مگر اینکه نخست علم الهی را انکار کند، سپس قرآن را انکار نماید. و هیچ گروهی از انسانها بر این باور نیستند، جز فلاسفۀ دهری که خدا را قبول ندارند. و ذکر علمِ همه جانبه و فراگیر الهی، آنها را بر اندیشیدن در قرآن تحریک مینماید؛ و اگر آنها در قرآن بیندیشند، از علم و احکام الهی چیزهایی را میبینند که قاطعانه دلالت مینماید قرآن از سوی دانای پنهان و پیدا نازل شده است. و با اینکه کافران توحید و رسالت را انکار کردند، اما لطف خداوندی آنها را رها نکرد، و بر آنان ستم ننمود؛ بلکه آنان را به توبه و بازگشت به سوی خود فرا خواند، و به آنان نوید داد که اگر توبه کنند و به سوی خدا بازگردند، آمرزش و رحمت الهی آنها را در بر خواهد گرفت. (
﴿إِنَّهُۥ كَانَ غَفُورٗا﴾) بیگمان، خداوند آمرزنده است؛ یعنی مرتکبانِ جنایت و گناهان را میآمرزد، به شرطی که اسبابِ آمرزش را فراهم آورند. و اسباب آمرزش، دست کشیدن و بازآمدن از گناهان و توبه کردن است.(
﴿رَّحِيمٗا﴾) و با آنان مهربان است؛ چراکه فوراً آنان را عذاب نمیدهد، درحالیکه آنها موجبات عذاب را فراهم آوردهاند. و با آنها مهربان است؛ چون توبۀ آنان را، پس از آنکه مرتکب گناه شدند، میپذیرد؛ و گناهان گذشتۀ آنان را از بین برده، و نیکیهایشان را میپذیرد. و کسی را که از نزد او گریخته، چون باز آید، او را در نزد خود میپذیرد، و حسناتش را قبول میکند، و به وی روی میآورد، و به جایگاه مطیعان و منیبان میرساند.
{وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيرًا (7) أَوْ يُلْقَى إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُورًا (8) انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلَا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا (9) تَبَارَكَ الَّذِي إِنْ شَاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْرًا مِنْ ذَلِكَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَيَجْعَلْ لَكَ قُصُورًا (10) بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَأَعْتَدْنَا لِمَنْ كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيرًا (11) إِذَا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظًا وَزَفِيرًا (12) وَإِذَا أُلْقُوا مِنْهَا مَكَانًا ضَيِّقًا مُقَرَّنِينَ دَعَوْا هُنَالِكَ ثُبُورًا (13) لَا تَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُورًا وَاحِدًا وَادْعُوا ثُبُورًا كَثِيرًا (14)}.
وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيرًا و گفتند: «اين پيامبر را چه شده است كه غذا ميخورد و در بازارها راه ميرود؟! چرا فرشتهاي به سوي او فرستاده نشده است تا به او هشدار دهنده باشد؟!
أَوْ يُلْقَى إِلَيْهِ كَنزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَّسْحُورًا يا چرا گنجي
[از آسمان] به سوي او انداخته نشده است، يا چرا باغي ندارد كه از
[ميوههاي] آن بخورند؟! و ستمگران گفتند" «شما جز از يك انسان جادو زده پيروي نميكنيد؟!
انظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلَا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا بنگر چگونه براي تو مثلها زدند، و گمراه شدند، و هيچ راهي نمييابند.
تَبَارَكَ الَّذِي إِن شَاء جَعَلَ لَكَ خَيْرًا مِّن ذَلِكَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَيَجْعَل لَّكَ قُصُورًا بزرگوار است خداوندي كه اگر بخواهد برايت بهتر از اين ميسازد؛ باغهايي كه در آنها جويبارها و رودها روان است، و براي تو كاخها قرار دهد.
بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَأَعْتَدْنَا لِمَن كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيرًا بلكه قيامت را دروغ انگاشتند، و ما براي كسي كه قيامت را دروغ انگارد دوزخ را فراهم ديدهايم.
إِذَا رَأَتْهُم مِّن مَّكَانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظًا وَزَفِيرًا هنگامي كه
[جهنم] آنان را از دور ميبيند خشم و خروشي از آن ميشنوند.
وَإِذَا أُلْقُوا مِنْهَا مَكَانًا ضَيِّقًا مُقَرَّنِينَ دَعَوْا هُنَالِكَ ثُبُورًا و چون در آنجا دست و پا بسته به جاي تنگي از آتش دوزخ افكنده شوند در آنجا مرگ و نابودي را به فرياد ميخوانند.
لَا تَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُورًا وَاحِدًا وَادْعُوا ثُبُورًا كَثِيرًا امروز يك بار نابودي مخواهيد
[بلكه براي خود]بارها نابودي بطلبيد.
#
{7} هذا من مقالة المكذِّبين للرسول، التي قَدَحوا [بها] في رسالتِهِ، وهو أنهم اعترضوا بأنَّه هلاَّ كان مَلَكاً أو مَلِكاً أو يساعِدُه مَلَك؛ فقالوا: {مال هذا الرسول}؛ أي: ما لهذا الذي ادَّعى الرسالة تهكُّماً منهم واستهزاء {يأكل الطعام}: وهذا من خصائص البشر؛ فهلاَّ كان مَلَكاً لا يأكُل الطعام ولا يحتاجُ إلى ما يحتاج إليه البشر، {ويمشي في الأسواق}: للبيع والشراء، وهذا بزعمِهِم لا يَليقُ بمَنْ يكون رسولاً؛ مع أن الله قال: {وما أرسلنا قبلك من المرسلين إلا إنهم ليأكلون الطعام ويمشون في الأسواق}. {لولا أُنْزِلَ إليه مَلَكٌ}؛ أي: هلاَّ أنْزِل معه مَلَكٌ يساعده ويعاونُه {فيكونَ معه نذيراً}: وبزعمهم أنَّه غير كافٍ للرسالة، ولا بطوقه وقدرته القيام بها.
(7) این از گفتههای کسانی است که پیامبر را تکذیب کرده، و رسالت او را مورد طعن قرار داده،
و معترضانه میگفتند: چرا فرشتهای بر او نازل نشده، و چرا پادشاه نیست، و چرا فرشتهای او را در امر رسالت یاری نمیکند؟
! پس گفتند: (
﴿مَالِ هَٰذَا ٱلرَّسُولِ﴾) این پیامبر را چه شده است؟
! یعنی از روی تمسخر میگفتند: این شخص که ادعای رسالت میکند، چرا (
﴿يَأۡكُلُ ٱلطَّعَامَ﴾) غذا میخورد، غذا خوردن که از ویژگیهای انسان است، چرا فرشتهای به عنوان پیامبر فرستاده نشده است که غذا نخورد، و به آنچه انسانها نیاز دارند، نیاز نداشته باشد؟! (
﴿وَيَمۡشِي فِي ٱلۡأَسۡوَاقِ﴾) و چرا در بازارها برای خرید و فروش راه میرود؟ زیرا این چیزها ـ به گمان آنان ـ شایستۀ کسی نیست که پیامبر باشد.
با اینکه خداوند متعال فرموده است: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا قَبۡلَكَ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ إِلَّآ إِنَّهُمۡ لَيَأۡكُلُونَ ٱلطَّعَامَ وَيَمۡشُونَ فِي ٱلۡأَسۡوَاقِ﴾ و ما پیش از تو پیامبرانی را نفرستادهایم مگر اینکه آنها غذا خورده، و در بازارها راه میرفتند. (
﴿لَوۡلَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مَلَكٞ﴾) چرا همراه او فرشتهای نازل نشده که وی را معاونت و یاری نماید؟! (
﴿فَيَكُونَ مَعَهُۥ نَذِيرًا﴾) و همراه او مردم را بیم دهد؟ آنها گمان میبردند که او برای انجام رسالت کافی نیست، و توانایی انجام دادن آن را ندارد.
#
{8} {أو يُلْقى إليه كنزٌ}؛ أي: مالٌ مجموع من غير تعب، {أو تكون له جنَّةٌ يأكُلُ منها}: فيستغني بذلك عن مشيه في الأسواق لطلب الرزق، {وقال الظالمون}: حملهم على القول ظُلْمهُم، لا اشتباه منهم: {إن تَتَّبِعونَ إلاَّ رَجُلاً مسَحْوراً}: هذا وقد علموا كمال عقله وحسن حديثه وسلامته من جميع المطاعن.
(8) (
﴿أَوۡ يُلۡقَىٰٓ إِلَيۡهِ كَنزٌ﴾) یا اینکه گنجی از آسمان به سوی او انداخته شود، گنجی بیرنج. (
﴿أَوۡ تَكُونُ لَهُۥ جَنَّةٞ يَأۡكُلُ مِنۡهَا﴾) یا اینکه باغی داشته باشد که از میوههای آن بخورد تا به وسیلۀ آن باغ، برای طلب روزی، از رفتن به بازارها بینیاز گردد. (
﴿وَقَالَ ٱلظَّٰلِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلٗا مَّسۡحُورًا﴾) و ستمگران گفتند: ـ و ستمشان آنها را به گفتن چنین سخنی واداشت، نه از روی اشتباهـ شما جز از مرد جادو زدهای پیروی نمیکنید. این را گفتند، درحالی که کمالِ عقل و گفتارِ نیک و سالمِ بودن پیامبر را از همۀ عیبها میدانستند. و از آنجا که سخنان کافران بسیار عجیب بود،
خداوند متعال فرمود:
#
{9} ولما كانت هذه الأقوال منهم عجيبةً جدًّا؛ قال تعالى: {انظُرْ كيفَ ضربوا لك الأمثالَ}: وهي: هلاَّ كان مَلَكاً وزالتْ عنه خصائصُ البشر، أو معهُ مَلَكٌ لأنه غير قادرٍ على ما قال، أو أنزِلَ عليه كنزٌ، أو جُعِلَتْ له جنةٌ تُغنيه عن المشي في الأسواق، أو أنه كان مسحوراً. {فضلُّوا فلا [يستطيعون] سبيلاً}: قالوا: أقوالاً متناقضةً، كلُّها جهلٌ وضلالٌ وسفهٌ، ليس في شيء منها هدايةٌ، بل ولا في شيء منها أدنى شبهةٍ تقدحُ في الرسالة، فبمجرَّدِ النظرِ إليها وتصوُّرها يجزم العاقل ببطلانها، ويكفيه عن ردِّها. ولهذا أمر تعالى بالنظر إليها وتدبُّرِها والنظرِ: هل توجِبُ التوقُّف عن الجزم للرسول بالرسالة والصدق؟!
(9) (
﴿ٱنظُرۡ كَيۡفَ ضَرَبُواْ لَكَ ٱلۡأَمۡثَٰلَ﴾) بنگر چگونه برای تو مَثَلها زدند.
و آن مثلها این بود که میگفتند: چرا پیامبر فرشته نیست، و ویژگیهای انسانی دارد؟ و چرا فرشتهای همراه او فرستاده نشده است؟! زیرا بر انجامِ آنچه میگوید، توانایی ندارد. و چرا گنجی از آسمان به سوی او فرود نمیآید؟ و یا باغی ندارد، که او را از رفتن به بازارها بینیاز کند؟
و یا اینکه میگفتند: او دیوانه و جادو زده است. (
﴿فَضَلُّواْ فَلَا يَسۡتَطِيعُونَ سَبِيلٗا﴾) آنها گفتههای متضادی بر زبان آوردند که سراسر جهالت و گمراهی و بیخردی بود، و هیچ هدایتی در آن وجود نداشت. و هیچ یک از این گفتهها، نمیتواند کوچکترین شبههای در رسالت او ایجاد کند، و انسانِ عاقل با کمترین تأملی در گفتههای آنان، به پوچ و باطل بودن آن یقین حاصل کرده، و دیگر نیازی به رد آن ندارد. بنابراین خداوند آدمی را به اندیشیدن فرمان داده است، تا در گفتههای آنها بیندیشد و بنگرد که آیا سخنانِ آنان، میتواند انسان را از یقین کردن به رسالت و صداقت پیامبر باز دارد؟ بنابراین خداوند خبر داد که او میتواند خیر فراوانی در دنیا به پیامبر بدهد،
پس فرمود:
#
{10} ولهذا أخبر أنه قادر على أن يعطيك خيراً كثيراً في الدُّنيا، فقال: {تبارك الذي إن شاء جَعَلَ لك خيراً من ذلك}؛ أي: خيراً مما قالوا، ثم فسَّره بقوله: {جنَّاتٍ تَجْري من تَحْتِها الأنهار ويَجْعَلْ لك قُصوراً}: مرتفعةً مزخرفةً؛ فقدرتُهُ ومشيئتُهُ لا تقصُرُ عن ذلك، ولكنَّه تعالى لما كانت الدُّنيا عنده في غاية البعد والحقارة؛ أعطى منها أولياءه ورسله ما اقتضتْه حكمتُه منها، واقتراحُ أعدائهم بأنَّهم هلاَّ رُزِقوا منها رزقاً كثيراً جدًّا ظلمٌ وجراءةٌ.
(10) (
﴿تَبَارَكَ ٱلَّذِيٓ إِن شَآءَ جَعَلَ لَكَ خَيۡرٗا مِّن ذَٰلِكَ﴾) بزرگوار و خجسته است ذاتی که اگر بخواهد، بهتر از آنچه که آنها میگفتند، برایت مهیا سازد.
سپس آن را توضیح داد و فرمود: (
﴿جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ وَيَجۡعَل لَّكَ قُصُورَۢا﴾) باغهایی که رودها در زیر آن روان است، و برای تو کاخهای مجلل و بلند قرار دهد. پس او از انجام چنین کاری ناتوان نیست، اما چون دنیا نزد خداوند در نهایت پستی و حقارت قرار دارد، به دوستان و پیامبرانش اندازهای را داده که حکمت او اقتضا نموده است، و این پیشنهاد دشمنان -که میگویند چرا رزقِ بسیار فراوان به آنان داده نشده است- ستم و جسارت است.
#
{11} ولمَّا كانت تلك الأقوالُ التي قالوها معلومةَ الفسادِ؛ أخبر تعالى أنَّها لم تصدُرْ منهم لطلبِ الحقِّ ولا لاتِّباع البرهان، وإنما صدرت منهم تعنُّتاً وظلماً وتكذيباً بالحق، فقالوا ما في قلوبهم من ذلك، ولهذا قال: {بل كذَّبوا بالساعةِ}: والمكذِّبُ المتعنِّتُ الذي ليس له قصدٌ في اتِّباع الحق لا سبيلَ إلى هدايتِهِ ولا حيلةَ في مجادلتِهِ، وإنَّما له حيلةٌ واحدةٌ، وهي نزولُ العذاب به؛ فلهذا قال: {وأعْتَدْنا لمن كَذَّبَ بالساعةِ سعيراً}؛ أي: ناراً عظيمةً قد اشتدَّ سعيرُها وتغيَّظَتْ على أهلها واشتدَّ زفيرُها.
(11) و از آنجا که این گفتهها بیمحتوا و فاسد بود، خداوند خبر داد که سخنان آنها، در راستای طلب حق، و پیروی از دلیل نیست، بلکه این حرفها را از، روی لجاجت و ستمگری و دروغ انگاشتنِ حق بر زبان جاری میکنند، و چون دلهایشان سرشار از مخالفت و ستمگری و نپذیرفتن حق است، چنین کلماتی از زبانشان بیرون میآید. (
﴿بَلۡ كَذَّبُواْ بِٱلسَّاعَةِ﴾) بلکه همۀ اینها بهانه بوده و حقیقت قضیه این است که آنها قیامت را دروغ انگاشتند. و راهی برای هدایتِ تکذیبکنندۀ لجوج که از حق پیروی نمیکند، نیست، و مجادله کردن با او مفید واقع نخواهد شد. بلکه باید عذاب بر او نازل شود.
بنابراین فرمود: (
﴿وَأَعۡتَدۡنَا لِمَن كَذَّبَ بِٱلسَّاعَةِ سَعِيرًا﴾) و برای کسی که قیامت را دروغ انگارد، دوزخ را فراهم دیدهایم؛ یعنی آتشی بزرگ که به شدت سوزان است، و بر اهل آن، خشمگین، و صدای شعلههای آن، شدید است.
#
{12} {إذا رأتْهُم من مكانٍ بعيدٍ}؛ أي: قبل وصولهم ووصولها إليها؛ {سمعوا لها تغيُّظاً}: عليهم {وزفيراً}: تقلقُ منهم الأفئدةُ، وتتصدَّعُ القلوبُ، ويكادُ الواحدُ منهم يموتُ خوفاً منها وذُعراً، قد غضبتْ عليهم لغضَبِ خالِقِها، وقد زاد لهبُها لزيادِة كفرهم وشرهم.
(12) (
﴿إِذَا رَأَتۡهُم مِّن مَّكَانِۢ بَعِيدٖ﴾) هرگاه جهنم از راه دور آنان را نظاره کند، و قبل از رسیدنِ آنها به آتش جهنم، و قبل از اینکه آتش به آنها برسد، (
﴿سَمِعُواْ لَهَا تَغَيُّظٗا وَزَفِيرٗا﴾) صدای خشمآلودِ آتش را میشنوند. که دلها را تکان میدهد، و از جای برمیکند، و نزدیک است از ترسِ آن بمیرند. آتشِ جهنم بر آنها خشمگین میشود، چون پروردگارش بر آنها خشم گرفته است، و به خاطر فزونی کفر و بدی آنها، شعلههایش هر دم بیشتر میشود.
#
{13} {وإذا أُلْقوا منها مكاناً ضيِّقاً مقرَّنينَ}؛ أي: وقت عذابهم وهم في وسطها جمعٌ في مكان، بين ضِيق المكان وتزاحُم السُّكان وتقرِينِهم بالسَّلاسل والأغلال؛ فإذا وَصَلوا لذلك المكان النحس وحُبِسوا في أشرِّ حبس؛ {دَعَوْا هنالك ثُبوراً}: دعوا على أنفسِهِم بالثُّبور والخزي والفضيحةِ، وعلموا أنَّهم ظالمونَ معتدون، قد عَدَلَ فيهم الخالقُ حيث أنزلهم بأعمالهم هذا المنزل.
(13) (
﴿وَإِذَآ أُلۡقُواْ مِنۡهَا مَكَانٗا ضَيِّقٗا مُّقَرَّنِينَ﴾) وچون به هنگام عذابشان که در وسط آتش جهنم هستند، به جای تنگی از آن افکنده شوند که افراد روی هم انباشته شده، و با زنجیر دستها و پاهایشان بسته شده است، و در بدترین مکان زندانی شوند، (
﴿دَعَوۡاْ هُنَالِكَ ثُبُورٗا﴾) در آنجا مرگ و نابودی را به فریاد میخوانند، و برای نابودی و خواری و رسواییِ خود دعا میکنند، چرا که میدانند ستمگر و متجاوزند، و خداوندِ آفریننده در مورد آنها به عدالت و دادگری رفتار کرده، و آنها را به سبب اعمالشان در این جایگاه قرار داده است. و این دعا و کمک خواستن، برایشان سودی ندارد، و آنها را از عذاب خداوند نجات نمیدهد؛ یعنی به آنها گفته میشود که
#
{14} وليس ذلك الدعاء والاستغاثة بنافعةٍ لهم ولا مغنيةٍ من عذاب الله، بل يُقالُ لهم: {لا تدعوا اليوم ثُبوراً واحداً وادْعوا ثُبوراً كثيراً}؛ أي: لو زاد ما قلتُم أضعاف أضعافِهِ؛ ما أفادكم إلاَّ الهمَّ والغمَّ والحزنَ.
(14) (
﴿لَّا تَدۡعُواْ ٱلۡيَوۡمَ ثُبُورٗا وَٰحِدٗا وَٱدۡعُواْ ثُبُورٗا كَثِيرٗا﴾) امروز یک بار نه، بلکه بارها و بارها برای خود نابودی بخواهید؛ یعنی اگر گفته و طلبتان چندین برابر شود جز غم و اندوه و ناراحتی به شما نمیافزاید.
{قُلْ أَذَلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كَانَتْ لَهُمْ جَزَاءً وَمَصِيرًا (15) لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ خَالِدِينَ كَانَ عَلَى رَبِّكَ وَعْدًا مَسْئُولًا (16)}.
قُلْ أَذَلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كَانَتْ لَهُمْ جَزَاء وَمَصِيرًا بگو: «آيا اين بهتر است يا بهشت جاويداني كه به پرهيزگاران وعده داده شده است كه پاداش وقرارگاه ايشان است؟!
لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاؤُونَ خَالِدِينَ كَانَ عَلَى رَبِّكَ وَعْدًا مَسْؤُولًا هر چه بخواهند در آنجا دارند، و براي هميشه در آنجا خواهند ماند،
[اين] وعدهايست كه تحقق آن بر عهدة خداوند است.
#
{15} أي: قُلْ لهم مبيِّناً لسفاهة رأيهم واختيارهم الضارِّ على النافع: {أذلك}: الذي وَصَفْتُ لكم من العذاب {خيرٌ أم جنَّةُ الخُلْدِ التي وُعِدَ المتَّقون}: التي زادُها تقوى الله؛ فمن قام بالتقوى؛ فالله قد وَعَدَه إيَّاها، {كانت لهم جزاءً}: على تقواهم، {ومصيراً}: موئلاً يرجعون إليها، ويستقرُّون فيها، ويخلُدون دائماً أبداً.
(15) وقتی سزای ستمگران را بیان کرد،
پاداش پرهیزگاران را نیز بیان نمود و فرمود: (
﴿قُلۡ﴾) بیخردی آنها را بیان کن، و اینکه مضر را بر مفید برگزیدهاند،
و به آنها بگو: (
﴿أَذَٰلِكَ﴾) آیا آن عذابی که بر شما مقرر شده است، (
﴿خَيۡرٌ أَمۡ جَنَّةُ ٱلۡخُلۡدِ ٱلَّتِي وُعِدَ ٱلۡمُتَّقُونَ﴾) بهتر میباشد، یا بهشت جاویدانی که به پرهیزگاران وعده داده شده است؟ بهشتی که توشۀ آن تقوا است؟ پس هرکس تقوا داشته باشد خداوند این بهشت را به او وعده داده است، (
﴿كَانَتۡ لَهُمۡ جَزَآءٗ﴾)که پاداش پرهیزگاری و تقوای آنها است، (
﴿وَمَصِيرٗا﴾) و بازگشتگاه آنها است، و به سوی آن باز میگردند، و در آن مستقر میشوند، و برای همیشه در آن میمانند.
#
{16} {لهم فيها ما يشاؤون}؛ أي: يطلبون وتتعلَّق به أمانيهم ومشيئتهم؛ من المطاعم، والمشارب اللذيذة، والملابس الفاخرة، والنساء الجميلات، والقصور العاليات، والجنَّات والحدائق المرجحنَّة (1)، والفواكة التي تسر ناظريها وآكليها من حسنها وتنوُّعها وكثرة أصنافها، والأنهار التي تجري في رياض الجنَّة وبساتينها حيث شاؤوا يصرِّفونها ويفجِّرونها أنهاراً من ماءٍ غير آسنٍ، وأنهارٌ من لبن لم يتغيَّر طعمُه، وأنهارٌ من خمر لذَّةٍ للشاربين، وأنهارٌ من عسل مصفًّى وروائح طيِّبة، ومساكن مزخرفة، وأصواتٌ شجيَّة تأخُذُ من حسنها بالقلوب، ومزاورة الإخوان، والتمتُّع بلقاء الأحباب، وأعلى من ذلك كلِّه التمتُّع بالنظر إلى وجه الربِّ الرحيم، وسماع كلامِهِ والحظوة بقربه والسعادة برضاه، والأمن من سَخَطه واستمرار هذا النعيم ودوامه وزيادته على ممرِّ الأوقات وتعاقب الآنات. {كان}: دخولُها والوصولُ إليها {على ربِّك وعداً مسؤولاً}: يسأله إيَّاها عبادُه المتَّقون بلسان حالهم ولسان مقالهم.
فأيُّ الدارين المذكورتين خيرٌ وأولى بالإيثارِ؟! وأيُّ العاملين عُمَّال دار الشقاء أو عمال دار السعادة أولى بالفضل والعقل والفخر يا أولي الألباب؟! لقد وَضَح الحقُّ واستنار السبيل، فلم يبق للمفرِّط عذرٌ في تركه الدليل؛ فنرجوك يا من قضيتَ على أقوام بالشقاءِ وأقوام بالسعادةِ أن تَجْعَلَنا ممَّنْ كتبتَ لهم الحسنى وزيادة، ونستغيثُ بك اللهمَّ من حالة الأشقياء ونسألك المعافاة منها.
(16) (
﴿لَّهُمۡ فِيهَا مَا يَشَآءُونَ﴾) هر چه که بخواهند و میل و آرزویشان باشد، برایشان فراهم شده است؛ از خوردنیها و نوشیدنیهای لذیذ و لباسهای با ارزش و زنهای زیبا و کاخهای بلند و باغهای دلکش و میوههایی که به خاطر زیبایی و تنوع آن هر کس آنها را ببیند یا بخورد شادمان میشود، و رودهایی که در پایین دست باغهای بهشت رواناند، هر کجا که بخواهند آن را میبرند، و چشمههایی از آب زلال میجوشانند، و جویبارهای شیری که طعم آن تغییر نکرده، و جویبارهای شراب که برای نوشندگان لذت بخش است، و جویبارهای عسلِ پاک و صاف، و بوهای خوش، و مسکنهای مجلل، و صداها و ترنمهای دل انگیز و دل ربا، و دیدار با برادران، و بهرهمند شدن از دیدار دوستان برایشان فراهم است، و هرچه بخواهند به آنان میرسد. و بالاتر از همۀ اینها، نگاه کردن به چهرۀ پروردگار مهربان، و شنیدن سخن او، و بهرهمند شدن از قرب او، و به دست آوردن رضای او، و ایمن شدن از خشم و ناخشنودی اوست. و این نعمت همواره و همیشه خواهد بود، و درگذر زمان بر آن افزوده میشود. (
﴿كَانَ﴾) وارد شدن و رسیدن به این بهشت، (
﴿عَلَىٰ رَبِّكَ وَعۡدٗا مَّسُۡٔولٗا﴾) وعدۀ خدا است که بندگانِ پرهیزگارش با زبانِ قال و با زبانِ حال تحقّقش را از او خواستهاند. پس کدامیک از این دو سرا بهتر است و باید ترجیح داده شود؟ و کدام دسته از افراد، بهتر و عاقلترند؛ آنهایی که برای سرای شقاوت و بدبختی کار میکنند، یا آنهایی که برای سرای سعادت عمل مینمایند؟ شما بگویید ای خردمندان؟! حق و راه روشن شده است؛ و کسی که کوتاهی ورزد عذری ندارد. ای خداوند بزرگوار که برای گروهی شقاوت و برای گروهی سعادت را مقدر نمودهای! امیدواریم که ما را از زمرۀ کسانی بگردانی که برایشان خوبی، و افزون بر آن نوشتهای. بار خدایا! از سرنوشتِ اهل شقاوت به تو پناه برده، و از تو میخواهیم که ما را به این سرنوشت دچار نگردانی.
{وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَقُولُ أَأَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِي هَؤُلَاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِيلَ (17) قَالُوا سُبْحَانَكَ مَا كَانَ يَنْبَغِي لَنَا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِكَ مِنْ أَوْلِيَاءَ وَلَكِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَآبَاءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّكْرَ وَكَانُوا قَوْمًا بُورًا (18) فَقَدْ كَذَّبُوكُمْ بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسْتَطِيعُونَ صَرْفًا وَلَا نَصْرًا وَمَنْ يَظْلِمْ مِنْكُمْ نُذِقْهُ عَذَابًا كَبِيرًا (19) وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ فِي الْأَسْوَاقِ وَجَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَكَانَ رَبُّكَ بَصِيرًا (20)}.
وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَقُولُ أَأَنتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِي هَؤُلَاء أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِيلَ روزي كه خداوند آنان را و آنچه بجز خدا ميپرستيدند گرد ميآورد، و
[به معبودان] ميگويد:
«آيا شما اين بندگان مرا گمراه كردهايد، يا اينكه خود راه را گم كردهاند؟»
قَالُوا سُبْحَانَكَ مَا كَانَ يَنبَغِي لَنَا أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِكَ مِنْ أَوْلِيَاء وَلَكِن مَّتَّعْتَهُمْ وَآبَاءهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّكْرَ وَكَانُوا قَوْمًا بُورًا آنان
[در پاسخ] ميگويند:
«تو منزه و پاكي، ما را نسزد كه به غير از تو دوستاني برگيريم، بلكه آنان و پدرانشان را بهرهمند ساختي تا آنجا كه ياد تو را فراموش كردند، ومردماني هلاك شده بودند».
فَقَدْ كَذَّبُوكُم بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسْتَطِيعُونَ صَرْفًا وَلَا نَصْرًا وَمَن يَظْلِم مِّنكُمْ نُذِقْهُ عَذَابًا كَبِيرًا ايشان سخنان شما را تكذيب كردند، پس بازگرداند
[عذاب الهي] و ياري دادن
[خود] توان نداريد، و هر كس از شما ستم كند عذاب بزرگي را بدو ميچشانيم.
وَما أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ فِي الْأَسْوَاقِ وَجَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَكَانَ رَبُّكَ بَصِيرًا و ما پيش از تو پيامبراني را نفرستادهايم مگر اينكه غذا ميخوردند و در بازارها راه ميرفتند و ما برخي از شما را وسيلة امتحان برخي ديگر قرار دادهايم. آيا شكيبايي ميورزيد ؟ پروردگارت همواره بيناست.
#
{17} يخبر تعالى عن حالة المشركين وشركائهم يوم القيامة وتبرِّيهم منهم وبطلان سعيهم، فقال: {ويوم يحشُرُهم}؛ أي: المكذِّبين المشركين، {وما يَعْبُدون من دونِ الله فيقولُ}: الله مخاطباً للمعبودينَ على وجه التقريع لمن عَبَدَهم: {أأنتم أضلَلْتُم عبادي هؤلاء أم هم ضَلُّوا السبيل}: هل أمرتُموهم بعبادتكم وزيَّنْتُم لهم ذلك أم ذلك من تلقاءِ أنفسهم؟
(17) خداوند متعال از حالتِ مشرکان و معبودانی که انباز خدا میکردند در روز قیامت خبر میدهد؛ و از بیزاری جستنِ آنها از کسانی که آنها را پرستش میکردند، و باطل بودن تلاش پرستش کنندگان سخن میگوید.
پس میفرماید: (
﴿وَيَوۡمَ يَحۡشُرُهُمۡ﴾) و روزی که خداوند تکذیبکنندگان مشرک را حشر میکند، (
﴿وَمَا يَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَيَقُولُ﴾) و آنچه را که به جای خدا میپرستیدند، گرد میآورد؛ و کسانی را که معبودان باطل را پرستش میکردند،
سرزنش کرده و میگوید: (
﴿ءَأَنتُمۡ أَضۡلَلۡتُمۡ عِبَادِي هَٰٓؤُلَآءِ أَمۡ هُمۡ ضَلُّواْ ٱلسَّبِيلَ﴾) آیا شما این بندگانم را فرمان دادید تا شما را عبادت کنند، و این کار را برایشان آراستید، یا آنها خودشان به پرستش و عبادت شما پرداختند؟!
#
{18} {قالوا سبحانك}: نزَّهوا الله عن شركِ المشركين به، وبرَّؤوا أنفسَهم من ذلك، {ما كان يَنبَغي لنا}؛ أي: لا يليق بنا ولا يَحْسُن منَّا أن نتَّخِذَ من دونك من أولياءَ نتولاَّهم ونعبُدُهم وندعوهم؛ فإذا كنَّا محتاجين ومفتقرين إلى عبادتك ومتبرِّين من عبادة غيرِك؛ فكيف تأمر أحداً بعبادتنا؟! هذا لا يكون. أو: سبحانك أنْ نُتَّخَذَ {من دونِكَ من أولياءَ}: وهذا كقول المسيح عيسى ابن مريم عليه السلام: {وإذْ قالَ اللهُ يا عيسى ابنَ مريمَ أأنتَ قلتَ للناس اتَّخِذوني وأمِّيَ إلهينِ من دونِ الله قال سبحانَكَ ما يكونُ لي أنْ أقولَ ما ليسَ لي بِحَقٍّ إن كُنْتُ قلتُهُ فقدْ علِمْتَه تعلمُ ما في نفسي ولا أعلمُ ما في نَفْسِكَ إنَّك أنتَ عَلاَّمُ الغُيوبِ. ما قلتُ لَهُمْ إلاَّ ما أمَرْتَني به أنِ اعْبُدوا اللهَ ربِّي وَرَبَّكُم ... } الآية، وقال تعالى: {ويَوَمَ يَحْشُرُهم جميعاً ثم يقولُ للملائِكَةِ أهؤلاءِ إيَّاكُم كانوا يَعْبُدونَ. قالوا سبحانَكَ أنتَ وَلِيُّنا مِن دونِهِم بل كانوا يَعْبُدونَ الجِنَّ أكَثْرُهُم بهم مؤمنونَ}، {وإذا حُشِرَ الناسُ كانوا لهم أعداءً وكانوا بعبادَتِهِم كافرينَ}.
فلما نزَّهوا أنفسهم أن يَدْعوا لعبادةِ غير الله أو يكونوا أضَلُّوهم؛ ذَكَروا السبب الموجب لإضلال المشركينَ، فقالوا: {ولكن مَتَّعْتَهُمْ وآباءَهُم}: في لذَّاتِ الدُّنيا وشهواتها ومطالبِهِا النفسِيَّةِ، {حتى نَسوا الذِّكْرَ}: اشتغالاً في لَذَّاتِ الدُّنيا وإكباباً على شَهَواتها؛ فحافظوا على دُنياهم وضيَّعوا دينَهم، {وكانوا قوماً بوراً}؛ أي: بائرين، لا خير فيهم، ولا يَصْلُحون لصالح، لا يصلُحون إلاَّ للهلاك والبوار، فذكروا المانعَ من اتِّباعهم الهُدى، وهو التمتُّع في الدُّنيا، الذي صرفهم عن الهدى، وعدم المقتضي للهدى، وهو أنَّهم لا خير فيهم؛ فإذا عدموا المقتضي ووُجِدَ المانعُ؛ فلا تشاءُ من شرٍّ وهلاكٍ إلاَّ وجَدْتَهُ فيهم.
(18) (
﴿قَالُواْ سُبۡحَٰنَكَ﴾) پس خداوند را، از چیزهائی که مشرکین شریک او ساخته بودند، منزّه و بهدور دانسته، و گفتند ما از این کار بیزاریم. (
﴿مَا كَانَ يَنۢبَغِي لَنَآ﴾) شایستۀ ما نیست، و برای ما زیبنده نیست که دوستان و سرپرستانی جز تو برای خود برگزینیم، و آنها را پرستش کنیم و به فریاد بخوانیم. چرا که به عبادت تو نیازمندیم، و از عبادت غیر تو بیزاریم. پس چگونه کسی را فرمان میدهیم که ما را عبادت کند؟ چنین چیزی امکان ندارد.
یا میتوان گفت معنی چنین است: (
﴿سُبۡحَٰنَكَ﴾) تو پاک و منزه هستی (
﴿مَا كَانَ يَنۢبَغِي لَنَآ أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِكَ مِنۡ أَوۡلِيَآءَ﴾) برای هیچ کسی شایسته نیست که ما را ولی و سرپرست خود و شریک تو بگرداند، و به جز تو ما را پرستش نماید.
و این مانند گفتۀ عیسی بن مریم علیه السلام است: ﴿وَإِذۡ قَالَ ٱللَّهُ يَٰعِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ ءَأَنتَ قُلۡتَ لِلنَّاسِ ٱتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَٰهَيۡنِ مِن دُونِ ٱللَّهِۖ قَالَ سُبۡحَٰنَكَ مَا يَكُونُ لِيٓ أَنۡ أَقُولَ مَا لَيۡسَ لِي بِحَقٍّۚ إِن كُنتُ قُلۡتُهُۥ فَقَدۡ عَلِمۡتَهُۥۚ تَعۡلَمُ مَا فِي نَفۡسِي وَلَآ أَعۡلَمُ مَا فِي نَفۡسِكَۚ إِنَّكَ أَنتَ عَلَّٰمُ ٱلۡغُيُوبِ مَا قُلۡتُ لَهُمۡ إِلَّا مَآ أَمَرۡتَنِي بِهِۦٓ أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمۡ﴾ۚ و آنگاه که خداوند میفرماید:
«ای عیسی پسر مریم! آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را به جای الله به عنوان دو معبود برگیرید؟» عیسی گوید:
«پاک و منزّه هستی! مرا نسزد که چیزی بگویم که حق من نیست. اگر من آن را گفتهام، تو آن را میدانی؛ تو میدانی آنچه در نفس من است، و من آنچه را در نفس تو است نمیدانم. بیگمان تو دانای پنهانیها هستی. من به آنان، جز آنچه مرا به آن فرمان دادهای، نگفتهام؛ و آن اینکه خدا را پرستش کنید که پروردگار من و شماست.» و خداوند متعال میفرماید:
﴿وَيَوۡمَ يَحۡشُرُهُمۡ جَمِيعٗا ثُمَّ يَقُولُ لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ أَهَٰٓؤُلَآءِ إِيَّاكُمۡ كَانُواْ يَعۡبُدُونَ قَالُواْ سُبۡحَٰنَكَ أَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِمۖ بَلۡ كَانُواْ يَعۡبُدُونَ ٱلۡجِنَّۖ أَكۡثَرُهُم بِهِم مُّؤۡمِنُونَ﴾ و روزی که همۀ آنان را گرد میآورد،
سپس به ملائکه میگوید: «آیا اینها شما را پرستش کردهاند؟» گویند:
«پاک هستی! تو به جای آنها یاور ما هستی، بلکه جنها را پرستش میکردند، و بیشترشان به آنها ایمان داشتند.»﴿وَإِذَا حُشِرَ ٱلنَّاسُ كَانُواْ لَهُمۡ أَعۡدَآءٗ وَكَانُواْ بِعِبَادَتِهِمۡ كَٰفِرِينَ﴾ و هنگامی که مردم گرد آورده شوند، آنان دشمن ایشان خواهند شد، و به عبادت آنها کفر میورزند. پس وقتی خودشان را تبرئه کردند، و اعلام نمودند که مردم را برای پرستش غیر خداوند فرا نخوانده، و آنها را گمراه نکر دهاند؛ عامل گمراهی مشرکین را بیان مینمایند،
پس گویند: (
﴿وَلَٰكِن مَّتَّعۡتَهُمۡ وَءَابَآءَهُمۡ﴾) بلکه آنان و پدرانشان را از لذتها و شهوات دنیا و خواستههای نفسانی بهرهمند ساختی، (
﴿حَتَّىٰ نَسُواْ ٱلذِّكۡرَ﴾) تا اینکه به لذتهای دنیا مشغول شدند، و به شهوتها روی آوردند، و به دنیا چسبیدند، و دینشان را ازدست دادند، و یاد خدا را فراموش کردند. (
﴿وَكَانُواْ قَوۡمَۢا بُورٗا﴾) و آنها گروهی بودند که خیری در آنها نبود، و شایستۀ کار درستی نبودند. پس مانعی را که آنان را از پیروی نمودن از هدایت بازداشت، بیان کردند؛ و آن، برخورداری از دنیا ـ دنیایی که آنان را از هدایت باز داشت ـ و نبودن مقتضی هدایت بود، و نبودن مقتضی هدایت؛ یعنی آنان سزاوار هدایت نیستند، و وقتی که مقتضی هدایت در کار نباشد، و مانع آن وجود داشته باشد، هر شرّ و هلاکتی در آنان یافت میشود.
#
{19} فلما تبرَّوْا منهم؛ قال الله توبيخاً وتقريعاً للمعاندين: {فقد كَذَّبوكُم بما تقولونَ}: إنَّهم أمروكم بعبادتهم ورَضوا فِعْلَكم وإنَّهم شفعاء لكم عند ربكم؛ كذَّبوكم في ذلك الزعم، وصاروا من أكبر أعدائِكِم، فحقَّ عليكم العذاب. {فما تستطيعونَ صرفاً}: للعذابِ عنكم بفِعْلِكم أو بفداءٍ أو غيرِ ذلك {ولا نصراً}: لعجزكم وعدم ناصرِكم. هذا حكم الضالِّين المقلِّدين الجاهلين كما رأيت، أسوأُ حكم وأشرُّ مصير. وأما المعاند منهم الذي عَرَفَ الحقَّ وصَدَفَ عنه؛ فقال في حقِّه: {ومَن يَظْلِم منكُم}: بترك الحقِّ ظلماً وعناداً؛ {نُذِقْه عذاباً كبيراً}: لا يُقادَرُ قَدْرُهُ ولا يُبْلَغ أمرُه.
(19) وقتی معبودانشان از آنها بیزاری جستند،
خداوند با نکوهش و سرزنش به پرستش کنندگانِ مشرک فرمود: (
﴿فَقَدۡ كَذَّبُوكُم بِمَا تَقُولُونَ﴾) شما که میگفتید اینان ما را منحرف کرده، و به عبادت خود فرا خواندند، و به ما قول دادند که در نزد خدا برایمان شفاعت کنند؛ اینک شما را تکذیب کرده، و به بزرگترین دشمنان شما تبدیل شدهاند! پس عذاب بر شما ثابت و محقق است. (
﴿فَمَا تَسۡتَطِيعُونَ صَرۡفٗا﴾) پس شما نمیتوانید عذاب را از خود بازگردانید؛ و نمیتوانید کاری را انجام دهید، و نمیتوانید فدیه و بلاگردانی بپردازید. (
﴿وَلَا نَصۡرٗا﴾) و نمیتوانید خود را یاری کنید؛ چون ناتوان هستید، و یاری کنندهای ندارید. این حکمِ گمراهانِ جاهلی است که تقلید میکنند، که حکم بسیار بدی است، و سرنوشت زشتی نیز در انتظار آنان است. ولی کسی از آنها که حق را دانسته، اما از آن روی برتافته است،
خداوند در حق او میفرماید: (
﴿وَمَن يَظۡلِم مِّنكُمۡ﴾) و هر کس از شما، از روی ستم و عناد حق را ترک گفته، و ستمگری نماید، (
﴿نُذِقۡهُ عَذَابٗا كَبِيرٗا﴾) عذاب بزرگی بدو میچشانیم که اندازۀ آن را نمیتوان دریافت.
#
{20} ثم قال تعالى جواباً لقول المكذبين ـ: {ما لهذا الرسولِ يأكُلُ الطعام ويمشي في الأسواقِ} ـ: [{وما أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ من الْمُرْسَلِينَ إلاَّ إنَّهُم لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ في الأَسْوَاقِ}]: فما جَعَلناهم جسداً لا يأكلونَ الطعامَ وما جَعَلْناهم ملائكةً؛ فلك فيهم أسوةٌ، وأمَّا الغنى والفقرُ؛ فهو فتنةٌ وحكمةٌ من الله تعالى؛ كما قال: {وجَعَلْنا بعضَكم لبعضٍ فتنةً}: الرسولُ فتنةٌ للمرسَلِ إليهم واختبارٌ للمطيعين من العاصين، والرُّسُل فَتَنَّاهم بدعوة الخلق، والغنيُّ فتنةٌ للفقير، والفقير فتنةٌ للغنيِّ، وهكذا سائر أصناف الخلق في هذه الدار دار الفتن والابتلاء والاختبار، والقصد من تلك الفتنةِ: {أتصبِرونَ}، فتقومون بما هو وظيفتُكُم اللازمةُ الراتبةُ، فيثيبُكم مولاكم، أم لا تصبِرونَ فتستحقُّون المعاقبة؟ {وكان ربُّك بصيراً}: يعلم أحوالَكم، ويَصْطَفي من يَعْلَمُهُ يَصْلُحُ لرسالتِهِ، ويختصُّه بتفضيلِهِ ويعلم أعمالَكم فيجازيكم عليها إنْ خيراً فخير وإن شرًّا فشر.
(20) سپس خداوند متعال در پاسخ تکذیبکنندگان که میگفتند:
﴿مَالِ هَٰذَا ٱلرَّسُولِ يَأۡكُلُ ٱلطَّعَامَ وَيَمۡشِي فِي ٱلۡأَسۡوَاقِ﴾ این پیامبر چرا غذا میخورد، و در بازارها راه میرود؟
فرمود: (
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا قَبۡلَكَ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ إِلَّآ إِنَّهُمۡ لَيَأۡكُلُونَ ٱلطَّعَامَ وَيَمۡشُونَ فِي ٱلۡأَسۡوَاقِ﴾) ما پیامبران را جسمهایی نیافریدهایم که غذا نخورند، و نیز آنان را فرشته نگرداندهایم. پس آنان الگوی تو هستند. و اما فقر و توانگری، آزمایش و حکمتی است از جانب خدا.
همانطور که فرموده است: (
﴿وَجَعَلۡنَا بَعۡضَكُمۡ لِبَعۡضٖ فِتۡنَةً﴾) و برخی از شما را، وسیلۀ امتحان و آزمایش برخی دیگر قرار دادهایم. پس پیامبر آزمایشی است برای کسانی که به سوی آنها فرستاده شده تا فرمانبرداران از نافرمانان جدا شوند. و پیامبران را، با فراخواندنِ مردم، مورد آزمایش قرار دادیم. و توانگری، آزمایشی است برای فقیر؛ و فقر، آزمایشی است برای ثروتمند. و اینگونه تمام آفریدهها در این جهان آزموده میشوند؛ و این دنیا، سرای آزمایش و امتحان و گرفتار شدن به مصیبت است، و هدف از این آزمایشها، این است (
﴿أَتَصۡبِرُونَ﴾)
[تا معلوم شود] که آیا شکیبایی میورزید؟ و وظیفۀ خود را انجام میدهید؟ پس خداوند شما را پاداش میدهد. یا اینکه شکیبایی نمیکنید، و سزاوار مجازات میشوید. (
﴿وَكَانَ رَبُّكَ بَصِيرٗا﴾) و پروردگارت بیناست، و به احوال شما آگاه میباشد. و هر کس را که شایستۀ رسالت خود بداند، برمیگزیند، و فضایل خود را به او اختصاص میدهد. و کارهایتان را میداند، و شما را بر آن سزا و جزا میدهد؛ اگر کارهایتان خوب باشد، به شما پاداش نیک، و اگر بد باشد به شما سزای بد میدهد.
{وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلَائِكَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ وَعَتَوْا عُتُوًّا كَبِيرًا (21) يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلَائِكَةَ لَا بُشْرَى يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِينَ وَيَقُولُونَ حِجْرًا مَحْجُورًا (22) وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُورًا (23)}.
وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءنَا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلَائِكَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْ عُتُوًّا كَبِيرًاو كساني كه به لقاي ما اميد ندارند،
ميگويند: «چرا فرشتگان پيش ما نميآيند؟ يا چرا پروردگار خود را نميبينيم؟». به راستي آنان خويشتن را بزرگ پنداشتند و سخت سركشي كردند.
يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلَائِكَةَ لَا بُشْرَى يَوْمَئِذٍ لِّلْمُجْرِمِينَ وَيَقُولُونَ حِجْرًا مَّحْجُورًا روزي كه فرشتگان را ميبينند،
آن روز گناهكاران هيچ مژدهاي ندارند و ميگويند: «نصيبي جز حرمان نداريد».
وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاء مَّنثُورًا و ما به سراغ تمام اعمالي كه آنان انجام دادهاند، ميرويم سپس آن را چون غبار بر باد رفته ميگردانيم.
#
{21} أي: قال المكذِّبون للرسول، المكذِّبون بوعد الله ووعيده، الذين ليس في قلوبهم خوفُ الوعيد ولا رجاءُ لقاء الخالق: {لولا أُنزِلَ علينا الملائكةُ أو نرى رَبَّنا}؛ أي: هلاَّ نزلت الملائكة تشهدُ لك بالرسالةِ وتؤيِّدُك عليها، أو تنزِلُ رسلاً مستقلِّين، أو نرى ربَّنا فيكلِّمنا ويقول: هذا رسولي؛ فاتِّبعوه! وهذا معارضةٌ للرسول بما ليس بمعارِضٍ، بل بالتكبُّر والعلوِّ والعتوِّ. {لقدِ اسْتَكْبَروا في أنْفُسِهِم}: حيث اقترحوا هذا الاقتراح وتجرؤوا هذه الجرأةَ؛ فمن أنتم يا فقراءُ ويا مساكينُ حتى تطلبوا رؤيةَ الله وتزعُموا أن الرسالة متوقِّف ثبوتُها على ذلك؟! وأيُّ كِبْرٍ أعظم من هذا؟! {وعَتَوْا عُتُوًّا كبيراً}؛ أي: قسوا وصلبوا عن الحقِّ قساوةً عظيمة؛ فقلوبهم أشدُّ من الأحجار وأصلبُ من الحديد، لا تَلين للحقِّ ولا تُصْغي للناصحين؛ فلذلك لم ينجعْ فيهم وعظٌ ولا تذكيرٌ، ولا اتَّبعوا الحقَّ حين جاءهم النذيرُ، بل قابلوا أصدقَ الخَلْقِ وأنصَحَهم وآياتِ الله البيناتِ بالإعراض والتكذيب [والمعارضة]؛ فأيُّ عتوٍّ أكبرُ من هذا العتوِّ؟! ولذلك بَطَلَتْ أعمالُهم، واضمحلَّتْ، وخسروا أشدَّ الخسران، [وحرموا غايةَ الحرمانِ].
(21) کسانی که پیامبر و وعده و وعید خدا را تکذیب کردند، و آنها که در دلشان هراسی از هشدار خدا و تهدید او، و امیدی به ملاقات پروردگار نداشتند،
گفتند: (
﴿لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَيۡنَا ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَوۡ نَرَىٰ رَبَّنَا﴾) چرا فرشتگان بر ما فرود نمیآیند که بر صحت رسالت تو گواهی دهند، و تو را تایید نمایند؟ و یا به صورت پیامبر فرستاده نشدهاند؟ و چرا ما پروردگار خود را نمیبینیم که با ما گفتگو کند،
و به ما بگوید: این پیامبرِ من است، و از او پیروی کنید؟ این مخالفت با پیامبر، به وسیلۀ چیزی است که نمیتواند ابزاری برای مخالفت باشد؛ زیرا آنها از روی تکبر و خود بزرگ بینی چنین میگفتند. (
﴿لَقَدِ ٱسۡتَكۡبَرُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ﴾) همانا آنها خود را بزرگ پنداشتند که چنین پیشنهاد نمودند، و چنین جرأتی به خود دادند. مگر شما ای نیازمندان بیچاره! کی هستید که میخواهید خداوند را ببینید، و گمان میبرید اثبات رسالت و نبوت، منوط به آن است؟! و چه تکبری بزرگتر از این است؟! (
﴿وَعَتَوۡ عُتُوّٗا كَبِيرٗا﴾) و سخت سرکشی کردند. و در برابر حق، به شدت مقاومت و سنگدلی نمودند؛ پس دلهای آنان، از سنگ سختتر، و از آهن سفتتر شد، و در برابر پذیرشِ حق نرم نگردید، و به سخن اندرزگویان و خیرخواهان گوش ندادند. بنابراین آنگاه که بیم دهنده به نزد آنها آمد، موعظه و پند دادن در آنها کارساز نگردید، و آنان از حق پیروی نکردند؛ بلکه در مقابل راستگوترین مردمان و خیرخواهترین آنها، و در برابر آیات روشن الهی، به رویگردانی و تکذیب روی آوردند. پس فراتر از این تکبر و گردنکشی چیست؟! بنابراین اعمال آنها باطل شد و ازبین رفت، و به شدت زیانمند شدند.
#
{22} {يوم يرون الملائكةَ}: [التي اقترحوا نُزُولَها]، {لا بُشْرى يومئذٍ للمجرِمين}: وذلك أنَّهم لا يَرَوْنَها مع استمرارِهم على جُرْمِهِم وعنادِهم إلاَّ لعقوبتِهِم وحلول البأسِ بهم: فأولُ ذلك عند الموت إذا تنزَّلت عليهم الملائكةُ؛ قال الله تعالى: {ولو تَرى إذِ الظالمونَ في غمراتِ الموتِ والملائكةُ باسطو أيديهم أخْرِجُوا أنفُسَكُمُ اليَوْمَ تُجْزَوْنَ عذابَ الهُونِ بما كنتُم تقولونَ على الله غيرَ الحقِّ وكنتُم عن آياتِهِ تَسْتَكْبِرونَ}. ثم في القبر حيث يأتيهم منكرٌ ونكيرٌ، فيسألهم عن ربِّهم ونبيِّهم ودينهم، فلا يجيبونَ جواباً يُنجيهم، فيحلُّون بهم النقمةَ وتزول عنهم بهم الرحمة.
ثم يوم القيامة حين تسوقُهُم الملائكةُ إلى النار، ثم يسلِّمونَهم لخزنة جهنَّم، الذين يتولَّوْن عذابَهم ويباشِرون عقابَهم. فهذا الذي اقترحوه وهذا الذي طلبوه إنِ استمرُّوا على إجرامِهِم لا بدَّ أن يَرَوْهُ ويَلْقَوْه، وحينئذٍ يتعوَّذونَ من الملائكة ويفرُّون، ولكن لا مفرَّ لهم، {ويقولون حِجْراً مَحْجوراً}: {يا معشرَ الجنِّ والإنسِ إنِ استَطَعْتُم أن تَنْفُذوا من أقطارِ السمواتِ والأرضِ فانفُذوا لا تَنفُذونَ إلاَّ بسُلْطانٍ}.
(22) (
﴿يَوۡمَ يَرَوۡنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ لَا بُشۡرَىٰ يَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُجۡرِمِينَ﴾) روزی که فرشتگان را میبینند، و آن روز گناهکاران هیچ مژدهای ندارند؛ زیرا آنان زمانی فرشتگان را میبینند که عذاب را بر آنها فرود آورند. پس اولین مرحلۀ دیدن فرشتگان، به هنگام مرگ است،
وقتی که فرشتگان پیش آنها میآیند: ﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذِ ٱلظَّٰلِمُونَ فِي غَمَرَٰتِ ٱلۡمَوۡتِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ بَاسِطُوٓاْ أَيۡدِيهِمۡ أَخۡرِجُوٓاْ أَنفُسَكُمُۖ ٱلۡيَوۡمَ تُجۡزَوۡنَ عَذَابَ ٱلۡهُونِ بِمَا كُنتُمۡ تَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ غَيۡرَ ٱلۡحَقِّ وَكُنتُمۡ عَنۡ ءَايَٰتِهِۦ تَسۡتَكۡبِرُونَ﴾ ای کاش ستمگران را در گردابهای مرگ میدیدی که فرشتگان دستهایشان را
[به سوی آنان] گشوده، و
[فریاد برمیآورند: ] «جانهایتان را بیرون آورید؛ امروز به [سزای] آنچه به ناحق بر خدا دروغ میبستیدید و در برابر آیات او تکبر میکردید، به عذابِ خوار کننده کیفر مییابید.» سپس در قبر فرشتگان را میبینند، وقتی که نکیر و منکر به سراغ آنها میآیند، و از آنان دربارۀ پروردگار و پیامبر و دینشان میپرسند، و پاسخی ندارند که بتواند آنان را نجات بدهد. و فرشتگان آنان را عذاب میدهند، و نسبت به آنها هیچ مهربانی نشان نمیدهند. سپس روز قیامت فرشتگان را میبینند، وقتی که آنها را به سوی جهنم میبرند، سپس آنان را به نگهبانان جهنم تحویل میدهند، نگهبانانی که مسئول عذاب دادنشان هستند، و به شکنجه و عذابشان میپردازند. پس این چیزی است که آنها پیشنهاد کرده و خواستهاند. و اگر به گناه و جنایت خود ادامه دهند، حتماً آن را خواهند دید، و آن وقت از فرشتگان میگریزند، اما راه گریزی ندارند. (
﴿وَيَقُولُونَ حِجۡرٗا مَّحۡجُورٗا﴾) و فرشتگان به آنها میگویند:
«شما بهره و نصیبی جز محرومیت [از رحمت خدا] ندارید.» ﴿يَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ إِنِ ٱسۡتَطَعۡتُمۡ أَن تَنفُذُواْ مِنۡ أَقۡطَارِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ فَٱنفُذُواْۚ لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلۡطَٰنٖ﴾ ای گروه جن و انس! اگر میتوانید، از کنارههای آسمانها و زمین بگذرید!
[اما بدانید که] جز با نیرویی
[شگرف]، نمیتوانید
[از آنها] بگذرید.
#
{23} {وقَدِمْنا إلى ما عملوا من عمل}؛ أي: أعمالهم التي رَجَوْا أن تكونَ خيراً وتعبوا فيها، {فجَعَلْناه هباءً منثوراً}؛ أي: باطلاً مضمحلًّا قد خسروه وحُرِموا أجره وعوقبوا عليه، وذلك لفقدِهِ الإيمان وصدورِهِ عن مكذِّب لله ورسله؛ فالعمل الذي يقبلُهُ الله ما صَدَرَ من المؤمن المخلصِ المصدِّق للرسل المتَّبِع لهم فيه.
(23) (
﴿وَقَدِمۡنَآ إِلَىٰ مَا عَمِلُواْ مِنۡ عَمَلٖ﴾) و ما به سراغ تمام کارهایی میرویم که آنها انجام داده، و امیدوار بودند باعث خیر و خوشی آنها میشود، و با انجام آن خسته شدند، (
﴿فَجَعَلۡنَٰهُ هَبَآءٗ مَّنثُورًا﴾) سپس آن را چون غبار بر باد رفته میگردانیم؛ یعنی آن را باطل میکنیم، و آن را از دست میدهند، و از پاداش آن محروم میشوند، و بر آن مجازات میگردند؛ چون آنها این اعمال را انجام میدادند، بدون اینکه ایمان داشته باشند. و این کارها به وسیلۀ افرادی انجام یافت که خدا و پیامبرش را تکذیب میکردند. بنابراین خداوند عملی را میپذیرد که مؤمن آن را انجام داده باشد؛ مؤمن مخلصی که پیامبران را تصدیق مینماید، و در انجام آن از آنها پیروی میکند.
{أَصْحَابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُسْتَقَرًّا وَأَحْسَنُ مَقِيلًا (24)}.
أَصْحَابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُّسْتَقَرًّا وَأَحْسَنُ مَقِيلًا بهشتيان در آن روز جايگاه و استراحتگاهشان بهتر و نيكوتر است.
#
{24} أي: في ذلك اليوم الهائل كثير البلابل، {أصحابُ الجنَّة}: الذين آمنوا بالله وعملوا صالحاً واتَّقوا ربَّهم {خيرٌ مستقرًّا}: من أهل النار، {وأحسنُ مَقيلاً}؛ أي: مستقرُّهم في الجنة وراحتُهم التي هي القيلولة هو المستقرُّ النافع والراحةُ التامَّة؛ لاشتمال ذلك على تمام النعيم الذي لا يَشوبه كَدَرٌ؛ بخلاف أصحاب النار؛ فإنَّ جهنَّم مستقرُّهم ساءت مستقرًّا ومقيلاً، وهذا من باب استعمال أفعل التفضيل فيما ليس في الطرف الآخر منهُ شيءٌ؛ لأنَّه لا خير في مَقيل أهل النارِ ومستقرِّهم؛ كقوله: {آللهُ خيرٌ أمَّا يُشْرِكونَ}.
(24) در آن روز هولناک و فاجعهبار، (
﴿أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ﴾) بهشتیان که به خدا ایمان آورده، و کار شایسته انجام داده، و از پروردگار خود ترسیدهاند، (
﴿خَيۡرٞ مُّسۡتَقَرّٗا وَأَحۡسَنُ مَقِيلٗا﴾) جایگاه و استراحتگاه بهتری از جایگاه اهل جهنم دارند. یعنی جایگاهشان در بهشت است که جایگاهی دلکش است؛ و استراحت آنها که خواب نیمروز است، استراحتی کامل میباشد؛ چون در بهشت، هر نعمتی وجود دارد و هیچ چیزی، صفای آن را مکدّر نمینماید. به خلاف اهل جهنم که جایگاهشان جهنم است، و آن بد جایگاه و استراحتگاهی است. و در اینجا صیغۀ تفضیل در جایی بهکار گرفته شده که یک طرف به کلّی فاقد آن چیز است، چون هیچ نیکی و خیری در جایگاه و استراحتگاه اهل جهنم وجود ندارد.
مانند اینکه خداوند فرموده است: ﴿ءَآللَّهُ خَيۡرٌ أَمَّا يُشۡرِكُونَ﴾ آیا خدا بهتر است، یا آنچه آنها انباز میکنند؟!
{وَيَوْمَ تَشَقَّقُ السَّمَاءُ بِالْغَمَامِ وَنُزِّلَ الْمَلَائِكَةُ تَنْزِيلًا (25) الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمَنِ وَكَانَ يَوْمًا عَلَى الْكَافِرِينَ عَسِيرًا (26) وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَالَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا (27) يَاوَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا (28) لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِي وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنْسَانِ خَذُولًا (29)}.
وَيَوْمَ تَشَقَّقُ السَّمَاء بِالْغَمَامِ وَنُزِّلَ الْمَلَائِكَةُ تَنزِيلًا و
[به ياد آور] روزي كه آسمان به وسيلة ابر پاره پاره گردد و فرشتگان به وفور فرو فرستاده شوند.
الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمَنِ وَكَانَ يَوْمًا عَلَى الْكَافِرِينَ عَسِيرًا آن روز فرمانروايي راستين از آن خداوند مهربان است و آن روز براي كافران روز دشواري خواهد بود.
وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا و روزي كه ستمكار هر دو دست خويش را به دندان ميگزد و ميگويد: «اي كاش با رسول خدا راهي [راست در پيش] ميگرفتم!».
يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا واي بر من! اي كاش فلاني را به دوستي نميگرفتم!
لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِي وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا به راستي مرا از قرآن پس از آنكه
[قرآن] به سوي من آمد گمراه ساخت و شيطان انسان را خوار ميدارد.
#
{25 ـ 26} يُخبر تعالى عن عَظَمَةِ يوم القيامة وما فيه من الشدَّة والكُروب ومزعجات القلوب، فقال: {ويوم تَشَقَّقُ السماءُ بالغمام}: وذلك الغمام الذي ينزل الله فيه؛ ينزِلُ من فوق السماوات، فَتَنْفَطِرُ له السماواتُ وتشقَّق وتنزِلُ [ملائكةُ] كلِّ سماء، فيقفون صفًّا صفًّا، إمّا صفًّا واحداً محيطاً بالخلائق، وإمّا كلُّ سماء يكونون صفًّا، ثم السماء التي تليها صفًّا ، وهكذا القصدُ أنَّ الملائكةَ على كَثْرَتِهم وقوَّتِهم ينزلون محيطين بالخَلْق مذعِنين لأمرِ ربِّهم لا يتكلَّم منهم أحدٌ إلاَّ بإذن من الله؛ فما ظنُّك بالآدميِّ الضعيف، خصوصاً الذي بارز مالِكَه بالعظائم، وأقدم على مساخطِهِ، ثم قدم عليه بذُنوبٍ وخطايا لم يتبْ منها، فيحكُمُ فيه الملكُ الخلاَّقُ بالحكم الذي لا يجورُ ولا يظلمُ مثقالَ ذرَّةٍ، ولهذا قال: {وكان يوماً على الكافرين عسيراً}: لصعوبتِهِ الشَّديدة وتعسُّرِ أمورِهِ عليه؛ بخلاف المؤمن؛ فإنَّه يسيرٌ عليه خفيفُ الحمل: {ويَوْمَ نحشُرُ المتَّقينَ إلى الرحمن وفداً. ونَسوقُ المجْرِمين إلى جَهَنَّمَ ورْداً}. وقوله: {الملك يومئذٍ}؛ أي: يوم القيامةِ، {الحقُّ للرحمن}: لا يبقى لأحدٍ من المخلوقين مُلْكٌ ولا صورةُ مُلْكٍ؛ كما كانوا في الدنيا، بل قد تساوتِ الملوكُ ورعاياهم والأحرارُ والعبيدُ والأشرافُ وغيرهم.
وممَّا يرتاحُ له القلبُ وتطمئنُّ به النفس وينشرحُ له الصدرُ أنَّه أضاف الملك في يوم القيامة لاسمِهِ الرحمن؛ الذي وسعتْ رحمتُهُ كلَّ شيءٍ، وعمَّت كلَّ حيٍّ، وملأتِ الكائناتِ، وعمرت بها الدُّنيا والآخرة، وتمَّ بها كلُّ ناقص، وزال بها كلُّ نقص، وغلبت الأسماءُ الدالَّةُ عليه الأسماءَ الدالَّة على الغضب، وسبقت رحمتُه غضَبَه وغلبتْه؛ فلها السبق والغلبة، وخَلَقَ هذا الآدميَّ الضعيف وشرَّفَه وكرَّمه لِيُتِمَّ عليه نعمته وليتغمَّدَه برحمته، وقد حضروا في موقف الذلِّ والخضوع والاستكانة بين يديه؛ ينتظرون ما يحكم فيهم وما يُجري عليهم، وهو أرحم بهم من أنفسهم ووالديهم؛ فما ظنُّك بما يعامِلُهم به، ولا يَهْلِكُ على الله إلاَّ هالكٌ، ولا يخرج من رحمتِهِ إلاَّ من غلبتْ عليه الشَّقاوة، وحقَّتْ عليه كلمةُ العذاب.
(25 - 26) خداوند متعال از عظمتِ روز قیامت، و شداید و گرفتاریها و محنتهایی که در آن روز دامنگیر آدمی میشود،
سخن به میان آورده و میفرماید: (
﴿وَيَوۡمَ تَشَقَّقُ ٱلسَّمَآءُ بِٱلۡغَمَٰمِ﴾) و به یاد آور روزی که آسمان، به وسیلۀ ابر پاره پاره گردد؛ و آن ابری است که خداوند ازطریق آن، و از بالای آسمانها فرود میآید، و آسمانها شکافته میشوند، و فرشتگانِ هر آسمانی فرود میآیند، و به صف میایستند؛ یا همه در یک صف، در پیرامون مردم قرار میگیرند؛ و یا ابتدا فرشتگانِ یک آسمان صف میبندند، سپس فرشتگان دیگر آسمانها به صف میایستند. منظور این است که فرشتگان به وفور و با قدرت پایین میآیند، و مردم را احاطه میکنند، و در برابرِ دستورِ پروردگارشان سخن نمیگویند. پس در موردِ انسانِ ضعیف و ناتوان چه گمان میکنی؟! به خصوص انسانی که با گناهان بزرگ به مبارزۀ خداوند برخاسته، و اقدام به ناخشنود کردن او نموده، و با گناهانی که از آن توبه نکرده، به نزد او آمده است؟! پس پادشاهِ آفریننده در مورد آنها حکم مینماید، حکمی که در آن هیچ ستمی نیست، و به اندازۀ ذرهای بر کسی ستم نمیکند.
بنابراین فرمود: (
﴿وَكَانَ يَوۡمًا عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ عَسِيرٗا﴾) و آن روز، برای کافران بسیار سخت خواهد بود؛ به خلافِ مؤمن که آن روز برای او آسان میگذرد.
﴿يَوۡمَ نَحۡشُرُ ٱلۡمُتَّقِينَ إِلَى ٱلرَّحۡمَٰنِ وَفۡدٗا وَنَسُوقُ ٱلۡمُجۡرِمِينَ إِلَىٰ جَهَنَّمَ وِرۡدٗا﴾ در آن روز پرهیزگاران را به صورت گروهی در نزد خداوند گرد میآوریم، و گناهکاران را با زبانی تشنه به جهنم میبریم. (
﴿ٱلۡمُلۡكُ يَوۡمَئِذٍ ٱلۡحَقُّ لِلرَّحۡمَٰنِ﴾) فرمانروایی و حکومت حقیقی در روز قیامت، از آنِ خداوند مهربان است؛ و برای هیچ انسانی، حکومت و نمادی از پادشاهی باقی نمیماند؛ و آنگونه که در دنیا بودهاند، نخواهند بود؛ بلکه پادشاهان و رعیتها و آزادگان و بردگان و اشراف و غیره همگی برابرند. و آنچه باعث آرامش و اطمینان خاطر میشود، این است که او پادشاهی و فرمانروایی روز قیامت را، به اسم
[رحمان] خود نسبت داده است؛ چرا که رحمت او همه چیز را فراگرفته، و هر موجود زندهای را تحت پوشش قرار داده، و جهان هستی را پر کرده، و دنیا و آخرت از رحمت و مهربانی او آباد گشته است. و هر کم و کاستی، به وسیلۀ رحمت او ازبین میرود. و آن دسته از نامهای الهی که بر رحمت و مهربانی او دلالت مینمایند، بر نامهایی که بر خشم و غضبش دلالت میکنند، غلبه کردند. و رحمت او بر خشمش پیشی گرفته، و بر آن غالب است. و انسانِ ضعیف را آفریده، و به آن شرافت داده تا نعمتش را بر او کامل گرداند، و او را با رحمت خویش بپوشاند. و در روز قیامت انسانها خوار و فروتن نزد او حاضر میگردند، و منتظر حکم و قضاوت او هستند. و منتظرند تا ببینند که با آنها چه میکند، در حالیکه خداوند از خود آنان، و پدر و مادرشان نسبت به آنان، مهربانتر است. پس به گمان تو چه معاملهای با آنان خواهد کرد؟! بنابراین جز کسی که خود را هلاک کرده است، کسی به نزد او هلاک نمیشود، و از رحمت و مهربانی او کسی بیرون نمیرود مگر آن که شقاوت و بدبختی بر وی چیره شده، و عذاب بر او محقق گشته است.
#
{27} {ويوم يَعَضُّ الظالمُ}: بشركِهِ وكفرِهِ وتكذيبِهِ للرسل {على يديه}: تأسُّفاً وتحسُّراً وحزناً وأسفاً، {يقولُ يا ليتني اتَّخَذْتُ مع الرسول سبيلاً}؛ أي: طريقاً بالإيمان به وتصديقِهِ واتِّباعِهِ.
(27) (
﴿وَيَوۡمَ يَعَضُّ ٱلظَّالِمُ عَلَىٰ يَدَيۡهِ﴾) و در آن روز، کسی که با شرک و کفر ورزیدن و تکذیب پیامبران بر خود ستم کرده است، از شدت تأسف و حسرت و اندوه هردو دستش را به دندان میگزد، (
﴿يَقُولُ يَٰلَيۡتَنِي ٱتَّخَذۡتُ مَعَ ٱلرَّسُولِ سَبِيلٗا﴾) و میگوید:
«ای کاش به همراه پیامبر، راهی برای ایمان آوردن به او، و تصدیق و پیروی کردنش برمیگرفتم!»
#
{28} {يا ويلتى ليتني لم أتَّخِذْ فلاناً}: وهو الشيطانُ الإنسيُّ أو الجنيُّ {خليلاً}؛ أي: حبيباً مصافياً، عاديتُ أنصحَ الناس لي وأبرَّهم بي وأرفَقَهم بي، وواليتُ أعدى عدوٍّ لي، الذي لم تُفِدْني ولايتُهُ إلاَّ الشقاءَ والخسارَ والخِزْيَ والبَوارَ.
(28) (
﴿يَٰوَيۡلَتَىٰ لَيۡتَنِي لَمۡ أَتَّخِذۡ فُلَانًا خَلِيلٗا﴾) ای کاش فلان دوست -که عبارت از شیطان انسی یا جنی است- را به عنوان دوست خود برنمیگزیدم! و با خیرخواهترین مردم و نیکوترین و مهربانترینشان دشمنی نمیکردم، و با سرسختترین دشمن خود دوستی نمیکردم، چرا که دوستی من با او، چیزی جز بدبختی و زیان و رسوایی و هلاکت برای من به بار نیاورد.
#
{29} {لقد أضلَّني عن الذِّكْرِ بعد إذْ جاءَني}: حيثُ زين له ما هو عليه من الضَّلال بخدعِهِ وتسويله، {وكان الشيطانُ للإنسانِ خَذولاً}: يزيِّن له الباطلَ ويقبِّحُ له الحقَّ ويَعِدُه الأماني ثم يتخلَّى عنه ويتبرَّأ منه؛ كما قال لجميع أتباعه حين قُضِيَ الأمرُ وفَرَغَ اللهُ من حساب الخلق: {وقالَ الشيطانُ لمّا قُضِيَ الأمرُ إنَّ اللهَ وَعَدَكُم وَعْدَ الحقِّ ووعَدْتُكم فأخلَفْتُكم وما كان لي عليكم من سلطانٍ إلاَّ أن دَعَوْتُكُم فاستجَبْتُم لي فلا تلوموني ولوموا أنفُسَكُم ما أنا بِمُصْرِخِكُم وما أنتُم بمُصْرِخِيَّ إنِّي كفرتُ بما أشْرَكْتُموني من قبل ... } الآية؛ فلينظر العبد لنفسِهِ وقتَ الإمكان، وليَتداركْ الممكنَ قبل أن لا يمكنَ، ولْيوالي مَن ولايتُهُ فيها سعادتُهُ، ويعادي مَنْ تنفعُهُ عداوتُهُ وتضرُّه صداقتُه. والله الموفقُ.
(29) (
﴿لَّقَدۡ أَضَلَّنِي عَنِ ٱلذِّكۡرِ بَعۡدَ إِذۡ جَآءَنِي﴾) به درستی بعد از آنکه قرآن به دستم رسید،
[آن شیطان] مرا گمراه نمود، و گمراهیام را برایم آراسته کرد، و مرا فریب داد. (
﴿وَكَانَ ٱلشَّيۡطَٰنُ لِلۡإِنسَٰنِ خَذُولٗا﴾) و شیطان، انسان را خوار میکند؛ باطل را برای او میآراید، و حق را در نظر او زشت جلوه میدهد، و وعدههایی به او میدهد، سپس او را تنها میگذارد، و از وی بیزاری میجوید. همانطور که شیطان به همۀ پیروانش در روز قیامت -آنگاه که کار تمام میشود، و خداوند حساب خلایق را تمام میکند-
میگوید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَعَدَكُمۡ وَعۡدَ ٱلۡحَقِّ وَوَعَدتُّكُمۡ فَأَخۡلَفۡتُكُمۡۖ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيۡكُم مِّن سُلۡطَٰنٍ إِلَّآ أَن دَعَوۡتُكُمۡ فَٱسۡتَجَبۡتُمۡ لِيۖ فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوٓاْ أَنفُسَكُمۖ مَّآ أَنَا۠ بِمُصۡرِخِكُمۡ وَمَآ أَنتُم بِمُصۡرِخِيَّ إِنِّي كَفَرۡتُ بِمَآ أَشۡرَكۡتُمُونِ﴾ «خداوند به شما وعدۀ راستین داد، و من [نیز] به شما وعده دادم، و خلاف آن را کردم. و من بر شما سلطهای نداشتم مگر اینکه شما را فرا خواندم، و شما [هم] اجابت کردید. پس مرا ملامت نکنید، و خودتان را ملامت نمایید. من امروز نمیتوانم به فریاد شما برسم، و شما هم فریادرس من نیستید، من به آنچه شما قبلاً شرک میورزیدید، کفر میورزم [و آن را قبول ندارم].» پس بنده باید فرصت را غنیمت بداند، و آنچه را که برایش ممکن است، دریابد، قبل از آنکه ناممکن شود؛ و با کسی دوستی نماید که دوستی او مایۀ خوشبختیاش میشود؛ و با کسی دشمنی ورزد که دشمنی کردن با وی به نفعش میباشد، و دوستی کردن با او، برایش زیان آور است.
{وَقَالَ الرَّسُولُ يَارَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30) وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ وَكَفَى بِرَبِّكَ هَادِيًا وَنَصِيرًا (31)}.
وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا و پيامبر ميگويد:
«پروردگارا! قوم من اين قرآن را رها نموده و از آن دوري كردهاند».
وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا مِّنَ الْمُجْرِمِينَ وَكَفَى بِرَبِّكَ هَادِيًا وَنَصِيرًا و اينگونه براي هر پيامبري دشمناني از گناهكاران قرار داديم، و همين بس كه خداي تو راهنما و ياور باشد.
#
{30} {وقال الرسولُ}: منادياً لربِّه وشاكياً عليه إعراض قومِهِ عمَّا جاء به ومتأسفاً على ذلك منهم: {يا ربِّ إنَّ قومي}: الذي أرسلْتَني لهدايتهم وتبليغهم {اتَّخذوا هذه القرآن مَهْجوراً}؛ أي: قد أعرضوا عنه وهجروه وتركوه، مع أنَّ الواجب عليهم الانقيادُ لحكمه والإقبال على أحكامه والمشي خلفه.
(30) (
﴿وَقَالَ ٱلرَّسُولُ﴾) و پیامبر پروردگارش را صدا میزند، و از رویگردانی قومش از آنچه که به نزد آنها آورده است، شکایت نموده،
و تأسف میخورد و میگوید: (
﴿يَٰرَبِّ إِنَّ قَوۡمِي ٱتَّخَذُواْ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ مَهۡجُورٗا﴾) پروردگارا! قومی که مرا به سوی آنها فرستادهای تا هدایتشان کنم و پیام شما را به گوش آنان برسانم، این قرآن را رها کردهاند؛ یعنی از آن، روی برتافته و دوری کرده و آن را ترک نمودهاند، با اینکه بر آنها لازم بود که فرمان قرآن را اطاعت نمایند، و به احکام آن روی آورند، و به دنبال آن حرکت کنند.
#
{31} قال الله مسلياً لرسولِهِ ومخبراً: إنَّ هؤلاء الخلق لهم سلفٌ صنعوا كصنيعِهِم، فقال: {وكذلك جَعَلْنا لكلِّ نبيٍّ عدوًّا من المجرمين}؛ أي: من الذين لا يصلحون للخير ولا يزكون عليه؛ يعارضونهم، ويردُّون عليهم، ويجادلونهم بالباطل. من بعض فوائد ذلك أنْ يعلوَ الحقُّ على الباطل، وأن يتبيَّن الحقُّ ويتَّضح اتِّضاحاً عظيماً؛ لأنَّ معارضة الباطل للحقِّ مما تزيدُهُ وضوحاً وبياناً وكمالَ استدلال، وأن نتبيَّن ما يفعل الله بأهل الحقِّ من الكرامة، وبأهل الباطل من العقوبة؛ فلا تحزنْ عليهم، ولا تَذْهَبْ نفسُك عليهم حسراتٍ، {وكفى بربِّك هادياً}: يهديك فيحصُلُ لك المطلوبُ ومصالحُ دينك ودنياك، {ونَصيراً}: ينصُرُك على أعدائِكَ، ويدفعُ عنك كلَّ مكروه في أمر الدين والدُّنيا؛ فاكتف به وتوكَّلْ عليه.
(31) خداوند پیامبر را دلجویی داده، و او را خبر میدهد که این مردم، پیشینیانی داشتند که کارهای اینها را میکردند،
و فرمود: (
﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوّٗا مِّنَ ٱلۡمُجۡرِمِينَ﴾) و اینگونه برای هر پیامبری، گروهی از گناهکاران را -که صلاحیت برخورداری از هیچ خیری را نداشتند، و پاکیزه و پاکدل نبودند- دشمن ساختهایم که با آنها مخالفت میورزند، و سخن آنها را رد میکنند، و به وسیلۀ باطل با آنان مجادله مینمایند؛ اما سرانجام، حق بر باطل فایق میآید، و حق روشن میگردد، و مخالفتِ باطل با حق، باعث میشود تا حق بیشتر واضح و روشن شود، و بیشتر راهنما گردد. و پاداشی که خداوند به اهل حق عطا میکند، و سزایی که به اهل باطل میدهد، روشن میشود. پس بر آنها غم مخور، و خود را در حسرت آنان از بین نبر. (
﴿وَكَفَىٰ بِرَبِّكَ هَادِيٗا وَنَصِيرٗا﴾) و همین بس که خدای تو یاور و راهنما باشد؛ تو را راهنمایی کند، و منافع دین و دنیای خود را به دست آوری، و تو را بر دشمنانت یاری دهد، و هر امر ناپسند و ناگواری را، در امر دین و دنیا، از تو دور نماید. پس به این بسنده کن، و بر خدا توکل نما.
{وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلًا (32) وَلَا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيرًا (33)}.
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلًا و كافران گفتند:
«چرا قرآن يكباره بر او فرستاده نشد؟» اينگونه
[آن را قسمت قسمت نازل كرديم] تا دل تو را پابرجا و استوار داريم، و آن را آرام آرام فرو ميخوانيم.
وَلَا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيرًا و
[اين كافران] در حق تو مثلي نميآورند مگر اينكه ما برايت
[پاسخي] راستين و نيكتر ميآوريم.
#
{32} هذا من جملة مقترحات الكفَّار الذي توحيه إليهم أنفسُهُم، فقالوا: {لولا نُزِّلَ عليه القرآنُ جملةً واحدةً}؛ أي: كَمَا أُنْزِلَت الكتبُ قبلَه. وأيُّ محذورٍ من نزوله على هذا الوجه؟! بل نزوله على هذا الوجه أكمل وأحسن، ولهذا قال: {كذلك}: أنزلناه متفرقاً {لِنُثَبِّتَ به فؤادَكَ}: لأنَّه كلَّما نزلَ عليه شيء من القرآن؛ ازداد طمأنينةً وثباتاً، وخصوصاً عند ورود أسباب القلق؛ فإنَّ نزول القرآن عند حدوثه يكون له موقعٌ عظيمٌ وتثبيتٌ كثيرٌ أبلغ مما لو كان نازلاً قبل ذلك ثم تذكَّره عند حلول سببه، {ورتَّلْناه ترتيلاً}؛ أي: مَهَّلْناه، ودرَّجْناك فيه تدريجاً.
وهذا كلُّه يدلُّ على اعتناء الله بكتابه القرآن وبرسولِهِ محمدٍ - صلى الله عليه وسلم -؛ حيث جعل إنزال كتابه جارياً على أحوال الرسول ومصالحِهِ الدينيَّةِ.
(32) این، از جمله پیشنهادات کفار است که نفس شومشان به آنان القا میکرد.
بنابراین گفتند: (
﴿لَوۡلَا نُزِّلَ عَلَيۡهِ ٱلۡقُرۡءَانُ جُمۡلَةٗ وَٰحِدَةٗ﴾) چرا قرآن یکجا بر او فرو فرستاده نشد؟ چه مانعی وجود دارد که قرآن اینگونه نازل شود؟
بلکه نازل شدن آن به این صورت بهتر و کاملتر است! بنابراین خداوند فرمود: (
﴿كَذَٰلِكَ﴾) اینگونه ما قرآن را، به صورت متفرق و جدا جدا نازل کردیم، (
﴿لِنُثَبِّتَ بِهِۦ فُؤَادَكَ﴾) تا دل تو را با آن استوار بداریم؛ چون هرگاه قسمتی از قرآن بر او نازل میشد، بر اطمینان و آرامش او میافزود، به خصوص هنگامی که دچار پریشانی میشد؛ زیرا نزول قرآن به هنگامِ روی آوردن غم و اندوهها، تاثیر بزرگی دارد، و تثبیت و پا برجایی زیادی را به بار میآورد. و بسیار بهتر و رساتر است از اینکه قبل از وقوعِ اتفاقی نازل شود، سپس به هنگام رخ دادن اتفاق، آن را به یاد آوری و بخوانی. (
﴿وَرَتَّلۡنَٰهُ تَرۡتِيلٗا﴾)و آن را به تدریج و قسمت قسمت بر تو فرو میخوانیم. اینها بیانگر توجه خداوند به قرآن، و اهتمام او به پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم میباشد؛ چرا که فرو فرستادن کتابش را، طبق احوالِ پیامبر، و مصالح دینی او قرار داده است.
#
{33} ولهذا قال: {ولا يأتونَكَ بِمَثَلٍ}: يعارضون به الحقَّ ويدفعون به رسالتك، {إلاَّ جئناك بالحقِّ وأحسنَ تفسيراً}؛ أي: أنزلنا عليك قرآناً جامعاً للحقِّ في معانيه والوضوح والبيان التامِّ في ألفاظِهِ؛ فمعانيه كلُّها حقٌّ وصدقٌ لا يشوبها باطلٌ ولا شبهةٌ بوجه من الوجوه، وألفاظُهُ وحدودُهُ للأشياء أوضحُ ألفاظاً وأحسنُ تفسيراً، مبين للمعاني بياناً كاملاً.
وفي هذه الآية دليلٌ على أنَّه ينبغي للمتكلِّم في العلم من محدِّث ومعلِّم وواعظٍ أن يقتدي بربِّه في تدبيره حال رسوله، كذلك العالم يدبِّر أمر الخلق، وكلَّما حدث موجبٌ أو حصل موسمٌ؛ أتى بما يناسب ذلك من الآيات القرآنية والأحاديث النبويَّة والمواعظ الموافقة لذلك.
وفيه ردٌّ على المتكلِّفين من الجهميَّة ونحوهم ممَّن يرى أنَّ كثيراً من نصوص القرآن محمولةٌ على غير ظاهرها، ولها معانٍ غير ما يُفْهَم منها؛ فإذاً على قولهم لا يكون القرآن أحسنَ تفسيراً من غيره، وإنما التفسير الأحسن على زعمهم تفسيرُهم الذي حرَّفوا له المعاني تحريفاً!
(33) بنابراین فرمود: (
﴿وَلَا يَأۡتُونَكَ بِمَثَلٍ﴾) و این کافران هیچ مثالی نمیآورند که به وسیلۀ آن، با حق مخالفت نمایند، و رسالتِ تو را با آن مورد اعتراض قرار دهند، (
﴿إِلَّا جِئۡنَٰكَ بِٱلۡحَقِّ وَأَحۡسَنَ تَفۡسِيرًا﴾) مگر اینکه ما پاسخِ راست و درست را، به بهترین وجه و زیباترین تفسیر به تو مینمایانیم؛ یعنی قرآن را بر تو نازل میکنیم که مفاهیم آن، در بر گیرندۀ حق است؛ و کلمات آن، واضح و روشن است. پس همۀ معانی آن، حق و راست است؛ و هیچ باطل و شبههای در آن نیست. و کلمات و تعاریف آن، روشنترین کلمات و بهترین تفسیر میباشد، به گونهای که معانی را کاملاً بیان میدارد. و این آیه دلیلی است بر اینکه کسی که از علم سخن میگوید -خواه سخنگو باشد یا معلّم یا واعظ- باید به پروردگارش اقتدا نماید، و همانگونه که خداوند متعال حالت پیامبرش را تحت نظر و بررسی قرار داد، عالم نیز باید در امور و حالت مردم بیندیشد، و هرگاه اتفاقی پیش آمد، از آیات قرآنی و احادیث پیامبر صلی الله علیه وسلم همان را بگوید که با زمان و موقعیت مناسب است؛ و موعظههایی ایراد نماید که موافق با آن باشد.
و این ردّی است بر سختگیران و تکلّف کنندگان از قبیل: «جهمیّه» و امثال آنان که بر این باورند بسیاری از نصوص قرآن، بر معنی ظاهری آن حمل نمیشوند، و غیر از این معانی، معانی دیگری دارند. پس طبق گفتۀ آنها، قرآن نمیتواند بهترین تفسیر باشد، بلکه بهترین تفسیر ـ به گمان باطلشان ـ تفسیر آنهاست؛ تفسیری که طی آن، معانی قرآن را تحریف میکنند!
{الَّذِينَ يُحْشَرُونَ عَلَى وُجُوهِهِمْ إِلَى جَهَنَّمَ أُولَئِكَ شَرٌّ مَكَانًا وَأَضَلُّ سَبِيلًا (34)}.
الَّذِينَ يُحْشَرُونَ عَلَى وُجُوهِهِمْ إِلَى جَهَنَّمَ أُوْلَئِكَ شَرٌّ مَّكَانًا وَأَضَلُّ سَبِيلًا كساني كه بر چهرههايشان به سوي دوزخ برده شده و در آن گرد آورده ميشوند آنان بدترين جايگاه و گمراهترين راه را دارند.
#
{34} يخبر تعالى عن حال المشركين الذين كذَّبوا رسوله وسوءَ مآلهم وأنهم {يُحْشَرون على وجوهِهِم}: في أشنع مرأى وأفظع منظرٍ، تسحبُهُم ملائكةُ العذاب ويجرُّونهم {إلى جهنَّم}: الجامعة لكلِّ عذابٍ وعقوبة، {أولئك}: الذين بهذه الحال {شرٌّ مكاناً}: ممَّن آمن بالله وصدَّق رسلَه {وأضلُّ سبيلاً}: وهذا من باب استعمال أفعل التفضيل فيما ليس في الطرف الآخر منه شيء؛ فإنَّ المؤمنين حسنٌ مكانهم ومستقرُّهم، واهتدوا في الدنيا إلى الصراط المستقيم، وفي الآخرة إلى الوصول إلى جنات النعيم.
(34) خداوند متعال از حالت و سرانجامِ مشرکانی که خدا و پیامبرش را تکذیب کردهاند، خبر داده،
و میفرماید: (
﴿يُحۡشَرُونَ عَلَىٰ وُجُوهِهِمۡ إِلَىٰ جَهَنَّمَ﴾) آنان در بدترین صورت و زشتترین هیئت حشر میشوند؛ و فرشتگان عذاب، آنها را بر چهرههایشان میکشند و به جهنم میبرند؛ جهنمی که هر نوع عذاب و سزا در آن وجود دارد، (
﴿أُوْلَٰٓئِكَ شَرّٞ مَّكَانٗا﴾) اینان که چنین وضعیتی دارند، در مقایسه با کسانی که به خدا ایمان آورده و پیامبرانش را تصدیق کردهاند، بدترین جایگاه را دارند، (
﴿وَأَضَلُّ سَبِيلٗا﴾) و گمراهترین راه را دارند. و این از باب
«استعمال صیغۀ تفضیل» در موردی است که یک طرف به کلی فاقد آن چیز است، چرا که مؤمنان جایگاه خوبی دارند، و در دنیا آنها به راه راست هدایت شده، و در آخرت نیز، به باغهای بهشت رهنمود گشتهاند.
{وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيرًا (35) فَقُلْنَا اذْهَبَا إِلَى الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَدَمَّرْنَاهُمْ تَدْمِيرًا (36) وَقَوْمَ نُوحٍ لَمَّا كَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْنَاهُمْ وَجَعَلْنَاهُمْ لِلنَّاسِ آيَةً وَأَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ عَذَابًا أَلِيمًا (37) وَعَادًا وَثَمُودَ وَأَصْحَابَ الرَّسِّ وَقُرُونًا بَيْنَ ذَلِكَ كَثِيرًا (38) وَكُلًّا ضَرَبْنَا لَهُ الْأَمْثَالَ وَكُلًّا تَبَّرْنَا تَتْبِيرًا (39) وَلَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْيَةِ الَّتِي أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَفَلَمْ يَكُونُوا يَرَوْنَهَا بَلْ كَانُوا لَا يَرْجُونَ نُشُورًا (40)}.
وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيرًا و به راستي كه به موسي كتاب
[تورات] داديم، و برادرش هارون را همراه و مددكار او ساختيم.
فَقُلْنَا اذْهَبَا إِلَى الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَدَمَّرْنَاهُمْ تَدْمِيرًا آنگاه گفتيم: «به سوي قومي برويد كه آيات ما را دروغ انگاشتهاند» پس ما ايشان را به شدت هلاك و نابود كرديم.
وَقَوْمَ نُوحٍ لَّمَّا كَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْنَاهُمْ وَجَعَلْنَاهُمْ لِلنَّاسِ آيَةً وَأَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ عَذَابًا أَلِيمًا و قوم نوح را چون پيامبران را تكذيب كردند غرق نموديم و ايشان را عبرت مردمان ساختيم، و براي ستمگران عذابي دردناك فراهم ديدهايم.
وَعَادًا وَثَمُودَ وَأَصْحَابَ الرَّسِّ وَقُرُونًا بَيْنَ ذَلِكَ كَثِيرًا و عاد و ثمود و اصحاب الرس و ملتها و نسلهاي بسياري را كه در اين ميان بودند
[هلاك ساختيم].
وَكُلًّا ضَرَبْنَا لَهُ الْأَمْثَالَ وَكُلًّا تَبَّرْنَا تَتْبِيرًا و براي هر كدام مثلها زديم و ما جملگي ايشان را به سختي نابود كرديم.
وَلَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْيَةِ الَّتِي أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَفَلَمْ يَكُونُوا يَرَوْنَهَا بَلْ كَانُوا لَا يَرْجُونَ نُشُورًا و به راستي
[كافران] از كنار شهري كه باران شر و بدبختي بر سر اهالي آنجا فرود آمده بود. گذشتهاند، آيا آن را نميديدند؟
[چرا] بلكه اميدي به زنده شدن نداشتند.
#
{35 ـ 40} أشار تعالى إلى هذه القَصَص، وقد بسطها في آياتٍ أخرَ؛ ليحذِّرَ المخاطبين من استمرارِهم على تكذيب رسولهم، فيصيبُهم ما أصاب هؤلاء الأمم الذين كانوا قريباً منهم ويعرفون قَصصهم بما استفاض واشْتُهِر عنهم، ومنهم مَنْ يَرَوْن آثارَهم عياناً؛ كقوم صالح في الحجر، وكالقريةِ التي أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْء بحجارة من سِجِّيل؛ يمرُّون عليهم مصبحين وبالليل في أسفارهم؛ فإنَّ أولئك الأمم ليسوا شرًّا منهم، ورسلهم ليسوا خيراً من رسول هؤلاء؛ {أكُفَّارُكُم خيرٌ من أولئكُم أمْ لكم براءةٌ في الزُّبُر}، ولكنَّ الذي منع هؤلاء من الإيمان مع ما شاهدوا من الآيات أنَّهم كانوا لا يَرْجونَ بعثاً ولا نُشوراً؛ فلا يرجون لقاء ربِّهم، ولا يَخْشَوْن نَكاله؛ فلذلك استمرُّوا على عنادهم، وإلاَّ؛ فقد جاءهم من الآيات ما لا يبقى معه شكٌ ولا شبهةٌ ولا إشكالٌ ولا ارتيابٌ.
(35 - 40) خداوند در اینجا به این داستانها اشاره کرده، و آن را به صورت مفصل در آیاتی دیگر بیان نموده است تا مخاطبان را از ادامه دادن به تکذیب پیامبرشان برحذر دارد، که اگر باز نیایند، به عذابی گرفتار خواهند شد که این ملتها بدان گرفتار شدند؛ ملتهایی که از آنها نزدیک بوده، و داستانهایشان را میدانند. و برخی از این کافران، آثار ملتهای هلاک شده را آشکارا میبینند، مانند قوم صالح در حجر، و مانند قریهای که باران بلا بر آن بارانده شد، و با سنگهایی از جنس گل سنگباران شدند. و این کافران صبحگاهان و شامگاهان و در سفرهایشان از آنجا عبور میکنند. به درستی که این ملتها از آنها بدتر نبوده، و پیامبرانشان از پیامبر اینها بهتر نبوده است،
﴿أَكُفَّارُكُمۡ خَيۡرٞ مِّنۡ أُوْلَٰٓئِكُمۡ أَمۡ لَكُم بَرَآءَةٞ فِي ٱلزُّبُرِ﴾ آیا کافرانتان از ایشان بهترند، یا در کتابهای نازل شده، برائتِ شما نوشته شده است؟! آنچه که اینها را از ایمان آوردن ـ با وجود آیاتی که مشاهده کردند ـ بازداشت، این بود که آنها به معاد، و زنده شدن پس از مرگ، باور و امیدی نداشتند. بنابراین امید به لقای پروردگارشان را ندارند، و از عذاب او نمیترسند. پس به عناد و مخالفت خود ادامه دادند، وگرنه نشانهها و آیاتی به نزد آنها آمده بود که هیچ شک و شبههای را باقی نمیگذاشت.
{وَإِذَا رَأَوْكَ إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُوًا أَهَذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا (41) إِنْ كَادَ لَيُضِلُّنَا عَنْ آلِهَتِنَا لَوْلَا أَنْ صَبَرْنَا عَلَيْهَا وَسَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذَابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِيلًا (42) أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا (43) أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا (44)}.
وَإِذَا رَأَوْكَ إِن يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُوًا أَهَذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا و هنگامي كه تو را ميبينند فقط به استهزا و تمسخرت ميگيرند
[و ميگيرند:] آيا اين است كسي كه خداوند او. را به عنوان پيامبر فرستاده است؟!
إِن كَادَ لَيُضِلُّنَا عَنْ آلِهَتِنَا لَوْلَا أَن صَبَرْنَا عَلَيْهَا وَسَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذَابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِيلًا به راستي نزديك بود كه ما را از
[پرستش] معبودانمان- اگر بر آن شكيبايي نميورزيديم- گمراه كند، و چون عذاب را ببينند خواهند دانست كه چه كسي گمراهتر است.
أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا آيا ديدهاي كسي را كه هوي و هوس خود را معبود خود گرفته است؟ آيا تو وكيل او خواهي بود؟!
أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا يا گمان ميبري كه بيشترشان ميشنوند يا ميفهمند؟ آنان مانند چهارپايان هستند، بلكه اينان گمراهترند.
#
{41} أي: {وإذا رَأوْك}: يا محمد؛ هؤلاء المكذِّبون لك، المعاندون لآيات الله، المستكبرون في الأرض؛ استهزؤوا بك، واحتقروك، وقالوا على وجه الاحتقار والاستصغار: {أهذا الذي بَعَثَ الله رسولاً}؛ أي: غير مناسب ولا لائق أن يَبْعَثَ الله هذا الرجل! وهذه من شدَّة ظلمِهِم وعنادِهِم وقلبهم الحقائق؛ فإنَّ كلامَهم هذا يُفْهِمُ أنَّ الرسولَ ـ حاشاه ـ في غاية الخِسَّة والحقارة، وأنَّه لو كانتِ الرسالةُ لغيره؛ لكان أنسب. {وقالوا لولا نُزِّلَ هذا القرآنُ على رجل من القريتينِ عظيم}؛ فهذا الكلام لا يصدُرُ إلاَّ من أجهل الناس وأضلِّهم، أو من أعظمهم عناداً، وهو متجاهلٌ، قصدُه ترويج ما معه من الباطل بالقدح بالحقِّ وبمن جاء به، وإلاَّ؛ فمنْ تدبَّر أحوال محمد بن عبد الله - صلى الله عليه وسلم -؛ وَجَدَه رجل العالم وهمامهم ومقدَّمهم في العقل والعلم واللُّبِّ والرَّزانة ومكارم الأخلاق ومحاسن الشيم والعفة والشجاعة والكرم وكلِّ خُلُق فاضل. وأنَّ المحتقرَ له والشانئ له قد جمع من السَّفَه والجهل والضلال والتَّناقُض والظُّلم والعدوان ما لا يجمعُه غيره. وحسبه جهلاً وضلالاً أن يَقْدَحَ بهذا الرسول العظيم والهُمام الكريم، والقصد من قدحِهِم فيه واستهزائِهِم به؛ تصلُّبهم على باطلهم وغُروراً لِضُعَفَاءِ العقول.
(41) (
﴿وَإِذَا رَأَوۡكَ﴾) و کسانی که تو را تکذیب میکنند، و با آیات خدا مخالفت، و در زمین تکبر میورزند، هنگامی که ای محمد صلی الله علیه وسلم تو را میبینند، شما را مسخره نموده، و به شما توهین میکنند،
و به صورت تحقیر و توهین میگویند: (
﴿أَهَٰذَا ٱلَّذِي بَعَثَ ٱللَّهُ رَسُولًا﴾) آیا این است که خداوند او را به عنوان پیامبر فرستاده است؟! یعنی شایسته نیست که خداوند چنین شخصی را به عنوان پیامبر بفرستد. و این، شدتِ ستمگری و عناد و وارونه کردنِ حقیقت از سوی آنان را نشان میدهد؛ زیرا از این سخن، چنان فهمیده میشود که پیامبرـ نعوذ بالله در نهایت حقارت و پستی قرار دارد، و چنانچه کسی دیگر پیامبر بود، مناسبتر بود.
﴿وَقَالُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنَ ٱلۡقَرۡيَتَيۡنِ عَظِيمٍ﴾ و گفتند:
«چرا این قرآن بر مرد بزرگی از این دو قریه نازل نشده است؟!» چنین سخنی، جز از نادانترین و گمراهترین مردم سر نمیزند، و کسی که این سخن را میگوید، کینهتوزی و لجاجت شدیدی داشته، و خودش را به نادانی میزند، و هدفش این است که با طعنه زدن به حق، و عیبجویی از آن، و کسی که آن را آورده است، باطل خود را ترویج دهد. و گرنه هرکس در حالات محمد بن عبدالله صلی الله علیه وسلم بیندیشد، او را مرد برجسته و عاقل میداند، و اینکه از نظر خرد و علم و هوشیاری و داشتنِ عادتهای نیکو و پاکدامنی و شجاعت و... بر آنان مقدم است؛ و کسی که او را تحقیر میکند و ناسزا میگوید، دارای چنان بیخردی و جهالت و گمراهی و تناقض و ستم و تجاوزی است که در کسی دیگر وجود ندارد. و برای جهالت و گمراهیاش همین قدر کافی است که پیامبرِ بزرگوار و رادمرد و سخاوتمند را مورد عیب جویی قرار دهد.
#
{42} ولهذا قالوا: {إن كاد لَيُضِلُّنا عن آلهتنا} [هذا الرجل]: بأن يجعل الآلهة إلهاً واحداً، {لولا أن صَبَرْنا عليها}: لأضلَّنا. زعموا قبَّحهم الله أنَّ الضَّلال هو التوحيد، وأنَّ الهُدى ما هم عليه من الشرك؛ فلهذا تواصَوْا بالصبر عليه، {وانَطَلَقَ الملأُ منهم أنِ امْشوا واصبِروا على آلهتكم}، وهنا قالوا: {لولا أن صَبَرْنا عليها}: والصبر يُحمد في المواضع كلِّها؛ إلاَّ في هذا الموضع؛ فإنه صبرٌ على أسباب الغضب، وعلى الاستكثار من حطب جهنَّم، وأما المؤمنون؛ فهم كما قال الله عنهم: {وتواصَوْا بالحقِّ وتواصَوْا بالصبرِ}، ولما كان هذا حكماً منهم بأنَّهم المهتدون والرسول ضالٌّ، وقد تقرَّر أنَّهم لا حيلة فيهم توعَّدهم بالعذاب، وأخبر أنهم في ذلك الوقت، {حين يَرَوْنَ العذاب}: يعلمون علماً حقيقيًّا، {مَنْ} هو {أضَلُّ سبيلاً}. {ويوم يَعَضُّ الظالم على يديهِ يقولُ يا ليتني اتَّخَذْتُ مع الرسول سبيلاً ... } الآيات.
(42) هدفِ مشرکان از توهین و استهزا به پیامبر، این بود که بر باطل خود پافشاری کنند، و انسانهای ضعیف العقل را فریب دهند.
بنابراین گفتند: (
﴿إِن كَادَ لَيُضِلُّنَا عَنۡ ءَالِهَتِنَا﴾) به راستی نزدیک بود ما را از پرستش معبودانمان گمراه کند، و بهجای همۀ معبودانمان، یک معبود بپرستیم. (
﴿لَوۡلَآ أَن صَبَرۡنَا عَلَيۡهَا﴾) و اگر ما شکیبایی نمیورزیدیم، ما را گمراه مینمود. و آنها ادّعا میکردند که توحید و یگانه پرستی، گمراهی است؛ و شرکی که آنها بر آن هستند، هدایت است.
بنابراین یکدیگر را به شکیبایی و بردباری سفارش میکردند: ﴿وَٱنطَلَقَ ٱلۡمَلَأُ مِنۡهُمۡ أَنِ ٱمۡشُواْ وَٱصۡبِرُواْ عَلَىٰٓ ءَالِهَتِكُمۡ﴾ و سران و اشراف آنها به راه افتاده،
و گفتند: «بروید و بر [پرستش] خدایان خود شکیبایی ورزید.» و در اینجا گفتند: (
﴿لَوۡلَآ أَن صَبَرۡنَا عَلَيۡهَا﴾) و اگر ما شکیبایی نمیورزیدیم. صبر و شکیبایی در همه جا قابل ستایش است به جز درچنین جایی، زیرا چنین صبری اسباب و عوامل خشم الهی را فراهم مینماید، و هیزم وسوخت جهنم را بیشتر میکند. اما مؤمنان،
همانطور که خدا در مورد آنها فرموده است: ﴿وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلۡحَقِّ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلصَّبۡرِ﴾ یکدیگر را به حق و بردباری سفارش میکنند. و ازآنجا که آنها با این سخنان حکم میکردند که هدایت یافتهاند و پیامبر گمراه است و روشن و ثابت است که چارهای برای به راه آمدن آنها نیست، خداوند آنان را به آمدن عذاب تهدید کرد و خبر داد که آنها، (
﴿حِينَ يَرَوۡنَ ٱلۡعَذَابَ﴾) در آن وقت که عذاب را میبینند به صورت حقیقی و واقعی خواهند دانست که (
﴿مَنۡ أَضَلُّ سَبِيلًا﴾)چه کسی گمراهتر است.
﴿وَيَوۡمَ يَعَضُّ ٱلظَّالِمُ عَلَىٰ يَدَيۡهِ يَقُولُ يَٰلَيۡتَنِي ٱتَّخَذۡتُ مَعَ ٱلرَّسُولِ سَبِيلٗا﴾ و روزی
[خواهد آمد] که ستمکار دستهایش را گاز میگیرد و میگوید:
«ای کاش! با پیامبر راهی برمیگرفتم».
#
{43} وهل فوق ضلال مَنْ جعل إلهه معبودَه ؛ فما هويه فعله؟! فلهذا قال: {أرأيتَ مَنِ اتَّخَذَ إلهه هواه}: ألا تعجبُ من حاله وتنظُر ما هو فيه من الضلال وهو يحكُم لنفسِهِ بالمنازل الرفيعة، {أفأنتَ تكون عليه وكيلاً}؛ أي: لست عليه بمسيطرٍ مسلَّط، بل إنما أنت منذرٌ قد قمتَ بوظيفتِك. وحسابُهُ على الله.
(43) و آیا گمراهی و ضلالتی بیشتر از این وجود دارد که کسی هوای نفس و خواستههای نفسانی خود را معبود خویش قرار دهد، و هرچه نفسش بخواهد انجام دهد؟
! بنابراین فرمود: (
﴿أَرَءَيۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ﴾) آیا از حالت کسی تعجب نمیکنی که هوای نفس خویش را معبود خود قرار داده؟! و نمینگری که در چه گمراهیِ شدیدی قرار دارد؟! حال آنکه خودش را در جایگاه والایی میبیند! (
﴿أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيۡهِ وَكِيلًا﴾) آیا تو وکیل او خواهی بود؟ یعنی تو بر او مسلط و چیره نیستی، بلکه فقط بیم دهنده هستی، و تو وظیفهات را انجام دادهای، و حساب آنان با خداست.
#
{44} ثمَّ سجَّل تعالى على ضلالهم البليغ بأنْ سَلَبَهُمُ العقولَ والأسماع، وشبَّههم في ضلالهم بالأنعام السائمة التي لا تسمعُ إلاَّ دعاءً ونداءً {صمٌ بكمٌ عميٌ فهم لا يعقِلونَ}، بل هم أضلُّ من الأنعام؛ فإنَّ الأنعام يهديها راعيها فتهتدي، وتعرف طريق هلاكها فتجتنبه، وهي أيضاً أسلم عاقبةً من هؤلاء، فتبيَّن بهذا أن الرامي للرسول بالضَّلال أحقُّ بهذا الوصف، وأنَّ كلَّ حيوان بهيم؛ فهو أهدى منه.
(44) سپس خداوند متعال بر گمراهی بزرگِ آنها تاکید نمود،
و فرمود: آنها عقل و گوش ندارند. و آنها را در گمراه بودن، به چهارپایان تشبیه کرد که جز صدا چیزی نمیشنوند. کر و لال و کور هستند، و باز نمیگردند. بلکه آنها از چهارپایان گمراهترند؛ زیرا چهارپایان را چوپانشان هدایت مینماید، و چهارپایان راه را مییابند، و راه هلاکت و نابودی خود را میدانند، و از آن پرهیز مینمایند، و سرانجامِ سالمتر و نیکوتری از اینها خواهند داشت. پس روشن شد کسی که پیامبر صلی الله علیه وسلم را به گمراهی متهم نماید، خودش بیشتر سزاوار این صفت است، و هر حیوان زبان بستهای از او راهیابتر است.
{أَلَمْ تَرَ إِلَى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا (45) ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضًا يَسِيرًا (46)}
أَلَمْ تَرَ إِلَى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاء لَجَعَلَهُ سَاكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا آيا در
[كار] پروردگارت ننگريستهاي كه چگونه سايه را گسترانيده است؟ و اگر ميخواست آن را ساكن ميكرد، سپس خورشيد را دليل
[گسترش] آن قرار داديم.
ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضًا يَسِيرًا سپس آن را آهسته به سوي خود باز ميگيريم.
#
{45 ـ 46} أي: ألم تشاهِدْ ببصرك وبصيرتِك كمالَ قدرةِ ربِّك وسَعَةِ رحمتِهِ: أنَّه مدَّ على العباد الظلَّ، وذلك قبل طلوع الشمس، {ثم جَعَلْنا الشمس عليه}؛ أي: على الظلِّ {دليلاً}: فلولا وجودُ الشمس؛ لما عُرِفَ الظلُّ؛ فإنَّ الضدَّ يعرف بضده، {ثم قَبَضْناه إلينا قبضاً يسيراً}؛ فكلَّما ارتفعتِ الشمس؛ تقلَّص الظِّلُّ شيئاً فشيئاً، حتى يذهب بالكُلِّيَّة. فتوالي الظل والشمس على الخلق الذي يشاهدونه عياناً، وما يترتَّب على ذلك من اختلاف الليل والنهار وتعاقُبِهما وتعاقُبِ الفصول وحصول المصالح الكثيرة بسبب ذلك؛ من أدلِّ دليل على قدرةِ الله وعظمتِهِ، وكمال رحمتِهِ وعنايتِهِ بعبادِهِ، وأنَّه وحدَه المعبودُ المحمودُ المحبوب المعظَّم ذو الجلال والإكرام.
(45 - 46) آیا با چشم و بینش و بصیرتِ خود، کمال قدرت پروردگارت و گستردگیِ رحمت او را مشاهده نکردهای، که چگونه سایه را بر بندگان گسترانده است؟ و این قبل از طلوع خورشید است، (
﴿ثُمَّ جَعَلۡنَا ٱلشَّمۡسَ عَلَيۡهِ دَلِيلٗا﴾) سپس خورشید را دلیلِ گسترشِ سایه قرار دادیم. پس اگر خورشید نبود، سایه شناخته نمیشد؛ زیرا هر چیزی، با ضدش شناخته میشود. (
﴿ثُمَّ قَبَضۡنَٰهُ إِلَيۡنَا قَبۡضٗا يَسِيرٗا﴾) سپس هر اندازه خورشید بلند شود، اندک اندک از سایه کاسته گردد، تا اینکه کاملاً از بین میرود. بنابراین به دنبال هم آمدن سایه و خورشید، به گونهای که مردم آن را به صورت آشکار مشاهده میکنند، و آنچه که بر این امر مترتب میشود،
از قبیل: دگرگونی شب و روز و در پیِ یکدیگر آمدنِ آنها، و پشت سرِ هم آمدنِ فصلها و به دست آمدن مصالح فراوانی در این رهگذر، دال بر کمالِ قدرت و عظمتِ خداوند متعال و کمالِ رحمت او و توجه وی به بندگانش میباشد. و دلیلی است بر اینکه تنها او، معبود مورد ستایش و محبوبِ بزرگوار و دارای شکوه و عظمت میباشد.
{وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِبَاسًا وَالنَّوْمَ سُبَاتًا وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُورًا (47)}.
وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِبَاسًا وَالنَّوْمَ سُبَاتًا وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُورًا و اوست ذاتي كه شب را برايتان پوشش، و خواب را ماية آسايش گرداند، و روز را
[هنگام] برخاستن قرار داد.از جمله رحمت و لطف خداوند نسبت به شما اين است كه شب را همچون پوششي برايتان قرار داده كه شما را ميپوشاند، تا در آن آرام گيريد و به خواب فرو رفته و بياسايد، و به هنگام خواب از حركت باز ايستيد. پس اگر شب نبود بندگان آرام نميگرفتند، و به كارشان ادامه ميدادند و اين برايشان بسيار زيانآور بود. نيز اگر تاريكي ادامه مييافت زندگي و مصالح آنها تعطيل ميشد، اما خداوند روز را زمان بيداري و برخاستن و جنبش قرارداد تا مردم در آن به تجارت و سفر در كارهايشان بپردازند و با اين كار منافع و مصالحشان تحقق يابد.
#
{47} أي: من رحمته بكم ولُطْفِهِ أن جَعَلَ الليل لكم بمنزلةِ اللِّباس الذي يَغْشاكم حتى تستقرُّوا فيه، وتهدؤوا بالنوم وتسبُتَ حركاتُكم؛ أي: تنقطع عند النوم؛ فلولا الليل؛ لما سكن العبادُ، ولا استمرُّوا في تصرُّفهم، فضرَّهم ذلك غاية الضرر، ولو استمرَّ أيضاً الظلام؛ لتعطَّلت عليهم معايِشُهم ومصالِحُهم، ولكنه جعل النهار نُشوراً؛ ينتشرون فيه لتجاراتهم وأسفارهم وأعمالهم، فيقوم بذلك ما يقوم من المصالح.
(47) از جمله رحمت و لطف خداوند نسبت به شما، این است که شب را همچون پوششی برایتان قرار داده که شما را میپوشاند، تا در آن آرام گیرید و به خواب فرو رفته و بیاسایید؛ و به هنگام خواب، از حرکت بازایستید. پس اگر شب نبود، بندگان آرام نمیگرفتند، و به کارشان ادامه میدادند، و این برایشان بسیار زیان آور بود. نیز اگر تاریکی ادامه مییافت، زندگی و مصالح آنها تعطیل میشد. اما خداوند روز را، زمان بیداری و برخاستن و جنبش قرار داد تا مردم در آن به تجارت و سفر و کارهایشان بپردازند، و با این کار منافع و مصالحشان تحقق یابد.
{وَهُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُورًا (48) لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتًا وَنُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنَا أَنْعَامًا وَأَنَاسِيَّ كَثِيرًا (49) وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا (50)}.
وَهُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء طَهُورًا و اوست ذاتي كه پيش از رحمتش
[=باران] بادها را مژدهآور فرستاد، و از آسماني آبي پاك نازل كرديم.
لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَّيْتًا وَنُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنَا أَنْعَامًا وَأَنَاسِيَّ كَثِيرًا تا با آن
[آب] سرزمين مردهاي را زنده گردانيم، و چهارپايان و مردمان بسياري را كه آفريدهايم بنوشانيم.
وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا و به راستي آن
[باران] را در ميانشان گوناگون نازل كرديم تا پند گيرند، و بيشتر مردمان جز سر ناسپاسي نداشتند.
#
{48 ـ 49} أي: هو وحده الذي رحم عبادَه وأدرَّ عليهم رزقَه بأن أرسل الرياح مبشراتٍ بين يدي رحمته، وهو المطر، فثار بها السحاب وتألَّف، وصار كِسَفاً وألْقَحَتْهُ وأدرَّتْه بإذن آمرها والمتصرِّف فيها؛ ليقع استبشار العباد بالمطر قبل نزوله، وليستعدُّوا له قبل أن يَفْجَأَهم دفعةً واحدةً، {وأنْزَلْنا من السماءِ ماءً طَهوراً}: يطهِّر من الحدث والخَبَث، ويطهِّر من الغش والأدناس، وفيه بركةٌ من بركتِهِ؛ أنه أنزله ليحيي به بلدةً ميتاً، فتختلف أصناف النوابت والأشجار فيها مما يأكل الناس والأنعام، {ونُسْقِيَه مما خَلَقْنا أنعاماً وأناسِيَّ كثيراً}؛ أي: نسقيكموه أنتم وأنعامكم؛ أليس الذي أرسل الرياح المبشِّرات، وجعلها في عملها متنوِّعات، وأنزل من السماء ماء طهوراً مباركاً، فيه رزقُ العباد ورزقُ بهائمهم؛ هو الذي يستحقُّ أن يُعْبَدَ وحدَه ولا يُشْرَكَ معه غيره؟!
(48 - 49) تنها اوست ذاتی که بر بندگانش رحم نموده، و روزی خویش را، فراوان به سوی آنها گسیل داشته است، و بادها را، پیش از باران رحمتش، به عنوان مژده رسانهایِ پیشقراول میفرستد. و ابرها به وسیلۀ این بادها حرکت میکنند، و به هم میپیوندند، و به قطعهها تبدیل میشوند. و بادها آن را بارور میکنند، و به حکم پروردگار، باران میبارد تا بندگان قبل از باریدنش خوشحال شوند، و برای آن آمادگی پیدا کنند، قبل از اینکه ناگهان آنها را غافلگیر کند. (
﴿وَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ طَهُورٗا﴾) و از آسمان، آبی پاک نازل کردیم، که از آلودگی و نجاست پاک بوده و دارای برکت است. از برکتِ آن، این است که خداوند به وسیلۀ آن، سرزمین مرده و خشکی را آباد و زنده مینماید، و آنگاه انواع درختان و گیاهان گوناگون -که مردم و چهارپایان از آن میخورند- در آن میروید. (
﴿وَنُسۡقِيَهُۥ مِمَّا خَلَقۡنَآ أَنۡعَٰمٗا وَأَنَاسِيَّ كَثِيرٗا﴾) و آن آب را برای نوشیدن در اختیار شما و چهارپایانتان قرار دادهایم. آیا کسی که بادها را، مژدهرسانِ رحمت خویش فرستاده، و کارهای متفاوتی را به آنها واگذار نموده، و ازآسمان، آبی پاک و مبارک فرو فرستاده تا با آن روزی بندگان و چهارپایانشان فراهم شود، شایسته نیست که فقط او پرستش شود، و کسی را با او شریک قرار نداد؟!
#
{50} ولما ذكر تعالى هذه الآيات العيانيَّة المشاهدة، وصرفها للعباد ليعرفوه ويشكروه ويذكروه؛ مع ذلك: أبى {أكثرُ الناس إلا كُفوراً}: لفساد أخلاقهم وطبائعهم.
(50) خداوند آیات و نشانههایی آشکار را -که با چشم مشاهده میشوند- بیان کرد، و آن را به صورتهای گوناگون برای بندگان ابراز داشت تا آن را بفهمند و سپاس آن را به جای آورند، و یاد کنند، و از آن پند پذیرند، با وجود این، (
﴿فَأَبَىٰٓ أَكۡثَرُ ٱلنَّاسِ إِلَّا كُفُورٗا﴾) بیشتر مردمان -به خاطر فساد اخلاق و سرشت ناپاکشان- در برابر آن، جز کفر و ناسپاسی از خود نشان نمیدهند.
{وَلَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَذِيرًا (51) فَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا كَبِيرًا (52)}.
وَلَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَذِيرًا و اگر ميخواستيم در هر شهر و آبادي بيم دهندهاي ميفرستاديم.
فَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَادًا كَبِيرًا پس، از كافران فرمان مبر، و با قرآن با آنان به جهادي بزرگ بپرداز.
#
{51} يخبر تعالى عن نفوذ مشيئتِهِ، وأنَّه لو شاء؛ لبعثَ في كلِّ قرية نذيراً؛ أي: رسولاً ينذِرُهم ويحذِّرهم؛ فمشيئتُهُ غير قاصرة عن ذلك، ولكنِ اقتضتْ حكمتُهُ ورحمتُهُ بك وبالعباد يا محمدُ أنْ أرسَلَك إلى جميعهم؛ أحمرِهم وأسودِهم، عربيِّهم وعجميِّهم، إنسهم وجنهم.
(51) خداوند متعال از نفوذ مشیّت و خواست خود خبر میدهد، و اینکه اگر او میخواست، در هر شهر و آبادی، بیم دهنده و پیامبری را میفرستاد تا اهالی آنجا را بیم دهد. خدا از انجام چنین چیزی ناتوان نیست، اما ای محمد! حکمت و رحمت او نسبت به تو و به بندگان اقتضا نمود تا تو را به عنوان پیامبر، به سوی سیاه و سرخ، عرب و عجم و انسان و جن بفرستد.
#
{52} {فلا تُطِعِ الكافرينَ}: في تركِ شيء مما أرْسِلْتَ به، بلِ ابذلْ جهدكَ في تبليغ ما أُرْسِلْتَ به، {وجاهِدْهم}: بالقرآن {جهاداً كبيراً}؛ أي: لا تُبْقِ من مجهودك في نصر الحقِّ وقمع الباطل إلاَّ بذلته، ولو رأيتَ منهم من التكذيب والجراءة ما رأيت؛ فابذل جهدك، واستفرغْ وُسْعَكَ، ولا تيأسْ من هدايَتِهِم، ولا تترُكْ إبلاغَهم لأهوائهم.
(52) (
﴿فَلَا تُطِعِ ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾) و برای ترک کردن چیزی که بدان فرستاده شدهای، از کافران اطاعت مکن، بلکه تمام تلاش خود را، برای رساندنِ آن پیام مبذول دار، (
﴿وَجَٰهِدۡهُم بِهِۦ جِهَادٗا كَبِيرٗا﴾) و با قرآن، با آنان به جهادی بزرگ بپرداز؛ یعنی در یاری کردن حق، و نابود کردن باطل، از هیچ کوششی دریغ نورز، و تمامی توانایی و کوشش خود را، برای یاری کردن حق، مبذول بدار. اگر تکذیب و گستاخی از آنها سر زد، پس تو تلاش خود را بکن؛ و آنچه را در توان داری، انجام بده؛ و از هدایت شدن آنها ناامید مشو؛ و بهخاطر خواستهها و امیال آنان، تبلیغ رسالت خدا را ترک مکن.
{وَهُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَحْجُورًا (53)}.
وَهُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَّحْجُورًا و او ذاتي است كه دو دريا را در كنار هم روان ساخت؛ يكي شيرين و گوارا، و ديگري شور و تلخ است. و در ميان آن دو جايز و مانع استواري قرار داد.
#
{53} أي: {وهو}: وحدَه {الذي مَرَج البحرين}: يلتقيانِ؛ البحر العذبُ، وهي الأنهار السارحة على وجه الأرض، والبحر الملحُ، وجعل منفعةَ كلِّ واحدٍ منهما مصلحةً للعباد. {وجعل بينهما برزخاً}؛ أي: حاجزاً يحجُزُ من اختلاط أحدِهِما بالآخر، فتذهب المنفعةُ المقصودةُ منها {وحجراً محجوراً}؛ أي: حاجزاً حصيناً.
(53) اوست که دو دریا را در کنار هم روان ساخت، بدون اینکه با هم برخورد کنند. یکی شیرین و گوارا است؛ و آن رودهایی است که روی زمین رواناند، و دیگری دریای شور است. و خداوند هردو را به نفع و مصلحت بندگان قرار داده است. (
﴿وَجَعَلَ بَيۡنَهُمَا بَرۡزَخٗا﴾) و میان آن دو، حاجز و مانعی قرار داده که از مخلوط شدن یکی با دیگر جلوگیری مینماید؛ چون اگر مخلوط شوند، فایدهای که مورد نظر است، از بین خواهد رفت. (
﴿وَحِجۡرٗا مَّحۡجُورٗا﴾) و مانعی محکم و استوار
[میان آن دو قرار داده است].
{وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرًا (54)}.
وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاء بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرًا و او ذاتي است كه از آب انساني را افريد، آنگاه آن را براي پيوند نسبي و سببي قرارداد، و پروردگارت تواناست.
#
{54} أي: وهو الله وحدَه لا شريكَ له الذي خلق الآدميَّ من ماءٍ مَهينٍ، ثم نشر منه ذُرِّيَّةً كثيرةً، وجعلهم أنساباً وأصهاراً، متفرِّقين ومجتمعين، والمادةُ كلُّها من ذلك الماء المَهين؛ فهذا يدلُّ على كمال اقتداره؛ لقوله: {وكان ربُّك قديراً}، ويدلُّ على أنَّ عبادته هي الحقُّ وعبادة غيره باطلة؛ لقوله:
(54) او خدای یگانهای است که شریکی ندارد؛ ذاتی که انسان را از آبی بیارزش آفرید، سپس از او نسل زیادی را منتشر کرد، و آنها را خویشاوند و فامیل قرار داد، و مادۀ همه، از این آب پست است. پس این بر کمالِ قدرت و توانایی خداوند دلالت مینماید. (
﴿وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرٗا﴾) و پروردگارت تواناست. و پرستش او حق است، و عبادتِ غیر او باطل میباشد.
{وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُهُمْ وَلَا يَضُرُّهُمْ وَكَانَ الْكَافِرُ عَلَى رَبِّهِ ظَهِيرًا (55)}.
وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنفَعُهُمْ وَلَا يَضُرُّهُمْ وَكَانَ الْكَافِرُ عَلَى رَبِّهِ ظَهِيرًا و به غير از خداوند چيزي را ميپرستند كه به آنان سودي نميبخشد، و زياني به آنان نميرساند و كافر پيوسته در راه سركشي از پروردگارش
[ديگران را] پشتيباني ميكند.
#
{55} أي: يعبدون أصناماً وأمواتاً لا تضرُّ ولا تنفع، ويجعلونها أنداداً لمالك النفع والضر والعطاء والمنع؛ مع أنَّ الواجب عليهم أن يكونوا مُقْتَدين بإرشادات ربِّهم، ذابِّين عن دينه، ولكنَّهم عكسوا القضية، {وكان الكافر على ربِّه ظهيراً}: فالباطل الذي هو الأوثانُ والأندادُ أعداءٌ لله؛ فالكافرُ عاوَنَها وظاهرَهَا على ربِّها، وصار عدوًّا لربِّه مبارزاً له في العداوة والحرب؛ هذا وهو الذي خلقَه ورزقَه وأنعم عليه بالنِّعَم الظاهرة والباطنة، وليس يخرُجُ عن ملكِهِ وسلطانِهِ وقبضتِهِ، والله لم يقطَعْ عنه إحسانَه وبرَّه، وهو بجهله مستمرٌّ على هذه المعاداة والمبارزة.
(55) (
﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَنفَعُهُمۡ وَلَا يَضُرُّهُمۡ﴾) و آنها بتها و مردگانی را عبادت مینمایند که سود و زیانی به آنان نمیرسانند؛ و این بتها و مردهها را، همتای خداوندی قرار میدهند که صاحب سود و زیان و منع و عطا است. و با اینکه میبایست از رهنمودهای پروردگارشان اطاعت کنند، و از دین او دفاع نمایند، اما آنها عکس قضیه را انجام دادند. (
﴿وَكَانَ ٱلۡكَافِرُ عَلَىٰ رَبِّهِۦ ظَهِيرٗا﴾) پس باطل که بتها و انبازها هستند، دشمن خدا میباشند، و کافر که به کمک و پشتیبانی آنها میشتابد، خودش نیز دشمن خدا قرار میگیرد، و به دشمنی و جنگ با او برمیخیزد. این در صورتی است که خداوند او را آفریده، و روزی داده، و نعمتهای ظاهری و باطنی را بدو بخشیده است، و نمیتواند از قلمرو فرمانروایی و قدرت او بیرون رود. با این وصف، خداوند احسان و نیکی خویش را از او قطع ننموده است، اما او ـ به سبب نادانیاش ـ به این دشمنی و مبارزه ادامه میدهد.
{وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِيرًا (56) قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شَاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا (57) وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَكَفَى بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا (58) الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِيرًا (59) وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُورًا (60)}.
مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِيرًا و تو را جز مژدهرسان و بيم دهنده نفرستادهايم.
قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَاء أَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا بگو: «من در برابر [ابلاغ] اين [قرآن] هيچ مزدي از شما نميطلبم، ولي [پاداش من اين است كه] هر كس بخواهد به سوي پروردگارش راهي را در پيش گيرد.
وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَكَفَى بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا و بر خداوندي توكل كن كه هميشه زنده است و هرگز نميميرد، و با ستايش او را [به پاكي] يادكن. و همين كه او به گناهان آگاه ميباشد بس است.
الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِيرًا ذاتي كه آسمانها و زمين و آنچه را در ميان آنهاست در شش روز آفريده، سپس بر عرش بلند و مرتفع گرديد. او داراي رحمت فراوان است، پس از فرد آگاهي بپرس.
وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُورًا و هنگامي كه به كافران گفته شود: «براي خداوند رحمان سجده كنيم» ميگويند: «رحمان كسيت؟ ايا ما براي چيزي سجده كنيم كه تو به ما دستور ميدهي؟ و اين امر بر گريز آنان افزود.
#
{56} يخبر تعالى أنَّه ما أرسل رسولَه محمداً - صلى الله عليه وسلم - مسيطراً على الخلق، ولا جعله مَلَكاً، ولا عندَه خزائن الأشياء، وإنما أرسله {مبشراً}: يبشِّر من أطاع الله بالثواب العاجل والآجل. {ونذيراً}: ينذر من عصى الله بالعقاب العاجل والآجل، وذلك مستلزمٌ لتبيينِ ما بِهِ البِشارةُ، وما تحصُلُ به النِّذارةُ من الأوامر والنواهي.
(56) خداوند متعال خبر میدهد که او پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم را نفرستاده است تا بر مردمان چیره و مسلط باشد، و او را فرشتهای قرار نداده است، و خزانه و گنجینهها در دست او نیست؛ بلکه او را فرستاده تا به مردم مژده دهد؛ و کسانی را که از خداوند فرمان میبرند، به پاداش هر دو جهان نوید دهد، (
﴿وَنَذِيرٗا﴾) و او را فرستاده است تا بیم دهنده باشد؛ و هرکس را که از خدا نافرمانی کند، به عذاب هر دو جهان بیم بدهد. و این مستلزم آن است که اوامر و نواهی خدا به طور روشن بیان شوند.
#
{57} وإنَّك يا محمدُ لا تسألُهم على إبلاغِهِم القرآنَ والهدى أجراً حتى يَمْنَعَهم ذلك من اتِّباعك ويتكلَّفون من الغرامة، {إلاَّ مَن شاء أن يَتَّخِذَ إلى رَبِّه سبيلاً}؛ أي: إلاَّ مَن شاء أن يُنْفِقَ نفقةً في مرضاة ربِّه وسبيله؛ فهذا؛ وإن رغبتَّكم فيه؛ فلستُ أجْبِرُكم عليه، وليس أيضاً أجراً لي عليكم، وإنَّما هو راجعٌ لمصلحتِكم وسلوكِكم للسبيل الموصلة إلى ربكم.
(57) و تو ای محمد صلی الله علیه وسلم ! در مقابل رساندن قرآن و هدایت به آنها، پاداشی از آنان نخواه؛ تا این چیز، آنها را از پیروی کردن از تو باز ندارد، و در دادن آن دچار سختی نشوند. (
﴿إِلَّا مَن شَآءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَىٰ رَبِّهِۦ سَبِيلٗا﴾) مگر کسی که خواست در راه خشنودی پروردگارش نفقهای ببخشد. پس اگرچه من شما را به آن تشویق میکنم، اما شما را برآن مجبور نمیسازم. و نیز پاداش من بر شما نیست، بلکه آنچه انفاق میکنید، به مصلحت خودتان بوده، و راهی است که برای رسیدن به پروردگارتان در پیش میگیرید.
#
{58} ثم أمره أن يتوكَّلَ عليه ويستعينَ به، فقال: {وتوكَّلْ على الحيِّ}: الذي له الحياة الكاملة المطلقة {الذي لا يموتُ وسَبِّحْ بحمدِهِ}؛ أي: اعبُدْه وتوكَّلْ عليه في الأمور المتعلِّقة بك والمتعلِّقة بالخلق، {وكفى به بذنوبِ عبادِهِ خبيراً}: يَعْلَمها ويجازي عليها؛ فأنتَ ليس عليك من هداهم شيءٌ، وليس عليك حفظُ أعمالهم، وإنَّما ذلك كلُّه بيد الله.
(58) سپس پیامبر را دستور داد تا بر او توکل نماید، و از وی کمک بگیرد.
پس فرمود: (
﴿وَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱلۡحَيِّ ٱلَّذِي لَا يَمُوتُ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِهِۦ﴾) و بر خداوند زندهای که دارای حیات کامل و مطلق است، و هرگز نمیمیرد، توکل کن؛ و با ستایش، او را به پاکی یاد کن؛ یعنی او را بپرست، و در همۀ کارهایت بر او توکل نما. (
﴿وَكَفَىٰ بِهِۦ بِذُنُوبِ عِبَادِهِۦ خَبِيرًا﴾) و همین کافی است که خداوند از گناهان بندگانش آگاه است، و آن را میداند، و آنان را بر آن مجازات مینماید.
#
{59} {الذي خلقَ السمواتِ والأرضَ وما بينهما في ستَّةِ أيام ثم استوى}: بعد ذلك {على العرش}: الذي هو سقفُ المخلوقات وأعلاها وأوسعُها وأجملُها، {الرحمن}: استوى على عرشِهِ الذي وَسِعَ السماواتِ والأرض باسمه الرحمن الذي وسعتْ رحمتُهُ كلَّ شيءٍ، فاستوى على أوسع المخلوقات بأوسع الصفاتِ، فأثبت بهذه الآية خَلْقَه للمخلوقاتِ واطِّلاعَه على ظاهِرِهم وباطِنِهم وعُلُوَّه فوق العرش ومبايَنَتَهُ إيَّاهم. {فاسألْ به خبيراً}؛ يعني: بذلك نفسَه الكريمة؛ فهو الذي يعلم أوصافَه وعظمتَه وجلاله، وقد أخبركم بذلك، وأبان لكم من عظمتِهِ ما [تسعدون] به من معرفتِهِ، فعرفه العارفونَ وخَضَعوا لجلالِهِ، واستكبر عن عبادتِهِ الكافرون، واستَنْكَفوا عن ذلك.
(59) پس بر تو واجب نیست که آنها را هدایت نمایی، و نیز ثبت و ضبط کارهایشان بر عهده تو نمیباشد. بلکه همۀ اینها به دست خداوند است، (
﴿ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ﴾) خداوندی که آسمانها و زمین و آنچه را که در میان آنهاست، در شش روز آفرید، سپس بر بالای عرش خود استوا یافت؛ عرشی که سقف همۀ مخلوقات بوده، و از همۀ آفریدههای الهی بلندتر و بزرگتر و زیباتر است.(
﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ﴾) خداوند مهربان بر عرش خود بلند و مرتفع گردید؛ عرشی که آسمانها و زمین را دربر گرفته است. و رحمت خداوند هر چیزی را دربر گرفته است. پس او با داشتن گستردهترین صفات، بر بزرگترین مخلوقات، بلند و مرتفع گردید. و با این آیه ثابت میشود که او مخلوقات را آفریده، و از درون و برون آنها آگاهی دارد. نیز مرتفع نمودن او بر عرش، و متفاوت بودنِ او از مخلوقاتش، و متصل نبودنش به آنان ثابت میگردد. (
﴿فَسَۡٔلۡ بِهِۦ خَبِيرٗا﴾) پس در این باره از خداوند بپرس؛ چون اوست که اوصاف و عظمت و شکوه خویش را میداند، و شما را به آن خبر داده است، و از عظمت خویش، چیزهایی به شما نشان داده که شناخت او را برایتان آسانتر میسازد. پس عارفان او را شناخته، و در برابر عظمتش سر فرود آوردهاند. و کافران از عبادت او سر باز زدند، و امتناع ورزیدند.
بنابراین فرمود:
#
{60} ولهذا قال: {وإذا قيلَ لهم اسجُدوا للرحمن}؛ أي: وحده، الذي أنعم عليكم بسائر النعم، ودفع عنكم جميع النقم، {قالوا} جحداً وكفراً: {وما الرحمن}: بزعمِهِم الفاسدُ أنَّهم لا يعرِفون الرحمن، وجعلوا من جملةِ قوادحِهِم في الرسول أنْ قالوا: ينهانا عن اتِّخاذ آلهة مع الله، وهو يدعو معه إلهاً آخر؛ يقول: يا رحمن! ونحو ذلك؛ كما قال تعالى: {قلِ ادْعوا اللهَ أو ادْعوا الرحمن أيًّا ما تَدْعُو فله الأسماءُ الحسنى}: فأسماؤه تعالى كثيرةٌ لكَثْرَة أوصافِهِ وتعدُّد كمالِهِ؛ فكلُّ واحد منها دلَّ على صفة كمال، {أنسجُدُ لما تأمُرُنا}؛ أي: لمجرَّد أمرِك إيَّانا، وهذا مبنيٌّ منهم على التكذيب بالرسول واستكبارِهِم عن طاعته، {وزادَهم}: دعوتُهم إلى السجود للرحمن {نُفوراً}: هرباً من الحقِّ إلى الباطل وزيادة كفر وشقاء.
(60) (
﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ٱسۡجُدُواْۤ لِلرَّحۡمَٰنِ قَال﴾) و هنگامی که به آنها گفته شود تنها برای خداوند رحمان سجده کنید؛ خداوندی که هر نعمتی را به شما ارزانی داشته، و همۀ بدبختیها را از شما دور کرده است، (
﴿قَالُواْ وَمَا ٱلرَّحۡمَٰنُ﴾) از روی انکار و کفر میگویند: ما خداوند رحمان را نمیشناسیم. و ازجمله طعنههایی که به پیامبر میزدند،
این بود که میگفتند: او ما را از گرفتن معبودانی دیگر به همراه خدا باز میدارد؛ در حالی که خودش خدایی دیگر به همراه خدا به فریاد میخواند، و میگوید
«یا رحمان» و امثال این.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱللَّهَ أَوِ ٱدۡعُواْ ٱلرَّحۡمَٰنَۖ أَيّٗا مَّا تَدۡعُواْ فَلَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ﴾ بگو:
«الله» را بخوانید یا رحمان را بخوانید، به هر نامی او را بخوانید، فرق نمیکند؛ چرا که او دارای نامهای نیکوست. پس نامهای خداوند زیادند، چون صفتهای او زیادند، و کمال او متعدد است. پس هر یک از نامهای او، بر صفت کمالی دلالت مینماید. (
﴿أَنَسۡجُدُ لِمَا تَأۡمُرُنَا﴾) آیا به فرمان تو، برای کسی غیر از معبودان خود، سجده کنیم؟ و این سخن آنها، مبتنی بر تکذیب پیامبر، و سر باز زدنشان از طاعت او بود. (
﴿وَزَادَهُمۡ نُفُورٗا﴾) و دعوتِ آنها به سجده بردن برای خداوند رحمان، بر گریز آنها ازحق، و شتافتن به سوی باطل، و بر کفر و بدبختیشان میافزود.
{تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّمَاءِ بُرُوجًا وَجَعَلَ فِيهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُنِيرًا (61) وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرَادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُورًا (62)}
تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّمَاء بُرُوجًا وَجَعَلَ فِيهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُّنِيرًا خجسته است ذاتي كه در آسمان برجهايي آفريد و در آن چراغ فروزان
[خورشيد] و ماه تابان را به وجود آورد.
وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُورًا و اوست ذاتي كه شب و روز را پياپي مقرر داشت تا هر كه خواهد پند گيرد يا سپاسگزاري كند.
#
{61} فقال: {تبارك الذي جَعَلَ في السماء بروجاً}: وهي النجوم عمومها أو منازل الشمس والقمر التي [تنزلها] منزلةً منزلة، وهي بمنزلة البروج والقلاع للمدن في حفظها، كذلك النجوم بمنزلة البروج المجعولة للحراسة؛ فإنَّها رجومٌ للشياطين، {وجعل فيها سِراجاً}: فيه النور والحرارة، وهي الشمس {وقمراً منيراً}: فيه النُّورُ لا الحرارة، وهذا من أدلَّة عظمتِهِ وكثرة إحسانِهِ؛ فإنَّ ما فيها من الخَلْقِ الباهر والتَّدْبير المنتظم والجمال العظيم دالٌّ على عظمة خالِقِها في أوصافه كلِّها، وما فيها من المصالح للخَلْق والمنافع دليلٌ على كثرةِ خيراتِهِ.
(61) خداوند متعال در این سورۀ کریمه، واژۀ (
﴿تَبَارَكَ﴾) را سه بار تکرار کرده است، چون معنیاش همانطور که گذشت، بر عظمت خداوند باری و کثرت اوصاف و خوبیها و احسان او دلالت مینماید. و در این سوره، چیزهایی بیان شده است که بیانگرِ عظمتِ خداوند، و گستردگیِ قدرت و فرمانروایی و نفوذِ خواستِ او، و فراگیر بودنِ دانایی و توانایی و احاطۀ پادشاهیِ او در صدورِ احکامِ دستوری و جزایی و کمالِ اوست. و در این سوره، چیزهایی بیان شده است که بر گستردگیِ رحمت و بخشش، و کثرتِ خیرات و خوبیهای دینی و دنیوی خداوند دلالت مینماید و مقتضیِ تکرارِ این صفتِ نیک میباشد.
بنابراین فرمود: (
﴿تَبَارَكَ ٱلَّذِي جَعَلَ فِي ٱلسَّمَآءِ بُرُوجٗا﴾) خجسته است خداوندی که در آسمان برجها آفرید، و آنها ستارهها هستند، و یا منازل خورشید و ماه میباشند که در آن قرار میگیرند، و همانند برج و باروی شهرها، باعث محافظت آن میشود. ستارگان نیز به منزلۀ برجهایی هستند که برای پاسداری و نگهبانی ساخته شدهاند؛ زیرا ستارهها، سنگهایی هستند که به سوی شیاطین انداخته میشوند. (
﴿وَجَعَلَ فِيهَا سِرَٰجٗا﴾) و در آسمان، چراغِ فروزانِ خورشید را که دارای نور و گرماست، قرار داد، (
﴿وَقَمَرٗا مُّنِيرٗا﴾) و ماه تابان را به وجود آورد که دارای نور است، اما حرارت و گرما ندارد. و این از نشانههای عظمت خداوند، و کثرتِ احسانِ او میباشد؛ و آفرینشِ آن، و تدبیرِ سامان یافته، و زیبایی و جمالِ شگفتآورِ ماه و خورشید، بر عظمت و بزرگیِ آفرینندۀ آنها دلالت نموده، و بیانگر آن است که آفرینندهشان، در همۀ صفتهایش، عظیم و بزرگ است؛ و منافع و مصالحی که ماه و خورشید برای مردم دارند، دلیلی بر کثرت خوبیها و خیرات اوست.
#
{62} {وهو الذي جَعَلَ الليلَ والنَّهار خِلْفَةً}؛ أي: يذهبُ أحدُهما؛ فيخلُفُه الآخر، هكذا أبداً لا يجتمعان ولا يرتفعان، {لِمَنْ أرادَ أن يَذَّكَّرَ أو أرادَ شُكوراً}؛ أي: لمن أراد أن يتذكَّر بهما ويعتبر ويستدلَّ بهما على كثيرٍ من المطالب الإلهيَّة ويشكر الله على ذلك، ولمن أراد أن يَذْكُرَ الله ويشكُرَهُ، وله وردٌ من الليل أو النهار؛ فَمَنْ فاتَه وردُه من أحدهما؛ أدركه في الآخر، وأيضاً؛ فإنَّ القلوب تتقلَّب وتنتقل في ساعات الليل والنهار، فيحدث لها النشاط والكسل والذِّكْر والغفلة والقبض والبسط والإقبال والإعراض، فجعلَ اللهُ الليل والنهار يتوالى على العباد ويتكرران؛ ليحدثَ لهما الذِّكْرُ والنشاط والشكر لله في وقت آخر، ولأنَّ أوقات العبادات تتكرَّر بتكرُّر الليل والنهار؛ فكلَّما تكرَّرت الأوقات؛ أحدث للعبد همَّةً غير هِمَّته التي كسلت في الوقت المتقدم، فزاد في تذكرها وشكرها، فوظائفُ الطاعاتِ بمنزلة سقي الإيمان الذي يمدُّه؛ فلولا ذلك؛ لذوى غرسُ الإيمان ويبس، فلله أتمُّ حمدٍ وأكملُهُ على ذلك.
(62) (
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي جَعَلَ ٱلَّيۡلَ وَٱلنَّهَارَ خِلۡفَةٗ﴾) و خداوند ذاتی است که شب و روز را جایگزین یکدیگر میسازد؛ یعنی یکی را میبرد، و دیگری را جایگزین آن میکند؛ و این روند همیشگی است تا از یکنواخت بودنِ شب و روز جلوگیری شود. (
﴿لِّمَنۡ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوۡ أَرَادَ شُكُورٗا﴾) برای کسی که بخواهد از شب و روز پند و عبرت بگیرد، و از آن بر گستردگی قدرت الهی استدلال نماید، و خداوند را برآن سپاس گوید. و برای کسی که خداوند را یاد میکند، و شکر او را به جای میآورد، در طول شب و روز اورادی هست که میتواند آنها را بر زبان جاری کند. پس اگر در شب نتوانست، در روز انجام دهد، و اگر در روز نتوانست، در شب انجام دهد. نیز دلها در لحظاتِ شب و روز دگرگون میشوند؛ گاهی با نشاط و سرحال بوده، و گاهی تنبل میگردند؛ و گاهی با یاد الهی بوده، و گاهی با غفلت لحظات را سپری میکنند؛ گاهی با اقبال، و گاهی با اعراض زمان را پشت سر میگذرانند. دلها گاهی بسته، و گاهی باز هستند. بنابراین خداوند شب و روز را چنان نمود که یکی پس از دیگری بر بندگان آیند و تکرار شوند، و باعث فعالیت آنها گردند، و به ذکر و شکرِ الهی در وقتی از اوقات روی آورند. و چون اوقات عبادتها، با تکرارِ شب و روز، تکرار میشود، پس هر دم، برای بنده همتی پدید میآید که غیر از همت او در وقت گذشته است؛ وقتی که در آن تنبلی به او دست داده بود، و بنده در این اوقات، بر پند گرفتن و یاد خدا و بهجا آوردن شکر الهی میافزاید. پس عبادتهایی که آدمی انجام میدهد، به منزلۀ آبیاری مزرعۀ ایمان است، و ایمان را پرورش میدهد. و اگر طاعتها و عبادتها نبود، نهال ایمان خشک و پژمرده میشد. پس زیباترین و کاملترین ستایشها، سزاوار خداوند است. سپس منت و احسان خود را، بر بندگان صالحش یادآور شد، و اینکه آنها را به انجام کارهای شایسته توفیق داده است؛ کارهایی که به سبب آن، جایگاه بلندی در اتاقهای بهشت بهدست میآورند.
پس فرمود:
{وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا (63) وَالَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِيَامًا (64) وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا (65) إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا (66) وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا (67) وَالَّذِينَ لَا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ وَلَا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَا يَزْنُونَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثَامًا (68) يُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَانًا (69) إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا (70) وَمَنْ تَابَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتَابًا (71) وَالَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا (72) وَالَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْهَا صُمًّا وَعُمْيَانًا (73) وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا (74) أُولَئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَيُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَسَلَامًا (75) خَالِدِينَ فِيهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا (76) قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا (77)}
وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا و بندگان
[خداوند] رحمان آنانند كه روي زمين فروتنانه راه ميروند،
و هنگامي كه نادانان ايشان را مخاطب قرار دهند گويند: «سلام بر شما».
وَالَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِيَامًا و كساني كه شب را با سجده و قيام براي پروردگارشان ميگذرانند.
وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا و كساني كه ميگويند: «پروردگارا! عذاب جهنم را از ما دور بدار، بيگمان عذابش پايدار است».
إِنَّهَا سَاءتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا بيگمان دوزخ بدترين قرارگاه و جايگاه است.
وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا و كساني كه به هنگام خرج كردن زيادهروي نميكنند، و بخل نميورزند، و بين اين،
[دو راه] اعتدال پيش گيرند.
وَٱلَّذِينَ لَا يَدۡعُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ وَلَا يَقۡتُلُونَ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِي حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَلَا يَزۡنُونَۚ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ يَلۡقَ أَثَاما و كساني كه همراه با الله معبود ديگري را به فرياد نميخوانند، و جاني را كه خداوند
[خونش را] حرام كرده است جز به حق نميكشند، و زنا نميكنند و هر كس چنين كند كيفر آن را ميبيند.
يُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَانًا عذاب او در قيامت دو چندان ميگردد و خوار و ذليل جاودانه در عذاب ميماند.
إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُوْلَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا مگر كسي كه توبه كند و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پس اينانند كه خداوند بديهايشان را به نيكيها تبديل ميكند و خداوند آمرزندة مهربان است.
وَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتَابًا و هر كس توبه كند و كار شايسته انجام دهد همانا كه او به سوي خدا باز ميگردد.
وَالَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا و كساني كه بر باطل گواهي نميدهند، و چون بر
[كار و سخن] بيهوده بگذرند، بزرگوارانه ميگذرند.
وَالَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْهَا صُمًّا وَعُمْيَانًا و كساني كه چون به آيات پروردگارشان پند داده شوند همسان كران و نابينايان بر آن فرو نميافتند.
وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا و كساني كه ميگويند: «پروردگارا! از همسران و فرزندانمان آن به ما عنايت كن كه ماية روشني چشم باشد، و ما را پيشواي پرهيزگاران بگردان.
أُوْلَئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَيُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَسَلَامًا اينان به پاس آنكه بردباري كردند، به مقامي بلند دست مييابند، و در آنجا سلام و درود دريافت ميكنند.
خَالِدِينَ فِيهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا در آنجا جاودانه ميمانند، قرارگاهي خوب و مقامي نيكو است.
قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا بگو: «اگر عبادت و دعايتان نباشد، پروردگار من به شما اعتنايي ندارد، بيگمان تكذيب كرديد و [نتيجة بد] آن ملازم شما خواهد بود».
#
{63} العبوديَّةُ لله نوعان: عبوديَّةٌ لربوبيَّتِهِ؛ فهذه يشتركُ فيها سائرُ الخلق؛ مسلمهُم وكافرُهم، بَرُّهم وفاجِرُهم؛ فكلُّهم عبيدٌ لله مربوبون مدبرون، {إن كُلُّ مَنْ في السمواتِ والأرضِ إلاَّ آتي الرحمنِ عَبْداً}.
وعبوديَّةٌ لألوهيَّتِهِ وعبادتِهِ ورحمتِهِ، وهي عبوديَّةُ أنبيائِهِ وأوليائِهِ، وهي المراد هنا، ولهذا أضافها إلى اسمه الرحمن؛ إشارةً إلى أنَّهم إنَّما وصلوا إلى هذه الحال بسبب رحمته، فَذَكَرَ [أنَّ] صفاتِهِم أكملُ الصفات ونعوتَهم أفضلُ النعوتِ، فوصَفَهم بأنَّهم {يَمْشونَ على الأرضِ هَوْناً}؛ أي: ساكنين متواضعين لله وللخَلْق؛ فهذا وصفٌ لهم بالوقارِ والسَّكينةِ والتَّواضُع لله ولعبادِهِ، {وإذا خاطَبَهُمُ الجاهلونَ}؛ أي: خطابَ جهل؛ بدليل إضافةِ الفعل وإسناده لهذا الوصفِ، {قالوا سلاماً}؛ أي: خاطَبوهم خطاباً يَسْلمونَ فيه من الإثم، ويَسْلَمونَ من مقابلة الجاهل بجهلِهِ، وهذا مدحٌ لهم بالحِلْم الكثير ومقابلة المسيء بالإحسان والعفو عن الجاهل ورزانةِ العقل الذي أوصلهم إلى هذه الحال.
(63) عبودیت و بندگی خداوند بر دو نوع است: عبودیت برای ربوبیتِ خداوند، که مسلمان و کافر، نیکوکار و بدکار در این امر مشترک هستند؛ چون آنها همه بندگان خدایند، و آنها را پرورش میدهد،
و تحت تدبیر اویند: ﴿إِن كُلُّ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ إِلَّآ ءَاتِي ٱلرَّحۡمَٰنِ عَبۡدٗا﴾ همۀ آنچه در آسمانها و زمین است، در حال بندگی به نزد خدا میآیند. و نوع دوم، بندگی و عبودیت برای الوهیتِ خداوند و پرستش و رحمت اوست، و آن بندگیِ پیامبران و اولیای الهی است که خداوند را میپرستند. و در اینجا، منظور همین نوع از عبودیت است. بنابراین بندگی را، به نامِ خودش
«الرحمان» نسبت داد که اشاره به این است آنها به سببِ این عبودیت، به رحمت الهی میرسند. پس بیان نمود که صفاتشان کاملترین صفتهاست، و برترین ویژگیها را دارند.
بنابراین آنها را چنین توصیف نمود: (
﴿يَمۡشُونَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ هَوۡنٗا﴾) روی زمین با فروتنی و آرام راه میروند، و در مقابل خدا و مردم فروتن میباشند. خداوند در اینجا آنها را به وقار و آرامش و فروتنی برای خدا و بندگانش توصیف نمود. (
﴿وَإِذَا خَاطَبَهُمُ ٱلۡجَٰهِلُونَ﴾) و هنگامی که نادانان سخنی جاهلانه به آنان بگویند، (
﴿قَالُواْ سَلَٰمٗا﴾) سخنی به آنها میگویند که در آن، از گناه و جهالت در امان میمانند.و در اینجا آنها ستوده شدهاند که دارای بردباری زیادند؛ و در مقابل فردی که با آنان بدی میکند، نیکی مینمایند، و از جاهل درمیگذرند، و دارای عقل و خرد و هوشیاری میباشند. و خرد است که آنها را به اینجا رسانیده است.
#
{64} {والذين يَبيتونَ لربِّهم سُجَّداً وقياماً}؛ أي: يكثِرون من صلاةِ الليل مخلِصين فيها لربِّهم متذلِّلين له؛ كما قال تعالى: {تتجافى جُنوبُهم عن المضاجِع يَدْعونَ رَبَّهم خَوْفاً وطَمَعاً ومما رَزَقْناهم يُنفِقون. فلا تَعْلم نفسٌ ما أُخْفِي لهم مِن قُرَّةِ أعْيُنٍ جزاءً بما كانوا يَعْمَلونَ}.
(64) (
﴿وَٱلَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمۡ سُجَّدٗا وَقِيَٰمٗا﴾) و نماز شب زیاد میخوانند، و آن را خالصانه برای پروردگارشان و با فروتنی انجام میدهند.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ يَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾ پهلوهایشان از بسترها جدا میشود، و با ترس و امید پروردگارشان را به فریاد میخوانند، و از آنچه بدیشان روزی دادهایم، انفاق میکنند. پس هیچ کس نمیداند چه چیزهای مسرّت بخشی در بهشت، برایشان مهیّا شده است، و این پاداش کارهایی است که میکنند.
#
{65} {والذين يقولونَ ربَّنا اصرِفْ عنَّا عذابَ جَهَنَّمَ}؛ أي: ادفعه عنا بالعصمةِ من أسبابِهِ ومغفرةِ ما وَقَعَ منَّا مما هو مقتضٍ للعذاب، {إنَّ عَذابها كانَ غراماً}؛ أي: ملازماً لأهلها بمنزلة ملازمةِ الغريم لغريمه.
(65) (
﴿وَٱلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱصۡرِفۡ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ﴾) و کسانی که میگویند: پروردگارا! با مصون داشتنمان از اسبابِ عذاب، و آمرزشِ خطاهایی که از ما سر زده و باعث عذاب میگردد، عذاب دوزخ را از ما دور بدار، (
﴿إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا﴾) بیگمان عذاب دوزخ، گریبانگیرِ هر کس گردد، ملازم وی خواهد بود، همانگونه که طلبکار، ملازمِ بدهکار میباشد.
#
{66} {إنَّها ساءتْ مُستقرًّا ومُقاماً}: وهذا منهم على وجه التضرُّع لربِّهم، وبيانِ شدَّةِ حاجتهم إليه، وأنَّهم ليس في طاقتهم احتمالُ هذا العذاب، وليتذكَّروا مِنَّةَ الله عليهم؛ فإنَّ صرف الشدَّةِ بحسب شدتها وفظاعتها يعظُمُ وقعُها، ويشتدُّ الفرحُ بصرفها.
(66) (
﴿إِنَّهَا سَآءَتۡ مُسۡتَقَرّٗا وَمُقَامٗا﴾) بیگمان، دوزخ بدترین قرارگاه و جایگاه است. این سخن را به حالت شیون و زاری به درگاه پروردگارشان ابراز داشته، و شدت نیازمندی خویش را بیان میدارند،
و میگویند: تواناییِ تحملِ این عذاب را نداریم. پس باید منت و احسانِ الهی را به یاد بیاورند؛ زیرا دور کردن عذاب، به اندازۀ سختی و شدت آن دشوار است؛ و دور شدن آن، بسی مایۀ شادی است.
#
{67} {والذين إذا أنفَقوا}: النفقاتِ الواجبةَ والمستحبةَ {لم يُسْرِفوا}: بأن يَزيدوا على الحدِّ فيدخُلوا في قسم التبذير، {ولم يَقْتُروا}: فيدخلوا في باب البُخْل والشُّحِّ، وإهمال الحقوق الواجبة، {وكان}: إنفاقُهم {بينَ ذلك}: بين الإسراف والتقتير {قَواماً}: يبذُلون في الواجبات من الزَّكَواتِ والكفاراتِ والنفقاتِ الواجبةِ وفيما ينبغي على الوجه الذي يَنْبَغي من غير ضررٍ ولا ضِرارٍ، وهذا من عدلهم واقتصادهم.
(67) (
﴿وَٱلَّذِينَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ يُسۡرِفُواْ وَلَمۡ يَقۡتُرُواْ﴾) و کسانی که به هنگام پرداخت نفقاتِ واجب یا مستحب، از حد نمیگذرند؛ نه ولخرجی میکنند و نه بخل میورزند، (
﴿وَكَانَ بَيۡنَ ذَٰلِكَ قَوَامٗا﴾) و انفاق و خرج کردن آنها، در میان اسراف و بخل قرار دارد، و میانهروی و اعتدال را رعایت میکنند.
نفقاتِ واجب از قبیل: زکات و کفارهها را میپردازند، و در جای مناسب و به صورت مناسب خرج میکنند، بدون اینکه به خود یا دیگران زیانی برسانند، و این حاکی از اعتدال و میانهروی آنهاست.
#
{68} {والذين لا يَدْعونَ مع اللهِ إلهاً آخر}: بل يَعْبُدونَه وحدَه مخلصين له الدين حنفاءَ مقبلينَ عليه معرِضين عمَّا سواه، {ولا يَقْتُلونَ النفسَ التي حرَّمَ اللهُ}: وهي نفسُ المسلم والكافرِ المعاهَد {إلاَّ بالحقِّ}: كقتل النفس بالنفس، وقتل الزاني المحصَن والكافر الذي يَحِلُّ قتله، {ولا يَزْنونَ}: بل يحفَظون فروجَهم؛ إلاَّ على أزواجِهِم أوْما مَلَكَتْ أيمانُهم، {ومَنْ يَفْعَلْ ذلك}؛ أي: الشرك بالله أو قتل النفس التي حرَّم الله بغير حقٍّ أو الزِّنا؛ فسوف {يَلْقَ أثاما}.
(68) (
﴿وَٱلَّذِينَ لَا يَدۡعُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ﴾) و کسانی که با الله معبود دیگری را به فریاد نمیخوانند، و پرستش نمیکنند، بلکه فقط او را میپرستند، و دین و عبادت را، تنها و خالصانه برای او انجام میدهند، و فقط به او روی آورده، و از غیر او رویگرداناند. (
﴿وَلَا يَقۡتُلُونَ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِي حَرَّمَ ٱللَّهُ﴾) و انسانی را که خداوند خونش را حرام کرده است، نمیکشند. و آن، انسانِ مسلمان یا کافری است که با مسلمانها پیمان دارد، (
﴿إِلَّا بِٱلۡحَقِّ﴾) جز به حق نمیکشند، مانند کشتنِ یک انسان به خاطر اینکه انسانی دیگررا کشته، و کشتنِ فرد متأهلی که زنا کرده، و کشتنِ کافری که قتل او جایز و حلال است. (
﴿وَلَا يَزۡنُونَ﴾) وزنا نمیکنند، بلکه شرمگاههایشانرا حفاظت مینمایند،
﴿إِلَّا عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ أَوۡ مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُهُمۡ فَإِنَّهُمۡ غَيۡرُ مَلُومِينَ﴾ مگر بر همسرانشان و یا کنیزانی که در ملک یمین آنها هستند. (
﴿وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ يَلۡقَ أَثَامٗا﴾) و هر کس یکی از این کارها؛ یعنی شرک ورزیدن به خدا، یا کشتن انسانی که خداوند کشتن او را حرام نموده، یا زنا را انجام دهد، به کیفرِ دشواری گرفتار خواهد شد.
سپس کیفر را چنین تفسیر نمود:
#
{69} ثم فسَّره بقوله: {يُضاعَفْ له العذابُ يوم القيامةِ ويَخْلُدْ فيه}؛ أي: في العذاب {مهاناً}، فالوعيد بالخلودِ لمن فعلها كلَّها ثابتٌ لا شكَّ فيه، وكذلك لمن أشركَ بالله، وكذلك الوعيد بالعذاب الشديد على كلِّ واحدٍ من هذه الثلاثة؛ لكونها إمَّا شرك وإمَّا من أكبر الكبائر، وأما خلود القاتل والزاني في العذاب؛ فإنَّه لا يتناوله الخلودُ؛ لأنه قد دلَّت النصوصُ القرآنيَّة والسنَّة النبويَّة أنَّ جميع المؤمنين سيخرُجون من النار، ولا يخلُدُ فيها مؤمنٌ، ولو فعل من المعاصي ما فعل. ونصَّ تعالى على هذه الثلاثة لأنها أكبر الكبائر: فالشرك فيه فساد الأديان، والقتلُ فيه فسادُ الأبدان، والزِّنا فيه فساد الأعراض.
(69) (
﴿يُضَٰعَفۡ لَهُ ٱلۡعَذَابُ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَيَخۡلُدۡ فِيهِۦ مُهَانًا﴾) پس کسی که همۀ این کارها را انجام دهد، شکی در آن نیست که برای همیشه در جهنم جاودانه میماند؛ و نیز هر کس برای خداوند شریک قرار دهد، برای همیشه در عذاب میماند. و همچنین کسی که یکی از این کارها را انجام دهد، به عذابِ سختی تهدید شده است، چون او یا مرتکب شرک گشته، و یا اینکه یکی از بزرگترین گناهان را انجام داده است. اما جاودانه بودن قاتل و زناکار در عذاب، به این معنی نیست که به طور ابدی در عذاب میماند، چون نصوص قرآنی و سنت نبوی بر این دلالت مینمایند که همۀ مؤمنان از جهنم بیرون خواهند آمد، و هیچ مؤمنی برای همیشه در آن باقی نخواهد ماند، هر چند مرتکب هر گناهی شده باشد. و خداوند این سه گناه را به صراحت نام برد، چون اینها بزرگترین گناهان هستند؛ شرک باعث فساد ادیان است، و قتل باعث تباهی انسانهاست، و زنا آبرو و ناموس را به تباهی میکشد.
#
{70} {إلاَّ مَن تابَ}: عن هذه المعاصي وغيرِها بأنْ أقْلَعَ عنها في الحال، وندم على ما مضى له من فعلها، وعزم عزماً جازماً أنْ لا يعود، {وآمنَ} بالله إيماناً صحيحاً يقتضي تركَ المعاصي وفعل الطاعات، {وعمل صالحاً}: مما أمر به الشارعُ إذا قَصَدَ به وجه الله؛ {فأولئك يبدِّلُ الله سيئاتِهِم حسناتٍ}؛ أي: تتبدَّل أفعالُهم وأقوالُهم التي كانت مستعدِّة لعمل السيئات، تتبدَّلُ حسناتٍ، فيتبدَّل شِرْكُهم إيماناً، ومعصيتُهم طاعةً، وتتبدَّلُ نفس السيئات التي عملوها ثم أحدثوا عن كل ذنبٍ منها توبةً وإنابةً وطاعةً، تبدَّلُ حسناتٍ كما هو ظاهر الآية، وورد في ذلك حديث الرجل الذي حاسبه الله ببعض ذنوبه، فعدَّدها عليه، ثم أبدل مكان كلِّ سيئةٍ حسنةً، فقال: يا ربِّ! إنَّ لي سيئاتٍ لا أراها هاهنا. والله أعلم. {وكان الله غفوراً}: لمن تاب يغفر الذُّنوب العظيمة. {رحيماً}: بعبادِهِ؛ حيثُ دعاهم إلى التوبة بعد مبارزتِهِ بالعظائم، ثم وَفَّقَهم لها، ثم قَبِلَها منهم.
(70) (
﴿إِلَّا مَن تَابَ﴾) مگر کسی که از این گناهان و دیگر گناهها توبه نماید، به این صورت که فوراً از آنها دست بکشد، و به خاطر گناهانی که در گذشته انجام داده است، پشیمان شود، و تصمیم قاطع بگیرد که دوباره آنها را انجام ندهد، (
﴿وَءَامَنَ﴾) و به خداوند ایمانی درست داشته باشد، ایمانی که ترک گناهان و انجام طاعات را اقتضا مینماید. (
﴿وَعَمِلَ عَمَلٗا صَٰلِحٗا﴾) و عمل صالح انجام دهد، و کارهایی بکند که شارع به آنها فرمان داده است، به شرطی که هدفش از انجام این اعمال، رضایت خداوند باشد. (
﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ يُبَدِّلُ ٱللَّهُ سَئَِّاتِهِمۡ حَسَنَٰتٖ﴾) این گروه، کارها و اقوال آنان که آمادگی آن را داشت تبدیل عمل زشت شود، به عمل نیک مبدّل میگردد، بنابراین شرک آنان به ایمان، و معصیتشان به طاعت تبدیل میگردد. همچنین عین گناه و بدیهایی که کردهاند، و از آن توبه نموده، و به سوی خدا بازگشتهاند، به نیکی تبدیل میشود. همانطور که از ظاهر آیه چنین بر میآید. و در این مورد، حدیثی وارد شده است مبنی براینکه خداوند مردی را به خاطر برخی از گناهانش بازخواست نمود، و گناهانش را برشمرد، سپس به جای هر بدی به او یک نیکی داد.
پس آن مرد گفت: «پروردگارا! من بدیهایی دارم که اینجا آنها را نمیبینم.» والله أعلم. (
﴿وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا﴾) و خدا برای هرکس که توبه نماید، آمرزنده است، و گناهان بزرگ را میآمرزد، و به بندگانش مهربان است؛ زیرا خداوند پس از آنکه با ارتکاب گناهان بزرگ، به مبارزۀ با او برخاستند، آنان را به توبه فراخوانده، و آنها را برای توبه توفیق داده، و آنگاه توبهشان را میپذیرد.
#
{71} {ومن تاب وعَمِلَ صالحاً فإنَّه يتوبُ إلى الله مَتاباً}؛ أي: فليعلم أنَّ توبتَه في غاية الكمال؛ لأنَّها رجوعٌ إلى الطريق الموصل إلى الله، الذي هو عينُ سعادة العبد وفلاحه؛ فَلْيُخْلِصْ فيها، ولْيُخَلِّصْها من شوائب الأغراض الفاسدة. فالمقصودُ من هذا الحثُّ على تكميل التوبة واتِّباعها على أفضل الوجوه وأجلها؛ ليقدم على من تاب إليه، فيوفيه أجره بحسب كمالها.
(71) (
﴿وَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَإِنَّهُۥ يَتُوبُ إِلَى ٱللَّهِ مَتَابٗا﴾) و هر کس توبه کند، و کار شایسته انجام دهد، همانا که او به سوی خدا باز میگردد؛ یعنی باید بداند که توبهاش در نهایت کمال است، چون توبه به معنی بازگشت به راهی است که انسان را به خدا میرساند، و رسیدن به خدا، عین سعادت و بندگی و رستگاری است. و باید خالصانه توبه نماید، و آن را از شائبهها و اهداف فاسد دور نگاه دارد. پس مقصود از این تشویق، تکمیل کردن توبه است، و باید به بهترین شیوه راه توبه را بپوید تا به خدایی برسد که همه به سوی او باز میگردند، و آنگاه بر اساس میزان تکامل توبهاش، مزدش را میدهد.
#
{72} {والذين لا يشهدون الزُّورَ}؛ أي: لا يحضُرونَ الزُّورَ؛ أي: القول والفعل المحرم، فيجتنبون جميع المجالس المشتملة على الأقوال المحرَّمة أو الأفعال المحرَّمة؛ كالخوض في آيات الله، والجدال الباطل، والغيبة، والنميمة، والسب، والقذف، والاستهزاء، والغناء المحرم، وشرب الخمر، وفرش الحرير والصور ... ونحو ذلك، وإذا كانوا لا يشهدون الزور؛ فمن باب أولى وأحرى أنْ لا يقولوه ويفعلوه، وشهادة الزُّور داخلة في قول الزُّور، تدخل في هذه الآية بالأولوية، {وإذا مَرُّوا باللغوِ}: وهو الكلام الذي لا خيرَ فيه ولا فيه فائدةٌ دينيةٌ ولا دنيويةٌ؛ ككلام السفهاء ونحوهم {مَرُّوا كِراماً}؛ أي: نَزَّهوا أنْفُسَهم، وأكرموها عن الخوض فيه، ورأوا الخوضَ فيها وإن كان لا إثم فيه؛ فإنَّه سفهٌ ونقصٌ للإنسانيَّة والمروءة؛ فربؤوا بأنفسهم عنه. وفي قوله: {إذا مَرُّوا باللغوِ}: إشارة إلى أنهم لا يقصدون حُضورَه ولا سماعَه، ولكن عند المصادفةِ التي من غير قصدٍ يُكْرِمونَ أنفسهم عنه.
(72) (
﴿وَٱلَّذِينَ لَا يَشۡهَدُونَ ٱلزُّورَ﴾) و کسانی که بر دروغ و باطل حاضر نمیشوند، و در مجالس دروغگویی و معاصی شرکت نمیکنند.
«زور» یعنی گفتار و کردار ناجایز و حرام. پس اینها از تمامی مجالسی که مشتمل بر گفتار یا کردار حرام است، پرهیز میکنند، مانند مسخره کردنِ آیات خدا، جدال به وسیلۀ باطل، غیبت، سخنچینی، دشنام دادن، تهمت زدن، مسخره کردن، آواز حرام، نوشیدن شراب، و استفاده از فرش ابریشمی، عکسها و امثال اینها. پس چون در مجالس دروغگویی و گناه شرکت نمیکنند، خودشان به طریق اولی دروغ نمیگویند. و گواهی دروغین در
«قول زور» داخل است. (
﴿وَإِذَا مَرُّواْ بِٱللَّغۡوِ﴾) لغو سخنی است که هیچ فایدۀ دینی و دنیوی ندارد، مانند سخن سبکسران و بیخردان. بندگانِ خاصِ خدا چون از کنارِ کار و سخنِ بیهوده بگذرند، (
﴿مَرُّواْ كِرَامٗا﴾) بزرگوارانه میگذرند؛ یعنی خودشان را از آن دور میدارند، و در آن فرو نمیروند، و به آن نمیپردازند. البته چنانچه پرداختن به آن گناه نیز نباشد، نشانۀ بیخردی و خلاف شأن مروّت است. پس آنها خودشان را از آن دور میدارند. و گفتۀ الهی (
﴿وَإِذَا مَرُّواْ بِٱللَّغۡوِ﴾) اشاره به این است که آنها قصد حضور در محافل و اماکنی را ندارند که در آنجا سخن بیهوده گفته میشود، و نمیخواهند آن را بشنوند. اما اگر به صورت تصادفی و بدون قصد، گذرشان بر چنین جایی بیفتد، خود را از آن پاک داشته، و با دوری جستن از آن، خویشتن را گرامی میدارند.
#
{73} {والذين إذا ذُكِّروا بآياتِ ربِّهم}: التي أمَرَهُم باستماعها والاهتداء بها {لم يَخِرُّوا عليها صُمًّا وعُمياناً}؛ أي: لم يقابلوها بالإعراض عنها، والصمم عن سماعها، وصرف النظر والقلوب عنها كما يفعله من لم يؤمن بها ويصدق، وإنَّما حالهم فيها وعند سماعها كما قال تعالى: {إنَّما يؤمنُ بآياتنا الذين إذا ذُكِّروا بها خَرُّوا سُجَّداً وسَبَّحوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وهُم لا يَسْتَكْبِرونَ}: يقابلونها بالقَبول والافتقار إليها والانقيادِ والتسليم لها، وتجِدُ عندَهم آذاناً سامعةً وقلوباً واعيةً، فيزداد بها إيمانُهم، ويتمُّ بها إيقانُهم، وتُحْدِثُ لهم نشاطاً، ويفرحون بها سروراً واغتباطاً.
(73) (
﴿وَٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُواْ بَِٔايَٰتِ رَبِّهِمۡ﴾) و بندگانِ خداوندِ رحمان کسانیاند که هنگامی آیات پروردگارشان که آنها را به شنیدن و گوش فرا دادن و رهنمود شدن به آن فرمان داده است، به آنان یادآوری شود (
﴿لَمۡ يَخِرُّواْ عَلَيۡهَا صُمّٗا وَعُمۡيَانٗا﴾) در مقابلِ آن رویگردانی نمیکنند، و آن را ناشنیده نمیگیرند، و دلها و چشمهای خود را از آن آیات برنمیگردانند، آن گونه که افراد بیایمان عمل مینمایند و آن را تصدیق نمیکنند. بلکه حالتِ بندگان خداوندِ رحمان در مورد آیات، و به هنگامِ شنیدنِ آن،
چنان است که خداوند فرموده است: ﴿إِنَّمَا يُؤۡمِنُ بَِٔايَٰتِنَا ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُواْ بِهَا خَرُّواْۤ سُجَّدٗاۤ وَسَبَّحُواْ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَهُمۡ لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ﴾ همانا کسانی به آیات ما ایمان میآورند که چون به آن پند داده شوند، سجدهکنان به زمین میافتند، و پروردگارشان را با ستایش و به پاکی یاد میکنند، و تکبر نمیورزند، و آن را میپذیرند، و خود را نیازمند آن میدانند، و در برابرش منقاد و تسلیم میشوند. مؤمنان گوشهایی شنوا، و دلهایی آگاه و مدرک دارند؛ پس ایمانشان، با شنیدنِ آیات الهی، بیشتر میگردد؛ و با آن، یقینشان کامل میشود، و آنها را نشاط و طراوت میبخشد.
#
{74} {والذين يقولونَ ربَّنا هَبْ لنا من أزواجِنا}؛ أي: قُرَنائِنا من أصحابٍ وأقرانٍ وزوجاتٍ، {وذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أعينٍ}؛ أي: تَقَرُّ بهم أعيننا، وإذا اسْتَقْرَأنا حالَهم وصفاتِهِم؛ عَرَفْنا من هِمَمِهِم وعلوِّ مرتبتِهِم [أنَّهم لا تَقَرُّ أَعْيُنُهم حَتَّى يَرَوهُم مُطِيعين لربِّهم عَالِمين عَامِلين وهذا كما أنه دعاء لأزواجهم] وذُرِّيَّاتِهم في صلاحهم؛ فإنَّه دعاءٌ لأنفسهم؛ لأنَّ نفعه يعودُ عليهم، ولهذا جعلوا ذلك هبةً لهم، فقالوا: {هَبْ لنا}، بل دعاؤهم يعودُ إلى نفع عموم المسلمين؛ لأنَّ بِصَلاحِ مَنْ ذُكِرَ يكونُ سبباً لصلاح كثيرٍ ممَّن يتعلَّق بهم وينتفعُ بهم.
{واجْعَلْنا للمتَّقين إماماً}؛ أي: أوْصِلْنا يا ربَّنا إلى هذه الدرجة العالية؛ درجة الصديقين والكُمَّل من عباد الله الصالحين، وهي درجة الإمامة في الدين، وأنْ يكونوا قدوةً للمتَّقين في أقوالهم وأفعالهم، يُقتدى بأفعالهم ويطمئنُّ لأقوالهم ويسير أهل الخير خلفَهم، فيهدون ويهتدون. ومن المعلوم أنَّ الدعاءَ ببلوغ شيء دعاءٌ بما لا يتمُّ إلاَّ به، وهذه الدرجة ـ درجة الإمامة في الدين ـ لا تتمُّ إلاَّ بالصبر واليقين؛ كما قال تعالى: {وجعلناهم أئِمَّةً يهدونَ بأمرِنا لمَّا صبروا وكانوا بآياتنا يوقنونَ}: فهذا الدُّعاء يستلزم من الأعمال والصبر على طاعةِ الله وعن معصيتِهِ وأقدارِهِ المؤلمة ومن العلم التامِّ الذي يوصل صاحِبَه إلى درجة اليقين خيراً كثيراً وعطاءً جزيلاً، وأنْ يكونوا في أعلى ما يمكن من درجاتِ الخَلْقِ بعد الرسل.
(74) (
﴿وَٱلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبۡ لَنَا مِنۡ أَزۡوَٰجِنَا وَذُرِّيَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعۡيُنٖ﴾) و کسانی که میگویند: پروردگارا! دوستان و همسران و فرزندانمان را مایۀ روشنی چشم، و شادی دلمان بگردان. چنانچه حالت و صفات آنان را بررسی کنیم، از همّت والا و مرتبۀ بلندشان در مییابیم که آنان چشمشان روشن نخواهد شد مگر اینکه همسرانشان و فرزندانشان و دوستانشان را مطیع و فرمانبردارِ خدا و عالم و عامل ببینند. و این همچنانکه دعاست برای شایسته بودن همسران و فرزندانشان، دعا برای خودشان نیز میباشد؛ چراکه نفع و فایدۀ آن، به خودشان برمیگردد. بنابراین آن را برای خود بخششی قرار داده،
و گفتند: (
﴿هَبۡ لَنَا﴾) به ما عطا کن. بلکه دعای آنها به نفع تمام مسلمین است، چون صالح بودنِ افراد مذکور، سبب صالح شدن بسیاری از متعلقین آنها میگردد، و از آنها فایده میبرند. (
﴿وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِينَ إِمَامًا﴾) و پروردگارا! ما را به این مقامِ بلند برسان، مقام صدیقان، و مقام افراد کامل و بندگان صالح، و آن مقام، امامت و پیشوایی در دین است. و ما را الگو و پیشوای پرهیزگاران قرار ده، به گونهای که به گفتار و کردار ما تأسی کنند، و اهل خیر به دنبال ما حرکت نمایند. پس هدایت میکنند، و خود نیز هدایت مییابند. و بدیهی است که دعا کردن برای رسیدن به چیزی، دعا کردن برای مقتضیاتِ آن چیز است. و این مقام ـ مقام امامت و پیشوایی در دین جز با صبر و یقین بهدست نمیآید.
همان طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا لَمَّا صَبَرُواْۖ وَكَانُواْ بَِٔايَٰتِنَا يُوقِنُونَ﴾ و از آنان پیشوایانی قرار دادیم که به امرِ ما راهنمایی میکردند، آنگاه که بردباری ورزیدند، و به آیات ما یقین حاصل نمودند. پس این دعا،
مستلزم اموری است ـ از قبیل: اعمال و بردباری بر طاعت الهی، و بازداشتن نفس از معصیت و نافرمانی خدا، و صبر در برابر مقدرات دردناک او، و علم کاملی که صاحب خود را به درجۀ یقین میرساند ـ
[اموری] که دارای خیر فراوان و بخشش زیادی است، و صاحبش را در بالاترین مقامها بعد از پیامبران قرار میدهد.
#
{75 ـ 76} ولهذا لما كانت هِمَمُهُم ومطالِبُهم عاليةً، كان الجزاء من جنس العمل، فجازاهم بالمنازل العاليات، فقال: {أولئك يُجْزَوْنَ الغرفةَ بما صبروا}؛ أي: المنازل الرفيعة والمساكن الأنيقة الجامعة لكلِّ ما يشتهَى وتلذُّه الأعين، وذلك بسبب صبرِهِم نالوا ما نالوا؛ كما قال تعالى: {والملائكةُ يَدْخُلون عليهم مِن كلِّ بابٍ. سلامٌ عليكم بما صَبَرْتُم فنعمَ عُقْبى الدَّار}، ولهذا قال هنا: {ويُلَقَّوْنَ فيها تحيَّةً وسلاماً}: من ربِّهم ومن ملائكتِهِ الكرام ومن بعضٍ على بعضٍ، ويَسْلَمون من جميع المنغِّصات والمكدِّرات.
والحاصل أنَّ الله وَصَفَهم بالوَقار، والسَّكينة، والتَّواضع له ولعبادِهِ، وحسنِ الأدبِ، والحلم، وسعةِ الخُلُق، والعفوِ عن الجاهلين، والإعراض عنهم، ومقابلة إساءتهم بالإحسان، وقيام الليل، والإخلاص فيه، والخوف من النار، والتضرُّع لربِّهم أن يُنَجِّيَهم منها، وإخراج الواجب والمستحبِّ في النفقات، والاقتصاد في ذلك. وإذا كانوا مقتصدينَ في الإنفاق الذي جَرَتِ العادةُ بالتفريط فيه أو الإفراط؛ فاقتصادُهُم وتوسُّطُهم في غيره من باب أولى، والسلامةُ من كبائِر الذُّنوب، والاتِّصاف بالإخلاص لله في عبادتِهِ، والعِفَّةِ عن الدِّماء والأعراضِ، والتوبة عند صدور شيءٍ من ذلك، وأنهم لا يحضُرون مجالس المنكر والفسوق القوليَّة والفعليَّة، ولا يفعلونها بأنفسهم، وأنَّهم يتنزَّهون من اللغو والأفعال الرديَّة، التي لا خير فيها، وذلك يستلزمُ مروءتهم وإنسانيَّتَهم وكمالَهم ورفعةَ أنفسِهِم عن كلِّ خسيس قوليٍّ وفعليٍّ، وأنَّهم يقابِلون آياتِ الله بالقَبول لها والتفهُّم لمعانيها والعمل بها والاجتهاد في تنفيذِ أحكامها، وأنَّهم يَدْعون الله تعالى بأكمل الدُّعاء في الدُّعاءِ الذي ينتفعونَ به، وينتفع به من يتعلَّقُ بهم، وينتفعُ به المسلمون من صلاح أزواجِهِم وذُرِّيَّتِهِم، ومن لوازم ذلك سعيُهم في تعليمهم ووعظِهِم ونُصْحِهِم؛ لأنَّ مَنْ حَرَصَ على شيءٍ ودعا الله فيه؛ لا بدَّ أن يكون متسبباً فيه، وأنَّهم دَعَوا الله ببلوغ أعلى الدرجات الممكنة لهم، وهي درجة الإمامة والصديقيَّة؛ فلله ما أعلى هذه الصفات، وأرفع هذه الهمم، وأجل هذه المطالب، وأزكى تلك النفوس، وأطهر تيك القلوبِ، وأصفى هؤلاء الصفوةِ، وأتقى هؤلاء السادة. ولله فضلُ الله عليهم، ونعمتُهُ، ورحمتُهُ التي جلَّلتهم، ولطفُه الذي أوصلهم إلى هذه المنازل.
ولله مِنَّةُ الله على عبادِهِ أنْ بَيَّنَ لهم أوصافَهم ونعتَ لهم هيئاتِهِم، وبيَّن لهم هِمَمَهم وأوضحَ لهم أجورَهم؛ ليشتاقوا إلى الاتِّصاف بأوصافهم، ويبذُلوا جهدهم في ذلك، ويسألوا الذي منَّ عليهم وأكرمهم، الذي فضلُهُ في كل زمان ومكان وفي كل وقت وأوان أنْ يَهْدِيَهم كما هداهم، ويتولاَّهم بتربيته الخاصَّة كما تولاَّهم.
فاللهمَّ لك الحمدُ، وإليك المشتكى، وأنت المستعان، وبك المستغاث، ولا حول ولا قوة إلاَّ بك، لا نملِكُ لأنفسنا نفعاً ولا ضرًّا، ولا نقدر على مثقال ذرَّةٍ من الخير إن لم تُيَسِّرْ ذلك لنا؛ فإنَّا ضعفاء عاجزون من كلِّ وجه، نشهد أنَّك إن وَكَلْتَنا إلى أنفسنا طرفة عين؛ وَكَلْتَنا إلى ضعفٍ وعجزٍ وخطيئةٍ؛ فلا نثق يا ربَّنا إلاَّ برحمتك، التي بها خلقتنا ورزَقْتَنا وأنعمتَ علينا بما أنعمتَ من النعم الظاهرة والباطنة، وصرفت عنا من النقم؛ فارحمنا رحمةً تُغنينا بها عن رحمةِ مَنْ سواك، فلا خاب من سألَكَ ورجاك.
(75 - 76) و از آنجا که همتها و خواستههایشان بلند است، پاداش آنها نیز از نوع عملشان میباشد.
پس خداوند منازل و جایگاههای والا را به آنها پاداش داد: (
﴿أُوْلَٰٓئِكَ يُجۡزَوۡنَ ٱلۡغُرۡفَةَ بِمَا صَبَرُواْ﴾) به پاداش اینکه صبر نمودند، منزلهای بلند، و مسکنهای زیبا به آنان داده میشود که همۀ آنچه دل انسان در پی آن است، و چشم از دیدن آن لذت میبرد، به وفور در آن یافت میشود. آنها آنچه را به دست آوردهاند، به خاطر بردباری و صبرشان میباشد،
همانگونه که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَدۡخُلُونَ عَلَيۡهِم مِّن كُلِّ بَابٖ سَلَٰمٌ عَلَيۡكُم بِمَا صَبَرۡتُمۡۚ فَنِعۡمَ عُقۡبَى ٱلدَّارِ﴾ و فرشتگان از هر دری بر آنان وارد میشوند،
و میگویند: «درود بر شما! به خاطر آنچه بردباری نمودید. چه خوب است پاداش سرای آخرت.» بنابراین در آنجا فرمود: (
﴿وَيُلَقَّوۡنَ فِيهَا تَحِيَّةٗ وَسَلَٰمًا﴾) و در اینجا از دعای خیر و سلام برخوردارند؛ از سوی پروردگار و فرشتگانش بر آنها سلام میشود، و خودشان یکدیگر را سلام میکنند، و از همۀ ناگواریها و ناخوشیها، سالم و در امان خواهند بود. خلاصۀ مطلب اینکه خداوند بندگان خود را چنین توصیف نموده که آنها دارای وقار و آرامش هستند، و در برابر خدا و بندگانش فروتن میباشند، و مؤدب و بردبار بوده، و اخلاق خوب دارند، و از جاهلان صرف نظر میکنند، و از آنها روی برمیتابند، و در مقابل بدی آنها، نیکی مینمایند، و شبها را با عبادت به سر میکنند، و عبادت را مخلصانه برای خدا انجام میدهند، و از جهنم میترسند، و به درگاه پروردگارشان تضرع و زاری مینمایند تا آنها را از جهنم نجات بدهد، و نفقههای واجب و مستحبی را که بر آنهاست میپردازند، و در خرج کردن میانه روی مینمایند. و وقتی که آنها در خرج کردن میانه روی ورزند ـکه معمولاً مردم زیاده روی میکنندـ پس آنها در دیگر کارها، به طریق اولی میانهروی و اعتدال را رعایت میکنند، و دور بودن از گناهان کبیره، و اخلاص داشتن در عبادت، و پرهیز از خونریزی و هتک حرمت و آبروی دیگران، و توبه کردن ـ در صورت سر زدن یکی از این گناهان ـ نیز از خصوصیتهای آنان است. نیز آنها در مجالسی که لهو و لعب و گفتار و کردار حرام انجام میگیرد، حاضر نمیشوند، و خود نیز آن را انجام نمیدهند، و خود را از یاوهگویی و انجام کارهای بیهوده و زشت که فایدهای ندارند، دور میدارند. و این مستلزمِ مروّت و کمال آنهاست. آنها خودرا از هر سخن و کردار زشت و بیارزش دور میدارند، وآیات الهیرا میپذیرند، ومعانی آن را میفهمند، وبرای فهمیدن آن میکوشند، وبهآن عمل میکنند. و برای اجرای احکام آن تلاش مینمایند. و آنها خداوند را به کاملترین صورت فرا میخوانند، که خود و بستگانشان و مسلمین از آن بهرهمند میشوند. آنها صلاحیت همسران و فرزندانشان را از خداوند میطلبند. از لوازم این دعا، این است که آنها در تعلیم و موعظه کردن و اندرز گفتن زنان و فرزندان خود میکوشند، چون هر کس به چیزی علاقهمند باشد، و آن را از خدا بخواهد، باید در فراهم نمودن اسباب آن بکوشد.آنان از خداوند میخواهند که آنها را به بالاترین مقامهایی برساند که رسیدن به آن برایشان ممکن است، و آن مقامِ امامت و صدیق بودن است. بهراستی که این صفتها، بسیار والا؛ و این همتها، بسی بلند؛ و این خواستهها، بسیار ارزشمندند! و چقدر این نفسها پاکیزه، و این دلها و صاحبانش پاکاند! و چقدر این سرداران پرهیزگارند! و فضل و نعمت و رحمت خداوند بر آنهاست که آنان را بزرگوار نموده است؛ و لطف اوست که آنها را به این منازل رسانده است. و خداوند بر بندگانش منت مینهد، و صفتهایشان را برای آنان توصیف مینماید، و از همتهای عالیشان سخن به میان میآورد، و پاداشهایشان را برایشان توضیح میدهد تا دیگران را تشویق نماید که خود را به صفات آنان متصف گردانند، و از خداوندی که بر آنها منت نهاده و آنها را اکرام نموده است، بخواهند تا آنان را هدایت نماید، و همانطور که آنان را هدایت کرده است، با تربیت ویژۀ خویش، آنها را نیز سرپرستی نماید. بار خدایا! ستایش سزاوار توست، و به پیشگاه تو روی میآوریم. تو یاور ما هستی، و از تو یاری میجوییم. و هیچ توان و قدرتی برای انجام کارها جز از سوی تو نیست. مالکِ هیچ سود و زیانی نیستیم. و توانایی جلبِ ذرهای خیر و خوبی نداریم، مادامیکه آن را برای ما میسّر نگردانی؛ زیرا ما ناتوان هستیم، و از هر جهت ضعیف و درمانده میباشیم. و گواهی میدهیم که اگر به اندازۀ یک چشم به هم زدن، ما را به خودمان بسپاری، دچار ناتوانی و ضعف و اشتباه میشویم. پس ما جز به رحمت تو که آفرینش ما را با آن عجین کردهای، وروزی و نعمتهای فراوان ظاهری و باطنی به ما دادهای، و رنجها را از ما دور ساختهای، به چیزی دیگر اعتماد نمیکنیم. و بر ما رحمی بفرما که ما را با آن، از مهر و رحمت غیرِ تو بینیاز گرداند. چراکه هرکس که از تو بخواهد و به تو امید بندد، ناکام نخواهد شد. و از آنجا که خداوند بندگانش را، بهخاطر فضیلت و شرافتی که داشتند، به رحمت خویش نسبت داد، و آنها را به عبودیتِ خود اختصاص داد، شاید کسی گمان بَرَد که دیگران نیز در بندگی داخل هستند.
#
{77} ولما كان الله تعالى قد أضاف هؤلاء العبادَ إلى رحمتِهِ واختصَّهم بعبوديَّتِهِ لشرفهم وفضلِهِم، ربَّما توهَّم متوهِّم أنَّه وأيضاً غيرهم؛ فَلِمَ لا يدخل في العبوديَّة؟! فأخبر تعالى أنَّه لا يبالي ولا يعبأ بغيرِ هؤلاء، وأنَّه لولا دعاؤكم إيَّاه دعاء العبادة ودعاء المسألة؛ ما عبأ بكم ولا أحبَّكم، فقال: {قُلْ ما يَعْبَأُ بكم رَبِّي لولا دُعاؤكُم فقدْ كَذَّبْتُم فسوفَ يكون لِزاماً}؛ أي: عذاباً يَلْزَمُكُم لزومَ الغريم لغريمه، وسوف يحكُمُ اللهُ بينكم وبين عبادِهِ المؤمنين.
(77) پس خداوند خبر داد که او به غیر از اینها توجه و اعتنایی نمیکند، و اگر دعایتان نبود، و او را به فریاد نمیخواندید، و او را پرستش نمیکردید؛ به شما ارجی نمینهاد، و شما را دوست نمیداشت.
پس فرمود: (
﴿قُلۡ مَا يَعۡبَؤُاْ بِكُمۡ رَبِّي لَوۡلَا دُعَآؤُكُمۡۖ فَقَدۡ كَذَّبۡتُمۡ فَسَوۡفَ يَكُونُ لِزَامَۢا﴾) بگو:
«اگر عبادت و دعایتان نبود، پروردگار من به شما اعتنایی نمیکرد.» و شما چون رسالت آسمانی و پیامبران را تکذیب میکنید، نتیجۀ بد این کار ملازم شما خواهد بود؛ یعنی به عذابی گرفتار میشوید که شما را ترک نخواهد کرد؛ و همانگونه که طلبکار، بدهکار را رها نمیکند، عذاب خدا نیز شما را رها نخواهد کرد، و خداوند میان شما و بندگانش داوری خواهد کرد.