جمهور مفسرين برآنند كه اين سوره مكي است و227 آيه ميباشد.
بسم الله الرحمن الرحيم
{طسم (1) تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ (2) لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ (3) إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ (4) وَمَا يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنَ الرَّحْمَنِ مُحْدَثٍ إِلَّا كَانُوا عَنْهُ مُعْرِضِينَ (5) فَقَدْ كَذَّبُوا فَسَيَأْتِيهِمْ أَنْبَاءُ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ (6) أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ كَمْ أَنْبَتْنَا فِيهَا مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ (7) إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (8) وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (9)}.
طسم طا. سين. ميم.
تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ اين آيات كتاب مبين است.
لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ شايد تو از آنكه انان ايمان نميآورند خويشتن را به نابودي بكشاني!
إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِّن السَّمَاء آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ اگر ما بخواهيم از آسمان معجزهاي بر آنان فرو فرستيم كه در برابرش گردن نهند.
وَمَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مِّنَ الرَّحْمَنِ مُحْدَثٍ إِلَّا كَانُوا عَنْهُ مُعْرِضِينَ و هيچگونه موعظه و اندرز تازهاي از سوي خداوند رحمان نميآيد مگر اينكه از آن روي گردان هستند.
فَقَدْ كَذَّبُوا فَسَيَأْتِيهِمْ أَنبَاء مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُون به راستي كه تكذيب كردند و در اسرع وقت خبر چيزي كه به ريشخندش ميگرفتند به آنها خواهد رسيد.
أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ كَمْ أَنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ آيا به زمين ننگريستهاند كه چقدر از هر گونه
[گياه] ارزشمندي در آن روياندهايم؟
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ بيگمان در اين كار نشانهاي است، و بيشتر آنان مؤمن نيستند.
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ و بدون شك پروردگار تو چيرة مهربان است.
#
{1 ـ 2} يشير الباري تعالى إشارةً تدلُّ على التعظيم لآياتِ الكتاب المُبين البيِّن الواضح الدالِّ على جميع المطالب الإلهيَّةِ والمقاصدِ الشرعيَّة؛ بحيث لا يبقى عند الناظر فيه شكٌّ ولا شبهةٌ فيما أخبر به أو حكم به؛ لوضوحِهِ ودلالتِهِ على أشرف المعاني وارتباطِ الأحكام بحُكْمِها وتعليقِها بمناسبِهِا، فكان رسولُ الله - صلى الله عليه وسلم - يُنْذِرُ به الناس، ويَهْدي به الصراطَ المستقيمَ، فيهتدي بذلك عبادُ الله المتَّقون، ويعرِضُ عنه من كُتِبَ عليه الشقاء، فكان يحزنُ حزناً شديداً على عدم إيمانهم؛ حرصاً منه على الخير، ونُصحاً لهم.
(1 - 2) خداوند متعال با اشاره به تعظیم و بزرگداشت آیات قرآن، و اینکه به صورت روشن و واضح بر همۀ مطالب الهی و مقاصد شرعی دلالت مینمایند، بیان میدارد که هر کس در آن بنگرد، در اخبار و احکام آن، شک و تردید نخواهد کرد، چون به طور واضح بر بهترین مفاهیم دلالت مینمایند، و احکام صادرهاش در خصوص مسایل و حوادث موجود، کاملاً مرتبط و متناسب است. پیامبر صلی الله علیه وسلم با همین آیات، مردم را بیم میداد، و به راه راست هدایت میکرد. پس به وسیلۀ این آیات، بندگان پرهیزگار خداوند راهیاب میشدند. و کسی که شقاوت و بدبختی برای او مقدر شده بود، از آن روی برمیتافت. و پیامبر صلی الله علیه وسلم به خاطر رویگردانی آنها و ایمان نیاوردنشان، به شدت ناراحت و اندوهگین میشد؛ چون ایشان صلی الله علیه وسلم خیرخواه آنان بود.
#
{3} فلهذا قال تعالى لنبيه: {لَعَلَّكَ باخعٌ نفسَك}؛ أي: مهلكها وشاقٌّ عليها {ألاّ يكونوا مؤمنينَ}؛ أي: فلا تفعل ولا تُذْهِبْ نفسَكَ عليهم حسراتٍ؛ فإنَّ الهداية بيد الله، وقد أدَّيْت ما عليك من التبليغ، وليس فوقَ هذا القرآن المُبين آيةٌ حتى نُنْزِلَها ليؤمنوا بها؛ فإنَّه كافٍ شافٍ لمن يريدُ الهداية.
(3) بنابراین خداوند متعال به پیامبرش فرمود: (
﴿لَعَلَّكَ بَٰخِعٞ نَّفۡسَكَ أَلَّا يَكُونُواْ مُؤۡمِنِينَ﴾) از اینکه آنها ایمان نمیآورند، مبادا خویشتن را نابود کنی؛ یعنی این کار را نکن، و نباید بابت اینکه ایمان نمیآورند، آنقدر تأسف بخوری که خودت را نابود کنی؛ زیرا هدایت به دست خداوند است، و تو وظیفهات را که تبلیغ و رساندن پیام خدا است، انجام دادهای؛ و بالاتر از این قرآن که روشنگر احکام الهی است، آیه و معجزهای نیست که آن را نازل کنیم تا به آن ایمان بیاورند. پس این قرآن، کافی است برای کسی که در پی هدایت است.
#
{4} ولهذا قال: {إن نَشَأ نُنَزِّلْ عليهم من السماءِ آيةً}؛ أي: من آيات الاقتراح {فَظَلَّتْ أعناقُهم}؛ أي: أعناق المكذِّبين {لها خاضعينَ}: ولكن لا حاجة إلى ذلك ولا مصلحة فيه؛ فإنَّه إذْ ذاك الوقت يكون الإيمان غير نافع، وإنَّما الإيمانُ النافعُ الإيمانُ بالغيب؛ كما قال تعالى: {هل يَنظُرون إلاَّ أن تَأتِيَهُمُ الملائكةُ أو يأتيَ رَبُّكَ أو يأتِيَ بعضُ آياتِ ربِّكَ يومَ يأتي بعضُ آياتِ ربِّكَ لا يَنفَعُ نفساً إيمانُها ... } الآية.
(4) بنابراین فرمود: (
﴿إِن نَّشَأۡ نُنَزِّلۡ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ ءَايَةٗ﴾) اگر ما بخواهیم، معجزه و نشانهای از آنچه که پیشنهاد کردهاند بر آنان فرو میفرستیم، (
﴿فَظَلَّتۡ أَعۡنَٰقُهُمۡ لَهَا خَٰضِعِينَ﴾) که گردنهای تکذیب کنندگان در برابر آن خم میگردد، و تسلیم آن میشوند؛ اما نیازی به این کار نیست، و مصلحتی در میان نمیباشد؛ چون در آن وقت، ایمان آوردن فایدهای ندارد؛ زیرا ایمان به غیب و دنیای ناپیدا، مهم و سودمند است.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿هَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّآ أَن تَأۡتِيَهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَوۡ يَأۡتِيَ رَبُّكَ أَوۡ يَأۡتِيَ بَعۡضُ ءَايَٰتِ رَبِّكَۗ يَوۡمَ يَأۡتِي بَعۡضُ ءَايَٰتِ رَبِّكَ لَا يَنفَعُ نَفۡسًا إِيمَٰنُهَا لَمۡ تَكُنۡ ءَامَنَتۡ مِن قَبۡلُ﴾ آیا جز این انتظار میکشند که فرشتگان
[مرگ] بهسراغشان آیند، یا پروردگارت بیاید، و یا برخی از نشانههای پروردگارت بیاید؟ روزی که برخی از نشانههای پروردگارت فرا رسد، ایمان افرادی که قبلاً ایمان نداشتهاند، سودی به حالشان نخواهد داشت.
#
{5} {وما يأتيهم من ذِكْرٍ من الرحمن مُحْدَثٍ}: يأمرُهُم وينهاهُم ويذكِّرهم ما ينفعُهم ويضرُّهم {إلاَّ كانوا عنه معرِضينَ}: بقلوبِهِم وأبدانِهِم. هذا إعراضُهم عن الذكر المحدَث الذي جرت العادةُ أنَّه يكون موقِعُهُ أبلغَ من غيرِهِ؛ فكيف بإعراضهم عن غيرِهِ؟! وهذا لأنَّهم لا خير فيهم، ولا تنجَعُ فيهم المواعظُ.
(5) (
﴿وَمَا يَأۡتِيهِم مِّن ذِكۡرٖ مِّنَ ٱلرَّحۡمَٰنِ مُحۡدَثٍ﴾) و هیچگونه موعظه و اندرز تازهای به نزد آنان نمیآید که آنها را امر و نهی کند، و سود و زیانشان را به آنها یادآور شود، (
﴿إِلَّا كَانُواْ عَنۡهُ مُعۡرِضِينَ﴾) مگر اینکه دلها و جسمهایشان از آن رویگردان است. آنها از پند و اندرز تازه -که معمولاً بیشتر مؤثر واقع میشود- روی میگردانند، و از غیرِ آن نیز بیشتر رویگرداناند، چون خیری در آنها نیست، و اندرزها در مورد آنان نتیجه بخش نخواهد بود.
#
{6} ولهذا قال: {فقد كذَّبوا}؛ أي: بالحقِّ، وصار التكذيبُ لهم سجيَّةً لا تتغيَّرُ ولا تتبدَّلُ، {فسيأتيهم أنباءُ ما كانوا به يستهزِئونَ}؛ أي: سيقع بهم العذابُ ويحلُّ بهم ما كذَّبوا به؛ فإنَّهم قد حقَّتْ عليهم كلمةُ العذاب.
(6) (
﴿فَقَدۡ كَذَّبُواْ﴾) و آنها حق را تکذیب کردند؛ و تکذیبِ حق، عادت و پیشۀ آنها گردید، (
﴿فَسَيَأۡتِيهِمۡ أَنۢبَٰٓؤُاْ مَا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ﴾) و به زودی به عذاب خدا گرفتار خواهند شد؛ و آنچه را که تکذیب کردهاند، بر آنها فرود خواهد آمد؛ زیرا گرفتار شدن آنها به عذاب قطعی است.
#
{7} قال الله منبهاً على التفكُّر الذي ينفع صاحبَه: {أوَلَم يَرَوْا إلى الأرض كم أنبَتْنا فيها من كلِّ زوج كريم}: من جميع أصناف النباتات، حسنة المنظر، كريمة في نفعها.
(7) خداوند متعال آدمی را به اندیشیدن و تفکر سفارش نموده،
و بیان میدارد که آن به نفع تفکر کننده است: (
﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ كَمۡ أَنۢبَتۡنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوۡجٖ كَرِيمٍ﴾) آیا به زمین نمینگرند تا ببینند که انواع و اقسام گیاهان زیبا و سودمند را در آن رویاندهایم؟
#
{8} {إنَّ في ذلك لآيةً}: على إحياء الله الموتى بعد موتِهِم؛ كما أحيا الأرض بعد موتها، {وما كان أكثرُهُم مؤمنينَ}؛ كما قال تعالى: {وما أكثرُ الناس ولو حَرَصْتَ بمؤمنينَ}.
(8) (
﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ﴾) بدون شک آفرینش گیاهان و درختان از نیستی، و یا پس از پژمرده شدن، نشانه و آیتی است بر اینکه خداوند مردگان را پس از مرگشان زنده مینماید؛ همانطور که زمین را پس از خشک شدن و پژمرده شدن، زنده و سبز میکند. (
﴿وَمَا كَانَ أَكۡثَرُهُم مُّؤۡمِنِينَ﴾) و بیشتر مردمان ایمان نمیآورند.
﴿وَمَآ أَكۡثَرُ ٱلنَّاسِ وَلَوۡ حَرَصۡتَ بِمُؤۡمِنِينَ﴾ و بیشتر مردمان هر چند اصرار بورزی، ایمان نمیآورند.
#
{9} {وإنَّ ربَّكَ لهو العزيزُ}: الذي قد قَهَرَ كلَّ مخلوقٍ، ودان له العالمُ العلويُّ والسفليُّ. {الرحيمُ}: الذي وسعتْ رحمتُهُ كلَّ شيءٍ، ووصل جودُهُ إلى كلِّ حيٍّ، العزيز الذي أهلك الأشقياء بأنواع العقوبات، الرحيم بالسعداء؛ حيث أنجاهم من كل شرٍّ وبلاءٍ.
(9) (
﴿وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ﴾) و قطعاً پروردگار تو قدرتمند و چیره است؛ بر هر مخلوقی چیره است، و جهان بالا و پایین در برابر او سر تعظیم فرود آورده است. (
﴿ٱلرَّحِيمُ﴾) مهربان است، و رحمتش همه چیز را فرا گرفته، و بخشش او به هر موجود زندهای رسیده است، و خداوند مقتدر که اهل شقاوت را با انواع عذابها هلاک و نابود میکند، نسبت به سعادتمندان بسیار مهربان است، و آنان را از هر شر و بلایی نجات میدهد.
{وَإِذْ نَادَى رَبُّكَ مُوسَى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (10) قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلَا يَتَّقُونَ (11) قَالَ رَبِّ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ (12) وَيَضِيقُ صَدْرِي وَلَا يَنْطَلِقُ لِسَانِي فَأَرْسِلْ إِلَى هَارُونَ (13) وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ (14) قَالَ كَلَّا فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا إِنَّا مَعَكُمْ مُسْتَمِعُونَ (15) فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ (16) أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ (17) قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ (18) وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنْتَ مِنَ الْكَافِرِينَ (19) قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ (20) فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ (21) وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرَائِيلَ (22) قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِينَ (23) قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ (24) قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلَا تَسْتَمِعُونَ (25) قَالَ رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ (26) قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ (27) قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (28) قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ (29) قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكَ بِشَيْءٍ مُبِينٍ (30) قَالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (31) فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُبِينٌ (32) وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاءُ لِلنَّاظِرِينَ (33) قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ (34) يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ (35) قَالُوا أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَابْعَثْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ (36) يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ (37) فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ (38) وَقِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ (39) لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِنْ كَانُوا هُمُ الْغَالِبِينَ (40) فَلَمَّا جَاءَ السَّحَرَةُ قَالُوا لِفِرْعَوْنَ أَئِنَّ لَنَا لَأَجْرًا إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَ (41) قَالَ نَعَمْ وَإِنَّكُمْ إِذًا لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ (42) قَالَ لَهُمْ مُوسَى أَلْقُوا مَا أَنْتُمْ مُلْقُونَ (43) فَأَلْقَوْا حِبَالَهُمْ وَعِصِيَّهُمْ وَقَالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ (44) فَأَلْقَى مُوسَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ (45) فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ (46) قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ (47) رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ (48) قَالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ (49) قَالُوا لَا ضَيْرَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ (50) إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَايَانَا أَنْ كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ (51) وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ (52) فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ (53) إِنَّ هَؤُلَاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ (54) وَإِنَّهُمْ لَنَا لَغَائِظُونَ (55) وَإِنَّا لَجَمِيعٌ حَاذِرُونَ (56) فَأَخْرَجْنَاهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ (57) وَكُنُوزٍ وَمَقَامٍ كَرِيمٍ (58) كَذَلِكَ وَأَوْرَثْنَاهَا بَنِي إِسْرَائِيلَ (59) فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِينَ (60) فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَكُونَ (61) قَالَ كَلَّا إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ (62) فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ (63) وَأَزْلَفْنَا ثَمَّ الْآخَرِينَ (64) وَأَنْجَيْنَا مُوسَى وَمَنْ مَعَهُ أَجْمَعِينَ (65) ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ (66) إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (67) وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (68)} مَا أَنْتُمْ مُلْقُونَ (43) فَأَلْقَوْا حِبَالَهُمْ وَعِصِيَّهُمْ وَقَالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ (44) فَأَلْقَى مُوسَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ (45) فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ (46) قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ (47) رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ (48) قَالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ (49) قَالُوا لَا ضَيْرَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ (50) إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَايَانَا أَنْ كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ (51) وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ (52) فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ (53) إِنَّ هَؤُلَاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ (54) وَإِنَّهُمْ لَنَا لَغَائِظُونَ (55) وَإِنَّا لَجَمِيعٌ حَاذِرُونَ (56) فَأَخْرَجْنَاهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ (57) وَكُنُوزٍ وَمَقَامٍ كَرِيمٍ (58) كَذَلِكَ وَأَوْرَثْنَاهَا بَنِي إِسْرَائِيلَ (59) فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِينَ (60) فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَكُونَ (61) قَالَ كَلَّا إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ (62) فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ (63) وَأَزْلَفْنَا ثَمَّ الْآخَرِينَ (64) وَأَنْجَيْنَا مُوسَى وَمَنْ مَعَهُ أَجْمَعِينَ (65) ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ (66) إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (67) وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (68)}.
وَإِذْ نَادَى رَبُّكَ مُوسَى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ و آنگاه كه پروردگارت موسي را ندا داد كه به سوي قوم ستمكار برو.
قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلَا يَتَّقُونَ قوم فرعون آيا نميپرهيزند؟!
قَالَ رَبِّ إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ
[موسي] گفت:
«پروردگارا! ميترسم كه مرا تكذيب كنند».
وَيَضِيقُ صَدْرِي وَلَا يَنطَلِقُ لِسَانِي فَأَرْسِلْ إِلَى هَارُونَ و دلم تنگ ميگردد و زبانم گشوده نميشود، پس به پيش هارون بفرست.
وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنبٌ فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ و آنان گناهي بر من دارند، و ميترسم كه مرا بكشند.
قَالَ كَلَّا فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا إِنَّا مَعَكُم مُّسْتَمِعُونَ فرمود: «چنين نيست. پس هر دوي شما با نشانههاي ما برويد، همانا ما با شما هستيم و ميشنويم».
فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ پس به نزد فرعون آييد و بگوييد: «همانا ما فرستادگان پروردگار جهانيانيم».
أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اينكه بنياسرائيل را با ما بفرست.
قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ
[فرعون] گفت:
« [اي موسي!] آيا ما تو را در كودكي ميان خود پرورش نداديم؟ و سالها از عمرت در بين ما ماندگار نبودي؟».
وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنتَ مِنَ الْكَافِرِينَ و آن كار بدي كه انجام دادي از تو سرزد و تو از ناسپاساني.
قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ
[موسي] گفت:
«آن را آنگاه مرتكب شدم كه از سرگشتگان بودم».
فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ و چون از شما ترسيدم، از شما گريختم، آنگاه پروردگارم به من دانش بخشيد، و مرا از رسالت يافتگان گرداند.
وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ و آيا اين كه بنياسرائيل به بندگي و بردگي گرفتهاي نعمتي است كه
[آن را] بر من منت مينهي؟
قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِينَ فرعون گفت: «پروردگار جهانيان كيست؟».
قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا إن كُنتُم مُّوقِنِينَ
[موسي] گفت:
«پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان اين دواست اگر اهل يقين هستيد.
قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلَا تَسْتَمِعُونَ [فرعون] به اطرافيان خود گفت: «آيا نميشنويد!».
قَالَ رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ
[موسي] گفت:
«پرودگارا شما و پروردگار نياكان پيشينيان شماست».
قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ
[فرعون] گفت:
«بيگمان پيامبرتان كه به سوي شما فرستاده شده ديوانه است».
قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِن كُنتُمْ تَعْقِلُونَ
[موسي] گفت:
«پروردگار مشرق و مغرب و همة چيزهايي است كه در ميان آن دو قرار دارد، اگر درك ميكنيد».
قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ
[فرعون] گفت:
«اگر غير از من معبودي برگزيني تو را از زمرة زندانيان خواهم كرد».
قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكَ بِشَيْءٍ مُّبِينٍ
[موسي] گفت:
«آيا اگر چيز آشكاري هم برايت بياوردم؟».
قَالَ فَأْتِ بِهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ
[فرعون] گفت:
«اگر از راستگوياني آن را بياور».
فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ پس بناگاه اژدهاي آشكاري شد.
وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاء لِلنَّاظِرِينَ و دست خود را بيرون آورد، پس ناگهان بينندگان آن را سفيد و روشن ميديدند.
قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ
[فرعون] به اشراف و بزرگان دور و بر خود گفت:
«بيگمان اين جادوگري داناست».
يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ ميخواهد با جادوي خود شما را از سرزمينتان بيرون كند، پس شما چه فرمان ميدهيد؟
قَالُوا أَرْجِهِ وَأَخَاهُ وَابْعَثْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ گفتند: «او و برادرش را مهلت بده، و افرادي را به تمام شهرهاي [مصر] بفرست تا جادوگران را جمعآوري كنند.
يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ تا هر جادوگر ماهر و دانايي را به نزد تو بياورند.
فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقَاتِ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ آنگاه جادوگران در ميعاد روزي معين گرد آورده شدند.
وَقِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنتُم مُّجْتَمِعُونَ و به مردم گفته شد: «آيا شما گرد ميآييد؟».
لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِن كَانُوا هُمُ الْغَالِبِينَ تا اگر جادوگران پيروز شوند ما از آنان پيروي كنيم.
فَلَمَّا جَاء السَّحَرَةُ قَالُوا لِفِرْعَوْنَ أَئِنَّ لَنَا لَأَجْرًا إِن كُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَوقتي كه جادوگران آمدند،
به فرعون گفتند: «اگر ما چيره شويم آيا پاداشي خواهيم داشت؟».
قَالَ نَعَمْ وَإِنَّكُمْ إِذًا لَّمِنَ الْمُقَرَّبِينَ
[فرعون] گفت:
«بله! و بيگمان شما آنگاه از مقربان خواهيد بود».
قَالَ لَهُم مُّوسَى أَلْقُوا مَا أَنتُم مُّلْقُونَ موسي به آنان گفت: «آنچه را كه ميخواهيد بيفكنيد، بيفكنيد».
فَأَلْقَوْا حِبَالَهُمْ وَعِصِيَّهُمْ وَقَالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ پس آنان ريسمانها و عصاهايشان را افكندند و گفتند: «به بزرگي فرعون قسم! بيگمان ما چيره و پيروزيم».
فَأَلْقَى مُوسَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ آنگاه موسي عصايش را انداخت، ناگهان
[اژدهايي شد كه] ساختههاي آنان را بلعيد.
فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ پس جادوگران سجدهكنان بر زمين افتادند.
قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ گفتند: «به پروردگار جهانيان ايمان آوردهايم».
رَبِّ مُوسَى وَهَارُون َپروردگار موسي و هارون.
قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ
[فرعون] گفت:
«آيا پيش از آنكه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد؟ بيگمان او بزرگترتان است كه به شما جادو آموخته است. پس خواهيد دانست، حتماً دستها و پاهاي شما را برخلاف جهت همديگر قطع ميگردانم و همگي شما را به دار خواهم آويخت».
قَالُوا لَا ضَيْرَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ گفتند: «باكي نيست، به درستي كه ما به سوي پروردگارمان باز ميگرديم».
إِنَّا نَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَايَانَا أَن كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ همانا ما اميدواريم كه پروردگارمان گناهانمان را از آن روي كه نخستين ايمان آورندگان بودهايم بيامرزد.
وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ و به موسي وحي كرديم كه بندگانم را شبانه ببر، شما حتماً تعقيب ميشويد.
فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ آنگاه فرعون گردآورندگان را به شهرها فرستاد.
إِنَّ هَؤُلَاء لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ
[و به مأموران دستور داد كه به اهالي شهرها بگويند:] همانا اينها گروه اندك و ناچيزي هستند.
وَإِنَّهُمْ لَنَا لَغَائِظُونَ و به راستي كه آنان ما را به خشم آوردهاند.
وَإِنَّا لَجَمِيعٌ حَاذِرُونَ و ما گروهي محتاط هستيم.
فَأَخْرَجْنَاهُم مِّن جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ و ما آنان را از ميان باغها و چشمهها بيرون كرديم.
وَكُنُوزٍ وَمَقَامٍ كَرِيمٍ و
[ايشان را] از ميان گنجها و منزلگاههاي نيك بدر كرديم.
كَذَلِكَ وَأَوْرَثْنَاهَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اين چنين
[آنها را به عذاب خود گرفتار ساختيم] و آنها را ميراث بنياسرائيل نموديم.
فَأَتْبَعُوهُم مُّشْرِقِينَ آنگاه به هنگام طلوع آفتاب آنان را تعقيب كردند.
فَلَمَّا تَرَاءى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَكُونَ پس هنگامي كه هر دو گروه همديگر را ديدند،
ياران موسي گفتند: «قطعاً ما گرفتار ميشويم».
قَالَ كَلَّا إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ
[موسي] گفت:
«چنين نيست، پروردگارم با من است، و رهنمودم خواهد كرد».
فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ پس به موسي وحي كرديم كه عصاي خود را به دريا بزن، آنگاه
[دريا] شكافت و هر بخشي مانند كوه بزرگي گرديد.
وَأَزْلَفْنَا ثَمَّ الْآخَرِينَ و ديگران را
[نيز] در آنجا نزديك آورديم.
وَأَنجَيْنَا مُوسَى وَمَن مَّعَهُ أَجْمَعِينَ و موسي و همة همراهانش را نجات داديم.
ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ سپس ديگران را غرق كرديم.
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ بيگمان در اين
[ماجرا] نشانهاي است، و بيشترشان مؤمن نبودند.
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ و بيگمان پروردگارت توانا و مهربان است.
#
{10 ـ 11} واذْكُرْ حالة موسى الفاضلة وقت نداء الله إيَّاه حين كلَّمه ونبَّأه وأرسله، فقال: {أنِ ائتِ القومَ الظَّالمين}: الذين تَكَبَّروا في الأرض وعَلَوْا على أهلها وادَّعى كبيرُهُم الربوبيَّة، {قومَ فرعونَ ألَا يَتَّقونَ}؛ أي: قُلْ لهم بلينِ قولٍ ولطفِ عبارةٍ: ألا تتَّقونَ اللهَ الذي خَلَقَكم ورَزَقَكُم فتترُكون ما أنتم عليه من الكفر.
(10 - 11) خداوند باریتعالی داستان موسی را تکرار کرده، و آن را چندین بار در قرآن ذکر نموده است، بهگونهای که دیگر داستانها را اینگونه تکرار نکرده است، چون داستان موسی حکمتها و عبرتهای فراوانی در بر دارد، و در این داستان، ماجرای او با ستمگران و مؤمنان بیان شده است. موسی، صاحب شریعتی بزرگ و تورات است، که بعد از قرآن، برترین کتاب آسمانی است.
پس فرمود: حالت نیک موسی را به یاد آور، آنگاه که خداوند او را ندا داد و با او سخن گفت، و او را پیامبر گرداند و به سوی بنیاسرائیل فرستاد.
پس فرمود: (
﴿أَنِ ٱئۡتِ ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ قَوۡمَ فِرۡعَوۡنَ﴾) به نزد قوم ستمکار برو: قوم فرعون؛ آنهایی که در زمین تکبر ورزیده، و خود را بر اهالی آن بالاتر قرار داده، و سرکردهشان ادعای خدایی کرده است. (
﴿أَلَا يَتَّقُونَ﴾) یعنی با گفتار نرم و با مهربانی به آنها بگو: (
﴿أَلَا يَتَّقُونَ﴾) آیا از خداوندی که شما را آفریده، و روزیتان داده است، نمیپرهیزید، و از کفر خود دست نمیکشید؟!
#
{12 ـ 14} فقال موسى عليه السلام معتذراً من ربِّه ومبيِّناً لعذرِهِ وسائلاً له المعونَةَ على هذا الحمل الثقيل: {قال ربِّ إنِّي أخافُ أن يكذِّبونِ. ويضيقُ صَدْري ولا يَنْطَلِقُ لساني}، فقال: {ربِّ اشْرَحْ لي صَدْري. ويَسِّرْ لي أمري. واحْلُلْ عُقْدَهً من لساني. يَفْقَهوا قولي واجْعَلْ لي وزيراً من أهلي. هارونَ أخي}، {فأرسِلْ إلى هارونَ}: فأجاب الله طلبتَهُ ونبَّأ أخاه [هارون] كما نبَّأه، {فأرْسِلْهُ معي رِدْأً}؛ أي: معاوناً لي على أمري. {ولهم عليَّ ذنبٌ}؛ أي: في قتل القبطيِّ، {فأخافُ أن يَقْتُلونِ}.
(12 - 14) موسی -علیه السلام- با اعتذار از بارگاه پروردگارش،
عذر خویش را بیان کرد و از او خواست که وی را در حمل این بار سنگین کمک نماید: (
﴿قَالَ رَبِّ إِنِّيٓ أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ وَيَضِيقُ صَدۡرِي وَلَا يَنطَلِقُ لِسَانِي﴾) و فرمود:
﴿قَالَ رَبِّ ٱشۡرَحۡ لِي صَدۡرِي وَيَسِّرۡ لِيٓ أَمۡرِي وَٱحۡلُلۡ عُقۡدَةٗ مِّن لِّسَانِي يَفۡقَهُواْ قَوۡلِي وَٱجۡعَل لِّي وَزِيرٗا مِّنۡ أَهۡلِي هَٰرُونَ أَخِي﴾ پروردگارا! سینهام را گشاده دار، وکارم را برایم آسان کن، و گره زبانم را بگشای، تا سخنم را بفهمند، و از
[میان] خانوادهام همکار و وزیری برایم مقرر بدار، هارون برادرم. (
﴿فَأَرۡسِلۡ إِلَىٰ هَٰرُونَ﴾) پس به هارون هم رسالت بده. آنگاه خداوند خواستۀ موسی را پذیرفت، و به هارون
«نبوّت» داد، همانگونه که موسی را بهعنوان نبی و پیامبر مقرر کرد.
﴿فَأَرۡسِلۡهُ مَعِيَ رِدۡءٗا﴾ و او را به عنوان یاور و مددکارم بفرست. (
﴿وَلَهُمۡ عَلَيَّ ذَنۢبٞ﴾) و آنها در مورد کشتن آن قبطی، ادعای حقی برمن دارند، (
﴿فَأَخَافُ أَن يَقۡتُلُونِ﴾) و میترسم به قصاص آن، مرا بکشند.
#
{15 ـ 17} {قال كلاَّ}؛ أي: لا يتمكَّنون من قتلِكَ؛ فإنَّا سنجعلُ لكما سلطاناً؛ فلا يصِلون إليكُما [بآياتنا] أنتما ومن اتَّبَعَكما الغالبون، ولهذا لم يتمكَّنْ فرعونُ من قتل موسى مع منابذتِهِ له غايةَ المنابذةِ وتسفيه رأيِهِ وتضليلِهِ وقومه، {فاذهبا بآياتنا}: الدالَّةِ على صدقِكُما وصحَّةِ ما جئتما به، {إنَّا معكم مستمعونَ}: أحفظُكُما وأكلؤُكُما، {فأتِيا فرعونَ فقولا إنَّا رسولُ ربِّ العالمينَ}؛ أي: أرسلنا إليك لِتُؤْمِنَ به وبنا، وتنقادَ لعبادتِهِ وتذعنَ لتوحيدِهِ. {أنْ أرْسِلْ مَعَنا بني إسرائيلَ}: فكُفَّ عنهم عذَابَكَ، وارْفَعْ عنهم يَدَكَ؛ ليَعْبُدوا ربَّهم، ويُقيموا أمر دينِهِم.
(15 - 17) (
﴿قَالَ كَلَّا﴾) گفت: چنین نیست، آنها هرگز نمیتوانند تو را به قتل برسانند. ما به شما نیرو و قدرت میدهیم، و دست آنها به شما نمیرسد. شما و پیروانتان پیروزید. بنابراین فرعون نتوانست موسی را بکشد، با اینکه موسی تا آخرین حد به مخالفتِ او برخاست، و او را متکبر و بیخرد، و موسی قومش را گمراه دانست. (
﴿فَٱذۡهَبَا بَِٔايَٰتِنَآ﴾) پس شما هر دو، با نشانههای ما که بر صداقت و راستگویی و صحت آنچه که آوردهاید دلالت مینمایند، بروید، (
﴿إِنَّا مَعَكُم مُّسۡتَمِعُونَ﴾) به راستی که من با شما هستم، شما را حفاظت و حمایت میکنم، و میشنوم. (
﴿فَأۡتِيَا فِرۡعَوۡنَ فَقُولَآ إِنَّا رَسُولُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) به نزد فرعون بروید،
و بگویید: ما فرستادگان پروردگار جهانیانیم؛ به سوی تو فرستاده شدهایم تا به خدا و رسالت ما ایمان بیاوری، و تسلیم شوی، و پروردگارت را بپرستی، و به یگانگی او یقین نمایی. (
﴿أَنۡ أَرۡسِلۡ مَعَنَا بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ﴾) اینکه بنیاسرائیل را با ما بفرست. پس، از شکنجۀ بنیاسرائیل دست بردار، و آنها را آزاد بگذار، تا پروردگارشان را پرستش نمایند، و تعالیم دینشان را برپای دارند.
#
{18 ـ 19} فلما جاءا لفرعونَ وقالا له ما قالَ الله لهما؛ لم يؤمنْ فرعونُ، ولم يَلِنْ، وجعل يعارض موسى، فقال: {ألم نُرَبِّكَ فينا وليداً}؛ أي: ألم ننعم عليكَ ونقوم بتربيتِكَ منذ كنت وليداً في مهدِكَ ولم تزل كذلك، {ولَبِثْتَ فينا من عُمُرِكَ سنينَ. وفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ التي فَعَلْتَ}: وهي قتلُ موسى للقبطيِّ حين {استغاثَهُ الذي من شيعتِهِ على الذي من عَدُوِّه فَوَكَزَهُ موسى فقضى عليه ... } الآية. {وأنت من الكافرين}؛ أي: وأنت إذ ذاك طريقُك طريقُنا وسبيلُك سبيلُنا في الكفر، فأقرَّ على نفسِهِ بالكفرِ من حيث لا يدري.
(18 - 19) وقتی موسی و هارون به نزد فرعون آمدند، و آنچه را خدا به آنها گفته بود، به فرعون گفتند. فرعون ایمان نیاورد و باور نکرد، و نرم نشد، و شروع به مخالفت با موسی کرد، (
﴿قَالَ أَلَمۡ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدٗا﴾) و گفت: آیا در کودکی، تو را درمیان خود پرورش ندادیم؟ یعنی آیا بر تو انعام نکردیم، و تو را تربیت و پرورش ندادیم؛ آنگاه که کودکی در گهواره بودی؟! و از ناز و نعمت ما برخوردار شدی؟! (
﴿وَلَبِثۡتَ فِينَا مِنۡ عُمُرِكَ سِنِينَ وَفَعَلۡتَ فَعۡلَتَكَ ٱلَّتِي فَعَلۡتَ﴾) و سالهای متمادی از عمر خویش را، در بین ما به سر بردی؛ و آن کار بدی که انجام دادی، از تو سر زد. آن کار این بود که موسی دید، مرد قبطی با فردی از قوم موسی دعوا میکند. پس مردی که از قوم موسی بود، از او کمک خواست،
﴿فَوَكَزَهُۥ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَيۡهِ﴾ و موسی به آن قبطی مُشتی زد و مُرد. (
﴿وَأَنتَ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾) و تو از کافرانی؛ یعنی تو هم، نیز راهت، همان راه ماست، و همان راهی که ما در پیش گرفتهایم، تو هم همان راه را در پیش گرفتهای. پس فرعون بدون اینکه بداند، به کفر اقرار کرد.
#
{20 ـ 22} فقال موسى: {فعلتُها إذاً وأنا من الضَّالِّين}؛ أي: عن غير كفرٍ، وإنَّما كان عن ضلال وسَفَهٍ، فاستغفرتُ ربي فغفر لي، {ففررتُ منكم لمَّا خِفْتُكم}: حين تراجعتُم بقتلي، فهربتُ إلى مدينَ، ومكثتُ سنينَ، ثم جئتُكم وقد وهب {لي ربِّي حُكماً وجَعَلني من المرسلين}.
فالحاصلُ أنَّ اعتراضَ فرعونَ على موسى اعتراضُ جاهل أو متجاهل؛ فإنَّه جَعَلَ المانعَ من كونِهِ رسولاً أن جرى منه القتلُ، فبيَّن له موسى أن قَتْلَه على وجهِ الضلال والخطأ الذي لم يقصِدْ نفسَ القتل، وأنَّ فضل الله تعالى غيرُ ممنوع منه أحدٌ؛ فلم منعتُم ما منحني الله من الحكم والرسالة؟
بقي عليك يا فرعون إدلاؤُكَ بقولِكَ: {ألم نربِّكَ فينا وليداً}؟ وعند التحقيق يتبيَّن أن لا مِنَّةَ لك فيها، ولهذا قال موسى: {وتلك نعمةٌ} تمنُّ بها {عليَّ أنْ عَبَّدْتَ بني إسرائيلَ}؛ أي: تدلي عليَّ بهذه المنَّة لأنَّك سَخَّرْتَ بني إسرائيلَ، وجعلتَهم لك بمنزلةِ العبيدِ، وأنا قد أسْلَمْتَني من تعبيدِكَ وتسخيرِكَ، وجعلتها عليَّ نعمةً؛ فعند التصوُّرِ يتبيَّنُ أنَّ الحقيقةَ أنَّك ظلمتَ هذا الشعب الفاضل، وعذَّبْتَهم وسخَّرْتَهم بأعمالك، وأنا قد سلَّمنَي الله من أذاك، مع وصول أذاك لقومي؛ فما هذه المنة التي تَمُتُّ بها وتُدْلي بها؟!
(20 - 22) (
﴿قَالَ فَعَلۡتُهَآ إِذٗا وَأَنَا۠ مِنَ ٱلضَّآلِّينَ﴾) موسی گفت: من این کار را زمانی انجام دادم که از سرگشتگان بودم؛ یعنی این کار را از روی کفر انجام ندادم، بلکه از روی سرگشتگی و اشتباه این کار را کردم. سپس از پروردگارم طلب آمرزش نمودم، و او مرا آمرزید. (
﴿فَفَرَرۡتُ مِنكُمۡ لَمَّا خِفۡتُكُمۡ﴾) سپس من از دست شما گریختم؛ آنگاه که میخواستید مرا بکشید. پس من به
«مدین» گریختم، و سالها در آنجا ماندگار شدم، سپس به نزد شما آمدم. (
﴿فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكۡمٗا وَجَعَلَنِي مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ﴾) آنگاه پروردگارم به من دانش بخشید، و مرا از رسالت یافتگان گرداند. حاصل مطلب اینکه اعتراضِ فرعون به موسی، از روی نادانی بود، یا اینکه خودش را به نادانی میزد. و فرعون، قتل موسی را، مانع پذیرفتن رسالت او قرار داد. پس موسی برایش بیان کرد قتلی که من مرتکب شدم، از روی اشتباه و نادانی بود، و نمیخواستم قتلی صورت بگیرد. و هیچ کس از فضل الهی محروم نیست، پس چرا حکم و رسالتی را که خداوند به من بخشیده است، نمیپذیرید.
پس فقط این مانده است که بگویی: (
﴿أَلَمۡ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدٗا﴾) آیا در کودکی، تو را در میان خود پرورش ندادیم؟ اگر با دقت بنگریم، روشن میشود که تو بر من هیچ منتی نداری.
بنابراین موسی گفت: (
﴿وَتِلۡكَ نِعۡمَةٞ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنۡ عَبَّدتَّ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ﴾) آیا میخواهی این منت را بر من بگذاری که تو بنیاسرائیل را به کار گرفته، و آنها را بردۀ خود ساختهای، و من از بردگی کردن برای تو در امان ماندهام، و این را بر من منت میگذاری؟! اگر کمی تأمل شود، به وضوح درخواهیم یافت که تو بر این ملت فاضل و خوب، ستم کرده و آنان را شکنجه نموده و مطیع خود ساختهای تا کارهایت را انجام دهند، و خداوند مرا از اذیت و آزار تو، سالم نگاه داشته است، با اینکه اذیت و آزار تو، به قوم من رسیده است. پس این چه منتی است که بر من میگذاری، و آن را به رخ من میکشی؟
#
{23 ـ 25} {قال فرعونُ وما ربُّ العالمينَ}: وهذا إنكارٌ منه لربِّه ظلماً وعلوًّا، مع تيقُّن صحة ما دعاه إليه موسى، {قال ربُّ السمواتِ والأرض وما بينَهما}؛ أي: الذي خَلَقَ العالم العلويَّ والسفليَّ، ودبَّره بأنوع التدبير، وربَّاه بأنواع التربية، ومن جملة ذلك أنتم أيُّها المخاطبون؛ فكيف تنكِرونَ خالقَ المخلوقات وفاطرَ الأرض والسماواتِ، {إنْ كنتُم موقِنينَ}، فقال فرعون متجرهماً ومعجباً لقوله: {ألا تستمعونَ}: ما يقوله هذا الرجل.
(23 - 25) فرعون، با اینکه به صحتِ آنچه موسی او را بدان فرا میخواند یقین داشت، با انکارِ پروردگارش،
و از روی ستم و سرکشی و خود بزرگ بینی گفت: (
﴿وَمَا رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) پروردگار جهانیان کیست؟ (
﴿قَالَ رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَآ﴾) موسی گفت: خداوندی است که جهان بالا و پایین را آفریده، و به شیوههای گوناگون، به تدبیرِ آن پرداخته، و آن را پرورش میدهد. و از جملۀ آفریدههایش، شما هستید که مورد خطاب من میباشید. پس چگونه آفرینندۀ مخلوقات، و پدید آورندۀ آسمانها و زمین را انکار میکنید. (
﴿إِن كُنتُم مُّوقِنِينَ﴾) اگر شما راه یقین میپوئید! فرعون با پرخاش،
و شگفتزده گفت: (
﴿أَلَا تَسۡتَمِعُونَ﴾) آیا نمیشنوید این مرد چه میگوید؟!
#
{26 ـ 27} فقال موسى: {ربُّكم وربُّ آبائِكُمُ الأوَّلين}: تعجَّبْتُم أم لا، استكبرتُم أم أذعنتُم، فقال فرعون معانداً للحقِّ قادحاً بمن جاء به: {إنَّ رسولَكُم الذي أُرسِلَ إليكم لمجنونٌ}: حيث قال خلاف ما نحنُ عليه، وخالَفَنا فيما ذهبنا إليه؛ فالعقل عنده وأهل العقل مَنْ زَعموا أنَّهم لم يُخْلَقوا، أو أن السماواتِ والأرض ما زالتا موجودتين من غير موجدٍ، وأنهم بأنفسهم خُلِقوا من غير خالق! والعقلُ عنده أن يُعْبَدَ المخلوقُ الناقصُ من جميع الوجوه! والجنون عندَه أن يُثْبَتَ الربُّ الخالق للعالم العلويِّ والسفليِّ والمنعمُ بالنِّعم الظاهرةِ والباطنةِ ويُدْعى إلى عبادتِهِ! وزيَّنَ لقومِهِ هذا القول، وكانوا سفهاء الأحلام خفيفي العقول، {فاستخفَّ قومَه فأطاعوه إنَّهم كانوا قوماً فاسقينَ}.
(26 - 27) موسی گفت: (
﴿رَبُّكُمۡ وَرَبُّ ءَابَآئِكُمُ ٱلۡأَوَّلِينَ﴾) پروردگارِ شما و پروردگارِ نیاکان و پیشینیان شماست، تعجب کنید یا تعجب نکنید، بپذیرید یا نپذیرید. فرعون با حق مخالفت کرد، و از کسی که آن را آورده بود،
ایراد گرفت و گفت: (
﴿إِنَّ رَسُولَكُمُ ٱلَّذِيٓ أُرۡسِلَ إِلَيۡكُمۡ لَمَجۡنُونٞ﴾) همانا پیامبرتان که به سوی شما فرستاده شده است، دیوانه میباشد؛ چون چیزی برخلاف باورهای ما آورده، و با ما مخالفت مینماید. پس عقل نزد ماست، و خردمندان کسانی هستند که گمان میبرند آفریده نشدهاند، و آسمانها و زمین همواره وجود داشتهاند، بدون اینکه به وجود آورندهای داشته باشند. آنها خودشان و بدون آفریننده آفریده شدهاند! آری، عقل و خرد نزد او، عبارت است از اینکه مخلوقِ ناقصی که از تمام جهات ناقص است، پرستش شود! و دیوانگی نزد فرعون، آن است پروردگاری را تصور کرد که آفرینندۀ جهانِ بالا و پایین بوده، و نعمتهای ظاهری و باطنی را ارزانی کرده باشد و مردم را به عبادتش فرا خوانَد! فرعون این سخن را برای قومش آراست، و آنها کم عقل بودند،
﴿فَٱسۡتَخَفَّ قَوۡمَهُۥ فَأَطَاعُوهُۚ إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَوۡمٗا فَٰسِقِينَ﴾ پس قومش را به نادانی وا میداشت، بنابراین از او اطاعت کردند. بیگمان آنها قومی فاسق بودند.
#
{28} فقال موسى عليه السلام مجيباً لإنكار فرعون وتعطيلِهِ لربِّ العالمين: {ربُّ المشرقِ والمغربِ وما بينَهما}: من سائر المخلوقات، {إنْ كنتُم تعقِلونَ}: فقد أدَّيْتُ لكم من البيان والتبيينِ ما يفهمُهُ كلُّ من له أدنى مُسْكَةٍ من عقل؛ فما بالُكم تتجاهلون فيما أخاطبكم به؟! وفيه إيماءٌ وتنبيهٌ إلى أنَّ الذي رميتُم به موسى من الجنون أنَّه داؤُكم، فرميتُم أزكى الخلق عقلاً وأكملهم علماً [بالجنون]!، والحالُ أنَّكم أنتم المجانين؛ حيث ذهبتْ عقولُكم عن إنكار أظهر الموجودات؛ خالق الأرض والسماوات وما بينهما؛ فإذا جَحَدْتُموه؛ فأيُّ شيءٍ تثبتون؟! وإذا جهلِتموه؛ فأيُّ شيءٍ تعلمون؟! وإذا لم تؤمنوا به وبآياته؛ فبأيِّ شيء بعد الله وآياته تؤمنون؟! تالله؛ إنَّ المجانين الذين بمنزلة البهائم أعقل منكم، وإنَّ الأنعام السارحةَ أهدى منكم.
(28) موسی در پاسخِ انکارِ فرعون، و اینکه پروردگار جهانیان را نمیپذیرفت،
گفت: (
﴿رَبُّ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَمَا بَيۡنَهُمَآ﴾) خدای من، پروردگارِ مشرق و مغرب، و همۀ مخلوقاتی است که میان آن دو قرار دارد. (
﴿إِن كُنتُمۡ تَعۡقِلُونَ﴾) اگر درک کنید، من توضیح و بیانی برای شما ارائه دادهام که هر کس کوچکترین بهرهای از عقل داشته باشد، آن را درمییابد. پس چرا در آنچه به شما میگویم، خود را به نادانی میزنید؟ در این آیه به این مطلب اشاره شده است که شما موسی را -که عاقلترین و عالمترین مردم است- به دیوانگی متهم کردید، و این درحقیقت، بیماریی است که در خود شما وجود دارد. شما دیوانه هستید، و عقلهای ناقصتان حکم میکند، روشنترین موجودات را که آفرینندۀ آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است، انکار کنید. پس شما که خدا را انکار میکنید، چه چیزی را میپذیرید؟ شما که خدا را نمیشناسید، چه چیزی را میشناسید؟ و چنانچه به خدا و آیاتش ایمان نیاورید، به چه چیزی ـ بعد از خدا و آیاتش ـ ایمان میآورید؟! سوگند به خدا، دیوانههایی که به منزلۀ چهارپایان هستند، از شما عاقلتر و هدایت یافتهترند.
#
{29 ـ 33} فلما خنقت فرعونَ الحجةُ وعجزتْ قدرتُهُ وبيانُه عن المعارضة؛ {قال}: متوعداً لموسى بسلطانه: {لَئِنِ اتَّخذتَ إلهاً غيري لأجْعَلَنَّكَ من المسجونينَ}: زعم قبَّحه الله أنَّه قد طمع في إضلال موسى، وأنْ لا يتَّخِذَ إلهاً غيرَه، وإلاَّ؛ فقد تقرَّر أنه هو ومن معه على بصيرةٍ من أمرهم، فقال له موسى: {أولو جئتُك بشيءٍ مُبين}؛ أي: آيةٍ ظاهرةٍ جليَّةٍ على صحَّة ما جئتُ به من خوارق العادات، {قال فأتِ به إن كنتَ من الصادقينَ. فألْقى عصاه فإذا هي ثُعبانٌ}؛ أي: ذكر الحيات. {مبينٌ}: ظاهرٌ لكلِّ أحدٍ لا خيالٌ ولا تشبيهٌ، {ونَزَعَ يدَه}: من جيبه، {فإذا هي بيضاءُ للنَّاظِرينَ}؛ أي: لها نورٌ عظيم لا نقصَ فيه لمن نظر إليها.
(29 - 33) وقتی موسی، با دلیل قاطعش، فرعون را ساکت کرد، و توانایی مقابله را از او سلب کرد، پس موسی را به قدرت و سلطنت خود تهدید کرد،
و گفت: (
﴿لَئِنِ ٱتَّخَذۡتَ إِلَٰهًا غَيۡرِي لَأَجۡعَلَنَّكَ مِنَ ٱلۡمَسۡجُونِينَ﴾) اگر معبودی غیر از من برگزینی، تو را از زمرۀ زندانیان خواهم گرداند. فرعون ـخداوند چهرهاش را زشت بگرداندـ ادعا کرد که امیدوار است موسی را منحرف گرداند، و موسی،غیر از فرعون، هیچ معبود دیگری را معبود خویش قرار ندهد. فرعون تنها به خاطر فریب دادن قومش، این سخن را گفت، وگرنه او خیلی خوب میدانست که موسی و پیروانش، از روی علم و بصیرت این راه را انتخاب کردهاند، و هرگز امکان ندارد که از اعتقادات خود دست بردارند.
موسی به او گفت: (
﴿أَوَلَوۡ جِئۡتُكَ بِشَيۡءٖ مُّبِينٖ﴾) آیا اگر من معجزۀ آشکاری به تو نشان دهم که بر صحت آنچه آوردهام دلالت کند،
[باز هم مرا زندانی میکنی؟!] (فرعون) گفت: اگر از زمره راستگويانی، آن را بنمای. موسی عصایش را انداخت، و بهناگاه تبدیل به اژدهایی آشکار شد که هر کس آن را میدید، خیال و گمانی در آن نمییافت. (
﴿وَنَزَعَ يَدَهُۥ﴾) و دستش را از گریبانش بیرون آورد، (
﴿فَإِذَا هِيَ بَيۡضَآءُ لِلنَّٰظِرِينَ ﴾) و ناگهان بینندگان، آن را سفید و روشن دیدند که دارای نوری بزرگ بود؛ و هرکس به آن نگاه میکرد، هیچ نقص و عیبی را در آن مشاهده نمیکرد.
#
{34 ـ 37} {قال} فرعون {للملأ حولَه}: معارضاً للحقِّ ومَنْ جاء به: {إنَّ هذا لساحرٌ عليمٌ. يريدُ أنْ يُخْرِجَكم من أرضِكُم}: موَّه عليهم لعلمِهِ بضَعْفِ عقولهم أنَّ هذا من جنس ما يأتي به السحرةُ؛ لأنَّه من المتقرِّر عندَهم أنَّ السحرة يأتون من العجائب بما لا يقدِرُ عليه الناس، وخوَّفَهم أن قصدَهُ بهذا السحر التوصُّل إلى إخراجهم من وطنهم؛ ليجدُّوا ويجتهدوا في معاداةِ مَنْ يريدُ إجلاءهم عن أولادِهِم وديارِهِم، {فماذا تأمرونَ} أن نَفْعَلَ به؟ {قالوا أرْجِهْ وأخاهُ}؛ أي: أخِّرْهما، {وابْعَثْ في المدائن حاشرينَ}: جامعين للناس، يأتوكَ أولئك [الحاشرون] {بكلِّ سَحَّارٍ عليم}؛ أي: ابعثْ في جميع مُدُنِكَ التي هي مقرُّ العلم ومعدنُ السحر مَنْ يجمعُ لك كلَّ ساحرٍ ماهرٍ عليم في سحرِهِ؛ فإنَّ الساحرَ يُقَابَلُ بسحرٍ من جنس سحرِهِ، وهذا من لطفِ الله؛ أن يريَ العبادَ بطلانَ ما موَّه به فرعونُ الجاهلُ الضالُّ المضلُّ أنَّ ما جاء به موسى سحرٌ؛ قيضهم أن جمعوا أهل المهارة بالسحر؛ لينعقد المجلسُ عن حضرةِ الخلق العظيم، فيظهر الحقُّ على الباطل، ويقر أهل العلم وأهل الصناعة بصحَّةِ ما جاء به موسى، وأنَّه ليس بسحر.
(34 - 37) فرعون در قالبِ مخالفت با حق، و پیام آورِ حقیقت،
به اشراف و بزرگان پیرامونش گفت: (
﴿إِنَّ هَٰذَا لَسَٰحِرٌ عَلِيمٞ يُرِيدُ أَن يُخۡرِجَكُم مِّنۡ أَرۡضِكُم بِسِحۡرِهِۦ﴾) این جادوگری بس آگاه و ماهر است که میخواهد با جادوی خود، شما را از سرزمینتان بیرون کند. فرعون میدانست که آنها کمعقل و بیخرد هستند، بنابراین آنان را فریب داد،
و گفت: چیزی که موسی نشان میدهد، از نوع کارهایی است که جادوگران انجام میدهند؛ چون آنها این را به طور مسلّم میدانستند که جادوگران چیزهای عجیبی نشان میدهند که دیگر مردم توانایی آن را ندارند. و فرعون آنها را ترساند که هدف او از این جادو، این است که شما را از وطن خودتان بیرون کند، تا شما را آواره نماید، و از خانه و کاشانه و فرزندانتان دور کند، و بدین ترتیب در دشمنی و عداوت خود نسبت به شما، جدیّت نشان دهد.
پس گفت: (
﴿فَمَاذَا تَأۡمُرُونَ﴾) چه فرمان میدهید، و چکار کنم؟
گفتند: موسی و برادرش را مهلت بده، و به تمام شهرهای مصر افرادی را بفرست تا جادوگران را جمع آوری کنند؛ یعنی افرادی را به همۀ شهرهایی که محل دانش و مرکز جادو هستند، بفرست تا هر جادوگر زبر دست و ماهری را جمع آوری نموده، و به نزد تو بیاورند؛ زیرا با جادوگر، باید از طریق جادو مبارزه کرد.
#
{38 ـ 40} فعمل فرعون برأيهم، فأرسل في المدائن من يَجْمَعُ السحرةَ، واجتهدَ في ذلك وجدَّ، {فَجُمِعَ السحرةُ لميقاتِ يوم معلوم}: قد واعَدَهم إيَّاه موسى، وهو يوم الزينةِ الذي يتفرَّغون فيه من أشغالهم، {وقيلَ للناس هل أنتم مُجْتَمِعونَ}؛ أي: نودي بعموم الناس بالاجتماع في ذلك اليوم الموعود، {لعلَّنا نَتَّبعُ السحرةَ إن كانوا هم الغالبينَ}؛ أي: قالوا للناس: اجتَمِعوا لِتَنْظُروا غلبةَ السحرة لموسى، وأنَّهم ماهرون في صناعتِهِم، فنتَّبِعَهم ونعظِّمَهم ونعرفَ فضيلة علم السحر. فلو وُفِّقوا للحقِّ؛ لقالوا: لعلَّنا نتَّبِعُ المحقَّ منهم، ونعرفُ الصوابَ؛ فلذلك ما أفاد فيهم ذلك إلاَّ قيامَ الحجة عليهم.
(38 - 40) و این لطف الهی بود که خداوند خواست، بندگانش، باطل بودن آنچه فرعون نادان و گمراه، مردم را بدان فریب داده بود، مشاهده کنند. بنابراین آنها را واداشت تا جادوگران و ساحران ماهر را جمع آوری کنند، و درحضورِ او مجلس بزرگی منعقد شود، و در آنجا حق بر باطل چیره شده، و اهل دانش و فن، به صحت و درستی آنچه موسی آورده است، اقرار نمایند. پس فرعون به رأی و نظر آنها عمل کرد، و افرادی را برای گردآوری جادوگران به شهرها فرستاد، و او در این کار با جدیت عمل کرد. (
﴿فَجُمِعَ ٱلسَّحَرَةُ لِمِيقَٰتِ يَوۡمٖ مَّعۡلُومٖ﴾) آنگاه جادوگران در میعاد روزی معین، گردآوری شدند. در روزی که موسی به آنها وعده داده بود، وآن روز جشن بود، و آنها از کارهایشان دست کشیده، و بیکار بودند. جادوگران گرد آورده شدند. (
﴿وَقِيلَ لِلنَّاسِ هَلۡ أَنتُم مُّجۡتَمِعُونَ﴾) یعنی از عموم مردم خواسته شد تا در روز موعود گرد آیند. (
﴿لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ ٱلسَّحَرَةَ إِن كَانُواْ هُمُ ٱلۡغَٰلِبِينَ﴾) تا اگر جادوگران پیروز شدند، ما از آنان پیروی کنیم؛
یعنی به مردم گفتند: جمع شوید تا پیروزی جادوگران را بر موسی مشاهده کنید، و آنها در کار خود ماهرند. پس، از آنها پیروی میکنیم، و آنان را گرامی و بزرگ میداریم، و ارزش دانش سحر را درخواهیم یافت. پس اگر آنان بر حق بودند،
میگفتند: تا ما، از آنهایی که در میان آنان اهل حق هستند، پیروی نماییم، و راه راست را بشناسیم. بنابراین رویارویی موسی و جادوگران و شکست ساحران برای آنها فایدهای نداشت جز اینکه حجت بر آنان اقامه گردید.
#
{41 ـ 42} {فلما جاء السحرةُ}: ووصلوا لفرعونَ؛ قالوا له: {أإنَّ لنا لأجراً إنْ كنَّا نحنُ الغالبينَ}: لموسى، {قال نعم}: لكم أجر وثواب، وإنَّكم لَمِنَ المقرَّبينَ عندي؛ وعَدَهم الأجرَ والقربةَ منه؛ ليزدادَ نشاطُهم ويأتوا بكلِّ مقدورِهم في معارضة ما جاء به موسى.
(41 - 42) (
﴿فَلَمَّا جَآءَ ٱلسَّحَرَةُ﴾) وقتی جادوگران آمدند، و به نزد فرعون رسیدند،
به او گفتند: (
﴿أَئِنَّ لَنَا لَأَجۡرًا إِن كُنَّا نَحۡنُ ٱلۡغَٰلِبِينَ﴾) اگر ما موسی را شکست دهیم و بر او چیره شویم، آیا پاداشی خواهیم داشت؟ (
﴿قَالَ نَعَمۡ﴾) فرعون گفت: آری! شما مزد و پاداش خواهید داشت، (
﴿وَإِنَّكُمۡ إِذٗا لَّمِنَ ٱلۡمُقَرَّبِينَ﴾) به علاوه، درصورت پیروزی براو، از مقربان دربارم خواهید بود. فرعون به آنان، وعدۀ پاداش و مقرب بودن را داد تا نشاط آنها بیشتر شود، و تمام توانایی خود را برای مخالفت و مبارزه با موسی به کار گیرند.
#
{43 ـ 45} فلما اجتمعوا للموعدِ هم وموسى وأهلُ مصر؛ وعَظَهم موسى وذكَّرهم وقال: {ويلَكُم لا تفتروا على الله كذباً فيُسْحِتَكم بعذابٍ وقد خابَ مَنِ افْتَرى}، فتنازعوا وتخاصموا، ثم شجَّعهم فرعونُ وشجَّع بعضُهم بعضاً، {قال لهم موسى ألقوا ما أنتم مُلْقونَ}؛ أي: ألقوا كل ما في خواطركم إلقاؤه ولم يقيده بشيءٍ دون شيءٍ لجزمه ببطلان ما جاؤوا به من معارضة الحقِّ، {فألقَوْا حبالَهُم وعِصِيَّهم}: فإذا هي حياتٌ تسعى، وسَحَروا بذلك أعين الناس. {وقالوا بعزَّة فرعونَ إنَّا لنحنُ الغالبونَ}: فاستعانوا بعزَّةِ عبدٍ ضعيفٍ عاجزٍ من كلِّ وجهٍ؛ إلاَّ أنَّه قد تجبَّر وحصلَ له صورة مُلْكٍ وجنودٍ، فغرَّتهم تلك الأبهة، ولم تنفذ بصائِرُهم إلى حقيقة الأمر، أو أنَّ هذا قَسَمٌ منهم بعزَّةِ فرعونَ، والمقسَم عليه أنَّهم غالبون، {فألقى موسى عصاه فإذا هي تَلْقَفُ}: تبتلعُ وتأخُذُ {ما يأفِكونَ}: فَالْتَقَفتْ جميعَ ما ألقَوْا من الحبال والعصيِّ؛ لأنَّها إفكٌ وكذبٌ وزورٌ، وذلك كلُّه باطلٌ لا يقوم للحقِّ ولا يقاومُه.
(43 - 45) وقتی در موعد مقرر، آنها و موسی و مردم مصر جمع شدند، موسی آنان را اندرز داد،
و به آنان فرمود: ﴿وَيۡلَكُمۡ لَا تَفۡتَرُواْ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبٗا فَيُسۡحِتَكُم بِعَذَابٖۖ وَقَدۡ خَابَ مَنِ ٱفۡتَرَىٰ﴾ وای بر شما! بر خداوند دروغ نبندید، که با عذابی
[سخت] شما را نابود خواهد کرد. و هر کس به خدا دروغ نسبت دهد، ناکام است. پس آنها با یکدیگر به کشمکش و جرّوبحث پرداختند، سپس فرعون آنها را تشویق کرد، و خودشان نیز یکدیگر را تشویق کردند.
موسی به جادوگران گفت: هر هنری که دارید عرضه کنید، و موسی آنها را مقید به افکندن چیز مخصوصی نکرد، چون یقین داشت چیزی که آنها برای مبارزه و مخالفت با حق آوردهاند، باطل و پوچ است.(
﴿فَأَلۡقَوۡاْ حِبَالَهُمۡ وَعِصِيَّهُمۡ﴾) جادوگران ریسمانها و عصاهایشان را به زمین انداختند، ناگهان به مارهایی تبدیل شدند که راه میرفتند، و آنها با این کار، چشمان مردم را جادو کردند. (
﴿وَقَالُواْ بِعِزَّةِ فِرۡعَوۡنَ إِنَّا لَنَحۡنُ ٱلۡغَٰلِبُونَ﴾) و گفتند: به یاری و کمک فرعون، ما چیره و پیروزیم. پس آنها از قدرتِ بندهای ضعیف و ناتوان که فقط طغیان کرده و لشکریانی در اختیار داشت، یاری جستند، و ابّهت و شکوه ظاهری فرعون، جادوگران را فریب داد، و آنها حقیقت امر را ندیدند،
و یا اینکه سوگند خوردند و گفتند: «به عزّت فرعون سوگند! ما پیروزیم.» موسی عصای خود را انداخت که ناگهان تبدیل به اژدهای بزرگی گردید، و شروع به بلعیدن چیزهایی کرد که با دروغ سر هم میکردند. پس همۀ ریسمانها و چوب دستیهایی را که انداخته بودند، بلعید، چون همه دروغ و افترا و باطل بود، و باطل نمیتواند در برابر حق مقاومت کند. وقتی جادوگران این معجزۀ بزرگ را دیدند، یقین کردند که این جادو نیست، بلکه نشانهای از نشانههای الهی، و معجزهای است که از صداقت و راستگویی موسی و صحت آنچه آورده است، خبر میدهد.
#
{46 ـ 48} فلما رأى السحرةُ هذه الآية العظيمةَ؛ تيقَّنوا لعلمِهِم أن هذا ليس بسحرٍ، وإنَّما هو آيةٌ من آياتِ الله ومعجزةٌ تنبئ بصدق موسى وصحَّة ما جاء به، {فأُلْقِيَ السحرةُ ساجدينَ}: لربِّهم، {قالوا آمنَّا بربِّ العالمينَ. ربِّ موسى وهارونَ}: وانقمع الباطلُ في ذلك المجمع، وأقرَّ رؤساؤُهُ ببطلانِهِ، ووضَحَ الحقُّ وظهر، حتى رأى ذلك الناظرون بأبصارهم.
(46 - 48) بنابراین جادوگران سجدهکنان بر زمین افتادند.
و گفتند: (
﴿ءَامَنَّا بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ رَبِّ مُوسَىٰ وَهَٰرُونَ﴾) به پروردگار جهانیان ایمان آوردهایم؛ پروردگار موسی و هارون. پس باطل، در این صحنه نابود شد و شکست خورد؛ و سران باطل، نیز به باطل بودنش اعتراف کردند، و حق روشن و آشکار گردید تا جایی که بینندگان آن را با چشمان خود مشاهده کردند.
#
{49 ـ 51} ولكنْ أبى فرعونُ إلاَّ عتوًّا وضلالاً وتمادياً في غيِّه وعناداً، فقال للسحرة: {آمنتُم له قبلَ أنْ آذَنَ لكم} يتعجَّبُ ويُعَجِّبُ قومَه من جراءتهم عليه وإقدامِهِم على الإيمانِ من غير إذنِهِ ومؤامرتِهِ، {إنَّه لَكبيرُكُم الذي علَّمَكُمُ السحرَ}: هذا؛ وهو الذي جمع السحرةَ، وملؤه الذين أشاروا عليه بجمعِهِم من مدائنِهِم، وقد علموا أنَّهم ما اجتمعوا بموسى ولا رأوه قبل ذلك، وأنهم جاؤوا من السحر بما يحيِّرُ الناظرين ويُهيلُهم، ومع ذلك؛ فراجَ عليهم هذا القولُ الذي هم بأنفُسِهم وقفوا على بطلانِهِ؛ فلا يُسْتَنْكَرُ على أهل هذه العقول أن لا يُؤْمنوا بالحقِّ الواضح والآيات الباهرةِ؛ لأنَّهم لو قال لهم فرعون عن أيِّ شيءٍ كان، أنَّه على خلاف حقيقته؛ صدَّقوه. ثم توعَّد السحرةَ، فقال: {لأُقَطِّعَنَّ أيْدِيَكُم وأرْجُلَكُم من خِلافٍ}؛ أي: اليد اليمنى والرجل اليسرى؛ كما يفعل بالمُفْسِدِ في الأرض، {ولأصَلِّبَنَّكُم أجمعينَ}: لتختزوا وتذلُّوا، فقال السحرةُ حين وجدوا حلاوةَ الإيمان وذاقوا لَذَّتَه: {لا ضَيْرَ}؛ أي: لا نُبالي بما توعَّدْتَنا به، {إنَّا إلى ربِّنا مُنْقَلِبونَ. إنَّا نطمعُ أن يَغْفِرَ لنا ربُّنا خطايانا}: من الكفر والسحر وغيرهما {أنْ كُنَّا أولَ المؤمنينَ}: بموسى من هؤلاء الجنود. فثبَّتَهم اللهُ وصبَّرهم؛ فيُحْتَمَلُ أنَّ فرعون فعل [بهم] ما توعدهم به لسلطانه واقتداره إذ ذاك، ويحتمل أنَّ الله منعه منهم.
(49 - 51) اما فرعون جز سرکشی و گمراهی را نپذیرفت، و همچنان به عناد خود ادامه داد.
بنابراین به جادوگران گفت: (
﴿ءَامَنتُمۡ لَهُۥ قَبۡلَ أَنۡ ءَاذَنَ لَكُمۡ﴾) آیا پیشاز آنکه به شما اجازه دهم، به او ایمان آوردید؟ فرعون تعجب کرد، و قومش نیز از جرأتِ جادوگران در برابر فرعون، و اینکه بدون اجازۀ فرعون به موسی ایمان آوردند، تعجب کردند.
پس گفت: (
﴿إِنَّهُۥ لَكَبِيرُكُمُ ٱلَّذِي عَلَّمَكُمُ ٱلسِّحۡرَ﴾) بدون شک، او بزرگ و استادِ شماست که به شما جادو آموخته است. این را گفت، درحالی که جادوگران را گرد آورده بود، و اشراف و درباریانش به او پیشنهاد کرده بودند که جادوگران را از تمام شهرها گرد بیاورد. و میدانستند که جادوگران قبلاً موسی را ندیدهاند، و آنها جادوهایی ارائه دادند که بینندگان را شگفت زده کرد، اما با این وجود، این سخن را به دروغ در مورد آنها شایعه کرد، با اینکه خودشان میدانستند که این سخن، پوچ و بیمعناست. پس افرادی که دارای چنین عقلی هستند، بعید نیست به حقیقت آشکار و معجزاتِ روشن ایمان نیاورند، چون فرعون، هر چیزی را، به عنوانِ حقیقت و واقعیت به آنان معرفی کرد، و آنان هم آن را تصدیق میکردند.
سپس فرعون جادوگران را تهدید کرد و گفت: (
﴿لَأُقَطِّعَنَّ أَيۡدِيَكُمۡ وَأَرۡجُلَكُم مِّنۡ خِلَٰفٖ﴾) حتماً دستها و پاهای شما را بر خلافِ جهتِ همدیگر
[=دست راست و پای چپ و برعکس] قطع میگردانم، همانطور که با
«مفسدِ در زمین» چنین میشود. (
﴿وَلَأُصَلِّبَنَّكُمۡ أَجۡمَعِينَ﴾) و همۀ شما را به دار خواهم آویخت تا زجر و شکنجه بچشید، و خوار و ذلیل شوید. جادوگران وقتی شیرینی ایمان را دریافتند، و لذت آن را چشیدند،
گفتند: (
﴿لَا ضَيۡرَ﴾) از آنچه ما را به آن تهدید میکنی، باکی نداریم. (
﴿إِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ إِنَّا نَطۡمَعُ أَن يَغۡفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَٰيَٰنَآ﴾) ما به سوی پروردگارمان بازمیگردیم،
و ما امیدواریم پروردگارمان گناهانی از قبیل: کفر و جادوگری و غیره را که مرتکب شدهایم، بیامرزد. (
﴿أَن كُنَّآ أَوَّلَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) از آن رو که میان این لشکریان، نخستین ایمان آورندگان به موسی بودهایم. پس خداوند آنها را ثابت قدم گرداند، و به آنان صبر و بردباری ارزانی نمود. احتمال دارد فرعون تهدیدش را عملی کرده باشد، چون در آن وقت، فرعون قدرت وپادشاهی داشت. بنابراین احتمال میرود که آنچه را که آنها را به آن تهدید کرده بود، عملی کرده باشد. و احتمال دارد که خداوند فرعون را از انجام آن کار بازداشته باشد. سپس فرعون و قومش همچنان به کفر خود ادامه میدادند، و موسی معجزات آشکار را برای آنها میآورد، و هرگاه نشانهای به نزد آنها میآمد، و به شدت آنها را در تنگنا قرار میداد، با موسی وعده میکردند و پیمان میبستند که اگر خداوند این بلا را از آنها دور نماید، قطعاً به او ایمان خواهند آورد؛ و بنیاسرائیل را به همراه او خواهند فرستاد. پس خداوند عذاب را دور مینمود، سپس آنها باز عهد شکنی میکردند.
#
{52} ثم لم يزل فرعونُ وقومُهُ مستمرِّين على كفرِهِم؛ يأتيهم موسى بالآيات البيناتِ، وكلما جاءتهم آيةٌ وبلغت منهم كلَّ مبلغ؛ وعدوا موسى وعاهَدوه لَئِنْ كشفَ اللهُ عنهم؛ ليؤمننَّ به وليرسلنَّ معه بني إسرائيل، فيكشِفُه الله، ثم ينكثونَ. فلمَّا يَئِسَ موسى من إيمانِهِم، وحقَّتْ عليهم كلمةُ العذاب، وآن لبني إسرائيل أن ينجيهم من أسرِهِم ويمكِّنَ لهم في الأرض؛ أوحى الله إلى موسى: {أنْ أسْرِ بعبادي}؛ أي: اخرُجْ ببني إسرائيلَ أولَ الليل؛ ليتمادَوْا ويتمَهَّلوا في ذَهابهم {إنَّكُم مُتَّبَعونَ}؛ أي: سيتبعُكم فرعونُ وجنودُه. ووقع كما أخبر؛ فإنَّهم لما أصبحوا، وإذا بنو إسرائيل قد سَرَوْا كلُّهم مع موسى.
(52) وقتی موسی از ایمان آوردنِ آنها ناامید گردید، و آمدنِ عذاب بر آنها قطعی شد، و زمان آن فرا رسید که خداوند بنیاسرائیل را از اسارت و بندگی نجات دهد، و به آنها در زمین قدرت وثروت ببخشد، خداوند به موسی وحی کرد که (
﴿أَنۡ أَسۡرِ بِعِبَادِيٓ﴾) در اولِ شب، بنی اسرائیل را کوچ بده تا آهسته به راهشان ادامه دهند، (
﴿إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ﴾) و حتماً فرعون و لشکریانش شما را تعقیب خواهند کرد. و همانطور که خداوند خبر داد، اتفاق افتاد. آنها وقتی صبح کردند، دیدند که همۀ بنیاسرائیل شبانگاه به همراه موسی رفتهاند،
#
{53 ـ 56} {فأرسَلَ فرعونُ في المدائن حاشرينَ}: يجمعون الناس؛ ليوقع ببني إسرائيل، ويقولُ مشجعاً لقومه: {إنَّ هؤلاءِ}؛ أي: بني إسرائيل {لَشِرْذِمَةٌ قليلونَ. وإنَّهم لَنا لَغائِظونَ}: فنريد أن ننفذَ غيظَنا في هؤلاء العبيدِ الذين أبقُوا منَّا، {وإنَّا لجميعٌ حاذِرونَ}؛ أي: الحذر على الجميع منهم، وهم أعداء للجميع، والمصلحة مشتركة.
(53 - 56) (
﴿فَأَرۡسَلَ فِرۡعَوۡنُ فِي ٱلۡمَدَآئِنِ حَٰشِرِينَ﴾) پس فرعون مأمورانی را به شهرها فرستاد تا مردم را جمع کنند، و بر بنیاسرائیل هجوم برند، و بلایی بر سرشان بیاورند. فرعون قومش را تشویق میکرد،
و میگفت: (
﴿إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ لَشِرۡذِمَةٞ قَلِيلُونَ﴾) این بنیاسرائیلیها، گروه اندک و ناچیزی هستند. (
﴿وَإِنَّهُمۡ لَنَا لَغَآئِظُونَ﴾) و آنها ما را به خشم آوردهاند، و ما باید خشم خود را، در مورد این بردگان، که از نزد ما فرار کردهاند، به اجرا درآوریم. (
﴿وَإِنَّا لَجَمِيعٌ حَٰذِرُونَ﴾) یعنی همۀ ما باید از آنها برحذر باشیم؛ چرا که دشمن ما هستند، و نابودی آنها به نفع همۀ ما است. پس فرعون و لشکریانش بیرون آمدند، و از همه خواسته شد که شرکت کنند. و هیچ کس باز نماند، مگر افراد معذوری که توانایی نداشتند.
#
{57 ـ 59} فخرج فرعونُ وجنودُه في جيش عظيم ونفيرٍ عامٍّ، لم يتخلَّف منهم سوى أهل الأعذار الذين منعهم العجزُ؛ قال الله تعالى: {فأخْرَجْناهم من جنَّاتٍ وعيونٍ}؛ أي: بساتين مصر وجنانها الفائقة وعيونها المتدفِّقة وزروع قد ملأت أراضيهم وعمرت بها حاضرتهم وبواديهم، {ومقام كريم}: يُعْجِبُ الناظرين ويُلهي المتأمِّلين؛ تمتَّعوا به دهراً طويلاً، وقضوا بلذَّاتِهِ وشهواتِهِ عمراً مديداً على الكفر والعناد والتكبُّر على العباد والتيه العظيم، {كذلك وأوْرَثْناها}؛ أي: هذه البساتين والعيون والزُّروع والمقام الكريم {بني إسرائيلَ}: الذين جَعَلوهم من قَبْلُ عبيدَهم وسُخِّروا في أعمالهم الشاقَّة؛ فسبحان مَنْ يؤتي الملكَ مَنْ يشاءُ وينزِعُه عمَّن يشاءُ ويعزُّ من يشاءُ بطاعتِهِ، ويذلُّ من يشاء بمعصيتِهِ.
(57 - 59) خداوند متعال میفرماید: (
﴿فَأَخۡرَجۡنَٰهُم مِّن جَنَّٰتٖ وَعُيُونٖ﴾) و آنها را از باغهای خوب مصر، و چشمهساران و کشتزارهای آن که زمینهایشان را پوشانده، و شهرها و بیابانها را آباد کرده بود، بیرون کردیم. (
﴿وَكُنُوزٖ وَمَقَامٖ كَرِيمٖ﴾) و آنها را از میان گنجها و کاخهای مجلل بیرون راندیم که بینندگان را شگفت زده میکرد، و هر کس را که به آن میاندیشید، فریب میداد؛ گنجها و جایگاههایی که مدت زمانی طولانی از آن بهرهمند شده، و با غرقِ در لذتها و شهوتها، عمری طولانی در کفر و فساد و تباهی و تکبر بر بندگان و سرگردانی سپری کرده بودند. (
﴿كَذَٰلِكَۖ وَأَوۡرَثۡنَٰهَا بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ﴾) این چنین باغها و چشمهسارها و کشتزارها و جایگاه نیک را به بنی اسرائیل میراث دادیم. بنی اسرائیلی که فرعونیان آنها را بردگان خود قرار داده بودند، و آنها را در کارهای سخت و طاقت فرسا، به کار میگرفتند.پس پاک است خداوندی که فرمانروایی را به هرکس که بخواهد، میدهد؛ و از هرکس که بخواهد، میگیرد؛ و هر کس را که بخواهد، به سبب فرمانبرداریاش عزت میبخشد؛ و هرکس را که بخواهد، به سبب نافرمانیاش خوار میگرداند.
#
{60 ـ 62} {فأتْبَعوهم مشرقينَ}؛ أي: اتَّبع قومُ فرعون قومَ موسى وقتَ شُروقِ الشمس، وساقوا خلفَهم مُحِثِّينَ على غيظٍ وحنقٍ قادرين، {فلما تراءى الجمعانِ}؛ أي: رأى كلٌّ منهما صاحبه، {قال أصحابُ موسى}: شَاكِينَ لموسى وحزنين: {إنَّا لَمُدْرَكونَ}. فقال موسى مثبِّتاً لهم ومخبراً لهم بوعدِ ربِّه الصادق: {كلاَّ}؛ أي: ليس الأمر كما ذكرتُم أنَّكم مُدْرَكون، {إنَّ معي ربِّي سَيَهْدِينِ}: لما فيه نجاتي ونجاتُكم.
(60 - 62) قوم فرعون، به هنگام طلوع خورشید، به تعقیب قوم موسی پرداختند، درحالیکه خشمگین بودند، و با قدرت و توانایی به دنبال آنها راه افتادند. (
﴿فَلَمَّا تَرَٰٓءَا ٱلۡجَمۡعَانِ﴾) وقتی که هر دو گروه یکدیگر را دیدند، (
﴿قَالَ أَصۡحَٰبُ مُوسَىٰٓ﴾) یاران موسی به او شکایت بردند،
و با اندوه به وی گفتند: (
﴿إِنَّا لَمُدۡرَكُونَ﴾) بیگمان آنها به ما رسیده، و ما گرفتار میگردیم. موسی آنها را دلداری داد،
و گفت: ثابت قدم باشید، و آنها را، از وعدۀ راستینِ پروردگارش آگاه کرد.
پس گفت: (
﴿كَلَّآ﴾) آنطور نیست که شما گفتید، و ما گرفتار نمیشویم، (
﴿إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهۡدِينِ﴾) چرا که پروردگارم با من است، و به راهی که مایۀ نجات من و شماست، رهنمودم خواهد کرد.
#
{63 ـ 68} {فأوْحَيْنا إلى موسى أنِ اضْرِب بعصاك البحرَ}: فضربه، {فانفَلَقَ}: اثني عشر طريقاً، {فكانَ كُلُّ فِرْقٍ كالطودِ}؛ أي: الجبل {العظيم}: فدخله موسى وقومُهُ، {وأزْلَفْنا ثَمَّ}: في ذلك المكان {الآخَرينَ}؛ أي: فرعون [و] قومه، وقرَّبْناهم، وأدخَلْناهم في ذلك الطريق الذي سلك منه موسى وقومه، {وأنجَيْنا موسى ومَن معه أجمعين}: استَكْمَلوا خارجين، لم يتخلَّفْ منهم أحدٌ، {ثم أغْرَقْنا الآخَرينَ}: لم يتخلَّفْ منهم عن الغرقِ أحدٌ. {إنَّ في ذلك لآيةً}: عظيمةً على صدقِ ما جاء به موسى عليه السلام وبطلانِ ما عليه فرعونُ وقومُه، {وما كان أكثرُهُم مؤمنينَ}: مع هذه الآيات المقتضيةِ للإيمان؛ لفسادِ قلوبِكم، {وإنَّ ربَّكَ لهو العزيزُ الرحيمُ}: بعزَّتِهِ أهلكَ الكافرين المكذِّبين، وبرحمتِهِ نجَّى موسى ومن معه أجمعين.
(63 - 68) پس به موسی وحی کردیم که عصای خود را به دریا بزن، و او عصایش را به دریا زد، آنگاه دریا از هم شکافت، و دوازده راه در آن باز شد، و هر بخشی مانند کوه بزرگی بود. پس موسی و قومش از همین راهها وارد دریا شدند. و فرعون و قومش را به این مکان نزدیک کردیم؛ و آنها را در این راه که موسی و قومش از آن رفته بودند، وارد نمودیم. آنها همه از دریا عبور کردند و نجات یافتند، و هیچ کسی باز نماند. و از لشکریان فرعون هیچ کس نجات نیافت، بلکه همه غرق شدند. بیگمان ماجرای نجات مؤمنان، و غرق شدن کافران، نشانهای است بزرگ که بر راست بودن آنچه موسی آورده است، و بر بطلانِ باور و عقیدۀ فرعون و قومش دلالت میکند. (
﴿وَمَا كَانَ أَكۡثَرُهُم مُّؤۡمِنِينَ﴾) اما با وجود این نشانههای بزرگ که سبب ایمان میگردد، آنها ایمان نیاوردند؛ چرا که دلهایشان فاسد بود. (
﴿وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلرَّحِيمُ﴾) و بیگمان پروردگارت توانا و قادر است، و با قدرت و تواناییاش، کافرانِ تکذیبکننده را هلاک و نابود ساخت؛ و با رحمتِ خویش، موسی و کسانی را که همراه او بودند، نجات داد.
{وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِيمَ (69) إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ (70) قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَاكِفِينَ (71) قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ (72) أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ (73) قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءَنَا كَذَلِكَ يَفْعَلُونَ (74) قَالَ أَفَرَأَيْتُمْ مَا كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (75) أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ (76) فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِينَ (77) الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ (78) وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ (79) وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ (80) وَالَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ (81) وَالَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ (82) رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ (83) وَاجْعَلْ لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ (84) وَاجْعَلْنِي مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ (85) وَاغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كَانَ مِنَ الضَّالِّينَ (86) وَلَا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ (87) يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ (88) إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (89) وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ (90) وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغَاوِينَ (91) وَقِيلَ لَهُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (92) مِنْ دُونِ اللَّهِ هَلْ يَنْصُرُونَكُمْ أَوْ يَنْتَصِرُونَ (93) فَكُبْكِبُوا فِيهَا هُمْ وَالْغَاوُونَ (94) وَجُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ (95) قَالُوا وَهُمْ فِيهَا يَخْتَصِمُونَ (96) تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ (97) إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِينَ (98) وَمَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ (99) فَمَا لَنَا مِنْ شَافِعِينَ (100) وَلَا صَدِيقٍ حَمِيمٍ (101) فَلَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (102) إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (103) وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (104)}.
وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِيمَ و خبر ابراهيم را براي آنان بخوان.
إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ هنگامي كه به پدر و قومش گفت: «چه ميپرستيد؟». عبادتشان ماندگار ميمانيم».
قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَاكِفِينَ گفتند: «بتهايي را ميپرستيم، و هميشه بر عبادتشان ماندگار ميمانيم».
قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ گفت: «آيا هنگامي كه آنها را به كمك ميخوانيد صداي شما را ميشنوند؟».
أَوْ يَنفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ يا به شما سود ميبخشند، يا زيان ميرسانند؟
قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءنَا كَذَلِكَ يَفْعَلُونَ گفتند: «نه، اما پدران و نياكان خود را ديدهايم كه چنين ميكردهاند».
قَالَ أَفَرَأَيْتُم مَّا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ گفت: «آيا ميبينيد كه چه چيزي را ميپرستيد؟».
أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ شما و پدران پيشين شما.
فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِّي إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِينَ بدون شك همة آنها دشمن من هستند، به جز پروردگار جهانيان.
الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ آن ذاتي كه مرا آفريده است و هم او مرا هدايت ميكند.
وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ آن خداوندي كه مرا غذا ميدهد، و
[آشاميدني] مينوشاند.
وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ و چون بيمار شوم اوست كه مرا شفا ميدهد.
وَالَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ و آن خداوندي كه مرا ميميراند، سپس زندهام ميگرداند.
وَالَّذِي أَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ وخداوندي كه اميدوارم گناهانم را در روز جزا بيامرزد.
رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ پروردگارا! به من حكمت ببخش، و مرا از زمرة شايستگان بگردان.
وَاجْعَل لِّي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ و براي من نام نيك در ميان آيندگان برجاي بگذار.
وَاجْعَلْنِي مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ و مرا از وارثان بهشت پرناز و نعمت بگردان.
وَاغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كَانَ مِنَ الضَّالِّينَ و پدرم را بيامرز، بيگمان او از گمراهان بود.
وَلَا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ و مرا رسوا مكن روزي كه برانگيخته ميشوند.
يَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ روزي كه اموال و اولاد
[هيچ] سودي نميرسانند.
إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ بلكه تنها كسي
[نجات مييابد و سود ميبيند] كه با دلي پاك نزد خداوند بيايد.
وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ و
[در آن هنگام] بهشت براي پرهيزگاران نزديك گردانده ميشود.
وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغَاوِينَ و دوزخ براي گمراهان آشكار ميگردد.
وَقِيلَ لَهُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ و به آنها گفته ميشود: «كجا هستند معبوداني كه [آنها را] پيوسته عبادت ميكرديد؟».
مِن دُونِ اللَّهِ هَلْ يَنصُرُونَكُمْ أَوْ يَنتَصِرُونَ
[معبودهايي] غير از خدا، آيا شما را ياري ميكنند يا خويشتنرا ياري ميدهند؟».
فَكُبْكِبُوا فِيهَا هُمْ وَالْغَاوُونَ پس، آنان و گمراهان پياپي در آن
[جهنم] افكنده ميشوند.
وَجُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ و
[نيز] لشكريان شيطان همگي
[به دوزخ افكنده ميشوند].
قَالُوا وَهُمْ فِيهَا يَخْتَصِمُونَ آنان در آنجا به كشمكش ميپردازند و ميگويند:
تَاللَّهِ إِن كُنَّا لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ
«سوگند به خدا ما در گمراهي آشكاري بوديم».
إِذْ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ آنگاه كه شما را با پروردگار جهانيان برابر ميساختيم.
وَمَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ و ما را جز گناهكاران گمراه نكردهاند.
فَمَا لَنَا مِن شَافِعِينَ
[اينك] ما هيچ شفاعت كنندهاي نداريم.
وَلَا صَدِيقٍ حَمِيمٍ و هيچ دوست صميمي و دلسوزي
[نداريم].
فَلَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ كاش
[به دنيا] بر ميگشتيم تا از زمرة مؤمنان ميشديم.
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ بيگمان در اين نشانهاي است، و بيشترشان مؤمن نيستند.
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ و قطعاً پروردگارت توانا و مهربان است.
#
{69 ـ 71} أي: وَاتْلُ يا محمدُ على الناس نبأ إبراهيم الخليل وخَبَرَه الجليل في هذه الحالة بخصوصها، وإلاَّ؛ فله أنباءٌ كثيرة، ولكن من أعجب أنبائِهِ وأفضلِها هذا النبأُ المتضمنُ لرسالتِهِ ودعوتِهِ قومَه ومحاجَّتِهِ إيَّاهم و [إبطاله] ما هم عليه، ولذلك قيَّدَه بالظرفِ فقال: {إذْ قال لأبيهِ وقومِهِ ما تَعْبُدونَ. قالوا}: متبجِّحين بعبادتِهِم: {نعبدُ أصناماً}: ننحِتُها ونَعْمَلُها بأيدينا، {فنظلُّ لها عاكفينَ}؛ أي: مقيمين على عبادتها في كثيرٍ من أوقاتنا.
(69 - 71) ای محمد! صلی الله علیه وسلم سرگذشت و حکایت ابراهیم خلیل را برای مردم بخوان، و ماجرای او را در این وضعیتِ خاص بیان کن. او ماجراهای زیادی دارد، اما شگفتترین اخبار، و بهترین سرگذشت او، خبری است که رسالت او را در بر دارد که از دعوت کردنِ قومش، و مجادله کردنِ با آنها، و باطل نمودنِ باورهایشان، سخن میگوید. بنابراین آن را مقید به ظرفِ زمان کرد،
و فرمود: و به یاد آور زمانی را که ابراهیم به پدرش و قومش گفت: چه چیزی را میپرستید؟
آنها با افتخار پاسخ دادند: (
﴿نَعۡبُدُ أَصۡنَامٗا﴾) بتهایی را پرستش میکنیم که آنها را با دستهای خود میتراشیم. (
﴿فَنَظَلُّ لَهَا عَٰكِفِينَ﴾) و در بیشتر اوقات، به عبادت و پرستش آنها میپردازیم.
#
{72 ـ 74} فقال لهم إبراهيمُ مبيناً لعدم استحقاقِها للعبادةِ: {هل يسمعونَكم إذ تَدْعونَ}: فيستجيبونَ دعاءكم ويفرِّجونَ كَرْبَكُم ويزيلون عنكم كلَّ مكروه، {أو يَنفَعونَكم أو يَضُرُّونَ}: فأقرُّوا أنَّ ذلك كُلَّه غيرُ موجودٍ فيها؛ فلا تسمع دعاءً، ولا تنفع، ولا تضر! ولهذا لما كسَّرها وقال: {بَلْ فَعَلَهُ كبيرُهم هذا فاسْألوهم إن كانوا يَنطِقونَ}؛ قالوا له: {لقد عَلِمْتَ ما هؤلاء ينطِقونَ}؛ أي: هذا أمر متقررٌ من حالها، لا يقبلُ الإشكالَ والشكَّ. فلجؤوا إلى تقليد آبائهم الضالين، فقالوا: {بل وَجَدْنا آباءنا كذلك يفعلونَ}: فتبِعْناهم على ذلك، وسَلَكْنا سبيلَهم، وحافَظْنا على عاداتهم.
(72 - 74) ابراهیم با بیان اینکه بتها، سزاوار پرستش و عبادت نیستند،
گفت: (
﴿هَلۡ يَسۡمَعُونَكُمۡ إِذۡ تَدۡعُونَ﴾) آیا هنگامی که بتها را به کمک میخوانید، صدای شما را میشنوند تا دعایتان را پاسخ دهند؛ و مشکلات شما را حل نمایند؛ و هر امر ناگواری را از شما دور کنند؟ (
﴿أَوۡ يَنفَعُونَكُمۡ أَوۡ يَضُرُّونَ﴾) یا به شما سود میبخشند، یا زیان میرسانند؟! پس آنها اقرار کردند که بتها، هیچ یک از این کارها را نمیتوانند انجام دهند؛ صدایی نمیشنوند، و سود و زیانی نمیرسانند. بنابراین وقتی ابراهیم بتها را شکست،
گفت: ﴿بَلۡ فَعَلَهُۥ كَبِيرُهُمۡ هَٰذَا فَسَۡٔلُوهُمۡ إِن كَانُواْ يَنطِقُونَ﴾ بلکه بزرگترشان چنین کرده است. پس، از آنها بپرسید، اگر حرف میزنند.
کافران گفتند: ﴿لَقَدۡ عَلِمۡتَ مَا هَٰٓؤُلَآءِ يَنطِقُونَ﴾ تو نیک میدانی که اینها حرف نمیزنند؛ یعنی ثابت و بدیهی است
[که بتها، چنین کارهایی را انجام نمیدهند]. پس به تقلید از پدران و نیاکانِ گمراهشان پناه بردند،
و گفتند: (
﴿بَلۡ وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا كَذَٰلِكَ يَفۡعَلُونَ﴾) آنها چیزی از این کارها را نمیتوانند بکنند، فقط ما پدران و نیاکان خود را دیدهایم که چنین میکردهاند، و ما از آنها پیروی نموده، و راهشان را در پیش گرفته، و به عادت و سنتهای آنان عمل نموده، و آن را زنده نگاه داشتهایم.
ابراهیم به آنها گفت: شما و پدرانتان همه در اشتباه هستید، و شما و پدرانتان در گمراهی برابرید.
#
{75 ـ 82} فقال لهم إبراهيمُ: أنتُم وآباؤكم كلُّكم خصومٌ في [هذا] الأمر، والكلامُ مع الجميع واحدٌ: {أفرأيتُم ما كنتُم تعبُدونَ. أنتُم وآباؤكم الأقْدَمونَ. فإنَّهم عدوٌّ لي}: فَلْيَضُرُّونِ بأدنى شيءٍ من الضَّرر، ولْيَكيدونِ فلا يقدرونَ. {إلاَّ رَبَّ العالمينَ. الذي خَلَقَني فهو يهديني}: هو [المنْفَرِدُ] بنعمةِ الخَلْق ونعمةِ الهداية للمصالح الدينيَّة والدنيويَّة، ثم خصَّص منها بعضَ الضروريَّات، فقال: {والذي هو يُطْعِمُنِى ويسقينِ. وإذا مرضت فهو يشفينِ. والذي يُميتُني ثم يحيينِ. والذي أطمعُ أن يَغْفِرَ لي خطيئتي يومَ الدينِ}: فهذا هو وحدَه المنفردُ بذلك، فيجبُ أن يُفْرَدَ بالعبادةِ والطاعةِ، وتُتْرَكَ هذه الأصنام التي لا تخلقُ ولا تهدي، ولا تمرِضُ ولا تشفي، ولا تطعِمُ ولا تسقي، ولا تميت ولا تحيي، ولا تنفع عابديها بكشفِ الكروب ولا مغفرةِ الذنوب؛ فهذا دليلٌ قاطعٌ وحجةٌ باهرةٌ لا تقدرون أنتم وآباؤكم على معارضتها، فدلَّ على اشتراكِكُم في الضلال وتركِكُم طريق الهدى والرشد. قال الله تعالى: {وحاجَّهُ قومُهُ قالَ أتُحاجُّونِّي في الله وقد هدانِ ... } الآيات.
(75 - 82) (
﴿أَفَرَءَيۡتُم مَّا كُنتُمۡ تَعۡبُدُونَ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُكُمُ ٱلۡأَقۡدَمُونَ فَإِنَّهُمۡ عَدُوّٞ لِّيٓ﴾) آیا در آنچه میپرستید، اندیشیدهاید؟! شما و پدران پیشین شما؟! (
﴿أَفَرَءَيۡتُم مَّا كُنتُمۡ تَعۡبُدُونَ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُكُمُ ٱلۡأَقۡدَمُونَ فَإِنَّهُمۡ عَدُوّٞ لِّيٓ﴾) آیا در آنچه میپرستید، اندیشیدهاید؟! شما و پدران پیشین شما؟! بدون شک همۀ چیزهایی که معبود خود میدانید، دشمن من هستند. پس اگر میتوانند کوچکترین زیانی به من برسانند، و علیه من چاره اندیشی و توطئه کنند، و دریغ نورزند! اما توانایی این را ندارند. (
﴿إِلَّا رَبَّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٱلَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهۡدِينِ﴾) به جز پروردگار جهانیان؛ ذاتی که مرا آفریده است، و همو مرا راهنمایی میکند، و فقط او نعمت آفرینش، و رهنمود کردن به سوی منافع دینی و دنیوی را ارزانی مینماید. سپس برخی از نیازهارا به طور ویژه بیان کرد،
و گفت: (
﴿وَٱلَّذِي هُوَ يُطۡعِمُنِي وَيَسۡقِينِ وَإِذَا مَرِضۡتُ فَهُوَ يَشۡفِينِ وَٱلَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحۡيِينِ وَٱلَّذِيٓ أَطۡمَعُ أَن يَغۡفِرَ لِي خَطِيَٓٔتِي يَوۡمَ ٱلدِّينِ﴾) پس فقط خداوند این کارها را میکند، بنابراین فقط باید او پرستش شود، و از او اطاعت گردد، و پرستش این بتها را ترک کرد، بتهایی که چیزی را نمیآفرینند، و هدایت نمیکنند، و نمیتوانند کسی را بیمار نموده و یا بهبود ببخشند. و به کسی غذا نمیدهند، و آشامیدنی نمینوشانند، و زنده نمیکنند، و نمیمیرانند، و به عبادت کنندگانِ خود سودی نمیبخشند؛ رنجهایشان را از آنان دور نکرده، و گناهانشان را نمیآمرزند. پس بسیار روشن است که شما و پدرانتان، توانایی مخالفت با این دلایل روشن را ندارید. و معلوم است که شما و آنان در گمراهی و ترک گفتن راه هدایت یکسان هستید.
خداوند متعال میفرماید: ﴿وَحَآجَّهُۥ قَوۡمُهُۥۚ قَالَ أَتُحَٰٓجُّوٓنِّي فِي ٱللَّهِ وَقَدۡ هَدَىٰنِ﴾ و قومش با او به جرّ و بحث و مجادله پرداختند،
گفت: آیا دربارۀ خدا با من مجادله میکنید، حال آنکه او مرا هدایت کرده است؟!
#
{83 ـ 84} ثم دعا عليه السلام ربَّه، فقال: {ربِّ هَبْ لي حُكْماً}؛ أي: علماً كثيراً أعرِفُ به الأحكامَ والحلالَ والحرام، وأحكُمُ به بين الأنام، {وألْحِقْني بالصالحينَ}: من إخوانِهِ الأنبياء والمرسلين، {واجْعَلْ لي لسانَ صِدْقٍ في الآخرينَ}؛ أي: اجعل لي ثناء صدقٍ مستمرٍّ إلى آخر الدهر. فاستجاب الله دعاءَه، فوهب له من العلم والحكم ما كان به مِن أفضلِ المرسلينَ، وألحقه بإخوانِهِ المرسلينَ، وجعلَه محبوباً مقبولاً معظماً مثنياً عليه في جميع الملل في كلِّ الأوقات، قال تعالى: {وتَرَكْنا عليه في الآخِرينَ سلامٌ على إبراهيمَ. إنَّا كذلك نَجْزي المُحْسِنينَ. إنَّه مِن عبادِنا المؤمنينَ}.
( 83 - 84) سپس ابراهیم ـ علیه السلام ـ پروردگارش را فراخواند و گفت: (
﴿رَبِّ هَبۡ لِي حُكۡمٗا﴾) پروردگارا! به من دانش زیادی عطا کن که به وسیلۀ آن، حلال و حرام را بدانم، و در میان مردم داوری کنم، (
﴿وَأَلۡحِقۡنِي بِٱلصَّٰلِحِينَ﴾) و مرا به شایستگان از قبیل: پیامبران ملحق بگردان. و نام نیک و آوازۀ نیکو را، برای همیشه در میان آیندگان برای من برجای دار. پس خداوند دعایش را پذیرفت، و به او دانش و حکمت بخشید که به سبب آن، از برترین پیامبران گردید، و به برادران پیامبرش پیوست. و خداوند ابراهیم را، دوست داشتنی و مقبول گردانید، به گونهای که میان همۀ ملتها، و در همۀ اوقات، مورد بزرگداشت و ستایش قرار میگیرد.
خداوند متعال فرموده است: ﴿وَتَرَكۡنَا عَلَيۡهِ فِي ٱلۡأٓخِرِينَ سَلَٰمٌ عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ كَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ و برای او در
[میان] آیندگان،
[آوازۀ نیک] برجای گذاشتیم. سلام بر ابراهیم. این چنین نیکوکاران را پاداش میدهیم. همانا او از بندگان با ایمان ما بود.
#
{85} {واجْعَلْني من وَرَثَةِ جنَّةِ النعيم}؛ أي: من أهل الجنَّةِ التي يورِثُهم اللهُ إيَّاها، فأجاب الله دعاءَه، فرفَعَ منزلتَه في جنات النعيم.
(85) (
﴿وَٱجۡعَلۡنِي مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ ٱلنَّعِيمِ﴾) و مرا از زمرۀ کسانی بگردان که خداوند آنها را وارث بهشت میگرداند. پس خداوند دعایش را پذیرفت، و مقامش را در باغهای پر ناز و نعمت بهشت بالا برد.
#
{86} {واغْفِرْ لأبي إنَّه كان من الضَّالِّينَ}: وهذا الدعاء بسبب الوعد الذي قال لأبيه: {سأستغفر لك ربِّي إنَّه كانَ بي حَفِيًّا}، قال تعالى: {وما كانَ استغفارُ إبراهيمَ لأبيهِ إلاَّ عن مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إيَّاه فَلَمَّا تَبَيَّنَ له أنه عدوٌّ لله تبرَّأ منه إنَّ إبراهيم لأوّاهٌ حليمٌ}.
(86) (
﴿وَٱغۡفِرۡ لِأَبِيٓ إِنَّهُۥ كَانَ مِنَ ٱلضَّآلِّينَ﴾) و پدرم را بیامرز، بیگمان او از گمراهان بود. و این دعا، به سبب وعدهای بود که او به پدرش داده بود،
آنگاه که گفت: ﴿سَأَسۡتَغۡفِرُ لَكَ رَبِّيٓۖ إِنَّهُۥ كَانَ بِي حَفِيّٗا﴾ به زودی از پروردگارم برای تو طلب آمرزش مینمایم، بیگمان او نسبت به من مهربان است.
و خداوند متعال فرموده است: ﴿وَمَا كَانَ ٱسۡتِغۡفَارُ إِبۡرَٰهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَن مَّوۡعِدَةٖ وَعَدَهَآ إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُۥٓ أَنَّهُۥ عَدُوّٞ لِّلَّهِ تَبَرَّأَ مِنۡهُۚ إِنَّ إِبۡرَٰهِيمَ لَأَوَّٰهٌ حَلِيمٞ﴾ و طلبِ آمرزشِ ابراهیم برای پدرش، فقط به خاطر وعدهای بود که به او داده بود. پس وقتی برای ابراهیم آشکار شد که پدرش دشمن خداست، از او بیزاری جست. همانا ابراهیم بردبار و بازگشت کننده
[به سوی خدا] است.
#
{87 ـ 89} {ولا تُخْزِني يَوْمَ يُبْعَثونَ}؛ أي: بالتوبيخ على بعض الذُّنوب والعقوبةِ عليها والفضيحة، بل أسْعِدْني في ذلك اليوم الذي لا يَنْفَعُ فيه مالٌ ولا بنونٌ؛ {إلاَّ مَنْ أتى الله بقلبٍ سليم}: فهذا الذي ينفعُهُ عندَك، وهذا الذي ينجو من العقاب ويستحقُّ جزيل الثواب.
والقلبُ السليمُ: معناهُ: الذي سَلِمَ من الشركِ والشكِّ ومحبة الشرِّ والإصرار على البدعةِ والذُّنوب، ويلزم من سلامتِهِ ممَّا ذُكِرَ اتِّصافُهُ بأضدادِها من الإخلاص والعلم واليقين ومحبَّة الخير وتزيينه في قلبِهِ، وأن تكون إرادتُهُ ومحبتُهُ تابعةً لمحبَّةِ الله، وهواه تبعاً لما جاء عن الله.
(87 - 89) (
﴿وَلَا تُخۡزِنِي يَوۡمَ يُبۡعَثُونَ﴾) و در روز قیامت -که مردم برانگیخته میشوند- با توبیخ نمودنم بهخاطر ارتکاب برخی از گناهان، و کیفر دادن و خوار نمودنم، مرا رسوا مکن. بلکه مرا در آن روز، خوشبخت گردان،
(89) که (
﴿يَوۡمَ لَا يَنفَعُ مَالٞ وَلَا بَنُونَ إِلَّا مَنۡ أَتَى ٱللَّهَ بِقَلۡبٖ سَلِيمٖ﴾) اموال و اولاد سودی نمیرسانند، و تنها کسی نجات مییابد و سود میبرد که با دلی پاک، به نزد خدا آمده باشد. و تنها به وسیلۀ قلب پاک، آدمی از کیفر و سزا نجات مییابد، و سزاوار پاداش فراوان میگردد. دل سالم؛ یعنی دلی که از شرک و شک و محبت غیر خدا، و اصرار ورزیدن بر بدعت و گناهان به دور باشد. و باید ضمن سالم بودن از امور مذکور، به اخلاص و علم و یقین و محبت خدا متصف باشد. و باید گرایش و محبت او، تابعِ آنچه باشد که خدا میخواهد؛ و چیزی را پیروی نماید که از سوی خدا آمده است.
#
{90 ـ 95} ثم ذكر من صفات ذلك اليوم العظيم وما فيه من الثوابِ والعقاب، فقال: {وأُزْلِفَتِ الجنَّةُ}؛ أي: قُرِّبَتْ {للمتَّقينَ}: ربَّهم، الذين امتثلوا أوامره، واجتنبوا زواجِرَه واتَّقوا سَخَطَهُ وعقابَه. {وبُرِّزَتِ الجحيمُ}؛ أي: بُرِّزَتْ واستَعَدَّتْ بجميع ما فيها من العذاب {للغاوينَ}: الذين أوْضَعوا في معاصي الله، وتجرؤوا على محارمِهِ، وكذَّبوا رسلَه، وردُّوا ما جاؤوهم به من الحقِّ، {وقيلَ لهم أينَ ما كنتُم تعبُدونَ. من دونِ الله هل يَنصُرونَكم أو يَنتَصِرونَ}: بأنفسِهِم؛ أي: فلم يكن من ذلك من شيءٍ، وظهر كَذِبُهم وخِزْيُهم، ولاحتْ خسارتُهم وفضيحتُهم، وبان ندمُهم، وضلَّ سعيهم. {فكُبْكِبوا فيها}؛ أي: ألقوا في النار {هم}؛ أي: ما كانوا يعبدون، {والغاوونَ}: العابدونَ لها، {وجنودُ إبليسَ أجْمعونَ}: من الإنس والجنِّ، الذين أزَّهم إلى المعاصي أزًّا، وتسلَّط عليهم بشركِهِم وعدم إيمانهم، فصاروا من دعاتِهِ والساعينَ في مرضاتِهِ، وهم ما بين داعٍ لطاعتِهِ ومجيبٍ لهم ومقلدٍ لهم على شركهم.
(90 - 95) به همین جهت از حالات آن روز بزرگ، و پاداش و سزای آن،
سخن به میان آورد و فرمود: (
﴿وَأُزۡلِفَتِ ٱلۡجَنَّةُ لِلۡمُتَّقِينَ﴾) بهشت برای کسانی که از پروردگارشان پروا داشتهاند، نزدیک است؛ کسانی که دستورات خداوند را به جای آورده؛ و از آنچه او نهی کرده، دوری نموده؛ و از ناخشنودی و عذاب وی پرهیز کردهاند. (
﴿وَبُرِّزَتِ ٱلۡجَحِيمُ﴾) و جهنم، برای گمراهان آشکار میشود، و با همۀ عذابی که در آن وجود دارد، برایشان آماده میگردد. (
﴿لِلۡغَاوِينَ﴾) کسانی که از فرمانِ الهی سرپیچی کرده، و مرتکب کارهای حرام شده، و پیامبرانش را تکذیب کرده، و حقی را که پیامبران آوردهاند، رد میکنند.
و به آنان گفته میشود: (
﴿أَيۡنَ مَا كُنتُمۡ تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ هَلۡ يَنصُرُونَكُمۡ أَوۡ يَنتَصِرُونَ﴾) کجایند معبودانی که به جای خدا پرستش میکردید؟ آیا شما را کمک میکنند، یا خود را یاری میدهند؟! یعنی نمیتوانند هیچ یک از این کارها را بکنند، و دروغ و رسوایی آنها آشکار میشود، و زیانمندی و ضرر و خواری و رسوایی و پشیمانیشان آشکار میگردد، و تلاش آنها بیهوده و بینتیجه میماند. پس معبودانی که عبادت میشدند، و گمراهانی که آنها را عبادت میکردند، همه در جهنم انداخته میشوند.
و لشکریانِ شیطان از قبیل: انسانها و جنهایی که شیطان، آنها را به سوی گناهان و شرک ورزیدن و ایمان نیاوردن میکشاند، و بر آنها مسلط میگردد، و در نتیجه از دعوتگران راه شیطان میشوند، و در راستای خشنودی شیطان تلاش مینمایند، و مردم را به اطاعت از شیطان فرا میخوانند، و دیگران از آنان تقلید میکنند،
#
{96 ـ 104} {قالوا}؛ أي: جنود إبليس الغاوون لأصنامِهِم وأوثانِهِم التي عبدوها: {تاللهِ إن كُنَّا لفي ضلالٍ مبينٍ. إذْ نُسَوِّيكُم بربِّ العالَمينَ}: في العبادة والمحبَّة والخوفِ والرجاءِ، وندعوكم كما ندعوهُ. فتبيَّن لهم حينئذٍ ضلالُهم، وأقرُّوا بعدل الله في عقوبتِهِم، وأنَّها في محلِّها، وهم لم يُسَوُّوهم بربِّ العالمين؛ إلاَّ في العبادةِ، لا في الخلق؛ بدليل قولهم: {بربِّ العالمينَ}؛ أنَّهم مقرُّون أنَّ الله ربُّ العالمين كلِّهم، الذين من جملتهم أصنامهم وأوثانهم، {وما أضَلَّنا}: عن طريق الهُدى والرُّشْد ودعانا إلى طريق الغَيِّ والفِسْقِ {إلاَّ المُجْرِمونَ}: وهم الأئمة الذين يدعونَ إلى النار، {فما لنا}: حينئذٍ {من شافعينَ}: يشفعونَ لنا لِيُنْقِذَنا من عذابه {ولا صديقٍ حَميم}؛ أي: قريب مصافٍ ينفعنا بأدنى نفعٍ؛ كما جرت العادةُ بذلك في الدُّنيا؛ فأيِسوا من كلِّ خير، وأبلسوا بما كسبوا، وتمنَّوا العودة إلى الدُّنيا ليعملوا صالحاً؛ {فلو أنَّ لنا كَرَّةً}؛ أي: رجعةً إلى الدُّنيا وإعادةً إليها، {فنكونَ من المؤمنين}: لنسلمَ من العقابِ ونستحقَّ الثواب. هيهاتَ هيهاتَ؛ قد حيلَ بينَهم وبين ما يشتهونَ، وقد غُلِّقَتْ منهم الرُّهون. {إنَّ في ذلك}: الذي ذَكَرْنا لكم ووصَفْنا {لآيةً}: لكم، {وما كان أكثرُهُم مؤمنينَ}: مع نزول الآياتِ.
(96 - 104) (
﴿قَالُواْ﴾) لشکریانِ گمراهِ شیطان، به بتهایی که عبادت میکردند،
میگویند: (
﴿تَٱللَّهِ إِن كُنَّا لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ إِذۡ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) سوگند به خدا که ما در گمراهی آشکاری بودیم؛ چراکه شما را، در عبادت و محبت و ترس و امید، با خدا برابر میداشتیم، و همانطور که خدا را میخواندیم، شما را هم به فریاد میطلبیدیم. پس در این هنگام، گمراهیشان برای آنها آشکار میگردد، و به گناه خود اعتراف میکنند. و خداوند در کیفر آنان، عادلانه رفتار میکند، و کیفر و سزای آنها بجاست. و آنها معبودان و بتها را، فقط در عبادت و پرستش با خداوند برابر میدانستند نه در آفرینش،
چون میگویند: (
﴿بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) با پروردگار جهانیان. پس آنها اقرار مینمایند که خداوند، پروردگار همۀ جهانیان است، که بتهایشان نیز از زمرۀ جهانیاناند. (
﴿وَمَآ أَضَلَّنَآ إِلَّا ٱلۡمُجۡرِمُونَ﴾) یعنی گناهکاران و پیشوایانِ گمراهی، ما را گمراه کردند و به فساد و تباهی کشاندند، و مردم را به سوی آتش جهنم فرا خواندند. (
﴿فَمَا لَنَا مِن شَٰفِعِينَ﴾) اینک ما هیچ شفاعت کنندهای نداریم که برای ما شفاعت کند، و ما را از عذاب خدا نجات بدهد. (
﴿وَلَا صَدِيقٍ حَمِيمٖ﴾) و هیچ دوستِ نزدیک و مهربان و صمیمی نداریم که کوچکترین فایدهای به ما برساند، آنطور که در دنیا، دوستانِ صمیمی، آدمی را یاری میکنند. پس آنها از هر خیری ناامید شده؛ و به سزای کارهایی که انجام دادهاند، گرفتار میشوند؛ و آرزو میکنند که به دنیا بازگردند تا کارهای شایسته انجام دهند. (
﴿فَلَوۡ أَنَّ لَنَا كَرَّةٗ﴾) ای کاش یکبار به دنیا برگردانده میشدیم! (
﴿فَنَكُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) تا از زمرۀ مؤمنان گشته، و از عذاب نجات یافته، و سزاوار پاداش شویم. اما بعید است، و آنها راهی به آنچه میخواهند ندارند، و هر دری به روی آنان بسته شده است. (
﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ﴾) بیگمان در آنچه برای شما بیان و توصیف نمودیم، (
﴿لَأٓيَةٗ﴾) نشانه و پندی است برای شما، (
﴿وَمَا كَانَ أَكۡثَرُهُم مُّؤۡمِنِينَ﴾) اما با وجود آمدنِ نشانههای فراوان، بیشترشان ایمان نیاوردند. قطعاً پروردگارت
(بر انتقام از بي دينان) توانا و
(نسبت به مؤمنان) مهربان است
{كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ (105) إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ (106) إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (107) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ (108) وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ (109) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ (110) قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ (111) قَالَ وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (112) إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ (113) وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِينَ (114) إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ (115) قَالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يَانُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ (116) قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ (117) فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحًا وَنَجِّنِي وَمَنْ مَعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (118) فَأَنْجَيْنَاهُ وَمَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ (119) ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِينَ (120) إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (121) وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (122)}.
كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ قوم نوح پيامبران را تكذيب كردند.
إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ چون برادرشان نوح به آنان گفت: «آيا پروا نميداريد؟»
إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ همانا من برايتان رسولي امين هستم.
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ از خدا بترسيد و از من اطاعت كنيد.
وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ من در مقابل اين دعوت هيچ مزدي از شما نميخواهم مزد من جز بر پروردگار جهانيان نيست.
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ پس از خداوند بترسيد و از من اطاعت كنيد.
قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ گفتند: «آيا به تو ايمان بياوريم حال آنكه فرومايگان از تو پيروي كردهاند؟».
قَالَ وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ گفت: «من چه ميدانم آنان چه ميكردهاند؟».
إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ حساب ايشان- اگر ميدانيد- جز بر عهدة پروردگار نيست.
وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِينَ و من مؤمنان را طرد نخواهم كرد.
إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ من جز بيم دهندهاي آشكار نيستم.
قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ گفتند: «اي نوح! اگر پايان ندهي سنگسار خواهي شد».
قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ گفت: «پروردگارا! بيگمان قومم مرا تكذيب كردند».
فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحًا وَنَجِّنِي وَمَن مَّعِي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ پس ميان من و آنان داوري كن، و من كساني از مؤمنان را كه با من هستند نجات بده.
فَأَنجَيْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ پس او و كساني را كه با وي بودند در كشتي انباشته نجات داديم.
ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِينَ و بعد از اين بازماندگان را غرق كرديم.
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ بيگمان در اين نشانهاي است، و بيشترشان مؤمن نبودند.
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ و بيگمان پروردگارت توانا و مهربان است.
#
{105 ـ 110} يذكر تعالى تكذيبَ قوم نوح لرسولهم نوح، وما ردَّ عليهم وردُّوا عليه، وعاقبة الجميع، فقال: {كذَّبتْ قومُ نوح المرسلينَ}: جمعهم، لأنَّ تكذيبَ نوح كتكذيب جميع المرسلين؛ لأنَّهم كلَّهم اتَّفقوا على دعوة واحدةٍ وأخبارٍ واحدةٍ؛ فتكذيبُ أحدِهم كتكذيبٍ بجميع ما جاؤوا به من الحقِّ. كذبوه {إذْ قال لهم أخوهم}: في النسب {نوحٌ}: وإنَّما ابتعثَ الله الرسل مِن نسب مَنْ أرسل إليهم؛ لئلاَّ يشمئِزُّوا من الانقياد له، ولأنَّهم يعرِفون حقيقَتَه؛ فلا يحتاجون أن يبحثوا عنه، فقال لهم مخاطباً بألطف خطاب؛ كما هي طريقة الرسل صلوات الله وسلامه عليهم: {ألا تَتَّقونَ}: الله تعالى، فتترُكون ما أنتم مقيمونَ عليه من عبادةِ الأوثان، وتُخْلِصون العبادةَ لله وحدَه. {إنِّي لكم رسولٌ أمينٌ}: فكونه رسولاً إليهم بالخصوص يوجب لهم تلقي ما أُرْسِلَ به إليهم، والإيمان به، وأنْ يشكُروا الله تعالى على أنْ خَصَّهم بهذا الرسول الكريم. وكونُهُ أميناً يقتضي أنَّه لا يقول على الله، ولا يزيدُ في وحيه ولا يَنْقصُ. وهذا يوجب لهمُ التصديقَ بخبرِهِ والطاعةَ لأمره، {فاتقوا الله وأطيعونِ}: فيما أمركم به ونهاكم عنه؛ فإنَّ هذا هو الذي يترتَّب على كونِهِ رسولاً إليهم أميناً؛ فلذلك رتَّبه بالفاء الدالَّة على السبب، فذكر السبب الموجب، ثم ذكر انتفاء المانع، فقال: {وما أسألُكُم عليه من أجرٍ}: فتتكلَّفون من المَغْرَم الثقيل {إنْ أجْرِيَ إلاَّ على ربِّ العالَمينَ}: أرجو بذلك القُرْبَ منه والثواب الجزيل، وأمَّا أنتم؛ فمُنْيَتي ومُنتهى إرادتي منكم النُّصحُ لكم وسلوكُكُم الصراط المستقيم، {فاتَّقوا اللهَ وأطيعونِ}: كرَّر ذلك عليه السلام؛ لتكريره دعوةَ قومِهِ وطول مَكْثِهِ في ذلك؛ كما قال تعالى: {فَلَبِثَ فيهم ألف سنةٍ إلاَّ خمسين عاماً}، و {قال ربِّ إنِّي دعوتُ قومي ليلاً ونهاراً. فلم يَزِدْهُم دعائي إلاَّ فراراً ... } الآيات.
(105 - 110) خداوند متعال با اشاره به تکذیب شدنِ نوح از سوی قومش، و جوابی که نوح به آنان داد، و نیز با بیان سرنوشت همگی آنان،
فرمود: (
﴿كَذَّبَتۡ قَوۡمُ نُوحٍ ٱلۡمُرۡسَلِينَ﴾) قوم نوح همۀ پیامران را تکذیب کردند؛ چون تکذیب نوح، به مثابۀ تکذیبِ همۀ پیامبران است؛ زیرا همۀ پیامبران بر یک دعوت هستند، و خبر واحدی را میرسانند. پس تکذیبِ یکی از پیامبران، به معنی تکذیبِ حقیقتی است که آنها آوردهاند. (
﴿إِذۡ قَالَ لَهُمۡ أَخُوهُمۡ نُوحٌ﴾) و برادر نَسَبیِ خود، نوح را تکذیب کردند،
وقتی که به آنها گفت: (
﴿أَلَا تَتَّقُونَ﴾) آیا از خدا نمیترسید تا بر اثر ترس و پروای الهی، بت پرستی را رها کرده، و خالصانه خدا را بپرستید؟! خداوند، پیامبری را به میان هر قومی مبعوث کرده باشد، آن را از میان همان قوم انتخاب کرده است؛ یعنی آن پیامبر، فردی از همان قوم بوده است، تا برای آنان سخت و ناخوشایند نباشد که از وی تبعیت نمایند. نیز تا اصل و نَسَب ایشان را بشناسند، و نیازی به این نداشته باشند که در مورد اصل و نسب وی تحقیق نمایند.
پس نوح بسیار با مهربانی ـ همانطور که شیوۀ همۀ پیامبران است ـ خطاب به آنها گفت: آیا از خدا پروا نمیدارید؟ (
﴿إِنِّي لَكُمۡ رَسُولٌ أَمِينٞ﴾) همانا من، برایتان رسولی امین هستم. و چون او بهطور مخصوص به سوی آنها فرستاده شده بود، میبایست آنچه را که آورده بود، بپذیرند، و به آن ایمان بیاورند، و سپاس خداوند را به جای آورند که این پیامبر بزرگوار را، به آنان اختصاص داده است. امین بودن او، اقتضا مینماید که چیز ناحقی را به خدا نسبت ندهد، و وحی الهی را اضافه یا کم نکند. نیز امین بودنش، ایجاب میکند که آنها خبرش را تصدیق نمایند، و از دستورش اطاعت کنند. (
﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُونِ﴾) پس از خدا بترسید، و در آنچه شما را بدان فرمان میدهد، و یا از آن نهی میکند، از او اطاعت کنید؛ چرا که او، پیامبری امین است، در نتیجه باید از وی اطاعت نمایید. بنابراین با فای سببیه آن را ذکر کرد، و سببی را که موجب اطاعت است، بیان نمود. سپس نبودنِ مانع را،
بیان کرد و فرمود: (
﴿وَمَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍ﴾) و درمقابل این دعوت، هیچ مزدی از شما نمیخواهم، مبادا که همچون تاوانی بر شما سنگینی کند. (
﴿إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) مزد من، جز بر پروردگار جهانیان نیست. من با این دعوت، امیدوارم که به او نزدیک شوم، و پاداش فراوان به دست آورم. من خیرخواه شما هستم، و چیزی که از شما میخواهم، این است که راه راست را درپیش بگیرید. (
﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُونِ﴾) نوح ـ علیه السلام ـ این را تکرار نمود، و بارها قومش را دعوت کرد، و تا مدتی طولانی درمیان آنها ماند.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَلَبِثَ فِيهِمۡ أَلۡفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمۡسِينَ عَامٗا﴾ او نهصد و پنجاه سال میان قومش باقی ماند. و
﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوۡتُ قَوۡمِي لَيۡلٗا وَنَهَارٗا فَلَمۡ يَزِدۡهُمۡ دُعَآءِيٓ إِلَّا فِرَارٗا﴾ گفت: پروردگارا! من قوم خود را شب و روز دعوت کردم، اما دعوت کردنِ آنها از سوی من، جز گریز چیزی به آنها نیفزود.
#
{111} فقالوا ردًّا لدعوته ومعارضةً له بما ليس يَصْلُحُ للمعارضة: {أنؤمنُ لك واتَّبَعَكَ الأرذلونَ}؛ أي: كيف نتَّبِعُك ونحن لا نرى أتباعَكَ إلاَّ أسافل الناس وأراذِلَهم وسَقَطَهم. بهذا يُعْرَفُ تكبُّرهم عن الحقِّ وجهلُهُم بالحقائق؛ فإنَّهم لو كان قصدُهُم الحقَّ؛ لقالوا ـ إنْ كان عندَهم إشكالٌ وشكٌّ في دعوته ـ: بيِّنْ لنا صحةَ ما جئتَ به بالطُّرق الموصلة إلى ذلك! ولو تأمَّلوا حقَّ التأمُّل؛ لعلموا أنَّ أتباعه هم الأعْلَوْنَ، خيار الخلق، أهل العقول الرزينة والأخلاق الفاضلة، وأنَّ الأرذل مَنْ سُلِبَ خاصيَّةَ عقلِهِ، فاستحسن عبادةَ الأحجار، ورضي أن يَسْجُدَ لها ويَدْعُوَها، وأبى الانقيادَ لدعوة الرُّسل الكُمَّل. وبمجرَّد ما يتكلَّم أحدُ الخصمين في الكلام الباطل؛ يُعْرَفُ فساد ما عنده؛ بقطع النظر عن صحة دعوى خصمِهِ؛ فقوم نوح لمَّا سمعنا عنهم أنهم قالوا في ردِّهم دعوةَ نوح: {أنؤمنُ لك واتَّبَعَكَ الأرذلونَ}: فبَنَوْا على هذا الأصل الذي كلُّ أحدٍ يعرف فسادَهُ ردَّ دعوتِهِ؛ عرفنا أنَّهم ضالُّون مخطئون، ولو لم نشاهِدْ من آيات نوح ودعوتِهِ العظيمةِ ما يفيدُ الجزم واليقينَ بصدقِهِ وصحَّة ما جاء به.
(111) قوم نوح، برای رد کردنِ دعوت او، و مخالفت نمودن با وی، بهانهای را عَلَم کردند که صلاحیت ندارد بدان تمسک جست.
پس گفتند: چگونه ما از تو پیروی کنیم، در حالی که جز افراد فرومایه و بیارزش را در کنارت نمیبینیم! با این تکبر و عدم پذیرش حق، خودبزرگبینی و جهالتشان نسبت به حقایق شناخته میشود؛ زیرا اگر هدف آنها پیروی از حق بود، ولی اشکال و شکی در دعوت او موجود بود،
میگفتند: درستی و صحت آنچه را که آوردهای، به طرقی که آدمی را به صحت آن میرساند، برای ما بیان کن. و اگر آنها واقعاً میاندیشیدند، میدانستند که پیروانِ نوح، برگزیدگان و خردمندان و افرادی دارای اخلاق و رفتار خوب هستند، و فرومایه کسی است که عقلش سلب شده، و پرستش سنگها را نیک دانسته، و راضی شده است تا برای آن سجده ببرد، و آن را صدا بزند، و از پذیرفتنِ دعوت پیامبران خودداری کند. و به محض اینکه یکی از دو متخاصمین، سخن باطل را بر زبان آورد ـ قطع نظر از درست بودن دعوای طرفش ـ فاسد و پوچ بودن سخنش شناخه میشود.
پس قوم نوح که در پاسخ به دعوت وی گفتند: (
﴿أَنُؤۡمِنُ لَكَ وَٱتَّبَعَكَ ٱلۡأَرۡذَلُونَ﴾) آیا به تو ایمان بیاوریم، حال آنکه فرومایگان از تو پیروی کردهاند، این سخن را اصل و پایهای برای رد کردن دعوت او قرار دادند، و همه کس باطل بودنِ این سخن را میداند. پس میدانیم که آنها گمراه و در اشتباه بودهاند، گرچه ما معجزات نوح و دعوت بزرگش را ندیدهایم که موجبِ یقین و باور قطعی به راستگویی و صحت آنچه آورده است، میباشد.
#
{112 ـ 115} فقال نوحٌ عليه السلام: {وما علمي بما كانوا يَعْمَلونَ. إنْ حسابهم إلاَّ على ربِّي لو تشعُرونَ}؛ أي: أعمالُهُم وحسابُهم على الله، إنَّما عليَّ التبليغُ، وأنتم دعوهم عنكم؛ إنْ كان ما جئتُكم به الحقَّ؛ فانقادوا له، وكلٌّ له عملُه، {وما أنا بطاردِ المؤمنينَ}: كأنَّهم ـ قبَّحهم الله ـ طلبوا منه أن يَطْرُدَهم عنه تكبُّراً وتجبُّراً ليؤمنوا، فقال: {وما أنا بطاردِ المؤمنينَ}؛ فإنَّهم لا يستحقُّون الطردَ والإهانةَ، وإنَّما يستحقُّون الإكرامَ القوليَّ والفعليَّ؛ كما قال تعالى: {وإذا جاءك الذين يؤمنونَ بآياتِنا فَقُلْ سلامٌ عليكم كَتَبَ ربُّكم على نفسِهِ الرحمةَ}. {إنْ أنا إلاَّ نذيرٌ مبينٌ}؛ أي: ما أنا إلاَّ منذر ومبلغ عن الله، ومجتهد في نصح العباد وليس لي من الأمر شيء إن الأمر إلا لله.
(112 - 115) نوح علیه السلام گفت: (
﴿وَمَا عِلۡمِي بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ إِنۡ حِسَابُهُمۡ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّيۖ لَوۡ تَشۡعُرُونَ﴾) من نمیدانم آنان چه میکردهاند؛ یعنی اعمال و حسابشان با خداست، و وظیفۀ من فقط تبلیغ و رساندنِ پیام الهی است. و شما آنها را بگذارید، و کاری به آنها نداشته باشید. اگر آنچه من برایتان آوردهام حق است، از آن پیروی کنید؛ و عمل هر کس برای خودش میباشد. آنها از روی تکبر و سرکشی، از نوح خواستند که مؤمنان را از خود براند و دور کند، تا آنها ایمان بیاورند.
پس نوح گفت: (
﴿وَمَآ أَنَا۠ بِطَارِدِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) من هرگز مؤمنان را طرد نخواهم کرد، چون آنها سزاوار طرد و توهین نیستند، بلکه آنها سزاوار آنند که با سخن و عمل، به خوبی با آنها رفتار شود، و مورد بزرگداشت قرار گیرند.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَإِذَا جَآءَكَ ٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بَِٔايَٰتِنَا فَقُلۡ سَلَٰمٌ عَلَيۡكُمۡۖ كَتَبَ رَبُّكُمۡ عَلَىٰ نَفۡسِهِ ٱلرَّحۡمَةَ﴾ و چون کسانی به نزد تو آمدند که به آیات ما ایمان میآورند،
پس بگو: «درودتان باد! پروردگارتان رحمت و مهربانی را بر خود مقرر نموده است.» (
﴿إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٞ مُّبِينٞ﴾) من فقط بیم دهندهای هستم که پیام الهی را میرسانم؛ و برای خیر و صلاح بندگان میکوشم؛ و اختیاری از خود ندارم؛ و همۀ کارها در دست خداست.
#
{116} فاستمر نوح عليه الصلاة والسلام على دعوتهم ليلاً ونهاراً، سرًّا وجهاراً، فلم يزدادوا إلاَّ نفوراً، و {قالوا لَئِن لم تَنتَهِ يا نوحُ}: من دعوتِكَ إيَّانا إلى الله وحده؛ {لتكونَنَّ من المَرْجومينَ}؛ أي: لنقتُلَنَّكَ شرَّ قِتْلة؛ بالرمي بالحجارة؛ كما يُقْتَلُ الكلبُ فتبًّا لهم! ما أقبح هذه المقابلةَ! يقابلون الناصحَ الأمين الذي هو أشفقُ عليهم من أنفسهم بشرِّ مقابلة.
(116) نوح ـ علیه السلام ـ شب و روز، و به طور سرّی و علنی، به دعوت آنها ادامه داد. اما دعوت آنها، چیزی جز تنفر و بیزاری بر آنان نیفزود. (
﴿قَالُواْ لَئِن لَّمۡ تَنتَهِ يَٰنُوحُ﴾) گفتند: «ای نوح! اگر از دعوت ما به سوی خدای یگانه دست برنداری، (
﴿لَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمَرۡجُومِينَ﴾) قطعاً سنگسار خواهی شد.» یعنی به بدترین صورت، تو را با سنگ خواهیم کشت، همانطور که سگ کشته میشود. هلاکشان باد! چه عکس العمل بدی از خود نشان دادند! آنها به اندرزگوی امین -که از خودشان نسبت به آنها مهربانتر و دلسوزتر بود- بدترین پاداش را دادند. و چون ستم آنها به اوج رسید، و کفرشان شدت گرفت، پیامبرشان آنان را نفرین کرد، نفرینی که همه را فراگرفت.
پس گفت: ﴿رَّبِّ لَا تَذَرۡ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ دَيَّارًا﴾ پروردگارا! از کافران هیچ کسی را بر روی زمین باقی مگذار...
#
{117 ـ 118} لا جَرَمَ لمَّا انتهى ظلمُهم واشتدَّ كفرُهم؛ دعا عليهم نبيُّهم بدعوةٍ أحاطت بهم، فقال: {ربِّ لا تَذَرْ على الأرضِ من الكافرينَ دَيَّاراً ... } الآيات، وهنا قال: {ربِّ إنّ قومي كذَّبونِ فافْتَحْ بيني وبينَهم فَتْحاً}؛ أي: أَهْلِكِ الباغي منَّا، وهو يعلم أنَّهم البغاةُ الظلمة، ولهذا قال: {وَنَجِّني ومَن مَعِيَ من المؤمنين}.
(117 - 118) و در اینجا نوح گفت: (
﴿قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوۡمِي كَذَّبُونِ فَٱفۡتَحۡ بَيۡنِي وَبَيۡنَهُمۡ فَتۡحٗا﴾)
«پروردگارا! همانا قومم مرا تکذیب کردند، پس میان من و آنان چنانکه باید، کار را یکسره کن.» یعنی هر کدام از ما را که متجاوز است، هلاک و نابود گردان. و او میدانست که قومش متجاوز و ستمگرند،
بنابراین فرمود: (
﴿وَنَجِّنِي وَمَن مَّعِيَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) و من و مؤمنانی را که با من هستند، نجات بده.
#
{119 ـ 122} {فأنجَيْناه ومَن معه في الفُلْكِ}؛ أي: السفينة {المشحونِ}: من الخَلْق والحيوانات، {ثم أغْرَقْنا بعدُ}؛ أي: بعد نوح ومن معه من المؤمنين {الباقينَ}؛ أي: جميع قومه. {إنَّ في ذلك}؛ أي: نجاة نوح وأتباعه وإهلاك مَنْ كَذَّبَه {لآيةً}: دالَّة على صِدق رُسُلِنا وصحَّة ما جاؤوا به وبطلانِ ما عليه أعداؤهم المكذِّبون بهم. {وإنَّ ربَّك لهو العزيزُ}: الذي قهر بعزِّهِ أعداءَه فأغرقهم بالطُّوفان. {الرحيمُ}: بأوليائه؛ حيث نجَّى نوحاً ومن معه من أهل الإيمان.
(119 - 122) (
﴿فَأَنجَيۡنَٰهُ وَمَن مَّعَهُۥ فِي ٱلۡفُلۡكِ ٱلۡمَشۡحُونِ﴾) او و همراهانش را، در کشتی پر از انسانها و حیوانها، نجات دادیم. (
﴿ثُمَّ أَغۡرَقۡنَا بَعۡدُ ٱلۡبَاقِينَ﴾) و به جز نوح و مؤمنانی که همراه او بودند، بقیۀ قوم را هلاک و غرق کردیم. (
﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ﴾) بیگمان در نجات یافتن نوح و پیروانش، و هلاک ساختن کسانی که او را تکذیب کردند، نشانهای است که بر راستگویی پیامبران و صحت آنچه آوردهاند، و باطل بودن آنچه دشمنان تکذیب کننده بر آن هستند، دلالت مینماید. (
﴿وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ﴾) پروردگارت تواناست، و دشمنان را با قدرت خود مغلوب ساخت، و با طوفان و سیل هلاکشان کرد. (
﴿ٱلرَّحِيمُ﴾) و پروردگارت نسبت به دوستانش مهربان است، و نوح و همراهان مؤمنِ او را نجات داد.
{كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ (123) إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَلَا تَتَّقُونَ (124) إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (125) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ (126) وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ (127) أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ (128) وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ (129) وَإِذَا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ (130) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ (131) وَاتَّقُوا الَّذِي أَمَدَّكُمْ بِمَا تَعْلَمُونَ (132) أَمَدَّكُمْ بِأَنْعَامٍ وَبَنِينَ (133) وَجَنَّاتٍ وَعُيُونٍ (134) إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (135) قَالُوا سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْوَاعِظِينَ (136) إِنْ هَذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ (137) وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ (138) فَكَذَّبُوهُ فَأَهْلَكْنَاهُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (139) وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (140).
كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ
[قوم] عاد پيامبران را تكذيب كردند.
إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَلَا تَتَّقُونَ آنگاه كه برادرشان هود بديشان گفت: «آيا پروا نميداريد؟».
إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ همانا من برايتان پيامبر اميني هستم.
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ پس، از خدا بترسيد و از من اطاعت كنيد.
وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ و در مقابل دعوت خود مزدي از شما نميخواهم و مزد من جز بر پروردگار جهانيان نيست.
أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ آيا بيهوده بر هر بلندي و تپهاي بنايي ميسازيد كه
[در آن] دست به بيهودهكاري زنيد؟
وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ و قصرها و دژهايي استوار ميسازيد، به اميد آنكه جاودانه بمانيد؟
وَإِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ و چون به كيفر دست ميگشاييد، ستمگرانه دست ميگشاييد.
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ پس، از خداوند پروا بداريد و از من اطاعت كنيد.
وَاتَّقُوا الَّذِي أَمَدَّكُم بِمَا تَعْلَمُونَ و از خدايي بپرهيزيد كه شما را با نعمتهايي كه ميدانيد ياري داده است.
أَمَدَّكُم بِأَنْعَامٍ وَبَنِينَ شما را با چهارپايان و فرزندان ياري داده است.
وَجَنَّاتٍ وَعُيُونٍ و باغها و چشمهساران
[به شما بخشيده است].
إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ به راستي من از عذاب روزي بزرگ بر شما بيمناكم.
قَالُوا سَوَاء عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ گفتند: «بر ما يكسان است، خواه پنددهي يا از اندرزگويان نباشي».
إِنْ هَذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ اين جز شيوة پيشينيان نيست.
وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ و ما عذاب داده نميشويم.
فَكَذَّبُوهُ فَأَهْلَكْنَاهُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ قوم عاد، هود را تكذيب كردند، در نتيجه آنان را هلاك ساختيم. بدون شك در اين نشانهاي است، و اكثرشان مؤمن نبودند.
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ و به راستي پروردگارت توانا و مهربان است.
#
{123 ـ 127} أي: كذَّبتِ القبيلةُ المسماةُ عاداً رسولهم هوداً، وتكذيبُهم له تكذيبٌ لغيره؛ لاتفاقِ الدعوة، {إذْ قال لهم أخوهم}: في النسبِ {هودٌ}: بلطفٍ وحسن خطابٍ: {ألا تتقونَ}: الله، فتترُكون الشركَ وعبادةَ غيره، {إنِّي لكم رسولٌ أمينٌ}؛ أي: أرسلني الله إليكم رحمةً بكم واعتناءً بكم، وأنا أمينٌ؛ تعرفون ذلك منِّي. رتَّب على ذلك قولَه: {فاتَّقوا الله وأطيعونِ}؛ أي: أدُّوا حقَّ الله تعالى، وهو التَّقوى، وأدُّوا حقِّي؛ بطاعتي فيما آمركم به وأنهاكم عنه؛ فهذا موجبٌ لأن تتَّبِعوني وتُطيعوني، وليس ثَمَّ مانعٌ يمنعُكم من الإيمان، فلستُ أسألُكم على تبليغي إيَّاكم ونُصحي لكم أجراً حتى تَسْتَثْقِلوا ذلك المغرم. {إنْ أجْرِيَ إلاَّ على ربِّ العالمينَ}: الذي ربَّاهم بنِعَمِهِ وأدرَّ عليهم فضلَه وكرمه؛ خصوصاً ما ربَّى به أولياءه وأنبياءه.
(123 - 157) قبیلهای که عاد نامیده میشد، پیامبرشان هود -علیه السلام- را تکذیب کردند؛ و تکذیب او، به مثابۀ تکذیب دیگر پیامبران است؛ چون دعوتِ همۀ پیامبران یکی است. برادرشان هود -که از خاندان آنها بود-
با مهربانی به آنان گفت: (
﴿أَلَا تَتَّقُونَ﴾) آیا از خدا نمیترسید، و شرک ورزی و عبادت غیر خدا را ترک نمیکنید؟! (
﴿إِنِّي لَكُمۡ رَسُولٌ أَمِينٞ﴾) خداوند -از آنجا که نسبت به شما مهربان است و به شما عنایت دارد- مرا به سوی شما فرستاده است، و من امین هستم و شما هم این واقعیت را میدانید.
به دنبال این فرمود: (
﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُونِ﴾) یعنی حق الهی را ادا نمایید. و حق الهی، تقوی و پرهیزگاری است. و حق مرا ادا کنید، و حق من، این است که در آنچه به شما امر میکنم، و از آنچه شما را باز میدارم، از من اطاعت کنید. و حقیقت چنین ایجاب مینماید که از من اطاعت کنید؛ زیرا مانعی وجود ندارد که شما را از ایمان آوردن منع نماید. (
﴿وَمَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍ﴾) پس من، در امر تبلیغ و اندرز گفتنم، پاداشی از شما نمیخواهم، که این تاوان را، گران احساس کنید. (
﴿إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) پاداش من، جز بر پروردگار جهانیان نیست؛ خداوندی که جهانیان را با نعمتهایش پرورش داده، و فضل و کرم خویش را به آنها ارزانی نموده است، به ویژه آنچه که دوستان و پیامبرانش را با آن پرورش داده است.
#
{128 ـ 135} {أتبنونَ بكلِّ رِيعٍ}؛ أي: مدخل بين الجبال {آيةً}؛ أي: علامة {تَعْبَثونَ}؛ أي: تفعلون ذلك عبَثاً لغير فائدةٍ تعود بمصالح دينكم ودنياكم، {وتتَّخِذونَ مصانعَ}؛ أي: بركاً ومجابي للمياه؛ {لعلَّكم تَخْلُدون}: والحال أنَّه لا سبيل إلى الخلود لأحدٍ. {وإذا بطشتُم}: بالخَلْق {بطَشْتُم جبَّارينَ}: قتلاً وضرباً وأخذَ أموال. وكان اللهُ تعالى قد أعطاهم قوةً عظيمةً، وكان الواجب عليهم أنْ يَسْتَعينوا بقوَّتِهم على طاعةِ الله، ولكنَّهم فخروا واستكبروا وقالوا: مَنْ أشدُّ منَّا قوَّةً؟ واستعملوا قوَّتَهم في معاصي الله وفي العبث والسفه؛ فلذلك نهاهم نبيُّهم عن ذلك. {فاتَّقوا الله}: واتركوا شِرْكَكَم وبَطَرَكم {وأطيعونِ}: حيثُ علمتُم أنِّي رسولُ الله إليكم أمينٌ ناصحٌ. {واتَّقوا الذي أمدَّكم}؛ أي: أعطاكم {بما تَعْلَمون}؛ أي: أمدَّكم بما لا يُجْهَلُ ولا يُنْكَرُ من الأنعام، {أمدَّكُم بأنعام}: من إبل وبقرٍ وغنم، {وبنينَ}؛ أي: وكثرة نسل؛ كثَّرَ أموالَكم وكثَّرَ أولادَكم؛ خصوصاً الذكورَ؛ أفضل القسمين. هذا تذكيرُهم بالنِّعم، ثم ذكَّرهم حلولَ عذاب الله فقال: {إنِّي أخافُ عليكم عذابَ يوم عظيم}؛ أي: إني من شفقتي عليكُم، وبِرِّي بكم أخافُ أن ينزِلَ بكم عذابٌ عظيمٌ. إذا نَزَلَ لا يُرَدُّ إنِ استَمْرَّيْتُم على كفرِكم وبَغْيِكُم.
(128 - 135) (
﴿أَتَبۡنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ ءَايَةٗ تَعۡبَثُونَ﴾) آیا میان کوهها و بر بلندای هر مکان مرتفعی، کاخی بنا مینهید؟ و این کار را، بدون اینکه فایدهای برای دنیا یا آخرت شما داشته باشد، انجام میدهید؟! (
﴿وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمۡ تَخۡلُدُونَ﴾) یعنی برکهها و گودالهایی برای آب میسازید، به امید اینکه جاودانه بمانید، درحالی که هیچ کس راهی برای جاودانه ماندن ندارد. (
﴿وَإِذَا بَطَشۡتُم بَطَشۡتُمۡ جَبَّارِينَ﴾) و چون به کیفر و مجازات مردم دست بگشایید، همچون ستمگران کیفر میدهید، و مردم را میکشید و میزنید، و مالهایشان را از دستشان میگیرید. خداوند به آنها قدرت بزرگی داده بود، و بر آنها لازم بود که قدرت و توانایی خود را، در راه اطاعت و فرمانبرداری خدا بهکار گیرند، اما آنها تکبر ورزیدند،
و خود را بزرگ پنداشتند و گفتند: ﴿مَنۡ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً﴾ چه کسی از ما قدرت و زور بیشتری دارد؟! و آنها قدرت خود را در راه نافرمانی خدا و بیهودگی و بیخردی بهکار بردند. بنابراین پیامبرشان آنها را از این نهی کرد.
و فرمود: (
﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُونِ﴾) از خدا بترسید و شرک ورزی و فساد را ترک کنید. و از من اطاعت نمایید؛ زیرا میدانید که من، فرستاده و پیامبر خدا به سوی شما هستم، و امین و خیرخواهتان میباشم. (
﴿وَٱتَّقُواْ ٱلَّذِيٓ أَمَدَّكُم بِمَا تَعۡلَمُونَ﴾) و از خداوند بپرهیزید که به شما نعمتهای فراوانی بخشیده است؛ نعمتهایی به شما داده است که قابل انکار نیست. (
﴿أَمَدَّكُم بِأَنۡعَٰمٖ وَبَنِينَ﴾) شما را با چهارپایانی از قبیل: گاو و شتر و گوسفند و فرزندانِ فراوان یاری داده است. مالها و فرزندانتان را زیاد نموده، به ویژه به شما فرزندانِ پسرانِ زیادی داده که از دختر بهتر است. در اینجا نعمتهایی را یادآور شده که خداوند به آنان عطا کرده است.
سپس آنها را به فرا رسیدن عذاب خدا هشدار داد و گفت: (
﴿إِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيۡكُمۡ عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ﴾) یعنی ـ از آنجا که نسبت به شما دلسوز و مهربانم ـ میترسم عذابِ روزِ بزرگ بر شما فرود بیاید؛ و هرگاه بیاید، برگردانده نمیشود، و آن زمانی است که شما به کفر و تجاوز خود ادامه دهید.
#
{136 ـ 138} فقالوا معاندينَ للحقِّ مكذِّبين لنبيِّهم: {سواءٌ علينا أوعظتَ أمْ لم تكن من الواعظينَ}؛ أي: الجميع على حدٍّ سواء! وهذا غاية العتوِّ؛ فإنَّ قوماً بلغتْ بهم الحالُ إلى أن صارتْ مواعظُ الله التي تُذيبُ الجبالَ الصُّمَّ الصِّلابَ، وتتصدَّعُ لها أفئدةُ أولي الألباب، وجودُها وعدمُها عندهم على حدٍّ سواء؛ لَقَوْمٌ انتهى ظلمُهم واشتدَّ شقاؤُهم وانقطعَ الرجاءُ من هدايَتِهِم، ولهذا قالوا: {إنْ هذا إلاَّ خُلُقُ الأوَّلينَ}؛ أي: هذه الأحوال والنعم ونحو ذلك عادةُ الأولينَ؛ تارةً يستغنون، وتارةً يفتقرونَ، وهذه أحوال الدَّهر؛ لأنَّ هذه محنٌ ومنحٌ من الله تعالى وابتلاءٌ لعباده. {وما نحن بِمُعَذَّبينَ}: وهذا إنكارٌ منهم للبعث، أو تنزُّلٌ مع نبيِّهم وتهكُّمٌ به؛ أنَّنا على فرض أنَّنا نُبْعَثُ؛ فإنَّنا كما أُدِرَّتْ علينا النعمُ في الدنيا؛ كذلك لا تزال مستمرةً علينا إذا بُعِثْنا.
(136 - 138) آنها درحالی که با حق مخالفت نموده، و پیامبرشان را تکذیب میکردند،
گفتند: (
﴿سَوَآءٌ عَلَيۡنَآ أَوَعَظۡتَ أَمۡ لَمۡ تَكُن مِّنَ ٱلۡوَٰعِظِينَ﴾) اندرز گفتن و اندرز نگفتن تو برای ما یکسان است. و این نهایت سرکشی است؛ زیرا قومی که وجود و عدم موعظۀ الهی -که کوههای سرسخت در برابر آن ذوب میشود، و دلهای خردمندان از آن پاره پاره میگردد- برایشان یکسان است، قومی هستند که ستمگری و شقاوت و بدبختیشان به آخرین حد رسیده، و امیدی برای هدایت آنها نیست.
بنابراین گفتند: (
﴿إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا خُلُقُ ٱلۡأَوَّلِينَ﴾) این حالت، و برخورداری از این نعمتها، عادت و شیوۀ گذشتگان است، که گاه ثروتمند میشوند و گاه نادار میگردند. و این شیوۀ روزگار است. و به درستی که این بلاها و نعمتها، بخششهایی از سوی خداوند متعال است و آزمایشی است که بندگان را با آن میآزماید. (
﴿وَمَا نَحۡنُ بِمُعَذَّبِينَ﴾) آنها با این سخن، زنده شدن پس از مرگ، و معاد را انکار کردند. و یا با این گفته، پیامبرشان را تحقیر نموده و مورد توهین قرار دادند،
و انگار میگفتند: به فرض اینکه رستاخیزی در کار باشد، و پس از مرگ زنده شویم، همانطور که در این دنیا از نعمتهای فراوانی برخورداریم، در آن دنیا نیز ازاین نعمتها برخوردار خواهیم بود.
#
{139 ـ 140} {فكذَّبوه}؛ أي: صار التكذيب سجيَّةً لهم وخُلُقاً لا يردعُهم عنه رادعٌ؛ {فأهْلَكْناهم}: {بريح صرصرٍ عاتيةٍ. سخَّرَها عليهم سبع ليال وثمانيةَ أيَّام حسوماً فترى القومَ فيها صَرْعى كأنَّهم أعجازُ نخل خاوية}. {إنَّ في ذلك لآيةً}: على صِدْق نبيِّنا هودٍ عليه السلام، وصحَّة ما جاء به، وبطلانِ ما عليه قومُه من الشرك والجبروت. {وما كان أكثرُهُم مؤمنينَ}: مع وجود الآياتِ المقتضيةِ للإيمان، {وإنَّ ربَّك لهو العزيزُ}: الذي أهلكَ بقوتِهِ قومَ هودٍ على قوَّتِهِم وبطشِهِم. {الرحيم}: بنبيِّه هودٍ حيث نجَّاه ومَنْ معه من المؤمنين.
(139 - 140) (
﴿فَكَذَّبُوهُ﴾) قوم عاد، هود را تکذیب کردند؛ یعنی تکذیب، عادت و اخلاق آنها گردید، و هیچ چیزی آنها را از این منع نمیکرد. (
﴿فَأَهۡلَكۡنَٰهُمۡ﴾) پس آنان را هلاک نمودیم،
﴿بِرِيحٖ صَرۡصَرٍ عَاتِيَةٖ سَخَّرَهَا عَلَيۡهِمۡ سَبۡعَ لَيَالٖ وَثَمَٰنِيَةَ أَيَّامٍ حُسُومٗاۖ فَتَرَى ٱلۡقَوۡمَ فِيهَا صَرۡعَىٰ كَأَنَّهُمۡ أَعۡجَازُ نَخۡلٍ خَاوِيَةٖ﴾ و آنان را، به وسیلۀ تند بادِ سرکش و پر سروصدا و ویرانگر، نابود کردیم. خداوند چنین تندبادی را، هفت شب و هشت روزِ پیاپی، بر آنان مسلط کرد. پس مردمان را میدیدی که روی زمین افتادهاند، و انگار تنههای پوک و توخالی درختان خرمایند. (
﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ﴾) همانا این نشانهای است بر راستگویی پیامبر ما هود علیه السلام و صحتِ آنچه آورده است، و باطل بودن شرک و سرکشی قومش. (
﴿وَمَا كَانَ أَكۡثَرُهُم مُّؤۡمِنِينَ﴾) و با وجود این همه آیات که مقتضی ایمان آوردنِ آنان بود، بیشترشان ایمان نیاوردند. (
﴿وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ﴾) و بهراستی پروردگارت تواناست، همان خدایی که با قدرتِ خویش، قوم هود را، با وجود قدرت و زورمندیشان، هلاک و نابود ساخت. (
﴿ٱلرَّحِيمُ﴾) و پروردگارت نسبت به پیامبرش هود مهربان است؛ چراکه او و مؤمنانی را که همراهش بودند، نجات داد.
{كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ (141) إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صَالِحٌ أَلَا تَتَّقُونَ (142) إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (143) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ (144) وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ (145) أَتُتْرَكُونَ فِي مَا هَاهُنَا آمِنِينَ (146) فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ (147) وَزُرُوعٍ وَنَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيمٌ (148) وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا فَارِهِينَ (149) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ (150) وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ (151) الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ (152) قَالُوا إِنَّمَا أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ (153) مَا أَنْتَ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا فَأْتِ بِآيَةٍ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (154) قَالَ هَذِهِ نَاقَةٌ لَهَا شِرْبٌ وَلَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَعْلُومٍ (155) وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ (156) فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِينَ (157) فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (158) وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (159)}
كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ
[قوم] ثمود نيز پيامبران را تكذيب كردند.
إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صَالِحٌ أَلَا تَتَّقُونَ آنگاه كه برادرشان صالح بديشان گفت: «آيا پروا نميداريد؟».
إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ بيگمان من برايتان پيامبري امين هستم.
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ پس، از خدا بترسيد و از من اطاعت كنيد.
وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ و بر آن
[تبليغ] اجر و پاداشي از شما درخواست نميكنم، پاداش من جز بر پروردگار جهانيان نيست.
أَتُتْرَكُونَ فِي مَا هَاهُنَا آمِنِينَ آيا در آنچه اينجاست ايمن رها ميشويد؟
فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ در ميان باغها و چشمهسارها؟
وَزُرُوعٍ وَنَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيمٌ و كشتزارها و نخلستانهايي كه ميوه و شكوفههايشان تر و تازه است؟
وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا فَارِهِينَ و ماهرانه در دل كوهها خانههايي ميتراشيد.
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ پس، از خدا بترسيد و از من اطاعت كنيد.
وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ و از فرمان اسراف كنندگان اطاعت مكنيد.
الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ آن كساني كه در زمين تباهي مينمايند و اصلاح نميكنند.
قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ گفتند: «بيگمان تو از زمرة جادوشدگان هستي».
مَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا فَأْتِ بِآيَةٍ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ تو انساني همچون ما بيش نيستي، پس اگر از راستگوياني معجزهاي را به ما بنما.
قَالَ هَذِهِ نَاقَةٌ لَّهَا شِرْبٌ وَلَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ گفت: «اين ماده شتري است كه يك نوبت آب خوردن او راست، و شما [نيز] نوبت روزي معين داريد».
وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ و كمترين آزاري به آن نرسانيد،
[در آن صورت] عذاب روزي بزرگ شما را فرا ميگيرد.
فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِينَ پس آن را پي كردند آنگاه پشيمان شدند.
فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ سپس عذاب آنان را فرا گرفت. مسلماً در اين نشانهاي است. و
[لي] بيشترشان مؤمن نبودند.
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ و بيگمان پروردگارت توانا و مهربان است.
#
{141 ـ 144} {كذبتْ ثمودُ} القبيلةُ المعروفةُ في مدائن الحِجْر {المرسلينَ}: كذَّبوا صالحاً عليه السلام، الذي جاء بالتوحيد، الذي دعتْ إليه المرسلون، فكان تكذيبُهم له تكذيباً للجميع، {إذ قال لهم أخوهم صالحٌ}: في النسب برفقٍ ولينٍ: {ألا تتَّقونَ}: الله تعالى وَتَدَعون الشركَ والمعاصي. {إنِّي لكم رسولٌ}: من الله ربِّكم، أرْسَلَني إليكُم لطفاً بكم ورحمةً، فتلَقَّوا رحمته بالقَبول، وقابِلوها بالإذعان. {أمينٌ}: تعرفون ذلك منِّي، وذلك يوجِبُ عليكم أن تؤمِنوا بي وبما جئتُ به، {وما أسألُكُم عليه من أجرٍ}: فتقولون: يمنعُنا من اتِّباعكَ أنَّك تريدُ أخذَ أموالنا. {إنْ أجْرِيَ إلاَّ على ربِّ العالمينَ}؛ أي: لا أطلبُ الثوابَ إلاَّ منه.
(141 - 144) ثمود آن قبیلۀ معروف که در سرزمین
«حجر» زندگی میکردند، پیامبران را تکذیب نمودند. آنها صالح -علیه السلام- را که پیام آور توحید بود؛ توحیدی که همۀ پیامبران به آن دعوت دادهاند، تکذیب کردند. و با تکذیبِ صالح، همۀ پیامبران را تکذیب کردند. (
﴿إِذۡ قَالَ لَهُمۡ أَخُوهُمۡ صَٰلِحٌ أَلَا تَتَّقُونَ﴾) هنگامی که برادرشان صالح -که از خودشان بود-
با مهربانی و نرمی به آنها گفت: «آیا از خدا نمیترسید، و شرک و گناهان را رها نمیکنید؟» (
﴿إِنِّي لَكُمۡ رَسُولٌ أَمِينٞ﴾) من از جانب پروردگارتان به سوی شما فرستاده شدهام، و از آنجا که خداوند نسبت به شما لطف داشته، مرا به عنوان پیامبر به سویتان فرستاده است. پس رحمت الهی را بپذیرید، و به آن یقین و باور بدارید. و بدانید که من فرد امینی هستم، و شما امانتداری مرا میدانید، و این بر شما لازم میدارد که به من و آنچه آوردهام، ایمان بیاورید.
#
{145 ـ 152} {أتُتْرَكونَ في ما هاهنا آمنينَ. في جناتٍ وعيونٍ. وزُروعٍ ونَخْلٍ طَلْعُها هَضيمٌ}؛ أي: نضيدٌ كثيرٌ؛ أي: أتحسبونَ أنَّكم تُتْرَكونَ في هذه الخيرات والنِّعم سدىً تتنعَّمون وتمتعون كما تتمتَّع الأنعام؟ وتُتْركون سدىً لا تُؤْمَرون ولا تُنْهَوْن، وتستعينونَ بهذه النعم على معاصي الله، {وَتَنْحِتونَ من الجبالِ بيُوتاً فارهينَ}؛ أي: بلغتْ بكم الفراهةُ والحِذْق إلى أن اتَّخذتُم بيوتاً من الجبال الصمِّ الصلابِ. {فاتقوا الله وأطيعونِ. ولا تُطيعوا أمرَ المسرفينَ}: الذين تجاوزوا الحدَّ، {الذين يُفْسِدونَ في الأرض ولا يُصْلحِونَ}؛ أي: الذين وصفُهم ودأبهم الإفسادُ في الأرض بعمل المعاصي والدعوةِ إليها إفساداً لا إصلاحَ فيه، وهذا أضرُّ ما يكون؛ لأنَّه شرٌّ محضٌ، وكأنَّ أناساً عندَهم مستعدُّون لمعارضة نبيِّهم. موضِعون في الدعوة لسبيل الغَيِّ، فنهاهم صالحٌ عن الاغترارِ بهم، ولعلَّهم الذين قال الله فيهم: {وكانَ في المدينةِ تسعةُ رَهْطٍ يُفْسِدونَ في الأرضِ ولا يُصْلِحونَ}.
(145 - 152) (
﴿وَمَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍ﴾) و در قبالِ تبلیغِ دعوت، مزد و پاداشی از شما درخواست نمیکنم، تا مبادا بگویید آنچه ما را از پیروی و اطاعت تو باز میدارد، این است که میخواهی اموال ما را بهدست آوری. (
﴿إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) اجر و پاداش را، جز از پروردگار جهانیان نمیخواهم. (
﴿أَتُتۡرَكُونَ فِي مَا هَٰهُنَآ ءَامِنِينَ فِي جَنَّٰتٖ وَعُيُونٖ وَزُرُوعٖ وَنَخۡلٖ طَلۡعُهَا هَضِيمٞ﴾) آیا گمان میبرید که میان ناز و نعمت و خیرات فراوان، و در نهایت امنیت و آسایش رها میشوید تا از نعمتها لذت ببرید؟ (
﴿أَتُتۡرَكُونَ فِي مَا هَٰهُنَآ ءَامِنِينَ فِي جَنَّٰتٖ وَعُيُونٖ وَزُرُوعٖ وَنَخۡلٖ طَلۡعُهَا هَضِيمٞ﴾) آیا گمان میبرید که میان ناز و نعمت و خیرات فراوان، و در نهایت امنیت و آسایش رها میشوید تا از نعمتها لذت ببرید؟ و همانگونه که حیوانات، از نعمتها استفاده کرده و رها شده، و به چیزی امر ونهی نمیشوند، همینطور شما هم رها میشوید تا از نعمتهای خدا در راستای نافرمانی او کمک گیرید؟! (
﴿وَتَنۡحِتُونَ مِنَ ٱلۡجِبَالِ بُيُوتٗا فَٰرِهِينَ﴾) یعنی مهارت و سرمستی شما به حدی رسیده است که در دل کوههای سخت و محکم، برای خود خانهها درست میکنید. (
﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُونِ وَلَا تُطِيعُوٓاْ أَمۡرَ ٱلۡمُسۡرِفِينَٱلَّذِينَ يُفۡسِدُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا يُصۡلِحُ ونَ﴾) پس از خداوند بترسید، و از من اطاعت کنید، و از اسرافکارانی اطاعت ننمایید که از حد تجاوز کردهاند. کسانی که تباهی و فساد، تبدیل به ویژگی آنها شده است، و با انجام گناهان و دعوت کردن مردم بهسوی آن، در زمین فساد و تباهی انجام میدهند، و در اصلاح امور نمیکوشند، به زیانبارترین مرض و آفت مبتلا شدهاند. و در میان قوم ثمود، افرادی بودند که با پیامبرشان مخالفت میکردند، و وظیفهشان دعوت به گمراهی بود. پس صالح مردم را برحذر داشت که فریب آنها را نخورند.
و شاید آنها کسانی بودند که خداوند دربارۀ آنان فرموده است: ﴿وَكَانَ فِي ٱلۡمَدِينَةِ تِسۡعَةُ رَهۡطٖ يُفۡسِدُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا يُصۡلِحُونَ﴾ و در شهر، نه نفر بودند که در زمین فساد میکردند، و به اصلاح نمیپرداختند. این نهی و موعظه، فایدهای نداشت،
#
{153 ـ 154} فلم يُفِدْ فيهم هذا النهيُ والوعظُ شيئاً، فقالوا لصالح: {إنَّما أنتَ من المسحَّرينَ}؛ أي: قد سُحِرْتَ فأنت تهذي بما لا معنى له، و {ما أنت إلاَّ بشرٌ مثلُنا}؛ فأيُّ فضيلة فُقْتَنا بها حتى تَدْعُوَنا إلى اتِّباعك، {فأتِ بآيةٍ إن كنتَ من الصادقين}؛ هذا مع أن مجرَّدَ اعتبار حالته وحالةِ ما دعا إليه من أكبر الآيات البيناتِ على صحَّةِ ما جاء به وصدقِهِ، ولكنَّهم من قسوتهم سألوا آياتِ الاقتراح التي في الغالب لا يُفْلِحُ مَنْ طَلَبها؛ لكونِ طلبه مبنيًّا على التعنُّتِ لا على الاسترشاد.
(153 - 154) پس آنها به صالح گفتند: (
﴿إِنَّمَآ أَنتَ مِنَ ٱلۡمُسَحَّرِينَ﴾) یعنی تو جادو شدهای، و هذیان و یاوه میگویی. (
﴿مَآ أَنتَ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُنَا﴾) تو انسانی همچون ما بیش نیستی، پس چه برتری و فضیلتی داری که از ما بالاتر باشی، و ما را دعوت کنی، و از ما بخواهی تا از تو پیروی کنیم؟! (
﴿فَأۡتِ بَِٔايَةٍ إِن كُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ﴾) پس اگر از راستگویانی، معجزهای برای ما بیاور. آنها اینطور میگفتند، درحالی که اندیشیدن در وضعیت صالح و آنچه مردم را به سوی آن دعوت میکرد، بزرگترین نشانه و معجزه بود که بر صحت و درستی آنچه آورده بود، دلالت میکرد. اما آنها از آنجا که سنگدل بودند، خود معجزاتی را پیشنهاد کردند که هر کس آن را درخواست نماید، کامیاب نمیشود؛ چون خواستن آن، از روی سرکشی و مخالفت است؛ و هدف از آن، هدایت و راهیابی نیست.
#
{155 ـ 156} فقال صالح: {هذه ناقةٌ}: تخرُجُ من صخرةٍ صماءَ ملساءَ ـ تابَعْنا في هذا كثيراً من المفسرين، ولا مانع من ذلك ـ تَرَوْنَها وتشاهِدونها بأجْمَعِكم، {لها شِرْبٌ ولكم شِرْبُ يومٍ معلومٍ}؛ أي: تشربُ ماء البئر يوماً، وأنتم تشربونَ لَبَنَها، ثم تصدُرُ عنكم اليوم الآخر، وتشربون أنتم ماء البئر، {ولا تَمَسُّوها بسوءٍ}: بعقرٍ أو غيرِه؛ {فيأخُذَكُم عذابُ يومٍ عظيم}.
(155 - 156) (
﴿هَٰذِهِۦ نَاقَةٞ﴾) صالح گفت: این ماده شتری است که از صخرۀ سنگِ سرسختی بیرون آورده شده است ـ در این مورد از بسیاری از مفسرین پیروی نمودهایم و مانعی ندارد ـ که همۀ شما آن را مشاهده میکنید. (
﴿لَّهَا شِرۡبٞ وَلَكُمۡ شِرۡبُ يَوۡمٖ مَّعۡلُومٖ﴾) یک روز سهمِ آب، متعلق به آن است؛ و روز جداگانۀ دیگری سهمِ آب، متعلق به شماست؛ یعنی یک روز، این شتر آب چاه را مینوشد، و شما شیر آن را مینوشید؛ و روزِ دیگر، شما آب چاه را بنوشید. (
﴿وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوٓءٖ﴾) و با پی زدن و کشتناش به آن گزندی نرسانید، (
﴿فَيَأۡخُذَكُمۡ عَذَابُ يَوۡمٍ عَظِيمٖ﴾) که اگر چنین بکنید، عذابِ روزی بزرگ، شما را فرا خواهد گرفت. شتر از سنگ بیرون آمد، و روزی آب را شتر میخورد، و روزی آنها مینوشیدند. اما آنها ایمان نیاوردند، و به سرکشی خود ادامه دادند.
#
{157 ـ 159} فخرجتْ، واستمرَّتْ عندَهم بتلك الحال، فلم يؤمنوا، واستمرُّوا على طغيانهم، {فعقروها فأصبحوا نادمينَ. فأخَذَهُم العذابُ}: وهي صيحةٌ نزلت عليهم فدمَّرتهم أجمعينَ. {إنَّ في ذلك لآيةً}: على صدق ما جاءت به رُسْلُنا وبطلانِ قول معارضيهم. {وما كان أكثرُهُم مؤمنينَ. وإنَّ ربَّك لهو العزيزُ الرحيم}.
(157 - 159) (
﴿فَعَقَرُوهَا فَأَصۡبَحُواْ نَٰدِمِينَ فَأَخَذَهُمُ ٱلۡعَذَابُ﴾) آنها شتر را پی زدند و کشتند، پس عذاب آنان را فرا گرفت، و آن صدای تندی بود که بر آنها فرو آمد، و همۀ آنان را نابود کرد. (
﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ﴾) بدون شک این، نشانهای بر راستگویی و صحتِ پیامِ پیامبران، و دلیلی بر بطلانِ گفتۀ مخالفان آنهاست. و بدون شك پروردگار تو چيره مهربان است
{كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ (160) إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلَا تَتَّقُونَ (161) إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (162) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ (163) وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ (164) أَتَأْتُونَ الذُّكْرَانَ مِنَ الْعَالَمِينَ (165) وَتَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ (166) قَالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يَالُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ (167) قَالَ إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقَالِينَ (168) رَبِّ نَجِّنِي وَأَهْلِي مِمَّا يَعْمَلُونَ (169) فَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِينَ (170) إِلَّا عَجُوزًا فِي الْغَابِرِينَ (171) ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ (172) وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ مَطَرًا فَسَاءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِينَ (173) إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (174) وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (175)}
كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ قوم لوط پيامبران را دروغگو انگاشتند.
إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلَا تَتَّقُونَ آنگه كه برادرشان لوط بديشان گفت: «آيا پروا نميداريد؟».
إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ بيگمان من پيامبر اميني براي شما هستم.
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ پس از خدا بترسيد و از من اطاعت كنيد.
وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ و در برابر آن
[تبليغ] از شما پاداشي نميطلبم، پاداش من جز بر پروردگار جهانيان نيست.
أَتَأْتُونَ الذُّكْرَانَ مِنَ الْعَالَمِينَ آيا از ميان جهانيان
[از روي شهوت] به سراغ مردان ميرويد.
وَتَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْوَاجِكُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ و همسراني را كه پروردگارتان براي شما آفريده است رها ميسازيد؟ بلكه اصلاًشما قومي هستيد كه از حد ميگذريد.
قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ گفتند: «اي لوط! اگر دست برنداري بيگمان از بيرون راندگان خواهي بود».
قَالَ إِنِّي لِعَمَلِكُم مِّنَ الْقَالِينَ
[لوط] گفت:
«من از دشمنان [اين] كارتان هستم».
رَبِّ نَجِّنِي وَأَهْلِي مِمَّا يَعْمَلُونَ
«پروردگارا! مرا و خانوادهام را از آنچه ميكنند رهايي بخش».
فَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِينَ پس او و خانوادهاش را همگي نجات داديم.
إِلَّا عَجُوزًا فِي الْغَابِرِينَ مگر پيرزني كه از بازماندگان
[در آتش] بود.
ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ سپس ديگران را نابود كرديم.
وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا فَسَاء مَطَرُ الْمُنذَرِينَ و بر سرشان باران بارانديم، و چه باران بدي بود
[كه گروه] هشدار يافتگان را
[فرو گرفت].
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ حقا كه در اين
[ماجرا] نشانهايست، و بيشترشان مؤمن نبودند.
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ و بيگمان پروردگار تو چيره و مهربان است.
#
{160 ـ 167} قالَ لهم وقالوا كما قالَ مَنْ قَبْلَهم، تشابهتْ قلوبُهُم في الكفر، فتشابهتْ أقوالُهم، وكانوا مع شِرْكِهِم يأتون فاحشةً لم يسبِقْهم إليها أحدٌ من العالمين؛ يختارون نكاحَ الذُّكرانِ المستقذَرِ الخبيث، ويرغبون عمَّا خُلِقَ لهم من أزواجهم؛ لإسرافهم وعدوانِهِم، فلم يزل ينهاهم حتى {قالوا لَئِن لم تَنتَهِ يا لوطُ لَتَكونَنَّ من المُخْرَجينَ}؛ أي: من البلد.
(160 -167) لوط، به قوم خود همان سخنانی را گفت که دیگرِ پیامبران، به اقوامشان گفته بودند. و قوم او نیز همان پاسخی را دادند که اقوامِ پیشین دادند؛ زیرا دلهایشان در کفرورزی شبیه هم بود. بنابراین گفتههایشان نیز مانند یکدیگر بود. و قوم لوط، علی رغم شرک ورزیدنشان، به عملِ زشتی دست میزدند که پیش از آنها هیچ کسی از جهانیان به آن اقدام نکرده بود. آنها مردان را برای شهوترانی انتخاب نموده، و همسرانشان را که خداوند برای آنها آفریده بود، رها میکردند. و این کار را، از روی اسراف و تجاوز و سرکشی انجام میدادند. و لوط، همواره آنها را از کارشان نهی میکرد،
تا اینکه به وی گفتند: (
﴿لَئِن لَّمۡ تَنتَهِ يَٰلُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُخۡرَجِينَ﴾) اگر از این سخنان خود دست نکشی، تو را از شهر و آبادی بیرون خواهیم کرد. وقتی لوط دید که آنها به کار خود ادامه میدهند،
گفت: (
﴿إِنِّي لِعَمَلِكُم مِّنَ ٱلۡقَالِينَ﴾) همانا من، از کارِ شما متنفر و بیزارم.
#
{168 ـ 175} فلما رأى استمرارَهم عليه؛ {قال إنِّي لِعَمَلِكُم من القالينَ}؛ أي: المبغضينَ [له] الناهينَ عنه المحذِّرين، قال: {ربِّ نَجِّني وأهلي ممَّا يعملونَ}: من فعلِهِ وعقوبتِهِ، فاستجابَ اللهُ له {فنجَّيْناه وأهلَه أجمعينَ. إلاَّ عَجوزاً في الغابِرينَ}؛ أي: الباقين في العذاب، وهي امرأتُهُ. {ثم دمَّرْنا الآخرينَ. وأمْطَرْنا عليهم مَطَراً}؛ أي حجارة من سِجِّيل، {فَسَاءَ مَطَرُ المُنْذَرينَ}: أهلكهم الله عن آخرِهِم. {إنَّ في ذلك لآيةً وما كان أكثرُهُم مؤمنينَ. وإنَّ ربَّك لَهو العزيزُ الرحيمُ}.
(168 - 175) لوط، به قوم خود همان سخنانی را گفت که دیگرِ پیامبران، به اقوامشان گفته بودند. و قوم او نیز همان پاسخی را دادند که اقوامِ پیشین دادند؛ زیرا دلهایشان در کفرورزی شبیه هم بود. بنابراین گفتههایشان نیز مانند یکدیگر بود. و قوم لوط، علی رغم شرک ورزیدنشان، به عملِ زشتی دست میزدند که پیش از آنها هیچ کسی از جهانیان به آن اقدام نکرده بود. آنها مردان را برای شهوترانی انتخاب نموده، و همسرانشان را که خداوند برای آنها آفریده بود، رها میکردند. و این کار را، از روی اسراف و تجاوز و سرکشی انجام میدادند. و لوط، همواره آنها را از کارشان نهی میکرد،
تا اینکه به وی گفتند: (
﴿لَئِن لَّمۡ تَنتَهِ يَٰلُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُخۡرَجِينَ﴾) اگر از این سخنان خود دست نکشی، تو را از شهر و آبادی بیرون خواهیم کرد. وقتی لوط دید که آنها به کار خود ادامه میدهند،
گفت: (
﴿إِنِّي لِعَمَلِكُم مِّنَ ٱلۡقَالِينَ﴾) همانا من، از کارِ شما متنفر و بیزارم. (
﴿رَبِّ نَجِّنِي وَأَهۡلِي مِمَّا يَعۡمَلُونَ﴾) لوط گفت: خدایا، مرا و خانوادهام را، از عاقبتِ آنچه آنها میکنند، و از کیفرِ کارشان نجات بده. خداوند دعای لوط را پذیرفت. (
﴿فَنَجَّيۡنَٰهُ وَأَهۡلَهُۥٓ أَجۡمَعِينَ﴾) ما لوط و خانوادهاش را نجات دادیم، (
﴿إِلَّا عَجُوزٗا فِي ٱلۡغَٰبِرِينَ﴾) به جز پیرزنی که در عذاب باقی ماند، و بدان گرفتار شد، و آن پیرزن، همسر لوط بود. (
﴿ثُمَّ دَمَّرۡنَا ٱلۡأٓخَرِينَ وَأَمۡطَرۡنَا عَلَيۡهِم مَّطَرٗا﴾) سپس دیگران را نابود کردیم، و بر آنها بارانِ سنگ باراندیم، و چه باران بدی بود که بر سرِ این هشدار یافتگان بارید! و خداوند همۀ آنها را هلاک و نابود ساخت. ماجرای قوم لوط، درس عبرت و نشانۀ بزرگی برای هوشیاران است، ولی بیشتر آن قوم ایمان نیاوردند، و سزای عمل زشت خود را دیدند. و بدون شك پروردگار تو چيره مهربان است
{كَذَّبَ أَصْحَابُ الْأَيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ (176) إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَلَا تَتَّقُونَ (177) إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (178) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ (179) وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ (180) أَوْفُوا الْكَيْلَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ (181) وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ (182) وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (183) وَاتَّقُوا الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِينَ (184) قَالُوا إِنَّمَا أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ (185) وَمَا أَنْتَ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا وَإِنْ نَظُنُّكَ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ (186) فَأَسْقِطْ عَلَيْنَا كِسَفًا مِنَ السَّمَاءِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (187) قَالَ رَبِّي أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ (188) فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذَابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ إِنَّهُ كَانَ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (189) إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (190) وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (191)}
كَذَّبَ أَصْحَابُ الْأَيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ
«اصحاب ايكه» پيامبران را تكذيب كردند.
إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَلَا تَتَّقُونَ آنگاه كه شعيب به آنها گفت: «آيا پروا نميداريد».
إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ به درستي كه من برايتان پيامبري امين هستم.
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ پس، از خدا بترسيد و از من اطاعت كنيد.
وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ و من در برابر دعوت خود هيچگونه پاداشي از شما نميطلبم، و پاداش من جز بر پروردگار جهانيان نيست.
أَوْفُوا الْكَيْلَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ پيمانه را به تمام و كمال بپردازيد و از كم فروشان مباشيد.
وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ و با ترازوي درست وزن كنيد.
وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ و از ارزش اموال مردم نكاهيد، و در زمين تباهي مكنيد.
وَاتَّقُوا الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِينَ و بترسيد از خداوندي كه شما و نسلهاي گذشته را آفريده است.
قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ گفتند: «تو قطعاً از جملة جادوشدگاني».
وَمَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَإِن نَّظُنُّكَ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ و تو جز بشري مانند ما نيستي، و به راستي تو را از دروغگويان ميپنداريم.
فَأَسْقِطْ عَلَيْنَا كِسَفًا مِّنَ السَّمَاء إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ پس اگر از راستگوياني پارههايي از آسمان را بر ما فروريز.
قَالَ رَبِّي أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ
[شعيب] گفت:
«پروردگارم به آنچه ميكنيد داناتر است».
فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذَابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ إِنَّهُ كَانَ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ پس او را تكذيب كردند و عذاب روز ابر آنان را فرو گرفت، كه آن عذاب روزي بزرگ بود.
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ بيگمان در اين نشانهايست و بيشترشان مؤمن نبودند.
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُو بيگمان پروردگار تو توانا و مهربان است.
#
{176 ـ 180} أصحابُ الأيكة؛ أي: البساتين الملتفَّة الأشجار ، وهم أصحابُ مَدْيَنَ، فكذبوا نبيَّهم شُعيباً الذي جاء بما جاء به المرسلونَ. {إذْ قال لهم شعيبٌ ألا تَتَّقونَ}: الله تعالى فتترُكونَ ما يُسْخِطُه ويُغْضِبُه من الكفر والمعاصي، {إنِّي لكم رسولٌ أمينٌ}: يترتَّب على ذلك أن تتَّقوا الله، وتُطيعونِ.
(176 - 180) اصحاب
«ایکه» یعنی صاحبان باغهای پر درخت. و آنها اهالی
«مدین» بودند. آنان پیامبرشان شعیب را که پیام دیگر پیامبران را آورده بود، تکذیب کردند.
آنگاه که شعیب به آنها گفت: آیا پروا نمیدارید؟ هان! از خدا بترسید، و آنچه را که موجب ناخشنودی خداوند است،
از قبیل: کفر و گناهان، رها کنید. من برایتان پیامبر امینی هستم، و باید از خدا بترسید، و ازمن اطاعت کنید. و باید از خدا بترسید، و ازمن اطاعت کنید.
#
{181 ـ 184} وكانوا مع شِرْكِهِم يَبْخَسون المكاييل والموازينَ؛ فلذلك قال لهم: {أوفوا الكَيْل}؛ أي: أتمُّوه وأكملوه، {ولا تَكونوا من المُخْسِرينَ}: الذين ينقصون الناس أموالهم ويسلبونها ببَخْسِ المكيال والميزان، {وزِنوا بالقسطاس المستقيم}؛ أي: بالميزان العادل الذي لا يميل، {واتَّقوا الذي خَلَقَكُم والجِبِلَّةَ الأولينَ}؛ أي: الخليقة الأولينَ؛ فكما انفرد بخلقِكُم وخلقِ من قَبْلَكُم من غير مشاركةٍ له في ذلك؛ فأفْرِدوه بالعبادة والتوحيد، وكما أنعم عليكم بالإيجاد والإمداد بالنعم؛ فقابلوه بشكره.
(181 - 184) آنها ضمن اینکه شرک میورزیدند، وزن و پیمانه را نیز کم میدادند.
بنابراین شعیب به آنها گفت: (
﴿أَوۡفُواْ ٱلۡكَيۡلَ﴾) پیمانه را به تمام و کمال بدهید، (
﴿وَلَا تَكُونُواْ مِنَ ٱلۡمُخۡسِرِينَ﴾) و از زمرۀ کسانی مباشید که به مردم جنس کم میدهند، و از اموالشان میکاهند؛ و با کم دادن پیمانه و ترازو، اموالشان را از دست آنها میگیرند. (
﴿وَزِنُواْ بِٱلۡقِسۡطَاسِ ٱلۡمُسۡتَقِيمِ﴾) یعنی با ترازوی درست و برابر، وزن کنید؛ و به مردم کالاهایشان را کم ندهید
(184) .(
﴿وَٱتَّقُواْ ٱلَّذِي خَلَقَكُمۡ وَٱلۡجِبِلَّةَ ٱلۡأَوَّلِينَ﴾) و بترسید از خدایی که شما و آفریدگان نخستین را آفرید. پس همانطور که شما را آفریده است، نیز به تنهایی گذشتگان را آفریده، بدون اینکه در آفرینش آنان، کسی با او مشارکتی داشته باشد. پس فقط او را بپرستید. و چون با آفریدن و پدید آوردنتان، بر شما منّت گذارده، و نعمت داده است؛ سپاس و شکر او را به جای آورید.
#
{185 ـ 187} قالوا له مكذِّبين له رادِّين لقوله: {إنَّما أنتَ من المسحَّرينَ}: فأنت تَهْذي وتتكَلَّم كلامَ المسحور الذي غايتُهُ أن لا يؤاخَذَ به، {وما أنت إلاَّ بشرٌ مثلُنا}: فليس فيك فضيلةٌ اختصصتَ بها علينا حتى تَدْعُوَنا إلى اتِّباعك. وهذا مثل قول من قبلَهم ومَنْ بعدَهم، ممَّن عارضوا الرسل بهذه الشبهة، التي لم يزالوا يُدْلون بها ويَصولون ويتَّفِقون عليها؛ لاتفاقِهِم على الكفر، وتشابُهِ قلوبِهِم، وقد أجابتْ عنها الرسلُ بقولِهِم: {إنْ نَحْنُ إلاَّ بشرٌ مثلُكُم ولكن الله يمنُّ على مَن يشاءُ من عبادِهِ}. {وإن نَظُنُّكَ لَمِنَ الكاذبين}: وهذا جراءةٌ منهم وظلمٌ وقولُ زورٍ، قد انطووا على خلافِهِ؛ فإنه ما من رسول من الرسل واجَهَ قومَه ودعاهم وجادلهم وجادلوه؛ إلاَّ وقد أظهر الله على يديه من الآيات ما به يتيقَّنون صدقَه وأمانتَه، خصوصاً شعيباً عليه السلام، الذي يسمَّى خطيبَ الأنبياء؛ لحسن مراجعتِهِ قومه ومجادلَتِهِم بالتي هي أحسنُ؛ فإنَّ قومَه قد تيقَّنوا صدقَه وأنَّ ما جاء به حقٌّ، ولكنَّ إخبارَهم عن ظنِّ كذبِهِ كذبٌ منهم. {فأسْقِطْ علينا كِسَفاً من السماءِ}؛ أي: قطع عذاب تستأصلنا، {إن كنتَ من الصادقينَ}؛ كقول إخوانهم: {وإذْ قالوا اللهمَّ إن كان هذا هو الحقَّ من عندِكَ فأمطرْ علينا حجارةً من السماء أو ائْتِنا بعذابٍ أليم}، أو أنَّهم طلبوا بعضَ آيات الاقتراح التي لا يلزمُ تتميمُ مطلوبِ مَنْ سَألها.
(185 - 187) آنها با تکذیب و رد نمودن گفتهاش به او گفتند: (
﴿إِنَّمَآ أَنتَ مِنَ ٱلۡمُسَحَّرِينَ﴾) تو از زمرۀ جادو شدگان و دیوانگانی. پس تو هذیان و یاوه میگویی، و سخنِ فرد جادو شده و دیوانه را بر زبان میآوری، و معلوم است که چنین فردی، بر سخنش مؤاخذه نمیشود. (
﴿وَمَآ أَنتَ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُنَا﴾) و تو جز انسانی مانند ما نیستی. پس هیچ فضیلت و برتری بر ما نداری که ویژۀ تو باشد؛ و به سببِ آن، از ما برتر باشی تا ما را به پیروی از خودت فرا بخوانی. و این، مانند گفتههای اقوام قبل و بعد از آنها بود؛ اقوامی که به وسیلۀ این شبهه، با پیامبران به مخالفت پرداختند؛ شبههای که تاکنون نیز آن را دست به دست کرده، و بر آن متفق هستند؛ چون بر کفرورزی متفق میباشند، و دلهایشان شبیه هم است.
پیامبران در پاسخِ این شبهه گفتند: ﴿إِن نَّحۡنُ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَمُنُّ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ﴾ ما جز انسانهایی همانند شما نیستیم، ولی خداوند بر هر کس از بندگانش که بخواهد، منّت میگذارد. (
﴿وَإِن نَّظُنُّكَ لَمِنَ ٱلۡكَٰذِبِينَ﴾) و به راستی، تو را از دروغگویان میپنداریم؛ و این، جسارت و ستمگری و سخنی دروغ بود که بر زبان آوردند، و آنها میدانستند که دروغ است. تمام پیامبران، اقوام خود را دعوت کردهاند، ولی با آنها مجادله نمودهاند، و خداوند بر دست هر یک از پیامبران، معجزاتی را آشکار کرده که آنها به سببِ آن، به صداقت و امانتداری پیامبران یقین حاصل کردهاند. به خصوص شعیب -علیه السلام- که سخنران پیامبران شمرده میشود، چون او بسیار نیک با قومش به گفتگو میپرداخت؛ و با بهترین شیوه با آنها مجادله میکرد. قومش به راستگویی او یقین داشتند، و میدانستند که آنچه او آورده است، حق و راست است،
اما به دروغ گفتند: ما تو را دروغگو میپنداریم. (
﴿فَأَسۡقِطۡ عَلَيۡنَا كِسَفٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ إِن كُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ﴾) پس اگر تو راست میگویی، تکههایی از عذاب را بر ما بیفکن، که ما را ریشه کن و نابود کند،
همانطور که اقوامِ سرکشِ دیگر چنین میگفتند: ﴿وَإِذۡ قَالُواْ ٱللَّهُمَّ إِن كَانَ هَٰذَا هُوَ ٱلۡحَقَّ مِنۡ عِندِكَ فَأَمۡطِرۡ عَلَيۡنَا حِجَارَةٗ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ أَوِ ٱئۡتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٖ﴾ و آنگاه که گفتند: «بار خدایا! اگر این، حق و از جانب تو است، از آسمان بر ما سنگ ببار، یا عذاب دردناکی را بر ما فرود بیاور. و یا آنها معجزاتی را پیشنهاد کردند که اگر چنین معجزاتی به وقوع میپیوست، به معنی تمام شدنِ خواستۀ درخواست کنندگانِ آن نبود.
#
{188} {قال} شعيبٌ عليه السلام: {ربِّي أعلمُ بما تعملونَ}؛ أي: نزول العذاب ووقوعُ آياتِ الاقتراحِ لستُ أنا الذي آتي بها وأُنْزِلُها بكم، وليس عليَّ إلاَّ تبليغُكم ونُصحكم، وقد فعلتُ، وإنَّما الذي يأتي بها ربي، العالِم بأعمالكم وأحوالكم، الذي يجازيكم ويحاسبكم.
(188) شعیب ـ علیه السلام ـ گفت: (
﴿رَبِّيٓ أَعۡلَمُ بِمَا تَعۡمَلُونَ﴾) پروردگارم به آنچه میکنید، داناتراست؛ یعنی نازل شدنِ عذاب، و به وقوع پیوستنِ معجزاتِ پیشنهادی از سوی شما را، بهتر میداند؛ و در اختیار من نیست که آن را بیاورم، و بر شما فرود بیاورم. وظیفۀ من، جز رساندن و اندرزگوییِ شما نیست، و این کار را کردهام؛ کسی که عذاب و معجزات را میآورد، پروردگار من است که اعمال و حالات شما را میداند، و شما را مجازات خواهد کرد.
#
{189 ـ 191} {فكذَّبوه}؛ أي: صار التكذيب لهم وصفاً، والكفر لهم ديدناً، بحيث لا تفيدهم الآياتُ، وليس بهم حيلةٌ إلاَّ نزول العذاب، {فأخَذَهُم عذابُ يوم الظُّلَّة}: أظلَّتْهم سحابةٌ، فاجتمعوا تحتَها مستلذِّين لظلِّها غير الظليل، فأحرقتهم بالعذاب، فظلوا تحتها خامدين، ولديارهم مفارقين، ولدار الشقاء والعذاب نازلين، {إنَّه كان عذابَ يوم عظيم}: لا كَرَّةَ لهم إلى الدنيا فيستأنفوا العمل، ولا يُفَتَّرُ عنهم العذابُ ساعةً ولا هم يُنْظَرون. {إنَّ في ذلك لآيةً}: دالَّة على صدق شُعيب وصحَّةِ ما دعا إليه وبطلان ردِّ قومه عليه، {وما كان أكثرُهُم مؤمنينَ}: مع رؤيَتِهِم الآيات؛ لأنَّهم لا زكاءَ فيهم ولا خير لديهم؛ {وما أكثرُ الناس وَلَوْ حرصتَ بمؤمنين}. {وإنَّ ربَّكَ لهو العزيزُ}: الذي امتنعَ بقوته عن إدراك أحدٍ وقهرِ كلِّ مخلوقٍ.
{الرحيم}: الذي الرحمةُ وصفُه، ومن آثارها جميعُ الخيرات في الدُّنيا والآخرةِ، من حين أوجدَ اللهُ العالَمَ إلى ما نهاية له، ومن عزَّتِهِ أن أهلَكَ أعداءَه حين كذَّبوا رسلَه، ومن رحمتِهِ أن نَجَّى أولياءَه ومَنِ اتَّبعهم من المؤمنين.
(189 - 191) (
﴿فَكَذَّبُوهُ﴾) آنها شعیب را تکذیب کردند؛ یعنی تکذیب و کفرورزی، تبدیل به خوی و عادتشان گردید، طوری که معجزات برایشان سودمند نبود؛ و چارهای نماند جز اینکه عذاب بر آنها فرود بیاید. (
﴿فَأَخَذَهُمۡ عَذَابُ يَوۡمِ ٱلظُّلَّةِ﴾) پس، عذاب روزِ ابر، آنها را فرو گرفت. ابری بر آنها سایه گستراند، و آنان زیر سایۀ ابر جمع شدند، و از سایۀ ناگوارش، لذت میبردند. پس ناگهان خداوند، آنان را به وسیلۀ عذاب سوزاند، و نابود کرد، و زیرِ آن سایه خشکیدند، و از خانههایشان جدا شده، و وارد سرای بدبختی و عذاب شدند. (
﴿إِنَّهُۥ كَانَ عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٍ﴾) همانا آن، عذابِ روزی بزرگ بود. و آنها بار دیگر به دنیا نخواهند آمد که از نو عمل کنند. و یک لحظه از عذابشان کاسته نشده، و فرصتی دیگر به آنان داده نمیشود. (
﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ﴾) این ماجرا، نشانهایست بر راستگویی شعیب، و صحتِ آنچه که به سوی آن دعوت میکرد. ودلیلی است بر باطل بودنِ پاسخ قومش. (
﴿وَمَا كَانَ أَكۡثَرُهُم مُّؤۡمِنِينَ﴾) و با وجودِ دیدنِ معجزات و نشانهها، بیشترشان ایمان نیاوردند، چون خرد و هوشیاری نداشتند، و خیری در آنها نبود.
﴿وَمَآ أَكۡثَرُ ٱلنَّاسِ وَلَوۡ حَرَصۡتَ بِمُؤۡمِنِينَ﴾ و هر چند حریص باشی، بیشتر مردم ایمان نمیآورند. (
﴿وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ﴾) و قطعاً پروردگارت تواناست، و هیچ کس نمیتواند او را دریابد، و او بر هر مخلوقی چیره است. (
﴿ٱلرَّحِيمُ﴾) مهربان است، و مهربانی و رحمت، صفت اوست، و همۀ خوبیهای دنیا و آخرت، از زمانی که جهان را آفریده است، از آثار رحمت او است. و از مظاهرِ قدرت او، این است که دشمنانش را بدانگاه که پیامبرانش را تکذیب کردند، هلاک و نابود ساخت؛ و دوستانش، و مؤمنانی را که همراه آنها بودند، نجات داد.
{وَإِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ (192) نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ (193) عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ (194) بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ (195) وَإِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ (196) أَوَلَمْ يَكُنْ لَهُمْ آيَةً أَنْ يَعْلَمَهُ عُلَمَاءُ بَنِي إِسْرَائِيلَ (197) وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ (198) فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ مَا كَانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ (199) كَذَلِكَ سَلَكْنَاهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ (200) لَا يُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ (201) فَيَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ (202) فَيَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ (203)}.
وَإِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ و همانا اين
[قرآن] فرو فرستاده پروردگار جهانيان است.
نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ روحالامين آن را فرود آورده است.
عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ
[آن را] بر دل تو
[نازل كرده است] تا از بيمدهندگان باشي.
بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُّبِينٍ به زبان عربي روشن.
وَإِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ و
[وصف] آن در كتابهاي پيشينيان موجود است.
أَوَلَمْ يَكُن لَّهُمْ آيَةً أَن يَعْلَمَهُ عُلَمَاء بَنِي إِسْرَائِيلَ آيا برايشان نشانهاي نيست كه علماي بنياسرائيل آن را بدانند؟
وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ و اگر آن را بر برخي از غير عربها نازل ميكرديم.
فَقَرَأَهُ عَلَيْهِم مَّا كَانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَو آن را برايشان ميخواند، به آن ايمان نميآوردند.
كَذَلِكَ سَلَكْنَاهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ ما اينگونه آن را در دلهاي گناهكاران در آورديم.
لَا يُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ به آن ايمان نميآورند تا عذاب دردناك را ببينند.
فَيَأْتِيَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ پس عذاب به طور ناگهاني در حالي كه بيخبرند گريبانگيرشان ميشود.
فَيَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنظَرُونَ پس ميگويند: «آيا به ما مهلتي داده ميشود؟!».
#
{192} لمَّا ذَكَرَ قَصَصَ الأنبياءِ مع أممهم، وكيف دَعَوْهم وردُّوا عليهم به، وكيف أهلك اللهُ أعداءَهم وصارت لهم العاقبةُ؛ ذكر هذا الرسول الكريم والنبيَّ المصطفى العظيم وما جاء به من الكتابِ الذي فيه هدايةٌ لأولي الألباب، فقال: {وإنَّه لتنزيلُ ربِّ العالمين}: فالذي أنزله فاطرُ الأرض والسماوات، المربي جميعَ العالمِ العلويِّ والسفليِّ، وكما أنه ربَّاهم بهدايتهم لمصالح دنياهم وأبدانهم؛ فإنَّه يربِّيهم أيضاً بهدايتهم لمصالح دينهم وأخراهم، ومن أعظم ما ربَّاهم به إنزالُ هذا الكتاب الكريم، الذي اشتمل على الخير الكثير والبرِّ الغزير، وفيه من الهدايةِ لمصالح الدارينِ والأخلاق الفاضلةِ ما ليس في غيره، [و] في قوله: {إنَّه لَتنزيلُ ربِّ العالمين} من تعظيمه وشدَّة الاهتمام فيه من كونه نَزَلَ من الله لا من غيره مقصوداً فيه نفعكم وهدايتكم.
(192) پس از آنکه داستان پیامبران و امّتهایشان، و شیوۀ دعوت آنها را بیان نمود؛ و اینکه امّتهایشان، دعوت پیامبران را رد کردند؛ و اینکه خداوند، دشمنان پیامبران را هلاک کرد؛ و سرانجام، از آنِ پیامبران گردید؛ از پیامبر بزرگوار و برگزیدۀ اسلام، و کتابی که از سوی پروردگارش آورده، و مایۀ هدایت خردمندان است،
ذکر به میان آورد و فرمود: (
﴿وَإِنَّهُۥ لَتَنزِيلُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) خداوندی که این قرآن را نازل کرده است، آفرینندۀ آسمانها و زمین، و پروردگار و مربیِ جهان بالا و پایین است. و همانطور که خداوند، با هدایت کردنِ آنان به سوی منافع دنیایی، جسمهایشان را پرورش داده است، نیز آنان را، با رهنمون کردن به سوی منافع دین و آخرتشان، مورد عنایت قرار داده است. و یکی از بزرگترین چیزهایی که خداوند آنان را به وسیلۀ آن پرورش داد، نازل کردن این کتاب مبارک است. و رهنمودهایی در این کتاب است که آدمی را به منافعِ هر دو جهان، و اخلاق فاضله هدایت مینماید، بهگونهای که چنین چیزهایی، در غیر این کتاب، به این اندازه وجود ندارد. (
﴿وَإِنَّهُۥ لَتَنزِيلُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) چرا که این کتاب، از سوی پروردگار جهانیان نازل شده است. یکی از عوامل بزرگداشت قرآن، و توجه به آن، این است که از سوی خدا نازل شده است، و هدف از نزول آن، بهرهمند شدن شما و هدایت یافتنتان میباشد.
#
{193 ـ 195} {نزل به الرُّوحُ الأمينُ}: وهو جبريلُ عليه السلام، الذي هو أفضل الملائكة وأقواهم، الأمين الذي قد أمِنَ أن يزيدَ فيه أو يَنْقُصَ {على قلبِكَ}: يا محمدُ {لتكونَ من المُنْذِرينَ}: تهدي به إلى طريق الرشادِ وتنذِرُ به عن طريق الغي، {بلسانٍ عربيٍّ}: وهو أفضل الألسنة، بلغة مَن بُعِثَ إليهم وباشر دعوتهم أصلاً، اللسان البيِّن الواضح.
وتأمَّل كيف اجتمعت هذه الفضائِل الفاخرة في هذا الكتاب الكريم؛ فإنَّه أفضل الكتب، نزل به أفضل الملائكة، على أفضل الخلق، على أفضل بَضْعَةٍ فيه، وهي قلبُهُ على أفضل أمَّة أخرجت للناس، بأفضل الألسنةِ وأفصحِها وأوسعِها، وهو اللسانُ العربيُّ المبينُ.
(193 - 195) (
﴿نَزَلَ بِهِ ٱلرُّوحُ ٱلۡأَمِينُ﴾) روح الامین، جبرئیل ـعلیه السلامـ که برترین و قویترین فرشتگان میباشد، آن را فرود آورده است، و امین است؛ زیرا قرآن را اضافه یا کم نکرده است. (
﴿عَلَىٰ قَلۡبِكَ لِتَكُونَ مِنَ ٱلۡمُنذِرِينَ﴾) جبرئیل، آن را بر قلب تو ای محمد صلی الله علیه وسلم فرو آورد تا از بیم دهندگان باشی؛ و به وسیلۀ آن، مردم را به راه هدایت رهنمون گردانی، و از انحراف و گمراهی برحذر داری. (
﴿بِلِسَانٍ عَرَبِيّٖ﴾) قرآن به زبان عربی -که بهترین زبانهاست- نازل شده است؛ و به زبان کسانی نازل شده که پیامبر به سوی آنها فرستاده شده، و به طور مستقیم به دعوت آنها پرداخته است؛ زبان عربی که زبانی روشن و واضح است. بیندیشید و ببینید که چگونه این فضایل ارزشمند، در این کتابِ بزرگ جمع شدهاند. به راستی که آن، بهترین کتاب است؛ و برترین فرشته، آن را بر برترین انسان، و بر ارزشمندترین بخش از وی که قلبش است، و بر بهترین مردم، و با شیواترین و گستردهترین زبان -که عربی روشن است- نازل کرده است.
#
{196} {وإنَّه لفي زُبُرِ الأوَّلين}؛ أي: قد بشرت به كتبُ الأوَّلين وصدَّقَتْه، وهو لمَّا نزل طِبْقَ ما أخبرتْ به، صدَّقها، بل جاء بالحقِّ وصدَّق المرسلينَ.
(196) (
﴿وَإِنَّهُۥ لَفِي زُبُرِ ٱلۡأَوَّلِينَ﴾) یعنی کتابهای پیشین، به آمدنِ قرآن مژده داده و آن را تصدیق کردهاند. قرآن بر طبق آنچه که کتابهای گذشته دربارهاش خبر داده بودند، این کتابها را تصدیق نمود؛ بلکه حق را آورد، و فرستاده شدگان را تصدیق نمود.
#
{197} {أوَلَمْ يكن لهم آيةً}: على صحته وأنَّه من الله {أن يَعْلَمَهُ علماءُ بني إسرائيل}: الذين قد انتهى إليهم العلم، وصاروا أعلم الناس، وهم أهل الصنف؛ فإنَّ كلَّ شيء يحصُلُ به اشتباهٌ يُرْجَعُ فيه إلى أهل الخبرة والدِّراية، فيكون قولهم حجَّةً على غيرهم؛ كما عرف السحرة الذين مَهَروا في علم السحر صدقَ معجزة موسى، وأنَّه ليس بسحرٍ؛ فقول الجاهلين بعد هذا لا يُؤْبَهُ به.
(197) (
﴿أَوَ لَمۡ يَكُن لَّهُمۡ ءَايَةً أَن يَعۡلَمَهُۥ عُلَمَٰٓؤُاْ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ﴾) آیا اینکه علمای بنیاسرائیل به خوبی آن را میدانند، نشانهای بر صحت آن، و دلیلی بر اینکه از سوی خدا نازل شده، نیست؟! علمایی که سرآمدِ دانش هستند، و از همۀ مردم آگاهترند، و اهل علم میباشند؛ زیرا هر چیزی که در آن تردیدی وجود داشته باشد، به اهل دانش برگردانده میشود، و گفتۀ آنها برای دیگران حجت است. همانطور که جادوگران -که در دانشِ جادو ماهر بودند- راستیِ معجزۀ موسی را شناختند، و دانستند که جادو نیست. پس سخنِ جاهلان، قابل توجه و دارای ارزش نیست.
#
{198 ـ 199} {ولو نَزَّلْناه على بعضِ الأعجمينَ}: الذين لا يفقهونَ لسانَهم ولا يقدِرون على التعبير لهم كما ينبغي. {فقَرَأهُ عليهم ما كانوا به مؤمنينَ}: يقولونَ ما نَفْقَهُ ما يقولُ ولا ندري ما يدعو إليه! فَلْيَحْمَدوا ربَّهم أن جاءهم على لسانِ أفصح الخَلْقِ وأقدَرِهم على التعبيرِ على المقاصد بالعبارات الواضحةِ وأنصحهم، ولْيبادروا إلى التصديق به وتلقِّيه بالتَّسليم والقَبول.
(198 - 199) (
﴿وَلَوۡ نَزَّلۡنَٰهُ عَلَىٰ بَعۡضِ ٱلۡأَعۡجَمِينَ﴾) و اگر قرآن را، بر یکی از غیر عربها نازل میکردیم که زبان آنها را نمیفهمید، و به گونۀ شایسته نمیتوانست از آن تعبیر نماید، (
﴿فَقَرَأَهُۥ عَلَيۡهِم﴾) و او قرآن را برایشان میخواند، (
﴿مَّا كَانُواْ بِهِۦ مُؤۡمِنِينَ﴾) به آن ایمان نیاورده،
و میگفتند: ما نمیفهمیم که چه میگوید؟ ونمیدانیم که به چه چیزی دعوت میدهد؟ پس آنان باید پروردگارشان را ستایش کنند که قرآن را، بر زبان شیواترین انسانها، و تواناترینشان، و با مفاهیم و عبارتهای روشن، برای آنها فرستاده است. پس باید به تصدیق و تایید قرآن بشتابند، و آن را بپذیرند. اما تکذیب کردنِ قرآن از سوی آنها، بدون اینکه شبههای جز کفر و عناد محض داشته باشند، دنبالۀ همان روندی است که امتهای تکذیب کننده در پیش گرفتهاند.
بنابراین فرمود:
#
{200 ـ 203} ولكنَّ تكذيبَهم له من غير شبهةٍ إنْ هو إلا محضُ الكفرِ والعنادِ وأمرٌ قد توارثَتْه الأممُ المكذبةُ؛ فلهذا قال: {كذلك سَلَكْناه في قلوب المجرمين}؛ أي: أدْخَلْنا التكذيبَ وأنظمناهُ في قلوب أهل الإجرام؛ كما يَدْخُلُ السلكُ في الإبرة، فتشرَّبَتْه، وصار وصفاً لها، وذلك بسبب ظلمهم وجرمهم؛ فلذلك {لا يؤمنونَ به حتى يَرَوا العذابَ الأليم}: على تكذيبهم، {فيأتيهم بَغْتَةً وهم لا يشعرونَ}؛ أي: يأتيهم على حين غفلةٍ وعدم إحساس منهم ولا استشعارٍ بنزوله؛ ليكون أبلغ في عقوبتهم والنَّكال بهم، {فيقولوا}: إذ ذاك: {هل نحنُ مُنْظَرونَ}؛ أي: يطلبون أن يُنْظَروا ويُمْهَلوا، والحال أنه قد فات الوقت، وحلَّ بهم العذابُ الذي لا يُرْفَع عنهم، ولا يُفَتَّرُ ساعةً.
(200 - 203) (
﴿كَذَٰلِكَ سَلَكۡنَٰهُ فِي قُلُوبِ ٱلۡمُجۡرِمِينَ﴾) پس همانگونه که تکذیب و دروغ انگاشتن را، در دلهای مشرکین پیشین وارد کردیم؛ تکذیب و دروغ انگاشتن قرآن را، در دلهای مشرکین قریش
[نیز] قرار دادیم. همانطور که نخ وارد سوراخ سوزن میشود، پس دلهایشان با تکذیب آمیخته شد، و تبدیل به صفت و خوی آنها گردید. و این به خاطر ستمگری و گناهکاریِ آنان بود، به همین خاطر (
﴿لَا يُؤۡمِنُونَ بِهِۦ حَتَّىٰ يَرَوُاْ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَلِيمَ﴾) به آن ایمان نمیآورند، تا ـ به کیفر دروغ انگاشتن آن ـ عذابِ دردناک را ببینند. عذاب، زمانی آنها را فرا میگیرد که غافل هستند، و نمیفهمند که عذاب بر آنان فرود میآید. و این به خاطر آن است تا کیفر و شکنجه شدنشان بیشتر باشد.
در آن وقت میگویند: (
﴿هَلۡ نَحۡنُ مُنظَرُونَ﴾) آیا به ما فرصت و مهلتی داده میشود؟ یعنی درخواست میکنند تا به آنها فرصت و مهلت داده شود، حال آنکه وقت گذشته، و عذاب آنها را فرا میگیرد، عذابی که از آنها دور نشده، و یک لحظه از شدت آن کاسته نمیشود.
{أَفَبِعَذَابِنَا يَسْتَعْجِلُونَ (204) أَفَرَأَيْتَ إِنْ مَتَّعْنَاهُمْ سِنِينَ (205) ثُمَّ جَاءَهُمْ مَا كَانُوا يُوعَدُونَ (206) مَا أَغْنَى عَنْهُمْ مَا كَانُوا يُمَتَّعُونَ (207)}.
أَفَبِعَذَابِنَا يَسْتَعْجِلُونَ آيا عذاب ما را به شتاب ميطلبند؟
أَفَرَأَيْتَ إِن مَّتَّعْنَاهُمْ سِنِينَ مگر نميداني كه اگر سالها بهرهمندشان سازيم.
ثُمَّ جَاءهُم مَّا كَانُوا يُوعَدُونَ سپس عذابي كه به آنان وعده داده ميشود دامنگيرشان گردد.
مَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا كَانُوا يُمَتَّعُونَ
[اين بهرهمندي در دنيا] چه چيزي از آنان دور ميكند؟
#
{204} يقول تعالى: {أفبِعذابِنا}: الذي هو العذاب الأليم العظيم الذي لا يُستهانُ به ولا يُحْتَقَرُ {يستعجلونَ}؟! فما الذي غرَّهم؟! هل فيهم قوَّةٌ وطاقةٌ للصبر عليه؟! أم عندهم قوةٌ يقدرونَ على دفعه أو رفعِهِ إذا نزل؟! أم يُعْجِزوننا ويظنُّون أنَّنا لا نقدر على ذلك؟!
(204) خداوند میفرماید: آیا عذاب ما را که بزرگ و دردناک است ـو اصولاً نباید ناچیز شمرده شودـ به شتاب میجویند؟! چه چیزی آنها را فریب داده است؟ آیا قدرت و توانایی آن را دارند که در برابرِ آن عذاب، شکیبا باشند؟ یا قدرت و توانایی آن را دارند که به هنگام نزول عذاب، آن را از خود دور نمایند؟ یا اینکه میخواهند ما را ناتوان گردانند؟! یا گمان میبرند که ما بر نازل کردن عذاب، توانایی نداریم؟!
#
{205 ـ 207} {أفرأيتَ إن مَتَّعْناهم سنينَ}؛ أي: أفرأيت إذا لم نستعجِلْ عليهم بإنزال العذاب وأمْهَلْناهم عدَّةَ سنين يتمتَّعون في الدُّنيا، {ثم جاءَهُمْ ما كانوا يوعَدونَ}: من العذاب، {ما أغنى عنهم ما كانوا يُمَتَّعونَ}: من اللذَّاتِ والشَّهواتِ؛ أي: أيُّ شيءٍ تغني عنهم وتفيدُهم، وقد مضت وبطلتْ واضمحلَّتْ، وأعقبتْ تَبَعاتها، وضوعفَ لهم العذاب عند طول المدَّةِ. القصدُ أنَّ الحذر من وقوع العذاب واستحقاقهم له، وأما تعجيله [أو] تأخيره؛ فلا أهميَّةَ تحتَه، ولا جدوى عنده.
(205 - 207) (
﴿أَفَرَءَيۡتَ إِن مَّتَّعۡنَٰهُمۡ سِنِينَ﴾) یعنی اگر ما زود بر اینها عذاب فرود نیاوریم، و چندین سال بدیشان مهلت بدهیم، و در دنیا بهرهمندشان گردانیم، سپس عذابی که به ایشان وعده داده شده است، آنها را فرا بگیرد، لذت و شهوتهایی که از آن بهرهمند شدهاند، چه چیزی را از آنها دور مینماید؟ و چه فایدهای به هنگامِ آمدنِ عذاب برای آنها خواهد داشت؟ حال آنکه لذتها از بین رفتهاند؛ و در نتیجۀ آن، لذتها به کفر مبتلا شده، و به خاطر طولانی بودن مدت بهرهمندیشان، عذابشان دو چندان شده است. منظور این است که آنها باید از وقوع عذاب بپرهیزند؛ و از اینکه مستحق عذاب شوند، برحذر باشند. اما زود یا دیر آمدن عذاب، اهمیت و فایدهای ندارد.
{وَمَا أَهْلَكْنَا مِنْ قَرْيَةٍ إِلَّا لَهَا مُنْذِرُونَ (208) ذِكْرَى وَمَا كُنَّا ظَالِمِينَ (209) وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ (210) وَمَا يَنْبَغِي لَهُمْ وَمَا يَسْتَطِيعُونَ (211) إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ (212)}.
وَمَا أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ إِلَّا لَهَا مُنذِرُونَ و
[اهل] هيچ شهري را نابود نكردهايم مگر اينكه بيمدهندگاني براي آن بودهاند.
ذِكْرَى وَمَا كُنَّا ظَالِمِينَ براي پند دادن، و ما ستمكاران نبوديم.
وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ و شيطانها آن را فرود نياوردهاند.
وَمَا يَنبَغِي لَهُمْ وَمَا يَسْتَطِيعُونَ و سزاوار آن نيستند، و نميتوانند
[آن را نازل كنند].
إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ قطعاً ايشان از شنيدن دور
[و محروم]اند.
#
{208 ـ 209} يُخبرُ تعالى عن كمالِ عدلِهِ في إهلاك المكذِّبين، وأنَّه ما أوقع بقريةٍ هلاكاً وعذاباً إلاَّ بعد أن يُعْذِرَ منهم، ويبعثَ فيهم النُّذُرَ بالآيات البيناتِ، فيدعونهم إلى الهدى، وينْهونهم عن الردى، ويذكِّرونَهم بآيات الله، وينبِّهونَهم على أيَّامِهِ في نعمه ونقمه. {ذكرى}: لهم وإقامة حُجَّة عليهم، {وما كنَّا ظالمين}: فنهلكَ القرى قبل أن نُنْذِرَهم ونأخُذَهم وهم غافلون عن النُّذُر؛ كما قال تعالى: {وما كُنَّا معذِّبينَ حتى نبعثَ رسولاً}، {رسلاً مبشِّرينَ ومنذِرينَ لئلاَّ يكونَ للناس على اللهِ حُجَّةٌ بعد الرسل}.
(208 - 209) خداوند متعال از کمال عدل و دادگریاش، در مورد نابود کردنِ تکذیب کنندگان، خبر داده و میفرماید؛ اهالی هیچ شهر و آبادی را هلاک نکردهایم مگر اینکه برای آنها عذری باقی نگذاشته، و در میان آنها بیمدهندگانی با آیات روشن فرستاده است تا مردم را به سوی هدایت فرا خوانند، و از کارِ بد باز دارند، و آیات الهی را به آنها یادآوری نمایند، و آنان را، به هنگام برخورداری از نعمتها، و مبتلا شدن به رنجها، از عذاب خدا برحذر دارند. (
﴿ذِكۡرَىٰ﴾) تا پندی باشد برای آنها، و حجت بر آنان اقامه گردد. (
﴿وَمَا كُنَّا ظَٰلِمِينَ﴾) و ما ستمکار نبودیم؛ زیرا اهالی آبادیها و شهرها را، قبل از آنکه آنها را بیم دهیم، هلاک و نابود نکردیم؛ و آنها را درحالی عذاب ندادیم که از هشدار دهندگان غافل و بیخبرند.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّىٰ نَبۡعَثَ رَسُولٗا﴾ و ما عذاب دهنده نبودهایم مگر اینکه پیامبری را فرستادهایم.
﴿رُّسُلٗا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى ٱللَّهِ حُجَّةُۢ بَعۡدَ ٱلرُّسُلِ﴾ پیامبرانی که مژده دهنده و بیم دهنده بودند، تا مردم بعد از
[آمدن] پیامبران، حجت و دلیلی بر خدا نداشته باشند.
#
{210 ـ 212} ولما بيَّنَ تعالى كمالَ القرآنِ وجلالَتِهِ؛ نَرَّهه عن كلِّ صفةِ نقصٍ، وحماه وقتَ نزولِهِ وبعد نزولِهِ من شياطين الجنِّ والإنس، فقال: {وما تَنَزَّلَتْ به الشياطينُ وما ينبغي لهم}؛ أي: لا يَليق بحالهم ولا يناسبهم، {وما يستطيعونَ}: ذلك {إنَّهم عن السَّمْع لَمَعْزولونَ}: قد أبعدوا عنه، وأُعِدَّتْ لهم الرُجوم لحفظِهِ، ونزل به جبريلُ أقوى الملائكة، الذي لا يقدر شيطانٌ أن يَقْرَبَه أو يَحومَ حولَ ساحتِهِ، وهذا كقوله: {إنَّا نحنُ نَزَّلْنا الذِّكْرَ وإنَّا له لَحافظونَ}.
(210 - 212) وقتی خداوند کمال و شکوه قرآن را بیان کرد نیز آن را از هر نقص و کمبودی منزه و پاک قرار داد، و آن را ـ به هنگام نازل شدن و بعد از آن ـ از شر شیطانهای انسی و جنی محافظت کرد.
پس فرمود: (
﴿وَمَا تَنَزَّلَتۡ بِهِ ٱلشَّيَٰطِينُ﴾) شیطانها این قرآن را فرود نیاوردهاند، و سزاوار هم نیستند که آن را نازل کنند. (
﴿وَمَا يَسۡتَطِيعُونَ﴾) و نمیتوانند این کار را بکنند. آنها از شنیدن و گوش فرا دادن به فرشتگان محروم شده، و شهابهای آسمانی برای راندن آنها آمادهاند. قرآن را جبرئیل نازل کرده است که از همۀ فرشتگان نیرومندتر است، و هیچ شیطانی نمیتواند به او نزدیک شود. این آیه،
مانند آن فرمودۀ الهی است که میفرماید: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ﴾ همانا ما قرآن را نازل کردهایم، و بیگمان ما آن را حفاظت میکنیم.
{فَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ (213) وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ (214) وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (215) فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (216)}
فَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ پس همراه با خدا معبود ديگري را به فرياد مخوان كه از عذاب شدگا خواهي بود.
وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ و خويشاوندان نزديك خود را بترسان.
وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ و بال مهرباني خود را براي مؤمناني كه از تو پيروي ميكنند، بگستران.
فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ پس اگر از تو سرپيچي كردند،
بگو: «همانا من از آنچه ميكنيد بيزارم».
#
{213} ينهى تعالى رسولَه أصلاً وأمَّته أسوةً له في ذلك عن دعاءِ غيرِ الله من جميع المخلوقين، وأنَّ ذلك موجبٌ للعذاب الدائم والعقاب السرمديِّ؛ لكونِهِ شركاً، ومن يشرِكْ بالله؛ فقد حرَّمَ الله عليه الجنَّةَ، ومأواه النار، والنهي عن الشيء أمرٌ بضدِّه؛ فالنهيُ عن الشرك أمرٌ بإخلاص العبادة لله وحدَه لا شريكَ له؛ محبَّة وخوفاً ورجاءً وذلًّا وإنابةً إليه في جميع الأوقات.
(213) خداوند پیامبرش را، از به فریاد خواندنِ معبودی به جز خدا، نهی میکند؛و به تبع وی، امتش نیز نهی شده است.
و خداوند میفرماید: کمک خواستن و عبادتِ غیرِ الله، باعث عذاب و کیفر همیشگی میشود؛
زیرا چنین کاری شرک است: ﴿ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُ﴾ هر کس برای خدا شریک قایل شود، خداوند بهشت را بر او حرام کرده، و جایگاهش آتش دوزخ است. و نهی کردن از چیزی، دستور دادن به ضد آن است. پس نهی از شرک، فرمان به انجامِ عبادتِ خالصانه برای خداوندی است که شریکی ندارد. پس فقط باید محبت او را داشت، و از او ترسید، و به او امید داشت، و برای او کرنش برد، و بازگشت همه بهسوی اوست.
#
{214} ولمَّا أمره بما فيه كمالُ نفسه؛ أمَرَه بتكميل غيره، فقال: {وأنذِرْ عشيرتَكَ الأقربينَ}: الذين هم أقربُ الناس إليك، وأحقُّهم بإحسانك الدينيِّ والدنيويِّ، وهذا لا ينافي أمره بإنذار جميع الناس؛ كما إذا أُمِرَ الإنسان بعموم الإحسان، ثم قيل له: أحسن إلى قرابتِكَ؛ فيكون هذا الخصوص دالًّا على التأكيد وزيادة الحثِّ. فامتثلَ - صلى الله عليه وسلم - هذا الأمرَ الإلهيَّ، فدعا سائرَ بطون قريش، فعمَّم وخصَّص، وذكَّرهم ووعظهم، ولم يُبْقِ - صلى الله عليه وسلم - من مقدوره شيئاً من نصحهم وهدايتهم إلاَّ فعلَه، فاهتدى من اهتدى، وأعرض من أعرض.
(214) خداوند پیامبر را به چیزی دستور داد که باعث کمال او بود؛ پس او را فرمان داد تا به کامل کردنِ دیگران نیز بپردازد،
و فرمود: (
﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ﴾) و خویشاوندان نزدیک خود را بترسان! کسانی که از دیگر مردم به تو نزدیکترند، و بیش از دیگران مستحقِ احسان دینی و دنیوی تو هستند. و این، با آنچه که خداوند او را فرمان داد تا همۀ مردم را بیم دهد، تضادی ندارد. مانند اینکه انسان به صورت کلی به نیکوکاری فرمان داده شود،
سپس به او گفته شود: «به خویشاوندان خود نیکی کن.» پس این سفارش مخصوص، بر تاکید و تشویق بیشتر دلالت مینماید. و پیامبر صلی الله علیه وسلم این دستور را اطاعت نمود، و همۀ تیرههای قریش را فراخواند. پس او به طور عموم و خصوص، همه را بانگ داد، و آنها را اندرز گفت، و موعظه کرد، و تا آنجا که توانایی داشت، به نصیحت و هدایت آنها پرداخت. پس بعضی هدایت یافتند، و برخی رویگردانی کردند.
#
{215} {واخْفِضْ جناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ من المؤمنينَ}: بلين جانبك، ولطفِ خطابِك لهم وتودُّدك وتحبُّبك إليهم وحُسنِ خُلُقِك والإحسان التامِّ بهم، وقد فعل - صلى الله عليه وسلم - ذلك؛ كما قال تعالى: {فبما رحمةٍ من الله لِنتَ لهم ولو كنتَ فَظًّا غليظَ القلب لانْفَضُّوا من حولِكَ فاعفُ عنهم واستَغْفِرْ لهم وشاوِرْهم في الأمر}؛ فهذه أخلاقُه - صلى الله عليه وسلم - أكملُ الأخلاق التي يحصُلُ بها من المصالح العظيمة ودفع المضارِّ ما هو مشاهدٌ؛ فهل يَليقُ بمؤمن بالله ورسوله يدَّعي اتِّباعَه والاقتداء به أن يكون كَلًّا على المسلمين، شرسَ الأخلاقِ، شديدَ الشَّكيمةِ [عليهم]، غليظَ القلبِ، فظَّ القول فظيعَه، وإنْ رأى منهم معصيةً أو سوءَ أدبٍ؛ هَجَرَهُم ومَقَتَهم وأبْغَضَهم، لا لينَ عنده، ولا أدبَ لديه، ولا توفيقَ؛ قد حصل من هذه المعاملة من المفاسِدِ وتعطيل المصالح ما حَصَلَ، ومع ذلك تَجِدُهُ محتقراً لِمَنِ اتَّصفَ بصفات الرسول الكريم، وقد رماه بالنِّفاق والمداهنةِ، وذكر نفسَه ورفَعَها وأُعْجِبَ بعمله؟! فهل يعدُّ هذا إلاَّ من جهله وتزيين الشيطان وخدعه له؟!
(215) (
﴿وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَكَ لِمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) و با نرمخویی و با محبت و اخلاق خوب و نیکو رفتار کن، و بالِ مهربانی و فروتنی را برایشان بگستران. و پیامبر صلی الله علیه وسلم چنین کرد،
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ وَلَوۡ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِكَۖ فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِ﴾ پس به سبب رحمتی از جانب خدا، برایشان مهربان شدهای؛ و اگر تند خو و سنگدل بودی، آنان از اطراف تو پراکنده و متفرق میشدند. پس آنان را ببخش، و برایشان طلب آمرزش کن، و در کارها با آنان مشورت نما. و این اخلاق پیامبر صلی الله علیه وسلم بود که کاملترین اخلاق میباشد. و با برخورداری از این اخلاق، منافع بزرگی به دست میآید، و زیانهای زیادی از آدمی دور میشود. پس آیا کسی که به خدا و پیامبرش ایمان دارد، و ادعای پیروی از پیامبر را مینماید، شایسته است که سربار مسلمانان باشد، و اخلاقش تند و درشت، و سنگدل باشد، و سخنان زشت و نفرت انگیز بر زبان براند؟! و اگر معصیت و گناهی از مسلمانی سر بزند، یا نوعی بیادبی بکند، با وی قطع رابطه نماید، و از او متنفر شود، و هیچ نرمش و ادبی نداشته باشد؟! و از این طرز رفتار، مفاسد زیادی به وجود آمده، و منافع کثیری از بین رفته است که خدا میداند! با وجود این کسانی یافت میشوند که هرکس را که متصف به صفتهای پیامبر باشد، تحقیر میکنند؛ و بسا او را به نفاق و سازش متهم نموده، و خودشان را والا مقام جلوه داده، و از کارِ خود، راضی و دچار خودپسندی میشوند. آیا این، چیزی جز جهالت و نادانی آنان بهحساب میآید؟! چراکه شیطان، گناه را برای آنان آراسته، و فریبشان داده است.
بنابراین خداوند به پیامبرش فرمود:
#
{216} ولهذا قال الله لرسوله: {فإنْ عَصَوْكَ}: في أمر من الأمور؛ فلا تتبرَّأْ منهم، ولا تتركْ معاملتهم بخفض الجناح ولين الجانب، بل تبرَّأْ من عملهم؛ فعِظْهُم عليه، وانصَحْهم، وابذُلْ قدرتَكَ في ردِّهم عنه وتوبَتِهِم منه. وهذا الدفع احتراز وَهْم من يتوهَّم أنَّ قوله: {واخْفِضْ جناحك للمؤمنين}: يقتضي الرضاء بجميع ما يصدُرُ منهم ما داموا مؤمنينَ، فدفع هذا بهذا. والله أعلم.
(216) (
﴿فَإِنۡ عَصَوۡكَ﴾) پس اگر مؤمنان در یکی از کارها از فرمان تو سرپیچی کردند، از آنها بیزار مشو، و مهربانی و رفتار محبت آمیز را با آنها ترک مکن، بلکه از کارشان متنفر و بیزار باش، و آنها را موعظه کن و اندرزشان بده، و توانایی خودرا، در برگرداندن آنها از گناه، و توبه کردنشان مبذول دار. در اینجا با توجه به معنی آیۀ (
﴿وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَكَ﴾) شاید کسی گمان برد تا زمانی که آنها مؤمن هستند، از همۀ کارهایی که از آنان سر میزند، باید راضی بود، پس این توهم دفع گردید. والله أعلم.
{وَتَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ (217) الَّذِي يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ (218) وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ (219) إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (220)}.
وَتَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ و بر خداي توانا و مهربان توكل كن.
الَّذِي يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ خداوندي كه چون برميخيزد تو را ميبيند.
وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ و
[همچنين ميبيند] حركت
[قيام و ركوع و نشست و برخاست] تو را در ميان سجدهكنندگان.
إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ بيگمان او شنواي داناست.
#
{217} أعظم مساعدٍ للعبد على القيام بما أُمِرَ به الاعتمادُ على ربِّه والاستعانةُ بمولاه على توفيقِهِ للقيام بالمأمور؛ فلذلك أمر الله تعالى بالتوكُّل عليه، فقال: {وتوكَّلْ على العزيز الرحيم}: والتوكُّل هو اعتمادُ القلب على الله تعالى في جلب المنافع ودفع المضارِّ، مع ثقتِهِ به وحسنِ ظنِّه بحصولِ مطلوبِهِ؛ فإنَّه عزيزٌ رحيم؛ بعزَّته يقدرُ على إيصال الخير ودفع الشرِّ عن عبده، وبرحمتِهِ به يفعلُ ذلك.
(217) بزرگترین کمک و یاور بنده، در انجام دادن چیزی که به آن فرمان داده شده است، تکیه بر پروردگار، و یاری خواستن از خداوند است تا به او توفیق دهد آنچه را به آن فرمان داده شده است، انجام بدهد. بنابراین خداوند دستور داده است تا بندگانش بر او توکل کنند.
پس فرمود: (
﴿وَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱلۡعَزِيزِ ٱلرَّحِيمِ﴾) توکل؛ یعنی اعتماد و تکیه کردن قلب بر خدا، برای به دست آوردن منافع، و دور کردن زیانها با اطمینان به اینکه آنچه را میجوید، به دست خواهد آورد؛ زیرا خداوند، توانا و مهربان است، و با توانایی و قدرتش میتواند خیر کثیری را به بندهاش برساند، و شر را از او دور نماید. و از آنجا که خداوند نسبت به بندهاش مهربان است، با او چنین رفتار مینماید.
#
{218 ـ 220} ثم نبَّهه على الاستعانة باستحضارِ قُرْبِ الله والنُّزول في منزل الإحسان، فقال: {الذي يراك حين تقومُ. وتَقَلُّبَكَ في الساجدين}؛ أي: يراك في هذه العبادة العظيمة، التي هي الصلاة؛ وقت قيامِكَ وتقلُّبِكَ راكعاً وساجداً؛ خصَّها بالذِّكْرِ لفضلها وشرفها، ولأنَّ من استحضر فيها قربَ ربِّه؛ خَشَعَ وذلَّ وأكملها، وبتكميلها يَكْمُلُ سائرُ عملِهِ، ويستعينُ بها على جميع أموره. {إنَّه هو السميعُ}: لسائر الأصوات على اختلافها وتشتُّتها وتنوُّعها. {العليمُ}: الذي أحاط بالظواهرِ والبواطنِ والغيبِ والشهادةِ. فاستحضارُ العبد رؤيةَ الله له في جميع أحواله، وسمعَه لكلِّ ما ينطِقُ به، وعلمَه بما ينطوي عليه قلبُه من الهمِّ والعزم والنيَّاتِ؛ مما يعينُه على منزلة الإحسان.
(218 - 220) سپس پیامبر را یادآور شد که همواره نزدیک بودنِ خداوند را به خاطر داشته، و در جایگاهِ احسان قرار بگیرد.
بنابراین فرمود: (
﴿ٱلَّذِي يَرَىٰكَ حِينَ تَقُومُ وَتَقَلُّبَكَ فِي ٱلسَّٰجِدِينَ﴾) خداوند تو را در انجام این عبادت بزرگ -که نماز است- به هنگامی که ایستادهای، و وقتی که به رکوع و سجده میروی، میبیند. این عبادت را به طور ویژه بیان کرد، چون دارای فضیلت و شرافت زیاد است، و هر کس در نماز، نزدیک بودنِ پروردگارش را بهخاطر داشته باشد، آن را با فروتنی به جای آورده، و کامل ادا میکند؛ و هرگاه نماز به صورت کامل انجام گردد، همۀ اعمال به صورت کامل انجام میشوند؛ و فرد میتواند با انجام دادن نماز به طور صحیح، برای همۀ کارهایش، از خدا کمک بگیرد. (
﴿إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ﴾) بیگمان، خداوند شنواست، و تمام صداهای پراکنده و گوناگون را میشنود. (
﴿ٱلۡعَلِيمُ﴾) و آگاه و داناست؛ خداوندی که ظاهر و باطن، و پیدا و پنهان را احاطه کرده است. پس اگر بنده، در همۀ حالاتش به خاطر داشته باشد که خداوند او را میبیند، و گفتارش را میشنود، و هر اراده و تصمیم و نیّتی را که در دلش پنهان کند، میداند؛ چنین احساسی او را کمک میکند تا به منزل و مقامِ احسان برسد.
{هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ (221) تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ (222) يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ (223) وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ (224) أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ (225) وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ (226) إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ (227)}.
هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ آيا به شما خبر دهم كه شياطين بر چه كسي نازل ميشوند؟
تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ بر هر دروغگوي گناهكاري نازل ميشوند.
يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ گوش فرا ميدهند و بيشترشان دروغگويند.
وَالشُّعَرَاء يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ و شاعران را گمراهان پيروي ميكنند.
أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ مگر نميبيني كه آنان در هر واديي سرگردانند؟
وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ و اينكه آنان چيزهايي ميگويند كه انجام نميدهند.
إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ مگر آنان كه ايمان آورده، و كارهاي شايسته انجام داده، و خدا را بسيار ياد نموده، و پس از آنكه ستم ديدهاند ياري خواستهاند. و ستمكاران خواهند دانست به كدامين بازگشتگاه باز خواهند گشت.
#
{221 ـ 223} فقال: {هل أنبِّئُكم}؛ أي: أخبركم الخبر الحقيقيَّ الذي لا شكَّ فيه ولا شبهةَ عن مَنْ تَنَزَّلُ الشياطين عليه؛ أي: بصفة الأشخاص الذين تَنَزَّلُ عليهم الشياطين. {تَنَزَّلُ على كُلِّ أفاكٍ}؛ أي: كذابٍ كثير القول للزُّورِ والإفك بالباطل، {أثيم}: في فعلِهِ كثير المعاصي. هذا الذي تَنْزِلُ عليه الشياطين وتناسبُ حالُه حالَهم. {يُلقونَ}: عليه {السمعَ}: الذي يَسْتَرِقونه من السماء، {وأكثَرُهُم كاذبونَ}؛ أي: أكثر ما يُلقون إليه كذباً، فَيَصْدُقُ واحدةً ويَكْذِبُ معها مائةً، فيختلط الحقُّ بالباطل، ويضمحلُّ الحقُّ بسبب قلتِهِ وعدم علمِهِ. فهذه صفة الأشخاص الذين تَنَزِّلُ عليهم الشياطين، وهذه صفةُ وحيِهِم له.
وأمَّا محمدٌ - صلى الله عليه وسلم -؛ فحالُه مباينةٌ لهذه الأحوال أعظمَ مباينةٍ؛ لأنه الصادق الأمين البارُّ الراشدُ، الذي جمع بين برِّ القلب وصدق اللهجة ونزاهة الأفعال من المحرَّم، والوحيُ الذي ينزِلُ عليه من عند الله ينزِلُ محروساً محفوظاً مشتملاً على الصدق العظيم الذي لا شكَّ فيه ولا ريبَ؛ فهل يستوي يا أهلَ العقول هذا وأولئك؟! وهل يشتبهانِ إلاَّ على مجنونٍ لا يميِّزُ ولا يفرِّقُ بين الأشياء؟!
(221 - 223) این،
پاسخِ آن دسته از تکذیبکنندگانِ پیامبر است که میگفتند: شیطانی بر محمد نازل میشود.
و پاسخِ کسانی است که میگفتند: او صلی الله علیه وسلم شاعر است.
پس فرمود: (
﴿هَلۡ أُنَبِّئُكُمۡ﴾) آیا خبر حقیقی و واقعی -که هیچ شک و شبههای در آن نیست- به شما بدهم که شیاطین بر چه کسی نازل میشوند؟ یعنی آیا ویژگیِ کسانی را که شیطانها بر آنان نازل میشوند، به اطلاع شما برسانم؟ (
﴿تَنَزَّلُ عَلَىٰ كُلِّ أَفَّاكٍ﴾) بر هر دروغگویی که زیاد دروغ میگوید، و سخنِ ناحق به هم میبافد. (
﴿أَثِيمٖ﴾) و گناهکار است، و زیاد مرتکب گناه میشود. شیطانها بر چنین کسی نازل میشوند، وحالتِ او، مناسب با حالتِ شیاطین است. (
﴿يُلۡقُونَ ٱلسَّمۡعَ﴾) شنیدههای خود را که از آسمان استراق کردهاند، به فردِ دروغگوی گناهپیشه القا میکنند. (
﴿وَأَكۡثَرُهُمۡ كَٰذِبُونَ﴾) و بیشتر آنچه القا میکنند، دروغ است. پس یک سخنِ راست، و صد تا دروغ را، با هم درمیآمیزند. پس حق با باطل آمیخته میشود، و از آنجا که حق و راست اندک است، و او هم نمیداند که کدام حق است، حق و راستی از بین میرود. پس این صفتِ اشخاصی است که شیطانها بر آنان نازل میشوند، و اینگونه به آنها وحی میکنند. اما حالت محمد صلی الله علیه وسلم بسیار متفاوت است، چون او راستگوی امین است، و نیکو هدایت یافته است؛ دلی نیکو و زبانی راستگو دارد، و کارهای پاک و حلال انجام میدهد. وحیی که بر او نازل میشود، از جانبِ خدا است، و فرشتگان آن را از هر گزندی حفاظت میکنند، و راستیِ بزرگ را در بر دارد، و هیچ شک و تردیدی در آن نیست. پس ای خردمندان! آیا رهنمود محمد و دروغ پردازی آنها برابر است؟! و آیا این دو چیز، جز بر دیوانهای که هیچ چیزی را تشخیص نمیدهد، مشتبه میشود؟
#
{224 ـ 226} فلما نزَّهه عن نزول الشياطين عليه؛ برَّأه أيضاً من الشعر، فقال: {والشعراءُ}؛ أي: هل أنبئكم أيضاً عن حالة الشعراء ووصفِهِم الثابتُ؛ فإنَّهم {يَتَّبِعُهُمُ الغاوونَ}: عن طريق الهدى، المقبِلون على طريق الغَيِّ والرَّدى؛ فهم في أنفسهم غاوونَ، وتجدُ أتباعَهم كلَّ غاوٍ ضالٍّ فاسدٍ. {ألم تر}: غوايَتَهم وشدَّةَ ضلالهم، {أنَّهم في كلِّ وادٍ}: من أودية الشعر {يَهيمون}: فتارةً في مدح، وتارةً في قدح، وتارةً في صدق، وتارةً في كذب، وتارةً يتغزَّلون، وأخرى يَسْخَرون، ومرَّة يمرحون، وآونةً يحزنون؛ فلا يستقرُّ لهم قرارٌ، ولا يثبُتونَ على حالٍ من الأحوال. {وأنَّهم يقولون ما لا يفعلون}؛ أي: هذا وصف الشعراء: أنَّهم تخالفُ أقوالُهم أفعالَهم؛ فإذا سمعتَ الشاعر يتغزَّل بالغزل الرقيق؛ قلتَ: هذا أشدُّ الناس غراماً، وقلبُهُ فارغٌ من ذاك، وإذا سمعتَه يمدحُ أو يذمُّ؛ قلت: هذا صِدْقٌ! وهو كذبٌ. وتارةً يتمدَّح بأفعال لم يَفْعَلْها، وتروكٍ لم يَتْرُكْها، وكرم لم يَحُمْ حول ساحتِهِ، وشجاعةٍ يعلو بها على الفرسان، وتراه أجبنَ من كلِّ جبان. هذا وصفُهم؛ فانْظُرْ هل يطابقُ حالةَ الرسول محمدٍ - صلى الله عليه وسلم - الراشدِ البارِّ، الذي يَتَّبِعُهُ كلُّ راشد ومهتدٍ، الذي قد استقام على الهدى وجانَبَ الرَّدى ولم تتناقَضْ أفعاله، [ولَمْ تُخَالِفْ أَقْوَالَه أَفْعَالُه] ؛ الذي لا يأمُرُ إلاَّ بالخير، ولا ينهى إلاَّ عن الشرِّ، ولا أخبر بشيء إلاَّ صدق، ولا أمر بشيءٍ إلاَّ كان أول الفاعلين له، ولا نهى عن شيءٍ إلاَّ كان أول التاركين له؛ فهل تناسب حالُهُ حالةَ الشعراء أو يقارِبُهم؟ أم هو مخالفٌ لهم من جميع الوجوه؟ فصلواتُ الله وسلامه على هذا الرسول الأكمل، والهمام الأفضل، أبدَ الآبدين، ودهرَ الدَّاهرين، الذي ليس بشاعرٍ ولا ساحرٍ ولا مجنونٍ، ولا يَليقُ به إلاَّ كلُّ كمال.
(224 - 226) وقتی پاکی پیامبر را -از اینکه شیطانها بر او نازل شوند- بیان کرد، او را از شعر سرایی نیز مبرا نمود،
و فرمود: (
﴿وَٱلشُّعَرَآءُ﴾) یعنی آیا شما را از حالتِ شاعران، و ویژگی همیشگی آنها، خبر دهم؟ پس بدانید (
﴿يَتَّبِعُهُمُ ٱلۡغَاوُۥنَ﴾) کسانی از شاعران پیروی میکنند که از راه هدایت منحرف گشته، و به گمراهی و ذلت روی آوردهاند. پس شاعران، خودشان گمراه و سرگشته هستند، بنابراین آدمهای گمراه و فاسد، از شاعران پیروی میکنند، و آنها را دوست میدارند. (
﴿أَلَمۡ تَرَ﴾) آیا گمراهی و شدتِ ضلالت آنها را نمیبینی که (
﴿أَنَّهُمۡ فِي كُلِّ وَادٖ يَهِيمُونَ﴾)در هر درّهای از درّههای شعر سرگرداناند؛ گاهی به ستایش و تمجید میپردازند، و گاهی به انتقاد و عیبجویی مشغول میشوند، و گاه غزلسرایی و گاه مسخره میکنند، و گاه شادمان و خوشحالاند، و گاهی اندوهگین و ناراحت هستند. پس آنها قرار و ثبات ندارند، و بر یک حالت نخواهند بود. (
﴿وَأَنَّهُمۡ يَقُولُونَ مَا لَا يَفۡعَلُونَ﴾) این، صفتِ شاعران است که گفتههایشان، مخالفِ کارهایشان است. پس شاعر که اشعار غمانگیز میسراید، و به غزل خوانی میپردازد، گویی از همۀ مردم عاشقتر و دلباختهتراست؛ حال آنکه دل او خالی از این است. و چون کسی را ستایش یا مذمت میکند، گویی سخنِ وی راست است، و غیرِ آن دروغ؛ و گاه خودش را با کارهایی ستایش و تمجید میکند که آنها را انجام نداده است؛ و خود را با ترک نمودن چیزهایی تمجید میکند که از آنها دوری نگزیده است. و خود را به سخاوت و بخششی میستاید حال آنکه سخاوت اصلاً در زندگی او جایی ندارد. و گاه چنان شجاعت و دلیریاش را به تصویر میکشد که خود را از همۀ قهرمانان و شهسواران بالاتر قرار میدهد؛ در حالی که او بزدلترین افراد است. این است صفتِ شاعران. پس بنگر آیا حالتِ پاک و درستِ پیامبر صلی الله علیه وسلم مطابق با حالت این شاعران است؟ پیامبری که هر انسان راه یافتهای -که بر هدایت استوار باشد، و از زشتیها دوری گزیند، و تضادی در کارش نباشد- از او پیروی مینماید. پس پیامبر صلی الله علیه وسلم جز به خیر و خوبی فرمان نمیدهد؛ و جز از شر و بدی نهی نمیکند؛ و از هیچ چیزی خبر نداده مگر اینکه راست گفته است؛ و به هر چیزی که دستور داده، خود قبل از همه آن را انجام داده است؛ و از چیزی نهی نکرده مگر اینکه او اوّلین ترک کنندگانِِ آن بوده است. پس آیا حالت پیامبر صلی الله علیه وسلم مشابه حالتِ شاعران است، و وضع او با وضعیت آنها تطابق دارد؟ یا اینکه از هر جهت، با حالت آنها مخالف و متضاد است. پس درود و سلام جاویدان خدا بر این پیامبر که از همه کاملتر است، و از همه برتر میباشد؛ پیامبری که شاعر، جادوگر و دیوانه نبوده، و سزاوارِ برخورداری از هر کمال و برتری است.
#
{227} ولما وَصَفَ الشعراء بما وَصَفَهم به؛ استثنى منهم مَنْ آمنَ بالله ورسولِهِ وعَمِلَ صالحاً وأكثر من ذِكْر الله وانتصر من أعدائِهِ المشركين من بعدِ ما ظلموهم، فصار شعرُهُم من أعمالهم الصالحة وآثار إيمانهم؛ لاشتمالِهِ على مدح أهل الإيمان والانتصار من أهل الشرك والكفر والذبِّ عن دين الله وتبيينِ العلوم النافعةِ والحثِّ على الأخلاق الفاضلة، فقال: {إلاَّ الذين آمَنوا وعَمِلوا الصالحاتِ وذَكَروا الله كثيراً وانتَصروا من بعدِ ما ظُلِموا وسَيَعْلَمُ الذين ظَلَموا أيَّ مُنْقَلَبٍ يَنقَلِبونَ}: إلى موقفٍ وحسابٍ لا يغادِرُ صغيرةً ولا كبيرةً إلاَّ أحصاها ولا حقًّا إلاَّ استوفاه. والحمد لله ربِّ العالمين.
(227) وقتی حالت و اوصاف شاعران را بیان کرد، آن دسته از آنان را که ایمان آورده، و عمل صالح انجام داده، و خدا را بسیار یاد کرده، و از دشمنان خداوند که بر آنها ستم کرده انتقام گرفتهاند، استثنا کرد. پس شعرِ این دسته از شعرا، از اعمالِ شایستۀ آنها، و از ایمانشان سرچشمه گرفته است؛ چون آنها در شعر خود، به دفاع از اسلام برخاسته، و مؤمنان را ستایش کرده، و از مشرکین و کفار انتقام گرفته، و از دین خدا دفاع نمودهاند، و شعرهای آنان دانشهایی در بر دارد، و به اخلاق نیک تشویق مینماید.
پس فرمود: (
﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَذَكَرُواْ ٱللَّهَ كَثِيرٗا وَٱنتَصَرُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا ظُلِمُواْۗ وَسَيَعۡلَمُ ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ أَيَّ مُنقَلَبٖ يَنقَلِبُونَ﴾) مگر شاعران مؤمنی که کارهای شایسته انجام داده، و بسیار خدا را یاد میکنند، و اشعارشان مردم را به یاد خدا میاندازد، و هنگامی که مورد ستم قرار میگیرند به وسیلۀ شعر خود از مؤمنان دفاع میکنند، و از ستمگران انتقام میگیرند. و ستمکاران خواهند دانست که بازگشتشان به کجا، و سرنوشت آنها چگونه خواهد بود؟ بازگشتِ آنها، به محل حساب و کتاب است که هر گناه کوچک و بزرگی در آنجا شمرده شده، و هر حقی از آنها گرفته میشود.
* * *