مدني و 31 آيه است.
بسم الله الرحمن الرحيم
{هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئًا مَذْكُورًا (1) إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا (ضض 2) إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا (3)}.
هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئًا مَّذْكُورًا هر آينه بر انسان مدتي از زمان گذشت و او چيزي در خور ذکر نبود.
إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا ما، آدمي را از نطفه اي آميخته بيافريده ايم ، تا او را امتحان کنيم وشنوا و بينايش ساخته ايم.
إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا راه را به او نشان داده ايم يا سپاسگزار باشد يا ناسپاس.
#
{1} ذكر الله في هذه السورة أول حال الإنسان ومنتهاها ومتوسِّطها: فذكر أنَّه مرَّ عليه دهرٌ طويلٌ، وهو الذي قبل وجوده، وهو معدوم، بل ليس مذكوراً.
(1) خداوند در این سوره، ابتدای حالت انسان و میانه و انتهای آن را بیان کرده است. پس فرمود مدت زمانی طولانی بر انسان گذشت و او چیز قابل ذکری نبود. این همان زمانی است که انسان وجود نداشته است.
#
{2} ثمَّ لمَّا أراد خلقه؛ خلق أباه آدم من طين، ثم جعل نسله متسلسلاً {من نطفةٍ أمشاج}؛ أي: ماء مَهينٍ مستقذرٍ، {نبتليه}: بذلك؛ لنعلم هل يرى حاله الأولى ويتفطن لها أم ينساها وتغرُّه نفسه؟ فأنشأه الله وخَلَقَ له القُوى الظاهرة والباطنة ؛ كالسمع والبصر وسائر الأعضاء، فأتمَّها له وجعلها سالمةً يتمكَّن بها من تحصيل مقاصده.
(2) وقتی خداوند خواست انسان را بیافریند، پدر انسان آدم را از خاک آفرید. سپس نسل او را (
﴿مِن نُّطۡفَةٍ أَمۡشَاجٖ﴾) به صورت متسلسل از نطفهای آمیخته و بیارزش گسترش داد. (
﴿نَّبۡتَلِيهِ﴾) با آن انسان را میآزماییم تا بدانیم آیا به حالت نخستین خود فکر میکند یا آن را فراموش میکند و مغرور میشود؟ پس خداوند انسان را آفرید، و به او تواناییهای ظاهری و باطنی مانند شنوایی و بینایی و دیگر اعضا عطا کرد، و اعضایش را کامل و سالم گرداند به گونهای که میتواند به وسیلۀ آن مقاصد خویش را به دست آورد.
#
{3} ثم أرسل إليه الرُّسل، وأنزل عليه الكتب، وهداه الطريق الموصلة إليه ، وبيَّنها، ورغَّبه فيها، وأخبره بما له عند الوصول إليه ، ثم أخبره بالطريق الموصلة إلى الهلاك، ورهَّبه عنها ، وأخبره بما له إذا سلكها، وابتلاه بذلك، فانقسم الناس إلى شاكرٍ لنعمة الله عليه، قائم بما حمله الله من حقوقه. وإلى كفورٍ للنعم أنعم الله عليه بالنعم الدينيَّة والدنيويَّة، فردَّها وكفر بربه، وسلك الطريق الموصلة إلى الهلاك. [ثم ذكر تعالى الفريقين عند الجزاء، فقال]:
(3) سپس خداوند پیامبران را به سوی انسانها فرستاد و کتابها را نازل کرد، و انسان را به راهی که او را به خدا میرساند رهنمود کرد، و راه را برایش روشن نمود و او را به برگرفتن آن تشویق نمود، و او را از نعمتهایی که نزد خداوند است آگاه کرد. سپس انسان را از راهی که او را به هلاکت و بدبختی میرساند آگاه نمود، و او را از آن برحذر داشت، و او را خبر داد که چه عذابی در انتظار اوست چنانچه آن راه را در پیش گیرد، و از این طریق او را آزمود.
پس مردم به دو گروه تقسیم شدند: برخی نعمتهای پروردگار را سپاس گزارده و وظایفی را که خداوند آنها را بدان مکلف نموده است انجام دادند؛ و برخی به خداوند کفر ورزیدند و نعمتهای دینی و دنیوی خداوند را کفران نمودند، و راهی را که منجر به هلاکت و نابودی میگردد درپیش گرفتند.
سپس خداوند متعال به بیان حال و اوضاع این دو گروه در زمان دریافت جزای اعمالشان میپردازد:
{إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ سَلَاسِلَ وَأَغْلَالًا وَسَعِيرًا (4) إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا (5) عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيرًا (6) يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَيَخَافُونَ يَوْمًا كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيرًا (7) وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا (8) إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا (9) إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا يَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِيرًا (10) فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِكَ الْيَوْمِ وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورًا (11) وَجَزَاهُمْ بِمَا صَبَرُوا جَنَّةً وَحَرِيرًا (12) مُتَّكِئِينَ فِيهَا عَلَى الْأَرَائِكِ لَا يَرَوْنَ فِيهَا شَمْسًا وَلَا زَمْهَرِيرًا (13) وَدَانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلَالُهَا وَذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِيلًا (14) وَيُطَافُ عَلَيْهِمْ بِآنِيَةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَأَكْوَابٍ كَانَتْ قَوَارِيرَا (15) قَوَارِيرَ مِنْ فِضَّةٍ قَدَّرُوهَا تَقْدِيرًا (16) وَيُسْقَوْنَ فِيهَا كَأْسًا كَانَ مِزَاجُهَا زَنْجَبِيلًا (17) عَيْنًا فِيهَا تُسَمَّى سَلْسَبِيلًا (18) وَيَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ إِذَا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤًا مَنْثُورًا (19) وَإِذَا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيمًا وَمُلْكًا كَبِيرًا (20) عَالِيَهُمْ ثِيَابُ سُنْدُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا (21) إِنَّ هَذَا كَانَ لَكُمْ جَزَاءً وَكَانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُورًا (22) إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنْزِيلًا (23) فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِمًا أَوْ كَفُورًا (24) وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَأَصِيلًا (25) وَمِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَسَبِّحْهُ لَيْلًا طَوِيلًا (26) إِنَّ هَؤُلَاءِ يُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَيَذَرُونَ وَرَاءَهُمْ يَوْمًا ثَقِيلًا (27) نَحْنُ خَلَقْنَاهُمْ وَشَدَدْنَا أَسْرَهُمْ وَإِذَا شِئْنَا بَدَّلْنَا أَمْثَالَهُمْ تَبْدِيلًا (28) إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا (29) وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا (30) يُدْخِلُ مَنْ يَشَاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَالظَّالِمِينَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا (31)}.
إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ سَلَاسِلَا وَأَغْلَالًا وَسَعِيرًا ما براي کافران زنجيرها و غلها و آتش افروخته آماده کرده ايم.
إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا نيکان از جامهايي مي نوشند که آميخته به کافور است .
عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيرًا چشمه اي که بندگان خدا از آن مي نوشند و آن را به هر جاي که خواهند، روان مي سازند
يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَيَخَافُونَ يَوْمًا كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيرًا به نذر وفا مي کنند و از روزي که شر آن همه جا را گرفته است مي ترسند.
وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا و طعام را در حالي که خود دوستش دارند به مسکين و يتيم و اسير مي خورانند.
إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاء وَلَا شُكُورًا جز اين نيست که شما را براي خدا اطعام مي کنيم و از شما نه پاداشي مي خواهيم نه سپاسي
إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا يَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِيرًا ما از پروردگار خود مي ترسيم ، در روزي که آن روز عبوس و سخت و هولناک است
فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِكَ الْيَوْمِ وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورًا خدا ايشان را از شر آن روز نگه داشت و آنان را طراوت و شادماني بخشيد.
وَجَزَاهُم بِمَا صَبَرُوا جَنَّةً وَحَرِيرًا به پاداش صبري که کرده اند پاداششان را بهشت و حرير داد.
مُتَّكِئِينَ فِيهَا عَلَى الْأَرَائِكِ لَا يَرَوْنَ فِيهَا شَمْسًا وَلَا زَمْهَرِيرًا در آنجا بر، تختها تکيه زده اند نه هيچ آفتابي مي بينند و نه سرمايي.
وَدَانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلَالُهَا وَذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِيلًا سايه هاي درختانش بر سرشان افتاده و ميوه هايش به فرمانشان باشد
وَيُطَافُ عَلَيْهِم بِآنِيَةٍ مِّن فِضَّةٍ وَأَكْوَابٍ كَانَتْ قَوَارِيرَا کاسه هاي سيمين و کوزه هاي شراب ميانشان به گردش در مي آيد
قَوَارِيرَ مِن فِضَّةٍ قَدَّرُوهَا تَقْدِيرًا کوزه هايي از سيم که آنها را به اندازه پر کرده اند
وَيُسْقَوْنَ فِيهَا كَأْسًا كَانَ مِزَاجُهَا زَنجَبِيلًا در آنجا جامي بنوشانندشان که آميخته با زنجبيل باشد ،
عَيْنًا فِيهَا تُسَمَّى سَلْسَبِيلًا از چشمه اي که آن را سلسبيل مي گويند
وَيَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُّخَلَّدُونَ إِذَا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤًا مَّنثُورًا همواره پسراني به گردشان مي چرخند که چون آنها را ببيني ، پنداري ، مرواريد پراکنده اند.
وَإِذَا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيمًا وَمُلْكًا كَبِيرًا چون بنگري ، هر چه بنگري نعمت فراوان است و فرمانروايي بزرگ
عَالِيَهُمْ ثِيَابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا بر تنشان جامه هايي است از سندس سبز و استبرق و به دستبندهايي از سيم زينت شده اند و پروردگارشان از شرابي پاکيزه سيرابشان سازد.
إِنَّ هَذَا كَانَ لَكُمْ جَزَاء وَكَانَ سَعْيُكُم مَّشْكُورًا اين پاداش شماست و از کوششتان سپاسگزاري شده است.
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنزِيلًا ما قرآن را بر تو نازل کرديم ، نازل کردني نيکو
فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِمًا أَوْ كَفُورًا در برابر فرمان پروردگارت صابر باش و از هيچ گناهکار يا ناسپاسي اطاعت مکن
وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَأَصِيلًا و بامدادان و شامگاهان نام پروردگارت را بر زبان بياور
وَمِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَسَبِّحْهُ لَيْلًا طَوِيلًا در پاره اي از شب سجده اش کن و در همه درازناي شب تسبيحش گوي.
إِنَّ هَؤُلَاء يُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَيَذَرُونَ وَرَاءهُمْ يَوْمًا ثَقِيلًا اينان ، اين دنياي زودگذر را دوست دارند و آن روز دشوار را پس پشت مي افکنند
نَحْنُ خَلَقْنَاهُمْ وَشَدَدْنَا أَسْرَهُمْ وَإِذَا شِئْنَا بَدَّلْنَا أَمْثَالَهُمْ تَبْدِيلًا ما آدميان را آفريديم و اعضا و مفاصلشان را نيرومند گردانيديم و اگر خواهيم ، به جاي آنها قومي همانندشان بياوريم
إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَن شَاء اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا اين اندرزي است پس هر که خواهد ، راهي به سوي پروردگار خويش برگزيند
وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن يَشَاء اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا و شما جز آن نمي خواهيد که خدا خواسته باشد ، زيرا خدا دانا و حکيم است
يُدْخِلُ مَن يَشَاء فِي رَحْمَتِهِ وَالظَّالِمِينَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا هر کس را که بخواهد مشمول رحمت خود سازد ، و براي ستمکاران عذابي ، دردآور آماده کرده است.
#
{4} أي: إنَّا هيَّأنا وأرصدنا لمن كفر باللَّه وكذَّب رسله وتجرَّأ على معاصيه، {سلاسل}: في نار جهنَّم؛ كما قال تعالى: {ثمَّ في سلسلةٍ ذَرْعُها سبعونَ ذِراعاً فاسلكوه}، {وأغلالاً}: تُغَلُّ بها أيديهم إلى أعناقهم ويوثقون بها، {وسعيراً}؛ أي: ناراً تستعر بها أجسامُهم وتُحرق بها أبدانُهم، كلَّما نَضِجَتْ جلودُهم؛ بدَّلناهم جلوداً غيرها ليذوقوا العذاب، وهذا العذاب الدَّائم مؤبَّدٌ لهم ، مخلَّدون فيه سرمداً.
(4) ما برای کسی که به خداوند کفر ورزد و پیامبرانش را تکذیب کند و بر ارتکاب گناهان جرأت نماید، زنجیرهایی در آتش جهنم آماده کردهایم.
چنانکه میفرماید: ﴿ثُمَّ فِي سِلۡسِلَةٖ ذَرۡعُهَا سَبۡعُونَ ذِرَاعٗا فَٱسۡلُكُوهُ﴾ سپس او را در زنجیری که هفتاد گز است به بند کشید. (
﴿وَأَغۡلَٰلٗا﴾) و طوقهایی که دستهایشان را به گردنهایشان میبندد. (
﴿وَسَعِيرًا﴾) وآتشی که جسمهای آنان را میسوزاند.
﴿كُلَّمَا نَضِجَتۡ جُلُودُهُم بَدَّلۡنَٰهُمۡ جُلُودًا غَيۡرَهَا لِيَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ﴾ هرگاه پوست جهنّمیان از بین برود و سوخته شود، پوستهای تازهای جایگزین آن میکنیم تا عذاب را بچشند. و این عذاب همیشگی است، و آنان جاودانه در آن میمانند.
#
{5} وأمَّا {الأبرار}، وهم الذين بَرَّتْ قلوبُهم بما فيها من معرفة الله ومحبَّته والأخلاق الجميلة؛ فبرَّت أعمالُهم ، واستعملوها بأعمال البرِّ، فأخبر أنَّهم {يشربون من كأسٍ}؛ أي: شرابٍ لذيذٍ من خمرٍ [قد] مُزِجَ بكافورٍ؛ أي: خلط به ليبرِّده ويكسر حدَّته، وهذا الكافور في غاية اللَّذَّة، قد سلم من كلِّ مكدِّرٍ ومنغِّص موجودٍ في كافور الدُّنيا؛ فإنَّ الآفة الموجودة في الدُّنيا تعدم من الأسماء التي ذكرها الله في الجنة ؛ كما قال تعالى: {في سِدْرٍ مخضودٍ. وطلح منضودٍ}، {وأزواجٌ مطهرةٌ}، {لهم دارُ السلام عند ربِّهم}، {وفيها ما تشتهيهِ الأنفسُ وتَلَذُّ الأعينُ}.
(5) (
﴿ٱلۡأَبۡرَارَ﴾) آنها کسانی هستند که به سبب معرفت خداوند و محبت الهی که در دلهایشان است و اخلاق زیبایی که دارند، پاکدل و نیکوکارند. پس خداوند خبر داد که ایشان (
﴿يَشۡرَبُونَ مِن كَأۡسٖ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا﴾) از شراب لذیذی مینوشند که با کافور آمیخته شده است تا کافور آن را خنک کند و از تندی آن بکاهد. این کافور بسیار لذیذ است، و از هرعیب و آلودگیای که در کافور دنیا هست سالم و پاک میباشد. چون آفتهای دنیا در نعمتهای بهشتی وجود ندارد.
همانطور که خداوند متعال میفرماید: ﴿فِي سِدۡرٖ مَّخۡضُودٖ وَطَلۡحٖ مَّنضُودٖ﴾ بهشتیان در میان درختان سدرِ بیخار، و درختان موز که میوههایشان روی هم چیده شده است میباشند. و
﴿وَأَزۡوَٰجٞ مُّطَهَّرَةٞ﴾ و همسران پاکیزه.
﴿لَهُمۡ دَارُ ٱلسَّلَٰمِ عِندَ رَبِّهِمۡ﴾ آنان در سرای امنیت نزد پروردگارشان میباشند.
﴿وَفِيهَا مَا تَشۡتَهِيهِ ٱلۡأَنفُسُ وَتَلَذُّ ٱلۡأَعۡيُنُ﴾ و در بهشت چیزهایی است که دلها در پی آنند، و چشمها از دیدن آن لذّت میبرند.
#
{6} {عيناً يشربُ بها عبادُ اللهِ}؛ أي: ذلك الكأس اللذيذ الذي يشربونه لا يخافون نفاذه، بل له مادَّة لا تنقطع، وهي عينٌ دائمةُ الفيضان والجريان، يفجِّرها عباد الله تفجيراً أنَّى شاؤوا وكيف أرادوا؛ فإن شاؤوا؛ صرفوها إلى البساتين الزاهرات أو إلى الرياض النضرات، أو بين جوانب القصور والمساكن المزخرفات، أو إلى أيِّ جهةٍ يَرَوْنَها من الجهات المؤنَّقات.
(6) (
﴿عَيۡنٗا يَشۡرَبُ بِهَا عِبَادُ ٱللَّهِ﴾) جام لذیذی که سر میکشند از تمام شدن آن هراسی ندارند، بلکه چشمهای دارد که تمام نمیشود و همواره روان است، و بندگان خدا هرجا و هرگونه که بخواهند آن را میبرند و روان میکنند. پس میتوانند آن را به سوی باغهای سرسبز و یا میان کاخها و منازل آراسته شده و یا به هر سمت و سویی جاری نمایند.
#
{7} ثم ذكر جملةً من أعمالهم ، فقال: {يوفون بالنَّذْرِ}؛ أي: بما ألزموا به أنفسهم للَّه من النذور والمعاهدات، وإذا كانوا يوفون بالنذر الذي هو غير واجبٍ في الأصل عليهم إلا بإيجابهم على أنفسهم؛ كان فعلُهم وقيامهم بالفروض الأصليَّة من باب أولى وأحرى، {ويخافون يوماً كان شَرُّه مستطيراً}؛ أي: فاشياً منتشراً، فخافوا أن ينالهم شرُّه، فتركوا كلَّ سببٍ موجبٍ لذلك.
(7) سپس جملهای از کارهای آنان را بیان کرد و فرمود: (
﴿يُوفُونَ بِٱلنَّذۡرِ﴾) به نذر و پیمانهایی که خود را بدان ملزم نمودهاند وفا میکنند. آنان به نذرهایی وفا میکنند که در اصل بر آنها واجب نبوده است، بلکه خودشان آن را بر خود واجب نمودهاند؛ پس آنان به طریق اولی فرایض را به جای میآورند. (
﴿وَيَخَافُونَ يَوۡمٗا كَانَ شَرُّهُۥ مُسۡتَطِيرٗا﴾) و از روزی سخت که بلای آن گسترده و فراگیر است میترسند که بلایش به آنها برسد. از این رو هر آنچه که باعث گرفتار شدن به بلای آن روز میگردد را ترک گفته، و از آن دوری میجویند.
#
{8 ـ 10} {ويطعِمونَ الطَّعامَ على حبِّه}؛ أي: وهم في حال يحبُّون فيها المال والطعام، لكنَّهم قدَّموا محبَّة الله على محبَّة نفوسهم، ويتحرَّوْن في إطعامهم أولى الناس وأحوجَهم، {مسكيناً ويتيماً وأسيراً}: ويقصدون بإنفاقهم وإطعامهم وجهَ الله تعالى، ويقولون بلسان الحال: {إنَّما نطعِمُكم لوجه الله لا نريدُ منكم جزاءً ولا شكوراً}؛ أي: لا جزاءً ماليًّا ولا ثناءً قوليًّا، {إنا نخاف من ربِّنا يوماً عبوساً}؛ أي: شديد الجهمة والشرِّ، {قمطريراً}؛ أي: ضنكاً ضيقاً.
(8 - 10) (
﴿وَيُطۡعِمُونَ ٱلطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ مِسۡكِينٗا وَيَتِيمٗا وَأَسِيرًا﴾) آنها در حالی که مال و غذا را دوست میدارند آن را به کسانی که از آنها نیازمندترند مانند بینوایان و یتیمان و اسیران میدهند؛ زیرا محبت خدا را بر محبت خود مقدم میدارند. هدفِ آنان از انفاق و خوراک دادن،
جلب رضایت خداوند است و با زبان حال میگویند: (
﴿إِنَّمَا نُطۡعِمُكُمۡ لِوَجۡهِ ٱللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمۡ جَزَآءٗ وَلَا شُكُورًا﴾) ما شما را فقط برای رضایت خداوند خوراک میدهیم، و از شما پاداش مالی نمیخواهیم، و همچنین از شما نمیخواهیم که ما را تعریف و تمجید کنید. (
﴿إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا يَوۡمًا عَبُوسٗا قَمۡطَرِيرٗا﴾) و از روزی سخت و وحشتناک که قیامت است هراس داریم.
#
{11} {فوقاهُمُ اللهُ شرَّ ذلك اليوم}: فلا يحزنهم الفزعُ الأكبر، وتتلقَّاهم الملائكة هذا يومكم الذي كنتُم توعدون، {ولَقَّاهُم}؛ أي: أكرمهم وأعطاهم {نضرةً}: في وجوههم، {وسروراً}: في قلوبهم، فجمع لهم بين نعيم الظَّاهر والباطن.
(11) (
﴿فَوَقَىٰهُمُ ٱللَّهُ شَرَّ ذَٰلِكَ ٱلۡيَوۡمِ﴾) پس خداوند آنان را از شر آن روز حفظ کرد، و مسلّماً وحشت بزرگ قیامت، آنان را پریشان نخواهد کرد،
و فرشتگان با آنان روبهرو میشوند و میگویند: این همان روزی است که وعده داده میشدید. (
﴿وَلَقَّىٰهُمۡ نَضۡرَةٗ وَسُرُورٗا﴾) و آنان را مورد عنایت خود قرار میدهد، و چهرههایشان را تر و تازه میکند، و دلهایشان را شاد میگرداند. پس هم نعمت ظاهری و هم نعمت باطنی به آنان میدهد.
#
{12} {وجزاهم بما صبروا}: على طاعته فعملوا ما أمكنهم منها، وعن معاصيه فتركوها، وعلى أقداره المؤلمة فلم يتسخَّطوها {جنَّةً}: جامعةً لكلِّ نعيمٍ سالمةً من كلِّ مكدِّرٍ ومنغِّص، {وحريراً}؛ كما قال تعالى: {ولباسُهم فيها حريرٌ}: ولعلَّ اللهَ إنَّما خصَّ الحريرَ لأنَّه لباسهم الظَّاهر الدالُّ على حال صاحبه.
(12) (
﴿وَجَزَىٰهُم بِمَا صَبَرُواْ جَنَّةٗ وَحَرِيرٗا﴾) و به پاداش اینکه آنها بر طاعت خداوند شکیبایی ورزیدهاند، و به اندازۀ توان خود عبادت کردهاند و از گناهان دوری نمودهاند، و در برابر بلاهایی که خداوند برایشان مقدر نموده است صبر کردهاند، به آنان بهشت و لباس ابریشمی عطا مینماید؛ بهشتی که هر نوع نعمتی را در بر دارد. و از هر نوع آفت و بدی بهدور است. احتمال دارد که خداوند به این خاطر ابریشم را به طور ویژه ذکر کرد چون لباس ظاهری آدمی، نشانگر حالت و وضع صاحب لباس است.
﴿وَلِبَاسُهُمۡ فِيهَا حَرِيرٞ﴾ و لباسشان در بهشت ابریشم است.
#
{13} {متَّكئين فيها على الأرائكِ}: الاتِّكاء: التمكُّن من الجلوس في حال الطُّمأنينة والراحة والرَّفاهية ، والأرائك هي السُّرُر التي عليها اللباس المزيَّن، {لا يَرَوْن فيها}؛ أي: في الجنة {شمساً}: يضرُّهم حرُّها، {ولا زمهريراً}؛ أي: برداً شديداً، بل جميع أوقاتهم في ظلٍّ ظليلٍ، لا حرٌّ ولا بردٌ؛ بحيث تلتذُّ به الأجساد ولا تتألَّم من حرٍّ ولا بردٍ.
(13) (
﴿مُّتَّكِِٔينَ فِيهَا عَلَى ٱلۡأَرَآئِكِ﴾) آنها در بهشت با آرامش و خاطر آسوده بر تختهایی که با پردههایی آراسته شده پوشیده شدهاند تکیه میزنند. (
﴿لَا يَرَوۡنَ فِيهَا شَمۡسٗا وَلَا زَمۡهَرِيرٗا﴾) و در بهشت نه گرمای خورشید را میبینند و نه از سوز و سرما به آنها میرسد، بلکه در همۀ اوقات در سایهای گوارا که نه سرد است و نه گرم به سر میبرند، طوری که از آن لذت میبرند و با گرما و سرما اذیت نمیشوند.
#
{14} {ودانيةً عليهم ظِلالها وذُلِّلَتْ قطوفُها تذليلاً}؛ أي: قُرِّبَتْ ثمراتها من مريدها تقريباً، ينالها وهو قائمٌ أو قاعدٌ أو مضطجعٌ.
(14) (
﴿وَدَانِيَةً عَلَيۡهِمۡ ظِلَٰلُهَا وَذُلِّلَتۡ قُطُوفُهَا تَذۡلِيلٗا﴾) و میوههای بهشت چنان به آنان نزدیک میگردد که در حالت نشسته و ایستاده و در حالی که خوابیدهاند به آن دسترسی دارند.
#
{15 ـ 16} {ويُطافُ عليهم}؛ أي: يدور الولدان والخدم على أهل الجنة ، {بآنيةٍ من فضَّةٍ وأكوابٍ كانت قواريرَ. قواريرَ من فضَّةٍ}؛ أي: مادتها فضَّةٌ، وهي على صفاء القوارير، وهذا من أعجب الأشياء؛ أن تكون الفضَّةُ الكثيفة من صفاء جوهرها وطيب معدنها على صفاء القوارير، {قدَّروها تَقْديراً}؛ أي: قدَّروا الأواني المذكورة على قدرِ رِيِّهم؛ لا تزيدُ ولا تنقصُ؛ لأنَّها لو زادت؛ نقصتْ لذَّتها، ولو نقصت؛ لم تكفِهِم لرِيِّهم. ويُحتمل أنَّ المراد: قدَّرها أهلُ الجنة بمقدارٍ يوافقُ لذَّتَهم، فأتتْهم على ما قدَّروا في خواطرهم.
(15 - 16) (
﴿وَيُطَافُ عَلَيۡهِم بَِٔانِيَةٖ مِّن فِضَّةٖ وَأَكۡوَابٖ كَانَتۡ قَوَارِيرَا۠﴾) و پسران و خدمتگزاران اهل بهشت ظرفهای نقرهای و لیوانهای بلورین شراب را میان آنان میگردانند. (
﴿قَوَارِيرَاْ مِن فِضَّةٖ﴾) لیوانهای بلورینی که از نقره هستند، اما همانند شیشه، شفاف و درخشاناند. و این بسیار عجیب است که نقره به آن ضخامت همانند بلور شفاف باشد. (
﴿قَدَّرُوهَا تَقۡدِيرٗا﴾) خدمتگزاران بهشتی به اندازهای که آنان سیراب شوند در این لیوانها شراب میریزند؛ نه زیاد و نه کم، چون اگر از اندازه بیشتر باشد، از لذت آن کاسته میگردد؛ و اگر به اندازه نباشد، آنها سیراب نمیشوند. و احتمال دارد که منظور این باشد که بهشتیان آن را طوری اندازهگیری کردهاند که به دلخواه آنان است، و هرچقدر دلشان بخواهد فراهم میگردد.
#
{17 ـ 18} {ويُسْقَوْنَ فيها}؛ أي: الجنة {كأساً}: وهو الإناء [المملوء] من خمرٍ ورحيقٍ. {كان مِزاجُها}؛ أي: خلطها {زنجبيلاً}: ليطيب طعمُه وريحُه. {عيناً فيها}؛ [أي: في الجنة] {تسمّى سَلْسَبيلاً}: سمِّيت بذلك لسلاستها ولذَّتها وحسنها.
(17 - 18) (
﴿وَيُسۡقَوۡنَ فِيهَا كَأۡسٗا كَانَ مِزَاجُهَا زَنجَبِيلًا﴾) و در بهشت جامهای شرابی به آنان داده میشود که با زنجبیل آمیخته شده است تا مزّه و بوی آن بهتر شود. (
﴿عَيۡنٗا فِيهَا تُسَمَّىٰ سَلۡسَبِيلٗا﴾) این چشمه به خاطر آنکه شفاف و لذیذ و زیباست سلسبیل نامیده میشود.
#
{19} {ويطوفُ}: على أهل الجنة في طعامهم وشرابهم وخدمتهم، {ولدانٌ مخلَّدون}؛ أي: خلقوا من الجنة للبقاء؛ لا يتغيَّرون ولا يكبرون، وهم في غاية الحسن، {إذا رأيتَهم}: منتشرين في خدمتهم، {حسبتَهم}: من حسنهم {لؤلؤاً منثوراً}: وهذا من تمام لذَّة أهل الجنة؛ أن يكون خُدَّامُهم الولدان المخلَّدون، الذين تَسُرُّ رؤيتُهم، ويدخُلون في مساكنهم آمنين من تَبِعَتِهِم، ويأتونَهم بما يدَّعون وتطلُبُه نفوسُهم.
(19) (
﴿وَيَطُوفُ عَلَيۡهِمۡ﴾) و برای آوردن خوراک و نوشیدنی اهل بهشت و خدمتشان (
﴿وِلۡدَٰنٞ مُّخَلَّدُونَ﴾) نوجوانانی بر آنان رفت و آمد میکنند که جاودانهاند؛ یعنی برای بقا آفریده شدهاند؛ اینها تغییر نمیکنند و پیر نمیشوند و در نهایت زیبایی هستند. (
﴿إِذَا رَأَيۡتَهُمۡ حَسِبۡتَهُمۡ لُؤۡلُؤٗا مَّنثُورٗا﴾) هرگاه آنان را در حالی که برای خدمت بهشتیان پراکنده هستند ببینی، از بس که زیبا هستند چنان میپنداری که انگار آنها مروارید پراکنده هستند. اهل بهشت از اینکه خدمتگزاران آنها نوجوانانی جاودان هستند کاملاً لذّت میبرند؛ نوجوانانی که بهشتیان از دیدن آنها شاد میشوند. آن نوجوانان با آرامش به دنبال بهشتیان وارد خانههایشان میشوند، و هر آنچه بخواهند برایشان میآورند.
#
{20} {وإذا رأيتَ ثَمَّ}؛ أي: رمقتَ ما أهل الجنة عليه من النعيم الكامل، {رأيتَ نعيماً وملكاً كبيراً}: فتجد الواحد منهم عنده من [القصور و] المساكن والغرف المزيَّنة المزخرفة ما لا يدرِكُه الوصفُ، ولديه من البساتين الزاهرة والثِّمار الدَّانية والفواكه اللَّذيذة والأنهار الجارية والرِّياض المعجِبَة والطُّيور المطربة المُشْجِيَة، ما يأخُذُ بالقلوب ويُفْرِحُ النفوس، وعنده من الزَّوْجاتِ اللاَّتي هنَّ في غاية الحسن والإحسان الجامعات لجمال الظاهر والباطن الخَيِّراتِ الحسانِ، ما يملأ القلبَ سروراً ولذَّةً وحبوراً، وحوله من الوِلْدان المخلَّدين والخدم المؤبَّدين ما به تحصل الراحة والطُّمأنينة، وتتمُّ لَذَّة العيش وتكمل الغِبطة، ثم علاوة ذلك ومعظمه الفوز برضا الربِّ الرحيم وسماع خطابه ولَذَّة قربه والابتهاج برضاه والخلود الدائم، وتزايد ما هم فيه من النعيم كلَّ وقتٍ وحينٍ؛ فسبحان المالك الملك الحقِّ المُبين، الذي لا تَنْفَدُ خزائنُه ولا يقلُّ خيرُه؛ كما لا نهاية لأوصافِهِ؛ فلا نهايةَ لبرِّه وإحسانه.
(20) (
﴿وَإِذَا رَأَيۡتَ ثَمَّ رَأَيۡتَ نَعِيمٗا وَمُلۡكٗا كَبِيرًا﴾) و هرگاه به اهل بهشت و نعمتهای کاملی که دارند نگاه کنی، نعمت بسیار و فرمانروایی بزرگی را میبینی. یک نفر بهشتی را میبینی که منازل و اتاقهای مزیّن زیادی دارد که قابل وصف نیست، و باغهای سرسبز و میوههای در دسترس و لذیذ و رودبارهای روان و باغهای زیبا و پرندگانی دارند که نغمههای دلانگیز سر میدهند و مایۀ شادی دلها میگردند. او همسرانی بینهایت زیبا دارد، و دارای هر نوع زیبایی ظاهری و باطنی میباشند که دلها از آنان سرشار از سرور و شادی میگردند. دراطراف هر بهشتی نوجوانان و خدمتگزارانی وجود دارد که همیشه نوجوان هستند و جاودانهاند و سبب آرامش و راحتیِ او میگردند. علاوه بر این و مهمتر از همه، این است که ساکنان بهشت رضایت پروردگار را به دست میآورند، و سخنان او را میشنوند، و از نزدیک بودن وی لذت میبرند، و از اینکه همیشه در بهشت ماندگار هستند و نیز از خشنودی خداوند شادمان و مسرور میگردند، و هر لحظه و هر زمان نعمتهایشان افزوده میگردد. پس پاک است صاحب فرمانروایی و خداوند حق، خداوندی که گنجینههای او تمام نمیشود، و خیر و برکت او کم نمیگردد. پس همانطور که اوصاف او نهایت و پایانی ندارد، نیکی و احسانش نیز بیپایان است.
#
{21} {عاليهم ثيابُ سندسٍ خضرٌ}؛ أي: قد جلَّلتهم ثياب السندس والإستبرق الأخضران اللَّذان هما أجلُّ أنواع الحرير، فالسُّندس ما غلظ من الحرير، والإستبرقُ ما رقَّ منه، {وحُلُّوا أساوِرَ من فضَّةٍ}؛ أي: حُلُّوا في أيديهم أساور الفضَّة؛ ذكورهم وإناثهم. وهذا وعدٌ وَعَدَهم الله، وكان وعدُه مفعولاً؛ لأنَّه لا أصدق منه قيلاً ولا حديثاً. وقوله: {وسقاهم ربُّهم شراباً طهوراً}؛ أي: لا كدر فيه بوجهٍ من الوجوه، مطهراً لما في بطونهم من كلِّ أذىً وقذىً.
(21) (
﴿عَٰلِيَهُمۡ ثِيَابُ سُندُسٍ خُضۡرٞ﴾) لباسهای سبز ابریشمی که برخی نازک و برخی ضخیم است آنان را آراسته است. ابریشم نازک و ابریشم ضخیم بالاترین نوع ابریشم میباشد. (
﴿وَحُلُّوٓاْ أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٖ﴾) و به دست زنان و مردان بهشتی دستبندهایی از نقره زده میشود. این وعدهای است که خداوند داده، و وعدۀ خداوند تحقّق یافتنی است؛ چون هیچ کس از خداوند راستگوتر نیست. (
﴿وَسَقَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡ شَرَابٗا طَهُورًا﴾) و پروردگارشان به آنان شرابی پاکیزه مینوشاند که هیچ آلودگی در آن نیست، و شکمهایشان را از هر بیماری و آلودگی پاک مینماید.
#
{22} {[إنَّ] هذا}: الجزاء الجزيل [والعطاء الجميل] {كان لكم جزاءً}: على ما أسلَفْتموه من الأعمال، {وكان سعيُكم مشكوراً}؛ أي: القليل [منه] يجعل الله لكم به من النعيم [المقيم] ما لا يمكن حصره.
(22) (
﴿إِنَّ هَٰذَا كَانَ لَكُمۡ جَزَآءٗ﴾) این پاداش فراوان جزای کارهاییست که در گذشته انجام دادهاید. (
﴿وَكَانَ سَعۡيُكُم مَّشۡكُورًا﴾) و تلاش و کوشش شما مورد قدردانی واقع میشود، و در برابر تلاش کم شما، خداوند نعمتهای بسیاری به شما میدهد.
#
{23} وقوله تعالى لما ذكر نعيم الجنة: {إنَّا نحن نزَّلْنا عليك القرآن تنزيلاً}: فيه الوعد والوعيد وبيانُ كلِّ ما يحتاجه العباد، وفيه الأمر بالقيام بأوامره وشرائعه أتمَّ القيام والسعي في تنفيذها والصبر على ذلك.
(23) وقتی خداوند نعمتهای بهشت را ذکر کرد،
فرمود: (
﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡقُرۡءَانَ تَنزِيلٗا﴾) بدون شک ما قرآن را به تدریج بر تو نازل کردهایم، و در قرآن وعده و وعید بیان شده است، و همۀ آنچه که بندگان نیاز دارند در آن بیان شده، و در آن به اطاعت از اوامر الهی و اجرای مقررات کامل خداوندی و شکیبایی بر آن امر شده است.
#
{24} ولهذا قال: {فاصبر لحكم ربِّكَ ولا تُطِعْ منهم آثماً أو كفوراً}؛ أي: اصبر لحكمه القدريِّ؛ فلا تسخطه، ولحكمه الدينيِّ؛ فامض عليه، ولا يعوقَنَّك عنه عائقٌ، {ولا تطعْ}: من المعاندين الذين يريدونَ أن يَصُدُّوك {آثماً}؛ أي: فاعلاً إثماً ومعصيةً، {ولا كفوراً}: فإنَّ طاعة الكفَّار والفجَّار والفسَّاق لا بدَّ أن تكون معصيةً لله ؛ فإنَّهم لا يأمرون إلاَّ بما تهواه أنفسهم.
(24) بنابراین فرمود: (
﴿فَٱصۡبِرۡ لِحُكۡمِ رَبِّكَ وَلَا تُطِعۡ مِنۡهُمۡ ءَاثِمًا أَوۡ كَفُورٗا﴾) در برابر حکم تقدیری خداوند صبر داشته باش، و بر اجرای فرمان دینی او شکیبایی کن، و نباید هیچ مانعی تو را از اجرای دستورات الهی باز دارد. و از مخالفانی که میخواهند تو را بازدارند، و گناهکارانی که مرتکب گناه میشوند و ناسپاسی میکنند، اطاعت مکن؛ چون اطاعت از کافران و بزهکاران و فاسقان، نافرمانی از خداست؛ زیرا آنها جز به آنچه هوای نفس میخواهد فرمان نمیدهند. و از آنجا که صبر و شکیبایی، ناشی از فرمانبرداری خدا و کثرت ذکر اوست،
خداوند به این کار فرمان داد و فرمود:
#
{25} ولما كان الصبر يُسْتَمَدُّ من القيام بطاعة الله والإكثار من ذِكْرِه؛ أمر الله بذلك، فقال: {واذكُرِ اسمَ ربِّك بكرةً وأصيلاً}؛ أي: أول النهار وآخره، فدخل في ذلك الصلوات المكتوبات، وما يتبعها من النَّوافل والذِّكْر والتَّسبيح والتَّهليل والتَّكبير في هذه الأوقات.
(25) (
﴿وَٱذۡكُرِ ٱسۡمَ رَبِّكَ بُكۡرَةٗ وَأَصِيلٗا﴾) و در اول روز و آخر آن، پروردگارت را یاد کن. پس نمازهای فرض و نفل و ذکر و تسبیح و تهلیل و تکبیر دراین اوقات داخل است.
#
{26} {ومن الليل فاسْجُدْ له}؛ أي: أكثر له من السُّجود، وذلك متضمِّن لكثرة الصلاة ، {وسبِّحْه ليلاً طويلاً}: وقد تقدَّم تقييد هذا المطلق بقوله: {يا أيُّها المزَّمِّلُ. قم الليلَ إلاَّ قليلاً. نِصْفَهُ أو انقُصْ منه قليلاً. أو زِدْ عليه ... }.
(26) (
﴿وَمِنَ ٱلَّيۡلِ فَٱسۡجُدۡ لَهُۥ﴾) و در شب برای خدا بسیار سجده کن؛ یعنی بسیار نماز بگزار. (
﴿وَسَبِّحۡهُ لَيۡلٗا طَوِيلًا﴾) و در بخش بزرگی از شب، او را به پاکی یاد کن.
و این امرِ مطلق با آنچه قبلاً بیان شد مقیّد گردیده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمُزَّمِّلُ قُمِ ٱلَّيۡلَ إِلَّا قَلِيلٗا نِّصۡفَهُۥٓ أَوِ ٱنقُصۡ مِنۡهُ قَلِيلًا أَوۡ زِدۡ عَلَيۡهِ﴾ ای جامه به خود پیچیده! شب را به نماز بایست مگر اندکی، نیمی از شب به نماز بایست، یا از نیمۀ آن بکاه، یا به آن بیفزای.
#
{27} وقوله: {إنَّ هؤلاء}؛ أي: المكَذِّبين لك أيها الرسول بعدما بُيِّنَتْ لهم الآيات ورُغِّبوا ورُهِّبوا، ومع ذلك لم يُفِدْ فيهم ذلك شيئاً، بل لا يزالون يُؤْثرون {العاجلةَ}: ويطمئنُّون إليها، {ويذرونَ}؛ أي: يتركون العمل ويهملون {وراءهم}؛ أي: أمامهم {يوماً ثقيلاً}: وهو يوم القيامةِ، الذي مقداره خمسون ألفَ سنةٍ ممَّا تعدُّون، وقال تعالى: {يقولُ الكافرون هذا يومٌ عَسِرٌ}؛ فكأنَّهم ما خُلِقوا إلاَّ للدُّنيا والإقامة فيها.
(27) (
﴿إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ يُحِبُّونَ ٱلۡعَاجِلَةَ﴾) کسانی که تو را تکذیب میکنند، با وجود اینکه آیات برای آنها بیان شده و تشویق شدهاند و بیم داده شدهاند، این آیات و تشویقها درحق آنان سودمند واقع نگردیده، بلکه همواره زندگی دنیا را دوست میدارند و به آن دل میبندند. (
﴿وَيَذَرُونَ وَرَآءَهُمۡ يَوۡمٗا ثَقِيلٗا﴾) و برای روز دشواری که در پیش دارند، عمل نمیکنند و آن را فراموش مینمایند. و آن روز قیامت است که مقدار آن به اندازۀ پنجاه هزار سال است.
و خداوند متعال میفرماید: ﴿يَقُولُ ٱلۡكَٰفِرُونَ هَٰذَا يَوۡمٌ عَسِرٞ﴾ کافران میگویند:
«این روزِ دشواری است.» پس کافران انگار فقط برای زندگی دنیا و اقامت در آن آفریده شدهاند.
#
{28} ثم استدلَّ عليهم وعلى بعثهم بدليل عقليٍّ، وهو دليلُ الابتداء، فقال: {نحن خَلَقْناهم}؛ أي: أوجدناهم من العدم، {وشَدَدْنا أسْرَهم}؛ أي: أحكمنا خِلْقَتَهم بالأعصاب والعروق والأوتار والقُوى الظاهرة والباطنة، حتى تمَّ الجسم واستكمل وتمكَّن من كلِّ ما يريده؛ فالذي أوجدهم على هذه الحالة قادرٌ على أن يعيدَهم بعد موتهم لجزائهم، والذي نقَّلهم في هذه الدار إلى هذه الأطوار لا يَليقُ به أن يَتْرُكَهم سدىً، لا يُؤْمَرون، ولا يُنْهَوْن، ولا يُثابون، ولا يُعاقبون، ولهذا قال: {وإذا شِئْنا بَدَّلْنا أمثالَهم تَبْديلاً}؛ أي: أنشأناكم للبعث نشأةً أخرى، وأعدْناكم بأعيانكم، وهم بأنفسهم أمثالهم.
(28) سپس بر زنده شدن آنها پس از مرگ، از یک دلیل عقلی استدلال کرد، و آن آفرینش نخستین است.
پس فرمود: (
﴿نَّحۡنُ خَلَقۡنَٰهُمۡ﴾) ما آنها را از عدم و نیستی آفریدهایم، (
﴿وَشَدَدۡنَآ أَسۡرَهُمۡ﴾) و آفرینش آنها را با رگ و عصب و تواناییهای ظاهری و باطنی استوار و محکم کردهایم، به گونهای که بدن آنها کامل است و هرچه بخواهند، میتوانند انجام دهند. پس کسی که آنها را به این حالت آفریده است، میتواند آنان را پس از مردنشان برای سزا و جزا زنده کند. و کسی که در این جهان آفرینش آنها را به مراحل مختلفی درآورده است، شایستۀ او نیست که آنها را بیهوده و بیهدف رها کند بدون اینکه امر و نهی شوند و پاداش و سزا ببینند.
بنابراین فرمود: (
﴿وَإِذَا شِئۡنَا بَدَّلۡنَآ أَمۡثَٰلَهُمۡ تَبۡدِيلًا﴾) و اگر بخواهیم ذات آنان را برای رستاخیز، باری دیگر ـ به صورتی متفاوت
[ولی] همانند آنها ـ میآفرینیم.
#
{29} {إنَّ هذه تذكرةٌ}؛ أي: يتذكَّر بها المؤمن، فينتفع بما فيها من التخويف والترغيب، {فمَن شاءَ اتَّخَذَ إلى ربِّه سَبيلاً}؛ أي: طريقاً موصلاً إليه؛ فالله يبيِّن الحقَّ والهدى، ثم يخيِّر الناس بين الاهتداء بها أو النُّفور عنها؛ إقامةً للحُجَّة ؛ ليهلكَ من هَلَكَ عن بيِّنةٍ، ويحيا من حيَّ عن بينةٍ.
(29) (
﴿إِنَّ هَٰذِهِۦ تَذۡكِرَةٞ﴾) همانا این پندی است که مؤمن از آن پند میپذیرد، و از ترساندن و تشویقی که در آن است بهرهمند میشود. (
﴿فَمَن شَآءَ ٱتَّخَذَ إِلَىٰ رَبِّهِۦ سَبِيلٗا﴾) و هرکس که بخواهد راهی به سوی پروردگارش در پیش گیرد؛ یعنی راهی را در پیش بگیرد که او را به پروردگارش میرساند. پس خداوند حق و هدایت را بیان مینماید، سپس به انسان اختیار میدهد تا به وسیلۀ آن راه رهنمود گردد یا از آن گریزان شود، و این برای اقامۀ حجّت است.
#
{30} {وما تشاؤون إلاَّ أن يشاءَ اللهُ}: فإنَّ مشيئة الله نافذةٌ. {إنَّ الله كان عليماً حكيماً}: فله الحكمةُ في هداية المهتدي وإضلال الضالِّ.
(30) ﴿لِّيَهۡلِكَ مَنۡ هَلَكَ عَنۢ بَيِّنَةٖ وَيَحۡيَىٰ مَنۡ حَيَّ عَنۢ بَيِّنَةٖ﴾ تا هرکس که هلاک میگردد، از روی دلیل هلاک شود؛ و هرکس که زنده میگردد، از روی دلیل زنده بماند. (
﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ﴾) و شما نمیتوانید مگر اینکه خدا بخواهد؛ چون مشیّت و خواست خداوند نافذ است. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمٗا﴾) و خداوند دانای فرزانه است؛ و در هدایت کردن فرد هدایت یافته، و گمراه ساختن فرد گمراه، حکمت دارد.
#
{31} {يُدْخِلُ مَن يشاءُ في رحمتِهِ}: فيختصُّه بعنايته، ويوفِّقه لأسباب السعادة، ويهديه لطُرُقِها، {والظَّالمين}: الذين اختاروا الشقاء على الهدى، {أعدَّ لهم عذاباً أليماً}: بظلمهم وعدوانهم.
(31) (
﴿يُدۡخِلُ مَن يَشَآءُ فِي رَحۡمَتِهِۦ﴾) هرکس را که بخواهد، مورد لطف و توجّه خویش قرار میدهد و به او توفیق میدهد تا از اسباب سعادت استفاده ببرد و او را به راههای هدایت رهنمود میسازد. (
﴿وَٱلظَّٰلِمِينَ أَعَدَّ لَهُمۡ عَذَابًا أَلِيمَۢا﴾) و خداوند برای ستمکارانی که شقاوت را بر هدایت ترجیح دادهاند، به جزای ستمگری و تجاوزشان عذاب دردناکی فراهم ساخته است. پایان تفسیر سوره انسان. ولله الحمد والمنة.
* * *