:
تفسير سوره ي قلم
تفسير سوره ي قلم
مدني و 52آيه است.
بسم الله الرحمن الرحيم
: 1 - 7 #
{ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ (1) مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ (2) وَإِنَّ لَكَ لَأَجْرًا غَيْرَ مَمْنُونٍ (3) وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ (4) فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ (5) بِأَيِّكُمُ الْمَفْتُونُ (6) إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ (7)}.
ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ نون ، سوگند به قلم و آنچه مي نويسند، مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ که تو ، به فضل پروردگارت ، ديوانه نيستي. وَإِنَّ لَكَ لَأَجْرًا غَيْرَ مَمْنُونٍ و تو راست پاداشي پايان ناپذير وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ و تو راست خلقي عظيم فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ زودا که تو ببيني و آنها نيز ببينند ، بِأَييِّكُمُ الْمَفْتُونُ که ديوانگي در کدام يک از شماست إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ هر آينه پروردگار تو بهتر مي داند چه کسي از طريق او گمراه گشته ، که ، اوبه ره يافتگان داناتر است.
#
{1 ـ 2} يقسم تعالى بالقلم، وهو اسم جنس شامل للأقلام التي تُكْتَبُ بها أنواع العلوم، ويسطرُ بها المنثور والمنظوم ، وذلك أنَّ القلم وما يسطرُ به من أنواع الكلام من آياته العظيمة، التي تستحقُّ أن يُقْسِمَ [اللَّهُ] بها على براءة نبيِّه محمدٍ - صلى الله عليه وسلم - مما نسبه إليه أعداؤه من الجنون؛ فنفى عنه ذلك بنعمةِ ربِّه عليه وإحسانه؛ حيث منَّ عليه بالعقل الكامل والرأي الجَزْل والكلام الفَصل، الذي هو أحسن ما جرت به الأقلام وسطره الأنام، وهذا هو السعادة في الدُّنيا.
(1 - 2) خداوند متعال به قلم سوگند می‌خورد. قلم اسم جنس است و همۀ قلم‌ها را شامل می‌شود؛ قلم‌هایی که با آنها انواع علوم و دانش و نثر و نظم نگاشته می‌شود. چون قلم و انواع سخن‌هایی که با آن نوشته می‌شود از آیات بزرگ خداوند می‌باشد، و سزاوار است که برای اثبات برائت پیامبر اسلام -حضرت محمد ج- از دیوانگی و غیره که دشمنانش به او نسبت می‌دادند بدان سوگند خورده شود. پس خداوند بیان نمود که بر پیامبر انعام کرده و به او عقل کامل و رأی پسندیده و سخن قاطع ارزانی نموده است، و این بهترین چیزی است که قلم‌ها نگاشته‌اند، و این بهترین سعادت دنیا برای آدمی است. به همین خاطر اتّهام دیوانگی را از پیامبر نفی نمود. سپس سعادت و خوشبختی پیامبر را در آخرت بیان کرد و فرمود: (﴿وَإِنَّ لَكَ لَأَجۡرًا غَيۡرَ مَمۡنُونٖ﴾) و همانا تو پاداشی بزرگ داری.
#
{3} ثم ذكر سعادته في الآخرة، فقال: {وإنَّ لك لأجرًا غيرَ ممنونٍ}؛ أي: لأجراً عظيماً كما يفيده التنكير، غير مقطوع ، بل هو دائمٌ مستمرٌّ، وذلك لما أسلفه - صلى الله عليه وسلم - من الأعمال الصالحة والأخلاق الكاملة والهداية إلى كلِّ خير.
(3) (﴿وَإِنَّ لَكَ لَأَجۡرًا غَيۡرَ مَمۡنُونٖ﴾) و همانا تو پاداشی بزرگ داری. همان‌طور که نکره بودن «اجر» این مطلب را می‌رساند. این پاداش تمام‌شدنی نیست، بلکه همیشگی است. و این پاداش بزرگ به خاطر کارهای شایسته و اخلاق و رهنمود شدن به هر خیر و خوبی است که پیامبر برای خود پیش فرستاده است.
#
{4} ولهذا قال: {وإنَّك لَعلى خُلُقٍ عظيم}؛ أي: عليًّا به، مستعلياً بخُلُقك الذي مَنَّ الله عليك به. وحاصل خُلُقِهِ العظيم ما فسَّرته به أمُّ المؤمنين عائشة رضي الله عنها لمن سألها عنه، فقالت: كان خلقه القرآن. وذلك نحو قوله تعالى: {خُذِ العَفْوَ وأْمُرْ بالعُرْفِ وأعرِضْ عن الجاهلينَ}، {فبما رحمةٍ من الله لِنتَ لهم ... } الآية، {لقد جاءكم رسولٌ من أنفسِكُم عزيزٌ عليه ما عَنِتُم ... } الآية، وما أشبه ذلك من الآيات الدالاَّت على اتِّصافه - صلى الله عليه وسلم - بمكارم الأخلاق، والآيات الحاثَّات على كلِّ خُلُقٍ جميل ، فكان له منها أكملها وأجلها، وهو في كلِّ خصلة منها في الذَّروة العليا، فكان [- صلى الله عليه وسلم -] سهلاً ليناً قريباً من الناس، مجيباً لدعوة مَنْ دعاه، قاضياً لحاجة من استقضاه، جابراً لقلب مَنْ سأله لا يحرمه ولا يردُّه خائباً. وإذا أراد أصحابُهُ منه أمراً؛ وافقهم عليه وتابعهم فيه إذا لم يكن فيه محذورٌ، وإن عَزَمَ على أمرٍ؛ لم يستبدَّ به دونهم، بل يشاورهم ويؤامرهم، وكان يقبلُ من محسنهم، ويعفو عن مسيئهم، ولم يكن يعاشِرُ جليساً إلاَّ أتمَّ عشرةٍ وأحسنها، فكان لا يعبسُ في وجهه، ولا يُغْلِظُ عليه في مقاله، ولا يطوي عنه بشره، ولا يمسك عليه فَلَتات لسانِهِ، ولا يؤاخذه بما يصدُرُ منه من جفوةٍ، بل يُحْسِنُ إليه غاية الإحسان، ويحتمله غاية الاحتمال - صلى الله عليه وسلم -.
(4) بنابراین فرمود: (﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ﴾) و بی‌گمان، تو از اخلاقی بزرگ برخوردار هستی، و با این اخلاق که خداوند به تو ارزانی نموده است والا و برتر هستی. اخلاق بزرگ پیامبر آن است که عایشه رضی الله عنها آن را تفسیر کرده و می‌فرماید: «اخلاق پیامبر قرآن بود.» و این مانند آن است که خداوند متعال فرموده است: ﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِينَ﴾ گذشت را پیشه کن، و به کار خوب امر نما، و از جاهلان روی گردان. ﴿فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡ﴾ پس به سبب رحمتی از جانب خدا بر ایشان مهربان و نرم گشتی. ﴿لَقَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ عَزِيزٌ عَلَيۡهِ مَا عَنِتُّمۡ ...﴾ پیامبری از خودتان به نزد شما آمده که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید. و دیگر آیاتی که بر این دلالت می‌نماید پیامبر به فضایل اخلاقی متصف است، و آیاتی که بر خوی و رفتار زیبا تشویق می‌کنند. پیامبر کامل‌ترین و بزرگ‌ترین اخلاق را دارا بوده، و او در هر خصلتی در آخرین حد بوده است. پس پیامبر صلی الله علیه وسلم نرم‌خو و مهربان بود، به مردم نزدیک بود، و هرکس او را دعوت می‌کرد، دعوتش را می‌پذیرفت؛ و نیازهای مردم را برطرف می‌ساخت، و دل هرکس را که از او چیزی می‌خواست شاد می‌کرد و او را محروم نمی‌نمود و او را ناکام برنمی‌گرداند. و هرگاه یارانش از او چیزی می‌خواستند، با آنها بر آن چیز توافق می‌کرد؛ و اگر در آن کار ممنوعیّتی شرعی وجود نداشت، از نظر آنها پیروی می‌کرد. و اگر تصمیم کاری را می‌گرفت به خودکامگی عمل نمی‌کرد، بلکه با آنها مشورت می‌کرد. او نیکیِ نیکوکارانشان را می‌پذیرفت، و از بدکارانشان گذشت می‌کرد؛ و با هرکس که همنشین می‌شد، به بهترین صورت با وی همنشینی می‌کرد. او چهره‌اش را درهم نمی‌کشید و به همنشین خود سخنان تندی نمی‌گفت و از لغزش زبان همنشین خود خرده نمی‌گرفت. و اگر جفا می‌کرد، او را مؤاخذه نمی‌نمود، بلکه با او به نیکی رفتار می‌کرد، و همنشین خود را تا آخرین حد مورد تکریم قرار می‌داد.
#
{5 ـ 6} فلمَّا أنزله الله في أعلى المنازل [من جميع الوجوه]، وكان أعداؤه ينسِبون إليه أنَّه مجنونٌ مفتونٌ؛ قال: {فستُبْصِرُ ويُبْصِرونَ. بأيِّكُم المفتونُ}: وقد تبيَّن أنَّه أهدى الناس وأكملهم لنفسه ولغيره، وأنَّ أعداءه أضلُّ الناس وشرُّ الناس للناس ، وأنَّهم هم الذين فتنوا عبادَ الله وأضلُّوهم عن سبيله، وكفى بعلم الله بذلك؛ فإنَّه [هو] المحاسب المجازي.
(5 - 6) وقتی خداوند پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم را در بالاترین جایگاه قرار داد، دشمنانش او را متهم ‌کردند که دیوانه است، به همین خاطر خداوند متعال فرمود: (﴿فَسَتُبۡصِرُ وَيُبۡصِرُونَ﴾)٥(﴿بِأَييِّكُمُ ٱلۡمَفۡتُونُ﴾) پس خواهی دید، و آنان هم خواهند دید که کدام یک از شما دیوانه است؟ و روشن گردیده است که پیامبر از همۀ مردم راه‌یافته‌تر، و در راستای رساندن سود و منفعت به خودش و دیگران کامل‌ترین انسان است. و مشخّص است که دشمنان پیامبر، گمراه‌ترین مردم، و برای دیگران بدترین مردم هستند؛ زیرا بندگان خدا را به فتنه مبتلا کرده، و مردم را از راه خدا گمراه کرده‌اند، و همین کافی است که خداوند به این امور آگاه است، و او حسابرس و مجازات‌کننده است.
#
{7} {إنَّ ربَّك هو أعلمُ بمن ضلَّ عن سبيله وهو أعلم بالمهتدينَ}: وهذا فيه تهديدٌ للضَّالِّين، ووعدٌ للمهتدين، وبيانٌ لحكمة الله؛ حيث كان يهدي مَنْ يَصْلُحُ للهداية دون غيره.
(7) (﴿إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِۦ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِينَ﴾) در اینجا گمراهان تهدید شده‌اند و به هدایت یافتگان نوید داده شده است. نیز بیان حکمت الهی است که کسی را هدایت می‌کند که شایستۀ هدایت است.
: 8 - 16 #
{فَلَا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ (8) وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ (9) وَلَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَهِينٍ (10) هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ (11) مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ (12) عُتُلٍّ بَعْدَ ذَلِكَ زَنِيمٍ (13) أَنْ كَانَ ذَا مَالٍ وَبَنِينَ (14) إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ (15) سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ (16)}.
فَلَا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ پس ، از تکذيب کنندگان ، اطاعت مکن وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ دوست دارند که نرمي کني تا نرمي کنند وَلَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَّهِينٍ از هر فرومايه اي که بسيار سوگند مي خورد ، پيروي مکن هَمَّازٍ مَّشَّاء بِنَمِيمٍ عيبجويي که براي سخن چيني اينجا و آنجا مي رود ، مَنَّاعٍ لِّلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ باز دارنده از خير ، متجاوز گناهکار ، عُتُلٍّ بَعْدَ ذَلِكَ زَنِيمٍ خشن مردي ، ناشناخته نسب ، أَن كَانَ ذَا مَالٍ وَبَنِينَ بدان جهت که صاحب مال و فرزند است ، إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ چون آيات ما بر او خوانده شود ، گويد : اساطير پيشينيان است. سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ زودا که بر بيني اش داغ گذاريم.
#
{8} يقول الله تعالى لنبيِّه محمدٍ - صلى الله عليه وسلم -: {فلا تُطِعِ المكذِّبين}: الذين كذَّبوك وعاندوا الحقَّ؛ فإنَّهم ليسوا أهلاً لأن يُطاعوا؛ لأنَّهم لا يأمرون إلاَّ بما يوافق أهواءهم، وهم لا يريدون إلاَّ الباطل؛ فالمطيع لهم مُقْدِمٌ على ما يضرُّه، وهذا عامٌّ في كلِّ مكذِّب وفي كلِّ طاعةٍ ناشئةٍ عن التكذيب، وإن كان السياقُ في شيءٍ خاصٍّ، وهو أنَّ المشركين طلبوا من النبيِّ - صلى الله عليه وسلم - أن يسكت عن عيب آلهتهم ودينهم ويسكتوا عنه.
(8) خداوند متعال به پیامبرش صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: (﴿فَلَا تُطِعِ ٱلۡمُكَذِّبِينَ﴾) از کسانی که تو را تکذیب کرده و با حق به مخالفت برخاسته‌اند پیروی مکن؛ چون آنها سزاوار نیستند که از آنان پیروی شود؛ زیرا جز به آنچه که مطابق خواسته‌هایشان باشد فرمان نمی‌دهند، و جز باطل چیزی را نمی‌خواهند، و کسی که از آنها اطاعت کند به کاری روی آورده که به زیانش می‌باشد. و این عام است در مورد هر تکذیب‌کننده و هر طاعتی که از تکذیب نشأت گرفته باشد، گرچه آیه دربارۀ مورد خاصّی بیان گردیده است و آن اینکه مشرکان از پیامبر خواستند تا از طعنه زدن به معبودان و دینشان دست بردارد تا آنها نیز او را عیب‌جویی نکنند.
#
{9} ولهذا قال: {ودُّوا}؛ أي: المشركون، {لو تُدْهِنُ}؛ أي: توافقهم على بعض ما هم عليه: إمَّا بالقول، أو بالفعل، أو بالسكوت عما يتعيَّن الكلام فيه {فَيُدْهِنونَ}، ولكن اصدعْ بأمر الله، وأظهرْ دين الإسلام؛ فإنَّ تمام إظهاره نقضُ ما يضادُّه وعيب ما يناقضه.
(9) بنابراین فرمود: (﴿وَدُّواْ لَوۡ تُدۡهِنُ فَيُدۡهِنُونَ﴾) مشرکان دوست دارند که با آنها سازش کنی؛ یعنی در رابطه با برخی از آنچه که بر آن هستند با آنها در سخن یا در عمل موافقت کنی، و یا در جایی که باید سخن بگویی ساکت شوی، و آنها هم با تو سازش کنند. اما فرمان خداوند را آشکارا بیان کن، و دین اسلام را اظهار بدار، و کمال اظهار دین این است که آنچه با دین مخالف و متضاد است، نقض شود و مورد عیب‌جویی قرار گیرد.
#
{10} {ولا تطِعْ كلَّ حلاَّفٍ}؛ أي: كثير الحلف؛ فإنَّه لا يكون كذلك إلاَّ وهو كذَّابٌ، ولا يكون كذّاباً إلاَّ وهو {مَهينٌ}؛ أي: خسيس النفس، ناقصُ الهمة، ليس له رغبةٌ في الخير، بل إرادتُه في شهوات نفسه الخسيسة.
(10) (﴿وَلَا تُطِعۡ كُلَّ حَلَّافٖ مَّهِينٍ﴾) کسی که بسیار سوگند می‌خورد دروغگوست. بنابراین از او پیروی مکن؛ و هرکس که دروغگو باشد، فرومایه و فاقد فرزانگی است، و به خیر و خوبی علاقه‌ای ندارد، بلکه فقط به دنبال شهوت‌های فرومایۀ خودش می‌باشد.
#
{11} {همَّازٍ}؛ أي: كثير العيب للناس والطعن فيهم بالغيبة والاستهزاء وغير ذلك، {مشاءٍ بنميمٍ}؛ أي: يمشي بين الناس بالنميمة، وهو نقلُ كلام بعضِ الناس لبعض لقصد الإفسادِ بينهم وإيقاع العداوة والبغضاء.
(11) (﴿هَمَّازٖ﴾) زیاد از مردم عیب می‌گیرد، و با غیبت کردن و تمسخر به مردم طعنه می‌زند. (﴿مَّشَّآءِۢ بِنَمِيمٖ﴾) سخن‌چین است؛ و سخن بعضی از مردم را به بعضی دیگر می‌رساند تا بین آنها فساد و دشمنی به وجود بیاورد.
#
{12} {منَّاع للخيرِ}: الذي يلزمه القيام به من النفقات الواجبة والكفارات والزَّكَوات وغير ذلك. {معتدٍ}: على الخلق؛ يظلِمُهم في دمائهم وأموالهم وأعراضهم. {أثيمٍ}؛ أي: كثير الإثم والذُّنوب المتعلِّقة في حقِّ الله [تعالى].
(12) (﴿مَّنَّاعٖ لِّلۡخَيۡرِ﴾) کارهای خیر و آنچه بر او واجب است، از قبیل: نفقات واجب و کفاره‌ها و زکات و غیره را نمی‌دهد. (﴿مُعۡتَدٍ﴾) به مردم تجاوز می‌کند؛ یعنی با ستم کردن و حمله به خون و مال و آبروی مردم بر آنها تجاوز می‌کند. (﴿أَثِيمٍ﴾) گناهان زیادی در حق خدا مرتکب می‌شود.
#
{13} {عُتُلٍّ بعد ذلك}؛ أي: غليظٍ شرس الخلق، قاسٍ، غير منقادٍ للحقِّ. {زنيمٍ}؛ أي: دعيٍّ ليس له أصلٌ ولا مادةٌ ينتج منها الخير، بل أخلاقه أقبح الأخلاق، ولا يرجى منه فلاحٌ. له زِنْمَةٌ؛ أي: علامةٌ في الشرِّ يعرف بها.
(13) (﴿عُتُلِّۢ بَعۡدَ ذَٰلِكَ﴾) درشت‌خو و سنگدل و نافرمان است. (﴿زَنِيمٍ﴾) یعنی اصل و نسبی ندارد که از آن خیر و خوبی برآید، بلکه اخلاق او زشت‌ترین اخلاق است، و امید هیچ رستگاری از او نمی‌رود، و دارای نشانه‌ای در شر و بدی است که با آن شناخته می‌شود. خداوند متعال ما را از پیروی کردن کسی که بسیار سوگند می‌خورد و فرومایه و بداخلاق می‌باشد نهی کرده است، خصوصاً اخلاق بدی که همراه با خودپسندی و تکبّر در برابر حق و مردم باشد، و مردم را با غیبت و سخن‌چینی و عیب‌جویی تحقیر نماید، و گناهان زیادی مرتکب شود. خداوند ما را از اطاعت از چنین کسی نهی کرده است.
#
{14} وحاصل هذا أنَّ الله تعالى نهى عن طاعة كلِّ حلافٍ كذابٍ خسيس النفس سيِّئِ الأخلاق، خصوصاً الأخلاق المتضمِّنة للإعجاب بالنفس، والتكبُّر على الحقِّ وعلى الخَلْق، والاحتقار للناس بالغيبة والنَّميمة، والطعن فيهم، وكثرة المعاصي.
(14) این آیات در مورد بعضی از مشرکین مانند ولید بن مغیره و غیره نازل شده است که خداوند دربارۀ او می‌فرماید: (﴿أَن كَانَ ذَا مَالٖ وَبَنِينَ إِذَا تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِ ءَايَٰتُنَا قَالَ أَسَٰطِيرُ ٱلۡأَوَّلِينَ﴾) به خاطر مال و فرزندانش سرکشی کرد، و با خود بزرگ‌بینی از پذیرفتن حق سرباز زد. و وقتی حق نزد او آمد، آن را نپذیرفت و آن را از افسانه‌های پیشینیان برشمرد، افسانه‌هایی که صدق و کذب آن محتمل است. گرچه این آیات در مورد ولید است، اما هرکس را که چنین حالتی داشته باشد شامل می‌گردد؛ چون قرآن برای هدایت همۀ مردم نازل شده است، و اول و آخر امت در آن داخل است. و شاید بعضی از آیه‌ها به سبب امری و یا فردی از افراد نازل شده باشند تا به وسیلۀ آن قاعدۀ کلی روشن گردد، و به وسیلۀ آن امثال جزئیاتی که در قضایای کلی داخل‌اند شناخته شوند.
#
{15} وهذه الآياتُ وإن كانت نزلتْ في بعض المشركين؛ كالوليد بن المغيرة أو غيره ؛ لقوله عنه: {أن كان ذا مال وبنينَ. إذا تُتْلى عليه آياتُنا قال أساطيرُ الأولينَ}؛ أي: لأجل كثرة ماله وولده طغى واستكبر عن الحقِّ ودَفَعه حين جاءه وجعله من جملة أساطير الأولين التي يمكنُ صدقُها وكذبُها؛ فإنَّها عامةٌ في كلِّ من اتَّصف بهذا الوصف؛ لأنَّ القرآن نزل لهداية الخلق كلِّهم، ويدخل فيه أول الأمة وآخرهم، وربَّما نزل بعض الآياتِ في سببٍ أو [في] شخصٍ من الأشخاص، لتتَّضح به القاعدةُ العامةُ، ويُعْرَفَ به أمثال الجزئيات الداخلة في القضايا العامَّة.
(15) این آیات در مورد بعضی از مشرکین مانند ولید بن مغیره و غیره نازل شده است که خداوند دربارۀ او می‌فرماید: (﴿أَن كَانَ ذَا مَالٖ وَبَنِينَ إِذَا تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِ ءَايَٰتُنَا قَالَ أَسَٰطِيرُ ٱلۡأَوَّلِينَ﴾) به خاطر مال و فرزندانش سرکشی کرد، و با خود بزرگ‌بینی از پذیرفتن حق سرباز زد. و وقتی حق نزد او آمد، آن را نپذیرفت و آن را از افسانه‌های پیشینیان برشمرد، افسانه‌هایی که صدق و کذب آن محتمل است. گرچه این آیات در مورد ولید است، اما هرکس را که چنین حالتی داشته باشد شامل می‌گردد؛ چون قرآن برای هدایت همۀ مردم نازل شده است، و اول و آخر امت در آن داخل است. و شاید بعضی از آیه‌ها به سبب امری و یا فردی از افراد نازل شده باشند تا به وسیلۀ آن قاعدۀ کلی روشن گردد، و به وسیلۀ آن امثال جزئیاتی که در قضایای کلی داخل‌اند شناخته شوند.
#
{16} ثم توعَّد تعالى مَنْ جرى منه ما وَصَفَ الله بأن الله سَيَسِمُهُ {على الخرطوم}: في العذاب، وليعذبه عذاباً ظاهراً يكون عليه سِمَةً وعلامةً في أشقِّ الأشياء عليه وهو وجهه.
(16) پس خداوند چنین کسی را تهدید کرد که بر بینی‌اش داغ می‌نهد، و به او عذاب آشکاری خواهد داد، و بر صورت او که مهم‌ترین عضو اوست نشانه‌ای خواهد گذاشت.
: 17 - 33 #
{إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِينَ (17) وَلَا يَسْتَثْنُونَ (18) فَطَافَ عَلَيْهَا طَائِفٌ مِنْ رَبِّكَ وَهُمْ نَائِمُونَ (19) فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ (20) فَتَنَادَوْا مُصْبِحِينَ (21) أَنِ اغْدُوا عَلَى حَرْثِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَارِمِينَ (22) فَانْطَلَقُوا وَهُمْ يَتَخَافَتُونَ (23) أَنْ لَا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُمْ مِسْكِينٌ (24) وَغَدَوْا عَلَى حَرْدٍ قَادِرِينَ (25) فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ (26) بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ (27) قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ لَوْلَا تُسَبِّحُونَ (28) قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ (29) فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَلَاوَمُونَ (30) قَالُوا يَاوَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا طَاغِينَ (31) عَسَى رَبُّنَا أَنْ يُبْدِلَنَا خَيْرًا مِنْهَا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا رَاغِبُونَ (32) كَذَلِكَ الْعَذَابُ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ (33)}.
إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِينَ ما آنها را آزموديم ، چنان که ، صاحبان آن بستانها را آزموديم آنگاه که قسم خوردند که فردا بامداد ميوه ها خواهند چيد وَلَا يَسْتَثْنُونَ و ان شاء الله نگفتند فَطَافَ عَلَيْهَا طَائِفٌ مِّن رَّبِّكَ وَهُمْ نَائِمُونَ پس شب هنگام که به خواب بودند آفتي از آسمان آمد ، فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ و بستانها سياه شد فَتَنَادَوا مُصْبِحِينَ و سحرگاهان يکديگر را ندا دادند : أَنِ اغْدُوا عَلَى حَرْثِكُمْ إِن كُنتُمْ صَارِمِينَ اگر مي خواهيد ميوه بچينيد ، بامدادان به کشتزار خود برويد فَانطَلَقُوا وَهُمْ يَتَخَافَتُونَ به راه افتادند و آهسته مي گفتند : أَن لَّا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُم مِّسْكِينٌ که امروز نبايد بينوايي به بستان شما در آيد وَغَدَوْا عَلَى حَرْدٍ قَادِرِينَ صبحگاهان بدين آهنگ که مي توانند بينوا را منع کنند بيرون شدند فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ چون بستانهاي خود را ديدند گفتند : راه را گم کرده ايم بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ نه ، ما از، حاصل محروم شده ايم قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ لَوْلَا تُسَبِّحُونَ نيکمردشان گفت : شما را نگفتم ، چرا خدا را تسبيح نمي گوييد ? قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ گفتند : منزه است پروردگار ما ، ما ستمکار بوديم فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَلَاوَمُونَ پس زبان به ملامت يکديگر گشودند قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا طَاغِينَ گفتند : واي بر ما ، ما مردمي سرکش بوده ايم ، عَسَى رَبُّنَا أَن يُبْدِلَنَا خَيْرًا مِّنْهَا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا رَاغِبُونَ باشد که پروردگار ما در عوض ، چيزي بهتر از آن ما را ارزاني دارد ما به پروردگار خود روي آورده ايم. كَذَلِكَ الْعَذَابُ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ اينچنين است عذاب و اگر بدانند ، عذاب آخرت بزرگ تر است.
#
{17 ـ 18} يقول تعالى: إنَّا بَلَوْنا هؤلاء المكذِّبين بالخير، وأمهلناهم، وأمددناهم بما شئنا من مال وولدٍ وطول عمرٍ ونحو ذلك ممَّا يوافق أهواءهم، لا لكرامتهم علينا، بل ربَّما يكون استدراجاً لهم من حيثُ لا يعلمون، فاغترارهم بذلك نظيرُ اغترار أصحاب الجنَّة الذين هم فيها شركاء، حين أينعت أشجارها، وزهت ثمارها ، وآن وقت صِرامها وجزموا أنَّها في أيديهم وطوع أمرهم، وأنَّه ليس ثَمَّ مانعٌ يمنعهم منها، ولهذا أقسموا وحلفوا من غير استثناءٍ أنَّهم سيصرمونها؛ أي: يجذُّونها مصبحين، ولم يَدْروا أنَّ الله بالمرصادِ، وأنَّ العذاب سيخلفهم عليها ويبادِرُهم إليها.
(17 - 18) خداوند متعال می‌فرماید: «ما کسانی را که خیر را تکذیب کردند آزمودیم و مهلتشان دادیم، و به آنها مال و فرزند و طول عمر و آنچه ‌خواستند دادیم، و این بدان خاطر نیست که آنها نزد ما گرامی و باارزش هستند، بلکه آنها را از آنجا که نمی‌دانند دچار استدراج می‌کنیم. پس فریب خوردن آنها به مال و دارایی مانند فریب خوردن صاحبان آن باغ است که در باغ شریک بودند، و زمانی که میوه‌های باغ رسید و زمان چیدن میوه‌ها فرارسید، یقین کردند که اینک میوه‌ها در دستشان است و مانعی نیست که آنها را از برداشت میوه‌ها بازدارد. بنابراین ان شاءالله نگفتند، و سوگند خوردند که آنها به هنگام صبح زود میوه‌های آن را خواهند چید، و ندانستند که خداوند در کمین آنهاست و عذاب به سراغشان خواهد آمد. ان شاءالله نگفتند، و سوگند خوردند
#
{19 ـ 20} {فطاف عليها طائفٌ من ربِّك}؛ أي: عذابٌ نزل عليها ليلاً، {وهم نائمونَ}: فأبادها، وأتلفها، {فأصبحتْ كالصَّريم}؛ أي: كالليل المظلم، وذهبت الأشجار والثمار.
(19 - 20) (﴿فَطَافَ عَلَيۡهَا طَآئِفٞ مِّن رَّبِّكَ وَهُمۡ نَآئِمُونَ﴾) شب هنگام که آنها خوابیده بودند، عذابی بر باغ فرود آمد و آن را نابود کرد. (﴿فَأَصۡبَحَتۡ كَٱلصَّرِيمِ﴾) و باغ مانند شب، تاریک و سیاه گردید، و درختان و میوه‌ها از بین رفت. این در حالی بود که آنها این واقعیت دردناک را درک نمی‌کردند.
#
{21 ـ 22} هذا وهم لا يشعرون بهذا الواقع الملم، ولهذا تنادوا فيما بينهم لما أصبحوا؛ يقول بعضهم لبعض: {اغْدوا على حرثِكم إن كنتُم صارمين}.
(21 - 22) بنابراین وقتی از خواب بیدار شدند، یکدیگر را صدا زدند و به یکدیگر گفتند: (﴿أَنِ ٱغۡدُواْ عَلَىٰ حَرۡثِكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰرِمِينَ﴾) اگر می‌خواهید میوه‌های باغ خود را بچینید، صبح زود حرکت کنید و خویشتن را به کشتزار خود برسانید.
#
{23 ـ 24} {فانطلقوا}: قاصدين لها ، {وهم يتخافتونَ}: فيما بينهم بمنع حقِّ الله تعالى، ويقولون: {لا يَدْخُلَنَّها اليومَ عليكم مسكينٌ}؛ أي: بكِّروا قبل انتشار الناس، وتواصوا مع ذلك بمنع الفقراء والمساكين. ومن شدَّة حرصهم وبخلهم أنَّهم يتخافتون بهذا الكلام مخافتةً خوفاً أن يَسْمَعَهم أحدٌ فيخبر الفقراء.
(23 - 24) (﴿فَٱنطَلَقُواْ وَهُمۡ يَتَخَٰفَتُونَ﴾) سپس آنها به سوی باغ به راه افتادند، در حالی که با همدیگر آهسته صحبت می‌کردند که حق خدا را بر این باغ ندهند و می‌گفتند: (﴿أَن لَّا يَدۡخُلَنَّهَا ٱلۡيَوۡمَ عَلَيۡكُم مِّسۡكِينٞ﴾) نباید امروز بینوایی در باغ پیش شما بیاید؛ یعنی و صبح زود قبل از آنکه مردم پخش شوند و حرکت کنند، به راه افتادند و یکدیگر را توصیه کردند که بینوایان و مستمندان را به باغ راه ندهند؛ و از بس که آزمند و بخیل بودند، این سخن را آهسته با همدیگر می‌گفتند تا هیچ کس آن را نشنود و آن را به فقیران و بینوایان برساند.
#
{25} {وغَدَوْا}: في هذه الحالة الشنيعة والقسوة وعدم الرحمة {على حردٍ قادرينَ}؛ أي: على إمساكٍ ومنعٍ لحقِّ الله جازمين بقدرتهم عليها.
(25) (﴿وَغَدَوۡاْ﴾) و با این حالت زشت و سنگدلی و بی‌مهری، (﴿عَلَىٰ حَرۡدٖ قَٰدِرِينَ﴾) و با این قصد که خواهند توانست حق خداوند را از رسیدن به مستحقان دریغ دارند و به قدرت و توانایی خود یقین داشتند، به سوی باغ حرکت کردند.
#
{26 ـ 27} {فلمَّا رأوْها}: على الوصف الذي ذَكَرَ الله كالصريم، {قالوا}: من الحيرة والانزعاج، {إنَّا لضالُّون}؛ أي: تائهون عنها، لعلَّها غيرها، فلما تحقَّقوها ورجعت إليهم عقولهم؛ قالوا: {بل نحن محرومون}: منها، فعرفوا حينئذٍ أنَّه عقوبةٌ.
(26 - 27) (﴿فَلَمَّا رَأَوۡهَا﴾) وقتی باغ را نابود و همانند شب سیاه و تاریک دیدند، (﴿قَالُوٓاْ﴾) از حیرت و پریشانی گفتند: (﴿إِنَّا لَضَآلُّونَ﴾) ما راه را گم کرده‌ایم و شاید این باغ نباشد. وقتی دانستند که این باغ خودشان است و عقلشان سر جایش آمد، گفتند: (﴿بَلۡ نَحۡنُ مَحۡرُومُونَ﴾) بلکه ما از باغ بی‌بهره هستیم. پس در این هنگام دانستند که این عقوبت و بلایی است.
#
{28} فَـ {قَالَ أوسطُهم}؛ أي: أعدلُهم وأحسنُهم طريقةً: {ألم أقل لكم لولا تسبِّحونَ}؛ أي: تنزِّهون الله عما لا يليق به، ومن ذلك ظنُّكم أنَّ قدرتكم مستقلةٌ، فلولا استثنيتم وقلتُم: إنْ شاء الله، وجعلتم مشيئتكم تابعةً لمشيئتِهِ ؛ لما جرى عليكم ما جرى.
(28) (﴿قَالَ أَوۡسَطُهُمۡ﴾) نیک‌مردترین و بهترین آنها گفت: «(﴿أَلَمۡ أَقُل لَّكُمۡ لَوۡلَا تُسَبِّحُونَ﴾) آیا به شما نگفته بودم که چرا خداوند را از آنچه شایستۀ او نیست منزه نمی‌دارید؟! و از جملۀ آنچه که شایستۀ خداوند نیست این است که شما گمان بردید قدرت و توانایی شما مستقل است. پس اگر شما «إن شاء الله» می‌گفتید، و خواست خود را تابع خواست خداوند می‌دانستید، چنین چیزی اتفاق نمی‌افتاد.
#
{29} فَـ {قالوا سبحانَ ربِّنا إنَّا كُنَّا ظالمين}؛ أي: استدركوا بعد ذلك، ولكن بعدما وقع العذاب على جنتهم، الذي لا يُرفع، ولكن لعلَّ تسبيحهم هذا وإقرارهم على أنفسهم بالظُّلم ينفعهم في تخفيف الإثم ويكونُ توبةً.
(29) (﴿قَالُواْ سُبۡحَٰنَ رَبِّنَآ إِنَّا كُنَّا ظَٰلِمِينَ﴾) سپس متوجه شدند، ولی بعد از آنکه عذابی به سراغشان آمد که برطرف نمی‌شد. گفتند: «پاک است پروردگار ما، قطعاً ما ستمکار بوده‌ایم.» و آنان خدا را به پاکی یاد کردند و اعتراف نمودند که ستم کرده‌اند، شاید این امر گناه آنها را سبک‌تر نماید و توبه‌ای باشد، بنابراین آنها به شدت پشیمان شدند.
#
{30 ـ 32} ولهذا ندموا ندامةً عظيمةً، وأقبل {بعضُهم على بعضٍ يتلاومونَ}: فيما أجروه وفعلوه، {قالوا يا وَيْلَنا إنا كُنَّا طاغينَ}؛ أي: متجاوزين للحدِّ في حقِّ الله وحقِّ عباده، {عسى ربُّنا أن يُبْدِلَنا خيراً منها إنَّا إلى ربِّنا راغبونَ}: فهم رجوا الله أن يبدِّلهم خيراً منها، ووعدوا أن سيرغبون إلى الله ويلحُّون عليه في الدُّنيا؛ فإنْ كانوا كما قالوا؛ فالظاهر أنَّ الله أبدلهم في الدُّنيا خيراً منها؛ لأنَّ من دعا الله صادقاً ورغب إليه ورجاه؛ أعطاه سؤاله.
(30 - 32) (﴿فَأَقۡبَلَ بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ يَتَلَٰوَمُونَ﴾) پس به خاطر کاری که کرده بودند رو به همدیگر نموده و یکدیگر را سرزنش کردند. (﴿قَالُواْ يَٰوَيۡلَنَآ إِنَّا كُنَّا طَٰغِينَ﴾) و گفتند: وای بر ما! ما در حق خدا و حق بندگانش از حد تجاوز کرده‌ایم. (﴿عَسَىٰ رَبُّنَآ أَن يُبۡدِلَنَا خَيۡرٗا مِّنۡهَآ إِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا رَٰغِبُونَ﴾) امیدواریم پروردگارمان بهتر از این باغ را به ما بدهد، همانا ما رو به سوی پروردگارمان کرده‌ایم. آنها به خدا امیدوار شدند که بهتر از این باغ را به آنان بدهد، و وعده کردند که رو به سوی خدا نهند. پس اگر آن‌طور باشند که گفتند، ظاهر امر چنین است که خداوند در دنیا بهتر از آن باغ را به آنها داده است؛ چون هرکس صادقانه خدا را به فریاد بخواند و رو به سوی او کند و به او امید ببندد، خداوند خواسته‌اش را به او می‌دهد.
#
{33} قال تعالى معظماً ما وقع: {كذلك العذابُ}؛ أي: الدنيويُّ لمن أتى بأسباب العذاب أن يسلبَه الله الشيء الذي طغى به وبغى وآثَرَ الحياةَ الدُّنيا وأن يزيلَه عنه أحوجَ ما يكون إليه، {ولَعذابُ الآخرةِ أكبرُ}: من عذاب الدُّنيا، {لو كانوا يعلمون}: فإنَّ مَنْ عَلِمَ ذلك؛ أوجب له الانزجار عن كلِّ سبب يوجب العقاب ويحرم الثواب.
(33) خداوند متعال با بزرگ شمردن آنچه اتفاق افتاد فرمود: (﴿كَذَٰلِكَ ٱلۡعَذَابُ﴾) عذاب دنیوی این گونه است برای کسی که اسباب عذاب را فراهم نماید، آنگاه خداوند چیزی را که سبب سرکشی و تجاوز او شده و باعث شده تا زندگانی دنیا را بر آخرت ترجیح دهد، از دست او می‌گیرد؛ و آنچه را که بیش از همه بدان نیاز دارد، از دست او خارج می‌سازد. (﴿وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَكۡبَرُۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ﴾) و عذاب آخرت از عذاب دنیا بزرگ‌تر است، اگر می‌دانستند. دانستن این حقیقت باعث می‌شود تا آدمی از هر سببی که باعث نزول عذاب می‌شود و انسان را از پاداش محروم می‌کند دوری گزیند.
: 34 - 41 #
{إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ (34) أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ (35) مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ (36) أَمْ لَكُمْ كِتَابٌ فِيهِ تَدْرُسُونَ (37) إِنَّ لَكُمْ فِيهِ لَمَا تَخَيَّرُونَ (38) أَمْ لَكُمْ أَيْمَانٌ عَلَيْنَا بَالِغَةٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ إِنَّ لَكُمْ لَمَا تَحْكُمُونَ (39) سَلْهُمْ أَيُّهُمْ بِذَلِكَ زَعِيمٌ (40) أَمْ لَهُمْ شُرَكَاءُ فَلْيَأْتُوا بِشُرَكَائِهِمْ إِنْ كَانُوا صَادِقِينَ (41)}.
إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ براي پرهيزگاران در نزد پروردگارشان بستانهايي است پر نعمت أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ آيا با، تسليم شدگان چون مجرمان رفتار مي کنيم ? مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ شما را چه مي شود ? چسان داوري مي کنيد ? أَمْ لَكُمْ كِتَابٌ فِيهِ تَدْرُسُونَ آيا شما را کتابي است که از آن مي خوانيد ? إِنَّ لَكُمْ فِيهِ لَمَا يَتَخَيَّرُونَ و هر چه اختيار کنيد در آن هست ? أَمْ لَكُمْ أَيْمَانٌ عَلَيْنَا بَالِغَةٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ إِنَّ لَكُمْ لَمَا تَحْكُمُونَ يا با ما پيماني که به روز قيامت کشد بسته ايد ، که به هر چه حکم کنيدحق شما باشد ? سَلْهُم أَيُّهُم بِذَلِكَ زَعِيمٌ از ايشان بپرس کدام يکشان ضامن چنين پيماني است ? أَمْ لَهُمْ شُرَكَاء فَلْيَأْتُوا بِشُرَكَائِهِمْ إِن كَانُوا صَادِقِينَ يا آنها را بتاني است ? اگر راست مي گويند بتان خود را بياورند.
#
{34 ـ 41} يخبر تعالى بما أعدَّه للمتَّقين للكُفْرِ والمعاصي، من أنواع النعيم والعيش السليم في جوار أكرم الأكرمين، وأنَّ حكمته تعالى لا تقتضي أن يجعل المتَّقين القانتين لربِّهم، المنقادين لأوامره، المتَّبِعين مراضِيَه، كالمجرمين الذين أوضَعوا في معاصيه والكفر بآياتِهِ ومعاندةِ رسلِهِ ومحاربة أوليائِهِ، وأنَّ من ظنَّ أنَّه يسوِّيهم في الثواب؛ فإنَّه قد أساء الحكم، وأنَّ حكمه [حكمٌ] باطلٌ ورأيه فاسدٌ، وأن المجرمين إذا ادَّعوا ذلك؛ فليس لهم مستندٌ، لا كتابٌ فيه يدرسون ويتلون أنَّهم من أهل الجنة، وأنَّ لهم ما طلبوا وتخيَّروا، وليس لهم عند الله عهدٌ ويمينٌ بالغةٌ إلى يوم القيامةِ أنَّ لهم ما يحكمون، وليس لهم شركاءُ وأعوانٌ على إدراك ما طلبوا؛ فإنْ كان لهم شركاءُ وأعوانٌ؛ فليأتوا بهم إن كانوا صادقين. ومن المعلوم أنَّ جميع ذلك منتفٍ؛ فليس لهم كتابٌ ولا لهم عهدٌ عند الله في النجاة ولا لهم شركاءُ يعينونَهم، فعُلِمَ أنَّ دعواهم باطلةٌ فاسدةٌ. وقوله: {سَلْهُم أيُّهم بذلك زعيمٌ}؛ أي: أيُّهم الكفيل بهذه الدعوى التي تَبَيَّنَ بطلانها؛ فإنَّه لا يمكن أحداً أن يتصدَّر بها ولا يكون زعيماً فيها.
(34 - 41) خداوند متعال از آنچه که برای پرهیزگاران و دوری کنندگان از کفر و گناهان آماده کرده است خبر می‌دهد، و آن انواع نعمت‌ها و زندگی سالم در کنار خداوند بزرگوار می‌باشد. پرهیزگارانی که فرمانبردار پروردگارشان بوده، و از دستورات او اطاعت ‌کرده، و به دنبال خشنودی او بوده‌اند. پروردگار متعال می‌فرماید: «حکمت من اقتضا نمی‌کند که چنین کسانی را مانند مجرمانی قرار دهم که مرتکب گناه و نافرمانی و کفر ورزیدن به آیات خدا و مخالفت با پیامبران و جنگ با دوستانش شده‌اند.» ‌ و هرکس گمان برد که خداوند در دادن پاداش، مجرمان را با پرهیزگاران برابر قرار می‌دهد، به راستی که بد حکم و قضاوتی کرده است، و حکم او باطل و نظرش فاسد است. مجرمان که چنین ادعایی می‌کنند، هیچ مستند و دلیلی ندارند؛ کتابی ندارند که در آن بخوانند که آنها اهل بهشت هستند، و هرچه بخواهند و برگزینند به آنان خواهد رسید. آیا آنها عهد و سوگندی تا روز قیامت بر ما دارند که هرچه حکم کنند مال آنان باشند؟! خیر، آنان شریکان و یاورانی ندارند که آنها را برای دریافت آنچه خواسته‌اند یاری کنند؛ و اگر شریکان و یاورانی دارند، آنها را بیاورند اگر راست می‌گویند. و مشخص است که همۀ این‌ها منتفی است. پس آنها نیز نه کتابی دارند و نه با خدا پیمان بسته‌اند که آنها را نجات دهد، و نه شریکانی دارند که آنها را یاری نمایند. پس معلوم شد که ادعای آنها باطل و فاسد است. (﴿سَلۡهُمۡ أَيُّهُم بِذَٰلِكَ زَعِيمٌ﴾) از آنان بپرس که کدام یک از آنها ضامن این ادعا است که باطل بودن آن مشخص گردید؟! هیچ کس نمی‌تواند این کار را بکند و ضامن و کفیل این کار باشد. آنان شریکان و یاورانی ندارند که آنها را برای دریافت آنچه خواسته‌اند یاری کنند؛ و اگر شریکان و یاورانی دارند، آنها را بیاورند اگر راست می‌گویند. و مشخص است که همۀ این‌ها منتفی است.
: 42 - 43 #
{يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ سَاقٍ وَيُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ (42) خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَقَدْ كَانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَهُمْ سَالِمُونَ (43)}.
يَوْمَ يُكْشَفُ عَن سَاقٍ وَيُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ روزي که آن واقعه عظيم پديدار شود و آنها را به سجود فرا خوانند ، ولي نتوانند. خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَقَدْ كَانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَهُمْ سَالِمُونَ وحشت در چشمانشان پيداست ، ذلت بر آنها چيره شده است پيش از اين نيز، آنها را در عين تندرستي به سجده فرا خوانده بودند.
#
{42 ـ 43} أي: إذا كان يوم القيامة، وانكشفَ فيه من القلاقل والزلازل والأهوال ما لا يدخُلُ تحت الوهم، وأتى الباري لفصل القضاءِ بين عباده ومجازاتهم، فكشف عن ساقه الكريمة التي لا يشبِهُها شيءٌ، ورأى الخلائقُ من جلال الله وعظمته ما لا يمكن التعبير عنه؛ فحينئذٍ {يُدْعَوْنَ إلى السجود}: لله، فيسجد المؤمنون الذين كانوا يسجُدون لله طوعاً واختياراً، ويذهب الفجَّارُ المنافقون ليسجدوا؛ فلا يقدرون على السجود، وتكون ظهورهم كصياصِي البقرِ؛ لا يستطيعون الانحناء، وهذا الجزاء من جنس عملهم؛ فإنَّهم كانوا يُدْعَوْنَ في الدُّنيا إلى السجود لله وتوحيده وعبادته وهم سالمون لا علَّة فيهم؛ فيستكبرون عن ذلك، ويأبَوْن؛ فلا تسأل يومئذٍ عن حالهم وسوء مآلهم؛ فإنَّ الله قد سَخِطَ عليهم، وحقَّت عليهم كلمة العذاب، وتقطَّعت أسبابهم، ولم تنفعهم الندامة والاعتذار يوم القيامة؛ ففي هذا ما يزعِجُ القلوب عن المقام على المعاصي ويوجب التدارك مدة الإمكان.
(42 - 43) وقتی روز قیامت فرامی‌رسد و زلزله‌ها و هول‌ها و آشفتگی‌هایی که در تصور نمی‌گنجد آشکار می‌گردد، و خداوند برای قضاوت میان بندگانش و برای مجازات آنها می‌آید و ساق خود را که هیچ چیزی مانند آن نیست آشکار می‌نماید، و مردم چیزهایی از عظمت و شکوه خداوند مشاهده می‌کنند که نمی‌توان آن را بر زبان آورد؛ در این هنگام مردم به سجده فراخوانده می‌شوند؛ سپس مؤمنانی که با اختیار خود در دنیا برای خدا سجده کرده‌اند به سجده می‌روند، و فاسقانِ منافق نیز در صدد برخواهند آمد تا سجده نمایند، اما نمی‌توانند سجده کنند، و پشت‌هایشان چون پشت و کمر گاو می‌گردد. و نمی‌توانند خم شوند. این جزا از نوع عملشان است؛ آنها در دنیا به سجده کردن برای خدا و به یگانه دانستن خدا و به عبادت او فراخوانده می‌شدند، در حالی که سالم و تندرست بودند و هیچ اشکالی در وجود و سلامتی آنها نبود، اما از سجده کردن ابا می‌ورزیدند و خود را برتر می‌دانستند. پس امروز از حالت و سرانجام بد آنها مپرس، چون خداوند بر آنها خشم گرفته، و فرمان عذاب بر آنها قطعی شده است، و هیچ راه چاره‌ای ندارند و پشیمانی و عذرخواستن در روز قیامت برای آنها سودی ندارد. بیان این مطلب دل‌ها را از اینکه آدمی بر گناهان باقی بماند بر حذر می‌دارد، و باعث می‌شود تا هرچه زودتر گذشته را جبران نماید. بنابراین فرمود:
: 44 - 52 #
{فَذَرْنِي وَمَنْ يُكَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِيثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ (44) وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ (45) أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ (46) أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ (47) فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ (48) لَوْلَا أَنْ تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ (49) فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ (50) وَإِنْ يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ (51) وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ (52)}.
فَذَرْنِي وَمَن يُكَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِيثِ سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ پس مرا با آنها که اين سخن را تکذيب مي کنند واگذار تا اندک اندک ،چنان که در نيابند ، فرو گيريمشان. وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ و به آنها مهلت دهم هر آينه مکر من مکري استوار است. أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُم مِّن مَّغْرَمٍ مُّثْقَلُونَ يا از آنان مزدي طلبيده اي و اکنون از اداي آن در رنجند ? أَمْ عِندَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ يا علم غيب مي دانند و آنهايند که مي نويسند ? فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ در برابر فرمان پروردگارت صابر باش و چون صاحب ماهي مباش که با دلي پر اندوه ندا در داد. لَوْلَا أَن تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِّن رَّبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاء وَهُوَ مَذْمُومٌ اگر نعمت پروردگارش نبود ، در عين بدحالي به صحرايي بي آب و گياه ، مي افتاد. فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ پس پروردگارش او را برگزيد و در زمره صالحانش آورد. وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ و کافران چون قرآن را شنيدند نزديک بود که تو را با چشمان خود به سر درآورند و مي گويند که او ديوانه است ، وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ و حال آنکه قرآن براي جهانيان جز اندرزي نيست.
#
{44 ـ 45} أي: دعني والمكذِّبين بالقرآن العظيم؛ فإنَّ عليَّ جزاءهم، ولا تستعجل لهم؛ فسنستدرِجُهم {من حيث لا يعلمونَ}: فنُمِدُّهم بالأموال والأولاد، ونُمِدُّهم في الأرزاق والأعمال؛ ليغتروا ويستمرُّوا على ما يضرُّهم، وهذا من كيد الله لهم. وكيدُ الله لأعدائه متينٌ قويٌّ، يبلغ من ضررهم وعقوبتهم كلَّ مبلغ.
(44 - 45) (﴿فَذَرۡنِي وَمَن يُكَذِّبُ بِهَٰذَا ٱلۡحَدِيثِ﴾) مرا با کسانی که قرآن بزرگ را تکذیب می‌کنند رها کن، به راستی که سزای آنها بر عهدۀ من است، و برای عذاب دادنِ آنان شتاب مکن. (﴿سَنَسۡتَدۡرِجُهُم مِّنۡ حَيۡثُ لَا يَعۡلَمُونَ﴾) ما آنان را اندک اندک و به گونه‌ای که درنیابند به سوی عذاب خواهیم کشاند. پس به آنان اموال و فرزندان می‌دهیم و روزی‌های فراوان می‌بخشیم تا فریب بخورند و مغرور شوند، و به آنچه که به زیانشان است ادامه دهند. این است چاره‌جویی و نقشه‌کشی خدا برای آنها، و نقشه‌کشی و تدبیر الهی برای دشمنانش قوی و محکم است، و به آنان سزا و کیفری کامل خواهد داد.
#
{46} {أم تسألهم أجراً فهم من مَغْرَم مُثْقَلون}؛ أي: ليس لنفورهم عنك وعدم تصديقهم لك سببٌ يوجب لهم ذلك ؛ فإنَّك تعلِّمُهم وتدعوهم إلى الله لمحض مصلحتهم من غير أن تطلبهم من أموالهم مغرماً يَثْقُلُ عليهم.
(46) (﴿أَمۡ تَسۡ‍َٔلُهُمۡ أَجۡرٗا فَهُم مِّن مَّغۡرَمٖ مُّثۡقَلُونَ﴾) یعنی سببی برای گریزان بودنشان از تو و تصدیق نکردن آنچه که آورده‌ای وجود ندارد، چراکه آنها را فقط در راستای منفعت خودشان تعلیم می‌دهی و به سوی خدا فرا می‌خوانی، بدون اینکه از اموالشان چیزی را به عنوان پاداش بخواهی که آنان از تحمل چنین تاوانی گرانبار باشند.
#
{47} {أم عندَهم الغيبُ فهم يكتُبون}: ما كان عندهم من الغيوب، وقد وجدوا [فيها] أنَّهم على حقٍّ، وأنَّ لهم الثواب عند الله؛ فهذا أمرٌ ما كان، وإنَّما كانت حالهم حال معاندٍ ظالم.
(47) (﴿أَمۡ عِندَهُمُ ٱلۡغَيۡبُ فَهُمۡ يَكۡتُبُونَ﴾) یا اینکه اسرار غیب پیش ایشان است، و آنچه می‌گویند از روی آن می‌نویسند؟ و از روی اسرار غیب دریافته‌اند که آنها بر حق هستند و نزد خدا پاداش دارند؟ نه چنین نیست، بلکه آنها ستمگر و لجوج هستند.
#
{48 ـ 50} فلم يبقَ إلاَّ الصبر لأذاهم والتحمُّل لما يصدُرُ منهم والاستمرار على دعوتهم، ولهذا قال: {فاصبِرْ لحكم ربِّك}؛ أي: لما حكم به شرعاً وقدراً؛ فالحكم القدريُّ يُصْبَرُ على المؤذي منه ولا يُتَلَقَّى بالسخط والجزع، والحكم الشرعيُّ يقابَلُ بالقَبول والتسليم والانقياد [التامِّ] لأمرِهِ. وقوله: {ولا تكن كصاحب الحوتِ}: وهو يونس بن متى عليه الصلاة والسلام؛ أي: ولا تشابِهه في الحال التي أوصلَتْه وأوجبت له الانحباس في بطن الحوت، وهو عدم صبره على قومِهِ الصبرَ المطلوب منه وذَهابُه مغاضباً لربِّه، حتى ركب [في] البحر، فاقترع أهل السفينة حين ثقلت بأهلها أيُّهم يلقون؛ لكي تَخِفَّ بهم، فوقعت القرعةُ عليه، فالتقمه الحوتُ وهو مليمٌ. وقوله: {إذ نادى وهو مكظومٌ}؛ أي: وهو في بطنها قد كظمت عليه، أو: نادى وهو مغتمٌّ مهتمٌّ، فقال: لا إله إلا أنت سبحانك إنِّي كنت من الظالمين، فاستجاب الله له، وقَذَفَتْه الحوتُ من بطنها بالعراء وهو سقيمٌ، وأنبت الله عليه شجرةً من يقطينٍ، ولهذا قال هنا: {لولا أن تدارَكَه نعمةٌ من ربِّه لَنُبِذَ بالعراء}؛ أي: لَطُرِحَ في العراء، وهي الأرض الخالية، {وهو مذمومٌ}: ولكنَّ الله تغمَّده برحمته، فَنُبِذَ وهو ممدوحٌ، وصارت حالُه أحسنَ من حاله الأولى، ولهذا قال: {فاجتباه ربُّه}؛ أي: اختاره واصطفاه ونقَّاه من كلِّ كدرٍ، {فجعله من الصالحين}؛ أي: الذين صَلَحَتْ أعمالهم وأقوالهم ونيَّاتهم وأحوالهم.
(48 - 50 ) پس باید در برابر آزار و اذیت آنها شکیبایی بورزی، و آنچه را که از آنها سر می‌زند تحمل نمایی، و به دعوتشان ادامه دهی. بنابراین فرمود: (﴿فَٱصۡبِرۡ لِحُكۡمِ رَبِّكَ﴾) در برابر آنچه که پروردگارت به صورت شرعی یا تقدیری بدان حکم می‌نماید شکیبایی کن، و در برابر فرمانی که مقدر شده و با آن مورد آزار قرار می‌گیری شکیبا باش، و با ناخشنودی و داد و فریاد با آن حکم تقدیری برخورد نکن. نیز باید با پذیرفتن و تسلیم و اطاعت، با حکم شرعی خدا روبه‌رو شوی. (﴿وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ ٱلۡحُوتِ﴾) و مانند صاحب ماهی مباش. منظور از صاحب ماهی، یونس بن متی ـ علیه السلام ـ است؛ یعنی حالتی چون حالت او اختیار نکن که باعث شد تا در شکم ماهی زندانی شود. و آن حالت این بود که در برابر قومش شکیبایی نورزید، و آن شکیبایی را که از او انتظار می‌رفت به اتمام نرساند، و در حالی بیرون رفت که پروردگارش را خشمگین کرده بود، تا اینکه سوار کشتی شد. پس هنگامی که کشتی به دلیل وجود مسافران زیاد، سنگین شد، اهل کشتی قرعه‌کشی کردند، و قرعه به نام یونس درآمد، و او را در دریا انداختند، و آنگاه ماهی او را فرو بلعید در حالی که سزاوار نکوهش بود. (﴿إِذۡ نَادَىٰ وَهُوَ مَكۡظُومٞ﴾) یعنی یونس در شکم ماهی با دلی سرشار از غم و اندوه فریاد زد ـ‌یا به این معنی است درحالی که ماهی او را فرو بلعیده بود فریاد زدـ ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾ هیچ معبود به حقی جز تو نیست، بی‌گمان، من از ستمگران بوده‌ام. پس خداوند دعای او را پذیرفت و ماهی او را از شکم خود به بیرون از دریا انداخت، در حالی که او مریض بود و خداوند درختی از کدو رویاند تا در سایۀ آن بیارامد. بنابراین فرمود: (﴿لَّوۡلَآ أَن تَدَٰرَكَهُۥ نِعۡمَةٞ مِّن رَّبِّهِۦ لَنُبِذَ بِٱلۡعَرَآءِ وَهُوَ مَذۡمُومٞ﴾) اگر نعمت و رحمتی از سوی پروردگارش او را در نمی‌یافت، در سرزمینی بی‌آب و علف، و نکوهش شده بیرون افکنده می‌شد، ولی خداوند او را با رحمت خویش فرو پوشاند و او به بیرون افکنده شد، در حالی که حالت او بهتر بود و مورد ستایش قرار گرفت. (﴿فَٱجۡتَبَٰهُ رَبُّهُۥ﴾) و پروردگارش او را برگزید و وی را از هر آلودگی پاک کرد. (﴿فَجَعَلَهُۥ مِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ﴾) و او را از کسانی قرار داد که گفته و کارها و نیت‌ها و حالاتشان شایسته و درست است. و پیامبر ما محمد صلی الله علیه وسلم از فرمان خداوند اطاعت نمود، و در برابر حکم پروردگارش چنان صبر و شکیبایی از خود نشان داد که هیچ یک از جهانیان نمی‌تواند چنان صبر و شیکیبایی بورزد.
#
{51 ـ 52} فامتثل نبيُّنا محمدٌ - صلى الله عليه وسلم - أمر الله ، فصبر لحكم ربِّه صبراً لا يدركه [فيه] أحدٌ من العالمين، فجعل الله له العاقبة، والعاقبةُ للمتقين، ولم يبلغ أعداؤه فيه إلاَّ ما يسوؤهم، حتى إنَّهم حرصوا على أن يُزْلِقوه {بأبصارهم}؛ أي: يصيبوه بأعينهم من حسدهم وحنقهم وغيظهم. هذا منتهى ما قدروا عليه من الأذى الفعليِّ، والله حافظه وناصِرُه. وأمَّا الأذى القوليُّ؛ فيقولون فيه أقوالاً بحسب ما توحي إليهم قلوبهم، فيقولون تارةً: مجنونٌ! وتارةً: شاعرٌ! وتارة: ساحرٌ! قال تعالى: {وما هو إلا ذكرٌ للعالمين}؛ أي: وما هذا القرآن العظيم والذِّكر الحكيم إلاَّ ذكرٌ للعالمين، يتذكَّرون به مصالح دينهم ودنياهم. والحمد لله.
(51 - 52) و خداوند سرانجامِ کار را برای او رقم زد. ﴿وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِينَ﴾ و سرانجامِ نیک از آن پرهیزگاران است، و دشمنان پیامبر نتوانستند به او گزندی برسانند، و هرچه کردند به زیان خودشان تمام شد. حتی کافران کوشیدند با چشم‌های خود به او بلایی برسانند؛ زیرا نسبت به او کینه و دشمنی داشتند. این نهایت آزار عملی بود که می‌توانستند به او برسانند، حال آنکه خداوند نگهبان و یاور پیامبر بود. و با سخنان و حرف‌های خود نیز به او آزار می‌رساندند، و در مورد او سخنانی برحسب آنچه در دل‌هایشان بود می‌گفتند. پس گاهی می‌گفتند: «دیوانه» است و گاهی می‌گفتند: «شاعر» است و گاهی او را «جادوگر» می‌گفتند. خداوند متعال می‌فرماید: (﴿وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِينَ﴾) این قرآن بزرگ و با حکمت، جز اندرز و پندی برای جهانیان نیست که به وسیلۀ آن منافع دنیوی و منافع دینشان را به یاد می‌آورند. و ستایش از آن خداست.
* * *