مدني و 11 آيه است.
بسم الله الرحمن الرحيم
{إِذَا جَاءَكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ (1) اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ سَاءَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (2) ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُونَ (3) وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ وَإِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (4) وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُءُوسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَكْبِرُونَ (5) سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ (6)}
إِذَا جَاءكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ چون منافقان نزد تو آيند ،
گويند :، شهادت مي دهيم که تو پيامبر خدا هستي خدا مي داند که تو پيامبرش هستي و خدا شهادت مي دهد که منافقان دروغگويند
اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ سَاء مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ از سوگندهاي خود سپري ساخته اند و از راه خدا اعراض کرده اند و به حقيقت ، ، آنچه مي کنند ناپسند است
ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُونَ اين بدان سبب است که ايمان آوردند ، سپس کافر شدند خدا نيز بر دلهاشان مهر نهاد و آنان در نمي يابند
وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ وَإِن يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُّسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ چون آنها را ببيني تو را از ظاهرشان خوش مي آيد ، و چون سخن بگويند به سخنشان گوش مي دهي گويي چوبهايي هستند به ديوار تکيه داده هر آوازي را بر زيان خود مي پندارند ايشان دشمنانند از آنها حذر کن خدايشان بکشد به کجا منحرف مي شوند ?
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَكْبِرُونَ چون به آنها گفته شود که بياييد تا پيامبر خدا برايتان آمرزش بخواهد ،سر، مي پيچند مي بيني که اعراض و گردنکشي مي کنند.
سَوَاء عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ تفاوتي نکند ، چه برايشان آمرزش بخواهي و چه آمرزش نخواهي خدايشان نخواهد آمرزيد و خدا مردم نافرمان را هدايت نمي کند.
#
{1} لمَّا قدم النبيُّ (- صلى الله عليه وسلم -) المدينة، وكَثُرَ الإسلام فيها وعزَّ ؛ صار أناس من أهلها من الأوس والخزرج يظهِرون الإيمان ويبطِنون الكفر؛ ليبقى جاهُهم وتُحْقَنَ دماؤهم وتَسْلَم أموالهم، فذكر الله من أوصافهم ما به يُعرفون؛ لكي يحذر العباد منهم ويكونوا منهم على بصيرةٍ، فقال: {إذا جاءك المنافقون قالوا}: على وجه الكذب: {نشهدُ إنَّك لرسولُ اللهِ}: وهذه الشهادة من المنافقين على وجه الكذب والنفاق، مع أنَّه لا حاجة لشهادتهم في تأييد رسوله، فإنَّ اللَّه {يعلمُ إنَّك لرسوله واللهُ يشهدُ إنَّ المنافقين لَكاذبونَ}: في قولهم ودعواهم، وأنَّ ذلك ليس بحقيقة منهم.
(1) وقتی پیامبر صلی الله علیه وسلم به مدینه آمد و اسلام در آن شهر گسترش یافت و قدرت گرفت، افرادی از اهالی مدینه از قبیلۀ اوس و خزرج به ظاهر خود را مؤمن نشان دادند و در باطن کافر بودند. آنها برای آنکه مقام و خون و اموالشان مصون بماند، چنین میکردند. پس خداوند صفتهایشان را بیان کرد که با آن صفات شناخته میشوند تا این گونه بندگان از آنها پرهیز کنند و آنان را بشناسند.
پس فرمود: (
﴿إِذَا جَآءَكَ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ قَالُواْ﴾) هنگامی که منافقان نزد تو آیند به دروغ میگویند: (
﴿نَشۡهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ ٱللَّهِ﴾) ما گواهی میدهیم که تو فرستادۀ خدا هستی. و این گواهی دادن منافقان، به صورت دروغ و نفاق است، با اینکه برای تأیید پیامبر خدا، نیازی به گواهی دادن آنها نیست. (
﴿وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُۥ وَٱللَّهُ يَشۡهَدُ إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَكَٰذِبُونَ﴾) و چون خداوند میداند که تو فرستادۀ خدا میباشی، و خداوند گواهی میدهد که منافقان در گفته و ادعای خود دروغگویند و آنان حقیقتاً چنین باوری ندارند.
#
{2} {اتَّخذوا أيمانَهم جُنَّة}؛ أي: ترساً يتترَّسون بها من نسبتهم إلى النفاق، فصدُّوا عن سبيله بأنفسهم، وصدُّوا غيرهم ممَّن يخفى عليه حالُهم. {إنَّهم ساء ما كانوا يعملونَ}: حيث أظهروا الإيمان وأبطنوا الكفر وأقسموا على ذلك وأوهموا صدقهم.
(2) (
﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَيۡمَٰنَهُمۡ جُنَّةٗ﴾) آنان سوگندهای خود را سپری قرار دادهاند که در پشت آن خود را از اینکه به نفاق متهم شوند محافظت میکنند. (
﴿فَصَدُّواْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾) پس خودشان را از راه خدا بازداشته، و دیگران را نیز که از حالت آنها خبر ندارند از راه خدا بازمیدارند. (
﴿إِنَّهُمۡ سَآءَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾) به راستی چه بد است آنچه آنان میکنند -که به ظاهر خود را مؤمن نشان میدهند و در درون کافر هستند- و به دروغ قسم میخورند.
#
{3} {ذلك}: الذي زين لهم النفاق، {بـ} سبب {أنَّهم} لا يَثْبُتون على الإيمان، بل {آمنوا ثم كفروا فَطُبِعَ على قلوبهم}: بحيث لا يدخلها الخيرُ أبداً. {فهم لا يَفْقَهون}: ما ينفعهم ولا يَعونَ ما يعودُ بمصالحهم.
(3) ((ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ فَطُبِعَ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ﴾) آنچه نفاق را برای آنها آراسته، به این سبب است که آنان بر ایمان پایدار نمیمانند، بلکه ایمان آورده سپس کافر میشوند، پس بر دلهایشان مهر نهاده شد به گونهای که هرگز خیر وارد دلهایشان نمیگردد. (
﴿فَهُمۡ لَا يَفۡقَهُونَ﴾) و آنچه را که به آنان سود میرساند درک نمیکنند، و آنچه که منافع آنها را تأمین میکند نمیشناسند.
#
{4} {وإذا رأيتَهم تُعْجِبُكَ أجسامُهم}: من روائها ونضارتها، {وإن يقولوا تَسْمَعْ لقولِهم}؛ أي: من حسن منطقهم تستلذُّ لاستماعه؛ فأجسامُهم وأقوالُهم معجبةٌ، ولكن ليس وراء ذلك من الأخلاق الفاضلة والهَدي الصالح شيءٌ، ولهذا قال: {كأنَّهم خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ}: لا منفعة فيها ولا يُنال منها إلاَّ الضَّرر المحض. {يَحْسَبون كلَّ صيحةٍ عليهم}: وذلك لجبنهم وفزعهم وضعف قلوبِهم ورَيْبها ؛ يخافون أن يُطَّلع عليها؛ فهؤلاء {هم العدو} على الحقيقة؛ لأنَّ العدوَّ البارز المتميِّز أهونُ من العدوِّ الذي لا يشعَر به، وهو مخادعٌ ماكرٌ، يزعم أنَّه وليٌّ، وهو العدو المبين. {فاحذَرْهم قاتَلَهُمُ الله أنَّى يُؤْفَكونَ}؛ أي: كيف يُصْرَفُون عن الدين الإسلاميِّ بعدما تبينت أدلَّته واتَّضحت معالمه إلى الكفر الذي لا يُفيدهم إلاَّ الخسار والشقاء.
(4) (
﴿وَإِذَا رَأَيۡتَهُمۡ تُعۡجِبُكَ أَجۡسَامُهُمۡ﴾) و هنگامی که آنان را میبینی، زیبایی و خوش تیپی پیکر و بدنشان تو را به شگفتی وامیدارد. (
﴿وَإِن يَقُولُواْ تَسۡمَعۡ لِقَوۡلِهِمۡ﴾) و اگر سخن بگویند، به سخنان آنان گوش فرا میدهی؛ یعنی از بس که خوب حرف میزنند، از گوش دادن به سخنانشان لذّت میبری. پس بدن و گفتههایشان زیباست و انسان را شگفتزده میکند، امّا آن سوی این حرفها از اخلاق درست و رهنمود شایسته خبری نیست.
بنابراین فرمود: (
﴿كَأَنَّهُمۡ خُشُبٞ مُّسَنَّدَةٞ﴾) گویی آنها تختههایی هستند که به دیوار تکیه داده شدهاند؛ فایدهای ندارند و جز زیان چیزی از آنان عاید آدمی نمیشود. (
﴿يَحۡسَبُونَ كُلَّ صَيۡحَةٍ عَلَيۡهِمۡ﴾) از آنجا که خیلی بزدل و ترسو هستند و دلهایشان ضعیف است و تردید در دلهایشان است و میترسند که کسی از تردید آنها آگاه شود، هر فریادی را بر ضد خود میپندارند. پس ایشان (
﴿هُمُ ٱلۡعَدُوُّ﴾) دشمن حقیقیاند، چون دشمن آشکار و مشخّص بهتر و خطرش کمتر از دشمنی است که انسان متوجه آن نمیشود و با مکر و فریب، خود را دوست نشان میدهد در حالی که دشمن آشکار است. (
﴿فَٱحۡذَرۡهُمۡۚ قَٰتَلَهُمُ ٱللَّهُۖ أَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ﴾) پس، از اینان برحذر باش، خداوند ایشان را بکشد، چگونه از دین اسلام بعد از آنکه دلایل آن روشن گردیده است به سوی کفری که جز زیان و بدبختی سودی به آنها نمیرساند منحرف میشوند؟
#
{5} {وإذا قيل}: لهؤلاء المنافقين: {تعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لكم رسولُ الله}: عمَّا صدر منكم؛ لتحسن أحوالكم، وتُقبل أعمالكم؛ امتنعوا من ذلك أشدَّ الامتناع، و {لَوَّوْا رؤوسَهم}: امتناعاً من طلب الدُّعاء من الرسول، {ورأيتَهم يصدُّون}: عن الحقِّ بغضاً له، {وهم مستكبِرونَ}: عن اتِّباعه بغياً وعناداً. فهذه حالُهم عندما يُدْعَوْنَ إلى طلب الدُّعاء من الرسول.
(5) (
﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ﴾) و چون به این منافقان گفته شود: (
﴿تَعَالَوۡاْ يَسۡتَغۡفِرۡ لَكُمۡ رَسُولُ ٱللَّهِ﴾) بیایید تا پیغمبر خدا برای آنچه از شما سر زده است برایتان آمرزش بخواهد و احوال شما سامان یابد و اعمالتان پذیرفته شود. آنها به شدت امتناع میورزند، (
﴿لَوَّوۡاْ رُءُوسَهُمۡ﴾) و به نشانۀ امتناع از طلبِ دعا از پیامبر، سرهایشان را پیچ میدهند. (
﴿وَرَأَيۡتَهُمۡ يَصُدُّونَ وَهُم مُّسۡتَكۡبِرُونَ﴾) و آنها را میبینی به خاطر نفرتی که از حقّ دارند، از آن روی میگردانند، و آنها با خودبزرگبینی و با عناد و سرکشی، از پذیرفتن حقّ امتناع میورزند. پس حالت آنها به هنگامی که فراخوانده میشوند تا پیامبر برای آنها دعا کند، چنین است؛ و این از لطف خداوند نسبت به پیامبر است که آنها نزد پیامبر نیامدند تا برایشان طلب آمرزش نماید.
#
{6} وهذا من لطف الله وكرامته لرسوله؛ حيث لم يأتوا إليه فيستغفر لهم، فإنَّه {سواءٌ} أستغفر لهم أمْ لم يَسْتَغْفِر لهم فَـ {لن يَغْفِرَ اللهُ لهم}؟ وذلك لأنَّهم قومٌ فاسقون خارجون عن طاعة الله مؤثِرون للكفر على الإيمان؛ فلذلك لا ينفع فيهم استغفارُ الرسول لو استغفر لهم؛ كما قال تعالى: {استَغْفِر لهم أو لا تَسْتَغْفِرْ لهم إن تَسْتَغْفِرْ لهم سبعينَ مرةً فلن يَغْفِرَ الله لهم}. {إنَّ الله لا يَهْدي القوم الفاسقينَ}.
(6) (
﴿سَوَآءٌ عَلَيۡهِمۡ أَسۡتَغۡفَرۡتَ لَهُمۡ أَمۡ لَمۡ تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ لَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَهُمۡ﴾) چون در حقّ آنان یکسان است که برایشان آمرزش بخواهی یا نخواهی؛ زیرا خداوند آنان را نخواهد بخشید، چون آنان قومی فاسق و منحرفاند، و از اطاعت خدا بیرون هستند، و کفر را بر ایمان ترجیح میدهند. بنابراین اگر پیامبر برای آنها طلب آمرزش نماید، فایدهای نخواهد داشت.
همانطور که خداوند متعال میفرماید: ﴿ٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ أَوۡ لَا تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ إِن تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ سَبۡعِينَ مَرَّةٗ فَلَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَهُمۡ﴾ برایشان آمرزش بخواه یا آمرزش مخواه؛ اگر هفتاد بار برای آنان طلب آمرزش کنی، هرگز خداوند آنها را نخواهد بخشید. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ﴾) بیگمان، خداوند گروه فاسقان را هدایت نخواهد کرد.
{هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لَا تُنْفِقُوا عَلَى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى يَنْفَضُّوا وَلِلَّهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَفْقَهُونَ (7) يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ (8)}.
هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لَا تُنفِقُوا عَلَى مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى يَنفَضُّوا وَلِلَّهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَفْقَهُونَ اينان همانهايند که مي گويند : بر آنها که گرد پپامبر خدايند ، چيزي ، مدهيد تا از گردش پراکنده شوند و حال آنکه خزاين آسمانها و زمين از آن خداست ولي منافقان نمي فهمند.
يَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ مي گويند : چون به مدينه بازگرديم ، صاحبان عزت ، ذليلان را از آنجا بيرون خواهند کرد عزت از آن خدا و پيامبرش و مؤمنان است ولي منافقان نمي دانند.
#
{7} وهذا من شدَّة عداوتهم للنبيِّ - صلى الله عليه وسلم - والمسلمين، لما رأوا اجتماع أصحابه وائتلافَهم ومسارعتَهم في مرضاة الرسول - صلى الله عليه وسلم -؛ قالوا بزعمهم الفاسد: {لا تُنفِقوا على مَنْ عندَ رسول حتى يَنفَضُّوا}: فإنَّهم على زعمهم لولا أموالُ المنافقين ونفقاتُهم عليهم؛ لما اجتمعوا في نصرة دين الله! وهذا من أعجب العجب أن يدَّعِيَ هؤلاء المنافقون الذين هم أحرصُ الناس على خذلان الدين وأذيَّة المسلمين مثل هذه الدَّعوى التي لا تَروجُ إلاَّ على مَنْ لا علم له بالحقائق ، ولهذا قال تعالى ردًّا لقولهم: {ولله خزائنُ السمواتِ والأرض}: فيؤتي الرزق مَنْ يشاءُ، ويمنعه من يشاء، وييسِّر الأسباب لمن يشاء، ويعسِّرها على مَنْ يشاء. {ولكنَّ المنافقينَ لا يفقهونَ} فلذلك قالوا تلك المقالة التي مضمونُها أنَّ خزائن الرزقِ في أيديهم وتحت مشيئتهم.
(7) آنها از شدّت دشمنی که با پیامبر صلی الله علیه وسلم و مسلمانها داشتند، وقتی که اجتماع یاران پیامبر و اتحاد آنها را میدیدند و شتاب آنها را در راه رضامندی پیامبر مشاهده میکردند،
به گمان فاسد خود میگفتند: (
﴿لَا تُنفِقُواْ عَلَىٰ مَنۡ عِندَ رَسُولِ ٱللَّهِ حَتَّىٰ يَنفَضُّواْ﴾) به آنانی که نزد پیغمبر خدا هستند بذل و بخشش نکنید و چیزی ندهید تا پراکنده شوند. آنها گمان میبردند اگر اموال و بخششهای منافقان نبود، مسلمانها برای یاری کردن دین خدا متحد نمیشدند. و این از شگفتترین چیزهاست؛ زیرا منافقانی که از همۀ مردم برای خوار نمودن دین و آزار رساندن به مسلمانها میکوشند چنین ادعایی میکنند، و فقط کسانی گول آن را میخورند که حقائق را نمیشناسند.
بنابراین خداوند متعال در پاسخ گفتهشان فرمود: (
﴿وَلِلَّهِ خَزَآئِنُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) و گنجینههای آسمانها و زمین از آن خداست. پس او روزی را به هرکس که بخواهد میدهد، و به هرکس که بخواهد نمیدهد، و اسباب روزی را برای هرکس که بخواهد آسان و فراهم مینماید، و برای هرکس که بخواهد اسباب آن را دشوار میکند. (
﴿وَلَٰكِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَا يَفۡقَهُونَ﴾) ولی منافقان نمیفهمند و درنمییابند، بنابراین چنین سخنی را بر زبان میآورند؛ سخنی که مفهوم آن این است گنجینههای روزی در دست آنها و زیر نظر و خواست آنها میباشد.
#
{8} {يقولون لئن رَجَعْنا إلى المدينة لَيُخْرِجَنَّ الأعزُّ منها الأذلَّ}: وذلك في غزوة المريسيع، حين صار بين بعض المهاجرين والأنصار بعض كلام كدَّرَ الخواطر؛ ظهر حينئد نفاقُ المنافقين، وتبيَّن ما في قلوبهم ، وقال كبيرهم عبدُ الله بنُ أبيِّ بنُ سلول: ما مَثَلُنا ومَثَلُ هؤلاء ـ يعني: المهاجرين ـ إلاَّ كما قال القائل: سَمِّنْ كلبك يأكلك. وقال: لئنْ رجَعْنا إلى المدينة لَيُخْرِجَنَّ الأعزُّ منها الأذلَّ؛ بزعمه أنَّه هو وإخوانه المنافقين الأعزُّون، وأنَّ رسول الله ومن اتَّبعه هم الأذلُّون، والأمر بعكس ما قال هذا المنافق، فلهذا قال تعالى: {ولله العزَّةُ ولرسوله وللمؤمنين}: فهم الأعزَّاء، والمنافقون وإخوانُهم من الكفار هم الأذلاَّء. {ولكنَّ المنافقين لا يعلمون}: ذلك؛ فلذلك زعموا أنَّهم الأعزَّاء اغتراراً بما هم عليه من الباطل.
(8) (
﴿يَقُولُونَ لَئِن رَّجَعۡنَآ إِلَى ٱلۡمَدِينَةِ لَيُخۡرِجَنَّ ٱلۡأَعَزُّ مِنۡهَا ٱلۡأَذَلَّ﴾) منافقان میگویند: اگر به مدینه برگردیم، به یقین افراد گرامیتر اشخاص خوار و ناتوان را بیرون خواهند کرد. این در غزوۀ مریسیع بود، وقتی که بین مهاجرین و انصار سخنانی در گرفت که باعث کدورت خاطرشان گردید. در این هنگام، نفاق منافقان پدیدار شد، و آنچه در دلهایشان بود آشکار گردید،
و بزرگشان عبدالله بن ابیّ ابن سلول گفت: مثال ما و اینها؛ یعنی مهاجرین،
همانند ضربالمثلی است که گفتهاند: سگ خود را فربه کن تا تو را پاره کند.
و عبدالله گفت: اگر به مدینه برگردیم، (
﴿لَيُخۡرِجَنَّ ٱلۡأَعَزُّ مِنۡهَا ٱلۡأَذَلَّ﴾) افراد گرامیتر اشخاص خوار و ناتوان را بیرون خواهند کرد. او خود و برادران منافق خود را افراد با قدرت و گرامی میپنداشت، و پیامبر و پیروانش را خوار و ناتوان میشمرد، در حالی که قضیه برعکس بود.
بنابراین خداوند متعال فرمود: (
﴿وَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِۦ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) و عزت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است. پس اینها گرامی و با عزت هستند، و منافقان و برادران کافرشان خوار و ذلیل میباشند. (
﴿وَلَٰكِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَا يَعۡلَمُونَ﴾) ولی منافقان این را نمیدانند، بنابراین ادعا نمودهاند که آنها افراد توانمند و با عزت هستند، آنها فریب عقیدۀ باطلی را خوردهاند که بر آن هستند و از روی سرکشی چنین سخنی میگویند.
سپس خداوند متعال میفرماید:
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (9) وَأَنْفِقُوا مِنْ مَا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْلَا أَخَّرْتَنِي إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُنْ مِنَ الصَّالِحِينَ (10) وَلَنْ يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْسًا إِذَا جَاءَ أَجَلُهَا وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (11)}.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ اي کساني که ايمان آورده ايد ، اموال و اولادتان شما را از ذکر خدا به ، خود مشغول ندارد ، که هر که چنين کند زيانکار است
وَأَنفِقُوا مِن مَّا رَزَقْنَاكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْلَا أَخَّرْتَنِي إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُن مِّنَ الصَّالِحِينَ از آنچه روزيتان داده ايم در راه خدا انفاق کنيد ،
پيش از آنکه يکي رامرگ فرا رسد و بگويد : اي پروردگار من ، چرا مرگ مرا اندکي به تاخير نينداختي تا صدقه دهم و از شايستگان باشم ?
وَلَن يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْسًا إِذَا جَاء أَجَلُهَا وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ چون کسي اجلش فرا رسد ، خدا مرگ او را به تاخير نمي افکند و خدا به کارهايي که مي کنيد آگاه است.
#
{9} يأمر تعالى عباده المؤمنين بالإكثار من ذِكْرِه؛ فإنَّ في ذلك الربح والفلاح والخيراتِ الكثيرةَ، وينهاهم أنْ تَشْغَلَهم أموالُهم وأولادُهم عن ذِكره؛ فإنَّ محبَّة المال والأولاد مجبولةٌ عليها أكثر النفوس، فتقدِّمها على محبة الله، وفي ذلك الخسارة العظيمة، ولهذا قال تعالى: {ومَن يفعلْ ذلك}؛ أي: يُلْهِهِ مالُه وولدُه عن ذكر الله، {فأولئك هم الخاسرونَ}: للسعادة الأبديَّة والنعيم المقيم؛ لأنَّهم آثروا ما يفنى على ما يبقى؛ قال تعالى: {إنَّما أموالكم وأولادُكم فتنةٌ والله عنده أجرٌ عظيمٌ}.
(9) خداوند متعال به بندگان مؤمن خود فرمان میدهد تا او را به کثرت یاد کنند، چون کثرت یاد خدا مایۀ فراهم شدن سود و رستگاری و خوبیهای فراوان است، و خداوند آنها را از اینکه فرزندان و اموالشان آنان را از یاد خدا غافل نماید و به خود مشغول کند باز میدارد، چون بیشتر انسانها به مال و اولاد خو گرفتهاند. پس اگر این محبّت بر محبّت خداوند مقدم باشد، باعث زیانمندی فراوانی میگردد.
بنابراین خداوند متعال فرمود: (
﴿وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ﴾) و هرکس که مال و فرزندش او را از ذکر خدا غافل کند، (
﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ﴾) چنین کسانی سعادت همیشگی و نعمت پایدار را از دست داده و زیانمند شدهاند؛ چون آنچه را که از بین میرود، بر آنچه که باقی میماند ترجیح دادهاند.
خداوند متعال میفرماید: ﴿إِنَّمَآ أَمۡوَٰلُكُمۡ وَأَوۡلَٰدُكُمۡ فِتۡنَةٞۚ وَٱللَّهُ عِندَهُۥٓ أَجۡرٌ عَظِيمٞ﴾ بیگمان اموال و فرزندانتان مایۀ آزمایش و فتنه هستند، و نزد خداوند پاداشی بزرگ است.
#
{10} وقوله: {وأنفقوا ممَّا رَزَقْنَاكُم}: يدخلُ في هذه النفقات الواجبة من الزكاة والكفارات ، ونفقة الزوجات والمماليك، ونحو ذلك، والنفقات المستحبَّة؛ كبذل المال في جميع المصالح، وقال: {ممَّا رَزَقْناكم}: ليدلَّ ذلك على أنَّه تعالى لم يكلِّف العباد من النفقة ما يُعْنِتُهُمْ ويشقُّ عليهم، بل أمرهم بإخراج جزءٍ ممَّا رزقهم ويسَّره ويسَّر أسبابه، فليشكروا الذي أعطاهم بمواساة إخوانهم المحتاجين، وليبادروا بذلك، الموت الذي إذا جاء؛ لم يمكن العبد أن يأتي بمثقال ذرَّة من الخير، ولهذا قال: {من قبل أن يأتيَ أحدَكم الموتُ فيقولَ}: متحسراً على ما فَرَّطَ في وقت الإمكان، سائلاً الرجعةَ التي هي محالٌ: {ربِّ لولا أخَّرْتَني إلى أجل قريبٍ}؛ أي: لأتدارك ما فرَّطتُ فيه، {فأصَّدَّقَ}: من مالي ما به أنجو من العذاب، وأستحقُّ [به] جزيل الثواب، {وأكن من الصالحين}: بأداء المأموراتِ كلِّها واجتناب المنهيَّات، ويدخل في هذا الحجُّ وغيره.
(10) (
﴿وَأَنفِقُواْ مِن مَّا رَزَقۡنَٰكُم﴾) و از آنچه به شما روزی دادهایم، بذل و بخشش کنید.
نفقات واجب از قبیل: زکات و کفّارهها و نفقههای همسران و بردگان و امثال آن در این داخل است، نیز شامل نفقات مستحب مانند خرج کردن مال و دارایی در راه کارهای خوب میباشد.
و فرمود: (
﴿مِن مَّا رَزَقۡنَٰكُم﴾) از آنچه که به شما روزی دادهایم. تا بر این دلالت نماید که خداوند بندگان را به انفاقی امر ننموده است که در توانشان نیست و بر آنها دشوار و گران میآید، بلکه به آنها فرمان داده تا بخشی از آنچه خداوند بدیشان روزی داده و اسبابش را برایشان فراهم کرده است انفاق کنند. پس بندگان باید با همکاری و همدردی با نیازمندان، شکر خداوندی را به جای بیاورند که این نعمتها را به آنان داده است، و این کار را پیش از مرگ خود انجام دهند که هر گاه مرگ به سراغ انسان بیاید دیگر به او اجازۀ انجام دادن ذرهای کار نیک نمیدهد.
بنابراین فرمود: (
﴿مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ فَيَقُولَ﴾) پیش از آنکه مرگ یکی از شما دررسد، و با حسرت خوردن به خاطر کوتاهیهایی که در حالت توان از او سرزده است، از خداوند بخواهد او را به دنیا برگرداند، حال آنکه این محال است و،
بگوید: (
﴿رَبِّ لَوۡلَآ أَخَّرۡتَنِيٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِيبٖ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُن مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ﴾) پروردگارا! کاش
[اجل] مرا تا مدّتی اندک به تأخیر میانداختی تا صدقه دهم و کوتاهیهایی را که کردهام جبران نمایم و از مال و داراییام صدقه دهم تا این کار باعث نجاتم شود و به پاداش فراوان دست یابم و با انجام همۀ آنچه که بدان امر نمودهای و پرهیز از همۀ آنچه که نهی کردهای از درستکاران شوم. و حج و غیره در این داخل است. و این خواسته و آرزو زمانش گذشته است، و دریافتن آن ممکن نیست.
#
{11} وهذا السؤال والتَّمني قد فات وقتُه، ولا يمكن تداركه، ولهذا قال: {ولن يؤخِّرَ اللهُ نفساً إذا جاء أجَلُها}: المحتوم لها. {والله خبيرٌ بما تعملون}: من خير وشرٍّ، فيجازيكم على ما علمه منكم من النيِّات والأعمال.
(11) بنابراین فرمود: (
﴿وَلَن يُؤَخِّرَ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِذَا جَآءَ أَجَلُهَا﴾) و هرگز خداوند مرگ کسی را که اجل قطعیاش فرارسیده باشد به تأخیر نمیاندازد. (
﴿وَٱللَّهُ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ﴾) و خداوند به کار بد و نیکی که انجام میدهید آگاه است، و شمارا طبق شناختی که از نیّت و کارهایتان دارد مجازات خواهد کرد.
* * *