:
تفسير سوره ي أحقاف
تفسير سوره ي أحقاف
مکي و 35 آيه مي باشد
بسم الله الرحمن الرحيم
: 1 - 3 #
{حم (1) تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ (2) مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُسَمًّى وَالَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ (3)}.
حم حا ، ميم تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ نازل شدن اين کتاب از جانب ، خداي پيروزمند و حکيم است. مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَالَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنذِرُوا مُعْرِضُونَ ما آسمانها و زمين و آنچه را که در ميان آن دوست جز به حق و در مدتي ، معين نيافريده ايم و کافران از آنچه بيمشان مي دهند اعراض مي کنند.
#
{2} هذا ثناءٌ منه تعالى على كتابه العزيز وتعظيمٌ له، وفي ضمن ذلك إرشادُ العباد إلى الاهتداء بنوره والإقبال على تدبُّر آياته واستخراج كنوزِهِ.
(2) در اینجا خداوند کتاب خود را مورد تمجید و ستایش قرار می‌دهد و آن را به بزرگی یاد می‌کند. و در ضمن بندگان را راهنمایی می‌نماید تا در پرتو نور آن راهیاب گردند و به اندیشیدن در آیات آن روی آورند و گنجینه‌های آن را استخراج نمایند. وقتی بیان کرد که کتابی نازل کرده است که متضمّن امر و نهی است، یاد آور شد که او آسمان‌ها و زمین را آفریده است. پس هم آفریده است و هم فرمان داده است. ﴿أَلَا لَهُ ٱلۡخَلۡقُ وَٱلۡأَمۡرُ﴾ آگاه باشید که آفرینش و فرمان از آن اوست. همان طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖ وَمِنَ ٱلۡأَرۡضِ مِثۡلَهُنَّۖ يَتَنَزَّلُ ٱلۡأَمۡرُ بَيۡنَهُنَّ﴾ خداوند ذاتی است که هفت آسمان را آفریده است و همانند آنها را از زمین آفریده است و فرمان خود را در میانشان نازل می‌گرداند. و همان‌طور که فرموده است: ﴿يُنَزِّلُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ بِٱلرُّوحِ مِنۡ أَمۡرِهِۦ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦٓ أَنۡ أَنذِرُوٓاْ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱتَّقُونِ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِٱلۡحَقِّ﴾ فرشتگان را همراه با روح به فرمان خود بر هرکس از بندگانش که بخواهد فرو می‌فرستد تا مردم را بترسانید که هیچ معبود به حقی جز من نیست. پس، از من بهراسید. آسمان‌ها و زمین را به حق آفریده است. سپس خداوند متعال ذاتی است که مکلّف‌ها و مسکن‌هایشان را آفریده است، و آنچه را در آسمان‌ها و زمین است برایشان مسخّر کرده است. سپس پیامبرانش را به سوی آنها فرستاده، و کتاب‌هایش را بر آنان نازل فرموده، و آنها را امر و نهی کرده و به آنها خبر داده که این سرا، سرای کار است، و گذرگاهی است برای عمل کنندگان نه سرای پایداری و اقامت همیشگی که اهالی آن از آنجا نروند. و به زودی آنها از دنیا به سرای اقامت و جای جاودانگی و همیشگی منتقل خواهند شد، و کارهایی که در این دنیا انجام داده‌اند در آن جهان پاداش و جزای آن را به‌طور کامل خواهند یافت.
#
{3} ولمَّا بيَّن إنزال كتابه المتضمِّن للأمر والنهي؛ ذكر خلقه السماواتِ والأرض، فجمع بين الخَلْق والأمر، {ألا له الخلقُ والأمر}؛ كما قال تعالى: {الله الذي خَلَقَ سبع سماواتٍ ومن الأرض مِثْلَهُنَّ يتنزَّلُ الأمرُ بينَهُنَّ}، وكما قال تعالى: {ينزِّلُ الملائكة بالرُّوح من أمرِهِ على مَن يشاءُ من عبادِهِ أنْ أنذِروا أنَّه لا إله إلا أنا فاتَّقونِ. خلقَ السمواتِ والأرض بالحقِّ}؛ فالله تعالى هو الذي خَلَقَ المكلَّفين، وخلق مساكِنَهم، وسخَّر لهم ما في السماوات وما في الأرض، ثم أرسل إليهم رسله، وأنزل عليهم كُتُبَه، وأمرهم ونهاهم، وأخبرهم أنَّ هذه الدارَ دارُ أعمال وممرٌّ للعمال، لا دار إقامة لا يرحلُ عنها أهلُها، وهم سينتقلون منها إلى دار الإقامة والقرارة وموطن الخلود والدوام، وإنَّما أعمالُهم التي عملوها في هذه الدار سيجدون ثوابها في تلك الدار كاملاً موفَّراً، وأقام تعالى الأدلَّة الدالَّة على تلك الدار، وأذاق العباد نموذجاً من الثواب والعقاب العاجل؛ ليكون أدعى لهم إلى طلب المحبوب والهرب من المرهوب، ولهذا قال هنا: {ما خَلَقْنا السمواتِ والأرضَ وما بينهما إلاَّ بالحقِّ}؛ أي: لا عبثاً ولا سدىً، بل ليعرف العبادُ عظمة خالقهما، ويستدلُّوا على كماله، ويعلموا أنَّ الذي خلقهما على عظمهما قادرٌ على أن يعيدَ العباد بعد موتِهِم للجزاء، وأنَّ خلقهما وبقاءهما مقدرٌ إلى أجل مسمًّى. فلما أخبر بذلك، وهو أصدق القائلين، وأقام الدليل، وأنار السبيل؛ أخبر مع ذلك أنَّ طائفةً من الخلق قد أبوا إلا إعراضاً عن الحقِّ وصدوفاً عن دعوة الرسل، فقال: {والذين كفروا عمَّا أُنذروا معرضون}. وأمَّا الذين آمنوا؛ فلمَّا علموا حقيقة الحال؛ قبلوا وصايا ربِّهم، وتلقَّوْها بالقبول والتسليم، وقابلوها بالانقياد والتعظيم، ففازوا بكلِّ خير، واندفع عنهم كلُّ شرٍّ.
(3) و خداوند دلایل را بر وجود آن جهان اقامه نمود، و نمونه‌هایی از پاداش و عذاب بندگان را در همین دنیا به آنان چشاند تا بیشتر به طلب محبوب وادار شوند، و به دوری از امر ناگوار وادار گردند. بنابراین در اینجا فرمود: (﴿مَا خَلَقۡنَا ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَآ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ﴾) آسمان‌ها و زمین را بیهوده و بی‌هدف نیافریده‌ایم، بلکه بدان جهت آنها را آفریده‌ایم تا بندگان عظمت آفرینندۀ آنها را دریابند، و بر کمال خداوند استدلال نمایند، و بدانند کسی که آسمان‌ها و زمین را آفریده است می‌تواند بندگان را پس از مرگشان برای سزا و جزا دوباره زنده نماید. امّا آفرینش و باقی ماندنشان تا زمانی معیّن مقرّر شده است. وقتی از این خبر داد ـ ‌و او راستگوترین گویندگان است ـ و دلیل اقامه کرد و راه را روشن ساخت، نیز خبر داد که گروهی از مردم همواره از حق رویگردان‌اند و با دعوت پیامبران مخالفت می‌کنند. پس فرمود: (﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ عَمَّآ أُنذِرُواْ مُعۡرِضُونَ﴾) و کافران از آنچه از آن بیم داده شده‌اند روی‌گردان‌اند. و امّا مؤمنان وقتی حقیقت حال را دانستند، سفارش‌ها و توصیه‌های پروردگارشان را پذیرفتند، و در برابر آن تسلیم شدند و در مقابل آن از خود اطاعت و تعظیم نشان دادند، در نتیجه به هر خیر و برکتی دست یافتند و هر شرّی از آنها دور گشت.
: 4 - 6 #
{قُلْ أَرَأَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّمَاوَاتِ ائْتُونِي بِكِتَابٍ مِنْ قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (4) وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لَا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَهُمْ عَنْ دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ (5) وَإِذَا حُشِرَ النَّاسُ كَانُوا لَهُمْ أَعْدَاءً وَكَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ كَافِرِينَ (6)}.
قُلْ أَرَأَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّمَاوَاتِ اِئْتُونِي بِكِتَابٍ مِّن قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِّنْ عِلْمٍ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ؛ بگو : از آنهايي که جز الله به خدايي مي خوانيد خبر دهيد به من نشان دهيد که از اين زمين چه چيز را آفريده اند ? يا در خلقت آسمانها شرکت داشته اند ? اگر راست مي گوييد ، براي من کتابي که پيش از اين قرآن آمده باشد يا اگر دانشي از پيشينيان مانده است ، بياوريد. وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّن يَدْعُو مِن دُونِ اللَّهِ مَن لَّا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلَى يَومِ الْقِيَامَةِ وَهُمْ عَن دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ؛ و کيست گمراه تر از آن که به جز الله چيزي را به خدايي مي خواند که تاروز قيامت به او جواب نمي دهد ، که بتان از دعاي بت پرستان بي خبرند. وَإِذَا حُشِرَ النَّاسُ كَانُوا لَهُمْ أَعْدَاء وَكَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ كَافِرِينَ؛ و چون در قيامت مردم را گرد آرند ، بتان با پرستندگان خويش دشمن باشندو، عبادتشان را انکار کنند.
#
{4} أي: {قل}: لهؤلاء الذين أشركوا بالله أوثاناً وأنداداً لا تملك نفعاً ولا ضرًّا ولا موتاً ولا حياة ولا نشوراً، قل لهم مبيناً عجز أوثانهم، وأنَّها لا تستحقُّ شيئاً من العبادة: {أروني ماذا خَلَقوا من الأرض أمْ لهم شِرْكٌ في السمواتِ}: هل خلقوا من أجرام السماوات والأرض شيئاً؟ هل خلقوا جبالاً؟ هل أجْرَوْا أنهاراً؟ هل نشروا حيواناً؟ هل أنبتوا أشجاراً؟ هل كان منهم معاونةٌ على خلق شيءٍ من ذلك؟ لا شيء من ذلك بإقرارهم على أنفسهم فضلاً عن غيرهم. فهذا دليلٌ عقليٌّ قاطعٌ على أنَّ كلَّ من سوى الله؛ فعبادتُه باطلةٌ. ثم ذكر انتفاء الدليل النقليِّ، فقال: {ائتوني بكتابٍ من قبل هذا}: الكتاب، يدعو إلى الشرك، {أو أثارةٍ من علم}: موروث عن الرسل يأمر بذلك. من المعلوم أنَّهم عاجزون أن يأتوا عن أحدٍ من الرسل بدليل يدلُّ على ذلك، بل نجزم ونتيقَّن أنَّ جميع الرسل دَعَوْا إلى توحيد ربِّهم ونَهَوْا عن الشرك به، وهي أعظم ما يؤثَر عنهم من العلم؛ قال تعالى: {ولقد بَعَثْنا في كلِّ أمةٍ رسولاً أنِ اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوتَ}، وكلُّ رسول قال لقومه: {اعبُدوا الله ما لكم من إلهٍ غيرُه}، فعُلِمَ أنَّ جدال المشركين في شركهم غير مستندين على برهانٍ ولا دليل، وإنَّما اعتمدوا على ظنونٍ كاذبةٍ وآراءٍ كاسدةٍ وعقولٍ فاسدةٍ، يدلك على فسادها استقراء أحوالهم وتتبُّع علومهم وأعمالهم والنظرُ في حال من أفْنَوْا أعمارهم بعبادته؛ هل أفادهم شيئاً في الدُّنيا أو في الآخرة.
(4) (﴿قُلۡ﴾) به کسانی که بت‌هایی را شریک خداوند قرار داده‌اند ـ که مالک هیچ سود و زیان و مرگ و زندگی نیستند، و با بیان اینکه این بت‌ها ناتوان هستند و سزاوار هیچ چیزی از عبادت نیستند ـ بگو: (﴿أَرُونِي مَاذَا خَلَقُواْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِ أَمۡ لَهُمۡ شِرۡكٞ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ﴾) به من نشان دهید چه چیزی از زمین را آفریده‌اند؟ آیا چیزی از اجرام آسمان‌ها را آفریده‌اند؟ آیا کوه‌هایی آفریده‌اند؟ آیا رودهایی روان کرده‌اند؟ آیا حیوان و موجود زنده‌ای را پراکنده نموده‌اند؟ یا درختانی رویانده‌اند؟ آیا در آفرینش چیزی از اینها مشارکتی داشته‌اند؟ خیر، طبق اعترافات خود و بدون اینکه کسی دیگر این را بگوید، هیچ چیزی از اینها را نیافریده‌اند. پس این دلیل عقلیِ قاطعی است بر اینکه عبادت غیر خدا باطل است. سپس منتفی بودن وجود دلیل نقلی را بیان کرد و فرمود: (﴿ٱئۡتُونِي بِكِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ هَٰذَآ﴾) کتابی پیش از این [قرآن] که به شرک فرا بخواند برای من بیاورید، (﴿أَوۡ أَثَٰرَةٖ مِّنۡ عِلۡمٍ﴾) یا اثر علمی که از پیامبران گذشته به ارث مانده باشد و به شرک و بت پرستی دستور دهد برای من بیاورید. مشخّص است که آنها نمی‌توانند از یکی از پیامبران نقل کنند که بر این دلالت ‌نماید، بلکه ‌یقین داریم که همۀ پیامبران به یگانگی پروردگارشان دعوت کرده، و از شرک ورزیدن نهی کرده‌اند. و این بزرگ‌ترین دانشی است که از آنها به جای مانده است. خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَ﴾ و در میان هر ملّتی، پیامبری فرستادیم با این پیام که خدارا بپرستید و از طاغوت بپرهیزید. و هر پیامبری به قومش گفته است: ﴿ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓ﴾ خدا را عبادت کنید که شما معبود به حقّی جز او ندارید. پس معلوم شد که مجادلۀ مشرکین دربارۀ شرکشان، مستند به برهان و دلیلی نیست، بلکه آنها بر پندارهای دروغین و نظرات فاسد و خردهای پوچ خود تکیه و اعتماد کرده‌اند. و اگر به بررسی و جستجوی حالات مشرکین بپردازی، و دانش‌ها و کارهایشان را پی‌گیری نمایی، و به حالت کسانی بنگری که عمر خود را در پرستش آنها ضایع کرده‌اند، و اینکه آیا این معبودها در دنیا یا آخرت به آنها فایده‌ای داده‌اند یا نه؟ به فاسد بودن فکر و کارشان پی خواهی برد.
#
{5 ـ 6} ولهذا قال تعالى: {ومن أضلُّ ممَّن يدعو من دونِ الله من لا يستجيبُ له إلى يوم القيامةِ}؛ أي: مدة مقامه في الدنيا لا ينتفع به مثقال ذرَّة، {وهم عن دعائهم غافلون}: لا يسمعون منهم دعاءً ولا يجيبون لهم نداءً. هذا حالهم في الدُّنيا، ويوم القيامة يكفرون بشرككم، وإذا حُشِرَ الناس كانوا لهم أعداء يلعن بعضُهم بعضاً، ويتبرأ بعضُهم من بعض وكانوا بعبادتهم كافرين.
(5 - 6) بنابراین خداوند متعال فرمود: (﴿وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّن يَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَن لَّا يَسۡتَجِيبُ لَهُۥٓ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾) و کیست گمراه‌تر از کسی که افرادی را به فریاد بخواند و پرستش کند که تا روز قیامت دعایشان را اجابت نمی‌کنند؛ یعنی تمام مدّتی که او در دنیاست، به اندازۀ ذرّه‌ای از سوی معبودهایش به وی فایده نمی‌رسد. (﴿وَهُمۡ عَن دُعَآئِهِمۡ غَٰفِلُونَ﴾) و معبودهای دروغین از دعا و پرستش اینها بی‌خبرند، و دعایشان را نمی‌شنوند، و فریادشان را اجابت نمی‌کنند. این حالتشان در دنیاست، و روز قیامت معبودهایشان به شرکشان کفر می‌ورزند و آن را انکار می‌کنند.  (﴿وَإِذَا حُشِرَ ٱلنَّاسُ كَانُواْ لَهُمۡ أَعۡدَآءٗ﴾) و زمانی که مردم در قیامت گرد آورده می‌شوند، پرستش شوندگان و پرستش کنندگان یکدیگر را نفرین می‌کنند و از یکدیگر بیزاری می‌جویند، (﴿وَكَانُواْ بِعِبَادَتِهِمۡ كَٰفِرِينَ﴾) و معبودها عبادت آنها را نمی‌پذیرند و انکارش می‌کنند.
: 7 - 10 #
{وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ هَذَا سِحْرٌ مُبِينٌ (7) أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَلَا تَمْلِكُونَ لِي مِنَ اللَّهِ شَيْئًا هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِيضُونَ فِيهِ كَفَى بِهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (8) قُلْ مَا كُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ (9) قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كَانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَكَفَرْتُمْ بِهِ وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى مِثْلِهِ فَآمَنَ وَاسْتَكْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (10)}
وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءهُمْ هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ چون آيات ما به روشني بر آنان خوانده شود ، کافران حقيقتي را که برايشان نازل شده است ، گويند ، جادويي آشکار است. أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَلَا تَمْلِكُونَ لِي مِنَ اللَّهِ شَيْئًا هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِيضُونَ فِيهِ كَفَى بِهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ؛ يا مي گويند : اين کتاب ، دروغي است که خود بافته است بگو : اگر من آن را چون دروغي به هم بافته باشم ، شما نمي توانيد خشم خدا را از من باز داريد خدا از آن طعنها که بدان مي زنيد آگاه تر است و شهادت او ميان من و شما کافي است و اوست آمرزنده مهربان قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ بگو : من از ميان ديگر پيامبران بدعتي تازه نيستم و نمي دانم که بر من ، ،يا بر شما چه خواهد رفت من از چيزي جز آنچه به من وحي مي شود ، پيروي نمي کنم و من جز بيم دهنده اي آشکار نيستم. قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن كَانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَكَفَرْتُم بِهِ وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّن بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى مِثْلِهِ فَآمَنَ وَاسْتَكْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ بگو : چه مي کنيد اگر قرآن از جانب خدا باشد و شما بدان ايمان نياوريد? يکي از بني اسرائيل بدان شهادت داد و ايمان آورد ولي شما گردنکشي مي کنيد خدا مردم ستمکار را هدايت نمي کند.
#
{7} أي: {وإذا تُتْلى}: على المكذِّبين {آياتُنا بيناتٍ}: بحيث تكون على وجهٍ لا يُمترى بها، ولا يشكُّ في وقوعها وحقِّها؛ لم تفِدْهم خيراً، بل قامت عليهم بذلك الحجة، ويقولون من إفكهم وإفترائهم {للحقِّ لمَّا جاءهم هذا سحرٌ مبينٌ}؛ أي: ظاهرٌ لا شكَّ فيه. وهذا من باب قلب الحقائق، الذي لا يروجُ إلاَّ على ضعفاء العقول، وإلاَّ؛ فبين الحقِّ الذي جاء به الرسولُ - صلى الله عليه وسلم - وبين السحر من المنافاة والمخالفة أعظم ممَّا بين السماء والأرض، وكيف يقاسُ الحقُّ ـ الذي علا وارتفع ارتفاعاً علا على الأفلاك، وفاق بضوئه ونوره نور الشمس، وقامت الأدلَّة الأفقيَّة والنفسيَّة عليه، وأقرَّت به، وأذعنت أولو البصائر والعقول الرزينة بالباطل الذي هو السحرُ الذي لا يصدُرُ إلاَّ من ضالٍّ ظالمٍ خبيث النفس خبيث العمل؛ فهو مناسبٌ له وموافقٌ لحاله؟! وهل هذا إلاَّ من البهرجة؟!
(7) (﴿وَإِذَا تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُنَا بَيِّنَٰتٖ﴾) و هنگامی که آیه‌های روشن ما؛ آیاتی که چنان روشن و واضح هستند که هیچ تردیدی در حقّ بودن آن وجود ندارد، بر تکذیب‌کنندگان خوانده ‌شود، به آنها فایده‌ای نمی‌رساند، بلکه فقط حجّت بر آنها اقامه می‌گردد. و از روی دروغ پردازی و تهمت در مورد حقّ ـ چون به آنان رسد ـ می‌گویند: (﴿هَٰذَا سِحۡرٞ مُّبِينٌ﴾) این جادویی ظاهر و آشکار است که در آن شکّی نیست. و این وارونه کردن حقایق است، و فقط کسانی فریب آن را می‌خورند که عقل‌هایشان ضعیف است، وگرنه میان حقّی که پیامبر صلی الله علیه وسلم آورده و میان جادو، چنان تضاد و تفاوتی است که از تفاوت آسمان و زمین بیشتر و بزرگ‌تر است، و از آسمان‌ها برتر و بالاتر است، و روشنایی آن از روشنایی خورشید بیش‌تر است و دلایل آفاقی و انفسی بر آن دلالت می‌نماید و خردمندان به آن اقرار و باور می‌دارند. پس چگونه چنین حقّی با باطل -که جادو است- مقایسه می‌شود؛ جادویی که فقط از انسانی ستمگر و گمراه و زشت و بدکار سر می‌زند؟! پس جادو مناسب چنین فرد ناشایسته‌ای می‌باشد، و آیا چنین اتهامی که به حقّ می‌زنند چیزی جز فریبکاری و گول زدن می‌باشد؟
#
{8} {أم يقولون افتراه}؛ أي: افترى محمدٌ هذا القرآن من عند نفسه؛ فليس من عند الله، {قل} لهم: {إن افتريتُهُ}؛ فالله عليَّ قادرٌ وبما تفيضون فيه عالمٌ؛ فكيف لم يعاقبني على افترائي الذي زعمتم؛ فهل {تملِكون لي من الله شيئاً}: إنْ أرادني الله بضرٍّ أو أرادني برحمةٍ؟ {كفى به شهيداً بيني وبينَكم}: فلو كنت متقولاً عليه؛ لأخذ مني باليمين، ولعاقبني عقاباً يراه كلُّ أحدٍ؛ لأنَّ هذا أعظم أنواع الافتراء لو كنت متقوِّلاً. ثم دعاهم إلى التوبة مع ما صدر منهم من معاندة الحقِّ ومخاصمته، فقال: {وهو الغفورُ الرحيم}؛ أي: فتوبوا إليه، وأقلعوا عما أنتم فيه يغفر لكم ذنوبكم، ويرحمكم فيوفقكم للخير، ويثيبكم جزيل الأجر.
(8) (﴿أَمۡ يَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُ﴾) آیا آنان می‌گویند: محمّد این قرآن را از پیش خود ساخته و از سوی خدا نیست؟ (﴿قُلۡ إِنِ ٱفۡتَرَيۡتُهُۥ﴾) به آنان بگو: اگر من قرآن را از پیش خود ساخته باشم، خداوند بر مجازات من تواناست و به گفتگوی شما دربارۀ آن آگاه است. پس چگونه خداوند مرا به سزای دروغی که بر او بسته‌ام ـ آن گونه که شما ادعا می‌کنید ـ مجازات نکرده است؟ (﴿فَلَا تَمۡلِكُونَ لِي مِنَ ٱللَّهِ شَيۡ‍ًٔا﴾) اگر خداوند بخواهد زیانی به من برساند یا مرحمتی به من بکند، شما نمی‌توانید در برابر او برای من کمترین کاری بکنید. (﴿هُوَ أَعۡلَمُ بِمَا تُفِيضُونَ فِيهِۚ كَفَىٰ بِهِۦ شَهِيدَۢا بَيۡنِي وَبَيۡنَكُمۡ﴾) او به گفتگوی شما دربارۀ قرآن آگاه‌تر است، و همین بس که خداوند میان من و شما گواه باشد. پس اگر من به دروغ چیزی را به او نسبت می‌دادم، قطعاً مرا مورد مجازات قرار می‌داد و کیفری به من می‌رساند که همه آن را نظاره می‌کردند. چون اگر دروغ می‌گفتم، این بزرگ‌ترین افترا بود. سپس آنها را با وجود مخالفت و ستیزی که با حقّ داشتند به توبه فرا خواند و فرمود: (﴿وَهُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ﴾) به سوی خدا باز گردید، و از آنچه در آن هستید دست بکشید، آن‌گاه او همۀ گناهانتان را می‌آمرزد، و شما را مورد مرحمت قرار می‌دهد، و توفیق انجام خیر را به شما عنایت می‌کند، و پاداش فراوانتان می‌دهد.
#
{9} {قلْ ما كنتُ بدعاً من الرُّسل}؛ أي: لست بأول رسول جاءكم حتى تستغربوا رسالتي وتستنكروا دعوتي؛ فقد تقدَّم من الرسل والأنبياء من وافقت دعوتي دعوتهم؛ فلأيِّ شيء تنكرون رسالتي؟! {وما أدري ما يُفْعَلُ بي ولا بكم}؛ أي: لست إلاَّ بشراً، ليس بيدي من الأمر شيء، والله تعالى [هو] المتصرِّفُ بي وبكم، الحاكم عليَّ وعليكم، ولست آتي بالشيء من عندي. {وما أنا إلاَّ نذيرٌ مبينٌ}: فإنْ قبلتُم رسالتي وأجبتُم دعوتي؛ فهو حظُّكم ونصيبُكم في الدُّنيا والآخرة، وإن رددتُم ذلك عليَّ؛ فحسابُكم على الله، وقد أنذرْتكم، ومن أنذر فقد أعذر.
(9) (﴿قُلۡ مَا كُنتُ بِدۡعٗا مِّنَ ٱلرُّسُلِ﴾) بگو من نخستین فرد از پیامبران نیستم که به نزد شما آمده‌ام تا از رسالت من شگفت زده باشید و دعوت مرا انکار کنید، بلکه پیش از من نیز پیامبرانی گذشته‌اند که دعوت من با دعوت آنها مطابقت دارد. پس برای چه رسالت مرا انکار می‌کنید؟ (﴿وَمَآ أَدۡرِي مَا يُفۡعَلُ بِي وَلَا بِكُمۡ﴾) و نمی‌دانم که با من و شما چگونه رفتار خواهد شد؟ یعنی من انسانی بیش نیستم و هیچ اختیاری ندارم، و این خداوند متعال است که در من و شما تصرّف می‌نماید و بر من و شما حاکم است. (﴿إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّ﴾) و جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم. و این‌گونه نیست که از پیش خودم چیزی آورده باشم. (﴿وَمَآ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٞ مُّبِينٞ﴾) و من جز بیم‌دهنده‌ای آشکار نیستم. پس اگر رسالت و پیامبریِ مرا قبول کنید، در دنیا و آخرت سعادتمند خواهید بود؛ و اگر دعوت مرا نپذیرید، حساب شما با خداست؛ و من شما را بیم داده‌ام، و هرکس که بیم داده شده باشد عذری ندارد.
#
{10} {قل أرأيتُم إن كان من عندِ الله وكفرتُم به وشَهِدَ شاهدٌ من بني إسرائيل على مثلِهِ فآمن واستكبرتُم}؛ أي: أخبروني لو كان هذا القرآن من عند الله، وشهد على صحَّته الموفَّقون من أهل الكتاب، الذين عندهم من الحقِّ ما يعرفون أنَّه الحقُّ، فآمنوا به واهتدَوْا، فتطابقتْ أنباء الأنبياء وأتباعهم النبلاء واستكبرتُم أيُّها الجهلاء الأغبياء؛ فهل هذا إلا أعظم الظلم وأشدُّ الكفر؟! {إنَّ الله لا يهدي القوم الظالمين}: ومن الظُّلم الاستكبار عن الحقِّ بعد التمكُّن منه.
(10) (﴿قُلۡ أَرَءَيۡتُمۡ إِن كَانَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ وَكَفَرۡتُم بِهِۦ وَشَهِدَ شَاهِدٞ مِّنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ عَلَىٰ مِثۡلِهِۦ فَ‍َٔامَنَ وَٱسۡتَكۡبَرۡتُمۡ﴾) بگو: به من خبر دهید اگر این قرآن از سوی خدا باشد و توفیق یافتگانِ اهل کتاب ـ آنهایی که از حقّ برخوردارند و به وسیلۀ آن می‌دانند که این حق است ـ بر صحّت و درستی آن گواهی دهند و ایمان بیاورند و هدایت شوند، سپس اخبار پیامبران و پیروان با شرافت آنان مطابق یکدیگر باشد؛ و شما ای جاهلانِ احمق! خویشتن را بزرگ‌تر از این بدانید که از قرآن پیروی کنید، و تکبّر بورزید، آیا این بزرگ‌ترین ستمگری و کفری آشکار نیست؟ (﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) بی‌گمان، خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمی‌کند. و از جملۀ ستمگری این است که کسی از روی خود بزرگ‌بینی از پذیرفتن حقّ سر باز زند، آن هم بعد از آنکه دستیابی به حقّ برایش ممکن باشد.
: 11 - 12 #
{وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا لَوْ كَانَ خَيْرًا مَا سَبَقُونَا إِلَيْهِ وَإِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هَذَا إِفْكٌ قَدِيمٌ (11) وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً وَهَذَا كِتَابٌ مُصَدِّقٌ لِسَانًا عَرَبِيًّا لِيُنْذِرَ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَبُشْرَى لِلْمُحْسِنِينَ (12)}.
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا لَوْ كَانَ خَيْرًا مَّا سَبَقُونَا إِلَيْهِ وَإِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هَذَا إِفْكٌ قَدِيمٌ؛ کافران مؤمنان را گفتند : اگر در آن خيري مي بود ، اينان در پذيرفتنش ، بر ما سبقت نمي گرفتند و چون بدان راه نيافته اند خواهند گفت که اين دروغي ديرينه است. وَمِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً وَهَذَا كِتَابٌ مُّصَدِّقٌ لِّسَانًا عَرَبِيًّا لِّيُنذِرَ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَبُشْرَى لِلْمُحْسِنِينَ و پيش از آن کتاب موسي راهنما و رحمت بود و اين ، کتابي است تصديق کننده آن ، به زبان عربي ، تا ستمکاران را بيمي و نيکوکاران را مژده اي باشد.
#
{11 ـ 12} أي: قال الكفار بالحقِّ معاندين له ورادِّين لدعوته: {لو كان خيراً ما سبقونا إليه}؛ أي: ما سَبَقَنا إليه المؤمنون، أي: لكنّا أول مبادرٍ به وسابق إليه! وهذا من البهرجة في مكان؛ فأيُّ دليل يدلُّ على أنَّ علامة الحقِّ سبق المكذبين به للمؤمنين؟! هل هم أزكى نفوساً؟! أم أكمل عقولاً؟! أم الهدى بأيديهم؟! ولكن هذا الكلام الذي صدر منهم يعزُّون به أنفسهم، بمنزلة من لم يقدرْ على الشيء ثم طَفِقَ يذمُّه، ولهذا قال: {وإذْ لم يَهْتَدوا به فسيقولونَ هذا إفكٌ قَديمٌ}؛ أي: هذا السبب الذي دعاهم إليه أنهم لما لم يهتدوا بهذا القرآن، وفاتهم أعظمُ المواهب وأجلُّ الرغائب؛ قدحوا فيه بأنَّه كذبٌ، وهو الحقُّ الذي لا شكَّ فيه ولا امتراء يعتريه، {الذي} قد وافق الكتب السماويَّة، خصوصاً أكملها وأفضلها بعد القرآن، وهي التوراة التي أنزلها الله على {موسى إماماً ورحمة}؛ أي: يقتدي بها بنو إسرائيل ويهتدون بها، ويحصُلُ لهم خير الدنيا والآخرة. {وهذا}: القرآن {كتابٌ مصدقٌ}: للكتب السابقة، شهد بصدِقها وصدَّقها بموافقته لها، وجَعَلَه الله {لساناً عربيًّا}: ليسهل تناوله ويتيسر تذكُّره؛ {لينذر الذين ظلموا}: أنفسهم بالكفر والفسوق والعصيان إن استمرُّوا على ظلمهم بالعذاب الوبيل، ويبشر المحسنين في عبادة الخالق وفي نفع المخلوقين بالثواب الجزيل في الدُّنيا والآخرة، ويذكِّر الأعمال التي ينذر عنها والأعمال التي يبشر بها.
(11 - 12) کسانی که از حقّ روی گرداندند و با آن مخالف بودند و دعوت پیامبر را نپذیرفتند، گفتند: (﴿لَوۡ كَانَ خَيۡرٗا مَّا سَبَقُونَآ إِلَيۡهِ﴾) اگر قرآن و دینِ اسلام چیز خوبی بود، مؤمنان در رسیدن و گرویدن به آن از ما پیشی نمی‌گرفتند، و ما از اولین کسانی بودیم که به پذیرفتن آن مبادرت می‌ورزیدیم و در رسیدن به آن از دیگران پیشی می‌گرفتیم. و این فریب و آراستن دروغ است. چه دلیلی هست که بیانگر آن باشد تکذیب کنندگان در پذیرفتن حقّ از مؤمنان پیشی ‌گیرند؟ آیا تکذیب‌کنندگان پاکیزه‌ترند؟ یا عقل‌هایشان از عقل‌های مؤمنان کامل‌تر است؟ یا هدایت به دست آنهاست؟ در حقیقت سخنی که می‌گویند برای آن است تا خود را دلجویی ‌دهند. مانند کسی که توانایی دست یافتن به چیزی را نداشته باشد، سپس به مذمت آن بپردازد. بنابراین فرمود: (﴿وَإِذۡ لَمۡ يَهۡتَدُواْ بِهِۦ فَسَيَقُولُونَ هَٰذَآ إِفۡكٞ قَدِيمٞ﴾) و چون خودشان به وسیلۀ قرآن راهیاب نشده‌اند می‌گویند: این دروغی دیرین است؛ یعنی انگیزه و سببی که آنها را وادار کرد تا چنان سخنانی بگویند، این است که آنها وقتی به وسیلۀ قرآن هدایت نشدند و بزرگ‌ترین بخشش و عطا را از دست دادند، آن را مورد عیب جویی قرار داده و به آن طعنه زدند که این دروغ است، درحالی که قرآن حقّ است و شکّی در آن نیست، و تردیدی در حقّانیّت آن وجود ندارد. (﴿وَمِن قَبۡلِهِۦ﴾) و این قرآن با کتاب‌های آسمانی پیش از خود، به خصوص با کامل‌ترین و برترینشان بعد از قرآن که تورات است، مطابق و موافق می‌باشد، (﴿كِتَٰبُ مُوسَىٰٓ إِمَامٗا وَرَحۡمَةٗ﴾) که کتاب موسی است و بنی‌اسرائیل به آن اقتدا می‌کردند، و به وسیلۀ آن راهیاب می‌شدند، و خیر دنیا و آخرت را به دست می‌آوردند. (﴿وَهَٰذَا كِتَٰبٞ مُّصَدِّقٞ﴾) و این قرآن کتابی است که کتاب‌های گذشته را تصدیق می‌نماید، و به راست بودن آنها گواهی می‌دهد، و از آنجا که با آنها مطابق و موافق است، آنها را تصدیق می‌نماید. (﴿لِّسَانًا عَرَبِيّٗا﴾) و خداوند این قرآن را به زبان عربی نازل نموده است تا استفاده از آن و یادآوری آن آسان باشد. (﴿لِّيُنذِرَ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُحۡسِنِينَ﴾) تا کسانی را که با کفر و فسق و گناه بر خودشان ستم کرده‌اند، بترساند از اینکه اگر به ستمگریِ خود ادامه دهند، عذاب ویرانگر به سراغشان خواهد آمد. و این کتاب برای نوید دادن به کسانی است که عبادت خداوند را به نیکویی انجام می‌دهند، و با مردم به نیکویی رفتار می‌کنند، و آنها را به پاداش فراوان در دنیا و آخرت مژده می‌دهد. و این کتاب، اعمالی را که از آن برحذر می‌دارد بیان می‌کند، و نیز آنچه را که به آن مژده می‌دهد ذکر می‌نماید.
: 13 - 14 #
{إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (13) أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (14)}.
إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ؛ هر آينه آنان که گفتند که پروردگار ما الله است و سپس پايداري ورزيدند، بيمي بر آنها نيست و اندوهگين نمي شوند. أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا جَزَاء بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ؛ اينان به پاداش اعمالشان اهل بهشتند و در آنجا جاودانه اند.
#
{13} أي: إنَّ الذين أقرُّوا بربِّهم، وشهدوا له بالوحدانيَّة، والتزموا طاعته، وداموا على ذلك، و {استقاموا} مدَّة حياتهم؛ {فلا خوفٌ عليهم}: من كل شرٍّ أمامهم، {ولا هم يحزنونَ}: على ما خلَّفوا وراءهم.
(13) کسانی که به ربوبیّت پروردگارشان اقرار کردند، و به یگانگی او گواهی دادند، و به طاعت و فرمانبرداری از او پایبند شدند، و بر آن مواظبت کردند، و در تمام دوران زندگی‌شان (﴿ٱسۡتَقَٰمُواْ﴾) پایداری ورزیدند، (﴿فَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ ﴾) آنان از هر شرّی که پیش روی دارند ترسی ندارند، (﴿وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ﴾) و بر آنچه پشت سر گذاشته‌اند غمگین نمی‌شوند.
#
{14} {أولئك أصحابُ الجنَّة}؛ أي: أهلها الملازمون لها، الذين لا يبغون عنها حِوَلاً ولا يريدونَ بها بدلاً، {خالدين فيها جزاءً بما كانوا يعملونَ}: من الإيمان بالله، المقتضي للأعمال الصالحة، التي استقاموا عليها.
(14) (﴿أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ خَٰلِدِينَ فِيهَا جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾) اینها به پاداش کارهایی که می‌کردند، ازقبیل: ایمان آوردن به خدا که مقتضی انجام کارهای شایسته ای است که ایشان بر انجام آن پایدار بوده‌اند، در بهشت می‌مانند، و به جای آن چیزی دیگر را نمی‌طلبند.
: 15 - 16 #
{وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ (15) أُولَئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَنَتَجَاوَزُ عَنْ سَيِّئَاتِهِمْ فِي أَصْحَابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كَانُوا يُوعَدُونَ (16)}.
وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ آدمي را به نيکي کردن با پدر و مادر خود سفارش کرديم مادرش بار او را، به دشواري برداشت و به دشواري بر زمين نهاد و مدت حمل تا از شير باز گرفتنش سي ماه است تا چون به سن جواني رسد و به چهل سالگي در آيد ، گويد : اي پروردگار من ، به من بياموز تا شکر نعمتي که بر من و بر پدر و مادرم ارزاني داشته اي به جاي آرم کاري شايسته بکنم که تو را خشنود سازدو فرزندان مرا به صلاح آور من به تو بازگشتم و از تسليم شدگانم أُوْلَئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَنَتَجاوَزُ عَن سَيِّئَاتِهِمْ فِي أَصْحَابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كَانُوا يُوعَدُونَ اينان کساني هستند که کارهاي نيکشان را مي پذيريم و از گناهشان در مي ، گذريم در زمره اهل بهشتند هر وعده اي که به آنها داده شده راست است
#
{15} هذا من لطفه تعالى بعباده وشكره للوالدين أن وصَّى الأولاد وعهد إليهم أن يحسنوا إلى والديهم بالقول اللطيف والكلام الليِّن وبَذْل المال والنفقة وغير ذلك من وجوه الإحسان، ثم نبَّه على ذكر السبب الموجب لذلك، فذكر ما تحمَّلته الأمُّ من ولدها، وما قاستْه من المكاره وقت حَمْلِها، ثم مشقَّة ولادتها المشقَّة الكبيرة، ثم مشقَّة الرضاع وخدمة الحضانة، وليست المذكوراتُ مدة يسيرة ساعة أو ساعتين، وإنما ذلك مدة طويلة قدرها {ثلاثون شهراً}: للحمل تسعة أشهر ونحوها، والباقي للرضاع، هذا الغالب. ويستدلُّ بهذه الآية مع قوله: {والوالداتُ يرضِعْن أولادهنَّ حولينِ كاملينِ}: أنَّ أقلَّ مدَّة الحمل ستة أشهر؛ لأنَّ مدَّة الرضاع وهي سنتان إذا سقطت منها السنتان؛ بقي ستة أشهر مدة للحمل، {حتى إذا بلغ أشُدَّه}؛ أي: نهاية قوَّته وشبابه وكمال عقله، {وبَلَغَ أربعين سنةً قال ربِّ أوْزِعْني}؛ أي: ألهمني ووفقني، {أنْ أشكر نعمتَك التي أنعمتَ عليَّ وعلى والديَّ}؛ أي: نعم الدين ونعم الدنيا، وشكره بصرف النعم في طاعة مسديها وموليها ومقابلة منَّته بالاعتراف والعجز عن الشكر والاجتهاد في الثناء بها على الله، والنعم على الوالدين نعم على أولادهم وذُرِّيَّتهم لأنَّهم لا بدَّ أن ينالهم منها ومن أسبابها وآثارها، خصوصاً نعم الدين؛ فإنَّ صلاح الوالدين بالعلم والعمل من أعظم الأسباب لصلاح أولادهم، {وأنْ أعمل صالحاً ترضاه}: بأنْ يكونَ جامعاً لما يصلِحُه سالماً مما يفسِدُه؛ فهذا العمل الذي يرضاه الله ويقبله ويثيبُ عليه، {وأصلحْ لي في ذُرِّيَّتي}: لما دعا لنفسه بالصلاح؛ دعا لذرِّيَّته أن يصلح الله أحوالهم، وذكر أنَّ صلاحهم يعود نفعه على والديهم؛ لقوله: {وأصلِحْ لي}. {إني تبتُ إليك}: من الذَّنوب والمعاصي ورجعت إلى طاعتك، {وإنِّي من المسلمين}.
(15) این ابراز لطف خداوند نسبت به بندگان و سپاسگزاری از پدران و مادران است که خداوند فرزندان را سفارش نموده تا به وسیلۀ سخنان نرم و مهربانانه و با بذل مال و دیگر صورت‌های احسان، با پدر و مادرشان نیکوکاری کنند. سپس به بیان دلایلی ‌پرداخته که موجب آن است که با آنها نیکویی شود. پس سختی‌هایی را که مادر در دوران بارداری تحمّل می‌نماید، و مشقّت فراوان وضع حمل، و پس از آن مشقّت شیردهی و پرورش دادن فرزند را بیان کرده است. و این چیزها که ذکر شد، در مدّت یکی دو ساعت انجام نمی‌شوند، بلکه این کارها (﴿وَحَمۡلُهُۥ وَفِصَٰلُهُۥ ثَلَٰثُونَ شَهۡرًا﴾) یعنی مدّت حمل و از شیر گرفتن فرزند مدّتی طولانی است و غالباً سی ماه طول می‌کشد؛ نُه ماه دوران حاملگی است، و بقیه دوران شیردهی است. و از این آیه و نیز از گفتۀ الهی که در جایی دیگر فرموده است: ﴿وَٱلۡوَٰلِدَٰتُ يُرۡضِعۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ حَوۡلَيۡنِ كَامِلَيۡنِ﴾ [مادران فرزندانشان را دو سال کامل شیر می‌دهند] چنین استنباط می‌شود که کمترین مدّت حمل شش ماه است؛ چون اگر مدّت شیرخوارگی که ـ ‌دو سال است ـ از سی ماه کم شود، شش ماه برای دوران بارداری می‌ماند که این حدّاقل آن است. (﴿حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُۥ وَبَلَغَ أَرۡبَعِينَ سَنَةٗ قَالَ رَبِّ أَوۡزِعۡنِيٓ أَنۡ أَشۡكُرَ نِعۡمَتَكَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتَ عَلَيَّ وَعَلَىٰ وَٰلِدَيَّ﴾) تا اینکه به نهایت توانمندی و کمال جوانی و رشد عقلانی می‌رسد و به چهل سالگی پا می‌گذارد، آنگاه می‌گوید: پروردگارا! به من توفیق بده تا نعمت‌های دینی و دنیوی را که بر من و بر پدر و مادرم ارزانی داشته‌ای سپاس گزارم. و شکر نعمت این‌گونه است که نعمت در راه طاعت و فرمانبرداری از ارزانی‌کنندۀ آن صرف شود، و آدمی به ناتوانی خویش در به جای آوردن شکر نعمت اعتراف نماید، و بکوشد که خداوند را به خاطر نعمت‌هایش بستاید. و نعمت بر پدران و مادران در حقیقت نعمت بر فرزندانشان است، چون حتماً آنها از آن نعمت و از اسباب و آثار آن بهره‌مند می‌شوند، به ویژه نعمت دین که اگر پدر و مادر دارای علم و عمل صالح باشند، این امر یکی از بزرگ‌ترین اسبابِ اصلاح فرزندانشان می‌باشد. (﴿وَأَنۡ أَعۡمَلَ صَٰلِحٗا تَرۡضَىٰهُ﴾) و به من توفیق ده تا کار شایسته‌ای انجام دهم که از آن خشنود شوی؛ به این صورت که آن کار همۀ آنچه را که او را صالح ‌گرداند دربرداشته باشد، و از آنچه او را فاسد می‌گرداند سالم و در امان باشد. پس این عملی است که خداوند آن را می‌پسندد و می‌پذیرد و در برابر آن پاداش می‌دهد. (﴿وَأَصۡلِحۡ لِي فِي ذُرِّيَّتِيٓ﴾) و فرزندانم را برای من شایسته بگردان. وقتی برای صالح شدن خودش دعا کرد ، نیز برای فرزندانش دعا نمود تا خداوند حالات آنها را خوب و شایسته بگرداند، و بیان کرد که سودِ صلاح و شایستگیِ فرزندان به پدر و مادرانشان برمی‌گردد. چون فرمود: (﴿وَأَصۡلِحۡ لِي﴾) و فرزندانم را برای من و به سود من صالح بگردان. (﴿إِنِّي تُبۡتُ إِلَيۡكَ﴾) بدون شک من از گناهان و معصیت‌ها توبه کرده، و به طاعت و فرمانبرداری از تو باز گشته‌ام. (﴿وَإِنِّي مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ﴾) و همانا من از زمرۀ مسلمانانم.
#
{16} {أولئك}: الذين ذكرت أوصافهم {الذين نتقبَّلُ عنهم أحسنَ ما عملوا}: وهو الطاعاتُ؛ لأنَّهم يعملون أيضاً غيرها، {ونتجاوزُ عن سيِّئاتِهم في}: جملة {أصحاب الجنة}: فحصل لهم الخيرُ والمحبوبُ، وزال عنهم الشرُّ والمكروه. {وعدَ الصِّدْقِ الذي كانوا يوعدونَ}؛ أي: هذا الوعدُ الذي وعَدْناهم هو وعدٌ صادقٌ من أصدق القائلين الذي لا يُخلف الميعادَ.
(16) (﴿أُوْلَٰٓئِكَ﴾) کسانی که صفت‌هایشان بیان گردید، (﴿ٱلَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنۡهُمۡ أَحۡسَنَ مَا عَمِلُواْ﴾) نیکوترین کارهایشان را که عبادات و طاعات هستند از آنان می‌پذیریم؛ چون غیر از طاعات و عبادات کارهای دیگری هم انجام می‌دهند. (﴿وَنَتَجَاوَزُ عَن سَيِّ‍َٔاتِهِمۡ فِيٓ أَصۡحَٰبِ ٱلۡجَنَّةِ﴾) و همچون سایر بهشتی‌ها از بدی‌ها و گناهانشان در می‌گذریم. پس آنها به آنچه خوب و دوست داشتنی است، دست می‌یازند؛ و آنچه بد و ناپسند است، از آنها دور می‌گردد. (﴿وَعۡدَ ٱلصِّدۡقِ ٱلَّذِي كَانُواْ يُوعَدُونَ﴾) وعده‌ای که ما به آنها داده‌ایم، وعدۀ راستگوترین گویندگان است، و وعدۀ خدایی است که خلاف وعده نمی‌کند.
: 17 - 19 #
{وَالَّذِي قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُمَا أَتَعِدَانِنِي أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِي وَهُمَا يَسْتَغِيثَانِ اللَّهَ وَيْلَكَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَيَقُولُ مَا هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ (17) أُولَئِكَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ إِنَّهُمْ كَانُوا خَاسِرِينَ (18) وَلِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَلِيُوَفِّيَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ (19)}.
وَالَّذِي قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَّكُمَا أَتَعِدَانِنِي أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتْ الْقُرُونُ مِن قَبْلِي وَهُمَا يَسْتَغِيثَانِ اللَّهَ وَيْلَكَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَيَقُولُ مَا هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ ؛ و آن که به پدر و مادرش گفت : اف بر شما ، آيا به من وعده مي دهيد که از گورم برخيزانند و حال آنکه مردمي پيش از من بوده اند که برنخاسته اند ? و آن دو به درگاه خدا استغاثه مي کنند و گويند : واي بر تو ايمان بياور که وعده خدا حق است مي گويد : اينها چيزي جز همان افسانه پيشينيان نيست أُوْلَئِكَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنَّهُمْ كَانُوا خَاسِرِينَ در باره اينان همان سخن که در باره امتهاي پيشين از جن و انس گفته ، شده بود به حقيقت مي پيوندد اينان زيان کنندگانند وَلِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِّمَّا عَمِلُوا وَلِيُوَفِّيَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ و هر يک را نسبت به کاري که کرده است درجتي است تا خدا پاداش کارهايشان را به تمامي بدهد و به آنان ستم نمي شود
#
{17} لما ذكر تعالى حالَ الصالح البارِّ لوالديه؛ ذكر حالة العاقِّ، وأنَّها شرُّ الحالات، فقال: {والذي قال لوالديه}: إذ دعياه إلى الإيمان بالله واليوم الآخر، وخوَّفاه الجزاء، وهذا أعظم إحسان يصدُرُ من الوالدين لولدهما أن يَدْعُواه إلى ما فيه سعادتُه الأبديَّة وفلاحه السرمديُّ، فقابلهما بأقبح مقابلة، فقال: {أفٍّ لكُما}؛ أي: تبًّا لكما، ولما جئتما به. ثم ذكر وجه استبعادِه وإنكاره لذلك، فقال: {أتعدانِني أنْ أُخْرَجَ}: من قبري إلى يوم القيامة {وقد خلتِ القرونُ من قبلي}: على التكذيب، وسلفوا على الكفر، وهم الأئمَّة المقتدى بهم لكلِّ كفورٍ وجهول ومعاندٍ. {وهما}؛ أي: والداه {يستغيثان الله}: عليه ويقولان له: {ويلكَ آمِنْ}؛ أي: يبذلان غاية جهدهما ويسعيان في هدايته أشدَّ السعي، حتى إنَّهما من حرصهما عليه إنهما يستغيثان الله له استغاثةَ الغريق، ويسألانه سؤال الشريق، ويعذلان ولدهما، ويتوجَّعان له، ويبيِّنان له الحقَّ، فيقولان: {إنَّ وعد الله حقٌّ}، ثم يقيمان عليه من الأدلَّة ما أمكنهما، وولدُهما لا يزداد إلا عتوًّا ونفوراً واستكباراً عن الحقِّ وقدحاً فيه، {فيقول ما هذا إلاَّ أساطير الأولينَ}؛ أي: إلا منقولٌ من كتب المتقدِّمين، ليس من عند الله، ولا أوحاه الله إلى رسوله، وكل أحدٍ يعلم أنَّ محمداً - صلى الله عليه وسلم - أميٌّ لا يكتب ولا يقرأ، ولا يتعلَّم من أحد؛ فمن أين يتعلَّمه، وأنَّى للخلق أن يأتوا بمثل هذا القرآن ولو كان بعضُهم لبعضٍ ظهيراً؟!
(17) وقتی خداوند حالت فرزند صالح و نیکوکاری را بیان کرد که با پدر و مادرش نیکی می‌کند، نیز حالت فرزند نافرمان را که بدترین حالت است بازگو نمود و فرمود: (﴿وَٱلَّذِي قَالَ لِوَٰلِدَيۡهِ﴾) و کسی که پدر و مادرش او را به ایمان آوردن به خدا و روز قیامت فرا خواندند، و او را از روز جزا ترساندند، امّا او به پدر و مادرش گفت: (﴿أُفّٖ لَّكُمَآ﴾) وای بر شما و بر آنچه با خود آورده‌اید! این بزرگ‌ترین احسان و نیکی است که پدر و مادر برای فرزندشان انجام می‌دهند و او را به سوی آنچه مایۀ سعادت همیشگی و رستگاری جاودانگی‌اش می‌باشد فرا می‌خوانند، امّا این فرزند در مقابل، زشت ترین پاسخ را به آنها داد و گفت: وای بر شما و بر آنچه که شما آورده‌اید. سپس خداوند بیان نمود که او قیامت را بعید دانست و آن را انکار کرد و گفت: (﴿أَتَعِدَانِنِيٓ أَنۡ أُخۡرَجَ وَقَدۡ خَلَتِ ٱلۡقُرُونُ مِن قَبۡلِي﴾) آیا شما به من وعده می‌دهید که در روز قیامت از گور و قبر بیرون آورده می‌شوم درحالی که پیش از من ملّت‌ها و اقوامی گذشته‌اند که زنده شدن پس از مرگ را دروغ انگاشته‌اند؟ و آنها امام و پیشوایانی هستند که هر کافر و نادان و مخالفی از آنها پیروی می‌نماید. (﴿وَهُمَا يَسۡتَغِيثَانِ ٱللَّهَ﴾) درحالی که پدر و مادرش خدا را به فریاد ‌خوانده و به او می‌گفتند: (﴿وَيۡلَكَ ءَامِنۡ﴾) وای بر تو! ایمان بیاور؛ یعنی تمام کوشش خود را مبذول می‌داشتند، و برای هدایت او به شدت تلاش می‌کردند، و از بس که به هدایت شدن او علاقه‌مند بودند از خداوند برای وی کمک می‌خواستند. همان‌طور که برای فردی که در دریا غرق شده کمک خواسته می‌شود که خدایا او را نجات بده. و در حالی که بغض گلویشان را گرفته بود، از خداوند هدایت او را می‌خواستند، و فرزندشان را نکوهش می‌کردند، و به خاطر گمراهیِِ او دردمند و ناراحت ‌شده و حق را برای او بیان داشتند و گفتند: (﴿إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ﴾) بی‌گمان وعدۀ خداوند حق است. سپس دلایلی بر این امر ارائه دادند، امّا به فرزندشان چیزی جز سرکشی و نفرت و سر باز زدن از حق از روی تکبّر، و عیب‌جویی از آن نیفزود (﴿فَيَقُولُ مَا هَٰذَآ إِلَّآ أَسَٰطِيرُ ٱلۡأَوَّلِينَ﴾) پس فرزند می‌گوید: اینها چیزی جز افسانه‌های پیشینیان نیست؛ یعنی از کتاب‌های گذشتگان نقل شده است، و از جانب خدا نیست و خداوند آن را به پیامبرش وحی نکرده است. و هر کس می‌داند که محمّد صلی الله علیه وسلم خواندن و نوشتن بلد نبوده، و از هیچ کسی یاد نگرفته است. پس، از کجا آن را یاد ‌گرفت؟ و کجا مردم می‌توانند همانند چنین قرآنی را بیاورند گرچه پشتیبان و یاور یکدیگر باشند؟
#
{18} {أولئك الذين}: بهذه الحالة الذَّميمة {حقَّ عليهم القولُ}؛ أي: حقَّت عليهم كلمة العذاب {في} جملة {أمم قد خَلَتْ من قبلهم من الجنِّ والإنس}: على الكفر والتكذيب، فسيدخل هؤلاء في غمارهم، ويغرقون في تيَّارهم. {إنَّهم كانوا خاسرينَ}: والخسران فواتُ رأس مال الإنسان، وإذا فقد رأسَ مالِهِ؛ فالأرباح من باب أولى وأحرى؛ فهم قد فاتهم الإيمان، ولم يحصِّلوا شيئاً من النعيم، ولا سلموا من عذاب الجحيم.
(18) (﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ حَقَّ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقَوۡلُ فِيٓ أُمَمٖ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِم مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ﴾) اینان کسانی‌اند که دارای چنان حالتی زشت هستند که همسو با امّت‌هایی از جن و انس که پیش از آنان کفر ورزیده‌اند و تکذیب کرده‌اند، فرمان عذاب بر آنان محقّق شده است. پس اینها در زمرۀ آنان خواهند بود، و در عذاب آنها غرق خواهند شد. (﴿إِنَّهُمۡ كَانُواْ خَٰسِرِينَ﴾) بی‌گمان آنان زیانکار بودند. و «خسران» یعنی اینکه انسان سرمایه‌اش را از دست بدهد، پس هرگاه آدمی سرمایۀ خود را از دست بدهد، سود و نفع را به طریق اولی از دست داده است. و اینها ایمان را از دست داده‌اند، و به هیچ چیزی از نعمت‌ها دست نیافته‌اند، و از عذاب آتش دوزخ در امان نمی‌مانند.
#
{19} {ولكلٍّ}: من أهل الخير وأهل الشرِّ {درجاتٌ مما عملوا}؛ أي: كلٌّ على حسب مرتبته من الخير والشرِّ، ومنازلهم في الدار الآخرة على قدر أعمالهم، ولهذا قال: {ولِيُوَفِّيهم أعمالَهم وهم لا يُظْلَمونَ}: بأن لا يزاد في سيِّئاتهم ولا ينقصَ من حسناتِهِم.
(19) (﴿وَلِكُلّٖ﴾) و برای هر یک از اهل خیر و اهل شر، (﴿دَرَجَٰتٞ مِّمَّا عَمِلُواْ﴾) طبق جایگاهی که در خیر و شر دارند درجاتی است، و جایگاهشان در قیامت به اندازۀ اعمالشان است. بنابراین فرمود: (﴿وَلِيُوَفِّيَهُمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ﴾) و تا بدین وسیله خداوند سزا و جزای اعمالشان را به تمام و کمال به آنان بدهد و آنان ستمی نمی‌بینند؛ به این صورت که به بدی‌هایشان نمی‌افزاید، و از نیکی‌هایشان کم نمی‌کند.
: 20 #
{وَيَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَيِّبَاتِكُمْ فِي حَيَاتِكُمُ الدُّنْيَا وَاسْتَمْتَعْتُمْ بِهَا فَالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَبِمَا كُنْتُمْ تَفْسُقُونَ (20)}.
وَيَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَيِّبَاتِكُمْ فِي حَيَاتِكُمُ الدُّنْيَا وَاسْتَمْتَعْتُم بِهَا فَالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَبِمَا كُنتُمْ تَفْسُقُونَ و روزي که کافران را بر آتش عرضه کنند : در زندگي دنيوي از چيزهاي پاکيزه و خوش بهره مند شديد ، امروز به عذاب خواري پاداشتان مي دهند و اين بدان سبب است که در زمين بي هيچ حقي گردنکشي مي کرديد و عصيانگري پيش گرفته بوديد.
#
{20} يذكر تعالى حال الكفار عند عرضهم على النار حين يُوَبَّخون ويُقَرَّعون، فيقال لهم: {أذهبتم طيباتِكُم في حياتكم الدُّنيا}؛ حيث اطمأننتم إلى الدُّنيا، واغتررتم بلذَّاتها، ورضيتم بشهواتها، وألهتكم طيِّباتُها عن السعي لآخرتكم، وتمتَّعتم تمتُّع الأنعام السارحة؛ فهي حظُّكم من آخرتكم. {فاليوم تُجْزَوْنَ عذاب الهون}؛ أي: العذاب الشديد الذي يهينكم، ويفضحكم [بما كنتُم تقولون على الله غير الحقِّ] ؛ أي: تنسبون الطريق الضالَّة التي أنتم عليها إلى الله وإلى حكمِهِ وأنتم كَذَبة في ذلك، {وبما كنتُم تفسُقونَ}؛ أي: تتكبَّرون عن طاعته، فجمعوا بين قول الباطل والعمل بالباطل والكذب على الله بنسبته إلى رضاه والقدح في الحقِّ والاستكبار عنه، فعوقبوا أشدَّ العقوبة.
(20) خداوند حالت کافران را به هنگامی که به آتش دوزخ نزدیک می‌گردند و بر آن عرضه می‌شوند و مورد سرزنش و سرکوب قرار می‌گیرند، بیان می‌دارد. پس به آنها گفته می‌شود: (﴿أَذۡهَبۡتُمۡ طَيِّبَٰتِكُمۡ فِي حَيَاتِكُمُ ٱلدُّنۡيَا﴾) شما لذّت‌ها و خوشی‌های خود را در زندگانی دنیای خویش از بین بردید و بهره‌مند شدید، و به دنیا دل بستید و فریب لذّت‌های آن را خوردید، و به دلخوشی‌ها و شهوت‌های آن خشنود گشتید و خوشی‌هایتان شما را از تلاش کردن برای آخرت غافل گردانید. (﴿وَٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهَا﴾) و از خوشی‌ها و نعمت‌ها بهره‌مند شدید و از آن استفاده کردید، همان گونه که حیوانات و چهارپایان از آن بهره می‌برند. پس نصیب و بهرۀ شما به جای آخرت همان بود. (﴿فَٱلۡيَوۡمَ تُجۡزَوۡنَ عَذَابَ ٱلۡهُونِ بِمَا كُنتُمۡ تَسۡتَكۡبِرُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ وَبِمَا كُنتُمۡ تَفۡسُقُونَ﴾) بنابراین امروز به سزای آنکه در زمین به ناحق تکبّر ورزیدید، و راه ضلالی که بر آن بودید به خدا و فرمان او نسبت می‌دادید ـ درحالی که دروغ می‌گفتید ـ نیز به سزای آنکه نافرمانی می‌کردید، به عذاب سختی که شما را خوار و رسوا می‌گرداند جزا داده می‌شوید. پس آنها هم سخن باطل گفتند و هم کار باطل را انجام دادند، و هم بر خدا دروغ بستند و حق را مورد عیب‌جویی قرار دادند، و با خود بزرگ بینی آن را نپذیرفتند. بنابراین به سخت‌ترین عذاب کیفر داده می‌شوند.
: 21 - 26 #
{وَاذْكُرْ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقَافِ وَقَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (21) قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَأْفِكَنَا عَنْ آلِهَتِنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (22) قَالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَأُبَلِّغُكُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ وَلَكِنِّي أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ (23) فَلَمَّا رَأَوْهُ عَارِضًا مُسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتِهِمْ قَالُوا هَذَا عَارِضٌ مُمْطِرُنَا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ رِيحٌ فِيهَا عَذَابٌ أَلِيمٌ (24) تُدَمِّرُ كُلَّ شَيْءٍ بِأَمْرِ رَبِّهَا فَأَصْبَحُوا لَا يُرَى إِلَّا مَسَاكِنُهُمْ كَذَلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ (25) وَلَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيمَا إِنْ مَكَّنَّاكُمْ فِيهِ وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعًا وَأَبْصَارًا وَأَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلَا أَبْصَارُهُمْ وَلَا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَيْءٍ إِذْ كَانُوا يَجْحَدُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ (26)}.
وَاذْكُرْ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقَافِ وَقَدْ خَلَتْ النُّذُرُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ برادر قوم عاد را به ياد بياور که چون قوم خود را در احقاف بيم داد و، پيش از او پيامبراني بودند و رفتند و پس از او پيامبراني آمدند که جز خداي يکتا را نپرستيد که من از عذاب روزي بزرگ بر شما بيمناکم قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَأْفِكَنَا عَنْ آلِهَتِنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ گفتند : آيا آمده اي تا ما را از خدايانمان رويگردان سازي ? اگر راست مي گويي ، هر چه به ما وعده داده اي بياور قَالَ إِنََّا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ وَأُبَلِّغُكُم مَّا أُرْسِلْتُ بِهِ وَلَكِنِّي أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ گفت : اين را خدا مي داند و من آنچه را بدان مبعوث شده ام به شما مي رسانم ولي مي بينم که مردمي نادان هستيد فَلَمَّا رَأَوْهُ عَارِضًا مُّسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتِهِمْ قَالُوا هَذَا عَارِضٌ مُّمْطِرُنَا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُم بِهِ رِيحٌ فِيهَا عَذَابٌ أَلِيمٌ چون ابري ديدند که از جانب رودخانه هاشان مي آيد ، گفتند : اين ابري ، باران زاست نه ، اين همان چيزي است که آن را به شتاب مي طلبيديد باداست و در آن باد عذابي دردآور ، تُدَمِّرُ كُلَّ شَيْءٍ بِأَمْرِ رَبِّهَا فَأَصْبَحُوا لَا يُرَى إِلَّا مَسَاكِنُهُمْ كَذَلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ به فرمان پروردگارش همه چيز را هلاک مي کند چنان شدند که اکنون جز خانه هاشان را نبيني و ما مجرمان را اين سان پاداش مي دهيم وَلَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيمَا إِن مَّكَّنَّاكُمْ فِيهِ وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعًا وَأَبْصَارًا وَأَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلَا أَبْصَارُهُمْ وَلَا أَفْئِدَتُهُم مِّن شَيْءٍ إِذْ كَانُوا يَجْحَدُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُون به آنها چنان مکانتي داده بوديم که به شما نداده ايم برايشان گوش و، چشم و دل قرار داديم ولي گوش و چشم و دلشان به حالشان هيچ سود نکرد ، زيرا آيات خدا را انکار مي کردند تا آنچه به مسخره اش مي گرفتند آنها رافرو گرفت.
#
{21} أي: {واذكر}: بالثناء الجميل {أخا عادٍ}: وهو هودٌ عليه السلام، حيث كان من الرسل الكرام، الذين فضَّلهم الله تعالى بالدَّعوة إلى دينه وإرشاد الخلق إليه، {إذْ أنذر قومَه}: وهم عادٌ {بالأحقافِ}؛ أي: في منازلهم المعروفة بالأحقاف، وهي الرمال الكثيرة في أرض اليمن، {وقد خَلَتِ النُّذُر من بين يديه ومن خلفِهِ}: فلم يكن بدعاً منهم ولا مخالفاً لهم، قائلاً لهم: {أن لا تعبُدوا إلاَّ الله إنِّي أخافُ عليكم عذابَ يوم عظيم}: فأمرهم بعبادة الله الجامعة لكلِّ قول سديدٍ وعمل حميدٍ، ونهاهم عن الشِّرْكِ والتَّنديد، وخوفهم إنْ لم يطيعوه العذابَ الشَّديد، فلم تُفِدْ فيهم تلك الدعوة.
(21) (﴿وَٱذۡكُرۡ أَخَا عَادٍ﴾) و به نیکویی بستای برادر قوم عاد را که هود ـ علیه السلام ـ بود. او از پیامبران بزرگواری بود که خداوند آنها را به سبب دعوت کردن به دین خدا و راهنمایی کردن مردم برتری و فضیلت داده است. (﴿إِذۡ أَنذَرَ قَوۡمَهُۥ بِٱلۡأَحۡقَافِ﴾) بدانگاه که قومش عاد را در سرزمین احقاف بیم داد. و آن ریگستان‌هایی بود در سرزمین یمن. (﴿وَقَدۡ خَلَتِ ٱلنُّذُرُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِۦٓ﴾) و همانا پیش از او و بعد از او هم بیم‌دهندگانی آمده بودند. پس او نوبر و نخستینِ پیامبران نبود. و نیز با پیامبران گذشته مخالف نبود. او به آنها گفت: (﴿أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّا ٱللَّهَ إِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيۡكُمۡ عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ﴾) جز خدا را نپرستید؛ بی‌گمان من بر شما از عذاب روزی بزرگ هراسناکم. پس هود آنها را به عبادت و پرستش خداوند فرمان داد، که هر گفتار درست و کردار پسندیده‌ای را شامل می‌شود. و آنها را از شرک ورزیدن و قرار دادن همتایانی برای خدا نهی کرد؛ و آنها را ترساند که اگر از او اطاعت نکنند، به عذاب سختی گرفتار خواهند شد. امّا این دعوت دربارۀ آنها کارساز و مفید واقع نشد.
#
{22} فَـ {قَالوا أجئتنا لِتأفِكَنا عن آلهتنا}؛ أي: ليس لك من القصد ولا معك من الحقِّ إلاَّ أنك حِدتنا على آلهتنا، فأردتَ أن تصرِفَنا عنها، {فأتِنا بما تَعِدُنا إن كنتَ من الصادقين}: وهذا غاية الجهل والعناد.
(22) (﴿قَالُوٓاْ أَجِئۡتَنَا لِتَأۡفِكَنَا عَنۡ ءَالِهَتِنَا﴾) آنها گفتند: تو هدفی نداری و حقی را با خود نیاورده‌ای جز اینکه بر خدایانمان بر ما حسادت ورزیده‌ای، پس می‌خواهی ما را از آنها برگردانی. (﴿فَأۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن كُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ﴾) پس اگر از راستگویانی، عذابی را که به ما وعده می‌دهی بر سر ما بیاور. و این نهایت جهالت و کینه‌توزی و عناد است.
#
{23} {قال إنَّما العلمُ عند اللهِ}: فهو الذي بيده أزمَّةُ الأمور ومقاليدُها، وهو الذي يأتيكم بالعذاب إن شاء، {وأبَلِّغُكُم ما أرسلتُ به}؛ أي: ليس عليَّ إلاَّ البلاغُ المبين، {ولكني أراكم قوماً تجهلونَ}: فلذلك صدر منكم ما صدر من هذه الجرأة الشديدة.
(23) (﴿قَالَ إِنَّمَا ٱلۡعِلۡمُ عِندَ ٱللَّهِ﴾) هود گفت: علم و آگاهی از زمان فرا رسیدن عذاب با خداست که زمام و کلید تمام کارها در دست اوست، و او عذاب را هر وقت که بخواهد بر سر شما می‌آورد. (﴿وَأُبَلِّغُكُم مَّآ أُرۡسِلۡتُ بِهِۦ﴾) و من آنچه را که با آن فرستاده شده‌ام به شما ابلاغ می‌کنم؛ یعنی وظیفه‌ای جز رساندن آشکار ندارم. (﴿وَلَٰكِنِّيٓ أَرَىٰكُمۡ قَوۡمٗا تَجۡهَلُونَ﴾) ولی شما را قومی می‌بینم که نادانی می‌کنید، بنابراین چنین جسارت و جرأتی نموده‌اید. پس آنگاه خداوند عذاب بزرگ را بر آنها فرستاد؛ و آن بادی بود که آنها را هلاک و نابود ساخت.
#
{24 ـ 25} فأرسل اللهُ عليهم العذاب العظيم، وهو الريحُ التي دمَّرتهم وأهلكتهم، ولهذا قال: {فلما رأوْه}؛ أي: العذاب، {عارضاً مستقبلَ أودِيَتِهِم}؛ أي: معترضاً كالسَّحاب، قد أقبل على أوديتهم التي تسيلُ فتسقي نوابتهم ويشربون من آبارها وغدرانها، {قالوا}: مستبشرين: {هذا عارضٌ ممطِرنُا}؛ أي: هذا السحاب سيمطرنا. قال تعالى: {بل هو ما استعجَلْتُم به}؛ أي: هذا الذي جنيتُم به على أنفسِكم حيث قلتُم: {فأتِنا بما تَعِدُنا إن كنتَ من الصادقين}. {ريحٌ فيها عذابٌ أليمٌ. تدمِّرُ كلَّ شيءٍ}: تمرُّ عليه من شدَّتها ونحسها، فسلَّطها الله {عليهم سبع ليالٍ وثمانية أيام حسوماً، فترى القوم فيها صَرْعى كأنَّهم أعجازُ نخل خاويةٍ}، {بأمر ربِّها}؛ أي: بإذنه ومشيئته، {فأصبحوا لا يرى إلاَّ مساكِنُهُم}: قد تلفتْ مواشيهم وأموالُهم وأنفسهم. {كذلك نجزي القوم المجرمين}: بسبب جرمِهِم وظُلمهم.
(24 - 25) بنابراین فرمود: (﴿فَلَمَّا رَأَوۡهُ عَارِضٗا مُّسۡتَقۡبِلَ أَوۡدِيَتِهِمۡ﴾) وقتی عذاب را دیدند که همانند ابری بود که در آسمان گسترده می‌شد، و رو به درّه‌هایشان می‌کرد و در آن جاری می‌شد، و مزرعه‌هایشان را با آن آبیاری می‌کردند و از چاه‌ها و حوض‌هایی که آب در آن جمع می‌شد می‌نوشیدند، (﴿قَالُواْ﴾) با شادمانی گفتند: (﴿هَٰذَا عَارِضٞ مُّمۡطِرُنَا﴾) این ابری است که بر ما خواهد بارید. خداوند متعال فرمود: (﴿بَلۡ هُوَ مَا ٱسۡتَعۡجَلۡتُم بِهِۦ﴾) نه، بلکه آن چیزی است که آن را به شتاب می‌خواستید؛ یعنی این همان چیزی است که برخود جنایت کردید و گفتید: (﴿فَأۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن كُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ﴾) اگر از راستگویانی، عذابی را که به ما وعده می‌دهی بر سر ما بیاور. (﴿رِيحٞ فِيهَا عَذَابٌ أَلِيمٞ)) تند بادی است که عذابی دردناک در خود دارد ((تُدَمِّرُ كُلَّ شَيۡءِۢ﴾) و بر هر آنچه که عبور ‌نماید، از شدت و نحوست خود به فرمان پروردگارش آن را نابود می‌کند و درهم می‌شکند. ﴿سَخَّرَهَا عَلَيۡهِمۡ سَبۡعَ لَيَالٖ وَثَمَٰنِيَةَ أَيَّامٍ حُسُومٗاۖ فَتَرَى ٱلۡقَوۡمَ فِيهَا صَرۡعَىٰ كَأَنَّهُمۡ أَعۡجَازُ نَخۡلٍ خَاوِيَةٖ﴾ خداوند این باد را هفت شب و هشت روز بر آنها مسلّط کرد، آنگاه قوم عاد را می‌دیدی که بیهوش و بی‌جان بر زمین افتاده بودند، انگار تنه‌های افتاده و واژگون شدۀ درخت خرما هستند. (﴿فَأَصۡبَحُواْ لَا يُرَىٰٓ إِلَّا مَسَٰكِنُهُمۡ﴾) و به گونه‌ای در آمدند که چیزی جز خانه‌هایشان دیده نمی‌شد، و چهارپایان و اموال و خودشان نابود شده بودند. (﴿كَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡمُجۡرِمِينَ﴾) بدینسان گناهکاران را به سبب گناه و ستمکاری‌شان سزا و کیفر می‌دهیم.
#
{26} هذا مع أنَّ الله قد أدرَّ عليهم النِّعم العظيمة فلم يشكُروه ولا ذكَروه، ولهذا قال: {ولقد مكَّنَّاهم فيما إن مَكَّنَّاكم فيه}؛ أي: مكنَّاهم في الأرض يتناولون طيباتها، ويتمتَّعون بشهواتها، وعمَّرناهم عمراً يتذكَّر فيه من تذكَّر ويتَّعظ فيه المهتدي؛ أي: ولقد مكَّنَّا عاداً كما مكَّنَّاكم يا هؤلاء المخاطبون؛ أي: فلا تحسبوا أنَّ ما مَكَّنَّاكم فيه مختصٌّ بكم، وأنَّه سيدفع عنكم من عذاب الله شيئاً، بل غيرُكم أعظمُ منكم تمكيناً، فلم تُغْنِ عنهم أموالُهم ولا أولادُهم ولا جنودُهم من الله شيئاً، {وجَعَلْنا لهم سمعاً وأبصاراً وأفئدةً}؛ أي: لا قصور في أسماعهم ولا أبصارهم ولا أذهانهم حتى يقال: إنَّهم تركوا الحقَّ جهلاً منهم وعدم تمكُّن من العلم به ولا خلل في عقولهم، ولكنَّ التوفيقَ بيدِ الله، {فما أغنى عنهم سمعُهم ولا أبصارُهم ولا أفئدتُهم من شيءٍ}: لا قليل ولا كثير، وذلك بسبب أنهم يجحدون آيات الله الدَّالَّة على توحيدِهِ وإفرادِهِ بالعبادة، {وحاق بهم ما كانوا به يستهزِئون}؛ أي: نزل بهم العذاب الذي يكذِّبون بوقوعه، ويستهزِئون بالرسل الذين حذَّروهم منه.
(26) این در حالی بود که خداوند نعمت‌های بزرگی به آنها ارزانی کرده بود، امّا شکر آن را به جای نیاوردند و خداوند را یاد ننمودند. بنابراین فرمود: (﴿وَلَقَدۡ مَكَّنَّٰهُمۡ فِيمَآ إِن مَّكَّنَّٰكُمۡ فِيهِ﴾) و همانا در زمین به آنان تمکّن و قدرت داده بودیم، به گونه‌ای که از پاکی‌ها و خوشی‌های زمین استفاده می‌بردند، و از شهوت‌ها و دلخوشی‌های آن بهره‌مند می‌شدند، و به آنان عمری داده بودیم که هر کس بخواهد در آن مدّت یادآور ‌شود، یادآور می‌شود و پند می‌پذیرد؛ یعنی ما به قوم عاد امکاناتی دادیم همان طور که به شما ای مخاطبان امکانات و ثروت و قدرتی داده‌ایم. پس چنین گمان مبرید که آنچه به شما داده‌ایم مختصّ شماست، و چیزی از عذاب خدا را از شما دور می‌نماید؛ بلکه دیگران از شما ثروت و قدرت بیشتری داشتند، امّا اموال و فرزندان و لشکریانشان دربرابر عذاب خدا برایشان کاری نکرد، و چیزی از عذاب را از آنان دور نساخت. (﴿وَجَعَلۡنَا لَهُمۡ سَمۡعٗا وَأَبۡصَٰرٗا وَأَفۡ‍ِٔدَةٗ﴾) و برای آنان گوش و چشمان و دل‌هایی قرار دادیم؛ یعنی کوتاهی و نقصی در شنوایی و بینایی و اذهانشان نبود که گفته شود: آنها چون نمی‌دانستند و نمی‌توانستند به حق آگاهی یابند، حق را ترک کردند؛ و نیز خللی در عقل‌هایشان نبود، ولی باید دانست که توفیق به دست خداوند است. (﴿فَمَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُمۡ سَمۡعُهُمۡ وَلَآ أَبۡصَٰرُهُمۡ وَلَآ أَفۡ‍ِٔدَتُهُم مِّن شَيۡءٍ﴾) پس گوش و چشمان و دل‌هایشان چیزی از عذاب خدا را از آنها دور نساخت. (﴿إِذۡ كَانُواْ يَجۡحَدُونَ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ﴾) زیرا آیات خدا را که بر یگانگی او -و اینکه باید به تنهایی عبادت شود- دلالت می‌نمایند انکار کردند. (﴿وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ﴾) و آنان پیامبرانی را که آنها را از آن عذاب می‌ترساندند مورد تمسخر و استهزا قرار ‌دادند. پس همان عذاب -که وقوع آن را تکذیب می‌کردند- آنها را فرا گرفت.
: 27 - 28 #
{وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا مَا حَوْلَكُمْ مِنَ الْقُرَى وَصَرَّفْنَا الْآيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (27) فَلَوْلَا نَصَرَهُمُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْبَانًا آلِهَةً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَذَلِكَ إِفْكُهُمْ وَمَا كَانُوا يَفْتَرُونَ (28)}
وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا مَا حَوْلَكُم مِّنَ الْقُرَى وَصَرَّفْنَا الْآيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ما همه قريه هايي را که اطراف شما بوده اند هلاک کرده ايم و آيات را گونه گون بيان کرديم ، باشد که بازگردند فَلَوْلَا نَصَرَهُمُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ قُرْبَانًا آلِهَةً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَذَلِكَ إِفْكُهُمْ وَمَا كَانُوا يَفْتَرُونَ از چه روي آن خداياني که سواي الله براي تقرب ، به خدايي گرفته بودند ياريشان نکردند ، بلکه از نظرشان گم شدند ? اين است دروغ و افترايشان
#
{27 ـ 28} يحذِّر تعالى مشركي العرب وغيرهم بإهلاك الأمم المكذِّبين الذين هم حول ديارهم، بل كثيرٌ منهم في جزيرة العرب؛ كعادٍ وثمودَ ونحوهم، وأنَّ الله تعالى صَرَّفَ لهم {الآياتِ}؛ أي: نوَّعها من كل وجه، {لعلهم يرجِعونَ}: عمَّا هم عليه من الكفر والتكذيب، فلمَّا لم يؤمنوا؛ أخذهم اللهُ أخذَ عزيزٍ مقتدرٍ، ولم تنفعْهم آلهتُهم التي يَدْعون من دون الله من شيءٍ، ولهذا قال هنا: {فلولا نَصَرَهُم الذين اتَّخذوا من دون الله قُرباناً آلهةً}؛ أي: يتقرَّبون إليهم ويتألَّهونهم لرجاء نفعهم. {بل ضلُّوا عنهم}: فلم يُجيبوهم ولا دَفَعوا عنهم، {وذلك إفْكُهُمْ وما كانوا يفترونَ}: من الكذب الذي يُمَنُّون به أنفسَهم؛ حيث يزعُمون أنَّهم على الحقِّ، وأنَّ أعمالهم ستنفعُهم، فضلَّت وبطلت.
(27 - 28) خداوند مشرکین عرب و غیره را هشدار می‌دهد و بیان می‌نماید ملت‌های تکذیب‌کننده‌ای را که در اطراف دیارشان می‌زیسته‌اند و بلکه بیشتر آنها در «جزیرۀ العرب» بوده‌اند مانند عاد و ثمود و غیره نابود کرده است، و بیان می‌دارد که خداوند آیات را به صورت‌های گوناگون برای آنان بیان داشته است، (﴿لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ﴾) تا آنها از کفر و تکذیب خود برگردند. وقتی ایمان نیاوردند، خداوند آنها را مورد مؤاخذۀ شدید قرار داد؛ و خدایانی که به جای الله به فریاد می‌خواندند، هیچ چیزی از عذاب را از آنها دور نکرد. بنابراین فرمود: (﴿فَلَوۡلَا نَصَرَهُمُ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ قُرۡبَانًا ءَالِهَةَ﴾) پس چرا کسانی که ایشان را برای تقرب به خدا معبود خود گرفتند، یاری‌شان نکردند؟ یعنی معبودهایی که اینها با انواع عبادت‌ها به آنان نزدیکی می‌جستند، و آنها را پرستش می‌کردند به این امید که به آنها فایده برسانند. (﴿بَلۡ ضَلُّواْ عَنۡهُمۡ﴾) پس نه آنان را اجابت کردند، و نه چیزی را از آنان دور نمودند. (﴿وَذَٰلِكَ إِفۡكُهُمۡ وَمَا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ﴾) و این دروغ و افترای ایشان بود که خود را به آن امیدوار می‌کردند، و گمان می‌بردند که حق است و کارهایشان به آنان فایده خواهد داد، امّا آنچه گمان می‌بردند ناپدید و باطل گشت.
: 29 - 32 #
{وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَرًا مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلَى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِينَ (29) قَالُوا يَاقَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا كِتَابًا أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَإِلَى طَرِيقٍ مُسْتَقِيمٍ (30) يَاقَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَيُجِرْكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ (31) وَمَنْ لَا يُجِبْ دَاعِيَ اللَّهِ فَلَيْسَ بِمُعْجِزٍ فِي الْأَرْضِ وَلَيْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءُ أُولَئِكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ (32)}.
وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَرًا مِّنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلَى قَوْمِهِم مُّنذِرِينَ و گروهي از جن را نزد تو روانه کرديم تا قرآن را بشنوند چون به ، حضرتش رسيدند گفتند : گوش فرا دهيد چون به پايان آمد ، همانند بيم دهندگاني نزد قوم خود بازگشتند قَالُوا يَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا كِتَابًا أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَى مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَإِلَى طَرِيقٍ مُّسْتَقِيمٍ گفتند : اي قوم ما ، ما کتابي شنيديم که بعد از موسي نازل شده ، کتابهاي پيشين را تصديق مي کند و به حق و راه راست راه مي نمايد يَا قَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُجِرْكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ اي قوم ما ، اين دعوت کننده به خدا را پاسخ گوييد و به او ايمان ، بياوريد تا خدا گناهانتان را بيامرزد و شما را از عذابي دردآور در امان دارد وَمَن لَّا يُجِبْ دَاعِيَ اللَّهِ فَلَيْسَ بِمُعْجِزٍ فِي الْأَرْضِ وَلَيْسَ لَهُ مِن دُونِهِ أَولِيَاء أُوْلَئِكَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ و هر کس که به اين دعوت کننده جواب نگويد نمي تواند در روي زمين از خداي بگريزد و او را جز خدا هيچ ياوري نيست و در گمراهي آشکاري است
#
{29} كان الله تعالى قد أرسل رسولَه محمداً - صلى الله عليه وسلم - إلى الخلق إنسهم وجنهم، وكان لا بدَّ من إبلاغ الجميع لدعوة النبوَّة والرسالة؛ فالإنس يمكنه عليه الصلاة والسلام دعوتُهم وإنذارُهم، وأمَّا الجنُّ؛ فصَرَفَهم الله إليه بقدرته وأرسل إليه {نفراً من الجنِّ يستمعونَ القرآن فلمَّا حَضَروه قالوا أنصِتوا}؛ أي: وصَّى بعضُهم بعضاً بذلك، {فلما قُضِيَ}: وقد وَعَوْه وأثَّر ذلك فيهم، {ولَّوْا إلى قومِهِم منذِرين}: نصحاً منهم لهم، وإقامة لحجَّة الله عليهم، وقيَّضهم الله معونةً لرسوله - صلى الله عليه وسلم - في نشر دعوتِهِ في الجنِّ.
(29) خداوند پیامبرش محمّد صلی الله علیه وسلم را به سوی همۀ انسان‌ها و جن‌ها فرستاد، و می‌بایست دعوت و نبوّت و رسالت به همۀ آنها رسانده ‌شود. دعوت کردن و بیم دادن انسان‌ها برای پیامبر ـ‌علیه الصلاة والسلام‌ـ ممکن بود، امّا جن‌ها را خداوند با قدرت خویش به سوی او فرستاد: (﴿وَإِذۡ صَرَفۡنَآ إِلَيۡكَ نَفَرٗا مِّنَ ٱلۡجِنِّ يَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقُرۡءَانَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوٓاْ أَنصِتُواْ﴾) گروهی از جن‌ها را فرستادیم تا قرآن را بشنوند. وقتی جن‌ها نزد پیامبر حضور یافتند، به یکدیگر توصیه کردند و گفتند: خاموش باشید. (﴿فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوۡاْ إِلَىٰ قَوۡمِهِم مُّنذِرِينَ﴾) وقتی که تلاوت قرآن به پایان آمد و آن را فرا گرفتند و قرآن در آنها اثر گذاشت، به سوی قومشان بازگشتند تا آنها را دعوت کنند. چون نسبت به قومشان مهربان و دلسوز بودند، و برای آنکه حجّت بر آنها اقامه گردد، خداوند آنها را برگماشت تا در گسترش دعوت پیامبر میان جن‌ها او را یاری دهند.
#
{30} {قالوا يا قومَنا إنَّا سَمِعْنا كتاباً أنزِلَ من بعدِ موسى}: لأنَّ كتاب موسى أصلٌ للإنجيل وعمدةٌ لبني إسرائيل في أحكام الشرع، وإنَّما الإنجيل متمِّم ومكمِّل ومغيِّر لبعض الأحكام، {مصدِّقاً لما بين يديه يَهْدي}: هذا الكتاب الذي سَمِعْناه، {إلى الحقِّ}: وهو الصوابُ في كلِّ مطلوبٍ وخبرٍ، {وإلى طريقٍ مستقيمٍ}: موصل إلى الله وإلى جنَّته من العلم بالله وبأحكامه الدينيَّة وأحكام الجزاء.
(30) (﴿قَالُواْ يَٰقَوۡمَنَآ إِنَّا سَمِعۡنَا كِتَٰبًا أُنزِلَ مِنۢ بَعۡدِ مُوسَىٰ﴾) گفتند: ای قوم ما! ما تلاوت کتابی را شنیده‌ایم که بعد از موسی نازل شده است. چون کتاب موسی، اصل و اساس انجیل و مرجع بنی‌اسرائیل در احکام شرع بود. و انجیل تکمیل کنندۀ تورات بود، و برخی از احکام آن را تغییر داد. (﴿مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ يَهۡدِيٓ إِلَى ٱلۡحَقِّ﴾) کتابی که ما شنیدیم، به سوی حق راهنمایی می‌کند. و «حق» عبارت است از هر امر و هر خبری درست. (﴿وَإِلَىٰ طَرِيقٖ مُّسۡتَقِيمٖ﴾) و به راه راست رهنمون می‌شود؛ راهی که انسان را به خدا و بهشت می‌رساند. و راه آن، شناخت خدا و احکام دینی و احکام جزایی او می‌باشد.
#
{31} فلمَّا مَدَحوا القرآن وبيَّنوا محلَّه ومرتبته؛ دَعَوْهم إلى الإيمان به، فقالوا: {يا قومَنا أجيبوا داعيَ اللهِ}؛ أي: الذي لا يدعو إلاَّ إلى ربِّه، لا يدعوكم إلى غرض من أغراضِهِ ولا هوى، وإنَّما يدعوكم إلى ربِّكم لِيُثيبَكم، ويزيلَ عنكم كلَّ شرٍّ ومكروه، ولهذا قالوا: {يغفرْ لكم من ذُنوبِكُم ويُجِرْكُم من عذابٍ أليم}: وإذا أجارهم من العذاب الأليم؛ فما ثمَّ بعد ذلك إلاَّ النعيم؛ فهذا جزاءُ من أجاب داعي الله.
(31) وقتی آنها قرآن را ستودند و جایگاه و منزلت آن را بیان داشتند، قومشان را به ایمان آوردن به پیامبر فرا خواندند و گفتند: (﴿يَٰقَوۡمَنَآ أَجِيبُواْ دَاعِيَ ٱللَّهِ﴾) ای قوم ما! سخنان دعوتگر الهی را بپذیرید؛ یعنی کسی را اجابت کنید که جز به سوی پروردگارش دعوت نمی‌کند؛ و او شما را به هدفی از اهداف شخصی‌اش دعوت نمی‌کند و شما را به هواپرستی فرا نمی‌خواند؛ بلکه فقط شما را به سوی پروردگارتان دعوت می‌کند تا پروردگارتان به شما پاداش دهد و هر شر و امر ناخوشایندی را از شما دور نماید. بنابراین گفتند: (﴿وَءَامِنُواْ بِهِۦ يَغۡفِرۡ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمۡ وَيُجِرۡكُم مِّنۡ عَذَابٍ أَلِيمٖ﴾) و به او ایمان بیاورید تا خداوند گناهانتان را بیامرزد و شما را از عذاب دردناک در امان دارد. و وقتی آنها را از عذاب دردناک در پناه خویش محفوظ بدارد، پس آنجا جز نعمت چیز دیگری وجود ندارد. این پاداش کسی است که دعوت دعوتگر الهی را بپذیرد.
#
{32} {ومَن لا يُجِبْ داعيَ الله فليس بمعجزٍ في الأرضِ}: فإنَّ الله على كلِّ شيءٍ قديرٌ، فلا يفوته هاربٌ ولا يغالِبُه مغالبٌ، {وليس له من دونِهِ أولياءُ أولئك في ضلالٍ مبينٍ}، وأيُّ ضلال أبلغُ من ضلال مَنْ نادَتْه الرسل، ووصلتْ إليه النُّذُر بالآيات البيِّنات والحجج المتواتراتِ فأعرض واستكبر؟!
(32) (﴿وَمَن لَّا يُجِبۡ دَاعِيَ ٱللَّهِ فَلَيۡسَ بِمُعۡجِزٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) و هرکس دعوت دعوتگر الهی را نپذیرد، در زمین راه گریزی ندارد؛ چرا که خداوند بر هر چیزی تواناست، و هیچ گریزنده‌ای از دست او در نمی‌رود، و هیچ کسی بر او چیره نمی‌شود. (﴿وَلَيۡسَ لَهُۥ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءُۚ أُوْلَٰٓئِكَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ﴾) و کسی که دعوتگر الهی را اجابت نکند، در برابر خداوند دوستان و یاورانی ندارد، و اینان در گمراهی آشکارند، و چه گمراهی بالاتر از گمراهی کسی است که پیامبران او را فرا خوانده‌اند، و هشدارها به وسیلۀ آیات و نشانه‌های روشنگر و حجّت‌های متواتر به او رسیده باشد، امّا همچنان روی بگرداند و استکبار ‌ورزد؟!
: 33 #
{أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَمْ يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتَى بَلَى إِنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (33)}.
أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَمْ يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتَى بَلَى إِنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ آيا نمي بينند که خداي يکتاست آن که آسمانها و زمين را بيافريد و در آفريدن آنها در نماند او مي تواند مردگان را زنده کند بلي او بر هر کاري تواناست.
#
{33} هذا استدلالٌ منه تعالى على الإعادة بعد الموت بما هو أبلغُ منها، وهو {أنَّه الذي خلقَ السماواتِ والأرضَ} على عظمهما وسعتهما وإتقان خلقهما من دون أن يَكْتَرِثَ بذلك، ولم يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ؛ فكيف تعجِزُه إعادتُكم بعد موتكم وهو {على كل شيءٍ قديرٌ}؟!
(33) در اینجا خداوند بر زنده گرداندن مردم پس از مرگ به چیزی استدلال کرده است که از زنده کردن مردگان مهم‌تر است و آن اینکه خداوندی که آسمان‌ها و زمین را با وجود بزرگی و گستردگی و استواری‌شان آفریده است بدون اینکه کم دقتی کرده و در آفرینش آنها خسته و درمانده شده باشد، پس چگونه او از دوباره زنده کردنتان پس از مردنتان خسته ودرمانده می‌شود، درحالی که او بر هر کاری تواناست؟!!
: 34 - 35 #
{وَيَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَلَيْسَ هَذَا بِالْحَقِّ قَالُوا بَلَى وَرَبِّنَا قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (34) فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِنْ نَهَارٍ بَلَاغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ (35)}
وَيَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَلَيْسَ هَذَا بِالْحَقِّ قَالُوا بَلَى وَرَبِّنَا قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ روزي که کافران به آتش عرضه شوند : آيا اين حقيقت نيست ? گويند : بلي ،، به پروردگارمان سوگند گويد : به خاطر کفري که مي ورزيده ايد ، اينک عذاب را بچشيد فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِل لَّهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِّن نَّهَارٍ بَلَاغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ پس پايداري کن ، همچنان که پيامبران اولوالعزم پايداري کرده بودند ودر عقوبتشان شتاب مکن آن روز که آن وعده اي را که به آنها داده شده بنگرند ، پندارند که جز به قدر ساعتي از روز در گور درنگ نکرده اند اين تبليغ رسالت است آيا جز نافرمانان به هلاکت مي رسند ?
#
{34} يخبر تعالى عن حال الكفار الفظيعة عند عرضِهِم على النار التي كانوا يكذِّبون بها، وأنَّهم يوبَّخون ويُقال لهم: {أليس هذا بالحقِّ}؛ فقد حضرتُموه وشاهدتُموه عياناً، {قالوا بلى وربِّنا}: فاعترفوا بذنوبهم وتبين كذبهم، {قال فَذُوقُوا العَذابَ بما كنتُم تكفُرون}؛ أي: عذاباً لازماً دائماً كما كان كفرُكم صفةً لازمةً.
(34) خداوند از حالت هولناک و زشت کافران بدانگاه که در کنار دوزخی گرد آورده می‌شوند که آن را دروغ می‌انگاشتند خبر می‌دهد، و آنها در آنجا مورد نکوهش قرار می‌گیرند، و به آنان گفته می‌شود: (﴿أَلَيۡسَ هَٰذَا بِٱلۡحَقِّ﴾) آیا این حقیقت ندارد؟ شما در آن حاضر شده‌اید و آشکارا آن را مشاهده می‌کنید. (﴿قَالُواْ بَلَىٰ وَرَبِّنَا﴾) می‌گویند: بلی، سوگند به پروردگارمان، پس آنها به گناهشان اعتراف می‌کنند و دروغشان آشکار می‌گردد. (﴿قَالَ فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡفُرُونَ﴾) خداوند به آنان می‌فرماید: به سزای آنکه کفر می‌ورزیدید، عذاب را بچشید؛ یعنی عذابی که همیشگی و همراهتان است، همان‌طور که کفر ورزیدن صفت همیشگیِ شما بود.
#
{35} ثم أمر تعالى رسوله أن يصبِرَ على أذيَّة المكذِّبين المعادين له، وأن لا يزال داعياً لهم إلى الله، وأن يقتديَ بصبرِ أولي العزم من المرسَلين سادات الخَلْق أولي العزائم والهِمَم العالية، الذين عَظُم صَبْرُهم وتمَّ يقينُهم؛ فهم أحقُّ الخلق بالأسوة بهم والقفو لآثارهم والاهتداء بمنارِهِم، فامتثل - صلى الله عليه وسلم - لأمر ربِّه، فصبر صبراً لم يصبِرْه نبيٌّ قبله، حتى رماه المعادون له عن قوسٍ واحدةٍ، وقاموا جميعاً بصدِّه عن الدَّعوة إلى الله، وفعلوا ما يمكنهم من المعاداة والمحاربة، وهو - صلى الله عليه وسلم - لم يزل صادعاً بأمر الله، مقيماً على جهاد أعداء الله، صابراً على ما ينالُه من الأذى، حتى مكَّن الله له في الأرض، وأظهر دينَه على سائر الأديان وأمَّته على الأمم، فصلى الله عليه وسلم تسليماً. وقوله: {ولا تستعجل لهم}؛ أي: لهؤلاء المكذِّبين المستعجلين للعذاب؛ فإنَّ هذا من جهلهم وحمقهم؛ فلا يستخفنَّكَ بجهلهم ولا يَحْمِلْك ما ترى من استعجالهم على أنْ تدعُوَ الله عليهم بذلك؛ فإنَّ كلَّ ما هو آتٍ قريبٌ، و {كأنَّهم} حين {يَرَوْنَ ما يوعدونَ لم يَلْبَثوا} في الدُّنيا {إلاَّ ساعةً من نهارٍ}؛ فلا يحزُنْك تمتُّعهم القليل وهم صائرون إلى العذاب الوبيل، {بلاغٌ}؛ أي: هذه الدنيا متاعها وشهواتها ولذَّاتها بلغةٌ منغصةٌ ودفعُ وقتٍ حاضر قليل، أو هذا القرآن العظيم ـ الذي بيَّنَّا لكم فيه البيانَ التامَّ ـ بلاغٌ لكم وزادٌ إلى الدار الآخرة، ونِعْم الزادُ والبلغةُ، زادٌ يوصل إلى دار النعيم، ويعصِمُ من العذابِ الأليم؛ فهو أفضل زاد يتزوَّده الخلائقُ، وأجلُّ نعمة أنعم الله بها عليهم، {فهل يُهْلَكُ}: بالعقوبات {إلاَّ القومُ الفاسقون}؛ أي: الذين لا خير فيهم، وقد خرجوا عن طاعة ربِّهم، ولم يَقْبَلوا الحقَّ الذي جاءتهم به الرسل، وأعذر الله لهم وأنذرهم، فبعد ذلك إذ يستمرُّون على تكذيبهم وكفرهم، نسأل الله العصمة.
(35) سپس خداوند به پیامبرش فرمان داد تا در برابر اذیّت و آزار کسانی که او را دروغگو می‌انگارند و با او دشمنی می‌ورزند، شکیبایی کند و همواره آنها را به سوی خداوند دعوت نماید، و به صبر و شکیبایی پیامبران اولوالعزم -که سرداران انسان‌ها هستند و دارای همّت‌های بلند و عزم راسخ و شکیبایی بزرگ و یقین کامل بوده‌اند- اقتدا نماید، و از آنها الگوبرداری کند؛ چون آنها شایسته‌ترین الگو برای او هستند، و باید راه آنها را درپیش گیرد، و در پرتو نشانه‌های روشنِ آنان راهیاب گردد. پیامبر صلی الله علیه وسلم دستور پروردگارش را اطاعت کرد، و چنان صبر و شکیبایی از خود نشان داد که هیچ پیامبری پیش از او آن بردباری را نداشته است، و دشمنان همه یک‌پارچه در برابر او قرار گرفتند، و با یک کمان او را نشانه گرفتند ، وهمه برای بازداشتن او از دعوت کردن به سوی خدا بپا خاستند، و آنچه از مخالفت و دشمنی که توانستند با او انجام دادند. و ایشان صلی الله علیه وسلم همواره فرمان و دستور الهی را آشکارا بیان می‌کرد، و بر جهاد با دشمنان خدا پایبند بود، و در برابر اذیّت و آزاری که به او می‌رسید شکیبا بود تا اینکه خداوند به او در زمین قدرت و فرمانروایی داد، و دین او را بر سایر ادیان، و امّتش را بر دیگر امّت‌ها چیره گرداند. پس درود و سلام خدا بر او باد. (﴿وَلَا تَسۡتَعۡجِل لَّهُمۡ﴾) و عذابی را که تکذیب کنندگان به شتاب آن را می‌خواهند به شتاب مخواه؛ چون آنها از روی جهالت و حماقت در آمدن عذاب الهی عجله دارند. پس نباید جهالت آنها تو را وادار نماید تا پیش خداوند برای نابودی فوری آنها دعا کنی؛ زیرا عذابی که در پیش دارند خواهد آمد؛ و هر آنچه که می‌آید نزدیک است. (﴿كَأَنَّهُمۡ يَوۡمَ يَرَوۡنَ مَا يُوعَدُونَ لَمۡ يَلۡبَثُوٓاْ إِلَّا سَاعَةٗ مِّن نَّهَارِۢ﴾) وقتی آنها عذابی را که به آن وعده داده می‌شوند دریابند، انگار در دنیا جز لحظه‌ای از روز نمانده‌اند. پس بهره‌مند شدنِ اندک آنها از دنیا -درحالی که به سوی عذاب هلاک کننده بر می‌گردند- تو را غمگین نکند. (﴿بَلَٰغٞ﴾) یعنی کالا و دلخوشی، و لذّت این دنیا، بهره‌ای ناگوار و سرگرمی اندکی است. و یا اینکه قرآن بزرگ که در آن برایتان روشنگری کامل ارائه داده‌ایم، وسیله و توشه‌ای است که شما را به سرای آخرت می‌رساند و بهترین توشه و وسیله توشه‌ایست که انسان را به سرای بهشت و نعمت‌های پایدار برساند و او را از عذاب دردناک مصون و محفوظ ‌دارد. پس این بهترین توشه‌ایست که مردم می‌اندوزند، و بزرگ‌ترین نعمتی است که خداوند به آنها ارزانی داشته است. (﴿فَهَلۡ يُهۡلَكُ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ﴾) پس آیا به وسیلۀ کیفرهای خدا جز گروه فاسقان نابود می‌شوند؟ یعنی کسانی که خیری در آنها نیست، و از طاعت پروردگارشان خارج شده، و حقی را که پیامبران برایشان آورده‌اند نپذیرفته‌اند. و خداوند آنها را هشدار و بیم داد، امّا آنان بر کفر و تکذیب خود ادامه دادند. پس عذری نخواهند داشت. از خداوند می‌خواهیم که ما را از عذاب خود در امان دارد.
* * *