مکي و 53 آيه است.
بسم الله الرحمن الرحيم
{حم (1) عسق (2) كَذَلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (3) لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ (4) تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ وَالْمَلَائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَلَا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (5) وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ اللَّهُ حَفِيظٌ عَلَيْهِمْ وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ (6) وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ (7) وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِنْ يُدْخِلُ مَنْ يَشَاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَالظَّالِمُونَ مَا لَهُمْ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ (8) أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِ الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (9)}.
حم؛ حا ، ميم
عسق؛ عين ، سين ، قاف
كَذَلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ؛ ، خداوند پيروزمند حکيم ،
به تو و کساني که پيش از تو بودند اينچنين وحي مي فرستد :
لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ؛ از آن اوست هر چه در آسمانها و زمين است و اوست آن بلند مرتبه بزرگوار
تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ وَالْمَلَائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِي الْأَرْضِ أَلَا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ؛ نزديک است که آسمانها بر فراز يکديگر درهم شکنند و فرشتگان به ، ستايش پروردگارشان تسبيح مي گويند و براي ساکنان زمين آمرزش مي طلبند آگاه باشيد که خدا آمرزنده و مهربان است.
وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَولِيَاء اللَّهُ حَفِيظٌ عَلَيْهِمْ وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ؛ خدا مراقب اعمال کساني است که جز او را به دوستي گرفتند ، و تو وکيل آنها نيستي.
وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ ؛ و نيز اين قرآن را به زبان عربي بر تو وحي کرديم تا ام القري و ساکنان ، اطرافش را بيم دهي همچنين آنان را از روز قيامت - که در آن ترديدي نيست - بترساني که گروهي در بهشتند و گروهي در آتش سوزان
وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِن يُدْخِلُ مَن يَشَاء فِي رَحْمَتِهِ وَالظَّالِمُونَ مَا لَهُم مِّن وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ؛ اگر خدا مي خواست همه را يک امت کرده بودولي او هر که را که بخواهدبه رحمت خويش در آورد ، و ستمکاران را هيچ دوست و ياوري نيست.
أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي المَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ؛ آيا جز خدا را به دوستي گرفتند ? دوست حقيقي خداست و اوست که مردگان را زنده مي کند ، و اوست که بر هر کاري تواناست.
#
{1 ـ 5} يخبر تعالى أنَّه أوحى هذا القرآن العظيم على النبيِّ الكريم كما أوحى إلى مَنْ قبلَه من الأنبياء والمرسلين؛ ففيه بيانُ فضلِهِ بإنزال الكتبِ وإرسال الرُّسل سابقاً ولاحقاً، وأنَّ محمداً - صلى الله عليه وسلم - ليس ببدع من الرسل، وأنَّ طريقَته طريقةُ مَنْ قبلَه، وأحوالَه تناسِبُ أحوالَ مَن قبلَه من المرسلين، وما جاء به يشابِهُ ما جاؤوا به؛ لأنَّ الجميع حقٌّ وصدقٌ، وهو تنزيلُ من اتَّصف بالألوهيَّة والعزَّة العظيمة والحكمة البالغةِ، وأنَّ جميع العالم العلويِّ والسفليِّ مُلْكُه وتحت تدبيرِهِ القدريِّ والشرعيِّ، وأنَّه {العليُّ} بذاتِهِ وقدرِهِ وقهرِهِ. {العظيم}: الذي من عظمتِهِ {تكادُ السمواتُ يتفطَّرْنَ من فوقِهِنَّ}: على عظمها وكونها جماداً، {والملائكةُ}: الكرامُ المقرَّبون خاضعون لعظمتِهِ مستكينون لعزَّته مذعنون بربوبِيَّته، {يسبِّحونَ بحمد ربِّهم}: ويعظِّمونه عن كل نقص، ويصِفونه بكل كمال، {ويستغفرونِ لِمَن في الأرض}: عما يصدُرُ منهم مما لا يليقُ بعظمة ربِّهم وكبريائِهِ، مع أنَّه تعالى {الغفورُ الرحيمُ}: الذي لولا مغفرتُه ورحمتُه؛ لعاجَلَ الخلقَ بالعقوبةِ المستأصِلَةِ.
وفي وصفِهِ تعالى بهذه الأوصاف بعد أن ذَكَرَ أنَّه أوحى إلى الرسل كلهم عموماً وإلى محمدٍ ـ صلى الله عليهم وسلم ـ خصوصاً إشارةٌ إلى أنَّ هذا القرآن الكريم فيه من الأدلةُ والبراهينُ والآياتُ الدالَّةُ على كمال الباري تعالى ووصفِهِ بهذه الأسماء العظيمة الموجبة لامتلاءِ القلوب من معرفتِهِ ومحبتِه وتعظيمِه وإجلالِه وإكرامِه وصرف جميع أنواع العبوديَّة الظاهرة والباطنة له تعالى، وأنَّ من أكبر الظُّلم وأفحش القول اتِّخاذ أندادٍ من دونِهِ، ليس بيدِهِم نفعٌ ولا ضرٌّ ، بل هم مخلوقون مفتقرون إلى الله في جميع أحوالهم.
(1 - 5) قول مناسبتر در رابطه با حروف مقطعهای که در اوایل برخی سورههای قرآن آمده، این است که بدون مستند شرعی از ذکر معنی برای آنها خودداری کنیم و در عین حال یقین داشته باشیم که خداوند اینها را بیهوده نازل نکرده است، بلکه در پس آن حکمتی است که ما از آن بی خبریم. خداوند متعال خبر میدهد که این قرآن بزرگ را به پیامبر بزرگوار وحی کرده، همانطور که به پیامبران پیش از او نیز وحی نموده است. در اینجا خداوند فضل و لطف خویش را بیان نموده که او کتابها را نازل کرده، و پیامبران را فرستاده است، و محمّد صلی الله علیه وسلم پیامبر جدیدی نیست که قبل از او هیچ پیامبری نیامده باشد. و باید دانست که راه او، همان راه پیامبران پیش از اوست؛ و حالت او با حالات آنها مشابهت و تناسب دارد. و آنچه آورده است، با آنچه آنها آوردهاند مشابه میباشد، چون همه حق و راست هستند. و این قرآن را ذاتی نازل کرده که خداوند و معبود است، و دارای قدرت بزرگ و حکمت فراوان میباشد. و همۀ جهان بالا و پایین تحت فرمانروایی و تدبیرِ تقدیری و تشریعی او میباشند. (
﴿وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡعَظِيمُ﴾) ذات و قدر و جایگاه و چیرگی خداوند والا است، و او بزرگوار میباشد.
از عظمت او این است که: (
﴿تَكَادُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ يَتَفَطَّرۡنَ مِن فَوۡقِهِنَّ﴾) نزدیک است آسمانها با وجود بزرگیشان و اینکه جماد هستند، از بالا در هم بشکافند، (
﴿وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ﴾) و فرشتگان بزرگوار و مقرّب در برابر عظمت او فروتن هستند، و به ربوبیّت او اذعان دارند، و در برابر قدرت او خاضعاند. و پروردگارشان را ستایش و تسبیح میگویند، و او را تعظیم مینمایند، و او را از هر نقص و عیبی منزّه میدانند، و به هر صفت کمالی توصیف میکنند. (
﴿وَيَسۡتَغۡفِرُونَ لِمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) و به خاطر آنچه که از ساکنان زمین سر میزند و شایستۀ عظمت و بزرگی پروردگارشان نیست، برای آنان آمرزش میطلبند. با اینکه خداوند متعال (
﴿هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ﴾) آمرزنده و مهربان است. و اگر آمرزش و رحمت او نبود، فوراً خلق را با کیفر خود ریشهکن و نابود میکرد. توصیف خداوند به این صفات ـ بعد از آنکه بیان کرد به همۀ پیامبران و به محمّد
«صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین» به طور ویژه وحی کرده است ـ اشاره به این است که در این قرآن، دلایل و آیات و حجّتهایی وجود دارد که بر کمال خداوند آفریننده دلالت مینماید، و بر این مطلب دلالت دارد که خداوند به این نامهای بزرگ متصف است؛ نامهایی که باعث میشوند دلها از معرفت و محبّت و تعظیم و بزرگداشت خداوند لبریز و سرشار گردند، و تمام عبودیت و بندگیِ ظاهری و باطنی برای او صورت گیرد. نیز این براهین و آیات دلالت میکنند بر اینکه یکی از بزرگترین ستمها و زشتترین گفتهها، بر گرفتن معبودها و انبازهایی جز خداست؛ معبودهایی که هیچ سود و زیانی در دست آنها نیست، بلکه آنها خودشان مخلوق هستند و در همۀ حالات خود به خدا نیازمندند.
#
{6} ولهذا عقَّبه بقوله: {والذين اتَّخذوا من دونِهِ أولياءَ}: يتولَّوْنَهم بالعبادة والطاعة؛ كما يعبدون الله ويطيعونَه؛ فإنَّما اتَّخذوا الباطلَ، وليسوا بأولياءٍ على الحقيقة. {اللهُ حفيظٌ عليهم}: يحفظُ عليهم أعمالَهم فيجازيهم بخيرها وشرِّها، {وما أنت عليهم بوكيل}: فتسألُ عن أعمالهم، وإنَّما أنت مبلغٌ أديتَ وظيفتَك.
(6) (
﴿وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ﴾) و کسانی که جز خدا، برای خود دوستان و یاورانی برگرفتهاند؛ و با پرستش و طاعت، به آنها دوستی و ابراز محبّت مینمایند، آنگونه که خدا را عبادت میکنند؛ اینها باطل را برگرفتهاند، و در حقیقت آنان یاوران و دوستان ایشان نیستند. (
﴿ٱللَّهُ حَفِيظٌ عَلَيۡهِمۡ﴾) بلکه خداوند مراقب ایشان است، و اعمالشان را ثبت و ضبط مینماید، و در برابر کارهای خوب و بدشان آنان را مجازات خواهد کرد. (
﴿وَمَآ أَنتَ عَلَيۡهِم بِوَكِيلٖ﴾) و تو مسئول آنها نیستی، و از تو دربارۀ اعمال آنها پرسیده نمیشود؛ بلکه تو فقط رساننده هستی و وظیفهات را انجام دادهای.
#
{7} ثم ذكر منَّته على رسوله وعلى الناس حيث أنزل اللهُ {قرآناً عربيًّا} بيِّنَ الألفاظِ والمعاني، {لتنذرَ أمَّ القرى}: وهي مكةُ المكرمةُ، {ومَنْ حولَها}: من قُرى العرب، ثم يسري هذا الإنذارُ إلى سائرِ الخَلْق، {وتنذرَ}: الناس {يوم الجَمْع}: الذي يجمعُ الله به الأوَّلين والآخرين، وتخبِرُهم أنَّه {لا ريبَ فيه}، وأنَّ الخلق ينقسمون فيه فريقينِ: فريقًا {في الجنة}: وهم الذين آمنوا بالله وصدَّقوا المرسلين، وفريقًا {في السعيرِ}: وهم أصنافُ الكفرة المكذِّبين.
(7) سپس خداوند متعال منّت خویش را بر پیامبر و بر مردم بیان کرد که (
﴿قُرۡءَانًا عَرَبِيّٗا﴾) قرآنی عربی را که الفاظ و معانی آن روشن هستند نازل فرموده، (
﴿لِّتُنذِرَ أُمَّ ٱلۡقُرَىٰ وَمَنۡ حَوۡلَهَا﴾) تا مردم مکه و کسانی از ساکنان آبادیهای پیرامون مکّه را بترسانی. سپس این بیم دادن را به سایر مردم جهان برساند. (
﴿وَتُنذِرَ يَوۡمَ ٱلۡجَمۡعِ﴾) و مردم را از روز گردهمایی؛ یعنی قیامت، که خداوند همۀ مردمان را از اوّل تا آخر در آن جمع میکند، بترسانی. و به آنها خبر دهی که (
﴿لَا رَيۡبَ فِيهِ﴾) شکی در آمدن قیامت نیست.
و مردم در آن روز به دو گروه تقسیم میشوند: (
﴿فَرِيقٞ فِي ٱلۡجَنَّةِ﴾) گروهی در بهشت خواهند بود؛ و آنها کسانی هستند که به خدا ایمان آورده و پیامبران را تصدیق کردهاند. (
﴿وَفَرِيقٞ فِي ٱلسَّعِيرِ﴾) و گروهی در دوزخ خواهند بود؛ و آنان انواع کافران تکذیب کننده میباشند.
#
{8} {و} مع هذا فلو شاءَ اللهُ لَجَعَلَ الناس {أمَّةً واحدةً}: على الهدى؛ لأنَّه القادر الذي لا يمتنع عليه شيء، ولكنه أراد أن يُدْخِلَ في رحمتِهِ مَنْ شاء من خواصِّ خلقِهِ، وأمَّا الظالمون الذين لا يَصْلُحون لصالح؛ فإنَّهم محرومون من الرحمة؛ فما لهم من دون الله من وليٍّ يتولاَّهم فيحصِّلُ لهم المحبوب، ولا نصيرٍ يدفعُ عنهم المكروهَ.
(8) (
﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَهُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ﴾) با وجود این اگر خداوند میخواست، همۀ مردم را یک امّتِ بر هدایت قرار میداد؛ چون او تواناست و هیچ چیزی از ارادۀ وی سرپیچی نمیکند. ولی خداوند خواست، هرکس را از بندگان برگزیدهاش که بخواهد، به رحمت خویش داخل گرداند. امّا ستمگران صلاحیّت برخورداری از خیر و خوبی را ندارند، و آنها از رحمت خدا محروم هستند. (
﴿مَا لَهُم مِّن وَلِيّٖ وَلَا نَصِيرٍ﴾) پس غیر از خداوند دیگر دوست و یاوری ندارند که آنها را سرپرستی نماید تا به آنچه که خوب و دوست داشتنی است دست یابند، و از آنچه که ناخوشایند است در امان بمانند.
#
{9} والذين اتَّخذوا من دونه أولياءَ يتولَّوْنهم بعبادتِهم إيَّاهم؛ فقد غلطوا أقبح غلط؛ {فالله هو الوليُّ} الذي يتولاَّه عبدُه بعبادته وطاعته والتقرُّب إليه بما أمكن من أنواع التقرُّبات، ويتولَّى عباده عموماً بتدبيره ونفوذِ القدر فيهم، ويتولَّى عباده المؤمنين خصوصاً بإخراجهم من الظُّلمات إلى النور، وتربيتهم بلطفه، وإعانتهم في جميع أمورهم. {وهو يُحيي الموتى وهو على كلِّ شيءٍ قديرٌ}؛ أي: هو المتصرِّف بالإحياء والإماتة ونفوذِ المشيئة والقدرةِ؛ فهو الذي يستحقُّ أن يُعْبَدَ وحدَه لا شريك له.
(9) کسانی که (
﴿أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ﴾) جز خدا چیزهایی را به دوستی گرفته؛ و با پرستش آنها، آنان را یاور و سرپرست خود قرار دادهاند؛ مرتکب زشتترین اشتباه شدهاند؛ زیرا تنها خداوند کارساز است، و بندگانش باید با پرستش و طاعتش، و نزدیکی جستن به او -با انواع تقرّبات ممکن- او را به یاوری و دوستی بگیرند؛ چراکه فقط او به تدبیر بندگانش میپردازد، و به طور ویژه بندگان مؤمن خود را از تاریکیها به سوی نور هدایت میکند، و به لطف خود آنان را کمک نموده، و در همۀ کارهایشان آنان را سرپرستی مینماید. (
﴿وَهُوَ يُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ﴾) و او مردگان را زنده میگرداند و او بر همه چیز تواناست؛ یعنی زنده کردن و میراندن در دست اوست، و مشیّت و قدرت او نافذ میباشد. پس او سزاوار آن است که به تنهایی پرستش شود؛ چرا که شریکی ندارد.
{وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ (10) فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَمِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجًا يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (11) لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقْدِرُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (12)}.
وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِن شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ؛ در هر چه اختلاف مي کنيد حکمش با خداست اين خداي يکتا پروردگار من است بر او توکل کردم و به او روي مي آورم.
فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَمِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجًا يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ ؛ آفريدگار آسمانها و زمين است براي شما ، هم از شما ، همسراني بيافريد، و نيز براي چارپايان جفتهايي پديد آورد با آفرينش همسران بر شمارتان مي افزايد هيچ چيز همانند او نيست و اوست که شنوا و بيناست.
لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء وَيَقْدِرُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ؛ کليدهاي آسمانها و زمين از آن اوست در روزي هر که بخواهد گشايش مي دهد يا تنگ مي گيرد ، و او به هر چيزي داناست.
#
{10} يقول تعالى: {وما اختلفتُم فيه من شيءٍ}: من أصول دينِكم وفروعِهِ مما لم تتَّفقوا عليه {فحكمُهُ إلى الله}: يُرَدُّ إلى كتابِهِ وإلى سنَّة رسوله؛ فما حكما به؛ فهو الحقُّ، وما خالف ذلك؛ فباطلٌ. {ذلكم الله ربِّي}؛ أي: فكما أنَّه تعالى الربُّ الخالق الرازق المدبِّر؛ فهو تعالى الحاكمُ بين عبادِهِ بشرعِهِ في جميع أمورهم. ومفهومُ الآية الكريمة أنَّ اتِّفاق الأمَّة حجَّةٌ قاطعةٌ؛ لأنَّ الله تعالى لم يأمُرْنا أن نَرُدَّ إليه إلاَّ ما اخْتَلَفْنا فيه؛ فما اتَّفقنا عليه يكفي اتِّفاق الأمة عليه؛ لأنَّها معصومةٌ عن الخطأ، ولا بدَّ أن يكون اتِّفاقها موافقاً لما في كتاب الله وسنَّة رسوله. وقوله: {عليه توكلتُ}؛ أي: اعتمدتُ بقلبي عليه في جَلْب المنافع ودَفْع المضارِّ، واثقاً به تعالى في الإسعاف بذلك، {وإليه أنيبُ}؛ أي: أتوجَّه بقلبي وبدني إليه وإلى طاعته وعبادتِهِ، وهذان الأصلان كثيراً ما يذكُرُهما الله في كتابِهِ؛ لأنَّهما يحصُلُ بمجموعهما كمال العبدِ، ويفوتُهُ الكمال بفَوْتِهِما أو فَوْتِ أحدِهما؛ كقوله تعالى: {إيَّاك نعبدُ وإيَّاكَ نستعينُ}، وقوله: {فاعبُدْه وتوكَّلْ عليه}.
(10) خداوند متعال میفرماید: (
﴿وَمَا ٱخۡتَلَفۡتُمۡ فِيهِ مِن شَيۡءٖ فَحُكۡمُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِ﴾) و در هر چیزی از اصول وفروع دینتان که اختلاف کنید، داوری آن به کتاب خدا و سنّت پیامبرش واگذار میگردد. پس هر چه کتاب و سنّت حکم کردند، حق همان است؛ و هرچه با کتاب و سنت مخالف باشد، باطل است. (
﴿ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبِّي﴾) این است خداوند، پروردگار من؛ یعنی همانطور که او پروردگار و آفریننده و روزی دهنده و مدبّر است، او تعالی نیز به وسیلۀ شریعت خود، در همۀ امور بندگانش میان آنان داوری مینماید. مفهوم آیۀ کریمه این است که اتّفاق امّت، حجّتی قاطع است؛ چون خداوند متعال به ما دستور داده که فقط چیزهایی را به او بازگردانیم که در آن اختلاف کردهایم؛ پس آنچه که ما بر آن اتّفاق نمودهایم، کافی است که امّت بر آن اتفاق کرده باشد؛ زیرا امّت از خطا مصون میباشد. و حتماً اتّفاق امّت، با آنچه که در کتاب خدا و سنّت پیامبرش آمده است موافق است. (
﴿عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ﴾) بر او توکل نمودهام، و در به دست آوردن منافع و دور کردن زیانها دل به او سپردهام، و به خداوند اعتماد دارم که مرا بر این امر کمک مینماید. (
﴿وَإِلَيۡهِ أُنِيبُ﴾) و با قلب و جسمم به سوی او روی میآورم، و به طاعت وعبادت او میپردازم. و این دو اصل را خداوند در بسیاری از آیات کتابش بیان میدارد؛ چون با مجموع این دو چیز، بنده کمال را به دست میآورد؛ و اگر این دو چیز نباشند یا یکی نباشد، کمال مطلوب را از دست میدهد.
همانطور که فرموده است: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ﴾ فقط تو را میپرستیم، و تنها از تو یاری میجوییم.
و فرموده است: ﴿فَٱعۡبُدۡهُ وَتَوَكَّلۡ عَلَيۡهِ﴾ او را بپرست، و بر او توکّل کن.
#
{11} {فاطرُ السمواتِ والأرضِ}؛ أي: خالقُهما بقدرتِهِ ومشيئتِهِ وحكمتِهِ. {جَعَلَ لكم من أنفسِكم أزواجاً}: لتَسْكنوا إليها وتنتشرَ منكم الذُّرِّيَّة ويحصُلُ لكم من النفع ما يحصُل، {ومن الأنعام أزواجاً}؛ أي: ومن جميع أصنافِها نوعين ذكراً وأنثى؛ لتبقى وتنمو لمنافعكم الكثيرة، ولهذا عدَّاها باللام الدالَّة على التعليل؛ أي: جعل ذلك لأجلكم ولأجل النِّعمة عليكم، ولهذا قال: {يذرؤُكم فيه}؛ أي: يبثُّكم ويكثركم ويكثر مواشيكم بسبب أن جعل لكم من أنفسكم، وجعل لكم من الأنعام أزواجاً. {ليس كمثلِهِ شيءٌ}: أي: ليس يشبِهُه تعالى ولا يماثِلُه شيء من مخلوقاتِهِ لا في ذاته ولا في أسمائِهِ ولا في صفاتِهِ ولا في أفعالِهِ؛ لأنَّ أسماءه كلَّها حسنى، وصفاتِهِ صفاتُ كمال وعظمة، وأفعالَه تعالى أوجد بها المخلوقاتِ العظيمةَ من غير مشارك؛ فليس كمثله شيءٌ؛ لانفرادِهِ وتوحُّده بالكمال من كلِّ وجه. {وهو السميعُ}: لجميع الأصوات، باختلاف اللغات، على تفنُّن الحاجات. {البصير}: يرى دبيبَ النملة السوداء، في الليلة الظلماء، على الصخرة الصمَّاء، ويرى سَرَيانَ القوتِ في أعضاء الحيوانات الصغيرةِ جدًّا، وسريانَ الماء في الأغصان الدقيقة.
وهذه الآية ونحوها دليلٌ لمذهب أهل السنة والجماعة من إثبات الصفاتِ ونفي مماثلة المخلوقات، وفيها ردٌّ على المشبِّهة في قوله: {ليس كمثلِهِ شيءٌ}، وعلى المعطِّلة في قوله: {وهو السميعُ البصيرُ}.
(11) (
﴿فَاطِرُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) با قدرت و مشیّت وحکمت خود، آسمانها و زمین را آفریده است، (
﴿جَعَلَ لَكُم مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ أَزۡوَٰجٗا﴾) و از جنس خودتان برای شما همسرانی آفرید تا در کنار آنها آرام بگیرید، و نسل و فرزندانتان گسترش یابند، و منافع و فوایدی عایدتان گردد. (
﴿وَمِنَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ أَزۡوَٰجٗا﴾) و از همۀ اقسام حیوانات، نر و مادّه آفریده است تا باقی بمانند و افزایش پیدا کنند، تا منافع زیادی به شما برسد. به همین جهت آن را به وسیلۀ حرف
«لام» متعدی کرد و فرمود: (
﴿لَكُم﴾) که بر تعلیل دلالت میکند؛ یعنی آن را به خاطر شما، و به خاطر نازل کردن نعمت بر شما خلق نمود.
بنابراین فرمود: (
﴿يَذۡرَؤُكُمۡ فِيهِ﴾) یعنی در زمین ـ بدان سبب که از خودتان، به خاطر منافع شما همسرانی قرار داد؛ و به خاطر منافع شما، در میان چهارپایان نر و ماده را قرار داده است ـ شما را منتشر میکند و هم شما را و هم چهارپایانتان را تکثیر مینماید. (
﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞ﴾) هیچ چیزی همانند خدا نیست، و هیچ چیزی از مخلوقات با او مشابهتی ندارد؛ نه در ذات او و نه در اسما و صفات، و نه در کارهایش چیزی شبیه او نیست، چون نامهای او همه نیکو هستند، و صفات او صفتهای کمال و عظمت میباشند، و خداوند مخلوقات بزرگ را بدون اینکه شریک و همراهی داشته باشد پدید آورده است. پس هیچ چیزی همانند او نیست؛ زیرا فقط او از هر جهت یگانه و یکتاست و کامل است. (
﴿وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ﴾) و او همۀ صداها را علیرغم اختلاف زبانها و گوناگون بودن نیازها میشنود. (
﴿ٱلۡبَصِيرُ﴾) بیناست، و حتی خزیدن مورچۀ سیاه را در شب تاریک بر روی صخرۀ صاف میبیند. و او فرایند جذب و تبدیل غذا را در اعضای حیوانات بسیار کوچک مشاهده میکند، و حرکت و جریان آب را در شاخههای باریک
[درختان و گیاه] میبیند. این آیه و امثال آن دلیلی است بر صحّت مذهب اهل سنّت و جماعت که صفات را برای خدا اثبات نموده، و همگونی و مشابهت را از او نفی میکنند. فرمودۀ خدا (
﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞ﴾) ردّی است بر اعتقاد گروه «مُشَبِّهَهْ”؛آنهایی که صفات خدا را به صفات مخلوق تشبیه میکنند. و فرمودۀ (
﴿وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ﴾) ردّی است برای «معطِّله”؛آنهایی که صفات را تعطیل نموده و آنها را انکار میکنند.
#
{12} وقوله: {له مقاليدُ السمواتِ والأرضِ}؛ أي: له ملك السماواتِ والأرضِ، وبيدِهِ مفاتيحُ الرحمةِ والأرزاق والنِّعم الظاهرة والباطنة؛ فكلُّ الخلق مفتقرون إلى الله في جَلْب مصالحهم ودَفْع المضارِّ عنهم في كلِّ الأحوال، ليس بيد أحدٍ من الأمر شيء، والله تعالى هو المعطي المانع الضارُّ النافع، الذي ما بالعباد من نعمةٍ إلاَّ منه، ولا يدفع الشرَّ إلاَّ هو، وما يفتح اللهُ للناس من رحمةٍ فلا ممسكَ لها وما يمسك فلا مرسلَ له من بعدِهِ، ولهذا قال هنا: {يبسُطُ الرزقَ لِمَن يشاءُ}؛ أي: يوسِّعه ويعطيه من أصناف الرزقِ ما شاء، {وَيَقْدِرُ}؛ أي: يضيِّق على مَنْ يشاء حتى يكونَ بقدر حاجتِهِ، لا يزيدُ عنها، وكلُّ هذا تابعٌ لعلمه وحكمتِهِ؛ فلهذا قال: {إنَّه بكلِّ شيءٍ عليمٌ}: فيعلم أحوالَ عبادِهِ، فيعطي كلًّا ما يَليقُ بحكمتِهِ، وتقتضيه مشيئتُه.
(12) (
﴿لَهُۥ مَقَالِيدُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) فرمانروایی آسمانها و زمین از آن اوست، و کلیدهای رحمت و روزی و نعمتهای ظاهری و باطنی در دست اوست. پس همۀ خلق در بهدست آوردن منافعشان و دور کردن زیانهاشان، و در همۀ حالتها به خدا نیازمندند، و هیچ کس از آنها اختیاری ندارد. و خداوند بخشنده و منع کننده است، و زیان دهنده و نفع دهنده میباشد؛ هر نعمتی که بندگان دارند از جانب اوست، و شرّ و بدی را جز او کسی دفع نمیکند.
﴿مَّا يَفۡتَحِ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحۡمَةٖ فَلَا مُمۡسِكَ لَهَاۖ وَمَا يُمۡسِكۡ فَلَا مُرۡسِلَ لَهُۥ﴾ هر درِ رحمتی را که خداوند برای مردم بگشاید، هیچ باز دارندهای برای آن نیست؛ و آنچه را که نگاه دارد، هیچ رها کنندهای برای آن وجود ندارد.
بنابراین در اینجا فرمود: (
﴿يَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن يَشَآءُ﴾) اوست که روزی را برای هر کس بخواهد، فراخ میدارد و فراوان مینماید و از انواع روزیها به او هر آنچه بخواهد میدهد. (
﴿وَيَقۡدِرُ﴾) و برای هرکس که بخواهد، آن را تنگ میدارد. تا به اندازۀ نیازش باشد و از نیازش بیشتر نباشد. و همۀ اینها تابع علم و حکمت اوست.
بنابراین فرمود: (
﴿إِنَّهُۥ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ﴾) بیگمان او به هرچیزی داناست. پس او احوال بندگانش را میداند، و به هریک حسب حکمت او و مشیّت خود میبخشد.
{شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ (13)}.
شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَن يَشَاء وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ ؛ براي شما آييني مقرر کرد ، از همان گونه که به نوح وصيت کرده بود و، ازآنچه بر تو وحي کرده ايم و به ابراهيم و موسي و عيسي وصيت کرده ايم که دين را بر پاي نگه داريد و در آن فرقه فرقه مشويد تحمل آنچه بدان دعوت مي کنيد بر مشرکان دشوار است خدا هر که را خواهد براي رسالت خود بر مي گزيند و هر که را بدو بازگردد به خود راه مي نمايد.
#
{13} هذه أكبرُ منَّةٍ أنعم الله بها على عباده أنْ شَرَعَ لهم من الدين خيرَ الأديان وأفضلَها وأزكاها وأطهرَها، دين الإسلام، الذي شَرَعَه الله للمصطَفَيْن المختارين من عباده، بل شَرَعَه الله لخيار الخيار وصفوة الصفوة، وهم أولو العزم من المرسلين، المذكورون في هذه الآية، أعلى الخلق درجة وأكملهم من كلِّ وجه؛ فالدين الذي شرعه الله لهم لا بدَّ أن يكون مناسباً لأحوالهم موافقاً لكمالهم، بل إنَّما كَمَّلَهم الله، واصطفاهم بسبب قيامهم به؛ فلولا الدين الإسلاميُّ؛ ما ارتفع أحدٌ من الخلق؛ فهو روح السعادة وقطبُ رحى الكمال، وهو ما تضمَّنه هذا الكتاب الكريم ودعا إليه من التوحيد والأعمال والأخلاق والآداب. ولهذا قال: {أنْ أقيموا الدِّين}؛ أي: أمركم أن تقيموا جميعَ شرائع الدِّين أصوله وفروعه؛ تقيمونه بأنفسكم، وتجتهدون في إقامته على غيركم، وتعاونون على البرِّ والتَّقوى، ولا تعاونون على الإثم والعدوان، {ولا تتفرَّقوا فيه}؛ أي: ليحصل منكم الاتِّفاق على أصول الدين وفروعه، واحرصوا على أن لا تفرِّقَكم المسائل وتحزِّبَكم أحزاباً، فتكونون شيعاً يعادي بعضُكم بعضاً مع اتِّفاقكم على أصل دينكم.
ومن أنواع الاجتماع على الدين وعدم التفرق فيه ما أمر به الشارعُ من الاجتماعات العامَّة؛ كاجتماع الحجِّ والأعياد والجُمَع والصَّلوات الخمس والجهاد وغير ذلك من العبادات التي لا تتمُّ ولا تَكْمُلُ إلاَّ بالاجتماع لها وعدم التفرُّق. {كَبُرَ على المشركين ما تَدْعوهم إليه}؛ أي: شقَّ عليهم غايةَ المشقَّة؛ حيث دعوتَهم إلى الإخلاص لله وحدَه؛ كما قال عنهم: {وإذا ذُكِرَ اللهُ وحدَه اشمأزَّت قلوبُ الذين لا يؤمنون بالآخرة وإذا ذُكِرَ الذين من دونِهِ إذا هم يستبشرونَ}، وقولهم: {أجَعَلَ الآلهةَ إلهاً واحداً إنَّ هذا لشيءٌ عُجابٌ}. {الله يَجْتبي إليه مَن يشاءُ}؛ أي: يختار من خليقتِهِ مَنْ يعلم أنَّه يَصْلُحُ للاجتباء لرسالتِهِ وولايتِهِ، ومنه أنِ اجْتَبى هذه الأمَّة وفضَّلها على سائر الأمم واختارَ لها أفضلَ الأديان وخيرَها. {ويَهْدي إليه من ينيبُ}: هذا السبب الذي من العبد يتوصَّل به إلى هداية الله تعالى، وهو إنابتُه لربِّه، وانجذابُ دواعي قلبِهِ إليه، وكونُه قاصداً وجهه؛ فحسنُ مقصدِ العبد مع اجتهادِهِ في طلب الهدايةِ من أسباب التيسير لها؛ كما قال تعالى: {يَهْدي بهِ الله من اتَّبَعَ رضوانَه سُبُلَ السلام}.
وفي هذه الآية أنَّ الله {يَهْدي إليه مَن يُنيبُ}، مع قولِهِ: {واتَّبِعْ سبيلَ من أنابَ إليَّ}، مع العلم بأحوال الصحابة رضي الله عنهم وشدَّة إنابتهم: دليلٌ على أنَّ قولهم حجَّة، خصوصاً الخلفاء الراشدين رضي الله عنهم أجمعين.
(13) این بزرگترین نعمت خدا بر بندگانش میباشد که بهترین و برترین و پاکیزهترین دین را -که دین اسلام است- برایشان مقرّر داشته است؛ دینی که خداوند برای بندگان برگزیدهاش مقرّر نموده است. خداوند این دین را برای منتخبان و برگزیدگان- که پیامبران اولوالعزم هستند و در این آیه ذکر شدهاند، و از هر جهت والا مقامترین و کاملترین انسانها هستند- مقرّر داشته است. پس دینی که خداوند برای آنها مقرّر داشته است، مناسب حال آنان میباشد و موافق با کمال آنهاست، بلکه خداوند آنها را کامل گردانده و برگزیده است؛ چون به این دین بپا خاستهاند. و اگر دین اسلام نبود، هیچ احدی مقامش بالا نمیرفت. پس این دین، روح سعادت و قطب و محور کمال است؛ و آن چیزی است که این کتاب ارزشمند در بر گیرندۀ آن میباشد و به سوی آن فرا میخواند،
از قبیل: توحید و اعمال شایسته و اخلاق و آداب. (
﴿أَنۡ أَقِيمُواْ ٱلدِّينَ﴾) شما را فرمان داده که همۀ شرایع و قوانین دین و اصول و فروعش را برپای دارید، خودتان آن را برپای دارید، و بکوشید تا آنرا در زندگی دیگران نیز پیاده کنید وهمدیگررا بر نیکویی وپرهیزگاری یاری نمایید و از گناه و دشمنی کردن باز دارید. (
﴿وَلَا تَتَفَرَّقُواْ فِيهِ﴾) و در آن اختلاف نورزید، بلکه بر اصول و فروع دین متّفق بمانید، و بکوشید که اختلاف در مسائل، شما را متفرّق ننماید و به گروهها و احزابی تبدیل نشوید که با همدیگر دشمنی میورزید درحالی که در اصل دین متفق هستید. و از مصادیق اجتماع و اتفاق بر دین، میتوان به اجتماعات عمومی اشاره کرد که شریعت به آن فرمان داده است مانند حج و اعیاد و جمعهها و نمازهای پنجگانه و جهاد و دیگر عبادتهایی که جز با گردهم آمدن کامل نمیگردند. (
﴿كَبُرَ عَلَى ٱلۡمُشۡرِكِينَ مَا تَدۡعُوهُمۡ إِلَيۡهِ﴾) وقتی آنها را به یگانه پرستی و اخلاص در طاعت و عبادت برای خدا امر نمودی، این امر به شدّت بر آنها دشوار آمد،
همانطور که خداوند در مورد آنها فرموده است: ﴿وَإِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَحۡدَهُ ٱشۡمَأَزَّتۡ قُلُوبُ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِۖ وَإِذَا ذُكِرَ ٱلَّذِينَ مِن دُونِهِۦٓ إِذَا هُمۡ يَسۡتَبۡشِرُونَ﴾ و هرگاه خدا به تنهایی یاد شود، دلهای کسانی که به آخرت ایمان نمیآورند متنفّر میگردد؛ و هرگاه کسانی غیر از او یاد شوند، بهناگاه شادمان میگردند.
و قول آنان را نقل میکند و میفرماید: ﴿أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عُجَابٞ﴾ چگونه معبودان
[متعدد] را به معبود واحد تبدیل میگرداند؟! به درستی که چیزی که او آورده و به سویش دعوت میکند، بسیار عجیب است. (
﴿ٱللَّهُ يَجۡتَبِيٓ إِلَيۡهِ مَن يَشَآءُ﴾) خداوند از میان بندگانش، هرکس را که شایسته برگزیده شدن برای رسالت و ولایت باشد برمیگزیند. بر این اساس او این امّت را برگزیده، و بر سایر امّتها فضیلت داده، و بهترین ادیان را برای آن انتخاب کرده است. (
﴿وَيَهۡدِيٓ إِلَيۡهِ مَن يُنِيبُ﴾) و هرکس را که رو به سوی او نهد، به سوی خویش هدایت میکند. فراهم شدن این سبب از جانب بنده، او را به هدایت الهی میرساند، و این سبب، روی آوردن بنده به پروردگارش میباشد و متوجّه شدن انگیزههای قلبیاش به خدا و اینکه هدفش جلب رضایت خدا باشد. پس خوب و نیک بودن ارادۀ بنده به همراه تلاش او در طلب هدایت، از اسبابی است که هدایت را برای او آسان میگرداند.
همانطور که خداوند متعال میفرماید: ﴿يَهۡدِي بِهِ ٱللَّهُ مَنِ ٱتَّبَعَ رِضۡوَٰنَهُۥ سُبُلَ ٱلسَّلَٰمِ﴾ خداوند به وسیلۀ آن هرکس را که از خشنودی پروردگارش پیروی نماید، به راههای سلامتی هدایت میکند. و آیۀ
﴿وَيَهۡدِيٓ إِلَيۡهِ مَن يُنِيبُ﴾ و
﴿وَٱتَّبِعۡ سَبِيلَ مَنۡ أَنَابَ إِلَيَّ﴾ و حقایقی در مورد اصحاب ـ رضی الله عنهم أجمعین ـ که مبین بازگشت واقعی آنها به سوی خداست، دلیلاند بر اینکه قول اصحاب حجت است، به ویژه قول و گفتۀ خلفای راشدین ـ رضی الله عنهم اجمعین ـ .
{وَمَا تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ أُورِثُوا الْكِتَابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ (14) فَلِذَلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَقُلْ آمَنْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ لَا حُجَّةَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ (15)}.
وَمَا تَفَرَّقُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى لَّقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ أُورِثُوا الْكِتَابَ مِن بَعْدِهِمْ لَفِي شَكٍّ مِّنْهُ مُرِيبٍ ؛ از روي حسد و عداوت فرقه فرقه نشدند ، مگر از آن پس که به دانش ، دست يافتند و اگر پروردگار تو از پيش مقرر نکرده بود که آنها را تا زماني معين مهلت است ، بر آنها حکم عذاب مي رفت و کساني که بعد از ايشان وارث کتاب خدا شده اند در باره آن سخت به ترديد افتاده اند.
فَلِذَلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ وَقُلْ آمَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِن كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ لَا حُجَّةَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ ؛
براي آن دعوت کن و چنان که فرمان يافته اي پايداري ورز و از پي خواهشهايشان مرو و بگو : به کتابي که خدا نازل کرده است ايمان دارم و به من فرمان داده اند که در ميان شما به عدالت رفتار کنم خداي يکتا پروردگار ماو پروردگار شماست اعمال ما از آن ما و اعمال شما از آن شما ميان ماو شما هيچ محاجه اي نيست خدا ما را در يک جا گرد مي آورد و سرانجام به سوي اوست.
#
{14} لما أمَرَ تعالى باجتماع المسلمين على دينِهِم، ونهاهم عن التفرُّق؛ أخبرهم أنَّهم لا يَغْتَرُّوا بما أنزل الله عليهم من الكتاب؛ فإنَّ أهل الكتاب لم يتفرَّقوا حتى أنزل الله عليهم الكتابَ الموجبَ للاجتماع، ففعلوا ضدَّ ما يأمر به كتابُهم، وذلك كلُّه بغياً وعدواناً منهم؛ فإنَّهم تباغضوا، وتحاسدوا، وحصلت بينهم المشاحنةُ والعداوةُ، فوقع الاختلافُ؛ فاحذَروا أيُّها المسلمون أن تكونوا مثلهم. {ولولا كلمةٌ سبقتْ من ربِّك}؛ أي: بتأخير العذاب القاضي إلى أجل مسمًّى، {لَقُضِيَ بينهم}: ولكنَّ حكمتَه وحلمه اقتضى تأخيرَ ذلك عنهم. {وإنَّ الذين أُورِثوا الكتابَ من بعدِهم}؛ أي: الذين ورثوهم، وصاروا خَلَفاً لهم ممَّن ينتسب إلى العلم منهم، {لَفي شكٍّ منهُ مريبٍ}؛ أي: لفي اشتباهٍ كثير يوقعُ في الاختلاف؛ حيث اختلف سَلَفُهم بغياً وعناداً؛ فإنَّ خلفهم اختلفوا شكًّا وارتياباً، والجميعُ مشتركون في الاختلاف المذموم.
(14) وقتی خداوند به اتّفاق مسلمین و اجتماع آنان بر دینشان فرمان داد و آنها را از تفرقه نهی کرد، به آنان خبر داد که شایسته نیست به آنچه از کتاب که بر آنها نازل کرده است مغرور شوند؛ چون اهل کتاب متفرّق و پراکنده نشدند مگر بعد از آنکه خداوند کتاب را بر آنها نازل کرد؛ کتابی که موجب اجتماع و وحدت است. پس آنها کاری بر خلاف آنچه کتابشان به آنها دستور داده بود انجام دادند، و این بهخاطر دشمنی و تجاوزشان بود. آنها نسبت به یکدیگر بغض و حسد ورزیدند، و میان آنها اختلاف و دشمنی ایجاد شد. پس ای مسلمانها! بپرهیزید از اینکه مانند آنها باشید. (
﴿وَلَوۡلَا كَلِمَةٞ سَبَقَتۡ مِن رَّبِّكَ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى﴾) و اگر سخن پروردگارت بر این نرفته بود که تا مدّت معینی عذاب داده نشوند، و در کیفر دادن آنها تاخیر شود، (
﴿لَّقُضِيَ بَيۡنَهُمۡ﴾) در میان آنان داوری میشد، ولی حکمت و بردباری او اقتضا میکرد که عذاب، فوراً آنها را فرا نگیرد، (
﴿وَإِنَّ ٱلَّذِينَ أُورِثُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ﴾) و بیگمان، کسانی که کتاب را از گذشتگان به ارث بردهاند و به آنان عالم گفته میشود، (
﴿لَفِي شَكّٖ مِّنۡهُ مُرِيبٖ﴾) در اشتباه فاحشی هستند، و همین امر میان آنان اختلاف ایجاد میکند. گذشتگانِ آنها از روی حسد و تجاوز اختلاف ورزیدند، و جانشینانشان از روی شک و تردید اختلاف نمودند، و همه در اختلافِ مذموم مشترک هستند.
#
{15} {فلذلك فادعُ}؛ أي: فللدين القويم والصراط المستقيم، الذي أنزل الله به كُتُبَه وأرسل رُسُله؛ فادعُ إليه أمَّتك، وحضَّهم عليه، وجاهد عليه مَنْ لم يقبَلْه. {واستَقِمْ}: بنفسك {كما أمرتَ}؛ أي: استقامةً موافقةً لأمر الله؛ لا تفريط ولا إفراط، بل امتثالاً لأوامر الله، واجتناباً لنواهيه، على وجه الاستمرار على ذلك؛ فأمَرَه بتكميل نفسه بلزوم الاستقامة، وبتكميل غيرِهِ بالدَّعوة إلى ذلك. ومن المعلوم أنَّ أمر الرسولِ - صلى الله عليه وسلم - أمرٌ لأمَّته إذا لم يَرِدْ تخصيصٌ له. {ولا تتَّبِعْ أهواءهم}؛ أي: أهواء المنحرفين عن الدِّين من الكفرة والمنافقين، إمَّا باتِّباعهم على بعض دينهم، أو بترك الدَّعوة إلى الله، أو بترك الاستقامة؛ فإنَّك إن اتَّبعت أهواءهم من بعد ما جاءك من العلم إنَّك إذاً لَمِنَ الظالمين، ولم يقل ولا تتَّبِع دينَهم؛ لأنَّ حقيقة دينهم الذي شَرَعَه الله لهم هو دينُ الرسل كلِّهم، ولكنَّهم لم يتَّبِعوه، بل اتَّبعوا أهواءهم واتَّخذوا دينهم لهواً ولعباً، {وقل}: لهم عند جدالهم ومناظرتهم: {آمنتُ بما أنزلَ اللهُ من كتابٍ}؛ أي: لتكنْ مناظرتُك لهم مبنيةً على هذا الأصل العظيم، الدالِّ على شرف الإسلام وجلالته وهيمنتِهِ على سائر الأديان، وأنَّ الدين الذي يزعُمُ أهل الكتاب أنَّهم عليه جزءٌ من الإسلام، وفي هذا إرشادٌ إلى أنَّ أهل الكتاب إن ناظروا مناظرة مبنيَّة على الإيمان ببعض الكتب أو ببعض الرسل دون غيرِهِ؛ فلا يسلمُ لهم ذلك؛ لأنَّ الكتابَ الذي يدعون إليه والرسولَ الذي ينتسبونَ إليه من شرطِهِ أن يكون مصدِّقاً بهذا القرآن وبمن جاء به؛ فكتابُنا ورسولُنا لم يأمرنا إلاَّ بالإيمان بموسى وعيسى والتوراة والإنجيل التي أخبر بها وصدَّق بها وأخبر أنَّها مصدقة له ومقرَّة بصحته، وأما مجرَّدُ التوراة والإنجيل وموسى وعيسى الذين لم يوصفوا لنا ولم يوافِقوا لكتابِنا؛ فلم يأمرْنا بالإيمان بهم.
وقوله: {وأمِرْتُ لأعدلَ بينكم}؛ أي: في الحكم فيما اختلفتُم فيه؛ فلا تَمْنَعُني عداوتُكم وبُغضكم يا أهل الكتاب من العدل بينكم، ومن العدل في الحكم بين أهل الأقوال المختلفة من أهل الكتاب وغيرهم أن يُقْبَلَ ما معهم من الحقِّ ويردَّ ما معهم من الباطل. {الله ربُّنا وربُّكم}؛ أي: هو ربُّ الجميع، لستم بأحقَّ به منا، {لنا أعمالُنا ولكُم أعمالُكم}: من خيرٍ وشرٍّ، {لا حجَّةَ بيننا وبينكم}؛ أي: بعدما تبيَّنت الحقائق واتَّضح الحقُّ من الباطل والهدى من الضلال؛ لم يبقَ للجدال والمنازعة محلٌّ؛ لأنَّ المقصود من الجدال إنَّما هو بيانُ الحقِّ من الباطل؛ ليهتدي الراشدُ، ولتقومَ الحجةُ على الغاوي. وليس المرادُ بهذا أنَّ أهلَ الكتاب لا يجادَلون، كيف والله يقولُ: {ولا تجادِلوا أهلَ الكتابِ إلاَّ بالتي هي أحسنُ}؟! وإنَّما المرادُ ما ذكرنا. {الله يجمعُ بينَنا وإليه المصير}: يوم القيامةِ، فيجزي كلاًّ بعملِهِ، ويتبيَّن حينئذٍ الصادق من الكاذب.
(15) (
﴿فَلِذَٰلِكَ فَٱدۡعُ﴾) پس به سوی دین استوار و راه راستی که خداوند کتابهایش را بر آن نازل فرموده و پیامبرانش را بر آن فرستاده است فرا بخوان؛ و امّت خویش را به سوی آن دعوت کن و آنها را به آن تشویق کن؛ و با هرکس که آن را نمیپذیرد جهاد کن. (
﴿وَٱسۡتَقِمۡ كَمَآ أُمِرۡتَ﴾) و همانگونه که فرمان یافتهای ایستادگی کن؛ یعنی استقامتی کن که موافق با دستور خدا باشد؛ نه افراطی در آن باشد و نه تفریط، بلکه در آن از دستورات الهی فرمانبرداری کن و از آنچه نهی کرده پرهیز نما، به صورتی که همواره این کار ادامه داشته باشد. پس پیامبر را دستور داد که با درپیش گرفتن استقامت، خود را تکمیل گرداند و دیگران را نیز با دعوت کردن به استقامت، به سوی کمال هدایت کند. و معلوم است که هرآنچه به پیامبر دستور داده شود، به امّت او نیز دستور داده میشود، البته به شرطی که دستور مخصوص پیامبر نباشد. (
﴿وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ﴾) و از خواستهها و امیال کافران یا منافقانی که از دین منحرف هستند پیروی مکن؛ زیرا پیروی از آنها، به معنی پیروی کردنِ بخشی از دینشان، یا ترک کردن دعوتِ به سوی خدا یا ترک استقامت است. پس اگر تو از خواسته و امیال آنها پیروی نمایی -پس از آنکه علم و دانش به نزد تو آمده است- آنگاه از ستمکاران خواهی بود. نفرمود از دینشان پیروی مکن؛ چون حقیقتِ دین آنها که خداوند برایشان مقرّر کرده است، دین همۀ پیامبران است، امّا آنها از حقیقتِ دین خود پیروی نکردهاند، بلکه از خواستها و امیالشان پیروی نموده و دینشان را به بازیچه گرفتهاند. (
﴿وَقُلۡ ءَامَنتُ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِن كِتَٰبٖ﴾) و به هنگام مجادله و مناظره با آنها بگو: من به هر کتابی که از سوی خدا نازل شده است ایمان آوردهام؛ یعنی مناظره و مجادلۀ تو با آنها باید بر این اصل بزرگ استوار باشد؛ اصلی که بر شرافت و شکوه اسلام و چیره بودن آن بر همۀ ادیان دلالت مینماید، و دینی که اهل کتاب گمان میبرند بر آن هستند بخشی از اسلام است. در اینجا بیان شده که اگر اهل کتاب بر این محور مناظره کنند که به بعضی از کتابها یا پیامبران، ایمان دارند و به بعضی ایمان ندارند از آنها پذیرفته نمیشود؛ چون کتابی که به سوی آن دعوت میکنند و پیامبری که خود را به او نسبت میدهند، باید این قرآن و کسی که آن را آورده است را تصدیق کنند. پس کتاب ما و پیامبرمان ما را فرمان دادهاند که به موسی و عیسی و تورات و انجیل ایمان داشته باشیم و آن را تصدیق کنیم، و خبر دادهاند که این کتابها صحّت قرآن را تصدیق و به آن اقرار کردهاند. امّا کتاب و پیامبرمان ما را به ایمان آوردن به تورات و انجیل و موسی و عیسایی که برای ما توصيف نشدهاند و مطابق با کتاب ما نیستند فرمان نداده است. (
﴿وَأُمِرۡتُ لِأَعۡدِلَ بَيۡنَكُمُ﴾) و فرمان یافتهام که در داوری میان شما و آنچه در آن اختلاف کردهاید، دادگری کنم. پس ای اهل کتاب، دشمنی شما و کینهورزیتان با من، مرا از دادگری میان شما باز نمیدارد؛ و مرا از اینکه از میان گفتههای مختلف اهل کتاب و دیگران سخن حق را بپذیرم و باطل را رد کنم و به عدالت حکم کنم، منع نمیکند. (
﴿ٱللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمۡ﴾) الله، پروردگار ما و پروردگار شماست؛ یعنی او پروردگار همه است، و شما به اینکه پروردگارتان باشد از ما سزاوارتر نیستید. (
﴿لَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَكُمۡ أَعۡمَٰلُكُمۡ﴾) اعمال خوب و بد ما از آن ماست و اعمال شما از آن شماست، (
﴿لَا حُجَّةَ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمُ﴾) یعنی بعد از آنکه حقایق روشن گشت، و حق از باطل و هدایت از گمراهی مشخّص گردید، جایی برای جدال و ستیز و کشمکش باقی نمانده است. چون منظور از مجادله و گفتگو این است که حق از باطل روشن گردد تا فردی که راهیافته است، هدایت شود؛ و حجّت بر فرد گمراه اقامه گردد. منظور این است که با اهل کتاب مجادله نشود؛
چرا که خداوند میفرماید: و با اهل کتاب مجادله نکنید مگر به شیوهای که بهتر است. منظور همان چیزی است که ما بیان کردیم. (
﴿ٱللَّهُ يَجۡمَعُ بَيۡنَنَاۖ وَإِلَيۡهِ ٱلۡمَصِيرُ﴾) خداوند در روز قیامت همۀ ما را گرد میآورد، و هر یک را طبق عملش مجازات میکند، و در این وقت دروغگو و راستگو مشخّص میشوند.
{وَالَّذِينَ يُحَاجُّونَ فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا اسْتُجِيبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ (16)}.
وَالَّذِينَ يُحَاجُّونَ فِي اللَّهِ مِن بَعْدِ مَا اسْتُجِيبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ؛ و کساني که در باره خدا جدال مي کنند ، پس از آنکه دعوت او را، اجابت کرده اند نزد پروردگارشان حجتشان ناچيز است بر آنهاست خشم خدا و بر آنهاست عذابي سخت.
#
{16} وهذا تقريرٌ لقوله: {لا حجَّة بيننا وبينكم}؛ فأخبر هنا أنَّ {الذين يحاجُّون في الله}: بالحجج الباطلة والشُّبه المتناقضة {من بعد ما استُجيبَ}: للَّه؛ أي: من بعد ما استجاب لله أولو الألباب والعقول لما بيَّن لهم من الآيات القاطعة والبراهين الساطعة؛ فهؤلاء المجادلون للحقِّ من بعدما تبيَّن {حجَّتُهم داحضةٌ}؛ أي: باطلةٌ مدفوعةٌ {عند ربِّهم}؛ لأنَّها مشتملةٌ على ردِّ الحقِّ، وكلُّ ما خالف الحقَّ؛ فهو باطلٌ، {وعَلَيهم غَضَبٌ}: بعصيانهم وإعراضهم عن حجج الله وبيناته وتكذيبها، {ولهم عذابٌ شديدٌ}: هو أثر غضبِ الله عليهم؛ فهذه عقوبة كلِّ مجادل للحقِّ بالباطل.
(16) این آیه (
﴿وَٱلَّذِينَ يُحَآجُّونَ فِي ٱللَّهِ ...﴾) تاکید
﴿لَا حُجَّةَ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمُ﴾ [میان ما و شما هیچ مجادلهای نیست] میباشد. (
﴿وَٱلَّذِينَ يُحَآجُّونَ فِي ٱللَّهِ﴾) و کسانی که دربارۀ خدا به وسیلۀ حجّتهای باطل و شبهات متناقض مجادله و مخاصمه میورزند، (
﴿مِنۢ بَعۡدِ مَا ٱسۡتُجِيبَ لَهُۥ﴾) بعد از آنکه خردمندان و عاقلان به سبب آیات و نشانههای قاطع و دلایل روشن فرمان او را پذیرفتهاند، پس اینان که با حق به مجادله میپردازند، پس از آنکه حق برایشان روشن شده است، (
﴿حُجَّتُهُمۡ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمۡ﴾) مجادلۀ آنها نزد پروردگارشان باطل است و پذیرفتنی نیست. چون مجادلۀ آنها مشتمل بر ردّ حق است، و هرآنچه که با حق مخالف باشد باطل است. (
﴿وَعَلَيۡهِمۡ غَضَبٞ﴾) و بهخاطر نافرمانی و رویگردانیشان از حجّتهای خدا و دروغ انگاشتن آن، خشم خدا بر آنهاست. (
﴿وَلَهُمۡ عَذَابٞ شَدِيدٌ﴾) و عذابی دردناک دارند که آن عذاب نتیجۀ خشم خداوند بر آنهاست. پس این کیفرِ هر آن کسی است که به وسیلۀ باطل با حق به مجادله میپردازد.
{اللَّهُ الَّذِي أَنْزَلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ وَالْمِيزَانَ وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِيبٌ (17) يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِهَا وَالَّذِينَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْهَا وَيَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلَا إِنَّ الَّذِينَ يُمَارُونَ فِي السَّاعَةِ لَفِي ضَلَالٍ بَعِيدٍ (18)}.
اللَّهُ الَّذِي أَنزَلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ وَالْمِيزَانَ وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِيبٌ؛ خداست که اين کتاب بر حق و ترازو را نازل کرده است و تو چه مي داني ? شايد قيامت نزديک باشد.
يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِهَا وَالَّذِينَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْهَا وَيَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلَا إِنَّ الَّذِينَ يُمَارُونَ فِي السَّاعَةِ لَفِي ضَلَالٍ بَعِيدٍ ؛ آنان که باورش ندارند آن را به شتاب مي طلبند ، و آنان که ايمان ، آورده اند از آن بيمناکند و مي دانند که حق است آگاه باش ، کساني که در باره قيامت جدال مي کنند سخت در گمراهي هستند.
#
{17} لما ذكر تعالى أنَّ حججه واضحةٌ بينةٌ بحيث استجاب لها كلُّ مَن فيه خيرٌ؛ ذكر أصلَها وقاعدتَها، بل جميع الحجج التي أوصلها إلى العباد ترجِعُ إليه، فقال: {الله الذي أنزل الكتابَ بالحقِّ والميزانِ}: فالكتاب هو هذا القرآنُ العظيم الذي نزل بالحقِّ، واشتمل على الحقِّ والصدق واليقين، وكلُّه آياتٌ بيناتٌ وأدلَّة واضحاتٌ على جميع المطالب الإلهيَّة والعقائد الدينيَّة، فجاء بأحسن المسائل وأوضح الدَّلائل.
وأما الميزان؛ فهو العدل والاعتبار بالقياس الصحيح والعقل الرجيح؛ فكلُّ الدلائل العقليَّة من الآيات الأفقيَّة والنفسيَّة والاعتبارات الشرعيَّة والمناسبات والعلل والأحكام والحِكَم داخلةٌ في الميزان الذي أنزله الله تعالى ووضعه بين عبادِهِ لِيَزِنوا به ما أثبته وما نفاه من الأمور، ويعرفوا به صدقَ ما أخبر به وأخبرتْ به رسلُه. فما خرج عن هذين الأمرين ـ عن الكتاب والميزان ـ مما قيل: إنَّه حجةٌ أو برهانٌ أو دليلٌ أو نحو ذلك من العبارات؛ فإنَّه باطلٌ متناقضٌ قد فسدت أصولُه وانهدمت مبانيه وفروعه، يعرِفُ ذلك مَنْ خَبَرَ المسائل ومآخِذَها، وعرف التمييز بين راجح الأدلَّة من مرجوحِها، والفرق بين الحجج والشُّبه.
وأما من اغترَّ بالعبارات المزخرفة والألفاظ المموِّهة ولم تنفذْ بصيرتُه إلى المعنى المراد؛ فإنَّه ليس من أهل هذا الشأن، ولا من فرسانِ هذا الميدانِ؛ فوِفاقه وخلافُه سيان. ثم قال تعالى مخوِّفاً للمستعجلين لقيام الساعةِ المنكرينَ لها، فقال: {وما يدريكَ لعلَّ الساعةَ قريبٌ}؛ أي: ليس بمعلوم بُعدها ولا متى تقومُ؛ فهي في كلِّ وقتٍ متوقَّع وقوعُها مخوفٌ وجبتُها.
(17) وقتی خداوند متعال بیان کرد که حجّتها و دلایل او واضح و روشن هستند، طوری که هر کس در وی امید خیری باشد آن را میپذیرد، اصل و اساس حجّتها را نیز بیان کرد، اساسی که همۀ دلایل و حجّتهایی که به بندگان رسیدهاند به این دلیل برمیگردند.
پس فرمود: (
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ وَٱلۡمِيزَانَ﴾) خداوند ذاتی است که کتاب و ابزار سنجش را به حق نازل کرده است. کتاب، این قرآن بزرگ است که به حق نازل شده، و مشتمل بر حق و راستی و یقین است، و سراسر آن نشانههای روشن و دلایل واضح است که بر همۀ مطالب الهی و عقاید دینی دلالت میکند. پس قرآن بهترین مسائل و روشنترین دلایل را ارائه داده است. امّا معیار و میزان عدالت و سنجش و مقایسۀ درست و عقل صحیح میباشد.
بنابراین همۀ دلایل عقلی از قبیل: نشانههای الهی در کرانههای جهان و نشانههایی که در وجود انسان است، و اعتبارات و معیارهای شرعی، و مناسبتها و علّتها و احکام و حکمتها همه در میزان و معیاری داخل هستند که خداوند آن را در میان بندگانش گذاشته است تا اموری را که اثبات نموده و اموری را که نفی کرده است بسنجید، و به وسیلۀ آن به راست بودن پیام خداوند و پیامبرانش یقین حاصل کنید. و آنچه از دایرۀ کتاب و میزان بیرون است و آنچه گفته میشود حجّت و دلیل است باطل و متناقض میباشد، اصل آن فاسد است و مبانی و فروع آن نیز فاسد میباشد. و هرکس که قدرت تشخیص را داشته باشد و ادله راجح و مرجوح را از یکدیگر تشخیص دهد و حجّتها و شبهات را از هم بازشناسد، به این موضوع واقف است. ولی هرکس فریب عبارتهای آراسته و کلمات فریبنده را بخورد و بصیرت او معنی مورد نظر را درنیابد، او اهل این کار نیست و از سوارکاران این میدان نمیباشد. پس موافقت و مخالفت او برابر است.
سپس خداوند متعال با ترساندن کسانی که در آمدن قیامت شتاب دارند و منکر آن هستند فرمود: (
﴿وَمَا يُدۡرِيكَ لَعَلَّ ٱلسَّاعَةَ قَرِيبٞ﴾) و تو چه میدانی شاید قیامت نزدیک باشد. پس زمان و فاصلۀ آن معلوم نیست، و مشخص نیست که چه زمانی برپا میشود، بنابراین در هر وقتی اتفاق افتادن آن انتظار میرود.
#
{18} {يستعجل بها الذين لا يؤمنون بها}: عناداً وتكذيباً وتعجيزاً لربِّهم، {والذين آمنوا مشفِقونَ منها}؛ أي: خائفون؛ لإيمانهم بها، وعلمهم بما تشتمل عليه من الجزاء بالأعمال، وخوفهم لمعرفتهم بربِّهم أنْ لا تكون أعمالُهم منجيةً [لهم] ولا مسعدةً، ولهذا قال: {ويعلمون أنَّها الحقُّ}: الذي لامِرْيَةَ فيه، ولا شكَّ يعتريه. {ألا إنَّ الذين يُمارونَ في الساعةِ}؛ أي: بعدما امتروا فيها، ماروا الرسل وأتباعهم بإثباتها؛ فهم في شقاق {بعيدٍ}؛ أي: معاندةٌ ومخاصمةٌ غير قريبة من الصواب، بل في غاية البعد عن الحق. وأيُّ بعد أبعد ممَّن كذَّب بالدار التي هي الدار على الحقيقة؟ وهي الدار التي خُلِقَتْ للبقاء الدائم والخلود السرمد، وهي دارُ الجزاء التي يُظْهِرُ الله فيها عدلَه وفضلَه، وإنَّما هذه الدار بالنسبة إليها كراكبٍ قال في ظلِّ شجرةٍ ثم رَحَلَ وتركَها، وهي دار عبورٍ وممرٍّ لا محلُّ استقرارٍ، فصدقوا في الدار المضمحلَّة الفانية حيث رأوها وشاهدوها، وكذَّبوا بالدار الآخرة التي تواترت بالأخبار عنها الكتب الإلهية والرسل الكرام وأتباعهم، الذين هم أكمل الخلقِ عقولاً وأغزرُهم علماً وأعظمُهم فطنةً وفهماً.
(18) (
﴿يَسۡتَعۡجِلُ بِهَا ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِهَا﴾) کسانی که از روی عناد و تکذیب و ناتوان قرار دادن پروردگارشان به آن ایمان ندارند، در فرا رسیدن آن شتاب میورزند، (
﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مُشۡفِقُونَ مِنۡهَا﴾) امّا کسانی که ایمان آوردهاند از قیامت در هراس اند؛ یعنی از آن میترسند، چون به آن ایمان دارند و میدانند که در قیامت جزای اعمال داده میشود؛ و از آنجا که پروردگارشان را میشناسند، میترسند که مبادا اعمالشان نجات دهنده نباشد و آنان را به سعادت نرساند.
بنابراین فرمود: (
﴿وَيَعۡلَمُونَ أَنَّهَا ٱلۡحَقُّ﴾) و میدانند که آن حق است و هیچ شک و تردیدی در وقوع آن ندارند. (
﴿أَلَآ إِنَّ ٱلَّذِينَ يُمَارُونَ فِي ٱلسَّاعَةِ﴾) بدانید کسانی که در وقوع قیامت شک دارند و دربارۀ آن به ستیز و مجادله میپردازند؛ یعنی بعد از آنکه دچار شک و تردید شدند، با پیامبران و پیروان آنان دربارۀ وقوع قیامت به مجادله پرداختند، (
﴿لَفِي ضَلَٰلِۢ بَعِيدٍ﴾) در گمراهیِ بینهایت دوری قرار دارند. و چه گمراهی و ضلالتی بدتر است از دوری و ضلالت کسی که سرای آخرت را تکذیب کرده است؛ سرایی که سرای حقیقی است و برای جاودانگی آفریده شده است؟! سرای سزا و جزایی که خداوند در آن عدالت و فضل خویش را اظهار میکند، و این جهان نسبت به آن، مانند سفر مسافری است که در زیر سایۀ درختی میخوابد سپس آن را ترک میکند و از آنجا کوچ مینماید. این دنیا، سرای عبور و گذر است نه محل استقرار و ماندن. پس کافران، فنا شدن و از بین رفتن دنیا را تصدیق میکنند؛ چون آن را مشاهده کردهاند، امّا سرای آخرت را تکذیب مینمایند، سرایی که کتابهای الهی و پیامبران بزرگوار و پیروانشان که از همۀ مردم؛ عقلی کاملتر و دانشی بیشتر دارند و فهمیدهتر و هوشیارترند، از آن خبر دادهاند.
{اللَّهُ لَطِيفٌ بِعِبَادِهِ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ (19) مَنْ كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَمَنْ كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ (20)}.
اللَّهُ لَطِيفٌ بِعِبَادِهِ يَرْزُقُ مَن يَشَاء وَهُوَ الْقَوِيُّ العَزِيزُ؛ خدا با بندگانش مهربان است هر که را بخواهد روزي مي دهد و او توانا و پيروزمند است.
مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَمَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِن نَّصِيبٍ؛ هر کس کشت آخرت را بخواهد به کشته اش مي افزاييم و هر کس کشت دنيارا بخواهد به او عطا مي کنيم ، ولي ديگر در کشت آخرتش نصيبي نيست.
#
{19} يخبر تعالى بلطفه بعبادِهِ: ليعرفوه ويحبُّوه ويتعرَّضوا للطفه وكرمه، واللُّطف من أوصافه تعالى معناه: الذي يدرِكُ الضمائر والسرائر، الذي يوصِلُ عباده ـ وخصوصاً المؤمنين ـ إلى ما فيه الخيرُ لهم من حيثُ لا يعلمون ولا يحتسبون. فمن لطفِهِ بعبدِهِ المؤمن أنْ هداه إلى الخير هدايةً لا تخطُرُ ببالِهِ بما يسَّر له من الأسباب الدَّاعية له إلى ذلك من فطرته على محبَّة الحقِّ والانقياد له وإيزاعه تعالى لملائكتِهِ الكرام أن يُثَبِّتوا عبادَهُ المؤمنين ويحثُّوهم على الخير ويُلْقوا في قلوبهم من تزيين الحقِّ ما يكون داعياً لاتِّباعه. ومن لطفِهِ أن أمر المؤمنين بالعباداتِ الاجتماعية التي بها تقوى عزائِمُهُم وتنبعثُ هِمَمُهم ويحصُلُ منهم التنافس على الخير والرغبة فيه واقتداء بعضهم ببعض. ومن لطفِهِ أن قَيَّضَ كلَّ سبب يعوقُه ويحولُ بينه وبين المعاصي، حتى إنَّه تعالى إذا علم أنَّ الدُّنيا والمال والرياسة ونحوها مما يتنافس فيه أهلُ الدُّنيا تقطعُ عبدَه عن طاعتِهِ أو تحمِلُه على الغفلة عنه أو على معصيتِهِ؛ صرفها عنه، وقَدَرَ عليه رِزْقَه، ولهذا قال هنا: {يرزُقُ مَن يشاءُ}: بحسب اقتضاء حكمته ولطفه، {وهو القويُّ العزيزُ}: الذي له القوَّة كلُّها؛ فلا حول ولا قوة لأحدٍ من المخلوقين إلاَّ به، الذي دانت له جميع الأشياء.
(19) خداوند متعال خبر میدهد که او (
﴿لَطِيفُۢ بِعِبَادِهِۦ﴾) نسبت به بندگانش لطیف و مهربان است تا بندگان او را بشناسند و او را دوست بدارند و خود را در معرض لطف و کرم او قرار دهند. لطف از صفتهای خداوند متعال است که به این معنی است او رازها و پنهانیها را میداند، و بندگانش ـ به خصوص مؤمنان ـ را به آنچه که مایۀ خیر و صلاح آنهاست، هدایت میکند، و خیر و برکت را از راهی به آنها میرساند که خودشان نمیدانند و گمانش را نمیبرند. از جمله لطف خداوند نسبت به بندۀ مؤمنش این است که او را ـ با فراهم کردن اسباب هدایت ـ به سوی خیر هدایت میکند، هدایتی که به فکر انسان نمیآید. اسبابی که خداوند برای هدایت بندۀ مؤمنش فراهم میکند، عبارت است از اینکه محبّتِ حق و تسلیم شدن در برابر آن را، در وجودش به ودیعه مینهد، و خداوند به فرشتگان گرامیاش الهام میکند تا او را استوار گردانند؛ و او را بر انجام خیر و نیکی تشویق، و حق را در دلش آراسته نمایند که سبب پیروی از حق میشود. و از مظاهر لطف خداوند این است که مؤمنان را به عبادتهای دسته جمعی فرمان داده که این عبادتها، ارادههایشان را قوی میگرداند، و همّتهایشان را بر میانگیزد، به گونهای که آنها در راه خیر با یکدیگر رقابت میورزند، و به آن علاقهمند میشوند و به یکدیگر اقتدا میکنند. و از مظاهر لطف خداوند نسبت به بندگانش این است که اسبابی را برای بنده ایجاد میکند که میان او و گناهان مانع میگردند. مثلاً چنانچه دنیا و ثروت و ریاست و امثال آن که اهل دنیا در آن با همدیگر به رقابت میپردازند بنده را از طاعت و عبادت خدا دور کند یا سبب شود تا از خدا غافل گردد یا به گناهی روی آورد، خداوند ثروت و دارایی و ریاست را از او دور میدارد و رزقش را به اندازهاش میدهد.
بنابراین در اینجا فرمود: (
﴿يَرۡزُقُ مَن يَشَآءُ﴾) هرکس را که بخواهد، به اقتضای حکمت و لطفش روزی میدهد. (
﴿وَهُوَ ٱلۡقَوِيُّ ٱلۡعَزِيزُ﴾) و او نیرومند و چیره است، و قدرت و توان همه از آن اوست. پس هیچ یک از مخلوقات توان کاری را ندارد مگر به کمک او که همه چیز در برابر او سر تسلیم فرود آورده است.
#
{20} ثم قال تعالى: {من كان يريدُ حَرْثَ الآخرةِ}؛ أي: أجرها وثوابَها، فآمن بها وصدَّق وسعى لها سعيها، {نَزِدْ له في حرثِهِ}: بأن نضاعِف عمله وجزاءه أضعافاً كثيرة؛ كما قال تعالى: {ومَنْ أراد الآخرةَ وسعى لها سَعْيَها وهو مؤمنٌ فأولئكَ كان سَعْيُهُمْ مَشْكوراً}، ومع ذلك؛ فنصيبه من الدُّنيا لا بدَّ أن يأتِيَهُ، {ومَن كانَ يريدُ حَرْثَ الدُّنيا}: بأن كانت الدُّنيا هي مقصودَه وغايةَ مطلوبِهِ، فلم يقدِّم لآخرته، ولا رجا ثوابَها، ولم يخشَ عقابَها، {نؤتِهِ منها}: نصيبَه الذي قُسِمَ له، {وما له في الآخرةِ من نصيبٍ}: قد حُرِم الجنَّة ونعيمها، واستحقَّ النار وجحيمها. وهذه الآيةُ شبيهةٌ بقوله تعالى: {مَن كان يريدُ الحياةَ الدُّنيا وزينَتَها نوفِّ إليهم أعمالَهم فيها وهم فيها لا يُبْخَسونَ ... } إلى آخر الآيات.
(20) سپس خداوند متعال فرمود: (
﴿مَن كَانَ يُرِيدُ حَرۡثَ ٱلۡأٓخِرَةِ ﴾) هرکس اجر و پاداش آخرت را بخواهد؛ یعنی به قیامت باور داشته باشد و آن را تصدیق نماید و برایش تلاش کند، (
﴿نَزِدۡ لَهُۥ فِي حَرۡثِهِۦ﴾) در کشت او میافزاییم؛ یعنی عمل او را چند برابر مینماییم، و پاداش آن را چند برابر میگردانیم.
همان طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَمَنۡ أَرَادَ ٱلۡأٓخِرَةَ وَسَعَىٰ لَهَا سَعۡيَهَا وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِكَ كَانَ سَعۡيُهُم مَّشۡكُورٗا﴾ و هرکس آخرت را بخواهد و برای آن تلاش کند درحالی که مؤمن است، تلاش ایشان قابل تقدیر و تشکّر است، با وجود این بهرهاش در دنیا حتماً به او میرسد. (
﴿وَمَن كَانَ يُرِيدُ حَرۡثَ ٱلدُّنۡيَا ﴾) و هرکس کشت دنیا را بخواهد، به این صورت که دنیا آخرین هدف او باشد و برای آخرت خود چیزی پیش نفرستد و به پاداش آن امید نداشته باشد و از عذاب آن نترسد، (
﴿نُؤۡتِهِۦ مِنۡهَا﴾) بهرهاش را که برایش مقرّر گشته است به او میدهیم. (
﴿وَمَا لَهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِن نَّصِيبٍ﴾) امّا در آخرت هیچ بهرهای ندارد، و از بهشت و نعمتهای آن محروم میگردد، و سزاوار آتش دوزخ میشود.
و این آیه شبیه فرمودۀ الهی است که میفرماید: ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيۡهِمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فِيهَا وَهُمۡ فِيهَا لَا يُبۡخَسُونَ﴾ هرکس زندگانی دنیا و زینت آن را بخواهد، اعمالشان را در آنجا کاملاً به ایشان میدهیم، و آنها در آنجا کم داده نمیشوند.
{أَمْ لَهُمْ شُرَكَاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ وَلَوْلَا كَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (21) تَرَى الظَّالِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا كَسَبُوا وَهُوَ وَاقِعٌ بِهِمْ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِي رَوْضَاتِ الْجَنَّاتِ لَهُمْ مَا يَشَاءُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ (22) ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ (23)}.
أَمْ لَهُمْ شُرَكَاء شَرَعُوا لَهُم مِّنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَن بِهِ اللَّهُ وَلَوْلَا كَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ؛ آيا مشرکان را بتاني است که آييني برايشان آورده اند که خدا رخصت آن را، نداده است ? و اگر قصد تاخير عذابشان نبود ، کارشان به پايان آمده بودو ستمکاران را عذابي است دردآور.
تَرَى الظَّالِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا كَسَبُوا وَهُوَ وَاقِعٌ بِهِمْ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِي رَوْضَاتِ الْجَنَّاتِ لَهُم مَّا يَشَاؤُونَ عِندَ رَبِّهِمْ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الكَبِيرُ ؛ ستمکاران را بيني که از حاصل اعمالشان بيمناکند و البته به کيفر خود خواهند رسيد ولي آنها که ايمان آورده اند و کارهاي شايسته کرده اند ، درباغهاي بهشتند هر چه بخواهند نزد پروردگارشان هست و اين فضل و بخشايش بزرگي است.
ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ ؛ اين است آن چيزي که خدا آن گروه از بندگانش را که ايمان آورده اند و، کارهاي شايسته کرده اند ،
بدان مژده مي دهد بگو : بر اين رسالت مزدي ازشما ، جز دوست داشتن خويشاوندان ، نمي خواهم و هر که کار نيکي کند به نيکويي اش مي افزاييم ، زيرا خدا آمرزنده و شکر پذير است.
#
{21} يخبر تعالى أنَّ المشركين اتَّخذوا شركاء يوالونهم ويشتركون هم وإيَّاهم في الكفر وأعمالِهِ من شياطين الإنس الدُّعاة إلى الكفر، {شَرَعوا لهم من الدِّينِ ما لمْ يأذَنْ به اللهُ}: من الشِّرك والبدع وتحريم ما أحلَّ اللهُ وتحليل ما حرَّم اللهُ ونحو ذلك ممَّا اقتضته أهواؤُهم، مع أنَّ الدِّين لا يكون إلاَّ ما شَرَعَه الله تعالى لِيَدينَ به العبادُ ويتقرَّبوا به إليه؛ فالأصلُ الحَجْرُ على كلِّ أحدٍ أن يَشْرَعَ شيئاً ما جاء عن اللهِ وعن رسولِهِ؛ فكيف بهؤلاء الفَسَقَةِ المشتركين هم [وآباؤهم] وهم على الكفر. {ولولا كلمةُ الفصل لَقُضِيَ بينَهم}؛ أي: لولا الأجلُ المسمَّى الذي ضَرَبَه الله فاصلاً بين الطوائفِ المختلفة، وأنَّه سيؤخِّرهم إليه؛ لَقُضِي بينهم في الوقت الحاضر بسعادة المحقِّ وإهلاك المبطل؛ لأن المُقتضي للإهلاك موجود، ولكنْ أمامهم العذابُ الأليمُ في الآخرة؛ هؤلاء وكلُّ ظالم.
(21) خداوند متعال خبر میدهد که مشرکین انبازهایی را به یاوری و سرپرستی برگرفتهاند، و هر دو گروه در اعمال کفر آمیز مشترک هستند، و اینها از شیطانهای انسی میباشند که به کفر دعوت میکنند. (
﴿شَرَعُواْ لَهُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا لَمۡ يَأۡذَنۢ بِهِ ٱللَّهُ﴾) و شرک و بدعتها را برای ایشان به عنوان دین پدید آوردهاند، و حلال خدا را حرام کرده، و حرام او را حلال نموده، و آنچه را که دلشان بخواهد برای آنان دین قرار دادهاند. با اینکه دین همان چیزی است که خداوند متعال آن را مشروع نموده تا بندگان بر آن اساس وی را عبادت کنند، و به وسیلۀ آن خود را به خدا نزدیک نمایند. بنابراین هیچ کس حق ندارد چیزی را که از طرف خدا و پیامبرش نیامده باشد، به عنوان دین مقرّر بدارد؛ پس چگونه این فاسقان
[این کار را میکنند] که هم آنان و هم پدرانشان در کفر مشترک هستند؟! (
﴿وَلَوۡلَا كَلِمَةُ ٱلۡفَصۡلِ لَقُضِيَ بَيۡنَهُمۡ﴾) و اگر خداوند مدّت معینی را مقرّر نکرده بود که در آن به گروههای مختلف مهلت دهد، فوراً به خوشبختی اهل حق و نابود شدن اهل باطل حکم و داوری میکرد؛ چون آنچه نابودی آنها را اقتضاء مینماید موجود است. امّا اینها بدانند که در آخرت عذاب دردناکی در پیش دارند که اینها و هر ستمگری بدان گرفتار میشوند.
#
{22} وفي ذلك اليوم {ترى الظالمين}: أنفسَهم بالكفرِ والمعاصي، {مشفقينَ}؛ أي: خائفين وجلين، {مما كَسَبَوا}: أن يعاقَبوا عليه، ولمَّا كان الخائفُ قد يقعُ به ما أشفق منه وخافه وقد لا يقعُ؛ أخبر أنَّه {واقعٌ بهم}: العقابُ الذي خافوه؛ لأنَّهم أتوا بالسبب التامِّ الموجب للعقاب من غير معارض من توبةٍ ولا غيرِها، ووصلوا موضعاً فات فيه الإنظارُ والإمهالُ. {والذين آمنوا} بقلوبهم بالله وبكتبِهِ ورسلِهِ وما جاؤوا به، {وعملوا الصالحات}: يشمَلُ فيه كلَّ عمل صالح من أعمال القلوب وأعمال الجوارح من الواجباتِ والمستحبَّات؛ فهؤلاء {في روضاتِ الجناتِ}؛ أي: الرَّوضات المضافة إلى الجنَّات، والمضاف يكون بحسب المضاف إليه؛ فلا تسألْ عن بهجةِ تلك الرياض المونقةِ، وما فيها من الأنهار المتدفِّقة، والفياض المُعْشِبة، والمناظر الحسنة، والأشجار المثمرة، والطيورِ المغرِّدة، والأصوات الشجيَّة المطرِبة، والاجتماع بكلِّ حبيب، والأخذ من المعاشرةِ والمنادمةِ بأكمل نصيب؛ رياض لا تزداد على طول المدى إلاَّ حسناً وبهاءً، ولا يزدادُ أهلُها إلاَّ اشتياقاً إلى لَذَّاتِها ووداداً. {لهم ما يشاؤونَ}: فيها؛ أي: في الجنات؛ فمهما أرادوا؛ فهو حاصل، ومهما طلبوا؛ حصل، مما لا عينٌ رأتْ، ولا أذنٌ سمعتْ، ولا خطرَ على قلبِ بشرٍ. ذلك {الفضلُ الكبيرُ}: وهل فوز أكبرُ من الفوز برضا الله تعالى والتنعُّم بقربِهِ في دار كرامته؟!
(22) (
﴿تَرَى ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) در این روز کسانی را که با کفر ورزیدن و ارتکاب گناهان بر خود ستم کردهاند خواهی دید که، (
﴿مُشۡفِقِينَ مِمَّا كَسَبُواْ﴾) از کارهایی که کردهاند سخت بیمناکاند؛ زیرا بر آن کیفر داده میشوند. و از آنجا که بیمناک، چیزی که از آن میترسد احتمال دارد به آن دچار شود و
[نیز] احتمال دارد بدان دچار نشود، خبر داد عذابی که این ستمکاران از آن میترسند، (
﴿وَاقِعُۢ بِهِمۡ﴾) به آنان خواهد رسید،
چون آنها اسباب کیفر را فراهم آوردهاند بدون اینکه معارضی از قبیل: توبه و غیره را داشته باشند، اکنون فرصت را از دست دادهاند. (
﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾) و کسانی که با دلهایشان به خدا و کتابها و پیامبرانش ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند.
هر نوع عمل صالحی از اعمال قلوب و اعمال جوارح از قبیل: واجبات و مستحبات در کارهای شایسته داخل هستند. پس چنین کسانی (
﴿فِي رَوۡضَاتِ ٱلۡجَنَّاتِ﴾) در باغهای بهشت هستند؛ یعنی در باغهایی هستند که به بهشت اضافه شدهاند، و معلوم است که حالت مضاف که در اینجا
«باغها» است، بر حسب حالت مضاف الیه است که
«بهشت» میباشد. پس این باغها بسیار زیبا و شکوفا بوده، و در آن نهرها و چشمههای پُرآب و منظرههای زیبا و صداهای دلانگیز است، و درختان پر میوه و پرندگان آواز خوان به وفور یافت میشوند، و اهل ایمان در کنار هم به سر میبرند. و در آنجا کاملترین بهره از همزیستی و همدم شدن با دوستان عاید آدمی میشود. باغهایی که با گذشت زمان، زیباییشان افزوده میگردد، و روز به روز اهالی آنها به لذّتهایشان اشتیاق بیشتری پیدا میکنند. (
﴿لَهُم مَّا يَشَآءُونَ﴾) آنها هرچه در آن باغها بخواهند دارند. (
﴿عِندَ رَبِّهِمۡ﴾) نزد پروردگارشان، پس هرچه بخواهند برایشان فراهم است؛ چیزهایی که هیچ چشمی آن را ندیده، و هیچ گوشی آن را نشنیده، و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است. (
﴿ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَضۡلُ ٱلۡكَبِيرُ﴾) این است فضل بزرگ. و آیا فضلی بزرگتر از دستیابی به رضایت خداوند متعال، و بهرهمند شدن از لقای او در سرای بهشت وجود دارد؟
#
{23} {ذلك الذي يبشِّر الله به عبادَه الذين آمنوا وعمِلوا الصالحاتِ}؛ أي: هذه البشارة العظيمة التي هي أكبرُ البشائر على الإطلاق بَشَّرَ بها الرحيم الرحمن على يد أفضل خلقه لأهل الإيمان والعمل الصالح؛ فهي أجلُّ الغايات، والوسيلةُ الموصلةُ إليها أفضلُ الوسائل، {قل لا أسألُكُم عليه}؛ أي: على تبليغي إيَّاكم هذا القرآن ودعوتكم إلى أحكامه {أجراً}؛ فلستُ أريدُ أخذَ أموالكم ولا التولِّي عليكم والترأس ولا غير ذلك من الأغراض {إلاَّ المودَّةَ في القُربى}.
يُحتمل أنَّ المراد: لا أسألُكُم عليه أجراً؛ إلاَّ أجراً واحداً، هو لكم، وعائدٌ نفعُه إليكم، وهو أن تَوَدُّوني وتحبُّوني في القرابة؛ أي: لأجل القرابة، ويكون على هذا المودَّة الزائدة على مودَّة الإيمان؛ فإنَّ مودَّة الإيمان بالرسول وتقديم محبَّته على جميع المحابِّ بعد محبَّة الله فرضٌ على كلِّ مسلم، وهؤلاء طَلَبَ منهم زيادةً على ذلك أن يحبُّوه لأجل القرابِةِ؛ لأنَّه - صلى الله عليه وسلم - قد باشر بدعوته أقربَ الناس إليه، حتى إنَّه قيل: إنَّه ليس في بطون قريش أحدٌ إلاَّ ولرسول اللهِ - صلى الله عليه وسلم - فيه قرابةٌ.
ويُحتملُ أنَّ المرادَ: إلاَّ مودة الله تعالى المودة الصادقة، وهي التي يصحبُها التقرُّب إلى الله والتوسُّل بطاعته الدالَّة على صحَّتها وصدقها، ولهذا قال: {إلاَّ المودَّة في القربى}؛ أي: في التقرُّب إلى الله.
وعلى كلا القولين؛ فهذا الاستثناءُ دليلٌ على أنَّه لا يسألكم عليه أجراً بالكلِّيَّة؛ إلاَّ أن يكون شيئاً يعود نفعُه إليهم؛ فهذا ليس من الأجر في شيء، بل هو من الأجر منه لهم - صلى الله عليه وسلم -؛ كقوله تعالى: {وما نَقَموا منهم إلاَّ أن يؤمِنوا بالله العزيزِ الحميدِ}، وقولهم: ما لفلان عندك ذنبٌ إلاَّ أنَّه محسنٌ إليك.
{ومَن يَقْتَرِفْ حسنةً}: من صلاةٍ أو صوم أو حجٍّ أو إحسانٍ إلى الخلق، {نَزِدْ له فيها حُسْناً}: بأن يشرحَ الله صدرَه وييسِّر أمره ويكون سبباً للتوفيق لعمل آخر، ويزدادَ بها عملُ المؤمن ويرتفعَ عند الله وعند خلقِهِ، ويحصُلَ له الثوابُ العاجل والآجل. {إنَّ الله غفورٌ شكورٌ}: يغفر الذنوبَ العظيمةَ، ولو بلغتْ ما بلغتْ عند التوبة منها، ويشكر على العمل القليل بالأجرِ الكثيرِ؛ فبمغفرتِهِ يغفرُ الذنوبَ ويستُر العيوبَ، وبشكرِهِ يتقبَّل الحسناتِ ويضاعِفُها أضعافاً كثيرةً.
(23) (
﴿ذَٰلِكَ ٱلَّذِي يُبَشِّرُ ٱللَّهُ عِبَادَهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾) خداوند بخشنده و مهربان این مژدۀ بزرگ را -که به طور مطلق بزرگترین نوید است- به وسیلۀ برترین انسان به کسانی نوید میدهد که ایمان آوردهاند و کار شایسته کردهاند. پس برخورداری از این نوید، بزرگترین هدف است؛ و وسیلهای که انسان را به آن میرساند، بهترین وسیله است. (
﴿قُل لَّآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا﴾) بگو: در برابر رساندن این قرآن به شما و فراخواندتان به سوی احکام آن، از شما مزدی نمیخواهم. پس منظور من این نیست که اموالتان را از دستتان بگیرم، و نمیخواهم که بر شما ریاست و حکومت کنم و هدفی مادّی ندارم. (
﴿إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِي ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾) احتمال دارد که معنی آیه این باشد که فقط یک چیز از شما میخواهم که فایدۀ آن به خود شما برمیگردد، و آن اینکه بهخاطر خویشاوندی مرا دوست بدارید. و این دوست داشتن، اضافه بر دوست داشتنِ بر اساس ایمان است؛ زیرا دوست داشتن پیامبر صلی الله علیه وسلم ـ از روی ایمان ـ و مقدم داشتن محبت ایشان بر همۀ محبّتها بعد از محبّت خدا، بر هر مسلمانی فرض است. و از کسانی که در این آیه به آنان اشاره شده است، درخواست شده است اضافه بر این محبت ایمانی، محبتی دیگر را نیز نسبت به پیامبر داشته باشند، و آن عبارت است از محبت خویشاوندی، چون پیامبر صلی الله علیه وسلم نزدیکترین مردم و خویشاوندان خود را دعوت میکرد تا جایی که میگویند هیچ کس در تیرههای قریش نبود مگر اینکه پیامبر با او نسبتی داشت، و به نوعی خویشاوند او بود. و احتمال دارد که منظور این باشد که از شما هیچ مزدی نمیخواهم مگر اینکه صادقانه خدا را دوست بدارید، و این با نزدیکی جستن به خدا، و متوسّل شدن به او به وسیلۀ طاعت و عبادتش که بر محبّت صادقانه و درستِ خدا دلالت مینماید، همراه است.
بنابراین فرمود: (
﴿إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِي ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾) مگر محبت به خاطر نزدیکی جستن و تقرّبِ به خدا. طبق هر دو گفته، این استثنا دلیلی است بر اینکه پیامبر صلی الله علیه وسلم در برابر دعوت از آنان هیچ پاداشی نمیطلبد مگر چیزی که فایدهاش به خودشان برمیگردد، و این مزد نیست، بلکه مزد و پاداش همان است که پیامبر صلی الله علیه وسلم به آنها داد.
همانند اینکه خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَا نَقَمُواْ مِنۡهُمۡ إِلَّآ أَن يُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَمِيدِ﴾ و از آنان عیب و ایرادی جز این نگرفتند که به خداوند پیروزمند و ستوده ایمان آوردهاند.
و مانند اینکه میگویند: «فلانی گناهی نکرده جز اینکه با تو نیکی میکند.» (
﴿وَمَن يَقۡتَرِفۡ حَسَنَةٗ نَّزِدۡ لَهُۥ فِيهَا حُسۡنًا﴾) و هرکس کار نیکی انجام دهد،
از قبیل: نماز، روزه، حج یا نیکی کردن با مردم، بر نیکی عمل او میافزائیم، به این صورت که خداوند به او توفیق میدهد تا کارهای دیگری انجام دهد، و با آن اجر و پاداش مؤمن اضافه میشود، و نزد خدا و خلق جایگاهش بالا میرود، و پاداش دنیا و آخرت را به دست میآورد. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ شَكُورٌ﴾) بیگمان، خداوند آمرزنده و شکرگزار است؛ گناهان بزرگ را هر چند که بزرگ باشند به هنگام توبه کردن و دست کشیدن از آن میآمرزد؛ و در مقابل عمل اندک، پاداش فراوان میدهد. پس او با مغفرت خویش، گناهان را میآمرزد و عیبها را میپوشاند؛ و با پذیرفتن نیکیها، آن را شکر میگزارد و نیکیها را چندین برابر مینماید.
{أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلَى قَلْبِكَ وَيَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ وَيُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (24)}.
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَإِن يَشَأِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلَى قَلْبِكَ وَيَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ وَيُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ؛ يا مي گويند که بر خدا دروغ مي بندد اگر خدا بخواهد بر دل تو مهر مي نهد و خدا به کلمات خود باطل را محو مي کند و حق را ثابت مي گرداند او به هر چه در دلها مي گذرد داناست.
#
{24} يعني: أم يقولُ المكذِّبون للرسول - صلى الله عليه وسلم - جرأة منهم وكذباً: {افْتَرى على اللهِ كَذِباً}: فَرَمَوْكَ بأشنع الأمور وأقبحها، وهو الافتراءُ على الله بادِّعاء النبوَّة والنسبة إلى الله ما هو بريءٌ منه، وهم يعلمونَ صِدْقَكَ وأمانَتَكَ؛ فكيف يتجرؤونَ على هذا الكذبِ الصُّراح؟! بل تجرؤوا بذلك على الله تعالى؛ فإنَّه قدحٌ في الله؛ حيث مكَّنك من هذه الدعوة العظيمة المتضمِّنة ـ على موجب زعمهم ـ أكبر الفسادِ في الأرض؛ حيث مكَّنه الله من التَّصريح بالدَّعوة، ثم بنسبتها إليه، ثم يؤيِّده بالمعجزات الظاهرات والأدلَّة القاهرات والنصر المبين والاستيلاء على مَنْ خالَفَهُ، وهو تعالى قادرٌ على حسم هذه الدَّعوة من أصلها ومادَّتها، وهو أن يختِم على قلب الرسول - صلى الله عليه وسلم -؛ فلا يعي شيئاً، ولا يدخل إليه خيرٌ، وإذا خُتِمَ على قلبه؛ انحَسَم الأمرُ كلُّه وانقطعَ؛ فهذا دليلٌ قاطعٌ على صحَّة ما جاء به الرسولُ، وأقوى شهادة من اللهِ له على ما قال، ولا يوجُد شهادةٌ أعظم منها ولا أكبر، ولهذا من حكمته ورحمته وسنَّته الجارية أنه يمحو الباطل ويزيلُه، وإن كان له صولةٌ في بعض الأوقات؛ فإنَّ عاقبته الاضمحلال، {ويُحِقُّ الحقَّ بكلماتِهِ}: الكونيَّة التي لا تبدَّل ولا تغيَّر ، ووعده الصادق، وكلماته الدينيَّة التي تحقِّق ما شرعه من الحقِّ وتثبِّته في القلوب وتبصِّر أولي الألباب، حتى إنَّ من جملة إحقاقِهِ تعالى الحقَّ أن يقيِّضَ له الباطلَ ليقاوِمَه؛ فإذا قاومه؛ صال عليه الحقُّ ببراهينِهِ وبيِّناتِهِ، فظهر من نوره وهداه ما به يضمحلُّ الباطل وينقمع ويتبيَّن بطلانُه لكلِّ أحدٍ، ويظهر الحقُّ كلَّ الظُّهور لكلِّ أحدٍ. {إنَّه عليمٌ بذات الصُّدور}؛ أي: بما فيها وما اتَّصفت به من خيرٍ وشرٍّ وما أكنَّته ولم تُبْدِهِ.
(24) آیا کسانی که پیامبر را تکذیب میکنند،
با جسارت و دروغ میگویند: (
﴿ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبٗا﴾) پیامبر بر خدا دروغ بسته است؟ آنها تو را به زشتترین چیز متّهم میکنند،
و میگویند: به خدا دروغ میبندی و ادّعای نبوّت میکنی، و چیزی را به خداوند نسبت میدهی که خداوند از آن پاک است، در حالی که راستگویی و امانتداری تو را میدانند. پس چگونه به خود جرأت میدهند که چنین دروغ صریحی را بگویند؟ بلکه با این کار بر خدا جرأت کردهاند؛ چون این عیب گرفتن از خداست که به تو قدرت داده تا چنین دعوت بزرگی را که به گمان آنها بزرگترین فساد در زمین است به راه بیندازی؛ زیرا خداوند به پیامبر توانایی داده بود تا دعوت را بیپرده اعلام دارد، و آن را به خداوند نسبت دهد، و برای تایید آن معجزات آشکار و دلایل روشنی ارائه دهد، و پیروزی آشکار پیامبر و چیره شدن او بر مخالفان نیز از این جمله بود. در حالی که خداوند متعال میتوانست این دعوت را در اصل خفه کند، و بر دل پیامبر صلی الله علیه وسلم مهر زند و خیری به دلش وارد نشود. و وقتی بر دل او مهر میزد، همه چیز تمام میشد. پس این دلیل قاطعی است بر صحّت و درستی آنچه پیامبر صلی الله علیه وسلم آورده است، و قویترین شهادت از جانب خدا برای تایید گفتههای اوست، و هیچ شهادتی بالاتر از این یافت نمیشود. بنابراین از حکمت و رحمت الهی و از سنّتهای جاری اوست که باطل را نابود میکند، گرچه گاهی اوقات باطل دارای قدرت میگردد امّا سرانجام آن نابودی است. (
﴿وَيُحِقُّ ٱلۡحَقَّ بِكَلِمَٰتِهِۦٓ﴾) و با سخنان تکوینیاش ـ که تغییر نمییابد ـ و با وعدۀ راستیناش حق را پابرجا میدارد که خود آن را تشریع نموده است، و آن را در دلها ثابت میگرداند و خردمندان را بینش میدهد. آری! خداوند بزرگ به روشهای گوناگون حق را پا برجا میدارد؛ یکی از این روشها این است که باطل را برمیانگیزد تا با حق مقابله کند، پس وقتی که باطل به مقابله با حق پرداخت، حق با دلایل و حجّتهایش بر آن حملهور میشود. آنجاست که نور و هدایت حق آشکار میگردد، و به وسیلۀ آن باطل نابود و ریشهکن میشود، و بطلان آن برای هرکسی روشن میگردد، و حق برای هرکسی کاملاً آشکار میشود. (
﴿إِنَّهُۥ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ﴾) بیگمان، خداوند به آنچه در سینههاست، و به نیک و بدی که در دلهاست، و آنچه پنهان داشته و آنچه آشکار نکردهاند آگاه است.
{وَهُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَعْفُو عَنِ السَّيِّئَاتِ وَيَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ (25) وَيَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَيَزِيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَالْكَافِرُونَ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ (26) وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ وَلَكِنْ يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِيرٌ بَصِيرٌ (27) وَهُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَيَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَهُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ (28)}.
وَهُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَعْفُو عَنِ السَّيِّئَاتِ وَيَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ؛ و اوست که توبه بندگانش را مي پذيرد و از گناهان عفوشان مي کند و هر چه ، مي کنيد مي داند.
وَيَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَيَزِيدُهُم مِّن فَضْلِهِ وَالْكَافِرُونَ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ؛ و دعاي کساني را که ايمان آورده اند و کارهاي شايسته کرده اند اجابت مي کند ، و از فضل خويش آنان را افزون مي دهد و کافران را به عذابي سخت گرفتار مي سازد.
وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ وَلَكِن يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَّا يَشَاء إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِيرٌ بَصِيرٌ؛ اگر خدا روزي بندگانش را افزون کند در زمين فساد مي کنند ، ولي به اندازه اي که بخواهد روزي مي فرستد زيرا بر بندگان خود آگاه و بيناست.
وَهُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِن بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَيَنشُرُ رَحْمَتَهُ وَهُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ؛ و اوست آن خدايي که بعد از نوميديشان باران مي فرستد و رحمت خود را، به همه جا منتشر مي کند و اوست کارساز و ستودني.
#
{25} هذا بيانٌ لكمال كرم الله تعالى وسَعَةِ جودِهِ وتمام لطفِهِ بقبول التوبةَ الصادرة {عن عبادِهِ}: حين يُقْلِعونَ عن ذُنوبهم ويندمون عليها ويعزِمون على أن لا يعاوِدوها إذا قَصَدوا بذلك وجهَ ربِّهم؛ فإنَّ الله يقبلُها بعدما انعقدتْ سبباً للهلاك ووقوع العقوباتِ الدنيويَّة والدينيَّة، فيعفو {عن السَّيِّئاتِ}: ويمحوها، ويمحو أثرها من العيوب، وما اقتضتْه من العقوباتِ، ويعودُ التائبُ عنده كريماً كأنَّه ما عمل سوءاً قطُّ، ويحبُّه ويوفِّقه لما يقرِّبه إليه.
ولما كانت التوبةُ من الأعمال العظيمة التي قد تكون كاملةً بسبب تمام الإخلاص والصدق فيها، وقد تكونُ ناقصةً عند نقصِهِما، وقد تكون فاسدةً إذا كان القصدُ منها بلوغَ غَرَضٍ من الأغراض الدنيويَّة، وكان محلُّ ذلك القلبَ الذي لا يعلمه إلاَّ الله؛ ختم هذه الآية بقوله: {ويعلم ما تفعلونَ}.
(25) این بیان کرم و لطف خداوند و گستردگی بخشایندگی و کمال لطف اوست که (
﴿يَقۡبَلُ ٱلتَّوۡبَةَ عَنۡ عِبَادِهِۦ﴾) توبۀ بندگانش را میپذیرد وقتی که از گناهانشان دست میکشند و بر آن پیمان میبندند و تصمیم میگیرند که دوباره آن گناهان را انجام ندهند. پس اگر هدفشان پروردگار باشد، خداوند توبهشان را میپذیرد، این در حالی است که قبلاً سبب نابودی و گرفتار شدن به کیفرهای دنیوی و اخرویشان فراهم شده بود. (
﴿وَيَعۡفُواْ عَنِ ٱلسَّئَِّاتِ﴾) و گناهان و بدیها را محو میکند، و عیبهایی که در اثر آن گناهان به وجود میآیند و کیفرهایی که نتیجۀ ارتکاب گناهان است از آنها دور میکند. و توبه کننده نزد او ارزشمند میگردد، به گونهای که انگار کار بدی نکرده است. و خداوند او را دوست میدارد و به او توفیق انجام کارهایی میدهد که او را به خدا نزدیک مینمایند. و از آنجا که توبه از کارهای بزرگی است که گاهی به سبب کمال اخلاص و صداقت، کامل میشود؛ و گاهی به علّت ناقص بودن اخلاص و صداقت، ناقص خواهد شد و چه بسا فاسد و خراب شود،
اگر هدف از آن اهدافی دنیوی باشد ـ و این چیزها جایگاهشان دل است و فقط خدا آن را میداند ـ آیه را با این جمله به پایان برد: (
﴿وَيَعۡلَمُ مَا تَفۡعَلُونَ﴾) و میداند آنچه را که انجام میدهید. خداوند همۀ بندگان را به بازگشت و روی آوردن به سوی او، و توبه کردن از کوتاهیها فرا خوانده است. پس بندگان بر حسب اجابت و پذیرش،
به دو گروه تقسیم شدهاند: آنهایی که اجابت کردهاند و خداوند آنها را چنین توصیف نموده است: (
﴿وَيَسۡتَجِيبُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾)
#
{26} فالله تعالى دعا جميع العباد إلى الإنابة إليه والتوبةِ من التقصيرِ، فانقسموا بحسب الاستجابةِ له إلى قسمين: مستجيبين، وَصَفَهم بقوله: {ويستجيبُ الذين آمنوا وعملوا الصالحاتِ}؛ أي: يستجيبون لربِّهم لما دعاهم إليه، وينقادون له، ويلبُّون دعوته؛ لأنَّ ما معهم من الإيمان والعمل الصالح يحمِلُهم على ذلك؛ فإذا استجابوا له؛ شَكَرَ الله لهم، وهو الغفورُ الشَّكور، وزادهم {من فضلِهِ}: توفيقاً ونشاطاً على العمل، وزادهم مضاعفةً في الأجر زيادةً عن ما تستحقُّه أعمالهم من الثواب والفوز العظيم. وأما غير المستجيبين لله، وهم المعاندون الذين كفروا به وبرسله؛ فلهم عذابٌ شديدٌ في الدُّنيا والآخرة.
(26) و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند پروردگارشان را اجابت میکنند و از او اطاعت مینمایند و به دعوت او لبّیک میگویند؛ چون ایمان و عمل صالحی که دارند، آنها را به این امر وادار مینماید. پس وقتی او را اجابت کردند، خداوند کارشان را سپاس میگزارد و او آمرزنده و شکرگزار است؛ (
﴿وَيَزِيدُهُم مِّن فَضۡلِهِۦ﴾) و به آنان از فضل خود بیشتر میدهد؛ یعنی از فضل خویش به آنان توفیق عمل میدهد، و پاداش آنها را چند برابر بیش از آنچه که اعمال آنها مستحق آن است، میدهد. و امّا کسانی که دعوت خداوند را اجابت نمینمایند؛ و آنها کسانی هستند که عناد میورزند، (
﴿وَٱلۡكَٰفِرُونَ﴾) و به خدا و پیامبرش کفر میورزند، (
﴿لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِيدٞ﴾) اینان عذاب سخت و شدیدی در دنیا و آخرت دارند. سپس بیان کرد که از لطف خداوند نسبت به بندگانش این است که او دنیا و روزی را برایشان چنان فراوان نمیکند که به دین آنها زیان برساند.
پس فرمود: (
﴿وَلَوۡ بَسَطَ ٱللَّهُ ٱلرِّزۡقَ لِعِبَادِهِۦ لَبَغَوۡاْ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) و اگر خداوند روزی را برای بندگانش فراوان نماید و گسترش دهد، در زمین سرکشی میکنند
#
{27} ثم ذكر أن من لطفِهِ بعبادِهِ أنَّه لا يوسِّع عليهم الدُّنيا سعةً تضرُّ بأديانهم، فقال: {ولو بَسَطَ الله الرزقَ لعبادِهِ لَبَغَوْا في الأرض}؛ أي: لغفلوا عن طاعة الله، وأقبلوا على التمتُّع بشهوات الدُّنيا، فأوجبت لهم الإكباب على ما تشتهيه نفوسُهم، ولو كان معصيةً وظلماً. {ولكن يُنَزِّلُ بَقَدَرٍ ما يشاءُ}: بحسب ما اقتضاه لطفُه وحكمتُه، {إنَّه بعباده خبيرٌ بصيرٌ}: كما في بعض الآثار أنَّ الله تعالى يقول: «إنَّ مِنْ عبادي من لا يُصْلِحُ إيمانَه إلاّ الغنى، ولو أفقرتُه؛ لأفسده ذلك، وإنَّ من عبادي من لا يُصْلِحُ إيمانَه إلاّ الفقرُ، ولو أغنيته؛ لأفسده ذلك، وإنَّ من عبادي من لا يُصْلِحُ إيمانَه إلاَّ الصحةُ، ولو أمرضتُه؛ لأفسده ذلك، وإنَّ من عبادي من لا يُصْلِحُ إيمانَه إلاَّ المرضُ، ولو عافيتُه؛ لأفسده ذلك، إنِّي أدبِّر أمر عبادي بعلمي بما في قلوبهم، إني خبيرٌ بصيرٌ».
(27) یعنی از طاعت خدا غافل شده، و به شهوات و لذّتهای دنیا روی میآورند، و به آنچه که هوی و هوس آنها میخواهد مشغول میشوند گرچه آن چیز گناه و ستم باشد. (
﴿وَلَٰكِن يُنَزِّلُ بِقَدَرٖ مَّا يَشَآءُ﴾) ولی به اندازهای که لطف و حکمت او اقتضا مینماید فرو میفرستد. (
﴿إِنَّهُۥ بِعِبَادِهِۦ خَبِيرُۢ بَصِيرٞ﴾) چرا که او بندگانش را میبیند و از اوضاع و احوال آنها کاملاً آگاه است.
همچنان که در بعضی روایتها آمده است که خداوند متعال میفرماید: «برخی از بندگانم هستند که جز ثروت، ایمانشان را سامان نمیبخشد؛ و اگر او را فقیر گردانم، فقیری او را به فساد میکشاند. و برخی از بندگانم هستند که جز فقر و تنگدستی، ایمانشان را سامان نمیبخشد؛ و اگر او را ثروتمند گردانم، ثروتمندی ایمانش را فاسد میگرداند. و برخی از بندگانم هستند که ایمانشان جز با تندرستی سامان نمییابد؛ و اگر او را بیمار گردانم، بیماری، ایمان او را فاسد مینماید. و برخی از بندگانم هستند که ایمانشان فقط با مریضی سامان مییابد؛ و اگر او را تندرست کنم، این امر ایمان او را فاسد مینماید. همانا من کار بندگانم را طبق آگاهی خویش از آنچه که در دلهایشان است تدبیر مینمایم و من آگاه و بینا هستم.»
#
{28} {وهو الذي يُنَزِّل الغيثَ}؛ أي: المطر الغزير الذي به يغيثُ البلاد والعباد {من بعدِ ما قَنَطوا}: وانقطع عنهم مُدَّةً ظنُّوا أنه لا يأتيهم، وأيسوا، وعملوا لذلك الجدب أعمالاً، فينزِلُ الله الغيث، {وينشُرُ} به {رحمتَه} من إخراج الأقواتِ للآدميِّين وبهائمهم، فيقع عندهم موقعاً عظيماً، ويستبشرون بذلك ويفرحون. {وهو الوليُّ}: الذي يتولَّى عباده بأنواع التَّدبير، ويتولَّى القيام بمصالح دينهم ودنياهم {الحميد}: في ولايته وتدبيره، الحميد على ما له من الكمال وما أوصله إلى خلقه من أنواع الأفضال.
(28) (
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يُنَزِّلُ ٱلۡغَيۡثَ﴾) و اوست خدایی که باران را نازل میکند، و با آن به داد آبادیها و مردم میرسد. (
﴿مِنۢ بَعۡدِ مَا قَنَطُواْ﴾) بعد از آنکه ناامید شدند، و مدت زمانی باران نیامده و گمان بردند که باران نمیآید و ناامید گشتند و برای قحطسالی کارهایی کردند. امّا در این هنگام خداوند باران میفرستد. (
﴿وَيَنشُرُ رَحۡمَتَهُۥ﴾) و با آن، رحمت خویش را میگستراند، و روزیهایی برای انسانها و چهارپایانشان میرویاند، و این برایشان بسیار دارای اهمیّت است و از این شادمان میگردند. (
﴿وَهُوَ ٱلۡوَلِيُّ ٱلۡحَمِيدُ﴾) و اوست کارساز ستوده، که بندگانش را با انواع تدبیر سرپرستی مینماید، و منافع دینی و دنیویشان را تامین میکند، و او در کارسازی و تدبیرش ستوده است، و بهخاطر نعمتها و انواع لطفهایی که بندگان را از آن بهرهمند میسازد قابل ستایش است.
{وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِنْ دَابَّةٍ وَهُوَ عَلَى جَمْعِهِمْ إِذَا يَشَاءُ قَدِيرٌ (29)}.
وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِن دَابَّةٍ وَهُوَ عَلَى جَمْعِهِمْ إِذَا يَشَاء قَدِيرٌ؛ و از نشانه هاي قدرت او آفرينش آسمانها و زمين و پراکندن جنبندگان درآن دوست و هر گاه بخواهد ، بر گردآوردنشان تواناست.
#
{29} أي: ومن أدلَّة قدرتِهِ العظيمة وأنَّه سيُحيي الموتى بعد موتهم: {خَلْقُ} هذه {السمواتِ والأرضِ}؛ على عِظَمِهما وسعتهما، الدالُّ على قدرته وسعة سلطانه، وما فيهما من الإتقان والإحكام دالٌّ على حكمته، وما فيهما من المنافع والمصالح دالٌّ على رحمتِهِ، وذلك يدلُّ على أنَّه المستحقُّ لأنواع العبادة كلِّها، وأنَّ إلهيَّة ما سواه باطلةٌ. {وما بثَّ فيهما}؛ أي: نشر في السماواتِ والأرض من أصناف الدوابِّ، التي جعلها الله مصالحَ ومنافعَ لعبادِهِ. {وهو على جمعهم}؛ أي: جمع الخلق بعد موتِهِم لموقفِ القيامةِ {إذا يشاءُ قديرٌ}: فقدرتُه ومشيئتُه صالحان لذلك، ويتوقَّف وقوعُه على وجود الخبر الصادق، وقد عُلم أنَّه قد تواترت أخبار المرسلين وكتبهم بوقوعه.
(29) (
﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦ خَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) و از نشانههای قدرت بزرگ او، و از دلایل زنده گرداندن مردگان از سوی او، آفرینش آسمانها و زمین با این بزرگی و عظمتشان است، که بر قدرت و گستردگی فرمانروایی او دلالت مینماید؛ و استواری و آفرینش زیبا و محکم آسمانها و زمین، بر حکمت و فرزانگی خداوند دلالت میکند؛ و منافع و مصالحی که در آسمانها و زمین نهاده شده است، بر رحمت خدا دلالت میکند، و اینکه تنها او سزاوار انواع عبادت میباشد، و الوهیّتِ غیر او باطل است. (
﴿وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِن دَآبَّةٖ﴾) و جانوران و جنبندگانی که خداوند در آسمانها و زمین برای منفعت بندگانش پدید آورده و پراکنده کرده است از نشانههای قدرت اوست. (
﴿وَهُوَ عَلَىٰ جَمۡعِهِمۡ إِذَا يَشَآءُ قَدِيرٞ﴾) و او بر گردآوردن مردم بعد از مرگشان در میدان قیامت -هر زمان که بخواهد- تواناست. پس خداوند قدرت و توانایی این کار را دارد. و تحقق قیامت باید مبتنی بر خبری راستین باشد، و معلوم است که اخبار پیامبران و کتابهایشان به صورت متواتر تحقق قیامت را بیان کردهاند.
{وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ (30) وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ (31)}.
وَمَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ؛ اگر شما را مصيبتي رسد ، به خاطر کارهايي است که مي کنيد و خدا بسياري از گناهان را عفو مي کند.
وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ؛ شما نتوانيد در روي زمين از او بگريزيد و شما را جز او کارساز و ياوري نيست.
#
{30} يخبر تعالى أنَّه ما أصاب العبادَ من مصيبةٍ في أبدانهم وأموالهم وأولادهم وفيما يحبُّون ويكون عزيزاً عليهم إلاَّ بسبب ما قدَّمته أيديهم من السيئاتِ، وأنَّ ما يعفو الله عنه أكثرُ؛ فإنَّ الله لا يظلم العبادَ، ولكن أنفسَهم يظلمونَ، {ولو يؤاخِذُ اللهُ الناس بما كَسَبوا ما تَرَكَ على ظهرها من دابَّةٍ}.
(30) خداوند متعال خبر میدهد که هر مصیبتی به جسم یا اموال یا فرزندان بندگان میرسد، یا آنچه را که دوست دارند و برایشان عزیز است از دست میدهند، به خاطر کارهای بدی است که انجام میدهند؛ و خداوند از بسیاری از کارهای بندگان گذشت میکند. پس خداوند بر بندگان ستم نمیکند، ولی آنها خودشان بر خویشتن ستم میکنند.
﴿وَلَوۡ يُؤَاخِذُ ٱللَّهُ ٱلنَّاسَ بِمَا كَسَبُواْ مَا تَرَكَ عَلَىٰ ظَهۡرِهَا مِن دَآبَّةٖ﴾ و اگر خداوند مردم را بهخاطر کارهایی که کردهاند، مؤاخذه میکرد، هیچ جنبندهای را روی زمین باقی نمیگذاشت. خداوند که کیفرها و عذابها را به تاخیر میاندازد، بدان خاطر نیست که آن را فراموش کرده یا توانایی ندارد، بلکه در میگذرد.
#
{31} وليس إهمالاً منه تعالى تأخيرُ العقوباتِ ولا عجزاً: فما {أنتُم بمعجزينَ في الأرض}؛ أي: معجزينَ قدرةَ الله عليكم، بل أنتم عاجزون في الأرض، ليس عندكم امتناعٌ عما ينفذه الله فيكم، {وما لكم من دونِ الله من وليٍّ}: يتولاَّكم، فيحصِّل لكم المنافع {ولا نصيرٍ}: يدفع عنكم المضارَّ.
(31) (
﴿وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِينَ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) و شما نمیتوانید از قدرت الهی فرار کنید و او را از دستیابی به خود ناتوان سازید، بلکه شما در زمین ناتوان هستید و هرچه خداوند دربارۀ شما اراده کند، نمیتوانید امتناع ورزید. (
﴿وَمَا لَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِيّٖ وَلَا نَصِيرٖ﴾) و جز خداوند هیچگونه کارساز و یاوری ندارید که شما را سرپرستی نماید و منافعتان را فراهم آورد، و هیچ یاوری ندارید که زیانها را از شما دور کند.
{وَمِنْ آيَاتِهِ الْجَوَارِ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلَامِ (32) إِنْ يَشَأْ يُسْكِنِ الرِّيحَ فَيَظْلَلْنَ رَوَاكِدَ عَلَى ظَهْرِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (33) أَوْ يُوبِقْهُنَّ بِمَا كَسَبُوا وَيَعْفُ عَنْ كَثِيرٍ (34) وَيَعْلَمَ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِنَا مَا لَهُمْ مِنْ مَحِيصٍ (35)}.
وَمِنْ آيَاتِهِ الْجَوَارِ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلَامِ؛ از نشانه هاي قدرت او کشتيهايي است چون کوه که در درياها روانند.
إِن يَشَأْ يُسْكِنِ الرِّيحَ فَيَظْلَلْنَ رَوَاكِدَ عَلَى ظَهْرِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ؛ ، اگر بخواهد ، باد را نگه مي دارد تا کشتيها بر روي دريا از رفتن بازمانند هر آينه در اين براي صابران شکرگزار عبرتهايي است.
أَوْ يُوبِقْهُنَّ بِمَا كَسَبُوا وَيَعْفُ عَن كَثِيرٍ؛ يا آنها را به خاطر اعمالشان غرقه مي کند و بسياري را نيز مي بخشايد.
وَيَعْلَمَ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِنَا مَا لَهُم مِّن مَّحِيصٍ؛ و مي داند چه کساني در آيات ما جدال مي کنند آنان را هيچ گريزگاهي نيست.
#
{32} أي: ومن أدلَّة رحمته وعنايته بعباده {الجواري في البحر}: من السُّفن والمراكب الناريَّة والشراعيَّة التي من عظمها {كالأعلامِ}، وهي الجبالُ الكبارُ التي سخَّر لها البحر العجاج، وحفظها من التطام الأمواج، وجعلها تحمِلُكم وتحمِلُ أمتعتَكم الكثيرةَ إلى البلدان والأقطارِ البعيدة، وسخَّر لها من الأسباب ما كان معونةً على ذلك.
(32) از نشانههای رحمت و توجه او به بندگانش (
﴿ٱلۡجَوَارِ فِي ٱلۡبَحۡرِ﴾) کشتیهای بخاری و بادبانی است که در دریا رواناند و از بس که بزرگاند (
﴿كَٱلۡأَعۡلَٰمِ﴾) همانند کوههای بزرگی هستند که دریای خروشان برایشان رام شده، و آنها را از تلاطم و خروش امواج حفظ کرده است، و این کشتیها شما و کالاهای فراوانتان را به شهرهای دور دست حمل میکنند، و اسبابی را برای این امر مسخّر نموده که شما را بر این کار کمک مینماید.
#
{33 ـ 34} ثم نبَّه على هذه الأسباب بقوله: {إن يشأ يُسْكِنِ الريحَ}: التي جعلها الله سبباً لمشيها، {فيَظْلَلْنَ}؛ أي: الجواري {رواكدَ}: على ظهر البحر لا تتقدَّم ولا تتأخَّر. ولا ينتقض هذا بالمراكب الناريَّة؛ فإنَّ من شرط مشيِها وجودَ الريح، وإنْ شاء الله تعالى؛ أوبق الجواري بما كسب أهلها؛ أي: أغرقها في البحر وأتلفها، ولكنَّه يحلم ويعفو عن كثيرٍ. {إنَّ في ذلك لآياتٍ لكلِّ صبارٍ شكورٍ}؛ أي: كثير الصبر على ما تكرهه نفسه، ويشقُّ عليها فيكرِهها عليه من مشقَّة طاعة أو رَدْع داعٍ إلى معصية أو رَدْع نفسِهِ عند المصائب عن التسخُّط، شكورٍ في الرخاء، وعند النعم يعترفُ بنعمةِ ربِّه، ويخضع له، ويصرِفُها في مرضاتِهِ؛ فهذا الذي ينتفع بآيات الله، وأمَّا الذي لا صبر عنده ولا شكر له عند نعم الله؛ فإنَّه معرضٌ أو معاندٌ لا ينتفع بالآيات.
(33 - 34) سپس این اسباب را گوشزد نمود و فرمود: (
﴿إِن يَشَأۡ يُسۡكِنِ ٱلرِّيحَ﴾) اگر خداوند بخواهد باد را که سببی برای حرکت کشتی است از وزیدن میاندازد، (
﴿فَيَظۡلَلۡنَ رَوَاكِدَ عَلَىٰ ظَهۡرِهِۦٓ﴾) آنگاه کشتیهای در حال حرکت بر روی دریا میایستند؛ نه جلو میروند و نه به عقب برمیگردند. نمیتوان گفت که این حکم شامل کشتیهای بخاری نمیشود، چون کشتیهایی که به وسیلۀ بخار حرکت میکنند یکی از شرایط آنها وجود حرکت باد است. و اگر خداوند بخواهد، کشتیهای در حال حرکت را به سبب کارهایی که سرنشینان آن کردهاند در دریا غرق و نابودشان میگرداند، امّا خداوند بردبار است و از بسیاری از گناهان درمیگذرد. (
﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّكُلِّ صَبَّارٖ شَكُورٍ﴾) بیگمان در این امر برای هر بردبار سپاسگزاری نشانههاست؛ یعنی کسی که در برابر آنچه دوست ندارد و بر او دشوار میآید بردباری میورزد، خود را وادار به تحمّل دشواریِ طاعت یا به عقب راندن انگیزۀ گناه مینماید؛ و به هنگام مصیبت، از ابراز ناخشنودی از تقدیر الهی خودداری میکند. و به هنگام آسایش و نعمت، سپاسگزار است و به نعمت پروردگارش اعتراف مینماید و برای او فروتنی میکند و نعمت خدا را در راه خشنودی او صرف مینماید؛ چنین کسی از نشانههای خدا بهرهمند میشود. امّا کسی که صبر و بردباری ندارد و به هنگام نعمتهای خداوند شکرگزاری نمیکند، او رویگردان یا معاند است، و از نشانههای خدا بهرهمند نمیشود.
#
{35} ثم قال تعالى: {ويعلم الذين يجادلون في آياتنا}: لِيُبْطِلوها بباطلهم، {ما لهم من محيصٍ}؛ أي: لا ينقذهم منقذٌ مما حلَّ بهم من العقوبة.
(35) سپس خداوند متعال فرمود: (
﴿وَيَعۡلَمَ ٱلَّذِينَ يُجَٰدِلُونَ فِيٓ ءَايَٰتِنَا﴾) و تا کسانی که در آیات ما مجادله میکنند، و آن را به وسیلۀ باطل خود، باطل جلوه میدهند، بدانند که (
﴿مَا لَهُم مِّن مَّحِيصٖ﴾) هیچ گریزگاهی ندارند؛ یعنی هیچ چیزی آنها را از عذابی که به آن گرفتار شدهاند نجات نمیدهد.
{فَمَا أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَى لِلَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (36) وَالَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ (37) وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ (38) وَالَّذِينَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْيُ هُمْ يَنْتَصِرُونَ (39)}.
فَمَا أُوتِيتُم مِّن شَيْءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَى لِلَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ؛ آنچه شما را داده اند بهره اين زندگي دنيوي است و آنچه در نزد، خداست براي آنها که ايمان آورده اند و به پروردگارشان توکل مي کنند ، بهتر و پاينده تر است.
وَالَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ؛ و آن کسان که از گناهان بزرگ و زشتيها اجتناب مي کنند و چون در خشم شوند خطاها را مي بخشايند.
وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ؛ و آنان که دعوت پروردگارشان را پاسخ مي گويند و نماز مي گزارند و کارشان بر پايه مشورت با يکديگر است و از آنچه به آنها روزي داده ايم انفاق مي کنند ،
وَالَّذِينَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْيُ هُمْ يَنتَصِرُونَ؛ و آنان که چون ستمي به آنها رسد انتقام مي گيرند.
#
{36} هذا تزهيدٌ في الدُّنيا وترغيبٌ في الآخرة وذكرُ الأعمال الموصلةِ إليها؛ فقال: {فما أوتيتم من شيءٍ}: من ملكٍ ورياسةٍ وأموال وبنينَ وصحَّةٍ وعافيةٍ بدنيَّةٍ، {فمتاعُ الحياةِ الدُّنيا}: لذَّةٌ منغصةٌ منقطعةٌ، {وما عندَ اللهِ}: من الثواب الجزيل والأجر الجليل والنعيم المقيم {خيرٌ} من لَذَّات الدُّنيا، خيريَّة لا نسبةَ بينهما {وأبقى}: لأنَّه نعيمٌ لا منغِّص فيه ولا كَدَرَ ولا انتقالَ.
ثم ذكر لمن هذا الثواب، فقال: {للذين آمنوا وعلى ربِّهم يتوكَّلونَ}؛ أي: جمعوا بين الإيمان الصحيح المستلزم لأعمال الإيمان الظاهرة والباطنة، وبين التوكُّل الذي هو الآلةُ لكلِّ عمل؛ فكلُّ عمل لا يَصْحَبُه التوكُّل؛ فغير تامٍّ، وهو الاعتماد بالقلب على الله في جَلْب ما يحبُّه العبد ودَفْع ما يكرهُهُ مع الثِّقة به تعالى.
(36) در اینجا خداوند مردم را تشویق مینماید که شیفتۀ دنیا نشوند، و به آخرت علاقهمند گردند.
و اعمالی که انسان را به بهشت میرساند بیان کرد و فرمود: (
﴿فَمَآ أُوتِيتُم مِّن شَيۡءٖ﴾) فرمانروایی و ریاست و اموال و فرزندان و سلامتی و صحّتی که به شما داده شده است، (
﴿فَمَتَٰعُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا﴾) بهرهمندی زندگانی دنیاست؛ یعنی لذّت زودگذر و فانی است. (
﴿وَمَا عِندَ ٱللَّهِ خَيۡرٞ وَأَبۡقَىٰ﴾) و پاداش فراوان و نعمتهای پایداری که نزد خداوند است، از لذّتهای دنیا بسیار بهتر است و قابل مقایسه نیستند. و نعمتهای آخرت ماندگارترند؛ چون هیچ ناگواری در آن نیست و پس گرفته نمیشوند. سپس بیان کرد که چه کسانی مستحق این پاداش هستند،
و فرمود: (
﴿لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ﴾) برای کسانی که ایمان آورده و بر پروردگارشان توکّل میکنند؛ یعنی ایمان راستین را که مستلزم اعمال ظاهری و باطنی است، با توکّل جمع نمودهاند که توکل وسیلۀ موفقیت در هر کاری است. پس هر عملی که توکّل با آن همراه نباشد، کامل نیست. توکل؛ یعنی اینکه آدمی در به دست آوردن آنچه خداوند دوست دارد، و دور کردن آنچه که خداوند نمیپسندد، قلباً به خدا تکیه نماید و به او اعتماد و اطمینان داشته باشد.
#
{37} {والذين يَجتنبونَ كبائرَ الإثم والفواحشَ}: والفرق بين الكبائرِ والفواحشِ ـ مع أنَّ جميعَهما كبائرُ ـ أنَّ الفواحشَ هي الذُّنوب الكبارُ التي في النفوس داعٍ إليها كالزِّنا ونحوه، والكبائرُ ما ليس كذلك، هذا عند الاقتران، وأمَّا مع إفرادِ كلٍّ منهما عن الآخر؛ فإنَّ الآخر يدخُلُ فيه. {وإذا ما غضبوا هم يغفِرونَ}؛ أي: قد تخلَّقوا بمكارم الأخلاق ومحاسن الشِّيم، فصار الحلم لهم سَجِيَّة وحسن الخلق لهم طبيعةً، حتى إذا أغضَبَهم أحدٌ بمقاله أو فعاله؛ كظموا ذلك الغضب، فلم يُنْفِذوه، بل غفروه، ولم يقابِلوا المسيءَ إلاَّ بالإحسان والعفو والصفح، فترتَّب على هذا العفو والصفح من المصالح ودفع المفاسد في أنفسهم وغيرهم شيءٌ كثير؛ كما قال تعالى: {ادفَعْ بالتي هي أحسنُ فإذا الذي بينَكَ وبينَه عدواةٌ كأنَّه وليٌّ حميمٌ. وما يُلَقَّاها إلاَّ الذينَ صَبَروا وما يُلَقَّاها إلاَّ ذو حَظٍّ عظيم}.
(37) (
﴿وَٱلَّذِينَ يَجۡتَنِبُونَ كَبَٰٓئِرَ ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡفَوَٰحِشَ﴾) و کسانی که از گناهان کبیره و از اعمال زشت و ناپسند میپرهیزند. فرق
«کبائرالاثم» گناهان کبیره با
«فواحش» کارهای زشت ـ با اینکه هر دوی اینها گناهان بزرگ هستند ـ این است که
«فواحش» به آن دسته از گناهان بزرگ گفته میشود که در نفس، انگیزه برای ارتکاب آن وجود دارد همانند زنا و امثال آن. و
«کبائر» گناهانی هستند که چنین نیستند. امّا این زمانی است که کبائر و فواحش در کنار هم ذکر شوند. ولی اگر به تنهایی ذکر شوند، مفهوم هر یک در دیگری داخل است. (
﴿وَإِذَا مَا غَضِبُواْ هُمۡ يَغۡفِرُونَ﴾) و هر گاه خشمگین شوند، میبخشند؛ یعنی به اخلاق خوب و عادات نیک خوی گرفتهاند، پس بردباری خوی آنهاست و اخلاق خوب، طبیعت و سرشت آنها میباشد. حتی اگر کسی آنها را با گفتار یا کردار خود خشمگین کند، آنها خشم خود را فرو میخورند و آن را اجرا نمیکنند، بلکه آن فرد را میبخشند و در مقابلِِ فردی که بدی کرده است جز نیکویی و گذشت و بخشیدن کاری دیگر انجام نمیدهند. و این بخشیدن و گذشت؛ منافع زیادی به بار میآورد و مفاسد زیادی را از آنها دور میکند.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِي بَيۡنَكَ وَبَيۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ كَأَنَّهُۥ وَلِيٌّ حَمِيمٞ وَمَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ٱلَّذِينَ صَبَرُواْ وَمَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٖ﴾ با شیوهای که بهتر است پاسخ بده؛ پس آن کسی که میان تو و او دشمنی بوده است چنان میشود که گویا دوستی صمیمی است. و این را فرا نمیگیرد مگر کسانی که بردباری کردهاند، و آن را فرا نمیگیرد و نمیپذیرد مگر کسی که دارای بهرهای بزرگ است.
#
{38} {والذين استجابوا لربِّهم}؛ أي: انقادوا لطاعته، ولبَّوْا دعوته، وصار قصدُهُم رضوانَه وغايتُهُم الفوزَ بقربِهِ، ومن الاستجابة لله إقامُ الصَّلاة وإيتاءُ الزَّكاة؛ فلذلك عطفَهما على ذلك من باب عطف العامِّ على الخاصِّ الدالِّ على شرفه وفضله، فقال: {وأقاموا الصلاةَ}؛ أي: ظاهرها وباطنها فرضها ونفلها، {ومما رَزَقْناهم يُنفِقونَ}: من النفقات الواجبة؛ كالزكاة والنفقة على الأقارب ونحوهم، والمستحبَّة؛ كالصدقات على عموم الخلق. {وأمرُهُم}: الدينيُّ والدنيويُّ، {شورى بينهم}؛ أي: لا يستبدُّ أحدٌ منهم برأيه في أمر من الأمور المشتركة بينهم، وهذا لا يكون إلاَّ فرعاً عن اجتماعهم وتوالُفِهم وتوادُدِهم وتحابُبِهم؛ وكمال عقولهم أنَّهم إذا أرادوا أمراً من الأمور التي تحتاجُ إلى إعمال الفكرِ والرأي فيها؛ اجتمعوا لها وتشاوروا وبحثوا فيها، حتى إذا تبيَّنت لهم المصلحةُ؛ انتهزوها وبادروها، وذلك كالرأي في الغزو والجهاد وتولية الموظَّفين لإمارةٍ أو قضاءٍ أو غيره، وكالبحث في المسائل الدينيَّة عموماً؛ فإنَّها من الأمور المشتركة، والبحثُ فيها لبيان الصَّواب مما يحبُّه الله، وهو داخلٌ في هذه الآية.
(38) (
﴿وَٱلَّذِينَ ٱسۡتَجَابُواْ لِرَبِّهِمۡ﴾) و کسانی که از خدایشان فرمانبرداری کرده و دعوت او را لبیک گفتهاند، و هدفشان خشنودی وی بوده است، و مقصد نهاییشان این بوده که به او تقرّب جویند. و از جمله پذیرفتن دعوت الهی، برپا داشتن نماز و پرداختن زکات است؛ پس این امور را بر استجابت عطف کرد، و این از باب عطف خاص بر عام است که بر شرافت و فضیلت معطوف دلالت مینماید.
پس فرمود: (
﴿وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾) و نماز را به گونهای شایسته و به صورت ظاهری و باطنی و فرض و نفل برپا داشتهاند. (
﴿وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ﴾) و از آنچه روزیشان کردهایم میبخشند. این بخشش،
هم شامل بخشش واجب است از قبیل: زکات و انفاق بر خویشاوندان و امثال آن؛ و هم شامل بخششهای مستحب مانند صدقههایی که به عموم مردم داده میشود. (
﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ﴾) و کار دینی و دنیوی آنها بر پایۀ مشورت با یکدیگر است؛ یعنی در کارهایی که میانشان مشترک است، هیچ کس طبق نظر خود عمل نمیکند، بلکه با یکدیگر مشورت مینمایند، و این بخشی از همدلی و محبّت آنها با یکدیگر است. و از کمال خردمندیشان این است که هرگاه بخواهند کاری را انجام دهند که نیاز به فکر و نظر داشته باشد، جمع میشوند و با یکدیگر مشورت مینمایند و در آن کار به بررسی و کاوش میپردازند تا مصلحت برایشان مشخص گردد، آنگاه آن را غنیمت دانسته و بلا فاصله به آن عمل میکنند. کارهایی که میان مسلمانان مشترک است و در آن مشورت صورت میگیرد مانند رایزنی در مورد جنگ و جهاد، تعیین مسئولین و فرماندهان، قضات، و غیره، و بررسی در مسایل دین به صورت عام. مشورت و تحقیق در این کارها به منظور آنکه صحیح از غلط تشخیص داده شود، چیزی است که خداوند آن را دوست میدارد و در این آیه داخل است.
#
{39} {والذين إذا أصابَهُمُ البغيُ}؛ أي: وصل إليهم من أعدائهم {هم ينتصرونَ}: لقوَّتهم وعزَّتهم، ولم يكونوا أذلاَّء عاجزين عن الانتصارِ؛ فوصَفَهم بالإيمان، والتوكُّل على الله، واجتنابِ الكبائر والفواحش الذي تُكَفَّرُ به الصغائرُ، والانقياد التامِّ، والاستجابة لربِّهم، وإقامة الصلاة، والإنفاق في وجوه الإحسان، والمشاورة في أمورهم، والقوَّة، والانتصار على أعدائِهِم؛ فهذه خصالُ الكمال قد جَمَعوها، ويلزم من قيامِها فيهم فِعْلُ ما هو دونَها وانتفاءُ ضدِّها.
(39) (
﴿وَٱلَّذِينَ إِذَآ أَصَابَهُمُ ٱلۡبَغۡيُ﴾) و هرگاه از سوی دشمنان به آنها تجاوزی شود، (
﴿هُمۡ يَنتَصِرُونَ﴾) از آنجا که عزت و توانایی دارند، انتقام میگیرند، و خوار نخواهند بود، بلکه میتوانند انتقام بگیرند. پس آنها را به ایمان آوردن، و توکّل کردن بر خدا، و پرهیز از گناهان کبیره و کارهای زشت ـ که این سه ویژگی سبب میشوند خداوند گناهان کوچک را بیامرزد ـ و اطاعت کامل و استجابت پروردگارشان، و برپای داشتن نماز، و انفاق در راههای نیکوکاری، و مشورت در کارها، و پیروزی بر دشمنان که خصلتها و عادات کمالاند توصیف نمود. بنابراین آنان کارهای کوچکتر را به طریق اولی انجام میدهند و کارهایی که برعکس اینهاست انجام نمیدهند.
{وَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ (40) وَلَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولَئِكَ مَا عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيلٍ (41) إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (42) وَلَمَنْ صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (43)}.
وَجَزَاء سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِّثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ؛ جزاي هر بدي بديي است همانند آن پس کسي که عفو کند و آشتي ورزد مزدش با خداست ، زيرا او ستمکاران را دوست ندارد.
وَلَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُوْلَئِكَ مَا عَلَيْهِم مِّن سَبِيلٍ؛ بر کساني که پس از ستمي که بر آنها رفته باشد انتقام مي گيرند ،، ملامتي نيست.
إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُوْلَئِكَ لَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ؛ ملامت در خور کساني است که به مردم ستم مي کنند و به ناحق در روي زمين سرکشي مي کنند براي آنهاست عذابي دردآور.
وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ؛ و آن که صبر کند و از خطا در گذرد ، اين از کارهاي پسنديده است.
#
{40} ذكر الله في هذه الآية مراتبَ العقوباتِ، وأنَّها على ثلاث مراتب: عدلٌ، وفضلٌ، وظلمٌ. فمرتبةُ العدل: جزاءُ السيئةِ بسيئةٍ مثِلها؛ لا زيادة ولا نقص؛ فالنفسُ بالنفس، وكلُّ جارحة بالجارحة المماثلة لها، والمال يُضْمَنُ بمثله.
ومرتبةُ الفضل: العفو والإصلاحُ عن المسيء، ولهذا قال: {فمَنْ عفا وأصلَحَ فأجرُهُ على الله}؛ يجزيه أجراً عظيماً وثواباً كثيراً، وشَرَطَ الله في العفو الإصلاح فيه ليدلَّ ذلك على أنَّه إذا كان الجاني لا يَليقُ بالعفوِ عنه، وكانت المصلحةُ الشرعيةُ تقتضي عقوبتَه؛ فإنَّه في هذه الحال لا يكون مأموراً به، وفي جعل أجرِ العافي على الله مما يهيجُ على العفوِ وأنْ يعامِلَ العبدُ الخَلْقَ بما يحبُّ أن يعامِلَه الله به؛ فكما يحبُّ أن يعفوَ الله عنه؛ فليعفُ عنهم، وكما يحبُّ أن يسامِحَه الله؛ فليسامِحْهم؛ فإنَّ الجزاء من جنس العمل.
وأما مرتبةُ الظُّلم؛ فقد ذَكَرَها بقوله: {إنَّه لا يحبُّ الظالمين}: الذين يجنون على غيرِهِم ابتداءً، أو يقابلون الجاني بأكثر من جنايتِهِ؛ فالزيادة ظلمٌ.
(40) خداوند در این آیه مراتب کیفرها را بیان کرده است: عدل، فضل، ظلم. عدل؛ یعنی در مقابل بدی، همسان آن بدی کردن نه بیشتر و نه کمتر.
پس فرمود: در مقابل کشته شدن فرد، فرد کشته میشود، و هر عضوی در مقابل همان عضو بریده میشود، و مال به اندازه و همسان آن گرفته میشود. فضل؛ یعنی گذشت از کسی که بدی کرده است،
بنابراین فرمود: (
﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ﴾) هرکس ببخشد و صلح و صفا ایجاد کند، پاداش او بر خداوند است و به او پاداش بزرگی میدهد. و خداوند برای عفو و گذشت، اصلاح را شرط نموده است تا بر این دلالت نماید که اگر گناهکار، شایستۀ آن نباشد که از وی گذشت شود و عفو گردد، و مصلحت شرعی نیز مقتضی آن بود که کیفر داده شود، در این صورت گذشت و بخشش چیزی نیست که شرع به انجام دادن آن امر کرده باشد. وقتی خداوند بیان نمود که پاداش عفو کننده بر خداست، این امر مردم را به عفو و گذشت تشویق مینماید، و اینکه بنده با مردم همان رفتاری را بکند که دوست دارد خداوند با او این رفتار را انجام دهد. پس همانطور که دوست دارد خداوند او را عفو کند، او نیز مردم را عفو کند و ببخشد. و همان طور که دوست دارد خداوند از او در گذرد و چشم پوشی کند، او نیز از مردم چشم پوشی کند؛ چرا که پاداش و کیفر از نوع عملی است که انسان انجام میدهد.
و امّا مرتبۀ ظلم را خداوند این گونه بیان نموده است: (
﴿إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) بیگمان، او کسانی را که بر دیگران ستم میکنند؛ و یا در مقابل کسی که در حق آنها جنایت کرده است، جنایتی بیشتر از جنایت او مرتکب میشوند ـ که این اضافه ظلم است ـ دوست ندارد.
#
{41} {ولَمَنِ انتصر} من {بعد ظلمِهِ}؛ أي: انتصر ممَّن ظَلَمه بعد وقوع الظُّلم عليه {فأولئك ما عليهم من سبيل}؛ أي: لا حرج عليهم في ذلك. ودلَّ قولُه: {والذين إذا أصابَهُمُ البَغْيُ}، وقوله: {ولَمَنِ انتصر بعد ظلمِهِ}: أنَّه لا بدَّ من إصابة البغي والظُّلم ووقوعه، وأما إرادةُ البغي على الغير وإرادةُ ظلمه من غيرِ أن يَقَعَ منه شيءٌ؛ فهذا لا يجازَى بمثله، وإنَّما يؤدَّب تأديباً يردعُه عن قول أو فعل صدر منه.
(41) (
﴿وَلَمَنِ ٱنتَصَرَ بَعۡدَ ظُلۡمِهِۦ﴾) و اگر کسی که بر او ستم رفته است انتقام بگیرد، (
﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ مَا عَلَيۡهِم مِّن سَبِيلٍ﴾) بر آنان گناه و اشکالی نیست.
و اینکه فرمود: (
﴿وَٱلَّذِينَ إِذَآ أَصَابَهُمُ ٱلۡبَغۡيُ﴾) و کسانی که بر آنها تجاوز شده و نیز فرمود: (
﴿وَلَمَنِ ٱنتَصَرَ بَعۡدَ ظُلۡمِهِۦ﴾) و کسی که پس از ستم دیدن خویش، انتقام بگیرد، بر این دلالت مینماید که ستم و تجاوز حتماً واقع میشود. و امّا اگر کسی اراده کند به حقوق دیگران تجاوز نماید و به آنان ستم کند، بدون آنکه ارادهاش را عملی نماید، در این صورت به مانند آنچه که اراده کرده است مجازات نمیشود، بلکه طوری توبیخ و تادیب میگردد که او را از آن قول یا فعلی که از وی صادر شده است منحرف گرداند.
#
{42} {إنَّما السبيلُ}؛ أي: إنَّما تتوجَّه الحجَّة بالعقوبة الشرعيَّة {على الذين يظلِمونَ الناس ويَبْغونَ في الأرض بغير الحقِّ}: وهذا شاملٌ للظُّلم والبغي على الناس في دمائهم وأموالهم وأعراضهم. {أولئك لهم عذابٌ أليمٌ}؛ أي: موجعٌ للقلوب والأبدان بحسب ظلمهم وبغيهم.
(42) (
﴿إِنَّمَا ٱلسَّبِيلُ عَلَى ٱلَّذِينَ يَظۡلِمُونَ ٱلنَّاسَ وَيَبۡغُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ﴾) عقاب و کیفر شرعی بر کسانی است که به مردم ستم میکنند و به ناحق در زمین تباهی میجویند. و این شامل ستم و تجاوز بر خون و اموال و آبروی مردم میشود. (
﴿أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ﴾) ایشان عذاب دردناکی در پیش دارند؛ عذابی که دلها و جسمها را طبق ستم و تجاوزشان به درد میآورد.
#
{43} {وَلَمَن صَبَرَ}: على ما ينالُه من أذى الخلق، {وغَفَرَ}: لهم بأن سمح لهم عمَّا يصدر منهم {إنَّ ذلك لَمِنْ عزم الأمور}؛ أي: لمن الأمور التي حثَّ اللهُ عليها وأكَّدها وأخبر أنَّه لا يُلَقَّاها إلاَّ أهلُ الصبر والحظوظِ العظيمة، ومن الأمور التي لا يوفَّق لها إلاَّ أولو العزائم والهمم وذوو الألباب والبصائر؛ فإنَّ ترك الانتصار للنفس بالقول أو الفعل من أشقِّ شيء عليها، والصبر على الأذى والصفح عنه ومغفرتِهِ ومقابلتِهِ بالإحسان أشقُّ وأشقُّ، ولكنَّه يسيرٌ على من يسَّره الله عليه وجاهد نفسَه على الاتِّصاف به، واستعانَ اللهَ على ذلك، ثم إذا ذاقَ العبدُ حلاوته، ووجد آثارَه؛ تلقَّاه برحب الصدرِ وسعة الخُلُق والتلذُّذ فيه.
(43) (
﴿وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ﴾) و هرکس در مقابل اذیّت و آزاری که از سوی مردم به او میرسد، صبر و بردباری ورزد و آنها را ببخشد؛ و از آنچه از آنها سر زده است، گذشت کند، (
﴿إِنَّ ذَٰلِكَ لَمِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ﴾) این از کارهایی است که خداوند آدمی را بر انجام آن تشویق نموده، و بر آن تاکید کرده و خبر داده است که این را جز بردباران و آنهایی که بهرهای بزرگ دارند، نمیپذیرند؛ و فقط کسانی به آن توفیق مییابند که دارای همّت والا و دارای خرد و بینش باشند؛ زیرا انتقام نگرفتن، دشوارترین امر بر نفس آدمی است، و بردباری در برابر اذیّت و آزار، و گذشت در مقابل تعامل نابهنجار دیگران، و نیکی کردن در برابر آنان بسی دشوارتر و دشوارتر است. ولی این کار برای کسی آسان است که خداوند آن را بر وی آسان گردانده، و در مسیر اتصاف نفس خویش به این صفت، با نفس خود مبارزه کرده و در این مسیر از خداوند استعانت طلبیده باشد.
{وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ وَلِيٍّ مِنْ بَعْدِهِ وَتَرَى الظَّالِمِينَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ يَقُولُونَ هَلْ إِلَى مَرَدٍّ مِنْ سَبِيلٍ (44) وَتَرَاهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا خَاشِعِينَ مِنَ الذُّلِّ يَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِيٍّ وَقَالَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَا إِنَّ الظَّالِمِينَ فِي عَذَابٍ مُقِيمٍ (45) وَمَا كَانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِيَاءَ يَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ سَبِيلٍ (46)}.
وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن وَلِيٍّ مِّن بَعْدِهِ وَتَرَى الظَّالِمِينَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ يَقُولُونَ هَلْ إِلَى مَرَدٍّ مِّن سَبِيلٍ؛ هر کس را که خدا گمراه کند از آن پس هيچ دوستي نخواهد داشت و ظالمان را مي بيني که چون عذاب را بنگرند ،
مي گويند : آيا ما را راه بازگشتي هست ?
وَتَرَاهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا خَاشِعِينَ مِنَ الذُّلِّ يَنظُرُونَ مِن طَرْفٍ خَفِيٍّ وَقَالَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَا إِنَّ الظَّالِمِينَ فِي عَذَابٍ مُّقِيمٍ ؛ آنها را مي بيني که به جهنم مي برند ترسان و ذليل از گوشه چشم نگاهي ،
دزديده مي کنند کساني که ايمان آورده بودند مي گويند : اينان خود و کسانشان را در روز قيامت بر باد دادند آگاه باش که ستمکاران در عذاب دايم خواهند بود.
وَمَا كَانَ لَهُم مِّنْ أَوْلِيَاء يَنصُرُونَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن سَبِيلٍ؛ جز خدا يار و مددکاري ندارند و هر کس را که خدا گمراه کند هيچ راهي برايش نيست.
#
{44} يخبر تعالى أنَّه المنفرد بالهداية والإضلال، وأنَّه {مَنْ يُضْلِل اللهُ}: بسبب ظلمه {فما له من وليٍّ من بعدِهِ}: يتولَّى أمره ويهديه، {وترى الظالمين لمَّا رأوا العذابَ}: مرأى ومنظراً فظيعاً صعباً شنيعاً يُظْهِرونَ النَّدم العظيم والحزنَ على ما سَلَفَ منهم، و {يقولونَ هل إلى مَرَدٍّ من سبيل}؛ أي: هل لنا طريقٌ أو حيلةٌ إلى رجوعنا إلى الدُّنيا لنعملَ غير الذي كنَّا نعملُ، وهذا طلبٌ للأمر المُحال الذي لا يمكنُ.
(44) خداوند متعال خبر میدهد که تنها او هدایت میکند و گمراه میسازد، (
﴿وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن وَلِيّٖ مِّنۢ بَعۡدِهِۦ﴾) و هرکس را که خداوند به سبب ستمگریاش گمراه سازد، بعد از خدا هیچ کارسازی ندارد که او را سرپرستی نماید و هدایت کند. (
﴿وَتَرَى ٱلظَّٰلِمِينَ لَمَّا رَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَ﴾) و ستمگران را خواهی دید که وقتی عذاب و آن منظرۀ وحشتناک را مشاهده کنند، اظهار ندامت و پشیمانی بزرگ مینمایند و بر گذشته تاسّف میخورند. (
﴿يَقُولُونَ هَلۡ إِلَىٰ مَرَدّٖ مِّن سَبِيلٖ﴾) و میگویند: آیا راه چارهای برای ما هست که به دنیا باز گردیم تا عملی غیر از آنچه میکردیم انجام دهیم؟ و این خواستن، چیزی است که محال است و امکان ندارد.
#
{45} {وتراهم يُعْرَضونَ عليها}؛ أي: على النار {خاشعينَ من الذُّلِّ}؛ أي: ترى أجسامَهم خاشعةً للذُّلِّ الذي في قلوبهم، {ينظُرونَ من طرفٍ خفيٍّ}؛ أي: ينظرون إلى النار مسارقةً وشزراً من هيبتها وخوفِها، {وقال الذين آمنوا}: حين ظهرتْ عواقبُ الخلق وتبيَّنَ أهلُ الصدق من غيرِهم: {إنَّ الخاسرينَ}: على الحقيقة، {الذين خَسِروا أنفسَهم وأهليهم يوم القيامةِ}: حيث فوَّتوا أنفسَهم جزيل الثواب وحصلوا على أليم العقاب وفُرِّقَ بينهم وبين أهليهم فلم يجتمعوا بهم آخر ما عليهم. {ألا إنَّ الظالمينَ}: أنفسَهم بالكفر والمعاصي {في عذابٍ مقيم}؛ أي: في سوائه ووسطه منغمِرين لا يخرُجون منه أبداً، ولا يُفَتَّرُ عنهم وهم فيه مُبْلِسونَ.
(45) (
﴿وَتَرَىٰهُمۡ يُعۡرَضُونَ عَلَيۡهَا خَٰشِعِينَ مِنَ ٱلذُّلِّ﴾) و آنان را خواهی دید که بر آتش عرضه میشوند در حالی که بر اثر مذلّت و خواری که در دلهایشان است، کز کردهاند و به هم آمدهاند. (
﴿يَنظُرُونَ مِن طَرۡفٍ خَفِيّٖ﴾) و از ترس و وحشت آتش جهنّم، مستقیم به آن نگاه نمیکنند، بلکه با گوشۀ چشم و مخفیانه به آن نگاه میکنند. (
﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ﴾) وقتی سرنوشت مردم آشکار میگردد و صادقان از دیگران مشخص میشوند،
مؤمنان میگویند: (
﴿إِنَّ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٱلَّذِينَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَأَهۡلِيهِمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾) بیگمان، زیانکاران حقیقی کسانی هستند که در روز قیامت خود و خاندان خود را به زیان میافکنند، و پاداش فراوان را از دست میدهند، و به عذاب دردناک گرفتار میشوند، و میان آنها و خانوادههایشان جدایی افکنده میشود. پس در کنار همدیگر گرد نمیآیند. (
﴿أَلَآ إِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ فِي عَذَابٖ مُّقِيمٖ﴾) آگاه باش! بیگمان کسانی که با کفر ورزیدن و ارتکاب گناهان بر خود ستم کردهاند، در عذابی پایدار هستند؛ یعنی در وسط عذاب هستند و در آن فرو رفته، و هرگز از آن بیرون نمیآیند، و یک لحظه عذاب از آنها کاسته نمیشود، و آنان در آن ناامید هستند.
#
{46} {وما كان لهم من أولياءَ يَنصُرونَهم من دونِ الله}: كما كانوا في الدُّنيا يُمَنُّون أنفسَهم بذلك ؛ ففي القيامةِ يتبيَّن لهم ولغيرِهم أنَّ أسبابهم التي أمَّلوها تقطَّعت، وأنَّه حين جاءهم عذابُ الله لم يُدْفَعْ عنهم، {ومن يُضْلِلِ الله فما له مِن سبيل}: تحصُلُ به هدايتُه؛ فهؤلاء ضلُّوا حين زعموا في شركائِهِم النفعَ ودفعَ الضُّرِّ، فتبيَّن حينئذٍ ضلالُهم.
(46) (
﴿وَمَا كَانَ لَهُم مِّنۡ أَوۡلِيَآءَ يَنصُرُونَهُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ﴾) و آنان یاوران و دوستانی ندارند که در برابر خداوند آنان را یاری دهند، آن گونه که در دنیا این خیال را در سر خود میپرورانند که در قیامت یاورانی دارند. پس در قیامت برای آنان و برای دیگران روشن خواهد شد، و اسبابی که آنان بدان امید بسته بودند از دست میدهند، و عذاب خدا که به سویشان میآید از آنها دور گردانده نمیشود. (
﴿وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن سَبِيلٍ﴾) و هرکس را که خداوند گمراه سازد هیچ راهی ندارد که هدایت را به دست آورد. پس اینها که گمان بردند انبازهایی که شریک خدا ساختند به آنها فایده میرساند و زیان را از آنها دور میکند، گمراه گشته؛ و در این روز گمراهیشان مشخّص میگردد.
{اسْتَجِيبُوا لِرَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ مَا لَكُمْ مِنْ مَلْجَإٍ يَوْمَئِذٍ وَمَا لَكُمْ مِنْ نَكِيرٍ (47) فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ وَإِنَّا إِذَا أَذَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِهَا وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسَانَ كَفُورٌ (48)}.
اسْتَجِيبُوا لِرَبِّكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لَّا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ مَا لَكُم مِّن مَّلْجَأٍ يَوْمَئِذٍ وَمَا لَكُم مِّن نَّكِيرٍ؛ پيش از آنکه روزي بيايد که از جانب خدا بازگشتي ندارد ، به پروردگارتان ، پاسخ قبول دهيد در آن روز نه پناهي خواهيد داشت و نه کسي از شما دفاعي تواند کرد.
فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ وَإِنَّا إِذَا أَذَقْنَا الْإِنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِهَا وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَإِنَّ الْإِنسَانَ كَفُورٌ ؛ اگر اعراض کنند ، تو را نفرستاده ايم که نگهبانشان باشي بر تو جز تبليغ رسالت هيچ نيست و ما چون به انسان از رحمت خود بچشانيم شادمان مي گردد ، و اگر به خاطر کارهايي که کرده است ناروايي بدو رسد ناسپاسي مي کند.
#
{47} يأمر تعالى عبادَه بالاستجابة له بامتثال ما أمَرَ به واجتنابِ ما نهى عنه وبالمبادرةِ بذلك وعدم التَّسويف {مِن قبل أن يأتِيَ}: يوم القيامة، الذي إذا جاء؛ لا يمكنُ ردُّه واستدراكُ الفائتِ، وليس للعبد في ذلك اليوم ملجأ يلجأ إليه فيفوتُ ربَّه ويهربُ منه، بل قد أحاطتِ الملائكةُ بالخليقة من خلفهم، ونودوا: {يا معشرَ الجِنِّ والإنسِ إنِ استَطَعْتُم أن تَنفُذوا من أقطارِ السمواتِ والأرضِ فانفُذوا لا تَنفُذون إلاَّ بسلطانٍ}: وليس للعبد في ذلك اليوم نكيرٌ لما اقترفَه وأجرمَه، بل لو أنكر؛ لشهدتْ عليه جوارحُه. وهذه الآيةُ ونحوُها فيها ذمُّ الأمل والأمرُ بانتهازِ الفرصة في كلِّ عمل يَعْرِضُ للعبد؛ فإنَّ للتأخير آفاتٍ.
(47) خداوند بندگانش را فرمان میدهد تا با اطاعت از آنچه او بدان فرمان داده، و پرهیز از آنچه از آن نهی کرده است، و روی آوردن به آن و پرهیز از تاخیرِ در آن، دعوت پروردگارشان را بپذیرند. (
﴿مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَ يَوۡمٞ﴾) پیش از آنکه روز قیامت فرا رسد، که برگشتی ندارد، و دیگر گذشته جبران نمیشود. در آن روز، بنده پناهگاهی ندارد که به آن پناه ببرد و از دست پروردگارش فرار کند. بلکه فرشتگان، مردم را از هرسو محاصره و احاطه کردهاند، و خلق صدا زده میشوند،
﴿يَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ إِنِ ٱسۡتَطَعۡتُمۡ أَن تَنفُذُواْ مِنۡ أَقۡطَارِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ فَٱنفُذُواْۚ لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلۡطَٰنٖ﴾ ای گروه انس و جن! اگر میتوانید از کنارههای آسمانها و زمین بگذرید، بگذرید. امّا جز با توانی
[شگرف] نمیتوانید بگذرید. در این روز بنده گناهانی را که مرتکب شده است نمیتواند انکار کند؛ بلکه اگر انکار نماید، اعضا و جوارح او علیه وی شهادت میدهند. در این آیه و امثال آن، آرزوهای دور و دراز مذمّت شده، و به غنیمت شمردن فرصت در هر کاری که برای بنده پیش میآید دستور داده شده است؛ چون تاخیر در انجام مسئولیت آفاتی به همراه دارد.
#
{48} {فإنْ أعْرَضوا}: عمَّا جئتُم به بعد البيانِ التامِّ {فما أرسلناكَ عليهم حفيظاً}: تحفظُ أعمالَهم وتسألُ عنها، {إنْ عليكَ إلاَّ البلاغُ}: فإذا أديتَ ما عليك؛ فقد وجب أجرُكَ على الله، سواء استجابوا أم أعرضوا، وحسابُهم على الله الذي يحفظُ عليهم صغير أعمالِهم وكبيرَها وظاهرَها وباطنها. ثم ذكر تعالى حالةَ الإنسان، وأنَّه إذا أذاقه الله رحمةً من صحَّةِ بدنٍ ورزقٍ رغدٍ وجاه ونحوه؛ {فرِحَ بها}؛ أي: فرح فرحاً مقصوراً عليها لا يتعدَّاها، ويلزم من ذلك طمأنينته بها وإعراضه عن المنعم. {وإن تُصِبْهم سيئةٌ}؛ أي: مرضٌ أو فقرٌ أو نحوهما {بما قدَّمتْ أيديهم فإنَّ الإنسانَ كفورٌ}؛ أي: طبيعته كفرانُ النعمة السابقة والتسخُّط لما أصابه من السيِّئةِ.
(48) (
﴿فَإِنۡ أَعۡرَضُواْ﴾) پس اگر از آنچه تو آوردهای ـ بعد از آنکه کاملاً بیان و روشن گردیده استـ روی گرداندند، (
﴿فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظًا﴾) تو را بر آنان نگهبان و مسئول قرار ندادهایم، که از اعمال آنها پرسیده شوی، (
﴿إِنۡ عَلَيۡكَ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ﴾) بلکه وظیفۀ تو فقط رساندن است. پس وظیفهات را انجام دادهای و پاداش تو بر خداوند است، خواه آنها بپذیرند و خواه روی بگردانند، و حساب آنها با خداست؛ خداوندی که اعمال کوچک و بزرگ و اعمال ظاهری و باطنی آنها را ثبت و ضبط مینماید. سپس خداوند متعال حالت انسان را بیان کرد که هرگاه به او لطف و مرحمتی از جانب خدا برسد،
از قبیل: تندرستی، روزی راحت و فراوان، و مقام و مرتبه و امثال آن، (
﴿فَرِحَ بِهَا﴾) بینهایت بدان شادمان میگردد و تنها در فکر آن میباشد، و لازمۀ این کار آن است که به این نعمتها آرامش پیدا میکند، و از کسی که نعمت را به او بخشیده است رویگردان میشود. (
﴿وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَيِّئَةُۢ﴾) و اگر بیماری یا فقر یا امثال آن به او برسد، (
﴿بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيهِمۡ﴾) به سبب کارهایی که خودشان کردهاند، (
﴿فَإِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ كَفُورٞ﴾) آنگاه انسان ناسپاس میگردد؛ یعنی طبیعت او چنان است که در برابر نعمتهای گذشته، ناسپاسی میکند؛ و از رنج و بلایی که به او رسیده است، ابراز ناخشنودی مینماید.
{لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ يَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ إِنَاثًا وَيَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ الذُّكُورَ (49) أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَانًا وَإِنَاثًا وَيَجْعَلُ مَنْ يَشَاءُ عَقِيمًا إِنَّهُ عَلِيمٌ قَدِيرٌ (50)}.
لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَخْلُقُ مَا يَشَاء يَهَبُ لِمَنْ يَشَاء إِنَاثًا وَيَهَبُ لِمَن يَشَاء الذُّكُورَ؛ از آن خداست فرمانروايي آسمانها و زمين هر چه بخواهد مي آفريند به هر، که بخواهد دختر مي بخشد و به هر که بخواهد پسر مي بخشد.
أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَانًا وَإِنَاثًا وَيَجْعَلُ مَن يَشَاء عَقِيمًا إِنَّهُ عَلِيمٌ قَدِيرٌ ؛ و يا هم پسر دهد و هم دختر و هر کس را بخواهد عقيم مي گرداند ، زيرااو دانا و تواناست.
#
{49 ـ 50} هذه الآية فيها الإخبارُ عن سعةِ ملكِهِ تعالى ونفوذِ تصرُّفه في الملك في الخلق لما يشاء والتدبير لجميع الأمور، حتى إنَّ تدبيره تعالى من عمومِهِ أنَّه يتناول المخلوقة عن الأسباب التي يباشِرُها العباد؛ فإنَّ النِّكاحَ من الأسباب لولادة الأولاد؛ فالله تعالى هو الذي يعطيهم من الأولاد ما يشاءُ؛ فمِنَ الخلق مَن يَهَبُ له إناثاً، ومنهم من يَهَبُ له ذكوراً، ومنهم من يزوِّجُه؛ أي: يجمع له ذكوراً وإناثاً، ومنهم مَنْ يجعلُه عقيماً لا يولَد له. {إنه عليمٌ}: بكلِّ شيءٍ. {قديرٌ}: على كل شيءٍ. فيتصرَّف بعلمه وإتقانه الأشياء وبقدرتِهِ في مخلوقاته.
(49 - 50) در این آیه از گستردگی فرمانروایی خدا و نفوذ تصرّف او در میان خلق آن گونه که بخواهد، و اینکه او همۀ کارها را تدبیر مینماید خبر داده شده است. به گونهای که تدبیر الهی چنان فراگیر است که حتی شامل چیزهایی میشود که ارتباط مستقیمی با بندگان دارند،
از قبیل: نکاح که یکی از اسباب زاد و ولد است، اما در حقیقت این خداست که ـ بر اساس مشیت خود ـ فرزندان را به آنان میبخشد. پس خداوند متعال به آنها فرزندانی پسر یا دختر میدهد؛ به بعضی دختر میدهد و به برخی پسر میبخشد. و به بعضی نیز هم پسر و هم دختر میدهد و برخی را نازا میگرداند. (
﴿إِنَّهُۥ عَلِيمٞ قَدِيرٞ﴾) بیگمان او به هر چیزی داناست، و بر هر چیزی تواناست. پس او با علم خود تصرّف مینماید، و با قدرت خویش آفریدههایش را زیبا و محکم میآفریند.
{وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ (51) وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (52) صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ (53)}.
وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ؛ هيچ بشري را نرسد که خدا جز به وحي يا از آن سوي پرده ، با او سخن گويد يا فرشته اي مي فرستد تا به فرمان او هر چه بخواهد به او وحي کند اوبلند پايه و حکيم است.
وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِي بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ؛ همچنين کلام خود را به فرمان خود به تو وحي کرديم تو نمي دانستي کتاب و، ايمان چيست ولي ما آن را نوري ساختيم تا هر يک از بندگانمان را که بخواهيم بدان هدايت کنيم و تو به راه راست راه مي نمايي ،
صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ؛ راه آن خدايي که از آن اوست هر چه در آسمانها و زمين است آگاه باشيدکه همه کارها به خدا باز مي گردد.
#
{51} لما قال المكذِّبون لرسل الله الكافرون بالله: {لولا يكلِّمُنا الله أو تأتينا آيةُ}: من كِبرهم وتجبُّرهم؛ ردَّ الله عليهم بهذه الآية الكريمة، وأنَّ تكليمه تعالى لا يكونُ إلاَّ لخواصِّ خلقه؛ للأنبياء والمرسلين وصفوته من العالمين، وأنَّه يكون على أحد هذه الأوجه: إمَّا أن يكلِّمَه الله وحياً، بأن يُلْقِيَ الوحيَ في قلبِ الرسول من غير إرسال مَلَكٍ ولا مخاطبةٍ منه شفاهاً، {أو} يكلِّمَه منه شفاهاً، لكنه {من وراء حجابٍ}؛ كما حصل لموسى بن عمران كليم الرحمن، {أو} يكلِّمَه الله بواسطة الرسول الملكيِّ؛ فيرسل {رسولاً}؛ كجبريل أو غيره من الملائكة، {فيوحي بإذنه}؛ أي: بإذن ربِّه لا بمجرَّد هواه؛ إنَّه تعالى عليُّ الذات عليُّ الأوصاف، عظيمُها، عليُّ الأفعال، قد قهر كلَّ شيء، ودانت له المخلوقات، {حكيمٌ} في وضعه كلَّ شيء في موضعه من المخلوقات والشرائع.
(51) وقتی که تکذیب کنندگانِ پیامبران، آنهایی که به خدا کفر ورزیده بودند،
از روی تکبّر و سرکشی گفتند: ﴿لَوۡلَا يُكَلِّمُنَا ٱللَّهُ أَوۡ تَأۡتِينَآ ءَايَةٞ﴾ چرا خدا با ما سخن نمیگوید یا نشانهای برای ما نمیآورد. خداوند با این آیۀ کریمه به آنها پاسخ داد و بیان کرد که او فقط با بندگان برگزیدهاش؛ یعنی با پیامبران سخن میگوید،
و سخن گفتن وی به صورتهای ذیل است: یا اینکه خداوند (
﴿يُكَلِّمَهُ ٱللَّهُ﴾) از طریق وحی با پیامبر سخن میگوید که وحی را بر قلب او القا میکند بدون اینکه فرشتهای بفرستد، و بدون اینکه به صورت شفاهی با پیامبر سخن بگوید. (
﴿أَوۡ مِن وَرَآيِٕ حِجَابٍ﴾) یا اینکه با پیامبر از پس پرده به صورت شفاهی سخن میگوید، آن طور که با موسی بن عمران کلیم چنین شد. (
﴿أَوۡ يُرۡسِلَ رَسُولٗا فَيُوحِيَ بِإِذۡنِهِۦ مَا يَشَآءُ﴾) یا اینکه خداوند به وسیلۀ قاصدی که فرشته است مانند جبرئیل یا کسی دیگر از فرشتگان با پیامبر سخن میگوید که آن فرشته -به فرمان خدا نه به دلخواه خود- هرآنچه را که خداوند بخواهد به پیامبر وحی میکند. (
﴿إِنَّهُۥ عَلِيٌّ حَكِيمٞ﴾) بدون شک ذات خداوند متعال والاست، و صفات او بلند مرتبه، و کارهایش بزرگ است، و او بر همه چیز چیره میباشد، و همۀ مخلوقات در برابر او سر تسلیم فرود آوردهاند. و با حکمت است و هر یک از مخلوقات و از آیینها را، در جای مناسب قرار میدهد.
#
{52} {وكذلك} حين أوحينا إلى الرسل قبلك، {أوحَيْنا إليك رُوحاً من أمرِنا}: وهو هذا القرآن الكريم، سمَّاه روحاً؛ لأنَّ الروح يحيا به الجسدُ، والقرآن تحيا به القلوبُ والأرواح، وتحيا به مصالحُ الدُّنيا والدين؛ لما فيه من الخير الكثير والعلم الغزير، وهو محضُ منَّة الله على رسولِهِ وعباده المؤمنين من غير سببٍ منهم، ولهذا قال: {ما كنتَ تَدْري}؛ أي: قبل نزوله عليك {ما الكتابُ ولا الإيمانُ}؛ أي: ليس عندك علمٌ بأخبار الكتب السابقة، ولا إيمانٌ وعملٌ بالشرائع الإلهيَّة، بل كنت أميًّا لا تخطُّ ولا تقرأ، فجاءك هذا الكتابُ الذي {جَعَلْناه نوراً نَهدي به من نشاءُ من عبادِنا}: يستضيئون به في ظُلُماتِ الكفر والبدع والأهواء المُرْدِيَة، ويعرِفون به الحقائقَ، ويهتدون به إلى الصراط المستقيم. {وإنَّك لَتَهْدي إلى صراط مستقيم}؛ أي: تبيِّنُه لهم، وتوضِّحه، [وتنيره] وترغِّبهم فيه، وتَنْهاهم عن ضدِّه، وترهِّبهم منه.
(52) (
﴿وَكَذَٰلِكَ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ رُوحٗا مِّنۡ أَمۡرِنَا﴾) همانگونه که به پیامبران پیش از تو وحی کردهایم، به تو نیز به فرمان خود روحی را وحی نمودهایم. و روح، همین قرآن کریم است.آن را روح نامید؛ چون به وسیلۀ روح تنها حیات و زندگی مییابند، همچنین به وسیلۀ قرآن دلها و ارواح جان و زندگی مییابند و منافع دنیا و دین را به دست میآورند. چون در قرآن خیر و دانش فراوانی وجود دارد. و این یک منّت و احسان محض از جانب خدا بر پیامبر و بندگان مؤمنش میباشد، بدون اینکه از سوی آنها وسیله و سببی باشد.
بنابراین فرمود: (
﴿مَا كُنتَ تَدۡرِي مَا ٱلۡكِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِيمَٰنُ﴾) یعنی قبل از اینکه قرآن بر تو نازل شود، کتاب و ایمان را نمیدانستی؛ یعنی از اخبار کتابهای گذشته آگاهی نداشتی، و ایمان و عمل به قوانین و آیینهای الهی را نمیدانستی، بلکه بیسواد بودی و خواندن و نوشتن را بلد نبودی. پس این کتاب به نزد تو آمد که (
﴿جَعَلۡنَٰهُ نُورٗا نَّهۡدِي بِهِۦ مَن نَّشَآءُ مِنۡ عِبَادِنَا﴾) آن را نوری گردانیدهایم که به وسیلۀ آن، هرکس از بندگانمان را که بخواهیم هدایت میکنیم، و بندگان در تاریکیهای کفر و بدعت و هواپرستی به وسیلۀ آن راه را روشن مییابند، و با آن حقایق را میدانند، و به وسیلۀ آن به راه راست راهیاب میگردند. (
﴿وَإِنَّكَ لَتَهۡدِيٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ﴾) و بیگمان تو به راه راست هدایت میکنی؛ یعنی راه راست را برای آنها بیان مینمایی و توضیح میدهی، و آنان را به
[در پیش گرفتن] آن تشویق میکنی، و آنها را از ضد آن باز میداری و میترسانی.
سپس صراط مستقیم را تفسیر کرد و فرمود: (
﴿صِرَٰطِ ٱللَّهِ ٱلَّذِي لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾)
#
{53} ثم فسَّر الصراط المستقيم، فقال: {صراطِ الله الذي له ما في السمواتِ وما في الأرضِ}؛ أي: الصراط الذي نَصَبَهُ الله لعبادِهِ وأخبرهم أنَّه موصلٌ إليه وإلى دار كرامتِهِ. {ألا إلى الله تصيرُ الأمورُ}؛ أي: ترجِعُ جميع أمورِ الخير والشرِّ، فيجازي كلاًّ بعملِهِ ؛ إنْ خيراً فخيرٌ وإن شرًّا فشرٌّ.
(53) یعنی: راهی که خداوند برای بندگانش قرار داده و به آنها خبر داده است که این راه، انسان را به خدا و به سرای بهشت میرساند. (
﴿أَلَآ إِلَى ٱللَّهِ تَصِيرُ ٱلۡأُمُورُ﴾) بدان که همۀ کارهای خیر و شر به خداوند باز میگردد، پس هرکس را طبق عملش مجازات میکند؛ اگر عملش خوب باشد، به او پاداش خوب میدهد؛ و هر کس عملش بد باشد، سزای بد به او میدهد.
پایان تفسیر سوره شوری. پروردگار را شکر و سپاس می-گوییم که انجام این کار را برای ما ممکن ساخت و آسان نمود.
* * *