:
تفسير سوره ي فصلت
تفسير سوره ي فصلت
مکي و 54 آيه است.
: 1 - 8 #
{حم (1) تَنْزِيلٌ مِنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ (2) كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (3) بَشِيرًا وَنَذِيرًا فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ (4) وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِي أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ وَفِي آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِنْ بَيْنِنَا وَبَيْنِكَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ (5) قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ (6) الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ (7) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ (8)}.
حم؛ حا ، ميم تَنزِيلٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ؛ کتابي است که از جانب آن ، بخشاينده مهربان نازل شده است. كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ؛ کتابي است که آيه هايش به وضوح بيان شده ، قرآني است به زبان عربي. بَشِيرًا وَنَذِيرًا فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ؛ هم مژده دهنده است و هم بيم دهنده بيشترشان از آن اعراض کرده اند وسخن نمي شنوند. وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِي أَكِنَّةٍ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ وَفِي آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِن بَيْنِنَا وَبَيْنِكَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ؛ گفتند : دلهاي ما از آنچه ما را بدان دعوت مي کني در پرده است و، گوشهامان سنگين است و ميان ما و تو حجابي است تو به کار خود پرداز و ما نيز به کار خود مي پردازيم. قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَيْلٌ لِّلْمُشْرِكِينَ؛ بگو : من انساني هستم همانند شما به من وحي شده که خدايتان خدايي است يکتا پس بدو روي آوريد و از او آمرزش بخواهيد و واي بر مشرکان : الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ؛ آنهايي که زکات نمي دهند و به آخرت ايمان ندارند. إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ؛ آنان را که ايمان آورده اند و کارهاي شايسته مي کنند ، پاداشي است ، تمام ناشدني.
#
{2} يخبر تعالى عبادَه أنَّ هذا الكتاب الجليل والقرآن الجميل {تنزيلٌ}: صادر {من الرحمنِ الرحيم}: الذي وسعتْ رحمتُه كلَّ شيء، الذي من أعظم رحمته وأجلِّها إنزال هذا الكتاب، الذي حصل به من العلم والهدى والنور والشفاء والرحمة والخير الكثير ما هو من أجلِّ نعمِهِ على العباد، وهو الطريق للسعادة في الدارين.
(2) خداوند متعال به بندگانش خبر می‌دهد که این کتاب بزرگ و قرآن زیبا (﴿تَنزِيلٞ مِّنَ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ﴾) از سوی خداوند بخشایندۀ مهربان نازل شده؛ خداوندی که رحمت او همه چیز را در بر گرفته است که یکی از بزرگ‌ترین رحمت‌های او، فرو فرستادن این کتاب می‌باشد که به وسیلۀ آن چنان علم و هدایت و نور و شفا و رحمت و خیر فراوانی حاصل شده است که جزوِ بزرگ‌ترین نعمت‌های او بر بندگان است، نیز یگانه راه خوشبختی در هر دو جهان می‌باشد.
#
{3} ثم أثنى على الكتاب بتمام البيان، فقال: {فُصِّلَتْ آياتُه}؛ أي: فُصِّلَ كلُّ شيء من أنواعه على حِدَتِهِ، وهذا يستلزمُ البيان التامَّ والتفريق بين كلِّ شيء وتمييز الحقائق، {قرآناً عربيًّا}؛ أي: باللغة الفصحى أكمل اللغات، فصلت آياتُهُ وجُعِلَ عربيًّا. {لقوم يَعْلَمونَ}؛ أي: لأجل أن يتبيَّنَ لهم معناه كما يتبيَّن لفظه، ويتَّضحَ لهم الهدى من الضلال والغيُّ من الرشاد، وأمَّا الجاهلون الذين لا يزيدُهم الهدى إلاَّ ضلالاً ولا البيانُ إلا عمىً؛ فهؤلاء لم يَسُقِ الكلامَ لأجلهم، و {سواء عليهم أأنذرتهم أم لم تنذِرْهم لا يؤمنون}.
(3) سپس کتاب را ستود و بیان کرد که کاملاً روشنگر است. پس فرمود: (﴿فُصِّلَتۡ ءَايَٰتُهُۥ﴾) هرچیز را جداگانه تفصیل داده و تبیین نموده است، و این مستلزم بیان و روشنگری کامل و جدا کردن هر چیز از دیگری و مشخّص کردن حقایق است. (﴿قُرۡءَانًا عَرَبِيّٗا﴾) به زبان شیوای عربی -که کامل‌ترینِ زبان‌ها است- آیات آن تفصیل و تبیین شده است. (﴿لِّقَوۡمٖ يَعۡلَمُونَ﴾) برای قومی که می‌دانند؛ یعنی تا معنی‌اش برایشان روشن گردد و همان‌طور که کلمات و الفاظ آن روشن است، هدایت را نیز برایشان از گمراهی مشخص گرداند. امّا جاهلانی که هدایت و رهنمود، چیزی جز گمراهی به آنها نمی‌افزاید، و روشنگری جز کوری و نابینایی به آنان اضافه نمی‌کند، این قرآن برای آنها بیان نگردیده است. ﴿وَسَوَآءٌ عَلَيۡهِمۡ ءَأَنذَرۡتَهُمۡ أَمۡ لَمۡ تُنذِرۡهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ﴾ برایشان یکسان است، چه آنها را هشدار دهی و چه آنان را هشدار ندهی ایمان نمی‌آورند.
#
{4} {بشيراً ونذيراً}؛ أي: بشيراً بالثواب العاجل والآجل، ونذيراً بالعقاب العاجل والآجل، وذكر تفصيلَهما، وذكر الأسبابَ والأوصاف التي تحصل بها البشارةُ والنذارةُ، وهذه الأوصاف للكتاب مما يوجب أن يُتَلَقَّى بالقَبول والإذعان والإيمان والعمل به، ولكن أعرض أكثر الخلق عنه إعراض المستكبرين، {فهم لا يسمعون}: له سماع قبول وإجابةٍ، وإن كانوا قد سمِعوه سماعاً تقوُم عليهم به الحجَّة الشرعيَّة.
(4) (﴿بَشِيرٗا وَنَذِيرٗا﴾) قرآن انسان را به پاداش دنیا و آخرت مژده می‌دهد، و او را از عذاب دنیا و آخرت می‌ترساند، و تفصیل هر یک را بیان کرده است، و اسباب و اوصافی را که موجب برخورداری انسان از مژدۀ خدا و یا گرفتار شدن وی به عذاب او می‌شوند ذکر کرده است. بنابراین کتابی را که دارای چنین صفاتی است، باید پذیرفت و به آن یقین نمود و به آن ایمان آورد و بدان عمل کرد. ولی بیشتر مردم همانند مستکبران رویگردان‌اند. (﴿فَهُمۡ لَا يَسۡمَعُونَ﴾) پس آنها به قرآن گوش فرا نمی‌دهند؛ گوش فرا دادنِ قبول و استجابت، گرچه آن را با گوش‌ها می‌شنوند؛ شنیدنی که به وسیلۀ آن حجّت شرعی بر آنها اقامه می‌گردد.
#
{5} {وقالوا}؛ أي: هؤلاء المعرضون عنه مبيِّنين عدم انتفاعهم به بسدِّ الأبواب الموصلة إليه: {قلوبُنا في أكِنَّةٍ}؛ أي: أغطية مغشَّاة، {مما تَدْعونا إليه وفي آذاننا وقرٌ}؛ أي: صمم فلا نسمع لك {ومن بيننا وبينِك حجابٌ}: فلا نراك؛ القصدُ من ذلك أنَّهم أظهروا الإعراض عنه من كلِّ وجه، وأظهروا بُغْضَه والرِّضا بما هم عليه، ولهذا قالوا: {فاعْمَلْ إنَّنا عاملون}؛ أي: كما رضيت بالعمل بدينك؛ فإنَّنا راضون كلَّ الرضا بالعمل في ديننا، وهذا من أعظم الخذلان؛ حيث رضوا بالضَّلال عن الهدى، واستبدلوا الكفرَ بالإيمان، وباعوا الآخرةَ بالدنيا.
(5) (﴿وَقَالُواْ قُلُوبُنَا فِيٓ أَكِنَّةٖ مِّمَّا تَدۡعُونَآ إِلَيۡهِ وَفِيٓ ءَاذَانِنَا وَقۡرٞ وَمِنۢ بَيۡنِنَا وَبَيۡنِكَ حِجَابٞ﴾) و کسانی که از قرآن رویگردان‌اند و اظهار می‌دارند که از آن بهره‌مند نمی‌شوند ـ چراکه راه‌های رسیدن به آن را بسته‌اند ـ گفتند: در برابر چیزی که ما را به سوی آن فرا می‌خوانی، دل‌های ما در پوشش‌هایی قرار گرفته و در گوش‌هایمان سنگینی است؛ یعنی در گوش‌هایمان کری هست، بنابراین ما نمی‌شنویم، و میان ما و تو حجابی است که تو را نمی‌بینیم؛ یعنی اظهار کردند که از قرآن رویگردان می‌باشند، و نفرت خود را از آن، و خرسندی خویش را از آنچه که بر آن هستند اظهار داشتند. بنابراین گفتند: (﴿فَٱعۡمَلۡ إِنَّنَا عَٰمِلُونَ﴾) همچنان که تو عمل کردنِ به دینت را دوست داری و آن را می‌پسندی، ما هم کاملاً عمل نمودن به دین خود را می‌پسندیم. این از بزرگ‌ترین رسوایی‌هاست؛ چرا که آنها راضی شدند که به جای هدایت، در گمراهی بمانند؛ و به جای ایمان، کفر را برگزینند و آخرت را به دنیا فروختند.
#
{6 ـ 7} {قل}: لهم يا أيُّها النبيُّ: {إنَّما أنا بشرٌ مثلُكُم يوحى إليَّ}؛ أي: هذه صفتي ووظيفتي: أني بشرٌ مثلكم، ليس بيدي من الأمر شيء، ولا عندي ما تستعجِلون به، وإنَّما فضَّلني الله عليكم وميَّزني وخصَّني بالوحي الذي أوحاه إليَّ وأمرني باتِّباعه ودعوتِكُم إليه. {فاستَقيموا إليه}؛ أي: اسلكوا الصراط الموصل إلى الله تعالى بتصديقِ الخبر الذي أخبر به واتِّباع الأمر واجتناب النهي، هذا حقيقة الاستقامة، ثم الدوام على ذلك، وفي قوله: {إليه}: تنبيهٌ على الإخلاص، وأنَّ العامل ينبغي له أن يَجْعَلَ مقصودَه وغايتَه التي يعمل لأجلها الوصولَ إلى الله وإلى دار كرامتِهِ؛ فبذلك يكون عملُه خالصاً صالحاً نافعاً، وبفواتِهِ يكون عملُه باطلاً. ولمَّا كان العبدُ ولو حَرَصَ على الاستقامةِ لا بدَّ أن يحصلَ منه خللٌ بتقصير بمأمور أو ارتكاب منهيٍّ؛ أمره بدواء ذلك بالاستغفار المتضمِّن للتوبة، فقال: {واستغفِروه}، ثم توعَّد من ترك الاستقامة فقال: {وويلٌ للمشركينَ. الذين لا يُؤتونَ الزَّكاةَ}؛ أي: الذين عَبَدوا من دونِهِ مَنْ لا يملك نفعاً ولا ضرًّا ولا موتاً ولا حياةً ولا نشوراً، ودسُّوا أنفسهم فلم يزكُّوها بتوحيد ربِّهم والإخلاص له، ولم يُصَلُّوا ولا زَكَّوْا؛ فلا إخلاص للخالق بالتوحيد والصلاةِ، ولا نفع للخلق بالزَّكاة وغيرها. {وهم بالآخرةِ هم كافرونَ}؛ أي: لا يؤمنون بالبعث ولا بالجنة والنار؛ فلذلك لما زال الخوفُ من قلوبهم؛ أقدموا على ما أقدموا عليه مما يضرُّهم في الآخرة.
(6 - 7) (﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ يُوحَىٰٓ إِلَيَّ﴾) ای پیامبر! به آنها بگو: من فقط انسانی مثل شما هستم؛ یعنی من همانند شما انسانی هستم و اختیاری ندارم، و آنچه را که شما به شتاب می‌طلبید، نزد من نیست. و آنچه که خداوند به وسیلۀ آن مرا بر شما فضیلت و برتری داده، این است که به من وحی می‌شود، و مرا فرمان داده تا از آن پیروی کنم، و شما را به آن دعوت نمایم. (﴿فَٱسۡتَقِيمُوٓاْ إِلَيۡهِ﴾) پس، با تصدیق نمودن خبری که خداوند داده است، از راهی پیروی کنید که انسان را به خدا می‌رساند، و از آنچه شما را از آن نهی کرده است دوری کنید. این حقیقت استقامت است، و همواره و همیشه چنین باشید. و فرمود: (﴿إِلَيۡهِ﴾) به سوی او رو کنید. در اینجا اخلاص را یادآوری نموده است، که عمل کننده باید هدف و منظورش از انجام دادن هر عملی، رسیدن به خدا و بهشت باشد، پس با این چیز، عمل او خالص و صالح و مفید می‌شود. و اگر در عمل او این هدف وجود نداشته باشد، عملش باطل می‌گردد. و از آنجا که بندگانِ حریص بر استقامت هم، به علّت تقصیر در انجام آنچه بدان امر شده، و یا مرتکب شدن آنچه از آن نهی شده‌اند، از آنان کوتاهی سر می‌زند، بنابراین آنها را دستور داد تا آمرزشی همراه با توبه از خدا بخواهند. پس فرمود: (﴿وَٱسۡتَغۡفِرُوهُ﴾) و از او آمرزش بخواهید. سپس کسانی را مورد تهدید قرار داد که استقامت نمی‌ورزند و فرمود: (﴿وَوَيۡلٞ لِّلۡمُشۡرِكِينَ﴾) و وای به حال مشرکان. ((ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ﴾) آن کسانی که زکات نمی‌دهند؛ یعنی کسانی که جز او چیزهای دیگری را عبادت می‌کنند که مالک هیچ سود و زیان و مرگ و زندگی و رستاخیزی نیستند، و آنها خودشان را آلوده کرده‌اند، و با توحید و یگانه‌پرستی و اخلاص خویشتن را پاکیزه نکرده، و نماز نخوانده و زکات نپرداخته‌اند. پس آنها نه حق خداوند را با یکتاپرستی و توحید و خواندن نماز انجام داده‌اند، و نه زکات پرداخته‌اند تا از سوی آنها فایده‌ای به مردم برسد. (﴿وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ كَٰفِرُونَ﴾) و ایشان به آخرت باور ندارند؛ یعنی به زنده شدن و بهشت و جهنم ایمان نمی‌آورند. بنابراین وقتی ترس از دل‌های ایشان دور گردید، اقدام به انجام کارهایی کردند که در آخرت به آنها زیان می‌رساند.
#
{8} ولما ذَكَرَ الكافرين؛ ذَكَرَ المؤمنين ووَصْفَهم وجزاءهم، فقال: {إن الذين آمنوا}: بهذا الكتاب وما اشتمل عليه ممَّا دعا إليه من الإيمان وصدَّقوا إيمانَهم بالأعمال الصالحة الجامعة للإخلاص والمتابعة، {لهم أجرٌ}؛ أي: عظيم {غيرُ ممنونٍ}؛ أي: غير مقطوع ولا نافذٍ، بل هو مستمرٌّ مدى الأوقات، متزايدٌ على الساعات، مشتملٌ على جميع اللذَّات والمشتَهَيات.
(8) وقتی از کافران سخن به میان آورد، مؤمنان و حالت آنان و اجرشان را بیان نمود و فرمود: (﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾) بی‌گمان کسانی که به این کتاب و آنچه که این کتاب در بر دارد و به باور داشتنِ به آن فرا خوانده است ایمان آورده‌اند، و ایمان خود را با انجام دادن کارهای شایسته تصدیق کرده‌اند که آن اعمال، هم مخلصانه انجام شده و هم در انجام آن از [قرآن و سنّت] پیروی شده است. (﴿لَهُمۡ أَجۡرٌ غَيۡرُ مَمۡنُونٖ﴾) آنان پاداشی بزرگ و تمام نشدنی دارند. بلکه پاداش آنها همواره ادامه خواهد داشت، و هر لحظه افزون‌تر می‌شود، و همۀ لذّت‌ها و دوست داشتنی‌ها را دربر دارد.
: 9 - 12 #
{قُلْ أَئِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدَادًا ذَلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ (9) وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ (10) ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ (11) فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ (12)}.
قُلْ أَئِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَندَادًا ذَلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ؛ بگو : آيا به کسي که زمين را در دو روز آفريده است کافر مي شويد و براي او همتايان قرار مي دهيد ? اوست پروردگار جهانيان. وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِن فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاء لِّلسَّائِلِينَ؛ بر روي زمين کوهها پديد آورد و آن را پر برکت ساخت و به مدت چهار روزرزق همه را معين کرد ، يکسان براي همه سائلان. ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ؛ سپس به آسمان پرداخت و آن دودي بود پس به آسمان و زمين گفت : خواه يا ناخواه بياييد گفتند : فرمانبردار آمديم. فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ ؛ آنگاه هفت آسمان را در دو روز پديد آورد و در هر آسماني کارش را به آن ، وحي کرد و آسمان فرودين را به چراغهايي بياراستيم و محفوظش داشتيم اين است تدبير آن پيروزمند دانا
#
{9 ـ 10} ينكرُ تعالى ويَعَجّب من كفر الكافرين به، الذين جعلوا معه أنداداً، يُشْرِكونهم معه، ويبذُلون لهم ما يشاؤون من عباداتهم، ويسوُّونهم بالربِّ العظيم الملك الكريم، الذي خلق الأرض الكثيفة العظيمة في يومين، ثم دحاها في يومين؛ بأن جعل فيها رواسيَ من فوقها تُرْسيها عن الزوال والتزلزل وعدم الاستقرارِ؛ فكمَّل خلقها ودحاها وأخرج أقواتها وتوابعَ ذلك {في أربعةِ أيام سواءً للسائلين}: عن ذلك؛ فلا ينبِّئك مثلُ خبير؛ فهذا الخبر الصادق الذي لا زيادة فيه ولا نقص.
(9 - 10) خداوند کفر کافران را انکار کرده، و می‌فرماید باید از کفر آنها تعجّب کرد؛ کسانی که همتایانی برای او قرار داده، و آنها را شریک او ساخته، و عبادت‌هایشان را برای آنها انجام می‌دهند، و آنان را با پروردگار بزرگ مساوی قرار می‌دهند؛ فرمانروای بخشنده و بزرگواری که زمین بزرگ و پهناور را در دو روز آفرید. سپس آن را در دو روز گستراند و کوه‌ها را از بالا به صورت میخ بر آن کوبید که آن را محکم ‌نماید، و از تکان خوردن و از جا در رفتن آن را نگه می‌دارد. پس آفرینش زمین را کامل گرداند و آن را گستراند و روزی‌های آن را بیرون آورد. (﴿فِيٓ أَرۡبَعَةِ أَيَّامٖ سَوَآءٗ لِّلسَّآئِلِينَ﴾) در مدّت چهار روز کامل اینها انجام گرفت، ذکر تعداد این روزها برای کسانی است که دربارۀ آن می‌پرسند، و تو را همانند خداوند آگاه کسی خبر نمی‌دهد. پس این خبر راستین است که در آن هیچ کم و کاستی نیست.
#
{11} {ثم}: بعد أن خَلَقَ الأرض {استوى}؛ أي: قصد {إلى}: خلق {السماء وهي دخانٌ}: قد ثار على وجه الماء، {فقال لها}: ولمَّا كان هذا التخصيصُ يوهِمُ الاختصاص؛ عَطَفَ عليه بقوله: {وللأرض ائْتِيا طوعاً أو كَرْهاً}؛ أي: انقادا لأمري طائعتين أو مُكْرَهَتَيْن؛ فلا بدَّ من نفوذه، {قالتا أتَيْنا طائعينَ}؛ أي: ليس لنا إرادةٌ تخالف إرادتك.
(11) (﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ وَهِيَ دُخَانٞ﴾) سپس بعد از آفریدن زمین، قصد آفرینش آسمان را کرد درحالی که آسمان دودی بود برآمده بر روی آب. (﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلۡأَرۡضِ ٱئۡتِيَا طَوۡعًا أَوۡ كَرۡهٗا﴾) پس خداوند به آسمان و زمین فرمود: خواسته یا ناخواسته به فرمان من گردن نهید، چون فرمان من قطعاً اجرا شدنی است. (﴿قَالَتَآ أَتَيۡنَا طَآئِعِينَ﴾) گفتند: به دلخواه آمدیم؛ یعنی ما اراده‌ایی نداریم که مخالف ارادۀ تو باشد.
#
{12} {فقضاهنَّ سبعَ سمواتٍ في يومين}: فتمَّ خلقُ السماواتِ والأرض في ستة أيام؛ أولها يوم الأحد، وآخرها يوم الجمعة، مع أنَّ قدرةَ الله ومشيئتَه صالحةٌ لخلق الجميع في لحظة واحدة، ولكن مع أنَّه قدير؛ فهو حكيمٌ رفيقٌ؛ فمن حكمته ورفقه أن جعل خَلْقَها في هذه المدة المقدرة. واعلم أنَّ ظاهر هذه الآية مع قوله تعالى في النازعات لما ذَكَرَ خَلْقَ السماواتِ؛ قال: {والأرضَ بعد ذلك دحاها}: يَظْهَرُ منهما التعارضُ! مع أنَّ كتاب الله لا تعارض فيه ولا اختلاف! والجواب عن ذلك ما قاله كثير من السلف: أنَّ خلقَ الأرض وصورتَها متقدِّم على خلق السماواتِ كما هنا. ودَحْيُ الأرض بأن {أخرجَ منها ماءها ومَرْعاها. والجبالَ أرساها}: متأخِّرٌ على خلقِ السماوات؛ كما في سورة النازعات، ولهذا قال [فيها]: {والأرضَ بعد ذلك دَحاها. أخْرَجَ منها ... } إلى آخره، ولم يقلْ: والأرضَ بعد ذلك خَلَقها. وقوله: {وأوحى في كلِّ سماءٍ أمرَها}؛ أي: الأمر والتدبير اللائقَ بها، التي اقتضتْه حكمةُ أحكم الحاكمين، {وزيَّنَّا السماء الدُّنيا بمصابيحَ}: هي النجوم؛ يُستنار بها ويُهتدى، وتكون زينةً وجمالاً للسماء ظاهراً وجمالاً لها باطناً بجعلها رجوماً للشياطين؛ لئلاَّ يسترق السمعَ فيها. {ذلك}: المذكور من الأرض وما فيها والسماء وما فيها {تقديرُ العزيز العليم}: الذي عزَّتُه قَهَرَ بها الأشياء ودبَّرها وخَلَق بها المخلوقات. {العليم} الذي أحاط علمُهُ بالمخلوقات والغائب والشاهد. فترك المشركين الإخلاصَ لهذا الربِّ العظيم الواحد القهَّار، الذي انقادتِ المخلوقاتُ لأمره، ونفذَ فيها قدرُه من أعجب الأشياء، واتِّخاذهم له أنداداً يسوُّونهم به وهم ناقصون في أوصافهم وأفعالهم أعجب وأعجب، ولا دواء لهؤلاء إن استمرَّ إعراضُهم إلاَّ العقوبات الدنيويَّة والأخرويَّة؛ فلهذا خوَّفهم بقوله:
(12) (﴿فَقَضَىٰهُنَّ سَبۡعَ سَمَٰوَاتٖ فِي يَوۡمَيۡنِ﴾) پس آفرینش آسمان‌ها و زمین در شش روز انجام یافت، از روز یکشنبه شروع شد و جمعه پایان پذیرفت با اینکه قدرت الهی و خواست او می‌تواند همۀ آفریده‌ها را در یک لحظه بیافریند. ولی اگر او تواناست، با حکمت و مهربان نیز هست. پس، از حکمت و مهربانی او این بود که آفرینش آسمان‌ها و زمین را در این مدت تعیین شده قرار داد. ظاهر این آیه با آیه‌ای ـ که در سورۀ نازعات بعد از موضوع آفرینش آسمان‌ها ذکر شده ـ تعارض دارد که می‌فرماید: ﴿وَٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ دَحَىٰهَآ﴾ پس از آن، زمین را گستراند. با اینکه در کتاب خدا تعارض و اختلافی نیست، آن گونه که بسیاری از سلف گفته‌اند پاسخ این است که آفرینش زمین بر آفرینش آسمان‌ها مقدّم بوده، همان‌طور که در اینجا بیان شده است، و گستراندن زمین به صورتی که ﴿أَخۡرَجَ مِنۡهَا مَآءَهَا وَمَرۡعَىٰهَا وَٱلۡجِبَالَ أَرۡسَىٰهَا﴾ «آب و چراگاهش را از آن بیرون آورد و کوه‌ها را بر آن میخ کرد» بعد از آفرینش آسمان‌ها صورت گرفته است همان‌طور که در سورۀ نازعات بیان شده است. بنابراین فرمود: ﴿وَٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ دَحَىٰهَآ أَخۡرَجَ مِنۡهَا﴾ و زمین را بعد از آفرینش آسمان‌ها گستراند به صورتی که از آن آب بیرون آورد. و نفرمود: زمین را بعد از آن آفرید. (﴿وَأَوۡحَىٰ فِي كُلِّ سَمَآءٍ أَمۡرَهَا﴾) و به هر آسمانی، امر و تدبیر مناسب آن را که حکمت احکم‌الحاکمین اقتضا نموده بود وحی کرد. (﴿وَزَيَّنَّا ٱلسَّمَآءَ ٱلدُّنۡيَا بِمَصَٰبِيحَ﴾) و آسمان دنیا را با چراغ‌هایی آراستیم، و این چراغ‌ها ستارگان هستند که روشنایی می‌دهند و به وسیلۀ آنها مردم راهیاب می‌شوند و باعث زینت و زیبایی هستند. (﴿وَحِفۡظٗا﴾) و با آن آسمان محافظت می‌شود، و شیاطین وقتی که برای استراق سمع به آسمان می‌روند با این ستاره‌ها رانده می‌شوند. (﴿ذَٰلِكَ تَقۡدِيرُ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡعَلِيمِ﴾) آنچه در زمین و آسمان و آنچه در میان آنهاست، برنامه‌ریزی خداوند تواناست که با توانایی‌اش بر همه چیز چیره است، و به تدبیر آن پرداخته، و با قدرت خویش مخلوقات را آفریده است. داناست و با دانایی و علم خود، همۀ مخلوقات را احاطه نموده است؛ مخلوقاتی که حاضر و مخلوقاتی که حاضر نیستند. خالص ننمودن طاعت و عبادت از سوی مشرکان برای این پروردگار بزرگ و یگانه و قهّار که مخلوقات تسلیم فرمان او هستند و تقدیر او در آنها نافذ است، امری عجیب می‌باشد، و عجیب‌تر اینکه آنها برای خداوند همتایانی قرار داده‌اند که آنها را با خداوند برابر قرار می‌دهند، درحالی که آن همتایان و معبودهای باطل در اوصاف و کارهایشان ناقص‌اند. و اگر رویگردانی اینها ادامه یابد، مسلّماً به عذاب‌های دنیوی و اخروی گرفتار می‌شوند.
: 13 - 14 #
{فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صَاعِقَةً مِثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ (13) إِذْ جَاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ قَالُوا لَوْ شَاءَ رَبُّنَا لَأَنْزَلَ مَلَائِكَةً فَإِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ (14)}.
فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنذَرْتُكُمْ صَاعِقَةً مِّثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ؛ پس اگر اعراض کردند ، بگو : شما را از صاعقه اي همانند صاعقه اي که برعاد و ثمود فرود آمد مي ترسانم. إِذْ جَاءتْهُمُ الرُّسُلُ مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ قَالُوا لَوْ شَاء رَبُّنَا لَأَنزَلَ مَلَائِكَةً فَإِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ ؛ آنگاه که رسولان از پيش رو و پشت سر نزدشان آمدند و گفتند که جز خداي ، يکتا را مپرستيد ، گفتند : اگر پروردگار ما مي خواست فرشتگان را از آسمان نازل مي کرد ما به آنچه شما بدان مبعوث شده ايد ايمان نمي آوريم.
#
{13 ـ 14} أي: فإن أعرض هؤلاء المكذِّبون بعدما بُيِّنَ لهم من أوصافِ القرآن الحميدة ومن صفات الإله العظيم، {فقل أنذرتُكم صاعقةً}؛ أي: عذاباً يستأصِلكم ويجتاحُكم، {مثل صاعقة عادٍ وثمودَ}: القبيلتين المعروفتين؛ حيث اجتاحهم العذابُ، وحلَّ عليهم وَبيل العقاب، وذلك بظلمهم وكفرهم؛ حيث {جاءتهم الرسل من بين أيديهم ومن خلفهم}؛ أي: يَتْبَع بعضهم بعضاً متوالين، ودعوتُهم جميعاً واحدة: {أن لا تَعْبُدوا إلاَّ الله}؛ أي: يأمرون بالإخلاص لله، ويَنْهَوْنَهم عن الشرك به، فردُّوا رسالتهم وكذَّبوهم، و {قالوا لو شاء ربُّنا لأنزل ملائكةً}؛ أي: وأما أنتم؛ فبشرٌ مثلنا، {فإنَّا بما أرْسِلْتم به كافرون}: وهذه الشبهة لم تزل متوارثةً بين المكذِّبين بالأمم، وهي من أوهى الشُّبه؛ فإنَّه ليس من شرط الإرسال أن يكون المرسل ملكاً، وإنَّما شرط الرسالة أن يأتي الرسول بما يدلُّ على صدقه، فليقدحوا إن استطاعوا بصدقِهم بقادح عقليٍّ أو شرعيٍّ، ولن يستطيعوا إلى ذلك سبيلاً.
(13 - 14) بنابراین آنها را ترساند و فرمود: (﴿فَإِنۡ أَعۡرَضُواْ﴾) پس اگر این تکذیب کنندگان بعد از آنکه اوصاف قرآن و صفات خداوند بزرگ برای آنها بیان شد رویگردان شدند، (﴿فَقُلۡ أَنذَرۡتُكُمۡ صَٰعِقَةٗ﴾) بگو: شما را از عذابی می‌ترسانم که شما را ریشه کن و نابود می‌کند. (﴿مِّثۡلَ صَٰعِقَةِ عَادٖ وَثَمُودَ﴾) همان عذابی که دو قبیلۀ معروف عاد و ثمود را نابود کرد. و عذاب آنها را فرو گرفت، و این به خاطر ستمگری و کفرورزی‌شان بود. (﴿إِذۡ جَآءَتۡهُمُ ٱلرُّسُلُ مِنۢ بَيۡنِ أَيۡدِيهِمۡ وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ﴾) هنگامی که پیغمبران یکی پس از دیگری به نزد ایشان آمدند. و دعوت همۀ پیامبران یکی بود و آن اینکه: (﴿أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّا ٱللَّهَ﴾) جز خدا را پرستش نکنید؛ یعنی آنها را به خالص گرداندن عبادت و طاعت برای خدا فرمان می‌دادند، و آنها را از شرک ورزیدن نهی می‌نمودند. امّا آنان رسالت پیامبران را نپذیرفته و آنان را تکذیب کردند. (﴿قَالُواْ لَوۡ شَآءَ رَبُّنَا لَأَنزَلَ مَلَٰٓئِكَةٗ﴾) گفتند: اگر پروردگارمان می‌خواست که پیغمبری بفرستد، فرشتگانی فرو می‌فرستاد. شما همانند ما انسان هستید. (﴿فَإِنَّا بِمَآ أُرۡسِلۡتُم بِهِۦ كَٰفِرُونَ﴾) پس به چیزهایی که با خود آورده‌اید باور نداریم. این شبهه همواره بین امّت‌های تکذیب کننده وجود داشته، و این از واهی‌ترین و پوچ‌ترین شبهات است؛ زیرا شرط نیست که فرستاده شده حتماً فرشته باشد. بلکه شرط رسالت این است پیامبر چیزی را بیاورد که بر راستگویی او دلالت ‌کند. پس اگر آنها راست می‌گویند، راستگویی آنان را از نظر عقلی و شرعی زیر سؤال ببرند؛ اما هرگز نمی‌توانند این کار را بکنند.
: 15 - 16 #
{فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ (15) فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا صَرْصَرًا فِي أَيَّامٍ نَحِسَاتٍ لِنُذِيقَهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَخْزَى وَهُمْ لَا يُنْصَرُونَ (16)}.
فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ ؛ اما قوم عاد ، به ناحق در روي زمين گردنکشي کردند و گفتند : چه کسي از ما نيرومندتر است ? آيا نمي ديدند که خدايي که آنها را آفريده است از آنها نيرومندتر است که آيات ما را انکار مي کردند? فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا صَرْصَرًا فِي أَيَّامٍ نَّحِسَاتٍ لِّنُذِيقَهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَخْزَى وَهُمْ لَا يُنصَرُونَ ؛ ما نيز بادي سخت و غران در روزهايي شوم بر سرشان فرستاديم تا در دنيا، عذاب خواري را به آنها بچشانيم و عذاب آخرت خوار کننده تر است و کسي به ياريشان برنخيزد.
این بیان مشروح و مفصّل داستان دو امّتِ عاد و ثمود است.
#
{15} فأمَّا عادٌ؛ فكانوا مع كفرهم بالله وجحدهم بآيات الله وكفرهم برسله مستكبرين {في الأرض} قاهرين لمن حولَهم من العباد ظالمين لهم قد أعجبتهم قُوَّتُهم، {وقالوا مَنْ أشدُّ منا قُوَّةً}: قال تعالى ردًّا عليهم بما يعرفه كلُّ أحدٍ: {أولم يَرَوا أنَّ الله الذي خلقهم هو أشدُّ منهم قوةً}: فلولا خلقُه إيَّاهم؛ لم يوجدوا؛ فلو نظروا إلى هذه الحال نظراً صحيحاً؛ لم يغترُّوا بقوَّتِهم.
(15) (﴿فَأَمَّا عَادٞ﴾) قوم عاد علاوه بر اینکه به خدا کفر ورزیدند و آیات خدا را انکار ‌کردند و به رسالت پیامبرانش باور نداشتند، در زمین تکبر می‌ورزیدند و بر بندگانی که در اطراف آنها بودند چیره شدند و به آنها ستم ‌کردند و قدرتشان آنها را به شگفت وا داشت. (﴿وَقَالُواْ مَنۡ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً﴾) و گفتند: چه کسی از ما قدرت بیشتری دارد؟ خداوندمتعال در رد گفتۀ آنها پاسخی داد که همه آن را می‌دانند و برای هرکس مسلّم است. پس فرمود: (﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ ٱلَّذِي خَلَقَهُمۡ هُوَ أَشَدُّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗ﴾) آیا نیندیشیده‌اند خدایی که آنان را آفریده، از آنان توانمندتر است! پس اگر خداوند آنها را نمی‌آفرید، به ‌وجود نمی‌آمدند. و اگر آنها به درستی به این حالت نگاه می‌کردند، مغرور نمی‌شدند و فریب قدرتشان را نمی‌خوردند. پس خداوند به آنها کیفری داد که مناسب با قدرت و توانایی‌شان بود.
#
{16} فعاقبهم الله عقوبةً تناسب قوَّتهم التي اغترُّوا بها، {فأرسلنا عليهم ريحاً صرصراً}؛ أي: ريحاً عظيمةً من قوتها وشدَّتها، لها صوتٌ مزعجٌ كالرعد القاصف، فسخَّرها الله {عليهم سبعَ ليالٍ وثمانيةَ أيَّام حسوماً فترى القومَ فيها صرعى كأنَّهم أعجازُ نخل خاويةٍ}، {نحسات}: فدمَّرتهم وأهلكتهم فأصبحوا لا يُرى إلاَّ مساكنُهم، وقال هنا: {لنذيقَهم عذابَ الخِزْي في الحياة الدُّنيا}: الذي اختزوا به وافتُضِحوا بين الخليقة، {ولَعذابُ الآخرة أخزى وهم لا يُنصَرونَ}؛ أي: لا يُمنعون من عذاب الله، ولا يَنْفَعون أنفسَهم.
(16) (﴿فَأَرۡسَلۡنَا عَلَيۡهِمۡ رِيحٗا صَرۡصَرٗا﴾) یعنی باد بزرگی را به سوی آنها روانه کردیم، و از بس که قوی و سخت و تند بود دارای صدایی وحشتناک همانند رعد بود. خداوند این باد را (﴿فِيٓ أَيَّامٖ نَّحِسَاتٖ﴾) در روزهای شومی بر آنها فرستاد. ﴿سَبۡعَ لَيَالٖ وَثَمَٰنِيَةَ أَيَّامٍ حُسُومٗاۖ فَتَرَى ٱلۡقَوۡمَ فِيهَا صَرۡعَىٰ كَأَنَّهُمۡ أَعۡجَازُ نَخۡلٍ خَاوِيَةٖ﴾ هفت شب و هشت روز پیاپی، پس قوم را بیهوش و به زمین افتاده می‌دیدی، گویا تنه‌های درخت خرمای افتاده هستند. این باد آنها را هلاک و نابود ساخت، و از آنها چیزی جز مسکن‌هایشان دیده نمی‌شد. در اینجا فرمود: (﴿لِّنُذِيقَهُمۡ عَذَابَ ٱلۡخِزۡيِ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا﴾) تا عذاب رسوایی را در زندگانی دنیا به آنها بچشانیم؛ یعنی عذابی که به وسیلۀ آن خوار گردیدند و میان مردم رسوا شدند. (﴿وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَخۡزَىٰۖ وَهُمۡ لَا يُنصَرُونَ﴾) و همانا عذاب آخرت رسوا کننده‌تر است، و آنها اصلاً یاری نمی‌شوند؛ یعنی نمی‌توانند از عذاب خدا جلوگیری ‌کنند، و نمی‌توانند به خودشان فایده و سودی برسانند.
: 17 - 18 #
{وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (17) وَنَجَّيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ (18)}.
وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ؛ اما قوم ثمود ، هدايتشان کرديم و آنها کوري را از هدايت بيشتر دوست مي داشتند تا آنکه به خاطر اعمالي که مي کردند صاعقه عذاب خوار کننده آنها را فرو گرفت. وَنَجَّيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ؛ و ما کساني را که ايمان آورده بودند و پرهيزگار بودند نجات داديم.
#
{17} {وأما ثمودُ}: وهم القبيلة المعروفة، الذين سكنوا الحجرَ وحواليه، الذين أرسل الله إليهم صالحاً عليه السلام يدعوهم إلى توحيدِ ربِّهم وينهاهم عن الشرك، وآتاهم الله الناقةَ آيةً عظيمةً لها شِربٌ ولهم شِربُ يوم معلوم، يشربون لبنَها يوماً ويشربون من الماء يوماً، وليسوا ينفقون عليها، بل تأكل من أرض الله، ولهذا قال هنا: {وأمَّا ثمودُ فهَدَيْناهم}؛ أي: هداية بيان، وإنما نصَّ عليهم، وإن كان جميع الأمم المهلكة قد قامتْ عليهم الحجَّةُ وحصل لهم البيانُ؛ لأن آية ثمودَ آيةٌ باهرةٌ قد رآها صغيرهم وكبيرهم وذكرهم وأنثاهم، وكانت آيةً مبصرةً، فلهذا خصَّهم بزيادة البيان والهدى، ولكنَّهم من ظلمهم وشرِّهم استحبُّوا {العمى} الذي هو الكفر والضلال {على الهدى} الذي هو العلم والإيمان، فأخذهم {العذاب} بما كانوا يكسِبون، لا ظُلماً من الله لهم.
(17) (﴿وَأَمَّا ثَمُودُ﴾) ثمود قبیلۀ معروفی بود که در حجر و حوالی آن سکونت داشتند. خداوند، صالح -علیه السلام- را به سوی ایشان فرستاد که آنها را به یگانه پرستی و توحید دعوت نمود، و از شرک ورزی نهی ‌کرد. و خداوند شتر ماده را به عنوان معجزه و نشانۀ بزرگی به آنها ارائه ‌داد که یک روز آب سهمیۀ آنها بود و یک روز سهمیۀ شتر. آنها یک روز شیر شتر را می‌نوشیدند و یک روز آب را. آنها چیزی خرج شتر نمی‌کردند، بلکه شتر از زمین خدا می‌خورد. بنابراین در اینجا فرمود: (﴿وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيۡنَٰهُمۡ﴾) و ثمود را راهنمایی کردیم؛ یعنی با روشنگری راه را به آنها نشان دادیم. در مورد ثمود تصریح کرد که برایشان اتمام حجّت شده و راهنمایی شده‌اند، با اینکه همۀ امّت‌هایی که هلاک شده‌اند، حجّت بر آنها اقامه گردیده و برایشان روشنگری شده است. امّا ثمود را به صورت خاص بیان کرد؛ چون معجزه و نشانه‌ای که برای آنها آمده بود، آشکار و ظاهر بود، و بزرگ و کوچک و زن و مردشان آن را دیدند، بنابراین آنها را به‌طور اختصاصی بیان کرد که برایشان روشنگری شده و راهنمایی گردیده‌اند، و امّا آنها به سبب ستمگری و بدکاری‌شان؛ نابینایی را که کفر و گمراهی است، بر هدایت که علم و بیان است ترجیح دادند. (﴿فَأَخَذَتۡهُمۡ صَٰعِقَةُ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡهُونِ بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ﴾) پس آذرخش عذاب خواری، آنان را به سبب کارهایی که می‌کردند فرا گرفت. این عذاب به خاطر اعمالشان بود، نه اینکه خداوند بر آنها ستم کرده باشد.
#
{18} {ونجَّيْنا الذين آمنوا وكانوا يتَّقونَ}؛ أي: نجَّى الله صالحاً عليه السلام ومن اتَّبعه من المؤمنين المتَّقين للشرك والمعاصي.
(18) (﴿وَنَجَّيۡنَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ﴾) خداوند، صالح علیه السلام و مؤمنانی را که از او پیروی کرده و از شرک و گناهان پرهیز نموده بودند، نجات داد.
: 19 - 24 #
{وَيَوْمَ يُحْشَرُ أَعْدَاءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ (19) حَتَّى إِذَا مَا جَاءُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (20) وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (21) وَمَا كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَلَا أَبْصَارُكُمْ وَلَا جُلُودُكُمْ وَلَكِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لَا يَعْلَمُ كَثِيرًا مِمَّا تَعْمَلُونَ (22) وَذَلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذِي ظَنَنْتُمْ بِرَبِّكُمْ أَرْدَاكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخَاسِرِينَ (23) فَإِنْ يَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوًى لَهُمْ وَإِنْ يَسْتَعْتِبُوا فَمَا هُمْ مِنَ الْمُعْتَبِينَ (24)}.
وَيَوْمَ يُحْشَرُ أَعْدَاء اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ؛ و روزي که دشمنان خدا را گرد آورند و به صف برانندشان ، حَتَّى إِذَا مَا جَاؤُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ؛ چون به کنار آتش آيند ، گوش و چشمها و پوستهاشان به اعمالي که مرتکب شده اند بر ضدشان شهادت دهند. وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ؛ به پوستهاي خود گويند : چرا بر ضد ما شهادت داديد ? گويند : آن خدايي ، که هر چيزي را به سخن مي آورد و شما را نخستين بار بيافريد و به او بازگشت مي يابيد ، ما را به سخن آورده است. وَمَا كُنتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَلَا أَبْصَارُكُمْ وَلَا جُلُودُكُمْ وَلَكِن ظَنَنتُمْ أَنَّ اللَّهَ لَا يَعْلَمُ كَثِيرًا مِّمَّا تَعْمَلُونَ ؛ از اينکه گوش و چشمها و پوستهايتان به زيان شما شهادت دهند چيزي نهان نمي داشتيد ، بلکه مي پنداشتيد که خدا بر بسياري از کارهايي که مي کنيد آگاه نيست. وَذَلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذِي ظَنَنتُم بِرَبِّكُمْ أَرْدَاكُمْ فَأَصْبَحْتُم مِّنْ الْخَاسِرِينَ؛ و اين بود گماني که به پروردگارتان داشتيد هلاکتان کرد و در شمار، زيان کردگان در آمديد. فَإِن يَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوًى لَّهُمْ وَإِن يَسْتَعْتِبُوا فَمَا هُم مِّنَ الْمُعْتَبِينَ؛ پس اگر شکيبايي ورزند ، جايگاهشان در آتش است ، و اگر هم طالب عفو شوند کسي آنها را عفو نکند.
#
{19} يخبر تعالى عن أعدائه الذين بارزوه بالكفر به وبآياتِهِ وتكذيب رسلِهِ ومعاداتهم ومحاربتهم وحالِهِم الشنيعةِ حين يُحشرونَ؛ أي: يجمعون {إلى النار فهم يُوزَعونَ}؛ أي: يردُّ أولهم على آخرهم، ويتبعُ آخرُهم أوَّلهم، ويساقون إليها سوقاً عنيفاً، لا يستطيعون امتناعاً ولا يَنصرون أنفسَهم ولا هم يُنصرون.
(19) خداوند از دشمنانش خبر می‌دهد؛ آنهایی که به او و به آیات او کفر ‌ورزیدند، و پیامبران او را تکذیب نمودند و با آنان دشمنی ورزیدند، و حالت زشت آنها را به هنگامی که به سوی جهنم حشر می‌شوند ـ یعنی گرد آورده می‌شوند ـ بیان می‌کند؛ (﴿فَهُمۡ يُوزَعُونَ﴾) و همه به یکدیگر ملحق می‌گردند و با شدّت وخشونت به سوی جهنّم رانده می‌شوند، و نمی‌توانند امتناع ورزند و نمی‌توانند خودشان را یاری نمایند و نه از سوی کسی دیگر یاری می‌شوند.
#
{20} {حتى إذا ما جاؤوها}؛ أي: حتى إذا وردوا على النار وأرادوا الإنكارَ أو أنكروا ما عملوه من المعاصي، {شَهِدَ عليهم سمعُهم وأبصارُهم وجلودُهم}: عمومٌ بعد خصوص، {بما كانوا يعملونَ}؛ أي: شهد عليهم كلُّ عضو من أعضائهم؛ فكل عضو يقول: أنا فعلتُ كذا وكذا يوم كذا وكذا، وخصَّ هذه الأعضاء الثلاثة؛ لأنَّ أكثر الذُّنوب إنما تقع بها أو بسببها.
(20) (﴿حَتَّىٰٓ إِذَا مَا جَآءُوهَا شَهِدَ عَلَيۡهِمۡ سَمۡعُهُمۡ وَأَبۡصَٰرُهُمۡ وَجُلُودُهُم بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾) تا اینکه بر جهنّم وارد می‌شوند و به آن می‌رسند، و می‌خواهند گناهانی که کرده‌اند انکار نمایند، پس گوش‌ها و چشمان و پوست‌هایشان به آنچه می‌کردند علیه آنان گواهی می‌دهند. لفظ (﴿وَجُلُودُهُم﴾) ذکر عام بعد از خاص است؛ زیرا منظور از آن تمام اعضای بدن است؛ یعنی هر عضوی از اعضایشان گواهی می‌دهد، و هر عضوی می‌گوید من در فلان روز چنین و چنان کردم. و این سه عضو را به طور ویژه بیان کرد؛ چون بیشتر گناهان به وسیلۀ این سه عضو یا به سبب اینها انجام می‌گیرد.
#
{21} فإذا شهدتْ عليهم، عاتبوها {وقالوا لجلودِهِم}: هذا دليلٌ على أنَّ الشهادة تقع من كلِّ عضو كما ذكرنا، {لم شهِدتُم علينا}: ونحن ندافعُ عنكنَّ؟ {قالوا أنطَقَنا اللهُ الذي أنطق كلَّ شيءٍ}: فليس في إمكاننا الامتناعُ عن الشهادة حين أنطقنا الذي لا يَستعصي أحد عن مشيئتِهِ ، {وهو خَلَقَكم أولَ مرةٍ}: فكما خلقكم بذواتكم وأجسامِكم؛ خلق أيضاً صفاتِكم، ومن ذلك الإنطاق. {وإليه تُرْجَعون}: في الآخرة، فيجزيكم بما عملتُم. ويُحتمل أنَّ المراد بذلك الاستدلال على البعثِ بالخَلْقِ الأول كما هو طريقة القرآن.
(21) وقتی که تمامی اعضای بدنشان علیه آنها گواهی می‌دهند، آنان اعضایشان را سرزنش می‌کنند: (﴿وَقَالُواْ لِجُلُودِهِمۡ لِمَ شَهِدتُّمۡ عَلَيۡنَا﴾) و به پوست‌های خود می‌گویند چرا علیه ما و به زیان ما گواهی دادید در حالی که ما از شما دفاع می‌کنیم؟ این دلیلی است بر اینکه هر عضوی همان‌طور که گفتیم گواهی می‌دهد. (﴿قَالُوٓاْ أَنطَقَنَا ٱللَّهُ ٱلَّذِيٓ أَنطَقَ كُلَّ شَيۡءٖ﴾) در پاسخ می‌گویند: خداوندی که همه چیز را به سخن آورده است، ما را گویا نموده است. پس ما نمی‌توانیم از شهادت و گواهی دادن امتناع ورزیم؛ زیرا ما را کسی گویا کرده است که هیچ چیزی نمی‌تواند از خواست او سرپیچی نماید. (﴿وَهُوَ خَلَقَكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖ﴾) و او شما را نخستین بار آفرید. پس همان‌طور که جسم‌هایتان را آفریده است همچنین صفت‌هایتان را نیز آفریده است، و از آن جمله، دادن گویایی به شماست. (﴿وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ﴾) و در آخرت به سوی او بازگردانده می‌شوید، و شما را به آنچه کرده‌اید جزا می‌دهد. و احتمال دارد که منظور از آن (﴿وَهُوَ خَلَقَكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ﴾) استدلال با آفرینش نخستین بر زنده شدنِ پس از مرگ باشد، همان‌گونه که قرآن برای اثبات زنده شدنِ پس از مرگ، این گونه استدلال می‌نماید.
#
{22} {وما كنتُم تستَتِرونَ أن يشهدَ عليكم سمعُكم ولا أبصارُكم ولا جلودُكم}؛ أي: وما كنتُم تختفون عن شهادة أعضائكم عليكم ولا تحاذِرون من ذلك. {ولكن ظننتُم}: بإقدامِكم على المعاصي {أنَّ الله لا يعلمُ كثيراً مما تعمَلونَ}: فلذلك صَدَرَ منكم ما صَدَرَ.
(22) (﴿وَمَا كُنتُمۡ تَسۡتَتِرُونَ أَن يَشۡهَدَ عَلَيۡكُمۡ سَمۡعُكُمۡ وَلَآ أَبۡصَٰرُكُمۡ وَلَا جُلُودُكُمۡ﴾) یعنی شما از شهادت دادن اعضایتان بر ضدّ خود پنهان نمی‌شدید، و از این هراس نداشتید و پرهیز نمی‌کردید.(﴿وَلَٰكِن ظَنَنتُمۡ أَنَّ ٱللَّهَ لَا يَعۡلَمُ كَثِيرٗا مِّمَّا تَعۡمَلُونَ﴾) بلکه شما با اقدام به انجام گناهان، گمان بردید که خداوند بسیاری از آنچه را که می‌کنید نمی‌داند، بنابراین همه آنچه که خواستید از شما سر زد. و این گمان، سبب هلاکت و بدبختی شما گردید.
#
{23} وهذا الظنُّ صار سبب هلاكهم وشقائهم، ولهذا قال: {وذلكم ظنُّكم الذي ظَنَنتُم بربِّكم}: الظنَّ السيِّئَ؛ حيث ظننتُم به ما لا يليقُ بجلاله، {أرداكم}؛ أي: أهلككم، {فأصبحتُم من الخاسرين}: لأنفسهم وأهليهم وأديانهم؛ بسبب الأعمال التي أوجَبَها لكم ظنُّكم القبيح بربِّكم. فحقَّتْ عليكم كلمةُ العقاب والشقاءِ، ووجب عليكم الخلودُ الدائم في العذاب، الذي لا يُفَتَّر عنهم ساعة.
(23) به همین خاطر فرمود: (﴿وَذَٰلِكُمۡ ظَنُّكُمُ ٱلَّذِي ظَنَنتُم بِرَبِّكُمۡ﴾) گمان بدی که دربارۀ پروردگارتان داشته‌اید؛ گمانی که شایستۀ شکوه او نیست، (﴿أَرۡدَىٰكُمۡ﴾) شما را هلاک کرد. (﴿فَأَصۡبَحۡتُم مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ﴾) در نتیجه از زمرۀ کسانی شدید که خود و خانواده و دینشان‌را به سبب اعمالی از دست دادند که گمان بدِ شما نسبت به پروردگارتان، موجب پیدایش آنها شد. پس فرمان عذاب و شقاوت بر شما محقّق گشت، و همیشه در عذاب می‌مانید و یک لحظه از آن کاسته نمی‌شود.
#
{24} {فإن يَصْبِروا فالنارُ مثوىً لهم}: فلا جَلَدَ عليها ولا صبرَ، وكلُّ حالة قُدِّرَ إمكانُ الصبر عليها؛ فالنار لا يمكن الصبرُ عليها، وكيف الصبرُ على نار قد اشتدَّ حرُّها وزادت على نار الدنيا بسبعين ضعفاً وعظم غليانُ حميمها وزاد نَتَنُ صديدها وتضاعف بردُ زمهريرِها، وعظُمَتْ سلاسِلُها وأغلالها، وكَبُرَتْ مقامِعها، وغَلُظَ خُزَّانها، وزال ما في قلوبهم من رحمتهم، وختام ذلك سَخَطُ الجبار، وقوله لهم حين يدعونه ويستغيثون: {اخسؤوا فيها ولا تُكَلِّمونِ}. {وإن يَسْتَعْتِبوا}؛ أي: يطلبوا أن يزال عنهم العتبُ، فيرجعوا إلى الدنيا؛ ليستأنفوا العمل، {فما هم من المُعْتَبين}: لأنَّه ذهب وقته، وعُمِّروا ما يُعَمَّر فيه من تذكَّر، وجاءهم النذير، وانقطعت حجتهم، مع أنَّ استعتابهم كذبٌ منهم، فلو رُدُّوا؛ لَعادوا لما نُهوا عنه وإنَّهم لَكاذبون.
(24) (﴿فَإِن يَصۡبِرُواْ فَٱلنَّارُ مَثۡوٗى لَّهُمۡ﴾) پس اگر شکیبایی کنند، آتش دوزخ جایگاهشان است که توان تحمّل آن را ندارند. و می‌توان فرض کرد که آدمی بر هر حالتی بردبار و صبور باشد، امّا بر آتش نمی‌توان شکیبا بود. چگونه می‌توان بر آتشی صبر کرد که به شدّت سوزان است و هفتاد برابر آتش دنیا داغ‌تر می‌باشد، و آب آن به شدت جوش می‌آید، و بوی متعفن چرک‌های برآمده از جسم دوزخیان چند برابر، و سرمای زمهریر آن چندین برابر می‌باشد، و زنجیرها و طوق‌های آن بزرگ است و گرزهایش نیز بزرگ است، و نگهبانان آن درشتخو و خشن‌اند و هیچ رحمی در دل ندارند. و پایان بخش همۀ اینها، ناخشنودی و خشم پروردگار است که وقتی او را صدا می‌زنند می‌فرماید: ﴿قَالَ ٱخۡسَ‍ئُواْ فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ﴾ بتمرگید در آن و حرف نزنید! (﴿وَإِن يَسۡتَعۡتِبُواْ﴾) و اگر بخواهند سرزنش از آنها دور شود و سپس به دنیا باز گردانده شوند؛ تا از نو عمل کنند، (﴿فَمَا هُم مِّنَ ٱلۡمُعۡتَبِينَ﴾) درخواست آنها پذیرفته نمی‌شود و به دنیا باز گردانده نمی‌شوند، چون وقت آن گذشته است، و عمری را به ‌سر کرده‌اند که در چنان عمری هر کس بخواهد پند می‌گیرد. ضمناً هشدار دهنده‌ای به سراغ آنها آمده بود. و دلیل و حجّتی ندارند، با اینکه درخواست آنها برای اینکه به دنیا باز گردانده شوند تا از نو عمل نیک انجام دهند، دروغ است. زیرا ﴿وَلَوۡ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنۡهُ وَإِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ﴾ اگر به دنیا باز گردانده شوند، دوباره به سوی چیزهایی می‌روند که از آن نهی شده‌اند، و اینان دروغگویانند.
: 25 #
{وَقَيَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ فَزَيَّنُوا لَهُمْ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ إِنَّهُمْ كَانُوا خَاسِرِينَ (25)}.
وَقَيَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاء فَزَيَّنُوا لَهُم مَّا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنَّهُمْ كَانُوا خَاسِرِينَ ؛ و برايشان همدماني مقدر کرديم و آنان حال و آينده را در نظرشان بياراستند و بر آنها نيز همانند پيشينيانشان از جن و انس ، عذاب مقرر شد زيرا زيانکار بودند.
#
{25} أي: {وقيَّضْنا}: لهؤلاء الظالمين الجاحدين للحقِّ {قرناءَ}: من الشياطين؛ كما قال تعالى: {ألم تَرَ أنَّا أرسَلْنا الشياطينَ على الكافرين تَؤُزُّهم أزًّا}؛ أي: تزعِجُهم إلى المعاصي، وتحثُّهم عليها، بسبب ما زيّنوا {لهم ما بين أيديهم وما خلفهم}: فالدنيا زخرفوها بأعينهم ودَعَوْهم إلى لذاتها وشهواتها المحرَّمة، حتى افْتَتَنوا فأقدَموا على معاصي الله وسَلَكوا ما شاؤوا من محاربة الله ورسوله، والآخرة بَعَّدوها عليهم وأنْسَوْهم ذِكْرَها، وربما أوقعوا عليهم الشُّبه بعدم وقوعها، فترحَّلَ خوفُها من قلوبهم، فقادوهم إلى الكفر والبدع والمعاصي. وهذا التسليطُ والتقييضُ من الله للمكذِّبين الشياطين بسبب إعراضِهم عن ذِكْرِ الله وآياته وجحودِهم الحقَّ؛ كما قال تعالى: {ومَنْ يَعْشُ عن ذِكْرِ الرحمن نُقَيِّضْ له شيطاناً فهو له قرينٌ. وإنَّهم لَيَصُدُّونَهم عن السبيل ويَحْسَبونَ أنَّهم مهتدونَ}. {وحقَّ عليهم القولُ}؛ أي: وجب عليهم ونزل القضاءُ والقدرُ بعذابهم {في} جملة {أمم قد خَلَتْ من قبلِهِم من الجنِّ والإنس إنَّهم كانوا خاسرين}: لأديانهم وآخرتهم، ومن خَسِرَ؛ فلا بدَّ أن يَذِلَّ ويشقى ويعذَّبَ.
(25) (﴿وَقَيَّضۡنَا لَهُمۡ قُرَنَآءَ﴾) و برای این ستمگران که منکر حق هستند، همنشینانی از شیطان‌ها گماردیم. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّآ أَرۡسَلۡنَا ٱلشَّيَٰطِينَ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ تَؤُزُّهُمۡ أَزّٗا﴾ آیا ندیده‌ای که شیاطین را بر کافران گمارده‌ایم که آنها را به سوی گناهان می‌کشانند و آنها را بر ارتکاب گناه تحریک می‌کنند؟ (﴿فَزَيَّنُواْ لَهُم مَّا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡ﴾) پس دنیا و آخرت را در نظر آنها زیبا جلوه دادند. دنیا را در مقابل چشمان آنها آراسته کردند، و آنان را به استفاده از لذّت‌ها و شهوت‌های حرام دنیا فرا خواندند تا اینکه گول خورده و به فتنه‌ها مبتلا گشتند. بنابراین اقدام به ارتکاب گناه کردند، و راه مبارزۀ با خدا و پیامبر را در پیش گرفتند. امّا در مورد آخرت، شیطان‌ها برای آنان چنان وانمود کردند که آخرت بسیار بعید است، و آنها را از آخرت غافل گرداندند، و شبهات زیادی در دل آنها افکندند که آخرتی نخواهد آمد. پس ترس از آخرت، از دل‌های آنان رخت بربست، و شیاطین آنان را به سوی کفر و بدعت و گناهان پیش بردند. تکذیب کنندگان، از ذکر خدا و آیات الهی روی ‌گرداندند و حق را انکار ‌کردند، در نتیجه خداوند شیاطین را بر آنها مسلّط ‌نمود. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَمَن يَعۡشُ عَن ذِكۡرِ ٱلرَّحۡمَٰنِ نُقَيِّضۡ لَهُۥ شَيۡطَٰنٗا فَهُوَ لَهُۥ قَرِينٞ وَإِنَّهُمۡ لَيَصُدُّونَهُمۡ عَنِ ٱلسَّبِيلِ وَيَحۡسَبُونَ أَنَّهُم مُّهۡتَدُونَ﴾ و هر کس از ذکر و یاد خداوند مهربان روی بگرداند، شیطانی را بر او می‌گماریم که همنشین او می‌شود، و آنان را از راه راست باز می‌دارند، حال آنکه گمان می‌برند که راه یافته هستند. (﴿وَحَقَّ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقَوۡلُ فِيٓ أُمَمٖ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِم مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِۖ إِنَّهُمۡ كَانُواْ خَٰسِرِينَ﴾) و فرمان الهی و تقدیر او بر این رفته است که آنها در زمرۀ امّت‌های گمراهی از جن و انس هستند که پیش از ایشان بوده‌اند و عذاب داده می‌شوند. بی‌گمان، آنان دین و آخرت خود را از دست داده، و در دین و آخرت دچار زیان شده‌اند؛ و هر کس زیانمند شود، حتماً باید خوار و بدبخت شود و عذاب ببیند.
: 26 - 29 #
{وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ (26) فَلَنُذِيقَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا عَذَابًا شَدِيدًا وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ (27) ذَلِكَ جَزَاءُ أَعْدَاءِ اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فِيهَا دَارُ الْخُلْدِ جَزَاءً بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ (28) وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا رَبَّنَا أَرِنَا اللَّذَيْنِ أَضَلَّانَا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ نَجْعَلْهُمَا تَحْتَ أَقْدَامِنَا لِيَكُونَا مِنَ الْأَسْفَلِينَ (29)}.
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ؛ کافران گفتند : به اين قرآن گوش مدهيد و سخن بيهوده بدان بياميزيد ،، شايد پيروز گرديد. فَلَنُذِيقَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا عَذَابًا شَدِيدًا وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ؛ کافران را عذابي سخت مي چشانيم و بدتر از آنچه مي کرده اند پاداش مي دهيم. ذَلِكَ جَزَاء أَعْدَاء اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فِيهَا دَارُ الْخُلْدِ جَزَاء بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ؛ اين است کيفر دشمنان خدا : آتش در درون آن خانه اي هميشگي دارند اين کيفر آنهاست ، زيرا آيات ما را انکار مي کردند. وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا رَبَّنَا أَرِنَا الَّذَيْنِ أَضَلَّانَا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ نَجْعَلْهُمَا تَحْتَ أَقْدَامِنَا لِيَكُونَا مِنَ الْأَسْفَلِينَ؛ کافران گويند : اي پروردگار ما ، آن دو تن را از جن و انس که ما را گمراه کردند به ما بنمايان ، تا پاي بر سر آنها نهيم تا از ما فروتر روند.
#
{26} يخبر تعالى عن إعراض الكفار عن القرآن وتواصيهم بذلك، فقال: {وقال الذين كَفَروا لا تَسْمَعوا لهذا القرآن}؛ أي: أعرضوا عنه بأسماعكم، وإيَّاكم أن تلتفتوا أو تُصْغوا إليه وإلى مَنْ جاء به؛ فإن اتَّفق أنكم سمعتموه أو سمعتُم الدعوة إلى أحكامه، فالغَوْا فيه؛ أي: تكلَّموا بالكلام الذي لا فائدةَ فيه، بل فيه المضرَّة، ولا تمكِّنوا مع قدرتكم أحداً يملكُ عليكم الكلام به وتلاوةَ ألفاظه ومعانيه، هذا لسانُ حالهم ولسانُ مقالهم في الإعراض عن هذا القرآن. {لعلَّكم}: إن فعلتُم ذلك {تغلِبونَ}: وهذا شهادةٌ من الأعداء، وأوضحُ الحقِّ ما شهدت به الأعداءُ؛ فإنَّهم لم يحكموا بغلبتهم لِمَنْ جاء بالحقِّ إلاَّ في حال الإعراض عنه والتواصي بذلك، ومفهومُ كلامِهم أنَّهم إنْ لم يَلْغَوا فيه، بل استمعوا إليه وألقوا أذهانَهم؛ أنَّهم لا يغلبونَ؛ فإنَّ الحقَّ غالبٌ غير مغلوب، يعرِفُ هذا أصحابُ الحقِّ وأعداؤه.
(26) خداوند متعال از رویگردانی کافران از قرآن، و توصیۀ یکدیگر به روی برتافتن از آن خبر می‌دهد و می‌فرماید: (﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَا تَسۡمَعُواْ لِهَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ﴾) و کافران گفتند: با گوش ندادن به قرآن، از آن روی بگردانید، و از توجّه به آن و گوش دادن به آن و به کسی که آن را آورده به شدّت پرهیز کنید. واگر به ‌طور اتفاقی آن را شنیدید، با آن مخالفت کنید، (﴿وَٱلۡغَوۡاْ فِيهِ﴾) و سخنی بی‌فایده در اثنای شنیدن آن بگویید، بلکه سخن مضر و زیان آور بگویید، و به هیچ کس اجازه ندهید که برای شما قرآن بخواند یا مفاهیم آن را بیان نماید. و این، زبان حالشان بود؛ و نیز با زبان قال، در مورد روی گرداندن از قرآن چنین می‌گفتند. (﴿لَعَلَّكُمۡ تَغۡلِبُونَ﴾) شاید اگر چنین کنید، پیروز شوید. و این گواهی و شهادتی است از جانب دشمنان، و واضح‌ترین حق و حقیقت همان است که دشمنان به آن گواهی بدهند. پس دشمنان گواهی دادند که تنها راه پیروزی شما بر کسی که حق را آورده، این است که از او روی برتابید، و یکدیگر را به این سفارش کنید. مفهوم سخنشان این است که اگر آنها در هنگام تلاوت قرآن یاوه‌سرایی نکنند و جاروجنجال به راه نیندازند، بلکه به آن گوش فرا دهند، پیروز نخواهند شد؛ چون حق همواره چیره و پیروز است، و مغلوب واقع نمی‌گردد. این چیزی است که اهل حق و دشمنان حق آن را می‌دانند.
#
{27} ولمَّا كان هذا ظلماً منهم وعناداً؛ لم يبقَ فيهم مطمعٌ للهداية، فلم يبقَ إلاَّ عذابُهم ونَكالُهم، ولهذا قال: {فَلَنُذيقَنَّ الذين كَفَروا عذاباً شديداً ولَنَجْزِيَنَّهم أسوأ الذي كانوا يعمَلون}: وهو الكفر والمعاصي؛ فإنَّها أسوأ ما كانوا يعملون؛ لكونهم يعملون المعاصي وغيرها؛ فالجزاء بالعقوبة إنَّما هو على عمل الشرك ، ولا يظلمُ ربُّك أحداً.
(27) چون این را از روی ستمگری و عناد انجام ‌دادند، امیدی به هدایت آنها نمانده است، و تنها راه حل، عذاب دادن و شکنجه کردنشان است. بنابراین فرمود: (﴿فَلَنُذِيقَنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ عَذَابٗا شَدِيدٗا وَلَنَجۡزِيَنَّهُمۡ أَسۡوَأَ ٱلَّذِي كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾) ما قطعاً به کافران عذاب سختی می‌چشانیم، و آنان را در برابر بدترین کاری که کرده‌اند جزا و سزا خواهیم داد. و بدترین کاری که کرده‌اند، کفر و گناهان می‌باشند؛ چون آنها گناه و غیره انجام می‌دادند، و کیفری که می‌بینند، به سزای شرکی است که انجام می‌دادند. ﴿وَلَا يَظۡلِمُ رَبُّكَ أَحَدٗا﴾ و پروردگارت بر هیچ کسی ستم نمی‌کند.
#
{28} {ذلك جزاءُ أعداءِ الله}: الذين حاربوه وحاربوا أولياءه؛ بالكفر والتكذيب والمجادلة والمجالدةِ. {[النار] لهم فيها دارُ الخلدِ}؛ أي: الخلود الدائم، الذي لا يفتَّر عنهم العذابُ ساعةً ولا هم يُنصرون، وذلك {جزاءً بما كانوا بآياتِنا يجحَدونَ}؛ فإنَّها آياتٌ واضحةٌ وأدلةٌ قاطعةٌ مفيدةٌ لليقين، فأعظم الظُّلم وأكبر العناد جَحْدُها والكفر بها.
(28) (﴿ذَٰلِكَ جَزَآءُ أَعۡدَآءِ ٱللَّهِ ٱلنَّارُ﴾) این سزای دشمنان خداست؛ کسانی که با خدا و دوستانش به مبارزه برخاستند. سزایشان آتش است به کیفر تکذیب و مجادله و اصرار بر کفر. (﴿لَهُمۡ فِيهَا دَارُ ٱلۡخُلۡدِ﴾) و آنها همیشه در آن باقی می‌مانند، و یک لحظه عذاب از آنها دفع نمی‌شود، و آنها یاری کرده نمی‌شوند. (﴿جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا يَجۡحَدُونَ﴾) این به سزای آن است که آیات ما را انکار می‌کردند. و آیات ما آیاتی روشن، و دلایلی قاطع هستند که باعث یقین می‌گردند. پس بزرگ‌ترین ستم و بزرگ‌ترین عناد، انکار آیات و کفر ورزیدن به آن است.
#
{29} {وقال الذين كفروا}؛ أي: الأتباع منهم؛ بدليل ما بعدَه على وجه الحنق على مَنْ أضلَّهم: {ربَّنا أرِنا اللَّذَين أضلاَّنا من الجنِّ والإنس}؛ أي: الصنفين اللذين قادانا إلى الضَّلال والعذاب من شياطين الجنِّ وشياطين الإنس الدعاة إلى جهنَّم، {نجعَلْهما تحتَ أقدامِنا ليكونا من الأسفلينَ}؛ أي: الأذلِّين المهانين؛ كما أضلُّونا وفتنونا وصاروا سبباً لنزولنا؛ ففي هذا بيانُ حنقِ بعضهم على بعض، وتبرِّي بعضهم من بعض.
(29) (﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾) و آن دسته از کافران که پیرو سران بودند، از بس که بر کسانی که آنها را گمراه کرده‌اند خشمگین هستند، می‌گویند: (﴿رَبَّنَآ أَرِنَا ٱلَّذَيۡنِ أَضَلَّانَا مِنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ﴾) پروردگارا! دو گروهی که از شیاطین انس و جن و دعوتگران به جهنّم بودند، و ما را به سوی گمراهی و عذاب راهنمایی کردند، به ما نشان بده. (﴿نَجۡعَلۡهُمَا تَحۡتَ أَقۡدَامِنَا لِيَكُونَا مِنَ ٱلۡأَسۡفَلِينَ﴾) تا آنان را زیر پاهای خود بگذاریم و لگدمالشان کنیم تا پست و پایمال شوند. همان‌طور که ما را گمراه ساختند و به فتنه مبتلایمان کردند و سبب پستی و خواری ما گشتند. در اینجا بیان شده که آنها بر یکدیگر خشمگین هستند، و از یکدیگر بیزاری می‌جویند.
: 30 - 32 #
{إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (30) نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ (31) نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِيمٍ (32)}.
إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ ؛ بر آنان که گفتند : پروردگار ما الله است و پايداري ورزيدند ،، فرشتگان فرود مي آيند که مترسيد و غمگين مباشيد ، شما را به بهشتي که وعده داده بودند بشارت است. نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ؛ ما در دنيا دوستدار شما بوديم و نيز در آخرت دوستدار شماييم در بهشت هر چه دلتان بخواهد و هر چه طلب کنيد برايتان فراهم است. نُزُلًا مِّنْ غَفُورٍ رَّحِيمٍ؛ سفره اي است از جانب خداي آمرزنده مهربان.
#
{30} يخبر تعالى عن أوليائِهِ، وفي ضمن ذلك تنشيطُهم والحثُّ على الاقتداء بهم، فقال: {إنَّ الذين قالوا ربُّنا الله ثم اسْتَقاموا}؛ أي: اعترفوا ونطقوا ورَضُوا بربوبيَّة الله تعالى واستَسْلَموا لأمره، ثم استقاموا على الصراط المستقيم علماً وعملاً؛ فلهم البُشرى في الحياةِ الدُّنيا وفي الآخرة. {تتنزَّلُ عليهم الملائكةُ}: الكرام؛ أي: يتكرَّر نزولهم عليهم مبشِّرين لهم عند الاحتضار {أن لا تخافوا}: على ما يستقبلُ من أمركم، {ولا تحزَنوا}: على ما مضى، فنفوا عنهم المكروه الماضي والمستقبل. {وأبشِروا بالجنَّة التي كنتُم توعدون}: فإنَّها قد وجبت لكم وثبتت، وكان وعد الله مفعولاً.
(30) خداوند متعال از بندگانش خبر می‌دهد، و در ضمن دیگران را تشویق می‌نماید که به آنها اقتدا کنند. پس فرمود: (﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ﴾) بی‌گمان، کسانی که گفتند: پروردگار ما الله است، سپس پا برجا و استوارماندند؛ یعنی به ربوبیّت خداوند متعال اعتراف نمود و بدان خشنود بودند و تسلیم فرمان او شدند، سپس بر صراط مستقیم استقامت کردند؛ هم آن را فرا گرفته و هم بدان عمل کردند، پس اینان را در دنیا و آخرت مژده باد. (﴿تَتَنَزَّلُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ﴾) که فرشتگان بزرگوار همواره بر آنها فرود می‌آیند، و هنگامی که در حالت جان دادن و مرگ هستند، آنان را مژده می‌دهند که از آینده‌تان نترسید و بر گذشته نیز اندوهگین مباشید. پس ناگواری و ناراحتی گذشته و آینده را از آنها نفی کرد. (﴿وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ﴾) و به بهشتی که وعده داده می‌شدید ‌شادمان باشید. آن بهشت برای شما واجب شده، و وعدۀ الهی انجام شدنی است.
#
{31} ويقولون لهم أيضاً مثبِّتين لهم ومبشِّرين: {نحنُ أولياؤكم في الحياة الدُّنيا وفي الآخرِة}: يحثُّونهم في الدنيا على الخيرِ ويُزَيِّنونه لهم، ويرهِّبونهم عن الشرِّ ويقبِّحونه في قلوبهم، ويَدْعون الله لهم، ويثبِّتونهم عند المصائبِ والمخاوف، وخصوصاً عند الموت وشدَّته والقبر وظلمته وفي القيامة وأهوالِها، وعلى الصراط وفي الجنَّة؛ يهنُّونهم بكرامة ربِّهم، ويدخُلون عليهم من كلِّ باب، سلامٌ عليكم بما صبرتُم فنعم عُقبى الدار، ويقولون لهم أيضاً: {ولكم فيها}؛ أي: في الجنة، {ما تشتهي أنفسُكم}: قد أُعِدَّ وهُيِّئ، {ولكم فيها ما تَدَّعون}؛ أي: تطلبون من كلِّ ما تتعلَّق به إرادتُكم وتطلُبونه، من أنواع اللَّذَّات والمشتهيات، مما لا عينٌ رأت ولا أذنٌ سمعت ولا خطرَ على قلب بشر.
(31) نیز در حالی که به آنها مژده می‌دهند و آنان را استوار می‌دارند، می‌گویند: (﴿نَحۡنُ أَوۡلِيَآؤُكُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ﴾) ما در زندگی دنیا و آخرت دوستان و یاوران شما هستیم. در دنیا آنها را به انجام دادن کارهای خیر تشویق می‌نمایند و خیر را برایشان می‌آرایند؛ و آنان را از شر برحذر می‌دارند و آن را در دل‌هایشان زشت جلوه می‌دهند؛ و برایشان پیش خدا دعا می‌کنند؛ و به ‌هنگام مصیبت‌ها و اضطراب‌ها آنان را پایدار می‌گردانند؛ به خصوص به هنگام سختی مرگ و در قبر و تاریکی آن و در قیامت و وحشت‌های آن بر پل صراط؛ و در بهشت، بزرگداشت الهی را به آنان تبریک می‌گویند؛ و از هر دری بر آنان وارد می‌شوند و می‌گویند: ﴿سَلَٰمٌ عَلَيۡكُم بِمَا صَبَرۡتُمۡۚ فَنِعۡمَ عُقۡبَى ٱلدَّارِ﴾ سلام بر شما به سبب آنچه بردباری کردید. پس چه خوب است سرانجام سرای بهشت. و نیز به آنها می‌گویند: (﴿وَلَكُمۡ فِيهَا مَا تَشۡتَهِيٓ أَنفُسُكُمۡ﴾) و در بهشت هرچه دلتان بخواهد، برایتان آماده و مهیّا شده است. (﴿وَلَكُمۡ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ﴾) و هرچه بخواهید از انواع لذّت‌هایی که هیچ چشمی آنها را ندیده، و هیچ گوشی [اخبار آن را] نشنیده، و به دل هیچ انسانی خطور نکرده، برایتان فراهم است.
#
{32} {نزلاً من غفورٍ رحيم}؛ أي: هذا الثواب الجزيل والنعيم المقيم نُزُلٌ وضيافةٌ من غفورٍ غفر لكم السيئات، رحيم حيث وفَّقكم لفعل الحسنات ثم قَبِلَها منكم؛ فبمغفِرَتِهِ أزال عنكم المحذورَ، وبرحمتِهِ أنالكم المطلوب.
(32) (﴿نُزُلٗا مِّنۡ غَفُورٖ رَّحِيمٖ﴾) این پاداش فراوان و نعمت پایدار، مهمانی و پذیرایی است از جانب خداوند آمرزگار مهربان؛ چرا که گناهانتان را بخشید و نسبت به شما مهربان است؛ چون به شما توفیق داد تا کارهای نیک انجام دهید، سپس آن را از شما پذیرفت. پس با آمرزیدنتان، هر امر نامطلوب و ناگواری را از شما دور کرد؛ و با مهربانی‌اش، شما را به آنچه مطلوب است رساند.
: 33 #
{وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ (33)}.
وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ؛ چه کسي را سخن نيکوتر از سخن آن که به سوي خدا دعوت مي کند و کارهاي ، شايسته مي کند و مي گويد البته که من از مسلمانانم ?
#
{33} هذا استفهامٌ بمعنى النفي المتقرِّر؛ أي: لا أحد {أحسنُ قولاً}؛ أي: كلاماً وطريقةً وحالة {ممَّن دعا إلى الله}: بتعليم الجاهلين، ووعظ الغافلين والمعرِضين، ومجادلةِ المبطِلين؛ بالأمر بعبادة الله بجميع أنواعها، والحثِّ عليها، وتحسينها مهما أمكن، والزجر عما نهى الله عنه، وتقبيحِهِ بكلِّ طريق يوجب تركَه، خصوصاً من هذه الدعوة إلى أصل دين الإسلام وتحسينه، ومجادلة أعدائِهِ بالتي هي أحسن، والنهي عما يضادُّه من الكفرِ والشرك، والأمر بالمعروف والنهي عن المنكر. ومن الدعوة إلى الله تحبيبُهُ إلى عبادِهِ؛ بذِكْر تفاصيل نِعَمِهِ وسعةِ جودِهِ وكمال رحمتِهِ وذكرِ أوصاف كمالِهِ ونعوت جلاله. ومن الدعوة إلى الله الترغيبُ في اقتباس العلم والهدى من كتاب الله وسنَّة رسوله، والحثُّ على ذلك بكلِّ طريق موصل إليه. ومن ذلك الحثُّ على مكارم الأخلاق، والإحسانُ إلى عموم الخلق، ومقابلةُ المسيء بالإحسان، والأمرُ بصلة الأرحام وبرِّ الوالدين. ومن ذلك الوعظُ لعموم الناس في أوقات المواسم والعوارض والمصائب بما يناسبُ ذلك الحال، إلى غير ذلك ممَّا لا تنحصر أفرادُه بما يشمله الدعوة إلى الخير كله، والترهيبُ من جميع الشرِّ. ثم قال تعالى: {وعمل صالحاً}؛ أي: مع دعوته الخلق إلى الله بادَرَ هو بنفسِهِ إلى امتثال أمرِ الله بالعمل الصالح الذي يُرضي ربَّه، {وقال إنَّني من المسلمين}؛ أي: المنقادين لأمره، السالكين في طريقه، وهذه المرتبةُ تمامها للصدِّيقين الذين عملوا على تكميل أنفسِهم وتكميل غيرِهم وحصلت لهم الوراثةُ التامَّةُ من الرسل؛ كما أنَّ من أشرِّ الناس قولاً من كان من دعاة الضَّلال السالكين لسُبُله، وبين هاتين المرتبتين المتباينتين، التي ارتفعتْ إحداهما إلى أعلى علِّيين، ونزلت الأخرى إلى أسفل سافلين، مراتبُ لا يعلمُها إلاَّ الله، وكلها معمورةٌ بالخلق، ولكلٍّ درجاتٌ مما عملوا، وما ربُّك بغافل عما يعملون.
(33) این استفهام، به معنی نفی ثابت است؛ یعنی سخن هیچ کسی بهتر از سخن و راه و حالت کسی نیست (﴿مِّمَّن دَعَآ إِلَى ٱللَّهِ﴾) که با تعلیم جاهلان، و موعظه گفتن برای غافلان و اعراض کنندگان، و با مجادله با باطل‌گرایان با امر کردن به همۀ انواع عبادت خدا و نیکو نشان دادن آن به هر طریقِ ممکن، و بازداشتن از آنچه خدا از آن نهی کرده است، و تقبیح نمودن آن به هر طریقی که باعث ترک آن ‌شود، به سوی خدا دعوت می‌دهد. به ‌خصوص دعوت کردن به اصل دین اسلام، و زیبا نشان دادن آن، و مجادله با دشمنان دین با شیوه‌ای نیکو، و نهی کردن از آنچه که مخالف دین اسلام است ـ از‌قبیل کفر و شرک‌ـ و امر به معروف و نهی از منکر، و محبوب جلوه دادن خدا در دل مردم به وسیلۀ ذکر نعمت‌هایش به صورتی مفصل، و ذکر جود و بخشش‌های فراوان و رحمت بیکرانش، و ذکر صفات کمال و با عظمتش از مصادیق دعوت به سوی خداست. همچنین تشویق به برگرفتن علم و هدایت از کتاب خدا و سنت پیامبر -با هر راهی که انسان را به این هدف می‌رساند- از مصادیق دعوت به سوی خداست. و تشویق مردم به انجام نیکی‌ها، و داشتن اخلاق نیکو با عموم مردم، و نیکی کردن در مقابل کسی که بدی می‌کند، و امر به صلۀ ارحام، و نیکوکاری با پدر و مادر از مصادیق دعوت به سوی خداست. نیز موعظه کردن برای عموم مردم در موسم‌ها و به هنگام پیش آمدها و مصیبت‌ها به شیوه‌ای که مناسب آن وضعیّت است، از جملۀ دعوت کردن به سوی خدا می‌باشد. و غیر از این موارد ـ که همه را نمی‌توان برشمرد ـ و دعوت کردن به هر نوع خیر و خوبی، و برحذر داشتن از هر شر و بدی در این امر داخل است. سپس خداوند متعال فرمود: (﴿وَعَمِلَ صَٰلِحٗا﴾) و همزمان با اینکه مردم را به سوی خدا دعوت می‌کند، خود نیز به فرمانبرداری از دستورات خدا شتافته، و به انجام کارهای شایسته می‌پردازد که پروردگارش را راضی ‌کند. (﴿وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ﴾) و می‌گوید: من از زمرۀ مسلمانان هستم؛ کسانی که تسلیم فرمان او هستند و راه او را در پیش گرفته‌اند. و این مقام و مرتبه، مخصوص صدّیقان است؛ آنهایی که برای به‌کمال رساندن خود و دیگران کوشیده‌اند، و در نتیجه تبدیل به وارث کامل پیامبران شده‌اند. بدگفتارترین مردم نیز کسی است که از زمرۀ دعوت‌کنندگان به گمراهی باشد، و راه‌های گمراهی را در پیش بگیرد. و درمیان این دو مقام -که یکی تا حد اعلی علیین بالا رفته، و دیگری تا اسفل سافلین پایین آمده است- مقام‌ها و مراتبی است که جز خدا کسی آن را نمی‌داند، و در این میان مردمان فراوانی قرار دارند: ﴿وَلِكُلّٖ دَرَجَٰتٞ مِّمَّا عَمِلُواْۚ وَمَا رَبُّكَ بِغَٰفِلٍ عَمَّا يَعۡمَلُونَ﴾ و برای هریک از اینها، مقام‌هایی است از آنچه کرده‌اند؛ و پروردگارت از آنچه می‌کنند غافل نیست.
: 34 - 35 #
{وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ (34) وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ (35)}.
وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ؛ خوبي و بدي برابر نيستند همواره به نيکوترين وجهي پاسخ ده ، تا کسي که ميان تو و او دشمني است چون دوست مهربان تو گردد. وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ؛ برخوردار نشوند از اين مگر کساني که شکيبا باشند و کساني که از ايمان بهره اي بزرگ داشته باشند.
#
{34} يقول تعالى: {ولا تَسْتَوي الحسنةُ ولا السيئةُ}؛ أي: لا يستوي فعلُ الحسنات والطاعاتِ لأجل رضا الله تعالى ولا فعل السيئات والمعاصي التي تُسْخِطُه ولا تُرضيه، ولا يستوي الإحسانُ إلى الخلق ولا الإساءة إليهم لا في ذاتها ولا في وصفها ولا في جزائها. {هل جزاءُ الإحسان إلاَّ الإحسانُ}. ثم أمر بإحسان خاصٍّ، له موقعٌ كبيرٌ، وهو الإحسان إلى مَنْ أساء إليك، فقال: {ادفعْ بالتي هي أحسنُ}؛ أي: فإذا أساء إليك مسيءٌ من الخلق، خصوصاً من له حقٌّ كبيرٌ عليك؛ كالأقارب والأصحاب ونحوهم، إساءةً بالقول أو بالفعل؛ فقابِلْه بالإحسان إليه؛ فإنْ قَطَعَكَ؛ فصِلْه، وإنْ ظلمكَ؛ فاعفُ عنه، وإن تكلَّم فيك غائباً أو حاضراً؛ فلا تقابِلْه، بل اعفُ عنه وعامِلْه بالقول الليِّن، وإن هَجَرَكَ وترك خطابك؛ فطيِّبْ له الكلام وابذلْ له السلام؛ فإذا قابلتَ الإساءة بالإحسان؛ حصل فائدةٌ عظيمةٌ. {فإذا الذي بينَك وبينَه عداوةٌ كأنَّه وليٌّ حميمٌ}؛ أي: كأنه قريبٌ شفيقٌ.
(34) خداوند متعال می‌فرماید: (﴿وَلَا تَسۡتَوِي ٱلۡحَسَنَةُ وَلَا ٱلسَّيِّئَةُ﴾) و انجام کارهای نیک و طاعت‌ها برای جلب رضایت خداوند، و انجام کارهای بد و گناه که خدا را ناخشنود می‌کند، برابر و یکسان نیست؛ و نیکی کردن با مردم، و بدی کردن با آنها، یکی نیستند؛ نه این کارها و نه صفت آنها و نه جزای آنها یکی نمی‌باشد. ﴿هَلۡ جَزَآءُ ٱلۡإِحۡسَٰنِ إِلَّا ٱلۡإِحۡسَٰنُ﴾ آیا پاداش نیکوکاری جز نیکوکاری است؟! سپس به احسان و نیکوکاری مخصوصی که جایگاه بزرگی دارد فرمان داد؛ و آن نیکی کردن با کسی است که با تو بدی کرده است. پس فرمود: (﴿ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ﴾) هرگاه کسی از مردم با تو بدی کرد به خصوص کسی که حق بزرگی بر تو دارد همانند خویشاوندان و یاران و امثال آنان، پس اگر با زبان با تو بدی کردند یا کار بدی نسبت به تو روا داشتند، در مقابل با آنها نیکی کن؛ و اگر رابطۀ خویشاوندی را با تو قطع کردند، پیوند خویشاوندی را برقرار بدار؛ و اگر بر تو ستم کردند، آنان را عفو کن؛ و اگر در حضور تو یا پشت سر تو دربارۀ تو سخنی گفتند، در مقابل چنین مکن، بلکه از آنان درگذر و سخنی نرم با آنان بگوی؛ واگر تو را ترک کردند و حرف زدن با تو را ترک گفتند، با آنان به زبان خوش سخن بگوی و به آنها سلام کن. پس هرگاه درمقابل بدیِ آنان نیکی کردی، فایدۀ بزرگی عایدت می‌گردد و آن این است: (﴿فَإِذَا ٱلَّذِي بَيۡنَكَ وَبَيۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ كَأَنَّهُۥ وَلِيٌّ حَمِيمٞ﴾) کسی که میان تو و او دشمنی بوده است، به‌ناگاه چنان می‌شود که گویا او خویشاوندی مهربان است.
#
{35} {وما يُلَقَّاها}؛ أي: وما يوفَّق لهذه الخصلة الحميدة {إلاَّ الذين} صَبَّرُوا نفوسَهم على ما تكره، وأجبروها على ما يحبُّه الله؛ فإنَّ النفوس مجبولةٌ على مقابلة المسيء بإساءتِهِ، وعدم العفو عنه؛ فكيف بالإحسان؛ فإذا صبَّر الإنسان نفسَه وامتثل أمر ربِّه وعرف جزيلَ الثواب وعلمَ أنَّ مقابلته للمسيء بجنس عمله لا يفيده شيئاً ولا يزيدُ العداوة إلاَّ شدة، وأنَّ إحسانه إليه ليس بواضع قدرَه، بل مَنْ تواضَعَ لله رَفَعَه؛ هان عليه الأمرُ وفعل ذلك متلذِّذاً مستحلياً له. {وما يُلَقَّاها إلاَّ ذو حظٍّ عظيم}: لكونها من خصال خواصِّ الخلق، التي ينال بها العبد الرفعةَ في الدُّنيا والآخرة، التي هي من أكبرِ خصال مكارم الأخلاق.
(35) (﴿وَمَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ٱلَّذِينَ صَبَرُواْ﴾) و به این مقام پسندیده نمی‌رسد مگر کسانی که خود را بر ناگواری‌ها عادت داده‌اند، و خویشتن را به انجام آنچه خداوند دوست می‌دارد پایبند نموده‌اند. طبیعت انسان این گونه است که می‌خواهد در مقابل کسی که بدی می‌کند، بدی بکند و از او چشم پوشی ننماید، چه رسد به اینکه با او نیکی نماید! پس انسان باید صبر ورزد، و از دستور پروردگارش اطاعت نماید، و از پاداش بزرگ او آگاه شود. و باید بداند که بدی کردن در مقابل کسی که بدی کرده است، نتیجه و فایده‌ای ندارد و دشمنی را شدّت می‌بخشد. و نیکی کردنش با فرد بدکار، جایگاه و ارزش او را پایین نمی‌آورد، بلکه هر کس به‌خاطر خداوند فروتنی و تواضع کند، کار او آسان می‌شود و لذّت این کار را می‌چشد. (﴿وَمَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٖ﴾) و این خوی و عادت پسندیده را نمی‌پذیرد و بدان نمی‌رسد مگر کسی که دارای بهره‌ای بزرگ باشد؛ چون از عادت انسان‌های برگزیده است، و آدمی به وسیلۀ آن در دنیا و آخرت مقام بلند را به ‌دست می‌آورد؛ چراکه یکی از بزرگ‌ترین فضایل اخلاقی است.
: 36 - 39 #
{وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (36) وَمِنْ آيَاتِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ (37) فَإِنِ اسْتَكْبَرُوا فَالَّذِينَ عِنْدَ رَبِّكَ يُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَهُمْ لَا يَسْأَمُونَ (38) وَمِنْ آيَاتِهِ أَنَّكَ تَرَى الْأَرْضَ خَاشِعَةً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ إِنَّ الَّذِي أَحْيَاهَا لَمُحْيِ الْمَوْتَى إِنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (39)}.
وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ؛ و اگر از جانب شيطان دستخوش وسوسه اي گردي ، به خدا پناه ببر ، که ، اوشنوا و داناست. وَمِنْ آيَاتِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ إِن كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ ؛ و از نشانه هاي قدرت او شب و روز و آفتاب و ماه است به آفتاب و ماه سجده مکنيد به خداي يکتا که آنها را آفريده است سجده کنيد ، اگر اورا مي پرستيد. فَإِنِ اسْتَكْبَرُوا فَالَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ يُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَهُمْ لَا يَسْأَمُونَ؛ اگر آنان تکبر مي ورزند ، آنها که در نزد پروردگار تو هستند بي آنکه ملول شوند شب و روز تسبيح او مي گويند. وَمِنْ آيَاتِهِ أَنَّكَ تَرَى الْأَرْضَ خَاشِعَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ إِنَّ الَّذِي أَحْيَاهَا لَمُحْيِي الْمَوْتَى إِنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ؛ و از آيات قدرت او آنکه تو زمين را خشک مي بيني چون آب بر آن بفرستيم ، به جنبش آيد و گياه بروياند آن کس که آن را زنده مي کند زنده کننده مردگان است ، که او بر هر چيزي تواناست.
#
{36} لما ذكر تعالى ما يُقَابَلُ به العدوُّ من الإنس، وهو مقابلة إساءته بالإحسان؛ ذكر ما يُدْفَعُ به العدوٌّ الجنيُّ، وهو الاستعاذةُ بالله والاحتماء من شرِّه، فقال: {وإمَّا ينزغَنَّك من الشيطانِ نزعٌ}؛ أي: أي وقت من الأوقات أحسستَ بشيء من نَزَغات الشيطانِ؛ أي: من وساوسه وتزيينه للشرِّ وتكسيله عن الخير وإصابة ببعض الذنوب وإطاعة له ببعض ما يأمر به، {فاستَعِذْ بالله}؛ أي: اسأله مفتقراً إليه أن يعيذَكَ ويعصِمَك منه. {إنَّه هو السميع العليم}: فإنَّه يسمعُ قولك وتضرُّعك، ويعلمُ حالك واضطرارك إلى عصمتِهِ وحمايتِهِ.
(36) وقتی خداوند بیان کرد که با دشمنان انسی چگونه باید مقابله نمود، و اینکه در مقابل بدی آنان باید نیکی کرد، نیز آنچه را که به وسیلۀ آن دشمن جنّی دور کرده می‌شود، بیان کرد. و آن پناه بردن به خدا از شر شیطان است. پس فرمود: (﴿وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ نَزۡغٞ﴾) و هرگاه وسوسه‌های شیطان را در خود احساس نمودی، و دریافتی که او دارد شرّ را برایت می‌آراید، و تو را وسوسه می‌کند تا خیر را انجام ندهی، و تو را بر ارتکاب برخی از گناهان تشویق می‌کند، و از تو می‌خواهد تا از برخی از دستوراتش اطاعت کنی، (﴿فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِ﴾) پس با نیازمندی از خدا بخواه تا تو را پناه دهد، و از شرّ شیطان مصونت دارد. (﴿إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ﴾) بی‌گمان، او شنوای داناست. پس او سخن و تضرّع تو را می‌شنود، و نیازمند بودن تو را می‌داند.
#
{37} ثم ذكر تعالى أن {من آياتِهِ}: الدالَّة على كمال قدرته ونفوذِ مشيئتِهِ وسعةِ سلطانِهِ ورحمتِهِ بعباده وأنَّه الله وحده لا شريك له، {الليلُ والنهارُ}: هذا بمنفعة ضيائِهِ وتصرُّف العباد فيه، وهذا بمنفعة ظُلَمِهِ وسكون الخلقِ فيه، {والشمسُ والقمرُ}: اللذان لا تستقيم معايِشُ العباد ولا أبدانُهم ولا أبدانُ حيواناتهم إلاَّ بهما، وبهما من المصالح ما لا يُحصى عَدَدُه. {لا تسجُدوا للشمس ولا للقمرِ}: فإنَّهما مدبَّران مسخَّران مخلوقان، {واسجُدوا لله الذي خَلَقَهُنَّ}؛ أي اعبدوه وحدَه؛ لأنَّه الخالق العظيم، ودعوا عبادة ما سواه من المخلوقات، وإن كَبُر جرمه وكثرت مصالحه فإنَّ ذلك ليس منه، وإنَّما هو من خالقه تبارك وتعالى {إن كنتُم إيَّاه تعبُدون}: فخصُّوه بالعبادة وإخلاص الدين له.
(37) سپس خداوند متعال بیان کرد که (﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِ﴾) از نشانه‌های او که بر کمال قدرت و نفوذ مشیّت و گستردگی فرمانروایی و مهرورزی‌اش نسبت به بندگان دلالت می‌کند، و نشانگر این است که او یگانه است و شریکی ندارد، (﴿ٱلَّيۡلُ وَٱلنَّهَارُ﴾) شب و روز است که در روز، مردم از روشنایی بهره‌مند می‌شوند و کار می‌کنند؛ و در شب از تاریکی استفاده برده و استراحت می‌کنند. (﴿وَٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُ﴾) و خورشید و ماه که زندگی بندگان و منافع جسمی آنان و حیواناتشان جز با این دو تأمین نمی‌شود، و منافع بی‌شمار دیگری را هم دارند. (﴿لَا تَسۡجُدُواْ لِلشَّمۡسِ وَلَا لِلۡقَمَرِ﴾) برای خورشید و ماه سجده نکنید؛ چون این دو آفریده شده‌اند، و مسخّر هستند و تحت تدبیر قرار دارند. (﴿وَٱسۡجُدُواْۤ لِلَّهِۤ ٱلَّذِي خَلَقَهُنَّ﴾) و برای خدایی سجده کنید که اینها را آفریده است؛ یعنی تنها او را پرستش کنید، چون او آفرینندۀ بزرگ است؛ و عبادت دیگر مخلوقات را رها کنید، هر چند که این مخلوقات جرم و حجم بزرگی داشته باشند، و مصالح و منافع آنها زیاد باشد؛ چرا که این بزرگی و این منافع را از خود ندارند، بلکه آفریننده‌شان اینها را عطا کرده است. (﴿إِن كُنتُمۡ إِيَّاهُ تَعۡبُدُونَ﴾) اگر واقعاً خدا را می‌پرستید، پس عبادت و طاعت را خاص او کنید و فقط او را عبادت نمایید.
#
{38} {فإن استكْبَروا}: عن عبادة الله تعالى، ولم ينقادوا لها؛ فإنَّهم لن يضرُّوا الله شيئاً، والله غنيٌّ عنهم، وله عبادٌ مكرمون، لا يعصون الله ما أمرهم ويفعلون ما يؤمرونَ، ولهذا قال: {فالذين عند ربِّكَ}؛ يعني: الملائكة المقرَّبين، {يسبِّحون له بالليل والنهارِ وهم لا يسأمونَ}؛ أي: لا يملُّون من عبادته؛ لقوَّتهم وشدَّة الداعي القويِّ منهم إلى ذلك.
(38) (﴿فَإِنِ ٱسۡتَكۡبَرُواْ﴾) پس اگر خود را بزرگ‌تر از آن دیدند که به عبادت پروردگار و پرستش او بپردازند، و تسلیم فرمان او نشدند، [بدان که] آنان کوچک‌ترین زیانی به خداوند نمی‌رسانند، و خداوند از آنها بی‌نیاز است، و او بندگانی گرامی دارد که از فرمان او هرگز سرپیچی نمی‌کنند، و هرآنچه فرمان یابند انجام می‌دهند. بنابراین فرمود: (﴿فَٱلَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ﴾) آنان که نزد پروردگارت هستند که فرشتگان مقرّب‌اند، (﴿يُسَبِّحُونَ لَهُۥ بِٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَهُمۡ لَا يَسۡ‍َٔمُونَ﴾) شب و روز او را تسبیح می‌گویند، و از آنجا که قوی و نیرومند هستند و انگیزۀ شدیدی برای عبادت دارند، از پرستش پروردگارشان خسته نمی‌شوند.
#
{39} {ومن آياتِهِ}: الدالَّة على كمال قدرته وانفراده بالمُلك والتَّدبير والوحدانيَّة، {أنَّك ترى الأرضَ خاشعةً}؛ [أي]: لا نباتَ فيها، {فإذا أنزلْنا عليها الماءَ}؛ أي: المطر، {اهتزَّتْ}؛ أي: تحرَّكت بالنبات، {وَرَبَتْ}: ثم أنبتت من كلِّ زوج بهيج؛ فحيي بها العبادُ والبلادُ. {إنَّ الذي أحياها}: بعد موتها وهمودها {لَمُحيي الموتى}: من قبورهم إلى يوم بعثِهِم ونشورِهِم. {إنَّه على كلِّ شيءٍ قديرٌ}: فكما لم تعجزْ قدرتُه على إحياءِ الأرض بعد موتِها لا تعجزُ عن إحياء الموتى.
(39) (﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ أَنَّكَ تَرَى ٱلۡأَرۡضَ خَٰشِعَةٗ﴾) و از نشانه‌های قدرت خداوند که دالّ بر کمال قدرت اوست، و نشانگر آن است که او به تنهایی فرمانروایی می‌کند، این است که زمین را خشکیده و بی‌گیاه می‌بینی، (﴿فَإِذَآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡهَا ٱلۡمَآءَ ٱهۡتَزَّتۡ وَرَبَتۡ﴾) امّا هنگامی که باران بر آن فرو ‌فرستیم، با روییدن گیاهان به جنبش درمی‌آید و گیاهان زیبایی در آن می‌روید، و بندگان و آبادی‌ها به وسیلۀ آن حیات می‌یابند. (﴿إِنَّ ٱلَّذِيٓ أَحۡيَاهَا لَمُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰٓ﴾) بی‌گمان، خدایی که زمین را پس از خشک شدنش زنده و سبز و خرّم می‌گرداند، همو مردگان را در روز رستاخیز از قبرهایشان بیرون می‌آورد و زنده می‌کند. (﴿إِنَّهُۥ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ﴾) و او بر هر چیزی تواناست. پس همان‌طور که او از زنده کردن زمین پس از پژمرده شدنش ناتوان نیست، همچنین برای زنده کردن مردگان ناتوان نمی‌باشد.
: 40 - 42 #
{إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آيَاتِنَا لَا يَخْفَوْنَ عَلَيْنَا أَفَمَنْ يُلْقَى فِي النَّارِ خَيْرٌ أَمْ مَنْ يَأْتِي آمِنًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (40) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءَهُمْ وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ (41) لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ (42)}.
إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آيَاتِنَا لَا يَخْفَوْنَ عَلَيْنَا أَفَمَن يُلْقَى فِي النَّارِ خَيْرٌ أَم مَّن يَأْتِي آمِنًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ؛ کساني که در آيات ما راه باطل پيش مي گيرند ، بر ما پوشيده نيستند آيا آنکه به آتش افکنده مي شود بهتر است يا آن که روز قيامت بي هيچ وحشتي مي آيد ? هر چه مي خواهيد بکنيد ، او به کارهايتان بيناست. إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءهُمْ وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ؛ به کيفر خويش رسند آنان که به قرآن که براي هدايتشان آمده است ايمان ، نمي آورند ، حال آنکه کتابي ارجمند است. لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ؛ نه از پيش روي باطل بدو راه يابد و نه از پس نازل شده از جانب خداوندي حکيم و ستودني است.
#
{40} الإلحادُ في آيات الله: الميلُ بها عن الصواب بأيِّ وجه كان: إمَّا بإنكارها وجحودِها وتكذيبِ مَنْ جاء بها، وإمَّا بتحريفِها وتصريفِها عن معناها الحقيقيِّ وإثباتِ معانٍ ما أرادها الله منها، فتوعَّد تعالى مَنْ ألحد فيها بأنَّه لا يخفى عليه، بل هو مطَّلع على ظاهره وباطنه، وسيجازيه على إلحادِهِ بما كان يعملُ، ولهذا قال: {أفمن يُلْقَى في النار}: مثل الملحدِ بآيات الله {خيرٌ أم من يأتي آمناً يوم القيامةِ}: من عذاب الله، مستحقًّا لثوابه؟ من المعلوم أنَّ هذا خيرٌ. لمَّا تبيَّن الحقُّ من الباطل والطريق المنجي من عذابِهِ من الطريق المهلِكِ؛ قال: {اعملوا ما شِئْتُم}: إن شئتُم؛ فاسلكوا طريق الرُّشدِ الموصلة إلى رضا ربِّكم وجنته، وإن شئتُم؛ فاسْلُكوا طريق الغيِّ المسخطة لربكم الموصلة إلى دار الشقاءِ. {إنَّه بما تعملون بصيرٌ}: يجازيكم بحسب أحوالِكم وأعمالكم؛ كقوله تعالى: {وقُل الحقُّ من ربِّكم فَمَن شاء فليؤمِن ومَن شاء فَلْيَكْفُر}.
(40) الحاد در آیات خدا؛ یعنی تحریف کردن آن به هر صورتی که باشد؛ چه با انکار آیات و تکذیب پیامبر این تحریف صورت بگیرد، و چه معانی حقیقی و درست آن تحریف گردد، و معانی و مفاهیمی برای آن آورده شود که خداوند آن را نخواسته است. خداوند کسی را که در آیات او الحاد می‌ورزد، تهدید کرده است که او بر خداوند پوشیده نخواهد بود، بلکه خداوند از ظاهر و باطن او آگاه است، و او را به سبب الحادش و طبق عملی که کرده است مجازات خواهد کرد. بنابراین فرمود: (﴿أَفَمَن يُلۡقَىٰ فِي ٱلنَّارِ خَيۡرٌ أَم مَّن يَأۡتِيٓ ءَامِنٗا يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾) آیا کسی که همانند ملحدانِ آیات خدا در آتش انداخته می‌شود بهتر است یا کسی که در روز قیامت از عذاب الهی ایمن است و سزاوار پاداش اوست؟ معلوم است که این یکی بهتر است. وقتی حق از باطل روشن شد، و راهی که از عذاب خدا نجات می‌دهد از راهی که هلاک کننده است مشخّص گردید، خداوند فرمود: (﴿ٱعۡمَلُواْ مَا شِئۡتُمۡ﴾) هر چه می‌خواهید بکنید؛ اگر می‌خواهید، راه هدایت را که به رضایت پروردگارتان و بهشت او منتهی می‌شود در پیش بگیرید؛ و اگر می‌خواهید، راه گمراهی را در پیش بگیرید که پروردگارتان را ناخشنود می‌کند و انسان را به سرای بدبختی می‌رساند. (﴿إِنَّهُۥ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٌ﴾) بی‌گمان او به آنچه می‌کنید بیناست، و شما را بر حسب احوال و اعمالتان سزا و جزا خواهد داد. همچنان که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَقُلِ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكُمۡۖ فَمَن شَآءَ فَلۡيُؤۡمِن وَمَن شَآءَ فَلۡيَكۡفُرۡ﴾ و بگو: «حق از جانب پروردگارتان است؛ هرکس می‌خواهد ایمان بیاورد، و هرکس می‌خواهد کفر بورزد.»
#
{41 ـ 42} ثم قال تعالى: {إنَّ الذين كفروا بالذِّكْر}؛ أي: يجحدون القرآن الكريم، المذكِّر للعباد جميع مصالحهم الدينيَّة والدنيويَّة والأخرويَّة، المعلي لِقَدْر من اتَّبعه، {لمَّا جاءهم}: نعمة من ربِّهم على يد أفضل الخلقِ وأكملهم. {و} الحال {إنَّه}: كتابٌ جامعٌ لأوصاف الكمال، {عزيزٌ}؛ أي: منيعٌ مِن كلِّ مَن أراده بتحريف أو سوءٍ، ولهذا قال: {لا يأتيه الباطلُ من بين يديهِ ولا من خلفهِ}؛ أي: لا يَقْرَبُهُ شيطانٌ من شياطين الإنس والجنِّ لا بسرقةٍ ولا بإدخال ما ليس منه به ولا بزيادةٍ ولا نقص؛ فهو محفوظٌ في تنزيله، محفوظةٌ ألفاظهُ ومعانيه، قد تكفَّل مَنْ أنزلَه بحفظِهِ؛ كما قال تعالى: {إنَّا نحنُ نَزَّلْنا الذِّكْر وإنَّا له لحافظونَ}. {تنزيلٌ من حكيم}: في خلقِهِ وأمرِهِ، يضع كلَّ شيء موضِعه وينزلها منازِلَها {حميدٍ}: على ما له من صفات الكمال ونعوت الجلال، وعلى ما له من العدل والإفضال؛ فلهذا كان كتابُهُ مشتملاً على تمام الحكمة وعلى تحصيل المصالح والمنافع ودفع المفاسدِ والمضارِّ التي يُحْمَدُ عليها.
(41 - 42) سپس خداوند متعال فرمود: (﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِٱلذِّكۡرِ﴾) بی‌گمان، کسانی که قرآن کریم را انکار می‌کنند که همۀ منافع دینی و دنیوی و اخروی بندگان در آن بیان شده است؛ و هرکس از آن پیروی نماید، ارزش و جایگاهش را بالا می‌برد، (﴿لَمَّا جَآءَهُمۡ﴾) به هنگامی که به ایشان می‌رسد؛ یعنی هنگامی که این نعمت بزرگ از سوی پروردگارشان و توسط بهترین و کامل‌ترین انسان بدیشان می‌رسد، (﴿وَإِنَّهُۥ لَكِتَٰبٌ عَزِيزٞ﴾) در حالی که این قرآن کتابی گرانقدر است، و همۀ صفت‌های کمال را در بر دارد. اگر کسی بخواهد آن را تحریف کند یا به آن قصد سوء نماید، هرگز نخواهد توانست چنین کند بنا براین فرمود: (﴿لَّا يَأۡتِيهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦ﴾) باطل از هیچ سمت و سویی به آن راه نمی‌یابد؛ یعنی هیچ شیطانی از شیطان‌های انسی و جنّی نمی‌تواند به آن نزدیک ‌گردد، و نمی‌تواند از آن چیزی بدزدد یا چیزی به آن اضافه کند که از آن نیست. قرآن محفوظ است؛ کلمات و معانی آن محفوظ هستند، وکسی که آن را نازل کرده حفاظت آن را به عهده گرفته است. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ﴾ همانا ما قرآن را فرو فرستاده‌ایم، و بی‌گمان ما حافظ آن می‌باشیم. (﴿تَنزِيلٞ مِّنۡ حَكِيمٍ حَمِيدٖ﴾) از جانب خداوندی نازل شده است که در آفرینش و اوامرش حکیم است، و هر چیزی را در جای مناسب آن قرار می‌دهد؛ و ستوده است، چون دارای صفات کمال می‌باشد و دارای عدل و فضل است. پس این قرآن از جانب او فرو فرستاده شده است، بنابراین مشتمل بر کمال حکمت است؛ و آدمی با چنگ زدن به آن، هر منافعی را به دست آورده و هر مفاسدی را از خود دور می‌کند، و او بر این امر ستایش می‌گردد.
: 43 #
{مَا يُقَالُ لَكَ إِلَّا مَا قَدْ قِيلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِكَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَذُو عِقَابٍ أَلِيمٍ (43)}.
مَا يُقَالُ لَكَ إِلَّا مَا قَدْ قِيلَ لِلرُّسُلِ مِن قَبْلِكَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَذُو عِقَابٍ أَلِيمٍ؛ هر چه در باره تو مي گويند در باره پيامبران پيش از تو نيز گفته اند هر آينه پروردگار تو هم آمرزنده است و هم صاحب عقوبتي است دردآور.
#
{43} أي: {ما يُقالُ لك}: أيُّها الرسول من الأقوال الصادرةِ ممَّن كذَّبك وعاندك {إلاَّ ما قد قيل للرسل من قبلِكَ}؛ أي: من جنسها، بل ربَّما إنهم تكلَّموا بكلام واحدٍ؛ كتعجبِّ جميع الأمم المكذِّبة للرُّسل من دعوتهم إلى الإخلاص لله وعبادتِهِ وحدَه لا شريك له، وردِّهم هذا بكلِّ طريق يقدرون عليه، وقولهم: ما أنتم إلا بشرٌ مثلنا، واقتراحُهم على رسلهم الآياتِ التي لا يلزمُهُم الإتيانُ بها ... ونحو ذلك من أقوال أهل التكذيب؛ لما تشابهت قلوبهم في الكفر؛ تشابهتْ أقوالهم، وصَبَرَ الرسلُ عليهم السلام على أذاهم وتكذيبِهم؛ فاصْبِرْ كما صبر مَنْ قبلك. ثم دعاهم إلى التوبةِ والإتيانِ بأسباب المغفرة، وحذَّرهم من الاستمرار على الغيِّ، فقال: {إنَّ ربَّك لذو مغفرةٍ}؛ أي: عظيمة يمحو بها كلَّ ذنب لمن أقلع وتاب، {وذو عقابٍ أليم}: لمن أصرَّ واستكبر.
(43) (﴿مَّا يُقَالُ لَكَ إِلَّا مَا قَدۡ قِيلَ لِلرُّسُلِ مِن قَبۡلِكَ﴾) ای پیامبر! سخنانی که تکذیب کنندگان و مخالفانت به تو می‌گویند، از نوع همان سخنانی است که به پیامبران پیش از تو گفته شده است، بلکه گاهی مخالفان همه یک سخن را می‌گویند. برای نمونه همۀ امّت‌های تکذیب کننده، از اینکه پیامبران به یگانه‌پرستی فرا می‌خواندند تعجّب می‌کردند و این را با هر راهی که می‌توانستند رد می‌کردند. و اینکه می‌گفتند: ﴿ مَآ أَنتُمۡ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُنَا﴾ شما جز انسان‌هایی همانند ما نیستید. و اینکه به پیامبران معجزاتی را پیشنهاد می‌کردند که آوردن و ارائه نمودن آن معجزات بر پیامبران لازم نیست، و امثال این. پس، از آنجا که دل‌هایشان در کفر ورزیدن تشابه پیدا کرد، گفته‌هایشان نیز همگون شد. پیامبران در برابر اذیّت و آزار و تکذیبشان صبر کردند، پس تو هم شکیبایی کن؛ همان‌طور که پیامبرانی که پیش از تو بودند شکیبایی ورزیدند. سپس آنها را به توبه کردن و فراهم آوردن اسباب آمرزش فرا خواند، و آنان را از ادامه دادن گمراهی برحذر داشت و فرمود: (﴿إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغۡفِرَةٖ﴾) بی‌گمان پروردگارت دارای آمرزش بزرگی است، و همۀ گناهان کسی ‌ر ا که دست کشیده و بازگشته است، می‌آمرزد.(﴿وَذُو عِقَابٍ أَلِيمٖ﴾) و دارای عذابی دردناک است برای کسی که بر گناه اصرار ورزد، و در برابر برگشتن به سوی خدا استکبار ورزد.
: 44 #
{وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِيًّا لَقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آيَاتُهُ أَأَعْجَمِيٌّ وَعَرَبِيٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاءٌ وَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى أُولَئِكَ يُنَادَوْنَ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ (44)}.
وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِيًّا لَّقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آيَاتُهُ أَأَعْجَمِيٌّ وَعَرَبِيٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاء وَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى أُوْلَئِكَ يُنَادَوْنَ مِن مَّكَانٍ بَعِيدٍ ؛ اگر قرآن را به زبان عجم مي فرستاديم ، مي گفتند : چرا آياتش به ، روشني بيان نشده است ? کتابي به زبان عجم و پيامبري عرب ? بگو : اين کتاب براي آنها که ايمان آورده اند هدايت و شفاست و آنها که ايمان نياورده اندگوشهاشان سنگين است ، و چشمانشان کور است ، چنانند که گويي آنها را ازجايي دور ندا مي دهند.
#
{44} يخبر تعالى عن فضله وكرمه؛ حيث أنزل كتابَه عربيًّا على الرسول العربيِّ بلسانِ قومه ليبيِّن لهم، وهذا مما يوجب لهم زيادةَ الاعتناء به والتلقِّي له والتسليم، وأنَّه لو جعله قرآناً أعجميًّا بلغة غير العرب؛ لاعترض المكذِّبون، وقالوا: {لولا فُصِّلَتْ آياتُه}؛ أي: هلاَّ بُيِّنت آياته ووُضِّحت وفُسِّرت، {أأعجميٌّ وعربيٌّ}؛ أي: كيف يكون محمدٌ عربيًّا والكتابُ أعجميًّا؟! هذا لا يكونُ. فنفى الله تعالى كلَّ أمر يكون فيه شبهةٌ لأهل الباطل عن كتابِهِ، ووصَفَه بكلِّ وصفٍ يوجب لهم الانقيادَ، ولكنِ المؤمنون الموفَّقون انتفعوا به وارتفعوا، وغيرُهم بالعكس من أحوالِهِم، ولهذا قال: {قل هو للذين آمنوا هُدىً وشفاءٌ}؛ أي: يهديهم لطريق الرشدِ والصراط المستقيم، ويعلِّمهم من العلوم النافعة ما به تحصُل الهداية التامَّةُ، وشفاءٌ لهم من الأسقام البدنيَّة والأسقام القلبيَّة؛ لأنَّه يزجر عن مساوئ الأخلاق وأقبح الأعمال، ويحث على التوبة النَّصوح التي تغسل الذُّنوب وتشفي القلب. {والذين لا يؤمنونَ}: بالقرآن {في آذانِهِم وقرٌ}؛ أي: صممٌ عن استماعه وإعراضٌ، {وهو عليهم عمىً}؛ أي: لا يبصرون به رشداً، ولا يهتدون به، ولا يزيدهم إلاَّ ضلالاً؛ فإنَّهم إذا ردُّوا الحقَّ؛ ازدادوا عمىً إلى عماهم وغيًّا إلى غيِّهم. {أولئك ينادَوْن من مكانٍ بعيدٍ}؛ أي: ينادون إلى الإيمان ويُدْعَوْن إليه فلا يستجيبون؛ بمنزلة الذي ينادَى وهو في مكان بعيدٍ، لا يسمع داعياً ولا يجيب منادياً. والمقصودُ أنَّ الذين لا يؤمنون بالقرآن لا ينتفعون بهُداه ولا يبصِرون بنورِهِ ولا يستفيدونَ منه خيراً؛ لأنَّهم سدُّوا على أنفسهم أبواب الهدى بإعراضهم وكفرِهم.
(44) خداوند متعال از فضل وکرم خویش خبر می‌دهد که کتابی به زبان عربی بر پیامبر عربی و به زبان قومش نازل کرده است تا پیامبر برایشان بیان کند. و این باعث می‌شود تا آنها بیشتر به آن توجّه نمایند و آن را فراگیرند و تسلیم آن شوند. و اگر قرآن به زبان غیر عربی نازل می‌شد، تکذیب کنندگان اعتراض می‌کردند و می‌گفتند: (﴿لَوۡلَا فُصِّلَتۡ ءَايَٰتُهُۥٓ﴾) چرا آیات آن تبیین نشده و توضیح داده نشده است؟ (﴿ءَا۬عۡجَمِيّٞ وَعَرَبِيّٞ﴾) چگونه محمّد عرب است و کتاب [او] به زبان غیر عربی است؟ این [با عقل] جور در نمی‌آید. پس خداوند هر چیزی را که در آن کوچک‌ترین شبهه‌ای برای اهل باطل دربارۀ کتابش ایجاد کند، دور نموده و نفی کرده؛ و قرآن را به همۀ آن صفاتی متصف نموده است که ایجاب می‌کند آنها تسلیم فرمان آن شوند. ولی مؤمنان توفیق یافتند و از قرآن بهره‌مند شدند و مقامشان بالا رفت. اما دیگران وضعیتی متفاوت دارند. بنابراین فرمود: (﴿قُلۡ هُوَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ هُدٗى وَشِفَآءٞ﴾) بگو: قرآن برای مؤمنان مایۀ هدایت و بهبودی است، و آنها را به راه درست و صراط مستقیم راهنمایی می‌کند. به آنها دانش‌های مفیدی می‌آموزد که به وسیلۀ آن، هدایت کامل به دست می‌آید. نیز بیماری‌های جسمی و قلبی را شفا می‌دهد؛ چون قرآن از کردارها و رفتارهای زشت نهی می‌کند، و آدمی را به توبۀ واقعی که گناهان را می‌زداید و دل‌ها را شفا می‌دهد تشویق می‌نماید. (﴿وَٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ فِيٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٞ﴾) و کسانی که به قرآن ایمان نمی‌آورند، در گوش‌هایشان سنگینی و کری است، به گونه‌ای که آن را نمی‌شنوند و از آن روی می‌گردانند. (﴿وَهُوَ عَلَيۡهِمۡ عَمًى﴾) و مایۀ کوری چشمان آنان است؛ یعنی به وسیلۀ آن، راه هدایت را نمی‌بینند و با آن راهیاب نمی‌گردند، و چیزی جز گمراهی به آنها نمی‌افزاید؛ چون آنها حق را نپذیرفتند، پس کوری بر کوری‌شان و گمراهی بر گمراهی‌شان افزوده گردید. (﴿أُوْلَٰٓئِكَ يُنَادَوۡنَ مِن مَّكَانِۢ بَعِيدٖ﴾) اینان به سوی ایمان فرا خوانده می‌شوند امّا اجابت نمی‌کنند؛ همانند کسی که از دور صدا زده می‌شود، ولی صدای ندا دهنده را نمی‌شنود و پاسخ صدا زننده را نمی‌دهد. منظور این است کسانی که به قرآن ایمان نمی‌آورند، از هدایت و رهنمود آن بهره‌مند نمی‌شوند، و به وسیلۀ نور آن چیزی را نمی‌بینند و هیچ خیری را از آن به دست نمی‌آورند؛ چون آنان درهای هدایت را به سبب رویگردانی و کفرورزی‌شان به روی خود بسته‌اند.
: 45 - 46 #
{وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ (45) مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ (46)}.
وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِّنْهُ مُرِيبٍ؛ موسي را کتاب داديم ، اما در آن اختلاف کردند و اگر نبود آن سخني که پروردگارت از پيش گفته بود ، ميانشان کار به پايان مي آمد و البته هنوز به سختي در ترديدند. مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاء فَعَلَيْهَا وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ؛ هر کس که کاري شايسته کند ، به سود خود اوست و هر که بد کند به زيان اوست و پروردگار تو به بندگان ستم روا نمي دارد.
#
{45} يقول تعالى: {ولقد آتَيْنا موسى الكتابَ}: كما آتَيْناك الكتابَ، فصنع به الناسُ ما صنعوا معك؛ اختلفوا فيه: فمنهم من آمنَ به واهتدى وانتفع، ومنهم من كذَّبه ولم ينتفِعْ به، وإنَّ الله تعالى لولا حِلْمُهُ وكلمتُهُ السابقة بتأخير العذاب إلى أجل مسمّى لا يتقدَّم عليه ولا يتأخر؛ {لَقُضِيَ بينهم}: بمجرَّد ما يتميَّز المؤمنون من الكافرين؛ بإهلاك الكافرين بالحال؛ لأنَّ سبب الهلاك قد وَجَبَ وحقَّ. {وإنَّهم لَفي شكٍّ منه مريبٍ}؛ أي: قد بلغ بهم إلى الريبِ الذي يُقْلِقُهم؛ فلذلك كذَّبوه وجحدوه.
(45) خداوند متعال می‌فرماید: (﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ﴾) و به راستی به موسی کتاب آسمانی دادیم همان‌طور که به تو کتاب آسمانی داده‌ایم؛ و مردم آنچه را با تو کردند، با او نیز کردند؛ در کتاب اختلاف کردند، برخی به آن ایمان آورده و هدایت یافتند و از آن بهره‌مند شدند، و برخی نیز آن را تکذیب کردند و از آن استفاده نبردند. و اگر بردباری خدا نبود؛ و حکم او از پیش بر این نرفته بود که عذاب را تا مدّتی معین به تاخیر ‌اندازد؛ و از آن مدّت پس و پیش نشود، (﴿لَقُضِيَ بَيۡنَهُمۡ﴾) به محض اینکه میان مؤمنان و کافران جدایی انداخته شود، میان آنان داوری می‌کرد مبنی بر هلاک شدن فوری کافران، چون سبب هلاکت بر آنها، واجب و قطعی گردیده بود. (﴿وَإِنَّهُمۡ لَفِي شَكّٖ مِّنۡهُ مُرِيبٖ﴾) و شک و تردید، آنها را به شدت پریشان و مضطرب کرده بود، بنابراین آن را تکذیب کرده و انکار نمودند.
#
{46} {مَن عَمِلَ صالحاً}: وهو العملُ الذي أمر الله به ورسوله {فَلِنَفْسِهِ}: نفعه وثوابه في الدنيا والآخرة. {ومن أساء فعليها}: ضررُه وعقابُه في الدُّنيا والآخرة، وفي هذا حثٌّ على فعل الخير وترك الشرِّ، وانتفاعُ العاملين بأعمالهم الحسنةِ، وضررُهم بأعمالهم السيئةِ، وأنَّه لا تزِرُ وازرةٌ وِزْرَ أخرى. {وما ربُّك بظلام للعبيدِ}: فيحمِّلُ أحداً فوق سيئاتِهِ.
(46) (﴿مَّنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا فَلِنَفۡسِهِۦ﴾) هر کس کار شایسته‌ای بکند، به سود خود اوست، و پاداش و فایدۀ کار نیک در دنیا وآخرت به خود او می‌رسد. کار شایسته هرآن کاری است که خدا وپیامبرش به انجام آن فرمان داده‌اند. (﴿وَمَنۡ أَسَآءَ فَعَلَيۡهَا﴾) و هرکس کار بدی بکند، به زیان خود اوست، و زیان و کیفر آن کار در دنیا و آخرت به او می‌رسد. در اینجا آدمی به انجام کار خیر و ترک نمودن کار بد تشویق شده است، و بیان شده که عاملان و انجام دهندگان از کارهای نیک خود بهره می‌برند؛ و هرکس که کار بد انجام دهد زیانمند می‌شود؛ و هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمی‌گیرد. (﴿وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّٰمٖ لِّلۡعَبِيدِ﴾) و پروردگارت هیچ ستمی به بندگان نمی‌کند به گونه‌ای که گناهان بیشتری را بر دوش آنان بگذارد.
: 47 - 48 #
{إِلَيْهِ يُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ وَمَا تَخْرُجُ مِنْ ثَمَرَاتٍ مِنْ أَكْمَامِهَا وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنْثَى وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ أَيْنَ شُرَكَائِي قَالُوا آذَنَّاكَ مَا مِنَّا مِنْ شَهِيدٍ (47) وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَدْعُونَ مِنْ قَبْلُ وَظَنُّوا مَا لَهُمْ مِنْ مَحِيصٍ (48)}.
إِلَيْهِ يُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ وَمَا تَخْرُجُ مِن ثَمَرَاتٍ مِّنْ أَكْمَامِهَا وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَى وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ أَيْنَ شُرَكَائِي قَالُوا آذَنَّاكَ مَا مِنَّا مِن شَهِيدٍ؛ علم به روز قيامت نزد اوست و هيچ ثمره اي از غلاف خويش بيرون نمي آيد ،، و هيچ ماده اي آبستن نمي شود و نمي زايد مگر آنکه او بدان آگاه است و آن روز که ايشان را ندا دهد که شريکان من کجايند ? گويند : آگاهت کرديم که کسي از ما به شرک گواهي نمي دهد. وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُوا يَدْعُونَ مِن قَبْلُ وَظَنُّوا مَا لَهُم مِّن مَّحِيصٍ؛ و آنچه را پيش از اين به خدايي مي خواندند از دست دادند و دانستند که راه گريزي ندارند.
#
{47 ـ 48} هذا إخبارٌ عن سعة علمهِ تعالى واختصاصِهِ بالعلم الذي لا يطَّلع عليه سواه، فقال: {إليه يُرَدُّ علمُ الساعةِ}؛ أي: جميع الخلق يَرُدُّ علمها إلى الله تعالى، ويقرُّون بالعجز عنه؛ الرسلُ والملائكةُ وغيرُهم. {وما تَخْرُجُ من ثمراتٍ من أكمامها}؛ أي: وعائها الذي تخرُجُ منه، وهذا شاملٌ لثمرات جميع الأشجار التي في البلدان والبراري؛ فلا تخرُجُ ثمرةُ شجرةٍ من الأشجار إلاَّ وهو يعلمُها علماً تفصيليًّا. {وما تحمِلُ من أنثى}: من بني آدم وغيرهم من أنواع الحيوانات إلاَّ بعلمه، {ولا تضعُ} [أنثى حملَها] {إلاَّ بعلمِهِ}؛ فكيف سوَّى المشركون به تعالى مَنْ لا علم عنده ولا سمعَ ولا بصرَ؟ {ويوم يناديهم}؛ أي: المشركين به يوم القيامةِ توبيخاً وإظهاراً لكذِبِهم، فيقول لهم: {أين شركائي}: الذين زعمتُم أنَّهم شركائي، فعبدتُموهم وجادلتُم على ذلك وعاديتُم الرسل لأجلهم ؟ {قالوا}: مقرِّين ببطلان إلهيتهم وشركتهم مع الله: {آذَنَّاكَ ما مِنَّا من شهيدٍ}؛ أي: أعلمناك يا ربَّنا واشهدْ علينا أنَّه ما منَّا أحدٌ يشهد بصحة إلهيَّتهم وشركتهم؛ فكلُّنا الآن [قد] رجعنا إلى بطلان عبادتها وتبرَّأنا منها، ولهذا قال: {وضلَّ عنهم ما كانوا يَدْعونَ}: من دون الله؛ أي: ذهبت عقائدُهم وأعمالُهم التي أفَنَوا فيها أعمارهم على عبادة غير الله، وظنُّوا أنها تفيدُهم، وتدفعُ عنهم العذاب، وتشفع لهم عند اللهِ، فخاب سعيُهم، وانتقض ظنُّهم، ولم تُغْنِ عنهم شركاؤهم شيئاً. {وظنُّوا}؛ أي: أيقنوا في تلك الحال {ما لهم من مَحيصٍ}؛ أي: منقذٍ ينقذُهم ولا مغيثٍ ولا ملجأٍ. فهذه عاقبةُ من أشركَ بالله غيرَه، يُبَيِّنُها اللهُ لعباده، ليحذروا الشركَ به.
(47 - 48) در اینجا از گستردگی علم و آگاهی خداوند، و مختص بودن علم قیامت به او خبر داده شده است، و اینکه کسی از آن آگاه نیست. پس فرمود: (﴿إِلَيۡهِ يُرَدُّ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ﴾) تمامی مخلوقات، آگاهی از وقوع زمان قیامت را به خدا باز می‌گردانند، و همه به ناتوانی و عدم آگاهی خویش از آن اعتراف می‌نمایند؛ پیامبران و فرشتگان و دیگران. (﴿وَمَا تَخۡرُجُ مِن ثَمَرَٰتٖ مِّنۡ أَكۡمَامِهَا﴾) و هیچ میوه‌ای از غلاف خود بیرون نمی‌آید، و این میوۀ همۀ درختانی را که در شهرها و بیابان‌ها هستند شامل می‌شود. پس میوۀ هیچ درختی از غلافش بیرون نمی‌آید مگر اینکه خداوند آن را کاملاً و به طور مشروح می‌داند. (﴿وَمَا تَحۡمِلُ مِنۡ أُنثَىٰ﴾) و هیچ ماده‌ای از انسان و دیگر حیوانات باردار نمی‌گردد، (﴿وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلۡمِهِۦ﴾) و وضع حمل نمی‌کند مگر با علم واطلاع او. پس چگونه مشرکان چیزهایی را با خداوند برابر نموده‌اند که هیچ علم وآگاهی و شنوایی و بینایی ندارند؟! (﴿وَيَوۡمَ يُنَادِيهِمۡ أَيۡنَ شُرَكَآءِي﴾) و در روز قیامت خداوند کسانی را که انبازهایی شریک او ساخته‌اند سرزنش و توبیخ نموده، و برای اینکه دروغشان آشکار گردد، آنان را صدا می‌زند [و می‌فرماید: ] کجایند شریکانی که شما گمان ‌بردید شریکان من هستند و آنها را پرستش نمودید و بر این امر مجادله ورزیدید و به خاطر آنها با پیامبران دشمنی نمودید؟! (﴿قَالُوٓاْ ءَاذَنَّٰكَ مَامِنَّا مِن شَهِيدٖ﴾) و درحالی که به باطل بودن آنها و بطلان مشارکت‌شان با خدا اقرار می‌نمایند، می‌گویند: پروردگارا! ما تو را خبر دادیم، و گواه باش که هیچ کس از ما به صحت و درستی معبود بودن و شریک بودن آنها گواهی نمی‌دهد. پس همۀ ما اکنون به باطل بودن عبادت آنها اذعان کرده و از آنها بیزاری جسته‌ایم. بنابراین فرمود: (﴿وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَدۡعُونَ مِن قَبۡلُ﴾) و آنچه را که به جای خداوند به فریاد می‌خواندند و می‌پرستیدند، از دیدشان ناپدید می‌شود؛ یعنی عقاید و اعمالشان که عمری را در پرستش غیر خداوند گذرانده، و گمان بردند به آنها فایده می‌رساند و عذاب را از آنها دور می‌نماید و برایشان نزد خدا شفاعت می‌کند؛ از دست می‌دهند و اثری از آن نمی‌بینند. پس تلاش آنها ناکام گردد و گمانشان پوچ شود و شریکانی که برای خدا مقرّر می‌کردند برایشان کاری نمی‌کنند. (﴿وَظَنُّواْ مَا لَهُم مِّن مَّحِيصٖ﴾) و در این حالت یقین پیدا می‌کنند که آنها هیچ راه نجات و هیچ فریادرس و پناهگاهی ندارند. پس این، عاقبت و سرانجام کسی است که غیر خدا را شریک خداوند نموده است، و خداوند سرانجام آنها را برای بندگانش بیان نموده تا از شرک بپرهیزند.
: 49 - 51 #
{لَا يَسْأَمُ الْإِنْسَانُ مِنْ دُعَاءِ الْخَيْرِ وَإِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَيَئُوسٌ قَنُوطٌ (49) وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ هَذَا لِي وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِنْ رُجِعْتُ إِلَى رَبِّي إِنَّ لِي عِنْدَهُ لَلْحُسْنَى فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِمَا عَمِلُوا وَلَنُذِيقَنَّهُمْ مِنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ (50) وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنْسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاءٍ عَرِيضٍ (51)}.
لَا يَسْأَمُ الْإِنسَانُ مِن دُعَاء الْخَيْرِ وَإِن مَّسَّهُ الشَّرُّ فَيَؤُوسٌ قَنُوطٌ؛ آدمي هر چه طلب خير کند خسته نمي شود ، اما چون بدي به او برسد بدانديش ، و نوميد مي گردد. وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ رَحْمَةً مِّنَّا مِن بَعْدِ ضَرَّاء مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ هَذَا لِي وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّجِعْتُ إِلَى رَبِّي إِنَّ لِي عِندَهُ لَلْحُسْنَى فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِمَا عَمِلُوا وَلَنُذِيقَنَّهُم مِّنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ ؛ اگر پس از رنجي که به او رسيده رحمتي به او بچشانيم مي گويد : اين حق من است و نپندارم که قيامتي برپا شود ، و اگر هم مرا نزد پروردگارم برگردانند البته که نزد او حالتي خوشتر باشد پس کافران را به اعمالي که کرده اند آگاه مي کنيم و به آنها عذابي سخت مي چشانيم. وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاء عَرِيضٍ؛ چون به آدمي نعمتي ارزاني داريم ، رويگردان مي شود و به تکبر گردن مي ، افرازد و اگر به او شري برسد ، بسيار فرياد و فغان مي کند.
#
{49} هذا إخبارٌ عن طبيعة الإنسان من حيثُ هو، وعدم صبرِه وجَلَدِه، لا على الخير ولا على الشرِّ، إلاَّ مَن نقله الله من هذه الحال إلى حال الكمال، فقال: {لا يسأمُ الإنسانُ من دعاءِ الخيرِ}؛ أي: لا يملُّ دائماً من دعاء الله في الغنى والمال والولدِ وغير ذلك من مطالب الدُّنيا، ولا يزال يعملُ على ذلك، ولا يقتنعُ بقليل ولا بكثيرٍ منها؛ فلو حصل له من الدُّنيا ما حصل؛ لم يزل طالباً للزيادة. {وإن مَسَّهُ الشرُّ}؛ أي: المكروه كالمرض والفقر وأنواع البلايا، {فَيؤوسٌ قنوطٌ}؛ أي: ييأس من رحمة الله تعالى، ويظنُّ أن هذا البلاء هو القاضي عليه بالهلاكِ، ويتشوَّشُ من إتيان الأسبابِ على غير ما يحبُّ ويطلبُ؛ إلاَّ الذين آمنوا وعملوا الصالحات؛ فإنَّهم إذا أصابهم الخيرُ والنعمةُ والمحابُّ؛ شكروا الله تعالى، وخافوا أن تكونَ نعمُ الله عليهم استدراجاً وإمهالاً، وإن أصابتْهم مصيبةٌ في أنفسهم وأموالهم وأولادِهم؛ صبروا ورَجَوا فضل ربِّهم فلم ييأسوا.
(49) در اینجا از طبیعت انسان خبر می‌دهد که نه بر خیر صبر دارد و نه بر شر، مگر کسی که خداوند او را از این حالت بیرون برده و به حالت کمال رسانده باشد. پس فرمود: (﴿لَّا يَسۡ‍َٔمُ ٱلۡإِنسَٰنُ مِن دُعَآءِ ٱلۡخَيۡرِ﴾) انسان از دعا کردن به درگاه خداوند و خواستن موفقیّت و دارایی و فرزند و دیگر خواسته‌های دنیا خسته نمی‌شود، و همواره از خدا می‌طلبد، به گونه‌ای که نه به کم قانع می‌شود و نه به زیاد؛ و اگر دنیا را نیز به دست آوَرَد، همواره بیشتر می‌طلبد. (﴿وَإِن مَّسَّهُ ٱلشَّرُّ فَيَ‍ُٔوسٞ قَنُوطٞ﴾) و اگر امر ناخوشایندی چون بیماری و فقر و انواع مصیبت‌ها به او برسد، از رحمت خداوند ناامید می‌گردد، و گمان می‌برد که این بلا او را هلاک و نابود خواهد کرد. و به خاطر اینکه کارها برخلاف آنچه که دوست دارد پیش می‌روند، مضطرب و نگران می‌شود. مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، که اینان هر گاه به ایشان خیر و نعمت و امر دوست داشتنی برسد، شکر خداوند را به جای می‌آورند، و می‌ترسند که مبادا نعمت‌هایی که خداوند به آنها داده، استدراج و مهلت دادن باشد. و اگر مصیبت و گزندی به جان و مال و فرزندانشان برسد، صبر می‌کنند و از فضل پروردگارشان مأیوس نمی‌شوند.
#
{50} ثم قال تعالى: {ولئِنْ أذَقْناه}؛ أي: الإنسان الذي لا يسأم من دُعاء الخير وإن مسَّه الشرُّ فيؤوسٌ قنوطٌ {رحمةً منَّا}؛ أي: بعد ذلك الشرِّ الذي أصابه؛ بأنْ عافاه الله من مرضِهِ أو أغناه من فقرِهِ؛ فإنَّه لا يشكر الله تعالى؛ بل يبغي ويطغى ويقول: {هذا لي}؛ أي: أتاني لأنِّي له أهلٌ وأنا مستحقٌّ له، {وما أظنُّ الساعةَ قائمةً}، وهذا إنكارٌ منه للبعث، وكفرٌ للنعمة والرحمة التي أذاقها الله له، {ولئن رُجِعْتُ إلى ربِّي إنَّ لي عنده للحُسْنى}؛ أي: على تقدير إتيان الساعة، وأنِّي سأرجع إلى ربي؛ إنَّ لي عنده للحسنى؛ فكما حصلت لي النعمة في الدُّنيا؛ فإنَّها ستحصُلُ لي في الآخرة! وهذا من أعظم الجرأة والقول على الله بلا علم؛ فلهذا توعَّده [اللَّهُ] بقولِهِ: {فَلَنُنَبِّئَنَّ الذين كفروا بما عَمِلوا ولَنُذيقَنَّهم من عذابٍ غليظٍ}؛ أي: شديد جدًّا.
(50) سپس خداوند متعال فرمود: (﴿وَلَئِنۡ أَذَقۡنَٰهُ رَحۡمَةٗ مِّنَّا﴾) و انسانی که از طلب خیر خسته نمی‌شود، اگر گزند و بلایی به او برسد، ناامید می‌گردد؛ و اگر بعد از آن گزند و بلا رحمتی به او بچشانیم -به این صورت که خداوند بیماری‌اش را شفا بدهد، یا فقر او را برطرف کند و توانگرش نماید- شکر خدا را به ‌جای نمی‌آورد، بلکه تعدّی و سرکشی می‌کند و می‌گوید: (﴿هَٰذَا لِي﴾) این نعمت که به من رسیده، بدان خاطر است که من سزاوار آن هستم. (﴿وَمَآ أَظُنُّ ٱلسَّاعَةَ قَآئِمَةٗ﴾) و گمان نمی‌برم قیامت بر پا شود. و او با این سخنان، رستاخیز و زنده شدن پس از مرگ را انکار می‌کند، و نعمت و رحمت خدا را که خداوند به او داده است سپاس نمی‌گزارد. (﴿وَلَئِن رُّجِعۡتُ إِلَىٰ رَبِّيٓ إِنَّ لِي عِندَهُۥ لَلۡحُسۡنَىٰ﴾) و به فرض اینکه قیامت بیاید و من به نزد پروردگارم باز گردم همانا نزد او جایگاه خوبی خواهم داشت. پس همان‌طور که در دنیا از نعمت بهره‌مند بوده‌ام، در آخرت نیز از نعمت بهره‌مند خواهم بود. و این از بزرگ‌ترین جسارت در حق خدا، و نسبت دادن چیزهایی به اوست که هیچ آگاهی نسبت به آن ندارد. بنابراین خداوند او را تهدید کرد و فرمود: (﴿فَلَنُنَبِّئَنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِمَا عَمِلُواْ وَلَنُذِيقَنَّهُم مِّنۡ عَذَابٍ غَلِيظٖ﴾) بی‌گمان، کافران را به آنچه کرده‌اند خبر خواهیم داد، و حتماً عذاب سخت و زیادی را به ایشان می‌چشانیم.
#
{51} {وإذا أنْعَمْنا على الإنسان}: بصحَّة أو رزقٍ أو غيرهما {أعرضَ}: عن ربِّه وعن شكرِهِ، {ونأى}؛ أي: ترفَّع {بجانبِهِ}: عجباً وتكبراً، {وإن مسَّه الشرُّ}: أي: المرضُ أو الفقرُ أو غيرُهما {فذو دعاءٍ عريضٍ}؛ أي: كثير جدًّا؛ لعدم صبره؛ فلا صبر في الضرَّاء ولا شكر في الرَّخاء؛ إلاَّ مَنْ هداه الله ومنَّ عليه.
(51) (﴿وَإِذَآ أَنۡعَمۡنَا عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ أَعۡرَضَ وَنَ‍َٔابِجَانِبِهِۦ﴾) و هنگامی که ما به انسان نعمت دهیم، از قبیل: سلامتی یا روزی و غیره از پروردگارش و شکرگزاری برای او رویگردان می‌شود، و با خودپسندی و تکبّر شانه‌ها را بالا می‌زند. (﴿وَإِذَا مَسَّهُ ٱلشَّرُّ فَذُو دُعَآءٍ عَرِيضٖ﴾) و هرگاه رنج و بلایی به او برسد و بیماری یا فقر یا بلایی به او دست ‌دهد، به‌خاطر بی‌صبری‌اش بسیار دعا می‌کند. پس نه در سختی‌ها، صبر و شکیبایی دارد؛ و نه در راحتی و آسایش، شکر می‌گزارد. به جز کسی که خداوند او را هدایت کرده و بر او منّت نهاده است.
: 52 - 54 #
{قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كَانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ كَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ (52) سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ (53) أَلَا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَاءِ رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ (54)}.
قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن كَانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ ثُمَّ كَفَرْتُم بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ؛ بگو : چه مي بينيد ? اگر اين کتاب از جانب خداست و شما بدان ايمان نمي آوريد ، گمراه تر از کسي که همچنان راه مخالفت در پيش گرفته است کيست ? سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ؛ زودا که آيات قدرت خود را در آفاق و در وجود خودشان به آنها نشان خواهيم داد تا برايشان آشکار شود که او حق است آيا اينکه پروردگار تو در همه جا حاضر است کافي نيست ? أَلَا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِّن لِّقَاء رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُّحِيطٌ؛ بهوش باش که آنها از ديدار پروردگارشان در ترديدند بهوش باش که اوبر هر چيزي احاطه دارد.
#
{52} أي: {قل}: لهؤلاء المكذِّبين بالقرآن المسارعين إلى الكُفران: {أرأيتُم إن كانَ}: هذا القرآنُ {من عندِ الله}: من غير شكٍّ ولا ارتيابٍ، {ثم كفرتُم به مَنْ أضلُّ ممَّنْ هو في شقاقٍ بعيدٍ}؛ أي: معاندة لله ولرسوله؛ لأنَّه تبيَّن لكم الحقُّ والصوابُ، ثم عدلتُم عنه لا إلى حقٍّ، بل إلى باطل وجهل؛ فإذاً تكونون أضلَّ الناس وأظلَمَهم.
(52) (﴿قُلۡ أَرَءَيۡتُمۡ إِن كَانَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ﴾) ای پیامبر! به کسانی که قرآن را تکذیب می‌کنند و به سوی ناسپاسی و کفر می‌شتابند بگو: به من خبر دهید، اگر این قرآن از سوی خداوند آمده باشد و در آن هیچ شک و تردیدی وجود نداشته باشد، (﴿ثُمَّ كَفَرۡتُم بِهِۦ مَنۡ أَضَلُّ مِمَّنۡ هُوَ فِي شِقَاقِۢ بَعِيدٖ﴾) آنگاه شما به آن کفر ورزید، چه کسی گمراه‌تر خواهد بود از کسی که همواره با آن در ستیز و مبارزه است؟ یعنی به خاطر مخالفت با خدا و پیامبرش، همواره در ستیز قرار دارد. چون حق و راه درست برایتان روشن گردیده است، امّا از آن منحرف می‌شوید و به سوی حق نمی‌روید، بلکه راه باطل و جهالت را در پیش می‌گیرید. پس شما گمراه‌ترین و ستمکارترین مردم هستید.
#
{53} فإنْ قلتُم أو شككتُم بصحَّته وحقيقتِهِ؛ فسيقيم الله لكم، ويريكم من آياتِهِ في الآفاق؛ كالآياتِ التي في السماء وفي الأرض وما يُحْدِثُه الله تعالى من الحوادثِ العظيمة الدالَّة للمستبصر على الحقِّ. {وفي أنفسِهِم}: مما اشتملتْ عليه أبدانُهم من بديع آياتِ الله وعجائبِ صنعتِهِ وباهر قدرتِهِ، وفي حلول العقوبات والمَثُلات في المكذِّبين ونصر المؤمنين، {حتى يتبيَّن لهم}: من تلك الآياتِ بياناً لا يقبل الشكَّ، {أنَّه الحقُّ}: وما اشتمل عليه حقٌّ، وقد فعل تعالى؛ فإنَّه أرى عباده من الآيات ما به تبيَّن [لهم] أنه الحقُّ، ولكن الله هو الموفِّق للإيمان مَنْ شاء، والخاذل لمن يشاء. {أو لم يكفِ بربِّك أنَّه على كلِّ شيءٍ شهيدٌ}؛ أي: أولم يكفِهم ـ على أنَّ القرآن حقٌّ، ومن جاء به صادقٌ ـ شهادةُ الله تعالى؛ فإنَّه قد شهد له بالصدق، وهو أصدقُ الشاهدين، وأيَّده ونصره نصراً متضمِّناً لشهادته القوليَّة عند من شكَّ فيها.
(53) اگر در درستی و حقیقت آن شک دارید، خداوند دلایل و نشانه‌هایش را به شما ارائه می‌دهد. خداوند متعال فرمود: (﴿سَنُرِيهِمۡ ءَايَٰتِنَا فِي ٱلۡأٓفَاقِ﴾) ما نشانه‌های خود را در کرانه‌های عالم به آنها نشان خواهیم داد، مانند نشانه‌هایی که در آسمان و زمین است، و حوادث بزرگی که خداوند پدید می‌آورد و برای صاحب بصیرت نشانۀ حق است و بر حق دلالت می‌نماید. (﴿وَفِيٓ أَنفُسِهِمۡ﴾) و [آیات خود ‌را] در خودشان به آنان می‌نمایانیم که جسم‌هایشان مشتمل بر نشانه‌ها و صنعت شگفت‌انگیز خداست، و قدرت آشکار او در آن مشاهده می‌گردد. نیز آیات خود را مبنی بر نازل شدن عقوبات و بلاهای سنگینی بر تکذیب کنندگان، و آیات دالّ بر یاری مؤمنان نشان می‌دهیم. (﴿حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ﴾) تا از روی این آیات برایشان روشن و آشکار گردد که آن حق است، و آنچه در بر دارد حق می‌باشد، و هیچ شک و تردیدی را نمی‌پذیرد. خداوند نشانه‌هایی را به بندگانش نشان داده که به وسیلۀ آن حق روشن شده است؛ و خداوند هر کس را که بخواهد توفیق می‌دهد تا ایمان بیاورد، و هر کس را که بخواهد خوار می‌گرداند. (﴿أَوَ لَمۡ يَكۡفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُۥ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ﴾) و آیا برای حقّانیت قرآن و راستگو بودن کسی که آن را آورده این کافی نیست که خداوند بر این امر گواهی ‌دهد؟! خداوند ـ که راستگوترین شاهد است ـ به صورت قولی بر راستگو بودن پیامبر شهادت داده، و او را یاری نموده است؛ و این کمک نمودن، متضمن آن شهادت قولی است، و صحت آن را برای کسانی که در آن شک و تردید دارند اثبات می‌نماید.
#
{54} {ألا إنِّهم في مِرْيَةٍ من لقاءِ ربِّهم}؛ أي: في شكٍّ من البعث والقيامةِ، وليس عندَهم دارٌ سوى الدار الدُّنيا؛ فلذلك لم يعملوا للآخرة، ولم يلتفتوا لها. {ألا إنَّه بكلِّ شيءٍ محيطٌ}: علماً وقدرةً وعزةً.
(54) (﴿أَلَآ إِنَّهُمۡ فِي مِرۡيَةٖ مِّن لِّقَآءِ رَبِّهِمۡ﴾) هان بدانید که آنان در مورد رستاخیز و قیامت شک دارند، و آنها فکر می‌کنند جهان فقط همین دنیاست و دنیایی دیگر وجود ندارد؛ بنابراین برای آخرت نکوشیده و به آن توجه ننموده‌اند. (﴿أَلَآ إِنَّهُۥ بِكُلِّ شَيۡءٖ مُّحِيطُۢ﴾) هان بدانید که علم و قدرت و توانایی او همه چیز را در بر گرفته است.
پایان تفسیر سوره فصلت به منت و یاری خداوند متعال.
* * *