مکي و 85 آيه است.
{حم (1) تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ (2) غَافِرِ الذَّنْبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقَابِ ذِي الطَّوْلِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ (3)}.
حم؛ حا ، ميم
تَنزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ؛ نزول اين کتاب از جانب ، خداي پيروزمند داناست .
غَافِرِ الذَّنبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقَابِ ذِي الطَّوْلِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ؛ آمرزنده گناه ، پذيرنده توبه ، سخت عقوبت ، بخشنده هيچ خدايي جز اونيست ، بازگشت همه به سوي اوست.
#
{1 ـ 3} يخبر تعالى عن كتابِهِ العظيم وأنَّه صادرٌ ومنزَّلٌ من الله المألوه المعبود لكمالِهِ وانفرادِهِ بأفعالِهِ. {العزيز}: الذي قَهَرَ بعزَّته كلَّ مخلوق. {العليم}: بكل شيء، {غافرِ الذنبِ}: للمذنبين، {وقابلِ التَّوْبِ}: من التائبين، {شديدِ العقابِ}: على من تجرَّأ على الذُّنوب ولم يَتُبْ منها، {ذي الطَّوْلَ}؛ أي: التفضُّل والإحسان الشامل. فلمَّا قرَّر ما قرَّر من كماله، وكان ذلك موجباً لأن يكون وحدَه المألوهَ الذي تُخْلَصُ له الأعمالُ؛ قال: {لا إله إلاَّ هو إليه المصيرُ}.
ووجهُ المناسبة بذِكْر نزول القرآن من الله الموصوفِ بهذه الأوصافِ أنَّ هذه الأوصافَ مستلزمةٌ لجميع ما يشتملُ عليه القرآنُ من المعاني؛ فإنَّ القرآن: إما إخبارٌ عن أسماء اللهِ وصفاتِهِ وأفعالِهِ، وهذه أسماءٌ وأوصافٌ وأفعالٌ. وإمَّا إخبارٌ عن الغيوبِ الماضيةِ والمستقبلةِ؛ فهي من تعليم العليم لعبادِهِ. وإمَّا إخبارٌ عن نعمه العظيمة وآلائِهِ الجسيمة وما يوصِلُ إلى ذلك من الأوامر؛ فذلك يدلُّ عليه قوله: {ذي الطَّوْل}. وإما إخبارٌ عن نقمِهِ الشديدةِ وعمَّا يوجِبُها ويقتضيها من المعاصي؛ فذلك يدلُّ عليه قولُه: {شديد العقاب}. وإما دعوةٌ للمذنبين إلى التوبةِ والإنابةِ والاستغفار؛ فذلك يدلُّ عليه قوله: {غافرِ الذَّنْبِ وقابلِ التَّوْبِ شديدِ العقابِ}. وإما إخبارٌ بأنَّه وحدَه المألوهُ المعبودُ وإقامةُ الأدلةِ العقليةِ والنقليةِ على ذلك والحث عليه والنهي عن عبادة ما سوى الله وإقامةِ الأدلة العقليَّة والنقليَّة على فسادِها والترهيب منها؛ فذلك يدلُّ عليه قولُهُ تعالى: {لا إله إلاَّ هو}. وإمَّا إخبارٌ عن حكمِهِ الجزائيِّ العدل وثواب المحسنين وعقاب العاصينَ؛ فهذا يدلُّ عليه قوله: {إليه المصيرُ}. فهذا جميعُ ما يشتملُ عليه القرآنُ من المطالبِ العالياتِ.
(1 - 3) خداوند متعال از کتاب بزرگش خبر میدهد و میفرماید: این کتاب از سوی او نازل شده است؛ خداوندی که معبود راستین است، چون دارای کمال میباشد و در کارهایش تنهاست. (
﴿ٱلۡعَزِيزِ﴾) توانمند است، و با تواناییاش بر هر مخلوقی چیره و غالب است. (
﴿ٱلۡعَلِيمِ﴾) و به همه چیز آگاه و داناست.
(3) (
﴿غَافِرِ ٱلذَّنۢبِ﴾) آمرزندۀ گناه گناهکاران است. (
﴿وَقَابِلِ ٱلتَّوۡبِ﴾) و توبۀ توبه کنندگان را میپذیرد. (
﴿شَدِيدِ ٱلۡعِقَابِ﴾) هر کس که جرأت به انجام گناه نماید و از آن توبه نکند، او را سخت کیفر میدهد. (
﴿ذِي ٱلطَّوۡلِ﴾) صاحب فضل و احسانِ فراگیر است. خداوند از کمال خود چیزهایی را بیان کرد، و این ایجاب میکند تا تنها او معبود باشد، معبودی که اعمال و طاعتها فقط برای او انجام شود.
پس فرمود: (
﴿لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ إِلَيۡهِ ٱلۡمَصِير﴾) هیچ معبود به حقّی جز او نیست. بازگشت به سوی اوست. وجه مناسبت ذکر نزول قرآن از جانب خداوندی که به این صفتها متصف میباشد، این است که این اوصاف مستلزم همۀ معانیی است که قرآن در بر دارد. پس به درستی که قرآن یا از اسماء و صفات و افعال خدا خبر میدهد، که این همان اسماء و افعال و صفات خداست؛ و یا از مسایل پوشیده و مخفی گذشته و آینده خبر میدهد، که این جزو یاد دادنِ خداوندِ دانا برای بندگانش است؛ و یا از نعمتهای بزرگ و برکات چشمگیر و فرمانهایی خبر میدهد که انسان را به آن نعمتها میرساند، که (
﴿ذِي ٱلطَّوۡلِ﴾) بر این مفهوم دلالت میکند؛ و یا از عذابهای سخت خدا و گناهانی که باعث کیفرهای سخت الهی میشوند سخن میگوید، و (
﴿شَدِيدِ ٱلۡعِقَابِ﴾) بر این مطلب دلالت مینماید؛ و یا گناهکاران را به توبه و بازگشت و طلب آمرزش فرا میخواند که (
﴿غَافِرِ ٱلذَّنۢبِ وَقَابِلِ ٱلتَّوۡبِ شَدِيدِ ٱلۡعِقَابِ﴾) بر آن دلالت مینماید؛ و یا از این خبر میدهد که خداوند تنها معبود به حق است، و بر این مطلب دلایل عقلی و نقلی اقامه میکند، و
[مردم را] بر آن تشویق مینماید؛ و از عبادت غیر خداوند نهی مینماید، و دلایل عقلی و نقلی بر فساد آن اقامه میکند و مردمان را از آن برحذر میدارد، که (
﴿لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ﴾) بر آن دلالت دارد؛ و یا از فرمان عادلانۀ جزایی خدا، و پاداش نیکوکاران، و کیفر گناهکاران را خبر میدهد که این قول خداوند متعال
((إِلَيْهِ الْمَصِيرُ)) بر آن دلالت دارد و عبارت از تمامی خواستههای والایی است که قرآن بر آن دلالت دارد.
{مَا يُجَادِلُ فِي آيَاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَا يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلَادِ (4) كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَالْأَحْزَابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ (5) وَكَذَلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحَابُ النَّارِ (6)}.
مَا يُجَادِلُ فِي آيَاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَا يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلَادِ؛ جز کافران در آيات خدا جدال نمي کنند پس جولانشان در شهرها تو را نفريبد.
كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَالْأَحْزَابُ مِن بَعْدِهِمْ وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ ؛ پيش از ايشان قوم نوح و گروههايي که بعد از ايشان بودند پيامبرشان را، تکذيب کردند و هر امتي آهنگ آن کرد که پيامبرش را دستگير کند ، و به باطل به ستيزه برخاست تا حق را از ميان بردارد اما من آنها را به عقوبت فرو گرفتم و عقوبت من چه سخت بود.
وَكَذَلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحَابُ النَّارِ؛ بدين سان حکم پروردگار تو بر کافران محقق شد که اهل جهنمند.
#
{4} يخبر تبارك وتعالى أنَّه ما يجادِلُ في آياتِه إلاَّ الذينَ كَفَروا، والمرادُ بالمجادلة هنا المجادلةُ لردِّ آيات الله ومقابلَتِها بالباطل؛ فهذا من صنيع الكفارِ، وأمَّا المؤمنونَ؛ فيخضعون للحقِّ لِيُدْحِضوا به الباطلَ ، ولا ينبغي للإنسان أن يغترَّ بحالةِ الإنسان الدنيويَّة ويظنَّ أنَّ إعطاء اللهِ إيَّاه في الدُّنيا دليلٌ على محبَّتِهِ له وأنَّه على الحقِّ، ولهذا قال: {فلا يَغْرُرْكَ تقلُّبُهم في البلادِ}؛ أي: تردُّدهم فيها بأنواع التجاراتِ والمكاسبِ، بل الواجبُ على العبدِ أن يَعْتَبِرَ الناس بالحقِّ وينظُرَ إلى الحقائق الشرعيَّةِ ويزنَ بها الناسَ، ولا يزنُ الحقَّ بالناس كما عليه مَنْ لا علم ولا عقلَ له.
(4) خداوند تبارک و تعالی خبر میدهد که (
﴿مَا يُجَٰدِلُ فِيٓ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾) هیچ کس جز کافران در مقابل آیات خدا به ستیز نمیایستند. منظور از مجادله در اینجا، رد نمودن آیات خدا و مقابله کردن با آن به وسیله باطل است. پس این، کار کافران میباشد. اما مؤمنان در مقابل حق تسلیم میشوند تا به وسیلۀ آن باطل را در هم بشکنند. و نباید انسان به حالت دنیوی کسی فریب بخورد که خداوند به او در دنیا نعمت بخشیده است، و گمان برد که این دلیلی است بر اینکه خدا او را دوست دارد و او بر حق است.
بنابراین فرمود: (
﴿فَلَا يَغۡرُرۡكَ تَقَلُّبُهُمۡ فِي ٱلۡبِلَٰدِ﴾) آمد و رفت آنها در شهرها برای انجام دادن انواع تجارتها تو را گول نزند، بلکه بر بنده لازم است که مردم را با معیار حق بسنجد، و به حقایق شرعی بنگرد، و به وسیلۀ آن مردم را بسنجد؛ و مردم را معیار حق نداند، همچنان که کسی که علم و عقل ندارد چنین میکند.
#
{5} ثم هدَّدَ مَنْ جادَلَ بآيات الله لِيُبْطِلَها كما فعل مَنْ قَبْلَه من الأمم من {قوم نوح} وعاد {والأحزاب من بعدِهِم}، الذين تحزَّبوا وتجمَّعوا على الحقِّ ليبطلوه وعلى الباطل لينصُروه، {و} أنَّه بلغت بهم الحالُ وآلَ بهم التحزُّبُ إلى أنَّه {همَّتْ كلُّ أمةٍ}: من الأمم {برسولهم ليأخذوهُ}؛ أي: يقتلوه، وهذا أبلغ ما يكون للرسل، الذين هم قادةُ أهل الخير، الذين معهم الحقُّ الصرفُ، الذي لا شك فيه ولا اشتباه، همُّوا بقتلهم؛ فهل بعد هذا البغي والضلال والشقاء إلاَّ العذاب العظيم الذي لا يخرجون منه؟! ولهذا قال في عقوبتهم الدنيويَّة والأخرويَّة: {فأخذْتُهم}؛ أي: بسبب تكذيبهم وتحزُّبهم {فكيف كان عقاب}: كان أشدَّ العقاب وأفظَعَه، إنْ هو إلا صيحةٌ أو حاصبٌ ينزل عليهم، أو يأمر الأرضَ أن تأخُذَهم أو البحرَ أن يُغْرقَهم؛ فإذا هم خامدونَ.
(5) سپس کسی را که با آیات خدا به مجادله میپردازد تا آن را باطل کند، تهدید کرد.
همانطور که امّتهای پیشین از قبیل: قوم نوح و عاد و گروههایی که پس از آنان آمدند نیز چنین کردند؛ آنهایی که علیه حق بسیج شدند تا آن را باطل کنند، و بر باطل گرد آمدند تا آن را یاری نمایند. (
﴿وَهَمَّتۡ كُلُّ أُمَّةِۢ بِرَسُولِهِمۡ لِيَأۡخُذُوهُ﴾) و تحزّب، آنها را به جایی کشاند که هر امّتی آهنگ پیامبر خود را کرد تا او را به قتل برساند؛ پیامبرانی که رهبران اهل خیر بودند، و حق با آنها بود؛ حقّی که هیچ شکّی در آن نبود. آنها خواستند پیامبران را به قتل برسانند، و این سختترین چیزی بود که در حق پیامبران روا میداشتند. پس آیا بعد از این تجاوز و گمراهی و بدبختی جز عذاب بزرگ چیزی دیگر را انتظار میکشند! عذابی که از آن هرگز خارج نمیشوند؟
! بنابراین در مورد کیفر دنیوی و اخروی آنها فرمود: (
﴿فَأَخَذۡتُهُمۡ﴾) به سبب تکذیب و تحزّبشان آنها را گرفتار ساختم. (
﴿فَكَيۡفَ كَانَ عِقَابِ﴾) پس کیفر و عذاب من چگونه بود؟! آری! سختترین و بدترین کیفر بود، و آن فقط یک صدای مرگبار یا سنگهایی بود که از آسمان بر آنها میبارید، و یا خداوند زمین را دستور داد که آنها را فرو ببرد و بگیرد، و یا به دریا فرمان داد که غرقشان کند و ناگهان از پای در آمدند.
#
{6} {وكذلك حَقَّتْ كلمةُ ربِّك على الذين كَفَروا}؛ أي: كما حقَّتْ على أولئك حقَّتْ عليهم كلمةُ الضلال التي نشأت عنها كلمةُ العذاب، ولهذا قال: {إنَّهم أصحابُ النارِ}.
(6) (
﴿وَكَذَٰلِكَ حَقَّتۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ﴾) و همانگونه که فرمان و حکم پروردگارت بر کافرانِ امتهای پیشین مبنی بر دوزخی بودن آنان تحقق یافت؛ به همان شیوه فرمان و حکم الهی مبنی بر گمراه شدن کسانی از قومت که کفر ورزیدند، تحقق یافت؛ فرمان و حکمی که دوزخی بودن آنان از آن نشأت گرفته است،
بنابراین فرمود: (
﴿أَنَّهُمۡ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ﴾) یعنی زیرا ایشان دوزخیاناند.
{الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ (7) رَبَّنَا وَأَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدْتَهُمْ وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (8) وَقِهِمُ السَّيِّئَاتِ وَمَنْ تَقِ السَّيِّئَاتِ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (9)}
الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ ؛
آنان که عرش را حمل مي کنند و آنان که بر گرد آن هستند به ستايش پروردگارشان تسبيح مي گويند و به او ايمان آورده اند و از او براي مؤمنان آمرزش مي خواهند : اي پروردگار ما ، رحمت و علم تو همه چيز را فرا گرفته است پس آنان را که توبه کرده اند و به راه تو آمده اند بيامرز و از عذاب جهنم نگه دار.
رَبَّنَا وَأَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدتَّهُم وَمَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ؛ و اي پروردگار ما ، آنان را و هر که صالح باشد از پدران و همسران و، فرزندانشان به بهشتهاي جاويداني که به آنها وعده داده اي داخل کن ، که تو پيروزمند و حکيمي.
وَقِهِمُ السَّيِّئَاتِ وَمَن تَقِ السَّيِّئَاتِ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ؛ آنان را از عقوبات حفظ کن ، که هر که را در آن روز از عقوبات حفظ کني بر او رحمت آورده اي و آن کاميابي بزرگي است.
#
{7} يخبرُ تعالى عن كمال لطفِهِ تعالى بعباده المؤمنين، وما قيَّض لأسباب سعادتِهِم من الأسباب الخارجة عن قُدَرِهم من استغفار الملائكةِ المقرَّبين لهم ودعائِهِم لهم بما فيه صلاحُ دينِهم وآخرتِهِم، وفي ضمن ذلك الإخبار عن شرف حملة العرشِ ومَنْ حولَه وقُرْبِهِم من ربِّهم وكثرة عبادتهم ونُصحهم لعبادِ الله لعلمهم أنَّ الله يحبُّ ذلك منهم، فقال: {الذين يحملونَ العرشَ}؛ أي: عرش الرحمن، الذي هو سقف المخلوقات وأعظمها وأوسعها وأحسنها وأقربها من الله تعالى، الذي وسع الأرض والسماوات والكرسيَّ، وهؤلاء الملائكة قد وَكَلَهُمُ الله تعالى بحمل عرشه العظيم؛ فلا شكَّ أنهم من أكبر الملائكة وأعظمهم وأقواهم، واختيار الله لهم لحمل عرشه وتقديمهم في الذكر وقربهم منه يدلُّ على أنهم أفضل أجناس الملائكة عليهم السلام؛ قال تعالى: {ويحملُ عرشَ ربِّك فوقَهم يومئذٍ ثمانيةٌ}، {ومَنْ حولَه}: من الملائكة المقرَّبين في المنزلة والفضيلة، {يسبِّحون بحمد ربِّهم}: هذا مدح لهم بكثرة عبادتهم لله تعالى، وخصوصاً التسبيح والتحميد، وسائر العبادات تدخل في تسبيح الله وتحميده؛ لأنها تنزيهٌ له عن كون العبد يصرفها لغيره وحمدٌ له تعالى، بل الحمدُ هو العبادة لله تعالى، وأما قول العبد: «سبحان الله وبحمده»؛ فهو داخلٌ في ذلك، وهو من جملة العبادات، {ويستغفرون للذين آمنوا}: وهذا من جملة فوائد الإيمان وفضائله الكثيرة جدًّا؛ أن الملائكة الذين لا ذنوب عليهم يستغفرون لأهل الإيمان؛ فالمؤمن بإيمانه تسبَّب لهذا الفضل العظيم.
ولمَّا كانت المغفرةُ لها لوازمُ لا تتمُّ إلا بها ـ غير ما يتبادر إلى كثير من الأذهان أنَّ سؤالَها وطلبَها غايتُهُ مجرّد مغفرة الذنوب ـ ذكر تعالى صفةَ دعائهم لهم بالمغفرة بذكر ما لا تتمُّ إلاَّ به، فقال: {ربَّنا وسعتَ كل شيء رحمة وعلماً}: فعلمك قد أحاط بكلِّ شيء، لا يخفى عليك خافيةٌ ولا يعزُبُ عن علمك مثقال ذرةٍ في الأرض ولا في السماء ولا أصغر من ذلك ولا أكبر، ورحمتُك وسعتْ كلَّ شيء؛ فالكون علويُّه وسفليُّه قد امتلأ برحمة الله تعالى، ووسعتهم، ووصل إلى ما وصل إليه خلقه، {فاغْفِرْ للذين تابوا}: من الشرك والمعاصي، {واتَّبعوا سبيلك}: باتِّباع رسلك بتوحيدك وطاعتك، {وقِهِمْ عذابَ الجحيم}؛ أي: قهم العذاب نفسه، وقِهِم أسباب العذاب.
(7) خداوند متعال از کمال لطف خویش نسبت به بندگان مؤمنش، و از اسبابی که برای سعادت آنها فراهم آورده و از توان آنها خارج است، خبر میدهد، مانند طلب آمرزش کردن فرشتگان مقرب برای آنها، و اینکه آنان آنچه را که صلاح دین و آخرتشان در آن است، برایشان از خدا میخواهند. در ضمن از شرافت حاملان عرش و آنهایی که پیرامون آن هستند، و از نزدیک بودنشان به پروردگارشان، و از کثرت عبادت آنها، و خیرخواهیشان برای بندگان خدا ـ چون آنها میدانند که خداوند این امور را دوست دارد ـ خبر میدهد.
پس فرمود: (
﴿ٱلَّذِينَ يَحۡمِلُونَ ٱلۡعَرۡشَ﴾) آنان که عرش خداوند را حمل میکنند. عرش سقف همۀ آفریدهها، و بزرگترین و گستردهترین و زیباترین مخلوقات است، و از همه به خداوند نزدیکتر است، و آسمانها و زمین و کرسی را فرا گرفته است. و خداوند این فرشتگان را به حمل عرش برگماشته است، و شکّی نیست که آنها از بزرگترین و قویترین فرشتگان میباشند. و انتخاب آنها از سوی خدا برای حمل عرش، و مقدّم نمودن آنها در ذکر، و نزدیک بودنشان از خدا بر این دلالت مینماید که آنها برترین فرشتگان -علیهم السلام- هستند.
خداوند متعال فرمود: ﴿وَيَحۡمِلُ عَرۡشَ رَبِّكَ فَوۡقَهُمۡ يَوۡمَئِذٖ ثَمَٰنِيَةٞ﴾ و در آن روز، هشت فرشته عرش پروردگارت را بالای خود حمل میکنند. (
﴿وَمَنۡ حَوۡلَهُۥ يُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ﴾) و فرشتگان مقرّبی که پیرامون عرش هستند، به ستایش پروردگارشان مشغولاند. در اینجا آنها به علّت کثرت بندگی کردن خدا، به ویژه حمد و تسبیحشان مورد ستایش قرار گرفتهاند. و سایر عبادتها، در تسبیح و ستایش خداوند داخل هستند؛ چون تسبیح؛ یعنی منزّه دانستن خدا، و اینکه بنده این عبادت را برای کسی دیگر انجام نمیدهد. ذکر
«سُبحَانَ اللهِ وَبِحَمدِهِ» در این داخل است و از جملۀ آن عبادتهاست. (
﴿وَيُؤۡمِنُونَ بِهِۦ وَيَسۡتَغۡفِرُونَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾) و به او ایمان دارند، و برای مؤمنان آمرزش میخواهند. و این از جمله فواید ایمان و فضیلتهای زیاد آن است که فرشتگان که به خداوند ایمان دارند و گناهی مرتکب نمیشوند، برای مؤمنان طلب آمرزش مینمایند. پس مؤمن به سبب ایمانش از چنین فضیلت بزرگی برخوردار میگردد. و از آنجا که آمرزش لوازمی دارد که جز با آن کامل نمیگردد ـ غیر از آنچه که به بسیاری از اذهان خطور میکند مبنی بر اینکه طلب آمرزش نتیجهاش فقط بخشوده شدن گناهان استـ خداوند نحوۀ آمرزش خواستن را بیان کرد که جز با آن کامل نمیگردد.
پس فرمود: (
﴿رَبَّنَا وَسِعۡتَ كُلَّ شَيۡءٖ رَّحۡمَةٗ وَعِلۡمٗا﴾) پروردگارا! دانش و مهربانی تو همه چیز را فرا گرفته، و هیچ چیزی بر تو پوشیده نمیماند، و به اندازۀ ذرّهای، و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر از آن در آسمانها و زمین از نگاه تو پنهان نمیماند، و رحمت تو همه چیز را فرا گرفته است. پس جهان بالا و پایین از رحمت الهی لبریز گشته، و رحمت الهی آنها را فرا گرفته است، و به سبب رحمت او بندگان به اینجا رسیدهاند. (
﴿فَٱغۡفِرۡ لِلَّذِينَ تَابُواْ وَٱتَّبَعُواْ سَبِيلَكَ﴾) پس کسانی را که از شرک و گناهان توبه کردهاند؛ و با پیروی از پیامبران و در پیش گرفتن راه توحید و اطاعت، از تو تبعیّت کردهاند؛ بیامرز. (
﴿وَقِهِمۡ عَذَابَ ٱلۡجَحِيمِ﴾) و آنان را از عذاب و از اسباب عذاب مصون بدار.
#
{8} {ربَّنا وأدْخِلْهم جناتِ عدن التي وَعَدتَهم}: على ألسنة رسلك {ومَن صَلَحَ}؛ أي: صلح بالإيمان والعمل الصالح {من آبائهم وأزواجهم}: زوجاتهم وأزواجهنَّ وأصحابهم ورفقائهم {وذُرِّيَّاتهم إنَّك أنت العزيز}: القاهر لكل شيء؛ فبعزَّتك تغفر ذنوبهم، وتكشف عنهم المحذور، وتوصِلُهم بها إلى كلِّ خير. {الحكيم}: الذي يضع الأشياء مواضعها؛ فلا نسألك يا ربَّنا أمراً تقتضي حكمتك خلافه، بل من حكمتك التي أخبرت بها على ألسنة رسلك واقتضاها فضلُك المغفرة للمؤمنين.
(8) (
﴿رَبَّنَا وَأَدۡخِلۡهُمۡ جَنَّٰتِ عَدۡنٍ ٱلَّتِي وَعَدتَّهُمۡ وَمَن صَلَحَ مِنۡ ءَابَآئِهِمۡ وَأَزۡوَٰجِهِمۡ وَذُرِّيَّٰتِهِمۡ﴾) پروردگارا! و آنان را به باغهای همیشه ماندگار بهشتی داخل گردان که بر زبان پیامبرانت به آنها وعده دادهای، نیز پدران و همسران و فرزندان و دوستانشان را که با ایمان و انجام دادن کارهای شایسته سامان یافتهاند، به این بهشت داخل گردان. (
﴿إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ﴾) بیگمان تو بر همه چیز چیره و غالب هستی، پس با عزّت و قدرت خویش، گناهانشان را میآمرزی و ناگواریها را از آنان دور مینمایی، و آنها را به هر خیر و خوبی میرسانی. و دارای حکمت هستی و هر چیزی را در جایش قرار میدهی. پس پروردگارا! ما از تو چیزی نمیخواهیم که حکمت تو خلاف آن را اقتضا مینماید، بلکه از جملۀ حکمت تو که بر زبان پیامبرانت از آن خبر دادهای و فضل تو آن را اقتضا نموده، آمرزش مؤمنان است.
#
{9} {وقِهِمُ السيئاتِ}؛ أي: الأعمال السيئة وجزاءها؛ لأنها تسوء صاحبها، {ومَن تَقِ السيئاتِ يومئذ}؛ أي: يوم القيامةِ {فقد رحمتَه}: لأنَّ رحمتك لم تزل مستمرةً على العباد، لا يمنعها إلاَّ ذنوب العباد وسيئاتُهم؛ فمن وقيته السيئات؛ وفَّقْته للحسنات وجزائها الحسن. {وذلك}؛ أي: زوال المحذور بوقاية السيئات وحصول المحبوب بحصول الرحمة؛ {هو الفوزُ العظيم}: الذي لا فوز مثله، ولا يتنافسُ المتنافسون بأحسن منه.
وقد تضمَّن هذا الدعاء من الملائكة: كمال معرفتهم بربِّهم، والتوسُّل إلى الله بأسمائه الحسنى التي يحبُّ من عباده التوسُّل بها إليه، والدُّعاء بما يناسب ما دعوا الله فيه. فلما كان دعاؤهم بحصول الرحمة وإزالة أثر ما اقتضته النفوس البشرية التي علم الله نَقْصَها واقتضاءها لما اقتضته من المعاصي ونحو ذلك من المبادئ والأسباب التي قد أحاط الله بها علماً؛ توسَّلوا بالرحيم العليم. وتضمَّن كمالَ أدبهم مع الله تعالى بإقرارهم بربوبيَّته لهم الربوبيَّة العامَّة والخاصَّة، وأنه ليس لهم من الأمر شيءٌ، وإنَّما دعاؤهم لربِّهم صدر من فقير بالذات من جميع الوجوه لا يُدلي على ربِّه بحالة من الأحوال، إن هو إلاَّ فضلُ الله وكرمه وإحسانه. وتضمَّن موافقتهم لربِّهم تمام الموافقة؛ بمحبَّة ما يحبُّه من الأعمال، التي هي العبادات التي قاموا بها واجتهدوا اجتهاد المحبين، ومن العمال الذين هم المؤمنون، الذين يحبُّهم الله تعالى من بين خلقه؛ فسائر الخلق المكلفين يبغضهم الله إلا المؤمنين منهم؛ فمن محبة الملائكة لهم دعوا الله واجتهدوا في صلاح أحوالهم؛ لأن الدعاء للشخص من أدلِّ الدلائل على محبته؛ لأنَّه لا يدعو إلا لمن يحبه.
وتضمن ما شرحه الله، وفصَّله من دعائهم ـ بعد قوله: {يستغفرون للذين آمنوا} ـ التنبيهَ اللطيفَ على كيفيَّة تدبُّر كتابه، وأن لا يكون المتدبِّر مقتصراً على مجرد معنى اللفظ بمفرده، بل ينبغي له أن يتدبَّر معنى اللفظ؛ فإذا فهمه فهماً صحيحاً على وجهه؛ نظر بعقله إلى ذلك الأمر والطرق الموصلة إليه، وما لا يتمُّ إلا به، وما يتوقَّف عليه؛ وجزم بأنَّ الله أراده؛ كما يجزم أنه أراد المعنى الخاصَّ الدالَّ عليه اللفظ، والذي يوجب الجزم له، بأنَّ الله أراده أمران: أحدهما: معرفته وجزمه بأنه من توابع المعنى والمتوقّف عليه. الثاني: علمه بأن الله بكل شيء عليم، وأن الله أمر عباده بالتدبُّر والتفكُّر في كتابه. وقد علم تعالى ما يلزم من تلك المعاني، وهو المخبر بأن كتابه هدىً ونورٌ وتبيانٌ لكل شيء، وأنَّه أفصح الكلام وأجلُّه إيضاحاً؛ فبذلك يحصلُ للعبد من العلم العظيم والخير الكثير بحسب ما وفَّقه الله له.
وقد كان في تفسيرنا هذا كثيرٌ من هذا منَّ به الله علينا، وقد يخفى في بعض الآيات مأخذه على غير المتأمِّل صحيح الفكرة، ونسأله تعالى أن يفتح علينا من خزائن رحمته ما يكون سبباً لصلاح أحوالنا وأحوال المسلمين، فليس لنا إلا التعلُّق بكرمه والتوسُّل بإحسانه الذي لا نزال نتقلَّب فيه في كل الآنات وفي جميع اللحظات، ونسأله من فضله أن يقينا شرَّ أنفسنا المانع والمعوق لوصول رحمته؛ إنَّه الكريم الوهاب، الذي تفضل بالأسباب ومسبباتها. وتضمَّن ذلك أن المقارن من زوج وولد وصاحب يَسْعَدُ بقرينه ويكون اتِّصاله به سبباً لخير يحصل له خارج عن عمله، وسبب عمله؛ كما كانت الملائكة تدعو للمؤمنين ولمن صَلَحَ من آبائهم وأزواجهم وذرياتهم، وقد يقال: إنه لا بدَّ من وجود صلاحهم؛ لقوله: {ومَن صَلَحَ}؛ فحينئذ يكون ذلك من نتيجة عملهم. والله أعلم.
(9) (
﴿وَقِهِمُ ٱلسَّئَِّاتِ﴾) و آنها را از اعمال بد و سزای آن محافظت فرما؛ زیرا کارهای زشت، صاحبش را زشت میگرداند. (
﴿وَمَن تَقِ ٱلسَّئَِّاتِ يَوۡمَئِذٖ فَقَدۡ رَحِمۡتَهُۥ﴾) و هرکس را در روز قیامت از بدیها نگه داری، همانا بر او رحم نمودهای؛ چون رحمت تو همواره شامل حال بندگان است، و گناهان و بدیهای بندگان مانع از رحمت تو نمیشود. پس هرکس را از بدیها حفظ کنی، در حقیقت او را بر انجام نیکی و پاداش آن توفیق دادهای. (
﴿وَذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ﴾) و این است کامیابی بزرگ؛ یعنی برطرف شدن ناگواری به وسیلۀ مصون ماندن از بدیها، و به دست آوردن امور دوست داشتنی به وسیلۀ به دست آوردن رحمت خدا، کامیابی بزرگی است که هیچ کامیابی همانند آن نیست، و رقابت کنندگان، در چیزی بهتر از آن نمیتوانند به رقابت بپردازند. این دعای فرشتگان متضمّن کمال شناخت آنها نسبت به پروردگارشان است؛ و آنها با اسماء حسنی به خدا متوسّل میشوند، اسمایی که خداوند دوست دارد بندگان با توسّل به آن دعا کنند، و نیز دوست دارد در تمامی دعاهایشان اسمی از اسماء الله به کار ببرند که با درخواستی که از خداوند دارند متناسب باشد. پس وقتی که آنها از خداوند خواستند تا رحمت را بر آنها نازل گرداند، و آنچه را که نفس انسانی اقتضا نماید از آنان دور کند، انسانی که خداوند نقص آن را میداند و همواره مایل به ارتکاب گناهان است. و امثال این مبادی و اسبابی که علم الهی بر آن محیط است. از این رو آنها به نام
«الرحیم» و
«العلیم» متوسّل میشوند. و دعای فرشتگان، کمال ادب آنان نسبت به خداوند متعال است؛ زیرا به ربوبیت عام و خاص الهی نسبت به خودشان اعتراف میکنند، و اینکه آنها هیچ اختیاری ندارند، و اینکه دعای آنان و درخواستشان از پروردگار، درخواست فردی است که از هر جهت نیازمند و محتاج است، و چیزی را بر پروردگارش تحمیل نمینماید، بلکه فقط از سر فضل و کرم و احسان او چیزی را از وی میطلبند. همچنین دعای فرشتگان متضمن آن است که آنان کاملاً با پروردگارشان موافق هستند؛ اعمالی را دوست دارند که مورد پسند پروردگارشان است، و آن عبادتهایی است که انجام دادهاند، و همانند کسانی تلاش کردهاند که خدا را دوست دارند و آنها مؤمنانی هستند که خداوند آنان را از میان بندگانش دوست دارد. پس خداوند از دیگر انسانهای مکلّف ـ به جز مؤمنانشان ـ نفرت دارد، و فرشتگان چون مؤمنان را دوست دارند، برای آنها نزد خدا دعا کرده، و برای بهبود یافتن احوالشان میکوشند؛ چراکه دعا برای شخص، روشنترین دلیل بر محبت آن فرد از سوی دعاگو است؛ چون او جز برای کسی که دوستش دارد دعا نمیکند. توضیح و شرح دعای فرشتگان که خداوند بعد از (
﴿وَيَسۡتَغۡفِرُونَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾) بیان کرده است، کیفیت تدبّر در کتاب خدا را در بر دارد، که تدبّر فقط به معنی مشغول شدن به واژهها نیست، بلکه باید به معنی آنها فکر کرد، و وقتی آدمی آن را به طور درست فهمید، با عقل خویش به آن مسئله بنگرد، و به راههایی که انسان را به آن میرساند و آنچه که جز با آن مطلوب کامل نمیگردد فکر کند، و یقین داشته باشد که این مفهوم منظور الهی است، همانطور که در معنی کلمه یقین دارد که همین مراد خداست.
و آنچه باعث میشود تا او یقین پیدا کند که این مفهوم مورد نظر خدا است دو چیز است: یکی اینکه او بداند و یقین داشته باشد که این مفهوم از توابع معنی است، و معنی کلمه بر آن متوقّف میباشد. دوم بداند که خداوند بر همه چیز آگاه است، و بندهاش را فرمان داده تا در کتابش تدبّر نماید و بیندیشد. و یقین داشته باشد که خداوند آنچه را از این معانی برمیآید میداند، و خداوند خبر داده که کتابش هدایت و نور و بیانگر هر چیزی است، و شیواترین کلام و روشنترین آن است. پس، از این طریق، بنده به دانش بزرگ و خیر فراوانی ـ به همان اندازه که خداوند به او توفیق میدهد ـ دست مییابد. و در این تفسیر مسایل زیادی از این نوع وجود دارد که خداوند به ما ارزانی نموده است. و در برخی از آیات، مأخذ تفسیر برای کسی که درست نمیاندیشد نامعلوم و پنهان بهنظر میآید که از خداوند میخواهیم از خزانههای رحمت خویش درهایی به روی ما بگشاید تا سبب اصلاح احوال ما و مسلمانها شود. پس ما راهی جز این نداریم که دست به دامان کرم و فضل او شویم و به احسان او توسل جوییم، احسانی که ما همواره و در همۀ لحظات در آن غوطهور هستیم. و از او میخواهیم که به لطف خویش ما را از شرّ نفسهایمان نجات بدهد؛ شرّی که مانعی است بر سر راه رسیدن به رحمت الهی. بیگمان او بزرگوار و بخشنده است، و اسباب و مسبّبات را ارزانی مینماید.
و آیه این مطلب را نیز در بر دارد که همنشین از قبیل: همسر و فرزند و دوست به سبب همنشینیاش
[با سعادتمندان] خوشبخت میگردد، و صرفِ ارتباط او سبب بهرهمند شدن از خیری میگردد که خارج از عمل و سبب عمل اوست. همانطور که فرشتگان برای مؤمنان دعا میکنند و برای پدران و همسران و فرزندان درستکارشان دعا مینمایند. و گفته میشود که همنشینی صِرف با اهل سعادت برای برخورداری از خیر کافی نیست، بلکه فرد باید خود دارای صلاح و خیر باشد، به دلیل اینکه میفرماید (
﴿وَمَن صَلَحَ﴾)
[پدران و همسران و فرزندانی که صالح بودند]. بنابراین بهرهمند شدن این همنشینان از خیر، نتیجۀ عملِ خودشان است. والله اعلم.
{إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنَادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَكْبَرُ مِنْ مَقْتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِيمَانِ فَتَكْفُرُونَ (10) قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِنْ سَبِيلٍ (11) ذَلِكُمْ بِأَنَّهُ إِذَا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ وَإِنْ يُشْرَكْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُكْمُ لِلَّهِ الْعَلِيِّ الْكَبِيرِ (12)}.
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنَادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَكْبَرُ مِن مَّقْتِكُمْ أَنفُسَكُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِيمَانِ فَتَكْفُرُونَ؛ کافران را ندا مي دهند که دشمني خدا با شما از دشمني شما با خودتان ،، آنگاه که به ايمانتان فرا مي خواندند و راه کفر پيش مي گرفتيد ، بزرگ تراست.
قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِّن سَبِيلٍ؛
مي گويند : اي پروردگار ما ، ما را دوبار ميرانيدي و دوبار زنده ساختي وما به گناهانمان اعتراف کرده ايم آيا بيرون شدن را راهي هست ?
ذَلِكُم بِأَنَّهُ إِذَا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ وَإِن يُشْرَكْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُكْمُ لِلَّهِ الْعَلِيِّ الْكَبِيرِ؛ اين عذاب بدان سبب است که چون خدا را به يکتايي مي خواندند شما انکارمي کرديد ، و اگر براي او شريکي قرار مي دادند شما به آن شريک ايمان مي آورديد پس ، فرمان ، فرمان خداي بلند مرتبه بزرگ است.
#
{10} يخبر تعالى عن الفضيحة والخزي الذي يصيب الكافرين وسؤالهم الرجعةَ والخروجَ من النار، وامتناع ذلك عليهم وتوبيخهم، فقال: {إنَّ الذين كفروا}: أطلقه ليشملَ أنواع الكفر كلَّها من الكفر بالله أو بكتبه أو برسله أو باليوم الآخر، حين يدخلون النار، ويُقِرُّون أنهم مستحقُّونها؛ لما فعلوه من الذنوب والأوزار، فيمقتون أنفسهم لذلك أشدَّ المقت، ويغضبون عليها غاية الغضب، فينادَوْن عند ذلك ويقال لهم: {لَمَقْتُ الله}؛ أي: إياكم إذ تُدْعَون إلى الإيمان فتكفرون؛ أي: حين دعتْكُم الرسل وأتباعهم إلى الإيمان، وأقاموا لكم من البيناتِ ما تبين به الحقُّ، فكفرتم وزهدتم في الإيمان الذي خلقكم الله له، وخرجتُم من رحمته الواسعة، فمقتكم وأبغضكم؛ فهذا {أكبر من مقتِكُم أنفسَكم}؛ أي: فلم يزل هذا المقت مستمرًّا عليكم، والسخط من الكريم حالاًّ بكم، حتى آلت بكم الحال إلى ما آلت؛ فاليوم حلَّ عليكم غضبُ الله وعقابه، حين نال المؤمنون رضوانَ الله وثوابه.
(10) خداوند متعال از خواری و رسواییای که به کافران میرسد و از اینکه بازگشت به دنیا و بیرون رفتن از جهنّم را میطلبند ـ و این غیر ممکن است ـ و از سرزنش کردن آنها خبر میدهد و میفرماید: (
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾) بیگمان کسانی که کفر ورزیدهاند. کفر را بهطور مطلق بیان نمود تا همۀ انواع کفر را شامل شود،
ازقبیل: کفر ورزیدن به خدا یا به کتابها و یا به پیامبرانش یا به روز قیامت. کافران وقتی وارد جهنّم میشوند و اقرار میکنند که آنها به خاطر گناهانی که مرتکب شدهاند سزاوار عذاب جهنّم هستند، در این وقت به شدت از خود نفرت دارند، و بر خویشتن خشمگین هستند.
پس در این هنگام صدا زده میشوند و به آنها گفته میشود: (
﴿لَمَقۡتُ ٱللَّهِ﴾) خدا بیش از اینکه خودتان بر خویشتن خشمگین هستید، بر شما خشمگین است. (
﴿إِذۡ تُدۡعَوۡنَ إِلَى ٱلۡإِيمَٰنِ فَتَكۡفُرُونَ﴾) چرا که پیامبران و پیروانشان شما را به ایمان فرا خواندند و دلایل را برایتان اقامه نمودند و در پرتو آن حق روشن گردید، اما شما کفر ورزیدید و علاقهای به ایمان نشان ندادید؛ ایمانی که خداوند شما را برای آن آفریده است. و از رحمت گستردۀ الهی بیرون رفتید، و خداوند بر شما خشم گرفت. (
﴿أَكۡبَرُ مِن مَّقۡتِكُمۡ أَنفُسَكُمۡ﴾) پس خشم خداوند، از خشم و دشمنی خودتان با خویشتن، بزرگتر و بیشتر است؛ یعنی همواره بر شما خشمگین است، و خداوند بزرگوار از شما ناخشنود است. پس امروز غضب و عذاب خدا شما را فرا گرفته است، حال آنکه مؤمنان به خشنودی خداوند و پاداش الهی دست یافتهاند.
#
{11} فتمنَّوا الرجوع و {قالوا ربَّنا أمتَّنا اثنتين}: يريدون الموتةَ الأولى وما بين النفختين على ما قيل، أو العدم المحض قبل إيجادهم ثم أماتهم بعد ما أوجدهم، {وأحْيَيْتنا اثنتين}: الحياة الدنيا والحياة الأخرى، {فاعتَرَفْنا بذُنوبنا فهل إلى خروج من سبيل}؛ أي: تحسَّروا وقالوا ذلك، فلم يفد ولم ينجعْ.
(11) آنان آرزوی بازگشت به دنیا را میکنند، (
﴿قَالُواْ رَبَّنَآ أَمَتَّنَا ٱثۡنَتَيۡنِ﴾) و میگویند: پروردگارا! دوبار ما را میراندی. منظورشان مرگ اول و بین دو دمیدن صور است. یا منظورشان از مردن اول عدم و نیستی است که قبل از به دنیا آمدن در آن قرار داشتند، سپس خداوند آنها را پدید آورد و باز آنها را میمیراند. (
﴿وَأَحۡيَيۡتَنَا ٱثۡنَتَيۡنِ﴾) و دو بار ما را زنده گرداندی؛ یکی زندگی دنیا و دیگری زندگی آخرت. (
﴿فَٱعۡتَرَفۡنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلۡ إِلَىٰ خُرُوجٖ مِّن سَبِيلٖ﴾) به گناهان خود اعتراف کردهایم، پس آیا راهی برای خارج شدن وجود دارد؟ یعنی حسرت میخورند و این را میگویند، اما فایدهای ندارد و آنها به خاطر فراهم نکردن اسباب نجات، سرزنش میشوند
#
{12} ووبِّخوا على عدم فعل أسباب النجاة، فقيل لهم: {ذلكم بأنَّه إذا دُعِيَ الله وحده}؛ أي: إذا دعي لتوحيده وإخلاص العمل له ونُهي عن الشرك به، {كفرتم}: به، واشمأزَّتْ لذلك قلوبكم ونفرتُم غاية النفور، {وإن يُشْرَكْ به تؤمنوا}؛ أي: هذا الذي أنزلكم هذا المنزل وبوأكم هذا المقيل والمحلَّ أنكم تكفرونَ بالإيمان وتؤمنون بالكفر، ترضَوْن بما هو شرٌّ وفسادٌ في الدنيا والآخرة، وتكرهون ما هو خيرٌ وصلاحٌ في الدنيا والآخرة، تؤثرون سبب الشقاوة والذلِّ والغضب، وتزهدون بما هو سببُ الفوز والفلاح والظفر: {وإن يَرَوْا سبيل الرُّشْدِ لا يتَّخذوه سبيلاً وإن يَرَوْا سبيل الغَيِّ يتَّخذوه سبيلاً}. {فالحكم لله العليِّ الكبير}: العلي: الذي له العلو المطلق من جميع الوجوه: علو الذات، وعلو القدر، وعلو القهر، ومن علو قدره كمالُ عدله تعالى، وأنَّه يضع الأشياء مواضعها، ولا يساوي بين المتقين والفجار. الكبير الذي له الكبرياء والعظمة والمجد في أسمائه وصفاته وأفعاله، المتنزِّه عن كل آفة وعيب ونقص؛ فإذا كان الحكم له تعالى، وقد حكم عليكم بالخلود الدائم؛ فحكمه لا يغيَّر ولا يبدَّل.
(12) و به آنها گفته میشود: (
﴿ذَٰلِكُم بِأَنَّهُۥٓ إِذَا دُعِيَ ٱللَّهُ وَحۡدَهُۥ﴾) این کیفر به آن خاطر است که چون وقتی به توحید خدا و اخلاص عمل برای او دعوت میشدید و از شرک ورزیدن به او نهی میشدید، (
﴿كَفَرۡتُمۡ﴾) کفر میورزیدید و متنفر میماندید، (
﴿وَإِن يُشۡرَكۡ بِهِۦ تُؤۡمِنُواْ﴾) و آنچه شما را در این جایگاه قرار داده، آن است که ایمان را نمیپذیرفتید و کفر را باور میداشتید، و به شر و تباهی دنیا و آخرت راضی وخشنود میشدید، و آنچه را که مایۀ خیر و صلاح دنیا و آخرت است ناپسند میدانستید، و آنچه را که سبب شقاوت و ذلت و خشم بود ترجیح میدادید، و به آنچه که سبب رستگاری و کامیابی و موفقیّت بود تمایلی نشان نمیدادید.
﴿ وَإِن يَرَوۡاْ سَبِيلَ ٱلرُّشۡدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلٗا وَإِن يَرَوۡاْ سَبِيلَ ٱلۡغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلٗا﴾ و اگر راه هدایت را ببینند، آن را به عنوان راه انتخاب نمیکنند؛ و اگر راه گمراهی را ببینند، آن را به عنوان راه بر میگیرند. (
﴿فَٱلۡحُكۡمُ لِلَّهِ ٱلۡعَلِيِّ﴾) پس اینک داوری از آن خداوند والا و بزرگ است؛ خداوندی که از همه جهت دارای علوّ و بلندی مطلق است؛ ذات او بلند و جایگاه او بلند است، و قدرتش نیز بسیار میباشد. و از علوّ قدر و جایگاه او، کمال عدالت اوست؛ و او هر چیزی را در جایگاه خودش قرار میدهد، و پرهیزگاران و فاسدان را برابر قرار نمیدهد. (
﴿ٱلۡكَبِيرِ﴾) بزرگ است؛ خدایی که در نامها و صفات و افعالش دارای کبریا و عظمت میباشد، و از هر آفت و عیب و نقصی پاک و مبرّا است. پس وقتی که حکم از آن خداست، و حکم به همیشه ماندنِ شما کرده است، حکم او تغییر و تبدیل نمییابد.
{هُوَ الَّذِي يُرِيكُمْ آيَاتِهِ وَيُنَزِّلُ لَكُمْ مِنَ السَّمَاءِ رِزْقًا وَمَا يَتَذَكَّرُ إِلَّا مَنْ يُنِيبُ (13) فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ (14) رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلَاقِ (15) يَوْمَ هُمْ بَارِزُونَ لَا يَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ (16) الْيَوْمَ تُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ لَا ظُلْمَ الْيَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ (17)}.
هُوَ الَّذِي يُرِيكُمْ آيَاتِهِ وَيُنَزِّلُ لَكُم مِّنَ السَّمَاء رِزْقًا وَمَا يَتَذَكَّرُ إِلَّا مَن يُنِيبُ؛ اوست آن که آيات خويش را به شما نشان داد و برايتان از آسمان روزي ، فرستاد تنها کسي پند مي گيرد که روي به خدا آورد.
فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ؛ پس خدا را بخوانيد ، در حالي که تنها براي او در دين اخلاص مي ورزيد ،اگر چه کافران را ناخوش آيد.
رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ لِيُنذِرَ يَوْمَ التَّلَاقِ؛ فرا برنده درجات ، صاحب عرش که بر هر يک از بندگانش که بخواهد به فرمان خود وحي مي فرستد تا مردم را از روز قيامت بترساند.
يَوْمَ هُم بَارِزُونَ لَا يَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ لِّمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ؛ آن روز که همگان آشکار شوند هيچ چيز از آنها بر خدا پوشيده نماند درآن روز فرمانروايي از آن کيست ? از آن خداي يکتاي قهار.
الْيَوْمَ تُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ لَا ظُلْمَ الْيَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ؛ آن روز هر کس را همانند عملش جزا مي دهند و به کس ستمي نمي رود خدازود، به حسابها مي رسد.
#
{13} يذكر تعالى نعمه العظيمة على عباده بتبيين الحقِّ من الباطل بما يُري عباده من آياته النفسيَّة والآفاقيَّة والقرآنيَّة الدالَّة على كل مطلوب مقصودٍ، الموضِّحة للهدى من الضلال، بحيث لا يبقى عند الناظر فيها والمتأمِّل لها أدنى شكٍّ في معرفة الحقائق، وهذا من أكبر نعمه على عباده حيث لم يبق الحق مشتبهاً ولا الصواب ملتبساً بل نوَّع الدلالات ووضَّح الآيات؛ ليهلك من هلك عن بيِّنة ويحيا من حيَّ عن بيِّنة، وكلما كانت المسائل أجلَّ وأكبر؛ كانت الدلائل عليها أكثر وأيسر؛ فانظر إلى التوحيد، لما كانت مسألتُه من أكبر المسائل، بل أكبرها؛ كثرت الأدلة عليها العقليَّة والنقليَّة وتنوَّعت، وضرب الله لها الأمثال، وأكثر لها من الاستدلال، ولهذا ذكرها في هذا الموضع، ونبَّه على جملة من أدلتها، فقال: {فادْعوا اللهَ مخلصينَ له الدينَ}.
ولما ذكر أنَّه يري عباده آياته؛ نبَّه على آية عظيمة، فقال: {وينزِّلُ لكم من السماء رزقاً}؛ أي: مطراً به ترتزقون وتعيشون أنتم وبهائمكم، وذلك يدلُّ على أن النعم كلَّها منه؛ فمنه نعم الدين، وهي المسائل الدينيَّة والأدلة عليها وما يتبع ذلك من العمل بها، والنعم الدنيويَّة كلها كالنعم الناشئة عن الغيث الذي تحيا به البلاد والعباد، وهذا يدلُّ دلالةً قاطعةً أنه وحده هو المعبودُ الذي يتعيَّن إخلاص الدين له؛ كما أنه وحده المنعم. {وما يتذكَّرُ}: بالآيات حين يُذَكَّر بها {إلاَّ مَن ينيبُ}: إلى الله تعالى بالإقبال على محبَّته وخشيته وطاعته والتضرُّع إليه؛ فهذا الذي ينتفع بالآيات، وتصير رحمةً في حقِّه، ويزداد بها بصيرة.
(13) خداوند متعال با تبیین حق از باطل ـ از طریق نشان دادن نشانههای انفس و آفاق، و نشانههای قرآنی به بندگانش که بر هر مطلوبی دلالت مینمایند و هدایت را از گمراهی مشخّص میکنند، طوری که برای کسی که در آن میاندیشد، کوچکترین شکی در شناخت حقایق باقی نمیماند ـ نعمتهای عظیمش را بر بندگانش یادآور میشود، و این از بزرگترین نعمتهای خدا بر بندگانش میباشد که او حق را شفاف و روشن کرده، و راه درست را مشخص نموده است. بلکه نشانههای گوناگونی را ارائه داده است،
﴿لِّيَهۡلِكَ مَنۡ هَلَكَ عَنۢ بَيِّنَةٖ وَيَحۡيَىٰ مَنۡ حَيَّ عَنۢ بَيِّنَةٖ﴾ تا هر کس هلاک میشود، از روی دلیل هلاک گردد؛ و هر کس زنده میماند، از روی دلیل زنده بماند. و هر اندازه مسائل بزرگتر و مهمتر باشند، دلایلی که برآن دلالت مینمایند بیشتر و آسانتر هستند. به موضوع توحید نگاه کنید؛ از آنجا که مسئلۀ توحید بزرگترین مسئله است، دلایل عقلی و نقلی زیادی برای اثبات آن ارائه کرده و مثالها زده است. بنابراین آن را در اینجا بیان کرد، و جملهای از دلایل آن را گوشزد نمود.
پس فرمود: (
﴿فَٱدۡعُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ﴾) بنابراین خداوند را بخوانید در حالی که دین و طاعت را خاص او کردهاید. وقتی بیان کرد که او نشانههایش را به بندگانش نشان میدهد، نشانۀ بزرگی را گوشزد نمود.
پس فرمود: (
﴿وَيُنَزِّلُ لَكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ رِزۡقٗا﴾) و از آسمان بارانی برای شما میباراند که با آن روزی داده میشوید، و شما و چهارپایانتان زندگی میکنید. این دلالت مینماید که نعمتها همه از جانب اوست. پس نعمتهای دینی از جانب اوست، و آن عبارت از تبیین مسایل دینی، و ارائۀ دلایل آن، و عمل به آن میباشد؛ و نعمتهای دنیوی همان نعمتهایی هستند که از باران پدید میآیند، و شهرها و بندگان با آن زنده میگردند، و این به صورت قاطعانه دلالت مینماید که خداوند یکتا و معبود حقیقی است که طاعت و عبادت باید فقط برای او انجام شود، همانطور که تنها او نعمتدهنده است. (
﴿وَمَا يَتَذَكَّرُ إِلَّا مَن يُنِيبُ﴾) و از آیات پند نمیپذیرد مگر کسی که با روی آوردن به محبت خدا، و ترس از او، و انجام دادن طاعت و زاری نمودن به سوی او، به طرف خدا برگردد. پس این فرد از نشانهها بهرهمند میشود، و نشانهها در حق او رحمت میگردند، و بینش او با آن افزوده میشود.
#
{14} ولما كانتِ الآياتُ تثمر التذكُّر، والتذكُّر يوجب الإخلاص لله؛ رتَّب الأمر على ذلك بالفاء الدالة على السببية، فقال: {فادعوا الله مخلصين له الدِّينَ}: وهذا شاملٌ لدعاء العبادة ودعاء المسألة. والإخلاص معناه تخليصُ القصدِ لله تعالى في جميع العبادات الواجبة والمستحبة، حقوق الله وحقوق عباده؛ أي: أخلصوا لله تعالى في كلِّ ما تدينونه به، وتتقرَّبون به إليه، {ولو كره الكافرونَ}: لذلك؛ فلا تبالوا بهم، ولا يثنكم ذلك عن دينِكم، ولا تأخذكم بالله لومةُ لائم؛ فإنَّ الكافرين يكرهون الإخلاصَ لله وحدَه غايةَ الكراهة؛ كما قال تعالى: {وإذا ذُكِرَ الله وحده اشمأزَّتْ قلوبُ الذين لا يؤمنون بالآخرة وإذا ذُكِرَ الذين من دونِهِ إذا هم يَسْتَبْشِرون}.
(14) و از آنجا که آدمی از نشانهها پند میپذیرد، و پند پذیرفتن باعث خالص نمودن عبادت و طاعت برای خدا میگردد، موضوعی را که میخواهد به آن بپردازد و بر آن مطلب، مترتّب شود، با حرف
«فا» که بر سببیّت دلالت مینماید،
آغاز میکند و میفرماید: (
﴿فَٱدۡعُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ﴾) پس خدا را به فریاد بخوانید، و عبادت و طاعت را خاص او کنید؛ و این هم شامل دعای عبادت، و هم شامل دعای خواستن میشود. اخلاص؛ یعنی اینکه در همۀ عبادتهای واجب و مستحب، فقط خدا مد نظر باشد. و در ادای حقوق خدا و حقوق بندگان خدا، هدف فقط خدا باشد.
[خلاصۀ آیه] یعنی هدفتان از تمام چیزهایی که به عنوان دین انجام میدهید، و با آن به خدا نزدیکی میجویید، هدفتان فقط خدا باشد. (
﴿وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡكَٰفِرُونَ﴾) هر چند که کافران دوست نداشته باشند. بنابراین به آنها توجه نکنید، و شما را از دینتان باز ندارند، و سرزنش هیچ سرزنش کنندهای شما را از خدا دور نکند. کافران، یگانهپرستی و انجام خالصانۀ عبادت و طاعت برای خدا را نمیپسندند، و به شدّت از آن نفرت دارند،
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَإِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَحۡدَهُ ٱشۡمَأَزَّتۡ قُلُوبُ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِۖ وَإِذَا ذُكِرَ ٱلَّذِينَ مِن دُونِهِۦٓ إِذَا هُمۡ يَسۡتَبۡشِرُونَ﴾ و هر گاه خداوند به تنهایی یاد شود کسانی که به آخرت ایمان نمیآورند، خشمگین و ناراحت میشوند؛ و هرگاه کسانی غیر از خدا یاد شوند، به ناگاه آنان شاد و خوشحال میگردند.
#
{15} ثم ذَكَرَ من جلاله وكماله ما يقتضي إخلاص العبادة له، فقال: {رفيع الدرجات ذو العرش}؛ أي: العلي الأعلى، الذي استوى على العرش واختصَّ به وارتفعتْ درجاتُه ارتفاعاً بايَنَ به مخلوقاتِهِ وارتفع به قدرُهُ وجلَّت أوصافُهُ وتعالت ذاتُه أن يتقرَّب إليه إلا بالعمل الزكي الطاهر المطهَّر، وهو الإخلاص الذي يرفع درجات أصحابه ويقرِّبهم إليه ويجعلهم فوق خلقِهِ. ثم ذكر نعمته على عباده بالرسالة والوحي، فقال: {يُلقي الرُّوحَ}؛ أي: الوحي الذي للأرواح والقلوب بمنزلة الأرواح للأجساد؛ فكما أنَّ الجسد بدون الروح لا يحيا ولا يعيش؛ فالروح والقلب بدون روح الوحي لا يَصْلُحُ ولا يفلحُ؛ فهو تعالى {يُلْقي الرُّوحَ من أمرِهِ}: الذي فيه نفع العباد ومصلحتهم {على مَن يشاءُ من عبادِهِ}: وهم الرسل الذين فضَّلهم، واختصَّهم لوحيه ودعوة عباده.
والفائدة في إرسال الرسل هو تحصيل سعادة العبادِ في دينهم ودنياهم وآخرتهم، وإزالة الشقاوة عنهم في دينهم ودنياهم وآخرتهم، ولهذا قال: {لِيُنذِرَ}: من ألقى الله إليه الوحي {يَوْمَ التَّلاقِ}؛ أي: يخوِّف العباد بذلك ويحثهم على الاستعداد له بالأسباب المنجية مما يكون فيه؛ وسمَّاه يوم التلاق لأنَّه يلتقي فيه الخالق والمخلوق، والمخلوقون بعضُهم مع بعض، والعاملون وأعمالُهم وجزاؤهم.
(15) سپس از جلال و کمال خودش سخن به میان آورد که این اقتضا مینماید عبادت خالصانه برای او انجام شود،
پس فرمود: (
﴿رَفِيعُ ٱلدَّرَجَٰتِ ذُو ٱلۡعَرۡشِ﴾) خدایی که بلند و بلندتر است، و بر بالای عرش است، و عرش از آن اوست، و دارای مراتب و مقامات بالاست؛ و به سبب این بلند بودن از مخلوقاتش، تمایز پیدا کرده است، و جایگاهش والا گشته است و صفاتش از عظمت و بزرگی برخوردار گشته است و ذاتش برتر و بالاتر است از اینکه بندگان جز با عمل پاک و مخلصانه به او نزدیکی جویند، و مقامات مخلصین به وسیلۀ آن بالا میرود؛ و اخلاص، آنها را به خدا نزدیک مینماید و آنان را از خلق خدا برتر قرار میدهد.
سپس نعمت رسالت و وحی را بر بندگانش ذکر نمود و فرمود: (
﴿يُلۡقِي ٱلرُّوحَ﴾) وحی را میفرستد که برای دلها به منزلۀ روح برای اجساد است. پس همانگونه که جسم بدون روح زنده نمیماند و زندگی نمیکند، روان و قلب نیز بدون روحِ وحی بهبود نمییابد و کامیاب نمیگردد. پس خداوند متعال(
﴿يُلۡقِي ٱلرُّوحَ مِنۡ أَمۡرِهِۦ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ﴾) وحی را که سود و مصلحت بندگان در آن نهفته است، به فرمان خود برای هر کس از بندگانش که بخواهد نازل میکند؛ و آنها پیامبران هستند که خداوند آنان را فضیلت داده، و وحی خویش و دعوت کردن بندگانش را به آنان اختصاص داده است. فایدۀ ارسال پیامبران این است که بندگان، سعادت دین و دنیا و آخرتشان را به دست آورند، و از بدبختی و شقاوت در دین و دنیا و آخرت مصون بمانند.
بنابراین فرمود: (
﴿لِيُنذِرَ يَوۡمَ ٱلتَّلَاقِ﴾) تا کسی که وحی بر او القا میشود، مردم را از روز رویارویی
[قیامت] با آن وحی بترساند، و آنها را تشویق نماید تا به وسیلۀ اسبابی که باعث نجات میگردند، خود را برای آن روز آماده نمایند، و آن روز را روز
«رویا رویی» نامید؛ چون در آن روز، خالق و مخلوق با همدیگر روبهرو میشوند؛ و مخلوقها با همدیگر، و عمل کنندگان با اعمال و سزا و جزایشان رو به رو میشوند.
#
{16} {يومَ هم بارزونَ}؛ أي: ظاهرون على الأرض، وقد اجتمعوا في صعيدٍ واحدٍ لا عوجَ ولا أمتَ فيه، يسمعهم الداعي وينفذهم البصر. {لا يخفى على الله منهم شيءٌ}: لا من ذواتهم ولا من أعمالهم ولا من جزاء تلك الأعمال {لِمَنِ الملكُ اليومَ}؛ أي: من هو المالك لذلك اليوم العظيم الجامع للأوَّلين والآخرين، أهل السماواتِ وأهل الأرض، الذي انقطعت فيه الشركة في الملك وتقطَّعت الأسباب، ولم يبقَ إلا الأعمال الصالحة أو السيئة، الملك {لله الواحدِ القهارِ}؛ أي: المنفرد في ذاته وأسمائه وصفاته وأفعاله؛ فلا شريك له في شيءٍ منها بوجه من الوجوه. القهارُ لجميع المخلوقات، الذي دانتْ له المخلوقات وذلَّت وخضعتْ، خصوصاً في ذلك اليوم الذي عَنَتْ فيه الوجوهُ للحيِّ القيُّوم، يومئذٍ لا تَكَلَّم نفسٌ إلا بإذنه.
(16) (
﴿يَوۡمَ هُم بَٰرِزُونَ﴾) روزی که در یک میدان جمع میشوند، و هیچ کجی و پستی در آن نیست، و آنها روی زمین آشکار هستند، و صدای فرا خواننده به همۀ آنان میرسد، و همه در معرض دید قرار دارند. (
﴿لَا يَخۡفَىٰ عَلَى ٱللَّهِ مِنۡهُمۡ شَيۡءٞ﴾) نه آنها و نه چیزی از اعمالشان و نه سزا و جزای آن بر خداوند پنهان نمیماند. (
﴿لِّمَنِ ٱلۡمُلۡكُ ٱلۡيَوۡمَ﴾) صاحب و فرمانروای این روز بزرگ کیست که پیشینیان و پسینیان و اهل آسمانها و زمین را گرد آورده، و شریکی در فرمانروایی ندارد؟ و هیچ سبب و وسیلهای در میان نمانده، و جز اعمال نیک و بد چیزی باقی نمیماند. (
﴿لِلَّهِ ٱلۡوَٰحِدِ﴾) فرمانروایی از آنِ خداوندی است که در ذات و اسما و صفات و کارهایش؛ یگانه است و او در هیچ چیزی از اینها به هیچ صورت شریکی ندارد. (
﴿ٱلۡقَهَّارِ﴾) خداوندی که بر همۀ مخلوقات چیره و غالب است، و مخلوقات دربرابر او فروتن هستند، خصوصاً در آن روز که مردم در برابر پروردگار زندۀ همیشه پایدار سر تسلیم فرود آوردهاند. در آن روز هیچ کس سخن نمیگوید مگر با اجازۀ خدا.
#
{17} {اليومَ تُجزى كلُّ نفس بما كَسَبَتْ}: في الدنيا من خيرٍ وشرٍّ قليل وكثير. {لا ظُلْمَ اليوم}: على أحد بزيادة في سيئاته أو نقص من حسناته. {إنَّ الله سريعُ الحساب}؛ أي: لا تستبطئوا ذلك اليوم؛ فإنَّه آتٍ، وكلُّ آتٍ قريب، وهو أيضاً سريع المحاسبة لعباده يوم القيامةِ لإحاطة علمِهِ وكمال قدرتِهِ.
(17) (
﴿ٱلۡيَوۡمَ تُجۡزَىٰ كُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا كَسَبَتۡ﴾) امروز هر کسی در برابر کار نیک و بدی که در دنیا کرده است -کم باشد یا زیاد- سزا و جزا داده میشود، (
﴿لَا ظُلۡمَ ٱلۡيَوۡمَ﴾) امروز بر هیچ کسی ستمی نمیشود تا بدیهایش بیشتر شود، و یا از نیکیهایش کاسته شود، (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ سَرِيعُ ٱلۡحِسَابِ﴾) آن روز را دیر نپندارید؛ چون آن روز خواهد آمد، و هرآنچه که میآید نزدیک است. نیز خداوند در روز قیامت بهخاطر آنکه علم او فراگیر است و قدرتش کامل میباشد، زود از بندگانش حساب میگیرد.
{وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ كَاظِمِينَ مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَلَا شَفِيعٍ يُطَاعُ (18) يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ (19) وَاللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا يَقْضُونَ بِشَيْءٍ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (20)}.
وَأَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ كَاظِمِينَ مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَلَا شَفِيعٍ يُطَاعُ؛ از روز قيامت بترسانشان آنگاه که دلها لبريز از وحشت ، نزديک حنجره ها رسد ستمکاران را در آن روز نه خويشاوندي باشد و نه شفيعي که سخنش را بشنوند.
يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ؛ نظرهاي دزديده را و هر چه در دلها نهان داشته اند ، مي داند.
وَاللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا يَقْضُونَ بِشَيْءٍ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ؛ خدا به حق داوري مي کند ولي کساني که سواي او به خدايي مي خوانند، هيچ داوري نتوانند ، زيرا خدا مي شنود و مي بيند.
#
{18} يقول تعالى لنبيِّه محمد - صلى الله عليه وسلم -: {وأنذِرْهم يومَ الآزفةِ}؛ أي: يوم القيامةِ التي قد، أزفت وقرُبت، وآن الوصول إلى أهوالها وقلاقلها وزلازلها. {إذِ القلوبُ لدى الحناجر}؛ أي: قد ارتفعت وبقيت أفئدتُهم هواءً ووصلت القلوبُ من الروع والكرب إلى الحناجر شاخصةً أبصارهم {كاظمين}: لا يتكلَّمون إلاَّ مَنْ أذن له الرحمن وقال صواباً، وكاظمين على ما في قلوبهم من الروع الشديد والمزعجات الهائلة. {ما للظالمينَ من حميم}؛ أي: قريب ولا صاحب {ولا شفيع يُطاع}: لأنَّ الشُّفعاء لا يشفعون في الظالم نفسه بالشرك، ولو قُدِّرَتْ شفاعتُهم؛ فالله تعالى لا يرضى شفاعتَهم فلا يقبلُها.
(18) خداوند متعال به پیامبرش محمّد صلی الله علیه وسلم میفرماید: (
﴿وَأَنذِرۡهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡأٓزِفَةِ﴾) و آنان را از روز قیامت که نزدیک شده، و زمان فرا رسیدن وحشتها و زلزلهها و آشفتگیهای آن نزدیک شده است، بترسان، (
﴿إِذِ ٱلۡقُلُوبُ لَدَى ٱلۡحَنَاجِرِ كَٰظِمِينَ﴾) یعنی دلهایشان از جا کنده شده، و جای آن خالی مانده است و ـ دلهایشان ـ از ترس و اندوه به حنجرهها میرسد و چشمهایشان خیره شده است.
﴿لَّا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَقَالَ صَوَابٗا﴾ سخن نمیگویند، مگر کسی که خداوند به او اجازه بدهد، و او نیز سخن راست و درست بگوید. در برابر آن ترس شدید و اضطرابهای هولناکی که در دلهایشان است، خاموش و ساکت هستند. (
﴿مَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ حَمِيمٖ﴾) ستمگران در آن روز هیچ دوست و یاری ندارند، (
﴿وَلَا شَفِيعٖ يُطَاعُ﴾) و نه شفاعتکنندهای دارند که سخنش را بپذیرند؛ چون شفاعت کنندگان، در مورد کسی که با شرک ورزیدن بر خود ستم کرده باشد، شفاعت نمیکنند؛ و به فرض اگر شفاعت نمایند، خداوند از این شفاعت راضی نمیشود، پس آن را قبول نمیکنند.
#
{19} {يعلم خائنةَ الأعين}: وهو النظرُ الذي يُخفيه العبد من جليسِهِ ومقارنِهِ، وهو نظر المسارقة، {وما تُخفي الصدورُ}: مما لم يبيِّنه العبد لغيره؛ فالله تعالى يعلم ذلك الخفيَّ؛ فغيره من الأمور الظاهرة من باب أولى وأحرى.
(19) (
﴿يَعۡلَمُ خَآئِنَةَ ٱلۡأَعۡيُنِ﴾) خداوند خیانت چشمها را میداند. منظور از خیانت چشمها، آن نگاه دزدانهای است که آدمی آن را از رفیق و همنشینش پنهان میدارد. (
﴿وَمَا تُخۡفِي ٱلصُّدُورُ﴾) و آنچه را که بنده برای کسی بیان نکرده است، خداوند آن امر پنهان را نیز میداند. پس چیزهای آشکار را به طریق اولی میداند.
#
{20} {والله يقضي بالحقِّ}: لأنَّ قوله حقٌّ وحكمَه الشرعيَّ حقٌّ وحكمَه الجزائيَّ حقٌّ، وهو المحيط علماً وكتابةً وحفظاً بجميع الأشياء، وهو المنزَّه عن الظلم والنقص وسائر العيوب، وهو الذي يقضي قضاءه القدريَّ، الذي إذا شاء شيئاً كان، وما لم يشأ لم يكنْ، وهو الذي يقضي بين عبادِهِ المؤمنين والكافرين في الدنيا ويفصِلُ بينهم بفتح ينصُرُ به أولياءه وأحبابه. {والذين يدعون من دونِهِ}: وهذا شاملٌ لكلِّ ما عُبد من دون الله، {لا يقضون بشيء}: لعجزِهم وعدم إرادتهم للخير واستطاعتهم لفعله. {إنَّ الله هو السميع}: لجميع الأصوات باختلاف اللغات على تفنُّن الحاجات. {البصير}: بما كان، وما يكون، وما يُبْصَرُ، وما لا يُبْصَرُ، وما يعلم العبادُ وما لا يعلمونَ.
قال في أول هاتين الآيتين: {وأنذِرْهم يومَ الآزفة}، ثم وصفها بهذه الأوصاف المقتضيةِ للاستعداد لذلك اليوم العظيم؛ لاشتمالها على الترغيب والترهيب.
(20) (
﴿وَٱللَّهُ يَقۡضِي بِٱلۡحَقِّ﴾) و خداوند به حق داوری مینماید؛ چون گفتۀ او حق است، و حکم شرعی و جزایی او حق است. و دانش او همه چیز را احاطه نموده و ثبت کرده است، و او از ستمگری و نقص و سایر عیبها پاک و منزّه است. و اوست که قضاوت تقدیری خود را مینماید که هرگاه چیزی را بخواهد پدید آید، آن چیز به وجود میآید؛ و هرچه را که نخواهد، به وجود نمیآید. و اوست که میان بندگان مؤمن و کافر خود در دنیا قضاوت مینماید، و دوستانش را یاری میکند. (
﴿وَٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ لَا يَقۡضُونَ بِشَيۡءٍ﴾) و هر آنچه را که به جای خدا میپرستند، به علّت ناتوانیشان و اینکه خیر را نمیخواهند، و توانایی انجام دادن آن را ندارند، به چیزی حکم نمیکنند، (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ﴾) بیگمان، خداوند همۀ صداها و همۀ زبانها و همۀ نیازها را میشنود؛ و به آنچه که شده و به آنچه که میشود، و به آنچه که دیده میشود و به آنچه که دیده نمیشود، و به آنچه که بندگان میدانند و به آنچه که نمیدانند، بیناست.
قبل از این آیه فرمود: (
﴿وَأَنذِرۡهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡأٓزِفَةِ﴾) و آنان را از روز نزدیک
[قیامت] بترسان، سپس آن را با این اوصاف توصیف نمود که اقتضا مینماید برای آن روز بزرگ، خود را آماده کرد. چون آیات هم مشتمل بر ترساندن، و هم مشتمل بر تشویق کردن هستند.
{أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ كَانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ كَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَآثَارًا فِي الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَمَا كَانَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَاقٍ (21) ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانَتْ تَأْتِيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَكَفَرُوا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ إِنَّهُ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقَابِ (22)}.
أَوَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ كَانُوا مِن قَبْلِهِمْ كَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَآثَارًا فِي الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَمَا كَانَ لَهُم مِّنَ اللَّهِ مِن وَاقٍ ؛ آيا در زمين سير نمي کنند تا بنگرند که عاقبت پيشينيانشان چگونه بوده است ? توانايي آنها و آثاري که در روي زمين پديد آورده بودند از اينان بيش بود و خدا آنها را به کيفر کفرشان فرو گرفت و از قهر خداوندشان نگهدارنده اي نبود.
ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانَت تَّأْتِيهِمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَكَفَرُوا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ إِنَّهُ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقَابِ؛ اين بدان سبب بود که پيامبرانشان با دلايل روشن نزدشان آمدند ، ولي ، انکار کردند ، و خدا هم آنان را فرو گرفت و خدا نيرومند است و به سختي عقوبت مي کند.
#
{21 ـ 22} يقول تعالى: {أوَلَم يسيروا في الأرض}؛ أي: بقلوبهم وأبدانهم سَيْرَ نظرٍ واعتبار وتفكُّر في الآثار، فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم من المكذِّبين، فسيجدونها شرَّ العواقب، عاقبة الهلاك والدمار والخزي والفضيحة، وقد كانوا أشدَّ قوَّةً من هؤلاء في العدد والعُدد وكبر الأجسام، {و} أشدَّ {آثاراً في الأرضِ}: من البناء والغرس، وقوةُ الآثار تدلُّ على قوة المؤثِّر فيها وعلى تمنُّعه بها، {فأخَذَهم الله}: بعقوبته {بذنوبهم}: حين أصرُّوا واستمرُّوا عليها. {إنَّه قويٌّ شديد العقاب}: فلم تغنِ قوتهم عند قوةِ الله شيئاً، بل من أعظم الأمم قوة قومُ عاد الذين قالوا مَنْ أشدُّ منا قوَّةً؟! أرسل الله إليهم ريحاً أضعفت قواهم ودمَّرتهم كلَّ تدمير.
(21 - 22) خداوند متعال میفرماید: (
﴿أَوَلَمۡ يَسِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) آیا با دلها و جسمهایشان، به قصد عبرت گرفتن و اندیشیدن در آثار در زمین، به سیر و سیاحت نپرداختهاند، (
﴿فَيَنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِينَ كَانُواْ مِن قَبۡلِهِمۡ﴾) تا بنگرند که سرانجام کسانی که پیش از اینان بودهاند به کجا کشیده است؟ آنهایی که تکذیب میکردند، پس خواهند دید که سرانجام آنها، بدترین سرانجام و هلاکت و نابودی و رسوایی بوده است. (
﴿كَانُواْ هُمۡ أَشَدَّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗ وَءَاثَارٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) آنان از آنها توانمندتر بودند، و لشکریان بیشتر و ساز و برگ و اسلحه بیشتر و جسمهای بزرگتری داشتند، و در زمین نشانهها و آثار بیشتری داشتند؛ یعنی ساخت و ساز بیشتری کرده، و درختان بیشتری کاشته بودند. و قوت آثار بر قوت مؤثّر دلالت مینماید، و اینکه آنها به وسیلۀ آنچه درست کرده بودند، میخواستند خود را حفاظت کنند. (
﴿فَأَخَذَهُمُ ٱللَّهُ بِذُنُوبِهِمۡ﴾) امّا وقتی آنها بر گناهانشان اصرار ورزیدند و به آن ادامه دادند، خداوند آنها را به کیفر و عذاب خود گرفتار ساخت. (
﴿إِنَّهُۥ قَوِيّٞ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ﴾) بیگمان، خداوند توانمند و سخت کیفر است. پس قدرت و توانمندی کافران نتوانست آنها را در برابر قدرت خدا حفاظت نماید،
بلکه قدرتمندترین همۀ امّتها قوم عاد بودند که گفتند: ﴿مَنۡ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً﴾ چه کسی قوّتش از ما بیشتر است. امّا خداوند به سوی آنها بادی فرستاد که نیروهایشان را ضعیف کرد، و آنان را کاملاً نابود گرداند.
سپس نمونهای از حالات آنهایی که پیامبران را تکذیب کردهاند -که فرعون و لشکریانش باشند- بیان نمود، پس فرمود:
{وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ (23) إِلَى فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَقَارُونَ فَقَالُوا سَاحِرٌ كَذَّابٌ (24) فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنَا قَالُوا اقْتُلُوا أَبْنَاءَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ وَاسْتَحْيُوا نِسَاءَهُمْ وَمَا كَيْدُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ (25) وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَى وَلْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ (26) وَقَالَ مُوسَى إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لَا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ (27) وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَإِنْ يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ (28) يَاقَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظَاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ يَنْصُرُنَا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جَاءَنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ (29) وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَاقَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْمِ الْأَحْزَابِ (30) مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَمَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِلْعِبَادِ (31) وَيَاقَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ (32) يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ مَا لَكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ (33) وَلَقَدْ جَاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِمَّا جَاءَكُمْ بِهِ حَتَّى إِذَا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولًا كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتَابٌ (34) الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ (35) وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَاهَامَانُ ابْنِ لِي صَرْحًا لَعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ (36) أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ كَاذِبًا وَكَذَلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَصُدَّ عَنِ السَّبِيلِ وَمَا كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِي تَبَابٍ (37) وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَاقَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشَادِ (38) يَاقَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ (39) مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلَا يُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيْرِ حِسَابٍ (40) وَيَاقَوْمِ مَا لِي أَدْعُوكُمْ إِلَى النَّجَاةِ وَتَدْعُونَنِي إِلَى النَّارِ (41) تَدْعُونَنِي لِأَكْفُرَ بِاللَّهِ وَأُشْرِكَ بِهِ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَأَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى الْعَزِيزِ الْغَفَّارِ (42) لَا جَرَمَ أَنَّمَا تَدْعُونَنِي إِلَيْهِ لَيْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِي الدُّنْيَا وَلَا فِي الْآخِرَةِ وَأَنَّ مَرَدَّنَا إِلَى اللَّهِ وَأَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ (43) فَسَتَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكُمْ وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ (44) فَوَقَاهُ اللَّهُ سَيِّئَاتِ مَا مَكَرُوا وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ (45) النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ (46)}.
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ؛ ما موسي را با آيات خود و حجتي آشکار فرستاديم .
إِلَى فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَقَارُونَ فَقَالُوا سَاحِرٌ كَذَّابٌ؛ به سوي فرعون و هامان و قارون و گفتند که او جادوگري دروغگوست.
فَلَمَّا جَاءهُم بِالْحَقِّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا اقْتُلُوا أَبْنَاء الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ وَاسْتَحْيُوا نِسَاءهُمْ وَمَا كَيْدُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ؛ چون دين حق را از جانب ما بر آنها عرضه داشت ،
گفتند : پسران کساني راکه به او ايمان آورده اند بکشيد و زنانشان را زنده بگذاريد و حيله سازي کافران جز در طريق تباهي نباشد.
وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَى وَلْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَن يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ؛
فرعون گفت : بگذاريد موسي را بکشم و او خداي خود را به ياري طلبد، مي ترسم دينتان را ديگرگون کند يا در اين سرزمين فسادي برانگيزد.
وَقَالَ مُوسَى إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُم مِّن كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لَّا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ؛
موسي گفت : من به پروردگار خود و پروردگار شما از هر متکبري که به روزحساب باور ندارد ، پناه مي برم.
وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَن يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءكُم بِالْبَيِّنَاتِ مِن رَّبِّكُمْ وَإِن يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِن يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُم بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ ؛ و مردي مؤمن از خاندان فرعون که ايمانش را پنهان داشته بود ،
گفت : آيا، مردي را که مي گويد که پروردگار من خداي يکتاست و با دليلهاي روشن ازجانب پروردگارتان آمده است مي کشيد ? اگر دروغ مي گويد ، گناه دروغش برگردن خود اوست ، و اگر راست مي گويد ، پاره اي از وعده هايي که داده است به شما خواهد رسيد هر آينه خدا هيچ گزافکار دروغگويي را هدايت نمي کند.
يَا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظَاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ فَمَن يَنصُرُنَا مِن بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جَاءنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ ؛ اي قوم من ، امروز فرمانروايي از آن شماست بر اين سرزمين غلبه داريد،
ولي اگر عذاب خدا بر سر ما آيد چه کسي ياريمان خواهد کرد ? فرعون گفت : شما را جز آنچه خود مصلحت ديده ام راهي ننمايم و جز به راه صواب راهنمايي نکنم.
وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُم مِّثْلَ يَوْمِ الْأَحْزَابِ؛ آن که ايمان آورده بود ،
گفت : اي قوم من ، بر شما از آنچه بر سر آن اقوام ديگر آمده است بيمناکم.
مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ وَمَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِّلْعِبَادِ؛ همانند قوم نوح و عاد و ثمود و کساني که از آن پس آمدند حال آنکه خدابراي بندگانش خواستار ستم نيست.
وَيَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ؛ اي قوم من ، از آن روز که يکديگر را به فرياد بخوانيد بر شما بيمناکم.
يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ مَا لَكُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ؛ آن روز که همگي پشت کرده باز مي گرديد و هيچ کس شما را از عذاب خدا نگاه نمي دارد و هر کس که خدا گمراهش کند ، هيچ راهنمايي ندارد.
وَلَقَدْ جَاءكُمْ يُوسُفُ مِن قَبْلُ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِّمَّا جَاءكُم بِهِ حَتَّى إِذَا هَلَكَ قُلْتُمْ لَن يَبْعَثَ اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسُولًا كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ ؛ يوسف پيش از اين با دلايل روشن بر شما مبعوث شد و شما از آنچه آورده بود،
همچنان در شک مي بوديد چون يوسف بمرد گفتيد : خدا پس از او ديگرپيامبري نخواهد فرستاد خدا گزافکار شک آورنده را اين گونه گمراه مي سازد ،.
الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ وَعِندَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ ؛ کساني که بي هيچ حجتي که در دست داشته باشند در آيات خدا جدال مي کنند، کار آنان نزد خدا و مؤمنان سخت ناپسند است خدا بر دل هر متکبر جباري اينچنين مهر مي نهد.
وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا هَامَانُ ابْنِ لِي صَرْحًا لَّعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ؛
فرعون گفت : اي هامان ، براي من کوشک بلندي بساز ،
شايد به آن درها دست يابم :
أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ كَاذِبًا وَكَذَلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَصُدَّ عَنِ السَّبِيلِ وَمَا كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِي تَبَابٍ ؛ درهاي آسمانها و خداي موسي را ببينم ، زيرا پندارم که دروغ مي گويد بدين سان کردار زشت فرعون در نظرش آراسته شد و او از راه باز ماند و چاره جويي او جز زيان هيچ نبود.
وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشَادِ؛
آن مردي که ايمان آورده بود گفت : اي قوم من ، از پي من بياييد تا به ، راه صواب هدايتتان کنم.
يَا قَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ؛ اي قوم من ، اين زندگي دنيا اندک مايه تعيشي است و آخرت سراي بقاست.
مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلَا يُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيْرِ حِسَابٍ ؛ هر کس کار بدي بکند جز همانند عملش کيفر نيابد و هر کس از مرد و زن که مؤمن باشد و عمل صالحي به جاي آرد به بهشت داخل شود و بي حساب روزي اش دهند.
وَيَا قَوْمِ مَا لِي أَدْعُوكُمْ إِلَى النَّجَاةِ وَتَدْعُونَنِي إِلَى النَّارِ؛ اي قوم من ، چيست که من شما را به رهايي مي خوانم و شما مرا به آتش فرا، مي خوانيد ?
تَدْعُونَنِي لِأَكْفُرَ بِاللَّهِ وَأُشْرِكَ بِهِ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَأَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى الْعَزِيزِ الْغَفَّارِ؛ مرا دعوت مي کنيد که به خدا کافر شوم و چيزي را که نمي شناسم شريک اوقرار دهم ، حال آنکه من شما را به خداي پيروزمند آمرزنده دعوت مي کنم.
لَا جَرَمَ أَنَّمَا تَدْعُونَنِي إِلَيْهِ لَيْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِي الدُّنْيَا وَلَا فِي الْآخِرَةِ وَأَنَّ مَرَدَّنَا إِلَى اللَّهِ وَأَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ ؛ بي شک آنچه شما مرا به آن دعوت مي کنيد ياراي آنش نيست که در دنيا، وآخرت کسي را به سوي خود خواند ، حال آنکه بازگشت ما به سوي خداي يکتاست ، و گزافکاران در جهنم باشند.
فَسَتَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكُمْ وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ؛ زودا که آنچه را که اکنون مي گويم به ياد خواهيد آورد و من کار خويش به خدا واگذار کردم ، زيرا او بندگانش را مي بيند.
فَوَقَاهُ اللَّهُ سَيِّئَاتِ مَا مَكَرُوا وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ؛ خدا او را از آسيب مکري که برايش انديشيده بودند ، نگه داشت و آن عذاب ناگوار خاندان فرعون را در ميان گرفت.
النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ؛ آتش هر صبح و شام بر آن عرضه شوند و روزي که قيامت برپا شود ندا دهند که خاندان فرعون را به سخت ترين عذابها در آوريد.
#
{23} أي: {ولقد أرسلنا}: إلى جنس هؤلاء المكذِّبين {موسى}: ابن عمران {بآياتِنا}: العظيمة الدالَّة دلالة قطعيةً على حقيقة ما أُرْسِل به وبطلان ما عليه مَنْ أرسل إليهم من الشرك وما يتبعه {وسلطانٍ مبين}؛ أي: حجة بيِّنة تتسلَّط على القلوب فتذعِنُ لها كالحيَّة والعصا ونحوهما من الآيات البيِّنات التي أيَّد الله بها موسى، ومكَّنه من ما دعا إليه من الحقِّ.
(23) (
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مُوسَىٰ﴾) تا (
﴿أَشَدَّ ٱلۡعَذَابِ﴾). یعنی موسی بن عمران را با نشانههای بزرگ خود- که به طور قطع بر حقیقت آنچه پیامبران با آن فرستاده شدند، و بر باطل بودن شرکی که آنها بر آن قرار داشتند دلالت میکرد- به سوی همکیشان این تکذیب کنندگان فرستادیم. (
﴿وَسُلۡطَٰنٖ مُّبِينٍ﴾) و با حجتی روشن که بر دلها چیره میگردد، و دلها به آن یقین میکنند، فرستادیم؛ همانند تبدیل شدن عصای موسی به اژدها، و دیگر معجزات آشکاری که خداوند موسی را به وسیلۀ آنها تایید نمود.
#
{24} والمبعوث إليهم {فرعون وهامان}: وزيره {وقارون}: الذي كان من قوم موسى فبغى عليهم بمالِهِ، فكلُّهم ردُّوا عليه أشدَّ الردِّ، وقالوا: {ساحرٌ كذابٌ}.
(24) (
﴿إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَهَٰمَٰنَ وَقَٰرُونَ﴾) او به سوی فرعون و وزیرش هامان و قارون -که از قوم موسی بود، و به علّت ثروت خود علیه آنها دست به طغیان زده بود- فرستاده شد.
اینها به شدّت دعوت موسی را رد کردند و گفتند: (
﴿سَٰحِرٞ كَذَّابٞ﴾) او جادوگرِ دروغگویی است.
#
{25} {فلمَّا جاءَهم بالحقِّ من عندِنا}: وأيَده الله بالمعجزات الباهرةِ الموجبة لتمام الإذعانِ؛ لم يقابلوها بذلك، ولم يكفِهِم مجرَّدُ الترك والإعراض، بل ولا إنكارها ومعارضتها بباطلهم، بل وصلتْ بهم الحالُ الشنيعة إلى أن {قالوا اقْتُلوا أبناءَ الذين آمنوا معه واسْتَحْيوا نساءَهم وما كَيْدُ الكافرينَ}: حيث كادوا هذه المكيدَة وزعموا أنَّهم إذا قَتَلوا أبناءَهم لم يَقْوَوْا، وبَقُوا في رقِّهم وتحت عبوديَّتهم. فما كيدهم {إلاَّ في ضلال}: حيث لم يتمَّ لهم ما قصدوا، بل أصابهم ضدُّ ما قصدوا، أهلكهم اللهُ، وأبادَهم عن آخرِهم.
قاعدة: وتدبَّر هذه النكتة التي يكثر مرورُها بكتاب الله تعالى إذا كان السياقُ في قصَّة معيَّنة أو على شيء معيَّن، وأراد الله أن يحكُمَ على ذلك المعيَّن بحكم لا يختصُّ به؛ ذَكَرَ الحُكْمَ وعلَّقه على الوصف العامِّ؛ ليكون أعمَّ، وتندرج فيه الصورةُ التي سيق الكلام لأجلها، وليندفع الإيهام باختصاص الحكم بذلك المعيَّن؛ فلهذا لم يقلْ: وما كيدُهم إلاَّ في ضلال، بل قال: {وَما كَيْدُ الكافرين إلاَّ في ضلال}.
(25) (
﴿فَلَمَّا جَآءَهُم بِٱلۡحَقِّ مِنۡ عِندِنَا﴾) و هنگامی که موسی از جانب ما حق را به ایشان رساند، و خداوند او را با معجزات آشکار که سبب یقین کامل میگردند تایید نمود؛ آنها یقین حاصل نکردند، و به ترک گفتن و رویگردانی اکتفا ننمودند، و نیز به انکار آن و مخالفت با آن به وسیلۀ باطل خود بسنده نکردند، بلکه حالت زشت آنان به جایی رسید که (
﴿قَالُواْ ٱقۡتُلُوٓاْ أَبۡنَآءَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ وَٱسۡتَحۡيُواْ نِسَآءَهُمۡ﴾) گفتند: پسران آنان را که همراه با او ایمان آوردهاند بکشید، و زنانشان را زنده بگذارید، (
﴿وَمَا كَيۡدُ ٱلۡكَٰفِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَٰلٖ﴾) و کافرانی که این توطئه را کردند، و گمان بردند هرگاه پسران آنان را به قتل برسانند آنها قوی نخواهند بود و ایستادگی نخواهند کرد، بلکه تحت بندگی و فرمانشان باقی خواهند ماند؛ کید و نیرنگشان تباه و بینتیجه بوده، و جز گمراهی نخواهد بود؛ چون آنچه اراده کرده بودند برایشان تحقق نیافت، بلکه موضوع برعکس شد. و خداوند آنها را هلاک کرد و همۀ آنان را نابود و از میان برد. در این نکته تدبّر کن ـ که زیاد در قرآن تکرار شده است ـ و آن اینکه هرگاه داستان یا امر مشخّصی بیان شود و خداوند بخواهد در مورد آن قضیۀ معیّن حکم نماید، حکم را منحصر به آن قضیه نمیکند بلکه آن را به صورت کلی بیان میکند تا فراگیرتر باشد؛ و قضیهای نیز که سیاق کلام در مورد آن آورده شده در آن داخل گردد؛ و این توهم پیدا نشود که این حکم ویژۀ همین ماجرا است.
بنابراین نفرمود: «وَمَا کَیْدُهُم إِلاَّ فِی ضَلاَلٍ» نیرنگ آنها بینتیجه بوده و جز گمراهی نخواهد بود،
بلکه فرمود: (
﴿وَمَا كَيۡدُ ٱلۡكَٰفِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَٰلٖ﴾) و نیرنگ کافران بینتیجه بوده و جز گمراهی نخواهد بود.
#
{26} و {قال فرعونُ}: متكبِّراً متجبِّراً مغرِّراً لقومه السفهاء: {ذَروني أقْتُلْ موسى ولْيَدْع ربَّه}؛ أي: زعم قبَّحه الله أنه لولا مراعاةُ خواطر قومه؛ لقتله، وأنه لا يمنعُه منه دعاءُ ربِّه. ثم ذكر الحاملَ له على إرادةِ قتلِهِ، وأنه نصحٌ لقومه وإزالةٌ للشرِّ في الأرض، فقال: {إني أخافُ أن يُبَدِّلَ دينَكُم}: الذي أنتم عليه {أو أن يُظْهِرَ في الأرض الفساد}: وهذا من أعجب ما يكون! أن يكون شرُّ الخلق ينصحُ الناسَ عن اتِّباع خير الخلق. هذا من التمويه والترويج الذي لا يدخُلُ إلاَّ عقل مَنْ قال الله فيهم: {فاستخفَّ قومَه فأطاعوه إنَّهم كانوا قوماً فاسقينَ}.
(26) فرعون با تکبّر و غرور و سرکشی به قوم بیخردش گفت: (
﴿ذَرُونِيٓ أَقۡتُلۡ مُوسَىٰ وَلۡيَدۡعُ رَبَّهُۥٓ﴾) بگذارید من موسی را بکشم و او پروردگارش را به فریاد بخواند تا او را از دست من نجات دهد؛ یعنی او ادّعا میکرد که اگر رعایت خاطر قومش نبود، موسی را میکشت؛ و نیز از اینکه موسی پروردگارش را به کمک بطلبد جلوگیری نمیکند.
سپس انگیزهای که او را وادار مینماید تا موسی را بکشد بیان کرد و گفت: این کار را به خاطر خیرخواهی قوم خود، و از بین بردن فساد و شر از روی زمین انجام میدهد.
پس گفت: (
﴿إِنِّيٓ أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمۡ﴾) من میترسم که دین شما را تغییر دهد، (
﴿أَوۡ أَن يُظۡهِرَ فِي ٱلۡأَرۡضِ ٱلۡفَسَادَ﴾) یا اینکه در این سر زمین فساد به پا کند. و این خود عجیبترین چیز است که بدترین انسان، مردم را نصیحت کند تا از بهترین انسان دوری کنند.
این در حقیقت گول زدن و فریب دادن است که فقط در عقل کسانی جای میگیرد که خداوند در مورد آنها فرموده است: ﴿فَٱسۡتَخَفَّ قَوۡمَهُۥ فَأَطَاعُوهُۚ إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَوۡمٗا فَٰسِقِينَ﴾ پس قومش را سبکسر انگاشت، و آنها از او اطاعت کردند؛ بیگمان آنها قومی فاسق و مجرم بودند.
#
{27} {وقال موسى}: حين قال فرعونُ تلك المقالَة الشنيعةَ التي أوجَبَها له طغيانُه واستعان فيها بقوَّته واقتدارِهِ مستعيناً بربِّه: {إنِّي عذتُ بربِّي وربِّكم}؛ أي: امتنعتُ بربوبيَّته التي دبَّر بها جميع الأمور {من كل متكبِّرٍ لا يؤمنُ بيوم الحساب}؛ أي: يحمله تكبُّره وعدمُ إيمانه بيوم الحساب على الشرِّ والفسادِ، يدخُلُ فيه فرعونُ وغيره كما تقدَّم قريباً في القاعدة، فمنعه الله تعالى بلطفه من كلِّ متكبِّرٍ لا يؤمن بيوم الحساب، وقيَّض له من الأسباب ما اندفع به عنه شرُّ فرعونَ وملئه.
(27) (
﴿وَقَالَ مُوسَىٰٓ إِنِّي عُذۡتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُم﴾) وقتی فرعون آن سخن زشت را بر زبان آورد که سرکشیاش سبب شده بود تا چنان بگوید و از قدرت و توان خود کمک گرفت،
موسی از پروردگارش کمک خواست و فرمود: من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه میبرم، (
﴿مِّن كُلِّ مُتَكَبِّرٖ لَّا يُؤۡمِنُ بِيَوۡمِ ٱلۡحِسَابِ﴾) از هر متکبّری که به روز قیامت ایمان نمیآورد؛ یعنی تکبّرش و ایمان نداشتن او به روز قیامت، او را به هر شر و فسادی وادار میکند. در این مطلب فرعون و دیگران داخل هستند، همانطور که قبلاً بیان شد. خداوند موسی را از هر متکبری که به روز قیامت ایمان نداشت حفاظت کرد؛ و اسبابی برای او فراهم نمود که به وسیلۀ آن، شر فرعون و اشراف دربار او از موسی دفع گردید. و از جملۀ اسباب، مرد مؤمن بود که از خاندان فرعون بود و سخن او پذیرفته میشد، به خصوص اینکه به ظاهر میگفت با آنها موافق است، و ایمانش را پنهان میکرد. پس غالباً چنین است که آنها مراعات حال او میکردند. و اگر در ظاهر با آنها مخالفت میورزید چندان رعایتش نمیکردند. همانطور که خداوند پیامبرش محمّد صلی الله علیه وسلم را به وسیلۀ عمویش ابو طالب از شرّ قریش حفاظت کرد؛ چون ابو طالب نزد قریش، بزرگ و با آنها در دینشان موافق بود؛ و اگر او مسلمان بود، این طور نمیتوانست پیامبر را حفاظت کند.
#
{28} ومن جملة الأسباب هذا الرجل المؤمن الذي من آل فرعون من بيت المملكةِ، لا بدَّ أن يكونَ له كلمةٌ مسموعةٌ، وخصوصاً إذا كان يظهِرُ موافقتَهم ويكتُمُ إيمانه؛ فإنهم يراعونَه في الغالب ما لا يراعونَه لو خالفهم في الظاهر؛ كما منع الله رسولَه محمداً - صلى الله عليه وسلم - بعمه أبي طالب من قريش؛ حيث كان أبو طالب كبيراً عندهم موافقاً لهم على دينهم، ولو كان مسلماً؛ لم يحصلْ منه ذلك المنع، فقال ذلك الرجل المؤمن الموفَّق العاقل الحازم مقبِّحاً فعل قومه وشناعة ما عزموا عليه: {أتَقْتُلونَ رجلاً أن يقولَ ربِّيَ اللهُ}؛ أي: كيف تستحلُّون قتلَه وهذا ذنبُه وجرمُه أَنَّه يقولَ ربِّيَ الله، ولم يكن أيضاً قولاً مجرَّداً عن البيناتِ، ولهذا قال: {وقد جاءكم بالبيِّناتِ من ربِّكم}: لأنَّ بيِّنته اشتهرت عندهم اشتهاراً علم به الصغيرُ والكبيرُ؛ أي: فهذا لا يوجب قتله؛ فهلاَّ أبطلتم قبل ذلك ما جاء به من الحقِّ، وقابلتم البرهان ببرهان يردُّه ثم بعد ذلك نظرتُم هل يحلُّ قتلُه إذا ظهرتم عليه بالحجة أم لا؟! فأما وقد ظهرت حجَّته واستعلى برهانه؛ فبينكم وبين حِلِّ قتله مفاوزُ تنقطع بها أعناق المطيِّ.
ثم قال لهم مقالةً عقليةً تقنِعُ كلَّ عاقل بأيِّ حالة قُدِّرت، فقال: {وإنْ يكُ كاذباً فعليه كذِبُه وإن يكُ صادقاً يصِبْكُم بعض الذي يعدكم}: أي: موسى بين أمرين إما كاذب في دعواه أو صادق فيها، فإن كان كاذباً فكذبه عليه وضرره مختصٌّ به، وليس عليكم في ذلك ضررٌ؛ حيث امتنعتُم من إجابته وتصديقه، وإن كان صادقاً، وقد جاءكم بالبينات وأخبركم أنَّكم إنْ لم تجيبوه عذَّبَكم الله عذاباً في الدُّنيا وعذاباً في الآخرة؛ فإنَّه لا بدَّ أن يصيبَكم بعضُ الذي يعِدُكم، وهو عذاب الدنيا. وهذا من حسن عقلِهِ ولطف دفعِهِ عن موسى؛ حيث أتى بهذا الجواب الذي لا تشويش فيه عليهم، وجعلَ الأمر دائراً بين تلك الحالتين، وعلى كلِّ تقدير؛ فقتله سفهٌ وجهلٌ منكم.
ثم انتقل ـ رضي الله عنه وأرضاه وغفر له ورحمه ـ إلى أمرٍ أعلى من ذلك وبيان قرب موسى من الحقِّ فقال: {إن الله لا يهدي من هو مسرف}؛ أي؛ متجاوز الحد بترك الحق والإقبال على الباطل، {كذابٌ}: بنسبته ما أسرف فيه إلى الله؛ فهذا لا يهديه الله إلى طريق الصواب؛ لا في مدلوله، ولا في دليله، ولا يوفَّق للصراط المستقيم؛ أي: وقد رأيتُم ما دعا موسى إليه من الحقِّ وما هداه الله إلى بيانِهِ من البراهين العقليَّة والخوارق السماويَّة؛ فالذي اهتدى هذا الهدى لا يمكنُ أن يكون مسرفاً ولا كاذباً. وهذا دليلٌ على كمال علمِهِ وعقلِهِ ومعرفتِهِ بربِّه.
(28) آن مردِ مومنِ رستگار و عاقل با تقبیح کار قومش، و زشت خواندن تصمیمی که گرفته بودند،
گفت: (
﴿أَتَقۡتُلُونَ رَجُلًا أَن يَقُولَ رَبِّيَ ٱللَّهُ﴾) آیا مردی را میکشید که میگوید: پروردگار من الله است؟ یعنی چگونه ریختن خون او را حلال میدانید به جرم اینکه میگوید پروردگار من الله است؟ حال آنکه سخن او بیدلیل هم نیست.
بنابراین فرمود: (
﴿وَقَدۡ جَآءَكُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ مِن رَّبِّكُمۡ﴾) در حالی دلائل روشن و معجزات آشکاری را از جانب پروردگارتان برایتان آورده است. چون معجزۀ موسی نزد آنها چنان معروف بود که کوچک و بزرگ آن را میدانستند. پس چنین کسی را نباید کشت. پس چرا شما قبل از اقدام به این کار، حقّی را که آورده است باطل نکردید؛ و برای رد نمودن برهان او، برهان اقامه نکردید؟ سپس به اندیشه فرو میرفتید که آیا ـ اگر با حجّت و برهان بر وی غلبه یافتید ـ کشتن او جایز است یا نه؟ اینک که حجت او غالب آمده است، تا کشتن وی فاصلۀ زیادی دارید. سپس دلیلی عقلی برای آنها ارائه داد که هر عاقلی به آن قانع میگردد.
پس گفت: (
﴿وَإِن يَكُ كَٰذِبٗا فَعَلَيۡهِ كَذِبُهُۥۖ وَإِن يَكُ صَادِقٗا يُصِبۡكُم بَعۡضُ ٱلَّذِي يَعِدُكُمۡ﴾) یعنی موسی در دو حالت قرار دارد؛ یا در ادّعایش دروغ میگوید و یا راست میگوید. پس اگر دروغ گفته باشد، زیان دروغش به خودش بر میگردد و به شما زیانی نمیرسد، چون شما از پذیرفتن سخن او امتناع ورزیدهاید. واگر راستگو باشد، در حالی که با معجزات آشکار نزدتان آمده، و به شما خبر داده که اگر سخن او را قبول نکنید، خداوند در دنیا و آخرت شما را عذاب میدهد؛ پس حتماً برخی از آنچه به شما وعده میدهد که عذاب دنیا است گریبانگیرتان خواهد شد. این از خردمندی او، و دفاع زیبای او از موسی بود که پاسخی ارائه داد که هیچ تشویشی در آن نبود، و مسئله را میان این دو حالت قرار داد، و به هر تقدیر کشتن او را بیخردی و جهالت از جانب آنان تلّقی کرد. سپس آن مرد ـ رضی الله عنه وأرضاه وغفر له ورحمه ـ به بالاتر از این پرداخت و اینکه موسی به حق نزدیک است،
و گفت: (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي مَنۡ هُوَ مُسۡرِفٞ كَذَّابٞ﴾) همانا خداوند کسی را که با ترک حق و روی آوردن به باطل از حد تجاوز کرده است، و با نسبت دادن تجاوزهایش به خدا راه تعدّی را پیش گرفته است، به راه درست هدایت نمیکند؛ و همانا دلیل او، و آنچه بر صحت آن دلیل میآورد، نادرست میباشد؛ و خداوند به او توفیق هدایت به راه راست را نمیدهد؛ یعنی شما حقّی را که موسی به سوی آن دعوت میکند دیدید، و معجزات آسمانی و دلایل عقلی که موسی به رهنمود خداوندی آن را ارائه داد مشاهده کردید؛ پس هر کس این راه را در پیش گیرد، ممکن نیست که تجاوزکار و دروغگو باشد. و این دلیلی است بر کمال دانش و خرد و شناخت کامل وی نسبت به پروردگارش.
#
{29} ثم حذَّر قومه ونَصَحهم وخوَّفهم عذابَ الآخرة ونهاهم عن الاغترار بالمُلْك الظاهر، فقال: {يا قوم لكم الملكُ اليومَ}؛ أي: في الدنيا {ظاهرين في الأرض}: على رعيَّتِكم تنفِّذون فيهم ما شئتم من التدبير؛ فهَبْكم حصل لكم ذلك وتمَّ ولن يتمَّ؛ {فَمن ينصرُنا من بأس الله}؛ أي: عذابه {إن جاءنا}. وهذا من حسن دعوتِهِ؛ حيث جعلَ الأمرَ مشتركاً بينه وبينهم بقوله: {فمن ينصُرُنا}، وقوله: {إن جاءنا}؛ ليفهِمَهم أنَّه ينصحُ لهم كما ينصحُ لنفسه ويرضى لهم ما يرضى لنفسه، فَـ {قَالَ فرعونُ}: معارضاً له في ذلك ومغرِّراً لقومه أن يتَّبعوا موسى: {ما أريكم إلاَّ ما أرى وما أهديكم إلاَّ سبيل الرشادِ}: وصدق في قوله: {ما أريكم إلاَّ ما أرى}، ولكن ما الذي رأى؟! رأى أن يستخفَّ قومَه فيتابعوه ليقيمَ بهم رياسته، ولم يَرَ الحقَّ معه، بل رأى الحقَّ مع موسى وجحد به مستيقناً له، وكذب في قوله: {ما أهديكم إلاَّ سبيل الرشادِ}؛ فإنَّ هذا قلبٌ للحقِّ؛ فلو أمرهم باتِّباعه اتِّباعاً مجرداً على كفره وضلاله؛ لكان الشرُّ أهونَ، ولكنه أمرهم باتِّباعه، وزعم أنَّ في اتِّباعه اتِّباعَ الحقِّ، وفي اتِّباع الحقِّ اتباعَ الضلال.
(29) سپس قومش را برحذر داشت، و آنها را نصیحت کرد، و از عذاب آخرت ترساند، و آنان را از فریب خوردن به فرمانروایی و حکومت ظاهری نهی کرد،
و گفت: (
﴿يَٰقَوۡمِ لَكُمُ ٱلۡمُلۡكُ ٱلۡيَوۡمَ ظَٰهِرِينَ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) ای قوم من! امروز در دنیا فرمانروایی در دست شماست، و بر رعیت و ملت خود پیروز و چیرهاید؛ هر آنچه بخواهید بر آنها اجرا میکنید؛ فرض کنید آنچه که خواستید به دست آوردید و به اتمام رسید، که هرگز به اتمام نخواهد رسید، (
﴿فَمَن يَنصُرُنَا مِنۢ بَأۡسِ ٱللَّهِ إِن جَآءَنَا﴾) پس اگر عذاب الهی دامنگیرمان شود، چه کسی ما را یاری میدهد؟
این نشانۀ حسن دعوت کردن اوست که مسئله را میان خود و آنها مشترک قرار داد و گفت: (
﴿فَمَن يَنصُرُنَا﴾) چه کسی ما را یاری میدهد؟
و گفت: (
﴿إِن جَآءَنَا﴾) اگر به سراغ ما بیاید. تا آنها را متوجّه سازد که خیرخواهشان است؛ و همانطور که خیرخواه خودش نیز میباشد، و آنچه برای خود دوست دارد و میپسندد، برای آنها هم میپسندد. (
﴿قَالَ فِرۡعَوۡنُ مَآ أُرِيكُمۡ إِلَّا مَآ أَرَىٰ وَمَآ أَهۡدِيكُمۡ إِلَّا سَبِيلَ ٱلرَّشَادِ﴾) فرعون با مخالفت با او در اینباره، و با فریب دادن قوم خود از اینکه از موسی پیروی کنند،
گفت: جز آنچه را که خود بدان معتقدم، به شما پیشنهاد نمیکنم؛ و شما را جز به راه راست رهنمون نمیشوم.
و در این سخن که گفت: «جز آنچه را که خود بدان معتقدم به شما پیشنهاد نمیکنم» راست گفت. اما فرعون به چه چیزی معتقد بود؟ او بر این باور بود که قومش را سبکسر و نادان قرار دهد تا از وی پیروی نمایند و ریاست خودش را برپا دارد. او معتقد بود که حق با او نیست، بلکه حق با موسی است؛ و در حالی که به آن یقین داشت آن را انکار کرد.
و دروغ گفت در این سخنش که گفت: (
﴿وَمَآ أَهۡدِيكُمۡ إِلَّا سَبِيلَ ٱلرَّشَادِ﴾) و شما را جز به راه رشد و راست رهنمون نمیشوم. این وارونه کردن حق و حقیقت است.
اگر او قومش را به پیروی کردن از خود دستور میداد و میگفت: از کفر و گمراهی من پیروی کنید، شرّش سبکتر بود؛ ولی آنها را دستور داد تا از او پیروی کنند، و به دروغ میگفت که پیروی کردن از او، پیروی کردن از حق است؛ و پیروی نمودن از حق را، پیروی کردن از باطل میدانست.
#
{30} {وقال الذي آمنَ}: مكرِّراً دعوة قومه، غير آيس من هدايتهم؛ كما هي حالةُ الدُّعاة إلى الله تعالى؛ لا يزالون يدعون إلى ربِّهم، ولا يردُّهم عن ذلك رادٌّ، ولا يثنيهم عتوُّ مَنْ دَعَوْه عن تكرار الدعوة، فقال لهم: {يا قوم إنِّي أخاف عليكم مثلَ يوم الأحزاب}؛ يعني: الأمم المكذِّبين الذين تحزَّبوا على أنبيائهم واجتمعوا على معارضتهم.
(30) (
﴿وَقَالَ ٱلَّذِيٓ ءَامَنَ﴾) و کسی که ایمان آورده بود، در فواصل زمانی مختلفی قومش را دعوت میکرد، و از هدایت شدن آنها ناامید نمیشد، آن طور که روش دعوتگران راه خداست، و همواره و همیشه به سوی پروردگارشان دعوت میکنند، و هیچ چیزی آنها را از این کار باز نمیدارد، و سرکشی کسی که دعوتش میکنند آنها را از تکرار دعوت باز نمیدارد.
پس به آنها گفت: (
﴿يَٰقَوۡمِ إِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيۡكُم مِّثۡلَ يَوۡمِ ٱلۡأَحۡزَابِ﴾) ای قوم من! میترسم به عذابی گرفتار شوید که امّتهای تکذیب کننده بدان گرفتار شدند؛ همانهایی که به صورت حزب و گروههایی بر مخالفت با پیامبران همدست شده بودند.
#
{31} ثم بيَّنهم فقال: {مثل دأب قوم نوح وعادٍ وثمودَ والذين من بعدِهم}؛ أي: مثل عادتهم في الكفر والتكذيب، وعادة الله فيهم بالعقوبة العاجلة في الدنيا قبل الآخرة، {وما الله يريدُ ظلماً للعبادِ}: فيعذِّبُهم بغير ذنب أذنبوه ولا جرم أسْلَفوه.
(31) سپس آن دستهها و گروهها را بیان کرد و گفت: (
﴿مِثۡلَ دَأۡبِ قَوۡمِ نُوحٖ وَعَادٖ وَثَمُودَ وَٱلَّذِينَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ﴾) همانند قوم نوح و عاد و ثمود، و کسانی که بعد از آنها آمدند، و به کفر ورزیدن و تکذیب پیامبران عادت کرده بودند، و خداوند هم با شیوۀ خود به کیفر زودرس آنها در دنیا عذاب داد. (
﴿وَمَا ٱللَّهُ يُرِيدُ ظُلۡمٗا لِّلۡعِبَادِ﴾) و خداوند نمیخواهد بر بندگان ستمی کند؛ و آنها را بدون اینکه گناهی کرده و جرمی مرتکب شده باشند، عذاب بدهد.
#
{32} ولمَّا خوَّفهم العقوباتِ الدنيويةَ؛ خوَّفهم العقوباتِ الأخرويةَ، فقال: {ويا قوم إنِّي أخاف عليكم يومَ التَّناد}؛ أي: يوم القيامة؛ حين ينادي أهلُ الجنة أهل النار: {أن قد وجَدْنا ما وعَدَنا ربُّنا حقًّا ... } إلى آخر الآيات، {ونادى أصحابُ النارِ أصحابَ الجنَّة أن أفيضوا علينا من الماءِ أو ممَّا رزَقَكُم الله قالوا إنَّ الله حرَّمَهما على الكافرين}، وحين ينادي أهلُ النار مالكاً: {ليقضِ علينا ربُّك}، فيقول: {إنَّكم ماكثون}، وحين ينادون ربَّهم: {ربَّنا أخْرِجْنا منها فإنْ عُدْنا فإنَّا ظالمون}، فيجيبهم: {اخسؤوا فيها ولا تكلِّمونِ}، وحين يُقالُ للمشركين: {ادْعوا شركاءَكم فَدَعَوْهم فلم يستجيبوا لهم}.
(32) وقتی آنها را از کیفرهای دنیوی ترساند،
آنان را از عذاب اخروی نیز برحذر داشت و فرمود: (
﴿وَيَٰقَوۡمِ إِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيۡكُمۡ يَوۡمَ ٱلتَّنَادِ﴾) ای قوم من! همانا من بر شما از روز قیامت و روزی که اهل بهشت، اهل جهنّم را صدا میزنند میترسم،
آنها صدا میزنند و میگویند: ﴿أَن قَدۡ وَجَدۡنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقّٗا﴾ آنچه را پروردگارمان به ما وعده داد، حق یافتیم
﴿وَنَادَىٰٓ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ أَصۡحَٰبَ ٱلۡجَنَّةِ أَنۡ أَفِيضُواْ عَلَيۡنَا مِنَ ٱلۡمَآءِ أَوۡ مِمَّا رَزَقَكُمُ ٱللَّهُۚ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾ و اهل جهنّم، بهشتیان را صدا میزنند که از آب یا از آنچه خداوند به شما روزی داده، بر ما چیزی بریزید.
میگویند: خداوند آن را بر کافران حرام کرده است. و هنگامی که دوزخیان مالک را صدا میزنند
﴿لِيَقۡضِ عَلَيۡنَا رَبُّكَ﴾ [که پروردگارت را بگو در مورد ما فیصله کند] او میگوید:
﴿إِنَّكُم مَّٰكِثُونَ﴾ شما ماندگارید.
و آنگاه که دوزخیان پروردگارشان را صدا میزنند و میگویند: ﴿رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا مِنۡهَا فَإِنۡ عُدۡنَا فَإِنَّا ظَٰلِمُونَ﴾ پروردگارا! ما را از جهنّم بیرون کن؛ و اگر ما دوباره کارهای گذشته را انجام دهیم، پس ما ستمکاریم.
خداوند در پاسخ به آنها میفرماید: ﴿ٱخۡسَُٔواْ فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ﴾ بتمرگید در جهنّم، و سخن مگوئید.
و هنگامی که به مشرکان گفته میشود: ﴿ٱدۡعُواْ شُرَكَآءَكُمۡ فَدَعَوۡهُمۡ فَلَمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَهُمۡ﴾ شریکانتان را به فریاد بخوانید، پس آنها را میخوانند؛ امّا پاسخشان نمیدهند.
#
{33} فخوَّفهم رضي الله عنه هذا اليوم المهول، وتوجَّع لهم إن أقاموا على شركِهِم بذلك، ولهذا قال: {يوم تولُّون مدبرينَ}؛ أي: قد ذهب بكم إلى النار. {ما لكم من الله من عاصم}: لا من أنفسكم قوَّة تدفعون بها عذابَ الله ولا ينصرُكم من دونِهِ من أحدٍ، {يوم تُبْلى السرائرُ. فما له من قوَّةٍ ولا ناصرٍ}. {ومن يُضْلِلِ الله فما له من هادٍ}: لأن الهدى بيد الله تعالى. فإذا منع عبدَه الهدى لعلمِهِ أنه غير لائق به لخبثه؛ فلا سبيل إلى هدايته.
(33) آن مرد مؤمن ـ رضی الله عنه ـ آنان را از این روز ترسناک برحذر داشت،
و برایشان دلسوزی کرد که: اگر بر شرک خود باقی بمانند، به این روز گرفتار میشوند،
بنابراین گفت: (
﴿يَوۡمَ تُوَلُّونَ مُدۡبِرِينَ﴾) روزی که پشت کنان روی میگردانید و به سوی جهنّم برده میشوید، (
﴿مَا لَكُم مِّنَ ٱللَّهِ مِنۡ عَاصِمٖ﴾) شما در برابر خداوند هیچ نگه دارندهای ندارید؛ نه خودتان قدرتی دارید که عذاب خدا را دفع کنید، و نه کسی به جای خدا شما را یاری میکند.
﴿يَوۡمَ تُبۡلَى ٱلسَّرَآئِرُ فَمَا لَهُۥ مِن قُوَّةٖ وَلَا نَاصِرٖ﴾ روزی که رازها آشکار میگردد، پس اینان هیچ قدرت و یاریگری ندارند. (
﴿وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٖ﴾) و هرکس را که خدا گمراه سازد، هیچ هدایتگری ندارد. چون هدایت به دست خداوند متعال است؛ و هرگاه بندهاش را از هدایت محروم کند، قطعاً او میداند که این بنده به خاطر پلیدیاش شایستۀ هدایت نیست؛ و راهی برای هدایت او وجود ندارد.
#
{34} {ولقد جاءكم يوسفُ}: بنُ يعقوب عليهما السلام {من قبل}: إتيان موسى بالبينات الدَّالَّة على صدقه، وأمركم بعبادة ربِّكم وحده لا شريك له، {فما زلتُم في شكٍّ مما جاءكم به}: في حياته، {حتى إذا هَلَكَ}: ازداد شكُّكم وشرككم، {وقلتم لن يبعثَ الله من بعده رسولاً}؛ أي: هذا ظنكم الباطل وحسبانكم الذي لا يليق بالله تعالى؛ فإنَّه تعالى لا يترك خلقه سدى لا يأمرهم وينهاهم، بل يرسل إليهم رسله؛ وظنٌّ أنَّ الله لا يرسل رسولاً ظنُّ ضلال، ولهذا قال: {كذلك يضلُّ الله من هو مسرفٌ [مرتابٌ] }: وهذا هو وصفهم الحقيقيُّ الذي وصفوا به موسى ظلماً وعلوًّا؛ فهم المسرفون بتجاوزهم الحقَّ وعدولهم عنه إلى الضلال، وهم الكذبةُ حيث نسبوا ذلك إلى الله وكذَّبوا رسوله؛ فالذي وصفُه السرفُ والكذبُ لا ينفكُّ عنهما لا يهديه الله ولا يوفِّقه للخير؛ لأنه ردَّ الحقَّ بعد أن وصل إليه وعرفه؛ فجزاؤه أن يعاقِبَه الله بأن يَمْنَعَه الهدى؛ كما قال تعالى: {فلما زاغوا أزاغَ الله قلوبَهم}، {ونقلِّبُ أفئدتَهم وأبصارَهم كما لم يؤمِنوا به أولَ مرَّةٍ ونَذَرُهم في طغيانهم يَعْمَهون}، {واللهُ لا يهدي القوم الظالمينَ}.
(34) (
﴿وَلَقَدۡ جَآءَكُمۡ يُوسُفُ مِن قَبۡلُ بِٱلۡبَيِّنَٰتِ﴾) و همانا قبل از آمدن موسی، یوسف بن یعقوب با معجزات و نشانههایی که بر راستگویی او دلالت میکرد به نزد شما آمد، و شما را به پرستش خدای یگانه که شریکی ندارد فرمان داد، (
﴿فَمَا زِلۡتُمۡ فِي شَكّٖ مِّمَّا جَآءَكُم بِهِۦ﴾) امّا شما در دوران حیات او، دربارۀ آنچه آورده بود پیوسته در شک و تردید بودید، (
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا هَلَكَ﴾) تا اینکه وفات کرد، آنگاه شک و تردید و شرکورزیتان بیشتر شد و (
﴿قُلۡتُمۡ لَن يَبۡعَثَ ٱللَّهُ مِنۢ بَعۡدِهِۦ رَسُولٗا﴾) گفتید: خداوند بعد از او پیغمبری را مبعوث نخواهد کرد؛ یعنی گمان باطلتان این بود که خداوند دیگر پیامبری را نخواهد فرستاد، گمانی که شایسته خداوند نیست، چون خداوند مخلوقات خود را بیهوده و بدون اینکه آنها را امر و نهی کند، رها نمیکند، بلکه پیامبرانشان را به سوی آنها میفرستد. و این گمان دربارۀ خدا که پیامبری نخواهد فرستاد، گمانی است که از گمراهی سرچشمه میگیرد.
بنابراین فرمود: (
﴿كَذَٰلِكَ يُضِلُّ ٱللَّهُ مَنۡ هُوَ مُسۡرِفٞ مُّرۡتَابٌ﴾) این چنین خداوند اشخاص متجاوز و متردّد را گمراه و سرگشته میسازد. و این صفت حقیقی آنها بود که موسی را از روی ستمگری و برتری جویی به آن متصف کرده بودند. پس آنها خودشان تجاوزکاراناند که از حق تجاوز کرده و به گمراهی روی آوردهاند. و آنها دروغگویاناند؛ چون این را به خدا نسبت داده و پیامبرش را تکذیب کردند. پس کسی که متجاوز و دروغگوست، خداوند او را هدایت نمیکند و او را برای انجام خیر توفیق نمیدهد؛ چون او حق را پس از آنکه به وی رسید و آن را شناخت، رد کرد. بنابراین سزایش این است که خداوند او را کیفر دهد، به این صورت که او را از هدایت منع کند.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿ فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡ﴾ وقتی منحرف شدند، خداوند دلهایشان را کج و منحرف ساخت.
﴿وَنُقَلِّبُ أَفۡئدَتَهُمۡ وَأَبۡصَٰرَهُمۡ كَمَا لَمۡ يُؤۡمِنُواْ بِهِۦٓ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَنَذَرُهُمۡ فِي طُغۡيَٰنِهِمۡ يَعۡمَهُونَ﴾ و دلها و چشمهایشان را دگرگون میکنیم همانطور که اولین بار به آن ایمان نیاوردند، و آنها را در گمراهیشان سرگشته رها میکنیم.
﴿وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾ و خداوند قوم ستمکار را هدایت نمیکند.
#
{35} ثم ذكر وصفَ المسرف الكذاب، فقال: {الذين يجادلونَ في آياتِ الله}: التي بينت الحقَّ من الباطل وصارت من ظهورها بمنزلة الشمس للبصر؛ فهم يجادلون فيها على وضوحها لِيَدْفَعوها ويُبْطِلوها {بغير سلطانٍ أتاهم}؛ أي: بغير حجَّة وبرهان، وهذا وصفٌ لازمٌ لكلِّ من جادل في آيات الله؛ فإنَّه من المحال أن يجادلَ بسلطان؛ لأن الحقَّ لا يعارضه معارضٌ؛ فلا يمكن أن يعارضَ بدليل شرعيِّ أو عقليٍّ أصلاً. {كَبُرَ}: ذلك القول المتضمِّن لردِّ الحقِّ بالباطل {مقتاً عند الله وعند الذين آمنوا}: فالله أشدُّ بغضاً لصاحبه؛ لأنَّه تضمَّن التكذيب بالحقِّ والتصديق بالباطل ونسبته إليه، وهذه أمورٌ يشتدُّ بغض الله لها ولمن اتَّصف بها، وكذلك عباده المؤمنون يمقتون على ذلك أشدَّ المقت موافقةً لربهم، وهؤلاء خواصُّ خلق الله تعالى؛ فمقتُهم دليلٌ على شناعة مَن مقتوه. {كذلك}؛ أي: كما طبع على قلوب آل فرعون، {يطبعُ الله على كلِّ قلبِ متكبرٍ جبارٍ}: متكبر في نفسه على الحقِّ بردِّه وعلى الخلق باحتقارِهِم، جبارٍ بكثرة ظلمه وعدوانه.
(35) سپس صفت متجاوزِ شک کننده را بیان کرد و فرمود: (
﴿ٱلَّذِينَ يُجَٰدِلُونَ فِيٓ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ﴾) کسانی که دربارۀ آیات خدا -که حق را از باطل جدا میکنند، و همانند خورشید آشکارند- به مجادله برمیخیزند، و با وجود روشنی آن آیات تلاش میکنند تا آنها را دفع و باطل کنند، (
﴿بِغَيۡرِ سُلۡطَٰنٍ أَتَىٰهُمۡ﴾) بدون اینکه دلیل و حجّتی داشته باشند. و این صفتِ همۀ کسانی است که در برابر آیات خدا به مجادله برمیخیزند، و محال است که دلیلی داشته باشند، چون هیچ چیزی در برابر حق نمیتواند قرار بگیرد. پس ممکن نیست که حق به وسیلۀ دلیلی شرعی یا عقلی مخالفت شود. (
﴿كَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ وَعِندَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾) یعنی قولی که متضمن رد کردن حق با باطل است، نزد خداوند و مؤمنان بسیار منفور و ناپسند است، و پر واضح است که صاحب این گفته منفورتر و ناپسندتر است؛ چون این گفته، تکذیب حق و تصدیق باطل و نسبت دادن آن به خدا را در بر دارد، و خداوند به شدّت از این سخنان و از کسی که چنین حالتی دارد خشمگین میشود. نیز بندگان مؤمن خدا، به تبعیت از پروردگارشان، از این چیزها به شدّت ناراحت میشوند، و اینها بندگان برگزیدۀ خدا هستند، و ناخشنودی و نفرت آنها، دلیل زشت بودن کسی است که آنها از او متنفرّند. (
﴿كَذَٰلِكَ يَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ قَلۡبِ مُتَكَبِّرٖ جَبَّارٖ﴾) همانطور که خداوند بر دلهای خاندان فرعون مُهر نهاد، بر دل هر متکبّر سرکشی مهر مینهد؛ کسی که با نپذیرفتن حق و با تحقیر مردم بر آنها تکبر میورزد، و با کثرت ستمگری و تجاوزکاریاش، سرکشی و زورگویی روا میدارد.
#
{36 ـ 37} {وقال فرعونُ}: معارضاً لموسى ومكذِّباً له في دعوته إلى الإقرار بربِّ العالمين الذي على العرش استوى وعلى الخلق اعتلى: {يا هامانُ ابنِ لي صرحاً}؛ أي: بناءً عظيماً مرتفعاً، والقصد منه: لعلي أطلع {إلى إله موسى وإنِّي لأظنُّه كاذباً}: في دعواه أن لنا ربًّا، وأنه فوق السماواتِ، ولكنه يريد أن يحتاط فرعون ويختبر الأمر بنفسه، قال الله تعالى في بيان الذي حمله على هذا القول: {وكذلك زُيِّنَ لفرعونَ سوءُ عملِهِ}: فزُيِّن له العمل السيئ، فلم يزل الشيطان يزيِّنه وهو يدعو إليه ويحسِّنه حتى رآه حسناً ودعا إليه وناظر مناظرة المحقِّين وهو من أعظم المفسدين. {وصُدَّ عن السبيل}: الحق بسبب الباطل الذي زُيِّن له. {وما كيدُ فرعونَ}: الذي أراد أن يكيد به الحقَّ ويوهم به الناس أنه محقٌّ وأن موسى مبطلٌ {إلاَّ في تبابٍ}؛ أي: خسارٍ وبوارٍ، لا يفيده إلا الشقاء في الدنيا والآخرة.
(36 - 37) (
﴿وَقَالَ فِرۡعَوۡنُ﴾) و فرعون با مخالفت با موسی و تکذیب او -در فراخوانیاش به اعتراف و اقرار به پروردگار جهانیان که بر بالای عرش است، و بر همۀ مخلوقات بلند و مرتفع گردید-
گفت: (
﴿يَٰهَٰمَٰنُ ٱبۡنِ لِي صَرۡحٗا﴾) ای هامان! ساختمانی عظیم و مرتفع برایم بساز. و منظورم از این کار این است که شاید بنگرم.» (
﴿إِلَىٰٓ إِلَٰهِ مُوسَىٰ وَإِنِّي لَأَظُنُّهُۥ كَٰذِبٗا﴾) به خدای موسی، هرچند که من او را در این ادّعایش -مبنی بر اینکه ما پروردگاری داریم، و این پروردگار بالای آسمانهاست- دروغگو میپندارم. (
﴿إِلَىٰٓ إِلَٰهِ مُوسَىٰ وَإِنِّي لَأَظُنُّهُۥ كَٰذِبٗا﴾) به خدای موسی، هرچند که من او را در این ادّعایش -مبنی بر اینکه ما پروردگاری داریم، و این پروردگار بالای آسمانهاست- دروغگو میپندارم. امّا در واقع فرعون میخواست احتیاط نماید و مسئله را شخصاً آزمایش کند، و راست و غلط بودن سخن موسی را امتحان نماید.
و خداوند در بیان انگیزۀ او برای این سخن میفرماید: (
﴿وَكَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِفِرۡعَوۡنَ سُوٓءُ عَمَلِهِۦ﴾) و این گونه برای فرعون بدی کارش آراسته شده بود. پس کار بد برای او آراسته و زیبا جلوه داده شده بود، و شیطان همچنان آنرا زیبا جلوه میداد، و او را به آن فرا میخواند تا اینکه فرعون آنرا خوب پنداشت، و همانند کسانی که بر حق هستند، دربارۀ آن مناظره کرد در حالی که فرعون از بزرگترین فسادکاران بود. (
﴿وَصُدَّ عَنِ ٱلسَّبِيلِ﴾) و به سبب باطلی که برای او زینت داده شده بود، از راه حق بازداشته شد. (
﴿وَمَا كَيۡدُ فِرۡعَوۡنَ إِلَّا فِي تَبَابٖ﴾) و نیرنگ فرعون که با آن میخواست
«علیه حق توطئه نماید، و این توهّم را برای مردم ایجاد کند که او بر حق است و موسی بر باطل» جز زیان و تباهی نتیجهای نداشت، و فایدهای جز بدبختی برای او در دنیا و آخرت به بار نیاورد.
#
{38} {وقال الذي آمنَ}: معيداً نصيحته لقومه: {يا قوم اتَّبعونِ أهْدِكُم سبيل الرشادِ}: لا كما يقولُ لكم فرعونُ؛ فإنه لا يهديكم إلا طريق الغيِّ والفساد.
(38) (
﴿وَقَالَ ٱلَّذِيٓ ءَامَنَ يَٰقَوۡمِ ٱتَّبِعُونِ أَهۡدِكُمۡ سَبِيلَ ٱلرَّشَادِ﴾) و کسی که ایمان آورده بود،
با تکرار نصیحت گوییاش گفت: ای قوم من! از من پیروی کنید تا شما را به راه درست هدایت کنم، نه آن گونه که فرعون به شما میگوید، چرا که او شما را جز به گمراهی و فساد هدایت نمیکند.
#
{39} {يا قوم إنَّما هذه الحياةُ الدنيا متاعٌ}: يُتَمَتَّع بها ويُتَنَعَّم قليلاً، ثم تنقطع وتضمحلُّ؛ فلا تغرَّنَّكم وتخدعنَّكم عما خلقتم له. {وإن الآخرةَ هي دارُ القرارِ}: التي هي محلُّ الإقامة ومنزل السكون والاستقرار؛ فينبغي لكم أن تؤثروها وتعملوا لها عملاً يسعِدُكم فيها.
(39) (
﴿يَٰقَوۡمِ إِنَّمَا هَٰذِهِ ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَا مَتَٰعٞ﴾) ای قوم من! زندگانی این دنیا، کالای اندک است و تا مدّت اندکی از آن استفاده میشود. سپس از بین میرود و تمام میگردد. پس زندگانی دنیا، شما را از هدفی که برای آن آفریده شدهاید نفریبد، (
﴿وَإِنَّ ٱلۡأٓخِرَةَ هِيَ دَارُ ٱلۡقَرَارِ﴾) و آخرت، سرای پایدار و جاودانه است و محل اقامت و جایگاه استقرار میباشد. پس شما باید آن را ترجیح دهید، و عملی را انجام دهید که شما را در آن سرا سعادتمند نماید.
#
{40} {من عمل سيئةً}: من شرك أو فسوق أو عصيان {فلا يُجْزى إلا مثلَها}؛ أي: لا يجازَى إلا بما يسؤوه ويحزنه؛ لأن جزاء السيئة السوء. {ومن عمل صالحاً من ذكرٍ أو أنثى}: من أعمال القلوب والجوارح وأقوال اللسان؛ {فأولئك يدخُلون الجنةَ يُرزقون فيها بغير حسابٍ}؛ أي: يعطَوْن أجرهم بلا حدٍّ ولا عدٍّ، بل يعطيهم الله ما لا تبلغه أعمالهم.
(40) (
﴿مَنۡ عَمِلَ سَيِّئَةٗ فَلَا يُجۡزَىٰٓ إِلَّا مِثۡلَهَا﴾) هرکس کار بدی از قبیل: شرک، فسق یا هر گناه دیگری انجام دهد، جز به مانند آن سزا داده نمیشود؛ یعنی جز با آنچه که او را ناراحت و غمگین میکند، به اندازهای که سزاوارش میباشد سزا داده نمیشود؛ چون جزای بدی، بدی است. (
﴿وَمَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ﴾) و هرکس کار شایستهای انجام دهد اعم از اعمال قلبی و جوارح و گفتهها، خواه مرد باشد یا زن، (
﴿وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِكَ يَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ يُرۡزَقُونَ فِيهَا بِغَيۡرِ حِسَابٖ﴾) درحالی که او مؤمن است، پس ایشان وارد بهشت میشوند، و بیشمار روزی مییابند؛ یعنی بدون حساب و بیشمار پاداششان به آنها داده میشود، بلکه خداوند به آنها به اندازهای میدهد که اعمالشان به آن اندازه نمیرسد.
#
{41} {ويا قوم مالي أدعوكُم إلى النجاةِ}: بما قلت لكم، {وتدعونَني إلى النار}: بترك اتِّباع نبيِّ الله موسى عليه السلام.
(41) (
﴿وَيَٰقَوۡمِ مَا لِيٓ أَدۡعُوكُمۡ إِلَى ٱلنَّجَوٰةِ وَتَدۡعُونَنِيٓ إِلَى ٱلنَّارِ﴾) و ای قوم من! چه خبر است؟! من با گفتههایم شما را به سوی نجات فرا میخوانم، ولی شما با پیروی نکردن از پیامبر خدا موسی علیه السلام مرا به آتش دوزخ فرا میخوانید.
#
{42} ثم فسر ذلك فقال: {تدعونني لأكفرَ بالله وأشركَ به ما ليس لي به علمٌ}: أنَّه يستحقُّ أن يُعْبَدَ من دون الله، والقول على الله بلا علم من أكبرِ الذُّنوب وأقبحها. {وأنا أدعوكُم إلى العزيز}: الذي له القوةُ كلُّها، وغيره ليس بيدِهِ من الأمر شيء: {الغفَّار}: الذي يسرف العباد على أنفسهم ويتجرؤون على مساخطه، ثم إذا تابوا وأنابوا إليه؛ كفَّر عنهم السيئاتِ والذنوبَ ودفع موجباتها من العقوبات الدنيويَّة والأخرويَّة.
(42) سپس آن را تفسیر کرد و گفت: (
﴿تَدۡعُونَنِي لِأَكۡفُرَ بِٱللَّهِ وَأُشۡرِكَ بِهِۦ مَا لَيۡسَ لِي بِهِۦ عِلۡمٞ﴾) مرا فرا میخوانید تا به خداوند کافر شوم؛ و چیزی را شریک او قرار دهم که نمیدانم آیا شایستگی آن را دارد که به جای خداوند مورد پرستش قرار گیرد یا نه؟! و سخن گفتنِ بدون علم دربارۀ خدا، جزو بزرگترین و زشتترین گناهان است. (
﴿وَأَنَا۠ أَدۡعُوكُمۡ إِلَى ٱلۡعَزِيزِ﴾) در حالی که من شما را به سوی خداوند توانمند فرا میخوانم که همۀ قدرت در دست اوست و دیگران چیزی در اختیار ندارند. (
﴿ٱلۡغَفَّٰرِ﴾) خداوند آمرزگاری که هرگاه بندگان بر خود اسراف ورزند و به خود جرأت دهند تا او را ناخشنود نمایند، سپس توبه کنند و به سوی او باز گردند، گناهان و بدیهایشان را میزداید، و کیفرهای دنیوی و اخروی را که به سبب ارتکاب گناهان دامنگیر انسان میگردد از آنها دور مینماید.
#
{43} {لا جَرَمَ}؛ أي: حقاً يقيناً {أنَّ ما تدعونني إليه ليس له دعوةٌ في الدنيا ولا في الآخرة}؛ أي: لا يستحقُّ [مِن] الدعوة إليه والحثِّ على اللجأ إليه في الدُّنيا ولا في الآخرة لعجزه ونقصه، وأنَّه لا يملك نفعاً ولا ضرًّا ولا موتاً ولا حياةً ولا نشوراً، {وأنَّ مردَّنا إلى الله}: تعالى فسيجازي كلَّ عامل بعمله، {وأنَّ المسرفين هم أصحابُ النار}: وهم الذين أسرفوا على أنفسِهم بالتجرِّي على ربِّهم بمعاصيه والكفر به دون غيرهم.
(43) (
﴿لَا جَرَمَ أَنَّمَا تَدۡعُونَنِيٓ إِلَيۡهِ لَيۡسَ لَهُۥ دَعۡوَةٞ فِي ٱلدُّنۡيَا وَلَا فِي ٱلۡأٓخِرَةِ﴾) یقیناً چیزهایی که شما مرا به سوی آن فرا میخوانید، سزاوار نیستند که به سوی آنها دعوت نمود، و مردم را تشویق نمود که به آن پناه ببرند، نه در دنیا و نه در آخرت؛ چون عاجز و ناقص هستند، و هیچ سود و زیان و مرگ و زندگی و رستاخیزی را در اختیار ندارند. (
﴿وَأَنَّ مَرَدَّنَآ إِلَى ٱللَّهِ وَأَنَّ ٱلۡمُسۡرِفِينَ هُمۡ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ﴾) و بازگشت ما به سوی خداست، و او هرکس را طبق عملش مجازات خواهد کرد، و اسرافکاران -که با جسارت در برابر پروردگارشان، با نافرمانی و کفر ورزیدن به او برخود اسراف کردهاند- دوزخی، و همدم آتشاند. وقتی آنها را نصیحت کرد و برحذر داشت، و آنها از او اطاعت نکردند و با وی موافقت ننمودند،
به آنان گفت:
#
{44} فلما نصحهم وحذَّرهم وأنذرهم ولم يطيعوه ولا وافقوه؛ قال لهم: {فستذكرونَ ما أقول لكم}: من هذه النصيحة، وسترون مغبَّة عدم قبولها حين يحلُّ بكم العقاب وتحرمون جزيل الثواب، {وأفوِّضُ أمري إلى الله}؛ أي: ألجأ إليه وأعتصمُ وألقي أموري كلَّها لديه وأتوكَّل عليه في مصالحي ودفع الضرر الذي يصيبني منكم أو من غيركم. {إنَّ الله بصيرٌ بالعباد}: يعلمُ أحوالكم وما يستحقُّون: يعلم حالي وضَعْفي فيمنعني منكم ويكفيني شرَّكم، ويعلم أحوالَكم فلا تتصرَّفون إلاَّ بإرادتِهِ ومشيئتِهِ؛ فإنْ سلَّطكم عليَّ؛ فبحكمة منه تعالى وعن إرادتِهِ ومشيئتِهِ صَدَرَ ذلك.
(44) (
﴿فَسَتَذۡكُرُونَ مَآ أَقُولُ لَكُمۡ﴾) نصیحت مرا به زودی یاد خواهید کرد، و به زودی زیان نپذیرفتن آن را خواهید دید، وقتی که عذاب شما را فرو میگیرد و از پاداش فراوان محروم میشوید. (
﴿وَأُفَوِّضُ أَمۡرِيٓ إِلَى ٱللَّهِ﴾) و کارم را به خدا میسپارم؛ یعنی به او پناه میبرم، و همۀ کارهایم را به او میسپارم، و سود و منفعت خود را از او میطلبم و در دفع زیانی که از جانب شما یا از سوی دیگران به من میرسد به او روی میآورم. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ بَصِيرُۢ بِٱلۡعِبَادِ﴾) بیگمان، خداوند به حال بندگان بیناست؛ حالاتشان و آنچه را که سزاوار آن هستند میداند. و حالت من و ناتوانیام را میداند، پس مرا از شما حفاظت خواهد کرد و در برابر شر شما مرا کفایت مینماید. و حالات شما را میداند، پس شما جز با اراده و خواست او تصرف نمیکنید؛ و اگر شما را بر من مسلط کند، حکمت اوست و این امر از اراده و خواست او سرچشمه گرفته است.
#
{45 ـ 46} {فوقاه الله سيئاتِ ما مَكَروا}؛ أي: وقى الله القويُّ الرحيم ذلك الرجلَ المؤمن الموفَّق عقوباتِ ما مكر فرعونُ وآله له من إرادة إهلاكه وإتلافه لأنه بادأهم بما يكرهون وأظهر لهم الموافقةَ التامَّة لموسى عليه السلام، ودعاهم إلى ما دعاهم إليه موسى، وهذا أمرٌ لا يحتملونه، وهم الذين لهم القدرةُ إذ ذاك، وقد أغضبهم واشتدَّ حَنَقُهم عليه، فأرادوا به كيداً، فحفظه الله من كيدهم ومكرهم، وانقلب كيدُهم ومكرُهم على أنفسهم. {وحاق بآل فرعونَ سوءُ العذاب}: أغرقهم الله تعالى في صبيحة واحدةٍ عن آخرهم، وفي البرزخ: {النار يُعْرَضون عليها غدُوًّا وعشيًّا ويوم تقومُ الساعة أدخِلوا آلَ فرعونَ أشدَّ العذاب}: فهذه العقوبات الشنيعة التي تحل بالمكذِّبين لرسل الله المعاندين لأمره.
(45 - 46) (
﴿فَوَقَىٰهُ ٱللَّهُ سَئَِّاتِ مَا مَكَرُواْۖ﴾) یعنی خداوندِ نیرومند و قوی، آن مرد مؤمن و موفّق را از توطئۀ خطرناک و نیرنگی که فرعون و خاندانش برای او چیده بودند و میخواستند اورا بکشند، در امان داشت؛ چون او سخنی به میان آورده که آنها را درمانده کرد. نیز آن مرد اظهار کرد که کاملاً با موسی ـ علیه السلام ـ موافق است، و فرعونیان را به چیزی دعوت کرد که موسی آنها را به آن دعوت کرده بود. و این چیزی بود که آنها تحمل آن را نداشتند؛ زیرا آنها قدرتمند بودند و این مرد آنها را خشمگین کرده بود. بنابراین خواستند علیه او توطئه کنند اما خداوند او را از توطئه، و نیرنگ بد آنها، مصون داشت و مکر و حیلهشان به خودشان باز گرداند. (
﴿وَحَاقَ بَِٔالِ فِرۡعَوۡنَ سُوٓءُ ٱلۡعَذَابِ﴾) و خاندان فرعون را عذاب سختی فرو گرفت، و خداوند در یک صبحگاه همۀ آنان را از اول تا آخر غرق کرد. (
﴿ٱلنَّارُ يُعۡرَضُونَ عَلَيۡهَا غُدُوّٗا وَعَشِيّٗاۚ وَيَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ أَدۡخِلُوٓاْ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ أَشَدَّ ٱلۡعَذَابِ﴾) در برزخ، آنان صبح و شام بر عذاب آتش دوزخ عرضه میشوند؛ و روزی که قیامت برپا میشود، خداوند به فرشتگان دستور میدهد خاندان فرعون را به شدیدترین عذاب داخل گردانید و گرفتار سازید. این است عقوبات وحشتناک و هراس انگیز که دامنگیر تکذیب کنندگانِ پیامبر خدا و کسانی میشود که با دستور و فرمان او مبارزه میکنند.
{وَإِذْ يَتَحَاجُّونَ فِي النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصِيبًا مِنَ النَّارِ (47) قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُلٌّ فِيهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبَادِ (48) وَقَالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْمًا مِنَ الْعَذَابِ (49) قَالُوا أَوَلَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا بَلَى قَالُوا فَادْعُوا وَمَا دُعَاءُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ (50)}.
وَإِذْ يَتَحَاجُّونَ فِي النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفَاء لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا نَصِيبًا مِّنَ النَّارِ؛ و آنگاه در دورن آتش با يکديگر به مجادله برخيزند و ناتوانان به ، گردنکشان گويند که ما پيروان شما بوديم ، آيا مي توانيد اندکي از اين آتشي که نصيب ما شده است بکاهيد ?
قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُلٌّ فِيهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبَادِ؛
آنان که سرکشي کرده بودند مي گويند : همه ما در آتشيم و خداست که ميان بندگانش داوري کرده است.
وَقَالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْمًا مِّنَ الْعَذَابِ؛
و آنان که در آتشند به نگهبانان جهنم مي گويند : از پروردگارتان بخواهيدتا يک روز از عذاب ما بکاهد.
قَالُوا أَوَلَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُم بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا بَلَى قَالُوا فَادْعُوا وَمَا دُعَاء الْكَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ؛
مي گويند : آيا پيامبرانتان با دلايل روشن نزد شما نيامده بودند ? مي ،
گويند : بلي مي گويند : پس دعا کنيد و دعاي کافران جز آنکه تباه شود هيچ نخواهد بود.
#
{47} يخبر تعالى عن تخاصم أهل النار وعتاب بعضهم بعضاً واستغاثتهم بخَزَنَةِ النار وعدم الفائدة في ذلك، فقال: {وإذْ يتحاجُّون في النار}: يحتجُّ التابعون بإغواء المتبوعين، ويتبرّأ المتبوعون من التابعين، {فيقولُ الضعفاءُ}؛ أي: الأتباع للقادة الذين استكبروا على الحق ودَعَوْهم إلى ما استكبروا لأجله: {إنَّا كنَّا لكم تبَعاً}: أنتم أغويتُمونا وأضللتُمونا، وزيَّنتم لنا الشرك والشرَّ، {فهل أنتم مُغنونَ عنَّا نصيباً من النارِ}؛ أي: ولو قليلاً.
(47) خداوند از مجادلۀ دوزخیان و سرزنش همدیگر، و کمک خواستن آنها از نگهبانان، و اینکه این کار فایدهای برای آنان ندارد، خبر میدهد.
پس میفرماید: (
﴿وَإِذۡ يَتَحَآجُّونَ فِي ٱلنَّارِ﴾) و آنگاه که در دوزخ، پیروان، گمراه سازیِ سرانِ گمراه کننده را دلیل گمراهی خود بیان میکنند، و سران از پیروان خود بیزاری میجویند؛ (
﴿فَيَقُولُ ٱلضُّعَفَٰٓؤُاْ لِلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُوٓاْ﴾) پیروان و مقلّدان به سرانی که در برابر حق استکبار ورزیدند، و آنها را به سوی چیزی دعوت کردند که به خاطر آن تکبّر ورزیدند،
میگویند: (
﴿إِنَّا كُنَّا لَكُمۡ تَبَعٗا﴾) ما پیرو شما بودیم؛ شما ما را گمراه کردید، و شرک ورزیدن و شر را برای ما آراستید و زیبا جلوه دادید. (
﴿فَهَلۡ أَنتُم مُّغۡنُونَ عَنَّا نَصِيبٗا مِّنَ ٱلنَّارِ﴾) پس آیا میتوانید بخشی اندک از عذاب آتش را از ما دور کنید، و یا به جای ما پذیرای آن باشید؟!
#
{48} {قال الذين استكْبروا}: مبيِّنين لعجزهم ونفوذِ الحكم الإلهيِّ في الجميع: {إنَّا كلٌّ فيها إنَّ الله قد حكم بين العباد}: وجعل لكلٍّ قسطَه من العذاب؛ فلا يزاد في ذلك ولا ينقص منه ولا يغيَّر ما حكم به الحكيم.
(48) (
﴿قَالَ ٱلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُوٓاْ﴾) مستکبران در حالی که ناتوانی خود را بیان میکنند، و نفوذ حکم الهی را در مورد همه اعلام میدارند،
میگویند: (
﴿إِنَّا كُلّٞ فِيهَآ إِنَّ ٱللَّهَ قَدۡ حَكَمَ بَيۡنَ ٱلۡعِبَادِ﴾) ما همگی در آتش دوزخ هستیم، و خداوند میان بندگان داوری کرده است، و برای هریک بهرهای از عذاب مقرّر نموده است؛ پس به آن نمیافزاید و از آن نمیکاهد، وآنچه که خداوند با حکمت خود حکم نموده است، تغییر نمییابد.
#
{49} {وقال الذين في النار}: من المستكبرين والضعفاء {لخزنةِ جهنَّم ادْعوا ربَّكم يخفِّفْ عنَّا يوماً من العذاب}: لعله تحصُلُ بعض الراحة.
(49) (
﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ فِي ٱلنَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ﴾) و مستکبران و ناتوانان که در آتش هستند،
به مأموران جهنّم میگویند: (
﴿ٱدۡعُواْ رَبَّكُمۡ يُخَفِّفۡ عَنَّا يَوۡمٗا مِّنَ ٱلۡعَذَابِ﴾) از پروردگارتان بخواهید که یک روز عذاب را از ما بردارد تا شاید کمی راحت شویم.
#
{50} فَـ {قالُوا} لهم موبِّخين ومبيِّنين أن شفاعتهم لا تنفعهم ودعاؤهم لا يفيدهم شيئاً: {أولم تَكُ تأتيكم رسلُكُم بالبيناتِ}: التي تبيَّنتم بها الحقَّ والصراط المستقيم وما يقرِّب من الله وما يُبعِدُ منه، {قالوا بلى}: قد جاؤونا بالبينات، وقامت علينا حجَّةُ الله البالغة، فظلمنا وعاندنا الحقَّ بعدما تبيَّن، {قالوا}؛ أي: الخزنة لأهل النار متبرِّئين من الدعاء لهم والشفاعة: {فادعوا}: أنتم، ولكن هذا الدعاء هل يغني شيئاً أم لا؟ قال تعالى: {وما دعاءُ الكافرين إلاَّ في ضلال}؛ أي: باطل لاغٍ؛ لأنَّ الكفر محبطٌ لجميع الأعمال صادٌّ لإجابة الدعاء.
(50) (
﴿قَالُوٓاْ أَوَ لَمۡ تَكُ تَأۡتِيكُمۡ رُسُلُكُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ﴾) نگهبانان دوزخ با سرزنش، و با بیان اینکه میانجیگری آنها فایدهای برایشان ندارد، و درخواستشان سودی به آنها نمیرساند،
به آنان میگویند: آیا پیغمبران شما آیههای روشن و دلایل آشکاری را برای شما نیاوردند تا با آن، حق و صراط مستقیم و آنچه که انسان را به خدا نزدیک مینماید و آنچه که او را از خدا دور میکند تشخیص دهید؟! (
﴿قَالُواْ بَلَىٰ﴾) میگویند: آری! آنها با دلایل و نشانههای روشن به نزد ما آمدند، و حجت رسای الهی بر ما اقامه شد، ولی ما ستم کردیم و بعد از روشن شدن حق با آن مخالفت ورزیدیم. (
﴿قَالُواْ فَٱدۡعُواْ﴾) نگهبانان دوزخ، با تبرّی جستن از دعا کردن و شفاعت نمودن برای آنها،
به دوزخیان میگویند: شما خودتان درخواست کنید، ولی آیا دعای آنان کاری از پیش میبرد؟
خداوند متعال میفرماید: (
﴿وَمَا دُعَٰٓؤُاْ ٱلۡكَٰفِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَٰلٍ﴾) و دعای کافران جز تباهی نیست؛ یعنی پوچ و بیهوده است، چون کفر همۀ اعمال را نابود مینماید و مانع اجابت و پذیرفته شدن دعا میگردد.
{إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ (51) يَوْمَ لَا يَنْفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ (52)}.
إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ؛ ما پيامبرانمان و مؤمنان را در زندگي دنيا و در روز قيامت که شاهدان براي شهادت برپاي مي ايستند ، ياري مي کنيم.
يَوْمَ لَا يَنفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ؛ در روزي که ستمکاران را پوزش خواستن سود ندهد و نصيب آنها لعنت است و آن سراي بد.
#
{51} لما ذَكَرَ عقوبةَ آل فرعون في الدنيا والبرزخ ويوم القيامة، وذَكَرَ حالةَ أهل النار الفظيعة الذين نابذوا رسله وحاربوهم؛ قال: {إنَّا لننصرُ رُسُلَنا والذين آمنوا في الحياة الدُّنيا}؛ أي: بالحجة والبرهان والنصر، وفي الآخرة بالحكم ولأتباعهم بالثواب ولمن حاربهم بشدَّة العذاب.
(51) وقتی کیفر خاندان فرعون را در دنیا و برزخ و روز قیامت بیان کرد، و حالت زشت و هولناک دوزخیان را که از پیامبران خدا روی برتافته و با آنها مبارزه کردهاند ذکر نمود،
فرمود: (
﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا﴾) ما پیغمبران خود و کسانی را که ایمان آوردهاند، در زندگی دنیا با دلایل و برهان و کمک نمودن یاری میدهیم، (
﴿وَيَوۡمَ يَقُومُ ٱلۡأَشۡهَٰدُ﴾) و در آخرت آنان و پیروانشان را با دادن پاداش یاری میکنیم. و هرکس را که با آنها سر ستیز داشته است، به شدّت عذاب میدهیم.
#
{52} {يوم لا ينفعُ الظالمين معذِرَتُهم}: حين يعتذرون، {ولهم اللعنةُ ولهم سوءُ الدار}؛ أي: الدار السيئة التي تَسوء نازليها.
(52) (
﴿يَوۡمَ لَا يَنفَعُ ٱلظَّٰلِمِينَ مَعۡذِرَتُهُمۡۖ وَلَهُمُ ٱللَّعۡنَةُ وَلَهُمۡ سُوٓءُ ٱلدَّارِ﴾) روزی که عذرخواهیِ ستمگران به آنان سودی نمیبخشد، و نفرین و سرای بد، بهرۀ آنان خواهد بود که اقامتکنندگان در آن، حال و روزی بد دارند.
{وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْهُدَى وَأَوْرَثْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ (53) هُدًى وَذِكْرَى لِأُولِي الْأَلْبَابِ (54) فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ (55)}.
وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْهُدَى وَأَوْرَثْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ؛ ما به موسي مرتبه هدايت داديم و آن کتاب را به بني اسرائيل ميراث داديم ،
هُدًى وَذِكْرَى لِأُولِي الْأَلْبَابِ؛ کتابي که خود هدايت است و براي خردمندان اندرز.
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ؛ صبر کن که وعده خدا حق است براي گناهت آمرزش بخواه و هر شامگاه و بامداد ، به ستايش پروردگارت تسبيح بگوي.
#
{53 ـ 54} لما ذكر ما جرى لموسى وفرعون وما آل إليه أمرُ فرعون وجنودِهِ، ثم ذكر الحكم العامَّ الشامل له ولأهل النار؛ ذكر أنه أعطى موسى {الهدى}؛ أي: الآيات والعلم الذي يهتدي به المهتدون، {وأوْرَثْنا بني إسرائيل الكتابَ}؛ أي: جعلناه متوارثاً بينهم من قرن إلى آخر، وهو التوراة، وذلك الكتاب مشتملٌ على الهدى، الذي هو العلم بالأحكام الشرعيَّة وغيرها، وعلى التذكُّر للخير بالترغيب فيه وعن الشرِّ بالترهيب عنه، وليس ذلك لكلِّ أحدٍ، وإنما هو {لأولي الألباب}.
(53 - 54) وقتی آنچه را که برای موسی و فرعون اتّفاق افتاد و سرانجامِ فرعون و لشکریانش را بیان کرد، و حکم کلّی که فرعون و دوزخیان را شامل میشود ذکر نمود، بیان داشت که او به موسی هدایت را عطا کرد؛ یعنی آیات و دانشی را که هدایت یافتگان به وسیلۀ آن راهیاب میشوند به او بخشید. (
﴿وَأَوۡرَثۡنَا بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱلۡكِتَٰبَ﴾) و بنیاسرائیل را وارثان کتاب نمودیم؛ یعنی هر نسل کتاب تورات را از نسلی دیگر به ارث میبرد. (
﴿هُدٗى﴾) و این کتاب مشتمل بر هدایت و رهنمود است که آن دانش احکام شرعی و غیره میباشد، (
﴿وَذِكۡرَىٰ لِأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾) و اندرزگوی خردمندان است؛ به خیر تذکر میدهد و به آن تشویق مینماید، و با ترساندن آدمی از شر و بدی، وی را از آن باز میدارد. اما اینها برای هرکس مفید نیست، بلکه فقط خردمندان از آن پند میپذیرند.
#
{55} {فاصبرْ}: يا أيها الرسولُ كما صبر مَنْ قبلك من أولي العزم المرسلين، {إنَّ وعدَ الله حقٌّ}؛ أي: ليس مشكوكاً فيه أو فيه ريبٌ أو كذبٌ حتى يعسر عليك الصبر، وإنما هو الحقُّ المحض والهدى الصِّرف الذي يصبر عليه الصابرون ويجتهد في التمسُّك به أهل البصائر؛ فقوله: {إنَّ وعد الله حقٌّ}: من الأسباب التي تحثُّ على الصبر على طاعة الله وعن ما يكره الله، {واستغفرْ لذنِبكَ}: المانع لك من تحصيل فوزِك وسعادتِك، فأمره بالصبر الذي فيه يحصُلُ المحبوب، وبالاستغفار الذي فيه دفع المحذور، وبالتسبيح بحمد الله تعالى، خصوصاً {بالعشيِّ والإبكارِ}: اللذين هما أفضل الأوقات، وفيهما من الأوراد والوظائف الواجبة والمستحبَّة ما فيهما؛ لأنَّ في ذلك عوناً على جميع الأمور.
(55) (
﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ﴾) ای پیامبر! شکیبا باش همانطور که پیامبران اولوالعزم پیش از تو شکیبایی ورزیدهاند. بیگمان وعدۀ خدا حق است؛ یعنی شک یا دروغی در وعدۀ خدا نیست. پس نباید شکیبایی ورزیدن برای تو سخت باشد، بلکه وعدۀ الهی حق و هدایتِ خالص است، و شکیبایان باید بر آن صبر نمایند، و صاحبان بینش در تمسک جستن به آن تلاش کنند.
پس گفتۀ خداوند: (
﴿إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ﴾) از اسبابی است که انسان را بر شکیبائی ورزیدن بر طاعت خداوند، و دوری کردن از آنچه خدا دوست ندارد برمیانگیزد. (
﴿وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِكَ﴾) و آمرزش گناهانت را بخواه؛ زیرا گناه تو را از به دست آوردن سعادت و توفیق باز میدارد. پس خداوند او را به صبر فرمان داد که به وسیلۀ آن هر امر محبوبی به دست میآید. و به طلب آمرزش فرمان داد؛ زیرا در راستای دفع چیزی که از آن باید پرهیز شود کارساز است. (
﴿وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ بِٱلۡعَشِيِّ وَٱلۡإِبۡكَٰرِ﴾) و بامدادان و شامگاهان به سپاس و ستایش پروردگارت بپرداز. این دو وقت از بهترین اوقات هستند، و اوراد و ذکرهای واجب و مستحبّی وجود دارند که در این دو وقت باید گفته شوند؛ چون ذکر خدا موجب جلب یاری و مدد او بر هر کاری میشود.
{إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ مَا هُمْ بِبَالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (56)}.
إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِن فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ مَّا هُم بِبَالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ ؛ آنان که بي هيچ حجتي که از آسمان آمده باشد در باره آيات خدا مجادله ، مي کنند ، در دلشان جز خيال پيروزي نيست ، ولي به آن نخواهند رسيد پس به خدا پناه ببر که او شنوا و بيناست.
#
{56} يخبر تعالى أنَّ من جادل في آياته لِيُبْطِلَها بالباطل بغير بيِّنةٍ من أمره ولا حجَّةٍ أنَّ هذا صادرٌ من كبرٍ في صدورهم على الحقِّ وعلى مَنْ جاء به؛ يريدون الاستعلاء عليه بما معهم من الباطل؛ فهذا قصدهم ومرادُهم، ولكنَّ هذا لا يتمُّ لهم، وليسوا ببالغيه؛ فهذا نصٌّ صريح وبشارةٌ بأن كل من جادل الحقَّ أنه مغلوبٌ، وكل من تكبر عليه فهو في نهايته ذليلٌ، {فاستعذْ}؛ أي: اعتصم والجأ {بالله}: ولم يذكرْ ما يستعيذ منه إرادةً للعموم؛ أي: استعذْ بالله من الكبر الذي يوجب التكبُّر على الحقِّ، واستعذ بالله من شياطين الإنس والجنِّ، واستعذ بالله من جميع الشرور. {إنَّه هو السميع}: لجميع الأصوات على اختلافها. {البصيرُ}: بجميع المرئياتِ بأيِّ محلٍّ وموضع وزمان كانت.
(56) خداوند متعال خبر میدهد که هر کس در آیات او به مجادله بپردازد تا به وسیلۀ باطل آن را ابطال گرداند -بدون اینکه از سوی او دلیل و حجتی داشته باشد- این کار از برتریجویی بر حق و بر کسانی که حق را آوردهاند و در سینههایشان است، سرچشمه میگیرد. آنها میخواهند با باطلی که با خود دارند بر حق برتری جویند. پس قصد و مرادشان این است. اما آنها به این هدف نمیرسند. این نص صریح و مژدهایست مبنی بر اینکه هرکس با حق به ستیز و مجادله برخیزد، مغلوب خواهد شد؛ و هرکس در مقابل حق به برتریجویی بپردازد، در نهایت خوار و ذلیل میشود. (
﴿فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِ﴾) پس به خدا پناه ببر. بیان نکرد که از چه چیزی به خدا پناه ببرد، چون منظور کلی است؛ یعنی از کبری که باعث برتریجویی بر حق میشود به خدا پناه ببر. و از شیطانهای انسی و جنّی به خدا پناه ببر، و از همۀ شرها به خدا پناه ببر. (
﴿إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ﴾) همانا که خداوند شنوای بیناست؛ و همۀ صداها را با وجود تنوّع و اختلاف آن میشنود؛ و همۀ دیدنیها را در هر محل و جا و زمانی که باشند، میبیند.
{لَخَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ (57) وَمَا يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَلَا الْمُسِيءُ قَلِيلًا مَا تَتَذَكَّرُونَ (58) إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ لَا رَيْبَ فِيهَا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ (59)}.
لَخَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ؛ آفرينش آسمان و زمين از آفرينش مردم بزرگ تر است ، ولي بيشتر مردم نمي دانند.
وَمَا يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَلَا الْمُسِيءُ قَلِيلًا مَّا تَتَذَكَّرُونَ؛ نابينا و بينا برابر نيستند نيز آنهايي که ايمان آورده اند و کارهاي شايسته کرده اند با زشتکاران يکسان نباشند چه اندک پند مي پذيريد.
إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ لَّا رَيْبَ فِيهَا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ؛ قيامت مي آيد و در آن ترديدي نيست ، ولي بيشتر مردم ايمان نمي آورند،
#
{57} يخبر تعالى بما تقرَّر في العقول أنَّ {خلق السماواتِ والأرض} على عظمهما وسعتهما أعظمُ و {أكبرُ من خلق الناس}؛ فإنَّ الناس بالنسبة إلى خلقِ السماوات والأرض من أصغر ما يكون؛ فالذي خَلَقَ الأجرام العظيمة وأتقنها قادرٌ على إعادة الناس بعد موتهم من باب أولى وأحرى، وهذا أحد الأدلَّة العقليَّة الدالَّة على البعث دلالة قاطعةً بمجرَّد نظر العاقل إليها، يستدلُّ بها استدلالاً لا يقبل الشكَّ والشُّبهة بوقوع ما أخبرت به الرسل من البعث؛ وليس كلُّ أحد يجعل فكره لذلك، ويقبل بتدبُّرِه، ولهذا قال: {ولكنَّ أكثر الناس لا يعلمونَ}: ولذلك لا يعتبرون بذلك، ولا يجعلونه منهم على بالٍ.
(57) خداوند متعال به آنچه که در عقلها جای گرفته است خبر میدهد، و آن اینکه آفرینش آسمانها و زمین با وجود بزرگی و گستردگیشان، بزرگتر و مهمتر است از آفریدن مردم؛ چرا که آفرینش انسانها نسبت به آفرینش آسمانها و زمین بسیار کوچک است. پس کسی که اجرام بزرگ را آفرید و محکم نموده، بر زنده کردن مردگان پس از مردنشان به طریق اولی تواناست. و این یکی از دلایل عقلی زنده شدن پس از مرگ است که قاطعانه بر معاد دلالت مینماید، و فرد عاقل به محض اینکه به این دلیل بنگرد، در مییابد که زنده شدن پس از مرگ که پیامبران از آن خبر دادهاند، اتفاق خواهد افتاد، و این استدلال شک و شبهه را نمیپذیرد. اما هر کسی در این حقیقت نمیاندیشد،
بنابراین فرمود: (
﴿وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ﴾) ولی بیشتر مردمان نمیدانند، از این رو از آفرینش آسمانها عبرت نمیگیرند و به آن توجّهی نمیکنند.
#
{58} ثم قال تعالى: {وما يستوي الأعمى والبصيرُ والذين آمنوا وعَمِلوا الصالحات ولا المسيءُ}؛ أي: كما لا يستوي الأعمى والبصير؛ كذلك لا يستوي مَن آمنَ بالله وعمل الصالحات ومَن كان مستكبراً على عبادة ربِّه، مقدِماً على معاصيه، ساعياً في مساخطه، {قليلاً ما تتذكَّرونَ}؛ أي: تذكُّركم قليلٌ، وإلاَّ؛ فلو تذكَّرتم مراتبَ الأمور ومنازل الخير والشرِّ والفرق بين الأبرار والفجار، وكانت لكم هِمَّةٌ عليَّةٌ؛ لآثرتم النافع على الضارِّ، والهدى على الضلال، والسعادة الدائمة على الدنيا الفانية.
(58) سپس خداوند متعال فرمود: (
﴿وَمَا يَسۡتَوِي ٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡبَصِيرُ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَلَا ٱلۡمُسِيٓءُ﴾) یعنی همانطور که بینا و نابینا برابر نیستند، همچنین کسی که به خدا ایمان آورده و کارهای شایسته کرده است با کسی که از عبادت پروردگارش متکبّرانه سر باز زده و اقدام به ارتکاب گناه نموده و در راه ناخشنودی خدا تلاش کرده است برابر و یکسان نیست. (
﴿قَلِيلٗا مَّا تَتَذَكَّرُونَ﴾) یعنی پند پذیری شما اندک است و کمتر پند میگیرید. پس اگر شما مراتب و جایگاههای امور و منازل خیر و شر، و تفاوت میان نیکوکاران و بدکاران را به یاد میآوردید و به آن توجّه داشتید، مفید را بر مضر، و هدایت را بر گمراهی، و سعادت جاودانی را بر دنیای فانی ترجیح میدادید.
#
{59} {إنَّ الساعة لآتيةٌ لا ريبَ فيها}: قد أخبرت بها الرسل الذين هم أصدق الخلق، ونطقت بها الكتب السماويَّة التي جميع أخبارها أعلى مراتب الصدق، وقامت عليها الشواهدُ المرئيَّة والآيات الأفقيَّة. {ولكنَّ أكثر الناس لا يؤمنونَ} مع هذه الأمور التي توجب كمال التصديق والإذعان.
(59) (
﴿إِنَّ ٱلسَّاعَةَ لَأٓتِيَةٞ لَّا رَيۡبَ فِيهَا﴾) بیگمان، قیامت خواهد آمد، و شکّی در آن نیست، و پیامبران -که راستگوترین مخلوقات هستند- به آمدن آن خبر دادهاند، و کتابهای آسمانی -که همۀ اخبار آن در بالاترین مقام راستگویی قرار دارد- از آمدن آن سخن گفتهاند، و شواهدی که با چشم دیده میشوند و نشانههای آفاقی بر آمدن آن دلالت دارند، (
﴿وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يُؤۡمِنُونَ﴾) امّا با وجود این امور که باعث کمال تصدیق و یقین میگردند، بیشتر مردم تصدیق نمیکنند و ایمان نمیآورند.
{وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ (60)}.
وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ؛
پروردگارتان گفت : بخوانيد مرا تا شما را پاسخ گويم آنهايي که از پرستش من سرکشي مي کنند زودا که در عين خواري به جهنم در آيند.
#
{60} هذا من لطفه بعباده ونعمته العظيمة؛ حيث دعاهم إلى ما فيه صلاح دينهم ودنياهم وأمرهم بدعائه دعاء العبادة ودعاء المسألة ووعدهم أن يستجيبَ لهم، وتوعَّد من استكبر عنها، فقال: {إنَّ الذين يستكْبِرونَ عن عبادتي سَيَدْخُلونَ جهنَّمَ داخِرين}؛ أي: ذليلين حقيرين، يجتمعُ عليهم العذابُ والإهانة جزاءً على استكبارهم.
(60) این از لطف خداوند نسبت به بندگان و از نعمتهای بزرگ الهی بر آنان است که آنها را به چیزی فرا میخواند که صلاح دین و دنیایشان در آن است. و به آنان دستور داده تا به بارگاهش دعا کنند؛ دعای عبادت و دعای خواستن و طلب کردن، و به آنان وعده داده که دعاهایشان را میپذیرد. و هرکس که از روی تکبّر از دعا و فراخواندن او سر باز زند،
وی را تهدید کرده و فرموده است: (
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَسۡتَكۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِي سَيَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ﴾) همانا کسانی که خود را بزرگتر از آن میدانند که مرا به فریاد بخوانند -در حالی که خوار و پست هستند- وارد دوزخ میگردند، و به سزای استکبارشان عذاب و اهانت آنها را فرا میگیرد.
{اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ (61) ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ (62) كَذَلِكَ يُؤْفَكُ الَّذِينَ كَانُوا بِآيَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ (63) اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَرَارًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَصَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَرَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَتَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ (64) هُوَ الْحَيُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (65)}.
اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ؛ خداست آن که شب را برايتان پديد آورد تا در آن بياراميد و روز را، روشنايي بخشيد خدا فضل خويش به مردم ارزاني مي دارد ولي بيشتر مردم سپاسگزار نيستند.
ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ لَّا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ؛ اين است خداي يکتا پروردگار شما ، آفريدگار هر چيزي خدايي جز او نيست به کجا از ايمان روي برمي گردانيد.
كَذَلِكَ يُؤْفَكُ الَّذِينَ كَانُوا بِآيَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ؛ همچنين ، آنان که آيات خدا را انکار مي کنند ، از ايمان روي بر مي گردانند.
اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَرَارًا وَالسَّمَاء بِنَاء وَصَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَرَزَقَكُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَتَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ ؛ خداست که زمين را قرارگاه شما ساخت و آسمان را چون بنايي بيفراشت وشما، را صورت بخشيد ، و صورتهايتان را نيکو ساخت و از چيزهاي پاکيزه و خوش روزيتان داد اين است خداي يکتا پروردگار شما برتر و بزرگواراست خدا آن پروردگار جهانيان.
هُوَ الْحَيُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ؛ او زنده است خدايي جز او نيست او را بخوانيد در حالي که دين او رابه اخلاص پذيرفته باشيد ، که ستايش از آن خدايي است که پروردگار جهانيان است.
در این آیات کریمه بیندیش که بر گستردگی رحمت خدا، و فضل و لطف فراوان او، و وجوب شکرگزاری برای او دلالت دارند. نیز بر کمال قدرت و فرمانروایی بزرگ او دلالت میکنند، و اینکه او هر چیزی را آفریده و دارای حیات مطلق است. و متصف بودن او به حمد؛ به خاطر هر صفت کاملی است که بدان متصف است، و همۀ کارهایش نیک میباشد. نیز بر این دلالت مینمایند که او پروردگار همۀ هستی است؛ و همۀ تدابیری که در جهان بالا و پایین و در گذشته و حال و آینده انجام میشود، به دست خدا است؛ و هیچ کسی اختیاری نداشته و هیچ چیزی از قدرت را در دست ندارد. پس او خداوند معبودِ یگانه است، و هیچ کسی غیر از او سزاوار چیزی از عبادت نیست، همانطور که هیچ کسی مستحق ربوبیّت نمیباشد. در نتیجه با اندیشیدن در این آیات، دلها از معرفت خدا و محبت او و توسل به او و امید داشتن به وی سرشار میگردد. و خداوند خلق را به خاطر این دو امر ـ معرفت و عبادت خدا ـ آفریده، و این همان هدفی است که خداوند تحقق آن را از بندگانش خواسته است. این دو چیز، انسان را به خوبی و موفقیت و صلاح و سعادت دنیوی و اخروی میرساند. و اینها بهترین بخششهای خداوند بزرگوار به بندگانش میباشد. و هر کس این دو چیز را از دست بدهد، هر خیری را از دست داده و هر شری او را فرا گرفته است. پس، از خداوند متعال میخواهیم که دلهای ما را سرشار از محبت و معرفت خویش نماید، و حرکتهای باطنی و ظاهری ما را خالص برای خود و تابع فرمان خویش بگرداند که هیچ خواستهای بر او بزرگ جلوه نمیکند، و دادن هیچ چیزی برایش نا ممکن نیست.
#
{61} فقوله تعالى: {الله الذي جعل لكم الليل}؛ أي: لأجلكم جعل الله الليل مظلماً، {لتسكنوا فيه}: من حركاتكم التي لو استمرَّت لضرَّت؛ فتأوون إلى فرشكم، ويلقي الله عليكم النوم الذي يستريحُ به القلبُ والبدنُ، وهو من ضروريات الآدميِّ، لا يعيش بدونه، ويسكن فيه أيضاً كلُّ حبيب إلى حبيبه، ويجتمع الفكر، وتقلُّ الشواغل. {و} جعل تعالى {النهار مبصراً}: منيراً بالشمس المستمرَّة في الفلك، فتقومون من فرشكم إلى أشغالِكم الدينيَّة والدنيويَّة؛ هذا لذكرِهِ وقراءته، وهذا لصلاته، وهذا لطلبه العلم ودراستِهِ، وهذا لبيعه وشرائه، وهذا لبنائه أو حدادته أو نحوها من الصناعات، وهذا لسفرِهِ برًّا وبحراً، وهذا لفلاحته، وهذا لتصليح حيواناته. {إنَّ الله لَذو فضل}؛ أي: عظيم كما يدلُّ عليه التنكيرُ {على الناس}: حيث أنعم عليهم بهذه النعم وغيرها، وصرف عنهم النقم، وهذا يوجبُ عليهم تمام شكره وذكره. {ولكنَّ أكثر الناس لا يشكرونَ}: بسبب جهلهم وظلمهم. {وقليلٌ من عبادي الشكورُ}، الذين يقرُّون بنعمة ربِّهم ويخضعون لله ويحبُّونه، ويصرفونها في طاعة مولاهم ورضاه.
(61) پس فرمودۀ خداوند که میفرماید: (
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلَّيۡلَ لِتَسۡكُنُواْ فِيهِ﴾) یعنی خداوند به خاطر شما شب را تاریک قرار داده تا در آن بیارامید و از حرکت باز ایستید؛ حرکاتی که اگر ادامه داشته باشد، به شما زیان میرساند. بنابراین با آمدن شب به رختخوابهایتان میروید، و خداوند خواب را بر شما میافکند که به وسیلۀ آن قلب و بدن استراحت میکنند. خواب از نیازهای ضروری انسان است، و بدون آن نمیتوان به زندگی ادامه داد. نیز در شب هر دوستی در کنار دوستش آرام میگیرد، و فکر و حواس جمع میشود و مشغولیتها فروکش میکند. (
﴿وَٱلنَّهَارَ مُبۡصِرًا﴾) و خداوند روز را به وسیله خورشید که همواره در آسمان نور افشانی میکند روشن گردانده است. پس در روز از رختخوابهایتان بلند میشوید و به کارهای دینی و دنیوی خود مشغول میشوید. یکی به ذکر و تلاوت، و دیگری به نماز میپردازد، و آن یکی به دنبال دانش و درس میرود، و یکی به خرید و فروش میپردازد، یکی به بنّایی و یکی به آهنگری و دیگر صنعتها مشغول میگردد، یکی به سفر در دریا و یا خشکی میپردازد، و دیگری به کشاورزی میپردازد و یا به حیواناتش رسیدگی مینماید. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَشۡكُرُونَ﴾) بیگمان، خداوند نسبت به مردم فضل و لطف دارد، ولی بیشتر مردمان نمیدانند؛ یعنی خداوند دارای فضل و لطف بزرگی بر مردم است که این نعمتها را به آنان بخشیده و رنجها را از آنان دور نموده است، و این ایجاب مینماید تا شکر او را کاملاً بهجای آورند، و ذکر او را انجام دهند. (
﴿وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَشۡكُرُونَ﴾) ولی بیشتر مردم به علّت ظلم و جهالت و نادانیشان سپاس نمیگزارند.
﴿وَقَلِيلٞ مِّنۡ عِبَادِيَ ٱلشَّكُورُ﴾ و بندگان شکرگزارم اندک هستند؛ آنهایی که به نعمتهای پروردگارشان اقرار میکنند و در برابر خداوند فروتنی مینمایند و او را دوست میدارند و از نعمتهای خداوند در راستای اطاعت و خشنودی پروردگارشان استفاده مینمایند.
#
{62} {ذلكم}: الذي فعلَ ما فعلَ {الله ربُّكم}؛ أي: المنفرد بالإلهية والمنفرد بالرُّبوبية؛ لأنَّ انفراده بهذه النعم من ربوبيَّته، وإيجابها للشكر من ألوهيَّته.
{خالقُ كلِّ شيءٍ}: تقريرُ لربوبيته ، {لا إله إلا هو}: تقريرٌ أنَّه المستحقُّ للعبادة وحده لا شريكَ له. ثم صرح بالأمر بعبادتِهِ، فقال: {فأنَّى تُؤفَكونَ}؛ أي: كيف تُصرفون عن عبادتِهِ وحدَه لا شريك له بعدما أبانَ لكم الدليلَ، وأنار لكم السبيل.
(62) (
﴿ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمۡ﴾) خدایی که آن کارها را کرده، پروردگار شما و آفریدگار همۀ هستی است؛ یعنی در الوهیّت و ربوبیّت یگانه است؛ زیرا این نعمتها را او به تنهایی بخشیده، و این ناشی از ربوبیت اوست؛ و الوهیت او ایجاب میکند تا شکرش گزارده شود. (
﴿خَٰلِقُ كُلِّ شَيۡءٖ﴾) آفرینندۀ همه چیز است. این تاکید ربوبیّت اوست (
﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ﴾) و اینکه هیچ معبود به حقی جز او نیست، تاکید بر این است که تنها خداوند سزاوار عبادت است، و شریکی ندارد.
سپس با صراحت به عبادت خود فرمان داد و فرمود: (
﴿فَأَنَّىٰ تُؤۡفَكُونَ﴾) چگونه از عبادت او که شریکی ندارد برگردانده میشوید بعد از آنکه دلیل و راه را برایتان روشن کرده است؟!
#
{63} {كذلك يُؤْفَكُ الذين كانوا بآيات الله يَجْحَدونَ}؛ أي: عقوبةً على جحدهم لأيات الله وتعدِّيهم على رسله؛ صُرِفوا عن التوحيد والإخلاص؛ كما قال تعالى: {وإذا ما أنزلت سورةٌ نَظَرَ بعضهم إلى بعض هل يراكم من أحدٍ ثم انصرفوا صَرَفَ الله قلوبَهم بأنَّهم قومٌ لا يفقهون}.
(63) (
﴿كَذَٰلِكَ يُؤۡفَكُ ٱلَّذِينَ كَانُواْ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ يَجۡحَدُونَ﴾) همانگونه که شما ـ ای مشرکان ـ از توحید و یکتاپرستی باز داشته شدید، به همان شیوه کسانی که الحاد ورزیدند و آیات خدا را انکار نمودند، از آن باز داشته شدند؛ یعنی به سزای اینکه آیات خدا را انکار میکردند و بر پیامبرانشان تجاوز مینمودند، از توحید و اخلاص و یگانه پرستی برگردانده شدند.
همانگونه که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَإِذَا مَآ أُنزِلَتۡ سُورَةٞ نَّظَرَ بَعۡضُهُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٍ هَلۡ يَرَىٰكُم مِّنۡ أَحَدٖ ثُمَّ ٱنصَرَفُواْۚ صَرَفَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُم بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا يَفۡقَهُونَ﴾ و هرگاه سورهای نازل شود، به همدیگر نگاه میکنند
[و میگویند: ] «آیا کسی شما را میبیند؟» آنگاه بر میگردند؛ خداوند دلهایشان را از حق برگردانده است، چون آنها قومی هستند که نمیفهمند.
#
{64} {الله الذي جَعَلَ لكم الأرضَ قراراً}؛ أي: قارَّةً ساكنةً مهيأةً لكلِّ مصالحكم، تتمكَّنون من حرثها وغرسها والبناء عليها والسفر والإقامة فيها، {والسماء بناء}: سقفاً للأرض الذي أنتم فيها، قد جعل الله فيها ما تنتفعون به من الأنوار والعلامات، التي يُهتدى بها في ظلمات البرِّ والبحر، {وصوَّركم فأحسن صُوَرَكم}: فليس في جنس الحيوانات أحسنُ صورةً من بني آدم؛ كما قال تعالى: {لقد خَلَقْنا الإنسان في أحسن تقويم}، وإذا أردت أن تعرفَ حسنَ الآدميِّ وكمال حكمةِ الله تعالى فيه؛ فانْظُرْ إليه عضواً عضواً؛ هل تجدُ عضواً من أعضائه يليقُ به ويصلحُ أن يكون في غير محلِّه، وانظر أيضاً إلى الميل الذي في القلوب بعضهم لبعض؛ هل تجدُ ذلك في غير الآدميِّين، وانظر إلى ما خصَّه الله به من العقل والإيمان والمحبَّة والمعرفة التي هي أحسن الأخلاق المناسبة لأجمل الصور. {ورزَقَكُم من الطيباتِ}: وهذا شاملٌ لكلِّ طيِّب من مأكل ومشربٍ ومنكح وملبسٍ ومنظرٍ ومسمع وغير ذلك من الطيِّبات التي يسَّرها الله لعبادِهِ ويسَّر لهم أسبابها ومنعهم من الخبائث التي تضادُّها وتضرُّ أبدانهم وقلوبَهم وأديانَهم. {ذلكم}: الذي دبَّر الأمور وأنعم عليكم بهذه النعم، {اللهُ ربُّكم فتبارَكَ الله ربُّ العالمين}؛ أي: تعاظم وكَثُر خيرُه وإحسانُه، المربِّي جميع العالمين بنعمه.
(64) (
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلۡأَرۡضَ قَرَارٗا﴾) خداوند آن ذاتی است که زمین را جایگاه شما قرار داد، و آن را ساکن و مهیّا گرداند به گونهای که همۀ مصالح و منافعتان را تأمین میکند. میتوانید آن را بکاوید و شخم بزنید و در آن نهال و درخت بکارید، و بر روی آن خانه بسازید، و در آن سفر کنید و اقامت ورزید. (
﴿وَٱلسَّمَآءَ بِنَآءٗ﴾) و آسمان را سقفی برای زمین که شما در آن هستید قرار داد. و خداوند در آسمان، روشناییها و علامتهایی
[=ستارگان] را قرار داده که در تاریکیهای خشکی و دریا به وسیلۀ آن راهیاب میشود. (
﴿وَصَوَّرَكُمۡ فَأَحۡسَنَ صُوَرَكُمۡ﴾) و شما را شکل بخشید، و شکلهایتان را زیبا بیافرید. در میان حیوانات هیچ موجود زندهای شکل و صورت بهتری از انسان ندارد.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿لَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ فِيٓ أَحۡسَنِ تَقۡوِيمٖ﴾ همانا ما انسان را در بهترین شکل آفریدیم. اگر میخواهی زیبایی انسان و کمال حکمت خداوند را در آن ببینی، به هر عضوی از اعضای آن بنگر. آیا بهنظر میآید که اگر این عضو در جای عضو دیگر بود بهتر میشد؟ و به گرایشهای قلبی انسانها به یکدیگر بنگر، آیا این امر را در غیر انسانها مشاهده میکنی؟ و به عقل و ایمان و محبت و معرفت آدمی بنگر که خداوند به او اختصاص داده، و از بهترین اخلاقها هستند، و با زیباترین صورتها تناسب و سازگاری دارند. (
﴿وَرَزَقَكُم مِّنَ ٱلطَّيِّبَٰتِ﴾) و از پاکیزهها به شما روزی داد. این شامل هر چیز پاکیزهای میباشد،
ازقبیل: خوردنی و نوشیدنی و همسر و لباس، و دیدنیها و شنیدنیها و دیگر چیزهای پاکیزهای که خداوند برای بندگانش میسر و فراهم نموده و اسباب آن را در دسترس آنها قرار داده است. و آنها را از پلیدیهایی که به بدن و دل و دینشان زیان میرساند منع کرده است. (
﴿ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمۡۖ فَتَبَارَكَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) آن خدایی که به تدبیر امورتان پرداخته و این نعمتها را به شما بخشیده، الله پروردگار شما است. پس بالا و والا است، و خیر و احسان او فراوان است، و بس خجسته است خداوند متعال که همۀ جهانیان را با نعمتهایش پرورش داده است.
#
{65} {هو الحيُّ}: الذي له الحياة الكاملة التامةُ المستلزمةُ لما تستلزمه من صفاتِهِ الذاتيَّة التي لا تتمُّ حياته إلاَّ بها؛ كالسمع والبصر والقدرة والعلم والكلام وغير ذلك من صفات كمالِهِ ونعوتِ جلالِهِ. {لا إله إلاَّ هو}؛ أي: لا معبود بحقٍّ إلاَّ وجهه الكريم، {فادْعوه}: وهذا شاملٌ لدعاء العبادة ودعاء المسألة {مخلصينَ له الدينَ}؛ أي: اقصدوا بكلِّ عبادة ودعاءٍ وعمل وجهَ الله تعالى؛ فإنَّ الإخلاص هو المأمور به؛ كما قال تعالى: {وما أمِروا إلاَّ لِيَعْبُدوا الله مخلصينَ له الدينَ حنفاء}. {الحمدُ لله ربِّ العالمينَ}؛ أي: جميع المحامد والمدائح والثناء؛ بالقول كنطق الخلق بذكره، والفعل كعبادتِهم له؛ كل ذلك لله تعالى وحده لا شريك له؛ لكماله في أوصافه وأفعاله وتمام نعمِهِ.
(65) (
﴿هُوَ ٱلۡحَيُّ﴾) اوست زنده که دارای حیات کامل میباشد، و حیات او مستلزم صفاتی ذاتی است که حیات او جز با آن کامل نمیگردد مانند شنیدن و دیدن و توانایی و علم و کلام و دیگر صفتهای کمالش که مستلزم حیات اویند. (
﴿لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ﴾) هیچ معبود به حقّی جز او نیست. (
﴿فَٱدۡعُوهُ﴾) او را بخوانید، و این شامل دعای خواستن و دعای عبادت میباشد. (
﴿مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ﴾) در عبادت و دعایتان قصد و هدفتان فقط خداوند متعال باشد.
و اخلاص چیزی است که بدان فرمان داده شده است همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ حُنَفَآءَ﴾ و به ایشان دستور داده نشده است جز اینکه مخلصانه و حقگرایانه خدای را بپرستند. (
﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) همۀ ستایشها و تعریفهایی که با زبان انجام میشوند مانند ذکر و آنچه به صورت عملی انجام میگیرد،
از قبیل: عبادت و پرستش مردم برای خدایشان، همۀ اینها سزاوار خداوند یگانه است که شریکی ندارد. چون او در صفتها و افعال و همۀ نعمتهایش کامل است.
{قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَمَّا جَاءَنِيَ الْبَيِّنَاتُ مِنْ رَبِّي وَأُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ (66) هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخًا وَمِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى وَلَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (67) هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ فَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (68)}.
قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَمَّا جَاءنِيَ الْبَيِّنَاتُ مِن رَّبِّي وَأُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ؛
بگو : مرا نهي کرده اند که چيزهايي را که سواي خدا مي پرستيد پرستش کنم ، در حالي که از جانب پروردگارم براي من دلايلي روشن آمده است و به من فرمان داده اند که در برابر پروردگار جهانيان تسليم باشم.
هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخًا وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّى مِن قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُّسَمًّى وَلَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ؛ اوست آن خدايي که شما را از خاک ، سپس از نطفه ، سپس از لخته خوني ، بيافريده است آنگاه شما را که کودکي بوديد از رحم مادر آورد تا به سن جواني برسيد و پير شويد بعضي از شما پيش از پيري بميريد و بعضي به آن زمان معين مي رسيد و شايد به عقل دريابيد.
هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ فَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ؛
اوست که زنده مي کند و مي ميراند و چون اراده چيزي کند مي گويدش : موجود شو پس موجود مي شود.
#
{66} لما ذَكَرَ الأمر بإخلاص العبادة لله وحده، وذَكَرَ الأدلَّة على ذلك والبينات؛ صرَّح بالنهي عن عبادة ما سواه، فقال: {قل} يا أيُّها النبيُّ، {إنِّي نهيتُ أن أعبدَ الذين تدعونَ من دونِ الله}: من الأوثان والأصنام، وكلُّ ما عُبِدَ من دون الله، ولستُ على شكٍّ من أمري، بل على يقينٍ وبصيرةٍ، ولهذا قال: {لَمَّا جاءنِيَ البيناتُ من ربِّي وأمرتُ أن أسلم لربِّ العالمين}: بقلبي ولساني وجوارحي؛ بحيث تكون منقادةً لطاعتِهِ مستسلمةً لأمره، وهذا أعظم مأمورٍ به على الإطلاق؛ كما أن النهي عن عبادة ما سواه أعظمُ منهيٍّ عنه على الإطلاق.
(66) وقتی که فرمان داد عبادت خالصانه برای خدای یگانه انجام شود، و ادلّه آن را بیان کرد، به صورت صریح از پرستش غیر خداوند نهی نمود.
پس فرمود: (
﴿قُلۡ إِنِّي نُهِيتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ﴾) ای پیامبر! بگو: من از اینکه معبودهایی را به جز خدا بپرستم که شما آنها را به فریاد میخوانید،
از قبیل: بتها و هرآنچه که به جای خداوند مورد پرستش قرار میگیرد نهی شدهام. و من در کار خودم شک ندارم، بلکه بر یقین و بصیرت هستم.
بنابراین فرمود: (
﴿لَمَّا جَآءَنِيَ ٱلۡبَيِّنَٰتُ مِن رَّبِّي وَأُمِرۡتُ أَنۡ أُسۡلِمَ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) زیرا دلایل آشکاری از جانب پروردگارم به سوی من آمده، و فرمان یافتهام که با قلب و زبان و اعضای بدنم فرمانبردار و تسلیم پروردگار باشم؛ به صورتی که قلب و زبان و اعضا و جوارح من، مطیع و فرمانبردار او باشد. و این به طور مطلق بزرگترین چیزی است که به آن دستور داده شده است، همانطور که نهی از عبادت غیر خدا، بزرگترین چیزی است که از آن نهی شده است.
#
{67} ثم قرَّر هذا التوحيدَ بأنه الخالق لكم والمطوِّر لخلقتِكم؛ فكما خلقكم وحدَه؛ فاعبدوه وحدَه، فقال: {هو الذي خَلَقَكم من ترابٍ}: وذلك بخلقة أصلكم وأبيكم آدم عليه السلام، {ثم من نطفةٍ}: وهذا ابتداءُ خلق سائر النوع الإنسانيِّ ما دام في بطن أمِّه، فنبَّه بالابتداء على بقيَّة الأطوار من العلقة فالمضغة فالعظام فنفخ الروح، {ثم يخرِجُكم طفلاً ثم}: هكذا تنتقلون في الخلقة الإلهية حتى {تبلغوا أشدَّكم}: من قوة العقل والبدن وجميع قواه الظاهرة والباطنة، {ثم لِتكونوا شيوخاً ومنكم مَنْ يُتَوَفَّى من قبلُ}: بلوغ الأشدِّ، {ولِتَبْلُغوا}: بهذه الأطوار المقدَّرة [إلى] أجَلٍ {مسمًّى}: تنتهي عنده أعمارُكم. {ولعلَّكم تعقلونَ}: أحوالكم فتعلمونَ أنَّ المطورَ لكم في هذه الأطوار كامل الاقتدار، وأنَّه الذي لا تنبغي العبادةُ إلاَّ له، وأنَّكم ناقصون من كلِّ وجه.
(67) سپس با بیان اینکه خداوند خود خالق و تکاملبخش آفرینش شماست، بر توحید و یکتاپرستی تاکید نمود. پس همانطور که او به تنهایی شما را آفریده است، شما هم باید فقط او را بپرستید.
بنابراین فرمود: (
﴿هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ﴾) او خدایی است که شما را از خاک آفرید که پدرتان آدم ـ علیه السلام ـ را از خاک آفریده است. سپس شما را از نطفه آفرید و این ابتدای آفرینش سایر انسانها است که از شکم مادرشان شروع میشود،
و سپس با بیان ابتدای آفرینش به بقیۀ مراحل آفرینش از قبیل: خون بسته، تکّه گوشت، پدید آمدن استخوانها و دمیده شدن روح اشاره کرد.(
﴿ثُمَّ يُخۡرِجُكُمۡ طِفۡلٗا﴾) این گونه مراحل آفرینش الهی را میگذرانید تا اینکه شما را به صورت نوزادی از شکم مادرانتان بیرون میآورد. (
﴿ثُمَّ لِتَبۡلُغُوٓاْ أَشُدَّكُمۡ﴾) سپس شما را زنده نگه میدارد تا به کمال قوّت خود میرسید؛ یعنی به قوّت عقل و توانایی جسم و همۀ نیروهای ظاهری و باطنی میرسید. (
﴿ثُمَّ لِتَكُونُواْ شُيُوخٗاۚ وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّىٰ مِن قَبۡلُ﴾) سپس شما را زنده نگه میدارد تا پیر و فرتوت شوید، و برخی از شما قبل از اینکه به مرحله فرتوتی برسند میمیرند. (
﴿وَلِتَبۡلُغُوٓاْ أَجَلٗا مُّسَمّٗى﴾) و تا با این مراحل مقدر شده، به مدّت معیّنی برسید که در آن عمرهایتان به پایان میرسد، (
﴿وَلَعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ﴾) و امید است شما حالات خود را بفهمید و در آن بیندیشید، آنگاه خواهید دانست خدایی که شما را به این مراحل در میآورد، دارای قدرت کامل است؛ و او خدایی است که عبادت فقط برای او شایسته است، و شما از هر جهت ناقص میباشید.
#
{68} {هو الذي يُحيي ويميتُ}؛ أي: هو المنفرد بالإحياء والإماتة؛ فلا تموت نفسٌ بسبب أو بغير سبب إلاَّ بإذنِهِ {وما يُعَمَّرُ من مُعَمَّرٍ ولا يَنْقُصُ من عمرِهِ إلاَّ في كتاب إنَّ ذلك على الله يسيرٌ}. {فإذا قضى أمراً}: جليلاً أو حقيراً {فإنَّما يقول له كن فيكونُ}: لا ردَّ في ذلك ولا مثنويَّة ولا تمنُّع.
(68) (
﴿هُوَ ٱلَّذِي يُحۡيِۦ وَيُمِيتُ﴾) فقط او به تنهایی زنده میکند و میمیراند، پس هیچ کس با سبب یا بدون سبب جز با اجازۀ او نمیمیرد.
﴿وَمَا يُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٖ وَلَا يُنقَصُ مِنۡ عُمُرِهِۦٓ إِلَّا فِي كِتَٰبٍۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ﴾ و هیچ عمر داده شوندهای عمر داده نمیشود و از عمرش کاسته نمیگردد مگر اینکه اینها در کتابی ثبت و ضبط است، بیگمان این برای خداوند آسان است. (
﴿فَإِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا﴾) هرگاه بخواهد کار بزرگ یا کوچکی انجام پذیرد، (
﴿فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ﴾) تنها به آن میگوید: باش، پس میشود. سخن او رد نمیگردد و کسی نمیتواند از آن جلوگیری کند، و نیازی به تکرار فرمان ندارد.
{أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ أَنَّى يُصْرَفُونَ (69) الَّذِينَ كَذَّبُوا بِالْكِتَابِ وَبِمَا أَرْسَلْنَا بِهِ رُسُلَنَا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (70) إِذِ الْأَغْلَالُ فِي أَعْنَاقِهِمْ وَالسَّلَاسِلُ يُسْحَبُونَ (71) فِي الْحَمِيمِ ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ (72) ثُمَّ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ تُشْرِكُونَ (73) مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَلْ لَمْ نَكُنْ نَدْعُو مِنْ قَبْلُ شَيْئًا كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ الْكَافِرِينَ (74) ذَلِكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَبِمَا كُنْتُمْ تَمْرَحُونَ (75) ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ (76)}.
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ أَنَّى يُصْرَفُونَ؛ آيا نديده اي آنهايي که در آيات خدا مجادله مي کنند چگونه منحرف مي ، شوند ?
الَّذِينَ كَذَّبُوا بِالْكِتَابِ وَبِمَا أَرْسَلْنَا بِهِ رُسُلَنَا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ؛ کساني که اين کتاب را دروغ مي انگارند و آنچه را که به وسيله پيامبران فرستاده ايم تکذيب مي کنند ، به زودي خواهند دانست.
إِذِ الْأَغْلَالُ فِي أَعْنَاقِهِمْ وَالسَّلَاسِلُ يُسْحَبُونَ؛ آنگاه که غلها را به گردنشان اندازند و با زنجيرها بکشندشان ،
فِي الْحَمِيمِ ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ؛ در آب جوشان ، سپس در آتش ، افروخته شوند.
ثُمَّ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ تُشْرِكُونَ؛
آنگاه به آنها گفته شود : آن شريکان که براي خدا مي پنداشتيد کجا هستند?
مِن دُونِ اللَّهِ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَل لَّمْ نَكُن نَّدْعُو مِن قَبْلُ شَيْئًا كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ الْكَافِرِينَ؛
آنگاه به آنها گفته شود : آن شريکان که براي خدا مي پنداشتيد کجا هستند?
ذَلِكُم بِمَا كُنتُمْ تَفْرَحُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَبِمَا كُنتُمْ تَمْرَحُونَ؛
مي گويند : آنها را از دست داده ايم ، بلکه پيش از اين چيزي را به ، خدايي نمي خوانده ايم خدا کافران را بدين سان گمراه مي کند.
ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ؛ اين بدان سبب است که به ناحق در زمين شادماني مي کرديد و به ناز مي خراميديد.
#
{69} {ألم تر إلى الذين يجادِلون في آيات الله}: الواضحة البيِّنة متعجباً من حالهم الشنيعة، {أنَّى يُصْرَفونَ}؛ أي: كيف ينعدِلون عنها؟! وإلى أيِّ شيء يذهبونَ بعد البيانِ التامِّ؟! هل يجدون آياتٍ بيِّنات تعارض آيات الله؟! لا والله. أم يجدون شُبهاً توافقُ أهواءهم ويصولون بها لأجل باطِلِهم؟!
(69) (
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يُجَٰدِلُونَ فِيٓ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ أَنَّىٰ يُصۡرَفُونَ﴾) آیا ننگریستهای به کسانی که در آیات روشن الهی مجادله میکنند؟ یعنی از حالت زشت آنها باید تعجّب کرد که آنها چگونه از آیات روشن الهی رویگردان میشوند؟و بعد از این بیان کامل به چه چیزی روی میآورند؟ آیا دیگر آیات روشنی مییابند که مخالف با آیات خدا باشد؟ نه، سوگند به خدا چنین نیست! یا شبهاتی مییابند که با هوی و امیال آنها مطابقت دارد و به وسیلۀ آن بر باطل خود ماندگار میشوند؟
#
{70 ـ 72} فبئس ما استبدلوا واختاروا لأنفسهم بتكذيبهم بالكتاب الذي جاءهم من الله وبما أرسل الله به رسله الذين هم خيرُ الخلق وأصدقُهم وأعظمُهم عقولاً؛ فهؤلاء لا جزاء لهم سوى النار الحامية، ولهذا توعَّدهم الله بعذابها، فقال: {فسوف يعلمونَ إذِ الأغلالُ في أعناقِهِم}: التي لا يستطيعون معها حركةً، {والسلاسلُ}: التي يقرنون بها هم وشياطينهم {يُسْحَبونَ. في الحميم}؛ أي: الماء الذي اشتدَّ غليانُه وحرُّه، {ثم في النار يُسْجَرونَ}: يوقدُ عليهم اللهبُ العظيم، فيُصْلَون بها، ثم يوبَّخون على شركهم وكذبهم.
(70 - 72) پس بد چیزی است آنچه که آنها به جای آیات الهی گرفتهاند، و بد عملی است کردار آنان که کتابهای خدا را تکذیب کردند و از پیامبران -که بهترین و راستگوترین و عاقلترین مردم هستند- رویگردان شدند. اینها سزایی جز آتش داغ جهنّم ندارند بنابراین خداوند آنها را تهدید نمود که به این عذاب گرفتار خواهند شد.
پس فرمود: (
﴿فَسَوۡفَ يَعۡلَمُونَ﴾) پس حقیقت را خواهند دانست.
((إِذِ ٱلۡأَغۡلَٰلُ فِيٓ أَعۡنَٰقِهِمۡ وَٱلسَّلَٰسِلُ﴾) وقتی که طوقها و زنجیرها در گردنشان خواهد بود و نمیتوانند هیچ حرکتی بکنند، و آنها و شیاطینشان بدان بسته میشوند.
((يُسۡحَبُونَ فِي ٱلۡحَمِيمِ ثُمَّ فِي ٱلنَّارِ يُسۡجَرُونَ﴾) پس حقیقت را خواهند دانست وقتی که طوقها و زنجیرها در گردنشان خواهد بود و نمیتوانند هیچ حرکتی بکنند، و آنها و شیاطینشان بدان بسته میشوند و در آب بسیار داغ کشیده میشوند، سپس بر آتش تافته میگردند و شعلههای سوزان آتش بر آنها افروخته میشود، سپس به خاطر شرک و دروغشان توبیخ میشوند.
#
{73 ـ 74} ويقال {لهم أين ما كنتُم تشركونَ. من دونِ الله}: هل نفعوكم أو دفعوا عنكم بعضَ العذاب؟! {قالوا ضلُّوا عنَّا}؛ أي: غابوا ولم يحضُروا، ولو حَضَروا؛ لم ينفعوا. ثم إنَّهم أنكروا فقالوا: {بل لم نكنْ ندعو من قبلُ شيئاً}: يُحتمل أنَّ مرادهم بذلك الإنكار، وظنُّوا أنه ينفعهم ويفيدهم، ويُحتمل ـ وهو الأظهر ـ أنَّ مرادهم بذلك الإقرار على بطلان إلهيَّة ما كانوا يعبدون، وأنَّه ليس لله شريكٌ في الحقيقة، وإنَّما هم ضالُّون مخطئون بعبادة معدوم الإلهية، ويدلُّ على هذا قوله تعالى: {كذلك يُضِلُّ الله الكافرين}؛ أي: كذلك الضلال الذي كانوا عليه في الدنيا الضلال الواضح لكلِّ أحدٍ، حتى إنهم بأنفسهم يقرُّون ببطلانه يوم القيامة، ويتبيَّن لهم معنى قوله تعالى: {وما يَتَّبِعُ الذين يدعونَ من دون الله شركاءَ إن يَتَّبِعونَ إلاَّ الظنَّ}، ويدلُّ عليه قوله تعالى: {ويوم القيامةِ يكفُرون بشِرْكِكُم}، {ومن أضلُّ ممَّن يدعو من دون الله مَنْ لا يستجيبُ له إلى يوم القيامةِ ... } الآيات.
(73 - 74) (
﴿ثُمَّ قِيلَ لَهُمۡ أَيۡنَ مَا كُنتُمۡ تُشۡرِكُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ﴾) سپس به آنان گفته میشود انبازهایی که به جای خدا پرستش مینمودید کجا هستند؟ آیا به شما فایدهای رساندند، یا پارهای از عذاب را از شما دور ساختند؟ (
﴿قَالُواْ ضَلُّواْ عَنَّا﴾) میگویند: آنها از دید ما ناپدید و پنهان شدند و حاضر نشدند؛ و اگر حاضر میشدند، فایدهای نمیبخشیدند.
پس آنها انکار میکنند و میگویند: (
﴿بَل لَّمۡ نَكُن نَّدۡعُواْ مِن قَبۡلُ شَيۡٔٗا﴾) بلکه هرگز پیش از این ما چیزی را به نیایش نمیخواندیم. احتمال دارد که منظورشان انکار باشد، و گمان میبرند که این کار به آنها فایده میرساند. و احتمال دارد که منظورشان اعتراف به باطل بودن الوهیت چیزهایی باشد که عبادت میکردهاند، و اقرار میکنند که خداوند در حقیقت شریکی ندارد، بلکه اینها با پرستش چیزهایی که خدا نبودهاند گمراه و خطاکار گشتهاند. و این احتمال صحیحتر به نظر میآید. (
﴿كَذَٰلِكَ يُضِلُّ ٱللَّهُ ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾) نیز بر همین دلالت مینماید؛ یعنی ضلالتی که آنها در دنیا بر آن بودند، ضلالتی است که برای هر کس آشکار میباشد. حتی آنها خودشان در روز قیامت به باطل بودن آن اقرار و اعتراف مینمایند.
و معنی گفتۀ خداوند که فرموده است: ﴿وَمَا يَتَّبِعُ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُرَكَآءَۚ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ﴾ «و کسانی که به جز خدا شریکانی میخوانند جز از گمان پیروی نمیکنند» برایشان روشن میگردد.
و فرمودۀ الهی نیز بر همین مفهوم دلالت مینماید که فرموده است: ﴿وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَكۡفُرُونَ بِشِرۡكِكُمۡ﴾ و در روز قیامت به شرکتان کفر میورزند و آن را انکار میکنند.
﴿وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّن يَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَن لَّا يَسۡتَجِيبُ لَهُۥٓ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾ و چه کسی گمراهتر از کسی است که به جای خدا کسانی را به فریاد میخواند که در روز قیامت او را اجابت نمیکنند؟!
#
{75} ويقال لأهل النار: {ذلكم}: العذابُ الذي نُوِّعَ عليكم {بما كنتُم تفرحون في الأرض بغير الحقِّ وبما كنتُم تمرحونَ}؛ أي: تفرحون بالباطل الذي أنتم عليه وبالعلوم الذي خالفتم بها علوم الرسل، وتمرحون على عبادِ الله بغياً وعدواناً وظلماً وعصياناً؛ كما قال تعالى في آخر هذه السورة: {فلمَّا جاءَتْهم رسلُهُم بالبيناتِ فَرِحوا بما عندَهم من العلم}، وكما قال قومُ قارون له: {لا تَفْرَحْ إنَّ الله لا يحبُّ الفرحين}، وهذا هو الفرح المذمومُ الموجبُ للعقاب؛ بخلاف الفرح الممدوح، الذي قال الله فيه: {قل بفضل اللهِ وبرحمتِهِ فبذلك فَلْيَفْرَحوا}، وهو الفرح بالعلم النافع والعمل الصالح.
(75) و به دوزخیان گفته میشود: (
﴿ذَٰلِكُم بِمَا كُنتُمۡ تَفۡرَحُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ وَبِمَا كُنتُمۡ تَمۡرَحُونَ﴾) عذاب گوناگونی که بدان گرفتار شدهاید بدان جهت است که در زمین به سبب باطلی که بر آن بودید و با دانشی که به وسیلۀ آن با دانش پیامبران مخالفت ورزیدید شادی میکردید؛ و از روی تجاوز و دشمنی و ستم و گناه بر بندگان خدا تکبر نموده، و به خود مینازیدید.
همانطور که خداوند در آخر این سوره میفرماید: ﴿فَلَمَّا جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ فَرِحُواْ بِمَا عِندَهُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ﴾ وقتی که پیامبرانشان با دلایل آشکار نزد آنها آمدند، با دانشی که داشتند شادمانی کردند.
و همانطور که قوم قارون به او گفتند: ﴿لَا تَفۡرَحۡۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡفَرِحِينَ﴾ شادمان مباش که خداوند شادیکنندگان را دوست ندارد. این شادمانی مذموم است؛ چراکه که موجب عذاب و کیفر میشود.
بهخلاف شادی نیکو که خداوند در مورد آن فرموده است: ﴿قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ فَبِذَٰلِكَ فَلۡيَفۡرَحُواْ﴾ بگو: به فضل و لطف خدا باید خوشحال شوند. و آن شاد شدن به خاطر داشتن علم مفید و عمل صالح است.
#
{76} {ادْخُلوا أبوابَ جهنَّمَ}: كلٌّ بطبقةٍ من طبقاتها على قدرِ عمله {خالدين فيها}: لا يخرجون منها أبداً. {فبئس مثوى المتكبِّرينَ}: مثوىً يُخْزَوْن فيه ويهانون ويُحبسون ويُعذَّبون، ويتردَّدون بين حرِّها وزمهريرها.
(76) (
﴿ٱدۡخُلُوٓاْ أَبۡوَٰبَ جَهَنَّمَ﴾) هر یک از شما به طبقهای از طبقات جهنّم که مناسب با عملتان میباشد وارد شوید، (
﴿خَٰلِدِينَ فِيهَا﴾) و جاودانه در آن بمانید. هرگز آنها از آن بیرون نمیشوند، (
﴿فَبِئۡسَ مَثۡوَى ٱلۡمُتَكَبِّرِينَ﴾) جایگاه متکبّران چه بد جایگاهی است! جایگاهی که در آن خوار و ذلیل میشوند، و زندانی میگردند و عذاب داده میشوند، و در میان گرما و سوزش آن به سر میبرند.
{فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنَا يُرْجَعُونَ (77)}.
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنَا يُرْجَعُونَ؛ پس صبر کن ، البته وعده خدا راست است يا بعضي از آن چيزها را که به آنها وعده داده ايم به تو نشان مي دهيم يا تو را بميرانيم و آنها به نزدما باز گردانيده شوند.
#
{77} أي: {فاصبِرْ}: يا أيها الرسولُ على دعوة قومِك وما ينالُك منهم من أذىً، واستَعِنْ على صبرك بإيمانك. {إنَّ وعد الله حقٌّ}: سينصر دينَه ويُعلي كلمتَه وينصرُ رسلَه في الدُّنيا والآخرة، واستعِنْ على ذلك أيضاً بتوقُّع العقوبة بأعدائك في الدُّنيا والآخرة، ولهذا قال: {فإمَّا نُرِيَنَّكَ بعضَ الذي نَعِدُهم}: في الدُّنيا؛ فذاك، {أو نتوفَّيَنَّك}: قبل عقوبتهم، {فإلينا يُرجَعون}: فنجازيهم بأعمالهم؛ فلا تحسبنَّ اللهَ غافلاً عما يعملُ الظالمون.
(77) (
﴿فَٱصۡبِرۡ﴾) ای پیامبر! بر دعوت کردن قوم خود و آزاری که از جانب آنها به تو میرسد شکیبا باش. و از ایمان خود بر شکیباییات کمک بخواه. (
﴿إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ﴾) بیگمان، وعدۀ خداوند حق است، و به زودی دینش را یاری خواهد کرد و آن را بالا میبرد و پیامبرانش را در دنیا و آخرت یاری میدهد. نیز از اینکه عذاب بر دشمنان تو در دنیا و آخرت واقع خواهد شد کمک بگیر،
بنابراین فرمود: (
﴿فَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعۡضَ ٱلَّذِي نَعِدُهُمۡ﴾) پس اگر پارهای از آنچه به آنها وعده میدهیم به تو نشان دهیم، اینگونه خواهد بود، (
﴿أَوۡ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيۡنَا يُرۡجَعُونَ﴾) یا اگر قبل از اینکه آن را مشاهده کنید تو را بمیرانیم. آنان به سوی ما بازگردانده میشوند و آنها را طبق اعمالشان مجازات خواهیم کرد.
﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱللَّهَ غَٰفِلًا عَمَّا يَعۡمَلُ ٱلظَّٰلِمُونَ﴾ پس گمان مبر که خداوند از آنچه ستمگران میکنند غافل است.
سپس پیامبر را دلجویی داد و او را به وسیلۀ سرگذشت برادران پیامبرش وادار به شکیبایی نمود و فرمود:
{وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنَا عَلَيْكَ وَمِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُونَ (78)}.
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِّن قَبْلِكَ مِنْهُم مَّن قَصَصْنَا عَلَيْكَ وَمِنْهُم مَّن لَّمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذَا جَاء أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُونَ ؛ پيش از تو پيامبراني فرستاده ايم داستان بعضي را برايت گفته ايم و، داستان بعضي را نگفته ايم و هيچ پيامبري را نرسد که آيه اي بياورد مگر به فرمان خدا و چون فرمان خدا در رسد به حق داوري گردد و آنان که بر باطل بوده اند آنجا زيان خواهند ديد.
#
{78} أي: {ولقد أرسَلْنا من قبلِكَ رسلاً}: كثيرين إلى قومهم يَدْعونَهم ويصبرونَ على أذاهم. {منهم مَن قَصَصْنا عليك}: خبرهم، {ومنهم مَن لم نَقْصُصْ عليك}: وكل الرسل مدبَّرُون ليس بيدهم شيء من الأمر. {وما كان} لأحدٍ {منهم أن يأتي بآيةٍ}: من الآيات السمعيَّة والعقليَّة {إلاَّ بإذن الله}؛ أي: بمشيئته وأمره؛ فاقتراح المقترح على الرسل الإتيان بالآيات ظلمٌ منهم وتعنُّتٌ وتكذيبٌ بعد أن أيَّدهم الله بالآيات الدالَّة على صدقهم وصحَّة ما جاؤوا به. {فإذا جاء أمر الله}: بالفصل بين الرسل وأعدائِهِم والفتح، {قُضِيَ}: بينهم {بالحقِّ}: الذي يقع الموقع ويوافق الصواب بإنجاء الرسل وأتباعهم وإهلاك المكذِّبين، ولهذا قال: {وخسر هنالك}؛ أي: وقت القضاء المذكور {المبطلونَ}: الذين وصفُهم الباطلُ وما جاؤوا به من العلم والعمل باطلٌ، وغايتهم المقصودة لهم باطلةٌ، فليحذر هؤلاء المخاطبون أن يستمروا على باطلهم، فيخسروا كما خسر أولئك؛ فإنَّ هؤلاء لا خير منهم ولا لهم براءة في الكتب بالنجاة.
(78) (
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلٗا﴾) تا (
﴿ٱلۡمُبۡطِلُونَ﴾) یعنی پیامبران زیادی را پیش از تو به سوی اقوامشان فرستادهایم که آنها را دعوت کردند، و در مقابلِ اذیّت و آزارشان صبر کردند. (
﴿مِنۡهُم مَّن قَصَصۡنَا عَلَيۡكَ وَمِنۡهُم مَّن لَّمۡ نَقۡصُصۡ عَلَيۡكَ﴾) داستان بعضیها را برایت بازگو نمودهایم، و داستان برخیها را برای تو بیان نکردهایم. و همۀ پیامبران تحت تدبیر الهی بوده و از خود اختیاری نداشتهاند، (
﴿وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَن يَأۡتِيَ بَِٔايَةٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِ﴾) و هیچ پیامبری از آن پیامبران، حق نداشته است که معجزه و نشانۀ شنیدنی یا عقلی ارائه دهد مگر به فرمان و خواست خداوند. پس این پیشنهادِ پیشنهادکنندگان به پیامبران مبنی بر اینکه فلان نشانه و معجزه را ارائه دهند، این ناشی از تکذیب و ستم و عناد پیشنهادکنندگان است، بعد از اینکه خداوند پیامبران را به وسیلۀ نشانههایی دالّ بر راستگوییشان و صحت آنچه که آوردهاند تایید نمود. (
﴿فَإِذَا جَآءَ أَمۡرُ ٱللَّهِ﴾) پس هرگاه فرمان خدا برای قضاوت و فیصله دادن میان پیامبران و دشمنانشان سر رسد، (
﴿قُضِيَ بِٱلۡحَقِّ﴾) میان آنها به حق داوری میشود، و به نجات پیامبران و پیروانشان و هلاک شدن تکذیبکنندگان حکم میگردد، حکمی که بجا و درست است. (
﴿وَخَسِرَ هُنَالِكَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ﴾) و به هنگام قضاوت مذکور، باطلگرایان زیان میبینند؛ کسانی که باطلگرایی تبدیل به صفت آنها شده، و علم و عمل و هدفی که دارند باطل گشته است. پس این مخاطبان بپرهیزند از اینکه باطل خود را ادامه دهند که آنگاه همانند ایشان زیانمند میگردند. هیچ خیری در اینها نیست، و نه در کتابهای آسمانی نجات ایشان ثبت گردیده است.
{اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَنْعَامَ لِتَرْكَبُوا مِنْهَا وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ (79) وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ وَلِتَبْلُغُوا عَلَيْهَا حَاجَةً فِي صُدُورِكُمْ وَعَلَيْهَا وَعَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ (80) وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ فَأَيَّ آيَاتِ اللَّهِ تُنْكِرُونَ (81)}.
اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَنْعَامَ لِتَرْكَبُوا مِنْهَا وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ؛ خداست که چارپايان را برايتان آفريد تا بر بعضي سوار شويد و از گوشت بعضي بخوريد.
وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ وَلِتَبْلُغُوا عَلَيْهَا حَاجَةً فِي صُدُورِكُمْ وَعَلَيْهَا وَعَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ؛ و شما را در آن منافعي است و مي توانيد با آنها به حاجاتي که در نظر، داريد برسيد و بر آنها و بر کشتيها سوار شويد.
وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ فَأَيَّ آيَاتِ اللَّهِ تُنكِرُونَ؛ آيات خويش را به شما مي نماياند پس کدام يک از آيات خدا را انکارمي کنيد ?
#
{79 ـ 80} يمتنُّ تعالى على عبادِهِ بما جعل لهم من الأنعام التي بها جملةٌ من الإنعام: منها منافعُ الركوب عليها والحمل، ومنها منافعُ الأكل من لحومها والشربِ من ألبانها، ومنها [منافع] الدفءُ واتِّخاذ الآلات والأمتعة من أصوافها وأوبارها وأشعارها ... إلى غير ذلك من المنافع. {ولتبلغوا عليها حاجةً في صدوركم}: من الوصول إلى الأقطار البعيدة، وحصول السرور بها والفرح عند أهلها. {وعليها وعلى الفُلْكِ تُحْمَلون}؛ أي: على الرواحل البريَّة والفلك البحريَّة يحملكم الله، الذي سخَّرها، وهيَّأ لها ما هيَّأ من الأسباب، التي لا تتمُّ إلاَّ بها.
(79 - 80) خداوند بر بندگانش منّت مینهد که برای آنها چهارپایانی سودمند و مفید آفریده است. از جمله فواید آنها یکی سوار شدن و حمل بار با آنهاست، و اینکه از گوشت آنها استفاده شده و شیرشان نوشیده میشود. و از فوایدشان گرمازایی و تهیۀ وسایلی از مواد پشمهایشان میباشد، و فواید دیگری هم دارند. خداوند بر بندگانش منّت مینهد که برای آنها چهارپایانی سودمند و مفید آفریده است. از جمله فواید آنها یکی سوار شدن و حمل بار با آنهاست، و اینکه از گوشت آنها استفاده شده و شیرشان نوشیده میشود. و از فوایدشان گرمازایی و تهیۀ وسایلی از مواد پشمهایشان میباشد، و فواید دیگری هم دارند. (
﴿وَلَكُمۡ فِيهَا مَنَٰفِعُ وَلِتَبۡلُغُواْ عَلَيۡهَا حَاجَةٗ فِي صُدُورِكُمۡ﴾) و تا با سوار شدن بر آنها به مقاصدی که در دل دارید برسید.
از قبیل: رسیدن به مناطق دور دست، و به دست آوردن سرور و شادی با رسیدن به آنجا. (
﴿وَعَلَيۡهَا وَعَلَى ٱلۡفُلۡكِ تُحۡمَلُونَ﴾) و شما بر مرکبهای خشکی و دریایی حمل میشوید. خداوندی که این چهارپایان و کشتیها را برایتان مسخّر نمود، شما را بر آن حمل مینماید، و اسبابی را فراهم آورده است که متمّم کار این مرکبها است و آنها بدون این اسباب نمیتوانند کارشان را به انجام برسانند.
#
{81} {ويريكم آياتِهِ}: الدالَّة على وحدانيَّته وأسمائه وصفاته، وهذا من أكبر نعمه؛ حيث أشهد عباده آياتِهِ النفسيَّة وآياته الأفقيَّة ونعمَه الباهرة وعدَّدها عليهم ليعرِفوه ويشكُروه ويذكُروه. {فأيَّ آيات الله تُنْكِرونَ}؛ أي: أيُّ آية من آياته لا تعترفون بها؟! فإنَّكم قد تقرَّر عندكم أن جميع الآيات والنعم منه تعالى، فلم يبقَ للإنكار محلٌّ، ولا للإعراض عنها موضعٌ، بل أوجبت لذوي الألباب بَذْلَ الجهد واستفراغَ الوسع للاجتهاد في طاعته والتبتُّل في خدمته والانقطاع إليه.
(81) (
﴿وَيُرِيكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ﴾) و خداوند آیات و نشانههایش را که بر یگانگی و اسما و صفاتش دلالت میکنند به شما نشان میدهد. و این از بزرگترین نعمتهای خداست که آیات آفاقی و انفسی و نعمتهای آشکارش را به آنها نشان داده و برایشان برشمرده است تا آن را بشناسند، و شکر آن را به جای آورند، و خداوند را یاد نمایند. (
﴿فَأَيَّ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ تُنكِرُونَ﴾) پس کدام یک از آیات خدا را انکار میکنید و به آن اقرار نمینمائید؟! چراکه برایتان ثابت شده که همۀ نشانهها و نعمتها از جانب خداوند متعال هستند. پس نه تنها جایی برای انکار و رویگرداندن از آن باقی نمانده است، بلکه خردمندان باید تلاش خود را در راستای اطاعت از او، و بریدن از همه چیز، و خدمت کردن به او مبذول دارند.
{أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّةً وَآثَارًا فِي الْأَرْضِ فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (82) فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ (83) فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَكَفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ (84) فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبَادِهِ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْكَافِرُونَ (85)}.
أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّةً وَآثَارًا فِي الْأَرْضِ فَمَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ ؛ آيا در زمين سير نمي کنند تا بنگرند که عاقبت کساني که پيش از آنها، مي زيسته اند چگونه بوده است ? مردمي که نيرويشان بيشتر و آثارشان در روي زمين فراوان تر بود پس آن چيزها که به دست مي آورند سودشان نبخشيد.
فَلَمَّا جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِّنَ الْعِلْمِ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُون؛ چون پيامبرانشان با دلايل روشن به سويشان آمدند ، به دانش خود دلخوش بودند تا آن چيزي که مسخره اش مي کردند آنها را در ميان گرفت.
فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَكَفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ؛ و چون عذاب ما را ديدند ،
گفتند : به خداي يکتا ايمان آورديم و به آن چيزهايي که شريک خدا قرار داده بوديم کافر شديم.
فَلَمْ يَكُ يَنفَعُهُمْ إِيمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبَادِهِ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْكَافِرُونَ؛ اما بدان هنگام که عذاب ما را ديدند ديگر ايمانشان برايشان سودي نبخشيد اين سنت خداست در رفتار با بندگانش و کافران در آن روز زيان کردند.
#
{82} يحثُّ تعالى المكذِّبين لرسولهم على السَّير في الأرض بأبدانهم وقلوبهم وسؤال العالمين، {فينظروا}: نظرَ فكرٍ واستدلال لا نظر غفلةٍ وإهمال {كيف كان عاقبةُ الذين من قبلِهِم}: من الأمم السالفة؛ كعاد وثمود وغيرهم ممن كانوا أعظم منهم قوَّة وأكثر أموالاً وأشدَّ آثاراً في الأرض من الأبنية الحصينة والغراس الأنيقة والزروع الكثيرة. {فما أغنى عنهم ما كانوا يكسِبونَ}: حين جاءهم أمرُ الله، فلم تغن عنهم قوَّتُهم، ولا افْتَدَوا بأموالهم، ولا تحصَّنوا بحصونهم.
(82) خداوند متعال کسانی را که پیامبران را تکذیب میکنند تشویق مینماید تا با دل و جان در زمین به سیر و سیاحت بپردازند و از دانشمندان سؤال کنند. (
﴿فَيَنظُرُواْ﴾) و با فکر، اندیشه و استدلال بنگرند، نه اینکه از روی غفلت و بیتوجّهی از کنار حقایق رد شوند. (
﴿كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ﴾) پس بنگرند که سرانجام امّتهای گذشته همچون عاد و ثمود و غیره که قبل از ایشان بودهاند چگونه بوده است، کسانی که (
﴿كَانُوٓاْ أَكۡثَرَ مِنۡهُمۡ وَأَشَدَّ قُوَّةٗ وَءَاثَارٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) از اینها نیرومندتر و دارای اموال و آثار بیشتری از قبیل: ساختمانها و دژهای محکم و درختان شکوفا و کشتزارهای فراوان در زمین بودند. (
﴿فَمَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ﴾) ولی چیزهایی که به دست آورده بودند، ایشان را از عذاب خدا وقتی که فرمان الهی آنها را فرا گرفت نجات نداد. پس تواناییشان چیزی از عذاب را از آنها دور نکرد، و نتوانستند مالهایشان را به عنوان بلاگردان خود بدهند و از عذاب نجات یابند، و نتوانستند در قلعههای خود پناه بگیرند.
#
{83} ثم ذَكَرَ جرمَهم الكبير، فقال: {فلمَّا جاءتْهم رسلُهم بالبيناتِ}: من الكتب الإلهيَّة والخوارق العظيمة، والعلم النافع المبيِّن للهدى من الضلال والحق من الباطل، {فرحوا بما عندَهم من العلم}: المناقض لدين الرسل، ومن المعلوم أنَّ فرحهم به يدلُّ على شدَّة رضاهم به وتمسُّكهم ومعاداة الحقِّ الذي جاءت به الرسل وجعل باطلهم حقًّا، وهذا عامٌّ لجميع العلوم التي نوقِضَ بها ما جاءتْ به الرسل، ومن أحقِّها بالدُّخول في هذا، علوم الفلسفة والمنطق اليوناني الذي رُدَّت به كثيرٌ من آيات القرآن، ونَقَّصَتْ قدرَه في القلوب، وجَعَلَتْ أدلَّته اليقينيَّة القاطعة أدلَّة لفظيَّةً لا تفيدُ شيئاً من اليقين، ويقدَّم عليها عقولُ أهل السَّفه والباطل، وهذا من أعظم الإلحاد في آيات الله والمعارضة لها والمناقضة؛ فالله المستعانُ، {وحاق بهم}؛ أي: نزل ما كانوا يستهزئون به من العذاب.
(83) سپس جنایت و جرم بزرگ آنها را بیان کرد و فرمود: (
﴿فَلَمَّا جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ﴾) وقتی پیامبرانشان با دلایل آشکار از قبیل: کتابهای الهی و معجزات خارق العاده و علم مفید و روشنگر و هدایت دهندۀ از گمراهی و رهنمود کنندۀ به سوی حق به نزد آنها آمدند، (
﴿فَرِحُواْ بِمَا عِندَهُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ﴾) با دانشی که داشتند و مخالف دین پیامبران بود، خوشحال شدند. ومعلوم است که شاد شدن آنها بر شدت خشنودی از آن و تمسّک آنها به آن دانش، و دشمنی ورزیدنشان با حقّی که پیامبران آورده بودند دلالت مینماید. نیز نشانگر آن است که آنها باطل خود را حق قرار داده بودند. و این عام است و شامل همۀ علومی میباشد که به وسیلۀ آن با آنچه پیامبران آوردهاند مخالفت ورزیده شود. و آنچه که سزاوار است بیش از دیگر علوم جزو این دانشها شمرده شود، فلسفه و منطق یونانی است که به وسیلۀ آن به مقابلۀ با بسیاری از آیات قرآنی پرداخته شده، و از جایگاه آن در دلها کاسته شده است. و دلایل یقینی و قاطع قرآن، به صورت دلایلی لفظی که مفید یقین نیست و عقل بیخردان و اهل باطل بر آن مقدّم داشته شده، نشان داده شده است. این بزرگترین الحاد در آیات خدا و مخالفت با آن است. (
﴿وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ﴾) و عذابی که آنها آن را به باد تمسخر میگرفتند، آنان را فرو گرفت.
#
{84} {فلمَّا رأوا بأسَنا}؛ أي: عذابنا؛ أقرُّوا حيث لا ينفعهم الإقرار، و {قالوا آمنَّا بالله وحدَه وكَفَرْنا بما كُنَّا به مشركين}: من الأصنام والأوثان، وتبرَّأنا من كلِّ ما خالف الرسل من علم أو عمل.
(84) (
﴿فَلَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَا قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥ وَكَفَرۡنَا بِمَا كُنَّا بِهِۦ مُشۡرِكِينَ﴾) پس وقتی که عذاب ما را دیدند
[اعتراف کردند، اما اقرارشان به آنها سودی نرساند و] گفتند:
«به خدای یگانه ایمان آوردهایم، و به بتها و انبازهایی که به سبب آن مشرک به شمار میآمدهایم کفر ورزیدهایم [و از هر علم و عملی که با پیامبران مخالف است بیزاری میجوییم].»
#
{85} {فلم يكُ ينفعُهم إيمانُهم لما رأوا بأسَنا}؛ أي: في تلك الحال، وهذه {سنة الله} وعادتُه {التي خَلَتْ في عبادِهِ}: أنَّ المكذِّبين حين ينزل بهم بأسُ الله وعقابُه إذا آمنوا؛ كان إيمانُهم غيرَ صحيح ولا منجياً لهم من العذاب، وذلك لأنَّه إيمانُ ضرورةٍ؛ قد اضطرُّوا إليه، وإيمانُ مشاهدة، وإنَّما الإيمان [النافع] الذي ينجي صاحبه هو الإيمان الاختياريُّ الذي يكون إيماناً بالغيب، وذلك قبل وجودِ قرائن العذاب، {وخَسِرَ هنالك}؛ أي: وقت الإهلاك وإذاقة البأس {الكافرون}: دينَهم ودُنياهم وأخراهم، ولا يكفي مجرَّد الخسارة في تلك الدار، بل لا بدَّ من خسران يشقي في العذاب الشديد والخلود فيه دائماً أبداً.
(85) (
﴿فَلَمۡ يَكُ يَنفَعُهُمۡ إِيمَٰنُهُمۡ لَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَا﴾) اما ایمانشان به هنگام مشاهدۀ عذاب سخت ما بدیشان سودی نرساند. (
﴿سُنَّتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي قَدۡ خَلَتۡ فِي عِبَادِهِۦ﴾) این شیوۀ الهی است که دربارۀ بندگانش جاری است مبنی بر اینکه وقتی عذاب و کیفر خدا بر تکذیبکنندگان فرود آید و آنان در این هنگام ایمان بیاورند، ایمانشان اعتباری ندارد و آنها را از عذاب نجات نمیدهد. چون ایمانشان، ایمان اضطراری است و مجبور شدهاند؛ و ایمانی است که بر اثر مشاهده انجام گرفته است؛ و تنها ایمانی صاحب خود را نجات میدهد که ایمان اختیاریِ به غیب، و قبل از مشاهدۀ قرائن عذاب باشد. (
﴿وَخَسِرَ هُنَالِكَ ٱلۡكَٰفِرُونَ﴾) و به هنگام نابود شدن و چشاندن عذاب، کافران در دنیا و آخرتشان زیانبار میگردند؛ و زیانمند شدن تنها در این دنیا کافی نیست، بلکه باید به عذاب سخت و ابدی گرفتار آیند.
به لطف و یاری پروردگار، نه با توان و نیروی ما، تفسیر سوره مؤمن به پایان رسید. پس شکر و ستایش او راست.
* * *