:
تفسير سوره ي روم
تفسير سوره ي روم
مكي و 60 آيه است.
بسم الله الرحمن الرحيم
: 1 - 7 #
{الم (1) غُلِبَتِ الرُّومُ (2) فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ (3) فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (4) بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (5) وَعْدَ اللَّهِ لَا يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ (6) يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ (7)}.
الم الف، لام، ميم. غُلِبَتِ الرُّومُ روميان شكست خوردند. فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ در نزديكترين سرزمين. و آنان پس از شكستشان پيروز خواهند شد. فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِن بَعْدُ وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ در مدت چند سالي. پيش از اين و پس از اين فرمان از آن خداست، و آن روز م‍ؤمنان شادمان مي شوند. بِنَصْرِ اللَّهِ يَنصُرُ مَن يَشَاء وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ به ياري خدا. هر كس را كه بخواهد ياري مي كند و او تواناي مهربان است. وَعْدَ اللَّهِ لَا يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ] اين[ وعدة خداست، خداوند وعده اش را خلاف نمي كند ولي بيشترين مردم نمي دانند. يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ از زندگاني دنيا تنها ظاهر را مي دانند و از آخرت بي خبرند.
#
{1 ـ 5} كانت الفرس والروم في ذلك الوقت من أقوى دول الأرض، وكان يكون بينهما من الحروب والقتال ما يكون بين الدول المتوازنة، وكانتِ الفرسُ مشركينَ يعبُدون النار، وكانت الرومُ أهلَ كتابٍ ينتسبون إلى التوراة والإنجيل، وهم أقربُ إلى المسلمين من الفرس، [فكان المؤمنون] يحبُّون غَلَبَتَهم وظهورَهم على الفرس، وكان المشركون لاشتراكِهِم والفرسُ في الشرك يحبُّون ظهورَ الفرس على الروم، فظهر الفرسُ على الروم وغلبوهم غُلباً لم يُحِطْ بِمُلْكِهِم بل بأدنى أرضهم، ففرح بذلك مشركو مكة وحزن المسلمون، فأخبرهم الله، ووعدَهم أنَّ الروم ستغلب الفرس {في بِضْعِ سنينَ}: تسع أو ثمان ونحو ذلك مما لا يزيدُ على العشر ولا ينقُصُ عن الثلاث، وأنَّ غلبةَ الفرس للروم ثم غلبةَ الروم للفرس كلُّ ذلك بمشيئتِهِ وقَدَرِهِ، ولهذا قال: {لله الأمرُ من قبلُ ومن بعدُ}: فليس الغلبةُ والنصر لمجرَّد وجود الأسباب، وإنَّما هي لا بدَّ أن يقترن بها القضاء والقدر. {ويومئذٍ}؛ أي: يوم يغلب الرومُ الفرس ويقهرونهم، {يفرحُ المؤمنون. بنصر الله ينصُرُ مَنْ يشاءُ}؛ أي: يفرحون بانتصارهم على الفرس، وإنْ كان الجميع كفاراً، ولكنَّ بعضُ الشرِّ أهونُ من بعض، ويحزنُ يومئذٍ المشركون. {وهو العزيزُ}: الذي له العزَّةُ التي قهر بها الخلائق أجمعين، يؤتي المُلْكَ مَنْ يشاء، وينزِعُ الملك ممَّن يشاء، ويعزُّ من يشاء ويذلُّ من يشاء. {الرحيمُ}: بعباده المؤمنين؛ حيث قيَّضَ لهم من الأسباب التي تسعِدُهم وتنصُرُهم ما لا يدخُل في الحساب.
(1 - 5) فارس و روم در آن زمان قدرتمندترین دولت‌های روی زمین بودند؛ و چون رقیب یکدیگر بودند، جنگ‌هایی میان آنها در می‌گرفت. فارس‌ها مشرک و آتش پرست؛ و رومی‌ها اهل کتاب بودند و به تورات و انجیل نسبت داده می‌شدند؛ و آنها از فارس‌ها به مسلمانان نزدیک‌تر بودند. بنابراین مسلمانان دوست داشتند که آنها بر فارس‌ها پیروز شوند؛ و مشرکین از آنجا که در شرک با فارس‌ها اشتراک داشتند، دوست داشتند فارس‌ها رومیان را شکست دهند و بر آنها پیروز شوند. پس فارس‌ها بر رومی‌ها پیروز گردیدند، اما همۀ سلطنت آنان را نتوانستند تصرف کنند، بلکه آن بخش از سرزمین آنها را تصرف کردند که به سرزمین فارس‌ها نزدیک‌تر بود. بنابراین مشرکینِ مکه خوشحال شدند و مسلمانان اندوهگین گشتند. پس خداوند به آنها خبر داد و آنان را وعده داد، که به زودی رومیان فارس‌ها را شکست خواهند داد و بر آنان پیروز خواهند شد. (4) (﴿فِي بِضۡعِ سِنِينَ﴾) در مدت چند سالی. منظور نه، هشت، هفت و.. است. «بضع» عددی است که از ده بیشتر نیست و از سه کمتر نمی‌باشد. و پیروزی فارس بر روم و سپس پیروزی روم بر فارس به خواست خداوند بود. از این رو فرمود: (﴿لِلَّهِ ٱلۡأَمۡرُ مِن قَبۡلُ وَمِنۢ بَعۡدُ﴾) همه چیز در دست خدا و به فرمان اوست، چه قبل از اینکه رومیان شکست خوردند و چه بعد ‌از اینکه پیروز شدند. پس پیروزی و چیره شدن، فقط به خاطر اسباب نیست؛ بلکه باید در کنار اسباب، قضا و تقدیر الهی نیز بر آن رفته باشد. (﴿وَيَوۡمَئِذٖ يَفۡرَحُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ﴾) و روزی که رومیان بر فارس‌ها پیروز می‌شوند و آنها را شکست می‌دهند، مؤمنان شادمان می‌شوند. (5) ((بِنَصۡرِ ٱللَّهِۚ يَنصُرُ مَن يَشَآءُ﴾) به یاری خداوند [شادمان می‏شوند]؛ و خداوند هرکس را که بخواهد یاری می‌دهد؛ یعنی از اینکه رومی‌ها بر فارس‌ها پیروز می‌شوند، خوشحال می‌گردند؛ گر چه هر دو گروه کافرند، ولی برخی شرها از برخی دیگر سبک‌تر و خفیف‌تر است. و در آن روز، مشرکین اندوهگین خواهند شد. (﴿وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ﴾) و او تواناست و بر همۀ آفریده‌ها چیره می‌باشد: ﴿تُؤۡتِي ٱلۡمُلۡكَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ ٱلۡمُلۡكَ مِمَّن تَشَآءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَآءُ﴾ فرمانروایی را به هرکس که بخواهی می‌دهی و فرمانروایی را از هرکس که بخواهی می‌گیری. و هرکس را که بخواهی عزت می‌دهی و هرکس را که بخواهی خوار می‌نمایی. (﴿ٱلرَّحِيمُ﴾) و نسبت به بندگان مؤمن خود مهربان است؛ چون برای آنها اسباب بی‌شماری فراهم آورده که آنان را سعادتمند و یاری می‌نماید.
#
{6} {وعدَ اللهِ لا يُخْلِفُ الله وعدَه}: فتيقَّنُوا ذلك، واجْزِمُوا به، واعْلَمُوا أنَّه لا بدَّ من وقوعه. فلمَّا نزلت هذه الآيات التي فيها هذا الوعدُ؛ صدَّق بها المسلمون، وكفر بها المشركون، حتى تراهن بعضُ المسلمين وبعضُ المشركين على مدَّة سنين عيَّنوها، فلما جاء الأجل الذي ضربه الله. انتصر الروم على الفرس، وأجْلَوْهم من بلادهم التي أخذوها منهم، وتحقَّق وعد الله. وهذا من الأمور الغيبيَّة التي أخبر بها الله قبل وقوعها ووجدت في زمان مَنْ أخبرهم الله بها من المسلمين والمشركين. {ولكنَّ أكثر الناس لا يعلمونَ}: أنَّ ما وَعَدَ اللهُ به حقٌّ؛ فلذلك يوجد فريقٌ منهم يكذِّبون بوعده، ويكذِّبون آياته.
(6) (﴿وَعۡدَ ٱللَّهِۖ لَا يُخۡلِفُ ٱللَّهُ وَعۡدَهُۥ﴾) این وعده‌ای است که خداوند داده است و خدا وعده‌اش را خلاف نمی‌کند. پس یقین کنید و بدانید که باید این وعده تحقیق یابد. وقتی این آیات نازل شدند که در آن این وعده داده شده بود، مسلمانان آن را تصدیق کردند و مشرکین به آن کفر ورزیدند تا جایی که بعضی مسلمان‌ها با بعضی از کافران در این باره برای مدت چند سالی مشخص شرط گذاشتند. وقتی اجلی که خداوند مقرر کرده بود فرا رسید، رومی‌ها بر فارس‌ها پیروز شدند؛ و فارس‌ها را از شهرهایی که تصرف کرده بودند، بیرون راندند؛ و وعدۀ خدا تحقق یافت. و این از امور غیبی است که خداوند قبل از اتفاق افتادنش از آن خبر داده بود و در زمان مسلمان‌ها و مشرکانی که خداوند آنها را از این ماجرا خبر داده بود، اتفاق افتاد. (﴿وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ﴾) ولی بیشتر مردم نمی‌دانند که آنچه خداوند وعده داده است، حق می‌باشد. بنابراین گروهی از آنها یافت می‌شوند که وعده و آیات او را تکذیب می‌کنند.
#
{7} وهؤلاء الذين لا يعلمون؛ أي: لا يعلمون بواطن الأشياء وعواقِبَها، وإنَّما {يعلمونَ ظاهراً من الحياة الدُّنيا}: فينظرون إلى الأسباب، ويجزمون بوقوع الأمر الذي في رأيهم انعقدتْ أسباب وجودِهِ، ويتيقَّنون عدم الأمر الذي لم يشاهِدوا له من الأسباب المقتضية لوجودِهِ شيئاً؛ فهم واقفون مع الأسباب، غيرُ ناظرين إلى مسبِّبها المتصرف فيها. {وهم عن الآخرةِ هم غافلونَ}: قد توجَّهت قلوبُهم وأهواؤهم وإراداتهم إلى الدنيا وشهواتِها وحطامِها؛ فعملتْ لها وسعتْ وأقبلتْ بها وأدبرتْ، وغفلت عن الآخرة؛ فلا الجنة تشتاقُ إليها، ولا النار تخافها وتخشاها، ولا المقام بين يدي الله ولقائه يروِّعُها ويزعِجُها، وهذا علامة الشقاء، وعنوانه الغفلة عن الآخرة. ومن العجبِ أنَّ هذا القسم من الناس قد بلغتْ بكثيرٍ منهم الفطنةُ والذكاءُ في ظاهر الدُّنيا إلى أمرٍ يحيِّر العقول ويدهش الألباب، وأظهروا من العجائِب الذَّرِّيَّةِ والكهربائيةِ والمراكب البريَّة والبحريَّة والهوائيَّة ما فاقوا به، وبرَّزوا وأعجبوا بعقولهم، ورأوا غيرهم عاجزاً عما أقدرهم اللهُ عليه، فنظروا إليهم بعين الاحتقار والازدراء، وهم مع ذلك أبلد الناس في أمرِ دينهم، وأشدُّهم غفلةً عن آخرتهم، وأقلُّهم معرفة بالعواقب. قد رآهم أهل البصائرِ النافذةِ في جهلهم يتخبَّطون، وفي ضلالهم يَعْمَهون، وفي باطِلِهم يتردَّدون، نسوا الله فأنساهم أنفسهم، أولئك هم الفاسقون، ثم نظروا إلى ما أعطاهم الله وأقدرهم عليه من الأفكار الدقيقة في الدنيا وظاهرها، وحرموا من العقل العالي، فعرفوا أنَّ الأمر لله والحكم له في عبادِهِ، إنْ هو إلا توفيقُه أو خذلانُه، فخافوا ربهم وسألوه أن يتمَّ لهم ما وهبهم من نور العقول والإيمان حتى يصلوا إليه ويحلُّوا بساحته. وهذه الأمور لو قارنها الإيمان وبُنِيَتْ عليه؛ لأثمرت الرقيَّ العالي والحياة الطيبة، ولكنها لما بُني كثيرٌ منها على الإلحاد؛ لم تثمر إلا هبوط الأخلاق وأسباب الفناء والتدمير.
(7) و اینها کسانی هستند که از اسرار و سرانجام کارها خبر ندارند. (﴿يَعۡلَمُونَ ظَٰهِرٗا مِّنَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا﴾) آنها فقط ظاهر زندگی دنیا را می‌دانند و به اسباب می‌نگرند، و به وقوع کاری که به نظر آنان سبب رخ دادنش فراهم شده است، یقین پیدا می‌کنند؛ و کاری را که اسباب به وجود آورنده‌اش مشهود نیست، باور ندارند. پس آنها اسباب را می‌نگرند؛ و به آفرینندۀ اسباب که در آن تصرف می‌نماید، نگاه نمی‌کنند. (﴿وَهُمۡ عَنِ ٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ غَٰفِلُونَ﴾) و آنان از آخرت بی‌خبرند و دل‌ها و خواسته‌ها و اراده‌های‏شان به سوی دنیا و شهوت‌ها و کالاهای آن است؛ از این رو برای آن تلاش می‌نمایند و به آن روی می‌آورند؛ و از آخرت بی‌خبرند و به آن پشت می‌کنند. پس نه به بهشت علاقه‌مند هستند و نه از جهنم می‌ترسند و نه از ایستادن و قرار گرفتن در پیشگاه خدا و دیدار با او ترسی دارند. و این نشانۀ شقاوت و علامت غفلت از آخرت است. عجیب اینجاست که بسیاری از این مردم، در امور دنیا چنان هوشیار و زرنگ هستند که عقل‌ها و خردها را به تحیر وا می‌دارند. پیشرفت‌های شگفتی که در زمینۀ مسایل هسته‌ای و الکترونیکی و ساختن کشتی‌ها و انواع ماشین‌ها و هواپیماها حاصل شده، بسیار جای تعجب و اندیشه است؛ چراکه در این میدان پیشرفت چشم‌گیری داشته‌اند و به خرد و عقل خود می‌بالند؛ و دیگران را از آنچه که خداوند به آنها ارزانی داشته است، ناتوان می‌بینند و با نگاه تحقیر آمیز به آنان می‌نگرند. درحالی که آنها در امر دین از ابله‌ترین مردمان بوده و بیش از همه از آخرت بی‌خبر هستند و از سرانجام بد خویش آگاهی ندارند و شناخت آنها نسبت به سرانجام کارشان بسیار کم است. و صاحبان بینش، آنان را می‌بینند که در جهالت خود سرگشته و در گمراهی‌شان حیران‌اند و در باطل خود پیش می‌روند. خدا را فراموش کردند؛ پس خداوند نیز آنها را از [حال] خودشان فراموش گردانید و ایشان فاسقان‌اند. سپس اگر به افکار و اندیشه‌های ظریف و دقیقی که خداوند در امور دنیا و ظاهر آن به آنها بخشیده است، نگاه کنند؛ و محرومیت خود از عقل متعالی را بنگرند، خواهند دانست که همه چیزِ بندگان در دست خداست؛ و کسی که هدایت شده است، به توفیق او بوده؛ و اوست که مردم را خوار می‌نماید. [و اگر کمی اندیشه می‌کردند] از پروردگارشان می‌ترسیدند؛ و از او می‌خواستند تا به آنها نور عقل و ایمان عطا کند تا به او برسند و در راه او گام بردارند، و خداوند هم آنان را به خواسته‌های‏شان می‌رساند. و اگر این چیزها با ایمان همراه باشد و این پیشرفت‌های ظاهری بر ایمان مبتنی گردد، نتیجۀ آن پیشرفت عالی و زندگی پاکیزه خواهد بود. اما از آنجا که بسیاری از این مهارت‌های فکری بر اساس بی‌دینی است، نتیجه‌ای جز انحطاط اخلاقی و اسباب هلاکت و نابودی در بر ندارد.
: 8 - 10 #
{أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُسَمًّى وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ (8) أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَأَثَارُوا الْأَرْضَ وَعَمَرُوهَا أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (9) ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَى أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ (10)}.
أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاء رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ آيا به ضمير خود نمي انديشند که خداوند آسمان ها و زمين و آنچه را که در ميان آنهاست جز به حق و براي مدت زمان معيني نيافريده است؟! و به راستي بسياري از مردم به ملاقات پروردگارشان باور ندارند. أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَأَثَارُوا الْأَرْضَ وَعَمَرُوهَا أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَجَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ آيا در زمين به گشت و گذار نپرداخته اند تا بنگرند سرانجام کساني که پيش از ايشان بوده اند چگونه بوده است؟! آنان از ايشان توانمند تر بودند و زمين را بهتر کاويدند و زير و رو کردند و آن را بيشتر از آنچه ]ايشان[ آباد کرده اند آباد نمودند. و پيامبرانشان با معجزه ها به سوي آنان آمدند پس خداوند بر آن نبود که بر آنان ستم کند ولي خودشان به خويشتن ستم مي کردند. ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِؤُون سپس عاقبت کساني که مرتکب کارهاي بسيار زشت مي شدند چنان شد که آيات خدا را دروغ انگاشتند و آن را به باد تمسخر مي گرفتند.
#
{8} أي: أفلم يتفكَّر هؤلاء المكذِّبون لرسل الله ولقائه {في أنفسهم}؛ فإنَّ في أنفسهم آيات يَعْرِفُون بها أن الذي أوجدهم من العدم سيعيدُهم بعد ذلك، وأن الذي نقلهم أطواراً من نطفةٍ إلى علقةٍ إلى مضغةٍ إلى آدميٍّ قد نفخ فيه الروح إلى طفل إلى شاب إلى شيخ إلى هرم غيرُ لائقٍ أن يتركَهم سدى مهملين. لا يُنهون، ولا يُؤمرون، ولا يثابون، ولا يعاقبون. {ما خلق اللهُ السمواتِ والأرضَ وما بينهما إلاَّ بالحق}؛ أي: ليبلوكم أيكم أحسن عملاً، {وأجلٍ مسمًّى}؛ أي: مؤقَّت بقاؤهما إلى أجل تنقضي به الدنيا وتجيء القيامة، وتبدَّل الأرض غير الأرض والسماواتُ. {وإنَّ كثيراً من الناس بلقاءِ ربِّهم لكافرونَ}: فلذلك لم يستعدُّوا للقائه، ولم يصدِّقوا رسلَه التي أخبرت به.
(8) آیا کسانی که پیامبران خدا و لقای او را تکذیب می‌کنند، در وجود خود نیندیشیده‌اند؟! زیرا در وجود آنها نشانه‌هایی است که به سبب آن می‌دانند کسی که آنان را از نیستی به وجود آورده است، بعد از مردن نیز آنها را دوباره زنده خواهد کرد؛ و کسی که آفرینش آنها را در مراحل مختلفی قرار داده؛ و از نطفه به خون بسته، از خون بسته به تکه گوشتی و از تکه گوشتی آنها را به انسانی تبدیل نموده است و روح را در آن دمیده است، و به دوران کودکی رسانده، سپس او را به سن جوانی و از جوانی به پیری و از پیری به فرسودگی می‌رساند، شایسته نیست آنها را بی‌هدف رها کند و به آنها امر و نهی نکند و پاداش و کیفر ندهد؟! (﴿مَّا خَلَقَ ٱللَّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَآ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ﴾) خداوند آسمان‌ها و زمین و آنچه را که میان آنهاست، جز به حق نیافریده است؛ یعنی آسمان‌ها و زمین را آفریده تا شما را بیازماید که کدام‌یک از شما عمل بهتری انجام می‌دهد. (﴿وَأَجَلٖ مُّسَمّٗى﴾) و بقای آسمان‌ها و زمین تا مدت معینی است که با تمام شدن آن، دنیا به پایان می‌رسد و قیامت برپا می‌شود و زمین به زمینی دیگر و آسمان‌ها به آسمان‌هایی دیگر تبدیل می‌گردند. (﴿وَإِنَّ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ بِلِقَآيِٕ رَبِّهِمۡ لَكَٰفِرُونَ﴾) و بسیاری از مردم به لقای پروردگارشان باور ندارند. بنابراین برای لقا و دیدار او آمادگی ندارند و پیامبرانی را که از آن خبر داده‌اند، تصدیق نکرده‌اند؛ و این کفری است که دلیلی برای آن وجود ندارد، بلکه دلایل قاطعی بر رستاخیز و جزا و سزا دلالت می‌نمایند.
#
{9} وهذا الكفر عن غير دليل، بل الأدلَّة القاطعة دلَّت على البعث والجزاء، ولهذا نبَّههم على السير في الأرض والنظر في عاقبة الذين كذَّبوا رسلَهم وخالفوا أمرهم ممَّن هم أشدُّ من هؤلاء قوَّة وأكثر آثاراً في الأرض من بناء قصورٍ ومصانع ومن غرس أشجارٍ ومن زرع وإجراء أنهارٍ، فلم تُغْنِ عنهم قوَّتُهم، ولا نفعتْهم آثارُهم حين كذَّبوا رسلَهم الذين جاؤوهم بالبينات الدالات على الحقِّ وصحة ما جاؤوهم به؛ فإنَّهم حين ينظُرون في آثار أولئك؛ لم يجِدوا إلاَّ أمماً بائدةً، وخلقاً مهلَكين، ومنازل بعدهم موحشة. وذمٌّ من الخلق عليهم متتابعٌ، وهذا جزاءٌ معجَّل نموذج للجزاء الأخروي ومبتدأ له؛ وكلُّ هذه الأمم المهلَكة لم يظلِمْهُمُ الله بذلك الإهلاك، وإنما ظلموا أنفسهم وتسبَّبوا في هلاكها.
(9) بنابراین خداوند به آنها گوشزد کرد که در زمین به گشت و گذار بپردازند و در سرانجام کسانی که پیامبران‏شان را تکذیب کردند؛ و با فرمان آنها مخالفت نمودند، بنگرند؛ کسانی که از اینها قدرت بیشتری داشتند و زمین را بیشتر کاویدند و زیر ورو کردند و در آن کاخ‌ها و کارخانه‌ها ساختند و درختانی کاشتند و کشتزارهایی ایجاد نمودند و نهرهایی جاری کردند. اما وقتی پیامبران‏شان با معجزه‌های روشنی که بر حق و صحت آنچه که با خود داشتند دلالت می‌کرد به نزدشان آمدند، تکذیب‏شان کردند؛ پس توانمندی و قدرت‏شان برای‏شان کارساز نبود و کاویدن‏شان به آنها سودی نبخشید. پس به آثار ایشان می‌نگرند و جز ملتی نابود شده و مسکن‌های وحشت انگیز چیزی نمی‌یابند. و مردم همواره آنها را نکوهش و مذمت می‌نمایند. و این سزای زود هنگام آنها در این دنیاست که مقدمه‌ای برای کیفر و سزای آن جهان است. و ملت‌هایی که هلاک و نابود شده‌اند، خداوند بر آنها ستم نکرده است، بلکه آنها خود بر خویشتن ستم نمودند و سبب هلاکت و نابودی خویش را فراهم کردند.
#
{10} {ثم كان عاقبةُ الذين أساؤوا}؛ أي: المسيئين {السوأى}؛ أي: الحالة السيئة الشنيعة، وصار ذلك داعياً لهم لأن {كذَّبوا بآيات الله وكانوا بها يستهزئون}: فهذا عقوبةٌ لسوئهم وذنوبهم، ثم ذلك الاستهزاء والتكذيب يكونُ سبباً لأعظم العقوبات وأعضل المثلات.
(10) (﴿ثُمَّ كَانَ عَٰقِبَةَ ٱلَّذِينَ أَسَٰٓـُٔواْ ٱلسُّوٓأَىٰٓ﴾) و سرانجام کار کسانی که مرتکب کارهای بسیار زشت می‌شدند، بدانجا کشید؛ و ارتکاب این کارها آنان را بدانجا رساند که (﴿أَن كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَكَانُواْ بِهَا يَسۡتَهۡزِءُونَ﴾) آیات خدا را تکذیب کردند و آنها را به باد تمسخر ‌گرفتند. و این کیفر کارهای بد وگناهان‏شان بود. و این مسخره کردن و تکذیب، موجب بزرگ‌ترین کیفرها و مشکل‌ترین عذاب‌ها برای آنان است.
: 11 - 16 #
{اللَّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (11) وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ (12) وَلَمْ يَكُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَكَائِهِمْ شُفَعَاءُ وَكَانُوا بِشُرَكَائِهِمْ كَافِرِينَ (13) وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونَ (14) فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَهُمْ فِي رَوْضَةٍ يُحْبَرُونَ (15) وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَلِقَاءِ الْآخِرَةِ فَأُولَئِكَ فِي الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ (16)}.
اللَّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ خداوند آفرينش را آغاز مي کند سپس آن را دوباره بر مي گرداند آن گاه به سوي او باز گردانده مي شويد. وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ و روزي که قيامت بر پا مي شود گناهکاران نااميد و سرگردان مي گردند. وَلَمْ يَكُن لَّهُم مِّن شُرَكَائِهِمْ شُفَعَاء وَكَانُوا بِشُرَكَائِهِمْ كَافِرِينَ و آنان از شريکانشان هيچ شفاعت کننده اي نخواهند داشت و به شريکانشان کافر خواهند بود. وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونَ و روزي که قيامت برپا مي شود در آن روز پراکنده مي گردند. فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَهُمْ فِي رَوْضَةٍ يُحْبَرُونَ اما کساني که ايمان آوردند و کارهاي شايسته کردند در باغ ]هاي[ بهشت مالامال از شادي و سرور مي گردند. وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَلِقَاء الْآخِرَةِ فَأُوْلَئِكَ فِي الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ و اما آنان که کفر ورزيدند و آيات ما و لقاي آخرت را تکذيب کردند آنان در عذاب احضار خواهند شد.
#
{11 ـ 13} يخبر تعالى أنَّه المتفرِّدُ بإبداء المخلوقات، ثم يعيدُهم. ثم إليه يُرجعون بعد إعادتهم ليجازيهم بأعمالهم. ولهذا ذكر جزاء أهل الشرِّ ثم جزاء أهل الخير، فقال: {ويوم تقومُ الساعةُ}: ويقوم الناس لربِّ العالمين، [ويرون] القيامة عياناً، يومئذٍ {يُبْلِسُ المجرمون}؛ أي: ييأسون من كلِّ خير، وذلك أنهم ما قَدَّمُوا لذلك اليوم إلاَّ الإجرام، وهي الذنوب من كفرٍ وشركٍ ومعاصٍ، فلما قدَّموا أسباب العقاب، ولم يخلِطوها بشيءٍ من أسباب الثواب؛ أيسوا، وأبلسوا، وأفلسوا، وضلَّ عنهم ما كانوا يفترونه من نفع شركائهم وأنهم يشفعون لهم، ولهذا قال: {ولم يكن لهم من شركائِهِم}: التي عَبَدوها مع الله {شفعاءُ وكانوا بشركائِهِم كافرينَ}: تبرَّأ المشركون ممَّن أشركوهم مع الله، وتبرَّأ المعبودون وقالوا: تبرَّأنا إليك، ما كانوا إيَّانا يعبدونَ، والتعنوا وابتعدوا.
(11 - 13) خداوند متعال خبر می‌دهد که او به تنهایی آفرینش مخلوقات را آغاز می‌کند، سپس آنها را زنده می‌گرداند، سپس به سوی او باز گردانده می‌شوند تا آنها را به سبب کارهای‏شان جزا و سزا بدهد. بنابراین جزای اهل شر را بیان کرد، سپس جزای اهل خیر را ذکر نمود. فرمود: (﴿وَيَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ﴾) و روزی که قیامت برپا می‌شود و مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان حاضر می‌گردند و قیامت را آشکارا مشاهده می‌کنند، در آن روز، (﴿يُبۡلِسُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ﴾) بزهکاران و گناهکاران از هر خیری ناامید می‌گردند؛ چون آنها برای این روز جز کفر و شرک و گناه پیش نفرستاده‌اند و آن را با چیزی از اسباب پاداش نیامیخته‌اند؛ پس ناامید و درمانده می‌شوند. و دروغی که می‌بافتند و می‌گفتند شریکان و معبودان‏مان به ما فایده خواهند داد و برای‏مان شفاعت خواهند کرد، از آنها ناپدید می‌گردد. بنابراین فرمود: (﴿وَلَمۡ يَكُن لَّهُم مِّن شُرَكَآئِهِمۡ شُفَعَٰٓؤُاْ وَكَانُواْ بِشُرَكَآئِهِمۡ كَٰفِرِينَ﴾) و از شریکان و انبازهایی که برای خدا قرار می‌دادند و آنها را همراه خدا پرستش می‌کردند، شفاعت‌کننده‌ای نخواهند داشت و از آنها بیزاری می‌جویند و منکر الوهیت و شراکت آنها خواهند شد. و مشرکان، از کسانی که شریک خدا قرار می‌دادند، بیزاری می‌جویند؛ و عبادت شوندگان نیز بیزاری جسته و می‌گویند: ﴿تَبَرَّأۡنَآ إِلَيۡكَۖ مَا كَانُوٓاْ إِيَّانَا يَعۡبُدُونَ﴾ از اینها بیزار هستیم! اینان ما را پرستش نمی‌کردند؛ و همدیگر را نفرین می‌کنند، و از یکدیگر دوری می‌جویند؛ و در این روز نیکوکاران و بدکاران از هم جدا خواهند شد، همان‌گونه که در دنیا کارهای‏شان از هم جدا بود.
#
{14 ـ 16} وفي ذلك اليوم يفترق أهل الخير والشرِّ كما افترقتْ أعمالهم في الدنيا. {فأمَّا الذين آمنوا وعملوا الصالحاتِ}: آمنوا بقلوبِهِم وصدَّقوا ذلك بالأعمال الصالحة {فهم في روضةٍ}: فيها سائرُ أنواع النبات وأصنافِ المشتَهَياتِ {يُحْبَرونَ}؛ أي: يُسَرَّون، وينعَّمون بالمآكل اللذيذة والأشربة والحور الحسان والخدم والوِلْدان والأصوات المطربات والسماع المشجي والمناظر العجيبة والروائح الطيبة والفرح والسرور واللَّذَّة والحبور، مما لا يقدِرُ أحدٌ أن يصفه. {وأما الذين كفروا}: وجَحَدوا نعمه، وقابلوها بالكفر، {وكذَّبوا بآياتنا}: التي جاءتهم بها رسُلُنا {فأولئكَ في العذاب مُحْضَرونَ}: فيه، قد أحاطتْ بهم جهنَّم من جميع جهاتهم، واطَّلع العذابُ الأليمُ على أفئدتهم، وشوى الحميمُ وجوهَهم، وقطَّع أمعاءَهم؛ فأين الفرق بين الفريقين؟! وأين التساوي بين المنعمين والمعذبين؟!
(14 - 16) و در این روز نیکوکاران و بدکاران از هم جدا خواهند شد، همان‌گونه که در دنیا کارهای‏شان از هم جدا بود. (﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾) اما کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند؛ یعنی با دل‌های خود ایمان آورده و با انجام کارهای شایسته صداقت ایمان خود را نشان داده‌اند، (﴿فَهُمۡ فِي رَوۡضَةٖ﴾) آنان در باغی هستند که در آن، انواع گیاهان و اقسام چیزهای شادی آور وجود دارد. (﴿يُحۡبَرُونَ﴾) شادمان و خوشحال می‌شوند و از خوردنی‌های لذیذ و نوشیدنی‌های گوارا و حورهای زیبا و خدمتگزاران و صداهای دل‌انگیز و شادی آور و منظره‌های زیبا و بوهای خوش مسرورند؛ و شادی و لذت و خوشحالی آنها به اندازه‌ای است که قابل توصیف نیست. (﴿وَأَمَّا ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا﴾) و اما کسانی که کفر ورزیدند؛ و نعمت‌های خدا را انکار کرده و در مقابل آن ناسپاسی نمودند؛ و آیات ما را که پیامبران‏مان آورده بودند، تکذیب کردند، (﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ فِي ٱلۡعَذَابِ مُحۡضَرُونَ﴾) ایشان به عذاب گرفتار می‌آیند و جهنم از همه سو آنها را احاطه می‌نماید و عذاب دردناک بر دل‌های‏شان فرو می‌رود و آتش چهره‌های‏شان را کباب می‌کند و روده‌های‏شان را قطع می‌نماید. پس این گروه کجا و آن گروه کجا! نعمت داده شدگان کجا و عذاب شوندگان کجا؟!
: 17 - 19 #
{فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ (17) وَلَهُ الْحَمْدُ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَعَشِيًّا وَحِينَ تُظْهِرُونَ (18) يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَيُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَكَذَلِكَ تُخْرَجُونَ (19)}.
فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ پس در شامگاهان و صبحگاهان خدا را به پاکي ياد کنيد. وَلَهُ الْحَمْدُ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَعَشِيًّا وَحِينَ تُظْهِرُونَ و در آسمان ها و زمين و به هنگام عصر و زماني که به دم ظهر رسيده ايد خداي را ستايش نماييد. يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَيُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَكَذَلِكَ تُخْرَجُونَ زنده را از مرده و مرده را از زنده بر مي آورد و زمين را پس از پژمرده شدنش زنده مي سازد، و بدينسان ]در روز قيامت از قبرها[ بيرون آورده مي شويد.
#
{17 ـ 18} هذا إخبارٌ عن تنزُّهه عن السوء والنقص وتقدُّسه عن أن يماثِلَه أحدٌ من الخلق، وأمرٌ للعباد أن يسبِّحوه حين يُمسون، وحين يُصبحون، ووقت العشي ووقت الظهيرة؛ فهذه الأوقات الخمسةُ أوقاتُ الصلوات الخمس، أمر الله عبادَه بالتسبيح فيها والحمدِ، ويدخُلُ في ذلك الواجب منه؛ كالمشتملة عليه الصلوات الخمس، والمستحبُّ؛ كأذكار الصباح والمساء وأدبار الصلوات وما يقترنُ بها من النوافل؛ لأنَّ هذه الأوقات التي اختارها الله لأوقات المفروضات هي أفضلُ الأوقات؛ فالتسبيحُ والتحميدُ فيها والعبادة فيها أفضلُ من غيرها، بل العبادةُ وإنْ لم تشتملْ على قول: سبحان الله؛ فإنَّ الإخلاص فيها تنزيهٌ لله بالفعل أنْ يكون له شريكٌ في العبادة، أو أن يستحقَّ أحدٌ من الخلق ما يستحقُّه من الإخلاص والإنابة.
(17 - 18) در اینجا خداوند از پاک و منزه بودن خویش از هر نوع نقص و بدی خبر داده، و می‌فرماید: او منزه و پاک است از اینکه یکی از مخلوقات همانند او باشد، و بندگان را فرمان می‌دهد تا او را به هنگام غروب و صبح و شامگاهان و به هنگام ظهر به پاکی یاد کنند. و این اوقات پنج‌گانه که اوقات نمازهای پنج‌گانه است؛ خداوند بندگانش را فرمان داده که در این اوقات، پاکی و ستایش او را بگویند. و این فرمان، هم شامل تسبیح و ستایش واجب ـ از قبیل نمازهای پنج‌گانه که مشتمل بر این تسبیح و ستایش است ـ و هم شامل تسبیح و ستایش مستحب است مانند اذکار صبح و شام و ذکرهایی که بعد ‌از نمازهای واجب خوانده می‌شود، و نمازهای سنتی که به مناسبت نمازهای واجب خوانده می‌شوند، و مشتمل بر تسبیح و ستایش می‌باشند. چون این وقت‌ها که خداوند برای انجام نمازهای فرض تعیین نموده، بهترین اوقات هستند؛ پس تسبیح و ستایش خدا و عبادت او در این وقت‌ها، از دیگر اوقات بهتر است. و عبادت گرچه شامل گفتنِ «سبحان الله» در آن هم نشود اما چنانچه با اخلاص انجام گیرد، عملاً خداوند از اینکه شریکی در عبادت داشته باشد، پاک قرار داده می‌شود؛ و منزه می‌گردد از اینکه کسی در میان مخلوقاتش شایستگی آن را داشته باشد که اخلاص و انابتی برای او انجام شود.
#
{19} {يُخْرِجُ الحيَّ من الميِّتِ}: كما يُخرج النباتَ من الأرض الميتة، والسنبلة من الحبة، والشجرة من النواة، والفرخ من البيضة، والمؤمن من الكافر ... ونحو ذلك. {ويخرِجُ الميِّتَ من الحيِّ}: بعكس المذكور، {ويُحيي الأرضَ بعدَ موتِها}: فينزل عليها المطر وهي ميتة هامدةٌ؛ فإذا أنزل عليها الماء؛ اهتزَّتْ، ورَبَتْ، وأنبتَتْ من كلِّ زوج بهيج. {وكذلك تُخْرَجونَ}: من قبورِكم. فهذا دليلٌ قاطعٌ وبرهانٌ ساطعٌ أنَّ الذي أحيا الأرض بعد موتها فإنه يحيي الأموات؛ فلا فرقَ في نظر العقل بين الأمرين، ولا موجب لاستبعاد أحدهما مع مشاهدة الآخر.
(19) (﴿يُخۡرِجُ ٱلۡحَيَّ مِنَ ٱلۡمَيِّتِ﴾) زنده را از مرده بیرون می‌آورد، همان طور که گیاهان را از زمین مرده بیرون می‌آورد، و خوشه را از دانه، و درخت را از هسته، و جوجه را از تخم، و مؤمن را از کافر بیرون می‌آورد. (﴿وَيُخۡرِجُ ٱلۡمَيِّتَ مِنَ ٱلۡحَيِّ﴾) و برعکس، مرده را از زنده بیرون می‌آورد. (﴿وَيُحۡيِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَا﴾) و زمین را پس از پژمرده شدنش زنده و خرم می‌سازد، و بر آن باران فرو می‌فرستد درحالی که مرده و خشک است، پس وقتی که آب بر آن نازل شد، تکان می‌خورد، و گیاهان زیبایی می‌رویاند، (﴿وَكَذَٰلِكَ تُخۡرَجُونَ﴾) و این گونه شما از قبرهایتان بیرون آورده می‌شوید. پس این دلیل قاطع و روشنی است بر اینکه خداوندی که زمین را پس از مرده بودنش زنده می‌نماید، مردگان را نیز این چنین زنده می‌کند. و از نظر عقلی، این دو کار تفاوتی با هم ندارند؛ و با مشاهده نمودن یکی، دیگری هم ممکن به نظر می‌رسد.
: 20 - 21 #
{وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ (20) وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (21)}.
وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُونَ و از نشانه هاي خدا اين است که شما را از خاک آفريد سپس شما مردماني هستيد که در زمين پراکنده مي شويد. وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ و از نشانه هايش آن است که از جنس خودتان همسراني آفريد تا در کنار آنان بياراميد و در ميانتان دوستي و مهرباني مقرر داشت، بي گمان در اين نشانه هايي است براي گروهي که مي انديشند.
#
{20} هذا شروعٌ في تعداد آياتِهِ الدَّالَّة على انفراده بالإلهيَّة وكمال عظمته ونفوذ مشيئتِهِ وقوَّة اقتدارِهِ وجميل صنعِهِ وسعة رحمتِهِ وإحسانه، فقال: {ومن آياتِهِ أنْ خَلَقَكُم من ترابٍ}: وذلك بخلق أصل النسل آدم عليه السلام، {ثم إذا أنتُم بشرٌ تنتَشِرون}؛ [أي: الذي خلقكم من أصلٍ وَاحدٍ وَمَادَّةٍ وَاحدةٍ]، وبثَّكم في أقطار الأرض وأرجائها. ففي ذلك آيات على أنَّ الذي أنشأكم من هذا الأصل، وبثَّكم في أقطار الأرض هو الربُّ المعبود الملكُ المحمود والرحيمُ الودود، الذي سيعيدُكم بالبعث بعد الموت.
(20) در اینجا خداوند به بر شمردن نشانه‌هایش می‌پردازد که بر یگانگی در عبادت او، و کمال عظمت و نفوذ مشیّت، و قوت اقتدارش، و آفرینش زیبا و گستردگی رحمت و احسانش دلالت می‌نمایند. پس فرمود: (﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ أَنۡ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٖ﴾) یکی از نشانه‌های خدا این است که شما را از خاک آفرید؛ چرا که آدم پدر بشر را از خاک آفرید. (﴿ثُمَّ إِذَآ أَنتُم بَشَرٞ تَنتَشِرُونَ﴾) سپس شما مردمانی هستید که در زمین پراکنده می‌شوید. پس کسی که شما را از خاک آفرید، و شما را در گوشه‌های زمین پراکنده ساخت، پروردگاری است که باید عبادت ‌شود؛ و فرمانروایی است ستودنی و مهربان که شما را پس از مرگ زنده می‌گرداند.
#
{21} {ومن آياتِهِ}: الدالَّة على رحمتِهِ وعنايتِهِ بعباده وحكمتِهِ العظيمة وعلمِهِ المحيط، {أنْ خَلَقَ لكم من أنفسِكم أزواجاً}: تناسِبُكم، وتناسبونهنَّ، وتشاكِلُكم، وتشاكلونهن؛ {لِتَسْكُنوا إليها وجعل بينكم مودَّةً ورحمةً}: بما رتَّب على الزواج من الأسباب الجالبة للمودَّة والرحمة، فحصل بالزوجة الاستمتاع واللَّذَّة والمنفعةُ بوجود الأولاد وتربيتهم والسكون إليها؛ فلا تجد بين أحد في الغالب مثل ما بين الزوجين من المودَّة والرحمة. {إنَّ في ذلك لآياتٍ لقومٍ يتفكَّرونَ}: يُعْمِلون أفكارَهم، ويتدبَّرون آياتِ الله، وينتَقِلون من شيء إلى شيء.
(21) (﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ﴾) و از جمله نشانه‌های خدا که بر حکمت بزرگ و علم فراگیر و رحمت و عنایت وافره‌اش نسبت به بندگانش دلالت می‌نماید این است که، (﴿أَنۡ خَلَقَ لَكُم مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ أَزۡوَٰجٗا ﴾) برای شما از جنس خودتان همسرانی متناسب با شما آفرید که همسان و همگون شما می‌باشند. (﴿لِّتَسۡكُنُوٓاْ إِلَيۡهَا وَجَعَلَ بَيۡنَكُم مَّوَدَّةٗ وَرَحۡمَةً﴾) تا در کنار آنان بیارامید، و در میان شما محبت و دوستی انداخت، و در ازدواج و پیوندتان عواملی را مقرر نمود که محبت و دوستی شما را فراهم می‌آورد. پس زن و مرد در قالب ازدواج از همدیگر لذت می‌برند، و با برخورداری از فرزندان و تربیت آنها بهره‌مند می‌شوند، و شوهر در کنار زن آرام می‌گیرد. پس دوستی و مودتی که در بین زن و شوهر است، در میان هیچ گروه دیگری یافت نمی‌شود. (﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَتَفَكَّرُونَ﴾) بدون شک در این برای گروهی که می‌اندیشند، و در آیات خدا تدبر می‌نمایند، و از چیزی به چیزی دیگر راهیاب می‌شوند، نشانه و پندهایی است.
: 22 #
{وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِلْعَالِمِينَ (22)}.
وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّلْعَالِمِينَ و از نشانه هاي خدا آفرينش آسمان ها و زمين و مختلف بودن زبان ها و رنگ هاي شماست، و بي گمان در اين براي دانشوران نشانه هايي ]عبرت انگيز[ است.
#
{22} والعالمون: هم أهلُ العلم الذين يفهمون العِبَرَ ويتدبَّرون الآيات، والآياتُ في ذلك كثيرة: فمن آياتِ خَلْقِ {السمواتِ والأرضِ}: وما فيهما؛ أنَّ ذلك دالٌّ على عظمة سلطان الله وكمال اقتدارِهِ، الذي أوجد هذه المخلوقات العظيمة، وكمال حكمتِهِ؛ لما فيها من الإتقان، وسعة علمه؛ لأنَّ الخالق لا بدَّ أن يعلم ما خلقه؛ {ألا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ}، وعموم رحمته وفضله؛ لما في ذلك من المنافع الجليلة، وأنه المريد الذي يختارُ ما يشاءُ؛ لما فيها من التخصيصات والمزايا، وأنَّه وحده الذي يستحقُّ أن يُعبد ويوحَّد؛ لأنه المنفرد بالخلق؛ فيجب أن يُفْرَدَ بالعبادة. فكل هذه أدلَّة عقليَّة نبَّه الله العقول إليها، وأمرها بالتفكُّر واستخراج العبرة منها، {و} كذلك في {اختلاف ألسنتكم وألوانكم}: على كَثْرَتِكُم وتبايُنِكُم مع أنَّ الأصل واحدٌ ومخارج الحروف واحدةٌ، ومع ذلك؛ لا تجدُ صوتين متَّفقين من كل وجه، ولا لونين متشابهين من كلِّ وجه؛ إلاَّ وتجد من الفرق بين ذلك ما به يحصُلُ التمييز. وهذا دالٌّ على كمال قدرتِهِ ونفوذِ مشيئتِهِ وعنايته بعبادِهِ ورحمتِهِ بهم، أنْ قدَّرَ ذلك الاختلاف؛ لئلاَّ يقع التشابه، فيحصل الاضطراب، ويفوت كثير من المقاصد والمطالب.
(22) (﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦ خَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) و از زمرۀ نشانه‌های خدا، آفرینش آسمان‌ها و زمین، و آفریده‌هایی است که در میان آسمان و زمین قرار دارند، و این بر عظمت فرمانروایی خدا و کمال اقتدار او دلالت می‌نماید؛ خداوندی که این مخلوقات بزرگ را به ‌وجود آورده؛ و اتقان صنعت زیبایش، بر کمال حکمت او دلالت می‌نماید. و نشانۀ گستردگی دانش اوست، چون آفریننده باید به آنچه که آفریده است، آگاه باشد. ﴿أَلَا يَعۡلَمُ مَنۡ خَلَقَ﴾ آیا کسی که همه چیز را آفریده است، احوالات آنان را نمی‌داند؟! نیز بر رحمت و فضل فراگیر او دلالت می‌نماید، چون در اینها منافع بزرگی است. و بر این دلالت می‌کند که او هر چیزی را اراده کند، انجام می‌دهد؛ و هر چیزی را که بخواهد، برمی‌گزیند؛ چون این آفریده‌ها، ویژگی‌ها و مزایای فراوانی دارند. و او یکتا و یگانه و سزاوار این است که به تنهایی مورد پرستش قرار گیرد؛ چون او به تنهایی آفرینش را انجام داده است، پس نباید هیچ کسی در عبادت شریک او قرار داده شود. خداوند عقل‌ها را به این دلایل رهنمون ساخته، و به اندیشیدن در آن و پند گرفتن از آن فرمان داده است. (﴿وَٱخۡتِلَٰفُ أَلۡسِنَتِكُمۡ وَأَلۡوَٰنِكُمۡ﴾) و نیز مختلف بودن زبان‌ها و رنگ‌های شما از نشانه‌هایی است که بر قدرت و عظمت او دلالت می‌کند؛ زیرا این همه انسان هر کدام رنگی دارد، و با اینکه همه انسان می‌باشید و مخارج حروف شما یکی است، اما زبان‌هایتان با هم فرق می‌کند، و دو صدا که همانند هم باشند، یا دو چهره که از هر جهت شبیه یکدیگر باشند، یافت نمی‌شود. (﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّلۡعَٰلِمِينَ﴾) و در این نشانه‌هایی است برای دانشوران و اهل علم؛ آنهایی که پند می‌پذیرند و در نشانه‌ها تدبر می‌کنند. و این نشانه‌ها، بر کمال قدرت خدا و نفوذ مشیّت او دلالت می‌نمایند. و از جمله عنایت خدا به بندگانش، این است که این فرق و تفاوت را در میان مخلوقات به وجود آورده تا مشابهتی نداشته باشند که باعث اضطراب و آشفتگی ‌گردد، و بسیاری از خواسته‌ها و اهداف از دست ‌رود.
: 23 #
{وَمِنْ آيَاتِهِ مَنَامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَابْتِغَاؤُكُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ (23)}
وَ مِن ءَايتِهِ مَنَامُکُم بِالَّيلِ وَ النَّهَارِ وَ البتِغَآؤُکُم مِّن فَضلِهِ إنَّ فِي ذَلِکَ لَآيتٍ لِّقَومٍ يسمَعُون و از نشانه هاي خدا خواب شما در شب و روز است و تلاش و کوششتان براي بهره مندي از فضل خدا. بي گمان در اين ]امر[ براي گروهي که گوش شنوا دارند عبرت ها و نشانه هايي است.
#
{23} أي: سماع تدبُّر وتعقُّل للمعاني والآيات في ذلك؛ إنَّ ذلك دليلٌ على رحمة الله تعالى؛ كما قال: {ومن رحمتِهِ جَعَلَ لكم الليلَ والنهارَ لِتَسْكُنوا فيه ولِتَبْتَغوا من فضلِهِ ولعلَّكم تشكرونَ}، وعلى تمام حكمتِهِ؛ إذْ حكمتُه اقتضتْ سكون الخلق في وقت ليستريحوا [به] ويجموا، وانتشارهم في وقت لمصالحهم الدينيَّة والدنيويَّة، ولا يتمُّ ذلك إلا بتعاقُب الليل والنهار عليهم، والمنفردُ بذلك هو المستحق للعبادة.
(23) (﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَسۡمَعُونَ﴾) به درستی در این امر، برای کسانی که گوش شنوا دارند، و با تدبر و تعقل در آیات خدا می‌اندیشند، عبرت‌ها و نشانه‌هایی است؛ همچنین دلیلی است بر رحمت خداوند متعال. همان‌گونه که می‌فرماید: ﴿وَمِن رَّحۡمَتِهِۦ جَعَلَ لَكُمُ ٱلَّيۡلَ وَٱلنَّهَارَ لِتَسۡكُنُواْ فِيهِ وَلِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦ وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ﴾ و از رحمت او این است که شب و روز را برای شما بیافرید تا در آن آرام گیرید، و فضل او را بجویید، و تا سپاس گزارید. و این بر کمال حکمت خداوند دلالت می‌نماید؛ چون حکمت او اقتضا نموده تا آفریده‌ها در یک وقت آرام گیرند، و استراحت کنند؛ و حکمت او اقتضا کرده است تا در یک وقت برای تحصیل منافع دینی و دنیوی خود پراکنده شوند، و این جز با گردش شب و روز تحقق نمی‌یابد. و کسی که به تنهایی چنین نظامی را پدید آورده، شایسته است که به تنهایی پرستش شود.
: 24 #
{وَمِنْ آيَاتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (24)}.
وَمِنْ آيَاتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاء مَاء فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ
#
{24} أي: ومن آياتِهِ أن يُنَزِّلَ عليكم المطر الذي تحيا به البلادُ والعباد، ويريكم قبلَ نزوله مقدِّماتِهِ من الرعد والبرق الذي يُخاف ويُطمع فيه. {إنَّ في ذلك لآياتٍ}: دالَّة على عموم إحسانِهِ وسَعةِ علمِهِ وكمال إتْقانِهِ وعظيم حكمتِهِ، وأنَّه يُحيي الموتى، كما أحيا الأرض بعد موتها، {لقوم يعقلونَ}؛ أي: لهم عقولٌ تعقِلُ بها ما تسمعُه وتراه وتحفظُه، وتستدلُّ به على ما جعل دليلاً عليه.
(24) از جملۀ نشانه‌های خدا این است که باران را بر شما فرو می‌فرستد که به وسیلۀ آن سرزمین‌ها آباد می‌شوند، و بندگان حیات می‌یابند، و قبل از نزول باران، مقدماتش را از قبیل: رعد و برق که مردم از آن می‌ترسند و نیز مایۀ امید است، به شما نشان می‌دهد. (﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ ﴾) بدون شک در این نشانه‌هایی است که بر فراگیر بودن احسان او و گستردگی دانش و کمال اتقان و حکمت بزرگش دلالت می‌نماید؛ نیز دال بر این است که خداوند مردگان را زنده می‌نماید، همان‌گونه که زمین را پس از مردنش زنده می‌کند. (﴿لِّقَوۡمٖ يَعۡقِلُونَ﴾) برای گروهی که عقل خود را به‌کار می‌گیرند؛ و در آنچه که می‌شنوند و می‌بینند، تدبر کرده؛ و آن را به خاطر می‌سپارند، و از آن بر وجود آفریننده‌اش استدلال می‌کنند.
: 25 - 27 #
{وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذَا دَعَاكُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ (25) وَلَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ (26) وَهُوَ الَّذِي يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَى فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (27)}.
وَمِنْ آيَاتِهِ أَن تَقُومَ السَّمَاء وَالْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذَا دَعَاكُمْ دَعْوَةً مِّنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ و از نشانه هاي اوست که آسمان و زمين به فرمان او برپاست. سپس وقتي شما را از زمين با ندايي فرا مي خواند ناگهان شما برانگيخته مي شويد. وَلَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ و هر آنچه در آسمان ها و زمين است از آن خداست و جملگي فرمانبردار او هستند. وَهُوَ الَّذِي يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَى فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ و اوست که آفرينش را آغاز مي کند سپس آن را باز مي گرداند، و آن برايش آسان تر است، و بالاترين مثل در آسمان ها و زمين از آن اوست و او تواناي با حکمت است.
#
{25} أي: ومن آياته العظيمة أنْ قامت السماواتُ والأرضُ واستقرَّتا وثبتتا لأمرِهِ، فلم يتزلزلا، ولم تسقطِ السماءُ على الأرض؛ فقدرتُه العظيمةُ التي بها أمسك السماواتِ والأرضَ أن تزولا؛ يقدِرُ بها على أنَّه إذا دعا الخلق دعوةً من الأرض؛ إذا هم يَخْرُجونَ. {لَخَلْقُ السمواتِ والأرض أكبرُ من خَلْق الناس}.
(25) از نشانه‌های بزرگ خدا یکی این است که آسمان و زمین به فرمان او برقرار و پا برجا هستند، و تکان نمی‌خورند، و آسمان بر زمین نمی‌افتد. پس قدرت او آن قدر گسترده است که آسمان‌ها و زمین را نگاه داشته، و نمی‌گذارد که از مدار خود خارج شوند. و با همان قدرت بیکرانش، مردم را با صدایی از زمین فرا می‌خواند که ناگهان بیرون می‌آیند. ﴿لَخَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ أَكۡبَرُ مِنۡ خَلۡقِ ٱلنَّاسِ﴾ بدون شک، آفرینش آسمان‌ها و زمین از آفریدن مردم بزرگ‌تر است.
#
{26} {وله مَن في السمواتِ والأرض}: الكلُّ خلقُه ومماليكه والمتصرِّف فيهم من غير منازعٍ ولا معاونٍ ولا معارضٍ، وكلُّهم قانتون لجلالِهِ، خاضعون لكماله.
(26) (﴿وَلَهُۥ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) و همۀ آنچه که در آسمان‌ها و زمین است، آفریده و مملوک اویند؛ و در آنها تصرف می‌نماید، بدون اینکه رقیب و مخالفی داشته باشد، و بدون اینکه یاور و مددکاری داشته باشد. وجملگی در برابر شکوه و کمال او فروتن و فرمانبردار هستند.
#
{27} {وهو الذي يبدأ الخَلْقَ ثم يعيدُه وهو}؛ أي: إعادةُ الخلق بعد موتهم، {أهونُ عليه}: من ابتداء خَلْقِهم، وهذا بالنسبة إلى الأذهان والعقول؛ فإذا كان قادراً على الابتداء الذي تقرُّون به؛ كان قدرتُه على الإعادة التي هي أهون أولى وأولى. ولمَّا ذكر من الآيات العظيمةِ ما به يعتبر المعتبرونَ، ويتذكَّر المؤمنون، ويستبصِرُ المهتدون؛ ذكر الأمر العظيم والمطلب الكبير، فقال: {وله المَثَلُ الأعلى في السمواتِ والأرضِ}: وهو كلُّ صفةِ كمال، والكمال من تلك الصفة، والمحبة والإنابة التامة الكاملة في قلوب عباده المخلصين والذكر الجليل والعبادة منهم؛ فالمَثَلُ الأعلى هو وصفُه الأعلى وما ترتَّب عليه، ولهذا كان أهلُ العلم يستعمِلون في حقِّ الباري قياس الأولى، فيقولون: كلُّ صفة كمال في المخلوقاتِ؛ فخالِقُها أحق بالاتِّصاف بها على وجه لا يشارِكُه فيها أحدٌ، وكلُّ نقص في المخلوق يُنَزَّهُ عنه؛ فتنزيهُ الخالق عنه من باب أولى وأحرى. {وهو العزيزُ الحكيمُ}؛ أي: له العزَّة الكاملة والحكمة الواسعة، فعزَّتُه أوجدَ بها المخلوقاتِ وأظهرَ المأموراتِ، وحكمتُه أتقنَ بها ما صَنَعَه وأحسنَ فيها ما شَرَعَه.
(27) (﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ يُعِيدُهُۥ وَهُوَ أَهۡوَنُ عَلَيۡهِ﴾) و اوست که آفرینش را آغاز می‌کند، و سپس آن را باز می‌گرداند؛ و باز گرداندن و زنده نمودن مردم پس از مرگشان، برای او از آفرینش آغازین آنها آسان‌تر است. و این صرفاً برای پذیرش و فهم اذهان و عقل‌های ما است، [چراکه برای خدا آسان و آسان‌تری متصور نیست]. پس، از آنجا که آفرینش نخستین از آن خدا می‌باشد و شما به این حقیقت اعتراف می‌کنید، آفرینش دوباره را که آسان‌تر است به طریق اولی انجام می‌دهد. پس از آنکه خداوند متعال نشانه‌های بزرگی را بیان کرد که مایۀ عبرت پند آموزان است، و مؤمنان از آن پند می‌گیرند، و راه یافتگان با آن راهیاب می‌شوند، یک مطلب مهم را متذکر شد و فرمود: (﴿وَلَهُ ٱلۡمَثَلُ ٱلۡأَعۡلَىٰ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) بالاترین وصف در آسمان‌ها و زمین از آن خداست، و آن برخورداری از تمام صفات کمال و انابت کامل و محبتی است که در دل‌های بندگان مخلص است، بندگانی که او را یاد می‌کنند و به عبادتش می‌پردازند. و مثل اعلی، وصف والای او و هر آنچه که بر آن مترتب ‌گردد، می‌باشد. بنابراین اهل علم در مورد خداوند قیاس اولی را به کار می‌گیرند و می‌گویند: هر صفت کمالی که در میان مخلوقات وجود دارد، خالق نیز به اتصاف به آن سزاوارتر است، به گونه‌ای که کسی با او در آن مشارکت ندارد؛ و هر نقص و کمبودی که مخلوق از آن پاک قرار داده ‌شود، آفریننده به طریق اولی از آن منزّه‌تر است. (﴿وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ﴾) و او دارای توانایی کامل و حکمت گسترده است. پس او با توانایی‌اش آفریده‌ها را به وجود آورده است؛ و با حکمت خویش آفرینش هر چیزی را نیک و محکم نموده، و بهترین نظم را در آن مقرر داشته است.
: 28 - 29 #
{ضَرَبَ لَكُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِكُمْ هَلْ لَكُمْ مِنْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ مِنْ شُرَكَاءَ فِي مَا رَزَقْنَاكُمْ فَأَنْتُمْ فِيهِ سَوَاءٌ تَخَافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (28) بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْوَاءَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِينَ (29)}.
ضَرَبَ لَكُم مَّثَلًا مِنْ أَنفُسِكُمْ هَل لَّكُم مِّن مَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم مِّن شُرَكَاء فِي مَا رَزَقْنَاكُمْ فَأَنتُمْ فِيهِ سَوَاء تَخَافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنفُسَكُمْ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ خداوند برايتان از حال خودتان مثلي مي زند، آيا بردگانتان در آنچه روزي شما نموده ايم شريکتان مي باشند بدانگونه که شما و ايشا ن هر دو در آن يکسان و برابر باشيد و همچنان که شما ]آزادگان[ از يکديگر مي ترسيد از بندگان هم بيمناک باشيد؟! اين گونه نشانه ها را براي گروهي که خرد مي ورزند به روشني بيان مي کنيم. بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْوَاءهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ فَمَن يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِينَ بلکه ستم کاران بي هيچ دانشي از خواسته هاي خود پيروي کردند، پس کسي را که خداوند گمراه کرده است چه کسي هدايت مي کند؟ و ايشان ياوراني ندارند.
#
{28} هذا مثلٌ ضربَه الله لِقُبح الشرك وتهجينه، مثلاً من أنفسكم لا يحتاجُ إلى حلٍّ وترحال وإعمال الجِمال. {هل لكم ممَّا ملكتْ أيمانُكم من شُرَكاء فيما رَزَقْناكم}؛ أي: هل أحدٌ من عبيدكم وإمائِكم الأرقاءِ يشارِكُكم في رزقكم، وتَرَوْنَ أنَّكم وهم فيه على حدٍّ سواء. {تخافونَهم كخيفَتِكم أنفسَكُم}؛ أي: كالأحرار الشركاء في الحقيقة، الذين يُخاف من قسمه واختصاص كل شيء بحاله؟! ليس الأمر كذلك؛ فإنَّه ليس أحدٌ مما ملكت أيمانُكم شريكاً لكم فيما رَزَقَكم الله تعالى، هذا؛ ولستُم الذين خَلَقْتُموهم ورزَقْتُموهم، وهم أيضاً مماليكُ مثلُكم؛ فكيفَ تَرْضَوْنَ أن تجعلوا لله شريكاً من خلقه، وتجعلونَه بمنزلتِهِ وعديلاً له في العبادة، وأنتُم لا تَرْضَوْنَ مساواة مماليككم لكم؟! هذا من أعجب الأشياء، ومن أدلِّ شيءٍ على سَفَهِ من اتَّخذ شريكاً مع الله، وأنَّ ما اتَّخذه باطل مضمحلٌّ، ليس مساوياً لله ولا له من العبادة شيء. {كذلك نفصِّلُ الآيات}: بتوضيحها بأمثلتها {لقوم يَعْقِلونَ}: الحقائقَ ويعرِفون. وأمَّا مَنْ لا يعقِلُ؛ فلو فُصلت له الآياتُ وبينتْ له البيِّناتُ؛ لم يكن له عقلٌ يبصِرُ به ما تبيَّن، ولا لبٌّ يعقِل به ما توضَّح؛ فأهلُ العقول والألباب هم الذين يُساق إليهم الكلام، ويوجَّه الخطاب.
(28) این مثالی است که خداوند برای بیان زشتی شرک زده است؛ مثالی که از اوضاع و احوال خود شما برگرفته شده است، و نیازی ندارد که به جایی دیگر برویم، و از آنجا مثالی نقل کنیم. (﴿هَل لَّكُم مِّن مَّا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُم مِّن شُرَكَآءَ فِي مَا رَزَقۡنَٰكُمۡ﴾) آیا بردگان‏تان در آنچه روزی شما نموده‌ایم، شریک شما می‌باشند؟! یعنی آیا یکی از بردگان و کنیزان‏تان در روزی‌تان شریک شماست، و با شما در آن برابر است؟! (﴿تَخَافُونَهُمۡ كَخِيفَتِكُمۡ أَنفُسَكُمۡ﴾) و آن‏چنان که از آزادگانی که شریک‏تان هستند، و ترس آن را دارید که سهم شما را مورد دستبرد قرار دهند، از بندگان هم بیمناک می‌باشید، و آنان را نیز همان گونه قرار می‌دهید؟! چنین نیست؛ زیرا هیچ یک از بردگان شما در آنچه خداوند به شما روزی داده است، شریک شما نمی‌باشند؛ این در حالی است که شما آنها را نیافریده‌اید، و به آنان روزی نمی‌دهید، و آنها نیز مانند شما تحت تصرف و اختیار خداوند می‌باشند. پس چگونه شما می‌پسندید که برای خداوند کسی از آفریده‌هایش را شریک، و آن را به منزلۀ او قرار دهید، و همانند خدا او را پرستش کنید، در حالی که شما نمی‌پسندید بردگانتان با شما برابر باشند؟ و این از شگفت‌انگیزترین چیزهاست، و بیش از همه چیز بر بی‌خردی کسی که برای خداوند شریکی قرار داده است، دلالت می‌نماید. نیز نشانۀ آن است که آنچه او با خدا شریک قرار داده، باطل و نابود شدنی است؛ و با خداوند برابر نمی‌باشد، و سزاوار کوچک‌ترین عبادتی نیست. (﴿كَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓيَٰتِ﴾) این گونه با توضیح نشانه‌ها و زدن مثال‌ها آن را به روشنی بیان می‌کنیم، (﴿لِقَوۡمٖ يَعۡقِلُونَ﴾) برای گروهی که حقایق را می‌فهمند و می‌شناسند. و اما کسی که نمی‌فهمد، هر چند که نشانه‌ها برای او به روشنی بیان شود، [متأسفانه] فاقد عقلی است که به وسیلۀ آن آنچه را که بیان شده است، درک نماید؛ و خردی نخواهد داشت که آنچه توضیح داده شده است، بفهمد. پس طرف سخن، خردمندان و ارباب اندیشه هستند، و با آنها سخن گفته می‌شود. از این مثال دانسته شد که هرکس چیزی را شریک خداوند قرار دهد، و آن را عبادت کند، و در کارهایش بر او توکل نماید، بر حق نیست. پس چه چیزی باعث شده است که اینها به انجام کار باطل اقدام نمایند؛ کاری که باطل بودنش روشن، و دلیل بطلان آن آشکار است؟ بنابراین آنچه اینها را به این کار وا داشته است، پیروی از هوی و هوس است.
#
{29} وإذا عُلِمَ من هذا المثال أنَّ من اتَّخذ من دون الله شريكاً يعبُدُه ويتوكَّل عليه في أموره؛ فإنه ليس معه من الحقِّ شيءٌ؛ فما الذي أوجبَ لهم الإقدامَ على أمرٍ باطل توضَّح بطلانُه وظهر برهانُه؟ أوجب لهم ذلك اتِّباع الهوى، فلهذا قال: {بل اتَّبَعَ الذين ظَلَموا أهواءَهم بغيرِ علم}: هويت أنفسُهم الناقصةُ التي ظهر من نقصها ما تعلَّق به هواها أمراً يجزِمُ العقل بفسادِهِ والفِطَرُ بردِّه بغير علم دلَّهم عليه ولا برهان قادَهُم إليه، {فمن يهدي مَن أضلَّ الله}؛ أي: لا تعجبوا من عدم هدايتهم؛ فإنَّ الله تعالى أضلَّهم بظلمهم، ولا طريقَ لهداية من أضلَّ الله؛ لأنَّه ليس أحدٌ معارضاً لله أو منازعاً له في ملكه، {ومالهم من ناصِرينَ}: ينصُرونَهم حين تحقُّ عليهم كلمةُ العذاب، وتنقطِعُ بهم الوصل والأسباب.
(29) از این رو فرمود: (﴿بَلِ ٱتَّبَعَ ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ أَهۡوَآءَهُم بِغَيۡرِ عِلۡمٖ﴾) بلکه ستمکاران بی هیچ دانشی از خواسته‌های خود و هواهای ناقص نفسانی‌شان که دست به دامان شدن معبودهای باطل را بدون هیچ دلیلی برای آنان آراسته بود، تبعیت کردند؛ درحالی که فساد و باطل بودن آن، امری یقینی است؛ و عقل و فطرت، آن را نمی‌پذیرد. (﴿فَمَن يَهۡدِي مَنۡ أَضَلَّ ٱللَّهُ﴾) بنابراین از هدایت نشدن آنها تعجب نکنید؛ زیرا خداوند آنها را به سبب ظلم و ستمشان گمراه کرده است، و کسی را که خداوند گمراه نماید، راهی برای هدایت و راهیاب شدنش نیست؛ چون هیچ کس توان مخالفت با خداوند را ندارد، و کسی نمی‌تواند در پادشاهی او با وی به نزاع بپردازد. (﴿وَمَا لَهُم مِّن نَّٰصِرِينَ﴾) و آنها هیچ یاورانی ندارند که وقتی عذاب آنها را فرا گرفت، آنان را یاری نمایند.
: 30 - 32 #
{فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ (30) مُنِيبِينَ إِلَيْهِ وَاتَّقُوهُ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ (31) مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ (32)}.
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ روي خود را با حق گرايي تمام به سوي دين بگردان، با همان سرشتي که خداوند مردمان را بر آن سرشته است. آفرينش خداوند دگرگوني نمي پذيرد. اين است دين و آيين محکم و استوار ولي بيشتر مردم نمي دانند. مُنِيبِينَ إِلَيْهِ وَاتَّقُوهُ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ به سوي خدا برگرديد و از او پروا بداريد و نماز را بر پا داريد و از زمرۀ مشرکان نباشيد. مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ از کساني که دينشان را بخش بخش کرده و به دسته ها و گروه هاي گوناگوني تقسيم شدند. هر گروهي به آنچه که نزد خود دارند خرسندند.
#
{30} يأمرُ تعالى بالإخلاص له في جميع الأحوال وإقامةِ دينِهِ، فقال: {فأقم وجهَكَ}؛ أي: انصبْه ووجِّهْه {للدين}: الذي هو الإسلامُ والإيمانُ والإحسان، بأن تتوجَّه بقلبك وقصدِك وبَدَنِكَ إلى إقامة شرائع الدين الظاهرة كالصلاة والزكاة والصوم والحج ونحوها، وشرائعه الباطنة كالمحبَّة والخوف والرجاء والإنابة، والإحسان في الشرائع الظاهرة والباطنة؛ بأن تعبدَ الله فيها كأنَّك تراه؛ فإنْ لم تكنْ تراه؛ فإنَّه يراك. وخص الله إقامة الوجه؛ لأنَّ إقبال الوجه تَبَعٌ لإقبال القلب، ويترتَّب على الأمرين سعيُ البدن، ولهذا قال: {حَنيفاً}؛ أي: مقبلاً على الله في ذلك معرضاً عمَّا سواه، وهذا الأمر الذي أمرناك به هو {فطرةَ الله التي فَطَرَ الناس عليها}: ووضع في عقولهم حُسْنَها واستقباحَ غيرها؛ فإنَّ جميع أحكام الشرع الظاهرة والباطنة قد وَضَعَ اللهُ في قلوب الخلق كلِّهم الميلَ إليها، فوضع في قلوبهم محبَّة الحقِّ وإيثار الحقِّ، وهذا حقيقة الفطرة. ومَنْ خَرَجَ عن هذا الأصل؛ فلعارض عرض لفطرته أفسدها؛ كما قال النبيُّ - صلى الله عليه وسلم -: «كلُّ مولودٍ يولَدُ على الفطرةِ؛ فأبواه يهوِّدانِهِ أو ينصِّرانِهِ أو يمجِّسانِهِ». {لا تبديلَ لِخَلْقِ اللهِ}؛ أي: لا أحد يبدِّلُ خلق الله فيجعلُ المخلوقَ على غير الوضع الذي وَضَعَهُ الله. {ذلك}: الذي أمَرْناك به {الدِّينُ القيِّمُ}؛ أي: الطريق المستقيم الموصل إلى الله وإلى كرامتِهِ؛ فإنَّ مَن أقام وجهه للدين حنيفًا؛ فإنَّه سالك الصراط المستقيم في جميع شرائعِهِ وطرقِهِ، {ولكنَّ أكثرَ الناسِ لا يعلمون}: فلا يتعرَّفون الدِّين القيِّم، وإنْ عرفوه؛ لم يَسْلُكوه.
(30) خداوند دستور می‌دهد که همۀ کارها مخلصانه برای او انجام گیرد، و دینش برپا داشته شود. پس می‌فرماید: (﴿فَأَقِمۡ وَجۡهَكَ لِلدِّينِ﴾) و روی خود را خالصانه متوجه دین حقیقیِ خدا که همان اسلام و ایمان و احسان است، بکن؛ و با قلب و اراده و بدنت برای برپا داشتن آیین‌های ظاهری دین مانند نماز و زکات و روزه و حج و امثال آن بپاخیز، و به برپا داشتن آن روی بیاور. همچنین با قلب و اراده و بدن خود آیین‌های باطنی دین مانند محبت و بیم و امید و انابت را انجام بده. و احسان در آیین‌های ظاهری و باطنی این است که خدا را چنان بپرستی که انگار او را می‌بینی؛ و اگر تو او را نمی‌بینی، وی تو را می‌بیند. و خداوند به صورت ویژه گرداندن روی را بیان نمود؛ چون متوجه شدن روی، به دنبال متوجه شدن قلب است، و تلاش بدنی نتیجۀ این دو امر است. بنابراین فرمود: (﴿حَنِيفٗا﴾) یعنی در حالی که به خدای روی آورده، و از غیر او روی برتافته‌ای. و امری که ما تو را به آن فرمان داده‌ایم، (﴿فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيۡهَا﴾) سرشت الهی است که مردمان را بر آن سرشته است، و خوبی این امر را در عقل آنها نهاده، و زشتی غیر آن را در خرد و سرشت آنها گنجانده است.گرایش و میل داشتن به همۀ آیین‌های ظاهری و باطنی خداوند، چیزی است که خداوند در دل مردم قرار داده است. دوست داشتن حق و برگزیدن آن، چیزی است که خداوند آن را در دل‌های مردم قرار داده، و این حقیقت فطرت است. و هر کس که از این اصل بیرون رود، به خاطر عارضه‌ای است که بر فطرت او عارض گشته، و آن را فاسد کرده است. همان‌گونه که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است: (کُلُّ مَولُود‌ٍ یُولَد‌ُ عَلَی الفِطرَۀ فَأبوَاهُ یُهَوِّد‌َانِهِ أوْ یُنَصِّرَانِهِ أوْ یُمَجِّسَانِهِ)«هر فرزندی بر فطرت [دین اسلام] به دنیا می‌آید، پس پدر و مادرش او را یهودی می‌کنند یا او را نصرانی می‌گردانند یا او را مجوسی می‌نمایند.» (﴿لَا تَبۡدِيلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِ﴾) هیچ کس نمی‌تواند آفرینش خداوند را تغییر داده، و آن را بر خلاف صورتگری خداوند بگرداند. (﴿ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُ﴾) آنچه تو را به آن فرمان دادیم، راه راستی است که انسان را به خدا و به بهشت می‌رساند؛ پس هرکس با حق‌گرایی تمام و مخلصانه روی به دین خدا نماید، راه راست را به سوی تمام آیین‌ها و احکام دین در پیش گرفته است. (﴿وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ﴾) ولی بیشتر مردم، دین استوار و محکم را نمی‌شناسند؛ و اگر هم بشناسند، آن را در پیش نمی‌گیرند.
#
{31} {منيبينَ إليه واتَّقوه}: وهذا تفسيرٌ لإقامة الوجه للدين؛ فإنَّ الإنابةَ إنابةُ القلب وانجذابُ دواعيه لمراضي الله تعالى، ويلزم من ذلك عملُ البدن بمقتضى ما في القلب، فشمل ذلك العبادات الظاهرة والباطنة، ولا يتمُّ ذلك إلا بترك المعاصي الظاهرة والباطنة؛ فلذلك قال: {واتَّقوه}؛ فهذا يشملُ فعلَ المأمورات وتركَ المنهيات، وخصَّ من المأمورات الصلاةَ لكونها تدعو إلى الإنابة والتقوى لقوله تعالى: {وأقم الصلاةَ إنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عن الفحشاءِ والمنكرِ}: فهذا إعانتها على التقوى، ثم قال: {وَلَذِكْرُ الله أكبرُ}: فهذا حثُّها على الإنابةِ. وخصَّ من المنهيَّات أصلَها، والذي لا يُقبل معه عملٌ، وهو الشركُ، فقال: {ولا تكونوا من المشركين}: لكونِ الشرك مضادًّا للإنابة التي رُوحها الإخلاصُ من كلِّ وجه.
(31) (﴿مُنِيبِينَ إِلَيۡهِ﴾) این است تفسیر «رو نمودنِ خالصانه به آیین خدا”؛زیرا انابت حقیقی، انابت قلب و فراهم آمدن انگیزه‌های تحصیل خشنودی خداست. و این مستلزم آن است که بدن به مقتضای آنچه در قلب هست، عمل نماید؛ و این شامل عبادت‌های ظاهری و باطنی است. و این جز با ترک گناهان ظاهری و باطنی به اتمام نمی‌رسد. بنابراین فرمود: (﴿وَٱتَّقُوهُ﴾) و از او پروا بدارید، که شامل انجام دادن چیزی است که بدان امر شده است. همچنان‌که شامل ترک کردن چیزی است که از آن نهی به عمل آمده است. و از میان چیزهایی که بدان فرمان داده شده است، نماز را به طور ویژه بیان کرد و فرمود: (﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾) و نماز را برپا دارید؛ چون برپا داشتن نماز، آدمی را به توبه و تقوا فرا می‌خواند، همان‌گونه که خداوند متعال در سورۀ عنکبوت می‌فرماید: ﴿ وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَۖ إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِ﴾ و نماز را بر پای دار، بی‌گمان نماز [آدمی را] از زشتی‌ها و کارهای ناشایست باز می‌دارد. و این گونه نماز انسان را در مسیر پرهیزگاری کمک می‌کند. سپس فرمود: ﴿وَلَذِكۡرُ ٱللَّهِ أَكۡبَرُ﴾ و ذکر خداوند بزرگ‌تر است. در اینجا بر انابت تشویق شده است. و از میان منهیات، مهم‌ترین و اساس آن را بیان کرد که در صورت ارتکاب آن، هیچ عملی پذیرفته نمی‌شود، و آن شرک است. پس فرمود: (﴿وَلَا تَكُونُواْ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ﴾) و از زمرۀ مشرکان مباشید، چون شریک قرار دادن برای خدا، با انابت و توبه که روح آن اخلاص کامل است، متضاد می‌باشد.
#
{32} ثم ذَكَرَ حالة المشركين مهجِّناً لها ومقبِّحاً، فقال: {من الذين فَرَّقوا دينَهم}: مع أنَّ الدين واحدٌ، وهو إخلاصُ العبادة لله وحدَه، وهؤلاء المشركون فرَّقوه: منهم من يعبدُ الأوثان والأصنام، ومنهم من يعبدُ الشمس والقمر، ومنهم من يعبدُ الأولياء والصالحين، ومنهم يهودٌ، ومنهم نصارى، ولهذا قال: {وكانوا شِيَعاً}؛ أي: كلُّ فرقةٍ من فرق الشرك تاهتْ وتعصَّبتْ على نصرِ ما معها من الباطل ومنابذةِ غيرِهِم ومحاربتِهم. {كلُّ حزبٍ بما لديهم}: من العلوم المخالفة لعلوم الرسل {فرِحونَ}: به يحكُمون لأنفسِهم بأنَّه الحقُّ وأنَّ غيرهم على باطل. وفي هذا تحذيرٌ للمسلمين من تشتُّتهم وتفرُّقهم فرقاً، كلُّ فريق يتعصَّبُ لما معه من حقٍّ وباطلٍ، فيكونون مشابهين بذلك للمشركين في التفرُّق، بل الدين واحدٌ، والرسول واحدٌ، والإله واحدٌ، وأكثر الأمور الدينيَّة وقع فيها الإجماع بين العلماء والأئمَّة، والأخوَّة الإيمانيَّة قد عقدها الله وربَطَها أتمَّ ربط؛ فما بالُ ذلك كلِّه يُلغى ويُبنى التفرُّقُ والشقاقُ بين المسلمين على مسائل خفيَّةٍ أو فروع خلافيَّةٍ يضلِّلُ بها بعضُهم بعضاً ويتميَّز بها بعضُهم عن بعضٍ؟! فهل هذا إلاَّ من أكبر نزغات الشيطانِ وأعظم مقاصدِهِ التي كاد بها المسلمين؟! وهل السعي في جمع كلمتهم وإزالةِ ما بينَهم من الشقاق المبنيِّ على ذلك الأصل الباطل إلاَّ من أفضل الجهادِ في سبيل الله وأفضلِ الأعمال المقرِّبة إلى الله؟! ولما أمر تعالى بالإنابة إليه، وكان المأمور بها هي الإنابة الاختيارية، التي تكون في حالِ العسر واليسر والسَّعة والضيق؛ ذكر الإنابة الاضطراريَّة التي لا تكون مع الإنسان إلاَّ عند ضيقِهِ وكربِهِ؛ فإذا زال عنه الضيق؛ نَبَذَها وراء ظهرِهِ، وهذه غيرُ نافعةٍ، فقال:
(32) سپس حالت مشرکین را بیان کرد و آن را تقبیح نمود، و فرمود: (﴿مِنَ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ﴾) کسانی که دین خود را پراکنده و بخش بخش کردند با اینکه دین یک مجموعۀ غیر قابل تفکیک است. و دین؛ یعنی اینکه عبادت خالصانه برای خداوند یگانه انجام شود، اما اینها آن را بخش بخش کردند؛ برخی خورشید و ماه را پرستش کردند، و برخی اولیا و صالحان را ‌پرستیدند، و برخی یهودی و برخی نصرانی شدند. بنابراین فرمود: (﴿وَكَانُواْ شِيَعٗا﴾) و هر فرقه‌ای به گروه و حزبی تبدیل شد که برای یاری کردن باطل خود تعصب می‌ورزید، و دیگران را طرد می‌نمود، و با آنها مبارزه می‌کرد. (﴿كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ﴾) هر گروهی به سبب اینکه دانشی مخالف با دانش‌های پیامبران دارند، شادمان هستند؛ و پیش خود چنین حکم می‌کنند که آنها بر حق بوده، و دیگران بر باطل می‌باشند. ضمناً در اینجا مسلمان‌ها از تفرقه و گروه گروه شدن برحذر داشته شده‌اند؛ زیرا یکی از آثار نامطلوب تفرّق این است که هر گروهی برای باطلی که بر آن قرار دارد، متعصّب می‌شود که در این صورت آنها در متفرق شدن با مشرکین مشابه خواهند بود؛ زیرا دین یکی است و پیامبر یکی است و خدا یکی است و در بیشتر امور دینی علما و ائمه با هم اجماع و اتفاق دارند؛ و خداوند برادریِ ایمانی را بسیار محکم و کاملاً برقرار داشته است. پس چرا همۀ اینها لغو ‌شود؛ و مسلمانان به خاطر مسایل فرعی که در آن اختلاف دارند، دسته دسته ‌شوند؛ و یکدیگر را به خاطر آن، گمراه قلمداد کنند؛ و به خاطر این مسائل خود را از یکدیگر جدا و متمایز سازند؟! این بزرگ‌ترین دستبرد شیطان، و بزرگ‌ترین هدف او است که مسلمان‌ها به آن نزدیک شده‌اند! و آیا تلاش برای متحد کردن و وحدت کلمۀ مسلمین و دور کردن تفرقه‌ای که بر اساس این اصل باطل پدید آمده، برترین جهاد در راه خدا و برترین کاری نیست که انسان را به خدا نزدیک می‌نماید؟! وقتی خداوند دستور داد تا به سوی او انابت و رجوع شود ـ انابتی که بدان امر شده، انابتی اختیاری است که انسان در حالت سختی و رفاه و فراخی و تنگدستی به خدا روی می‌آورد ـ انابت اضطراری را نیز بیان کرد که انسان به هنگام گرفتار شدن به سختی‌ها و مشکلات به ناچار به خداوند روی می‌آورد، و چون سختی و بلا از او دور شود، پناه آوردن به خدا را پشت سر می‌اندازد، که چنین انابتی فایده‌ای ندارد. پس فرمود:
: 33 - 35 #
{وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِيبِينَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِيقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ (33) لِيَكْفُرُوا بِمَا آتَيْنَاهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (34) أَمْ أَنْزَلْنَا عَلَيْهِمْ سُلْطَانًا فَهُوَ يَتَكَلَّمُ بِمَا كَانُوا بِهِ يُشْرِكُونَ (35)}.
وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُم مُّنِيبِينَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُم مِّنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ و هر زمان به مردم زيان و بلايي برسد پروردگارشان را انابت کنان بخوانند سپس چون از سوي خود رحمتي به آنان بچشاند آنگاه گروهي از آنان به پروردگارشان شرک مي آورند. لِيَكْفُرُوا بِمَا آتَيْنَاهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ تا سرانجام دربارۀ آنچه که به آنان بخشيديم ناسپاسي کنند. پس بهره مند شويد اما خواهيد دانست. أَمْ أَنزَلْنَا عَلَيْهِمْ سُلْطَانًا فَهُوَ يَتَكَلَّمُ بِمَا كَانُوا بِهِ يُشْرِكُونَ آيا بر آنان دليلي نازل کرده ايم پس آن ]دليل[ به ]صحت[ آنچه به او شرک مي آورند سخن مي گويد؟
#
{33 ـ 34} {وإذا مَسَّ الناسَ ضُرٌّ}: مرضٌ أو خوفٌ من هلاك ونحوه، {دَعَوْا ربَّهم منيبين إليه}: ونسوا ما كانوا به يشرِكون في تلك الحال؛ لعلمِهم أنَّه لا يكشفُ الضُّرَّ إلاَّ الله، فَـ {إذَا أذاقَهُم منه رحمةً}: شفاهم من مرضهم وآمَنَهم من خوفهم، {إذا فريقٌ منهم}: ينقُضون تلك الإنابةَ التي صدرت منهم، ويشرِكون به مَنْ لا دَفَعَ عنهم ولا أغنى ولا أفقر ولا أغنى، وكلُّ هذا كفرٌ بما آتاهم اللَّه ومنَّ به عليهم حيثُ أنجاهم وأنقَذَهم من الشدَّة وأزال عنهم المشقَّة؛ فهلاَّ قابلوا هذه النعمة الجليلة بالشُّكر والدوام على الإخلاص له في جميع الأحوال؟!
(33 - 34) (﴿وَإِذَا مَسَّ ٱلنَّاسَ ضُرّٞ﴾) و هرگاه به مردم بیماری برسد، یا بترسند که هلاک خواهند شد، (﴿دَعَوۡاْ رَبَّهُم مُّنِيبِينَ إِلَيۡهِ﴾) پروردگارشان را به فریاد می‌خوانند؛ و بدو پناهنده می‌گردند؛ و در آن حالت آنچه را که شریک خدا قرار می‌دادند، فراموش می‌کنند؛ چون می‌دانند کسی جز خداوند زیان و بلا را دور نمی‌کند. (﴿ثُمَّ إِذَآ أَذَاقَهُم مِّنۡهُ رَحۡمَةً﴾) سپس چون خداوند از جانب خود رحمتی به آنان بچشاند، و بیماری‌شان را شفا بخشد، و ترس آنها را به امنیت تبدیل نماید، (﴿إِذَا فَرِيقٞ مِّنۡهُم﴾) آنگاه گروهی از آنان این حریم را می‌شکنند، و چیزهایی را شریک خداوند می‌سازند که نه آنها را سعادتمند می‌نمایند و نه آنها را بدبخت می‌گردانند، و نه فقیرشان می‌کنند و نه می‌توانند آنها را ثروتمند نمایند. و همۀ اینها کفر ورزیدن به نعمت‌هایی است که خداوند به آنان بخشیده است که خداوند آنها را نجات داد و از سختی رهانید و مشقت را از آنان دور نمود. پس می‌بایست در برابر این نعمت بزرگ، شکر خدا را به جای آورند؛ و همواره و در همۀ حالات، مخلصانه او را پرستش نمایند.
#
{35} {أم أنزَلْنا عليهم سلطاناً}؛ أي: حجَّة ظاهرةً، {فهو}؛ أي: ذلك السلطان {يتكلَّمُ بما كانوا به يشرِكون}: ويقول لهم: اثْبُتوا على شِرْكِكُم واستمرُّوا على شكِّكُم؛ فإنَّ ما أنتم عليه هو الحقُّ، وما دعتكم الرسلُ إليه باطل؛ فهل ذلك السلطان موجودٌ عندهم حتى يوجِبَ لهم شدَّة التمسُّك بالشرك؟ أم البراهين العقليَّة والسمعيَّة والكتب السماويَّة والرسل الكرام وسادات الأنام قد نَهَوْا أشدَّ النهي عن ذلك، وحذَّروا من سلوك طرقه الموصلة إليه، وحكموا بفساد عقل ودين من ارتكبه؟! فشركُ هؤلاء بغير حجَّة ولا برهانٍ، وإنَّما هو أهواء النُّفوس ونَزَغات الشيطانِ.
(35) (﴿أَمۡ أَنزَلۡنَا عَلَيۡهِمۡ سُلۡطَٰنٗا فَهُوَ يَتَكَلَّمُ بِمَا كَانُواْ بِهِۦ يُشۡرِكُونَ﴾) آیا ما دلیل روشن و آشکاری برای آنان نازل کرده‌ایم که آن دلیل، به صحت آنچه به او شرک می‌آورند، سخن می‌گوید؛ و آنان را توصیه می‌نماید که بر شرک ورزیدن خود باقی بمانید، و به شک و تردید خود ادامه دهید؛ چون آنچه شما بر آن هستید حق، و آنچه پیامبران آنها را به سوی آن فرا می‌خوانند باطل می‌باشد؟! پس آیا چنین دلیلی دارند که باعث شود تا آنها به شدت به شرک خویش تمسک بجویند؟ [نه این چنین نیست] بلکه دلایل عقلی و کتاب‌های آسمانی و پیامبران بزرگوار و سروران انسانیت به شدت از شرک نهی کرده‌اند؛ و آدمی را از راه‌هایی که او را به شرک می‌رساند، برحذر داشته‌اند؛ و به فاسد بودن دین و عقل کسی که مرتکب شرک می‌شود، حکم نموده‌اند. پس شرک ورزیدن اینها، بدون حجت و دلیل است؛ بلکه شرک ورزی‌شان، بر اثر تبعیّت هوای نفس و تحریکات شیطانی می‌باشد.
: 36 - 37 #
{وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ إِذَا هُمْ يَقْنَطُونَ (36) أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقْدِرُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (37)}.
وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ إِذَا هُمْ يَقْنَطُونَ و هر گاه به مردم رحمتي بچشانيم به آن شادمان مي شوند و اگر رنج و بلايي به خاطر کارهايي که کرده اند به آنان برسد نا گاه آنان مأيوس و نااميد مي گردند. أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء وَيَقْدِرُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ آيا نديده اند که خداوند روزي را براي هر کس که بخواهد گسترده و فراخ، و براي هر کس که بخواهد تنگ و کم مي گرداند؟ بي گمان در اين نشانه هايي است براي کساني که باور مي دارند.
#
{36 ـ 37} يخبر تعالى عن طبيعة أكثر الناس في حال الرخاء والشدَّة أنَّهم إذا أذاقهم الله منه رحمةً من صحَّةٍ وغنى ونصرٍ ونحو ذلك؛ فرحوا بذلك فرحَ بَطَرٍ لا فرح شُكْرٍ وتبجُّح بنعمة الله. {وإنْ تُصِبْهم سيئةٌ}؛ أي: حالٌ تسوؤهم، وذلك {بما قدَّمت أيديهم}: من المعاصي، {إذا هم يَقْنَطون}: ييأسون من زوال ذلك الفقر والمرض ونحوه، وهذا جهلٌ منهم وعدم معرفة. {أوَلَمْ يرَوْا أنَّ الله يبسطُ الرزقَ لمن يشاء وَيَقْدِرُ}: فالقنوط بعدما علم أن الخير والشرَّ من الله والرزق سعته وضيقه من تقديره ضائعٌ ليس له محلٌّ؛ فلا تنظر أيُّها العاقل لمجرَّد الأسباب، بل اجعلْ نَظَرَكَ لمسبِّبها، ولهذا قال: {إنَّ في ذلك لآياتٍ لقوم يؤمنون}: فهم الذين يعتبِرونَ ببسطِ الله لِمَنْ يشاءُ وقَبْضِهِ، ويعرفون بذلك حكمة الله ورحْمته وجوده وجذب القلوب لسؤالِهِ في جميع مطالب الرزق.
( 36 - 37) خداوند متعال خبر می‌دهد که طبیعت بیشتر مردم، در حالت راحتی و سختی این گونه است که اگر خداوند به آنان مرحمتی عنایت فرماید و به آنها سلامتی و توانگری و پیروزی و امثال آن ببخشد، شادمان و سرمست و مغرور می‌شوند، و شادمانی آنها از روی شکرورزی و افتخار نمودن به نعمت خدا نیست، بلکه از روی غرور و غفلت است. (﴿وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَيِّئَةُۢ بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيهِمۡ﴾) و اگر به خاطر گناهانی که کرده‌اند، حالتی به آنان دست دهد که آنها را رنجور و ناراحت ‌سازد، (﴿إِذَا هُمۡ يَقۡنَطُونَ﴾) فوراً به خاطر گرفتار شدن به فقر و بیماری و امثال آن ناامید می‌شوند، و این به خاطر نادانی و عدم شناخت آنهاست. (﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ يَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقۡدِرُ﴾) پس چنانچه انسان بداند که خیر و شر از جانب خداست، و اوست که روزی را زیاد و کم می‌گرداند، ناامیدی او بی‌دلیل و بیهوده است. پس ای فرد عاقل! فقط به اسباب نگاه نکن، بلکه نگاهت به سوی کسی باشد که آفریندۀ اسباب است. بنابراین فرمود: (﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ﴾) بی‌گمان در این برای اهل ایمان نشانه‌هاست. بنابراین مؤمنان از اینکه خداوند روزیِ بعضی را گسترده و فراوان، و روزی برخی دیگر را کم و اندک می‌گرداند، عبرت و پند می‌آموزند؛ و از این راه به حکمت و رحمت و بخشش خداوند پی می‌برند، و روزی را از او می‌خواهند.
: 38 - 39 #
{فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ ذَلِكَ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (38) وَمَا آتَيْتُمْ مِنْ رِبًا لِيَرْبُوَ فِي أَمْوَالِ النَّاسِ فَلَا يَرْبُو عِنْدَ اللَّهِ وَمَا آتَيْتُمْ مِنْ زَكَاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ (39)}.
فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ ذَلِكَ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ پس حق خويشاوندان و حق مستمندان و در راه ماندگان راه بده، اين براي کساني که خشنودي خدا را مي جويند بهتر است، و آنان رستگارند. وَمَا آتَيْتُم مِّن رِّبًا لِّيَرْبُوَ فِي أَمْوَالِ النَّاسِ فَلَا يَرْبُو عِندَ اللَّهِ وَمَا آتَيْتُم مِّن زَكَاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ و آنچه به عنوان ربا مي دهيد تا ]بهرۀ شما[ در اموال مردم افزونتر گردد نزد خدا فزوني نخواهد يافت، و زکاتي را که در طلب خشنودي خداوند پرداخت مي کنيد اين گونه افراد داراي پاداش مضاعف خواهند بود.
#
{38} أي: فأعطِ القريب منك ـ على حسب قربِهِ وحاجتِهِ ـ حقَّه الذي أوجبه الشارع أو حضَّ عليه من النفقةِ الواجبة والصدقةِ والهديَّة والبرِّ والسلام والإكرام والعفوِ عن زلَّته والمسامحة عن هفوتِهِ، وكذلك آتِ المسكين الذي أسْكَنَهُ الفقرُ والحاجةُ ما تُزيل به حاجَتَه وتدفعُ به ضرورتَه من إطعامه وسقيه وكسوتِهِ. {وابنَ السبيل}: الغريب المنقطع به في غير بلدِهِ، الذي في مظنَّة شدَّة الحاجة، وأنَّه لا مال معه ولا كسب قد دَبّر نفسَه به في سفره؛ بخلاف الذي في بلده؛ فإنَّه وإن لم يكن له مالٌ، لكن لا بدَّ في الغالب أن يكونَ في حرفةٍ أو صناعةٍ ونحوها تسدُّ حاجته، ولهذا جعل الله في الزَّكاة حصةً للمسكين وابن السبيل. {ذلك}؛ أي: إيتاء ذي القربى والمسكين وابن السبيل: {خيرٌ للذين يريدون}: بذلك العمل {وَجْهَ الله}؛ أي: خير غزيرٌ وثوابٌ كثيرٌ؛ لأنَّه من أفضل الأعمال الصالحة، والنفعُ المتعدِّي الذي وافق محلَّه المَقْرونُ به الإخلاص؛ فإن لم يُرَدْ به وجهُ الله؛ لم يكن خيراً للمعطي، وإن كان خيراً ونفعاً للمعطى؛ كما قال تعالى: {لا خيرَ في كثير مِن نَجْواهم إلاَّ مَنْ أمر بصدقةٍ أو معروفٍ أو إصلاح بينَ الناس}: مفهومُها أنَّ هذه المستثنيات خيرٌ؛ لنفعها المتعدِّي، ولكن مَنْ يفعلُ ذلك ابتغاء مرضاة الله؛ فسوف نؤتيه أجراً عظيماً، وقوله: {وأولئك}: الذين عملوا هذه الأعمالَ وغيرَها لوجه الله، {هم المفلحون}: الفائزونَ بثواب الله الناجون من عقابه.
(38) پس به خویشاوندان خود برحسب خویشاوندی و نیازشان، حق آنان را که خداوند بر تو واجب یا [مؤمنان ‌را] بر آن تشویق نموده است، بده؛ که نفقۀ واجب و صدقه و دادن هدیه و نیکویی نمودن و سلام کردن و بخشیدن اشتباه و چشم‌پوشی از لغزش، جزو حقوقی است که خداوند آنها را واجب کرده یا [مؤمنان را] بر آن تشویق نموده است. همچنین به مستمندی که فقر و نیاز، او را از حرکت باز داشته است، آن قدر بده که نیازهای ضروری او را برطرف نماید، و آن عبارت است از خوراک و پوشاک. (﴿وَٱبۡنَ ٱلسَّبِيلِ﴾) و کسی را کمک کن که خارج از شهر و دیار خود در راه مانده، و به شدت نیازمند است، و مالی به همراه ندارد، و درآمدی نیز ندارد که خرج سفر خود نماید. به خلاف کسی که در شهر خودش می‌باشد؛ زیرا چنین فردی، حتی اگر مالی نداشته باشد، غالباً شغل و کاری دارد که نیازش را برآورده نماید. بنابراین خداوند سهمیۀ بینوا و در راه مانده را در زکات مقرّر کرده است. (﴿ذَٰلِكَ خَيۡرٞ لِّلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجۡهَ ٱللَّهِ﴾) کمک کردن به خویشاوند و مستمند و مسافرِ در راه مانده، برای کسانی که منظورشان خشنودی خداوند است، بهتر می‌باشد؛ و آنان پاداش بزرگی دارند، چون از بهترین اعمال صالحی است که به موقع و خالصانه انجام می‌شود، و فایده‌اش به دیگران می‌رسد. اگر فردی که کمک می‌کند، هدفش رضای خدا نباشد، این برای او خیر و برکتی در بر ندارد، گرچه برای فردی که کمک می‌شود، مایۀ خیر و فایده است. همان‌طور که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿لَّا خَيۡرَ فِي كَثِيرٖ مِّن نَّجۡوَىٰهُمۡ إِلَّا مَنۡ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوۡ مَعۡرُوفٍ أَوۡ إِصۡلَٰحِۢ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ﴾ در بسیاری از رازگویی‌های آنان خیری نیست مگر کسی که به صدقه یا کار خوب یا اصلاح آوردن میان مردم فرمان دهد. مفهوم آیه این است که این کارها خیر هستند؛ چون فایدۀ آن به دیگران می‌رسد؛ اما هر کس این کارها را برای جلب خشنودی خدا بکند، به او پاداش بزرگی خواهیم داد. (﴿وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾) و کسانی که این کارها را برای خشنودی خداوند انجام می‌دهند، ایشان رستگارند؛ و به پاداش الهی دست یافته و از کیفر او نجات می‌یابند.
#
{39} ولمَّا ذكر العمل الذي يُقْصَدُ به وجهُه من النفقات؛ ذكر العمل الذي يُقْصَدُ به مَقْصِدٌ دنيويٌّ، فقال: {وما آتيتُم من ربا لِيَرْبُوا في أموال الناس}؛ أي: ما أعطيتم من أموالكم الزائدة عن حوائجكم، وقصدُكم بذلك أن يَرْبُوَ؛ أي: يزيد في أموالكم؛ بأن تُعطوها لمن تطمعون أن يعاوِضكم عنها بأكثر منها؛ فهذا العمل لا يربو أجرُهُ عند الله؛ لكونه معدومُ الشرط الذي هو الإخلاص. ومثل ذلك العملُ الذي يُراد به الزيادة في الجاه والرياء عند الناس؛ فهذا كلُّه لا يربو عند الله. {وما آتيتُم من زكاةٍ}؛ أي: مال يطهِّرِكم من الأخلاق الرَّذيلة، ويطهِّر أموالكم من البُخل بها، ويزيدُ في دفع حاجة المعطى؛ {تريدونَ}: بذلك {وجهَ الله فأولئك هم المُضْعِفونَ}؛ أي: المضاعَف لهم الأجر، الذين تربو نفقاتُهم عند الله، ويُربيها اللهُ لهم، حتى تكونَ شيئاً كثيراً، ودلَّ قولُه: {وما آتَيْتُم من زكاةٍ}: أنَّ الصدقة مع اضطرارِ من يَتَعَلَّق بالمنفق أو مع دَيْنٍ عليه لم يَقْضِهِ ويقدِّمُ عليه الصدقَة؛ أنَّ ذلك ليس بزكاةٍ يؤجَر عليه العبد، ويُرَدُّ تصرُّفُه شرعاً؛ كما قال تعالى في الذي يُمْدَحُ: {الذي يؤتي ماله يتزكَّى}؛ فليس مجردُ إيتاءِ المال خيراً، حتى يكون بهذه الصفة، وهو أن يكونَ على وجهٍ يَتَزَكَّى به المؤتي.
(39) وقتی عملی را بیان نمود که منظور از آن رضای خداست، نیز عملی را بیان کرد که هدف از آن مقصد دنیوی باشد. بنابراین فرمود: (﴿وَمَآ ءَاتَيۡتُم مِّن رِّبٗا لِّيَرۡبُوَاْ فِيٓ أَمۡوَٰلِ ٱلنَّاسِ﴾) و آنچه از اموال مازاد بر نیازتان که به قصد ربا می‌دهید تا اموالتان را افزون‌تر بگرداند؛ به این صورت که آن را می‌دهید تا مردم در عوض بیشتر از آن به شما بدهند، پس پاداش چنین کاری نزد خدا، افزون و مضاعف نخواهد بود؛ چون شرط اخلاص در آن وجود ندارد. همچنین کاری که منظور از آن این باشد که مقام و جایگاه شما را در میان مردم بیشتر بالا ببرد، و هدف از آن ریا باشد، همۀ اینها نزد خداوند افزون نمی‌گردد. (﴿وَمَآ ءَاتَيۡتُم مِّن زَكَوٰةٖ تُرِيدُونَ وَجۡهَ ٱللَّهِ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُضۡعِفُونَ﴾) و مالی را که به عنوان زکات می‌دهید، و شما را از اخلاق زشت پاکیزه می‌گرداند، و اموالتان را از بخل ورزی دور می‌دارد، و نیاز فردی که به او داده می‌شود برطرف می‌نماید، و منظورتان از آن کسب خشنودی خداست، پاداش مضاعف در بر دارد. و آنچه انفاق می‌کنید، نزد خداوند رشد و فزونی می‌یابد؛ و خداوند آن را برایتان پرورش می‌دهد تا زیاد ‌شود. و فرمودۀ خداوند: (﴿وَمَآ ءَاتَيۡتُم مِّن زَكَوٰةٖ﴾) دلیل است بر اینکه آنچه صدقه دهنده می‌دهد ـ‌چنانچه نیازمندانی موجود بودند که به او تعلق داشتند و نیاز آنان را برطرف ننماید، یا قرضی بر عهدۀ او باشد و آن را نپردازدـ به عنوان زکات برای او محسوب نمی‌شود، و خدا پاداش او را نخواهد داد. و از نظر شرع، مقدم داشتن صدقه بر این دو کار مردود است. همچنان‌که خداوند در رابطه با کسی که مدحش می‌کند، می‌فرماید: ﴿ٱلَّذِي يُؤۡتِي مَالَهُۥ يَتَزَكَّىٰ﴾ «آن کس که مالش را به نیت زکات می‌بخشد تا خویشتن را از گناه پاک نماید.» پس صرفِ دادن مال، امری خیر به حساب نمی‌آید مگر اینکه به قصد پاک شدن از گناهان باشد.
: 40 #
{اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَفْعَلُ مِنْ ذَلِكُمْ مِنْ شَيْءٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ (40)}.
اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ هَلْ مِن شُرَكَائِكُم مَّن يَفْعَلُ مِن ذَلِكُم مِّن شَيْءٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ خداوند ذاتي است که شما را آفريد آنگاه به شما روزي داد. سپس شما را مي ميراند سپس دوباره زنده تان مي کند. آيا در ميان انبازه هايتان کسي هست که چيزي از اين ]کارها[ را انجام دهد؟! خدا پاک و منزّه مي باشد و از آنچه شريک او مي سازيد بسي بالاتر است.
#
{40} يخبر تعالى أنَّه وحده المنفرد بخلقكم ورزقكم وإماتتكم وإحيائكم، وأنه ليس أحدٌ من الشركاء التي يدعوها المشركون مَنْ يشارِكُ الله في شيءٍ من هذه الأشياء؛ فكيف يشرِكون بِمَنِ انفردَ بهذه الأمور من ليس له تصرُّفٌ فيها بوجهٍ من الوجوه؟ فسبحانَه وتعالى، وتقدَّس، وتنزَّه، وعلا عن شِرْكِهِم؛ فلا يضرُّه ذلك، وإنَّما وبالُه عليهم.
(40) خداوند متعال خبر می‌دهد که تنها اوست شما را می‌آفریند و به شما روزی می‌دهد و شما را می‌میراند و زنده‌تان می‌گرداند و هیچ یک از انبازهایی که مشرکان شریک او می‌سازند در هیچ چیزی از این کارها با خداوند مشارکتی ندارد. پس چگونه آنها کسی را که هیچ دخل و تصرفی در این کارها ندارد، شریک خداوند قرار می‌دهند؛ خدایی که به تنهایی این امور را انجام می‌دهد؟! پاک است و بسی والا و برتر از آنچه که آنها شریک او می‌سازند، و شرک ورزیدن آنها، زیانی به خداوند نمی‌رساند، بلکه وبال و زیان آن به خودشان برمی‌گردد.
: 41 #
{ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (41)}
ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ فساد و تباهي به خاطر کارهايي که مردم انجام داده اند پديدار گشته است تا ]خداوند[ سزاي برخي از آنچه را که کرده اند به آنان بچشاند، شايد آنان باز گردند.
#
{41} أي: استعلن {الفسادُ في البرِّ والبحرِ}؛ أي: فساد معايشهم ونقصها وحلول الآفات بها وفي أنفسهم من الأمراض والوباء وغير ذلك، وذلك بسبب ما قدَّمَتْ أيديهم من الأعمال الفاسدةِ المفسدةِ بطبعها. هذه المذكورة، {لِيُذيقَهم بعضَ الذي عملوا}؛ أي: ليعلموا أنَّه المجازي على الأعمال، فعجَّل لهم نموذجاً من جزاء أعمالهم في الدنيا؛ {لعلَّهم يرجِعونَ}: عن أعمالهم التي أثَّرت لهم من الفساد ما أثَّرت، فتَصْلُحُ أحوالُهم، ويستقيمُ أمرُهم؛ فسبحان من أنعم ببلائِهِ، وتفضَّلَ بعقوبتِهِ، وإلاَّ؛ فلو أذاقهم جميعَ ما كسبوا؛ ما ترك على ظهرِها من دابَّةٍ.
(41) تباهی و فرود آمدن آفت‌ها در زندگی مردم، و گرفتار شدنشان به بیماری‌ها و غیره، به خاطر کارهای فاسد و گناهانی است که انجام داده‌اند، (﴿لِيُذِيقَهُم بَعۡضَ ٱلَّذِي عَمِلُواْ﴾) تا بدانند که خداوند به خاطر اعمال و کارهایشان مجازاتشان می‌نماید، از این رو نمونه‌ای از سزای اعمالشان را در دنیا به آنها نشان می‌دهد، (﴿لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ﴾) تا آنان از کارهایشان برگردند، و احوال آنان بهبود یابد، و کارشان سامان بگیرد. پس پاک است خداوندی که آزمایش او نعمتی است، و کیفر او از روی فضل است، و اگر خداوند کیفر همۀ کارهایی را که کرده‌اند در دنیا می‌داد، هیچ موجودی روی زمین باقی نمی‌ماند.
: 42 #
{قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلُ كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُشْرِكِينَ (42)}
قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلُ كَانَ أَكْثَرُهُم مُّشْرِكِينَ بگو : «در زمين بگرديد، آنگاه بنگريد که سرانجام کار پيشينيان به کجا کشيده است، بيشتر آنان مشرک بوده اند».
#
{42} والأمر بالسير في الأرض يدخُلُ فيه السير بالأبدان والسيرُ في القلوب للنظر والتأمُّل بعواقب المتقدِّمين، {كان أكثرُهُم مشركينَ}: تجِدون عاقِبَتَهم شرَّ العواقب، ومآلهم شرَّ مآلٍ: عذابٌ استأصلهم، وذمٌّ، ولعنٌ من خَلْق الله يتبعهم، وخزيٌ متواصلٌ؛ فاحذروا أن تفعلوا أفعالهم؛ يُحذى بكم حَذْوَهم؛ فإنَّ عدل الله وحكمته في كل زمان ومكان.
(42) منظور از سیر و گردش در زمین، سیاحت و تأمل و اندیشیدن قلبی در مورد سرانجام گذشتگان است. (﴿كَانَ أَكۡثَرُهُم مُّشۡرِكِينَ﴾) بیشتر آنان مشرک بودند، وشما می‌بینید که سرانجامشان بدترین سرانجام بوده است. چراکه عذابی سخت آنان‌را ریشه کن کرد، وسرانجام آنها مذمت و لعنت خلق خدا و رسواییِ پی در پی و مداوم است. پس بپرهیزید از اینکه کارهای آنان‌را انجام دهید تا با شما نیز آن گونه رفتار نشود؛ زیرا عدالت و حکمت الهی در هر زمان و مکانی قابل تحقق است.
: 43 - 45 #
{فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ (43) مَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِأَنْفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ (44) لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ (45)}
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لَّا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ پس روي خود را به سوي دين درست و استوار بگردان پيش از آنکه روزي فرا رسد که برايش بازگشتي از ]سوي[ خداوند نيست. در آن روز ]مردم[ تقسيم مي گردند. مَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِأَنفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ هر کس کفر ورزد کفرش به زيان خودش است و هر کس کارهاي نيکو انجام دهد پس ]از اکنون زمينۀ عاقبت به خيري را[ براي خود مهيا مي سازند. لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ تا به کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کرده اند از فضل خود پاداش دهد، بي گمان او کافران را دوست نمي دارد.
#
{43} أي: أقبل بقلبك وتوجَّه بوجهِك، واسْعَ ببدنِك لإقامة الدين القيِّم المستقيم، فنفِّذْ أوامره ونواهيه بجدٍّ واجتهاد، وقمْ بوظائفِهِ الظاهرة والباطنة، وبادِرْ زمانك وحياتك وشبابك، {من قبلِ أن يأتيَ يومٌ لا مردَّ له من الله}: وهو يوم القيامةِ، الذي إذا جاء؛ لا يمكنُ ردُّه، ولا يُرجأ العاملون ليستأنفوا العمل، بل فُرِغَ من الأعمال، ولم يبقَ إلاَّ جزاءُ العمال. {يومئذٍ يَصَّدَّعون}؛ أي: يتفرَّقون عن ذلك اليوم، ويصدُرون أشتاتاً متفاوتين؛ لِيُرَوْا أعمالهم.
(43) یعنی قلباً به بر پا داشتن دین درست و راست روی بیاور، و با بدن و جسم خویش برای بر پا داشتن آن بکوش. پس اوامر و نواهی آن را با جدیت و کوشش اجرا کن، و وظایف ظاهری و باطنی آن را انجام بده، و زمان و زندگی و جوانی‌ات را غنیمت بشمار، (﴿مِن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَ يَوۡمٞ لَّا مَرَدَّ لَهُۥ مِنَ ٱللَّهِ﴾) قبل از آنکه روزی فرا رسد که برگرداندن آن روز امکان ندارد، و هیچ کس امیدی ندارد که گذشته‌اش را جبران نماید، بلکه وقت عمل کردن تمام شده، و چیزی جز سزا و جزای اعمال باقی نمانده است؛ و آن روز، روز قیامت است. (﴿يَوۡمَئِذٖ يَصَّدَّعُونَ﴾) در آن روز مردم پراکنده می‌شوند تا اعمال‏شان را ببینند.
#
{44 ـ 45} فَـ {مَنْ كفر}: منهم، {فعليه كفرُهُ}: ويعاقَب هو بنفسِهِ، لا تزِرُ وازرةٌ وزرَ أخرى، {ومن عَمِلَ صالحاً}: من الحقوق التي لله والتي للعباد الواجبة والمستحبَّة {فلأنفسِهِم}: لا لغيرهم؛ {يَمْهَدونَ}؛ أي: يهيِّئون، ولأنفسهم يعمرون آخرتهم، ويستعدُّون للفوز بمنازلها وغرفاتها، ومع ذلك جزاؤهم ليس مقصوراً على أعمالهم، بل يجزيهم الله من فضلِهِ الممدود وكرمِهِ غير المحدود ما لا تبلغُهُ أعمالُهم، وذلك لأنَّه أحبَّهم، وإذا أحبَّ الله عبداً؛ صبَّ عليه الإحسان صبًّا، وأجزل له العطايا الفاخرةَ، وأنعم عليه بالنعم الظاهرة والباطنة، وهذا بخلاف الكافرين؛ فإنَّ الله لمَّا أبغضَهم ومقَتَهم؛ عاقَبَهم وعذَّبهم، ولم يَزِدْهم كما زاد من قبلهم؛ فلهذا قال: {إنَّه لا يحبُّ الكافرين}.
(44 - 45) (﴿مَن كَفَرَ فَعَلَيۡهِ كُفۡرُهُۥ﴾) کسانی که کفر ورزند، کفرشان به زیان خودشان است، و آنها کیفر می‌یابند و بار گناه هیچ کسی بر دوش کسی دیگر گذاشته نمی‌شود. (﴿وَمَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا﴾) و هر کس کار شایسته‌ای انجام دهد، و حقوق واجب و مستحب خدا و بندگان خدا را ادا نماید، (﴿فَلِأَنفُسِهِمۡ يَمۡهَدُونَ﴾[زمینۀ خوشبختی را] برای خودشان آماده می‌سازند، و برای خودشان آخرت خویش را آباد می‌کنند، و خود را برای دست یافتن به منازل و اتاق‌های بهشت آماده می‌کنند. با وجود این، پاداش آنها به اندازۀ کارهای‏شان نیست، بلکه خداوند بیش از آنچه کرده‌اند از فضل و کرم بی‌نهایت خویش آنان را پاداش می‌دهد؛ چون خداوند آنها را دوست ‌دارد؛ و هرگاه خداوند بنده‌ای را دوست بدارد، احسان فراوانی در حق او می‌نماید، و به او بخشش زیاد عطا می‌کند، و نعمت‌های ظاهری و باطنی بدو می‌دهد. و این بر خلاف کافران است؛ و از آنجا که خداوند بر آنان خشم گرفته است، و آنها را دوست ندارد، آنان را کیفر و عذاب می‌دهد. بنابراین فرمود: (﴿إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾) همانا خداوند کافران را دوست نمی‌دارد.
: 46 #
{وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ يُرْسِلَ الرِّيَاحَ مُبَشِّرَاتٍ وَلِيُذِيقَكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَلِتَجْرِيَ الْفُلْكُ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (46)}
وَمِنْ آيَاتِهِ أَن يُرْسِلَ الرِّيَاحَ مُبَشِّرَاتٍ وَلِيُذِيقَكُم مِّن رَّحْمَتِهِ وَلِتَجْرِيَ الْفُلْكُ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ و از نشانه هايي او آن است که بادها را به عنوان مژده رسان مي فرستد تا از رحمت خود به شما بچشاند و کشتي ها هم با اجازه و ارادۀ او به حرکت در آيند و تا از فضل او بجوييد و سپاسگزار باشيد.
#
{46} أي: ومن الأدلَّة الدالَّة على رحمته وبعثِهِ الموتى وأنَّه الإله المعبود والملك المحمود، أن أرسل {الرياحَ}: أمام المطر {مبشراتٍ}: بإثارتها للسحاب ثم جمعِها، فتبشر بذلك النفوس قبل نزوله، {ولِيذيقَكم من رحمتِهِ}: فَيُنْزِلَ عليكم مطراً تحيا به البلادُ والعبادُ وتذوقون من رحمتِهِ ما تعرِفون أنَّ رحمته هي المنقذة للعباد الجالبة لأرزاقهم، فتشتاقون إلى الإكثار من الأعمال الصالحة الفاتحة لخزائن الرحمة، {ولِتَجْرِيَ الفلكُ}: في البحر {بأمرِهِ}: القدريِّ، {ولِتَبْتَغوا من فضلِهِ}: بالتصرُّفِ في معايشكم ومصالحكم. {ولعلَّكُم تشكُرونَ}: مَنْ سخَّر لكم الأسباب، ويَسَّرَ لكم الأمور؛ فهذا المقصود من النعم أنْ تقابَلَ بشكر الله تعالى؛ ليزيدَكم الله منها، ويبقيَها عليكم، وأمَّا مقابلة النعم بالكفرِ والمعاصي؛ فهذه حالُ من بدَّل نعمة الله كفراً، ونعمته محنةً، وهو معرَّضٌ لها للزوال والانتقال منه إلى غيره.
(46) از جمله نشانه‌هایی که بر رحمت او دلالت می‌نماید و نشانگر آن است که مردگان را زنده می‌کند و او خداوند معبود و پادشاه ستوده می‌باشد، این است که (﴿أَن يُرۡسِلَ ٱلرِّيَاحَ مُبَشِّرَٰتٖ﴾) بادها را پیش از آمدن باران به عنوان مژده‌رسان می‌فرستد، و این بادها با حرکت دادن ابرها و سپس جمع نمودن آن مژدۀ باران را می‌دهند، و مردم قبل از آمدن باران با دیدن این حالت شادمان می‌شوند. (﴿وَلِيُذِيقَكُم مِّن رَّحۡمَتِهِۦ﴾) تا از رحمت خود به شما بچشاند. پس بر شما بارانی فرو می‌فرستد که به وسیلۀ آن شهرها و مردم زنده می‌گردند؛ و با برخوردار شدن از رحمت او، می‌دانید که بندگان را نجات می‌دهد، و روزی‌هایشان را فراهم می‌آورد. و آنگاه شما بیشتر به انجام دادن کارهای شایسته، علاقه‌مند می‌شوید؛ کارهایی که دروازۀ خزانه و گنجینه‌های رحمت خدا را به روی شما می‌گشاید. (﴿وَلِتَجۡرِيَ ٱلۡفُلۡكُ بِأَمۡرِهِۦ وَلِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦ﴾) و تا کشتی‌ها به فرمان تقدیری او در دریا روان شوند؛ و شما با پرداختن به امور زندگی و مصالحتان، فضل او را بجویید. (﴿وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ﴾) و تا برای کسی که اسباب را مسخّر شما نموده، و کارها را برایتان میسر کرده است، سپاس‌گزارید. پس منظور از نعمت‌ها، همین است که در مقابل آن، شکر خداوند به جا آورده شود تا خداوند نعمت را برایتان بیشتر نماید، و نعمت شما را باقی بگذارد. اما چنانچه در مقابل نعمت‌ها ناسپاسی و گناه انجام شود، مانند کسی که در برابر نعمت الهی کفر و ناسپاسی پیشه کند و بخشش الهی را به رنج و محنت تبدیل نماید، نعمت خدا را در معرض زوال و دور شدن قرار داده است، و از او دور می‌شوند، و به نزد کسی دیگر می‌روند.
: 47 #
{وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ رُسُلًا إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَانْتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ (47)}.
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ رُسُلًا إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاؤُوهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَانتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ و به راستي پيش از تو پيامبراني را به سوي اقوامشان فرستاده ايم و آنان دلايل واضح و آشکاري براي اين اقوام آوردند، پس از کساني که گناه کردند انتقام گرفتيم، و ياري دادن مؤمنان بر عهدۀ ما بود.
#
{47} أي: {ولقد أرْسَلْنا من قبلِكَ}: في الأمم السالفين {رسلاً إلى قومهم}: حين جَحَدوا توحيدَ الله وكذَّبوا بالحقِّ، فجاءتهم رسلُهم يدعونَهم إلى التوحيد والإخلاص والتصديق بالحقِّ وبطلان ما هم عليه من الكفر والضَّلال، وجاؤوهم بالبينات والأدلَّة على ذلك، فلم يؤمِنوا ولم يزولوا عن غيهم، {فانتَقَمْنا من الذين أجْرَموا}: ونصرنا المؤمنينَ أتباع الرسل، {وكان حقًّا علينا نصرُ المؤمنين}؛ أي: أوجَبْنا ذلك على أنفسنا، وجعلْناه من جملةِ الحقوقِ المتعيِّنة، ووعدناهم به؛ فلا بدَّ من وقوعِهِ، فأنتُم أيُّها المكذِّبون لمحمدٍ - صلى الله عليه وسلم - إنْ بقيتُم على تكذيبكم؛ حلَّتْ بكم العقوبةُ، ونصرناه عليكم.
(47) (﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ رُسُلًا إِلَىٰ قَوۡمِهِمۡ﴾) و پیش از تو پیامبرانی را به سوی اقوامشان فرستادیم؛ و این اقوام وقتی که توحید الهی را انکار کردند، و حق را تکذیب نمودند؛ پیامبرانشان آنها را به توحید و اخلاص و تصدیق نمودن حق، و باطل بودن کفر و گمراهی که بر آن بودند، دعوت نمودند. و برایشان نشانه‌ها و دلایل آشکار آوردند، اما آنها ایمان نیاوردند و از گمراهی خود دست نکشیدند. (﴿فَٱنتَقَمۡنَا مِنَ ٱلَّذِينَ أَجۡرَمُواْ﴾) پس ما از گناهکاران انتقام گرفتیم؛ و مؤمنان را که پیروان پیامبران بودند، یاری کردیم. (﴿وَكَانَ حَقًّا عَلَيۡنَا نَصۡرُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) و ما یاری کردن مؤمنان را بر خود واجب نمودیم، و آن را از جملۀ حقوق معین قرار دادیم، و به آن وعده ‌دادیم. پس حتماً [این امر همچون گذشته در آینده هم] اتّفاق می‌افتد. بنابراین شما ای کسانی که محمد صلی الله علیه وسلم را تکذیب می‌کنید! اگر بر تکذیب خود باقی بمانید، عذاب ما شما را فرا خواهد گرفت. ما محمد را یاری می‌کنیم، و او را بر شما پیروز می‌گردانیم.
: 48 - 50 #
{اللَّهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَيَبْسُطُهُ فِي السَّمَاءِ كَيْفَ يَشَاءُ وَيَجْعَلُهُ كِسَفًا فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ فَإِذَا أَصَابَ بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (48) وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِينَ (49) فَانْظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذَلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (50)}.
اللَّهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَيَبْسُطُهُ فِي السَّمَاء كَيْفَ يَشَاء وَيَجْعَلُهُ كِسَفًا فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ فَإِذَا أَصَابَ بِهِ مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ خداوند ذاتي است که بادها را مي فرستد که ابرها را بر مي انگيزند سپس خدا آن گونه که بخواهد ابرها را مي گستراند و آنها را به صورت توده هايي ]که بر[ بالاي يکديگر انباشته و متراکم اند در مي آورد، و مي بيني که از لابلاي آن ها قطره هاي باران بيرون مي آيند. و هنگامي که آن را به آن دسته از بندگانش که مي خواهد، رسانيد، آنان شادمان مي شوند. وَإِن كَانُوا مِن قَبْلِ أَن يُنَزَّلَ عَلَيْهِم مِّن قَبْلِهِ لَمُبْلِسِينَ هر چند که پيش از نزول باران نااميد و سرگردان بودند. فَانظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذَلِكَ لَمُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ پس به آثار رحمت خدا بنگر که چگونه زمين را پس از پژمرده شدنش زنده مي گرداند؟! بي گمان اين ]خدا[ زنده کنندۀ مردگان است و او بر هر کاري تواناست.
#
{48 ـ 49} يخبر تعالى عن كمال قدرته وتمام نعمته أنَّه {يرسلُ الرياح فتثير سحاباً}: من الأرض، {فيَبْسُطُه في السماء}؛ أي: يمدُّه ويوسِّعه {كيف يشاءُ}؛ أي: على أيِّ حالة أرادها من ذلك، {ثم يجعلُه}؛ أي: ذلك السحاب الواسع {كِسَفاً}؛ أي: سحاباً ثخيناً قد طبَّق بعضَه فوق بعض. {فترى الوَدْقَ يخرُجُ من خلالِهِ}؛ أي: السحاب؛ نقطاً صغاراً متفرِّقة، لا تنزل جميعاً فتُفْسِدُ ما أتت عليه، {فإذا أصابَ}؛ أي: بذلك المطر مَنْ {يشاءُ من عبادِهِ إذا هم يستبشرون}: يبشِّر بعضهم بعضاً بنزوله، وذلك لشدَّة حاجتهم وضرورتهم إليه؛ فلهذا قال: {وإن كانوا مِن قبلِ أن يُنَزَّلَ عليهم من قبلِهِ لَمُبْلِسينَ}؛ أي: آيِسين قانطين لتأخُّر وقت مجيئه؛ أي: فلما نزل في تلك الحال؛ صار له موقعٌ عظيم عندهم وفرحٌ واستبشارٌ.
(48 - 49) خداوند از کمال قدرت و کمال نعمت خویش خبر می‌دهد که او (﴿يُرۡسِلُ ٱلرِّيَٰحَ فَتُثِيرُ سَحَابٗا فَيَبۡسُطُهُۥ فِي ٱلسَّمَآءِ كَيۡفَ يَشَآءُ وَيَجۡعَلُهُۥ كِسَفٗا﴾) بادها را بر زمین می‌فرستد که ابرها را برمی‌انگیزند؛ سپس خداوند به هرصورتی که می‌خواهد، ابرها را می‌گستراند؛ و آنها را تبدیل به توده‌هایی می‌کند که بر بالای یکدیگر انباشته و متراکم‌اند. (﴿فَتَرَى ٱلۡوَدۡقَ يَخۡرُجُ مِنۡ خِلَٰلِهِۦ﴾) پس قطره‌های باران را می‌بینی که از لابه‌لای ابرها بیرون می‌آیند، و آب یک دفعه فرو نمی‌ریزد که اگر این طور ‌بود، هرجا که می‌ریخت خرابی به بار می‌آورد. (﴿فَإِذَآ أَصَابَ بِهِۦ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦٓ إِذَا هُمۡ يَسۡتَبۡشِرُونَ﴾) پس چون باران را بر آن دسته از بندگانش که می‌خواهد، برساند، آنان شادمان می‌شوند، و یکدیگر را به آمدن باران مژده می‌دهند؛ چون به شدت به آن نیاز دارند. بنابراین فرمود: (﴿وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلِ أَن يُنَزَّلَ عَلَيۡهِم مِّن قَبۡلِهِۦ لَمُبۡلِسِينَ﴾) آنها از آمدن باران ناامید بودند؛ چون وقت آمدن باران گذشته بود، سپس نزول باران در آن فصل و زمان که جایگاه و ارزش بزرگی نزد آنها دارد، مایۀ شادی آنان می‌گردد.
#
{50} {فانظر إلى آثارِ رحمةِ الله كيف يُحيي الأرضَ بعد موتها}: فاهتزَّتْ ورَبَتْ وأنبتتْ من كلِّ زوج كريم. {إنَّ ذلك}: الذي أحيا الأرض بعد موتها {لَمُحْيي الموتى وهو على كلِّ شيءٍ قديرٌ}: فقدرتُه تعالى لا يتعاصى عليها شيءٌ، وإن تعاصى على قَدْرِ خَلْقِهِ، ودقَّ عن أفهامهم، وحارت فيه عقولهم.
(50) (﴿فَٱنظُرۡ إِلَىٰٓ ءَاثَٰرِ رَحۡمَتِ ٱللَّهِ كَيۡفَ يُحۡيِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَآ﴾) پس به آثار رحمت خدا بنگر که چگونه زمین را پس از پژمرده شدنش زنده می‌گرداند؟! بنابراین زمین سرسبز و خرم می‌شود، و انواع گیاهان را می‌رویاند. (﴿إِنَّ ذَٰلِكَ﴾) بی‌گمان کسی که زمین را پس از مردنش زنده می‌گرداند، (﴿لَمُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ﴾) زنده کنندۀ مردگان نیز می‌باشد و او بر هر کاری تواناست. پس هیچ چیزی برای قدرت خداوند ناممکن نیست و هیچ چیزی توان سرپیچی از فرمان او را ندارد، گرچه فهم این موضوع در توان مخلوق نباشد و عقل‌های آنان در این راستا حیران بماند.
: 51 - 53 #
{وَلَئِنْ أَرْسَلْنَا رِيحًا فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ يَكْفُرُونَ (51) فَإِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ (52) وَمَا أَنْتَ بِهَادِ الْعُمْيِ عَنْ ضَلَالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ مُسْلِمُونَ (53)}
وَلَئِنْ أَرْسَلْنَا رِيحًا فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَّظَلُّوا مِن بَعْدِهِ يَكْفُرُونَ و اگر بادي بفرستيم و بر اثر آن ]کشتزار[ را زرد شده ببينند پس از آن ناسپاسي مي شوند. فَإِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ همانا تو نمي تواني به مردگان بشنواني، و نمي تواني کران را بشنواني هنگامي که روي بر مي گردانند و مي روند. وَمَا أَنتَ بِهَادِي الْعُمْيِ عَن ضَلَالَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ و تو هدايتگر نابينايان از گمراهي شان نيستي، تو تنها مي تواني کساني را بشنواني که آيات ما را باور مي دارند پس آنان فرمانبردارند.
#
{51} يخبر تعالى عن حالة الخَلْق وأنَّهم مع هذه النعم عليهم بإحياء الأرض بعد موتها ونشرِ رحمةِ الله تعالى: لو أرسَلْنا على هذا النبات الناشئ عن المطرِ وعلى زُروعهم ريحاً مضرَّةً متلفةً أو منقصةً، {فرأوْهُ مُصفرًّا}: قد تداعى إلى التلف، {لَظَلُّوا من بعدِهِ يكفُرون}: فينسَوْن النعم الماضية، ويبادِرون إلى الكفر! وهؤلاء لا ينفع فيهم وعظٌ ولا زجرٌ.
(51) خداوند متعال از حالت مردم خبر می‌دهد که آنها علی رغم برخورداری از این نعمت «که خداوند زمین را پس از پژمرده شدنش، برایشان زنده و آباد می‌گرداند»، چنانچه خدا بر این گیاهان که به سبب باران روییده‌اند، و بر کشتزارهایشان بادی مضر بفرستد که کشتزار و گیاهان را تلف یا متضرر ‌گرداند، (﴿فَرَأَوۡهُ مُصۡفَرّٗا﴾) و آن را زرد و پژمرده ببینند، (﴿لَّظَلُّواْ مِنۢ بَعۡدِهِۦ يَكۡفُرُونَ﴾) پس از آن ناسپاس می‌شوند، و نعمت‌های گذشته را فراموش می‌کنند، و شتابان به ناسپاسی روی می‌آورند.
#
{52} {فإنَّك لا تُسْمِعُ الموتى ولا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاء}: وبالأولى: {إذا وَلَّوْا مُدْبِرينَ}: فإنَّ الموانع قد توفَّرت فيهم عن الانقياد والسماع النافع كتوفُّر هذه الموانع المذكورة عن سماع الصوتِ الحسيِّ.
(52) پس موعظه و نهی کردن در مورد اینها فایده‌ای ندارد، (﴿فَإِنَّكَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَلَا تُسۡمِعُ ٱلصُّمَّ ٱلدُّعَآءَ﴾) و تو نمی‌توانی به مردگان سخنی بشنوانی، و نیز نمی‌توانی به کران آواز بشنوانی، به ویژه وقتی که (﴿إِذَا وَلَّوۡاْ مُدۡبِرِينَ﴾) پشت کنان روی بگردانند؛ چون موانعی که آدمی را از تسلیم شدن و شنیدن مفید باز می‌دارد، به مقدار زیادی نزد آنان فراهم است، و این موانع آنان را از شنیدن باز می‌دارد.
#
{53} {وما أنت بهادِ العُمْيِ عن ضلالَتِهِم}: لأنَّهم لا يقبلون الإبصارَ بسبب عَماهم؛ فليس فيهم قابليَّةٌ له. {إن تُسْمِعُ إلاَّ مَن يؤمنُ بآياتنا فهم مسلمونَ}: فهؤلاء الذين ينفعُ فيهم إسماعُ الهدى، المؤمنون بآياتنا بقلوبهم، المنقادون لأوامرنا، المسلمون لنا؛ لأنَّ معهم الداعي القويَّ لقَبول النصائح والمواعظ، وهو استعدادُهم للإيمان بكلِّ آيةٍ من آيات الله، واستعدادُهم لتنفيذ ما يقدِرون عليه من أوامرِ الله ونواهيه.
(53) (﴿وَمَآ أَنتَ بِهَٰدِ ٱلۡعُمۡيِ عَن ضَلَٰلَتِهِمۡ﴾) و تو نمی‌توانی نابینایان را از گمراهی‌شان نجات دهی، و آنان را راهنمایی کنی؛ چون آنها از آنجا که کور هستند، راهنمایی را نمی‌پذیرند و شایستگی و صلاحیت راهیاب شدن را ندارند. (﴿إِن تُسۡمِعُ إِلَّا مَن يُؤۡمِنُ بِ‍َٔايَٰتِنَا فَهُم مُّسۡلِمُونَ﴾) تو تنها می‌توانی کسانی را بشنوانی که آیات ما را باور می‌دارند، پس آنان فرمانبردارند. و شنواندن و رساندن هدایت، به حال آنها مفید واقع خواهد شد؛ کسانی که با دل‌هایشان آیات ما را باور دارند، و تسلیم فرمان ما هستند؛ زیرا در آنها انگیزۀ قوی برای پذیرش اندرز و موعظه‌ها وجود دارد؛ چرا که آنها برای ایمان آوردن به آیات خدا و اجرای فرامین او آمادگی کامل دارند.
: 54 #
{اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَشَيْبَةً يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ (54)}
اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَشَيْبَةً يَخْلُقُ مَا يَشَاء وَهُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ خداوند ذاتي است که شما را ابتدا ناتوان آفريد، و بعد از اين ناتواني قوت و قدرت بخشيد، و پس از توانايي ]براي شما[ ناتواني و پيري قرار دارد، هر آنچه بخواهد مي آفريند و او داناي تواناست.
#
{54} يخبر تعالى عن سعةِ علمِهِ وعظيم اقتدارِهِ وكمال حكمتِهِ؛ أنَّه ابتدأ خَلْقَ الآدميين من ضَعْفٍ، وهو الأطوارُ الأولى من خلقِهِ من نطفةٍ إلى علقةٍ إلى مضغةٍ إلى أنْ صار حيواناً في الأرحام إلى أن وُلِدَ وهو في سنِّ الطُّفولية، وهو إذْ ذاك في غاية الضعفِ وعدم القوَّة والقدرة، ثمَّ ما زال الله يزيدُ في قوَّته شيئاً فشيئاً، حتى بلغ سنَّ الشبابَ، واستوتْ قوَّتُه، وكملتْ قواه الظاهرةُ والباطنةُ، ثم انتقل من هذا الطورِ ورجع إلى الضعف والشيبةِ والهرم. {يَخْلُقُ ما يشاءُ}: بحسب حكمتِهِ، ومن حكمتِهِ أن يُريَ العبدَ ضعفَه، وأنَّ قوَّتَه محفوفةٌ بضعفين، وأنَّه ليس له من نفسه إلا النقصُ، ولولا تقويةُ الله له؛ لما وصل إلى قوَّة وقدرة، ولو استمرَّتْ قوتُه في الزيادة؛ لطغى وبغى وعتا، وليعلم العبادُ كمالَ قدرةِ الله، التي لا تزال مستمرَّةً؛ يخلق بها الأشياء، ويدبِّر بها الأمورَ، ولا يلحقُها إعياءٌ ولا ضعفٌ ولا نقصٌ بوجه من الوجوه.
(54) خداوند متعال از گستردگی آگاهی و فراوانی توانایی و کمال حکمت خویش خبر می‌دهد که او انسان‌ها را ابتدا ناتوان آفرید، و آفرینش آنها را از ناتوانی آغاز کرد؛ و آن مراحل آفرینش انسان است که ابتدا نطفه و بعد به خونی بسته و پس از آن به تکه‌ای گوشت تبدیل می‌گردد تا اینکه در رحم زنده می‌شود و بعد از آن به دنیا می‌آید و دوران کودکی را پشت سر می‌گذراند که در این مراحل، او بسیار ناتوان و ضعیف است، و قدرت و اراده‌ای ندارد. سپس همچنان خداوند به توانایی‌اش می‌افزاید تا اینکه به دوران جوانی می‌رسد و قدرت می‌گیرد، و توانایی‌هایی ظاهری و باطنی او تکمیل می‌شود. سپس از این مرحله به مرحلۀ پیری منتقل می‌شود و ناتوان و پیر و فرسوده می‌گردد. (﴿يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُ﴾) خداوند برحسب حکمت خویش هر چه بخواهد می‌آفریند. و از جمله حکمت او این است که بنده بداند قدرت و توانایی او در میان دو ناتوانی و ضعف قرار دارد [ضعف کودکی و ضعف پیری]، و سراسر ضعف و کمبود و ناتوانی است. و اگر خداوند او را قوی نمی‌گرداند، به قدرت و توانایی نمی‌رسید؛ و اگر قدرت او همچنان بیشتر می‌شد و فزونی می‌یافت، سرکشی و تجاوز را پیشه می‌کرد. و تا بندگان همواره قدرت خدا را نظاره کنند، قدرتی که با آن همه چیز را می‌آفریند، و به تدبیر امور می‌پردازد. و بدانند که به هیچ وجه ضعف و خستگی و کمبود به او راه ندارد.
: 55 - 57 #
{وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَيْرَ سَاعَةٍ كَذَلِكَ كَانُوا يُؤْفَكُونَ (55) وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِيمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِلَى يَوْمِ الْبَعْثِ فَهَذَا يَوْمُ الْبَعْثِ وَلَكِنَّكُمْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (56) فَيَوْمَئِذٍ لَا يَنْفَعُ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلَا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ (57)}
وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَيْرَ سَاعَةٍ كَذَلِكَ كَانُوا يُؤْفَكُونَ و روزي که قيامت برپا مي شود گناهکاران سوگند ياد مي کنند که جز يک لحظه ماندگار نبوده اند. اين چنين برگردانده مي شوند. وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِيمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِلَى يَوْمِ الْبَعْثِ فَهَذَا يَوْمُ الْبَعْثِ وَلَكِنَّكُمْ كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ و کساني که بديشان علم و ايمان عطا شده است، مي گويند : «قطعاً به موجب حکم کتاب الهي تا روز رستاخيز مانده ايد، اين روز رستاخيز است ولي شما نمي دانستيد». فَيَوْمَئِذٍ لَّا يَنفَعُ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلَا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ پس در آن روز عذرخواهي ستمکاران سودي به حالشان ندارد و رضايت ]خدا[ بر ايشان جلب نمي شود.
#
{55} يخبر تعالى عن يوم القيامةِ وسرعةِ مجيئه، وأنَّه إذا قامت الساعةُ؛ أقسم {المجرمونَ}: بالله أنهم {ما لَبِثوا}: في الدُّنيا {إلاَّ ساعةً}، وذلك اعتذارٌ منهم؛ لعلَّه ينفعُهم العذر، واستقصارٌ لمدَّة الدنيا. ولمَّا كان قولُهم كذباً لا حقيقةَ له؛ قال تعالى: {كذلك كانوا يُؤْفَكون}؛ أي: ما زالوا وهم في الدنيا يؤفَكون عن الحقائق ويأتَفِكون الكذبَ؛ ففي الدُّنيا كذَّبوا الحقَّ الذي جاءت به المرسلون، وفي الآخرة أنكَروا الأمرَ المحسوس، وهو اللبثُ الطويلُ في الدنيا؛ فهذا خُلُقهم القبيح، والعبدُ يُبْعَثُ على ما مات عليه.
(55) خداوند متعال از روز قیامت و سرعت آمدن آن خبر داده، و می‌فرماید وقتی که قیامت برپا می‌شود، (﴿يُقۡسِمُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ﴾) گناهکاران به خدا سوگند یاد می‌کنند که، (﴿مَا لَبِثُواْ غَيۡرَ سَاعَةٖ﴾) جز یک لحظه در دنیا ماندگار نبوده‌اند. و آنها این گونه عذر آورده، و می‌گویند دوران زندگانی دنیا بسیار کوتاه بوده است. اما عذر آوردنشان برای آنها سودی ندارد. و از آنجا که گفتۀ آنان دروغ است و حقیقتی ندارد، خداوند متعال می‌فرماید: (﴿كَذَٰلِكَ كَانُواْ يُؤۡفَكُونَ﴾) آنان همواره از درک حقیقت و پیمودن راه درست بازداشته می‌شدند، و دروغ به هم می‌بافتند. پس آنها حقی را که پیامبران آورده بودند، در دنیا تکذیب کردند؛ و در آخرت نیز امری محسوس را که عبارت از ماندگار بودن مدت زیادی در دنیاست، انکار نمودند. پس این است اخلاق زشت آنها؛ و آدمی بر هر حالتی بمیرد، بر همان حالت زنده می‌گردد.
#
{56} {وقال الذين أوتوا العلم والإيمانَ}؛ أي: منَّ اللهُ عليهم بهما، وصارا وصفاً لهم، العلم بالحق والإيمان المستلزمُ إيثار الحقِّ، وإذا كانوا عالمينَ بالحقِّ، مؤثرين له؛ لزمَ أن يكونَ قولُهم مطابقاً للواقع مناسباً لأحوالهم؛ فلهذا قالوا الحقَّ: {لقدْ لَبِثْتُم في كتاب الله}؛ أي: في قضائِهِ وقدرِهِ الذي كتبه الله عليكم وفي حكمه {إلى يوم البعثِ}؛ أي: عُمرتم عمراً يتذكَّر فيه المتذكِّر، ويتدبَّر فيه المتدبِّر ويعتبر فيه المعتبر، حتى صار البعثُ، ووصلتُم إلى هذه الحال. {فهذا يوم البعثِ ولكنَّكم كنتُم لا تعلمون}: فلذلك أنكرتُموه في الدُّنيا، وأنكرتُم إقامتكم في الدُّنيا وقتاً تتمكَّنون فيه من الإنابةِ والتوبةِ، فلم يزل الجهلُ شعاركم، وآثاره من التكذيبِ والخسارِ دِثاركم.
(56) (﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ وَٱلۡإِيمَٰنَ﴾) و کسانی که خداوند به آنان علم و ایمان عطا نمود، و دانستن حق و برخورداری از ایمان که مستلزم ترجیح دادن حق است، تبدیل به صفت آنها شد. پس چون حق را می‌دانند و آن را برمی‌گزینند، باید سخنشان مطابق با واقعیت و مناسب با حالات آنها باشد. بنابراین سخن حق را گفته و می‌گویند: (﴿لَقَدۡ لَبِثۡتُمۡ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ﴾) شما بدان اندازه که خداوند در قضا و تقدیر خویش و در حکم خود برایتان مقدر نموده بود، تا روز رستاخیز ماندگار شدید؛ یعنی خداوند به شما عمری داد که هر کس بخواهد پند پذیرد، در آن پند می‌گیرد، تا اینکه رستاخیز آمد و شما در این وضعیت قرار گرفتید. (﴿فَهَٰذَا يَوۡمُ ٱلۡبَعۡثِ وَلَٰكِنَّكُمۡ كُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ﴾) و این روز رستاخیز است ولی شما نمی‌دانستید. بنابراین در این دنیا، آخرت را انکار کردید؛ و اکنون منکر این واقعیت هستید که به اندازه‌ای در دنیا مانده‌اید که بتوانید در آن مدت توبه کنید، و به سوی خدا برگردید. پس جهالت همواره شعارتان بود؛ و آثار جهالت که عبارت از تکذیب و زیانمندی است، پوشش و لباستان می‌باشد.
#
{57} {فيومئذٍ لا ينفعُ الذين ظَلَموا معذِرَتُهم}: فإن كذَّبوا، وزعموا أنَّهم ما قامت عليهم الحجَّة، أو ما تمكَّنوا من الإيمان؛ ظهر كَذِبُهم بشهادة أهل العلم والإيمان وشهادة جلودِهِم وأيديهم وأرجلهم، وإنْ طلبوا الإعذارَ، وأنَّهم يردُّون، ولا يعودون لِما نُهوا عنه؛ لم يمكَّنوا؛ فإنَّه فات وقتُ الإعذار، فلا تُقبل معذرتُهم. {ولا هم يُسْتَعْتَبونَ}؛ أي: يُزَالُ عتبُهم والعتابُ عنهم.
(57) (﴿فَيَوۡمَئِذٖ لَّا يَنفَعُ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مَعۡذِرَتُهُمۡ﴾) پس اگر دروغ بگویند و اظهار دارند که حجت بر آنها اتمام نشده است یا نتوانسته‌اند ایمان بیاورند، با گواهی دادن اهل علم و ایمان، و گواهی دادن پوست و دست و پاهایشان، دروغ آنها آشکار می‌گردد. و اگر عذر بخواهند و بگویند ما را به دنیا باز گردانید تا گناهان گذشته را جبران کنیم، درخواست‌شان اجابت نمی‌شود؛ چون وقت عذرخواهی تمام شده است. پس عذر خواهی آنان پذیرفته نمی‌شود. (﴿وَلَا هُمۡ يُسۡتَعۡتَبُونَ﴾) و نه برای آنها جلب رضایت می‌شود، و آنان همواره مورد سرزنش هستند.
: 58 - 60 #
{وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَلَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآيَةٍ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ (58) كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ (59) فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ (60)}
وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ وَلَئِن جِئْتَهُم بِآيَةٍ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ و بي گمان در اين قرآن براي مردم از هر مثلي بيان کرده ايم، و اگر براي آنان نشانه اي بياوري کافران مي گويند : شما بر باطل هستيد». كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ اين گونه خداوند بر دل هاي آنان که نمي دانند مهر مي نهد. فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ پس شکيبايي داشته باش، به راستي که وعدۀ خداوند حق است و کساني که ايمان ندارند تو را به سبکسري واندازند.
#
{58 ـ 59} أي: {ولقد ضَرَبْنا}: لأجل عنايتنا ورحْمَتِنا ولطفنا وحسنِ تعليمنا {للناس في هذا القرآنِ من كلِّ مثلٍ}: تتَّضِح به الحقائقُ وتُعرف به الأمور وتنقطعُ به الحجَّةُ، وهذا عامٌّ في الأمثال التي يضرِبُها الله في تقريب الأمور المعقولة بالمحسوسة، وفي الإخبار بما سيكون وجلاءِ حقيقتِهِ حتى كأنَّه وَقَعَ، ومنه في هذا الموضع ذكرُ الله تعالى ما يكون يوم القيامةِ، وحالةَ المجرمين فيه، وشدَّةَ أسَفِهم، وأنَّه لا يقبلُ منهم عذرٌ ولا عتابٌ، ولكن أبى الظالمون الكافرون إلاَّ معاندة الحقِّ الواضح، ولهذا قال: {ولئن جِئْتَهم بآيةٍ}؛ أي: أيَّ آية تدلُّ على صحة ما جئتَ به، {لَيقولَنَّ الذين كَفَروا إنْ أنتُم إلاَّ مبطلونَ}؛ أي: قالوا للحقِّ: إنَّه باطل! وهذا من كفرهم وجراءتهم وطَبْعِ الله على قلوبهم وجَهْلهم المفرطِ، ولهذا قال: {كذلك يَطْبَعُ الله على قلوبِ الذين لا يعلمونَ}: فلا يَدْخُلُها خيرٌ، ولا تدركُ الأشياءَ على حقيقتها، بل ترى الحقَّ باطلاً والباطل حقًّا.
(58 - 59) (﴿وَلَقَدۡ ضَرَبۡنَا لِلنَّاسِ فِي هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ مِن كُلِّ مَثَلٖ﴾) و از آنجا که به مردم لطف و مرحمت و توجه داشته‌ایم، هرگونه مثالی را در قرآن برای آنها بیان کرده‌ایم؛ مثال‌هایی که حقایق را روشن می‌کنند، و به وسیلۀ آن امور شناخته می‌شود، و حجت‌تمام می‌گردد. این حقیقت در مورد همۀ مثال‌هایی که خداوند برای نزدیک کردن امور معقول با امور محسوس، و خبر دادن از آنچه اتفاق خواهد افتاد، و روشن کردن حقیقت آن، صدق پیدا می‌کند. از آن جمله اینکه خداوند در اینجا، روز قیامت و حالت گناهکاران و شدت حسرت خوردنشان و اینکه عذری از آنها پذیرفته نمی‌شود به تصویر کشیده است. اما کافران ستمکار جز مخالفت با حقِ روشن راهی بر نگزیدند. بنابراین فرمود: (﴿وَلَئِن جِئۡتَهُم بِ‍َٔايَةٖ﴾) و اگر برایشان نشانه‌ای بیاوری که بر صحت و درستی آنچه آورده‌ای دلالت نماید، (﴿لَّيَقُولَنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا مُبۡطِلُونَ﴾) کافران می‌گویند شما بر باطل هستید؛ یعنی آنها حق را باطل به حساب می‌آورند. نپذیرفتن حق، از کفرورزی و جسارت آنها سرچشمه می‌گیرد؛ و چون خداوند بر دل‌هایشان مهر زده و بیش از حد نادان هستند، حق را انکار ‌کرده و می‌گویند باطل است. از این رو فرمود: (﴿كَذَٰلِكَ يَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ﴾) این گونه خداوند بر دل‌های کسانی که نمی‌دانند مهر می‌نهد. پس هیچ خیری وارد دل‌هایشان نمی‌شود، و حقیقت اشیا را درک نمی‌کند، بلکه حق را باطل و باطل را حق می‌بینند.
#
{60} {فاصبرْ}: على ما أمرتَ به وعلى دعوتِهِم إلى اللَّه ولو رأيتَ منهم إعراضاً؛ فلا يصدَّنَّك ذلك. {إنَّ وعدَ الله حقٌّ}؛ أي: لا شكَّ فيه، وهذا مما يُعين على الصبر؛ فإنَّ العبد إذا علم أنَّ عمله غير ضائع، بل سيجدُه كاملاً؛ هانَ عليه ما يلقاه من المكاره، وتيسَّر عليه كلُّ عسيرٍ، واستقلَّ من عملِهِ كلَّ كثير. {ولا يَسْتَخِفَّنَّكَ الذين لا يوقنونَ}؛ أي: قد ضعف إيمانُهم وقلَّ يقينُهم فخفَّت لذلك أحلامُهم، وقلَّ صبرُهم؛ فإيَّاكَ أن يستخِفَّكَ هؤلاء؛ فإنَّك إنْ لم تجعلْهم منكَ على بالٍ، وتحذَرْ منهم، وإلاَّ؛ استخُّفوك وحملوك على عدم الثبات على الأوامر والنواهي، والنفسُ تساعِدُهم على هذا، وتطلُبُ التشبُّه والموافقة ، وهذا مما يدلُّ على أنَّ كلَّ مؤمن موقن رزين العقل؛ يَسْهُلُ عليه الصبر، وكلّ ضعيف اليقين؛ ضعيف العقل خفيفُه؛ فالأول بمنزلة اللُّبِّ، والآخر بمنزلة القشور. فالله المستعان.
(60) (﴿فَٱصۡبِرۡ﴾) پس برآنچه که بدان فرمان یافته‌ای، و بر دعوت کردن آنها به سوی خدا شکیبایی داشته باش؛ و اگر با رویگردانی آنها مواجه شدی، نباید رویگردانی آنها تو را از کارت باز بدارد، (﴿إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ﴾) همانا وعدۀ خدا حق است و هیچ شکی در آن نیست. یقین داشتن به اینکه وعدۀ خدا حق است، انسان‌را بر صبر کردن وشکیبایی ورزیدن یاری می‌نماید؛ زیرا بنده هرگاه بداند که عملش ضایع نخواهد شد بلکه آن را به طور کامل خواهد یافت، تحمل سختی‌هایی که می‌بیند برایش آسان خواهد شد، و تحمل دشواری‌ها برایش آسان می‌گردد؛ و هر چقدر تلاش نماید، آن را کم می‌پندارد. (﴿وَلَا يَسۡتَخِفَّنَّكَ ٱلَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ﴾) و بپرهیز از اینکه کسانی که یقین ندارند و ایمانشان ضعیف و یقینشان کم است، تو را به خشم و ناراحتی و سبکسری وا دارند؛ زیرا اگر از آنها پرهیز نکنی، تو را به خشم و ناراحتی وامی‌دارند، و باعث می‌شوند تا بر اوامر و نواهی پایدار نباشی. و خواسته‌های نفس، آنها را بر این کار کمک می‌کند، و در صدد آن بر خواهند آمد که همانند آنها باشی. این بیانگر آن است هر مؤمنی که یقین و عقل درستی داشته باشد، صبر و شکیبایی ورزیدن برایش آسان خواهد بود. و هرکس که یقین او ضعیف باشد، خردش اندک خواهد بود. پس اولی مانند مغز، و دوّمی مانند پوست است.
* * *