:
تفسير سوره ي عنکبوت
تفسير سوره ي عنکبوت
مکي و 69 است.
بسم الله الرحمن الرحيم
: 1 - 3 #
{الم (1) أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ (2) وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ (3)}.
الم الف ، لام ، ميم. أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ آيا مردم مي پندارند که همين که بگويند : «ايمان آورده ايم» به حال خود رها مي شوند و آزمايش نمي گردند؟ وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ و به راستي کساني را که پيش از آنان بودند آزموديم، پس البته خداوند آنان را که راست گفتند معلوم مي دارد، و دروغگويان را ]نيز[ معلوم خواهد داشت.
#
{1 ـ 3} يخبر تعالى عن تمام حكمتِهِ، وأنَّ حكمته لا تقتضي أنَّ كلَّ مَنْ قال إنَّه مؤمنٌ وادَّعى لنفسه الإيمان؛ أن يَبْقَوا في حالة يَسْلَمون فيها من الفتن والمحن، ولا يَعْرِضُ لهم ما يشوِّش عليهم إيمانَهم وفروعه؛ فإنَّهم لو كان الأمر كذلك؛ لم يتميَّزِ الصادقُ من الكاذب والمحقُّ من المبطل، ولكن سنَّته وعادته في الأولين وفي هذه الأمة أنْ يَبْتَلِيَهُم بالسرَّاء والضرَّاء والعسر واليسر والمنشط والمكره والغنى والفقر وإدالةِ الأعداء عليهم في بعض الأحيان ومجاهدةِ الأعداء بالقول والعمل ونحو ذلك من الفتن، التي ترجِعُ كلُّها إلى فتنة الشبهات المعارِضَة للعقيدة والشهواتِ المعارضة للإرادة؛ فمن كان عند ورودِ الشُّبُهات يَثْبُتُ إيمانُه ولا يتزلزل ويدفَعُها بما معه من الحقِّ، وعند ورود الشهواتِ الموجبة والداعية إلى المعاصي والذُّنوب أو الصارفة عن ما أمر اللهُ به ورسولُه، يعملُ بمقتضى الإيمان ويجاهدُ شهوتَه؛ دلَّ ذلك على صدق إيمانِهِ وصحَّته، ومن كان عند ورود الشُّبُهات تؤثِّر في قلبه شكًّا وريباً، وعند اعتراض الشهواتِ تَصْرِفُه إلى المعاصي أو تَصْدِفُه عن الواجبات؛ دلَّ ذلك على عدم صحَّة إيمانه وصدقه. والناس في هذا المقام درجاتٌ لا يحصيها إلاَّ الله؛ فمستقلٌّ ومستكثرٌ. فنسألُ الله تعالى أن يُثَبِّتَنا بالقول الثابت في الحياة الدنيا وفي الآخرة، وأن يثبِّتَ قلوبَنا على دينه؛ فالابتلاءُ والامتحانُ للنفوس بمنزلة الكيرِ يُخْرِجُ خَبَثَها وطيبَها.
(1 - 3) خداوند متعال از حکمت تامّۀ خود خبر داده و حکمت او مقتضی آن نیست که هرکس بگوید مؤمن است و ادعای ایمان بکند، آزمایش نشود؛ و از شر مشکلات در امان بماند و برای وی چیزی پیش نیاید که ایمان وی و فروع آن را دچار تشویش کند. زیرا اگر چنین ‌بود، راستگو از دروغگو؛ و کسی که برحق است از کسی که بر باطل می‌باشد، مشخص نمی‌گردید. اما سنت خداوند متعال و شیوۀ او درمیان پیشینیان و در میان این امت به گونه‌ای بوده است که آنها را با خوشی‌ها و ناخوشی‌ها، تنگدستی و سرمایه‌داری، شادی‌ها و ناگواری‌ها، فقر و توانگری و در برخی مواقع پیروز گرداندن دشمنان بر آنان و جهاد با آنان در قول و عمل و امثال آن بیازماید. البته همۀ این آزمایشات به دو چیز برمی‏گردد: اول: شبهاتی که معارض و دشمن عقیده هستند؛ دوم: شهواتی که معارض و دشمن اراده می‏باشند. پس هرکس به هنگام پیش آمدن شبهات، ایمانش پایدار بماند و متزلزل نشود؛ و آن شبهات را با حقی که همراه اوست، دور ‌کند؛ و به هنگام پیش آمدن شهوات که آدمی را به ارتکاب نافرمانی‌ها و گناهان وامی‌دارند، یا از آنچه خداوند و پیامبرش به آن دستور داده‌اند برمی‌گردانند، به مقتضای ایمان عمل ‌کند و با شهوت خود مبارزه نماید، این بر صداقت و راستی ایمان او دلالت می‌نماید. و هرکس به هنگام پیش آمدن شبهات، شک و تردید در دل او به وجود بیاید؛ و به هنگام پیش آمدن شهوات، مرتکب گناهان شود و یا از انجام واجبات باز بماند، این بر عدم صحت ایمان او دلالت می‌نماید. و مردم در این رابطه، درجات و مقام‌هایی دارند که جز خدا کسی آن را نمی‌داند. برخی زیاد پیش می‌روند و برخی در همان ابتدا می‌مانند. از خداوند می‌خواهیم که ما را در زندگانی دنیا و آخرت ثابت قدم و استوار بدارد. پس امتحان و آزمایش برای مردم، مانند کورۀ آهنگری است که ناپاکی‌های موجود را بیرون می‌ریزد.
: 4 #
{أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ أَنْ يَسْبِقُونَا سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ (4)}.
أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ أَن يَسْبِقُونَا سَاء مَا يَحْكُمُونَ آيا آنان که مرتکب بدي ها مي شوند گمان مي برند که از ما پيشي مي گيرند؟ چه بد داوري مي کنند!
#
{4} أي: أحسبَ الذين همُّهم فعلُ السيئات وارتكابُ الجنايات أنَّ أعمالهم ستُهْمَلُ وأنَّ الله سيغفل عنهم أو يفوتونه؛ فلذلك أقدموا عليها وسَهُلَ عليهم عملها؟! {ساء ما يحكمونَ}؛ أي: ساء حكمهم؛ فإنَّه حكمٌ جائرٌ لتضمُّنه إنكار قدرة الله وحكمتِهِ، وأنَّ لديهم قدرةً يمتنعون بها من عقاب الله، وهم أضعفُ شيء وأعجزه.
(4) آیا کسانی که اراده و خواست آنها بر انجام بدی‌ها و ارتکاب جنایت‌ها رفته است، گمان می‌برند که اعمال آنها فراموش می‌شود و خداوند از آنها غافل خواهد بود، یا از دست خداوند در می‌روند؟ بنابراین آنها اقدام به انجام گناه کرده‌اند و انجام گناه برای آنها آسان شده است؟ (﴿سَآءَ مَا يَحۡكُمُونَ﴾) داوری و قضاوت آنها چه بد است! زیرا آن یک حکم و داوری ستمگرانه است؛ چون بدان مفهوم است که آنها قدرت خدا و حکمت او را انکار می‌کنند و چنین حکم می‌کنند که خدا قدرت و حکمت ندارد و آنها قدرت دارند و به‌وسیلۀ قدرت و توانایی خویش، خود را از عذاب خدا نجات می‌دهند، حال آنکه آنان ضعیف‌ترین و ناتوان‌ترین موجود می‌باشند.
: 5 - 6 #
{مَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (5) وَمَنْ جَاهَدَ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ (6)}.
مَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ هر کسي که به لقاي خدا اميد داشته باشد ]بداند که[ ميعاد خداوند آمدني است و او شنواي داناست. وَمَن جَاهَدَ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ
#
{5} يعني: يا أيُّها المحبُّ لربِّه، المشتاق لقربه ولقائه، المسارع في مرضاته! أبشِرْ بقرب لقاء الحبيب؛ فإنَّه آتٍ، وكل ما هو آتٍ قريب ، فتزوَّد للقائِهِ، وسِرْ نحوَه مستصحباً الرجاء مؤمِّلاً الوصول إليه.
(5) ای کسی که پروردگارت را دوست ‌داری و به نزدیکی و دیدار او مشتاقی؛ و در راه نیل به خشنودی‌های او تلاش می‌کنی! مژده باد که دیدار دوست نزدیک است؛ زیرا دیدار و قرب الهی می‌آید. و هر آنچه که بیاید، نزدیک است. پس برای لقای خداوند توشه فراهم کن؛ و به سوی او حرکت کن؛ و امیدوار باش و آرزو و امید رسیدن به او را داشته باش. ولی این‌طور نیست که هرکس هرچه بخواهد، به او داده شود؛ و این‌طور نیست که هرکس آرزو کند، آرزویش برآورده ‌شود؛ زیرا خداوند صداها را می‌شنود و نیت‌ها را می‌داند، پس هر کس در این راه راستگو باشد، خداوند آنچه را که آرزو کرده است، به او می‌دهد. و هرکس دروغگو باشد، ادعایش به او فایده‌ای نمی‌رساند. و خداوند می‌داند که چه کسی شایستۀ محبت اوست و چه کسی شایستۀ آن نیست.
#
{6} ولكن ما كل من يدَّعي يُعطى بدعواه، ولا كل من تمنَّى يُعطى ما تمنَّاه؛ فإنَّ الله سميعٌ للأصوات عليم بالنيَّات؛ فمن كان صادقاً في ذلك؛ أناله ما يرجو، ومن كان كاذباً؛ لم تنفعْه دعواه، وهو العليم بمن يَصْلُحُ لحبِّه ومن لا يصلح، {ومَنْ جاهَدَ}: نفسه وشيطانَه وعدوَّه الكافر؛ {فإنَّما يجاهدُ لنفسِهِ}: لأنَّ نفعَه راجعٌ إليه، وثمرته عائدةٌ إليه، والله غنيٌّ عن العالمين، لم يأمرهم بما أمرهم به لينتفعَ به، ولا نهاهم عمَّا نهاهم عنه بخلاً منه عليهم، وقد علم أنَّ الأوامر والنواهي يحتاج المكلَّف فيها إلى جهادٍ؛ لأنَّ نفسه تتثاقل بطبعها عن الخير، وشيطانَه ينهاه عنه، وعدوَّه الكافر يمنعه من إقامة دينه كما ينبغي، وكل هذه معارضاتٌ تحتاج إلى مجاهداتٍ وسعي شديد.
(6) (﴿وَمَن جَٰهَدَ﴾) و هرکس با نفس و شیطان و دشمن کافر خود جهاد کند، (﴿فَإِنَّمَا يُجَٰهِدُ لِنَفۡسِهِۦٓ﴾) او به سود خود جهاد می‌کند، چون فایده‌اش به او برمی‌گردد، (﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) و خداوند از جهانیان بی‌نیاز است و آنها را به این منظور به جهاد دستور نداده است که فایده‌ای به او برسد؛ و اگر آنها را از چیزی نهی کرده، به خاطر این نیست که بر آنها بخیل است. و دانسته شد که مکلّف، در [راستای ادای] اوامر و نواهی [خدا] به جهاد نیاز دارد؛ چون بر او سنگینی می‌کند؛ و شیطانش او را از آن بازمی‌دارد و دشمن کافرش او را از برپا داشتن آن به‌طور شایسته منع می‌کند. و اینها معارضه و مخالفت‌هایی است که به مجاهدت و تلاش زیادی نیاز دارد.
: 7 #
{وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ (7)}.
وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ و کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته انجام داده اند، قطعاً گناهانشان را از آنان خواهيم زدود، و به آنان نيکوترين آنچه مي کردند پاداش مي دهيم.
#
{7} يعني: أنَّ الذين منَّ الله عليهم بالإيمان والعمل الصالح سيكفِّرُ الله عنهم سيئاتهم؛ لأنَّ الحسنات يُذْهِبْن السيئات، {ولَنَجْزِيَنَّهم أحسنَ الذي كانوا يعملون}؛ وهي أعمال الخير من واجبات ومستحبات، فهي أحسن ما يعمل العبد؛ لأنَّه يعمل المباحات أيضاً وغيرها.
(7) کسانی که خداوند با ایمان و توفیق بر انجام اعمال صالح بر آنها منت نهاده است، گناهان‏شان را خواهد زدود و بدی‌های‏شان را دور خواهد کرد؛ زیرا نیکی‌ها بدی‌ها را از میان می‌برند. (﴿وَلَنَجۡزِيَنَّهُمۡ أَحۡسَنَ ٱلَّذِي كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾) و به آنان نیکوترین آنچه می‌کردند، پاداش می‌دهیم. و آنچه آنها می‌کردند، اعمال خیر است، از قبیل: واجبات و مستحبات، پس اینها بهترین چیزهایی هستند که بنده انجام می‌دهد، چون او امور مباح و غیره را نیز انجام می‌دهد. پس واجبات و مستحبات بهترند.
: 8 #
{وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَإِنْ جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (8)}.
وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَإِن جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ و انسان را نسبت به پدر و مادرش به نيک رفتاري فرمان داديم. و اگر بخواهند تو را وا دارند تا چيزي را که به حقيقت آن دانشي نداري و من شرک آوري، از آنان اطاعت مکن، بازگشت شما به سوي من است، آنگاه شما را به ]حقيقت[ آنچه مي کرديد خبر مي دهم.
#
{8} أي: وأمرنا الإنسان ووصَّيْناه بوالديه حُسناً؛ أي: ببرِّهما والإحسان إليهما بالقول والعمل، وأن يحافظَ على ذلك ولا يعقهما ويسيء إليهما في قوله وعمله، {وإن جاهداك} على أن تشرك {بي ما ليسَ لك به علمٌ}: وليس لأحدٍ علمٌ بصحَّة الشرك بالله، وهذا تعظيمٌ لأمر الشرك. {فلا تُطِعْهُما إليَّ مرجِعُكم فأنبِّئُكُم بما كنتُم تعملونَ}: فأجازيكم بأعمالكم؛ فبرُّوا والديكم، وقدِّموا طاعتهما إلاَّ على طاعة الله ورسوله؛ فإنَّها مقدَّمة على كل شيء.
(8) انسان را فرمان دادیم؛ و او را توصیه نمودیم تا با پدر و مادرش در قول و عمل به نیکی رفتار کند و همواره با آنها نیکی نماید؛ و هرگز نافرمانی آنها را نکند و با آنها در سخن و کردار به بدی رفتار ننماید. (﴿وَإِن جَٰهَدَاكَ لِتُشۡرِكَ بِي مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٞ فَلَا تُطِعۡهُمَآ﴾) و اگر بخواهند تو را وادارند تا چیزی را که به حقیقت آن دانشی نداری به من شرک آوری، از آنان اطاعت مکن. و هیچ کس از صحت شرک ورزیدن به خدا آگاهی و دانش ندارد. و این، بزرگ و خطرناک نشان دادن قضیۀ شرک است. (﴿إِلَيَّ مَرۡجِعُكُمۡ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ﴾) بازگشت شما به سوی من است؛ و شما را به آنچه می‌کردید، خبر می‌دهم. و شما را طبق اعمال‏تان مجازات خواهم کرد. پس با پدر و مادرتان نیکی کنید و اطاعت آنها را بر همه چیز مقدم بدارید، جز اطاعت از خدا و پیامبرش که اطاعت آنها بر هرچیزی مقدم است.
: 9 #
{وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحِينَ (9)}.
وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحِينَ و کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کرده اند آنان را در ]زمرۀ[ شايستگان در مي آورديم.
#
{9} أي: مَنْ آمن بالله وعمل صالحاً؛ فإنَّ الله وعده أن يُدْخِلَه الجنة في جملة عباد الله الصالحين من النبيِّين والصديقين والشهداء والصالحين، كلٌّ على حسب درجته ومرتبته عند الله؛ فالإيمان الصحيح والعمل الصالح عنوانٌ على سعادة صاحبه، وأنَّه من أهل الرحمن والصالحين من عباد الله.
(9) هر کس به خدا ایمان بیاورد و عمل صالح انجام بدهد، خداوند به او وعده داده است که وی را در زمرۀ بندگان شایستۀ خود از قبیل: پیامبران و صدیقان و شهدا و صالحان قرار می‌دهد و هر یک بر حسب درجه و مقامی که دارد، نزد خداوند برخوردار خواهد شد. پس ایمان صحیح و عمل صالح، نشانۀ سعادت و خوشبختی صاحبش است و بیانگر آن است که او، بندۀ خداوند بخشندۀ مهربان و از زمرۀ بندگان شایستۀ اوست.
: 10 - 11 #
{وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ وَلَئِنْ جَاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَوَلَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ (10) وَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْمُنَافِقِينَ (11)}.
وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ وَلَئِن جَاء نَصْرٌ مِّن رَّبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَوَلَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ و از مردم کسي هست که مي گويد : «به خداوند ايمان آورده ايم» اما وقتي در راه خدا مورد اذيت و آزار قرار گيرد شکنجۀ مردم را مانند عذاب خدا شمارد، و اگر پيروزيي از سوي پروردگارت نصبيب ]شما مؤمنان[ گردد مي گويند : «همانا که با شما بوديم» آيا خداوند به آنچه در دلهاي جهانيان است داناتر نيست؟! وَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْمُنَافِقِينَ و مسلماً خداوند مؤمنان را معلوم مي دارد و به يقين منافقان را ]نيز[ معلوم خواهد داشت.
#
{10 ـ 11} لما ذكر تعالى أنَّه لا بدَّ أن يَمْتَحِنَ من ادَّعى الإيمان؛ ليظهر الصادقُ من الكاذب؛ بيَّن تعالى أنَّ من الناس فريقاً لا صبر لهم على المحن ولا ثبات لهم على بعض الزلازل، فقال: {ومن الناس مَن يقولُ آمنَّا بالله فإذا أوذي في الله}: بضربٍ أو أخذِ مال أو تعييرٍ؛ ليرتدَّ عن دينه، وليراجع الباطل؛ {جَعَلَ فتنةَ الناس كعذابِ الله}؛ أي: يجعلها صادةً له عن الإيمان والثبات عليه؛ كما أنَّ العذاب صادٌّ عما هو سببه. {ولَئِن جاء نصرٌ من ربِّك ليقولنَّ إنَّا كنَّا معكم}: لأنَّه موافقٌ للهوى. فهذا الصنف من الناس من الذين قال الله فيهم: {ومن الناس من يعبدُ الله على حرفٍ فإنْ أصابَه خيرٌ اطمأنَّ به وإنْ أصابَتْه فتنةٌ انقلبَ على وجهِهِ خسر الدنيا والآخرة ذلك هو الخسران المبين}. {أو ليسَ الله بأعلَمَ بِمَا في صُدُورِ العَالَمِينَ}: حيث أخبركم بهذا الفريق الذي حالُه كما وَصَفَ لكم، فتعرِفون بذلك كمالَ علمهِ وسعةِ حكمتِهِ. {ولَيَعلَمَنَّ الله الذِينَ آمَنُوا ولَيَعلَمَنَّ المُنَافِقِينَ}؛ أي: فلذلك قَدَّرَ مِحَناً وابتلاءً؛ ليظهر علمه فيهم، فيجازيهم بما ظهر منهم، لا بما يعلمه بمجرَّده؛ لأنَّهم قد يحتجُّون على الله أنهم لو ابْتُلوا لَثَبَتوا.
(10 - 11) وقتی خداوند بیان نمود که او حتماً هرکس را که ادعای ایمان ‌کند، مورد آزمایش قرار می‌دهد تا راستگو از دروغگو مشخص شود؛ پس از آن بیان فرمود، گروهی از مردم هستند که در برابر آزمون‌ها و مشکلات، بردباری و پایداری ندارند. بنابراین فرمود: (﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ فَإِذَآ أُوذِيَ فِي ٱللَّهِ﴾) و از مردم کسانی هستند که می‌گویند به خداوند ایمان آورده‌ایم، اما وقتی در راه خدا مورد اذیت و آزار قرار ‌گیرند، به این صورت که مورد ضرب و شتم واقع شوند یا مال‏شان از آنها گرفته ‌شود یا مورد عیب‌جویی قرار ‌گیرند تا از دین‌شان برگردند و به باطل روی آورند، (﴿جَعَلَ فِتۡنَةَ ٱلنَّاسِ كَعَذَابِ ٱللَّهِ﴾) شکنجۀ مردم را مانند عذاب خدا می‌شمارد؛ یعنی شکنجۀ مردم را، عامل بازدارنده‌ای برای ایمان و پایداری بر آن می‌شمارد، همان‌طور که عذاب خداوند، آدمی را از چیزهایی که باعث آمدن عذاب می‌شود، باز می‌دارد. (﴿وَلَئِن جَآءَ نَصۡرٞ مِّن رَّبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمۡ﴾) و اگر پیروزیی از سوی پروردگارت نصیب شما مؤمنان گردد، می‌گویند: ما که با شما بودیم؛ چرا که پیروزی با خواست و میل آنها مطابق است. این نوع از مردم، کسانی هستند که خداوند در مورد آنان فرموده است: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَعۡبُدُ ٱللَّهَ عَلَىٰ حَرۡفٖۖ فَإِنۡ أَصَابَهُۥ خَيۡرٌ ٱطۡمَأَنَّ بِهِۦۖ وَإِنۡ أَصَابَتۡهُ فِتۡنَةٌ ٱنقَلَبَ عَلَىٰ وَجۡهِهِۦ خَسِرَ ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةَۚ ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡخُسۡرَانُ ٱلۡمُبِينُ﴾ ]الحج: 11] «بعضی از مردم، خدا را در حاشیه و کناره می‌پرستند؛ پس اگر سود و خیری به ایشان برسد، به سبب آن شاد و آسوده خاطر و استوار می‌شوند؛ و اگر بلا و مصیبتی بدیشان برسد، عقب‌گرد می‌کنند، بدین ترتیب هم دنیا و هم آخرت را از دست می‌دهند، و قطعاً این، زیان آشکاری است». (﴿أَوَ لَيۡسَ ٱللَّهُ بِأَعۡلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) آیا خداوند به آنچه در دل‌های جهانیان است، داناتر نیست؟! چرا که شما را از این گروه خبر داده است، گروهی که دارای حالت و وضعیتی است که برای‏تان توصیف نمود و از این طریق، کمال علم و حکمت گسترده‌اش را می‌دانید. (﴿وَلَيَعۡلَمَنَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَيَعۡلَمَنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ﴾) یعنی خداوند بدین جهت آزمون‌ها و مشکلات را مقدر نموده، تا آنچه را که در مورد آنها می‌داند، مشخص نماید؛ و آنها را به آنچه که از آنان سر زده است، سزا و جزا بدهد؛ نه اینکه آنها را فقط به سبب آنچه در موردشان می‌داند، مجازات کند؛ چون ممکن است آنها در برابر خداوند ادعا کنند که اگر مورد آزمایش قرار می‌گرفتند، ثابت قدم و پایدار می‌ماندند.
: 12 - 13 #
{وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنَا وَلْنَحْمِلْ خَطَايَاكُمْ وَمَا هُمْ بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُمْ مِنْ شَيْءٍ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ (12) وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالًا مَعَ أَثْقَالِهِمْ وَلَيُسْأَلُنَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَمَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ (13)}
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنَا وَلْنَحْمِلْ خَطَايَاكُمْ وَمَا هُم بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُم مِّن شَيْءٍ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ و کافران به مؤمنان گفتند : «از راه ما پيروي کنيد قطعاً گناهان شما را به عهده مي گيريم»، در حالي که آنان چيزي از گناهان ايشان را بر نخواهند داشت. بي گمان آنان دروغگويانند. وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالًا مَّعَ أَثْقَالِهِمْ وَلَيُسْأَلُنَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَمَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ و بدون شک بارهاي ]گناهان[ خود و بارهايي ديگر با بارهاي ]گناهان خود[ بر دوش مي کشند و همانا روز قيامت از آنچه افترا مي بستند بازخواست مي شوند.
#
{12} يخبر تعالى عن افتراء الكفار ودعوتِهِم للمؤمنين إلى دينِهِم، وفي ضمن ذلك تحذيرُ المؤمنين من الاغترار بهم والوقوع في مَكْرِهم، فقال: {وقال الذين كَفَروا للذينَ آمنوا اتَّبِعوا سبيلَنا}: فاترُكوا دينَكم أو بعضَه، واتَّبِعونا في دينِنا؛ فإنَّنا نضمنُ لكم الأمر، ونَحْمِلُ {خطاياكم}: وهذا الأمر ليس بأيديهم؛ فلهذا قال: {وما هم بحاملينَ من خطاياهم من شيءٍ}: لا قليل ولا كثيرٍ؛ فهذا التحمُّل ولو رضي به صاحبه؛ فإنَّه لا يفيدُ شيئاً؛ فإنَّ الحقَّ لله، والله تعالى لم يمكِّن العبد من التصرُّف في حقِّه إلاَّ بأمره وحكمِه، وحكمُهُ أن لا تَزِرَ وازرةٌ وِزْرَ أخرى.
(12) خداوند از افترا و دروغ گفتن کافران و دعوت کردن مؤمنان به دین‏شان خبر می‌دهد؛ و در ضمن مؤمنان را از اینکه فریب کافران را بخورند و در دام مکر آنها بیفتند، بر حذر می‌دارد. پس می‌فرماید: (﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّبِعُواْ سَبِيلَنَا﴾) و کافران به مؤمنان گفتند: از راه ما پیروی کنید؛ پس دین خود یا بخشی از آن را رها کنید و از آیین ما پیروی نمایید؛ زیرا ما تضمین می‌کنیم که (﴿وَلۡنَحۡمِلۡ خَطَٰيَٰكُمۡ﴾) گناهان شما را برعهده ‌گیریم، درحالی که این کار در دست آنها نیست. بنابراین فرمود: (﴿وَمَا هُم بِحَٰمِلِينَ مِنۡ خَطَٰيَٰهُم مِّن شَيۡءٍ﴾) و آنان چیزی از گناهان ایشان را برنخواهند داشت. پس این برداشتن گناه، گرچه صاحبش به آن راضی باشد، برای گناهکار فایده‌ای ندارد؛ زیرا حق از آن خداست و خداوند این اختیار را به بنده نداده است که در حق خداوند جز به فرمان و دستور او تصرف نماید، بلکه حکم و فرمان الهی این است که ﴿أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ﴾ هیچ حمل کننده‌ای بار گناه کسی دیگر را حمل نمی‌کند. و از آنجا که از این گفتۀ الهی (﴿وَمَا هُم بِحَٰمِلِينَ مِنۡ خَطَٰيَٰهُم مِّن شَيۡءٍ﴾[و آنان چیزی از گناهان ایشان را برنخواهند داشت]، گاهی چنین برداشت می‌شود کافرانی که مردمان را به کفر خود فرا می‌خوانند ـ و امثال آنها که دیگران را به باطل خود دعوت می‌کنند ـ جز گناهی که مرتکب شده‌اند، چیزی بر آنها نیست؛ و گناهی که دیگران انجام داده‌اند، بر آنها نخواهد بود گرچه آنها سبب آن بوده باشند، برای دفع این توهم فرمود:
#
{13} ولمَّا كان قوله: {وما هُم بحاملينَ مِنْ خطاياهم من شيءٍ}: قد يُتَوَهَّم منه أيضاً أنَّ الكفَّار الدَّاعين إلى كفرهم ـ ونحوهم ممَّن دعا إلى باطله ـ ليس عليهم إلاَّ ذنبُهم الذي ارتكبوه دون الذَّنب الذي فعله غيرُهم، ولو كانوا متسبِّبين فيه؛ قال محترِزاً عن هذا الوهم: {وَلَيَحْمِلُنَّ أثْقالَهم}؛ أي: أثقال ذُنوبهم التي عملوها، {وأثقالاً مع أثقالِهِم}: وهي الذُّنوب التي بسببهم ومن جَرَّائهم؛ فالذنبُ الذي فعله التابعُ لكل من التابع والمتبوع حصةٌ منه: هذا لأنَّه فَعَلَه وباشَرَه، والمتبوعُ لأنَّه تسبَّب في فعلِهِ ودعا إليه؛ كما أنَّ الحسنة إذا فعلها التابعُ له أجرُها بالمباشرة وللداعي أجره بالتسبب، {وَلَيُسْألُنَّ يومَ القيامةِ عمَّا كانوا يفترونَ}: من الشرِّ وتزيينه وقولِهِم: {وَلْنَحمِلْ خطاياكم}.
(13) (﴿وَلَيَحۡمِلُنَّ أَثۡقَالَهُمۡ وَأَثۡقَالٗا مَّعَ أَثۡقَالِهِمۡ﴾) و قطعاً بارهای سنگین گناهان‏شان را که انجام داده‌اند و بارهای گناهانی که آنان سبب ارتکاب آن شده‌اند، بر دوش می‌کشند. پس هر یک از پیروی کننده و پیروی شونده از گناهی که انجام می‌شود بهره‌ای دارند؛ زیرا تابع (پیروی کننده) آن را انجام داده است و متبوع (پیروی شونده) سبب انجام شدن گناه بوده و به سوی آن فرا خوانده است. انجام دادن نیکی نیز همین طور است؛ پس انجام دهنده‌اش به پاس اینکه آن را انجام داده است، پاداش می‌یابد؛ و کسی که به انجام آن دعوت کرده است نیز پاداش می‌یابد، چون سبب انجام شدن آن بوده است. (﴿وَلَيُسۡ‍َٔلُنَّ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ عَمَّا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ﴾) و آنان روز قیامت از دروغ‌هایی که به هم می‌بافتند، از قبیل: برانگیختن بدی‌ها، و زیبا جلوه دادن آن مورد سؤال قرار خواهند گرفت. نیز از این پرسیده می‌شوند که می‌گویند: (﴿وَلۡنَحۡمِلۡ خَطَٰيَٰكُمۡ﴾) و ما بار گناهان شما را بر دوش می‌کشیم.
: 14 - 15 #
{وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَامًا فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ (14) فَأَنْجَيْنَاهُ وَأَصْحَابَ السَّفِينَةِ وَجَعَلْنَاهَا آيَةً لِلْعَالَمِينَ (15)}
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَامًا فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ و به راستي که نوح را به سوي قومش فرستاديم و نهصد و پنجاه سال در ميان آنان ماندگار شد آنگاه طوفان آنان را در حالي که ستمکار بودند فرو گرفت. فَأَنجَيْنَاهُ وَأَصْحَابَ السَّفِينَةِ وَجَعَلْنَاهَا آيَةً لِّلْعَالَمِينَ آنگاه او و کشتي نشينان را نجات داديم و کشتي را پند و عبرتي براي جهانيان گردانديم.
#
{14} يخبر تعالى عن حكمِهِ وحكمتِهِ في عقوبات الأمم المكذِّبة، وأنَّ الله أرسل عبده ورسوله نوحاً عليه [الصلاة و] السلام إلى قومه يدعوهم إلى التوحيد وإفراد الله بالعبادةِ والنهي عن الأنداد والأصنام، {فَلَبِثَ فيهم}: نبيًّا داعياً {ألفَ سنة إلاَّ خمسينَ عاماً}: وهو لا يني بدعوتِهِم ولا يفتُرُ في نصحهم؛ يدعوهم ليلاً ونهاراً وسرًّا وجهاراً، فلم يرشُدوا ولا اهتدوا بل استمرُّوا على كفرهم وطغيانهم، حتى دعا عليهم نبيُّهم نوحٌ عليه الصلاة والسلام مع شدَّة صبرِهِ وحلمه واحتماله، فقال: {ربِّ لا تَذَرْ على الأرض من الكافرين دياراً}، {فأخَذَهُمُ الطوفانُ}؛ أي: الماء الذي نزل من السماء بكثرةٍ ونَبَعَ من الأرض بشدَّةٍ، {وهم ظالمونَ}؛ مستحقُّون للعذاب.
(14) خداوند متعال ما را از فرمان و حکمت خویش دربارۀ کیفر امت‌هایی که پیامبران را تکذیب ‌کردند، خبر می‌دهد و این را بیان می‌دارد که او بنده و پیامبرش نوح علیه السلام را به سوی قومش فرستاد تا آنها را به توحید و یگانه پرستی فرا ‌خواند و آنان را از پرستش انبازان و بت‌ها نهی کند، (﴿فَلَبِثَ فِيهِمۡ أَلۡفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمۡسِينَ عَامٗا﴾) و او در میان آنها نهصد ‌و پنجاه سال ماندگار شد؛ آنها را دعوت می‌کرد و از این کار خسته نمی‌شد؛ و در امر دعوت و اندرز گفتن‏شان سستی نمی‌ورزید. شب و روز و در پنهانی و آشکار آنان را دعوت می‌کرد، اما هدایت و اصلاح نشدند، بلکه به کفرورزی و سرکشی خود ادامه دادند تا اینکه پیامبرشان نوح علیه السلام در اوج بردباری و شکیبایی علیه آنها دعا کرد و فرمود: ﴿رَّبِّ لَا تَذَرۡ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ دَيَّارًا﴾ [نوح: 26] «پروردگارا! هیچ کس از کافران را روی زمین زنده نگذار». (﴿فَأَخَذَهُمُ ٱلطُّوفَانُ﴾) آنگاه طوفان؛ یعنی آبی که به صورت فراوان از آسمان بارید و از زمین به شدت جوشید، آنها را فرا گرفت. (﴿وَهُمۡ ظَٰلِمُونَ﴾) درحالی که آنها ستمکار بودند و سزاوار گرفتار شدن به عذاب.
#
{15} {فأنجَيْناه وأصحابَ السفينةِ}: الذين ركبوا معه؛ أهلَه ومن آمن به، {وَجَعَلْناها}؛ أي: السفينة أو قصة نوح {آيةً للعالمينَ}: يعتبِرون بها على أنَّ مَنْ كذَّب الرسل آخرُ أمرِهِ الهلاكُ، وأنَّ المؤمنين سيجعل الله لهم من كلِّ همٍّ فرجاً ومن كل ضيقٍ مخرجاً، وجعل الله أيضاً السفينة؛ أي: جنسها آية للعالمين؛ يعتبرون بها رحمة ربِّهم الذي قيَّض لهم أسبابها، ويسَّر لهم أمرها، وجعلها تحملهم، وتحمِلُ متاعَهم من محلٍّ إلى محلٍّ، ومن قطر إلى قطر.
(15) (﴿فَأَنجَيۡنَٰهُ وَأَصۡحَٰبَ ٱلسَّفِينَةِ﴾) پس ما نوح و کسانی را که با او در کشتی بودند -اعم از خانواده‌اش و کسانی که به او ایمان آورده بودند- نجات دادیم، (﴿وَجَعَلۡنَٰهَآ ءَايَةٗ لِّلۡعَٰلَمِينَ﴾) و کشتی یا داستان نوح را برای جهانیان پند و عبرتی قرار دادیم تا از آن عبرت آموزند؛ و تا کسانی که پیامبران را تکذیب می‌کنند، بدانند که سرانجام کارشان هلاکت و نابودی است و خداوند مشکل و اندوه مؤمنان را برطرف می‌نماید و آنان را از هر تنگنایی نجات می‌دهد. و نیز خداوند کشتی را نشانه و پندی برای جهانیان نمود که از آن به رحمت پروردگارشان پی می‌برند؛ پروردگاری که اسباب ساختن کشتی را برای‏شان فراهم نمود و ساختن آن را برای‏شان آسان گرداند و آن را چنان نمود که آنها و کالاهای‏شان را از جایی به جایی دیگر و از کشوری به کشوری دیگر حمل ‌نماید.
: 16 - 22 #
{وَإِبْرَاهِيمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (16) إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا وَتَخْلُقُونَ إِفْكًا إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقًا فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (17) وَإِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ (18) أَوَلَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ (19) قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (20) يُعَذِّبُ مَنْ يَشَاءُ وَيَرْحَمُ مَنْ يَشَاءُ وَإِلَيْهِ تُقْلَبُونَ (21) وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ (22)}.
وَإِبْرَاهِيمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ]و به يادآور[ ابراهيم را آنگاه که به قومش گفت : «خداوند را بپرستيد و از او پروا بداريد اين براي شما بهتر است اگر بدانيد». إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا وَتَخْلُقُونَ إِفْكًا إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقًا فَابْتَغُوا عِندَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ جز اين نيست که شما غير از خدا بت هايي را مي پرستيد و دروغي را به مي بافيد، بي گمان کساني را که به جاي خداوند مي پرستيد نمي توانند به شما روزي دهند. پس نزد خداوند روزي بجوييد و او را بندگي و سپاسگزاري کنيد که به سوي او برگردانده مي شويد. وَإِن تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِّن قَبْلِكُمْ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ و اگر ]وحي را[ تکذيب کنيد ملت هاي پيش از شما ]نيز آن را[ دروغ انگاشته اند، و جز پيام رساني آشکار بر عهدۀ پيامبر نيست. أَوَلَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ آيا نديده اند که خدا چگونه آفرينش را آغاز مي کند سپس آن را باز مي گرداند؟! بي گمان اين بر خداوند آسان است. قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ بگو : «در زمين بگرديد و بنگريد که چگونه آفرينش را آغاز کرد، سپس پيدايش واپسين را پديدار مي کند، بي گمان خداوند بر هر چيزي تواناست. يُعَذِّبُُ مَن يَشَاء وَيَرْحَمُ مَن يَشَاء وَإِلَيْهِ تُقْلَبُونَ هر کس را که بخواهد عذاب مي دهد و هر کس را بخواهد مورد رحمت قرار مي دهد، و به سوي او بازگردانده مي شويد. وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاء وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ و شما نمي توانيد ]خدا را[ درمانده کنيد چه در زمين و چه در آسمان، و به جاي خداوند هيچ دوست و ياوري نداريد.
#
{16} يذكر تعالى أنَّه أرسل خليله إبراهيم عليه السلام إلى قومه يَدْعوهم إلى الله، فقال لهم: {اعبُدوا اللهَ}؛ أي: وحِّدوه وأخلِصوا له العبادةَ وامتَثِلوا ما أمركم به، {واتَّقوه}: أن يغضبَ عليكم فيعذِّبَكم، وذلك بترك ما يُغضبه من المعاصي. {ذلكم}؛ أي: عبادة الله وتقواه {خيرٌ لكم}: من ترك ذلك، وهذا من باب إطلاق أفعل التفضيل بما ليس في الطرف الآخر منه شيء؛ فإنَّ تَرْكَ عبادةِ الله وتَرْكَ تقواه لا خير فيه بوجهٍ، وإنَّما كانت عبادة الله وتقواه خيراً للناس لأنَّه لا سبيل إلى نيل كرامته في الدُّنيا والآخرة إلاَّ بذلك، وكلُّ خيرٍ يوجدُ في الدُّنيا والآخرة؛ فإنَّه من آثار عبادة الله وتقواه. {إن كنتُم تعلَمونَ}: ذلك؛ فاعلموا الإمور، وانظُروا ما هو أولى بالإيثار.
(16) خداوند متعال بیان می‌کند که او خلیل خود ابراهیم علیه السلام را به نزد قومش فرستاد تا آنها را به سوی خدا دعوت کند، پس به آنها گفت: (﴿ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ﴾) خدا را بپرستید؛ یعنی او را یگانه بدانید و عبادت را خالصانه و فقط برای او انجام دهید و از آنچه شما را بدان فرمان داده است، اطاعت کنید. (﴿وَٱتَّقُوهُ﴾) و از او پروا دارید؛ و بپرهیزید از اینکه بر شما خشم گیرد که آنگاه شما را عذاب می‌دهد؛ پس با ترک کردن گناهان که او را به خشم می‌آورد، از او پروا بدارید. (﴿ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ﴾) عبادت خدا و تقوای او، برای‏تان از ترک عبادت و نترسیدن از خدا بهتر است. این از باب اطلاق «افعل تفضیل» در چیزی است که در طرف دیگر چیزی از آن نیست. پس ترک عبادت خدا و ترک تقوای او، هیچ حُسن و خوبی ندارد؛ چرا که فقط عبادت و تقوای الهی برای مردمان خوب است، چون برای رسیدن به نعمت‌های خدا در دنیا و آخرت، راهی جز این وجود ندارد. و هرخیر و برکتی که در دنیا و آخرت یافت ‌شود، از آثار عبادت خدا و تقوای الهی است. (﴿إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ﴾) اگر این مطلب را می‌دانید. پس در امور بنگرید و آنچه را که برای انتخاب اولی‌تر و بهتر است، برگزینید.
#
{17 ـ 18} فلمَّا أمرهم بعبادة الله وتقواه؛ نهاهم عن عبادة الأصنام، وبيَّن لهم نقصها وعدم استحقاقها للعبودية، فقال: {إنَّما تعبُدون من دونِ الله أوثاناً وتخلُقون إفكاً}: تنحِتونها، وتخلُقونها بأيديكم، وتخلُقونَ لها أسماءَ الآلهة، وتختَلِقون الكذبَ بالأمر بعبادتها والتمسُّك بذلك. {إنَّ الذين} تدعون {من دونِ الله}: في نقصِهِ وأنَّه ليس فيه ما يدعو إلى عبادته، {لا يملِكون لكم رزقاً}: فكأنَّه قيلَ: قد بان لنا أنَّ هذه الأوثان مخلوقةٌ ناقصةٌ لا تملك نفعاً ولا ضرًّا ولا موتاً ولا حياةً ولا نشوراً، وأنَّ مَنْ هذا وصفُه لا يستحقُّ أدنى أدنى أدنى مثقال مثقال مثقال ذرةٍ من العبادة والتألُّه، والقلوبُ لا بدَّ أن تطلب معبوداً تألهُهُ وتسأله حوائجها. فقال حاثًّا لهم على من يستحقُّ العبادة: {فابْتَغوا عند الله الرِّزْقَ}: فإنَّه هو الميسِّر له المقدِّر المجيب لدعوةِ مَنْ دعاه لمصالح دينِهِ ودُنياه، {واعبُدوه}: وحده لا شريكَ له؛ لكونِهِ الكامل النافع الضارَّ المتفرِّد بالتدبير، {واشكُروا له}: وحده؛ لكون جميع ما وصل ويصل إلى الخلق من النعم فمنه، وجميع ما اندفع ويندفع من النقم عنهم؛ فهو الدافع لها. {إليه تُرْجَعون}: فيجازيكم على ما عملتم، وينبِّئُكم بما أسررتم وأعلنتُم؛ فاحذروا القدوم عليه وأنتم على شِرْكِكم، وارْغَبوا فيما يقرِّبُكم إليه ويثيبكم عند القدوم عليه.
(17 - 18) خداوند آنها را به عبادت پروردگار و تقوای الهی فرمان داد، سپس از پرستش بت‌ها نیز نهی کرد و برای‏شان بیان نمود که بت‌ها ناقص بوده و شایستگی آن را ندارند که پرستش شوند. و فرمود: (﴿إِنَّمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَوۡثَٰنٗا وَتَخۡلُقُونَ إِفۡكًا﴾) شما غیر از خدا تنها بت‌هایی را می‌پرستید و دروغی را به هم می‌بافید؛ بت‌هایی که آن را می‌تراشید و با دست‌های خودتان آنها را می‌سازید و بر آنها اسم خدایان می‌گذارید؛ و این دروغ را به هم می‌بافید که به عبادت آنها امر شده‌اید و به تمسّک جستن به آنان فرمان یافته‌اید. (﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَا يَمۡلِكُونَ لَكُمۡ رِزۡقٗا﴾) بی‌گمان کسانی را که به جای خداوند می‌پرستید، نمی‌توانند به شما روزی دهند. آنان ناقص هستند و دارای چیزی نیستند که سبب شود عبادت گردند؛ یعنی برای ما روشن شده که این بت‌ها مخلوق و ناقص هستند و نمی‌توانند سود و زیانی برسانند و مرگ و زندگی و رستاخیز را در اختیار ندارند. و هر کس که چنین باشد، سزاوار ذره‌ای از عبادت و بندگی نیست. و دل‌ها باید به دنبال معبودی باشند که آن را عبادت کنند و نیازهای خود را از او بخواهند. پس خداوند بندگان را تشویق می‌کند کسی را بپرستند که سزاوار عبادت باشد. و فرمود: (﴿فَٱبۡتَغُواْ عِندَ ٱللَّهِ ٱلرِّزۡقَ﴾) پس فقط نزد خداوند روزی بجویید؛ زیرا خداوند روزی را فراهم می‌نماید؛ و هرکس خداوند را برای تأمین منافع دین و دنیایش بخواند، او را جواب می‌دهد. (﴿وَٱعۡبُدُوهُ﴾) و تنها او را که شریکی ندارد، بپرستید؛ چون او از هر نقصی به‌دور است و فایده دهنده و زیان دهنده است و فقط او کارها را تدبیر می‌نماید. (﴿وَٱشۡكُرُواْ لَهُۥٓ﴾) و تنها سپاسگزار او باشید؛ چون همۀ نعمت‌هایی که به بندگان رسیده و می‌رسد، از جانب اوست. و همۀ رنج‌ها و ناگواری‌ها را از آنان دور می‌نماید، (﴿إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ﴾) و به سوی او برگردانده می‌شوید؛ پس شما را بر کارهایی که کرده‌اید سزا و جزا می‌دهد؛ و از آنچه پنهان نموده‌اید و آشکار کرده‌اید، آگاه می‌سازد. پس بپرهیزید از اینکه درحالی نزد او بیایید که بر شرک خود قرار دارید، بلکه به چیزی روی بیاورید که شما را به او نزدیک می‌نماید و به هنگام حاضر شدن در پیشگاهش، به سبب آن به شما پاداش می‌دهد.
#
{19} {أوَلَمْ يَرَوْا كيف يُبدئ الله الخلقَ ثم يعيدُه}: يوم القيامةِ. {إنَّ ذلك على الله يسيرٌ}؛ كما قال تعالى: {وهو الذي يبدأ الخلقَ ثم يعيدُه وهو أهونُ عليه}.
(19) (﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ كَيۡفَ يُبۡدِئُ ٱللَّهُ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ يُعِيدُهُۥٓ﴾) آیا ندیده و ندانسته‌اند که خدا چگونه آفرینش را می‌آغازد؟! منظور، آفرینش و پیدایش نخستین است. سپس آن را باز می‌گرداند؛ یعنی در روز قیامت مردگان را دوباره زنده می‌نماید، (﴿إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ﴾) همانا این کار برای خداوند سهل و آسان است. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿ وَهُوَ ٱلَّذِي يَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ يُعِيدُهُۥ وَهُوَ أَهۡوَنُ عَلَيۡهِ﴾ [الروم: 27] «و او خدایی است که آفرینش را آغاز می‌کند، سپس آن را باز می‌گرداند و بازگرداندن آفرینش و ایجاد دوبارۀ هستی برای او آسان‌تر است».
#
{20} {قل}: لهم إن حَصَلَ معهم ريبٌ وشكٌّ في الابتداء: {سيروا في الأرضِ}: بأبدانِكم وقلوبِكم، {فانظُروا كيف بَدَأ الخَلْقَ}: فإنَّكم سَتَجِدون أمماً من الآدميين والحيواناتِ لا تزال توجد شيئاً فشيئاً، وتجدون النباتَ والأشجار كيف تحدُثُ وقتاً بعد وقت، وتجدون السحاب والرياح ونحوها مستمرَّةً في تجدُّدها، بل الخلق دائماً في بدءٍ وإعادةٍ؛ فانْظُرْ إليهم وقت موتتهم الصغرى ـ النوم ـ؛ وقد هَجَمَ عليهم الليلُ بظلامِهِ، فسكنت منهم الحركاتُ، وانقطعتْ منهم الأصواتُ، وصاروا في فرشهم ومأواهم كالميتين، ثم إنَّهم لم يزالوا على ذلك طول ليلهم حتى انفلق الأصباح، فانتبهوا من رقدتهم، وبُعِثوا من موتتهم؛ قائلين: الحمد لله الذي أحيانا بعدما أماتنا وإليه النُّشور. ولهذا قال: {ثم اللهُ}: بعد الإعادة {يُنْشِئُ النشأة الآخرة}: وهي النشأةُ التي لا تَقْبَلُ موتاً ولا نوماً، وإنَّما هو الخلودُ والدوامُ في إحدى الدارين. {إنَّ الله على كلِّ شيءٍ قديرٌ}: فقدرته تعالى لا يُعْجِزُها شيء، وكما قَدِرَ بها على ابتداءِ الخلق؛ فقدرتُه على الإعادة من باب أولى وأحرى.
(20) (﴿قُلۡ سِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) اگر در آفرینش نخستین تردیدی دارند، به آنها بگو با جسم و دل خود در زمین به سیاحت و گردش بپردازند، آنگاه گروه‌هایی از انسان‏ها و حیوانات را خواهند دید که در اکناف و اطراف زمین وجود دارند؛ گیاهان و درختانی خواهند یافت که در فواصل زمانی مختلف پدید می‌آیند؛ ابرها و بادها و امثال آن را می‌بینند که همواره در حال تجدید و نوگرایی هستند، بلکه همۀ آفرینش همواره در حال مرگ و رستاخیز است. پس به هنگام مرگ کوچک [=‌خواب] به آنها بنگرید، درحالی که شب بر آنها سایه گسترانده و آنها بی‌حرکت مانده و صداهای‏شان قطع شده است و در رختخواب‌های خود چون مردگان افتاده‌اند. و آنها در طول شب چنین هستند تا اینکه صبح می‌شود، آنگاه از خواب بیدار می‌شوند و از مرگ برانگیخته می‌گردند و می‌گویند: «سپاس خداوندی را که ما را زنده گرداند پس از آنکه ما را میراند و همه به نزد او گرد می‌آیند.» بنابراین فرمود: (﴿ثُمَّ ٱللَّهُ يُنشِئُ ٱلنَّشۡأَةَ ٱلۡأٓخِرَةَ﴾) سپس خداوند پیدایش واپسین را ایجاد می‌کند؛ و آن پیدایشی است که هیچ مرگ و خوابی به آن راه ندارد، بلکه برای همیشه در سرای آخرت می‌مانند. (﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ﴾) همانا خداوند بر هر چیزی تواناست، پس هیچ چیزی خداوند متعال را ناتوان نمی‌کند و همان‌طور که توانایی آفرینش و ایجاد نخستین را داشته است، به طریق اولی توانایی آفرینش دیگر را دارد.
#
{21} {يعذِّبُ من يشاء ويرحمُ من يشاء}؛ أي: هو المنفرد بالحكم الجزائي، وهو إثابةُ الطائعين ورحمتهم، وتعذيبُ العاصين والتنكيل بهم، {وإليه تُقْلَبونَ}؛ أي: ترجِعونَ إلى الدار التي بها تجري عليكم أحكام عذابِهِ ورحمتِهِ، فاكتسبوا في هذه الدار ما هو من أسباب رحمتِهِ من الطاعات، وابتعدوا من أسباب عذابِهِ وهو المعاصي.
(21) (﴿يُعَذِّبُ مَن يَشَآءُ وَيَرۡحَمُ مَن يَشَآءُ﴾) او تنها و یگانه حکم جزائی را انجام می‌دهد؛ و آن پاداش دادن به فرمانبرداران و مورد رحمت قرار دادن آنها و عذاب دادن و شکنجه کردن گناهکاران می‌باشد. (﴿وَإِلَيۡهِ تُقۡلَبُونَ﴾) و به سرا و جهانی بازگردانده می‌شوید که در آنجا حکم عذاب یا رحمت خدا بر شما اجرا می‌شود. پس در این جهان، طاعت و عبادت‌هایی انجام دهید که موجب رحمت اوست و از اسباب عذاب او که گناهان می‌باشند، دوری کنید.
#
{22} {وما أنتم بِمُعْجِزينَ في الأرض ولا في السماء}؛ أي: يا هؤلاء المكذِّبون المتجرِّؤون على المعاصي! لا تحسبوا أنه مغفولٌ عنكم أو أنكم معجزون لله في الأرض ولا في السماء؛ فلا تَغُرَّنَّكم قدرتُكم وما زينتْ لكم أنفسكم وخدعتْكم من النجاة من عذاب الله، فلستُم بمعجزينَ الله في جميع أقطار العالم، {وما لكُم من دونِ الله من وليٍّ}: يتولاَّكم فيحصِّلَ لكم مصالح دينكم ودنياكم. {ولا نصيرٍ}: ينصُرُكم فيدفع عنكم المكارِهَ.
(22) (﴿وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِينَ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِي ٱلسَّمَآءِ﴾) ای کسانی که وحی و پیامبر را تکذیب می‌کنید و بر انجام گناهان به خود جرأت می‌دهید! گمان مکنید که او از شما غافل است، یا می‌توانید خدا را در زمین و در آسمان درمانده کنید و از دست او فرار کنید. پس قدرت و توانایی‌تان، و آنچه هواهای نفسانی‌تان برای‏تان زیبا جلوه داده است، شمارا فریب ندهد که از عذاب خدا نجات خواهید یافت؛ چرا که در هر گوشه‌ای از جهان که باشید، نمی‌توانید از دست او فرار کنید، و او را درمانده نمایید. (﴿وَمَا لَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِيّٖ وَلَا نَصِيرٖ﴾) و به غیر از خدا، هیچ سرپرستی ندارید که منافع دینی و دنیوی شما را فراهم نماید؛ و جز او، یاور و مددکاری ندارید که ناگواری‌ها و سختی‌ها را از شما دور کند.
#
{23} يخبر تعالى من هم الذين زال عنهم الخيرُ وحَصَلَ لهم الشرُّ، وأنَّهم الذين كفروا به وبرسله وبما جاؤوهم به، وكذَّبوا بلقاء الله، فليس عندهم إلاَّ الدُّنيا؛ فلذلك أقدموا على ما أقدموا عليه من الشرك والمعاصي؛ لأنه ليس في قلوبهم ما يخوِّفهم من عاقبة ذلك، ولهذا قال: {أولئك يَئِسوا من رحمتي}؛ أي: فلذلك لم يعملوا سبباً واحداً يُحَصِّلونَ به الرحمةَ، وإلاَّ؛ فلو طمعوا في رحمته؛ لعملوا لذلك أعمالاً. والإياس من رحمة الله من أعظم المحاذير، وهو نوعان: إياسُ الكفَّار منها وتركُهم جميع سبب يقرِّبُهم منها. وإياسُ العصاة بسبب كثرةِ جناياتهم أوْحَشَتْهم فمَلَكَتْ قلوبَهم، فأحدث لها الإياس. {وأولئك لهم عذابٌ أليمٌ}؛ أي: مؤلم موجع. وكأن هذه الآياتِ معترضاتٌ بين كلام إبراهيم لقومه وردِّهم عليه، والله أعلمُ بذلك.
(23) خداوند خبر می‌دهد آنهایی که خیر و خوبی از آنان دور شده و شر و بدی آنها را فرا گرفته است؛ کسانی هستند که به خدا و پیامبرانش و به آنچه پیامبران برای آنها آورده‌اند، کفر ورزیده و دیدار خدا را تکذیب نموده‌اند و چیزی جز دنیا را قبول ندارند، بنابراین به انجام کارهایی از قبیل: شرک و گناهان اقدام می‌نمایند. چون در دل‌های‏شان چیزی نیست که آنها را از سرانجام این کار بترساند، به همین جهت فرمود: (﴿أُوْلَٰٓئِكَ يَئِسُواْ مِن رَّحۡمَتِي﴾) اینان از رحمت من مأیوس می‌باشند، بنابراین حتی یکی از اسباب و عواملی که رحمت خدا را به دنبال دارد، انجام نداده‌اند؛ زیرا اگر آنها امیدی به رحمت او ‌داشتند، کارهایی برای جلب رحمت خدا انجام می‌دادند. و ناامیدی از رحمت خدا، از بزرگ‌ترین چیزهایی است که باید از آن پرهیز کرد. و آن دو نوع است: ناامیدی کافران از رحمت خدا و دوری کردن آنها از هر سببی که آنان را به رحمت وی نزدیک ‌نماید. و ناامیدی گناهکاران که گناهان‏شان آنها را پریشان کرده و بر دل‌های‏شان حاکم گشته است، در نتیجه یأس و ناامیدی را برای آنها ایجاد کرده است. (﴿وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ﴾) و ایشان عذاب دردناکی دارند. و این آیات در لابه‌لای سخن ابراهیم با قومش و پاسخ آنها به او آمده‌اند. والله اعلم.
#
{24} أي: فما كان مجاوبةُ قوم إبراهيمَ لإبراهيمَ حين دعاهم إلى ربِّه قبولَ دعوتِهِ والاهتداءَ بنُصحه ورؤيةَ نعمة الله عليهم بإرساله إليهم، وإنَّما كان مجاوبتُهم له شرَّ مجاوبة، {قالوا اقْتُلوهُ أو حَرِّقوهُ}: أشنع القتلات، وهم أناسٌ مقتدرون، لهم السلطانُ، فألقَوْه في النار، {فأنجاه اللهُ}: منها. {إنَّ في ذلك لآياتٍ لقوم يؤمنونَ}: فيعلمونَ صِحَّةَ ما جاءت به الرسلُ وبِرَّهم ونُصْحَهم وبطلانَ قول من خالفهم وناقَضَهم، وأنَّ المعارضين للرُّسل كأنَّهم تواصَوْا وحثَّ بعضُهم بعضاً على التكذيب.
(24) وقتی ابراهیم قومش را به سوی پروردگارش فرا خواند، دعوتش را نپذیرفتند؛ و با اندرزهای او راهیاب نشدند و [شکر] نعمتِ بعثت ابراهیم را که خدا او را به سوی آنها فرستاده بود، به جای نیاوردند؛ بلکه آنها بدترین پاسخ را به ابراهیم دادند و گفتند: (﴿ٱقۡتُلُوهُ أَوۡ حَرِّقُوهُ﴾) او را بکشید یا بسوزانید که فجیع‌ترین صورت کشتن است. و آنها مردمانی با قدرت و توانا و دارای حکومت و قدرت بودند. پس آنها ابراهیم را در آتش انداختند، (﴿فَأَنْجَاهُ اللَّهُ﴾) اما سرانجام خداوند او را از آتش نجات داد. (﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ﴾) بی‌گمان در این ماجرا نشانه‌هایی برای مؤمنان است؛ پس آنگاه صحت و درستی آنچه را که پیامبران آورده‌اند؛ و نیکویی و خیرخواهی آنان را می‌دانند و به باطل بودن گفتار کسانی که با آنها مخالفت می‌نمایند، پی می‌برند؛ و متوجه خواهند شد که مخالفان پیامبران ـ انگار ـ همدیگر را بر تکذیب کردن، تحریک و توصیه ‌نمودند.
#
{25} {وقال}: لهم إبراهيمُ في جملةِ ما قاله من نُصحه: {إنَّما اتَّخذتُم من دون الله أوثاناً مودَّةَ بَيْنِكُم في الحياة الدُّنيا}؛ أي: غايةُ ذلك مودَّةٌ في الدنيا ستنقطعُ وتضمحلُّ، {ثم يومَ القيامةِ يَكْفُرُ بعضُكم ببعض ويلعنُ بعضُكم بعضاً}؛ أي: يتبرَّأ كلٌّ من العابدين والمعبودين من الآخر، وإذا حُشِرَ الناسُ؛ كانوا لهم أعداء وكانوا بعبادتهم كافرين؛ فكيف تتعلَّقون بِمَنْ يعلمُ أنه سيتبرأ من عابديه، ويلعنُهم. وأنَّ مأوى الجميع العابدين والمعبودين {النار}: وليس أحدٌ ينصُرُهم من عذاب الله، ولا يدفعُ عنهم عقابه.
(25) از جملۀ اندرزهای ابراهیم به آنان این بود که به آنها گفت: (﴿إِنَّمَا ٱتَّخَذۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ أَوۡثَٰنٗا مَّوَدَّةَ بَيۡنِكُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا﴾) شما به جای خدا، برای دوستی بین خود در زندگی دنیا، بت‌هایی را به پرستش گرفته‌اید؛ و آن محبت و دوستی در دنیا است، اما در آخرت قطع می‌شود و از بین خواهد رفت. (﴿ثُمَّ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَكۡفُرُ بَعۡضُكُم بِبَعۡضٖ وَيَلۡعَنُ بَعۡضُكُم بَعۡضٗا﴾) سپس در روز قیامت، عبادت کنندگان و عبادت‌شدگان از همدیگر بیزاری می‌جویند؟ ﴿وَإِذَا حُشِرَ ٱلنَّاسُ كَانُواْ لَهُمۡ أَعۡدَآءٗ وَكَانُواْ بِعِبَادَتِهِمۡ كَٰفِرِينَ﴾ و هنگامی‌که مردم گرد آورده شوند، برای‏شان دشمن خواهند شد و به عبادت‏شان کافر خواهند بود و آن را انکار می‌کنند. پس چگونه شما دست به دامان کسی می‌شوید که از کسانی که او را عبادت کرده‌اند، بیزاری خواهد جست و آنان را نفرین خواهد کرد؟ (﴿وَمَأۡوَىٰكُمُ﴾) و جایگاه همۀ شما عبادت‌کنندگان و عبادت شدگان، (﴿ٱلنَّارُ﴾) آتش دوزخ است و هیچ کس آنها را در برابر عذاب خدا یاری نمی‌کند و کیفر خدا را از آنها دور نمی‌نماید.
#
{26} أي: لم يزلْ إبراهيمُ عليه الصلاة والسلام يَدْعو قومَه، وهم مستمرُّون على عنادهم؛ إلاَّ أنَّه آمن له بدعوته لوطٌ الذي نبَّأه الله وأرسله إلى قومِهِ كما سيأتي ذِكْره، {وقال}: إبراهيمُ حين رأى أنَّ دعوةَ قومِهِ لا تفيدُهم شيئاً: {إنِّي مهاجرٌ إلى ربِّي}؛ أي: هاجِرٌ أرضَ السوء، ومهاجِرٌ إلى الأرض المباركة، وهي الشام. {إنَّه هو العزيزُ}؛ أي: الذي له القوَّة، وهو يقدِرُ على هدايتكم، ولكنَّه حكيمٌ، ما اقتضت حكمتُه ذلك. ولمَّا اعتزلهم وفارَقَهم وهم بحالِهِم؛ لم يذكرِ الله عنهم أنَّه أهلكهم بعذابٍ، بل ذَكَرَ اعتزالَه إيَّاهم وهجرتَه من بين أظهُرِهم، فأمَّا ما يُذْكَرُ في الإسرائيلياتِ أنَّ الله تعالى فتح على قومِهِ باب البعوض، فشرب دِماءَهم، وأكل لحومَهم، وأتْلَفَهم عن آخرهم؛ فهذا يتوقَّفُ الجزم به على الدليل الشرعيِّ، ولم يوجدْ؛ فلو كان اللَّه استأصَلَهم بالعذاب؛ لَذَكَرَه كما ذَكَرَ إهلاكَ الأمم المكذِّبة، ولكن هل من أسرار ذلك أن الخليل عليه السلام من أرحم الخلق وأفضلهم وأحلمهم وأجلِّهم؛ فلم يَدْعُ على قومِهِ كما دعا غيرُه، ولم يكن اللهُ لِيَجْزِيَ بسببه عذاباً عامًّا؟ ومما يدلُّ على ذلك أنَّه راجع الملائكة في إهلاك قوم لوط، وجادَلَهم، ودافَعَ عنهم، وهم ليسوا قومَه. والله أعلم بالحال.
(26) ابراهیم علیه السلام پیوسته قوم خویش را دعوت می‌کرد؛ و آنها بر عناد و مخالفت خود ادامه می‌دادند، به جز لوط که به دعوت ابراهیم ایمان آورد و خداوند او را پیامبر گرداند و بسوی قومش فرستاد، آن گونه که بیان خواهد شد. و (﴿وَقَالَ إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَىٰ رَبِّيٓ﴾) ابراهیم زمانی که دید فرا خواندن قومش فایده‌ای به آنان نمی‌رساند، گفت: همانا من به جایی هجرت می‌کنم که در آن به عبادت پروردگارم بپردازم؛ یعنی او سرزمینی را که آکنده از بدی و زشتی بود، ترک نمود؛ و به سوی سرزمین با برکت شام هجرت نمود. (﴿إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ﴾) بی‌گمان، او توانا و دارای قدرت است؛ و بر هدایت نمودن شما توانایی دارد؛ ولی او دارای حکمت است و اگر حکمتش اقتضا نماید، هدایت می‌کند. وقتی ابراهیم از آنها کناره‌گیری کرد و جدا شد؛ و آنان بر همان حال خود باقی ماندند، خداوند در مورد آنها نگفت که آنان را به وسیلۀ عذابی نابود کرده است، بلکه بیان نمود که ابراهیم از آنان کناره‌گیری کرد و از میان آنها هجرت نمود. اما آنچه در روایت‌های اسرائیلی آمده است مبنی بر اینکه «خداوند پشه‌ها را به سوی قوم ابراهیم گسیل داشت و خون آنها را مکیدند و گوشت‌های‏شان را خوردند و همۀ آنها را نابود کردند.» این گفته را زمانی می‌توان به یقین پذیرفت که دلیل شرعی بر صحت آن وجود داشته باشد، در حالی که هیچ دلیل شرعی بر صحت این مطلب وجود ندارد. پس اگر خداوند به وسیلۀ عذابی آنها را ریشه‌کن کرده بود، این را بیان می‌کرد، همان‌گونه که نابود کردن امت‌های تکذیب کننده را بیان نموده است. ولی شاید بتوان گفت که یکی از اسرار معذب نشدن آنها این است که ابراهیم خلیل علیه السلام یکی از مهربان‌ترین مردم و برترین و بردبارترین و بزرگوارترین آنهاست؛ بنابراین برای نابودی قومش دعا نکرد، آن گونه که برخی از پیامبران علیه قوم‌های خود دعا کردند؛ به همین خاطر خداوند نخواست بر آنها عذابی فراگیر فرود بیاورد؛ از جمله چیزهایی که بر این موضوع دلالت می‌نماید این است که ابراهیم در مورد هلاک کردن قوم لوط با فرشتگان گفتگو کرد و با آنها مجادله نمود و از آن قوم دفاع کرد، درحالی که قوم او نبودند. والله اعلم.
#
{27} {ووهَبْنا له إسحاقَ ويعقوبَ}؛ أي: بعدما هاجر إلى الشام، {وجَعَلْنا في ذرَّيَّتِهِ النبوَّة والكتاب}: فلم يأتِ بعدَه نبيٌّ إلاَّ من ذُرِّيَّتِهِ، ولا نزل كتابٌ إلاَّ على ذرِّيَّته، حتى خُتموا بابنه محمد - صلى الله عليه وسلم - وعليهم أجمعين. وهذا من أعظم المناقب والمفاخر، أنْ تكونَ موادُّ الهدايةِ والرحمةِ والسعادةِ والفلاح والفوزِ في ذُرِّيَّتِهِ، وعلى أيديهم اهتدى المهتدون، وآمن المؤمنون، وصلح الصالحون، {وآتَيْناه أجْرَه في الدُّنيا}: من الزوجة الجميلة فائقة الجمال، والرزق الواسع، والأولاد الذين بهم قَرَّتْ عينُه، ومعرفة الله ومحبَّته والإنابة إليه. {وإنَّه في الآخرة لَمِنَ الصالحين}: بل هو ومحمدٌ صلى الله عليهما وسَلّم أفضل الصالحين على الإطلاق وأعلاهم منزلةً. فجمع الله له بين سعادةِ الدُّنيا والآخرة.
(27) (﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ﴾) و بعد از آنکه او به شام هجرت کرد، اسحاق و یعقوب را به او عطا کردیم، (﴿وَجَعَلۡنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ ٱلنُّبُوَّةَ وَٱلۡكِتَٰبَ﴾) و در دودمان او پیامبری و کتاب مقرر داشتیم. و بعد از او هیچ پیامبری نیامد مگر اینکه از دودمان او بوده؛ و هیچ کتابی جز بر فرزندان او نازل نشده است تا اینکه نبوت با فرزندش محمد صلی الله علیه وسلم پایان یافت. و این از بزرگ‌ترین فضیلت‌ها و افتخارات است که عناصر هدایت و رحمت و سعادت و رستگاری در میان فرزندان اوست، و هدایت یافتگان به دست آنها هدایت شده، مؤمنان به دست آنها ایمان آورده‌اند و صالحان صالح گشته‌اند. (﴿وَءَاتَيۡنَٰهُ أَجۡرَهُۥ فِي ٱلدُّنۡيَا﴾) و پاداشش را در دنیا به او دادیم که از آن جمله همسر زیبایش بود که در نهایت زیبایی قرار داشت، و روزی و فرزندان فراوان بود که خداوند به عنوان پاداش در این دنیا به او بخشید؛ فرزندانی که مایۀ خشنودی او گردیدند و باعث شدند تا او خداوند را بیش از پیش بشناسد، او را دوست بدارد و به سویش توبه نماید. (﴿وَإِنَّهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ﴾) و همانا او در آخرت از زمرۀ شایستگان است، بلکه او و محمد ـ علیهما الصلاة والسلام ـ به طور مطلق از برترین صالحان می‌باشند و جایگاهشان از همه برتر است. پس خداوند او را هم در دنیا و هم در آخرت خوشبخت و سعادتمند کرد.
: 28 - 35 #
{وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُمْ بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِينَ (28) أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَتَأْتُونَ فِي نَادِيكُمُ الْمُنْكَرَ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (29) قَالَ رَبِّ انْصُرْنِي عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ (30) [وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا إِنَّا مُهْلِكُو أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَهَا كَانُوا ظَالِمِينَ (31) قَالَ إِنَّ فِيهَا لُوطًا قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيهَا لَنُنَجِّيَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ (32) وَلَمَّا أَنْ جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالُوا لَا تَخَفْ وَلَا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَأَهْلَكَ إِلَّا امْرَأَتَكَ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ (33) إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلَى أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزًا مِنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ (34) وَلَقَدْ تَرَكْنَا مِنْهَا آيَةً بَيِّنَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (35)}].
وَلُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إنَّكُمْ لَتَأتُونَ الْفَاحِشَهَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أحَدٍ مِّنَ الْعَلمِينَ و لوط ]را فرستاديم[ آنگاه كه به قومش گفت : «شما كه بسيار زشتي را انجام مي دهيد كه هيچ كس از جهانيان در ]ارتكاب[ آن از شما پيشي نگرفته است. أئِنَّكُمْ لَتَأتُونَ الرّجَالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبيِلَ وَ تَأتُونَ فِي نَادِيكُمُ الْمُنكَرَ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إلَّا أن قَالُوا ائتِنَا بِعَذَابِ الله إن كُنتَ مِنَ الصَّدِقِينَ آيا شما با مردان آميزش مي كنيد و راه ]فطري و شرعي تناسل[ را مي بنديد و در محافل خود كار ناپسند انجام مي دهيد؟!»، و پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند : «اگر راست مي گويي عذاب خدا را بر سر ما بياور!». قَالَ رَبِّ انصُرْنِي عَلَي الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ گفت : پروردگارا! مرا بر گروه فسادكاران پيروز گردان». وَ لَمَّا جَآءَتْ رُسُلُنَآ إبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَي قَالُواْ إِنَّا مُهْلِكُواْ أهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَهِ إنَّ أهْلَهَا كَانُواْ ظَلِمِينَ و هنگامي كه فرستادگان ما براي ابراهيم مژده آوردند، گفتند : «ما هلاك كنندة اين شهريم، بي گمان اهل آن ستمكار بودند». قَالَ إنَّ فِيهَا لُوطاً قَالُوْا نَحْنُ أعْلَمُ بِمَن فِيهَا لَنُنَجِّيَنَّه وَ أهْلَهُ إلَّا امْرَاتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَبِرِينَ ابراهيم گفت : «لوط در آن شهر است»، گفتند : «ما به هر كس كه در آنجاست داناتريم، بي گمان او و خانواده اش را رهايي مي بخشيم، مگر همسرش كه از ماندگاران و نابودشوندگان خواهد بود». وَ لَمَّآ أن جَآءَتْ رُسُلُنَا لُوطاً سِي ءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قَالُواْ لَا تَخَفْ وَ لَا تَحْزَنْ إنَّا مُنَجُّوكَ وَأهْلَكَ إلَّا امْرَأتَكَ كَانَتْ مِنَ الْغَبِرِينَ و چون فرستادگان ما نزد لوط آمدند، لوط به خاطر آنان سخت ناراحت و دلتنگ شد، ]فرشتگان[ گفتند : «مترس و غمگين مباش كه ما نجات دهندة تو و خانواده ات هستيم، مگر زنت كه از ماندگاران و نابودشوندگان خواهد بود». إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَى أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزًا مِّنَ السَّمَاء بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ همانا ما بر اهل اين شهر به سزاي آن كه نافرماني مي كردند عذابي از آسمان نازل خواهيم كرد. وَلَقَد تَّرَكْنَا مِنْهَا آيَةً بَيِّنَةً لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ و به راستي از آن ]شهر[ براي گروهي كه خرد مي ورزند نشانه اي روشن بر جاي گذاشتيم.
#
{28 ـ 29} فأرسل الله لوطاً إلى قومه، وكانوا مع شركهم قد جمعوا بين فعل الفاحشة في الذُّكور وتقطيع السبيل وفُشُوِّ المُنْكرات في مجالسهم، فنصحهم لوطٌ عن هذه الأمور، وبيَّن لهم قبائحها في نفسها وما تؤول إليه من العقوبة البليغة، فلم يَرْعَووا ولم يَذَّكَّروا. {فما كان جوابَ قومِهِ إلاَّ أن قالوا ائْتِنا بعذابِ الله إن كنتَ من الصادقين}.
(28 - 29) پیش‌تر بیان شد که لوط علیه السلام به ابراهیم ایمان آورد و از هدایت یافتگان گردید. و گفته‌اند که لوط از فرزندان و دودمان ابراهیم نیست، بلکه برادر زادۀ ابراهیم است. پس این فرمودۀ الهی که ﴿وَجَعَلۡنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ ٱلنُّبُوَّةَ وَٱلۡكِتَٰبَ﴾ [و در دودمان او، پیامبری و کتاب مقرر داشتیم] گرچه عام است، اما با این تضادی ندارد که «لوط پیامبر باشد، اما نه از دودمان و فرزندان ابراهیم»، چون این آیه برای تمجید و ستایش ابراهیم آمده و خبر داده است که لوط به دست ابراهیم هدایت یافت؛ و کسی که به دست ابراهیم هدایت یافته باشد، با توجه به فضیلت هدایت کننده، از فرزندان او که هدایت شده‌اند، برتر می‌باشد. والله اعلم. پس خداوند لوط را به سوی قومش فرستاد و آنها با وجود شرک‌ورزی، کار زشت و هم جنس‌بازی و راهزنی انجام می‌دادند و لواط و منکرات و زشتی‌ها در مجالس آنان شایع شده بود. پس لوط آنان را نصیحت کرد و از این کارها باز داشت و زشتی این کارها و کیفر سخت آن را برایشان بیان کرد. اما آنها نترسیدند و پند نپذیرفتند، (﴿فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوۡمِهِۦٓ إِلَّآ أَن قَالُواْ ٱئۡتِنَا بِعَذَابِ ٱللَّهِ إِن كُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ﴾«و پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: اگر راست می‌گویی، عذاب خدا را بر سر ما بیاور».
#
{30 ـ 35} فأيس منهم نبيُّهم، وعلم استحقاقهم العذاب، وجزع من شدة تكذيبهم له، فدعا عليهم، و {قال ربِّ انصُرْني على القوم المفسِدين}: فاستجاب الله دعاءَه، فأرسل الملائكةَ لإهلاكِهِم، فمرُّوا بإبراهيم قبل ذلك، وبشَّروه بإسحاقَ ومن وراءِ إسحاقَ يعقوب، ثم سألهم إبراهيمُ: أين يريدون؟ فأخبروه أنَّهم يريدون إهلاكَ قوم لوط، فجعل يراجِعُهم ويقول: {إنَّ فيها لوطاً}، فقالوا له: {لَنُنَجِّيَنَّهُ وأهلَه إلاَّ امرأتَه كانت من الغابرين}: ثم مَضَوْا حتى أتوا لوطاً، فساءه مجيئُهم، وضاق بهم ذَرْعاً؛ بحيث إنه لم يعرِفْهم، وظنَّ أنَّهم من جملة أبناء السبيل الضيوف، فخاف عليهم من قومه، فقالوا له: {لا تَخَفْ ولا تَحْزَنْ}: وأخبروه أنَّهم رسل الله، {إنَّا منجُّوك وأهْلَكَ إلاَّ امرأتَكَ كانت من الغابرين. إنَّا منزلون على أهل هذه القرية رجزاً}؛ أي: عذاباً {من السماء بما كانوا يَفْسُقون}: فأمروه أن يَسْرِيَ بأهله ليلاً، فلما أصبحوا؛ قَلَبَ الله عليهم ديارهم، فجعل عاليها سافلها، وأمطر عليهم حجارةً من سِجِّيل متتابعة حتى أبادتهم وأهلكتهم فصاروا سمراً من الأسمار وعبرةً من العبر. {ولقد تَرَكْنا منها آيةً بَيِّنَةً لقوم يعقلونَ}؛ أي: تركنا من ديار قوم لوط آثاراً بيِّنة لقوم يعقلون العِبَرَ بقلوبهم فينتفعونَ بها؛ كما قال تعالى: {وإنَّكُم لَتَمُرُّونَ عليهم مصبحينَ. وبالليلِ أفلا تعقِلونَ}.
(30 - 35) پس پیامبرشان از آنها ناامید شد و دانست که سزاوار عذاب می‌باشند. و از اینکه آنها به شدت او را تکذیب ‌کردند، ناراحت شد؛ پس علیه آنان دعا کرد و (﴿قَالَ رَبِّ ٱنصُرۡنِي عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡمُفۡسِدِينَ﴾) گفت: پروردگارا! مرا بر گروه فسادکاران پیروز نما. پس خداوند دعایش را پذیرفت و فرشتگان را برای نابود کردن‏شان فرستاد که قبل از آن، گذرشان بر ابراهیم افتاد و او را به تولد اسحاق و بعد از او یعقوب مژده دادند. سپس ابراهیم از فرشتگان پرسید: می‌خواهید کجا بروید؟ آنها نیز او را خبر دادند که می‌خواهند قوم لوط را نابود کنند. پس ابراهیم با آنها گفتگو کرد و گفت: (﴿إِنَّ فِيهَا لُوطٗا﴾) لوط در آن شهر است. فرشتگان به او گفتند: (﴿لَنُنَجِّيَنَّهُۥ وَأَهۡلَهُۥٓ إِلَّا ٱمۡرَأَتَهُۥ كَانَتۡ مِنَ ٱلۡغَٰبِرِينَ﴾) بی‌گمان او و خانواده‌اش را رهایی می‌بخشیم، مگر همسرش که از ماندگاران و نابود شوندگان خواهد بود. سپس فرشتگان به راه افتادند تا اینکه به نزد لوط آمدند. لوط از آمدن آنها ناراحت و دلتنگ شد، چون آنها را نشناخت و گمان برد که مهمان و مسافر هستند، بنابراین ترسید که قومش به آنها تجاوز کنند. پس فرشتگان به او گفتند: (﴿لَا تَخَفۡ وَلَا تَحۡزَنۡ﴾) مترس و غمگین مباش! و به او خبر دادند که آنها فرستادگان خدا هستند، (﴿إِنَّا مُنَجُّوكَ وَأَهۡلَكَ إِلَّا ٱمۡرَأَتَكَ كَانَتۡ مِنَ ٱلۡغَٰبِرِينَ﴾«ما نجات دهندگان تو و خانواده‌ات هستیم، مگر زنت که از ماندگاران و نابود شوندگان خواهد بود». ((إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَىٰٓ أَهۡلِ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡيَةِ رِجۡزٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ بِمَا كَانُواْ يَفۡسُقُونَ﴾) ما بر اهل این شهر به کیفر نافرمانی‌ای که می‌کردند، عذابی از آسمان نازل خواهیم کرد. پس فرشتگان به او فرمان دادند که شبانه به همراه خانواده‌اش بیرون برود، پس صبحگاهان خداوند سرزمین آنها را زیرو رو کرد و از آسمان پی در پی بر آنان سنگ باراند تا اینکه آنها را نابود و هلاک ساخت و آنها به افسانه‌ای از افسانه‌ها تبدیل شدند و عبرتی از عبرت‌ها گردیدند. (﴿وَلَقَد تَّرَكۡنَا مِنۡهَآ ءَايَةَۢ بَيِّنَةٗ لِّقَوۡمٖ يَعۡقِلُونَ﴾) و از خانه‌ها و آبادی‌های قوم لوط، آثار روشن و نمایانی برجای گذاشتیم تا عبرتی برای کسانی باشند که با دل‌های‏شان عبرت‌ها را درک می‌نمایند و از آن بهره‌مند می‌شوند. همان‌گونه که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَإِنَّكُمۡ لَتَمُرُّونَ عَلَيۡهِم مُّصۡبِحِينَ وَبِٱلَّيۡلِۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ﴾ و شما صبح و شب از کنار آنها عبور می‌کنید، آیا خرد نمی‌ورزید؟!
: 36 - 37 #
{وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا فَقَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَارْجُوا الْيَوْمَ الْآخِرَ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (36) فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ (37)}.
وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَارْجُوا الْيَوْمَ الْآخِرَ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ و به سوي مدين برادرشان شعيب را فرستاديم و گفت : اي قوم من! خداي را پرستش كنيد و به روز بازپسين اميد داريد، و در زمين اصلاً فساد و تباهي نكنيد». فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ پس او را تكذيب كردند در نتيجه زلزله آنان را فرو گرفت و در خانه و كاشانة خود از پاي در آمدند.
#
{36 ـ 37} أي: {و} أرسلنا {إلى مَدْيَنَ}: القبيلة المعروفة المشهورة {شُعَيْباً}: فأمرهم بعبادة الله وحده لا شريك له، والإيمان بالبعث ورجائه والعمل له، ونهاهم عن الإفسادِ في الأرض ببخس المكاييل والموازين والسعي بقَطْع الطُّرُق. {فكذبوه}: فأخذهم عذابُ الله، {فأصبحوا في دارِهم جاثمينَ}.
(36 - 37) (﴿وَإِلَىٰ مَدۡيَنَ أَخَاهُمۡ شُعَيۡبٗا﴾) و به سوی قبیلۀ معروف مدین، برادرشان شعیب را فرستادیم که آنها را به عبادت خدای یگانه و بی شریک، ایمان آوردن به روز رستاخیز، امید داشتن به آن و عمل کردن برای آن فرمان داد؛ و آنان را از تباهی و فساد ورزیدن در زمین، کاستن از ترازو و پیمانه و راهزنی نهی می‌کرد. (﴿فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلرَّجۡفَةُ﴾) پس او را تکذیب کردند، در نتیجه عذاب خدا آنها را فرو گرفت، (﴿فَأَصۡبَحُواْ فِي دَارِهِمۡ جَٰثِمِينَ﴾) و آنها در خانه و کاشانۀ خود به رو درافتادند و مردند.
: 38 - 40 #
{وَعَادًا وَثَمُودَ وَقَدْ تَبَيَّنَ لَكُمْ مِنْ مَسَاكِنِهِمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَكَانُوا مُسْتَبْصِرِينَ (38) وَقَارُونَ وَفِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مُوسَى بِالْبَيِّنَاتِ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ وَمَا كَانُوا سَابِقِينَ (39) فَكُلًّا أَخَذْنَا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِ حَاصِبًا وَمِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَمِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ وَمِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنَا وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (40)}
وَعَادًا وَثَمُودَ وَقَد تَّبَيَّنَ لَكُم مِّن مَّسَاكِنِهِمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَكَانُوا مُسْتَبْصِرِينَ. و عاد و ثمود را ]نيز نابود كرديم[ و خانه و كاشانة ايشان براي شما نمايان است و شيطان كارهايشان را برايشان آراسته جلوه داد و آنان را از راه ]راست[ بازداشت در حالي كه بينا بودند. وَقَارُونَ وَفِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَلَقَدْ جَاءهُم مُّوسَى بِالْبَيِّنَاتِ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ وَمَا كَانُوا سَابِقِينَ. و قارون و فرعون و هامان را ]را نيز نابود كرديم[ و همانا موسي با دلائل و براهين روشن نزد آنان آمده بود امّا ايشان در زمين استكبار و برتري جويي ورزيدند ولي نتوانستند ]از ما[ پيشي گيرند. فَكُلًّا أَخَذْنَا بِذَنبِهِ فَمِنْهُم مَّنْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِ حَاصِبًا وَمِنْهُم مَّنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَمِنْهُم مَّنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ وَمِنْهُم مَّنْ أَغْرَقْنَا وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ
#
{38} أي: وكذلك ما فَعَلْنا بعادٍ وثمودَ، وقد علمتَ قَصَصهم، وتبيَّن لكم بشيء تشاهدونه بأبصارِكم من مساكِنِهم وآثارِهِم التي بانوا عنها، وقد جاءتهم رسلُهم بالآيات البينات المفيدة للبصيرة، فكذَّبوهم وجادلوهم، وزين لهم الشيطان عملهم، حتى ظنوا أنه أفضل مما جاءتهم به الرسل.
(38) بر سر قوم عاد و ثمود نیز همان بلایی آوردیم که بر سر قوم لوط آوردیم؛ و شما داستان آنها را می‌دانید؛ و برخی از خانه‌ها و آثارشان را با چشم خود مشاهده می‌کنید و خانه‌های‏شان را که از آن جدا شده‌اند، می‌بینید. پس برایتان روشن شده که خداوند با آنان چه کرده است. پیامبران با دلایل و نشانه‌های روشنگر و بینش به نزد آنها آمدند، اما آنان را تکذیب کردند و با آنها به مجادله پرداختند. (﴿وَزَيَّنَ لَهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ﴾) و شیطان کارهای‏شان را برای‏شان آراست تا اینکه گمان بردند آنچه شیطان برای آنان آورده است، از آنچه که پیامبران برای‏شان آورده‌اند، بهتر می‌باشد.
#
{39} وكذلك قارونُ وفرعونُ وهامانُ، حين بعث الله إليهم موسى بن عمران بالآيات البينات والبراهين الساطعات، فلم ينقادوا، واستكبروا في الأرض على عباد الله فأذلُّوهم، وعلى الحقِّ فردوه فلم يقدروا على النجاء حين نزلت بهم العقوبة. {وما كانوا سابقينَ}: اللهَ ولا فائتينَ، بل سلَّموا واسْتَسْلموا.
(39) و همچنین قارون و فرعون و هامان، وقتی خداوند موسی بن عمران را به همراه نشانه‌های روشن و دلایل قاطع به نزد آنها فرستاد، فرمان نبردند؛ و در زمین بر بندگان خدا استکبار و سرکشی ورزیدند و حق را نپذیرفتند؛ بنابراین وقتی که کیفر خدا بر آنها نازل شد، نتوانستند نجات یابند. (﴿وَمَا كَانُواْ سَٰبِقِينَ﴾) و نتوانستند از خدا پیشی بگیرند و از دست خدا در روند، بلکه تسلیم و دستگیر شدند.
#
{40} {فكلاًّ}: من هؤلاء الأمم المكذِّبة {أخذنا بِذَنبِهِ}: على قدره وبعقوبةٍ مناسبة له، {فمنهم مَنْ أرْسَلْنا عليه حاصباً}؛ أي: عذاباً يَحْصِبُهم كقوم عادٍ حين أرسل الله {عليهم الريح العقيم} و {سخَّرها عليهم سبعَ ليال وثمانيةَ أيام حسوماً فترى القوم فيها صَرْعى كأنَّهم أعجازُ نخل خاوية}، {ومنهم من أخَذَتْه الصيحةُ}: كقوم صالح، {ومنهم مَنْ خَسَفْنا به الأرض}: كقارون، {ومنهم من أغْرَقْنا}: كفرعون وهامان وجنودهما. {وما كان اللهُ}؛ أي: ما ينبغي ولا يليقُ به تعالى أن يظلمهم لكمال عدله وغناه التام عن جميع الخلق، {ولكِن كَانُوا أنفُسَهُم يَظلِمُونَ}: منعوها حقَّها التي هي بصددِهِ؛ فإنَّها مخلوقةٌ لعبادة الله وحده؛ فهؤلاء وَضَعوها في غير موضِعِها، وشَغَلوها بالشهواتِ والمعاصي، فضرُّوها غاية الضرر من حيث ظنُّوا أنهم ينفعونها.
(40) (﴿فَكُلًّا أَخَذۡنَا بِذَنۢبِهِۦ﴾) و هریک از این امت‌ها را که پیامبران را تکذیب ‌کردند، به اندازۀ گناهش و با کیفری متناسب با آن عذاب دادیم، (﴿فَمِنۡهُم مَّنۡ أَرۡسَلۡنَا عَلَيۡهِ حَاصِبٗا﴾) پس بر بعضی از ایشان عذابی را فرستادیم و آنها را سنگباران نمودیم، مانند قوم عاد که خداوند طوفان شدید را بر آنان فرستاد: ﴿سَخَّرَهَا عَلَيۡهِمۡ سَبۡعَ لَيَالٖ وَثَمَٰنِيَةَ أَيَّامٍ حُسُومٗاۖ فَتَرَى ٱلۡقَوۡمَ فِيهَا صَرۡعَىٰ كَأَنَّهُمۡ أَعۡجَازُ نَخۡلٍ خَاوِيَةٖ﴾ [الحاقة: 7] «[خداوند] آن [عذاب] را هفت شب و هشت روزِ پیاپی بر آنان مسخر گرداند و مردم را در آن [عذاب] فرو افتاده می‌دیدی، انگار تنۀ نخل‌های میان تهی می‌باشند»! (﴿وَمِنۡهُم مَّنۡ أَخَذَتۡهُ ٱلصَّيۡحَةُ﴾) و بعضی از ایشان را صدای مرگبار فرو گرفت، مانند قوم صالح، (﴿وَمِنۡهُم مَّنۡ خَسَفۡنَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ﴾) و برخی از ایشان را مانند قارون به قلب زمین فرو بردیم، (﴿وَمِنۡهُم مَّنۡ أَغۡرَقۡنَا﴾) و برخی از ایشان را مانند فرعون و هامان و لشکریان‏شان در آب غرق نمودیم. (﴿وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيَظۡلِمَهُمۡ﴾) و شایسته و سزاوار خداوند نیست که بر آنها ستم نماید، چون او در کمال دادگری و به‌طور کامل از همۀ مردم بی‌نیاز است. (﴿وَلَٰكِن كَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ يَظۡلِمُونَ﴾) اما آنها خود بر خویشتن ستم ‌کردند و حق را ضایع نمودند؛ زیرا انسان‌ها برای پرستش خدای یگانه آفریده شده‌اند، اما با این وجود خود را به شهوت‌ها و گناهان مشغول کردند، و خویشتن را در معرض زیان و آسیب قرار دادند، چون گمان می‌بردند که این کار به نفع آنهاست.
: 41 - 43 #
{مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ (41) إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (42) وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ (43)}.
مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاء كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ مثال آناني که به جاي خداوند دوستاني گرفته اند همچون کار عنکبوت است که خانه اي ساخته و به درستي که اگر مي دانستند سست ترين خانه ها خانۀ عنکبوت است. إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ مِن شَيْءٍ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ بي شک خداوند مي داند هر آنچه را که به جاي او ]به نيايش[ مي خوانند در حقيقت چيزي نيست، و او پيروزمند فرزانه است. وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ و اين مثال هايي هستند که ما براي مردم مي زنيم، و جز دانايان آن را درک نمي کنند.
#
{41} هذا مثلٌ ضربه الله لمن عَبَدَ معه غيرَه يقصدُ به التعزُّز والتقوِّي والنفع، وأنَّ الأمر بخلاف مقصوده؛ فإنَّ مَثَلَه كمثل العنكبوت اتَّخذت بيتاً يقيها من الحرِّ والبرد والآفات، {وإنَّ أوهنَ البيوتِ}: أضعفها وأوهاها {لبيتُ العنكبوتِ}: فالعنكبوت من الحيوانات الضعيفة، وبيتُها من أضعف البيوت؛ فما ازدادتْ باتِّخاذه إلاَّ ضعفاً. كذلك هؤلاء الذين يتَّخذون من دونه أولياء فقراء عاجزون من جميع الوجوه، وحين اتَّخذوا الأولياء من دونه يتعزَّزون بهم ويستَنْصِرونهم؛ ازدادوا ضَعْفاً إلى ضعفهم ووهناً إلى وهنهم؛ فإنَّهم اتَّكلوا عليهم في كثير من مصالحهم، وألْقَوْها عليهم، وتخلَّوْا هم عنها؛ على أنَّ أولئك سيقومون بها، فخذلوهم، فلم يحصُلوا منهم على طائل، ولا أنالوهم من معونتهم أقلَّ نائل؛ فلو كانوا يعلمون حقيقة العلم حالهم وحال مَن اتَّخذوهم؛ لم يَتَّخِذوهم، ولتبرؤوا منهم، ولتولَّوا الربَّ القادر الرحيم، الذي إذا تولاَّه عبدُه وتوكَّل عليه؛ كفاه مؤونة دينه ودنياه، وازداد قوَّة إلى قوَّته في قلبه وبدنه وحاله وأعماله.
(41) این مثال را خداوند برای کسی زده است که به همراه او کسی دیگر را عبادت می‌کند؛ و منظورش عزت و قدرت یافتن و فایده‌مند شدن است، درحالی که قضیه برخلاف منظور اوست. خداوند می‌فرماید: مثال چنین کسی مانند عنکبوت است که برای خود خانه‌ای درست کرده است تا او را از گرما و سرما و آفت‌ها مصون و محفوظ بدارد، (﴿وَإِنَّ أَوۡهَنَ ٱلۡبُيُوتِ لَبَيۡتُ ٱلۡعَنكَبُوتِ﴾) حال آنکه بی‌گمان سست‌ترین خانه‌ها، خانه و کاشانۀ عنکبوت است؛ چرا که عنکبوت حیوان ضعیفی است و خانه‌اش نیز ضعیف‌ترین و سست‌ترین خانه‌هاست؛ و درست کردن خانه جز ضعف و سستی چیزی به او نیفزوده است. همچنین کسانی که به جای خدا سرپرستان و دوستانی برگرفته‌اند، از هر جهت ناتوان هستند؛ و وقتی که به جای او سرپرستان و دوستانی برمی‌گیرند و به آنها افتخار می‌کنند و از آنها یاری می‌جویند، در حقیقت به ضعف و سستی خود می‌افزایند. و آنها برای تحقق بسیاری از منافع‏شان بر آنان توکل نموده‌اند و آن را بر گردن آنها انداخته‌اند و خود به این امید نشسته‌اند که آنها این کارها را برای‏شان انجام خواهند داد. در نتیجه این بت‌ها آنان را خوار می‌نمایند و فایده‌ای به آنها نمی‌رسانند و از کمک و یاری آنها کمترین چیزی عایدشان نمی‌شود. پس اگر این دسته از انسان‌ها، حقیقت و ماهیت کسانی که آنان را به پرستش گرفته‌اند می‌دانستند، آنان را عبادت نمی‌کردند و از آنها بیزاری می‌جستند و پروردگار توانای مهربان را به سرپرستی و دوستی می‌گرفتند؛ که هرگاه بنده‌اش او را به دوستی بگیرد و بر او توکل نماید، مشکلات دینی و دنیوی او را حل می‌کند، او را بسنده خواهد بود، به نیرو و قدرت قلبی و بدنی‌اش می‌افزاید و حالات و کارهایش را سامان می‌بخشد. وقتی خداوند متعال نهایت ناتوانی خدایان و معبودان مشرکین را بیان نمود، به همین مقدار بسنده نکرد، بلکه از این فراتر رفت و گفت: آنها هیچ چیزی نیستند، بلکه فقط نام‌هایی هستند که بر آنان گذاشته‌اید و گمان‌هایی هستند که باور نمودید؛ و پوچ بودن آن با کمترین تحقیق و تفحص برای مرد عاقل و هوشمند مشخص و روشن می‌شود.
#
{42} ولمَّا بيَّن نهايةَ ضَعْف آلهة المشركين؛ ارتقى من هذا إلى ما هو أبلغ منه، وأنَّها ليس بشيء، بل هي مجرَّدُ أسماء سمَّوْها وظنونٍ اعتقدوها، وعند التحقيق يتبيَّن للعاقل بطلانها وعدمها، ولهذا قال: {إنَّ الله يعلمُ ما يَدعونَ من دونِهِ من شيءٍ}؛ أي: إنَّه تعالى يعلم ـ وهو عالم الغيب والشهادة ـ أنَّهم ما يدعون من دون الله شيئاً موجوداً ولا إلهاً له حقيقةً؛ كقوله تعالى: {إنْ هي إلاَّ أسماءٌ سَمَّيْتُوها أنتُم وآباؤكم ما أنْزَلَ الله بها من سلطانٍ}، وقوله: {وما يَتَّبِعُ الذين يَدْعون مِن دون الله شركاءَ إنْ يَتَّبِعون إلا الظنَّ}. {وهو العزيزُ}: الذي له القوَّة جميعاً، التي قهر بها جميع الخلق. {الحكيم}: الذي يضع الأشياء مواضِعَها، الذي أحسن كلَّ شيء خَلَقَه وأتقنَ ما أمره.
(42) بنابراین فرمود: (﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ مَا يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ مِن شَيۡءٖ﴾) خداوند می‌داند ـ‌و او به پیدا و پنهان آگاه است‌ـ که آنچه آنان به جای وی به نیایش می‌خوانند، در حقیقت وجود ندارند و معبود حقیقی نیستند؛ مانند اینکه می‌فرماید: ﴿إِنۡ هِيَ إِلَّآ أَسۡمَآءٞ سَمَّيۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُكُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٍ﴾ [النجم: 23] «اینها فقط نام‌هایی هستند که شما و پدران‏تان نهاده‌اید؛ و خداوند برای آن دلیلی نازل نفرموده است». ﴿وَمَا يَتَّبِعُ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُرَكَآءَۚ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ﴾ [یونس: 66] «کسانی که به جای خدا انبازهایی دیگر را به فریاد می‌خوانند، جز از گمان [خود] پیروی نمی‌کنند». (﴿وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ﴾) و خداوند تواناست، و بر همۀ مخلوقات چیره است؛ و با حکمت است، و هر چیزی را در جایش و در محل مناسب آن قرار می‌دهد؛ خداوندی که آفرینش هر چیزی را زیبا و محکم نموده است.
#
{43} {وتلك الأمثالُ نَضْرِبُها للناس}؛ أي: لأجلهم ولانتفاعهم وتعليمهم؛ لكونِها من الطرق الموضحة للعلوم؛ لأنَّها تُقَرِّبُ الأمور المعقولة بالأمور المحسوسة، فيتَّضح المعنى المطلوب بسببها؛ فهي مصلحة لعموم الناس. {و} لكن {مَا يَعقِلُهَا}: لفهمها وتدبرها وتطبيقها على ما ضُرِبَتْ له وَعَقَلَها في القلب {إلاَّ العالمونَ}؛ أي: إلاَّ أهلُ العلم الحقيقي، الذين وصل العلمُ إلى قلوبهم. وهذا مدحٌ للأمثال التي يضرِبُها، وحثٌّ على تدبُّرها وتعقُّلها، ومدحٌ لمن يَعْقِلها، وأنَّه عنوانٌ على أنَّه من أهل العلم، فعُلِمَ أنَّ مَنْ لم يَعْقِلْها ليس من العالمين. والسببُ في ذلك أنَّ الأمثال التي يضرِبها الله في القرآن إنَّما هي للأمور الكبار والمطالب العالية والمسائل الجليلة، فأهلُ العلم يعرِفون أنَّها أهمُّ من غيرها؛ لاعتناء الله بها، وحثِّه عبادَه على تعقُّلها وتدبُّرها، فيبذلون جهدَهم في معرفتها، وأمّا من لم يَعْقِلْها مع أهميِّتها؛ فإنَّ ذلك دليلٌ على أنَّه ليس من أهل العلم؛ لأنَّه إذا لم يعرف المسائل المهمَّة، فعدم معرفتِهِ غيرَها من باب أولى وأحرى، ولهذا أكثرُ ما يضرِبُ اللهُ الأمثالَ في أصول الدين ونحوها.
(43) (﴿وَتِلۡكَ ٱلۡأَمۡثَٰلُ نَضۡرِبُهَا لِلنَّاسِ﴾) و این مثال‌هایی است که به خاطر مردم و برای بهره‌مند شدن آنها و تعلیم دادن‏شان می‌زنیم؛ و از این طریق علوم و دانستنی‌ها را برای‏شان واضح و روشن می‌گردانیم؛ و از این راه امور معقول را به امور محسوس نزدیک می‌نماییم؛ و بدین سبب معنی مطلوب روشن می‌شود. پس این مصلحتی برای عموم مردم است. (﴿وَمَا يَعۡقِلُهَآ﴾) ولی این مثال‌ها را نمی‌فهمند و درک نمی‌کنند و تطبیق نمی‌دهند، (﴿إِلَّا ٱلۡعَٰلِمُونَ﴾) مگر دانشمندان و عالمان حقیقی؛ آنهایی که علم و دانایی به دل‌های‏شان رسیده است. خداوند با آوردن این مثال‌ها، [آدمی را] به تدبر و فهم و درک امور تحریک نموده و او را بر این کار می‌ستاید. این مثال‌ها نشانۀ علم و دانایی است. پس دانسته شد که هر کس این مثال‌ها را نفهمد و درک نکند، از عالمان و دانایان نیست؛ زیرا مثال‌هایی که خداوند در قرآن می‌زند، برای کارهای بزرگ و مطالب عالی و مهم می‌باشد. و اهل علم می‌دانند که اینها از دیگر چیزها مهم‌تر هستند، چون خداوند به آن اعتنا و توجه نموده و بندگانش را بر فهمیدن و اندیشیدن در آن تحریک کرده است. بنابراین آنها تمامی سعی و تلاش خود را برای شناختن آن مبذول می‌دارند. اما هر کس این مثال‌ها را با وجود اهمیتی که دارند نفهمد، این بیانگر آن است که او از اهل علم نیست؛ چون وقتی او مسائل مهم را نداند، به طریق اولی دیگر چیزها را نمی‌داند. بنابراین خداوند در مورد اصول دین و امثال آن مثال‌های زیادی بیان کرده است.
: 44 #
{خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ (44)}.
خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ خداوند آسمان ها و زمين را به حق آفريد، قطعاً در اين نشانۀ بزرگي براي اهل ايمان است.
#
{44} أي: هو تعالى المنفردُ بخلق السماواتِ على علوِّها وارتفاعها وسَعَتِها وحسنها وما فيها من الشمس والقمر والكواكب والملائكة، والأرض وما فيها من الجبال والبحار والبراري والقفار والأشجار ونحوها، وكلُّ ذلك خَلَقَه بالحقِّ؛ أي: لم يَخْلُقْها عبثاً ولا سدىً ولا لغير فائدة، وإنَّما خلقها ليقوم أمره وشرعُه، ولتتمَّ نعمتُه على عباده، ولِيَرَوْا من حكمتِهِ وقهرِهِ وتدبيرِهِ ما يدلُّهم على أنَّه وحدَه معبودُهم ومحبوبُهم وإلههم. {إنَّ في ذلك لآيةً للمؤمنين}: على كثير من المطالب الإيمانيَّة، إذا تدبَّرها المؤمن؛ رأى ذلك فيها عياناً.
(44) خداوند به تنهایی آسمان‏ها را، با وجود بلندی و ارتفاع و گستردگی و زیبایی‌اش، همراه با خورشید و ماه و ستارگان و فرشتگانی که در آنها وجود دارند، آفرید. و زمین و کوه‌ها و دریاها و صحرا و بیابان‌ها و درختانی را که در آن وجود دارد، به تنهایی آفریده است؛ و همۀ اینها را به حق آفریده؛ و آنها را بیهوده و بی‌هدف خلق نکرده است، بلکه آنها را آفریده تا فرمان و قانونش اجرا شود؛ و نعمتش بر بندگانش کامل گردد؛ تا آنها حکمت و قهر و تدبیر او را ببینند. این چیزها را به آنان نشان می‌دهد تا فقط او را معبود و محبوب و خدای خود بدانند. (﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) قطعاً در این، برای مؤمنان نشانه‌ایست که بر بسیاری از مطالب ایمانی دلالت می‌نماید و هرگاه مؤمن در آن بیندیشد، مطالب ایمانی را به صورت آشکار در آن مشاهده خواهد کرد.
: 45 #
{اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ (45)}.
اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ
#
{45} يأمر تعالى بتلاوة وحيه وتنزيله، وهو هذا الكتاب العظيم، ومعنى تلاوتِهِ: اتِّباعُهُ بامتثال ما يأمرُ به واجتناب ما ينهى [عنه]، والاهتداءِ بهداه، وتصديق أخباره، وتدبُّر معانيه، وتلاوة ألفاظه. فصار تلاوةُ لفظِهِ جزءَ المعنى وبعضَه، وإذا كان هذا معنى تلاوة الكتاب؛ عُلِمَ أنَّ إقامةَ الدين كُلِّه داخلةٌ في تلاوة الكتاب، فيكون قوله: {وأقم الصلاة}: من باب عطف الخاصِّ على العامِّ؛ لفضل الصلاة وشرفها وآثارها الجميلة، وهي: {إنَّ الصلاة تنهى عن الفحشاء والمنكر}: فالفحشاءُ كلُّ ما استُعْظِمَ واستُفْحِشَ من المعاصي التي تشتهيها النفوس، والمنكَر كلُّ معصية تُنْكِرُها العقول والفطر. ووجْهُ كونِ الصلاة تنهى عن الفحشاء والمنكر: أنَّ العبد المقيم لها المتمِّم لأركانها وشروطها وخشوعها يستنيرُ قلبُه ويتطهَّر فؤاده ويزدادُ إيمانُه وتقوى رغبتُه في الخير وتقلُّ أو تعدم رغبتُه في الشرِّ؛ فبالضرورة مداومتها، والمحافظةُ عليها على هذا الوجه تنهى عن الفحشاء والمنكر؛ فهذا من أعظم مقاصدِ الصلاةِ وثمراتها. وثَمَّ في الصلاة مقصودٌ أعظمُ من هذا وأكبرُ، وهو ما اشتملتْ عليه من ذِكْرِ الله بالقلب واللسان والبدن؛ فإنَّ الله تعالى إنَّما خلق العباد لعبادتِهِ، وأفضلُ عبادةٍ تقع منهم الصلاة، وفيها من عبوديَّات الجوارح كلِّها ما ليس في غيرها، ولهذا قال: {ولَذِكْرُ الله أكبرُ}: ويُحْتَمَلُ أنَّه لمَّا أمَرَ بالصلاة ومدحها؛ أخبر أنَّ ذِكْرَه تعالى خارج الصلاةِ أكبرُ من الصلاة؛ كما هو قولُ جمهور المفسِّرين، لكنَّ الأول أولى؛ لأنَّ الصلاة أفضلُ من الذِّكر خارجها، ولأنَّها ـ كما تقدَّم ـ بنفسِها من أكبر الذكر. {والله يعلم ما تصنَعونَ}: من خيرٍ وشرٍّ، فيجازيكم على ذلك أكمل الجزاء وأوفاه.
(45) خداوند به تلاوت و خواندن محصول وحی -که این کتاب بزرگ است- فرمان می‌دهد. تلاوت؛ یعنی پیروی کردن از آن؛ با انجام و اجرای اوامر آن، دوری و اجتناب از نواهی آن، حرکت کردن مطابق رهنمود و راهنمایی آن، تصدیق اخبارش، تدبر در معانی آن و تلاوت الفاظ آن. پس تلاوت و خواندن کلمات قرآن، جزو این معنی و بخشی از آن است. با این توضیح از معنی تلاوت، دانسته شد که برپا داشتن همۀ دین، در تلاوت قرآن داخل است. و گفتۀ الهی: (﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ﴾) از باب عطف خاص بر عام است، چون نماز دارای فضیلت است و آثار زیبا و خوبی دارد؛ و آن این است که (﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِ﴾) همانا نماز [انسان ‌را] از کارهای زشت و ناپسند باز می‌دارد. «فحشاء» به معنی گناهی است که بزرگ شمرده می‌شود و زشت است و نفس انسان بدان تمایل دارد. و «منکر» به معنی گناهی است که عقل‌ها و فطرت‌ها آن را نمی‌پسندند. و دلیل اینکه نماز از کارهای زشت و ناپسند باز می‌دارد، این است که چنانچه بنده‌ای نماز را به طور کامل و با ارکان و شرایط آن و با فروتنی ادا ‌کند، قلبش روشن و نورانی و پاک می‌شود و ایمانش افزون می‌گردد و به خیر و نیکی علاقۀ بیشتری پیدا کرده و علاقه‌اش به شر و بدی کم می‌شود. پس قطعاً اگر بدین صورت بر نماز مداومت و محافظت شود، از کارهای زشت و ناپسند باز می‌دارد. و این از بزرگ‌ترین اهداف نماز و نتایج آن است. و نیز در نماز، هدفی بزرگ‌تر و مهم‌تر از این وجود دارد؛ و آن اینکه در نماز، با قلب و زبان و بدن، خداوند یاد می‌شود؛ و خداوند بندگان را برای عبادت خود آفریده و بهترین عبادتی که انجام می‌دهند، نماز است؛ زیرا در این عبادت، همۀ اعضای بدن، خدا را بندگی می‌کنند که در غیر آن چنین نیست. بنابراین فرمود: (﴿وَلَذِكۡرُ ٱللَّهِ أَكۡبَرُ﴾) و ذکر و یاد خدا بزرگ‌تر است. و معنی دیگری که از این آیه محتمل می‌باشد، این است که وقتی خداوند به نماز فرمان داد و آن را ستود، خبر داد که ذکر و یاد خداوند در خارج از نماز والاتر و بزرگ‌تر است، آن‌طور که نظر جمهور مفسرین همین است. اما تفسیر اول بهتر است، چون نماز خواندن از ذکر خدا در خارج از نماز بهتر است. و نماز ـ ‌چنان‏که گذشت ـ یکی از بزرگ‌ترین ذکرها است. (﴿وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ مَا تَصۡنَعُونَ﴾) و خداوند به خوبی و بدی‌ای که انجام می‌دهید، داناست؛ و شما را بر آن به کامل‌ترین صورت جزا و سزا می‌دهد.
: 46 #
{وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَأُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (46)}.
وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْنَا وَأُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ و با اهل کتاب جز به روشي که بهتر است مجادله نکنيد مگر با کساني از ايشان که ستم کردند، و بگوييد : «به تمام آنچه از سوي خدا بر ما و شما نازل شده است ايمان داريم، و معبود ما و معبود شما يکي است و ما فرمانبردار او هستيم».
#
{46} ينهى تعالى عن مجادلة أهل الكتاب إذا كانتْ عن غير بصيرةٍ من المجادِلِ أو بغير قاعدة مَرْضِيَّة، وأنْ لا يجادِلوا إلاَّ بالتي هي أحسن؛ بحسن خُلُق ولطفٍ ولينِ كلام ودعوةٍ إلى الحقِّ وتحسينه، وردِّ عن الباطل وتهجينه بأقرب طريقٍ موصل لذلك، وأنْ لا يكون القصدُ منها مجرَّدَ المجادلةِ والمغالبةِ وحبِّ العلو، بل يكونُ القصدُ بيانَ الحقِّ وهداية الخلق، {إلاَّ}: مَنْ ظَلَمَ من أهل الكتاب؛ بأن ظَهَرَ من قصده وحاله أنه لا إرادةَ له في الحقِّ، وإنَّما يجادِلُ على وجه المشاغبة والمغالبة؛ فهذا لا فائدة في جداله؛ لأنَّ المقصود منها ضائع، {وقولوا آمنَّا بالذي أُنزِلَ إلَيْنا وأُنزِلَ إليكُم وإلهُنا وإلهُكم واحِدٌ}؛ أي: ولتكن مجادلتُكم لأهل الكتاب مبنيَّةً على الإيمان بما أنزل إليكم وأنزل إليهم، وعلى الإيمان برسولكم ورسولهم، وعلى أنَّ الإله واحدٌ، ولا تكنْ مناظرتُكم إيَّاهم على وجهٍ يحصُلُ به القدحُ في شيءٍ من الكتب الإلهيَّة أو بأحد من الرسل كما يفعلُه الجهلةُ عند مناظرة الخصوم يقدحُ بجميع ما معهم من حقٍّ وباطلٍ؛ فهذا ظلمٌ وخروجٌ عن الواجب وآداب النظر؛ فإنَّ الواجب أن يُرَدَّ ما مع الخصم من الباطل، ويُقْبَلَ ما معه من الحقِّ، ولا يُرَدُّ الحقُّ لأجل قولِهِ، ولو كان كافراً. وأيضاً؛ فإنَّ بناء مناظرة أهل الكتاب على هذا الطريق فيه إلزامٌ لهم بالإقرار بالقرآن وبالرسول الذي جاء به؛ فإنَّه إذا تكلَّم في الأصول الدينيَّة والتي اتَّفقت عليها الأنبياءُ والكُتُب وتقرَّرت عند المتناظرين وثبتت حقائقها عندهما وكانت الكتبُ السابقةُ والمرسَلون مع القرآن ومحمدٍ - صلى الله عليه وسلم - قد بيَّنتها، ودلَّت عليها وأخبرت بها؛ فإنَّه يلزمُ التصديقُ بالكتب كلِّها والرسل كلِّهم، وهذا من خصائص الإسلام، فأمَّا أنْ يُقالَ: نؤمن بما دلَّ عليه الكتابُ الفلانيُّ دون الكتاب الفلانيِّ، وهو الحقُّ الذي صَدَّقَ ما قبله؛ فهذا ظلمٌ وهوى ، وهو يرجِع إلى قوله بالتكذيب؛ لأنَّه إذا كذَّب القرآن الدالَّ عليها المصدق لما بين يديه من التوراة؛ فإنَّه مكذِّب لما زعم أنه به مؤمن. وأيضاً؛ فإنَّ كلَّ طريق تثبت بها نبوَّة أي نبيٍّ كان؛ فإنَّ مثلها وأعظم منها دالَّة على نبوَّة محمدٍ - صلى الله عليه وسلم -، وكلُّ شبهة يُقدح بها في نبوَّة محمدٍ - صلى الله عليه وسلم -؛ فإنَّ مثلَها أو أعظم منها يمكن توجيهها إلى نبوَّة غيرِهِ؛ فإذا ثبت بطلانُها في غيرِهِ؛ فثبُوت بطلانِها في حقِّه - صلى الله عليه وسلم - أظهرُ وأظهرُ. وقوله: {ونحنُ له مسلمونَ}؛ أي: منقادون مستسلمون لأمرِهِ، ومَنْ آمنَ به واتَّخذه إلهاً وآمنَ بجميع كتبِهِ ورسلِهِ وانقاد لله واتَّبع رسلَه؛ فهو السعيدُ، ومَنِ انحرفَ عن هذا الطريق؛ فهو الشقي.
(46) خداوند از مجادلۀ بدون بینش و یا بدون قاعدۀ پسندیده با اهل کتاب نهی کرده است و می‌فرماید: با روشی که بهتر است و با اخلاق خوب و سخن نرم و دعوت دادن به حق و زیبا ارائه کردن دعوت و رد نمودن باطل و نشان دادن زشتی آن بحث و گفتگو کنید؛ و نباید منظور از مجادله، شکست دادن محض و برتری یافتن باشد؛ بلکه باید منظور از آن، بیان حق و هدایت خلق باشد. (﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ﴾) مگر آن کسانی از اهل کتاب که ستم کردند؛ و از حالت مجادله کننده مشخص شود که او اراده‌ای برای پذیرفتن حق ندارد و تنها به قصد آشوبگری و شکست دادن مجادله می‌نماید؛ پس مجادله با چنین کسی فایده‌ای ندارد. (﴿وَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱلَّذِيٓ أُنزِلَ إِلَيۡنَا وَأُنزِلَ إِلَيۡكُمۡ وَإِلَٰهُنَا وَإِلَٰهُكُمۡ وَٰحِدٞ﴾) و بگویید به آنچه بر ما و شما نازل شده است، ایمان آورده‌ایم؛ و معبود ما و معبود شما یکی است؛ یعنی مجادلۀ شما با اهل کتاب، باید بر اساس ایمان داشتن به آنچه بر شما و بر آنها نازل شده و بر اساس ایمان به پیامبرتان و پیامبر آنها و بر مبنای توحید خدا استوار باشد. و مناظرۀ شما با آنها نباید باعث انتقاد و خرده‌گیری از کتاب‌های الهی یا خرده‌گیری از یکی از پیامبران شود، آن گونه که جاهل به هنگام مناظره با طرف خود می‌نماید و از همۀ آنچه که دارد -خواه حق باشد یا باطل- خرده می‌گیرد. پس این ظلم است و از دایرۀ آداب مناظره خارج می‌باشد؛ زیرا باید سخن و باور باطل و پوچِ مجادله کننده رد گردد و حقی که نزد اوست پذیرفته شود؛ و نباید حق به خاطر گوینده‌اش -گرچه کافر باشد- رد شود. مناظره با اهل کتاب با این طریق، آنها را به اعتراف به قرآن و پیامبر ملزم می‌گرداند؛ زیرا وقتی که دربارۀ اصول دین و آنچه که پیامبران و کتاب‌ها بر آن اتفاق دارند سخن گفته شود و حقایق آن برای دو طرف مناظره ‌کننده ثابت گردد؛ حقایقی که کتاب‌ها و پیامبران گذشته و قرآن و محمد صلی الله علیه وسلم آن را بیان نموده و از آن خبر داده‌اند، از این لازم می‌آید که همۀ کتاب‌ها و پیامبران تصدیق شوند؛ و این از ویژگی‌های اسلام است. اما اگر کسی بگوید: به آنچه فلان کتاب بر آن دلالت می‌نماید، ایمان می‌آورم؛ نه به آنچه که فلان کتاب می‌گوید، در حالی که آن حقی است که کتابِ پیش از خود را تصدیق می‌نماید، چنین کاری ستم و هوا پرستی است. و او با چنین کاری گفتۀ خویش را تکذیب می‌کند، چون وقتی او قرآن را ـ که کتاب‌های پیش از خود را تایید می‌کند ـ دروغ ‌انگارد، در حقیقت آنچه را که گمان می‌برد به آن ایمان دارد، تکذیب می‌نماید. نیز هرآنچه که نبوت یکی از پیامبران را ثابت ‌نماید، بر نبوت محمد صلی الله علیه وسلم دلالت می‌کند؛ و هر شبهه‌ای که بر نبوت محمد صلی الله علیه وسلم وارد گردد، همان شبهه یا بزرگ‌تر از آن در مورد نبوت غیر از محمد وارد می‌شود. پس وقتی باطل بودن این شبهه در مورد یکی از پیامبران ثابت شد، باطل بودن آن در حق پیامبر صلی الله علیه وسلم بسیار روشن‌تر است. (﴿وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ﴾) و ما تسلیم و منقاد فرمان او هستیم؛ و هرکس به خدا ایمان آورد و او را معبود خود قرار دهد و به همۀ کتاب‌ها و پیامبرانش ایمان آورد و فرمانبردار خدا باشد و از پیامبرانش پیروی کند، او خوشبخت و سعادتمند است؛ و هرکس از این راه منحرف شود، بدبخت و گمراه است.
: 47 - 48 #
{وَكَذَلِكَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ فَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمِنْ هَؤُلَاءِ مَنْ يُؤْمِنُ بِهِ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الْكَافِرُونَ (47) وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ (48)}.
وَكَذَلِكَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ فَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمِنْ هَؤُلَاء مَن يُؤْمِنُ بِهِ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الْكَافِرُونَ و بدينسان بر تو کتاب نازل کرديم و کساني که به آنان کتاب ]آسماني[ بخشيديم و به آن ايمان مي آورند، و از ميان اينان کسي بدان ايمان دارند و آيات ما را جز کافران انکار نمي کنند. وَمَا كُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ و تو پيش از قرآن کتابي نمي خواندي و با دست خويش چيزي نمي نوشتي که اگر چنين مي شد باطل گرايان در شک مي افتادند.
#
{47} أي: {وكذلك أنزَلْنا إليك}: يا محمدُ، هذا {الكتاب} الكريم، المبيِّنَ كلَّ نبأ عظيم، الداعي إلى كلِّ خُلُق فاضل وأمرٍ كامل، المصدِّق للكتب السابقة، المخبر به الأنبياء الأقدمون، {فالذين آتَيْناهم الكتابَ}: فعرفوه حقَّ معرفتِهِ ولم يداخِلْهم حسدٌ وهوى، {يؤمنونَ به}: لأنَّهم تيقَّنوا صِدْقَه بما لديهم من الموافقات، وبما عندَهم من البِشارات، وبما تميَّزوا به من معرفة الحسن والقبيح والصدق والكذب. {ومِن هؤلاء}: الموجودين {مَن يؤمنُ به}: إيماناً عن بصيرةٍ لا عن رغبةٍ ولا رهبةٍ، {وما يجحدُ بآياتنا إلاَّ الكافرونَ}: الذين دأبهم الجحودُ للحقِّ والعنادُ له، وهذا حصرٌ لمن كفر به؛ أنَّه لا يكون من أحدٍ قصدُهُ متابعةُ الحقِّ، وإلاَّ؛ فكلُّ مَنْ له قصدٌ صحيحٌ؛ فإنَّه لا بدَّ أن يؤمنَ به؛ لما اشتمل عليه من البيناتِ لكلِّ مَنْ له عقلٌ أو ألقى السمع وهو شهيدٌ. ومما يدلُّ على صحتِهِ أنَّه جاء به هذا النبيُّ الأمين، الذي عَرَفَ قومُه صدقَه وأمانتَه ومدخلَه ومخرجَه وسائرَ أحواله، وهو لا يكتبُ بيده خطًّا، بل ولا يقرأ خطًّا مكتوباً، فإتيانُه به في هذه الحال من أظهر البينات القاطعة التي لا تقبلُ الارتياب أنَّه من عند الله العزيز الحميد.
(47) (﴿وَكَذَٰلِكَ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ﴾) و همچنین ای محمد! این کتاب بزرگ را که هر خبر بزرگی را بیان می‌دارد و به هر اخلاق خوب و امر نیکی فرا می‌خواند و کتاب‌های گذشته را تصدیق می‌نماید و پیامبران گذشته از آن خبر داده‌اند، بر تو فرو فرستادیم. (﴿فَٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ﴾) و کسانی که به آنان کتاب داده‌ایم، قرآن را به گونۀ شایسته شناختند و کینه و هوی‌پرستی در باور آنها رخنه نکرد. (﴿يُؤۡمِنُونَ بِهِۦ﴾) به قرآن ایمان می‌آورند، چون آنها با توجه به آنچه که نزدشان است، و مژده‌هایی که در کتاب‌های‏شان مبنی بر صحت این کتاب آمده، و به سبب معیارهایی که برای شناخت خوب و بد و راست و دروغ در اختیار دارند، به راست بودن آن یقین کردند. (﴿وَمِنۡ هَٰٓؤُلَآءِ مَن يُؤۡمِنُ بِهِۦ﴾) و از میان اینان کسانی هستند که از روی بینش و آگاهی به آن ایمان می‌آورند، نه از روی ترس و امید. (﴿وَمَا يَجۡحَدُ بِ‍َٔايَٰتِنَآ إِلَّا ٱلۡكَٰفِرُونَ﴾) و آیات ما را جز کافران انکار نمی‌کنند؛ همان کسانی که به انکار حق و مخالفت با آن عادت کرده‏اند. و این محصور ساختن کسانی است که به او کفر می‌ورزند؛ و اینکه هیچ یک از آنها به قصد پیروی کردن از حق، آن را انکار نکرده‌اند؛ زیرا هر کس قصد و ارادۀ درستی داشته باشد، باید به آن ایمان بیاورد؛ چون در آن نشانه‌هایی است که هر فرد عاقل به آن ایمان می‌آورد، و هرکس که با قلبی بیدار به آن گوش فرا دهد، آن را می‌پذیرد.
#
{48} ولهذا قال: {وما كنتَ تتلو}؛ أي: تقرأ {من قبلِهِ من كتاب ولا تَخُطُّه بيمينك إذاً}: لو كنت بهذه الحال {لارتابَ المبطِلونَ}: فقالوا تَعَلَّمَهُ من الكتبِ السابقة أو استنسخه منها، فأمَّا وقد نزل على قلبك كتاباً جليلاً تحدَّيْتَ به الفصحاءَ والبلغاءَ الأعداءَ الألدَّاءَ أنْ يأتوا بمثلِهِ أو بسورةٍ من مثله، فعَجَزوا غايةَ العجزِ، بل ولا حدَّثتهم أنفسهم بالمعارضة؛ لعلمهم ببلاغتِهِ وفصاحتِهِ، وأنَّ كلام أحدٍ من البشر لا يبلغ أن يكون مجارياً له أو على منواله، ولهذا قال:
(48) و از جمله چیزهایی که بر صحت و درستی قرآن دلالت می‌نماید، این است که این پیامبر امین قرآن را آورده است؛ کسی که قومش، صداقت و امانتداری و رفت و آمدها و سایر حالات او را می‌دانستند و نمی‌توانست با دست خود چیزی را بنویسد، بلکه اگر چیزی هم نوشته می‌شد، نمی‌توانست آن را بخواند. پس با چنین وضعیتی این قرآن را آورده است و این روشن‌ترین دلیل است مبنی بر اینکه قرآن از جانب خداوند توانا و ستوده است و در این هیچ شک و تردیدی نیست. بنابراین فرمود: (﴿وَمَا كُنتَ تَتۡلُواْ مِن قَبۡلِهِۦ مِن كِتَٰبٖ وَلَا تَخُطُّهُۥ بِيَمِينِكَۖ إِذٗا لَّٱرۡتَابَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ﴾) و تو پیش از نزول قرآن کتابی را نمی‌خواندی و با دست خود چیزی را نمی‌نوشتی، که اگر چنین می‌شد و کتاب می‌خواندی و چیزی می‌نوشتی، باطل‌گرایان به شک و تردید می‌افتادند و می‌گفتند: آنچه را می‌گوید از کتاب‌های گذشته یاد گرفته، یا از آن کتاب‌ها رونویسی نموده است. خداوند بر قلب تو کتاب بزرگی نازل کرده است که به وسیلۀ آن، افراد فصیح و بليغ و آنانی را که دشمنان سرسخت تو بودند، به مبارزه طلبیدی تا مانند قرآن یا یک سوره مانند آن را بیاورند. پس آنها کاملاً از انجام چنین کاری درماندند، و به فصاحت و شیوایی قرآن و اینکه سخن هیچ انسانی نمی‌تواند به این مرتبه [از فصاحت و بلاغت] برسد، کاملاً واقف بودند، به همین خاطر مخالفت و مبارزۀ با قرآن به قلب‏شان هم خطور نمی‌کرد.
: 49 #
{بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ (49)}.
بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ بلکه آن ]قرآن[ آيات روشني است که در سينه هاي دانش يافتگان است و جز ستمکاران آيات ما را انکار نمي کنند.
#
{49} أي: بل هذا القرآن {آياتٌ بيناتٌ}: لا خفيَّاتٌ {في صدور الذين أوتوا العلم}: وهم سادةُ الخلق وعقلاؤُهم، وأولو الألباب منهم والكُمَّل منهم، فإذا كان آياتٍ بيناتٍ في صدور أمثال هؤلاء؛ كانوا حجَّة على غيرهم، وإنكارُ غيرهم لا يضرُّ، ولا يكون ذلك إلاَّ ظلماً، ولهذا قال: {وما يجحدُ بآياتنا إلا الظَّالمونَ}: لأنَّه لا يجحَدُها إلاَّ جاهلٌ، تكلَّم بغير علم، ولم يقتدِ بأهل العلم، وهو متمكِّن من معرفته على حقيقته، وإمَّا متجاهلٌ عرف أنه حقٌّ فعانَدَه، وعرفَ صدقَه فخالَفه.
(49) بنابراین فرمود: (﴿بَلۡ هُوَ ءَايَٰتُۢ بَيِّنَٰتٞ فِي صُدُورِ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَۚ وَمَا يَجۡحَدُ بِ‍َٔايَٰتِنَآ إِلَّا ٱلظَّٰلِمُونَ﴾) بلکه این قرآن آیات روشنی است که [بر هیچ انسان خردمندی] پوشیده نیست، [و] در سینه‌های دانش یافتگان است؛ و آنها سران مردم و افراد عاقل، کامل و خردمندان‏شان هستند. پس وقتی این قرآن، آیات روشنی در سینۀ چنین افرادی است، مخالفت دیگران زیانی نمی‌رساند و انکارشان جز ستم در حق خویش چیزی نیست. بنابراین فرمود: (﴿وَمَا يَجۡحَدُ بِ‍َٔايَٰتِنَآ إِلَّا ٱلظَّٰلِمُونَ﴾) و آیات ما را جز ستمگران انکار نمی‌کنند، چون آیات قرآن را جز فرد جاهل و نادان انکار نمی‌کند؛ نادانی که بدون آگاهی و دانش سخن می‌گوید و از اهل علم و یا کسی که توانایی شناخت حقیقت را دارد، پیروی نمی‌کند. یا کسی قرآن را انکار می‌کند که خود را به نادانی می‌زند، و علی رغم اینکه می‌داند آن حق است و راست بودن آن را می‌داند، با آن مخالفت می‌نماید.
: 50 - 52 #
{وَقَالُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَاتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآيَاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ (50) أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَى عَلَيْهِمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَرَحْمَةً وَذِكْرَى لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (51) قُلْ كَفَى بِاللَّهِ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ شَهِيدًا يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالَّذِينَ آمَنُوا بِالْبَاطِلِ وَكَفَرُوا بِاللَّهِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (52)}
وَقَالُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَاتٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآيَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ و گفتند : «چرا نشانه هايي از پروردگارش بر او فرو فرستاده نشده است؟» بگو : «نشانه ها تنها نزد خداوند است، و من تنها بيم دهنده اي روشنگر هستم و بس». أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَى عَلَيْهِمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَرَحْمَةً وَذِكْرَى لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ آيا آنان را کافي شو بسنده نيست که ما اين کتاب را بر تو نازل کرده ايم که بر آنان خوانده مي شود؟! بي گمان در اين براي گروهي که باور مي دارند رحمت و پندي هست. قُلْ كَفَى بِاللَّهِ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ شَهِيدًا يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالَّذِينَ آمَنُوا بِالْبَاطِلِ وَكَفَرُوا بِاللَّهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ بگو : «همين بس که خدا ميان من و شما گواه است»، آنچه را که در آسمان ها و زمين است مي داند و کساني که به باطل اميان آوردند و به خدا کفر ورزيدند اينانند که زيانکارانند.
#
{50} أي: واعترض هؤلاء الظالمون المكذِّبون للرسول ولما جاء به، واقترحوا عليه نزول آياتٍ عيَّنوها؛ كقولهم: {وقالوا لن نؤمنَ لك حتى تَفْجُرَ لنا من الأرضِ يَنبوعاً ... } الآيات، فتعيين الآياتِ ليس عندَهم ولا عندَ الرسول - صلى الله عليه وسلم -؛ فإنَّ في ذلك تدبيراً مع اللَّه، وأنَّه لو كان كذا، وينبغي أن يكون كذا، وليس لأحدٍ من الأمر شيءٌ، ولهذا قال: {قلْ إنَّما الآياتُ عند الله}: إنْ شاء أنْزَلَها أو منعها، {وإنَّما أنا نذيرٌ مبينٌ}: وليس لي مرتبة فوق هذه المرتبة. وإذا كان القصدُ بيانَ الحقِّ من الباطل؛ فإذا حصل المقصود بأيِّ طريق كان؛ كان اقتراحُ الآيات المعيَّنات على ذلك ظلماً وجوراً وتكبُّراً على الله وعلى الحق، بل لو قُدِّرَ أن تنزِلَ تلك الآياتُ ويكونَ في قلوبهم أنَّهم لا يؤمنون بالحقِّ إلاَّ بها؛ كان ذلك ليس بإيمان، وإنما ذلك شيء وافقَ أهواءهم، فآمنوا لا لأنَّه حقٌّ، بل لتلك الآيات؛ فأيُّ فائدة حصلت في إنزالها على التقدير الفرضيِّ؟
(50) ستمگران تکذیب کننده، بر پیامبر و بر آنچه او آورده بود، اعتراض کردند؛ و معجزاتی را پیشنهاد نمودند و گفتند آنها را برای‏مان بیاور. آن‌گونه که خداوند دربارۀ آنها فرموده است: ﴿وَقَالُواْ لَن نُّؤۡمِنَ لَكَ حَتَّىٰ تَفۡجُرَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَرۡضِ يَنۢبُوعًا﴾ [الإسراء: 9] و گفتند: «هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم مگر اینکه از زمین برای ما چشمه‌ای بجوشانی.» در حالی که تعیین معجزات، به دست آنها و پیامبر صلی الله علیه وسلم نیست؛ چرا که این کار یک نوع مشارکت و همراهی با خداوند در تدبیر کارها محسوب می‌شود، خداوند در انجام کارها یگانه است و هیچ کس در این زمینه اختیاری ندارد. بنابراین فرمود: (﴿قُلۡ إِنَّمَا ٱلۡأٓيَٰتُ عِندَ ٱللَّهِ﴾) بگو: معجزات تنها نزد خداوند هستند؛ و اگر بخواهد آنها را نازل می‌نماید و اگر بخواهد آن را نمی‌آورد. (﴿وَإِنَّمَآ أَنَا۠ نَذِيرٞ مُّبِينٌ﴾) و من فقط بیم دهنده‌ای آشکار هستم و مقامی بالاتر از این ندارم. و اگر هدف شما روشن شدن حق از باطل است، بدانید که این مهم به طرق گوناگون حاصل گردیده است. بنابراین پیشنهاد معجزات مشخص و معینی، ستم و ظلم و تکبر در برابر خدا و حق است. و اگر فرض شود که این معجزات نازل شوند، و آنها این گونه در دل داشته باشند که جز با این معجزات ایمان نمی‌آورند، ایمان‏شان ایمان حقیقی نیست، بلکه چیزی است که طبق خواسته‌های آنان انجام شده است؛ بنابراین آنها ایمان می‌آورند اما نه به این خاطر که آن حق است، بلکه به خاطر آن معجزات ایمان می‌آورند. پس به فرض اینکه معجزات فرو فرستاده شوند، در فرو فرستاده شدن آن فایده‌ای نیست.
#
{51} ولما كان المقصودُ بيانَ الحقِّ؛ ذكر تعالى طريقَه، فقال: {أوَلَم يكفِهِم}: في علمهم بصدقك وصدق ما جئتَ به، {أنَّا أنْزَلْنا عليك الكتابَ يُتلى عليهم}: وهذا كلامٌ مختصرٌ جامعٌ فيه من الآيات البينات والدلالات الباهرات شيءٌ كثير؛ فإنَّه كما تقدَّم إتيانُ الرسول به بمجرَّده وهو أميٌّ من أكبر الآيات على صدقه، ثم عجزهم عن معارضته وتحدِّيهم إيَّاه آية أخرى، ثم ظهوره وبروزه جهراً علانيةً يُتلى عليهم، ويقالُ هو من عند الله، قد أظهره الرسول وهو في وقتٍ قلَّ فيه أنصارُه وكَثُرَ مخالفوه وأعداؤه؛ فلم يُخْفِهِ، ولم يَثْنِ ذلك عزمه، بل صرَّح به على رؤوسِ الأشهاد، ونادى به بين الحاضر والباد؛ بأنَّ هذا كلامُ ربي؛ فهل أحدٌ يقدر على معارضته أو ينطِقُ بمباراته أو يستطيع مجاراته؟! ثم إخباره عن قصص الأولين وأنباء السالفين والغيوب المتقدِّمة والمتأخِّرة، مع مطابقته للواقع. ثم هيمنتُهُ على الكتب المتقدِّمة وتصحيحُهُ للصحيح، ونفيُ ما أُدْخِلَ فيها من التحريف والتبديل، ثم هدايته لسواء السبيل في أمره ونهيه؛ فما أمر بشيء فقال العقلُ: ليتَه لم يأمُرْ به، ولا نهى عن شيءٍ فقال العقلُ: ليته لم ينهَ عنه، بل هو مطابقٌ للعدل والميزان والحكمة المعقولة لذوي البصائر والعقول، ثم مسايرةُ إرشاداته وهدايته وأحكامه لكلِّ حال وكلِّ زمان بحيث لا تصلُح الأمورُ إلاَّ به؛ فجميع ذلك يكفي مَنْ أراد تصديقَ الحقِّ، وعَمِلَ على طلب الحقِّ؛ فلا كفى اللهُ من لم يَكْفِهِ القرآن، ولا شَفى الله من لم يَشْفِهِ الفرقان، ومن اهتدى به واكتفى؛ فإنَّه رحمةٌ له وخيرٌ ؛ فلذلك قال: {إنَّ في ذلك لرحمةً وذِكْرى لقوم يؤمنونَ}: وذلك لما يُحَصِّلون فيه من العلم الكثير، والخير الغزير، وتزكية القلوب والأرواح، وتطهير العقائد، وتكميل الأخلاق، والفتوحات الإلهية والأسرار الربانية.
(51) و از آنجا که هدف بیان حق بود، خداوند طریق آن را بیان کرد و فرمود: (﴿أَوَ لَمۡ يَكۡفِهِمۡ﴾) آیا برای اینکه آنها به راستگو بودن تو و راست بودن آنچه که آورده‌ای پی ببرند، این کافی و بسنده نیست که (﴿أَنَّآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ يُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ﴾) ما کتاب را بر تو نازل کرده‌ایم که بر آنها خوانده می‌شود؟! کلام مختصر و جامعی که در آن نشانه‌های روشن و آشکار زیادی هست! و همان‌طور که قبلاً بیان شد، پیامبر بی‌سوادی که خواندن و نوشتن را بلد نیست، آن را آورده است و این بزرگ‌ترین دلیل بر صحت و راست بودن آن است. سپس ناتوان بودن آنها از مبارزه با قرآن، نشانۀ دیگری بر حقانیت آن است. و قرآن آشکارا بر آنها خوانده می‌شود و از جانب خداست و پیامبر در زمانی که یاورانش اندک و مخالفان و دشمنانش زیاد بودند، آن را اظهار نمود؛ و اندک بودن یاوران و زیاد بودن دشمنانش، او را از آشکار کردن قرآن باز نداشت، بلکه به صورت علنی در میان مردم اعلام کرد که این سخن پروردگارم می‌باشد؛ و آیا کسی توان مقابله با آن را دارد؛ و آیا کسی می‌تواند سخنی مانند آن بیاورد؟! پس این دلیلی بر راست بودن قرآن است. و قرآن کتاب‌های گذشته را تصدیق کرده و مطالب آنها را تصحیح نموده است، و تحریف و تغییری که در آنها صورت گرفته، بیان کرده است. این نیز دلیلی دیگر بر حقانیت قرآن می‌باشد. و قرآن در امر و نهی خود، به راه راست هدایت می‌نماید؛ و این دلیلی بر حق و راست بودن آن است. بنابراین قرآن به هیچ چیزی دستور نداده است که عقل بگوید کاش به آن فرمان نمی‌داد. و از هیچ چیزی نهی نکرده است که عقل بگوید کاش از آن نهی نمی‌کرد. بلکه امر و نهی قرآن، مطابق با عدالت و دادگری و حکمت و عقل صاحبان بینش و خرد است. نیز رهنمودها و احکام قرآن، همگام با زمان و مکان حرکت می‌کند، به گونه‌ای که در هیچ زمان و مکانی جز با احکام قرآن کارها بهبود نمی‌یابد. این نیز دلیلی است بر اینکه قرآن حق، و از جانب خداست. پس همۀ این موارد برای کسی که بخواهد حق را تصدیق نماید، و در پی یافتن آن برآید، کافی است؛ و خداوند کسی را که به قرآن بسنده نکند، به مرادش نرساند، و هرکس را که قرآن شفا بخش او نیست خداوند شفایش ندهد؛ و هرکس به وسیلۀ قرآن هدایت شود، و قرآن برایش بسنده باشد، این برای او مایۀ خیر و رحمت است. از این رو فرمود: (﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَرَحۡمَةٗ وَذِكۡرَىٰ لِقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ﴾) بی‌گمان، در این برای گروهی که باور می‌دارند، رحمت و پندی هست. چون به وسیلۀ قرآن، علم فراوان و خیر زیاد به دست می‌آید، و دل‌ها و ارواح پاکیزه می‌گردند، و باورها و عقاید پاک می‌شوند، و اخلاق کامل می‌گردد؛ و در سایۀ چنین رحمتی، می‌توان به فتوحات الهی و اسرار ربانی دست یافت.
#
{52} {قل كفى بالله بيني وبينَكم شهيداً}: فأنا قد استَشْهَدْتُه؛ فإنْ كنتُ كاذباً؛ أحلَّ بي ما به تعتبرون، وإنْ كان إنما يؤيِّدني، وينصرني، وييسِّر لي الأمور؛ فلتكفكمْ هذه الشهادةُ الجليلةُ من الله؛ فإنْ وقع في قلوبكم أنَّ شهادته ـ وأنتم لم تسمَعوه ولم تَرَوْه ـ لا تكفي دليلاً؛ فإنَّه {يعلم ما في السمواتِ والأرضِ}: ومن جملةِ معلوماته حالي وحالُكم ومقالي لكم ؛ فلو كنت متقوِّلاً عليه مع علمِهِ بذلك وقدرتِهِ على عقوبتي؛ لكان قدحاً في علمه وقدرته وحكمته؛ كما قال تعالى: {ولو تَقَوَّلَ عَلَينا بعضَ الأقاويل لأخَذْنا منه باليمينِ ثم لَقَطَعْنا منه الوتينَ}. {والذين آمنوا بالباطل وكفروا بالله أولئكَ هم الخاسرونَ}: حيث خَسِروا الإيمان بالله وملائكتِهِ وكتبِهِ ورسلِهِ واليوم الآخر، وحيث فاتهم النعيمُ المقيمُ، وحيث حَصَلَ لهم في مقابلة الحقِّ الصحيح كلُّ باطل قبيح، وفي مقابلة النعيم كلُّ عذاب أليم، فخسروا أنفسَهم وأهليهم يوم القيامةِ.
(52) (﴿قُلۡ كَفَىٰ بِٱللَّهِ بَيۡنِي وَبَيۡنَكُمۡ شَهِيدٗا﴾) بگو: همین بس که خدا میان من و شما گواه است، من او را گواه گرفته‌ام که اگر دروغگو باشم، عذابی بر من فرود آورد که مایۀ عبرت شما باشد؛ و اگر او مرا یاری ‌کند و کارها را بر من آسان ‌گرداند، باید این شهادت و گواهی بزرگ خداوند، شما را کافی باشد. بنابراین اگر در دل‌های‏تان چنین است که گواهی او ـ و شما آن را نشنیده و ندیده‌اید ـ به عنوان دلیل کافی نیست، پس او (﴿يَعۡلَمُ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) آنچه را در آسمان‌ها و زمین است، می‌داند. از جمله چیزهایی که خداوند آن را می‌داند، حالت و سخن من و شماست. پس من به دروغ، چیزهایی به او نسبت نمی‌دهم؛ زیرا او می‌داند و بر کیفر دادن من توانایی دارد. و اگر دروغ بگویم و آن‌را به او نسبت دهم و مرا کیفر ندهد، این نقصی در آگاهی و توانایی و حکمت او خواهد بود. آن‌گونه که فرموده است: ﴿وَلَوۡ تَقَوَّلَ عَلَيۡنَا بَعۡضَ ٱلۡأَقَاوِيلِ * لَأَخَذۡنَا مِنۡهُ بِٱلۡيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعۡنَا مِنۡهُ ٱلۡوَتِينَ﴾ [الحاقة: 44-46] «و اگر برخی سخن‌های دروغ را به ما نسبت می‌داد، او را می‌گرفتیم و رگ‌های گردنش را قطع می‌نمودیم». (﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱلۡبَٰطِلِ وَكَفَرُواْ بِٱللَّهِ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ﴾) و کسانی که به باطل ایمان آوردند و به خدا کفر ورزیدند، اینانند که زیانکارند؛ چون آنها ایمان آوردن به خدا و فرشتگان و کتاب‌ها و پیامبران و روز قیامت و نعمت پایدار و جاودان را از دست داده‌اند، و به‌جای برخورداری از حق و [راهِ] صحیح، هر امر باطل قبیحی بهرۀ آنها گردیده، و به عوض نعمت و آسایش، عذاب دردناکی عایدشان شده است. پس آنان در روز قیامت، خود و خانواده‌های‏شان را از دست می‌دهند.
: 53 - 55 #
{وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَلَوْلَا أَجَلٌ مُسَمًّى لَجَاءَهُمُ الْعَذَابُ وَلَيَأْتِيَنَّهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ (53) يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ (54) يَوْمَ يَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَيَقُولُ ذُوقُوا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (55)}.
وَ يَسْتَعْجِلوُنَكَ بِالْعَذَابِ وَ لَوْ لَآ أجَلٌ مُّسَمًّي لَّجَآء هُمُ الْعَذَابُ وَ لَيَأتِيَنَّهُم بَغْتَهً وَ هُمْ لَا يَشْعُرُونَ و آنان عذاب را با شتاب از تو مي جويند، و اگر موعدي مقرر نبود به يقين عذاب به آنان مي رسيد و ناگهان در حالي كه نمي دانند عذاب به سراغشان مي آمد. يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَ إنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَهٌ بِالْكَفِرِينَ آنان عذاب را به شتاب از تو مي خواهند و بي گمان جهنم فرا گيرندة كافران است. يَوْمَ يَغْشَهُمُ الْعَذَابُ مِن فَوْقِهِمْ وَ مِن تَحْتِ أرْجُلِهِمْ وَ يَقُولُ ذَوقُواْ مَا كُنتُمْ تَعْلَمُونَ روزي كه عذاب از بالاي سرشان و از زير پاهايشان آنان را فرو مي پوشاند و ]خداوند[ مي گويد : «بچشيد آنچه را كه مي كرديد».
#
{53} يخبر تعالى عن جهل المكذِّبين للرسول وما جاء به، وأنَّهم يقولون استعجالاً للعذاب وزيادةَ تكذيبٍ: {متى هذا الوعدُ إنْ كُنْتُم صادقينَ}؟ يقول تعالى: {ولولا أجلٌ مسمًّى}: مضروبٌ لنزولِهِ ولم يأتِ بعدُ، {لجاءهم العذابُ}: بسبب تعجيزِهِم لنا وتكذيِبِهم الحقَّ؛ فلو آخذناهم بجهلهم؛ لكان كلامُهم أسرعَ لبلائِهِم وعقوبتِهِم، ولكن مع ذلك؛ فلا يستبطِئون نزوله فإنه سيأتيهم {بغتةً وهم لا يشعرونَ} فوقع كما أخبر الله تعالى، لما قدموا لبدرٍ بَطِرينَ مفاخِرين ظانِّين أنَّهم قادرون على مقصودِهم، فأحانهم الله، وقتل كبارهم، واستوعبَ جملةَ أشرارِهم، ولم يَبْقَ منهم بيتٌ إلاَّ أصابتْه تلك المصيبة، فأتاهم العذابُ من حيث لم يحتَسِبوا، ونزل بهم وهم لا يشعرونَ.
(53) خداوند از جهالت کسانی خبر می‌دهد که پیامبر و آنچه را که آورده است، تکذیب می‌کنند. این افراد درحالی که برای آمدن عذاب شتاب دارند و بیشتر حق را تکذیب می‌کنند، می‌گویند: ﴿مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ﴾ «این وعده کی خواهد آمد، اگر راست می‌گویید؟» خداوند متعال می‌فرماید: (﴿وَلَوۡلَآ أَجَلٞ مُّسَمّٗى﴾) و اگر موعدی مقرر برای نازل شدن عذاب نبود که هنوز آن زمان مقرر فرا نرسیده است، (﴿لَّجَآءَهُمُ ٱلۡعَذَابُ﴾) عذاب به سراغ‏شان می‌آمد؛ چون آنها ما را ناتوان به‌حساب می‌آورند و حق را تکذیب می‌کنند. و اگر ما آنها را به سبب جهالت و نادانی‌شان می‌گرفتیم، سخن‏شان بسیار زود آنها را به عذاب و کیفر گرفتار می‌کرد. ولی ـ با وجود این ـ آنها برای نازل شدن عذاب شتاب نکنند و گمان نبرند که دیر خواهد آمد، (﴿وَلَيَأۡتِيَنَّهُم بَغۡتَةٗ وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ﴾) بلکه ناگهان در حالی که نمی‌دانند عذاب به سراغ‏شان خواهد آمد. و همان‌طور که خداوند خبر داد، اتفاق افتاد؛ و هنگامی که با غرور و فخرفروشی به جنگ «بدر» آمدند، به گمان اینکه می‌توانند به هدف خود دست یابند، خداوند آنها را خوار گردانید و بزرگان و سران‏شان را نابود کرد و همۀ افراد شرور آنها را هلاک نمود و هیچ خانه‌ای نماند مگر اینکه مصیبت بدان وارد شد. پس عذاب از جایی به سراغ‏شان آمد که گمانش را نمی‌بردند.
#
{54} هذا؛ وإنْ لم ينزلْ عليهم العذابُ الدنيويُّ؛ فإنَّ أمامهم العذابَ الأخرويَّ الذي لا يَخْلُصُ منهم أحدٌ منه، سواءٌ عوجِلَ بعذاب الدنيا أو أُمْهِل، فَـ {إنَّ جهنَّم لمحيطةٌ بالكافرين}: ليس لهم عنه معدلٌ ولا متصرفٌ؛ قد أحاطتْ بهم من كلِّ جانب كما أحاطتْ بهم ذنوبُهم وسيئاتُهم وكفرُهم، وذلك العذابُ هو العذابُ الشديد.
(54) و اگر عذاب دنیا آنها را فرا نگیرد، عذاب آخرت را در پیش دارند که هیچ یک از آنها نمی‌تواند از آن رهایی یابد، خواه در دنیا عذاب داده شده باشد یا مهلت یافته باشد. (﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةُۢ بِٱلۡكَٰفِرِينَ﴾) و همانا جهنم کافران را دربر خواهد گرفت و راه گریزی از آن ندارند؛ چراکه آنان را از هر سو احاطه کرده است. همان‌طور که گناهان و بدی‌ها و کفرشان، آنها را احاطه کرده است؛ و این، عذاب بسیار سختی است.
#
{55} {يومَ يغشاهُمُ العذابُ من فوقِهم ومن تحتِ أرجلهم ويقولُ ذوقوا ما كنتُم تعملون}: فإنَّ أعمالَكم انقلبتْ عليكم عذاباً، وشَمَلَكم العذابُ كما شَمَلَكم الكفرُ والذنوبُ.
(55) (﴿يَوۡمَ يَغۡشَىٰهُمُ ٱلۡعَذَابُ مِن فَوۡقِهِمۡ وَمِن تَحۡتِ أَرۡجُلِهِمۡ وَيَقُولُ ذُوقُواْ مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ﴾) اعمال‏تان، برای شما به عذاب تبدیل شده است؛ و عذاب، شما را فرا گرفته است، همان گونه که کفر و گناهان، شما را از هر سو فرا گرفته بود.
: 56 - 59 #
{يَاعِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي وَاسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ (56) كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ (57) وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفًا تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا نِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ (58) الَّذِينَ صَبَرُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (59)}.
يَعِبَادِيَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ إنَّ وَسِعَهٌ فَإيَّيَ فَاعْبُدُونِ اي بندگانم كه ايمان آورده ايد! بي گمان زمين من فراخ است، پس تنها مرا بپرستيد. كَلُّ نَفْسٍ ذَأئِقَهُ الْمَوْتِ ثُمَّ إلَيْنَا تُرْجَعُونَ هر جانداري مزة مرگ را مي چشد سپس به سوي ما بازگردانده مي شويد. وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلوُاْ الصَّلِحَتِ لَنُبَوِّئَنَّهُم مِّنَ الْجَّنهِ غُرَفًا تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأنْهرُ خَلِدِينَ فِيهَا نِعْمَ أجْرُ الْعَمِلِينَ و كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند ايشان را در كاخهاي بهشت جاي مي دهيم كه در زير آنها رودبارها روان است و در آنجا جاودان خواهند ماند. چه خوب است پاداش عمل كنندگان! الَّذِينَ صَبَرُواْ وَ عَلَي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ همان كساني كه بردباري ورزيدند و بر پروردگارشان توكل مي كنند.
#
{56 ـ 59} يقول تعالى: {يا عبادي الذين آمنوا}: بي وصدَّقوا رسولي، {إنَّ أرضي واسعةٌ فإيَّايَ فاعْبُدونِ}: فإذا تعذَّرَتْ عليكم عبادةُ ربِّكم في أرضٍ؛ فارْتَحِلوا منها إلى أرضٍ أخرى؛ حيث كانت العبادةُ لله وحده؛ فأماكنُ العبادة ومواضِعُها واسعةٌ، والمعبودُ واحدٌ، والموتُ لا بدَّ أن ينزل بكم، ثم تُرْجَعون إلى ربكم، فيجازي مَنْ أحسنَ عبادته وَجَمَعَ بين الإيمان والعمل الصالح بإنزاله الغرفَ العاليةَ والمنازلَ الأنيقةَ الجامعةَ، لما تشتهيه الأنفسُ، وتلذُّ الأعين، وأنتم فيها خالدون. فَنِعَمُ تلك المنازلِ في جنات النعيم أجرُ العاملين لله. {الذين صبروا}: على عبادة الله {وعلى ربِّهم يتوكَّلون}: في ذلك، فصبرُهم على عبادة الله يقتضي بَذْلَ الجهد والطاقةِ في ذلك، والمحاربة العظيمة للشيطان، الذي يدعوهم إلى الإخلال بشيء من ذلك. وتوكُّلهم يقتضي شدَّةَ اعتمادهم على الله، وحسنَ ظنِّهم به أن يحقِّقَ ما عزموا عليه من الأعمال ويكمِّلَها. ونصَّ على التوكُّل وإنْ كان داخلاً في الصبر؛ لأنَّه يُحتاج إليه في كل فعلٍ وتركِ مأمورٍ به، ولا يتمُّ إلاَّ به.
(56 - 59) خداوند متعال می‌فرماید: (﴿يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ أَرۡضِي وَٰسِعَةٞ فَإِيَّٰيَ فَٱعۡبُدُونِ﴾) ای بندگانم که ایمان آورده و پیامبر مرا تصدیق کرده‌اید! هرگاه عبادت و پرستش پروردگارتان در سرزمینی برای‏تان دشوار و مشکل بود، از آنجا به سرزمینی دیگر کوچ کنید و به جایی بروید که خداوند را به یگانگی پرستش نمایید. پس جاهای عبادت، فراخ و وسیع است؛ و معبود یکی است. و مرگ حتماً به سوی شما خواهد آمد؛ سپس به سوی پروردگارتان بازگردانده می‌شوید. آنگاه خداوند هرکس را که عبادت او را به خوبی انجام داده و ایمان آورده و عمل شایسته انجام داده باشد، در کاخ‌های بلند و منازل مجلل و زیبای بهشت جای می‌دهد که همۀ آنچه را دل انسان می‌خواهد و چشم‌ها از دیدن آن لذت می‌برند، دربر دارد؛ و شما در آن جاودانه خواهید بود.(﴿نِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِينَ﴾) پس این منازل و کاخ‌های بهشتی، چه پاداش نیکی است برای کسانی که برای خدا کار می‌کنند! (﴿ٱلَّذِينَ صَبَرُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ﴾) کسانی که بر عبادت خدا شکیبایی می‌ورزند، و در این باره بر پروردگارشان توکل می‌نمایند. پس صبر کردن آنها بر عبادت خدا، مستلزم آن است که توان و کوشش خود را در این راستا مبذول دارند و مبارزۀ بزرگی را با شیطان آغاز کنند؛ شیطانی که آنها را فرا می‌خواند تا در عبادت‏شان اخلال ایجاد کند. و توکل آنها مقتضی آن است که به خدا اعتماد کامل داشته باشند؛ و نسبت به او گمان نیک داشته باشند تا اعمالی را که قصد آن را کرده‌اند، محقق نماید و آن را برای‏شان تکمیل گرداند. و توکل را به صراحت بیان کرد با اینکه توکل در بردباری داخل است؛ چون در انجام یا خودداری از هر کاری، به توکل نیاز هست و هیچ کاری بدون توکل انجام نمی‌گیرد.
: 60 #
{وَكَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا وَإِيَّاكُمْ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (60)}.
وَكَأيّن مِّن دَآبَّهٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللهُ يَرْزُقُهَا وَ إيَّاكُمْ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ و چه بسيارند جنبندگاني كه نمي توانند روزي خود را بر دارند ]بلكه[ خداوند به آنها و به شما روزي مي دهد، و او شنواي داناست.
#
{60} أي: الباري تبارك وتعالى قد تكفَّل بأرزاق الخلائق كلِّهم قويِّهم وعاجزهم؛ فكم {من دابَّةٍ} في الأرض ضعيفةِ القُوى ضعيفة العقل، {لا تَحْمِلُ رزقَها}: ولا تدَّخِرُه، بل لم تزلْ لا شيء معها من الرزق، ولا يزال الله يسخِّرُ لها الرزقَ في كل وقت بوقته. {اللَّهُ يرزُقُها وإيَّاكم}: فكلكم عيالُ الله القائم برزقكم كما قام بِخَلْقِكُم وتدبيرِكم. {وهو السميعُ العليم}: فلا تخفى عليه خافيةٌ، ولا تهلكُ دابَّةٌ من عدم الرزق بسبب أنها خافيةٌ عليه؛ كما قال تعالى: {وما من دابَّةٍ في الأرض إلاَّ على الله رزقُها ويعلم مستقرَّها ومستَوْدَعَها كلٌّ في كتاب مبين}.
(60) خداوند متعال روزی دادن به همۀ آفریده‌های قوی و ضعیف را به عهده گرفته است: (﴿مِّن دَآبَّةٖ﴾) پس چه بسیار جنبندگان و جانورانی در زمین وجود دارند که جسم و عقل و درک‏شان ضعیف است، (﴿لَّا تَحۡمِلُ رِزۡقَهَا﴾) و روزی خود را بر نمی‌دارند و آن را ذخیره نمی‌کنند، بلکه همواره چنان هستند که چیزی از روزی را با خود ندارند، اما خداوند همیشه و در هر وقت روزی را برای‏شان فراهم می‌سازد، (﴿ٱللَّهُ يَرۡزُقُهَا وَإِيَّاكُمۡ﴾) شما و آنها را خدا روزی می‌دهد، پس همۀ شما تحت سرپرستی خدا هستید، و شما را روزی می‌دهد، همان‌طور که شما را آفریده است. (﴿وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ﴾) و او شنوای داناست. پس هیچ چیزی بر او پنهان نمی‌ماند؛ و هیچ جنبنده و جانوری از نگاه خدا پنهان نمی‌شود؛ و به سبب نداشتن روزی، هلاک نمی‌گردد. آن‌گونه که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَمَا مِن دَآبَّةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ رِزۡقُهَا وَيَعۡلَمُ مُسۡتَقَرَّهَا وَمُسۡتَوۡدَعَهَاۚ كُلّٞ فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٖ﴾ [هود: 6] «و هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست مگر اینکه روزی آن بر خداست؛ و محل استقرار و مکان مردنش را می‌داند. همۀ [اینها] در کتاب روشنی [ثبت گردیده] است».
: 61 - 63 #
{وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ (61) اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (62) وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهَا لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ (63)}.
وَلَئِن سَألْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَ الأرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللهُ فَأنَّي يُؤفَكُونَ و اگر از آنان بپرسي كه چه كسي آسمان ها و زمين را آفريده و خورشيد و ماه را مسخّر كرده است؟ البته خواهند گفت : «خدا». پس چگونه منحرف مي گردند؟! الله يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ إنَّ اللهَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ خداوند روزي را براي هر كس از بندگانش كه بخواهد فراوان و گسترده مي كند، و براي هر كس كه بخواهد تنگ مي گرداند. همانا خداوند به هر چيزي داناست. وَلَئِن سَألْتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَأحْيَا بِهِ الْأرْضَ مِن بَعْدِ مَؤتِهَا لَيَقُولُنَّ اللهُ قُلِ الْحَمْدُللهِ بَلْ أكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ و اگر از آنان بپرسي كه چه كسي از آسمان آبي را نازل كرد آنگاه با آن زمين را بعد از پژمرده شدنش زنده گرداند؟ قطعاً خواهند گفت : «خدا»، بگو : «ستايش خداوند راست»، اما بيشتر آنان نمي فهمند.
#
{61 ـ 63} هذا استدلالٌ على المشركين المكذِّبين بتوحيد الإلهية والعبادة، وإلزامٌ لهم بما أثبتوه من توحيد الرُّبوبية؛ فأنتَ لو {سألتَهم مَنْ خلق السمواتِ والأرضَ}؟ ومَنْ نزَّل من السماء ماءً فأحيا به الأرض بعد موتها؟ ومن بيدِهِ تدبير جميع الأشياء؟ {ليقولنَّ: الله} وحدَه، ولاعترفوا بعجز الأوثان ومَنْ عَبَدوه مع الله على شيء من ذلك! فاعْجَبْ لإفكهم وكذِبِهم وعُدولهم إلى مَنْ أقرُّوا بعجزه وأنه لا يستحقُّ أن يدبِّرَ شيئاً! وستجِلُّ عليهم لعدم العقل، وأنَّهم السفهاء ضعفاء الأحلام! فهل تجد أضعف عقلاً وأقلَّ بصيرةً ممَّن أتى إلى حجر أو قبر ونحوه ـ وهو يدري أنَّه لا ينفعُ ولا يضرُّ ولا يخلقُ ولا يرزقُ ـ، ثم صرف له خالصَ الإخلاص وصافي العبوديَّة، وأشركه مع الربِّ الخالق الرازق النافع الضار؟! وقل: الحمدُ لله الذي بيَّن الهدى من الضلال، وأوضح بطلان ما عليه المشركون؛ ليحذره الموفَّقون. وقل: الحمدُ لله الذي خَلَقَ العالمَ العلويَّ والسفليَّ، وقام بتدبيرهم ورزقِهِم، وبسطَ الرزقَ على مَنْ يشاء، وضيَّقه على من يشاء حكمةً منه، ولعلمه بما يُصْلِحُ عباده، وما ينبغي لهم.
(61 - 63) این استدلالی است علیه مشرکان که تکذیب کنندۀ توحید الوهیت و یگانه‌پرستی بودند. و با توجه به اینکه توحید ربوبیت را قبول داشتند، به پذیرش توحید الوهیت نیز ملزم می‌گردند. پس اگر از آنها بپرسی که آسمان‌ها و زمین را چه کسی آفریده است؛ و چه کسی از آسمان، آبی فرو فرستاده و به وسیلۀ آن زمین را پس از پژمرده شدنش زنده ساخته است؟ و تدبیر همۀ چیزها در دست چه کسی است؟ (﴿لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُ﴾) خواهند گفت: خدا. و به ناتوانی بت‌ها و چیزهایی که در کنار خدا و همراه با او پرستش می‌کنند، اعتراف می‌نمایند؛ و می‌گویند: آنها توانایی چیزی از این کارها را ندارند. پس به دروغگویی خویش؛ و روی آوردن‏شان به سوی کسی که سزاوار آن نیست به کاری بپردازد؛ اعتراف می‌کنند. پس بدان که آنها عقل ندارند و بی‌خرد هستند! و کیست بی‌عقل‌تر و کم بینش‌تر از کسی که به سنگ یا قبر یا امثال آن روی آورد – درحالی که می‌داند اینها نه می‏توانند فایده‏ای برسانند و نه ضرری، نه چیزی را می‏آفرینند و نه به کسی روزی می‏دهند- و اخلاص و صفای عبودیت را، با روی آوردن به آن مکدر و تیره ‌نماید، و او را با پروردگار آفریننده و روزی دهنده و فایده دهنده و زیان دهنده شریک ‌سازد؟! و بگو: ستایش خداوندی راست که هدایت را از گمراهی مشخص نمود؛ و باطل بودن آنچه را که مشرکان بر آن هستند، واضح گرداند؛ تا توفیق یافتگان از آن برحذر باشند. و بگو: ستایش خداوندی ‌راست که جهان بالا و پایین را آفریده و به تدبیر امور روزمرّۀ آنها پرداخته است؛ و برای هرکس که بخواهد روزی را فراوان و گسترده می‌نماید؛ و برای هر کس که بخواهد، روزی را تنگ و کم می‌گرداند. و این عین حکمت اوست، چرا که او مصلحت بندگانش و آنچه را که برای‏شان مناسب است، می‌داند.
: 64 - 69 #
{وَمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ (64) فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ (65) لِيَكْفُرُوا بِمَا آتَيْنَاهُمْ وَلِيَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (66) أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَمًا آمِنًا وَيُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ (67) وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِلْكَافِرِينَ (68) وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ (69)}.
وَ مَا هَذِهِ الْحَيَوهُ الدُّنْيَآ إلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبُ و إنَّ الدَّارَ الأخِرَهَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ و زندگي اين دنيا جز سرگرمي و بازيچه نيست، و زندگي جهان آخرت زندگي ]راستين[ است اگر مي دانستند. فَإذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُْا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدّيِنَ فَلَمَّا نَجَّهُمْ إلَي الْبَرّ إذَا هُمْ يُشْرِكُونَ و هنگامي كه سوار كشتي شوند خداوند را خالصانه و مخلصانه به دعا مي خوانند، پس چون آنان را نجات دهد و به خشكي برساند باز ايشان شرك مي ورزند. لِيَكْفُرُوا بِمَآ ءَاتَيْنَهُمْ وَ لِيَتَمَتَّعُواْ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ تا ]سرانجام[ در آنچه به آنان داده ايم ناسپاسي كنند و تا بهره مند گردند، پس خواهند دانست. أوَلَمْ يَرَؤاْ أنَّا جَعَلْنَا حَرَمًا ءَامِنًا وَ يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أفَبِالْبَطِلِ يُؤمِنُونَ وَ بِنِعْمَهِ اللهِ يَكْفُرُونَ آيا نديده اند كه ما حرمي ايمن ]براي آنان[ قرار داده ايم. حال آن كه مردم از اطراف آنان ربوده مي شوند؟ آيا به باطل ايمان مي آورند و نعمت خداوند را ناسپاسي مي كنند. وَ مَنْ أظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَي عَلَي اللهِ كَذِبًا أوْ كَذَّبَ بِالحَقِّ لَمَّا جَآءَ هُ ألَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًي لِّلْكَفِرِينَ و كيست ستمگرتر از كسي كه بر خدا دروغ ببندد و گمراهي و باطلي را كه خود بر آن هست به خدا نسبت دهد؟! آيا در جهنم جايگاهي براي كافران نيست؟! وَ الَّذِينَ جَهَدُواْ فِيناَ لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا و إنَّ اللهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ و كساني كه در راه ما كوشش كنند قطعاً آنان را به راه هاي خويش رهنمود مي گردانيم، و قطعاً خدا با نيكوكاران است.
#
{64} يخبر تعالى عن حالة الدُّنيا والآخرة، وفي ضمن ذلك التزهيد في الدنيا والتشويق للأخرى، فقال: {وما هذه الحياةُ الدُّنيا}: في الحقيقة {إلاَّ لهوٌ ولعبٌ}: تلهو بها القلوبُ، وتلعبُ بها الأبدانُ؛ بسبب ما جعلَ الله فيها من الزينة واللذَّات والشهواتِ الخالبة للقلوب المعرضة، الباهجة للعيون الغافلة، المفرِحة للنفوس المبطِلة الباطلة، ثم تزول سريعاً وتنقضي جميعاً ولم يحصل منها محبُّها إلاَّ على الندم والحسرة والخسران. وأما الدارُ الآخرةُ؛ فإنها دار {الحيوان}؛ أي: الحياة الكاملة، التي من لوازمها أن تكونَ أبدانُ أهلها في غاية القوَّة، وقواهم في غاية الشدَّة؛ لأنَّها أبدانٌ وقوى خُلِقَتْ للحياة، وأن يكون موجوداً فيها كلُّ ما تَكْمُلُ به الحياة، وتتمُّ به اللذَّة من مفرحات القلوب وشهوات الأبدان من المآكل والمشارب والمناكح وغير ذلك، ممَّا لا عينٌ رأتْ ولا أذنٌ سمعتْ ولا خطر على قلب بشر. {لو كانوا يعلمون}: لما آثروا الدُّنيا على الآخرة، ولو كانوا يعقِلونَ؛ لما رغبوا عن دار الحيوان، ورغبوا في دار اللهو واللعب. فدلَّ ذلك: أنَّ الذين يعلمون لا بدَّ أن يؤثِروا الآخرة على الدُّنيا؛ لما يعلمونه من حالة الدارين.
(64) خداوند متعال از حالت دنیا و آخرت خبر می‌دهد و به طور ضمنی آدمی را به متمایل نبودن به دنیا و علاقه‌مند بودن به آخرت تشویق می‌کند. پس فرمود: (﴿وَمَا هَٰذِهِ ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَآ إِلَّا لَهۡوٞ وَلَعِبٞ﴾) زندگی این دنیا در حقیقت سرگرمی و بازیچه‌ای بیش نیست که دل‌ها با آن مشغول و سرگرم می‌شوند و جسم‌ها با آن بازی می‌کنند، چون خداوند آن را آراسته است و لذت‌ها و شهوت‌هایی را در آن قرار داده است که دل‌های رویگردان را در چنگال خود می‌گیرد و چشم‌های غافل را می‌فریبد و افراد باطل‌گرا را شاد و خوشحال می‌کند. اما این دنیا به سرعت از بین می‌رود و دوستدارش چیزی جز پشیمانی و زیان به دست نمی‌آورد. (﴿وَإِنَّ ٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ لَهِيَ ٱلۡحَيَوَانُ﴾) و زندگی آخرت، زندگی کامل است؛ و اجسامِ صاحبان سرای آخرت، در نهایتِ قوت و قدرت قرار دارد؛ چون این جسم‌ها و نیروها برای زندگی آفریده شده‌اند و هرآنچه که زندگی را کامل ‌گرداند و لذت با آن تکمیل ‌شود، از قبیل: چیزهایی که دل‌ها را شاد می‌کند و خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها و همسرانی که سبب لذت بردن جسم می‌شوند، در آن موجود است. نیز چیزهایی در آنجا یافت می‌شود که هیچ چشمی آن را ندیده، -و هیچ گوشی آن را نشنیده و بر دل هیچ انسانی خطور نکرده است. (﴿لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ﴾) اگر آنها این حقیقت را می‌دانستند، دنیا را بر آخرت ترجیح نمی‌دادند و از سرای زندگی رویگردان نمی‌شدند و به جهان بازی و سرگرمی شیفته نمی‌گردیدند. و آنها باید آخرت را بر دنیا ترجیح دهند؛ چرا که حالت هر دو دنیا را می‌دانند.
#
{65 ـ 66} ثم ألزم تعالى المشركين بإخلاصهم لله في حال الشدَّة عند ركوب البحر وتلاطُم أمواجه وخوفِهِم الهلاك؛ يتركون إذاً أندادَهم، ويخلِصون الدُّعاء لله وحدَه لا شريك له، فلمَّا زالتْ عنهم الشدةُ ـ ونجَّاهم من أخلصوا له الدُّعاء إلى البرِّ ـ أشركوا به مَنْ لا نجَّاهم من شدَّة، ولا أزال عنهم مشقَّة؛ فهلاَّ أخلصوا لله الدعاءَ في حال الرخاء والشدة واليُسر والعُسر؛ ليكونوا مؤمنين به حقًّا، مستحقِّين ثوابه، مندفعاً عنهم عقابه، ولكن شركهم هذا بعد نعمتنا عليهم بالنجاة من البحر ليكونَ عاقبتُهُ كفر ما آتيناهم، ومقابلة النعمة بالإساءة، وليكملوا تمتُّعهم في الدُّنيا، الذي هو كتمتُّع الأنعام، ليس لهم همٌّ إلا بطونُهم وفروجُهم. {فسوف يعلمونَ}: حين ينتقِلون من الدُّنيا إلى الآخرة شدَّة الأسف وأليم العقوبة.
(65 - 66) سپس خداوند این را بیان داشت که مشرکین در حالت سختی، و به هنگامی که در دریا سوار بر کشتی‌ها هستند و امواج خروشان، آنها را فرا می‌گیرد و از هلاک شدن می‌ترسند، خالصانه و فقط خدا را به فریاد می‌خوانند؛ و در آن وقت بت‌ها و آنچه را که همتای خدا قرار می‌دادند، ترک می‌کنند؛ و فقط خداوند یگانه و بی شریک را به کمک می‌خوانند. اما وقتی سختی از آنها دور ‌شود؛ به خداوند ـ که تا چندی پیش او را خالصانه به فریاد می‌خواندند؛ و آنها را سالم به خشکی ‌رسانده است ـ شرک می‌ورزند؛ و کسانی را شریک او قرار می‌دهند که آنها را از سختی نجات نداده و مشقت را از آنان دور نساخته است. در حالی که می‌بایست در سختی و آسانی، خدا را به فریاد بخوانند تا مؤمن حقیقی باشند و سزاوار پاداش او بگردند و عذاب خدا از آنها دور شود. اما شرک ورزیدن آنها -پس از آنکه نعمتِ نجات یافتن را بهرۀ آنها نمودیم- برای این است تا سرانجام به نعمت‌هایی که به آنان بخشیده‌ایم، کفر بورزند و ناسپاسی نمایند؛ و در مقابل نعمت، بدی کنند؛ و بهره‌مندی خود را از دنیا تکمیل نمایند که این همانند بهره‌مندی چهارپایان است که هدفی جز پُر کردن شکم و اشباع غریزۀ جنسی خود ندارند. (﴿فَسَوۡفَ يَعۡلَمُونَ﴾) پس آنها وقتی از دنیا به آخرت منتقل ‌شوند، سخت متأسّف می‌شوند؛ و کیفر سخت را خواهند چشید؛ و می‌دانند چه زیان فراوانی به دست آورده‌اند.
#
{67} ثم امتنَّ عليهم بحرمه الآمن، وأنَّهم أهلُه في أمنٍ وسعةٍ ورزقٍ، والناس من حولهم يُتَخَطَّفونَ ويخافون، أفلا يعبدونَ الذي أطعمهم من جوعٍ وآمَنَهم من خوفٍ؟! {أفبالباطل يؤمنونَ}: وهو ما هم عليه من الشركِ والأقوالِ والأفعالِ الباطلةِ، {وبنعمةِ الله}: هم {يكفرونَ}؟ فأينَ ذهبتْ عقولهم، وانسلختْ أحلامُهم حيث آثروا الضلال على الهدى، والباطلَ على الحقِّ والشَّقاء على السعادة، وحيث كانوا أظلمَ الخلق؟!
(67) سپس خداوند به وسیلۀ حرم پر امن و امان خود، بر آنها منت می‌گذارد و این را بیان می‌دارد که اهل حرم در امنیت به سر می‌برند و از روزی فراوان برخوردارند، حال آنکه مردمی که در اطراف و اکناف و بیرون از حرم زندگی می‏کنند از این امنیت برخوردار نیستند، بلکه ربوده می‌شوند و در ترس هراس‌ بسر می‏برند. پس آیا کسی را عبادت نمی‌کنند که به هنگام گرسنگی آنها را خوراک داد؛ و از ترس ایمن گرداند؟! (﴿أَفَبِٱلۡبَٰطِلِ يُؤۡمِنُونَ﴾) آیا به باطل می‌گرایند و ایمان نمی‌آورند؟! و باطل، شرکی است که آنها بر آن قرار دارند؛ و گفته‌ها و کردارهای پوچی است که انجام می‌دهند. (﴿وَبِنِعۡمَةِ ٱللَّهِ يَكۡفُرُونَ﴾) و نعمت‌های خدا را نادیده گرفته و سپاس نمی‌گزارند. پس عقل‌ها و خردهای‏شان کجا رفته است که گمراهی را بر هدایت؛ و باطل را بر حق؛ و بدبختی را بر سعادت ترجیح داده و ستمکارترین مردم گشته‌اند؟!
#
{68} فمن {أظلم ممَّن افترى على الله كذباً}: فنسب ما هو عليه من الضَّلال والباطل إلى الله، {وكذَّب بالحقِّ لما جاءه}: على يد رسولِهِ محمدٍ - صلى الله عليه وسلم -، ولكنَّ هذا الظالمَ العنيدَ أمامه جهنَّم، {أليس في جهنَّم مثوىً للكافرينَ}: يُؤخَذُ بها منهم الحقُّ، ويُخْزَوْن بها، وتكون منزلهم الدائم الذي لا يخرجون منه؟
(68) (﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا أَوۡ كَذَّبَ بِٱلۡحَقِّ لَمَّا جَآءَهُۥٓ﴾) و کیست ستمگرتر از کسی که بر خدا دروغ ببندد؛ و گمراهی و باطلی را که خود بر آن است، به خدا نسبت دهد؛ و یا حقی را که توسط پیامبر صلی الله علیه وسلم به نزد او آمده است، دروغ انگارد؟! اما این ستمگر کینه‌توز، جهنم را در پیش روی دارد، (﴿أَلَيۡسَ فِي جَهَنَّمَ مَثۡوٗى لِّلۡكَٰفِرِينَ﴾) که در آنجا حق از او گرفته می‌شود و به وسیلۀ جهنم خوار و ذلیل می‌گردد؛ و جهنم جایگاه همیشگی او خواهد بود و از آن بیرون آورده نمی‌شود.
#
{69} {والذين جاهدوا فينا}: وهم الذين هاجروا في سبيل الله وجاهدوا أعداءَهم وبَذَلوا مجهودَهم في اتِّباع مرضاتِهِ؛ {لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا}؛ أي: الطرق الموصلة إلينا، وذلك لأنَّهم محسنونَ. والله مع المحسنينَ: بالعون والنصر والهداية. دلَّ هذا على أنَّ أحرى الناس بموافقة الصواب أهلُ الجهاد، وعلى أنَّ مَنْ أحسنَ فيما أُمِرَ به؛ أعانه الله ويَسَّرَ له أسبابَ الهداية، وعلى أنَّ مَنْ جدَّ واجتهد في طلب العلم الشرعيِّ؛ فإنَّه يحصُلُ له من الهداية والمعونة على تحصيل مطلوبِهِ أمورٌ إلهيَّةٌ خارجةٌ عن مدرك اجتهادِهِ، وتيسَّر له أمر العلم؛ فإنَّ طلب العلم الشرعيِّ من الجهاد في سبيل الله، بل هو أحدُ نوعي الجهاد، الذي لا يقومُ به إلا خواصُّ الخلق، وهو الجهادُ بالقول واللسان للكفار والمنافقين، والجهادُ على تعليم أمور الدين وعلى ردِّ نزاع المخالفين للحقِّ، ولو كانوا من المسلمين.
(69) (﴿وَٱلَّذِينَ جَٰهَدُواْ فِينَا﴾) و کسانی که در راه ما کوشش کردند، آن‌ها کسانی هستند که در راه خدا هجرت نموده و با دشمنانش جهاد کرده و تمام توانایی خود را در راه پیروی از خشنودی‌های خدا مبذول داشته‌اند. (﴿لَنَهۡدِيَنَّهُمۡ سُبُلَنَا﴾) آنان را به راه‌هایی که انسان را به ما می‌رساند، هدایت خواهیم کرد؛ چون آنها نیکوکار هستند. (﴿وَإِنَّ ٱللَّهَ لَمَعَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾) و همانا یاری و کمک و هدایت خدا همراه نیکوکاران است. این دلالت می‌نماید که شایسته‌ترین مردمی که راه صحیح را در پیش گرفته‌اند، مجاهدین هستند. و نیز بر این دلالت می‌نماید که هر کس در آنچه بدان فرمان یافته است، خوب عمل کند؛ خداوند او را یاری می‌دهد و اسباب هدایت را برای وی فراهم می‌سازد. و بر این دلالت می‌نماید که هرکس در پی کسب علوم دینی تلاش و کوشش نماید، خداوند او را در راستای به دست آوردن آنچه که جویایش می‌باشد، یاری و هدایت می‌دهد؛ و از رهنمودها و مددهای الهی که از توان و تلاش او بیرون است، برخوردارش می‌گرداند؛ و تحصیل علم برایش آسان می‌گردد؛ زیرا طلب علم شرعی جزوِ جهاد در راه خداست، بلکه یکی از دو نوع جهاد است که جز انسان‌های خاص و برگزیده به آن برنمی‌خیزند؛ و آن عبارت است از: جهاد با زبان و گفتار در برابر کافران و منافقان؛ و جهاد در راه تعلیم امور دین، و جواب دادن شبهات، و منازعات مخالفان حق هرچند که از مسلمانان نیز باشند. پایان تفسیر سوره العنکبوت.
* * *