:
تفسير سوره ي لقمان
تفسير سوره ي لقمان
مکي و 34 آيه است
بسم الله الرحمن الرحيم
: 1 - 5 #
{الم (1) تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ (2) هُدًى وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ (3) الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (4) أُولَئِكَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (5)}
الم الف، لام، ميم. تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ اين آيه هاي کتاب حکمت آميز است. هُدًى وَرَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِينَ هدايت و رحمتي است براي نيکوکاران. الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ کساني که نماز را بر پاي مي دارند و زکات مي پردازند و آنان به آخرت يقين دارند. أُوْلَئِكَ عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ اينان از ]سوي[ پروردگارشان از هدايت برخوردار هستند و ايشان قطعاً رستگارند.
#
{2} يشيرُ تعالى إشارةً دالَّةً على التعظيم إلى {آيات الكتاب الحكيم}؛ أي: آياتُهُ محكمةٌ صدرتْ من حكيم خبير. ومن إحكامها أنَّها جاءت بأجلِّ الألفاظ وأفصحها وأبينها، الدالَّة على أجلِّ المعاني وأحسنها. ومن إحكامها أنها محفوظةٌ من التغييرِ والتبديل والزيادة والنقص والتحريف. ومن إحكامها أنَّ جميعَ ما فيها من الأخبار السابقةِ واللاحقة والأمور الغيبيَّة كلِّها مطابقةٌ للواقع، مطابقٌ لها الواقع، لم يخالِفْها كتابٌ من الكتب الإلهية، ولم يخبر بخلافها نبيٌّ من الأنبياء، ولم يأتِ ولن يأتيَ علم محسوسٌ ولا معقولٌ صحيحٌ يناقِضُ ما دلَّتْ عليه. ومن إحكامها أنها ما أَمَرَتْ بشيء إلاَّ وهو خالصُ المصلحة أو راجِحُها، ولا نَهَتْ عن شيء إلاَّ وهو خالصُ المفسدة أو راجِحُها، وكثيراً ما يجمع بين الأمر بالشيء مع ذكر حكمتِهِ وفائدتِهِ، والنهي عن الشيء مع ذكرِ مضرَّتِهِ. ومن إحكامها أنَّها جمعت بين الترغيب والترهيب والوعظ البليغ الذي تعتدل به النفوس الخيِّرة، وتحتكمُ فتعملُ بالحزم. ومن إحكامها: أنَّك تَجِدُ آياتها المتكرِّرة كالقصص والأحكام ونحوها قد اتَّفقت كلُّها وتواطأت، فليس فيها تناقضٌ ولا اختلافٌ؛ فكلَّما ازدادَ بها البصير تدبُّراً وأعمل فيها العقل تفكُّراً؛ انبهر عقلُه وذهلَ لبُّه من التوافُق والتواطُؤ، وجزم جزماً لا يُمْتَرى فيه أنه تنزيلٌ من حكيم حميدٍ.
(2) خداوند به اهمیّت و عظمت آیات قرآن اشاره نموده و می‌فرماید آیات آن پرمحتوا و استوار هستند، و از سوی خداوند با حکمت و دانا آمده‌اند. و از جملۀ استواری و حکمت آمیز بودن آن، می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد: 1- آیات قرآن با مختصرترین و شیواترین کلمات آمده‌اند و بر بزرگ‌ترین و بهترین معانی و مفاهیم دلالت می‌نمایند. 2- آیات قرآن از تغییر و تحریف و کم شدن و افزون گشتن مصون و محفوظ می‌باشند. 3- همۀ اخباری که در مورد گذشتگان یا آیندگان در آن آمده، و امور غیبی که از آن خبر داده است، مطابق با واقعیت است؛ و هیچ کتابی از کتاب‌های الهی با آن مخالفت نکرده، و هیچ پیامبری مخالف آن را نیاورده است. و هیچ دانش محسوس یا معقول صحیحی نبوده و نخواهد بود که با آنچه قرآن آورده است تناقض داشته باشد. 4- هرآنچه که آیات قرآن به آن دستور می‌دهند، مصلحت محض است، یا منفعت و مصلحت آن بیشتر است. و از هیچ چیزی نهی نکرده‌اند مگر اینکه فساد محض است یا فساد آن بیشتر است. و در بسیاری مواقع، آیات قرآنی به چیزی فرمان می‌دهند و حکمت و فایدۀ آن را نیز بیان می‌کنند، و از چیزی نهی می‌کنند و زیان آن را هم بیان می‌دارند. 5- آیات قرآن، هم به ترغیب و تشویق پرداخته‌اند و هم بیم داده‌اند، و موعظه‌ای رسا هستند که افراد فرهیخته به وسیلۀ آن اصلاح می‌شوند. 6- آیات تکراری قرآن از قبیل: قصه‌ها و احکام و امثال آن با هم موافق‌اند و تناقض و تضادی در آن‌ها نیست، و هر اندازه فرد هوشمند بیشتر در آن تدبر نماید و در آن بیندیشد، از هماهنگی و همسانی آن حیرت زده می‌گردد، و یقین پیدا خواهد کرد که این قرآن از سوی خداوند حکیم و ستوده نازل شده است. با اینکه خداوند حکیم است، و به هر اخلاق پسندیده‌ای فرا می‌خواند، و از هر اخلاق زشتی نهی می‌کند؛ اما بیشتر مردم از رهنمود شدن با قرآن محروم هستند، و از ایمان آوردن به آن و عمل کردن به احکام آن رویگردان می‌باشند، مگر کسی که خداوند به او توفیق دهد، و وی را از شر شیطان مصون بدارد؛ و آنها کسانی هستند که عبادت پروردگارشان را به خوبی انجام می‌دهند، و با بندگان او نیکی می‌کنند.
#
{3} ولكن مع أنه حكيمٌ يدعو إلى كلِّ خُلُق كريم وينهى عن كلِّ خُلُقٍ لئيم، أكثرُ الناس محرومون من الاهتداءِ به، معرِضون عن الإيمان والعمل به؛ إلاَّ مَنْ وفَّقَه الله تعالى وعَصَمَه، وهم المحسنون في عبادة ربِّهم، والمحسِنون إلى الخلق؛ فإنَّه {هدىً}: لهم يهديهم إلى الصراط المستقيم، ويحذِّرهم من طرق الجحيم. {ورحمةً}: لهم تحصُلُ لهم به السعادةُ في الدنيا والآخرة والخيرُ الكثيرُ والثوابُ الجزيلُ والفرح والسرور، ويندفِعُ عنهم الضَّلال والشقاءُ.
(3) قرآن برای نیکوکاران مایۀ هدایت است، و آنها را به راه راست هدایت می‌نماید، و آنان را از راه‌های جهنم دور می‌گرداند. (﴿وَرَحۡمَةٗ﴾) و برایشان رحمتی است که به‌وسیلۀ آن به سعادت هر دو جهان، و خیر فراوان و پاداش زیاد و شادی بیکران دست می‌یابند، و گمراهی و بدبختی از آنها دور می‌شود.
#
{4} ثم وَصَفَ المحسنين بالعلم التامِّ، وهو اليقين الموجب للعمل والخوف من عقاب الله، فيتركون معاصيه، ووصَفَهم بالعمل، وخصَّ من العمل عملين فاضلينِ: {الصلاة} المشتمِلَة على الإخلاص، ومناجاة الله تعالى، والتعبُّد العامِّ للقلب واللسان والجوارح المعينة على سائر الأعمال. {والزَّكاة}: التي تُزَكِّي صاحبها من الصفات الرذيلة، وتنفعُ أخاه المسلمَ وتسدُّ حاجته، ويَبينُ بها أنَّ العبدَ يُؤْثِرُ محبَّةَ الله على محبَّتِهِ للمال، فيخرِجُ محبوبَه من المال لما هو أحبُّ إليه، وهو طلب مرضاة الله.
(4) سپس نیکوکاران را چنین توصیف کرد که آنها دارای علم و آگاهی کامل هستند، و آن یقینی است که موجب عمل و ترس از عذاب خدا می‌شود، از این رو آنها از گناهان دوری می‌نمایند. و آنها را به عمل و انجام کارهای شایسته توصیف کرد، و از میان همۀ اعمال دو عمل برتر را به‌طور ویژه بیان نمود و فرمود: (﴿يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ﴾) نماز را برپای می‌دارند که مشتمل بر اخلاص و مناجات با خدا، و پرستش خداوند با قلب و زبان و اعضا است، و آدمی را بر انجام سایر کارها کمک می‌کند. (﴿وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ﴾) و زکات را می‌پردازند. کسی که زکات را می‌پردازد، از صفت‌های زشت پاک می‌گردد و به برادر مسلمانش فایده می‌رساند و نیاز او را برطرف می‌نماید، و با دادن زکات روشن می‌شود که محبت خدا را بر محبت مال ترجیح می‌دهد. پس مالی را که دوست دارد، در راستای طلب آنچه که از مال بیشتر دوست دارد و آن طلب خشنودی خداست، بیرون می‌کند و به نیازمندان می‌دهد.
#
{5} فَـ {أولئك}: المحسنون الجامعون بين العلم التامِّ والعمل {على هدىً}؛ أي: عظيم كما يفيدُه التنكيرُ، وذلك الهدى حاصلٌ لهم وواصلٌ إليهم {من ربِّهم}: الذي لم يَزَلْ يربِّيهم بالنعم ويدفَعُ عنهم النِّقَمَ، وهذا الهدى الذي أوصله إليهم من تربيتِهِ الخاصَّة بأوليائه، وهو أفضلُ أنواع التربية. {وأولئك هم المفلحونَ}: الذين أدركوا رضا ربِّهم وثوابَه الدنيوي والأخروي، وسلموا من سَخَطِهِ وعقابه، وذلك لسلوكهم طريقَ الفلاح، الذي لا طريقَ له غيرها.
(5) (﴿أُوْلَٰٓئِكَ عَلَىٰ هُدٗى مِّن رَّبِّهِمۡ﴾) نیکوکاران که هم علم دارند و هم عمل می‌کنند، بر هدایت بزرگی قرار دارند، و این هدایت از سوی پروردگارشان به آنها رسیده است؛ پروردگاری که همواره آنها را با نعمت‌هایش پرورش می‌دهد، و عذاب را از آنها دور می‌نماید. هدایتی که خداوند آنها را از آن برخوردار نموده؛ از جمله تربیت ویژۀ خداوند است که دوستانش را برآن تربیت می‌نماید، و این برترین نوع تربیت است. (﴿وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾) و ایشان رستگارند، و خشنودی پروردگار و پاداش دنیوی و اخروی خود را دریافته‌اند، و از خشم و عذاب خدا در امان مانده‌اند؛ چون آنها راه رستگاری را درپیش گرفته‌اند، که برای رسیدن به موفقیت جز آن راهی وجود ندارد. هنگامی که خداوند از کسانی یاد کرد که به وسیلۀ قرآن هدایت شده‌اند و به آن روی آورده‌اند، به ذکر کسانی پرداخت که از قرآن روی ‌گردانیده و از آن بهره‌ای نبرده‌اند؛ و بیان فرمود که سزای چنین اشخاصی را این‌گونه مقرّر کرده که آنها به جای پذیرش قرآن، هر سخن باطلی را بپذیرند؛ پس ارزشمندترین سخنان و بهترین گفتار را ترک نموده، و به جای آن به فرومایه‌ترین و قبیح‌ترین گفتار روی بیاورند. بنابر این فرمود:
: 6 - 9 #
{وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ (6) وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا وَلَّى مُسْتَكْبِرًا كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ (7) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ (8) خَالِدِينَ فِيهَا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (9)}.
وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ و در ميان مردم کساني هستند که خريدار سخنان بيهوده اند تا بدون هيچ دانشي ]مردم را[ از راه خداوند گمراه سازند و آن را به مسخره گيرند. آنان عذاب خوار کننده اي دارند. وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا وَلَّى مُسْتَكْبِرًا كَأَن لَّمْ يَسْمَعْهَا كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ و چون آيات ما بر او خوانده شود تکبرکنان روي بر مي گرداند، گويي که آن را نشنيده است، انگار در گوش هايش سنگيني است، پس او را به عذاب دردناکي مژده بده. إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ بي گمان کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کرده اند باغهاي پر نعمت بهشت از آن ايشان است. خَالِدِينَ فِيهَا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ جاودانه در آن خواهند ماند، اين وعدۀ راستين خداست، و او قدرتمند و با حمکت است.
#
{6} أي: {ومن الناس من}: هو محرومٌ مخذولٌ {يشتري}؛ أي: يختارُ ويرغب رغبة من يبذُلُ الثمن في الشيء، {لهو الحديث}؛ أي: الأحاديث الملهية للقلوب، الصادَّة لها عن أجلِّ مطلوب، فدخل في هذا كلُّ كلام محرَّم وكلُّ لغوٍ وباطل وهَذَيان؛ من الأقوال المرغِّبة في الكفر والفسوق والعصيان، ومن أقوال الرادِّين على الحقِّ المجادلين بالباطل لِيُدْحِضوا به الحقَّ، ومن غيبةٍ ونميمةٍ وكذبٍ وشتم وسبٍّ، ومن غناء ومزامير شيطان. ومن الماجرياتِ الملهيةِ التي لا نفع فيها في دين ولا دُنيا؛ فهذا الصنف من الناس {يشتري لهو الحديث} عن هدي الحديث {ليضلَّ} الناس {بغير علم}؛ أي: بعد ما ضلَّ في فعله أضلَّ غيرَه؛ لأنَّ الإضلال ناشئٌ عن الضَّلال، وإضلالُه في هذا الحديث صدُّه عن الحديث النافع والعمل النافع والحقِّ المُبين والصراطِ المستقيم، ولا يتمُّ له هذا حتى يقدحَ في الهدى والحقِّ، ويتَّخذ آيات الله هُزواً، يَسْخَرُ بها وبِمَنْ جاء بها؛ فإذا جمع بين مدح الباطل والترغيب فيه والقدح في الحقِّ والاستهزاء به وبأهله؛ أضلَّ مَنْ لا علم عندَه، وخَدَعَه بما يوحيه إليه من القول الذي لا يميِّزه ذلك الضالُّ، ولا يعرف حقيقته، {أولئك لهم عذابٌ (مهينٌ)}: بما ضلُّوا، وأضلُّوا، واستهزؤوا بآيات الله، وكذَّبوا الحقَّ الواضح.
(6) (﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَشۡتَرِي﴾) و از میان مردم کسی هست که خریدار سخنان بیهوده می‌باشد، و او فردی محروم و خوار و ذلیل است. و خریدار سخنان بیهوده؛ یعنی کسی که آن سخنان را انتخاب می‌کند، و به آن علاقه‌مند ‌است، مانند خریداری که به کالایی علاقه‌مند است و در مقابل آن پول می‌دهد. (﴿لَهۡوَ ٱلۡحَدِيثِ﴾) سخنانی که دل‌ها را غافل می‌نماید، و آنها را از رسیدن به بزرگ‌ترین خواسته باز می‌دارد. پس هر سخنِ حرام و بیهوده و پوچ و گفته‌هایی که آدمی را به سوی کفر و گناه تشویق می‌کند، و سخنان کسانی که حق را نمی‌پذیرند و به وسیلۀ باطل به مجادلۀ حق برمی‌خیزند تا آن را در هم بشکنند. غیبت و سخن‌چینی و دروغ و ناسزا و موسیقی و چیزهایی که برای دین و دنیا فایده‌ای ندارد، در این داخل است. این نوع از مردم به جای سخنان مفید و هدایتگر، سخنان یاوه و بیهوده را برمی‌گزینند. (﴿لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ بِغَيۡرِ عِلۡمٖ﴾) تا جاهلانه و پس از آنکه خودشان گمراه شدند، مردم را نیز از راه خدا گمراه کنند؛ زیرا گمراه کردن، ناشی از گمراه شدن است، و آنان با گمراه کردن مردم و آوردن آنها به سوی این سخن، از سخن مفید و کار سودمند و حقِ روشن و راه راست باز می‌دارند. و تا وقتی که هدایت و حقیقتی را که آیات خدا در بر گیرندۀ آن است، مورد انتقاد قرار ندهند و آن را به باد تمسخر نگیرند و پیام رسان را نیز مورد تمسخر قرار ندهند، نمی‌توانند این کار را انجام دهند. پس وقتی که باطل را ستایش می‌کنند، و مردم را به سوی آن تشویق می‌نمایند، و حق را مورد انتقاد قرار می‌دهند، و حق و اهل حق را به باد تمسخر می‌گیرند، جاهلان را گمراه می‌سازند و با سخنانی که به آنان القا می‌نمایند آنها را فریب می‌دهند؛ چون جاهلان، گمراهی را تشخیص نمی‌دهند و حقیقت را نمی‌دانند. (﴿أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٞ مُّهِينٞ﴾) آنان به کیفر گمراهی و مسخره کردن آیات خدا و تکذیب حق، عذاب خوار کننده‌ای دارند.
#
{7} ولهذا قال: {وإذا تُتلى عليه آياتُنا}: ليؤمنَ بها وينقادَ لها، {ولَّى مستكبراً}؛ أي: أدبر إدبار مستكبرٍ عنها رادٍّ لها ولم تدخُلْ قلبَه ولا أثَّرتْ فيه بل أدبر عنها {كأن لم يَسْمَعْها}، بل: {كأنَّ في أذُنَيْه وقراً}؛ أي: صمماً لا تصلُ إليها الأصوات؛ فهذا لا حيلة في هدايتِهِ. {فبشِّرْه}: بشارةً تؤثِّر في قلبه الحزنَ والغمَّ، وفي بشرتِهِ السوء والظُّلمة والغبرة، {بعذابٍ أليم}: مؤلم لقلبِهِ ولبدنِهِ، لا يقادَرُ قدرُهُ، ولا يُدرى بعظيم أمره؛ فهذه بشارةُ أهل الشرِّ؛ فلا نعمتِ البشارةُ.
(7) بنابراین فرمود: (﴿وَإِذَا تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِ ءَايَٰتُنَا وَلَّىٰ مُسۡتَكۡبِرٗا﴾) و هنگامی که آیات ما بر او خوانده ‌شود تا ایمان بیاورد و تسلیم آن گردد، مستکبرانه روی برمی‌گرداند و آن را نمی‌پذیرد و در دل او هیچ اثری بر جای نمی‌گذارد، بلکه به آن پشت می‌کند، (﴿كَأَن لَّمۡ يَسۡمَعۡهَا﴾) انگار آنها را نشنیده است، (﴿كَأَنَّ فِيٓ أُذُنَيۡهِ وَقۡرٗا﴾) گویا در گوش‌هایش سنگینی است، و گوش‌هایش کر هستند و صدا را نمی‌شنوند. پس چنین کسی راهی برای هدایتش وجود ندارد. (﴿فَبَشِّرۡهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾) و او را به عذاب دردناکی مژده بده؛ مژده‌ای که دل او را غمگین، و چهره‌اش را زشت و سیاه می‌نماید. او را به عذابی مژده بده که قلب و بدنش را به درد می‌آورد، و کسی اندازۀ آن عذاب را نمی‌داند. این مژده برای بدکاران است! چه مژدۀ نامبارکی می‌باشد!
#
{8 ـ 9} وأما بشارةُ أهل الخير؛ فقال: {إنَّ الذين آمنوا وعَمِلوا الصالحاتِ}: جمعوا بينَ عبادة الباطن بالإيمان والظاهر بالإسلام والعمل الصالح، {لهم جناتُ النعيم}: بشارةً لهم بما قدَّموه وقِرىً لهم بما أسلفوه {خالدين فيها}؛ أي: في جنات النعيم نعيم القلب والروح والبدن. {وعد الله حقًّا}: لا يمكن أن يُخْلَفَ ولا يغيَّر ولا يتبدَّل. {وهو العزيزُ الحكيم}: كامل العزَّة، كامل الحكمة، من عزَّته وحكمتِهِ، وَفَّق من وَفَّق، وخَذَل بحسب ما اقتضاه علمُه فيهم وحكمتُه.
(8 - 9) و اما مژدۀ نیکوکاران این است که فرمود: (﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾) کسانی که با ایمان آوردن، عبادت باطنی را انجام می‌دهند؛ و با اسلام و عمل صالح، عبادت ظاهری را ادا می‌کنند، (﴿لَهُمۡ جَنَّٰتُ ٱلنَّعِيمِ﴾) آنها را مژده باد به پاداش کارهایی که کرده‌اند، بهشت پر نعمت از آن ایشان است. (﴿خَٰلِدِينَ فِيهَا﴾) در باغ‌های پر نعمت بهشت که روح و جسم از نعمت‌های آن برخوردار می‌گردد، جاودانه خواهند ماند. (﴿وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٗا﴾) این وعدۀ راستین خداست؛ و امکان ندارد که خلاف آن عمل شود، و تغییر و تبدیلی در آن راه ندارد. (﴿وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ﴾) و او بسیار توانمند و بسیار با حکمت است. از جمله توانمندی و حکمت او این است که عده‌ای را موفق گردانده، و عده‌ای را به حال خویش واگذارده است. و این ناشی از علم و حکمتی است که در خصوص آنان دارد، و این علم و حکمت مقتضیِ آن است که حال آنان این‌گونه باشد.
: 10 - 11 #
{خَلَقَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا وَأَلْقَى فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنْبَتْنَا فِيهَا مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ (10) هَذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي مَاذَا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ (11)}
خَلَقَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا وَأَلْقَى فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَابَّةٍ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ آسمان ها را بدون ستون هايي که آنها را ببينيد آفريده است و در زمين کوه هاي استواري را افکنده تا زمين شما را نلرزاند و در آن انواع جنبندگان را پخش و پراکنده کرده است. و از آسمان آبي نازل کرديم آنگاه در زمين هر گونه اي ارزشمند را رويانديم. هَذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي مَاذَا خَلَقَ الَّذِينَ مِن دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ اين آفرينش خداوند است، شما به من نشان دهيد که غير او چه چيزي را آفريده اند؟ بلکه ستمگران در گمراهي آشکاري هستند.
#
{10} يتلو تعالى على عبادِهِ آثاراً من آثار قدرته وبدائعَ من بدائع حكمتِهِ ونعماً من آثار رحمتِهِ، فقال: {خلقَ السمواتِ}: السبع على عظمها وسَعَتها وكثافتها وارتفاعها الهائل {بغير عَمَدٍ تَرَوْنَها}؛ أي: ليس لها عمدٌ، ولو كان لها عَمَدٌ؛ لرؤيتْ، وإنَّما استقرَّتْ، واستمسَكَتْ بقدرة الله تعالى، {وألقى في الأرضِ رواسِيَ}؛ أي: جبالاً عظيمة ركزها في أرجائها وأنحائها لئلاَّ {تميدَ بكم}؛ فلولا الجبالُ الراسياتُ؛ لمادتِ الأرض ولما استقرَّتْ بساكنيها، {وبثَّ فيها من كلِّ دابَّةٍ}؛ أي: نشر في الأرض الواسعة من جميع أصناف الدوابِّ التي هي مسخَّرة لبني آدم ولمصالحهم ومنافعهم، ولمَّا بثَّها في الأرض؛ علم تعالى أنه لا بدَّ لها من رزقٍ تعيشُ به، فأنزل من السماء ماء مباركاً، {فأنبتْنا فيها من كلِّ زوج كريم}: المنظر، نافع، مبارك، فرتعت فيه الدوابُّ المنبثَّة، وسكن إليه كلُّ حيوان.
(10) خداوند برخی از آثار و قدرت خویش و شگفتی‌هایی از حکمت خود و نعمت‌هایی که از آثار رحمت او هستند برای بندگانش بیان داشته و می‌فرماید: (﴿خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ بِغَيۡرِ عَمَدٖ تَرَوۡنَهَاۖ ﴾) آسمان‌های هفت‌گانه را -با وجود گستردگی و ضخامت و بزرگی و ارتفاع زیادشان- بدون ‌ستون‌هایی که آنها را ببینید آفریده است؛ و اگر ستونی ‌داشتند، دیده می‌شدند؛بلکه بدون ستون و با قدرت خدا محکم و برقرار گشته‌اند. (﴿وَأَلۡقَىٰ فِي ٱلۡأَرۡضِ رَوَٰسِيَ أَن تَمِيدَ بِكُمۡ﴾) و کوه‌های بزرگی را در گوشه‌ها و دل زمین قرار داده تا زمین شما را نلرزاند. پس اگر کوه‌های محکم و قوی نبود، زمین به لرزه می‌افتاد و ساکنان آن تکان می‌خوردند. (﴿وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَآبَّةٖ﴾) و در زمین پهناور، انواع چهارپایانی را که منافع انسان را تأمین می‌کنند پخش و پراکنده ساخته است. و خداوند این جانوران را در زمین پخش نموده است، و آن‌ها به روزی و خوراک نیاز دارند، بنابراین از آسمان آب با برکتی فرو فرستاد، (﴿فَأَنۢبَتۡنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوۡجٖ كَرِيمٍ﴾) پس در زمین، به‌وسیلۀ باران، اقسام گوناگونی از گیاهان ارزشمند و زیبا و مفید رویانده‌ایم که جانوران از آن تغذیه می‌نمایند.
#
{11} {هذا}؛ أي: خَلْقُ العالم العلويِّ والسفليِّ من جماد وحيوانٍ وسوق أرزاق الخلق إليهم، {خَلْقُ الله}: وحدَه لا شريكَ له، كلٌّ مقرٌّ بذلك، حتى أنتم يا معشر المشركين، {فأروني ماذا خَلَقَ الذين من دونِهِ}؛ أي: الذين جَعَلْتُموهم له شركاءَ تدعونهم وتعبدونهم، يلزم على هذا أن يكون لهم خَلْقٌ كخلقِهِ ورزقٌ كرزقِهِ؛ فإنْ كان لهم شيء من ذلك؛ فأرونيه؛ ليصحَّ ما ادَّعيتم فيهم من استحقاق العبادة. ومن المعلوم أنَّهم لا يقدرونَ أن يُروه شيئاً من الخلق لها؛ لأنَّ جميع المذكورات قد أقرُّوا أنَّها خلق الله وحده، ولا ثَمَّ شيءٌ يعلم غيرها، فثبت عجزُهم عن إثبات شيء لها تستحقُّ به أن تُعبد، ولكن عبادتُهم إيَّاها عن غير علم وبصيرةٍ، بل عن جهل وضلال، ولهذا قال: {بل الظالمون في ضلال مبينٍ}؛ أي: جليٍّ واضح؛ حيث عَبَدوا من لا يملكُ نفعاً ولا ضرًّا ولا موتاً ولا حياةً ولا نشوراً، وتركوا الإخلاص للخالقِ الرازق المالك لكلِّ الأمور.
(11) (﴿هَٰذَا خَلۡقُ ٱللَّهِ﴾) روزی دادن به جانداران، کار خداست؛ و جهان بالا و پایین و حیوانات و جمادات آفریده‌های خداوند یگانه هستند، و همه این را قبول دارند، حتی مشرکین هم می‌پذیرند که اینها را خدا آفریده است. (﴿فَأَرُونِي مَاذَا خَلَقَ ٱلَّذِينَ مِن دُونِهِۦ﴾) پس به من نشان دهید آنهایی را که شریک خدا قرار داده و به فریاد می‌خوانید و پرستش می‌کنید، چه چیزی را آفریده‌اند؟! چرا که شما آنها را مانند خدا پرستش می‌کنید؛ پس باید آنها هم مانند خدا آفریده‌هایی داشته باشند، و آنان را روزی بدهند. پس اگر آنها چنین توانایی را دارند، به من نشان دهید تا صحت ادعایتان مبنی بر اینکه سزاوار پرستش می‌باشند مشخص گردد. و معلوم است که آنها نمی‌توانند چیزی را نشان دهند که آفریدۀ معبودانشان باشد؛ چون آنها اقرار می‌نمایند که همۀ موجودات، آفریدۀ خدا هستند. پس ثابت شد که آنها از ارائۀ دلیلی که ثابت کند معبودانشان سزاوار عبادت هستند عاجز و ناتوان می‌باشند.بلکه آنها از روی نادانی، و به علت جهالت و گمراهی، به پرستش معبودان باطل خود می‌پردازند. بنابراین فرمود: (﴿بَلِ ٱلظَّٰلِمُونَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ﴾) بلکه ستمگران در گمراهی آشکار و روشنی به سر می‌برند، چون چیزهایی را پرستش می‌نمایند که نمی‌توانند به کسی سود و زیانی برسانند؛ و مرگ و زندگی و رستاخیز در دست آنها نیست؛ و آنان به‌خاطر بی‌خردی، پرستش خداوند آفریننده و روزی دهنده را که مالک همه چیز است، ترک کرده‌اند.
: 12 - 19 #
{وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ (12) وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَابُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ (13) وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ (14) وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَى أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (15) يَابُنَيَّ إِنَّهَا إِنْ تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّمَاوَاتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ (16) يَابُنَيَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (17) وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ (18) وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ (19)}.
وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَن يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ و به راستي که به لقمان فرزانگي بخشيديم ]و به او فرمان داديم[ که خدا را سپاسگزاري کن و هر کس ]خدا را[ سپاس گزارد به سود خويش سپاسگزاري مي کند و هر کس ناسپاسي کند ]بداند که[ خداوند بي نياز ستوده است. وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ و ]به ياد آور[ زماني را که لقمان در حالي که پسرش را اندرز مي داد به او گفت : «پسر جان! به خداوند شرک نورز. به راستي که شرک ستمي بزرگ است». وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ و به انسان دربارۀ پدر و مادرش سفارش کرده ايم، مادرش با ضعف روز افزون او را آبستن بوده است. و باز گرفتنش از شير طي دو سال است. ]انسان را سفارش نموده ايم[ که شکرگزار من و پدر و مادرت باش که بازگشت ]همه[ به سوي من است. وَإِن جَاهَدَاكَ عَلى أَن تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ و اگر تو را بر آن داشتند که چيزي را شريک من قرار دهي که کمترين آگاهي از آن نداري، از آنان اطاعت مکن، و در دنيا به خوبي با آنان رفتار کن، و از راه کسي پيروي کن که به سوي من رو کرده است، سپس بازگشتتان به سوي من است آنگاه شما را از آنچه مي کرديد آگاه خواهم ساخت. يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّمَاوَاتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ پسر جان! اگر آن به اندازۀ سنگيني دانه اي از سپندان باشد و در دل سنگي يا در آسمان ها و يا در ميان زمين باشد خدا آن را حاضر مي آورد، بي گمان خداوند باريک بين و آگاه است. يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنكَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ اي فرزندم! نماز را بر پاي دار و به کار نيک دستور بده و از کار بد باز دار و در برابر آنچه به تو مي رسد شکيبا باش که اين از کارهاي سترگ است. وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ و با تکبر از مردم روي مگردان و در زمين خرامان راه مرو، بي گمان خداوند هيچ متکبر فخر فروشي را دوست ندارد. وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ إِنَّ أَنكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ و در راه رفتنت ميانه روي ]را پيشه[ کن و از صدايت بکاه، ]بدان که[ بدترين صداها، صداي خران است.
#
{12} يخبرُ تعالى عن امتنانِهِ على عبدِهِ الفاضل لقمان بالحكمة، وهي العلم بالحقِّ على وجهه وحكمته؛ فهي العلم بالأحكام، ومعرفةُ ما فيها من الأسرار والأحكام؛ فقد يكون الإنسانُ عالماً ولا يكون حكيماً، وأما الحكمة؛ فهي مستلزمةٌ للعلم، بل وللعمل، ولهذا فُسِّرت الحكمةُ بالعلم النافع والعمل الصالح. ولمَّا أعطاه اللَّه هذه المنَّة العظيمة؛ أمره أن يشكره على ما أعطاه؛ ليباركَ له فيه، وليزيدَه من فضله، وأخبره أنَّ شكر الشاكرين يعودُ نفعُه عليهم، وأنَّ من كفر فلم يشكُر اللَّه؛ عاد وبالُ ذلك عليه، والله غنيٌّ عنه حميدٌ فيما يقدِّره ويقضيه على مَنْ خالف أمره؛ فغناه تعالى من لوازم ذاته، وكونُه حميداً في صفات كماله حميداً في جميل صنعه من لوازم ذاته، وكلُّ واحد من الوصفين صفة كمال، واجتماع أحدهما إلى الآخر زيادة كمال إلى كمال. واختلف المفسرون هل كان لقمانُ نبيًّا أو عبداً صالحاً ، والله تعالى لم يذكُر عنه إلاَّ أنه آتاه الحكمة، وذكر بعضَ ما يدلُّ على حكمته في وعظه لابنه، فذكر أصول الحكمة وقواعدها الكبار، فقال:
(12) خداوند خبر می‌دهد که او به بندۀ خوب خودش لقمان، فرزانگی و حکمت بخشید. حکمت و فرزانگی؛ یعنی دانستن حق به آن صورت که هست، و پی بردن به حکمت و اسرار آن. ممکن است انسان عالم و دانشمند باشد، اما حکیم نباشد؛ چرا که حکمت مستلزم علم و عمل است. بنابراین حکمت را، به علم مفید و عمل صالح تفسیر کرده‌اند. وقتی خداوند این منت و احسان بزرگ را به لقمان عطا نمود، به او فرمان داد تا در برابر آنچه خدا به او داده است، شکرگزار باشد تا آن نعمت را برکت دهد، و از فضل خویش بر آن بیفزاید. و خداوند خبر داد که شکر و سپاس سپاسگزاران به سود آدمی است؛ و هرکس ناسپاسی کند، زیان آن به خودش برمی‌گردد؛ و خداوند به او نیازی ندارد، و او تعالی در مورد دستوری که در رابطه با مخالفان خودش صادر می‌نماید، ستوده است. پس بی‌نیازی و غنای او، جزو صفات ذاتیِ ایشان می‌باشد. نیز ستوده بودن او در صفات کمالش، و ستوده بودنش در صنعت زیبایش، جزو صفات ذاتی ایشان می‌باشد. و هر کدام از این دو صفت [بی‌نیازی و ستوده بودن]، صفت کمال هستند. و قرار گرفتن این دو صفت در کنار هم، بر کمال او می‌افزاید. مفسرین در این مورد اختلاف نموده‌اند که آیا لقمان پیامبر بوده یا فردی صالح و شایسته؟ و خداوند در مورد او فقط همین را فرموده که به او حکمت داده است، و برخی از چیزهایی را که به عنوان پند به فرزندش گفته است، بیان نموده که نشانگر فرزانگی و حکمت او می‌باشد. پس اصول و قواعد بزرگ حکمت را ذکر نموده و می‌فرماید:
#
{13} {وإذ قال لقمانُ لابنِهِ وهو يَعِظُهُ}؛ أو: قال له قولاً به يعظه، والوعظُ: الأمرُ والنهيُ المقرون بالترغيب والترهيب؛ فأمَرَهُ بالإخلاص ونهاه عن الشرك وبيَّن له السبب في ذلك، فقال: {إنَّ الشركَ لظلمٌ عظيمٌ}: ووجه كونه عظيماً أنَّه لا أفظع وأبشع ممَّن سوَّى المخلوق من تراب بمالك الرقاب، وسوَّى الذي لا يملك من الأمر شيئاً بمالك الأمرِ كلِّه، وسوَّى الناقص الفقير من جميع الوجوه بالربِّ الكامل الغنيِّ من جميع الوجوه، وسوَّى مَن لم يُنْعِمْ بمثقال ذرَّةٍ من النعم، بالذي ما بالخلق من نعمةٍ في دينهم ودنياهم وأخراهم وقلوبهم وأبدانهم إلاَّ منه، ولا يصرف السوء إلاَّ هو؛ فهل أعظم من هذا الظلم شيءٌ؟! وهل أعظمُ ظلماً ممَّن خلقه الله لعبادته وتوحيدِهِ، فذهب بنفسه الشريفة، فجعلها في أخسِّ المراتب، جعلها عابدةً لمن لا يسوى شيئاً، فظلم نفسه ظلماً كبيراً؟!
(13) (﴿وَإِذۡ قَالَ لُقۡمَٰنُ لِٱبۡنِهِۦ وَهُوَ يَعِظُهُۥ﴾) و آنگاه که لقمان پسرش را پند داد. پند و موعظه، یعنی امر و نهیی که با تشویق و بیم همراه باشد. پس لقمان پسرش را به توحید و یگانه‌پرستی امر نمود، و از شرک نهی کرد، و علت آن را برایش چنین بیان نمود: (﴿إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ﴾) همانا شرک ستمی بزرگ است. و دلیل اینکه شرک ستمی بزرگ می‌باشد این است که هیچ چیزی بدتر و زشت‌تر از کسی نیست که مخلوق آفریده شده از خاک را، با خداوند جهانیان برابر قرار ‌دهد. و کسی را که هیچ اختیاری ندارد، با کسی برابر سازد که اختیار همه چیز در دست اوست. و موجود ناقص و نیازمندی را که از همه جهت نیازمند است، با پروردگار کامل که از هر جهت بی‌نیاز است، برابر گرداند. و کسی را که نمی‌تواند به اندازۀ یک ذره نعمتی به کسی ببخشد، با کسی برابر قرار ‌دهد که همۀ نعمت‌های دینی و دنیوی و جسمی و روحی را او بخشیده، و اوست که بدی را دور می‌نماید. پس آیا بزرگ‌تر از این ستمی وجود دارد؟! و آیا ستمی بزرگ‌تر از این هست که آدمی وجود شریف خود را در خوارترین و بدترین مقام‌ها و مراحل قرار ‌دهد، و چیزی را عبادت ‌کند که کوچک‌ترین ارزشی ندارد؟! حال آنکه خداوند انسان را آفریده است تا او را عبادت کند. پس چنین فردی واقعاً بر خود ستم بزرگی روا داشته است.
#
{14} ولما أمر بالقيام بحقِّه بترك الشرك الذي من لوازمه القيام بالتوحيد؛ أمر بالقيام بحقِّ الوالدين، فقال: {ووصَّيْنا الإنسان}؛ أي: عهدنا إليه وجعلناه وصيةً عنده سنسأله عن القيام بها وهل حَفِظَها أم لا؟ فوصيناه {بوالديه}، وقلنا له: {اشكُرْ لي}: بالقيام بعبوديَّتي وأداء حقوقي وأنْ لا تستعينَ بنعمي على معصيتي {ولوالديك}: بالإحسان إليهما بالقول الليِّن والكلام اللطيف والفعل الجميل والتواضع لهما وإكرامهما وإجلالهما والقيام بمؤونتهما واجتناب الإساءة إليهما من كلِّ وجه بالقول والفعل، فوصيناه بهذه الوصية وأخبرناه أنَّ {إليَّ المصيرُ}؛ أي: سترجع أيُّها الإنسان إلى من وصَّاك وكلَّفك بهذه الحقوق، فيسألك: هل قمتَ بها فيثيبك الثواب الجزيل، أم ضيَّعْتها فيعاقبك العقاب الوبيل؟! ثمَّ ذَكَرَ السببَ الموجبَ لبرِّ الوالدين في الأم، فقال: {حَمَلَتْه أمُّه وهناً على وهنٍ}؛ أي: مشقة على مشقة؛ فلا تزال تلاقي المشاقَّ من حين يكون نطفةً من الوحم والمرض والضعف والثقل وتغير الحال، ثم وجع الولادة ذلك الوجع الشديد، ثم {فصالُهُ في عامينِ}: وهو ملازمٌ لحضانة أمِّه وكفالتها ورضاعها. أفما يحسُنُ بمن تحمَّل على ولده هذه الشدائد مع شدة الحب أن يؤكِّد على ولده، ويوصي إليه بتمام الإحسان إليه؟
(14) وقتی خداوند دستور داد که حق او به جای آورده شود؛ یعنی برای او شریکی قرار داده نشود؛ امری که از لوازمات توحید است. به ادای حقوق پدر و مادر دستور داد و فرمود: انسان را سفارش نموده‌ایم، و روز قیامت او را در این مورد خواهیم پرسید که آیا به این سفارش عمل نموده است یا نه؟ پس او را سفارش کرده‌ایم تا با پدر و مادرش نیکی کند؛ و به او گفته‌ایم که با انجام بندگی، و به جای آوردن حقوق من، شکرگزار من باشد، و از نعمت‌هایم در مسیر ارتکاب گناهان کمک نگیرد. و نیز با پدر و مادرش نیکی کند، و با آنان مهربانانه سخن بگوید، و در برابر آنها فروتن باشد، و به آنان احترام بگذارد، و کارهای آنها را انجام بدهد، و از هرگونه بدی نسبت به آنها بپرهیزد، و با گفتار و کردار خود آنها را ناراحت نکند. انسان را به این سفارش کرده و به او خبر داده‌ایم که (﴿إِلَيَّ ٱلۡمَصِيرُ﴾) بازگشت همه به سوی من است. یعنی به زودی ای انسان! به نزد کسی خواهی رفت که تو را به این سفارش نموده، و به انجام و ادای این حقوق مکلف کرده است. و او از تو خواهد پرسید که آیا این وظایف را انجام داده‌ای یا نه؛ که اگرانجام داده باشی، به تو پاداش فراوان می‌دهد؛ و اگر انجام نداده باشی، به تو کیفر و عذاب هلاک کننده و دردناک خواهد داد. سپس سببی را ذکر کرد که موجب نیکی کردن با والدین است. و آن سبب، در مادر موجود است؛ (﴿حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ وَهۡنًا عَلَىٰ وَهۡنٖ﴾) مادرش به او حامله می‌گردد، و هردم به ضعف و سستیِ تازه‌ای دچار می‌شود، و پی‌در پی با سختی‌ها مواجه می‌گردد. از وقتی که فرزند در شکم مادر قرار می‌گیرد، مادر هر دم بیمار و بی‌حال و ناتوان می‌گردد، و حالتش دگرگون می‌شود؛ سپس بعد از مدت‌ها تحمل دردهای شدید، فرزند را به دنیا می‌آورد. (﴿وَفِصَٰلُهُۥ فِي عَامَيۡنِ﴾) و پایان دوران شیرخوارگی فرزند دو سال است؛ و در طی این مدت، همواره در آغوش و تحت سرپرستی مادر قرار دارد، و به او شیر می‌دهد. آیا مادری که این همه سختی را برای فرزندش تحمل نموده، و به شدت او را دوست می‌دارد، نباید به فرزندش تاکید و سفارش شود که کاملاً با او نیکی کند؟!
#
{15} {وإن جاهداك}؛ أي: اجتهد والداك {على أن تشرِكَ بي ما ليس لك به علمٌ فلا تُطِعْهُما}: ولا تظنَّ أنَّ هذا داخل في الإحسان إليهما؛ لأنَّ حق الله مقدَّم على حقِّ كل أحدٍ، ولا طاعة لمخلوقٍ في معصية الخالق، ولم يقلْ: وإنْ جاهداك على أن تُشْرِكَ بي ما ليس لك به علمٌ؛ فعقَّهما، بل قال: {فلا تُطِعْهُما}؛ أي: في الشرك ، وأمَّا برُّهما؛ فاستمرَّ عليه، ولهذا قال: {وصاحِبْهُما في الدُّنيا معروفاً}؛ أي: صحبة إحسان إليهما بالمعروف، وأما اتِّباعُهما وهما بحالة الكفر والمعاصي؛ فلا تتَّبِعْهما، {واتَّبِعْ سبيلَ مَنْ أناب إليَّ}: وهم المؤمنون بالله وملائكته وكتبه ورسله، المستسلمون لربِّهم، المنيبون إليه، واتِّباع سبيلهم أن يَسْلُكَ مسلَكَهم في الإنابة إلى الله، التي هي انجذابُ دواعي القلب وإراداته إلى الله، ثم يتبَعُها سعي البدن فيما يرضي الله ويقرِّبُ منه، {ثمَّ إليَّ مرجِعُكم}: الطائع والعاصي والمنيب وغيره، {فأنِبِّئُكُم بما كنتُم تعملونَ}: فلا يخفى على اللَّه من أعمالهم خافيةٌ.
(15) (﴿وَإِن جَٰهَدَاكَ عَلَىٰٓ أَن تُشۡرِكَ بِي مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٞ فَلَا تُطِعۡهُمَا﴾) و اگر پدر و مادرت تلاش و کوشش کردند که چیزی را که به حقیقت آن دانشی نداری شریک من قرار دهی، از آنان پیروی مکن. و گمان مبر که اطاعت از آنها در این کار، از زمرۀ احسان و نیکوکاری با آنهاست؛ چون حق خدا بر حق هر کسی مقدم است، «و نباید از مخلوق در کاری که نافرمانی خالق محسوب می‌گردد، اطاعت شود.» و نفرمود: «و چنانچه سعی کردند که چیزی را شریک من گردانی که علم و دانشی به آن نداری، آنان را طرد کن.» بلکه فرمود: (﴿فَلَا تُطِعۡهُمَا﴾) از آنان در امر شریک قرار دادن پیروی مکن؛ اما نیکی کردن با آنان باید ادامه یابد. به همین جهت فرمود: (﴿وَصَاحِبۡهُمَا فِي ٱلدُّنۡيَا مَعۡرُوفٗا﴾) و با آنها در دنیا به خوبی رفتار کن، ولی درکفر و گناه از آنها پیروی مکن. (﴿وَٱتَّبِعۡ سَبِيلَ مَنۡ أَنَابَ إِلَيَّ﴾) و از راه کسانی پیروی کن که رو به من نموده‌اند؛ و آنها کسانی هستند که به خدا و ملائکه و کتاب‌ها و پیامبران خدا ایمان دارند، و تسلیم پروردگارشان می‌باشند، و به سوی او بازگشته و توبه می‌کنند. و پیروی از راه آنها این است که آدمی به سوی خدا توبه کند، همان‌طور که آنها به سوی خدا باز گشته‌اند. و انابت به سوی خدا؛ یعنی همسو کردن انگیزه و ارادۀ قلب با خواست خدا، و تلاش در راستای آنچه که خدا را خشنود می‌نماید، و انسان را به او نزدیک می‌کند. (﴿ثُمَّ إِلَيَّ مَرۡجِعُكُمۡ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ﴾) سپس همۀ شما؛ چه کسانی که اطاعت خدا کرده‌اند، و چه آنهایی که نافرمانی او را کرده‌اند، و چه آنهایی که به سوی او باز گشته و توبه نموده‌اند، و چه آنهایی که این کار را نکرده‌اند، به سوی من باز می‌گردید؛ آنگاه شما را از آنچه که می‌کردید، خبر می‌دهم. و تو را ای فرزند! به خاطر ایمانت پاداش می‌دهم. و پدر و مادرت را اگر کافر باشند، به سبب کفرشان کیفر می‌دهم؛ و هر یک را طبق کار خیر و شری که انجام داده‌اند، مجازات خواهم کرد؛ و هیچ چیزی از اعمالشان بر خداوند پوشیده نمی‌ماند.
#
{16} {يا بنيَّ إنَّها إن تَكُ مثقالَ حبةٍ من خردلٍ}: التي هي أصغرُ الأشياء وأحقرُها {فتكن في صخرةٍ}؛ أي: في وسطها، {أو في السمواتِ أو في الأرض}: في أيِّ جهة من جهاتهما؛ {يأتِ بها اللهُ}: لسعةِ علمِهِ وتمامِ خبرتِهِ وكمال قدرتِهِ، ولهذا قال: {إنَّ الله لطيفٌ خبيرٌ}؛ أي: لطف في علمه وخبرته، حتى اطَّلع على البواطن والأسرار وخفايا القفار والبحار. والمقصودُ من هذا الحثُّ على مراقبة الله والعمل بطاعته مهما أمكن، والترهيبُ من عمل القبيح قلَّ أو كَثُرَ.
(16) (﴿يَٰبُنَيَّ إِنَّهَآ إِن تَكُ مِثۡقَالَ حَبَّةٖ مِّنۡ خَرۡدَلٖ فَتَكُن فِي صَخۡرَةٍ أَوۡ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ أَوۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ يَأۡتِ بِهَا ٱللَّهُ﴾) ای پسر عزیزم! اگر آن به اندازۀ دانۀ سپندان ـ‌که کوچک‌ترین چیز است‌ـ باشد، و در دل سنگی یا در آسمان‌ها یا در زمین یا در هر کجا باشد، خداوند آن را می‌آورد؛ زیرا علم او واسع، و قدرت و توانایی‌اش بدون عیب و نقص است. به همین جهت فرمود: (﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٞ﴾) زیرا خداوند باریک بین و آگاه است، و از درون اشیا و اسرار آن، و از پوشیدگی‌های صحرا و دریا آگاه است. منظور این است که انسان همواره باید خدا را مد نظر داشته باشد، و او را مراقب خویش بداند، و تا جایی که می‌تواند از او فرمانبرداری نماید. خداوند در اینجا آدمی را از عمل زشت ـ ‌هرچند که کم باشد ـ برحذر می‌دارد.
#
{17} {يا بنيَّ أقِمِ الصَّلاة}: حثَّه عليها وخصَّها لأنَّها أكبرُ العبادات البدنيَّة، {وأمُرْ بالمعروفِ وانْهَ عن المنكرِ}: وذلك يستلزم العلم بالمعروف؛ ليأمر به، والعلم بالمنكر؛ لينهى عنه، والأمر بما لا يتمُّ الأمر بالمعروف، والنهي عن المنكر إلاَّ به، من الرفق والصبر، وقد صرَّح به في قوله: {واصْبِرْ على ما أصابك}: ومن كونه فاعلاً لما يأمر به، كافًّا لما يُنهى عنه، فتضمَّن هذا تكميلَ نفسه بفعل الخير وترك الشر، وتكميلَ غيره بذلك بأمره ونهيه. ولمَّا عُلِمَ أنَّه لا بدَّ أن يُبتلى إذا أمر ونهى وأنَّ في الأمر والنهي مشقَّة على النفوس؛ أمره بالصبر على ذلك، فقال: {واصبِرْ على ما أصابَكَ إنَّ ذلك}: الذي وَعَظَ به لقمانُ ابنَه {من عزم الأمورِ}؛ أي: من الأمور التي يُعْزَمُ عليها، ويهتمُّ بها، ولا يوفَّق لها إلا أهلُ العزائم.
(17) از آنجا که نماز بزرگ‌تررین عبادت بدنی است، به انجام آن تشویق نمود و فرمود: (﴿يَٰبُنَيَّ أَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ﴾) ای فرزندم! نماز را برپای دار (﴿وَأۡمُرۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَٱنۡهَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ﴾) و به کار نیک دستور بده و از کار بد باز دار. و این مستلزم آن است که انسان باید کار خوب را بشناسد تا به آن دستور دهد؛ و منکر را نیز بشناسد تا از آن نهی کند. همچنین این امر، مستلزم امر نمودن به چیزی است که امر به معروف و نهی از منکر بدون آن تکمیل نمی‌شود؛ و این همان نرمی و بردباری است. و به درستی که خداوند متعال به این موضوع تصریح نموده و می‌فرماید: (﴿وَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَآ أَصَابَكَ﴾) و در برابر مشکلاتی که به تو می‌رسد، شکیبا باش. نیز این امر مستلزم آن است کسی که امر به معروف و نهی از منکر می‌کند، باید خودش کار خوب را انجام دهد، و از کار بد باز آید. و این مستلزم آن است که با انجام کار خوب و ترک کار بد، خویشتن را به حد کمال برساند؛ و دیگران را نیز با امر و نهی خود، به حد کمال برساند. و از آنجا که هرگاه کسی امر به معروف و نهی از منکر کند، حتماً به مشکلاتی گرفتار خواهد شد، و امر و نهی بر انسان‌ها دشوار می‌آید؛ او را فرمان داد تا بر این امر شکیبایی ورزد و فرمود: در برابر مشکلات و مصیبت‌هایی که به تو می‌رسد، شکیبا باش. (﴿إِنَّ ذَٰلِكَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ﴾) آنچه لقمان فرزندش را به آن پند داد، از کارهای مهم و اساسی است که باید بر آن عزم را جزم کرد، و بر آن ثبات ورزید. و کسی می‌تواند این کارها را بکند که دارای ارادۀ محکم و قوی باشد.
#
{18} {ولا تُصَعِّرْ خدَّك للناس}؛ أي: لا تُمِلْهُ وتعبسْ بوجهك للناس تكبُّراً عليهم وتعاظماً، {ولا تَمْشِ في الأرض مَرَحاً}؛ أي: بَطِراً فخراً بالنعم ناسياً المنعِم معجباً بنفسك. {إنَّ الله لا يحبُّ كلَّ مختالٍ}: في نفسه وهيئته وتعاظُمه {فخورٍ}: بقوله.
(18) (﴿وَلَا تُصَعِّرۡ خَدَّكَ لِلنَّاسِ﴾) و با تکبر و خود بزرگ بینی از مردم روی مگردان. (﴿وَلَا تَمۡشِ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًا﴾) و در روی زمین با خود پسندی و افتخار به نعمت‌هایی که خدا به تو داده است ـ‌در‌حالی که نعمت دهنده را فراموش کرده‌ای‌ـ راه مرو. (﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٖ﴾) چرا که بی‌گمان، خداوند هیچ متکبر خودستا و فخر فروشی را دوست ندارد.
#
{19} {واقصِدْ في مشيِكَ}؛ أي: امش متواضعاً مستكيناً لا مشي البطر والتكبُّر ولا مشي التماوت، {واغْضُضْ من صوتِكَ}: أدباً مع الناس ومع الله، {إنَّ أنكر الأصواتِ}؛ أي: أفظعها وأبشعها {لصوتُ الحميرِ}: فلو كان في رفع الصوت البليغ فائدةٌ ومصلحةٌ؛ لما اختصَّ بذلك الحمار الذي قد عُلِمْتَ خسَّتَه وبلادَتَه.
(19) (﴿وَٱقۡصِدۡ فِي مَشۡيِكَ﴾) و با فروتنی و تواضع راه برو؛ و با تکبر و خود پسندی راه مرو؛ و نیز خود را به هنگام راه‌رفتن، به مُردگی و بی‌جانی مزن. (﴿وَٱغۡضُضۡ مِن صَوۡتِكَۚ ﴾) و به‌خاطر رعایت ادب در پیشگاه خدا، نیز به جهت رعایت ادب در پیشگاه مردم، صدایت را پایین بیاور. (﴿إِنَّ أَنكَرَ ٱلۡأَصۡوَٰتِ لَصَوۡتُ ٱلۡحَمِيرِ﴾) چرا که زشت‌ترین و بدترین صداها، صدای خران است. پس اگر صدای بلند فایده و منفعتی ‌داشت، مخصوص خرها نبود، که خود نیز می‌دانی صدای بلند خر، زشت و ناپسند است. و این وصیت‌ها و سفارشاتی که لقمان به فرزندش کرد، اساس هر حکمتی است؛ و منافع و آداب بسیاری را در بر دارد که همگی آن ذکر نشده‌اند. و هر وصیت [نیکی] که به انجام اموری دستور دهد، یا از انجام اموری باز دارد، می‌توان آن را در لابلای نصایح لقمان یافت؛ و این با آنچه که در رابطه با تفسیر حکمت بیان نمودیم، کاملاً مطابقت دارد، که حکمت؛ یعنی دانستن احکام و حکمت و مناسبت‌های آن. لقمان پسرش را به اصل دین، یعنی توحید فرمان داد؛ و از شرک نهی کرد، و علت ترک کردن شرک را برایش بیان نمود. فرزندش را به نیکی کردن با پدر و مادر دستور داد، و دلایل نیکی با پدر و مادر را نیز برای او بیان نمود. و پسرش را به سپاسگزاری از خدا، و تشکر و قدردانی از پدر و مادر فرمان داد؛ سپس متذکر شد که اگر آنها به گناه و معصیت خدا دستور دادند، نباید از آنان اطاعت نمود. با وجود این، فرزند باید با آنها به نیکی رفتار کند. و به فرزند توصیه کرد که همواره خدا را مد نظر داشته باشد، و او را از حاضر شدن در بارگاه خدا بیم داد، و به او گفت: خداوند تمام خوبی‌ها و بدی‌های کوچک و بزرگ را حاضر می‌آورد. و فرزند را از تکبر و فخر فروشی نهی نمود، و به او فرمان داد تا فروتن و متواضع باشد. و به او دستور داد در هنگام سخن گفتن صدایش را پایین بیاورد. و او را فرمان داد که امر به معروف و نهی از منکر نماید؛ و وی را به بردباری و نماز -که این دو، هر کاری را آسان می‌کنند- توصیه کرد. همان طور که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَٱسۡتَعِينُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِ﴾ و از صبر و نماز کمک بگیرید. پس کسی که چنین توصیه‌هایی را نموده است، حتماً دارای حکمت و فرزانگی بسیار می‌باشد. بنابراین یکی از منت و نیکی‌های خداوند بر لقمان و سایر بندگان، این است که چیزهایی از حکمت لقمان را برای آنها حکایت کرده است تا الگوی نیکی برای آنان ‌باشد.
: 20 - 21 #
{أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُنِيرٍ (20) وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ الشَّيْطَانُ يَدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ (21)}
أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُّنِيرٍ ؛ آيا نديده ايد که خدا هر چه را که در آسمانها و زمين است رام شما، کرده است و نعمتهاي خود را چه آشکار و چه پنهان به تمامي بر شما ارزاني داشته ? و پاره اي از مردم بي هيچ دانشي يا راهنمايي و کتاب روشني ، در باره خدا جدال مي کنند. وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ كَانَ الشَّيْطَانُ يَدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ؛ و چون به آنها بگويند : از آنچه خدا نازل کرده است متابعت کنيد ، گويند : نه ، ما از آييني که پدران خود را بر آن يافته ايم متابعت مي کنيم اگر چه شيطان به عذاب آتششان فرا خوانده باشد.
#
{20 ـ 21} يمتنُّ تعالى على عباده بنعمِهِ، ويدعوهم إلى شكرها ورؤيتها وعدم الغفلة عنها، فقال: {ألم تروا}؛ أي: تشاهدوا وتُبصروا بأبصاركم وقلوبكم، {أنَّ الله سخَّر لكم ما في السمواتِ}: من الشمس والقمر والنُّجوم كلِّها مسخرات لنفع العباد، {وما في الأرض}: من الحيوانات والأشجار والزُّروع والأنهار والمعادن ونحوها؛ كما قال تعالى: {هو الذي خَلَقَ لكم ما في الأرض جميعاً}، {وأسبغَ عليكم}؛ أي: عمَّكم وغمركم نعمَه الظاهرةَ والباطنةَ؛ التي نعلم بها والتي تخفى علينا؛ نعم الدنيا ونعم الدين، حصول المنافع ودفع المضار؛ فوظيفتُكم أن تقوموا بشكرِ هذه النعم بمحبَّة المنعم والخضوع له وصرفها في الاستعانة على طاعتِهِ وأنْ لا يُستعان بشيء منها على معصيته. {و} لكن مع توالي هذه النعم {مِنَ الناس مَن}: لم يَشْكُرْها، بل كَفَرها، وكفر بمنْ أنعم بها، وجحدَ الحقَّ الذي أنزل به كتبه، وأرسل به رسله، فجعل {يجادِلُ في الله}؛ أي: يجادل عن الباطل ليدحضَ به الحقَّ، ويدفع به ما جاء به الرسول من الأمر بعبادةِ الله وحده، وهذا المجادلُ على غير بصيرة؛ فليس جدالُه عن علم؛ فيترك وشأنه، ويسمح له في الكلام. {ولا هدىً}: يقتدي به بالمهتدين {ولا كتابٍ منيرٍ}؛ أي: نيِّر مبين للحق؛ فلا معقول ولا منقول ولا اقتداء بالمهتدين، وإنما جداله في الله مبنيٌّ على تقليد آباءٍ غير مهتدين، بل ضالِّين مضلِّين، ولهذا قال: {وإذا قيلَ لهم اتَّبِعوا ما أنزلَ الله}: على أيدي رسله؛ فإنَّه الحقُّ، وبُيِّنَتْ لهم أدلتُه الظاهرة، {قالوا} معارضينَ ذلك: {بل نتَّبِعُ ما وَجَدْنا عليه آباءنا}: فلا نترك ما وجدنا عليه آباءنا لقول أحدٍ كائناً مَن كان. قال تعالى في الردِّ عليهم وعلى آبائهم: {أوَلَوْ كان الشيطانُ يدعوهم إلى عذابِ السعير}؛ أي: فاستجاب له آباؤهم، ومشوا خلفه، وصاروا من تلاميذ الشيطان، واستولت عليهم الحيرة؛ فهل هذا موجب لاتِّباعهم لهم ومشيهم على طريقتهم؟! أم ذلك يرهِبُهم من سلوك سبيلهم، وينادي على ضلالهم وضلال من تبعهم؟! وليس دعوة الشيطان لآبائهم ولهم محبة لهم ومودة، وإنَّما ذلك عداوةٌ لهم ومكرٌ لهم، وبالحقيقة أتباعه من أعدائِهِ الذين تمكَّن منهم، وظَفِرَ بهم، وقرَّتْ عينُه باستحقاقهم عذابَ السعير بقَبول دعوته.
(20 - 21) خداوند با بیان نعمت‌هایش بر بندگان منت می‌گذارد، و آنها را به شکرگزاری و عدم غفلت فرا می‌خواند. پس می‌فرماید: (﴿أَلَمۡ تَرَوۡاْ﴾) آیا با چشم‌ها و دل‌هایتان مشاهده نکرده‌اید، (﴿أَنَّ ٱللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) که خداوند آنچه را در آسمان‌هاست، از قبیل: ماه و خورشید و ستارگان همه را در جهت سود و نفع بندگان مسخر کرده است؛ و حیوانات و درختان و کشتزارها و رودها و معدن‌ها و امثال آن را که در زمین هستند، به نفع بندگان و برای آنها رام گردانیده است؟! همان‌گونه که می‌فرماید: ﴿هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا﴾ او [خداوند] است که همۀ آنچه را در زمین است، برایتان آفریده است. (﴿وَأَسۡبَغَ عَلَيۡكُمۡ نِعَمَهُۥ ظَٰهِرَةٗ وَبَاطِنَةٗ﴾) و نعمت‌های ظاهری و باطنی که ما انسان‌ها بخشی از آنها را نمی‌بینیم، فراوان به ما داده است؛ نعمت دنیا و نعمت دین، به دست آمدن منافع و دور شدن زیان‌ها! پس وظیفۀ شماست که با دوست داشتن نعمت دهنده، و کرنش و فروتنی برای او، و با کمک گرفتن از نعمت‌هایش در راستای اطاعت از او، و کمک نگرفتن از آنها در مسیر نافرمانی وی، سپاس او را به جای آورید. (﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن﴾) اما با وجود این همه نعمت، برخی از مردم سپاس نعمت‌هایش را به‌جای نمی‌آورند، بلکه ناسپاسی می‌کنند؛ و به کسی که نعمت‌ها را به ما داده است، کفر می‌ورزند؛ و حقی را که خداوند کتاب‌هایش را با آن نازل فرموده، و پیامبرانش را به ‌همراه آن فرستاده است، انکار می‌نمایند. بنابراین (﴿يُجَٰدِلُ فِي ٱللَّهِ بِغَيۡرِ عِلۡمٖ وَلَا هُدٗى وَلَا كِتَٰبٖ مُّنِيرٖ﴾) بدون هیچ دانش و هدایت و کتاب روشنگری، دربارۀ خدا به مجادله و ستیز می‌پردازند؛ یعنی از باطل دفاع می‌کنند تا حق را در هم بشکنند؛ و دستوری را که پیامبر از جانب خدا آورده است مبنی بر اینکه فقط خدا را پرستش کنید، رد نمایند. مجادلۀ آنان، بدون بینش و علم است؛ و از روی دانش، مجادله نمی‌کنند تا به آنها اجازۀ سخن داده شود؛ نیز بر اساس هدایت، مجادله نمی‌کنند که در این هدایت به هدایت یافتگان اقتدا کرده باشند. پس جدال و ستیز آنان، نه پایۀ عقلی دارد؛ و نه بر اساس منقولات و آنچه که در کتاب‌ها آمده است، استوار می‌باشد؛ و نه از روی اقتدا به هدایت یافتگان است، بلکه مجادلۀ چنین کسانی دربارۀ خدا، بر اساس تقلید از پدران هدایت نایافته، بلکه گمراه و گمراه‏گرشان است.  (﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ﴾) و هنگامی که به آنان گفته شود از آنچه خداوند بر پیامبرانش نازل فرموده است، پیروی کنید؛ چون آن حق است، و با دلایل آشکاری آن را برایتان روشن گردانده است، (﴿قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَا وَجَدۡنَا عَلَيۡهِ ءَابَآءَنَآ﴾) مخالفت کرده و می‌گویند: بلکه از چیزی پیروی می‌کنیم که پدران و نیاکان خود را بر آن یافته‌ایم. بنابراین آنچه را که پدران و نیاکان خود را بر آن یافته‌ایم، به‌خاطر گفتۀ هیچ کسی رها نمی‌کنیم. خداوند در رد استدلال آنها و پدرانشان فرمود: (﴿أَوَلَوۡ كَانَ ٱلشَّيۡطَٰنُ يَدۡعُوهُمۡ إِلَىٰ عَذَابِ ٱلسَّعِيرِ﴾) مگر چنین نبوده است که شیطان، پدران آنها را به سوی آتش دوزخ فرا خواند، و آنان دعوت شیطان را پذیرفتند و به دنبال او حرکت کردند، و از زمرۀ شاگردان شیطان شدند، و سرگردانی بر آنها چیره شد؟! پس آیا باید از آنها پیروی کرد و راه آنان را درپیش گرفت؛ یا اینکه گمراهی پدرانشان، باید آنها را از در پیش گرفتن راه آنان برحذر دارد؟! و شیطان آنان و پدرانشان را بدین خاطر دعوت نمی‌کند که آنان را دوست دارد، بلکه از روی دشمنی و فریبکاری دعوتشان می‌کند، و در حقیقت پیروان شیطان دشمنان او هستند که مغلوب او گشته، و شیطان بر آنها مسلط شده است، و از اینکه آنها به سبب پذیرفتن دعوت او مستحق عذاب جهنم گردیده‌اند، شادمان است.
: 22 - 24 #
{وَمَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى وَإِلَى اللَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ (22) وَمَنْ كَفَرَ فَلَا يَحْزُنْكَ كُفْرُهُ إِلَيْنَا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (23) نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلًا ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلَى عَذَابٍ غَلِيظٍ (24)}
وَمَن يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى وَإِلَى اللَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ؛ هر که روي خويش به خدا کند و نيکوکار باشد هر آينه به دستگيره ، استواري چنگ زده است ، و پايان همه کارها به سوي خداست. وَمَن كَفَرَ فَلَا يَحْزُنكَ كُفْرُهُ إِلَيْنَا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ؛ آن کسان که کافر شده اند کفرشان تو را غمگين نسازد بازگشتشان نزد ماست پس به کارهايي که کرده اند آگاهشان مي کنيم زيرا خدا به آنچه در دلها مي گذرد آگاه است. نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلًا ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلَى عَذَابٍ غَلِيظٍ؛ اندکي کاميابشان مي سازيم ، سپس به بيچارگي به عذاب سختشان مي کشانيم.
#
{22} {ومَن يسلمْ وجهَه إلى الله}؛ أي: يخضعُ له وينقادُ له بفعل الشرائع مخلصاً له دينَه، {وهو محسنٌ}: في ذلك الإسلام؛ بأن كان عملُه مشروعاً، قد اتَّبع فيه الرسولَ صلّى الله عليه وسلّم، أو: ومن يسلمْ وجهَه إلى الله بفعل جميع العباداتِ وهو محسنٌ فيها؛ بأن يعبدَ الله كأنَّه يراه؛ فإنْ لم يكنْ يراه؛ فإنَّه يراه. أو: ومَنْ يسلمْ وجهَه إلى الله بالقيام بحقوقه، وهو محسن إلى عباد الله، قائم بحقوقهم، والمعاني متلازمةٌ، لا فرق بينها إلاَّ من جهة اختلاف مورد اللفظتين، وإلاَّ؛ فكلُّها متفقة على القيام بجميع شرائع الدين على وجه تُقبل به وتَكْمل؛ فمن فعل ذلك؛ {فقد استمسكَ بالعروةِ الوُثقى}؛ أي: بالعروة التي مَنْ تمسَّكَ بها؛ توثَّق ونجا وسلم من الهلاك وفاز بكلِّ خير، ومَنْ لم يُسلم وجهه لله، أو: لم يحسِنْ؛ لم يستمسك بالعروة الوثقى، وإذا لم يستمسكْ [بالعروة الوثقى]؛ لم يكنْ ثَمَّ إلاَّ الهلاك والبوار. {وإلى الله عاقبةُ الأمور}؛ أي: رجوعُها وموئلُها ومنتهاها، فيحكم في عباده ويجازيهم بما آلتْ إليه أعمالُهم، ووصلت إليه عواقِبُهم، فليستعدُّوا لذلك الأمر.
(22) (﴿وَمَن يُسۡلِمۡ وَجۡهَهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِ﴾) و هر کس برای خداوند کرنش و فروتنی نماید، و با انجام دستورات الهی مطیع او باشد، و دین و عبادت را خالصانه برای او انجام دهد، (﴿وَهُوَ مُحۡسِنٞ﴾) در حالی که در آن فروتنی و مطیع بودن، نیکوکار باشد؛ یعنی عمل او مشروع بوده، و در آن از [سنت] پیامبر پیروی کرده باشد. به عبارتی دیگر هر کس با انجام همۀ عبادت‌ها منقاد و مطیع خدا گردد، در حالی که در انجام دادن این عبادت‌ها نیکوکار باشد؛ یعنی چنان خداوند را پرستش نماید که گویا او را می‌بیند؛ و اگر او را نمی‌بیند، خداوند وی را می‌بیند. یا می‌توان گفت: هر کس با ادای حقوق خدا، منقاد و مطیع او باشد، در حالی که با بندگان به نیکی رفتار می‌نماید و حقوق آنها را به جای می‌آورد. و همۀ این معانی متلازم یکدیگرند، و فرق چندانی با هم ندارند؛ زیرا خلاصۀ همۀ آنها این است که فرد باید تمامی دستورات دین را به صورت کامل و به صورتی که پذیرفته می‌شود، انجام دهد. پس هرکس چنین کرد، مسلمان و مطیع خدا گشته است، و (﴿ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ﴾) به دستاویز محکمی چنگ زده است؛ دستاویزی که هر کس به آن چنگ زند، نجات می‌یابد؛ و از نابودی و هلاکت در امان خواهد بود، و به هر خیر و خوبی دست می‌یازد. و هر کس روی به خدای نیاورد و یا نیکوکار نباشد، به دستاویز سست و ضعیفی چنگ زده است. از این رو چیزی جز هلاکت و نابودی در پیش نخواهد داشت. (﴿وَإِلَى ٱللَّهِ عَٰقِبَةُ ٱلۡأُمُورِ﴾) و سرانجام کارها به سوی خداست. پس خداوند در میان بندگانش حکم می‌نماید، و آنها را بر حسب اعمالشان مجازات خواهد کرد. بنابراین بندگان باید برای آن روز آمادگی پیدا کنند.
#
{23} {ومَن كَفَرَ فلا يَحْزُنكَ كفرُه}: لأنَّك أدَّيت ما عليك من الدَّعوة والبلاغ؛ فإذا لم يهتدِ ؛ فقد وجب أجرُك على الله، ولم يبقَ للحزن موضعٌ على عدم اهتدائِهِ؛ لأنَّه لو كان فيه خيرٌ؛ لهداه الله، ولا تحزنْ أيضاً على كونهم تجرؤوا عليك بالعداوة، ونابذوك المحاربة، واستمرُّوا على غيِّهم وكفرِهم، ولا تتحرَّقْ عليهم بسبب أنَّهم ما بودروا بالعذاب، إنَّ {إلينا مرجِعُهم فننبِّئُهم بما عملوا}: من كفرِهم وعداوتِهم وسعيِهم في إطفاءِ نورِ الله وأذى رسله. إنه {عليمٌ بذات الصُّدور}: التي ما نطق بها الناطقون؛ فكيف بما ظهر وكان شهادة؟!
(23) (﴿وَمَن كَفَرَ فَلَا يَحۡزُنكَ كُفۡرُهُۥٓ﴾) و هر کس که کافر شود، کفر او تو را غمگین نسازد؛ چرا که وظیفۀ دعوت و رساندن آن به گوش مردم، بر عهدۀ تو است، و آن را به نحو احسن انجام داده‌ای. پس بعد از این اگر کسی هدایت نشود، خداوند پاداش تو را می‌دهد؛ و به خاطر هدایت نیافتن مردم، جایی برای غمگین شدن وجود ندارد؛ چون اگر فردی که کافر می‌شود خیری در او ‌بود، خداوند او را هدایت می‌کرد. و نیز از این غمگین مباش که آنها بر دشمنی ورزیدن با تو جرأت می‌کنند، و به ستیز با تو بر می‌خیزند، و به کفر و گمراهی خود ادامه می‌دهند؛ نیز از این ناراحت مباش که عذاب خدا فوراً آنها را فرا نمی‌گیرد؛ زیرا (﴿إِلَيۡنَا مَرۡجِعُهُمۡ فَنُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوٓاْ﴾) بازگشت آنان به سوی ما است، و ما آنها را از کفر و دشمنی‌شان، و تلاشی که برای خاموش کردن نور خدا انجام داده‌اند، و اذیت و آزاری که به پیامبران رسانده‌اند آگاه می‌سازیم. (﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُور﴾) بی‌گمان، خداوند به راز دل‌ها آگاه است؛ رازهایی که به زبان آورده نشده‌اند، پس آنچه که آشکار و پیداست چگونه خواهد بود؟!
#
{24} {نمتِّعُهم قليلاً}: في الدنيا؛ ليزداد إثمهُم ويتوفَّر عذابُهم. {ثم نضطرُّهم}؛ أي: نلجِئُهم {إلى عذابٍ غليظٍ}؛ أي: انتهى في عظمِهِ وكبرِهِ وفظاعتِهِ وألمه وشدَّته.
(24) (﴿نُمَتِّعُهُمۡ قَلِيلٗا﴾) آنان را اندکی در دنیا بهره‌مند می‌سازیم تا گناهشان بیشتر گردد، و عذابشان کامل‌تر شود، (﴿ثُمَّ نَضۡطَرُّهُمۡ إِلَىٰ عَذَابٍ غَلِيظٖ﴾) سپس آنها را به تحمل عذابی بزرگ و سخت وادار می‌کنیم؛ عذابی که بس بزرگ و شدید و دردناک است.
: 25 - 28 #
{وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ (25) لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (26) وَلَوْ أَنَّمَا فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (27) مَا خَلْقُكُمْ وَلَا بَعْثُكُمْ إِلَّا كَنَفْسٍ وَاحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ (28)}
وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ؛ اگر از آنها بپرسي : چه کسي آسمانها و زمين را آفريده است ? خواهند گفت ، : خدا بگو : سپاس خدا را بلکه بيشترشان نادانند. لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ؛ از آن خداست آنچه در آسمانها و زمين است و خدا بي نياز و ستودني است. وَلَوْ أَنَّمَا فِي الْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛ و اگر همه درختان روي زمين قلم شوند و دريا مرکب و هفت درياي ديگر به مددش بيايد ، سخنان خدا پايان نمي يابد و خدا پيروزمند و حکيم است. مَّا خَلْقُكُمْ وَلَا بَعْثُكُمْ إِلَّا كَنَفْسٍ وَاحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ؛ آفرينش همه شما و باز زنده کردنتان تنها همانند زنده کردن يک تن است هر آينه خدا شنوا و بيناست.
#
{25} أي: {ولئن} سألتَ هؤلاء المشركين المكذِّبين بالحقِّ: {مَنْ خَلَقَ السمواتِ والأرضَ}: لعلموا أنَّ أصنامهم ما خلقتْ شيئاً من ذلك، ولبادروا بقولهم: {اللهُ}: الذي خلقهما وحدَه، فَـ {قُلْ} لهم ملزماً لهم ومحتجًّا عليهم بما أقرُّوا به على ما أنكروا: {الحمدُ لله}: الذي بيَّن النور وأظهر الاستدلال عليكم من أنفسكم؛ فلو كانوا يعلمون؛ لجزموا أنَّ المنفرد بالخَلْق والتدبير هو الذي يُفْرَدُ بالعبادة والتوحيد، ولكن {أكثرَهم لا يعلمونَ}: فلذلك أشركوا به غيره، ورَضُوا بتناقُض ما ذهبوا إليه على وجه الحيرة والشكِّ لا على وجهِ البصيرةِ.
(25) (﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ﴾) و اگر از این مشرکین که حق را تکذیب کرده‌اند بپرسی آسمان‌ها و زمین را چه کسی آفریده است؟ خواهند دانست که بت‌های آنها چیزی را نیافریده‌اند، (﴿لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُ﴾) و می‌گویند خداوند به تنهایی آسمان‌ها و زمین را آفریده است. (﴿قُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ﴾) پس به طریقه‌ای الزام آور، و با استدلال به آنچه که بدان اعتراف و اقرار کرده‌اند، انکار و عدم پذیرش آنان را محکوم بگردان، و به آنها بگو: ستایش خدایی را که نور را آشکار نمود، و خودتان را علیه خویشتن به اعتراف وا داشت. پس اگر آنها این حقیقت را می‌دانستند، یقین می‌کردند که فقط باید خداوندِ برحق و یگانه را پرستش نمود. (﴿بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ﴾) ولی بیشترشان نمی‌دانند؛ بنابراین چیزهای دیگری را از سر شک و تردید -نه از روی بینش و آگاهی- شریک خدا قرار داده‌اند. سپس این دو آیه را به عنوان نمونه‌ای از گستردگی صفت‌های خداوند بیان کرد تا بندگانش را به شناخت و محبت خویش و یگانه پرستی و اخلاص فرا بخواند.
#
{26} ثم ذكر في هاتين الآيتين نموذجاً من سعة أوصافه؛ ليدعو عباده إلى معرفته ومحبَّته وإخلاص الدين له، فذكر عموم ملكه، وأنَّ جميع ما في السماواتِ والأرض، وهذا شاملٌ لجميع العالم العلويِّ والسفليِّ؛ أنَّه ملكه، يتصرَّف فيهم بأحكام المُلك القدريَّة وأحكامه الأمريَّة وأحكامه الجزائيَّة؛ فكلُّهم عبيدٌ مماليكُ مدبَّرون مسخَّرون، ليس لهم من الملك شيءٌ، وأنَّه واسع الغنى؛ فلا يحتاجُ إلى ما يحتاجُ إليه أحدٌ من الخلق، {ما أريدُ منهم من رزقٍ وما أريد أن يُطْعِمونِ}، وأنَّ أعمال النبيِّين والصدِّيقين والشهداء والصالحين لا تنفعُ اللهَ شيئاً، وإنما تنفع عامليها، والله غنيٌّ عنهم وعن أعمالهم، ومن غناه أنْ أغناهم وأقناهم في دنياهم وأخراهم. ثم أخبر تعالى عن سَعَةِ حمدِهِ، وأنَّ حمدَه من لوازم ذاتِهِ؛ فلا يكون إلاَّ حميداً من جميع الوجوه؛ فهو حميدٌ في ذاته، وهو حميدٌ في صفاته؛ فكلُّ صفة من صفاته يستحقُّ عليها أكملَ حمدٍ وأتمَّه؛ لكونها صفاتِ عظمةٍ وكمال، وجميع ما فَعَلَه وخَلَقَه يُحمد عليه، وجميع ما أمر به ونهى عنه يُحمد عليه، وجميع ما حكم به في العباد وبين العباد في الدُّنيا والآخرة يُحمد عليه.
(26) پس فراگیر بودن فرمانروایی‌اش را بیان کرد و فرمود: همۀ آنچه که در آسمان‌ها و زمین است، و تمامی جهان بالا و پایین، قلمرو پادشاهی و فرمانروایی خداست؛ و با دستورات تقدیری و فرمان‌های شرعی و جزایی خویش بر آن حکمرانی می‌کند. و همه، بندگان اویند و تحت تدبیر و مسخر او هستند؛ و کوچک‌ترین چیزی از فرمانروایی در دست آنها نیست؛ و خداوند توانگر بی‌نیاز است؛ پس به آنچه که آفریده‌هایش بدان نیاز دارند، نیازی ندارد. ﴿مَآ أُرِيدُ مِنۡهُم مِّن رِّزۡقٖ وَمَآ أُرِيدُ أَن يُطۡعِمُونِ﴾ من از آنها روزی نمی‌طلبم، و نمی‌خواهم مرا خوراک و روزی بدهند. و عمل پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان کوچک‌ترین فایده‌ای به خدا نمی‌رساند، بلکه عملشان به خودشان فایده می‌رساند، و خداوند از آنها و از اعمالشان بی‌نیاز است. و از مصادیق توانگری و بی‌نیازی‌اش این است که آنان را در دنیا و آخرتشان بی‌نیاز کرده است. سپس خداوند از گستردگی حمد و ستایش خود خبر داد و فرمود: حمد و ستایش او، از لوازم ذاتش است، و او از همه جهات ستوده می‌باشد. پس او در ذات و صفاتش ستوده است؛ و به خاطر هر صفتی از صفاتش، سزاوار کامل‌ترین ستایش می‌باشد؛ چون صفت‌های او سرشار از عظمت و بزرگی هستند. و به خاطر همۀ آنچه که آفریده و انجام داده، و بر همۀ آنچه که بدان دستور داده و یا از آن نهی کرده است، ستایش می‌شود. نیز به خاطر همۀ آنچه که در رابطه با بندگانش به اجرا درآورده، و به خاطر آنچه که در میان بندگانش در دنیا و آخرت حکم و داوری می‌نماید، مورد ستایش است.
#
{27} ثم أخبر عن سعة كلامِهِ وعظمةِ قوله بشرح يبلغُ من القلوبِ كلَّ مبلغ، وتنبهِرُ له العقول وتحير فيه الأفئدة وتسيح في معرفتِهِ أولو الألباب والبصائر، فقال: {ولو أنَّ ما في الأرض من شجرةٍ أقلامٌ}: يُكتب بها، {والبحرُ يَمُدُّه من بعدِهِ سبعةُ أبحرٍ}: مداداً يستمدُّ بها؛ لتكسَّرت تلك الأقلام، ولفني ذلك المداد، ولم تنفد {كلماتُ الله}: وهذا ليس مبالغةً لا حقيقةَ له، بل لمَّا علم تبارك وتعالى أنَّ العقول تتقاصر عن الإحاطة ببعض صفاته، وعلم تعالى أنَّ معرفته لعباده أفضل نعمةٍ أنعم بها عليهم وأجلُّ منقبةٍ حصَّلوها، وهي لا تمكِنُ على وجهها، ولكن ما لا يُدْرَكُ كلُّه لا يُتْرَكُ كلُّه، فنبَّههم تعالى على بعضها تنبيهاً تستنير به قلوبُهم، وتنشرحُ له صدورُهم، ويستدلُّون بما وصلوا إليه إلى ما لم يصلوا إليه، ويقولون كما قال أفضلُهم، وأعلمُهم بربِّه: «لا نُحْصي ثناءً عليك، أنت كما أثْنَيْتَ على نفسِك »، وإلاَّ؛ فالأمر أجلُّ من ذلك وأعظم. وهذا التمثيلُ من باب تقريب المعنى الذي لا يُطاق الوصول إليه إلى الأفهام والأذهان، وإلاَّ؛ فالأشجار وإنْ تضاعَفَتْ على ما ذُكِرَ أضعافاً كثيرةً، والبحور لو امتدَّت بأضعاف مضاعفةٍ؛ فإنَّه يُتَصَوَّر نفادها وانقضاؤها؛ لكونها مخلوقةً، وأمَّا كلام الله تعالى؛ فلا يُتَصَوَّرُ نفادُه، بل دلَّنا الدليلُ الشرعيُّ والعقليُّ على أنَّه لا نفاد له ولا منتهى؛ فكل شيء ينتهي إلاَّ الباري وصفاته، {وأنَّ إلى ربِّك المنتهى}، وإذا تصوَّر العقلُ حقيقة أوَّليَّته تعالى وآخريَّته، وأنَّ كلَّ ما فرضه الذهنُ من الأزمان السابقة مهما تسلسل الفرضُ والتقدير؛ فهو تعالى قبل ذلك إلى غير نهاية، وأنَّه مهما فرض الذهنُ والعقل من الأزمان المتأخرة وتسلسلَ الفرضُ والتقديرُ وساعد على ذلك مَنْ ساعد بقلبِهِ ولسانِهِ؛ فالله تعالى بعد ذلك إلى غير غايةٍ ولا نهاية، والله في جميع الأوقات يحكُم ويتكلَّم ويقولُ ويفعل كيف أرادَ، وإذا أراد، لا مانعَ له من شيء من أقواله وأفعاله؛ فإذا تصوَّر العقلُ ذلك؛ عرف أن المثل الذي ضربه الله لكلامه لِيُدْرِكَ العبادُ شيئاً منه، وإلاَّ؛ فالأمرُ أعظم وأجلُّ. ثم ذكر جلالة عزَّته وكمال حكمتِهِ، فقال: {إنَّ الله عزيزٌ حكيمٌ}؛ أي: له العزَّة جميعاً الذي ما في العالم العلويِّ والسفليِّ من القوَّة إلاَّ منه، هو الذي أعطاها للخلق؛ فلا حول ولا قوَّةَ إلاَّ به، وبعزَّته قهر الخلق كلَّهم، وتصرَّف فيهم ودبَّرهم، وبحكمته خَلَقَ الخلق، وابتدأه بالحكمة، وجعل غايتَه والمقصودَ منه الحكمة، وكذلك الأمرُ والنهي وُجِدَ بالحكمة، وكانت غايتُه المقصودةُ الحكمةَ؛ فهو الحكيم في خلقه وأمره.
(27) سپس خداوند از گستردگی سخن و عظمت گفته‌هایش خبر داد، و این عظمت را چنان شرح داد که کاملاً در قلب‌ها اثر می‌گذارد، و به دل می‌نشیند، و عقل‌ها را حیران می‌گرداند، و خردمندان و ارباب بینش را به سیر و سلوک در راه شناخت آن وا می‌دارد. پس فرمود: (﴿وَلَوۡ أَنَّمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ مِن شَجَرَةٍ أَقۡلَٰمٞ وَٱلۡبَحۡرُ يَمُدُّهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦ سَبۡعَةُ أَبۡحُرٖ﴾) و اگر همۀ درختانی که روی زمین هستند، قلم شوند؛ و دریا جوهر گردد، و هفت دریا به این دریا اضافه شوند؛ این قلم‌ها شکسته می‌شوند، و از بین می‌روند؛ و دریاهایی که مرکب و جوهر گردیده‌اند، تمام می‌شوند، اما سخنان خدا پایان نمی‌پذیرند. و این مبالغه نیست که حقیقت نداشته باشد، بلکه خداوند می‌داند که عقل‌ها از احاطه و درک کامل صفت‌هایش قاصرند، و می‌داند شناخت بندگان نسبت به خدایشان، بهترین نعمتی است که پروردگار به آنها داده؛ و بزرگ‌ترین فضیلتی است که بندگان به دست آورده‌اند. اما بندگان به صورت کامل آن را درک نمی‌کنند؛ ولی آنچه که همه‌اش را نمی‌توان دریافت، همه‌اش را هم نمی‌توان رها کرد؛ از این رو خداوند بندگان را آگاه ساخت تا دل‌هایشان روشن گردد، و از آنچه که بدان رسیده‌اند به آنچه که به آن دست نیافته‌اند، استدلال کنند؛ و همان چیزی را بگویند که برترین آنها و کسی که آگاهی‌اش از همه نسبت به پروردگار بیشتر بود، گفته است: «نمی‌توانیم تو را کاملاً ستایش کنیم، تو آن گونه هستی که خودت را ستایش کرده‌ای.» وگرنه مسئله از این نیز فراتر می‌باشد، و این مثال فقط برای نزدیک کردن مفهومی است که فهم و ذهن آدمی به آن نمی‌رسد، وگرنه حتی چنانچه درختان چندین برابر شوند، و دریاها چندین برابر گردند، باز تمام شدن آنها متصور است؛ چون مخلوق و آفریده هستند، ولی نمی‌توان تصور کرد که کلام خدا تمام ‌شود، بلکه دلیل شرعی و عقلی مارا راهنمایی می‌کند که کلام خدا تمام شدنی نیست و پایانی ندارد. پس همه چیز تمام می‌شود جز خداوند و صفاتش. ﴿وَأَنَّ إِلَىٰ رَبِّكَ ٱلۡمُنتَهَىٰ﴾ و همانا پایان همه چیز به سوی پروردگارت است. و هرگاه عقل، حقیقت اول و آخر بودن خدا را تصور کند؛ و هرچه را از زمان‌های گذشته در ذهن فرض نماید، خداوند قبل از آن بوده است؛ و هرچه را از زمان‌های آینده در ذهن فرض کند، خداوند بعد از آن نیز وجود دارد و پایانی ندارد؛ و خداوند در همۀ اوقات فرمان می‌دهد و سخن می‌گوید؛ و هرطور که بخواهد عمل می‌کند؛ و هرگاه کاری را بخواهد هیچ چیزی نمی‌تواند مانع گفته‌ها و کارهایش شود؛ هرگاه عقل این را تصور نماید، می‌داند مثالی که خداوند برای سخن خود زده است، برای این است تا بندگان چیزی از آن را دریابند، وگرنه مسئله از این هم بالاتر و بزرگ‌تر می‌باشد. سپس خداوند، بزرگی قدرت و کمال فرزانگی و حکمت خویش را بیان کرد و فرمود: (﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٞ﴾) همانا خداوند توانمند است، و همۀ توانمندی از آن اوست؛ و هیچ قدرتی در جهان بالا و پایین وجود ندارد مگر اینکه از جانب اوست؛ و او با قدرت خویش همۀ آفریده‌ها را مقهور و مغلوب گردانیده، و در آنها تصرف نموده است، و به تدبیر امور آنها می‌پردازد. و با حکمت خویش آفریده‌ها را آفریده، و آن را با حکمت آغاز نموده است، و هدف و مقصود از آن را نیز سراسر حکمت قرار داده است، همچنین امر و نهی او از سر حکمت به وجود آمده است، و هدفی که از آن مد نظر بوده است، حکمت می‌باشد. پس او در آفرینش، و فرمانش دارای حکمت می‌باشد.
#
{28} ثم ذكر عظمةَ قدرتِهِ وكمالها، وأنَّه لا يمكن أن يتصوَّرها العقلُ، فقال: {ما خَلْقُكم ولا بعْثُكم إلاَّ كنفسٍ واحدةٍ}: وهذا شيءٌ يحير العقول: أنَّ خَلْقَ جميع الخَلْق على كثرتِهِم وبعثهم بعد موتِهِم بعد تفرُّقهم في لمحة واحدةٍ كخلقِهِ نفساً واحدةً؛ فلا وجه لاستبعادِ البعث والنُّشور والجزاء على الأعمال؛ إلاَّ الجهل بعظمة الله وقوَّة قدرتِهِ. ثم ذَكَرَ عموم سمعِهِ لجميع المسموعات وبصرِهِ لجميع المبصَرات، فقال: {إنَّ الله سميعٌ بصيرٌ}.
(28) سپس خداوند عظمت قدرت وکمال آن را بیان نمود، و اینکه عقل نمی‌تواند آن [=عظمت و قدرت] را تصور نماید. پس فرمود: (﴿مَّا خَلۡقُكُمۡ وَلَا بَعۡثُكُمۡ إِلَّا كَنَفۡسٖ وَٰحِدَةٍ﴾) آفرینش شما و برانگیختن‌تان جز مانند آفرینش و برانگیختن یک تن نیست. و این چیزی است که عقل‌ها را حیران می‌سازد. آفرینش همۀ مردم -با اینکه زیادند- و زنده کردن آنها در یک چشم به هم زدن پس از مردنشان، و بعد از اینکه از هم پاشیده شدند، مانند آفرینش یک تن است! بنابراین بعید دانستن رستاخیز و زنده شدن پس از مرگ، و سزا و جزا دادن به خاطر اعمال، دلیلی جز جهل و نا آگاهی از عظمت و قدرت خدا ندارد. سپس این را بیان نمود که شنوایی او، همۀ شنیدنی‌ها را احاطه دارد؛ و بینایی‌اش همۀ دیدنی‌ها را می‌بیند. و فرمود: (﴿إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعُۢ بَصِيرٌ﴾) همانا خداوند شنوای بیناست.
: 29 - 30 #
{أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى وَأَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (29) ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ (30)}.
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى وَأَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ ؛ آيا نديده اي که خدا از شب مي کاهد و به روز مي افزايد و از روز مي ، کاهد و به شب مي افزايد و آفتاب و ماه را رام خود ساخت که هر يک تا زماني معين در حرکت است ? و خدا به کارهايي که مي کنيد آگاه است. ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ؛ اين بدان سبب است که خداي يکتا حق است و هر چه به جز او مي خوانند باطل است و خداست بلند مرتبه و بزرگوار.
#
{29} وهذا فيه أيضاً انفرادُه بالتصرُّف والتدبير، وسعةِ تصرُّفه بإيلاج الليل في النهار وإيلاج النهارِ في الليل؛ أي: إدخال أحدِهِما على الآخر؛ فإذا دخل أحدُهما؛ ذهب الآخر، وتسخيره للشمس والقمر يجريان بتدبيرٍ ونظامٍ لم يختلَّ منذ خَلَقَهما؛ ليقيم بذلك من مصالح العباد ومنافِعِهم في دينهم ودُنياهم ما به يعتبِرون وينتَفِعون، و {كلٌّ} منهما {يجري إلى أجل مسمّى}: إذا جاء ذلك الأجل؛ انقطعَ جريانُهُما وتعطَّل سلطانُهما، وذلك في يوم القيامةِ حين تكوَّرُ الشمس، ويُخْسَفُ القمر، وتنتهي دار الدُّنيا، وتبتدئ الدار الآخرة. {وأنَّ الله بما تعملونَ}: من خيرٍ وشرٍّ. {خبيرٌ}: لا يخفى عليه شيء من ذلك، وسيجازيكم على تلك الأعمال بالثواب للمطيعين والعقاب للعاصين.
(29) در اینجا نیز بیان شده که او به تنهایی به تصرف و تدبیر امور می‌پردازد؛ و با گستردگیِ تصرفش، شب را در روز، و روز را در شب داخل می‌گرداند. پس هرگاه یکی وارد شود، دیگری بیرون می‌رود. و او خورشید و ماه را مسخّر گردانیده است، و ماه و خورشید با تدبیر و نظام خاصی در حرکت‌اند؛ و از زمانی که خداوند آنها را آفریده است، در نظم آنها خللی به وجود نیامده است. و خداوند اینها را مسخر نموده تا به وسیلۀ آن منافع و مصالح دینی و دنیوی بندگان به دست آید، و مایۀ عبرت و سبب بهره‌مندی آنها گردند. (﴿كُلّٞ يَجۡرِيٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى﴾) هرکدام از آن دو، تا مدتی معین در حرکت و جریان است؛ و هرگاه آن مدت معین فرا رسید، جریان و حرکت آنها قطع می‌گردد و نیرو و انرژی آنها از کار می‌افتد، و این در روز قیامت اتفاق می‌افتد؛ آنگاه که خورشید در هم پیچیده می‌شود، و ماه گرفته می‌شود، و دنیا به انتها می‌رسد، و قیامت آغاز می‌گردد، (﴿وَأَنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ﴾) و خداوند از خیر و شری که انجام می‌دهید، با خبر است؛ و هیچ چیزی بر او پوشیده نیست، و شما را بر این اعمال سزا و جزا خواهد داد؛ فرمانبرداران را پاداش، و گناهکاران را کیفر می‌دهد.
#
{30} {ذلك}: الذي بيَّن لكم من عظمتِهِ وصفاتِهِ ما بيَّن {بأنَّ الله هو الحقُّ}: في ذاته وفي صفاته، ودينُهُ حقٌّ، ورسله حقٌّ، ووعدُه حقٌّ، ووعيده حقٌّ، وعبادتُه هي الحق. {وأنَّ ما يدعونَ من دونِهِ الباطلُ}: في ذاته وصفاته؛ فلولا إيجادُ الله له؛ لما وُجِدَ، ولولا إمدادُه؛ لما بقي؛ فإذا كان باطلاً؛ كانت عبادتُه أبطل وأبطل. {وأنَّ الله هو العليُّ}: بذاته فوق جميع مخلوقاته الذي علت صفاته أن يقاس بها صفات [أحدٍ من الخلق]، وعلا على الخلق؛ فقهرهم {الكبير}: الذي له الكبرياءُ في ذاته وصفاته، وله الكبرياءُ في قلوب أهل السماء والأرض.
(30) (﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ﴾) آنچه از عظمت و صفات خداوند بیان شد، بیانگر آن است که خداوند در ذات و صفاتش حق است، و دین و پیامبران و وعده و وعید و عبادتش حق است. (﴿وَأَنَّ مَا يَدۡعُونَ مِن دُونِهِ ٱلۡبَٰطِلُ﴾) و آنچه که به جای او می‌پرستند و به فریاد می‌خوانند، در ذات و صفاتشان باطل‌اند؛ و اگر خداوند آنها را به وجود نمی‌آورد، به وجود نمی‌آمدند؛ و اگر کمک خداوند نبود، باقی نمی‌ماندند. پس چون آنها باطل‌اند، پرستش آنها باطل‌تر و پوچ‌تر می‌باشد. (﴿وَأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡعَلِيُّ﴾) و ذات خداوند برتر و بالاتر از همۀ مخلوقاتش است؛ و صفات او نیز از همۀ مخلوقات بالاتر است؛ و صفت مخلوقات با صفات خداوند قابل مقایسه نیست، و او بر تمام آفریده‌ها چیره و غالب است.(﴿ٱلۡكَبِيرُ﴾) بزرگ است، و در ذات و صفاتش دارای کبریا و عظمت است، و او در دل اهل آسمان و زمین بزرگ جلوه می‌کند.
: 31 - 32 #
{أَلَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِيُرِيَكُمْ مِنْ آيَاتِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (31) وَإِذَا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ (32)}.
أَلَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِيُرِيَكُم مِّنْ آيَاتِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ؛ آيا نديده اي که کشتي به نعمت خدا در دريا روان مي شود تا خدا پاره ، اي از آيات قدرت خود را به شما بنماياند ? در اين ، براي مردم شکيباي سپاسگزار عبرتهاست. وَإِذَا غَشِيَهُم مَّوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ ؛ و چون موجهاي عظيم همانند ابرها آنها را فرو پوشد ، خدا را از روي اخلاص در دين بخوانند و چون نجاتشان دهد و به خشکي برد ، برخي به عهد خويش وفاکنند و جز غداران کافر نعمت ، آيات ما را انکار نکنند.
#
{31} أي: ألم تَرَ من آثار قدرتِهِ ورحمتِهِ وعنايتِهِ بعباده أنْ سَخَّرَ البحر تجري فيه الفُلْك بأمره القدريِّ ولطفِهِ وإحسانِهِ؛ {لِيُرِيَكُم من آياتِهِ}: ففيها الانتفاعُ والاعتبار. {إنَّ في ذلك لآياتٍ لكلِّ صبارٍ شكورٍ} فهم المنتفعون بالآيات {صبَّارٍ} على الضراء. {شكورٍ} على السَّراء، صبَّارٍ على طاعة الله وعن معصيته وعلى أقدارِهِ، شكورٍ لله على نِعَمِهِ الدينيَّة والدنيويَّة.
(31) آیا آثار قدرت و رحمت و توجه خداوند به بندگانش را ندیده‌ای که دریا را مسخر نموده است تا کشتی‌ها به فرمان تقدیری خدا، و لطف و احسان او، در دریا به حرکت درآیند؟! (﴿لِيُرِيَكُم مِّنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ﴾) تا برخی از نشانه‌های خود را به شما بنمایاند، و از آن استفاده کنید و پند بگیرید. (﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّكُلِّ صَبَّارٖ شَكُورٖ﴾) بی‌گمان در این کار، عبرتی است برای هر شکیبای سپاسگزاری؛ کسانی که از نشانه‌ها استفاده می‌برند، و بر سختی‌ها شکیبا هستند، و به هنگام شادمانی و آسایش سپاسگزارند، و بر طاعت خداوند صابرند، و خود را از گناه باز می‌دارند، و به هنگام رنج‌هایی که خداوند مقدر نموده است، و در برابر نعمت‌های دینی و دنیوی که خداوند به آنان بخشیده است، شکر گزارند.
#
{32} وذكر تعالى حال الناس عند ركوبِهِم البحر وغشيان الأمواج كالظُّلل فوقهم أنَّهم يخلِصون الدُّعاء لله والعبادة، {فلما نجَّاهم إلى البرِّ}: انقسموا فريقينِ: فرقة مقتصدة؛ أي: لم تقم بشكر الله على وجه الكمال، بل هم مذنبون ظالمون لأنفسهم، وفرقة كافرة لنعمة الله جاحدة لها، ولهذا قال: {وما يَجْحَدُ بآياتِنا إلاَّ كلُّ خَتَّارٍ}؛ أي: غدَّار، ومن غدرِهِ أنَّه عاهد ربَّه لئن أنجيتَنا من البحرِ وشدَّتِهِ لنكوننَّ من الشاكرين. فغدر، ولم يفِ بذلك. {كفورٍ}: لنعم الله؛ فهل يَليقُ بِمَنْ نجَّاهم الله من هذه الشدَّة إلاَّ القيام التامُّ بشكر نعم الله؟!
(32) خداوند حالت مردم را به هنگام سفر در دریا، و آنگاه که موج‌هایی همچون کوه آنان را فرامی‌گیرد، بیان می‌دارد، که آنها در این هنگام خالصانه خداوند را به فریاد می‌خوانند. (﴿فَلَمَّا نَجَّىٰهُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ﴾) ولی هنگامی که آنان را نجات دهد و سالم به خشکی برساند، به دو گروه تقسیم می‌شوند: (﴿فَمِنۡهُم مُّقۡتَصِدٞ﴾) برخی از ایشان میانه رو هستند؛ یعنی به صورت کامل شکر خدا را به جای نمی‌آورند، بلکه گناهکار نیز هستند و بر خود ستم می‌کنند. و برخی از ایشان نعمت خدا را شکر نمی‌گزارند و آن را انکار می‌کنند. بنابراین فرمود: (﴿وَمَا يَجۡحَدُ بِ‍َٔايَٰتِنَآ إِلَّا كُلُّ خَتَّارٖ﴾) و هیچ کس جز خیانتکارِ ناسپاس آیات ما را انکار نمی‌کند. و از جمله عهد شکنی‌اش این است که او با پروردگارش پیمان بست که اگر ما را از دریا و سختی آن نجات دهد، از شکرگزاران خواهیم بود. پس این گروه عهدشکنی کردند، و به آن وفا ننمودند. با وجود این، آنان (﴿كَفُورٖ﴾) ناسپاس‌اند و شکر نعمت‌های خدا را نمی‌گزارند؛ پس آیا نباید اینان که خداوند آنها را از این سختی‌ها نجات داده است، کاملاً شکر نعمت‌های خدا را بگزارند؟!
: 33 #
{يَاأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَاخْشَوْا يَوْمًا لَا يَجْزِي وَالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَنْ وَالِدِهِ شَيْئًا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (33)}.
يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَاخْشَوْا يَوْمًا لَّا يَجْزِي وَالِدٌ عَن وَلَدِهِ وَلَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِ شَيْئًا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ ؛ اي مردم ، از پروردگارتان بترسيد و از روزي که هيچ پدري کيفر فرزند را، به عهده نگيرد و هيچ فرزندي کيفر پدر را عهده دار نشود پروا کنيد وعده خدا حق است زندگي دنيا فريبتان ندهد و نيز شيطان فريبکار به کرم خدا مغرورتان نسازد.
#
{33} يأمر تعالى الناس بتقواه، التي هي امتثال أوامرِهِ وتركُ زواجرِهِ، ويستلِفتُهم لخشية يوم القيامة، اليوم الشديدِ الذي فيه كلُّ أحدٍ لا يهمُّه إلاَّ نفسُهُ. و {لا يجزي والدٌ عن ولدِهِ ولا مولودٌ} عن والدِهِ شيئاً: لا يزيدُ في حسناتِهِ ولا ينقصُ من سيئاتِهِ، قد تمَّ على كلِّ عبدٍ عملُه، وتحقَّق عليه جزاؤه. فلفْتُ النظرِ لهذا اليوم المَهيل مما يقوِّي العبدَ ويسهِّل عليه تقوى الله، وهذا من رحمة الله بالعباد؛ يأمُرُهم بتقواه التي فيها سعادتُهم، ويَعِدُهم عليها الثواب، ويحذِّرُهم من العقاب، ويزعجهُم إليه بالمواعظِ والمخوفات، فلك الحمدُ يا ربَّ العالمين. {إنَّ وعدَ الله حقٌّ}: فلا تمتروا فيه، ولا تعملوا عملَ غير المصدِّقِ؛ فلهذا قال: {فلا تغرَّنَّكُمُ الحياةُ الدُّنيا}: بزينتها وزخارفها وما فيها من الفتنِ والمحنِ. {ولا يَغُرَّنَّكُم بالله الغَرورُ}: الذي هو الشيطان، الذي ما زال يخدعُ الإنسان، ولا يغفل عنه في جميع الأوقات؛ فإنَّ لله على عباده حقًّا، وقد وعدهم موعداً يجازيهم فيه بأعمالهم وهل وَفوا حقَّه أم قصَّروا فيه؟ وهذا أمرٌ يجب الاهتمامُ به، وأنْ يجعَلَه العبدُ نُصبَ عينيه ورأسَ مال تجارتِهِ التي يسعى إليه، ومن أعظم العوائق عنه والقواطع دونَه الدُّنيا الفتَّانةُ والشيطانُ الموسْوِسُ المسوِّلُ، فنهى تعالى عبادَه أن تَغُرَّهم الدُّنيا أو يَغُرَّهم بالله الغَرور، {يَعِدُهُم ويُمَنِّيهم وما يَعِدُهُم الشيطانُ إلاَّ غُروراً}.
(33) خداوند مردم را به پرهیزگاری و ترس از خدا فرمان می‌دهد. پرهیزگاری؛ یعنی انجام دستورات خدا و ترک آنچه خداوند از آن نهی کرده است. و مردم را متوجه می‌نماید که از روز سخت قیامت که هرکس در آن روز فقط به فکر خودش می‌باشد، بترسند: (﴿وَٱخۡشَوۡاْ يَوۡمٗا لَّا يَجۡزِي وَالِدٌ عَن وَلَدِهِۦ وَلَا مَوۡلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِۦ شَيۡ‍ًٔا﴾) و بترسید از روزی که هیچ پدری کار فرزندش را کفایت نکند، و هیچ فرزندی نیز یافت نمی‌شود که بتواند چیزی از کار پدرش را کفایت کند. فرزند نمی‌تواند به نیکی‌های پدرش بیفزاید و یا از بدی‌هایش بکاهد، و همچنین پدر نمی‌تواند چنین کاری بکند، بلکه هر بنده‌ای سزای عملش را به طور کامل خواهد دید. پس اندیشیدن به این روز هولناک، بنده را تقویت می‌نماید؛ و ترس از خدا و پرهیزگاری را برای او آسان می‌گرداند. و این، رحمت و مهربانی خدا نسبت به بندگان است که آنها را به تقوای الهی فرمان می‌دهد، که تقوا مایۀ سعادت آنهاست، و خداوند به آنها وعده می‌دهد که در مقابل تقوا و پرهیزگاری به آنان پاداش خواهد داد. و آنها را از کیفر آخرت می‌ترساند؛ و با ذکر موعظه‌ها از عذاب باز می‌دارد. پس تو را سپاس ای پروردگار جهانیان! (﴿إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ﴾) بی‌گمان، وعدۀ خدا حق است، و در آن شک نکنید، و جز کار تصدیق کنندگان را در پیش نگیرید. بنابراین فرمود: (﴿فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَا﴾) زندگی دنیا و زینت و زیبایی‌هایش و فتنه‌ها و رنج‌هایی که در آن هست، شما را نفریبد! (﴿وَلَا يَغُرَّنَّكُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ﴾) و شیطانِ فریبکار شما را نسبت به خدا فریب ندهد؛ شیطانی که همواره انسان را گول می‌زند، و در همۀ اوقات به فکر فریب او است. خداوند بر بندگانش حقی دارد، و میعادی را برایشان مقرر نموده است که در آن روز آنها را طبق اعمالشان سزا و جزا خواهد داد، و از آنها می‌پرسد که آیا حق او را ادا کرده‌اند یا در ادای آن کوتاهی ورزیده‌اند؟! و این چیزی است که انسان باید به آن توجه داشته باشد، و همواره آن را نصب العین خود قرار دهد، و سرمایۀ خویش بپندارد. و بزرگ‌ترین مانعی که انسان را از ادای حقوق الهی باز می‌دارد، وسوسه‌های دنیای فتنه انگیز و شیطان است که در دل انسان وسوسه می‌اندازند. پس خداوند بندگانش را باز داشته از اینکه دنیا آنها را فریب دهد یا شیطان فریبکار آنها را نسبت به خداوند مغرور کند. ﴿يَعِدُهُمۡ وَيُمَنِّيهِمۡۖ وَمَا يَعِدُهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ إِلَّا غُرُورًا﴾ به آنان وعده می‌دهد و آرزومندشان می‌کند، و شیطان جز فریب به آنان وعده‌ای نمی‌دهد.
: 34 #
{إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ (34)}.
إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ ؛ خداست که مي داند که قيامت چه وقت مي آيد اوست که باران مي باراندو از آنچه در رحمهاست آگاه است و هيچ کس نمي داند که فردا چه چيز به دست خواهد آورد و کسي نمي داند که در کدام زمين خواهد مرد خدا داناو آگاه است.
#
{34} قد تقرَّر أنَّ الله تعالى أحاطَ علمُه بالغيب والشهادة والظواهِرِ والبواطِن، وقد يُطْلِعُ الله عبادَه على كثيرٍ من الأمور الغيبيَّة، وهذه الأمور الخمسة من الأمور التي طَوَى علمها عن جميع الخَلْق؛ فلا يعلمُها نبيٌّ مرسلٌ ولا ملكٌ مقرَّبٌ، فضلاً عن غيرهما، فقال: {إنَّ الله عندَه علم الساعةِ}؛ أي: يعلم متى مُرساها؛ كما قال تعالى: {يَسْألونَكَ عن الساعةِ أيَّانَ مُرساها. قُل إنَّما علمُها عند ربِّي لا يُجَلِّيها لوقتِها إلاَّ هو لا تأتيكم إلاَّ بَغْتَةً ... } الآية، {ويُنَزِّلُ الغيثَ}؛ أي: هو المنفرد بإنزاله، وعلمِ وقتِ نزولِهِ، {ويعلمُ ما في الأرحام}: فهو الذي أنشأ ما فيها، وعلم ما هو؛ هل هو ذكرٌ أم أنثى؟ ولهذا يسأل الملك الموكل بالأرحام ربَّه: هل هو ذَكَرٌ أم أنثى؟ فيقضي الله ما يشاء. {وما تَدْري نفسٌ ماذا تكسِبُ غداً}: من كَسْبِ دينها ودُنياها، {وما تدري نفسٌ بأيِّ أرضٍ تموتُ}: بل الله تعالى هو المختصُّ بعلم ذلك جميعه. ولمَّا خصَّص [اللَّه] هذه الأشياء؛ عمَّم علمَه بجميع الأشياء، فقال: {إنَّ الله عليمٌ خبيرٌ}: محيطٌ بالظواهر والبواطن والخفايا والخبايا والسرائر، ومن حكمتِهِ التامَّة أنْ أخفى علمَ هذه الخمسة عن العبادِ؛ لأنَّ في ذلك من المصالح ما لا يخفى على من تدبر ذلك.
(34) ثابت گردید که علم و آگاهی خداوند، پیدا و پنهان را احاطه کرده است؛ و گاهی اوقات خداوند بندگانش را بر بسیاری از امور غیبی آگاه می‌نماید. و این پنج چیز اموری هستند که هیچ مخلوقی به آنها آگاه نیست. پس هیچ پیامبر و فرشتۀ مقربی این چیزها را نمی‌داند چه رسد به دیگران. پس فرمود: (﴿إِنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ﴾) یعنی فقط خداوند می‌داند که چه زمانی قیامت فرا می‌رسد. همان گونه که می‌فرماید: ﴿ يَسۡ‍َٔلُونَكَ عَنِ ٱلسَّاعَةِ أَيَّانَ مُرۡسَىٰهَاۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّيۖ لَا يُجَلِّيهَا لِوَقۡتِهَآ إِلَّا هُوَۚ ثَقُلَتۡ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ لَا تَأۡتِيكُمۡ إِلَّا بَغۡتَةٗ﴾ از تو دربارۀ قیامت می‌پرسند که چه زمانی واقع می‌شود؟ بگو: «علم آن فقط نزد پروردگارم است. جز او [کسی] آن را به موقع خود آشکار نمی‌گرداند. [این رخداد] بر آسمان‌ها و زمین گران تمام می‌شود. جز ناگهان به نزد شما نمی‌آید.» (﴿وَيُنَزِّلُ ٱلۡغَيۡثَ﴾) و تنها اوست که باران را می‌باراند، و فقط او می‌داند که چه ‌زمانی باران می‌بارد. (﴿وَيَعۡلَمُ مَا فِي ٱلۡأَرۡحَامِ﴾) و می‌داند آنچه را که در شکم مادران است، چون اوست که آن را در شکم آنها آفریده، و او می‌داند فرزندی که در شکم است پسر است یا دختر. بنابراین فرشته‌ای مسئول رحم‌هاست و از پروردگارش می‌پرسد که آیا این پسر است یا دختر؟ پس خداوند آنچه را که می‌خواهد، حکم می‌نماید و انجام می‌دهد. (﴿وَمَا تَدۡرِي نَفۡسٞ مَّاذَا تَكۡسِبُ غَدٗا﴾) و هیچ کس نمی‌داند فردا چه به دست می‌آورد، و نمی‌داند که چه چیز دنیوی و دینی فراچنگ می‌آورد. (﴿وَمَا تَدۡرِي نَفۡسُۢ بِأَيِّ أَرۡضٖ تَمُوتُ﴾) و هیچ کس نمی‌داند که در کدام سرزمین می‌میرد، بلکه فقط خداوند است که از همۀ این چیزها آگاهی دارد. وقتی این چیزها را به طور ویژه بیان کرد که آگاهی از این امور مختص خداوند است، نیز فرمود: آگاهی و علم او همه چیز را احاطه کرده است، پس فرمود: (﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرُۢ ﴾) بی‌گمان، خداوند دانای آگاه است؛ و آگاهی و علم او، امور ظاهر و آشکار و پنهان و ناپیدا را احاطه کرده است. و از جملۀ حکمت کامل او این است که علم و آگاهی از این پنج چیز را از بندگان پنهان داشته است، چون در اینها مصلحت‌هایی ‌است که هر کس در آن بیندیشد، بر او پوشیده نخواهد بود.
* * *