مدني و 200 آيه است.
{الم (1) اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ (2) نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ (3) مِنْ قَبْلُ هُدًى لِلنَّاسِ وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَاللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَامٍ (4) إِنَّ اللَّهَ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ شَيْءٌ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ (5) هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحَامِ كَيْفَ يَشَاءُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (6)}.
الم ،
اللّهُ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّوم ، الف . لام . ميم جز
«الله» معبود بر حق ديگري نيست. زنده و پايدار و پابرجا است.
نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَأَنزَلَ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ، کتاب را بر تو به حق نازل کرد، تصديق کننده کتابهايي است که پيش از آن بوده اند.
مِن قَبْلُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَأَنزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِآيَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَاللّهُ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ، و قبل از آن تورات و انجيل را براي هدايت مردم فرو فرستاد، و فرقان را نازل کرد، بي گمان کساني که به آيات خدا کفر ورزيدند آنان عذابي سخت در پيش دارند، و خداوند توانا و انتقام گيرنده است.
إِنَّ اللّهَ لاَ يَخْفَىَ عَلَيْهِ شَيْءٌ فِي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّمَاء، بي گمان هيچ چيزي در آسمان و در زمين بر خداوند پنهان نمي ماند.
هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الأَرْحَامِ كَيْفَ يَشَاء لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ، اوست که شما را در رحم ها هر طور که بخواهد شکل مي دهد، هيچ معبود به حقي جز او نيست، و او عزيز و حکيم است.
#
{1} {الم}؛ من الحروف التي لا يعلم معناها إلا الله.
(1) سوره آل عمران مدنی است؛ ابتدای آن تا هشتاد و چند آیه در رابطه دشمنی و مخاصمه با نصاری، ابطال مذهب آنها و دعوت آنها به دین حق، یعنی دین اسلام نازل شده است؛ همچنانکه صدر بقره در رابطه با مباحثه با یهود نازل شده است و قبلا در مورد آن صحبت کردیم.
#
{2} فأخبر تعالى أنه {الحي}؛ كامل الحياة {القيوم}؛ القائم بنفسه المقيم لأحوال خلقه، وقد أقام أحوالهم الدينية وأحوالهم الدنيوية والقدرية، فأنزل على رسوله محمد - صلى الله عليه وسلم - الكتاب بالحق الذي لا ريب فيه وهو مشتمل على الحق.
(2) (
﴿الٓمٓ﴾) از حروفی است که معنی آن را جز خداوند، کسی نمیداند. خداوند متعال خبر میدهد که او (
﴿ٱلۡحَيُّ﴾) دارای حیات کامل است، (
﴿ٱلۡقَيُّومُ﴾) و قایم به ذات خویش است و در پایندگی و ماندگاری نیازی به دیگران ندارد، و احوال دینی و دنیوی و تقدیری آفریدگانش را سامان میبخشد. او بر پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم، کتابی را که مشتمل بر حق است و شکی در آن نیست، فرو فرستاده است.
#
{3 ـ 4} {مصدقاً لما بين يديه}؛ من الكتب أي شهد بما شهدت به ووافقها وصدق من جاء بها من المرسلين. وكذلك {أنزل التوراة والإنجيل من قبل} هذا الكتاب، {هدى للناس}؛ وأكمل الرسالة وختمها بمحمد - صلى الله عليه وسلم - وكتابه العظيم الذي هدى الله به الخلق من الضلالات واستنقذهم به من الجهالات، وفرق به بين الحق والباطل والسعادة والشقاوة، والصراط المستقيم وطرق الجحيم، فالذين آمنوا به، واهتدوا حصل لهم به الخير الكثير والثواب العاجل والآجل و {الذين كفروا بآيات الله}؛ التي بينها في كتابه وعلى لسان رسوله {لهم عذاب شديد والله عزيز ذو انتقام}؛ ممن عصاه.
(3 - 4) (
﴿مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ﴾) که کتابهای پیش از خود را تصدیق میکند؛ یعنی مؤید مطالبی است که در کتابهای پیشین آمده و با آنها مطابق است. نیز مؤید پیامبرانی است که آن کتابها را آوردهاند. وهمچنین خداوند (
﴿وَأَنزَلَ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ﴾) تورات و انجیل را نازل کرده است. (
﴿مِن قَبۡلُ﴾) پیش از این کتاب، (
﴿هُدٗى لِّلنَّاسِ﴾) و خداوند رسالت خویش را با بعثت حضرت محمد صلی الله علیه وسلم و کتاب بزرگش که مردم بهوسیلۀ آن از گمراهیها هدایت میشوند، کامل گردانده و آن را به پایان رسانید. و خداوند بهوسیلۀ کتابش مردم را از نادانیها نجات داد، و حق را از باطل جدا ساخت، و سعادت را از بدبختی، و راه راست را از راه جهنم، جدا نمود. پس کسانی که به قرآن ایمان آوردند و هدایت شدند، به خیر فراوانی دست یافتند، و در دنیا و آخرت سزاوار پاداش خداوند میباشند. (
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ﴾) و کسانی که به آیات خداوند که آن را در کتابش و بر زبان پیامبرش بیان نموده است، کفر ورزیدند، (
﴿لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِيدٞۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٞ ذُو ٱنتِقَامٍ﴾) به عذاب سختی دچار خواهند شد، و خداوند تواناست، و از کسی که از او فرمان نبرد، انتقام میگیرد.
#
{5 ـ 6} ومن تمام قيوميته تعالى أن علمه محيط بالخلائق {لا يخفى عليه شيء في الأرض ولا في السماء}؛ حتى ما في بطون الحوامل فهو {الذي يصوركم في الأرحام كيف يشاء}؛ من ذكر وأنثى وكامل الخلق وناقصه متنقلين في أطوار خلقته وبديع حكمته، فمن هذا شأنه مع عباده واعتناؤه العظيم بأحوالهم من حين أنشأهم إلى منتهى أمورهم لا مشارك له في ذلك فيتعين أنه لا يستحق العبادة إلا هو {لا إله إلا هو العزيز}؛ الذي قهر الخلائق بقوته، واعتز عن أن يوصف بنقص، أو ينعت بذم. {الحكيم}؛ في خلقه وشرعه.
(5 - 6) و چیزی که پایندگی و ماندگاری خداوند متعالرا کاملتر میگرداند، این است که علم و دانش او، تمامی هستی را احاطه کرده است.(
﴿ لَا يَخۡفَىٰ عَلَيۡهِ شَيۡءٞ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِي ٱلسَّمَآءِ﴾) هیچ چیزی درآسمان و زمین، و حتی آنچه در شکم زنان باردار است، بر او پوشیده نمیماند. پس اوست (
﴿ٱلَّذِي يُصَوِّرُكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡحَامِ كَيۡفَ يَشَآءُ﴾) (
﴿ٱلَّذِي يُصَوِّرُكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡحَامِ كَيۡفَ يَشَآءُ﴾)که شما را در شکمهای مادرانتان آنگونه که بخواهد، در قالب مرد یا زن، کامل یا ناقص، شکل میبخشد و شمارا در مراحل مختلف آفرینش، و طبق حکمت شگفت انگیز خود از مرحلهای به مرحلهای دیگر، منتقل میکند. پس هرکس با بندگانش چنین کند، و اینگونه به احوال آنها نظر نماید، و یک لحظه از آنها غافل نماند؛ از همان زمانی که آنان را به وجود میآورد، تا زمانی که آنان را میمیراند، شریکی ندارد و یکتا و تنهاست. پس مشخص است که جز او، کسی سزاوار عبادت نیست. (
﴿لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡعَزِيزُ﴾) جز او، معبود بر حقی نیست، توانا و با حکمت است، و با قدرت خویش بر خلایق چیره است، و بالاتر از آن است که به نقصی متصف باشد و مذمت شود. (
﴿ٱلۡحَكِيمُ﴾) و در آفریدن آفریدگانش، و در تشریع و قانونگذاریاش، با حکمت است.
{هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ (7) رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (8)}.
هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ ، او ذاتي است که کتاب را بر تو نازل کرد، و بخشي از آن آيات محکمي هستند که معاني آن واضح و روشن است و آنها اصل کتاب هستند. و بخشي از آن
«متشابهات» هستند که احتمال معاني ديگري هم دارند، و اما کساني که در دلهايشان انحراف است براي فتنه انگيزي و تاويل نادرست آن، به دنبال متشابهات مي روند، و تاويل آن را جز خدا کسي نمي داند،
و راسخان در علم مي گويند: « به آن ايمان آورده ايم، همه از جانب پروردگار ماست» و جز خردمندان پند نمي پذيرند.
« رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ» پروردگار را پس از اينکه ما را هدايت کرده اي دلهاي ما را منحصر مگردان، و از جانب خود به ما رحمتي ببخش، بي گمان ت و بخشايشگري.
#
{7} يخبر تعالى عن عظمته وكمال قيوميته أنه هو الذي تفرد بإنزال هذا الكتاب العظيم، الذي لم يوجد، ولن يوجد له نظير أو مقارب في هدايته وبلاغته وإعجازه وإصلاحه للخلق، وأن هذا الكتاب يحتوي على المحكم الواضح المعاني، البين الذي لا يشتبه بغيره، ومنه آيات متشابهات تحتمل بعض المعاني، ولا يتعين منها واحد من الاحتمالين بمجردها حتى تضم إلى المحكم، فالذين في قلوبهم مرض وزيغ وانحراف لسوء قصدهم يتبعون المتشابه منه؛ فيستدلون به على مقالاتهم الباطلة، وآرائهم الزائفة، طلباً للفتنة وتحريفاً لكتابه، وتأويلاً له على مشاربهم ومذاهبهم ليَضِلوا ويُضِلوا.
وأما أهل العلم الراسخون فيه الذين وصل العلم واليقين إلى أفئدتهم، فأثمر لهم العمل والمعارف فيعلمون أن القرآن كله من عند الله وأنه كله حق محكمه ومتشابهه، وأن الحق لا يتناقض ولا يختلف، فلعلمهم أن المحكمات معناها في غاية الصراحة والبيان، يردون إليها المشتبه الذي تحصل فيه الحيرة لناقص العلم وناقص المعرفة، فيردون المتشابه إلى المحكم فيعود كله محكماً ويقولون: {آمنا به كل من عند ربنا وما يذكر}؛ للأمور النافعة والعلوم الصائبة {إلا أولو الألباب}؛ أي: أهل العقول الرزينة، ففي هذا دليل على أن هذا من علامة أولي الألباب وأن اتباع المتشابه من أوصاف أهل الآراء السقيمة والعقول الواهية والقصود السيئة.
وقوله: {وما يعلم تأويله إلا الله}؛ إن أريد بالتأويل معرفة عاقبة الأمور وما تنتهي وتؤول إليه تعين الوقوف على {إلا الله} حيث هو تعالى المتفرد بالتأويل بهذا المعنى، وإن أريد بالتأويل معنى التفسير ومعرفة معنى الكلام كان العطف أولى؛ فيكون هذا مدحاً للراسخين في العلم، أنهم يعلمون كيف ينزلون نصوص الكتاب والسنة محكمها ومتشابهها.
ولما كان المقام مقام انقسام إلى منحرفين ومستقيمين دعوا الله تعالى أن يثبتهم على الإيمان فقالوا:
(7) خداوند متعال از عظمت و شکوه و کمال تصرف خویش خبر میدهد، و اینکه او یگانه است، و این کتاب بزرگ را که در هدایت و بلاغت و اعجاز و اصلاح مردم نظیری نداشته و نخواهد داشت، نازل کرده است، کتابی که شامل آیات محکم است، و معانی آن واضح و روشن بوده، و با چیزی مشتبه نمیشود. و بخشی از آن متشابه بوده، و معانی مختلفی را دربر دارد، و با نگاه صرف به این متشابهات، نمیتوان یکی از این دو معنی محتمل را تعیین نمود، مگر اینکه این آیات متشابه را بر آیات محکم عرضه نماییم
[و از آنها مدد بجوییم]. پس کسانی که در دلهایشان بیماری و انحراف و کژی است، به خاطر اهداف پلیدی که دارند از متشابهات پیروی میکنند، و برای اثبات گفتارها و عقاید باطل و آرای نادرست خود، و به منظور فتنه انگیزی و تحریف کتاب خدا، و تاویل آن طبق مذاهب خود، به آن استدلال میکنند، در نتیجه هم گمراه میشوند، و هم دیگران را گمراه میکنند. و اما کسانی که دارای علم راسخ هستند، و علم و یقین به دلهایشان رسیده، و درخت عمل و معارف آنان بهبار نشسته است، میدانند که تمام قرآن از جانب خداست، و همۀ آن، اعم از محکم و متشابه، حق است، و تناقض و اختلافی در آن وجود ندارد. پس چون میدانند معانی محکمات، بینهایت صریح و روشن است، متشابه را، که جاهلان و کسانی که علم و معرفت ناقصی دارند و در آن دچار حیرت میشوند، بر آیۀ محکم بر میگردانند، پس معانی همه،
محکم و روشن گشته و میگویند: (
﴿ءَامَنَّا بِهِۦ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَاۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾) ما بدان ایمان آوردیم، چون
[محکم و متشابه هردو] از جانب پروردگار ماست. و جز کسانی که دارای عقل درستی هستند، متذکر نمیشوند، و به امور مفید و علوم نافع، دست نمییابند.
#
{8} {ربنا لا تزغ قلوبنا}؛ أي: لا تملها عن الحق إلى الباطل {بعد إذ هديتنا وهب لنا من لدنك رحمة} تصلح بها أحوالنا؛ {إنك أنت الوهاب}؛ أي: كثير الفضل والهبات. وهذه الآية تصلح مثالاً للطريقة التي يتعين سلوكها في المتشابهات، وذلك أن الله تعالى ذكر عن الراسخين أنهم يسألونه أن لا يزيغ قلوبهم بعد إذ هداهم؛ وقد أخبر في آيات أخر الأسباب التي بها تزيغ قلوب أهل الانحراف وأن ذلك بسبب كسبهم كقوله: {فلما زاغوا أزاغ الله قلوبهم}؛ {ثم انصرفوا صرف الله قلوبهم}؛ {ونقلب أفئدتهم وأبصارهم كما لم يؤمنوا به أول مرة}؛ فالعبد إذا تولى عن ربه، ووالى عدوه، ورأى الحق فصدف عنه ورأى الباطل فاختاره ولاه الله ما تولى لنفسه، وأزاغ قلبه عقوبة له على زيغه، وما ظلمه الله ولكنه ظلم نفسه، فلا يلم إلا نفسه الأمارة بالسوء. والله أعلم.
(8) این بیانگر آن است که این کار از نشانههای خردمندان است، و دنبال کردن آیات متشابه، از صفات کسانی است که افکارشان غلط و عقلهایشان پوچ، و اهدافشان نادرست است. (
﴿وَمَا يَعۡلَمُ تَأۡوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُ﴾) اگر منظور از
«تاویل»، شناختن سرانجام کارها است، باید بر (
﴿إِلَّا ٱللَّهُ﴾) وقف کرد؛ زیرا با این مفهوم، تنها خداست که تاویل را میداند. و اگر منظور از
«تاویل»، تفسیر و دانستن معنی سخن باشد، عطف کردن بهتر است، و این ستایشی برای راسخان در علم است، که آنها میدانند چگونه نصوص کتاب و سنت، و محکم و متشابه را، در جایش قرار دهند. و چون در اینجا مردم به منحرف و مهتدی تقسیم میشوند، از خداوند خواستند که آنها را بر ایمان، ثابت قدم بگرداند.
پس گفتند: (
﴿رَبَّنَا لَا تُزِغۡ قُلُوبَنَا﴾) پروردگارا! دلهای ما را از حق بهسوی باطل منحرف مگردان، (
﴿بَعۡدَ إِذۡ هَدَيۡتَنَا وَهَبۡ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحۡمَةً﴾) بعد از اینکه ما را هدایت نمودی، و از رحمت خود به ما ببخش، رحمتی که با آن احوال ما را سر وسامان دهی، (
﴿إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡوَهَّابُ﴾) و تو دارای بخشش زیادی هستی. این آیه، ما را رهنمود میکند که در مورد متشابهات، چه راهی را در پیش بگیریم. و خداوند بیان کرده است که راسخان در علم، از خداوند میخواهند که دلهایشان را منحرف نگرداند. و در آیاتی دیگر، از اسبابی که بهوسیلۀ آن دلهای اهل انحراف منحرف میشود،
خبر داده و بیان فرموده است که انحراف آنها به سبب کارهایی است که خود انجام میدهند: ﴿فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡ﴾ وقتی منحرف شدند، خداوند دلهای آنان را منحرف کرد.
﴿ثُمَّ ٱنصَرَفُواْۚ صَرَفَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُم﴾ سپس بازگشتند و روی برتافتند، پس خداوند دلهایشان را برگرداند.
﴿وَنُقَلِّبُ أَفِۡٔدَتَهُمۡ وَأَبۡصَٰرَهُمۡ كَمَا لَمۡ يُؤۡمِنُواْ بِهِۦٓ أَوَّلَ مَرَّةٖ﴾ و دلها و چشمهایشان را بر میگردانیم، آنگونه که نخستین بار به آن ایمان نیاوردند. پس هر گاه بنده از پروردگارش روی برگرداند، و دشمنش را به دوستی بگیرد، و حق را مشاهده کند و از آن روی برتابد، و باطل را ببیند و آن را انتخاب کند، خداوند او را به آنچه برای خود برگزیده است واگذار میکند و دلش را به سزای انحرافش، منحرف مینماید. و خداوند بر او ستم نکرده، بلکه او بر خودش ستم کرده است، پس او کسی را جز نفس امر کننده به بدی ملامت نکند.
{رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لَا رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ (9)}.
رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لاَّ رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ، پروردگارا! تو مردم را در روزي که هيچ شکي در آن نيست جمع خواهي کرد، بي گمان خداوند خلاف وعده نمي کند.
#
{9} هذا من تتمة كلام الراسخين في العلم، وهو يتضمن الإقرار بالبعث والجزاء واليقين التام، وأن الله لا بد أن يوقع ما وعد به، وذلك يستلزم موجبه ومقتضاه من العمل والاستعداد لذلك اليوم، فإن الإيمان بالبعث والجزاء أصل صلاح القلوب، وأصل الرغبة في الخير والرهبة من الشر اللذين هما أساس الخيرات.
(9) این است پایان بخشِ سخن راسخانِ در علم، و آن اعتراف به رستاخیز و سزا و جزا است، و اینکه وعدۀ خداوند حتماً تحقق خواهد یافت. ایمان به آخرت، باعث میشود تا انسان عمل شایسته انجام دهد، و خود را برای آن آماده کند؛ زیرا ایمان به زنده شدنِ پس از مرگ و اعتقاد به سزا و جزا، اساس اصلاح دلها، و زیر بنای
«رغبت» علاقهمندی به کار خیر، و
«رهبت» ترس و پرهیز از کار بد میباشد؛ رغبت و رهبتی که زیر بنای همۀ کارهای نیک میباشند.
{إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَأُولَئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ (10) كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَاللَّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ (11)}.
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَن تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُم مِّنَ اللّهِ شَيْئًا وَأُولَـئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّار، بي گمان کساني که کفر ورزيده اند، مالها و فرزندانشان هرگز آنان را از عذاب خدا نجات نخواهد داد، و آنان افروزينه و سوخت آتش اند.
كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَاللّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ، مانند رفتار و کردار آل فرعون و کساني که پيش از آنها بودند، آيات ما را تکذيب کردند، پس خداوند آنها را به سبب گناهانشان گرفت، و خداوند سخت کيفر است.
#
{10 ـ 11} لما ذكر يوم القيامة، ذكر أن جميع من كفر بالله، وكذب رسل الله لا بد أن يدخلوا النار ويصلوها، وأن أموالهم وأولادهم لن تغني عنهم شيئاً من عذاب الله، وأنه سيجري عليهم في الدنيا من الأخْذات والعقوبات ما جرى على فرعون وسائر الأمم المكذبة بآيات الله، {أخذهم الله بذنوبهم}؛ وعجل لهم العقوبات الدنيوية متصلة بالعقوبات الأخروية {والله شديد العقاب}؛ فإياكم أن تَسْتَهْوِنوا بعقابه فيهون عليكم الإقامة على الكفر والتكذيب.
(10 - 11) خداوند از روز قیامت یاد کرد، وبیان نمود تمام کسانی که به خدا کفر ورزیده، و پیامبران خدا را دروغگو نامیدهاند، حتماً باید وارد جهنم شوند، و مالها و فرزندانشان نمیتواند آنها را از عذاب خدا نجات دهد، و آنها در دنیا به سزا و عقوبتهایی گرفتار میشوند که فرعون و سایر امتهایی که آیات خدا را تکذیب کردند،
بدان گرفتار شدند: (
﴿فَأَخَذَهُمُ ٱللَّهُ بِذُنُوبِهِمۡ﴾) و خداوند آنها را به عقوبتهای دنیوی گرفتار کرد، و در آخرت نیز عقوبتهای سختی، در انتظار آنان است. (
﴿وَٱللَّهُ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ﴾) پس زنهار که سزای خدا را ساده انگارید؛ چرا که کفر و تکذیب در نظرتان آسان جلوهگر خواهد شد.
{قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ (12) قَدْ كَانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَأُخْرَى كَافِرَةٌ يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ وَاللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشَاءُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصَارِ (13)}.
قُل لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ ،
به کافران بگو: « شما شکست خواهيد خورد و به سوي جهنم حشر خواهيد شد و بد جايگاهي است.»
قَدْ كَانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَأُخْرَى كَافِرَةٌ يَرَوْنَهُم مِّثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ وَاللّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَن يَشَاء إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لَّأُوْلِي الأَبْصَارِ ، قطعا براي شما نشاني بود در رويارويي دو گروه، گروهي در راه خدا مي جنگيد، و گروهي ديگر کافر بودند، که مومنان را با چشمهاي خود دو برابر مي ديدند، و خداوند با ياري خود هرکس را که بخواهد تاييد مي کند، همانا در آن عبرتي است براي صاحبان بينش.
#
{12 ـ 13} وهذا خبر وبشرى للمؤمنين، وتخويف للكافرين أنهم لا بد أن يغلبوا في هذه الدنيا، وقد وقع كما أخبر الله فغلبوا غلبة لم يكن لها مثيل ولا نظير، وجعل الله تعالى ما وقع في بدر من آياته الدالة على صدق رسوله، وأنه هو على الحق وأعداؤه على الباطل حيث التقت فئتان فئة المؤمنين لا يبلغون إلا ثلاثمائة وبضعة عشر رجلاً مع قلة عُددهم، وفئة الكافرين يناهزون الألف مع استعدادهم التام في السلاح وغيره، فأيد الله المؤمنين بنصره فهزموهم بإذن الله. ففي هذا عبرة لأهل البصائر، فلولا أن هذا هو الحق الذي إذا قابل الباطل أزهقه، واضمحل الباطل لكان بحسب الأسباب الحسية الأمر بالعكس.
(12 - 13) این مژدهای است برای مؤمنان و تهدیدی است برای کافران؛ چرا که آنها باید در این دنیا شکست بخورند، و همان طور که خداوند خبر داد، این امر به تحقق پیوست و کافران چنان شکستی خوردند که نظیری ندارد.و آنچه در بدر اتفاق افتاد، نشانهای از صداقت پیامبر و حقانیت او، و بطلان و انحراف راه دشمنانش بود. دو گروه با یکدیگر روبرو شدند، گروه مؤمنان سیصد و اندی نفر بودند، و گروه کافران نزدیک به هزار نفر، و از آمادگی خوبی برخوردار بودند و ساز و کار جنگی را نیز در حد وفور در اختیار داشتند. خداوند مؤمنان را با یاری خویش، تایید و کمک نمود و آنها به یاری خدا، کافران را شکست دادند، پس در این عبرتی برای صاحبان بینش است. و این
[جنگ بدر]، همان حقی بود که به رویارویی باطل رفت و آن را از بین برد، و اگر
[جنگ بدر یکی از مصادیق] حق نبود ـ طبق اسباب و علل مادی ـ قضیه برعکس میشد.
{زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ (14) قُلْ أَؤُنَبِّئُكُمْ بِخَيْرٍ مِنْ ذَلِكُمْ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ (15)}.
زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ ، براي مردم دوستي شهوت آراسته شده است از قبيل زنان و فرزندان و ثروت هاي هنگفت، از طلا و نقره و اسب هاي نشان دار، و چهارپايان و کشتزار، اين کالاي زندگي دنياست؛ و سرانجام نيک در پيشگاه خداوند است.
قُلْ أَؤُنَبِّئُكُم بِخَيْرٍ مِّن ذَلِكُمْ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَأَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ،
بگو: « آيا شما را به بهتر از اين آگاه سازم؟ براي کساني که پرهيزگاري پيشه کرده اند، نزد پروردگارشان باغهايي است که از زير آن جويها روان است، آنان در آن جاودانه هستند، و همسراني پاکيزه و خشنودي خداوند را دارند، و خداوند به بندگان بيناست.»
#
{14} أخبر تعالى في هاتين الآيتين عن حالة الناس في إيثار الدنيا على الآخرة، وبين التفاوت العظيم والفرق الجسيم بين الدارين، فأخبر أن الناس زينت لهم هذه الأمور فرمقوها بالأبصار، واستحلوها بالقلوب، وعكفت على لذاتها النفوس، كل طائفة من الناس تميل إلى نوع من هذه الأنواع، قد جعلوها هي أكبر همهم ومبلغ علمهم، وهي مع هذا متاع قليل مُنْقَضٍ في مدة يسيرة، فهذا {متاع الحياة الدنيا والله عنده حسن المآب}.
(14) خداوند در این دو آیه، از حالتِ مردمی خبر میدهد که دنیا را بر آخرت ترجیح میدهند، و تفاوت بین دنیا و آخرت را بیان کرده است، پس خبر داده که این چیزها برای مردم زیبا جلوه کرده و به آن چشم دوخته و بدان دل بستهاند و دل را در گرو لذایذ آن گذاشتهاند. هر گروه از مردم به یکی از این چیزها علاقمند است وآن را بزرگترین هدف و اندیشۀ خود قرار داده است، هرچند که تمام این خواستنیها، کالایی اندک، بوده ودر مدت کوتاهی از بین میرود.
خلاصۀ مطلب اینکه: (
﴿مَتَٰعُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَٱللَّهُ عِندَهُۥ حُسۡنُ ٱلۡمََٔابِ﴾)
[همۀ اینها] کالای اندک دنیا هستند، و سرانجام نیک نزد خداوند است. سپس خداوند خبر داد، کسانی که از وی میترسند، و بندگی او را انجام میدهند، چیزهای بهتری به آنان میرسد، و انواع خوبیها، و نعماتِ جاودانی که هیچ چشمی نظیر آن را ندیده، و هیچ گوشی آن را نشنیده، و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است، به آنان خواهد رسید، و خشنودی خداوند را که بزرگترین نعمت است، در مییابند. و آنها همسران پاکیزهای دارند که از هر آسیب و نقصی پاک هستند، اخلاقشان زیبا و اندامهایشان کامل است؛ زیرا نفی چیزی، مستلزم ضد آن است. پس پاک قرار دادن آنها از آفات، مستلزمِ موصوف بودنشان به کمالات است. (
﴿وَٱللَّهُ بَصِيرُۢ بِٱلۡعِبَادِ﴾) پس هرکس را یاری میدهد تا به آنچه که برای آن آفریده شده است، برسد. بنابراین اهل سعادت را توفیق میدهد تا از این دنیای فانی، برای دنیای جاودان توشه بر گیرند، و انجام اعمال صالح را برای آنان، میسر میگرداند، تا از این دنیا به اندازۀ آنچه که آنان را بر عبادت و طاعت خدا یاری میکند، استفاده کنند. اما اهل شقاوت و بدبختی را توفیق میدهد تا کارهایی را انجام دهند، که شقاوت و بدبختی اخروی آنان را مسجلتر گرداند، و کاری خواهد کرد که به زندگی دنیا راضی شوند، و به آن اطمینان پیدا نمایند، و آن را جایگاه همیشگی خویش قرار دهند.
#
{15} ثم أخبر عن ذلك بأن المتقين لله القائمين بعبوديته لهم خير من هذه اللذات، فلهم أصناف الخيرات والنعيم المقيم مما لا عين رأت ولا أذن سمعت ولا خطر على قلب بشر، ولهم رضوان الله الذي هو أكبر من كل شيء، ولهم الأزواجُ المطهرةُ من كل آفة ونقص، جميلاتُ الأخلاق كاملاتُ الخلائق، لأن النفي يستلزم ضده، فتطهيرها من الآفات مستلزم لوصفها بالكمالات.
{والله بصير بالعباد}؛ فييسر كلًّا منهم لما خلق له، أما أهل السعادة فييسرهم للعمل لهذه الدار الباقية ويأخذون من هذه الحياة الدنيا ما يعينهم على عبادة الله وطاعته، وأما أهل الشقاوة والإعراض فيقيضهم لعمل أهل الشقاوة، ويرضون بالحياة الدنيا، ويطمئنون بها، ويتخذونها قراراً.
(15) خداوند در این دو آیه، از حالتِ مردمی خبر میدهد که دنیا را بر آخرت ترجیح میدهند، و تفاوت بین دنیا و آخرت را بیان کرده است، پس خبر داده که این چیزها برای مردم زیبا جلوه کرده و به آن چشم دوخته و بدان دل بستهاند و دل را در گرو لذایذ آن گذاشتهاند. هر گروه از مردم به یکی از این چیزها علاقمند است وآن را بزرگترین هدف و اندیشۀ خود قرار داده است، هرچند که تمام این خواستنیها، کالایی اندک، بوده ودر مدت کوتاهی از بین میرود.
خلاصۀ مطلب اینکه: (
﴿مَتَٰعُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَٱللَّهُ عِندَهُۥ حُسۡنُ ٱلۡمََٔابِ﴾)
[همۀ اینها] کالای اندک دنیا هستند، و سرانجام نیک نزد خداوند است. سپس خداوند خبر داد، کسانی که از وی میترسند، و بندگی او را انجام میدهند، چیزهای بهتری به آنان میرسد، و انواع خوبیها، و نعماتِ جاودانی که هیچ چشمی نظیر آن را ندیده، و هیچ گوشی آن را نشنیده، و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است، به آنان خواهد رسید، و خشنودی خداوند را که بزرگترین نعمت است، در مییابند. و آنها همسران پاکیزهای دارند که از هر آسیب و نقصی پاک هستند، اخلاقشان زیبا و اندامهایشان کامل است؛ زیرا نفی چیزی، مستلزم ضد آن است. پس پاک قرار دادن آنها از آفات، مستلزمِ موصوف بودنشان به کمالات است. (
﴿وَٱللَّهُ بَصِيرُۢ بِٱلۡعِبَادِ﴾) پس هرکس را یاری میدهد تا به آنچه که برای آن آفریده شده است، برسد. بنابراین اهل سعادت را توفیق میدهد تا از این دنیای فانی، برای دنیای جاودان توشه بر گیرند، و انجام اعمال صالح را برای آنان، میسر میگرداند، تا از این دنیا به اندازۀ آنچه که آنان را بر عبادت و طاعت خدا یاری میکند، استفاده کنند. اما اهل شقاوت و بدبختی را توفیق میدهد تا کارهایی را انجام دهند، که شقاوت و بدبختی اخروی آنان را مسجلتر گرداند، و کاری خواهد کرد که به زندگی دنیا راضی شوند، و به آن اطمینان پیدا نمایند، و آن را جایگاه همیشگی خویش قرار دهند.
{الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (16) الصَّابِرِينَ وَالصَّادِقِينَ وَالْقَانِتِينَ وَالْمُنْفِقِينَ وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحَارِ (17)}.
الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ،
کساني که مي گويند: « پروردگارا! ما ايمان آورده ايم ، پس گناهان ما را بيامرز و ما را از عذاب آتش دور بدار.»
الصَّابِرِينَ وَالصَّادِقِينَ وَالْقَانِتِينَ وَالْمُنفِقِينَ وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالأَسْحَار، اينانند صبر کنندگان و راستگويان و مداومان بر طاعت خداوند و انفاق کنندگان و آمرزش طلبان در سحرگاهان.
#
{16} أي: هؤلاء الراسخون في العلم أهل العلم والإيمان يتوسلون إلى ربهم بإيمانهم لمغفرة ذنوبهم ووقايتهم عذاب النار، وهذا من الوسائل التي يحبها الله أن يتوسل العبد إلى ربه بما منَّ به عليه من الإيمان والأعمال الصالحة إلى تكميل نعم الله عليه بحصول الثواب الكامل واندفاع العقاب.
(16) راسخان در علم و کسانی که اهل علم و ایمان هستند، با ایمان خودشان، به پروردگارشان متوسل میشوند، تا گناهانشان را بیامرزد، و آنها را از عذاب جهنم نجات دهد. ایمان و عمل صالح، وسیلهای است که خداوند دوست دارد بنده با استفاده از آن، به پروردگارش متوسل شود، تا نعمتهایش را از طریق دادن پاداش، و دور کردن عذاب، بر وی کامل بگرداند.
#
{17} ثم وصفهم بأجمل الصفات: بالصبر الذي هو حبس النفوس على ما يحبه الله طلباً لمرضاته، يصبرون على طاعة الله ويصبرون عن معاصيه ويصبرون على أقداره المؤلمة، وبالصدق بالأقوال والأحوال وهو استواء الظاهر والباطن وصدق العزيمة على سلوك الصراط المستقيم، وبالقنوت الذي هو دوام الطاعة مع مصاحبة الخشوع والخضوع، وبالنفقات في سبل الخيرات وعلى الفقراء وأهل الحاجات، وبالاستغفار خصوصاً وقت الأسحار، فإنهم مدوا الصلاة إلى وقت السحر؛ فجلسوا يستغفرون الله تعالى.
(17) سپس خداوند آنان را به زیباترین صفات توصیف نمود؛ آنانرا به
«صبر» متصف گرداند؛ صبری که عبارت است از باز داشتن نفس بر آنچه که خداوند آن را دوست دارد، و در این کار، رضایت و خشنودی او را طلب کند. پس آنان بر طاعت خداوند، صبر مینمایند و بر عدم ارتکاب معاصی او، صبر میکنند، و نیز بر تحمل تقدیرات دردناک خداوند، صبر پیشه مینمایند. و آنان را به صفت
«راستگویی» متصف نمود، که به معنی درست بودن ظاهر و باطن، و داشتن تصمیم راستین برای درپیش گرفتن راه راست است. و آنها را به
«قنوت» متصف کرد، که به معنی مداومت بر طاعت خدا، همراه با فروتنی و خشوع است. نیز آنان را به
«صرف اموال در راههای خیر» توصیف نمود؛ چرا که مالهایشان را در راه خیر و به فقرا و نیازمندان انفاق میکنند. و آنان را به طلب مغفرت به ویژه در سحرگاهان توصیف نمود؛ چرا که آنان نماز را تا وقت سحر طولانی نموده، سپس از خدا آمرزش میطلبند.
{شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (18)}.
شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَاً بِالْقِسْطِ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ، خداوند گواهي مي دهد که هيچ معبود بر حقي جز او نيست، و نيز گواهي مي دهد که او دادگري مي کند، و فرشتگان و اهل عليم نيز گواهي مي دهند که هيچ معبود بر حقي جز او نيست و او عزيز و حکيم است.
#
{18} هذه أجل الشهادات الصادرة من الملك العظيم، ومن الملائكة، وأهل العلم على أجلِّ مشهود عليه وهو توحيد الله وقيامه بالقسط، وذلك يتضمن الشهادةَ على جميع الشرع وجميع أحكام الجزاء، فإن الشرع والدين أصله وقاعدته توحيد الله وإفراده بالعبودية والاعتراف بانفراده بصفات العظمة والكبرياء والمجد والعز والقدرة والجلال وبنعوت الجود والبر والرحمة والإحسان والجمال، وبكماله المطلق الذي لا يحصي أحد من الخلق أن يحيطوا بشيء منه أو يبلغوه أو يصلوا إلى الثناء عليه، والعبادات الشرعية والمعاملات وتوابعها والأمر والنهي كله عدل وقسط لا ظلمَ فيه ولا جورَ بوجه من الوجوه، بل هو في غاية الحكمة والإحكام، والجزاء على الأعمال الصالحة والسيئة كله قِسط وعدل، {قل أي شيء أكبر شهادة قل الله}؛ فتوحيد الله ودينه وجزاؤه قد ثبت ثبوتاً لا ريب فيه وهو أعظم الحقائق وأوضحها، وقد أقام الله على ذلك من البراهين والأدلة ما لا يمكن إحصاؤه وعده.
وفي هذه الآية فضيلة العلم والعلماء لأن الله خصهم بالذكر من دون البشر، وقرن شهادتهم بشهادته وشهادة ملائكته وجعل شهادتهم من أكبر الأدلة والبراهين على توحيده ودينه وجزائه، وأنه يجب على المكلفين قبول هذه الشهادة العادلة الصادقة، وفي ضمن ذلك تعديلهم وأن الخلق تبع لهم وأنهم هم الأئمة والمتبوعون، وفي هذا من الفضل والشرف وعلو المكانة ما لا يقادر قدره.
(18) این بزرگترین گواهی است که خداوند بزرگ و ملائکه و اهل علم، بر بزرگترین موضوع میدهند، و آن، یگانگی خداوند و دادگری اوست، و این گواهی دادن، تمام شریعت و احکام جزایی را در بر میگیرد؛ زیرا اصل و اساس شریعت و دین، توحید خداوند در پرستش و عبودیت، و اعتراف به یگانگی او در صفات، و عظمت و بزرگی، و عزت و قدرت و شکوه، و نیکی و مهربانی، و احسان و زیبایی اوست. اقرار به اینکه او، کمال مطلق است؛ و هیچ یک از آفریدگان خدا، نمیتواند چیزی را از آن در یابد، یا آن را احاطه کند، یا به آن برسد، و یا بتواند ستایش واقعی او را انجام دهد. و عبادتها و معاملات و توابع آن، و امر و نهی الهی همه عدل و داد هستند، هیچ ستم و ظلمی در آن وجود ندارد، بلکه سرشار از حکمت و دقت است، و پاداشی که بر اعمال صالح و اعمال بد میدهد، همه انصاف و عدل است.
﴿قُلۡ أَيُّ شَيۡءٍ أَكۡبَرُ شَهَٰدَةٗۖ قُلِ ٱللَّهُ﴾ بگو:
«کدام چیز گواه بزرگتری است؟» بگو:
«خدا». پس هیچ شکی در توحید خدا، و دین و جزای او نیست و این موضوع از بزرگترین حقایق و روشنترین آن است، و خداوند دلایلی بر آن آورده است که انکار ناپذیر است، و امکان سرشماری آن وجود ندارد. در این آیه، به فضیلت علم و علما اشاره شده است؛ زیرا خداوند به طور ویژه از آنان سخن به میان آورده، و از دیگر مردم نام نبرده است، و گواهی دادن علما را، همراه با گواهی دادن خود و ملائکه، ذکر کرده است، و گواهی دادن آنها را از بزرگترین دلایل توحید خداوند، دین و اثبات آخرت و سزا و جزای او قرار داده، و اینکه پذیرفتن این شهادت منصفانه و صادقانه، بر مکلفین واجب است. در ضمن از علما به عنوان افراد عادل نام برده، و اینکه مردم، پیرو، و آنها، پیشوا و مقتدا هستند، و این فضیلت و شرافتی است که نمیتوان آن را با چیز دیگری سنجید.
{إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَنْ يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ (19)}.
إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهِ سَرِيعُ الْحِسَابِ ، همانا دين در پيشگاه خداوند اسلام است، و کساني که کتاب را داده شده اند، اختلاف نکردند مگر پس از آگاهي يافتن، آن هم به سبب خوي سرکشي که ميان آنان وجود داشت، و هرکه به آيات خدا کفر بورزد همانا خداوند زود شمار است.
#
{19} يخبر تعالى {إن الدين عند الله}؛ أي الدين الذي لا دين لله سواه ولا مقبول غيره هو {الإسلام}؛ وهو الانقياد لله وحده ظاهراً وباطناً بما شرعه على ألسنة رسله، قال تعالى: {ومن يبتغ غير الإسلام ديناً فلن يقبل منه وهو في الآخرة من الخاسرين}؛ فمن دان بغير دين الإسلام فهو لم يدن لله حقيقة لأنه لم يسلك الطريق الذي شرعه على ألسنة رسله.
ثم أخبر تعالى أن أهل الكتاب يعلمون ذلك وإنما اختلفوا فانحرفوا عنه عناداً وبغياً. وإلا فقد جاءهم العلم المقتضي لعدم الاختلاف الموجب للزوم الدين الحقيقي، ثم لما جاءهم محمد - صلى الله عليه وسلم - عرفوه حق المعرفة، ولكن الحسد والبغي والكفر بآيات الله هي التي صدتهم عن اتباع الحق {ومن يكفر بآيات الله فإن الله سريع الحساب}؛ أي: فلينتظروا ذلك فإنه آت وسيجزيهم الله بما كانوا يعملون.
(19) . خداوند متعال خبر میدهد (
﴿إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُ﴾) دینی که جز آن، دینی دیگر اعتبار ندارد، و دینی جز آن، پذیرفته نمیشود، دین اسلام است.(
﴿ٱلۡإِسۡلَٰمُ﴾) اسلام؛ یعنی تسلیم شدن در برابر خدای یگانه، و اینکه انسان در ظاهر و باطن، در برابر آنچه خداوند بر زبان پیامبرانش مشروع نموده است،
تسلیم شود: ﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ﴾ و هرکس دینی غیر از اسلام طلب کند، از او پذیرفته نمیشود، و او در آخرت، از زیانکاران است. پس هرکس دینی غیر از اسلام برگزیند، در حقیقت از خداوند فرمان نبرده است؛ چون راهی را که خداوند توسط پیامبرانش مشروع نموده، در پیش نگرفته است. سپس خداوند متعال خبر داده است که اهل کتاب، این را میدانند. و آنها با یکدیگر اختلاف کردند، سپس از روی سرکشی و تمرّد، منحرف شدند، و گرنه آنها آگاهی و دانشی را که مقتضی عدم اختلاف و گرویدن به دین حقیقی بود، دارا بودند، سپس وقتی که حضرت محمد صلی الله علیه وسلم پیش آنها آمد، او را به خوبی شناختند، اما حسادت، و سرکشی، و کفر ورزیدن به آیات خدا، آنان را از پیروی کردن از حق، بازداشت. (
﴿وَمَن يَكۡفُرۡ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ فَإِنَّ ٱللَّهَ سَرِيعُ ٱلۡحِسَابِ﴾) و هرکس به آیات خدا کفر ورزد، بداند که خداوند زودشمار است؛ یعنی منتظر باشند که قیامت خواهد آمد، و خداوند آنان را به سبب آنچه میکردند، مجازات خواهد کرد.
{فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ وَقُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْأُمِّيِّينَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ (20)}.
فَإنْ حَآجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ وَقُل لِّلَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ وَالأُمِّيِّينَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُواْ فَقَدِ اهْتَدَواْ وَّإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاَغُ وَاللّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ،
اگر با تو به داوري برخيزند بگوي : من و پيروانم در دين خويش به خدا،
اخلاص ورزيديم به اهل کتاب و مشرکان بگو : آيا شما هم به خدا اخلاص ورزيده ايد ? اگر اخلاص ورزيده اند پس هدايت يافته اند و اگر رويگردان شده اند ، بر تو تبليغ است و بس ، و خدا بندگان را مي بيند.
#
{20} لما بين أن الدين الحقيقي عنده الإسلام، وكان أهل الكتاب قد شافهوا النبي - صلى الله عليه وسلم - بالمجادلة وقامت عليهم الحجة فعاندوها، أمره الله تعالى عند ذلك أن يقول ويعلن أنه قد أسلم وجهه أي ظاهره وباطنه لله، وأن من اتبعه كذلك قد وافقوه على هذا الإذعان الخالص، وأن يقول للناس كلهم من أهل الكتاب والأميين أي الذين ليس لهم كتاب من العرب وغيرهم إن أسلمتم فأنتم على الطريق المستقيم والهدى والحق وإن توليتم فحسابكم على الله، وأنا ليس عليَّ إلا البلاغ، وقد أبلغتكم وأقمت عليكم الحجة.
(20) پس از آنکه خداوند بیان فرمود که دین حقیقی نزد او، اسلام است، و تصریح نمود که اهل کتاب با پیامبر صلی الله علیه وسلم مجادله کردند، و حجت بر آنها اقامه شد، اما آنها با آن مخالفت کردند، به پیامبر دستور داد که آشکارا بگوید، ظاهر و باطن خویش را تسلیم خدا نموده است، و کسانی نیز که از او پیروی کردهاند، چنین هستند. و به او دستور داد تا به همۀ مردم، اعم از اهل کتاب، و بی سوادان عرب، و غیره که کتابی نداشتند،
بگوید: اگر شما تسلیم شدید و اسلام آوردید، پس آنگاه بر راه راست و هدایت و حق خواهید بود، و اگر روی برتافتید، پس حساب شما با خداست، و چیزی جز ابلاغ و رساندن پیام بر من نیست، و من پیام خدا را به شما رسانده، و حجت را بر شما اقامه نمودهام.
{إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ (21) أُولَئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِينَ (22)}.
إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الِّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ، کساني را که به آيات خدا ايمان نمي آورند ، و پيامبران را به ناحق مي کشند و مردمي را که از روي عدل فرمان مي دهند مي کشند ، به عذابي دردآور بشارت ده.
أُولَـئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِينَ، اينان در دنيا و آخرت تباه شده است و هيچ ياوري ندارند.
#
{21 ـ 22} أي: الذين جمعوا بين هذه الشرور: الكفر بآيات الله، وتكذيب رسل الله، والجناية العظيمة على أعظم الخلق حقًّا على الخلق وهم الرسل وأئمة الهدى، الذين يأمرون الناس بالقسط الذي اتفقت عليه الأديان والعقول فهؤلاء قد {حبطت أعمالهم في الدنيا والآخرة}؛ واستحقوا العذاب الأليم، وليس لهم ناصر من عذاب الله ولا منقذ من عقوبته.
(21 - 22) کسانی که به آیات خدا کفر ورزیده و پیامبران را که بزرگترین حق را بر گردن مردم دارند، و پیشوایان هدایت هستند، و مردم را به دادگری فرمان میدهند، و همۀ ادیان و عقلها بر این اتفاق نظر دارند، تکذیب نموده و بزرگترین جنایت را در حق آنان مرتکب میشوند، ایشان(
﴿حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ﴾) اعمالشان در دنیا و آخرت تباه شده، و سزاوار عذابی دردناک هستند و یار و مددکاری نخواهند داشت که آنها را از عذاب خدا نجات دهد. کسانی که به آیات خدا کفر ورزیده و پیامبران را که بزرگترین حق را بر گردن مردم دارند، و پیشوایان هدایت هستند، و مردم را به دادگری فرمان میدهند، و همۀ ادیان و عقلها بر این اتفاق نظر دارند، تکذیب نموده و بزرگترین جنایت را در حق آنان مرتکب میشوند، ایشان(
﴿حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ﴾) اعمالشان در دنیا و آخرت تباه شده، و سزاوار عذابی دردناک هستند و یار و مددکاری نخواهند داشت که آنها را از عذاب خدا نجات دهد.
{أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِنَ الْكِتَابِ يُدْعَوْنَ إِلَى كِتَابِ اللَّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَهُمْ مُعْرِضُونَ (23) ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامًا مَعْدُودَاتٍ وَغَرَّهُمْ فِي دِينِهِمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ (24) فَكَيْفَ إِذَا جَمَعْنَاهُمْ لِيَوْمٍ لَا رَيْبَ فِيهِ وَوُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ (25)}.
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوْتُواْ نَصِيبًا مِّنَ الْكِتَابِ يُدْعَوْنَ إِلَى كِتَابِ اللّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِّنْهُمْ وَهُم مُّعْرِضُونَ ، آيا آنان را نديدي که از کتاب بهره اي يافته بودند ، چون دعوت شدند، تاکتاب خدا در باره آنها حکم کند گروهي از ايشان بازگشتند و اعراض کردند؟
ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّامًا مَّعْدُودَاتٍ وَغَرَّهُمْ فِي دِينِهِم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ،
و اين بدان سبب بود که مي گفتند : آتش جز چند روزي ما را عذاب نخواهدکرد و اين دروغ که بر خود بسته بودند در دين خود فريبشان داد.
فَكَيْفَ إِذَا جَمَعْنَاهُمْ لِيَوْمٍ لاَّ رَيْبَ فِيهِ وَوُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ، حالشان چگونه خواهد بود در آن روز بي ترديد ، وقتي که همه را گرد آوريم ،، تا پاداش عمل هر کس داده شود ، بي آنکه بر کسي ستمي رود.
#
{23 ـ 25} أي: ألا تنظر وتعجب من هؤلاء {الذين أوتوا نصيباً من الكتاب} و {يدعون إلى كتاب الله}؛ الذي يصدق ما أنزله على رسله {ثم يتولى فريق منهم وهم معرضون}؛ عن اتباع الحق فكأنه قيل: لأي داعٍ دعاهم إلى هذا الإعراض وهم أحق بالاتباع وأعرفهم بحقيقة ما جاء به محمد - صلى الله عليه وسلم -؟ فذكر لذلك سببين:
أمنهم وشهادتهم الباطلة لأنفسهم بالنجاة وأن النار لا تمسهم إلا أياماً معدودة حددوها بحسب أهوائهم الفاسدة، كأنَّ تدبير الملك راجع إليهم حيث قالوا: {لن يدخل الجنة إلا من كان هوداً أو نصارى}؛ ومن المعلوم أن هذه أمانيّ باطلة شرعاً وعقلاً.
والسبب الثاني: أنهم لما كذبوا بآيات الله، وافتروا عليه زين لهم الشيطان سوء عملهم، واغتروا بذلك وتراءى لهم أنه الحق عقوبة لهم على إعراضهم عن الحق، فهؤلاء كيف يكون حالهم إذا جمعهم الله يوم القيامة، ووفّى العاملين ما عملوا وجرى عدل الله في عباده؟ فهنالك لا تسأل عما يصلون إليه من العقاب وما يفوتهم من الخير والثواب، وذلك بما كسبت أيديهم، وما ربك بظلام للعبيد.
(23 - 25) آیا از آنهایی که (
﴿أُوتُواْ نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ﴾) بهرهای از کتاب داده شدهاند، به شگفت نمیافتی؟! (
﴿يُدۡعَوۡنَ إِلَىٰ كِتَٰبِ ٱللَّهِ﴾)که
[چون] به سوی کتاب خدا فرا خوانده شوند تا میانشان حکم کند، کتابی که آنچه را خداوند بر پیامبرانش نازل کرده است، تصدیق مینماید، (
﴿ثُمَّ يَتَوَلَّىٰ فَرِيقٞ مِّنۡهُمۡ وَهُم مُّعۡرِضُونَ﴾) سپس گروهی از آنان، از پیروی کردن از حق، سرپیچی میکنند، و روی برمیگردانند. انگار سؤال شده که چه چیزی باعث رویگردانی آنان شده است؟ در حالی که آنها به پیروی کردن از حق سزاوارتر بودند، و حقیقت آنچه را محمد صلی الله علیه وسلم آورده بود، بهتر میدانستند؟ سپس خداوند برای این کار آنها،
دو علت بیان نمود: احساس امنیت کردن، و گواهی دروغین آنها برای خود مبنی بر نجات یافتن، و اینکه آتش جز چند روزی به آنها نمیرسد. آنها آن چند روز را، بر حسب هوی و هوس فاسد خود، معین کرده بودند، گویا تدبیر جهان و فرمانروایی هستی، در دست آنهاست؛
زیرا میگفتند: ﴿وَقَالُواْ لَن يَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰ﴾ هرگز به بهشت نمیرود مگر کسی که یهودی یا نصرانی باشد. و معلوم است که اینها؛ آرزوهایی است که از نظر شرع و عقل باطلاند. و علت دوم اینکه آنها وقتی آیات خدا را تکذیب کردند، و بر خدا افترا بستند، شیطان، زشتی کارشان را برای آنها، زیبا جلوه داد، و فریب خوردند، و شیطان چنان به آنها نمایاند که کارشان حق است، و این سزای رویگردانی آنان از حق است. پس در روز قیامت، حالت آنها چگونه خواهد بود، آنگاه که خداوند آنها را جمع میکند، و مطابق با اعمالی که انجام دادهاند، آنان را سزا و جزای کامل میدهد، و عدالت الهی در مورد بندگان به اجرا در میآید؟! زیرا به سبب اعمال زشتی که انجام دادهاند، به عذابی سخت گرفتار میشوند، و از خیر و پاداشی عظیم، محروم میمانند.
﴿وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّٰمٖ لِّلۡعَبِيدِ﴾ و پروردگارت، بر بندگان، ستم نمیکند.
{قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (26) تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَتُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَتَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ (27)}.
قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ،
بگو : بار خدايا ، تويي دارنده ملک به هر که بخواهي ملک مي دهي و ازهر که بخواهي ملک مي ستاني هر کس را که بخواهي عزت مي دهي و هر کس را که بخواهي ذلت مي دهي همه نيکيها به دست توست و تو بر هر کاري توانايي.
تُولِجُ اللَّيْلَ فِي الْنَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَتُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَتُخْرِجُ الَمَيَّتَ مِنَ الْحَيِّ وَتَرْزُقُ مَن تَشَاء بِغَيْرِ حِسَابٍ ، از شب مي کاهي و به روز مي افزايي و از روز مي کاهي و به شب مي افزايي زنده را از مرده بيرون مي آوري و مرده را از زنده و به هر که بخواهي بي حساب روزي مي دهي.
#
{26 ـ 27} يأمر تعالى نبيه - صلى الله عليه وسلم - أصلاً وغيره تبعاً أن يقول عن ربه معلناً بتفرده بتصريف الأمور، وتدبير العالم العلوي والسفلي، واستحقاقه باختصاصه بالملك المطلق والتصريف المحكم، وأنه يؤتي الملك من يشاء، وينزع الملك ممن يشاء، ويعز من يشاء ويذل من يشاء، فليس الأمر بأماني أهل الكتاب ولا غيرهم، بل الأمر أمر الله، والتدبير له، فليس له معارض في تدبيره، ولا معاون في تقديره وأنه كما أنه المتصرف بمداولة الأيام بين الناس فهو المتصرف بنفس الزمان: يولج النهار في الليل ويولج الليل في النهار؛ أي: يدخل هذا على هذا ويحل هذا محل هذا ويزيد في هذا ما ينقص من هذا ليقيم بذلك مصالح خلقه، ويخرج الحي من الميت كما يخرج الزروع والأشجار المتنوعة من بذورها والمؤمن من الكافر والميت من الحي، كما يخرج الحبوب والنوى والزروع والأشجار والبيضة من الطائر، فهو الذي يخرج المتضادات بعضها من بعض، وقد انقادت له جميع العناصر.
وقوله: {بيدك الخير}؛ أي: الخير كله منك ولا يأتي بالحسنات والخيرات إلا الله، وأما الشر فإنه لا يضاف إلى الله تعالى لا وصفاً ولا اسماً ولا فعلاً، ولكنه يدخل في مفعولاته ويندرج في قضائه وقدره، فالخير والشر كله داخل في القضاء والقدر فلا يقع في ملكه إلا ما شاءه، ولكن الشرَّ لا يضاف إلى الله، فلا يقال بيدك الخير والشر، بل يقال بيدك الخير كما قاله الله وقاله رسوله، وأما استدراك بعض المفسرين حيث قال: وكذلك الشر بيد الله فإنه وهم محض، ملحظهم حيث ظنوا أن تخصيص الخير بالذكر ينافي قضاءه وقدره العام، وجوابه ما فصلناه.
وقوله: {وترزق من تشاء بغير حساب}؛ وقد ذكر الله في غير هذه الآية الأسباب التي ينال بها رزقه كقوله: {ومن يتق الله يجعل له مخرجاً ويرزقه من حيث لا يحتسب}؛ {ومن يتوكل على الله فهو حسبه}؛ فعلى العباد أن لا يطلبوا الرزق إلا من الله، ويسعوا فيه بالأسباب التي يسرها الله وأباحها.
(26 27) خداوند در اساس به پیامبرش دستور میدهد ـ و به تبع ایشان به دیگران نیز فرمان میدهد ـ که اعلام کند، پروردگارش در تدبیر جهان بالا و پایین، یگانه است، و او سزاوار فرمانروایی مطلق و تصرف تام است، و او هرکس را که بخواهد، به پادشاهی میرساند. و از هرکس که بخواهد، آن را باز پس میگیرد، و هر کس را که بخواهد، عزت میدهد و هر کس را که بخواهد، خوار میگرداند. پس این طور نیست که جریان امور، طبق آرزوها و خواستهای اهل کتاب و دیگران پیش برود، بلکه دستور و فرمان و تدبیر امور، از آن خداست، و کسی نیست که بتواند در تدبیر هستی، با او مخالفت کند، و یا در تقدیر الهی، خدا را یاری دهد. و همانطور که او روزها را بین مردم میگرداند، یک روز به سود گروهی است، و روزی دیگر به زیان گروهی، زمان و دوران را نیز میچرخاند، و در آن تصرف میکند. (
﴿بِيَدِكَ ٱلۡخَيۡرُ﴾) خیر و خوبی، همه از جانب تو است، و نیکیها و خوبیها را، جز خداوند کسی نمیآورد و اما شر و بدی، نه در صفت و نه در اسم و نه در فعل، به خدا نسبت داده نمیشود، بلکه این امر، در دایرۀ قضا و قدر الهی جای میگیرد. پس خوبی و بدی، همه در قضا و قدر داخل است، و در پادشاهی او، جز آنچه که خود خواسته است، چیزی رخ نمیدهد. اما بدی و شر به او نسبت داده نمیشود.
بنابراین گفته نمیشود: «بیدک الخیر والشر» خیر وشر به دست تو است،
بلکه گفته میشود: (
﴿بِيَدِكَ ٱلۡخَيۡرُ﴾) همانطور که خدا و پیامبرش گفتهاند.
اما اینکه بعضی از مفسرین گفتهاند: همچنین شر نیز به دست خداست، این خیال و وهم محض است؛ چرا که آنها گمان بردهاند چنانچه گفته شود فقط خیر در دست اوست، با قضا و تقدیر فراگیر الهی مخالف است، از این روی چنین گفتهاند. اما جوابش همان چیزی است که به طور مشروح بیان داشتیم. (
﴿تُولِجُ ٱلَّيۡلَ فِي ٱلنَّهَارِ وَتُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِي ٱلَّيۡلِ﴾) شب را به روز و روز را به شب در میآوری، این را به جای آن و آن را به جای این قرار میدهی، بر شب میافزایی و از روز کم میکنی، تا با این کارها، منافع بندگان تامین شود. و زنده را از مرده پدید میآورد، همانطور که کشتزارها و درختان گوناگون را از بذر آن میرویاند، و مؤمن را از کافر پدید میآورد و مرده را از زنده بیرون میکند، همانطور که دانهها و هستهها و کشتزارها را از درختان بیرون میآورد، و تخم مرغ بیجان را از مرغ زنده بیرون میآورد. پس او ذاتی است که چیزهای متضاد را از یکدیگر بیرون میآورد. در حالی که همۀ عناصر تسلیم او هستند. (
﴿وَتَرۡزُقُ مَن تَشَآءُ بِغَيۡرِ حِسَابٖ﴾) خداوند در آیهای دیگر، اسبابی را که بهوسیلۀ آن روزی وی به انسان میرسد،
بیان کرده و فرموده است: ﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا وَيَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَيۡثُ لَا يَحۡتَسِبُ﴾ و هرکس از خدا بترسد، خداوند برای او راهی میگشاید و از جایی او را روزی میدهد که گمانش را نمیبرد.
﴿وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓ﴾ و هر کس که بر خدا توکل کند، خداوند او را کافی است. پس بر بندگان لازم است که روزی را مگر از خدا طلب نکنند، و برای بهدست آوردن روزی، در پی اسبابی باشند که خداوند آن را آسان وجایز قرار داده است.
{لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ (28)}.
لاَّ يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ فِي شَيْءٍ إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللّهِ الْمَصِيرُ ، نبايد مؤمنان ، کافران را به جاي مؤمنان به دوستي برگزينند پس هر، که چنين کند او را با خدا رابطه اي نيست مگر اينکه از آنها بيمناک باشيد و خدا شما را از خودش مي ترساند که بازگشت به سوي اوست.
#
{28} هذا نهي من الله وتحذير للمؤمنين أن يتخذوا الكافرين أولياء من دون المؤمنين، فإن المؤمنين بعضهم أولياء بعض، والله وليهم {ومن يفعل ذلك}؛ التولي، {فليس من الله في شيء}؛ أي: فهو بريء من الله، والله بريء منه كقوله تعالى: {ومن يتولهم منكم فإنه منهم}؛ وقوله: {إلا أن تتقوا منهم تقاة}؛ أي: إلا أن تخافوا على أنفسكم في إبداء العداوة للكافرين فلكم في هذه الحال الرخصة في المسالمة والمهادنة لا في التولي الذي هو محبة القلب الذي تتبعه النصرة، {ويحذركم الله نفسه}؛ أي: فخافوه واخشوه وقدموا خشيته على خشية الناس فإنه هو الذي يتولى شؤون العباد، وقد أخذ بنواصيهم وإليه يرجعون وسيصيرون إليه، فيجازي من قدم خوفه ورجاءه على غيره بالثواب الجزيل، ويعاقب الكافرين ومن تولاهم بالعذاب الوبيل.
(28) در اینجا خداوند، مؤمنان را بر حذر داشته است که مومنان را رها نکنند و به جای آنها، کافران را به دوستی نگیرند؛ زیرا مؤمنان، دوستان یکدیگرند و خداوند هم سرپرست و ولیّ آنان است. (
﴿وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ﴾) و هر کس کافران را به دوستی بگیرد، (
﴿فَلَيۡسَ مِنَ ٱللَّهِ فِي شَيۡءٍ﴾) او از خداوند مبرَّا است، و خداوند نیز از او مبرَّا میباشد.
همانطور که فرموده است: ﴿وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمۡ فَإِنَّهُۥ مِنۡهُمۡ﴾ و هرکس از شما که کافران را به دوستی بگیرد، او از آنهاست. (
﴿إِلَّآ أَن تَتَّقُواْ مِنۡهُمۡ تُقَىٰةٗ﴾) مگر اینکه در اظهار دشمنی با کافران، از جان خود بترسید، پس در این حالت، برای شما جایز است که با آنها به طور مسالمت آمیز رفتار کنید، و با آنها بسازید، و نباید از ته دل آنان را دوست داشته باشید، و کمکشان کنید. (
﴿وَيُحَذِّرُكُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُۥ﴾) و از او بترسید، و ترس از خداوند را، بر ترس از بندگان، مقدم بدارید؛ زیرا کارهای بندگان، در دست اوست، و او پیشانی آنها را گرفته، و همه به سوی او باز میگردند. پس به کسی که ترس حقوق الهی را، مقدم داشته و به او امیدوار بوده باشد، پاداش فراوان میدهد، و کافران و کسانی را که آنها را به دوستی گرفتهاند، با عذاب هلاکتبار، مجازات مینماید.
{قُلْ إِنْ تُخْفُوا مَا فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَيَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (29) يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَدًا بَعِيدًا وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ (30)}.
قُلْ إِن تُخْفُواْ مَا فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللّهُ وَيَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأرْضِ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ،
بگو : هر چه در دل داريد ، چه پنهانش کنيد و چه آشکارش سازيد ، خدا به آن آگاه است او هر چه را که در آسمانها و زمين است مي داند و بر هرکاري تواناست.
يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوَءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَدًا بَعِيدًا وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَاللّهُ رَؤُوفُ بِالْعِبَادِ ، روزي که هر کس کارهاي نيک و کارهاي بد خود را در برابر خود حاضر بيند،، آرزو کند که اي کاش ميان او و کردار بدش فاصله اي بزرگ بود خداوندشما را از خودش مي ترساند و خدا به بندگانش مهربان است.
#
{29 ـ 30} يخبر تعالى بإحاطة علمه بما في الصدور سواء أخفاه العباد أو أبدوه، كما أن علمه محيط بكل شيء في السماء والأرض فلا تخفى عليه خافية، ومع إحاطة علمه فهو العظيم القدير على كل شيء الذي لا يمتنع عن إرادته موجود. ولما ذكر لهم من عظمته وسعة أوصافه ما يوجب للعباد أن يراقبوه في كل أحوالهم، ذكر لهم أيضاً داعياً آخر إلى مراقبته وتقواه وهو أنهم كلهم صائرون إليه وأعمالهم حينئذ من خير وشر محضرة، فحينئذ يغتبط أهل الخير بما قدموه لأنفسهم، ويتحسر أهل الشر إذا وجدوا ما عملوه محضراً، ويودون أن بينهم وبينه أمداً بعيداً.
فإذا عرف العبد أنه ساعٍ إلى ربه وكادحٌ في هذه الحياة، وأنه لا بد أن يلاقي ربه ويلاقي سعيه أوجب له أخذ الحذر والتوقي من الأعمال التي توجب الفضيحة والعقوبة، والاستعداد بالأعمال الصالحة التي توجب السعادة والمثوبة، ولهذا قال تعالى: {ويحذركم الله نفسه}؛ وذلك بما يبدي لكم من أوصاف عظمته وكمال عدله وشدَّة نكاله، ومع شدَّة عقابه فإنه رءوف رحيم، ومن رأفته ورحمته أنه خوَّف العباد، وزجرهم عن الغيِّ والفساد، كما قال تعالى لما ذكر العقوبات: {ذلك يخوِّف الله به عباده، يا عباد فاتقون}؛ فرأفته ورحمته سهلت لهم الطرق التي ينالون بها الخيرات، ورأفته ورحمته حذرتهم من الطرق التي تفضي بهم إلى المكروهات.
فنسأله تعالى أن يتمم علينا إحسانه بسلوك الصراط المستقيم والسلامة من الطرق التي تفضي بسالكها إلى الجحيم.
(29 - 30) خداوند متعال خبر میدهد که علم او، آنچه را که در سینههاست، احاطه نموده است، خواه بندگان آن را پنهان کنند، و خواه آن را آشکار نمایند. و همانطور که علم او، هر آن چیزی را که در آسمانها و زمین میباشد، در برگرفته است، پس هیچ چیزی بر او پنهان نمیماند. علم او، همه چیز را احاطه کرده است و او، بزرگ، و بر هر چیزی تواناست، و هیچ موجودی نمیتواند از خواست او، سر باز زند. به دنبال آنکه خداوند، عظمت خویش و گستردگی اوصافش را برای مردم بیان فرمود تا برای آنان انگیزهای باشد که در هر حال او را مراقب خویش بدانند، انگیزهای دیگر برای مراقب دانستن خداوند، و ترس از او را، بیان کرد، و آن این است که، همۀ آنها به سوی او باز میگردند، و در آن وقت کارهای خوب و بد خود را حاضر میبینند، پس در این هنگام، به خوبیهایی که برای خود پیش فرستادهاند، رشک میبرند. بدکاران وقتی آنچه که اعمال خود را حاضر میبینند، حسرت میخورند، و دوست دارند که بین آنـها و کارهـای بدشـان، فاصـلۀ دوری بود. بنابراین وقتی بنده دانست که به سوی پروردگارش بر میگردد، و پس از این زندگی پر رنج و مشقت، باید پروردگارش را ملاقات نماید، و دسترنج و تلاش خود را ببیند، این امر باعث میشود تا مواظب باشد، و از کارهایی که باعث رسوایی و عذابش میگردد، بپرهیزد، و با انجام کارهای شایسته که خوشبختی و پاداش را به دنبال دارند، آمادگی پیدا کند.
بنابراین خداوند متعال فرمود: (
﴿وَيُحَذِّرُكُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُۥ﴾) و خداوند با نشان دادن اوصاف و عظمت خویش، و کمال دادگری و شدت عذابش، شما را از کیفر خود بر حذر میدارد. و با وجود اینکه عذاب سختی دارد، او مهربان است. از جمله مهربانی و رحمت او، این است که بندگان را از سرکشی و فساد بر حذر داشته است، آنجا که خداوند متعال وقتی عقوبتها را بیان میکند،
میفرماید: ﴿ذَٰلِكَ يُخَوِّفُ ٱللَّهُ بِهِۦ عِبَادَهُۥۚ يَٰعِبَادِ فَٱتَّقُونِ﴾ خداوند با آن بندگانش را میترساند، ای بندگانم! از من بهراسید. پس مهربانی و رحمت خدا برای بندگانش، سبب شده است راههایی را که بهوسیلۀ آن، خوبیها را در مییابند، برای آنان آسان و هموار گردد. و مهربانی و رحمت او نسبت به آنها. باعث میشود راههایی را که به کارهای زشت منتهی میشوند، درپیش نگیرند. از خداوند خواستاریم که احسان و نیکی خود را بر ما تمام کند، و ما را بر پیمودن راه مستقیم یاری دهد، و از پیمودن راههایی که آدمی را به دوزخ میکشاند، مصون دارد. خداوند متعال خبر میدهد که علم او، آنچه را که در سینههاست، احاطه نموده است، خواه بندگان آن را پنهان کنند، و خواه آن را آشکار نمایند. و همانطور که علم او، هر آن چیزی را که در آسمانها و زمین میباشد، در برگرفته است، پس هیچ چیزی بر او پنهان نمیماند. علم او، همه چیز را احاطه کرده است و او، بزرگ، و بر هر چیزی تواناست، و هیچ موجودی نمیتواند از خواست او، سر باز زند. به دنبال آنکه خداوند، عظمت خویش و گستردگی اوصافش را برای مردم بیان فرمود تا برای آنان انگیزهای باشد که در هر حال او را مراقب خویش بدانند، انگیزهای دیگر برای مراقب دانستن خداوند، و ترس از او را، بیان کرد، و آن این است که، همۀ آنها به سوی او باز میگردند، و در آن وقت کارهای خوب و بد خود را حاضر میبینند، پس در این هنگام، به خوبیهایی که برای خود پیش فرستادهاند، رشک میبرند. بدکاران وقتی آنچه که اعمال خود را حاضر میبینند، حسرت میخورند، و دوست دارند که بین آنـها و کارهـای بدشـان، فاصـلۀ دوری بود. بنابراین وقتی بنده دانست که به سوی پروردگارش بر میگردد، و پس از این زندگی پر رنج و مشقت، باید پروردگارش را ملاقات نماید، و دسترنج و تلاش خود را ببیند، این امر باعث میشود تا مواظب باشد، و از کارهایی که باعث رسوایی و عذابش میگردد، بپرهیزد، و با انجام کارهای شایسته که خوشبختی و پاداش را به دنبال دارند، آمادگی پیدا کند.
بنابراین خداوند متعال فرمود: (
﴿وَيُحَذِّرُكُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُۥ﴾) و خداوند با نشان دادن اوصاف و عظمت خویش، و کمال دادگری و شدت عذابش، شما را از کیفر خود بر حذر میدارد. و با وجود اینکه عذاب سختی دارد، او مهربان است. از جمله مهربانی و رحمت او، این است که بندگان را از سرکشی و فساد بر حذر داشته است، آنجا که خداوند متعال وقتی عقوبتها را بیان میکند،
میفرماید: ﴿ذَٰلِكَ يُخَوِّفُ ٱللَّهُ بِهِۦ عِبَادَهُۥۚ يَٰعِبَادِ فَٱتَّقُونِ﴾ خداوند با آن بندگانش را میترساند، ای بندگانم! از من بهراسید. پس مهربانی و رحمت خدا برای بندگانش، سبب شده است راههایی را که بهوسیلۀ آن، خوبیها را در مییابند، برای آنان آسان و هموار گردد. و مهربانی و رحمت او نسبت به آنها. باعث میشود راههایی را که به کارهای زشت منتهی میشوند، درپیش نگیرند. از خداوند خواستاریم که احسان و نیکی خود را بر ما تمام کند، و ما را بر پیمودن راه مستقیم یاری دهد، و از پیمودن راههایی که آدمی را به دوزخ میکشاند، مصون دارد.
{قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (31) قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ (32)}.
قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ،
بگو : اگر خدا را دوست مي داريد از من پيروي کنيد تا او نيز شما را دوست بدارد و گناهانتان را بيامرزد ، که آمرزنده و مهربان است.
قُلْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ فإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْكَافِرِينَ ،
بگو : از خدا و رسولش فرمان ببريد پس اگر رويگردان شدند ، بدانند که او، کافران را دوست ندارد.
#
{31 ـ 32} هذه الآية هي الميزان التي يُعرَف بها من أحب الله حقيقة ومن ادعى ذلك دعوى مجردة؛ فعلامة محبة الله اتباع محمد - صلى الله عليه وسلم - الذي جعل متابعته وجميع ما يدعو إليه طريقاً إلى محبته ورضوانه فلا تُنال محبة الله ورضوانه وثوابه إلا بتصديق ما جاء به الرسول من الكتاب والسنة وامتثال أمرهما واجتناب نهيهما، فمن فعل ذلك أحبه الله وجازاه جزاء المحبين، وغفر له ذنوبه وستر عليه عيوبه، فكأنه قيل: ومع ذلك فما حقيقة اتباع الرسول وصفتها؟ فأجاب بقوله: {قل أطيعوا الله والرسول}؛ بامتثال الأمر واجتناب النهي وتصديق الخبر {فإن تولوا}؛ عن ذلك؛ فهذا هو الكفر والله {لا يحب الكافرين}.
(31 -32) این آیه، معیاری است برای باز شناسی کسی که واقعاً خدا را دوست دارد، از کسی که فقط ادعای دوست داشتن خدا را دارد. پس علامت محبت خدا، پیروی کردن از محمد صلی الله علیه وسلم است؛ چرا که خداوند پیروی از او و از آنچه که مردم را به سویش فرا میخواند، راهی به سوی محبت و خشنودی خویش قرار داده است. پس محبت و خشنودی و پاداش خدا، جز در پرتو تصدیق کتاب و سنت، و فرمان بردن از دستورات کتاب و سنت، و پرهیز از آنچه این دو مصدر تشریع از آن نهی کردهاند، به دست نمیآید. پس هرکس که چنین کند، خداوند او را دوست دارد، و به او پاداش میدهد، و گناهانش را میآمرزد، و عیبهایش را میپوشاند. در اینجا شاید این سؤال به ذهن برسد که حقیقت اتّباع و پیروی از پیامبر چگونه است؟
پس خداوند این سؤال را چنین جواب میدهد: (
﴿قُلۡ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ﴾) بگو: با فرمان بردن از دستور خدا و پرهیز از منهیات، و تصدیق اخبار
[اخباری که از ناحیهی خدا و رسولش رسیده است] از خدا و پیامبرش پیروی کنید. (
﴿فَإِن تَوَلَّوۡاْ﴾) پس اگر روی برتافتند، این عمل، کفر است. و خداوند (
﴿لَا يُحِبُّ ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾)کافران را دوست ندارد.
{إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ (33) ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (34) إِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (35) فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنْثَى وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَى وَإِنِّي سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ وَإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ {(36) فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا قَالَ يَامَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ (37) هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ (38) فَنَادَتْهُ الْمَلَائِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَى مُصَدِّقًا بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَسَيِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ (39) قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَقَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَامْرَأَتِي عَاقِرٌ قَالَ كَذَلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ (40) قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزًا وَاذْكُرْ رَبَّكَ كَثِيرًا وَسَبِّحْ بِالْعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ (41) وَإِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَامَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ (42) يَامَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَاسْجُدِي وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ (43) ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلَامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ (44) إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَامَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ (45) وَيُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلًا وَمِنَ الصَّالِحِينَ (46) قَالَتْ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي وَلَدٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ قَالَ كَذَلِكِ اللَّهُ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (47) وَيُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ (48) وَرَسُولًا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِ الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (49) وَمُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ وَجِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ (50) إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ (51) فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسَى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (52) رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ (53) وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ (54) إِذْ قَالَ اللَّهُ يَاعِيسَى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَجَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأَحْكُمُ بَيْنَكُمْ فِيمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (55)}.
إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ، خدا آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر جهانيان برتري داد.
ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ، فرزنداني بودند ، برخي از نسل برخي ديگر پديد آمده و خدا شنوا و داناست.
إِذْ قَالَتِ امْرَأَةُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ،
و زن عمران گفت : اي پروردگار من ، نذر کردم که آنچه در شکم دارم از کار اينجهاني آزاد و تنها در خدمت تو باشد اين نذر را از من بپذير که تو شنوا و دانايي.
فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنثَى وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالأُنثَى وَإِنِّي سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ وِإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ ، چون فرزند خويش بزاد ،
گفت : اي پروردگار من ، اين که زاييده ام ، دختراست و خدا به آنچه زاييده بود داناتر است و پسر چون دختر نيست او رامريم نام نهادم او و فرزندانش را از شيطان رجيم در پناه تو مي آورم.
فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقاً قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هَـذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاء بِغَيْرِ حِسَابٍ ، پس پروردگارش آن دختر را به نيکي از او بپذيرفت و به وجهي پسنديده پرورشش داد و زکريا را به سرپرستي او گماشت و هر وقت که زکريا به محراب نزد او مي رفت ،
پيش او خوردني مي يافت مي گفت : اي مريم ،
اينها براي تو از کجا مي رسد مريم مي گفت : از جانب خدا ، زيرا او هر کس را که بخواهد بي حساب روزي مي دهد.
هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُۥۖ قَالَ رَبِّ هَبۡ لِي مِن لَّدُنكَ ذُرِّيَّةٗ طَيِّبَةًۖ إِنَّكَ سَمِيعُ ٱلدُّعَآءِ
«آن گاه زكريا پروردگارش را به فرياد خواند [و] گفت: «پروردگارا! از جانب خود به من فرزندي نيكو ببخش همانا تو شنوندة دعا هستي»
فَنَادَتۡهُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَهُوَ قَآئِمٞ يُصَلِّي فِي ٱلۡمِحۡرَابِ أَنَّ ٱللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحۡيَىٰ مُصَدِّقَۢا بِكَلِمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَسَيِّدٗا وَحَصُورٗا وَنَبِيّٗا مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ
«در حالي كه او در عبادتگاه به نماز ايستاده بود، فرشتگان او را ندادند كه خداوند ترا به يحيي مژده ميدهد، كه تصديقكنندة كلمه خدا [عيسي] است، و سرور و پيشوا، و بر كنار از گناهان، و پيامبري از صالحان است»
قَالَ رَبِّ أَنَّىٰ يَكُونُ لِي غُلَٰمٞ وَقَدۡ بَلَغَنِيَ ٱلۡكِبَرُ وَٱمۡرَأَتِي عَاقِرٞۖ قَالَ كَذَٰلِكَ ٱللَّهُ يَفۡعَلُ مَا يَشَآءُ گفت:
«پروردگارا! چگونه مرا فرزندي خواهد بود در حالي كه پيري مرا فرا گرفته است، و همسرم نازاست؟».
گفت: «اين چنين خداوند هر چه بخواهد انجام ميدهد».
قَالَ رَبِّ ٱجۡعَل لِّيٓ ءَايَةٗۖ قَالَ ءَايَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ ٱلنَّاسَ ثَلَٰثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمۡزٗاۗ وَٱذۡكُر رَّبَّكَ كَثِيرٗا وَسَبِّحۡ بِٱلۡعَشِيِّ وَٱلۡإِبۡكَٰرِ گفت: «پروردگارا! براي من نشانهاي قرار بده»،
فرمود: «نشانهات اين است كه سه روز با مردم سخن نگويي مگر با اشاره، و پروردگارت را زياد ياد كن، و در شامگاهان و صبحگاهان او را تسبيح كن».
وَإِذۡ قَالَتِ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَٰمَرۡيَمُ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰكِ وَطَهَّرَكِ وَٱصۡطَفَىٰكِ عَلَىٰ نِسَآءِ ٱلۡعَٰلَمِينَ
«و يادآور هنگامي را كه فرشتگان گفتند: «اي مريم! همانا خداوند ترا برگزيده، و پاكيزهات گردانيده و ترا بر زنان جهان برتري داده است.»
يَٰمَرۡيَمُ ٱقۡنُتِي لِرَبِّكِ وَٱسۡجُدِي وَٱرۡكَعِي مَعَ ٱلرَّٰكِعِينَ
«اي مريم! همواره با فروتني به عبادت پروردگارت مشغول شو و سجده ببر و با ركوعكنندگان ركوع كن.»
ذَٰلِكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَيۡبِ نُوحِيهِ إِلَيۡكَۚ وَمَا كُنتَ لَدَيۡهِمۡ إِذۡ يُلۡقُونَ أَقۡلَٰمَهُمۡ أَيُّهُمۡ يَكۡفُلُ مَرۡيَمَ وَمَا كُنتَ لَدَيۡهِمۡ إِذۡ يَخۡتَصِمُونَ
«اين از جمله اخبار غيبي است كه بر تو وحي ميكنيم، و تو پيش آنها نبودي آنگاه كه قلمهايشان را ميانداختند، تا [معلوم گردد] كه كدام يك سرپرستي مريم را به عهده ميگيرد. و تو هنگامي كه كشمكش داشتند پيش آنان نبودي.»
إِذۡ قَالَتِ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَٰمَرۡيَمُ إِنَّ ٱللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٖ مِّنۡهُ ٱسۡمُهُ ٱلۡمَسِيحُ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ وَجِيهٗا فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَمِنَ ٱلۡمُقَرَّبِينَ
«آنگاه كه فرشتگان به مريم گفتند: خداوند ترا به كلمة خود كه نامش عيسي پسر مريم است مژده ميدهد، او در اين دنيا و در آخرت بلندمرتبه و از مقربان است.»
وَيُكَلِّمُ ٱلنَّاسَ فِي ٱلۡمَهۡدِ وَكَهۡلٗا وَمِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ
«و با مردم در گهواره و در سن كهولت سخن ميگويد، و از زمره صالحان است.»
قَالَتۡ رَبِّ أَنَّىٰ يَكُونُ لِي وَلَدٞ وَلَمۡ يَمۡسَسۡنِي بَشَرٞۖ قَالَ كَذَٰلِكِ ٱللَّهُ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُۚ إِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ
«گفت: پروردگارا! چگونه صاحب فرزند ميشوم در حالي كه انساني با من نزديكي نكرده است؟!» گفت:
«اين چنين خداوند آنچه را بخواهد ميآفريند، و هنگامي كه ارادة چيزي نمايد به آن ميگويد: «پديد آي»، پس پديد ميآيد.»
وَيُعَلِّمُهُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ
«و كتاب و حكمت و تورات و انجيل را به او ميآموزد.»
وَرَسُولًا إِلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ أَنِّي قَدۡ جِئۡتُكُم بَِٔايَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ أَنِّيٓ أَخۡلُقُ لَكُم مِّنَ ٱلطِّينِ كَهَيَۡٔةِ ٱلطَّيۡرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيۡرَۢا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۖ وَأُبۡرِئُ ٱلۡأَكۡمَهَ وَٱلۡأَبۡرَصَ وَأُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۖ وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأۡكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمۡۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لَّكُمۡ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ
«و [او را به عنوان] پيامبري به سوي بنياسرائيل [ميفرستد، و به آنان ميگويد:] همانا من با نشانهاي از جانب پروردگارتان پيش شما آمدهام، و من برايتان از گل پرندهاي ميسازم، سپس در آن ميدمم و به فرمان خدا پرندهاي ميشود، و كور مادرزاد و فرد مبتلا به بيماري پيسي را شفا ميدهم، و مردگان را به اذن خدا زنده ميكنم، و شما را به آنچه ميخوريد و آنچه در خانههايتان ذخيره ميكنيد آگاه ميسازم، همانا در اين [معجزات] نشانهايست براي شما اگر مؤمن هستيد.»
وَمُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيَّ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَلِأُحِلَّ لَكُم بَعۡضَ ٱلَّذِي حُرِّمَ عَلَيۡكُمۡۚ وَجِئۡتُكُم بَِٔايَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُونِ
«و [ميگويد: آمدهام تا] تصديقكنندة تورات باشم كه پيش از من نازل شده است، و تا پارهاي از چيزهايي كه بر شما حرام شده است، حلال كنم، و نشانهاي از جانب پروردگارتان را برايتان آوردهام، پس از خدا بترسيد و مرا اطاعت كنيد.»
إِنَّ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمۡ فَٱعۡبُدُوهُۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِيمٞ
«بيگمان خدا پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را بپرستيد، اين است راه راست.»
فَلَمَّآ أَحَسَّ عِيسَىٰ مِنۡهُمُ ٱلۡكُفۡرَ قَالَ مَنۡ أَنصَارِيٓ إِلَى ٱللَّهِۖ قَالَ ٱلۡحَوَارِيُّونَ نَحۡنُ أَنصَارُ ٱللَّهِ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَٱشۡهَدۡ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ
«وقتي عيسي از ايشان احساس كفر كرد، گفت: «كيست كه ياور من به سوي خدا باشد؟» حواريون گفتند:
«ما ياوران خدا هستيم، به خدا ايمان آوردهآيم و گواه باش كه ما مسلمانيم.»
رَبَّنَآ ءَامَنَّا بِمَآ أَنزَلۡتَ وَٱتَّبَعۡنَا ٱلرَّسُولَ فَٱكۡتُبۡنَا مَعَ ٱلشَّٰهِدِينَ
«پروردگارا! به آنچه فرو فرستادهاي ايمان آورديم، و از اين پيامبر پيروي كرديم، پس ما را با گواهيدهندگان بنويس.»
وَمَكَرُواْ وَمَكَرَ ٱللَّهُۖ وَٱللَّهُ خَيۡرُ ٱلۡمَٰكِرِينَ
«و [براي كشتن عيسي] مكر و چاره كردند و خداوند [نيز] مكر و چاره كرد، و خداوند بهترين مكركنندگان است.»
إِذۡ قَالَ ٱللَّهُ يَٰعِيسَىٰٓ إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَجَاعِلُ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوكَ فَوۡقَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِۖ ثُمَّ إِلَيَّ مَرۡجِعُكُمۡ فَأَحۡكُمُ بَيۡنَكُمۡ فِيمَا كُنتُمۡ فِيهِ تَخۡتَلِفُونَ
«و به ياد آور هنگامي را كه خداوند فرمود: «اي عيسي! من تو را ميميرانم، و به سوي خود بالا ميبرم، و تو را از دست كساني كه كفر ورزيدهاند نجات ميدهم، و كساني را كه از تو پيروي كردند بر كساني كه كفر ورزيدند تا روز قيامت برتر قرار ميدهم، سپس بازگشت شما به سوي من است، پس در آنچه اختلاف ميكرديد داوري ميكنم.»
#
{33 ـ 55} لله تعالى من عباده أصفياء يصطفيهم ويختارهم ويمن عليهم بالفضائل العالية والنعوت السامية والعلوم النافعة والأعمال الصالحة والخصائص المتنوعة، فذكر هذه البيوت الكبار وما احتوت عليه من كُمَّل الرجال الذين حازوا أوصاف الكمال، وأن الفضل والخير تسلسل في ذراريهم، وشمل ذكورهم ونساءهم وهذا من أجل مننه وأفضل مواقع جوده وكرمه {والله سميع عليم}؛ يعلم من يستحق الفضل والتفضيل فيضع فضله حيث اقتضت حكمته. فلما قرر عظمة هذه البيوت ذكر قصة مريم وابنها عيسى - صلى الله عليه وسلم - وكيف تسلسلا من هذه البيوت الفاضلة، وكيف تنقلت بهما الأحوال من ابتداء أمرهما إلى آخره، وأن امرأة عمران قالت متضرعة إلى ربها متقربة إليه بهذه القربة التي يحبها، التي فيها تعظيم بيته وملازمة طاعته: {إني نذرت لك ما في بطني محرراً}؛ أي خادماً لبيت العبادة المشحون بالمتعبدين {فتقبل مني}؛ هذا العمل أي اجعله مؤسساً على الإيمان والإخلاص مثمراً للخير والثواب {إنك أنت السميع العليم. فلما وضعتها قالت رب إني وضعتها أنثى والله أعلم بما وضعت وليس الذكر كالأنثى}؛ كأن في هذا الكلام نوع تضرع منها وانكسار نفس حيث كان نذرها بناءً على أنه يكون ذكراً يحصل منه من القوة والخدمة والقيام بذلك ما يحصل من أهل القوة، والأنثى بخلاف ذلك، فجبر الله قلبها وتقبل الله نذرها، وصارت هذه الأنثى أكمل وأتم من كثير من الذكور، بل من أكثرهم، وحصل بها من المقاصد أعظم مما يحصل بالذكر، ولهذا قال: {فتقبلها ربها بقبول حسن وأنبتها نباتاً حسناً}؛ أي: ربيت تربية عجيبة دينية أخلاقية أدبية، كملت بها أحوالها، وصلحت بها أقوالها وأفعالها، ونما فيها كمالها، ويسر الله لها زكريا كافلاً، وهذا من مِنَّةِ الله على العبد أن يجعل من يتولى تربيته من الكاملين المصلحين.
ثم إن الله تعالى أكرم مريم وزكريا حيث يسَّر لمريم من الرزق الحاصل بلا كدٍّ ولا تعب، وإنما هو كرامة أكرمها الله به، إذ {كلما دخل عليها زكريا المحراب}؛ وهو محل العبادة وفيه إشارة إلى كثرة صلاتها وملازمتها لمحرابها {وجد عندها رزقاً}؛ هنيئاً معدًّا قال: {أنى لك هذا قالت هو من عند الله إن الله يرزقُ من يشاء بغير حساب}؛ فلما رأى زكريا هذه الحال والبر واللطف من الله بها، ذكَّرَه أن يسأل الله تعالى حصول الولد على حين اليأس منه فقال: {رب هَب لي من لَدُنك ذرية طيبة إنك سميعُ الدُّعاء. فنادته الملائكة وهو قائم يصلي في المحراب أنَّ الله يبشرك بيحيى مصدقاً بكلمة من الله}؛ اسمه أي: الكلمة التي مِنَ الله عيسى بن مريم فكانت بشارته بهذا النبي الكريم تتضمن البشارة بعيسى بن مريم والتصديق له والشهادة له بالرسالة، فهذه الكلمة من الله كلمة شريفة اختص الله بها عيسى بن مريم، وإلا فهي من جملة كلماته التي أوجد بها المخلوقات، كما قال تعالى: {إن مثل عيسى عند الله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون}.
وقوله: {وسيداً وحصوراً}؛ أي: هذا المبَشَّر به وهو يحيى سيد من فضلاء الرسل وكرامهم، والحصور قيل هو الذي لا يولد له ولا شهوة له في النساء، وقيل هو الذي عصم وحفظ من الذنوب والشهوات الضارة، وهذا أليق المعنيين، {ونبياً من الصالحين}؛ الذين بلغوا في الصلاح ذروته العالية، {قال رب أنى يكون لي غلام وقد بلغني الكبر وامرأتي عاقر}؛ فهذان مانعان فمن أي طريق يا رب يحصل لي ذلك مع ما ينافي ذلك {قال كذلك الله يفعل ما يشاء}؛ فإنه كما اقتضت حكمته جريان الأمور بأسبابها المعروفة، فإنه قد يخرق ذلك لأنه الفعَّالُ لما يريد، الذي قد انقادت الأسباب لقدرته، ونفذت فيها مشيئته وإرادته فلا يتعاصى على قدرته شيء من الأسباب ولو بلغت في القوة ما بلغت {قال رب اجعل لي آية}؛ ليحصل السرور والاستبشار وإن كنت يا رب متيقناً ما أخبرتني به ولكن النفس تفرح، ويطمئن القلب إلى مقدمات الرحمة واللطف، {قال آيتك أن لا تكلم الناس ثلاثة أيام إلا رمزاً}؛ وفي هذه المدة {اذكر ربك كثيراً وسبح بالعشي والإبكار}؛ أول النهار وآخره، فمنع من الكلام في هذه المدة، فكان في هذا مناسبة لحصول الولد من بين الشيخ الكبير والمرأة العاقر، وكونه لا يقدر على مخاطبة الآدميين ولسانه منطلق بذكر الله وتسبيحه آية أخرى، فحينئذ حصل له الفرح والاستبشار، وشكر الله، وأكثر من الذكر والتسبيح بالعشايا والإبكار.
وكان هذا المولود من بركات مريم بنت عمران على زكريا، فإن ما منَّ الله به عليها من ذلك الرزق الهني الذي يحصل بغير حساب ذكَّره وهيَّجه على التضرع والسؤال، والله تعالى هو المتفضل بالسبب والمسبب ولكنه يقدر أموراً محبوبة على يد من يحبه ليرفع الله قدره ويُعْظِمَ أجره، ثم عاد تعالى إلى ذكر مريم وأنها بلغت في العبادة والكمال مبلغاً عظيماً فقال تعالى: {وإذ قالت الملائكة يا مريم إن الله اصطفاك}؛ أي: اختارك ووهب لك من الصفات الجليلة والأخلاق الجميلة {وطهرك}؛ من الأخلاق الرذيلة {واصطفاك على نساء العالمين}؛ ولهذا قال - صلى الله عليه وسلم -: «كمل من الرجال كثير، ولم يكمل من النساء إلا مريم بنت عمران وآسية بنت مزاحم وخديجة بنت خويلد، وفضل عائشة على النساء كفضل الثريد على سائر الطعام» ، فنادتها الملائكة عن أمر الله لها بذلك لتغتبط بنعم الله وتشكر الله، وتقوم بحقوقه، وتشتغل بخدمته، ولهذا قال الملائكة: {يا مريم اقنتي لربك}؛ أي: أكثري من الطاعة والخضوع والخشوع لربك وأديمي ذلك {واركعي مع الراكعين}؛ أي: صلي مع المصلين فقامت بكل ما أمرت به وبرزت وفاقت في كمالها.
ولما كانت هذه القصة وغيرها من أكبر الأدلة على رسالة محمد - صلى الله عليه وسلم - حيث أخبر بها مفصلة محققة لا زيادة فيها ولا نقص، وما ذاك إلا لأنه وحي من الله العزيز الحكيم لا بتعلم من الناس قال تعالى: {ذلك من أنباء الغيب نوحيه إليك، وما كنت لديهم إذ يلقون أقلامهم أيهم يكفل مريم}؛ حيث جاءت بها أمها فاختصموا أيهم يكفلها لأنها بنت إمامهم ومقدمهم، وكلهم يريد الخير والأجر من الله حتى وصلت بهم الخصومة إلى أن اقترعوا عليها فألقوا أقلامهم مقترعين، فأصابت القرعة زكريا رحمة من الله به وبها
فأنت ـ يا أيها الرسول ـ لم تحضر تلك الحالة لتعرفها فتقصها على الناس، وإنما الله نبأك بها، وهذا هو المقصود الأعظم من سياق القصص أنه يحصل بها العبرة، وأعظم العبر والاستدلال بها على التوحيد والرسالة والبعث وغيرها من الأصول الكبار {إذ قالت الملائكة يا مريم إن الله يبشرك بكلمة منه اسمه المسيح عيسى ابن مريم وجيهاً في الدنيا والآخرة ومن المقربين}؛ أي: له الوجاهة والجاه العظيم في الدنيا والآخرة عند الخلق، ومع ذلك فهو عند الله من المقربين الذين هم أقرب الخلائق إلى الله وأعلاهم درجة، وهذه بشارة لا يشبهها شيء من البشارات، ومن تمام هذه البشارة أنه {يكلم الناس في المهد}؛ فيكون تكليمه آية من آيات الله ورحمة منه بأمه وبالخلق، وكذلك يكلمهم {كهلاً}؛ أي: في حال كهولته، وهذا تكليم النبوة والدعوة والإرشاد، فكلامه في المهد فيه آيات وبراهين على صدقه ونبوته وبراءة أمِّه مما يظن بها من الظنون السيئة، وكلامه في كهولته فيه نفعه العظيم للخلق وكونه واسطة بينهم وبين ربهم في وحيه وتبليغ دينه وشرعه، ومع ذلك فهو {من الصالحين}؛ الذين أصلح الله قلوبهم بمعرفته وحبه، وألسنتهم بالثناء عليه وذكره وجوارحهم بطاعته وخدمته {قالت رب أنى يكون لي ولد ولم يمسسني بشر}؛ وهذا هو من الأمور المستغربة {قال كذلك الله يخلق ما يشاء}؛ ليعلم العباد أنه على كل شيء قدير وأنه لا ممانع لإرادته {إذا قضى أمراً فإنما يقول له كن فيكون. ويعلمه الكتاب}؛ أي: جنس الكتب السابقة والحكم بين الناس ويعطيه النبوة ويجعله {رسولاً إلى بني إسرائيل}؛ ويؤيده بالآيات البينات والأدلة القاهرة حيث قال: {أني قد جئتكم بآية من ربكم}؛ تدلكم أني رسول الله حقاً، وذلك {أني أخلق لكم من الطين كهيئة الطير فأنفخ فيه فيكون طيراً بإذن الله وأبرئ الأكمه}؛ وهو ممسوح العينين الذي فقد بصره وعيناه {والأبرص وأحيي الموتى بإذن الله وأنبئكم بما تأكلون وما تدخرون في بيوتكم، إن في ذلك}؛ المذكور {لآية لكم إن كنتم مؤمنين. ومصدقاً لما بين يدي من التوراة}؛ فأيده الله بجنسين من الآيات والبراهين الخوارق المستغربة التي لا يمكن لغير الأنبياء الإتيان بها، والرسالة والدعوة والدين الذي جاء به وأنه دين التوراة ودين الأنبياء السابقين، وهذا أكبر الأدلة على صدق الصادقين، فإنه لو كان من الكاذبين لخالف ما جاءت به الرسل ولناقضهم في أصولهم وفروعهم، فعلم بذلك أنه رسول الله وأن ما جاء به حق لا ريب فيه، وأيضاً فقوله: {ولأحل لكم بعض الذي حرم عليكم}؛ أي: ولأخفف عنكم بعض الآصار والأغلال {فاتقوا الله وأطيعون. إن الله ربي وربكم فاعبدوه}؛ وهذا ما يدعو إليه جميع الرسل عبادة الله وحده لا شريك له وطاعتهم، وهذا هو الصراط المستقيم الذي من سلكه أوصله إلى جنات النعيم.
فحينئذ اختلفت أحزاب بني إسرائيل في عيسى فمنهم من آمن به واتبعه ومنهم من كفر به وكذبه ورمى أمه بالفاحشة كاليهود {فلما أحس عيسى منهم الكفر}؛ والاتفاق على رد دعوته {قال}؛ نادباً لبني إسرائيل على مؤازرته: {من أنصاري إلى الله، قال الحواريون}؛ أي: الأنصار: {نحن أنصار الله آمنَّا بالله واشهد بأنا مسلمون}؛ وهذا من مِنَّةِ الله عليهم وعلى عيسى حيث ألهم هؤلاء الحواريين الإيمان به والانقياد لطاعته والنصرة لرسوله {ربنا آمنا بما أنزلت واتبعنا الرسول}؛ وهذا التزام تام للإيمان بكل ما أنزل الله ولطاعة رسوله {فاكتبنا مع الشاهدين}؛ لك بالوحدانية ولنبيك بالرسالة ولدينك بالحق والصدق. وأما من أحسَّ عيسى منهم الكفرَ وهم جمهور بني إسرائيل فإنهم {مكروا}؛ بعيسى {ومكر الله}؛ بهم {والله خير الماكرين}؛ فاتفقوا على قتله وصلبه، وشُبِّهَ لهم شَبَهُ عيسى فقبضوا على من شُبِّهَ لهم به وقال الله لعيسى: {إني متوفيك ورافعك إليَّ ومطهرك من الذين كفروا}؛ فرفعه الله إليه، وطهره من الذين كفروا، وصلبوا من قتلوه، ظانِّين أنه عيسى، وباؤوا بالإثم العظيم.
وسينزل عيسى بن مريم في آخر هذه الأمة حكماً عدلاً يقتل الخنزير ويكسر الصليب ويتبع ما جاء به محمد - صلى الله عليه وسلم -، ويعلم الكاذبون غرورَهم وخداعَهم وأنهم مغرورون مخدوعون. وقوله: {وجاعل الذين اتبعوك فوق الذين كفروا إلى يوم القيامة}؛ المراد بمن اتبعه الطائفة التي آمنت به ونصرهم الله على من انحرف عن دينه، ثم لما جاءت أمة محمد - صلى الله عليه وسلم - كانوا هم أتباعه حقًّا فأيدهم ونصرهم على الكفار كلهم، وأظهرهم بالدين الذي جاءهم به محمد - صلى الله عليه وسلم - {وعد الله الذين آمنوا منكم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم في الأرض}؛ الآية. ولكن حكمة الله عادلة فإنها اقتضت أن من تمسك بالدين نصره النصر المبين، وأن من ترك أمره ونهيه ونبذ شرعه وتجرأ على معاصيه أن يعاقبه ويسلط عليه الأعداء. والله عزيز حكيم. وقوله: {ثم إليَّ مرجعكم فأحكم بينكم فيما كنتم فيه تختلفون}.
(33 - 55) خداوند بندگان برگزیدهای دارد که آنها را انتخاب نموده، و فضیلتهای فراوان و ویژگیهای والا و علوم مفید و اعمال شایسته و خصوصیات گوناگونی را به آنان ارزانی داشته است. به همین جهت خداوند از این خاندانها و مردان بزرگواری که صفات کمال را به دست آوردهاند، نام برد و بیان کرد که فضیلت و خوبی در فرزندان آنها نیز جریان داشته، و مردان و زنانِ آنها را نیز شامل میشود، و این بزرگترین احسان و برترین سخاوت و بخشش اوست. (
﴿وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾) و خداوند شنوا و داناست؛ میداند چه کسی سزاوار برتری است، پس هرجا که حکمت خداوند اقتضا کند، بخشش و فضل خویش را میگذارد. پس از آنکه از بزرگی و عظمت این خاندانها سخن به میان آمد، خداوند داستان مریم و پسرش عیسی را بیان کرد و اینکه آنها حلقهای از این زنجیره هستند، و اوضاع و احوال آنها را از ابتدا تا آخر تشریح نمود و بیان کرد که همسر عمران در حالیکه میخواست با تضرع و زاری و با انجام دادن عباداتی که آن را دوست داشت، و باعث بزرگداشت خانۀ خدا میشد، به بارگاه پروردگارش تقرب جوید،
گفت: (
﴿إِنِّي نَذَرۡتُ لَكَ مَا فِي بَطۡنِي مُحَرَّرٗا﴾) همانا نذر کردهام تا آنچه را که در شکم دارم، خادم عبادتگاه
[تو] که مالامال از عبادتکنندگان است قرار دهم. (
﴿فَتَقَبَّلۡ مِنِّيٓ﴾) پس این عمل را از من بپذیر؛ یعنی این عمل را بر اساس ایمان و اخلاص قرار بده، تا از آن خیر و پاداش بهبار آید. (
﴿إِنَّكَ أَنتَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ﴾) همانا تو شنوندۀ دانایی. (
﴿فَلَمَّا وَضَعَتۡهَا قَالَتۡ رَبِّ إِنِّي وَضَعۡتُهَآ أُنثَىٰ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا وَضَعَتۡ وَلَيۡسَ ٱلذَّكَرُ كَٱلۡأُنثَىٰ﴾) در این سخن، نوعی زاری و فروتنی و شکستگی به چشم میخورد، چون نذر او بر این اساس بود که فرزندش پسر باشد؛ فرزندی که قدرت دارد و میتواند به خانۀ خدا خدمت نماید، اما دختر نمیتواند این اعمال را انجام دهد، لکن خداوند قلب او را تسکین داد، و نذرش را پذیرفت، و این دختر، از بسیاری از پسران کاملتر شد، بلکه او از بیشتر مردان کاملتر گردید، و اهداف و مقاصدی از او بهدست آمد که از بسیاری از مردها بر نمیآید. (
﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٖ وَأَنۢبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنٗا﴾) و او بر تربیت دینی و اخلاق والایی، پرورش یافت و حالات او کامل گردید، و گفتار و کردارش درست شد، و به اوج رشد و ترقی رسید. و خداوند زکریا را سرپرست وی قرار داد، و این از احسان خدا بر بندۀ اوست که فردی از انسانهای کامل و شایسته را، برای تربیت وی بگمارد. سپس خداوند متعال مریم و زکریا را اکرام نمود، چرا که برای مریم غذایی بدون رنج و خستگی فراهم کرد، و این کرامتی بود که خداوند بهوسیلۀ آن او را اکرام نمود. (
﴿كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيۡهَا زَكَرِيَّا ٱلۡمِحۡرَابَ﴾) هر گاه زکریا در عبادتگاه، پیش او میآمد. این اشاره به نماز خواندن زیاد و همیشگی مریم در عبادتگاه است.(
﴿وَجَدَ عِندَهَا رِزۡقٗا﴾) نزد او غذایی گوارا و آماده مییافت، (
﴿قَالَ يَٰمَرۡيَمُ أَنَّىٰ لَكِ هَٰذَاۖ قَالَتۡ هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ إِنَّ ٱللَّهَ يَرۡزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيۡرِ حِسَابٍ﴾) گفت: ای مریم! این غذا از کجا برایت میآید؟
گفت: آن از جانب خدا میآید، همانا خداوند هر کس را که بخواهد، بدون حساب روزی میدهد. وقتی زکریا این حالت را دید، و مهربانی و لطف خدا را نسبت به مریم مشاهده کرد، از خداوند خواست تا او را فرزندی بدهد. این در حالی بود که او از داشتن فرزند ناامید شده بود.
پس گفت: «پروردگارا! از جانب خود، فرزندی نیکو به من ببخش، همانا تو شنوندۀ دانایی». و در حالی که او در عبادتگاه به نماز ایستاده بود، فرشتگان او را ندا دادند که خداوند تو را به یحیی مژده میدهد، که تصدیق کنندۀ کلمۀ خدا
[عیسی] است.پس بشارت به آمدنِ این پیامبر بزرگوار
[یحیی]، متضمن بشارت به آمدن عیسی پسر مریم است؛ وی را تصدیق میکند، و بر پیامبری او گواهی میدهد. پس این کلمۀ مبارک، از جانب خدا است، و خداوند آن را به عیسی اختصاص داده است، چرا که این کلمه، از جمله کلماتی است که خداوند بهوسیلۀ آن، مخلوقات را پدید آورده است.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّ مَثَلَ عِيسَىٰ عِندَ ٱللَّهِ كَمَثَلِ ءَادَمَۖ خَلَقَهُۥ مِن تُرَابٖ ثُمَّ قَالَ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ﴾ همانا مثال عیسی نزد خدا مانند آدم است، که او را از خاک آفرید،
سپس به وی گفت: به وجود بیا، و او به وجود آمد. (
﴿وَسَيِّدٗا وَحَصُورٗا﴾) پیامبری که مژدۀ آمدنش داده شده، (
﴿يَحۡيَىٰ﴾) است که پیشوا، و از پیامبران بزرگوار است.
«حَصُور» یعنی کسی که فرزندی به دنیا نمیآورد و میل جنسی ندارد. وگفته شده است که حصور به معنی کسی است که از گناهان و شهوتهای زیان آور، محفوظ است، و این معنی شایستهتر است.(
﴿وَنَبِيّٗا مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ﴾) و پیامبری از تبار صالحان است؛ کسانی که در صلاح و درستکاری، به آخرین مقام رسیدهاند.
((قَالَ رَبِّ أَنَّىٰ يَكُونُ لِي غُلَٰمٞ وَقَدۡ بَلَغَنِيَ ٱلۡكِبَرُ وَٱمۡرَأَتِي عَاقِرٞ﴾) گفت: پروردگارا! با وجود این دو مانع؛ یعنی پیری ونازایی همسرم، ازچه راهی من صاحب بچه میشوم؟! (
﴿قَالَ كَذَٰلِكَ ٱللَّهُ يَفۡعَلُ مَا يَشَآءُ﴾) فرمود: این چنین خداوند هر چه بخواهد، انجام میدهد. پس هرچند که حکمت الهی اقتضا نموده است که کارها با فراهم شدن اسبابشان انجام شوند، اما گاهی این قانون را میشکند؛ زیرا او آنچه میخواهد، انجام میدهد، و اسباب در برابر قدرت او تسلیم هستند، و خواست و ارادۀ او، اسباب را خُنثَی میگرداند. پس هیچ سببی، از قدرت او نافرمانی نمیکند، هر چند آن سبب، بسیار هم مؤثر باشد. (
﴿قَالَ رَبِّ ٱجۡعَل لِّيٓ ءَايَةٗ﴾) گفت:
«پروردگارا! مرا نشانهای بده»، تا باعث شادی و خوشحالی من گردد، هرچند که به آنچه مرا از آن خبر دادهای، یقین دارم، اما این امر، باعث میشود که روح و روان شادمان گردد، و قلب به مقدمات رحمت و لطف خدا اطمینان حاصل گرداند. (
﴿قَالَ ءَايَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ ٱلنَّاسَ ثَلَٰثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمۡزٗا﴾) و در این مدت (
﴿وَٱذۡكُر رَّبَّكَ كَثِيرٗا وَسَبِّحۡ بِٱلۡعَشِيِّ وَٱلۡإِبۡكَٰرِ﴾) در اول روز و آخر آن، پروردگارت را به پاکی یاد کن. او از سخن گفتن در این مدت، منع شد، و این با متولد شدن فرزند از پیرمردی سالخورده و زنی عقیم، مناسبت داشت. و اینکه او نمیتوانست با انسانها سخن بگوید، و زبانش همواره با ذکر خدا و تسبیح او مشغول بود، نیز دلیلی دیگر است بر قدرت و حکمت لایتناهیِ خداوند. پس شاد و خوشحال گشت و شکر خدا را به جای آورد و صبحگاهان و شامگاهان، فراوان خداوند را یاد میکرد. این فرزند، به برکت مریم دختر عمران به دنیا آمد؛ زیرا رزق و غذای گوارایی که خداوند بدون حساب، به مریم ارزانی داشته بود، زکریا را به یاد فرزند انداخت و اورا به تضرع و در خواست از خدا، واداشت. خداوند بخشندۀ سبب ومسبب است، اما چیزهای پسندیده و دوستداشتنی را، توسط دوستان خود، به مرحلۀ اجرا در میآورد تا مقام آنهارا بالا ببرد و پاداش فراوانیرا به آنها عطا نماید. سپس خداوند مجدداً از مریم سخن به میان آورد، و بیان نمود که او در عبادت و کمال، به مقام رفیعی رسیده بود.
پس خداوند فرمود: (
﴿وَإِذۡ قَالَتِ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَٰمَرۡيَمُ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰكِ﴾) و آنگاه که فرشتگان به مریم گفتند: همانا خداوند تو را برگزیده، و اوصاف شایسته و اخلاق زیبایی به تو بخشیده است. (
﴿وَطَهَّرَكِ﴾) و تو را از اخلاق فرومایه و زشت، پاک گردانیده است، (
﴿وَٱصۡطَفَىٰكِ عَلَىٰ نِسَآءِ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) و تو را بر زنان جهان، برتری داده است.
بنابراین پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: (كَمُلَ مِنَ الرِّجالِ كَثيرٌ وَ لَمْ يَكْمُلْ مِنَ النِّساءِ إِلّا مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرانَ وَ آسِيَةُ بِنْتِ مُزاحِمٍ وَ خَديجَةُ بِنْتِ خُوَيْلِد، وَ فَضْلُ عائِشَهَ عَلي النِّساءِكَفَضْلِ الثَّريد عَلي سائِرِ الطَّعامِ) از میان مردان، افراد زیادی به حد کمال رسیدند، و از میان زنان جز مریم دختر عمران، و آسیه دختر مزاحم، و خدیجه دختر خویلد کسی به کمال نرسید. و فضیلت و برتری عایشه بر زنان، مانند برتری آبگوشت بر سایر غذاهاست.
پس فرشتگان او را صدا زدند و گفتند: «خداوند چنین فرمان داده است»، تا به نعمتهای الهی شاد شود، و شکر خدا را به جا آوَرَد، و تکالیف الهی را انجام دهد، و به خدمت او مشغول شود.
بنابراین گفتند: (
﴿يَٰمَرۡيَمُ ٱقۡنُتِي لِرَبِّكِ﴾) ای مریم! عبادت فراوان انجام بده، و در برابر او فروتن و متواضع باش، و بر این کار، همواره پا برجا باش. (
﴿وَٱسۡجُدِي وَٱرۡكَعِي مَعَ ٱلرَّٰكِعِينَ﴾) و با نماز گزاران، نماز بخوان. پس همۀ آنچه را به آن دستور داده شده بود، انجام داد، و در این زمینه، فردی برجسته گردید، و به اوج کمال و رشد رسید. و این داستان و دیگر داستانهایی که در قرآن ذکر شدهاند، بزرگترین دلیل بر صحّت رسالت محمد صلی الله علیه وسلم هستند، چرا که آنها را به طور مفصل و واقعی و بدون هیچ کم و کاستی بیان کرده است و این بیانگر آن است که این قرآن، از جانب خداوند عزیز و حکیم است، و محمد این داستانها را از مردم نیاموخته است.
خداوند متعال میفرماید: (
﴿ذَٰلِكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَيۡبِ نُوحِيهِ إِلَيۡكَۚ وَمَا كُنتَ لَدَيۡهِمۡ إِذۡ يُلۡقُونَ أَقۡلَٰمَهُمۡ أَيُّهُمۡ يَكۡفُلُ مَرۡيَمَ﴾) پس آنها، آنگاه که مادرش او را به دنیا آورد، با همدیگر اختلاف کردند که کدام یک از آنها سرپرستی مریم را به عهده بگیرد، چون مریم، دختر پیشوا و سرور آنها بود، و همه نسبت به وی، نیت خیر داشتند، و در پی آن بودند که با ارائه خدماتی برای وی، پاداش الهی را کسب کنند. تا سرانجام اختلاف و کشمکش آنها به جایی رسید که برای سرپرستی مریم، قرعهکشی کردند، و بدین منظور قلمهایشان را انداختند، و از آنجا که رحمت الهی شامل حال زکریا و مریم گشت، قرعه بهنام زکریا افتاد. پس تو ای پیامبر! در آن حالت، حضور نداشتی تا آن حالت را بدانی، و برای مردم تعریف کنی، بلکه خداوند تو را به آن آگاه ساخته است، و این بزرگترین هدف از آوردن داستانهاست که از آن درس و عبرت آموخته شود، و دلیلی بر توحید خدا، و صحّت رسالت، و زنده شدنِ پس از مرگ، و دیگر اصول ایمان و اعتقاد میباشند. عیسی در دنیا و آخرت، دارای مقام و مرتبهای بلند است، ونزد خدا نیز از مقربان است؛ کسانی که از همۀ خلایق به خدا نزدیکترند و مقامشان بالاتر است، و این مژدهای است که مانند آن وجود ندارد. مکمّل این مژده، این است که عیسی -علیه السلام- (
﴿وَيُكَلِّمُ ٱلنَّاسَ فِي ٱلۡمَهۡدِ﴾) در گهواره با مردم، سخن میگوید، پس سخن گفتن او، نشانهای از نشانههای خدا، و رحمتی است از جانب او بر مادرش و بر عموم مردم.
و همچنین در سن کهولت با آنها سخن میگوید: (
﴿وَكَهۡلٗا﴾) و
«کهل» یعنی مردی که عمرش در بین
(30) و
(50) سالگی قرار دارد. و این سخن گفتن، سخن دعوت و ارشاد، و مبیّن نبوت وی است. پس سخن گفتن در گهواره، نشانه و برهانی است بر راستگویی و نبوت او، و برائتی است برای مادرش از گمانهایی که به ذهن مردم خطور میکرد. سخن گفتنش در کهولت، نفع و استفادۀ بزرگی را برای مردم در بر داشت، و اینکه او، واسطه است بین آنها و پروردگارشان در ابلاغ وحی پروردگار، و تبلیغ شریعت ودین خدا. و او (
﴿وَمِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ﴾) از صالحان است، کسانی که خداوند دلهایشان را بامعرفت و محبت خویش، و زبانهایشان را با ستایش و ذکر خود، و اعضایشان را با طاعت و خدمت، اصلاح نموده است. (
﴿قَالَتۡ رَبِّ أَنَّىٰ يَكُونُ لِي وَلَدٞ وَلَمۡ يَمۡسَسۡنِي بَشَرٞ﴾) گفت: پروردگارا؛ چگونه فرزندی خواهم داشت درحالیکه هیچ بشری مرا لمس نکرده است؟! این بسیار بعید بهنظر میآید. (
﴿قَالَ كَذَٰلِكِ ٱللَّهُ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُ﴾) گفت: اینگونه خداوند هرچه بخواهد، میآفریند تا بندگانش بدانند که او بر هرکاری تواناست، و بدانند که چیزی نمیتواند مانع خواست و ارادۀ او گردد، (
﴿إِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ﴾) هرگاه چیزی را اراده بکند،
به آن میگوید: به وجود بیا، پس به وجود میآید. (
﴿وَيُعَلِّمُهُ ٱلۡكِتَٰبَ﴾) و کتابهای گذشته و داوریِ بین مردم را، به او میآموزد، و پیامبری را به او میبخشد. (
﴿وَرَسُولًا إِلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ﴾) و
[او را به عنوان] پیامبر به سوی بنیاسرائیل
[روانه] میگرداند،
و او را با نشانههای روشن و دلایل قطعی تایید مینماید و گفت: (
﴿أَنِّي قَدۡ جِئۡتُكُم بَِٔايَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ﴾) همانا نشانههایی آوردهام که دلالت مینمایند من پیامبر بر حق خدا هستم. (
﴿أَنِّيٓ أَخۡلُقُ لَكُم مِّنَ ٱلطِّينِ كَهَيَۡٔةِ ٱلطَّيۡرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيۡرَۢا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۖ وَأُبۡرِئُ ٱلۡأَكۡمَهَ﴾) و من از گل برایتان پرندهای میسازم، سپس در آن میدمم و به فرمان خدا، پرندهای میشود، و کور مادر زاد را که بینایی ندارد شفا میدهم (
﴿وَٱلۡأَبۡرَصَ وَأُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۖ وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأۡكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمۡۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لَّكُمۡ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ﴾) و بیماری پیسی را شفا میدهم و مردگان را به اذن خدا، زنده میگردانم، و شما را از آنچه که میخورید و از آنچه که ذخیره میکنید، خبر میدهم. همانا در این
[معجزات] نشانه ایست برای شما، اگر مؤمن هستید. (
﴿وَمُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيَّ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ﴾) پس خداوند او را به وسیلۀ دلایل و نشانههای غیر معمول که آوردن آن جز برای پیامبران ممکن نیست، و نیز با رسالت و دعوتی که آورد، تورات و پیامبران گذشته را تأیید نمود، و این بزرگترین دلیل بر صداقت وی میباشد. زیرا اگر او از دروغگویان بود، با آنچه پیامبران آورده بودند، مخالفت میکرد، و در اصول و فروع با آنها مخالفت میورزید. پس معلوم شد که او پیامبر خداست، و آنچه آورده است، حق است و شکی در آن نیست. (
﴿وَلِأُحِلَّ لَكُم بَعۡضَ ٱلَّذِي حُرِّمَ عَلَيۡكُم﴾) و آمدهام تا دشواریها و رنجهایی را که بر شماست، از شما برگیرم.(
﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُونِ)) ((إِنَّ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمۡ فَٱعۡبُدُوهُ﴾) این چیزی است که همۀ پیامبران، مردم را به سوی آن فرا میخوانند، و آن، پرستش خدای یگانه و اطاعت از پیامبران است. این است راه راست، راهی که هرکس آن را در پیش بگیرد، به بهشت نایل میشود. پس در این هنگام گروههای بنیاسرائیل در مورد عیسی اختلاف کردند؛ بعضی به او ایمان آورده و از او پیروی کردند، و بعضی به او کفر ورزیده و او را تکذیب کردند، و مادرش را مانند یهودیان به روسپیگری و عمل منافی عفت متهم نمودند. (
﴿فَلَمَّآ أَحَسَّ عِيسَىٰ مِنۡهُمُ ٱلۡكُفۡرَ﴾) پس وقتی که عیسی از آنها احساس کفر کرد، و دید که همه بر رد کردن دعوتش اتفاق کردهاند،
بنیاسرائیل را به همکاری خویش فرا خواند و گفت: (
﴿مَنۡ أَنصَارِيٓ إِلَى ٱللَّهِۖ قَالَ ٱلۡحَوَارِيُّونَ﴾) کیست که یاور من به سوی خدا گردد؟
یاران گفتند: (
﴿نَحۡنُ أَنصَارُ ٱللَّهِ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَٱشۡهَدۡ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ﴾) ما یاوران خدا هستیم، به او ایمان آوردهایم، و گواه باش که ما تسلیم
[او] میباشیم. این، احسان خدا بر آنها، و بر عیسی بود که به حواریون الهام کرد تا به وی ایمان آورند، و تسلیم فرمانش شوند، و پیامبرش را یاری کنند. (
﴿رَبَّنَآ ءَامَنَّا بِمَآ أَنزَلۡتَ وَٱتَّبَعۡنَا ٱلرَّسُولَ﴾) و این به معنی پایبندی کامل به ایمان و به همۀ آنچه خدا نازل کرده است، و به اطاعت از پیامبرش میباشد.(
﴿فَٱكۡتُبۡنَا مَعَ ٱلشَّٰهِدِينَ﴾) پس ما را با کسانی قرار بده که به یگانگی و رسالت پیامبر، وحقّانیت و راستی دینت، گواهی میدهند. اما عیسی از آنها احساس کفر نمود، و آنان اکثریت بنی اسرائیل بودند، پس آنها (
﴿وَمَكَرُواْ﴾) برای عیسی مکر و چاره کردند، (
﴿وَمَكَرَ ٱللَّهُ﴾) و خداوند
[هم] در برابر مکر و توطئههایشان برای آنها مکر و چاره کرد،(
﴿وَٱللَّهُ خَيۡرُ ٱلۡمَٰكِرِينَ﴾) و خداوند بهترین مکرکنندگان است؛ زیرا بنیاسرائیل بر کشتن و به دار آویختن عیسی، اتفاق کردند، اما عیسی برآنان مشتبه گردید. و آنها کسی را که با عیسی مشتبه یافته بودند، دستگیر کردند.
و خداوند به عیسی گفت: (
﴿إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾) پس خداوند او را به سوی خود بالا برد، و
[او را] از
[شرّ] کسانی که کفر ورزیده بودند، نجات داد، و آنها کسی را کشتند و به دار آویختند که گمان میکردند عیسی است، و مرتکب گناه بزرگی شدند. و عیسی پسر مریم در آخر زمان، به زمین فرود خواهد آمد و حکم و دادگری را با خود خواهد آورد، خوک را میکشد، و صلیب را میشکند، و از آنچه محمد صلی الله علیه وسلم آورده است، پیروی مینماید، آنگاه دروغگویان میدانند که آنها فریب خوردهاند. (
﴿وَجَاعِلُ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوكَ فَوۡقَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾) منظور از کسانی که از او پیروی کردهاند، گروهی است که به وی ایمان آوردند، و خداوند آنها را بر کسانی که از دینش منحرف شده بودند، پیروز گرداند. و امت محمد صلی الله علیه وسلم ، پیروان حقیقی عیسی خواهند بود و خداوند آنها را یاری خواهد کرد، و بر همۀ کافران پیروز خواهد گردانید، و آنها را با دینی که محمد صلی الله علیه وسلم آورده است،
چیره و پیروز میگرداند: ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾ خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، وعده داده است که آنها را در زمین جانشین قرار خواهد داد. اما خداوند دادگر است، و حکمت او چنین اقتضا مینماید که هر کس به دین وی چنگ زند، و آن را یاری کند، به او پیروزی آشکاری میبخشد، و هر کس که امر و نهی خدا را ترک کند، و شریعت او را کنار نهد، و بر ارتکاب گناه و سرپیچی از اوامر جرات پیدا کند، او را مجازات نموده و دشمنان را بر او مسلط میگرداند.
﴿وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾ و خداوند چیره و با حکمت است. (
﴿ثُمَّ إِلَيَّ مَرۡجِعُكُمۡ فَأَحۡكُمُ بَيۡنَكُمۡ فِيمَا كُنتُمۡ فِيهِ تَخۡتَلِفُونَ﴾) سپس بازگشت شما، به سوی من است، پس در میان شما، در آنچه اختلاف میکردید، داوری میکنم. سپس خداوند کاری را که در رابطه با آنها انجام میدهد،
بیان کرده و میفرماید: (
﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ...﴾) و این سزای کلی برای تمام پیروان ادیان گذشته است که دارای این صفات باشند. و خداوند، سرور و خاتم پیامبران را مبعوث نمود و رسالت او همۀ رسالتها را منسوخ کرد، و دین او، تمامی ادیان را باطل نمود. پس هرکس به غیر از این دین، چنگ زند از هلاک شوندگان خواهد بود. (
﴿ذَٰلِكَ نَتۡلُوهُ عَلَيۡكَ مِنَ ٱلۡأٓيَٰتِ وَٱلذِّكۡرِ ٱلۡحَكِيمِ﴾) این قرآن بزرگ که اخبار مردمان نخستین وآخرین، و پیامبران و انبیا در آن است، یکی از نشانههای روشن خداست، و هر آنچه را بندگان به آن نیاز دارند، بیان میکند، و حکیم و محکم است، و اخبارش صادق و راست است و بهترین احکام را در بردارد.
{فَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِينَ (56) وَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ (57)}.
فَأَمَّا ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَأُعَذِّبُهُمۡ عَذَابٗا شَدِيدٗا فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَمَا لَهُم مِّن نَّٰصِرِينَ
«اما كساني كه كفر ورزيدند، آنان را در دنيا و آخرت كيفر سختي ميدهم، و ياوراني نداند.»
وَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فَيُوَفِّيهِمۡ أُجُورَهُمۡۗ وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ ٱلظَّٰلِمِينَ
«و اما كساني كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، پاداششان را به طور كامل به آنان ميدهد و خداوند ستمكاران را دوست ندارد.»
#
{56 ـ 57} وهذا الجزاء عام لكل من اتصف بهذه الأوصاف من جميع أهل الأديان السابقة. ثم لما بعث سيد المرسلين وخاتم النبيين، ونسخت رسالته الرسالات كلها، ونسخ دينه جميع الأديان صار المتمسك بغير هذا الدين من الهالكين. وقوله تعالى:
(56 - 57) سپس خداوند کاری را که در رابطه با آنها انجام میدهد،
بیان کرده و میفرماید: (
﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ...﴾) و این سزای کلی برای تمام پیروان ادیان گذشته است که دارای این صفات باشند. و خداوند، سرور و خاتم پیامبران را مبعوث نمود و رسالت او همۀ رسالتها را منسوخ کرد، و دین او، تمامی ادیان را باطل نمود. پس هرکس به غیر از این دین، چنگ زند از هلاک شوندگان خواهد بود. (
﴿ذَٰلِكَ نَتۡلُوهُ عَلَيۡكَ مِنَ ٱلۡأٓيَٰتِ وَٱلذِّكۡرِ ٱلۡحَكِيمِ﴾) این قرآن بزرگ که اخبار مردمان نخستین وآخرین، و پیامبران و انبیا در آن است، یکی از نشانههای روشن خداست، و هر آنچه را بندگان به آن نیاز دارند، بیان میکند، و حکیم و محکم است، و اخبارش صادق و راست است و بهترین احکام را در بردارد. (سپس خداوند کاری را که در رابطه با آنها انجام میدهد،
بیان کرده و میفرماید: (
﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ...﴾) و این سزای کلی برای تمام پیروان ادیان گذشته است که دارای این صفات باشند. و خداوند، سرور و خاتم پیامبران را مبعوث نمود و رسالت او همۀ رسالتها را منسوخ کرد، و دین او، تمامی ادیان را باطل نمود. پس هرکس به غیر از این دین، چنگ زند از هلاک شوندگان خواهد بود.
{ذَلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الْآيَاتِ وَالذِّكْرِ الْحَكِيمِ (58)}.
ذَٰلِكَ نَتۡلُوهُ عَلَيۡكَ مِنَ ٱلۡأٓيَٰتِ وَٱلذِّكۡرِ ٱلۡحَكِيمِ
«اين [قرآن را كه] از نشانهها [ي خدا و سرشار از] پند و حكمت است، بر تو ميخوانيم.»
#
{58} أي: هذا القرآن العظيم الذي فيه نبأ الأولين والآخرين والأنبياء والمرسلين هو آيات الله البينات، وهو الذي يذكر العباد كل ما يحتاجونه، وهو الحكيم المحكم صادق الأخبار، حسن الأحكام.
(58) (
﴿ذَٰلِكَ نَتۡلُوهُ عَلَيۡكَ مِنَ ٱلۡأٓيَٰتِ وَٱلذِّكۡرِ ٱلۡحَكِيمِ﴾) این قرآن بزرگ که اخبار مردمان نخستین وآخرین، و پیامبران و انبیا در آن است، یکی از نشانههای روشن خداست، و هر آنچه را بندگان به آن نیاز دارند، بیان میکند، و حکیم و محکم است، و اخبارش صادق و راست است و بهترین احکام را در بردارد.
{إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (59) الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُنْ مِنَ الْمُمْتَرِينَ (60) فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ (61) إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلَّا اللَّهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (62) [فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِالْمُفْسِدِينَ (63)] }.
إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِندَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثِمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ ، مثل عيسي در نزد خدا ، چون مثل آدم است که او را از خاک بيافريد و به او،
گفت : موجود شو پس موجود شد.
الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلاَ تَكُن مِّن الْمُمْتَرِينَ ، اين سخن حق از جانب پروردگار تو است از ترديد کنندگان مباش.
فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ ، از آن پس که به آگاهي رسيده اي ، هر کس که در باره او با تو مجادله کند ،
بگو : بياييد تا حاضر آوريم ، ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را ، ما زنان خود را و شما زنان خود را ، ما خود و شما خود آنگاه دعا وتضرع کنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان بفرستيم.
إِنَّ هَـذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَـهٍ إِلاَّ اللّهُ وَإِنَّ اللّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ، مانا اين داستاني است راست و درست جز الله هيچ خدايي نيست او خدايي ، پيروزمند و حکيم است.
فَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِالْمُفْسِدِينَ ، اگر رويگردان شوند ، خداوند مفسدان را مي شناسد.
#
{59 ـ 62} لما ذكر قصة مريم وعيسى ونبأهما الحق، وأنه عبد أنعم الله عليه، وأن من زعم أن فيه شيئاً من الإلهية فقد كذب على الله، وكذب جميع أنبيائه وكذب عيسى - صلى الله عليه وسلم - فإن الشبهة التي عرضت لمن اتخذه إلهاً شبهة باطلة، فلو كان لها وجه صحيح لكان آدم أحق منه فإنه خلق من دون أم ولا أب، ومع ذلك فاتفق البشر كلُّهم على أنه عبد من عباد الله، فدعوى إلهية عيسى بكونه خلق من أم بلا أب دعوى من أبطل الدعاوي، وهذا هو الحق الذي لا ريب فيه أن عيسى كما قال عن نفسه: {ما قلت لهم إلا ما أمرتني به أن اعبدوا الله ربي وربكم}؛ وكان قد قدم على النبي - صلى الله عليه وسلم - وفد نصارى نجران ، وقد تصلبوا على باطلهم بعدما أقام عليهم النبي - صلى الله عليه وسلم - البراهين بأن عيسى عبد الله ورسوله حيث زعموا إلهيته، فوصلت به وبهم الحال إلى أن أمره الله تعالى أن يباهلهم فإنه قد اتضح لهم الحق ولكن العناد والتعصب منعاهم منه، فدعاهم رسول الله - صلى الله عليه وسلم - إلى المباهلة بأن يحضر هو وأهله وأبناؤه، وهم يحضرون بأهلهم وأبنائهم ثم يدعون الله تعالى أن ينزل عقوبته ولعنته على الكاذبين، فتشاوروا هل يجيبونه إلى ذلك، فاتفق رأيهم أن لا يجيبوه لأنهم عرفوا أنه نبي الله حقًّا، وأنهم إن باهلوه هلكوا هم وأولادهم وأهلوهم فصالحوه وبذلوا له الجزية، وطلبوا منه الموادعة والمهادنة فأجابهم - صلى الله عليه وسلم - ولم يحرجهم لأنه حصل المقصود من وضوح الحق، وتبين عنادهم حيث صمموا على الامتناع عن المباهلة، وذلك يبرهن على أنهم كانوا ظالمين.
ولهذا قال تعالى: {إن هذا لهو القصص الحق}؛ أي: الذي لا ريب فيه، {وإن الله لهو العزيز} الذي قهر بقدرته وقوته جميع الموجودات وأذعنت له سكان الأرض والسماوات، ومع ذلك فهو {الحكيم}؛ الذي يضع الأشياء مواضعها وينزلها منازلها.
(59 - 62) سپس داستان و خبر راستین عیسی و مریم را بیان کرد، و تصریح نمود، او بندهایست که خدا بر وی تفضل نموده، و هرکس گمان برد چیزی از خدایی در او وجود دارد، به راستی که بر خدا دروغ بسته، و همۀ پیامبران و عیسی را تکذیب کرده است. پس کسانی که عیسی را معبود قرار دادهاند، دچار شبهۀ باطلی شدهاند، و اگر این شبهه، صحیح بود، آدم از عیسی سزاوارتر بود؛ زیرا آدم بدون پدر و مادر آفریده شد، و با این وجود، همۀ انسانها اتفاق دارند که او بندهای از بندگان خدا است. پس ادعای خدا بودن عیسی- چون که بدون پدر آفریده شده است- باطلترین و پوچترین ادعاست. و این حق است و شکی در آن نیست؛
زیرا عیسی در مورد خودش گفته است: (
﴿مَا قُلۡتُ لَهُمۡ إِلَّا مَآ أَمَرۡتَنِي بِهِۦٓ أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمۡ﴾) جز آنچه مرا به آن فرمان داده بودی، چیزی به آنها نگفتم؛ خدا را بپرستید که پروردگار من و شماست.گروهی از نصارای نجران، نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمدند و پس از آنکه پیامبر صلی الله علیه وسلم دلایل قاطعی مبنی بر اینکه عیسی بندۀ خدا و پیامبرش است، ارائه کرد آنها همچنان بر گمان و عقیدۀ باطل خود، سرسختانه پافشاری میکردند؛ چرا که گمان میبردند او معبود است. کار آنها و پیامبر، به جایی کشید که خداوند پیامبر را دستور داد تا با آنان مباهله کند؛ زیرا حق برای آنان روشن گردید، اما عناد و تعصب، آنها را از پذیرفتن حق بازداشت.
پس پیامبر آنان را به مباهله دعوت کرد وگفت: من و خانواده و فرزندانم حاضر میشویم، و شما هم همراه با خانواده و فرزندانتان حاضر شوید، سپس دعا میکنیم که خداوند نفرین و لعنت وعذابش را بر دروغگویان فرو فرستد. نصارا با یکدیگر مشورت کردند که آیا دعوت او را بپذیریم یا نه، بالاخره اتفاق کردند که خواستۀ او را اجابت نکنند، چون آنها میدانستند که او پیامبر بر حق خداست، و اگر با وی مباهله کنند خودشان و فرزندان و خانوادههایشان هلاک میشوند، بنابراین با پیامبر صلح کردند و به او جزیه پرداختند، و از او خواستند تا آنها را به حالت خودشان رها کند، و کاری با آنها نداشته باشد. پیامبر خواستۀ آنها را پذیرفت و آنان را در تنگنا قرار نداد؛ زیرا هدف که روشن شدن حق بود، حاصل شد و عناد و مخالفت آنها روشن گردید؛ چرا که از مباهله امتناع کردند. و این دلیلی است بر اینکه آنها ستمکار بودند. بنابراین چنانچه حق برایشان روشن گردید اما از آن رویگردانی نمودند، و از گمراهیشان برنگشتند،
[بدان که] آنان فساد کار هستند، و خداوند از حالشان باخبر است.
بههمین جهت خداوند فرمود: (
﴿إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلۡقَصَصُ ٱلۡحَقُّ﴾) به راستی که این داستان، واقعی است و هیچ شکی در آن نیست، (
﴿وَإِنَّ ٱللَّهَ لَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ﴾) و همانا خداوند تواناست، و بر هر چیزی غالب است، و تمام هستی در برابر قدرت و عظمت وی سر تسلیم فرود آورده است، و با حکمت است و هر چیزی را در جای خودش قرار میدهد.
{قُلْ يَاأَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (64)}.
قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاء بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ،
بگو : اي اهل کتاب ، بياييد از آن کلمه اي که پذيرفته ما و شماست پيروي ،
کنيم : آنکه جز خداي را نپرستيم و هيچ چيز را شريک او نسازيم و بعضي از ما بعضي ديگر را سواي خدا به پرستش نگيرد اگر آنان رويگردان شدند بگو : شاهد باشيد که ما مسلمان هستيم.
#
{64} هذه الآية الكريمة كان النبي - صلى الله عليه وسلم - يكتب بها إلى ملوك أهل الكتاب. وكان يقرأ أحياناً في الركعة الأولى من سنة الفجر {قولوا آمنا بالله}؛ الآية؛ ويقرأ بها في الركعة الآخرة من سنة الصبح لاشتمالها على الدعوة إلى دين واحد، قد اتفقت عليه الأنبياء والمرسلون، واحتوت على توحيد الإلهية المبني على عبادة الله وحده لا شريك له، وأن يعتقد أن البشر وجميع الخلق كلهم في طور البشرية لا يستحق منهم أحد شيئاً من خصائص الربوبية ولا من نعوت الإلهية، فإن انقاد أهل الكتاب وغيرهم إلى هذا فقد اهتدوا و {إن تولوا فقولوا اشهدوا بأنا مسلمون}؛ كقوله تعالى: {قل يا أيها الكافرون ... }؛ إلى آخرها.
(64) پیامبر صلی الله علیه وسلم در نامههایش به پادشاهانِ اهل کتاب این آیه را مینوشت،
و گاهی آن را در رکعت اول نماز سنت صبح میخواند: ﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ﴾ و در رکعت دوم سنت نماز صبح نیز آن را میخواند، چون این آیه، مشتمل بر دعوت به سوی دینی است که پیامبران بر آن اتفاق دارند، و توحید الوهیت و پرستش خدای یگانه را دربر دارد، خدایی که شریکی ندارد، و انسانها و دیگر آفریدگان از ویژگیهای ربوبیت و صفات الوهیت برخوردار نمیباشند. پس اگر اهل کتاب و دیگران این را پذیرفتند، به راستی که هدایت یافتهاند. (
﴿ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُولُواْ ٱشۡهَدُواْ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ﴾) و اگر روی برتابند،
بگو: «گواه باشید که ما منقاد [خدا] هستیم.» مانند
﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡكَٰفِرُونَ...﴾
{يَاأَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْرَاهِيمَ وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِيلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (65) هَاأَنْتُمْ هَؤُلَاءِ حَاجَجْتُمْ فِيمَا لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيمَا لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (66) مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (67) إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ (68)}.
يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَآجُّونَ فِي إِبْرَاهِيمَ وَمَا أُنزِلَتِ التَّورَاةُ وَالإنجِيلُ إِلاَّ مِن بَعْدِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ، اي اهل کتاب ، چرا در باره ابراهيم مجادله مي کنيد ، در حالي که تورات و انجيل بعد از او نازل شده است مگر نمي انديشيد ?
هَاأَنتُمْ هَؤُلاء حَاجَجْتُمْ فِيمَا لَكُم بِهِ عِلمٌ فَلِمَ تُحَآجُّونَ فِيمَا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ، هان اي اهل کتاب ، گرفتم که در آنچه بدان علم داريد مجادله تان روا باشد ، چرا در آنچه بدان علم نداريد مجادله مي کنيد ? در حالي که خدا مي داند و شما نمي دانيد.
مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلاَ نَصْرَانِيًّا وَلَكِن كَانَ حَنِيفًا مُّسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ، ابراهيم نه يهودي بود نه نصراني ، بلکه حنيفي مسلمان بود و از، مشرکان نبود.
إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَـذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَاللّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ ، نزديک ترين کسان به ابراهيم همانا پيروان او و اين پيامبر و مؤمنان هستند و خدا ياور مؤمنان است.
#
{65 ـ 68} كانت الأديان كلها اليهود والنصارى والمشركون وكذلك المسلمون كلهم يدعون أنهم على ملة إبراهيم، فأخبر الله تعالى أن أولى الناس به محمد - صلى الله عليه وسلم - وأتباعه وأتباع الخليل قبل محمد - صلى الله عليه وسلم -، وأما اليهود والنصارى والمشركون فإبراهيم بريء منهم ومن ولايتهم لأن دينه الحنيفية السمحة التي فيها الإيمان بجميع الرسل وجميع الكتب، وهذه خصيصة المسلمين، وأما دعوى اليهود والنصارى أنهم على ملة إبراهيم فقد علم أن اليهودية والنصرانية التي هم يدعون أنهم عليها لم تؤسس إلا بعد الخليل، فكيف يحاجون في هذا الأمر الذي يعلم به كذبهم وافتراؤهم، فهب أنهم حاجوا فيما لهم به علم فكيف يحاجون في هذه الحالة، فهذا قبل أن ينظر ما احتوى عليه قولهم من البطلان يعلم فساد دعواهم، وفي هذه الآية دليل على أنه لا يحل للإنسان أن يقول أو يجادل فيما لا علم له به. وقوله: {والله ولي المؤمنين}؛ فكلما قوي إيمان العبد تولاه الله بلطفه، ويسره لليسرى وجنبه العسرى.
(65 - 68) همۀ ادیان اعم از یهود و نصارا و مشرکین و همچنین مسلمانها ادعا میکردند که بر آیین ابراهیم هستند. خداوند خبر داد که سزاوارترین و نزدیکترین مردم به ابراهیم، محمد صلی الله علیه وسلم و پیروانش، و پیروان ابراهیم خلیل هستند که پیش از محمد و یارانش زیستهاند. اما ابراهیم از یهود و نصارا و مشرکین و دوستی آنان بیزار ومبرا است، چون دین ابراهیم، دین یکتا پرستی است، و سرشار از عفو و گذشت و سهولت، که بر اساس آن باید به همۀ پیامبران و همۀ کتابها ایمان داشت، و این از ویژگی مسلمین است. یهود و نصارا ادعا میکردند که آنها بر آیین ابراهیم هستند، در حالیکه یهودیت و نصرانیتی که برآن هستند، بعد از ابراهیم خلیل بهوجود آمد، پس چگونه در این مسئله مجادله میکنند، مسئلهای که دروغ و افترای آنها به وضوح در آن مشاهده میشود؟ فرض کن آنها در چیزی که بدان علم داشتند، مجادله کردند، پس چگونه در این حالت مجادله مینمایند؛ زیرا در اینجا قبل از اینکه به باطل بودن و پوچ بودن سخنشان توجه شود، فاسد بودن ادعایشان اثبات میگردد. و این آیه دلیلی است بر اینکه برای انسان جایز نیست دربارۀ چیزی که نمیداند، سخن بگوید یا در مورد آن مجادله کند. (
﴿وَٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) پس هر اندازه ایمان آدمی قوی باشد، خداوند با لطف خویش او را سرپرستی مینماید، و او را بر انجام کار خوب، توفیق میدهد، و از سختی دور مینماید.
{وَدَّتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ (69) يَاأَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ (70) يَاأَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (71) وَقَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَاكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (72) وَلَا تُؤْمِنُوا إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِينَكُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدَى هُدَى اللَّهِ أَنْ يُؤْتَى أَحَدٌ مِثْلَ مَا أُوتِيتُمْ أَوْ يُحَاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (73) يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (74)}.
وَدَّت طَّآئِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَمَا يُضِلُّونَ إِلاَّ أَنفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ ، طايفه اي از اهل کتاب دوست دارند که شما را گمراه کنند و حال آنکه نمي دانند که جز خود را گمراه نمي کنند.
يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَأَنتُمْ تَشْهَدُونَ ، اي اهل کتاب ، با آنکه خود به آيات خدا شهادت مي دهيد ، چرا انکارشان مي کنيد .
يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ، اي اهل کتاب ، با آنکه از حقيقت آگاهيد ، چرا حق را به باطل مي آميزيدو، حقيقت را کتمان مي کنيد.
وَقَالَت طَّآئِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ آمِنُواْ بِالَّذِيَ أُنزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَجْهَ النَّهَارِ وَاكْفُرُواْ آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ،
طايفه اي از اهل کتاب گفتند : در اول روز به آنچه بر مؤمنان نازل شده است ايمان بياوريد و در آخر روز انکارش کنيد ، تا مگر از اعتقاد خويش بازگردند.
وَلاَ تُؤْمِنُواْ إِلاَّ لِمَن تَبِعَ دِينَكُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدَى هُدَى اللّهِ أَن يُؤْتَى أَحَدٌ مِّثْلَ مَا أُوتِيتُمْ أَوْ يُحَآجُّوكُمْ عِندَ رَبِّكُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ،
و گفتند : جز پيروان دين خود را تصديق مکنيد بگو : هدايت ، هدايت ، خدايي است و اگر گويند که به ديگران همان چيزهايي ارزاني شود که به شماارزاني شده است ،
يا اگر گويند که فردا در نزد پروردگارتان با شما به حجت مي ايستند بگو : فضيلت به دست خداست ، به هر که خواهد آن را عطا مي کند ، که او بخشاينده و داناست.
يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن يَشَاء وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ ، هر که را بخواهد خاص رحمت خود مي کند و خدا صاحب کرمي است بس بزرگ.
#
{69 ـ 74} هذا من منة الله على هذه الأمة حيث أخبرهم بمكر أعدائهم من أهل الكتاب وأنهم من حرصهم على إضلال المؤمنين ينوعون المكرات الخبيثة فقالت طائفة منهم: {آمنوا بالذي أنزل على الذين آمنوا وجه النهار}؛ أي: أوله وارجعوا عن دينهم آخر النهار فإنهم إذا رأوكم راجعين وهم يعتقدون فيكم العلم استرابوا بدينهم وقالوا لولا أنهم رأوا فيه ما لا يعجبهم ولا يوافق الكتب السابقة لم يرجعوا، هذا مكرهم والله تعالى هو الذي يهدي من يشاء وهو الذي بيده الفضل يختص به من يشاء، فخصكم يا هذه الأمة بما لم يخص به غيركم، ولم يدر هؤلاء الماكرون أن دين الله حق إذا وصلت حقيقته إلى القلوب لم يزدد صاحبه على طول المدى إلا إيماناً ويقيناً، ولم تزده الشبه إلا تمسكاً بدينه وحمداً لله وثناء عليه حيث منَّ به عليه. وقولهم: {أن يؤتى أحد مثل ما أوتيتم أو يحاجوكم عند ربكم}؛ يعني أن الذي حملهم على هذه الأعمال المنكرة الحسد والبغي وخشية الاحتجاج عليهم، كما قال تعالى: {ود كثير من أهل الكتاب لو يردونكم من بعد إيمانكم كفاراً حسداً من عند أنفسهم من بعد ما تبين لهم الحق}؛ الآية.
(69 - 74) این از جمله احسان و نیکیهای خداوند نسبت به این امت است که آنها را از مکر و توطئه اهل کتاب آگاه نموده، و به آنها خبر داده است که اهل کتاب ـ بنا بر علاقۀ شدید آنها به گمراه کردن مؤمنان ـ کارهای زشتِ گوناگونی انجام میدهند.
پس گروهی از اهل کتاب گفتند: (
﴿ءَامِنُواْ بِٱلَّذِيٓ أُنزِلَ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَجۡهَ ٱلنَّهَارِ﴾) به آنچه بر مومنان نازل شده، در آغاز روز ایمان بیاورید، و در پایان روز از دینشان برگردید؛ زیرا وقتی آنها ببینند که شما از دینشان برگشتهاید، در حالیکه آنها معتقدند که شما علم و دانش دارید، در دین خود شک میکنند، و با خود میگویند اگر آنها در دین چیزی ناپسند و مخالف با کتابهای گذشته نمیدیدند، از آن برنمیگشتند. این مکر و نقشۀ آنهاست، و خداوند هرکس را که بخواهد هدایت میکند، و بخشش به دست اوست، و آن را به هر کس که بخواهد اختصاص میدهد. پس ای امت اسلام! خداوند چیزهایی را به شما اختصاص داده که به دیگران اختصاص نداده است. و این حیلهگران ندانستند که دین خدا حق است، و هر گاه حقیقت آن در دلها جای بگیرد، جز ایمان و یقین چیزی را نمیافزاید، و شبهه پراکنی و ایجاد تردید، سبب میشود که فرد متدین به دینش بیشترتمسّک جوید و ستایش خدا را به جای آورد. (
﴿أَن يُؤۡتَىٰٓ أَحَدٞ مِّثۡلَ مَآ أُوتِيتُمۡ أَوۡ يُحَآجُّوكُمۡ عِندَ رَبِّكُمۡ﴾) چیزی که آنها را به انجام این کارهای زشت وادار کرد، حسد و سرکشی و ترس از محکوم شدن بود،
همانطور که خداوند متعال فرموده است: (
﴿وَدَّ كَثِيرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَوۡ يَرُدُّونَكُم مِّنۢ بَعۡدِ إِيمَٰنِكُمۡ كُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ ٱلۡحَقُّ﴾) بسیاری از اهل کتاب ـ پس از آنکه حق برایشان آشکار شد ـ از روی حسدی که در وجودشان بود، آرزو کردند که شما را بعد از ایمانتان، کافر گردانند.
{وَمِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطَارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَمِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ لَا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلَّا مَا دُمْتَ عَلَيْهِ قَائِمًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَيْسَ عَلَيْنَا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ (75) بَلَى مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ وَاتَّقَى فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ (76)}.
وَمِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِقِنطَارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَمِنْهُم مَّنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ لاَّ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلاَّ مَا دُمْتَ عَلَيْهِ قَآئِمًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ لَيْسَ عَلَيْنَا فِي الأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَيَقُولُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ ، از ميان اهل کتاب کسي است که اگر او را امين شمري و قنطاري به او، بسپاري آن را به تو باز مي گرداند ،
و از ايشان کسي است که اگر امينش شمري و ديناري به او بسپاري جز به تقاضا و مطالبت آن را باز نگرداند زيرا مي گويد : راه اعتراض مردم مکه بر ما بسته است و کس ما را ملامت نکند اينان خود مي دانند که به خدا دروغ مي بندند.
بَلَى مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ وَاتَّقَى فَإِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ ، آري هر کس که به عهد خويش وفا کند و پرهيزگار باشد ، خدا پرهيزگاران را دوست مي دارد.
#
{75} يخبر تعالى عن أهل الكتاب أن منهم طائفة أمناء بحيث لو أمنته على قناطير من النقود وهي المال الكثير يؤده إليك، ومنهم طائفة خونة يخونك في أقل القليل، ومع هذه الخيانة الشنيعة فإنهم يتأولون بالأعذار الباطلة فيقولون: {ليس علينا في الأميين سبيل}؛ أي: ليس علينا جناح إذا خناهم واستبحنا أموالهم، لأنهم لا حرمة لهم، قال تعالى: {ويقولون على الله الكذب وهم يعلمون}؛ أن عليهم أشد الحرج، فجمعوا بين الخيانة وبين احتقار العرب وبين الكذب على الله، وهم يعلمون ذلك ليسوا كمن فعل ذلك جهلاً وضلالاً.
(75) خداوند از اهل کتاب خبر میدهد که گروهی از آنان امانتدار هستند، و اگر مبلغ هنگفتی را به طور امانت به آنها بسپاری، آن را به تو برمیگردانند، و گروهی از آنها خائن هستند، و در کمترین چیزی که به طور امانت به آنها بدهی، خیانت میکنند، و آنها با وجود این خیانت زشت، عذر و بهانههای پوچ میآورند،
و میگویند: (
﴿لَيۡسَ عَلَيۡنَا فِي ٱلۡأُمِّيِّۧنَ سَبِيلٞ﴾) اگر به
«امیین» [بیسوادان] خیانت کنیم و مالهایشان را مباح بدانیم، بر ما گناهی نیست؛ چون آنها حرمتی ندارند.
خداوند متعال میگوید: (
﴿وَيَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ﴾) و آنها به شدت گناهکار خواهند بود. پس دو کار زشت را مرتکب شدهاند؛ یکی خیانت و تحقیر اعراب، و دیگری دروغ بستن به خدا، در حالی که آنها
[زشتی و قبح کار خود را] میدانند، پس اینان مانند کسانی نیستند که از روی نادانی و گمراهی چنین میکنند.
#
{76} ثم قال تعالى: {بلى}؛ أي: ليس الأمر كما قالوا. {من أوفى بعهده واتقى}؛ أي: قام بحقوق الله وحقوق خلقه فإن هذا هو المتقي والله يحبه، أي: ومن كان بخلاف ذلك فلم يف بعهده وعقوده التي بينه وبين الخلق ولا قام بتقوى الله، فإن الله يمقته، وسيجازيه على ذلك أعظم النكال.
(76) سپس خداوند متعال فرمود: (
﴿بَلَىٰ﴾) آنطور نیست که آنها میگویند، بلکه (
﴿مَنۡ أَوۡفَىٰ بِعَهۡدِهِۦ وَٱتَّقَىٰ﴾) هرکس به حقوق الهی و آفریدگانش وفا کند، این فرد پرهیزگار است، و خداوند او را دوست میدارد؛ یعنی هر کس بر خلاف این عمل کند، و به پیمانی که بین او و مردم است، وفا ننماید، و پرهیزگار نباشد، خداوند او را کیفر میدهد، و او را بر این کار به شدت مجازات میکند.
{إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِيلًا أُولَئِكَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ وَلَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَلَا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (77)}.
إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِيلاً أُوْلَـئِكَ لاَ خَلاَقَ لَهُمْ فِي الآخِرَةِ وَلاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ يَنظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلاَ يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ، کساني که عهد خدا و سوگندهاي خود را به بهايي اندک مي فروشند در آخرت نصيبي ندارند و خدا در روز قيامت نه با آنان سخن مي گويد و نه به آنان مي نگرد و نه آنان را پاکيزه مي سازد و برايشان عذابي دردآور است.
#
{77} أي: إن الذين يشترون الدنيا بالدين فيختارون الحطام القليل من الدنيا ويتوسلون إليها بالأيمان الكاذبة والعهود المنكوثة فهؤلاء {لا يكلمهم الله ولا ينظر إليهم يوم القيامة ولا يزكيهم ولهم عذاب أليم}؛ أي: قد حق عليهم سخط الله ووجب عليهم عقابه، وحرموا ثوابه، ومنعوا من التزكية، وهي التطهير. بل يردون القيامة متلوثون بالجرائم، متدنسون بالذنوب العظائم.
(77) کسانی که دنیا را به بهای دین میخرند، و کالای اندک دنیا را انتخاب میکنند، و با قسمهای دروغین و عهد شکنی، دنیا را به دست میآورند، (
﴿وَلَا يُكَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ وَلَا يَنظُرُ إِلَيۡهِمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ﴾) خداوند با ایشان سخن نمیگوید، و روز قیامت به آنها نمینگرد، و آنها را پاک نمیسازد، و برای آنان عذابی دردناک است؛ یعنی خشم خدا، و کیفر الهی بر آنان واجب و مقرر گشته، و آنها از پاداش الهی محروم شده، و از تزکیۀ الهی بینصیب میمانند، و در روز قیامت در حالی که مرتکب جنایت و گناهان بزرگ شدهاند، در پیشگاه خدا حاضر میشوند.
{وَإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقًا يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتَابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتَابِ وَمَا هُوَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَمَا هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ (78)}.
وَإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقًا يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُم بِالْكِتَابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتَابِ وَمَا هُوَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ وَمَا هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ وَيَقُولُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ ، و از ميان ايشان گروهي هستند که به شيوه کتاب خدا سخن مي گويند ، تا، پنداريد که آنچه مي گويند از کتاب خداست ، در حالي که از کتاب خدا نيست و مي گويند که از جانب خدا آمده و حال آنکه از جانب خدا نيامده است و خود مي دانند که بر خدا دروغ مي بندند.
#
{78} أي: وإن من أهل الكتاب فريقاً محرفون لكتاب الله {يلوون ألسنتهم بالكتاب لتحسبوه من الكتاب}؛ وهذا يشمل التحريف اللفظي والتحريف المعنوي، ثم هم مع هذا التحريف الشنيع، يوهمون أنه من الكتاب وهم كذبة في ذلك ويصرحون بالكذب على الله، وهم يعلمون حالهم وسوء مغبتهم.
(78) گروهی از اهل کتاب، کتاب خدا را تحریف میکنند، (
﴿يَلۡوُۥنَ أَلۡسِنَتَهُم بِٱلۡكِتَٰبِ لِتَحۡسَبُوهُ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ﴾) و این، تحریف لفظی و تحریف معنوی را شامل میشود. سپس آنها گمان میبرند که این تحریف زشت، بخشی از کتاب است، و آنها دروغ میگویند، و به صراحت به خدا دروغ نسبت میدهند، و آنها به سرنوشت و به سرانجام بد خود، واقفاند.
{مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَادًا لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ (79) وَلَا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلَائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (80)}.
مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤْتِيَهُ اللّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُواْ عِبَادًا لِّي مِن دُونِ اللّهِ وَلَـكِن كُونُواْ رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنتُمْ تَدْرُسُونَ ، نسزد هيچ بشري را که خدا به او کتاب و حکمت و نبوت داده باشد ، آنگاه به ،
مردم بگويد که بندگان من باشيد نه بندگان خدا و حال آنکه پيامبران مي گويند : همچنان که از کتاب خدا مي آموزيد و در آن مي خوانيد ، پرستندگان خدا باشيد.
وَلاَ يَأْمُرَكُمْ أَن تَتَّخِذُواْ الْمَلاَئِكَةَ وَالنِّبِيِّيْنَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُم بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ ، و نيز به شما نمي فرمايند که فرشتگان و پيامبران را خدايان پنداريد آيا پس از آنکه اسلام آورده ايد شما را به کفر فرمان مي دهند ?
#
{79 ـ 80} أي: يمتنع ويستحيل كل الاستحالة لبشر منَّ الله عليه بالوحي والكتاب والنبوة وأعطاه الحكم الشرعي، أن يأمر الناس بعبادته ولا بعبادة النبيين والملائكة واتخاذهم أرباباً، لأن هذا هو الكفر، فكيف وقد بعث بالإسلام المنافي للكفر من كل وجه فكيف يأمر بضده، هذا من الممتنع لأن حاله وما هو عليه وما منَّ الله به عليه من الفضائل والخصائص تقتضي العبودية الكاملة والخضوع التام لله الواحد القهار، وهذا جواب لوفد نجران حين تمادى بهم الغرور ووصلت بهم الحال والكبر أن قالوا أتأمرنا يا محمد أن نعبدك حين أمرهم بعبادة الله وطاعته، فبين الباري انتفاء ما قالوا وأن كلامهم وكلام أمثالهم في هذا ظاهر البطلان.
(79 - 80) قطعاً امکان ندارد، و محال است انسانی که خداوند وحی و کتاب و نبوت را به وی داده، و حکم شرعی را به او بخشیده است، مردم را به پرستش خود فراخواند، و به پرستش پیامبران و فرشتگان و قرار دادن آنها به جای خدا، دستور دهد، چون این، کفر است؛ زیرا او با اسلام مبعوث شده است که از هر جهت با کفر منافی است، پس چگونه او به ضد آن دستور میدهد؟ این غیر ممکن است؛ زیرا حالتی که او بر آن قرار دارد، و فضیلتها و ویژگیهایی که خداوند به او ارزانی داشته است، مقتضی عبودیت و بندگی و فروتنی کامل برای خدای یگانه و قهار میباشد. و این پاسخی است به گروه نصرانیهای اعزامی از نجران،
چرا که فریب خوردگی و تکبر آنان به جایی رسید که گفتند: ای محمد! آیا ما را دستور میدهی تا تو را عبادت کنیم؟ این در حالی بود که خداوند آنها را دستور داده بود که خدا را بپرستند، و از او پیروی کنند.
پس خداوند باری تعالی آنچه را که بر زبان آوردند منتفی کرد و فرمود: پوچ بودن سخن آنها و امثال آنان در این مورد، آشکار است.
{وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِكُمْ إِصْرِي قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ (81) فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (82)}.
وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّيْنَ لَمَا آتَيْتُكُم مِّن كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِكُمْ إِصْرِي قَالُواْ أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُواْ وَأَنَاْ مَعَكُم مِّنَ الشَّاهِدِينَ ، و خدا از پيامبران پيمان گرفت که شما را کتاب و حکمت داده ام ، به ،
پيامبري که آيين شما را تصديق مي کند و به رسالت نزد شما مي آيد بگرويد وياري اش کنيد گفت : آيا اقرار کرديد و عهد مرا پذيرفتيد ? گفتند : اقرار کرديم گفت :پس شهادت دهيد و من نيز با شما از شاهدانم.
فَمَن تَوَلَّى بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ، و هر که از آن پس سرپيچي کند از فاسقان است.
#
{81 ـ 82} هذا إخبار منه تعالى أنه أخذ عهد النبيين وميثاقهم كلِّهم بسبب ما أعطاهم، ومنَّ به عليهم من الكتاب والحكمة المقتضي للقيام التام بحق الله وتوفيته، أنه إن جاءهم رسول مصدق لما معهم بُعِثَ بما بعثوا به من التوحيد والحق والقسط والأصول التي اتفقت عليها الشرائع أنهم يؤمنون به وينصرونه، فأقروا على ذلك، واعترفوا، والتزموا، وأشهدهم، وشهد عليهم، وتوعد من خالف هذا الميثاق.
وهذا أمر عام بين الأنبياء أن جميعهم طريقهم واحد وأن دعوة كل واحد منهم قد اتفقوا وتعاقدوا عليها، وعموم ذلك أنه أخذ على جميعهم الميثاق بالإيمان والنصرة لمحمد - صلى الله عليه وسلم -، فمن ادعى أنه من أتباعهم فهذا دينهم الذي أخذه الله عليهم وأقروا به واعترفوا، فمن تولى عن اتباع محمد ممن يزعم أنه من أتباعهم فإنه فاسق خارج عن طاعة الله مكذب للرسول الذي يزعم أنه من أتباعه مخالف لطريقه، وفي هذا إقامة الحجة والبرهان على كل من لم يؤمن بمحمد - صلى الله عليه وسلم - من أهل الكتب والأديان، وأنه لا يمكنهم الإيمان برسلهم الذين يزعمون أنهم أتباعهم حتى يؤمنوا بإمامهم وخاتمهم - صلى الله عليه وسلم -.
(81 - 82) در اینجا خداوند خبر میدهد که به سبب کتاب و حکمتی که به پیامبران ارزانی نموده است ـ کتاب و حکمتی که مقتضی آن بود که به نحو احسن و بهطور کامل و تمام حق خدا را به جای آورند ـ از آنان پیمان گرفته است اگر پیامبری نزد آنها آمد و تصدیق کنندۀ چیزی بود که آنها با خود دارند،
از قبیل: توحید، حق، دادگری، و اصولی که ادیان بر آن اتفاق دارند، باید به او ایمان بیاورند و وی را یاری دهند. پس آنان بر این امر اقرار و اعتراف نمودند، و خداوند آنها را گواه قرار داد، و بر آنها گواه شد. و کسانی را که با این پیمان مخالفت ورزند، شدیداً مورد تهدید قرار داد. و این یک امر فراگیر بین پیامبران است؛ چرا که راه همه یکی است، و همه بر آن اتفاق دارند، و بر آن پیمان بستهاند. و به طور کلی از هر یک از آنان پیمان گرفته شده تا به محمد صلی الله علیه وسلم ایمان بیاورند، و او را یاری کنند. و هرکس ادعا کند که از پیروان آنهاست، بداند که دین محمد صلی الله علیه وسلم دین آنهاست، و خداوند از آنان پیمان گرفته است که به دین وی ایمان بیاورند، و آنان نیز به صحت آن اقرار و اعتراف کردهاند. پس کسیکه گمان برد پیرو یکی از آن پیامبران است، سپس از پیروی کردن از محمد روی برگرداند، او فاسق و از طاعت الهی بیرون رفته است، و پیامبری را که او گمان میبرد پیروش میباشد، تکذیب کرده، و با راه او مخالفت ورزیده است. و این اقامۀ حجت بر آن دسته از اهل کتاب و صاحبان ادیان سماوی است که به محمد صلی الله علیه وسلم ایمان نیاوردهاند؛ زیرا آنها نمیتوانند به پیامبرانی که گمان میبرند پیروشان هستند، ایمان داشته باشند، مگر اینکه به پیشوا و خاتم پیامبران صلی الله علیه وسلم ایمان بیاورند.
{أَفَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ (83) قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَالنَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (84) وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ (85)}.
أَفَغَيْرَ دِينِ اللّهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ ، آيا ديني جز دين خدا مي جويند ، حال آنکه آنچه در آسمانها و زمين است خواه و ناخواه تسليم فرمان او هستند و به نزد او بازشان مي گردانند ?
قُلْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ عَلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَالنَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ،
بگو : به خدا و آنچه بر ما و بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و، فرزندان او و نيز آنچه بر موسي و عيسي و پيامبران ديگر از جانب پروردگارشان نازل شده است ، ايمان آورديم ميان هيچ يک از ايشان فرقي نمي نهيم و همه تسليم اراده او هستيم.
وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ، و هر کس که ديني جز اسلام اختيار کند از او پذيرفته نخواهد شد و در آخرت از زيانديدگان خواهد بود.
#
{83 ـ 85} قد تقدم في سورة البقرة أن هذه الأصول التي هي أصول الإيمان التي أمر الله بها هذه الأمة قد اتفقت عليها الكتب والرسل، وأنها هي الغرض الموجه لكل أحد وأنها هي الدين والإسلام الحقيقي، وأن من ابتغى غيرها فعمله مردود وليس له دين يعول عليه، فمن زهد عنه ورغب عنه فأين يذهب؟ إلى عبادة الأشجار والأحجار والنيران، أو إلى اتخاذ الأحبار والرهبان والصلبان، أو إلى التعطيل لرب العالمين، أو إلى الأديان الباطلة التي هي من وحي الشياطين؟ وهؤلاء كلهم في الآخرة من الخاسرين.
(83 - 85) در سورۀ بقره گذشت که این اصول، اصول ایمانی هستند، و خداوند امت اسلام را به رعایت و عمل به آن دستور داده است، و همۀ کتابها و پیامبران بر آن اتفاق نمودهاند، و هدف اساسی بعثت تمام پیامبران بوده است، و اینکه فرایضی بودهاند که به هر احدی روی آورده است. و اسلام حقیقی، همین است، و هرکس غیر از آن را بجوید، عملش مردود است و دینی ندارد که بدان تکیه و اعتماد شود. پس کسی که نسبت به اسلام بی علاقه گردد، کجا میرود؟ به عبادت درختان و سنگها و آتش روی میآورد؟ یا دانشمندان و دیرنشینان و صلیب را میپرستد؟ یا وجود پروردگار جهانیان را انکار میکند؟ یا به ادیان باطلی که ساخته و پرداختۀ شیطان هستند، روی میآورد؟ و همه اینها در آخرت از زیانکاران هستند.
{كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (86) أُولَئِكَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ (87) خَالِدِينَ فِيهَا لَا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ يُنْظَرُونَ (88) إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (89) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْرًا لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الضَّالُّونَ (90) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْءُ الْأَرْضِ ذَهَبًا وَلَوِ افْتَدَى بِهِ أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِينَ (91)}.
كَيْفَ يَهْدِي اللّهُ قَوْمًا كَفَرُواْ بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُواْ أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ، چگونه خدا هدايت کند قومي را که نخست ايمان آوردند و به حقانيت ، رسول شهادت دادند و دلايل و آيات روشن را مشاهده کردند ، سپس کافر شدند ? خدا ستمکاران را هدايت نمي کند.
أُوْلَـئِكَ جَزَآؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَالْمَلآئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ ، جزايشان اين است که لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنان است.
خَالِدِينَ فِيهَا لاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ يُنظَرُونَ ، جاويد در جهنم بمانند و از عذابشان کاسته نشود و مهلتشان ندهند.
إِلاَّ الَّذِينَ تَابُواْ مِن بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُواْ فَإِنَّ الله غَفُورٌ رَّحِيمٌ ، مگر آنان که از آن پس توبه کنند و به صلاح آيند ، زيرا خدا آمرزنده و، مهربان است.
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بَعْدَ إِيمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُواْ كُفْرًا لَّن تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَأُوْلَـئِكَ هُمُ الضَّآلُّونَ، توبه کساني که پس از ايمان آوردن کافر شدند و بر کفر خود افزودند ، پذيرفته نخواهد شد اينان گمراهانند.
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَمَاتُواْ وَهُمْ كُفَّارٌ فَلَن يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِم مِّلْءُ الأرْضِ ذَهَبًا وَلَوِ افْتَدَى بِهِ أُوْلَـئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِينَ ، آنان که کافر شدند و کافر مردند ، اگر بخواهند به اندازه همه زمين طلا دهند و خويشتن را از عذاب باز خرند ، از آنها پذيرفته نخواهد شد برايشان عذابي دردناک است و هيچ ياوري ندارند.
#
{86 ـ 88} يعني أنه يبعد كل البعد أن يهدي الله قوماً عرفوا الإيمان، ودخلوا فيه وشهدوا أن الرسول حق ثم ارتدوا على أعقابهم ناكصين ناكثين، لأنهم عرفوا الحق فرفضوه، ولأن من هذه الحالة وصفه فإن الله يعاقبه بالانتكاس وانقلاب القلب جزاء له إذ عرف الحق فتركه، والباطل فآثره فولاه الله ما تولى لنفسه، فهؤلاء {عليهم لعنة الله والملائكة والناس أجمعين}؛ خالدين في اللعنة والعذاب {لا يخفف عنهم العذاب ولا هم ينظرون}؛ إذا جاءهم أمر الله، لأن الله عمرهم ما يتذكر فيه ما تذكر، وجاءهم النذير.
(86 - 88) کاملاً بعید است خداوند قومی را هدایت کند که ایمان آوردند و گواهی دادند پیامبر بر حق است، سپس مرتد شده و به عقب بازگشتند و پیمان خود را شکستند، چون آنها حق را شناختند، اما آن را دور انداختند. و هرکس که اینگونه باشد، خداوند به پاس عمل
[زشت]ش قلبش را واژگون و دگرگون مینماید؛ زیرا او حق را شناخته و آن را ترک گفته، و باطل را شناخته و آن را انتخاب کرده است. پس خداوند او را رها میکند و خداوند کسی
[یا چیزی] را ولیّ و سرپرست او قرار میدهد که او آن را ولیّ و سرپرست خود قرار داده بود. (
﴿عَلَيۡهِمۡ لَعۡنَةَ ٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِينَ﴾) نفرین خدا و فرشتگان و تمام مردم، بر اینهاست و در نفرین و عذاب جاودانه هستند. (
﴿لَا يُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ يُنظَرُونَ﴾) وقتی که فرمان خدا سر رسد، به آنان مهلت داده نمیشود، چون خداوند آنها را به اندازهای عمر داده است که هر کس بخواهد، میتواند از آن پند بگیرد، و بیم دهنده
[نیز] پیش آنها آمده است. سپس خداوند متعال کسانی را که از کفر و گناهشان توبه کرده و عیبهای خود را اصلاح نمودهاند، از این وعید و تهدید استثنا کرد. پس خداوند گناهان گذشتۀ آنان را میبخشد و از کردار پیشین آنان، چشم پوشی میکند.
#
{89 ـ 91} ثم إنه تعالى استثنى من هذا الوعيد التائبين من كفرهم وذنوبهم المصلحين لعيوبهم فإن الله يغفر لهم ما قدموه ويعفو عنهم ما أسلفوه، ولكن من كفر وأصر على كفره، ولم يزدد إلا كفراً حتى مات على كفره، فهؤلاء هم الضالون عن طريق الهدى السالكون لطريق الشقاء، وقد استحقوا بهذا العذاب الأليم، فليس لهم ناصر من عذاب الله ولو بذلوا ملء الأرض ذهباً ليفتدوا به لم ينفعهم شيئاً. فعياذًا بالله من الكفر وفروعه.
(89 - 91) کاملاً بعید است خداوند قومی را هدایت کند که ایمان آوردند و گواهی دادند پیامبر بر حق است، سپس مرتد شده و به عقب بازگشتند و پیمان خود را شکستند، چون آنها حق را شناختند، اما آن را دور انداختند. و هرکس که اینگونه باشد، خداوند به پاس عمل
[زشت]ش قلبش را واژگون و دگرگون مینماید؛ زیرا او حق را شناخته و آن را ترک گفته، و باطل را شناخته و آن را انتخاب کرده است. پس خداوند او را رها میکند و خداوند کسی
[یا چیزی] را ولیّ و سرپرست او قرار میدهد که او آن را ولیّ و سرپرست خود قرار داده بود. (
﴿عَلَيۡهِمۡ لَعۡنَةَ ٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِينَ﴾) نفرین خدا و فرشتگان و تمام مردم، بر اینهاست و در نفرین و عذاب جاودانه هستند. (
﴿لَا يُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ يُنظَرُونَ﴾) وقتی که فرمان خدا سر رسد، به آنان مهلت داده نمیشود، چون خداوند آنها را به اندازهای عمر داده است که هر کس بخواهد، میتواند از آن پند بگیرد، و بیم دهنده
[نیز] پیش آنها آمده است. سپس خداوند متعال کسانی را که از کفر و گناهشان توبه کرده و عیبهای خود را اصلاح نمودهاند، از این وعید و تهدید استثنا کرد. پس خداوند گناهان گذشتۀ آنان را میبخشد و از کردار پیشین آنان، چشم پوشی میکند. اما کسی که کفر بورزد، و بر کفرش اصرار نماید، و به آن بیفزاید، و بر کفرش بمیرد، از راه هدایت منحرف شده، و راه شقاوت و بدبختی را در پیش گرفته، و به سبب این کار، سزاوار عذاب دردناک است، و کسی نیست که وی را یاری کند، و از عذاب خدا نجات دهد، و اگر زمین را پر از طلا کند و آن را فدیه بدهد، به وی سودی نمیبخشد. پناه میبریم به خدا از کفر و از فروع آن!
{لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ (92)}.
لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ ، نيکي را در نخواهيد يافت تا آنگاه که از آنچه دوست مي داريد انفاق کنيد، و هر چه انفاق مي کنيد خدا بدان آگاه است.
#
{92} يعني {لن تنالوا} وتدركوا {البر}، الذي هو اسم جامع للخيرات وهو: الطريق الموصل إلى الجنة {حتى تنفقوا مما تحبون} من أطيب أموالكم وأزكاها، فإن النفقة من الطيب المحبوب للنفوس من أكبر الأدلة على سماحة النفس واتصافها بمكارم الأخلاق ورحمتها ورقتها، ومن أدل الدلائل على محبة الله وتقديم محبته على محبة الأموال التي جبلت النفوس على قوة التعلق بها، فمن آثر محبة الله على محبة نفسه فقد بلغ الذروة العليا من الكمال وكذلك من أنفق الطيبات وأحسن إلى عباد الله أحسن الله إليه ووفقه أعمالاً وأخلاقاً لا تحصل بدون هذه الحالة. وأيضاً فمن قام بهذه النفقة على هذا الوجه كان قيامه ببقية الأعمال الصالحة والأخلاق الفاضلة من طريق الأولى والأحرى، ومع أن النفقة من الطيبات هي أكمل الحالات فمهما أنفق العبد من نفقة قليلة أو كثيرة من طيب أو غيره {فإن الله به عليم}، وسيجزي كل منفق بحسب عمله، سيجزيه في الدنيا بالخلف العاجل وفي الآخرة بالنعيم الآجل.
(92) هرگز به نیکی نمیرسید،
«برّ» یا نیکی، نامی است که هر خیر و عمل خوبی را در بر میگیرد، و آن راهی است که آدمی را به بهشت میرساند. و راه رسیدن به بهشت را در پیش نمیگیرید مگر اینکه از آنچه دوست دارید و از بهترین و پاکیزهترین مالهایتان در راه خدا انفاق کنید؛ زیرا بخشیدن مالی که انسان آن را دوست دارد، یکی از بزرگترین دلایلِ سخاوتمندی و بخشایشگری و داشتن مکارم اخلاق و مهربانی و نرمی طبع است. و یکی از بهترین دلایلِ دوست داشتن خدا و ترجیح دادن دوستی وی بر دوستی مال و ثروت است که سرشت انسان به شدت به آن وابسته است. پس هرکس محبت خدا را ترجیح دهد، به قلۀ کمال رسیده است. و همچنین هرکس از پاکیزهها انفاق کند، و با بندگان خدا نیکوکاری نماید، خداوند با او نیکی مینماید و او را بر انجام دادن کارها و برخورداری از اخلاق و فضایلی موفّق میگرداند که بدون این حالت به دست نمیآید. همچنین کسی که نفقه را اینگونه بدهد، دیگر اعمال صالح و شایسته را به طریق اولی انجام میدهد و به طریق اولی از اخلاق حسنه برخوردار خواهد شد. و بخشیدن از چیزهای خوب، کاملترین حالت انفاق است. پس هر اندازه بنده در راه خدا ببخشد، کم یا زیاد، خوب یا نامرغوب، خداوند آن را میداند، و هر انفاق کنندهای را بر حسب عملش پاداش میدهد، و در دنیا جای آن مال را پر می کند و در آخرت او را در بهشت جای میدهد.
{كُلُّ الطَّعَامِ كَانَ حِلًّا لِبَنِي إِسْرَائِيلَ إِلَّا مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْرَاةُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (93) فَمَنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (94)}.
كُلُّ الطَّعَامِ كَانَ حِـلاًّ لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ إِلاَّ مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ مِن قَبْلِ أَن تُنَزَّلَ التَّوْرَاةُ قُلْ فَأْتُواْ بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ، همه طعامها بر بني اسرائيل حلال بود ، مگر آنها که پيش از نزول تورات ،
اسرائيل بر خود حرام کرده بود بگو : اگر راست مي گوييد تورات را بياوريد و بخوانيد.
فَمَنِ افْتَرَىَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ مِن بَعْدِ ذَلِكَ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ، از آن پس هر که بر خدا دروغ بندد از ستمکاران است.
#
{93 ـ 94} من جملة الأمور التي قدح فيها اليهود بنبوة عيسى ومحمد - صلى الله عليه وسلم - أنهم زعموا أن النسخ باطل، وأنه لا يمكن أن يأتي نبي يخالف النبي الذي قبله. فكذبهم الله بأمر يعرفونه، فإنهم يعترفون بأن جميع الطعام قبل نزول التوراة كان حلالاً لبني إسرائيل إلا أشياء يسيرة، حرمها إسرائيل وهو يعقوب عليه السلام على نفسه ومنعها إياه لمرض أصابه، ثم إن التوراة فيها من التحريمات التي نسخت ما كان حلاًّ قبل ذلك شيء كثير. قل لهم إن أنكروا ذلك {فأتوا بالتوراة فاتلوها إن كنتم صادقين}؛ بزعمكم أنه لا نسخ ولا تحليل ولا تحريم. وهذا من أبلغ الحجج أن يحتج على الإنسان بأمر يقوله ويعترف به ولا ينكره، فإن انقاد للحق فهو الواجب، وإن أبى ولم ينقد بعد هذا البيان تبين كذبه وافتراؤه وظلمه وبطلان ما هو عليه، وهو الواقع من اليهود.
(93 - 94) از جمله ایراداتی که یهودیان نسبت به رسالت عیسی و محمد صلی الله علیه وسلم مطرح میکردند، این بود که گمان میبردند نسخ، چیز باطلی است، و ممکن نیست پیامبری دستوری بیاورد که با دستور پیامبر قبلی مخالف باشد. خداوند آنها را از طریق مطرح کردن موضوعی که خود به آن آگاهی داشتند، تکذیب کرد؛ زیرا آنها اعتراف میکردند که همۀ غذاها ـ قبل از نازل شدن تورات ـ برای بنیاسرائیل حلال بود، به جز چیزهای اندکی که یعقوب ـ علیه السلام ـ به خاطر بیماریاش بر خود حرام کرده بود. وانگهی در تورات امور حرام شدۀ بسیاری وجود دارد که نسخ شدهاند؛ امور حرام شدهای که در گذشته حلال بودهاند. پس اگر این مطلب را انکار میکنند،
به آنها بگو: (
﴿فَأۡتُواْ بِٱلتَّوۡرَىٰةِ فَٱتۡلُوهَآ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ﴾) اگر گمان میبرید نسخی وجود ندارد و حرام کردن و حلال کردنی در میان نیست، پس تورات را بیاورید و بخوانید اگر راست میگویید. و این قویترین دلیل است، و آن عبارت است از اینکه چیزی به عنوان دلیل برای کسی آورده شود که خود بدان معترف است و آن را انکار نمیکند. پس چنانچه آن انسان، حق را گردن نهاد و تسلیم آن شد حرفی نیست، و اگر از تسلیم شدن در برابر آن امتناع ورزد، و پس از آنکه حق برایش روشن شد نقدی از آن به عمل نیاورد، دروغ و افترا و ستم و بطلان راهی که بر آن قرار دارد، روشن میشود. و یهودیان چنین بودند. (
﴿قُلۡ صَدَقَ ٱللَّهُ﴾) بگو:
«خداوند در همۀ آنچه که گفته است، راست فرموده، و سخن چه کسی از سخن خـداوند راستتر است؟!».خداوند در این آیات، دلایلی بر صـحت و درسـتی رسـالت محمد صلی الله علیه وسلم و دعوت او، و باطل بودن ادعای منحرفان و کسانی از اهل کتاب که پیامبر خدا را تکذیب کردند، و دعوتش را رد نمودند، ارائه کرده است. پس خداوند در این مورد راست گفته است، و بندگانش را با ارائه دلایل و حجتهایی که کوهها در برابر آن از هم میپاشند، و متفکران در برابر آن سر خم میکنند، قانع کرده است. پس هیچ راهی نمانده است جز اینکه همۀ مردم از آیین ابراهیم که آیین توحید و یگانه دانستن خداست، تبعیت کنند و تمام فرستادگان الهی و همۀ کتابهایی را که خدا نازل کرده است، تصدیق نمایند، و از ادیان باطل و منحرف روی بگردانند؛ زیرا ابراهیم از هر آن چیزی که با توحید مخالف بود، رویگردان بود، و از شرک و مشرکین بیزاری میجست.
{قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (95)}.
قُلْ صَدَقَ اللّهُ فَاتَّبِعُواْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ،
بگو : خدا راست ، مي گويد آيين حنيف ابراهيم را پيروي کنيد و او از مشرکان نبود.
#
{95} أي: قل صدق الله في كل ما قاله ومن أصدق من الله قيلاً وحديثاً؟
وقد بين في هذه الآيات من الأدلة على صحة رسالة محمد - صلى الله عليه وسلم - وبراهين دعوته وبطلان ما عليه المنحرفون من أهل الكتاب الذين كذبوا رسوله وردوا دعوته، فقد صدق الله في ذلك وأقنع عباده على ذلك ببراهين وحجج تتصدع لها الجبال وتخضع لها الرجال، فتعين عند ذلك على الناس كلهم اتباع ملة إبراهيم من توحيد الله وحده لا شريك له، وتصديق كل رسول أرسله الله، وكل كتاب أنزله والإعراض عن الأديان الباطلة المنحرفة، فإن إبراهيم كان معرضاً عن كل ما يخالف التوحيد متبرئاً من الشرك وأهله.
(95) از جمله ایراداتی که یهودیان نسبت به رسالت عیسی و محمد صلی الله علیه وسلم مطرح میکردند، این بود که گمان میبردند نسخ، چیز باطلی است، و ممکن نیست پیامبری دستوری بیاورد که با دستور پیامبر قبلی مخالف باشد. خداوند آنها را از طریق مطرح کردن موضوعی که خود به آن آگاهی داشتند، تکذیب کرد؛ زیرا آنها اعتراف میکردند که همۀ غذاها ـ قبل از نازل شدن تورات ـ برای بنیاسرائیل حلال بود، به جز چیزهای اندکی که یعقوب ـ علیه السلام ـ به خاطر بیماریاش بر خود حرام کرده بود. وانگهی در تورات امور حرام شدۀ بسیاری وجود دارد که نسخ شدهاند؛ امور حرام شدهای که در گذشته حلال بودهاند. پس اگر این مطلب را انکار میکنند،
به آنها بگو: (
﴿فَأۡتُواْ بِٱلتَّوۡرَىٰةِ فَٱتۡلُوهَآ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ﴾) اگر گمان میبرید نسخی وجود ندارد و حرام کردن و حلال کردنی در میان نیست، پس تورات را بیاورید و بخوانید اگر راست میگویید. و این قویترین دلیل است، و آن عبارت است از اینکه چیزی به عنوان دلیل برای کسی آورده شود که خود بدان معترف است و آن را انکار نمیکند. پس چنانچه آن انسان، حق را گردن نهاد و تسلیم آن شد حرفی نیست، و اگر از تسلیم شدن در برابر آن امتناع ورزد، و پس از آنکه حق برایش روشن شد نقدی از آن به عمل نیاورد، دروغ و افترا و ستم و بطلان راهی که بر آن قرار دارد، روشن میشود. و یهودیان چنین بودند. (
﴿قُلۡ صَدَقَ ٱللَّهُ﴾) بگو:
«خداوند در همۀ آنچه که گفته است، راست فرموده، و سخن چه کسی از سخن خـداوند راستتر است؟!».خداوند در این آیات، دلایلی بر صـحت و درسـتی رسـالت محمد صلی الله علیه وسلم و دعوت او، و باطل بودن ادعای منحرفان و کسانی از اهل کتاب که پیامبر خدا را تکذیب کردند، و دعوتش را رد نمودند، ارائه کرده است. پس خداوند در این مورد راست گفته است، و بندگانش را با ارائه دلایل و حجتهایی که کوهها در برابر آن از هم میپاشند، و متفکران در برابر آن سر خم میکنند، قانع کرده است. پس هیچ راهی نمانده است جز اینکه همۀ مردم از آیین ابراهیم که آیین توحید و یگانه دانستن خداست، تبعیت کنند و تمام فرستادگان الهی و همۀ کتابهایی را که خدا نازل کرده است، تصدیق نمایند، و از ادیان باطل و منحرف روی بگردانند؛ زیرا ابراهیم از هر آن چیزی که با توحید مخالف بود، رویگردان بود، و از شرک و مشرکین بیزاری میجست.
{إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ (96) فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ (97)}.
إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِّلْعَالَمِينَ، نخستين خانه اي که براي مردم بنا شده همان است که در مکه است خانه اي که جهانيان را سبب برکت و هدايت است.
فِيهِ آيَاتٌ بَيِّـنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَن دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ الله غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ ، در آنجاست آيات روشن و مقام ابراهيم و هر که بدان داخل شود ايمن است ، براي خدا ، حج آن خانه بر کساني که قدرت رفتن به آن را داشته باشندواجب است و هر که راه کفر پيش گيرد ، بداند که خدا از جهانيان بي نياز است.
#
{96 ـ 97} يخبر تعالى بعظمة بيته الحرام، وأنه أول البيوت التي وضعها الله في الأرض لعبادته وإقامة ذكره، وأن فيه من البركات وأنواع الهدايات وتنوع المصالح والمنافع للعالمين شيء كثير وفضل غزير، وأن فيه آيات بينات تُذَكِّر بمقامات إبراهيم الخليل وتنقلاته في الحج ومن بعده تذكر بمقامات سيد الرسل وإمامهم، وفيه الأمن الذي من دخله كان آمناً قدراً مؤمناً شرعاً وديناً.
فلما احتوى على هذه الأمور التي هذه مجملاتها وتكثر تفصيلاتها، أوجب الله حجّه على المكلفين المستطيعين إليه سبيلاً، وهو الذي يقدر على الوصول إليه بأي مركوب يناسبه وزاد يتزوده، ولهذا أتى بهذا اللفظ الذي يمكنه تطبيقه على جميع المركوبات الحادثة والتي ستحدث، وهذا من آيات القرآن حيث كانت أحكامه صالحة لكل زمان وكل حال ولا يمكن الصلاح التام بدونها. فمن أذعن لذلك وقام به فهو من المهتدين المؤمنين، ومن كفر فلم يلتزم حج بيته فهو خارج عن الدين، {ومن كفر فإن الله غني عن العالمين}.
(96 - 97) پروردگار متعال از عظمت خانهاش خبر داده و میفرماید: کعبه، نخستین خانهایست که خداوند جهت عبادت و ذکر خود در زمین بنا نهاده، و در آن انواع برکتها و هدایتها قرار داده است، خانهای که منافع و مصالح گوناگونی برای جهانیان در بردارد، و در آن بخشش فراوان الهی و نشانههای روشنی است، و یادآور مقام ابراهیم خلیل و اعمالی است که او در حج انجام داده است. خانۀ کعبه همچنین یادآور خاطرات سرور و رهبر پیامبران محمد صلی الله علیه وسلم است. این خانه، حرمِ امن الهی است که هرکس وارد آن شود، خداوند برایش مقدر میگرداند که در امنیت و آسایش باشد، و از نظر شرع و دین نیز مؤمن به حساب آید. و چون خانۀ کعبه از فضایل و برکات فراوانی برخوردار است که بهطور خلاصه ذکر گردید، خداوند حج، و زیارت آن را بر کسانی که توانایی رفتن به آنجا را دارند، واجب گردانیده است. توانایی آن است که آدمی برای رسیدن به آن دیار وسیلۀ سواریِ مناسبی داشته باشد، و بتواند توشۀ راه را تهیه نماید. بنابراین [جملۀ (
﴿مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلٗا﴾)] همۀ وسایل سواری جدید و آنچه در آینده پدید خواهد آمد را، در بر میگیرد. و این از معجزات قرآن است که احکام آن برای هر زمان و مکانی تناسب دارد، و مسلّماً بدون احکام قرآن رسیدن به نیکی و درستیِ کامل ممکن نیست. پس هرکس به این فریضۀ ارجمند
[حج] یقین پیدا کرد و آن را انجام داد، از مؤمنان هدایت یافته است، و هرکس به آن کفر بورزد، و حج خانۀ خدا را انجام ندهد، از دین خارج میباشد. و هرکس کفر بورزد، همانا خداوند از جهانیان بینیاز است.
{قُلْ يَاأَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ شَهِيدٌ عَلَى مَا تَعْمَلُونَ (98) قُلْ يَاأَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَهَا عِوَجًا وَأَنْتُمْ شُهَدَاءُ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (99)}.
قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَاللّهُ شَهِيدٌ عَلَى مَا تَعْمَلُونَ ،
بگو : اي اهل کتاب ، چرا آيات خدا را انکار مي کنيد ? خدا ناظر بر اعمال شماست.
قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَهَا عِوَجًا وَأَنتُمْ شُهَدَاء وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ،
بگو : اي اهل کتاب ، به چه سبب آنها را که ايمان آورده اند از راه خدا باز مي داريد و مي خواهيد که به راه کج روند و شما خود به زشتي کار خويش آگاهيد و خدا نيز از آنچه مي کنيد غافل نيست.
#
{98 ـ 99} لمّا أقام فيما تقدم الحجج على أهل الكتاب مع أنهم قبل ذلك يعرفون النبي - صلى الله عليه وسلم -، كما يعرفون أبناءهم، وَبَّخَ المعاندين منهم بكفرهم بآيات الله وصدهم الخلق عن سبيل الله لأن عوامهم تبع لعلمائهم، والله تعالى يعلم أحوالهم وسيجازيهم على ذلك أتمَّ الجزاء وأوفاه.
(98 - 99) در آیات گذشته، خداوند متعال بر اهل کتاب دلایل اقامه کرد، هرچند که آنها پیامبر صلی الله علیه وسلم را مانند فرزندانشان میشناختند. و در این آیات، مخالفان را به سبب کفر ورزیدنشان به آیات خدا، و بازداشتن مردم از راه وی، سرزنش و توبیخ نموده است؛ چون تودۀ اهل کتاب پیرو علمایشان هستند، و خداوند حالات آنها را میداند، و آنان را بر این عمل مجازات خواهد نمود. پس از آنکه خداوند متعال دلایل را بر اهل کتاب اقامه کرد، و آنها را به سبب کفر و سرسختیشان توبیخ و سرزنش نمود، بندگان مؤمن را بر حذر داشت که فریب آنان را نخورند، و برای آنها بیان نمود که این دسته از اهل کتاب، به شدت در پی آنند که به شما زیان برسانند، و شما را پس از ایمان آوردنتان، به سوی کفر بگردانند. اما شما ای گروه مؤمنان! ـ الحمد لله ـ خدواند پس از آنکه نعمت دین را به شما ارزانی نمود، و نشانهها و محاسن و مناقب و فضائل آن را مشاهده کردید، پیامبری را در میانتان مبعوث کرد که شما را به تمام آنچه به نفعتان است، راهنمایی کرد، و در سایۀ رحمت خدا به ریسمان الهی -که همان دینش است- چنگ زدید. پس
[اکنون بعد از برخورداری از این همه عنایت خدا] محال است کافران بتوانند شما را از دینتان برگردانند؛ زیرا دینی که بر این اصول و پایههای ثابت و استوار و انوار درخشان بنا نهاده شده است دلها به سوی آن پر میکشند، و از آن دل نمیکَنَند، و بندگان را به بهترین اهداف و آرمانها میرساند. (
﴿وَمَن يَعۡتَصِم بِٱللَّهِ﴾) و هرکس بر خداوند توکل کند و به او پناه ببرد، (
﴿فَقَدۡ هُدِيَ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ﴾) همانا به راه راست هدایت یافته است. در این آیه، انسانها تشویق شدهاند که به
[دین] خدا جنگ بزنند، و اینکه دین خدا تنها راهی است که آدمی را به امنیت و آرامش و هدایت میرساند.
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا فَرِيقًا مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ كَافِرِينَ (100) وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَى عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللَّهِ وَفِيكُمْ رَسُولُهُ وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (101)}.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوَاْ إِن تُطِيعُواْ فَرِيقًا مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ يَرُدُّوكُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ كَافِرِينَ، اي کساني که ايمان آورده ايد ، اگر از گروهي از اهل کتاب اطاعت کنيد ،شما را از ايمانتان به کفر باز مي گردانند.
وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنتُمْ تُتْلَى عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللّهِ وَفِيكُمْ رَسُولُهُ وَمَن يَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ، چگونه کافر مي شويد در حالي که آيات خدا را بر شما مي خوانند ، و، رسول او در ميان شماست و هر که به خدا تمسک جويد به راه راست هدايت شده است.
#
{100 ـ 101} لمّا أقام الحجج على أهل الكتاب ووبَّخهم بكفرهم وعنادهم، حذر عباده المؤمنين عن الاغترار بهم، وبين لهم أن هذا الفريق منهم حريصون على إضراركم وردكم إلى الكفر بعد الإيمان، ولكن ولله الحمد أنتم يا معشر المؤمنين، بعدما منَّ الله عليكم بالدين ورأيتم آياته ومحاسنه ومناقبه وفضائله، وفيكم رسول الله الذي أرشدكم إلى جميع مصالحكم، واعتصمتم بالله وبحبله الذي هو دينه يستحيل أن يردوكم عن دينكم، لأن الدين الذي بني على هذه الأصولِ والدعائمِ الثابتة الأساس، المشرقة الأنوار تنجذب إليه الأفئدة، ويأخذ بمجامع القلوب، ويوصل العباد إلى أجل غاية وأفضل مطلوب.
{ومن يعتصم بالله}؛ أي: يتوكل عليه ويحتمي بحماه {فقد هدي إلى صراط مستقيم}؛ وهذا فيه الحث على الاعتصام به وأنه السبيل إلى السلامة والهداية.
(100 - 101) در آیات گذشته، خداوند متعال بر اهل کتاب دلایل اقامه کرد، هرچند که آنها پیامبر صلی الله علیه وسلم را مانند فرزندانشان میشناختند. و در این آیات، مخالفان را به سبب کفر ورزیدنشان به آیات خدا، و بازداشتن مردم از راه وی، سرزنش و توبیخ نموده است؛ چون تودۀ اهل کتاب پیرو علمایشان هستند، و خداوند حالات آنها را میداند، و آنان را بر این عمل مجازات خواهد نمود. پس از آنکه خداوند متعال دلایل را بر اهل کتاب اقامه کرد، و آنها را به سبب کفر و سرسختیشان توبیخ و سرزنش نمود، بندگان مؤمن را بر حذر داشت که فریب آنان را نخورند، و برای آنها بیان نمود که این دسته از اهل کتاب، به شدت در پی آنند که به شما زیان برسانند، و شما را پس از ایمان آوردنتان، به سوی کفر بگردانند. اما شما ای گروه مؤمنان! ـ الحمد لله ـ خدواند پس از آنکه نعمت دین را به شما ارزانی نمود، و نشانهها و محاسن و مناقب و فضائل آن را مشاهده کردید، پیامبری را در میانتان مبعوث کرد که شما را به تمام آنچه به نفعتان است، راهنمایی کرد، و در سایۀ رحمت خدا به ریسمان الهی -که همان دینش است- چنگ زدید. پس
[اکنون بعد از برخورداری از این همه عنایت خدا] محال است کافران بتوانند شما را از دینتان برگردانند؛ زیرا دینی که بر این اصول و پایههای ثابت و استوار و انوار درخشان بنا نهاده شده است دلها به سوی آن پر میکشند، و از آن دل نمیکَنَند، و بندگان را به بهترین اهداف و آرمانها میرساند. (
﴿وَمَن يَعۡتَصِم بِٱللَّهِ﴾) و هرکس بر خداوند توکل کند و به او پناه ببرد، (
﴿فَقَدۡ هُدِيَ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ﴾) همانا به راه راست هدایت یافته است. در این آیه، انسانها تشویق شدهاند که به
[دین] خدا جنگ بزنند، و اینکه دین خدا تنها راهی است که آدمی را به امنیت و آرامش و هدایت میرساند.
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (102) وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (103) وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (104) وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (105)}.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ ، اي کساني که ايمان آورده ايد ، آنچنان که شايسته ترس از خداست از او بترسيد و جز در مسلماني نميريد.
وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ، همگان دست در ريسمان خدا زنيد و پراکنده مشويد و از نعمتي که خدا بر،
شما ارزاني داشته است ياد کنيد : آن هنگام که دشمن يکديگر بوديد و او دلهايتان را به هم مهربان ساخت و به لطف او برادر شديد و بر لبه پرتگاهي از آتش بوديد ، خدا شما را از آن برهانيد خدا آيات خود را براي شما اينچنين بيان مي کند ، شايد هدايت يابيد.
وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ، بايد که از ميان شما گروهي باشند که به خير دعوت کنند و امر به معروف و نهي از منکر کنند اينان رستگارانند.
وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُوْلَـئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ، همانند آن کسان مباشيد که پس از آنکه آيات روشن خدا بر آنها آشکار شد،، پراکنده گشتند و با يکديگر اختلاف ورزيدند ، البته براي اينان عذابي بزرگ خواهد بود.
#
{102 ـ 105} هذه الآيات فيها حث الله عباده المؤمنين أن يقوموا بشكر نعمه العظيمة بأن يتقوه حق تقواه، وأن يقوموا بطاعته وترك معصيته مخلصين له بذلك، وأن يقيموا دينهم ويستمسكوا بحبله الذي أوصله إليهم، وجعله السبب بينهم وبينه وهو دينه وكتابه، والاجتماع على ذلك وعدم التفرق، وأن يستديموا ذلك إلى الممات.
وذكرهم ما هم عليه قبل هذه النعمة وهو أنهم كانوا أعداء متفرقين فجمعهم بهذا
الدين وألّف بين قلوبهم وجعلهم إخواناً، وكانوا على شفا حفرة من النار فأنقذهم من الشقاء، ونهج بهم طريق السعادة؛ لذلك بين {الله لكم آياته لعلكم تهتدون}؛ إلى شكر الله والتمسك بحبله. وأمرهم بتتميم هذه الحالة، والسبب الأقوى الذي يتمكنون به من إقامة دينهم بأن يتصدى منهم طائفة يحصل فيها الكفاية {يدعون إلى الخير}؛ وهو الدين: أصوله وفروعه وشرائعه {ويأمرون بالمعروف}؛ وهو ما عرف حسنه شرعاً وعقلاً {وينهون عن المنكر}؛ وهو ما عرف قبحه شرعاً وعقلاً {وأولئك هم المفلحون}؛ المدركون لكل مطلوب الناجون من كل مرهوب، ويدخل في هذه الطائفة أهل العلم والتعليم والمتصدون للخطابة ووعظ الناس عموماً وخصوصاً والمحتسبون، الذين يقومون بإلزام الناس بإقامة الصلوات وإيتاء الزكاة والقيام بشرائع الدين، وينهونهم عن المنكرات.
فكل من دعا الناس إلى خير على وجه العموم أو على وجه الخصوص، أو قام بنصيحة عامة أو خاصة فإنه داخل في هذه الآية الكريمة.
ثم نهاهم عن سلوك مسلك المتفرقين الذين جاءهم الدين والبينات الموجب لقيامهم به واجتماعهم، فتفرقوا واختلفوا وصاروا شيعاً، ولم يصدر ذلك عن جهل وضلال وإنما صدر عن علم وقصد سيئ وبغي من بعضهم على بعض، ولهذا قال: {وأولئك لهم عذاب عظيم}؛ ثم بين متى يكون هذا العذاب العظيم ويمسهم هذا العذاب الأليم فقال:
(102 - 105) خداوند در این آیات بندگان مؤمنش را برانگیخته است تا شکر نعمتهای او را به جای آورند، و به طور شایسته از او بترسند، و از وی اطاعت کنند، و نافرمانیاش را ترک کرده و مخلصانه عمل کنند، و دین خود را بر پای دارند، و به ریسمانی که خداوند به سوی آنها فروهشته است، چنگ بزنند، و خداوند این ریسمان را رابط بین خود و بندگانش قرار داده؛ و آن ریسمان، دین و کتاب خداست. همچنین پروردگار جل جلاله، در این آیات، مسلمانان را تشویق میکند که بر دین او اجتماع کنند و از تفرق و پراکندگی بپرهیزند و تا آخرین لحظات زندگی این روند را ادامه دهند. سپس آنان را یاد آور میشود که قبل از مسلمان شدن، دشمنان سرسخت یکدیگر بودند و در تشتّت و چند دستگی بهسر میبردند، اما خداوند به برکت اسلام، آنها را در کنار هم جمع نمود، و بین آنان انس و الفت ایجاد کرد، به گونهای که تبدیل به برادران صمیمی یکدیگر شدند. این در حالی بود که قبلاً بر لبۀ پرتگاه و دهانۀ آتشی بزرگ قرار داشتند، اما خداوند آنان را نجات داد و به راه سعادت و خوشبختی راهنمون شد. (
﴿كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ﴾) این چنین خداوند آیات خود را برای شما تبیین میکند تا شاید راه یابید، به گونهای که شکر نعمات وی را به جای آورید و به ریسمان وی چنگ زنید. سپس پروردگار مؤمنان را دستور میدهد که این حالات را به حد کمال برسانند، و به آنان دستور داده است که قویترین اسباب و بهترین ملزومات را فراهم کنند، که به وسیلۀ آن، بتوانند دین خدا را برپا دارند، به نحوی که گروهی از آنان، حتماً باید این کفایت و شایستگی را در خویش، بهوجود بیاورند. (
﴿يَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَيۡرِ﴾) خیر و نیکی، همانا دین و اصول و فروع آن، و احکام مربوط به آن است. (
﴿وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾) و امر به معروف کنند، و معروف؛ هر آن چیزی است که خوبی آن از نظر شرع و عقل شناخته شده است، (
﴿وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ﴾) و از منکر باز دارند، و آن همان است که زشتی آن، از نظر شرع و عقل دانسته شده است، (
﴿وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾) و ایشاناند که به تمام خواستههای خود دست یافته و از هر امر ناگواری، نجات مییابند. و اهل علم و تعلیم و متصدیان وعظ و تبلیغ، و مسئولینی که مردم را به خواندن نماز و پرداختن زکات، و انجام قوانین دین واداشته و آنها را از منکرات باز میدارند، مشمول این حکم میگردند. پس هرکس مردم را به صورت عام و یا خاص، به کار خیر فرا بخواند، و کسی یا عدهای را نصیحت کند، مشمول حکم این آیۀ کریمه میباشد. سپس خداوند آنها را از در پیش گرفتن راه تفرقه و تشتت، بر حذر داشت، راه کسانی که دین و نشانههای روشن پیش آنها آمد، که میبایست آن را گردن نهند و متحد شوند، اما متفرق شدند، و اختلاف کردند، و به گروههای مختلفی تقسیم شدند، و این کار از روی نادانی نبود، بلکه عدهای از روی آگاهی و تعمّد، بر عدهای دیگر تجاوز کردند.
بنابر این فرمود: (
﴿وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ﴾) و برای آنان عذاب بزرگی است.
{يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَكَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (106) وَأَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِي رَحْمَةِ اللَّهِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (107)}.
يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَكْفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ ،
آن روز که گروهي سپيد روي و گروهي سيه روي شوند به آنان که سيه روي شده اند مي گويند : آيا شما پس از ايمان آوردنتان کافر شديد به سبب کافرشدنتان بچشيد عذاب خدا را.
وَأَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِي رَحْمَةِ اللّهِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ، اما آنان که سپيد روي شده اند ، همواره غرق در رحمت پروردگار باشند.
#
{106 ـ 107} يخبر تعالى بتفاوت الخلق يوم القيامة في السعادة والشقاوة، وأنه تبيض وجوه أهل السعادة، الذين آمنوا بالله، وصدقوا رسله وامتثلوا أمره واجتنبوا نهيه، وأن الله تعالى يدخلهم الجنات ويفيض عليهم أنواع الكرامات وهم فيها خالدون، وتسود وجوه أهل الشقاوة الذين كذبوا رسله وعصوا أمره وفرقوا دينهم شيعاً وأنهم يوبخون فيقال: {أكفرتم بعد إيمانكم}؛ فكيف اخترتم الكفر على الإيمان {فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون}.
(106 - 107) سپس به زمان فرا رسیدن این عذاب بزرگ،
اشاره کرده و میفرماید: (
﴿يَوۡمَ تَبۡيَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞ...﴾) خداوند از تفاوت درجۀ سعادت و شقاوت مردم، در روز قیامت خبر داده و میفرماید چهرۀ سعادتمندان سفید میگردد، آنانی که به خدا ایمان آورده و پیامبرانش را تصدیق کردند و از فرمان خدا اطاعت نموده و از آنچه پروردگار نهی کرده بود، پرهیز میکنند. و خداوند متعال آنها را به بهشت وارد میکند و انواع نعمتها را بر آنان سرازیر میگرداند و برای همیشه در آن خواهند بود. و چهرۀ اهل شقاوت سیاه میگردد، همان کسانی که پیامبرش را تکذیب کردند و از فرمان او سرپیچی نمودند، و در دین خود به چندین گروه تقسیم شدند.
آنان مورد سرزنش قرار گرفته و به آنها گفته میشود: (
﴿أَكَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ﴾) آیا کفر را بر ایمان ترجیح دادید؟! (
﴿فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡفُرُونَ﴾) پس بچشید عذاب را، به سبب کفر ورزیدنتان.
{تِلْكَ آيَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَمَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِلْعَالَمِينَ (108) وَلِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (109)}.
تِلْكَ آيَاتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَمَا اللّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِّلْعَالَمِينَ ، اينها آيات خداست که به حق بر تو فرو مي خوانيم و خدا به مردم جهان ستم روا نمي دارد.
وَلِلّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الأُمُورُ ، از آن خداست هر چه در آسمانها و زمين است و کارها بدو باز مي گردد.
#
{108} يثني تعالى على ما قصه على نبيه من آياته التي حصل بها الفرقان بين الحق والباطل وبين أولياء الله وأعدائه، وما أعده لهؤلاء من الثواب وللآخرين من العقاب، وأن ذلك مقتضى فضله وعدله وحكمته، وأنه لم يظلم عباده ولم ينقصهم من أعمالهم أو يعذب أحداً بغير ذنبه أو يحمل عليه وزر غيره. ولما ذكر أن له الأمر والشرع ذكر أن له تمام الملك والتصرف والسلطان فقال:
(108) خداوند سبحان خویشتن را بر آن میستاید که آیاتش را برای پیامبر تبیین کرده، و بهوسیلۀ آن حق را از باطل جدا مینماید، و دوستان خدا را از دشمنان او مشخص میگرداند، و برای دوستان خود، پاداش نیک آماده نموده و برای دشمنانش، عذابی شدید تدارک دیده است، که این، مقتضای فضل و دادگری و حکمت خداست. او به بندگانش ستم نکرده، و از ثواب اعمالشان نکاسته است، و کسی را بدون گناه و یا به خاطر گناه کسی دیگر، عذاب نمیدهد.
#
{109} {ولله ما في السموات وما في الأرض وإلى الله ترجع الأمور}؛ فيجازي المحسنين بإحسانهم والمسيئين بعصيانهم، وكثيراً ما يذكر الله أحكامه الثلاثة مجتمعة يبين لعباده أنه الحاكم المطلق فله الأحكام القدرية والأحكام الشرعية والأحكام الجزائية، فهو الحاكم بين عباده في الدنيا والآخرة، ومن سواه من المخلوقات محكوم عليها ليس لها من الأمر شيء.
(109) وقتی خداوند بیان کرد که فرمان و قانونگذاری، از آن اوست، نیز بیان فرمود که فرمانروایی کامل و تصرف و پادشاهی، از آن اوست،
بنابراین فرمود: (
﴿وَلِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ﴾) پس نیکوکاران را، در مقابل نیکیشان پاداش میدهد و بدکاران را، به سبب نافرمانیشان مجازات میکند. خداوند احکام سهگانهاش را در بسیاری جاها با هم مطرح میکند تا برای بندگانش بیان کند که او فرمانروای مطلق است، پس احکام تقدیری و شرعی و احکام جزائی، از آن اوست، و دیگر آفریدگان، مغلوب و محکوماند و قدرت و توانایی و اختیاری ندارند. پس او در دنیا و آخرت، میان بندگانش حکم و داوری مینماید.
{كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ (110) لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلَّا أَذًى وَإِنْ يُقَاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الْأَدْبَارَ ثُمَّ لَا يُنْصَرُونَ (111)}.
كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ ، شما بهترين امتي هستيد از ميان مردم پديد آمده ، که امر به معروف و نهي از منکر مي کنيد و به خدا ايمان داريد اگر اهل کتاب نيز ايمان بياورند برايشان بهتر است بعضي از ايشان مؤمنند ولي بيشترين تبهکارانند.
لَن يَضُرُّوكُمْ إِلاَّ أَذًى وَإِن يُقَاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الأَدُبَارَ ثُمَّ لاَ يُنصَرُونَ، به شما جز اندک آزار ، ديگر آسيبي نرسانند اگر کارزار کنند پشت کنندو، به هزيمت روند و پيروز نگردند.
#
{110 ـ 111} هذا تفضيل من الله لهذه الأمة بهذه الأسباب، التي تميزوا بها وفاقوا بها سائر الأمم، وأنهم خير الناس للناس نصحاً ومحبة للخير ودعوة وتعليماً وإرشاداً وأمراً بالمعروف ونهياً عن المنكر وجمعاً بين تكميل الخلق والسعي في منافعهم بحسب الإمكان، وبين تكميل النفس بالإيمان بالله والقيام بحقوق الإيمان، وأن أهل الكتاب لو آمنوا بمثل ما آمنتم به لاهتدوا وكان خيراً لهم ولكن لم يؤمن منهم إلا القليل، وأما الكثير فهم فاسقون خارجون عن طاعة الله وطاعة رسوله محاربون للمؤمنين ساعون في إضرارهم بكل مقدورهم، ومع ذلك فلن يضروا المؤمنين إلا أذى باللسان، وإلا فلو قاتلوهم لولوا الأدبار ثم لا ينصرون. وقد وقع ما أخبر الله به، فإنهم لما قاتلوا المسلمين ولوا الأدبار ونصر الله المسلمين عليهم.
(110 - 111) این، بیان اسباب برتری امت اسلام است؛ چرا که امت اسلام با این اسباب از دیگر امتها متمایز بوده و از سایر امتها بالاترند، و آنها از نظر خیرخواهی و دعوت مردم به سوی خیر و نیکی، و تعلیم و راهنمایی، و امر به معروف و نهی از منکر، بهترین مردماناند و برای رسیدن دیگران به حد کمال، و تحقق منافع آنان، بسیار تلاش میکنند، و به خدا ایمان دارند و مسئولیتی را که این عقیده و باور بر آنان واجب میگرداند به نحو احسن انجام میدهند. و اگر اهل کتاب مانند شما ایمان میآوردند، هدایت میشدند و برای آنها بهتر خواهد بود، اما جز تعداد اندکی از اهل کتاب، ایمان نیاورده و بیشتر آنان فاسقاند؛ چرا که از طاعت خدا و پیامبرش بیرون رفته، و با مؤمنان مبارزه میکنند، و تمام توان خود را برای زیان رساندن به مؤمنان بهکار میگیرند، اما آنها نمیتوانند به مومنان زیانی برسانند، جز اینکه مقداری آنها را با زبان اذیت کنند. و اگر با مؤمنان بجنگند، به آنها پشت کرده و فرار میکنند، سپس یاری نمیشوند و پیروز نمیگردند. و آنچه که خدا از آن خبر داده بود، پیش آمد و آنها وقتی با مسلمین جنگیدند، به آنها پشت کرده وگریختند و خداوند مسلمین را بر آنها پیروز گردانید.
{ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ مَا ثُقِفُوا إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ (112)}.
ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ مَا ثُقِفُواْ إِلاَّ بِحَبْلٍ مِّنْ اللّهِ وَحَبْلٍ مِّنَ النَّاسِ وَبَآؤُوا بِغَضَبٍ مِّنَ اللّهِ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُواْ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ الأَنبِيَاء بِغَيْرِ حَقٍّ ذَلِكَ بِمَا عَصَوا وَّكَانُواْ يَعْتَدُونَ ، هر جا که باشند مهر خواري بر آنها زده شده است ، مگر آنکه در امان خداو در امان مردم باشند و سزاوار خشم خدا شده اند و مهر بدبختي بر آنها نهاده اند ، زيرا به آيات خدا کافر شدند و پيامبران را به ناحق کشتند واين بدان سبب بود که عصيان ورزيدند و تجاوز کردند.
#
{112} هذا إخبار من الله تعالى أن اليهود ضربت عليهم الذلة فهم خائفون أينما ثقفوا، ولا يؤمنهم شيء إلا معاهدة وسبب يأمنون به يرضخون لأحكام الإسلام ويعترفون بالجزية أو بحبلٍ {من الناس}؛ أي: إذا كانوا تحت ولاية غيرهم ونظارتهم كما شوهد حالهم سابقاً ولاحقاً، فإنهم لم يتمكنوا في الوقت الأخير من الملك المؤقت في فلسطين إلا بنصر الدول الكبرى وتمهيدهم لهم كل سبب {وباؤوا بغضب من الله}؛ أي: قد غضب الله عليهم وعاقبهم بالذلة والمسكنة، والسبب في ذلك كفرهم بآيات الله وقتلهم الأنبياء {بغير حق}، أي: ليس ذلك عن جهل وإنما هو بغي وعناد، تلك العقوبات المتنوعة عليهم {بما عصوا وكانوا يعتدون}؛ فالله تعالى لم يظلمهم ويعاقبهم بغير ذنب، وإنما الذي أجراه عليهم بسبب بغيهم وعدوانهم وكفرهم وتكذيبهم للرسل وجناياتهم الفظيعة.
(112) در اینجا خداوند از حالت یهودیان خبر میدهد که مُهر ذلت بر آنان زده شده است، و هر کجا که باشند، هراس دارند و میترسند و هیچ چیزی امنیت آنها را تأمین نمیکند، مگر اینکه به پیمانها و معاهداتی که با دیگران منعقد میکنند، پایبند باشند و در برابر احکام اسلام، سر خم کنند، و جزیه بپردازند. (
﴿وَحَبۡلٖ مِّنَ ٱلنَّاسِ﴾) یعنی امنیت آنها تأمین نمیشود مگر وقتی که تحت سرپرستی و نظارت دیگران باشند، همانطور که در گذشتههای دور و نزدیک حالشان اینگونه بوده است. و آنان در این سالهای اخیر، که توانستهاند به طور موقت حکومتی را در فلسطین ایجاد کنند، در سایۀ کمک قدرتهای بزرگ و تمهیداتی بوده که آنها برایشان فراهم کردهاند؛ چرا که آنها بودند راه را برای یهودیان هموار کردند. (
﴿وَبَآءُو بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِ﴾) و خداوند بر آنها خشم گرفته و آنان را با ذلت و بینوایی و بدبختی مجازات نموده است، و سبب آن، این است که آنها به آیات خدا کفر ورزیدند، و پیامبران را به ناحق کشتند؛ یعنی آنها پیامبران را، از روی جهل و نادانی نمیکشتند، بلکه از روی سرکشی و عناد، به قتل آنان مبادرت میورزیدند. (
﴿بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعۡتَدُونَ﴾) این سزای شدید و گوناگونی که دامان آنان را میگیرد، به خاطر سرکشی و تجاوزشان میباشد، پس خداوند به آنها ستم نکرده، و آنها را بدون گناه مجازات ننموده است، بلکه آنچه خداوند بر سر آنها آورده، به خاطر سرکشی و دشمنی و کفر و تکذیب پیامبران و جنایتهای فجیعشان بوده است.
{لَيْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ (113) يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَأُولَئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ (114) وَمَا يَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَلَنْ يُكْفَرُوهُ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ (115)}.
لَيْسُواْ سَوَاء مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَآئِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللّهِ آنَاء اللَّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ ، اهل کتاب همه يکسان نيستند گروهي به طاعت خدا ايستاده اند و آيات خدا، را در دل شب تلاوت مي کنند و سجده به جاي مي آورند.
يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَأُوْلَـئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ ، و به خدا و روز رستاخيز ايمان دارند و امر به معروف و نهي از منکر مي کنند و در کارهاي نيک شتاب مي ورزند و از جمله صالحانند.
وَمَا يَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ فَلَن يُكْفَرُوْهُ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ ، و هر کار نيک که کنند ناديده انگاشته نشود ، زيرا خدا به پرهيزگاران آگاه است.
#
{113 ـ 114} لما ذكر الله المنحرفين من أهل الكتاب بيَّن حالة المستقيمين منهم وأن منهم أمة مقيمون لأصول الدين وفروعه {يؤمنون بالله واليوم الآخر ويأمرون بالمعروف}؛ وهو الخير كله، وينهون عن المنكر وهو جميع الشر، كما قال تعالى: {ومن قوم موسى أمة يهدون بالحق وبه يعدلون}؛ و {يسارعون في الخيرات}؛ والمسارعة إلى الخيرات قدر زائد على مجرد فعلها، فهو وصف لهم بفعل الخيرات والمبادرة إليها وتكميلها بكل ما تتم به من واجب ومستحب.
(113) پس از آنکه خداوند متعال از منحرفین اهل کتاب سخن به میان آورد، حالت آن دسته از آنان را که بر راه راست استوار ماندهاند،
بیان کرد و فرمود: گروهی از آنان بر اصول و فروع دین پا بر جا هستند: (
﴿يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾) به خدا و روز قیامت ایمان دارند، و امر به معروف میکنند؛ و معروف همۀ خوبیها را در برمیگیرد. و از منکر باز میدارند؛ و منکر همۀ بدیها را شامل میشود.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَمِن قَوۡمِ مُوسَىٰٓ أُمَّةٞ يَهۡدُونَ بِٱلۡحَقِّ وَبِهِۦ يَعۡدِلُونَ ﴾ و گروهی از قوم موسی، به حق راهنمایی میکنند و به حق داوری مینمایند. (
﴿وَيُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡخَيۡرَٰتِ﴾) شتاب کردن برای انجام کارهای خوب، یک رتبه بالاتر از انجام دادن آن است؛ یعنی به اضافۀ اینکه کار خوب انجام میدهند، برای انجام آن میشتابند. پس آنها به انجام کار خوب، و شتاب در انجام آن، و کامل کردن آن با ادا نمودن واجبات و مستحباتش، توصیف شدهاند. سپس خداوند متعال بیان کرد که هر آنچه از کار خوب انجام دادهاند، هرجا باشد، کم باشد یا زیاد، خداوند آن را میپذیرد، به شرطی که ناشی از ایمان و اخلاص باشد، (
﴿فَلَن يُكۡفَرُوهُ﴾) و کارهای شایستهای که مخلصانه انجام دادهاند، رد نشده و به هدر نمیرود.(
﴿وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِٱلۡمُتَّقِينَ﴾) و خداوند به پرهیزگاران، داناست. پرهیزگاران کسانیاند که کارهای خوب انجام داده، و آنچه را که خداوند حرام کرده است، به منظور نیل به رضا و پاداش الهی، ترک میکنند.
#
{115} ثم بين تعالى أن كل ما فعلوه من خير قليل أو كثير فإن الله تعالى سيقبله حيث كان صادراً عن إيمان وإخلاص، {فلن يكفروه}؛ يعني لن ينكر ما عملوه ولن يهدر {والله عليم بالمتقين}؛ وهم الذين قاموا بالخيرات وتركوا المحرمات لقصد رضا الله وطلب ثوابه.
(115) پس از آنکه خداوند متعال از منحرفین اهل کتاب سخن به میان آورد، حالت آن دسته از آنان را که بر راه راست استوار ماندهاند،
بیان کرد و فرمود: گروهی از آنان بر اصول و فروع دین پا بر جا هستند: (
﴿يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾) به خدا و روز قیامت ایمان دارند، و امر به معروف میکنند؛ و معروف همۀ خوبیها را در برمیگیرد. و از منکر باز میدارند؛ و منکر همۀ بدیها را شامل میشود.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَمِن قَوۡمِ مُوسَىٰٓ أُمَّةٞ يَهۡدُونَ بِٱلۡحَقِّ وَبِهِۦ يَعۡدِلُونَ ﴾ و گروهی از قوم موسی، به حق راهنمایی میکنند و به حق داوری مینمایند. (
﴿وَيُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡخَيۡرَٰتِ﴾) شتاب کردن برای انجام کارهای خوب، یک رتبه بالاتر از انجام دادن آن است؛ یعنی به اضافۀ اینکه کار خوب انجام میدهند، برای انجام آن میشتابند. پس آنها به انجام کار خوب، و شتاب در انجام آن، و کامل کردن آن با ادا نمودن واجبات و مستحباتش، توصیف شدهاند. سپس خداوند متعال بیان کرد که هر آنچه از کار خوب انجام دادهاند، هرجا باشد، کم باشد یا زیاد، خداوند آن را میپذیرد، به شرطی که ناشی از ایمان و اخلاص باشد، (
﴿فَلَن يُكۡفَرُوهُ﴾) و کارهای شایستهای که مخلصانه انجام دادهاند، رد نشده و به هدر نمیرود.(
﴿وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِٱلۡمُتَّقِينَ﴾) و خداوند به پرهیزگاران، داناست. پرهیزگاران کسانیاند که کارهای خوب انجام داده، و آنچه را که خداوند حرام کرده است، به منظور نیل به رضا و پاداش الهی، ترک میکنند.
{إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (116) مَثَلُ مَا يُنْفِقُونَ فِي هَذِهِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَثَلِ رِيحٍ فِيهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (117)}.
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَن تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُم مِّنَ اللّهِ شَيْئًا وَأُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ، کافران را اموال و اولادشان هيچ از عذاب خدا نرهاند و جاودانه در جهنم ، باشند.
مَثَلُ مَا يُنفِقُونَ فِي هِـذِهِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَثَلِ رِيحٍ فِيهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَلَـكِنْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ، آنچه اينان در اين جهان انفاق مي کنند ، همانند آن است که تندبادي سردبر کشتزار قومي بر خويش ستم کرده بوزد ، و آن کشته را نابود سازد خدا بر آنها ستم روا نداشت آنان خود بر خود ستم کردند.
#
{116 ـ 117} بين تعالى أن الكفار الذين كفروا بآيات الله وكذبوا رسله أنه لا ينقذهم من عذاب الله منقذ ولا ينفعهم نافع ولا يشفع لهم عند الله شافع، وأن أموالهم وأولادهم التي كانوا يعدونها للشدائد والمكاره لا تفيدهم شيئاً وأن نفقاتهم التي أنفقوها في الدنيا لنصر باطلهم ستضمحل، وأن مثلها {كمثل}؛ حرث أصابته {ريح}؛ شديدة {فيها صر}؛ أي: برد شديد أو نار محرقة فأهلكت ذلك الحرث وذلك بظلمهم فلم يظلمهم الله، ويعاقبهم بغير ذنب، وإنما ظلموا أنفسهم. وهذه كقوله تعالى: {إن الذين كفروا ينفقون أموالهم ليصدوا عن سبيل الله فسينفقونها ثم تكون عليهم حسرة ثم يغلبون}.
(116 - 117) خداوند متعال بیان کرد که کافران و کسانی که به آیات وی کفر ورزیدند و پیامبرانش را تکذیب کردند، هیچ نجات دهندهای آنها را از عذاب خدا نجات نمیدهد، و هیچ چیزی به آنان سودی نمیبخشد، و هیچ شفاعتکنندهای در نزد خدا برای آنها شفاعت نمیکند، و فرزندان و مالهایشان که برای مقابله با سختیها تهیه و آماده کرده بودند، به آنان سودی نمیرساند، و بخششهایی که در دنیا برای یاری کردن باطل صرف میکردند، نابود خواهد شد. و مثال بخششهای آنها (
﴿كَمَثَلِ رِيحٖ﴾) مانند کشتزاری است که باد سختی به آن اصابت کرده باشد، (
﴿فِيهَا صِرٌّ﴾) بادی که در آن سرمای شدید یا آتشسوزان است، و آن کشتزار را نابود میسازد، و این به سبب ستم آنهاست. پس خداوند بر آنها ستم نکرده، و آنها را بدون گناه، مجازات ننموده است، بلکه خود بر خویشتن ستم کردند.
و این مانند فرمودۀ الهی است که میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ لِيَصُدُّواْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ فَسَيُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيۡهِمۡ حَسۡرَةٗ ثُمَّ يُغۡلَبُونَۗ وَٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِلَىٰ جَهَنَّمَ يُحۡشَرُونَ﴾ بیگمان کسانی که کفر ورزیدند، مالهایشان را خرج میکنند تا
[مردم را] از راه خدا بازدارند، آنها مالهایشان را خرج میکنند، سپس مایۀ حسرتشان میگردد، و سپس شکست میخورند.
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِكُمْ لَا يَأْلُونَكُمْ خَبَالًا وَدُّوا مَاعَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (118) هَاأَنْتُمْ أُولَاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَلَا يُحِبُّونَكُمْ وَتُؤْمِنُونَ بِالْكِتَابِ كُلِّهِ وَإِذَا لَقُوكُمْ قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمُ الْأَنَامِلَ مِنَ الْغَيْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (119) إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِهَا وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا لَا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ (120)}.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ بِطَانَةً مِّن دُونِكُمْ لاَ يَأْلُونَكُمْ خَبَالاً وَدُّواْ مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاء مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الآيَاتِ إِن كُنتُمْ تَعْقِلُونَ ، اي کساني که ايمان آورده ايد ، دوست همرازي جز از همکيشان خود مگيريد، ،که ديگران از هيچ فسادي در حق شما کوتاهي نمي کنند و خواستار رنج و مشقت شمايند و کينه توزي از گفتارشان آشکار است و آن کينه که در دل دارندبيشتر است از آنچه به زبان مي آورند آيات را برايتان آشکار ساختيم اگر به عقل دريابيد.
هَاأَنتُمْ أُوْلاء تُحِبُّونَهُمْ وَلاَ يُحِبُّونَكُمْ وَتُؤْمِنُونَ بِالْكِتَابِ كُلِّهِ وَإِذَا لَقُوكُمْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ عَضُّواْ عَلَيْكُمُ الأَنَامِلَ مِنَ الْغَيْظِ قُلْ مُوتُواْ بِغَيْظِكُمْ إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ، آگاه باشيد که شما آنان را دوست مي داريد و حال آنکه آنها شما را،
دوست ندارند شما به همه اين کتاب ايمان آورده ايد چون شما را ببينند گويند : ما هم ايمان آورده ايم و چون خلوت کنند ،
از غايت کينه اي که به شما دارند سر انگشت خويش به دندان گزند بگو : در کينه خويش بميريد، هر آينه خدا از دلتان آگاه است.
إِن تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُواْ بِهَا وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ لاَ يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئًا إِنَّ اللّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ ، اگر خيري به شما رسد اندوهگين شوند و اگر به مصيبتي گرفتار آييد شادمان گردند اگر شکيبايي ورزيد و پرهيزگاري کنيد از مکرشان به شما زياني نرسد، که خدا بر هر کاري که مي کنند احاطه دارد.
#
{118 ـ 119} هذا تحذير من الله لعباده عن ولاية الكفار واتخاذهم بطانة أو خصيصة وأصدقاء، يسرون إليهم ويفضون لهم بأسرار المؤمنين، فوضح لعباده المؤمنين الأمور الموجبة للبراءة من اتخاذهم بطانة، بأنهم {لا يألونكم خبالاً} أي حريصون غير مقصرين في إيصال الضرر بكم، وقد بدت البغضاء من كلامهم وفلتات ألسنتهم وما تخفيه صدورهم من البغضاء والعداوة {أكبر} مما ظهر لكم من أقوالهم وأفعالهم، فإن كانت لكم فهوم وعقول فقد وضح الله لكم أمرهم، وأيضاً فما الموجب لمحبتهم واتخاذهم أولياء وبطانة، وقد تعلمون منهم الانحراف العظيم في الدين وفي مقابلة إحسانكم؟ فأنتم مستقيمون على أديان الرسل تؤمنون بكل رسول أرسله الله وبكل كتاب أنزله الله وهم يكفرون بأجلّ الكتب وأشرف الرسل، وأنتم تبذلون لهم من الشفقة والمحبة ما لا يكافئونكم على أقل القليل منه، فكيف تحبونهم وهم لا يحبونكم وهم يداهنونكم وينافقونكم، فإذا لقوكم {قالوا آمنا وإذا خلوا} مع بني جنسهم {عضوا عليكم الأنامل} من شدة الغيظ والبغض لكم ولدينكم، قال تعالى: {قل موتوا بغيظكم}؛ أي: سترون من عز الإسلام وذل الكفر ما يسوءكم، وتموتون بغيظكم فلن تدركوا شفاء ذلك بما تقصدون {إن الله عليم بذات الصدور}؛ فلذلك بين لعباده المؤمنين ما تنطوي عليه صدور أعداء الدين من الكفار والمنافقين.
(118 - 119) خداوند در اینجا بندگانش را از اینکه کافران را به دوستی بگیرند و آنها را محرم راز یا دوست ویژۀ خود قرار دهند، به گونهای که اسرار خود را با آنان در میان بگذارند و مسایل خصوصی مؤمنان را به آنها بگویند، بر حذر داشته، و برای آنان تبیین کرده است که باید از محرم قرار دادن کافران، دوری بجویند؛ چرا که آنها از هیچ شر و فساد و زیانی در حق شما، کوتاهی نمیکنند و دشمنی، از لحن کلامشان آشکار است، و دشمنی و کینهای که در دل دارند، از سخن وکارهایشان بزرگتر است، پس اگر شما فهم و عقل دارید، خداوند حقیقت امر را برایتان توضیح داده است. چرا شما آنان را دوست دارید و آنها را محرم خود قرار میدهید؟ در حالی که انحراف بزرگ آنها را در دین و در مقابل نیکوکاریتان، میدانید. شما بر ادیان پیامبران قرار دارید، و به هر پیامبری که خدا فرستاده، و به هر کتابی که خداوند نازل فرموده است، ایمان دارید، و آنها به بزرگترین کتاب و شریفترین پیامبر کفر میورزند، و در مقابل محبت و مهربانیای که شما به آنها دارید، کوچکترین محبتی به شما نمیکنند، پس چگونه آنها را دوست دارید در حالی که آنها شما را دوست ندارند و فقط به ظاهر، و به صورت منافقانه با شما سازش میکنند؟ و هرگاه با شما روبرو شوند،
میگویند: ایمان آوردهایم، و هر گاه با
[هم] خلوت کنند، از شدت خشم و دشمنیِِ شما و دینتان، انگشتان خود را گاز میگیرند.
خداوند متـعال فرمود: (
﴿قُلۡ مُوتُواْ بِغَيۡظِكُمۡ﴾) به زودی عـزت و قدرت اسلام و ذلت کفر را که شما را ناراحت کرده است، خواهید دید و از خشم میمـیرید و شـما هرگز شـفای این بیماری و ناراحـتی را، با آنچه که در پی آن هستید، نخواهـید یافت. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ﴾) بنابراین آنچه را که در دل کفار و منافقین بود، برای بنـدگان مؤمـن خود بیان کرد.
#
{120} {إن تمسسكم حسنة}؛ عز ونصر وعافية وخير {تسؤهم، وإن تصبكم سيئة}؛ من إدالة العدو أو حصول بعض المصائب الدنيوية {يفرحوا بها}؛ وهذا وصف العدو الشديدة عداوته. لما بين تعالى شدة عداوتهم، وشرح ما هم عليه من الصفات الخبيثة أمر عباده المؤمنين بالصبر ولزوم التقوى، وأنهم إذا قاموا بذلك فلن يضرهم كيد أعدائهم شيئاً، فإن الله محيط بهم وبأعمالهم وبمكائدهم التي يكيدونكم فيها، وقد وعدكم عند القيام بالتقوى أنهم لا يضرونكم شيئاً فلا تشكوا في حصول ذلك.
(120) (
﴿إِن تَمۡسَسۡكُمۡ حَسَنَةٞ تَسُؤۡهُمۡ﴾) هرگاه قدرت و پیروزی و تندرستی به شما برسد، ناراحت میشوند، (
﴿وَإِن تُصِبۡكُمۡ سَيِّئَةٞ﴾) و اگر دشمن بر شما پیروز گردد، و یا برخی مشکلات دنیوی برایتان پیش بیاید، (
﴿يَفۡرَحُواْ بِهَا﴾) خوشحال میشوند، و این صفت دشمنی است، که دشمنی او شدید است. وقتی خداوند، شدت دشمنی آنها و صفتهای زشت آنان را بیان کرد، بندگان مؤمنش را به بردباری و پایبندی به تقوا و پرهیزگاری دستور داد، و بیان کرد که هرگاه آنها این کارها را انجام دهند، مکر دشمنانشان به آنها، هیچ زیانی نمیرساند؛ زیرا خداوند، دشمنان دین و کارها و توطئههایشان را احاطه نموده است. و خداوند به شما وعده داده که اگر پرهیزگار باشید، آنها هیچ ضرری به شما نمیرسانند، و در این شک نداشته باشید.
{وَإِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ مَقَاعِدَ لِلْقِتَالِ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (121) إِذْ هَمَّتْ طَائِفَتَانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلَا وَاللَّهُ وَلِيُّهُمَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (122) وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (123) إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَلَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلَاثَةِ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُنْزَلِينَ (124) بَلَى إِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا وَيَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هَذَا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُسَوِّمِينَ (125) وَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَى لَكُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ (126) لِيَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خَائِبِينَ (127)}.
وَإِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّىءُ الْمُؤْمِنِينَ مَقَاعِدَ لِلْقِتَالِ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ، و بامدادان از ميان کسان خويش بيرون آمدي ، تا مؤمنان را در آن جايها که مي بايست بجنگند بگماري ، و خدا شنوا و داناست.
إِذْ هَمَّت طَّآئِفَتَانِ مِنكُمْ أَن تَفْشَلاَ وَاللّهُ وَلِيُّهُمَا وَعَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ، دو گروه از شما آهنگ آن کردند که در جنگ سستي ورزند و خدا ياورشان شد،، پس مؤمنان بايد که بر خداي توکل کنند.
وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَأَنتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ، هر آينه خدا شما را در بدر ياري کرد و حال آنکه ناتوان بوديد پس ، ازخداي بترسيد ، باشد که سپاسگزار شويد.
إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَلَن يَكْفِيكُمْ أَن يُمِدَّكُمْ رَبُّكُم بِثَلاَثَةِ آلاَفٍ مِّنَ الْمَلآئِكَةِ مُنزَلِينَ ، آنگاه که به مؤمنان مي گفتي که اگر خدا سه هزار فرشته به ياريتان فرو فرستد ، آيا شما را کافي نخواهد بود ?
بَلَى إِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَيَأْتُوكُم مِّن فَوْرِهِمْ هَـذَا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُم بِخَمْسَةِ آلافٍ مِّنَ الْمَلآئِكَةِ مُسَوِّمِينَ ، بلي ، اگر پايداري کنيد و پرهيزگار باشيد چون دشمنان تاخت آورند ،، خدابا پنج هزار از فرشتگان صاحب علامت شما را ياري کند.
وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلاَّ بُشْرَى لَكُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُم بِهِ وَمَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِندِ اللّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ ، و خداوند اين کار را جز براي شادماني و دلگرمي شما نکرد و نيست ياريي مگر از سوي خداي پيروزمند و دانا .
لِيَقْطَعَ طَرَفًا مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنقَلِبُواْ خَآئِبِينَ ، تا گروهي از کافران را هلاک کند ، يا خوار گرداند آنگاه نوميد بازگردند.
#
{121} وذلك يوم أحد حين خرج - صلى الله عليه وسلم - بالمسلمين، حين وصل المشركون بجمعهم إلى قريب من أحد، فنزَّلهم - صلى الله عليه وسلم - منازلهم، ورتبهم في مقاعدهم، ونظمهم تنظيماً عجيباً، يدل على كمال رأيه وبراعته الكاملة في علوم السياسة، كما كان كاملاً في كل المقامات، {والله سميع عليم}؛ لا يخفى عليه شيء من أموركم.
(121) (
﴿وَإِذۡ غَدَوۡتَ مِنۡ أَهۡلِكَ تُبَوِّئُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ مَقَٰعِدَ لِلۡقِتَالِ﴾) این جریان در روز جنگ احد، اتفاق افتاد، آنگاه که مشرکین به نزدیک احد رسیدند، و پیامبر صلی الله علیه وسلم همراه با مؤمنان بیرون رفت، و برای هر یک از آنان جایگاهی تعیین کرد، و آنها را در سنگرهایشان مستقر نمود، و به طور عجیبی آنها را آرایش داد، و این بر مهارت کامل او در فنون سیاسی و جنگی دلالت مینماید. همانطور که او در همۀ موارد و در هرچیزی، به بهترین صورت عمل میکرد. (
﴿وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾) و خداوند شنوا و داناست، و هیچ چیزی از کارهایتان بر او پنهان نمیماند. (
﴿إِذۡ هَمَّت طَّآئِفَتَانِ مِنكُمۡ أَن تَفۡشَلَا﴾) آنگاه که دو طائفه از میان شما، خواستند سستی ورزند، و آن دو طائفه، بنو سلمه و بنو حارثه بودند، اما خداوند متعال، لطف و توجه و توفیق خویش را شامل حالِ آنان گرداند، و آنها را از این رخوت و سستی در آورد. (
﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ﴾) و مؤمنان باید بر خدا توکل کنند؛ زیرا وقتی بر او توکل نمایند، خداوند آنها را کفایت نموده، و آنها را یاری میکند، و آنان را از در افتادن در آنچه که به دین و دنیایشان زیان میرساند، محافظت مینماید. این آیه و آیههایی از این قبیل، مبین آن هستند که توکل واجب است و اینکه توکل بنده، بر حسب مقدار و اندازۀ ایمانش میباشد. توکل؛ یعنی اینکه بنده در به دست آوردن منافع خود و دفع کردن چیزهایی که به او زیان میرساند، به پرودگارش تکیه نماید. پس وقتی که حالت آنها را در جنگ اُحُد و مشکلی که برای آنان پیش آمد، بیان کرد، آنان را به یاری و کمک و نعمت خویش در جنگ بدر، یادآوری نمود، تا سپاسگزار پرودگارشان باشند، و خاطرات روز بدر این مصیبت را بر آنها آسان نماید.
بنابراین فرمود: (
﴿وَلَقَدۡ نَصَرَكُمُ ٱللَّهُ بِبَدۡرٖ وَأَنتُمۡ أَذِلَّةٞ﴾) و خداوند شما را در بدر پیروز گرداند، در حالی که ناچیز و در تعداد و ساز و برگ نظامی، اندک بودید. تعداد مسلمانان در جنگ بدر حدود سیصد و سیزده نفر بود، و به اندازۀ کافی، وسیلۀ سواری نداشتند، و اسلحههایشان کهنه و فرسوده بود، و دشمنانشان نزدیک به هزار نفر بوده و با اسلحۀ زیاد به جنگ آنها آمده بودند. (
﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ﴾) پس، از خدا بترسید، باشد که سپاس وی را به جا آورید که یاری خویش را به شما ارزانی داشت.
#
{122} {إذ همت طائفتان منكم أن تفشلا}؛ وهم بنو سلمة وبنو حارثة لكن تولاهما الباري بلطفه ورعايته وتوفيقه، {وعلى الله فليتوكل المؤمنون}؛ فإنهم إذا توكلوا عليه كفاهم وأعانهم وعصمهم من وقوع ما يضرهم في دينهم ودنياهم.
وفي هذه الآية ونحوها وجوب التوكل وأنه على حسب إيمان العبد يكون توكله، والتوكل: هو اعتماد العبد على ربه في حصول منافعه ودفع مضاره.
(122) (
﴿وَإِذۡ غَدَوۡتَ مِنۡ أَهۡلِكَ تُبَوِّئُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ مَقَٰعِدَ لِلۡقِتَالِ﴾) این جریان در روز جنگ احد، اتفاق افتاد، آنگاه که مشرکین به نزدیک احد رسیدند، و پیامبر صلی الله علیه وسلم همراه با مؤمنان بیرون رفت، و برای هر یک از آنان جایگاهی تعیین کرد، و آنها را در سنگرهایشان مستقر نمود، و به طور عجیبی آنها را آرایش داد، و این بر مهارت کامل او در فنون سیاسی و جنگی دلالت مینماید. همانطور که او در همۀ موارد و در هرچیزی، به بهترین صورت عمل میکرد. (
﴿وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾) و خداوند شنوا و داناست، و هیچ چیزی از کارهایتان بر او پنهان نمیماند. (
﴿إِذۡ هَمَّت طَّآئِفَتَانِ مِنكُمۡ أَن تَفۡشَلَا﴾) آنگاه که دو طائفه از میان شما، خواستند سستی ورزند، و آن دو طائفه، بنو سلمه و بنو حارثه بودند، اما خداوند متعال، لطف و توجه و توفیق خویش را شامل حالِ آنان گرداند، و آنها را از این رخوت و سستی در آورد. (
﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ﴾) و مؤمنان باید بر خدا توکل کنند؛ زیرا وقتی بر او توکل نمایند، خداوند آنها را کفایت نموده، و آنها را یاری میکند، و آنان را از در افتادن در آنچه که به دین و دنیایشان زیان میرساند، محافظت مینماید. این آیه و آیههایی از این قبیل، مبین آن هستند که توکل واجب است و اینکه توکل بنده، بر حسب مقدار و اندازۀ ایمانش میباشد. توکل؛ یعنی اینکه بنده در به دست آوردن منافع خود و دفع کردن چیزهایی که به او زیان میرساند، به پرودگارش تکیه نماید. پس وقتی که حالت آنها را در جنگ اُحُد و مشکلی که برای آنان پیش آمد، بیان کرد، آنان را به یاری و کمک و نعمت خویش در جنگ بدر، یادآوری نمود، تا سپاسگزار پرودگارشان باشند، و خاطرات روز بدر این مصیبت را بر آنها آسان نماید.
بنابراین فرمود: (
﴿وَلَقَدۡ نَصَرَكُمُ ٱللَّهُ بِبَدۡرٖ وَأَنتُمۡ أَذِلَّةٞ﴾) و خداوند شما را در بدر پیروز گرداند، در حالی که ناچیز و در تعداد و ساز و برگ نظامی، اندک بودید. تعداد مسلمانان در جنگ بدر حدود سیصد و سیزده نفر بود، و به اندازۀ کافی، وسیلۀ سواری نداشتند، و اسلحههایشان کهنه و فرسوده بود، و دشمنانشان نزدیک به هزار نفر بوده و با اسلحۀ زیاد به جنگ آنها آمده بودند. (
﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ﴾) پس، از خدا بترسید، باشد که سپاس وی را به جا آورید که یاری خویش را به شما ارزانی داشت.
#
{123} وإذ {نصركم الله ببدر وأنتم أذلة}؛ في عَددكم وعِددكم، فكانوا ثلاثمائة وبضعة عشر في قلة ظهْرٍ ورثاثة سلاح، وأعداؤهم يناهزون الألف في كمال العدة والسلاح {فاتقوا الله لعلكم تشكرون}؛ الذي أنعم عليكم بنصره.
(123) (
﴿وَإِذۡ غَدَوۡتَ مِنۡ أَهۡلِكَ تُبَوِّئُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ مَقَٰعِدَ لِلۡقِتَالِ﴾) این جریان در روز جنگ احد، اتفاق افتاد، آنگاه که مشرکین به نزدیک احد رسیدند، و پیامبر صلی الله علیه وسلم همراه با مؤمنان بیرون رفت، و برای هر یک از آنان جایگاهی تعیین کرد، و آنها را در سنگرهایشان مستقر نمود، و به طور عجیبی آنها را آرایش داد، و این بر مهارت کامل او در فنون سیاسی و جنگی دلالت مینماید. همانطور که او در همۀ موارد و در هرچیزی، به بهترین صورت عمل میکرد. (
﴿وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾) و خداوند شنوا و داناست، و هیچ چیزی از کارهایتان بر او پنهان نمیماند. (
﴿إِذۡ هَمَّت طَّآئِفَتَانِ مِنكُمۡ أَن تَفۡشَلَا﴾) آنگاه که دو طائفه از میان شما، خواستند سستی ورزند، و آن دو طائفه، بنو سلمه و بنو حارثه بودند، اما خداوند متعال، لطف و توجه و توفیق خویش را شامل حالِ آنان گرداند، و آنها را از این رخوت و سستی در آورد. (
﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ﴾) و مؤمنان باید بر خدا توکل کنند؛ زیرا وقتی بر او توکل نمایند، خداوند آنها را کفایت نموده، و آنها را یاری میکند، و آنان را از در افتادن در آنچه که به دین و دنیایشان زیان میرساند، محافظت مینماید. این آیه و آیههایی از این قبیل، مبین آن هستند که توکل واجب است و اینکه توکل بنده، بر حسب مقدار و اندازۀ ایمانش میباشد. توکل؛ یعنی اینکه بنده در به دست آوردن منافع خود و دفع کردن چیزهایی که به او زیان میرساند، به پرودگارش تکیه نماید. پس وقتی که حالت آنها را در جنگ اُحُد و مشکلی که برای آنان پیش آمد، بیان کرد، آنان را به یاری و کمک و نعمت خویش در جنگ بدر، یادآوری نمود، تا سپاسگزار پرودگارشان باشند، و خاطرات روز بدر این مصیبت را بر آنها آسان نماید.
بنابراین فرمود: (
﴿وَلَقَدۡ نَصَرَكُمُ ٱللَّهُ بِبَدۡرٖ وَأَنتُمۡ أَذِلَّةٞ﴾) و خداوند شما را در بدر پیروز گرداند، در حالی که ناچیز و در تعداد و ساز و برگ نظامی، اندک بودید. تعداد مسلمانان در جنگ بدر حدود سیصد و سیزده نفر بود، و به اندازۀ کافی، وسیلۀ سواری نداشتند، و اسلحههایشان کهنه و فرسوده بود، و دشمنانشان نزدیک به هزار نفر بوده و با اسلحۀ زیاد به جنگ آنها آمده بودند. (
﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ﴾) پس، از خدا بترسید، باشد که سپاس وی را به جا آورید که یاری خویش را به شما ارزانی داشت.
#
{124} {إذ تقول} مبشراً {للمؤمنين}؛ مثبتاً لجنانهم: {ألن يكفيكم أن يمدكم ربكم بثلاثة آلاف من الملائكة منزلين}.
(124) (
﴿إِذۡ تَقُولُ لِلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) آنگاه که به مومنان مژده میدادی، تا باعث اطمینان و آرامش آنها گردد،
و میگفتی: (
﴿أَلَن يَكۡفِيَكُمۡ أَن يُمِدَّكُمۡ رَبُّكُم بِثَلَٰثَةِ ءَالَٰفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ مُنزَلِينَ بَلَىٰٓۚ إِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَيَأۡتُوكُم مِّن فَوۡرِهِمۡ هَٰذَا يُمۡدِدۡكُمۡ رَبُّكُم بِخَمۡسَةِ ءَالَٰفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ مُسَوِّمِينَ﴾) آیا شما را بس نیست که پروردگارتان، شما را با سه هزار فرشتۀ فرود آمده، یاری کند؟ آری! اگر صبر کنید و پرهیزگاری نمایید، و با همین شیوه بر شما بتازند و بر شما حملهور شوند، خداوند با پنج هزار فرشته که نشان شجاعت را دارند، شما را یاری خواهد کرد. در اینجا اختلاف وجود دارد که آیا در این کمک رساندن به مؤمنان، فرشتگان به طور مستقیم جنگیدهاند، یا اینکه خداوند این مژده را، فقط برای پابرجایی بندگان مؤمن، و انداختن ترس در دلهای مشرکین داده است؟ آن طور که بسیاری از مفسرین چنین گفتهاند. این گفتۀ خداوند،
دلالت مینماید که شقّ دوم قضیه به حقیقت نزدیکتر است: (
﴿وَمَا جَعَلَهُ ٱللَّهُ إِلَّا بُشۡرَىٰ لَكُمۡ وَلِتَطۡمَئِنَّ قُلُوبُكُم بِهِۦۗ وَمَا ٱلنَّصۡرُ إِلَّا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَكِيمِ﴾) در این آیه به این مطلب اشاره شده است که نباید بنده بر اسباب اعتماد کند، بلکه تکیه و اعتماد او، باید به خدا باشد. و اسباب و فراهم شدن آن، باعث اطمینان قلب و پا بر جا بودن بر کار خیر میشود.
#
{125} {بلى إن تصبروا وتتقوا ويأتوكم من فورهم هذا}؛ أي: من حملتهم هذه بهذا الوجه.
{يمددكم ربكم بخمسة آلاف من الملائكة مسومين}؛ أي: معلمين علامة الشجعان. واختلف الناس هل كان هذا الإمداد حصل فيه من الملائكة مباشرة للقتال، كما قاله بعضهم أو أن ذلك تثبيت من الله لعباده المؤمنين، وإلقاء الرعب في قلوب المشركين كما قاله كثير من المفسرين ويدل عليه قوله:
(125) (
﴿إِذۡ تَقُولُ لِلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) آنگاه که به مومنان مژده میدادی، تا باعث اطمینان و آرامش آنها گردد،
و میگفتی: (
﴿أَلَن يَكۡفِيَكُمۡ أَن يُمِدَّكُمۡ رَبُّكُم بِثَلَٰثَةِ ءَالَٰفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ مُنزَلِينَ بَلَىٰٓۚ إِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَيَأۡتُوكُم مِّن فَوۡرِهِمۡ هَٰذَا يُمۡدِدۡكُمۡ رَبُّكُم بِخَمۡسَةِ ءَالَٰفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ مُسَوِّمِينَ﴾) آیا شما را بس نیست که پروردگارتان، شما را با سه هزار فرشتۀ فرود آمده، یاری کند؟ آری! اگر صبر کنید و پرهیزگاری نمایید، و با همین شیوه بر شما بتازند و بر شما حملهور شوند، خداوند با پنج هزار فرشته که نشان شجاعت را دارند، شما را یاری خواهد کرد. در اینجا اختلاف وجود دارد که آیا در این کمک رساندن به مؤمنان، فرشتگان به طور مستقیم جنگیدهاند، یا اینکه خداوند این مژده را، فقط برای پابرجایی بندگان مؤمن، و انداختن ترس در دلهای مشرکین داده است؟ آن طور که بسیاری از مفسرین چنین گفتهاند. این گفتۀ خداوند،
دلالت مینماید که شقّ دوم قضیه به حقیقت نزدیکتر است: (
﴿وَمَا جَعَلَهُ ٱللَّهُ إِلَّا بُشۡرَىٰ لَكُمۡ وَلِتَطۡمَئِنَّ قُلُوبُكُم بِهِۦۗ وَمَا ٱلنَّصۡرُ إِلَّا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَكِيمِ﴾) در این آیه به این مطلب اشاره شده است که نباید بنده بر اسباب اعتماد کند، بلکه تکیه و اعتماد او، باید به خدا باشد. و اسباب و فراهم شدن آن، باعث اطمینان قلب و پا بر جا بودن بر کار خیر میشود.
#
{126} {وما جعله الله إلا بشرى لكم ولتطمئن قلوبكم به وما النصر إلا من عند الله العزيز الحكيم}، وفي هذا أن الأسباب لا يعتمد عليها العبد بل يعتمد على الله، وإنما الأسباب وتوفرها فيها طمأنينة للقلوب وثبات على الخير.
(126) (
﴿إِذۡ تَقُولُ لِلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) آنگاه که به مومنان مژده میدادی، تا باعث اطمینان و آرامش آنها گردد،
و میگفتی: (
﴿أَلَن يَكۡفِيَكُمۡ أَن يُمِدَّكُمۡ رَبُّكُم بِثَلَٰثَةِ ءَالَٰفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ مُنزَلِينَ بَلَىٰٓۚ إِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَيَأۡتُوكُم مِّن فَوۡرِهِمۡ هَٰذَا يُمۡدِدۡكُمۡ رَبُّكُم بِخَمۡسَةِ ءَالَٰفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ مُسَوِّمِينَ﴾) آیا شما را بس نیست که پروردگارتان، شما را با سه هزار فرشتۀ فرود آمده، یاری کند؟ آری! اگر صبر کنید و پرهیزگاری نمایید، و با همین شیوه بر شما بتازند و بر شما حملهور شوند، خداوند با پنج هزار فرشته که نشان شجاعت را دارند، شما را یاری خواهد کرد. در اینجا اختلاف وجود دارد که آیا در این کمک رساندن به مؤمنان، فرشتگان به طور مستقیم جنگیدهاند، یا اینکه خداوند این مژده را، فقط برای پابرجایی بندگان مؤمن، و انداختن ترس در دلهای مشرکین داده است؟ آن طور که بسیاری از مفسرین چنین گفتهاند. این گفتۀ خداوند،
دلالت مینماید که شقّ دوم قضیه به حقیقت نزدیکتر است: (
﴿وَمَا جَعَلَهُ ٱللَّهُ إِلَّا بُشۡرَىٰ لَكُمۡ وَلِتَطۡمَئِنَّ قُلُوبُكُم بِهِۦۗ وَمَا ٱلنَّصۡرُ إِلَّا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَكِيمِ﴾) در این آیه به این مطلب اشاره شده است که نباید بنده بر اسباب اعتماد کند، بلکه تکیه و اعتماد او، باید به خدا باشد. و اسباب و فراهم شدن آن، باعث اطمینان قلب و پا بر جا بودن بر کار خیر میشود.
#
{127} {ليقطع طرفا من الذين كفروا أو يكبتهم فينقلبوا خائبين}؛ أي: نصر الله لعباده المؤمنين لا يعدو أن يكون قطعاً لطرف من الكفار، أو ينقلبوا بغيظهم لم ينالوا خيراً كما أرجعهم يوم الخندق بعد ما كانوا قد أتوا على حرد قادرين أرجعهم الله بغيظهم خائبين.
(127) خداوند بندگان مؤمنش را یاری میکند تا گروهی از کافران را نابود نماید، و یا آنها با خشم و کینهای که در دل دارند، ناامیدانه و در حالی که هیچ خوبی به دست نیاوردهاند، برگردند، همانطور که خداوند متعال آنها را در روز خندق که با قدرت و عصبانیت آمده بودند، خشمگین ساخت و ناکام باز گرداند.
{لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ (128)}.
لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ أَوۡ يَتُوبَ عَلَيۡهِمۡ أَوۡ يُعَذِّبَهُمۡ فَإِنَّهُمۡ ظَٰلِمُونَ ، يا ايشان را به توبه وادارد يا آن ستمکاران را عذاب کند و تو را در، اين کارها دستي نيست.
#
{128} لما أصيب - صلى الله عليه وسلم - يوم أحد وكسرت رباعيته وشج رأسه جعل يقول: «كيف يفلح قوم شجوا وجه نبيهم وكسروا رباعيته »؛ فأنزل الله تعالى هذه الآية، وبيَّن أن الأمر كله لله وأن الرسول - صلى الله عليه وسلم - ليس له من الأمر شيء، لأنه عبد من عبيد الله والجميع تحت عبودية ربهم مدبَّرون لا مدبِّرون، وهؤلاء الذين دعوت عليهم أيها الرسول أو تباعدت فلاحهم وهدايتهم إن شاء الله تاب عليهم ووفقهم للدخول في الإسلام، وقد فعل، فإن أكثر أولئك هداهم الله فأسلموا، وإن شاء الله عذبهم فإنهم ظالمون مستحقون لعقوبات الله وعذابه.
(128) وقتی که پیامبر صلی الله علیه وسلم در جنگ احد زخمی شد و رباعیۀ
[رباعیه دندانی است که بین ثنایا و دندان نیش است] مبارکش شکست و سرش زخمی شد،
فرمود: «چگونه قومی رستگار میشوند که صورت پیامبرشان را زخمی کردند و رباعیۀ او را شکستند؟» پس خداوند این آیه را نازل کرد و بیان فرمود که همۀ امور در دست خداست و پیامبر صلی الله علیه وسلم اختیاری ندارد، و چیزی در دست او نیست؛ چون پیامبر، بندهای از بندگان خدا است و همه تحت بندگی پروردگارشان میباشند، و تدبیر خداوند آنها را به چرخش در میآورد. و ای پیامبر! کسانی که علیه آنها دعا کردی، و یا رستگاری و هدایتشان را بعید میدانستی، اگر خداوند بخواهد، توبهشان را میپذیرد، و به آنها توفیق میدهد تا در اسلام داخل شوند. و خداوند چنین کرد؛ زیرا بیشتر آنها را هدایت نمود، پس مسلمان شدند. و اگر بخواهد آنها را عذاب میدهد؛ زیرا آنان ستمگرند و سزاوار عقوبت و عذاب الهی هستند. خداوند متعال خبر میدهد که او در جهان هستی تصرف مینماید، و توبۀ هرکس را که بخواهد میپذیرد و او را میآمرزد، و هرکس را که بخواهد خوار و رسوا مینماید و او را عذاب میدهد. (
﴿وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾) یکی از صفات لازمۀ او، کمال آمرزگاری و مهربانی است که در آفرینش و فرمانرواییاش تجلی مییابد، پس توبه کنندگان را میبخشد و هرکس که موجبات رحمت وی را فراهم کند، مشمول رحمت خویش قرار میدهد.
خداوند متعال فرمود: ﴿وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ﴾ و از خدا و از رسول او اطاعت کنید، تا مورد رحمت قرار گیرید.
{وَلِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (129)}.
وَلِلّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ يَغْفِرُ لِمَن يَشَاء وَيُعَذِّبُ مَن يَشَاء وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ، از آن خداست هر چه در آسمانها و زمين است هر که را بخواهد مي آمرزدو هر که را بخواهد عذاب مي کند ، و خدا آمرزنده و مهربان است.
#
{129} يخبر تعالى أنه هو المتصرف في العالم العلوي والسفلي وأنه يتوب على من يشاء فيغفر له ويخذل من يشاء فيعذبه، {والله غفور رحيم} فمن صفته اللازمة كمال المغفرة والرحمة ووجود مقتضياتها في الخلق والأمر يغفر للتائبين ويرحم من قام بالأسباب الموجبة للرحمة، قال تعالى: {وأطيعوا الله والرسول لعلكم تُرحمون}.
(129) وقتی که پیامبر صلی الله علیه وسلم در جنگ احد زخمی شد و رباعیۀ
[رباعیه دندانی است که بین ثنایا و دندان نیش است] مبارکش شکست و سرش زخمی شد،
فرمود: «چگونه قومی رستگار میشوند که صورت پیامبرشان را زخمی کردند و رباعیۀ او را شکستند؟» پس خداوند این آیه را نازل کرد و بیان فرمود که همۀ امور در دست خداست و پیامبر صلی الله علیه وسلم اختیاری ندارد، و چیزی در دست او نیست؛ چون پیامبر، بندهای از بندگان خدا است و همه تحت بندگی پروردگارشان میباشند، و تدبیر خداوند آنها را به چرخش در میآورد. و ای پیامبر! کسانی که علیه آنها دعا کردی، و یا رستگاری و هدایتشان را بعید میدانستی، اگر خداوند بخواهد، توبهشان را میپذیرد، و به آنها توفیق میدهد تا در اسلام داخل شوند. و خداوند چنین کرد؛ زیرا بیشتر آنها را هدایت نمود، پس مسلمان شدند. و اگر بخواهد آنها را عذاب میدهد؛ زیرا آنان ستمگرند و سزاوار عقوبت و عذاب الهی هستند. خداوند متعال خبر میدهد که او در جهان هستی تصرف مینماید، و توبۀ هرکس را که بخواهد میپذیرد و او را میآمرزد، و هرکس را که بخواهد خوار و رسوا مینماید و او را عذاب میدهد. (
﴿وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾) یکی از صفات لازمۀ او، کمال آمرزگاری و مهربانی است که در آفرینش و فرمانرواییاش تجلی مییابد، پس توبه کنندگان را میبخشد و هرکس که موجبات رحمت وی را فراهم کند، مشمول رحمت خویش قرار میدهد.
خداوند متعال فرمود: ﴿وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ﴾ و از خدا و از رسول او اطاعت کنید، تا مورد رحمت قرار گیرید.
* * *
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا الرِّبَا أَضْعَافًا مُضَاعَفَةً وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (130) وَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ (131) وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (132) وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ (133) الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (134) وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ (135) أُولَئِكَ جَزَاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ (136)}.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَأْكُلُواْ الرِّبَا أَضْعَافًا مُّضَاعَفَةً وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ، اي کساني که ايمان آورده ايد ، ربا مخوريد به افزودنهاي پي در پي و ازخداي بترسيد تا رستگار شويد.
وَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِي أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ، و بترسيد از آتشي که براي کافران مهيا شده است.
وَأَطِيعُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ، و از خدا و رسول اطاعت کنيد تا مگر بر شما رحمت آرند.
وَسَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ ، بر يکديگر پيشي گيريد براي آمرزش پروردگار خويش و رسيدن به آن بهشت که ، پهنايش به قدر همه آسمانها و زمين است و براي پرهيزگاران مهيا شده است.
الَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي السَّرَّاء وَالضَّرَّاء وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ، آن کسان که در توانگري و تنگدستي انفاق مي کنند و خشم خويش فرو مي خورند و از خطاي مردم در مي گذرند خدا نيکوکاران را دوست دارد.
وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُواْ أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُواْ اللّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَمَن يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ وَلَمْ يُصِرُّواْ عَلَى مَا فَعَلُواْ وَهُمْ يَعْلَمُونَ ، و آن کسان که چون مرتکب کاري زشت شوند يا به خود ستمي کنند ، خدا را، ياد مي کنند و براي گناهان خويش آمرزش مي خواهند و کيست جز خدا که گناهان را بيامرزد ? و چون به زشتي گناه آگاهند در آنچه مي کردند پاي نفشرند.
أُوْلَـئِكَ جَزَآؤُهُم مَّغْفِرَةٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ، پاداش اينان آمرزش پروردگارشان است و نيز بهشتهايي که در آن نهرها جاري است در آنجا جاويدانند و چه نيکو است پاداش نيکوکاران.
#
{130} تقدم في مقدمة هذا التفسير: أن العبدَ ينبغي له مراعاة الأوامر والنواهي في نفسه وفي غيره، وأن الله تعالى إذا أمره بأمر وجب عليه أولاً أن يعرف حدَّه وما هو الذي أُمِر به ليتمكن بذلك من امتثاله، فإذا عرف ذلك اجتهد واستعان بالله على امتثاله في نفسه وفي غيره بحسب قدرته وإمكانه. وكذلك إذا نُهِيَ عن أمر عرف حده وما يدخل فيه وما لا يدخل، ثم اجتهد واستعان بربه في تركه. وأن هذا ينبغي مراعاته في جميع الأوامر الإلهية والنواهي. وهذه الآيات الكريمات قد اشتملت على أوامر وخصال من خصال الخير، أمر الله بها وحثَّ على فعلها، وأخبر عن جزاء أهلها، وعلى نواهٍ حثَّ على تركها.
ولعل الحكمةَ ـ والله أعلم ـ في إدخال هذه الآيات أثناء قصة أحد أنه قد تقدم أن اللهَ تعالى وعدَ عبادَه المؤمنين أنهم إذا صبروا واتقوا نصرهم على أعدائهم وخذلَ الأعداءَ عنهم، كما في قوله تعالى: {وإن تصبروا وتتقوا لا يضركم كيدهم شيئاً}، ثم قال: {وإن تصبروا وتتقوا ويأتوكم من فورهم هذا يمددكم ربكم ... } الآيات. فكأن النفوس اشتاقت إلى معرفة خصال التقوى التي يحصل بها النصر والفلاح والسعادة، فذكر الله في هذه الآيات أهم خصال التقوى التي إذا قام العبد بها، فقيامه بغيرها من باب أولى وأحرى.
ويدل على ما قلنا أن الله ذكر لفظ التقوى في هذه الآيات ثلاث مرات، مرة مطلقة، وهي قول: {أعدت للمتقين}، ومرتين مقيدتين فقال: {واتقوا الله} {واتقوا النار}.
فقوله تعالى: {يا أيها الذين آمنوا} كل ما في القرآن من قوله تعالى: يا أيها الذين آمنوا افعلوا كذا أو اتركوا كذا يدل على أن الإيمان هو السبب الداعي والموجب لامتثال ذلك الأمر واجتناب ذلك النهي، لأن الإيمان هو التصديق الكامل بما يجب التصديق به المستلزم لأعمال الجوارح، فنهاهم عن أكل الربا أضعافاً مضاعفة، وذلك هو ما اعتاده أهل الجاهلية ومن لا يبالي بالأوامر الشرعية، من أنه إذا حل الدَّين على المعسر ولم يحصل منه شيء، قالوا له إما أن تقضي ما عليك من الدين، وإما أن نزيد في المدة ونزيد ما في ذمتك فيضطر الفقير ويستدفع غريمه ويلتزم ذلك اغتناماً لراحته الحاضرة فيزداد بذلك ما في ذمته أضعافاً مضاعفة من غير نفع وانتفاع. ففي قوله: {أضعافاً مضاعفة}؛ تنبيه على شدة شناعته بكثرته وتنبيه لحكمة تحريمه، وأن تحريم الربا حكمته أن الله منع منه لما فيه من الظلم، وذلك أن الله أوجب إنظار المعسر وبقاء ما في ذمته من غير زيادة، فإلزامه بما فوق ذلك ظلم متضاعف، فيتعين على المؤمن المتقي تركه وعدم قربانه لأن تركه من موجبات التقوى، والفلاح متوقف على التقوى، فلهذا قال: {واتقوا الله لعلكم تفلحون}.
(130) در مقدمۀ این تفسیر گذشت که شایسته است بنده، اوامر و نواهی خدا را در رابطه با خود و دیگران رعایت کند، و هرگاه خداوند او را به فرمانی دستور داد، نخست بر او واجب است حدود و اندازۀ آن را بداند، و آنچه را که خداوند به آن دستور داده است، بشناسد تا بتواند آن فرمان را انجام دهد و از آن اطاعت کند. پس هرگاه آن را دانست و شناخت، تلاش میکند که آن را انجام دهد و برای عملی کردن آن در خود و دیگران، به میزان آنچه که توانایی دارد، از خداوند استعانت میطلبد. و نیز هرگاه خداوند از کاری نهی کرد، بنده باید حدود و میزان آن را بداند، و آنچه را که مشمول آن نهی میگردد، بداند، سپس برای ترک آن تلاش نماید و از خداوند یاری بجوید. و شایسته است این رویه، در همۀ اوامر و نواهی خداوند رعایت شود. این آیات دستورات و آداب زیبایی را در بردارند که خداوند به آن دستور داده، و مسلمانان را بر انجام آن تشویق نموده، و پاداش انجامدهندگان آن را بیان کرده است. در این آیات خداوند از چیزهایی نهی کرده، و مسلمانان را تشویق نموده تا آنها را ترک کنند. شاید حکمتِ آوردن این آیات، در اثنای ذکر داستان جنگ احد، این باشد که خداوند بندگان مؤمن خویش را وعده داده است که اگر بردباری نمایند و پرهیزگاری کنند، آنان را بر دشمنانشان پیروز میگرداند و آنان را خوار و رسوا میکند،
همانطور که فرموده است: ﴿وَإِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ لَا يَضُرُّكُمۡ كَيۡدُهُمۡ شَيًۡٔا﴾ و اگر بردبار باشید و پرهیزگاری کنید، مکر آنان به شما هیچ زیانی نمیرساند.
سپس گفت: ﴿بَلَىٰٓۚ إِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَيَأۡتُوكُم مِّن فَوۡرِهِمۡ هَٰذَا يُمۡدِدۡكُمۡ رَبُّكُم﴾ آری! اگر بردباری کنید و پرهیزگاری نمایید، و هم اکنون بر شما حملهور شوند، پروردگارتان شما را یاری میکند. انگار مردم به شناختن آداب و رسوم پرهیزگاری که باعث پیروزی و رستگاری و سعادت میگردد، علاقهمند شدهاند، پس خداوند در این آیات، مهمترین ویژگیهای پرهیزگاری را بیان کرد. خداوند سه بار کلمۀ
«تقوی» را ذکر نمود؛
یک بار به طور مطلق: ﴿أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِينَ﴾ و دو بار بهصورت مقید: (
﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ﴾)، و(
﴿وَٱتَّقُواْ ٱلنَّار﴾) و این بیانگر آن است که، هرگاه عبد مؤمن از این ویژگیها برخوردار گردد، قطعاً از دیگر خصایل و شمایل پرهیزگاری نیز بهرهمند خواهد شد.
پس خداوند متعال هرجا از قرآن که میفرماید: (
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾) ای مؤمنان
[چنان کنید، یا چنین نکنید]، بر این دلالت مینماید که ایمان، سبب اطاعت از فرمان و دستور، و انگیزۀ پرهیز از نهی است؛ زیرا ایمان به معنی تصدیق کامل چیزی میباشد که تصدیق آن واجب است، و مستلزم اعمال جوارح و اعضا است. پس خداوند آنها را از خوردن چندین برابر ربا، نهی کرده است، که اهل جاهلیت به آن عادت کرده بودند، و کسانی که به دستورات شرع توجه نمیکردند، هرگاه زمان سر رسید وام فرا میرسید و فرد بدهکار تنگدست بود، و چیزی از او بهدست نمیآمد،
به او میگفتند: یا بدهی و وام را پرداخت کن، و یا اینکه به تو وقت بیشتری میدهیم و باید بدهی بیشتری پرداخت کنی. پس فرد فقیر مجبور میشد که زیر بار بدهی بیشتر برود، و او را با اضافه کردن مبلغی بر بدهی قبلیاش، از پیش خود میراندند. و اینگونه بدهکار، چندین برابر وام پرداخت میکرد بدون اینکه فایدهای از آن ببرد. (
﴿أَضۡعَٰفٗا مُّضَٰعَفَةٗ﴾) بیانگر اوج زشتی و قباحت رباخواری، و بیان حکمت حرام بودن آن میباشد. نیز خداوند میخواهد، مردم را از حکمت حرام بودن ربا، آگاه سازد، و اینکه در ربا، ظلم و اجحاف است، به همین دلیل آن را منع کرده است؛ زیرا خداوند واجب گردانیده تا به بدهکاران تنگدست، مهلت داده شود، و بر وامی که بر گردن آنهاست، افزوده نشود. پس ملزم کردن مدیون و بدهکار به پرداخت بیشتر، ستمی دو چندان است، بنابراین مؤمن پرهیزگار باید ربا را ترک کند و نباید به آن نزدیک شود؛ زیرا ترک کردن ربا، از مقتضیات پرهیزگاری است و باید درک کرد که رستگاری، درسایۀ پرهیزگاری حاصل میشود.
#
{131} {واتقوا النار التي أُعدت للكافرين}، بترك ما يوجب دخولها من الكفر والمعاصي على اختلاف درجاتها، فإن المعاصي كلها وخصوصاً المعاصي الكبار تجر إلى الكفر، بل هي من خصال الكفر الذي أعد الله النار لأهله، فترك المعاصي ينجي من النار ويقي من سخط الجبار، وأفعال الخير والطاعة توجب رضا الرحمن ودخول الجنان وحصول الرحمة، ولهذا قال:
(131) بنابراین فرمود: (
﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَوَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ٱلَّتِيٓ أُعِدَّتۡ لِلۡكَٰفِرِينَ﴾) و از خدا بترسید تا رستگار شوید. و از آتشی بترسید که برای کافران آماده شده است؛ یعنی با ترک کردن چیزهایی که سبب داخل شدن به آتش جهنم میگردد،
از قبیل: کفر وگناهان گوناگون، از آن آتش بپرهیزید؛ زیرا همۀ گناهان به ویژه گناهان بزرگ، آدمی را به وادی کفر میکشاند، چرا که گناهان از خصلت و عادتهای کافران بوده، و خداوند، آتش جهنم را برای کافران آماده نموده است. پس ترک گناه، آدمی را از آتش جهنم نجات میدهد و از خشم خداوند جبار، مصون میدارد. و انجام کارهای خیر، واطاعت از فرامین الهی، باعث خشنودی خداوند بخشنده و داخل شدن به بهشت و به دست آوردن رحمت پروردگار متعال میگردد.
#
{132} {وأطيعوا الله والرسول}، بفعل الأوامر امتثالاً واجتناب النواهي {لعلكم تُرحمون}، فطاعة الله وطاعة رسوله من أسباب حصول الرحمة، كما قال تعالى: {ورحمتي وسعت كل شيء فسأكتبها للذين يتقون ويؤتون الزكاة ... } الآيات.
(132) بنابراین فرمود: (
﴿وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ﴾) و با انجام دستورات و فرامین و پرهیز از نواهی، از خدا و پیامبرش اطاعت کنید، (
﴿لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ﴾) پس اطاعت از خدا و پیامبر، یکی از اسباب حاصل شدن رحمت الهی است،
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَرَحۡمَتِي وَسِعَتۡ كُلَّ شَيۡءٖۚ فَسَأَكۡتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ﴾ و رحمت من، همه چیز را فراگرفته است و آن را برای کسانی که پرهیزگاری پیشه میکنند و زکات میپردازند، مقرر میدارم.
#
{133} ثم أمرهم تعالى بالمسارعة إلى مغفرته وإدراك جنته التي عرضها السماوات والأرض، فكيف بطولها التي أعدها الله للمتقين؟! فهم أهلها وأعمال التقوى هي الموصلة إليها.
(133) سپس خداوند به آنها دستور میدهد تا به سوی آمرزش وی، و بر خورداری از بهشت او، که فقط پهنای آن به اندازۀ وسعت آسمانها و زمین است ـ چه رسد به طول آن ـ ، بشتابند که خداوند آن را برای پرهیزگاران آماده نموده است. پس پرهیزگاران، اهل بهشتاند و پرهیزگاری و تقوا، انسان را به بهشت میرساند.
#
{134} ثم وصف المتقين وأعمالهم فقال: {الذين ينفقون في السراء والضراء}؛ أي: في حال عسرهم ويسرهم إن أيسروا أكثروا من النفقة وإن أعسروا لم يحتقروا من المعروف شيئاً ولو قل، {والكاظمين الغيظ}: أي: إذا حصل لهم من غيرهم أذية توجب غيظهم، وهو امتلاء قلوبهم من الحنق الموجب للانتقام بالقول والفعل. هؤلاء لا يعملون بمقتضى الطباع البشرية بل يكظمون ما في القلوب من الغيظ، ويصبرون عن مقابلة المسيء إليهم.
{والعافين عن الناس}، يدخل في العفو عن الناس العفو عن كل من أساء إليك بقول أو فعل، والعفو أبلغ من الكظم، لأن العفو ترك المؤاخذة مع السماحة عن المسيء، وهذا إنما يكون ممن تحلى بالأخلاق الجميلة وتخلى من الأخلاق الرذيلة، وممن تاجر مع الله وعفا عن عباد الله رحمة بهم وإحساناً إليهم، وكراهة لحصول الشر عليهم، وليعفو الله عنه ويكون أجره على ربه الكريم لا على العبد الفقير، كما قال تعالى: {فمن عفا وأصلح فأجره على الله}.
ثم ذكر حالة أعم من غيرها وأحسن وأعلى وأجل، وهي الإحسان، فقال تعالى: {والله يحب المحسنين}، والإحسان نوعان: الإحسان في عبادة الخالق والإحسان إلى المخلوق.
فالإحسان في عبادة الخالق فسرها النبي - صلى الله عليه وسلم - بقوله: «أن تعبد الله كأنك تراه، فإن لم تكن تراه فإنه يراك».
وأما الإحسان إلى المخلوق فهو إيصال النفع الديني والدنيوي إليهم ودفع الشر الديني والدنيوي عنهم، فيدخل في ذلك أمرهم بالمعروف ونهيهم عن المنكر وتعليم جاهلهم ووعظ غافلهم والنصيحة لعامتهم وخاصتهم، والسعي في جمع كلمتهم وإيصال الصدقات والنفقات الواجبة والمستحبة إليهم على اختلاف أحوالهم وتباين أوصافهم، فيدخل في ذلك بذل الندى وكف الأذى واحتمال الأذى، كما وصف الله به المتقين في هذه الآيات، فمن قام بهذه الأمور فقد قام بحق الله وحق عبيده.
(134) سپس خداوند پرهیزگاران و کارهایشان را توصیف نمود و فرمود: (
﴿ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي ٱلسَّرَّآءِ وَٱلضَّرَّآءِ ﴾) آنهایی که درحال تنگدستی و توانگری بخشش میکنند؛ اگر توانگر و ثروتمند باشند زیاد بخشش مینمایند، و اگر تنگدست باشند هیچ چیزی از کار خوب را دست کم نمیگیرند، گرچه کم باشد. (
﴿وَٱلۡكَٰظِمِينَ ٱلۡغَيۡظَ﴾) و هرگاه دیگران، آنان را اذیت کنند، و به خشم آیند، به مقتضای طبیعت انسانی، عمل نمیکنند، بلکه آنچه از خشم و ناراحتی که در دل دارند، فرو میبرند، و در برابر کسی که نسبت به آنها بدی کرده است، بردباری مینمایند. (
﴿وَٱلۡعَافِينَ عَنِ ٱلنَّاسِ﴾) و عفو کنندگانِ مردم، که شامل گذشت از هر کسی است که با سخن یا عمل نسبت به آنان بدی کرده است. و بخشیدن و گذشت کردن، از فرو خوردن خشم بالاتر است؛ زیرا بخشیدن به معنی مواخذه نکردن و چشم پوشی از فردی است که بدی میکند، و این کار را کسی انجام میدهد که به اخلاق زیبا آراسته باشد، وخویشتن را از اخلاق زشت پاکسازی کرده باشد. چنین کسی با خدا معامله کرده است چون او نسبت به بندگان خدا مهربان و نیکوکار است، و نمیخواهد برای آنان بدی پیش بیاید، و خدا هم از او گذشت مینماید، و پاداش او بر پروردگارِ بزرگوار است، نه بر بندۀ فقیر.
همانطور که خداوند فرموده است: ﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِ﴾ یعنی هرکس گذشت نماید و اصلاح کند، پاداش او بر خداست. سپس به بیان حالتی پرداخت که از دیگر حالات بهتر و بالاتر و بزرگتر است، و آن، احسان و نیکوکاری است،
پس فرمود: (
﴿وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾) و خداوند نیکوکاران را دوست دارد.
احسان و نیکوکاری بر دو نوع است: احسان در پرستش آفریننده، و احسان به مخلوق. پیامبر صلی الله علیه وسلم احسان در عبادت را،
این گونه تفسیر نموده است: (أن تَعبُدَ اللهَ كَأنَّكَ تَرَاهُ فَإن لَم تَكُن تَرَاهُ فِإنَّهُ يَرَاك) احسان؛ یعنی اینکه خداوند را طوری عبادت کنی که گویا او را میبینی، و اگر تو او را نمیبینی همانا او ترا میبیند. و اما احسان به مخلوق؛ یعنی رساندن فایدۀ دینی و دنیوی به آنها، و دور کردن زیان و بدی دینی و دنیوی ازآنان. پس این، شامل امر به معروف و نهی از منکر، و تعلیم جاهل و نادان، و وعظ و نصیحت افراد غافل، و خیرخواهی برای عموم و خصوص، وتلاش برای اتحاد و وحدت کلمۀ مردم، و دادن صدقات و بخششهای واجب و مستحب به آنها میشود. همچنانکه شامل بخشش به مردم، و اذیت نکردن آنها، و تحمل اذیت و آزار آنان نیز میشود. همانطور که خداوند، پرهیزگاران را در این آیات به این ویژگیها توصیف نموده است. پس هرکس این کارها را انجام دهد، به راستی که او حقوق خدا و حق بندگانش را ادا کرده است.
#
{135} {والذين إذا فعلوا فاحشة أو ظلموا أنفسهم}؛ أي: صدر منهم أعمال سيئة كبيرة أو ما دون ذلك، بادروا إلى التوبة والاستغفار، وذكروا ربهم وما توعد به العاصين، ووعد به المتقين فسألوه المغفرة لذنوبهم، والستر لعيوبهم، مع إقلاعهم عنها وندمهم عليها، فلهذا قال: {ولم يصروا على ما فعلوا وهم يعلمون}.
(135) سپس خداوند متعال، عذرخواهی بندگان پرهیزگارش را، از پروردگارشان به خاطر جنایت و گناهانی که مرتکب شدهاند،
بیان کرده و میفرماید: (
﴿وَٱلَّذِينَ إِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةً أَوۡ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ﴾) و اگر اعمال و گناه کبیره از آنها سر بزند، و یا مرتکب گناهان کوچک شوند، توبه کرده و از خدا آمرزش میطلبند، و پروردگارشان، و آنچه گناهکاران به آن تهدید شدهاند، و آنچه پرهیزگاران بدان نوید داده شدهاند را، یاد میکنند. پس، از او میخواهند که گناهانشان را بیامرزد، و عیبهایشان را بپوشاند؛ چراکه از گناه دست کشیده و از آن پشیمان شدهاند.
بنابراین فرمود: (
﴿وَلَمۡ يُصِرُّواْ عَلَىٰ مَا فَعَلُواْ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ﴾) و با علم و آگاهی
[بر زشتی و قباحت گناه]، بر آن اصرار و پا فشاری نمیکنند.
#
{136} {أولئك}؛ الموصوفون بتلك الصفات {جزاؤهم مغفرة من ربهم} تزيل عنهم كل محذور، {وجنات تجري من تحتها الأنهار} فيها من النعيم المقيم والبهجة والسرور والبهاء والخير والسرور والقصور والمنازل الأنيقة العاليات والأشجار المثمرة البهية والأنهار الجاريات في تلك المساكن الطيبات {خالدين فيها} لا يحولون عنها ولا يبغون بها بدلاً ولا يغير ما هم فيه من النعيم {ونعم أجر العاملين} عملوا لله قليلاً فأجروا كثيراً، فعند الصباح يحمَد القومُ السَّرى وعند الجزاء يجد العامل أجره كاملاً موفراً.
وهذه الآيات الكريمات من أدلة أهل السنة والجماعة، على أن الأعمال تدخل في الإيمان خلافاً للمرجئة، ووجه الدلالة إنما يتم بذكر الآية التي في سورة الحديد نظير هذه الآيات وهي قوله: {سابقوا إلى مغفرة من ربكم وجنة عرضها كعرض السماء والأرض أعدت للذين آمنوا بالله ورسله}، فلم يذكر فيها إلا لفظ الإيمان به وبرسله، وهنا قال: {أُعدت للمتقين}، ثم وصف المتقين بهذه الأعمال المالية والبدنية، فدل على أن هؤلاء المتقين هم الموصوفين بهذه الصفات هم أولئك المؤمنون. ثم قال تعالى:
(136) کسانی که دارای این صفات هستند، (
﴿جَزَآؤُهُم مَّغۡفِرَةٞ مِّن رَّبِّهِمۡ﴾) پاداششان آمرزش پروردگارشان است، و هر چیزی را که انسان از آن دوری میجوید، از آنان دور میکند. (
﴿وَجَنَّٰتٞ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ﴾) و باغهایی که رودها از زیر درختان آن روان است، و در آن، نعمتِ پایدار و شکوفایی و خرّمی و نشاط، و خیر و شادمانی و قصر و منزلهای زیبا و عالی و درختان پرمیوه است، و جویهای آب زلال در اطراف این مسکنهای زیبا و پاک، روان است. (
﴿خَٰلِدِينَ فِيهَا﴾) و در آن جاودان هستند، از آن بیرون کرده نمیشوند، و نمیخواهند آن را عوض کنند، و نعمتهایی که در آن است، تغییر نمییابد. (
﴿وَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِينَ﴾) و چه خوب است پاداش اهل عمل که برای خدا عملِ کمی انجام دادند و مزد و پاداش زیادی گرفتند. همچنانکه در مَثَل آمده است
«قوم جوانمرد، هنگام صبح مرد شریف را میستایند، و عامل به هنگام پاداش، مزدش را کامل و فراوان مییابد». و این آیات، از جمله دلایل اهل سنت و جماعت هستند مبنی براینکه اعمال، بخشی از ایمان میباشند،
بر خلاف مرجئه که میگویند: اعمال، در ایمان داخل نیستند. دلالت این آیات بر این مطلب، با آیهای که در سورۀ حدید است،
کامل میگردد: ﴿سَابِقُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا كَعَرۡضِ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ أُعِدَّتۡ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۚ﴾ بشتابید به سوی آمرزش پروردگارتان، و بهشتی که، پهنای آن مانند پهنای آسمان و زمین است، و برای کسانی که به خدا و پیامبر ایمان آوردهاند، آماده شده است. پس در آنجا جز ایمان آوردن به خدا و به پیامبرانش، چیزی دیگر را بیان نکرده است.
و در اینجا فرمود: (
﴿أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِينَ﴾) برای پرهیزگاران آماده شده است. سپس پرهیزگاران را با این اعمال و اوصاف بدنی و مالی، توصیف نمود. و این بیانگر آن است پرهیزگارانی که دارای این صفتها هستند، ایشان مؤمناناند.
{قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ (137) هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ (138)}.
قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُواْ فِي الأَرْضِ فَانْظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذَّبِينَ ، پيش از شما سنتهايي بوده است ، پس بر روي زمين بگرديد و بنگريد که ، پايان کار آنها که پيامبران را به دروغگويي نسبت مي دادند چه بوده است.
هَـذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ ، اين براي مردم دليلي روشن و براي پرهيزگاران راهنما و اندرزي است.
#
{137} وهذه الآيات الكريمات، وما بعدها في قصة أحد، يعزي تعالى عباده المؤمنين، ويسليهم ويخبرهم أنه مضى قبلهم أجيال وأمم كثيرة امتحنوا، وابتلي المؤمنون منهم بقتال الكافرين، فلم يزالوا في مداولة ومجاولة حتى جعل الله العاقبة للمتقين والنصر لعباده المؤمنين، وآخر الأمر حصلت الدولة على المكذبين وخذلهم الله بنصر رسله وأتباعهم، {فسيروا في الأرض} بأبدانكم وقلوبكم {فانظروا كيف كان عاقبة المكذبين}، فإنكم لا تجدونهم إلا معذبين بأنواع العقوبات الدنيوية، قد خوت ديارهم وتبين لكل أحد خسارهم، وذهب عزهم وملكهم وزال بذخهم وفخرهم، أفليس في هذا أعظم دليل وأكبر شاهد على صدق ما جاءت به الرسل، وحكمة الله التي يمتحن بها عباده ليبلوهم ويتبين صادقهم من كاذبهم؟ ولهذا قال تعالى:
(137) سپس خداوند متعال فرمود: (
﴿قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِكُمۡ سُنَنٞ﴾) در این آیۀ کریمه و آیات پس از آن، که در رابطه با جنگ احد نازل شدهاند، خداوند بندگان مؤمنش را دلجویی داده، و به آنها خبر میدهد که پیش از آنها نسلها و امتهایی بوده که مورد آزمایش قرار گرفتهاند، و افراد مؤمن آن امتها، از طریق جنگ با کافران آزمایش شدهاند، و در کشمکش و پیکار با کافران، گاهی پیروز شده و گاهی شکست میخوردند، و در پایان، کار به ضرر و شکست تکذیبکنندگان انجامید، و خداوند، آنها را با پیروز گرداندن پیامبر و پیروانش، خوار و رسوا گرداند. (
﴿فَسِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) پس با جسم و دلهایتان در زمین به گردش بپردازید، (
﴿فَٱنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُكَذِّبِينَ﴾) و شما آنها را نخواهی یافت، مگر اینکه با انواع عقوبتهای دنیوی عذاب داده شده، سرزمینهایشان نابود گردیده، و دچار زیان و خسارت فاحشی شده، و قدرت و حکومت آنها از دست رفته، و افتخار و تکبر و سرکشی ایشان نابود شده است. آیا این بزرگترین دلیل و گواه بر صداقت و راست بودن آنچه پیامبران آوردهاند، نیست؟ و حکمت الهی چنین است که بندگان خود را آزمایش نماید، تا دروغگو و راستگو را مشخص کند.
#
{138} {هذا بيان للناس}؛ أي: دلالة ظاهرة تبين للناس الحق من الباطل، وأهل السعادة من أهل الشقاوة، وهو الإشارة إلى ما أوقع الله بالمكذبين، {وهدى وموعظة للمتقين}، لأنهم هم المنتفعون بالآيات، فتهديهم إلى سبيل الرشاد وتعظهم وتزجرهم عن طريق الغي، وأما باقي الناس فهي بيان لهم تقوم عليهم الحجة من الله ليهلك من هلك عن بينة، ويحتمل أن الإشارة في قوله: {هذا بيان للناس}، للقرآن العظيم والذكر الحكيم وأنه بيان للناس عموماً، وهدى وموعظة للمتقين خصوصاً، وكلا المعنيين حق.
(138) بنابراین فرمود: (
﴿هَٰذَا بَيَانٞ لِّلنَّاسِ﴾) این
[مطالبی که در رابطه با عاقبت و آخرت ستمکاران گذشت] نشانۀ آشکاری است که حق را از باطل، و اهل سعادت را از اهل شقاوت، جدا میسازد. و اشارهایست به آنچه خداوند تکذیبکنندگان را، به آن گرفتار نمود. (
﴿وَهُدٗى وَمَوۡعِظَةٞ لِّلۡمُتَّقِينَ﴾) زیرا این پرهیزگاران هستند که از آیات بهره میبرند، و آیات خدا، آنها را به راه رشد و هدایت راهنمایی میکند و از آن پند و اندرز میگیرند، و آنها را از راه فساد و تباهی، باز میدارد. اما برای دیگر مردم، بیان روشنگری است از جانب خدا که بهوسیلۀ آن، حجّت را بر آنان تمام میکند تا هرکس که هلاک میشود، از روی دلیل هلاک گردد. و احتمال دارد که (
﴿هَٰذَا بَيَانٞ لِّلنَّاسِ﴾) اشاره به قرآن بزرگ باشد که حاوی پند و حکمت است، و اینکه قرآن به طور عموم، برای مردم روشنگر است، و بهطور ویژه، مایۀ هدایت و پند و موعظۀ پرهیزگاران است، و هر دو معنی درست است.
{وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (139) إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ (140) وَلِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَمْحَقَ الْكَافِرِينَ (141) أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ (142) وَلَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (143)}.
وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ، سستي مکنيد و اندوهگين مباشيد ، زيرا اگر ايمان آورده باشيد شما برتري خواهيد جست.
إِن يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُ وَتِلْكَ الأيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ وَيَتَّخِذَ مِنكُمْ شُهَدَاء وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الظَّالِمِينَ ، اگر بر شما زخمي رسيد ، به آن قوم نيز همچنان زخمي رسيده است و اين روزگار است که هر دم آن را به مراد کسي مي گردانيم ، تا خدا کساني را که ايمان آورده اند بشناسد و از شما گواهان گيرد و خدا ستمکاران را دوست ندارد
وَلِيُمَحِّصَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ وَيَمْحَقَ الْكَافِرِينَ ، و تا مؤمنان را پاکيزه گرداند و کافران را نابود سازد.
أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذِينَ جَاهَدُواْ مِنكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ ، آيا مي ، پنداريد که به بهشت خواهيد رفت و حال آنکه هنوز براي خدا معلوم نشده است که از ميان شما چه کساني جهاد مي کنند و چه کساني پايداري مي ورزند ?
وَلَقَدْ كُنتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِن قَبْلِ أَن تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ ، پيش از آنکه مرگتان فرا رسد تمناي مرگ مي کرديد ، اينک مرگ را ديديد و در آن مي نگريد.
#
{139} يقول تعالى مشجعاً لعباده المؤمنين ومقوياً لعزائمهم ومنهضاً لهممهم: {ولا تهنوا ولا تحزنوا}؛ أي: ولا تهنوا وتضعفوا في أبدانكم، ولا تحزنوا في قلوبكم عندما أصابتكم المصيبة، وابتليتم بهذه البلوى، فإن الحزن في القلوب والوهن على الأبدان زيادة مصيبة عليكم، وعون لعدوكم عليكم بل شجعوا قلوبكم وصبروها وادفعوا عنها الحزن وتصلبوا على قتال عدوكم، وذكر تعالى أنه لا ينبغي ولا يليق بهم الوهن والحزن وهم الأعلون في الإيمان ورجاء نصر الله وثوابه، فالمؤمن المبتغي ما وعده الله من الثواب الدنيوي والأخروي لا ينبغي له ذلك، ولهذا قال تعالى: {وأنتم الأعلون إن كنتم مؤمنين}.
(139) خداوند مؤمنان را تشویق نموده و ارادههای آنان را تقویت کرده و همتهایشان را بر انگیخته و میفرماید: (
﴿وَلَا تَهِنُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ﴾) و به خاطر مصیبتی که برایتان پیش آمد و بلا و آزمایشی که به آن دچار شدید، سست و زبون نشوید، و جسمهایتان ضعیف نگردد، و دلهایتان اندوهگین نشود؛ زیرا غم و اندوهِ قلبی، و سستی و ضعف جسمی، مصیبتی دیگر بر شماست، و باعث تقویت روحیۀ دشمنانتان میشود. بلکه دلهایتان را تقویت کنید، و بردبار باشید، و غم به دلهایتان راه ندهید و برای پیکار با دشمن، محکم و آماده باشید. و خداوند بیان کرد که شایسته نیست غم بخورند و ضعیف شوند؛ زیرا آنها در ایمان به خدا وامید داشتن به یاری و پاداش وی از دشمن، برترند، پس مؤمنِ پرهیزگاری که چشم به پاداش دنیوی و اخروی خدا دوخته است، شایسته نیست غمگین گردد و ضعیف شود.
بنابراین خداوند متعال فرمود: (
﴿وَأَنتُمُ ٱلۡأَعۡلَوۡنَ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ﴾)
#
{140} {إن يمسسكم قرح فقد مس القوم قرح مثله}، فأنتم وهم قد تساويتم في القرح، ولكنكم ترجون من الله ما لا يرجون كما قال تعالى: {إن تكونوا تألمون فإنهم يألمون كما تألمون وترجون من الله ما لا يرجون}.
ومن الحكم في ذلك أن هذه الدار يعطي الله منها المؤمن والكافر والبر والفاجر فيداول الله الأيام بين الناس: يوم لهذه الطائفة ويوم للطائفة الأخرى، لأن هذه الدارَ الدنيا منقضية فانية، وهذا بخلاف الدار الآخرة فإنها خالصة للذين آمنوا.
{وليعلم الله الذين آمنوا}، هذا أيضاً من الحكم أنه يبتلي الله عباده بالهزيمة والابتلاء ليتبين المؤمن من المنافق، لأنه لو استمر النصر للمؤمنين في جميع الوقائع لدخل في الإسلام من لا يريده، فإذا حصل في بعض الوقائع بعض أنواع الابتلاء تبين المؤمن حقيقة الذي يرغب في الإسلام في الضراء والسراء واليسر والعسر ممن ليس كذلك، {ويتخذ منكم شهداء}.
وهذا أيضاً من بعض الحكم، لأن الشهادة عند الله من أرفع المنازل، ولا سبيل لنيلها إلا بما يحصل من وجود أسبابها، فهذا من رحمته بعباده المؤمنين، أن قيَّض لهم من الأسباب ما تكرهه النفوس، لينيلهم ما يحبون من المنازل العالية والنعيم المقيم.
{والله لا يحب الظالمين}، الذين ظلموا أنفسهم وتقاعدوا عن القتال في سبيله، وكأن في هذا تعريضاً بذم المنافقين وأنهم مبغوضون لله، ولهذا ثبطهم عن القتال في سبيله، ولو أرادوا الخروج لأعدوا له عدة، ولكن كره الله انبعاثهم فثبطهم وقيل اقعدوا مع القاعدين.
(140) سپس آنها را به خاطر شکستی که خورده بودند، دلجویی داد و حکمتهای بزرگی که بر این شکست مترتب گردید،
بیان داشت و فرمود: (
﴿إِن يَمۡسَسۡكُمۡ قَرۡحٞ فَقَدۡ مَسَّ ٱلۡقَوۡمَ قَرۡحٞ مِّثۡلُهُۥ﴾) پس شما و آنان در زخمی شدن برابر هستید، ولی شما امید به رحم و لطف خداوند دارید، که آنها آن را ندارند.
همانطور که خداوند متعال فرمود: ﴿إِن تَكُونُواْ تَأۡلَمُونَ فَإِنَّهُمۡ يَأۡلَمُونَ كَمَا تَأۡلَمُونَۖ وَتَرۡجُونَ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا يَرۡجُونَ﴾ اگر شما زخمی میشوید، آنها هم همانطور که شما دردمند میگردید، دردمند میشوند، و شما به خدا امیدی دارید که آنها ندارند. یکی از حکمتهای شکست این است که خداوند پیروزی و سربلندی و سرای دنیا را هم به کافر میبخشد، و هم به مؤمن، و هم به نیکوکار میدهد، و هم به فاسق. پس خداوند این روزها را میان مردم دست به دست میگرداند؛ یک روز به نفع گروهی میچرخد، و روز دیگر به نفع گروهی دیگر؛ زیرا زندگی این دنیا به پایان میرسد، به خلاف جهان آخرت که فقط برای کسانی است که ایمان آوردهاند. (
﴿وَلِيَعۡلَمَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾) و نیز یکی از حکمتهای شکست مؤمن، و مورد آزمایش قرار گرفتن آنها، این است که مؤمن و منافق مشخص گردند؛ زیرا اگر همواره مؤمنان در همۀ واقعهها و جنگها پیروز شوند، افرادی وارد اسلام میگردند که قلباً آن را نمیخواهند. پس اگر در بعضی جنگها آزمایش و شکستی پیش بیاید، مؤمن حقیقی که در خوشی و ناخوشی و در تنگدستی و توانگری به اسلام علاقهمند است، مشخص میشود، و نیز کسی که چنین نیست، مشخص میگردد. (
﴿وَيَتَّخِذَ مِنكُمۡ شُهَدَآءَ﴾) این نیز یکی از حکمتهای شکست در جنگ است؛ زیرا شهادت در پیشگاه خداوند، بالاترین مقام و مرتبه است، و راهی برای رسیدن به شهادت نیست، مگر اینکه اسباب آن فراهم شود. پس این رحمت خداست نسبت به بندگان مؤمنش، که اسبابی را برای آنان مقدّر ساخت که نفس آدمی آن را خوش نمیدارد، تا آنان را به منازل عالی و نعمتهای ماندگار و جاویدان که به آن علاقهمندند، برساند. (
﴿وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) و خداوند ستمکاران را دوست ندارد. کسانی که بر خود ستم کردند، و در راه خدا نجنگیدند، و در خانههایشان نشستند. گویا این اشارهای است به ذم و نکوهش منافقین، و اینکه آنان در نزد خدای متعال مبغوضاند؛ و به همین سبب، آنها را ازجنگیدن در راه خویش بازداشت.
﴿وَلَوۡ أَرَادُواْ ٱلۡخُرُوجَ لَأَعَدُّواْ لَهُۥ عُدَّةٗ وَلَٰكِن كَرِهَ ٱللَّهُ ٱنۢبِعَاثَهُمۡ فَثَبَّطَهُمۡ وَقِيلَ ٱقۡعُدُواْ مَعَ ٱلۡقَٰعِدِينَ﴾ و اگر میخواستند برای جنگ بیرون بروند، ساز و برگ جنگ را آماده میکردند. لیکن خداوند بیرون آمدن آنان را به منظور رفتن به جنگ، دوست نداشت، و آنان را
[از این کار] بازداشت،
و به آنان گفته شد: «همراه با بازنشستگان بنشینید».
#
{141} {وليمحص الله الذين آمنوا}، وهذا أيضاً من الحكم أن الله يمحص بذلك المؤمنين من ذنوبهم وعيوبهم، يدل ذلك على أن الشهادة والقتال في سبيل الله تكفر الذنوب وتزيل العيوب ، وليمحص الله أيضاً المؤمنين من غيرهم من المنافقين فيتخلصون منهم ويعرفون المؤمن من المنافق.
ومن الحكم أيضاً أنه يقدر ذلك ليمحق الكافرين، أي: ليكون سبباً لمحقهم واستئصالهم بالعقوبة، فإنهم إذا انتصروا بغوا وازدادوا طغياناً إلى طغيانهم يستحقون به المعاجلة بالعقوبة رحمة بعباده المؤمنين. ثم قال تعالى:
(141) (
﴿وَلِيُمَحِّصَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾) و این نیز از حکمتهای شکست خوردن مؤمنان است، که خداوند بدین وسیله آنان را از عیبها و گناهانشان پاک مینماید. این بیانگر آن است که شهادت و پیکار در راه خدا، کفارۀ گناهان است، و گناهان و عیبها را دور مینماید. و نیز خداوند مؤمنان را از منافقان جدا نموده، و صفِ مؤمنان را، از صف آنها متمایز میگرداند. و یکی از حکمتهای شکست خوردن مؤمنان، این است که خداوند کافران را تباه میسازد؛ یعنی سبب تباهی و ریشهکن شدن آنها میشود، و آنها را در همین دنیا، به عقاب خویش گرفتار میکند؛ زیرا کافران وقتی پیروز شوند، فساد و تباهی میکنند، و بر سرکشی خود میافزایند و سزاوار میگردند که عذاب و سزایشان زود فرا برسد. و این به خاطر رحمت خداوند نسبت به بندگان مؤمنش است.
#
{142} {أم حسبتم أن تدخلوا الجنة ولما يعلم الله الذين جاهدوا منكم ويعلم الصابرين}، هذا استفهام إنكاري، أي: لا تظنوا ولا يخطر ببالكم أن تدخلوا الجنة من دون مشقة واحتمال المكاره في سبيل الله، وابتغاء مرضاته، فإن الجنة أعلى المطالب وأفضل ما به يتنافس المتنافسون، وكلما عظم المطلوب عظمت وسيلته والعمل الموصل إليه، فلا يوصل إلى الراحة إلا بترك الراحة ولا يدرك النعيم إلا بترك النعيم، ولكن مكاره الدنيا التي تصيب العبد في سبيل الله، عند توطين النفس لها وتمرينها عليها ومعرفة ما تَؤول إليه تنقلب عند أرباب البصائر منحًا يسرون بها ولا يبالون بها، وذلك فضل الله يؤتيه من يشاء، ثم وبخهم تعالى على عدم صبرهم بأمر كانوا يتمنونه ويودون حصوله، فقال:
(142) سپس خداوند متعال فرمود: (
﴿أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا يَعۡلَمِ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ جَٰهَدُواْ مِنكُمۡ وَيَعۡلَمَ ٱلصَّٰبِرِينَ﴾) این، استفهام انکاری است؛ یعنی گمان نبرید، و به خاطرتان نیاید که شما بدون مشقت و تحمل سختی در راه خدا و طلب خشنودی او، وارد بهشت شوید. بهشت بالاترین خواستۀ مؤمن بوده، و برترین چیزی است که علاقهمندان برای بهدست آوردن، با یکدیگر به رقابت میپردازند. و هراندازه خواسته بزرگتر باشد، وسیله و کاری که انسان را به آن میرساند، بزرگتر خواهد بود. پس به آسایش نمیتوان رسید، مگر با ترک راحتی، و نعمت را نمیتوان دریافت مگر با ترک نعمت. اما ناراحتیهای دنیا که در راه خدا به بنده میرسد، هنگامی که نفس به آنها عادت کرد و سرانجام آن را دانست، این ناراحتیها در نزد صاحبان بصیرت به بخششی تبدیل میشوند که از رویارویی با آنها خوشحال میشوند و هیچ اهمیتی به آنها نمیدهند، و این فضل خداست که به هرکس بخواهد، میدهد.
#
{143} {ولقد كنتم تمنون الموت من قبل أن تلقوه}، وذلك أن كثيراً من الصحابة رضي الله عنهم ممن فاته بدر، يتمنون أن يحضرهم الله مشهداً يبذلون فيه جهدهم، قال الله تعالى لهم: {فقد رأيتموه}؛ [أي: رأيتم] ما تمنيتم بأعينكم {وأنتم تنظرون}، فما بالكم وترك الصبر؟ هذه حالة لا تليق ولا تحسن، خصوصاً لمن تمنى ذلك وحصل له ما تمنى، فإن الواجب عليه بذل الجهد واستفراغ الوسع في ذلك. وفي هذه الآية دليل على أنه لا يكره تمني الشهادة. ووجه الدلالة أن الله تعالى أقرهم على أمنيتهم، ولم ينكر عليهم، وإنما أنكر عليهم عدم العمل بمقتضاها والله أعلم. ثم قال تعالى:
(143) سپس خداوند آنها را به سبب آرزویی که در دل داشتند، و در پی رسیدن به آن بودند، و در این رهگذر بیصبری نمودند،
سرزنش کرد و فرمود: (
﴿وَلَقَدۡ كُنتُمۡ تَمَنَّوۡنَ ٱلۡمَوۡتَ مِن قَبۡلِ أَن تَلۡقَوۡهُ﴾) زیرا بسیاری از اصحاب؛ همان کسانی که نتوانسته بودند در جنگ بدر شرکت کنند، آرزو داشتند خداوند آنها را در صحنۀ جنگی حاضر کند، تا تلاش خود را مبذول دارند.
خداوند متعال به آنها فرمود: (
﴿فَقَدۡ رَأَيۡتُمُوه﴾) و آنچه را که آرزو کرده بودید با چشمهایتان دیدید، (
﴿وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَ﴾) پس چرا بردباری نکردید؟ زیرا این حالت خوب نیست، به ویژه برای کسی که آن را تمنا کرده، و آنچه را آرزو کرده، حاصل شده است، بلکه بر او لازم است تا آنچه را که در توان دارد، در این مورد صرف نماید. و این آیه، دلیلی است بر اینکه آرزوی شهادت مکروه نیست؛ زیرا خداوند آنها را به خاطر آرزویی که کرده بودند، ملامت ننمود و بر آنان اعتراض نکرد، بلکه به خاطر جامۀ عمل نپوشاندن به آرزویشان بر آنها اعتراض کرد. و الله اعلم.
{وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ (144) وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ كِتَابًا مُؤَجَّلًا وَمَنْ يُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَنْ يُرِدْ ثَوَابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِي الشَّاكِرِينَ (145)}.
وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَن يَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللّهُ الشَّاكِرِينَ ، جز اين نيست که محمد پيامبري است که پيش از او پيامبراني ديگر بوده ، اند آيا اگر بميرد يا کشته شود ، شما به آيين پيشين خود باز مي گرديد ،هر کس که بازگردد هيچ زياني به خدا نخواهد رسانيد خدا سپاسگزاران را پاداش خواهد داد.
وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ الله كِتَابًا مُّؤَجَّلاً وَمَن يُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَن يُرِدْ ثَوَابَ الآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِي الشَّاكِرِينَ ، هيچ کس جز به فرمان خدا نمي ميرد مدت مکتوب است هر کس خواهان ثواب اينجهاني باشد به او مي دهيم و هر کس خواهان ثواب آنهاني باشد به او مي دهيم و شاکران را پاداش خواهيم داد.
#
{144} يقول تعالى: {وما محمد إلا رسول قد خلت من قبله الرسل}؛ أي: ليس ببدع من الرسل، بل هو من جنس الرسل الذين قبله، وظيفتهم تبليغ رسالة ربهم وتنفيذ أوامره ليسوا بمخلدين، وليس بقاؤهم شرطاً في امتثال أوامر الله، بل الواجب على الأمم عبادة ربهم في كل وقت وبكل حال، ولهذا قال: {أفإن مات أو قُتل انقلبتم على أعقابكم}؛ بترك ما جاءكم به من إيمان أو جهاد أو غير ذلك، قال الله تعالى: {ومن ينقلب على عقبيه فلن يضر الله شيئاً}، إنما يضر نفسه، وإلا فالله تعالى غني عنه، وسيقيم دينه، ويعز عباده المؤمنين.
فلما وبخ تعالى من انقلب على عقبيه، مدح من ثبت مع رسوله، وامتثل أمر ربه فقال: {وسيجزي الله الشاكرين}، والشكر لا يكون إلا بالقيام بعبودية الله تعالى في كل حال. وفي هذه الآية الكريمة إرشاد من الله تعالى لعباده أن يكونوا بحالة لا يزعزعهم عن إيمانهم أو عن بعض لوازمه فَقْدُ رئيس ولو عظم، وما ذاك إلا بالاستعداد في كل أمر من أمور الدين بعدة أناس من أهل الكفاءة فيه إذا فُقِدَ أحدُهم قام به غيره، وأن يكون عموم المؤمنين قصدهم إقامة دين الله والجهاد عنه بحسب الإمكان، لا يكون لهم قصد في رئيس دون رئيس، فبهذه الحال يستتب لهم أمرهم، وتستقيم أمورهم.
وفي هذه الآية أيضاً أعظم دليل على فضيلة الصديق الأكبر أبي بكر وأصحابه الذين قاتلوا المرتدين بعد رسول الله - صلى الله عليه وسلم - لأنهم هم سادات الشاكرين.
(144) سپس خداوند متعال فرمود: (
﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُ﴾) نیست محمد صلی الله علیه وسلم، مگر پیغمبری که پیغمبرانی
[دیگر] پیش از او بوده و رفتهاند؛ یعنی پیامبر تازهای نیست، بلکه از نوع همان پیامبرانی است که پیش از او بوده، و موظف به رساندن پیام پروردگار و اجرای دستورات او بودهاند. و آنان برای همیشه زنده نیستند، و برای امتثال فرمان خدا و عمل به دستورات وی، زنده بودن آنها شرط نیست، بلکه بر امتها واجب است که در هر وقت وهرحال، پروردگارشان را بپرستند. (
﴿أَفَإِيْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡ﴾) پس آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، آنچه را که او پیش شما آورده است،
از قبیل: ایمان یا جهاد و یا دیگر دستورات را ترک کرده و به عقب برمیگردید؟
! خداوند متعال فرمود: (
﴿وَمَن يَنقَلِبۡ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِ فَلَن يَضُرَّ ٱللَّهَ شَيۡٔٗا﴾) و هرکس به عقب برگردد، هیچ ضرری به خدا نمیرساند؛ بلکه به خودش زیان میرساند، چرا که خداوند از آنها بینیاز است، و دینش را پایدار مینماید، و بندگان مؤمن خویش را، قدرت و عزت میبخشد. پس از آنکه خداوند آنهایی را که به عقب برگشتند، سرزنش نمود، کسانی را مورد ستایش قرار داد که در کنار پیامبر پا برجا ماندند، و پایداری نمودند، و فرمان پروردگار را اطاعت کردند،
و فرمود: (
﴿وَسَيَجۡزِي ٱللَّهُ ٱلشَّٰكِرِينَ﴾) و سپاسگزاران را پاداش خواهد داد. و شکر و سپاسگزاری انجام نمیپذیرد، مگر اینکه انسان در هر حال خداوند را بندگی نماید. در این آیۀ کریمه، خداوند بندگانش را راهنمایی مینماید که نباید از دست دادن رئیس و رهبر، ایمانشان یا بعضی از لوازمات آن را متزلزل کند، هرچند آن رئیس و رهبر، بزرگ باشد؛ چرا که در هرامری از امور دین، گروهی کفایت و شایستگی آن را دارند که ریاست و راهنمایی دیگران را به عهده بگیرند، و هرگاه یکی از آنان ازمیان رفت، کسی دیگر در جای او قرار بگیرد. و باید تودۀ مؤمنان بر حسب توانایی که دارند هدفشان، اقامۀ دین خدا و دفاع از آن وجهاد در راه آن باشد، و نباید به خاطر فرماندۀ خود بجنگند، به گونهای که اگر فرمانده از بین رفت، آنها هم از عمل به وظایف خویش باز بمانند؛ زیرا در این صورت کارهایشان سامان نمییابد. و نیز این آیه بزرگترین دلیل بر فضیلت ابوبکر صدیق رضی الله عنه و یارانش است که پس از پیامبر صلی الله علیه وسلم، با مرتدین جنگیدند، و آنان سرور شکرگزاراناند.
#
{145} ثم أخبر تعالى أن النفوس جميعها معلقة بآجالها بإذن الله وقدره وقضائه، فمن حتم عليه بالقدر أن يموت مات ولو بغير سبب، ومن أراد بقاءه فلو وقع من الأسباب كل سبب لم يضره ذلك قبل بلوغ أجله، وذلك أن الله قضاه وقدره وكتبه إلى أجل مسمى إذا جاء أجلهم فلا يستأخرون عنه ساعة ولا يستقدمون. ثم أخبر تعالى أنه يعطي الناس من ثواب الدنيا والآخرة ما تعلقت به إرادتهم، فقال: {ومن يرد ثواب الدنيا نؤته منها ومن يرد ثواب الآخرة نؤته منها}، قال الله تعالى: {كلاًّ نمد هؤلاء وهؤلاء من عطاء ربك وما كان عطاء ربك محظوراً. انظر كيف فضلنا بعضهم على بعض وللآخرة أكبر درجات وأكبر تفضيلاً}. {وسنجزي الشاكرين}، ولم يذكر جزاءهم ليدل ذلك على كثرته وعظمته، وليعلم أن الجزاء على قدر الشكر قلة وكثرة وحسناً.
(145) سپس خداوند متعال خبر میدهد که همۀ مردم زندگیشان به اَجلهایشان وابسته است، و در زمان فرا رسیدن مرگ، به فرمان خدا و تقدیر و قضای الهی میمیرند، پس هرکس که مقدر شده باشد بمیرد، میمیرد، گرچه سببی در کار نباشد، و هر کس که خداوند بخواهد زنده بماند، اگر همۀ اسباب مرگ، او را فرا گیرند، قبل از رسیدن اجلش، زیانی به او نمیرسد؛ زیرا خداوند زنده ماندن او را،
برای مدت معینی مقدر نموده است: ﴿فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ لَا يَسۡتَأۡخِرُونَ سَاعَةٗ وَلَا يَسۡتَقۡدِمُونَ﴾ چون اجل آنها فرا رسد، یک لحظه پس و پیش نمیافتند. سپس خداوند متعال خبر داد که او پاداش دنیا و آخرت را به هر کس که بخواهد میبخشد،
و فرمود: (
﴿وَمَن يُرِدۡ ثَوَابَ ٱلدُّنۡيَا نُؤۡتِهِۦ مِنۡهَا وَمَن يُرِدۡ ثَوَابَ ٱلۡأٓخِرَةِ نُؤۡتِهِۦ مِنۡهَا﴾) و هرکس که پاداش این دنیا را بخواهد، به او از آن میدهیم، و هرکس پاداش آن دنیا را بخواهد، از آن به او میدهیم.
خداوند متعال میفرماید: ﴿كُلّٗا نُّمِدُّ هَٰٓؤُلَآءِ وَهَٰٓؤُلَآءِ مِنۡ عَطَآءِ رَبِّكَۚ وَمَا كَانَ عَطَآءُ رَبِّكَ مَحۡظُورًا ٱنظُرۡ كَيۡفَ فَضَّلۡنَا بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ وَلَلۡأٓخِرَةُ أَكۡبَرُ دَرَجَٰتٖ وَأَكۡبَرُ تَفۡضِيلٗا﴾ از عطاء و فضل پروردگارت به هر دو دسته از مؤمنان و کافران میدهیم، و عطاء و فضل پروردگارت هیچ گاه بر هیچ کس ممنوع نبوده است. نگاه کن و بیندیش چگونه برخی را بر برخی دیگر تفضیل میدهیم، همانا درجه و فضل آخرت از هر چیز بزرگتر و بالاتر است. (
﴿وَسَنَجۡزِي ٱلشَّٰكِرِينَ﴾) و پاداش آنها را بیان نکرد، تا بر زیادی و بزرگی آن دلالت نماید، و دانسته شود که پاداش به اندازۀ شکر و سپاس است؛ اگر شکر کم باشد پاداش هم کم بوده، و اگر زیاد و خوب باشد، پاداش هم زیاد خواهد بود.
{وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا {اسْتَكَانُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ (146) وَمَا كَانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَنْ قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ (147) فَآتَاهُمُ اللَّهُ ثَوَابَ الدُّنْيَا وَحُسْنَ ثَوَابِ الْآخِرَةِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (148)}.
وَكَأَيِّن مِّن نَّبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُواْ لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا اسْتَكَانُواْ وَاللّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ ، چه بسا پيامبراني که خدادوستان بسيار همراه آنان به جنگ رفتند و در، راه خدا ، هر چه به آنها رسيد ، سستي نکردند و ناتوان نشدند و سر فرود نياوردند و خدا شکيبايان را دوست دارد.
وَمَا كَانَ قَوْلَهُمْ إِلاَّ أَن قَالُواْ ربَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ،
سخنشان جز اين نبود که مي گفتند : اي پروردگار ما ، گناهان ما را و زياده رويهاي ما را در کارها بيامرز و ما را ثابت قدم گردان و در برابر کافران ياري کن.
فَآتَاهُمُ اللّهُ ثَوَابَ الدُّنْيَا وَحُسْنَ ثَوَابِ الآخِرَةِ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ، خدا پاداش اينجهاني و پاداش نيک آنجهاني را به ايشان ارزاني داشت و او نيکوکاران را دوست دارد.
#
{146} هذا تسلية للمؤمنين وحثٌّ على الاقتداء بهم والفعل كفعلهم، وأن هذا أمر قد كان متقدماً لم تزل سنة الله جارية بذلك، فقال: {وكأين من نبي}؛ أي: وكم من نبي {قاتل معه ربيون كثير}؛ أي: جماعات كثيرون من أتباعهم الذين قد ربتهم الأنبياء بالإيمان والأعمال الصالحة فأصابهم قتل وجراح وغير ذلك، {فما وهنوا لما أصابهم في سبيل الله وما ضعفوا وما استكانوا}؛ أي: ما ضعفت قلوبهم، ولا وهنت أبدانهم، ولا استكانوا؛ أي: ذلُّوا لعدوهم، بل صبروا وثبتوا وشجعوا أنفسهم، ولهذا قال: {والله يحب الصابرين}.
(146) خداوند در این آیات، مؤمنان را دلجویی میدهد، و مردم را بر میانگیزد تا به آنها اقتدا نموده و مانند آنان عمل نمایند. و بیان مینماید که این روند در گذشتههای دور نیز بوده،
و همواره سنت الهی بر آن جاری بوده است: (
﴿وَكَأَيِّن مِّن نَّبِيّٖ﴾) و چه بسیار پیامبرانی بودهاند که (
﴿قَٰتَلَ مَعَهُۥ رِبِّيُّونَ كَثِيرٞ﴾) گروههای زیادی از پیروانشان که انبیا آنان را بر ایمان و عمل صالح تربیت کرده بودند، همراه آنان پیکار کردند و زخمی گشتند و کشته شدند. (
﴿فَمَا وَهَنُواْ لِمَآ أَصَابَهُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا ٱسۡتَكَانُواْ﴾) و دلهایشان ضعیف نشد و بدنهایشان سست نگردید و در برابر دشمن ذلیل نشدند و کرنش نکردند، بلکه پایداری نموده، و با شجاعت و روحیۀ بالایی جنگیدند. (
﴿وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلصَّٰبِرِينَ﴾) و خداوند بردباران و شکیبایان را دوست دارد.
#
{147} ثم ذكر قولهم واستنصارهم لربهم فقال: {وما كان قولهم}؛ أي: في تلك المواطن الصعبة {إلا أن قالوا ربنا اغفر لنا ذنوبنا وإسرافنا في أمرنا}، والإسراف هو: مجاوزة الحد إلى ما حرم، علموا أن الذنوب والإسراف من أعظم أسباب الخذلان وأن التخلي منها من أسباب النصر، فسألوا ربهم مغفرتها. ثم إنهم لم يتكلوا على ما بذلوا جهدهم به من الصبر، بل اعتمدوا على الله، وسألوه أن يثبت أقدامهم عند ملاقاة الأعداء الكافرين، وأن ينصرهم عليهم، فجمعوا بين الصبر وترك ضده، والتوبة والاستغفار والاستنصار بربهم، لا جرم أن الله نصرهم، وجعل لهم العاقبة في الدنيا والآخرة ولهذا قال:
(147) سپس سخن و یاری خواستن آنها را،
از پروردگارشان بیان کرد و فرمود: (
﴿وَمَا كَانَ قَوۡلَهُمۡ إِلَّآ أَن قَالُواْ﴾) پس سخن آنها در این مواقع سخت و دشوار،
جز این نبود که گفتند: (
﴿رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسۡرَافَنَا فِيٓ أَمۡرِنَا﴾) پروردگارا! گناهان و اسراف ما را بیامرز. اسراف، یعنی گذشتن از حد، زیادهروی کردن و پا گذاشتن در حریم حرام. و آنان میدانستند که گناه و اسراف، بزرگترین عامل شکست و بدبختی است، و دوری کردن از این دو، از عوامل پیروزی است. پس، از پروردگارشان خواستند تا گناه و زیادهروی آنها را بیامرزد. سپس آنها به بردباری و تلاشی که مبذول داشته بودند، اعتماد نکردند، بلکه بر خدا توکل نمودند، و از او خواستند که گامهایشان را در هنگام برخورد با دشمن، ثابت و استوار نماید، و آنان را بر دشمنان پیروز گرداند. پس آنها صبر نموده و توبه و استغفار کردند و از پروردگارشان یاری خواستند. به همین جهت، خداوند آنها را یاری کرد، و فرجام نیک را در دنیا و آخرت نصیب آنان گردانید.
#
{148} {فآتاهم الله ثواب الدنيا} من النصر والظفر والغنيمة {وحُسن ثواب الآخرة} وهو الفوز برضا ربهم والنعيم المقيم الذي قد سلم من جميع المنكدات، وما ذاك إلا أنهم أحسنوا له الأعمال فجازاهم بأحسن الجزاء، فلهذا قال: {والله يحب المحسنين} في عبادة الخالق ومعاملة الخلق، ومن الإحسان أن يفعل عند جهاد الأعداء كفعل هؤلاء المؤمنين. ثم قال تعالى:
(148) بنابراین فرمود: (
﴿فََٔاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ ثَوَابَ ٱلدُّنۡيَا ﴾) و خداوند پاداش دنیا،
از قبیل: پیروزی و به دست آوردن غنیمت را به آنها داد، (
﴿وَحُسۡنَ ثَوَابِ ٱلۡأٓخِرَةِ﴾) و بهترین پاداشِ آخرت را به آنان داد. و آن به دست آوردن خشنودی پروردگار و نعمت پایدار بهشت است که از همۀ رنجها و ناراحتیها به دور است. و این بدان سبب است که آنها اعمال نیک انجام دادند، و خداوند بهترین پاداشرا به آنها داد،
بنابراین فرمود: (
﴿وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾) وخداوند نیکوکاران را که در عبادت خدا احسان میکنند، و با بندگان خدا به نیکی رفتار مینمایند، دوست میدارد. و از جملۀ احسان و نیکوکاری، این است که در هنگام جهاد با دشمنان، مؤمنان در این عصر و زمانه نیز همانند این مؤمنان رفتار کنند.
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ (149) بَلِ اللَّهُ مَوْلَاكُمْ وَهُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ (150) سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا {الرُّعْبَ بِمَا أَشْرَكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَبِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِينَ (151)}.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوَاْ إِن تُطِيعُواْ الَّذِينَ كَفَرُواْ يَرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنقَلِبُواْ خَاسِرِينَ ، اي کساني که ايمان آورده ايد ، اگر از کافران پيروي کنيد ، شما را به ، آيين پيشين بر مي گردانند ، پس زيانديده باز مي گرديد.
بَلِ اللّهُ مَوْلاَكُمْ وَهُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ ، نه ، ياري کننده شما خداوند است که بهترين ياري کنندگان است.
سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرُّعْبَ بِمَا أَشْرَكُواْ بِاللّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَبِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِينَ ، در دل کافران هراسي خواهيم افکند زيرا چيزي را که از آسمان براي آن ، حجتي نفرستاده است ، شريک خدا گرفتند جاي آنان جهنم است که براي ستمکاران مکان بدي است.
#
{149} وهذا نهي من اللَّهِ للمؤمنين، أن يطيعوا الكافرين من المنافقين والمشركين فإنهم إذا أطاعوهم لم يريدوا لهم إلا الشر، وهم قصدهم ردهم إلى الكفر الذي عاقبته الخيبة والخسران.
(149) در اینجا خداوند مؤمنان را از اینکه از کافران و منافقان و مشرکان اطاعت نمایند، نهی کرده است؛ زیرا اگر مؤمنان از آنها اطاعت نمایند، کافران آنان را به کفر که سرانجام آن ناکامی و زیان است، باز میگردانند.
#
{150} ثم أخبر أنه مولاهم وناصرهم، ففيه إخبار لهم بذلك وبشارة، بأنه يتولى أمورهم بلطفه ويعصمهم من أنواع الشرور، وفي ضمن ذلك الحث لهم على اتخاذه وحده وليًّا وناصراً من دون كل أحد.
(150) سپس خداوند خبر داد که یاور و مددکار مؤمنان است، و به آنها مژده داد که با مهربانی و لطف خویش، کارهای آنها را سامان میبخشد و آنها را از انواع آفتها و بدیها محافظت میکند.
#
{151} فمن ولايته ونصره لهم أنه وعدهم أنه سيلقي في قلوب أعدائهم من الكافرين الرعب، وهو الخوف العظيم الذي يمنعهم من كثير من مقاصدهم، وقد فعل تعالى، وذلك أن المشركين بعد ما انصرفوا من وقعة أُحد تشاوروا بينهم، وقالوا: كيف ننصرف بعد أن قتلنا منهم من قتلنا وهزمناهم ولما نستأصلهم؟ فهَمُّوا بذلك، فألقى اللَّهُ الرعبَ في قلوبهم فانصرفوا خائبين.
ولا شكَّ أن هذا من أعظم النصر، لأنه قد تقدم أن نصر الله لعباده المؤمنين لا يخرج عن أحد أمرين: إما أن يقطعَ طرفاً ممن كفروا أو يكبتهم فينقلبوا خائبين. وهذا من الثاني. ثم ذكر السبب الموجب لإلقاء الرعب في قلوب الكافرين فقال: {بما أشركوا بالله ما لم ينزل به سلطاناً}؛ أي: ذلك بسبب ما اتخذوا من دونه من الأنداد والأصنام التي اتخذوها على حسب أهوائهم وإراداتهم الفاسدة من غير حجة ولا برهان، وانقطعوا من ولاية الواحد الرحمن، فمن ثَمَّ كان المشرك مرعوباً من المؤمنين لا يعتمد على ركن وثيق، وليس له ملجأ عند كل شدة وضيق، هذا حاله في الدنيا وأما في الآخرة فأشد وأعظم، ولهذا قال: {ومأواهم النار}؛ أي: مستقرهم الذي يأوون إليه وليس لهم عنها خروج {وبئس مثوى الظالمين}، بسبب ظلمهم وعدوانهم؛ صارت النارُ مثواهم.
(151) ضمناً در این آیه، مؤمنان تشویق شدهاند، تا فقط خدا را یاور و مددکار خویش بدانند، و هیچ کس دیگر را یاور و پشتیبان خود نگیرند. از جمله یاوری و مددکاری خداوند برای مؤمنان، این است که او در دل دشـمنانشان رعب و وحشـت میاندازد، و آنها را از رسیدن به بسیاری از اهدافشان باز میدارد. و خداوند چنین کرد،
آنگاه که مشرکین از جنگ احد بازگشتند و با یکدیگر مشورت کردند و گفتند: چگونه برگردیم، درحالی که افرادی از آنها را کشته و آنان را شکست دادهایم اما هنوز آنها را به طور کلی ریشه کن نکرده و از پای در نیاوردهایم؟ پس از مشورت، خواستند به این کار اقدام کنند، ولی خداوند در دلهایشان ترس بزرگی انداخت و آنان ناکام برگشتند. و شکی نیست که این از بزرگترین پیروزیها است؛ زیرا پیشتر گذشت که خداوند مومنانرا به دو گونه یاری مینماید؛ یا گروهی از کافران را از بین میبرد، یا آنها را سرکوب مینماید و ناکام بر میگردند. و این از بخش دوم بهحساب میآید. سپس سببی را که موجب ترس و وحشت کافران میگردد، بیان نمود،
و فرمود: (
﴿بِمَآ أَشۡرَكُواْ بِٱللَّهِ مَا لَمۡ يُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗا﴾) آن به سبب همتایان و بتهایی است که با خدا شریک گرفتهاند، کاری که بر حسب خواست و آرزوهای باطلشان انجام دادهاند، بدون اینکه دلیل و حجتی داشته باشند، و از یاوری خداوند محروم میمانند. به همین جهت، مشرک از مؤمن میترسد و تکیهگاه محکمی ندارد، و هنگام رویارویی با سختی و مشکلات، پناهگاهی نخواهد داشت، و حالت او در دنیا چنین است. اما در آخرت حالتشان سختتر و بدتر است،
بنابراین فرمود: (
﴿وَمَأۡوَىٰهُمُ ٱلنَّارُ﴾) و مکان و محلی که آنها در آن جای میگیرند، آتش است که راهی برای بیرون رفتن از آن ندارند، و به سبب ستم و عداوتی که در آن فرو رفته بودند، به آتشی در میآیند که برای همیشه در آن میمانند. (
﴿وَبِئۡسَ مَثۡوَى ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) و جایگاه ستمکاران، چه بد جایگاهی است!
{وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَعَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا أَرَاكُمْ مَا تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيَا وَمِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنْكُمْ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ (152)}.
وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِي الأَمْرِ وَعَصَيْتُم مِّن بَعْدِ مَا أَرَاكُم مَّا تُحِبُّونَ مِنكُم مَّن يُرِيدُ الدُّنْيَا وَمِنكُم مَّن يُرِيدُ الآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنكُمْ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ، خدا به وعده اي که با شما نهاده بود وفا کرد ، آنگاه که به اذن او، دشمن را مي کشتيد و چون غنيمتي را که هواي آن را در سر داشتيد به شما نشان داد ، سستي کرديد و در آن امر به منازعه پرداختيد و عصيان ورزيديد بعضي خواستار دنيا شديد و بعضي خواستار آخرت سپس تا شما را به بلايي مبتلا کند به هزيمت واداشت اينک شما را ببخشود که او را به مؤمنان بخشايشي است.
#
{152} أي: {ولقد صدقكم الله وعده} بالنصر فنصركم عليهم حتى ولوكم أكتافهم، وطفقتم فيهم قتلاً حتى صرتم سبباً لأنفسكم وعوناً لأعدائكم عليكم، فلما حصل منكم الفشل وهو الضعف والخور {وتنازعتم في الأمر} الذي فيه ترك أمر الله بالائتلاف وعدم الاختلاف، فاختلفتم؛ فمن قائل نقيم في مركزنا الذي جعلنا فيه النبي - صلى الله عليه وسلم -، ومن قائل ما مقامنا فيه وقد انهزم العدو ولم يبق محذور، فعصيتم الرسول وتركتم أمره، من بعد ما أراكم الله ما تحبون، وهو انخذال أعدائكم، لأن الواجب على من أنعم الله عليه بما أحب أعظم من غيره، فالواجب في هذه الحال خصوصاً وفي غيرها عموماً امتثال أمر الله ورسوله، {منكم من يريد الدنيا}؛ وهم الذين أوجب لهم ذلك ما أوجب، {ومنكم من يريد الآخرة}؛ وهم الذين لزموا أمر رسول الله.
وثبتوا حيث أُمروا، {ثم صرفكم عنهم}؛ أي: بعد ما وجدت هذه الأمور منكم، صرف الله وجوهكم عنهم، فصار الوجه لعدوكم ابتلاء من الله لكم وامتحاناً، ليتبين المؤمن من الكافر والطائع من العاصي، وليكفِّرَ الله عنكم بهذه المصيبة ما صدر منكم فلهذا قال: {ولقد عفا عنكم والله ذو فضل على المؤمنين}؛ أي: ذو فضل عظيم عليهم، حيث مَنَّ عليهم بالإسلام، وهداهم لشرائعه، وعفا عنهم سيئاتهم، وأثابهم على مصيباتهم، ومن فضله على المؤمنين أنه لا يُقَدِّرُ عليهم خيراً ولا مصيبةً إلا كان خيراً لهم، إن أصابتهم سرَّاء فشكروا، جازاهم جزاءَ الشاكرين، وإن أصابتهم ضرَّاء فصبروا، جازاهم جزاء الصابرين.
(152) (
﴿وَلَقَدۡ صَدَقَكُمُ ٱللَّهُ وَعۡدَهُۥٓ﴾) و خداوند وعدۀ پیروزی را که به شما داده بود، به آن وفا نمود، و شما را بر کافران پیروز و مسلط گرداند، و به کشتن آنها مبادرت نمودید، اما در پایان، خود سبب شکست خویش گردیدید و کمکی برای دشمنان خود شدید. پس وقتی سست و ناتوان گشتید، (
﴿وَتَنَٰزَعۡتُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِ﴾) و در امر
[جنگ] کشمکش کردید و دستور و فرمان خدا را که به ائتلاف و هماهنگی دستور میدهد ترک کرده، و اختلاف نمودید؛
یکی میگفت: در جای خودمان که پیامبر ما را در آن قرار داده است، میمانیم،
و یکی میگفت: جای ما دیگر اینجا نیست، دشمن شکست خورده و خطری باقی نمانده است. پس شما از پیامبر اطاعت نکردید، و دستورش را ترک گفتید، (
﴿مِّنۢ بَعۡدِ مَآ أَرَىٰكُم مَّا تُحِبُّونَ﴾) پس از اینکه خداوند آنچه را دوست داشتید، که عبارت از شکست دشمنانتان بود، به شما نشان داد؛ زیرا وظیفۀ کسی که خداوند او را به اهداف و آرزوهایش نایل گردانده، از وظیفۀ دیگران بزرگتر و بیشتر است، پس وظیفۀ شما، به ویژه در این حالت و در همۀ احوال، فرمان بردن از دستور خدا و پیامبرش است. (
﴿مِنكُم مَّن يُرِيدُ ٱلدُّنۡيَا﴾) دستهای از شما دنیا را میخواستند، که سبب به وجود آمدن آن فاجعۀ دردناک گردید. (
﴿وَمِنكُم مَّن يُرِيدُ ٱلۡأٓخِرَةَ﴾) و دستهای از شما خواستار آخرت بودند، و آنها کسانی بودند که دستور پیامبر را اجرا کرده، و در جایی که پیامبر دستور داده بود، ماندند. (
﴿ثُمَّ صَرَفَكُمۡ عَنۡهُمۡ﴾) و پس از اینکه این کارها از شما سرزد، خداوند چهرههایتان را از آنها بازگرداند و نوبت به دشمنان رسید تا خداوند شمارا بیازماید، و امتحانتان کند، و مؤمن از کافر، و فرمانبردار از سرپیچی کننده مشخص گردد. و تا بهوسیلۀ این مصیبت، خداوند از اشتباهی که از شما سرزده بود، در گذرد.
بنابراین فرمود: (
﴿وَلَقَدۡ عَفَا عَنكُمۡۗ وَٱللَّهُ ذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) و خداوند از شما صرف نظر کرد، و دارای بخشش بزرگی بر مؤمنان است؛ چرا که اسلام را به آنها ارزانی داشت و آنها را به آیین و احکام خویش هدایت کرد، و بدیهای آنان را عفو نمود و به خاطر مصیبتهایی که به آنها رسید، به آنان پاداش داد. و از جمله منتهای خداوند بر مؤمنان، این است که هیچ خیر و مصیبتی بر آنان وارد نمیشود، مگر اینکه به خیر و نفع آنها خواهد بود. اگر خوشی به آنان دست دهد، خدا را بر آن شکر نموده، پس پاداش شگرگزاران را به آنان میدهد، و اگر ناخوشی به آنها دست دهد، صبر میکنند، و خداوند پاداش صبرکنندگان را به آنها میدهد.
{إِذْ تُصْعِدُونَ وَلَا تَلْوُونَ عَلَى أَحَدٍ وَالرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْرَاكُمْ فَأَثَابَكُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِكَيْلَا تَحْزَنُوا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا مَا أَصَابَكُمْ وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (153) ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاسًا يَغْشَى طَائِفَةً مِنْكُمْ وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَلْ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَيْءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ يُخْفُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ مَا لَا يُبْدُونَ لَكَ يَقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ مَا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَلِيَبْتَلِيَ اللَّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (154)}.
إِذْ تُصْعِدُونَ وَلاَ تَلْوُونَ عَلَى أحَدٍ وَالرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْرَاكُمْ فَأَثَابَكُمْ غُمَّاً بِغَمٍّ لِّكَيْلاَ تَحْزَنُواْ عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلاَ مَا أَصَابَكُمْ وَاللّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ، آنگاه که مي گريختيد و به کس نمي نگريستيد و پيامبر شما را از پشت سرفرا مي خواند پس به پاداش ، غمي بر غم شما افزود اکنون اندوه آنچه را که از دست داده ايد ، يا رنجي را که به شما رسيده است ، مخوريد خدا به هر کاري که مي کنيد آگاه است.
ثُمَّ أَنزَلَ عَلَيْكُم مِّن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُّعَاسًا يَغْشَى طَآئِفَةً مِّنكُمْ وَطَآئِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ الأَمْرِ مِن شَيْءٍ قُلْ إِنَّ الأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ يُخْفُونَ فِي أَنفُسِهِم مَّا لاَ يُبْدُونَ لَكَ يَقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُل لَّوْ كُنتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَلِيَبْتَلِيَ اللّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحَّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ، آنگاه ، پس از آن اندوه ، خدا به شما ايمني ارزاني داشت ، چنان که ، گروهي را خواب آرام فرو گرفت اما گروهي ديگر که چون مردم عصر جاهلي به خدا گماني باطل داشتند ،
هنوز دستخوش اندوه خويش بودند و مي گفتند : آياهرگز کار به دست ما خواهد افتاد ? بگو : همه کارها به دست خداست آنان در دل خود چيزي را پنهان مي دارند که نمي خواهند براي تو آشکارش سازند مي گويند : اگر ما را اختياري بود اينجا کشته نمي شديم بگو : اگر در خانه هاي خود هم مي بوديد ، کساني که کشته شدن بر آنها مقرر شده است از خانه به قتلگاهشان بيرون مي رفتند خدا آنچه را که در سينه داريد مي آزمايد و دلهايتان را پاک مي گرداند و خدا به آنچه در دلهاست آگاه است.
#
{153} يذكرهم تعالى حالهم في وقت انهزامهم عن القتال، ويعاتبهم على ذلك فقال: {إذ تُصعدون}؛ أي: تَجِدُّون في الهرب {ولا تلوون على أحد}؛ أي: لا يلوي أحد منكم على أحد ولا ينظر إليه، بل ليس لكم هَمٌّ إلا الفرار والنجاء عن القتال، والحال أنه ليس عليكم خطر كبير، إذ لستم آخر الناس مما يلي الأعداء ويباشر الهيجاء، بل {الرسول يدعوكم في أخراكم}؛ أي: مما يلي القوم يقول: «إليَّ عباد الله» ، فلم تلتفتوا إليه ولا عرجتم عليه، فالفرار نفسه موجب للوم، ودعوة الرسول الموجبة لتقديمه على النفس أعظم لوماً بتخلفكم عنها {فأثابكم}؛ أي: جازاكم على فعلكم {غمًّا بغم}؛ أي: غمًّا يتبعه غمٌّ، غمٌّ بفوات النصر وفوات الغنيمة، وغمٌّ بانهزامكم، وغمٌّ أنساكم كل غمٍّ وهو سماعكم أن محمداً - صلى الله عليه وسلم - قد قتل.
ولكن الله بلطفه وحسن نظره لعباده جعل اجتماع هذه الأمور لعباده المؤمنين خيراً لهم فقال: {لكيلا تحزنوا على ما فاتكم}؛ من النصر والظفر، {ولا ما أصابكم}؛ من الهزيمة والقتل والجراح إذا تحققتم أن الرسول - صلى الله عليه وسلم - لم يقتل، هانت عليكم تلك المصيبات، واغتبطتم بوجوده المسلي عن كل مصيبة ومحنة، فلله ما في ضمن البلايا والمحن من الأسرار والحكم، وكل هذا صادر عن علمه وكمال خبرته بأعمالكم وظواهركم وبواطنكم، ولهذا قال: {والله خبير بما تعملون}، ويحتمل أن معنى قوله: {لكيلا تحزنوا على ما فاتكم ولا ما أصابكم}؛ يعني: أنه قدَّر ذلك الغم والمصيبة عليكم، لكي تتوطن نفوسكم وتمَرَّنُوا على الصبر على المصيبات، ويخف عليكم تحمل المشقات.
(153) خداوند حالت آنها را، به هنگام شکست خوردنشان درجنگ، بیان میدارد و آنان را به خاطر آن، مورد عتاب قرار میدهد.
پس فرمود: (
﴿إِذۡ تُصۡعِدُونَ﴾) هنگامی که در حال گریختن بودید، (
﴿وَلَا تَلۡوُۥنَ عَلَىٰٓ أَحَدٖ﴾) و هیچ یک از شما به دیگری توجهی نمیکرد، و هر یک از شما، جز به فرار و نجات خود نمیاندیشید. درحالی که خطر بزرگی بر شما نبود؛ زیرا شما نزدیکترین مردم به دشمنان و در خط مقدم جنگ نبودید، (
﴿وَٱلرَّسُولُ يَدۡعُوكُمۡ فِيٓ أُخۡرَىٰكُمۡ﴾) و پیامبر از پشت سر، شما را صدا میزد که
«ای بندگان خدا! به سوی من بیایید»، و شما به او توجه نکردید، و به سوی او برنگشتید. پس فرار، خود موجب سرزنش است، و صدا زدن پیامبر و اینکه میبایست او را بر خود مقدم دارید، اما به او پاسخ ندادید و به طرف وی نرفتید، سبب سرزنش بزرگتری است. (
﴿فَأَثَٰبَكُمۡ﴾) پس شما را در مقابل کارتان مجازات کرد، (
﴿غَمَّۢا بِغَمّٖ﴾)یعنی غمی بر غمتان افزود، غمی به سبب از دست دادن پیروزی و غنیمت، و غمی به سبب شکست خوردنتان، و غمی دیگر که همۀ غمها را از یاد شما برد، و آن این بود که خبر کشته شدن محمد صلی الله علیه وسلم را، شنیدید. اما خداوند به سبب لطف و مهربانی و عنایتی که نسبت به بندگان خویش دارد، همۀ این چیزها را مایۀ خیر بندگان مؤمن خود گردانید،
پس فرمود: (
﴿لِّكَيۡلَا تَحۡزَنُواْ عَلَىٰ مَا فَاتَكُمۡ﴾) تا بر آنچه که از دست داده اید،
از قبیل: پیروزی، غمگین نگردید. (
﴿وَلَا مَآ أَصَٰبَكُمۡ﴾)و به خاطر کشته و زخمی شدن، و شکستی که به آن دچار شدید، محزون نگردید، و آن زمانی بود که برایتان محقق شد، پیامبر صلی الله علیه وسلم کشته نشده است. پس همۀ این مصیبتها برایتان آسان گردید، و از زنده بودن پیامیر صلی الله علیه وسلم که تسلی بخش هر مصیبت و مشکلی بود، شادمان شدید. خداوند در مشکلات و مصیبتها اسرار و حکمتهای عجیبی قرار داده است. و همۀ این امور از روی دانش و کمال آگاهی خداوند نسبت به کارها و ظاهر و باطن شما، انجام میشود،
بنابراین فرمود: (
﴿وَٱللَّهُ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ﴾) و خداوند به آنچه میکنید آگاه است.
#
{154} {ثم أنزل عليكم من بعد الغم}، الذي أصابكم، {أمنة نُعاساً يغشى طائفة منكم}، ولا شك أن هذا رحمة بهم وإحسان وتثبيت لقلوبهم وزيادة طمأنينة، لأن الخائف لا يأتيه النعاس، لما في قلبه من الخوف، فإذا زال الخوف عن القلب أمكن أن يأتيه النعاس، وهذه الطائفة التي أنعم الله عليها بالنعاس، هم المؤمنون الذين ليس لهم إلا إقامة دين الله ورضا الله ورسوله ومصلحة إخوانهم المسلمين، وأما الطائفة الأخرى الذين {قد أهمتهم أنفسهم}، فليس لهم هَمٌّ في غيرها لنفاقهم أو ضعف إيمانهم، فلهذا لم يصبهم من النعاس ما أصاب غيرهم، {يقولون هل لنا من الأمر من شيء}، وهذا استفهام إنكاري، أي: ما لنا من الأمر، أي: النصر والظهور شيء، فأساؤوا الظنَّ بربهم وبدينه وبنبيه، وظنوا أن الله لا يتم أمر رسوله، وأن هذه الهزيمة هي الفيصلة والقاضية على دين الله.
قال الله في جوابهم: {قل إن الأمر كله لله}، الأمر يشمل الأمر القدري والأمر الشرعي، فجميع الأشياء بقضاء الله وقدره، وعاقبتها النصر والظفر لأوليائه وأهل طاعته وإن جرى عليهم ما جرى، {يخفون} يعني المنافقين {في أنفسهم ما لا يبدون لك}، ثم بيَّن الأمر الذي يخفونه فقال: {يقولون لو كان لنا من الأمر شيء}؛ أي: لو كان لنا في هذه الواقعة رأي ومشورة {ما قتلنا ههنا}، وهذا إنكار منهم، وتكذيب بقدر الله، وتسفيه منهم لرأي رسول الله ورأي أصحابه، وتزكية منهم لأنفسهم، فرد الله عليهم بقوله: {قل لو كنتم في بيوتكم} التي هي أبعد شيء عن مظان القتل {لبرز الذين كتب عليهم القتل إلى مضاجعهم}، فالأسباب وإن عظمت إنما تنفع إذا لم يعارضها القدر والقضاء، فإذا عارضها القدر لم تنفع شيئاً، بل لا بد أن يمضي الله ما كتب في اللوح المحفوظ من الموت والحياة {وليبتلي الله ما في صدوركم}؛ أي: يختبر ما فيها من نفاق وإيمان وضعف إيمان، {وليمحص ما في قلوبكم} من وساوس الشيطان وما تأثر عنها من الصفات غير الحميدة {والله عليم بذات الصدور}؛ أي: بما فيها وما أكنته، فاقتضى علمه وحكمته أن قدر من الأسباب ما به تظهر مخبآت الصدور وسرائر الأمور. ثم قال تعالى:
(154) و احتمال دارد که معنی (
﴿لِّكَيۡلَا تَحۡزَنُواْ عَلَىٰ مَا فَاتَكُمۡ وَلَا مَآ أَصَٰبَكُمۡ﴾) این باشد که خداوند این غم و مصیبت را، برای شما پیش آورد تا پا برجا و استوار بمانید و به هنگام مشکلات، بردباری و صبر را تمرین کنید، و تحمل دشواریها برایتان آسان شود. (
﴿ثُمَّ أَنزَلَ عَلَيۡكُم مِّنۢ بَعۡدِ ٱلۡغَمِّ﴾) و پس از غمی که به شما رسیده بود، (
﴿أَمَنَةٗ نُّعَاسٗا يَغۡشَىٰ طَآئِفَةٗ مِّنكُمۡ﴾) آرامشی را بر شما نازل کرد، بهگونهای که خواب سبکی، گروهی از شما را فرا گرفت. و شکی نیست که این، رحمت خدا و احسان او نسبت به آنها بود، و باعث تثبیت دلهایشان، و اطمینان بیشتر آنان گردید؛ زیرا کسی که میترسد، خواب و چرت، او را فرا نمیگیرد، چون او در دل ترس دارد، پس وقتی ترس از دل او دور شد، میتواند بخوابد و چرت بزند. و گروهی که خداوند بهوسیلۀ خواب سبک بر آنها انعام نمود، مؤمنان بودند؛ کسانی که جز اقامۀ دین خدا و بهدست آوردن خشنودی پروردگار و پیامبرش و مصلحت برادران مسلمانشان، هدف دیگری نداشتند. و اما گروه دیگر کسانی بودند که (
﴿قَدۡ أَهَمَّتۡهُمۡ أَنفُسُهُمۡ﴾) فقط به فکر خودشان بودند، و به خاطر اینکه منافق بودند یا به سبب اینکه ایمانشان ضعیف بود، به فکر کسی دیگر نبودند، بنابراین چرت و خواب سبک که دیگران را فرا گرفته بود، به آنها نرسید (
﴿يَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ مِن شَيۡءٖ﴾) این استفهام انکاری است.
پس معنی آن چنین است: ما از پیروزی بهرهای نداریم. پس نسبت به پروردگار و آیین و پیامبرش، گمان بد بردند، و تصور کردند که خداوند پیامبر را یاری نمیدهد، و این شکست، کار وی را فیصله میدهد، و دین خدا را به کلی نابود میسازد.
خداوند متعال در جواب آنان فرمود: (
﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡأَمۡرَ كُلَّهُۥ لِلَّهِ﴾)
«امر» شامل امر تقدیری و امر شرعی میشود. پس هر چیزی، حسب قضا و تقدیر الهی انجام میشود. و سرانجام خداوند، پیروزی را نصیب دوستان خود، و کسانی که از او اطاعت میکنند، میگرداند، گر چه برای آنها مشکلاتی پیش بیاید. (
﴿يُخۡفُونَ فِيٓ أَنفُسِهِم مَّا لَا يُبۡدُونَ لَكَ﴾) منافقان در دل خود چیزهایی را پنهان میدارند که آن را برای تو آشکار نمیکنند؛ سپس خداوند چیزی را که آنها پنهان میداشتند،
بیان کرد و فرمود: (
﴿يَقُولُونَ لَوۡ كَانَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٞ﴾) میگویند: اگر با ما در این امر رایزنی و مشورتی میشد، (
﴿مَّا قُتِلۡنَا هَٰهُنَا﴾) در اینجا کشته نمیشدیم. و این انکار و اعتراضی است از جانب آنها، که به مثابۀ تکذیب تقدیر الهی و تخطئه کردن رأی پیامبر صلی الله علیه وسلم و رأی یارانش میباشد؛ چراکه آنان پیامبر و یارانش را ساده لوح میانگاشتند و خود را بهتر و شایستهتر میدانستند.
خداوند آنها را چنین جواب داد: (
﴿قُل لَّوۡ كُنتُمۡ فِي بُيُوتِكُمۡ﴾) بگو: اگر در خانههایتان
[هم] بودید ـ که کشته شدن در خانه بعید به نظر میرسدـ(
﴿لَبَرَزَ ٱلَّذِينَ كُتِبَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقَتۡلُ إِلَىٰ مَضَاجِعِهِمۡ﴾)آنهایی که کشته شدن بر آنها مقدر شده بود، به محل کشته شدن خود، بیرون میآمدند، پس اسباب ـ هرچند بزرگ باشند ـ زمانی میتوانند به انسان سودی برسانند که قضا و تقدیر الهی با آن مخالف نباشد. پس هرگاه تقدیر با اسباب مخالفت ورزد، اسباب هیچ سودی نمیرسانند؛ زیرا آنچه را خداوند در رابطه با مرگ و زندگی در لوح محفوظ نوشته است، باید اجرا شود. (
﴿وَلِيَبۡتَلِيَ ٱللَّهُ مَا فِي صُدُورِكُمۡ﴾) و تا خداوند آنچه را از نفاق یا ضعف ایمان در سینههایتان دارید، بیازماید. (
﴿وَلِيُمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمۡ﴾) و تا دلهایتان را، از وسوسههای شیطان و صفتهای ناپسندی که در آن اثر گذاشته است، خالص و پاک گرداند. (
﴿وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ﴾) و خداوند به آنچه در سینههاست، آگاه است؛ یعنی آنچه را که سینهها پنهان کرده اند، میداند. پس علم و حکمت او اقتضا مینماید اسبابی را مقدر کند که امور پنهان سینهها، و رازها را بهوسیلۀ آن آشکار نماید.
{إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا وَلَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ (155)}.
إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْاْ مِنكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُواْ وَلَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ ، از ميان شما آنان که در روز مقابله آن دو گروه بگريختند ، به سبب پاره اي از اعمالشان شيطان آنها را به خطا افکنده بود اينک خداوند عفوشان کرد که او آمرزنده و بردبار است.
#
{155} يخبر تعالى عن حال الذين انهزموا يوم أُحد، وما الذي أوجب لهم الفرار وأنه من تسويل الشيطان، وأنه تسلط عليهم ببعض ذنوبهم، فهم الذين أدخلوه على أنفسهم ومكنوه بما فعلوا من المعاصي لأنها مركبة ومدخلة، فلو اعتصموا بطاعة ربهم لما كان له عليهم من سلطان، قال تعالى: {إن عبادي ليس لك عليهم سلطان}، ثم أخبر أنه عفا عنهم بعد ما فعلوا ما يوجب المؤاخذة، وإلا فلو آخذهم لاستأصلهم {إن الله غفور} للمذنبين الخطائين بما يوفقهم له من التوبة والاستغفار والمصائب المكفرة {حليم} لا يعاجل من عصاه بل يستأني به ويدعوه إلى الإنابة إليه والإقبال عليه، ثم إن تاب، وأناب قبل منه، وصيره كأنه لم يجر منه ذنب، ولم يصدر عنه عيب. فلله الحمد على إحسانه.
(155) خداوند متعال از حالت کسانی که در جنگ أحد شکست خوردند، و از آنچه که باعث فرارشان شد،
خبر داده و میفرماید: شیطان آنان را فریب داد، و به سبب ارتکاب برخی از گناهان، بر آنان مسلط گردید. پس آنها بودند که وسوسههای شیطانی را در دلهای خود جای دادند، و با ارتکاب گناه، به شیطان قدرت فعالیت دادند؛ زیرا گناهان محل ورود شیطان هستند، پس اگر آنان به اطاعت پروردگارشان چنگ میزدند، شیطان بر آنها تسلط و قدرتی نمیداشت.
خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّ عِبَادِي لَيۡسَ لَكَ عَلَيۡهِمۡ سُلۡطَٰنٌ﴾ همانا تو بر بندگانم، قدرت و حاکمیتی نداری. سپس خداوند خبر داد که پس از اینکه مرتکب کارهای زشت شدند، آنها را عفو نمود، و اگر آنها را مؤاخذه میکرد، میبایست آنان را از پای در آورده و ریشه کن سازد. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌ ﴾) بدون شک خداوند گناهکاران را میآمرزد و به آنها توفیق میدهد که توبه کنند و آمرزش بطلبند، و مشکلاتی را که برایشان پیش میآورد، کفارۀ گناهانشان میگرداند.(
﴿حَلِيمٞ﴾) و خداوند بردباراست، و در عذاب دادن کسی که از فرمانش سرپیچی میکند، شتاب نمیورزد، بلکه به او فرصت میدهد، و وی را به بازگشت به سوی خود و روی آوردن به او، فرا میخواند، سپس اگر توبه کند و برگردد، توبهاش را میپذیرد، و خداوند او را به مقامی میرساند که گویا اصلاً گناهی انجام نداده، و عیبی از او سر نزده است. پس خداوند را، بر نیکی و احسانش، سپاسگزاریم.
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ كَفَرُوا وَقَالُوا لِإِخْوَانِهِمْ إِذَا ضَرَبُوا فِي الْأَرْضِ أَوْ كَانُوا غُزًّى لَوْ كَانُوا عِنْدَنَا مَا مَاتُوا وَمَا قُتِلُوا لِيَجْعَلَ اللَّهُ ذَلِكَ حَسْرَةً فِي قُلُوبِهِمْ وَاللَّهُ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (156) وَلَئِنْ قُتِلْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرَحْمَةٌ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ (157) وَلَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ (158)}.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ كَفَرُواْ وَقَالُواْ لإِخْوَانِهِمْ إِذَا ضَرَبُواْ فِي الأَرْضِ أَوْ كَانُواْ غُزًّى لَّوْ كَانُواْ عِندَنَا مَا مَاتُواْ وَمَا قُتِلُواْ لِيَجْعَلَ اللّهُ ذَلِكَ حَسْرَةً فِي قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ يُحْيِـي وَيُمِيتُ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ، اي کساني که ايمان آورده ايد ، همانند آن کافران مباشيد که در باره ، برادران خود که به سفر يا به جنگ رفته بودند ،
مي گفتند : اگر نزد ما مانده بودند نمي مردند يا کشته نمي شدند خدا اين پندار را چون حسرتي در دل آنها نهاد و خداست که زنده مي کند و مي ميراند و اوست که اعمال شما رامي بيند.
وَلَئِن قُتِلْتُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللّهِ وَرَحْمَةٌ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ ، اگر در راه خدا کشته شويد يا بميريد ، آمرزش و رحمت خدا از آنچه در اين جهان گرد مي آوريد بهتر است.
وَلَئِن مُّتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لإِلَى الله تُحْشَرُونَ ، و اگر بميريد يا کشته شويد هر آينه در پيشگاه خداوند محشور مي شويد.
#
{156} ينهى تعالى عباده المؤمنين أن يشابهوا الكافرين، الذين لا يؤمنون بربهم ولا بقضائه وقدره من المنافقين وغيرهم، ينهاهم عن مشابهتهم في كل شيء وفي هذا الأمر الخاص وهم أنهم يقولون لإخوانهم في الدين أو في النسب {إذا ضربوا في الأرض}؛ أي: سافروا للتجارة {أو كانوا غزًّى}؛ أي: غزاة ثم جرى عليهم قتل أو موت يعارضون القدر ويقولون: {لو كانوا عندنا ما ماتوا وما قُتلوا} وهذا كذب منهم، فقد قال تعالى: {قل لو كنتم في بيوتكم لبرز الذين كتب عليهم القتل إلى مضاجعهم}، ولكن هذا التكذيب لم يفدهم، إلا أن الله يجعل هذا القول وهذه العقيدة حسرة في قلوبهم، فتزداد مصيبتهم، وأما المؤمنون فإنهم يعلمون أن ذلك بقدر الله فيؤمنون ويسلمون فيهدي الله قلوبهم ويثبتها ويخفف بذلك عنهم المصيبة، قال الله ردًّا عليهم: {والله يحيي ويُميت}؛ أي: هو المتفرد بذلك فلا يغني حذر عن قدر، {والله بما تعملون بصير}؛ فيجازيكم بأعمالكم وتكذيبكم.
(156) خداوند بندگان مؤمن خود را بر حذر میدارد از اینکه همانند کافران و منافقان باشند؛ آنانی که به پروردگار و تقدیر و قضای الهی ایمان ندارند. همچنین بندگان مؤمن خویش را از تشابه با کافران در هر چیزی نهی میکند، و در این مورد خاص نیز مؤمنان را برحذر میدارد که همچون کافران نباشند و برادران دینی یا نسبی خود را (
﴿إِذَا ضَرَبُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) هنگامی که برای تجارت سفر کنند، (
﴿أَوۡ كَانُواْ غُزّٗى﴾) یا اینکه به جنگ وجهاد بروند، سپس کشته شوند، یا بمیرند،
سرزنش نکنند و همچون منافقان به مخالفت با قضا و تقدیر الهی بر نخواسته و نگویند: (
﴿لَّوۡكَانُواْ عِندَنَا مَا مَاتُواْ وَمَا قُتِلُواْ﴾) اگر آنها پیش ما بودند، کشته نشده و نمیمردند. و این دروغی است که بر زبان میآوردند؛
زیرا خداوند متعال فرموده است: ﴿قُل لَّوۡ كُنتُمۡ فِي بُيُوتِكُمۡ لَبَرَزَ ٱلَّذِينَ كُتِبَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقَتۡلُ إِلَىٰ مَضَاجِعِهِمۡ﴾ بگو: اگر در خانههایتان
[هم] بودید، آنانی که تقدیر شده بود کشته شوند، به محل کشته شدن خود بیرون میآمدند. اما این تکذیب، جز اینکه خداوند سخن و عقیدۀ آنان را حسرتی در دلهایشان قرار دهد، و مصیبت و رنج آنها را بیشتر گرداند، سود دیگری برای آنان نداشت. و اما مؤمنان میدانند که این کارها با تقدیر الهی انجام میشود، پس ایمان میآورند و تسلیم میشوند و خداوند دلهایشان را هدایت و استوار میگرداند، و به سبب داشتن چنین عقیدهای، مصیبت پیش آمده را برای آنها آسان میگرداند.
خداوند در رد سخن آنها فرمود: (
﴿وَٱللَّهُ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُ﴾) تنها خداوند است که زنده میکند و میمیراند، پس دوری و پرهیز و احتیاط، انسان را از چیزی که خداوند مقدر نموده است، نجات نمیدهد. (
﴿وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ﴾) و خداوند به آنچه انجام میدهید، بینا است، و شما را به سبب کارهایتان و به سبب تکذیب تقدیر الهی، مجازات خواهد کرد.
#
{157} ثم أخبر تعالى أن القتل في سبيله أو الموت فيه، ليس فيه نقص ولا محذور، وإنما هو مما ينبغي أن يتنافس فيه المتنافسون، لأنه سبب مفضٍ وموصل إلى مغفرة الله ورحمته، وذلك خير مما يجمع أهل الدنيا من دنياهم.
(157) سپس خداوند متعال خبر داد که کشته شدن یا مردن در راه خدا، نقص و کاستی نبوده، و نباید از آن دوری شود، بلکه مشتاقان رضوان الهی باید برای کشته شدن و مردن در راه خدا با یکدیگر به رقابت بپردازند و از یکدیگر پیشی بگیرند، چون آن سببی است که انسان را به آمرزش و عفو و رحمت الهی میرساند و آمرزش و رحمت الهی، از تمامی دنیایی که اهل دنیا در پی آنند، بهتر است و مردم به هر صورتی که بمیرند، یا کشته شوند، بازگشت و سرانجام آنان به سوی خداست، و او هر یک را طبق عملش مجازات میکند. پس هیچ راه گریزی جز به سوی خدا، وجود ندارد، و هیچ چیزی مردم را جز چنگ زدن به ریسمان الهی، نجات نمیدهد.
#
{158} وأن الخلق أيضاً إذا ماتوا، أو قتلوا بأي حالة كانت، فإنما مرجعهم إلى الله ومآلهم إليه، فيجازي كلاًّ بعمله، فأين الفرار إلا إلى الله، وما للخلق عاصم إلا الاعتصام بحبل الله.
(158) سپس خداوند متعال خبر داد که کشته شدن یا مردن در راه خدا، نقص و کاستی نبوده، و نباید از آن دوری شود، بلکه مشتاقان رضوان الهی باید برای کشته شدن و مردن در راه خدا با یکدیگر به رقابت بپردازند و از یکدیگر پیشی بگیرند، چون آن سببی است که انسان را به آمرزش و عفو و رحمت الهی میرساند و آمرزش و رحمت الهی، از تمامی دنیایی که اهل دنیا در پی آنند، بهتر است و مردم به هر صورتی که بمیرند، یا کشته شوند، بازگشت و سرانجام آنان به سوی خداست، و او هر یک را طبق عملش مجازات میکند. پس هیچ راه گریزی جز به سوی خدا، وجود ندارد، و هیچ چیزی مردم را جز چنگ زدن به ریسمان الهی، نجات نمیدهد.
{فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ (159)}.
فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ وَلَوۡ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِكَۖ فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِۖ فَإِذَا عَزَمۡتَ فَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُتَوَكِّلِينَ ، به سبب رحمت خداست که تو با آنها اينچنين خوشخوي و مهربان هستي اگرتند خو و سخت دل مي بودي از گرد تو پراکنده مي شدند پس بر آنها ببخشاي و برايشان آمرزش بخواه و در کارها با ايشان مشورت کن و چون قصد کاري کني بر خداي توکل کن ، که خدا توکل کنندگان را دوست دارد.
#
{159} أي: برحمة الله لك ولأصحابك، منَّ الله عليك أن ألنت لهم جانبك وخفضت لهم جناحك، وترققت عليهم، وحسنت لهم خلقك، فاجتمعوا عليك، وأحبوك وامتثلوا أمرك، {ولو كنت فظاً}؛ أي: سيئ الخلق {غليظ القلب}؛ أي: قاسيه، {لانفضوا من حولك} لأن هذا ينفرهم ويبغضهم لمن قام به هذا الخلق السيئ، فالأخلاق الحسنة من الرئيس في الدين تجذب الناس إلى دين الله وترغبهم فيه، مع ما لصاحبه من المدح والثواب الخاص، والأخلاق السيئة من الرئيس في الدين تنفر الناس عن الدين وتبغضهم إليه، مع ما لصاحبها من الذم والعقاب الخاص. فهذا الرسول المعصوم يقول الله له ما يقول، فكيف بغيره؟ أليس من أوجب الواجبات وأهم المهمات الاقتداء بأخلاقه الكريمة، ومعاملة الناس بما يعاملهم به - صلى الله عليه وسلم -، من اللين وحسن الخلق والتأليف؟ امتثالاً لأمر الله وجذباً لعباد الله لدين الله؟
ثم أمر الله تعالى بأن يعفو عنهم ما صدر منهم من التقصير في حقه - صلى الله عليه وسلم - ويستغفر لهم في التقصير في حق الله فيجمع بين العفو والإحسان، {وشاورهم في الأمر}؛ أي: الأمور التي تحتاج إلى استشارة ونظر وفكر، فإن في الاستشارة من الفوائد والمصالح الدينية والدنيوية ما لا يمكن حصره:
منها: أن المشاورة من العبادات المتقرب بها إلى الله.
ومنها: أن فيها تسميحاً لخواطرهم وإزالة لما يصير في القلوب عند الحوادث، فإنَّ مَنْ له الأمرُ على الناس إذا جمع أهل الرأي والفضل، وشاورهم في حادثة من الحوادث، اطمأنت نفوسهم وأحبوه وعلموا أنه ليس يستبد عليهم، وإنما ينظر إلى المصلحة الكلية العامة للجميع، فبذلوا جهدهم ومقدورهم في طاعته لعلمهم بسعيه في مصالح العموم، بخلاف من ليس كذلك فإنهم لا يكادون يحبونه محبة صادقة ولا يطيعونه، وإن أطاعوه فطاعة غير تامة.
ومنها: أن في الاستشارة تنور الأفكار بسبب إعمالها فيما وضعت له، فصار في ذلك زيادة للعقول.
ومنها: ما تنتجه الاستشارة من الرأي المصيب، فإن المشاور لا يكاد يخطئ في فعله، وإن أخطأ أو لم يتم له مطلوب فليس بملوم.
فإذا كان الله يقول لرسوله - صلى الله عليه وسلم - ـ وهو أكمل الناس عقلاً وأغزرهم علماً وأفضلهم رأياً ـ: {وشاورهم في الأمر}، فكيف بغيره؟ ثم قال تعالى: {فإذا عزمت}؛ أي: على أمر من الأمور بعد الاستشارة فيه إن كان يحتاج إلى استشارة {فتوكل على الله}؛ أي: اعتمد على حول الله وقوته متبرئاً من حولك وقوتك، {إن الله يحب المتوكلين} عليه اللاجئين إليه.
(159) یعنی به سبب رحمتی که خداوند نسبت به تو و یارانت دارد، برتو احسان کرد که با آنها نرم و مهربان باشی، و با اخلاق نیکو و خوب با آنان برخورد نمایی، تا پیرامون تو جمع شوند، و تو را دوست داشته، و از دستوراتت پیروی کنند. (
﴿وَلَوۡ كُنتَ فَظًّا﴾) و اگر درشتخو و بداخلاق، (
﴿غَلِيظَ ٱلۡقَلۡبِ﴾) و سنگدل بودی(
﴿لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِكَ﴾) از اطراف تو متفرق میشدند؛ زیرا هرکس درشتخو و سنگدل باشد، کسی پیرامون وی نمیماند. پس اخلاق خوبِ رهبر، مردم را به سوی دین خدا جذب مینماید، و آنها را به دین خدا علاقهمند میسازد. در ضمن دارندۀ اخلاق خوب، مورد ستایش قرار میگیرد و پاداش خالص به او میرسد. و اخلاق بد رهبر دینی، مردم را از دین گریزان میکند و دین را نزد آنها منفور و زشت مینمایاند. در ضمن دارندۀ اخلاق بد، مورد نکوهش قرار گرفته و کیفر خاصی به او میرسد؛ زیرا وقتی خداوند به پیامبر معصوم چنین میفرماید، پس حالت دیگران چگونه خواهد بود؟! آیا از واجبترین واجبات، و مهمترین امور، این نیست که به اخلاق خوب پیامبر اقتدا کنیم؟ و با مردم آنگونه که پیامبر صلی الله علیه وسلم با نرمی و خوش اخلاقی رفتار میکرد، رفتار نماییم، تا با این کار از دستور خدا فرمان برده باشیم، و نیز بندگان خدا را به سوی دین خدا جذب کنیم؟! سپس خداوند متعال به او دستور داد که از تقصیرات آنان در حق وی در گذرد، و برای تقصیراتی که آنان در حق خدا دارند، برایشان استغفار کند و با اینکار، عفو و احسان را با هم جمع نماید. (
﴿فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ﴾) پس، از آنان درگذر و برایشان طلب آمرزش کن. (
﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡر﴾) و در کارهایی که نیاز به رایزنی و مشورت و تلقیح فکر و نظر دارد، با آنها مشورت کن؛ زیرا رایزنی و مشورت،
فواید و مصلحتهای دینی و دنیوی بیشماری در بر دارد که در زیر به چند نمونه از آن اشاره میشود: 1- مشورت از عبادتهایی است که بهوسیلۀ آن بنده به خدا نزدیک میگردد. 2- مشورت باعث تسکین خاطر شده، و اندوهی را که هنگام پیش آمدن مصیبت در دلها قرار میگیرد، دور مینماید؛ زیرا کسی که سرپرستی و کار مردم را در دست دارد، هرگاه اهل رأی و نظر را جمع کند، و در مورد حادثه و واقعهای با آنها به مشورت و رایزنی بپردازد، مردم او را دوست داشته و به وی اطمینان خواهند کرد، و میدانند که او حاکم و سرپرست خودکامه و مستبدی نیست، بلکه به منافع کلّی و فراگیر میاندیشد. پس آن وقت مردم آخرین توان و تلاش خود را برای پیروی کردن از او بهکار میگیرند، چون میدانند این حاکم برای مصلحت و منافع عموم مردم تلاش میکند. به خلاف کسی که چنین نیست، مردم او را دوست نداشته و از وی اطاعت نخواهند کرد، و اگر از وی فرمان برند به طور کامل از او فرمان نخواهند برد. 3- مشورت و رایزنی باعث رشد و بالندگی افکار میگردد؛ زیرا وقتی که افکار و اندیشهها در امری بهکار روند، رشد کرده و به شکوفایی میرسند. 4- از طریق مشورت و رایزنی، رأی و نظر درست و صحیح حاصل میشود، و کسی که مشورت میکند، کمتر در کارش دچار اشتباه میگردد، و اگر چنانچه اشتباه کند یا به هدفش دست نیابد، قابل ملامت و سرزنش نخواهد بود.
پس وقتی خدا به پیامبرش صلی الله علیه وسلم میفرماید: (
﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡر﴾) با آنان رایزنی و مشورت کن، در حالی که عقل و دانش پیامبر از همۀ مردم کاملتر و بیشتر است، و رأی او، بهترین آراء است، پس دیگران چگونه باید باشند؟
! سپس خداوند متعال فرمود: (
﴿فَإِذَا عَزَمۡتَ﴾) و هرگاه بعد از مشورت و رایزنی در کاری که نیاز به مشورت دارد، تصمیم به انجام آن گرفتی،(
﴿فَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ﴾) بر قدرت الهی اعتماد و توکل کن، نه بر توانایی و حرکت و قدرت خود. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُتَوَكِّلِينَ﴾) همانا خداوند کسانی را که بر او توکل مینمایند و به وی پناه میبرند، دوست دارد.
{إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَكُمْ وَإِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (160)}.
إِن يَنصُرْكُمُ اللّهُ فَلاَ غَالِبَ لَكُمْ وَإِن يَخْذُلْكُمْ فَمَن ذَا الَّذِي يَنصُرُكُم مِّن بَعْدِهِ وَعَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكِّلِ الْمُؤْمِنُونَ ، اگر خدا شما را ياري کند ، هيچ کس بر شما غلبه نخواهد کرد و اگر، شمارا خوار دارد ، چه کسي از آن پس ياريتان خواهد کرد ? پس مؤمنان بايد که بر خداي توکل کنند.
#
{160} أي: إن يمددكم الله بنصره ومعونته {فلا غالب لكم}، فلو اجتمع عليكم مَنْ في أقطارها وما عندهم من العَدَد والعُدَد لأن الله لا مغالب له، وقد قهر العباد وأخذ بنواصيهم، فلا تتحرك دابة إلا بإذنه، ولا تسكن إلا بإذنه، {وإن يخذلكم} ويكلكم إلى أنفسكم {فمن ذا الذي ينصركم من بعده}، فلا بد أن تنخذلوا ولو أعانكم جميع الخلق، وفي ضمن ذلك الأمر بالاستنصار بالله والاعتماد عليه والبراءة من الحول والقوة، ولهذا قال: {وعلى الله فليتوكل المؤمنون}، تقدم المعمول يؤذن بالحصر، أي: على الله توكلوا لا على غيره، لأنه قد علم أنه هو الناصر وحده، فالاعتماد عليه توحيد محصل للمقصود، والاعتماد على غيره شرك غير نافع لصاحبه بل ضار، وفي هذه الآية الأمر بالتوكل على الله وحده، وأنه بحسب إيمان العبد يكون توكله.
(160) یعنی چنانچه خداوند با یاری و کمک خویش، شما را کمک نماید، (
﴿فَلَا غَالِبَ لَكُمۡ﴾) اگر تمام مردمِ روی زمین با تمام لشکر و اسلحههای خود جمع شوند، بر شما چیره نخواهند شد؛ زیرا هیچ چیزی بر خداوند چیره نمیشود، و او بر بندگان چیره است و پیشانی آنها را گرفته است. پس هیچ جنبنده ای حرکت نمیکند، مگر به فرمان خدا؛ و هیچ جنبنده ای ساکن نمیشود، مگر به اذن و فرمان خدا. (
﴿وَإِن يَخۡذُلۡكُمۡ﴾) و اگر شما را خوار گرداند، و شما را به حال خودتان رها کند، (
﴿فَمَن ذَا ٱلَّذِي يَنصُرُكُم مِّنۢ بَعۡدِهِۦ﴾) پس کیست که پس از او، شما را یاری دهد؟ و به ناچار آنگاه خوار میشوید، و شکست میخورید، گرچه تمام مردم شما را یاری دهند و کمک نمایند. درضمن خداوند متعال دستور میدهد که از وی کمک بطلبند، و بر او توکل کنند، نه بر قدرت خویش.
بنابراین فرمود: (
﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ﴾) معمول بر عامل مقدم شده که مفید حصر است؛ یعنی فقط برخدا توکل کنید نه بر کسی دیگر؛ زیرا تنها او یاور و مددکار است، پس توکل و تکیه کردن بر خدا عین توحید و یکتا پرستی است، و مقصود با آن حاصل خواهد شد. و توکل بر غیر خدا شرک است و سودی نمیبخشد، بلکه زیان آور میباشد. در این آیه دستور داده شده که تنها به خدا توکل نمود. و توکل بنده برحسب ایمان اوست و هر اندازه ایمانش قوی باشد به همان اندازه بیشتر بر خدا توکل میکند.
{وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ وَمَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِمَا غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ (161)}.
وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَغُلَّ وَمَن يَغْلُلْ يَأْتِ بِمَا غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ ، هيچ پيامبري را شايسته نيست که خيانت کند و هر که به چيزي خيانت کند، آن را در روز قيامت با خود آورد سپس جزاي عمل هر کس به تمامي داده خواهد شد و بر کسي ستمي نرود.
#
{161} الغلول: هو الكتمان من الغنيمة والخيانة في كل مالٍ يتولاه الإنسان وهو محرَّم إجماعاً، بل هو من الكبائر كما تدل عليه هذه الآية الكريمة وغيرها من النصوص، فأخبر الله تعالى أنه ما ينبغي ولا يليق بنبي أن يغل، لأن الغلول ـ كما علمت ـ من أعظم الذنوب وشر العيوب.
وقد صان الله تعالى أنبياءه عن كل ما يدنسهم ويقدح فيهم، وجعلهم أفضل العالمين أخلاقاً وأطهرهم نفوساً، وأزكاهم وأطيبهم ونزههم عن كل عيب، وجعلهم محل رسالته ومعدن حكمته، {الله أعلم حيث يجعل رسالته}، فبمجرد علم العبد بالواحد منهم يجزم بسلامتهم من كل أمر يقدح فيهم، ولا يحتاج إلى دليل على ما قيل فيهم من أعدائهم، لأن معرفته بنبوتهم مستلزم لدفع ذلك، ولذلك أتى بصيغة يمتنع معها وجود الفعل منهم فقال: {وما كان لنبي أن يغل}؛ أي: يمتنع ذلك ويستحيل على من اختارهم الله لنبوته. ثم ذكر الوعيد على من غل فقال: {ومن يغلل يأت بما غل يوم القيامة}؛ أي: يأت به حامله على ظهره حيواناً كان أو متاعاً أو غير ذلك يعذب به يوم القيامة {ثم توفى كل نفس ما كسبت}؛ الغالُّ وغيره كلٌّ يوفَّى أجره ووزره على مقدار كسبه {وهم لا يظلمون}؛ أي: لا يزداد في سيئاتهم ولا يهضمون شيئاً من حسناتهم.
وتأمل حسن هذا الاحتراز في هذه الآية الكريمة لمَّا ذكر عقوبة الغالِّ وأنه يأتي يوم القيامة بما غله، ولمَّا أراد أن يذكر توفيته وجزاءه وكان اقتصاره على الغال يوهم بالمفهوم أن غيره من أنواع العاملين قد لا يوفون، أتى بلفظ عامٍّ جامع له ولغيره.
(161) «غلول» یعنی خیانت در غنیمت و پنهان کردن چیزی از آن
[وخیانت در هر چیزی که در اختیار انسان است]، و اجماع بر این است که، خیانت در غنیمت و در آنچه که در اختیار انسان قرار دارد، حرام و از گناهان کبیره میباشد. همانطور که این آیه و دیگر نصوص، بر آن دلالت مینماید. پس خداوند متعال خبر داد که برای هیچ پیامبری شایسته و سزاوار نیست در مالِ غنیمت، خیانت کند؛ زیرا خیانت در غنیمت، همان طور که دانستید از بزرگترین گناهان و بدترین عیوب است. و خداوند پیامبرانش را، از آن و هر آنچه که آنان را آلوده و معیوب و متهم کند، مصون و محفوظ نموده و آنان را از نظر اخلاق، برترین افراد جهان و پاکترین و خوبترین آنها قرار داده و آنان را از هرگونه عیب، پاک گردانیده است. و آنان را، فرودگاه رسالت خویش، و معدن فرزانگی و حکمت الهی،
قرار داده است: ﴿ٱللَّهُ أَعۡلَمُ حَيۡثُ يَجۡعَلُ رِسَالَتَهُۥ﴾ خداوند بهتر میداند که رسالت خویش را در کجا قرار بدهد. پس اگر بنده فقط یکی از آنها را بشناسد، یقین حاصل میکند که آنان از هر عیب و کار زشتی، پاک و مبرّا هستند. و نیازی نیست که بر پوچ بودن سخنانی که دشمنان پیامبران در مورد آنان گفتهاند، دلیل اقامه کنیم؛ زیرا هرکس که پیامبر بودنِ آنها را بپذیرد، همۀ آنچه که اهل باطل دربارۀ آنان میگویند، دفع میشود.
بنابراین کلمهای را به کار برد که مفهومش چنین است: سرزدن چنین کاری از پیامبران، غیر ممکن و محال است.
پس فرمود: (
﴿وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَغُلَّ﴾) یعنی کسانی که خداوند آنها را برای پیامبری و رسالت برگزیده است، امکان ندارد خیانت کنند. سپس کسی را که در مال غنیمت خیانت میکند،
مورد تهدید قرار داده و میفرماید: (
﴿وَمَن يَغۡلُلۡ يَأۡتِ بِمَا غَلَّ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾) و کسی که در مالِ غنیمت، خیانت کند، روز قیامت آنچه را که در آن خیانت کرده است، میآورد در حالی که آن را بر دوش خود حمل میکند، خواه چیزی که در آن خیانت کرده است، حیوان باشد، یا کالا یا چیزی دیگر. و به سبب آن، در روز قیامت، عذاب داده میشود. (
﴿ثُمَّ تُوَفَّىٰ كُلُّ نَفۡسٖ مَّا كَسَبَتۡ﴾) سپس هر خیانتکار و دیگران، پاداش و سزایشان را، به اندازۀ عملشان و به طور کامل دریافت میکنند. (
﴿وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ﴾) یعنی چیزی بر گناهانشان افزوده نمیگردد، و چیزی از حسناتشان کاسته نمیشود، پس بنگر به نیکویی
«احتراز» در این آیۀ کریمه! پس از آنکه سزای خیانت کننده در مال غنیمت را،
بیان کرد و فرمود: در روز قیامت آنچه را که به خیانت برده است، با خود میآورد، بیان کرد که سزای او بهطور کامل داده میشود،
و اگر فقط میفرمود: «فقط سزای خیانت کننده در مالِ غنیمت، به طور کامل به او داده میشود»، این شک و گمان به ذهن خطور میکرد که کسان دیگری که متصدی دیگر اموال و داراییها هستند، شاید سزا یا پاداششان به طور کامل داده نشود. بنابراین برای دفع این وهم و گمان، کلمهای آورد که شامل خیانت در مالِ غنیمت، و دیگر گناهان باشد و همه را به طور عام و فراگیر، در بر گیرد.
{أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللَّهِ كَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ (162) هُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ اللَّهِ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ (163)}.
أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ كَمَن بَاء بِسَخْطٍ مِّنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ، آيا آن کس که به راه خشنودي خدا مي رود ، همانند کسي است که موجب خشم او مي شود و مکان او جهنم ، آن سرانجام بد است ?
هُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ اللّهِ واللّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ ، اين دو گروه را نزد خدا درجاتي است گوناگون و او به کارهايشان آگاه است .
#
{162 ـ 163} يخبر تعالى أنه لا يستوي من كان قصده رضوان رَبِّه والعمل على ما يرضيه كمن ليس كذلك ممن هو مكب على المعاصي مسخط لربه، هذان لا يستويان في حكم الله وحكمة الله وفي فِطَر عباد الله {أفمن كان مؤمناً كمن كان فاسقاً لا يستوون}؛ لهذا قال هنا: {هم درجات عند الله}؛ أي: كل هؤلاء متفاوتون في درجاتهم ومنازلهم بحسب تفاوتهم في أعمالهم.
فالمتبعون لرضوان الله يسعون في نيل الدرجات العاليات والمنازل والغرفات، فيعطيهم الله من فضله وجوده على قدر أعمالهم، والمتبعون لمساخط الله يسعون في النزول في الدركات إلى أسفل سافلين كل على حسب عمله، والله بصير بأعمالهم لا يخفى عليه منها شيء، بل قد علمها وأثبتها في اللوح المحفوظ ووكل ملائكته الأمناء الكرام أن يكتبوها ويحفظوها ويضبطوها.
(162 - 163) پروردگار متعال خبر میدهد کسی که هدفش خشنودی خداست و کارهایی را انجام میدهد که خشنودی وی را درپی دارد، هرگز مانند کسی نیست که مرتکب گناه میشود و پروردگارش را خشمگین میکند، و نزد خدا و بندگان او،
برابر نخواهند بود: ﴿أَفَمَن كَانَ مُؤۡمِنٗا كَمَن كَانَ فَاسِقٗاۚ لَّا يَسۡتَوُۥنَ﴾ آیا کسی که مؤمن است، مانند کسی است که فاسق میباشد؟ نه، برابر نیستند.
بنابراین فرمود: (
﴿هُمۡ دَرَجَٰتٌ عِندَ ٱللَّهِ﴾) یعنی هر یک از آنها در نزد پروردگار، دارای مقام و جایگاه متفاوتی هستند، و بر حسب تفاوت اعمالشان مقام و مرتبۀ آنها نیز متفاوت است. پس کسانی که به دنبال خشنودی خدا هستند، برای رسیدن به مقامهای بلند و جایگاههای والا و کاخهای عالی بهشت، تلاش مینمایند، و خداوند به اندازه اعمالشان، از بخشش و کرم خویش به آنان میبخشد، و کسانی که نارضایتی و خشم خدا را بر میانگیزند، به نازلترین و پایین ترین جایگاههای جهنم، سقوط میکنند، و خداوند کارهایشان را میبیند و هیچ چیزی از کارهایشان بر او پنهان نمیماند، بلکه خداوند آن را دانسته، و در لوح محفوظ ثبت نموده، و فرشتگان بزرگوار و امانتدار خویش را موظف کرده است تا آن را بنویسند، و ثبت و ضبط نمایند.
بنابراین فرمود: (
﴿هُمۡ دَرَجَٰتٌ عِندَ ٱللَّهِ﴾) یعنی هر یک از آنها در نزد پروردگار، دارای مقام و جایگاه متفاوتی هستند، و بر حسب تفاوت اعمالشان مقام و مرتبۀ آنها نیز متفاوت است. پس کسانی که به دنبال خشنودی خدا هستند، برای رسیدن به مقامهای بلند و جایگاههای والا و کاخهای عالی بهشت، تلاش مینمایند، و خداوند به اندازه اعمالشان، از بخشش و کرم خویش به آنان میبخشد، و کسانی که نارضایتی و خشم خدا را بر میانگیزند، به نازلترین و پایین ترین جایگاههای جهنم، سقوط میکنند، و خداوند کارهایشان را میبیند و هیچ چیزی از کارهایشان بر او پنهان نمیماند، بلکه خداوند آن را دانسته، و در لوح محفوظ ثبت نموده، و فرشتگان بزرگوار و امانتدار خویش را موظف کرده است تا آن را بنویسند، و ثبت و ضبط نمایند.
{لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ (164)}.
لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ ، خدا بر مؤمنان انعام فرمود ، آنگاه که از خودشان به ميان خودشان ، پيامبري مبعوث کرد تا آياتش را بر آنها بخواند و پاکشان سازد و کتاب و حکمتشان بياموزد ، هر چند از آن پيش در گمراهي آشکاري بودند.
#
{164} هذه المنَّةُ التي امتنَّ الله بها على عباده أكبر النعم بل أصلها، وهي الامتنان عليهم بهذا الرسول الكريم الذي أنقذهم الله به من الضلالة، وعصمهم به من الهلكة فقال: {لقد منَّ الله على المؤمنين إذ بعث فيهم رسولاً من أنفسهم}؛ يعرفون نسبه وحاله ولسانه من قومهم وقبيلتهم ناصحاً لهم مشفقاً عليهم يتلو عليهم آيات الله؛ يعلمهم ألفاظها ومعانيها {ويزكيهم}؛ من الشرك والمعاصي والرذائل وسائر مساوئ الأخلاق {ويعلمهم الكتاب}؛ إما جنس الكتاب الذي هو القرآن فيكون قوله: {يتلو عليهم آياته}؛ المراد به الآيات الكونية، أو المراد بالكتاب هنا الكتابة فيكون قد امتنَّ عليهم بتعليم الكتاب والكتابة التي بها تدرك العلوم وتحفظ {والحكمة}؛ هي: السنة التي هي شقيقة القرآن، أو وضع الأشياء مواضعها ومعرفة أسرار الشريعة فجمع لهم بين تعليم الأحكام وما به تُنَفَّذ الأحكام وما به تدرك فوائدها وثمراتها ففاقوا بهذه الأمور العظيمة جميع المخلوقين، وكانوا من العلماء الربانيين {وإن كانوا من قبل}؛ بعثة هذا الرسول {لفي ضلال مبين}؛ لا يعرفون الطريق الموصل إلى ربهم، ولا ما يزكي النفوس، ويطهرها، بل ما يزين لهم جهلهم فعلوه، ولو ناقض ذلك عقول العالمين!
(164) منّتی که خداوند در این آیه بر بندگانش مینهد، بزرگترین نعمتها و اساس همۀ برکات است؛ زیرا پروردگار با فرستادن پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه وسلم، آنها را از گمراهی نجات داد، و از هلاکت مصون داشت.
پس فرمود: (
﴿لَقَدۡ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ بَعَثَ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ﴾) همانا خداوند بر مؤمنان منت نهاد، چون پیامبری را از خودشان در میان آنان مبعوث کرد، که نسب و حال و زبان او را میدانستند، و از قوم و قبیلۀ آنها بود، و نسبت به آنها مهربان و خیرخواه بود. (
﴿يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ﴾) آیات خدا را بر آنها میخواند، و کلمات و معانی آن را به آنها میآموخت. (
﴿وَيُزَكِّيهِمۡ﴾) و آنان را، از شرک وگناه و فرومایگی و سایر زشتیهای اخلاقی، پاک میگرداند. (
﴿وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ﴾) منظور از کتاب یا جنس کتاب میباشد که قرآن است، پس در این صورت (
﴿يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ﴾) منظور از آیات، نشانههای هستی است. و یا منظور از کتاب، نوشتن است ، پس خداوند با آموختن کتاب و نوشتن که علوم بهوسیلۀ نوشتن آموخته میشود، بر آنها منت نهاد. (
﴿وَٱلۡحِكۡمَةَ﴾) یعنی سنت، که مانند قرآن است. یا به معنی گذاشتن هر چیزی در جایگاهش و شناختن اسرار شریعت میباشد. پس پیامیر هم احکام را، و هم آنچه را که بهوسیلۀ آن احکام اجرا میشود، و نیز آنچه را که بهوسیلۀ آن فواید و نتایج احکام بهدست میآید، به آنها میآموخت. پس آنها به سبب برخورداری از این ویژگیهای بزرگ، از تمام مردم برترند و در مقام علمای ربانی قرار میگیرند. (
﴿وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ﴾) هرچند که قبل از بعثت این پیامبر،(
﴿لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ﴾) در گمراهی آشکاری به سر میبردند، و راهی که آنها را به پروردگارشان میرساند، و آنچه را که آنان را پاکیزه و پاک میگرداند، نمیشناختند، بلکه هر آنچه را که جهالت و نادانی برای آنان زیبا جلوه میداد، انجام میدادند، گرچه این کار، با عقل تمام جهانیان درست در نمیآمد و با آن مخالف بود.
{أَوَلَمَّا أَصَابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَيْهَا قُلْتُمْ أَنَّى هَذَا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (165) وَمَا أَصَابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَلِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنِينَ (166) وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ نَافَقُوا وَقِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا قَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قَالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتَالًا لَاتَّبَعْنَاكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمَانِ يَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِمْ مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يَكْتُمُونَ (167) الَّذِينَ قَالُوا لِإِخْوَانِهِمْ وَقَعَدُوا لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (168)}.
أَوَلَمَّا أَصَابَتْكُم مُّصِيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُم مِّثْلَيْهَا قُلْتُمْ أَنَّى هَـذَا قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِكُمْ إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ، و آيا هنگامي که آسيبي به شما رسيد که شما خود دو چند آن رسانده بوديد ،
گفتيد : اين آسيب از کجا رسيد ? بگو : از جانب خودتان هر آينه خدا بر هر چيزي تواناست.
وَمَا أَصَابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ وَلِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنِينَ ، آنچه در روز برخورد آن دو گروه به شما رسيد ، به اذن خدا بود ، تا، مؤمنان را بشناسد .
وَلْيَعْلَمَ الَّذِينَ نَافَقُواْ وَقِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ قَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَوِ ادْفَعُواْ قَالُواْ لَوْ نَعْلَمُ قِتَالاً لاَّتَّبَعْنَاكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلإِيمَانِ يَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِم مَّا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا يَكْتُمُونَ ، و آنان را نيز که نفاق ورزيدند ،
بشناسد به آنها گفته مي شد : بياييددر راه خدا کارزار کنيد يا به دفاع پردازيد مي گفتند : اگر يقين داشتيم که جنگي در مي گيرد ، با شما مي آمديم آنان به کفر نزديکترند تا به ايمان به زبان چيزهايي مي گويند که به دل اعتقاد ندارند و خدا به آنچه دردل نهفته مي دارند آگاهتر است.
الَّذِينَ قَالُواْ لإِخْوَانِهِمْ وَقَعَدُواْ لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُوا عَنْ أَنفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ، به آنان که از جنگ باز ايستادند و در باره برادران خود گفتند که اگر، سخن ما را شنيده بودند کشته نمي شدند ،
بگو : اگر راست مي گوييد مرگ را از خود برانيد.
#
{165} هذا تسلية من الله تعالى لعباده المؤمنين حين أصابهم ما أصابهم يوم أحد وقتل منهم نحو سبعين، فقال الله: إنكم {قد أصبتم}؛ من المشركين {مثليها} [يوم بدر]؛ فقتلتم سبعين من كبارهم وأسرتم سبعين، فَلْيَهُنِ الأمرُ ولِتَخِفَّ المصيبةُ عليكم مع أنكم لا تستوون أنتم وهم، فإن قتلاكم في الجنة وقتلاهم في النار، {قلتم أنى هذا}؛ أي: من أين أصابنا ما أصابنا وهزمنا؟ {قل هو من عند أنفسكم}؛ حين تنازعتم وعصيتم من بعد ما أراكم ما تحبون، فعودوا على أنفسكم باللوم واحذروا من الأسباب المردية {إن الله على كل شيء قدير}؛ فإياكم وسوء الظن بالله، فإنه قادر على نصركم، ولكن له أتم الحكمة في ابتلائكم ومصيبتكم ذلك، ولو شاء الله لانتصر منهم، ولكن ليبلوَ بعضكم ببعض.
(165) در اینجا خداوند بندگان مؤمن خود را، که در جنگ أحد به آن مصیبت گرفتار شدند و حدود هفتاد نفر از آنان کشته شد،
دلجویی داده و میفرماید: (
﴿قَدۡ أَصَبۡتُم﴾) شما به مشرکان ضربه زدید، (
﴿مِّثۡلَيۡهَا﴾) و دو برابر آنها را شکست دادید، شما هفتاد نفر از بزرگانشان را در جنگ بدر کشتید و هفتاد نفر را به اسارت گرفتید، پس باید مسئله برایتان آسان باشد، و مصیبت بر شما سبک گردد، با اینکه شما و مشرکین یکسان نیستید؛ زیرا کشته شدگان شما در بهشت هستند، و کشته شدگان آنها در جهنم. (
﴿قُلۡتُمۡ أَنَّىٰ هَٰذَا﴾) یعنی گفتید: از کجا این مصیبت به ما رسید، و ما
[چگونه] شکست خوردیم؟ (
﴿قُلۡ هُوَ مِنۡ عِندِ أَنفُسِكُمۡ﴾) بگو: آن از جانب خودتان است، و ناشی از کشمکش و اختلاف و نافرمانی شماست. و این اختلاف و کشمکش، زمانی در میانتان بروز کرد که خداوند آنچه را دوست داشتید به شما نشان داد. پس خودتان را سرزنش و ملامت کنید، و از اسباب هلاکت دوری جویید. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ﴾) همانا خداوند بر هر چیزی توانا است. پس، از گمان بد نسبت به خدا بپرهیزید؛ زیرا او بر یاریکردنتان، توانا است. اما در آزمودن و گرفتار کردنتان به مصیبت،
حکمت بزرگی دارد: ﴿ذَٰلِكَۖ وَلَوۡ يَشَآءُ ٱللَّهُ لَٱنتَصَرَ مِنۡهُمۡ وَلَٰكِن لِّيَبۡلُوَاْ بَعۡضَكُم بِبَعۡضٖ﴾ و اگر خدا میخواست از آنها انتقام میگرفت، ولی
[میخواهد] برخی از شما را بهوسیلۀ برخی دیگر بیازماید.
#
{166 ـ 167} ثم أخبر أن ما أصابهم يوم التقى الجمعان: جمعُ المسلمين وجمعُ المشركين في أحد من القتل والهزيمة، أنه بإذنه وقضائه وقدره، لا مرد له ولا بد من وقوعه، والأمر القدري إذا نفذ لم يبق إلا التسليم له وأنه قدَّره لحكم عظيمة وفوائد جسيمة، وأنه ليتبين بذلك المؤمن من المنافق الذين لما أمروا بالقتال {وقيل لهم تعالوا قاتلوا في سبيل الله}؛ أي: ذبًّا عن دين الله وحماية له وطلباً لمرضاة الله، {أو ادفعوا} عن محارمكم وبلدكم إن لم يكن لكم نية صالحة، فأبوا ذلك واعتذروا بأن: {قالوا لو نعلم قتالاً لاتبعناكم}؛ أي: لو نعلم أنكم يصير بينكم وبينهم قتال لاتبعناكم، وهم كذبة في هذا، قد علموا وتيقنوا، وعلم كل أحد أن هؤلاء المشركين قد مُلئوا من الحنق والغيظ على المؤمنين بما أصابوا منهم، وأنهم قد بذلوا أموالهم وجمعوا ما يقدرون عليه من الرجال والعدد، وأقبلوا في جيش عظيم قاصدين المؤمنين في بلدهم متحرقين على قتالهم، فمن كانت هذه حالهم كيف يتصور أنه لا يصير بينهم وبين المؤمنين قتال؟
خصوصاً وقد خرج المسلمون من المدينة وبرزوا لهم، هذا من المستحيل، ولكن المنافقين ظنوا أن هذا العذر يروج على المؤمنين، قال تعالى: {هم للكفر يومئذ}؛ أي: في تلك الحال التي تركوا فيها الخروج مع المؤمنين {أقرب منهم للإيمان، يقولون بأفواههم ما ليس في قلوبهم}، وهذه خاصة المنافقين يظهرون بكلامهم وفعالهم ما يبطنون ضده في قلوبهم وسرائرهم، ومنه قولهم: {لو نعلم قتالاً لاتبعناكم}، فإنهم قد علموا وقوع القتال. ويستدل بهذه الآية على قاعدة ارتكاب أخف المفسدتين، لدفع أعلاهما وفعل أدنى المصلحتين للعجز عن أعلاهما، لأن المنافقين أُمروا أن يقاتلوا للدين، فإن لم يفعلوا فللمدافعة عن العيال والأوطان {والله أعلم بما يكتمون}، فيبديه لعباده المؤمنين، ويعاقبهم عليه.
(166 - 167) سپس خبر داد، آنچه از شکست و کشته شدن در روز رویارویی دو گروه
[مسلمین و مشرکین] در احد به آنها رسید، به فرمان و قضا و تقدیر الهی بوده است، و تقدیر و فرمان الهی را، چیزی نمیتواند برگرداند و حتماً باید به وقوع بپیوندد. و امر تقدیری وقتی پیش آمد، جز تسلیم شدن در برابر آن چارهای نیست. و خداوند این کار را به خاطر حکمت و منافع بزرگی مقدر کرد، تا مؤمن از منافق متمایز گردد. تا مؤمن از منافق متمایز گردد. منافقانی که وقتی به جنگ دستور داده شدند (
﴿وَقِيلَ لَهُمۡ تَعَالَوۡاْ قَٰتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾) و به آنها گفته شد: در راه خدا، و برای دفاع و حمایت از دین خدا، و طلب خشنودی او بجنگید، (
﴿أَوِ ٱدۡفَعُواْ﴾) و اگر به خاطر خدا به دفاع برنمیخیزید، حداقل برای دفاع از حرمت خویش و شهرتان دفاع کنید، امتناع ورزیدند و عذر آوردند و (
﴿قَالُواْ لَوۡ نَعۡلَمُ قِتَالٗا لَّٱتَّبَعۡنَٰكُمۡ﴾) گفتند: اگر ما میدانستیم که بین شما و آنها جنگی پیش میآید، از شما پیروی میکردیم، در حالی که دروغ میگفتند؛ چرا که همه به یقین میدانستند این مشرکان به خاطر شکستی که از مؤمنان متحمل شده بودند، به شدت نسبت به آنها خشمگین بوده، و قلبی سرشار از خشم ونفرت نسبت به آنان داشتند. و آنها اموال خود را صرف کردند، و آنچه از مردان جنگی و اسلحه که در توان داشتند جمع نموده، و با لشکری بزرگ بر مؤمنان هجوم آوردند. پس کسانی که اینگونه باشند، چگونه میتوان تصور کرد بین آنها و مؤمنان، جنگی روی نخواهد داد؟ به ویژه آنکه مسلمین از مدینه بیرون آمده و در مقابل آنان ظاهر شده بودند. این غیر ممکن است. اما منافقان گمان بردند که با این عذر، میتوانند مؤمنان را فریب دهند، و بهانۀ آنها پذیرفته میشود.
خداوند متعال فرمود: (
﴿هُمۡ لِلۡكُفۡرِ يَوۡمَئِذٍ﴾) آنان در آن حالت که همراه با مؤمنان برای جنگ بیرون نرفتند، (
﴿أَقۡرَبُ مِنۡهُمۡ لِلۡإِيمَٰنِۚ يَقُولُونَ بِأَفۡوَٰهِهِم مَّا لَيۡسَ فِي قُلُوبِهِمۡ﴾) به کفر نزدیکتر بودند تا به ایمان؛ زیرا با زبان چیزهایی میگویند که در دلهایشان نیست. و این ویژگی منافقین است که با سخن وعمل خود چیزی را نشان میدهند، اما ضد آن را در دلهای خود پنهان میدارند.
آنان میگفتند: (
﴿لَوۡ نَعۡلَمُ قِتَالٗا لَّٱتَّبَعۡنَٰكُمۡ﴾) اگر ما میدانستیم که جنگی پیش میآید، از شما پیروی میکردیم. یک قاعدۀ کلی که از این آیه استنباط میشود این است که
«به هنگام مواجه شدن با دو فساد، آنچه سبکتر و شرّش کمتر است، انجام داده میشود، تا فساد بزرگتر دفع گردد؛ و چنانچه نتوان مصلحت بزرگی را انجام داد، باید مصلحت کوچکتر و کمتر را انجام داد.» چرا که منافقان دستور داده شدند تا در راه دین بجنگند ، پس اگر برای دین نیز نجنگند، باید برای دفاع از فرزندان و خانوادهها و وطن خود بجنگند. (
﴿وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا يَكۡتُمُونَ﴾) و خداوند به آنچه پنهان میکنند، داناتر است. پس خداوند آن را برای بندگان مؤمن خویش آشکار نموده، و منافقان را برآن مجازات مینماید.
#
{168} ثم قال تعالى: {الذين قالوا لإخوانهم وقعدوا لو أطاعونا ما قتلوا}؛ أي: جمعوا بين التخلف عن الجهاد وبين الاعتراض والتكذيب بقضاء الله وقدره، قال الله ردًّا عليهم: {قل فادرأوا}؛ أي: ادفعوا {عن أنفسكم الموت إن كنتم صادقين}، أنهم لو أطاعوكم ما قتلوا لا تقدرون على ذلك ولا تستطيعونه. وفي هذه الآيات دليل على أن العبد قد يكون فيه خصلة كفر وخصلة إيمان، وقد يكون إلى إحداهما أقرب منه إلى الأخرى.
(168) سپس خداوند متعال فرمود: (
﴿ٱلَّذِينَ قَالُواْ لِإِخۡوَٰنِهِمۡ وَقَعَدُواْ لَوۡ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُواْ﴾) منافقان هم به جهاد نرفتند، و هم اعتراض نموده و تقدیر و قضای الهی را تکذیب کردند،
و به برادرانشان گفتند: اگر آنها از ما اطاعت میکردند، کشته نمیشدند.
خداوند در رد آنها فرمود: (
﴿قُلۡ فَٱدۡرَءُواْ﴾) بگو: پس دور نمایید و دفع کنید، (
﴿عَنۡ أَنفُسِكُمُ ٱلۡمَوۡتَ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ﴾) مرگ را از خود، اگر راست میگویید که اگر آنها از شما اطاعت میکردند، کشته نمیشدند، چرا که نمیتوانند مرگ را از خود دور کنند. و این آیات، دلیلی است بر اینکه گاهی در مؤمن، عادت کفر آمیز وجود دارد و گاهی عادت ایمانی، و گاهی نیز یکی از این دو خصلتها در وی، قویتر است.
{وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ (169) فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (170) يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ (171)}.
وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ، کساني را که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندار ، بلکه زنده اند و نزدپروردگارشان به ايشان روزي مي دهند.
فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ، از فضيلتي که خدا نصيبشان کرده است شادمانند و به آنها که در پي شان هستند و هنوز به آنها نپيوسته اند بشارت مي دهند که بيمي بر آنها نيست و اندوهگين نشوند.
يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ ، آنان را مژده نعمت و فضل خدا مي دهند و خدا پاداش مؤمنان را تباه ، نمي کند.
#
{169} هذه الآيات الكريمات فيها فضل الشهداء وكرامتهم، وما منَّ الله عليهم به من فضله وإحسانه، وفي ضمنها تسلية الأحياء عن قتلاهم وتعزيتهم وتنشيطهم للقتال في سبيل الله والتعرض للشهادة فقال: {ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله}؛ أي: في جهاد أعداء الدين قاصدين بذلك إعلاء كلمة الله، {أمواتاً}؛ أي: لا يخطر ببالك وحسبانك أنهم ماتوا، وفقدوا، وذهبت عنهم لذة الحياة الدنيا والتمتع بزهرتها، الذي يحذر من فواته من جبن عن القتال وزهد في الشهادة، {بل} قد حصل لهم أعظم مما يتنافس فيه المتنافسون، فهم {أحياء عند ربهم} في دار كرامته، ولفظ: عند ربهم، يقتضي علو درجتهم وقربهم من ربهم، {يرزقون} من أنواع النعيم الذي لا يعلم وصفه إلا من أنعم به عليهم.
(169) در این آیات، فضلیت و کرامت شهیدان، و بخشش و احسانی که خداوند به آنها ارزانی نموده، بیان شده، و در ضمن از مؤمنان بهخاطر کشتهشدگانشان دلجویی و تسلیت بهعمل آمده است، و بر جنگ در راه خدا و دفاع از خود و فدا کردن جانشان،
تشویق شدهاند: (
﴿ وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّه﴾) و کسانی را که در راه خدا کشته شدهاند؛ یعنی در جهاد با دشمنان، به قصد اعتلای دین خدا کشته شدهاند، (
﴿أَمۡوَٰتَۢا﴾) مرده نپندارید؛ یعنی نباید تصور کنید که اینها مُردند و رفتند و ناپدید شدند و لذت دنیا و بهرهمند شدن از زرق و برق آن را از دست دادند؛ زیرا کسانی که از جنگ میترسند، و میلی به شهادت شدن ندارند، دائماً در پی آنند که دنیا را از دست ندهند (
﴿بَلۡ﴾) بلکه آنان به بزرگترین پاداش دست یافتهاند، پاداشی که انسانهای آزاده برای نیل به آن، با یکدیگر به رقابت میپردازند. پس آنها (
﴿أَحۡيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ﴾) در بهشت پیش پروردگارشان زنده هستند. و کلمۀ (
﴿عِندَ رَبِّهِمۡ﴾) بیانگر آن است که مقام آنها بالاست، و به پروردگارشان نزدیک اند. (
﴿يُرۡزَقُونَ﴾) و از انواع نعمتها برخوردارند، نعماتی که صفت و حالت آنها را کسی نمیداند، مگر خداوندی که نعمتها را ارزانی داشته است.
#
{170} ومع هذا {فرحين بما آتاهم الله من فضله}؛ أي: مغتبطين بذلك وقد قرت به عيونهم وفرحت به نفوسهم، وذلك لحسنه وكثرته وعظمته وكمال اللذة في الوصول إليه وعدم المنغص، فجمع الله لهم بين نعيم البدن بالرزق ونعيم القلب والروح بالفرح بما آتاهم من فضله، فتم له النعيم والسرور وجعلوا {يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم}؛ أي: يبشر بعضهم بعضاً بوصول إخوانهم الذين لم يلحقوا بهم وأنهم سينالون ما نالوا {ألا خوف عليهم ولا هم يحزنون}؛ أي:
يستبشرون بزوال المحذور عنهم وعن إخوانهم المستلزم كمال السرور.
(170) با وجود این(
﴿فَرِحِينَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ﴾) به آنچه خداوند از فضل و بخشش خود به آنها داده است، شادمان هستند، و با آن نعمتها چشمانشان روشن شده است، و شادمان و خوشحال هستند؛ چون آن نعمتها زیبا و فراوان و بسیار لذیذ و گوارا هستند، و چیزی که این لذایذ را مکدّر سازد، دامان آنان را نمیگیرد. پس خداوند نعمت بدنی و مادی را با روزی دادن به آنان ارزانی نمود، و نعمت قلبی و روحی را با شاد شدنشان به فضل و بخشش خدا به آنان بخشید. پس نعمت و شادی مادی و معنوی، به طور کامل به آنها داده شده است. (
﴿وَيَسۡتَبۡشِرُونَ بِٱلَّذِينَ لَمۡ يَلۡحَقُواْ بِهِم مِّنۡ خَلۡفِهِمۡ﴾) و یکدیگر را به رسیدنِ برادرانی که در پی آناناند و هنوز به آنها نپیوستهاند، مژده داده و بشارت میدهند که آنها همان چیزی را خواهند یافت که ایشان یافتهاند. مژده میدهند که (
﴿أَلَّا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ﴾) خطر از آنها و از برادرانشان دور شده است، و این یک امرِ شادی آفرین و مسرّت بخش است.
#
{171} {يستبشرون بنعمة من الله وفضل} أي: يهنئ بعضهم بعضاً بأعظم مهنأ به وهو نعمة ربهم وفضله وإحسانه {وأن الله لا يضيع أجر المؤمنين}؛ بل ينميه ويشكره، ويزيده من فضله ما لا يصل إليه سعيهم.
وفي هذه الآيات إثبات نعيم البرزخ، وأن الشهداء في أعلى مكان عند ربهم، وفيه تلاقي أرواح أهل الخير، وزيارة بعضهم بعضاً، وتبشير بعضهم بعضاً.
(171) (
﴿يَسۡتَبۡشِرُونَ بِنِعۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَضۡلٖ﴾) و به مناسبت اینکه از بزرگترین نعمت و فضل و احسان پروردگار برخوردار شدهاند، به یکدیگر تبریک میگویند. (
﴿وَأَنَّ ٱللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) و بیگمان خداوند پاداش مؤمنان را ضایع نمیکند، بلکه آن را پرورش میدهد، و از فضل خویش چنان بر آن میافزاید که با کوشش خود به آن اندازه دست نمییابند. از مفاد این آیات وجود نعمتهای برزخ ثابت میشود، و اینکه شهیدان در بالاترین مکان در نزد پروردگارشان به سر میبرند، و ارواح اهل خیر، با یکدیگر روبهرو میشوند و به دیدار یکدیگر میشتابند، و به یکدیگر مژده میدهند.
{الَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ (172) الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ (173) فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللَّهِ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ (174) إِنَّمَا ذَلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (175)}.
الَّذِينَ اسْتَجَابُواْ لِلّهِ وَالرَّسُولِ مِن بَعْدِ مَآ أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُواْ مِنْهُمْ وَاتَّقَواْ أَجْرٌ عَظِيمٌ ، از ميان آن کسان که پس از زخم خوردن باز هم فرمان خدا و رسولش را اجابت کردند ، آنان که نيکوکار باشند و از خداي بترسند مزدي بزرگ دارند.
الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ ، کساني که مردم گفتندشان که مردم براي جنگ با شما گرد آمده اند ، از آنها بترسيد ،
و اين سخن بر ايمانشان بيفزود و گفتند : خدا ما را بسنده است و چه نيکو ياوري است.
فَانقَلَبُواْ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَّمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُواْ رِضْوَانَ اللّهِ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ ، پس از جنگ بازگشتند ، در حالي که نعمت و فضل خدا را به همراه داشتندو، هيچ آسيبي به آنها نرسيده بود اينان به راه خشنودي خدا رفتند و خدا را بخشايشي عظيم است.
إِنَّمَا ذَلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ، آن شيطان است که در دل دوستان خود بيم مي افکند اگر ايمان آورده ايداز آنها مترسيد ، از من بترسيد.
#
{172 ـ 173} لما رجع النبي - صلى الله عليه وسلم - من أحد إلى المدينة وسمع أن أبا سفيان ومن معه من المشركين قد هموا بالرجوع إلى المدينة ندب أصحابه إلى الخروج، فخرجوا على ما بهم من الجراح استجابة لله ولرسوله وطاعة لله ولرسوله، فوصلوا إلى حمراء الأسد ، وجاءهم من جاءهم وقال لهم: {إن الناس قد جمعوا لكم}؛ وهمُّوا باستئصالكم تخويفاً لهم وترهيباً، فلم يزدهم ذلك إلا إيماناً بالله واتكالاً عليه {وقالوا حسبنا الله}؛ أي: كافينا كل ما أهمنا {ونعم الوكيل}؛ المفوض إليه تدبير عباده والقائم بمصالحهم.
(172 - 173) هنگامیکه پیامبر صلی الله علیه وسلم از احد بهسوی مدینه بازگشت، و شنید که ابوسفیان و مشرکین تصمیم دارند به سوی مدینه هجوم بیاورند، اصحاب خود را، برای حرکت و بیرون آمدن از شهر فراخواند؛ اصحاب با زخمهایی که بر بدن داشتند، بیرون آمده و حرکت کردند، تا ندای خدا و پیامبرش را اجابت کنند و به
«حمراء الاسد» رسیدند.
و کسی آنجا پیش آنها آمد و گفت: (
﴿إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَكُمۡ﴾) مردم علیه شما جمع شدهاند، و میخواهند شما را از پای در آورند، و این بدان خاطر بود تا مسلمین را بترسانند. اما این خبر ایمانشان را به خدا و توکلشان را بیشتر کرد. (
﴿وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ﴾) و گفتند: خداوند برای ما، به جای تمام آنچه که برایمان اهمیت دارد، کافی است. (
﴿وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ﴾) و بهترین یاور است؛ تدبیر بندگانش در دست اوست، و منافع بندگانش را تأمین مینماید.
#
{174} {فانقلبوا}؛ أي: رجعوا {بنعمة من الله وفضل لم يمسسهم سوء}، وجاء الخبرُ المشركين: أن الرسول وأصحابه قد خرجوا إليكم وندم من تخلف منهم، فألقى الله الرعب في قلوبهم واستمروا راجعين إلى مكة، ورجع المؤمنون بنعمة من الله وفضل حيث منَّ عليهم بالتوفيق للخروج بهذه الحالة والاتكال على ربهم، ثم إنه قد كتب لهم أجر غزاة تامة، فبسبب إحسانهم بطاعة ربهم وتقواهم عن معصيتهم لهم أجر عظيم، وهذا فضل الله عليهم.
(174) (
﴿فَٱنقَلَبُواْ﴾) پس بازگشتند، (
﴿بِنِعۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَضۡلٖ لَّمۡ يَمۡسَسۡهُمۡ سُوٓءٞ﴾) و به مشرکین خبر رسید که پیامبر و یارانش برای جنگ با شما بیرون آمدهاند، و کسانی که آن وقت در جنگ شرکت نکردهاند، پشیمان شدهاند. پس خداوند ترس را در دل آنها انداخت، و به سوی مکه بازگشتند، و مؤمنان نیز با نعمت و بخششی از جانب خدا، به سوی مدینه بازگشتند؛ چرا که خداوند در این حالت به آنها توفیق داد تا از شهر بیرون بروند و به خدا تکیه و توکل نمایند، سپس خداوند به آنها پاداش یک جنگ کامل را عنایت نمود؛ زیرا آنها با فرمان بردن از پروردگار و پرهیزگاریشان، سزاوار پاداشی بزرگ شدند. (
﴿وَٱتَّبَعُواْ رِضۡوَٰنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ ذُو فَضۡلٍ عَظِيمٍ﴾) و آنان با نعمت و بخششی از جانب خدا برگشتند، و هیچ آسیبی به آنان نرسید، و خشنودی خداوند را به دست آورند، و خداوند دارای فضلی بزرگ است.
#
{175} ثم قال تعالى: {إنما ذلكم الشيطان يُخوف أولياءه}؛ أي: إن ترهيب من رهب من المشركين ـ وقال: إنهم {جمعوا لكم ... } ـ داعٍ من دعاة الشيطان يخوف بها أولياءه الذين عُدِم إيمانهم أو ضعف، {فلا تخافوهم وخافون إن كنتم مؤمنين}؛ أي: فلا تخافوا المشركين أولياء الشيطان فإن نواصيهم بيد الله لا يتصرفون إلا بقدره، بل خافوا الله الذين ينصر أولياءه الخائفين له، المستجيبين لدعوته.
وفي هذه الآية وجوب الخوف من الله وحده وأنه من لوازم الإيمان، فعلى قدر إيمان العبد يكون خوفه من الله، والخوف المحمود ما حجز العبد عن محارم الله.
(175) سپس خداوند متعال فرمود: (
﴿إِنَّمَا ذَٰلِكُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ يُخَوِّفُ أَوۡلِيَآءَهُۥ﴾) کسی که شما را از شر مشرکان ترساند و گفت: آنها علیه شما جمع شدهاند، دعوتگری از دعوتگران شیطان بود که دوستان بیایمان یا ضعیف الایمان خود را میترساند. (
﴿فَلَا تَخَافُوهُمۡ وَخَافُونِ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ﴾) بنابراین از مشرکین و دوستان شیطان نترسید؛ زیرا آنها در دست خدا قرار دارند، و جز با تقدیر الهی تصرفی نمیکنند. بلکه از خدا بترسید، خداوندی که دوستانش را که از او میترسند و دعوتش را اجابت میکنند، یاری میدهد. در این آیه بیان شده است که انسان فقط باید از خدای یگانه بترسد، و ترس از خدا، از لوازم ایمان است. پس هر اندازه که بنده ایمان داشته باشد، به همان اندازه از خدا میترسد. ترسِ پسندیده، همان است که بنده را از ارتکاب آنچه خدا حرام نموده است، باز دارد.
{وَلَا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئًا يُرِيدُ اللَّهُ أَلَّا يَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِي الْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (176) إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْكُفْرَ بِالْإِيمَانِ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (177)}.
وَلاَ يَحْزُنكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَن يَضُرُّواْ اللّهَ شَيْئاً يُرِيدُ اللّهُ أَلاَّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِي الآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ ، آنان که به کفر مي شتابند تو را غمگين نسازند اينان هيچ زياني به ، خدانمي رسانند خدا مي خواهد آنها را در آخرت بي بهره گرداند ، و برايشان عذابي است بزرگ.
إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوُاْ الْكُفْرَ بِالإِيمَانِ لَن يَضُرُّواْ اللّهَ شَيْئًا وَلهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ، هر آينه آنان که ايمان دادند و کفر خريدند ، هيچ زياني به خدا نمي رسانند و برايشان عذابي دردناک است.
#
{176} كان النبي - صلى الله عليه وسلم - حريصاً على الخلق مجتهداً في هدايتهم، وكان يحزن إذا لم يهتدوا، قال الله تعالى: {ولا يحزنك الذين يسارعون في الكفر} من شدة رغبتهم فيه وحرصهم عليه {إنهم لن يضروا الله شيئاً} فالله ناصر دينه ومؤيد رسوله ومنفذ أمره من دونهم، فلا تبالهم ولا تحفل بهم، إنما يضرون ويسعون في ضرر أنفسهم بفوات الإيمان في الدنيا، وحصول العذاب الأليم في الأخرى، من هوانهم على الله وسقوطهم من عينه وإرادته أن لا يجعل لهم نصيباً في الآخرة من ثوابه؛ خذلهم فلم يوفقهم لما وفق إليه أولياءه، ومن أراد به خيراً عدلاً منه وحكمة، لعلمه بأنهم غير زاكين على الهدى ولا قابلين للرشاد لفساد أخلاقهم وسوء قصدهم.
(176) پیامبر صلی الله علیه وسلم به مردم علاقهمند بود، و برای هدایت آنها تلاش مینمود، و هرگاه هدایت نمیشدند، غمگین میگردید.
خداوند متعال فرمود: (
﴿وَلَا يَحۡزُنكَ ٱلَّذِينَ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡكُفۡرِ﴾) و کسانی که در کفر از یکدیگر پیشی میگیرند، تو را غمگین نکنند؛ چرا که آنها شدیداً به کفر تمایل دارند، و در آن از یکدیگر پیشی میگیرند.(
﴿إِنَّهُمۡ لَن يَضُرُّواْ ٱللَّهَ شَيۡٔٗا﴾) آنها هرگز هیچ زیانی به خدا نمیرسانند، پس خداوند دینش را یاری میکند و پیامبرش را تایید و کمک مینماید، و بدون آنان نیز، امر و فرمان خویش را محقق میسازد. پس به آنان توجه مکن. جز این نیست که آنان با از دست دادنِ ایمان در دنیا، و به دست آوردن عذاب در روز آخر،ت در مسیر ضرر رساندن به خویشتن گام برمیدارند. آنان چون نزد خداوند ارزش و ارجی ندارند و از چشم او افتادهاند و نمیخواهد بهرهای از ثواب او را در آخرت داشته باشند، آنان را رسوا نموده است. به همین جهت از سر عدالت و حکمت خویش، آنان را توفیق نمیدهد که به آنچه اولیا و دوستانش به آن رسیدهاند، به آن برسند؛ زیرا خداوند میداند که آنان راه هدایت را در پیش نمیگیرند، چراکه اخلاق آنان دچار فساد گشته و نیّتشان به پلیدی گراییده است.
#
{177} ثم أخبر أن الذين اختاروا الكفر على الإيمان ورغبوا فيه رَغْبَةَ مَنْ بذلَ ما يحب من المال في شراء ما يحب من السلع {لن يضروا الله شيئاً}، بل ضرر فعلهم يعود على أنفسهم، ولهذا قال: {ولهم عذاب أليم}، وكيف يضرون الله شيئاً؟! وهم قد زهدوا أشد الزهد في الإيمان ورغبوا كل الرغبة بالكفر بالرحمن فالله غني عنهم، وقد قيض لدينه من عباده الأبرار الأزكياء سواهم وأعد له ممن ارتضاه لنصرته أهل البصائر والعقول، وذوي الألباب من الرجال الفحول، قال الله تعالى: {قل آمنوا به أو لا تؤمنوا إن الذين أوتوا العلم من قبله إذا يتلى عليهم يخرون للأذقان سجداً ... } الآيات.
(177) سپس خبر داد کسانی که کفر را بر ایمان برگزیده، و به آن علاقهمند شدهاند، و مانند کسی گشتهاند که مال خود را برای خرید کالای مورد علاقهاش، صرف میکند، ایشان که اینگونه به کفر علاقهمند شدهاند، (
﴿لَن يَضُرُّواْ ٱللَّهَ شَيۡٔٗا﴾) هرگز به خداوند زیانی نمیرسانند، بلکه زیانِ کارشان به خودشان برمیگردد. (
﴿وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾) و برای آنها عذابی دردناک است. چگونه به خدا زیان میرسانند درحالی که آنها به شدت به ایمان بیعلاقه هستند و شدیداًً به کفر گرایش دارند؟! پس خداوند از آنها بینیاز است. و خداوند کسانی دیگر از بندگان نیکوکارش را، برای دینش برانگیخته، و فرزانگانی از میان اهل عقل و خرد را، برای آن آماده نموده است.
خداوند متعال میفرماید: ﴿قُلۡ ءَامِنُواْ بِهِۦٓ أَوۡ لَا تُؤۡمِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ مِن قَبۡلِهِۦٓ إِذَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ يَخِرُّونَۤ لِلۡأَذۡقَانِۤ سُجَّدٗاۤ﴾ بگو: به خدا ایمان بیاورید یا نیاورید،
[به خدا زیانی نمیرسد]. همانا کسانی که پیش از
[نزول] آن دانش به آنها داده شده است، وقتی قرآن بر آنها خوانده شود، به سجده میافتند.
{وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ (178)}.
وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهْمُ عَذَابٌ مُّهِينٌ ، کافران مپندارند که در مهلتي که به آنها مي دهيم خير آنهاست به آنها مهلت مي دهيم تا بيشتر به گناهانشان بيفزايند ، و براي آنهاست عذابي خوار کننده .
#
{178} أي: ولا يظن الذين كفروا بربهم، ونابذوا دينه، وحاربوا رسوله أنَّ تركنا إياهم في هذه الحياة الدنيا وعدم استئصالنا لهم وإملائنا لهم خير لأنفسهم ومحبة منا لهم، كلا ليس الأمر كما زعموا، وإنما ذلك لشر يريده الله بهم وزيادة عذاب وعقوبة إلى عذابهم، ولهذا قال: {إنما نملي لهم ليزدادوا إثماً ولهم عذاب مهين}، فالله تعالى يملي للظالم حتى يزداد طغيانه، ويترادف كفرانه حتى إذا أخذه أخذه أخذ عزيز مقتدر، فليحذر الظالمون من الإمهال، ولا يظنوا أن يفوتوا الكبير المتعال.
(178) کسانی که به پروردگارشان کفر ورزیده، و دین او را دور انداخته، و با پیامبرش مبارزه کردهاند، گمان نبرند مهلتی که به آنها داده، و آنها را در این دنیا ریشه کن نکردهایم، بدان سبب است که آنها را دوست داریم، هرگز آن طور نیست که آنان گمان میبرند، بلکه این مهلت، به خاطر زیانی است که خداوند برای آنها میخواهد، و این برای آن است تا بر عذاب و سزایشان افزوده گردد.
بنابراین فرمود: (
﴿إِنَّمَا نُمۡلِي لَهُمۡ لِيَزۡدَادُوٓاْ إِثۡمٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٞ مُّهِينٞ﴾) پس خداوند متعال به ستمگر مهلت میدهد، تا سرکشی او بیشتر گردد، و ناسپاسیهایش انباشته شود، سپس خداوند او را قدرتمندانه و به شدت میگیرد. پس ستمکاران از مهلت خداوند بترسند، و گمان نبرند که از دست او در میروند.
{مَا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَإِنْ تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ (179)}.
مَّا كَانَ اللّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَآ أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتَّىَ يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَإِن تُؤْمِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ ، خدا بر آن نيست که شما مؤمنان را بدين حال که اکنون هستيد رها کند، مي آزمايد تا ناپاک را از پاک جدا سازد و خدا بر آن نيست که شما را ازغيب بياگاهاند ، ولي برخي از پيامبرانش را که خود بخواهد بر مي گزيند پس به خدا و پيامبرانش ايمان بياوريد و اگر ايمان بياوريد و پرهيزگاري کنيد ، اجري عظيم يابيد.
#
{179} أي: ما كان في حكمة الله أن يترك المؤمنين على ما أنتم عليه من الاختلاط وعدم التمييز ، حتى يميز الخبيث من الطيب والمؤمن من المنافق والصادق من الكاذب، ولم يكن في حكمته أيضاً أن يطلع عباده على الغيب الذي يعلمه من عباده، فاقتضت حكمته الباهرة أن يبتلي عباده، ويفتنهم بما به يتميز الخبيث من الطيب من أنواع الابتلاء والامتحان، فأرسل الله رسله وأمر بطاعتهم والانقياد لهم والإيمان بهم، ووعدهم على الإيمان والتقوى الأجر العظيم، فانقسم الناس بحسب اتباعهم للرسل قسمين: مطيعين وعاصين ومؤمنين ومنافقين ومسلمين وكافرين، ليرتب على ذلك الثواب والعقاب، وليظهر عدله وفضله وحكمته لخلقه.
(179) یعنی حکمت الهی چنین نبوده است که مؤمنان را به این اختلاط و عدم تمییزی که شما بر آن هستید، رها کند، بلکه خداوند، پاک را از ناپاک و مؤمن را از منافق و راستگو را از دروغگو جدا مینماید. و نیز حکمت الهی چنین نبوده است که بندگانش را از غیبی که میداند، آگاه سازد. پس حکمت او اقتضا نموده است که بندگانش را با انواع امتحان و آزمایش بیازماید، تا پاک و ناپاک از هم جدا شوند. پس خداوند پیامبرانش را فرستاد و دستور داد مردم از آنها اطاعت کنند، و فرمانشان را اجر نموده و به آنها ایمان آورند، و خداوند مردم را ـ اگر ایمان بیاورند و پرهیزگار باشند ـ به پاداش بزرگ نوید میدهد. بنابراین مردم ـ بر حسب پیروی کردنشان از پیامبران ـ بر دو نوعند؛ گروهی مطیع و فرمانبردار و مؤمن و مسلماناند، و گروهی نافرمان و منافق و کافرند. پس به آنان پاداش و سزا میدهد و بر اساس عدل و دادگری و فضل و حکمت خود، به حساب و کتاب آفریدگانش میرسد.
{وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْرًا لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (180)}.
وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَيْرًا لَّهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلِلّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ ، آنان که در نعمتي که خدا به آنها عطا کرده است بخل مي ورزند ، مپندارندکه در بخل ورزيدن برايشان خير است نه ، شر است در روز قيامت آنچه را که در بخشيدنش بخل مي ورزيدند چون طوقي به گردنشان خواهند آويخت و از آن خداست ميراث آسمانها و زمين و او به هر کاري که مي کنيد آگاه است.
#
{180} أي: ولا يظن الذين يبخلون؛ أي: يمنعون ما عندهم مما آتاهم الله من فضله من المال والجاه والعلم وغير ذلك، مما منحهم الله وأحسن إليهم به، وأمرهم ببذل ما لا يضرهم منه لعباده فبخلوا بذلك، وأمسكوه وضنوا به على عباد الله، وظنوا أنه خير لهم بل هو شر لهم في دينهم ودنياهم وعاجلهم وآجلهم، {سيطوقون ما بخلوا به يوم القيامة}؛ أي يجعل ما بخلوا به طوقاً في أعناقهم يعذبون به كما ورد في الحديث الصحيح: «إن البخيل يمثل له ماله يوم القيامة شجاعاً أقرع له زبيبتان يأخذ بلهزمته يقول: أنا مالك، أنا كنزك» ، وتلا رسول الله - صلى الله عليه وسلم - مصداق ذلك هذه الآية، فهؤلاء حسبوا أن بخلهم نافعهم ومجدٍ عليهم فانقلب عليهم الأمر، وصار من أعظم مضارهم وسبب عقابهم.
{ولله ميراث السموات والأرض}؛ أي: هو تعالى مالك الملك وتردّ جميع الأملاك إلى مالكها وينقلب العباد من الدنيا ما معهم درهم ولا دينار ولا غير ذلك من المال. قال تعالى: {إنا نحن نرث الأرض ومن عليها وإلينا يرجعون}، وتأمل كيف ذكر السبب الابتدائي والسبب الغائي، الموجب كل واحد منهما أن لا يبخل العبد بما أعطاه الله.
أخبر أولاً أن الذي عنده وفي يده فضل من الله ونعمة ليس ملكاً للعبد، بل لولا فضل الله عليه وإحسانه لم يصل إليه منه شيء. فمنْعُه ذلك منْعٌ لفضل الله وإحسانه، ولأن إحسانه موجب للإحسان إلى عبيده، كما قال تعالى: {وأحسن كما أحسن الله إليك}، فمن تحقق أن ما بيده فضل من الله لم يمنع الفضل الذي لا يضره بل ينفعه في قلبه وماله وزيادة إيمانه وحفظه من الآفات.
ثم ذكر ثانياً أن هذا الذي بيد العباد، كلُّها ترجع إلى الله ويرثها تعالى وهو خير الوارثين، فلا معنى للبخل بشيء هو زائل عنك، منتقل إلى غيرك.
ثم ذكر ثالثاً السبب الجزائي فقال: {والله بما تعملون خبير}، فإذا كان خبيراً بأعمالكم جميعها ويستلزم ذلك الجزاء الحسن على الخيرات والعقوبات على الشر لم يتخلف من في قلبه مثقال ذرة من إيمان عن الإنفاق الذي يجزي به الثواب ولا يرضى بالإمساك الذي به العقاب.
(180) کسانی که بخل میورزند و در بخشش آنچه خداوند از فضل خویش به آنها بخشیده است،
از قبیل: مال، و مقام، و دانش، و سایر نعمتها بخل ورزیده و آن را نمیبخشند و بر بندگان انفاق نمیکنند، گمان نبرند که این امر به صلاح آنهاست، بلکه موجب زیان و بدی آنها در دین و دنیا و آخرتشان میگردد. (
﴿سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِۦ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾) خداوند آن چیز را که بدان بخل ورزیدهاند، طوق گردنشان میگرداند، و با آن عذاب داده میشوند.
همانطور که در حدیث صحیح آمده است: (إنَّ البَخِيلَ يُمَثَّلُ لَهُ مَالُهُ يَومَ القِيَامَةِ شُجَاعاً أقرَعَ لَهُ زَبِيبَتَانِ يَأخُذُ بِلِهزِمَتِهِ يَقُولُ أنَا مَالُك أنَا كَنزُك) همانا انسان بخیل، دارایی و ثروتش را در روز قیامت، به صورت ماری بزرگ که بر اثر کثرت سنّ و سمّ فراوانی که دارد موی سرش ریخته است، میبیند و دارای دو شاخ است،
و دو طرف دهان بخیل را گاز میگیرد و میگوید: «من مال تو هستم، من گنج تو هستم.» و پیامبر این آیه را یکی از مصادیق این حدیث قرار داد. پس اینها گمان نبرند که بخل به آنها فایده میدهد، و افتخاری برای آنهاست. بلکه بخل بزرگترین زیان را به آنها میرساند و بزرگترین سبب برای عذابشان است. (
﴿وَلِلَّهِ مِيرَٰثُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) و خداوند متعال صاحب فرمانروایی و پادشاهی بزرگی است، و همۀ ملک و داراییها، به سوی او بر میگردد، و بندگان در حالی از دنیا میروند که نه درهمی همراه دارند و نه دیناری و نه غیر این.
خداوند متعال میفرماید: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَرِثُ ٱلۡأَرۡضَ وَمَنۡ عَلَيۡهَا وَإِلَيۡنَا يُرۡجَعُونَ﴾ ما وارث و مالک تمام زمین و آنچه برآن است، میباشیم و همه به سوی ما باز میگردند. بیندیش که چگونه خداوند سبب ابتدایی و سبب نهایی را بیان کرد، تا بنده درآنچه خداوند به او بخشیده است، بخل نورزد. ابتدا خداوند خبر داد که آنچه نزد بنده و در دست اوست، بخششی است از جانب پروردگار، و نعمتی است از نعمتهای او، و ملک بنده نیست، بلکه اگر فضل و احسان خدا نبود، چیزی از آن به وی نمیرسید. پس بخل ورزیدن بنده، بخل ورزیدن و جلوگیری از رسیدنِ بخشش و احسان خدا به بندگان است؛ چون احسان خداوند ایجاب مینماید با بندگانش احسان شود،
همانطور که فرموده است: ﴿وَأَحۡسِن كَمَآ أَحۡسَنَ ٱللَّهُ إِلَيۡكَ﴾ و نیکوکاری کن، همانگونه که خداوند با تو احسان کرده است. پس هرکس به یقین بداند آنچه در دست اوست، فضل و بخشش خداوند است، بخشش را منع نمیکند؛ چرا که به او زیانی نمیرساند، بلکه به قلب و مالش فایده میدهد، و ایمانش را میافزاید، و او را از آسیب و آفتها حفاظت میکند. سپس بیان کرد همۀ آنچه در دست بندههاست، به سوی خدا بر میگردد، و خداوند آن را به ارث میبرد، و او بهترین وارثان است. پس بخل ورزیدن به چیزی که همیشه با تو همراه نیست، و بالاخره آن را از دست خواهی داد، و به دست کسی دیگر میافتد، معنی ندارد.
سپس سبب جزائی را بیان کرد و فرمود: (
﴿وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ﴾) و خداوند از کارهایتان آگاه است. آگاهی خداوند، مستلزم آن است که بر کارهای خوب، پاداش خوب بدهد، و بر کارهای بد، سزا دهد. و کسی که ذرّهای ایمان داشته باشد، از انفاق و بخشیدن که موجب پاداش الهی است، دریغ نمیورزد، و به بخل که سبب عذاب اوست، راضی نخواهد بود.
{لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاءُ سَنَكْتُبُ مَا قَالُوا وَقَتْلَهُمُ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ (181) ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ (182)}.
لَّقَدْ سَمِعَ اللّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاء سَنَكْتُبُ مَا قَالُواْ وَقَتْلَهُمُ الأَنبِيَاء بِغَيْرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِيقِ؛
هر آينه خدا شنيد سخن آن کسان را که مي گفتند : خدا بينواست و ما، توانگريم گفتارشان را و نيز اينکه پيامبران را به ناحق مي کشتند ، خواهيم نوشت ،
و گوييم : بچشيد عذاب آتش سوزان را.
ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ اللّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِّلْعَبِيدِ ؛ اين پاداش اعمالي است که پيشاپيش به جاي آورده ايد و گرنه خداوند به بندگانش ستم روا نمي دارد.
#
{181} يخبر تعالى عن قول هؤلاء المتمردين الذين قالوا أقبح المقالة وأشنعَها وأسمجَها، فأخبر أنه قد سمع ما قالوه، وأنه سيكتبه ويحفظه مع أفعالهم الشنيعة وهو قتلهم الأنبياء الناصحين، وأنه سيعاقبهم على ذلك أشد العقوبة وأنه يقال لهم بدل قولهم إن الله فقير ونحن أغنياء: {ذوقوا عذاب الحريق}؛ المحرق النافذ من البدن إلى الأفئدة، وأن عذابهم ليس ظلماً من الله لهم فإنه {ليس بظلام للعبيد}؛ فإنه منزه عن ذلك.
(181) خداوند از سخنان این سرکشان خبر میدهد، کسانی که زشتترین و بدترین سخن را گفتند. پس خبر داد، آنچه را گفتند، خدا شنید، و آن را خواهد نوشت، و کار زشت آنها را که کشتن پیامبران خیرخواه است، ثبت و ضبط کرده و به سبب این کارها، سخت کیفرشان خواهد داد. و در جواب سخنشان،
که میگفتند: خداوند فقیر و ما بینیاز و توانگریم،
به آنها گفته میشود: (
﴿ذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡحَرِيقِ﴾) بچشید عذاب آتش سوزان را، که بدن را میسوزاند و به دلها سرایت میکند. و عذابشان ناشی از ستم خدا بر آنها نیست؛ زیرا خداوند (
﴿لَيۡسَ بِظَلَّامٖ لِّلۡعَبِيدِ﴾) بر بندگان ستم نمیکند و او از این کار مبرا است.
#
{182} وإنما {ذلك بما قدمت} أيديهم من المخازي والقبائح التي أوجبت استحقاقهم العذاب وحرمانهم الثواب. وقد ذكر المفسرون أن هذه الآية نزلت في قوم من اليهود تكلموا بذلك، وذكروا منهم فنحاص بن عازوراء من رؤساء علماء اليهود في المدينة ، وأنه لما سمع قول الله تعالى: {من ذا الذي يُقرض اللهَ قرضاً حسناً}، {وأقرضوا الله قرضاً حسناً}، قال على وجه التكبر والتجرهم هذه المقالة قبحه الله، فذكرها الله عنهم، وأخبر أنه ليس ببدعٍ من شنائعهم، بل قد سبق لهم من الشنائع ما هو نظير ذلك وهو قتلهم الأنبياء بغير حقٍّ، هذا القيد يراد به أنهم تجرؤوا على قتلهم مع علمهم بشناعته لا جهلاً وضلالاً بل تمرداً وعناداً.
(182) و عذابشان ناشی از ستم خدا بر آنها نیست؛ زیرا خداوند (
﴿لَيۡسَ بِظَلَّامٖ لِّلۡعَبِيدِ﴾) بر بندگان ستم نمیکند و او از این کار مبرا است، بلکه (
﴿ذَٰلِكَ بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيكُمۡ﴾) این کیفر، به سبب زشتیهایی است که از پیش فرستادهاید، و این کارها، شما را سزاوار عذاب گرداند، و از پاداش محروم کرد. مفسرین گفتهاند این آیه در مورد گروهی از یهودیان نازل شد که این چنین گفتند، و از جملۀ آنان
«فنحاص بن عازوراء» از سران علمای یهود در مدینه بود.
او وقتی این سخن الهی را شنید: ﴿مَّن ذَا ٱلَّذِي يُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا﴾ کیست که به خداوند قرض نیکو دهد؟
﴿وَأَقۡرَضُواْ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا﴾ و به خداوند قرض الحسنه بدهید.
با تکبر و گستاخی گفت: خداوند فقیر است و ما توانگریم. پس خداوند از یهودیان سخن گفت و فرمود؛ کار زشتی که انجام میدهند، چیز تازهای نیست، بلکه در گذشته، زشتیهای دیگری مانند این را مرتکب شدهاند، و آن (
﴿وَقَتۡلَهُمُ ٱلۡأَنۢبِيَآءَ بِغَيۡرِ حَقّٖ﴾) کشتن پیامبران است که کار بسیار بدی است، اما با وجود این بر انجام آن جرات کردند، و آنها پیامبران را از روی نادانی و گمراهی نکشتند، بلکه به سبب سرکشی و عناد، آنها را به قتل رساندند.
{الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنَا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَأْتِيَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جَاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّنَاتِ وَبِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (183) فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ جَاءُوا بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَالْكِتَابِ الْمُنِيرِ (184)}.
الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ عَهِدَ إِلَيْنَا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّىَ يَأْتِيَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جَاءكُمْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِي بِالْبَيِّنَاتِ وَبِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ،
کساني گفتند : ما را با خدا عهدي است که به هيچ پيامبري ايمان نياوريم ،،
مگر براي ما قربانيي بياورد که آتش آن را بخورد بگو : پيش از من پيامبراني با معجزه ها و آنچه که اکنون مي خواهيد آمده اند ، اگر راست مي گوييد ، چرا آنها را کشتيد ?
فَإِن كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ جَآؤُوا بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَالْكِتَابِ الْمُنِيرِ ؛ اگر تو را تکذيب کردند ، پيامبراني را هم که پيش از تو با معجزه ها ونوشته ها و کتاب روشنگر آمده بودند تکذيب کرده اند.
#
{183} يخبر تعالى عن حال هؤلاء المفترين القائلين {إن الله عهد إلينا}؛ أي: تقدم إلينا وأوصى أن لا نؤمن لرسول حتى يأتينا بقربان تأكله النار فجمعوا بين الكذب على الله وحصر آية الرسل بما قالوه من هذا الإفك المبين، وأنهم إن لم يؤمنوا برسول لم يأتهم بقربان تأكله النار فهم في ذلك مطيعون لربهم ملتزمون عهده، وقد علم أن كل رسول يرسله الله يؤيده من الآيات والبراهين ما على مثله آمن البشر، ولم يقصرها على ما قالوه، ومع هذا فقد قالوا إفكاً لم يلتزموه وباطلاً لم يعملوا به، ولهذا أمر الله رسوله أن يقول لهم: {قل قد جاءكم رسل من قبلي بالبينات} الدالات على صدقهم {وبالذي قلتم} بأن أتاكم بقربان تأكله النار {فلم قتلتموهم إن كنتم صادقين}؛ أي: في دعواكم الإيمان برسول يأتيكم بقربان تأكله النار، فقد تبين بهذا كذبهم وعنادهم وتناقضهم.
(183) خداوند از حالت کسانی که به وی دروغ نسبت میدهند، خبر میدهد؛
آنهایی که میگویند: (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَهِدَ إِلَيۡنَآ﴾) بدون شک خداوند ما را سفارش نموده (
﴿أَلَّا نُؤۡمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّىٰ يَأۡتِيَنَا بِقُرۡبَانٖ تَأۡكُلُهُ ٱلنَّارُ﴾) که به هیچ پیامبری ایمان نیاوریم مگر اینکه او قربانیی بیاورد که آتش آن را بخورد. پس، هم به خدا دروغ نسبت دادند، و هم نشانه و معجزۀ پیامبران را در همین چیز منحصر کردند.
و این دروغ آشکاری است که میگویند: ما به هیچ پیامبری ایمان نمیآوریم، مگر اینکه قربانیی بیاورد که آتش آن را بخورد.
آنها میگفتند: هرگاه پیامبری این نشانه را نیاورَد به وی ایمان نمیآوریم، و با این کار از پروردگارمان اطاعت میکنیم و به پیمان او وفادار میمانیم. اما مسلّم است که آنها دروغگو بودند؛ چراکه خداوند چنین تعهدی را از آنان نگرفته بود. هر پیامبری که از سوی خداوند فرستاده شده باشد، با نشانهها و دلایلی تایید شده، و انسانهای زیادی به وی ایمان آوردهاند، و خداوند نشانۀ پیامبران را فقط در آنچه آنها میگفتند، منحصر نکرده است. با این وجود آنها دروغی بر زبان آوردند، که خود به آن پایبند نبودند، و سخن باطلی را بر زبان آوردند، که خود به آن عمل نکردند. بنابراین،
خداوند پیامبرش را دستور داد که به آنها بگوید: (
﴿قُلۡ قَدۡ جَآءَكُمۡ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِي بِٱلۡبَيِّنَٰتِ﴾) بگو: پیامبرانی پیش از من با نشانههای روشنی که بر صداقت آنها دلالت میکرد، پیش شما آمدند، (
﴿وَبِٱلَّذِي قُلۡتُم﴾) و نیز آنچه را شما گفتید، با خود آوردند، و قربانیی آوردند که آتش آن را خورد، (
﴿فَلِمَ قَتَلۡتُمُوهُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ﴾) پس چرا آنها را کشتید، اگر در این ادعایتان راستگو هستید؟ پس دروغ و عناد و تناقض آنها، آشکار است.
#
{184} ثم سَلَّى رسولَه - صلى الله عليه وسلم - فقال: {فإن كذبوك فقد كُذِّبَ رسلٌ من قبلك}؛ أي: هذه عادة الظالمين ودأبهم الكفر بالله وتكذيب رسل الله، وليس تكذيبهم لرسل الله عن قصور بما أتوا به أو عدم تبين حجة، بل قد {جاءوا بالبينات}؛ أي: الحجج العقلية والبراهين النقلية {والزبر}؛ أي: الكتب المزبورة المنزلة من السماء التي لا يمكن أن يأتي بها غير الرسل، {والكتاب المنير} للأحكام الشرعية وبيان ما اشتملت عليه من المحاسن العقلية، ومنير أيضاً للأخبار الصادقة، فإذا كان هذا عادتهم في عدم الإيمان بالرسل الذين هذا وصفهم فلا يحزنك أمرهم ولا يهمنك شأنهم، ثم قال تعالى:
(184) سپس پیامبرش صلی الله علیه وسلم را دلجویی داد و فرمود: (
﴿فَإِن كَذَّبُوكَ فَقَدۡ كُذِّبَ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِكَ﴾) کفر ورزیدن، و تکذیب پیامبران خدا، عادت و شیوۀ کفار است، و آنها بدین خاطر پیامبران را تکذیب نمیکنند که آنچه آوردهاند، برای آنها قانع کننده نبوده، و دلیلشان روشن نیست، بلکه (
﴿جَآءُو بِٱلۡبَيِّنَٰتِ﴾) پیامبران با دلایل عقلی و نقلیِ روشن پیش آنها آمدند، (
﴿وَٱلزُّبُر﴾) و با کتابهای نازل شده از آسمان، که جز پیامبران کسی نمیتواند آن را بیاورد. (
﴿وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡمُنِيرِ﴾) و با کتابی که احکام شرعی را روشن مینماید، و محاسن و زیباییهای عقلی احکام را بیان مینماید، و نیز اخبار راست و صحیح را برای آنها بازگو میکند. و چون کافران عادتشان اینگونه بوده است که به پیامبران ایمان نیاورند، کار آنها تو را غمگین نسازد، و به آنها توجه نکن.
{كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ (185)}.
كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَما الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ ؛ همه کس مرگ را مي چشد ، و به تحقيق در روز قيامت مزد اعمال شما را، به کمال خواهند داد و هر کس را از آتش دور سازند و به بهشت درآورند به پيروزي رسيده است و اين زندگي دنيا جز متاعي فريبنده نيست.
#
{185} هذه الآية الكريمة فيها التزهيد في الدنيا بفنائها وعدم بقائها وأنها متاع الغرور، تفتن بزخرفها وتخدع بغرورها وتغر بمحاسنها، ثم هي منتقلِة ومنتقَل عنها إلى دار القرار التي توفَّى فيها النفوس ما عملت في هذه الدار من خير وشر {فمن زحزح}؛ أي: أخرج {عن النار وأدخل الجنة فقد فاز}؛ أي: حصل له الفوز العظيم بالنجاة من العذاب الأليم والوصول إلى جنات النعيم التي فيها ما لا عين رأت ولا أذن سمعت ولا خطر على قلب بشر.
ومفهوم الآية: أن من لم يزحزح عن النار، ويدخل الجنة فإنه لم يفز بل قد شقي الشقاء الأبدي، وابتلي بالعذاب السرمدي.
وفي هذه الآية إشارة لطيفة إلى نعيم البرزخ وعذابه وأن العاملين يجزون فيه بعض الجزاء مما عملوه ويقدم لهم أنموذج مما أسلفوه، يفهم هذا من قوله: {وإنما توفون أجوركم يوم القيامة}؛ أي: توفية الأعمال التامة إنما يكون يوم القيامة، وأما ما دون ذلك فيكون في البرزخ، بل قد يكون قبل ذلك في الدنيا كقوله: {ولنذيقنهم من العذاب الأدنى دون العذاب الأكبر}.
(185) سپس خداوند متعال فرمود: (
﴿كُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِ﴾) در این آیۀ کریمه به این مطلب اشاره شده است که نباید به دنیا علاقۀ زیادی داشته باشیم؛ زیرا دنیا از بین میرود و باقی نمیماند، و دنیا فریب و سرابی بیش نیست، و با آراستگیها و فریبندگیهایش انسان را فریب داده و مبتلا میکند. پس این دنیا از دست میرود، و آدمی به جهان آخرت منتقل میشود، و در جهان آخرت، هر کس کار خوب و بدی انجام داده باشد، پاداش آن را به طور کامل مییابد. (
﴿فَمَن زُحۡزِحَ عَنِ ٱلنَّارِ﴾) پس هر کس از جهنم دور کرده شود، (
﴿وَأُدۡخِلَ ٱلۡجَنَّةَ فَقَدۡ فَازَ﴾) و وارد بهشت گردانده شود، موفقیت بزرگی را به دست آورده است؛ زیر از عذاب دردناک رهایی یافته و به بهشتی درآمده که در آن نعمتهایی است که نه چشمی مانند آن را دیده، و نه گوشی مانند آن را شنیده، و نه به دل انسانی خطور کرده است. مفهوم آیه این است که هرکس از آتش جهنم دور نگردد و به بهشت داخل گردانده نشود، کامیاب و موفق نشده، بلکه به بدبختی همیشگی گرفتار، و به عذاب همیشگی مبتلا گردیده است. در این آیه اشارۀ لطیفی است به وجود نعمت و عذاب در دنیای برزخ، و اینکه مردم جزای بعضی از کارهایشان را در جهان برزخ خواهند دید، و نمونههایی از کارهای گذشتهشان به آنان نشان داده میشود.
آنچه گفته شد از این بخش از آیه فهمیده میشود: (
﴿وَإِنَّمَا تُوَفَّوۡنَ أُجُورَكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾) یعنی پاداش کامل اعمال را در روز قیامت دریافت خواهند نمود، اما علیالحساب پاداشی را در برزخ دریافت مینمایند، بلکه گاهی در دنیا بخشی از سزا و پاداش اعمال را دریافت میکنند.
خداوند متعال در این راستا میفرماید: ﴿وَلَنُذِيقَنَّهُم مِّنَ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡأَدۡنَىٰ دُونَ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡأَكۡبَرِ﴾ و قطعاً غیر از آن عذاب بزرگتر، از عذاب این دنیا
[نیز] به آنان میچشانیم.
{لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذًى كَثِيرًا وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (186)}.
لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ أَذًى كَثِيرًا وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ ، شما را به مال و جان آزمايش خواهند کرد و از زبان اهل کتاب و مشرکان آزار فراوان خواهيد شنيد اگر شکيبايي کنيد و پرهيزگار باشيد نشان قدرت اراده شماست.
#
{186} يخبر تعالى ويخاطب المؤمنين أنهم سيبتلون في أموالهم من النفقات الواجبة والمستحبة ومن التعريض لإتلافها في سبيل الله وفي أنفسهم من التكليف بأعباء التكاليف الثقيلة على كثير من الناس كالجهاد في سبيل الله والتعرض فيه للتعب والقتل والأسر والجراح وكالأمراض التي تصيبه في نفسه أو فيمن يحب، ولتسمعن من الذين أوتوا الكتاب والمشركين {أذى كثيراً} من الطعن فيكم وفي دينكم وكتابكم ورسولكم. وفي إخباره لعباده المؤمنين بذلك عدة فوائد:
منها: أن حكمته تعالى تقتضي ذلك ليتميز المؤمن الصادق من غيره.
ومنها: أنه تعالى يقدر عليهم هذه الأمور لما يريده بهم من الخير ليعلي درجاتهم ويكفر من سيئاتهم وليزداد بذلك إيمانهم ويتم به إيقانهم فإنه إذا أخبرهم بذلك ووقع كما أخبر، {قالوا هذا ما وعدنا الله ورسوله وصدق الله ورسوله وما زادهم إلا إيماناً وتسليماً}.
ومنها: أنه أخبرهم بذلك لتتوطن نفوسهم على وقوع ذلك والصبر عليه إذا وقع لأنهم قد استعدوا لوقوعه فيهون عليهم حمله وتخف عليهم مؤنته ويلجؤون إلى الصبر والتقوى، ولهذا قال: {وإن تصبروا وتتقوا}؛ أي: إن تصبروا على ما نالكم في أموالكم وأنفسكم من الابتلاء والامتحان وعلى أذية الظالمين وتتقوا الله في ذلك الصبر بأن تنووا به وجه الله والتقرب إليه ولم تتعدوا في صبركم الحد الشرعي من الصبر في موضع لا يحل لكم فيه الاحتمال بل وظيفتكم فيه الانتقام من أعداء الله.
{فإن ذلك من عزم الأمور}؛ أي: من الأمور التي يعزم عليها وينافس فيها ولا يوفق لها إلا أهل العزائم والهمم العالية، كما قال تعالى: {وما يلقاها إلا الذين صبروا وما يلقاها إلا ذو حظ عظيم}.
(186) خداوند متعال مؤمنان را خطاب میکند، که آنها با دادن نفقههای واجب و مستحب از مالهایشان آزمایش خواهند شد، و باید مال خود را در راه خدا به مصرف برسانند، و نیز در جانهایشان آزمایش میشوند؛ چرا که تکلیفهای دشوار بر دوش آنها گذاشته میشود،
مانند: جهاد در راه خدا، خسته و کشته شدن، به اسارت در آمدن، زخمی شدن، مبتلا گشتن به بیماری، و یا بیمار شدن کسی که او را دوست دارند. (
﴿مِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكُمۡ وَمِنَ ٱلَّذِينَ أَشۡرَكُوٓاْ أَذٗى كَثِيرٗا﴾) و از کسانی که پیش از شما، کتاب را داده شدهاند، و از کافران اذیت و آزار فراوانی خواهید دید، به گونهای که از شما و دینتان و کتاب و پیامبرتان عیبجویی میکنند.
اینکه خداوند بندگانش را از این امر آگاه میسازد چندین فایده وجود دارد: 1- حکمت الهی مقتضی آن است که مؤمن صادق و راستین از منافق دروغگو متمایز گردد. 2- خداوند متعال این کارها را برای آنان مقدر مینماید، چون صلاح بندگان را میخواهد، تا با این مشکلات، مقامشان بالا رود، و یقینشان کامل گردد، و گناهانشان پوشیده شود، و ایمانشان افزوده گردد. وقتیکه خداوند آنها را از این امر آگاه ساخت، آنگونه که خداوند خبر داده بود پیش آمد،
﴿قَالُواْ هَٰذَا مَا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَصَدَقَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥۚ وَمَا زَادَهُمۡ إِلَّآ إِيمَٰنٗا وَتَسۡلِيمٗا﴾ مؤمنان گفتند:
«این همان چیزی است که خداوند و پیامبرش به ما وعده داده بودند، و خدا و پیامبرش راست گفتند.» و جز ایمان و تسلیم شدن، چیزی دیگر به آنها نیفزود. 3- خداوند آنها را از این چیزها خبر داد، تا محکم و استوار گردند، و هنگام پیش آمدن مصایب، ثابت قدم و بردبار بوده، و انتظار آمدن این چیزها را داشته باشند، تا تحمل آن برایشان آسان گردد و بر آنان سنگینی نکند، و به صبر و پرهیزگاری پناه ببرند.
بنابراین فرمود: (
﴿وَإِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ﴾) و اگر صبر کنید و پرهیزگاری نمایید؛ یعنی اگر بر آزمایش و امتحانی که در مالها و جانهایتان برای شما پیش آمده است، و بر اذیت و آزار ستمگران صبر کنید، و پرهیزگار باشید و هدفتان جلب رضای خدا و نزدیکی جستن به او باشد، و از حد شرع تجاوز نکنید، و در جایی که نباید صبر نمود و باید ازدشمنان خدا انتقام بگیرید، (
﴿فَإِنَّ ذَٰلِكَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ﴾) چنین کارهایی، نشانۀ داشتن عزم و ارادۀ آهنین است و باید در آن رقابت صورت گیرد. وجز دارندگان اراده و همتهای بلند، به این مقام نمیرسند.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَمَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ٱلَّذِينَ صَبَرُواْ وَمَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٖ﴾ و به این مقام نمیرسند مگر کسانی که شکیبایی کردهاند، و آن را دریافت نمیکند مگر کسی که دارای سهم و نصیبی بزرگ باشد.
{وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلَا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ (187) لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوْا وَيُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِمَا لَمْ يَفْعَلُوا فَلَا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَةٍ مِنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (188)}.
وَإِذَ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلاَ تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاء ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْاْ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ ؛ خدا از اهل کتاب پيمان گرفت که کتاب خدا را براي مردم آشکار سازند، وپنهانش مکنند ، ولي آنها پس پشتش افکندند و در مقابل ، بهاي اندکي گرفتند چه بد معامله اي کردند.
لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِمَا أَتَواْ وَّيُحِبُّونَ أَن يُحْمَدُواْ بِمَا لَمْ يَفْعَلُواْ فَلاَ تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَةٍ مِّنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ، آنان را که از کارهايي که کرده اند شادمان شده اند ، و دوست دارند به سبب کارهاي ناکرده خويش هم مورد ستايش قرار گيرند ، مپندار که در پناهگاهي دور از عذاب خدا باشند برايشان عذابي دردآور مهياست.
#
{187} الميثاق: هو العهد الثقيل المؤكد، وهذا الميثاق أخذه الله تعالى على كل من أعطاه الله الكتب، وعلَّمه العلمَ أن يبين للناس ما يحتاجون إليه مما علمه الله ولا يكتمهم ذلك ويبخل عليهم به، خصوصاً إذا سألوه أو وقع ما يوجب ذلك، فإنَّ كلَّ من عنده علم يجب عليه في تلك الحال أن يبينه ويوضح الحق من الباطل. فأما الموفقون فقاموا بهذا أتم القيام وعلَّموا الناس مما علَّمَهم الله ابتغاء مرضاة ربهم وشفقة على الخلق وخوفاً من إثم الكتمان. وأما الذين أوتوا الكتاب من اليهود والنصارى ومن شابههم فنبذوا هذه العهود والمواثيق وراء ظهورهم فلم يعبؤوا بها فكتموا الحق وأظهروا الباطل تجرؤاً على محارم الله وتهاوناً بحقوقه تعالى وحقوق الخلق واشتروا بذلك الكتمان {ثمناً قليلاً} وهو ما يحصل لهم إن حصل من بعض الرياسات والأموال الحقيرة من سفلتهم المتبعين أهواءهم المقدمين شهواتهم على الحق {فبئس ما يشترون} لأنه أخسّ العوض والذي رغبوا عنه وهو بيان الحق الذي فيه السعادة الأبدية والمصالح الدينية والدنيوية أعظمُ المطالب وأجلُّها، فَلَمْ يختاروا الدني الخسيس ويتركوا العالي النفيس إلا لسوء حظهم وهوانهم وكونهم لا يصلحون لغير ما خلقوا له. ثم قال تعالى:
(187) میثاق؛ یعنی پیمان سنگین و محکم و موکّد که خداوند آن را از کسی که به او کتاب بخشیده و به وی علم آموخته، گرفته است تا آنچه را که مردم به آن نیاز دارند و خدا به او آموخته است، بیان دارد، و آن را از مردم پنهان نسازد، و بدان بخل نورزد، به ویژه وقتی که از او پرسیدند، و یا اینکه چیزی پیش آمد که ایجاب میکرد آن را تبیین کند. پس هرکس که علمی دارد، بر او واجب است علم خود را بیان دارد و حق را از باطل روشن گرداند. پس توفیق یافتگان، این وظیفه را به طور کامل انجام داده، و آنچه را خداوند به آنها آموخته بود در راستای طلب خشنودی خدا، و ابراز مهربانی نسبت به مردم آموختند تا مبادا دچار گناه کتمان علم گشته باشند. اما کسانی که به آنها کتاب داده شده بود، از قبیل؛ یهودیان و نصاری، و کسانی که مانند آنها هستند، پیمانها را پشت سر انداخته، و به آن توجه نکرده و حق را پنهان کرده و باطل را آشکار نمودند، و آنچه را که خدا حرام کرده بود، مرتکب شده، و در ادای حقوق الهی و حقوق مردم، سستی کردند، و در برابر کتمان علم، بهای اندکی بهدست آوردند و آن ریاست و اموال ناچیزی بود که از زیردستان خود میگرفتند، زیردستانی که از خواستهای آنها پیروی کرده، و شهوات را بر حق مقدم میداشتند. (
﴿فَبِئۡسَ مَا يَشۡتَرُونَ﴾) پس بسیار بد است آنچه که میخرند؛ چون ناچیزترین عوض و بدل است، و آنچه از آن روی برتافتند، بزرگترین خواسته و مطلوب است و آن، بیان حق است که سعادت همیشگی و مصالح دینی و دنیوی در آن نهفته است.پس آنان کالای فرومایه و بیارزش را برگزیدند، و کالای گرانقدر و باارزش را رها کردند؛ زیرا خواستهایشان زشت و بد بود، و خود نیز ذلیل و فرومایه بودند، و صلاحیتی بیش از این نداشتند.
#
{188} {لا تحسبن الذين يفرحون بما أتوا}؛ أي: من القبائح والباطل القولي والفعلي {ويحبون أن يحمدوا بما لم يفعلوا}؛ أي: بالخير الذي لم يفعلوه والحق الذي لم يقولوه، فجمعوا بين فعل الشر وقوله والفرح بذلك ومحبة أن يحمدوا على فعل الخير الذي ما فعلوه، {فلا تحسبنهم بمفازة من العذاب}؛ أي: بمحلِّ نجوة منه وسلامة، بل قد استحقوه وسيصيرون إليه ولهذا قال: {ولهم عذاب أليم}.
ويدخل في هذه الآية الكريمة أهل الكتاب الذين فرحوا بما عندهم من العلم ولم ينقادوا للرسول، وزعموا أنهم هم المحقون في حالهم ومقالهم، وكذلك كل من ابتدع بدعة قولية أو فعلية، وفرح بها، ودعا إليها، وزعم أنه محق وغيره مبطل كما هو الواقع من أهل البدع.
ودلت الآية بمفهومها على أن من أحبَّ أن يحمدَ ويُثْنَى عليه بما فعله من الخير واتِّباع الحقِّ إذا لم يكن قصده بذلك الرياء والسمعة أنه غير مذموم، بل هذا من الأمور المطلوبة التي أخبر الله أنه يجزي بها المحسنين له الأعمال والأقوال، وأنه جازى بها خواص خلقه وسألوها منه كما قال إبراهيم عليه السلام: {واجعل لي لسان صدق في الآخرين}، وقال: {سلام على نوح في العالمين إنا كذلك نجزي المحسنين}، وقد قال عباد الرحمن: {واجعلنا للمتقين إماماً}، وهي من نعم الباري على عبده ومننه التي تحتاج إلى شكر.
(188) سپس خداوند متعال فرمود: (
﴿لَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ يَفۡرَحُونَ بِمَآ أَتَواْ﴾) کسانی را که به کارهای زشت و سخنان و کردار باطلی که انجام میدهند، خوشحال میشوند. (
﴿وَّيُحِبُّونَ أَن يُحۡمَدُواْ بِمَا لَمۡ يَفۡعَلُواْ﴾) و دوست دارند به سبب کارهای خوبی که انجام نداده، و سخن حقی که نگفتهاند، ستایش شوند. پس آنان، هم کار بد انجام میدهند، وهم سخن بد را بر زبان میآورند، و هم به آن خوشحال میشوند و هم دوست دارند به واسطۀ کار خوبی که انجام ندادهاند مورد ستایش قرار گیرند.(
﴿فَلَا تَحۡسَبَنَّهُم بِمَفَازَةٖ مِّنَ ٱلۡعَذَابِ﴾) گمان مبر که آنها از عذاب نجات یابند، بلکه آنان سزاوار شدیدترین عذاباند و به سوی آن بر میگردند.
بنابراین فرمود: (
﴿وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ﴾) و برای آنان عذابی دردناک است. و اهل کتاب در این آیۀ کریمه داخل هستند که به علم و دانش خود شاد بودند، و از پیامبر فرمان نبردند، و براین گمان بودند که در کردار و گفتار خود بر حق هستند. و همچنین هر کس که بدعت قولی یا عملی ایجاد کند، و به آن شادمان باشد، و مردم را به سوی آن دعوت نماید، وگمان بَرَد که برحق است و دیگران بر باطلاند، در این آیه داخل است. و مفهوم آیه دلالت مینماید که هرکس دوست داشته باشد در مقابل کار خوبی که انجام داده، و به خاطر اینکه از حق پیروی کرده است مورد ستایش قرار گیرد، و هدفش ریا و شهرت طلبی نباشد، این عمل مذموم و ناپسند نیست، بلکه از کارهای مطلوبی است که خداوند نیکوکارانِ در کردار و گفتار را بر آن پاداش میدهد. و خداوند، بندگان خاص خود را بر این کار، پاداش میدهد؛ چرا که خود، آن را از خدا خواستهاند. همانطور که ابراهیم -علیه السلام-
فرمود: ﴿وَٱجۡعَل لِّي لِسَانَ صِدۡقٖ فِي ٱلۡأٓخِرِينَ﴾ و برای من در میان آیندگان، آوازۀ نیکو بگذار.
و فرمود: ﴿سَلَٰمٌ عَلَىٰ نُوحٖ فِي ٱلۡعَٰلَمِينَ إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾ سلام بر نوح باد در میان جهانیان، همانا ما، این چنین نیکوکاران را پاداش میدهیم.
و بندگان خداوند رحمان گفتهاند: ﴿وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِينَ إِمَامًا﴾ بار خدایا! ما را پیشوای پرهیزگاران بگردان. و این از نعمتهای باری متعال بر بندگانش، و از منّتهای او بر آنهاست که جای تشکر و قدردانی دارد.
{وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (189)}.
وَلِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاللّهُ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ؛ از آن خداست فرمانروايي آسمانها و زمين و خدا بر هر چيزي تواناست.
#
{189} أي: هو المالك للسماوات والأرض وما فيهما من سائر أصناف الخلق المتصرف فيهم بكمال القدرة وبديع الصنعة، فلا يمتنع عليه منهم أحد، ولا يعجزه أحد.
(189) او مالک آسمانها و زمین، و آنچه درآسمانها و زمین است، میباشد، و خداوند با کمال قدرت و صنعتگری شگفتانگیز خود، در آنها تصرف مینماید.پس هیچ کس چیزی را از او منع نمیکند و هیچ چیزی او را ناتوان نمیسازد.
{إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ (190) الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (191) رَبَّنَا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ (192) رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ (193) رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدْتَنَا عَلَى رُسُلِكَ وَلَا تُخْزِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّكَ لَا تُخْلِفُ الْمِيعَادَ (194)}.
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لِّأُوْلِي الألْبَابِ؛ هر آينه در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز ، خردمندان راعبرتهاست .
الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ؛ آنان که خدا را ايستاده و نشسته و به پهلو خفته ،
ياد مي کنند و در آفرينش آسمانها و زمين مي انديشند : اي پروردگار ما ، اين جهان را به بيهوده نيافريده اي ، تو منزهي ، ما را از عذاب آتش بازدار.
رَبَّنَا إِنَّكَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ ؛ اي پروردگار ما ، هر کس را که به آتش افکني رسوايش کرده اي و ظالمان را، هيچ ياوري نيست.
رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلإِيمَانِ أَنْ آمِنُواْ بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الأبْرَار؛ اي پروردگار ما ، شنيديم که مناديي به ايمان فرا مي خواند که به پروردگارتان ايمان بياوريد و ما ايمان آورديم پس ، اي پروردگار ما ، گناهان ما را بيامرز و بديهاي ما را از ما بزداي و ما را با نيکان بميران.
رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَى رُسُلِكَ وَلاَ تُخْزِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّكَ لاَ تُخْلِفُ الْمِيعَادَ ؛ اي پروردگار ما ، عطا کن به ما آنچه را که به زبان پيامبرانت به ما وعده داده اي و ما را در روز قيامت رسوا مکن که تو وعده خويش خلاف نمي کني.
#
{190} يخبر تعالى: {إن في خلق السموات والأرض واختلاف الليل والنهار لآيات لأولي الألباب}، وفي ضمن ذلك حث العباد على التفكر فيها والتبصر بآياتها وتدبر خلقها. وأبهم قوله: {آيات}، ولم يقل على المطلب الفلاني إشارة لكثرتها وعمومها، وذلك لأن فيها من الآيات العجيبة ما يُبِهر الناظرين ويقنع المتفكرين ويجذب أفئدة الصادقين وينبه العقول النيرة على جميع المطالب الإلهية، فأما تفصيل ما اشتملت عليه فلا يمكِّن مخلوقاً أن يحصره ويحيط ببعضه، وفي الجملة فما فيها من العظمة والسعة وانتظام السير والحركة يدل على عظمة خالقها وعظمة سلطانه وشمول قدرته، وما فيها من الإحكام والإتقان وبديع الصنع ولطائف الفعل يدل على حكمة الله ووضعه الأشياء مواضعها وسعة علمه، وما فيها من المنافع للخلق يدل على سعة رحمة الله وعموم فضله وشمول بره ووجوب شكره، وكل ذلك يدل على تعلق القلب بخالقها ومبدعها وبذل الجهد في مرضاته، وأن لا يشرك به سواه ممن لا يملك لنفسه ولا لغيره مثقال ذرة في الأرض ولا في السماء، وخص الله بالآيات أولي الألباب وهم أهل العقول لأنهم هم المنتفعون بها الناظرون إليها بعقولهم لا بأبصارهم.
(190) خداوند متعال میفرماید: (
﴿إِنَّ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓيَٰتٖ لِّأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾) و در ضمن بندگان را به اندیشیدن و فکر کردن در آفرینش آسمانها و زمین و تدبر در نشانههای آن برانگیخته است. و
«آیات» را به
«نکره» ذکر کرد، و این بیانگر کثرت و عمومیت نشانههاست؛ زیرا در آسمانها و زمین، نشانههای عجیب و شگفتانگیزی وجود دارد، که نگاهکنندگان را حیران، و متفکران را قانع نموده و دلهای صادقان و راستگویان را جذب مینماید، و عقلهای روشن را بر کلیۀ مطالب الهی آگاه میسازد. اما برای هیچ مخلوقی ممکن نیست که تمام نشانههایی را که در آسمانها و زمین وجود دارند، محصور و مشخص گرداند و یا بر برخی از آنها احاطه پیدا کند. و این بیانگر عظمت وگستردگی نظام هستی، و سیطرۀ نظم بر حرکت منظومهها بوده، و بر عظمت آفریننده و بزرگی فرمانروا، و فراگیری قدرت او، و آفرینش متقن و شگفتانگیز و ظرافت و حکمت خداوند دلالت میکند. منافعی که آسمانها و زمین، و رفت و آمد شب و روز برای مردم در بردارند، بیانگر گستردگی رحمت خدا و عموم بخشش و فراگیر بودن احسان اوست، که حتماً باید شکرانۀ آن را بهجا آورد، و شاکر آفرینندۀ این همه نعمات بود و در راستای خشنودی وی، تلاش کرد، و کسی دیگر را شریک او قرار نداد؛ چرا که نه برای خود، و نه برای کسی دیگر، نمیتواند به اندازۀ ذرهای کاری بکند. و خداوند این آیات و نشانهها را به خردمندان و اهل اندیشه اختصاص داد؛ چرا که آنان از آن بهره میبرند، و با چشم عقل به آن مینگرند نه با چشم سر.
#
{191} ثم وصف أولي الألباب بأنهم: {يذكرون الله} في جميع أحوالهم {قياماً وقعوداً وعلى جنوبهم}، وهذا يشمل جميع أنواع الذكر بالقول والقلب، ويدخل في ذلك الصلاة قائماً، فإن لم يستطع فقاعداً، فإن لم يستطع فعلى جنب، وأنهم: {يتفكرون في خلق السموات والأرض}؛ أي: ليستدلوا بها على المقصود منها، ودل هذا على أن التفكر عبادة من صفات أولياء الله العارفين، فإذا تفكروا بها عرفوا أن الله لم يخلقها عبثاً فيقولون: {ربنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانك} عن كل ما لا يليق بجلالك بالحق وللحق بل خلقتها مشتملة على الحق {فقنا عذاب النار}، بأن تعصمنا من السيئات وتوفقنا للأعمال الصالحات لننال بذلك النجاة من النار. ويتضمن ذلك سؤال الجنة لأنهم إذا وقاهم الله عذاب النار حصلت لهم الجنة، ولكن لما قام الخوف بقلوبهم، دعوا الله بأهم الأمور عندهم:
(191) سپس خردمندان را این چنین توصیف نمود: (
﴿ٱلَّذِينَ يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ﴾) آنهایی که در همه حال خدا را یاد میکنند، (
﴿قِيَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمۡ﴾) ایستاده و نشسته و بر پهلوهایشان افتاده. این شامل تمام انواع ذکر اعم از ذکر قولی و قلبی میگردد، و نماز به صورت ایستاده نیز در آن داخل است، پس اگر نتوانست نماز را به صورت ایستاده بخواند، آن را به صورت نشسته بخواند و اگر نتوانست، آن را به پهلو بخواند. (
﴿وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند، تا از این طریق بر آنچه که به خاطرش آفریده شدهاند، استدلال نمایند. و این بیانگر آن است که تفکر، عبادت است و یکی از ویژگیهای اولیای خدا و عارفان میباشد. پس هرگاه در آن بیندیشند، در مییابند که خداوند آن را بیهوده نیافریده است.
پس میگویند: (
﴿رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا سُبۡحَٰنَكَ﴾) پروردگارا! این را بیهوده نیافریدهای، پاک هستی از هر آنچه که شایستۀ شکوه و بزرگیات نیست، آنها را به حق و برای حق آفریدهای، (
﴿فَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ﴾) و ما را از کارهای بد، مصون بدار و بر انجام کارهای شایسته، توفیق ده، تا بدین وسیله از جهنم نجات یابیم. و این، طلب کردن بهشت را در بر دارد؛ زیرا وقتی خداوند آنها را از جهنم نجات دهد، به بهشت میروند. اما از آنجا که ترس الهی دلهایشان را فرا گرفته، آنچه را که نزد آنها مهمتر است، از خدا خواستند. (
﴿رَبَّنَآ إِنَّكَ مَن تُدۡخِلِ ٱلنَّارَ فَقَدۡ أَخۡزَيۡتَهُۥ﴾) پروردگارا! هرکس را که وارد جهنم کنی، او را خوار نمودهای؛ چون او به خشم و ناخشنودی تو، و به ناخشنودی فرشتگان و دوستان خدا، و رسوایی که نجاتی از آن نیست، و نجات دهندهای از آن وجود ندارد، گرفتار میآید.
بنابراین خداوند متعال فرمود: (
﴿وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ﴾) و ستمکاران را یاوری نیست که آنها را از عذاب خدا نجات دهد. و این دلالت مینماید که آنها به سبب ستم خودشان، وارد جهنم شدهاند.
#
{192} {ربنا إنك من تدخل النار فقد أخزيته}؛ أي: لحصوله على السخط من الله ومن ملائكته وأوليائه ووقوع الفضيحة التي لا نجاة منها ولا منقذ منها، ولهذا قال: {وما للظالمين من أنصار} ينقذونهم من عذابه، وفيه دلالة على أنهم دخلوها بظلمهم.
(192) سپس خردمندان را این چنین توصیف نمود: (
﴿ٱلَّذِينَ يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ﴾) آنهایی که در همه حال خدا را یاد میکنند، (
﴿قِيَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمۡ﴾) ایستاده و نشسته و بر پهلوهایشان افتاده. این شامل تمام انواع ذکر اعم از ذکر قولی و قلبی میگردد، و نماز به صورت ایستاده نیز در آن داخل است، پس اگر نتوانست نماز را به صورت ایستاده بخواند، آن را به صورت نشسته بخواند و اگر نتوانست، آن را به پهلو بخواند. (
﴿وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند، تا از این طریق بر آنچه که به خاطرش آفریده شدهاند، استدلال نمایند. و این بیانگر آن است که تفکر، عبادت است و یکی از ویژگیهای اولیای خدا و عارفان میباشد. پس هرگاه در آن بیندیشند، در مییابند که خداوند آن را بیهوده نیافریده است.
پس میگویند: (
﴿رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا سُبۡحَٰنَكَ﴾) پروردگارا! این را بیهوده نیافریدهای، پاک هستی از هر آنچه که شایستۀ شکوه و بزرگیات نیست، آنها را به حق و برای حق آفریدهای، (
﴿فَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ﴾) و ما را از کارهای بد، مصون بدار و بر انجام کارهای شایسته، توفیق ده، تا بدین وسیله از جهنم نجات یابیم. و این، طلب کردن بهشت را در بر دارد؛ زیرا وقتی خداوند آنها را از جهنم نجات دهد، به بهشت میروند. اما از آنجا که ترس الهی دلهایشان را فرا گرفته، آنچه را که نزد آنها مهمتر است، از خدا خواستند. (
﴿رَبَّنَآ إِنَّكَ مَن تُدۡخِلِ ٱلنَّارَ فَقَدۡ أَخۡزَيۡتَهُۥ﴾) پروردگارا! هرکس را که وارد جهنم کنی، او را خوار نمودهای؛ چون او به خشم و ناخشنودی تو، و به ناخشنودی فرشتگان و دوستان خدا، و رسوایی که نجاتی از آن نیست، و نجات دهندهای از آن وجود ندارد، گرفتار میآید.
بنابراین خداوند متعال فرمود: (
﴿وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ﴾) و ستمکاران را یاوری نیست که آنها را از عذاب خدا نجات دهد. و این دلالت مینماید که آنها به سبب ستم خودشان، وارد جهنم شدهاند.
#
{193} {ربنا إننا سمعنا منادياً ينادي للإيمان} وهو محمد - صلى الله عليه وسلم -؛ [أي]: يدعو الناس إليه ويرغبهم فيه في أصوله وفروعه {فآمنا}؛ أي: أجبناه مبادرة وسارعنا إليه. وفي هذا إخبار منهم بمنة الله عليهم وتبجح بنعمته وتوسل إليه بذلك أن يغفر ذنوبهم ويكفر سيئاتهم لأن الحسنات يذهبن السيئات. والذي مَنَّ عليهم بالإيمان سيمنُّ عليهم بالأمان التام، {وتوفنا مع الأبرار}، يتضمن هذا الدعاء التوفيق لفعل الخير وترك الشر الذي به يكون العبد من الأبرار والاستمرار عليه والثبات إلى الممات.
(193) (
﴿رَّبَّنَآ إِنَّنَا سَمِعۡنَا مُنَادِيٗا يُنَادِي لِلۡإِيمَٰنِ﴾) پروردگارا! ما شنیدیم که دعوتگری به سوی ایمان فرا میخواند. و ندا کننده، محمد صلی الله علیه وسلم است که مردم را به ایمان آوردن فرا خوانده، و آنها را بر ایمان و پایبندی به اصول و فروع آن، تشویق میکرد. (
﴿فََٔامَنَّا﴾) و ما بلافاصله او را اجابت کردیم، و به سویش شتافتیم. و این خبر دادن، از نعمت خدا بر آنها، و شادمان گشتن به آن، و متوسل شدن به ایمانشان است، تا گناهانشان را بیامرزد، و بدیهایشان را بپوشاند؛ زیرا نیکیها، بدیها را از بین میبرند، و خداوندی که به آنها ایمان را ارزانی نموده است، امنیت کامل را نیز به آنها خواهد بخشید. (
﴿وَتَوَفَّنَا مَعَ ٱلۡأَبۡرَارِ﴾) و ما را با نیکان بمیران. این دعا، خواستنِ توفیق الهی در انجام کار خیر، و ترک کار بد است که بنده با آن، از زمرۀ نیکوکاران محسوب میگردد، و باید تا هنگام مرگ بر آن ثابت و پابرجا باشد.
#
{194} ولما ذكروا توفيق الله إياهم للإيمان وتوسلهم به إلى تمام النعمة، سألوه الثواب على ذلك، وأن ينجز لهم ما وعدهم به على ألسنة رسله من النصر والظهور في الدنيا، ومن الفوز برضوان الله وجنته في الآخرة، فإنه تعالى لا يخلف الميعاد، فأجاب الله دعاءهم وقبل تضرعهم فلهذا قال:
(194) وقتی که خداوند خردمندان را بر ایمان آوردن توفیق داد، از همین راه به او متوسل شدند تا نعمت خویش را بر آنها کامل گرداند، و از او خواستند تا به آنها پاداش ایمان را بدهد، و به وعدهای که بر زبان پیامبرانش به آنها داده است،
از قبیل: پیروزی و چیرگی در دنیا و دستیابی به خشنودی خدا و بهشت او، وفا کند؛ زیرا خداوند متعال خلاف وعده نمیکند. پس خداوند دعایشان را اجابت میکند.
{فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لَا أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَأُوذُوا فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ثَوَابًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ (195)}.
فاستجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ فَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخْرِجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَأُوذُواْ فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُواْ وَقُتِلُواْ لأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ ثَوَابًا مِّن عِندِ اللّهِ وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ ؛
پروردگارشان دعايشان را اجابت فرمود که : من کار هيچ مزدوري را از شما،، چه زن و چه مرد همه از يکديگريد ناچيز نمي سازم پس گناهان کساني راکه مهاجرت کرده اند و از خانه هايشان رانده شده اند و در راه من آزار ديده اند و جنگيده اند و کشته شده اند ، مي زدايم و آنان را در بهشتهايي که در آن نهرها جاري است داخل مي کنم اين پاداشي است از جانب خدا و پاداش نيکو نزد خداست.
#
{195} أي: أجاب الله دعاءهم دعاء العبادة ودعاء الطلب وقال: {إني لا أُضيع عمل عامل منكم من ذكر أو أنثى} فالجميع سيلقون ثواب أعمالهم كاملاً موفراً، أي: كلكم على حد سواء في الثواب والعقاب، {فالذين هاجروا وأُخرجوا من ديارهم وأُوذوا في سبيلي وقاتلوا وقتلوا} فجمعوا بين الإيمان والهجرة ومفارقة المحبوبات من الأوطان والأموال طلباً لمرضاة ربهم وجاهدوا في سبيل الله {لأكفرنَّ عنهم سيئاتهم ولأدخلنهم جنات تجري من تحتها الأنهار ثواباً من عند الله} الذي يعطي عبده الثواب الجزيل على العمل القليل، {والله عنده حسن الثواب}، مما لا عين رأت ولا أُذن سمعت ولا خطر على قلب بشر، فمن أراد ذلك فليطلبه من الله بطاعته والتقرب إليه بما يقدر عليه العبد.
(195) پس خداوند متعال فرمود: (
﴿فَٱسۡتَجَابَ لَهُمۡ رَبُّهُمۡ﴾) خداوند دعای آنها را پذیرفت؛
دعای عبادت و دعای به فریاد طلبیدن و فرمود: (
﴿أَنِّي لَآ أُضِيعُ عَمَلَ عَٰمِلٖ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ﴾) پس همگی پاداش اعمال خود را به طور کامل دریافت خواهند کرد، (
﴿بَعۡضُكُم مِّنۢ بَعۡضٖ﴾) یعنی همۀ شما در پاداش وکیفر برابر هستید. (
﴿فَٱلَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأُوذُواْ فِي سَبِيلِي وَقَٰتَلُواْ وَقُتِلُواْ﴾) پس آنهایی که ایمان و هجرت و جدایی از دوست داشتنیها،
از قبیل: وطن و مال و منال را برگزیدند و برای خشنودی خداوند، جهاد کردند، (
﴿لَأُكَفِّرَنَّ عَنۡهُمۡ سَئَِّاتِهِمۡ وَلَأُدۡخِلَنَّهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ ثَوَابٗا مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ﴾) گناهانشان را میآمرزم، و آنها را وارد بهشت میکنم، بهشتی که رودها از زیر درختان آن روان است، این پاداشی است از جانب خداوند؛ خداوندی که در مقابل عملِ ناچیزِ بندهاش، پاداش فراوان به او میدهد. (
﴿وَٱللَّهُ عِندَهُۥ حُسۡنُ ٱلثَّوَابِ﴾) و نزد خداوند پاداش خوب و نیکو هست، پاداشی که هیچ چشمی مانند آن را ندیده، و هیچ گوشی آن را نشنیده و به قلب هیچ انسانی خطور نکرده است. پس، هرکس این پاداش را میخواهد، به اندازۀ توان خویش، آن را بهوسیلۀ طاعت و فرمانبرداری از خداوند، و نزدیکی جستن به او، طلب کند.
{لَا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي الْبِلَادِ (196) مَتَاعٌ قَلِيلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ (197) لَكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا نُزُلًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرَارِ (198)}.
لاَ يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُواْ فِي الْبِلاَدِ ؛ جولان کافران در شهرها تو را نفريبد.
مَتَاعٌ قَلِيلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ ؛ اين برخورداري اندکي است پي ، از آن جايگاهشان جهنم است و جهنم بد آرامگاهي است.
لَكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا نُزُلاً مِّنْ عِندِ اللّهِ وَمَا عِندَ اللّهِ خَيْرٌ لِّلأَبْرَارِ ؛ اما براي آنان که از پروردگارشان مي ترسند ، بهشتهايي است که در آن نهرها جاري است همواره در آنجا مهمان خدا هستند و آنچه نزد خداست براي نيکان بهتر است.
#
{196} وهذه الآية المقصود منها التسلية عما يحصل للذين كفروا من متاع الدنيا وتنعمهم فيها، وتقلبهم في البلاد بأنواع التجارات والمكاسب واللذات وأنواع العز والغلبة في بعض الأوقات، فإن هذا كله:
(196) منظور از این آیه این است کالای دنیا که کافران به دست میآورند، و خوشگذرانی و رفت و آمد آنها در شهرها در قالب تجارت و کسب، و لذت جویی و انواع افتخارات و پیروزیهایی که بعضی اوقات به دست میآورند، نباید مؤمنان را اندوهیگن کند.
#
{197} {متاع قليل} ليس له ثبوت ولا بقاء، بل يتمتعون به قليلاً ويعذبون عليه طويلاً، هذه أعلى حالة تكون للكافر، وقد رأيت ما تؤول إليه.
(197) و این آیه مسکّن خاطر مؤمنان است؛
چرا که خداوند میفرماید: همۀ این چیزها که به کافران میرسد، (
﴿مَتَٰعٞ قَلِيلٞ﴾) کالای ناچیزی است، و باقی نخواهد ماند، بلکه آنها کمی از آن بهرهمند میشوند، و به سبب آن، مدتی طولانی عذاب میبینند. این بالاترین حالتی است که کافر در آن قرار میگیرد، و سرانجامِ بسیار بدی در انتظار اوست.
#
{198} وأما المتقون لربهم المؤمنون به فمع ما يحصل لهم من عز الدنيا ونعيمها {لهم جنات تجري من تحتها الأنهار خالدين فيها}؛ فلو قدر أنهم في دار الدنيا قد حصل لهم كلُّ بؤسٍ وشدَّةٍ وعَناءٍ ومشقةٍ، لكان هذا بالنسبة إلى النعيم المقيم والعيش السليم والسرور والحبور والبهجة نزراً يسيراً ومنحة في صورة محنة، ولهذا قال تعالى: {وما عند الله خير للأبرار} وهم الذين برّت قلوبهم فبرّت أقوالهم وأفعالهم فأثابهم البَرُّ الرحيم من بِرِّه أجراً عظيماً وعطاءً جسيماً وفوزاً دائماً.
(198) و اما کسانی که از پروردگارشان میترسند و به او ایمان دارند، همراه با افتخار و نعمتهای دنیا که به دست میآورند (
﴿لَهُمۡ جَنَّٰتٞ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَا﴾) برای آنان در آخرت، باغهایی است که رودها از زیر درختانش روان است و آنها در آن جاودانه میمانند. و سختی و دشواری و بدبختی که در دنیا برای آنها پیش میآید، نسبت به نعمت پایدار بهشت و زندگی سالم و شاد و با طراوتی که در آخرت دارند، ناچیز است.
بنابراین خداوند متعال فرمود: (
﴿وَمَا عِندَ ٱللَّهِ خَيۡرٞ لِّلۡأَبۡرَارِ﴾) و آنها کسانی هستند که دل و گفتار و کردارشان نیک است، پس خداوند مهربان از درِ احسان ونیکی خویش به آنها پاداش و بخششی بزرگ و رستگاریِ جاودان بخشید.
{وَإِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ خَاشِعِينَ لِلَّهِ لَا يَشْتَرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِيلًا أُولَئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ (199) يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (200)}.
وَإِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَمَن يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيْهِمْ خَاشِعِينَ لِلّهِ لاَ يَشْتَرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ ثَمَنًا قَلِيلاً أُوْلَـئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ ؛ بعضي از اهل کتاب به خدا و کتابي که بر شما نازل شده و کتابي که بر، خودشان نازل شده است ايمان دارند مطيع فرمان خدايند آيات خدا را به بهاي اندک نمي فروشند مزد ايشان نزد پروردگارشان است هر آينه خدا حسابها را زود خواهد رسيد.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد! بردباري کنيد، و استقامت و پايداري ورزيد، و مراقب باشيد و از خدا بترسيد تا رستگار شويد.
#
{199} أي: {وإن من أهل الكتاب} طائفة موفقة للخير يؤمنون بالله ويؤمنون بما {أُنزل إليكم وما أُنزل إليهم}، وهذا الإيمان النافع لا كمن يؤمن ببعض الرسل والكتب ويكفر ببعض، ولهذا لما كان إيمانهم عامًّا حقيقيًّا صار نافعاً فأحدث لهم خشية الله وخضوعهم لجلاله الموجب للانقياد لأوامره ونواهيه والوقوف عند حدوده وهؤلاء أهل الكتاب والعلم على الحقيقة، كما قال تعالى: {إنما يخشى اللهَ من عباده العلماءُ}، ومن تمام خشيتهم لله أنهم {لا يشترون بآيات الله ثمناً قليلاً}، فلا يقدمون الدنيا على الدين كما فعل أهل الانحراف الذين يكتمون ما أنزل الله ويشترون به ثمناً قليلاً، وأما هؤلاء فعرفوا الأمر على الحقيقة وعلموا أن من أعظم الخسران الرضا بالدون عن الدين، والوقوف مع بعض حظوظ النفس السفلية وترك الحق الذي هو أكبر حظ وفوز في الدنيا والآخرة، فآثروا الحق وبينوه ودعوا إليه، وحذروا عن الباطل، فأثابهم الله على ذلك بأن وعدهم الأجر الجزيل والثواب الجميل، وأخبرهم بقربه وأنه {سريع الحساب} فلا يستبطئون ما وعدهم الله، لأن ما هو آت محقق حصوله فهو قريب.
(199) گروهی ازاهل کتاب بر انجام کار خیر توفیق یافته و به خدا و به آنچه بر شما، وآنچه بر آنها نازل گشته است، ایمان دارند واین ایمان سودبخش و مفید است. اما عدهای از مردم، به برخی از پیامبران و کتابها ایمان آورده، و به برخی دیگر کفر میورزند. بنابراین چون گروه اول، عموماً ایمانشان، ایمان حقیقی است، به حال آنان مفید واقع میشود، پس پروردگار متعال ترس و تقوی و فروتنی در برابر عظمت خدا را، که باعث فرمان بردن از دستورات و پرهیز کردن از منهیات، و زیر پا نگذاشتن حدود الهی است، در آنها پدید آورد. و اینان درحقیقت، اهل کتاب و برخوردارانِ از دانش و علم هستند.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّمَا يَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْ﴾ ازمیان بندگان، فقط علما از خدا میترسند. یکی از مصادیق ترس و خشیت آنها از خداوند، این است که (
﴿لَا يَشۡتَرُونَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ ثَمَنٗا قَلِيلًا﴾) آیات خدا را به بهای اندک نمیفروشند، پس آنها دنیا را بر دین مقدم نمیدارند، همانطور که منحرفان، همانهایی که آنچه را خداوند نازل کرده است، پنهان میکنند، و آن را به بهای اندک میفروشند، چنین کردند. اینها حقیقت امر را دانستند، و دریافتند که بزرگترین زیان آن است که انسان دنیای پست را بر دین ترجیح دهد، و در پی خواستهای کم ارزش باشد و حقرا ترک گوید، که حق، بزرگترین بهره و رستگاری در دنیا و آخرت است، پس ایشان حق را ترجیح داده، و آن را بیان کردند و مردم را به سوی آن دعوت نموده، و از باطل پرهیز نمودند. پس خداوند در مقابل آن، به آنها پاداش داد، به این صورت که آنها را به برخورداری از پاداش فراوان و زیبا، نوید داد، و آنها را به برخورداری از نعمت
«قُرب»،
مژده داد و فرمود: همانا خدا سریع الحساب است. پس در آنچه به آنها وعده داده است، دیر نمیکند؛ زیرا آنچه که آمدنی است، محقق و ثابت است، پس، آن نزدیک میباشد.
#
{200} ثم حض المؤمنين على ما يوصلهم إلى الفلاح، وهو الفوز بالسعادة والنجاح، وأن الطريق الموصل إلى ذلك لزوم الصبر: الذي هو حبس النفس على ما تكرهه من ترك المعاصي ومن الصبر على المصائب وعلى الأوامر الثقيلة على النفوس، فأمرهم بالصبر على جميع ذلك. والمصابرة: هي الملازمة والاستمرار على ذلك على الدوام، ومقاومة الأعداء في جميع الأحوال. والمرابطة: وهو لزوم المحل الذي يُخاف من وصول العدو منه وأن يراقبوا أعداءهم ويمنعوهم من الوصول إلى مقاصدهم، لعلهم يفلحون: يفوزون بالمحبوب الديني والدنيوي والأخروي وينجون من المكروه كذلك. فعلم من هذا أنه لا سبيل إلى الفلاح بدون الصبر والمصابرة والمرابطة المذكورات، فلم يفلح مَنْ أفلح إلا بها ولم يفت أحداً الفلاحُ إلا بالإخلال بها أو ببعضها.
(200) سپس مومنان را بر انجام آنچه که آنها را به رستگاری و سعادت و موفقیت میرساند، تشویق نمود. راهی که انسان را به سعادت و کامیابی میرساند، صبر؛ و بردباری است. صبر یعنی نگاه داشتن نفس بر چیزی که آن را نمیپسندد،
از قبیل: ترک کردن گناهان، و بردباری در برابر مصیبتها، و کارهایی که بر انسان سنگین و دشوار میآید. پس خداوند به آنها دستور داد تا در همۀ این چیزها، صبر نمایند.
«مصابره» یعنی همواره صابر بودن، و در برابر دشمنان مقاومت کردن. و
«مرابطه» یعنی در جایی قرار گرفتن که بیم آن میرود دشمن از آنجا هجوم کند، و اینکه آنها مراقب دشمنانشان باشند و دشمنان را از رسیدن به اهدافشان باز دارند، که از این طریق رستگار شده، و ثواب دین و دنیا را به دست میآورند، و از هر شرّ و امر ناپسندی نجات مییابند. پس به جز صبر و استقامت، و یکدیگر را به بردباری و شکیبایی توصیه نمودن، و ایستادگی ورزیدن در برابر دشمن، راهی برای رسیدن به رستگاری وجود ندارد. بنابراین هرکس رستگار شده، با برخورداری از این صفات به رستگاری رسیده است، و هیچ کس آنرا از دست نداده است، مگر به خاطر از دست دادن این امور، یا کوتاهی کردن در انجام برخی از آنها. والله الموفق ولا حول ولا قوة إلا به. پایان تفسیر سوره آل عمران. خداوند را بابت نعمتهایش شکر کرده و از او میخواهیم نعمتهای خود را بر ما سرازیر نماید.
* * *