:
تفسير سوره‌ي مؤمنون
تفسير سوره‌ي مؤمنون
مكي و 118 آيه است
: 1 - 11 #
{قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (1) الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ (2) وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ (3) وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ (4) وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ (5) إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ (6) فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ (7) وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ (8) وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ (9) أُولَئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ (10) الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (11)}.
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ مسلماً مؤمنان پيروز و رستگارند. الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ كساني كه در نمازشان فروتن و خاشع هستند. وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ و كساني كه از كردار بيهوده و گفتار ياوه و پوچ روي گردانند. وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ و كساني كه زكات را پرداخت مي‌كنند. وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ و آنان كه شرمگاههايشان را پاك نگاه مي‌دارند. إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ مگر در مورد همسران يا كنيزان خود، كه در اين صورت سزاوار نكوهش نيستند. فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاء ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ پس هر كس فراتر از اين را بجويد، اينان همان تجاوز كارانند. وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ و كساني كه امانتها و پيمانهايشان را رعايت مي‌كنند. وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ و كساني كه به نمازهايشان پايبنداند. أُوْلَئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ آنان همان وارثان هستند. الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ كساني كه بهشت برين را به دست مي‌آورند، و آنان در آن جاودانه‌اند.
#
{1} فقوله: {قد أفلح المؤمنونَ}؛ أي: قد فازوا وسَعِدوا ونجحوا، وأدركوا كلَّ ما يرام، المؤمنون الذين آمنوا بالله، وصدَّقوا المرسلين.
(1) خداوند با یاد کردنِ بندگان مؤمنِ خود، و بیان موفقیت و رستگاری آنها، و اینکه چگونه به آن می‌رسند، یاد آنها را گرامی می‌دارد، و آنان را ستایش می‌نماید، و در ضمن مردم را تشویق و تحریک می‌کند تا خود را به صفت‌های آنان متصف کنند. پس بنده باید وضعیت خود و دیگران را با این آیات بسنجد، که از این طریق ضعف و قوتِ ایمانِ خود و دیگران را می‌داند. پس خداوند فرمود: (﴿قَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ﴾) مؤمنان که به خداوند ایمان آورده‌اند و پیامبران را تصدیق نموده‌اند، رستگار و موفق شده و همۀ آنچه را که یک انسان سعادتمند به ‌دنبال آن است، به ‌دست آورده‌اند.
#
{2} الذين من صفاتهم الكاملة أنهم {في صلاتهم خاشِعونَ}: والخشوع في الصلاة هو حضورُ القلب بين يدي الله تعالى، مستحضراً لقربه، فيسكن لذلك قلبه، وتطمئن نفسه، وتسكن حركاتُه، ويقلُّ التفاتُه، متأدِّباً بين يدي ربِّه، مستحضراً جميع ما يقوله ويفعله في صلاتِهِ من أول صلاته إلى آخرها، فتنتفي بذلك الوساوس والأفكار الرديَّة، وهذا روح الصلاة والمقصود منها، وهو الذي يُكْتَبُ للعبد؛ فالصلاةُ التي لا خشوع فيها ولا حضورَ قلبٍ، وإنْ كانت مُجْزِيَةً مثاباً عليها؛ فإنَّ الثواب على حسب ما يَعْقِلُ القلب منها.
(2) یکی از صفت‌های کمال آنان این است که (﴿فِي صَلَاتِهِمۡ خَٰشِعُونَ﴾) در نمازشان فروتن هستند. خشوع و فروتنی در نماز؛ یعنی حضورِ قلبِ در برابر خداوند، و به خاطر آوردنِ نزدیکیِ او، که از این طریق دل مؤمن و جانش آرام می‌گیرد و سکونت می‌یابد، و کمتر به این سو و آن سو توجه می‌نماید، و مؤدبانه در پیشگاه پروردگارش می‌ایستد، و همۀ آنچه را که می‌گوید، انجام می‌دهد و به‌خاطر می‌آورد، و از اول نمازش تا آخرِ آن بدان توجه دارد، و با این کار، وسوسه‌ها و افکار بی‌ارزش را از خود دور می‌گرداند، و این روحِ نماز است، و مقصود و هدف از نماز همین است. و این چیزی است که برای بنده نوشته می‌شود. پس نمازی که خشوع و فروتنی و حضور قلب در آن نباشد -چنانچه قابل قبول باشد و صاحبش بر آن پاداش یابد- پاداشِ آن به اندازه‌ای است که قلب از آن تعقل کند و بفهمد.
#
{3} {والذين هم عن اللغو}: وهو الكلام الذي لا خير فيه ولا فائدة، {معرضون}: رغبةً عنه وتنزيهاً لأنفسهم وترفُّعاً عنه، وإذا مرُّوا باللغو مرُّوا كراماً، وإذا كانوا معرضين عن اللغو؛ فإعراضُهم عن المحرَّم من باب أولى وأحرى، وإذا مَلَكَ العبدُ لسانَه وخَزَنَه إلاَّ في الخير؛ كان مالكاً لأمرِهِ؛ كما قال النبيُّ - صلى الله عليه وسلم - لمعاذ بن جبل حين وصَّاه بوصايا؛ قال: «ألا أخبرك بملاك ذلك كله؟». قلت: بلى يا رسول الله! فأخذ بلسان نفسه وقال: «كفَّ عليك هذا». فالمؤمنون من صفاتهم الحميدة كفُّ ألسنتهم عن اللغو والمحرَّمات.
(3) (﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ عَنِ ٱللَّغۡوِ مُعۡرِضُونَ﴾) و کسانی که از گفتن سخن بی‌فایده و بیهوده روی می‌گردانند، چون به آن علاقه ندارند، و می‌خواهند نفس خود را از آن پاک بدارند؛ و هر گاه بر گفتار و کردار بیهوده‌ای گذر کنند، با کرامت و به بهترین وجه از کنار آن می‌گذرند. و وقتی آنها از گفتار بیهوده رویگردان هستند، از حرام نیز به طریق اولی روی می‌گردانند؛ و هرگاه انسان بتواند زبانش را کنترل کند، قطعاً می‌تواند کارش را نیز کنترل نماید، و اختیارش در دست خودش خواهد بود، چنانکه پیغمبر صلی الله علیه وسلم به معاذ بن جبل آنگاه که او را به چند چیز توصیه نمود، فرمود: آیا تو را به ملاک همۀ اینها خبر دهم؟ گفتم: «آری، ای پیامبر خدا!» پس پیامبر زبان خودش را گرفت و فرمود: «این زبانت را کنترل کن.» پس یکی از صفات پسندیدۀ مؤمنان، این است که زبان خود را از گفته‌های بیهوده وسخن‌های حرام کنترل ‌نمایند.
#
{4} {والذين هم للزَّكاةِ فاعلون}؛ أي: مؤدُّون لزكاة أموالهم على اختلاف أجناس الأموال؛ مزكين لأنفسهم من أدناس الأخلاق ومساوئ الأعمال التي تزكو النفوس بتركِها وتجنُّبِها؛ فأحسنوا في عبادة الخالق في الخشوع في الصلاة، وأحسنوا إلى خلقه بأداء الزَّكاة.
(4) (﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ لِلزَّكَوٰةِ فَٰعِلُونَ﴾) و کسانی که زکات همۀ اموالشان را می‌پردازند؛ و با پرداخت زکات، خودشان را از آلودگی‌های اخلاقی و کارهای زشت -که نفس با ترک گفتن و پرهیز کردن از آن پاکیزه می‌گردد- پاکیزه می‌نمایند. پس آنان عبادت پروردگار را به خوبی و نیکی و با فروتنی در نماز انجام می‌دهند، و با پرداخت زکات با بندگانِ خدا نیکی می‌کنند.
#
{5} {والذين هم لفروجهم حافظون}: عن الزِّنا، ومن تمام حفظها تجنُّب ما يدعو إلى ذلك؛ كالنظر واللمس ونحوهما، فحفظوا فروجهم من كلِّ أحدٍ.
(5) (﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ لِفُرُوجِهِمۡ حَٰفِظُونَ﴾) و کسانی که شرمگاه‌هایشان را از ارتکاب زنا پاک می‌دارند. و از کمالِ حفاظت شرمگاه، این است که انسان از آنچه آدمی را به زنا فرا می‌خواند، مانند: نگاه کردن و دست زدن و غیره پرهیز نماید. پس آنها شرمگاه‌هایشان را حفظ می‌نمایند.
#
{6} {إلاَّ على أزواجهم أو ما ملكت أيمانُهم}: من الإماء المملوكات؛ {فإنَّهم غيرُ ملومين}: بقربهما؛ لأن الله تعالى أحلهما.
(6) (﴿إِلَّا عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ أَوۡ مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُهُمۡ فَإِنَّهُمۡ غَيۡرُ مَلُومِينَ﴾) مگر از همسران یا کنیزان خود، که با آنان همبستر شده و نزدیکی می‌کنند، و در این رهگذر سزاوار ملامت و نکوهشی نیستند، چون خداوند همسران و کنیزان را برایشان حلال نموده است.
#
{7} {فمنِ ابتغى وراء ذلك}: غير الزوجة والسُّرِّيَّة؛ {فأولئك هم العادونَ}: الذين تعدَّوا ما أحلَّ الله إلى ما حرَّمه، المتجرِّئون على محارم الله. وعموم هذه الآية يدلُّ على تحريم [نكاح] المتعة؛ فإنَّها ليست زوجةً حقيقةً مقصوداً بقاؤها ولا مملوكةً، وتحريم نكاح المحلِّل لذلك. ويدل قوله: {أو ما مَلَكَتْ أيمانُهم}: أنَّه يُشترط في حلِّ المملوكة أن تكونَ كلُّها في ملكه؛ فلو كان له بعضُها؛ لم تحلَّ؛ لأنَّها ليست ممَّا ملكت يمينُه، بل هي ملكٌ له ولغيره؛ فكما أنَّه لا يجوز أن يَشْتَرِكَ في المرأة الحرَّة زوجان؛ فلا يجوزُ أن يشترِكَ في الأمة المملوكة سيدان.
(7) (﴿فَمَنِ ٱبۡتَغَىٰ وَرَآءَ ذَٰلِكَ﴾) پس هرکس غیر از همسر و کنیز را برای اشباع غریزۀ جنسی خود بجوید، (﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡعَادُونَ﴾) چنین افرادی از آنچه خداوند حلال نموده است، تجاوز کرده و به سوی حرام رفته، و بر ارتکاب محارم الهی جرأت نموده‌اند. این آیه بر حرمت «متعه» دلالت می‌نماید؛ چون زنی که با ازدواج موقت همسر قرار می‌گیرد، همسر حقیقی نیست که هدف نگاه داشتن و زندگی کردن با وی باشد، و کنیز هم نمی‌باشد؛ و حرام بودنِ ازدواج با زنی که به قصد حلال کردن وی برای شوهر قبلی‌اش انجام می‌گیرد، به‌همین خاطر است. و (﴿أَوۡ مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُهُمۡ﴾) براین دلالت می‌نماید که شرطِ حلال بودنِ کنیز، این است که شش دانگِ کنیز در ملکیت او باشد. پس اگر نیمی یا بعضی از کنیز در ملکیت او بود برایش حلال نیست، چون در ملکیت او قرار ندارد، بلکه این کنیز در ملکیت او و کسی دیگر قراردارد. پس همان‌طور که جایز نیست یک زنِ آزاد دو تا شوهر داشته باشد، نیز جایز نیست با یک کنیز دو آقا و ارباب رابطۀ زناشویی مشترک داشته باشند.
#
{8} {والذين هم لأماناتِهِم وعَهْدِهِم راعونَ}؛ أي: مراعون لها، ضابطون، حافظون، حريصون على القيام بها وتنفيذها. وهذا عامٌّ في جميع الأمانات التي هي حقٌّ لله، والتي هي حقٌّ للعباد؛ قال تعالى: {إنَّا عَرَضْنا الأمانة على السمواتِ والأرضِ والجبال فأبَيْنَ أنْ يحمِلْنها وأشفَقْنَ منها وحملها الإنسانُ}: فجميع ما أوجبه الله على عبدِهِ أمانةٌ على العبد حفظُها بالقيام التامِّ بها. وكذلك يدخُلُ في ذلك أمانات الآدميِّين؛ كأمانات الأموال والأسرار ونحوهما؛ فعلى العبد مراعاة الأمرين وأداء الأمانتين؛ {إنَّ اللَّه يأمُرُكم أنْ تؤدُّوا الأماناتِ إلى أهلها}، وكذلك العهد يَشْمَلُ العهدَ الذي بينهم وبين ربهم والذي بينهم وبين العباد، وهي الالتزامات والعقود التي يعقدها العبد؛ فعليه مراعاتها والوفاء بها، ويحرُمُ عليه التفريطُ فيها وإهمالها.
(8) (﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ لِأَمَٰنَٰتِهِمۡ وَعَهۡدِهِمۡ رَٰعُونَ﴾) و کسانی که امانت‌ها و پیمان‌هایشان را رعایت می‌کنند؛ یعنی آن را حفاظت می‌کنند و به آن پایبند هستند، و برای اجرای آن می‌کوشند. این شامل همۀ امانت‌ها است؛ امانت‌هایی که حقِ خداوند هستند، و امانت‌هایی که حقِ بندگان خدا می‌باشند. خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّا عَرَضۡنَا ٱلۡأَمَانَةَ عَلَى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱلۡجِبَالِ فَأَبَيۡنَ أَن يَحۡمِلۡنَهَا وَأَشۡفَقۡنَ مِنۡهَا وَحَمَلَهَا ٱلۡإِنسَٰنُۖ﴾ بدون شک، ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه نمودیم، پس ابا ورزیدند و از آن هراسیدند، و انسان آن را به دوش گرفت. پس همۀ چیزهایی که خداوند بر بنده‌اش واجب نموده، امانت است و باید کاملاً آنها را انجام دهد و حفظ نماید. همچنین امانت‌هایی که انسان‌ها بر دوش یکدیگر می‌گذارند؛ مانند مال‌هایی که به امانت داده می‌شود، و رازهایی که به‌طور امانت با کسی در میان نهاده می‌شود، و امثال آن. پس بنده باید هردو امانت را ادا نماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا﴾ همانا خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به اهل آن بسپارید. همچنین شامل عهد و پیمانی است که بندگان با یکدیگر می‌بندند و بنده باید به آن وفادار باشد، که عهدشکنی حرام است.
#
{9} {والذين هم على صَلَواتهم يحافِظونَ}؛ أي: يداومون عليها في أوقاتها وحدودها وأشراطها وأركانها؛ فمدحهم بالخشوع بالصلاة وبالمحافظة عليها، لأنَّه لا يتمُّ أمرُهم إلاَّ بالأمرين؛ فمن يداوِمُ على الصلاة من غير خُشوع أو على الخُشوع من دون محافظةٍ عليها؛ فإنَّه مذمومٌ ناقصٌ.
(9) (﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَوَٰتِهِمۡ يُحَافِظُونَ﴾) و کسانی که همواره و همیشه نمازهایشان را در اوقات معین و با شرایط و ارکان آن انجام می‌دهند. پس خداوند آنها را ستایش نمود که در نماز فروتنی می‌نمایند و برآن مواظبت می‌کنند، و اصولاً نماز بدون این دو حالت نماز محسوب نمی‌شود. پس کسی که همیشه نماز می‌خواند، اما بدون فروتنی و حضور قلب؛ یا اینکه نماز را با فروتنی و خشوع می‌خواند، اما بدون محافظت و مواظبت بر آن؛ چنین کسانی قابل نکوهش و سرزنش می‌باشند، و کارشان ناقص است.
#
{10} {أولئك}: الموصوفون بتلك الصفات {هم الوارثونَ}.
(10) (﴿أُوْلَٰٓئِكَ﴾) کسانی که دارای این صفت‌ها هستند، (﴿هُمُ ٱلۡوَٰرِثُونَ
#
{11} {الذين يَرِثونَ الفِرْدَوْسَ}: الذي هو أعلى الجنَّة ووسطُها وأفضلُها؛ لأنَّهم حُلُّوا من صفات الخير أعلاها وذروتها، أو المراد بذلك جميع الجنة؛ ليدخلَ بذلك عموم المؤمنين على درجاتهم في مراتبهم كلٌّ بحسب حاله. {هم فيها خالدونَ}: لا يَظْعَنون عنها ولا يَبْغون عنها حِولاً؛ لاشتمالها على أكمل النعيم وأفضله وأتمِّه من غير مكدِّرٍ ولا منغصٍ.
(11) ٱلَّذِينَ يَرِثُونَ ٱلۡفِرۡدَوۡسَ﴾) وارثان‌اند که بهشت برین و فردوس را که بالاترین و بهترین جای بهشت است، به دست می‌آورند؛ چون آنها دارای بالاترین صفات نیک و خیر بوده‌اند. و یا منظور از فردوس، همۀ بهشت است، تا عموم مؤمنان با درجات و مراتب مختلفشان، هر یک به اندازۀ خودش در آن داخل شوند. (﴿هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ﴾) آنان در آن جاودانه‌اند، از آن رنجیده و خسته نمی‌شوند، و دلشان نمی‌خواهد که به جای دیگری برده شوند؛ چون بهشت کامل‌ترین و برترین نعمت‌ها را در بر دارد، و هیچ چیزی در آن نیست که صفا و زیبایی آن را مکدر نماید.
: 12 - 16 #
{وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ (12) ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ (13) ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ (14) ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذَلِكَ لَمَيِّتُونَ (15) ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ (16)}.
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ و به راستي كه انسان را از گلي برداشته شده از تمام زمين آفريده‌ايم. ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ سپس او را به صورت نطفه‌اي در قرارگاه استوار قرار داديم. ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ سپس نطفه را به خوني بسته تبديل كرديم، و آنگاه خون بسته را به شكل قطعه گوشتي به اندازه‌ي آنچه كه جويده مي‌شود در آورديم، و از اين تكه گوشت جويده شده استخوانهايي ساختيم، و بعد بر استخوانها گوشت پوشانيديم، و از آن پس او را [به] آفرينش ديگري آفريديم، پس بزرگ است خداوند بهترين آفرينندگان ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذَلِكَ لَمَيِّتُونَ بعد از آن قطعاً شما خواهيد مرد. ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ سپس شما در روز قيامت حتماً برانگيخته خواهيد شد.
#
{12} فذكر ابتداء خلق أبي النوع البشري آدم عليه السلام، وأنه {من سُلالةٍ من طينٍ}؛ أي: قد سُلَّتْ وأُخِذَتْ من جميع الأرض، ولذلك جاء بنوه على قدر الأرض: منهم الطيب والخبيث وبين ذلك، والسهل والحزن وبين ذلك.
(12) خداوند در این آیات، مراحلِ آفرینشِ انسان را از ابتدای خلقتش تا جایی که سرنوشتش به آن منتهی می‌گردد، بیان می‌نماید. پس ابتدا از خلقت پدر بشریت آدم ÷ سخن گفت و اینکه او را از (﴿سُلَٰلَةٖ مِّن طِينٖ﴾) یعنی از گِلی آفرید که از تمام زمین برداشته شده است. بنابراین فرزندانش، همانند زمین برخی پاکیزه و خوب، و برخی بد هستند؛ و برخی نرم، و برخی سخت می‌باشند؛ و برخی در میان این دو قرار دارند.
#
{13} {ثم جعلناه}؛ أي: جنس الآدميين {نطفةً}: تخرُجُ من بين الصُّلب والترائب، فتستقر {في قَرارٍ مكينٍ}: وهو الرحم، محفوظةً من الفساد والريح وغير ذلك.
(13) (﴿ثُمَّ جَعَلۡنَٰهُ نُطۡفَةٗ﴾) سپس انسان را به صورت نطفه قرار دادیم، نطفه‌ای که از میان سینۀ زن و کمر مرد بیرون می‌آید. سپس (﴿فِي قَرَارٖ مَّكِينٖ﴾) در قرارگاهی استوار و محکم -که رحم مادر است- قرار می‌گیرد که از فاسد شدن مصون می‌ماند.
#
{14} {ثم خلقنا النطفةَ}: التي قد استقرَّت قبل {علقةً}؛ أي: دماً أحمر بعد مضيِّ أربعين يوماً من النطفة، ثم {خلقنا العلقةَ}: بعد أربعين يوماً {مضغةً}؛ أي: قطعة لحم صغيرةٍ بقدر ما يُمْضَغ من صغرها، {فَخلْقنا المضغة}: اللينةَ {عظاماً}: صلبةً قد تخلَّلت اللحم بحسب حاجة البدن إليها، {فكَسَوْنا العظام لحماً}؛ أي: جعلنا اللحم كسوة للعظام؛ كما جعلنا العظام عماداً للحم، وذلك في الأربعين الثالثة، {ثم أنشأناه خَلْقاً آخر}: نفخ فيه الروح، فانتقل من كونه جماداً إلى أنْ صار حيواناً. {فتبارك الله}؛ أي: تعالى وتعاظم وكثر خيره، {أحسنُ الخالقينَ}: {الذي أحسنَ كلَّ شيءٍ خَلَقَهُ وبدأ خَلْقَ الإنسان من طين. ثم جعل نسله من سلالةٍ من ماءٍ مَهين. ثم سوَّاه ونَفَخَ فيه من روحِهِ وجعل لكم السمع والأبصار والأفئدةَ قليلاً ما تشكرون}؛ فخلقه كلُّه حسنٌ، والإنسان من أحسن مخلوقاته، بل هو أحسنها على الإطلاق؛ كما قال تعالى: {لقد خَلَقْنا الإنسان في أحسن تقويم}، ولهذا كان خواصُّه أفضل المخلوقات وأكملها.
(14) (﴿ثُمَّ خَلَقۡنَا ٱلنُّطۡفَةَ عَلَقَةٗ﴾) سپس نطفه‌ای را که قبلاً در رحم قرار داده بودیم، بعد از گذشت چهل روز به شکل خون بسته‌ای در آوردیم. (﴿فَخَلَقۡنَا ٱلۡعَلَقَةَ مُضۡغَةٗ﴾) سپس خون بسته را بعد از گذشت چهل روز، به صورت قطعه گوشتی کوچک به اندازه‌ی آنچه که جویده می‌شود، در آوردیم. (﴿فَخَلَقۡنَا ٱلۡمُضۡغَةَ عِظَٰمٗا﴾) سپس مضغه را تبدیل به استخوان سختی نموده‌ایم، و به میزان نیاز بدن، گوشت را در لابلای آن قرار دادیم. (﴿فَكَسَوۡنَا ٱلۡعِظَٰمَ لَحۡمٗا﴾) سپس گوشت را پوششی برای استخوان‌ها قرار دادیم، چنانکه استخوان‌ها را پایه و ستون گوشت قرار دادیم، و این در چهل روز سوم انجام می‌شود. (﴿ثُمَّ أَنشَأۡنَٰهُ خَلۡقًا ءَاخَرَ﴾) و از آن پس، او را به آفرینش دیگری آفریدیم که روح در آن دمیده می‌شود. پس آن موجود جامد و بی‌جان، تبدیل به موجود زنده می‌گردد. (﴿فَتَبَارَكَ ٱللَّهُ أَحۡسَنُ ٱلۡخَٰلِقِينَ﴾) پس والا و دارای خیر فراوان است خداوند، که بهترین آفریننده می‌باشد. ﴿ٱلَّذِيٓ أَحۡسَنَ كُلَّ شَيۡءٍ خَلَقَهُۥۖ وَبَدَأَ خَلۡقَ ٱلۡإِنسَٰنِ مِن طِينٖ ثُمَّ جَعَلَ نَسۡلَهُۥ مِن سُلَٰلَةٖ مِّن مَّآءٖ مَّهِينٖ ثُمَّ سَوَّىٰهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِۦۖ وَجَعَلَ لَكُمُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَٱلۡأَفۡ‍ِٔدَةَۚ قَلِيلٗا مَّا تَشۡكُرُونَ﴾ خدایی که هر چیزی را نیکو آفریده، و آفرینش انسان را از گل آغاز کرد؛ سپس نسل او را از چکیدۀ آبی پست مقرر نمود، آنگاه او را از اندامی درست برخوردار کرد، و از روح خود در وی دمید، و برای شما گوش و چشمان و دل‌ها قرار داد، چه اندک سپاس می‌گزارید! پس همۀ آفرینش او زیباست، و انسان بهترین و زیباترین آفریده‌های او است، بلکه به طور مطلق از همۀ مخلوقات بهتر است، چنانکه خداوند متعال فرموده است: ﴿لَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ فِيٓ أَحۡسَنِ تَقۡوِيمٖ﴾ به راستی که انسان را در بهترین شکل و زیباترین سیما آفریده‌ایم.
#
{15} {ثم إنكم بعد ذلك}: الخلق ونفخ الروح، {لَمَيِّتون}: في أحد أطواركم وتنقُّلاتكم.
(15) (﴿ثُمَّ إِنَّكُم بَعۡدَ ذَٰلِكَ لَمَيِّتُونَ﴾) بعد از آفرینش و دمیده شدن روح در بدن شما، در مرحله‌ای دیگر خواهید مرد.
#
{16} {ثم إنَّكم يوم القيامةِ تُبْعَثونَ}: فتجازَوْن بأعمالكم حسنها وسيئها؛ قال تعالى: {أيحسَبُ الإنسان أن يُتْرَكَ سدى. ألم يَكُ نطفةً من مَنِيٍّ يُمْنى. ثم كان علقةً فَخَلَقَ فسَوَّى. فَجَعَلَ منه الزوجينِ الذَّكَرَ والأنثى. أليس ذلك بقادرٍ على أن يُحيي الموتى}.
(16) (﴿ثُمَّ إِنَّكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ تُبۡعَثُونَ﴾) سپس شما در روز قیامت برانگیخته شده، و طبق اعمال بد و نیکتان سزا و جزا داده خواهید شد. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿أَيَحۡسَبُ ٱلۡإِنسَٰنُ أَن يُتۡرَكَ سُدًى أَلَمۡ يَكُ نُطۡفَةٗ مِّن مَّنِيّٖ يُمۡنَىٰ ثُمَّ كَانَ عَلَقَةٗ فَخَلَقَ فَسَوَّىٰ فَجَعَلَ مِنۡهُ ٱلزَّوۡجَيۡنِ ٱلذَّكَرَ وَٱلۡأُنثَىٰٓ أَلَيۡسَ ذَٰلِكَ بِقَٰدِرٍ عَلَىٰٓ أَن يُحۡـِۧيَ ٱلۡمَوۡتَىٰ﴾ آیا انسان چنین می‌پندارد که رها می‌شود؟ آیا او قبلاً نطفه‌ای نبود که در رحم ریخته می‌شود؟ سپس به خون بسته‌ای تبدیل شد، سپس خداوند بعد ازآن او را آفرید و مرتب نمود، و از آن دو نر و ماده را قرار داد. آیا این [آفریننده و خالق] توانایی ندارد که مرده‌ها را زنده گرداند؟!!
: 17 - 20 #
{وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِينَ (17) وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ وَإِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ (18) فَأَنْشَأْنَا لَكُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِيلٍ وَأَعْنَابٍ لَكُمْ فِيهَا فَوَاكِهُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ (19) وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَيْنَاءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِلْآكِلِينَ (20)}.
وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِينَ و به راستي بر فرازتان هفت آسمان آفريديم، و ما هرگز از آفرينش غافل نبوده‌ايم. وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ وَإِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ و از آسمان آبي را به اندازه فرو فرستاديم، و آن را در زمين ماندگار نموديم، و بي‌گمان ما بر از ميان بردنش تواناييم. فَأَنشَأْنَا لَكُم بِهِ جَنَّاتٍ مِّن نَّخِيلٍ وَأَعْنَابٍ لَّكُمْ فِيهَا فَوَاكِهُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ ما به وسيلة اين آب نخلستانها و تاكستانها را براي شما پديد آورديم، و شما در آنجا ميوه‌هاي بسياري داريد، و از آن مي‌خوريد. وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَيْنَاء تَنبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِّلْآكِلِينَ و همچنين با آن درختي پديدار كرديم كه در كوه طور سينا مي‌رويد [و] روغن و نان خورشي براي خورندگان بر مي‌آورد.
#
{17} لما ذكر تعالى خلق الآدميِّ؛ ذكر مسكنه وتوفُّر النعم عليه من كل وجهٍ، فقال: {ولقد خَلَقْنا فوقَكُم}: سقفاً للبلاد ومصلحةً للعباد، {سبع طرائقَ}؛ أي: سبع سماواتٍ طباقاً، كلُّ طبقةٍ فوق الأخرى، قد زُيِّنَتْ بالنُّجوم والشمس والقمر، وأودِعَ فيها من مصالح الخلق ما أودع. {وما كُنَّا عن الخلق غافلين}؛ فكما أن خَلْقَنا عامٌّ لكل مخلوق؛ فعلمنا أيضاً محيطٌ بما خَلَقْنا؛ فلا نغفل مخلوقاً ولا ننساه، ولا نَخْلُقُ خلقاً فنضيِّعه، ولا نغفل عن السماء فتقع على الأرض، ولا ننسى ذرَّةً في لجج البحار وجوانب الفلوات ولا دابَّة إلاَّ سُقنا إليها رزقها، {وما من دابَّةٍ في الأرض إلاَّ على الله رِزْقُها ويعلم مُسْتَقَرَّها ومُسْتَوْدَعَها}: وكثيراً ما يقرِنُ تعالى بين خلقِهِ وعلمِهِ؛ كقوله: {ألا يعلمُ من خَلَقَ وهو اللطيفُ الخبير}، {بلى وهو الخلاقُ العليم}؛ لأنَّ خلق المخلوقات من أقوى الأدلَّة العقليَّة على علم خالقها وحكمته.
(17) وقتی خداوند آفرینش انسان را بیان کرد، جایگاه وی و فراوانی نعمت‌هایی را که به او ارزانی داشته است، بیان داشت و فرمود: (﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا فَوۡقَكُمۡ سَبۡعَ طَرَآئِقَ﴾) و بر فرازتان هفت آسمان قرار دادیم. هفت آسمان که هر یک بر فراز دیگری است، و آسمان با ستارگان و خورشید و ماه آراسته شده، و منافع و مصالح زیادی برای بندگان در آن نهفته است. (﴿وَمَا كُنَّا عَنِ ٱلۡخَلۡقِ غَٰفِلِينَ﴾) و ما از آفرینش غافل نبوده‌ایم. پس همان‌طور که همۀ پدیده‌ها را آفریده‌ایم؛ علم و آگاهی ما نیز همۀ آنچه را که آفریده‌ایم، احاطه نموده است. پس ما از هیچ مخلوقی غافل نیستیم و آن را فراموش نخواهیم کرد؛ و مخلوقی را نمی‌آفرینیم که آن را ضایع کرده و به فراموشی بسپاریم. و از آسمان غافل نیستیم که بر زمین بیفتد و ذرّه‌ای را در تاریکی‌ها و میان امواج دریاها و در گوشه‌های فلات‌ها فراموش نمی‌کنیم. و هیچ جنبنده ای نیست مگر اینکه روزیِ او به عهدۀ خدا می‌باشد، و محلِ زیست و محلِ دفن آن را می‌داند. در بسیاری از جاها، خداوند از آفرینش و آگاهی و علم خویش یکجا سخن گفته است. مانند اینکه می‌فرماید: ﴿أَلَا يَعۡلَمُ مَنۡ خَلَقَ وَهُوَ ٱللَّطِيفُ ٱلۡخَبِيرُ﴾ آیا کسی که آفریده است، نمی‌داند، حال آنکه او باریک بین و آگاه است؟! ﴿بَلَىٰ وَهُوَ ٱلۡخَلَّٰقُ ٱلۡعَلِيمُ﴾ آری! و او آفرینندۀ آگاه است؛ چون آفرینشِ مخلوقات، از بزرگ‌ترین دلایلِ عقلی است که بر علم و آگاهیِ آفریننده و فرزانگیِ او دلالت می‌نماید.
#
{18} {وأنزلنا من السماء ماءً}: يكون رزقاً لكُم ولأنعامكم بقدر ما يكفيكم؛ فلا ينقصه [بحيث لا يكفي الأرض والأشجار، فلا يحصل منه المقصود. ولا يزيده زيادة لا تحتمل]، بحيثُ يتلف المساكن، ولا تعيش منه النباتات والأشجار، بل أنزله وقتَ الحاجة لنزوله، ثم صرفه عند التضرُّر من دوامه، {فأسكنَّاه في الأرض}؛ أي: أنزلناه عليها، فسكن واستقرَّ وأخرج بقدرةِ منزلِهِ جميع الأزواج النباتيَّة، وأسكنه أيضاً معدًّا في خزائن الأرض؛ بحيث لم يذهبْ نازلاً حتى لا يوصل إليه ولا يُبلغَ قعره. {وإنَّا على ذَهابٍ به لَقادِرونَ}: إمَّا بأن لا نُنْزِلَه، أو نُنْزِلُه فيذهب نازلاً لا يوصَل إليه، أو لا يوجد منه المقصود منه، وهذا تنبيهٌ منه لعباده أن يشكروه على نعمته ويقدِّروا عدمها؛ ماذا يحصُلُ به من الضَّرر؛ كقوله تعالى: {قلْ أرأيتُم إنْ أصبحَ ماؤكم غَوْراً فمن يأتيكم بماءٍ معين}.
(18) (﴿وَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءَۢ﴾) و از آسمان آبی را به اندازه فرو فرستادیم که روزیِ شما و چهارپایانتان در آن است. آن را به اندازه فرو می‌فرستد که شما را کفایت ‌کند؛ پس آن را چنان کم نازل نمی‌کند که ساکنانِ زمین تلف شوند، و بر اثر کمبودِ آن درختان و گیاهان پژمرده گردند، بلکه به مقدار نیاز آن را فرو می‌فرستد. سپس آن را بند می‌آرد؛ زیرا اگر همیشه ببارد، زیان آور خواهد بود. (﴿فَأَسۡكَنَّٰهُ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) و آن را در زمین ماندگار نمودیم؛ یعنی آب را بر زمین فرو فرستادیم، پس آب در آن جای گرفت و ماندگار شد، و به قدرت خداوند گیاهانِ همگون از زمین بیرون می‌آیند. و نیز آن را در بطن زمین، آمادۀ شرب و بهره‌برداری می‌کند؛ آب چنان به قعر زمین فرو نمی‌رود که قابل دسترسی نبوده، و رسیدن به آن ممکن نباشد. (﴿وَإِنَّا عَلَىٰ ذَهَابِۢ بِهِۦ لَقَٰدِرُونَ﴾) و بی‌گمان ما بر از میان بردنش تواناییم؛ به این صورت که آن را از آسمان فرو نفرستیم؛ یا آن را فرو بفرستیم، اما آب به عمق زمین فرو رود به‌گونه‌ای که دسترسی به آن ممکن نباشد، یا هدف از آن محقق نشود. و در اینجا خداوند بندگانش را آگاه ‌نموده و تذکر می‌دهد که سپاس او را بر نعمتش به جای آورند؛ و فقدانِ آب را تصور کنند که در آن حالت چه زیانی متوجه انسان‌ها می‌شود! مانند اینکه خداوند متعال فرموده است: ﴿قُلۡ أَرَءَيۡتُمۡ إِنۡ أَصۡبَحَ مَآؤُكُمۡ غَوۡرٗا فَمَن يَأۡتِيكُم بِمَآءٖ مَّعِينِۢ﴾ بگو: «به من خبر دهید، اگر آبتان فرو نشیند، چه کسی برایتان آبی روان می‌آورد؟»
#
{19} {فأنشأنا لكم به}؛ أي: بذلك الماء، {جناتٍ}؛ أي: بساتين {من نخيل وأعنابٍ}: خصَّ تعالى هذين النوعين، مع أنه ينشر منه غيرهما من الأشجار؛ لفضلهما ومنافعهما التي فاقت بها الأشجار، ولهذا ذكر العامَّ في قوله: {لكم}؛ أي: في تلك الجنات فواكه كثيرةٌ منها تأكُلون من تينٍ وأتْرُجٍّ ورمانٍ وتفاح وغيرها.
(19) (﴿فَأَنشَأۡنَا لَكُم بِهِۦ جَنَّٰتٖ مِّن نَّخِيلٖ وَأَعۡنَٰبٖ﴾) و به وسیلۀ این آب، باغ‌هایی از انگور و خرما آفریده‌ایم و پدید آورده‌ایم. خداوند متعال این دو نوع درخت‌را به طور ویژه بیان کرد؛ با اینکه به وسیلۀ آب، درختانی دیگر نیز پدید می‌آیند؛ اما درخت خرما و انگور دارای فضیلت و منافعی هستند که از دیگر درختان بالاتر‌ند، بنابراین به صورت عام نیز فرمود: (﴿لَّكُمۡ فِيهَا﴾) برای شما در این باغ‌ها، (﴿فَوَٰكِهُ كَثِيرَةٞ وَمِنۡهَا تَأۡكُلُونَ﴾) میوه‌های زیادی هست، و از آن می‌خورید، میوه‌هایی از قبیل: انجیر و لیمو و انار و سیب و غیره.
#
{20} {وشجرة تخرج من طور سَيْناءَ}: وهي شجرة الزيتون؛ أي: جنسها، خُصَّت بالذكر لأنَّ مكانها خاصٌّ في أرض الشام، ولمنافعها التي ذُكِرَ بعضُها في قوله: {تَنْبُتُ بالدُّهن وصِبْغٍ للآكلين}؛ أي: فيها الزيت الذي هو دهنٌ، يُسْتَعْمَلُ استعمالَه من الاستصباح به، واصطباغ للآكلين؛ أي: يجعل إداماً للآكلين وغير ذلك من المنافع.
(20) (﴿وَشَجَرَةٗ تَخۡرُجُ مِن طُورِ سَيۡنَآءَ﴾) و درختی که در کوه طور سینا می‌روید، و آن درخت زیتون است، و به ‌صورت ویژه بیان شده است؛ چون در جای خاصی در سرزمین شام می‌روید، و منافعی دارد که برخی از آن در فرمودۀ الهی بیان شده است: (﴿تَنۢبُتُ بِٱلدُّهۡنِ وَصِبۡغٖ لِّلۡأٓكِلِينَ﴾) دارای روغن است، که بیشتر برای روشن کردن چراغ‌ها از آن استفاده می‌شود، و نان خورشی برای خورندگان است، و نیز منافعی دیگر دارد.
: 21 - 22 #
{وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِهَا وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ (21) وَعَلَيْهَا وَعَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ (22)}.
وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهَا وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ و به راستي برايتان در چهارپايان عبرتي است، از آنچه در شكم آنها‌ست به شما مي‌نوشانيم، و در آنها برايتان منافعي فراوان است، و از آن مي‌خوريد. وَعَلَيْهَا وَعَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ و بر آنها و بر كشتي‌ها حمل مي‌شويد.
#
{21} أي: ومن نعمه عليكم أن سَخَّرَ لكم الأنعام؛ الإبل والبقر والغنم، فيها عبرةٌ للمعتبرين ومنافع للمنتفعين، {نُسْقيكُم ممَّا في بُطونها}: من لبنٍ يخرُجُ من بين فَرْثٍ ودمٍ خالص سائغ للشاربين، {ولكم فيها منافعُ كثيرةٌ}: من أصوافها وأوبارها وأشعارِها، وجعل لكم من جلودِ الأنعام بيوتاً تستخفُّونها يوم ظَعْنِكُم ويومَ إقامتِكُم، {ومنها تأكُلون}: أفضل المآكل من لحم وشحم.
(21) یکی از نعمت‌های خداوند بر شما، این است که چهارپایانی از قبیل: شتر و گاو و گوسفند را برایتان مسخر نموده است؛ و در آنان عبرتی است، برای آنان که عبرت می‌آموزند؛ و منافعی است، برای آنها که فایده می‌گیرند. (﴿نُّسۡقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهَا﴾) از شکمِ آن چهارپایان شیر به شما می‌نوشانیم؛ و از میان خون و آلودگی، شیر خالص و گوارا برایتان بیرون می‌آوریم. (﴿وَلَكُمۡ فِيهَا مَنَٰفِعُ كَثِيرَةٞ﴾) و در آن برایتان منافع فراوان است، که از پشم و مو و کرک آن استفاده می‌کنید، و از پوست و موی آنها خانه می‌سازید که در حضر و سفر، نقل و انتقالِ آن ‌راحت و سبک است. (﴿وَمِنۡهَا تَأۡكُلُونَ﴾) و از آن بهترین خوردنی‌ها را از قبیل: گوشت و چربی می‌خورید.
#
{22} {وعليها وعلى الفُلْكِ تُحْمَلونَ}؛ أي: جعلها سفناً لكم في البرِّ، تحملون عليها أثقالكم إلى بلدٍ لم تكونوا بالغيهِ إلاَّ بشِقِّ الأنفس؛ كما جعل لكم السفنَ في البحر تحملكم وتحمل متاعكم قليلاً كان أو كثيراً؛ فالذي أنعم بهذه النعم وصنَّف أنواع الإحسان وأدرَّ علينا من خيره المدرار هو الذي يستحقُّ كمالَ الشُّكْر وكمال الثناء والاجتهاد في عبوديَّته وأن لا يُستعان بنعمه على معاصيهِ.
(22) (﴿وَعَلَيۡهَا وَعَلَى ٱلۡفُلۡكِ تُحۡمَلُونَ﴾) و حیوانات در خشکی، به مثابۀ کشتی شما هستند؛ در اختیار شما قرار دارند و بارهای سنگین خود را توسط آنها از سرزمینی به سرزمین دیگر حمل نموده، و می‌رسانید که اگر حیوانات نبودند، جز با سختی ودشواری نمی‌توانستید آن را بدانجا برسانید. و نیز در دریا کشتی‌ها را قرار داده که شما و کالاهایتان را حمل می‌نمایند. پس خداوندی که این نعمت‌ها را به شما بخشیده، و انواع احسان و نیکی را در حق شما نموده، و خیر فراوان را به سوی شما سرازیر کرده است ، سزاوار است تا کمال سپاس و شکرش به جای آورده شود، و به طور کامل مورد ستایش قرار گیرد. و شایسته است که در پرستش او بکوشید، و نعمت‌هایش را در راستای ارتکاب گناه و نافرمانی به ‌کار نبرید.
: 23 - 30 #
{وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ (23) فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُرِيدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَنْزَلَ مَلَائِكَةً مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ (24) إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِينٍ (25) قَالَ رَبِّ انْصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ (26) فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيهَا مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ (27) فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنْتَ وَمَنْ مَعَكَ عَلَى الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (28) وَقُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلًا مُبَارَكًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ (29) إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ وَإِنْ كُنَّا لَمُبْتَلِينَ (30)}.
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ و به راستي نوح را به سوي قومش فرستاديم پس گفت:‌«اي قوم من! خداوند را بپرستيد، شما هيچ معبود حقيقي جز او نداريد. آيا [از عذاب خداوند و زوال نعمت او] نمي‌ترسيد؟!.» فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُرِيدُ أَن يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَائِكَةً مَّا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ پس اشرافي از قومش كه كافر بودند، گفتند: «اين مرد جز انساني همچون شما نيست، مي‌خواهد بر شما برتري يابد، اگر خداوند مي‌خواست حتماً فرشتگاني مي‌فرستاد، ما چنين چيزي را از پدران پيشين خود نشنيده‌ايم». إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِينٍ او جز شخصي نيست كه در خود جنوني دارد، پس تا مدتي در بارة او صبر كنيد. قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ [نوح] گفت: «پروردگارا! چون مرا تكذيب مي‌كنند ياري‌ام كن». فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا فَإِذَا جَاء أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ پس به او وحي كرديم كه زير نظر و فرمان ما كشتي را بساز، پس هر گاه فرمان ما صادر شد و آب از تنور بر جوشيد، بلافاصله از همة حيوانات از هر نوعي جفتي [نر و ماده] را سوار كشتي كن خانواده‌ات را نيز سواركن، مگر كسي از آنان كه وعدة [حق] از پيش بر او مقرر شده است، و دربارة كساني كه ستم ورزيده‌اند با من سخن مگو، بي‌گمان آنان غرق شدني‌اند. فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَكَ عَلَى الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ پس چون تو و همراهانت بر كشتي [سوار شديد] و استقرار يافتيد، بگو: «ستايش خداوندي را سزا است كه ما را از گروه ستمكاران رهايي بخشد» وَقُل رَّبِّ أَنزِلْنِي مُنزَلًا مُّبَارَكًا وَأَنتَ خَيْرُ الْمُنزِلِينَ و بگو: پروردگارا! مرا در منزلي پرخير و بركت فرود آور، و تو بهترين فرود آورندگاني». إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ وَإِن كُنَّا لَمُبْتَلِينَ قطعاً در اين نشانه‌هايي است، و به طور مسلم [ما بندگان خود را] آزمايش مي‌نماييم.
#
{23} يذكر تعالى رسالة عبده ورسوله نوح عليه السلام أول رسول أرسله لأهل الأرض، فأرسله إلى قومه، وهم يعبدون الأصنام، فأمرهم بعبادة الله وحده، فقال: {يا قوم اعبُدوا الله}؛ أي: أخلصوا له العبادة؛ لأنَّ العبادة لا تصحُّ إلا بإخلاصها. {ما لكم من إلهٍ غيره}: فيه إبطال ألوهيَّة غير الله وإثباتُ الإلهيَّة لله تعالى؛ لأنَّه الخالق الرازق الذي له الكمالُ كلُّه، وغيرُه بخلاف ذلك. {أفلا تتَّقون}: ما أنتم عليه من عبادة الأوثان والأصنام التي صُوِّرت على صور قوم صالحين، فعبدوها مع الله؟
(23) خداوند متعال از رسالت بنده و پیامبرش نوح علیه السلام سخن به میان می‌آورد که اولین پیامبری است که خداوند به سوی اهل زمین فرستاده است. پس خداوند او را به سوی قومش فرستاد که بت‌هایی را پرستش می‌کردند؛ و آنها را به پرستش و عبادت خداوند یکتا دستور داد و فرمود: (﴿يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ﴾) ای قوم من! عبادت را خالصانه برای خداوند انجام دهید؛ چون تنها عبادتِ خالص مورد قبول خداوند می‌باشد. (﴿مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓ﴾) شما معبود به حقی جز او ندارید. در اینجا خداوند معبودهای دیگر را باطل قرار داده، و الوهیت را برای خویش ثابت می‌نماید؛ زیرا او، آفریننده و روزی دهنده است؛ خدایی که کمالِ مطلق از آنِ اوست، و غیراز او هر کس که باشد، بر سرِ خوان کریمانۀ او روزی می‌خورد. (﴿أَفَلَا تَتَّقُونَ﴾) آیا از پرستش بت‌ها باز نمی‌آیید؟ بت‌هایی به شکل و سیمای مردمان صالح درست شده بودند، و آنها، به همراه خداوند آنان را عبادت می‌کردند، پس نوح آشکارا و پنهانی و شب و روز به دعوت آنها پرداخت، و دعوتش را تا نهصد و پنجاه سال ادامه داد؛ اما این کار جز به سرکشی و نفرت قوم او نمی‌افزود.
#
{24} فاستمرَّ على ذلك يدعوهم سرًّا وجهاراً وليلاً ونهاراً ألف سنة إلاَّ خمسين عاماً، وهم لا يزدادون إلاَّ عتوًّا ونفوراً، {فقال الملأ}: من قومه الأشرافُ والسادة المتبوعون على وجه المعارضة لنبيِّهم نوح والتحذير من اتِّباعه: {ما هذا إلاَّ بشرٌ مثلُكم يريد أن يَتَفَضَّلَ عليكم}؛ أي: ما هذا إلاَّ بشرٌ مثلُكم، قصدُهُ حين ادَّعى النبوَّة أن يزيد عليكم فضيلة ليكون متبوعاً، وإلاَّ؛ فما الذي يفضِّله عليكم وهو من جنسكم؟! وهذه المعارضة لا زالت موجودة في مكذِّبي الرسل، وقد أجاب الله عنها بجوابٍ شافٍ على ألسنة رسله؛ كما في قوله: {قالوا}؛ أي: لرسلهم. {إنْ أنتُم إلاَّ بشرٌ مثلُنا تريدونَ أنْ تصدُّونا عمَّا كان يعبدُ آباؤنا فأتونا بسلطانٍ مبينٍ. قالَت لهم رسلُهم إن نحنُ إلاَّ بشرٌ مثلُكُم ولكنَّ الله يَمُنَّ على مَن يشاء من عبادِهِ}: فأخبروا أنَّ هذا فضلُ الله ومنَّته، فليس لكم أن تحجُروا على الله، وتمنَعوه من إيصال فضلِهِ علينا. وقالوا أيضاً: {ولو شاء الله لأنزلَ ملائكةً}: وهذه أيضاً معارضةٌ بالمشيئة باطلةٌ؛ فإنَّه وإنْ كان لو شاء لأنزل ملائكة؛ فإنَّه حكيمٌ رحيمٌ، حكمتُه ورحمته تقتضي أن يكونَ الرسول من جنس الآدميِّين؛ لأنَّ الملائكة لا قدرة لهم على مخاطبتِهِ، ولا يمكن أن يكون إلاَّ بصورة رجل، ثم يعود اللبسُ عليهم كما كان. وقولهم: {ما سمعنا بهذا}؛ أي: بإرسال الرسول {في آبائنا الأوَّلينَ} وأيُّ حجَّة في عدم سماعِهم إرسالَ رسول في آبائهم الأولين؟! لأنَّهم لم يحيطوا علماً بما تقدَّم؛ فلا يجعلون جهلهم حجَّةً لهم! وعلى تقدير أنَّه لم يرسل منهم رسولاً: فإما أن يكونوا على الهدى؛ فلا حاجة لإرسال الرسول إذ ذاك، وإما أن يكونوا على غيره؛ فليحمدوا ربَّهم ويشكروه أن خصَّهم بنعمةٍ لم تأتِ آباءهم ولا شعروا بها، ولا يجعلوا عدم الإحسان على غيرهم سبباً لكفرِهم للإحسان إليهم.
(24) (﴿فَقَالَ ٱلۡمَلَؤُاْ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ مَا هَٰذَآ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ يُرِيدُ أَن يَتَفَضَّلَ عَلَيۡكُمۡ﴾) اشراف و سرانِ کافرِ قوم، در قالبِ مخالفت با پیامبرشان نوح و برحذر داشتن مردم از پیروی از او، گفتند: این مرد جز انسانی همچون شما نیست، و هدفش از ادعای نبوت و پیامبری، این است که بر شما برتری یابد، و از او پیروی کنید؛ و گرنه او چه برتری بر شما دارد، حال آنکه از نوع شما و یک انسان است. و این مخالفت همواره در میان تکذیب‌کنندگانِ پیامبران وجود داشته است. و خداوند بر زبان پیامبرانش، جواب کاملی به این اعتراض داده است، آنجا که آنها به پیامبرانشان گفتند: ﴿ إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُنَا تُرِيدُونَ أَن تَصُدُّونَا عَمَّا كَانَ يَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَا فَأۡتُونَا بِسُلۡطَٰنٖ مُّبِينٖقَالَتۡ لَهُمۡ رُسُلُهُمۡ إِن نَّحۡنُ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَمُنُّ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ﴾ شما جز انسان‌هایی همانند ما نیستید، و می‌خواهید ما را از آنچه که پدران و نیاکانمان پرستش می‌کردند، باز دارید. پس اگر راست می‌گویید، دلیل آشکاری برای ما بیاورید. پیامبرانشان گفتند: «[درست است] ما جز انسان‌هایی مانند شما نیستیم، اما خداوند بر هرکس از بندگانش که بخواهد، منت می‌گذارد.» پس آنها خبر دادند که این رسالت و نبوت، فضل و منت خداوند است؛ و شما نمی‌توانید دایرۀ فضل او را تنگ کنید، و او را از رساندن فضلش به ما بازدارید. و در اینجا گفتند: (﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَٰٓئِكَةٗ﴾) اگر خداوند می‌خواست، فرشته‌ای را فرو می‌فرستاد و این نیز با مشیّت خدا تعارض دارد و باطل است؛ چون خداوند اگر می‌خواست، فرشته‌ای را فرو می‌فرستاد. اما خداوند فرزانه و مهربان است، و حکمت و رحمت او اقتضا می‌نماید که پیامبر از جنس و نوع انسان‌ها باشد؛ و چون مردم توانایی گفتگو با فرشتگان را ندارند، باید فرستادۀ خدا از جنس مردم باشد؛ زیرا در غیر این صورت، کار بر ایشان مشتبه می‌شد. و آنها می‌گفتند: (﴿مَّا سَمِعۡنَا بِهَٰذَا فِيٓ ءَابَآئِنَا ٱلۡأَوَّلِينَ﴾) ما درمیان پدران و نیاکان خود نشنیده‌ایم که پیامبری فرستاده شود. آنها گفتند: نشنیده‌ایم که در میان پدران و پیشینیانمان، پیامبری فرستاده شده باشد. و این جای تعجب ندارد؛ زیرا از گذشته آگاهی ندارند، پس آنها نباید بی‌خبری وجهالت خویش‌را دلیلی برای خود قرار بدهند. به فرض اینکه خداوند پیامبری را به میان گذشتگان آنان نفرستاده باشد، دو حالت متصور است: یا آنها بر هدایت بوده‌اند، که در این صورت نیازی به فرستادن پیامبر نبوده است؛ و یا گمراه بوده‌اند، پس در این صورت باید خداوند را ستایش نمایند که چنین نعمتی را به آنها اختصاص داده، نعمتی که به پدرانشان نرسیده است. و نباید عدم احسان به دیگران، سبب شود تا به احسانی که خداوند به آنان ارزانی داشته است، کفر ورزند.
#
{25} {إنْ هو إلاَّ رجلٌ به جِنَّةٌ}؛ أي: مجنون، {فتربَّصوا به}؛ أي: انتظروا به {حتى حينٍ}: إلى أن يأتيه الموت. وهذه الشبه [التي] أوردوها معارضةً لنبوَّة نبيِّهم دالةٌ على شدَّة كفرهم وعنادهم وعلى أنَّهم في غاية الجهل والضَّلال؛ فإنَّها لا تَصْلُحُ للمعارضة بوجهٍ من الوجوه؛ كما ذكرنا، بل هي في نفسها متناقضةٌ متعارضة؛ فقوله: {ما هذا إلاَّ بشرٌ مثلُكُم يريدُ أن يتفضَّلَ عليكُم}؛ أثبتوا أنَّ له عقلاً يكيدُهم به ليعلُوَهم ويسودَهم، ويحتاجُ مع هذا أن يُحْذَرَ منه لئلاَّ يُغترَّ به؛ فكيف يلتئم مع قولهم: {إنْ هو إلاَّ رجلٌ به جِنَّةٌ}؟! وهل هذا إلا من مشبِّهٍ ضالٍّ، منقلبٍ عليه الأمر، قصده الدفع بأيِّ طريق اتَّفق له، غير عالم بما يقول. ويأبى الله إلاَّ أنْ يُظْهِرَ خِزْيَ مَن عاداه وعادى رسله.
(25) (﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا رَجُلُۢ بِهِۦ جِنَّةٞ﴾) او جز مردی نیست که به نوعی از دیوانگی و جنون مبتلا شده است. (﴿فَتَرَبَّصُواْ بِهِۦ حَتَّىٰ حِينٖ﴾) پس چشم به راه و منتظرش باشید تا مرگش فرا رسد. و شبهاتی را که ایراد کردند، به منظور ابراز مخالفت با نبوتِ پیامبرانشان بود، که بر شدت کفر و کینه توزی آنها دلالت می‌نماید. نیز بیانگر آن است که آنها در نهایت جهالت و گمراهی قرار دارند، و این شبهات به هیچ وجه صلاحیت و شایستگی آن را ندارند که با آنها مخالفت کرد؛ چرا که این شبهات، متناقض و با یکدیگر مخالف‌اند. پس آنها که می‌گویند: (﴿مَا هَٰذَآ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ يُرِيدُ أَن يَتَفَضَّلَ عَلَيۡكُمۡ﴾) ثابت کردند که پیامبر عقل و اندیشه‌ای دارد که از این طریق توطئه می‌نماید تا بر آنها برتری یابد و ریاست کند؛ پس باید از او پرهیز کرد، تا کسی فریب او را نخورد. و این گفته با ادعای قبلی آنان که می‌گفتند: (﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا رَجُلُۢ بِهِۦ جِنَّةٞ﴾) او فقط مردی است که به نوعی از دیوانگی مبتلا می‌باشد، مطابقت ندارد؛ و این جز از فرد گمراه و وسوسه‌گری که قضیه بر او مشتبه گردیده، و هدفش آن است که به هر طریقی حق را نپذیرد، و رسالت را انکار نماید، سر نمی‌زند؛ فردی که نمی‌داند چه می‌گوید، و خداوند هر کس را که با او و پیامبرانش دشمنی ورزد، خوار می‌گرداند.
#
{26} فلما رأى نوحٌ أنَّه لا يفيدُهم دعاؤه إلاَّ فراراً؛ {قال ربِّ انْصُرْني بما كذَّبونِ}: فاستنصر ربَّه عليهم غضباً لله حيث ضيَّعوا أمره وكذَّبوا رسله. وقال: {ربِّ لا تَذَرْ على الأرضِ من الكافرين دَيَّاراً. إنَّك إن تَذَرْهُم يُضِلُّوا عبادَكَ ولا يَلِدوا إلاَّ فاجراً كفَّاراً}. قال تعالى: {وَلَقَدْ نادانا نوحٌ فَلَنِعْمَ المجيبونَ}.
(26) وقتی نوح دید که دعوت کردن وی، آنها را سودی نمی‌بخشد جز اینکه بر فرار و رویگردانی آنها می‌افزاید، (﴿قَالَ رَبِّ ٱنصُرۡنِي بِمَا كَذَّبُونِ﴾) گفت: «پروردگارا! چون مرا تکذیب می‌کنند، یاری‌ام کن.» نوح از پروردگارش علیه آنها، و برای هلاکتشان، و در راستای خشمگین شدن به خاطر خدا کمک خواست؛ چون آنها فرمان خداوند را پشت سر نهادند، و پیامبرشان را تکذیب کردند. و نوح گفت: ﴿رَّبِّ لَا تَذَرۡ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ دَيَّارًا إِنَّكَ إِن تَذَرۡهُمۡ يُضِلُّواْ عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوٓاْ إِلَّا فَاجِرٗا كَفَّارٗا﴾ پروردگارا! بر روی زمین هیچ کس از کافران را باقی مگذار؛ زیرا اگر تو آنها را باقی بگذاری، بندگانت را گمراه می‌سازند، و جز بدکار و ناسپاس به بار نخواهند آورد. خداوند متعال فرمود: ﴿وَلَقَدۡ نَادَىٰنَا نُوحٞ فَلَنِعۡمَ ٱلۡمُجِيبُونَ﴾ و همانا نوح ما را صدا زد، و چه بسیار اجابت کنندۀ خوبی هستیم!
#
{27} {فأوحينا إليه}: عند استجابتنا له سبباً ووسيلةً للنجاة قبل وقوع أسبابِهِ: {أنِ اصْنَع الفُلْكَ}؛ أي: السفينة {بأعيننا ووحينا}؛ أي: بأمرِنا لك ومعونتنا، وأنت في حفظنا وكلاءتنا؛ بحيث نراك ونسمعك. {فإذا جاء أمرنا}: بإرسال الطوفان الذي عُذِّبوا به، {وفار التَّنُّورُ}؛ أي: فارت الأرض وتفجَّرت عيوناً حتى محلُّ النار الذي لم تجرِ العادة إلاَّ ببعدِهِ عن الماء. {فاسْلُكْ فيها من كلٍّ زوجينِ اثنينِ}؛ أي: أدخل في الفلك من كلِّ جنس من الحيوانات ذكراً وأنثى تبقى مادةَ النسل لسائر الحيوانات التي اقتضتِ الحكمةُ الربَّانيَّة إيجادها في الأرض. {وأهلك}؛ أي: أدخلهم {إلاَّ مَن سبقَ عليه القولُ}: كابنه، {ولا تخاطِبْني في الذين ظَلَموا}؛ أي: لا تَدْعُني أن أنجيهم؛ فإنَّ القضاء والقدَرَ قد حتم. {إنَّهُم مغرقون}.
(27) (﴿فَأَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡهِ﴾) و وقتی دعای او را پذیرفتیم، فراهم نمودن وسیلۀ نجات را، قبل از فرا رسیدن زمان استفادۀ از آن، به وی وحی نمودیم. (﴿أَنِ ٱصۡنَعِ ٱلۡفُلۡكَ بِأَعۡيُنِنَا وَوَحۡيِنَا﴾) که زیر نظر ما و با رهنمود و فرمانمان کشتی را بساز، و تو زیر نظر ما هستی؛ ما تو را می‌بینیم و صدایت را می‌شنویم. (﴿فَإِذَا جَآءَ أَمۡرُنَا وَفَارَ ٱلتَّنُّورُ﴾) پس هرگاه فرمان ما -مبنی بر فرستادن طوفانی که با آن عذاب داده می‌شوند- در رسید و آب از تنور برجوشید؛ یعنی زمین پر از آب شد، و چشمه‌هایی از آن ‌جوشید، حتی محل آتشدانه -که معمولاً از آب دور است- پر از آب ‌شد، (﴿فَٱسۡلُكۡ فِيهَا مِن كُلّٖ زَوۡجَيۡنِ ٱثۡنَيۡنِ﴾[در چنین شرایطی] بلافاصله از حیوانات -و از هر نوع نر و ماده‌ای- سوار کشتی کن تا نسل سایر حیواناتی که حکمت الهی اقتضا نموده در زمین باشند، باقی بماند. (﴿وَأَهۡلَكَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيۡهِ ٱلۡقَوۡلُ﴾) و خانواده‌ات را سوار کن، مگر کسی از آنان که وعدۀ حق از پیش بر او مقرر شده است، مانند فرزند نوح. (﴿وَلَا تُخَٰطِبۡنِي فِي ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ﴾) و دربارۀ کسانی که ستم ورزیده‌اند، با من سخن مگوی؛ یعنی از من مخواه که آنها را نجات دهم؛ زیرا تقدیر و قضای الهی به طور قطع بر این رفته است که آنها غرق شوند.
#
{28} {فإذا استويتَ أنت ومن مَعَكَ على الفِلك}؛ أي: علوتُم عليها واستقلَّتْ بكم في تيارِ الأمواج ولُججِ اليمِّ؛ فاحْمَدوا الله على النجاة والسلامة. وقل: {الحمدُ لله الذي نجَّانا من القوم الظالمينَ}: وهذا تعليمٌ منه له ولمن معه أن يقولوا هذا شكراً له وحمداً على نَجاتِهِم من القوم الظالمين في عملهم وعذابهم.
(28) (﴿فَإِذَا ٱسۡتَوَيۡتَ أَنتَ وَمَن مَّعَكَ عَلَى ٱلۡفُلۡكِ﴾) و هرگاه تو و همراهانت بر کشتی سوار شدید و بر آن استقرار یافتید، و در میان امواج حرکت کردید، خداوند را به خاطر اینکه شما را نجات بخشیده و سلامتی داده است، ستایش کنید. پس بگو: (﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي نَجَّىٰنَا مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾«ستایش خداوندی را سزاست که ما را از گروه ستمگران رهایی بخشید.» در اینجا خداوند به نوح و همراهانش آموخت که این جمله را -به عنوان شکر و ستایش خداوند و به ‌پاس اینکه آنها را از عمل و عذاب ستمکاران رهایی بخشید- بگویند.
#
{29} {وقل ربِّ أنزِلْني منزلاً مباركاً وأنت خير المنزِلينَ}؛ أي: وبقيتْ عليكُم نعمةٌ أخرى؛ فادعوا الله فيها، وهي أن ييسِّرَ الله لكم منزلاً مباركاً، فاستجاب الله دعاءه؛ قال الله: {وقُضِيَ الأمرُ واستوتْ على الجوديِّ وقيل بُعداً للقوم الظَّالمين ... } إلى أن قال: {قيلَ يا نوحُ اهبِطْ بسلام منَّا وبركاتٍ عليك وعلى أمم ممَّن معكَ ... } الآية.
(29) (﴿وَقُل رَّبِّ أَنزِلۡنِي مُنزَلٗا مُّبَارَكٗا﴾) و بگو: «پروردگارا! مرا در جایگاه و منزلی خجسته فرود بیاور، (﴿وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلۡمُنزِلِينَ﴾) و تو بهترین فرود آورندگانی» یعنی نعمتی دیگر هست، و از خداوند بخواهید تا آن را به شما بدهد، و آن این است که منزل و جایگاه شما را خجسته و با برکت نماید. پس خداوند دعای نوح را پذیرفت: ﴿وَقُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ وَٱسۡتَوَتۡ عَلَى ٱلۡجُودِيِّۖ وَقِيلَ بُعۡدٗا لِّلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾ و کار تمام شد، و کشتی بر کوه «جودی» قرار گرفت، و گفته شد: «هلاکت باد برای گروه ستمگران.» ﴿قِيلَ يَٰنُوحُ ٱهۡبِطۡ بِسَلَٰمٖ مِّنَّا وَبَرَكَٰتٍ عَلَيۡكَ وَعَلَىٰٓ أُمَمٖ مِّمَّن مَّعَكَ﴾ گفته شد: «ای نوح! با سلامتی از جانب ما، و برکت‌هایی که برتو و بر مردمانی که همراه تو هستند، فرود بیا.»
#
{30} {إنَّ في ذلك}؛ أي: في هذه القصة {لآياتٍ}: تدلُّ على أنَّ الله وحدَه المعبود، وعلى أنَّ رسوله نوحاً صادقٌ، وأنَّ قومه كاذبون، وعلى رحمة الله بعباده؛ حيث حملهم في صُلْبِ أبيهم نوح في الفلك لما غَرِقَ أهلُ الأرض، والفلك أيضاً من آيات الله؛ قال تعالى: {ولقد تَرَكْناها آيةً فهل مِن مُدَّكِرٍ}. ولهذا جمعها هنا؛ لأنَّها تدلُّ على عدة آيات ومطالب. {وإن كنا لَمُبْتَلينَ}.
(30) (﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ﴾) بدون شک در این داستان، نشانه‌هایی است دال بر اینکه تنها خداوند معبود است، و نوح پیامبر راستگوی اوست، و قومش دروغ می‌گویند، و اینکه خداوند نسبت به بندگانش مهربان است، و انسان‌ها را در صلب و کمر پدرشان نوح و در کشتی نگاه داشت، آنگاه که تمام اهل زمین غرق شدند. و کشتی نیز از آیات و نشانه‌های خداوند است: ﴿وَلَقَد تَّرَكۡنَٰهَآ ءَايَةٗ فَهَلۡ مِن مُّدَّكِرٖ﴾ و آن را به عنوان نشانه‌ای به جای گذاشتیم، آیا پند پذیرنده‌ای هست؟ بنابراین آیات را به صورت جمع ذکر نمود، چون بر چندین نشانه ومطلب دلالت می‌نمایند. (﴿وَإِن كُنَّا لَمُبۡتَلِينَ﴾) وبه‌طور مسلم ما آزمایش می‌نماییم.
: 31 - 41 #
{ثُمَّ أَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِينَ (31) فَأَرْسَلْنَا فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ (32) وَقَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِلِقَاءِ الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ (33) وَلَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَرًا مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذًا لَخَاسِرُونَ (34) أَيَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذَا مِتُّمْ وَكُنْتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّكُمْ مُخْرَجُونَ (35) هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ (36) إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ (37) إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ (38) قَالَ رَبِّ انْصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ (39) قَالَ عَمَّا قَلِيلٍ لَيُصْبِحُنَّ نَادِمِينَ (40) فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً فَبُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (41)}.
ثُمَّ أَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِينَ آنگاه پس از آنان مردماني ديگر پديد آورديم. فَأَرْسَلْنَا فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ و پيامبري از خودشان به [ميان] آنان فرستاديم كه فقط خداوند را بپرستيد، زيرا جز او معبود به حقي نداريد. آيا نمي‌پرهيزيد؟! وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِلِقَاء الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ و اشرافيان قومش كه كفر ورزيدند و فرا رسيدن قيامت را قبول نداشتند، و به آنان در زندگاني دنيا آسايش داده بوديم، گفتند: «اين جز انساني همانند شما نيست، از آنچه مي‌خوريد، مي‌خورد، و از آنچه مي‌نوشيد، مي‌نوشد». وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَرًا مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذًا لَّخَاسِرُونَ و اگر از انساني مانند خود پيروي كنيد آنگاه شما زيانكار خواهيد بود. أَيَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذَا مِتُّمْ وَكُنتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّكُم مُّخْرَجُونَ آيا به شما وعده مي‌دهد كه چون بميريد و تبديل به خاك و استخوان گرديد شما [بار ديگر زنده مي‌گرديد، و] از گورها خارج گردانده مي‌شويد؟! هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ آنچه به شما وعده داده مي‌شود دور دور است. إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ جز زندگاني اين جهان ما [هيچ زندگي و حياتي] وجود ندارد[گروهي از ما] زنده مي‌شويم، و ما برانگيخته نخواهيم شد. إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ و او جز مردي نيست كه بر خدا دروغ بسته است و ما به او ايمان نمي‌آوريم. قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ گفت: «پروردگارا! ياري‌ام كن به سبب اينكه مرا دروغگو انگاشتند». قَالَ عَمَّا قَلِيلٍ لَيُصْبِحُنَّ نَادِمِينَ فرمود: «پس از اندك زماني پشيمان مي‌شوند». فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاء فَبُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ناگهان صداي بلند [و مرگبار، آنان را به سبب استقامتي كه در برابر حق داشتند] فرا گرفت و آنان را [مانند] خاشاكي كه بر آب افتاده است گردانيديم، پس نفرين بر گروه ستمكاران.
#
{31} لما ذكر نوحاً وقومه وكيف أهلكهم؛ قال: {ثم أنشأنا من بعْدِهم قرناً آخرينَ}: الظاهر أنَّهم ثمودُ قومُ صالح عليه السلام؛ لأنَّ هذه القصة تشبه قصتهم.
(31) وقتی که خداوند از نوح و قومش، و اینکه آنها را هلاک کرد، سخن به میان آورد، فرمود: (﴿ثُمَّ أَنشَأۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِمۡ قَرۡنًا ءَاخَرِينَ﴾) آنگاه پس از آنان، نسلی دیگر و مردمانی دیگر پدیدار آوردیم. ظاهراً این نسل «ثمود» همان قوم صالح -علیه السلام- می‌باشند؛ چون این داستان، مشابه و همانند داستان آنهاست.
#
{32} {فأرسَلْنا فيهم رسولاً منهم}: من جنسِهِم يعرفون نسبه وحسبه وصدقَه؛ ليكونَ ذلك أسرعَ لانقيادِهم إذا كان منهم وأبعد عن اشمئزازِهم، فدعا إلى ما دعتْ إليه الرسلُ أممهم: {أنِ اعبدوا الله ما لكم من إلهٍ غيرُهُ}: فكلُّهم اتَّفقوا على هذه الدعوة، وهي أول دعوة يدعون بها أممهم؛ الأمر بعبادة الله، والإخبار أنَّه المستحقُّ لذلك، والنهي عن عبادة ما سواه، والإخبار ببطلان ذلك وفساده، ولهذا قال: {أفلا تتَّقونَ}: ربَّكم فتَجْتَنِبوا هذه الأوثان والأصنام.
(32) (﴿فَأَرۡسَلۡنَا فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ﴾) پس پیغمبری از خودشان -که نسب و نژاد و صداقتش را می‌شناختند- به میان آنها فرستادیم؛ چون وقتی که پیامبر از خودشان باشد، زودتر فرمان می‌برند و موجب گریز آنها نمی‌شود. و آن پیامبر، ملت خویش را به آنچه که پیامبران ملت‌های خود را به ‌سوی آن دعوت ‌کردند، دعوت کرد، و چنین گفت: (﴿أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓ﴾) خدا را بپرستید؛ زیرا جز او، معبود به حقی ندارید. پس همۀ پیامبران بر این دعوت اتفاق نموده‌اند، و این اولین چیزی بوده است که امت‌های خود را به سوی آن دعوت کرده‌اند؛ اینکه فقط خدا را پرستش نمایید، و از عبادتِ غیر او نهی نموده، و خبر داده‌اند که پرستشِ غیر خدا باطل و پوچ است. بنابراین فرمود: (﴿أَفَلَا تَتَّقُونَ﴾) آیا از پروردگارتان نمی‌هراسید تا از پرستش این بت‌ها پرهیز کنید!
#
{33} فقال {الملأ من قومِهِ الذين كَفَروا وكذَّبوا بلقاءِ الآخرة وأتْرَفْناهم في الحياة الدنيا}؛ أي: قال الرؤساءُ الذين جَمَعوا بين الكفرِ والمعاندةِ وإنكار البعثِ والجزاء، وأطغاهم ترفُهم في الحياة الدُّنيا؛ معارضةً لنبيِّهم وتكذيباً وتحذيراً منه. {ما هذا إلاَّ بشرٌ مثلُكم}؛ أي: من جنسكم، {يأكُلُ ممَّا تأكُلونَ منه ويشربُ ممَّا تشرَبونَ}: فما الذي يُفَضِّلُه عليكم؟! فهلاَّ كان ملكاً لا يأكل الطعام ولا يشرب الشراب!
(33) (﴿وَقَالَ ٱلۡمَلَأُ مِن قَوۡمِهِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بِلِقَآءِ ٱلۡأٓخِرَةِ وَأَتۡرَفۡنَٰهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا﴾) و سران و اشرافی که کفر ورزیده، و سر ستیز داشتند، و قیامت و جزا را قبول نداشتند، و آنها را در زندگانی دنیا ناز و نعمت داده بودیم؛ به منظور مخالفت با پیامبرشان، و تکذیب وی و برحذر داشتن مردم از او، گفتند: (﴿مَا هَٰذَآ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ﴾) این پیامبر، انسانی همچون شما می‌باشد، که (﴿يَأۡكُلُ مِمَّا تَأۡكُلُونَ مِنۡهُ وَيَشۡرَبُ مِمَّا تَشۡرَبُونَ﴾) از چیزهایی می‌خورد که شما می‌خورید؛ و از همان چیزهایی می‌نوشد که شما می‌نوشید. پس چه برتری و فضیلتی بر شما دارد؟ رسول می‌بایست فرشته‌ای باشد که غذا نخورد و آب ننوشد.
#
{34} {ولئِنْ أطعتُم بشراً مثلَكم إنَّكم إذاً لخاسرونَ}؛ أي: إن تبعتُموه وجعلتُموه لكم رئيساً وهو مثلُكم؛ إنَّكم لمسلوبو العقل نادمون على ما فعلتم! وهذا من العجب؛ فإنَّ الخسارَ والندامةَ حقيقةً لمن لم يتابِعْه ولم يَنْقَدْ له، والجهلُ والسفهُ العظيم لِمَنْ تكبَّرَ عن الانقياد لبشرٍ خصَّه الله بوحيِهِ، وفضَّلَه برسالته وابتُلي بعبادة الشجر والحجر، وهذا نظيرُ قولهم: {قالوا أبشراً منَّا واحداً نتَّبِعُهُ إنَّا إذاً لفي ضلال وسُعُرٍ. أألْقِيَ الذِّكْرُ عليهِ من بَيْنِنا بل هو كذابٌ أشِرٌ}.
(34) (﴿وَلَئِنۡ أَطَعۡتُم بَشَرٗا مِّثۡلَكُمۡ إِنَّكُمۡ إِذٗا لَّخَٰسِرُونَ﴾) و اگر از پیامبر پیروی کنید و او را رئیس خود قرار دهید -حال آنکه او همانند شما انسان است- بی‌گمان عقل‌هایتان را از دست داده‌اید، و از کارتان پشیمان خواهید شد. عجیب است! زیرا در حقیقت، زیانمندی و پشیمانی، بهرۀ کسانی است که از او پیروی نکرده و فرمانش نبردند؛ و نادانی و بی‌خردیِ بزرگ از کسی سر زده که از اطاعت انسانی که خداوند وی را برگزیده و او را با رسالت خود برتری داده، امتناع ورزیده، و به ‌پرستش درخت و سنگ گرفتار شده است. این همانند گفتۀ ایشان است که گفتند: ﴿أَبَشَرٗا مِّنَّا وَٰحِدٗا نَّتَّبِعُهُۥٓ إِنَّآ إِذٗا لَّفِي ضَلَٰلٖ وَسُعُرٍ أَءُلۡقِيَ ٱلذِّكۡرُ عَلَيۡهِ مِنۢ بَيۡنِنَا بَلۡ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٞ﴾ آیا از انسانی از خودمان پیروی کنیم؟! همانا ما آنگاه در گمراهی و دیوانگی خواهیم بود. آیا از میان همۀ ما، وحی بر او فرو فرستاده شده است؟ خیر، بلکه او دروغگویی خودپسند است.
#
{35 ـ 36} فلما أنكروا رسالَتَه وَرَدُّوها؛ أنكروا ما جاء به من البعثِ بعد الموت والمجازاة على الأعمال، فقالوا: {أيَعِدُكُم أنَّكم إذا مِتُّم وكُنْتُم تُراباً وعظاماً أنَّكم مخرَجونَ. هيهاتَ هيهاتَ لما توعَدونَ}؛ أي: بعيدٌ بعيدٌ ما يعِدُكم به من البعث بعد أنْ تمزَّقتم وكنتم تراباً وعظاماً. فنظروا نظراً قاصراً، ورأوا هذا بالنسبة إلى قُدَرِهم غير ممكن، فقاسوا قدرة الخالق بقُدَرِهم، تعالى الله، فأنكروا قدرتَه على إحياء الموتى، وعجَّزوه غاية التَّعجيز، ونسوا خَلْقَهم أول مرة، وأنَّ الذي أنشأهم من العدم؛ فإعادته لهم بعد البلى أهون عليه، وكلاهما هيِّن لديه؛ فلمَ لا يُنِكْرون أول خَلْقهم ويكابرون المحسوسات ويقولون: إنَّنا لم نزل موجودين، حتى يَسْلَمَ لهم إنكارُهم البعث ويُنْتَقَل معهم إلى الاحتجاج على إثبات وجود الخالق العظيم؟! وهنا دليلٌ آخر، وهو أن الذي أحيا الأرض بعد موتها؛ إنَّ ذلك لمحيي الموتى؛ إنَّه على كل شيء قدير. وثَمَّ دليلٌ آخر، وهو ما أجاب به المنكرينَ للبعث في قوله: {بل عَجِبوا أن جاءهم مُنْذِرٌ منهم فقال الكافرونَ هذا شيءٌ عجيبٌ. أإذا مِتْنا وكُنَّا تُرابا ذلك رَجْعٌ بعيدٌ}. فقال في جوابهم: {قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الأرضُ منهم}؛ أي: في البِلى {وعندنا كتابٌ حفيظٌ}.
(35 - 36) پس وقتی رسالت پیامبر را انکار کردند و نپذیرفتند، آنچه را که پیامبر می‌گفت -مبنی بر اینکه پس از مرگ زنده می‌شوند و طبق اعمالشان مورد مجازات قرار می‌گیرند- را نیز انکار نموده و نپذیرفتند. پس گفتند: (﴿أَيَعِدُكُمۡ أَنَّكُمۡ إِذَا مِتُّمۡ وَكُنتُمۡ تُرَابٗا وَعِظَٰمًا أَنَّكُم مُّخۡرَجُونَ هَيۡهَاتَ هَيۡهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ﴾) آیا به شما وعده می‌دهد که چون بمیرید و تبدیل به خاک و استخوان گردید، شما بار دیگر زنده می‌شوید، و از گورها به در آورده شده و برانگیخته می‌گردید؟! زنده شدن پس از مرگ- بعد از اینکه تکه تکه شده، و تبدیل به خاک و استخوان گشتید- بسیار بعید، و دور از عقل است. دایرۀ دید آنها، بسیار کوتاه بود، و این امر را غیر ممکن می‌دیدند؛ و قدرت آفریننده را، با قدرت و توانایی خود مقایسه می‌کردند. و پاک و منزه است خداوند از اینکه توانایی‌اش، با توانایی آنها برابر باشد! آنان قدرت و توانایی خداوند را، بر زنده کردن مردگان، انکار کردند، خداوند را ناتوان می‌شمردند، و آفرینش نخستین خود را فراموش کرده و از یاد برده بودند، خداوندی که آنها را از عدم به وجود آورده بود. پس خداوند که آنها را از نیستی به هستی آورده است، زنده کردن دوبارۀ آنها بعد از آنکه خشکیدند و از بین رفتند، برای او آسان‌تر است. هردو کار برای خداوند آسان است. پس آنها چرا آفرینش نخستین خود را انکار نمی‌کنند، و امور محسوس را بزرگ و غیر ممکن دانسته و می‌گویند: ما همواره موجود بوده‌ایم. این را می‌گویند تا بهتر بتوانند رستاخیز را انکار نمایند، و در مورد وجود خداوندِ آفریننده به مجادله بپردازند. و دلیلی دیگر نیز بر زنده شدن وجود دارد، و آن این است که خداوند زمین را پس از پژمرده شدن و خشک شدنش، سبز و خرم و زنده و شاداب می‌گرداند؛ مردگان را نیز زنده می‌نماید، و او برهر کاری تواناست. و دلیلی دیگر نیز بر زنده شدن وجود دارد، و آن پاسخی است که به منکران رستاخیز در این آیه فرموده است: ﴿بَلۡ عَجِبُوٓاْ أَن جَآءَهُم مُّنذِرٞ مِّنۡهُمۡ فَقَالَ ٱلۡكَٰفِرُونَ هَٰذَا شَيۡءٌ عَجِيبٌ أَءِذَا مِتۡنَا وَكُنَّا تُرَابٗاۖ ذَٰلِكَ رَجۡعُۢ بَعِيدٞ﴾ بلکه از اینکه بیم‌دهنده‌ای از خود آنان به نزدشان آمد، تعجب کردند. پس کافران گفتند: «آیا وقتی مُردیم، و تبدیل به خاک شدیم، دوباره زنده می‌شویم؟ این بازگشتی بعید است.» ﴿قَدۡ عَلِمۡنَا مَا تَنقُصُ ٱلۡأَرۡضُ مِنۡهُمۡۖ وَعِندَنَا كِتَٰبٌ حَفِيظُۢ﴾ پس خداوند در پاسخ آنها فرمود: وقتی آنها خشک ‌شده و از بین رفتند، آنچه را زمین از آنها می‌کاهد، می‌دانیم. و نزد ما کتابی است که همه چیز را ثبت و ضبط می‌نماید.
#
{37} {إنْ هي إلاَّ حياتُنا الدُّنيا نموتُ ونحيا}؛ أي: يموت أناس ويحيا أناس، {وما نحن بمبعوثينَ}.
(37) (﴿إِنۡ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنۡيَا نَمُوتُ وَنَحۡيَا﴾) زندگانی و حیاتی جز زندگانی این جهان وجود ندارد، برخی از مردم می‌میرند، و برخی زندگی می‌کنند، (﴿وَمَا نَحۡنُ بِمَبۡعُوثِينَ﴾) و ما برانگیخته نخواهیم شد.
#
{38} {إنْ هو إلا رجلٌ به جِنَّة}: فلهذا أتى بما أتى به من توحيد الله وإثبات المعادِ! {فتربَّصوا به حتى حين}؛ أي: ارفعوا عنه العقوبةَ بالقتل وغيره احتراماً له ولأنَّه مجنونٌ غيرُ مؤاخذ بما يتكلَّم به؛ أي: فلم يبقَ بزعمِهِم الباطل مجادلةٌ معه لصحَّة ما جاء به؛ فإنَّهم قد زعموا بُطلانه، وإنَّما بقي الكلام هل يوقِعون به أم لا؛ فبزعمهم أنَّ عقولَهم الرزينةَ اقتضتِ الإبقاءَ عليه وتركَ الإيقاع به مع قيام الموجب!! فهل فوق هذا العناد والكفر غاية؟!
(38) او جز مردی نیست که دچار جنون و دیوانگی شده است، بنابراین سخنانی از قبیل: یگانه بودن خداوند، و جهان آخرت و زندگی پس از مرگ را به زبان می‌آورد. ﴿فَتَرَبَّصُواْ بِهِۦ حَتَّىٰ حِينٖ﴾ پس تا مدتی عقوبت قتل و غیره را از او بردارید، تا احترامی برای او باشد؛ و چون دیوانه است، به سبب آنچه که می‌گوید، مؤاخذ‌ه نمی‌شود؛ یعنی ـ ‌طبق ادعای باطل آنها ‌ـ جای مجادله‌ای با او نیست، و با او در رابطه با صحت و سقم آنچه می‌گوید، مجادله نکنید. آنها ادعا می‌کردند که سخنان او باطل و پوچ است، و فقط این مانده بود که آیا او را سزا بدهند یا نه؟ بنابراین به خیال خودشان، عقل‌هایشان چنین اقتضا کرد که او را سزا ندهند، با اینکه مستحق سزا می‌باشد. آیا کفر و عنادی بالاتر از این هم هست؟!
#
{39} ولهذا لما اشتدَّ كفرُهم ولم ينفعْ فيهم الإنذارُ؛ دعا عليهم نبيُّهم، فقال: {ربِّ انصُرْني بما كذَّبونِ}؛ أي: بإهلاكهم وخزيهم الدنيويِّ قبل الآخرة.
(39) بنابراین وقتی که کفرشان شدت گرفت، و بیم دادن در مورد آنها مفید واقع نشد، پیامبرشان آنان را نفرین نمود و گفت: (﴿رَبِّ ٱنصُرۡنِي بِمَا كَذَّبُونِ﴾) ای پروردگارم! به سبب آنکه مرا دروغگو انگاشتند، آنان را نابود کن و خوارشان بگردان، و در همین دنیا یاری‌ام کن.
#
{40 ـ 41} قال الله مجيباً لدعوته: {عمَّا قليل لَيُصْبِحُنَّ نادمينَ. فأخذتْهُمُ الصيحةُ بالحقِّ}: لا بالظلم والجَوْر، بل بالعدل وظلمهم أخذتْهُمُ الصيحةُ فأهلكَتْهم عن آخرهم. {فجعلناهم غُثاء}؛ أي: هشيماً يَبَساً بمنزلة غُثاء السيل الملقى في جَنَبات الوادي، وقال في الآية الأخرى: {إنَّا أرْسَلْنا عليهم صيحةً واحدةً فكانوا كَهَشيم المُحْتَظِر}. {فَبُعْداً للقوم الظالمين}؛ أي: أُتْبِعوا مع عذابهم البعدَ واللعنةَ والذمَّ من العالمين؛ {فما بَكَتْ عليهمُ السماءُ والأرضُ وما كانوا مُنْظَرين}.
(40 - 41) پس خداوند دعایش را اجابت کرد و فرمود: (﴿عَمَّا قَلِيلٖ لَّيُصۡبِحُنَّ نَٰدِمِينَ فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلصَّيۡحَةُ بِٱلۡحَقِّ﴾) به زودی پشیمان می‌شوند. پس به سبب استقامتی که در برابر حق داشتند، ناگهان صدای بلند و مرگبار آنان را فرا گرفت؛ و این ستمی از جانب خدا بر آنان نبود، بلکه از روی عدالت به عذاب گرفتار شدند؛ و چون ستم کرده بودند، صدای بلند و مرگبار آنها را فرا گرفت و همه را نابود کرد. (﴿فَجَعَلۡنَٰهُمۡ غُثَآءٗ﴾) و ما ایشان را همچون خس و خاشاکی نمودیم که روی سیلاب در گوشه‌های رودخانه پرت شده است. و در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: ﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَا عَلَيۡهِمۡ صَيۡحَةٗ وَٰحِدَةٗ فَكَانُواْ كَهَشِيمِ ٱلۡمُحۡتَظِرِ﴾ ما بر آنان فریاد [مرگباری] فرستادیم، پس همانند گیاه خشکیدۀ [کومه‌ها] ریز و خرد شدند. (﴿فَبُعۡدٗا لِّلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) پس همراه با عذاب، دوری از رحمت خدا و نفرین و نکوهش جهانیان بدرقۀ راه آنان است. ﴿فَمَا بَكَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلسَّمَآءُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَا كَانُواْ مُنظَرِينَ﴾ پس آسمان و زمین بر آنان گریه نکردند، و مهلت داده نشدند. این تعبیر، کنایه از آن است که نابودی آنها مورد توجه نبوده، همچنان‌که وجودشان نیز مورد عنایت و توجه نبوده است. و استهزا و تمسخری است به آنان، چرا که آنها مانند کسی نبودند که فقدانش امر مهم و بزرگی شمرده ‌شده، و دربارۀ او چنین گفته می‌شود: «آسمان و زمین بر فقدان او گریستند.» و از همین قبیل است آنچه که روایت شده است: «به درستی که هرگاه مؤمن فوت کرد، جایگاه نماز و محل عبادت و جایی که عملش بدانجا بلند گردانده می‌شود و جایی که روزی‌اش از آنجا نازل می‌شود، و ردّ پایش در زمین، برایش گریه می‌کنند.» ﴿وَمَا كَانُواْ﴾ و هنگامی که زمان هلاکتشان فرا رسید، نبودند از ﴿مُنظَرِينَ﴾ مهلت داده شدگان؛ یعنی به آنان تا وقتی دیگر مهلت داده نشد، بلکه عذابِ آنان را در همین دنیا فراهم ساخت. خلاصۀ مطلب اینکه وقتی آنها به عذاب گرفتار شدند، اهل آسمان و زمین برایشان غمگین نشدند؛ چون ارزشی نداشتند، و در حالی مردند که کافر بودند، و فرصت توبه کردن نداشتند، و به آنها مهلت داده نشد تا کوتاهی خود را جبران نمایند؛ زیرا حقیر و بی‌ارزش بودند.
: 42 - 44 #
{ثُمَّ أَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُونًا آخَرِينَ (42) مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ (43) ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَى كُلَّ مَا جَاءَ أُمَّةً رَسُولُهَا كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُمْ بَعْضًا وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ فَبُعْدًا لِقَوْمٍ لَا يُؤْمِنُونَ (44)}.
ثُمَّ أَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قُرُونًا آخَرِينَ آنگاه بعد از ايشان نسلهايي ديگر پديد آورديم. مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ هيچ امتي از اجلش پيشي نمي‌گيرد، و باز پس نمي‌ماند. ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا كُلَّ مَا جَاء أُمَّةً رَّسُولُهَا كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضًا وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ فَبُعْدًا لِّقَوْمٍ لَّا يُؤْمِنُونَ سپس پيامبراني خود را يكي پس از ديگري روانه كرديم، هر گاه پيامبري به نزد امتش مي‌آمد، او را تكذيب مي‌كردند، ما هم [ملتهاي سركش را نابود و] يكي را پس از ديگري روانة [ديار نيستي] كرديم، و آنان را افسانه ساختيم. آري! نفرين بر گروهي كه ايمان نمي‌آورند.
#
{42 ـ 43} أي: ثم أنشأنا من بعد هؤلاء المكذِّبين المعانِدين {قروناً آخرين}: كلُّ أمةٍ في وقت مسمًّى وأجل محدود، لا تتقدَّم عنه ولا تتأخَّر، وأرسَلْنا إليهم رُسُلاً متتابعةً لعلَّهم يؤمنون وينيبون، فلم يزلِ الكفرُ والتكذيب دأبَ الأمم العُصاة والكَفَرة البغاة، {كلَّ ما جاء أمَّةً رسولُها كذَّبوه}: مع أنَّ كلَّ رسول يأتي من الآيات ما يؤمن على مثلِهِ البشر، بل مجرَّد دعوةِ الرسل وشرعِهِم يدلُّ على حَقِّيَّة ما جاؤوا به.
(42 - 43) بعد از این تکذیب‌کنندگانِ مخالف، نسل‌هایی دیگر پدید آوردیم . هر ملتی، وقت و زمانی مشخص دارد که از آن پیش و پس نمی‌شود؛
#
{44} {فأتْبَعْنا بعضَهم بعضاً}: بالهلاك، فلم يبقَ منهم باقيةٌ، وتعطَّلت مساكنُهم من بعدِهم، {وجَعَلْناهم أحاديثَ}: يتحدَّثُ بهم مَن بعدهم، ويكونون عبرةً للمتَّقين ونَكالاً للمكذِّبين وخزياً عليهم مقروناً بعذابهم. {فبعداً لقوم لا يؤمنونَ}: ما أشقاهم! وَتعْساً لهم! ما أخسر صفقتهم!
(44) و پشت سر هم به سوی آنها پیامبرانی فرستادیم تا ایمان بیاورند و به سوی خدا باز گردند. پس کفر ورزیدن و تکذیب کردن پیامبران، همواره شیوۀ ملت‌های مجرم و سرکش و کافر بوده است؛ هرگاه پیامبری به نزد امت خویش می‌آمد، او را تکذیب می‌کردند و دروغگو می‌نامیدند؛ با اینکه هر پیامبری همراه با نشانه‌ها و معجزاتی می‌آمد که با وجود چنان نشانه و معجزاتی، انسان باید ایمان بیاورد، بلکه دعوت پیامبر و شریعت و آیین او، برحقیقت آنچه آورده ‌است دلالت می‌نماید. (﴿فَأَتۡبَعۡنَا بَعۡضَهُم بَعۡضٗا﴾) پس ما هم این ملت‌های سرکش را نابود، و یکی را به دنبال دیگری روانۀ دیار نیستی نمودیم، و هیچ چیزی از آنان باقی نماند، و خانه‌هایشان خالی و ویران شد، (﴿وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَحَادِيثَ﴾) و ایشان را زبانزد مجالس و مایۀ عبرت دیگران نمودیم. و کسانی که پس از آنان آمدند، در مورد آن سخن می‌گفتند؛ و پندی برای پرهیزگاران، و درسِ عبرتی برای تکذیب‌کنندگان گشتند، و با عذاب خدا رسوا شدند. (﴿فَبُعۡدٗا لِّقَوۡمٖ لَّا يُؤۡمِنُونَ﴾) پس نابود باد گروهی که ایمان نمی‌آورند. راستی اینها چقدر بدبخت و چقدر زیانکارند!!
: 45 - 49 #
{ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ (45) إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا عَالِينَ (46) فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ (47) فَكَذَّبُوهُمَا فَكَانُوا مِنَ الْمُهْلَكِينَ (48) وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ (49)}.
ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ سپس موسي و برادرش هارون را همراه با نشانه‌هاي خود، و دليلي آشكار فرستاديم. إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا عَالِينَ به سوي فرعون و اشراف [قوم] او، ولي آنان تكبر ورزيدند، و گروهي برتري جو بودند. فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ پس گفتند: «آيا به دو انساني همچون خودمان ايمان آوريم، حال آنكه قوم آنها خدمتگذار ما هستند؟! فَكَذَّبُوهُمَا فَكَانُوا مِنَ الْمُهْلَكِينَ پس آن دو [موسي و هارون] را تكذيب كردند و در نتيجه هلاك و نابود شدند. وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ و به موسي كتاب داديم تا شايد راهياب گردند.
#
{45} فقوله: {ثم أرسلْنا موسى}: ابن عمرانَ كليمَ الرحمن، {وأخاه هارونَ}: حين سأل ربَّه أن يُشْرِكَه في أمره فأجاب سُؤْلَه، {بآياتنا}: الدالَّة على صدقهما وصحَّة ما جاءا به، {وسلطانٍ مُبينٍ}؛ أي: حجَّة بيَّنة من قوتها أن تَقْهَرَ القلوب وتتسلَّط عليها لقوَّتها فتنقادَ لها قلوبُ المؤمنين وتقومَ الحجَّة البيِّنة على المعاندين. وهذا كقوله: {ولقد آتَيْنا موسى تسعَ آياتٍ بيِّناتٍ}: ولهذا رئيسُ المعاندين عَرَفَ الحقَّ وعاند. {فاسأل بني إسرائيلَ إذْ جاءَهم}: بتلك الآياتِ البيِّناتِ، فقال له [فرعون]: {إنِّي لأظنُّك يا موسى مسحوراً}. فقال موسى: {لقدْ علمتَ ما أنزلَ هؤلاء إلا ربُّ السمواتِ والأرض بصائرَ وإنِّي لأظنُّك يا فرعونُ مَثْبوراً}. وقال تعالى: {وجَحَدوا بها واسْتَيْقَنَتْها أنفسُهم ظُلماً وعلوًّا}.
(45) در اینجا سخن یکی از علما را به یاد می‌آورم که اکنون اسمش را به‌خاطر ندارم. ایشان می‌فرمودند: پس از موسی و نزولِ تورات، خداوند عذاب را از ملت‌ها رفع نمود؛ یعنی عذابی که آنها را ریشه کن نماید، مرتفع کرد؛ و جهاد با تکذیب‌کنندگانِ مخالف را مشروع نمود. من نمی‌دانستم که این عالِم، سخن را از چه منبعی گرفته بود. اما وقتی در این آیه‌ها و آیاتی که در سورۀ قصص هستند تأمل نمودم، دلیل سخن او را فهمیدم. در این آیات خداوند از امت‌هایی که پی در پی هلاک و نابود شده‌اند سخن گفته، سپس خبر داده است که پس از آنها، موسی را فرستاده و تورات را بر او نازل کرده است که موجب هدایت مردم می‌باشد. و اما اینکه فرعون را هلاک نموده، اعتراضی بر این مطلب وارد نمی‌شود؛ زیرا فرعون را پیش از نزول تورات هلاک کرده است. و اما آیه‌هایی که در سورۀ قصص هستند، بسیار صریح می‌باشند، و وقتی که در لابه‌لای آنها هلاک شدن و نابودی فرعون را بیان می‌کند، می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ مِنۢ بَعۡدِ مَآ أَهۡلَكۡنَا ٱلۡقُرُونَ ٱلۡأُولَىٰ بَصَآئِرَ لِلنَّاسِ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لَّعَلَّهُمۡ يَتَذَكَّرُونَ﴾ پس از آنکه امت‌های پیشین را هلاک نمودیم، کتاب را به موسی دادیم که موجب هدایت و رحمتی برای مردم بود، تا شاید پند پذیرند. پس این آیه به صراحت می‌گوید که خداوند بعد از هلاک کردن ملت‌های متجاوز و سرکش، به موسی کتاب داد، و خبر داد که تورات، رهنمود و هدایت و رحمتی برای مردم است. و از همین مقوله ‌است آنچه که خداوند در سورۀ یونس بیان می‌نماید: ﴿ثُمَّ بَعَثۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِۦ﴾ آنگاه بعد ‌از نوح، ﴿ رُسُلًا إِلَىٰ قَوۡمِهِمۡ فَجَآءُوهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ فَمَا كَانُواْ لِيُؤۡمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ بِهِۦ مِن قَبۡلُۚ كَذَٰلِكَ نَطۡبَعُ عَلَىٰ قُلُوبِ ٱلۡمُعۡتَدِينَ ثُمَّ بَعَثۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِم مُّوسَىٰ وَهَٰرُونَ﴾ پیامبرانی را به سوی قومشان فرستادیم که با نشانه‌های روشن نزد آنان آمدند؛ اما آنها به آنچه که پیش‌تر تکذیب کرده بودند، ایمان نیاوردند. این‌گونه بر دل‌های متجاوزان مهر می‌زنیم، آنگاه پس از آنها، موسی و هارون را فرستادیم. والله أعلم. سپس موسی بن عمران کلیم و برادرش هارون را ـ آنگاه که موسی از خداوند خواست هارون را در کارش شریک وی نماید، و خداوند خواستۀ او را پذیرفت ـ همراه با آیاتی که بر راستگویی آنان و صحت آنچه آورده بودند، دلالت می‌نمود، و همراه با دلیلی آشکار فرستادیم؛ دلیلی قوی که به‌خاطر قوتش، بر دل‌ها چیره می‌شود، و مؤمنان از آن فرمان می‌برند، و حجت آشکار را بر مخالفان اقامه می‌کند. همچنان‌که در جایی دیگر فرموده است: ﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَىٰ تِسۡعَ ءَايَٰتِۢ بَيِّنَٰتٖ﴾ و به موسی نُه نشانۀ آشکار دادیم. بنابراین سرکردۀ مخالفان، حق را شناخت، اما مخالفت کرد، ﴿فَسۡ‍َٔلۡ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ إِذۡ جَآءَهُمۡ فَقَالَ لَهُۥ فِرۡعَوۡنُ إِنِّي لَأَظُنُّكَ يَٰمُوسَىٰ مَسۡحُورٗا قَالَ لَقَدۡ عَلِمۡتَ مَآ أَنزَلَ هَٰٓؤُلَآءِ إِلَّا رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ بَصَآئِرَ وَإِنِّي لَأَظُنُّكَ يَٰفِرۡعَوۡنُ مَثۡبُورٗا﴾ از بنی‌اسرائیل بپرسید آنگاه که موسی با نشانه‌های روشن به نزد آنان آمد، پس فرعون به او گفت: «ای موسی! گمان می‌برم تو را جادو کرده‌اند. موسی گفت: «تو می‌دانی که این نشانه‌ها را جز پروردگار آسمان‌ها و زمین برای راهنمایی نازل نکرده است، و من تو را ای فرعون! هلاک شده می‌دانم.» و خداوند متعال فرمود: ﴿وَجَحَدُواْ بِهَا وَٱسۡتَيۡقَنَتۡهَآ أَنفُسُهُمۡ ظُلۡمٗا وَعُلُوّٗا﴾ و آنان نشانه‌ها را از روی ستمگری و برتری جویی انکار کردند، حال آنکه به حقّانیت آن یقین داشتند. و در اینجا فرمود: (﴿ثُمَّ أَرۡسَلۡنَا مُوسَىٰ وَأَخَاهُ هَٰرُونَ بِ‍َٔايَٰتِنَا وَسُلۡطَٰنٖ مُّبِينٍ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِيْهِۦ﴾) سپس موسی و برادرش هارون را با نشانه‌های خودمان، و [همراه با] دلیلی آشکار، به سوی فرعون و اشراف قومش از قبیل: هامان و دیگر سران آنها فرستادیم. (﴿فَٱسۡتَكۡبَرُواْ﴾) اما آنان ایمان نیاوردند، و از روی تکبر خدا را انکار کردند، و خود را از آنها برتر دانستند. (﴿وَكَانُواْ قَوۡمًا عَالِينَ﴾) و آنها قومی برتری‌جو و خود بزرگ بین بودند؛ یعنی برتری جویی و سلطه طلبی و تباهی و فساد در زمین، تبدیل به صفت و نشانۀ آنها شده بود. بنابراین تکبر ورزیدند، و از آنها بیش از این انتظار نمی‌رفت.
#
{46} وقال هنا: {ثم أرسَلْنا موسى وأخاه هارونَ بآياتِنا وسلطانٍ مُبينٍ. إلى فرعونَ وملئِهِ}: كهامان وغيره من رؤسائهم، {فاستَكْبَروا}؛ أي: تكبَّروا عن الإيمان بالله واستكبروا على أنبيائِهِ، {وكانوا قوماً عالينَ}؛ أي: وصفهم العلوُّ والقهرُ والفسادُ في الأرض، فلهذا صدر منهم الاستكبار، ذلك غيرُ مستكثَرٍ منهم.
(46) در اینجا سخن یکی از علما را به یاد می‌آورم که اکنون اسمش را به‌خاطر ندارم. ایشان می‌فرمودند: پس از موسی و نزولِ تورات، خداوند عذاب را از ملت‌ها رفع نمود؛ یعنی عذابی که آنها را ریشه کن نماید، مرتفع کرد؛ و جهاد با تکذیب‌کنندگانِ مخالف را مشروع نمود. من نمی‌دانستم که این عالِم، سخن را از چه منبعی گرفته بود. اما وقتی در این آیه‌ها و آیاتی که در سورۀ قصص هستند تأمل نمودم، دلیل سخن او را فهمیدم. در این آیات خداوند از امت‌هایی که پی در پی هلاک و نابود شده‌اند سخن گفته، سپس خبر داده است که پس از آنها، موسی را فرستاده و تورات را بر او نازل کرده است که موجب هدایت مردم می‌باشد. و اما اینکه فرعون را هلاک نموده، اعتراضی بر این مطلب وارد نمی‌شود؛ زیرا فرعون را پیش از نزول تورات هلاک کرده است. و اما آیه‌هایی که در سورۀ قصص هستند، بسیار صریح می‌باشند، و وقتی که در لابه‌لای آنها هلاک شدن و نابودی فرعون را بیان می‌کند، می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ مِنۢ بَعۡدِ مَآ أَهۡلَكۡنَا ٱلۡقُرُونَ ٱلۡأُولَىٰ بَصَآئِرَ لِلنَّاسِ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لَّعَلَّهُمۡ يَتَذَكَّرُونَ﴾ پس از آنکه امت‌های پیشین را هلاک نمودیم، کتاب را به موسی دادیم که موجب هدایت و رحمتی برای مردم بود، تا شاید پند پذیرند. پس این آیه به صراحت می‌گوید که خداوند بعد از هلاک کردن ملت‌های متجاوز و سرکش، به موسی کتاب داد، و خبر داد که تورات، رهنمود و هدایت و رحمتی برای مردم است. و از همین مقوله ‌است آنچه که خداوند در سورۀ یونس بیان می‌نماید: ﴿ثُمَّ بَعَثۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِۦ﴾ آنگاه بعد ‌از نوح، ﴿ رُسُلًا إِلَىٰ قَوۡمِهِمۡ فَجَآءُوهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ فَمَا كَانُواْ لِيُؤۡمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ بِهِۦ مِن قَبۡلُۚ كَذَٰلِكَ نَطۡبَعُ عَلَىٰ قُلُوبِ ٱلۡمُعۡتَدِينَ ثُمَّ بَعَثۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِم مُّوسَىٰ وَهَٰرُونَ﴾ پیامبرانی را به سوی قومشان فرستادیم که با نشانه‌های روشن نزد آنان آمدند؛ اما آنها به آنچه که پیش‌تر تکذیب کرده بودند، ایمان نیاوردند. این‌گونه بر دل‌های متجاوزان مهر می‌زنیم، آنگاه پس از آنها، موسی و هارون را فرستادیم. والله أعلم. سپس موسی بن عمران کلیم و برادرش هارون را ـ آنگاه که موسی از خداوند خواست هارون را در کارش شریک وی نماید، و خداوند خواستۀ او را پذیرفت ـ همراه با آیاتی که بر راستگویی آنان و صحت آنچه آورده بودند، دلالت می‌نمود، و همراه با دلیلی آشکار فرستادیم؛ دلیلی قوی که به‌خاطر قوتش، بر دل‌ها چیره می‌شود، و مؤمنان از آن فرمان می‌برند، و حجت آشکار را بر مخالفان اقامه می‌کند. همچنان‌که در جایی دیگر فرموده است: ﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَىٰ تِسۡعَ ءَايَٰتِۢ بَيِّنَٰتٖ﴾ و به موسی نُه نشانۀ آشکار دادیم. بنابراین سرکردۀ مخالفان، حق را شناخت، اما مخالفت کرد، ﴿فَسۡ‍َٔلۡ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ إِذۡ جَآءَهُمۡ فَقَالَ لَهُۥ فِرۡعَوۡنُ إِنِّي لَأَظُنُّكَ يَٰمُوسَىٰ مَسۡحُورٗا قَالَ لَقَدۡ عَلِمۡتَ مَآ أَنزَلَ هَٰٓؤُلَآءِ إِلَّا رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ بَصَآئِرَ وَإِنِّي لَأَظُنُّكَ يَٰفِرۡعَوۡنُ مَثۡبُورٗا﴾ از بنی‌اسرائیل بپرسید آنگاه که موسی با نشانه‌های روشن به نزد آنان آمد، پس فرعون به او گفت: «ای موسی! گمان می‌برم تو را جادو کرده‌اند. موسی گفت: «تو می‌دانی که این نشانه‌ها را جز پروردگار آسمان‌ها و زمین برای راهنمایی نازل نکرده است، و من تو را ای فرعون! هلاک شده می‌دانم.» و خداوند متعال فرمود: ﴿وَجَحَدُواْ بِهَا وَٱسۡتَيۡقَنَتۡهَآ أَنفُسُهُمۡ ظُلۡمٗا وَعُلُوّٗا﴾ و آنان نشانه‌ها را از روی ستمگری و برتری جویی انکار کردند، حال آنکه به حقّانیت آن یقین داشتند. و در اینجا فرمود: (﴿ثُمَّ أَرۡسَلۡنَا مُوسَىٰ وَأَخَاهُ هَٰرُونَ بِ‍َٔايَٰتِنَا وَسُلۡطَٰنٖ مُّبِينٍ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِيْهِۦ﴾) سپس موسی و برادرش هارون را با نشانه‌های خودمان، و [همراه با] دلیلی آشکار، به سوی فرعون و اشراف قومش از قبیل: هامان و دیگر سران آنها فرستادیم. (﴿فَٱسۡتَكۡبَرُواْ﴾) اما آنان ایمان نیاوردند، و از روی تکبر خدا را انکار کردند، و خود را از آنها برتر دانستند. (﴿وَكَانُواْ قَوۡمًا عَالِينَ﴾) و آنها قومی برتری‌جو و خود بزرگ بین بودند؛ یعنی برتری جویی و سلطه طلبی و تباهی و فساد در زمین، تبدیل به صفت و نشانۀ آنها شده بود. بنابراین تکبر ورزیدند، و از آنها بیش از این انتظار نمی‌رفت.
#
{47} {فقالوا} كِبْراً وتيهاً وتحذيراً لضُعفاء العقول وتمويهاً: {أنؤمنُ لِبَشَرَيْنِ مثلِنا}: كما قاله مَنْ قبلَهم سواءً بسواءٍ؛ تشابهتْ قلوبُهم في الكفر، فتشابهت أقوالُهم وأفعالُهم، وجحدوا منَّةَ الله عليهما بالرسالة. {وقومُهُما}؛ أي: بنو إسرائيل. {لنا عابدونَ}؛ أي: معبَّدونَ بالأعمال والأشغال الشاقَّة؛ كما قال تعالى: {وإذْ نَجَّيْناكم من آلِ فرعونَ يسومونَكم سوءَ العذابِ يذبِّحون أبناءَكم ويستَحْيون نساءَكم وفي ذلِكُم بلاءٌ من ربِّكم عظيمٌ}: فكيف نكون تابعين بعد أن كُنَّا متبوعينَ؟! وكيف يكون هؤلاءِ رؤساءَ علينا؟! ونظيرُ قولِهِم قولُ قوم نوح: {أنؤمنُ لك واتَّبَعَكَ الأرذَلونَ}، {وما نراك اتَّبَعَكَ إلاَّ الذين هم أراذلُنا بادِيَ الرأي}.
(47) (﴿فَقَالُوٓاْ﴾) و از روی تکبر و سرکشی و برحذر داشتن کم خردان و فریب دادن آنها گفتند: (﴿أَنُؤۡمِنُ لِبَشَرَيۡنِ مِثۡلِنَا﴾) آیا به دو انسان همانند خودمان ایمان آوریم؟ سخنی را گفتند که پیش از آنها، دیگر نادانان آن را گفته بودند. پس دل‌هایشان در کفر همانند یکدیگر می‌باشد، و گفته و کارهایشان همگون است. آنان رسالت الهی را -که به آن دو برادر ارزانی نموده بود- انکار کردند. (﴿وَقَوۡمُهُمَا لَنَا عَٰبِدُونَ﴾) در حالی که قوم آنان؛ یعنی بنی‌اسرائیل، خدمتگزار ما هستند و با انجام کارهای سخت و طاقت فرسا، زیر دست ما می‌باشند، چنانکه خداوند متعال فرموده است: ﴿وَإِذۡ نَجَّيۡنَٰكُم مِّنۡ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ يَسُومُونَكُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبۡنَآءَكُمۡ وَيَسۡتَحۡيُونَ نِسَآءَكُمۡۚ وَفِي ذَٰلِكُم بَلَآءٞ مِّن رَّبِّكُمۡ عَظِيمٞ﴾ و به یاد آورید آنگاه که شما را از فرعونیان نجات دادیم که بدترین عذاب را به شما می‌چشاندند، پسرانتان را سر می‌بریدند و زن‌هایتان را برای خدمت زنده می‌گذاشتند؛ و در این، آزمایش و عذابی بزرگ از جانب پروردگارتان بود. پس فرعونیان گفتند: چگونه ما پیرو و تابع باشیم بعد از آنکه قبلاً از ما پیروی می‌شده است؟! و چگونه اینها رئیس و رهبر ما باشند؟! و گفتۀ قوم نوح مانند گفتۀ آنهاست: ﴿أَنُؤۡمِنُ لَكَ وَٱتَّبَعَكَ ٱلۡأَرۡذَلُونَ﴾ آیا به تو ایمان بیاوریم، در حالی که انسان‌های حقیر و طبقۀ پایین از تو پیروی کرده‌اند؟! ﴿وَمَا نَرَىٰكَ ٱتَّبَعَكَ إِلَّا ٱلَّذِينَ هُمۡ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ ٱلرَّأۡيِ﴾ و جز کسانی که آنها فرومایگان و بی خردان ما هستند، کسی از تو پیروی نکرده است. معلوم است که چنین سخن پوچی، دلیلی برای رد کردن حق نمی‌باشد؛ و چنین سخنی، عین لجاجت و مخالفت کورکورانه است. بنابراین فرمود:
#
{48} من المعلوم أن هذا لا يَصْلُحُ لدفع الحقِّ، وأنه تكذيبٌ ومعاندةٌ، ولهذا قال: {فكذَّبوهما فكانوا من المُهْلَكينَ}: في الغرقِ في البحر وبنو إسرائيل ينظُرون.
(48) (﴿فَكَذَّبُوهُمَا فَكَانُواْ مِنَ ٱلۡمُهۡلَكِينَ﴾) فرعونیان، موسی و هارون را تکذیب کردند، و در نتیجه در دریا غرق و نابود شدند، در حالی‌که بنی‌اسرائیل [آنها را] نگاه می‌کردند.
#
{49} {ولقد آتَيْنا موسى}: بعدما أهلكَ الله فرعونَ وخلَّص الشعبَ الإسرائيليَّ مع موسى وتمكَّن حينئذٍ من إقامة أمرِ الله فيهم وإظهارِ شعائرِهِ؛ وعدَه اللهُ أن ينزِّل عليه التوراةَ أربعين ليلةً، فذهب لميقاتِ ربِّه؛ قال الله تعالى: {وكَتَبْنا له في الألواح من كلِّ شيءٍ موعظةً وتفصيلاً لكلِّ شيءٍ}. ولهذا قال هنا: {لعلَّهم يهتدونَ}؛ أي: بمعرفة تفاصيل الأمر والنهي والثوابِ والعقابِ ويعرفونَ ربَّهم بأسمائِهِ وصفاتِهِ.
(49) (﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ﴾) بعد از اینکه خداوند فرعون را هلاک کرد و بنی‌اسرائیل را به همراه موسی نجات داد، و موسی توانست دستور خدا را در میان آنها اجرا نماید، و شعایر الهی را اظهار کند، خداوند به او وعده داد که تورات را در مدت چهل شب نازل نماید. پس موسی به میعادگاه پروردگارش رفت. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَكَتَبۡنَا لَهُۥ فِي ٱلۡأَلۡوَاحِ مِن كُلِّ شَيۡءٖ مَّوۡعِظَةٗ وَتَفۡصِيلٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ﴾ و در الواح، در مورد هر چیزی، پندی برای او نوشتیم؛ و هر چیزی را به ‌شیوه‌های گوناگون بیان داشتیم. بنابراین در اینجا فرمود: (﴿لَعَلَّهُمۡ يَهۡتَدُونَ﴾) تا شاید راهیاب گردند؛ یعنی با شناختِ جزئیات امر و نهی، و ثواب و عقاب، هدایت شوند؛ و پروردگارشان را با نام‌ها و صفت‌هایش بشناسند.
: 50 #
{وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ آيَةً وَآوَيْنَاهُمَا إِلَى رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِينٍ (50)}.
وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ آيَةً وَآوَيْنَاهُمَا إِلَى رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِين ٍو پس مريم و مادرش را نشانه‌اي گردانيديم، و آن دو را در تپه‌اي استوار و برخوردار از آب روان جاي داديم.
#
{50} أي: وامتَنَنَّا على عيسى ابن مريم وجَعَلْناه وأمَّه من آيات الله العجيبة؛ حيث حملتْه وولدتْه من غيرِ أبٍ، وتكلَّم في المهد صبيًّا، وأجرى الله على يديه من الآيات ما أجرى. {وآوَيْناهما إلى ربوةٍ}؛ أي: مكان مرتفع، وهذا والله أعلم وقتَ وضعِها، {ذاتِ قَرارٍ}؛ أي: مستقَرٍّ وراحةٍ، {ومَعين}؛ أي: ماء جارٍ؛ بدليلِ قوله: {قد جعل ربُّكِ تحتَكِ}؛ أي: تحت المكان الذي أنت فيه لارتفاعه {سَرِيًّا}؛ أي: نهراً، وهو المَعِيْن. {وهُزِّي إليكِ بجِذْعِ النخلةِ تُساقِطْ عليك رُطَباً جَنِيًّا. فكُلي واشْرَبي وقَرِّي عيناً}.
(50) یعنی بر عیسی پسر مریم منت نهادیم، و او و مادرش را نشانۀ شگفت انگیز خداوند قرار دادیم؛ چراکه مادرش وی را بدون پدر به دنیا آورد، و عیسی در گهواره سخن گفت، و خداوند معجزات و نشانه‌هایی را به ‌دست او نمایان نمود. (﴿وَءَاوَيۡنَٰهُمَآ إِلَىٰ رَبۡوَةٖ ذَاتِ قَرَارٖ وَمَعِينٖ﴾) و آن دو را –به هنگام وضع حمل– در تپه‌ای استوار و برخوردار از آب روان جای دادیم؛ یعنی در پایینِ محلی که آنها در آن به سر می‌بردند، آبی روان و جاری قرار داشت؛ زیرا خداوند متعال می‌فرماید: ﴿قَدۡ جَعَلَ رَبُّكِ تَحۡتَكِ سَرِيّٗا﴾ خداوند در پایین، شما چشمه‌ای قرار داده است. زیرا محل استقرار آنان مرتفع بود. ﴿وَهُزِّيٓ إِلَيۡكِ بِجِذۡعِ ٱلنَّخۡلَةِ تُسَٰقِطۡ عَلَيۡكِ رُطَبٗا جَنِيّٗا فَكُلِي وَٱشۡرَبِي وَقَرِّي عَيۡنٗا﴾ و تنۀ درخت خرما را بجنبان و تکان بده تا خرمای نورس و دست چین بر تو فرو بارد. پس [از این خرمای شیرین] بخور و [از آن آبِ گوارا] بیاشام، و چشمت را روشن بدار.
: 51 - 56 #
{يَاأَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ (51) وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ (52) فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُرًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ (53) فَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِينٍ (54) أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مَالٍ وَبَنِينَ (55) نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ بَلْ لَا يَشْعُرُونَ (56)}.
يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ اي پيامبران! از خوراكيهاي پاكيزه و حلال بخوريد، و كارهاي شايسته بكنيد، بي‌گمان من از آنچه انجام مي‌دهيد آگاهم. وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ و همانا اين است امت شما كه امتي يگانه است، و من پروردگار شما هستم، پس تنها از من بهراسيد. فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ زُبُرًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ [اما مردمان] كار و بار خود را به پراكندگي كشاندند، و هر گروهي به آنچه نزد آنها است شادمان هستند. فَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِينٍ پس بگذارتا مدت زماني در غرقاب [جهالت و گمراهي] خود بسر ببرند. أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِينَ آيا مي‌پندارند با مال و فرزنداني كه به آنان مدد مي‌رسانيم، نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ بَل لَّا يَشْعُرُونَ شتابان نيكي‌ها و خوبي‌ها را نصيبشان مي‌كنيم؟ [چنين نيست] بلكه نمي‌دانند.
#
{51} هذا أمرٌ منه تعالى لرسلِهِ بأكل الطيِّبات التي هي: الرزق والطيِّبُ الحلال، والشكر للَّه بالعمل الصالح الذي به يَصْلُحُ القلب والبدن والدنيا والآخرة، ويخبِرُهم أنَّه بما يعملون عليم؛ فكلُّ عمل عملوه وكلُّ سعي اكتسبوه؛ فإنَّ الله يعلمه، وسيجازيهم عليه أتمَّ الجزاء وأفضلَه، فدلَّ هذا على أنَّ الرسل كلَّهم متفقون على إباحة الطيبات من المآكل وتحريم الخبائثِ منها، وأنَّهم متَّفقون على كلِّ عمل صالح، وإنْ تنوَّعت بعضُ أجناس المأموراتِ واختلفتْ بها الشرائعُ؛ فإنَّها كلَّها عملٌ صالح، ولكنْ تتفاوت بتفاوتِ الأزمنة. ولهذا؛ الأعمال الصالحة التي هي صلاحٌ في جميع الأزمنة قد اتَّفقت عليها الأنبياء والشرائع؛ كالأمر بتوحيد الله وإخلاص الدِّين له ومحبَّته وخوفِهِ ورجائِهِ والبرِّ والصدقِ والوفاءِ بالعهد وصلةِ الأرحام وبرِّ الوالدين والإحسان إلى الضعفاء والمساكين واليتامى والحنوِّ والإحسان إلى الخلق ونحو ذلك من الأعمال الصالحة، ولهذا كان أهل العلم والكُتُب السابقة والعقل حين بَعَثَ الله محمداً - صلى الله عليه وسلم - يستدلُّون على نبوَّته بأجناس ما يأمر به وينهى عنه؛ كما جرى لِهرَقْل وغيره؛ فإنَّه إذا أمر بما أمر به الأنبياءُ الذين من قبلِهِ ونهى عما نَهَوْا عنه؛ دلَّ على أنَّه من جنسهم؛ بخلاف الكذَّاب؛ فلا بدَّ أن يأمرَ بالشرِّ وينهى عن الخير.
(51) در اینجا خداوند پیامبرانش را فرمان می‌دهد تا از پاکیزه‌ها بخورند، و آن روزی پاکیزه و حلال می‌باشد. و آنها را دستور می‌دهد تا با انجام کارهای شایسته -که قلب و جسم با انجام آن سامان می‌یابد، و دنیا و آخرت آدمی نیکو می‌شود- شکر و سپاس خداوند را به جای آورند. و آنها را خبر می‌دهد که خداوند به آنچه انجام می‌دهند، آگاه است. پس هر کاری که بکنند، به درستی که خداوند آن را می‌داند؛ و به طور کامل و به بهترین صورت پاداش می‌یابند. و این دلالت می‌نماید که پیامبران همه بر حلال بودن خوراکی‌های پاکیزه، و بر حرام بودن پلیدی‌ها و خوردنی‌های ناپاک اتفاق دارند؛ و آنها بر انجام هر عمل صالحی اتفاق دارند، گرچه برخی از چیزهایی که به انجام آن امر شده‌اند، متفاوت است؛ و حکم شریعت‌ها در مورد آن مختلف است؛ اما همه عمل صالح هستند، ولی تفاوت شرایط زمانی و مکانی، این اختلاف جزئی را پیش آورده است. بنابراین کارهای شایسته‌ای که در همۀ زمان‌ها شایسته و صالح‌اند، همۀ پیامبران و همۀ شریعت‌ها برآن متفق می‌باشند، مانند دستور به یگانه دانستن خداوند، و انجام عبادت فقط برای خداوند، و محبت خدا و ترس از او، و امید داشتن به او، و نیکوکاری و راستگویی، و وفای به عهد، و برقرار داشتن پیوند خویشاوندی، و نیکی کردن با پدر ومادر، و نیکی کردن با ضعیفان و بینوایان و یتیمان، و مهربانی و نیکوکاری با مردم و امثال آن. بنابراین اهل علم و کتاب‌های گذشته و اهل عقل، از آنچه محمد به آن دستور می‌داد و از آنچه نهی می‌کرد، بر نبوت و پیامبری او استدلال می‌کردند، چنانکه «هرقل» پادشاه روم و دیگران چنین کردند. پس رسول خدا به آنچه پیامبران گذشته به آن دستور دادند، فرمان داد؛ و از آنچه پیامبران پیشین نهی ‌کردند، نهی نمود، و این دلالت می‌نماید که او پیامبر است. به‌خلاف کسی که ادعای دروغین دارد؛ چنین کسی به بدی و شر دستور می‌دهد، و از خوبی باز می‌دارد.
#
{52} ولهذا قال تعالى للرسل: {وإنَّ هذه أمَّتُكم أمَّةً}؛ أي: جماعتُكم يا معشرَ الرسل {واحدةً}: متفقةً على دينٍ واحدٍ وربُّكم واحدٌ. {فاتَّقونِ}: بامتثال أوامري واجتناب زواجري. وقد أمر الله المؤمنين بما أمر به المرسلين؛ لأنَّهم بهم يَقْتَدون وخلفَهم يسلُكون، فقال: {يا أيُّها الذين آمنوا كُلوا من طيِّبات ما رَزَقْناكم واشكُروا للهِ إنْ كنتُم إيَّاه تعبُدونَ}: فالواجب على كل المنتسبين إلى الأنبياء وغيرهم أن يَمْتَثِلوا هذا ويعملوا به.
(52) بنابراین خداوند به پیامبران فرمود: (﴿وَإِنَّ هَٰذِهِۦٓ أُمَّتُكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ﴾) ای پیامبر! جماعت و گروه شما، ملت واحدی است که دین واحدی دارند و پروردگارشان یکی است. (﴿فَٱتَّقُونِ﴾) پس با به‌جا آوردن فرمان‌های من، و پرهیز از آنچه از آن نهی نموده‌ام، از من بهراسید. و خداوند مؤمنان را به آنچه که پیامبران بدان دستور داده است، دستور می‌دهد؛ چون مؤمنان به آنان اقتدا می‌کنند و به دنبال آنها حرکت می‌نمایند. پس فرمود: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُلُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰكُمۡ وَٱشۡكُرُواْ لِلَّهِ إِن كُنتُمۡ إِيَّاهُ تَعۡبُدُونَ﴾ ای مؤمنان! از روزی‌های پاکیزه‌ای که به شما داده‌ایم، بخورید؛ و شکر خداوند را به جای آورید، اگر شما تنها او را می‌پرستید. پس بر همۀ کسانی که خود را به پیامبر منسوب می‌نمایند، لازم است این فرمان را به جای آورند، و به آن عمل نمایند.
#
{53} ولكنْ أبى الظالمون المُفْتَرقُون إلاَّ عصياناً، ولهذا قال: {فتقطَّعوا أمرَهم بينَهم زُبُراً}؛ أي: تقطَّع المنتسبون إلى أتباع الأنبياء {أمْرَهم}؛ أي: دينهم {بينَهم زُبُرا}؛ أي: قطعاً. {كلُّ حزبٍ بما لديهم}؛ أي: بما عندهم من العلم والدين {فرِحون}: يزعمون أنَّهم المحقُّون، وغيرُهم على غير الحقِّ، مع أن المحقَّ منهم مَنْ كان على طريق الرُّسل من أكل الطيبات والعمل الصالح، وما عداهم فإنَّهم مبطِلون.
(53) اما ستمگرانِ منکر، جز سرکشی چیزی را نمی‌پذیرند. بنابراین فرمود: (﴿فَتَقَطَّعُوٓاْ أَمۡرَهُم بَيۡنَهُمۡ زُبُرٗاۖ كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ﴾) و کسانی که خود را به پیروی از پیامبر منسوب می‌کردند، کار و بار دین خود را به پراکندگی کشاندند. و هر گروهی به راهی رفتند؛ و هر گروهی به دانش و دینی که داشتند، شادمان شده و گمان ‌بردند که آنها برحق‌اند، و دیگران بر باطل؛ حال اینکه کسی از آنها برحق است که بر راه پیامبران باشد؛ یعنی روزی حلال بخورد، و عمل صالح انجام دهد، و غیر از اینها بر باطل‌اند.
#
{54} {فَذَرْهُم في غمرتهم}؛ أي: في وسط جهلهم بالحقِّ ودعواهم أنَّهم هم المحقون {حتى حينٍ}؛ أي: إلى أن ينزِلَ العذابُ بهم؛ فإنَّهم لا ينفعُ فيهم وعظٌ، ولا يفيدُهم زجرٌ؛ فكيفَ يفيدُ بمن يزعُمُ أنَّه على الحقِّ ويطمع في دعوة غيرِهِ إلى ما هو عليه؟
(54) (﴿فَذَرۡهُمۡ فِي غَمۡرَتِهِمۡ﴾) پس آنان را بگذار تا مدت زمانی در بحبوحۀ جهالت و ادعاهای باطلشان بمانند. (﴿حَتَّىٰ حِينٍ﴾) تا زمانی که عذاب بر آنها فرود بیاید؛ زیرا پند و موعظه و ترساندن در مورد آنان مفید واقع نمی‌شود، و چگونه این چیزها در مورد کسی مفید واقع می‌شود که گمان می‌برد بر حق است، و در این خیال است که دیگران را نیز به آنچه خودش بر آن است، فرا بخواند؟
#
{55 ـ 56} {أيحسبونَ أنَّما نُمِدُّهُم به من مالٍ وبنينَ. نسارِعُ لهم في الخيرات}؛ أي: أيظنُّونَ أنَّ زيادتنا إيَّاهم بالأموال والأولاد دليلٌ على أنَّهم من أهل الخير والسعادة، وأنَّ لهم خيرَ الدُّنيا والآخرة، وهذا مقدَّم لهم؟! ليس الأمر كذلك؛ {بل لا يشعرونَ}: أنَّما نُملي لهم ونُمْهِلُهم ونُمِدُّهم بالنعم ليزدادوا إثماً وليتوفَّر عقابهم في الآخرة، وليغتَبِطوا بما أوتوا، حتى إذا فَرِحوا بما أوتوا؛ أخَذْناهم بغتةً.
(55 - 56) (﴿أَيَحۡسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِۦ مِن مَّالٖ وَبَنِينَ نُسَارِعُ لَهُمۡ فِي ٱلۡخَيۡرَٰتِ﴾) آیا گمان می‌برند اموال و فرزندان فراوانی که به آنها داده‌ایم، دلیلی برآن است که آنان اهل خیر و سعادت و خوشبختی هستند، و خوبی دنیا و آخرت از آن آنهاست؟ آنها چنین فکر می‌کنند، اما در حقیقت چنین نیست. (﴿بَل لَّا يَشۡعُرُونَ﴾) بلکه نمی‌دانند که ما آنان را مهلت می‌دهیم و کمکشان می‌کنیم تا بیشتر گناه کنند و عذابشان در آخرت کامل و فراوان شود؛ و تا به آنچه داده شده‌اند، شادمان شوند و دیگران به آن رشک برند. ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فَرِحُواْ بِمَآ أُوتُوٓاْ أَخَذۡنَٰهُم بَغۡتَةٗ﴾ پس زمانی که به آنچه داده شده‌اند شاد شدند، ناگاه آنان را به عذاب گرفتار می‌کنیم.
: 57 - 62 #
{إِنَّ الَّذِينَ هُمْ مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ (57) وَالَّذِينَ هُمْ بِآيَاتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ (58) وَالَّذِينَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لَا يُشْرِكُونَ (59) وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ (60) أُولَئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ (61) وَلَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَلَدَيْنَا كِتَابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ (62)}.
إِنَّ الَّذِينَ هُم مِّنْ خَشْيَةِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ بي‌گمان آنان كه از خوف خدا هراسانند. وَالَّذِينَ هُم بِآيَاتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ و كساني كه با آيات پروردگارشان ايمان مي‌آورند. وَالَّذِينَ هُم بِرَبِّهِمْ لَا يُشْرِكُونَ و كساني كه آنان به پروردگارشان كفر نمي‌ورزند. وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوا وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ و كساني كه آنچه را بايد [در راه خدا] بدهند، مي‌دهند، در حالي كه دلهايشان ترسان و هراسان است از اينكه به سوي پروردگارشان باز خواهند گشت. أُوْلَئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ چنين كساني براي انجام خوبيها مي‌شتابند و در انجام آن پيشتازند. وَلَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَلَدَيْنَا كِتَابٌ يَنطِقُ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ و هيچ كس را مگر به اندازة توانش تكليف نمي‌كنيم و نزد ما كتابي است كه به حق سخن مي‌گويد، و هيچ ظلم و ستمي بديشان نمي‌شود.
#
{57} {إنَّ الذينَ هم من خَشْيَةِ ربِّهم مشفِقونَ}؛ أي: وجِلون، مشفقة قلوبُهم، كلُّ ذلك من خشية ربِّهم؛ خوفاً أن يَضَعَ عليهم عدلَه؛ فلا يُبقي لهم حسنةً، وسوءَ ظنٍّ بأنفسهم أنْ لا يكونوا قد قاموا بحقِّ الله تعالى، وخوفاً على إيمانِهِم من الزَّوال، ومعرفةً منهم بربِّهم وما يستحقُّه من الإجلال والإكرام. وخوفُهم وإشفاقُهم يوجِبُ لهم الكفَّ عما يوجِبُ الأمرُ المخوفُ من الذُّنوب والتقصير في الواجبات.
(57) وقتی خداوند از کسانی سخن به میان آورد که هم گناه کرده، و هم احساس ایمنی می‌کنند؛ و گمان می‌برند نعماتی که خداوند در دنیا به آنها ارزانی داده است، دلیلی بر خوبی و برتری آنهاست؛ از کسانی یاد کرد که هم نیکو کاری می‌نمایند، و هم از پروردگارشان می‌ترسند.پس فرمود: (﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ هُم مِّنۡ خَشۡيَةِ رَبِّهِم مُّشۡفِقُونَ﴾) بی‌گمان کسانی که از خوف پروردگارشان هراسان‌اند. یعنی دل‌هایشان از ترس پروردگارشان هراسان بوده، و می‌ترسند که خداوند با آنها طبق عدالت خویش رفتار نماید، و آنگاه هیچ نیکی برایشان باقی نماند، و نسبت به خویش بدبین هستند که مبادا نتوانسته باشند حق خداوند را ادا نموده باشند. و می‌ترسند که مبادا ایمانشان از بین برود، و چون پروردگارشان را می‌شناسند و می‌دانند که تا چه حد او سزاوار بزرگداشت می‌باشد، از او می‌هراسند؛ و خوف و ترس آنها، باعث می‌شود تا از گناهان دست بردارند و درانجام واجبات کوتاهی نورزند.
#
{58} {والذين هم بآياتِ ربِّهم يؤمنونَ}؛ أي: إذا تُلِيَتْ عليهم آياتُه؛ زادتْهم إيماناً، ويتفكَّرون أيضاً في الآيات القرآنيَّة، ويتدبَّرونها، فَيَبِينُ لهم من معاني القرآن وجلالتِهِ واتِّفاقِهِ وعدم اختلافِهِ وتناقضِهِ وما يدعو إليه من معرفة الله وخوفِهِ ورجائِهِ وأحوال الجزاء، فيحدثُ لهم بذلك من تفاصيل الإيمان ما لا يُعَبِّرُ عنه اللسانُ، ويتفكَّرون أيضاً في الآيات الأفقيَّة؛ كما في قوله: {إنَّ في خَلْقِ السمواتِ والأرضِ واختلافِ الليل والنهارِ لآياتٍ لأولي الألباب ... } إلى آخر الآيات.
(58) (﴿وَٱلَّذِينَ هُم بِ‍َٔايَٰتِ رَبِّهِمۡ يُؤۡمِنُونَ﴾) و کسانی که به آیات پروردگارشان ایمان می‌آورند؛ یعنی هرگاه آیات خداوند بر آنها خوانده شود، ایمانشان افزوده می‌شود؛ و نیز در آیات قرآنی می‌اندیشند و در آن تدبر می‌نمایند؛ پس مفاهیم قرآن و شکوه و انجام آن برایشان روشن می‌گردد، و آنچه قرآن به آن فرا می‌خواند، از قبیل: شناخت خدا، و ترس از او، و امید داشتن به او برایشان معلوم می‌گردد، در نتیجه به درجاتی از ایمان می‌رسند که نمی‌توانند به زبان آن را تعبیر نمایند. و نیز در آیاتِ آفاق، تدبر می‌نمایند و می‌اندیشند، چنانکه فرموده است: ﴿إِنَّ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓيَٰتٖ لِّأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾ بی‌گمان در آفرینشِ آسمان‌ها و زمین، و در گردش شب و روز، برای خردمندان نشانه‌ها است.
#
{59} {والذين هم بربِّهم لا يُشْرِكونَ}؛ أي: لا شركاً جليًّا؛ كاتخاذ غير الله معبوداً يدعوه ويرجوه، ولا شركاً خفيًّا؛ كالرياء ونحوه، بل هم مخلصونَ لله في أقوالهم وأعمالهم وسائر أحوالهم.
(59) (﴿وَٱلَّذِينَ هُم بِرَبِّهِمۡ لَا يُشۡرِكُونَ﴾) و کسانی که برای پروردگارِ خود انباز و شریک قرار نمی‌دهند؛ یعنی نه مرتکب شرک جلی و آشکار می‌شوند، مانند به ‌خدایی گرفتن غیر الله که آن را به فریاد بخوانند، و به آن امید داشته باشند؛ و نه مرتکبِ شرکِ خفی می‌شوند، ازقبیل: ریا و امثال آن. آنها، گفته‌ها و کارها و سایر حالاتشان را، مخلصانه برای خدا انجام می‌دهند.
#
{60} {والذين يؤتونَ ما آتوْا}؛ أي: يعطون من أنفسهم مما أُمِروا به ما آتوا من كلِّ ما يقدرون عليه من صلاةٍ وزكاةٍ وحجٍّ وصدقةٍ وغير ذلك، ومع هذا {قلوبُهُم وَجِلَةٌ}؛ أي: خائفة {أنَّهم إلى ربِّهم راجِعونَ}؛ أي: خائفةٌ عند عرض أعمالها عليه والوقوف بين يديه أن تكونَ أعمالُهم غيرَ منجِّيةٍ من عذاب الله؛ لعلمِهِم بربِّهم، وما يستحقُّه من أصناف العبادات.
(60) (﴿وَٱلَّذِينَ يُؤۡتُونَ مَآ ءَاتَواْ﴾) و کسانی که [ازطرف خود] عطا می‌کنند، [و می‌بخشند] آنچه را که به دادن آن دستور داده شده‌اند، و هرآنچه را که در توان دارند، از قبیل: نماز و زکات و حج و صدقه و غیره انجام می‌دهند. (﴿وَّقُلُوبُهُمۡ وَجِلَةٌ﴾) با وجود این، دل‌هایشان ترسان و هراسان است، (﴿أَنَّهُمۡ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ رَٰجِعُونَ﴾) و از اینکه اعمالشان پیش خدا می‌رود، و در پیشگاه او می‌ایستند؛ می‌ترسند که مبادا اعمالشان، آنها را از عذاب خدا نجات ندهد؛ چون آنها پروردگارشان را می‌شناسند، و می‌دانند او سزاوار انواع عبادت‌ها است.
#
{61} {أولئك يسارِعونَ في الخيراتِ}؛ أي: في مَيْدان التَّسارع في أفعال الخير؛ همُّهم ما يقرِّبُهم إلى الله، وإرادتُهم مصروفةٌ فيما يُنجي من عذابِهِ؛ فكلُّ خيرٍ سمعوا به أو سَنَحَتْ لهم الفرصةُ [إليه]؛ انتهزوه وبادَروه؛ قد نَظَروا إلى أولياءِ الله وأصفيائِهِ أمامهم، ويمنةً ويسرةً؛ يسارِعون في كلِّ خيرٍ، وينافِسون في الزُّلْفى عند ربِّهم؛ فنافَسوهُم، ولمَّا كان المسابِقُ لغيرِهِ المسارِعُ؛ قد يسبِقُ لجِدِّه وتشميره، وقد لا يسبِقُ لتقصيرِهِ؛ أخبر تعالى أنَّ هؤلاء من القسم السابقين، فقال: {وهم لها}؛ أي: للخيرات، {سابِقونَ}: قد بلغوا ذِرْوَتَها، وتبارَوْا هم والرعيل الأول، ومع هذا قد سبقت لهم من الله سابقةُ السعادةِ أنَّهم سابقونَ.
(61) (﴿أُوْلَٰٓئِكَ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡخَيۡرَٰتِ﴾) چنین کسانی در انجام کارهای خوب، با یکدیگر مسابقه می‌دهند؛ و هدفشان این است، کارهایی انجام دهند که آنان را به خدا نزدیک ‌نماید؛ و به اموری مشغول می‌شوند که آنها را از عذاب خداوند نجات ‌دهد. پس هرگاه چیز خوبی را بشنوند، و یا فرصت انجام آن برایشان مهیا شود، فرصت را غنیمت شمرده و شتابان آن را انجام می‌دهند. آنها به اولیا و برگزیدگان خدا که در اطرافشان هستند، نگاه کرده و می‌بینند که در انجام هر کار خوبی می‌شتابند؛ و در نزدیک شدن به پروردگارشان، با یکدیگر به رقابت می‌پردازند. اینان نیز با آنها به رقابت می‌پردازند. و از آنجا که هرمسابقه دهنده‌ای، گاهی به‌خاطر تلاش و آمادگی‌اش پیشی می‌گیرد؛ و گاهی به سبب کوتاهی‌اش باز می‌ماند؛ خداوند متعال خبر داده است که اینها همواره از نوعِ سابقین و پیشتازان هستند. (﴿وَهُمۡ لَهَا سَٰبِقُونَ﴾) و آنها در انجام کارهای خوب پیشتازند، و به اوج خوبی‌ها رسیده‌اند. آنها گرچه با نسل‌های مخلصِ نخستین مسابقه داده‌اند؛ اما با وجود این، خداوند آنها را خوشبخت و پیشتاز گردانده است.
#
{62} ولما ذَكَرَ مسارَعَتَهم إلى الخيرات وَسَبْقَهم إليها؛ ربَّما وَهِمَ واهمٌ أنَّ المطلوب منهم ومن غيرهم أمرٌ غير مقدورٍ أو متعسِّر؛ أخبر تعالى أنه {لا نكلِّفُ نفساً إلاَّ وُسْعَها}؛ أي: بقدر ما تسعه ويفضُلُ من قوتها عنه، ليس ممَّا يستوعبُ قوَّتها؛ رحمةً منه وحكمةً؛ لتيسير طريق الوصول إليه، ولتعمر جادةُ السالكين في كلِّ وقت إليه. {ولَدَيْنا كتابٌ ينطِقُ بالحقِّ}: وهو الكتابُ الأوَّل الذي فيه كل شيء، وهو يطابِقُ كلَّ واقع يكون؛ فلذلك كان حقًّا. {وهم لا يُظْلَمون}: ينقص من إحسانهم، أو يزداد في عقوبتِهم وعصيانِهِم.
(62) وقتی که پیشی گرفتنِ آنها بر یکدیگر در انجامِ کارهای خوب را بیان کرد، شاید کسی گمان برد که آنچه از آنها و از دیگران خواسته شده، امری است که ازتوانایی ما انسان‌های امروزه خارج و یا مشکل است. بنابراین خداوند متعال فرموده است: (﴿وَلَا نُكَلِّفُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا﴾) و هیچ کس را مگر به اندازۀ توانش مکلف نمی‌کنیم؛ یعنی به اندازه‌ای که توانایی‌اش بیشتر از آن است؛ و رحمت و حکمت الهی چنین است که انسان را به چیزهایی مکلف ‌نماید که توانایی و قدرتش آن را به طور کامل فراگیرد؛ و چنین نمود تا راه رسیدن به او نزدیک، و همواره جاده و راه کسانی که راه او را در پیش می‌گیرند، آباد و پر راهرو باشد. (﴿وَلَدَيۡنَا كِتَٰبٞ يَنطِقُ بِٱلۡحَقِّ﴾) و نزد ما کتابی است که به حق سخن می‌گوید؛ و آن، کتاب نخستین یعنی «لوح المحفوظ» است که هر چیزی در آن ثبت و ضبط گردیده؛ و هر آنچه صورت می‌پذیرد، مطابق آنچه در آن نوشته شده است انجام می‌شود.(﴿وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ﴾) و بر آنان، هیچ ظلم و ستمی نمی‌شود؛ یعنی از نیکی‌هایشان کاسته نشده، و به عقوبت و عذاب نافرمانی‌هایشان افزوده نمی‌گردد.
: 63 - 71 #
{بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ مِنْ هَذَا وَلَهُمْ أَعْمَالٌ مِنْ دُونِ ذَلِكَ هُمْ لَهَا عَامِلُونَ (63) حَتَّى إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِيهِمْ بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ يَجْأَرُونَ (64) لَا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُمْ مِنَّا لَا تُنْصَرُونَ (65) قَدْ كَانَتْ آيَاتِي تُتْلَى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ تَنْكِصُونَ (66) مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سَامِرًا تَهْجُرُونَ (67) [أَفَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءَهُمْ مَا لَمْ يَأْتِ آبَاءَهُمُ الْأَوَّلِينَ (68) أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ (69) أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَأَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ (70) وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْنَاهُمْ بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ (71)}].
بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ مِّنْ هَذَا وَلَهُمْ أَعْمَالٌ مِن دُونِ ذَلِكَ هُمْ لَهَا عَامِلُونَ بلكه دلهايشان غافل از اين [قرآن] است، و آنان غير از اين [كار زشت] كارهاي زشت ديگري دارند كه انجامش مي‌دهند. حَتَّى إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِيهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ يَجْأَرُونَ [در اين حالت] سران خوشگذران ايشان را به عذاب گرفتار مي‌كنيم، پس ناگهان فرياد بر مي‌آورند. لَا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُم مِّنَّا لَا تُنصَرُونَ [بديشان خواهيم گفت:] امروز فرياد و واويلا سر ندهيد، شما از سوي ما ياري و كمك نمي‌شويد. قَدْ كَانَتْ آيَاتِي تُتْلَى عَلَيْكُمْ فَكُنتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ تَنكِصُونَ [چرا كه] آيات من بر شما خوانده مي‌شد ولي شما به عقب بر مي‌گشتيد. مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سَامِرًا تَهْجُرُونَ در حالي كه- در برابر مردم به سبب خانه‌ي كعبه- تكبر ورزيديد، شبها در جلسات ومراسم خود از قرآن بدگويي مي‌كرديد. أَفَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءهُم مَّا لَمْ يَأْتِ آبَاءهُمُ الْأَوَّلِينَ آيا در اين سخن نيانديشيده‌اند، يا چيزي برايشان آمده كه براي نياكان نخستينشان نيامده است؟. أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنكِرُونَ يا اينكه آنان پيامبرشان را نمي‌شناسند، از اين رو او را انكار مي‌كنند؟ أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءهُم بِالْحَقِّ وَأَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ يا مي‌گويند: «او ديوانه است؟ [چنين نيست] بلكه حق را برايشان آورده است. و بيشترشان خواهان حق نيستند. وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْنَاهُم بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَن ذِكْرِهِم مُّعْرِضُونَ و اگر حق و حقيقت از خواستهاي ايشان پيروي مي‌كرد، آسمانها و زمين و هر آنچه كه در زمين است تباه مي‌شدند. بلكه پندشان را برايشان آورده‌ايم ولي آنان از پندشان روي مي‌گردانند.
#
{63} يخبر تعالى أنَّ قلوبَ المكذِّبين في غمرةٍ من هذا؛ أي: وسط غمرةٍ من الجهل والظُّلم والغفلة والإعراض تمنَعُهم من الوصول إلى هذا القرآن؛ فلا يهتدونَ به، ولا يصل إلى قلوبهم منه شيءٌ، {وإذا قَرَأتَ القرآنَ جَعَلْنا بينَك وبين الذين لا يؤمنون بالآخرةِ حجاباً مستوراً، وجَعَلْنا على قلوبِهِم أكِنَّةً أنْ يَفْقَهوه وفي آذانِهِم وقراً}؛ فلمَّا كانت قلوبُهم في غمرةٍ منه؛ عملوا بحسب هذا الحال من الأعمال الكفريَّة والمعاندة للشَّرع ما هو موجبٌ لعقابهم، ولكنْ {لهم أعمالٌ من دونِ}: هذه الأعمال {هم لها عاملونَ}؛ أي: فلا يستغرِبوا عدم وقوع العذاب فيهم؛ فإنَّ الله يُمْهِلُهم ليعملوا هذه الأعمال التي بقيت عليهم مما كُتِبَ عليهم؛ فإذا عملوها، واستَوْفَوها؛ انتقلوا بشرِّ حالةٍ إلى غضب الله وعقابه.
(63) خداوند متعال خبر می‌دهد که تکذیب‌کنندگان در میان جهالت و ستمگری وغفلت و رویگردانی قرار دارند، و این امر آنها را از رسیدن به این قرآن باز می‌دارد. پس آنان قرآن را راهنمای خویش قرار نمی‌دهند، و با آن راهیاب نمی‌شوند، و چیزی از قرآن به دل‌هایشان نمی‌رسد: ﴿وَإِذَا قَرَأۡتَ ٱلۡقُرۡءَانَ جَعَلۡنَا بَيۡنَكَ وَبَيۡنَ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ حِجَابٗا مَّسۡتُورٗا وَجَعَلۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ أَكِنَّةً أَن يَفۡقَهُوهُ وَفِيٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٗا﴾ و هنگامی که قرآن ‌خواندی، میان تو و کسانی که به آخرت ایمان ندارند، پردۀ پوشیده شده‌ای قرار دادیم؛ و بر دل‌هایشان پرده افکندیم که مانع فهم و درک قرآن می‌باشد؛ و در گوش‌هایشان کری هست. پس وقتی که دل‌هایشان در غفلت از قرآن قرار دارد، بر حسب این حالت، اعمال و کارهای کفر آمیز انجام داده، و با شریعت مخالفت می‌کنند که سبب مجازات و سزایشان می‌گردد. (﴿وَلَهُمۡ أَعۡمَٰلٞ مِّن دُونِ ذَٰلِكَ هُمۡ لَهَا عَٰمِلُونَ﴾) و آنها کارهایی غیر از این نیز دارند که انجامش می‌دهند؛ یعنی از اینکه خداوند آنها را به عذاب گرفتار می‌نماید، تعجب نکنید؛ زیرا خداوند آنها را مهلت می‌دهد تا اعمالی که بر آنها مقرر شده است، انجام دهند. پس هرگاه آن را به طور کامل انجام دادند، به بدترین حالت به خشم و عذاب خداوند گرفتار می‌شوند.
#
{64 ـ 65} {حتى إذا أخَذْنا مُتْرَفيهم}؛ أي: متنعِّميهم الذين ما اعتادوا إلاَّ التَّرفَ والرَّفاهية والنعيم، ولم تحصُل لهم المكارهُ؛ فإذا أخذْناهم {بالعذابِ}، ووجدوا مسَّه؛ {إذا هم يجأرون}: يصرُخون ويتوجَّعون؛ لأنَّه أصابهم أمرٌ خالفَ ما هم عليه، ويستغيثونَ، فيقالُ لهم: {لا تجأروا اليومَ إنَّكم منَّا لا تُنصَرونَ}: وإذا لم تأتِهِم النُّصرةُ من الله، وانقطع عنهم الغوثُ من جانِبِه؛ لم يستطيعوا نصرَ أنفسِهِم، ولم ينصُرْهم أحدٌ.
(64 - 65) (﴿حَتَّىٰٓ إِذَآ أَخَذۡنَا مُتۡرَفِيهِم بِٱلۡعَذَابِ﴾) کافران به کارهای زشت خود ادامه دادند تا اینکه نازپرورده‌هایشان را، و آنان که جز با خوشگذرانی و رفاه و آسایش عادت نکرده بودند و ناگواری و ناراحتی به آنان دست نداده بود، به عذاب گرفتار نمودیم، و آنها عذاب را احساس کردند، (﴿إِذَا هُمۡ يَجۡ‍َٔرُونَ﴾) آنگاه ناگهان فریاد برآورده، و واویلا سر داده، و دردمند می‌شوند؛ چون چیزهایی به آنها رسیده که آرامش و راحتی آنها را به هم می‌زند. و کمک می‌جویند، پس به آنها گفته می‌شود: (﴿لَا تَجۡ‍َٔرُواْ ٱلۡيَوۡمَۖ إِنَّكُم مِّنَّا لَا تُنصَرُونَ﴾) امروز فریاد و واویلا سرندهید، شما از سوی ما یاری و کمک نمی‌شوید. و چون از طرف خداوند یاری و کمک نگردند و به دادشان رسیده نشود، نمی‌توانند خودشان را یاری نمایند، و هیچ کس آنها را یاری نخواهد کرد.
#
{66} فكأنَّه قيل: ما السببُ الذي أوصلَهم إلى هذه الحال؟ قال: {قد كانتْ آياتي تُتْلى عليكم}: لتؤمِنوا بها وتُقْبِلوا عليها، فلم تَفْعَلوا ذلك، بل {كنتُم على أعقابِكُم تنكِصونَ}؛ أي: راجعين القهقرى إلى الخلف، وذلك لأنَّ باتِّباعهم القرآن يتقدَّمون، وبالإعراض عنه يستأخِرون، وينزلون إلى أسفل سافلين.
(66) گویا گفته می‌شود چه چیزی باعث شده تا آنها به این وضعیت گرفتار شوند؟ پس فرمود: (﴿قَدۡ كَانَتۡ ءَايَٰتِي تُتۡلَىٰ عَلَيۡكُمۡ﴾) به راستی که آیات من بر شما خوانده می‌شد تا به آن ایمان بیاورید، و آن را بپذیرید؛ اما شما چنین نکردید، بلکه (﴿فَكُنتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡ تَنكِصُونَ﴾) شما به عقب باز می‌گشتید. چرا که آنها، در صورت پیروی از قرآن، پیش می‌رفتند؛ و با اعراض و رویگردانی از آن، به عقب بر‌گشته، و به پایین‌ترین درجه سقوط نمودند.
#
{67} {مستكبِرينَ به سامراً تَهْجُرونَ}: قال المفسِّرون: معناه: مستكبرين به: الضمير يعود إلى البيت المعهود عند المخاطبين أو الحرم؛ أي: متكبِّرين على الناس بسببه، تقولون: نحنُ أهلُ الحرم؛ فنحنُ أفضلُ من غيرِنا وأعلا. {سامراً}؛ أي: جماعة يتحدثون بالليل حول البيت. {تَهْجُرونَ}؛ أي: تقولون الكلامَ الهُجْرَ الذي هو القبيح في هذا القرآن؛ فالمكذِّبون كانت طريقتُهم في القرآنِ الإعراضُ عنه، ويوصي بعضُهم بعضاً بذلك، {وقال الذين كَفَروا لا تَسْمَعوا لهذا القرآن والْغَوْا فيه لعلَّكم تغلِبونَ}، وقال الله عنهم: {أفَمِنْ هذا الحديثِ تَعْجَبونَ. وتَضْحَكونَ ولا تبكونَ. وأنتم سامِدون}، {أم يقولون تقوَّلَه} فلما كانوا جامعينَ لهذه الرذائل؛ لا جَرَمَ حقَّت عليهم العقوبةُ، ولَمَّا وقعوا فيها؛ لم يكن لهم ناصرٌ ينصُرُهم ولا مغيثٌ ينقِذُهم، ويوبَّخون عند ذلك بهذه الأعمال الساقطة.
(67) (﴿مُسۡتَكۡبِرِينَ بِهِۦ سَٰمِرٗا تَهۡجُرُونَ﴾) مفسرین گفته‌اند که معنی آیه چنین است: آنها به سبب خانۀ کعبه یا حرم، بر مردم تکبر ورزیده و می‌گفتند: ما اهل حرم هستیم، پس ما از دیگران برتر و بهتر می‌باشیم، (﴿سَٰمِرٗا﴾) یعنی به صورت گروهی و شبانه، در اطراف کعبه افسانه سرایی می‌کردند. (﴿تَهۡجُرُونَ﴾) و سخن بیهوده سر داده و می‌گفتند: قرآن زشت و نادرست است. شیوۀ تکذیب‌کنندگان دربارۀ قرآن، این بود که از آن رویگردانی می‌کردند، و یکدیگر را به اعراض و رویگردانی از آن توصیه می‌نمودند: ﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَا تَسۡمَعُواْ لِهَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ وَٱلۡغَوۡاْ فِيهِ لَعَلَّكُمۡ تَغۡلِبُونَ﴾ و آنان که کافر شده بودند، گفتند: «به این قرآن گوش فرا ندهید؛ [و به‌هنگام تلاوت آن] سروصدا به راه اندازید، شاید پیروز شوید.» و خداوند در مورد آنها فرموده است: ﴿أَفَمِنۡ هَٰذَا ٱلۡحَدِيثِ تَعۡجَبُونَ وَتَضۡحَكُونَ وَلَا تَبۡكُونَ وَأَنتُمۡ سَٰمِدُونَ﴾ آیا از این گفتارِ قرآن تعجب می‌کنید، و می‌خندید، اما به حال خود گریه نمی‌کنید؟! و پیوسته در غفلت و هوسرانی به‌سر می‌برید؟! ﴿أَمۡ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُۥ﴾ آیا می‌گویند: «قرآن را خودش به دروغ بر بسته است؟» وچون همۀ این زشتی‌ها را دارا بودند، به عذاب گرفتار گردیدند؛ و چون گرفتار عذاب شدند، یاری کننده‌ای نداشتند که آنها را یاری ‌نماید، و فریادرسی نداشتند که آنها را نجات دهد. پس به سبب این اعمال زشت مورد سرزنش قرار می‌گیرند:
#
{68} {أفلم يَدَّبَّروا القولَ}؛ أي: أفلا يتفكَّرون في القرآن ويتأمَّلونه ويتدبَّرونه؛ أي: فإنَّهم لو تدبَّروه؛ لأوجبَ لهم الإيمانَ، ولَمَنَعَهم من الكفرِ، ولكن المصيبةَ التي أصابتهم بسبب إعراضهم عنه. ودل هذا على أنَّ تدبُّرَ القرآن يدعو إلى كلِّ خير ويعصِمُ من كلِّ شرٍّ، والذي منعهم من تدبُّرِهِ أنَّ على قلوبِهِم أقفالُها. {أم جاءهم ما لم يأتِ آباءَهُمُ الأوَّلينَ}؛ أي: أَوَ منعهم من الإيمان أنَّه جاءهم رسولٌ وكتابٌ ما جاء آباءَهم الأوَّلين، فرضوا بسلوك طريقِ آبائِهِم الضالِّين، وعارَضوا كلَّ ما خالفَ ذلك! ولهذا قالوا هم ومن أشبههم من الكفار ما أخبر الله عنهم: {وكذلك ما أرْسَلْنا من قبلِكَ في قريةٍ من نذيرٍ إلاَّ قال مُتْرَفوها إنَّا وَجَدْنا آباءَنا على أمَّةٍ وإنَّا على آثارِهِم مُقتدونَ}. فأجابهم بقوله: {قال أوَلَوْ جئتُكم بأهدى ممَّا وَجَدْتم عليه آباءَكم فهل تَتَّبِعونِ}: إنْ كان قصدُكم الحقَّ. فأجابوا بحقيقةِ أمرِهم: {قالوا إنا بما أرسِلْتم به كافرونَ}.
(68) (﴿أَفَلَمۡ يَدَّبَّرُواْ ٱلۡقَوۡلَ﴾) آیا در قرآن تفکر نمی‌کنند و نمی‌اندیشند؟! یعنی اگر آنها در قرآن بیندیشند، حتماً ایمان می‌آورند؛ زیرا تفکر و اندیشه در قرآن، آنها را از کفر باز خواهد داشت. مصیبتی که بدان گرفتار شده‌اند، به خاطر رویگردانی از قرآن است؛ و این دلالت می‌نماید که اندیشیدن در قرآن، آدمی را به خیر و خوبی فرا می‌خواند، و از هر شر و بدی مصون می‌دارد؛ و آنچه که آنان را از اندیشیدن در قرآن باز داشت، این بود که دل‌هایشان بسته شده بود. (﴿أَمۡ جَآءَهُم مَّا لَمۡ يَأۡتِ ءَابَآءَهُمُ ٱلۡأَوَّلِينَ﴾) یا چیزی که آنها را از ایمان آوردن باز داشته، این است که پیامبر و کتابی به نزد آنها آمده که برای پدران نخستین آنها نیامده است؟ پس به در پیش گرفتنِ راهِ نیاکانِ گمراهشان، خشنود و راضی شده؛ و با هرآنچه که با شیوه و راه نیاکانشان مخالف است، مخالفت کردند، بنابراین آنان و آن دسته از کفار که همانند آنان بودند، چیزی را گفتند که خداوند از آن خبر داده است: ﴿وَكَذَٰلِكَ مَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ فِي قَرۡيَةٖ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتۡرَفُوهَآ إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّقۡتَدُونَ﴾ و این‌گونه پیش از تو، در هیچ آبادی و شهری، بیم دهنده‌ای را نفرستادیم مگر اینکه خوشگذرانان آن گفتند: «ما نیاکان خود را بر آیینی یافته‌ایم، و قطعاً ما دنباله‌رو راه آنان می‌باشیم.» پس [رسولشان] آنها را پاسخ داد و ﴿قَٰلَ أَوَلَوۡ جِئۡتُكُم بِأَهۡدَىٰ مِمَّا وَجَدتُّمۡ عَلَيۡهِ ءَابَآءَكُمۡ﴾ گفت: «آیا من برایتان چیزی نیاورده‌ام که از آنچه پدرانتان را بر آن یافته اید، بهتر و بیشتر موجب راهیابی است؟». پس اگر هدفِ شما رسیدن به حق می‌باشد، از من پیروی ‌کنید. کافران به حقیقت اعتراف کرده و ﴿قَالُوٓاْ إِنَّا بِمَآ أُرۡسِلۡتُم بِهِۦ كَٰفِرُونَ﴾ گفتند: «ما به آنچه شما با آن فرستاده شده‌اید، کافر هستیم.»
#
{69} وقوله: {أمْ لم يعرِفوا رسولَهم فهم له منكرونَ}؛ أي: أَوَ منعهم من اتّباع الحقِّ أنَّ رسولَهم محمداً - صلى الله عليه وسلم - غير معروفٍ عندهم فهم منكرونَ له يقولونَ: لا نعرِفُه ولا نعرِفُ صدقَه، دعونا [حتى] نَنْظُر حالَه ونسألَ عنه مَنْ له به خبرةٌ؟ أي: لم يكنِ الأمرُ كذلك؛ فإنَّهم يعرفون الرسولَ - صلى الله عليه وسلم - معرفةً تامّةً، صغيرهم وكبيرهم، يعرفون منه كلَّ خُلُق جميل، ويعرِفون صدقَه وأمانَتَه، حتى كانوا يسمُّونه ـ قبل البعثة ـ: الأمين ؛ فَلِمَ لا يصدِّقونَه حين جاءهم بالحقِّ العظيم والصدق المبين؟!
(69) (﴿أَمۡ لَمۡ يَعۡرِفُواْ رَسُولَهُمۡ فَهُمۡ لَهُۥ مُنكِرُونَ﴾) یا اینکه پیامبرشان -محمد صلی الله علیه وسلم- در میانشان ناشناخته است و او را نمی‌شناسند، و این امر، آنها را از پیروی کردن از حق باز داشته است؟ می‌گویند: «ما او را نمی‌شناسیم، و راستگویی او را نمی‌دانیم، بگذارید ما حالت و وضعیت او را نگاه کنیم، و در مورد وی از کسی که به او آگاه است، پرس وجو نماییم؛ یعنی چنین نیست، بلکه کوچک و بزرگشان پیامبر صلی الله علیه وسلم را به طور کامل می‌شناسند، و به تمام اخلاق و عادت‌های زیبای او واقف هستند، و راستگوییِ او را می‌دانند. حتی آنها قبل از بعثت، او را امین می‌نامیدند؛ پس چرا وقتی با حق بزرگ و راستی و حقیقتِ آشکار به نزد آنها آمد، وی را تصدیق نکردند؟!
#
{70} {أم يقولونَ به جِنَّةٌ}؛ أي: جنون؛ فلهذا قال ما قال! والمجنونُ غيرُ مسموع منه، ولا عبرة بكلامه؛ لأنَّه يهذي بالباطل والكلام السخيف! قال الله في الردِّ عليهم في هذه المقالة: {بل جاءهم بالحقِّ}؛ أي: بالأمر الثابت الذي هو صدقٌ وعدلٌ لا اختلافَ فيه ولا تناقُضَ؛ فكيفَ يكونُ مَنْ جاء به، به جِنَّةٌ؟! وهلاَّ يكون إلاَّ في أعلى درج الكمال من العلم والعقل ومكارم الأخلاق! وأيضاً؛ فإنَّ في هذا الانتقال مما تقدَّم؛ أي: بل الحقيقة التي منعتهم من الإيمان أنَّه {جاءَهُم بالحقِّ وأكثرُهم للحقِّ كارهون}، وأعظمُ الحقِّ الذي جاءهم به: إخلاصُ العبادة للَّه وحده، وترك ما يُعْبَد من دون اللَّه، وقد علم كراهتهم لهذا الأمر وتعجُّبهم منه؛ فكونُ الرسول أتى بالحقِّ، وكونُهم كارهين للحقِّ بالأصل، هو الذي أوجب لهم التكذيب بالحقِّ؛ لا شكًّا ولا تكذيباً للرسول؛ كما قال تعالى: {فإنَّهم لا يكذِّبونَك ولكنَّ الظالمينَ بآياتِ الله يَجْحَدون}.
(70) (﴿أَمۡ يَقُولُونَ بِهِۦ جِنَّةُۢ﴾) یا می‌گویند او دیوانه است؟ در حالی که حرف‌های دیوانه شنیده نمی‌شود، و سخنش اعتباری ندارد؛ چون سخنان پوچی را می‌گوید. خداوند در رد این سخن آنان فرمود: (﴿بَلۡ جَآءَهُم بِٱلۡحَقِّ﴾) چنین نیست که می‌انگارند، بلکه او حق، و یک امر ثابت و مسلم که سرشار از صداقت و عدل است و اختلاف و تناقضی در آن نیست، برای آنها آورده است. پس چگونه کسی که چنین چیزی را آورده است، دیوانه می‌باشد؟ و آیا در مورد چنین کسی، جز اینکه گفته شود او در بالاترین درجاتِ کمال و علم و درایت و اخلاق خوب قرار دارد، چیزی دیگر‌ی را می‌توان گفت؟ نیز در این شیوۀ گفتار [به وسیلۀ استعمال واژۀ «بل] انتقال از آنچه که ذکر شد، صورت گرفته است؛ یعنی: حقیقتی که آنان را از ایمان آوردن منع کرد، این است که (﴿جَآءَهُم بِٱلۡحَقِّ وَأَكۡثَرُهُمۡ لِلۡحَقِّ كَٰرِهُونَ﴾) او حق را برایشان آورده است، ولی بیشترشان از حق بیزارند و آن را نمی‌خواهند. و بزرگ‌ترین حقی را که برای آنان آورده است، یگانه پرستی، و انجام دادنِ عبادتِ خالص برای خدا، و پرهیز از پرستشِ غیر او می‌باشد، و علت بیزار بودن آنها از این امر، و تعجب کردنشان از آن معلوم است. پس پیامبر حق را آورد، و آنها از اصلِ حق گریزان و بیزار بودند، و همین امر باعث شد تا آنها حق را دروغ انگاشته و تکذیب کنند، نه اینکه در حقّانیت پیامبر شک و تردید داشته باشند، یا اینکه وی را تکذیب کنند. همچنان‌که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَإِنَّهُمۡ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَٰكِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ يَجۡحَدُونَ﴾ همانا آنان تو را تکذیب نمی‌کنند، بلکه در حقیقت ستمگران آیات خداوند را تکذیب می‌نمایند.
#
{71} فإنْ قيلَ: لِمَ لم يكنِ الحقُّ موافقاً لأهوائهم؛ لأجْل أن يؤمنوا أو يُسْرِعوا الانقيادَ؟ أجاب تعالى بقوله: {ولوِ اتَّبَعَ الحقُّ أهواءهم لَفَسَدَتِ السمواتُ والأرضُ}: ووجهُ ذلك أنَّ أهواءهم متعلِّقة بالظُّلم والكفر والفسادِ من الأخلاق والأعمال؛ فلو اتَّبع الحقُّ أهواءهم؛ لفسدتِ السماواتُ والأرضُ؛ لفساد التصرُّف والتدبير المبنيِّ على الظُّلم وعدم العدل؛ فالسماواتُ والأرض ما استقامتا إلاَّ بالحقِّ والعدل. {بل أَتيْناهم بذِكْرِهِم}؛ أي: بهذا القرآن المذكِّر لهم بكل خيرٍ، الذي به فخرُهُم وشرفُهم حين يقومون به ويكونون به سادةَ الناس. {فهم عن ذِكْرِهِم مُعْرِضون}: شقاوةً منهم وعدمَ توفيق؛ {نَسُوا الله فَنَسِيَهم}، {نَسُوا الله فأنساهم أنفُسَهم}؛ فالقرآن ومَنْ جاء به أعظمُ نعمةٍ ساقها الله إليهم، فلم يقابلوها إلا بالردِّ والإعراض؛ فهل بعد هذا الحرمان حرمانٌ؟! وهل يكون وراءَه إلاَّ نهايةُ الخسران؟!
(71) اگر گفته شود که چرا حق با خواسته و امیال آنها موافق نبود تا ایمان بیاورند یا شتابان فرمان ببرند؟ خداوند متعال جواب می‌دهد که (﴿وَلَوِ ٱتَّبَعَ ٱلۡحَقُّ أَهۡوَآءَهُمۡ لَفَسَدَتِ ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ﴾) و اگر حق از خواسته‌هایشان پیروی نماید، آسمان‌ها و زمین به تباهی می‌روند؛ چون خواسته‌های آنان، ناشی از اخلاق و کارهای ظالمانه و کافرانه و فساد آمیز است؛ پس اگر حق از خواسته‌هایشان پیروی می‌کرد، آسمان و زمین تباه می‌شدند؛ زیرا تصرف و تدبیری که در آن انجام می‌شد، فاسد بود، چرا که ستمگری و جور حاکم می‌شد، و آسمان‌ها و زمین جز به وسیلۀ حق و عدل پابرجا نمی‌مانند. (﴿بَلۡ أَتَيۡنَٰهُم بِذِكۡرِهِمۡ﴾) بلکه این قرآن را به آنان داده ایم که هر نیکی و خیری را به آنها یادآور می‌شود، و مایۀ فخر و عزت و شرافت آنها می‌باشد، تا آن را اجرا نمایند، آنگاه سرور و رهبر مردم قرار می‌گیرند. (﴿فَهُمۡ عَن ذِكۡرِهِم مُّعۡرِضُونَ﴾) اما آنها به علتِ شقاوت و بدبختی و عدم توفیق از پندشان رویگردانند. ﴿نَسُواْ ٱللَّهَ فَنَسِيَهُمۡ﴾ خداوند را فراموش کرده، و خداوند هم آنان را از یاد برد. ﴿نَسُواْ ٱللَّهَ فَأَنسَىٰهُمۡ أَنفُسَهُمۡ﴾ خداوند را فراموش کردند، پس خداوند آنان را از یاد خودشان برد. پس قرآن و کسی که آن را آورده است، بزرگ‌ترین نعمتی هستند که خداوند به سوی آنان روانه کرده است. اما آنها با نپذیرفتن و رویگردانی از این نعمت، استقبال کردند. پس آیا بعد از این، محرومیتی وجود دارد؟ و آیا سرانجامِ این کار، جز زیان و ضرر چیز دیگری است؟
: 72 #
{أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجًا فَخَرَاجُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (72)}.
أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجًا فَخَرَاجُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ آيا از آنان مزدي مي‌طلبي؟پس پاداش پروردگارت بهتر است، و او بهترين روزي دهندگان است.
#
{72} أي: أَوَ مَنَعَهم من اتِّباعك يا محمد أنَّك تسألُهم على الإجابة أجراً؛ {فهم من مَغْرَم مُثْقَلون}: يتكلَّفون من اتِّباعك بسبب ما تأخُذُ منهم من الأجرِ والخراج، ليس الأمر كذلك. {فخراجُ ربِّك خيرٌ وهو خير الرازقينَ}: وهذا كما قال الأنبياءُ لأممهم: {يا قوم لا أسألُكُم عليه أجراً إنْ أجرِيَ إلاَّ على الله}؛ أي: ليسوا يدعون الخلق طمعاً فيما يُصيبهم منهم من الأموال، وإنَّما يدعونَهم نُصحاً لهم وتحصيلاً لمصالحهم، بل كان الرسلُ أنصحَ للخلق من أنفسهم، فجزاهُم اللهُ عن أممهم خيرَ الجزاءِ، ورزَقَنا الاقتداء بهم في جميع الأحوال.
(72) یا چون از آنها مزد می‌طلبی از تو پیروی نمی‌کنند؟ ﴿فَهُم مِّن مَّغۡرَمٖ مُّثۡقَلُونَ﴾ و چون از آنها مزد و مالیات می‌گیری، دادنِ این غرامت بر آنها سنگین آمده، و پیروی کردن از تو برایشان سخت می‌باشد؟! درصورتی که چنین نیست، و تو از آنها مزد نمی‌خواهی، (﴿فَخَرَاجُ رَبِّكَ خَيۡرٞ﴾) پس پاداش پروردگارت بهتر است، و او بهترین روزی دهندگان است. همان‌طور که پیامبران به امت‌هایشان می‌گفتند: ﴿وَيَٰقَوۡمِ لَآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مَالًاۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ﴾ ای قوم! من از شما مزدی نمی‌طلبم، و مزدِ من جز بر خدا نیست؛ یعنی پیامبران مردم را به طمع و امید آنکه از طرف آنان چیزی به آنها برسد، دعوت نمی‌کردند؛ بلکه از خود مردم نسبت به آنان دلسوزتر بودند، و فقط برای تامین منافع آنها می‌کوشیدند. خداوند از طرف امت‌ها به آنان پاداش نیک بدهد، و به ما نیز توفیق دهد تا در همۀ حالات از آنها پیروی کنیم.
: 73 - 74 #
{وَإِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (73) وَإِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاكِبُونَ (74)}.
وَإِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ و بي‌گمان تو آنان را به راه راست و هدايت مي‌نمايي. وَإِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاكِبُونَ و حقيقتاً‌كساني كه به آخرت ايمان نمي‌آورند از راه راست منحرف گشته‌اند.
#
{73 ـ 74} ذكر الله تعالى في هذه الآيات الكريمات كلَّ سببٍ موجبٍ للإيمان، وذَكَرَ الموانع، وبيَّن فسادها واحداً بعد واحدٍ، فذكر من الموانع: أنَّ قلوبَهم في غَمْرةٍ، وأنهم لم يَدَّبَّروا القول، وأنَّهم اقتدَوْا بآبائهم، وأنَّهم قالوا: برسولهم جِنَّةٌ؛ كما تقدم الكلام عليها. وذكر من الأمور الموجبة لإيمانهم: تدبُّرُ القرآن، وتلقِّي نعمة الله بالقَبول، ومعرفة حال الرسول محمدٍ - صلى الله عليه وسلم - وكمال صدقِهِ وأمانتِهِ، وأنَّه لا يسألُهم عليه أجراً، وإنَّما سعيُهُ لنفعهم ومصلحتهم، وأنَّ الذي يَدْعوهم إليه صراطٌ مستقيمٌ، سهلٌ على العاملين لاستقامتِهِ، موصلٌ إلى المقصودِ من قرب، حنيفيَّةٌ سمحةٌ؛ حنيفيَّةٌ في التوحيد، سمحةٌ في العمل؛ فدعوتُك إيَّاهم إلى الصراط المستقيم موجب لمن يريد الحقَّ أن يَتَّبِعَك؛ لأنَّه مما تشهدُ العقول والفطر بحسنِهِ وموافقتِهِ للمصالح؛ فأين يذهبونَ إنْ لم يتابِعوك؟ فإنَّهم ليس عندهم ما يُغنيهم ويكفيهم عن متابعتِكَ؛ لأنَّهم {عن الصراط}: ناكِبون، متجنِّبون، منحرِفون عن الطريق الموصل إلى الله وإلى دار كرامته، ليس في أيديهم إلاَّ ضلالاتٌ وجهالاتٌ، وهكذا كلُّ من خالَفَ الحقَّ؛ لا بدَّ أن يكونَ منحرفاً في جميع أمورِهِ؛ قال تعالى: {فإن لم يَسْتَجيبوا لك فاعْلَمْ أنَّما يَتَّبِعون أهواءهم ومَنْ أضَلُّ مِمَّنِ اتَّبع هواه بغير هدىً من الله}.
(73 - 74) خداوند در این آیات مبارک، سببی را که باعث ایمان آوردن می‌شود، برشمرده و موانع ایمان را نیز بیان نموده، و باطل بودنِ موانعی که آدمی را از ایمان آوردن باز می‌دارند، یک به یک ذکر کرده است. پس یکی از موانعِ ایمان آوردن، آن بود که دل‌هایشان در جهالت و غفلت به‌سر می‌برد، و آنها در قرآن تدبر و اندیشه نمی‌کردند، و اینکه آنها نیاکان خود را الگوی خویش قرار می‌دادند. و اینکه آنها می‌گفتند: پیامبرمان دیوانه است، چنانکه پیش‌تر، از این موارد سخن به میان آمد. و از اموری که باعث می‌شد تا آنها ایمان بیاورند، می‌توان به اندیشیدن و تدبر در قرآن، و پذیرفتنِ نعمت‌های خدا، و شناختِ پیامبر رحمت صلی الله علیه وسلم و کمالِ صداقت و امانت‌داریِ او، و اینکه از آنها مزدی نمی‌طلبد، و برای منفعت و خوشبختی آنها می‌کوشد، اشاره کرد. یکی از اموری که باعث ایمان آوردن می‌شود، این است که پیامبر آنها را به‌سوی راه راست، راهی هموار و صاف فرا می‌خواند که آنها را به هدف می‌رساند؛ راهی راست و آسان که ادامۀ همان توحیدِ پاکِ ابراهیمی و اعمال سهل و آسان است. پس ای پیامبر! دعوتِ دادن تو به راه راست، بر کسی که حق را می‌طلبد، ایجاب می‌نماید تا از تو پیروی کند؛ چون پیروی کردن از حق، چیزی است که عقل و سرشتِ سالم به خوبیِ آن، و سازگار بودنش با منافع و مصالح آدمی گواهی می‌دهند. پس اگر از تو پیروی نکنند، به کجا می‌روند؟ آنها چیزی ندارند که آنان را از پیروی از تو بی‌نیاز نماید. چون آنان (﴿عَنِ ٱلصِّرَٰطِ لَنَٰكِبُونَ﴾) از راه راست، و از راهی که انسان را به خدا و به بهشت می‌رساند، منحرف هستند، و جز گمراهی و جهالت چیز دیگری ندارند. و این چنین هر کس که با حق مخالفت کند، قطعاً در همۀ کارهایش دچار انحراف و کژروی می‌باشد. خداوند متعال فرموده است: ﴿فَإِن لَّمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَكَ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهۡوَآءَهُمۡۚ وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّنِ ٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ بِغَيۡرِ هُدٗى مِّنَ ٱللَّهِ﴾ و اگر دعوت تو را نپذیرفتند، پس بدان که آنان از خواسته‌ها و هوس‌هایشان پیروی می‌کنند. و کیست گمراه‌تر از کسی که بدون رهنمودی از سوی خدا، از هوس و خواسته‌اش پیروی نماید؟!
: 75 - 77 #
{وَلَوْ رَحِمْنَاهُمْ وَكَشَفْنَا مَا بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ (75) وَلَقَدْ أَخَذْنَاهُمْ بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَكَانُوا لِرَبِّهِمْ وَمَا يَتَضَرَّعُونَ (76) حَتَّى إِذَا فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَابًا ذَا عَذَابٍ شَدِيدٍ إِذَا هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ (77)}.
وَلَوْ رَحِمْنَاهُمْ وَكَشَفْنَا مَا بِهِم مِّن ضُرٍّ لَّلَجُّوا فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ و اگر بديشان رحم مي‌كرديم، و رنج و زحمتي را كه بدان گرفتار آمده‌اند برطرف مي‌ساختيم، در سركشي خود كوركورانه دست و پا مي‌زدند. وَلَقَدْ أَخَذْنَاهُم بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَكَانُوا لِرَبِّهِمْ وَمَا يَتَضَرَّعُونَ و آنان را به عذاب گرفتار ساختيم، پس براي پروردگارشان فروتني و زاري نكردند. حَتَّى إِذَا فَتَحْنَا عَلَيْهِم بَابًا ذَا عَذَابٍ شَدِيدٍ إِذَا هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ تا هنگامي كه دري از عذاب شديد به سوي آنان گشوديم، پس آنان بناگاه در آن درمانده و نااميد شوند.
#
{75} هذا بيانٌ لشدَّة تمرُّدهم وعنادهم، وأنَّهم إذا أصابهم الضُّرُّ؛ دَعَوُا الله أن يكشف عنهم ليؤمنوا، أو ابتلاهم بذلك ليرجعوا إليه؛ أنَّ الله إذا كشف الضُّرَّ عنهم؛ {لَجُّوا}؛ أي: استمرُّوا {في طُغيانهم يَعْمَهون}؛ أي: يجولون في كفرهم حائرينَ متردِّدين؛ كما ذكر الله حالهم عند ركوب الفُلك، وأنَّهم يدعون مخلصين له الدينَ، وينسَوْن ما يشركُون به، فلما أنجاهم؛ إذا هم يَبْغونَ في الأرض بالشِّرْك وغيره.
(75) در اینجا می‌خواهد شدت بدی و سرکشی آنها را بیان نماید، زمانی که دچار زیان و مصیبت و بلا می‌گردند و از خداوند می‌خواهند که بلا را از آنها دور نماید، و خداوند آنها را به این مصیبت گرفتار نمود تا ایمان بیاورند و به سوی او باز گردند. اما وقتی که خداوند مصیبت را از آنها برطرف می‌سازد، کورکورانه در سرکشی و طغیان خود دست و پا می‌زنند. همان‌طور که خداوند حالت آنها را به هنگامِ سوار شدن بر کشتی بیان نمود، که آنها در دریا، خالصانه او را فرا می‌خوانند؛ و آنچه را که با وی شریک می‌سازند، فراموش می‌نمایند؛ اما وقتی آنها را نجات ‌دهد و به خشکی برسند، به شرک ورزیدن و دیگر گناهان می‌پردازند.
#
{76} {ولقد أخَذْناهم بالعذابِ}: قال المفسِّرونَ: المرادُ بذلك الجوع الذي أصابهم سبع سنين، وأنَّ الله ابتلاهم بذلك ليرجِعوا إليه بالذُّلِّ والاستسلام، فلم ينجَعْ فيهم، ولا نَجَحَ منهم أحدٌ. {فما استَكانوا لربِّهم}؛ أي: خضعوا وذلُّوا، {وما يتضرَّعون}: إليه ويفتقرون، بل مرَّ عليهم ذلك ثم زال كأنه لم يُصِبْهم، لم يزالوا في غيِّهم وكفرهم.
(76) (﴿وَلَقَدۡ أَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡعَذَابِ﴾) و آنان را به عذاب گرفتار نمودیم. مفسرین گفته‌اند: منظور از عذاب، گرسنگی است که هفت سال بدان گرفتار شدند. خداوند آنها را به این مصیبت مبتلا نمود تا به سوی او بازگردند، و در برابر او فروتنی نمایند، و تسلیم شوند. اما گرفتار شدنشان به عذاب، در مورد آنان کارساز و مفید واقع نشد، و هیچ کس از آنان راه راست را درپیش نگرفت، (﴿فَمَا ٱسۡتَكَانُواْ لِرَبِّهِمۡ وَمَا يَتَضَرَّعُونَ﴾) پس آنان در برابر پروردگارشان سر تسلیم فرود نیاوردند، و کرنش نبردند و تضرع و زاری نکردند، و خود را نیازمند او ندانستند، و انگار به عذابی گرفتار نشده بودند. و همچنان به سرکشی و کفر خود ادامه دادند. اما در آن سویشان، عذابی دارند که از آنان دور کرده نمی‌شود. و خداوند در مورد آن فرموده است:
#
{77} ولكن وراءهم العذاب الذي لا يردُّ، وهو قوله: {حتى إذا فَتَحْنا عليهم بابًا ذا عذابٍ شديدٍ}: كالقتل يومَ بدرٍ وغيره؛ {إذا هم فيه مُبْلِسونَ}: آيِسون من كلِّ خيرٍ، قد حَضَرَهم الشرُّ وأسبابُه؛ فليحْذَروا قبل نزول عذاب الله الشديد، الذي لا يردُّ؛ بخلاف مجرَّد العذاب؛ فإنَّه ربما أقلع عنهم؛ كالعقوبات الدنيويَّة التي يؤدِّب الله بها عبادَه؛ قال تعالى فيها: {ظَهَرَ الفسادُ في البرِّ والبحر بما كَسَبَتْ أيدي الناسِ لِيذُيقَهم بعضَ الذي عَمِلوا لعلَّهم يرجِعونَ}.
(77) (﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فَتَحۡنَا عَلَيۡهِم بَابٗا ذَا عَذَابٖ شَدِيدٍ﴾) تا اینکه دری از عذابِ سخت بر روی آنان گشودیم، مانند کشته شدن در روز جنگ بدر و غیره، (﴿إِذَا هُمۡ فِيهِ مُبۡلِسُونَ﴾) و به‌ناگاه در آن درمانده شدند، و از هرچیزی ناامید گشتند. و شر و بدی از هر سو آنها را فراگرفت. پس باید قبل از فرا رسیدنِ عذابِ سختِ خداوند که برگردانده نمی‌شود، باز آیند. به خلاف عذاب معمولی که ممکن است از آنها برطرف شود، مانند سزا و عذاب‌های دنیوی که خداوند به وسیلۀ آن بندگانش را ادب می‌نماید. پروردگار متعال در مورد عذاب دنیوی فرموده است: ﴿ظَهَرَ ٱلۡفَسَادُ فِي ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ بِمَا كَسَبَتۡ أَيۡدِي ٱلنَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعۡضَ ٱلَّذِي عَمِلُواْ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ﴾ به سبب آنچه مردم انجام داده‌اند، تباهی و فساد در خشکی و دریا پدیدار شده است، [چنین شده] تا خداوند سزای برخی از کارهایشان را به آنها بچشاند، شاید باز گردند.
: 78 - 80 #
{وَهُوَ الَّذِي أَنْشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ (78) وَهُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ وَإِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (79) وَهُوَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ وَلَهُ اخْتِلَافُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (80)}.
وَهُوَ الَّذِي أَنشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَّا تَشْكُرُونَ او خدايي است كه براي شما گوش و چشمان و قلبها را آفريده است، اما اندكي سپاس مي‌گذاريد. وَهُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ وَإِلَيْهِ تُحْشَرُونَ و او خدايي است كه شما را در زمين پديد آورد. و در پيشگاه او گردآوري مي‌شويد. وَهُوَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ وَلَهُ اخْتِلَافُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ و او خدايي است كه زنده مي‌كند، و مي‌ميراند، و رفت و آمد و شب و روز به فرمان اوست. آيا خرد نمي‌روزيد؟
#
{78} يخبرُ تعالى بِمِنَنِه على عباده الدّاعي لهم إلى شكرِهِ والقيام بحقِّه، فقال: {وهو الذي أنشأ لكم السمعَ}: لِتُدْرِكوا به المسموعاتِ فَتَنْتَفِعوا في دينِكم ودُنْياكم، {والأبصارَ}: لِتُدْرِكوا بها المُبْصَراتِ فتنتفِعوا بها في مصالِحِكم، {والأفئدةَ}؛ أي: العقول التي تدرِكون بها الأشياءَ وتتميَّزون بها عن البهائم؛ فلو عدِمْتُم السمعَ والأبصارَ والعقولَ بأن كنتم صمًّا عمياً بكماً؛ ماذا تكونُ حالكم؟ وماذا تفقِدون من ضروريَّاتِكم وكمالكم؟ أفلا تشكُرون الذي منَّ عليكُم بهذه النِّعم؛ فتقومون بتوحيدِهِ وطاعتِهِ؟ ولكنَّكم قليلاً شكركم مع توالي النعم عليكم.
(78) خداوند متعال از لطف و احسان خویش بر بندگانش خبر می‌دهد، منت و احسانی که بندگان را به شکرگزاری و به جای آوردنِ سپاس خداوند و ادای حقوق الهی فرا می‌خواند. پس فرمود: (﴿وَهُوَ ٱلَّذِيٓ أَنشَأَ لَكُمُ ٱلسَّمۡعَ﴾) خداوند ذاتی است که برای شما گوش و شنوایی قرار داده است تا شنیدنی‌ها را بشنوید و از دین و دنیای خود بهره‌مند شوید. (﴿وَٱلۡأَبۡصَٰرَ﴾) و به شما بینایی و چشم داد تا دیدنی‌ها را ببینید و از آن در جهت منافعتان استفاده نمایید. (﴿وَٱلۡأَفۡ‍ِٔدَةَ﴾) و عقل‌ها را برایتان آفریده است تا به وسیلۀ آن اشیا را درک ‌نمایید. و با عقل است که از حیوانات تمایز پیدا می‌کنید. پس اگر شنوایی و بینایی و عقل نداشتید، و کر و لال و کور بودید، آنگاه چه حالتی داشته و چقدر از ضروریات و از کمالتان را از دست می‌دادید؟ آیا سپاسِ کسی را به جای نمی‌آورید که این نعمت‌ها را به شما ارزانی کرده است؟ و سپاسِ او این است که وی را یگانه بدانید، و از او فرمان ببرید، اما (﴿قَلِيلٗا مَّا تَشۡكُرُونَ﴾) شکرگزاریِ شما اندک است؛ با اینکه نعمت‌های خداوند، فراوان و پیاپی به سوی شما سرازیر می‌شود.
#
{79} {وهو}: تعالى {الذي ذَرَأَكم في الأرض}؛ أي: بثَّكم في أقطارها وجهاتها، وسلَّطكم على استخراج مصالحها ومنافعها، وجعلها كافيةً لمعايِشِكُم ومساكِنِكم. {وإليه تُحْشَرون}: بعد موتِكُم فيجازيكم بما عَمِلْتُم في الأرض من خيرٍ وشرٍّ، وتُحدِّث الأرضُ التي كنتُم فيها بأخبارها.
(79) (﴿وَهُوَ ٱلَّذِي ذَرَأَكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) و خداوند متعال ذاتی است که شما را در مناطق و اطراف زمین پراکنده کرده؛ و به شما توانایی استخراجِ منابعِ زمین را داده؛ و منافع و مصالح زمین را، به حدی که زندگی و مسکن شما را تأمین کند، در اختیارتان قرار داده است. (﴿وَإِلَيۡهِ تُحۡشَرُونَ﴾) و بعد ‌از مرگتان در پیشگاه او گرد آورده می‌شوید؛ و آنگاه شما را طبق عملِ خوب و بدی که در زمین انجام داده‌اید، مجازات می‌نماید؛ و زمینی که در آن زندگی می‌کردید، اخبار خودش را بازگو می‌کند.
#
{80} {وهو}: تعالى وحدَه {الذي يُحيي ويُميتُ}؛ أي: المتصرِّف في الحياة والموت هو الله وحده. {وله اختلافُ الليل والنهار}؛ أي: تعاقُبُهما وتناوُبُهما؛ فلو شاء أنْ يجعلَ النهار سرمداً، مَن إلهٌ غيرُ الله يأتيكم بليل تسكنون فيه؟ ولو شاء أن يجعل الليل سرمداً من إلهٌ غيرُ الله يأتيكم بضياءٍ أفلا تُبْصِرونَ؟ ومن رحمتِهِ جَعَلَ لكُم الليلَ والنهار لِتَسْكُنوا فيه ولِتَبْتَغوا من فضلِهِ ولعلَّكم تشكُرون. ولهذا قال هنا: {أفلا تعقلون}؛ فتعرِفون أنَّ الذي وَهَبَ لكم من النِّعم السمعَ والأبصارَ والأفئدةَ، والذي نَشَرَكم في الأرض وحدَه، والذي يُحيي ويُميت وحدَه، والذي يتصرَّف بالليل والنهار وحدَه؛ إنَّ ذلك موجبٌ لكم أن تُخْلِصوا له العبادة وحدَه لا شريك له، وتترُكوا عبادةَ مَنْ لا ينفَعُ ولا يضرُّ ولا يتصرَّف بشيء، بل هو عاجزٌ من كلِّ وجهٍ؛ فلو كان لكم عقلٌ؛ لم تَفْعَلوا ذلك.
(80) (﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يُحۡيِۦ وَيُمِيتُ﴾) و تنها خداوند زنده می‌کند، و می‌میراند؛ یعنی کسی که در زندگی و مرگ تصرف می‌نماید، فقط خداوند است.(﴿وَلَهُ ٱخۡتِلَٰفُ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ﴾) و رفت و آمدِ شب و روز به فرمان خداوند می‌باشد. پس اگر او بخواهد روز را همیشگی نماید، آیا خدای دیگری هست که شب را برای شما بیاورد که درآن آرام گیرید؟! و اگر خداوند بخواهد شب را همیشگی نماید، آیا خدای دیگری هست که روشنایی برای شما بیاورد؟ آیا نمی‌بینید؟! و ازجمله رحمت خداوند، این است که شب و روز را برای شما آفریده است تا در شب آرام گیرید، و در روز فضل خداوند را بجویید، باشد که سپاس بگزارید. بنابراین در اینجا فرمود: (﴿أَفَلَا تَعۡقِلُونَ﴾) آیا خرد نمی‌ورزید، تا خداوند را که این همه نعمت ازقبیل: نعمت شنوایی و بینایی و خرد را به شما داده، و شما را در زمین پراکنده نموده، و زنده می‌گرداند و می‌میراند، و تنها او شب و روز را می‌چرخاند، بشناسید؟ و این باعث می‌گردد تا عبادت را خالصانه، و فقط برای او انجام بدهید؛ و پرستش و عبادتِ کسی دیگر -که فایده‌ای نمی‌رساند، و زیانی دفع نمی‌کند، و در چیزی تصرف نمی‌کند، و از هرجهت ناتوان است- رها کنید. و اگر شما ذره‌ای عقل داشتید، چنین می‌کردید.
: 81 - 83 #
{بَلْ قَالُوا مِثْلَ مَا قَالَ الْأَوَّلُونَ (81) قَالُوا أَإِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (82) لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هَذَا مِنْ قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ (83)}.
بَلْ قَالُوا مِثْلَ مَا قَالَ الْأَوَّلُونَ بلكه سخناني همچون سخنان پيشينيان گفتند. قَالُوا أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ گفتند: «آيا چون بميريم و به خاك و استخوانهايي تبديل شويم، آيا برانگيخته خواهيم شد؟! لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هَذَا مِن قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اين وعده به ما، و در گذشته به نياكان ما داده شده است، اما اين، چيزي جز افسانه‌هاي پيشينيان نيست.
#
{81 ـ 83} أي: بل سَلَكَ هؤلاء المكذِّبون مَسْلَكَ الأوَّلين من المكذِّبين بالبعث، واستَبْعَدوه غايةَ الاستبعاد، وقالوا: {أإذا مِتْنا وكُنَّا تراباً وعظاماً أإنا لَمَبْعوثونَ}؛ أي: هذا لا يُتَصَوَّرُ ولا يدخلُ العقل بزعمهم. {لقد وُعِدْنا نحنُ وآباؤُنا هذا من قبلُ}؛ أي: ما زلنا نوعد بأنَّ البعث كائنٌ نحن وآباؤنا، ولم نره، ولم يأت بعدُ. {إنْ هذا إلا أساطيرُ الأولينَ}؛ أي: قَصَصُهم وأسمارُهم التي يُتَحَدَّثُ بها وتُلهي، وإلاَّ؛ فليس لها حقيقةٌ، وكَذَبوا قبَّحهم الله؛ فإنَّ الله أراهم من آياتِهِ أكبرَ من البعث، ومثله: {لَخَلْقُ السمواتِ والأرضِ أكبرُ من خلق الناس}، {وضرب لنا مثلاً ونَسِيَ خَلْقَه قال مَن يُحيي العظام وهي رميمٌ ... } الآيات، {وترى الأرضَ هامدةً فإذا أنزلنا عليها الماء اهتزَّتْ ورَبَتْ ... } الآيات.
(81 - 83) تکذیب‌کنندگان، مسلک و شیوۀ پیشینیانی را که رستاخیز را انکار نموده و آن را بی‌نهایت بعید تصور می‌کردند، در پیش گرفتند و (﴿قَالُوٓاْ أَءِذَا مِتۡنَا وَكُنَّا تُرَابٗا وَعِظَٰمًا أَءِنَّا لَمَبۡعُوثُونَ﴾) گفتند: آیا هنگامی که مُردیم و تبدیل به خاک و استخوان شدیم، آیا واقعاً برانگیخته خواهیم شد؟! یعنی چنین چیزی، ممکن و قابل تصور نیست، و به گمانِ آنها در عقل نمی‌گنجد. (﴿لَقَدۡ وُعِدۡنَا نَحۡنُ وَءَابَآؤُنَا هَٰذَا مِن قَبۡلُ﴾) همواره ما وعده داده می‌شویم که رستاخیز خواهد آمد؛ واین وعده، به پدران ما نیز داده شده است؛ ولی ما آن را ندیده‌ایم، و هنوز نیامده است. (﴿إِنۡ هَٰذَآ إِلَّآ أَسَٰطِيرُ ٱلۡأَوَّلِينَ﴾) این چیزی جز افسانه‌های پیشینیان نیست؛ برای سرگرمی بیان می‌گردد، و حقیقتی ندارد. آنها دروغ گفتند، چون خداوند نشانه‌های بزرگ‌تر از زنده شدن پس از مرگ را به آنها نشان داده است، مانند اینکه خداوند متعال فرموده است: ﴿لَخَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ أَكۡبَرُ مِنۡ خَلۡقِ ٱلنَّاسِ﴾ بدون شک، آفرینش آسمان‌ها و زمین بزرگ‌تر از آفرینش مردم است. ﴿وَضَرَبَ لَنَا مَثَلٗا وَنَسِيَ خَلۡقَهُۥۖ قَالَ مَن يُحۡيِ ٱلۡعِظَٰمَ وَهِيَ رَمِيمٞ﴾ و مثالی برای ما زد، و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت: «چه کسی استخوان‌های فرسوده را زنده می‌نماید؟!».﴿وَتَرَى ٱلۡأَرۡضَ هَامِدَةٗ فَإِذَآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡهَا ٱلۡمَآءَ ٱهۡتَزَّتۡ وَرَبَتۡ﴾ و زمین را خشکیده و بی‌جان می‌بینی؛ و چون آب را بر آن فرو فرستیم، سرسبز و زنده می‌شود.
: 84 - 89 #
{قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَمَنْ فِيهَا إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (84) سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ (85) قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ (86) سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ (87) قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ يُجِيرُ وَلَا يُجَارُ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (88) سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ (89)}.
قُل لِّمَنِ الْأَرْضُ وَمَن فِيهَا إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ بگو: «زمين و كساني كه در آن هستند از آن كيست، اگر مي‌دانيد؟». سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ خواهند گفت: «همه از آن خدايند». بگو: «آيا پند نمي‌پذيريد و يادآور نمي‌شويد؟» قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ بگو: «چه كسي پروردگار آسمانهاي هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ است؟» سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ خواهند گفت: «از آن خداست». بگو:«پس چرا پرهيزكاري پيشه نمي‌كنيد؟». قُلْ مَن بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ يُجِيرُ وَلَا يُجَارُ عَلَيْهِ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ بگو: «چه كسي است كه ملكوت هر چيزي در دست اوست؟‌و او خداوندي است كه پناه مي‌دهد، و در برابر [عذاب] او [از كسي] نتوان پناه گرفت اگر شما مي‌دانيد؟». سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ خواهند گفت: «[همة اينها] از آن خداست». بگو: «پس چگونه دستخوش افسون شده‌ايد؟».
#
{84 ـ 85} أي: قُلْ لهؤلاء المكذِّبين بالبعث، العادلين بالله غيرَهُ؛ محتجًّا عليهم بما أثبتوه وأقرُّوا به من توحيد الرُّبوبيَّة وانفرادِ اللهّ بها على ما أنكروه من توحيد الإلهيَّة والعبادة، وبما أثبتوه من خَلْق المخلوقات العظيمة على ما أنكروه من إعادةِ الموتى الذي هو أسهل من ذلك: {لِمَنِ الأرضُ ومَن فيها}؛ أي: مَنْ هو الخالقُ للأرض ومَنْ عليها من حيوان ونباتٍ وجمادٍ وبحارٍ وأنهارٍ وجبال، المالك لذلك، المدبِّر له؛ فإنَّك إذا سألتَهم عن ذلك؛ لا بدَّ أن يقولوا: اللهُ وحدَه. فقل لهم إذا أقرُّوا بذلك: {أفلا تَذَكَّرونَ}؛ أي: أفلا ترجعون إلى ما ذكَّركم الله به مما هو معلومٌ عندكم مستقرٌّ في فِطَرِكُم قد يُغيبه الإعراضُ في بعض الأوقات، والحقيقة أنَّكم إن رجعتم إلى ذاكِرَتِكُم بمجرَّد التأمُّل؛ علمتُم أنَّ مالك ذلك هو المعبود وحده، وأن إلهيَّة من هو مملوكٌ أبطلُ الباطل.
(84 - 85) با استدلال به توحیدِ ربوبیتی که منکران به آن اقرار کرده‌اند، با آنان به گفتگو بپرداز؛ و برایشان روشن ساز که بر اساس این اعتراف، نباید توحیدِ الوهیت، و انجامِ عبادت برای خدا را انکار نمایند؛ و با استدلال به اینکه، آنها قبول دارند که تمامی پدیده‌های کوچک و بزرگ را خدا آفریده است، به آنان بگو که نباید زنده شدن پس از مرگ را انکار نمایند؛ چرا که این امر، بسیار آسان است. پس به کسانی که زنده شدنِ پس از مرگ و رستاخیز را تکذیب می‌کنند، و چیزهای دیگری را با خدا برابر می‌دانند، بگو: (﴿لِّمَنِ ٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِيهَآ﴾) زمین و کسانی که در آن هستند، از آنِ کیست؟ یعنی چه کسی زمین و کسانی را که روی آن هستند، از قبیل: حیوانات و نباتات و جمادات و دریاها و رودبارها و کوه‌ها را آفریده است؛ و مالک و مدبرِ این چیزها کیست؟ پس وقتی که از آنان دراین باره بپرسید، باید بگویند: فقط خداوند اینها را آفریده، و همه از آنِ او هستند. و آنگاه که به این اقرار کردند، به آنان بگو: (﴿أَفَلَا تَذَكَّرُونَ﴾) آیا پند نمی‌پذیرید؟ یعنی آیا به آنچه که خداوند شما را به آن پند داده است، برنمی‌گردید؟ چرا که حقیقتِ امر برایتان مشخص است، و در سرشت و فطرت شما قرار دارد. ولی گاهی اوقات، اعراض و رویگردانیِ شما، آن را پنهان می‌نماید. حقیقت این است که وقتی شما به اندیشه و حافظۀ خود برگردید، خواهید دانست که تنها باید مالکِ این چیزها را معبود دانست؛ و معبود بودنِ چیزهایی که مملوک هستند باطل‌ترین امر است. سپس به امری بزرگ‌تر روی آورد و فرمود:
#
{86 ـ 87} ثم انتقل إلى ما هو أعظم من ذلك، فقال: {قلْ مَن ربُّ السمواتِ السبع}: وما فيها من النيِّرات والكواكب السيَّارات والثوابت، {وربُّ العرش العظيم}: الذي هو أعلى المخلوقات وأوسُعها وأعظمُها؛ فمن الذي خَلَقَ ذلك ودبَّره وصرَّفه بأنواع التدبير؟ {سيقولون لله}؛ أي: سيقرُّون بأنَّ الله ربُّ ذلك كله، قل لهم حين يُقِرُّون بذلك: {أفلا تتَّقونَ}: عبادةَ المخلوقاتِ العاجزةِ وتتَّقون الربَّ العظيم كامل القدرة عظيم السلطان؟! وفي هذا من لطف الخطاب من قوله: {أفلا تذكرون}، {أفلا تتَّقونَ}؛ والوعظ بأداة العرض الجاذبة للقلوب ما لا يخفى.
(86 - 87) (﴿قُلۡ مَن رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ ٱلسَّبۡعِ﴾) بگو: «چه کسی صاحب و پروردگارِ آسمان‌های هفت‌گانه و پروردگارِ ستاره‌ها و سیاره‌ها و چراغ‌های فروزان آسمان است؟ (﴿وَرَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِيمِ﴾) و پروردگارِ عرشِ بزرگ که بزرگ‌ترین و گسترده‌ترین مخلوق است، چه کسی است؟ پس چه کسی آن‌را آفریده، و انواع تدابیر را در آن به کار برده است؟. (﴿سَيَقُولُونَ لِلَّهِ﴾) خواهند گفت: از آنِ خداست؛ یعنی اقرار خواهند کرد که پروردگارِ همۀ اینها خداست. و چون به این اقرار نمایند، به آنان بگو: (﴿أَفَلَا تَتَّقُونَ﴾) پس چرا از پرستشِ مخلوقات و آفریده‌های ناتوان پرهیز نمی‌کنید، و از پروردگار بزرگ نمی‌هراسید، پروردگاری که قدرتش کامل و فرمانروایی‌اش بزرگ است. و در فرمودۀ (﴿أَفَلَا تَذَكَّرُونَ﴾) و (﴿أَفَلَا تَتَّقُونَ﴾) لطافت گفتاری خاص وجود دارد؛ چرا که خداوند با به‌کارگیری کلماتی که بیانگر تشویق و تحریک بوده، دل‌ها را جذب ‌نموده و آنان را اندرز گفته است. سپس به اقرار بزرگ‌ترشان پرداخت و فرمود:
#
{88 ـ 89} ثم انتقل إلى إقرارهم بما هو أعمُّ من ذلك كلِّه، فقال: {قل من بيدِهِ ملكوتُ كلِّ شيءٍ}؛ أي: ملك كل شيء من العالم العلويِّ والعالم السفليِّ، ما نبصِرُه وما لا نبصِرُه، والملكوتُ صيغةُ مبالغةٍ؛ بمعنى الملك. {وهو يُجيرُ}: عباده من الشرِّ ويدفعُ عنهم المكارِهَ ويحفَظُهم مما يضرُّهم، {ولا يُجارُ عليه}؛ أي: لا يقدر أحدٌ أن يجيرَ على الله ولا يدفَعَ الشرَّ الذي قدَّره الله، بل ولا يشفَعُ أحدٌ عنده إلاَّ بإذنه. {سيقولون لله}؛ أي: سيقرُّون أنَّ الله المالك لكل شيءٍ، المجيرُ الذي لا يُجار عليه، {قل} لهم حين يقرُّون بذلك ملزِماً لهم: {فأنَّى تُسْحَرونَ}؛ أي: فأين تذهبُ عقولُكم حيث عبدتم مَنْ علمتم أنَّهم لا مُلك لهم ولا قِسْطَ من الملك، وأنَّهم عاجزون من جميع الوجوه، وتركتُم الإخلاص للمالِكِ العظيم القادرِ المدبِّر لجميع الأمور؟ فالعقول التي دلَّتكم على هذا لا تكون إلاَّ مسحورةً، وهي بلا شكٍّ قد سَحَرَها الشيطانُ بما زيَّنَ لهم، وحسَّنَ لهم وقَلَبَ الحقائق لهم فَسَحَرَ عقولَهم، كما سَحَرَت السحرةُ أعينَ الناس.
(88 - 89) (﴿قُلۡ مَنۢ بِيَدِهِۦ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيۡءٖ﴾) بگو: کیست که ملکوتِ هر چیزی در دست اوست؟ یعنی چه کسی صاحب ومالکِ هر چیزی است؛ وعالمِ بالا وپایین، وآنچه را می‌بینیم وآنچه را نمی‌بینیم، همه در دست اوست؟ (﴿مَلَكُوتُ﴾) صیغۀ مبالغه و به معنی سلطنت و فرمانروایی است. (﴿وَهُوَ يُجِيرُ﴾) و او بندگانش را از هر شری پناه می‌دهد؛ و ناگواری‌ها را از آنان دور می‌نماید؛ و از آنچه که به آنها زیان می‌رساند، آنان را محافظت می‌کند. (﴿وَلَا يُجَارُ عَلَيۡهِ﴾) و هیچ کس نمی‌تواند کسی را از عذاب خدا پناه دهد؛ و کسی نمی‌تواند شری را که خداوند مقدر نموده است، دور کند؛ بلکه هیچ کس نزد خدا، جز با اجازه اش، شفاعت و سفارش نمی‌کند. (﴿سَيَقُولُونَ لِلَّهِ﴾) اقرار خواهند کرد که خداوند مالک و صاحب هر چیزی است، و او پناه دهنده می‌باشد، و کسی‌را در برابر او نمی‌توان پناه داد. (﴿قُلۡ﴾) وقتی به آن اقرار نمودند، به طور الزام به آنان بگو: (﴿فَأَنَّىٰ تُسۡحَرُونَ﴾) پس چگونه گول می‌خورید؟ یعنی پس عقل‌هایتان کجا می‌رود، و کسانی را پرستش می‌کنید که می‌دانید آنان پادشاهی واختیاری نداشته، و بهره‌ای از فرماندهی و پادشاهی را ندارند، و آنها از هرجهت ناتوان می‌باشند، و شما اخلاص و بندگی مالک بزرگ و توانای مدبر را ترک کرده‌اید. پس خرد و اندیشه‌ای که شما را به این راهنمایی نموده است، خردی فریب خورده و افسون شده است؛ و بدون تردید، شیطان عقل‌هایتان را، با زیبا جلوه دادن و واژگون کردنِ حقایق افسون کرده است؛ پس عقل‌های آنان مسحور شده است، چنانکه جادوگران چشم‌های مردم را جادو می‌نمایند.
: 90 - 92 #
{بَلْ أَتَيْنَاهُمْ بِالْحَقِّ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ (90) مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ (91) عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ (92)}.
بَلْ أَتَيْنَاهُم بِالْحَقِّ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ بلكه براي ايشان حق را آروده‌ايم، و قطعاً آنان دروغگو هستند. مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ خداوند هيچ فرزندي را برنگرفته و هيچ معبودي با او نبوده است، اگر چنين مي‌بود، هر معبودي آفريده‌هاي خود را با خود مي‌برد، و برخي بر ديگري برتري مي‌جستند، خدا از آنچه كه آنان توصيف مي‌كنند مبراست. عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ [خداوند يگانه] آگاه به پنهان و آشكار است، [و] از آنچه [با او] شريك مي‌پندارد برتر است.
#
{90 ـ 92} يقولُ تعالى: بل أتينا هؤلاء المكذِّبين بالحقِّ؛ المتضمِّن للصدق في الأخبار، العدل في الأمر والنهي؛ فما بالُهم لا يعترِفون به، وهو أحقُّ أن يُتَّبَع، وليس عندَهم ما يعوِّضُهم عنه إلاَّ الكذبُ والظلمُ؟! ولهذا قال: {وإنَّهم لَكاذبون. ما اتَّخَذَ الله من ولدٍ وما كان معه من إلهٍ}: كذبٌ يُعْرَفُ بخبرِ الله وخبرِ رسلِهِ، ويُعْرَفُ بالعقل الصحيح، ولهذا نَبَّهَ تعالى على الدليل العقليِّ على امتناع إلهين فقال: {إذاً}؛ أي: لو كان معه آلهةٌ كما يقولون؛ {لَذَهَبَ كلُّ إلهٍ بما خَلَقَ}؛ أي: لانفرد كلُّ واحدٍ من الإلهين بمخلوقاتِهِ واستقلَّ بها، ولحرص على ممانعة الآخر ومغالبته، {ولَعَلا بعضُهم على بعضٍ}؛ فالغالب يكون هو الإله؛ فمع التمانُع لا يمكِنُ وجودُ العالَم ولا يُتَصَوَّرُ أن يَنْتَظِمَ هذا الانتظامَ المدهشَ للعقول، واعتبر ذلك بالشمس والقمر والكواكب الثابتة والسيَّارة؛ فإنَّها منذ خُلِقَتْ وهي تجري على نظام واحدٍ وترتيبٍ واحدٍ، كلُّها مسخرةٌ بالقدرةِ، مدبَّرةٌ بالحكمة لمصالح الخَلْق كلِّهم، ليست مقصورةً على مصلحةِ أحدٍ دون أحدٍ، ولن ترى فيها خللاً ولا تناقضاً ولا معارضةً في أدنى تصرُّف؛ فهل يُتَصَوَّرُ أن يكون ذلك تقدير إلهيْنِ ربَّيْنِ. {سبحان اللهِ عمَّا يصفِون}: قد نطقتْ بلسانِ حالِها، وأفهمتْ ببديع أشكالها: أنَّ المدبِّر لها إلهٌ واحدٌ؛ كامل الأسماء والصفات، قد افتقرتْ إليه جميعُ المخلوقات في ربوبيَّتِهِ لها وفي إلهيَّتِهِ لها؛ فكما لا وجود لها ولا دوام إلاَّ بربوبيَّتِهِ؛ كذلك لا صلاح لها ولا قِوامَ إلاَّ بعبادته وإفراده بالطاعة. ولهذا نبَّه على عظمةِ صفاتِهِ بأنموذج من ذلك، وهو علمُهُ المحيطُ، فقال: {عالم الغيب}؛ أي: الذي غاب عن أبصارِنا وعلمنا من الواجبات والمستحيلات والممكنات {والشهادةِ}: وهو ما نشاهِدُ من ذلك. {فتعالى}؛ أي: ارتفع وعظم {عما يُشْرِكون}: به، ولا علم عندَهم إلاَّ ما علَّمه الله.
(90 - 92) خداوند متعال می‌فرماید: بلکه ما برای این تکذیب کنندگان حق را آورده‌ایم که اخبارِ راستین و امر و نهی عادلانه را در بر دارد. پس چرا آنها به آن عتراف نمی‌کنند، در حالی که سزاوارتر است از حق پیروی نمایند. آنها نزد خود، چیزی جز دروغ و ستم ندارند که به ‌جای حق قرار دهند. بنابراین فرمود: (﴿وَإِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ﴾) و آنان دروغگو هستند. (﴿مَا ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ مِن وَلَدٖ وَمَا كَانَ مَعَهُۥ مِنۡ إِلَٰهٍ﴾) خداوند هیچ فرزندی را برنگرفته، و هیچ معبودی با او نبوده است؛ و اینکه می‌گویند: «خداوند دارای فرزندی است و خدایی دیگر با او هست»، دروغی است که غیر واقعی بودنِ آن، با شهادتِ خداوند و پیامبرانش و با عقل درست و سالم اثبات می‌شود. بنابراین خداوند بر ناممکن بودنِ وجود خدایی دیگر، دلیلِ عقلی بیان کرد و فرمود: (﴿إِذٗا﴾) اگر همراه خداوند ـ‌آن‌گونه که آنها می‌گویندـ دیگر خدایانی بودند، (﴿لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَٰهِۢ بِمَا خَلَقَ﴾) هرخدایی، به آفریدگان خود می‌پرداخت، و از دیگران جدا می‌شد؛ و برای بازداشتن و شکست دادن خدایان دیگر می‌کوشید. (﴿وَلَعَلَا بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ﴾) و برخی از خدایان بر برخی دیگر چیره می‌شدند؛ و آن که چیره و غالب می‌گشت، خداوند می‌شد. بنابراین چنانچه خدایان متعددی وجود داشتند، وجود جهان ممکن نبود، و چنین نظم شگفت‌انگیزی -که عقل‌ها را حیران کرده است- در جهان حاکم نمی‌گشت. و نظمِ سرسام‌آوری که بر چرخشِ خورشید و ماه و ستارگانِ ثابت و متحرک حاکم است، این را اثبات می‌نماید. این دریای آکنده از ستاره‌ها و سیاره‌ها، از زمانی که آفریده شده‌اند، بر اساس یک نظام در حرکت می‌باشند، و همه در اختیار قدرت الهی می‌باشند، و باحکمت خاص خدا، در راستای تأمین منافع آفریده‌ها حرکت کرده، و هیچ خلل و تضادی در آن نمی‌بینی، و هرگز کوچک‌ترین ناسازگاری و اختلافی در آنها نخواهی دید. پس آیا می‌توان تصور کرد که چنین نظمِ متقنی، از صُنع و تقدیرِ دو خدا باشد؟ (﴿سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ﴾) منزه است خداوند از آنچه می‌گویند. جهانِ آفرینش، با زبانِ حال و شگفت‌انگیزش به ما می‌فهماند که مدبرِ آن یک خداست، که نام‌ها و صفاتش کامل‌اند، و همۀ مخلوقات نیازمند ربوبیت و الوهیت او هستند. پس همچنان‌که بدون ربوبیت خداوند، مخلوقات وجود و دوامی ندارند؛ استوار ماندن و سامان یافتن اوضاع آنها نیز، جز در پرتوِ پرستشِ او، و مخصوص گرداندنِ عبادت برای او امکان پذیر نیست. بنابراین بزرگیِ صفاتش، و یکی از مصادیقِ بارزِ آن را که علمِ فراگیر اوست، یادآور شد و فرمود: (﴿عَٰلِمِ ٱلۡغَيۡبِ﴾) دانندۀ چیزهای پنهانی است که از دید ما و علم ما پنهان می‌باشند، از قبیل: چیزهایی که وجودشان قطعی است، اعم از واجبات و ممکنات و محالات. (﴿وَٱلشَّهَٰدَةِ﴾) و دانندۀ چیزهای پیدا و آشکاری است که ما مشاهده می‌کنیم. (﴿فَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ﴾) پس خداوند از آنچه آنان برایش شریک قرار می‌دهند، بسی برتر و بالاتر است؛ شریکی که هیچ علم و آگاهی ندارد جز آنچه خداوند به آن آموخته است.
: 93 - 95 #
{قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِيَنِّي مَا يُوعَدُونَ (93) رَبِّ فَلَا تَجْعَلْنِي فِي الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (94) وَإِنَّا عَلَى أَنْ نُرِيَكَ مَا نَعِدُهُمْ لَقَادِرُونَ (95)}.
قُل رَّبِّ إِمَّا تُرِيَنِّي مَا يُوعَدُونَ بگو: «پروردگارا! اگر از آنچه كه بدان وعده داده مي‌شوند به من بنمايي». رَبِّ فَلَا تَجْعَلْنِي فِي الْقَوْمِ الظَّلِمِينَ پروردگارا! مرا از زمرة كافران ستمگر مگردان. وَإِنَّا عَلَى أَن نُّرِيَكَ مَا نَعِدُهُمْ لَقَدِرُونَ و به راستي ما بر آن تواناييم كه آنچه را به آنان وعده مي‌دهيم به تو بنمايانم.
#
{93 ـ 95} لمَّا أقام تعالى على المكذِّبين أدلَّتَه العظيمةَ، فلم يلتَفِتوا لها، ولم يُذْعِنوا لها؛ حقَّ عليهم العذابُ، ووُعِدوا بنزوله، وأرشد اللهُ رسولَه أن يقول: {قُلْ ربِّ إمَّا تُرِيَنِّي ما يوعَدونَ}؛ أي: أيَّ وقتٍ أريتني عذابَهم وأحضرتَني ذلك، {ربِّ فلا تَجْعَلْني في القوم الظالمين}؛ أي: اعصِمْني وارْحَمْني مما ابتلَيْتَهم به من الذُّنوب الموجبة للنقم، واحْمِني أيضاً من العذاب الذي ينزِلُ بهم؛ لأنَّ العقوبة العامَّة تَعُمُّ عند نزولها العاصي وغيره. قال الله في تقريب عذابهم: {وإنَّا على أن نُرِيَكَ ما نَعِدُهُم لَقادِرونَ}: ولكنْ إنْ أخَّرْناه؛ فلحكمةٍ، وإلاَّ؛ فقُدْرَتنا صالحةٌ لإيقاعِهِ [فيهم].
(93 - 95) وقتی خداوند دلایل بزرگش را بر تکذیب‌کنندگان اقامه کرد، و آنان به آن توجهی ننموده و در برابر آن منقاد نشدند، آمدنِ عذاب بر آنها قطعی گردید، و به فرود آمدنِ عذاب وعده داده شدند. و خداوند پیامبرش را راهنمایی کرد که بگوید: (﴿رَّبِّ إِمَّا تُرِيَنِّي مَا يُوعَدُونَ﴾) پروردگارا! هرگاه آنان را به عذاب خودت گرفتار کردی، و مرا بر آن شاهد گرفتی، (﴿رَبِّ فَلَا تَجۡعَلۡنِي فِي ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) پروردگارا! مرا از گناهانی که آنها را بدان مبتلا نموده، و موجبِ عذاب می‌شود، مصون بدار، و بر من رحم بفرما. نیز از عذابی که بر آنان فرود می‌آید، مرا در پرتوِ رحمت خویش بدار؛ چون وقتی که عقوبتی فراگیر فرود آید، گناهکاران و بی‌گناهان را فرا می‌گیرد. خداوند برای نزدیک جلوه دادن عذاب آنان فرمود: (﴿وَإِنَّا عَلَىٰٓ أَن نُّرِيَكَ مَا نَعِدُهُمۡ لَقَٰدِرُونَ﴾) و به‌راستی ما بر آن تواناییم که آنچه را بدان وعده می‌دهیم، به تو بنمایانیم. و اگر آن را به تاخیر انداخته‌ایم، به خاطر حکمتی است؛ وگرنه ما بر فرود آوردنِ عذاب بر سر آنان، قدرت و توانایی کامل داریم.
: 96 - 98 #
{ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ (96) وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ (97) وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ (98)}.
ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ بدي را به روشي كه آن بهتر است دفع كن، ما از چيزهايي كه مي‌گويند آگاهتر هستيم. وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ و بگو: «پروردگارا! از وسوسه‌هاي شياطين به تو پناه مي‌برم». وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَن يَحْضُرُونِ و خويشتن را در پناه تو مي‌دارم، پروردگارا! از آنكه شيطانها نزد من حاضر شوند.
#
{96} هذا من مكارم الأخلاق التي أمر اللهُ رسولَه بها، فقال: {ادفَعْ بالتي هي أحسنُ السيئةَ}؛ أي: إذا أساء إليك أعداؤك بالقول والفعل؛ فلا تقابِلْهم بالإساءة؛ مع أنَّه يجوزُ معاقبة المسيء بمثل إساءته، ولكن ادْفَعْ إساءتهم إليك بالإحسان منك إليهم؛ فإنَّ ذلك فضلٌ منك على المسيء، ومن مصالح ذلك أنَّه تخفُّ الإساءة عنك في الحال وفي المستقبل، وأنَّه أدعى لجلب المسيء إلى الحقِّ، وأقرب إلى ندمه وأسفه ورجوعِهِ بالتوبة عمَّا فَعَلَ، ويتَّصِفُ العافي بصفة الإحسان، ويقهرُ بذلك عدوَّه الشيطان، ويستوجبُ الثواب من الربِّ؛ قال تعالى: {فَمَنْ عفا وأصلحَ فأجرُهُ على الله}، وقال تعالى: {ادفَعْ بالتي هي أحسنُ السيئةَ فإذا الذي بينَكَ وبينَهُ عداوةٌ كأنَّه وليٌّ حميمٌ. وما يُلَقَّاها}؛ أي: ما يوفَّق لهذا الخُلُق الجميل {إلاَّ الذين صَبَروا وما يُلَقَّاها إلاَّ ذو حظٍّ عظيم}. وقوله: {نحن أعلم بما يَصِفون}؛ أي: بما يقولون من الأقوال المتضمِّنة للكفر والتكذيب بالحق، قد أحاط علمُنا بذلك، وقد حَلِمْنا عنهم وأمهَلْناهم وصبَرْنا عليهم، والحقُّ لنا، وتكذيبُهم لنا؛ فأنت يا محمد ينبغي لك أن تصبِرَ على ما يقولون، وتقابِلَهم بالإحسان. هذه وظيفة العبد في مقابلة المسيء من البشر.
(96) این از محامد اخلاقی است که خداوند پیامبرش را به آن فرمان داده است، (﴿ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ ٱلسَّيِّئَةَ﴾) یعنی هرگاه دشمنانت، با گفتار یا کردارِ بد با تو برخورد کردند، با آنها بدی مکن؛ گرچه می‌توان در مقابل کسی که بدی می‌کند، به اندازۀ بدی او، بدی کرد. اما تو در مقابل بدی آنها با آنان نیکی کن؛ زیرا این، نشانۀ برتری تو بر بدی کننده می‌باشد. و از منافع و خوبی‌های این کار، یکی این است که در آینده نسبت به تو کمتر بدی می‌کند. و نیکی کردن در مقابل بدی، سبب می‌شود تا فرد خطاکار به حق باز گردد، و چه بسا پشیمان شده و متأسف گشته و توبه نماید. و عفو کننده، به صفت نیکوکاری متصف می‌گردد؛ و با این کار، بر دشمنِ خود و بر شیطان چیره می‌گردد، و از جانب خداوند مستحقِ پاداش می‌شود. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِ﴾ و هرکس عفو کند و اصلاح نماید، اجرش بر خداست. و می‌فرماید: ﴿ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِي بَيۡنَكَ وَبَيۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ كَأَنَّهُۥ وَلِيٌّ حَمِيمٞ وَمَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ٱلَّذِينَ صَبَرُواْ وَمَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٖ﴾ با روشی که بهتر است، دفع کن. پس آنگاه کسی که میان تو و او دشمنی بود، چنان می‌شود که گویا دوستی صمیمی است؛ و کسی این را درنمی‌یابد [و توفیقِ دست یافتن به این صفتِ زیبا را نمی‌یابد] مگر کسی که بردباری کرده است؛ و آن را در نمی‌یابد مگر کسی که بهره‌ای بزرگ داشته باشد. و فرمود: (﴿نَحۡنُ أَعۡلَمُ بِمَا يَصِفُونَ﴾) ما به گفتۀ آنها که کفر و تکذیب است، آگاه‌تر هستیم؛ و علم ما، آن را احاطه نموده است؛ اما بردباری می‌نماییم و آنها را مهلت می‌دهیم، و با اینکه ما را تکذیب کرده و نپذیرفته‌اند، صبر می‌کنیم. پس ای محمد صلی الله علیه وسلم ! شایسته است در برابر آنچه می‌گویند، بردباری نمایی، و با آنها نیکی کنی، و این وظیفۀ بنده در مقابل انسانی است که بدی می‌کند. اما شیطان‌هایی که کارشان بدی کردن است، احسان و نیکی کردن با آنها فایده‌ای ندارد، و شیطان همواره گروهش را فرا می‌خواند تا از اهل دوزخ سوزان باشند. پس وظیفۀ انسان در مقابله کردن با شیطان، این است که به همان چیزی که خداوند پیامبرش را به آن رهنمایی نموده است، تأسی کند. پس فرمود:
#
{97 ـ 98} وأما المسيء من الشياطين؛ فإنَّه لا يُفيد فيه الإحسانُ، ولا يدعو حِزْبَهُ إلاَّ لِيكونوا من أصحاب السعير؛ فالوظيفةُ في مقابلته أن يسترشِدَ بما أرشد الله إليه رسوله، فقال: {وقُل ربِّ أعوذُ بك}؛ [أي: أعتصم بحولك وقوَّتك متبرئًا من حولي وقوَّتي]، {من هَمَزات الشياطين. وأعوذُ بكَ ربِّ أن يحضُرونِ}؛ أي: أعوذُ بك من الشرِّ الذي يصيبُني بسبب مباشرتِهِم وهَمْزِهِم ومسِّهم، ومن الشرِّ الذي بسبب حضورِهِم ووسوستِهِم، وهذه استعاذةٌ من مادَّة الشرِّ كلِّه وأصله، ويدخُلُ فيه الاستعاذةُ من جميع نَزَغات الشيطان ومن مسِّه ووسوستِهِ؛ فإذا أعاذ اللهُ عبدَه من هذا الشرِّ، وأجاب دعاءَه؛ سَلِمَ من كلِّ شرٍّ، ووفِّقَ لكلِّ خير.
(97 - 98) (﴿وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنۡ هَمَزَٰتِ ٱلشَّيَٰطِينِ وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَن يَحۡضُرُونِ﴾) و بگو: پروردگارا! به تو پناه می‌برم؛ یعنی به «حول» و «قوّۀ» تو چنگ می‌زنم، و از قدرت و توانایی خودم بیزاری می‌جویم، و از شری که به سبب وسوسه و دست زدن شیطان‌ها به من می‌رسد و به آن دچار می‌گردم. و به تو پناه می‌برم از شری که به سببِ حضور وسوسه‌های شیطان‌ها به وجود می‌آید. و این پناه بردن، از اصل شر می‌باشد؛ و پناه بردن به خدا از همۀ وسوسه‌های شیطان در این داخل است. پس وقتی که خداوند بنده‌اش را، از این شر در پناه خویش قرار داد، و دعایش را پذیرفت، از هر شر و بدی سالم می‌ماند، و بر انجام هر کار خوبی توفیق می‌یابد.
: 99 - 100 #
{حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ (99) لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ (100)}.
حَتَّى إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ تا آنگاه كه مرگ به سوي يكي از آنان آيد، مي‌گويد: «پروردگارا! مرا باز گردانيد». لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ تا اينكه كار شايسته بكنم و فرصت‌هايي را كه از دست داده‌ام جبران نمايم، هرگز! بي‌گمان آن سخني است كه او آن را مي‌گويد، و در برابر آنان حايلي است تا روزي كه برانگيخته مي‌شوند.
#
{99 ـ 100} يخبرُ تعالى عن حال مَنْ حَضَرَهُ الموت من المفرِّطين الظَّالمين: أنَّه يندمُ في تلك الحال إذا رأى مآله، وشاهَدَ قُبْحَ أعماله، فيطلبُ الرجعة إلى الدنيا، لا للتمتُّع بلذَّاتها واقتطاف شَهَواتها، وإنَّما ذلك يقول: {لعلِّي أعملُ صالحاً فيما تركتُ}: من العمل وفرَّطْتُ في جَنْب الله. {كلاَّ}؛ أي: لا رجعةَ له ولا إمهالَ، قد قضى اللهُ أنَّهم إليها لا يُرْجَعون، {إنَّها}؛ أي: مقالتُه التي تمنَّى فيها الرجوعَ إلى الدُّنيا {كلمةٌ هو قائلُها}؛ أي: مجرد قول باللسانِ، لا يفيدُ صاحبَه إلاَّ الحسرةَ والندم، وهو أيضاً غير صادقٍ في ذلك؛ فإنَّه لَوْ رُدَّ لَعادَ لما نُهِيَ عنه. {ومن ورائِهِم برزخٌ إلى يوم يُبْعَثونَ}؛ أي: من أمامهم وبين أيديهم برزخٌ، وهو الحاجز بين الشيئين؛ فهو هنا الحاجزُ بين الدُّنيا والآخرة، وفي هذا البرزخ يتنعَّم المطيعونَ، ويعذَّبُ العاصونَ من موتِهِم إلى يوم يبعثونَ؛ أي: فَلْيَعُدُّوا له عُدَّتَهُ، وليأخذوا له أُهْبَتَهُ.
(99 - 100) . خداوند از حالت فرد ستمکار و مجرمی که مرگش فرا رسیده، خبر می‌دهد، که او در این موقع پشیمان می‌شود. وقتی که سرانجام و جایگاهش را ببیند و اعمال زشتش را مشاهد نماید، بازگشتن به دنیا را می‌طلبد، نه بدان خاطر که از لذت‌های آن بهره‌مند شود و از شهوت‌های آن استفاده کند، بلکه به گفتۀ خود برای اینکه: (﴿لَعَلِّيٓ أَعۡمَلُ صَٰلِحٗا فِيمَا تَرَكۡتُ﴾) کاری شایسته بکنم، و فرصت‌هایی را که از دست داده‌ام و در انجام دستورات الهی کوتاهی ورزیده‌ام، جبران نمایم. (﴿كَلَّآ﴾) نه، هرگز او بازگشتی ندارد، و فرصت و مهلت مجددی به او داده نخواهد شد. و خداوند به طور قطع چنین حکم نموده که آنها به دنیا باز نمی‌گردند. (﴿إِنَّهَا﴾) بدون شک، سخنِ او که در آن بازگشتن به دنیا را آرزو می‌نماید، (﴿كَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَا﴾) فقط سخنی است که وی بر زبان می‌آورد، و جز حسرت و پشیمانی به گوینده‌اش فایده‌ای نمی‌بخشد. و نیز او در این سخن راست نمی‌گوید؛ زیرا اگر به دنیا باز گردانده شود، دوباره کارهایی را انجام می‌دهد که از آن نهی شده است. (﴿وَمِن وَرَآئِهِم بَرۡزَخٌ إِلَىٰ يَوۡمِ يُبۡعَثُونَ﴾) فرا رویشان برزخی است تا روزی که برانگیخته می‌شوند. برزخ؛ یعنی آنچه میان دو چیز حایل و مانع می‌گردد. و در اینجا برزخ؛ یعنی حایلِ میان دنیا و آخرت. و در چنین برزخی، فرمانبرداران از نعمت‌ها برخوردار شده، و گناهکاران عذاب داده می‌شوند؛ از ابتدای مردن و قرار گرفتنشان در قبرهایشان تا روز قیامت، عذاب داده می‌شوند؛ یعنی باید خود را برای زندگی برزخ آماده کرده، و ساز و کار آن را مهیا نماید.
: 101 - 114 #
{فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلَا أَنْسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَلَا يَتَسَاءَلُونَ (101) فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (102) وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِي جَهَنَّمَ خَالِدُونَ (103) تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِيهَا كَالِحُونَ (104) أَلَمْ تَكُنْ آيَاتِي تُتْلَى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ بِهَا تُكَذِّبُونَ (105) قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا وَكُنَّا قَوْمًا ضَالِّينَ (106) رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ (107) قَالَ اخْسَئُوا فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ (108) إِنَّهُ كَانَ فَرِيقٌ مِنْ عِبَادِي يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ (109) فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّى أَنْسَوْكُمْ ذِكْرِي وَكُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ (110) إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ (111) قَالَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ (112) قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَاسْأَلِ الْعَادِّينَ (113) قَالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا لَوْ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (114)}.
فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَلَا يَتَسَاءلُونَ آنگاه چون در صدور دميده شود هيچگونه خويشاوند و نسبتي در ميان آنان نمي‌ماند و در آن روز از همديگر نمي‌پرسند. فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ پس كساني كه كفة كارهاي نيكشان سنگين باشد، اينان قطعاً‌رستگارانند. وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُوْلَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فِي جَهَنَّمَ خَالِدُونَ و كساني كه كفة كارهاي نيكشان سبك باشد؛ اينان خويشتن را زيانمند نموده‌اند، و در جهنم جاودانه خواهند ماند. تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِيهَا كَالِحُونَ شعله‌هاي آتش چهره‌هايشان را فرا مي‌گيرد، و آنان در آنجا [بر اثر شدت حرارت] رخ در هم كشيده و لب چروكيده‌اند. أَلَمْ تَكُنْ آيَاتِي تُتْلَى عَلَيْكُمْ فَكُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ مگر آيات من بر شما خوانده نمي‌شد، ولي شما آنها را دروغ مي‌انگاشتيد؟ قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا وَكُنَّا قَوْمًا ضَالِّينَ مي‌گويند: «پروردگارا! بدبختي ما بر ما چيره شد، و گروهي گمراه بوديم». رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ پروردگارا! ما را از آنجا بيرون‌آور، پس اگر به [كفر بازگشتيم] آنگاه به حقيقت ستمكار خواهيم بود. قَالَ اخْسَؤُوا فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ [خداوند بديشان] مي‌فرمايد: «بتمركيد و با من سخن نگوييد». إِنَّهُ كَانَ فَرِيقٌ مِّنْ عِبَادِي يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ همانا گروهي از بندگان من مي‌گفتند: «پروردگارا! ايمان آورده‌ايم، پس ما را بيامرز و به ما رحم‌فرما، و تو بهترين رحم كنندگان هستي». فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّى أَنسَوْكُمْ ذِكْرِي وَكُنتُم مِّنْهُمْ تَضْحَكُونَ آنگاه آنان را به ريشخند گرفتيد تا آنجا [كه سرگرم شديد] و به تمسخر گرفتن ايشان، ذكر و عبادت مرا از يادتان برد، و شما به آنان مي‌خنديديد. إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ همانا من امروز در برابر بردباريشان به آنان [چنين] پاداش دادم و آنان رستگارانند. قَالَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ [خداوند بديشان مي‌فرمايد:] چند سال در روي زمين ماندگار بوديد؟ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَاسْأَلْ الْعَادِّينَ مي‌گويند: «يك روز يا بخشي از يك روز ماندگار بوديم، از فرشتگان شمارشگر بپرس». قَالَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا لَّوْ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ [خداوند] مي‌فرمايد: «جز مدتي اندك درنگ نكرديد، كاش شما مي‌دانستيد».
#
{101} يخبر تعالى عن هول يوم القيامةِ، وما في ذلك [اليوم] من المزعجاتِ والمقلقاتِ، وأنَّه إذا نُفِخَ في الصور نفخةُ البعث، فحُشِرَ الناس أجمعون، لميقاتِ يوم معلوم؛ أنَّه يُصيبهم من الهول ما يُنسيهم أنسابَهم التي هي أقوى الأسباب، فغير الأنساب من باب أولى، وأنَّه لا يسألُ أحدٌ أحداً عن حالِهِ؛ لاشتغالِهِ بنفسه؛ فلا يدري هل يَنْجو نجاةً لا شقاوةَ بعدَها أو يشقى شقاوةً لا سعادةَ بعدها؛ قال تعالى: {فإذا جاءتِ الصَّاخَّة. يوم يَفِرُّ المرءُ من أخيه وأمّه وأبيه. وصاحبتِهِ وبنيه. لكلِّ امرئٍ منهم يومئذٍ شأنٌ يُغنيه}.
(101) خداوند متعال از اضطراب‌های روز قیامت خبر داده و می‌فرماید: وقتی که برای زنده شدنِ پس از مرگ، در صور دمیده می‌شود؛ همۀ مردم در آن روز که از پیش تعیین شده است، گرد می‌آیند؛ و چنان وحشتی به آنان دست می‌دهد که آنان خویشاوندانِ بسیار نزدیکِ خود را فراموش می‌نمایند؛ و دیگر علایق و پیوندها را، به طریق اولی فراموش می‌کنند. و در آن روز کسی از حال کسی نمی‌پرسد، چون هرکس به خودش مشغول است، و نمی‌داند که آیا نجات می‌یابد؛ نجاتی که هیچ بدبختی و شقاوتی بعد از آن وجود ندارد؟ یا به شقاوت و بدبختی گرفتار می‌شود که سعادتی بعد ‌از آن نیست؟ خداوند متعال می‌فرماید: ﴿يَوۡمَ يَفِرُّ ٱلۡمَرۡءُ مِنۡ أَخِيهِ﴾٤٣﴿وَأُمِّهِۦ وَأَبِيهِ﴾٥٣﴿وَصَٰحِبَتِهِۦ وَبَنِيهِ﴾٦٣ ﴿لِكُلِّ ٱمۡرِيٕٖ مِّنۡهُمۡ يَوۡمَئِذٖ شَأۡنٞ يُغۡنِيهِ﴾ در آن روز انسان از برادرش می‌گریزد، و از مادر و پدر و از همسر و فرزندانش [نیز] می‌گریزد، هر کس از آنان در آن روز کار و بار و گرفتاری‌ای دارد که برایش کافی است، و هر کس گرفتارِ حال خودش می‌باشد.
#
{102} وفي القيامة مواضعُ يشتدُّ كربُها ويعظُمُ وقْعُها؛ كالميزان الذي يُمَيَّزُ به أعمالُ العبدِ، ويُنْظَرُ فيه بالعدل ما له وما عليه، وتَبين فيه مثاقيلُ الذَّرِّ من الخيرِ والشر. {فَمَنْ ثَقُلَتْ موازينُهُ}: بأن رَجَحَتْ حسناتُه على سيئاته؛ {فأولئك هم المفلحونَ}: لنجاتِهِم من النار، واستحقاقِهِم الجنَّة، وفوزِهم بالثناء الجميل.
(102) و در قیامت مواضع و جایگاه‌هایی است که اندوه آدمی در آن شدت می‌گیرد، و هول و هراسِ بسیار سنگین و شدیدی را بر انسان مستولی می‌گرداند. مانند ترازویی که اعمال بنده با آن وزن می‌شود؛ و آنچه به نفع اوست، و آنچه به زیان اوست، عادلانه با آن سنجیده می‌شود؛ و خوبی‌ها و بدی‌هایش، هر چند که به اندازۀ ذرّه‌ای باشد، با آن ترازو مشخص می‌گردد. (﴿فَمَن ثَقُلَتۡ مَوَٰزِينُهُۥ﴾) و هرکس کفۀ ترازوی نیکی‌اش سنگین باشد، به این صورت که نیکی‌هایش از بدی‌هایش سنگین‌تر باشد، (﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾) اینان قطعاً رستگاران‌اند، چون از آتش جهنم نجات یافته، و سزاوار بهشت گردیده، و به ستایش زیبا دست یازیده‌اند.
#
{103} {ومَنْ خَفَّتْ موازينُهُ}: بأن رَجَحَتْ سيئاتُه على حسناتِهِ وأحاطتْ بها خطيئاتُهُ؛ {فأولئك الذين خَسِروا أنْفُسَهم}: كلُّ خسارةٍ غير هذه الخسارةِ؛ فإنَّها بالنسبة إليها سهلةٌ، ولكن هذه خسارةٌ صعبةٌ؛ لا يُجْبَرُ مُصابها، ولا يُسْتَدْرَكُ فائِتُها؛ خسارةٌ أبديَّة وشقاوةٌ سرمديَّة، قد خسر نفسَه الشريفة التي يتمكَّن بها من السعادة الأبديَّة، ففوَّتها هذا النعيم المقيم في جوار الربِّ الكريم. {في جهنَّمَ خالدونَ}: لا يخرُجون منها أبدَ الآبدينَ، وهذا الوعيد إنَّما هو ـ كما ذكرنا ـ لمن أحاطَتْ خطيئاتُهُ بحسناتِهِ، ولا يكون ذلك إلاَّ كافراً؛ فعلى هذا لا يُحاسَبُ محاسبةَ من توزَنُ حسناتُه وسيئاتُه؛ فإنَّهم لا حسنات لهم، ولكن تعدُّ أعمالُهم وتُحصى، فيوقَفون عليها، ويقرَّرون بها، ويُخْزَوْن بها. وأمَّا مَنْ مَعَهُ أصلُ الإيمان، ولكنْ عَظُمَتْ سيئاتُه، فرجَحَتْ على حسناتِهِ؛ فإنَّه وإن دَخَلَ النار؛ لا يَخْلُدُ فيها كما دلَّت على ذلك نصوص الكتاب والسنة.
(103) (﴿وَمَنۡ خَفَّتۡ مَوَٰزِينُهُۥ﴾) و هرکس که اعمال و اقوال نیک دنیوی‌اش کم باشد، به این صورت که بدی‌هایش سنگین‌تر از نیکی‌هایش بوده، و گناهانش او را احاطه کرده باشند، (﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ﴾) اینان خویشتن را زیانمند نموده، و دچار زیان کامل گردیده‌اند. و تحملِ آثارِ هر زیانی، نسبت به این زیان آسان است. اما تبعات این زیان، بسیار دشوار و سخت می‌باشد؛ و به هرکس که برسد، جبران نمی‌شود؛ و هرچه را از دست آدمی بگیرد، نمی‌توان آن را جبران کرد؛ زیانِ همیشگی و بدبختی همیشگی است؛ چرا که خودش را باخته و از دست داده است. او که می‌توانست به سعادت همیشگی دست یابد، اما خویشتن را از این نعمت پایدار و همیشگی، و زندگی در کنار پروردگارِ بزرگوار محروم کرده است. (﴿فِي جَهَنَّمَ خَٰلِدُونَ﴾) و در جهنم جاودانه خواهند ماند، و هرگز از آن بیرون نمی‌آیند. این هشدار همان‌طور که گفتیم، در مورد کسی است که بدی‌هایش نیکی‌های او را احاطه کرده است، و جز کافر کسی چنین نخواهد بود. بنابراین از کافر، به مانند کسی که نیکی و بدی دارد حساب گرفته نمی‌شود؛ زیرا کافران نیکی ندارند، اما اعمال و کارهایشان شمرده شده، و آنها می‌ایستند و به آن اعتراف می‌نمایند، و رسوا می‌گردند. و اما کسی که ایمان در وجودش بوده ولی بدی‌هایش بزرگ و زیاد است، در جهنم برای همیشه نمی‌ماند، چنانکه قرآن و سنت بر این دلالت می‌نمایند.
#
{104} ثم ذَكَرَ تعالى سوءَ مصير الكافرين، فقال: {تَلْفَحُ وجوهَهُم النارُ}؛ أي: تغشاهم من جميع جوانِبِهم، حتى تصيبَ أعضاءهم الشريفةَ، ويتقطَّع لهبُها عن وجوههم، {وهم فيها كالِحونَ}: قد عَبَسَتْ وجوهُهم وقَلَصَتْ شفاهُهم، من شدَّة ما هم فيه، وعظيم ما يَلْقَوْنَه.
(104) سپس خداوند متعال سرنوشتِ بدی را که کافران بدان دچار می‌گردند، بیان کرد و فرمود: (﴿تَلۡفَحُ وُجُوهَهُمُ ٱلنَّارُ﴾) آتش، چهره‌های آنان را از هرطرف فرا می‌گیرد، تا اینکه به همۀ اعضای آنان می‌رسد و شعله‌های آتش از چهره‌هایشان بلند می‌شود. (﴿وَهُمۡ فِيهَا كَٰلِحُونَ﴾) و آنان در آنجا ترشرو و عبوس هستند، و لب‌هایشان از شدتِ حرارت و سختیِ آ‌نچه که در آن به سر می‌برند، چروکیده است.
#
{105} فيُقالُ لهم توبيخاً ولوماً: {ألم تَكُنْ آياتي تُتْلى عليكم}: تُدْعَون بها لِتؤمنوا وتُعْرَضُ عليكم لِتَنْظُروا؛ {فكنتم بها تكذِّبونَ}: ظلماً منكم وعناداً، وهي آياتٌ بيناتٌ، دالاَّتٌ على الحقِّ والباطل، مبيِّناتٌ للمحقِّ والمبطل؟!
(105) و به صورت سرزنش و نکوهش به آنان گفته می‌شود (﴿أَلَمۡ تَكُنۡ ءَايَٰتِي تُتۡلَىٰ عَلَيۡكُمۡ﴾) مگر آیات من بر شما خوانده نمی‌شد؟ به‌سوی آن فرا خوانده می‌شدید تا به آن ایمان بیاورید؛ و آیات من بر شما عرضه می‌شد تا در آن بنگرید. (﴿فَكُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ﴾) اما شما، از روی ستمگری و عناد آنها را دروغ می‌انگاشتید؛ حال آنکه آنها، آیات و نشانه‌هایی روشن بودند که حق را از باطل معلوم می‌کردند؛ و اهل حق و اهل باطل را مشخص می‌نمودند.
#
{106} فحينئذٍ أقرُّوا بظلمهم حيث لا ينفع الإقرار: {قالوا ربَّنا غَلَبَتْ عَلَيْنا شِقْوَتُنا}؛ أي: غلبت علينا الشَّقاوة الناشئةُ عن الظُّلم والإعراض عن الحقِّ والإقبال على ما يضرُّ وتركِ ما ينفعُ، {وكنَّا قوماً ضالِّين}: في عملهم، وإن كانوا يَدْرون أنَّهم ظالمون؛ أي: فعلنا في الدُّنيا فعلَ التائِهِ الضالِّ السفيهِ؛ كما قالوا في الآية الأخرى: {وقالوا لو كُنَّا نَسْمَعُ أو نَعْقِلُ ما كُنَّا في أصحابِ السَّعير}.
(106) پس در این هنگام، به ستمِ خویش اقرار می‌کنند؛ اما اقرار کردن، دیگر فایده ای ندارد. بنابراین می‌گویند: (﴿رَبَّنَا غَلَبَتۡ عَلَيۡنَا شِقۡوَتُنَا﴾) پروردگارا! شقاوت و بدبختیِ برآمده از ستم، و رویگردانی از حق، و روی آوردن به آنچه زیان می‌رساند، و ترک کردن آنچه فایده می‌دهد، بر ما چیره شده بود. (﴿وَكُنَّا قَوۡمٗا ضَآلِّينَ﴾) و ما گروهی گمراه بودیم، و می‌دانستیم که ستمگریم؛ یعنی ما در دنیا، کارِ انسان‌های سرگشته و گمراه و بی‌خرد را انجام می‌دادیم. چنانکه در آیه‌های دیگر، سخن آنها حکایت شده است. آنگاه که می‌گویند: ﴿لَوۡ كُنَّا نَسۡمَعُ أَوۡ نَعۡقِلُ مَا كُنَّا فِيٓ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِيرِ﴾ «اگر گوش [شنوا] و خرد داشتیم، از یارانِ آتشِ سوزان نبودیم.»
#
{107} {ربَّنا أخْرِجْنا منها فإنْ عُدْنا فإنَّا ظالِمونَ}: وهم كاذِبون في وعدِهم هذا؛ فإنَّهم كما قال تعالى: {لو رُدُّوا لَعادوا لما نُهوا عنه}، ولم يُبْقِ الله لهم حجَّة، بل قطع أعذارَهم، وعَمَّرَهم في الدُّنيا ما يتذكَّر فيه من تذكَّر ، ويرتدِعُ فيه المجرمُ.
(107) (﴿رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا مِنۡهَا فَإِنۡ عُدۡنَا فَإِنَّا ظَٰلِمُونَ﴾) پروردگارا! مرا از آتش دوزخ بیرون بیاور، و اگر به کفر و گناهان برگشتیم همانا ستمکار خواهیم بود. حال آنکه آنها در وعده و قولی که می‌دهند، دروغگویند؛ زیرا چنانکه خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلَوۡ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنۡهُ﴾و اگر بازگردانده شوند، دوباره کارهایی انجام می‌دهند که از آن نهی شده‌اند. و خداوند حجتی برای آنها باقی نگذاشته، بلکه عذرهای آنان را قطع نموده، و در دنیا آنها را به اندازه‌ای فرصت داده است که پند ‌پذیرند و از گناهانشان باز آیند.
#
{108} فقال الله جواباً لسؤالهم: {اخسؤوا فيها ولا تُكَلِّمونِ}: وهذا القول ـ نسألُه تعالى العافيةَ ـ أعظمُ قول على الإطلاق يسمعهُ المجرِمون في التخييبِ والتوبيخ والذُّلِّ والخسارِ والتأييس من كلِّ خيرٍ والبُشرى بكل شرٍّ، وهذا الكلام والغضب من الربِّ الرحيم أشدُّ عليهم، وأبلغُ في نِكايتهم من عذاب الجحيم.
(108) پس خداوند در پاسخ آنها می‌فرماید: (﴿ٱخۡسَ‍ُٔواْ فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ﴾) این سخن ـ پناه بر خدا ـ بزرگ‌ترین سخنی است که مجرمان در بابِ ناامید شدن و سرزنش، و ذلت و مأیوس شدن از هر خیری، و مبتلا شدن به هر شری، می‌شنوند. و این سخن، بیانگرِ خشم پروردگار مهربان است، و برای آنان شکنجه‌ای سخت‌تر از عذاب جهنم است.
#
{109} ثم ذكر الحال التي أوصلَتْهم إلى العذاب وقَطَعَتْ عنهم الرحمةَ، فقال: {إنَّه كان فريقٌ من عبادي يقولونَ ربَّنا آمنَّا فاغْفِرْ لنا وارْحَمْنا وأنتَ خيرُ الراحمينَ}: فجمعوا بين الإيمان المقتضي لأعمالِهِ الصالحة، والدُّعاء لربِّهم بالمغفرة والرحمة، والتوسُّل إليه بربوبيَّته ومنَّته عليهم بالإيمان، والإخبار بسعةِ رحمتِهِ وعموم إحسانِهِ، وفي ضمنِهِ ما يدلُّ على خضوعهم وخشوعهم وانكسارِهم لربِّهم وخوفهم ورجائهم؛ فهؤلاءِ ساداتُ الناس وفضلاؤهم.
(109) سپس آن حالتشان را که آنان را به عذاب واصل گرداند و از رحمت خدا محروم کرد، بیان نمود و فرمود: (﴿إِنَّهُۥ كَانَ فَرِيقٞ مِّنۡ عِبَادِي يَقُولُونَ رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَا وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلرَّٰحِمِينَ﴾) همانا گروهی از بندگان من می‌گفتند: «پروردگارا! ایمان آورده‌ایم. پس ما را بیامرز، و به ما رحم فرما و تو بهترین رحم کنندگان هستی.» پس آنان هم ایمان آورده و هم اعمال صالح انجام داده، و هم از پروردگارشان طلبِ آمرزش و رحمت نمودند، و به ربوبیتِ الهی و احسانِ خداوند بر آنها مبنی بر ایمان آوردن و خبردادن از گستردگی رحمت و احسان فراگیر وی متوسل شدند. و این بر فروتنی و کُرنش آنها برای پروردگارشان، و هراس و امیدِ آنها دلالت می‌نماید.
#
{110} {فاتَّخَذْتُموهم}: أيُّها الكفرةُ الأنذالُ ناقصو العقول والأحلام، {سِخْرِيًّا}: تهزؤون بهم وتحتقرونهم حتى اشتغلتُم بذكر السَّفه، {حتى أنْسَوْكُم ذِكْري وكنتم منهم تَضْحَكونَ}: وهذا الذي أوجبَ لهم نسيان الذِّكر اشتغالُهم بالاستهزاء بهم؛ كما أنَّ نسيانهم للذِّكر يحثُّهم على الاستهزاء؛ فكلٌّ من الأمرين يمدُّ الآخر؛ فهل فوق هذه الجرأة جرأة؟!
(110) پس اینها سروران و اشراف مردم بودند، و شما ای کافران فرومایه و کم خرد! (﴿فَٱتَّخَذۡتُمُوهُمۡ سِخۡرِيًّا﴾) آنها را به باد تمسخر گرفته و آنها را تحقیر ‌کردید، و چنان به تمسخر ایشان مشغول شدید، که (﴿حَتَّىٰٓ أَنسَوۡكُمۡ ذِكۡرِي وَكُنتُم مِّنۡهُمۡ تَضۡحَكُونَ﴾) مشغول شدن به آنها، وبه ریشخند گرفتن‌شان ذکر وعبادت مرا از یادتان برد. و چیزی که موجب فراموش شدنِ آنان شد، مشغول شدنشان به مسخره کردن مؤمنان بود. و این فراموش نمودن، آنان را به استهزا و ریشخند وا می‌دارد. پس هر یک از این دو حالت [فراموش کردنِ یاد خدا، و به تمسخر گرفتنِ مؤمنان] دیگری را تقویت می‌نماید. و آیا جسارتی بالاتر از این وجود دارد؟!
#
{111} {إنِّي جزيتُهُمُ اليومَ بما صَبَروا}: على طاعتي وعلى أذاكم حتى وصلوا إليَّ {أنَّهم هُمُ الفائزونَ}: بالنعيم المقيم والنَّجاة من الجحيم؛ كما قال في الآية الأخرى: {فاليومَ الذين آمنوا من الكُفَّارِ يَضْحَكونَ ... } الآيات.
(111) (﴿إِنِّي جَزَيۡتُهُمُ ٱلۡيَوۡمَ بِمَا صَبَرُوٓاْ﴾) من امروز به خاطر صبر و استقامتی که بر طاعت من و در برابر اذیت و آزار شما نشان دادند، به آنان پاداش دادم، (﴿أَنَّهُمۡ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ﴾) و آنان بردباری کردند تا اینکه به اینجا رسیدند و به نعمتِ پایدار و نجاتِ از جهنم دست یافتند. در آیه ای دیگر فرموده است: ﴿فَٱلۡيَوۡمَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنَ ٱلۡكُفَّارِ يَضۡحَكُونَ﴾ امروز مؤمنان به کافران می‌خندند.
#
{112 ـ 114} {قال} لهم على وجهِ اللَّوم وأنَّهم سفهاءُ الأحلام حيث اكْتَسَبوا في هذه المدَّة اليسيرةِ كلَّ شرٍّ أوصَلَهم إلى غضبِهِ وعقوبتِهِ، ولم يكتَسِبوا ما اكْتَسَبَه المؤمنون من الخير الذي يوصِلُهم إلى السعادة الدائمة ورضوان ربِّهم: {كم لَبِثْتُم في الأرضِ عددَ سنينَ. قالوا لَبِثْنا يوماً أو بعضَ يوم}: كلامُهم هذا مبنيٌّ على استقصارِهم جدًّا لمدَّة مُكْثِهِم في الدُّنيا، وأفاد ذلك، لكنَّه لا يفيدُ مقدارَه ولا يُعَيِّنُه؛ فلهذا قالوا: {فاسألِ العادِّينَ}؛ أي: الضابطين لعددِهِ، وأمَّا هم؛ ففي شغل شاغل وعذاب مذهل عن معرفةِ عددِهِ. فقال لهم: {إن لبثتم إلاَّ قليلاً}: سواء عيَّنْتُم عدَدَه أم لا، {لو أنكم كنتُم تعلمونَ}.
(112 - 114) (﴿قَٰلَ﴾) و از آنجا که آنها بی‌خرد هستند؛ و در این مدت کوتاه، مرتکب هر گناه و شری شده‌اند که آنها را به خشم و عذاب خدا گرفتار نموده؛ و کارهای خوبی را که مؤمنان انجام داده‌اند و آنها را به سعادت همیشگی و خشنودی پروردگارشان ‌رسانده است، انجام نداده‌اند؛ خداوند به صورتِ سرزنش به آنها می‌فرماید: (﴿كَمۡ لَبِثۡتُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ عَدَدَ سِنِينَ﴾) چقدر در دنیا مانده‌اید؟ (﴿قَالُواْ لَبِثۡنَا يَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ يَوۡمٖ فَسۡ‍َٔلِ ٱلۡعَآدِّينَ﴾) می‌گویند: یک روز یا بخشی از یک روز ماندگار بوده‌ایم. پس از فرشتگانِ شمارشگر بپرس. این سخنشان، مبتنی بر آن است که آنها مدت ماندگاری خود را در دنیا بسیار اندک می‌دانند، اما مقدار آن مشخص نیست. بنابراین می‌گویند: (﴿فَسۡ‍َٔلِ ٱلۡعَآدِّينَ﴾) از شمارشگران بپرس. اما آنان آن‌قدر مشغول هستند و در عذابی به‌سر می‌برند که تعداد و شمار سال‌هایی را که در دنیا زیسته‌اند، نمی‌دانند. پس خداوند به آنها می‌فرماید: (﴿إِن لَّبِثۡتُمۡ إِلَّا قَلِيلٗا﴾) جز مدت کمی ماندگار نبوده‌اید، خواه عدد و شمار آن را تعیین نمایید، یا تعیین نکنید. (﴿لَّوۡ أَنَّكُمۡ كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ﴾) کاش [این را در دنیا] می‌دانستید.
: 115 - 116 #
{أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ (115) فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ (116)}.
أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ آيا پنداشته‌ايد كه ما شما را بيهوده آفريده‌ايم، و به سوي ما برگردانده نمي‌شويد؟. فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ خداوندي كه فرمانرواي راستين است و هيچ معبود به حقي جز او نيست و صاحب عرش عظيم مي‌باشد، بسي برتر از آن است [كه جهان را بيهوده بيافريند].
#
{115 ـ 116} أي: {أفحَسِبْتُم} أيُّها الخلقُ، {أنَّما خَلَقْناكم عَبَثاً}؛ أي: سدىً وباطلاً تأكلون وتشربون وتمرَحون وتتمتَّعون بَلذَّات الدُّنيا ونتركُكم لا نأمُرُكم ولا ننهاكم ولا نُثيبكم ونعاقبكم، ولهذا قال: {وأنَّكم إلينا لا تُرْجَعونَ}؟ لا يَخْطُر هذا ببالكم. {فتعالى اللهُ}؛ أي: تعاظمَ وارتفعَ عن هذا الظنِّ الباطل الذي يرجِع إلى القدح في حكمته، {المَلكُ الحقُّ لا إله إلاَّ هو ربُّ العرش العظيم}: فكونُهُ ملكاً للخلق كلِّهم حقًّا في صدقِهِ ووعدِهِ [و] وعيدِهِ مألوهاً معبوداً لما له من الكمال ربَّ العرش العظيم فما دونه من باب أولى يمنَعُ أن يَخْلُقَكم عَبَثاً.
(115 - 116) (﴿أَفَحَسِبۡتُمۡ أَنَّمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ عَبَثٗا﴾) ای مردم! آیا گمان برده‌اید ما شما را بیهوده و بی‌هدف آفریده‌ایم؛ می‌خورید و می‌آشامید و تفریح می‌کنید، و از لذت‌های دنیا بهره‌مند می‌شوید، و ما شما را به حال خودتان رها می‌کنیم؟ و به شما امر و نهی نمی‌کنیم، و در برابر بدی‌ها شما را سزا نمی‌دهیم؟ بنابراین فرمود: (﴿وَأَنَّكُمۡ إِلَيۡنَا لَا تُرۡجَعُونَ﴾) و پنداشته‌اید که برای حساب و کتاب به سوی ما بازگردانده نمی‌شوید؟. بنابراین چیزی را به خاطر بسپارید، [و آن اینکه]، (﴿فَتَعَٰلَى ٱللَّهُ﴾) خداوند بسی برتر و بالاتر از این گمان باطل می‌باشد، و چنین گمانِ زشتی، حکمت و فرزانگی او را معیوب می‌کند. (﴿ٱلۡمَلِكُ ٱلۡحَقُّۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡكَرِيمِ﴾) خداوندی که فرمانروای راستین است، و هیچ معبود به ‌حقی جز او نیست، و او صاحبِ عرشِ عظیم است. پس وقتی که او فرمانروای راستین همۀ آفریده‌هاست، و وعده و وعید او راست و حق است، خداوند معبودِ حقیقی است؛ چون دارای کمالِ مطلق، و صاحب عرشِ عظیم، و پروردگار و صاحبِ دیگر پدیده‌ها می‌باشد. پس چنین خداوندی، امکان ندارد شما را بیهوده آفریده باشد.
: 117 - 118 #
{وَمَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ (117) وَقُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ (118)}.
وَمَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ و هر كس جز خدا معبود ديگري را فرا بخواند كه هيچ دليلي بر حقانيت آن ندارد. حساب او با خداست. بي‌گمان كافران رستگار نمي‌شوند. وَقُل رَّبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ و بگو: «پروردگارا! [مرا] بيامرز و ببخشاي و تو بهترين مهرباناني».
#
{117} أي: ومن دعا مع الله آلهةً غيره بلا بيِّنة من أمرِهِ ولا برهانٍ على ذلك يدلُّ على ما ذهب إليه، وهذا قيدٌ ملازمٌ؛ فكلُّ مَن دعا غير الله؛ فليس له برهانٌ على ذلك، بل دلَّت البراهينُ على بطلانِ ما ذهبَ إليه، فأعرض عنها ظلماً وعناداً؛ فهذا سيقدُمُ على ربِّه فيجازيه بأعمالِهِ ولا ينيلُه من الفلاح شيئاً؛ لأنه كافر، {إنَّه لا يفلحُ الكافرونَ}: فكفرُهم منعهم من الفلاح.
(117) و هر کس همراه با خدا، معبودان دیگری را به فریاد بخواند، بدون اینکه دلیلی برای صحت کارش داشته باشد که او را به آنچه انجام می‌دهد راهنمایی کند، ـ ‌و این قید، یک قید لازم و غیر قابل اجتناب است؛ زیرا هر کس چیزی غیر از خدا را به نیایش بخواند، حتماً دلیلی بر صحت این کار ندارد ـ بلکه دلایلی بر باطل بودنِ آنچه او انجام می‌دهد، دلالت ‌نماید، اما از روی ستمگری و عناد، از آن دلایل روی گرداند؛ چنین کسی به نزد پروردگارش خواهد رفت، و خداوند او را به سبب اعمالش مجازات خواهد کرد، و هیچ بهره‌ای از رستگاری به او نمی‌رسد، چون او کافر است. (﴿إِنَّهُۥ لَا يُفۡلِحُ ٱلۡكَٰفِرُونَ﴾) همانا کافران رستگار نمی‌شوند. پس کفرشان، آنها را از رستگاری دور نموده و بازداشته است.
#
{118} {وقل}: داعياً لربِّك مخلصاً له الدين: {ربِّ اغْفِرْ}: لنا حتى تُنْجِيَنا من المكروه، وارحَمْنا لتوصِلَنا برحمتك إلى كلِّ خير. {وأنت خيرُ الراحمين}: فكلُّ راحم للعبدِ؛ فالله خيرٌ له منه، أرحمُ بعبدِهِ من الوالدة بولدِها، وأرحمُ به من نفسه.
(118) (﴿وَقُل﴾) و مخلصانه پروردگارت را بخوان و بگو: (﴿رَّبِّ ٱغۡفِرۡ وَٱرۡحَمۡ وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلرَّٰحِمِينَ﴾) پروردگارا! مرا بیامرز، و از اموراتِ ناگوار و ناپسند برهان؛ و بر ما رحم بفرما، و با رحمت خویش، ما را به هر چیز خوبی برسان، و تو بهترینِ مهربانانی. پس خداوند، از هر کس نسبت به بنده‌اش، مهربان‌تر است؛ و خداوند نسبت به بنده‌اش، از مادر مهربان‌تر می‌باشد؛ و از خود بنده، برای وی مهربان‌تر است.
* * *