{يَاأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ (1) يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَمَا هُمْ بِسُكَارَى وَلَكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ (2)}.
يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ اي مردم! از پروردگارتان بترسيد، بيگمان زلزلة قيامت چيز بزرگي است.
يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَمَا هُم بِسُكَارَى وَلَكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ. روزي كه آن را ببينيد، هر شيردهي از آن كه شيرش ميدهد غافل ميشود، و هر
[مادر] بارداري سقط جنين ميكند، و مردم را مست ميبيني حال آنكه مست نيستند، بلكه عذاب خدا بسيار سخت است.
#
{1} يخاطب الله الناس كافَّة بأن يتَّقوا ربَّهم الذي ربَّاهم بالنعم الظاهرة والباطنة، فحقيقٌ بهم أن يتَّقوه بترك الشِّرك والفسوق والعصيان، ويمتثلوا أوامره مهما استطاعوا. ثم ذكر ما يعينُهم على التَّقوى ويحذِّرهم من تركها، وهو الإخبارُ بأهوال القيامة، فقال: {إنَّ زلزلةَ الساعة شيءٌ عظيمٌ}: لا يُقْدَرُ قَدْرُه ولا يُبْلَغُ كُنْهُهُ، ذلك بأنَّها إذا وقعت الساعة؛ رجفتِ الأرض، وارتجَّت، وزُلزلت زلزالها، وتصدَّعت الجبال، واندكَّت، وكانت كثيباً مهيلاً، ثم كانت هباءً منبثاً، ثم انقسم الناس ثلاثة أزواج؛ فهناك تنفطر السماء، وتكوَّر الشمس والقمر، وتنتثرُ النجوم، ويكون من القلاقل والبلابل ما تنصدعُ له القلوب، وتَجِل منه الأفئدة، وتشيبُ منه الولدان، وتذوبُ له الصمُّ الصلاب.
(1) خداوند همۀ مردم را مورد خطاب قرار میدهد که از پروردگارشان -که نعمتهای ظاهری و باطنی به آنها بخشیده است- بترسند. پس شایسته است آنها با دوری از شرک و گناه و نافرمانی، از خدا بترسند؛ و تا جایی که میتوانند، از فرمانهای او اطاعت کنند. سپس آنچه را که آنها را به پرهیزگاری وا میدارد، بیان نمود، و آن خبردادن از وحشتهای قیامت است. و آنان را به تقوی و پرهیزگاری سفارش نمود،
پس فرمود: (
﴿إِنَّ زَلۡزَلَةَ ٱلسَّاعَةِ شَيۡءٌ عَظِيمٞ﴾) بیگمان زلزلۀ روز قیامت، حادثۀ بزرگی است که به اندازه و عمق آن نمیتوان پی برد. چون وقتی قیامت برپا میشود، زمین به لرزه میافتد و تکان میخورد، و کوهها از جا کنده شده و تکه تکه گشته و به تودهای از شن تبدیل میشوند، سپس غبار شده و به هوا میروند. در آن روز، مردم به سه گروه تقسیم میشوند. پس در آن وقت، آسمان میشکافد، و خورشید و ماه در هم پیچیده میشود، و ستارگان پراکنده میگردند، و پریشانی و اضطراب شدیدی که دلها را از جا میکند، بر دلها مستولی میشود، و کودکان از شدت آن پیر میشوند، و چیزهای سخت از هیبت آن ذوب میشوند.
بنابراین فرمود:
#
{2} ولهذا قال: {يوم تَرَوْنَها تذهلُ كلُّ مرضعةٍ عمَّا أرضعتْ}: مع أنَّها مجبولةٌ على شدَّةِ محبَّتها لولدِها، خصوصاً في هذه الحال التي لا يعيش إلاَّ بها، {وتضعُ كلُّ ذات حَمْل حَمْلَها}: من شدَّة الفزع والهول، {وَتَرى الناسَ سُكارى وما هم بِسُكارى}؛ أي: تحسبُهم أيُّها الرائي لهم سكارى من الخمر، وليسوا سكارى.
{ولكنَّ عذابَ الله شديدٌ}: فلذلك أذهَبَ عقولَهم، وفَرَّغَ قلوبَهم، وملأها من الفزع، وبلغت القلوب الحناجرَ، وشخصتِ الأبصار، [و] في ذلك اليوم لا يَجْزي والدٌ عن ولدِهِ، ولا مولودٌ هو جازٍ عن والده شيئاً، ويومئذٍ يَفِرُّ المرء من أخيه وأمِّه وأبيه وصاحبتِهِ وفصيلتِهِ التي تؤويه، لكلِّ امرئٍ منهم يومئذٍ شأنٌ يُغنيه، وهناك يعضُّ الظالم على يديهِ يقولُ يا ليتني اتَّخذتُ مع الرسولِ سبيلاً، يا ويلتى ليتني لم أتَّخِذْ فلاناً خليلاً، وتسودُّ حينئذٍ وجوهٌ وتبيضُّ وجوهٌ، وتُنْصَبُ الموازين التي يوزَنُ بها مثاقيلُ الذَّرِّ من الخير والشرِّ، وتُنْشَرُ صحائفُ الأعمال وما فيها من جميع الأعمال والأقوال والنيَّات من صغير وكبيرٍ، ويُنْصَبُ الصراط على متن جهنَّم، وتُزْلَفُ الجنَّةُ للمتقين، وبُرِّزَتِ الجحيمُ للغاوين، إذا رأتْهم من مكانٍ بعيدٍ سمعوا لها تغيُّظاً وزفيراً، وإذا أُلْقوا منها مكاناً ضيِّقاً مقرَّنينَ دَعَوْا هنالك ثُبوراً، ويُقالُ لهم: لا تدعوا اليومَ ثُبوراً واحداً وادْعوا ثُبوراً كثيراً، وإذا نادَوْا ربَّهم ليُخْرِجَهم منها؛ قال: اخسؤوا فيها ولا تكلِّمونِ؛ قد غضب عليهم الربُّ الرحيم، وحَضَرَهُمُ العذابُ الأليم، وأيسوا من كلِّ خير، ووجدوا أعمالهم كلَّها، لم يفقدوا منها نقيراً ولا قِطْميراً.
هذا؛ والمتَّقون في روضات الجناتِ يُحْبَرون، وفي أنواع اللَّذَّات يَتَفَكَّهون، وفيما اشتهتْ أنفسهم خالِدون؛ فحقيقٌ بالعاقل الذي يعرِفُ أنَّ كلَّ هذا أمامه أن يُعِدَّ له عدَّتَه، وأن لا يُلْهِيَهُ الأمل فيتركَ العمل، وأنْ تكون تقوى الله شعاره، وخوفُه دثاره، ومحبَّة الله وذكرُه روح أعماله.
(2) (
﴿يَوۡمَ تَرَوۡنَهَا تَذۡهَلُ كُلُّ مُرۡضِعَةٍ عَمَّآ أَرۡضَعَتۡ﴾) روزی که زلزلۀ قیامت را میبینید، آنچنان هول و هراس سراپای مردمان را فرا میگیرد که همۀ زنان شیردهی که پستان به دهان طفل شیرخوار خود نهادهاند، کودک خویش را رها میکنند، با اینکه مادر به شدت کودکش را دوست دارد، به خصوص در این حالت که او در آن به سر میبرد. (
﴿وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمۡلٍ حَمۡلَهَا﴾) و از شدت وحشت و هراسِ آن روز، همۀ بارداران سقط جنین مینمایند. (
﴿وَتَرَى ٱلنَّاسَ سُكَٰرَىٰ وَمَا هُم بِسُكَٰرَىٰ﴾) و مردمان را مست میبینی، ولی آنان مست نیستند؛ یعنی تو ای بیننده! آنان را چنان میپنداری که انگار شراب خورده و مست هستند، حال آنکه مست نیستند، (
﴿وَلَٰكِنَّ عَذَابَ ٱللَّهِ شَدِيدٞ﴾) بلکه عذاب خدا بسیار سخت است، بنابراین عقلهایشان پریده؛ و دلهایشان ازجا برکنده شده و به گلو رسیده است؛ و چشمها به بالا دوخته شده، و بسته نمیشوند؛ و در این روز پدران برای فرزندان کاری نمیکنند؛ و فرزندان نیز نمیتوانند برای پدرانشان کاری بکنند. و در این روز
﴿يَوۡمَ يَفِرُّ ٱلۡمَرۡءُ مِنۡ أَخِيهِ وَأُمِّهِۦ وَأَبِيهِ وَصَٰحِبَتِهِۦ وَبَنِيهِ لِكُلِّ ٱمۡرِيٕٖ مِّنۡهُمۡ يَوۡمَئِذٖ شَأۡنٞ يُغۡنِيهِ﴾ انسان از برادر و مادر و پدر و همسر و فرزندانش میگریزد. و هر کس درآن روز به خودش مشغول است. و در چنین روزی
﴿يَعَضُّ ٱلظَّالِمُ عَلَىٰ يَدَيۡهِ يَقُولُ يَٰلَيۡتَنِي ٱتَّخَذۡتُ مَعَ ٱلرَّسُولِ سَبِيلٗا يَٰوَيۡلَتَىٰ لَيۡتَنِي لَمۡ أَتَّخِذۡ فُلَانًا خَلِيلٗا﴾ ستمگر انگشتانش را گاز میگیرد و میگوید: کاش راه پیامبر را در پیش میگرفتم، ای وای بر من! کاش فلانی را دوست خود قرار نمیدادم. و در آن وقت، چهرههایی سفید، و چهرههایی سیاه میشوند. و ترازوهایی که با آن کارهای خوب و بد -حتی اگر به اندازۀ ذرهای هم باشند- وزن میشوند، نصب شده؛ و نامههای اعمال گشوده میشوند، و همۀ اعمال و اقوال و نیتهای کوچک و بزرگ، حاضر و نمایان میگردند؛ و پل صراط روی جهنم نصب میشود؛ و بهشت برای پرهیزگاران نزدیک میگردد. و
﴿إِذَا رَأَتۡهُم مِّن مَّكَانِۢ بَعِيدٖ سَمِعُواْ لَهَا تَغَيُّظٗا وَزَفِيرٗا وَإِذَآ أُلۡقُواْ مِنۡهَا مَكَانٗا ضَيِّقٗا مُّقَرَّنِينَ دَعَوۡاْ هُنَالِكَ ثُبُورٗا﴾ جهنم برای گمراهان آشکار گردانده میشود. و چون جهنم از دور آنها را ببیند، غرّش و صدای آن را میشنوند. و وقتی دست و پا بسته در جای تنگی از آن انداخته شوند، برای نابودشدن و از بین رفتن خود دعا مینمایند.
و به آنان گفته میشود: ﴿لَّا تَدۡعُواْ ٱلۡيَوۡمَ ثُبُورٗا وَٰحِدٗا وَٱدۡعُواْ ثُبُورٗا كَثِيرٗا﴾ امروز یک بار واویلا سر ندهید، بلکه واویلاهای زیادی بگویید. و وقتی پروردگارشان را ندا میزنند تا آنها را از آن بیرون آورد،
میفرماید: ﴿ٱخۡسَُٔواْ فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ﴾ بتمرگید در آن و سخن نگویید. خداوند مهربان و بخشاینده بر آنها خشم گرفته و عذاب دردناکی را برآنها مستولی کرده است، و از هر خیر و خوبی ناامید میشوند، و همۀ اعمال خود را میبینند و کوچکترین چیزی از آن ناپدید نمیشود. از طرفی پرهیزگاران در باغهای بهشت شاد و مسرور به سر میبرند و در انواع لذتها و شادیها بهرهمند میشوند، و در میان نعمتهای دلخواهشان جاودانه میمانند. پس برای عاقلی که میداند چنین روزی را در پیش دارد، شایسته است برای آن روز آمادگی داشته باشد، و آرزوهای دنیایی او را غافل نکند. پس عمل صالح را ترک ننماید، و پرهیزگاری و تقوای الهی را شعار خود قرار دهد، و ترس از خداوند را لباس خویش گرداند، و محبت الهی و ذکر خداوند را اساس و مبنای اعمالش قرار دهد.
{وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَرِيدٍ (3) كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ (4)}.
وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَّرِيدٍ و گروهي از مردم بدون هيچ علم و دانشي در بارة خداوند به مجادله برميخيزند، و از هر شيطان سركشي پيروي ميكنند.
كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ
[در قضاي الهي] بر او مقرر شده است كه هر كس شيطان را بدوستي بگيرد، گمراهش ميكند و او را به سوي عذاب آتش سوزان هدايت مينمايد .
#
{3 ـ 4} أي: ومن الناس طائفةٌ وفرقةٌ؛ سلكوا طريق الضَّلال، وجعلوا يجادلون بالباطل الحقَّ؛ يريدون إحقاق الباطل وإبطال الحقِّ، والحال أنَّهم في غاية الجهل، ما عندهم من العلم شيء، وغاية ما عندهم تقليد أئمَّة الضَّلال من كلِّ شيطان مَريدٍ متمرِّدٍ على الله وعلى رسلِهِ معاندٍ لهم، قد شاقَّ الله ورسوله، وصار من الأئمة الذين يدعون إلى النار. {كُتِبَ عليه}؛ أي: قدِّر على هذا الشيطان المريد، {أنَّه مَنْ تولاَّه}؛ أي: اتَّبعه؛ {فأنَّه يضلُّه}: عن الحقِّ ويجنِّبه الصراط المستقيم؛ {ويهديهِ إلى عذابِ السَّعير}: وهذا نائبُ إبليس حقًّا؛ فإنَّ اللَّه قال عنه: {إنَّما يدعو حِزْبَهُ ليكونوا من أصحاب السَّعير}. فهذا الذي يجادلُ في الله قد جمع بين ضلالِهِ بنفسِهِ وتصدِّيه إلى إضلال الناس، وهو متَّبعٌ ومقلِّد لكلِّ شيطان مَريدٍ، ظلماتٌ بعضها فوق بعض، ويدخل في هذا جمهورُ أهل الكفر والبدع؛ فإنَّ أكثرهم مقلِّدةٌ يجادلون بغير علم.
(3 - 4) گروهی از مردم، راه گمراهی را در پیش گرفتهاند؛ و به وسیلۀ باطل، به مجادلۀ با حق برمیخیزند؛ و میخواهند باطل را حق جلوه دهند، و حق را باطل بگردانند. حال آنکه آنها در نهایت نادانی قرار داشته، و هیچ علم و دانشی ندارند؛ و تنها چیزی که دارند این است که از پیشوایان گمراه و از هر شیطان سرکشی که از خدا و پیامبرش فرمان نمیبرد و با آنها مخالف است، و از پیشوایانی که به سوی جهنم فرا میخوانند، تقلید نمایند. (
﴿كُتِبَ عَلَيۡهِ أَنَّهُۥ مَن تَوَلَّاهُ﴾) در قضا و تقدیر الهی بر این شیطان سرکش مقرر شده که هر کس آن را به دوستی بگیرد، و از وی پیروی نماید، (
﴿فَأَنَّهُۥ يُضِلُّهُۥ﴾) شیطان او را گمراه میکند، (
﴿وَيَهۡدِيهِ إِلَىٰ عَذَابِ ٱلسَّعِيرِ﴾) و او را به سوی عذاب سوزان سوق میدهد و حقیقتاً چنین کسی نائب شیطان است.
و خداوند در مورد شیطان فرموده است: ﴿إِنَّمَا يَدۡعُواْ حِزۡبَهُۥ لِيَكُونُواْ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِيرِ﴾ همانا او گروهش را فرا میخواند تا از اهل آتش گردند. پس کسی که در مورد خداوند به مجادله برمیخیزد، خود گمراه شده و نیز به گمراه کردن دیگران میپردازد، و او از هر شیطان سرکشی پیروی مینماید،
[کار او همانند] تاریکیهایی است که بر روی هم انباشته شدهاند. و تمام اهل کفر و بدعت در این داخل اند، چون بیشتر آنها مقلدند و بدون علم و دانش به مجادله برمیخیزند.
{يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَمِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى وَمِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئًا وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ (5) ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ يُحْيِ الْمَوْتَى وَأَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (6) وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لَا رَيْبَ فِيهَا وَأَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ (7)}.
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاء إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّى وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئًا وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ اي مردم! اگر از رستاخيز در شك هستيد
[بدانيد كه] ما شما را از خاك آفريدهايم، سپس از نطفه، آنگاه از خوني بسته، سپس از پاره گوشتي نقش يافته و نقش نايافته آفريدهايم،
[همه اينها] بدين خاطر است كه براي شما روشن سازيم، و هر چه بخواهيم تا زمان معيني در رحمها نگاه ميداريم، و آنگاه شما را به صورت كودك بيرون ميآوريم، سپس تا به حد رشدشان برسيد. و از شما كسي هست كه جانش گرفته ميشود، و از شما كسي هست كه به نهايت فرتوتي و پيري باز برده ميشود تا پس از
[آن همه] دانستن چيزي نداند. و زمين را خشكيده ميبيني اما هنگامي كه بر آن باران بارانديم حركت و جنبش بدان ميافتد و رشد ميكند و انواع گياهان زيبا و خرم را ميروياند.
ذلك بان الله هو الحق و انه يحي الموتي و انه علي كل شي قدير اين بدان خاطر است كه خداوند بر حق است و اينكه مردگان را زنده ميكند، و او بر هر چيزي توانا است.
و ان الساعه اتيه لا ريب فيها و ان الله يبعث من في القبور
[و اينكه بدانيد] قيامت آمدني است
[و] شكي در آن نيست و خداوند تمام كساني را كه در گورها آرميدهاند زنده ميگرداند.
#
{5} يقول تعالى: {يا أيُّها الناس إن كنتُم في ريبٍ من البعث}؛ أي: شكٍّ واشتباه وعدم علم بوقوعه، مع أن الواجب عليكم أن تصدِّقوا ربَّكم وتصدِّقوا رسلَه في ذلك، ولكن إذا أبيتُم إلاَّ الرَّيْب؛ فهاكم دليلين عقليَّين تشاهدونهما، كلُّ واحدٍ منهما يدلُّ دلالةً قطعيةً على ما شككتُم فيه، ويُزيل عن قلوبكم الريب:
أحدهما: الاستدلال بابتداء خَلْق الإنسان، وأنَّ الذي ابتدأه سيعيدُه، فقال فيه: {فإنَّا خَلَقْناكم من تُرابٍ}: وذلك بخَلْق أبي البشر آدم عليه السلام، {ثمَّ من نطفةٍ}؛ أي: منيٍّ، وهذا ابتداء أول التخليق، {ثم من عَلَقَةٍ}؛ أي: تنقِلبُ تلك النطفة بإذن الله دماً أحمر، {ثم من مُضْغَةٍ}؛ أي: ينتقل الدم مضغةً؛ أي: قطعة لحم بقدر ما يُمضغ، وتلك المضغةُ تارة تكون {مخلَّقة}؛ أي: مصوَّر منها خلق الآدميِّ. وتارة {غير مُخَلَّقة}: بأن تقذِفَها الأرحام قبل تخليقها، {لنبيِّنَ لكم}: أصل نشأتكم؛ مع قدرتِهِ تعالى على تكميل خَلْقِه في لحظة واحدة، ولكن ليُبَيِّنَ لنا كمال حكمتِهِ وعظيم قدرتِهِ وسعة رحمتِهِ.
{وَنُقِرُّ في الأرحام ما نشاءُ إلى أجل مسمًّى}: [أي:] ونُقِرُّ؛ أي: نبقي في الأرحام من الحَمْل الذي لم تقذِفْه الأرحامُ ما نشاء إبقاءه إلى أجل مسمّى، وهو مدَّة الحمل، {ثم نخرِجُكم}: من بطون أمهاتكم {طفلاً}: لا تعلمون شيئاً، وليس لكم قدرةٌ، وسخَّرنا لكم الأمهاتِ، وأجْرَيْنا لكم في ثديها الرزق، ثم تُنَقَّلونَ طوراً بعد طورٍ حتى تبلغوا أشُدَّكُم، وهو كمال القوة والعقل. {ومنكُم من يُتَوَفَّى}: من قبل أن يبلغَ سنَّ الأشُدِّ، ومنكُم مَنْ يتجاوزُه فيردُّ {إلى أرذل العمر}؛ أي: أخسِّه وأرذلِهِ، وهو سنُّ الهرم والتخريف، الذي به يزول العقلُ ويضمحلُّ كما زالت باقي القوة وضعفت، {لِكَيْلا يعلمَ من بعدِ علم شيئاً}؛ أي: لأجل أن لا يَعْلَمَ هذا المعمَّر شيئاً مما كان يعلمه قبل ذلك، وذلك لضعف عقله؛ فقوة الآدميِّ محفوفةٌ بضعفين: ضعفُ الطفوليَّة ونقصُها، وضعف الهرم ونقصُه؛ كما قال تعالى: {الله الذي خلقكم من ضَعْفٍ ثم جعل من بعد ضعف قُوَّةً ثم جَعَلَ من بعد قُوَّةٍ ضَعْفاً وشَيْبَةً يَخْلُقُ ما يشاءُ وهو العليم القدير}.
والدليل الثاني: إحياء الأرض بعد موتها، فقال الله فيه: {وترى الأرض هامدةً}؛ أي: خاشعة مغبرَّةً لا نباتَ فيها ولا خُضرة، {فإذا أنْزَلْنا عليها الماء اهتزَّتْ}؛ أي: تحرَّكت بالنبات، {وَرَبَتْ}؛ أي: ارتفعت بعد خُشوعها، وذلك لزيادة نباتها، {وأنبتتْ من كلِّ زوج}؛ أي: صنف من أصناف النبات {بَهيج}؛ أي: يُبْهجُ الناظرين ويسرُّ المتأملين.
(5) خداوند متعال میفرماید: (
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِن كُنتُمۡ فِي رَيۡبٖ مِّنَ ٱلۡبَعۡثِ﴾) ای مردم! اگر در مورد قیامت شک و تردید دارید، و نمیدانید که چه وقت روی میدهد، ـ با اینکه باید پروردگارتان و پیامبرش را تصدیق نماییدـ اما چون شک و تردید دارید، دو دلیل عقلی ارائه میشود که آنها را مشاهده میکنید؛ و به صورت قطعی بر ثبوت آنچه شما در آن تردید دارید، دلالت مینماید، و شک را از دلهایتان دور میکند. یکی از آن دو دلیل، استدلال کردن بر آفرینشِ نخستینِ انسان است؛ و اینکه کسی که ابتدا آن را آفریده است، او را باز میآفریند.
و در این مورد فرمود: (
﴿فَإِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن تُرَابٖ﴾) من شما را از خاک آفریدهام؛ زیرا که آدم ـعلیه السلام را از خاک آفرید. (
﴿ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ﴾) سپس شما را از نطفه آفرید، و این ابتدای آفرینش است. (
﴿ثُمَّ مِنۡ عَلَقَةٖ﴾) و نطفه به حکم خداوند، به خون بستۀ قرمز رنگی تبدیل میشود. (
﴿ثُمَّ مِن مُّضۡغَةٖ﴾) و خون بسته، تبدیل به یک قطعه گوشت به اندازۀ گوشتی که جوییده میشود. و این پاره گوشت، گاهی (
﴿مُّخَلَّقَةٖ﴾) نقش یافته، و به صورت انسان آفریده میشود، و کامل و تام الخلقه است، (
﴿وَغَيۡرِ مُخَلَّقَةٖ﴾) و گاهی ناتمام و ناقص الخلقه است، به این صورت که قبل از آفریده شدن، سقط میشود. (
﴿لِّنُبَيِّنَ لَكُمۡ﴾) تا اصل آفرینش شما را بیان نماییم. با اینکه خداوند متعال، بر آفرینش کامل آن در یک لحظه تواناست، اما کمالِ حکمت و بزرگیِ قدرت و گستردگیِ رحمتِ خویش را برای شما بیان مینماید. (
﴿وَنُقِرُّ فِي ٱلۡأَرۡحَامِ مَا نَشَآءُ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى﴾) و ما جنینهایی را که میخواهیم، تا زمانی مقرر در رحمها نگاه میداریم؛ یعنی جنینهایی را در رحم باقی میگذارد تا وقتی که خداوند بخواهد، و آن مدت، زمان بارداری است. (
﴿ثُمَّ نُخۡرِجُكُمۡ طِفۡلٗا﴾) سپس شما را از شکم مادرتان به صورت کودک بیرون میآوریم، که چیزی نمیدانید و هیچ توانایی ندارید. و مادرانِ شما را، فرمانبردار و خدمتگزارتان گردانیدیم، و در پستانهایشان برایتان شیر قرار دادیم، سپس از مرحلهای به مرحلهای دیگر درمیآیید تا اینکه به سن رشد میرسید و آن کمال قوت و عقل است. (
﴿وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّىٰ وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَىٰٓ أَرۡذَلِ ٱلۡعُمُرِ﴾) و برخی از شما، قبل از آنکه به سن رشد برسد، میمیرند؛ و برخی، سن رشد را پشت سر گذاشته و به سن فرتوتی و پیری و سالخوردگی میرسند. (
﴿أَرۡذَلِ ٱلۡعُمُرِ﴾) یعنی پستترین مرحلۀ عمر، و آن پیری و فرتوتی است که در آن مرحله، عقل انسان از دست میرود، آن طور که دیگر تواناییهایش تحلیل شده و ضعیف میگردد. (
﴿لِكَيۡلَا يَعۡلَمَ مِنۢ بَعۡدِ عِلۡمٖ شَيۡٔٗا﴾) تا کسی که به این مرحله از عمر رسیده است، چیزی از آنچه قبلاً میدانسته است، نداند؛ چون عقلش ضعیف میشود. و توانایی انسان را دو ناتوانی فرامیگیرد؛ یکی ناتوانی دوران کودکی، و دیگری ناتوانی و نقص دوران پیری.
چنانکه خداوند متعال فرموده است: ﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن ضَعۡفٖ ثُمَّ جَعَلَ مِنۢ بَعۡدِ ضَعۡفٖ قُوَّةٗ ثُمَّ جَعَلَ مِنۢ بَعۡدِ قُوَّةٖ ضَعۡفٗا وَشَيۡبَةٗۚ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِيمُ ٱلۡقَدِيرُ﴾ خداوند آن ذاتی است که شما را از ضعف و ناتوانی آفریده؛ و بعد از ناتوانی، شما را نیرومند گردانیده است؛ سپس شما را ضعیف میگرداند، و به پیری میرساند. هرچه میخواهد میآفریند و او دانای تواناست. دلیل دوم، زنده کردن و سبز نمودن زمین بعد از خشکیدن و پژمرده شدن آن است. (
﴿وَتَرَى ٱلۡأَرۡضَ هَامِدَةٗ﴾) و زمین را خشکیده و پژمرده میبینی بهگونهای که گیاه سبزی در آن نیست.(
﴿فَإِذَآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡهَا ٱلۡمَآءَ ٱهۡتَزَّتۡ﴾) اما هنگامی که بر آن آب باران باراندیم، با روییدن گیاهان به جنبش میافتد و سبز میشود. (
﴿وَرَبَتۡ﴾) یعنی پس از دوران فرو نشستگی، ارتفاع پیدا میکند، و این به سبب ازدیاد گیاهانش است. (
﴿وَأَنۢبَتَتۡ مِن كُلِّ زَوۡجِۢ بَهِيجٖ﴾) و انواع گیاهانِ زیبا و دلکش درآن میروید.
و این دو دلیل بر پنج مطلب دلالت مینمایند:
#
{6 ـ 7} فهذان الدليلان القاطعان يدلاَّن على هذه المطالب الخمسةَ، وهي هذه: {ذلك}: الذي أنشأ الآدميَّ من ما وَصَفَ لكم وأحيا الأرض بعد موتها، {بأنَّ الله هو الحقُّ}؛ أي: الربُّ المعبود الذي لا تنبغي العبادة إلاَّ له، وعبادتُهُ هي الحقُّ، وعبادة غيره باطلةٌ. {وأنَّه يُحيي الموتى}: كما ابتدأ الخلق، وكما أحيا الأرض بعد موتها، {وأنَّه على كلِّ شيء قديرٌ}: كما أشهدكم من بديع قدرته وعظيم صنعته ما أشهدكم، {وأنَّ الساعةَ آتيةٌ لا ريبَ فيها}: فلا وجه لاستبعادها، {وأنَّ الله يبعثُ مَن في القبورِ}: فيجازيكم بأعمالكم حسنها وسيئها.
(6 - 7) (
﴿ذَٰلِكَ﴾) خداوند، آن ذاتی است که انسان را از آنچه بیان شد، آفرید؛ و زمین را پس از خشکیده شدنش، زنده و خرَّم نمود. (
﴿بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ﴾) چون خداوند، پروردگار و معبودی است که عبادت جز برای او شایسته نیست، و فقط پرستش او حق است، و پرستش دیگران باطل میباشد. (
﴿وَأَنَّهُۥ يُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰ﴾) و خداوند همان گونه که ابتدا مردم را آفریده؛ و زمین را پس از خشکیدنش، زنده نمود، مردگان را نیز زنده مینماید. (
﴿وَأَنَّهُۥ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ﴾) و او بر هرچیزی تواناست، همچنانکه قدرت شگفت و صنعت بزرگش را به شما نشان داده است. (
﴿وَأَنَّ ٱلسَّاعَةَ ءَاتِيَةٞ لَّا رَيۡبَ فِيهَا﴾) و اینکه بدانید بدون شک، قیامت فرامیرسد و جای هیچگونه تردیدی نیست. پس راهی برای بعید دانستن آن وجود ندارد.(
﴿وَأَنَّ ٱللَّهَ يَبۡعَثُ مَن فِي ٱلۡقُبُورِ﴾) و خداوند کسانی را که در گورها آرمیدهاند، زنده میکند؛ و شما را بر کارهای نیک و بدتان، سزا و جزا خواهد داد.
{وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُنِيرٍ (8) ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَنُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَذَابَ الْحَرِيقِ (9) [ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ يَدَاكَ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ (10)}].
وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُّنِيرٍ و گروهي از مردم دربارة خداوند بدون
[هيچ] دانش و هدايت و كتاب روشني مجادله ميكنند.
ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَنُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَذَابَ الْحَرِيقِ مستكبرانه شانهايش را بالا مياندازد و مغرورانه رويش را بر ميگرداند تا
[مردم را] از راه خدا گمراه سازد، او در دنيا رسوايي
[بزرگي] دارد، و روز قيامت عذاب آتش را به او ميچشانيم.
ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ يَدَاكَ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ اين به سزاي كردار پيشين تسوت. و
[گرنه] خداوند بر بندگان ستمگر نيست.
#
{8} المجادلة المتقدِّمة للمقلِّد، وهذه المجادلة للشيطان المريد الدَّاعي إلى البدع، فأخبر أنَّه {يجادِلُ في الله}؛ أي: يجادِلُ رسلَ الله وأتباعهم بالباطل لِيُدْحِضَ به الحقَّ، {بغير علم}: صحيح، {ولا هدىً}؛ أي: غير متَّبع في جداله هذا مَن يهديه؛ لا عقل مرشد، ولا متبوع مهتدٍ، {ولا كتابٍ منيرٍ}؛ أي: واضح بيِّن؛ [أي:] فلا له حجَّة عقليَّة ولا نقليَّة، إن هي إلاَّ شبهاتٌ يوحيها إليه الشيطان، وإن الشياطين ليوحون إلى أوليائهم لِيجادِلوكم.
(8) مجادلهای که پیشتر بیان شد، برای مقلّد است؛ و این مجادله، برای شیطان سرکش است که به بدعتها فرامیخواند. پس خداوند خبر داد که (
﴿يُجَٰدِلُ فِي ٱللَّهِ﴾) با پیامبران خدا و پیروانشان به وسیلۀ باطل مجادله مینماید تا با آن حق را درهم بشکند، (
﴿بِغَيۡرِ عِلۡمٖ وَلَا هُدٗى﴾) و بدون هیچ دانشِ درستی، و بدون اینکه رهنمودی داشته باشد، مجادله میکند؛ یعنی در مجادلۀ خود، از کسی پیروی نمیکند که عقل درستی دارد، و راه یافته است. (
﴿وَلَا كِتَٰبٖ مُّنِيرٖ﴾) و بدون کتاب روشنی، مجادله میکند. پس او نه دلیلی عقلی دارد و نه دلیلی نقلی.
این همان شبهات و تردیدهایی است که شیطان به او الهام میکند: ﴿وَإِنَّ ٱلشَّيَٰطِينَ لَيُوحُونَ إِلَىٰٓ أَوۡلِيَآئِهِمۡ لِيُجَٰدِلُوكُمۡ﴾ و همانا شیطانها به دوستانشان الهام میکنند تا با شما مجادله نمایند.
#
{9} ومع هذا: {ثانيَ عِطْفِهِ}؛ أي: لاوي جانبه وعنقه، وهذا كنايةٌ عن كبره عن الحقِّ واحتقاره للخلق؛ فقد فرح بما معه من العلم غير النافع، واحتقر أهل الحقِّ وما معهم من الحقِّ؛ {ليضلَّ} الناس؛ أي: ليكون من دعاة الضَّلال.
ويدخل تحت هذا جميع أئمة الكفر والضلال. ثم ذَكَرَ عقوبتهم الدنيويَّة والأخرويَّة، فقال: {له في الدُّنيا خِزْيٌ}؛ أي: يفتضح هذا في الدُّنيا قبل الآخرة.
وهذا من آياتِ الله العجيبة؛ فإنَّك لا تَجِدُ داعياً من دعاة الكفر والضلال إلاَّ وله من المَقْتِ بين العالمين واللعنة والبُغض والذَّمِّ ما هو حقيقٌ به، وكلٌّ بحسب حاله. {ونذيقُهُ يومَ القيامةِ عذابَ [الحريق]}؛ أي: نذيقُه حَرَّها الشديد وسعيرها البليغ، وذلك بما قدَّمت يداه. {[وأن اللَّه ليس بظلامٍ للعبيد]}.
(9) با وجود این (
﴿ثَانِيَ عِطۡفِهِۦ﴾) مستکبرانه رویش را برمیگرداند، و این کنایه از آن است که او از روی خود بزرگ بینی حق را نمیپذیرد، و مردم را حقیر و ناچیز میداند؛ و از دانش غیرمفیدی که دارد، شاد شده؛ و اهل حقی را که همراهشان هست، حقیر میشمارد. (
﴿لِيُضِلَّ﴾) تا مردم را گمراه سازد؛ یعنی تا از دعوتگرانِ به سوی گمراهی، باشد. و تمام پیشوایانِ کفر و گمراهی در این داخل هستند.
سپس کیفرِ آنها را در دنیا و آخرت بیان کرد و فرمود: (
﴿لَهُۥ فِي ٱلدُّنۡيَا خِزۡيٞ﴾) او در دنیا رسوایی
[بزرگی] دارد؛ یعنی قبل از آخرت و در همین دنیا خوار و رسوا میشود، و این از نشانههای عجیب الهی است، و هیچ دعوتگری از دعوتگرانِ کفر و گمراهی را نمیبینی مگر اینکه جهانیان از او متنفرند، و او را نکوهش و مذمت میکنند؛ و هر یک، طبق حالتش مورد نفرت و نکوهش قرار میگیرد. (
﴿وَنُذِيقُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ عَذَابَ ٱلۡحَرِيقِ﴾) و روز قیامت، عذابِ سوزان را به او میچشانیم؛ یعنی گرمای سخت جهنم و آتش سوزان آن را، به کیفر آنچه از پیش فرستاده و انجام داده است، به او میچشانیم. (
﴿ذَٰلِكَ﴾) آن عذاب دنیوی و اخروی که بیان شد. (
﴿ذَٰلِكَ﴾) مفهوم دور بودن را دارد، که لام (
﴿ذَٰلِكَ﴾) بر بُعد و دوری دلالت میکند، و این بیانگر آن است که کافر در نهایت وحشت و بدبختی و بدحالی قرار دارد. (
﴿بِمَا قَدَّمَتۡ يَدَاكَ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَيۡسَ بِظَلَّٰمٖ لِّلۡعَبِيدِ﴾) کیفر کفر و گناهی است که مرتکب شدهای، و خداوند بر بندگان ستمگر نیست؛ یعنی خداوند، بندگانش را بدون اینکه گناهی مرتکب شده باشند، عذاب نمیدهد.
خلاصۀ معنی چنین است: به کافری که دارای صفتهایی باشد که در دو آیۀ گذشته بیان شدند،
گفته میشود: این عذاب و رسوایی که بدان دچار شدهای، به سبب افترا و تهمت زدن و تکبر ورزیدنت میباشد، چون خداوند عادل است و ستم نمیکند، و مؤمن و کافر، و صالح و فاسق را یکسان قرار نمیدهد، بلکه هر یک را به سبب عملش مجازات میکند.
{وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ (11) يَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُ وَمَا لَا يَنْفَعُهُ ذَلِكَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِيدُ (12) يَدْعُو لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَى وَلَبِئْسَ الْعَشِيرُ (13)}.
وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ و از ميان مردم كسي هست كه با دو دلي خدا را ميپرستد؛ پس اگر خير و خوبي به او برسد بدان آرام گيرد، و اگر بلايي به او برسد به عقب برگردد، در دنيا و آخرت زيانكار شده، و اين همان زيان روشن و آشكار است.
يَدْعُو مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُ وَمَا لَا يَنفَعُهُ ذَلِكَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِيدُ به جاي خداوند چيزي را كه زياني به او نميرساند و سودي به او نميبخشد به فرياد ميخواند. اين همان گمراهي بسيار دور است.
يَدْعُو لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَى وَلَبِئْسَ الْعَشِيرُ كسي را ميخواند كه زيانش از سودش نزديكتر است، چه ياوران و سروران بد، و چه همدمان و دوستان بدي هستيد!
#
{11} أي: ومن الناس مَنْ هو ضعيفُ الإيمان، لم يدخُل الإيمان قلبَه، ولم تخالطْه بشاشتُه، بل دخل فيه إمَّا خوفاً وإمَّا عادة على وجهٍ لا يثبتُ عند المحن. {فإنْ أصابَه خيرٌ اطمأنَّ به}؛ أي: إن استمرَّ رزقُه رغداً ولم يحصُل له من المكاره شيءٌ اطمأنَّ بذلك الخير، لا إيمانه ؛ فهذا ربَّما أنَّ الله يعافيه ولا يقيِّضُ له من الفتن ما ينصرفُ به عن دينه. {وإنْ أصابتْه فتنةٌ}: من حصول مكروهٍ أو زوال محبوبٍ؛ {انقلبَ على وجهِهِ}؛ أي: ارتدَّ عن دينه؛ {خَسِرَ الدُّنيا والآخرة}: أما في الدُّنيا؛ فإنَّه لا يحصُل له بالردة ما أمَّله، الذي جعل الردَّة رأساً لماله وعوضاً عما يظنُّ إدراكه، فخاب سعيُه، ولم يحصُل له إلاَّ ما قُسِم له، وأما الآخرةُ؛ فظاهرٌ، حُرِم الجنة التي عرضها السماوات والأرض، واستحقَّ النار. {ذلك هو الخسران المبين}؛ أي: الواضح البين.
(11) برخی از مردم، ایمانشان ضعیف است، و ایمان وارد دلهایشان نگردیده، و نور و صفای ایمان با دلهایشان در نیامیخته است؛ بلکه یا از روی ترس، و یا بنابر عرف و عادت، ایمان آورده است؛ و به هنگام آزمایش و مشکلات، استوار و ثابت قدم نمیماند، و متزلزل و مذبذب است. (
﴿فَإِنۡ أَصَابَهُۥ خَيۡرٌ ٱطۡمَأَنَّ بِهِۦ﴾) پس اگر خوبی و خیری به او برسد، بدان آرام میگیرد؛ یعنی اگر همواره روزیِ گوارایی داشته باشد و در خوشی به سر ببرد و هیچ ناگواری و رنجی به او نرسد، به سبب این خیر و خوبی، آسوده خاطر و شادمان میشود؛ اما آرامش او براثر ایمانش نیست، چرا که ممکن است خداوند چنین فردی را در امان قرار دهد، و او را به فتنهها و بلاهایی مبتلا نکند که او را از دینش برگرداند. (
﴿وَإِنۡ أَصَابَتۡهُ فِتۡنَةٌ﴾) اما اگر بلایی به او برسد -به این صورت که امر ناپسندی برایش پیش بیاید، یا چیز دوست داشتنی و مورد پسندی را از دست بدهد- (
﴿ٱنقَلَبَ عَلَىٰ وَجۡهِهِۦ﴾) رویگردان میشود؛ یعنی از دینش برمیگردد و مرتد میشود. (
﴿خَسِرَ ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةَ﴾) سعادت دنیا و آخرت را از دست داده است. در دنیا، به امید اینکه مال مورد نظرش را به دست آورده، و به گمان اینکه آنچه او میخواهد جز با ارتداد به دست نمیآید، از دین برمیگردد؛ حال آنکه چیزی اضافه بر آنچه در تقدیر خدا برایش مقرر گشته است، به او نمیرسد. پس در حقیقت او ناکام و ناموفق گردیده و زیانکار شده است. و بسیار ظاهر و روشن است که در آخرت، از بهشتی که پهنای آن به اندازۀ آسمانها و زمین است، محروم میشود؛ و سزاوار آتش جهنم میگردد. (
﴿ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡخُسۡرَانُ ٱلۡمُبِينُ﴾) و این همان زیانِ آشکار و روشن است.
#
{12 ـ 13} {يدعو}: هذا الراجع على وجهِهِ من دون الله ما لا ينفعُه ولا يضرُّه، وهذا صفة كلِّ مدعوٍّ ومعبودٍ من دون الله؛ فإنه لا يملك لنفسه ولا لغيره نفعاً ولا ضرًّا. {ذلك هو الضلال البعيدُ}: الذي قد بلغ في البعد إلى حدِّ النهاية؛ حيث أعرض عن عبادة النافع الضارِّ الغنيِّ المغني، وأقبل على عبادة مخلوقٍ مثله أو دونه، ليس بيده من الأمر شيء، بل هو إلى حصول ضدِّ مقصوده أقرب، ولهذا قال: {يدعو لَمَن ضَرُّه أقربُ من نفعِهِ}: فإنَّ ضرره في العقل والبدن والدُّنيا والآخرة معلوم. {لبئس المولى}؛ أي: هذا المعبود، {ولبئس العشيرُ}؛ أي: القرين الملازم على صحبته؛ فإنَّ المقصود من المولى والعشير حصول النفع ودفع الضرر؛ فإذا لم يحصل شيءٌ من هذا؛ فإنَّه مذموم ملوم.
(12 - 13) کسی که به عقب برگشته است، (
﴿يَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُۥ وَمَا لَا يَنفَعُهُۥ﴾) به جای خداوند چیزی را به فریاد میخواند که نمیتواند به او زیانی برساند و سودی به وی ببخشد. و هر معبود و هر چیزی که به جای خداوند فرا خوانده شود، نمیتواند به خودش یا به دیگران سود و زیانی برساند. (
﴿ذَٰلِكَ هُوَ ٱلضَّلَٰلُ ٱلۡبَعِيدُ﴾) این، سرگشتگی فراوان و بسیار دوری است، و گمراهیای است که به آخرین حد رسیده است، چون او از پرستش کسی که سودرسان و زیان دهنده، و بینیاز و برآورده کنندۀ نیازهاست، رویگردان شده؛ و به پرستش بندهای مانند خود یا پایینتر از خویش روی آورده که هیچ اختیاری ندارد، بلکه زیانِ آن از سودش بیشتر است.
بنابراین فرمود: (
﴿يَدۡعُواْ لَمَن ضَرُّهُۥٓ أَقۡرَبُ مِن نَّفۡعِهِۦ﴾) کسی را به فریاد میخواند که زیانش از سودش بیشتر است؛ زیرا پرستش و فراخواندن آن، برای عقل و جسم و دنیا و آخرت مشخص است. (
﴿لَبِئۡسَ ٱلۡمَوۡلَىٰ﴾) چه یاور و سرور بدی است این معبود. (
﴿وَلَبِئۡسَ ٱلۡعَشِيرُ﴾) و چه همدم و دوست بدی هستند! سرور و همدم اصولاً باید به آدمی سود برساند و زیان را از وی دور کند. پس وقتی سودی به دست نمیآید و زیانی دور نمیشود، همدم و سرور قرار دادن اینها نکوهش شده و زشت به حساب آمده است.
{إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ (14)}.
إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ همانا خداوند كساني را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كردهاند به باغهايي در ميآورد كه رودها در زير
[درختان و كاخهاي] آن روان است. بيگمان خداوند آنچه را ميخواهد انجام ميدهد.
#
{14} لما ذكر تعالى المجادل بالباطل، وأنَّه على قسمين: مقلِّدٍ وداعٍ؛ ذكر أن المتسمِّي بالإيمان أيضاً على قسمين: قسم لم يدخُل الإيمان قلبَه كما تقدَّم. والقسم الثاني: المؤمنُ حقيقةً؛ صدَّق ما معه من الإيمان بالأعمال الصالحة، فأخبر تعالى أنَّه يدخِلُهم {جناتٍ تجري من تحتها الأنهار}: وسمِّيت الجنة جنةً لاشتمالها على المنازل والقصور والأشجار والنوابت التي تُجِنُّ مَنْ فيها ويستترُ بها من كثرتها. {إنَّ الله يفعلُ ما يريدُ}: فمهما أراده تعالى؛ فَعَلَه؛ من غير ممانع ولا معارض، ومن ذلك إيصال أهل الجنة إليها، جعلنا الله منهم بمنِّه وكرمِهِ.
(14) خداوند از مجادله کنندگانِ در باطل،
سخن به میان آورد و فرمود: این گروه بر دو نوع هستند؛ یکی مقلد و دیگری دعوتگر، و نیز بیان کرد آنهایی که مؤمن نامیده میشوند نیز دو نوع میباشند، گروهی هستند که ایمان به قلبشان وارد نشده است، چنانکه پیشتر بیان شد، و نوع دوم مؤمن واقعی و حقیقی هستند که ایمانشان را با اعمال صالح تصدیق میکنند. پس خداوند خبر داد که آنها را به باغهایی وارد مینماید که رودها از زیر درختان و کاخهای آن روان است. و بهشت
«جنّت» نامیده شده است، چون در آن کاخها و قصرها و درختان و گیاهانی وجود دارد که ساکنانش را میپوشاند، بهگونهای که در آن پنهان میشوند. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَفۡعَلُ مَا يُرِيدُ﴾) بدون شک، خداوند آنچه را که میخواهد انجام میدهد. پس خداوند هرچه بخواهد -بدون اینکه کسی بتواند مانع کارش شود و با او مخالفت نماید- انجام میدهد. و از جمله کارهایی که میکند، این است که اهل بهشت را به بهشت میرساند. خداوند با منت و فضل خویش، ما را از اهل بهشت بگرداند.
{مَنْ كَانَ يَظُنُّ أَنْ لَنْ يَنْصُرَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ لْيَقْطَعْ فَلْيَنْظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ مَا يَغِيظُ (15)}.
مَن كَانَ يَظُنُّ أَن لَّن يَنصُرَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاء ثُمَّ لِيَقْطَعْ فَلْيَنظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ مَا يَغِيظُ كسي كه گمان ميبرد خدا پيامبرش را در دنيا و آخرت ياري نميدهد، ريسماني به آسمان بياويزد، سپس آن
[ياري خداوند] را قطع نمايد، آنگاه بنگرد آيا اين تدبيرش خشم او را از ميان ميبرد؟
#
{15} أي: من كان يظن أنَّ الله لا ينصر رسوله وأنَّ دينه سيضمحل فإنَّ النصر من الله ينزل من السماء، [{فَلْيَمدُد بِسَبَبٍ إلى السَّمَاءِ ثُمَّ ليَقطَع}: النصر عن الرسول] ، {فَليَنظُر هَل يُذْهِبَنَّ كَيدُهُ}؛ أي: ما يكيد به الرسول ويعمله من محاربته والحرص على إبطال دينه ما يُغيظُهُ من ظهورِ دينِهِ. وهذا استفهامٌ بمعنى النفي، وأنَّه لا يقدر على شفاء غيظه بما يعمله من الأسباب.
ومعنى هذه الآية الكريمة: يا أيُّها المعادي للرسول محمدٍ - صلى الله عليه وسلم -، الساعي في إطفاء دينه، الذي يظنُّ بجهله أنَّ سعيه سيفيدُهُ شيئاً! اعلم أنَّك مهما فعلت من الأسباب، وسعيتَ في كيد الرسول؛ فإنَّ ذلك لا يُذْهِبُ غيظَكَ ولا يشفي كَمَدَكَ؛ فليس لك قدرةٌ في ذلك، ولكن سنشير عليك برأي تتمكَّن به من شفاء غيظِكَ ومن قطع النصر عن الرسول إن كان ممكناً: ائتِ الأمر مع بابِهِ، وارتقِ إليه بأسبابه: اعمدْ إلى حبل من ليفٍ أو غيره، ثم علِّقْه في السماء، ثم اصعدْ به حتى تَصِلَ إلى الأبواب التي ينزل منها النصرُ، فسدَّها وأغلِقْها واقطعْها؛ فبهذه الحال تشفي غيظك؛ فهذا هو الرأي والمكيدةُ، وأما سوى هذه الحال؛ فلا يخطر ببالك أنَّك تشفي بها غيظك، ولو ساعدك مَن ساعدك مِن الخلق.
وهذه الآية الكريمة فيها من الوعد والبشارة بنصر الله لدينِهِ ولرسولِهِ وعباده المؤمنين ما لا يخفى، ومن تأييس الكافرين الذين يريدون أن يطفئوا نور الله بأفواههم، واللهُ متمُّ نورِهِ ولو كره الكافرون؛ أي: وسَعَوْا مهما أمكنهم.
(15) هرکس گمان میبرد که خداوند پیامبرش را یاری نمیکند، و دین وی نابود خواهد شد، بداند که یاری و کمک خداوند از آسمان میرسد. (
﴿فَلۡيَمۡدُدۡ بِسَبَبٍ إِلَى ٱلسَّمَآءِ ثُمَّ لۡيَقۡطَعۡ﴾) و چنین گمانبَرَندهای ریسمانی را بیاویزد، و به وسیلۀ آن به آسمان برود تا یاری خداوند را قطع کند، و نگذارد به پیامبر برسد. (
﴿فَلۡيَنظُرۡ هَلۡ يُذۡهِبَنَّ كَيۡدُهُۥ مَا يَغِيظُ﴾) آنگاه بنگرد آیا این تدبیرش، خشم او را ازمیان میبرد؟ یعنی بنگرد که آیا تدبیر او و توطئهای که علیه پیامبر طراحی میکند، و برای مبارزۀ با او به کار میبرد، و برای باطل کردن دینش میکوشد، خشم او را که بهخاطر پیروزی دینش شعلهور شده است از بین میبرد؟ و این استفهام، برای نفی است؛ یعنی او نمیتواند با کارهایی که میکند، خشم خود را از بین ببرد.
و معنی آیه کریمه چنین است: ای کسی که با پیامبر صلی الله علیه وسلم دشمنی میورزی، و برای خاموش کردن دینش تلاش مینمایی، و به سبب نادانیات گمان میبری که این تلاشهای نافرجام به تو فایدهای میرساند، بدان که هر وسیلهای را بهکار گیری، و برای نیرنگ ورزیدن بر ضد پیامبر تلاش نمایی، خشم و رنج تو را از میان نمیبرد. پس بر این کار توانایی نداری. ولی ما کاری را به تو پیشنهاد میکنیم که با این روش شاید بتوانی خشم خود را خاموش نموده، و از رسیدن کمک به پیامبر جلوگیری کنی.از در وارد شو و با استفاده از ابزار و وسایل مناسب به سوی هدف پیش برو؛ ریسمانی از برگ درختان خرما یا سایر درختان بیاور و به آسمان آویزان کن، سپس از آن بالا برو تا اینکه به درههایی برسی که از آن کمک و یاری فرود میآید، آنگاه آن درهها را ببند و راهشان را قطع کن، پس با این کار خشم تو فرو مینشیند. چاره و نیرنگ همین است، چراکه از دیگر راهها نمیتوانی خشم خود را فرو بنشانی، گرچه تمام مردم تو را یاری دهند. این آیۀ کریمه، نوید و مژدهایست مبنی براینکه خداوند دینش را یاری میدهد، و نویدی است برای پیامبر خدا و بندگان مؤمن؛ و کافرانی را که میخواهند با دهان خود نور الهی را خاموش نمایند، ناامید مینماید؛ و خداوند نورش را کامل میگرداند گرچه کافران نپسندند؛ یعنی گرچه آنها تمام تلاش خود را برای خاموش کردن نور الهی به کار بگیرند.
{وَكَذَلِكَ أَنْزَلْنَاهُ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ وَأَنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يُرِيدُ (16)}.
وَكَذَلِكَ أَنزَلْنَاهُ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ وَأَنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يُرِيدُ و اينگونه آن
[قرآن] را
[به صورت] آيات روشن نازل كرديم و خداوند هر كس را بخواهد هدايت ميكند.
#
{16} أي: وكذلك لما فصَّلنا في هذا القرآن ما فصَّلنا؛ جعلناهُ آياتٍ بيناتٍ واضحاتٍ دالاَّتٍ على جميع المطالب والمسائل النافعة، ولكن الهداية بيد الله؛ فمن أراد اللهُ هدايته؛ اهتدى بهذا القرآن، وجعله إماماً له وقدوةً واستضاء بنورِهِ، ومن لم يرِدِ الله هدايته؛ فلو جاءتْه كلُّ آية؛ ما آمن ولم ينفعْه القرآنُ شيئاً، بل يكون حجةً عليه.
(16) و این چنین امور را به شیوههای گوناگون در قرآن بیان نموده، و آن را آیات روشن و واضح قرار دادهایم، تا بر همۀ مطالب و مسائل مفید دلالت نماید؛ اما هدایت در دست خداوند است، و هرکس را که بخواهد هدایت کند، به وسیلۀ این قرآن راهیاب مینماید؛ و خداوند قرآن را پیشوا و الگوی او قرار میدهد؛ و به وسیلۀ نور آن، راهش را روشن میگرداند. و هرکس را که خداوند بخواهد هدایت نکند ـگرچه نشانهها و معجزات زیادی برای او بیایدـ ایمان نمیآورد؛ و قرآن هیچ فایدهای به او نمیرساند؛ بلکه حجت و دلیلی علیه او خواهد بود.
{إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ (17) أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَكَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ وَمَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ (18) هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيَابٌ مِنْ نَارٍ يُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِيمُ (19) يُصْهَرُ بِهِ مَا فِي بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ (20) وَلَهُمْ مَقَامِعُ مِنْ حَدِيدٍ (21) كُلَّمَا أَرَادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِيدُوا فِيهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ (22) إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤًا وَلِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ (23) وَهُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَى صِرَاطِ الْحَمِيدِ (24)}.
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ به راستي
[خداوند در ميان] مؤمنان و يهوديان، و صائبين، و نصارا، و مجوس، و كساني كه شرك ورزيدند، همانا خداوند در روز قيامت داوري خواهد كرد. بيگمان خداوند بر همه چيز آگاه است.
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَكَثِيرٌ مِّنَ النَّاسِ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ وَمَن يُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاء آيا نديدهاي تمام كساني كه در آسمانها و زمين هستند، و خورشيد و ماه و ستارهها و كوهها و درختان و چهارپايان و بسياري از مردم براي خدا سجده ميبرند؟ و بسيارند كساني كه عذاب بر آنان تحقق يافته است. و هر كه را خداوند خوار سازد، گرامي دارندهاي ندارد. بيگمان خداوند هر آنچه را بخواهد انجام ميدهد.
هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيَابٌ مِّن نَّارٍ يُصَبُّ مِن فَوْقِ رُؤُوسِهِمُ الْحَمِيمُ اين دو دسته كه دشمن همديگر ميباشند دربارة خدا به جدال پرداخته و به كشمكش نشستهاند. پس آنان كه كفر ورزيدهاند بر ايشان لباسهايي از آتش بريده شده است، از بالاي سرشان آب داغ و سوزان ريخته ميشود.
يُصْهَرُ بِهِ مَا فِي بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ
[اين آب جوشان آن چنان در بدنشان نفوذ ميكند كه] آنچه در درونشان است و
[نيز] پوستهايشان بدان گداخته و ذوب ميگردد.
وَلَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِيدٍ و براي
[عذاب دادن] آنان گرزهاي آهنين مهياست.
كُلَّمَا أَرَادُوا أَن يَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِيدُوا فِيهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ هر گاه بخواهند از غم و اندوه آتش بيرون بيايند به آنجا بازگردانده ميشوند
[و به آنان گفته ميشود:] بچشد عذاب سوزان را.
إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤًا وَلِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ بيگمان خداوند آنان را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام دادهاند به باغهايي داخل ميگرداند كه از زير
[درختان] آن رودبارها جاري است، در آن جا با دستبندهاي زرين و مرواريد آراسته ميشوند، و لباسشان در آن جا ابريشم است.
وَهُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَى صِرَاطِ الْحَمِيدِ و به سخن پاكيزه راه يافتند و به راه پسنديده رهنمود شدند.
#
{17} يخبر تعالى عن طوائف أهل الأرض من الذين أوتوا الكتاب من المؤمنين واليهود والنصارى والصابئين ومن المجوس ومن المشركين: أنَّ الله سيجمعُهم جميعهم ليوم القيامة، ويفصِلُ بينهم بحكمِهِ العدل، ويجازيهم بأعمالهم التي حَفِظَها وكتبها وشهدها، ولهذا قال: {إنَّ الله على كلِّ شيءٍ شهيدٌ}.
(17) خداوند از گروههای اهل زمین خبر میدهد؛ از اهل کتاب، از مؤمنان و یهودیان و نصارا و صابئین و آتش پرستان، و مشرکان خبر میدهد که همۀ آنها را در روز قیامت گرد خواهد آورد، و با فرمان دادگرانه اش میان آنها داوری مینماید؛ و به سبب اعمالشان که خداوند ثبت نموده و بر آن حاضر و ناظر بوده است، سزا و جزایشان میدهد.
بنابراین فرمود: (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ﴾) همانا خداوند بر همه چیز حاضر و ناظر است.
#
{19 ـ 22} ثم فَصَّلَ هذا الفصل بينهم بقوله: {هذان خصمان اختصموا في ربِّهم}: كلٌّ يدعي أنه المحقُّ. {فالذين كفروا}: يشمل كلَّ كافر من اليهود والنصارى والمجوس والصابئين والمشركين، {قُطِّعَتْ لهم ثيابٌ من نارٍ}؛ أي: يُجعل لهم ثيابٌ من قَطِران، وتُشعل فيها النار؛ ليعمَّهم العذابُ من جميع جوانبهم، {يصبُّ من فوق رؤوسهم الحميمُ}: الماء الحارُّ جدًّا، {يُصْهَرُ به ما في بطونهم}: من اللحم والشحم والأمعاء من شدَّة حرِّه وعظيم أمره. {ولهم مقامعُ من حديدٍ}: بيد الملائكة الغلاظ الشداد تضرِبُهم فيها وتقمعُهم. كلَّما أرادوا أن يَخْرُجوا منها أُعيدوا فيها؛ فلا يُفَتَّرُ عنهم العذاب ولا هُمْ يُنْظَرون، ويقالُ لهم توبيخاً: {ذوقوا عذابَ الحريق}؛ أي: المحرق للقلوب والأبدان.
(19 - 22) سپس در میان آنها چنین داوری میکند که (
﴿هَٰذَانِ خَصۡمَانِ ٱخۡتَصَمُواْ فِي رَبِّهِمۡ﴾) این دو دسته، دشمن همدیگر میباشند؛ و دربارۀ خداوند به جدال پرداخته و به کشمکش نشسته و هریک ادعا مینماید که او برحق است. (
﴿فَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾) پس آنان که کفر ورزیدهاند.
هر کافری را از قبیل: یهودیها و نصارا و صابئین و آتش پرستان و مشرکین شامل میشود، (
﴿قُطِّعَتۡ لَهُمۡ ثِيَابٞ مِّن نَّارٖ﴾) برایشان لباسهایی از آتش دوخته میشود؛ یعنی لباسهایی از قطران برایشان دوخته میشود، سپس آن را آتش میزنند تا از هر طرف، عذاب آنان را فرا بگیرد. (
﴿يُصَبُّ مِن فَوۡقِ رُءُوسِهِمُ ٱلۡحَمِيمُ﴾) و از بالای سرشان آب بسیار داغ و سوزان بر روی آنان ریخته میشود (
﴿يُصۡهَرُ بِهِۦ مَا فِي بُطُونِهِمۡ وَٱلۡجُلُودُ﴾) که گوشت و چربی و رودههایشان از شدت گرمای آن در داخل شکمشان ذوب میگردد. (
﴿وَلَهُم مَّقَٰمِعُ مِنۡ حَدِيدٖ﴾) و برای شکنجه کردن آنان، تازیانهها و گرزهای آهنینی است که فرشتگان تندخو و سختگیر آنها را با آن میزنند. (
﴿كُلَّمَآ أَرَادُوٓاْ أَن يَخۡرُجُواْ مِنۡهَا مِنۡ غَمٍّ أُعِيدُواْ فِيهَا﴾) هر زمان که دوزخیان بخواهند از غم و اندوه بزرگ آتش بیرون بیایند، به آنجا بازگردانده میشوند. پس نه عذاب از آنها کاسته شده، و نه به آنان مهلت داده میشود.
و با اهانت به آنان گفته میشود: (
﴿وَذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡحَرِيقِ﴾) عذاب سوزان را بچشید که دلها و جسمها را میسوزاند.
#
{23} {إنَّ الله يدخِلُ الذين آمنوا وعملوا الصالحاتِ جناتٍ تجري من تحتِها الأنهارُ}: ومعلومٌ أنَّ هذا الوصف لا يَصْدُقُ على غير المسلمين، الذين آمنوا بجميع الكتب وجميع الرسل، {يُحَلَّوْنَ فيها من أساورَ من ذهب}؛ أي: يسوَّرون في أيديهم، رجالُهم ونساؤهم أساور الذهب، {ولباسُهم فيها حريرٌ}: فتمَّ نعيمُهم بذلك: أنواع المأكولات اللذيذات، المشتمل عليها لفظ الجنات، وذكر الأنهار السَّارحات، أنهار الماء واللبن والعسل والخمر، وأنواع اللباس والحلي الفاخر.
(23) (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُدۡخِلُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ﴾) بیگمان، خداوند آنان را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، به باغهایی داخل میگرداند که از زیر درختان و کاخهای آن رودبارها جاری است. و مشخص است تنها مسلمانان که به همۀ کتابها و پیامبران ایمان آوردهاند، چنین صفتی را دارند.(
﴿يُحَلَّوۡنَ فِيهَا مِنۡ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٖ وَلُؤۡلُؤٗا﴾) زنان و مردان بهشتی با دستبندهایی از طلا آراسته میشوند، و دستبندهای سیمین به دست دارند. (
﴿وَلِبَاسُهُمۡ فِيهَا حَرِيرٞ﴾) و لباسشان در آنجا ابریشم است. پس نعمتهایشان کامل است، و از انواع خوردنیها و نوشیدنیهای لذیذ که کلمه (
﴿جَنَّٰتٖ﴾)
«باغها» دربرگیرندۀ آن است، بهرهمند میشوند. رودبارهای جاری و روان را ذکر کرد و آن رودهای آب و شیر و عسل و شراب است و در آنجا انواع لباس و زیورآلات زیبا وجود دارد.
#
{24} وذلك بسبب أنَّهم {هُدوا إلى الطيِّبِ من القول}: الذي أفضلُه وأطيبُه كلمةُ الإخلاص، ثم سائر الأقوال الطيِّبة التي فيها ذكر الله أو إحسانٌ إلى عباد الله. {وهُدوا إلى صراط الحميد}؛ أي: الصراط المحمود، وذلك لأنَّ جميع الشرع كله محتوٍ على الحكمة والحمد وحسن المأمور به وقُبح المنهيِّ [عنه]، وهو الدينُ الذي لا إفراط فيه ولا تفريطَ، المشتمل على العلم النافع والعمل الصالح. أو: وهُدوا إلى صراطِ الله الحميد؛ لأنَّ الله كثيراً ما يُضيف الصراط إليه؛ لأنَّه يوصِلُ صاحبه إلى الله. وفي ذكر الحميد هنا ليبيِّن أنهم نالوا الهداية بحمد ربِّهم ومنَّته عليهم، ولهذا يقولون في الجنة: {الحمدُ لله الذي هَدانا لهذا وما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لولا أنْ هَدانا الله}.
(24) این بدان سبب است که آنها (
﴿وَهُدُوٓاْ إِلَى ٱلطَّيِّبِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ﴾) به سخن پاکیزه راه یافتند که برترین و پاکیزه ترینِ آن، کلمۀ اخلاص است. سپس همۀ گفتههای پاکیزهای را در بر میگیرد که با آن خداوند یاد میشود، یا به وسیلۀ آن عبادت الهی به بهترین وجه انجام شده، یا نیکی و خیری به بندگان خدا رسانده میشود. (
﴿وَهُدُوٓاْ إِلَىٰ صِرَٰطِ ٱلۡحَمِيدِ﴾) و به راه پسندیده راهنمایی شدند؛ زیرا تمام احکام شریعت، سرشار از نیکی و حکمت است، و به بهترین چیزها دستور داده، و از زشتیها نهی کرده است. در شریعت، افراط و تفریطی وجود ندارد، و در برگیرندۀ علم مفید و عمل صالح میباشد.
یا میتوان گفت که معنای این بخش از آیه چنین است: و به راه پسندیدۀ خدا هدایت شدند؛ زیرا خداوند در بسیاری مواقع، راه را به خودش نسبت میدهد؛ چون آن راه، صاحبش را به خداوند میرساند. و ذکر (
﴿ٱلۡحَمِيدِ﴾) در اینجا، به خاطر این است تا بیان نماید که آنها در سایۀ سپاس پروردگارشان و به منت و فضل او هدایت شدند،
بنابراین در بهشت میگویند: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي هَدَىٰنَا لِهَٰذَا وَمَا كُنَّا لِنَهۡتَدِيَ لَوۡلَآ أَنۡ هَدَىٰنَا ٱللَّهُ﴾ ستایش خداوندی را سزاست که ما را به این راه راهنمایی کرد؛ و اگر او ما را هدایت نمیکرد، ما هدایت نمیشدیم. و خداوند در لابلای این آیات بیان کرد که همۀ آفریدهها برای او سجده میبرند، همۀ آنچه که در آسمانها و زمین وجود دارد، و ماه و خورشید و ستارگان و کوهها و درختان و چهارپایان، و همۀ حیوانات، و بسیاری از مردم ـکه مومنان هستندـ برای خداوند سجده میبرند. (
﴿وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيۡهِ ٱلۡعَذَابُ﴾) و بر بسیاری نیز گرفتار شدن به عذاب الهی، قطعی و حتمی شده است؛ یعنی به علت کفر ورزیدن و ایمان نیاوردنشان، عذاب بر آنها لازم گردیده است. آنان موفق نشدهاند ایمان بیاورند، چون خداوند آنها را خوار کرده است. (
﴿وَمَن يُهِنِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن مُّكۡرِمٍ﴾) و هرکس را که خداوند خوار بگرداند، هیچ گرامی دارندهای ندارد. و کسی نمیتواند آنچه را که خداوند خواسته است، برگرداند؛ و کسی نیست که بتواند با خواست الهی مخالفت نماید. پس وقتی که همۀ مخلوقات برای پروردگارشان سجده میبرند، ودربرابر شکوه او فروتن و سر به زیر هستند، و در برابر قدرت و عزت او سرتسلیم و فروتنی بر خاک مینهند، این دلالت مینماید که تنها او فرمانروا و پادشاه ستوده است؛ و هرکس عبادت او را رها کند و به پرستش دیگر چیزها روی بیاورد، بسیار سرگشته و گمراه شده و به زیان آشکاری گرفتار آمده است.
{إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ وَمَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ (25)}.
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاء الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ وَمَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ بيگمان كساني كه كفر ورزيدهاند و
[مردم را] از راه خدا، و
[پيامبر و مؤمنان را در سال حديبيه] از مسجدالحرام باز ميدارند كه ما آن را- براي همة مردم اعم از كساني كه در آن جا زندگي ميكنند و يا از نقاط ديگر بدان وارد ميشوند- يكسان
[حرم امن و امان و محل مراسم حج] نمودهايم
[براي آنان عذابي سخت دردناك است]، و كسي كه ار روي ستم در آن جا مرتكب خلاف گردد عذاب دردناكي به او ميچشانيم.
#
{25} يخبر تعالى عن شناعةِ ما عليه المشركون الكافرون بربِّهم، وأنَّهم جَمَعوا بين الكفر بالله ورسلِهِ، وبين الصدِّ عن سبيل الله، ومَنْع الناس من الإيمان، والصدِّ أيضاً عن المسجد الحرام الذي ليس ملكاً لهم ولا لآبائهم، بل الناس فيه سواءٌ المقيمُ فيه والطارئ إليه، بل صدُّوا عنه أفضل الخلق محمداً وأصحابه، والحالُ أنَّ المسجد الحرام من حرمتِهِ واحترامه وعظمتِهِ أنَّ {مَن يُرِدْ فيه بإلحادٍ بظُلْم نُذِقْهُ من عذابٍ أليم}؛ فمجرَّد الإرادة للظُّلم والإلحاد في الحرم موجبٌ للعذاب، وإنْ كان غيرُهُ لا يعاقَب العبدُ إلاَّ بعمل الظُّلم؛ فكيف بمن أتى فيه أعظمَ الظُّلم من الكفر والشرك والصدِّ عن سبيله ومنع من يريدُهُ بزيارةٍ؟! فما ظنُّهم أن يفعلَ الله بهم؟!
وفي هذه الآية الكريمة وجوبُ احترام الحرم وشدَّة تعظيمه والتحذير من إرادة المعاصي فيه وفعلها.
(25) خداوند متعال از زشتیِ آنچه که مشرکانِ کافر برآن هستند،
خبر داده و میفرماید: آنها هم به خدا و پیامبرش کفر ورزیده؛ و هم مردم را از راه خدا بازمیدارند؛ و مردم را از اینکه ایمان بیاورند،منع میکنند؛ و نیز مردم را از ورود به مسجدالحرام باز میدارند که نه ملک آنها و نه مال پدرانشان است؛ بلکه مردم -اعم از کسانی که از بیرون بدانجا میآیند، و کسانی که در آنجا زندگی میکنند- در آن یکسان میباشند. حتی بهترین انسان، محمد صلی الله علیه وسلم و اصحابش را از ورود به مسجد الحرام باز داشتند، حال آنکه حرمت و احترام و عظمت مسجدالحرام مقتضی آن است که هر کس با توسل به ظلم بخواهد در آن کجروی کند و مرتکب خلاف شود، به او عذاب دردناکی بچشانیم. پس فقط ارادۀ ستم کردن و الحاد نمودن در حرم، باعث عذاب میگردد؛ گرچه در غیر حرم، هر گاه انسان ارادۀ گناه و ستم را داشته باشد، تا وقتی که آن را انجام ندهد، مجازات نمیشود. پس کسی که در حرم بزرگترین ستم، یعنی کفر و شرک را انجام دهد، و زائران کعبه را از آن باز دارد، خداوند به بدترین نوع با وی برخورد خواهد کرد. و این آیۀ کریمه تأکید مینماید که احترام حرم و تعظیم فراوان آن واجب است، و از ارادۀ گناه و انجام آن در حرم باید به شدت پرهیز کرد.
{وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لَا تُشْرِكْ بِي شَيْئًا وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ (26) وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ (27) لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ (28) ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ (29)}.
وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَن لَّا تُشْرِكْ بِي شَيْئًا وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ و به يادآور آنگاه كه جايگاه خانة
[كعبه] را براي ابراهيم معين ساختيم
[و به او گفتيم:] كه چيزي را با من شريك مياور، و خانهام را براي طواف كنندگان و قيام كنندگان و ركوع كنندگان و سجده برندگان پاكيزهدار.
وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ و در
[ميان] مردم به حج ندا برآور، و آنها را صدا كن تا پياده و
[سوار] بر هر شتر لاغري كه از هر راه دور رهسپارند به سوي تو بيايند.
لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَّعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ تا شاهد منافع خود باشند، و در روزهاي معيني نام خدا را بر چهارپاياني ببرند كه خداوند روزيشان كرده است. پس، از آن بخوريد و بينوايان و مستمندان را نيز بخورانيد.
ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ سپس بايد آلودگيهاي بدنشان را بزدانيد و به نذرهايشان وفا كنند، . خانة قديمي و گرامي
[خدا، كعبه] را طواف نمايند.
#
{26} يذكر تعالى عظمة البيت الحرام وجلالته وعظمة بانيه، وهو خليل الرحمن، فقال: {وإذْ بوَّأنا لإبراهيمَ مكانَ البيتِ}؛ أي: هيأناه له وأنزلناه إياه، وجعل قسماً من ذُرِّيَّتِهِ من سكانه، وأمره الله ببنيانِهِ، فبناه على تقوى الله، وأسَّسه على طاعة الله، وبناه هو وابنُه إسماعيل، وأمره أن لا يُشْرِكَ به شيئاً؛ بأن يُخْلِصَ لله أعمالَه ويبنيه على اسم الله. {وَطَهِّرْ بيتيَ}؛ أي: من الشرك والمعاصي ومن الأنجاس والأدناس، وأضافَهُ الرحمن إلى نفسه لشرفه وفضله ولتعظُمَ محبتُه في القلوب، وتنصبَّ إليه الأفئدة من كلِّ جانب، وليكونَ أعظم لتطهيرِه وتعظيمِهِ؛ لكونه بيتَ الربِّ للطائفين به والعاكفين عنده، المقيمين لعبادةٍ من العبادات من ذكرٍ وقراءةٍ وتعلُّم علم وتعليمِهِ وغير ذلك من أنواع القرب، {والرُّكَّع السُّجود}؛ أي: المصلين؛ أي: طهره لهؤلاء الفضلاء الذين همُّهم طاعة مولاهم وخدمتُه والتقرُّب إليه عند بيته؛ فهؤلاء لهم الحقُّ ولهم الإكرام، ومن إكرامهم تطهيرُ البيت لأجلهم.
ويدخل في تطهيرِه تطهيرُهُ من الأصوات اللاغية والمرتفعة التي تشوِّشُ على المتعبِّدين بالصلاة والطواف.
وقدَّم الطواف على الاعتكاف والصلاة لاختصاصه بهذا البيت، ثم الاعتكاف لاختصاصِهِ بجنس المساجد.
(26) خداوند، عظمت بیتالحرام و شکوه سازندۀ آن را که ابراهیم خلیلالرحمان است، بیان میدارد.
پس فرمود: (
﴿وَإِذۡ بَوَّأۡنَا لِإِبۡرَٰهِيمَ مَكَانَ ٱلۡبَيۡتِ﴾) و آنگاه که محل و جایگاه خانۀ کعبه را برای ابراهیم معیّن ساختیم، و او را به آنجا بردیم، و برخی از فرزندانش را در آنجا ساکن نمودیم، وخداوند به ابراهیم فرمان داد تا خانۀ کعبه را بسازد. پس ابراهیم آن را بر اساس پرهیزگاری و طاعت خداوند بنا نهاد؛ و او و فرزندش اسماعیل آن را ساختند، و خداوند به ابراهیم دستور داد تا چیزی را شریک او نسازد به این صورت که اعمالش را خالصانه برای خدا انجام دهد، و خانۀ کعبه را بر نام خداوند بنا نماید. (
﴿وَطَهِّرۡ بَيۡتِيَ﴾) و خانهام را از شرک و گناهان، و از آلودگیها پاکیزه بدار. و خداوند خانه را به خودش نسبت داد، و این به خاطر شرافت و فضیلتی است که خانۀ کعبه دارد، و تا بیشتر محبت کعبه در دلها جای بگیرد، و از هر طرف مردم به آن دلبسته شوند. و تا بیشتر به پاکیزه داشتن آن اهتمام ورزند؛ زیرا کعبه،
خانۀ خداوند است برای طوافکنندگان و افرادی که در کنار آن مشغول عبادت هستند و اعتکاف میکنند و به انجام عباداتی از قبیل: ذکر و خواندن قرآن و آموختن علم و یاد دادن آن به دیگران میپردازند، و دیگر انواع عبادتها را انجام میدهند. (
﴿وَٱلرُّكَّعِ ٱلسُّجُودِ﴾) و نمازگزاران؛ یعنی خانۀ کعبه را برای این افراد با ارزش و برتر که هدفشان اطاعت پروردگار و نزدیکی جستن به خدا در کنار خانهاش میباشد، پاکیزه بدار؛ زیرا این افراد شایسته هستند، و باید مورد بزرگداشت قرار بگیرند. و یکی از مصادیق تکریم آنها، این است که خانۀ کعبه باید برای آنان پاکیزه داشته شود. و پاکسازی کعبه از صداهای بیهوده و بلند که نماز و طواف مردم را مشوّش مینماید، از جمله پاک کردن و پاکیزه داشتن آن بهحساب میآید. و طواف را بر اعتکاف و نماز مقدم کرد؛ چون طواف فقط ویژۀ خانه کعبه است، سپس اعتکاف را بیان نمود؛ چون در هر مسجدی میتوان آن را انجام داد.
#
{27} {وأذِّنْ في الناس بالحجِّ}؛ أي: أعلِمْهم به، وادْعُهم إليه، وبلِّغْ دانِيَهم وقاصِيَهم فرضَه وفضيلتَه؛ فإنَّك إذا دعوتَهم؛ أتوْك حُجاجاً وعماراً. {رجالاً}؛ أي: مشاة على أرجلهم من الشوق، {وعلى كلِّ ضامرٍ}؛ أي: ناقة ضامرٍ تقطع المهامةَ والمفاوِزَ، وتواصِل السير حتى تأتي إلى أشرف الأماكن، {من كلِّ فجٍّ عميقٍ}؛ أي: من كلِّ بلدٍ بعيدٍ.
وقد فعل الخليلُ عليه السلام ثم مِنْ بعدِهِ ابنُه محمدٌ - صلى الله عليه وسلم -، فدعيا الناس إلى حجِّ هذا البيت، وأبْدَيا في ذلك وأعادا، وقد حَصَلَ ما وَعَدَ اللَّه به؛ أتاه الناس رجالاً وركباناً من مشارق الأرض ومغاربها.
(27) (
﴿وَأَذِّن فِي ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَجِّ﴾) و به مردم اعلام کن که به حج بیایند، و آنها را به حج فرا بخوان، و فرض بودن و فضیلت حج را به همۀ آنان -و به دور و نزدیکشان- خبر بده. و هر گاه آنها را به حج و عمره فرا بخوانی، از بس که علاقه دارند، با پای پیاده میآیند، (
﴿وَعَلَىٰ كُلِّ ضَامِرٖ﴾) و سوار برشتران باریک اندام
[در اینجا مراد شتری است که بر اثر کار کردن با آن، لاغر شده است، نه شتری که ذاتاً لاغر میباشد.]، راههای دور و دراز و بیابانها را طی میکنند، تا به بهترین مکان و جایگاه برسند، (
﴿يَأۡتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٖ﴾) و از هر سرزمین و راه دوری، به قصد حج رهسپار میشوند. و ابراهیم خلیل -علیه السلام- چنین کرد و بعد از او فرزندش محمد صلی الله علیه وسلم نیز چنین نمود. پس هردو، مردم را به حج خانۀ کعبه فراخواندند و این ندا را تکرار کردند؛ و آنچه خداوند به او وعده داده بود، محقق شد و مردم پیاده و سوار از شرق و غرب دنیا به سوی او آمدند.
#
{28} ثم ذكر فوائد زيارة بيت الله الحرام مرغباً فيه، فقال: {لِيَشْهَدوا منافعَ لهم}؛ أي: لينالوا ببيت الله منافع دينيَّة من العبادات الفاضلة، والعبادات التي لا تكون إلاَّ فيه، ومنافع دنيويَّة، من التكسُّب وحصول الأرباح الدنيويَّة، وكلُّ هذا أمرٌ مشاهدٌ، كلٌّ يعرفه. {ويذكُروا اسم الله على ما رَزَقَهم من بهيمةِ الأنعام}: وهذا من المنافع الدينيَّة والدنيويَّة؛ أي: ليذكروا اسم الله عند ذبح الهدايا شكراً لله على ما رَزَقَهم منها ويسَّرها لهم؛ فإذا ذبحتموها؛ {فكلوا منها وأطعموا البائسَ الفقير}؛ أي: شديد الفقر.
(28) سپس فواید زیارت بیتاللهالحرام را بیان نمود و بر زیارت آن تشویق کرد و فرمود: (
﴿لِّيَشۡهَدُواْ مَنَٰفِعَ لَهُمۡ﴾) تا به سبب حضور در بیتالله، منافع معنوی و دینیشان را از قبیل عبادتهای بافضیلت که جز در بیتالله انجام نمیشود، به دست بیاورند؛
و نیز از سود و منافع دنیوی از قبیل: به دست آوردن سودهای مادی بهرهمند شوند. و همۀ اینها، امور مشخص و معلومی هستند، و هر کس
[به حج مشرف شده باشد آنها را] میداند. (
﴿وَيَذۡكُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ فِيٓ أَيَّامٖ مَّعۡلُومَٰتٍ عَلَىٰ مَا رَزَقَهُم مِّنۢ بَهِيمَةِ ٱلۡأَنۡعَٰمِ﴾) و این نیز از منافع دینی و دنیوی است؛ یعنی تا به هنگامِ سر بریدن و ذبح قربانیها، نام خدا را ببرند، تا سپاس او را به خاطر آنچه روزی و نصیب آنها نموده و برایشان فراهم کرده است، به جای آورند. و وقتی که قربانیها را سر بریدید، (
﴿فَكُلُواْ مِنۡهَا وَأَطۡعِمُواْ ٱلۡبَآئِسَ ٱلۡفَقِيرَ﴾) از آن بخورید، و نیز به بینوایانِ مستمند بخورانید.
#
{29} {ثم لْيَقْضوا تَفَثَهُم}؛ أي: يقضوا نُسُكَهم ويزيلوا الوسخ والأذى الذي لَحِقَهم في حال الإحرام، {وَلْيوفوا نُذورَهم}: التي أوجبوها على أنفسهم من الحجِّ والعمرة والهدايا، {ولْيَطَّوَّفوا بالبيتِ العتيق}؛ أي: القديم، أفضل المساجد على الإطلاق، المعَتق من تسلُّط الجبابرة عليه. وهذا أمرٌ بالطواف، خصوصاً بعد الأمر بالمناسك عموماً؛ لفضلِهِ وشرفِهِ، ولكونِهِ المقصودَ، وما قبلَه وسائلُ إليه. ولعلَّه والله أعلم أيضاً لفائدة أخرى، وهو أنَّ الطواف مشروعٌ كلَّ وقتٍ، وسواء كان تابعاً لِنُسُكٍ أم مستقلاًّ بنفسه.
(29) (
﴿ثُمَّ لۡيَقۡضُواْ تَفَثَهُمۡ﴾) سپس اعمالشان را به پایان برسانند، و چرکها و آلودگیهایی را که در حالت احرام به آن آلوده شدهاند، از خود برطرف سازند، (
﴿وَلۡيُوفُواْ نُذُورَهُمۡ﴾) و نذرهایی از قبیل: حج، و عمره، و قربانی را که بر خود واجب کردهاند، انجام دهند، و به آن وفا نمایند. (
﴿وَلۡيَطَّوَّفُواْ بِٱلۡبَيۡتِ ٱلۡعَتِيقِ﴾) و خانۀ قدیمی
[کعبه] را که به طور مطلق از همۀ مساجد برتر است، طواف نمایند؛ خانهای که از چیره شدن ستمگران برآن در امان است. در اینجا فرمان داده شده تا به طور عموم همۀ مناسک انجام شود، و به طور ویژه به طواف دستور داده شده است؛ چون طواف فضیلت فراوانی دارد؛ چرا که
[در سفر حج]، طواف مطلوب و مقصود است، و دیگر چیزها وسیلهای برای نیل به این فضیلت میباشند. و شاید دستور به طواف، فایدهای دیگر داشته باشد؛ و آن این است که طواف در هر وقت جایز است -چه طوافِ در اثنای حج یا عمره باشد، چه بدون حج یا عمره- این امر در هر حالتی جایز است.
{ذَلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَكُمُ الْأَنْعَامُ إِلَّا مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ (30) حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ (31)}.
ذَلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَكُمُ الْأَنْعَامُ إِلَّا مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ اين است
[حكم خداوند] هر كس مقدسات و شعاير خداوند را بزرگ و محترم بدارد آن برايش در نزد پروردگار بهتر است، و چهارپايان برايتان حلال گشتهاند مگر آنچه بر شما خوانده ميشود، و از پليديها كه بعضي از آن بتها هستند دوري كنيد و از سخن دروغ بپرهيزيد.
حُنَفَاء لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاء فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ حقگرا و مخلص خدا باشيد، و هيچ گونه شريكي براي خدا قرار ندهيد. و هر كس به خداوند شرك ورزد انگار از آسمان فرو افتاده، و آنگاه مرغان او را ربودهاند، يا اينكه باد او را به جاي بسيار دوري افكنده است.
#
{30} {ذلك}؛ أي: ذكرنا لكم من تلكُم الأحكام وما فيها من تعظيم حُرُمات الله وإجلالها وتكريمها؛ لأنَّ تعظيم حرماتِ الله من الأمورِ المحبوبة لله المقرِّبة إليه التي من عَظَّمَها وأجَلَّها أثابه الله ثواباً جزيلاً، وكانت خيراً له في دينِهِ ودُنياه وأخراه عند ربِّه. وحرماتُ الله كلُّ ما له حرمةٌ وأمَرَ باحترامِهِ من عبادةٍ أو غيرها؛ كالمناسك كلها، وكالحرم والإحرام، وكالهدايا، وكالعبادات التي أمر الله العباد بالقيام بها؛ فتعظيمُها إجلالاً بالقلب ومحبَّتها وتكميلُ العبوديَّة فيها غير متهاونٍ ولا متكاسل ولا متثاقل. ثم ذَكَرَ منَّته وإحسانَه بما أحلّه لعبادِهِ من بهيمة الأنعام من إبل وبقرٍ وغنم، وشرعها من جملة المناسك التي يُتَقَرَّبُ بها إليه، فعظمت منَّته فيها من الوجهين. {إلاَّ ما يُتلى عليكم} في القرآن تحريمُه من قوله: {حُرِّمَتْ عليكُم الميتةُ والدَّم ولحم الخنزير ... } الآية. ولكن الذي من رحمته بعباده أنْ حرَّمه عليهم ومَنَعَهم منه تزكيةً لهم وتطهيراً من الشرك به وقول الزور ، ولهذا قال: {فاجتنبوا الرجسَ}؛ أي: الخبث القذر {من الأوثانِ}؛ أي: الأنداد التي جعلتموها آلهةً مع الله؛ فإنَّها أكبرُ أنواع الرجس.
والظاهر أنَّ {مِن} هنا ليست لبيان الجنس كما قاله كثيرٌ من المفسرين، وإنَّما هي للتبعيض، وأنَّ الرجس عامٌّ في جميع المنهيَّات المحرَّمات، فيكون منهيًّا عنها عموماً، وعن الأوثان التي هي بعضُها خصوصاً، {واجْتَنِبوا قولَ الزُّور}؛ أي: جميع الأقوال المحرمات؛ فإنَّها من قول الزُّور، [الذي هو الكذب ومن ذلك شهادة الزور، فلما نهاهم عن الشرك والرجس وقول الزور].
(30) (
﴿ذَٰلِكَ﴾) احکامی را که برایتان بیان کردیم، و آنچه را از تعظیم و بزرگداشت شعایر خداوند بیان کردیم، پاس بدارید؛ زیرا بزرگداشت و تعظیم حرمات و مقدّسات خداوند، جزوِ چیزهایی است که پروردگار آن را دوست دارد، و آدمی را به آن نزدیک میگرداند؛ و هر کس مقدسات و شعایر خداوند را بزرگ و محترم بدارد، خداوند به چنین فردی پاداش فراوانی میدهد، و مایۀ خیر دین و دنیا و آخرتش به نزد پروردگارش خواهد بود. و حرمات خداوند، تمامی چیزهایی هستند که دارای حرمت میباشند، و به محترم داشتن آن دستور داده شده است؛ از طریق عبادت، مانند همۀ مناسکها، و مانند حَرَم و اِحرام، و قربانی و عبادتهایی که خداوند بندگان را دستور داده تا آن را انجام دهند. پس بزرگداشت مقدسات و حرمتهای الهی اینگونه انجام میشود که در دل، محترم و بزرگ شمرده شوند؛ و این عبادتها به طور کامل و بدون سستی و تنبلی انجام شوند. سپس منّت و احسان خویش را بر بندگان بیان نمود که برای آنان،
چهارپایان از قبیل: شتر و گاو و گوسفند را حلال قرار داده، و قربانی کردن آن را، از جملۀ مناسک و عبادتهایی به حساب آورده که به وسیلۀ آن، بنده به خداوند نزدیک میشود. پس منت و احسان او از دو جهت بزرگ و بیکران است. (
﴿إِلَّا مَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡكُمۡ﴾) مگر آنچه در قرآن، تحریم آن بر شما خوانده میشود،
از قبیل: فرمودۀ خداوند
﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَيۡتَةُ وَٱلدَّمُ وَلَحۡمُ ٱلۡخِنزِيرِ ...﴾ حیوانِ مردار و خون و گوشتِ خوک ... بر شما حرام شدهاند. اما خداوند چون نسبت به بندگانش مهربان است، محرمّات مذکور را بر آنان حرام نمود، تا آنها را از آلودگیها و از شرک و سخن دروغ پاک بدارد.
بنابراین فرمود: (
﴿فَٱجۡتَنِبُواْ ٱلرِّجۡسَ مِنَ ٱلۡأَوۡثَٰنِ﴾) و از پلیدیها بپرهیزید که برخی از آن، بتهایی هستند که آن را همراه با خداوند به خدایی گرفتهاید؛ چون به راستی این بتها، بزرگترین انواع پلیدی میباشند. و ظاهر آن است که (
﴿مِن﴾) در اینجا برای بیان جنس نیست، آن طور که بسیاری از مفسران گفتهاند، بلکه (
﴿مِن﴾) برای تبعیض است؛ زیرا
«رجس» و آلودگی، عام است و همۀ امور حرامی را که از آن نهی شده است، شامل میشود. پس، از همۀ محرمات به طور عموم نهی شده است، و به طور خاص نیز از بتها -که برخی از پلیدیها میباشند- نهی شده است. (
﴿وَٱجۡتَنِبُواْ قَوۡلَ ٱلزُّورِ﴾) و از سخن دروغ بپرهیزید؛ یعنی از همۀ گفتههای حرام دوری کنید؛ زیرا از جملۀ دروغ میباشند؛ و از آن جمله است شهادت دروغ. هنگامی که خداوند آنان را از شرک و پلیدی و شهادت دروغ نهی کرد،
#
{31} أمرهم أن يكونوا {حُنَفاء لله}؛ أي: مقبلين عليه وعلى عبادته، معرِضين عما سواه. {غير مشركين بِهِ ومَن يشرِكْ بالله}: فمثله {فكأنَّما خَرَّ من السماء}؛ أي: سقط منها، {فَتَخْطَفُه الطيرُ}: بسرعة، {أو تَهْوي به الريحُ في مكانٍ سحيقٍ}؛ أي: بعيد. كذلك المشركون ؛ فالإيمان بمنزلة السماء محفوظة مرفوعة، ومن تَرَكَ الإيمان بمنزلة الساقط من السماء عرضة للآفات والبليَّات؛ فإما أن تَخْطَفَهُ الطيرُ فتقطِّعَه أعضاءً، كذلك المشرك إذا ترك الاعتصام بالإيمان؛ تخطفتْه الشياطينُ من كلِّ جانب، ومزَّقوه، وأذهبوا عليه دينَه ودُنياه.
(31) آنها را فرمان داد تا (
﴿حُنَفَآءَ لِلَّهِ﴾) مخلص و پاکدین باشند؛ یعنی به خدا و عبادت او روی آورده، و از غیرِ او روی بر تابند. (
﴿غَيۡرَ مُشۡرِكِينَ بِهِۦۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ﴾) و هیچ گونه شریکی برای خدا قرار ندهید، و هر کس چیزی را شریک خداوند سازد، (
﴿فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ ٱلسَّمَآءِ﴾) مانند این است که از آسمان فرو افتاده باشد، (
﴿فَتَخۡطَفُهُ ٱلطَّيۡرُ﴾) پس پرندگان به سرعت او را بربایند، (
﴿أَوۡ تَهۡوِي بِهِ ٱلرِّيحُ فِي مَكَانٖ سَحِيقٖ﴾) یا اینکه باد او را به جای بسیار دوری افکند. مشرکین اینگونه هستند، و ایمان به مانندِ آسمان بلند و محفوظ است؛ و هر کس ایمان را ازدست بدهد، مانند کسی است که از آسمانها فرو افتاده باشد، و در معرض آسیبها و بلاها قرار گیرد، و یا پرندگان او را بربایند و او را تکه تکه کنند. همینطور مشرک، وقتی تمسّکِ به ایمان را رها کند، شیطانها از هرسو او را میربایند، و او را تکه تکه میکنند، و دین و دنیایش را از او میگیرند؛ و یا اینکه تند بادی، او را به هوا میبرد، و بعد از تکه تکه شدن، او را در جای دوری میافکند.
{ذَلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ (32) لَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلَى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ (33)}.
ذَلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ چنين است، و هر كس شعاير خداوند را بزرگ شمارد بيگمان بزرگداشت آن نشانة پرهيزكاري دلهاست.
لَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلَى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ در آن
[حيوانات قرباني] تا مدتي معين فايدهها ميباشد، سپس محل قرباني كردن آنها خانة قديمي و گرامي
[كعبه] است.
#
{32} أي: ذلك الذي ذكرنا لكم من تعظيم حُرُماتِهِ وشعائِرِه، والمرادُ بالشعائرِ أعلامُ الدين الظاهرة:
ومنها: المناسك كلُّها؛ كما قال تعالى: {إنَّ الصَّفا والمروة من شعائر الله}.
ومنها: الهدايا والقُربان للبيتِ، وتقدَّم أنَّ معنى تعظيمها إجلالها والقيام بها وتكميلها على أكمل ما يقدِرُ عليه العبد.
ومنها: الهدايا؛ فتعظيمُها باستحسانها واستسمانها، وأن تكون مكمَّلةً من كلِّ وجهٍ. فتعظيمُ شعائِر الله صادرٌ من تَقْوى القلوب؛ فالمعظِّم لها يبرهِنُ على تقواه وصحَّة إيمانِهِ؛ لأنَّ تعظيمها تابعٌ لتعظيم الله وإجلاله.
(32) آنچه از تعظیم و بزرگداشت مقدسات و شعایر خداوند برایتان بیان نمودیم، بیانگر تقوای دلهاست. و منظور از
«شعائر»، علامات و نشانههای ظاهری دین است؛ و برخی از آن، عبارت است از همۀ دستورات حج.
همچنانکه خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِ﴾ همانا صفا و مروه از شعایر خداوند میباشند؛ و قربانیها نیز از شعایر الهی هستند؛ و پیشتر گذشت که تعظیمِ شعایر الهی، به معنی بزرگداشت و محترم قرار دادن آن، و انجام دادن آن، و کامل نمودن آن به بهترین وجهی است که انسان توانایی آن را دارد. یکی از شعایر الهی، قربانی است؛ و تعظیم و بزرگداشت آن، عبارت است از اینکه با حیوانِ قربانی به خوبی و نیکی رفتار شود؛ چاق کرده شود، و از هرجهت بدون عیب و کامل باشد. پس بزرگداشت و تعظیم شعایر خداوند، از پرهیزگاری دلهاست، و از آن سرچشمه میگیرد؛ و هر کس آن را بزرگ و محترم بدارد، بیانگر آن است که او پرهیزگار است و ایمان درستی دارد؛ چون بزرگداشت و محترم داشتن شعایر الهی، برخاسته از بزرگداشت و تعظیم خداوند است.
#
{33} {لكم فيها}؛ أي: في الهدايا، {منافعُ إلى أجل مسمًّى}: هذا في الهدايا المسوقة من البُدْن ونحوها؛ ينتفعُ بها أربابُها بالرُّكوب والحَلْبِ ونحو ذلك مما لا يضرُّها إلى أجل مسمًّى مقدَّر موقتٍ، وهو ذبحهُا إذا وصلت مَحِلَّها، وهو {البيت العتيق}؛ أي: الحرم كلُّه، منىً وغيرها؛ فإذا ذُبِحَتْ؛ أكلوا منها وأهْدَوْا وأطعَموا البائس الفقير.
(33) (
﴿لَكُمۡ فِيهَا مَنَٰفِعُ﴾) برایتان در حیوانات قربانی منافعی هست. این،
در قربانیهایی از قبیل: شتر و غیره است که حجاج همراه با خود میبرند، و از آنها سود میبرند؛ سوار آنها شده، و شیرشان را میدوشند، نیز به روشهای دیگری از آنها سود میبرند که برایشان زیانی ندارد. (
﴿إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى﴾)
[منافعی وجود دارد] تا مدتی معین، و آن زمان ذبح است؛ وقتی که به (
﴿مَحِلُّهَآ﴾) قربانگاهش برسد، و آن (
﴿ٱلۡبَيۡتِ ٱلۡعَتِيقِ﴾) خانۀ قدیمی و گرامی کعبه است؛ یعنی تمام حرم، مِنی و دیگر جاهها محل قربانی است. و چون قربانی ذبح شود، از آن بخورند و به بینوایانِ مستمند نیز بخورانند.
{وَلِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَكًا لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ (34) الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّابِرِينَ عَلَى مَا أَصَابَهُمْ وَالْمُقِيمِي الصَّلَاةِ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ (35)}.
وَلِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَكًا لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَى مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ و براي هر امتي قرباني كردن را مقرر داشتهايم تا با نام خدا چهارپاياني را ذبح كنند كه خدا بديشان عطا نموده است. معبودتان معبود يگانه است، پس براي او تسليم شويد، و فروتنان را نويد ده.
الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّابِرِينَ عَلَى مَا أَصَابَهُمْ وَالْمُقِيمِي الصَّلَاةِ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ
[آنان ] كساني
[هستند] كه چون نام خدا برده شود دلهايشان ترسان گردد، و در برابر مصيبتهايي كه به آنان ميرسد شكيبايي ميروزند، و
[همواره] نماز را بر پا ميدارند، و از آنچه روزيشان دادهايم انفاق ميكنند.
#
{34} أي: {ولكلِّ أمةٍ}: من الأمم السالفة {جَعَلْنا منْسَكاً}؛ أي: فاستبقوا إلى الخيرات وتسارعوا إليها، ولننظر أيُّكم أحسن عملاً. والحكمة في جعل الله لكلِّ أمَّةٍ مَنْسَكاً؛ لإقامة ذكره والالتفات لشكره، ولهذا قال: {لِيَذْكُروا اسم الله على ما رَزَقَهم من بهيمةِ الأنعام فإلهكُم إلهٌ واحدٌ}: وإن اختلفتْ أجناسُ الشرائع؛ فكلُّها متفقةٌ على هذا الأصل، وهو ألوهيَّة الله وإفرادُهُ بالعبوديَّة وترك الشرك به، ولهذا قال: {فله أسْلِموا}؛ أي: انقادوا واستسلموا له لا لغيرِهِ؛ فإنَّ الإسلامَ له طريق إلى الوصول إلى دار السلام. {وبشَّرِ المخبِتينَ}: بخير الدُّنيا والآخرة، والمخبِتُ، الخاضع لربِّه، المستسلم لأمره، المتواضع لعباده.
(34) برای هر یک از امتهای گذشته، قربانی کردن را مقرر نمودهایم؛ یعنی برای انجام خوبیها بشتابید، تا ما بنگریم که کدام یک از شما کار بهتری را انجام میدهد. و حکمت در اینکه خداوند برای هر امتی قربانی کردن را مقرر نموده، این است تا او را یاد کنند، و به شکر او بپردازند.
بنابراین فرمود: (
﴿لِّيَذۡكُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ عَلَىٰ مَا رَزَقَهُم مِّنۢ بَهِيمَةِ ٱلۡأَنۡعَٰمِۗ فَإِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ﴾) تا نام خدا را، بر چهارپایان حلال گوشتی که روزیِ آنان کرده است، یاد کنند. پس معبودتان خداوند یگانه است. گر چه شریعتها با یکدیگر فرق دارند، اما همۀ شریعتها بر این اصل متفقاند که معبود واقعی خداوند است، و باید تنها او پرستش شود، و برای او شریک قرار نداد.
بنابراین فرمود: (
﴿فَلَهُۥٓ أَسۡلِمُواْ﴾) پس تسلیم او شوید و از او فرمان برید، و از کسی دیگر اطاعت نکنید؛ زیرا تسلیم شدن در برابر فرمان او، تنها راه رسیدن به بهشت است. (
﴿وَبَشِّرِ ٱلۡمُخۡبِتِينَ﴾) و مخلصانِ فروتن را به نیکیِ دنیا و آخرت مژده بده.
«مخبت» کسی است که در برابر پروردگارش فروتن است، و تسلیم فرمان اوست، و در برابر بندگانش متواضع میباشد.
سپس صفات فروتنان را بیان نمود و فرمود:
#
{35} ثم ذكر صفاتِ المخبتين، فقال: {الذين إذا ذُكِرَ الله وَجِلَتْ قلوبُهم}؛ أي: خوفاً وتعظيماً، فتركوا لذلك المحرَّمات لخوفهم ووجلهم من الله وحده. {والصابرين على ما أصابَهم}: من البأساء والضرَّاء وأنواع الأذى؛ فلا يجري منهم التسخُّطِ لشيءٍ من ذلك، بل صبروا ابتغاء وجه ربِّهم؛ محتسبينَ ثوابه، مرتقبين أجرَه. {والمقيمي الصلاةِ}؛ أي: الذين جَعَلوها قائمةً مستقيمةً كاملةً؛ بأن أدَّوا اللازمَ فيها والمستحبَّ وعبوديَّتها الظاهرة والباطنة. {ومما رَزَقْناهم يُنفِقونَ}: وهذا يشملُ جميع النفقات الواجبة؛ كالزَّكاة والكفَّارة والنفقة على الزوجات والمماليك والأقارب، والنفقات المستحبَّة؛ كالصدقات بجميع وجوهها.
وأتى بـ {من} المفيدة للتبعيض لِيُعْلَمَ سهولةُ ما أمر الله به ورغَّب فيه، وأنَّه جزءٌ يسيرٌ مما رَزَقَ الله، ليس للعبدِ في تحصيلِهِ قدرةٌ لولا تيسيرُ الله له ورزقُه إيَّاه؛ فيا أيُّها المرزوق من فضل الله! أنفِقْ مما رَزَقَكَ الله؛ ينفِق اللهُ عليك ويزِدْك من فضله.
(35) (
﴿ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ﴾) آنان کسانی هستند که چون نام خدا برده شود، از ترسِ او هراسان میگردند. بنابراین به سببِ هراسی که از خداوند یگانه دارند، آنچه را که حرام نموده است، ترک میکنند. (
﴿وَٱلصَّٰبِرِينَ عَلَىٰ مَآ أَصَابَهُمۡ﴾) و در برابر مصیبتها و سختیها و انواع آزارهایی که به آنان میرسد، شکیبایی میورزند؛ و از تقدیر الهی، اظهار نارضایتی نمیکنند، بلکه به خاطر طلبِ رضایت خداوند و چشم داشتِ پاداش الهی، شکیبایی میورزند (
﴿وَٱلۡمُقِيمِي ٱلصَّلَوٰةِ﴾) و کسانی که نماز را به طور کامل و درست برپا میدارند، به این صورت که امور لازم و مستحب نماز را به جای میآورند و در ظاهر و باطن
[خدا را] پرستش مینمایند، (
﴿وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ﴾) و از آنچه روزی ایشان کردهایم، انفاق مینمایند. و این، همۀ نفقات واجب مانند زکات و کفاره و انفاق بر همسران و بردهها و خویشاوندان را شامل میشود. نیز شاملِ همۀ نفقاتِ مستحب میشود و از واژۀ (
﴿مِن﴾) که به معنیِ بعضی است، دانسته میشود آنچه خداوند به آن دستور داده، و بر انجام آن تشویق نموده است، آسان میباشد. و
«انفاق» به معنی بخششِ قسمت اندکی است از آنچه خداوند به ما ارزانی داشته است؛ و بنده برای به دست آوردن آن قدرتی ندارد، مادامیکه خداوند برایش فراهم نسازد و به او روزی ندهد. پس ای کسی که از فضل خداوند به تو روزی داده شده است! از آنچه خداوند به تو روزی داده است، انفاق کن، تا خداوند نیز بر تو انفاق نماید، و از فضل خویش به تو بیشتر دهد.
{وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَكُمْ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ لَكُمْ فِيهَا خَيْرٌ فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا صَوَافَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ كَذَلِكَ سَخَّرْنَاهَا لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (36) لَنْ يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَكِنْ يَنَالُهُ التَّقْوَى مِنْكُمْ كَذَلِكَ سَخَّرَهَا لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ (37)}.
وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَكُم مِّن شَعَائِرِ اللَّهِ لَكُمْ فِيهَا خَيْرٌ فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا صَوَافَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ كَذَلِكَ سَخَّرْنَاهَا لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ و
[قرباني كردن] شتران
[چاق و فربه] را برايتان از شعاير خدا قرار داديم، در آنها برايتان خير
[فراواني] است، پس در حالي كه برپاي ايستادهاند نام خدا را بر آنها ببريد، و هنگامي كه بر پهلويشان افتادند از گوشت آنها بخوريد، و به بينوايان سائل و غير سائل بخورانيد، اينگونه آنها را برايتان رام و مطيع كردهايم تا سپاسگزاري كنيد.
لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَكِن يَنَالُهُ التَّقْوَى مِنكُمْ كَذَلِكَ سَخَّرَهَا لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ هرگز گوشتهاي و خونهاي قربانيان به خداوند نميرسد، بلكه پرهيزگاريتان به او ميرسد، اينگونه آنها را برايتان مسخر نمود تا خداوند را به خاطر آنكه شما را هدايت كرده است به بزرگي ياد كنيد، و نيكوكاران را مژده بده.
#
{36} هذا دليل على أن الشعائر عامٌّ في جميع أعلام الدين الظاهرة، وتقدَّم أنَّ الله أخبر أنَّ مَنْ عَظَّمَ شعائِرَه؛ فإنَّ ذلك من تقوى القلوب، وهنا أخبر أن من جُملة شعائرِهِ البُدْنَ؛ أي: الإبل والبقر على أحد القولين، فَتُعَظَّمُ وتستسمن وتُستحسن. {لكم فيها خيرٌ}؛ أي: المهدي وغيره من الأكل والصدقة والانتفاع والثواب والأجر. {فاذكُروا اسم الله عليها}؛ أي: عند ذبحها، قولوا: بسم الله، واذْبَحوها {صَوَافَّ}؛ أي: قائماتٍ؛ بأنْ تُقام على قوائمها الأربع، ثم تُعْقَلُ يدُها اليُسرى، ثم تُنْحَر. {فإذا وَجَبَتْ جُنوبها}؛ أي: سقطت في الأرض جُنوبها حين تُسلخ ثم يسقِطُ الجزارُ جنوبَها على الأرض؛ فحينئذٍ قد استعدَّتْ لأن يُؤْكَلَ منها؛ {فكلوا منها}: وهذا خطابٌ للمهدي، فيجوز له الأكل من هديِهِ، {وأطعِموا القانعَ والمعتَرَّ}؛ أي: الفقير الذي لا يسأل تقنُّعاً وتعففاً، والفقير الذي يسألُ؛ فكلٌّ منهما له حقٌّ فيهما. {كذلك سخَّرْناها لكم}؛ أي: البدن، {لعلَّكم تشكرونَ}: الله على تسخيرها؛ فإنَّه لولا تسخيرُه لها؛ لم يكنْ لكم بها طاقةٌ، ولكنَّه ذلَّلها لكم وسخَّرها رحمةً بكم وإحساناً إليكم؛ فاحْمَدوه.
(36) این بیانگر آن است که شعایر، شامل عبادات آشکار دین میشود. و پیشتر گذشت که خداوند خبر داده است، هرکس شعایر او را محترم بدارد، از پرهیزگاری دلهاست. و در اینجا خبر داد که از جملۀ شعایر او، شترانِ درشت اندام و فربه است که قربانی میشوند. و طبق یکی از دو قول، منظور از آن گاو است. پس اینها باید محترم و بزرگ شمرده شده، و باید چاق گردانده شوند و به خوبی با آنها رفتار شود. (
﴿لَكُمۡ فِيهَا خَيۡرٞ﴾) برای قربانیکننده و دیگران، در آن خیر و خوبی است؛ چرا که از آن میخورند، و آن را صدقه میدهند، و از آن استفاده میبرند، و پاداش و مزد
[خدا] به آنان میرسد. (
﴿فَٱذۡكُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ عَلَيۡهَا﴾) پس به هنگام سر بریدن و ذبح، نام خدا را برآنها ببرید؛ یعنی
«بسم الله» بگویید، و آنها را ذبح کنید. (
﴿صَوَآفَّ﴾) یعنی درحالی که بر پا ایستادهاند، به این صورت که بر هر چهار دست و پا ایستاده باشند، سپس پای چپ آن بسته شده، و گردنش بریده میشود. (
﴿فَإِذَا وَجَبَتۡ جُنُوبُهَا﴾) و هنگامی که آن را بر زمین و به پهلو میاندازید، در این وقت برای خوردن آماده شده است. (
﴿فَكُلُواْ﴾) و این خطاب به قربانی کننده است. پس برای او جایز است که از آن بخورد. (
﴿وَأَطۡعِمُواْ ٱلۡقَانِعَ وَٱلۡمُعۡتَرَّ﴾) و از گوشت آن، به فقیری که گدایی نمیکند و از روی قناعت و استغنا چیزی را طلب نمینماید، بدهید، و او را بخورانید؛ و به فقیرِ گدا پیشه که سؤال میکند نیز بخورانید. پس هر یک از اینها در آن حق دارند. (
﴿كَذَٰلِكَ سَخَّرۡنَٰهَا لَكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ﴾) اینگونه شتران را رام و مطیع شما کردهایم تا پروردگارتان را سپاسگزار باشید که آنها را برایتان رام و فرمانبردار کرده است. و اگر خداوند شتران را مطیع شما نمیکرد، دست شما به آنها نمیرسید؛ اما خداوند آنها را برایتان رام کرده است، چون نسبت به شما مهربان است، و تا به شما احسان نماید. پس او را ستایش کنید.
#
{37} وقوله: {لن ينالَ اللهَ لحومُها ولا دِماؤها}؛ أي: ليس المقصود منها ذبحها فقط، ولا ينالُ اللهَ من لحومها ولا دمائها شيءٌ؛ لكونه الغنيَّ الحميد، وإنَّما ينالُه الإخلاصُ فيها والاحتسابُ والنيَّة الصالحةُ، ولهذا قال: {ولكن ينالُهُ التَّقوى منكم}: ففي هذا حثٌّ وترغيبٌ على الإخلاص في النحر، وأن يكونَ القصدُ وجهَ الله وحدَه؛ لا فخراً ولا رياءً ولا سمعةً ولا مجرَّد عادةٍ، وهكذا سائر العبادات إن لم يقترِنْ بها الإخلاص وتقوى الله؛ كانتْ كالقُشورِ الذي لا لبَّ فيه والجسدِ الذي لا روح فيه. {كذلك سخَّرها لكُم لتكبِّروا الله}؛ أي: تعظِّموه وتُجِلُّوه، كما {هداكم}؛ أي: مقابلةً لهدايته إيَّاكم؛ فإنَّه يستحقُّ أكمل الثناء وأجلَّ الحمد وأعلى التعظيم. {وبشِّر المحسنينَ}: بعبادة الله؛ بأنْ يعبُدوا الله كأنَّهم يرونَه؛ فإنْ لم يصلوا إلى هذه الدرجة؛ فليعْبُدوه معتقدينَ وقتَ عبادتِهِم اطِّلاعَه عليهم ورؤيته إيَّاهم، والمحسنين لعبادِ الله بجميع وجوه الإحسان؛ من نفع مال أو علم أو جاه أو نُصح أو أمر بمعروفٍ أو نهي عن منكرٍ أو كلمةٍ طيِّبةٍ ونحو ذلك؛ فالمحسِنونَ لهم البشارةُ من الله بسعادة الدُّنيا والآخرة، وسَيُحْسِنُ الله إليهم كما أحْسَنوا في عبادته ولعباده؛ {هل جزاءُ الإحسانِ إلاَّ الإحسانُ}، {للذين أحسنوا الحُسنى وزيادةٌ}.
(37) (
﴿لَن يَنَالَ ٱللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَآؤُهَا﴾) هرگز گوشتها و خونهای قربانیان، به خداوند نمیرسد؛ یعنی منظور از قربانی، فقط ذبح کردن آن نیست. و از خونها و گوشتهایشان چیزی به خداوند نمیرسد؛ چون خداوند بینیاز و ستوده است. تنها چیزی که به او میرسد، اخلاصِ شما و چشمِ امید داشتن به پاداش و نیتِ درست شماست.
بنابراین فرمود: (
﴿وَلَٰكِن يَنَالُهُ ٱلتَّقۡوَىٰ مِنكُمۡۚ ﴾) بلکه پرهیزگاریتان به او میرسد. در اینجا به اخلاص در قربانی کردن؛ و اینکه هدف ازآن، باید فقط جلب رضای خداوند باشد؛ و نباید به خاطر ریا و شهرت یا به عنوان یک عادت ذبح شود، فرمان داده شده است؛ و سایر عبادتها اگر خالصانه و بر مبنای پرهیزگاری صورت نگیرند، پوچ و بیمغز خواهند بود، و تبدیل به جسمی میشوند که روحی در آن نیست. (
﴿كَذَٰلِكَ سَخَّرَهَا لَكُمۡ لِتُكَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰكُمۡ﴾) اینگونه خداوند آنها را برایتان رام و مطیع نموده تا خداوند را به خاطر اینکه شما را هدایت کرده است، بزرگ دارید؛ چون سزاوارِ کاملترین و بزرگترین ستایش و بالاترین بزرگداشت است. (
﴿وَبَشِّرِ ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾) و نیکوکاران را مژده بده؛ آنهایی که عبادتِ خداوند را به نیکویی انجام میدهند؛ به این صورت که او را طوری میپرستند، انگار که او را میبینند؛ و اگر نماز و سایر عبادتهایشان در این سطح نباشد، باید او را طوری عبادت نمایند که به وقت عبادتِ خود، چنین باور داشته باشند که خداوند از حال آنها آگاه است و آنان را میبیند. و آنهایی که با تمام وجود، با بندگان خداوند نیکوکاری میکنند، و با مال و دانش و مقام و خیرخواهی و امر به معروف و نهی از منکر و سخن خوب و... نیکی میکنند، نیکوکاران را از جانب خداوند به سعادت دنیا و آخرت مژده باد، و خداوند با آنها نیکی خواهد کرد. همانگونه که آنها به نیکویی او را عبادت نمودند، و با بندگان نیکی کردند.
﴿هَلۡ جَزَآءُ ٱلۡإِحۡسَٰنِ إِلَّا ٱلۡإِحۡسَٰنُ﴾ آیا پاداشِ نیکی، جز نیکی است؟!
﴿لِّلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ ٱلۡحُسۡنَىٰ وَزِيَادَةٞ﴾ برای کسانی که نیکویی نمودند، پاداش نیک، و افزون بر آن است.
{إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ (38)}.
إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ به راستي خداوند از مؤمنان دفاع ميكند، چرا كه خداوند هيچ خيانت پيشة كافري را دوست نميدارد.
#
{38} هذا إخبارٌ ووعدٌ وبشارةٌ من الله للذين آمنوا أنَّ الله يدافِعُ عنهم كلَّ مكروه، ويدفعُ عنهم كلَّ شرٍّ بسبب إيمانِهِم: من شرِّ الكفار وشرِّ وسوسة الشيطان وشرور أنفسهم وسيئاتِ أعمالهم، ويحملُ عنهم عند نزول المكاره ما لا يتحمَّلون، فيخفِّف عنهم غاية التخفيف، كلّ مؤمن له من هذه المدافعة والفضيلة بحسب إيمانه، فمستقلٌّ ومستكثرٌ.
{إن الله لا يحبُّ كلَّ خوَّانٍ}؛ أي: خائن في أمانته التي حَمَّله الله إيَّاها، فيبخسُ حقوق الله عليه ويخونُها ويخونُ الخلق. {كفورٍ}: لنعم الله، يوالي عليه الإحسان، ويتوالى منه الكفر والعصيان؛ فهذا لا يحبُّه الله، بل يُبْغِضُه ويمقُتُه وسيجازيه على كفرِهِ وخيانتِهِ. ومفهوم الآية أنَّ اللَّه يحبُّ كلَّ أمينٍ قائمٍ بأمانته شكورٍ لمولاه.
(38) در اینجا پروردگار به مؤمنان خبر داده، و به آنان نوید میدهد که هرچیز ناپسندی را از آنها دور میکند؛ و شرِّ کافران و وسوسۀ شیطان و شرِّ نفس خودشان و بدیهای اعمالشان را -به سبب ایمانشان- از آنها دور مینماید؛ و به هنگام فرود آمدن مشکلاتی که توان تحملش را ندارند، بارشان را سبک میکند. هر مومنی به اندازۀ ایمانش، از این دفاع و فضیلت برخوردار است. پس بهرۀ برخی زیاد است، و بهرۀ برخی اندک میباشد. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٖ كَفُورٍ﴾) بدون شک خداوند هیچ خیانتپیشهای را دوست ندارد؛ آن کس که در امانتی که خداوند بر دوش او گذاشته است، خیانت مینماید؛ یعنی حقوق خداوند را که بر اوست، انجام نمیدهد و به آن خیانت نموده؛ و به مردم نیز خیانت میکند، و خداوند چنین کسی را دوست نمیدارد. (
﴿كَفُورٍ﴾) خیانت پیشۀ ناسپاس که سپاس نعمتهای خداوند را به جای نمیآورد. خداوند بر او احسان و نعمت پی در پی فرو میریزد، اما او همواره ناسپاسی میکند و گناه انجام میدهد. خداوند چنین کسی را دوست نمیدارد، بلکه بر او خشمگین و از او ناخشنود است، و به زودی او را به خاطر ناسپاسی و خیانتش مجازات خواهد کرد. مفهوم آیه این است که خداوند هر امانتداری که امانتش را حفظ نماید؛ و سپاسِ پروردگارش را به جای آورد، دوست میدارد.
{أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ (39) الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ (40) الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ (41)}.
أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ به كساني كه از روي ستم
[با آنان جنگ ميشود اجازة [جهاد] داده شده و خداوند تواناست بر اينكه ايشان را پيروز گرداند.
الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ همان كساني كه از سرزمينشان به ناحق،
بلكه از آن روي كه ميگفتند:
«خداوند پروردگار ماست» بيرون رانده شدند، اگر خداوند بعضي از مردم را به وسيله بعضي
[ديگر] دفع نميكرد صومعهها و كليساها و كنيسهها ومسجدهايي كه در آنها خدا بسيار ياد ميشود، ويران ميشدند، .و به راستي خداوند كسي كه او را ياري دهد ياري ميكند، همانا خداوند نيرومند و چيره است.
الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ كساني كه اگر در زمين آنها را قدرت ببخشيم نماز را برپاي ميدارند و زكات
[اموال] را ميپردازند و به كار خوب فرمان ميدهند و از كار زشت باز ميدارند، و سرانجام كارها به خدا باز ميگردد.
#
{39} كان المسلمون في أول الإسلام ممنوعين من قتال الكفار ومأمورين بالصبر عليهم لحكمةٍ إلهيَّةٍ، فلما هاجروا إلى المدينة، وأوذوا وحصل لهم مَنَعَةٌ وقوَّةٌ؛ أُذن لهم بالقتال؛ كما قال تعالى: {أُذِنَ للذين يقاتَلونَ}: يُفهم منه أنهم كانوا قبلُ ممنوعين، فأذِنَ الله لهم بقتال الذين يقاتلون، وإنَّما أذن لهم لأنَّهم ظُلموا بمنعهم من دينهم وأذيَّتهم عليه وإخراجهم من ديارهم. {وإنَّ الله على نصرِهم لَقديرٌ}: فلْيَسْتَنْصروه ولْيستعينوا به.
(39) بر اساس حکمت الهی، جنگیدن با کافران در آغاز اسلام برای مسلمانها ممنوع بود، و آنها دستور داده شده بودند تا شکیبایی ورزند. وقتی که به مدینه هجرت کردند و مورد آزار و اذیت قرار گرفتند، و دارای قدرت و توان گشتند، به آنها اجازه داده شد تا جنگ کنند،
چنانکه خداوند متعال فرموده است: (
﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَٰتَلُونَ﴾) به کسانی که با آنان جنگ میشود، اجازۀ جهاد داده شده است. از این فهمیده میشود که پیشتر جنگیدن برایشان ممنوع بود. پس خداوند به آنها اجازه داد تا با کسانی بجنگند که با آنها میجنگند. و بدان خاطر به آنها اجازۀ جهاد داده شد که مورد ستم قرار گرفته و از عمل کردن به دینشان بازداشته میشدند؛ و در راه دین مورد اذیت و آزار قرار میگرفتند؛ و از سرزمین خودشان بیرون رانده میشدند. (
﴿وَإِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ نَصۡرِهِمۡ لَقَدِيرٌ﴾) و بدون شک، خداوند بر یاری کردن و پیروز گرداندن آنها تواناست. پس باید از او یاری و کمک بجویند. سپس بیان کرد که چگونه آنها موردستم قرار گرفتهاند.
پس فرمود:
#
{40} ثم ذكر صفة ظلمهم، فقال: {الذين أُخْرِجوا من ديارِهم}؛ أي: ألجئوا إلى الخروج بالأذيَّة والفتنة، {بغير حقٍّ إلاَّ}: أن ذنبهم الذي نقم منهم أعداؤهم، {أن يَقولوا ربُّنا الله}؛ أي: إلاَّ أنَّهم وحَّدوا الله وعبدوه مخلصينَ له الدِّين؛ فإنْ كان هذا ذنباً؛ فهو ذنبهم؛ كقوله تعالى: {وما نَقَموا منهم إلاَّ أن يُؤْمِنوا بالله العزيز الحميد}: وهذا يدلُّ على حكمة الجهاد؛ فإنَّ المقصود منه إقامةُ دين الله، أو ذبُّ الكفار المؤذين للمؤمنين البادئين لهم بالاعتداء عن ظلمهم واعتدائهم، والتمكُّن من عبادةِ الله وإقامة الشرائع الظاهرة، ولهذا قال: {ولولا دَفْعُ الله الناسَ بعضَهم ببعض}: فيدفعُ الله بالمجاهدين في سبيله ضررَ الكافرين؛ {لَهُدِّمَتْ صوامعُ وبِيَعٌ وصلواتٌ ومساجدُ}؛ أي: لَهُدِّمَتْ هذه المعابد الكبار لطوائف أهل الكتاب معابد اليهود والنصارى والمساجد للمسلمين. {يُذْكَرُ فيها}؛ أي: في هذه المعابد {اسمُ الله كثيراً}: تُقام فيها الصلواتُ، وتُتْلى فيها كتب الله، ويُذكر فيها اسمُ الله بأنواع الذِّكْر؛ فلولا دفعُ الله الناس بعضَهم ببعض؛ لاستولى الكفارُ على المسلمين، فخرَّبوا معابدهم وفَتَنوهم عن دينهم، فدلَّ هذا أنَّ الجهاد مشروعٌ لأجل دفع الصائل والمؤذي، ومقصودٌ لغيره. ودلَّ ذلك على أنَّ البلدان التي حصلت فيها الطمأنينة بعبادة الله، وعُمِّرَتْ مساجدها، وأقيمت فيها شعائرُ الدين كلُّها من فضائل المجاهدين وبركتهم، دفع الله عنها الكافرين؛ قال الله تعالى: {ولولا دَفْعُ اللهِ الناسَ بعضَهم ببعض لَفَسَدَتِ الأرضُ ولكنَّ الله ذو فضل على العالمينَ}.
فإنْ قلتَ: نرى الآن مساجد المسلمينَ عامرةً لم تَخْرَبْ؛ مع أنَّها كثيرٌ منها إمارة صغيرة وحكومة غير منظَّمة، مع أنَّهم لا يدان لهم بقتال مَنْ جاوَرَهم من الإفرنج، بل نرى المساجد التي تحتَ ولايتهم وسيطرتهم عامرةً، وأهلُها آمنون مطمئنُّون؛ مع قدرةِ ولاتِهِم من الكفَّار على هدمها، واللهُ أخبر أنه لولا دَفْعُ الله الناسَ بعضَهم ببعضٍ؛ لَهُدِّمَتْ هذه المعابد، ونحن لا نشاهد دفعا؟
أجيب بأنَّ جواب هذا السؤال والاستشكال داخلٌ في عموم هذه الآية وفردٌ من أفرادها؛ فإنَّ مَنْ عَرَفَ أحوال الدول الآن ونظامها، وأنها تعتبرُ كلَّ أمَّةٍ وجنس تحتَ ولايتها وداخل في حكمها؛ تعتبرُهُ عضواً من أعضاء المملكة وجزءاً من أجزاء الحكومة، سواء كانت تلك الأمةُ مقتدرةً بعددها أو عُددها أو مالها أو علمها أو خدمتها، فتراعي الحكوماتُ مصالح ذلك الشعب الدينيَّة والدنيويَّة، وتخشى إنْ لم تفعلْ ذلك أن يختلَّ نظامُها وتفقدَ بعضَ أركانها، فيقوم من أمر الدين بهذا السبب ما يقوم، خصوصاً المساجد؛ فإنَّها ولله الحمد في غاية الانتظام، حتى في عواصم الدول الكبار، وتراعي تلك الدول الحكومات المستقلة؛ نظراً لخواطر رعاياهم المسلمين، مع وجود التحاسدِ والتباغُض بين دول النصارى، الذي أخبر الله أنه لا يزال إلى يوم القيامةِ، فتبقى الحكومة المسلمة التي لا تقدِرُ تدافعُ عن نفسها سالمةً من كثيرِ ضررهم ؛ لقيام الحسدِ عندهم؛ فلا يقدِرُ أحدُهم أن يمدَّ يدَه عليها، خوفاً من احتمائِها بالآخرِ، مع أنَّ الله تعالى لا بدَّ أن يُري عبادَه من نصر الإسلام والمسلمين ما قد وَعَدَ به في كتابه، وقد ظهرتْ ولله الحمدُ أسبابُه بشعور المسلمين بضرورة رجوعِهِم إلى ديِنِهم، والشعورُ مبدأ العمل؛ فنحمَدُه ونسأله أن يُتِمَّ نعمتَه، ولهذا قال في وعدِهِ الصادق المطابق للواقع: {وَلَيَنصُرَنَّ اللهُ من يَنصُرُه}؛ أي: يقوم بنصر دينِهِ، مخلصاً له في ذلك، يقاتِلُ في سبيله لتكونَ كلمةُ الله هي العليا.
{إنَّ الله لقويٌّ عزيزٌ}؛ أي: كامل القوة، عزيزٌ، لا يُرام، قد قهر الخلائق وأخذ بنواصيهم. فأبشروا يا معشر المسلمين؛ فإنَّكم وإنْ ضَعُفَ عددُكم وعُددُكم وقوي عددُ عدوِّكم ؛ فإنَّ ركنَكم القويَّ العزيز ومعتمدكم على مَنْ خَلَقَكُم وخَلَقَ ما تعملون؛ فاعملوا بالأسباب المأمور بها، ثم اطلبوا منه نصرَكم؛ فلا بدَّ أن ينصركم، {يا أيَّها الذين آمنوا إن تَنصُروا الله يَنصُرْكُم ويثبِّتْ أقدامكَم}، وقوموا أيُّها المسلمون بحقِّ الإيمان والعمل الصالح؛ فقد {وَعَدَ الله الذين آمنوا وعملوا الصالحات لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم في الأرض كما اسْتَخْلَفَ الذين من قَبْلِهِم ولَيُمَكِّنَنَّ لهم دينَهم الذي ارتضى لهم وَلَيُبَدِّلَنَّهُم من بعدِ خوفهم أمناً يعبُدونني لا يشرِكونَ بي شيئاً}.
(40) (
﴿ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِم﴾) کسانی که از سرزمینشان بیرون رانده شدهاند؛ یعنی براثر اذیت و فتنۀ کافران، مجبور شدهاند از سرزمین خود بیرون روند. (
﴿بِغَيۡرِ حَقٍّ إِلَّآ أَن يَقُولُواْ رَبُّنَا ٱللَّه﴾) به ناحق بیرون شدهاند،
بلکه از آن روی آواره گشتند که میگفتند: خداوند پروردگار ماست؛ یعنی آنها گناهی نداشتند مگر اینکه خداوند را یگانه دانسته و فقط او را میپرستیدند. و به همین دلیل، کافران آنان را مورد آزار و اذیت قرار دادند. پس اگر این، گناه و جرم است، آنها این گناه را داشتند.
مانند اینکه خداوند متعال فرموده: ﴿وَمَا نَقَمُواْ مِنۡهُمۡ إِلَّآ أَن يُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَمِيدِ﴾ شکنجهگران هیچ عیب و ایرادی بر مؤمنان نمیدیدند جز اینکه ایشان به خداوند توانا و ستوده ایمان آورده بودند. و این فلسفه و حکمت جهاد را بیان میکند؛ و هدف از جهاد، اقامۀ دین خدا، و دور کردن آزار کافرانی است که مؤمنان را آزار میدهند، و به آنان تجاوز میکنند. که جهاد برای دفع ستم و تجاوز آنها، و انجام عبادت خدا و اقامۀ شرایع دین به طور آشکار است.
بنابراین فرمود: (
﴿وَلَوۡلَا دَفۡعُ ٱللَّهِ ٱلنَّاسَ بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ﴾) و اگر خداوند بعضی از مردم را بهوسیلۀ بعضی دیگر دفع نمیکرد، (
﴿لَّهُدِّمَتۡ صَوَٰمِعُ وَبِيَعٞ وَصَلَوَٰتٞ وَمَسَٰجِدُ﴾) صومعهها و کلیساها و مسجدها ویران میشد. پس خداوند به وسیلۀ کسانی که در راه او جهاد میکنند، زیان کافران را دفع مینماید؛ و اگر کافران را به وسیلۀ مؤمنان دفع نمیکرد، عبادتگاههای بزرگ یهودیان و نصارا و مساجد مسلمین ویران میگشت. (
﴿يُذۡكَرُ فِيهَا ٱسۡمُ ٱللَّهِ كَثِيرٗا﴾) عبادتگاههایی که در آن، نام خداوند بسیار زیاد برده میشود، و در آن نماز خوانده میشود؛ و کتاب خدا در آن تلاوت میگردد؛ و با انواع ذکر، خداوند یاد میشود. پس اگر خداوند برخی از مردم را به وسیلۀ برخی دیگر دفع نمیکرد، کافران بر مسلمانان غالب و چیره میشدند، و عبادتگاههایشان را ویران میکردند، و آنها را در دینشان دچار فتنه مینمودند. پس این دلالت مینماید که هدف از مشروعیت جهاد، ذات جهاد نیست؛ یعنی هدف، ذات کشتن و اذیت و آزار رساندن نیست؛ بلکه هدف از جهاد، مقاصدی است که به وسیلۀ آن تحقق مییابد،
مانند: دفع تهاجم دشمن تجاوزگر، و دفع آزار و اذیت از مسلمانان، و پیروز گرداندن دین خدا، و از بین بردن کفر و شرک و معاصی. و این دلالت مینماید شهرهایی که مردم در آن با آرامش میتوانند خدا را پرستش نمایند، و مساجد آن شهرها آباد است، و همۀ شعایر خدا در آن برپا است، به برکت و فضیلت مجاهدین است؛ و خداوند به وسیلۀ جهاد، کافران را از آن شهرها دفع نموده است.
خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَوۡلَا دَفۡعُ ٱللَّهِ ٱلنَّاسَ بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ لَّفَسَدَتِ ٱلۡأَرۡضُ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ ذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾ و اگر خداوند برخی از مردم را به وسیلۀ برخی
[دیگر] دفع نمیکرد، زمین تباه میشد، اما خداوند برجهانیان فضل و احسان دارد.
اگر کسی سؤال کند و بگوید: امروزه مساجد مسلمانان در دیارشان آبادند، و تخریب نشدهاند، درحالیکه در بسیاری از سرزمینهای مسلمین، کشورهای کوچک و حکومتهای نامنظمی شکل گرفته است که توانایی جنگیدن با کشورهای کافر ندارند. حتی در کشورهای تحت سلطۀ کفار نیز مساجد آباد میباشند و تخریب نشدهاند، و مردم آن دیار نیز با آرامش زندگی میکنند، با اینکه فرمانروایان کافر آن ممالک میتوانند آن مساجد را منهدم و تخریب نمایند، در حالی که خداوند خبر داده است که اگر بعضی از مردم را به وسیلۀ بعضی دیگر دفع نمیکرد، این عبادتگاهها ویران میشدند. و اگر نگاه کنیم، متوجه خواهیم شد که در آن دیار، آن دفع وجود ندارد و مساجدشان نیز تخریب نشدهاند. در پاسخ چنین سؤالی میگوییم که جواب این سؤال، در بطن عموم آیه است، و جزئی از معنای آن میباشد؛ زیرا هر کس حالات و نظام حکومتهای فعلی را بشناسد، پی خواهد برد که هر ملت و طایفهای، در داخل قلمرو آن حکومتها، بخشی از آن کشور و حکومت شمرده میشود که تحت فرمانروایی آن قرار دارد، و عضوی از اعضای آن مملکت، و بخشی از اجزای آن حکومت به حساب میآید؛ و توانایی آن ملت، چه از نظر تعداد، یا لشکر و سازو برگ نظامی، یا ثروت یا علم، یا خدمات رسانی فرقی نمیکند. حکومتها، منافع مادی و مذهبی و طوایف و ملل تحت سلطۀ خود را مورد توجه قرار میدهند؛ چراکه اگر چنین نکنند، در نظام و حکومت آنان اختلال به وجود میآید، و پایههای آن متزلزل میشود. بنابراین حکومتها به امور دینی میپردازند، و به ویژه مساجد را آباد میکنند. و مساجد، به لطف خداوند، در نهایت نظم و سامان قرار دارند؛ حتی در پایتخت کشورهای بزرگ غیر مسلمان، بهترین مسجدها ساخته شده است. و این دولتها، رعایتِ حالِ حکومتهای مستقل را میکنند تا رعایتِ حالِ مردمِ مسلمانِ تحت سلطۀ آن حکومتها را کرده باشند. دولتهای نصرانی با یکدیگر در حسد ورزی و کینه توزی بهسر میبرند، همچنانکه خداوند متعال خبر داده است که آنها تا روز قیامت با یکدیگر به کینه توزی میپردازند، در نتیجه حکومت مسلمانی که نمیتواند شر آنها را ازخود دفع نماید، از بسیاری زیانها و آسیبهایشان سالم میماند، چون آنها با یکدیگر کشمکش دارند. بنابراین هیچ کس از آنها نمیتواند به سوی آن حکومتهای اسلامی دست تعدی دراز نماید، چون میترسد که مبادا این کشور مسلمان با کشور دیگری پیمان ببندد و مورد حمایت قرار بگیرد، خداوند نیز حتماً اسلام و مسلمین را پیروز مینماید و در کتابش به این امر وعده داده است. و
«الحمد لله» اسباب پیروزی مهیا شده است؛ چون مسلمین احساس مینمایند که باید به دین خود بازگردند، و احساس، آغاز کار و فعالیت است. و از خداوند میخواهیم که نعمت خویش را بر ما کامل بگرداند.
بنابراین خداوند در وعدۀ راستین خود که مطابق با واقعیت است فرمود: (
﴿وَلَيَنصُرَنَّ ٱللَّهُ مَن يَنصُرُهُۥٓ﴾) و هر کس دین خدا را یاری کند و این کار را خالصانه برای خدا انجام دهد و در راه خدا جهاد کند تا پیام خدا بالاتر باشد، قطعاً خداوند او را یاری خواهد کرد. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ﴾) بدون شک، خداوند توانا و پیروزمنداست؛ بر همۀ خلایق چیره و غالب است و همه در اختیار اویند. پس ای مسلمانان! مژده باد شما را؛ زیرا اگر چه لشکر و ساز و برگ دشمن زیاد و قوی است، اما پشتیبان شما، خداوند توانای نیرومند است؛ و بر کسی تکیه کردهاید که شما و کارهایتان را آفریده است. پس، از اسباب و وسیلههایی که به آن امر شده است، استفاده کنید،
سپس ازاو یاری بخواهید که حتماً شما را یاری خواهد کرد: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن تَنصُرُواْ ٱللَّهَ يَنصُرۡكُمۡ وَيُثَبِّتۡ أَقۡدَامَكُمۡ﴾ ای مؤمنان! اگر خداوند را یاری کنید،
[او نیز] شما را یاری خواهد کرد، و قدمهایتان را استوار خواهد گرداند. پس ای مسلمانان! به گونهای شایسته ایمان بیاورید و عمل صالح انجام دهید.
﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمۡ دِينَهُمُ ٱلَّذِي ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ يَعۡبُدُونَنِي لَا يُشۡرِكُونَ بِي شَيۡٔٗا﴾ خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، وعده داده است که آنها را در زمین جانشین
[و خلیفه و حاکم] گرداند؛ و دینشان را -که برای آنها پسندیده است- حاکم نماید؛ و بعد از ترس، به آنها امنیت خواهد داد؛ مرا میپرستند، و چیزی را شریک من نمیسازند.
#
{41} ثم ذكر علامة مَنْ ينصره، وبها يُعرف أنَّ مَن ادَّعى أنه يَنْصُرُ الله ويَنْصُرُ دينَه ولم يتَّصِف بهذا الوصف؛ فهو كاذب، فقال: {الذين إن مَكَّنَّاهُم في الأرض}؛ أي: مَلَّكْناهم إياها، وجعلناهم المتسلِّطين عليها من غير منازعٍ ينازِعُهم ولا معارِض؛ {أقاموا الصلاةَ}: في أوقاتها وحدودها وأركانها وشروطها في الجمعة والجماعات. {وآتوُا الزَّكاة}: التي عليهم خصوصاً، وعلى رعيَّتهم عموماً، آتَوْها أهلها الذين هم أهلها. {وأمروا بالمعروف}: وهذا يشمَلُ كلِّ معروفٍ حُسْنُهُ شرعاً وعقلاً من حقوق الله وحقوق الآدميين. {ونَهَوا عن المنكر}: كلّ منكرٍ شرعاً وعقلاً، معروف قبحُه، والأمر بالشيء والنهي عنه يدخُلُ فيه ما لا يتمُّ إلاَّ به؛ فإذا كان المعروف والمنكر يتوقَّف على تعلُّم وتعليم أجبروا الناس على التعلُّم والتعليم، وإذا كان يتوقَّف على تأديبٍ مقدَّر شرعاً أو غير مقدَّر؛ كأنواع التعزير؛ قاموا بذلك، وإذا كان يتوقَّف على جعل أناس متصدِّين له؛ لزم ذلك، ونحو ذلك مما لا يتمُّ الأمر بالمعروف والنهيُ عن المنكر إلاَّ به.
{ولله عاقبةُ الأمور}؛ أي: جميع الأمور ترجِعُ إلى الله، وقد أخبر أنَّ العاقبة للتقوى؛ فمن سلَّطه الله على العباد من الملوك وقام بأمر الله؛ كانتْ له العاقبةُ الحميدةُ والحالةُ الرشيدةُ، ومن تسلَّط عليهم بالجَبَروت، وأقام فيهم هوى نفسه؛ فإنَّه وإن حصل له ملكٌ موقتٌ؛ فإنَّ عاقبتَه غيرُ حميدةٍ؛ فولايتُه مشؤومة، وعاقبته مذمومة.
(41) سپس علامت و نشانههای کسانی را که او را یاری میدهند، بیان کرد؛ و هر کس ادعا کند دین خدا را یاری مینماید و این صفتها را نداشته باشد، دروغ میگوید.
پس فرمود: (
﴿ٱلَّذِينَ إِن مَّكَّنَّٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) کسانی که اگر در زمین ایشان را قدرت بخشیم؛ یعنی آنها را حاکم و مالک زمین بگردانیم، و آنان را در آن مسلط کنیم بدون اینکه مخالفی داشته باشند که با آنها به کشمکش و ستیز بپردازد، (
﴿أَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾) نماز را در اوقات مشخص شده، و با رعایت حدود و ارکان و شرایط آن، و در قالب جمعه و جماعت برپا میدارند.(
﴿وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ﴾) و زکات اموال خود را -که بر آنها و بر مردمان تحت سلطهشان واجب است- به مستحقین آن میپردازند. (
﴿وَأَمَرُواْ بِٱلۡمَعۡرُوفِ ﴾) و امر به معروف میکنند. و این، هر معروف و امر خوبی که از دیدگاه شرع و عقل خوب به حساب آید،
از قبیل: حقوق خدا و حقوق انسانها را شامل میشود. (
﴿وَنَهَوۡاْ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ﴾) و از هر منکری که شرعاً و عقلاً زشت است، و زشتیِ آن آشکار است، باز میدارند. و آنچه امر به معروف و نهی از منکر جز با آن کامل نمیگردد، در این حکم داخل است. پس اگر شناختِ معروف و منکر جز با تعلیم و تعلم محقق نشود، باید مردم را به یاد گرفتن و یاد دادن واداشت. و اگر امر به معروف و نهی از منکر جز با تنبیه و ادب کردن کامل نگردد که در شریعت اندازۀ آن مقرر شده است، یا کم و کیف آن به انسانهای متخصص واگذار شده است، مانند انواع تعزیرها، باید این کار را بکنند. و اگر نیاز باشد که برای امر به معروف و نهی از منکر، تعدادی از مردم را بگمارند، این کار لازم است و باید انجام شود، و دیگر اموری که امر به معروف و نهی از منکر جز با آن به مرحلۀ اجرا نمیرسد. (
﴿وَلِلَّهِ عَٰقِبَةُ ٱلۡأُمُورِ﴾) و سرانجامِ همۀ کارها به خدا باز میگردد، و خداوند خبر داده است که عاقبت و سرانجامِ نیک، از آنِ پرهیزگاری است. پس هر فرمانروا و پادشاهی که خداوند او را بر مردم حاکم و مسلط نموده است، چنانچه دستور خداوند را اجرا نماید، سرانجامِ نیک و شایسته، از آنِ او خواهد بود. و هرکس با ظلم و ستم بر مردم حکمرانی نماید و هر چه دلش بخواهد انجام دهد -گر چه برای مدت کمی فرمانروایی و پادشاهی کند- اما سرانجامِ او نیک و پسندیده نخواهد بود، و مردم از حکومتِ او بیزار و متنفر شده، و سرانجامِ بد و ناپسندی در انتظار او خواهد بود.
{وَإِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ (42) وَقَوْمُ إِبْرَاهِيمَ وَقَوْمُ لُوطٍ (43) وَأَصْحَابُ مَدْيَنَ وَكُذِّبَ مُوسَى فَأَمْلَيْتُ لِلْكَافِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ (44) فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ فَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَشِيدٍ (45) أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ (46)}.
وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ و اگر تو را تكذيب كنند، به راستي كه پيش از آنان قوم نوح و عاد و ثمود
[پيامبرانشان] را دروغگو انگاشتند.
وَقَوْمُ إِبْرَاهِيمَ وَقَوْمُ لُوطٍ و
[همچنين] قوم ابراهيم و قوم لوط.
وَأَصْحَابُ مَدْيَنَ وَكُذِّبَ مُوسَى فَأَمْلَيْتُ لِلْكَافِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ و اهل دين
[نيز پيامبر خود را تكذيب نمودند] و موسي
[نيز] دروغگو انگاشته شد، پس به كافران مهلت دادم، آنگاه ايشان را گرفتار نموديم. پس
[بنگر] عقوبت من چگونه است!
فَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ فَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَّشِيدٍ و چه بسيار شهرهايي را در حالي كه
[اهلش] ستمگر بودند نابود كردهايم، و
[اينك] سقفهايشان بر ديوارهايشان فرو ريخته است، و چه بسيار چاههايي كه بياستفاده رها گشته است و كاخهاي برافراشته و استواري كه بيصاحب و متروك مانده است.
أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ آيا در زمين به سير و سفر نپرداختهاند تا دلهايي داشته باشند كه با آن دريابند و گوشهايي داشته باشند كه با آن بشنوند، بيگمان چشمها نابينا نميگردند، بلكه دلهاي درون سينهها نابينا ميشوند.
#
{42 ـ 44} يقول تعالى لنبيِّه محمدٍ - صلى الله عليه وسلم -: وإنْ يكذِّبْك هؤلاء المشركون؛ فلستَ بأوَّل رسول كُذِّب، وليسوا بأول أمةٍ كَذَّبَت رسولها؛ {فقد كَذَّبَتْ قبلَهم قومُ نوح وعادٌ وثمودُ. وقومُ إبراهيم (وقومُ لوط). وأصحابُ مَدْيَنَ}؛ أي: قوم شعيب. {وكُذِّبَ موسى فأمليتُ للكافرين}: المكذِّبين، فلم أعاجِلْهم بالعقوبة، بل أمهلتُهم حتى استمرُّوا في طغيانهم يعمهونَ وفي كفرِهِم وشرِّهم يزدادون، {ثمَّ أخَذْتُهم}: بالعذاب أخذَ عزيز مقتدرٍ. {فكيف كان نَكيرِ}؛ أي: إنكاري عليهم كفرهم وتكذيبهم كيف حالُه؟! كان أشدَّ العقوبات وأفظعَ المَثُلات؛ فمنهم من أغرقَه، ومنهم من أخذَتْه الصيحةُ، ومنهم من أُهْلِكَ بالريح العقيم، ومنهم من خُسِفَ به الأرض، ومنهم من أُرْسِلَ عليه عذابُ يوم الظُّلَّة؛ فليعتبِرْ بهم هؤلاء المكذِّبون أن يصيبَهم ما أصابهم؛ فإنَّهم ليسوا خيراً منهم، ولا كُتِبَ لهم براءةٌ في الكتب المنزَّلة من الله. وكم من المعذَّبين المهلكين أمثال هؤلاء كثير!
(42 - 44) خداوند به پیامبرش میفرماید اگر این مشرکان تو را تکذیب میکنند، کار تازهای نیست، و تو اولین پیامبری نیستی که تکذیب شدهای، و آنها نیز اولین امت نیستند که پیامبرشان را تکذیب کرده و دروغگو انگاشتهاند، بلکه (
﴿فَقَدۡ كَذَّبَتۡ قَبۡلَهُمۡ قَوۡمُ نُوحٖ وَعَادٞ وَثَمُودُ وَقَوۡمُ إِبۡرَٰهِيمَ وَقَوۡمُ لُوطٖ وَأَصۡحَٰبُ مَدۡيَنَ﴾) پیش از اینان، قوم نوح و قوم عاد و قوم ثمود، و همچنین قوم ابراهیم و قوم لوط و اهل مدین
[=قوم شعیب نیز] پیامبرانشان را تکذیب کردهاند. (
﴿وَكُذِّبَ مُوسَىٰۖ فَأَمۡلَيۡتُ لِلۡكَٰفِرِينَ﴾) و موسی نیز تکذیب شد، پس به کافران تکذیب کننده مهلت دادم، و فوراً آنان را به جرم گناهانشان مجازات نکردم تا اینکه سرگشته و حیران به سرکشی خود ادامه دادند، و بر کفر و بدی خود افزودند. (
﴿ثُمَّ أَخَذۡتُهُمۡ﴾) سپس ایشان را به عذاب گرفتار نمودم، (
﴿فَكَيۡفَ كَانَ نَكِيرِ﴾) پس بنگر که چگونه کفرشان را ناپسند شمردم، و بنگر که سرانجامِ تکذیب آنها چی شد! آنها به سختترین و زشتترین عذابها گرفتار شدند؛ پس خداوند برخی از آنها را غرق نمود، و برخی با صدای تند و وحشتناک از بین رفتند، و برخی با تندباد و طوفان هلاک شدند، و برخی در زمین فرو رفتند، و برخی از آنها در روز ابر
«یوم الظلۀ» با عذاب از پای درآمدند. پس این تکذیب کنندگان باید از آنها درس عبرت بیاموزند، و بترسند که مبادا به آنچه آنها بدان گرفتار شدند، گرفتار آیند؛ زیرا اینها از آنان بهتر نیستند، و در کتابهایی که از سوی خداوند نازل شده است، نیز مصونیت و نجاتشان ثبت نشده است. و افراد هلاک شدهای که مانند اینها بودهاند، زیادند.
بنابراین فرمود:
#
{45} ولهذا قال: {فكأيِّن من قريةٍ}؛ أي: وكم من قريةٍ، {أهلَكْناها}: بالعذابِ الشديدِ والخزي الدنيويِّ، {وهي ظالمةٌ}: بكفرِها بالله وتكذيبها لرسلِهِ، لم يكنْ عقوبتُنا لها ظلماً منا. {فهي خاويةٌ على عروشها}؛ أي فديارُهم متهدِّمة قصورُها وجدرانُها، قد سقطتْ على عروشها ، فأصبحت خراباً بعد أن كانتْ عامرةً، وموحشةً بعد أن كانت آهلةً بأهلها آنسة. {وبئرٍ معطَّلةٍ وقصرٍ مَشيدٍ}؛ أي: وكم من بئر قد كان يزدحمُ عليه الخلقُ لشُرْبهم وشرب مواشيهم، ففُقِدَ أهلُه وعُدِمَ منه الوارد والصادر! وكم من قصرٍ تعبَ عليه أهلُه فشيَّدوه ورفعوه وحصَّنوه وزخرفوه؛ فحين جاءهم أمرُ الله؛ لم يُغْنِ عنهم شيئاً، وأصبح خالياً من أهله، قد صاروا عبرةً لمن اعتبر ومثالاً لمن فكَّر ونظر.
(45) (
﴿فَكَأَيِّن مِّن قَرۡيَةٍ أَهۡلَكۡنَٰهَا وَهِيَ ظَالِمَةٞ﴾) و چه بسیار شهرها و آبادیهایی، که ساکنان آن به سبب کفر ورزیدن به خدا و دروغ انگاشتن پیامبرانشان، ستمگر گشته، و ما آن را باعذاب سخت و خوارکنندهای ویران و نابوده کردهایم. و عقوبت و عذابی که ما بر آنها نهادهایم، ستمی از جانب ما نبوده است، بلکه آنها خودشان ستمگر بودهاند. (
﴿فَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا﴾) و شهرها و قصر و دیوارهای آن فرو تپیده و برهم ریخته و ویران شده است، درحالیکه پیش از آن، آباد بود و مردمان زیادی با آرامش درآن زندگی میکردند. (
﴿وَبِئۡرٖ مُّعَطَّلَةٖ وَقَصۡرٖ مَّشِيدٍ﴾) وچه چاههایی که مردم برای نوشیدن آب و سیراب کردن حیوانات خود بر آن جمع میشدند، اما اکنون بیاستفاده مانده، و اهالی خود را از دست داده، و کسی بر سر آن نمیآید. و چه بسیار کاخهایی که صاحبان آن با رنج و زحمت آنها را بر افراشته، و آنها را آراسته و محکم کردهاند، پس آنگاه که فرمان خدا سر رسید، اموال و کاخهایشان نتوانست آنها را نجات دهد؛ و سرزمین و کاخهایشان از ساکنان خالی مانده، و عبرتی شدهاند برای کسی که عبرت میگیرد، و مثال و نمونهای گشتهاند برای کسی که فکر میکند و میاندیشد.
#
{46} ولهذا دعا الله عبادَه إلى السير في الأرض لينظُروا ويعتبِروا، فقال: {أفلم يَسيروا في الأرض}: بأبدانهم وقلوبهم؛ {فتكون لهم قلوبٌ يعقِلونَ بها}: آياتِ الله ويتأمَّلون بها مواقعَ عِبَرِهِ، {أو آذانٌ يسمعونَ بها}: أخبارَ الأمم الماضين وأنباء القرون المعذَّبين، وإلاَّ فمجرَّد نظر العين وسماع الأذُن وسير البدن الخالي من التفكُّر والاعتبار غير مفيدٍ ولا موصل إلى المطلوب، ولهذا قال: {فإنَّها لا تَعْمى الأبصارُ ولكن تَعْمى القلوبُ التي في الصُّدور}؛ أي: هذا العمى الضارُّ في الدين عمى القلب عن الحقِّ حتى لا يشاهدَه كما لا يشاهِدُ الأعمى المرئيَّات، وأما عمى البصر؛ فغايتُه بلغةٌ ومنفعةٌ دنيويَّةٌ.
(46) بنابراین خداوند بندگانش را به گشت و گذار در زمین فرا میخواند تا بنگرند و عبرت بگیرند.
پس فرمود: (
﴿أَفَلَمۡ يَسِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) آیا با جسم و دلهایشان در زمین به سیر و سفر نپرداختهاند، (
﴿فَتَكُونَ لَهُمۡ قُلُوبٞ يَعۡقِلُونَ بِهَآ﴾) تا با دیدن آثار گذشتگان، و مشاهدۀ کاخهای ویران شدۀ ستمگران، دلهایی داشته باشند، و با آن آیات خدا را بفهمند، و در عبرتهای آن بیندیشند؟! (
﴿أَوۡ ءَاذَانٞ يَسۡمَعُونَ بِهَا﴾) یا گوشهایی داشته باشند، که با آن، اخبار امتهای گذشته و اخبار ملتهایی که عذاب داده شدهاند را بشنوند؟! و اگر نگاه کردن و شنیدن صِرف، و سیر و سفر -بدون تفکر و عبرت آموختن باشد- فایدهای ندارد و آدمی را به هدف نمیرساند.
بنابراین فرمود: (
﴿فَإِنَّهَا لَا تَعۡمَى ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَلَٰكِن تَعۡمَى ٱلۡقُلُوبُ ٱلَّتِي فِي ٱلصُّدُورِ﴾) بیگمان چشمها نابینا نمیگردند، بلکه این دلهای درون سینهها هستند که نابینا میشوند؛ یعنی کوری که در دین مضر به حساب آمده، عبارت است از کوری قلب در برابر دیدن حق، و همانطور که فرد نابینا چیزهایی را نمیبیند که مردم میبینند، کسی که قلبش کور است نیز حق را نمیبیند. اما کوری چشم، تنها آدمی را از منافع دنیوی محروم میکند.
{وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَلَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ يَوْمًا عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ (47) وَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَمْلَيْتُ لَهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُهَا وَإِلَيَّ الْمَصِيرُ (48)}.
وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَلَن يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ يَوْمًا عِندَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ و با شتاب عذاب را از تو ميطلبند، و خداوند هرگز خلاف وعده نميكند، و نزد پروردگارت يك روز مانند هزار سالي است كه
[شما ميشماريد و] به حساب ميآريد.
وَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ أَمْلَيْتُ لَهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُهَا وَإِلَيَّ الْمَصِيرُ و آباديها و شهرهاي بسياري بودهاند كه عليرغم اينكه
[مردمانشان] ستمگر بودهاند
[ولي] ما بديشان مهلت داديم، سپس
[به موقع] ايشان را به عذاب گرفتار نموديم، و بازگشت
[همگي] به سوي من است.
#
{47} أي: يتعجَّلُك هؤلاء المكذِّبون بالعذاب لجهلهم وظلمهم وعنادهم وتعجيزاً لله وتكذيباً لرسله، ولن يُخْلِفَ الله وعده؛ فما وَعَدَهُم به من العذاب لا بدَّ من وقوعه، ولا يمنعُهم منه مانعٌ، وأمَّا عَجَلَتُهُ والمبادرةُ فيه؛ فليس ذلك إليك يا محمدُ، ولا يستفزنَّك عجلتُهم وتعجيزُهم إيَّانا؛ فإنَّ أمامهم يوم القيامة الذي يُجمع فيه أولهم وآخرهم، ويجازَوْن بأعمالهم، ويقع بهم العذابُ الدائم الأليم، ولهذا قال: {وإنَّ يوماً عند ربِّكَ كألفِ سنةٍ مما تَعُدُّونَ}: من طوله وشدَّته وهولِهِ؛ فسواء أصابهم عذابٌ في الدنيا أم تأخَّر عنهم العذاب؛ فإنَّ هذا اليوم لا بدَّ أن يدرِكهم.
ويُحتمل أنَّ المراد أنَّ الله حليمٌ، ولو استعجلوا العذاب؛ فإنَّ يوماً عنده كألف سنة مما تعدُّون؛ فالمدَّة وإنْ تطاوَلْتُموها، واستبطأتم فيها نزول العذاب؛ فإنَّ الله يمهل المدد الطويلةَ، ولا يُهمل، حتى إذا أخذ الظالمين بعذابه؛ لم يُفْلِتْهم.
(47) تکذیبکنندگان به علت جهالت و ستمگری خود، از تو میخواهند که هرچه زودتر عذاب را برسر ایشان فرود آوری تا بهگمان خود ثابت کنند که خداوند توانایی چنین کاری را ندارد، سپس پیامبرش را تکذیب نمایند. و خداوند هرگز وعدهاش را خلاف نخواهد کرد. پس عذابی را که به ایشان وعده داده است، حتماً آنها را فراخواهد گرفت، و هیچ مانعی نمیتواند عذاب را از آنها باز دارد. اما اینکه هرچه زودتر بیاید، این در اختیار تو نیست. ای محمد! شتاب ورزیدن آنها، و ناتوان انگاشتن ما از سوی آنها، تو را پریشان نکند؛ زیرا آنها روز قیامت را در پیش دارند که در آن روز، اولین و آخرینشان گرد هم میآیند و طبق اعمالشان سزا و جزا داده میشوند، و به عذاب دردناک و همیشگی گرفتار میگردند.
بنابراین فرمود: (
﴿وَإِنَّ يَوۡمًا عِندَ رَبِّكَ كَأَلۡفِ سَنَةٖ مِّمَّا تَعُدُّونَ﴾) و یک روزِ خدا، از بس که طولانی و سخت و وحشتناک است، بسان هزار سالی است که شما میشمارید و به حساب میآورید. پس خواه عذابی در دنیا به آنها برسد یا اینکه در دنیا گرفتار عذاب نشوند، این روز حتماً آنها را فراخواهد گرفت. و احتمال دارد که منظور این باشد که خداوند بردبار است، و اگر آنها در آمدنِ عذاب شتاب ورزند، یک روز نزد خداوند بسان هزار سالی است که شما میشمارید. پس گرچه احساس میکنید که مدتی طولانی است و احساس میکنید که عذاب دیر میآید، اما خداوند مدتهای زیادی به انسان مهلت میدهد، اما فراموششان نمیکند، تا اینکه ناگهان ستمگران را به عذابش گرفتار مینماید و آنها را رها نمیکند.
#
{48} {وكأيِّنْ من قريةٍ أمليتُ لها}؛ أي: أمهلتها مدة طويلة، {وهي ظالمةٌ}؛ أي: مع ظلمهم، فلم يكنْ مبادرتُهم بالظُّلم موجباً لمبادرتِنا بالعقوبة، {ثم أخذتُها} بالعذابِ {وإليَّ المصيرُ}؛ أي: مع عذابها في الدنيا سترجِعُ إلى الله فيعذِّبُها بذنوبها؛ فليحذر هؤلاء الظالمون من حلول عقاب اللَّه، ولا يغترُّوا بالإمهال.
(48) (
﴿وَكَأَيِّن مِّن قَرۡيَةٍ أَمۡلَيۡتُ لَهَا وَهِيَ ظَالِمَةٞ﴾) و چه آبادیها و شهرهای زیادی وجود داشتهاند که با وجود اینکه ساکنان آن ستمکار بودهاند، خداوند مدتی طولانی به آنان مهلت داده است؛ پس ارتکابِ ستم از سوی آنان، باعث نشد تا ما فوراً آنها را به عذاب گرفتار کنیم، (
﴿ثُمَّ أَخَذۡتُهَا﴾) سپس ایشان را به عذاب گرفتار نمودم، (
﴿وَإِلَيَّ ٱلۡمَصِيرُ﴾) و ساکنان این آبادیها که مردمانشان ستمگر بودند، در دنیا گرفتار عذاب میشوند، سپس به سوی خدا باز خواهند گشت و خداوند آنها را به خاطر گناهانی که مرتکب شدند، عذاب میدهد. پس این ستمگران باید از آمدن عذاب الهی بترسند؛ و نباید از اینکه خداوند به آنها مهلت میدهد، مغرور شوند.
{قُلْ يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ (49) فَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ (50) وَالَّذِينَ سَعَوْا فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ (51)}.
قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ بگو:
«اي مردم! جز اين نيست كه من براي شما بيم دهندهاي آشكارم».
فَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ پس آنان كه ايمان آورده و كارهاي شايستهاي كردهاند از آمرزش گناهان و رزق و روزي پاك و خوبي برخورداند.
وَالَّذِينَ سَعَوْا فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ و كساني كه در
[انكار] آيات ما كوشيدند آنان ساكنان دوزخاند.
#
{49} يأمر تعالى عبده ورسوله محمداً - صلى الله عليه وسلم - أن يخاطِبَ الناس جميعاً بأنَّه رسولُ اللَّه حقًّا؛ مبشراً للمؤمنين بثواب اللَّه، منذراً للكافرين والظالمين من عقابِهِ. وقولُهُ: {مبينٌ} أي؛ بيِّنُ الإنذار، وهو التخويف مع الإعلام بالمَخُوف، وذلك لأنَّه أقام البراهين الساطعة على صدق ما أنذرهم به.
(49) خداوند متعال بنده و پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم را فرمان میدهد که همۀ مردم را خطاب نماید و به آنها بگوید او پیامبر برحق خداست؛ پیامبری که مؤمنان را به پاداش خداوند مژده میدهد، و کافران وستمگرانرا از عذاب الهی برحذر میدارد.
و فرمودهی خداوند: (
﴿مُّبِينٞ﴾) یعنی بیم و هشدارش آشکار است، و آن عبارت است از ترساندنِ همراه توضیحِ آنچه که مایۀ ترس است؛ زیرا دلایل روشن را بر راست بودن آنچه که آنانرا بدان ترسانده است، اقامه نموده است.
#
{50} ثم ذَكَرَ تفصيل النِّذارة والبِشارة، فقال: {فالذين آمنوا}: بقلوبهم إيماناً صحيحاً صادقاً، {وعملوا الصالحات}: بجوارِحِهم [{في جنَّاتِ النعيم}؛ أي: الجنات التي يُتَنَعَّمُ بها بأنواع النعيم من المآكل والمشارب والمناكح والصُّوَر والأصوات والتنعُّم برؤية الربِّ الكريم وسماع كلامه.
(50) سپس بیم دادن ومژده دادنرا بهتفصیل بیان نمود و فرمود: (
﴿فَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ كَرِيمٞ﴾) آنان که ایمان آورده وکارهای شایسته انجام دادهاند، گناهانشان مورد بخشش و آمرزش قرار میگیرد، و از رزق کریم و روزی پاک و فراوانی که همان بهشت است، برخوردار خواهند شد.
حاصل معنی آیه چنین است: کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، و ایمان در دلهایشان جای گرفته و تبدیل به ایمانی واقعی و حقیقی شده است، به همین خاطر کارهای شایسته انجام دادهاند، آمرزش الهی شامل حالشان میشود؛وخداوند گناهانی را که مرتکب شدهاند، میآمرزد. همچنین در بهشت، روزیِ پاک و ارزشمند خواهند داشت که این روزی، دارای همۀ خوبیها وکمالات میباشد.
#
{51} {والذين كفروا}؛ أي: جَحَدوا نعمةَ ربِّهم، وكذَّبوا رُسُله وآياته]. فأولئك {أصحابُ الجحيم}؛ أي: الملازمون لها، المصاحبون لها في كلِّ أوقاتهم؛ فلا يخفَّف عنهم من عذابِها، ولا يفتَّرُ عنهم لَحْظةٌ من عقابها.
(51) {والذين كفروا} و کسانی که نعمت پروردگار خود را انکار کردند و پیامبران و نشانههایش را تکذیب کردند، یاران و ملازمان آتشاند و تمام اوقات خود را در آن سپر میکنند و عذاب آن بر آنها سبک نگشته و حتی برای لحظهای از مجازات و عذاب آنها کاسته نمیشود. (
﴿وَٱلَّذِينَ سَعَوۡاْ فِيٓ ءَايَٰتِنَا مُعَٰجِزِينَ﴾) و کسانی که در راه مبارزه با قرآن، و نادرست و ناچیز جلوه دادن آیههای ما کوشیدهاند؛ بهگمان اینکه نیرنگ و مکر آنها علیه اسلام نتیجه خواهد داد و موفق خواهد بود، (
﴿أُوْلَٰٓئِكَ﴾) اینان که در انکار آیات ما کوشیدهاند، (
﴿أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَحِيمِ﴾) همواره در آتش سوزان جهنم قرار دارند، ودرهمۀ اوقات در آن خواهند بود. پس، از عذاب آنها کاسته نشده، و یک لحظه عذاب دردناک از آنها دور نمیشود.
حاصل معنی آیه چنین است: کسانی که درراه مبارزه با قرآن میکوشند، و با مؤمنان به رقابت میپردازند، و با آنها مخالفت مینمایند، به گمان اینکه میتوانند به هدف خود برسند، این افراد در عذاب آتش جهنم جاودانه خواهند بود.
{وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (52) لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ (53) وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (54)}.
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ و هيچ رسول و هيچ پيامبري را پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه هنگام يكه چيزي را تلاوت ميكرد شيطان در تلاوت و خواندن او
[شبهه] القا مي نمود، پس خداوند آنچه را كه شيطان القا ميكرد از بين ميبرد، سپس خداوند آياتش را استوار ميدارد، و خداوند بس آگاه و با حكمت است.
لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ تا خداوند آنچه را كه شيطان ميافكند براي بيماردلان، و آنان كه دلهايشان سخت است آزموني قرار دهد. بيگمان ستمگران در عداوت عميق و مخالفت سختي به سر ميبرند.
وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ و تا دانش يافتگان بدانند كه آن
[وحي] از سوي پروردگارت حق است، و به آن ايمان آورند، تا دلهايشان بدان آرام گيرد، و در برابرش تسليم و خاضع شوند و بيگمان خداوند مؤمنان را به راه راست هدايت ميكند.
#
{52} يخبر تعالى بحكمته البالغة واختيارِهِ لعبادِهِ وأنَّ الله ما أرسل قبل محمدٍ {من رسول ولا نبيٍّ إلاَّ إذا تمنَّى}؛ أي: قرأ قراءته التي يذكِّر بها الناسَ ويأمرُهم وينهاهم، {ألقَى الشَّيطَانُ في أُمْنِيَّتِهِ}؛ أي: في قراءته من طرقه ومكايده ما هو مناقض لتلك القراءة مع أنَّ الله تعالى قد عَصَمَ الرسل بما يبلِّغون عن الله وحَفِظَ وحيَه أن يشتبِهَ أو يختلطَ بغيرِهِ، ولكنْ هذا إلقاءٌ من الشيطان غير مستقرٍّ ولا مستمرٍّ، وإنَّما هو عارضٌ يعرِضُ ثم يزول، وللعوارض أحكامٌ، ولهذا قال: {فينسخُ الله ما يُلْقي الشيطانُ}؛ أي: يزيله، ويذهبهُ، ويبطلُه، ويبيِّنُ أنه ليس من آياته. و {يُحْكِمُ الله آياتِهِ}؛ أي: يتقنها، ويحرِّرها، ويحفظها، فتبقى خالصةً من مخالطة إلقاء الشيطان. {واللَّه [عزيزٌ] }؛ أي: كامل القوة والاقتدار؛ فبكمال قوَّته يحفظ وحيَه، ويزيل ما تلقيه الشياطين. {حكيمٌ}: يضعُ الأشياء مواضعَها.
(52) خداوند از اوجِ حکمتِ خویش صحبت میکند، و اینکه چه چیزی را برای بندگانش انتخاب نموده است.
و میفرماید: ای محمد! (
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٖ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّآ إِذَا تَمَنَّىٰٓ﴾) ما هیچ پیامبر و رسولی را پیش از تو نفرستادهایم مگر اینکه وقتی آیات و احکام خداوند را برای مردم میخواند تا آنها را پند دهد و آنها را به معروف امر، و از منکر نهی کند، (
﴿أَلۡقَى ٱلشَّيۡطَٰنُ فِيٓ أُمۡنِيَّتِهِۦ﴾) شیطان از راههای ویرانگرش وارد خواندن او شده، و چیزهایی در خواندن او میافکند که با تلاوت و خواندن او متضاد بود؛ با اینکه خداوند متعال پیامبران را معصوم و مصون قرار داده است، و آنها در آنچه که از سوی خداوند به مردم میرسانند، معصوماند؛ و خداوند وحی خویش را، از اینکه مشتبه گردد، یا با چیزی دیگر مخلوط شود، محفوظ و مصون میدارد. اما این القا و شبهه افکنی شیطان، پا برجا نیست و ادامه نخواهد داشت، بلکه عارضی است، و سپس از بین میرود، و عوارض احکامی جداگانه دارند.
بنابراین فرمود: (
﴿فَيَنسَخُ ٱللَّهُ مَا يُلۡقِي ٱلشَّيۡطَٰنُ ثُمَّ يُحۡكِمُ ٱللَّهُ ءَايَٰتِهِۦ﴾) پس خداوند آنچه را که شیطان میافکند، از بین میبرد، سپس خداوند آیاتش را استوار میدارد؛ یعنی خداوند آنچه را که شیطان میافکند، از بین میبرد و باطل مینماید؛ و بیان میکند که آن از آیات خدا نیست، سپس آیات خود را محکم و استوار میدارد، و آن را خالص نموده و محافظت میکند. بنابراین آیات خداوند، از آمیخته شدن با آنچه شیطان القا میکند، همواره خالص و ناب باقی میماند. (
﴿وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ﴾) و خداوند، آگاه و دانا و فرزانه و با حکمت است، و هرچیزی را در جایش قرارمیدهد. پس، از کمالِ حکمت خداوند، این است که شیطان را توانایی داده تا چنین القایی را بنماید تا آنچه را که در این بخش از آیه بیان نموده است، تحقق یابد.
آنجا که میفرماید:
#
{53} فمن كمال حكمتِهِ مكَّن الشياطين من الإلقاء المذكور؛ ليحصُلَ ما ذكره بقولِهِ {لِيَجْعَلَ ما يلقي الشيطانُ فتنةً}: لطائفتين من الناس لا يبالي الله بهم: [وهم الذين] {في قلوبِهِم مرضٌ}؛ أي: ضَعْفٌ وعدم إيمان تامٍّ وتصديق جازم، فيؤثِّر في قلوبهم أدنى شبهةٍ تطرأ عليها؛ فإذا سمعوا ما ألقاه الشيطان؛ داخَلَهم الريبُ والشكُّ، فصار فتنةً لهم.
{والقاسيةِ قلوبُهُم}؛ أي: الغليظة التي لا يؤثر فيها زجرٌ ولا تذكيرٌ، ولا تَفْهَمُ عن الله وعن رسوله لقسوتها؛ فإذا سمعوا ما ألقاه الشيطان؛ جعلوه حجةً لهم على باطلهم، وجادلوا به، وشاقُّوا الله ورسوله، ولهذا قال: {وإنَّ الظالمينَ لفي شقاقٍ بعيدٍ}؛ أي: مشاقَّة لله ومعاندةٍ للحقِّ ومخالفةٍ له بعيد من الصواب. فما يلقيه الشيطانُ يكون فتنةً لهؤلاء الطائفتين، فيظهر به ما في قلوبهم من الخبثِ الكامن فيها.
(53) (
﴿لِّيَجۡعَلَ مَا يُلۡقِي ٱلشَّيۡطَٰنُ فِتۡنَةٗ﴾) تا القا و وسوسههای شیطان را، برای دو گروه از مردم که خداوند به آنها توجهی نمیکند، آزمونی قرار دهد،
و آن دو گروه عبارتند از: (
﴿لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ﴾) کسانی که در دلهایشان بیماری است؛ یعنی ایمانشان ضعیف است و کامل نمیباشد، و تصدیق و یقین قطعی در دلهایشان نیست؛ پس کوچکترین شبههای، در آنها اثر میگذارد. و چون آنچه را که شیطان میافکند، بشنوند، شک و تردید وارد دلهایشان میشود، و موجب فتنه و آزمایش آنها میگردد. (
﴿وَٱلۡقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمۡ﴾) و سنگدلان؛ یعنی آنها که دلهایشان سخت است، و هشدار و اندرز در آن اثر نمیگذارد؛ و بهخاطر قساوتی که دارند، آنچه را که خدا و پیامبرش میگویند، نمیفهمند. اینها وقتی آنچه را که شیطان القا میکند، بشنوند، آن را دلیلی برای باطل خود قرار میدهند، و در پرتو آن مجادله مینمایند، و با خدا و پیامبرش به مخالفت میپردازند. (
﴿وَإِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ لَفِي شِقَاقِۢ بَعِيدٖ﴾) و بیگمان ستمگران در عداوت عمیق و مخالفت سختی قرار دارند؛ و آنچه شیطان القا میکند، برای این دو گروه از مردم مایۀ فتنه و آزمایش میگردد، و پلیدی که در دلهایشان پنهان است آشکار میشود. و اما گروه سوم که مورد مرحمت قرار میگیرند،
کسانیاند که در این آیه ذکر شدهاند:
#
{54} وأمَّا الطائفةُ الثالثةُ؛ فإنَّه يكون رحمةً في حقِّها، وهم المذكورون بقوله: {ولِيَعْلَمَ الذين أوتوا العلم أنَّه الحقُّ من ربِّك}: وأن الله مَنَحَهم من العلم ما به يعرفون الحقَّ من الباطل والرُّشْدَ من الغيِّ، فيفرِّقون بين الأمرين الحقِّ المستقرِّ الذي يُحْكِمُهُ الله، والباطل العارض الذي ينسَخُهُ الله، بما على كلٍّ منهما من الشواهد، وليعلموا أنَّ الله حكيمٌ يقيِّضُ بعضَ أنواع الابتلاء ليظهرَ بذلك كمائن النفوس الخيِّرة والشِّريرة؛ {فيؤمنوا به}: بسببِ ذلك، ويزدادُ إيمانُهم عند دفع المعارِضِ والشبهِ؛ {فتخبِتَ له قلوبُهُم}؛ أي: تخشع وتخضع وتسلم لحكمتِهِ، وهذا من هدايته إيَّاهم. {وإنَّ الله لهادي الذين آمنوا}: بسبب إيمانهم {إلى صراطٍ مستقيم}: علم بالحقِّ وعمل بمقتضاه؛ فيثبِّتُ الله الذين آمنوا بالقول الثابت في الحياة الدُّنيا وفي الآخرة، وهذا النوع من تثبيت الله لعبده.
وهذه الآيات فيها بيانُ أنَّ للرسول - صلى الله عليه وسلم - أسوةٌ بإخوانِهِ المرسلين؛ لما وَقَعَ منه عند قراءتِهِ - صلى الله عليه وسلم - {والنجم}، فلما بَلَغَ: {أفرأيتُمُ اللاتَ والعُزَّى. ومناةَ الثَّالثَةَ الأخرى}؛ ألقى الشيطانُ في قراءته: تلك الغرانيق العلى. وإنَّ شفاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجى؛ فحصل بذلك للرسول حزنٌ وللناس فتنةٌ؛ كما ذكر الله، فأنزل الله هذه الآيات.
(54) (
﴿وَلِيَعۡلَمَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكَ﴾) و تا عالمان و دانش آموختگان بدانند که آن وحی، حق و از سوی پروردگارت است. خداوند به آنان دانش داده است؛ و به وسیلۀ آن، حق را از باطل، و هدایت را از گمراهی تشخیص میدهند. پس آنان با توجه به شواهد و دلایل موجود، حقِ پایدار را که خداوند آن را استوار مینماید، از باطل و عارضی که خداوند آن را از بین میبرد، تشخیص میدهند، تا بدانند که خداوند حکیم و فرزانه است؛ و ابتلا و آزمایشات را برای انسان پیش میآورد تا امور نیک و بدی را که در وجود او پنهان است، آشکار نماید، (
﴿فَيُؤۡمِنُواْ بِهِۦ﴾) تا به سبب آن ایمان بیاورند؛ و پس از دفع شبهه، ایمانشان افزون گردد. (
﴿فَتُخۡبِتَ لَهُۥ قُلُوبُهُمۡ﴾) و دلهایشان خاضع و تسلیم خدا شود. و این، از هدایت الهی است که به آنها بخشیده است. (
﴿وَإِنَّ ٱللَّهَ لَهَادِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ﴾) و خداوند مومنان را، به سبب ایمانشان، به راه راست هدایت مینماید. و راه راست؛ یعنی دانستن حق، و عمل کردن به مقتضای آن. پس خداوند مؤمنان را، با سخن استوار، در زندگی دنیا و آخرت ثابت قدم مینماید؛ و این نوعی از تثبیت خداوند برای بندگان است. و این آیات بیان مینمایند که سایر پیامبران، برای پیامبر اسلام، الگو و سرمشق میباشند. وقتی که به هنگام خواندن و تلاوت آیۀ
﴿أَفَرَءَيۡتُمُ ٱللَّٰتَ وَٱلۡعُزَّىٰ وَمَنَوٰةَ ٱلثَّالِثَةَ ٱلۡأُخۡرَىٰٓ﴾ رسید، شیطان در تلاوت او، این را افکند
«تِلکَ الغَرانِیقُ العُلَی وَإنَّ شَفَاعَتَهُنَّ لَتُرتَجَی» یعنی
«لات» و
«عزّی» و
«منات»، بتهای بس والا مقام هستند، و شفاعت کردن آنها، جای امید است. به این سبب پیامبر غمگین شد و فتنهای برای مردم گردید، همچنانکه خداوند متعال بیان نمود. پس خداوند این آیات را نازل کرد[مؤلف کتاب
«نصب المجانیق لنسف قصۀ الغرانیق» به طور مفصل و علمی در این کتاب به این حدیث میپردازد و ثابت میکند که این حدیث، حدیثی موضوع است. و از این مطلب نیز سخن به میان میآورد که معنای صحیح آیۀ
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٖ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّآ إِذَا تَمَنَّىٰٓ أَلۡقَى ٱلشَّيۡطَٰنُ فِيٓ أُمۡنِيَّتِهِۦ﴾ چنین است:
«و هیچ پیامبری را پیش از تو نفرستادهایم مگر اینکه هنگامی که چیزی را تلاوت میکرد، شیطان وسوسهها و شبهاتی را در دل کافران میانداخت....» «و»].
{وَلَا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ يَأْتِيَهُمْ عَذَابُ يَوْمٍ عَقِيمٍ (55) الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ (56) وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ (57)}.
وَلَا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي مِرْيَةٍ مِّنْهُ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ يَأْتِيَهُمْ عَذَابُ يَوْمٍ عَقِيمٍ و كافران پيوسته دربارة آن ترديد دارند تا اينكه ناگهان قيامت به آنان در رسد، يا عذاب روز نازل و عقيم گريبانشان را بگيرد.
الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِّلَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ ملك و فرمانروايي در آن روز از آن خداست؛ ميان آنان داوري ميكند، پس كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام دادهاند، در باغهاي پرناز و نعمت خواهند بود.
وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَأُوْلَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ و كساني كه كفر ورزيده و آيات مرا تكذيب كردهاند، اينان عذابي خوار كننده دارند.
#
{55} يخبر تعالى عن حالة الكفار، وأنَّهم لا يزالون في شكٍّ مما جئتَهم به يا محمدُ؛ لعنادهم وإعراضهم، وأنَّهم لا يبرحون مستمرِّين على هذه الحال، {حتَّى تأتِيَهُمُ الساعةُ بغتةً}؛ أي: مفاجأةً، {أو يأتِيَهُمْ عذابُ يوم عقيم}؛ أي: لا خير فيه، وهو يوم القيامة؛ فإذا جاءتهم الساعةُ أو أتاهم ذلك اليوم؛ علم الذين كفروا أنَّهم كانوا كاذبين، وندموا حيث لا ينفعُهم الندمُ، وأبْلِسوا، وأَيِسوا من كلِّ خيرٍ، وودُّوا لو آمنوا بالرسول واتَّخذوا معه سبيلاً. ففي هذا تحذيرُهم من إقامتهم على مِرْيَتِهِم وفِرْيَتِهِم.
(55) خداوند متعال از حالت کافران خبر میدهد که آنها همواره در آنچه پیامبر آورده است، شک و تردید دارند، به سبب اینکه عناد و کینه دارند و رویگرداناند، و آنها همواره بر این حالت خواهند بود، (
﴿حَتَّىٰ تَأۡتِيَهُمُ ٱلسَّاعَةُ بَغۡتَةً﴾) تا اینکه ناگهان قیامت به سراغ آنها میآید، (
﴿أَوۡ يَأۡتِيَهُمۡ عَذَابُ يَوۡمٍ عَقِيمٍ﴾) یا اینکه ناگهان عذابِ روزِ نازا و عقیم، گریبانشان را میگیرد؛ یعنی عذاب روزی که هیچ خیر و خوبی در آن نیست، و آن روز قیامت است. پس وقتی قیامت بیاید، کافران میدانند که آنها دروغگو بودهاند، و پشیمان میشوند، که پشیمانی در آن روز برایشان فایدهای ندارد. و از هر خوبی و خیری ناامید میشوند، و آرزو خواهند کرد که ای کاش به پیامبر ایمان آورده، و راه او را درپیش میگرفتند! در اینجا کافران از ادامه دادن شک و تردید برحذر داشته شدهاند.
#
{56 ـ 57} {الملكُ يومئذٍ}؛ أي: يوم القيامة {لله}: تعالى لا لغيره، {يحكُمُ بينَهم}: بحكمه العدل وقضائه الفصل. {فالذين آمنوا}: بالله ورسلِهِ وما جاؤوا به، {وعمِلوا الصالحاتِ}: ليصدِّقوا بذلك إيمانَهم {في جنَّاتِ النعيم}: نعيم القلب والروح والبدن مما لا يصفه الواصفون ولا تدركه العقول. {والذِينَ كَفَرُوا}: بالله ورسله، {وكذَّبوا بآياتنا}: الهاديةِ للحقِّ والصواب، فأعرضوا عنها أو عاندوها {فأولئك لهم عذابٌ مُهينٌ}: لهم من شدَّتِهِ وألمِهِ وبلوغِهِ للأفئدة؛ كما استهانوا برسلِهِ وآياتِهِ؛ أهانهم الله بالعذاب.
(56 - 57) (
﴿ٱلۡمُلۡكُ يَوۡمَئِذٖ﴾) فرمانروایی و ملک در روز قیامت، (
﴿لِّلَّهِ﴾) فقط برای خداوند و ازآنِ او است. (
﴿يَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ﴾) و با قضاوتِ دادگرانه و قاطعِ خویش در میانشان داوری مینماید، (
﴿فَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾) پس کسانی که به خدا و پیامبر و آنچه آوردهاند، ایمان آورند، (
﴿وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾) و کارهای شایسته انجام داده و با انجام آن، ایمانشان را تصدیق نمایند، (
﴿فِي جَنَّٰتِ ٱلنَّعِيمِ﴾) در باغهای پرناز و نعمتاند؛ یعنی در ناز و نعمت، و شادیِ قلبی و روحی و جسمیِ وصف ناپذیری که توصیف کنندگان نمیتوانند آن را توصیف نمایند، و عقل حقیقتِ آن را درک نمیکند، به سر میبرند. (
﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَا﴾) و کسانی که به خدا و پیامبرش کفر ورزیده، و آیات خداوند را -که انسان را به حق و راه درست رهنمون مینمایند- دروغ انگاشته، و از آن روی برتافته، یا با آن مخالفت کردهاند، (
﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٞ مُّهِينٞ﴾) ایشان عذابی خوارکننده دارند، که از بس سخت و دردناک است، و به دلها سرایت میکند، ایشان را خوار و ذلیل میگرداند، چرا که به پیامبر و آیاتش توهین نمودند، و خداوند نیز آنها را به وسیلۀ عذاب خویش مورد توهین قرار داد، و خوار نمود.
{وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (58) لَيُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلًا يَرْضَوْنَهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ (59)}.
وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ و كساني كه در راه خدا هجرت كرده و سپس كشته شده يا مردهاند، بدون شك خداوند به آنان روزي نيك ميدهد و به يقين خداوند بهترين روزي دهندگان است.
لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلًا يَرْضَوْنَهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ قطعاً خداوند آنان را به جايگاهي كه آن را ميپسندند وارد خواهد كرد، و بيگمان خداوند دانا و شكيبا است.
#
{58} هذه بشارةٌ كبرى لمن هاجر في سبيل الله، فخرج من دارِهِ ووطنِهِ وأولادِهِ ومالِهِ ابتغاءَ وجه الله ونصرةً لدين الله؛ فهذا قد وجب أجرُهُ على الله؛ سواءً مات على فراشِهِ أو قُتِلَ مجاهداً في سبيل الله. {لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللهُ رزقاً حسناً}: في البرزخ وفي يوم القيامة ؛ بدخول الجنَّة الجامعة للرَّوْح والرَّيْحان والحُسْن والإحسان ونعيم القلب والبدن، ويُحْتَمَلُ أنَّ المراد أنَّ المهاجر في سبيل الله قد تكفَّلَ الله برزقِهِ في الدُّنيا رزقاً واسعاً حسناً، سواء علم الله منه أنه يموتُ على فراشه أو يُقْتَلُ شهيداً؛ فكلُّهم مضمونٌ له الرزق؛ فلا يتَوَهَّم أنه إذا خرج من دياره وأمواله سيفتقرُ ويحتاج؛ فإنَّ رازِقَه هو خير الرازقين. وقد وقع كما أخبر؛ فإنَّ المهاجرين السابقين تركوا ديارهم وأبناءهم وأموالهم نُصْرَةً لدين الله، فلم يَلْبَثوا إلاَّ يسيراً حتى فتحَ الله عليهم البلادَ، ومكَّنهم من العباد، فاجْتَبوا من أموالها ما كانوا به من أغنى الناس.
(58) این مژده و نویدی بزرگ است برای کسانی که در راه خدا هجرت کرده، و از سرزمین و وطن خود بیرون رانده شده، و فرزندان و اموالشان را برای رضای خدا و یاری کردن دینش ترک نمودهاند؛ و مزد چنین کسانی بر خداوند است، خواه بر بستر خویش بمیرند یا در میدان جهاد کشته شوند. (
﴿لَيَرۡزُقَنَّهُمُ ٱللَّهُ رِزۡقًا حَسَنٗا﴾) بدون شک، خداوند به آنان جزا و نعمت نیکویی در جهان برزخ و در روز قیامت خواهد داد و آنها را وارد بهشت خواهد کرد که هر نوع خیر و برکت و هر نیکی و احسان و نعمتهای قلبی و بدنی در آن وجود دارد.
و احتمال دارد که معنی آیه چنین باشد: کسی که در راه خدا هجرت کند، خداوند روزی او را در دنیا به عهده گرفته، و به او روزی گسترده و نیکویی خواهد داد -خواه او بر بستر خود بمیرد یا شهید شود- و خداوند ضامن روزی او است. پس نباید گمان کرد که هر کس از سرزمین خود بیرون رود و اموالش را ترک نماید، فقیر و نیازمند خواهد شد، چون روزیدهندۀ او، بهترین روزیدهندگان است. و همانطور که خداوند خبر داده است، پیش آمد؛ و مهاجرین سرزمین و فرزندان و مالهایشان را در راستای یاری کردن دین خدا رها کردند، اما دیری نپایید که خداوند کشورها را برایشان فتح کرد و آنها را حاکم گرداند؛ و اموالی از آن کشورها و شهرها به غنیمت گرفتند که با آن، از ثروتمندترین مردم گردیدند.
و بنابراین احتمال فرمودۀ:
#
{59} ويكون على هذا القول قولُهُ: {لَيُدْخِلَنَّهُم مُدْخلاً يرضَوْنَه}: إمَّا ما يفتحُ الله عليهم من البلدان، خصوصاً فتحَ مكَّة المشرَّفة؛ فإنَّهم دخلوها في حالة الرضا والسرور، وإمَّا المرادُ به رزق الآخرة، وأنَّ ذلك دخولُ الجنَّة، فتكون الآية جمعت بين الرزقين؛ رزق الدُّنيا ورزق الآخرة. واللفظ صالحٌ لذلك كله، والمعنى صحيحٌ؛ فلا مانعَ من إرادةِ الجميع. {وإنَّ الله لعليمٌ}: بالأمورِ؛ ظاهرها وباطنها، متقدِّمها ومتأخِّرها. {حليم}: يعصيه الخلائقُ ويبارِزونه بالعظائم، وهو لا يعاجِلُهم بالعقوبة، مع كمال اقتدارِهِ، بل يواصِلُ لهم رزقَه، ويُسْدي إليهم فضله.
(59) (
﴿لَيُدۡخِلَنَّهُم مُّدۡخَلٗا يَرۡضَوۡنَهُۥ﴾) یا به این معنا است که خداوند فتح ممالک را -به خصوص فتح مکۀ مکرمه را- نصیب آنان میگرداند، که ـ واقعاً ـ مسلمانان در حالت خوشحالی و خشنودی وارد آن شدند. یا منظور از آن، روزیِ آخرت است که عبارت است از داخل شدن به بهشت. پس آیه هر دو روزی -روزی دنیا و روزیِ آخرتِ- را در بر دارد، و مانعی نیست که نعمتِ دنیا و آخرت هردو مورد نظر باشند، و این معنی نیز صحیح است. (
﴿وَإِنَّ ٱللَّهَ لَعَلِيمٌ﴾) و خداوند به ظاهر و باطن، و گذشته و آینده آگاه است. (
﴿حَلِيمٞ﴾) بردبار و شکیباست؛ مردم از فرمان وی سرپیچی میکنند، و با گناهان بزرگ به مبارزۀ با او برمیخیزند، اما او فوراً آنها را به عذاب گرفتار نمیسازد، با اینکه بر این کار توانایی کامل دارد، بلکه روزی آنها را پیوسته و پی در پی میدهد، و فضل خویش را بر آنان سرازیر مینماید.
{ذَلِكَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ (60)}.
ذَلِكَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ
[حكم بر] اين است، و هر كس
[ديگري را] به مانند آنچه خود به آن عقوبت داده شده است عقوبت دهد، سپس مورد ستم واقع شود، حتماًخداوند او را ياري خواهد كرد، به راستي خداوند بخشاينده و آمرزگار است.
#
{60} ذلك بأنَّ من جُنِيَ عليه وظُلِمَ؛ فإنَّه يجوز له مقابلةُ الجاني بمثل جنايته؛ فإنْ فعل ذلك؛ فليس عليه سبيلٌ، وليس بِمَلوم؛ فإنْ بُغِيَ عليه بعد هذا؛ فإنَّ الله ينصرُه؛ لأنَّه مظلومٌ؛ فلا يجوز أن يُبْغَى عليه بسبب أنَّه استوفى حقَّه، وإذا كان المجازي غيرَه بإساءته إذا ظُلِمَ بعد ذلك؛ نَصَرَه الله؛ فالذي بالأصل لم يعاقب أحداً إذا ظلم وجُنِيَ عليه؛ فالنصر إليه أقرب. {إنَّ الله لعفوٌّ غفورٌ}؛ أي: يعفو عن المذنبين؛ فلا يعاجِلُهم بالعقوبة، ويغفر ذنوبهم، فيزيلها ويزيل آثارها عنهم؛ فالله هذا وصفُه المستقرُّ اللازم الذاتيُّ، ومعاملتُهُ لعباده في جميع الأوقات بالعفو والمغفرة، فينبغي لكم أيها المظلومون المجنيُّ عليهم أن تعفوا وتصفحوا وتغفِروا؛ لِيُعامِلَكُمُ الله كما تعامِلون عبادَه؛ فمن عفا وأصلح؛ فأجْرُهُ على الله.
(60) مسئله به این منوال است که هر کس مورد ستم قرار بگیرد، برای او جایز است به اندازهای که به او ستم شده است بر جنایتکار ستم نماید؛ و اگر چنین کرد، مورد ملامت قرار نمیگیرد و مقصر نیست؛ و اگر دوباره به او ستم شد، خداوند حتماً او را یاری خواهد کرد، چون او ستمدیده و مظلوم است؛ پس جایز نیست بهخاطر اینکه حق خودش را گرفته است، مورد ستم قرار بگیرد. بنابراین کسی که دیگری را -چون بر او ستم کرده است- مجازات نماید، خداوند چنین کسی را یاری میکند. پس کسی که هیچ احدی را مورد ستم و مجازات قرار نداده است، اگر مورد ستم قرار بگیرد و بر او جنایت شود، یاری خداوند به او نزدیکتر است. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٞ﴾) بدون شک، خداوند بخشایندۀ آمرزگار است؛ یعنی گناهکاران را میآمرزد، و فوراً آنها را عذاب نمیدهد، و گناهانشان را از بین میبرد و آثارشان را از آنها دور مینماید. آمرزش و بخشایش، صفت ذاتی خداوند است، و بندگانش را در هر زمانی میآمرزد. پس برای شما مظلومان که مورد جنایت قرار گرفتهاید، شایسته است که ببخشید و گذشت کنید تا خداوند نیز با شما چنین رفتار نماید.
﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِ﴾ پس هر کس ببخشد و به اصلاح بپردازد، پاداش او بر خداوند است.
{ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ (61) ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ (62)}.
ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ اين از آن جهت است كه خداوند شب را در روز و روز را در شب داخل ميگرداند، و خداوند شنواي نابينا است.
ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ اين از آن جهت است كه خداوند بر حق است و آنچه را كه به جز او فرياد ميخوانند و پرستش مينمايند باطل است، و خداوند والا و بزرگوار است.
#
{61} ذلك الذي شَرَعَ لكم تلك الأحكامَ الحسنة العادلة هو حَسَنُ التصرُّف في تقديره وتدبيره، الذي {يولِجُ الليلَ في النهارِ}؛ أي: يُدْخِلُ هذا على هذا وهذا على هذا، فيأتي بالليل بعد النهار، وبالنهارِ بعد الليل، ويزيدُ في أحدِهما ما يَنْقُصُه من الآخر، ثم بالعكس، فيترتَّب على ذلك قيامُ الفصول ومصالح الليل والنهار والشمس والقمر، التي هي من أجلِّ نعمِهِ على العباد، وهي من الضروريَّات لهم. {وأنَّ الله سميعٌ}: يسمع ضجيجَ الأصوات باختلاف اللغات على تفنُّن الحاجات. {بصيرٌ}: يرى دبيبَ النملة السوداء تحت الصخرة الصمَّاء في الليلة الظَّلماء، سواء منكم مَن أسرَّ القول ومَن جَهَرَ به، ومن هُو مُسْتَخْفٍ بالليل وسارب بالنهار.
(61) خداوند ذاتی است که این احکام نیکو و دادگرانه را برایتان مشروع نموده، و در تقدیر و تدبیرش به خوبی و نیکویی عمل مینماید. خداوندی که (
﴿يُولِجُ ٱلَّيۡلَ فِي ٱلنَّهَارِ﴾) شب را در روز داخل میگرداند، و روز را بعد از شب میآورد، و بر یکی از آن دو میافزاید، و از دیگری میکاهد و برعکس؛ و بر اثر آن، فصلها بهوجود میآیند، و منافع شب و روز و خورشید و ماه محقق میشود که از بزرگترین نعمتهای الهی برای بندگان است، و این برای آنان ضروری و لازم میباشد. (
﴿وَأَنَّ ٱللَّهَ سَمِيعُ﴾) و خداوند شنوا است، و همۀ صداها را -علی رغم اینکه به زبانهای مختلفی هستند، و هریک نیاز مختلفی دارند- میشنود. (
﴿بَصِيرٞ﴾) بینا است، و خیزش و حرکت مورچۀ سیاه را در زیرِ صخرۀ سنگ و در شبِ تاریک میبیند.
﴿سَوَآءٞ مِّنكُم مَّنۡ أَسَرَّ ٱلۡقَوۡلَ وَمَن جَهَرَ بِهِۦ وَمَنۡ هُوَ مُسۡتَخۡفِۢ بِٱلَّيۡلِ وَسَارِبُۢ بِٱلنَّهَارِ﴾ [برای او] یکسان است؛ کسی که پنهانی سخن بگوید، و آن کس که آشکارا بگوید؛ و آنکه خویشتن را در شب پنهان گرداند و در روز آشکارا حرکت نماید.
#
{62} {ذلك}: صاحب الحكم والأحكام، {بأنَّ الله هو الحقُّ}؛ أي: الثابتُ الذي لا يزال ولا يزول، فالأولُ الذي ليس قبله شيء، الآخِرُ الذي ليس بعدَه شيء، كامل الأسماء والصفات، صادقُ الوعد، الذي وعدُهُ حقٌّ ولقاؤه حقٌّ ودينه حقٌّ وعبادته هي الحقُّ النافعة الباقية على الدوام. {وأنَّ ما يدعون من دونِهِ}: من الأصنام والأنداد من الحيوانات والجمادات، {هو الباطل}: الذي هو باطلٌ في نفسه، وعبادتُه باطلةٌ؛ لأنها متعلِّقةٌ بمضمحلٍّ فانٍ، فتبطُلُ تبعاً لغايتها ومقصودها. {وأنَّ الله هو العليُّ الكبيرُ}: العليُّ في ذاته؛ فهو عالٍ على جميع المخلوقات، وفي قَدْرِهِ؛ فهو كامل الصفات، وفي قهرِهِ لجميع المخلوقات، الكبيرُ في ذاتِهِ وفي أسمائِهِ وفي صفاتِهِ، الذي من عظمتِهِ وكبريائِهِ أنَّ الأرضَ قبضتُه يوم القيامة والسماوات مطوياتٌ بيمينِهِ، ومن كبريائِهِ أنَّ كرسيَّه وَسِعَ السماواتِ والأرض، ومن عظمتِهِ وكبريائِهِ أنَّ نواصي العباد بيدِهِ؛ فلا يتصرفون إلا بمشيئته، ولا يتحرَّكون ويسكُنون إلاَّ بإرادتِهِ، وحقيقةُ الكبرياء التي لا يعلمها إلاَّ هو؛ لا مَلَكٌ مقرَّبٌ ولا نبيٌّ مرسلٌ: أنَّها كلُّ صفة كمال وجلال وكبرياء وعظمةٍ؛ فهي ثابتةٌ له، وله من تلك الصفة أجلُّها وأكملُها، ومن كبريائِهِ أنَّ العباداتِ كلَّها، الصادرةَ من أهل السماوات والأرضِ كلِّها، المقصودُ منها تكبيرُهُ وتعظيمُهُ وإجلالُهُ وإكرامُهُ، ولهذا كان التكبير شعاراً للعبادات الكبار كالصلاة وغيرها.
(62) (
﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ﴾) آن همه قدرت و حکم و احکامی که خداوند از آن برخوردار است، بدان جهت است که خداوند حق است؛ یعنی پایدار است، و همواره بوده و هست. اول است، و پیشاز او هیچ چیزی نبوده است؛ و آخر است، و بعد از او چیزی نیست. اسماء و صفاتش کامل است، و وعدهاش راستین. او ذاتی است که وعدهاش حق، و ملاقات و دیدارش حق، و دین او حق، و عبادتش حق، و همیشه ماندگار است. (
﴿وَأَنَّ مَا يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ هُوَ ٱلۡبَٰطِلُ﴾) و بتها و انبازان، و حیوانات و جماداتی که به جز او به فریاد خوانده شده و پرستش میشوند، باطلاند؛ خودشان باطل، و عبادتشان نیز باطل است؛ چون آنها به چیزی دست انداختهاند که نابود شدنی و از بین رفتنی است؛ در نتیجه عبادت و پرستش آن بیهوده و باطل است. (
﴿وَأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡكَبِيرُ﴾) و همانا خداوند والا و بزرگوار است (
﴿ٱلۡعَلِيُّ﴾) یعنی هم در ذات والا است و بر بالای همۀ مخلوقات قرار دارد، و هم در منزلت و مقام، و دارای صفات کامل است؛ و هم در قدرت و تسلط والاست و بر همۀ مخلوقات چیره و غالب است. (
﴿ٱلۡكَبِيرُ﴾) و نیز هم در ذات عظیم است و هم در اسما و صفاتش. و از مظاهر عظمت و بزرگیاش، این است که آسمانها و زمین در روز قیامت در قبضۀ اویند؛ و آسمانها را با دست راستش درهم میپیچد. کرسی و قلمرو فرمانرواییاش، آسمان و زمین را در بر گرفته است؛ و همۀ بندگان در اختیار او هستند. پس جز با خواست و مشیّت خداوند تصرف نمیکنند و کاری انجام نمیدهند، و جز با خواست و ارادۀ او حرکت نمیکنند و از حرکت باز نمیایستند. حقیقت کبریا و بزرگی خدا را جز او کسی نمیداند؛ و هیچ فرشتۀ مقرب و هیچ پیامبری آن را نمیداند. از هر صفتِ کمال و کبریا و شکوهی برخوردار است، و او هریک ازاین صفتها را بهطور کامل داراست. از کبریایی او، این است که اهل آسمانها و زمین هر عبادتی را برای او انجام میدهند؛ و هدف از آن، بزرگداشت و تعظیم خداوند است. به همین جهت
«تکبیر» شعار و نشانۀ عبادتهای بزرگ مانند نماز و غیره است.
{أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ (63) لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (64)}.
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ آيا نديدهاي كه خداوند از آسمانها آب فرو فرستاده، آنگاه زمين سرسبز و خرم ميگردد، بيگمان خداوند باريك بين و آگاه است.
لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست، و خداوند بينياز و ستوده است.
#
{63} هذا حثٌّ منه تعالى وترغيبٌ في النظر بآياتِهِ الدَّالَّة على وحدانيَّته وكماله، فقال: {ألم تَرَ}؛ أي: ألم تشاهِدْ ببصرك وبصيرتك، {أنَّ الله أنْزَلَ مِنَ السماء ماءً}: وهو المطر، فينزِلُ على أرضٍ خاشعةٍ مجدبةٍ، قد اغبرَّت أرجاؤُها ويَبِسَ ما فيها من شجرٍ ونباتٍ، فتصبح مخضرَّةً؛ قد اكتستْ من كلِّ زوج كريم، وصار لها بذلك منظرٌ بهيجٌ، أنَّ الذي أحياها بعد موتها وهمودها لَمحيي الموتى بعد أن كانوا رميماً. {إنَّ الله لطيفٌ خبيرٌ}: اللطيفُ: الذي يدرِكُ بواطن الأشياء وخفيَّاتها وسرائرها، الذي يسوقُ إلى عباده الخير، ويدفَعُ عنه الشرَّ بطرقٍ لطيفةٍ تَخْفى على العباد. ومن لطفِهِ أنَّه يُري عبده عزَّتَه في انتقامه، وكمال اقتدارِهِ، ثم يظهِرُ لطفَه بعد أن أشرف العبدُ على الهلاك. ومن لطفِهِ أنَّه يعلم مواقعَ القطرِ من الأرض وبذور الأرض في بواطنها، فيسوق ذلك الماء إلى ذلك البذر الذي خفي على عِلْم الخلائق، فَيَنْبُتُ منه أنواعُ النبات. {خبيرٌ}: بسرائر الأمور وخبايا الصُّدور وخفايا الأمور.
(63) در اینجا خداوند آدمی را، به نگریستن در آیاتی که بر یگانگی و کمال او دلالت مینماید، تشویق میکند،
پس فرمود: (
﴿أَلَمۡ تَرَ﴾) آیا با چشمان و بینش خود مشاهده نکردهای که (
﴿أَنَّ ٱللَّهَ أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ﴾) خداوند از آسمان آبی را فرو میفرستد؛ و بر زمین خشک که تمام درختان و گیاهانش خشک شدهاند، میباراند، (
﴿فَتُصۡبِحُ ٱلۡأَرۡضُ مُخۡضَرَّةً﴾) آنگاه زمین سرسبز و خرم میگردد. پس کسی که زمین را بعد از خشکی و مرگش زنده مینماید، مردگان را نیز، بعد از آنکه تبدیل به استخوانهایی پوسیده شدند، زنده میگرداند. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٞ﴾) بیگمان خداوند باریک بین است، و درون اشیا و امور پوشیده و پنهان را میبیند؛ و با لطف است، و خیر و خوبی را به بندگان میرساند، و شر و بدی را از آنها دور مینماید؛ و همۀ اینها را طوری انجام میدهد که در بسیاری مواقع بر بندگانش پوشیده میماند. و از لطف خداوند
[نسبت به بندگان]، این است که توانایی و کمال اقتدارش را در انتقام گرفتن، به بندهاش نشان میدهد؛ اما بعد از آنکه در آستانۀ نابودی قرار گرفت، به داد او میرسد و لطفش را برای او آشکار میکند. و از لطف خداوند، این است که محل فرود قطرات باران، و جای رویش بذرهای زمین را میداند. پس آب را به محل همان بذر میبرد ـ بذری که از خلائق و مردم پنهان استـ سپس انواع گیاهان میرویند. (
﴿خَبِيرٞ﴾) و به امور پنهان و پوشیده، آگاه است.
#
{64} {له ما في السمواتِ} والأرض خَلْقاً وعبيداً، يتصرَّف فيهم بملكه وحكمته وكمال اقتداره، ليس لأحدٍ غيره من الأمر شيءٌ. {وإنَّ الله لهو الغنيُّ}: بذاتِهِ، الذي له الغنى المطلقُ التامُّ من جميع الوجوه. ومن غناه أنَّه لا يحتاجُ إلى أحدٍ من خَلْقِهِ ولا يواليهم من ذلَّةٍ ولا يتكثَّرُ بهم من قِلَّةٍ. ومن غناه أنه ما اتَّخذ صاحبةً ولا ولداً. ومن غناه أنَّه صمدٌ لا يأكل ولا يشرب ولا يحتاجُ إلى ما يحتاج إليه الخلقُ بوجهٍ من الوجوه؛ فهو يُطْعِمُ ولا يُطْعَمُ. ومن غناه أنَّ الخلق كلَّهم مفتقرون إليه؛ في إيجادهم وإعدادهم وإمدادهم، وفي دينهم ودنياهم. ومن غناه أنَّه لو اجتمع مَن في السماوات ومَن في الأرض، الأحياء منهم والأموات، في صعيدٍ واحدٍ، فسأل كل منهم ما بلغت أمنيَّتُه، فأعطاهم فوق أمانيهم؛ ما نَقَصَ ذلك من ملكه شيء. ومن غناه أنَّ يَدَهُ سحاءُ بالخير والبركات الليل والنهار، لم يزل إفضاله على الأنفاس. ومن غناه وكرمِه ما أودعه في دار كرامتِهِ مما لا عينٌ رأت ولا أذنٌ سمعت ولا خَطَرَ على قلب بشر. {الحميد}؛ أي: المحمود في ذاته، وفي أسمائه؛ لكونها حسنى، وفي صفاته؛ لكونها كلها صفات كمال، وفي أفعاله؛ لكونها دائرة بين العدل والإحسان والرحمة والحكمة، وفي شرعه؛ لكونه لا يأمر إلاَّ بما فيه مصلحةٌ خالصةٌ أو راجحةٌ، ولا ينهى إلاَّ عما فيه مفسدةٌ خالصةٌ أو راجحةٌ، الذي له الحمدُ الذي يملأ ما في السماوات والأرض وما بينهما وما شاء بعدها، الذي لا يُحْصي العبادُ ثناءً على حمده، بل هو كما أثنى على نفسه وفوق ما يُثْني عليه عباده، وهو المحمود على توفيق من يوفِّقه وخذلان من يخذله، وهو الغنيُّ في حمده، الحميد في غناه.
(64) (
﴿لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، همه آفریده و بندگان اویند؛ و خداوند با فرمانروایی و حکمت و کمال اقتدار خود، در آنها تصرف مینماید، و کسی دیگر در این میان اختیاری ندارد. (
﴿وَإِنَّ ٱللَّهَ لَهُوَ ٱلۡغَنِيُّ﴾) و او بینیاز است، و دارای بینیازیِ مطلق میباشد، و از هر جهت مستغنی میباشد. و از بینیازیِ او، این است که به هیچ کدام از آفریدههایش نیاز ندارد؛ و از سرِ ناتوانی و خواری به آنها پناه نمیبرد؛ و کمبودی ندارد که آن را به وسیلۀ آنان جبران نماید. او نیازی ندارد که کسی را به همسری و فرزندی گیرد. و از بی نیازیاش این است که نمیخورد و نمینوشد؛ و به آنچه مردم بدان نیاز دارند، به هیچ وجهی نیاز ندارد. پس او دیگران را خوراک میدهد، ولی خوراک داده نمیشود. و از بینیازیاش این است که آفریدگان همه، در آفرینش و زندگی دینی و دنیایی خود، به او نیاز دارند. و یکی از مصادیق بینیازیاش این است که اگر همۀ موجوداتِ آسمانها و زمین -آنهایی که زندهاند و آنهایی که مردهاند در یک میدان جمع شوند، و هریک از آنها تا آنجا که دلش بخواهد، از خداوند طلب نماید، و خداوند به هر یک از آنها بیش از آنچه بخواهد -ببخشد، این کار از ملک و پادشاهی او چیزی نمیکاهد. و از بینیازیاش این است که دست سخاوت و خیر و برکتش را، در شب و روز گشوده است؛ و چیزهایی را در بهشت قرار داده که هیچ چشمی مانند آن را ندیده، و هیچ گوشی آن را نشنیده، و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است. (
﴿ٱلۡحَمِيدُ﴾) در ذات و در نامهایش پسندیده و ستوده است، چون نامهایش نیکویند. و در صفاتش نیز ستوده است، چون همۀ صفتهای او صفات کمالاند. و در کارهایش پسندیده میباشد، چون کارهای او سرشار از عدل و احسان و رحمت و حکمت است. و نیز در شرع و قانون خویش ستوده است، چون جز به آنچه مصلحت است، فرمان نمیدهد؛ و جز از آنچه که فساد محض است یا فسادش بیشتر است، نهی نمینماید. تنها خداوند، شایستۀ ستایش است؛ ستایشی که آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است، و بندگانش، توان ادای آن را ندارند؛ ستایشی که خود گویندۀ آن است، و برتر است از آنچه که بندگان، وی را ستایش میکنند. و او بهخاطر توفیقاتی که به بندگان موفقّش ارزانی میدارد، نیز بهخاطر خوار کردن کسانی که خوارشان نموده است، قابل ستایش است. و او در ستایش و حمدِ خویش، بینیاز است؛ و در بینیازیاش، ستوده و پسندیده میباشد.
{أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ وَالْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَيُمْسِكُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ (65) وَهُوَ الَّذِي أَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَكَفُورٌ (66)}.
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي الْأَرْضِ وَالْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَيُمْسِكُ السَّمَاء أَن تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ مگر نميبيني كه خداوند آنچه را در زمين است، و كشتيها را كه به فرمان او رواناند برايتان مسخر گردانيد، و
[خداوند] نميگذارد آسمان بر زمين فرو ريزد، مگر به اذن و خواست خودش؟! همانا خداوند نسبت به مردم بخشاينده و مهربان است.
وَهُوَ الَّذِي أَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ إِنَّ الْإِنسَانَ لَكَفُورٌ و او خداوندي است كه شما را زندگي داد، آنگاه شما را ميميراند، سپس شما را زنده ميكند. بيگمان انسان
[بسيار] ناسپاس است.
#
{65} أي: ألم تشاهدْ ببصرك وقلبك نعمة ربِّك السابغة وأياديه الواسعة، و {أنَّ الله سخَّرَ لكم ما في الأرض}: من حيوانات ونبات وجمادات؛ فجميع ما في الأرض مسخَّر لبني آدم؛ حيواناتُها لركوبه وحمله وأعماله وأكله وأنواع انتفاعه، وأشجارُها وثمارها يقتاتُها، وقد سُلِّط على غرسها واستغلالها، ومعادنها يستخرجها وينتفع بها. {والفلَك}؛ أي: وسخَّرَ لكم الفلك، وهي السفن، {تجري في البحر بأمرِهِ}: تحمِلُكم وتحمل تجاراتكم وتوصِلُكم من محل إلى محلٍّ وتستخرجون من البحر حليةً تلبَسونها. ومن رحمته بكم أنه {يُمْسِكُ السماء أن تَقَعَ على الأرض}؛ فلولا رحمتُهُ وقدرتُهُ؛ لسقطت السماء على الأرض، فتلف ما عليها، وهلك من فيها: {إنَّ الله يُمْسِكُ السمواتِ والأرضَ أن تزولا ولئن زالتا إنْ أمْسَكَهُما من أحدٍ من بعدِهِ إنَّه كان حليماً غفوراً}. {إنَّ الله بالناس لرءوفٌ رحيمٌ}: أرحم بهم من والديهم ومن أنفسهم، ولهذا يريد لهم الخير، ويريدون لها الشرَّ والضرَّ. ومن رحمته أن سخَّر لهم ما سخَّر من هذه الأشياء.
(65) آیا با چشم سر و دل، نعمت فراگیر و فراوان پروردگارت را مشاهده نکردهای که (
﴿أَنَّ ٱللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) همانا خداوند، حیوانات و گیاهان و جماداتی را که در زمین هستند، فرمانبردارتان نموده است. پس همۀ آنچه در زمین است، فرمانبردار انسان میباشد؛ حیوانات مسخر و مطیع انساناند، تا بر آنها سوار شوند و بارهایشان را بر آنها حمل نمایند، و کارهایشان را با کمک آنها انجام دهند، و از گوشت آنها بخورند و انواع استفادهها را از آنها ببرند. و درختان و میوههایش مسخرِ انساناند، از آن تغذیه مینمایند، و خداوند به انسان توانایی کاشتن و استفاده کردن از آن را داده است. و معدنهایی را مسخر انسان نموده تا آن را استخراج کند و از آن استفاده نماید. (
﴿وَٱلۡفُلۡكَ﴾) و کشتیها را برایتان رام و مسخر کرده است، (
﴿تَجۡرِي فِي ٱلۡبَحۡرِ﴾) به فرمان او در دریا شناورند، و کالاهای تجاری شما را حمل میکنند، و شما را از جایی به جایی دیگری میرسانند، و از دریا زیورآلاتی بیرون میآورید که میپوشید، (
﴿وَ﴾) و از جملۀ رحمت و مهربانیاش نسبت به شما، این است که او (
﴿يُمۡسِكُ ٱلسَّمَآءَ أَن تَقَعَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ﴾) آسمان را نگاه میدارد، و نمیگذارد بر زمین فرو افتد. پس اگر رحمت و قدرت الهی نبود، آسمان بر زمین میافتاد؛ و همۀ آنچه را که بر روی زمین است، هلاک و نابود میکرد
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُمۡسِكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ أَن تَزُولَاۚ وَلَئِن زَالَتَآ إِنۡ أَمۡسَكَهُمَا مِنۡ أَحَدٖ مِّنۢ بَعۡدِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ كَانَ حَلِيمًا غَفُورٗا﴾ همانا خداوند آسمانها و زمین را نگاه میدارد تا از جای کنده نشوند؛ و چنانچه کنده شوند، کسی جز او نمیتواند آنها را نگاه دارد. بیگمان او بردبار و آمرزنده است. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفٞ رَّحِيمٞ﴾) بدون شک، خداوند نسبت به بندگان، بخشایندۀ مهربان است؛ و از پدر و مادرشان و از خودشان نسبت به آنان، مهربانتر است. بنابراین برای آنان خیر و خوبی را میخواهد، اما انسانها برای خودشان بدی و زیان را میطلبند. و از جملۀ رحمت الهی، این است که همۀ این چیزها را برای آنان مسخر و فرمانبردار نموده است.
#
{66} {وهو الذي أحياكم}: وأوجدكم من العدم، {ثم يُميتُكم}: بعد أن أحياكم، {ثم يُحييكم}: بعد موتكم؛ ليجازي المحسن بإحسانه والمسيء بإساءته. {إنَّ الإنسان}؛ أي: جنسه إلاَّ مَنْ عَصَمَهُ الله؛ {لكفورٌ}: لنعم الله، كفورٌ بالله، لا يعترف بإحسانه، بل ربَّما كفر بالبعث وقدرة ربِّه.
(66) (
﴿وَهُوَ ٱلَّذِيٓ أَحۡيَاكُمۡ﴾) و خداوند ذاتی است که شما را زندگی بخشیده، و شما را از عدم و نیستی به وجود آورده است، (
﴿ثُمَّ يُمِيتُكُمۡ﴾) و بعد از آنکه شما را زنده گرداند،
[دوباره] شما را میمیراند، (
﴿ثُمَّ يُحۡيِيكُمۡ﴾) و پس از مردنتان شما را زنده مینماید؛ و نیکوکار را به نیکیاش پاداش میدهد، و بدکار را به خاطر بدکاریاش سزا میدهد. (
﴿إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَكَفُورٞ﴾) بیگمان انسان در برابر نعمتهای خدا ناسپاس است، و به احسان او اعتراف نمینماید، بلکه چه بسا به رستاخیز و قدرت و توانایی پروردگارش کفر میورزد.
{لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَكًا هُمْ نَاسِكُوهُ فَلَا يُنَازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ وَادْعُ إِلَى رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلَى هُدًى مُسْتَقِيمٍ (67) وَإِنْ جَادَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ (68) اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (69) أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِنَّ ذَلِكَ فِي كِتَابٍ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ (70)}.
لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَكًا هُمْ نَاسِكُوهُ فَلَا يُنَازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ وَادْعُ إِلَى رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلَى هُدًى مُّسْتَقِيمٍ براي هر ملتي آييني مقرر داشتهايم تا آنان بدان عمل كنند، پس بايد دربارة اين امر با تو ستيز نكنند. و به سوي پروردگارت دعوت كن، بيگمان تو بر راه راست هستي.
وَإِن جَادَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ و اگر با تو مجادله كردند،
بگو: «خداوند به آنچه ميكنيد آگاهتر است».
اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ خداوند ميان شما در روز قيامت دربارة آنچه اختلاف ميورزيديد داوري ميكند.
أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاء وَالْأَرْضِ إِنَّ ذَلِكَ فِي كِتَابٍ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ آيا ندانستهاي كه خداوند
[همه] آنچه را در زمين و آسمان است ميداند، بدون شك تمام اينها در كتابي ثبت و ضبط است، و اين كار براي خدا آسان است.
#
{67} يخبر تعالى أنَّه جَعَلَ لكلِّ أمةٍ {مَنْسَكاً}؛ أي: معبداً وعبادةً، قد تختلفُ في بعض الأمور، مع اتِّفاقها على العدل والحكمة؛ كما قال تعالى: {لكلٍّ جَعَلْنا منكم شِرْعةً ومنهاجاً ولو شاءَ اللهُ لَجَعَلَكُم أمَّةً واحدةً ولكن لِيَبْلُوَكُم فيما آتاكم ... } الآية، {هم ناسِكُوه}؛ أي: عاملون عليه بحسب أحوالهم؛ فلا اعتراض على شريعةٍ من الشرائع، خصوصاً من الأميين أهل الشرك والجهل المبين؛ فإنَّه إذا ثبتت رسالةُ الرسول بأدلتها؛ وجب أن يُتَلَقَّى جميع ما جاء به بالقَبول والتسليم وترك الاعتراض، ولهذا قال: {فلا ينازِعُنَّكَ في الأمر}؛ أي: لا ينازِعُك المكذِّبون لك، ويعترِضون على بعض ما جئتَهم به بعقولهم الفاسدة؛ مثلَ منازعتِهِم في حلِّ الميتةِ بقياسهم الفاسد؛ يقولونَ: تأكلونَ ما قَتَلْتُم ولا تأكلونَ ما قَتَلَ الله؟! وكقولهم: {إنَّما البيعُ مثلُ الرِّبا} ... ونحو ذلك من اعتراضاتهم التي لا يلزم الجواب عن أعيانها، وهم منكرون لأصل الرسالة، وليس فيها مجادلةٌ ومحاجَّةٌ بانفرادها، بل لكلِّ مقام مقال؛ فصاحب هذا الاعتراض المنكِرُ لرسالة الرسول إذا زَعَمَ أنَّه يجادِل ليسترشدَ؛ يُقال له: الكلامُ معك في إثبات الرِّسالة وعدمها، وإلاَّ؛ فالاقتصارُ على هذه دليلٌ أنَّ مقصوده التعنت والتعجيز، ولهذا أمر اللَّهُ رسولَه أن يدعُو إلى ربِّه بالحكمة والموعظة الحسنة ويمضي على ذلك؛ سواءً اعترضَ المعترِضون أم لا، وأنه لا ينبغي أن يَثْنيكَ عن الدَّعوةِ شيءٌ؛ لأنَّك على {هدىً مستقيم}؛ أي: معتدلٍ، موصل للمقصودِ، متضمنٍ علم الحقِّ والعمل به؛ فأنت على ثقةٍ من أمرك ويقينٍ من دينك، فيوجِبُ ذلك لك الصلابة والمضيَّ لما أمرك به ربُّك، ولست على أمرٍ مشكوكٍ فيه أو حديثٍ مفترى، فتقف مع الناس ومع أهوائهم وآرائهم ويوقِفُك اعتراضُهم، ونظير هذا قولُه تعالى: {فتوكَّلْ على اللهِ إنَّك على الحقِّ المبينِ}.
مع أنَّ في قوله: {إنَّك لعلى هدىً مستقيم}: إرشاداً لأجوبة المعترضين على جزئيَّات الشرع بالعقل الصحيح؛ فإنَّ الهدى وصفٌ لكلِّ ما جاء به الرسول، والهدى ما تحصُلُ به الهدايةُ في مسائل الأصول والفروع، وهي المسائل التي يُعْرَفُ حسنُها وعدلُها وحكمتُها بالعقل والفطرة السليمة، وهذا يُعْرَفُ بتدبُّر تفاصيل المأمورات والمنهيَّاتِ.
(67) خداوند متعال خبر میدهد که او برای هر ملتی، آیین و عبادتی را مقرّر داشته است، (
﴿مَنسَكًا﴾) به گونهای که در برخی امور با یکدیگر فرق دارند، با اینکه همه از عدل وحکمت او برخوردارند.
چنانکه خداوند متعال فرموده است: ﴿لِكُلّٖ جَعَلۡنَا مِنكُمۡ شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗاۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَلَٰكِن لِّيَبۡلُوَكُمۡ فِي مَآ ءَاتَىٰكُمۡ﴾ برای هریک از شما، آیین و برنامهای مقرر داشتهایم؛ و اگر خداوند میخواست، شما را ملت واحدی قرار میداد، اما تا شما را، در آنچه به شما داده است، بیازماید. (
﴿هُمۡ نَاسِكُوهُ﴾)که آنها برابرِ آن آیین عمل میکنند. پس نباید بیسوادانِ مشرک و جاهل، آشکارا اعتراض کنند؛ زیرا وقتی رسالت پیامبر با دلایل متقن ثابت گردید، همه باید آنچه را که آورده است، بپذیرند و اعتراض نکنند.
بنابراین فرمود: (
﴿فَلَا يُنَٰزِعُنَّكَ فِي ٱلۡأَمۡرِ﴾) پس نباید دربارۀ این امور با تو ستیز کنند؛ یعنی تکذیبکنندگان نباید با تو به مجادله و ستیز بپردازند، و بر آنچه برایشان آوردهای، به عقلهای فاسدشان استناد کرده و اعتراض نمایند. همچنانکه در رابطه با حلال بودنِ حیوان مرده،
بر اساس قیاس فاسدشان منازعه و مجادله نمودند و گفتند: «از حیوان مرداری که خود کشتهاید، میخورید؛ و آنچه را که خداوند کشته است، نمیخورید؟!» و مانند اینکه گفتند:
﴿إِنَّمَا ٱلۡبَيۡعُ مِثۡلُ ٱلرِّبَوٰاْ﴾ خرید و فروش، همانندِ رباست. و دیگر اعتراضاتی که لازم نیست برای همۀ آنها جوابی آورده شود، در حالی که آنان اصل رسالت را نمیپذیرند درحالیکه جای هیچ مجادله و اعتراضی نیست؛ چرا که هر سخن جایی دارد، و هر نکته مقامی. پس کسی که اعتراض میکند و منکرِ رسالت پیامبر است، اگر میپندارد با مجادله راهیاب میگردد،
به او گفته میشود: ما با تو فقط در مورد اثبات رسالت و عدمِ آن سخن میگوییم، وگر نه، پافشاری بر نکتهای خاص در میان رسالت، بیانگر آن است که مقصد او سرسختی و لجاجت و ناتوان ساختن است. بنابراین خداوند پیامبرش را فرمان داد تا با حکمت و پندِ نیکو به سوی پروردگارش دعوت دهد، و این راه را ادامه دهد، خواه کسانی اعتراض کنند یا نه.
و خداوند به وی فرمود: شایسته است که هیچ چیزی، تو را از دعوت کردن دور نکند؛ چون تو (
﴿لَعَلَىٰ هُدٗى مُّسۡتَقِيمٖ﴾) بر راه راست هستی، راهی که انسان را به هدف و مقصد میرساند، و این راه، شناخت حق و عمل کردن به آن را دربر دارد. پس تو به کارت و به راه خویش اعتماد و یقین داری؛ و این اعتماد و یقین، باعث صلابت تو در انجام فرمان پروردگارت میشود. و تو بر چیز مشکوکی قرار نداری؛ و یا سخن دروغی نیاوردهای تا همراه با مردم و در راستای تأمین خواستهها و نظرهایشان حرکت کنی؛ و اعتراض آنها، تو را باز ایستادند.
خداوند متعال در فرمودهای دیگر نیز پیامبر را به همین امر سفارش میکند: ﴿فَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۖ إِنَّكَ عَلَى ٱلۡحَقِّ ٱلۡمُبِينِ﴾ پس بر خداوند توکل کن، بیگمان تو برحقِ آشکار هستی.
فرمودۀ الهی: (
﴿إِنَّكَ لَعَلَىٰ هُدٗى مُّسۡتَقِيمٖ﴾) پاسخی است به کسانی که به امور جزئیِ شریعت اعتراض مینمایند؛ زیرا همۀ آنچه پیامبر آورده است، هدایت و رهنمون است؛ و هدایت بصیرتی است که آدمی به وسیلۀ آن، در اصول و فروع راهیاب میشود؛ و آن مسائلی هستند که خوبی و عدل و حکمتِ آن، با عقل و فطرت سالم شناخته میشود؛ و این، با اندیشیدن در جزء جزء آنچه بدان امر شده، و یا از آن نهی بهعمل آمده است، شناخته میشود.
#
{68 ـ 69} ولهذا أمره الله بالعدول عن جدالهم في هذه الحالة، فقال: {وإن جادَلوكَ فقُل اللهُ أعلم بما تعملونَ}؛ أي: هو عالمٌ بمقاصدِكم ونيَّاتكم؛ فمجازيكم عليها في يوم القيامة الذي يحكم الله بينكم {فيما كنتُم فيه تختلفونَ}: فمن وافَقَ الصراط المستقيم؛ فهو من أهل النعيم، ومن زاغَ عنه؛ فهو من أهل الجحيم.
(68 - 69) بنابراین خداوند او را دستور داد، تا در این حالت، از مجادله با آنها دوری نماید.
پس فرمود: (
﴿وَإِن جَٰدَلُوكَ فَقُلِ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا تَعۡمَلُونَ﴾) و اگر با تو به مجادله پرداختند،
بگو: خداوند به آنچه میکنید، آگاهتر است؛ یعنی اهداف و نیتهای شما را میداند، و شما را بر آن مجازات خواهد کرد، و او (
﴿يَحۡكُمُ بَيۡنَكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ فِيمَا كُنتُمۡ فِيهِ تَخۡتَلِفُونَ﴾) روز قیامت در میان شما، دربارۀ آنچه اختلاف میورزید، داوری میکند. پس هرکس بر راه راست باشد، از اهل بهشت است؛ و هر کس از راه راست منحرف گردد، اهل جهنم است. و آنچه که موجب کمال داوری خداوند میگردد، این است که آگاهی و شناخت او بیکران است.
#
{70} ومن تمام حكمِهِ أن يكون حُكماً بعلم؛ فلذلك ذَكَرَ إحاطة علمه وإحاطةَ كتابه، فقال: {ألم تَعْلَمْ أنَّ الله يعلمُ ما في السماء والأرض}: لا يخفى عليه منها خافيةٌ من ظواهر الأمور وبواطنها؛ خفيِّها وجليِّها، متقدِّمها ومتأخِّرها؛ ذلك العلم المحيطَ بما في السماء والأرض، قد أثبتَه الله في كتابٍ، وهو: اللوحُ المحفوظُ، حين خَلَقَ الله القلم؛ «قال له: اكتبْ! قال: ما أكتبُ؟ قال: اكتبْ ما هو كائنٌ إلى يوم القيامة». {إنَّ ذلك على اللهِ يَسيرٌ}: وإنْ كان تصوُّره عندَكم لا يُحاط به؛ فالله تعالى يسيرٌ عليه أن يحيطَ علماً بجميع الأشياء، وأنْ يكتُبَ ذلك في كتابٍ مطابق للواقع.
(70) بنابراین آگاهی بیحد و حصر،
و احاطۀ کتابش را بیان نمود و فرمود: (
﴿أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ مَا فِي ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) آیا ندانستهای که خداوند آنچه را در آسمان و زمین است، میداند؛ و هیچ چیزی از امور ظاهری و باطنی، کوچک و بزرگ، گذشته و آینده، بر او پوشیده نیست؟! خداوند این علم و آگاهی را -که همۀ آنچه را در آسمانها و زمین است- احاطه نموده، در لوح محفوظ ثبت و ضبط کرده است. وقتی خداوند قلم را آفرید،
به او فرمود: بنویس.
گفت: چه بنویسم؟
فرمود: همۀ آنچه را که تا روز قیامت انجام میشود، بنویس. (
﴿إِنَّ ذَٰلِكَ فِي كِتَٰبٍۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ﴾) بیگمان این کار برای خداوند آسان و ساده است، گرچه شما نمیتوانید آن را تصور نمایید، ولی برای خداوند آسان است که علم و دانشِ او همه چیز را فرا بگیرد؛ و آن را در کتابی، مطابق با واقعیت بنویسد.
{وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَمَا لَيْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ (71) وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ تَعْرِفُ فِي وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الْمُنْكَرَ يَكَادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا قُلْ أَفَأُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذَلِكُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَبِئْسَ الْمَصِيرُ (72)}.
وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَمَا لَيْسَ لَهُم بِهِ عِلْمٌ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِن نَّصِيرٍ
[و مشركان] بجز خداوند چيزهايي را ميپرستيد كه خداوند دليلي بر
[صحت] پرستش آنها بيان ننموده است، و چيزي را ميپرستند كه به آن علمي ندارند، و براي ستمكاران هيچ ياوري نيست.
وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ تَعْرِفُ فِي وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الْمُنكَرَ يَكَادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا قُلْ أَفَأُنَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِّن ذَلِكُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَبِئْسَ الْمَصِيرُ و هنگامي كه آيات روشن ما بر آنان خوانده ميشود در چهره كافران ناخوشي را ميبيني، بلكه نزديك است به كساني حملهور شوند كه آيات ما را بر آن ميخوانند.
بگو: «آيا شما را به بدتر از اين خبر دهم؛ به [آن] آتشي كه خداوند آن را به كافران وعده داده است، و بد سرانجامي است».
#
{71} يذكر تعالى حالَة المشركين به العادِلينَ به غيرَه، وأنَّ حالهم أقبحُ الحالات، وأنَّه لا مستندَ لهم على ما فعلوه؛ فليس لهم به علمٌ، وإنَّما هو تقليدٌ تلقَّوْه عن آبائهم الضالين، وقد يكون الإنسانُ لا علم عندَه بما فعله، وهو في نفس الأمر له حجَّة ما علمها، فأخبر هنا أن الله لم يُنَزِّلْ في ذلك {سُلطاناً}؛ أي: حجة تدلُّ عليه وتجوِّزه، بل قد أنزل البراهين القاطعة على فسادِهِ وبطلانِهِ، ثم توعَّد الظالمين منهم المعاندين للحق، فقال: {وما للظَّالمين من نصيرٍ}: ينصُرُهم من عذاب الله إذا نَزَلَ بهم، وحلَّ.
(71) خداوند حالات کسانی را که به او شرک میورزند و چیزهایی را با او برابر میدارند،
بیان کرده و میفرماید: دارای زشتترین حالت میباشند، و آنها دلیلی بر آنچه کردهاند، ندارند. پس به کار خود آگاهی ندارند، بلکه از روی تقلید چنین میکنند؛ کارشان تقلید محض است، و آن را از پدران و نیاکان گمراهشان فراگرفتهاند. گاهی انسان کاری را انجام میدهد، اما نمیداند دلیلی بر صحت آن وجود دارد یا خیر، ولی در واقع بر صحت آن دلیل هست، اما او نسبت به آن بیخبر است. و در اینجا خبر داد که خداوند در این مورد، حجّت و دلیلی نازل نفرموده است؛ یعنی حجتی که بر صحتِ پرستش غیر خدا دلالت نماید و آن را جایز قرار دهد، نازل نفرموده، بلکه دلایل و حجتهای قاطعی بر فاسد و باطل بودن آن نازل نموده است. سپس ستمکارانشان را که با حق مخالفت میورزند،
تهدید نمود و فرمود: (
﴿وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِن نَّصِيرٖ﴾) و ستمکاران هیچ یاوری ندارند که آنها را از عذاب خدا نجات دهد. پس آیا کسانی که نمیدانند چکار میکنند، قصد پیروی از آیات و هدایت خدایی را دارند، آنگاه که به نزد آنها میآید، یا به باطلی که بر آن هستند راضی و خشنود میگردند؟
! این مطالب را در فرمودۀ خویش بیان کرد و فرمود:
#
{72} وهل هؤلاء الذين لا علم لهم بما هم عليه قصدٌ في اتِّباع الآيات والهدى إذا جاءهم أم هم راضون بما هم عليه من الباطل، ذكر ذلك بقوله: {وإذا تُتْلى عليهم آياتُنا}: التي هي آيات الله الجليلة المستلزمة لبيان الحقِّ من الباطل؛ لم يلتفتوا إليها، ولم يرفعوا بها رأساً، بل {تعرِفُ في وجوه الذين كفروا المنكَرَ}: من بُغْضِها وكراهتِها؛ ترى وجوهَهم معبسةً وأبشارهم مكفهرةً. {يكادونَ يَسْطُونَ بالذين يتلونَ عليهم آياتِنا}؛ أي: يكادون يوقِعون بهم القتلَ والضربَ البليغ من شدَّة بغضِهم وبغضِ الحقِّ وعداوته؛ فهذه الحالة من الكفار بئس الحالةُ وشرُّها بئس الشرُّ، ولكن ثَمَّ ما هو شرٌّ منها: حالتُهم التي يؤولون إليها؛ فلهذا قال: {قل أفأنبِّئُكم بشرٍّ من ذلكم النارُ وَعَدَها اللهُ الذين كفروا وبئس المصيرُ}: فهذه شرُّها طويلٌ عريضٌ، ومكروهُها وآلامُها تزدادُ على الدوام.
(72) (
﴿وَإِذَا تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُنَا بَيِّنَٰتٖ﴾) و هنگامی که آیاتِ روشن ما بر آنها خوانده شود -که آیات بزرگ الهی، در بر گیرندۀ حق، و روشنگرِ حقیقت از باطل میباشند- به آن توجه نمیکنند، (
﴿تَعۡرِفُ فِي وُجُوهِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلۡمُنكَرَ﴾) و ناخوشی را در چهرۀ کافران میبینی؛ و چون از آن نفرت دارند، اخم و تخم و آثارِ خشم و کینه در چهرههایشان هویدا است. (
﴿يَكَادُونَ يَسۡطُونَ بِٱلَّذِينَ يَتۡلُونَ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِنَا﴾) بلکه نزدیک است به کسانی حملهور شوند که آیات ما را بر آنان میخوانند؛ یعنی نزدیک است از شدت نفرت و دشمنی با حق، به کشتن و زدن آنها اقدام نمایند. پس این است حالتِ بدِ کافران، و شر آنان بسیار فراوان است؛ ولی شر بزرگتر، حالت و سرانجام آنهاست که به آن دچار میشوند،
بنابراین فرمود: (
﴿قُلۡ أَفَأُنَبِّئُكُم بِشَرّٖ مِّن ذَٰلِكُمُۚ ٱلنَّارُ وَعَدَهَا ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ﴾) بگو:
«آیا شما را به بدتر از آن خبر دهم؟ آن آتش دوزخ است که خداوند به کافران وعده داده است، و بد سرانجامی است!» و شر و بدی جهنم، پایان ناپذیر است؛ و بر ناگواری و زشتی آن همواره اضافه میشود.
{يَاأَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لَا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ (73) مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ (74)}.
يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لَّا يَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ اي مردم! مثلي زده شده، پس به آن گوش فرا دهيد، كساني را كه به غير از خدا به كمك ميخوانيد
[و پرستش مينماييد] هرگز نميتوانند مگسي بيافرينند، هر چند كه همگان
[براي آفرينش آن] دست به دست يكديگرند دهند، و اگر آن مگس چيزي را از آنان بربايد نميتوانند آن را از او باز پس گيرند،
[و برهانند،] هم طالب و هم مطلوب درمانده و ناتوانند.
مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ آنان خداوند را آن گونه كه بايد بشناسند نشناختهاند، بيگمان خداوند تواناي پيروزمند است.
#
{73 ـ 74} هذا مثلٌ ضَرَبَه الله لقبح عبادة الأوثان وبيانِ نُقصان عقول مَن عَبَدها وضَعْفِ الجميع، فقال: {يا أيها الناسُ}: هذا خطابٌ للمؤمنين والكفَّار؛ المؤمنون يزدادون علماً وبصيرةً، والكافرون تقوم عليهم الحجَّة. {ضُرِبَ مَثَلٌ فاستَمِعوا له}؛ أي: ألقوا إليه أسماعَكم، وافْهَموا ما احتوى عليه، ولا يصادِفْ منكم قلوباً لاهيةً وأسماعاً معرضةً، بل ألْقوا إليه القلوبَ والأسماعَ، وهو هذا: {إنَّ الذين تَدْعونَ من دونِ اللهِ}: شَمِلَ كلَّ ما يُدْعى من دونِ الله، {لَنْ يَخْلُقوا ذباباً}: الذي هو من أحقر المخلوقات وأخسِّها؛ فليس في قدرتهم خَلْقُ هذا المخلوق الضعيف؛ فما فوقَه من باب أولى، {ولو اجْتَمَعوا له}: بل أبلغُ من ذلك: لو {يَسْلُبْهُمُ الذبابُ شيئاً لا يستَنْقِذوه منه}: وهذا غايةُ ما يصير من العجز. {ضَعُفَ الطالبُ}: الذي هو المعبودُ من دون الله، {والمطلوبُ}: الذي هو الذباب؛ فكل منهما ضعيفٌ، وأضعفُ منهما من يتعلَّق بهذا الضعيف وينزِله منزلةَ ربِّ العالمين؛ فهذا ما قَدَر اللَّه حقَّ قدرِهِ، حيث سوَّى الفقيرَ العاجزَ من جميع الوجوه بالغنيِّ القويِّ من جميع الوجوه، سوَّى مَنْ لا يملِكُ لنفسه ولا لغيره نفعاً ولا ضرًّا ولا موتاً ولا حياةً ولا نشوراً بمن هو النافعُ الضارُّ المعطي المانعُ مالكُ الملكِ والمتصرِّفُ فيه بجميع أنواع التصريف.
{إنَّ الله لَقَوِيٌ عزيزٌ}؛ أي: كامل القوة، كامل العزَّة، من كمال قوَّتِهِ وعزَّتِهِ: أنَّ نواصي الخلق بيديه، وأنَّه لا يتحرَّك متحرِّكٌ ولا يسكُنُ ساكنٌ إلاَّ بإرادتِهِ ومشيئتِهِ؛ فما شاء الله كان، وما لم يشأ لم يكن، ومن كمال قوَّتِهِ: أنه يمسِكُ السماواتِ والأرضَ أن تزولا، ومن كمال قوَّته: أنه يبعثُ الخلق كلَّهم، أوَّلهم وآخرهم بصيحةٍ واحدةٍ، ومن كمال قوَّته أنَّه أهلك الجبابرة والأمم العاتية بشيء يسيرٍ وسوطٍ من عذابه.
(73 - 74) این مثالی است که خداوند برای زشتیِ پرستشِ بتها، و بیانِ نقصانِ عقلهای عبادتکنندگان و ناتوانی همگان زده است،
پس فرمود: (
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ﴾) خطاب به مؤمنان و کافران است؛ و در این رهگذر، به علم و بینش مؤمنان افزوده میگردد، و بر کافران حجت اقامه میشود. (
﴿ضُرِبَ مَثَلٞ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥٓ﴾) مثلی زده شده است، به آن گوش فرا دهید؛ و آنچه را در بر دارد، بفهمید؛ و نباید با دلهای غافل و گوشهای رویگردان، با آن روبهرو شوید، بلکه باجان و دل به آن گوش بسپارید، (
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ﴾) همانا کسانی را که شما به جز خدا به کمک میخوانید و پرستش میکنید، (
﴿لَن يَخۡلُقُواْ ذُبَابٗا﴾) هرگز نمیتوانند مگسی بیافرینند، مگسی که یکی از حقیرترین و پست ترین مخلوقات است؛ پس آنها توانایی آفریدن این مخلوق ضعیف را ندارند، و به طریق اولی، توانِ آفرینش بالاتر از آن را ندارند. (
﴿وَلَوِ ٱجۡتَمَعُواْ لَهُۥۖ وَإِن يَسۡلُبۡهُمُ ٱلذُّبَابُ شَيۡٔٗا لَّا يَسۡتَنقِذُوهُ مِنۡهُ﴾) و اگر همگان برای آفرینش آن دست به دست یکدیگر بدهند، نخواهند توانست چنین کاری را بکنند؛ و اگر مگس چیزی را از آنها بستاند، نمیتوانند آن را از او باز پس بگیرند و برهانند، و این نهایت ناتوانی و ضعف است. (
﴿ضَعُفَ ٱلطَّالِبُ﴾) هم طالب ـ که عبارت است از آنچه به غیر از خدا پرستش میشود ـ ناتوان است، (
﴿وَٱلۡمَطۡلُوبُ﴾) و هم مطلوب که مگس است. پس هر دو ضعیفاند؛ و ضعیفتر از هر دو، کسانی هستند که به سوی این ناتوانان دست کمک دراز نمایند، و آنان را به جای پروردگار جهانیان قرار دهند. پس ایشان (
﴿مَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦٓ﴾) خدا را آنگونه که باید بشناسند، نشناختهاند؛ زیرا فقیری را که از هر جهت ناتوان است، با توانگری که از هر جهت تواناست، برابر دانستهاند. کسی را که اختیاری ندارد و نمیتواند به دیگری سود و زیانی برساند، و نمیتواند مرگ و زندگی و رستاخیز بیاورد، با کسی که فایده دهنده و زیان رساننده، بخشنده و محروم کننده و مالک و پادشاه و صاحب هر نوع تصرف است، برابر قرار دادهاند. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ﴾) بیگمان، خداوند توانای پیروزمند است؛ یعنی قدرت و تواناییاش کامل است، و از کمالِ قدرت و قوت او این است که بندگان در اختیار او هستند، و هیچ حرکت و سکونی جز با خواست و ارادۀ او صورت نمیپذیرد. پس هر چه خدا بخواهد میشود، و هرچه نخواهد نمیشود. و از کمالِ قدرتش این است که آسمانها و زمین را ثابت نگاه داشته، و همۀ آفریدگان را با یک فریاد برمیانگیزد. و از کمالِ قدرتش این است که ستمگران و ملتهای سرکش را، به چیزی ساده و اندکی از عذابش هلاک و نابود میکند.
{اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ (75) يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (76)}.
اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌخداوند از ميان فرشتگان رسولاني را انتخاب ميكند، و از ميان مردم نيز، بيگمان خداوند شنواي بيناست.
يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ آينده و گذشته آنان را ميداند، و همة كارها به سوي خدا بازگردانده ميشود.
#
{75 ـ 76} لما بيَّن تعالى كمالَه وضعفَ الأصنام وأنَّه المعبود حقًّا؛ بيَّن حالة الرسل وتميُّزهم عن الخلق بما تميَّزوا به من الفضائل، فقال: {الله يصطفي من الملائكة رسلاً ومن الناس}؛ أي: يختار ويجتبي من الملائكة رسلاً ومن الناس رسلاً؛ يكونون أزكى ذلك النوع وأجمعَهُ لصفاتِ المجدِ وأحقَّه بالاصطفاء؛ فالرسلُ لا يكونون إلاَّ صفوةَ الخلق على الإطلاق، والذي اختارهم واجتباهم ليس جاهلاً بحقائق الأشياء، أو يعلم شيئاً دون شيءٍ، وإنَّ المصطفي لهم السميعُ البصيرُ، الذي قد أحاط علمُهُ وسمعُهُ وبصرُهُ بجميع الأشياء؛ فاختياره إيَّاهم عن علم منه أنَّهم أهلٌ لذلك، وأنَّ الوحي يصلُحُ فيهم؛ كما قال تعالى: {اللهُ أعلمُ حيث يجعلُ رسالتَه}. {وإلى الله تُرْجَعُ الأمور}؛ أي: هو يرسل الرسل يدعون الناس إلى الله؛ فمنهم المجيبُ، ومنهم الرادُّ لدعوتهم، ومنهم العاملُ، ومنهم الناكلُ؛ فهذا وظيفةُ الرسل، وأمَّا الجزاءُ على تلك الأعمال؛ فمصيرُها إلى الله؛ فلا تعدم منه فضلاً وعدلاً.
(75 - 76) وقتی خداوند کمال و قدرت خویش، و ضعف و ناتوانی بتها را بیان نمود؛ و فرمود او معبود راستین است،
فضل و امتیازِ پیامبران را نیز بیان نمود و فرمود: (
﴿ٱللَّهُ يَصۡطَفِي مِنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ رُسُلٗا وَمِنَ ٱلنَّاسِ﴾) خداوند از میان فرشتگان و از میان مردم، رسولانی را برمیگزیند؛ یعنی ازمیان فرشتگان، پیام آوران و رسولانی را بر میگزیند؛ نیز از میان مردم، رسولانی را انتخاب میکند که بهترینِ آن نوع هستند؛ و بیش از همه، دارای صفات والا؛ و بیش از دیگران، سزاوار گزینش و انتخاب میباشند. پس پیامبران، به طور مطلق برگزیده ترین بندگاناند؛ و خداوند -که آنها را برگزیده و انتخاب کرده است- از حقیقت اشیا آگاه است، و اینطور نیست که چیزی را بداند و چیزی را نداند. و کسی که آنها را برگزیده است، شنوای بینا است، و او ذاتی است که علم و شنوایی و بیناییاش همه چیز را احاطه کرده است؛ پس انتخاب او، از روی علم و آگاهی صورت گرفته است؛ و آنها شایستگیِ رسیدن به این مقام را دارند، و صلاحیت آن را دارند که به آنان وحی شود.
چنانکه خداوند متعال فرموده است: ﴿ٱللَّهُ أَعۡلَمُ حَيۡثُ يَجۡعَلُ رِسَالَتَهُۥ﴾ خداوند بهتر میداند که رسالت خویش را کجا قرار دهد. (
﴿وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ﴾) و کارها به سوی خدا بازگردانده میشود؛ یعنی او پیامبران را میفرستد تا مردم را به سوی خدا دعوت کنند؛ پس برخی از مردم اجابت مینمایند، و برخی دعوت پیامبران را نمیپذیرند؛ برخی عمل مینمایند، و برخی سر باز میزنند. پس وظیفۀ پیامبران همین است، اما سزا و جزا دادن بر این عملها، در دست خداست، و هیچ فضل و عدلی از جانب او از بین نمیرود.
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (77) وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ (78)}.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ اي مؤمنان! ركوع كنيد، و سجده بريد و پروردگارتان را عبادت كنيد، و كار نيك انجام دهيد تا رستگار شويد.
وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِن قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ و در راه خدا جها كنيد، آنگونه كه شايستة جهاد در راه اوست. او شما را برگزيده، و در دين كارهاي دشوار و سنگين را بر دوش شما نگذاشته است. آيين پدرتان ابراهيم را
[براي شما تشريع كرده است]، او شما را پيش از اين مسلمان نام نهاده است، تا پيامبر بر شما گواه باشد و
[شما نيز] بر مردم گواه باشيد، پس نماز را بر پاي داريد و زكات مال را پرداخت كنيد، و به خدا تمسك نماييد كه او يار و سرپرست شما است. چه سرور و ياور نيك، و چه مددكار و كمك كنندة خوبي است!
#
{77} يأمر تعالى عباده المؤمنين بالصَّلاة، وخصَّ منها الرُّكوع والسُّجود لفضلهما وركنيَّتِهِما وعبادته التي هي قرَّة العيون وسلوةُ القلب المحزون، وإنَّ ربوبيَّته وإحسانَه على العباد يقتضي منهم أن يُخْلِصوا له العبادةَ، ويأمرهم بفعل الخيرِ عموماً، وعلَّق تعالى الفلاح على هذه الأمور، فقال: {لعلَّكم تفلحون}؛ أي: تفوزون بالمطلوب المرغوب، وتَنْجون من المكروه المرهوب؛ فلا طريق للفلاح سوى الإخلاص في عبادة الخالق والسعي في نفع عبيده؛ فمن وُفِّق لذلك؛ فله القَدَحُ المعَلاَّ من السعادة والنجاح والفلاح.
(77) خداوند بندگان مومن خویش را به برپا داشتن نماز فرا میخواند، و رکوع و سجده را به طور ویژه بیان کرد؛ چرا که دارای فضیلت، و رکن نماز میباشند. و بندگانش را به پرستش خویش دستور داد که پرستشِ او، روشنیبخشِ چشمان و تسلّی دهندۀ دلهای غمگین است،
و میفرماید: او پروردگارِ بندگان است، و بر آنها احسان مینماید، و این اقتضا میکند که عبادت را خالصانه برای او انجام دهند، و آنها را به طور عموم به کار خوب و نیک فرمان داد. و خداوند رستگاری را،
به انجامِ این کارها منوط کرد و فرمود: (
﴿لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ﴾) تا رستگار شوید؛ یعنی تا به امر مطلوب و مورد علاقه دست یازید، و از امر ناگوار و ترسناک نجات یابید. پس به جز اخلاص در پرستشِ آفریننده، و تلاش در رساندنِ فایده به بندگان، راهی برای رستگاری وجود ندارد؛ و هر کس به این فهم توفیق یابد، او به اوج سعادت و رستگاری و موفقیت دست یافته است.
#
{78} {وجاهدوا في الله حقَّ جهاده}: والجهاد بذلُ الوسع في حصول الغرض المطلوب؛ فالجهادُ في الله حقَّ جهادِهِ هو القيامُ التامُّ بأمر الله، ودعوةُ الخلق إلى سبيله بكلِّ طريق موصل إلى ذلك؛ من نصيحةٍ وتعليم وقتال وأدبٍ وزجرٍ ووعظٍ وغير ذلك. {هو اجتباكُم}؛ أي: اختاركم يا معشر المسلمين من بين الناس، واختار لكم الدين، ورضِيَه لكم، واختار لكم أفضلَ الكتب وأفضلَ الرسل؛ فقابِلوا هذه المنحة العظيمة بالقيام بالجهاد فيه حقَّ القيام. ولما كان قولُهُ. {وجاهدوا في الله حقَّ جهادِهِ}؛ ربما تَوَهَّمَ متوهِّمٌ أنَّ هذا من باب تكليف ما لا يُطاق أو تكليف ما يشقُّ؛ احترزَ منه بقوله: {وما جَعَلَ عليكم في الدِّينِ من حَرَج}؛ أي: مشقَّةٍ وعسرٍ، بل يسَّره غاية التيسير، وسهَّله بغاية السهولة؛ فأولاً: ما أمرَ وألزمَ إلاَّ بما هو سهل على النفوس لا يُثْقِلها ولا يَؤودُها، ثم إذا عَرَضَ بعضُ الأسباب الموجبة للتَّخفيف؛ خفَّف ما أمر به: إما بإسقاطِهِ، أو إسقاطِ بعضِهِ.
ويؤخذ من هذه الآية قاعدةٌ شرعيةٌ، وهي أن «المشقَّة تجلب التَّيسير» و «الضرورات تبيح المَحْظورات»، فيدخُلُ في ذلك من الأحكام الفروعيَّة شيء كثيرٌ معروفٌ في كتب الأحكام.
{ملةَ أبيكم إبراهيم}؛ أي: هذه الملة المذكورة والأوامر المزبورة ملَّةُ أبيكم إبراهيم، التي ما زال عليها؛ فالزموها واستمسكوا بها. {هو سمَّاكُم المسلمينَ من قبلُ}؛ أي: في الكتب السابقة مذكورونَ ومشهورونَ، {وفي هذا}؛ أي: هذا الكتاب وهذا الشرع؛ أي: ما زال هذا الاسم لكم قديماً وحديثاً؛ {ليكونَ الرسولُ شهيداً عليكم}: بأعمالكم خيرِها وشرِّها، {وتكونوا شهداءَ على الناس}: لكونِكُم خيرَ أمَّةٍ أخرِجَت للناس، أمَّة وسطاً عدلاً خياراً، تشهدونَ للرسل أنَّهم بَلَّغوا أمَمَهم، وتشهدون على الأمم أنَّ رُسُلَهم بلَّغَتْهم بما أخبركم الله به في كتابه.
{فأقيموا الصلاةَ}: بأركانِها وشروطِها وحدودِها وجميع لوازمها، {وآتوا الزَّكاة}: المفروضة لمستحقِّيها؛ شكراً لله على ما أولاكم. {واعتصموا بالله}؛ أي: امتنعوا به، وتوكَّلوا عليه في ذلك، ولا تتَّكِلوا على حولكم وقوَّتِكم. {هُوَ مولاكم}: الذي يتولَّى أمورَكم، فيدبِّرُكم بحسن تدبيرِهِ، ويصرِّفُكم على أحسن تقديره. {فنعم المولى ونعم النصيرُ}؛ أي: نعم المولى لمن تولاَّه فحصَلَ له مطلوبُهُ، ونعم النصيرُ لمن استنصرَهُ فدفع عنه المكروه.
(78) (
﴿وَجَٰهِدُواْ فِي ٱللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِۦ﴾) و در راه خدا جهاد کنید، آنگونه که شایستۀ جهاد در راه اوست. و جهاد به معنیِ بذل نهایت توانایی و تلاش برای رسیدن به هدف است. پس جهاد در راه خدا آنگونه که شایستۀ جهاد در راه اوست؛ یعنی انجام دادنِ کاملِ دستور خدا، و دعوت نمودن مردم به راه او -به هر وسیلهای که انسان را به خدا میرساند-
از قبیل: اندرز گفتن، تعلیم، جنگ، گفتگو، توسل به زور، وعظ و غیره. (
﴿هُوَ ٱجۡتَبَىٰكُمۡ﴾) او شما را ـای گروه مسلمانانـ از میان مردم برگزیده، و دین را برای شما انتخاب نموده، و آن را برایتان پسندیده، و بهترین کتابها و بهترین پیامبران را برایتان انتخاب نموده است. پس در مقابل این عطیه و بخشش، آنگونه که شایسته است در راه خدا جهاد کنید.
و از آنجا که شاید کسی گمان ببرد فرمودۀ الهی: (
﴿وَجَٰهِدُواْ فِي ٱللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِۦ﴾) از باب مکلف کردن انسان به چیزی است که طاقت آن را ندارد، یا از باب مکلف کردن انسان به چیزی است که انجام آن بر او دشوار و سنگین میباشد، برای اینکه چنین توهّم و گمانی پیش نیاید،
فرمود: (
﴿وَمَا جَعَلَ عَلَيۡكُمۡ فِي ٱلدِّينِ مِنۡ حَرَجٖ﴾) و در دین، هیچ کار دشوار و سنگینی را بردوش شما نگذشته است؛ یعنی دین را پر مشقت و سخت نکرده، بلکه آن را بسیار آسان و ساده گردانده، و جز به آنچه که برای انسان آسان است و در انجام آن احساس سنگینی و دشواری نمیکند، دستور نداده است. و هر گاه اسبابی پیش بیاید که ایجاب کند امورات دین تخفیف یابد و آسانتر شود، یا آن را کاملاً ساقط نموده، و یا آن را سبکتر کرده است. و از این آیه یک قاعدۀ شرعی استنباط میشود، و آن این است که مشقت، آسانی را میطلبد؛ و به هنگام ضرورت، انجام امور ممنوع جایز خواهد بود. پس بسیاری از احکام فرعی که در کتابهای احکام معروفاند، در این قاعده داخل میباشند. (
﴿مِّلَّةَ أَبِيكُمۡ إِبۡرَٰهِيمَ﴾) آیین و اوامری که ذکر شد، آیین پدرتان ابراهیم است که همواره بر آن بود. پس شما نیز بدان پایبند باشید، و به آن چنگ بزنید. (
﴿هُوَ سَمَّىٰكُمُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ﴾) او قبلاً شما را مسلمان نامیده است؛ یعنی پیش از این و در کتابهای گذشته معروف و مشهور است که ابراهیم شما را مسلمان نامیده است. (
﴿وَفِي هَٰذَا﴾) و در این کتاب و در این شریعت نیز مسلمان نامیده شدهاید؛ یعنی در گذشته و حال همواره نامتان همین بوده است. (
﴿لِيَكُونَ ٱلرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيۡكُمۡ﴾) تا این پیامبر بر اعمال خوب و بدتان بر شما گواه باشد، (
﴿وَتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ﴾) و شما هم گواهانِ بر مردم باشید، چون شما بهترین امت هستید که از میان مردم سر برآوردهاید؛ امتی میانه و عادل و برگزیده هستید، و برای پیامبران گواهی میدهید که آنها پیام الهی را به ملتهای خود رساندهاند، و بر ملتها گواهی میدهید که پیامبرانشان پیام خدا را به آنها رساندهاند، و براساس آنچه که خداوند در کتابش، شما را از آن آگاه کرده است، این گواهی را میدهید. (
﴿فَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾) پس نماز را با همۀ ارکان و شرایط و حدود و لوازماتش برپا دارید. (
﴿وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ﴾) وزکات اموالتان را -که بر شما فرض است- به مستحقان بپردازید، تا با این کار، سپاس خداوند را- به خاطر نعمتهایی که به شما داده است- به جای آورید. (
﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِٱللَّهِ﴾) و به خدا چنگ زنید. یعنی به او پناه ببرید، و در این راه بر او توکل کنید، و هرگز بر قدرت و حرکت خود تکیه ننمایید. (
﴿هُوَ مَوۡلَىٰكُمۡ﴾) او، یاور و سرپرستِ شما و اموراتِ شماست. پس به تدبیر شئون شما میپردازد، و به بهترین وجه امورات شما را میگرداند. (
﴿فَنِعۡمَ ٱلۡمَوۡلَىٰ﴾) چه یاور و سرور نیک، و چه مددکار و کمک کنندۀ خوبی است! یعنی خداوند، بهترین یاور است برای کسی که او را یاری کند، و چنین کسی حتماً به هدفش میرسد. (
﴿وَنِعۡمَ ٱلنَّصِيرُ﴾) و خدا هر کس را یاری کند، او بهترین یاری کننده و مددکار است، و هر امر ناگواری را از او دور مینماید.
* * *