بسم الله الرحمن الرحيم
{سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (1)}
سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ پاک و منزه است آن
(خدايي) که بندۀ خود را در شبي از مسجد الحرام به مسجد الاقصي برد که در پيرامونش برکت نهاده ايم، تا برخي از نشانه هاي خود را بدور بنمايانيم، بي گمان اوست که شنواي بيناست.
#
{1} ينزِّه تعالى نفسه المقدَّسة ويعظِّمها لأنَّ له الأفعال العظيمة والمنن الجسيمة التي من جملتها أنه {أسرى بعبدِهِ}: ورسوله محمد - صلى الله عليه وسلم -، {من المسجد الحرام}: الذي هو أجلُّ المساجد على الإطلاق، {إلى المسجد الأقصى}: الذي هو من المساجد الفاضلة، وهو محلُّ الأنبياء، فأسرى به في ليلة واحدةٍ إلى مسافة بعيدةٍ جدًّا، ورجع في ليلته، وأراه الله من آياته ما ازداد به هدىً وبصيرةً وثباتاً وفرقاناً، وهذا من اعتنائه تعالى به ولطفه؛ حيث يسَّره لليسرى في جميع أموره، وخوَّله نعماً فاق بها الأوَّلين والآخرين. وظاهر الآية أنَّ الإسراء كان في أول الليل، وأنَّه من نفس المسجد الحرام، لكن ثبت في الصحيح أنه أُسْرِيَ به من بيت أم هانئ ؛ فعلى هذا تكون الفضيلة في المسجد الحرام لسائر الحرم؛ فكلُّه تضاعف فيه العبادة كتضاعفها في نفس المسجد، وأنَّ الإسراء بروحه وجسده معاً، وإلاَّ لم يكن في ذلك آيةٌ كبرى ومنقبةٌ عظيمة.
وقد تكاثرت الأحاديث الثابتة عن النبي - صلى الله عليه وسلم - في الإسراء وذكر تفاصيل ما رأى، وأنه أُسْرِيَ به إلى بيت المقدس، ثم عُرِج به من هناك إلى السماوات حتى وصل إلى ما فوق السماوات العُلى، ورأى الجنة والنار، والأنبياء على مراتبهم، وفُرِضَ عليه الصلواتُ خمسين، ثم ما زال يراجِعُ ربَّه بإشارة موسى الكليم حتى صارت خمساً في الفعل وخمسين في الأجر والثواب، وحاز من المفاخر تلك الليلة هو وأمتُه ما لا يعلم مقدارَه إلاَّ الله عز وجل. وذَكَرَهُ هنا وفي مقام الإنزال للقرآن ومقام التحدِّي بصفة العبوديَّة؛ لأنَّه نال هذه المقامات الكبار بتكميله لعبوديَّة ربه.
وقوله: {الذي بارَكْنا حوله}؛ أي: بكثرة الأشجار والأنهار والخصب الدائم، ومن بركته تفضيله على غيره من المساجد سوى المسجد الحرام ومسجد المدينة، وأنه يُطْلَبُ شدُّ الرحل إليه للعبادة والصلاة فيه، وأنَّ الله اختصَّه محلاًّ لكثيرٍ من أنبيائه وأصفيائه.
(1) خداوند متعال در این آیه، پاکی و بزرگی ذاتِ پاکش را بیان میدارد؛ خدایی که کارهای بسیار بزرگ را انجام میدهد، و نعمتهای بزرگ از آنِ او است. از جمله نعمتهای او یکی این است که (
﴿أَسۡرَىٰ بِعَبۡدِهِۦ لَيۡلٗا مِّنَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ إِلَى ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡأَقۡصَا﴾) در شبی، بنده و پیامبرش محمد را، از مسجدالحرام -که به طور مطلق بزرگترین و شریفترین مسجد است- به مسجدالاقصی برد که یکی از سه مساجدِ فاضلی است که دارای فضیلت ویژه میباشند، و جایگاه بسیاری از پیامبران میباشد. پس خداوند در یک شب، پیامبرش را تا مسافت دوری برد؛ و در همان شب، او را به جایش برگرداند؛ و از نشانهها و آیات خود، چیزهایی را به او نشان داد که هدایت و بصیرت و ثباتِ خرد او را بیشتر گردانید. واین بیانگر توجه ولطف خداوند نسبت به او بود؛ چرا که همۀ کارهایش را آسان نمود، و نعمتهایی را به او ارزانی داد که به وسیلۀ آن نعمتها، مقامش از مقام تمامی گذشتگان و آیندگان برتر شد. از ظاهر آیه چنین بر میآید که اسرا، در اول شب بوده، و از مسجدالحرام شروع شده است. اما در روایت صحیح ثابت شده که پیامبر، از خانۀ امهانی به اسرا رفته است. فضیلت مسجد الحرام، شامل تمام منطقۀ حرم میشود، پس همچنانکه پاداش عبادت در داخل مسجد مضاعف است، در سایر منطقۀ حرم نیز پاداش مضاعف دارد. نیز از ظاهر آیه برمیآید که پیامبر، با روح و جسد به اسرا رفته است، وگرنه نشانهای بزرگ و فضیلتی عظیم بهحساب نمیآمد. احادیث فراوانی از پیامبر در مورد اسرا ثابت شده، که آنچهرا در این سفر دیده بود، به طور مشروح بیان مینماید. ایشان طبق این احادیث، ابتدا به بیت المقدس برده شد؛ سپس از آنجا به آسمانها عروج کرد تا اینکه به بالای آسمانها رسید، و بهشت و جهنم و پیامبران را با مراتب مختلفی که دارند، مشاهده نمود؛ و پنجاه نماز بر او فرض شد. سپس او به اشاره و پیشنهاد موسی، چندین بار به پروردگارش مراجعه نمود تا اینکه نمازها در پنج فرض خلاصه شدند، ولی با پاداش همان پنجاه نماز. و در این شب، پیامبر و امتش به افتخاراتی نایل آمدند که مقدار و اندازۀ آن را فقط خدا میداند. خداوند در سه جا پیامبرش را به صفت بندگی متصف میسازد، و از او به عنوان
«عبد» نام میبرد: اول در مقام اسرا، دوّم در مقام نازل کردن قرآن بر وی، سوم در مقام مبارزهطلبی با کافران تا همانند این قرآن را بیاورند؛ چون او، به خاطر بندگی پروردگارش، به این مقامهای بزرگ نایل شد. (
﴿ٱلَّذِي بَٰرَكۡنَا حَوۡلَهُۥ﴾) مسجدالاقصی، جایی است که اطرافش را مبارک گرداندهایم؛ یعنی با رویش درختان زیاد و جاری ساختن نهرها و پیدایش آبادانی، به آنجا برکت دادهایم. و از جمله برکت الهی، برتر قرار دادن مسجدالاقصی بر دیگر مساجد، به جز مسجدالحرام و مسجدالنبی است. و نیز از جملۀ برکتهایی که خداوند به مسجدالاقصی داده، این است که در روایات از مسلمانان خواسته شده تا برای عبادت و نماز خواندن در مسجدالاقصی، به سوی آن رخت سفر بر بندند، و خداوند آن را به عنوان جایگاه بسیاری از پیامبران اختصاص داده است.
{وَآتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ أَلَّا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِي وَكِيلًا (2) ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كَانَ عَبْدًا شَكُورًا (3) وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا (4) فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولَاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْدًا مَفْعُولًا (5) ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيرًا (6) إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوءُوا وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيرًا (7) عَسَى رَبُّكُمْ أَنْ يَرْحَمَكُمْ وَإِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيرًا (8)}.
وَآتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ أَلاَّ تَتَّخِذُواْ مِن دُونِي وَكِيلاً و به موسي کتاب داديم و آن را مآيه ي هدايت بني اسرائيل گردانيديم که جز من کار سازي نگيرد.
ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كَانَ عَبْدًا شَكُورًا اي فرزندان کساني که آنها را با نوح سوار کشتي کرده ايم، به راستي که و بنده اي سپاسگزار بود.
وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا و در کتاب
(= تورات) به بني اسراييل اعلام کرديم که
«دوبار در سرزمين تباهي مي ورزيد و با سرکشي بزرگي سر به طغيان بر خواهيد داشت»
فَإِذَا جَاء وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَّنَا أُوْلِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُواْ خِلاَلَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْدًا مَّفْعُولاً پس چون وعدل نخستين آن دو فرا رسد، بندگان بس پيکارگر خود را بر شما انگيخته مي دارم، پس خا نه ها را تفتيش مي کنند، و اين وعده، انجام پذيرفتني است.
ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيرًا سپس شما را بر آنان چيره گردانيديم و با اموال و فرزندان ياريتان داديم و تعداد نفراتتان را افزونتر گردانيديم.
إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاء وَعْدُ الآخِرَةِ لِيَسُوؤُواْ وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُواْ الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُواْ مَا عَلَوْاْ تَتْبِيرًا اگر نيکي کنيد براي خودتان نيکي مي کنيد، و اگر بدي کنيد به خودتان بدي مي کنيد، پس چون وعدۀ ديگر فرا رسد
(باز بندگانمان را مي فرستيم) تا شما را بد حال سازند و وارد مسجد شوند چنان که بار نخست بدان داخل شدند و بر هر که هر چه دست يابند بکشند و درهم کوبند.
عَسَى رَبُّكُمْ أَن يَرْحَمَكُمْ وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيرًا اميد است پروردگارتان به شما رحم کند، و اگر برگرديد ما هم بر مي گرديم و جهنم را زنداني براي کافران ساخته ايم.
#
{2} كثيراً ما يَقْرِنُ الباري بين نبوَّة محمد - صلى الله عليه وسلم - ونبوَّة موسى - صلى الله عليه وسلم - وبين كتابيهما وشريعتيهما؛ لأنَّ كتابيهما أفضل الكتب، وشريعتيهما أكمل الشرائع، ونبوَّتيهما أعلى النبوَّات، وأتباعهما أكثر المؤمنين، ولهذا قال هنا: {وآتينا موسى الكتابَ}: الذي هو التوراة، {وجَعَلْناه هدىً لبني إسرائيل}: يهتدونَ به في ظُلُمات الجهل إلى العلم بالحقِّ. {ألاَّ تتَّخذوا مِن دوني وكيلاً}؛ أي: وقلنا لهم ذلك، وأنزلنا إليهم الكتاب لذلك؛ ليعبدوا الله وحده، ويُنيبوا إليه، ويتَّخذوه وحدَه وكيلاً ومدبراً لهم في أمر دينهم ودُنياهم، ولا يتعلَّقوا بغيره من المخلوقين الذين لا يملكون شيئاً ولا ينفعونَهم بشيءٍ.
(2) در بسیاری جاها، خداوند نبوت محمد صلی الله علیه وسلم و نبوت موسی ـ علیه الصلاة والسلام ـ و کتاب و شریعت این دو پیامبر را با هم مقایسه مینماید؛ چون کتابهای این دو پیامبر، بهترین کتاب؛ و شریعت آنان، کاملترین شریعت میباشند؛ ونبوت این دو پیامبر، برترین نبوت است؛ و بیشترین مؤمنان، پیروان این دو پیامبر میباشند.
بنابراین در اینجا فرمود: (
﴿وَءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ﴾) و به موسی کتاب تورات را دادیم، (
﴿وَجَعَلۡنَٰهُ هُدٗى لِّبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ﴾) و آن را مایۀ هدایت بنیاسرائیل گردانیدیم که با استفاده از آن، در تاریکیهای جهالت، به سوی آگاهی بر حق راه مییابند و هدایت میشوند. (
﴿أَلَّا تَتَّخِذُواْ مِن دُونِي وَكِيلٗا﴾) و به آنان گفتیم که جز من کارسازی نگیرید؛ و به همین هدف، کتاب را به سوی آنها فرو فرستادیم تا تنها خدا را بپرستند، و به سوی او بازگردند و تنها او را وکیل و کارساز و مدبر خویش در امر دین و دنیای خود قرار دهند، و به کسی دیگر غیر از او که نمیتواند کاری بکند و به آنها سودی برساند، دست به دامان نشوند.
#
{3} {ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنا مع نوح}؛ أي: يا ذُرِّيَّة مَنْ مَنَنَّا عليهم وحملناهم مع نوح. {إنَّه كان عبداً شكوراً}: ففيه التنويه بالثناء على نوح عليه السلام بقيامه بشكر الله واتِّصافه بذلك، والحثِّ لذُرِّيَّتِهِ أن يقتدوا به في شكره ويتابعوه عليه، وأن يتذكَّروا نعمةَ الله عليهم إذْ أبقاهم، واستخلفهم في الأرض، وأغرق غيرهم.
(3) (
﴿ذُرِّيَّةَ مَنۡ حَمَلۡنَا مَعَ نُوحٍ﴾) ای فرزندان کسانی که ما بر آنها منت گذاردیم و همراه نوح، آنان را سوار کشتی نمودیم! (
﴿إِنَّهُۥ كَانَ عَبۡدٗا شَكُورٗا﴾) به راستی که او
[=نوح] بندهای سپاسگزار بود. در اینجا خداوند نوح را میستاید؛ چون او شکر خدا را به جای آورد، و به شکر گزاری متصف بود، و خداوند فرزندان او را تشویق مینماید که در شکر گزاری از او پیروی کنند، و وی را پیشوای خود قرار دهند، و نعمتهایی را که خداوند به آنان ارزانی نموده است، یاد کنند؛ چراکه آنها را باقی گذارد و خلیفۀ زمین قرار داد، و دیگران را غرق نمود.
#
{4} {وقَضَيْنا إلى بني إسرائيل}؛ أي: تقدَّمنا وعَهِدْنا إليهم وأخبرناهم في كتابهم أنهم لا بدَّ أن يقعَ: منهم إفسادٌ في الأرض مرتين بعمل المعاصي والبَطَر لنعم الله والعلوِّ في الأرض والتكبُّر فيها، وأنَّه إذا وقع واحدةٌ منهما؛ سلَّطَ الله عليهم الأعداء وانتقم منهم، وهذا تحذيرٌ لهم وإنذارٌ لعلَّهم يرجعون فيتذكَّرون.
(4) (
﴿وَقَضَيۡنَآ إِلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ﴾) و بنیاسرائیل را در کتابشان با خبر ساختیم و به آنان وعده نمودیم که دو بار در زمین، تباهی و فساد و ارتکاب گناهان، و ناسپاسی نعمتهای خدا، و سرکشی و برتری جویی و تکبر ورزیدن از آنها سر خواهد زد. و چون یک بار تباهی و سرکشی از آنان سر زد، خداوند دشمنان را بر آنها مسلط گرداند و از آنان انتقام گرفت. و خداوند با این عمل، آنها را ترساند و بر حذر داشت تا شاید بر گردند و پند پذیرند.
#
{5} {فإذا جاء وَعْدُ أولاهما}؛ أي: أولى المرتين اللتين يفسدون فيهما؛ أي: إذا وقع منهم ذلك الفسادُ، {بَعَثْنا عليكم}: بعثاً قدريًّا وسلَّطنا عليكم تسليطاً كونيًّا جزائيًّا، {عباداً لنا أولي بأسٍ شديدٍ}؛ أي: ذوي شجاعة وعددٍ وعُدَّةٍ، فنصرهم اللهُ عليكم، فقتلوكم وسَبَوْا أولادكم ونهبوا أموالكم، وجاسوا {خلالَ الدِّيار}: فهتكوا الدُّور، ودخلوا المسجد الحرام، وأفسدوه. {وكان وعداً مفعولاً}: لا بدَّ من وقوعه لوجود سببه منهم. واختلف المفسِّرون في تعيين هؤلاء المسلَّطين؛ إلاَّ أنَّهم اتَّفقوا على أنَّهم قومٌ كفارٌ: إمَّا من أهل العراق، أو الجزيرة، أو غيرها؛ سلَّطهم الله على بني إسرائيل لما كَثُرَتْ فيهم المعاصي وتركوا كثيراً من شريعتهم وطَغَوا في الأرض.
(5) (
﴿فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ أُولَىٰهُمَا﴾) و هنگامی که نخستینِ آن دو بار فساد فرا رسد و فساد کنند، (
﴿بَعَثۡنَا عَلَيۡكُمۡ عِبَادٗا لَّنَآ﴾) بر حسب تقدیر، و بر مبنای قانون ما در جهان هستی، و به علت مجازات فسادتان، بندگانی قدرتمند را بر شما مسلط میکنیم. (
﴿أُوْلِي بَأۡسٖ شَدِيدٖ﴾) بندگانی بس پیکارگر را که دارای شجاعت و لشکر فراوان و اسلحه و ساز و کار نظامی هستند، بر شما مسلط وغالب میگردانیم؛ شما را میکشند، و فرزندانتان را به اسارت میگیرند، و اموالتان را غارت مینمایند. (
﴿فَجَاسُواْ خِلَٰلَ ٱلدِّيَارِ﴾) آنها خانهها را تفتیش، و هرجایی را جستجو مینمایند، وحرمت خانهها را هتک کرده، و وارد مسجدالحرام میشوند و در آن فساد و تباهی میورزند. (
﴿وَكَانَ وَعۡدٗا مَّفۡعُولٗا﴾) و این وعده، انجام پذیرفتنی است و حتماً به وقوع میپیوندد؛ چون علتش در آنها وجود دارد. مفسرین، در تعیین کسانی که مسلط میشوند، اختلاف نمودهاند، اما همه در این اتفاق دارند که گروهی کافر و اهل عراق، یا شبه جزیرۀ عربستان یا جایی دیگر
[از همین نواحی] هستند. و هنگامی که گناهان به کثرت در میان بنیاسرائیل رواج یافت، و بسیاری از دستورات شریعت خود را ترک نمودند، و در زمین فساد و سرکشی کردند؛ خداوند کافران را بر آنها مسلط نمود.
#
{6} {ثم رَدَدْنا لكمُ الكَرَّةَ عليهم}؛ أي: على هؤلاء الذين سُلطوا عليكم فأجْلَيْتموهم من دياركم، {وأمدَدْناكم بأموال وبنينَ}؛ أي: أكثرنا أرزاقكم وكثَّرناكم وقوَّيناكم عليهم، {وجعلناكُم أكثرَ نفيراً}: منهم، وذلك بسبب إحسانكم وخضوعكم لله.
(6) (
﴿ثُمَّ رَدَدۡنَا لَكُمُ ٱلۡكَرَّةَ عَلَيۡهِمۡ﴾) سپس شما را، بر کسانی که بر شما مسلط شده بودند، چیره گرداندیم و آنها را از سرزمین خود بیرون راندید. (
﴿وَأَمۡدَدۡنَٰكُم بِأَمۡوَٰلٖ وَبَنِينَ﴾) و با اموال و فرزندان یاریتان دادیم؛ یعنی روزیهایتان را زیاد نمودیم، و تعدادتان را افزون گرداندیم، و شما را از آنها قویتر و قدرتمندتر نمودیم. (
﴿وَجَعَلۡنَٰكُمۡ أَكۡثَرَ نَفِيرًا﴾) و تعداد نفرات شما را از آنها بیشتر نمودیم. و این، به خاطر نیکوکاری و تسلیم شدن شما به درگاه خداوند و فروتنی تان بود.
#
{7} {إنْ أحسنتُم أحسنتُم لأنفسِكم}: لأنَّ النفع عائدٌ إليكم حتى في الدُّنيا كما شاهدتم من انتصِاركم على أعدائكم. {وإنْ أسأتُم فلها}؛ أي: فلأنفسكم يعود الضرر؛ كما أراكم الله من تسليط الأعداء. {فإذا جاء وعدُ الآخرة}؛ أي: المرَّة الأخرى التي تفسِدون فيها في الأرض؛ سلَّطْنا أيضاً عليكم الأعداء، {ليسوءوا وجوهكم}: بانتصارهم عليكم وسَبْيِكم، {ولِيَدْخُلوا المسجد كما دَخَلوه أوَّل مرَّةٍ}: والمراد بالمسجد مسجد بيت المقدس، {ولِيُتَبِّروا}؛ أي: يخرِّبوا ويدمِّروا {ما عَلَوْا}: عليه {تتبيراً}: فيخرِّبوا بيوتكم ومساجدكم وحروثكم.
(7) (
﴿إِنۡ أَحۡسَنتُمۡ أَحۡسَنتُمۡ لِأَنفُسِكُمۡ﴾) اگر نیکی کنید، برای خودتان نیکی میکنید؛ چراکه فایدهاش به خود شما برمیگردد. حتی در دنیا نیز همانطور که مشاهده نمودید، بر اثر نیکوکاری، بر دشمنانتان پیروز شدید. (
﴿وَإِنۡ أَسَأۡتُمۡ فَلَهَا﴾) و اگر بدی کنید، به خودتان بدی میکنید و زیان آن به خودتان برمیگردد، همانطور که خداوند به شما نشان داد؛ آنگاه که بدی کردید، و دشمنان را بر شما مسلط گرداند. (
﴿فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ ٱلۡأٓخِرَةِ﴾) و چون وعدۀ دیگر فرا رسد؛ یعنی هنگامی که برای بار دوم فساد کنید، دشمنان را
[دگربار] بر شما مسلط میکنیم، (
﴿لِيَسُُٔواْ وُجُوهَكُمۡ﴾) تا با پیروزشدن بر شما، و به اسارت گرفتنتان حال شما را بگیرند، (
﴿وَلِيَدۡخُلُواْ ٱلۡمَسۡجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٖ﴾) و تا وارد مسجدالاقصی شوند، چنانکه بار نخست بدان داخل شدند. (
﴿وَلِيُتَبِّرُواْ مَا عَلَوۡاْ تَتۡبِيرًا﴾) و تا بر هرچه چیره گردند، آن را یکسره نابود و تخریب کنند. پس خانهها و مساجد و کشتزارهایتان را خراب و ویران نمایند.
#
{8} {عسى ربُّكم أن يرحَمَكم}: فيُديل لكم الكرة عليهم، فرحمهم وجعل لهم الدولة وتوعَّدهم على المعاصي، فقال: {وإنْ عُدتم}: إلى الإفساد في الأرض، {عُدْنا}: إلى عقوبتِكم، فعادوا لذلك، فسلَّط الله عليهم رسوله محمداً - صلى الله عليه وسلم -، فانتقم الله به منُهم؛ فهذا جزاء الدُّنيا، وما عند الله من النَّكال أعظمُ وأشنعُ، ولهذا قال: {وجَعَلْنا جهنَّم للكافرين حصيراً}: يصلونها ويلازِمونها لا يخرجون منها أبداً. وفي هذه الآيات التحذير لهذه الأمَّة من العمل بالمعاصي؛ لئلاَّ يصيبهم ما أصاب بني إسرائيل؛ فسنَّة الله واحدةٌ لا تبدَّل ولا تغيَّر، ومن نظر إلى تسليط الكفرة على المسلمين والظَّلَمة؛ عَرَفَ أنَّ ذلك من أجل ذنوبهم عقوبةً لهم، وأنَّهم إذا أقاموا كتاب الله وسنَّة رسوله؛ مكَّن لهم في الأرض، ونصرهم على أعدائهم.
(8) (
﴿عَسَىٰ رَبُّكُمۡ أَن يَرۡحَمَكُمۡ﴾) امید است که پروردگارتان به شما رحم کند، و شما را بر آنها پیروز بگرداند. و خداوند به آنان رحم کرد، و حکومت و قدرت را به آنان داد. و آنها را تهدید نمود که اگر دست به ارتکاب گناه بزنید، (
﴿وَإِنۡ عُدتُّمۡ﴾) و به تباهکاری و فسادکردن باز گردید، (
﴿عُدۡنَا﴾) ما هم به مجازات و کیفر رساندن شما برمیگردیم. و بنیاسرائیل به فساد و تباهکاری بازگشتند، بنابراین پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم را بر آنها مسلط نمود؛ و خداوند به خاطر فساد کردن، از آنها انتقام گرفت، و این سزای دنیاست. و عذابی که نزد خداوند برای آنهاست، بزرگتر و سختتر است.
بنابراین فرمود: (
﴿وَجَعَلۡنَا جَهَنَّمَ لِلۡكَٰفِرِينَ حَصِيرًا﴾) و جهنم را، زندانی برای کافران گرداندهایم، که وارد آن میشوند و در آن برای همیشه باقی میمانند و هرگز از آن بیرون نمیشوند. و این هشداری است برای مسلمانان که از ارتکاب گناه بپرهیزند تا به آنچه بنی اسرائیل بدان گرفتار شدند، دچار نشوند؛ زیرا سنّت و قانون خداوند، یکی است و دگرگون نمیشود. و هرکس در مسلط شدن و چیره گشتن کافران و ستمگران بر مسلمین تأمل کند، میداند که کافران و ستمگران به خاطر گناهانی که مسلمانان مرتکب شدهاند، برآنان مسلط شدهاند؛ و این، انتقام بدیهایی است که مرتکب شدهاند. و هرگاه به قرآن و سنت پیامبرش عمل نمایند، خداوند به آنها در زمین قدرت میدهد و آنان را بر دشمنانشان پیروز میگرداند.
{إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا (9) وَأَنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا (10)}.
إِنَّ هَـذَا الْقُرْآنَ يِهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا همانا اين قرآن را به راهي هدايت مي کند که آن استوارتر است و به مومناني که کارهاي شايسته و پسنديده مي کنند مژده مي دهد که آنان پاداشي بزرگ دارند.
وأَنَّ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا
(و نيز خبر مي هد) کساني که به آخرت ايمان نمي آورند برايشان عذاب دردناکي آماده کرده يم.
#
{9 ـ 10} يخبر تعالى عن شرف القرآن وجلالته وأنَّه {يهدي للتي هي أقومُ}؛ أي: أعدلُ وأعلى من العقائد والأعمال والأخلاق؛ فمن اهتدى بما يدعو إليه القرآنُ؛ كان أكملَ الناس وأقومَهم وأهداهم في جميع الأمور. {ويبشِّرُ المؤمنين الذين يعملونَ الصَّالحاتِ}: من الواجبات والسُّنن، {أنَّ لهم أجراً كبيراً}: أعدَّه الله لهم في دار كرامته لا يعلم وصفَه إلاَّ هو. {وأنَّ الذين لا يؤمنون بالآخرةِ أعْتَدْنا لهم عذاباً أليماً}؛ فالقرآنُ مشتملٌ على البشارة والنِّذارة وذِكْرِ الأسباب التي تُنال بها البشارة، وهو الإيمان والعمل الصالح، والتي تستحقُّ بها النذارة، وهو ضدُّ ذلك.
(9 - 10) خداوند متعال از شرافت و عظمت قرآن خبر میدهد که، (
﴿يَهۡدِي لِلَّتِي هِيَ أَقۡوَمُ﴾) آدمی را به استوارترین و برترین و مستقیمترین عقاید و اعمال و اخلاق هدایت میکند. پس هرکس به آنچه قرآن به سوی آن فرا میخواند، عمل نماید، در همۀ کارها کاملترین و هدایت شدهترین و استوارترین مردمان خواهد بود. (
﴿وَيُبَشِّرُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾) و به مؤمنانی که کارهای شایسته و پسندیده از قبیل: واجبات و مستحبات انجام میدهند، مژده میدهد که، (
﴿أَنَّ لَهُمۡ أَجۡرٗا كَبِيرٗا﴾) آنان پاداش بزرگی دارند؛ پاداشی که خداوند آن را در بهشت برایشان تهیه نموده، و حالت و کیفیت آنرا کسی جز خداوند نمیداند. (
﴿وَأَنَّ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ أَعۡتَدۡنَا لَهُمۡ عَذَابًا أَلِيمٗا﴾) و به مؤمنان مژده میدهد کسانی که به قیامت ایمان نمیآورند، عذاب دردناکی خواهند داشت. پس قرآن مشتمل بر بشارت و بیم دادن است؛ و اسبابی که به وسیلۀ آن مژده به دست میآید، در قرآن بیان شده، و آن ایمان و عمل صالح است؛ و آنچه که به سبب آن انسان سزاوار بیم و تهدید میگردد؛ کارهای منافی ایمان و عمل صالح میباشد.
{وَيَدْعُ الْإِنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَيْرِ وَكَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولًا (11)}.
وَيَدْعُ الإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءهُ بِالْخَيْرِ وَكَانَ الإِنسَانُ عَجُولاً و انسان دعاي شر مي کند، همانگونه که دعاي خير مي کند، و انسان شتابکار است.
#
{11} وهذا من جهل الإنسان وعجلته؛ حيث يدعو على نفسه وأولاده بالشرِّ عند الغضب، ويبادِرُ بذلك الدعاء كما يبادِرُ بالدُّعاء في الخير، ولكنَّ الله من لطفه يستجيبُ له في الخير ولا يستجيبُ له بالشر، ولو يُعَجِّلُ الله للناس الشرَّ استعجالهم بالخير لَقُضي إليهم أجلهم.
(11) و این به خاطر جهالت و نادانی انسان و شتابگری وی است که به هنگام خشم، علیه خود و فرزندان و مالش دعای بد میکند؛ همان گونه که برای کارهای خوب، شتابان دست به دعا برمیدارد. اما خداوند به لطف خویش، دعای خیر او را میپذیرد،
ودعای بد او را نمیپذیرد: ﴿وَلَوۡ يُعَجِّلُ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ ٱلشَّرَّ ٱسۡتِعۡجَالَهُم بِٱلۡخَيۡرِ لَقُضِيَ إِلَيۡهِمۡ أَجَلُهُمۡۖ ﴾ و اگر خداوند شر و بدی را زود بر انسان فرود میآورد آنگونه که انسانها برای آمدن خیر شتابزده هستند، وقت و مدتشان تمام میشد.
{وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ وَلِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ وَكُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِيلًا (12)}.
وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّكُمْ وَلِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ وَكُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِيلاً و شب و روز را دو نشانه قرار داده ايم، و نشانۀ شب را ناپيدا ساختيم و نشانه روز را روشن گردانيديم تا از فضل پروردگارتان بهره مند گرديد، و تا شمار سالها و حساب را بدانيد، و هما هر چيزي را به تفصيل بيان نموده ايم .
#
{12} يقول تعالى: {وجعلنا الليلَ والنهار آيتينِ}؛ أي: دالَّتين على كمال قدرة الله وسَعَة رحمته وأنَّه الذي لا تنبغي العبادة إلاَّ له. {فَمَحَوْنا آية الليل}؛ أي: جعلناه مظلماً للسكون فيه والراحة. {وجعلنا آيةَ النهارِ مبصرةً}؛ أي: مضيئة، {لتبتغوا فَضْلاً من ربِّكم}: في معايشكم وصنائعكم وتجاراتكم وأسفاركم، {ولتعلموا}: بتوالي الليل والنهار واختلاف القمر {عَدَدَ السنين والحسابَ}: فتبنون عليها ما تشاؤون من مصالحكم. {وكلَّ شيءٍ فصَّلْناه تفصيلاً}؛ أي: بيَّنَّا الآيات، وصرَّفناه لتتميز الأشياء، ويتبيَّن الحقُّ من الباطل؛ كما قال تعالى: {ما فرَّطْنا في الكتاب من شيءٍ}.
(12) خداوند متعال میفرماید: (
﴿وَجَعَلۡنَا ٱلَّيۡلَ وَٱلنَّهَارَ ءَايَتَيۡنِ﴾) و شب و روز را دو نشانه قرار دادهایم که بر کمال قدرت خدا و گستردگی رحمت او دلالت نموده و دال بر این هستند که عبادت جز برای خدا شایستۀ کسی نیست. (
﴿فَمَحَوۡنَآ ءَايَةَ ٱلَّيۡلِ﴾) و نشانۀ شب را ناپیدا ساختیم؛ یعنی آن را تاریک نمودیم تا مردمان در شب بیاسایند و آرام بگیرند. (
﴿وَجَعَلۡنَآ ءَايَةَ ٱلنَّهَارِ مُبۡصِرَةٗ﴾) و نشانۀ روز را روشن گردانیدیم، (
﴿لِّتَبۡتَغُواْ فَضۡلٗا مِّن رَّبِّكُمۡ﴾) تا از فضل پروردگارتان بهرهمند گردید، و به زندگی و کارها و تجارتها و سفرهایتان بپردازید، (
﴿وَلِتَعۡلَمُواْ عَدَدَ ٱلسِّنِينَ وَٱلۡحِسَابَ﴾) و در پرتو پیاپی آمدن شبها و روزها و منازل مختلفی که ماه میپیماید، شمار سالها و حساب را بدانید و منافع و امور زندگی خود را بر مبنای آن قرار دهید. (
﴿وَكُلَّ شَيۡءٖ فَصَّلۡنَٰهُ تَفۡصِيلٗا﴾) و ما هر چیزی را به تفصیل بیان نمودهایم؛ یعنی آیات را به شیوههای مختلف بیان کردهایم تا هر حکمی مشخص شود، وحق از باطل روشن گردد.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿مَّا فَرَّطۡنَا فِي ٱلۡكِتَٰبِ مِن شَيۡءٖ﴾ ما در این کتاب، در رابطه با بیان هیچ چیزی کوتاهی نکردهایم.
{وَكُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَابًا يَلْقَاهُ مَنْشُورًا (13) اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا (14)}.
وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَآئِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَابًا يَلْقَاهُ مَنشُورًا و ما اعمال هر کسي را به گردنش آويخته ايم و روز قيامت کتابي را براي وي بيرون مي آوريم که آن را بازگشوده ببيند.
اقْرَأْ كَتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا
(در آن روز به او گفته مي شود) : کارنامۀ خود را بخوان، کافي است که خود امروز حسابگر خويشتن باشي.
#
{13 ـ 14} وهذا إخبارٌ عن كمال عدله: أنَّ كلَّ إنسان يُلْزِمُهُ طائِرَهُ في عنقِهِ؛ أي: ما عمل من خيرٍ وشرٍّ يجعله الله ملازماً له لا يتعدَّاه إلى غيره؛ فلا يحاسَبُ بعمل غيره ولا يحاسَبُ غيره بعمله. {ونخرِجُ له يوم القيامةِ كتاباً يلقاهُ منشوراً}: فيه عملُهُ من الخير والشرِّ حاضراً صغيرُهُ وكبيرُهُ، ويقال له: {اقرأ كتابَكَ كفى بنفسِكَ اليوم عليك حسيباً}: وهذا من أعظم العدل والإنصاف أن يقال للعبدِ: حاسِبْ نفسَكَ؛ ليعرف ما عليه من الحقِّ الموجب للعقاب.
(13 - 14) ودر اینجا خداوند از کمالِ دادگری خویش خبر میدهد، واینکه نامۀ اعمال هرکسی به گردنش آویخته میشود؛ یعنی خیر و شری که انجام داده است، خداوند آنرا همراه او قرار میدهد، و از او به کسی دیگر سرایت نمیکند؛ و انسان به خاطر کار و عمل کسی دیگر، مورد محاسبه قرار نمیگیرد؛ و کسی دیگر نیز، به خاطر عمل او محاسبه نمیشود. (
﴿وَنُخۡرِجُ لَهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ كِتَٰبٗا يَلۡقَىٰهُ مَنشُورًا﴾) و روز قیامت کتابیرا برای وی بیرون میآوریم که آنرا بازگشوده میبیند، و خیر و شر، و اعمال کوچک و بزرگ او، در آن وجود دارد،
و به وی گفته میشود: (
﴿ٱقۡرَأۡ كِتَٰبَكَ كَفَىٰ بِنَفۡسِكَ ٱلۡيَوۡمَ عَلَيۡكَ حَسِيبٗا﴾) کارنامۀ خود را بخوان، کافی است که خودت امروز حسابگرِ خویشتن باشی.
و این بزرگترین دادگری و انصاف است که به بنده گفته شود: خود حسابگرِ خویشتن باش تا آنچه را که سبب مجازات او میشود، بداند.
{مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا (15)}
مَّنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً و هر کس که راه يابد به سود خودش راه مي يابد، و هر کس گمراه شود به زيان خودش گمراه مي شود، و هيچ کس بار گناه ديگري را به دوش نمي کشد، و ما عذاب نخواهيم داد مگر اينکه پيامبري را بفرستيم.
#
{15} أي: هدايةُ كلِّ أحدٍ وضلاله لنفسه. لا يحمل أحدٌ ذنب أحدٍ، ولا يدفع عنه مثقالَ ذرَّة من الشرِّ، والله تعالى أعدل العادلين، لا يعذِّب أحداً حتى تقوم عليه الحجَّة بالرسالة ثم يعاند الحجَّة، وأما من انقاد للحجَّة أو لم تبلُغْه حجَّة الله تعالى؛ فإنَّ الله تعالى لا يعذِّب به. استدل بهذه الآية على أنَّ أهل الفترات وأطفال المشركين لا يعذِّبُهم الله حتى يبعثَ إليهم رسولاً؛ لأنَّه منزَّه عن الظُّلم.
(15) یعنی هدایت هرکسی، به سود خودش میباشد؛ و گمراهی هر کسی، به زیان خودش است؛ و هیچ کس بار گناه کسی دیگر را به دوش نمیکشد، و به اندازۀ ذرهای از شر و بدی را نمیتواند از او دور نماید. و خداوند عادل ترین عادلان است. هیچکس را عذاب نمیدهد تا وقتی که به وسیلۀ پیامبری بر او اقامۀ حجت شود، سپس آن حجت را نپذیرد. و اما هرکس که از حجت پیروی نماید یا اینکه حجت بر او اقامه نشده باشد، خداوند متعال او را عذاب نمیدهد. از این آیه استدلال شده است کسانی که در برههای زیستهاند که پیامبری در آن مدت مبعوث نشده
«اهل فتره»، و کودکان مشرکین که در کودکی مردهاند، خداوند آنان را عذاب نمیدهد؛ چراکه پیامبری به سوی آنها فرستاده نشده است، و خداوند از ظلم و ستم پاک و مبرّا است.
{وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا (16) وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَكَفَى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا (17)}
وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُواْ فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا و چون بخواهيم
(مردمان) شهري را هلاک کنيم خوشگذرانان و سرکشان آن شهر را وامي داريم تا در آن به فسق و فجور بپردازند، پس فرمان
(عذاب) بر آن
(شهر) محقق مي شود و سخت آن
(شهر) را نابود سازيم.
وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِن بَعْدِ نُوحٍ وَكَفَى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًَا بَصِيرًا و چه نسلها را پس از نوح هلاک و نابود گردانده ايم، و کافي است که پروردگارت از گناهان بندگانش آگاه و نسبت بدانها بيناست.
#
{16} يخبر تعالى أنه إذا أراد أن يُهْلِكَ قريةً من القرى الظالمة ويستأصلها بالعذاب؛ أمر مُتْرَفيها أمراً قدريًّا، ففسقوا فيها، واشتدَّ طغيانُهم؛ {فحقَّ عليها القولُ}؛ أي: كلمة العذاب التي لا مردَّ لها؛ {فدمَّرْناها تدميراً}
(16) خداوند متعال خبر میدهد که هرگاه بخواهد شهری از شهرهای ستمگران را نابود و هلاک نماید و به وسیلۀ عذاب آن را ریشه کن کند، سرنوشت خوشگذرانان و سرکشان آنجا را چنین رقم میزند که در آن به فسق و فجور بپردازند، و سرکشی آنان شدت یابد، (
﴿فَحَقَّ عَلَيۡهَا ٱلۡقَوۡلُ﴾) و فرمان وقوع عذاب بر آنجا واجب و قطعی گردد؛ فرمانی که ردشدنی نیست. (
﴿فَدَمَّرۡنَٰهَا تَدۡمِيرٗا﴾) و سخت آن را نابود میسازیم و در هم میکوبیم.
#
{17} وهؤلاء أمم كثيرةٌ أبادهم الله بالعذاب من بعد قوم نوح؛ كعاد وثمود وقوم لوط وغيرهم ممَّن عاقبهم الله لما كَثُر بغيُهم واشتدَّ كفرُهم؛ أنزل الله بهم عقابَه العظيم. {وكفى بربِّك بذُنوب عبادِهِ خبيراً بصيراً}: فلا يخافوا منه ظلماً، وأنه يعاقبهم على ما عملوه.
(17) ملتهای زیادی بعد از قوم نوح زیستهاند، مانند قوم عاد و ثمود و لوط و دیگر کسانی که ـ آنگاه سرکشی آنان شدت یافت و ناسپاسی و کفرشان فزونی گرفت ـ خداوند به وسیلۀ عذاب بزرگ خود، آنانرا مجازات نمود و نابود گرداند. (
﴿وَكَفَىٰ بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِۦ خَبِيرَۢا بَصِيرٗا﴾) و کافی است که پروردگارت از گناهانِ بندگانش آگاه، و نسبت بدانها بیناست. پس بندگان، بیم این را ندارند که خداوند بر آنها ستم کند؛ و یا اینکه آنها را به خاطر کاری که نکردهاند، مجازات نماید.
{مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلَاهَا مَذْمُومًا مَدْحُورًا (18) وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُورًا (19) كُلًّا نُمِدُّ هَؤُلَاءِ وَهَؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُورًا (20) انْظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَلَلْآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجَاتٍ وَأَكْبَرُ تَفْضِيلًا (21)}.
مَّن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا هر کس که
(دنياي) زودگذر را بخواهد، در آن هر چه را بخواهيم زود به او مي دهيم، سپس جهنم را برايش مقرر مي داريم که در آن
(آتش به صورت) خوار و رانده شده در مي ايد.
وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُورًا و هر کس که آخرت را بخواهد و براي آن تلاش سزاوار انجام دهد در حالي که مومن است . اين چنين کساني کوشش و تلاششان مورد سپاس و تقدير قرار مي گيرد.
كُلاًّ نُّمِدُّ هَـؤُلاء وَهَـؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَاء رَبِّكَ مَحْظُورًا و پياپي به هر يک از اينان و آنان از بخشش پروردگارت مي دهيم، و بخشايش پروردگارت از هيچ کس منع نگشته است.
انظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَلَلآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجَاتٍ وَأَكْبَرُ تَفْضِيلاً بنگر که چگونه برخي را بر برخي ديگر برتري داده ايم، و بي گمان در جات آخرت به مراتب افزونتر و بزرگتر است.
#
{18} يخبر تعالى أن {مَن كان يريدُ}: الدنيا {العاجلة} المنقضية الزائلة، فعمل لها وسعى، ونسي المبتدأ أو المنتهى: أنَّ الله يعجِّل له من حطامها ومتاعها ما يشاؤه ويريده، مما كَتَبَ الله له في اللوح المحفوظ، ولكنَّه متاعٌ غير نافع ولا دائم له، ثم يجعل له في الآخرة {جهنَّم يَصْلاها}؛ أي: يباشر عذابها، {مذموماً مدحوراً}؛ أي: في حالة الخِزْي والفضيحة والذمِّ من الله ومن خلقِهِ والبعد عن رحمةِ الله، فيجمعُ له بين العذاب والفضيحة.
(18) خداوند متعال خبر میدهد که (
﴿مَّن كَانَ يُرِيدُ ٱلۡعَاجِلَةَ﴾) هرکس دنیای زودگذر را بخواهد و برای آن تلاش نماید و آغاز و پایان خلقت را به فراموشی بسپارد، از بهرهها و کالاهای دنیا -آنچه را که خداوند میخواهد از آنچه که در
«لوح محفوظ» برایش مقدر نموده است- هرچه زودتر به او میدهد، اما کالای دنیا فایدهای برای آدمی ندارد و ماندگار نیست. (
﴿جَهَنَّمَ يَصۡلَىٰهَا مَذۡمُومٗا مَّدۡحُورٗا﴾) سپس در جهان آخرت، جهنم را برای او مقرر میدارد و بهرۀ او میسازد -و در حالی که رسوا و رانده شده، و از جانب خدا و مخلوقش مورد نکوهش است، و از رحمت الهی دور است- به آن درمیآید و خداوند او را رسوا میسازد و عذاب میدهد.
#
{19} {ومن أراد الآخرةَ}: فرضِيَها وآثرها على الدُّنيا، {وسعى لها سَعْيَها}: الذي دعت إليه الكتب السماويَّة والآثار النبويَّة، فعمل بذلك على قدر إمكانه، {وهو مؤمنٌ}: بالله وملائكته وكتبه ورسله واليوم الآخر. {فأولئك كان سعيُهم مشكوراً}؛ أي: مقبولاً منمًّى مدَّخراً، لهم أجرهم وثوابهم عند ربهم.
(19) (
﴿وَمَنۡ أَرَادَ ٱلۡأٓخِرَةَ وَسَعَىٰ لَهَا سَعۡيَهَا﴾) و هرکس آخرت را بخواهد و آن را بپسندد و بر دنیا ترجیح دهد و برای آن تلاش شایسته انجام دهد -تلاشی که کتابهای آسمانی و احادیث نبوی بهآن فراخواندهاند- و به اندازۀ توانش برای رسیدن به آن عمل نماید، (
﴿وَهُوَ مُؤۡمِنٞ﴾) درحالی که به خدا و فرشتگان و کتابها و پیامبران و روز قیامت ایمان داشته باشد، (
﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ كَانَ سَعۡيُهُم مَّشۡكُورٗا﴾) این چنین کسانی، تلاششان بیاجر نمیماند؛ یعنی تلاش آنها مورد قبول واقع میگردد، و رشد داده میشود، و برایشان ذخیره میگردد، و پاداش و ثواب آنها در نزد پروردگارشان خواهد بود.
#
{20} ومع هذا؛ فلا يفوتُهم نصيبُهم من الدُّنيا؛ فكلًّا يُمِدُّه الله منها؛ لأنَّه عطاؤه وإحسانه. {وما كان عطاءُ ربِّك محظوراً}؛ أي: ممنوعاً من أحدٍ، بل جميعُ الخلق راتِعون بفضلِهِ وإحسانِهِ.
(20) با این وجود آنان بهرۀ خویش را از دنیا هم ازدست نمیدهند، و خداوند
[بهرۀ دنیوی را نیز] به هریک از آنان میدهد؛ چون دنیا
[نیز] بخشش و احسان خداوند است. (
﴿وَمَا كَانَ عَطَآءُ رَبِّكَ مَحۡظُورًا﴾) و بخشایش پروردگارت هرگز از کسی منع نگشته است، بلکه تمام خلق از سرِ فضل و احسان خداوند از آن بهره مند میشوند.
#
{21} {انظرْ كيف فضَّلْنا بعضَهم على بعضٍ}: في الدُّنيا بسَعة الأرزاق وقلَّتها، واليُسْر والعُسْر، والعلم والجهل، والعقل والسَّفَه، وغير ذلك من الأمور التي فضَّل الله العباد بعضهم على بعض بها. {وللآخرةُ أكبرُ درجاتٍ وأكبرُ تفضيلاً}: فلا نسبة لنعيم الدُّنيا ولذَّاتها إلى الآخرة بوجه من الوجوه؛ فكم بين من هو في الغرف العاليات واللَّذَّات المتنوِّعات والسرور والخيرات والأفراح ممَّن هو يتقلَّب في الجحيم، ويعذَّب بالعذاب الأليم، وقد حلَّ عليه سَخَطُ الربِّ الرحيم، وكلٌّ من الدارين بين أهلها من التفاوت ما لا يمكنُ أحداً عدُّه.
(21) (
﴿ٱنظُرۡ كَيۡفَ فَضَّلۡنَا بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ﴾) بنگر که چگونه در دنیا، برخی از مردم را بر برخی دیگر، به وسیلۀ فراوانی و کمی روزی و دارایی و تنگدستی، و علم و جهل، و عقل و بی خردی، و دیگر چیزهایی که خدا به وسیلۀ آن، برخی از بندگانش را بر برخی دیگر برتری داده است، برتری داده ایم. (
﴿وَلَلۡأٓخِرَةُ أَكۡبَرُ دَرَجَٰتٖ وَأَكۡبَرُ تَفۡضِيلٗا﴾) و آخرت دارای درجات بزرگتر و برتری است، و نعمتها و لذایذ دنیا به هیچ صورت با نعمتهای آخرت قابل مقایسه نیستند. و کسانی که در کاخهای بلند و لذتهای متنوع و شادیها و خوبیهای فراوان قرار دارند، با کسانی که در آتش سوزان جهنم میغلتد و عذاب دردناکی دارند و خداوند از آنها خشنود نیست، خیلی تفاوت دارند؛ تفاوتی که هیچکس نمیتواند آن را محاسبه نماید.
{لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مَخْذُولًا (22)}.
لاَّ تَجْعَل مَعَ اللّهِ إِلَـهًا آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مَّخْذُولاً با خداوند معبود ديگري قرار مده تا نکوهش شده
(و) بي ياور بنشيني.
#
{22} أي: لا تعتقدْ أنَّ أحداً من المخلوقين يستحقُّ شيئاً من العبادة، ولا تشركْ بالله أحداً منهم؛ فإنَّ ذلك داع للذمِّ والخذلان؛ فالله وملائكته ورسله قد نَهَوْا عن الشرك، وذمُّوا من عمله أشدَّ الذمِّ، ورتَّبوا عليه من الأسماء المذمومة والأوصاف المقبوحة ما كان به متعاطيه أشنعَ الخلق وصفاً وأقبحهم نعتاً، وله من الخِذْلان في أمر دينه ودنياه بحسب ما تركه من التعلُّق بربِّه؛ فمن تعلَّق بغيره؛ فهو مخذولٌ قد وُكِلَ إلى مَن تعلَّق به، ولا أحد من الخلق ينفع أحداً إلا بإذن الله؛ وكما أنَّ مَن جعل مع الله إلهاً آخر له الذمُّ والخذلان؛ فمن وحَّده وأخلص دينه لله، وتعلَّق به دون غيره؛ فإنَّه محمودٌ مُعانٌ في جميع أحواله.
(22) این چنین معتقد مباش که یکی از مخلوقها سزاوار چیزی از عبادت است. و هیچکدام از مخلوقات را، با خداوند شریک مگردان؛ زیرا چنین چیزی، سبب مذمت و رسوایی میگردد. خداوند و فرشتگان و پیامبرانش، از شرک نهی کردهاند؛ و عمل شرک، به شدت مورد نکوهش قرار گرفته است. و برای شرک، نامهای زشت و صفتهای زشتی قرار دادهاند؛ و فردی که دست به شرک میزند، زشت ترین مخلوق میباشد؛ و به اندازهای که رابطهاش را با خداوند قطع نموده است، در امر دین و دنیای خود رسوا میگردد. پس هرکس که دست به دامان غیر خدا شود، او بییاور است و به همان چیزی سپرده میشود که دست به دامان آن شده است. و هیچ مخلوقی نمیتواند دیگری را سودی ببخشد مگر اینکه خداوند بخواهد. وهرکس معبودی دیگر با خداوند شریک بگرداند، مورد نکوهش قرار میگیرد و خوار و رسوا میشود. و هرکس خداوند را یکی بداند و دین و عبادت را تنها برای او انجام دهد و فقط به وی روی آوَرَد، چنین فردی مورد ستایش است و در همۀ حالات یاری میشود.
{وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا (23) وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا (24)}.
وَقَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلاً كَرِيمًا و پروردگارت فرمان داده است که جز او را مپرستيد و به پدر و مادر نيکي کنيد. اگر يکي از آنها يا هر دوي ايشان در نزد تو به سن پيري رسيدند، به آنان
«اف» مگو، و بر سر ايشان فرياد مزن و محترمانه با آن دو سخن بگو.
وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا و از روي مهرباني بال فروتني را براي آنان بگستران و بگو: «پروردگار!به آنان رحم کن همانگونه که آنان در کوچکي مرا تربيت و بزرگ نمودند».
#
{23} لما نهى تعالى عن الشرك به؛ أمر بالتوحيد، فقال: {وقضى ربُّك}: قضاء دينيًّا، وأمر أمراً شرعيًّا {أن لا تعبُدوا}: أحداً من أهل الأرض والسماوات الأحياء والأموات، {إلاَّ إيَّاه}: لأنَّه الواحد الأحد، الفرد الصمد، الذي له كلُّ صفة كمال، وله من تلك الصفة أعظمها، على وجهٍ لا يشبهه أحدٌ من خلقه، وهو المنعِمُ بالنعم الظاهرة والباطنة، الدافع لجميع النِّقم، الخالق، الرازق، المدبِّر لجميع الأمور؛ فهو المتفرِّد بذلك كلِّه، وغيره ليس له من ذلك شيء. ثم ذكر بعد حقِّه القيام بحقِّ الوالدين، فقال: {وبالوالدين إحساناً}؛ أي: أحسنوا إليهما بجميع وجوه الإحسان القوليِّ والفعليِّ؛ لأنهما سببُ وجود العبد، ولهما من المحبَّة للولد والإحسان إليه، والقرب ما يقتضي تأكُّد الحقِّ ووجوب البرِّ. {إمَّا يَبْلُغَنَّ عندَكَ الكِبَرَ أحدُهما أو كلاهما}؛ أي: إذا وصلا إلى هذا السنِّ الذي تضعُفُ فيه قواهما ويحتاجان من اللُّطف والإحسان ما هو معروفٌ، {فلا تَقُلْ لهما أفٍّ}: وهذا أدنى مراتب الأذى، نبَّه به على ما سواه، والمعنى: لا تؤذِهِما أدنى أذيَّة، {ولا تَنْهَرْهُما}؛ أي: تزجُرهما وتتكلَّم لهما كلاماً خشناً. {وقلْ لهما قولاً كريماً}: بلفظٍ يحبَّانه، وتأدَّب وتلطَّف بكلام ليِّن حسن يلذُّ على قلوبهما، وتطمئنُّ به نفوسهما، وذلك يختلفُ باختلاف الأحوال والعوائد والأزمان.
(23) وقتی که خداوند از شرک نهی کرد،
به توحید و یکتا پرستی نیز دستور داد و فرمود: (
﴿وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ﴾) و پروردگارت در قالب فرمان دینی و شرعی حکم نمود که کسی از اهل زمین و آسمانها را -خواه زنده باشند یا مرده- نپرستید، (
﴿إِلَّآ إِيَّاهُ﴾) مگر او؛ یعنی تنها او را بپرستید، چون یگانه و یکتا و بی نیاز است ودارای تمام صفتهای کمال میباشد، و از هر صفتی، بزرگترین و برترین آن را داراست، به صورتی که هیچ کدام از مخلوقاتش در آن صفت با او مشابهتی ندارند. اوست که نعمتهای ظاهری و باطنی را داده، و همۀ آفتها را دور مینماید؛ آفریننده و روزی دهنده است و تنها اوست که به تدبیر تمام امور میپردازد. پس او همۀ این کارها را تنها انجام میدهد، و کسی دیگر با او مشارکتی ندارد. سپس خداوند بعد از بیان حق خویش،
به بیان حق پدر و مادر پرداخت و فرمود: (
﴿وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنًا﴾) و با انواع نیکیها، به پدر و مادر نیکی کنید و گفتار و کردارتان با آنها نیکو باشد؛ چون پدر و مادر، سبب به وجود آمدن آدمی هستند، و نسبت به فرزند محبت فراوان دارند، که این امور، ایفای حق آنها را واجب میکند، و اینکه با آنها به نیکی رفتار شود. (
﴿إِمَّا يَبۡلُغَنَّ عِندَكَ ٱلۡكِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ كِلَاهُمَا﴾) و هرگاه پدر و مادر به سن پیری رسیدند، که انرژی و قدرت انسان در این سن ضعیف میشود و نیازمند مهربانی و نیکی میشوند، (
﴿فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ﴾) حتی اُف به آنان مگو. و کلمۀ
«اف» پایینترین مراتب اذیت و آزار است؛ یعنی کوچکترین آزاری به آنها نرسانید. (
﴿وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا﴾) و بر سر ایشان فریاد مزن، و به خشونت با آنها سخن مگوی، (
﴿وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا كَرِيمٗا﴾) و با سخنان محترمانه با آن دو سخن بگو؛ و در سخن گفتن با آنها، کلماتی را بر زبان بیاور که آن کلمات را دوست میدارند. و مؤدبانه و با مهربانی با پدر و مادر سخن بگوی، و سخنانی نرم بگوی که دل آنان را شاد کند و به آنان آرامش بخشد. و این با توجه به حالتها و عادتها و زمانها فرق مینماید.
#
{24} {واخفضْ لهما جناحَ الذُّلِّ من الرحمةِ}؛ أي: تواضع لهما ذُلًّا لهما ورحمةً واحتساباً للأجر، لا لأجل الخوف منهما أو الرجاء لما لهما ونحو ذلك من المقاصد التي لا يؤجَر عليها العبد. {وقل ربِّ ارحَمْهما}؛ أي: ادعُ لهما بالرحمة أحياءً وأمواتاً؛ جزاءً على تربيتهما إيَّاك صغيراً. وفُهِمَ من هذا أنَّه كلَّما ازدادت التربيةُ؛ ازداد الحقُّ. وكذلك من تولَّى تربية الإنسان في دينِهِ ودُنياه تربيةً صالحةً غير الأبوين؛ فإنَّ له على مَن ربَّاه حقَّ التربية.
(24) (
﴿وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ مِنَ ٱلرَّحۡمَةِ﴾) و از روی مهربانی، بال فروتنی بر آنان بگستران؛ یعنی با چشمداشت ثواب و پاداش آخرت، در برابر آنها فروتن باش، نه به خاطر ترس از آنها یا به خاطر امید داشتن به ثروت و دارایی آنان، و دیگر اهدافی که انسان به خاطر آن پاداش آخرت را از دست میدهد. (
﴿وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا﴾) و در مقابل اینکه تو را در کودکی تربیت نموده و بزرگ کردهاند، آنها را ـ مرده یا زندهـ دعا کن تا مورد مرحمت خدا قرار بگیرند. از این آیه چنین فهمیده میشود که هر اندازه پدر و مادر در امر تربیت فرزندان بیشتر بکوشند، حقشان بیشتر است. و همچنین غیر از پدر و مادر، نیز که انسان را به صورت شایسته در امور دین یا دنیا تربیت نمایند، بر آدمی حق دارند.
{رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِي نُفُوسِكُمْ إِنْ تَكُونُوا صَالِحِينَ فَإِنَّهُ كَانَ لِلْأَوَّابِينَ غَفُورًا (25)}
رَّبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِي نُفُوسِكُمْ إِن تَكُونُواْ صَالِحِينَ فَإِنَّهُ كَانَ لِلأَوَّابِينَ غَفُورًا پروردگارتان به آنچه در دلهايتان است آگاه است اگر نيکوکار باشيد، بدانيد که او در حق توبه کاران هميشه بخشنده است.
#
{25} أي: ربُّكم تعالى مطَّلع على ما أكنَّته سرائركم من خير وشرٍّ، وهو لا ينظر إلى أعمالكم وأبدانكم، وإنما ينظر إلى قلوبكم وما فيها من الخير والشر. {إن تكونوا صالحين}: بأن تكون إرادتُكم ومقاصدكم دائرةً على مرضاة الله، ورغبتكم فيما يقربكم إليه، وليس في قلوبكم إرادات مستقرة لغير الله. {فإنَّه كان للأوَّابين}؛ أي: الرجَّاعين إليه في جميع الأوقات؛ {غفوراً}: فمن اطَّلع الله على قلبه، وعلم أنه ليس فيه إلاَّ الإنابة إليه ومحبَّته ومحبَّة ما يقرِّب إليه؛ فإنَّه وإن جرى منه في بعض الأوقات ما هو مقتضى الطبائع البشريَّة؛ فإنَّ الله يعفو عنه، ويغفر له الأمور العارضة غير المستقرَّة.
(25) پروردگارتان به خوبی و بدیی که آن را در دل پنهان میدارید، آگاه است؛ و او به جسمها و مالهایتان نمینگرد، بلکه به اعمال و دلهایتان و خیر و شری که در آن است، نگاه میکند.(
﴿إِن تَكُونُواْ صَٰلِحِينَ﴾) اگر افراد شایسته و بایستهای باشید؛ به این صورت که اراده و اهداف شما بر محور خشنودی خداوند دور بزند، و به آنچه که شما را به او نزدیک مینماید، علاقه مند باشید و اهداف غیر خدایی در دلهایتان نباشد، (
﴿فَإِنَّهُۥ كَانَ لِلۡأَوَّٰبِينَ غَفُورٗا﴾) او برای کسانی که در همۀ اوقات به سوی او باز میگردند، آمرزنده است. پس هرکس که خداوند از قلبش اطلاع یافت و دانست که در آن چیزی جز انابت و بازگشت به سوی خدا و محبت او و محبت آنچه که وی را به خدا نزدیک مینماید وجود ندارد، چنین کسی گرچه در بعضی اوقات -به اقتضای سرشت انسانی- گناهانی از او سر بزند، اما خداوند او را میآمرزد و اشتباهات گذرا و عارضی وی را میبخشاید.
{وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا (26) إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُورًا (27) وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّكَ تَرْجُوهَا فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَيْسُورًا (28) وَلَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا (29) إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقْدِرُ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا (30)}.
وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا و حق خويشاوند و بينوا و در راه مانده را بپردازد و به هيچ وجه اسراف مکن.
إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُواْ إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُورًا بي گمان تبذير کنندگان برادران شياطين هستند، و شيطان پروردگارش را ناسپاس بود.
وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَاء رَحْمَةٍ مِّن رَّبِّكَ تَرْجُوهَا فَقُل لَّهُمْ قَوْلاً مَّيْسُورًا و اگر از آنان به خاطر طلب رحمت پروردگارت که بدان اميد داري، رويگردان مي شوي، پس با آنان سخني نرم بگوي.
وَلاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا و دست خود را بر گردنت بسته مدار و به تمامي آن را گشاده مساز که آن گاه ملامت زده
(و) درمانده بنشيني .
إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء وَيَقْدِرُ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا بي گمان پروردگارت روزي را بار يهر کس که بخواهد فراخ و گسترده مي نمايد و روزي هر کس را که بخواهد کم و تنگ مي گرداند، چرا که خدا به بندگانش آگاه و بيناست.
#
{26 ـ 27} يقول تعالى: {وآت ذا القُربى حقَّه}: من البرِّ والإكرام الواجب والمسنون، وذلك الحقُّ يتفاوت بتفاوت الأحوال والأقارب والحاجة وعدمها والأزمنة، {والمسكينَ}: آته حقَّه من الزَّكاة ومن غيرها؛ لتزول مسكنتُه، {وابنَ السبيل}: وهو الغريب المنقطع به عن بلده، فيُعْطى الجميع من المال، على وجهٍ لا يضرُّ المعطي، ولا يكون زائداً على المقدار اللائق؛ فإنَّ ذلك تبذيرٌ، قد نهى الله عنه وأخبر: إنَّ المبذِّرين {إخوانُ الشياطين}: لأنَّ الشيطان لا يدعو إلاَّ إلى كلِّ خَصلة ذميمةٍ، فيدعو الإنسان إلى البخل والإمساك؛ فإذا عصاه؛ دعاه إلى الإسراف والتبذير، والله تعالى إنَّما يأمُرُ بأعدل الأمور وأقسطِها، ويمدحُ عليه؛ كما في قوله عن عباد الرحمن الأبرار: {والذين إذا أنفقوا لم يُسْرِفوا ولم يَقْتُروا وكان بين ذلك قَواماً}.
(26 - 27) خداوند متعال میفرماید: (
﴿وَءَاتِ ذَا ٱلۡقُرۡبَىٰ حَقَّهُۥ﴾) و به خویشاوند حقش را بده؛ یعنی نیکی و احسان واجب و سنت را در حق او انجام بده، و این حق، با تفاوتِ حالات خویشاوندان و نیاز و عدم نیاز آنان فرق مینماید.(
﴿وَٱلۡمِسۡكِينَ﴾) وحق بینوا را اعم از زکات و غیره به او بده تا بینواییاش برطرف شود. (
﴿وَٱبۡنَ ٱلسَّبِيلِ﴾) و حق فرد در راه مانده را بپرداز. (
﴿وَلَا تُبَذِّرۡ تَبۡذِيرًا﴾) و تبذیر مکن؛ یعنی به همۀ نیازمندان طوری بدهد که خودش ضرر نکند، و از اندازۀ مناسب بیشتر نباشد؛ زیرا چنین کاری،
تبذیر و باد دستی است که خداوند از آن نهی کرده وفرموده است: (
﴿إِنَّ ٱلۡمُبَذِّرِينَ كَانُوٓاْ إِخۡوَٰنَ ٱلشَّيَٰطِينِ﴾) بیگمان باد دستان، برادران شیاطین هستند؛ زیرا شیطان جز به خصلتهای زشت دعوت نمیدهد، پس انسان را به بخل دعوت میکند؛ و هرگاه انسان از او سرپیچی نماید، او را به اسراف و باد دستی و ولخرجی فرا میخواند. و خداوند متعال به منصفانهترین و میانهروانه ترین کارها دعوت میکند و انسان را به خاطر آن میستاید.
همانطور که در مورد بندگان رحمن فرموده است: ﴿وَٱلَّذِينَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ يُسۡرِفُواْ وَلَمۡ يَقۡتُرُواْ وَكَانَ بَيۡنَ ذَٰلِكَ قَوَامٗا﴾ و کسانی که وقتی انفاق نمایند، اسراف نمیکنند و بُخل نیز نمیورزند و میان این دو حالت پایدار هستند.
#
{29} وقال هنا: {ولا تجعل يَدَكَ مغلولةً إلى عنقك}: كناية عن شدة الإمساك والبخل، {ولا تَبْسُطْها كلَّ البسط}: فتنفق فيما لا ينبغي أو زيادة على ما ينبغي، {فتقعدَ}: إن فعلت ذلك {مَلوماً}؛ أي: تُلام على ما فعلتَ، {مَحْسوراً}؛ أي: حاسر اليد فارغها؛ فلا بقي ما في يدك من المال، ولا خَلَفَه مدحٌ وثناءٌ.
(29) و در اینجا فرمود: (
﴿وَلَا تَجۡعَلۡ يَدَكَ مَغۡلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِكَ﴾) و دست خود را به گردنت بسته مدار. و این کنایه از شدت بخل است. (
﴿وَلَا تَبۡسُطۡهَا كُلَّ ٱلۡبَسۡطِ﴾) و به تمامی آن را گشاده مساز، که آنگاه در آنچه که شایسته نیست، و افزون از اندازۀ لازم انفاق میکنی. (
﴿فَتَقۡعُدَ مَلُومٗا مَّحۡسُورًا﴾) و آنگاه ملامت زده ودرمانده خواهی بود؛ یعنی به خاطر کاری که کردهای، ملامت شده و دست خالی میمانی؛ نه مالی در دست داری، و نه به خاطر از دست دادن مال، مورد ستایش قرار میگیری.
#
{28} وهذا الأمر بإيتاء ذي القربى مع القدرة والغنى، فأمَّا مع العُدْم أو تعسُّر النفقة الحاضرة؛ فأمر تعالى أن يُردُّوا ردًّا جميلاً، فقال: {وإمَّا تعرضَنَّ عنهم ابتغاءَ رحمةٍ من ربِّك ترجوها}؛ أي: تعرض عن إعطائِهِم إلى وقت آخر ترجو فيه من الله تيسير الأمر. {فقُلْ لهم قولاً ميسوراً}؛ أي: لطيفاً برفقٍ ووعد بالجميل عند سُنوح الفرصة واعتذارٍ بعدم الإمكان في الوقت الحاضر؛ لينقلبوا عنك مطمئنَّة خواطرهم؛ كما قال تعالى: {قولٌ معروفٌ ومغفرةٌ خيرٌ من صدقةٍ يَتْبَعُها أذى}: وهذا أيضاً من لطف الله تعالى بالعباد، أمرهم بانتظار الرحمة والرزق منه؛ لأنَّ انتظار ذلك عبادة، وكذلك وعدُهم بالصدقة والمعروف عند التيسُّر عبادةٌ حاضرةٌ؛ لأنَّ الهمَّ بفعل الحسنة حسنةٌ، ولهذا ينبغي للإنسان أن يفعل ما يَقْدِرُ عليه من الخير، وينوي فعل ما لم يقدِرْ عليه لِيُثاب على ذلك، ولعلَّ الله ييسِّر له بسبب رجائه.
(28) دستوری که در اینجا در رابطه با انفاق به خویشاوندان داده شده، در صورتی است که انسان توانایی آن را داشته باشد، اما اگر مالی نداشت یا خرج خودش سنگین و مشکل بود، خداوند متعال دستور دادهاست که در آن صورت خویشاوندان و غیره را بهصورت زیبایی پاسخ بدهد.
پس فرمود: (
﴿وَإِمَّا تُعۡرِضَنَّ عَنۡهُمُ ٱبۡتِغَآءَ رَحۡمَةٖ مِّن رَّبِّكَ تَرۡجُوهَا﴾) و اگر از بخشیدن و دادنِ به آنها روی بگردانی، و آن را برای وقتی دیگر و به امید اینکه خداوند به تو تواناییِ بخشش را بدهد، به تأخیر بیندازی، (
﴿فَقُل لَّهُمۡ قَوۡلٗا مَّيۡسُورٗا﴾) به نرمی و مهربانی با آنها سخن بگوی، و به آنان وعده بده که در فرصت مناسب و چنانچه امکان کمک فراهم شود، آنان را کمک خواهی کرد؛ و از اینکه در حال حاضر نمیتوانی کمکشان بنمایی، از آنان عذر خواهی کن تا با آسایش خاطر از پیش تو بروند.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿قَوۡلٞ مَّعۡرُوفٞ وَمَغۡفِرَةٌ خَيۡرٞ مِّن صَدَقَةٖ يَتۡبَعُهَآ أَذٗىۗ ﴾ سخن نیکو و بخشش، از صدقهای که به دنبال آن با منت گذاردن فرد مورد اذیت قرار میگیرد بهتر است، و این نیز از لطف خداوند نسبت به بندگان میباشد که به آنها دستور داده است تا منتظر رحمت و رزق و روزی وی باشند؛ زیرا انتظار چنین چیزی، عبادت است. و همچنین وعده دادن به بینوایان و خویشاوندان مبنی بر این که به آنها صدقه خواهد داد، عبادت است، چون اراده کردنِ انجام کار نیک، نیز نیکی بهحساب میآید. بنابراین شایسته است که انسان آنچه از کار خیر که در توانایی اوست، انجام دهد؛ و آنچه را که نمیتواند انجام دهد، نیت انجام دادنش را داشته باشد تا به او پاداش برسد؛ چه بسا خداوند به خاطر انتظار و امید وی، آن کار را برایش آسان بگرداند
#
{30} ثم أخبر تعالى: أنَّ اللهَ {يبسُطُ الرزق لمن يشاء}: من عباده ويقدِرُه ويضيِّقه على من يشاء حكمةً منه. {إنَّه كان بعبادِهِ خبيراً بصيراً}: فيَجْزيهم على ما يعلمُهُ صالحاً لهم، ويدبِّرهم بلطفه وكرمه.
(30) .
سپس خداوند متعال فرمود: (
﴿إِنَّ رَبَّكَ يَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقۡدِرُ﴾) بیگمان پروردگارت روزی را برای هرکدام از بندگان که بخواهد، فراخ وگسترده مینماید؛و روزی هرکس را که بخواهد، کم و تنگ میگرداند، واین عینِ حکمت الهی است. (
﴿إِنَّهُۥ كَانَ بِعِبَادِهِۦ خَبِيرَۢا بَصِيرٗا﴾) چرا که خدا به حال بندگانش آگاه و بیناست. پس آنچه که به صلاح بندگان است، به آنها میدهد؛ و به لطف و احسان خود، به تدبیر امور آنها میپردازد.
{وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْئًا كَبِيرًا (31)}.
وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُم إنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْءًا كَبِيرًا و فرزندانتان را از ترسي فقر و تنگدستي نکشيد، ما به آنان و
(به) شما روزي مي دهيم، به راستي که کشتن آنان گناه بزرگي است.
#
{31} وهذا من رحمته بعباده؛ حيث كان أرحم بهم من والديهم، فنهى الوالدين أن يقتُلوا أولادهم خوفاً من الفقر والإملاق، وتكفَّل برزق الجميع، وأخبر أنَّ: {قَتْلَهم كان خِطْئاً كبيراً}؛ أي: من أعظم كبائر الذنوب؛ لزوال الرحمة من القلب، والعقوق العظيم، والتجرِّي على قتل الأطفال الذين لم يجرِ منهم ذنبٌ ولا معصيةٌ.
(31) و این بیانگر رحمت الهی نسبت به بندگانش میباشد؛ چراکه او از پدر و مادر نسبت به بنده، مهربان تر است. پس پدر و مادر را از کشتن فرزندانشان به خاطر ترس فقر و تنگدستی نهی نموده، و روزی همه را بر عهده گرفته، و خبر داده که کشتن فرزندان گناه بزرگی است؛ یعنی از بزرگترین گناهان کبیره میباشد، چون کسی که به خود جرأت میدهد و کودکان بیگناه را به قتل میرساند، هیچ مهر و شفقتی در دل ندارد.
{وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَا إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِيلًا (32)}.
وَلاَ تَقْرَبُواْ الزِّنَى إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاء سَبِيلاً و به زنا نزديک نشويد، که زنا گناه بسيار زشت، و بد راهي است.
#
{32} والنهي عن قربانه أبلغ من النهي عن مجرَّد فعله؛ لأنَّ ذلك يشمل النهي عن جميع مقدّماته ودواعيه؛ فإنَّ من حام حول الحمى يوشك أن يقع فيه، خصوصاً هذا الأمر الذي في كثير من النفوس أقوى داع إليه، ووصف الله الزِّنا وقبْحه بأنه {كان فاحشةً}؛ أي: إثماً يُستفحش في الشرع والعقل والفِطَر؛ لتضمُّنه التجرِّي على الحرمة في حقِّ الله وحقِّ المرأة وحقِّ أهلها أو زوجها وإفساد الفراش واختلاط الأنساب وغير ذلك من المفاسد. وقوله: {وساء سبيلاً}؛ أي: بئس السبيل سبيلُ من تجرَّأ على هذا الذنب العظيم.
(32) نهی از نزدیک شدن به زنا، از نهی از انجام زنا بلیغ تر است؛ چون این نهی، شامل نهی از تمام مقدّمات و انگیزههای زناست؛ زیرا
«هر کس در کنار و اطراف مزرعه و محل قرق شده بچرخد، به زودی در آن میافتد.» به ویژه اینکه در بسیاری از نفسها، انگیزۀ بسیار قوی برای انجام این کار وجود دارد.
و خداوند زنا را چنین توصیف نموده است: (
﴿كَانَ فَٰحِشَةٗ﴾) زنا گناه بسیار زشتی است که از دیدگاه عقل و شریعت و سرشت، زشت خوانده میشود؛ چون زنا، شکستن حرمت حق خدا و حق زن و حق خانواده و همسر و از هم پاشیدن کانون خانواده و اختلاط نسب و نژادها و دیگر مفاسد را در بر دارد. (
﴿وَسَآءَ سَبِيلٗا﴾) و راه کسی که بر ارتکاب این گناه بزرگ جرأت نموده است، بسیار راه بدی میباشد.
{وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا (33)}.
وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالحَقِّ وَمَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلاَ يُسْرِف فِّي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا و کسي را نکشيد که خداوند کشتن او را حرام کرده است مگر به حق، و هر کس که از روي ستم کشته شود براي صاحب خون او قدرتي مقرر داشته ايم، ولي او نبايد در کشتن زياده روي نمايد، بي گمان و ياري شونده است.
#
{33} وهذا شاملٌ لكلِّ نفس حرَّم الله قتلَها من صغير وكبير وذكر وأنثى وحرٍّ وعبد ومسلم وكافرٍ له عهد، {إلاَّ بالحق}: كالنفس بالنفس، والزاني المحصن، والتارك لدينه المفارق للجماعة، والباغي في حال بغيه إذا لم يندفع إلاَّ بالقتل. {ومَن قُتِلَ مظلوماً}؛ أي: بغير حقٍّ، {فقد جَعَلْنا لوليِّه}: وهو أقرب عَصَباته وورثتِهِ إليه {سلطاناً}؛ أي: حجة ظاهرة على القصاص من القاتل، وجعلنا له أيضاً تسلُّطاً قدريًّا على ذلك، وذلك حين تجتمع الشروط الموجبة للقصاص؛ كالعمد العدوان والمكافأة. {فلا يسرفْ}: الولي {في القتل إنَّه كان منصوراً}: والإسراف مجاوزةُ الحدِّ: إما أن يمثِّل بالقاتل، أو يقتُله بغير ما قَتَلَ به، أو يَقْتُلَ غير القاتل. وفي هذه الآية دليلٌ إلى أنَّ الحقَّ في القتل للوليِّ؛ فلا يُقْتَص إلاَّ بإذنه، وإن عفا؛ سقط القصاص، وأنَّ وليَّ المقتول يُعينه الله على القاتل ومن أعانه، حتى يتمكَّن من قتله.
(33) (
﴿وَلَا تَقۡتُلُواْ ٱلنَّفۡسَ﴾) و کسی را نکشید. و این شامل هر نفسی است که خداوند کشتن آن را حرام نموده است، خواه کوچک باشد یا بزرگ، زن باشد یا مرد، برده باشد یا آزاد، مسلمان باشد یا کافری که پیمان دارد، (
﴿إِلَّا بِٱلۡحَقِّ﴾) مگر در برابر حقی، مانند کشتن نفس در برابر نفس، وکشتن کسی که ازدواج کرده اما مرتکب زنا شده است، ویا مانند کشتن کسی که مرتد گشته وبه آیین کفر درآمده است، و یا مانند کشتن انسان تجاوزگر در حالت انجام دادن تجاوزش، به شرطی که به جز قتل وی، هیچ راه دیگری برای دفع تجاوز او وجود نداشته باشد. (
﴿وَمَن قُتِلَ مَظۡلُومٗا فَقَدۡ جَعَلۡنَا لِوَلِيِّهِۦ سُلۡطَٰنٗا﴾) و هرکس مظلومانه و به ناحق کشته شود، برای صاحب خونش -که نزدیکترین وارثان و فامیلهایش میباشد- حجت و دلیل آشکاری برای قصاص نمودن قاتل قرار دادهایم. نیز تسلّطی تقدیری مبنی بر کشتن قاتل به او دادهایم. و این قصاص زمانی است که شرایط آن فراهم شود، مانند قاتلی که از روی قصد و تجاوز کسی را بکشد، و وجود کفائت در میان قاتل و مقتول. (
﴿فَلَا يُسۡرِف فِّي ٱلۡقَتۡلِ﴾) و ولیّ نباید در کشتن زیاده روی و از حد تجاوز نماید، مانند اینکه گوش و بینی قاتل را ببرد، یا او را با چیزی به قتل برساند که وی مقتول را با آن وسیله نکشته است، یا اینکه کسی دیگر غیر از قاتل را بکشد. (
﴿إِنَّهُۥ كَانَ مَنصُورٗا﴾) بیگمان او یاری شونده است. و این آیه بیانگر آن است که حقِ کشتن، ازآنِ ولیّ است. بنابراین از قاتل قصاص گرفته نمیشود مگر به اجازۀ ولیّ خون؛ و اگر صاحب حق، قاتل را عفو کرد، قصاص ساقط میشود؛ و خداوند، ولیّ مقتول را برای قصاص گرفتن از قاتل و کسی که او را کمک کرده است، یاری مینماید تا قاتل را بکشد.
{وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا (34)}.
وَلاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْيَتِيمِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُواْ بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْؤُولاً و به مال يتيم نزديک نشوند مگر به شيوه اي که نيکوتر است، تا اينکه
(يتيم) به
(دوران) رشدش برسد، و به عهد و پيمان خود وفا کنيد، چرا که از پيمان سوال خواهد شد.
#
{34} وهذا من لطفه ورحمته باليتيم الذي فَقَدَ والده وهو صغيرٌ غير عارف بمصلحة نفسه ولا قائمٌ بها أنْ أمر أولياءه بحفظه وحفظ ماله وإصلاحه وأنْ لا يَقْرَبوهُ {إلاَّ بالتي هي أحسنُ}: من التِّجارة فيه وعدم تعريضه للأخطار والحرص على تنميته، وذلك ممتدٌّ إلى أن يبلغَ اليتيمُ {أشدَّه}؛ أي: بلوغه وعقله ورشده؛ فإذا بَلَغَ أشدَّه؛ زالت عنه الولايةُ، وصار وليَّ نفسه، ودفع إليه ماله؛ كما قال تعالى: {فإنْ آنَسْتُم منهم رُشْداً فادْفَعوا إليهم أموالَهم}، {وأوفوا بالعهدِ}: الذي عاهدتم الله عليه، والذي عاهدتم الخلق عليه. {إنَّ العهد كان مَسْؤولاً}؛ أي: مسؤولين عن الوفاء به وعدمه؛ فإن وفيتم؛ فلكم الثواب الجزيل، وإن لم تفعلوا ؛ فعليكم الإثم العظيم.
(34) این لطف و رحمت خدا نسبت به یتیمی است که پدرش را از دست داده، و کوچک است و هنوز مصلحت خودش را تشخیص نمیدهد. خداوند به اولیای یتیم دستور داده است تا او و مالش را حفاظت نمایند، و به اصلاح آن بپردازند، و با نیت بد به مال یتیم نزدیک نشوند، و در آن تصرف نکنند، (
﴿إِلَّا بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ ﴾) مگر به شیوهای که آن بهتر است، مانند اینکه با مال یتیم تجارت نمایند و آن را در معرض خطر قرار ندهند و بکوشند تا مالش رشد کند و زیاد شود، و این حالت باید ادامه یابد تا اینکه (
﴿يَبۡلُغَ أَشُدَّهُۥ﴾) یتیم به سن بلوغ و به دوران عقل و رشد برسد؛ و چون به سن رشد خود رسید، دیگر کسی سرپرست او نیست و خودش سرپرست خود میباشد و مالش به او برگردانده میشود.
همان گونه که خداوند متعال فرموده است: ﴿ فَإِنۡ ءَانَسۡتُم مِّنۡهُمۡ رُشۡدٗا فَٱدۡفَعُوٓاْ إِلَيۡهِمۡ أَمۡوَٰلَهُمۡ﴾ پس اگر احساس کردید که آنها به سن رشد رسیدهاند مالهایشان را به آنان بدهید. (
﴿وَأَوۡفُواْ بِٱلۡعَهۡدِ﴾) و به عهد و پیمانی که با خدا و با مردم بستهاید، وفا کنید. (
﴿إِنَّ ٱلۡعَهۡدَ كَانَ مَسُۡٔولٗا ﴾) به درستی که شما از وفای به پیمان پرسیده میشوید. پس اگر به آن وفا کنید، پاداش بزرگی دارید؛ و اگر به پیمان خود وفا نکنید، گناه بزرگی بر شماست.
{وَأَوْفُوا الْكَيْلَ إِذَا كِلْتُمْ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا (35)}.
وَأَوْفُوا الْكَيْلَ إِذا كِلْتُمْ وَزِنُواْ بِالقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً و هنگامي که پيمانه مي کنيد آن را به تمام و کمال پيمانه کنيد و با ترازوي درست وزن نماييد که اين کار سرانجام نيکوتر و بهتري دارد.
#
{35} وهذا أمرٌ بالعدل وإيفاء المكاييل والموازين بالقسط من غير بخسٍ ولا نقص. ويؤخذ من عموم المعنى، النهي عن كلِّ غشٍّ في ثمنٍ أو مثمَّنٍ أو معقودٍ عليه، والأمر بالنُّصح والصدق في المعاملة. {ذلك خيرٌ}: من عدمه، {وأحسنُ تأويلاً}؛ أي: أحسن عاقبة، به يسلم العبد من التَّبِعات، وبه تنزل البركة.
(35) دراینجا به دادگری و به تمام و کمال دادن پیمانهها و وزنها دستور داده شده است، و اینکه بدون کم و کاست پیمانهها و وزنها باید داده شوند. و از هر نوع تقلب در قیمت یا کالا یا معامله نهی شده و به خیر خواهی و صداقت در آن دستور داده شده است. (
﴿ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلٗا﴾) این کار بهتر است و سرانجام نیکوتری دارد؛ واز این راه، بنده از عقوبت خدا در امان میماند، و این کار باعث برکت میشود.
{وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا (36)}.
وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولـئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً پي چيزي مرو که به آن آگاهي نداري، بي گمان گوش و چشم و دل هر يک مورد سوال واقع خواهند شد.
#
{36} أي: ولا تتَّبع ما ليس لك به علم، بل تثبَّت في كلِّ ما تقوله وتفعله؛ فلا تظنَّ ذلك يذهب لا لك ولا عليك. {إنَّ السمع والبصر والفؤاد كلُّ أولئك كان عنه مسؤولاً}: فحقيق بالعبد الذي يعرف أنه مسؤول عما قاله وفعله وعما استعمل به جوارحه التي خلقها الله لعبادته أن يُعِدَّ للسؤال جواباً، وذلك لا يكون إلاَّ باستعمالها بعبوديَّة الله، وإخلاص الدِّين له، وكفِّها عما يكرهه الله تعالى.
(36) و از آنچه که به آن آگاهی نداری، پیروی مکن؛ بلکه در همۀ گفتار و کردارت تحقیق کن؛ و گمان مبر که هرچه از روی نا آگاهی بگویی یا انجام دهی، اشکالی بدان وارد نیست، (
﴿إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَٰٓئِكَ كَانَ عَنۡهُ مَسُۡٔولٗا﴾) همانا گوش و چشم و دل، هریک از اینها مورد بازخواست واقع خواهند شد. پس بندهای که میداند در رابطه با آنچه گفته و انجام داده است، باید پاسخگو باشد؛ و از وی پرسیده میشود که اعضا و جوارحی را که خداوند برای عبادت آفریده، در چه راهی به کار گرفته است؛ باید پاسخی برای این پرسش الهی آماده نماید، و این جواب جز با بهکارگیری اعضا و جوارح در پرستش خداوند و اخلاص در عبادت، و بازداشتن آنها ازآنچه خداوند نمیپسندد، مقبول نخواهد شد.
{وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا (37) كُلُّ ذَلِكَ كَانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهًا (38) ذَلِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ وَلَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتُلْقَى فِي جَهَنَّمَ مَلُومًا مَدْحُورًا (39)}.
وَلاَ تَمْشِ فِي الأَرْضِ مَرَحًا إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً و خرامان در زمين راه مرو، چرا که تو نمي تواني زمين را بشکافي و به بلنداي کوهها برسي.
كُلُّ ذَلِكَ كَانَ سَيٍّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهًا همۀ اينها، بديهايش نزد پروردگارت ناپسند است.
ذَلِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ وَلاَ تَجْعَلْ مَعَ اللّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتُلْقَى فِي جَهَنَّمَ مَلُومًا مَّدْحُورًا اين
(سفارشات) از امور حکمت آميزي است که پروردگارت به تو وحي کرده است، و با خداوند معبودي ديگر قرار مده که سرزنش شده و مطرود به جهنم افکنده خواهي شد.
#
{37} يقول تعالى: {ولا تمشِ في الأرض مَرَحاً}؛ أي: كبراً وتيهاً وبطراً متكبِّراً على الحقِّ ومتعاظماً على الخلق. {إنَّك}: في فعلك ذلك {لن تَخْرِقَ الأرض ولن تبلُغَ الجبال طولاً}: في تكبُّرك بل تكون حقيراً عند الله، ومحتقراً عند الخلق، مبغوضاً، ممقوتاً، قد اكتسبت شرَّ الأخلاق، واكتسيت بأرذلها، من غير إدراك لبعض ما تروم.
(37) خداوند متعال میفرماید: (
﴿وَلَا تَمۡشِ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًا﴾) و در روی زمین متکبرانه و مغرورانه راه مرو، و در برابر حق خود را بزرگ مپندار، و با دیدۀ تحقیر به مردم منگر.(
﴿إِنَّكَ لَن تَخۡرِقَ ٱلۡأَرۡضَ وَلَن تَبۡلُغَ ٱلۡجِبَالَ طُولٗا﴾) چرا که تو با این کارت نمیتوانی زمین را بشکافی، و نمیتوانی از نظر عظمت و والایی به بلندای کوهها برسی، بلکه با این کار نزد خدا خوار و بیارزش میشوی، و نیز مورد نفرت مردم قرار میگیری، و نزد آنان خوار و بیارزش خواهی شد؛ و با تکبر ورزیدن، در حقیقت بدترین روش اخلاقی و زشتترین خوی را به خود میگیری بدون اینکه بتوانی به برخی از اهداف خود دست یابی.
#
{38} {كل ذلك}: المذكور الذي نهى الله عنه فيما تقدَّم من قوله: {لا تَجْعَلْ مع الله إلهاً آخر}، والنهي عن عقوق الوالدين، وما عُطِف على ذلك، {كان سَيِّئُهُ عند ربِّك مكروهاً}؛ أي: كل ذلك يسوء العاملين ويضرُّهم والله تعالى يكرهه ويأباه.
(38) (
﴿كُلُّ ذَٰلِكَ﴾) همۀ امور مذکوری که خداوند در آیات گذشته از آن نهی نمود،
از قبیل: ﴿وَلَا تَجۡعَلۡ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَر﴾ «و با خداوند معبودی دیگر قرار مده»، و نهی از نافرمانیِ پدر و مادر، و آنچه که بعد از آن بیان شد، همۀ این کارها (
﴿كَانَ سَيِّئُهُۥ عِندَ رَبِّكَ مَكۡرُوهٗا﴾) به زیان کسانی است که آن را انجام میدهند، و خداوند این کارها را نمیپسندد.
#
{39} {ذلك} الذي بيَّنَّاه ووضَّحناه من هذه الأحكام الجليلة، {مما أوحى إليك ربُّك من الحكمة}: فإنَّ الحكمة الأمر بمحاسن الأعمال ومكارم الأخلاق والنهي عن أراذل الأخلاق وأسوأ الأعمال. وهذه الأعمال المذكورة في هذه الآيات من الحكمة العالية التي أوحاها ربُّ العالمين لسيِّد المرسلين في أشرف الكتب ليأمر بها أفضل الأمم؛ فهي من الحكمة التي من أوتيها؛ فقد أوتي خيراً كثيراً. ثم ختمها بالنهي عن عبادة غير الله كما افتتحها بذلك، فقال: {ولا تَجْعَلْ مع الله إلهاً آخر فَتُلقى في جهنَّم}؛ أي: خالداً مخلَّداً؛ فإنَّه من يُشْرِك بالله فقد حرَّم الله عليه الجنة ومأواه النار. {مَلوماً مَدْحوراً}؛ أي: قد لحقتك اللائمة واللعنة والذمُّ من الله وملائكته والناس أجمعين.
(39) (
﴿ذَٰلِكَ﴾) احکام بزرگی که بیان نمودیم و آن را توضیح دادیم، (
﴿مِمَّآ أَوۡحَىٰٓ إِلَيۡكَ رَبُّكَ مِنَ ٱلۡحِكۡمَةِ﴾) از امور حکمت آمیزی است که پروردگارت به تو وحی نموده است، زیرا حکمت؛ یعنی فرمان دادن به کارهای خوب و اخلاق شایسته، و نهی نمودن از زشتیهای اخلاقی و کارهای بد. وکارهایی که در این آیات ذکر شدند، سرشار از حکمت عالی و فضایلی هستند که پروردگار جهانیان آن را به سرور پیامبران در شریف ترین کتاب خود وحی نموده است تا بهترین امت را بدان دستور دهد. پس اینها حکمت هستند، و هرکس که حکمت بدو داده شود، خیر فراوانی بدو داده شده است. سپس با نهی کردن از پرستش غیر خداوند، آیه را به پایان رساند. همانطور که این امور را با همین مطلب آغاز کرده بود،
پس فرمود: (
﴿وَلَا تَجۡعَلۡ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَتُلۡقَىٰ فِي جَهَنَّمَ﴾) و با خداوند معبودی دیگر قرار مده که در جهنم افکنده میشوی و برای همیشه در آن باقی میمانی؛ زیرا هرکس برای خداوند شریک بگیرد، خداوند بهشت را بر او حرام نموده و جایگاهش آتش جهنم است. (
﴿مَلُومٗا مَّدۡحُورًا﴾) یعنی چنانچه چیزی را شریک خدا سازی، مورد سرزنش قرار گرفته و لعنت و نفرین و نکوهش خدا و فرشتگان و تمام مردم برتوست و به جهنم افکنده میشوی.
{أَفَأَصْفَاكُمْ رَبُّكُمْ بِالْبَنِينَ وَاتَّخَذَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ إِنَاثًا إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلًا عَظِيمًا (40)}.
أَفَأَصْفَاكُمْ رَبُّكُم بِالْبَنِينَ وَاتَّخَذَ مِنَ الْمَلآئِكَةِ إِنَاثًا إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِيمًا آيا پروردگارتان شما را به داشتن پسران اختصاص داده و خود از فرشتگان دختراني را برگرفته است؟ واقعاً شما سخن بسيار بزرگي بيان مي داريد.
#
{40} وهذا إنكارٌ شديدٌ على من زَعَمَ أنَّ الله اتَّخذ من خلقه بنات، فقال: {أفأصفاكم ربُّكم بالبنين}؛ أي: اختار لكم الصَّفوة والقسم الكامل، {واتَّخذ}: لنفسه {من الملائكة إناثاً}: حيث زعموا أن الملائكة بنات الله. {إنَّكُم لَتَقُولُونَ قَولاً عَظِيماً}: فيه أعظم الجرأة على الله، حيث نسبتُم له الولد المتضمِّن لحاجته، واستغناء بعض المخلوقات عنه، وحكموا له بأردأ القسمين، وهن الإناث، وهو الذي خلقكم واصطفاكم بالذكور، فتعالى الله عما يقول الظالمون علوًّا كبيراً.
(40) این، انکار و اعتراض شدیدی است برکسی که گمان میبرد برخی از آفریدههای خداوند دختران او هستند.
بنابراین فرمود: (
﴿أَفَأَصۡفَىٰكُمۡ رَبُّكُم بِٱلۡبَنِينَ﴾) آیا بهرۀ کامل را به شما داده و پسران را ویژه شما قرار داده است، و برای خودش از فرشتگان دخترانی برگرفته است؟ چون آنها گمان میبردند که فرشتگان دختران خداوند هستند. (
﴿إِنَّكُمۡ لَتَقُولُونَ قَوۡلًا عَظِيمٗا﴾) واقعاً شما سخن بسیار بزرگی میگویید که بزرگترین جسارت در حق خداوند است؛ چراکه شما فرزند را به او نسبت دادید، که داشتن فرزند، متضمن نیازمندی خدا به فرزند و بی نیاز بودن برخی مخلوقات از اوست؛ و شما به آن بهرهای که از دیدگاهتان ناقص تر و بی ارزش تر است که دختران میباشند، برای خداوند حکم نمودید، و در همان حال ادعا کردید که خداوند پسرها را به شما اختصاص داده است. پس خداوند بسی برتر و والاتر است از آنچه ستمگران میگویند.
{وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هَذَا الْقُرْآنِ لِيَذَّكَّرُوا وَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا نُفُورًا (41) قُلْ لَوْ كَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَمَا يَقُولُونَ إِذًا لَابْتَغَوْا إِلَى ذِي الْعَرْشِ سَبِيلًا (42) سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيرًا (43) تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا (44)}.
وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هَـذَا الْقُرْآنِ لِيَذَّكَّرُواْ وَمَا يَزِيدُهُمْ إِلاَّ نُفُورًا و به راستي در اين قرآن
(حق را به روشهاي) گوناگون بيان کرديم تا پند بگيرند
(ولي) جز بر نفرت و گريزشان نمي افزايد.
قُل لَّوْ كَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَمَا يَقُولُونَ إِذًا لاَّبْتَغَوْاْ إِلَى ذِي الْعَرْشِ سَبِيلاً بگو: «اگر با او چنان که مي گويند خداياني بودند، آنگاه هر يک به سوي صاحب عرش راهي مي جستند».
سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيرًا خداوند از آنچه آنان مي گويند
(بسيار منزه و) خيلي والاتر و بالاتر است.
تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَـكِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا آسمانهاي هفت گانه و زمين و کساني که در آنها هستند او را به پاکي ياد مي کنند و هيچ موجودي نيست مگر اينکه حمد وثناي وي مي گويد ولي شما تسبيح آنها را نمي فهميد، بي گمان او بردبار و آمرزنده است.
#
{41} يخبر تعالى أنه صرَّف لعباده في هذا القرآن؛ أي: نوَّع الأحكام ووضَّحها وأكثر من الأدلَّة والبراهين على ما دعا إليه، ووعظ وذكَّر لأجل أن يتذكَّروا ما ينفعهم فيَسْلُكوه وما يضرُّهم فيدعوه، ولكن أبى أكثر الناس {إلاَّ نفوراً} عن آيات الله؛ لبغضهم للحقِّ ومحبَّتهم ما كانوا عليه من الباطل، حتى تعصَّبوا لباطلهم، ولم يُعيروا آيات الله لهم سمعاً، ولا ألقَوْا لها بالاً.
(41) خداوند متعال خبر میدهد که در قرآن به طرق و فنون مختلف حق را بیان داشته است؛ یعنی به صورت گوناگون احکام را بیان نموده و آن را روشن کرده، و دلایل و حجتهای زیادی بر آنچه که مردم را به سوی آن فراخوانده، آورده؛ و موعظه و پند ارائه داده است تا آنچه را که به سود آنهاست، بپذیرند، و همان راه را در پیش بگیرند و آنچه را که به زیانشان است، بشناسند و آن را ترک گویند. اما بیشتر مردم، از آیات خدا گریزاناند، چراکه از حق نفرت دارند و باطلی را که بر آن قرار دارند، دوست میدارند. به همین جهت برای آن، تعصب نشان میدهند؛ و جز گریز از آیات الهی، راهی دیگر را انتخاب ننمودند، و به آیات الهی گوش ندادند و به آن توجه نکردند. و بزرگترین موضوعی که به شیوههای مختلف بیان شده و برای اثبات آن دلیل آورده شده است، توحید است که اصل و اساس همۀ اصول میباشد. و خداوند به یکتاپرستی و توحید دستور داده، و از ضد آن نهی نموده است؛ و دلایل عقلی و نقلی زیادی را بر این مطلب اقامه کرده است، طوری که اگر کسی به برخی از این دلایل گوش فرا بدهد، کوچکترین شک و تردیدی در قلب او، برای پذیرش توحید باقی نمیماند. و ازجمله دلایل توحید،
این دلیل عقلی است که آن را در اینجا بیان نموده است:
#
{42} ومن أعظم ما صرَّف فيه الآيات والأدلَّة التَّوحيد الذي هو أصل الأصول، فأمر به ونهى عن ضدِّه وأقام عليه من الحجج العقليَّة والنقليَّة شيئاً كثيراً؛ بحيث إنَّ من أصغى إلى بعضها لا تَدَعُ في قلبه شكًّا ولا ريباً، ومن الأدلَّة على ذلك هذا الدليل العقليُّ الذي ذكره هنا، فقال: {قل}: للمشركين الذين يجعلون مع الله إلهاً آخر: {لو كان معه آلهةٌ كما يقولون}؛ أي: على موجب زعمهم وافترائهم؛ {إذاً لابْتَغَوا إلى ذي العرش سبيلاً}؛ أي: لاتَّخذوا سبيلاً إلى الله بعبادته والإنابة إليه والتقرُّب وابتغاء الوسيلة؛ فكيف يجعل العبد الفقير الذي يرى شدَّة افتقاره لعبوديَّة ربِّه إلهاً مع الله؟! هل هذا إلاَّ من أظلم الظلم وأسفه السَّفَه؛ فعلى هذا المعنى تكون هذه الآية كقوله تعالى: {أولئك الذين يدعون يبتغون إلى ربهم الوسيلة أيهم أقرب}: وكقوله تعالى: {ويوم يَحْشُرُهم وما يعبُدون من دون الله فيقول أأنتُم أضللتُم عبادي هؤلاء أم هُم ضلُّوا السبيل قالوا سبحانك ما كان ينبغي لنا أن نتَّخذ من دونِكَ من أولياءَ}.
ويُحتمل أنَّ المعنى في قوله: {قُلْ لو كان معه آلهةٌ كما يقولون إذاً لابْتَغَوْا إلى ذي العرش سبيلاً}؛ أي: لطلبوا السبيل وسَعَوْا في مغالبة الله تعالى، فإما أن يعلوا عليه فيكون مَنْ علا وقَهَرَ هو الربَّ الإله، فأما وقد علموا أنهم يقرُّون أنَّ آلهتهم التي يدعون من دون الله مقهورةٌ مغلوبةٌ ليس لها من الأمر شيء؛ فلم اتَّخذوها وهي بهذه الحال؟! فيكون هذا كقوله تعالى: {ما اتَّخَذَ اللهُ من ولدٍ وما كان معه من إلهٍ إذاً لَذَهَبَ كلُّ إلهٍ بما خَلَقَ ولعلا بعضهم على بعض}.
(42) (
﴿قُل لَّوۡ كَانَ مَعَهُۥٓ ءَالِهَةٞ كَمَا يَقُولُونَ﴾) به مشرکان که همراه با خداوند معبودی دیگر قرار میدهند،
بگو: اگر بر حسب گمان و دروغ آنها معبودانی با خداوند بودند، (
﴿إِذٗا لَّٱبۡتَغَوۡاْ إِلَىٰ ذِي ٱلۡعَرۡشِ سَبِيلٗا﴾) آنگاه راهی به سوی خدا به وسیلۀ پرستش او و بازگشت به سوی او و تقرب جستن به او میجستند، پس چگونه بندهای که به شدت نیازمند عبادت پروردگارش میباشد، معبودی دیگر با خداوند قرار میدهد؟! آیا این جز بزرگترین ستم و بیخردی چیزی دیگر است؟!! بر اساس این معنا این آیه،
مانند فرمودۀ الهی است که میفرماید: ﴿ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ يَبۡتَغُونَ إِلَىٰ رَبِّهِمُ ٱلۡوَسِيلَةَ أَيُّهُمۡ أَقۡرَبُ﴾ پیامبران و صالحان و فرشتگانی که ایشان به فریاد میخوانند، برای نزدیک شدن به خدا، با یکدیگر رقابت مینمایند و آنچه از کارهای شایسته که انسان را به خدا نزدیک میکند و توانایی انجام آن را دارند، انجام میدهند.
و مانند اینکه فرموده است: ﴿وَيَوۡمَ يَحۡشُرُهُمۡ وَمَا يَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَيَقُولُ ءَأَنتُمۡ أَضۡلَلۡتُمۡ عِبَادِي هَٰٓؤُلَآءِ أَمۡ هُمۡ ضَلُّواْ ٱلسَّبِيلَ قَالُواْ سُبۡحَٰنَكَ مَا كَانَ يَنۢبَغِي لَنَآ أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِكَ مِنۡ أَوۡلِيَآءَ﴾ و روزی که، آنها و آنچه را که به جای خدا میپرستیدند،
گرد میآورد و میگوید: «آیا شما این بندگانم را گمراه کردید یا خود راه را گم کردند؟!» میگویند: «خداوندا! تو پاکی! هیچ احدی را نسزد که ما را به غیر از تو پرستش کند، چرا که ما بندگان تو هستیم و نیازمندانِ به سوی
[لطف و کرم] تو.
و احتمال دارد که معنی آیه این گونه باشد: (
﴿قُل لَّوۡ كَانَ مَعَهُۥٓ ءَالِهَةٞ كَمَا يَقُولُونَ إِذٗا لَّٱبۡتَغَوۡاْ إِلَىٰ ذِي ٱلۡعَرۡشِ سَبِيلٗا﴾) بگو: اگر با او ـ آنچنان که میگویند ـ خدایانی بود، در این صورت حتماً درصدد بر میآمدند که بر خداوند صاحبِ عرش چیره شوند و راهی برای شکست دادن خداوند میجستند و در پِیِ غلبه بر پروردگار متعال میشدند، پس یا بر او چیره میشدند یا نه، و چنانچه غالب میشدند، ربوبیت و الوهیت از آنِ کسی میشد که پیروز میگردید. اما آنها میدانند و اقرار میکنند معبودانشان که به جای خدا میخوانند، شکست خورده و مغلوب اند و هیچ اختیاری ندارند؛ پس با این وجود، چرا آنها را به خدایی گرفتهاند؟
و این مانند فرمودۀ خداوند است که میفرماید: ﴿مَا ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ مِن وَلَدٖ وَمَا كَانَ مَعَهُۥ مِنۡ إِلَٰهٍۚ إِذٗا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَٰهِۢ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ﴾ خداوند هیچ فرزندی را برنگرفته است، و خدایی با او وجود ندارد؛ زیرا اگر چنین بود، هر خدایی آنچه را که آفریده است، میبرد و برخی از خدایان بر برخی دیگر چیره میشدند.
#
{43} {سبحانه وتعالى}؛ أي: تقدَّس وتنزَّه وعلت أوصافه، {عما يقولون}: من الشرك به واتِّخاذ الأنداد معه، {علوًّا كبيراً}: فعلا قدرُه وعظُم وجلَّت كبرياؤه التي لا تُقادر أن يكون معه آلهة؛ فقد ضلَّ مَن قال ذلك ضلالاً مبيناً وظلم ظلماً كبيراً، لقد تضاءلتْ لعظمتِهِ المخلوقاتُ العظيمةُ، وصغُرَتْ لدى كبريائِهِ السماواتُ السبع ومن فيهن والأرضون السبع ومن فيهن، والأرض جميعاً قبضتُه يوم القيامة والسماواتُ مطوياتٌ بيمينه، وافتقر إليه العالمُ العلويُّ والسفليُّ فقراً ذاتيًّا لا ينفكُّ عن أحدٍ منهم في وقتٍ من الأوقات، هذا الفقر بجميع وجوهه؛ فقرٌ من جهة الخلق والرزق والتدبير، وفقرٌ من جهة الاضطرار إلى أن يكون معبودَه ومحبوبَه الذي إليه يتقرَّبون، وإليه في كل حال يفزعون.
(43) (
﴿سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ﴾) پاک و منزّه است خداوند، (
﴿عَمَّا يَقُولُونَ﴾) از شرک و قراردادن همتایانی برای او، (
﴿عُلُوّٗا كَبِيرٗا﴾) و بسیار بالا و برتر است، پس جایگاه او بلند است و کبریای او باشکوه است و نمیتوان خدایانی را همتای او قرار داد؛ و هرکس چنین بگوید، به گمراهی آشکار مبتلا گشته و ستم بزرگی مرتکب شده است.به راستی که مخلوقات بزرگ، در برابر عظمت او، بس حقیرند؛ و در برابر شکوه و بزرگیاش، آسمانهای هفتگانه و آنچه در آنهاست و زمینهای هفتگانه و آنچه در آنهاست، بس کوچک و ناچیزند!
﴿وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعٗا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِيَّٰتُۢ بِيَمِينِهِۦ﴾ و تمام زمین، در روز قیامت در قبضۀ اوست؛ و آسمانها به دست راست او درهم پیچیده میشود، وجهان بالا و پایین برای بقا و هستی خود نیازمند اوست. و این نیاز هیچ زمانی از آنها برطرف نمیشود و همیشه نیازمند خدا هستند. و این نیازمندی، همه جانبه است؛ چرا که در آفرینش و رزق و روزی و تدبیر نیازمند او هستند، پس ناچارند او را بپرستند و دوست بدارند و به هنگام ناملایمات به او پناه ببرند.
#
{44} ولهذا قال: {تسبِّحُ له السمواتُ السبع والأرض ومن فيهن وإن من شيءٍ}: من حيوانٍ ناطق وغير ناطقٍ، ومن أشجار ونبات وجامد، وحيٍّ وميت، {إلاَّ يسبِّحُ بحمدِهِ}: بلسان الحال ولسان المقال، {ولكنْ لا تفقَهون تسبيحَهم}؛ أي: تسبيح باقي المخلوقات التي على غير لغتكم، بل يحيطُ بها علاَّم الغيوب. {إنَّه كان حليماً غفوراً}: حيثُ لم يعاجِلْ بالعُقوبة مَن قال فيه قولاً تكاد السماواتُ والأرض تنفَطِر منه وتَخِرُّ له الجبال، ولكنَّه أمهلهم، وأنعم عليهم، وعافاهم، ورزقهم، ودعاهم إلى بابِهِ ليتوبوا من هذا الذنب العظيم؛ ليعطيهم الثواب الجزيل، ويغفر لهم ذنبهم؛ فلولا حلمُهُ ومغفرته؛ لسقطت السماوات على الأرض، ولما ترك على ظهرها من دابَّةٍ.
(44) (
﴿تُسَبِّحُ لَهُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ ٱلسَّبۡعُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِيهِنَّۚ وَإِن مِّن شَيۡءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِۦ﴾) آسمانهای هفتگانه و زمین و تمام جانداران و درختان و گیاهان و جمادات و مردگانی که در این میان قرار دارند، همگی با زبان
«حال» و
«قال» خداوند را به پاکی یاد میکنند، (
﴿وَلَٰكِن لَّا تَفۡقَهُونَ تَسۡبِيحَهُمۡ﴾) اما شما تسبیح آنها را نمیفهمید؛ یعنی شما نحوۀ تسبیح دیگر مخلوقاتی را که همزبانتان نیستند، نمیدانید، بلکه خداوند -که آگاه به پنهانیهاست و به همه چیز احاطه دارد- شیوۀ تسبیح آنان را میداند. (
﴿إِنَّهُۥ كَانَ حَلِيمًا غَفُورٗا﴾) بیگمان او بردبارِ آمرزنده است؛ کسانی را که در مورد او سخن باطلی میگویند -که نزدیک است از زشتی آن آسمانها تکه و پاره گردند و کوهها از بیخ برکنده شوند- در این دنیا و با شتاب به عذاب گرفتار نمیکند، بلکه به آنان مهلت داده و به آنها نعمت ارزانی داشته و به آنان روزی و سلامتی عنایت فرموده و آنان را به درگاهش فراخوانده است تا از این گناه بزرگ توبه نمایند، تا پاداش بزرگ و فراوان به آنان بدهد و گناهانشان را بیامرزد. پس اگر شکیبایی و آمرزش او نبود، آسمانها بر زمین فرو میافتادند و خداوند هیچ جنبندهای را روی زمین باقی نمیگذاشت.
{وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَابًا مَسْتُورًا (45) وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا (46) نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ وَإِذْ هُمْ نَجْوَى إِذْ يَقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُورًا (47) انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلَا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا (48)}.
وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا و هنگامي که قرآن را مي خواني ميان تو و آنان که به قيامت ايمان نمي آورند پرده اي پوشيده قرار مي دهيم.
وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْاْ عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا و بر دلهايشان پوشش هايي قرار مي دهيم تا آن
(= قرآن) را نفهمند و در گوشهاي آنان سنگيني ايجاد مي کنيم و هنگامي که پروردگارت را در قرآن به يگانگي ياد مي کني با نفرت پشت کرده وبر مي گردند
نَّحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ وَإِذْ هُمْ نَجْوَى إِذْ يَقُولُ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَّسْحُورًا ما بهتر مي دانيم که آنان به چه منظوري به سمنان تو گوش فرا مي دهند، هنگامي که پاي سخنانت مي نشينند و هنگامي که با هم در گوشي صحبت مي کنند،
آن زمان که ستمکاران مي گويند: «جز از مرد جادو زده اي پيروي نمي کنيد».
انظُرْ كَيْفَ ضَرَبُواْ لَكَ الأَمْثَالَ فَضَلُّواْ فَلاَ يَسْتَطِيعْونَ سَبِيلاً بنگر چگونه براي تو مثلها مي زنند، پس گمراه شدند و نمي توانند راهي پيدا کنند.
#
{45} يخبر تعالى عن عقوبته للمكذِّبين بالحقِّ الذين ردُّوه وأعرضوا عنه أنَّه يَحول بينَهم وبين الإيمان، فقال: {وإذا قرأتَ القرآنَ}: الذي فيه الوعظُ والتَّذكير والهدى والإيمان والخير والعلم الكثيرُ؛ {جَعَلْنا بينَك وبين الذين لا يؤمنونَ بالآخرة حجاباً مستوراً}: يستُرهم عن فهمه حقيقةً وعن التحقُّق بحقائقه والانقياد إلى ما يدعو إليه من الخير.
(45) خداوند متعال از کیفر کسانی خبر میدهد که حق را تکذیب نموده و آن را رد کرده و از آن روی برمیتابند، و اینکه میان آنها و ایمان آوردنشان مانع ایجاد میکند،
پس فرمود: (
﴿وَإِذَا قَرَأۡتَ ٱلۡقُرۡءَانَ﴾) و هنگامی که قرآن را بخوانی ـکه در آن موعظه و پند و هدایت و ایمان و خیر و دانش فراوان موجود استـ (
﴿جَعَلۡنَا بَيۡنَكَ وَبَيۡنَ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ حِجَابٗا مَّسۡتُورٗا﴾) میان تو و آنان که به قیامت ایمان نمیآورند، پردهای پوشیده قرار میدهیم بهگونهای که آنها را از فهمیدن حقیقت قرآن باز میدارد، و آنان را از درک حقایق و از تسلیم شدن در برابر خیری که آنان را به سویش فرا میخواند، باز میدارد.
#
{46} {وجَعَلْنا على قلوبِهِم أكِنَّةً}؛ أي: أغطية وأغشية لا يفقهون معها القرآن، بل يسمعونه سماعاً تقوم به عليهم الحجَّة، {وفي آذانهم وَقْراً}؛ أي: صمماً عن سماعه، {وإذا ذكرتَ ربَّك في القرآن وحدَه}: داعياً لتوحيده، ناهياً عن الشرك به؛ {وَلَّوا على أدبارِهِم نُفوراً}: من شدَّة بُغضهم له ومحبَّتهم لما هم عليه من الباطل؛ كما قال تعالى: {وإذا ذُكِرَ اللهُ وحدَه اشمأزَّت قلوبُ الذين لا يؤمنون بالآخرةِ وإذا ذُكِرَ الذين من دونِهِ إذا هم يستبشرونَ}.
(46) (
﴿وَجَعَلۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ أَكِنَّةً﴾) و بر دلهای آنان پرده و پوششهایی قرار میدهیم که بر اثر آن قرآن را نمیفهمند، بلکه فقط آن را میشنوند، و حجت بر آنها اقامه میشود. (
﴿وَفِيٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٗا﴾) و در گوشهایشان سنگینی ایجاد میکنیم؛ یعنی آنها را کر میکنیم، تا آن را نشنوند، (
﴿وَإِذَا ذَكَرۡتَ رَبَّكَ فِي ٱلۡقُرۡءَانِ وَحۡدَهُۥ﴾) و هنگامی که پروردگارت را در قرآن به یگانگی یاد کنی، و به یگانگی او دعوت دهی، و آنان را از شرک ورزیدن به وی باز داری، (
﴿وَلَّوۡاْ عَلَىٰٓ أَدۡبَٰرِهِمۡ نُفُورٗا﴾) از بس که توحید را نمیپسندند، و باطلی را که برآن هستند، دوست دارند، با نفرت پشت کرده و میگریزند.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَإِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَحۡدَهُ ٱشۡمَأَزَّتۡ قُلُوبُ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِۖ وَإِذَا ذُكِرَ ٱلَّذِينَ مِن دُونِهِۦٓ إِذَا هُمۡ يَسۡتَبۡشِرُونَ﴾ و هرگاه تنها خداوند یاد شود، آنان که به آخرت ایمان ندارند، ناراحت و متنفر میشوند؛ و هنگامی که خدایان پنداریِ ایشان نام برده شوند، شاد میگردند.
#
{47} {نحنُ أعلم بما يستمعون به}؛ أي: إنَّما مَنَعْناهم من الانتفاع عند سماع القرآن لأنَّنا نعلم أن مقاصدهم سيِّئة؛ يريدون أن يعثروا على أقلِّ شيءٍ لِيَقْدَحوا به، وليس استماعُهم لأجل الاسترشاد وقَبول الحقِّ، وإنَّما هم معتمدون على عدم اتِّباعه، ومَنْ كان بهذه الحالة؛ لم يُفِدْهُ الاستماع شيئاً، ولهذا قال: {إذْ يستَمِعونَ إليك وإذْ هم نَجْوى}؛ أي: متناجين، {إذْ يقولُ الظالمونَ}: في مناجاتهم: {إنْ تَتَّبِعونَ إلاَّ رجلاً مسحوراً}: فإذا كانت هذه مناجاتُهم الظالمة فيما بينهم، وقد بَنَوْها على أنه مسحورٌ؛ فهم جازمون أنَّهم غير معتَبِرين لما قال، وأنَّه يَهْذي لا يدري ما يقول.
(47) (
﴿نَّحۡنُ أَعۡلَمُ بِمَا يَسۡتَمِعُونَ بِهِۦٓ﴾) ما آنها را از بهرهمند شدن از قرآن، به هنگام شنیدن آن، باز میداریم؛ چراکه میدانیم اهداف بدی دارند، و میخواهند دستاویزی برای طعنه زدن، و عیب جویی از قرآن به دست آورند. و گوش فرا دادن آنها، به خاطر این نیست که رهنمون شوند وحق را بپذیرند، بلکه آنها تصمیم گرفتهاند که از قرآن پیروی نکنند. و هر کس که چنین باشد، گوش فرادادنش به قرآن سودی به او نمیبخشد.
بنابراین فرمود: (
﴿إِذۡ يَسۡتَمِعُونَ إِلَيۡكَ وَإِذۡ هُمۡ نَجۡوَىٰٓ﴾) هنگامی که پای سخنانت مینشینند و هنگامی که با هم درِ گوشی صحبت میکنند. (
﴿إِذۡ يَقُولُ ٱلظَّٰلِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلٗا مَّسۡحُورًا﴾) آن زمان که ستمکاران با هم درِگوشی صحبت میکنند و میگویند:
«جز از مرد جادو زدهای پیروی نمیکنید.» پس وقتی چنین ستمگرانه با خود درِ گوشی صحبت مینمایند و ادعا میکنند که پیامبر جادو زده است، قطعاً آنان تصمیم دارند که به سخنانش بها ندهند؛ چراکه از دیدگاه آنان، پیامبر یاوهگو است و خودش نمیداند که چه میگوید.
#
{48} قال تعالى: {انظر}: متعجباً {كيف ضربوا لك الأمثال}: التي هي أضلُّ الأمثال وأبعدُها عن الصواب، {فضَلُّوا}: في ذلك، أو فصارت سبباً لضلالهم؛ لأنَّهم بَنَوا عليها أمرهم، والمبنيُّ على فاسدٍ أفسدُ منه. فلا يهتدون {سبيلاً}؛ أي: لا يهتدون أيَّ اهتداءٍ، فَنَصِيبُهُم الضلال المحضُ والظُّلم الصرف.
(48) خداوند متعال میفرماید: (
﴿ٱنظُرۡ كَيۡفَ ضَرَبُواْ لَكَ ٱلۡأَمۡثَالَ﴾) با تعجب بنگر که چه مثلهایی برای تو میزنند، که از حقیقت و واقعیت بسی دور است، (
﴿فَضَلُّواْ﴾) آنها در زدن این مثلها، به بیراهه رفتهاند. یا زدن این مثلها، سبب گمراهی آنان شده است، چون آنها کار خود را براساس این مثلهای فاسد و پوچ قرار دادهاند، و مسلّم است هر چیزی را که بر امری فاسد استوار باشد، نیز از اساس فاسد و تباه میباشد. (
﴿فَلَا يَسۡتَطِيعُونَ سَبِيلٗا﴾) پس نمیتوانند راهی
[بهسوی حق و هدایت] پیدا کنند؛ یعنی به هیچ سویی راهیاب نمیشوند، بلکه به گمراهی محض و ستم خالص گرفتار میآیند.
{وَقَالُوا أَإِذَا كُنَّا عِظَامًا وَرُفَاتًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِيدًا (49) قُلْ كُونُوا حِجَارَةً أَوْ حَدِيدًا (50) أَوْ خَلْقًا مِمَّا يَكْبُرُ فِي صُدُورِكُمْ فَسَيَقُولُونَ مَنْ يُعِيدُنَا قُلِ الَّذِي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَيُنْغِضُونَ إِلَيْكَ رُءُوسَهُمْ وَيَقُولُونَ مَتَى هُوَ قُلْ عَسَى أَنْ يَكُونَ قَرِيبًا (51) يَوْمَ يَدْعُوكُمْ فَتَسْتَجِيبُونَ بِحَمْدِهِ وَتَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا (52)}.
وَقَالُواْ أَئِذَا كُنَّا عِظَامًا وَرُفَاتًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِيدًا و گفتند: «آيا هنگامي که ما
(تبديل به) استخوانها و تکه هاي خشکيده شديم ،
آيا ديگر بار به آفرينش نويني برانگيخته خواهيم شد»
قُل كُونُواْ حِجَارَةً أَوْ حَدِيدًا بگو: «سنگ يا آهن باشيد»
أَوْ خَلْقًا مِّمَّا يَكْبُرُ فِي صُدُورِكُمْ فَسَيَقُولُونَ مَن يُعِيدُنَا قُلِ الَّذِي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَيُنْغِضُونَ إِلَيْكَ رُؤُوسَهُمْ وَيَقُولُونَ مَتَى هُوَ قُلْ عَسَى أَن يَكُونَ قَرِيبًا يا اينکه آفريدۀ ديگري باشيد که در نظرتان بزرگ مي نمايد،
خواهند گفت: « چه کسي ما را باز مي گرداند؟ » بگو:
«همان خدايي که نخستين بار شما را آفريد».
پس سرهايتان را به سويت تکان داده و مي گويد: «آن کي خواهد بود؟» بگو:«شايد که نزديک باشد.
يَوْمَ يَدْعُوكُمْ فَتَسْتَجِيبُونَ بِحَمْدِهِ وَتَظُنُّونَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلاَّ قَلِيلاً روزي که شما را فرا مي خواند، پس در حالي که او را ستايش مي کنيد، پاسخش مي دهيد، و گمان مي بريد که جز مدت اندکي ماندگار نبوده ايد.
#
{49} يخبر تعالى عن قول المنكرين للبعث وتكذيبهم به واستبعادهم بقولهم: {أإذا كُنَّا عظاماً ورُفاتاً}؛ أي: أجساداً بالية. {أإنَّا لَمبعوثون خلقاً جديداً}؛ أي: لا يكون ذلك، وهو محالٌ بزعمهم، فجهلوا أشدَّ الجهل؛ حيثُ كذَّبوا رسل الله، وجَحَدوا آيات الله، وقاسوا قدرةَ خالق السماواتِ والأرضِ بِقُدَرِهِمُ الضعيفة العاجزة، فلما رأوا أنَّ هذا ممتنعٌ عليهم لا يقدرون عليه؛ جعلوا قدرة الله كذلك؛ فسبحان مَنْ جَعَلَ خلقاً من خلقه يزعُمون أنَّهم أولو العقول والألباب مثالاً في جهل أظهر الأشياء وأجلاها وأوضحها براهين وأعلاها؛ لِيُري عباده أنه ما ثَمَّ إلا توفيقه وإعانتُه أو الهلاك والضلال، {ربَّنا لا تُزِغْ قلوبنا بعد إذْ هَدَيْتَنا وَهَبْ لنا من لَدُنْك رحمةً إنَّك أنت الوهاب}.
(49) خداوند از سخن آنانی که منکر رستاخیز و زندهشدن پس از مرگ هستند، و آن را تکذیب میکنند،
خبر میدهد که میگویند: (
﴿أَءِذَا كُنَّا عِظَٰمٗا وَرُفَٰتًا﴾) آیا هنگامی که ما تبدیل به استخوانها و تکههای خشکیده شدیم، (
﴿أَءِنَّا لَمَبۡعُوثُونَ خَلۡقٗا جَدِيدٗا﴾) آیا دوباره آفرینش تازهای خواهیم یافت و برانگیخته خواهیم شد؟ یعنی چنین نمیشود. و این کار به گمان آنها غیرممکن بود. پس آنان به شدت گرفتار جهالت و نادانی شده و پیامبر خدا را تکذیب کرده و آیات الهی را انکار نموده و قدرت آفرینندۀ آسمانها و زمین را با قدرت ضعیف و ناتوان خود مقایسه نمودند. و هنگامی که دیدند آنها توانایی چنین کاری را ندارند، قدرت خدا را نیز چنین انگاشتند. پاک است خداوندی که خلقی از آفریدههایش را -که خود را خردمند و اهل عقل میپندارد- نمونهای برای ندانستن آشکارترین و روشنترین چیز
[= قیامت] و آنچه دلایلش از همه چیز واضح تر و بالاتر است، قرار داده است، تا به بندگانش نشان دهد که دو راه بیشتر وجود ندارد؛ یا اینکه توفیق و مدد خدا یاور انسان باشد، و یا اینکه هلاک و گمراه شود.
﴿رَبَّنَا لَا تُزِغۡ قُلُوبَنَا بَعۡدَ إِذۡ هَدَيۡتَنَا وَهَبۡ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحۡمَةًۚ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡوَهَّابُ﴾ پروردگارا! پس از اینکه ما را هدایت نمودی، دلهای ما را منحرف مگردان و از جانب خویش رحمتی به ما ببخشای، بیگمان فقط تو بخشندهای.
#
{50 ـ 51} ولهذا أمر رسوله - صلى الله عليه وسلم - أن يقول لهؤلاء المنكرين للبعث استبعاداً: {قُلْ كونوا حجارة أو حديداً. أو خلقاً مما يكبر}؛ أي: يعظُم {في صدورِكم}: لتسلموا بذلك ـ على زعمكم ـ من أن تنالكم قدرة الله أو تنفذَ فيكم مشيئتُه؛ فإنكم غير معجزين الله في أيِّ حالة تكونون وعلى أيِّ وصفٍ تتحوَّلون، وليس لكم في أنفسكم تدبيرٌ في حالة الحياة وبعد الممات؛ فدعوا التدبير والتصريف لِمَنْ هو على كلِّ شيء قدير وبكلِّ شيء محيط. {فسيقولون}: حين تُقيم عليهم الحجَّة في البعث: {من يعيدنا قل الذي فَطَرَكم أول مرة}: فكما فطركم ولم تكونوا شيئاً مذكوراً؛ فإنَّه سيعيدكم خلقاً جديداً؛ {كما بَدَأنا أوَّلَ خلقٍ نعيدُه}، {فسيُنْغِضونَ إليك رؤوسهم}؛ أي: يهزُّونها إنكاراً وتعجُّباً مما قلت. {ويقولون متى هو}؛ أي: متى وقتُ البعث الذي تزعمه على قولك؟ لا إقراراً منهم لأصل البعث، بل ذلك سفهٌ منهم وتعجيزٌ. {قل عسى أن يكونَ قريباً}: فليس في تعيين وقتِهِ فائدةٌ، وإنَّما الفائدة والمدار على تقريره والإقرار به وإثباته، وإلاَّ؛ فكلُّ ما هو آتٍ؛ فإنَّه قريب.
(50 - 51) بنابراین خداوند به پیامبرش صلی الله علیه وسلم دستور داد تا به کسانی، که زنده شدن پس از مرگ را انکار میکنند و یا آن را بعید میدانند،
بگوید: (
﴿قُلۡ كُونُواْ حِجَارَةً أَوۡ حَدِيدًا أَوۡ خَلۡقٗا مِّمَّا يَكۡبُرُ فِي صُدُورِكُمۡ﴾) بگو:
«سنگ یا آهن باشید یا غیر از این دو، چیز دیگری باشید که در نظرتان از اینها سختتر و بزرگتر است» تا ـ به گمان خود ـ از اینکه قدرت الهی شما را دریابد و ارادۀ خداوند در مورد شما اجرا شود، در امان بمانید. شما هر طور که باشید و به هر کیفیتی در بیایید، نمیتوانید خدا را ناتوان کنید؛ نه در زندگی دنیا و نه پس از مرگ نمیتوانید چارهای بیندیشید، پس تدبیر و تصرف را برای کسی بگذارید که بر هرچیز و هر کاری تواناست و هر چیزی را احاطه نموده است. (
﴿فَسَيَقُولُونَ﴾) وقتی که دلایلی بر زنده شدنِ پس از مرگ برای آنها اقامه شود،
میگویند: (
﴿مَن يُعِيدُنَاۖ قُلِ ٱلَّذِي فَطَرَكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖ﴾) چه کسی ما را باز میگرداند؟
بگو: خدایی که نخستین بار شما را آفرید، آنگاه که چیزی نبودید، پس همان کس شما را دوباره خواهد آفرید.
﴿كَمَا بَدَأۡنَآ أَوَّلَ خَلۡقٖ نُّعِيدُهُۥ﴾ همانطور که نخستین بار جان آفریدیم، دوباره آن را باز میآفرینیم.(
﴿فَسَيُنۡغِضُونَ إِلَيۡكَ رُءُوسَهُمۡ﴾) پس سرهایشان را به علامت تعجب و انکار و نپذیرفتن سخنانت تکان میدهند، (
﴿وَيَقُولُونَ مَتَىٰ هُوَ﴾) و میگویند: وقتِ زنده شدنِ پس از مرگ ـ که تو آن را نزدیک میپنداری ـ کی هست؟ در حقیقت این نشانۀ بیخردی آنهاست؛ چراکه قدرت خداوند را باور نکرده،
و میگویند: چنین چیزی امکان ندارد، و آنها اصل زنده شدن پس از مرگ را قبول ندارند. (
﴿قُلۡ عَسَىٰٓ أَن يَكُونَ قَرِيبٗا﴾) بگو: شاید نزدیک باشد. ودر تعیین زمانِ آن، فایدهای نیست؛ بلکه آنچه فایده دارد و مدار موفقیت، است پذیرش زنده شدن پس از مرگ و تایید و اثبات آن است. و هرآنچه که میآید، نزدیک است.
#
{52} {يوم يدعوكم}: للبعث والنُّشور وينفُخ في الصور، {فتستجيبونَ بحمدِهِ}؛ أي: تنقادون لأمرِهِ ولا تستعصونَ عليه. وقوله: {بحمده}؛ أي: هو المحمود تعالى على فعله، ويجزي به العباد إذا جمعهم ليوم التَّنادِ، {وتظنُّونَ إن لَبِثْتُم إلاَّ قليلاً}: من سرعة وقوعه، وأنَّ الذي مرَّ عليكم من النعيم كأنَّه ما كان؛ فهذا الذي يقول عنه المنكرون: متى هو؟ يندمون غاية الندم عند ورودِهِ، ويُقال لهم: هذا الذي كنتُم به تكذِّبون.
(52) (
﴿يَوۡمَ يَدۡعُوكُمۡ﴾) روزی که خداوند شما را برای رستاخیز و حشر فرا میخواند، و در صور دمیده میشود، (
﴿فَتَسۡتَجِيبُونَ بِحَمۡدِهِۦ﴾) و شما با حمد و سپاس پاسخ میگویید؛ یعنی تسلیم فرمان او میشوید و از فرمانش سرپیچی نمیکنید، (
﴿بِحَمۡدِهِۦ﴾) یعنی خداوند بر کلیۀ کارهایش مورد ستایش قرار میگیرد، و روز محشر که انسانها را گرد میآورد، آنها را سزا و جزا میدهد و بر اینکار هم ستایش میشود. (
﴿وَتَظُنُّونَ إِن لَّبِثۡتُمۡ إِلَّا قَلِيلٗا﴾) و از بس که رستاخیز به سرعت خواهد آمد؛ و نعمتهایی که در آن قرار داشتهاید، سریع پایان مییابند؛ چنان احساس میکنید که گویا اصلاً در چنین ناز ونعمتی نبودهاید.
پس این همان روزی است که شما را برآن داشت بگویید: (
﴿مَتَىٰ هُوَ﴾) آن کی خواهد بود؟ و در هنگام تحققِ آن روز، به شدت پشیمان میشوند،
و به آنها گفته میشود: ﴿هَٰذَا ٱلَّذِي كُنتُم بِهِۦ تُكَذِّبُونَ﴾ این همان روزی است که شما آن را تکذیب میکردید.
{وَقُلْ لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوًّا مُبِينًا (53) رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِكُمْ إِنْ يَشَأْ يَرْحَمْكُمْ أَوْ إِنْ يَشَأْ يُعَذِّبْكُمْ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ وَكِيلًا (54) وَرَبُّكَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَى بَعْضٍ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا (55)}.
وَقُل لِّعِبَادِي يَقُولُواْ الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلإِنْسَانِ عَدُوًّا مُّبِينًا و به بندگانم بگو:
«سخني را بگويند که بهتر است». بي گمان شيطان در ميان ايشان فساد و تباهي راه مي اندازد، به راستي که شيطان براي انسان دشمني آشکار است.
رَّبُّكُمْ أَعْلَمُ بِكُمْ إِن يَشَأْ يَرْحَمْكُمْ أَوْ إِن يَشَأْ يُعَذِّبْكُمْ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ وَكِيلاً پروردگارتان از حال شما آگاه تر است، اگر
(خدا) بخواهد شما را مشمول رحمت خود قرار مي هد، و اگر
(خدا) بخواهد شما را عذاب مي دهد، و تو را نگهبان بر آنان نفرستاده ايم
وَرَبُّكَ أَعْلَمُ بِمَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَى بَعْضٍ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا و پروردگارت به حال هر آنچه که در آسمانها و زمين است آگاه تر است ، ما برخي از پيامبران را بر برخي ديگر برتري داديم و داود زبور را بخشيديم.
#
{53} وهذا من لطفِهِ بعباده؛ حيثُ أمرهم بأحسن الأخلاق والأعمال والأقوال الموجبة للسعادة في الدُّنيا والآخرة، فقال: {وقُلْ لعبادي يقولوا التي هي أحسنُ}: وهذا أمرٌ بكلِّ كلام يقرِّب إلى الله؛ من قراءةٍ وذكرٍ وعلم وأمرٍ بمعروف ونهي عن منكرٍ وكلام حسنٍ لطيفٍ مع الخلق على اختلاف مراتبهم ومنازلهم، وأنه إذا دار الأمر بين أمرين حسنين؛ فإنَّه يؤمَر بإيثار أحسَنِهما إن لم يمكن الجمعُ بينَهما، والقول الحسنُ داعٍ لكلِّ خلقٍ جميل وعمل صالح؛ فإنَّ مَن مَلَكَ لسانه؛ مَلَكَ جميع أمره. وقوله: {إنَّ الشيطانَ يَنْزَغُ بينهم}؛ أي: يسعى بين العباد بما يُفْسِدُ عليهم دينهم ودنياهم؛ فدواءُ هذا أن لا يُطيعوه في الأقوال غير الحسنة التي يدعوهم إليها، وأن يَلينوا فيما بينَهم؛ لينقمعَ الشيطانُ الذي ينزغ بينهم؛ فإنَّه عدوُّهم الحقيقيُّ الذي ينبغي لهم أن يحاربوه؛ فإنَّه يدعوهم ليكونوا من أصحاب السعير، وأما إخوانهم؛ فإنَّهم وإنْ نزغ الشيطان فيما بينهم وسعى في العداوة؛ فإنَّ الحزم كلَّ الحزم السعيُ في ضدِّ عدوِّهم، وأن يَقْمَعوا أنفسهم الأمَّارة بالسوء، التي يدخُل الشيطان من قِبَلِها؛ فبذلك يطيعون ربَّهم، ويستقيم أمرهم، ويُهْدَون لرشدهم.
(53) و این مبیّن لطف خداوند به بندگانش است که آنها را به زیباترین اخلاق و اعمال و گفتارهایی که باعث خوشبختی دنیا و آخرت آنان است، دستور میدهد.
پس فرمود: (
﴿وَقُل لِّعِبَادِي يَقُولُواْ ٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ﴾) و به بندگانم بگو: سخنی را بگویند که آن بهتر است. و این دستور به هر سخنی است که انسان را به خدا نزدیک مینماید،
از قبیل: خواندن قرآن، ذکر، آموزش علم، امر به معروف و نهی از منکر و گفتار نیک و مهربانی با مردم برحسب جایگاه انسانها. پس به همۀ این موارد دستور داده شده است. و اینکه هرگاه دو کار خوب وجود داشت، چنانچه آدمی نتواند هر دو کار خوب را انجام دهد، آن را برگزیند که خوبتر است. وگفتار زیبا و نیک باعث توسعه و ترویج اخلاق زیبا و عمل صالح میشود؛ زیرا هرکس بتواند زبانش را کنترل نماید، او میتواند تمام کارهایش را کنترل نماید. (
﴿إِنَّ ٱلشَّيۡطَٰنَ يَنزَغُ بَيۡنَهُمۡ﴾) بیگمان شیطان در میان ایشان فساد و تباهی راه میاندازد؛ یعنی چیزهایی را در میان بندگان اشاعه میدهد که دین و دنیایشان را به فساد و تباهی بکشد. وعلاجِ این مشکل در این است که بندگان در تلفظ به سخنان نازیبا و ناشایستی که شیطان آنها را به سویش فرا میخواند، از وی پیروی نکنند. نیز باید با یکدیگر به نرمی و خوبی رفتار کنند تا شرّ شیطانی که میان آنها فساد و تباهی به راه میاندازد، از بین برود، و ناکام شود؛ زیرا شیطان دشمنِ واقعیِ آنهاست، و باید با او مبارزه کنند، چون آنها را فرامیخواند،
﴿لِيَكُونُواْ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِيرِ﴾ تا از اهل جهنم شوند. و چنانچه شیطان میان آنها اختلاف و فساد به وجود آورد و برای ایجاد دشمنی میان آنها تلاش نماید، باید قاطعانه برای مبارزه و مخالفت با دشمن خود بکوشند، و نَفسهای سرکش خود را که شیطان از راه آن وارد میشود، زیر پا بگذارند؛ و با این کار، آنها از پروردگارشان اطاعت مینمایند و کارشان سامان مییابد و هدایت میشوند.
#
{54} {ربُّكم أعلم بكم}: من أنفسكم؛ فلذلك لا يريد لكم إلاَّ ما هو الخير، ولا يأمركم إلاَّ بما فيه مصلحة لكم، وقد تريدون شيئاً الخيرُ في عكسه. {إن يَشَأْ يَرْحَمْكُم أو إن يَشَأ يُعَذِّبْكم}: فيوفِّق مَن شاء لأسباب الرحمة، ويخذُلُ من شاء فَيَضِلُّ عنها فيستحقُّ العذاب. {وما أرسلناك عليهم وكيلاً}: تُدبِّرُ أمرهم وتقوم بمجازاتهم، وإنَّما الله هو الوكيل، وأنت مبلغٌ هادٍ إلى صراط مستقيم.
(54) (
﴿رَّبُّكُمۡ أَعۡلَمُ بِكُمۡ﴾) پروردگارتان از خودتان به حالِ شما آگاه تر است، بنابراین جز آنچه که خیر است، برایتان نمیخواهد؛ و جز به آنچه که به مصلحت و فایدۀ شما است، دستور نمیدهد؛ و چه بسا شما چیزی را میخواهید، درحالی که خیری در آن نیست. (
﴿إِن يَشَأۡ يَرۡحَمۡكُمۡ أَوۡ إِن يَشَأۡ يُعَذِّبۡكُمۡ﴾) اگر بخواهد، شما را مشمول رحمت خود قرار میدهد؛ و هرکس را که بخواهد توفیق میدهد که اسباب برخورداری از رحمت الهی را بهدست آورد؛ و هر کس را که بخواهد خوار میگرداند و او را از فراهم نمودن اسباب رحمت الهی باز میدارد، و سزاوار عذاب میگردد. (
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ وَكِيلٗا﴾) و تو را نگهبان بر آنان نفرستادهایم که به تدبیر امورشان بپردازی و آنها را مجازات کنی، بلکه نگهبان و مراقب، خداوند است؛ و تو، مبلغ و راهنمایِ به سوی راه راست هستی.
#
{55} {وربُّك أعلمُ بمن في السمواتِ والأرض}: من جميع أصناف الخلائق، فيعطي كلاًّ منهم ما يستحقُّه وتقتضيه حكمتُه، ويفضِّل بعضَهم على بعض في جميع الخصال الحسيَّة والمعنويَّة؛ كما فضَّل بعض النبيِّين المشتركين بوحيه على بعضٍ، بالفضائل والخصائص الرَّاجعة إلى ما مَنَّ به عليهم، من الأوصاف الممدوحة، والأخلاق المرضيَّة والأعمال الصالحة وكَثْرة الأتباع ونزول الكتب على بعضهم، المشتملة على الأحكام الشرعيَّة والعقائد المرضيَّة؛ كما أنزل على داود زَبوراً، وهو الكتاب المعروف؛ فإذا كان تعالى قد فضَّل بعضَهم على بعضٍ وآتى بعضهم كتباً؛ فِلمَ ينكِرُ المكذِّبون لمحمدٍ - صلى الله عليه وسلم - ما أنزله الله عليه وما فضَّله به من النبوَّة والكتاب؟
(55) (
﴿وَرَبُّكَ أَعۡلَمُ بِمَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) خداوند به حال تمام خلایقی که در آسمانها و زمین هستند، آگاه تر است. پس به هریک از آنان، آنچه را که سزاوارش است و حکمت الهی آن را اقتضا میکند، میبخشد؛ و برخی را بر برخی دیگر برتری میدهد،
همانطور که برخی از پیامبران را در فضایل و ویژگیهایی از قبیل: اوصاف پسندیده و اخلاق و کارهای شایسته و پیروی زیاد از خداوند، و نازل شدن کتابهایی که شامل احکام شرعی و عقاید پسندیدهاند، بر برخی از آنان برتری داده است؛ و همۀ این امور، از منتهای الهی بر آنهاست. هرچند که همه در اینکه از جانب خداوند بر آنها وحی میشود، مشترکاند، همانطور که زبور را بر داود نازل کرد. پس مادامی که خداوند متعال برخی از پیامبران را بر برخی دیگر برتری داده، و به برخی از آنان کتاب داده است، پس چرا کسانی که محمد صلی الله علیه وسلم را تکذیب میکنند، آنچه را که خداوند بر او نازل نموده و نبوت و کتابی را که به وسیلۀ آن خداوند وی را برتری داده است، انکار میکنند؟!
{قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلَا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَلَا تَحْوِيلًا (56) أُولَئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُورًا (57)}.
قُلِ ادْعُواْ الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ فَلاَ يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنكُمْ وَلاَ تَحْوِيلاً بگو:
«کساني را که به جز خدا مي پنداريد، فراخوانيد». پس نه مي توانند بلايي را از شما برطرف کنند و نه
(مي توانند آن را) دگرگون سازند.
أُولَـئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُورًا پيامبران و صالحاني که آنان به فرياد مي خوانند ، براي تقرب جستن به پروردگارشان، آنچه از کارهاي شايسته که انسان را به خدا نزديک مي کند، انجام مي دهند و به رحمت خدا اميدوارند و از عذاب او مي ترسند، بي گمان بايد از عذاب پروردگارت بر حذر بود.
#
{56} يقول تعالى: {قل} للمشركين بالله الذين اتَّخذوا من دونه أنداداً يعبُدونهم كما يعبدون الله، ويدعونهم كما يدعونَه ملزِماً لهم بتصحيح ما زعموه، واعتقدوه إن كانوا صادقين: {ادعوا الذين زعمتُم}: آلهة من دون اللَّه، فانظروا هل يَنْفَعونكم أو يدفَعون عنكم الضُّرَّ؟ فإنهم لا {يملِكونَ كشفَ الضُّرِّ عنكم}: من مرضٍ أو فقرٍ أو شدَّةٍ ونحو ذلك؛ فلا يدفعونَه بالكُلِّيَّة. ولا يملكون أيضاً تَحْويله من شخص إلى آخر، ومن شدَّة إلى ما دونها؛ فإذا كانوا بهذه الصفة؛ فلأيِّ شيءٍ تدعونَهم من دون الله؛ فإنَّهم لا كمالَ لهم ولا فعال نافعة؛ فاتِّخاذُهم نقصٌ في الدين والعقل وسَفَهٌ في الرأي.
ومن العجب أنَّ السَّفه عند الاعتياد والممارسة وتلقِّيه عن الآباء الضالِّين بالقبول يراه صاحبه هو الرأي السديد والعقل المفيد، ويرى إخلاصَ الدِّين لله الواحد الأحد الكامل المنعم بجميع النعم الظاهرة والباطنة هو السَّفه والأمر المتعجَّب منه؛ كما قال المشركون: {أجعلَ الآلهةَ إلهاً واحداً إنَّ هذا لشيءٌ عُجابٌ}.
(56) خداوند متعال میفرماید: (
﴿قُلِ﴾) ای پیامبر! به مشرکانی که جز خدا همتایانی را برای وی گرفتهاند و آنها را میپرستند همانطور که خدا را پرستش میکنند، و همانطور که خدا را میخوانند آنها را نیز میخوانند،
بگو: اگر آنچه باور دارید درست است و راست میگویید: (
﴿ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِهِۦ﴾) کسانی را که به جز خدا معبود میپندارید، فرا بخوانید، و بنگرید آیا سودی به شما میرسانند، یا میتوانند زیانی را از شما دور نمایند؟ (
﴿فَلَا يَمۡلِكُونَ كَشۡفَ ٱلضُّرِّ عَنكُمۡ﴾) اما خواهید دید که نه توانایی دفع زیانی از قبیل: بیماری یا فقر یا سختی و امثال آن را از شما دارند، (
﴿وَلَا تَحۡوِيلًا﴾) و نه میتوانند آن را دگرگون سازند و از شخصی به شخصی دیگر منتقل نمایند، و نه توانایی کاستن از شدت اندوه و درد را دارند. پس وقتی که معبودان شما چنین هستند، چرا به جای خدا آنها را میخوانید؟ آنها نمیتوانند کاری بکنند و فایدهای به شما برسانند. پس چنین چیزهایی را به خدایی گرفتن، نشانۀ بیعقلی و بیخردی است. و جای بسی تعجب است که آدمی، چنین تفکری پوچ و سخیف را، از پدران گمراه خود به ارث ببرد و آن را درست و مفید بپندارد، و اخلاص در عبادت را برای خداوند یگانه و یکتا -که همۀ نعمتهای ظاهری و باطنی را به ما داده است- بیخردی و امری شگفتانگیز انگارد.
همانطور که مشرکان گفتند: ﴿أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عُجَابٞ﴾ آیا همۀ معبودان را یک معبود قرار داده است؟ بیگمان این چیز عجیبی است!
#
{57} ثم أخبر أيضاً أنَّ الذين يعبُدونهم من دون الله في شغل شاغل عنهم باهتمامهم بالافتقار إلى الله وابتغاء الوسيلة إليه؛ فقال: {أولئك الذين يَدْعونَ}: من الأنبياء والصالحين والملائكة، {يَبْتَغون إلى ربِّهم الوسيلةَ أيُّهم أقربُ}؛ أي: يتنافسون في القرب من ربِّهم، ويبذُلون ما يقدرون عليه من الأعمال الصالحة المقرِّبة إلى الله تعالى وإلى رحمتِه، {ويخافون عذابَه}: فيجتنبون كلَّ ما يوصِلُ إلى العذاب. {إنَّ عذاب ربِّك كان محذوراً}؛ أي: هو الذي ينبغي شدَّة الحذر منه والتوقِّي من أسبابه. وهذه الأمور الثلاثةُ الخوف والرجاء والمحبَّة التي وَصَفَ الله بها هؤلاء المقرَّبين عنده هي الأصل والمادَّة في كلِّ خير؛ فمن تَمَّتْ له؛ تَمَّتْ له أموره، وإذا خلا القلبُ منها؛ ترحَّلت عنه الخيرات، وأحاطت به الشرور.
وعلامة المحبَّة ما ذَكَرَهُ الله أن يجتهد العبدُ في كلِّ عَمَلٍ يقرِّبُه إلى الله، وينافس في قربه بإخلاص الأعمال كلِّها لله، والنُّصح فيها وإيقاعها في أكمل الوجوه المقدور عليها؛ فمن زعم أنه يحبُّ الله بغير ذلك؛ فهو كاذب.
(57) سپس خداوند خبر داد کسانی را که به جای خدا عبادت میکنند، به کاری مشغول اند و از آنها بیخبرند؛ زیرا برای نزدیک شدن به خدا، وسیله میجویند، و به او نیازمند هستند.
پس فرمود: (
﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ﴾) پیامبران و صالحان و فرشتگانی که ایشان به فریاد میخوانند، (
﴿يَبۡتَغُونَ إِلَىٰ رَبِّهِمُ ٱلۡوَسِيلَةَ أَيُّهُمۡ أَقۡرَبُ﴾) برای نزدیک شدن به خدا، با یکدیگر رقابت مینمایند؛ و آنچه از کارهای شایسته که انسان را به خدا نزدیک میکند و توانایی انجام آن را دارند، انجام میدهند، (
﴿وَيَرۡجُونَ رَحۡمَتَهُۥ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُۥٓ﴾) و به رحمت خدا امیدوارند و از عذاب او میترسند. بنابراین از چیزی که
[آدمی را] به عذاب میرساند، پرهیز مینمایند. (
﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحۡذُورٗا﴾) بیگمان باید خویشتن را، از عذاب پروردگارت دور و برحذر داشت، و از موجبات عذاب وی پرهیز کرد. و این امور سهگانه؛ ترس و امید و محبت که خداوند مقربان درگاهش را بدان متصف نمود، اساس و بنیان هرخیری هستند. و هرکس این سه ویژگیرا به طور کامل داشته باشد، فواید وبرکات فراوانی نصیب او میشود. و هرگاه دل از این سه چیز خالی شد، خوبیها از آن رخت بر بسته، و بدیها آن را احاطه مینمایند. و علامت محبت چیزی است که خداوند ذکر نموده است؛ وآن اینکه بنده برای انجام هرکاری که انسان را به وی نزدیک میکند، بکوشد؛ و تلاش نماید درهمۀ اعمال و کارهایش اخلاص داشته باشد، و از این طریق به خدا تقرب جوید، و عباداتش را به کامل ترین صورتِ ممکن ادا کند، و در مسیر بندگی، با دیگر بندگان به رقابت بپردازد. پس هرکس ادعا کند که راه محبت خداوند چیزی غیراز این است، دروغ میگوید.
{وَإِنْ مِنْ قَرْيَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِكُوهَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَابًا شَدِيدًا كَانَ ذَلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا (58)}.
وَإِن مَّن قَرْيَةٍ إِلاَّ نَحْنُ مُهْلِكُوهَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَابًا شَدِيدًا كَانَ ذَلِك فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا و هيچ شهري نيست
(که ساکنانش ستمکار باشند) مگر اينکه ما پيش از روز قيامت نابودش مي گردانيم، يا آن را به عذاب سختي گرفتار مي نماييم . اين در کتاب نگاشته شده است.
#
{58} أي: ما من قريةٍ من القُرى المكذِّبة للرسل إلاَّ لا بدَّ أن يصيبهم هلاكٌ قبل يوم القيامة أو عذابٌ شديدٌ، كتابٌ كتبه الله وقضاءٌ أبرمه لا بدَّ من وقوعه؛ فليبادر المكذِّبون بالإنابة إلى الله وتصديق رُسُلِهِ قبل أن تتمَّ عليهم كلمةُ العذاب ويحقَّ عليهم القول.
(58) یعنی هیچ شهری از شهرهایی که پیامبران را تکذیب کردهاند وجود ندارد مگر اینکه حتماً باید گرفتارِ نابودی یا عذاب سختی شود، و این چیزی است که خداوند در لوح محفوظ ثبت نموده، وحکمی قطعی است و باید انجام شود. پس تکذیبکنندگان باید هرچه زودتر به سوی خدا بازگردند، و پیامبرانش را تصدیق نمایند، قبل از اینکه فرمان عذاب، آنها را فرا بگیرد.
{وَمَا مَنَعَنَا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآيَاتِ إِلَّا أَنْ كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَآتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالْآيَاتِ إِلَّا تَخْوِيفًا (59) وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَانًا كَبِيرًا (60)}.
وَمَا مَنَعَنَا أَن نُّرْسِلَ بِالآيَاتِ إِلاَّ أَن كَذَّبَ بِهَا الأَوَّلُونَ وَآتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُواْ بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالآيَاتِ إِلاَّ تَخْوِيفًا و چيزي ما را از فرستادن معجزات بازنداشت مگر اينکه گذشتگان آن را تکذيب کردند، و به ثمود ماده شتر داديم که نشانه اي روشن بود، پس به آن ستم رو داشتند و ما معجزات را جز براي بيم دادن نمي فرستيم.
وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي القُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلاَّ طُغْيَانًا كَبِيرًا و به ياد آر آنگاه که به تو گفتيم: «بي گمان پروردگارت به مردم احاطۀ کامل دارد. و رويا و خوابي را که به تو نشان داديم، و درخت نفرين شده در قرآن را جز
(مايۀ) آزمايش براي مردم قرار نداديم، ما ايشان را بيم مي دهيم، ولي جز سرکشي وعصيان فراوان چيزي بر آنان نمي افزايد.
#
{59} يذكر تعالى رحمته بعدم إنزاله الآيات التي يقترحُ بها المكذِّبون، وأنَّه ما منعه أن يرسِلَها إلاَّ خوفاً من تكذيبهم لها؛ فإذا كذَّبوا بها؛ عاجَلَهم العقابُ وحلَّ بهم من غير تأخيرٍ كما فعل بالأولين الذين كذبوا بها، ومن أعظم الآيات الآيةُ التي أرسلها الله إلى ثمود، وهي الناقة العظيمةُ الباهرة التي كانت تصدُرُ عنها جميع القبيلة بأجمعها، ومع ذلك كذَّبوا بها، فأصابهم ما قصَّ الله علينا في كتابه. وهؤلاء كذلك؛ لو جاءتهم الآيات الكبار؛ لم يؤمنوا؛ فإنَّه ما منعهم من الإيمان خفاءُ ما جاء به الرسول واشتباهه هل هو حقٌّ أو باطل؟ فإنه قد جاء من البراهين الكثيرة ما دلَّ على صحَّة ما جاء به الموجب لهداية مَنْ طلب الهداية؛ فغيرُها مثلُها، فلا بدَّ أن يسلكوا بها ما سلكوا بغيرها، فتركُ إنزالها والحالة هذه خيرٌ لهم وأنفع. وقوله: {وما نرسل بالآيات إلا تخويفاً}؛ أي: لم يكن القصدُ بها أن تكون داعيةً وموجبةً للإيمان الذي لا يحصُلُ إلاَّ بها، بل المقصود منها التخويف والترهيب؛ ليرتدِعوا عن ما هم عليه.
(59) خداوند متعال از رحمت گستردۀ خویش خبر میدهد، و اینکه معجزاتی را که تکذیبکنندگان پیشنهاد میکردند، نفرستاده است، و میفرماید چیزی او را از فرستادن آن معجزاتِ درخواستی بازنداشت، مگر اینکه خداوند نمیپسندد آنها آن را تکذیب کنند؛ زیرا وقتی معجزات را تکذیب کنند، بلافاصله آنها را شکنجه میدهد و بدون درنگ، عذاب، آنان را فرا خواهد گرفت. همانطور که خداوند با پیشینیانی که معجزات را تکذیب کردند، چنین رفتار نمود. یکی از معجزات بزرگی که خداوند فرستاد، معجزهای بود که برای قوم ثمود، فرستاد و آن ماده شتری بزرگ و شگفتانگیزی بود که تمام قبیلۀ ثمود روزی که آن شتر برای نوشیدن آب به چشمۀ آنان میرفت، آنان ـ به خاطر ارج نهادن به آن ـ به سر چشمه نمیرفتند و از آن آب نمیآوردند. ولی با این وجود، آن را تکذیب کردند، و درنتیجه به عذابی که خداوند در کتابش برای ما تعریف نموده است، گرفتار شدند. و اینها هم چنانچه معجزات بزرگی نیز به نزدشان میآمد، ایمان نمیآوردند؛ زیرا دلیل ایمان نیاوردنشان، این نبود که آنچه پیامبر آورده است پوشیده و پنهان، و حق و باطل بودنش بر آنان مشتبه میباشد، بلکه پیامبر با دلایل زیادی پیش آنها آمده که بر صحت آنچه آورده است، دلالت مینماید؛ دلایلی که موجب هدایت کسی است که خواهان هدایت باشد. طبعاً معجزات و نشانههای دیگر نیز مانند همین نشانهها و دلایل هستند، و آنها حتماً با آن، همان رفتاری را در پیش خواهند گرفت که با دیگر دلایل در پیش گرفتند. پس در این حالت، فرونفرستادن معجزات برایشان بهتر و مفیدتر است. (
﴿وَمَا نُرۡسِلُ بِٱلۡأٓيَٰتِ إِلَّا تَخۡوِيفٗا﴾) و هدف از فرستادن معجزات، این نیست که انگیزه و سبب ایمان آوردن باشد؛ زیرا ایمان، بدون مشاهدۀ نشانه و معجزه، محقق نمیشود، بلکه هدف از فرستادن نشانهها و معجزات
[دراین مورد مخصوص]، ترساندن و بیم دادن است، تا آنها از آنچه که بر آن هستند، باز آیند.
#
{60} {وإذ قلنا لك إنَّ ربَّك أحاط بالناس}: علماً وقدرةً؛ فليس لهم ملجأ يلجؤون إليه ولا ملاذٌ يلوذون به عنه، وهذا كافٍ لمن له عقلٌ في الانكفاف عما يكرهه الله الذي أحاط بالناس، {وما جَعَلْنا الرؤيا التي أرَيْناك}: أكثر المفسرين على أنَّها ليلة الإسراء، {والشجرةَ الملعونةَ}: التي ذكرت {في القرآن}: وهي شجرة الزقُّوم التي تَنْبُتُ في أصل الجحيم.
والمعنى: إذا كان هذان الأمران قد صارا فتنةً للناس، حتى استلجَّ الكفَّار بكفرهم وازداد شرُّهم، وبعض مَن كان إيمانُهُ ضعيفاً رجع عنه، بسبب أنَّ ما أخبرهم به من الأمور التي كانت ليلة الإسراء، ومن الإسراء من المسجد الحرام إلى المسجد الأقصى كان خارقاً للعادة، والإخبار بوجود شجرةٍ تَنْبُتُ في أصل الجحيم أيضاً من الخوارق؛ فهذا الذي أوجب لهم التكذيب؛ فكيفَ لو شاهدوا الآيات العظيمة والخوارق الجسيمة؟! أليس ذلك أولى أن يزداد بسببه شرُّهم؛ فلذلك رحمهم الله وصرفها عنهم. ومن هنا تعلمُ أنَّ عدم التصريح في الكتاب والسنة بذكر الأمورِ العظيمة التي حَدَثَتْ في الأزمنة المتأخِّرة أولى وأحسن؛ لأنَّ الأمور التي لم يشاهِدِ الناس لها نظيراً ربَّما لا تقبلها عقولُهم، [لو أُخْبِرُوا بها قبل وُقُوعِها] فيكون ذلك ريباً في قلوب بعض المؤمنين ومانعاً يمنعُ من لم يدخُل الإسلام ومنفراً عنه، بل ذكر الله ألفاظاً عامَّة تتناول جميع ما يكون. والله أعلم. {ونخوِّفُهم}: بالآيات، {فما يزيدهم}: التخويف {إلاَّ طغياناً كبيراً}: وهذا أبلغ ما يكون في التحلِّي بالشرِّ ومحبَّته وبغض الخير وعدم الانقياد له.
(60) (
﴿وَإِذۡ قُلۡنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِٱلنَّاسِ﴾) و به یاد آر آنگاه که به تو گفتیم: پروردگارت با آگاهی و قدرت خویش مردم را از هر جهت در احاطه دارد، و آنها پناهگاهی ندارند که به آن پناه ببرند. و این برای کسی که عقل دارد، کافی است تا از آنچه که خداوند نمیپسندد، باز آید. (
﴿وَمَا جَعَلۡنَا ٱلرُّءۡيَا ٱلَّتِيٓ أَرَيۡنَٰكَ إِلَّا فِتۡنَةٗ لِّلنَّاسِ وَٱلشَّجَرَةَ ٱلۡمَلۡعُونَةَ فِي ٱلۡقُرۡءَانِ﴾) بیشتر مفسرین بر این باورند که منظور شب اسرا است؛ یعنی ما دیداری را که در شب معراج برای تو میسّر و ممکن کردیم، و
[نیز] درخت نفرین شدۀ
(زقّوم) -که در ته دوزخ میروید و در قرآن ذکر شده است- را جز وسیلۀ آزمایش مردمان قرار ندادهایم. این دو چیز مایۀ فتنۀ مردم قرار گرفتند تا جایی که کافران بر کفر خود پافشاری کردند و شرّ آنان بیشتر شد؛ و برخی از افرادی که ایمانشان ضعیف بود، از ایمان خود برگشتند؛ زیرا اموری که پیامبر آنها را خبر داده بود مبنی بر اینکه در یک شب از مسجد الاقصی به سوی آسمانها رفته است، حسب ظاهر و با توجه به امکانات مادی غیرممکن بود. و نیز پیامبر از وجود درختی خبر داده بود که در اعماق جهنم میروید، این نیز از چیزهای خلاف عادت بود و باعث شد تا آنها پیامبر را تکذیب کنند. پس چطور بود اگر آیات و امور خارق العادۀ بزرگ را مشاهده میکردند؟! آیا
[در چنین شرایطی] نیاوردن معجزات بهتر نیست؟! البته که بهتر است؛ زیرا آوردن معجزات بزرگ، سبب میشود که شر و بدی آنان بیشتر شود. بنابراین خداوند بر آنها رحم نمود، ومعجزات بزرگ را برای آنها نیاورد. و از اینجا میتوان دریافت که عدم تصریح به چیزهای بزرگ در قرآن و سنت که در زمانهای اخیر پدیدار شده است، بسی بهتر است؛ زیرا ممکن بود که مردم آن زمان چنین چیزهایی را نپذیرند، و این باعث میشد تا دلهای برخی از مؤمنان دچار تردید شود و نیز مانعی میشد تا کسانی که اسلام نیاوردهاند، آنها را از ورود به اسلام باز دارد و از اسلام گریزان شوند. خداوند کلمات عام و فراگیری را بیان نموده که تمام آنچه را که رخ میدهد، دربر میگیرند. (
﴿وَنُخَوِّفُهُمۡ فَمَا يَزِيدُهُمۡ إِلَّا طُغۡيَٰنٗا كَبِيرٗا﴾) و ما آنها را با نشانهها و معجزات بیم میدهیم، ولی این ترساندن و بیم دادن، جز سرکشی و عصیان فراوان، چیزی بر آنان نمیافزاید. و این بیانگر آن است که آنان بینهایت به شرّ متصّف بودند و آن را دوست میداشتند، و بینهایت از حق متنفر بودند و به آن پایبند نبودند.
{وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِينًا (61) قَالَ أَرَأَيْتَكَ هَذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا (62) قَالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَاؤُكُمْ جَزَاءً مَوْفُورًا (63) وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُورًا (64) إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ وَكَفَى بِرَبِّكَ وَكِيلًا (65)}.
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلآئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إَلاَّ إِبْلِيسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِينًا و به يادآور وقتي که به فرشتگان گفتيم:
«براي آدم سجده بريد» آنگاه همه سجده بردند مگر ابليس،
گفت: «آيا براي کسي سجده کنم که او را از گل آفريده اي».
قَالَ أَرَأَيْتَكَ هَـذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إَلاَّ قَلِيلاً
[شيطان] گفت:
«به من بگو: آيا اين همان کسي است که او را بر من ترجيح داده و گراهي داشته اي؟ » [اين جاي بسي تعجب است] اگر مرا تا روز قيامت مهلت دهي همگي فرزندان او را جز اندکي نابود مي گردانم.
قَالَ اذْهَبْ فَمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَآؤُكُمْ جَزَاء مَّوْفُورًا
[خداوند فرمود]:
«برو، هر کس از آنان از تو پيروي کند، سزاي همۀ شما جهنم است که سزايي فراوا و تمام است»
وَاستفزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِم بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ وَعِدْهُمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلاَّ غُرُورًا و هرکس از آنان را که مي تواني با آواي خويش تحريک کن و لشکر سواره و پياده را بر سرشتان بتازان و در اموال و فرزندان با آنان شريک شو و آنان را وعده بده، و وعدۀ شيطان به مردم جز نيرنگ و قريب نيست .
إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ وَكَفَى بِرَبِّكَ وَكِيلاً بي گمان تو را بر بندگانم سلطه اي نيست و همين کافي است که پروردگارت حافظ و حمايتگر است.
#
{61} ينبِّه تبارك وتعالى عباده على شدَّة عداوة الشيطان وحرصه على إضلالهم، وأنَّه لما خَلَقَ الله آدم؛ استكبر عن السجود له و {قال} متكبِّراً: {أأسجُدُ لمن خلقتَ طيناً}؛ أي: من طين، وبزعمه أنَّه خيرٌ منه؛ لأنه خُلِقَ من نارٍ، وقد تقدَّم فساد هذا القياس الباطل من عدة أوجه.
(61) خداوند متعال بندگانش را، به دشمنی شدید شیطان و تلاش او برای گمراه کردنشان،
آگاه ساخته و میفرماید: وقتی که خداوند آدم را آفرید، شیطان از سرِ تکبر وعناد،
از سجده کردن برای او امتناع ورزید و با تکبر گفت: (
﴿ءَأَسۡجُدُ لِمَنۡ خَلَقۡتَ طِينٗا﴾) آیا برای کسی سجده کنم که او را از گل آفریدهای؟ و شیطان گمان میبرد که به دلیل اینکه او از آتش آفریده شده است، از آدم بهتر است. و پیشتر بطلان این قیاس از چند جهت بیان شد.
#
{62} فلما تبين لإبليس تفضيل الله لآدم؛ {قال} مخاطباً لله: {أرأيتَكَ هذا الذي كرَّمْتَ عليَّ لئنْ أخَّرْتَنِ إلى يوم القيامةِ لأحتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ}؛ أي: لأستأصلَنَّهم بالإضلال ولأغْوِيَنَّهم، {إلاَّ قليلاً}: عرف الخبيثُ أنَّه لا بدَّ أن يكون منهم من يعاديه ويعصيه.
(62) پس وقتی برای شیطان روشن شد که خداوند آدم را بر او برتری داده است،
خطاب به خداوند گفت: (
﴿أَرَءَيۡتَكَ هَٰذَا ٱلَّذِي كَرَّمۡتَ عَلَيَّ لَئِنۡ أَخَّرۡتَنِ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ لَأَحۡتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُۥٓ إِلَّا قَلِيلٗا﴾) به من بگو: آیا این همان کسی است که او را بر من ترجیح داده و گرامی داشتهای؟! جای تعجب است! اگر مرا تا روز قیامت زنده بداری، فرزندان او را نابود میکنم و گمراهشان خواهم کرد، مگر تعداد اندکی از آنان. شیطانِ پلید دانست که حتماً از میان فرزندان او کسانی خواهند بود که با وی دشمنی میورزند و از فرمانش سرپیچی میکنند.
#
{63} فقال الله له: {اذهبْ فمن تبعك منهم}: واختارك على ربِّه ووليِّه الحقِّ. {فإنَّ جهنَّم جزاؤكم جزاءً موفوراً}؛ أي: مدَّخراً لكم موفَّراً جزاء أعمالكم.
(63) خداوند به شیطان فرمود: (
﴿ٱذۡهَبۡ فَمَن تَبِعَكَ مِنۡهُمۡ﴾) برو، هرکس از آنان از تو پیروی کند و تو را بر پروردگار و کارساز حقیقیاش ترجیح دهد، (
﴿فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَآؤُكُمۡ جَزَآءٗ مَّوۡفُورٗا﴾) بیگمان سزای همۀ شما جهنم است که برایتان آماده شده است، و سزای اعمالتان را در آن به طور کامل خواهید دید.
#
{64} ثم أمره الله أن يفعلَ كلَّ ما يقدِرُ عليه من إضلالهم، فقال: {واستفزِزْ من استطعتَ منهم بصوتِكَ}: ويدخل في هذا كلُّ داعٍ إلى المعصية، {وأجْلِبْ عليهم بخيلِكَ ورَجِلكَ}: ويدخل فيه كلُّ راكبٍ وماشٍ في معصية الله؛ فهو من خيل الشيطان ورَجِلِهِ. والمقصود أنَّ الله ابتلى العباد بهذا العدوِّ المبين الداعي لهم إلى معصية الله بأقواله وأفعاله. {وشارِكْهم في الأموال والأولاد}: وذلك شاملٌ لكلِّ معصية تعلَّقت بأموالهم وأولادهم من منع الزكاة والكفَّارات والحقوق الواجبة، وعدم تأديب الأولاد وتربيتهم على الخير وترك الشرِّ، وأخذ الأموال بغير حقِّها أو وضعها بغير حقِّها أو استعمال المكاسب الرديَّة، بل ذَكَرَ كثيرٌ من المفسِّرين أنه يدخُلُ في مشاركة الشيطان في الأموال والأولادِ تركُ التسمية عند الطعام والشراب والجماع، وأنَّه إذا لم يُسَمِّ الله في ذلك؛ شارك فيه الشيطان؛ كما ورد فيه الحديث. {وعِدْهم}: الأوعادَ المزخْرَفَة التي لا حقيقة لها، ولهذا قال: {وما يَعِدُهُم الشيطانُ إلاَّ غروراً}؛ أي: باطلاً مضمحلًّا؛ كأن يزيِّن لهم المعاصي والعقائد الفاسدة، ويعدهم عليها الأجر؛ لأنَّهم يظنُّون أنَّهم على الحق، وقال تعالى: {الشيطان يَعِدُكُم الفقر ويأمُرُكم بالفحشاءِ والله يَعِدُكُم مغفرةً منه وفضلاً}.
(64) سپس خداوند شیطان را دستور داد
[این دستور یک دستور تقدیری است نه شرعی] تا برای گمراه کردن بندگان، هرچه میتواند انجام بدهد،
و فرمود: (
﴿وَٱسۡتَفۡزِزۡ مَنِ ٱسۡتَطَعۡتَ مِنۡهُم بِصَوۡتِكَ﴾) و هر کس از آنان را که میتوانی، با ندای خود از راه بهدر کن و بترسان و خوار بگردان. و در این هر دعوت کنندهای به سوی گناه داخل است. (
﴿وَأَجۡلِبۡ عَلَيۡهِم بِخَيۡلِكَ وَرَجِلِكَ﴾) و لشکر سواره و پیادۀ خود را برسرشان بشوران و بتازان. و در این هر پیاده و سوارهای که به سوی معصیت و نافرمانی خدا
[در حرکت است] داخل میباشد، و کسی که برای انجام گناه، پیاده در حرکت است یا سوار است و پیش میرود، از لشکر پیاده یا سوارۀ شیطان است. و منظور این است که خداوند بندگان را با این دشمن آشکار مورد آزمایش قرار میدهد، دشمنی که با سخنان و کارهایش آنان را به نافرمانی خدا فرا میخواند. (
﴿وَشَارِكۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَوۡلَٰدِ﴾) و در اموال و فرزندانشان با آنان شریک شو، و این شامل هر گناهی است که متعلق به فرزندان و اموالشان میشود،
از قبیل: ندادن زکات و کفاره و عدم پرداخت حقوق واجب، و عدم تربیت فرزندان بر کار خیر، و ترک شر، و گرفتن مال دیگران به ناحق، یا قرار دادن و خرج کردن آن در جایی که حق آن نیست، یا ثروت اندوزی از راههای نامشروع و شغلهای نادرست. همۀ موارد مذکور دراین باب داخلاند.
بسیاری از مفسران گفتهاند: اگر هنگام خوردن غذا و آب، و هنگام آمیزش با همسر، اسم خدا برده نشود شیطان در اموال و فرزندان آدمی مشارکت میجوید. و هرگاه در این کارها انسان اسم خدا را نَبَرد، شیطان با او شریک میشود همانطور که در حدیث آمده است. (
﴿وَعِدۡهُمۡ﴾) و به آنان وعده بده، وعدههایی که به ظاهر آراسته و فریبندهاند، اما حقیقتی ندارند.
بنابراین فرمود: (
﴿وَمَا يَعِدُهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ إِلَّا غُرُورًا﴾) و شیطان به آنان جز فریب وعده نمیدهد؛ یعنی وعدههای باطل و نابود شدنی به آنان میدهد، مانند اینکه گناهان و عقاید فاسد را برایشان زیبا جلوه میدهد، و به آنان وعده میدهد که اگر این کارها را بکنند، پاداش خواهند داشت، چون آنها گمان میبرند که بر حق هستند.
و خداوند متعال فرموده است: ﴿ٱلشَّيۡطَٰنُ يَعِدُكُمُ ٱلۡفَقۡرَ وَيَأۡمُرُكُم بِٱلۡفَحۡشَآءِۖ وَٱللَّهُ يَعِدُكُم مَّغۡفِرَةٗ مِّنۡهُ وَفَضۡلٗا﴾ شیطان شما را به فقر وتنگدستی تهدید میکند، و شما را به زشتیها فرمان میدهد؛ و خداوند به شما وعدۀ آمرزش از جانب خود، و وعدۀ فضل
[و بخشش] میدهد.
#
{65} ولما أخبر عما يريد الشيطان أن يفعل بالعباد؛ ذَكَرَ ما يُعْتَصَمُ به من فتنته، وهو عبوديَّة الله والقيام بالإيمان والتوكُّل، فقال: {إنَّ عبادي ليس لك عليهم سلطانٌ}؛ أي: تسلُّط وإغواءٌ، بل الله يدفع عنهم بقيامهم بعبوديَّته كلَّ شرٍّ، ويحفظُهم من الشيطان الرجيم، ويقوم بكفايتهم. {وكفى بربِّك وكيلاً}: لمن توكَّل عليه، وأدَّى ما أمر به.
(65) و چون خداوند از آنچه شیطان میخواهد با بندگان انجام دهد، خبر داد، چیزی را که بهوسیلۀ آن، میتوان از فتنۀ شیطان در امان بود؛ و آن، همان بندگی خدا و ایمان آوردن و توکل بر او است،
بیان نمود فرمود: (
﴿إِنَّ عِبَادِي لَيۡسَ لَكَ عَلَيۡهِمۡ سُلۡطَٰنٞ﴾) بیگمان تو هیچ تسلطی بر بندگانم نداری؛ بلکه چنانچه عبودیت و بندگی او را انجام دهند، خداوند هر شری را از آنها دور مینماید، و آنان را از شیطان رانده شده در امان میدارد، و پشتیبان آنان خواهد بود. (
﴿وَكَفَىٰ بِرَبِّكَ وَكِيلٗا﴾) و کافی است که پروردگارت حافظ و پشتیبان
[آنان] است؛ و او کسی را حفاظت و پشتیبانی مینماید که بر وی توکل کند؛ و آنچه را که خداوند او را به انجام آن دستور داده است، انجام دهد.
{رَبُّكُمُ الَّذِي يُزْجِي لَكُمُ الْفُلْكَ فِي الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا (66) وَإِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَكَانَ الْإِنْسَانُ كَفُورًا (67) أَفَأَمِنْتُمْ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمْ جَانِبَ الْبَرِّ أَوْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حَاصِبًا ثُمَّ لَا تَجِدُوا لَكُمْ وَكِيلًا (68) أَمْ أَمِنْتُمْ أَنْ يُعِيدَكُمْ فِيهِ تَارَةً أُخْرَى فَيُرْسِلَ عَلَيْكُمْ قَاصِفًا مِنَ الرِّيحِ فَيُغْرِقَكُمْ بِمَا كَفَرْتُمْ ثُمَّ لَا تَجِدُوا لَكُمْ عَلَيْنَا بِهِ تَبِيعًا (69)}.
رَّبُّكُمُ الَّذِي يُزْجِي لَكُمُ الْفُلْكَ فِي الْبَحْرِ لِتَبْتَغُواْ مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا پروردگارتان آن
[خدايي] است که کشتيها را در دريا برايتان روان مي کند تا از فضل او بجوييد، بي گمان او
[نسبت] به شما مهربان است.
وَإِذَا مَسَّكُمُ الْضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلاَّ إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَكَانَ الإِنْسَانُ كَفُورًا و هنگامي که در دريا سختي ها به شما رسد، جز خدا همۀ کساني که به فرياد مي خوانيد از نظرتان ناپديد مي گردند، اما وقتي که
[خدا] شما را برهاند و به خشکي برساند روي مي گردانيد و انسان
[يک موجود بسيار] ناسپاس است.
أَفَأَمِنتُمْ أَن يَخْسِفَ بِكُمْ جَانِبَ الْبَرِّ أَوْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حَاصِبًا ثُمَّ لاَ تَجِدُواْ لَكُمْ وَكِيلاً آيا ايمن شده ايد از اينکه شما را در گوشه اي از خشکي در زمين فرو ببرد، يا طوفاني بر شما بفرستد که شما را سنگباران کند؟ آن گاه براي خود کارسازي نمي يابيد.
أَمْ أَمِنتُمْ أَن يُعِيدَكُمْ فِيهِ تَارَةً أُخْرَى فَيُرْسِلَ عَلَيْكُمْ قَاصِفا مِّنَ الرِّيحِ فَيُغْرِقَكُم بِمَا كَفَرْتُمْ ثُمَّ لاَ تَجِدُواْ لَكُمْ عَلَيْنَا بِهِ تَبِيعًا آيا ايمن شده ايد از اينکه شما را به دريا بازگرداند، آن گاه تند بادي بر شما بفرستد، سپس به سبب آنکه کفر ورزيده ايد شما را غرق نمايد؟ آنگاه در اين خصوص
[و] در برابر ما
[براي خود] بازخواست کننده اي نيابيد.
#
{66} يذكر تعالى نعمته على العباد بما سخَّر لهم من الفُلك والسفن والمراكب، وألهمهم كيفيَّة صنعتها وسخَّر لها البحر الملتطم يحملها على ظهره؛ لينتفع العباد بها في الركوب والحمل للأمتعة والتجارة، وهذا من رحمته بعباده؛ فإنَّه لم يزْل بهم رحيماً رءوفاً، يؤتيهم من كلِّ ما تعلَّقت به إرادتهم ومنافعهم.
(66) خداوند نعمت خود را بر بندگانش یادآور میشود که کشتیها را برایشان مسخر کرده، و به آنها الهام نموده که چگونه کشتی بسازند، و دریای خروشان و پرتلاطم را برایشان مسخر نموده که کشتیها در آن حرکت مینمایند؛ تا بندگان با سوار شدن بر آن و حمل کالاهای تجارتی خود بر آن، بهره مند شوند، و این رحمت و مهربانی خداوند در حق بندگانش است، و او همواره نسبت به بندگان مهربان بوده وهرچه به سودشان است، به آنها میدهد.
#
{67} ومن رحمته الدالَّة على أنَّه وحده المعبود دون ما سواه أنَّهم إذا مسَّهم الضُّرُّ في البحر، فخافوا من الهلاك لتراكُم الأمواج؛ ضلَّ عنهم ما كانوا يدعون من دون الله في حال الرَّخاء من الأحياء والأموات، فكأنُّهم لم يكونوا يدعونهم في وقتٍ من الأوقات؛ لعلمهم أنَّهم ضعفاء عاجزون عن كشف الضُّرِّ، وصرخوا بدعوة فاطر الأرض والسماوات، الذي تستغيث به في شدائدها جميعُ المخلوقات، وأخلصوا له الدعاء والتضرُّع في هذه الحال، فلما كَشَفَ الله عنهم الضُّرَّ ونجَّاهم إلى البَرِّ؛ نسوا ما كانوا يدعون إليه من قبل، وأشركوا به مَنْ لا ينفع ولا يضرُّ ولا يعطي ولا يمنع، وأعرضوا عن الإخلاص لربِّهم ومليكهم.
وهذا من جهل الإنسان وكفرِهِ؛ فإنَّ الإنسان كفورٌ للنِّعم؛ إلاَّ مَن هدى الله فمنَّ عليه بالعقل السليم واهتدى إلى الصراط المستقيم؛ فإنَّه يعلم أنَّ الذي يكشف الشدائد، وينجِّي من الأهوال هو الذي يستحقُّ أن يُفْرَدَ، وتُخْلَصَ له سائر الأعمال في الشدَّة والرَّخاء واليُسر والعُسر، وأما من خُذِلَ ووُكِلَ إلى عقله الضعيف؛ فإنَّه لم يلحَظْ وقت الشدَّة إلاَّ مصلحته الحاضرة وإنجاءه في كلِّ تلك الحال، فلما حصلتْ له النجاةُ وزالت عنه المشقَّة؛ ظنَّ بجهله أنَّه قد أعجز الله، ولم يَخْطُرْ بقلبه شيء من العواقب الدنيويَّة فضلاً عن أمور الآخرة.
(67) و از جمله رحمتهای الهی دالِّ بر اینکه تنها او معبود حقیقی است نه آنچه غیر از او معبود خوانده میشوند، این است که هرگاه سختی و ناراحتی در دریا به آنها برسد و گرفتار طوفانها و امواج شوند و از نابودی و هلاک شدن بترسند، مردهها و زندههایی را که درحالت آسایش و راحتی به فریاد میخواندند، ازنظرشان ناپدید میگردد، و انگار هیچ زمانی آنها را به کمک و فریاد نخواندهاند؛ چون میدانند که آنها ضعیفاند و توانایی دور ساختن هیچ مشکل و سختی را ندارند. و اینجاست که آفرینندۀ آسمانها و زمین را -که همۀ مخلوقات در سختیها از او یاری میجویند- به فریاد میخوانند، وخالصانه به درگاه اقدسش به نیایش و دعا میپردازند، و در محضرش خاشع و فروتن میشوند. اما وقتی سختی را از آنها دور نماید و آنان را از غرق شدن نجات دهد و به خشکی برساند، خدا را که پیشتر به فریاد خوانده بودند، فراموش میکنند و با او کسی را شریک میسازند که هیچ فایدهای را نمیرساند، و هیچ ضرری را دفع نمیکند، و کسی را محروم نمیگرداند. بنابراین از یگانه پرستی و اخلاص در عبادت و دعا برای پروردگارشان اعراض نموده، و روی برمیتابند. و این براثر جهالت انسان و ناسپاسی اوست؛ زیرا انسان شکر نعمتها را نمیگزارد. مگر کسی که خداوند او را هدایت نموده و به وی عقل سلیم عطا کرده، و او را به راه راست رهنمود کرده است. پس چنین فردی میداند، کسی که سختیها را دور مینماید و آدمی را از وحشتها و امور هولناک نجات میدهد، خداست که سزاوار آن است تنها پرستش شود، و در سختی و آسایش و در فراخنا و تنگنا، هر عبادتی فقط برای او انجام شود. اما هرکس که خوار شود و سرنوشت خود را به عقل ناتوان خود بسپارد، در هنگام سختی و شداید جز به مصلحت و منفعت و نجات خود نمیاندیشد؛ بنابراین وقتی که نجات یافت و مشقت و سختی از او دور شد، به سبب جهالت و نادانیاش گمان میبرد که خداوند نتوانسته او را مجازات نماید. و عقوبت دنیویِ شرک، به ذهن او خطور نمیکند، گذشته از اینکه به عواقب وخیم آن در قیامت بیندیشد.
بنابراین خداوند آنها را متذکر شد و فرمود:
#
{68 ـ 69} ولهذا ذكَّرهم الله بقولِهِ: {أفأمِنتُم أن يخسِفَ بكم جانبَ البَرِّ أو يرسلَ عليكم حاصباً}؛ أي: فهو على كل شيء قديرٌ، إن شاء أنزل عليكم عذاباً من أسفلَ منكم بالخسفِ، أو من فوقِكم بالحاصب، وهو العذابُ الذي يَحصُبُهم فيصبحوا هالكين؛ فلا تظنُّوا أنَّ الهلاك لا يكون إلا في البحر، وإنْ ظننتُم ذلك؛ فأنتم آمنون من {أن يعيدكم}: في البحر؛ {تارةً أخرى فيرسل عليكم قاصِفاً من الريح}؛ أي: ريحاً شديدةً جدًّا تقصف ما أتت عليه، {فيغرِقَكم بما كفرتم ثم لا تَجِدوا لكم علينا به تبيعاً}؛ أي: تبعة ومطالبة؛ فإنَّ الله لم يظلمْكُم مثقال ذرَّة.
(68 - 69) (
﴿أَفَأَمِنتُمۡ أَن يَخۡسِفَ بِكُمۡ جَانِبَ ٱلۡبَرِّ أَوۡ يُرۡسِلَ عَلَيۡكُمۡ حَاصِبٗا﴾) آیا ایمن شدهاید از اینکه شما را در کنارهای از خشکی در زمین فرو ببرد، یا طوفانی بر شما بفرستد که شما را سنگباران کند؟ یعنی خداوند بر هر چیز و هر کاری تواناست؛ اگر بخواهد، عذابی از پایین بر شما فرود میآورد و شما را در کام زمین فرو میبرد؛ و اگر بخواهد، عذابی از بالای سرتان فرود میآورد و شمارا سنگباران خواهد کرد، و آن عذابی است که آنها را هلاک و نابود میسازد. بنابراین گمان نکنید که نابودی و هلاک شدن، جز در دریا، در جایی دیگر صورت نمیگیرد. و اگر چنین گمان برید، پس ایمن نیستید از اینکه (
﴿أَن يُعِيدَكُمۡ فِيهِ تَارَةً أُخۡرَىٰ فَيُرۡسِلَ عَلَيۡكُمۡ قَاصِفٗا مِّنَ ٱلرِّيحِ﴾) شما را به دریا بازگرداند، آنگاه تند بادِ درهم شکنندهای بر شما بفرستد، (
﴿فَيُغۡرِقَكُم بِمَا كَفَرۡتُمۡ ثُمَّ لَا تَجِدُواْ لَكُمۡ عَلَيۡنَا بِهِۦ تَبِيعٗا﴾) و به سبب اینکه کفر ورزیدهاید، شما را غرق نماید، و کسی را نیابید که در برابر این کار، ما را تعقیب و مورد پیگرد قرار دهد؛ زیرا خداوند به اندازۀ ذرهای بر شما ستم نکرده است.
{وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا (70)}.
وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً و به راستي فرزند آدم را گرامي داشته، و آنان را در خشکي و دريا حمل کرده، و از پاکيزه ها به آنان روزي عطا نموده و بر بسياري از آفريدگان خويش کاملاً برتريشان داده ايم.
#
{70} وهذا من كرمِهِ عليهم وإحسانه الذي لا يقادَرُ قَدْرُهُ؛ حيث كرَّم بني آدم بجميع وجوه الإكرام، فكرَّمهم بالعلم والعقل وإرسال الرسل وإنزال الكتب، وجعل منهم الأولياءَ والأصفياء، وأنعم عليهم بالنِّعم الظاهرة والباطنة، {وحَمَلْناهم في البرِّ}: على الركاب من الإبل والبغال والحمير والمراكب البريَّة. وفي {البحر}: في السفن والمراكب، {ورَزَقْناهم من الطيبات}: من المآكل والمشاربِ والملابس والمناكح؛ فما من طيب تتعلَّق به حوائجهم إلاَّ وقد أكرمهم الله به ويسَّره لهم غاية التيسيرِ، {وفضَّلْناهم على كثيرٍ ممَّن خَلَقْنا تفضيلاً}: بما خصَّهم به من المناقب وفضَّلهم به من الفضائل التي ليست لغيرهم من أنواع المخلوقات، أفلا يقومون بشكر مَنْ أولى النعم ودَفَعَ النِّقم ولا تحجبهم النِّعم عن المنعم فيشتغلوا بها عن عبادة ربِّهم، بل ربَّما استعانوا بها على معاصيه؟!
(70) و این بیانگر کرم و احسان الهی بر بندگان است که نمیتوان مقدار و اندازۀ آن حساب کرد؛ چرا که خداوند بندگانش را به صورتهای گوناگون مورد تکریم قرار داده، پس آنان را با علم و عقل و فرستادن پیامبران و کتابها گرامی داشته، و از آنان اولیا و برگزیدگانی قرار داده، و نعمتهای ظاهری و باطنی را به آنها بخشیده است. (
﴿وَحَمَلۡنَٰهُمۡ فِي ٱلۡبَرِّ﴾) و آنها را در خشکی بر مرکبهایی از قبیل: شتر و قاطر و الاغ و ماشینهای سواری حمل نمودهایم، (
﴿وَٱلۡبَحۡرِ﴾) و در دریا با کشتیها آنها را حمل نمودهایم. (
﴿وَرَزَقۡنَٰهُم مِّنَ ٱلطَّيِّبَٰتِ﴾) و خوردنیها و نوشیدنیها و پوشاک و همسران پاکیزهای را روزیشان نمودهایم، و هیچ چیز پاکیزهای نیست که به آن نیاز داشته باشند مگر اینکه خداوند به آنها ارزانی نموده، و آنان را بدان گرامی داشته، و تهیۀ آن را برایشان آسان کرده است. (
﴿وَفَضَّلۡنَٰهُمۡ عَلَىٰ كَثِيرٖ مِّمَّنۡ خَلَقۡنَا تَفۡضِيلٗا﴾) و بر بسیاری از آفریدگان خویش کاملاً برتریشان دادهایم؛ یعنی با فضیلتهایی که به آنان اختصاص داده، آنها را برتری داده است، بهگونهای که دیگر مخلوقات، آن خصوصیتها را ندارند. پس آیا سپاس کسی را که نعمتها را به سویشان سرازیر نموده، و رنجها را از آنان دور نموده، به جای میآورند؟ بنابراین نباید وجود نعمتها و برکات فراوان، آنها را از خالق و عطاکنندۀ نعمتها مشغول دارد؛ و با مشغول شدن به نعمتها و خوشیها، از عبادت پروردگارشان غافل شوند، و از نعمتها در مسیر نافرمانی خدا استفاده نمایند.
{يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولَئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلَا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا (71) وَمَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلًا (72)}.
يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُوْلَـئِكَ يَقْرَؤُونَ كِتَابَهُمْ وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً روزي فرا خواهد رسيد که هر گروهي را با پيشوايشان فرا مي خوانيم، آنگاه هر کس نامۀ اعمالش به دست راستش داده شود، آنان نامۀ اعمالشان را مي خوانند و کمترين ستمي نمي بينند.
وَمَن كَانَ فِي هَـذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلاً و هر کس در اين دنيا کور باشد، او در آخرت نيز کور و گمراه تر است .
#
{71} يخبر تعالى عن حال الخلق يوم القيامة، وأنه يدعو كلَّ أناس معهم إمامهم وهاديهم إلى الرُّشد، وهم الرسل ونوابهم، فتعرض كلُّ أمة، ويحضرها رسولهم الذي دعاهم، وتعرض أعمالهم على الكتاب الذي يدعو إليه الرسول هل هي موافقة له أم لا؟ فينقسمون بهذا قسمين: {فمن أوتي كتابه بيمينه}: لكونه اتَّبع إمامه الهادي إلى صراطٍ مستقيم، واهتدى بكتابه، فكثرت حسناتُه، وقلَّت سيئاتُه؛ {فأولئك يقرؤون كتابهم}: قراءة سرورٍ وبهجة على ما يرون فيها مما يفرِحُهم ويسرُّهم، {ولا يُظلمون فتيلاً}: ممّا عملوه من الحسنات.
(71) خداوند از حالت مردم در روز قیامت خبر داده و میفرماید: هر گروه از مردم را در حالی فرامیخواند که پیشوا و راهنمایشان همراه آنهاست، و آنان پیامبران و جانشینانشان هستند. پس هر امتی در حالی پیش میرود که پیامبرشان، همان که آنها را در دنیا به سوی خیر دعوت میکرد، حاضر میگردد. و اعمالشان، بر کتابی که پیامبر مردم را به سوی آن دعوت میکرد، عرضه میشود تا معلوم گردد که کارها و اعمال آنان با کتاب وی موافق است یا نه؟
و بر این اساس به دو گروه تقسیم میشوند: (
﴿فَمَنۡ أُوتِيَ كِتَٰبَهُۥ بِيَمِينِهِۦ﴾) پس هرکس نامۀ اعمالش به دست راستش داده شود ـچون از پیشوای خود که به راه راست هدایت مینمود پیروی کرده و با پیروی از کتابش هدایت یافته استـ نیکیهایش زیاد و بدیهایش کم میگردد، (
﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ يَقۡرَءُونَ كِتَٰبَهُمۡ﴾) و ایشان، به سبب آنچه در نامۀ اعمال خود میبینند، شاد میشوند و با شادی و سرور آن را میخوانند. (
﴿وَلَا يُظۡلَمُونَ فَتِيلٗا﴾) و به اندازۀ رشته نازکی که در شکاف هستۀ خرما قرار دارد، ستم نمیبینند؛ یعنی به اندازۀ ذرهای ستم نمیبینند.
#
{72} {ومن كان في هذه}: الدنيا {أعمى}: عن الحقِّ؛ فلم يقبَلْه ولم ينقدْ له، بل اتَّبع الضلال، {فهو في الآخرة أعمى}: عن سلوك طريق الجنَّة كما لم يسلكه في الدنيا، {وأضلُّ سبيلاً}: فإنَّ الجزاء من جنس العمل، وكما تَدين تُدان.
وفي هذه الآية دليل على أنَّ كلَّ أمة تُدعى إلى دينها وكتابها وهل عملت به أم لا؟ وأنهم لا يؤاخذون بشرع نبيٍّ لم يؤمروا باتِّباعه، وأنَّ الله لا يعذِّب أحداً إلاَّ بعد قيام الحجَّة عليه ومخالفته لها، وأنَّ أهل الخير يعطَوْن كتبهم بأيمانهم، ويحصُلُ لهم من الفرح والسرور شيءٌ عظيم، وأنَّ أهل الشرِّ بعكس ذلك، وأنهم لا يقدِرون على قراءة كتبهم من شدَّة غمِّهم وحزنهم وثبورهم.
(72) (
﴿وَمَن كَانَ فِي هَٰذِهِۦٓ أَعۡمَىٰ﴾) و هرکس در این دنیا از دیدن حق کور باشد، و آن را نپذیرد، و از آن پیروی نکند، و راه گمراهی را درپیش گیرد، (
﴿فَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ أَعۡمَىٰ﴾) پس او در آخرت از حرکت در راه بهشت بازمانده، و کور خواهد شد. همانطور که در دنیا آن راه را در پیش نگرفته است. (
﴿وَأَضَلُّ سَبِيلٗا﴾) و گمراهتر است؛ زیرا جزا از نوع عمل است، و آدمی هرطور رفتار نماید، به همان صورت سزا و جزا میبیند. و این آیه دلیلی است بر اینکه هر امتی به دین و کتابش فراخوانده میشود که آیا به آن عمل کرده است یا نه؟ و دلیلی است بر اینکه مردم براساس شریعت پیامبری که به پیروی از او امر نشدهاند، مورد بازخواست قرار نمیگیرند، و خداوند هیچ کسی را عذاب نمیدهد مگر اینکه حجت بر او اقامه شود و او با حجت به مخالفت برخیزد.
و نیز در این آیه میفرماید: نامۀ اعمال اهل خیر و نیکوکاران به دست راستشان داده میشود و شادی بزرگی به آنها دست میدهد، و بر عکس، بدکاران از بس که اندوهگین و ناراحتاند، نمیتوانند نامۀ اعمالشان را بخوانند.
{وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا (73) وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا (74) إِذًا لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا (75) وَإِنْ كَادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا وَإِذًا لَا يَلْبَثُونَ خِلَافَكَ إِلَّا قَلِيلًا (76) سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنَا وَلَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلًا (77)}.
وَإِن كَادُواْ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوكَ خَلِيلاً و نزديک بود که تورا از آنچه به سويت وحي کرده ايم منصرف گردانند تا غير ان را به دروغ به مان سبت بدهي و آنگاه تو را به دوستي گيرند.
وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلاً و اگر ما تو را استوار و پا برجا نمي داشتيم نزديک بود اندکي به آنان گرايش يابي.
إِذاً لَّأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا آنگاه عذاب دنيا و عذاب آخرت را چندين برابر به تو مي چشانيم و براي خود در برابر ما ياري نمي يافتي
وَإِن كَادُواْ لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الأَرْضِ لِيُخْرِجوكَ مِنْهَا وَإِذًا لاَّ يَلْبَثُونَ خِلافَكَ إِلاَّ قَلِيلاً و به راستي نزديک بود که تو را از آن سرزمين بلغزانند تا تو را از ان بيرون کنند دراين صورت بعد از تو جز مدت کوتاهي نمي ماندند.
سُنَّةَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِن رُّسُلِنَا وَلاَ تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلاً اين سنت خدا در مورد به هلاکت رساندن مردماني است که پيامبرشان را از ميانشان بيرون مي کنند، و در روش و شيوۀ ما تغيير و تبديلي نخواهي ديد.
#
{73} يذكر تعالى منَّته على رسوله محمدٍ - صلى الله عليه وسلم - وحفظه له من أعدائه الحريصين على فتنته بكل طريق، فقال: {وإن كادوا لَيَفْتِنونك عن الذي أوحينا إليك لتفتريَ علينا}؛ أي: قد كادوا لك أمراً لم يُدْرِكوه، وتحيَّلوا لك على أن تفتري على الله غير الذي أنزلنا إليك، فتجيء بما يوافقُ أهواءهم، وتدعُ ما أنزل الله إليك. {وإذاً}: لو فعلت ما يهوون؛ {لاتَّخذوك خليلاً}؛ أي: حبيباً صفيًّا أعزَّ عليهم من أحبابهم لما جَبَلَكَ الله عليه من مكارم الأخلاق ومحاسن الآداب المحبَّبة للقريب والبعيد والصديق والعدوِّ، ولكن لتعلم أنَّهم لم يعادوك وينابذوك العداوة إلاَّ للحقِّ الذي جئتَ به لا لِذَاتك؛ كما قال تعالى: {قد نعلمُ إنَّه لَيَحْزُنُك الذي يقولون فإنَّهم لا يكذِّبونَكَ ولكنَّ الظالمين بآيات الله يجحدونَ}.
(73) خداوند متعال منّت خویش را بر پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم بیان میدارد که او را از دشمنانی که برای ضربه زدن به وی و منصرف گرداندنش از هر راهی وارد شدند، حفاظت نمود.
پس فرمود: (
﴿وَإِن كَادُواْ لَيَفۡتِنُونَكَ عَنِ ٱلَّذِيٓ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ لِتَفۡتَرِيَ عَلَيۡنَا غَيۡرَهُۥ﴾) دست به انجام کاری زدند که از عاقبتِ وخیم آن غافل بودند؛ آنان توطئه کردند تا غیر از آنچه بر تو نازل نمودهایم، به خداوند نسبت دهی؛ و آنگاه آنچه را که میل و خواست آنهاست، به میان آوری؛ و آنچه را که خداوند بر تو نازل نموده است، رها کنی. (
﴿وَإِذٗا﴾) و اگر آنچه را که دوست دارند، انجام دهی (
﴿لَّٱتَّخَذُوكَ خَلِيلٗا﴾) آنگاه تو را دوست خود قرار میدهند، و از همۀ دوستانشان نزد آنها عزیزتر خواهی بود؛ چرا که خداوند خوبیهای اخلاقی و آداب نیکو را به تو عنایت نموده که باعث میشود دور و نزدیک و دوست و دشمن تو را دوست بدارند. اما بدان که آنها با تو دشمنی نکرده و طرح دشمنی را با تو نریختهاند، مگر به خاطر حقی که آورده ای؛ و آنها با شخص خودت دشمنی ندارند،
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿قَدۡ نَعۡلَمُ إِنَّهُۥ لَيَحۡزُنُكَ ٱلَّذِي يَقُولُونَۖ فَإِنَّهُمۡ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَٰكِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ يَجۡحَدُونَ﴾ قطعاً ما میدانیم که آنچه آنها میگویند، تو را اندوهگین میسازد؛ آنان تو را تکذیب نمیکنند، بلکه ستمگران آیات خدا را انکار مینمایند.
#
{74} {و} مع هذا {لولا أن ثَبَّتْناك}: على الحقِّ وامتنَّنا عليك بعدم الإجابة لداعيهم، {لقد كدتَ تركنُ إليهم شيئاً قليلاً}: من كثرة المعالجة ومحبَّتك لهدايتهم.
(74) (
﴿وَلَوۡلَآ أَن ثَبَّتۡنَٰكَ﴾) با وجود این، اگر ما تو را بر حق استوار و پا برجا نمیداشتیم، و نعمت عدم اجابتِ فراخوانی آنها را به تو نمیدادیم، (
﴿لَقَدۡ كِدتَّ تَرۡكَنُ إِلَيۡهِمۡ شَيۡٔٗا قَلِيلًا﴾) از بس که برای هدایت آنان راه حلهای فراوانی ارائه میکردی، و از بس که دوست داشتی آنها هدایت شوند، نزدیک بود به آنان گرایش پیدا کنی.
#
{75} {إذاً}: لو ركنت إليهم بما يهوون، {لأذقناك ضعفَ الحياة وضعفَ المماتِ}؛ أي: لأصبناك بعذابٍ مضاعفٍ في الدُّنيا والآخرة، وذلك لكمال نعمة الله عليك وكمال معرفتك. {ثمَّ لا تَجِدُ لك علينا نصيراً}: ينقذك مما يحلُّ بك من العذاب، ولكن الله تعالى عَصَمَكَ من أسباب الشَّرِّ ومن الشَّرِّ، فثبَّتك وهداك الصراط المستقيم، ولم تركَنْ إليهم بوجه من الوجوه؛ فله عليك أتمُّ نعمةٍ وأبلغ منحةٍ.
(75) اما اگر به سوی آنان گرایش یابی وخواستۀ آنها را برآورده سازی، (
﴿لَّأَذَقۡنَٰكَ ضِعۡفَ ٱلۡحَيَوٰةِ وَضِعۡفَ ٱلۡمَمَاتِ﴾) تو را به عذابی چند برابر، در دنیا و آخرت گرفتار میسازیم؛ و این به خاطر کمال نعمتی است که خداوند به تو داده، ونیز به خاطر کمال معرفتی است که شما از آن برخوردار میباشید. (
﴿ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيۡنَا نَصِيرٗا﴾) سپس برای خود در برابر ما یاوری نمییافتی که تو را از عذاب خدا نجات دهد. اما خداوند تو را از اسبابِ شر، مصون و در امان نگاه داشت؛ و تو را پا برجا و استوار نمود، و بر راه راست هدایت کرد، و به هیچ صورت به سوی آنان گرایش نیافتی. پس خداوند بزرگترین بخشش و نعمت خویش را، به تمام و کمال به تو داده است.
#
{76 ـ 77} {وإن كادوا لَيَسْتَفِزُّونك من الأرض لِيُخْرِجوك منها}؛ أي: من بغضهم لمقامك بين أظهرهم، قد كادوا أن يخرجوك من الأرضِ ويُجْلوك عنها، ولو فعلوا ذلك؛ لم يلبثوا بعدك فيها إلاَّ قليلاً، حتى تحلَّ بهم العقوبة؛ كما هي سنة الله التي لا تحول ولا تبدل في جميع الأمم، كل أمة كذبت رسولها وأخرجته؛ عاجلها الله بالعقوبة، ولمَّا مكر به الذين كفروا وأخرجوه؛ لم يلبثوا إلاَّ قليلاً حتَّى أوقع الله بهم ببدرٍ، وقَتَلَ صناديدهم، وفَضَّ بيضتهم؛ فله الحمد.
وفي هذه الآيات دليلٌ على شدة افتقار العبد إلى تثبيت الله إياه، وأنَّه [ينبغي له أن] لا يزال متملِّقاً لربِّه أن يثبته على الإيمان ساعياً في كلِّ سبب موصل إلى ذلك؛ لأنَّ النبيَّ - صلى الله عليه وسلم - ـ وهو أكمل الخلق ـ قال الله له: {ولولا أن ثَبَّتْناك لقد كِدت تَرْكَنُ إليهم شيئاً قليلاً}؛ فكيف بغيره؟!
وفيها: تذكيرُ الله لرسوله منَّته عليه وعصمته من الشرِّ، فدلَّ ذلك على أنَّ الله يحبُّ من عباده أن يتفطَّنوا لإنعامه عليهم عند وجود أسباب الشرِّ بالعصمة منه والثبات على الإيمان.
وفيها: أنه بحسب علوِّ مرتبة العبد وتواتُرِ النِّعم عليه من الله يَعْظُمُ إثمُهُ ويتضاعفُ جرمُهُ إذا فعل ما يُلام عليه؛ لأنَّ الله ذكَّر رسوله لو فعل ـ وحاشاه من ذلك ـ بقوله: {إذاً لأذَقْناك ضعفَ الحياة وضعفَ الممات ثم لا تجِدُ لك علينا نصيراً}.
وفيها: أنَّ الله إذا أراد إهلاك أمَّة؛ تضاعف جُرمها وعَظُم وكَبُر، فيحقُّ عليها القولُ من الله، فيوقع بها العقاب؛ كما هي سنَّته في الأمم إذا أخرجوا رسولهم.
(76 - 77) (
﴿وَإِن كَادُواْ لَيَسۡتَفِزُّونَكَ مِنَ ٱلۡأَرۡضِ لِيُخۡرِجُوكَ مِنۡهَا﴾) و به راستی نزدیک بود تو را از آن سرزمین برکَنَند، تا تو را از آن جا بیرون نمایند؛ یعنی به خاطر نفرتی که از جایگاه تو در میان خود داشتند، نزدیک بود تو را از آن سرزمین بیرون کنند و از آن آوارهات نمایند. و اگر چنین میکردند، بعد از تو، جز مدت کوتاهی باقی نمیماندند، و عذاب خدا آنها را فرا میگرفت. همانطور که سنت و شیوۀ الهی در میان همۀ ملتها این گونه بوده، و هرگز تغییر نمییابد. و هر امتی که پیامبرش را تکذیب نموده و او را از سرزمین خود بیرون کردهاند، خداوند فوراً آنها را به عذاب گرفتار کرده است. وقتی کفار مکه، علیه پیامبر اسلام توطئه کردند و او را بیرون نمودند، مدت کوتاهی نگذشت که خداوند عذاب خویش را در جنگ بدر بر آنها نازل نمود؛ و سردارانشان کشته شدند، و قدرت آنان از هم پاشید. این آیات، مبیّن آنند که بنده به شدت به خداوند نیازمند است تا او را استوار و پابرجا بدارد. و باید همواره از خداوند بخواهد که او را بر ایمان استوار گرداند؛ و به هر راهی که انسان را به پا برجایی میرساند، متوسل شود؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه وسلم درحالی که کاملترین بنده بود،
خداوند به او فرمود: (
﴿وَلَوۡلَآ أَن ثَبَّتۡنَٰكَ لَقَدۡ كِدتَّ تَرۡكَنُ إِلَيۡهِمۡ شَيۡٔٗا قَلِيلًا﴾) و اگر ما تو را پا برجا و استوار نمیداشتیم، نزدیک بود اندکی به سوی آنان گرایش پیدا کنی. پس دیگران چگونه خواهند بود؟! و خداوند در اینجا نعمت خویش را بر پیامبرش یادآور میشود، و اینکه او را از شر مصون داشته است. و این دلالت مینماید که خداوند دوست دارد بندگانش ـ به هنگام وجود اسباب شر و بدی ـ بیشتر نعمات او را به یاد آورند؛ و با این کار، خود را از شرّ مصون دارند، و همواره بر ایمان پابرجا و استوار باشند. نیز آیه به این مطلب اشاره مینماید که برحسب بلندی مقامِ بنده و نعمتهایی که خداوند به وی ارزانی داشته است، گناهش بزرگتر وجرمش چندین برابر محسوب میگردد؛ آنگاه که کاری انجام دهد که به خاطر آن، مورد نکوهش قرار گیرد؛ چون خداوند به پیامبرش تذکر داده است که اگر چنین کند ـکه او هرگز چنین نخواهد کردـ (
﴿لَّأَذَقۡنَٰكَ ضِعۡفَ ٱلۡحَيَوٰةِ وَضِعۡفَ ٱلۡمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيۡنَا نَصِيرٗا﴾) آنگاه عذاب دنیا و آخرت را، چندین برابر به تو میچشاندیم، و برای خود در برابر ما یاوری نمییابی.
و نیز آیه میفرماید: هرگاه خداوند بخواهد ملتی را هلاک و نابود نماید، جرمِ آن چندین برابر میشود؛ و سزاوار عذاب الهی شده، و عذاب بر آن واقع میگردد. همانطور که سنت و شیوه الهی در میان امتهای پیشین نیز همین بوده است؛ و وقتی پیامبرشان را بیرون کردند، آنها را به عذاب گرفتار نمود.
{أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا (78) وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا (79) وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا (80) وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا (81)}.
أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا به هنگام زوال آفتاب تا تاريکي شب نماز را برپاي دارد و نماز صبح را بخوان، بي گمان نماز صبح
[توسط فرشتگان] بازديد مي گردد.
وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًا و در پاسي از شب برخيز و نماز تهجد بخوان، اين يک فرضيۀ اضافي براي توست، باشد که پروردگارت تو را به مقامي پسنديده برساند.
وَقُل رَّبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّي مِن لَّدُنكَ سُلْطَانًا نَّصِيرًا و بگو: «پروردگارا! مرا به طور پسنديده در [هر کاري] ارد کن و به نحو پسنديده از آن بيرون آور، و از جانب خود قدرتي به من عطا فرما که يار و مددکار م باشد
وَقُلْ جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا و بگو: «حق آمد و باطل از ميان رفت و نابود گشت» بي گمان باطل هميشه از ميان رفتني و نابود شدني است.
#
{78} يأمر تعالى نبيَّه محمداً - صلى الله عليه وسلم - بإقامة الصلاة تامَّة ظاهراً وباطناً في أوقاتها، {لِدُلوك الشمس}؛ أي: ميلانها إلى الأُفقِ الغربيِّ بعد الزوال، فيدخُلُ في ذلك صلاة الظهر وصلاة العصر {إلى غَسَقِ الليل}؛ أي: ظلمتِهِ، فدخل في ذلك صلاة المغرب وصلاة العشاء، {وقرآنَ الفجْرِ}؛ أي: صلاة الفجر، وسمِّيت قرآناً لمشروعيَّة إطالة القرآن فيها أطول من غيرها، ولفضل القراءة؛ حيث يشهدها الله وملائكةُ الليلِ وملائكة النهار.
ففي هذه الآية ذكرُ الأوقات الخمسة للصَّلوات المكتوبات، وأن الصَّلوات الموقعة فيه فرائضُ؛ لتخصيصها بالأمر.
وفيها أنَّ الوقت شرطٌ لصحَّة الصلاة، وأنَّه سببٌ لوجوبها؛ لأنَّ الله أمر بإقامتها لهذه الأوقات، وأنَّ الظهر والعصر يُجمعان، والمغرب والعشاء كذلك؛ للعذر؛ لأنَّ الله جمع وقتهما جميعاً.
وفيه فضيلةُ صلاة الفجر، وفضيلة إطالة القراءة فيها، وأنَّ القراءة فيها ركنٌ؛ لأنَّ العبادة إذا سُمِّيت ببعض أجزائها؛ دلَّ على فرضيَّة ذلك.
(78) خداوند به پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم دستور میدهد تا نماز را به صورت ظاهری و باطنی و به طور کامل و در اوقاتِ آن، بر پا بدارد، (
﴿لِدُلُوكِ ٱلشَّمۡسِ﴾) به هنگام زوالِ آفتاب به سوی افق غربی که نماز ظهر و عصر را شامل میگردد، (
﴿إِلَىٰ غَسَقِ ٱلَّيۡلِ﴾) تا تاریکی شب، که نماز مغرب و عشا را در بر میگیرد. (
﴿وَقُرۡءَانَ ٱلۡفَجۡرِ﴾) و نماز صبح را
[نیز] بخوان. نماز صبح، قرآن نامیده شده است؛ چون قرائت در نماز صبح، از دیگر نمازها طولانی تر است، نیز خواندنِ قرآن در نماز صبح، فضیلت
[بیشتری] دارد؛ چرا که خداوند شاهد آن است، و فرشتگان شب و روز در آن حضور دارند. و در این آیه، اوقات پنجگانۀ نمازهای فرض بیان شده؛ نیز بیان شده است نمازهایی که در این اوقات قرار دارند، فرض میباشند، چون به انجام آن دستور داده شده است. نیز آیه به این مطلب اشاره مینماید که شرطِ صحتِ نماز، فرا رسیدنِ زمانِ آن است؛ و
«فرا رسیدن زمان»، سبب وجوب نماز میباشد؛ زیرا خداوند دستور داده است که نماز در این اوقات برپا شود؛ و در صورت عذر، میتوان ظهر و عصر را جمع نمود، و نیز مغرب و عشا را جمع کرد؛ زیرا خداوند تمام ظهر و عصر را با هم ذکر کرده است، نیز وقت مغرب و عشا را با هم ذکر نموده است. نیز آیه، به فضیلتِ نماز صبح و فضیلت خواندن قرآن به صورت طولانی در آن اشاره نموده؛ و اینکه قرائت قرآن، رکن نماز است، چون هرگاه عبادت با بخشی از اجزای خود نامگذاری شود، دلالت مینماید که آن بخش فرض است.
#
{79} وقوله: {ومن الليل فتهجَّدْ به}؛ أي: صلِّ به في سائر أوقاته، {نافلةً لك}؛ أي: لتكون صلاة الليل زيادةً لك في علوِّ القدر ورفع الدرجات؛ بخلاف غيرك؛ فإنَّها تكون كفَّارة لسيِّئاته. ويُحتمل أن يكون المعنى أنَّ الصلوات الخمس فرضٌ عليك وعلى المؤمنين؛ بخلاف صلاة الليل؛ فإنها فرض عليك بالخصوص؛ لكرامتك على الله أن جَعَلَ وظيفتك أكثر من غيرك، وليكثر ثوابك، وتنال بذلك المقام المحمود، وهو المقام الذي يحمده فيه الأوَّلون والآخرون، مقام الشفاعة العظمى، حين يستشفع الخلائق بآدم ثم بنوح ثم إبراهيم ثم موسى ثم عيسى، وكلُّهم يعتذر ويتأخَّر عنها، حتى يستشفعوا بسيِّد ولد آدم ليرحمهم الله من همِّ الموقف وكربِهِ، فيشفع عند ربِّه، فيشفِّعه ويُقيمه مقاماً يغبطه به الأوَّلون والآخرون، وتكون له المنَّة على جميع الخلق.
(79) (
﴿وَمِنَ ٱلَّيۡلِ فَتَهَجَّدۡ بِهِۦ نَافِلَةٗ لَّكَ﴾) و به غیر از نماز مغرب و عشا، در سایر اوقاتِ شب، نماز بخوان تا نمازِ شب بر مقام تو بیفزاید؛ به خلاف دیگران که نماز شب، کفارۀ گناهانشان است. و احتمال دارد که معنیاش این باشد که نمازهای پنجگانه، بر تو و بر مؤمنان فرض هستند؛ به خلاف نماز شب، که فقط بر تو فرض میباشد؛ و چون تو پیش خداوند دارای ارزش والاتری هستی، وظیفهات را از دیگران بیشتر نموده است تا پاداشت نیز بیشتر شود و از این طریق به مقام ستوده و پسندیدهای برسی؛ و آن مقامی است که پیشینیان و پسینیان، تو را بر آن مقام خواهند ستود و آن، مقام شفاعت بزرگ است. آنگاه که مردم از آدم میخواهند تا برای آنان شفاعت کند، سپس از نوح، سپس از ابراهیم، سپس از موسی، سپس از عیسی میخواهند تا برای آنها شفاعت کنند، اما همه عذر میآورند و خود را عقب میکشند، تا اینکه مردم از سرور آدمیزادگان میخواهند به نزد خداوند شفاعت نماید تا خداوند آنها را از وحشت و هراس روزِ محشر نجات دهد و بر آنان رحم نماید. آنگاه محمد صلی الله علیه وسلم پیش پروردگارش شفاعت مینماید، و خداوند او را به عنوان شفیع پذیرفته، و او را در جایگاه و مقامی قرار میدهد که پیشینیان و پسینیان به او رشک میبرند؛ و با پذیرشِ شفاعت حضرت محمد صلی الله علیه وسلم، بر همۀ مردم منت خواهد نمود.
#
{80} وقوله: {وقل ربِّ أدخِلْني مُدْخَلَ صدقٍ وأخرِجْني مُخْرَجَ صدقٍ}؛ أي: اجعل مداخلي ومخارجي كلَّها في طاعتك وعلى مرضاتك، وذلك لتضمُّنها الإخلاص وموافقته الأمر. {واجعل لي من لدنك سلطاناً نصيراً}؛ أي: حجة ظاهرة وبرهاناً قاطعاً على جميع ما آتيه وما أذره، وهذا أعلى حالة يُنْزِلُها الله العبد، أنْ تكون أحوالُهُ كلُّها خيراً ومقربةً له إلى ربِّه، وأن يكون له على كلِّ حالة من أحواله دليلٌ ظاهرٌ، وذلك متضمِّن للعلم النافع والعمل الصالح للعلم بالمسائل والدلائل.
(80) (
﴿وَقُل رَّبِّ أَدۡخِلۡنِي مُدۡخَلَ صِدۡقٖ وَأَخۡرِجۡنِي مُخۡرَجَ صِدۡقٖ﴾) یعنی تمامی وارد شدنها و همۀ بیرون آمدنهای مرا، در مسیر طاعت و آنچه که میپسندی، قرار بده؛ و آغاز کارها و ورود به آن و خروج از آن را، همراه با اخلاص و مطابق دستور خود قرار بده. (
﴿وَٱجۡعَل لِّي مِن لَّدُنكَ سُلۡطَٰنٗا نَّصِيرٗا﴾) و حجتی آشکار و دلیلی قاطع، بر همۀ آنچه که انجام میدهم، و تمامی آنچه ترک میکنم، به من عطا بفرما. و این بالاترین حالتی است که خداوند بنده را در آن قرار میدهد؛ به گونهای که همۀ حالات او، تبدیل به خیر وخوبی میشود؛ وهمۀ کارها و حالاتش، وی را به پروردگارش نزدیک مینماید؛ و بر هرکار و حالتی، دلیلی آشکار دارد. و این بیانگر آن است که آدمی در چنین حالتی به مقام علم مفید و عمل صالح نایل میآید.
#
{81} وقوله: {وقل جاء الحقُّ وزَهَقَ الباطل}: والحقُّ هو ما أوحاه الله إلى رسوله محمدٍ - صلى الله عليه وسلم -، فأمره الله أن يقولَ ويعلِنَ: قد جاء الحقُّ الذي لا يقوم له شيءٌ، وزَهَقَ الباطلُ؛ أي: اضمحل وتلاشى. {إنَّ الباطل كان زَهوقاً}؛ أي: هذا وصف الباطل، ولكنَّه قد يكون له صولةٌ وروجان إذا لم يقابلْه الحقُّ، فعند مجيء الحقِّ؛ يضمحلُّ الباطل فلا يبقى له حراك، ولهذا لا يروج الباطل إلاَّ في الأزمان والأمكنة الخالية من العلم بآيات الله وبيناته. وقوله:
(81) (
﴿وَقُلۡ جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَزَهَقَ ٱلۡبَٰطِلُ﴾) و بگو حق آمد، و باطل از میان رفت و نابود گشت. حق؛ همان چیزی است که خداوند به پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم وحی نمود، و او را دستور داد تا اعلام کند که به راستی حق آمد و هیچ چیزی توانِِ مقابلۀ با آن را ندارد، و باطل متلاشی و نابود خواهد گشت. (
﴿ٱلۡبَٰطِلَ كَانَ زَهُوقٗا﴾) بیگمان باطل همیشه از میانرفتنی و نابود شدنی است. و این صفتِ همیشگی باطل است. اما گاهی باطل، دارای قدرت و پیشرفت میشود، و آن زمانی است که حق با آن مقابله نکند. اما به هنگام فرارسیدن حق، باطل از هم میپاشد و نابود میشود و حرکتی نخواهد داشت. بنابراین باطل جز در زمانها و مکانهایی که خالی از دانش به آیات الهی و دلایل اوست، رواج پیدا نمیکند.
{وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا (82)}.
وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إَلاَّ خَسَارًا و از قرآن آنچه را که مايۀ بهبودي و رحمت مومنان است فرو مي فرستيم، ولي بر ستمگران جز زيان و خسارت نمي افزايد.
#
{82} فالقرآن مشتملٌ على الشفاء والرحمة، وليس ذلك لكلِّ أحدٍ، وإنَّما ذلك للمؤمنين به المصدِّقين بآياته العالمين به، وأما الظَّالمون بعدم التصديق به أو عدم العمل به؛ فلا تزيدُهم آياته إلا خساراً؛ إذ به تقومُ عليهم الحجَّة؛ فالشفاء الذي تضمنَّه القرآن عامٌّ لشفاء القلوب من الشُّبه والجهالة والآراء الفاسدة والانحراف السيئ والقصود السيئة؛ فإنه مشتملٌ على العلم اليقيني الذي تزول به كلُّ شبهة وجهالة، والوعظ والتذكير الذي يزول به كلُّ شهوة تخالف أمر الله، ولشفاء الأبدان من آلامها وأسقامها، وأما الرحمة؛ فإنَّ ما فيه من الأسباب والوسائل التي يحثُّ عليها متى فعلها العبد، فاز بالرحمة والسعادة الأبديَّة والثواب العاجل والآجل.
(82) قرآن مشتمل بر شفا و رحمت است، ولی برای هرکس مایۀ شفا و رحمت نیست؛ بلکه برای کسانی سبب شفا و رحمت است که به آن ایمان دارند و آیاتش را تصدیق مینمایند و به آن عمل میکنند. اما کسانی که با عدم تصدیق قرآن و عمل نکردن به آن به خود ستم ورزیدهاند، آیات قرآن جز زیان به آنها چیزی نمیافزاید؛ زیرا به وسیلۀ قرآن، حجت بر آنان اقامه میشود. و شفایی که قرآن در بر دارد، این است که دلها را، از شُبهات و جهالت و آرای فاسد و انحراف و اهداف زشت، پاکسازی میکند؛ زیرا قرآن، مشتمل بر علم یقینی است که هر شبهه و جهلی به وسیلۀ آن از میان میرود، و شامل موعظه و اندرز است، و هرگونه شهوت پرستی را که با فرمان الهی مخالف باشد، از میان میبرد، و جسمها را
[نیز] از دردها و بیماریهای مختلف شفا میبخشد. قرآن رحمت است؛ زیرا آدمی را به اتخاذ اسباب رحمت و سعادت دنیوی و اخروی تشویق مینماید، بهطوری که هرگاه بنده آنها را انجام دهد، به سعادت همیشگی و پاداش نیک در دنیا و آخرت دست مییابد.
{وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنْسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ كَانَ يَئُوسًا (83)}.
وَإِذَآ أَنْعَمْنَا عَلَى الإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ كَانَ يَؤُوسًا و چون به انسان نعمت عطا کنيم، روي گردان شده و خويشتن را کنار مي کشد و تکبر مي ورزد، و چون سختي به او برسد مايوس و نااميد مي شود.
#
{83} هذه طبيعة الإنسان من حيث هو، إلاَّ مَن هداه الله؛ فإنَّ الإنسان عند إنعام الله عليه يفرح بالنِّعم، ويبطَرُ بها، ويعرِضُ، وينأى بجانبِهِ عن ربِّه؛ فلا يشكُرُه، ولا يذكُرُه. {وإذا مسَّه الشرُّ}: كالمرض ونحوه، {كان يؤوساً}: من الخير، قد قطع عن ربِّه رجاءه، وظنَّ أنَّ ما هو فيه دائمٌ أبداً، وأمَّا مَنْ هداه الله؛ فإنَّه عند النعم يخضعُ لربِّه، ويشكر نعمته، وعند الضرَّاء يتضرَّع، ويرجو من الله عافيته وإزالة ما يقعُ فيه، وبذلك يخفُّ عليه البلاء.
(83) طبیعت وسرشت انسان چنین میباشد، مگر کسی که خداوند او را هدایت کرده باشد؛ زیرا انسان هنگامی که خداوند به او نعمت دهد، شاد میشود و به خود میبالد و تکبر میورزد، و از پروردگارش رویگردان میشود، و شکر او را به جای نمیآورد و او را یاد نمیکند. (
﴿وَإِذَا مَسَّهُ ٱلشَّرُّ كَانَ ئَُوسٗا﴾) و چون شر و بلا گریبانگیرش شود و تنگدستی و بیماری او را فرا بگیرد، از هر خیر و خوبی ناامید میشود و گمان میبرد حالتی که او در آن قرار دارد، همیشگی است. و اما کسی که خداوند او را هدایت نموده است، هنگامی که پروردگار به او نعمت دهد، در مقابل وی فروتنی مینماید، و شکر نعمتش را به جای میآورد؛ و هنگامی که سختی به او برسد، ناله و زاری سر داده، و از خداوند عافیت و بهبودی میطلبد، و امیدوار است که خداوند آنچه را که او را بدان گرفتار کرده است، از وی دور نماید، و با این کار، بلا و مصیبت بر وی آسان میگردد.
{قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَى سَبِيلًا (84)}.
قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَى سَبِيلاً بگو:
«هر کس به روش خودش کار مي کند، و پروردگارتان بهتر مي داند که چه کسي راهيانه تر است».
#
{84} أي: {قل كُلٌّ}: من الناس، {يعملُ على شاكلتِهِ}؛ أي: على ما يَليق به من الأحوال: إن كانوا من الصفوة الأبرار؛ لم يشاكِلْهم إلا عملهم لربِّ العالمين، ومن كانوا من غيرِهِم من المخذولين؛ لم يناسِبْهم إلاَّ العمل للمخلوقين، ولم يوافِقْهم إلاَّ ما وافق أغراضهم. وربك {أعلم بمن هو أهدى سبيلاً}: فيعلمُ مَنْ يَصْلُحُ للهداية فيهديه، ومن لا يَصْلُحُ لها فيخذله ولا يهديه.
(84) (
﴿قُلۡ كُلّٞ يَعۡمَلُ عَلَىٰ شَاكِلَتِهِۦ﴾) یعنی هرکسی متناسب با حالات و وضعیت خود کار میکند. پس اگر از برگزیدگان نیکوکار باشد، جز عمل برای پروردگار جهانیان چیزی را انجام نمیدهد؛ و اگر از رسواشدگان باشد، جز برای مردم کاری را انجام نمیدهد و هیچ چیز مورد پسندش نخواهد بود مگر آنچه که با اهداف وخواستههایش مطابق باشد. (
﴿فَرَبُّكُمۡ أَعۡلَمُ بِمَنۡ هُوَ أَهۡدَىٰ سَبِيلٗا﴾) و پروردگارتان بهتر میداند که چه کسی راهش درستتر است. پس هرکس را که صلاحیت و شایستگی هدایت داشته باشد، هدایت مینماید؛ و هرکس را که شایستگی هدایت نداشته باشد، خوار میگرداند.
{وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا (85)}
وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً و از تو دربارۀ روح مي پرسند،
بگو: «روح چيزي است که تنها پروردگار من از آن آگاه است ، و از دانش جز اندکي به شما داده نشده است»
#
{85} وهذا متضمِّن لردع من يسأل المسائل التي لا يُقْصَدُ بها إلاَّ التعنُّت والتَّعجيز، ويدع السؤال عن المهمِّ، فيسألون عن الرُّوح التي هي من الأمور الخفيَّة التي لا يتقنُ وصفها وكيفيتها كلُّ أحدٍ، وهم قاصرون في العلم الذي يحتاجُ إليه العباد، ولهذا أمر الله رسوله أن يُجيبَ سؤالهم بقوله: {قل الرُّوحُ من أمر ربِّي}؛ أي: من جملة مخلوقاته التي أمرها أن تكونَ فكانَتْ، فليس في السؤال عنها كبيرُ فائدةٍ مع عدم علمِكُم بغيرها.
وفي هذه الآية دليلٌ على أنَّ المسؤول إذا سُئِلَ عن أمرٍ، الأَوْلَى بالسائل غيره أنْ يعرِضَ عن جوابه، ويدلَّه على ما يحتاجُ إليه، ويرشِدَه إلى ما ينفعه.
(85) این آیه کسانی را که سؤال میکنند و هدفشان لجاجت و به بنبست رساندن طرف است، از این کار باز میدارد؛ چراکه آنان مسایل مهم را نمیپرسند، بلکه از
«روح» سؤال میکنند که از امور پنهان است و هیچ کس نمیتواند صفت و کیفیت آن را درست بیان کند؛ زیرا دانشی که بندگان از آن برخوردارند، دارای کمبود و نقص میباشد.
بنابراین خداوند پیامبرش را فرمان داد که پاسخ آنها را اینگونه بدهد: (
﴿قُلِ ٱلرُّوحُ مِنۡ أَمۡرِ رَبِّي﴾) بگو: روح از جملۀ مخلوقات پروردگارم میباشد که به آن دستور داده پدید بیاید، و آن پدید آمده است. پس، پرسش از آن فایدۀ زیادی ندارد، با اینکه شما چیزهای زیادی غیر از آن را نمیدانید. و این آیه، دلیلی است بر اینکه هرگاه کسی از چنین مسایلی مورد سؤال واقع شد، از پاسخ دادن به آن رویگردان شود؛ و سؤال کننده را به چیزی راهنمایی کند که به آن نیاز دارد و به سود اوست.
{وَلَئِنْ شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنَا وَكِيلًا (86) إِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ إِنَّ فَضْلَهُ كَانَ عَلَيْكَ كَبِيرًا (87)}
وَلَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنَا وَكِيلاً و اگر ما بخواهيم آنچه را که به تو وحي کرده ايم از ميان بر ميداريم، آن گاه کسي را نخواهي يافت که در اين رابطه عليه ما از تو دفاع کند.
إِلاَّ رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ إِنَّ فَضْلَهُ كَانَ عَلَيْكَ كَبِيرًا مگر رحمتي از سوي پروردگارت
[به دادت برسد] بي گمان فضل او در حق تو همواره بسيار است.
#
{86 ـ 87} يخبر تعالى أنَّ القرآن والوحي الذي أوحاه إلى رسوله رحمةٌ منه عليه وعلى عبادِهِ، وهو أكبر النعم على الإطلاق على رسوله؛ فإنَّ فضل الله عليه كبيرٌ لا يقادَرُ قدرُهُ؛ فالذي تفضَّل به عليك قادرٌ على أن يَذْهَبَ به ثم لا تجِدُ رادًّا يردُّه ولا وكيلاً يتوجَّه عند الله فيه؛ فَلْتَغْتَبِطْ به وتَقَرَّ به عينُك، ولا يحزنك تكذيبُ المكذبين واستهزاءُ الضالين؛ فإنَّهم عرضت عليهم أجلُّ النعم فردُّوها لهوانهم على الله وخِذْلانِهِ لهم.
(86 - 87) خداوند متعال خبر میدهد که قرآن و وحی که بر پیامبرش فرو فرستاده، رحمتی از جانب خدا بر او و بندگان خداست. و این بزرگترین نعمت الهی بر پیامبر است، و فضل و کرم خداوند در حق پیامبر بزرگ است ونمیتوان اندازۀ آنرا بیان کرد. پس خداوندی که این نعمت را از سرِ فضل خویش به تو داده است، میتواند آن را از میان بردارد، و آنگاه کسی را نمییابی که آن را برگرداند. و وکیلی را نیز نخواهی یافت که در این رابطه با خداوند سخن بگوید. پس باید به این نعمت شاد و خوشحال بود، و تکذیب کنندگان و مسخره کردن گمراهان نباید تو را اندوهگین کند؛ زیرا تو بزرگترین حجت را به آنها ارائه نمودی، اما آن را نپذیرفتند؛ وچون نزد خداوند ارزشی ندارند، خداوند آنان را خوار نموده است.
{قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا (88)}.
قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَـذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا بگو:
«اگر انس و جن گرد آيند و متفق شوند بر اينکه مانند اين قرآن را بياورند هرگز نمي توانند مانند آنرا بياورند ، هر چند برخي از ايشان پيشينيان و مددکار برخي ديگر شوند».
#
{88} وهذا دليلٌ قاطعٌ وبرهانٌ ساطعٌ على صحَّة ما جاء به الرسول وصدقه؛ حيث تحدَّى الله الإنس والجنَّ أن يأتوا بمثله، وأخبر أنهم لا يأتون بمثله، ولو تعاونوا كلُّهم على ذلك؛ لم يقدِروا عليه، ووقع كما أخبر اللهُ؛ فإنَّ دواعي أعدائه المكذِّبين به متوفِّرة على ردِّ ما جاء به بأيِّ وجهٍ كان، وهُمْ أهلُ اللسان والفصاحة؛ فلو كان عندَهم أدنى تأهُّل وتمكُّن من ذلك؛ لفعلوه، فعُلِمَ بذلك أنهم أذعنوا غاية الإذعان طوعاً وكرهاً، وعَجَزوا عن معارضتِهِ، وكيف يقدِرُ المخلوق من ترابٍ، الناقصُ من جميع الوجوه، الذي ليس له علمٌ ولا قدرةٌ ولا إرادةٌ ولا مشيئةٌ ولا كلامٌ ولا كمالٌ إلاَّ من ربِّه؛ أن يعارِضَ كلامَ ربِّ الأرض والسماوات، المطَّلع على سائر الخفيَّات، الذي له الكمالُ المطلقُ والحمدُ المطلقُ والمجدُ العظيمُ، الذي لو أنَّ البحر يمدُّه من بعده سبعةُ أبحر مداداً والأشجارَ كلَّها أقلامٌ؛ لَنَفِدَ المداد وفنيتِ الأقلام ولم تَنْفَدْ كلماتُ الله؛ فكما أنَّه ليس أحدٌ من المخلوقين مماثلاً لله في أوصافه؛ فكلامُهُ من أوصافه التي لا يماثِلُه فيها أحدٌ؛ فليس كمثلِهِ شيءٌ في ذاتِهِ وأسمائِهِ وصفاتِهِ وأفعالِهِ تبارك وتعالى؛ فتبًّا لمن اشتبه عليه كلامُ الخالق بكلام المخلوقِ، وزعم أنَّ محمداً - صلى الله عليه وسلم - افتراه على الله، واختلقه من نفسه.
(88) این دلیلی قاطع و حجتی آشکار، بر صحت و راست بودن چیزی است که پیامبر صلی الله علیه وسلم آورده است؛ زیرا خداوند همۀ انسانها و جنها را به مبارزه طلبیده، و از آنها خواسته است که مانند این قرآن را بیاورند، و خبر داده است که آنها نمیتوانند مانند این قرآن را بیاورند؛ و اگر همه برای این کار همدیگر را کمک کنند، باز توانایی آوردن مانند قرآن را ندارند. و همانطور که خداوند خبر داده، پیش آمده است؛ زیرا انگیزۀ ردکردن قرآن، به طور کامل در وجود دشمنان قرآن و تکذیب کنندگان وجود داشت، و آنها نیز اهل زبان و اهل فصاحت و شیوایی بیان بوده و هستند. پس اگر کوچکترین چاره و توانی برای این کار داشتند، انجام میدادند. پس آنها خواسته یا ناخواسته به حقانیت قرآن یقین داشته، و از مخالفت و مبارزۀ با آن درماندهاند. و چگونه انسانی که از خاک آفریده شده و از هر سو نقص و کاستی وی را احاطه کرده است، و هیچ علم و قدرت و اراده و مشیّت و کلام کمالی جز از ناحیۀ پروردگارش ندارد، میتواند با سخنان پروردگار زمین و آسمانها -که بر تمام خفایا و نهانها مطلع است و کمال و ستایش مطلق و مجد و سرافرازی عظیم از آنِ او میباشد- مبارزه کند؟! سخنانی که هرگز تمام نمیشوند، هرچند که تمام دریاها تبدیل به مرکّب، و تمام درختان تبدیل به قلم شوند و کلمات خدا را بنویسند! چرا که در این صورت، هم مرکّب تمام میگردد و قلمها نابود میشوند، ولی کلمات خدا هنوز به پایان نرسیدهاند. پس همانطور که هیچ مخلوقی مانند خدا نیست، و در هیچ صفتی همتایی ندارد، کلام او نیز جزو صفتهایش میباشد و هیچ کس نمیتواند در کلامش با او برابری بکند. پس هیچ چیزی در ذات و نام و صفات و کارهای خداوند مانند او نیست. هلاک باد کسی که کلام خالق را با کلام مخلوق اشتباه گرفته، و گمان میبرد قرآن را محمد به دروغ به خدا نسبت میدهد، و آن را از جانب خود آورده است!
{وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا (89) وَقَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعًا (90) أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ خِلَالَهَا تَفْجِيرًا (91) أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفًا أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ قَبِيلًا (92) أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَى فِي السَّمَاءِ وَلَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَابًا نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلَّا بَشَرًا رَسُولًا (93) وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَى إِلَّا أَنْ قَالُوا أَبَعَثَ اللَّهُ بَشَرًا رَسُولًا (94) قُلْ لَوْ كَانَ فِي الْأَرْضِ مَلَائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ مَلَكًا رَسُولًا (95) قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا (96)}.
وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِي هَـذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُورًا و به راستي که در اين قرآن هر مثلي را براي مردم به شيوه هاي گوناگون بيان داشته ايم ولي بيشتر مردم جز انکار و ناسپاسي نپذيرند.
وَقَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الأَرْضِ يَنبُوعًا و گفتند: «ما هرگز به تو ايمان نمي آوريم مگر اينکه از زمين چشمه اي را براي ما روان سازي».
أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِّن نَّخِيلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الأَنْهَارَ خِلالَهَا تَفْجِيرًا يا اينکه باغي از درختان خرما و انگور داشته باشي و رودبارها و جويبارهاي فراوان در ان روان کني
أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاء كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفًا أَوْ تَأْتِيَ بِاللّهِ وَالْمَلآئِكَةِ قَبِيلاً يا اينکه آسمان را چنان که ادعا مي کني ت که تکه بر ما فرود آري، و يا خدا و فرشتگان را روياروي ما آوري
أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِّن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَى فِي السَّمَاء وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَابًا نَّقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنتُ إَلاَّ بَشَرًا رَّسُولاً يا اينکه خانه اي از زر و زيور داشته باشي، و يا اينکه به سوي آسمان بالا روي، و به بالا رفتنت از آسمان هم ايمان نمي آوريم مگر اينکه کتابي همراه خود براي ما بياوري که آن را بخوانيم.
بگو:« پروردگارم پاک و منزه است! آيا من چيزي فراتر از بشري پيام آور هستم؟»
وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن يُؤْمِنُواْ إِذْ جَاءهُمُ الْهُدَى إِلاَّ أَن قَالُواْ أَبَعَثَ اللّهُ بَشَرًا رَّسُولاً و مردم را بازنداشت از آنکه ايمان آورند آنگاه که هدايت به سوي آنان آمد مگر آنکه گفتند:
« آيا خداوند انساني را که به عنوان پيامبر فرستاده است؟»
قُل لَّوْ كَانَ فِي الأَرْضِ مَلآئِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَاء مَلَكًا رَّسُولاً بگو:
«اگر در زمين فرشتگاني بودند که آرام و آسوده راه مي رفتند، ما از آسمان فرشته اي را به عنوان پيامبر به سويشان مي فرستاديم».
قُلْ كَفَى بِاللّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا بگو: «خداوند به عنوان گواه بين من و شما بس است، بي گمان او از حال بندگانش بسيار آگاه و بيناست».
#
{89 ـ 93} يقول تعالى: {ولقد صرَّفْنا للناس في هذا القرآن من كلِّ مثل}؛ أي: نوَّعنا فيه المواعظ والأمثال، وثنَّيْنا فيه المعاني التي يضطرُّ إليها العبادُ لأجل أن يتذكَّروا ويتَّقوا، فلم يتذكَّر إلا القليلُ منهم، الذين سبقت لهم من الله سابقةُ السعادة، وأعانهم الله بتوفيقه، وأما أكثر الناس؛ فأبَوْا إلا كُفوراً لهذه النعمة التي هي أكبرُ من جميع النعم، وجعلوا يتعنَّتون عليه آياتٍ غيرَ آياتِهِ يخترِعونها من تِلقاء أنفسهم الظالمة الجاهلة، فيقولون لرسول الله - صلى الله عليه وسلم - الذي أتى بهذا القرآن المشتمل على كل برهان وآية: {لن نؤمنَ لك حتَّى تَفْجُرَ لنا من الأرض يَنبوعاً}؛ أي: أنهاراً جاريةً، {أو تكونَ لك جنَّةٌ من نخيل وعنبٍ}: فتستغني بها عن المشي في الأسواق والذَّهاب والمجيء، {أو تُسْقِطَ السماء كما زَعَمْتَ علينا كِسَفاً}؛ أي: قطعاً من العذاب، {أو تأتيَ بالله والملائكةِ قَبيلاً}؛ أي؛ جميعاً أو مقابلةً ومعاينةً يشهدون لك بما جئت به، {أو يكونَ لك بيتٌ من زخرفٍ}؛ أي: مزخرف بالذهب وغيره، {أو تَرْقى في السماء}: رُقِيًّا حسيًّا. {و} مع هذا فلن {نؤمنَ لِرُقِيِّكَ حتى تنزِّلَ علينا كتاباً نقرَؤه}. ولما كانتْ هذه تعنُّتات وتعجيزات وكلام أسفه الناس وأظلمهم، المتضمِّنة لردِّ الحقِّ وسوء أدبٍ مع الله، وأن الرسول - صلى الله عليه وسلم - هو الذي يأتي بالآيات؛ أمره الله أن ينزِّهَهُ، فقال: {قل سبحانَ ربِّي}: عمَّا تقولون علواً كبيراً، وسبحانه أن تكونَ أحكامُهُ وآياتُهُ تابعةً لأهوائهم الفاسدة وآرائهم الضالَّة. {هل كنتُ إلاَّ بشراً رسولاً}: ليس بيده شيء من الأمر.
(89 - 93) خداوند متعال میفرماید: (
﴿وَلَقَدۡ صَرَّفۡنَا لِلنَّاسِ فِي هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ مِن كُلِّ مَثَلٖ﴾) و به تأکید مواعظ و مثلها را در قرآن به شیوههای گوناگون بیان داشتهایم؛ و مفاهیمی را که بندگان به آن نیاز دارند، بارها بیان کردهایم تا آنها پند بپذیرند و بازآیند؛ اما جز تعداد اندکی از آنها که خداوند سعادت را برایشان رقم زده و با توفیق خود آنان را یاری کرده است، آن را نپذیرفتند. و بیشتر مردم جز ناسپاسی و کفران این نعمت -که از بزرگترین نعمتهاست- نپذیرفتند، و از روی عناد و لجاجت، معجزات و نشانههایی غیر از آیات قرآن را از جانب خود پیشنهاد نمودند. پس آنها به پیامبر خدا که این قرآن را آورده و شامل هر دلیل و برهانی است،
میگویند: (
﴿لَن نُّؤۡمِنَ لَكَ حَتَّىٰ تَفۡجُرَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَرۡضِ يَنۢبُوعًا﴾) ما هرگز به تو ایمان نمیآوریم مگر اینکه از زمین چشمهای را برای ما روان کنی. (
﴿أَوۡ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٞ مِّن نَّخِيلٖ وَعِنَبٖ﴾) یا اینکه باغی از درختان خرما و انگور داشته باشی تا به وسیلۀ آن، از رفتن به بازارها و رفت و آمد بینیاز باشی. (
﴿أَوۡ تُسۡقِطَ ٱلسَّمَآءَ كَمَا زَعَمۡتَ عَلَيۡنَا كِسَفًا﴾) یا اینکه آسمان را چنانکه ادعا میکنی، تکه تکه بر ما فرود آری، (
﴿أَوۡ تَأۡتِيَ بِٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ قَبِيلًا﴾) یا اینکه خدا و فرشتگان را رویاروی ما بیاوری که آنها را ببینیم، و به آنچه آوردهای، گواهی بدهند. (
﴿أَوۡ يَكُونَ لَكَ بَيۡتٞ مِّن زُخۡرُفٍ﴾) و یا اینکه خانهای زرنگار و منقوش به طلا داشته باشی، (
﴿أَوۡ تَرۡقَىٰ فِي ٱلسَّمَآءِ﴾) و یا به صورت طبیعی و محسوس به آسمان بالا بروی، (
﴿ وَلَن نُّؤۡمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّىٰ تُنَزِّلَ عَلَيۡنَا كِتَٰبٗا نَّقۡرَؤُهُۥ﴾) با این وجود، به بالا رفتنت ایمان نمیآوریم مگر اینکه همراه خود کتابی برای ما بیاوری که آن را بخوانیم. و از آنجا که این گفتهها، از سرِ لجاجت و به قصد ناتوان کردن پیامبر، و سخنانی بیخردانه و ستمگرانه، و متضمن نپذیرفتن حق و بیادبی در برابر خداوند بود، و با توجه به اینکه از این سخنها چنین بر میآید که پیامبر از جانب خویش معجزات را میآورد، خداوند به وی دستور داد تا خدا را پاک و منزه بدارد.
پس فرمود: (
﴿قُلۡ سُبۡحَانَ رَبِّي﴾) بگو: پاک است پروردگارم! و بسی برتر و بالاتراست از آنچه که شما میگویید. و پاک است خداوند از اینکه فرمانها و آیات او، پیرو خواستههای فاسد و نظرهای گمراه شما باشد. (
﴿هَلۡ كُنتُ إِلَّا بَشَرٗا رَّسُولٗا﴾) آیا من جز فرستادهای از سوی خداوند برای هدایت مردمان هستم؟ من فقط فرستاده شدهام و چیزی در دست من نیست. و عاملی که باعث شد بیشتر مردم ایمان نیاورند، این بود که پیامبرانی که به سوی آنها فرستاده میشدند، از خود آنها و انسان بودند. و این رحمت الهی و لطف خداوندی در حق آنان بود که برای آنها، انسانی از میان آنان فرستاده بود؛ زیرا اگر فرشتگان به میانشان میآمدند، نمیتوانستند چیزی از آنان فرا بگیرند.
#
{94} وهذا السبب الذي منع أكثر الناس من الإيمان؛ حيث كانت الرسل التي تُرْسَلُ إليهم من جنسهم بشراً، وهذا من رحمته بهم أن أرسل إليهم بشراً منهم؛ فإنَّهم لا يطيقون التلقي من الملائكة.
(94) (
﴿أَوۡ يَكُونَ لَكَ بَيۡتٞ مِّن زُخۡرُفٍ﴾) و یا اینکه خانهای زرنگار و منقوش به طلا داشته باشی، (
﴿أَوۡ تَرۡقَىٰ فِي ٱلسَّمَآءِ﴾) و یا به صورت طبیعی و محسوس به آسمان بالا بروی، (
﴿ وَلَن نُّؤۡمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّىٰ تُنَزِّلَ عَلَيۡنَا كِتَٰبٗا نَّقۡرَؤُهُۥ﴾) با این وجود، به بالا رفتنت ایمان نمیآوریم مگر اینکه همراه خود کتابی برای ما بیاوری که آن را بخوانیم. و از آنجا که این گفتهها، از سرِ لجاجت و به قصد ناتوان کردن پیامبر، و سخنانی بیخردانه و ستمگرانه، و متضمن نپذیرفتن حق و بیادبی در برابر خداوند بود، و با توجه به اینکه از این سخنها چنین بر میآید که پیامبر از جانب خویش معجزات را میآورد، خداوند به وی دستور داد تا خدا را پاک و منزه بدارد.
پس فرمود: (
﴿قُلۡ سُبۡحَانَ رَبِّي﴾) بگو: پاک است پروردگارم! و بسی برتر و بالاتراست از آنچه که شما میگویید. و پاک است خداوند از اینکه فرمانها و آیات او، پیرو خواستههای فاسد و نظرهای گمراه شما باشد. (
﴿هَلۡ كُنتُ إِلَّا بَشَرٗا رَّسُولٗا﴾) آیا من جز فرستادهای از سوی خداوند برای هدایت مردمان هستم؟ من فقط فرستاده شدهام و چیزی در دست من نیست. و عاملی که باعث شد بیشتر مردم ایمان نیاورند، این بود که پیامبرانی که به سوی آنها فرستاده میشدند، از خود آنها و انسان بودند. و این رحمت الهی و لطف خداوندی در حق آنان بود که برای آنها، انسانی از میان آنان فرستاده بود؛ زیرا اگر فرشتگان به میانشان میآمدند، نمیتوانستند چیزی از آنان فرا بگیرند.
#
{95} فلو {كانَ في الأرض ملائكةٌ يمشونَ مطمئنِّين}: يَثْبُتون على رؤية الملائكة والتلقيِّ عنهم؛ {لَنَزَّلْنا عليهم من السماءِ مَلَكاً رسولاً}: ليمكِنَهم التلقي عنه.
(95) (
﴿قُل لَّوۡ كَانَ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَلَٰٓئِكَةٞ يَمۡشُونَ مُطۡمَئِنِّينَ ﴾) بگو: اگر در زمین به جای انسان فرشتگانی مستقر بودند، و همچون انسانها در آن راه میرفتند، و در روی زمین سکونت و اقامت میگزیدند، و انسانها نیز میتوانستند آنها را ببینند و از آنان بیاموزند، (
﴿لَنَزَّلۡنَا عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ مَلَكٗا رَّسُولٗا﴾) ما قطعاً از آسمان فرشتهای را به عنوان پیامبر به سویشان میفرستادیم تا بتوانند از او فرا بگیرند.
#
{96} {قل كفى بالله شهيداً بيني وبينكم إنَّه كان بعبادِهِ خبيراً بصيراً}: فمن شهادتِهِ لرسولِهِ ما أيَّدَه به من المعجزات، وما أنزل عليه من الآيات، ونصره على مَنْ عاداه وناوأه؛ فلو تقوَّل عليه بعض الأقاويل؛ لأخَذَ منه باليمين، ثم لقطع منه الوتينَ؛ فإنَّه خبيرٌ بصيرٌ، لا تخفى عليه من أحوال العبادِ خافيةٌ.
(96) (
﴿قُلۡ كَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدَۢا بَيۡنِي وَبَيۡنَكُمۡۚ إِنَّهُۥ كَانَ بِعِبَادِهِۦ خَبِيرَۢا بَصِيرٗا﴾) بگو:
«کافی است که خدا میان من و شما گواه باشد، او به بندگانش دانا و بیناست.» و از جمله گواهی خداوند برای پیامبرش، این است که او را با معجزات تأیید کرد و آیات را بر او نازل نمود، و او را بر کسانی که با وی دشمنی کرده و او را از خانه و کاشانهاش بیرون رانده بودند، پیروز گردانید. وچنانچه چیزی خلاف واقعیت را به خدا نسبت دهد، بیگمان از او به سختی انتقام میگرفت، سپس رگ دلش را پاره میکرد؛ زیرا خداوند آگاه و بیناست، و هیچ چیزی از احوال بندگان بر او پوشیده نمیماند.
{وَمَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِهِ وَنَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى وُجُوهِهِمْ عُمْيًا وَبُكْمًا وَصُمًّا مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِيرًا (97) ذَلِكَ جَزَاؤُهُمْ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِآيَاتِنَا وَقَالُوا أَإِذَا كُنَّا عِظَامًا وَرُفَاتًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِيدًا (98) أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ قَادِرٌ عَلَى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَجَعَلَ لَهُمْ أَجَلًا لَا رَيْبَ فِيهِ فَأَبَى الظَّالِمُونَ إِلَّا كُفُورًا (99) قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذًا لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنْفَاقِ وَكَانَ الْإِنْسَانُ قَتُورًا (100)}.
وَمَن يَهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِيَاء مِن دُونِهِ وَنَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى وُجُوهِهِمْ عُمْيًا وَبُكْمًا وَصُمًّا مَّأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِيرًا و هر کس که خداوند هدايتش کند، راهيافته اوست، و هر کس را گمراه سازد به غير از او براي آنان ياور و دوستاني نيابي. و روز قيامت آنان را کور و لال و کر به روي چهره اشان درافتاده بر مي انگيزيم. جايگاهشان دوزخ است، هرگاه که زبانۀ آتش فروکش کند بر زبانۀ آتششان مي افزاييم.
ذَلِكَ جَزَآؤُهُم بِأَنَّهُمْ كَفَرُواْ بِآيَاتِنَا وَقَالُواْ أَئِذَا كُنَّا عِظَامًا وَرُفَاتًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِيدًا اين است سزاي آنان،
بدان خاطر که به آيه هاي ما کفر ورزيده و گفتند: «آيا زماني که [ما تبديل به] استخوانهايي گشته و از هم پاشيده شديم، آفرينش تازه اي پيدا کرده و برانگيخته مي شويم».
أَوَلَمْ يَرَوْاْ أَنَّ اللّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ قَادِرٌ عَلَى أَن يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَجَعَلَ لَهُمْ أَجَلاً لاَّ رَيْبَ فِيهِ فَأَبَى الظَّالِمُونَ إَلاَّ كُفُورًا آيا نمي نگرند خدايي که آسمانها و زمين را آفريده است همو تواناست که مانند ايشان را بيافريند؟ و براي آنان ميعادي مقرر کرده است که شکي در آن نيست، اما ستمگران جز کفر و انکار را پذيرا نمي باشند.
قُل لَّوْ أَنتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَآئِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذًا لَّأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الإِنفَاقِ وَكَانَ الإنسَانُ قَتُورًا بگو: «اگر شما مالک گنجينه هاي بخشايش پروردگار بوديد باز هم از ترس فقر، بخل مي ورزيديد، و انسان بسيار بخيل است.
#
{97} يخبر تعالى أنَّه المنفرد بالهداية والإضلال؛ فمن يهدِهِ فييسِّره لليسرى ويجنِّبه العسرى؛ فهو المهتدي على الحقيقة، ومن يُضْلِلْه فيخذله ويَكِله إلى نفسه: فلا هادي له من دون الله، وليس له وليٌّ ينصره من عذاب الله حين يحشُرُهم الله على وجوهِهِم، خزياً عُمياً وبُكماً، لا يبصرون، ولا ينطقون. {مأواهم}؛ أي: مقرُّهم ودارهم {جهنَّمُ}: التي جمعت كلَّ همٍّ وغمٍّ وعذابٍ. {كلَّما خَبَتْ}؛ أي: تهيّأت للانطفاء، {زِدْناهم سعيراً}؛ أي: سَعَّرْناها بهم، لا يُفَتَّرُ عنهم العذابُ، ولا يُقضى عليهم فيموتوا، ولا يخفف عنهم من عذابها.
(97) خداوند متعال خبر میدهد که تنها او هدایت میکند، و تنها اوست که گمراه مینماید. پس هرکس را که هدایت نماید، او را توفیق میدهد و راه هدایت وی را آسان کرده و از گمراهی دور میدارد. پس در حقیقت این خداوند است که هدایت مینماید. و هرکس را که گمراه کند، او را خوار میگرداند و به حال خودش رها میسازد. پس جز خدا هیچ هدایت کنندهای برای او نیست، و یاور و مددکاری ندارد که وی را از عذاب او نجات دهد؛ آنگاه که خداوند آنها را بر چهرههایشان، کور و کر و لال حشر نماید، پس آنها نمیبینند و حرف نمیزنند و کر هستند و نمیشنوند. (
﴿مَّأۡوَىٰهُمۡ﴾) جایگاه آنان (
﴿جَهَنَّمُ﴾) جهنم است که سراسر اندوه و غم و عذاب است. (
﴿كُلَّمَا خَبَتۡ﴾) هرگاه که زبانۀ آتش فروکش کند و بخواهد خاموش شود، (
﴿زِدۡنَٰهُمۡ سَعِيرٗا﴾) به وسیلۀ آنان بر زبانۀ آتش میافزاییم، و عذاب از آنها کاسته نمیشود؛ نه کارشان به پایان میرسد تا بمیرند، و نه از عذابشان کاسته میگردد. و خداوند بر آنها ستم نکرده، بلکه آنان را به سبب کفر ورزیدن به آیات الهی؛ و انکار رستاخیز که پیامبران از آن خبر داده و کتابها از آن سخن گفتهاند، و به خاطر اینکه خداوند را ناتوان دانستند و قدرتش را انکار کردند، مجازات مینماید.
#
{98} ولم يظلِمْهم الله تعالى، بل جازاهم بما كفروا بآياته وأنكروا البعثَ الذي أخبرت به الرُّسل، ونطقتْ به الكتب، وعجَّزوا ربَّهم؛ فأنكروا تمام قدرته، {وقالوا أإذا كنَّا عظامًا ورُفاتاً أإنَّا لَمَبْعوثونَ خلقاً جديداً}؛ أي: لا يكون هذا؛ لأنَّه في غاية البعد عند عقولهم الفاسدة.
(98) (
﴿وَقَالُوٓاْ أَءِذَا كُنَّا عِظَٰمٗا وَرُفَٰتًا أَءِنَّا لَمَبۡعُوثُونَ خَلۡقٗا جَدِيدًا﴾) آنان گفتند: آیا زمانی که ما تبدیل به استخوانهایی گشتیم و از هم پاشیده شدیم، آفرینش تازهای پیدا میکنیم و برانگیخته میشویم؟! یعنی چنین چیزی محقّق نخواهد شد؛ چون از دیدگاه فاسد آنان، تحقق چنین چیزی بعید است.
#
{99} {أوَلَمْ يَرَوْا أنَّ الله الذي خلق السمواتِ والأرض}: وهي أكبر من خلق الناس، {قادرٌ على أن يَخْلُقَ مثلَهم}: بلى إنَّه على ذلك قدير. {و} لكنه قد جَعَلَ لذلك {أجلاً لا رَيْبَ فِيهِ}: ولا شكَّ وإلا فلو شاء لجاءهم به بغتة ومع إقامته الحجج والأدلة على البعث؛ {فأبى الظَّالمونَ إلاَّ كُفوراً}: ظُلْماً منهم وافتراءً.
(99) (
﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ﴾) آیا نمینگرند خدایی که آسمانها و زمین را آفریده، که آفرینش آن، از آفرینش انسان بزرگتر است، (
﴿قَادِرٌ عَلَىٰٓ أَن يَخۡلُقَ مِثۡلَهُمۡ﴾) تواناست که مانند ایشان را بیافریند؟ آری! او بر این کار تواناست. (
﴿وَجَعَلَ لَهُمۡ أَجَلٗا لَّا رَيۡبَ فِيهِ﴾) وخداوند برای آنان میعادی مقرر کرده است که شکی در آن نیست؛ واگر خدا میخواست، ناگهان آن را میآورد. و با اینکه خداوند دلایل و حجتهایی را، برای رستاخیز و زنده شدن پس از مرگ، به آنان ارائه داده است اما (
﴿فَأَبَى ٱلظَّٰلِمُونَ إِلَّا كُفُورٗا﴾) ستمگران از روی ستم و افترا، جز از در کفر و انکار در نمیآیند.
#
{100} {قل لو أنتم تملِكونَ خزائنَ رحمةِ ربِّي}: التي لا تَنْفَدُ ولا تبيد، {إذاً لأمْسَكْتم خشية الإنفاق}؛ أي: خشية أن يَنْفَدَ ما تنفِقون منه، مع أنَّه من المحال أن تَنْفَدَ خزائنُ الله، ولكنَّ الإنسان مطبوعٌ على الشحِّ والبخل.
(100) (
﴿قُل لَّوۡ أَنتُمۡ تَمۡلِكُونَ خَزَآئِنَ رَحۡمَةِ رَبِّيٓ﴾) بگو: اگر شما مالک گنجینههای نعمت پروردگارم ـ که تمام شدنی نیست ـ بودید، (
﴿إِذٗا لَّأَمۡسَكۡتُمۡ خَشۡيَةَ ٱلۡإِنفَاقِ﴾) باز هم از ترس اینکه مبادا آنچه میبخشید تمام شود، بخل میورزیدید؛ با اینکه تمام شدن گنجینههای نعمت الهی، محال است، اما انسان طبعاً موجود بخیلی است.
{وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى تِسْعَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ فَاسْأَلْ بَنِي إِسْرَائِيلَ إِذْ جَاءَهُمْ فَقَالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّي لَأَظُنُّكَ يَامُوسَى مَسْحُورًا (101) قَالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنْزَلَ هَؤُلَاءِ إِلَّا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ وَإِنِّي لَأَظُنُّكَ يَافِرْعَوْنُ مَثْبُورًا (102) فَأَرَادَ أَنْ يَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْأَرْضِ فَأَغْرَقْنَاهُ وَمَنْ مَعَهُ جَمِيعًا (103) وَقُلْنَا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنِي إِسْرَائِيلَ اسْكُنُوا الْأَرْضَ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ جِئْنَا بِكُمْ لَفِيفًا (104)}.
وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى تِسْعَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ فَاسْأَلْ بَنِي إِسْرَائِيلَ إِذْ جَاءهُمْ فَقَالَ لَهُ فِرْعَونُ إِنِّي لَأَظُنُّكَ يَا مُوسَى مَسْحُورًا و به راستي موسي را نه معجزه آشکار داديم. پس،
از بني اسرائيل بپرس بدانگاه که موسي به سويشان آمد و فرعون به او گفت: «اي موسي ! من مي پندارم».
قَالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هَـؤُلاء إِلاَّ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ بَصَآئِرَ وَإِنِّي لَأَظُنُّكَ يَا فِرْعَونُ مَثْبُورًا
[موسي به فرعون] گفت:
«تو که [خوب] مي داني اين معجزه هاي روشني بخش را جز پروردگار آسمانها و زمين نفرستاده است، و من تو را اي فرعون! نابود شدني مي پندارم».
فَأَرَادَ أَن يَسْتَفِزَّهُم مِّنَ الأَرْضِ فَأَغْرَقْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ جَمِيعًا پس
[فرعون] خواست که آنان را از سرزمين
[مصر] بيرون براند، و ما او و کساني را که با وي بودند همگي غرق نموديم .
وَقُلْنَا مِن بَعْدِهِ لِبَنِي إِسْرَائِيلَ اسْكُنُواْ الأَرْضَ فَإِذَا جَاء وَعْدُ الآخِرَةِ جِئْنَا بِكُمْ لَفِيفًا و پس از او به بني اسرائيل گفتيم: «در آن سرزمين سکوت جوييد، آنگاه چون وعدۀ آخرت فرا رسد همۀ شما را با همديگر خواهيم آورد.
#
{101} أي: لستَ أيُّها الرسول المؤيَّد بالآيات أولَ رسول كذَّبه الناس؛ فلقد أرسلْنا قبلَكَ موسى بن عمران الكليم إلى فرعون وقومِهِ وَآتيناه {تسعَ آياتٍ بيِّناتٍ}: كلُّ واحدة منها تكفي لمن قصدُهُ اتِّباع الحقِّ كالحيَّة والعصا والطُّوفان والجرادِ والقُمَّل والضفادع والدَّم والرجز وفلق البحر؛ فإنْ شككتَ في شيء من ذلك؛ {فاسألْ بني إسرائيلَ إذْ جاءَهم فقال له فرعونُ}: مع هذه الآيات: {إني لأظنُّك يا موسى مسحوراً}.
(101) ای پیامبری که با معجزات و نشانهها
[ی فراوان] مورد تایید قرار گرفتهای! تو اولین پیامبری نیستی که مردم وی را تکذیب کردهاند. بلکه پیش از تو موسی کلیم را به سوی فرعون و قومش فرستادیم و به او (
﴿تِسۡعَ ءَايَٰتِۢ بَيِّنَٰتٖ﴾) نه معجزۀ روشن و آشکار دادیم که یکی از آن معجزات، برای کسی که هدفش پیروی از حق باشد، کافی بود، مانند معجزۀ اژدها و عصا و طوفان و ملخ و شپش و قورباغه و خون و دست درخشان و شکافته شدن دریا. و اگر در چیزی از اینها تردید دارید، از بنی اسرائیل بپرس، (
﴿إِذۡ جَآءَهُمۡ فَقَالَ لَهُۥ فِرۡعَوۡنُ﴾) وقتی که موسی به سویشان آمد و با وجود این همه معجزات،
فرعون به او گفت: (
﴿إِنِّي لَأَظُنُّكَ يَٰمُوسَىٰ مَسۡحُورٗا﴾) ای موسی! من تو را جادو زده میبینم.
#
{102} فَـ {قَالَ} له موسى: {لقد علمتَ}: يا فرعونُ، {ما أنزلَ هؤلاء}: الآيات. {إلاَّ ربُّ السمواتِ والأرضِ بصائرَ}: منه لعباده؛ فليس قولُكَ هذا بالحقيقة، وإنَّما قلت ذلك ترويجاً على قومك واستخفافاً لهم. {وإنِّي لأظنُّك يا فرعونُ مَثْبوراً}؛ أي: ممقوتاً، مُلْقىً في العذاب، لك الويل والذمُّ واللعنة.
(102) (
﴿قَالَ لَقَدۡ عَلِمۡتَ مَآ أَنزَلَ هَٰٓؤُلَآءِ إِلَّا رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ بَصَآئِرَ﴾) موسی به فرعون گفت: تو که خوب میدانی این معجزههای روشنیبخش را جز پروردگار آسمانها و زمین نفرستاده است. پس آنچه را که میگویی، دور از حقیقت است، و به خاطر فریب دادن قومت و توهین به آنها چنین میگویی، (
﴿وَإِنِّي لَأَظُنُّكَ يَٰفِرۡعَوۡنُ مَثۡبُورٗا﴾) و من تو را ای فرعون! نابود شدنی میپندارم؛ به عذاب گرفتار خواهی شد، و هلاک میشوی، و هلاکت و مذمت و نفرین بدرقۀ راه توست.
#
{103 ـ 104} {فأراد}: فرعون {أن يَسْتَفِزَّهم من الأرضِ}؛ أي: يُجْلِيَهم ويخرِجَهم منها، {فأغْرَقْناه ومن معه جميعاً}: وأورثنا بني إسرائيل أرضَهم وديارهم، ولهذا قال: {وقُلْنا من بعدِهِ لبني إسرائيلَ اسكُنوا الأرضَ فإذا جاء وعْدُ الآخرة جئنا بكم لفيفاً}؛ أي: جميعاً؛ لِيُجازِي كلَّ عامل بعمله.
(103 - 104) (
﴿فَأَرَادَ أَن يَسۡتَفِزَّهُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ فَأَغۡرَقۡنَٰهُ وَمَن مَّعَهُۥ جَمِيعٗا﴾) پس فرعون خواست که موسی و پیروانش را از سرزمین مصر بیرون نماید و آوارهشان کند؛ پس او و همگیِ کسانی را که همراهش بودند، غرق نمودیم؛ و بنیاسرائیل را وارث سرزمین و دیارشان کردیم.
بنابراین فرمود: (
﴿وَقُلۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِۦ لِبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱسۡكُنُواْ ٱلۡأَرۡضَ فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ ٱلۡأٓخِرَةِ جِئۡنَا بِكُمۡ لَفِيفٗا﴾) پس از آنکه فرعون و فرعونیان را غرق کردیم،
به بنیاسرائیل گفتیم: در سرزمین مقدسی که به شما وعده داده شده است، سکونت گزینید؛ و هنگامی که وعدۀ آخرت فرا رسد، همۀ شما را در پای حساب و کتاب حاضر میگردانیم تا به هر کس طبق عملش سزا و جزا بدهیم.
{وَبِالْحَقِّ أَنْزَلْنَاهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِيرًا (105)}.
وَبِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ مُبَشِّرًا وَنَذِيرًا و آن
(= قرآن) را به حق فرو فرستاديم و به حق فرود آمده است، و تو را جز نويدرسان و بيم دهنده نفرستاديم.
#
{105} أي: وبالحقِّ أنزلنا هذا القرآن الكريم لأمر العبادِ ونهيهم وثوابهم وعقابهم، {وبالحقِّ نزل}؛ أي: بالصدق والعدل والحفظ من كلِّ شيطان رجيم. {وما أرْسَلْناك إلاَّ مبشِّراً}: من أطاع الله بالثواب العاجل والآجل، {ونَذيراً}: لمن عصى الله بالعقاب العاجل والآجل، ويلزم من ذلك بيانُ ما يبشِّر به وينذر.
(105) ما قرآنرا به حق نازل کردهایم تا بندگانرا امر و نهی نماید؛ و پاداش و سزایشانرا بیان کند، (
﴿وَبِٱلۡحَقِّ نَزَلَ﴾) و بهراستی، و درحالی که از هر شیطان رانده شدهای محفوظ مانده، نازل شده است. (
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا مُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا﴾) و تو را جز نویددهنده و ترساننده نفرستادهایم؛ تا هرکس را که از خداوند پیروی مینماید، به پاداش دنیا و آخرت نوید دهی؛ و هرکس را که از خداوند سرپیچی میکند، از عذاب دنیا و آخرت برحذر داری. و از این مطلب، بیان چیزی لازم میآید که به وسیلۀ آن مژده و بیم داده میشود.
{وَقُرْآنًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِيلًا (106) قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لَا تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّدًا (107) وَيَقُولُونَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنْ كَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولًا (108) وَيَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ يَبْكُونَ وَيَزِيدُهُمْ خُشُوعًا (109)}.
وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنزِيلاً و قرآن را جزء جزء فرو فرستاديم تا آن را با درنگ بر مردم بخواني، و آن را کم کم و بهره بهره فرستاده ايم.
قُلْ آمِنُواْ بِهِ أَوْ لاَ تُؤْمِنُواْ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلأَذْقَانِ سُجَّدًا بگو: «به قرآن ايمان بياوريد، يا ايمان نياوريد [باکي نيست]، همانا کساني که پيش از نازل شدن قرآن دانش و آگاهي بديشان داده شده است هنگامي که قرآن بر آنان خوانده مي شود سجده کنان بر چهره مي افتند».
وَيَقُولُونَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِن كَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولاً و مي گويند: «پروردگارمان پاکي و منزه است! به راستي وعدۀ پروردگارمان انجام شدني است.
وَيَخِرُّونَ لِلأَذْقَانِ يَبْكُونَ وَيَزِيدُهُمْ خُشُوعًا و بر چهره ها فرو مي افتند، و مي گويند، و بر تواضع آنان مي افزايد.
#
{106} أي: وأنزلنا هذا القرآن مفرَّفاً فارِقاً بين الهدى والضَّلال والحقِّ والباطل؛ {لتقرأه على الناس على مكث}؛ أي: على مَهْل؛ ليتدبَّروه، ويتفكَّروا في معانيه ويستخرجوا علومَه، {ونزَّلْناه تنزيلاً}؛ أي: شيئاً فشيئاً مفرَّقاً في ثلاث وعشرين سنة. {ولا يأتونَكَ بمَثَلٍ إلاَّ جِئْناكَ بالحقِّ وأحسنَ تفسيراً}.
(106) این قرآن را بخش بخش فرستادیم تا حق و باطل و هدایت و گمراهی را از یکدیگر جدا نماید، (
﴿لِتَقۡرَأَهُۥ عَلَى ٱلنَّاسِ عَلَىٰ مُكۡثٖ﴾) تا با درنگ آن را بر مردم بخوانی و در آن بیندیشند و در معانی آن تأمل کنند و علوم و دانشهای آن را استخراج نمایند. (
﴿وَنَزَّلۡنَٰهُ تَنزِيلٗا﴾) و آن را کم کم و به تدریج و در مدت بیست و سه سال نازل نمودیم.
#
{107} فإذا تبيَّن أنَّه الحقُّ الذي لا شكَّ فيه ولا ريب بوجهٍ من الوجوه، فَـ {قُلْ} لمن كَذَّب به وأعرض عنه: {آمِنوا به أو لا تُؤمنوا}: فليس لله حاجةٌ فيكم ولستُم بضارِّيه شيئاً، وإنَّما ضرر ذلك عليكُم؛ فإنَّ لله عباداً غيركم، وهم الذين آتاهُمُ الله العلم النافع؛ {إذا يُتْلَى عَلَيْهِم يَخِرُّونَ للأذقَانِ سُجَّداً}؛ أي: يتأثرون به غاية التأثر ويخضعون له.
(107) ﴿وَلَا يَأۡتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئۡنَٰكَ بِٱلۡحَقِّ وَأَحۡسَنَ تَفۡسِيرًا﴾ و برای تو ـ ای محمد صلی الله علیه وسلم ـ حجّت یا شبههای نمیآورند مگر اینکه جواب آن را به حق برایت آورده، و تفسیر بهتری
[از آن] ارائه میدهیم. و هرگاه روشن شد که قرآن حق است و هیچ شک و تردیدی در آن نیست، پس (
﴿قُلۡ ءَامِنُواْ بِهِۦٓ أَوۡ لَا تُؤۡمِنُوٓاْ﴾) به کسانی که قرآن را تکذیب نموده و از آن روی میگردانند،
بگو: به قرآن ایمان بیاورید یا ایمان نیاورید، خداوند به شما نیازی ندارد، و اگر ایمان نیاورید، هیچ زیانی به خداوند نمیرسانید، بلکه زیان آن به خودتان برمیگردد؛ زیرا خداوند، بندگانی دیگر غیر از شما را دارد که او را میپرستند، و آنها کسانی هستند که خداوند دانش مفید را به آنها داده است. (
﴿إِذَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ يَخِرُّونَۤ لِلۡأَذۡقَانِۤ سُجَّدٗاۤ﴾) هنگامی که قرآن بر آنان خوانده شود، سجده کنان بر چهره میافتند؛ یعنی بیش از حد از قرآن متأثر میشوند، و در برابر خدا کرنش میکنند.
#
{108} {ويقولون سبحانَ ربِّنا}: عما لا يَليقُ بجلالِهِ مما نَسَبَهُ إليه المشركون. {إنْ كان وعدُ ربِّنا}: بالبعث والجزاء بالأعمال، {لَمَفْعولاً}: لا خُلْفَ فيه ولا شكَّ.
(108) (
﴿وَيَقُولُونَ سُبۡحَٰنَ رَبِّنَآ﴾) و میگویند: پاک و منزه است پروردگارمان از چیزهایی که مشرکان به او نسبت میدهند، و از چیزهایی که شایستۀ شکوه او نیست. (
﴿إِن كَانَ وَعۡدُ رَبِّنَا لَمَفۡعُولٗا﴾) به راستی که وعدۀ پروردگارمان در خصوص تحقق روز رستاخیز و جزای اعمال، انجام شدنی است و خلاف آن نخواهد شد؛ و تردیدی در وقوع آنچه او وعده داده است، وجود ندارد.
#
{109} {ويخرون للأذقانِ}؛ أي: على وجوههم، {يبكونَ ويزيدُهُم}: القرآن {خشوعاً}: وهؤلاء كالذين منَّ الله عليهم من مؤمني أهل الكتاب؛ كعبد الله بن سلام، وغيره ممَّن أسلم في وقت النبيِّ - صلى الله عليه وسلم - وبعد ذلك.
(109) (
﴿وَيَخِرُّونَ لِلۡأَذۡقَانِ يَبۡكُونَ وَيَزِيدُهُمۡ خُشُوعٗا﴾) و بر چهرههایشان به سجده میافتند و میگریند، و قرآن بر تواضع آنان میافزاید، مانند کسانی از اهل کتاب که ایمان آوردند، همچون عبدالله بن سلام و دیگر کسانی که در زمان پیامبر یا بعد از او ایمان آوردند.
{قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلًا (110) وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيرًا (111)}.
قُلِ ادْعُواْ اللّهَ أَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَـنَ أَيًّا مَّا تَدْعُواْ فَلَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنَى وَلاَ تَجْهَرْ بِصَلاَتِكَ وَلاَ تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلاً بگو: «خداوند را بخوانيد يا رحمن را بخوانيد، خدا را به هر کدام از نامهايش بخوانيد او داراي نامهاي زيباست، و نمازت را با صداي بلند مخوان و آن را آهسته نيز مخوان، بلکه ميان آن دو راهي پيش گير.
وَقُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَم يَكُن لَّهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُن لَّهُ وَلِيٌّ مِّنَ الذُّلَّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيرًا و بگو: «ستايش خداوندي را سزاست که فرزندي بر نگرفته، و در فرمانروايي او را هيچ شريکي نيست، و ياوري از سر ناتواني نداشته است، بنابراين او را چنان که سزاوار است به بزرگي ياد کن.
#
{110} يقول تعالى لعباده: {ادعوا الله أوِ ادْعوا الرحمن}؛ أي: أيهما شئتم. {أيًّا ما تدعوا فله الأسماءُ الحسنى}؛ أي: ليس له اسمٌ غير حسنٍ؛ أي: حتى ينهى عن دعائه به؛ [بل] أيُّ اسم دعوتُموه به؛ حَصَلَ به المقصودُ، والذي ينبغي أن يُدعى في كلِّ مطلوب بما يناسِبُ ذلك الاسم. {ولا تَجْهَرْ بصلاتك}؛ أي: قراءتك، {ولا تُخافِتْ بها}؛ فإنَّ في كلٍّ من الأمرين محذوراً، أمّا الجهرُ؛ فإنَّ المشركين المكذِّبين به إذا سمعوه، سبُّوه، وسبُّوا مَنْ جاء به. وأما المخافتةُ؛ فإنَّه لا يحصُلُ المقصود لمن أراد استماعَه مع الإخفاء. {وابتغ بينَ ذلك}؛ أي: بين الجهر والإخفات {سبيلاً}؛ أي: تتوسَّط فيما بينهما.
(110) خداوند متعال به بندگانش میفرماید: (
﴿ٱدۡعُواْ ٱللَّهَ أَوِ ٱدۡعُواْ ٱلرَّحۡمَٰنَ﴾) خداوند را بخوانید یا رحمن را، فرقی نمیکند. (
﴿أَيّٗا مَّا تَدۡعُواْ فَلَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ﴾) خدا را به هر کدام از اسمای حسنی بخوانید، مانعی ندارد؛ یعنی همۀ نامهای او نیکوست، بنابراین از فرا خواندنِ به هیچ یک از نامهایش نهی نکرده است، و با هر اسمی از اسمهایش او را بخوانید، هدف برآورده میشود. و آنچه شایسته است این است که در هر خواستهای، با اسمی خوانده شود که با آن خواسته مناسبت دارد. (
﴿وَلَا تَجۡهَرۡ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتۡ بِهَا﴾) و در نماز، قرائت را بلند مخوان و آن را نیز آهسته مخوان؛ چون اگر با صدای بلند خوانده شود، مشرکانی که آن را تکذیب مینمایند، وقتی آن را بشنوند به آن ناسزا میگویند، و کسی را که آن را آورده است نیز دشنام میدهند؛ و اگر آهسته نیز خوانده شود، کسی که میخواهد به آن گوش کند، نمیتواند خوب گوش فرا دهد. (
﴿وَٱبۡتَغِ بَيۡنَ ذَٰلِكَ سَبِيلٗا﴾) بلکه راهی میانه -میان قرائت بلند و آهسته- در پیش بگیر، و اعتدال و میانه روی را رعایت کن.
#
{111} {وقل الحمد لله}: الذي له الكمالُ والثناءُ والحمدُ والمجدُ من جميع الوجوه، المنزَّه عن كلِّ آفة ونقص. {الذي لم يتَّخِذْ ولداً ولم يكُن له شريكٌ في الملك}: بل الملكُ كلُّه لله الواحد القهار؛ فالعالم العلويُّ والسفليُّ كلُّهم مملوكون لله، ليس لأحدٍ من الملك شيء. {ولم يَكُن له وليٌّ من الذُّلِّ}؛ أي: لا يتولى أحداً من خلقه ليتعزز به ويعاونه، فإنه الغني الحميد، الذي لا يحتاج إلى أحدٍ من المخلوقات في الأرض ولا في السماوات، ولكنَّه يتخذ أولياءه إحساناً منه إليهم ورحمة بهم، {الله وليُّ الذينَ آمنوا يُخْرِجُهم من الظُّلُماتِ إلى النُّور}. {وكبِّرْه تكبيراً}؛ أي: عظِّمه وأجلَّه بالإخبار بأوصافه العظيمة، وبالثَّناء عليه بأسمائِهِ الحسنى، وبتمجيدِهِ بأفعاله المقدَّسة، وبتعظيمه وإجلاله بعبادتِهِ وحدَه لا شريك له، وإخلاص الدِّين كلِّه له.
(111) (
﴿وَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ﴾) و بگو: ستایش خداوندی را سزاست که از هر لحاظ دارای کمال و مجد و ستایش است و از هر آفت و نقصی پاک است. (
﴿ٱلَّذِي لَمۡ يَتَّخِذۡ وَلَدٗا وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ شَرِيكٞ فِي ٱلۡمُلۡكِ﴾) خدایی که فرزندی برنگرفته؛ و در فرمانروایی، او را هیچ شریکی نیست، بلکه تمام پادشاهی و فرمانروایی، از آنِ خداوند یکتا و قهار است. پس جهان بالا و پایین همه در اختیار اوست، و هیچ کس دارای کوچکترین بهرهای از فرمانروایی نمیباشد. (
﴿وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ وَلِيّٞ مِّنَ ٱلذُّلِّ﴾) و هیچ کدام از آفریدههایش را به دوستی نمیگیرد تا او را کمک و یاری نماید. بلکه او بینیاز و پسندیده است. او خدایی است که به هیچ یک از مخلوقات نیاز ندارد -نه در زمین و نه در آسمان- ولی از سرِ احسان و منت، مومنان را دوست میدارد،
و آنها را از تاریکیها بهسوی روشنایی بیرون میآورد: ﴿ٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ﴾ بنابراین با بیان صفتهای بزرگش، و ورد زبان قرار دادن نامهای زیبایش، و ستودن او بهخاطر کارهای حکیمانهاش، و تعظیم و پرستش وی، و شریک قرار ندادن برای او، و اخلاص در عبادت، او را به بزرگی یاد کن.