بسم الله الرحمن الرحيم
{أَتَى أَمْرُ اللَّهِ فَلَا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ (1) يُنَزِّلُ الْمَلَائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاتَّقُونِ (2)}
أَتَى أَمْرُ اللّهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ فرمان خداوند در رسيده، پس در آن شتاب مکنيد. او پاک است و برتر از چيزهايي است که شريک او مي سازيد.
يُنَزِّلُ الْمَلآئِكَةَ بِالْرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنذِرُواْ أَنَّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ أَنَاْ فَاتَّقُونِ به ارادۀ خويش فرشتگان را همراه با وي بر هر کس از بندگانش که بخواهد نازل مي کند
(تا اين پيام را به مردم برسانند) که جز من معبود بر حقي نيست. پس از من برپهيزيد و تقوا پيشه کنيد.
#
{1} يقول تعالى مقرِّباً لما وعد به محققاً لوقوعه: {أتى أمرُ الله فلا تستعجلوه}: فإنه آتٍ، وما هو آتٍ فإنَّه قريبٌ. {سبحانه وتعالى عما يشركون}: من نسبة الشريك والولد والصاحبة والكفؤ وغير ذلك مما نسبه إليه المشركون مما لا يليق بجلاله أو ينافي كماله.
(1) خداوند متعال ـ در حالی که آنچه را وعده داده است، نزدیک؛ و وقوع آن را،
محقق میداند ـ میفرماید: (
﴿أَتَىٰٓ أَمۡرُ ٱللَّهِ فَلَا تَسۡتَعۡجِلُوهُ﴾) فرمان خداوند
«قیامت» به زودی میآید، پس در آن شتاب نورزید؛ زیرا هرآنچه که میآید، نزدیک است. (
﴿سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ﴾) او پاک و برتر از انباز و شرکایی است که شریک وی میسازید. پاک است از اینکه شریک و فرزند و همسر و همتایی داشته باشد؛ و پاک است از دیگر چیزهایی که شایستۀ شکوهش نیست، یا با کمال او منافات داشته باشد.
#
{2} ولما نزَّه نفسَه عما وَصَفَهُ به أعداؤه؛ ذَكَرَ الوحي الذي ينزِّله على أنبيائه مما يجب اتباعه في ذكر ما يُنسب لله من صفات الكمال، فقال: {ينزِّلُ الملائكة بالرُّوح من أمره}؛ أي: بالوحي الذي به حياة الأرواح، {على مَن يشاءُ من عبادِهِ}: ممَّن يعلمه صالحاً لتحمُّل رسالته. وزبدة دعوة الرسل كلِّهم ومدارها على قوله: {أنْ أنذروا أنَّه لا إله إلاَّ أنا} ؛ أي: على معرفة الله تعالى، وتوحُّده في صفات العظمة، التي هي صفات الألوهيَّة، وعبادته وحده لا شريك له؛ فهي التي أنزل بها كتبه، وأرسل رسله، وجعل الشرائع كلها تدعو إليها، وتحثُّ، وتجاهد مَنْ حاربها، وقام بضدِّها.
(2) هنگامی که خویشتن را، از آنچه که مشرکان او را بدان توصیف مینمایند، مبرا ساخت، به بیان وحیی پرداخت که بر پیامبرانش نازل مینماید، و این امری است که موجب میشود در رابطه با بیان صفات کمالی که به خداوند نسبت داده میشوند، از او تبعیت نمود.
پس فرمود: (
﴿يُنَزِّلُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ بِٱلرُّوحِ مِنۡ أَمۡرِهِۦ﴾) فرشتگان را با وحی میفرستد که مایۀ حیات ارواح است، (
﴿عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦٓ﴾) بر هرکس از بندگانش، که صلاحیت به دوش کشیدن بار رسالت او را داشته باشد. و چکیده و محور دعوت همۀ پیامبران این است که، (
﴿أَنۡ أَنذِرُوٓاْ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠﴾) به مردم بیاموزند، هیچ معبود به حقی جز
«الله» وجود ندارد؛ یعنی اساس دعوت پیامبران، شناخت خدا و یگانه دانستن او در صفات الوهیت است؛ و اینکه خداوند به یگانگی پرستش شود. و پروردگار متعال این مطلب را، در تمامی کتابهایش و توسط همۀ پیامبرانش، به صورت جدی تذکر داده است. و همۀ آیینها را، چنان تدوین نموده است که به سوی آن دعوت نمایند، و با مخالفانِ این طریقه، مبارزه کنند.
سپس دلایل این امر را بیان نمود و فرمود:
{خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ تَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ (3) خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ (4) وَالْأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَكُمْ فِيهَا دِفْءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ (5) وَلَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُونَ (6) وَتَحْمِلُ أَثْقَالَكُمْ إِلَى بَلَدٍ لَمْ تَكُونُوا بَالِغِيهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنْفُسِ إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ (7) وَالْخَيْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوهَا وَزِينَةً وَيَخْلُقُ مَا لَا تَعْلَمُونَ (8) وَعَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَمِنْهَا جَائِرٌ وَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ (9)}.
خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِالْحَقِّ تَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ آسمانها و زمين را به حق آفريده است. او از آنچه شريکش مي سازند برتر و والاتر است.
خَلَقَ الإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ انسان را از نطفه اي آفريده است، آنگاه ستيزه جويي آشکار است.
وَالأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَكُمْ فِيهَا دِفْءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ و چهارپايان را براي شما آفريده که در آنها برايتان وسيلۀ گرما و بهره هايي ديگر است، واز آنها مي خوريد.
وَلَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُونَ و برايتان در آنها زيبايي است وقتيکه آنها را
(شامگاهان از چرا) باز مي آوريد و آنگاه که آنها را
(بامدادن به چرا) روانه مي کنيد.
وَتَحْمِلُ أَثْقَالَكُمْ إِلَى بَلَدٍ لَّمْ تَكُونُواْ بَالِغِيهِ إِلاَّ بِشِقِّ الأَنفُسِ إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ و بارهايتان را به شهر و سرزميني حمل مي کنند که جز با رنج فراوان بدان نمي رسيد ، بي گمان پروردگارتان رئوف و مهربان است.
وَالْخَيْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوهَا وَزِينَةً وَيَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ و اسب ها و قاطرها و الاغها را آفريده تا بر آنها سوار شويد و زينتي باشند
(براي شما)، و چيزهايي
(ديگر) مي آفريند که شما نمي دانيد.
وَعَلَى اللّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَمِنْهَا جَآئِرٌ وَلَوْ شَاء لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ
(و هدايت مردمان به) راه راست بر خدا است، و برخي از آن
( راهها) بيراهه و کژ است، و اگر
(خدا) مي خواست همۀ شما را هدايت مي کرد.
#
{3} فأخبر أنه {خلق السموات والأرض بالحقِّ}؛ ليستدلَّ بهما العبادُ على عظمة خالقهما وما له من نعوت الكمال، ويعلموا أنه خلقهما مسكناً لعباده الذين يعبدونه بما يأمرهم به من الشرائع التي أنزلها على ألسنة رسله، ولهذا نزَّه نفسه عن شرك المشركين به، فقال: {تعالى عما يشركون}، أي: تنزَّه وتعاظم عن شركهم؛ فإنه الإله حقًّا، الذي لا تنبغي العبادة والحبُّ والذُّلُّ إلا له تعالى.
(3) این سوره، سورۀ نعمتها نامیده میشود؛ زیرا خداوند در آغاز آن، اصول و پایههای برخورداری از نعمتها را بیان نموده و در آخر نیز، مکمل نعمتها را ذکر کرده است. پس خبر داده که او آسمانها و زمین را به حق آفریده است، تا بندگان از راه تأمل در آفرینش آسمانها و زمین، به عظمت آفرینندۀ آن و صفتهای کمالی که دارد، پی برده، و بدانند که او آسمانها و زمین را آفریده است تا بندگانش در آن سکنی گزیده و طبق آموزههای شریعت و رهنمودهای پیامبران، وی را پرستش نمایند. بنابراین خودش را از شرک مشرکان منزه قرارداد،
و فرمود: (
﴿تَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ﴾) او از شرک مشرکان منزه و بالاتر و برتر است؛ زیرا او، معبود به حق و خدای راستین است که عبادت و محبت و کرنش فقط سزاوار اوست. و چون آفرینش آسمانها و زمین را بیان کرد، آنچه را که در زمین و آسمانها آفریده است نیز بیان نمود، و نخست از شریفترین و بهترینِ آنها آغاز کرد،
و فرمود:
#
{4} ولما ذكر خلق السماوات [والأرض] ؛ ذكر خَلْقَ ما فيهما، وبدأ بأشرف ذلك، وهو الإنسان، فقال: {خلق الإنسان من نُطفةٍ}: لم يزل يدبِّرها ويرقيها وينمِّيها حتى صارت بشراً تامًّا كامل الأعضاء الظاهرة والباطنة، قد غمره بنعمه الغزيرة، حتى إذا استتمَّ فَخَرَ بنفسه وأُعْجِب بها. {فإذا هو خصيمٌ مبينٌ}: يُحتمل أن المراد: فإذا هو خصيمٌ لربِّه؛ يكفر به، ويجادل رسلَه، ويكذِّب بآياته، ونسي خلقَه الأوَّل، وما أنعم الله عليه به من النعم، فاستعان بها على معاصيه.
ويُحتمل أنَّ المعنى أنَّ الله أنشأ الآدميَّ من نطفةٍ، ثم لم يزل ينقله من طَوْرٍ إلى طَوْرٍ، حتى صار عاقلاً، متكلِّماً، ذا ذهن ورأي، يخاصم ويجادل؛ فليشكرِ العبدُ ربَّه الذي أوصله إلى هذه الحال، التي ليس في إمكانه القدرة على شيء منها.
(4) (
﴿خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِن نُّطۡفَةٖ﴾) انسان را از نطفهای آفرید، و او را پرورش داد تا تبدیل به انسان کاملی شد، و تمام اعضای ظاهری و باطنیاش کامل گردید، و او را از نعمتهای فراوانش برخوردار ساخت تا به کمال مطلوب برسد. اما بهناگاه به خود مینازد و افتخار میکند. (
﴿فَإِذَا هُوَ خَصِيمٞ مُّبِينٞ﴾) احتمال دارد که معنیاش این باشد که انسان ناگهان دشمن پروردگارش میشود و به او کفر میورزد و با پیامبرانش مجادله مینماید و آیات خدا را تکذیب میکند، و آفرینش نخستین، ونعمتهایی را که خداوند به او ارزانی نموده است، فراموش میکند، و از نعمتهایی که خداوند به او داده است، در راستای نافرمانی وی استفاده مینماید. و احتمال دارد که معنیاش این باشد که خداوند انسان را از نطفه پدید آورده و او را همچنان از حالتی به حالتی دیگر در میآورد تا اینکه عاقل و سخنگو و دارای ذهن و فکر میگردد و مجادله و جر و بحث مینماید. پس انسان باید سپاسگزار پروردگارش باشد که او را به این مرتبه از کمال و تعالی رسانیده است؛ مرتبهای که برای او ممکن نبود بدان دست یابد.
#
{5} {والأنعامَ خلقها لكم}؛ أي: لأجلكم ولأجل منافعكم ومصالحكم، من جملة منافعها العظيمة، أنَّ {لكم فيها دفءٌ}: مما تتَّخذون من أصوافها وأوبارها وأشعارها وجلودِها من الثياب والفرش والبيوت. {و} لكم فيها {منافعُ}: غيرُ ذلك، {ومنها تأكلون}.
(5) (
﴿وَٱلۡأَنۡعَٰمَ خَلَقَهَا﴾) وچهارپایان را برای شما، و به خاطر منافع و مصلحتهایتان آفریده است. از جمله منافعِ بزرگِ چهارپایان یکی این است که (
﴿لَكُمۡ فِيهَا دِفۡءٞ﴾) در آن، برای شما وسیلۀ گرماست؛ چرا که از پشم و مو و پوست آن، برای خود لباس و رختخواب تهیه میکنید. (
﴿وَمَنَٰفِعُ وَمِنۡهَا تَأۡكُلُونَ﴾) و برایتان در آنها، بهرههای دیگری است و از گوشت آنها میخورید.
#
{6} {ولكُم فيها جمالٌ حين تُريحونَ وحين تَسْرَحون}؛ أي: في وقت رواحها وراحتها وسكونها ووقت حركتها وسرحها، وذلك أنَّ جمالها لا يعود إليها منه شيءٌ؛ فإنَّكم أنتم الذين تتجمَّلون بها كما تتجملون بثيابكم وأولادكم وأموالكم وتُعْجَبون بذلك.
(6) (
﴿وَلَكُمۡ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسۡرَحُونَ﴾) و برایتان در حرکت و سکون آنها، و هنگامی که به چرا میروند، و هنگام غروب که از صحرا باز میگردند، زیبایی است؛ و این زیبایی، عاید حیوانات نمیشود. به درستی که شما با آن، خود را میآرایید، همچنانکه بهوسیلۀ لباسها و اولاد و مالهایتان، خود را میآرایید، و از این کار به شگفتی در میافتید.
#
{7} {وتحملُ أثقالَكم}: من الأحمال الثقيلة، بل وتحملكم أنتم، {إلى بلدٍ لم تكونوا بالغيه إلاَّ بِشِقِّ الأنفس}: ولكن الله ذلَّلها لكم؛ فمنها ما تركبونه، ومنها ما تحملون عليه ما تشاؤون من الأثقال إلى البلدان البعيدة والأقطار الشاسعة. {إنَّ ربَّكم لرءوفٌ رحيمٌ}: إذ سخَّر لكم ما تضطرُّون إليه وتحتاجونه؛ فله الحمدُ كما ينبغي لجلال وجهه وعظيم سلطانه وسعة جوده وبرِّهِ.
(7) (
﴿وَتَحۡمِلُ أَثۡقَالَكُمۡ إِلَىٰ بَلَدٖ لَّمۡ تَكُونُواْ بَٰلِغِيهِ إِلَّا بِشِقِّ ٱلۡأَنفُسِ﴾) و شما و بارهای سنگینتان را، به شهر وسرزمینی حمل میکنند که جز با رنج دادنِ فراوانِ خویشتن، به آن نمیرسیدید، اما خداوند آنها را برایتان رام کرد، پس برخی از این چهارپایان را سوار میشوید، و با برخی بارهایتان را حمل میکنید، تا خود را به شهرهای دور و سرزمینهای پهناور برسانید. (
﴿إِنَّ رَبَّكُمۡ لَرَءُوفٞ رَّحِيمٞ﴾) بیگمان پروردگارتان رئوف و مهربان است؛ زیرا آنچه را که بدان نیاز دارید، برایتان مسخر نموده است. پس آنگونه که شایستۀ شکوه وعظمت و گستردگیِ جود و احسانش است، او را ستایش میگوییم.
#
{8} {والخيلَ والبغالَ والحميرَ}: سخَّرناها لكم؛ {لتَرْكَبوها وزينةً}؛ أي: تارة تستعملونها للضرورة في الركوب، وتارة لأجل الجمال والزينة، ولم يذكر الأكل؛ لأنَّ البغال والحمير محرَّم أكلها، والخيل لا تستعمل في الغالب للأكل، بل يُنهى عن ذبحها لأجل الأكل خوفاً من انقطاعها، وإلاَّ؛ فقد ثبت في «الصحيحين» أنَّ النبيَّ - صلى الله عليه وسلم - أذن في لحوم الخيل. {ويخلق ما لا تعلمونَ}: مما يكون بعد نزول القرآن من الأشياء التي يركبها الخلقُ في البَرِّ والبحرِ والجوِّ ويستعملونها في منافعهم ومصالحهم؛ فإنَّه لم يذكُرْها بأعيانها؛ لأنَّ الله تعالى لم يذكر في كتابه إلا ما يعرفُهُ العباد أو يعرفون نظيرَه، وأمَّا ما ليس له نظيرٌ؛ فإنَّه لو ذُكِرَ؛ لم يعرِفوه ولم يفهموا المراد منه، فيَذْكُرُ أصلاً جامعاً يدخُلُ فيه ما يعلمون وما لا يعلمون؛ كما ذكر نعيم الجنة، وسمَّى منه ما نعلم ونشاهد نظيره؛ كالنخل والأعناب، والرمَّان وأجمل ما لا نعرف له نظيراً في قوله: {فيهما من كلِّ فاكهةٍ زوجانِ}؛ فكذلك هنا ذكر ما نعرفه من المراكب؛ كالخيل والبغال والحمير والإبل والسفن، وأجمل الباقي في قوله: {ويَخْلُقُ ما لا تعلمون}.
(8) (
﴿وَٱلۡخَيۡلَ وَٱلۡبِغَالَ وَٱلۡحَمِيرَ لِتَرۡكَبُوهَا وَزِينَةٗ﴾) و اسبها و قاطرها و الاغها را برایتان آفرید، ومسخّر شما نمود تا بر آنها سوار شوید، و زینتی باشند برایتان؛ یعنی گاهی از آنها برای سواری استفاده کنید، و گاهی برای زیبایی به کار گیرید.
و نفرمود: تا از آنها برای خوردن استفاده کنید؛ زیرا خوردن الاغ و قاطر، حرام است. و اغلب از اسب، برای خوردن استفاده بهعمل نمیآید، و از ذبحِ آن نهی میشود، تا نسل آن منقرض نگردد. در صحیحین
[مسلم و بخاری] آمده است که پیامبر صلی الله علیه وسلم خوردن گوشت اسب را مجاز شمرده است. (
﴿وَيَخۡلُقُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ﴾) و برای حمل و نقل و طی کردن مسافتِ شما، چیزهایی میآفریند که نمیدانید. و آن عبارت از ابزار و وسایلی است که بعد از نزول قرآن آفریده شده است، و انسانها از آن برای حمل و نقل در دریا و خشکی و هوا استفاده مینمایند، و آنها را در راستای منافع و مصلحتهای خود به کار میگیرند. خداوند آن چیزها را به طور مشخص در کتاب خود نام نبرد؛ زیرا پروردگار فقط چیزهایی را در کتابش نام میبرد، که بندگان آنها را میشناسند. و یا مانند آن را دیده و میشناسند. اما چیزی که مشابه ندارد، چنانچه خداوند به ذکر آن در قرآن مبادرت میورزید، بندگان آن را نمیشناختند، و مرادِ آن را درک نمیکردند. بنابراین خداوند اصلی جامع را ذکر میکند که هر آنچه بندگان آن را میدانند و یا نمیدانند، در آن داخل میگردد. برای نمونه در قرآن از نعمات بهشت سخن رفته، و فقط از چیزهایی سخن به میان آمده است که ما آن و یا مشابهشرا میشناسیم، مانند خرما و انگور و انار. اما زیباترین چیزی که شبیه و مانندی برای آن نمییابیم،
در فرمودۀ خداوند است: (
﴿فِيهِمَا مِن كُلِّ فَٰكِهَةٖ زَوۡجَانِ﴾) در آن دو
[بهشت] از هر میوهای دو نوع وجود دارد. پس همچنین در اینجا سواریهایی را بیان کرد که ما آنها را میشناسیم، مانند اسب و قاطر و الاغ و شتر و کشتیها،
اما بقیۀ سواریها را در این گفتۀ خویش خلاصه نمود: (
﴿وَيَخۡلُقُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ﴾) .
وقتی خداوند راه حسی را بیان کرد و فرمود: خداوند برای بندگانش سواریهایی از قبیل: شتر و غیره آفرید که مسافتها را با آن طی مینمایند، راه معنوی را نیز بیان کرد، که بندگانش را به او میرساند،
و فرمود:
#
{9} ولما ذكر تعالى الطريق الحسيَّ، وأنَّ الله قد جعل للعباد ما يقطعونه به من الإبل وغيرها؛ ذكر الطريق المعنويَّ الموصل إليه، فقال: {وعلى الله قَصْدُ السبيل}؛ أي: الصراط المستقيم، الذي هو أقرب الطرق وأخصرها، موصل إلى الله وإلى كرامته، وأما الطريقُ الجائر في عقائده وأعماله، وهو كلُّ ما خالف الصراط المستقيم؛ فهو قاطعٌ عن الله، موصلٌ إلى دار الشقاء، فسلك المهتدون الصراط المستقيم بإذن ربِّهم، وضلَّ الغاوون عنه، وسلكوا الطرق الجائرة. {ولو شاء لهداكم أجمعين}: ولكنه هدى بعضاً كرماً وفضلاً، ولم يهدِ آخرين حكمةً منه وعدلاً.
(9) (
﴿وَعَلَى ٱللَّهِ قَصۡدُ ٱلسَّبِيلِ﴾) و بیان راه راست که نزدیکترین و کوتاه ترین راه است، و مردم را به خدا و به پاداش الهی میرساند، بر خداست. اما راهی که با
«صراط مستقیم» مخالف باشد، عقیده و اعمال آدمی را به کژی و انحراف کشانده و انسان را از خدا بیگانه نموده، و به سرای بدبختی و شقاوت میرساند. پس هدایت یافتگان، به حکم خداوند، راه راست را در پیش گرفته؛ اما گمراهان از آن منحرف شده و به بیراهه میروند.(
﴿وَلَوۡ شَآءَ لَهَدَىٰكُمۡ أَجۡمَعِينَ﴾) و اگر میخواست، همۀ شما را هدایت میکرد. او به فضل و کرم خویش، برخی را هدایت نموده؛ و برخی دیگر را هدایت نکرده است. و این بر اساس حکمت و انصاف اوست.
{هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لَكُمْ مِنْهُ شَرَابٌ وَمِنْهُ شَجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ (10) يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَالزَّيْتُونَ وَالنَّخِيلَ وَالْأَعْنَابَ وَمِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (11)}.
هُوَ الَّذِي أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء لَّكُم مِّنْهُ شَرَابٌ وَمِنْهُ شَجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ او کسي است که از آسمانها آبي برايتان فرو فرستاده است که از آن مي نوشيد و به سبب آن درختان و گياهان مي رويند
(و) حيوانات خود را در آنجا مي چرانيد.
يُنبِتُ لَكُم بِهِ الزَّرْعَ وَالزَّيْتُونَ وَالنَّخِيلَ وَالأَعْنَابَ وَمِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ خداوند به وسيلۀ آن، کشت و زيتون و خرما و انگور از همه نوع ميوه مي روياند، بي گمان در اين نشانۀ روشني است براي کساني که انديشه مي کنند .
#
{10 ـ 11} بذلك على كمال قدرة الله الذي أنزل هذا الماء من السحابِ الرقيق اللطيف ورحمته، حيث جعل فيه ماء غزيراً منه يشربون، وتشربُ مواشيهم، ويسقون منه حروثَهم، فتخرج لهم الثمرات الكثيرة والنعم الغزيرة.
(10 - 11) خداوند با این آیه، انسان را از عظمت و قدرت خویش آگاه ساخته، و او را به اندیشیدن تشویق مینماید، چون آیه را با (
﴿لِّقَوۡمٖ يَتَفَكَّرُونَ﴾) به پایان رساند؛ یعنی برای کسانی مایۀ عبرت است که کمال قدرت خدا را با چشم سر ملاحظه میکنند؛ چرا که این آب را، از ابر سبک و لطیف فرو فرستاده، و دراین ابر، آب فراوانی قرار داده است که انسانها از آن مینوشند، و حیواناتشان را از آن سیراب میکنند، و کشتزارهای خود را با آن آبیاری مینمایند، و آنگاه میوههای زیاد و نعمتهای فراوانی به بار میآورند.
{وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (12)}.
وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالْنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالْنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ و شب و روز و خورشيد و ماه را برايتان رام کرد و ستارگان به فرمان او مسخر شده اند. بي گمان در اين کار براي گروهي که خرد مي ورزند عبرتهاي فراواني است.
#
{12} أي: سخَّر لكم هذه الأشياء لمنافعكم وأنواع مصالحكم؛ بحيث لا تستغنون عنها أبداً؛ فبالليل تسكنون وتنامون وتستريحون، وبالنهار تنتشرون في معايِشِكم ومنافع دينكم ودنياكم، وبالشمس والقمر من الضياء والنور والإشراق وإصلاح الأشجار والثمار والنبات وتجفيف الرطوبات وإزالة البرودة الضارَّة للأرض وللأبدان وغير ذلك من الضروريَّات والحاجيات التابعة لوجود الشمس والقمر، وفيهما وفي النُّجوم من الزينة للسماء والهداية في ظلمات البرِّ والبحر ومعرفة الأوقات وحساب الأزمنة ما تتنوَّع دلالاتها وتتصرَّف آياتها، ولهذا جمعها في قوله: {إنَّ في ذلك لآياتٍ لقوم يعقلونَ}؛ أي: لمن لهم عقولٌ يستعملونها في التدبُّر والتفكُّر فيما هي مهيئة له مستعدَّة، تعقِل ما تراه وتسمعُه، لا كنظر الغافلين الذين حظُّهم من النظر حظُّ البهائم التي لا عقل لها.
(12) این چیزها را، برای منافع و مصالح شما مسخر نموده است، به صورتی که هرگز نمیتوانید از اینها بینیاز باشید؛ در شب، آرام میگیرید و میخوابید و استراحت مینمایید؛ و در روز، به دنبال زندگیتان و منافع دینی و دنیوی خود این سو و آن سو میروید؛ و خورشید و ماه، مایه روشنایی و رشد و نمو درختان و میوهها و گیاهان وخشک شدن رطوبت و دور شدن سرما است که برای زمین و بدن مضر است. همچنانکه خورشید و ماه، نیازهای دیگری را نیز برطرف میکنند؛ ستارگان نیز، باعث زینت و زیبایی آسمان میباشند، و آدمی در پرتو آنها در تاریکیهای دریا راهیاب میشود، و اوقات و حساب زمان به وسیلۀ آنان معلوم میگردد، و فوائد و راهنماییهای گوناگون دیگری نیز دارند.
بنابراین خداوند آن فواید را جمع بندی نمود و فرمود: (
﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَعۡقِلُونَ﴾) بیگمان در این امر، برای گروهی که خرد و اندیشه میورزند، نشانههایی است؛ یعنی برای کسانی که عقل دارند و به اندیشه و تأمل فرو میروند و هرآنچه را که میبینند و میشنوند، میفهمند؛ و مانند کسانی نیستند که بیخبر بوده، و بهرۀ آنان از نگاه کردن، به اندازۀ بهرۀ حیواناتی است که عقل ندارند.
{وَمَا ذَرَأَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُخْتَلِفًا أَلْوَانُهُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ (13)}.
وَمَا ذَرَأَ لَكُمْ فِي الأَرْضِ مُخْتَلِفًا أَلْوَانُهُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِّقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ و چيزهايي را که در زمين با رنگهاي مختلف و درانواع گوناگون آفريده مسخر و رام شما گردانيده است. بي گمان در اين امر براي گروهي که پند مي پذيرند نشانۀ روشني است.
#
{13} أي: فيما ذرأ الله ونشر للعباد من كلِّ ما على وجه الأرض من حيوان وأشجار ونبات وغير ذلك مما تختلفُ ألوانه وتختلف منافعه آيةٌ على كمال قدرة الله وعميم إحسانِهِ وسَعَةِ برِّه وأنَّه الذي لا تنبغي العبادة إلاَّ له وحدَه لا شريك له. {لقوم يذكرونَ}؛ أي: يستحضرون في ذاكرتهم ما ينفعُهم من العلم النافع ويتأمَّلون ما دعاهم الله إلى التأمُّل فيه حتى يتذكَّروا بذلك ما هو دليل عليه.
(13) آنچه خداوند پدید آورده، و برای بندگان منتشر نموده است،
از قبیل: حیوانات، و درختان و گیاهان و دیگر چیزهایی که رنگهای آن متفاوت و منافع آن مختلف است، دالّ بر کمال قدرت خدا و احسان فراگیر و گستردگی بخشش اوست، و اینکه عبادت، فقط شایستۀ اوست و او یگانه و یکتا است. (
﴿لِّقَوۡمٖ يَذَّكَّرُونَ﴾) برای گروهی که آنچه را از علم مفید که به آنان سود میرساند، در ذهن خود تداعی میکنند؛ و در آنچه که خداوند آنان را به تأمل در آن فرا خوانده است، تأمل و اندیشه میکنند تا با این تداعی و تأمل، چیزی
[=خدایی] را به یاد آورند که این پدیدهها، دلیل و نشانهای بر وجود او هستند؛ یعنی کسانی که دانشِ مفید دارند، و درآنچه که خداوند از آنها خواسته است تا در آن بیندیشند، اندیشه میکنند تا در پرتو قدرت الهی و نیروی لایزال ایشان، راهیاب شوند.
{وَهُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْمًا طَرِيًّا وَتَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْكَ مَوَاخِرَ فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (14)}.
وَهُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُواْ مِنْهُ لَحْمًا طَرِيًّا وَتَسْتَخْرِجُواْ مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْكَ مَوَاخِرَ فِيهِ وَلِتَبْتَغُواْ مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ و اوست که دريا را مسخر و رام ساخته است تا از آن گوشت تازه بخوريد و از آن زيور آلاتي بيرون بياوريد که آن را مي پوشيد. و کشتي ها را در آن شکافنده مي بيني، و تا از فضل او بجوييد و باشد که سپاس گزاري کنيد.
#
{14} أي: [و] هو وحده لا شريك له {الذي سخَّر البحر}: وهيَّأه لمنافعكم المتنوِّعة؛ {لتأكلوا منه لحماً طريًّا}: وهو السمك والحوتُ الذي يصطادونه منه، {وتستخرِجوا منه حِلْيَةً تلبسَونها}: فتزيدُكم جمالاً وحُسناً إلى حسنكم. {وترى الفُلْكَ}؛ أي: السفن والمراكب {مواخِرَ فيه}؛ أي: تَمْخَرُ البحر العجاجَ الهائلَ بمقَدَّمها حتى تسلك فيه من قطرٍ إلى آخر تحمل المسافرين وأرزاقهم وأمتعتهم وتجاراتهم التي يطلبون بها الأرزاق وفضل الله عليهم. {ولعلَّكم تشكُرون}: الذي يسَّر لكم هذه الأشياء وهيَّأها وتُثنون على الله الذي مَنَّ بها؛ فلله تعالى الحمدُ والشكر والثناء؛ حيث أعطى العباد من مصالحهم ومنافعهم فوق ما يطلبون وأعلى مما يتمنَّوْن وآتاهم من كلِّ ما سألوه لا نحصي ثناء عليه، بل هو كما أثنى على نفسه.
(14) (
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي سَخَّرَ ٱلۡبَحۡرَ﴾) و تنها اوست که دریا را مسخر شما ساخته است، و آن را برای منافع گوناگون شما آماده کرده است. (
﴿لِتَأۡكُلُواْ مِنۡهُ لَحۡمٗا طَرِيّٗا﴾) تا از آن، گوشت تازه بخورید. و آن، ماهی است که از دریا شکار میکنید. (
﴿وَتَسۡتَخۡرِجُواْ مِنۡهُ حِلۡيَةٗ تَلۡبَسُونَهَا﴾) و از آن، زیوری بیرون بیاورید که آن را میپوشانید، و بر زیبایی خودتان میافزایید. (
﴿وَتَرَى ٱلۡفُلۡكَ﴾) و کشتیها را میبینی، (
﴿مَوَاخِرَ فِيهِ﴾) که در دریا رواناند، و دریای متلاطم و طوفانی را، با پیشانی و نوک خود میشکافند، و از کشوری به کشوری دیگر میروند، و مسافران و روزیهایشان و کالاها و جنسهای تجارتی ایشان را حمل میکنند؛ کالاهایی که با آن، رزق و فضل خدا را برای خود طلب میکنند. (
﴿وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ﴾) و باشد که سپاس کسی را به جای آورید که این چیزها را برایتان میَسَّر ومهیا کرده، و چنین چیزهایی را به شما ارزانی نموده است. پس خداوند تعالی را شکر و ستایش میکنیم که منافع و مصالح بندگان را، بالاتر از آنچه که میخواهند، به آنها بخشیده؛ و هرآنچه را که خواستهاند، به آنها داده است. ما نمیتوانیم او را ستایش کنیم آنگونه که شایستۀ اوست. ستایشی که شایستۀ اوست، عبارت است از ستایشی که ایشان از خود بهعمل آورده است.
{وَأَلْقَى فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ وَأَنْهَارًا وَسُبُلًا لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (15) وَعَلَامَاتٍ وَبِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ (16)}.
وَأَلْقَى فِي الأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ وَأَنْهَارًا وَسُبُلاً لَّعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ و در زمين کوهها استوار و پابرجايي قرار داد تا
(زمين) شما را نلرزاند. و رودخانه ها و راههايي را پديدار کرد باشد که راه يابيد.
وَعَلامَاتٍ وَبِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ و نشانه هايي را قرار داد، و آنان به وسيلۀ ستاره راه مي يابند.
#
{15 ـ 16} أي: {وألقى}: الله تعالى لأجل عباده {في الأرض رواسيَ}: وهي الجبال العظام؛ لئلاَّ تميدَ بهم وتضطربَ بالخلق، فيتمكَّنون من حرث الأرض والبناء والسير عليها، ومن رحمته تعالى أنْ جعل فيها أنهاراً يسوقها من أرض بعيدةٍ إلى أرض مضطرَّة إليها؛ لسقيهم وسقي مواشيهم وحروثهم؛ أنهاراً على وجه الأرض وأنهاراً في بطنها يستخرجونها بحفرها حتى يصلوا إليها فيستخرجونها بما سخَّر الله لهم من الدوالي والآلات ونحوها، ومن رحمته أنْ جعلَ في الأرض سُبُلاً؛ أي: طرقاً توصِلُ إلى الديار المتنائية. {لعلَّكم تهتدونَ}: السبيل إليها، حتى إنك تجدُ أرضاً مشتبكةً بالجبال مسلسلةً فيها، وقد جعل الله فيما بينها منافذ ومسالك للسالكين.
(15 - 16) (
﴿وَأَلۡقَىٰ فِي ٱلۡأَرۡضِ رَوَٰسِيَ﴾) و خداوند برای بندگانش در زمین، کوههای بزرگی قرار داد تا زمین آنها را نلرزاند، و بتوانند کشاورزی نمایند و ساخت و ساز کنند و روی زمین راه بروند. و از رحمت الهی، این است که در زمین رودخانههایی پدید آورد که آبها را از سرزمین دوردست به سرزمینی میآورد که به آن نیاز دارد تا از آن بنوشید، و چهارپایانتان نیز از آن بنوشند، و کشتزارهایتان به وسیلۀ آن آبیاری شوند. رودخانههایی روی زمین پدید آورده، و رودخانههایی در درون زمین قرار داده است که برای بیرون آوردن آن، زمین را حفر مینمایید، و چون به آب برسد، آن را به وسیلۀ ادواتی که خداوند برایتان مسخر نموده است، بیرون میآورید. و از رحمت الهی، این است که در روی زمین راههایی قرار داده است که انسان به وسیلۀ آن به سرزمینهای دور میرسد. (
﴿لَّعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ﴾) تا راه یابید. حتی خداوند در زمینی که کاملاً کوهستانی است و کوهها به صورت زنجیرهای به هم پیوستهاند، راهها و گذرگاههایی قرار داده است.
{أَفَمَنْ يَخْلُقُ كَمَنْ لَا يَخْلُقُ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ (17) وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (18) وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ (19) وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ (20) أَمْوَاتٌ غَيْرُ أَحْيَاءٍ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ (21) إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ وَهُمْ مُسْتَكْبِرُونَ (22) لَا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ (23)}.
أَفَمَن يَخْلُقُ كَمَن لاَّ يَخْلُقُ أَفَلا تَذَكَّرُونَ آيا کسي که مي آفريند همچون کسي است که نمي آفريند؟ آيا پند نمي پذيريد.
وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَةَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَّ اللّهَ لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ و اگر بخواهيد نمعت هاي خداوند را بشماريد نمي توانيد آن را بشماريد، بي گمان خداوند آمرزندۀ مهربان است.
وَاللّهُ يَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ و خداوند آنچه را که پنهان مي داريد و آنچه را که آشکار مي کنيد، مي داند.
وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ لاَ يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ و کساني که جز خدا به فرياد مي خوانند چيزي نمي آفرينند و خودشان آفريده مي شوند.
أَمْواتٌ غَيْرُ أَحْيَاء وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ
(آنچه مي پرستند) مرده اند و بي جان، و نمي دانند چه وقت زنده و برانگيخته مي شوند.
إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَالَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ قُلُوبُهُم مُّنكِرَةٌ وَهُم مُّسْتَكْبِرُونَ و خداي شما خداي يکتايي است، و آنان که به آخرت ايمان نمي آورند دلهايشان منکر بوده و خودشان متکبر هستد
لاَ جَرَمَ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ بدون شک خداوند آنچه را که پنهان مي دارند و آنچه را که پنهان مي دارند و آنچه را که آشکار مي کنند، مي داند. همانا او مستکبران را دوست نمي دارد.
#
{17} لما ذكر تعالى ما خَلَقَهُ من المخلوقات العظيمة وما أنعم به من النعم العميمة؛ ذكر أنه لا يشبهه أحدٌ، ولا كفء له ولا ندَّ له، فقال: {أفمن يَخْلُقُ}: جميع المخلوقات، وهو الفعَّال لما يريد، {كمن لا يَخْلُقُ}: شيئاً لا قليلاً ولا كثيراً. {أفلا تَذَكَّرونَ}: فتعرفون أن المنفرد بالخلق أحقُّ بالعبادة كلِّها؛ فكما أنه واحدٌ في خلقه وتدبيره؛ فإنَّه واحدٌ في إلهيَّتِه وتوحيده وعبادته، وكما أنَّه ليس له مشاركٌ إذ أنشأكم وأنشأ غيركم؛ فلا تجعلوا له أنداداً في عبادته، بل أخلصوا له الدين.
(17) پس از آنکه خداوند به بیان مخلوقات بزرگ ونعمتهای فراگیر خود پرداخت،
فرمود: هیچ کس مانند او نیست،
و هیچ همتا و نظیری ندارد: (
﴿أَفَمَن يَخۡلُقُ﴾) آیا کسی که همۀ مخلوقات را میآفریند و او هر چیزی که بخواهد، انجام میدهد، (
﴿كَمَن لَّا يَخۡلُقُ﴾) مانند کسی است که هیچ چیزی را -نه کم و نه زیاد- نمیآفریند؟! (
﴿أَفَلَا تَذَكَّرُونَ﴾) آیا پند نمیپذیرید و تشخیص نمیدهید کسی که همو آفریننده است، سزاوار پرستش است؟ پس همانطور که او در آفریدن و تدبیر یگانه است، در الوهیت و توحید و پرستش نیز یگانه است.
#
{18} {وإن تَعُدُّوا نعمة الله}: عدداً مجرداً عن الشكر، {لا تُحصوها}: فضلاً عن كونكم تشكُرونها؛ فإنَّ نعمه الظاهرة والباطنة على العباد بعدد الأنفاس واللحظات، من جميع أصناف النعم، مما يعرف العباد ومما لا يعرفون، وما يدفع عنهم من النقم؛ فأكثر من أن تحصى. {إنَّ الله لغفورٌ رحيمٌ}: يرضى منكم باليسير من الشكر مع إنعامه الكثير.
(18) و همانطور که خداوند در آفرینش شما و دیگران شریکی ندارد، در عبادت و پرستش وی نیز شریک و همتا قرار ندهید، بلکه عبادت را، تنها برای او انجام دهید. (
﴿وَإِن تَعُدُّواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ﴾) و اگر بخواهید نعمتهای الهی را بشمارید، به جای آنکه سپاس وی را به جای آورید، (
﴿لَا تُحۡصُوهَآ﴾) نمیتوانید آن را بشمارید، گذشته از اینکه بتوانید سپاس آن را به جای آورید، به درستی که نعمتهای ظاهری و باطنی خداوند که به بندگانش عطا نموده، به اندازۀ نَفَسها و لحظهها است، و از انواع نعمتها
[را به بندگان داده است] ، نعمتهای فراوانی که بندگان، برخی از آنها را میشناسند و هنوز از بقیه سر در نیاوردهاند، و مصیبتهای زیادی را نیز از آنان دفع کرده است،
[در مجموع نعمتهای خداوند] بیشتر از آنند که به شمارش در آیند. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَغَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾) بیگمان خداوند آمرزنده و مهربان است؛ و چنانچه مقداری شکرگزار باشید، از شما خشنود میشود، با وجود اینکه نعمتهای بسیار زیادی را به شما داده است.
#
{19 ـ 20} وكما أن رحمته واسعةٌ وجوده عميمٌ ومغفرته شاملةٌ للعباد؛ فعلمه محيطٌ بهم، يعلم ما يسرُّون وما يعلنون بخلاف مَنْ عُبِد من دونه فإنهم {لا يَخْلُقون شيئاً}: قليلاً ولا كثيراً. {وهم يُخْلَقون}؛ فكيف يَخْلُقون شيئاً مع افتقارهم في إيجادهم إلى الله تعالى؟!
(19 - 20) و همانطور که رحمت خداوند، گسترده؛ و احسان او، فراگیر است؛ و آمرزش او، همۀ بندگان را فراگرفته است؛ دانش او نیز، همه را احاطه کرده است. (
﴿يَعۡلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعۡلِنُونَ﴾) آنچه را که پنهان میدارید، و آنچه را که آشکار میسازید، میداند. برخلاف بتها و کسانی که به جای خدا پرستش میکنید؛ زیرا آنها، (
﴿لَا يَخۡلُقُونَ شَيۡٔٗا﴾) کوچکترین چیزی را نمیآفرینند، (
﴿وَهُمۡ يُخۡلَقُونَ﴾) بلکه خودشان آفریده میشوند. پس چگونه میتوانند چیزی را بیافرینند، در حالی که آنها در آفرینش خود نیازمند خداوند متعال هستند؟!
#
{21 ـ 22} ومع هذا؛ ليس فيهم من أوصاف الكمال شيء لا علمٌ ولا غيره. {أمواتٌ غير أحياء}: فلا تسمع ولا تُبْصِر ولا تَعْقِلُ شيئاً، أفتُتَّخَذُ هذه آلهة من دون ربِّ العالمين؟! فتبًّا لعقول المشركين ما أضلَّها وأفسدَها؛ حيث ضلَّت في أظهر الأشياء فساداً، وسوَّوا بين الناقص من جميع الوجوه؛ فلا أوصاف كمال، ولا شيء من الأفعال! وبين الكامل من جميع الوجوه الذي له كلُّ صفة كمال وله من تلك الصفة أكملها وأعظمها؛ فله العلم المحيطُ بكلِّ الأشياء والقدرةُ العامَّة والرحمة الواسعة التي ملأت جميع العوالم والحمدُ والمجدُ والكبرياء والعظمة التي لا يقدر أحدٌ من الخلق أن يحيطَ ببعض أوصافه، ولهذا قال: {إلهكم إلهٌ واحدٌ}: وهو الله الأحد الفرد الصمد، الذي لم يلدْ، ولم يولدْ، ولم يكنْ له كفواً أحدٌ؛ فأهل الإيمان والعقول أجلَّتْه قلوبُهم، وعظَّمته، وأحبَّته حبًّا عظيماً، وصرفوا له كلَّ ما استطاعوا من القربات البدنيَّة والماليَّة وأعمال القلوب وأعمال الجوارح، وأثنَوْا عليه بأسمائِهِ الحسنى وصفاتِهِ وأفعاله المقدسة.
و {الذين لا يؤمنونَ بالآخرة قلوبُهُم مُنْكِرَةٌ}: لهذا الأمر العظيم، الذي لا ينكِرُه إلاَّ أعظم الخَلْق جهلاً وعناداً، وهو توحيد الله. {وهم مستكبرونَ}: عن عبادته.
(21 - 22) هیچ چیزی از صفتهای کمال، در آنها وجود ندارد؛ نه آگاهی دارند و نه شعور، (
﴿ أَمۡوَٰتٌ غَيۡرُ أَحۡيَآءٖ﴾) مردهاند و بیجان، نمیشنوند و نمیبینند، و چیزی نمیفهمند. آیا چنین چیزهایی به جای پروردگار جهانیان به خدایی گرفته میشوند؟! پس وای بر عقل مشرکان!! چقدر عقلهایشان فاسد و سرگشته است! زیرا موجوداتِ پوچی را به خدایی گرفته، و آنچه را که از هر جهت ناقص است، و نه صفات کمالی دارد، و نه کاری را انجام میدهد؛ با ذاتی که از هر جهت کامل است، و دارای هر صفت کمالی است؛ و در هر صفتی کاملترین و بزرگترین آن را دارا است، برابر قرار دادهاند! پس خداوند، دارای علم و دانش فراگیر و رحمت گسترده است، و رحمت او همۀ دنیا را پر کرده است؛ ستوده و بزرگوار و دارای عظمت و کبریا است، و هیچ کس نمیتواند برخی از اوصاف او را به خود اختصاص دهد.
بنابراین فرمود: (
﴿إِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ﴾) معبود بر حق شما، معبود یکتایی است؛ و آن، خداوند یگانه و بینیاز است که نه فرزندی دارد و نه از کسی متولد شده است، و هیچ همتایی ندارد. پس اهل ایمان و عقل و دل، او را بزرگ میدانند، و وی را به شدت دوست میدارند، و تمام عبادتهای بدنی و مالی و قلبی را، برای او انجام داده، و او را با نامهای نیکو و صفات و افعال مقدسش، ستایش میکنند. (
﴿فَٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ قُلُوبُهُم مُّنكِرَةٞ﴾) و آن کسانی که به آخرت ایمان نمیآورند، قلباً این امر بزرگ را که توحید است، انکار میکنند، درحالیکه جز نادانترین و جاهلترین مخلوق، کسی آن را انکار نمیکند، (
﴿وَهُم مُّسۡتَكۡبِرُونَ﴾) و آنها با خود بزرگ بینی، از عبادتِ او سر باز میزنند.
#
{23} {لا جَرَمَ}؛ أي: حقًّا لا بدَّ {أنَّ الله يعلم ما يُسِرُّون وما يُعْلِنون}: من الأعمال القبيحة. {إنَّه لا يحبُّ المستكبرين}: بل يبغضهم أشدَّ البغض، وسيجازيهم من جنس عملهم. {إنَّ الذين يستكبِرون عن عبادتي سيدخلون جهنَّم داخرين}.
(23) (
﴿لَا جَرَمَ أَنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعۡلِنُونَ﴾) قطعاً خداوند، کارهای زشتی را که پنهان میدارند، و آنچه را که آشکار میسازند، میداند. (
﴿إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُسۡتَكۡبِرِينَ﴾) همانا او، مستکبران را دوست ندارد؛ بلکه به شدت مورد نفرت الهی هستند و به زودی آنها را، به سزایی از نوع عملشان خواهد رساند.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَسۡتَكۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِي سَيَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ﴾ بیگمان کسانی که با خود بزرگ بینی، از دعا و عبادت من سرباز میزنند، وارد جهنم خواهند شد و در آن میمانند.
{وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ مَاذَا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ (24) لِيَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلَا سَاءَ مَا يَزِرُونَ (25) قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللَّهُ بُنْيَانَهُمْ مِنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيْثُ لَا يَشْعُرُونَ (26) ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُخْزِيهِمْ وَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِيهِمْ قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَالسُّوءَ عَلَى الْكَافِرِينَ (27) الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلَى إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (28) فَادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ (29)}.
وَإِذَا قِيلَ لَهُم مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُواْ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ و چون به آنان گفته شود:
«پروردگار شما چه چيزهايي را نازل کرده است؟ » مي گويد: «افسانه هاي پيشينيان را
(نازل کرده است».
لِيَحْمِلُواْ أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلاَ سَاء مَا يَزِرُونَ (آنان) بايد در روز قيامت به طور کامل بار گناهان خويش و برخي از بار گناهان کساني را حمل نمايند که ايشان را بدون آگاهي گمراه ساخته اند، و چه بد است آنچه حمل مي نمايند؟
قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللّهُ بُنْيَانَهُم مِّنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِن فَوْقِهِمْ وَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَشْعُرُونَ همانا کساني که پيش از ايشان بوده اند مکر ورزيدند، پس خداوند بنيادشان را از پآيه برانداخت و سقف از بالاي سرشان بر آنان فرو افتاد و عذاب
(خدا) از جايي که نمي دانستند به آنان رسيد.
ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُخْزِيهِمْ وَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكَآئِيَ الَّذِينَ كُنتُمْ تُشَاقُّونَ فِيهِمْ قَالَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَالْسُّوءَ عَلَى الْكَافِرِينَ سپس روز قيامت آنان را خوار و رسوا مي سازد و مي فرمايد: «کجا هستيد شريکهاي من که شما به خاطر آنها به ستيز و نزاع بر مي خواستيد؟»علماي
(رباني) مي گويند:
«به راستي خواري و بدي امروز نصيب کافران است.»
الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ فَأَلْقَوُاْ السَّلَمَ مَا كُنَّا نَعْمَلُ مِن سُوءٍ بَلَى إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ کساني که فرشتگان در حالي جانشان را مي ستانند که ستم کارانند، پس تسليم مي شوند
( و مي گويند): ما کار بدي نکرده ايم، آري به راستي که خداوند به آنچه مي کردند داناست.
فَادْخُلُواْ أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ پس از درهاي جهنم وارد شويد در حالي که در آنجا جاودانه خواهيد بود. چه بد است جايگاه متکبران
#
{24} يقول تعالى مخبراً عن شدَّة تكذيب المشركين بآيات الله: {وإذا قيلَ لهم ماذا أنْزَلَ ربُّكم}؛ أي: إذا سئلوا عن القرآنِ والوحي الذي هو أكبر نعمةٍ أنعم الله بها على العباد؛ فماذا قولكم به؟ وهل تشكرون هذه النعمة وتعترفون بها أم تكفرون وتعاندون؟ فيكون جوابهم أقبحَ جواب وأسمجه، فيقولون عنه: إنَّه {أساطيرُ الأولين}؛ أي: كذبٌ اختلقه محمدٌ على الله، وما هو إلاَّ قَصَصُ الأوَّلين التي يتناقلها الناس جيلاً بعد جيل، منها الصدق ومنها الكذب.
(24) خداوند متعال خبر میدهد که مشرکان به شدت آیات خدا را تکذیب میکنند: (
﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُم مَّاذَآ أَنزَلَ رَبُّكُمۡ﴾) و هنگامی که در رابطه با قرآن و وحی از آنها سؤال شود؛ قرآنی که بزرگترین هدیۀ خداوند برای بندگان است، و گفته شود شما در مورد قرآن چه میگویید؟ آیا شکر این نعمت را به جای میآورید و آن را میپذیرید، یا به آن کفر میورزید و با آن مخالفت میکنید؟
آنها زشتترین پاسخ را داده و میگویند: (
﴿أَسَٰطِيرُ ٱلۡأَوَّلِينَ﴾) این قرآن، دروغی است که محمد آن را به خدا نسبت میدهد، و آن را از پیش خود ساخته است؛ و قرآن، چیزی جز داستانهای گذشتگان نیست که نسل به نسل مردم آن را به یکدیگر منتقل مینمایند، و برخی از این افسانهها راست، و برخی دروغاند. پس این را گفته، و پیروانشان را به سوی آن فراخواندهاند،
#
{25} فقالوا هذه المقالة، ودعوا أتباعهم إليها، وحَمَلوا وِزْرهم ووِزْرَ من انقاد لهم إلى يوم القيامة، وقوله: {ومِنْ أوزار الذين يُضِلُّونهم بغير علم}؛ أي: من أوزار المقلِّدين الذين لا علم عندَهم إلاَّ ما دَعَوْهم إليه، فيحملون إثم ما دَعَوْهم إليه وأما الذين يعلمون؛ فكلٌّ مستقلٌّ بِجُرمه؛ لأنَّه عرف ما عرفوا. {ألا ساء ما يَزِرونَ}؛ أي: بئس ما حملوا من الوزر المثقِلِ لظهورهم من وِزْرهم ووِزْر من أضلُّوه.
(25) و در روز قیامت، بار گناه خود و گناه کسانی را که از آنها پیروی کردهاند، به دوش خواهند کشید. (
﴿وَمِنۡ أَوۡزَارِ ٱلَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيۡرِ عِلۡمٍ﴾) و بار گناهانِ تقلیدکنندگانی را حمل خواهند کرد که علم و آگاهی ندارند. پس آنها، گناه کسانی را به دوش میکشند که آنان را به سوی کفر دعوت کردند؛ و اما کسانی که میدانند، و با آگاهی از کفر و گناه پیروی میکنند، هریک جرم و گناهی مستقل دارد، چون از روی شناخت و آگاهی عمل کردهاند. (
﴿أَلَا سَآءَ مَا يَزِرُونَ﴾) و چه بد است بار سنگین گناهانشان، و گناه کسانی که گمراه ساختهاند؛ پس آن را بر پشت خود حمل مینمایند.
#
{26 ـ 27} {قد مَكَرَ الذين من قبلهم}: برسلهم، واحتالوا بأنواع الحيل على ردِّ ما جاؤوهم به، وبنوا من مكرهم قصوراً هائلةً، {فأتى الله بنيانَهم من القواعِدِ}؛ أي: جاءها الأمر من أساسها وقاعدتها، {فخرَّ عليهم السقفُ من فوقِهِم}: فصار ما بَنَوْه عذاباً عُذِّبوا به. {وأتاهُمُ العذابُ من حيثُ لا يشعرونَ}: وذلك أنَّهم ظنُّوا أن هذا البنيان سينفعهم ويقيهم العذاب، فصار عذابُهم فيما بَنَوْه وأصَّلوه. وهذا من أحسن الأمثال في إبطال الله مَكْرَ أعدائه؛ فإنَّهم فكَّروا وقدَّروا فيما جاءت به الرسل لما كذَّبوه وجعلوا لهم أصولاً وقواعدَ من الباطل يرجعون إليها ويردُّون بها ما جاءت به الرسل، واحتالوا أيضاً على إيقاع المكروه والضرر بالرسل ومَنْ تَبِعَهم، فصار مكرُهم وبالاً عليهم، فصار تدبيرهم فيه تدميرهم، ذلك لأنَّ مكرهم سيِّئٌ، ولا يَحيق المكر السيِّئ إلاَّ بأهله. هذا في الدُّنيا، ولعذاب الآخرة أخزى، ولهذا قال: {ثم يوم القيامةِ يُخزيهم}؛ أي: يفضحُهم على رؤوس الخلائق ويبيِّن لهم كَذِبَهم وافتراءهم على الله. {ويقول أين شركائيَ الذين كنتُم تُشاقُّون فيهم}؛ أي: تحاربون وتعادون الله وحِزْبه لأجلهم تزعمون أنَّهم شركاء لله؛ فإذا سألهم هذا السؤال؛ لم يكن لهم جواب إلاَّ الإقرار بضلالهم والاعتراف بعنادهم، فيقولون: {ضَلُّوا عنَّا وَشَهِدوا على أنفِسِهم أنَّهم كانوا كافرينَ}: {قال الذين أوتوا العلم}؛ أي: العلماء الربانيُّون: {إنَّ الخِزْيَ اليومَ}؛ أي: يوم القيامة، [{والسوء}؛ أي]: العذاب {على الكافرين}. وفي هذا فضيلة أهل العلم، وأنَّهم الناطقون بالحقِّ في هذه الدُّنيا ويوم يقوم الأشهاد، وأنَّ لقولهم اعتباراً عند الله وعند خلقه.
(26 - 27) (
﴿قَدۡ مَكَرَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ﴾) همانا کسانی که پیش از ایشان بودهاند، علیه پیامبران توطئه کرده، و انواع نیرنگها را، برای رد کردن آنچه آورده بودند، به کار گرفتند، و از نیرنگهایشان قصرهای بلندی ساختند. (
﴿فَأَتَى ٱللَّهُ بُنۡيَٰنَهُم مِّنَ ٱلۡقَوَاعِدِ﴾) ولی فرمان خداوند به سراغ بنیاد آنان رفته، و آن را از اساس ویران کرد. (
﴿فَخَرَّ عَلَيۡهِمُ ٱلسَّقۡفُ مِن فَوۡقِهِمۡ﴾) و سقف از بالای سرشان بر آنان فرو افتاد؛ و آنچه که آنها ساخته بودند، برای آنان تبدیل به عذابی شد. (
﴿وَأَتَىٰهُمُ ٱلۡعَذَابُ مِنۡ حَيۡثُ لَا يَشۡعُرُونَ﴾) و عذاب از جایی که نمیدانستند، به آنان رسید؛ زیرا گمان میبردند که بنیادشان به آنها فایده خواهد داد و آنان را از عذاب مصون میدارد، اما آنچه ساخته بودند و اصل و اساسش را محکم بنا نهاده بودند، مایۀ عذابشان شد. و این بهترین مثال است برای باطل شدن نیرنگ دشمنان خدا؛ زیرا آنها، آنچه را پیامبران آورده بودند، تکذیب کردند؛ و برای خود، اصول و قواعدی از باطل پایهریزی نموده و به آن مراجعه میکردند، و بدین وسیله آنچه را پیامبران آورده بودند، ردّ مینمودند. و نیز برای زیان رساندن به پیامبران و پیروانشان، توطئهها کردند؛ اما توطئه و نیرنگشان عذابی برای آنها شد، و تدبیر و نقشۀ آنها، مایۀ هلاکت و نابودیشان گشت؛ چون مکر آنها بد بود،
﴿وَلَا يَحِيقُ ٱلۡمَكۡرُ ٱلسَّيِّئُ إِلَّا بِأَهۡلِهِۦ﴾ و مکر و نیرنگ بد، جز به صاحبش برنمیگردد. این در دنیاست؛ و عذاب آخرت، از این خوارکنندهتر میباشد.
بنابراین فرمود: (
﴿ثُمَّ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يُخۡزِيهِمۡ﴾) سپس روز قیامت، در ملاء عام آنان را رسوا میکند، و دروغ پردازی و افتراهایشان را برملا میسازد. (
﴿وَيَقُولُ﴾) و به آنها میفرماید: (
﴿أَيۡنَ شُرَكَآءِيَ ٱلَّذِينَ كُنتُمۡ تُشَٰٓقُّونَ فِيهِمۡ﴾) کجا هستند شریکان من که شما به خاطر آن، با خداوند و حزب و گروه او جنگیده و دشمنی میکردید، و ادّعا میکردید شریکان خدا هستند؟! خداوند این سؤال را از آنها میپرسد، اما جز اعتراف به گمراهی و عناد خود، پاسخی ندارند.
پس میگویند: ﴿ضَلُّواْ عَنَّا وَشَهِدُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَنَّهُمۡ كَانُواْ كَٰفِرِينَ﴾ [خدایان دروغین] از پیش ما گم شدند، و برخود گواهی میدهند که آنان کافر بودهاند. (
﴿قَالَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ﴾) علمای ربانی میگویند: (
﴿إِنَّ ٱلۡخِزۡيَ ٱلۡيَوۡمَ وَٱلسُّوٓءَ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾) همانا خواری و رسوایی، عذاب و بدیِ روز قیامت، نصیب کافران است. واین، اشاره به فضیلت اهل علم است؛ زیرا آنها، در این دنیا و در روز قیامت، سخن حق را بر زبان میآورند؛ و سخن آنها، نزد خدا و خلق خدا، دارای اعتبار وارزش است. سپس خداوند آنچه را که در حالت مرگ و در روز قیامت با آنها انجام میشود،
بیان نمود و فرمود:
#
{28} ثم ذكر ما يفعل بهم عند الوفاةِ وفي القيامة، فقال: {الذين تتوفَّاهم الملائكةُ ظالمي أنفُسِهِم}؛ أي: تتوفَّاهم في هذه الحال التي كَثُر فيها ظلمُهم وغيُّهم، وقد علم ما يلقى الظلمة في ذلك المقام من أنواع العذاب والخزي والإهانة. {فألقَوُا السَّلَم}؛ أي: استسلموا وأنكروا ما كانوا يعبُدونهم من دون الله، وقالوا: {ما كُنَّا نعملُ مِنْ سوءٍ}: فيُقال لهم: {بلى}: كنتُم تعملون السوءَ. فَـ {إنَّ الله عليم بما كنتُم تعملون}: فلا يُفيدكم الجحود شيئاً. وهذا في بعض مواقف القيامة؛ ينكرون ما كانوا عليه في الدُّنيا؛ ظنًّا أنه ينفعهم؛ فإذا شهدت عليهم جوارِحُهم، وتبيَّن ما كانوا عليه؛ أقرُّوا واعترفوا، ولهذا لا يدخلون النار حتى يعترِفوا بذُنوبهم.
(28) (
﴿ٱلَّذِينَ تَتَوَفَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ ظَالِمِيٓ أَنفُسِهِمۡ﴾) آنان در حالی که به خود ستم کردهاند، و ستم و گمراهیشان زیاد است، فرشتگان جانشان را میستانند، و ستمگران در این حالت، با انواع عذاب و رسوایی و اهانت مواجه میشوند. (
﴿فَأَلۡقَوُاْ ٱلسَّلَمَ﴾) پس تسلیم میشوند، و آنچه را که به جای خدا پرستش میکردند،
انکار نموده و میگویند: (
﴿مَا كُنَّا نَعۡمَلُ مِن سُوٓءِۢ﴾) ما کار بدی نکردهایم.
پس به آنان گفته میشود: (
﴿بَلَىٰٓ﴾) آری! شما کار بد میکردید. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمُۢ بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ﴾) و خداوند به آنچه میکردید، داناست، پس انکارتان به شما سودی نمیرساند. آنان در قیامت آنچهرا که در دنیا برآن بودند، انکار مینمایند؛ چون گمان میبرند این کار به آنها سود میبخشد؛ اما آنگاه اعضای بدنشان، علیه آنها شهادت داده، و آنچهرا که میکردهاند، آشکار میسازد، و به گناه خود اقرار و اعتراف مینمایند. بنابراین تا وقتی که به گناهانشان اعتراف نکنند، وارد جهنم نمیشوند.
#
{29} فإذا دخلوا أبواب جهنَّم، كلُّ أهل عمل يدخُلون من الباب اللائق بحالهم؛ فبئسَ {مثوى المتكبِّرين}: نار جهنم؛ فإنَّها مثوى الحسرة والندم، ومنزل الشقاء والألم، ومحلُّ الهموم والغموم، وموضعُ السَّخَط من الحيِّ القيُّوم، لا يُفَتَّر عنهم من عذابها، ولا يُرْفَع عنهم يوماً من أليم عقابها، قد أعرض عنهم الربُّ الرحيم، وأذاقهم العذاب العظيم.
(29) پس وقتی که وارد درهای جهنم شدند، هرکس از دری که شایستۀ حالات و عمل اوست، وارد میشود. (
﴿فَلَبِئۡسَ مَثۡوَى ٱلۡمُتَكَبِّرِينَ﴾) و چه بد است جایگاه متکبران، و آن آتش جهنم است! جهنمی که جایگاه حسرت و ندامت و منزل بدبختی و درد، و محل غم و ناراحتی و خشم خداوند است. عذاب جهنم، بر آنان تخفیف نمییابد و حتی یک روز از عذاب دردناک جهنم در استراحت نخواهند بود. پروردگار مهربان از آنها روی گردانده، و عذاب بزرگ را به آنان میچشاند.
{وَقِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا مَاذَا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا خَيْرًا لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَلَدَارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ وَلَنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِينَ (30) جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ كَذَلِكَ يَجْزِي اللَّهُ الْمُتَّقِينَ (31) الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلَامٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (32)}.
وَقِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْاْ مَاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُواْ خَيْرًا لِّلَّذِينَ أَحْسَنُواْ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَيْرٌ وَلَنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِينَ و به پرهيزگاران گفته مي شود:
«پروردگارتان چه چيزي را نازل کرده است»؟
مي گويند: «خير و خوبي را» براي نيکوکاران در همين دنيا نيکي است و سراي آخرت بهتر خواهد بود. و چه خوب است سراي پرهيزگاران!
جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَآؤُونَ كَذَلِكَ يَجْزِي اللّهُ الْمُتَّقِينَ باغهاي بهشت که به آن وارد مي شوند جويبارها در زير درختان آن روان است، در آنجا هر چه بخواهند دارند. خداوند اين چنين به پرهيزگاران پاداش مي دهد.
الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُواْ الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ آنان که فرشتگان در حالي جانشان را مي گيرند که پاک اند.
مي گويند: «سلام بر شما باد به خاطر کارهايي که مي کرديد به بهشت وارد شويد».
#
{30} لما ذَكَرَ الله قيل المكذبين بما أنزل الله؛ ذَكَرَ ما قاله المتَّقون، وأنَّهم اعترفوا وأقرُّوا بأنَّ ما أنزل الله نعمةٌ عظيمةٌ وخيرٌ عظيمٌ امتنَّ الله به على العباد، فقبلوا تلك النعمة، وتلقَّوْها بالقَبول والانقياد، وشكروا الله عليها، فعَلِموها وعملوا بها. {للذين أحسنوا}: في عبادة الله تعالى وأحسنوا إلى عباد الله؛ فلهم {في هذه الدُّنيا حسنةٌ}: رزقٌ واسعٌ وعيشةٌ هنيَّةٌ وطمأنينةُ قلبٍ وأمنٌ وسرورٌ. {ولدار الآخرة خيرٌ}: من هذه الدار وما فيها من أنواع اللذَّات والمشتهيات؛ فإنَّ هذه نعيمها قليلٌ محشوٌّ بالآفات منقطع؛ بخلاف نعيم الآخرة، ولهذا قال: {ولنعم دارُ المتَّقين}.
(30) وقتی خداوند، سخن کسانی را ذکر کرد که آنچه را او نازل نموده بود، تکذیب کردند؛ به بیان سخن پرهیزگاران پرداخت که اعتراف میکنند آنچه خداوند نازل نموده است، نعمت و خیر بزرگی است، و خداوند با دادنِ آن به بندگان، بر آنها منّت نهاده است. پس پرهیزگاران این نعمت را پذیرفتند، و تسلیم فرمان پروردگار شدند، و شکرِ خدا را به خاطرِ آن به جای آوردند، و آن را شناختند و به آن عمل نمودند. (
﴿لِّلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ﴾) برای کسانی که عبادت خدا را به خوبی و نیکی انجام داده، و با بندگانِ خدا نیکی کردهاند، (
﴿فِي هَٰذِهِ ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٞ﴾) روزی زیاد و زندگی خوب و آرامش و امنیت و شادی این دنیا، پاداش آنها خواهد بود. (
﴿وَلَدَارُ ٱلۡأٓخِرَةِ خَيۡرٞ﴾) و جهان آخرت، از همۀ لذتها و نعمتهای آن بهتر است؛ زیرا نعمتهای این جهان، اندک و همراه با آفتها و مشکلات است و تمام میشوند. به خلاف نعمتهای آخرت، که چنین نیستند.
بنابراین فرمود: (
﴿وَلَنِعۡمَ دَارُ ٱلۡمُتَّقِينَ﴾) و چه خوب است سرای پرهیزگاران!
#
{31 ـ 32} {جناتُ عَدْنٍ يدخلونها تجري من تحتها الأنهار لهم فيها ما يشاؤون}؛ أي: مهما تمنَّته أنفسهم وتعلَّقت به إراداتهم؛ حصل لهم على أكمل الوجوه وأتمِّها؛ فلا يمكنُ أن يطلُبوا نوعاً من أنواع النعيم الذي فيه لَذَّةُ القلوب وسرور الأرواح؛ إلاَّ وهو حاضرٌ لديهم، ولهذا يُعطي الله أهل الجنة كلَّ ما تمنَّوْه عليه، حتى إنَّه يذكِّرهم أشياء من النعيم لم تخطر على قلوبهم؛ فتبارك الذي لا نهاية لكرمِهِ ولا حدَّ لجوده، الذي ليس كمثله شيءٌ في صفات ذاته وصفات أفعاله وآثار تلك النعوت وعظمةِ الملك والملكوت. {كذلك يَجْزي الله المتَّقين}: لِسَخَطِ الله وعذابِهِ؛ بأداء ما أوجبه عليهم من الفروض والواجبات المتعلقة بالقلب والبدن واللسان من حقِّه وحقِّ عباده، وترك ما نهاهم الله عنه. {الذين تتوفَّاهم الملائكةُ}: مستمرِّين على تقواهم، {طيبين}؛ أي: طاهرين مطهَّرين من كل نقص ودنَس يتطرَّق إليهم ويُخِلُّ في إيمانهم، فطابت قلوبهم بمعرفة الله ومحبَّته، وألسنتهم بذكرِهِ والثناء عليه، وجوارِحُهم بطاعته والإقبال عليه. {يقولون سلامٌ عليكم}؛ أي: التحية الكاملة حاصلةٌ لكم، والسلامة من كلِّ آفة، وقد سلمتُم من كلِّ ما تكرهون. {ادخُلوا الجنَّة بما كنتُم تعملونَ}: من الإيمان بالله والانقياد لأمرِهِ؛ فإنَّ العمل هو السبب والمادة والأصلُ في دخول الجنة والنجاة من النار، وذلك العمل حصل لهم برحمة الله ومنَّته، لا بحولهم وقوَّتهم.
(31 - 32) (
﴿جَنَّٰتُ عَدۡنٖ يَدۡخُلُونَهَا تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ لَهُمۡ فِيهَا مَا يَشَآءُونَ﴾) و سرای پرهیزگاران، باغهای بهشت است که به آن وارد میشوند، و جویبارها از زیر درختان آن جاری است، و هرچه دلشان بخواهد و آرزو کنند، به کاملترین صورت به آنان میرسد. پس هرگاه نعمتی را بخواهند که باعث شادی ارواح و دلها شود، در برابرشان حاضر میگردد. بنابراین خداوند به اهل بهشت، هرآنچه را که بخواهند، میبخشد؛ حتی خداوند به آنها نعمتهایی میدهد که به خاطرشان نیامده است. پس با برکت است خداوندی که کرم و احسان او بی نهایت است، و اقیانوس جود و بخشش او بیکران است؛ خداوندی که هیچ کس در صفات ذاتش و در صفات افعالش مانند او نبوده، و هیچ چیزی در عظمت و پادشاهی شبیه او نیست. (
﴿كَذَٰلِكَ يَجۡزِي ٱللَّهُ ٱلۡمُتَّقِينَ﴾) خداوند این چنین به پرهیزگارانی که با انجام دادن آنچه از فرایض و واجبات قلبی و بدنی و زبانی در حق او و حق بندگانش بر آنان واجب نموده است، و با ترک کردن آنچه که خداوند آنان را از آن نهی کرده است، از خشم و عذاب او میپرهیزند، پاداش میدهد. (
﴿ٱلَّذِينَ تَتَوَفَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ﴾) آنان که فرشتگان در حالی جانشان میگیرند که بر تقوای خود پایدار بودهاند (
﴿طَيِّبِينَ﴾) و درحالی که از هر نقص و آلودگی که به ایمانشان خلل وارد کند، پاک و پاک داشته شده هستند. پس دلهایشان با شناخت و محبت خدا، و زبانهایشان با ذکر و ستایش خدا، و اعضای بدنشان با طاعت و توجه به خدا پاک شده است. (
﴿يَقُولُونَ سَلَٰمٌ عَلَيۡكُمُ﴾) میگویند: درود بر شما باد! و از هر آفت و بلایی بهدور باشید، و شما از هر آنچه که نمیپسندید، در امان هستید. (
﴿ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ﴾) به خاطر کارهای خوبی که میکردید،
از قبیل: ایمان به خدا، و فرمان بردن از دستورش وارد بهشت شوید. به درستی که عمل و رفتار، علت اصلی وارد شدن به بهشت، و رهایی یافتن از آتش جهنم است، و چنین عمل و رفتاری، در سایۀ رحمت و منت خداوند بر آنان، برایشان حاصل گشته است، نه با قوت و توانایی خودشان.
{هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلَائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ كَذَلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (33) فَأَصَابَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا عَمِلُوا وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ (34)}.
هَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ كَذَلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَلـكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ آيا کافران جز اين انتظاري دارند که فرشتگان به سراغشان بيايند، يا اينکه فرمان پروردگارت فرا رسد، همانطور کساني که پيش از ايشان بودند اين چنين کردند؟ و خداوند بر آنان ستم نکرد بلکه خودشان به خويشتن ستم کردد.
فَأَصَابَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا عَمِلُواْ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ پس بديهايي که مي کردند بديشان رسيد و آنچه مسخره اش مي کردند آنان را دربر گرفت.
#
{33} يقول تعالى: هل ينظُرُ هؤلاء الذين جاءتهم الآيات فلم يؤمنوا وذُكِّروا فلم يتذكَّروا، {إلاَّ أن تأتِيَهُمُ الملائكةُ}: لقبض أرواحهم، {أو يأتي أمرُ ربِّك}: بالعذاب الذي سيحِلُّ بهم؛ فإنَّهم قد استحقُّوا لوقوعه فيهم. {كذلك فَعَلَ الذين من قبلهم}: كذَّبوا وكفروا، ثم لم يؤمنوا، حتى نزل بهم العذاب. {وما ظلمهم الله}؛ إذ عذَّبهم، {ولكن كانوا أنفسَهم يظلِمونَ}؛ فإنَّها مخلوقةٌ لعبادة الله؛ ليكونَ مآلُها إلى كرامة الله، فظلموها وتركوا ما خُلِقَتْ له وعرَّضوها للإهانة الدائمة والشقاء الملازم.
(33) خداوند متعال میفرماید: آیا کسانی که نشانهها و معجزات
[فراوان] پیش آنان آمد و ایمان نیاوردند، و پند داده شدند و نپذیرفتند، انتظاری دارند، (
﴿إِلَّآ أَن تَأۡتِيَهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ﴾) جز اینکه فرشتگان برای ستاندن روحشان به سراغشان بیایند، (
﴿أَوۡ يَأۡتِيَ أَمۡرُ رَبِّكَ﴾) یا فرمان پروردگارت مبنی بر عذابی که آنها را فرا خواهد گرفت در رسد، درحالی که آنان مستحق مبتلا شدن به عذاب هستند؟! (
﴿كَذَٰلِكَ فَعَلَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ﴾) کسانی که پیش از ایشان بودند نیز این چنین کردند؛ پیامبران را تکذیب نمودند و کفر ورزیدند و ایمان نیاوردند، تا اینکه عذاب بر آنها فرود آمد. (
﴿وَمَا ظَلَمَهُمُ ٱللَّهُ وَلَٰكِن كَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ يَظۡلِمُونَ﴾) و خداوند که آنها را عذاب داد بر آنها ستم نکرد، بلکه خودشان به خویشتن ستم کردند، زیرا آنها برای عبادت خداوند آفریده شدند تا به بهشت در آیند، اما آنها بر خویشتن ستم کرده و آنچه را که برای آن آفریده شده بودند رها کردند و خویشتن را در معرض اهانت همیشگی و بدبختی پیوسته قرار دادند.
#
{34} {فأصابهم سيِّئاتُ ما عملوا}؛ أي: عقوبات أعمالهم وآثارها، {وحاق بهم}؛ أي: نزل {ما كانوا به يستهزئون}: فإنهم كانوا إذا أخبرتهم رسلُهم بالعذاب؛ استهزؤوا به، وسخروا ممَّن أخبر به، فحلَّ بهم ذلك الأمر الذي سخروا منه.
(34) (
﴿فَأَصَابَهُمۡ سَئَِّاتُ مَا عَمِلُواْ﴾) پس کیفر و مجازات گناهانی که میکردند به آنان رسید، (
﴿وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ﴾) و چیزی را که به تمسخر گرفته بودند آنان را دربر گرفت. زیرا هرگاه پیامبرانشان آنان را از عذاب خدا میترساندند، آنان را و آنچه را که از آن خبر داده بودند به تمسخر میگرفتند، پس چیزی را که به تمسخر گرفته بودند آنان را فرا گرفت.
{وَقَالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ نَحْنُ وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ كَذَلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ (35)}.
وَقَالَ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ لَوْ شَاء اللّهُ مَا عَبَدْنَا مِن دُونِهِ مِن شَيْءٍ نَّحْنُ وَلا آبَاؤُنَا وَلاَ حَرَّمْنَا مِن دُونِهِ مِن شَيْءٍ كَذَلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ و مشرکان گفتند:
«اگر خدا مي خواست نه ما و نه پدران ما به جاي او هيچ چيزي را نمي پرستيديم، و چيزي را بدون فرمان او حرام نمي کرديم، کساني هم که پيش از ايشان بودند اين چنين مي کردند مگر بر پيامبران وظيفه اي جز تبليغ و رساندن آشکار است؟»
#
{35} أي: احتجَّ المشركون على شركهم بمشيئة الله، وأنَّ الله لو شاء ما أشركوا ولا حرَّموا شيئاً من الأنعام التي أحلَّها؛ كالبحيرة والوصيلة والحام ونحوها من دونه، وهذه حجَّةٌ باطلةٌ؛ فإنَّها لو كانت حقًّا؛ ما عاقب الله الذين من قبلهم حيث أشركوا به، فعاقبهم أشدَّ العقاب؛ فلو كان يحبُّ ذلك منهم؛ لما عذَّبهم. وليس قصدهم بذلك إلاَّ ردَّ الحقِّ الذي جاءت به الرسل، وإلاَّ؛ فعندهم علمٌ أنه لا حجَّة لهم على الله؛ فإنَّ الله أمرهم ونهاهم، ومكَّنهم من القيام بما كلَّفهم، وجعل لهم قوَّة ومشيئة تصدُر عنها أفعالهم؛ فاحتجاجُهم بالقضاء والقَدَر من أبطل الباطل، هذا وكل أحدٍ يعلم بالحسِّ قدرة الإنسان على كُلِّ فعلٍ يريده من غير أن ينازِعَه منازِعٌ؛ فجمعوا بين تكذيب الله وتكذيب رسُلِهِ وتكذيب الأمور العقليَّة والحسيَّة. {فهل على الرُّسل إلاَّ البلاغُ المبين}؛ أي: البيِّن الظاهر الذي يَصِلُ إلى القلوب ولا يبقى لأحدٍ على الله حجَّة؛ فإذا بَلَّغَتْهُمُ الرسل أمرَ ربِّهم ونهيَه ـ واحتجُّوا عليهم بالقَدَر ـ؛ فليس للرسل من الأمر شيء، وإنما حسابُهم على الله عزَّ وجلَّ.
(35) مشرکان،
شرک خود را توجیه کرده و گفتند: اگر خواست خدا نبود، آنها شرک نمیورزیدند؛ و هیچ چیزی را، از چهارپایانی که خداوند حلال نموده، حرام نمیشمردند، مانند
«بحیره» و
«حام» و
«وصیله» و امثال آن. واین، دلیل باطلی است؛ زیرا اگر این دلیل درست بود، خداوند کسانی را که پیش از ایشان بودهاند، مجازات نمیکرد؛ زیرا پیشینیان وقتی که شرک ورزیدند، خداوند آنها را به شدت مجازات نمود. و اگر خداوند این کار آنها را میپسندید، هرگز آنان را عذاب نمیداد. و مشرکان از این سخن، هدفی جز رد کردن حقی که پیامبران آوردهاند، ندارند. وگرنه آنها میدانند که هیچ دلیلی برای شرک ورزیدنشان ندارند؛ زیرا خداوند آنان را امر و نهی نموده، و به آنها توانایی انجام چیزی را داده است که بدان مکلف شدهاند؛ و کارهایشان، از توانایی و خواستشان سرچشمه میگیرد. پس متوسل شدن به تقدیر و قضای الهی، از پوچترین دلایل است. و همه میدانند که انسان، توانایی انجام هر کاری را دارد؛ و هرچه که بخواهد، انجام میدهد. و این قضیه، جای هیچ نزاع و جدلی نیست. پس مشرکان، هم خدا و هم پیامبرانشان را تکذیب کردند، و هم امور عقلی و حسی را. (
﴿فَهَلۡ عَلَى ٱلرُّسُلِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ﴾) پس آیا پیامبران، وظیفهای جز تبلیغ روشن و آشکار که به دلها میرسد و برای هیچ کس دلیلی باقی نمیگذارد، دارند؟ پس وقتی پیامبران امر و نهی پروردگارشان را به آنان رساندند، اما آنها برای مشرک شدن خود، تقدیر خدا را بهانه کردند، وظیفۀ پیامبران انجام شده، و مسئولیت دیگری ندارند، و حساب مشرکان با خداست.
{وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَالَةُ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ (36) إِنْ تَحْرِصْ عَلَى هُدَاهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ يُضِلُّ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِينَ (37)}.
وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللّهُ وَمِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ فَسِيرُواْ فِي الأَرْضِ فَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ و به يقين ما به ميان هر امتي پيامبري را فرستاديم
(تا به مردم بگويند): خداوند را بپرستيد و از طاغوت بپرهيزيد. پس از، ميان ايشان کساني بودند که خداوند آنها را هدايت کرد، و دسته اي ديگر نيز بودند که گمراهي بر آنها واجب گرديد. پس در زمين گردش کنيد و بنگريد که سرانجام تکذيب کنندگان چگونه شد.
إِن تَحْرِصْ عَلَى هُدَاهُمْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي مَن يُضِلُّ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِينَ اگر بر هدايت آنان آزمند باشي بدان که خداوند کسي را که گمراه نمايد هدايت نمي کند و آنان ياوراني ندارند.
#
{36} يخبر تعالى أن حجَّته قامت على جميع الأمم، وأنَّه ما من أمَّة متقدِّمة أو متأخِّرة إلاَّ وبعث الله فيها رسولاً، وكلُّهم متَّفقون على دعوةٍ واحدةٍ ودينٍ واحدٍ، وهو عبادةُ الله وحدَه لا شريك له. {أنِ اعبُدوا الله واجتَنِبوا الطاغوت}: فانقسمت الأمم بحسب استجابتها لدعوة الرسل وعدمها قسمين: {فمنهم مَنْ هَدى الله}: فاتَّبعوا المرسَلين علماً وعملاً، {ومنهم مَنْ حَقَّتْ عليه الضَّلالة}: فاتَّبع سبيل الغيِّ. {فسيروا في الأرض}: بأبدانِكم وقلوبِكم، {فانظُروا كيف كانَ عاقبةُ المكذِّبين}: فإنَّكم سترون من ذلك العجائب؛ فلا تجدُ مكذِّباً إلاَّ كان عاقبته الهلاك.
(36) خداوند متعال خبر میدهد که حجت او، برهمۀ ملتها اقامه شده، و هیچ امت پسین یا پیشینی نبوده است، مگر اینکه خداوند در میان آنان پیامبری را معبوث نموده است، و همۀ پیامبران، بر تبلیغ یک پیام و یک دین اتفاق داشتهاند، و آن پرستش خداوند یگانه است که شریکی ندارد.(
﴿أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَ﴾) اینکه خدا را بپرستید، و از طاغوت بپرهیزید. ملتها، برحسب پذیرفتن دعوت پیامبران و نپذیرفتن آن،
به دو گروه تقسیم شدهاند: (
﴿فَمِنۡهُم مَّنۡ هَدَى ٱللَّهُ﴾) گروهی بودند که خداوند آنان را هدایت نمود، و از پیامبران پیروی کردند، و تعالیم آنها را آموخته، و بدان عمل نمودند. (
﴿ وَمِنۡهُم مَّنۡ حَقَّتۡ عَلَيۡهِ ٱلضَّلَٰلَةُ﴾) و کسانی هم بودند که گمراهی بر آنها واجب گردید، و به بیراه رفتند. (
﴿فَسِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) پس با جسم و قلبهایتان در زمین گردش کنید، (
﴿فَٱنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُكَذِّبِينَ﴾) و بنگرید و ببینید که سرانجامِ تکذیبکنندگان چگونه شد؟! زیرا چیزهای عجیبی خواهید دید، و هیچ تکذیبکنندهای را نمیبینید مگر اینکه سرانجام او نابودی و هلاکت بوده است.
#
{37} {إن تحرِصْ على هداهم}: وتبذل جهدك في ذلك، {فإنَّ الله لا يَهْدي من يُضِلُّ}: ولو فعل كلَّ سببٍ؛ لم يهده إلاَّ الله. {وما لهم من ناصرينَ}: ينصُرونهم من عذاب الله، ويَقونَهم بأسَه.
(37) (
﴿إِن تَحۡرِصۡ عَلَىٰ هُدَىٰهُمۡ﴾) اگر بر هدایت آنان آزمند باشی، و تمام کوشش خود را در این مورد مبذول داری، (
﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي مَن يُضِلُّ﴾) بدان که خداوند کسی را که گمراه نماید، هدایت نمیکند؛ و چنانچه هر سببی را فراهم نماید، جز خدا او را هدایت نمیکند. (
﴿وَمَا لَهُم مِّن نَّٰصِرِينَ﴾) و آنان یاورانی ندارند که آنها را از عذاب خداوند نجات دهد.
{وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ بَلَى وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ (38) لِيُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي يَخْتَلِفُونَ فِيهِ وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ كَانُوا كَاذِبِينَ (39) إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَيْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (40)}.
وَأَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لاَ يَبْعَثُ اللّهُ مَن يَمُوتُ بَلَى وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا وَلـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ و به طور جدي به خدا سوگند خوردند که خداوند کسي را که مي ميراند زنده نمي گرداند، آري! اين وعدۀ راستين خداست ولي بيشتر مردم نمي دانند.
لِيُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي يَخْتَلِفُونَ فِيهِ وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّهُمْ كَانُواْ كَاذِبِينَ تا آنچه را که در آن اختلاف مي ورزند براي ايشان روشن گرداند و تا کافران بدانند که آنان دروغگو بوده اند.
إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَيْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَن نَّقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ ما هرگاه چيزي را بخواهيم فقط بدان مي گوييم: «باش»، پس فوراً مي شود
#
{38} يخبر تعالى عن المشركين المكذِّبين لرسوله أنَّهم {أقسموا بالله جَهْدَ أيمْانِهِم}؛ أي: حلفوا أيماناً مؤكَّدة مغلَّظة على تكذيب الله وأن الله لا يَبْعَثُ الأموات ولا يقدِرُ على إحيائهم بعد أن كانوا تراباً. قال تعالى مكذِّباً لهم: {بلى} سيبعثُهم ويجمعُهم ليوم لا ريبَ فيه. {وعداً عليه حقًّا}: لا يُخْلِفُه ولا يغيِّره. {ولكنَّ أكثر الناس لا يعلمونَ}: ومن جهلهم العظيم إنكارُهم البعث والجزاء.
(38) خداوند متعال از مشرکانِ تکذیب کنندۀ پیامبرش خبر داده و میفرماید: (
﴿وَأَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَيۡمَٰنِهِمۡ﴾) و برای تکذیب خداوند، و اینکه وی نمیتواند مردگان را پس از اینکه خاک شدند، زنده نماید؛ مؤکدانه سوگند خوردند،
خداوند نیز ادعای آنها را تکذیب نموده و میفرماید: (
﴿بَلَىٰ﴾) آری! خداوند مردگان را بر خواهد انگیخت، و آنها را در روزی که در آن شکی نیست، گرد میآورد. (
﴿وَعۡدًا عَلَيۡهِ حَقّٗا﴾) زنده گرداندن مردگان، وعدۀ راستین خدا است، و آن را تغییر نمیدهد. (
﴿وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ﴾) ولی بیشتر مردم نمیدانند، و به سبب نادانی بزرگشان، رستاخیز و روز جزا را انکار مینمایند.
سپس حکمت جزا و زنده گرداندن مردگان را بیان نمود و فرمود:
#
{39 ـ 40} ثم ذكر الحكمة في الجزاء والبعث، فقال: {ليبيِّنَ لهم الذي يختلفونَ فيه}: من المسائل الكبار والصغار، فيبيِّن حقائقها ويوضِّحها، {ولِيَعْلَمَ الذين كفروا أنَّهم كانوا كاذبين}: [حين] يَرَوْن أعمالهم حَسَراتٍ عليهم، وما نفعتهم آلهتُهم التي يَدْعون مع الله من شيء لمَّا جاء أمرُ ربِّك، وحين يَرَوْنَ ما يعبُدون حطباً لجهنَّم، وتكوَّر الشمس والقمر، وتتناثر النُّجوم، ويتَّضح لمن يعبُدُها أنها عبيدٌ مسخَّرات، وأنهنَّ مفتقراتٌ إلى الله في جميع الحالات، وليس ذلك على الله بصعبٍ ولا شديدٍ؛ فإنَّه إذا أراد شيئاً قال له كن فيكون من غير منازعةٍ ولا امتناع، بل يكون على طِبْقِ ما أراده وشاءه.
(39 - 40) (
﴿لِيُبَيِّنَ لَهُمُ ٱلَّذِي يَخۡتَلِفُونَ فِيهِ﴾) تا مسایل کوچک و بزرگی را که در آن اختلاف میورزند، برای آنان بیان کند، و حقایق را روشن گرداند. (
﴿وَلِيَعۡلَمَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَنَّهُمۡ كَانُواْ كَٰذِبِينَ﴾) و تاکافران، در آن هنگام که اعمالشان را میبینند که مایۀ حسرتشان شده است؛ و در آن هنگام که فرمان پروردگارت فرا میرسد، میبینند معبودانی که به جای خدا میپرستیدند، هیزم جهنم میشوند؛ و در آن هنگام که در هم پیچیده شدن خورشید و ماه و از هم پاشیدگی ستارگان را مشاهده مینمایند، کسانی که ماه و خورشید و ستارگان را میپرستیدند، درمییابند که اینها بندگانی مسخر هستند، و در همۀ حالتها به خداوند نیازمندند،
[تا در این اوقات] دریابند که دروغگو بودهاند. و این کارها برای خدا سخت و مشکل نیست، زیرا خداوند وقتی بخواهد چیزی را انجام دهد، به آن فرمان میدهد که بشو، پس آن چیز میشود و پدید میآید؛ بدون اینکه نیاز به کشمکش باشد، و بدون اینکه آن چیز، از انجام یافتن، امتناع ورزد؛ بلکه طبق آنچه خداوند خواسته است، انجام مییابد.
{وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَلَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ (41) الَّذِينَ صَبَرُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (42)}
وَالَّذِينَ هَاجَرُواْ فِي اللّهِ مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُواْ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَلَأَجْرُ الآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ و آنان که در راه خدا هجرت کردند پس از اينکه مورد ستم قرار گرفتند در اين دنيا جايگاه خوي به آنان مي هيم و پاداش آخرت بزرگتر است اگر بدانند.
الَّذِينَ صَبَرُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ کساني که شکيبايي ورزيده، و بر پرهيزگارشان توکل مي کنند.
#
{41} يخبر تعالى بفضل المؤمنين الممتحنين، {الذين هاجروا في الله}؛ أي: في سبيله وابتغاء مرضاته، {من بعدِ ما ظُلِموا}: بالأذيَّة والمحنة من قومهم، الذين يفتِنونَهم ليردُّوهم إلى الكفر والشرك، فتركوا الأوطان والخُلاَّن، وانتقلوا عنها لأجل طاعة الرحمن، فذكر لهم ثوابين: ثواباً عاجلاً في الدُّنيا من الرزق الواسع والعيش الهنيء الذي رأوه عياناً بعدما هاجروا وانتصروا على أعدائهم وافتتحوا البلدان وغَنِموا منها الغنائم العظيمة فتموَّلوا وآتاهم الله في الدُّنيا حسنةً. {ولأجْرُ الآخرة}: الذي وَعَدَهم على لسان رسوله خيرٌ و {أكبرُ} من أجر الدنيا؛ كما قال تعالى: {الذين آمنوا وهاجَروا وجاهدوا في سبيل الله أعظمُ درجةً عند الله وأولئك هم الفائزونَ. يبشِّرُهم ربُّهم برحمةٍ منه ورضوانٍ وجناتٍ لهم فيها نعيم مقيمٌ. خالدينَ فيها أبداً إنَّ الله عندَه أجرٌ عظيمٌ}. وقوله: {لو كانوا يعلمون}؛ أي: لو كان لهم علمٌ ويقينٌ بما عند الله من الأجِر والثواب لِمَنْ آمنَ به وهاجرَ في سبيله؛ لم يتخلَّفْ عن ذلك أحدٌ.
(41) خداوند از فضیلت مؤمنانی که مورد آزمایش قرار گرفتهاند،
خبر داده و میفرماید: (
﴿وَٱلَّذِينَ هَاجَرُواْ فِي ٱللَّهِ﴾) و کسانی که در راه خدا و برای طلب خشنودی وی هجرت کردند، (
﴿مِنۢ بَعۡدِ مَا ظُلِمُواْ﴾) پس از آنکه مورد ظلم و اذیت و شکنجۀ قومشان قرار گرفتند تا آنها را به کفر و شرک بازگردانند. پس آنان وطن و دوستان خود را ترک نمودند؛ و به خاطر فرمانبرداری از خدا، از دیار و دوستانشان جدا شدند.
خداوند برای آنان دو پاداش در نظر گرفته است: یک پاداش را در دنیا به آنان میدهد،
از قبیل: روزیِ فراوان و زندگی مرفه. و آن را با چشمان خود مشاهده کردند؛ زیرا پس از اینکه هجرت نمودند، بر دشمنان خود پیروز شدند و شهرها را فتح کردند وغنیمتهای بزرگی را بهدست آوردند و سرمایهدار شدند و خداوند در دنیا به آنان خیر و برکت فراوانی داد. (
﴿وَلَأَجۡرُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَكۡبَرُ﴾) و البته پاداش آخرت که خداوند توسط پیامبرش به آنان وعده داده است، از پاداش دنیا بزرگتر است.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ أَعۡظَمُ دَرَجَةً عِندَ ٱللَّهِۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ يُبَشِّرُهُمۡ رَبُّهُم بِرَحۡمَةٖ مِّنۡهُ وَرِضۡوَٰنٖ وَجَنَّٰتٖ لَّهُمۡ فِيهَا نَعِيمٞ مُّقِيمٌ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥٓ أَجۡرٌ عَظِيمٞ﴾ کسانی که ایمان آوردند و هجرت نمودند و با مالها و جانهایشان در راه خدا جهاد کردند، نزد خدا دارای مقام بزرگتر و برتری هستند و ایشان رستگاراناند. پروردگارشان آنان را به رحمتی از جانب خویش، و خشنودی و باغهایی مژده میدهد که آنان را در این باغها نعمتهای پایداری است، و برای همیشه در بهشت جاوداناند. به راستی نزد خداوند پاداش بزرگی است. (
﴿لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ﴾) یعنی اگر آنها از پاداش و اجری که پروردگار برای کسی که به او ایمان آورده و در راهش هجرت نموده است مهیا کرده، آگاهی یقین بخش داشته باشند، احدی از آن تخلف نمیورزید.
#
{42} ثم ذَكَرَ وصف أوليائه، فقال: {الذين صَبَروا}: على أوامر الله، وعن نواهيه، وعلى أقدار الله المؤلمة، وعلى الأذيَّة فيه والمحن. {وعلى ربِّهم يتوكَّلون}؛ أي: يعتمدون عليه في تنفيذ محابِّه لا على أنفسهم، وبذلك تنجحُ أمورُهم وتستقيم أحوالُهم؛ فإنَّ الصبر والتوكُّل ملاكُ الأمور كلِّها؛ فما فات أحداً شيءٌ من الخير إلا لعدم صبرِهِ وبَذْلِ جهدِهِ فيما أريد منه أو لعدم توكُّله واعتماده على الله.
(42) سپس خداوند صفت دوستانش را بیان نمود و فرمود: (
﴿ٱلَّذِينَ صَبَرُواْ﴾)
[دوستان من] کسانی
[هستند] که بر اطاعت خدا و انجام دستورات او، شکیبایی ورزیده و خویشتن را از نواهی الهی بازداشته، و هنگام پیش آمدن مصیبتها صبر کرده، و در مسیر اذیت و رنجهایی که در راه خدا برایشان پیش میآید، بردباری کنند. (
﴿وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ﴾) و در مسیر اجرای آنچه خداوند دوست دارد، بر او توکل مینمایند نه بر خودشان؛ زیرا با بردباری و توکل است که در کارهایشان موفق میشوند، و حالاتشان سامان مییابد. صبر و توکل، رمز موفقیت همۀ کارهاست، و هرگاه آدمی خیر و برکتی را از دست بدهد، این بدان خاطر است که در راستای آنچه که از او خواسته شده است، صبر پیشه نکرده و تلاش مبذول نداشته و بر خدا توکل ننموده است.
{وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (43) بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (44)}
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ پيش از تو جز مرداني را که به آنان وحي نموديم روانه نکرده ايم، پس از آگاهان بپرس اگر نمي دانيد.
بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ آنان را با دلايل روشن و کتابهايي فرستاديم، و قرآن را بر تو نازل کرديم تا براي مردم چيزي را که براي آنان نفرستاده شده است روشن سازي، و تا آنان بينديشند.
#
{43} يقول تعالى لنبيِّه محمد - صلى الله عليه وسلم -: {وما أرسْلنا من قبلِكَ إلاَّ رجالاً}؛ أي: لستَ ببدع من الرسل، فلم نرسِلْ قبلَكَ ملائكةً، بل رجالاً كاملين لا نساءً. {نوحي إليهم}: من الشرائع والأحكام ما هو من فضلِهِ وإحسانِهِ على العبيد، من غير أن يأتوا بشيءٍ من قِبَل أنفسهم. {فاسألوا أهل الذِّكْر}؛ أي: الكتب السابقة {إنْ كنتُم لا تعلمونَ}: نبأ الأوَّلين، وشكَكْتم، هل بَعَثَ الله رجالاً؟ فاسألوا أهل العلم بذلك، الذين نزلتْ عليهم الزُّبر والبيِّنات، فعلموها وفهموها؛ فإنَّهم كلهم قد تقرَّر عندهم أنَّ الله ما بعث إلاَّ رجالاً يوحي إليهم من أهل القرى.
وعموم هذه الآية فيها مدحُ أهل العلم، وأنَّ أعلى أنواعه العلم بكتاب الله المنزل؛ فإنَّ الله أمر مَنْ لا يعلم بالرجوع إليهم في جميع الحوادث، وفي ضمنه تعديلٌ لأهل العلم وتزكيةٌ لهم؛ حيث أمر بسؤالهم، وأنّ بذلك يخرج الجاهل من التَّبِعة، فدلَّ على أنَّ الله ائتمنهم على وحيه وتنزيله، وأنهم مأمورون بتزكية أنفسهم والاتصاف بصفات الكمال.
(43) خداوند متعال به پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم میفرماید: (
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ إِلَّا رِجَالٗا﴾) و پیش از تو، جز مردانی را که به آنان وحی کردیم، نفرستادهایم؛ یعنی تو پیامبر تازهای نیستی، و ما پیش از تو، فرشتگانی را به عنوان پیامبر نفرستادهایم؛ بلکه پیامبران پیش از تو، مرد بوده و زن نبودهاند. (
﴿نُّوحِيٓ إِلَيۡهِمۡ﴾) شرایع و احکام را به آنان وحی نمودیم، که قوانین و احکام الهی، فضل و احسان خدا بر بندگان است. و پیامبران آنچه را بر آنان وحی میشد، تبلیغ کردند، بدون اینکه از طرف خودشان چیزی بگویند. (
﴿فَسَۡٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّكۡرِ﴾) در این زمینه از اهل کتابهای پیشین بپرسید، (
﴿إِن كُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ﴾) اگر شما اخبار گذشتگان را نمیدانید، و شک دارید که خدا مردانی را به عنوان پیامبر فرستاده است یا نه؟ پس در این مورد، از اهل علم بپرسید؛ کسانی که کتابها و آیات روشنگر الهی بر آنان نازل شده است و آن را شناخته و فهمیدهاند، و برای آنان ثابت شده است که خداوند جز مردانی از اهل آبادیها، که برآنان وحی فرستاده میشد، روانه نکرده است. این آیه اهل علم را مورد ستایش قرار میدهد و بالاترین نوع علم و دانش، دانستن کتاب خداوند است؛ زیرا خداوند به کسی که بهرهای از علم ندارد، دستور داده تا در همۀ اتفاقات به اهل علم مراجعه نماید. در این آیه، به صورت ضمنی از اهل علم، به عنوان انسانهای عادل و پاکیزه سخن رفته است؛ زیرا خداوند دستور داده، از آنها پرسیده شود، و اینکه جاهل و نادان، با سؤال از دانا، از مسئولیت و عاقبت بد، رهایی مییابد. واین آیه دلالت مینماید که خداوند، علما را امانت دار وحی و قرآن خویش قرارداده است، و به آنان دستور داده است که به خودسازی و پاکیزه کردن نفس خویش، و متصف شدن به صفتهای کمال بپردازند. و بهترین اهل علم، کسانی هستند که از این قرآن بزرگ آگاهی داشته باشند. و در حقیقت عالمان قرآن، اهل علم حقیقی هستند، و از دیگران به این نام
[اهل علم] اولیترند.
بنابراین خداوند متعال فرمود:
#
{44} وأفضل أهل الذكر أهل هذا القرآن العظيم؛ فإنهم أهل الذكر على الحقيقة، وأولى من غيرهم بهذا الاسم، ولهذا قال تعالى: {وأنْزَلْنا إليك الذِّكر}؛ أي: القرآن الذي فيه ذِكْر ما يحتاج إليه العباد من أمور دينهم ودنياهم الظاهرة والباطنة، {لِتُبَيِّنَ للناس ما نُزِّلَ إليهم}: وهذا شاملٌ لتبيين ألفاظه وتبيين معانيه. {ولعلَّهم يتفكَّرون}: فيه، فيستخرجون من كنوزه وعلومه بحسب استعدادهم وإقبالهم عليه.
(44) (
﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَ﴾) و قرآن را بر تو فرو فرستادیم که تمام امور ظاهری و باطنی، دینی و دنیایی مورد نیاز بندگان، در آن وجود دارد. (
﴿لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ﴾) تا چیزی را که برای مردم فرو فرستاده شده است، روشن سازی. و این، شامل روشنگری کلمات و مفاهیم قرآن میباشد. (
﴿وَلَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ﴾) شاید که در قرآن بیندیشند و برحسب استعداد و توانایی خود، گنجها و علوم آن را بیرون بیاورند.
{أَفَأَمِنَ الَّذِينَ مَكَرُوا السَّيِّئَاتِ أَنْ يَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيْثُ لَا يَشْعُرُونَ (45) أَوْ يَأْخُذَهُمْ فِي تَقَلُّبِهِمْ فَمَا هُمْ بِمُعْجِزِينَ (46) أَوْ يَأْخُذَهُمْ عَلَى تَخَوُّفٍ فَإِنَّ رَبَّكُمْ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ (47)}.
أَفَأَمِنَ الَّذِينَ مَكَرُواْ السَّيِّئَاتِ أَن يَخْسِفَ اللّهُ بِهِمُ الأَرْضَ أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَشْعُرُونَ آيا کساني که بد انديشي مي کنند از آنکه خداوند آنان را به زمين فرو برد يا اينکه عذاب الهي از جايي که نمي دانند به سراغشان بيايد ايمن گشته اند.
أَوْ يَأْخُذَهُمْ فِي تَقَلُّبِهِمْ فَمَا هُم بِمُعْجِزِينَ يا اينکه آنان را درآمد و شدشان عذاب دهد، پس آنان نمي توانند خدا را درمانده کنند.
أَوْ يَأْخُذَهُمْ عَلَى تَخَوُّفٍ فَإِنَّ رَبَّكُمْ لَرؤُوفٌ رَّحِيمٌ يا آنان را در حالت بيم و هراس عذاب دهد. پس به راستي پروردگارتان رئوف و مهربان است.
#
{45 ـ 47} هذا تخويفٌ من الله تعالى لأهل الكفر والتكذيب وأنواع المعاصي من أن يأخذَهم بالعذاب على غِرَّة وهم لا يشعرون: إمَّا أن يأخُذَهم العذاب من فوقهم، أو من أسفل منهم بالخَسْفِ وغيره، وإما في حال تقلُّبهم وشغلهم وعدم خطور العذاب ببالهم، وإما في حال تخوُّفهم من العذاب؛ فليسوا بمعجزِين الله في حالة من هذه الأحوال، بل هم تحت قبضته، ونواصيهم بيده، ولكنه رءوف رحيم، لا يعاجل العاصين بالعقوبة، بل يمهلهم ويعافيهم ويرزقهم، وهم يؤذونه ويؤذون أولياءه، ومع هذا يَفْتَحُ لهم أبواب التوبة، ويدعوهم إلى الإقلاع عن السيئات التي تضرُّهم، ويَعِدُهم بذلك أفضلَ الكرامات ومغفرةَ ما صدر منهم من الذنوب؛ فليستحِ المجرمُ من ربِّه أن تكون نعمُ اللهِ عليه نازلةً في جميع [اللحظات] ومعاصيه صاعدة إلى ربِّه في كلِّ الأوقات، وليعلم أنَّ الله يمهلُ ولا يهملُ، وأنه إذا أخذ العاصي؛ أخذه أَخْذَ عزيزٍ مقتدرٍ؛ فليتبْ إليه، وليرجعْ في جميع أموره إليه؛ فإنَّه رءوف رحيم؛ فالبدارَ البدارَ إلى رحمته الواسعة، وبرِّه العميم، وسلوك الطرق الموصلة إلى فضل الربِّ الرحيم، ألا وهي تقواه، والعمل بما يحبُّه ويرضاه.
(45 - 47) در اینجا خداوند کافران و تکذیبکنندگان و گناهکاران را تهدید نموده، و از عذاب ناگهانی خود برحذر میدارد؛ زیرا بعید نیست که عذاب خداوند آنان را فراگیرد، در حالی که آنان نمیدانند. یا خداوند آنان را از بالای سرشان به عذاب خویش گرفتار نماید؛ یا با فرو بردنشان در دل زمین، آنها را عذاب دهد؛ و یا در حال رفت و آمدشان، و زمانی که از عذاب الهی در بیم و هراس نیستند؛ یا زمانی که از عذاب خدا بیمناک و هراساناند، آنان را عذاب دهد. پس آنان در هیچ حالتی از این حالتها نمیتوانند از دست خداوند بگریزند، و او را درمانده کنند، بلکه پیشانیهایشان به دست خدا است. اما خداوند رئوف و مهربان است و گناهکارانرا فوراً عذاب نمیدهد، بلکه به آنها مهلت، سلامتی و روزی میدهد، درحالی که آنها، او و دوستانش را اذیت میکنند. با وجود این، خداوند درهای توبه را به روی آنها میگشاید، و از آنان میخواهد تا از گناهان و بدیهایی که به ایشان زیان میرساند، دست بکشند؛ ودر مقابل توبه و دست کشیدن از گناهان، بهترین نعمتها را به آنان وعده داده و گناهانی را که از آنان سرزده است، میآمرزد. پس مجرم و گناهکار باید از پروردگارش شرم نماید؛ چراکه نعمتهای خود را در همۀ حالتها بر او فرو میریزد، اما گناهان او در همۀ حالات بالا میرود. و بداند که خداوند مهلت میدهد، اما فراموش نمیکند؛ و هرگاه گناهکاران را بگیرد، آنان را رسوا خواهد کرد. پس گناهکاران باید توبه نمایند و به سوی او باز گردند؛ زیرا او مهربان و توبه پذیر است. پس بشتابید به سوی رحمت گسترده و احسان فراگیر الهی، و راهی را درپیش گیرید که انسان را به فضل پروردگارِ مهربان میرساند. آری! راه پرهیزگاری و ترس از خدا و عمل کردن به فرامین او را در پیش گیرید.
{أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ يَتَفَيَّأُ ظِلَالُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَالشَّمَائِلِ سُجَّدًا لِلَّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ (48) وَلِلَّهِ يَسْجُدُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مِنْ دَابَّةٍ وَالْمَلَائِكَةُ وَهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ (49) يَخَافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ (50)}.
أَوَ لَمْ يَرَوْاْ إِلَى مَا خَلَقَ اللّهُ مِن شَيْءٍ يَتَفَيَّأُ ظِلاَلُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَالْشَّمَآئِلِ سُجَّدًا لِلّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ آيا به چيزهايي که خداوند آفريده است نمي نگرند که چگونه سآيه هايش را راست و چپ سجده کنان و فروتنانه براي خداوند مي گردند.
وَلِلّهِ يَسْجُدُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ مِن دَآبَّةٍ وَالْمَلآئِكَةُ وَهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ و آنچه در آسمانها وجود دارد و جنبده
(هايي که) در زمين هستند براي خدا سجده مي برند و
(نيز) فرشتگان
(براي خداوند سجده مي برند) و آنان تکبر نمي کنند.
يَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوْقِهِمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ از پروردگارشان که بر بالاي سرشان است مي ترسند و آنچه را که به آنان دستور داده مي شود، انجام مي دهند.
#
{48} يقول تعالى: {أولم يروا}؛ أي: الشاكُّون في توحيد ربِّهم وعظمته وكماله، {إلى ما خَلَقَ الله من شيء}؛ أي: إلى جميع مخلوقاته، وكيف تتفيَّأ أظلتها {عن اليمين والشمائل سُجَّداً لله}؛ أي: كلها ساجدةٌ لرِّبها خاضعة لعظمته وجلاله، {وهم داخِرونَ}؛ أي: ذليلون تحت التسخير والتدبير والقهر، ما منهم أحدٌ إلاَّ وناصيته بيد الله وتدبيره عنده.
(48) خداوند متعال میفرماید: (
﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ﴾) آیا کسانی که در یگانگی و عظمت و کمال پروردگارشان شک دارند، (
﴿إِلَىٰ مَا خَلَقَ ٱللَّهُ مِن شَيۡءٖ يَتَفَيَّؤُاْ ظِلَٰلُهُۥ عَنِ ٱلۡيَمِينِ وَٱلشَّمَآئِلِ﴾) به همۀ آفریدههای خداوند نمینگرند و اینکه سایههایشان به راست و چپ میگرداند؟! (
﴿سُجَّدٗا لِّلَّهِ﴾) همه در برابر پروردگارشان سجده میبرند، و در برابر عظمت و شکوه الهی فروتناند. (
﴿وَهُمۡ دَٰخِرُونَ﴾) آنها فروتن و خاضع هستند؛ و تحت تسخیر و تدبیر قدرت الهی، سر کرنش فرود آوردهاند، و پیشانی همۀ آنان در دست خداوند است.
#
{49} {ولله يسجد ما في السمواتِ وما في الأرضِ من دابَّة}: من الحيوانات الناطقة والصامتة، {والملائكةُ}: الكرام، خصَّهم بعد العموم لفضلهم وشرفهم وكثرة عبادتهم، ولهذا قال: {وهم لا يستكْبِرونَ}؛ أي: عن عبادته؛ على كثرتهم وعظمة أخلاقهم وقوَّتهم؛ كما قال تعالى: {لن يستنكفَ المسيحُ أن يكون عبداً لله ولا الملائكة المقربون}.
(49) (
﴿وَلِلَّهِۤ يَسۡجُدُۤ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ مِن دَآبَّةٖ﴾) و آنچه که در آسمانها و آنچه در زمین است و حیوانات ناطق و غیر ناطقی که در زمین هستند، خدا را سجده میبرند، (
﴿وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ﴾) و فرشتگان نیز برای خدا سجده میکنند. بعد از بیان عموم سجده کنندگان؛ فرشتگان را، به خاطر فضیلت و شرافتشان، و به خاطر کثرت و زیادی عبادتشان به طور خاص بیان نمود.
بنابراین فرمود: (
﴿وَهُمۡ لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ﴾) و آنها از انجام عبادت الهی تکبر نمیورزند، با اینکه تعدادشان زیاد است، و بزرگ و قوی هستند،
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿لَّن يَسۡتَنكِفَ ٱلۡمَسِيحُ أَن يَكُونَ عَبۡدٗا لِّلَّهِ وَلَا ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ ٱلۡمُقَرَّبُونَ﴾ مسیح و فرشتگان مقرّب، از اینکه بندۀ خدا باشند، هرگز ابا نورزیدهاند.
#
{50} {يخافون ربَّهم من فوقهم}: لمَّا مدحَهم بكَثْرَةِ الطاعة والخضوع لله؛ مدحَهم بالخوفِ من الله الذي هو فوقهم بالذات والقهر وكمال الأوصاف؛ فهم أذلاَّء تحت قهره. {ويفعلون ما يؤمرون}؛ أي: مهما أمرهم الله تعالى؛ امتثلوا لأمره طوعاً واختياراً. وسجود المخلوقات لله تعالى قسمان: سجودُ اضطرار ودلالةٍ على ما له من صفات الكمال، وهذا عامٌّ لكل مخلوق من مؤمنٍ وكافرٍ وبَرٍّ وفاجرٍ وحيوانٍ ناطقٍ وغيرِه. وسجودُ اختيارٍ يختصُّ بأوليائه وعباده المؤمنين من الملائكة وغيرهم من المخلوقات.
(50) (
﴿يَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوۡقِهِمۡ﴾) پس از آنکه خداوند متعال فرشتگان را، به خاطر کثرت طاعت، و فروتنی در مقابل خدا ستایش نمود؛ آنان را به خاطر ترس از خدا ستود، خداوندی که از حیث ذات و چیرهگی بر بالای آنان قرار دارد. پس آنان در برابر قدرت او همواره فروتناند. (
﴿وَيَفۡعَلُونَ مَا يُؤۡمَرُونَ﴾) و خداوند آنان را به هرچه فرمان دهد، فرمانش را از روی رغبت و اختیار اطاعت مینمایند. سجدۀ مخلوقات برای خداوند،
دو نوع است: یکی سجدۀ اضطراری است که بر صفات کمال خداوند دلالت مینماید. و این برای مؤمن و کافر، نیکوکار و فاسق، حیوان ناطق و غیره عام است. و دیگری سجدۀ اختیاری که ویژۀ بندگان مؤمن و دوستان خدا و فرشتگان و دیگر مخلوقات است.
{وَقَالَ اللَّهُ لَا تَتَّخِذُوا إِلَهَيْنِ اثْنَيْنِ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ (51) وَلَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَهُ الدِّينُ وَاصِبًا أَفَغَيْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ (52) وَمَا بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْأَرُونَ (53) ثُمَّ إِذَا كَشَفَ الضُّرَّ عَنْكُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِنْكُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ (54) لِيَكْفُرُوا بِمَا آتَيْنَاهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (55)}.
وَقَالَ اللّهُ لاَ تَتَّخِذُواْ إِلـهَيْنِ اثْنَيْنِ إِنَّمَا هُوَ إِلهٌ وَاحِدٌ فَإيَّايَ فَارْهَبُونِ و خداوند فرمود:
«دو معبود برنگيرد، بلکه خدا معبودي يگانه است، پس از من بترسيد»
وَلَهُ مَا فِي الْسَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلَهُ الدِّينُ وَاصِبًا أَفَغَيْرَ اللّهِ تَتَّقُونَ و آنچه در آسمانها و زمين است از آن اوست، و دين ماندگار نيز از آن اوست، پس آيا از غير خدا مي ترسيد؟
وَمَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْأَرُونَ و آنچه از نعمت ها داريد همه از سوي خدا است، سپس چون زياني به شما برسد او را با ناله و زاري به فرياد مي خوانيد.
ثُمَّ إِذَا كَشَفَ الضُّرَّ عَنكُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِّنكُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ سپس هنگامي که خداوند زيان را از شما دور کرد آن گاه گروهي از شما به پروردگارشان شرک مي ورزند.
لِيَكْفُرُواْ بِمَا آتَيْنَاهُمْ فَتَمَتَّعُواْ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ
(بگذار) تا در حق آنچه به آنان داده ايم ناسپاسي کنند. پس بهره مند شويد، سپس به زودي خواهيد دانست
(که چه سرنوشت سياهي داريد).
#
{51} يأمر تعالى بعبادته وحده لا شريك له، ويستدلُّ على ذلك بانفراده بالنعم [والوحدانية]، فقال: و {لا تتَّخذوا إلهين اثنين}؛ أي: تجعلون له شريكاً في إلهيَّته، وهو {إنَّما هو إلهٌ واحدٌ}: متوحِّد في الأوصاف العظيمة، متفرِّد بالأفعال كلِّها؛ فكما أنَّه الواحد في ذاته وأسمائِهِ ونعوته وأفعاله؛ فَلْتُوحِّدوه في عبادته، ولهذا قال: {فإيَّايَ فارْهَبونِ}؛ أي: خافوني، وامتثلوا أمري، واجتنبوا نهيي من غير أن تشركوا شيئاً من المخلوقات؛ فإنَّها كلها لله تعالى مملوكة.
(51) خداوند متعال دستور میدهد تا تنها او، به یگانگی پرستش شود، و در این راستا چنین استدلال مینماید که تنها اوست نعمتها را میدهد،
پس فرمود: (
﴿لَا تَتَّخِذُوٓاْ إِلَٰهَيۡنِ ٱثۡنَيۡنِ﴾) دو معبود برمگیرید؟ یعنی در عبادت، هیچ شریکی را برای خدا قرار ندهید؛ چرا که (
﴿إِنَّمَا هُوَ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ﴾) او تنها معبود یگانه و یکتاست؛ و در صفتهای بزرگش و در همۀ کارهایش، یگانه و یکتاست. پس همانطور که او، در ذات و اسما و صفات و کارهایش یکتاست؛ در عبادت نیز باید او را یکی بدانید.
بنابراین فرمود: (
﴿فَإِيَّٰيَ فَٱرۡهَبُونِ﴾) پس، از من بترسید و دستور مرا اطاعت کنید؛ و ازآنچه نهی نمودهام، بپرهیزید؛ و چیزی از مخلوقات را، با من شریک نکنید؛ زیرا مخلوقات همه، مملوک خدا میباشند.
#
{52} فـ {لَه ما في السموات والأرضِ وله الدِّينُ واصِباً}؛ أي: الدين والعبادة والذُّلُّ في جميع الأوقاتِ لله وحدَه على الخلق أن يُخْلِصوه لله ويَنْصَبِغوا بعبوديَّته. {أفغير الله تتَّقونَ}: من أهل الأرض أو أهل السماوات؛ فإنَّهم لا يملِكون لكم ضرًّا ولا نفعاً، والله المنفرد بالعطاء والإحسان.
(52) (
﴿وَلَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَهُ ٱلدِّينُ وَاصِبًا﴾) و آنچه در آسمانها و زمین است، از آن اوست، و دین ماندگار نیز از آن اوست؛ یعنی دین و عبادت و کرنش، در همۀ اوقات برای خدای یگانه است. پس دین را فقط از آن خدا بدانید، و عبادت را فقط برای خدا انجام دهید، و به عبادت و بندگی پروردگار متعال بپردازید. (
﴿أَفَغَيۡرَ ٱللَّهِ تَتَّقُونَ﴾) آیا از غیر خدا؛ از اهل زمین و آسمانها میترسید؟! آنها نمیتوانند به شما سود یا زیانی برسانند؛
#
{53} {وما بكم من نعمةٍ}: ظاهرةٍ وباطنةٍ {فمِنَ الله}: لا أحد يَشْرَكُه فيها، {ثم إذا مسَّكُم الضُّرُّ}: من فقر ومرض وشدَّة {فإليه تجأرونَ}؛ أي: تضجُّون بالدُّعاء والتضرُّع لعلمكم أنَّه لا يدفعُ الضرَّ والشدَّة إلاَّ هو؛ فالذي انفرد بإعطائكم ما تحبُّون، وصرف ما تكرهون، هو الذي لا تنبغي العبادة إلا له وحده.
(53) و خداوند در بخشیدن و دادن، یگانه و یکتاست. (
﴿وَمَا بِكُم مِّن نِّعۡمَةٖ﴾) و نعمتهای ظاهری و باطنی که از آن برخوردار هستید، (
﴿فَمِنَ ٱللَّهِ﴾) همه از سوی خداست، و هیچکس در آن با خداوند شریک نیست. (
﴿ثُمَّ إِذَا مَسَّكُمُ ٱلضُّرُّ﴾) سپس چون زیانی از قبیل: فقر و بیماری و سختی به شما برسد، (
﴿ فَإِلَيۡهِ تَجَۡٔرُونَ﴾) او را با ناله و زاری به فریاد میخوانید؛ چون میدانید هیچ کس جز او، زیان و سختی را دور نمیکند. پس عبادت؛ تنها شایستۀ خدایی است که آنچه را دوست دارید، به شما بخشیده؛ و آنچه را که دوست ندارید، از شما دور نموده است. اما بیشتر مردم برخود ستم مینمایند؛ و نعمت الهی را که برآنان انعام نموده است، انکار میکنند؛ و چون درحالت آسایش قرار بگیرند، برخی ازمخلوقات و آفریدههای خداوند را که خودشان محتاجاند، شریک او میسازند.
بنابراین فرمود:
#
{54 ـ 55} ولكنَّ كثيراً من الناس يظلمون أنفسهم ويجحدون نعمةَ الله عليهم إذا نجَّاهم من الشدَّة ـ فصاروا في حال الرخاء ـ؛ أشركوا به بعض مخلوقاته الفقيرة، ولهذا قال: {ليكفروا بما آتيناهم}؛ أي: أعطيناهم؛ حيث نَجَّيْنَاهم من الشدة، وخلَّصناهم من المشقَّة. {فتمتَّعوا}: في دُنياكم قليلاً {فسوف تعلمونَ}: عاقبة كفرِكُم.
(54 - 55) و خداوند در بخشیدن و دادن، یگانه و یکتاست. (
﴿وَمَا بِكُم مِّن نِّعۡمَةٖ﴾) و نعمتهای ظاهری و باطنی که از آن برخوردار هستید، (
﴿فَمِنَ ٱللَّهِ﴾) همه از سوی خداست، و هیچکس در آن با خداوند شریک نیست. (
﴿ثُمَّ إِذَا مَسَّكُمُ ٱلضُّرُّ﴾) سپس چون زیانی از قبیل: فقر و بیماری و سختی به شما برسد، (
﴿ فَإِلَيۡهِ تَجَۡٔرُونَ﴾) او را با ناله و زاری به فریاد میخوانید؛ چون میدانید هیچ کس جز او، زیان و سختی را دور نمیکند. پس عبادت؛ تنها شایستۀ خدایی است که آنچه را دوست دارید، به شما بخشیده؛ و آنچه را که دوست ندارید، از شما دور نموده است. اما بیشتر مردم برخود ستم مینمایند؛ و نعمت الهی را که برآنان انعام نموده است، انکار میکنند؛ و چون درحالت آسایش قرار بگیرند، برخی ازمخلوقات و آفریدههای خداوند را که خودشان محتاجاند، شریک او میسازند.
بنابراین فرمود: (
﴿لِيَكۡفُرُواْ بِمَآ ءَاتَيۡنَٰهُمۡ﴾) تا درحق آنچه به آنان بخشیدهایم،
از قبیل اینکه: آنها را از سختیها نجات دادیم و از مشقت رهانیدیم، ناسپاسی نمایند. (
﴿فَتَمَتَّعُواْ﴾) پس اندکی از دنیای خود بهرهمند شوید، (
﴿فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ﴾) بالاخره سرانجام کفرتان را خواهید دانست.
{وَيَجْعَلُونَ لِمَا لَا يَعْلَمُونَ نَصِيبًا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ تَاللَّهِ لَتُسْأَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَفْتَرُونَ (56) وَيَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَنَاتِ سُبْحَانَهُ وَلَهُمْ مَا يَشْتَهُونَ (57) وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ (58) يَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ أَلَا سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ (59) لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَلِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلَى وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (60)}.
وَيَجْعَلُونَ لِمَا لاَ يَعْلَمُونَ نَصِيبًا مِّمَّا رَزَقْنَاهُمْ تَاللّهِ لَتُسْأَلُنَّ عَمَّا كُنتُمْ تَفْتَرُونَ و از آنچه به آنان روزي داده ايم بهره اي براي بتهايي که
(چيزي) نمي دانند مقرر مي کنند. سوگند به خدا از آنچه به دروغ برمي تافتيد، سوال خواهيد شد.
وَيَجْعَلُونَ لِلّهِ الْبَنَاتِ سُبْحَانَهُ وَلَهُم مَّا يَشْتَهُونَ و براي خداوند دختراني قرار مي دهند،
(پاک است او) و براي خود آنچه دوست دارند
(قرار مي دهند).
وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأُنثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ و هرگاه به يکي از آنان مژده تولد دختر داده شود در حالي که خشم و اندوهش را فرو مي خورد چهره اش سياه مي گردد.
يَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِن سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ أَلاَ سَاء مَا يَحْكُمُونَ به خاطر مژده بدي که به او داده مي شد خويشتن را از قوم و قبيله پنهان مي کرد،
(با خودش مي گفت): آيا با خواري او را نگاه دارد يا وي را زنده به گور سازد؟ هان که چه قضاوت بدي مي کردند .
لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَلِلّهِ الْمَثَلُ الأَعْلَىَ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ کساني که به آخرت باور ندارند از وصف بدي برخوردارند، و صفت برتر از آن خداست، واو پيروزمند فرزانه است .
#
{56} يخبر تعالى عن جهل المشركين وظلمهم وافترائهم على الله الكذب، وأنَّهم يجعلون لأصنامهم التي لا تعلمُ ولا تنفعُ ولا تضرُّ نصيباً مما رزقهم الله وأنعم به عليهم، فاستعانوا برزقِهِ على الشرك به، وتقرَّبوا به إلى أصنام منحوتةٍ؛ كما قال تعالى: {وجعلوا لله مما ذَرَأ من الحَرْث والأنعام نصيباً فقالوا هذا لله بزعمِهِم وهذا لشركائِنا فما كانَ لشرَكائِهِم فلا يَصِلُ إلى الله ... } الآية. {تالله لَتُسْألُنَّ عما كنتُم تفترون}: ويُقال: {آللهُ أمركم بهذا أم على الله تفترون}؟ وما ظنُّ الذين يفترون على الله الكذب يوم القيامة؟! فيعاقبهم على ذلك أشدَّ العقوبة.
(56) خداوند متعال از جهالتِ مشرکین و ستمگریشان و دروغ بستن آنها بر خدا،
خبر داده و میفرماید: آنها برای بتهایشان- که چیزی نمیدانند، و فایده و ضرری نمیتوانند به کسی برسانند- از روزیهایی که خداوند به ایشان داده، بهرهای قرار میدهند. پس مشرکان از رزق الهی، برای شرک ورزیدن به خدا کمک میگیرند؛ و به وسیلۀ روزیِ الهی، به بتهایی که خود تراشیدهاند، تقرب و نزدیکی میجویند.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَجَعَلُواْ لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ ٱلۡحَرۡثِ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ نَصِيبٗا فَقَالُواْ هَٰذَا لِلَّهِ بِزَعۡمِهِمۡ وَهَٰذَا لِشُرَكَآئِنَاۖ فَمَا كَانَ لِشُرَكَآئِهِمۡ فَلَا يَصِلُ إِلَى ٱللَّهِ﴾ و مشرکان، از آنچه خداوند از کشتزارها و چهارپایان پدید آورده است، برای وی بهرهای مقرر کرده،
و به گمان خودشان گفتند: این برای خداست؛ و این برای بتهای ما؛ پس آنچه که آنها برای بتهای خود مقرر میداشتند، به خدا نمیرسید.
و خداوند متعال فرموده است: (
﴿تَٱللَّهِ لَتُسَۡٔلُنَّ عَمَّا كُنتُمۡ تَفۡتَرُونَ﴾) سوگند به خدا که از این دروغ و بهتانهایتان سؤال خواهد شد.
خداوند میفرماید: ﴿ءَآللَّهُ أَذِنَ لَكُمۡۖ أَمۡ عَلَى ٱللَّهِ تَفۡتَرُونَ وَمَا ظَنُّ ٱلَّذِينَ يَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾ آیا خداوند شما را به این فرمان داده، یا بر خداوند دروغ میبندید؟! و کسانی که بر خدا دروغ میبندند، دربارۀ عذابی که خداوند در روز قیامت به آنان میچشاند، چه گمان میدارند؟! بدون شک خداوند در روز قیامت، آنها را به خاطر افترا و دروغ بستنشان، به شدت مجازات مینماید.
#
{57 ـ 59} {ويجعلون لله البناتِ}: حيث قالوا عن الملائكةِ العبادِ المقرَّبين: إنَّهم بناتُ الله، {ولهم ما يشتهونَ}؛ أي: لأنفسهم الذُّكور، حتى إنهم يكرهون البنات كراهةً شديدةً؛ فكان أحدهم {إذا بُشِّرَ بالأنثى ظلَّ وجهُهُ مسودًّا}: من الغمِّ الذي أصابه، {وهو كظيمٌ}؛ أي: كاظم على الحزن والأسف إذ بُشِّرَ بأنثى، وحتى إنه يُفْتَضَح عند أبناء جنسه، ويتوارى منهم من سوء ما بُشِّرَ به، ثم يُعْمِلُ فكرَه ورأيَه الفاسد فيما يصنع بتلك البنت التي بُشِّرَ بها: {أيُمْسِكُه على هُوْنٍ}؛ أي: يتركها من غير قتل على إهانةٍ وذلٍّ، {أم يدسُّه في التُّراب}؛ أي: يدفنها وهي حيَّة، وهو الوأدُ الذي ذمَّ الله به المشركين. {ألا ساء ما يحكُمون}: إذ وصفوا الله بما لا يَليق بجلاله من نسبة الولد إليه، ثم لم يكفِهِم هذا حتى نسبوا له أردأ القسمين، وهو الإناث اللاتي يأنفون بأنفسهم عنها ويكرهونها؛ فكيف ينسبونها لله تعالى؟! فبئس الحكم حكمهم.
(57 - 59) (
﴿وَيَجۡعَلُونَ لِلَّهِ ٱلۡبَنَٰتِ سُبۡحَٰنَهُۥ﴾) و برای خداوند دخترانی قرار میدهند، خداوند پاک و منزه است. مشرکان در مورد فرشتگان -که بندگان مقرب الهی هستند،
میگفتند: فرشتگان، دختران خدا هستند. (
﴿وَلَهُم مَّا يَشۡتَهُونَ﴾) و برای خود آنچه را دوست داشتند، قرار میدادند؛ آنان، پسران را برای خود قرار میدادند، و به شدت دختران را ناپسند میداشتند. (
﴿وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِٱلۡأُنثَىٰ ظَلَّ وَجۡهُهُۥ مُسۡوَدّٗا وَهُوَ كَظِيمٞ﴾) و هرگاه به یکی از آنان، مژدۀ تولد دختری داده میشد، از شدت ناراحتی که به او دست میداد، چهرهاش سیاه میگردید؛ و حزن و تأسفی را که به هنگام مژده داده شدن به او دست میداد، فرو میخورد؛ و پیش همنوعان خود، احساس رسوایی و خواری میکرد؛ و به علت مژدۀ بدی که به او داده میشد، خویشتن را از آنان پنهان میکرد. سپس از فکر و اندیشۀ فاسدش بهره میگرفت که با این دختر چکار کند؟ (
﴿أَيُمۡسِكُهُۥ عَلَىٰ هُونٍ﴾) آیا او را نکشد، و با سر شکستگی نگاهش دارد؟ (
﴿أَمۡ يَدُسُّهُۥ فِي ٱلتُّرَابِ﴾) یا او را زنده به گور نماید؟! و خداوند به خاطر زنده به گور کردن دختران، مشرکین را مذمت و نکوهش نموده است، (
﴿أَلَا سَآءَ مَا يَحۡكُمُونَ﴾) هان چه قضاوت بدی میکردند! زیرا داشتن فرزند را که شایستۀ شکوه و عظمت خدا نیست، به وی نسبت میدادند.
#
{60} ولما كان هذا من أمثال السَّوْء التي نسبها إليه أعداؤه المشركون؛ قال تعالى: {للذين لا يؤمنون بالآخرة مَثَلُ السَّوْء}؛ أي: المثل الناقص والعيب التامُّ. {ولله المَثَل الأعلى}: وهو كلُّ صفة كمال، وكلُّ كمال في الوجود فالله أحقُّ به من غير أن يستلزم ذلك نقصاً بوجه، وله المثل الأعلى في قلوب أوليائه، وهو التعظيم والإجلال والمحبَّة والإنابة والمعرفة. {وهو العزيزُ}: الذي قَهَرَ جميع الأشياء، وانقادت له المخلوقاتُ بأسرها. {الحكيمُ}: الذي يَضَعُ الأشياء مواضِعَها فلا يأمر ولا يفعل إلا ما يُحمد عليه، ويُثنى على كماله فيه.
(60) سپس به این اکتفا نکردند، تا اینکه آنچه را که بدترین قسمت بود، به خداوند نسبت دادند؛ و آن، دختران بودند که آنها را برای خود ننگ و عار میپنداشتند و از آنها بیزار بودند. پس چگونه چیزی را که برای خود نمیپسندند، به خدا نسبت میدهند؟! پس قضاوت آنها، بسیار قضاوت بدی است. و از آنجا که این صفت، از صفتهای بدی بود که مشرکین به خداوند نسبت میدادند،
فرمود: (
﴿لِلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ مَثَلُ ٱلسَّوۡءِ﴾) کسانی که به آخرت باور ندارند، دارای صفت بد و زشتی هستند. (
﴿وَلِلَّهِ ٱلۡمَثَلُ ٱلۡأَعۡلَىٰ﴾) و صفتِ برتر از آنِ خداست، و آن تمام صفتهای کمال است؛ زیرا کمال مطلق ازآنِ خداست، و خداوند از هرگونه نقص و کمبودی مبرّا است؛ و چون در دل بندگانش از جایگاه والایی برخوردار است، همگی به سوی او برمیگردند و او را دوست میدارند و سرِ توبه و انابت را بر آستانش میسایند. (
﴿وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ﴾) و او پیروزمند و باقدرت است، و بر هرچیزی چیره است، و همۀ مخلوقات منقاد اویند. (
﴿ٱلۡحَكِيمُ﴾) فرزانه و باحکمت است؛ هر چیزی را در جای مناسبش قرار میدهد. پس به هیچ چیز امر نمیکند و از هیچ چیز نهی نمینماید مگر اینکه بر آن ستایش میشود، و بر کمالِ او در آن مورد، حمد و ثنا قرار میگیرد.
{وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ مَا تَرَكَ عَلَيْهَا مِنْ دَابَّةٍ وَلَكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ (61)}.
وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَّا تَرَكَ عَلَيْهَا مِن دَآبَّةٍ وَلَكِن يُؤَخِّرُهُمْ إلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ و اگر خداوند مردمان را به سبب ستمشان کيفر مي داد هيچ جنبده اي را بر روي زمين باقي نمي گذاشت، ولي آنان را تا مدت معيني مهلت مي دهد، پس چون وقت مقرر آنان فرا رسد
(اجلشان) به تاخير نمي افتد، و لحظه اي نيز تقديم نمي شود .
#
{61} لما ذكر تعالى ما افتراه الظالمون عليه؛ ذَكَرَ كمال حلمِهِ وصبرِهِ، فقال: {ولو يؤاخِذُ الله الناس بظلمِهِم}: من غير زيادة ولا نقص، {ما تَرَكَ} على ظهرها {من دابَّة}؛ أي: لأهلك المباشرين للمعصية وغيرهم من أنواع الدوابِّ والحيوانات؛ فإنَّ شؤم المعاصي يَهْلِكُ به الحرث والنسل. {ولكن يؤخِّرُهم}: عن تعجيل العقوبة عليهم، {إلى أجل مسمًّى}: وهو يوم القيامة. {فإذا جاء أجلُهم لا يستأخِرونَ ساعةً ولا يستقدِمونَ}: فليَحْذَروا ما داموا في وقتِ الإمهال قبل أن يجيء الوقتُ الذي لا إمهالَ فيه.
(61) پس از آنکه خداوند آنچه را ستمگران به دروغ به او نسبت داده بودند، بیان کرد،
کمال بردباری و صبر خویشتن را بیان نمود و فرمود: (
﴿وَلَوۡ يُؤَاخِذُ ٱللَّهُ ٱلنَّاسَ بِظُلۡمِهِم﴾) و اگر خداوند مردمان را به سبب ستمشان کیفر میداد، (
﴿مَّا تَرَكَ عَلَيۡهَا مِن دَآبَّةٖ﴾) بر روی زمین هیچ جنبندهای باقی نمیگذاشت؛ یعنی اضافه بر کسانی که دست به ارتکاب گناه میزدند، چهارپایان و حیوانات را نیز نابود میساخت؛ زیرا براثر شومی گناه، کشتزارها و نسلها نیز نابود میشود. (
﴿وَلَٰكِن يُؤَخِّرُهُمۡ﴾) اما آنها را تا مدت معینی مهلت میدهد، و به عذاب گرفتارشان نمیسازد، و آن موعد قیامت است. (
﴿فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ لَا يَسۡتَٔۡخِرُونَ سَاعَةٗ وَلَا يَسۡتَقۡدِمُونَ﴾) پس چون وقت مقرر آنان فرا رسد، لحظهای باز پس نمیمانند، و لحظهای پیش نمیروند. پس باید بپرهیزند و بهراسند از زمانی که در آن به کسی مهلت داده نمیشود.
{وَيَجْعَلُونَ لِلَّهِ مَا يَكْرَهُونَ وَتَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنَى لَا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَأَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ (62) تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (63)}.
وَيَجْعَلُونَ لِلّهِ مَا يَكْرَهُونَ وَتَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنَى لاَ جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ الْنَّارَ وَأَنَّهُم مُّفْرَطُونَ و براي خداوند چيزي مقرر مي کنند که خود نمي پسندند،
و زبانهايشان دروغ پردازي کرده و مي گويد: «سرانجام نيک از آن آنان است» بدون شک آتش دوزخ بهرۀ ايشان است و آنان پيش از ديگران بدانجا رانده و افکنده مي شوند.
تَاللّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ سوگند به خداوند ! پيامبراني را پيش از تو به سوي امتهايي فرستاديم. پس شيطان کارهايشان را در نظر آنان آراست و امروز شيطان ياورشان است و عذاب دردناکي دارند.
#
{62} يخبر تعالى أنَّ المشركين {يجعلون لله ما يكرهون}: من البنات ومن الأوصاف القبيحة، وهو الشرك؛ بصرف شيء من العبادات إلى بعض المخلوقات التي هي عبيدٌ لله؛ فكما أنهم يكرهون ولا يرضَوْن أن يكونَ عبيدُهم ـ وهم مخلوقون من جنسِهم ـ شركاءَ لهم فيما رزقهم الله؛ فكيف يَجْعَلون له شركاءَ من عبيده؟ {و}: هم مع هذه الإساءة العظيمةِ، {تَصِفُ ألسنتُهم الكَذِبَ أنَّ لهم الحسنى}؛ أي: أن لهم الحالة الحسنة في الدنيا والآخرة؛ ردَّ عليهم بقوله: {لا جَرَمَ أنَّ لهم النارَ وأنَّهم مُفْرَطونَ}: مقدمون إليها، ماكثون فيها، غير خارجين منها أبداً.
(62) خداوند متعال خبر میدهد که مشرکان (
﴿وَيَجۡعَلُونَ لِلَّهِ مَا يَكۡرَهُونَ﴾) چیزهایی را که برای خود نمیپسندند،
[از قبیل: دختران و صفتهای زشت] به خداوند نسبت میدهند؛ و آن، شرک ورزیدن و انجام عبادت برای برخی از مخلوقات و بندگان خدا بود؟ پس، آنها که نمیپسندیدند بردگانشان ـ در صورتی که با آنان از یک نوع هستند ـ در روزیهایی که خداوند به آنان داده است، شریک آنها باشند، چگونه بردگان، و بندگان خدا را شریک وی قرار میدهند؟! (
﴿وَ﴾) و با وجود این کردار زشت، (
﴿تَصِفُ أَلۡسِنَتُهُمُ ٱلۡكَذِبَ أَنَّ لَهُمُ ٱلۡحُسۡنَىٰ﴾)
[بر] زبانهایشان سخن دروغ رانده و میگویند: آنها در دنیا و آخرت دارای حالتی نیکو خواهند بود.
خداوند سخن آنها را رد نمود و فرمود: (
﴿لَا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ ٱلنَّارَ وَأَنَّهُم مُّفۡرَطُونَ﴾) بدون شک آتش دوزخ بهرۀ ایشان است، و آنها به سوی آن برده میشوند، و در آن برای همیشه باقی میمانند، و هرگز از آن بیرون نخواهند شد.
#
{63} بين تعالى لرسوله - صلى الله عليه وسلم - أنه ليس هو أول رسول كُذِّب، فقال تعالى: {تاللهِ لقد أرسَلْنا إلى أمم من قبلِكَ}: رسلاً يدعونَهم إلى التوحيد، {فزيَّنَ لهم الشيطانُ أعمالَهم}: فكذَّبوا الرسل، وزعموا أنَّ ما هم عليه هو الحقُّ المنجِّي من كلِّ مكروه، وأنَّ ما دعت إليه الرسل؛ فهو بخلاف ذلك، فلما زيَّن لهم الشيطان أعمالَهم؛ صار {وليُّهم}: في الدنيا، فأطاعوه واتَّبعوه وتولَّوْه، {أفتتَّخِذونَهُ وذُرِّيَّتَهُ أولياء من دوني وهم لكم عدوٌّ بئسَ للظالمينَ بدلاً}. {ولهم عذابٌ أليمٌ}: في الآخرة؛ حيث تولَّوا عن ولاية الرحمن ورَضُوا بولاية الشيطان، فاستحقُّوا لذلك عذاب الهوان.
(63) خداوند برای پیامبرش بیان نمود که او، اولین پیامبر تکذیب شده نیست، (
﴿تَٱللَّهِ لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَآ إِلَىٰٓ أُمَمٖ مِّن قَبۡلِكَ﴾) سوگند به خداوند که به سوی امتهای پیش از تو
[نیز] پیامبرانی فرستادیم که آنها را به توحید و یکتاپرستی دعوت میکردند، (
﴿فَزَيَّنَ لَهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ﴾) و شیطان کارهایشان را، در نظر ایشان، زیبا جلوه داد. پس پیامبران را تکذیب کردند و گمان بردند آنچه آنها بر آن هستند، حق است، و آنان را از هر چیز ناپسندی نجات میدهد، و گمان بردند که آنچه پیامبران آنها را به سوی آن فرا میخوانند، باطل است. پس چون شیطان کارهایشان را در نظر ایشان زیبا جلوه داد، (
﴿فَهُوَ وَلِيُّهُمُ﴾) آنها را در دنیا و آخرت یاور و سرپرست است. و از شیطان پیروی کردند و او را به دوستی برگرفتند.
﴿أَفَتَتَّخِذُونَهُۥ وَذُرِّيَّتَهُۥٓ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِي وَهُمۡ لَكُمۡ عَدُوُّۢۚ بِئۡسَ لِلظَّٰلِمِينَ بَدَلٗا﴾ آیا شیطان و فرزندانش را به جای خدا به دوستی میگیرید، حال آنکه آنان دشمنان شما هستند؟! آنچه ستمگران به جای خدا انتخاب کردهاند، بد چیزی است. (
﴿وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ﴾) و آنان در آخرت عذاب دردناکی دارند؛ زیرا از دوستی با خدا اعراض نموده، و به دوستی و یاوری شیطان خشنود شدهاند، بنابراین سزاوار عذابِ خوار کننده شدهاند.
{[وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (64)]}.
{وَاللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ (65)}.
وَمَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ و ما کتاب را بر تو نازل نکرده ايم مگر بدان خاطر که چيزي را براي مردم بيان و روشن نمايي که در آن اختلاف ورزيده اند و تا هدايت و رحمتي باشد براي مومنان
وَاللّهُ أَنزَلَ مِنَ الْسَّمَاء مَاء فَأَحْيَا بِهِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِّقَوْمٍ يَسْمَعُونَ و خداوند از آسمان آبي فرو فرستاد و با آن زمين را پس از مردنش زنده ساخت، بي گمان در اين دليل روشني است براي گروهي که مي شنوند.
#
{65} عن الله مواعظه وتذكيره، فيستدلُّون بذلك على أنَّه وحده المعبود، الذي لا تنبغي العبادة إلاَّ له وحده؛ لأنَّه المنعم بإنزال المطر وإنبات جميع أصناف النبات، وعلى أنه على كلِّ شيءٍ قديرٌ، وأنَّ الذي أحيا الأرض بعد موتها قادرٌ على إحياء الأموات، وأن الذي نشر هذا الإحسان لذو رحمةٍ واسعةٍ وجودٍ عظيمٍ.
(65) (
﴿وَٱللَّهُ أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ﴾) خداوند در این آیه یکی از بزرگترین نعمتها را بیان میدارد تا
[مردمان] پندها و تذکرهای الهی را درک نمایند، و یقین حاصل کنند که خداوند معبود به حق است، و عبادت جز برای او شایسته نیست؛ زیرا خداوند با فرو فرستادن باران و رویاندن انواع گیاهان، بندگان را مورد انعام قرار میدهد، تا دریابند که او بر هر چیزی تواناست؛ و پی ببرند خداوندی که زمین را -پس از خشک شدن و مردن- زنده مینماید، بر زنده کردن مردگان نیز تواناست؛ و پی ببرند که خداوند، دارای رحمت گسترده و بخشش فراوان است.
{وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَبَنًا خَالِصًا سَائِغًا لِلشَّارِبِينَ (66) وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (67)}
وَإِنَّ لَكُمْ فِي الأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسْقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهِ مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَنًا خَالِصًا سَآئِغًا لِلشَّارِبِينَ و بي گمان در وجود چهارپايان براي شما عبرتي است
(زيرا) از آنچه در شکمهايشان است از ميان سرگين و خون، شيري خالص به شما مي نوشانيم که براي نوشندگان گوارا است.
وَمِن ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ و از ميوه هاي درختان خرما و انگور شراب درست مي کنيد و زوي پاک و حلال از آن مي گيريد، بي گمان در اين نشانه اي است براي کساني که خرد مي ورزند.
#
{66} أي: {إنَّ لكُم في الأنعام}: التي سخَّرها الله لمنافعكم، {لعبرةً}: تستدلُّون بها على كمال قدرة الله وسعة إحسانه؛ حيث أسقاكم من بطونها المشتملة على الفَرْث والدَّم، فأخرج من بين ذلك لبناً خالصاً من الكدر سائغاً للشاربين للذَّته ولأنه يُسقي ويغذي؛ فهل هذه إلاَّ قدرة إلهيَّة لا أمور طبيعيَّة؟! فأي شيء في الطبيعة يقلب العلف الذي تأكُلُه البهيمة والشراب الذي تشربه من الماء العذب والملح لبناً خالصاً سائغاً للشاربين؟!
(66) (
﴿وَإِنَّ لَكُمۡ فِي ٱلۡأَنۡعَٰمِ لَعِبۡرَةٗ﴾) بدون شک چهارپایانی که خداوند در راستای منافع شما برایتان مسخر نموده، مایۀ عبرت است و باید از آن درس بیاموزید و از این رهگذر به کمال قدرت خداوند و گستردگی احسان او پی ببرید؛ چرا که خداوند از شکم این چهارپایان که مشتمل بر سرگین و خون است، شیری خالص بیرون میآورد که برای نوشندگان لذیذ و گواراست؛ و این کار، جز از قدرت الهی، از هیچ قدرت دیگری ساخته نیست. چه نیرویی در جهان هستی، علفی را که چهارپایان خورده، و آب شیرین و شوری را که مینوشند، به شیر خالص و گوارا تبدیل مینماید؟!
#
{67} وجعل تعالى لعباده من ثمرات النخيل والأعناب منافع للعباد ومصالح من أنواع الرزق الحسن الذي يأكُلُه العباد طريًّا ونضيجاً وحاضراً ومدَّخراً وطعاماً وشراباً يُتَّخَذُ من عصيرها ونبيذها ومن السَّكَر الذي كان حلالاً قبل ذلك، ثمَّ إن الله نَسَخَ حِلَّ المسكرات وأعاض عنها بالطيِّبات من الأنبذة وأنواع الأشربة اللذيذة المباحة، ولهذا قال من قال: إنَّ المراد بالسَّكَر هنا الطعام والشراب اللذيذ، وهو أولى من القول الأول. {إنَّ في ذلك لآية لقوم يعقلونَ}: عن الله كمال اقتداره؛ حيث أخرجها من أشجارٍ شبيهةٍ بالحطب، فصارت ثمرةً لذيذةً وفاكهةً طيبةً، وعلى شمول رحمته؛ حيث عمَّ بها عباده، ويسَّرها لهم، وأنَّه الإله المعبود وحَده؛ حيثُ إنه المنفردُ بذلك.
(67) و خداوند متعال از میوههای درختان خرما و انگور،
منافع و مصالحی از قبیل: انواع روزیهای نیکو که بندگانش آن را، به صورت تر و تازه و آماده و ذخیره شده، و به صورت غذا و نوشیدنی استفاده میکنند، قرار داده است؛ نوشیدنیای که از عصاره و نبیذ این میوهها برگرفته میشود؛ نیز نوشیدنی مستکنندهای از این میوهها به دست میآید که قبلا حلال بود، اما خداوند آن را حرام نمود؛ و در عوض، انواع نوشیدنیهای لذیذ و جایزرا حلال نمود.
بنابراین برخی گفتهاند: منظور از
«سَکَر» در این آیه،
خوردنیها و نوشیدنیهای لذیذ است و این از گفتۀ اول بهتر است که میگوید: «شراب مستکننده در ابتدا حلال بود، و بعداً حکم حلال بودن آن نسخ شده است.» (
﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لِّقَوۡمٖ يَعۡقِلُونَ﴾) بیگمان در این، نشانهای است برای کسانی که خرد میورزند، و به کمال اقتدار خداوند میاندیشند؛ خداوندی که این میوههای لذیذ و خوشمزه را، از درختانی شبیه چوب خشک بیرون آورده است،
[آری! این میوهها نشانهای است] برای بندگانی که به شمول و فراگیری رحمت الهی پی برده، و به آن میاندیشند؛ خدایی که این میوهها را در دسترس عموم بندگانش قرار داده است. سپس درمییابند که خداوند، معبود یگانه است؛ چون او به تنهایی اینها را آفریده است.
{وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ (68) ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (69)}.
وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که از پاره اي از کوهها خانه بسازد و
(نيز) از برخي از درختان و
(نيز) از آنچه مردم داربست مي کنند.
ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاء لِلنَّاسِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ سپس از همۀ ميوه ها بخور و فرمانبردارانه راههاي پروردگارت را در پيش بگير. از شکمهاي زنبوران مآيه اي مي تراود، که رنگهاي مختلفي دارد. در آن براي مردمان شفا است، بي گمان دراين، نشانۀ روشني است براي کساني که مي انديشند.
#
{68 ـ 69} في خلق هذه النَّحلة الصغيرة، التي هداها الله هذه الهداية العجيبة، ويَسَّر لها المراعي، ثم الرجوع إلى بيوتها التي أصلحتها بتعليم الله لها وهدايته لها، ثم يخرج من بطونها هذا العسل اللذيذ مختلف الألوان بحسب اختلاف أرضها ومراعيها؛ فيه شفاء للناس من أمراض عديدة؛ فهذا دليلٌ على كمال عناية الله تعالى وتمام لطفه بعباده، وأنَّه الذي لا ينبغي أن يُحَبَّ غيره، ويُدْعى سواه.
(68 - 69) آنچه که ذکر شد، آیاتی است دال بر عظمت خدا، برای کسانی که در آفرینش این زنبور کوچک که خداوند آن را به صورتی شگفت انگیز رهنمون کرده، و مکانهای مکیدن شهد، و سپس بازگشت به کندوها را برای آنها آسان نموده است، میاندیشند. خداوند به او آموخته و وی را هدایت کرده است؛ سپس از شکم آن، عسل لذیذی که بر حسب اختلاف سرزمین و چراگاهها دارای انواع مختلفی است، بیرون میآید؛ عسلی که مایۀ شفا و بهبودی بیماریهای مختلف است. پس این، دلیلی بر کمال عنایت خداوند و لطف او نسبت به بندگانش میباشد؛ و دلیلی است براینکه شایسته نیست کسی غیر از خداوند خوانده شود و مورد محبت قرار بگیرد.
{وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ وَمِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لَا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ (70)}.
وَاللّهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لاَ يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئًا إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ و خداوند شما را آفريده است، سپس شما را مي ميراند و برخي از شما به خوارترين
(حد) فرتوني و پيري بزگردانده مي شوند به گونه اي که پس از
(آن همه) علم و آگاهي چيزي نخواهد دانست و همه چيز را فراموش مي کنند، بي گمان خدا آگاه و تواناست.
#
{70} يخبر تعالى أنه الذي خَلَقَ العباد ونقلهم في الخليقة طوراً بعد طور، ثم بعد أن يستكملوا آجالهم يتوفَّاهم، ومنهم من يُعَمِّرُهُ حتى يُرَدَّ {إلى أرذل العُمُر}؛ أي: أخسّه، الذي يبلغ به الإنسان إلى ضَعْف القوى الظاهرة والباطنة، حتى العقل الذي هو جوهر الإنسان يزيد ضَعْفُهُ، حتى إنَّه ينسى ما كان يعلمه، ويصير عقلُهُ كعقل الطفل، ولهذا قال: {لِكَيْ لا يعلم بعدَ علم شيئاً إنَّ الله عليمٌ قديرٌ}؛ أي: قد أحاط علمه وقدرته بجميع الأشياء، ومن ذلك ما يُنَقِّلُ به الآدميَّ من أطوار الخلقة خلقاً بعد خلقٍ؛ كما قال تعالى: {الله الذي خَلَقَكُم من ضَعْفٍ ثم جعل من بعدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثم جعل من بعد قُوَّةٍ ضعفاً وشيبةً يَخْلُقُ ما يشاء وهو العليم القديرُ}.
(70) خداوند متعال خبر میدهد که او بندگان را آفریده است، و آنان را از حالتی به حالتی دیگر برمیگرداند، و پس از آنکه مدت زندگی آنان به پایان رسید، آنها را میمیراند. و برخی از بندگان هستند که خداوند عمرشان را بالا میبرد تا به خوارترین حد فرتوتی برسند، که در آن سنین، نیروهای ظاهر و باطنی انسان ضعیف میشوند، حتی عقل او ضعیف میگردد؛ عقلی که جوهر انسان است، و به ضعف آن افزوده میشود تا جایی که انسان همۀ معلوماتش را فراموش مینماید، و عقل او، همانند عقل کودکی شیرخوار میشود.
بنابراین فرمود: (
﴿لِكَيۡ لَا يَعۡلَمَ بَعۡدَ عِلۡمٖ شَيًۡٔاۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمٞ قَدِيرٞ﴾) تا جایی که پس از علم و آگاهی، چیزی نخواهد دانست و خداوند دانای تواناست؛ یعنی علم و آگاهی و توانایی او همه چیز را احاطه کرده است. از جمله قدرت الهی، این است که انسانرا در مراحل آفرینش، از حالتی به حالتی دیگر میبرد.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن ضَعۡفٖ ثُمَّ جَعَلَ مِنۢ بَعۡدِ ضَعۡفٖ قُوَّةٗ ثُمَّ جَعَلَ مِنۢ بَعۡدِ قُوَّةٖ ضَعۡفٗا وَشَيۡبَةٗۚ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِيمُ ٱلۡقَدِيرُ﴾ خداوند ذاتی است که شما را به گونهای ضعیف و ناتوان آفریده است؛ سپس بعد از آن ضعف و ناتوانی، به شما نیرو بخشید؛ و بعد از قدرت و نیرو باز شما را ناتوان و پیر میگرداند. هرچه بخواهد، میآفریند؛ و او دانای تواناست.
{وَاللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُوا بِرَادِّي رِزْقِهِمْ عَلَى مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَهُمْ فِيهِ سَوَاءٌ أَفَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ (71)}.
وَاللّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ فِي الْرِّزْقِ فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُواْ بِرَآدِّي رِزْقِهِمْ عَلَى مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَهُمْ فِيهِ سَوَاء أَفَبِنِعْمَةِ اللّهِ يَجْحَدُونَ و خداوند برخي از شما را بر برخي ديگر در روزي برتري داده است، آنان که برتري داده شده اند حاضر نيستند که روزي خود را به بردگان خود بدهند و ايشان را با خود در دارايي مساوي گردانند، آيا نعمت خدا رانکار مي کنند؟
#
{71} وهذا من أدلة توحيده وقبح الشرك به؛ يقول تعالى: كما أنكم مشتركون بأنَّكم مخلوقون مرزوقون؛ إلاَّ أنَّه تعالى {فضَّلَ بعضَكم على بعض في الرزق}: فجعل منكم أحراراً لهم مالٌ وثروةٌ، ومنكم أرقَّاء لهم لا يملكونَ شيئاً من الدنيا؛ فكما أن سادتهم الذين فضَّلهم الله عليهم بالرزق ليسوا {برادِّي رزقِهِم على ما مَلَكَتْ أيمانُهم فهم فيه سواءٌ}: ويرون هذا من الأمور الممتنعة؛ فكذلك مَنْ أشركتُم بها مع الله؛ فإنَّها عبيدٌ ليس لها من الملك مثقال ذَرَّةٍ؛ فكيف تجعلونها شركاء لله تعالى؟! هل هذا إلاَّ مِنْ أعظم الظُّلم والجحود لنعم الله، ولهذا قال: {أفبنعمةِ الله يَجْحَدُونَ}؛ فلو أقرُّوا بالنعمة ونسبوها إلى مَنْ أولاها؛ لما أشركوا به أحداً.
(71) این، از دلایل یگانگی پروردگار، و دلیلی بر زشتی شرک ورزیدن به خداست.
خداوند متعال میفرماید: همۀ شما مخلوق او هستید و به شما روزی میدهد، اما خداوند (
﴿فَضَّلَ بَعۡضَكُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ فِي ٱلرِّزۡقِ﴾) برخی از شما را بر برخی دیگر، از نظر روزی، برتری داده است؛ بنابراین برخی از شما را، آزادگانی قرار داد که دارای مال و ثروت هستند؛ و برخی دیگر را، بردگانی قرار داد که مالک چیزی از دنیا نمیباشند. پس آقایان که خداوند آنها را بر بردگانشان در رزق و روزی برتری داده است، حاضر نیستند (
﴿بِرَآدِّي رِزۡقِهِمۡ عَلَىٰ مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُهُمۡ﴾) ثروت و دارایی خود را به بردگان خود بدهند، و آنها را شریک قدرت و ثروت خود بسازند، و این کار را ناممکن میدانند. نیز کسانی را که شما شریک خدا قرار میدهید؛ بردگان هستند، و به اندازۀ ذرّهای مالک چیزی نیستند. پس چگونه شما آنها را شریک خدا قرار میدهید؟! آیا شریک قراردادن آنها برای خدا، بزرگترین ستم و انکار نعمت الهی نیست؟
بنابراین فرمود: (
﴿أَفَبِنِعۡمَةِ ٱللَّهِ يَجۡحَدُونَ﴾) آیا نعمت خدا را انکار میکنند؟! پس اگر به نعمت خدا اقرار میکردند و آن را به خداوند نسبت میدادند، هیچ کس را با او شریک نمیساختند.
{وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَجَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ بَنِينَ وَحَفَدَةً وَرَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ (72)}.
وَاللّهُ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَجَعَلَ لَكُم مِّنْ أَزْوَاجِكُم بَنِينَ وَحَفَدَةً وَرَزَقَكُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَتِ اللّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ خداوند از جنس خودتان براي شما همسراني قرار داد و از همسرانتان براي شما فرزندان و نوادگان آفريد و از پاکيزه ها به شما روزي داد، آيا به باطل ايمان مي آورند و به نعمت خداوند ناسپاسي مي کنند.
#
{72} يخبر تعالى عن منَّته العظيمة على عباده؛ حيث جعل لهم أزواجاً ليسكنُوا إليها، وجعل لهم من أزواجهم أولاداً تَقَرُّ بهم أعينُهم ويخدِمونهم ويقضونَ حوائِجَهم وينتفعونَ بهم من وجوهٍ كثيرةٍ، ورزَقَهم من الطيبات من المآكل والمشارب والنِّعم الظاهرة التي لا يقدِرُ العبادُ أن يُحْصوها. {أفبالباطلِ يؤمنونَ وبنعمةِ الله هم يكفُرون}؛ أي: أيؤمنون بالباطل الذي لم يكن شيئاً مذكوراً، ثم أوجَدَه الله، وليس له من وجوده سوى العدم؟ فلا تَخْلُقُ ولا تَرْزُقُ ولا تدبِّرُ من الأمور شيئاً، وهذا عامٌّ لكلِّ ما عُبِدَ من دون الله؛ فإنَّها باطلةٌ؛ فكيف يتَّخذها المشركون من دون الله. {وبنعمة الله هم يكفرون}: يجحَدونها، يستعينون بها على معاصي الله والكفر به، هل هذا إلاَّ من أظلم الظُّلم وأفجر الفجور وأسفه السَّفَه؟!
(72) خداوند متعال از منّت بزرگش بر بندگان خود خبر میدهد که برای آنها همسرانی قرار داد تا در کنارشان بیاسایند و آرام بگیرند؛ و از همسرانشان برای آنان فرزندانی آفرید که به آنان دل خوش کنند و فرزندانشان به آنها خدمت نمایند، و کارهایشان را انجام دهند و در زیر سایۀ آنان بیارامند؛ و خوردنیها و نوشیدنیهای پاکیزه و نعمتهای فراوان دیگری را به آنها بخشیده است، به طوری که بندگان نمیتوانند آن همه نعمت را بشمارند. (
﴿أَفَبِٱلۡبَٰطِلِ يُؤۡمِنُونَ وَبِنِعۡمَتِ ٱللَّهِ هُمۡ يَكۡفُرُونَ﴾) آیا به باطلی ایمان میآورند که هیچ اصل و اساسی ندارد و نابود شده و از بین میرود و بهرهای جز نابودی ندارد؛ نمیآفریند و روزی نمیدهد و هیچ کاری را انجام نمیدهد؟! و این، شامل همۀ چیزهایی است که به جای خداوند پرستش میشود. بنابراین همۀ معبودانی که به جای خدا پرستش میشوند، باطلاند. پس چگونه مشرکین آنها را به جای خداوند میپرستند (
﴿وَبِنِعۡمَتِ ٱللَّهِ هُمۡ يَكۡفُرُونَ﴾) و به نعمت خداوند ناسپاسی میکنند و آن را انکار مینمایند، و نعمت الهی را در راستای نافرمانی خدا و کفر ورزیدن به او به کار میگیرند؟! آیا این بزرگترین ستم و بزرگترین فساد و بیخردی نیست؟!
{وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقًا مِنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ شَيْئًا وَلَا يَسْتَطِيعُونَ (73) فَلَا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثَالَ إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (74) ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبْدًا مَمْلُوكًا لَا يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ وَمَنْ رَزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ يُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا هَلْ يَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ (75) وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لَا يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلَاهُ أَيْنَمَا يُوَجِّهْهُ لَا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (76)}.
وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقًا مِّنَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ شَيْئًا وَلاَ يَسْتَطِيعُونَ و به جاي خداوند چيزهايي را پرستش مي کنند که مالک کمترين رزقي در آسمانها و زمين براي آنان نيستند و نمي توانند
(کاري را انجام دهند)
فَلاَ تَضْرِبُواْ لِلّهِ الأَمْثَالَ إِنَّ اللّهَ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ پس براي خدا شبيه و نظير قرار مي دهد، بي گمان خداوند مي داند و شما نمي دانيد.
ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً عَبْدًا مَّمْلُوكًا لاَّ يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ وَمَن رَّزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ يُنفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا هَلْ يَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ خداوند بردۀ مملوکي را به عنوان مثال ذکر مي کند که بر
(انجام) هيچ چيز توانا نيست، و نيز کسي را مثل مي زند که از سوي خويش به او روزي پاکيزه و حلالي داده است، پس او در پنهان و آشکار از آن مي بخشد، آيا اين دو برابرند؟ ستايش خدا را سزاست، بلکه بيشتر آنان نمي دانند.
وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَّجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لاَ يَقْدِرُ عَلَىَ شَيْءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلاهُ أَيْنَمَا يُوَجِّههُّ لاَ يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَن يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ و خداوند دو مرد را مثل مي زند که يکي از آنان گنگ است و بر انجام چيزي توانايي ندارد، واو سربار خواجۀ خويش بوده و هر جا او را بفرستد خيري به بار نمي آورد. آيا او برابر با کسي است که به عدل و داد فرمان مي دهد و در راه راست قرار دارد؟
#
{73 ـ 74} يخبر تعالى عن جهل المشركين وظلمهم، أنَّهم يعبدون من دونه آلهة اتَّخذوها شركاءَ لله، والحال أنَّهم لا يملكون لهم رزقاً من السماوات والأرض؛ فلا يُنْزِلون مطراً ولا رزقاً، ولا يُنْبِتون من نبات الأرض شيئاً، ولا يملِكون مثقال ذرَّةٍ في السماواتِ والأرض، ولا يستطيعون لو أرادوا؛ فإنَّ غير المالك للشيء ربَّما كان له قوَّة واقتدارٌ على ما ينفع من يتَّصل به، وهؤلاء لا يملكون ولا يقدرون؛ فهذه صفة آلهتهم؛ كيف جعلوها مع الله وشبَّهوها بمالك الأرض والسماوات الذي له الملك كلُّه والحمد كلُّه والقوة كلُّها، ولهذا قال: {فلا تضرِبوا لله الأمثالَ}: المتضمِّنة للتسوية بينه وبين خلقه. {إنَّ الله يعلمُ وأنتمُ لا تعلمونَ}: فعلينا أن لا نقولَ عليه بلا علم، وأن نسمعَ ما ضَرَبُه العليم من الأمثال؛ فلهذا ضَرَبَ تعالى مَثَلَيْنِ له ولمن يُعْبَدُ من دونِهِ:
(73 - 74) خداوند متعال از جهالت مشرکان و ستمشان خبر میدهد که به جای او، معبودانی را میپرستند و آنها را شریک خدا قرار میدهند، درحالی که آن معبودانِ باطل، در آسمانها و زمین اختیارِ روزی دادن را ندارند، و آنها باران و رزقی را فرو نمیفرستند، و هیچ چیزی از گیاهان زمین را نمیرویانند، و به اندازۀ ذرهای در آسمانها و زمین مالک چیزی نیستند، و اختیاری ندارند و نمیتوانند این کارها را بکنند؛ زیرا کسی که چیزی در اختیار ندارد، بعضی اوقات قدرت و توانایی دارد که هرکس با او ارتباط برقرار نماید، به او فایده برساند؛ اما اینها نه چیزی در اختیار دارند، و نه قدرتی دارند. این است صفتِ معبودان آنها. پس چگونه آنها، چنین معبودان باطلی را در ردیف خدا قرار داده، و آنها را با مالک آسمانها و زمین -که تمام فرمانروایی از آنِ اوست، و ستایش کاملاً از آنِ اوست، و تمام قدرت از آنِ اوست- تشبیه کردهاند؟
! بنابراین فرمود: (
﴿فَلَا تَضۡرِبُواْ لِلَّهِ ٱلۡأَمۡثَالَ﴾) برای خداوند مثلها نزنید، و برای او شبیه و نظیر قرار مدهید، مثلهایی که بیانگر تساوی او و آفریدههایش باشد. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ﴾) همانا خداوند میداند و شما نمیدانید. پس برماست که بدون علم و آگاهی، چیزی دربارۀ خدا نگوییم، و مثالهایی را که خداوند دانا بیان نموده است، مد نظر قرار بدهیم.
#
{75} أحدهما: عبدٌ مملوكٌ؛ أي: رقيق لا يملك نفسَه ولا يملكُ من المال والدُّنيا شيئاً، والثاني: حرٌّ غنيٌّ قد رزقه الله منه رزقاً حسناً من جميع أصناف المال، وهو كريمٌ محبٌّ للإحسان؛ فهو ينفِقُ منه سرًّا وجهراً؛ هل يستوي هذا وذاك؟! لا يستويانِ؛ مع أنَّهما مخلوقان، غير محال استواؤُهما؛ فإذا كانا لا يستويان؛ فكيف يستوي المخلوقُ العبدُ الذي ليس له ملكٌ ولا قدرةٌ ولا استطاعةٌ، بل هو فقير من جميع الوجوه، بالربِّ الخالق المالك لجميع الممالك، القادر على كلِّ شيءٍ؟! ولهذا حمد نفسه واختصَّ بالحمدِ بأنواعه، فقال: {الحمدُ لله}: فكأنَّه قيلَ: إذا كان الأمرُ كذلك؛ فلم سوَّى المشركون آلهتهم بالله؟! قال: {بل أكثرُهم لا يعلمونَ}: فلو علموا حقيقة العلم؛ لم يتجرَّؤوا على الشرك العظيم.
(75) بنابراین خدا، دو مثال برای خود و برای کسانی که به جای او پرستش میشوند، بیان کرده است؛ یکی بردۀ مملوکی که اختیار خودش را ندارد و دارای هیچ مال و ثروتی در دنیا نیست، و دومی که آزاد و ثروتمند است و خداوند از جانب خویش به او روزی فراوان بخشیده است. این فرد، نیکوکار است و از آن مال، آشکارا و پنهان میبخشد. آیا این فرد با آن برده برابر است؟ قطعاً برابر نیستند، با اینکه هر دو مخلوقاند، اما برابر بودنشان غیرممکن است. پس اگر این دو یکسان نیستند، چگونه مخلوق و بندهای -که ملک و قدرتی ندارد، و از هرجهت نیازمند پروردگاری است که مالک همۀ داراییهاست و بر هر چیزی توانا میباشد- با خداوند آفریننده- که مالک تمام ممالک است، و بر هر چیزی تواناست- برابر است؟! بنابراین خداوند از مقام والای خویش تجلیل بهعمل آورد،
و هر نوع حمد و ستایش را خاص خود قرار داد و فرمود: (
﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ﴾) هر نوع حمد و ستایش مخصوص خداست. انگار در این سؤالی مطرح میشود که اگر اینطور است، پس چرا مشرکان معبودان خودرا با
«الله» برابر قرار میدهند؟
به همین جهت فرمود: (
﴿بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ﴾) بلکه بیشتر آنها نمیدانند؛ زیرا اگر واقعاً میدانستند، بر ارتکاب شرک جرأت نمیکردند.
#
{76} والمثل الثاني: مَثَلُ {رجلين أحدُهما أبكمُ}: لا يسمعُ ولا ينطِقُ، و {لا يقدِرُ على شيءٍ}: لا قليل ولا كثير، {وهو كَلٌّ على مولاه}؛ أي: يخدمه مولاه ولا يستطيع هو أن يخدِمَ نفسه؛ فهو ناقصٌ من كلِّ وجه، فهل يَسْتَوي هذا ومَنْ كان {يأمُرُ بالعدل وهو على صراطٍ مستقيم}: فأقوالُهُ عدلٌ وأفعاله مستقيمةٌ؛ فكما أنهما لا يستويان؛ فلا يستوي مَنْ عُبِدَ من دون الله وهو لا يقدِرُ على شيء من مصالحه؛ فلولا قيامُ الله بها؛ لم يستطعْ شيئاً منها، لا يكون كفواً ولا ندًّا لمن لا يقولُ إلاَّ الحقَّ، ولا يفعلُ إلاَّ ما يُحْمَدُ عليه.
(76) و مثال دوم، (
﴿رَّجُلَيۡنِ أَحَدُهُمَآ أَبۡكَمُ لَا يَقۡدِرُ عَلَىٰ شَيۡءٖ﴾) مثال دو مرد است که یکی از آن دو گنگ است؛ نه میشنود و نه حرف میزند، و بر انجام کمترین کاری توانایی ندارد، (
﴿وَهُوَ كَلٌّ عَلَىٰ مَوۡلَىٰهُ﴾) و او سربارِ صاحب و خواجۀ خویش است؛ یعنی خواجهاش به وی خدمت میکند، و او نمیتواند کارهای خود را انجام دهد، پس چنین کسی از هر جهت کمبود دارد؛ آیا او، با کسی که به عدل و داد فرمان میدهد و بر راه راست قرار دارد وگفتارش عادلانه و درست است، برابر میباشد؟ پس همان گونه که این دو مرد با هم برابر نیستند، کسی که به جای خدا پرستش میشود و توانایی انجام دادن کوچکترین کاری را ندارد و اگر خداوند به او قدرت ندهد هیچ کاری را نخواهد توانست انجام بدهد، با خداوندی برابر نیست که جز حق چیزی نمیفرماید و جز کاری که به خاطر آن مورد ستایش قرار میگیرد انجام نمیدهد.
{وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (77)}.
وَلِلّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ و فقط خدا غيب آسمانها و زمين را مي داند و بس، و کار قيمت به اندازۀ چشم برهم زدن يا کمتر از آن است ، بي گمان خداوند بر هر کاري تواناست .
#
{77} أي: هو تعالى المنفرد بغيبِ السماوات والأرض؛ فلا يعلم الخفايا والبواطنَ والأسرارَ إلاَّ هو، ومن ذلك علمُ الساعة؛ فلا يدري أحدٌ متى تأتي إلا اللهُ؛ فإذا جاءت وتجلَّت؛ لم تكنْ {إلاَّ كلمح البصرِ أو هو أقربُ}: من ذلك، فيقومُ الناس من قبورِهم إلى يوم بعثِهِم ونُشورِهم، وتفوتُ الفرصُ لمَنْ يريد الإمهال. {إنَّ الله على كلِّ شيءٍ قديرٌ}: فلا يُستغرب على قدرته الشاملة إحياؤه للموتى.
(77) فقط خداوند غیب آسمانها و زمین را میداند؛ و جز او، کسی پوشیدهها و نهانها و رازها را نمیداند. از جمله امور ناپیدا و پنهان، دانستن قیامت است؛ پس هیچ کس جز خدا نمیداند قیامت کی برپا میشود، و وقوع قیامت به اندازۀ چشم برهم زدن و یا کمتر از آن است. پس مردم از قبرهایشان به سوی محشر و رستاخیز بلند میشوند و دیگر مهلتی داده نمیشود. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ﴾) بیگمان خداوند بر انجام هر کاری تواناست؛ پس زنده کردن مردگان، از دایرۀ قدرت فراگیر الهی خارج نیست.
{وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (78)}.
وَاللّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ الْسَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ و خداوند شما را از شکمهاي مادرانتان بيرون آورد که چيزي نمي دانستيد و او به شما گوش و چشم و دل داد تا سپاسگزاري کنيد.
#
{78} أي: هو المنفرد بهذه النِّعم؛ حيث {أخرجكم من بطون أمَّهاتِكم لا تعلمونَ شيئاً}: ولا تقدِرون على شيءٍ. ثم إنَّه {جَعَلَ لكم السمعَ والأبصارَ والأفئدةَ}: خصَّ هذه الأعضاء الثلاثة لشرفِها وفضلِها ولأنَّها مفتاحٌ لكلِّ علم؛ فلا وَصَلَ للعبد علمٌ إلاَّ مِنْ أحدِ هذه الأبواب الثلاثة، وإلاَّ؛ فسائر الأعضاء والقوى الظاهرة والباطنة هو الذي أعطاهم إيَّاها وجعل يُنَمِّيها فيهم شيئاً فشيئاً إلى أن يصل كلُّ أحدٍ إلى الحالة اللائقة به، وذلك لأجل أن يشكروا الله باستعمال ما أعطاهم من هذه الجوارح في طاعة الله؛ فمن استعملها في غير ذلك؛ كانتْ حجَّةً عليه، وقابل النعمة بأقبح المعاملة.
(78) یعنی فقط خداوند این نعمتها را داده است؛ (
﴿أَخۡرَجَكُم مِّنۢ بُطُونِ أُمَّهَٰتِكُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ شَيۡٔٗا﴾) شما را از شکمهای مادرانتان بیرون آورد، درحالیکه چیزی نمیدانستید و توانایی انجام کاری را نداشتید، سپس او، (
﴿جَعَلَ لَكُمُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَٱلۡأَفِۡٔدَةَ﴾) به شما گوش و چشم و دل داد. این سه عضو را به خاطر برتری و اهمیتشان بیان نمود، چون این اعضا، کلید هر آگاهی و دانشی میباشند؛ زیرا هر آگاهی و دانشی که به انسان میرسد، از طریق یکی از این سه وارد میشود، وگرنه سایر عضوها و تواناییهای ظاهری و باطنی را خداوند بخشیده است، و هر یک را رفته رفته رشد میدهد تا به حالت تکامل خود برسند، و این بدان خاطر است که بندگان با بهکارگرفتن این اعضا، در راستای طاعت خدا عمل کنند و شکر او را به جای آورند. وهرکس این عضوها را در مسیر معصیت خدا به کار ببرد، حجتی علیه او خواهند بود؛ و چنین فردی، نعمتهای خدا را با قبیحترین روش پاسخ داده است.
{أَلَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ مُسَخَّرَاتٍ فِي جَوِّ السَّمَاءِ مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (79)}.
أَلَمْ يَرَوْاْ إِلَى الطَّيْرِ مُسَخَّرَاتٍ فِي جَوِّ السَّمَاء مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلاَّ اللّهُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ آيا به پرندگان رام شده در فضاي آسمان ننگريسته اند؟ آنها را کسي جز خدا نگاه نمي دارد، بي گمان در اين
(قدرت نمايي) براي کساني که ايمان دارند نشانه هاست.
#
{79} أي: لأنهم المنتفعون بآيات الله، المتفكِّرون فيما جُعِلَتْ آيةٌ عليه، وأما غيرهم؛ فإنَّ نظرهم نظرُ لهوٍ وغفلةٍ. ووجه الآية فيها أنَّ الله تعالى خَلَقَها بخلقةٍ تَصْلُحُ للطيران، ثم سخَّر لها هذا الهواء اللطيف، ثم أودعَ فيها من قوَّة الحركة ما قدرت به على ذلك، وذلك دليلٌ على حكمتِهِ وعلمِهِ الواسع وعنايتِهِ الربانيَّة بجميع مخلوقاتِهِ وكمال اقتدارِهِ؛ تبارك ربُّ العالمين.
(79) این، مایۀ عبرت مؤمنان است، چون آنها از نشانهها و آیات الهی بهرهمند میشوند و در هر نشانهای میاندیشند؛ و اما غیر از مؤمنان، به چنین نشانههایی از روی سرگرمی و غفلت مینگرند. و آیه این مطلب را گوشزد میکند که خداوند پرندگان را طوری آفریده است که میتوانند پرواز نمایند، سپس خداوند این هوای لطیف را برایشان مسخر نموده، و به آنها توانایی حرکت در هوا را داده است، و این دلیلی بر حکمت و آگاهی و علم گستردۀ الهی و کمال اقتدار اوست. فرخنده خدایی است پروردگار جهانیان!
{وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ بُيُوتِكُمْ سَكَنًا وَجَعَلَ لَكُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعَامِ بُيُوتًا تَسْتَخِفُّونَهَا يَوْمَ ظَعْنِكُمْ وَيَوْمَ إِقَامَتِكُمْ وَمِنْ أَصْوَافِهَا وَأَوْبَارِهَا وَأَشْعَارِهَا أَثَاثًا وَمَتَاعًا إِلَى حِينٍ (80) وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلَالًا وَجَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْجِبَالِ أَكْنَانًا وَجَعَلَ لَكُمْ سَرَابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ وَسَرَابِيلَ تَقِيكُمْ بَأْسَكُمْ كَذَلِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ (81) فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ الْمُبِينُ (82) يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَهَا وَأَكْثَرُهُمُ الْكَافِرُونَ (83)}.
وَاللّهُ جَعَلَ لَكُم مِّن بُيُوتِكُمْ سَكَنًا وَجَعَلَ لَكُم مِّن جُلُودِ الأَنْعَامِ بُيُوتًا تَسْتَخِفُّونَهَا يَوْمَ ظَعْنِكُمْ وَيَوْمَ إِقَامَتِكُمْ وَمِنْ أَصْوَافِهَا وَأَوْبَارِهَا وَأَشْعَارِهَا أَثَاثًا وَمَتَاعًا إِلَى حِينٍ و خداوند از خانه هايتان براي شما آسايشگاه قرار داد، و از پوست چهارپايان چادرهايي برايتان قرار داده است که آنها را در روز جابجا شدنتان و در روز ماندنتان سبک مي يابيد، و از پشم و کرک و موي چهارپايان وسائل منزل و موجبات رفاه و آسياش شما را فراهم کرده است، تا مدتي از آنها است،اده کنيد.
وَاللّهُ جَعَلَ لَكُم مِّمَّا خَلَقَ ظِلاَلاً وَجَعَلَ لَكُم مِّنَ الْجِبَالِ أَكْنَانًا وَجَعَلَ لَكُمْ سَرَابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ وَسَرَابِيلَ تَقِيكُم بَأْسَكُمْ كَذَلِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ خداوند از چيزهايي که آفريده آيه هايي را برايتان قرار داد، و از کوهها براي شما غارها قرار داد، و برايتان تن پوشهايي پديد آورد که شما را از گرما حفظ کند و تن پوشهايي که در جنگ محفوظتان مي دارد، بدينگونه خدا نعمتش را به طور کامل به شما عطا مي کند تا تسليم و مطيع شويد .
فَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاَغُ الْمُبِينُ پس اگر آنان روي برتابند، وظيفۀ تو تنها تبليغ آشکار است.
يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللّهِ ثُمَّ يُنكِرُونَهَا وَأَكْثَرُهُمُ الْكَافِرُونَ نعمت خدا را مي شناسند
(اما) سپس آن را انکار مي کنند و بيشترشان کافر هستند .
#
{80} يذكِّر تعالى عبادَه نعمه، ويستدعي منهم شكرها والاعتراف بها، فقال: {والله جعل لكم من بيوتِكُم سَكَناً}: في الدُّور والقصور ونحوها، تُكِنُّكم من الحرِّ والبرد، وتستُركم أنتم وأولادكم وأمتعتكم، وتتَّخذون فيها البيوت والغرف، والبيوت التي هي لأنواع منافعكم ومصالحكم، وفيها حفظٌ لأموالكم وحُرَمِكم وغيرِ ذلك من الفوائد المشاهدة. {وجعلَ لكُم من جلودِ الأنعام}: إما من الجلدِ نفسِهِ، أو مما نَبَتَ عليه من صوفٍ وشعرٍ ووبرٍ، {بيوتاً تَسْتَخِفُّونها}؛ أي: خفيفة الحمل تكون لكم في السفر، والمنازل التي لا قَصْدَ لكم في استيطانها، فتقيكم من الحرِّ والبرد والمطرِ، وتقي متاعكم من المطر. {و} جعل لكم {من أصوافِها}؛ أي: الأنعام، {وأوبارِها وأشعارِها أثاثاً}: وهذا شاملٌ لكلِّ ما يُتَّخذ منها من الآنية والأوعية والفُرُش والألبسة والأجِلَّة وغير ذلك. {ومتاعاً إلى حينٍ}؛ أي: تتمتَّعون بذلك في هذه الدُّنيا وتنتفعون بها؛ فهذا مما سخَّر الله العباد لصنعته وعمله.
(80) خداوند نعمتهای خویش را به بندگان خود یادآور میشود، و از آنها میخواهد تا سپاس وی را به جای بیاورند، و به آن اعتراف نمایند.
بنابراین فرمود: (
﴿وَٱللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّنۢ بُيُوتِكُمۡ سَكَنٗا﴾) و خداوند خانهها و قصرها و منزلهایتان را محل آسایش و آرامش شما قرار داده است؛ شما را از سرما و گرما محافظت نموده، و شما و فرزندان و کالاهایتان را میپوشانند، و دیگر فوایدی که خانهها دارند. (
﴿وَجَعَلَ لَكُم مِّن جُلُودِ ٱلۡأَنۡعَٰمِ﴾) و از پوست چهارپایان یا از مو و پشم و کرکی که بر پوست میروید، (
﴿بُيُوتٗا تَسۡتَخِفُّونَهَا﴾) چادرهایی برایتان ساخته است که آن را، (
﴿يَوۡمَ ظَعۡنِكُمۡ وَيَوۡمَ إِقَامَتِكُمۡ﴾) در سفر و حضرتان سبک مییابید، و به آسانی جابهجا میکنید؛ و در جاهایی که قصد اقامت همیشگی را در آن ندارید، به آسانی برپا میکنید، و شما را از گرما و سرما و باران در امان داشته، و اثاثهایتان را از گزند باران محافظت میکند. (
﴿وَمِنۡ أَصۡوَافِهَا وَأَوۡبَارِهَا وَأَشۡعَارِهَآ أَثَٰثٗا﴾) و از پشم و کرک و موی چهارپایان، وسائل منزل و موجبات رفاه و آسایش شما را فراهم کرده است. و این، همۀ چیزهایی که از پشم و کرک و مو ساخته میشود،
از قبیل: ساک و چمدانها، زیراندازها، لباسها، زینها و غیره را شامل میشود. (
﴿وَمَتَٰعًا إِلَىٰ حِينٖ﴾) تا مدتی در این دنیا از آنها بهرهمند شوید. پس آنچه ذکر شد، از جملۀ چیزهایی هستند که خداوند توفیق ساخت و تهیۀ آن را به بندگان داده است.
#
{81} {واللهُ جَعَلَ لكم مما خَلَقَ}؛ أي: من مخلوقاته التي لا صنعةَ لكم فيها، {ظلالاً}: وذلك كأظِلَّة الأشجار والجبال والآكام ونحوِهِا. {وجعل لكُم من الجبال أكناناً}؛ أي: مغارات تُكِنُّكم من الحرِّ والبرد والأمطار والأعداء. {وجَعَلَ لكم سرابيلَ}؛ أي: ألبسة وثياباً، {تقيكُمُ الحرَّ}: ولم يذكُرِ الله البردَ؛ لأنَّه قد تقدَّم أنَّ هذه السورة أولها في أصول النعم وآخرها في مكمِّلاتها ومتمِّماتها، ووقاية البرد من أصول النِّعم؛ فإنَّه من الضرورة وقد ذكره في أولها في قوله: {لكُم فيها دِفْءٌ ومنافعُ}. و {تقيكُم بأسَكُم}؛ أي: وثياباً تَقيكم وقت البأس والحرب من السلاح، وذلك كالدُّروع والزُّرود ونحوها. {كذلك يُتِمُّ نعمتَه عليكم}: حيث أسبغَ عليكم من نعمِهِ ما لا يدخُلُ تحت الحصر. {لعلَّكم}: إذا ذكرتُم نعمة الله ورأيتموها غامرةً لكم من كلِّ وجه؛ {تُسْلِمونَ}: لعظمتِهِ وتنقادون لأمرِهِ وتصرفونها في طاعة مُوليها ومُسْديها؛ فكثرةُ النعم من الأسباب الجالبة من العباد مزيدَ الشُّكر والثناء بها على الله تعالى.
(81) (
﴿وَٱللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّمَّا خَلَقَ ظِلَٰلٗا﴾) و خداوند از چیزهایی که آفریده است و شما در آفرینش آن نقشی ندارید، برایتان سایهها قرار داد، مانند سایۀ درختان و کوهها و تپهها و امثال آن که انسانها از این سایهها استفاده مینمایند. (
﴿وَجَعَلَ لَكُم مِّنَ ٱلۡجِبَالِ أَكۡنَٰنٗا﴾) و از کوهها برایتان غارها قرار داد که شما را از سرما و گرما و باران و دشمن مصون میدارند، (
﴿وَجَعَلَ لَكُمۡ سَرَٰبِيلَ تَقِيكُمُ ٱلۡحَرَّ﴾) و برایتان تن پوشها و لباسهایی پدید آورد که شما را از گرما محافظت میکنند. و خداوند سردی را بیان نکرد؛ زیرا در اول این سوره، نعمتهای اصلی بیان شدهاند؛ و در پایان آن، متمم ومکمل نعمتها بیان میشوند، و حفاظت از سرما از نعمتهای اصلی است؛ زیرا یک نیاز و ضرورت اساسی است،
و خداوند در اول سوره آن را بیان نمود و فرمود: ﴿لَكُمۡ فِيهَا دِفۡءٞ وَمَنَٰفِعُ﴾ مایۀ گرمای شما هستند، و در آن منافعی دارید. (
﴿وَسَرَٰبِيلَ تَقِيكُم بَأۡسَكُمۡ﴾) و تنپوشها و لباسهایی برایتان پدید آورد که هنگام جنگ شما را از آسیب ضربات اسلحه مصون میدارد، مانند زرهها و امثال آن. و این چنین خداوند نعمت خویش را به طور کامل به شما عطا میکند ـ چراکه نعمتهای بیشماری را به شما ارزانی نموده است ـ (
﴿لَعَلَّكُمۡ تُسۡلِمُونَ﴾) تا وقتی نعمتهای خدا را یاد کردید و دیدید که نعمات و برکات الهی از هر سو شما را در بر گرفته است، تسلیم شکوه و عظمت خدا شوید، و از دستور و فرمان او اطاعت کنید و نعمتهای خدا را در راستای اطاعت و فرمانبرداری از وی بهکار بگیرید. پس فراوان بودن نعمتها، موجب شکرگزاری بیشتر و ستایش خداوند بر این نعمتها است. اما ستمگران جز سرکشی و مخالفت، چیزی را نمیدانند.
بنابراین خداوند در مورد ستمگران فرموده است:
#
{82} ولكنْ أبى الظالمونَ إلاَّ تمرُّداً وعناداً، ولهذا قال الله عنهم: {فإنْ تَوَلَّوا}: عن الله وعن طاعته بعدما ذُكِّروا بنعمه وآياته، {فإنَّما عليك البلاغُ المبين}: ليس عليك من هدايتهم وتوفيقهم شيءٌ، بل أنت مطالَبٌ بالوعظ والتَّذْكير والإنذار والتحذير.
(82) (
﴿فَإِن تَوَلَّوۡاْ﴾) و چنانچه پس از اینکه به نعمتها و آیات خداوند تذکر داده شدند، رویگردان شوند، (
﴿ فَإِنَّمَا عَلَيۡكَ ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ﴾) وظیفۀ تو تنها تبلیغ آشکار است؛ یعنی هدایت کردن و توفیق دادن آنها، بر تو لازم نیست؛ بلکه فقط از تو خواسته میشود که آنها را پند و اندرز بدهی، و آنها را بترسانی و از نافرمانی خدا بر حذر بداری.
#
{83} فإذا أدَّيْت ما عليك؛ فحسابُهم على الله؛ فإنَّهم يَرَوْنَ الإحسان ويعرفون نعمةَ الله، ولكنَّهم يُنْكِرونَها ويَجْحَدونها. {وأكثرُهُم الكافرونَ}: لا خير فيهم، وما ينفعهم توالي الآيات؛ لفساد مشاعرهم وسوء قصودهم، وسيَرَوْنَ جزاء الله لكلِّ جبارٍ عنيدٍ كفورٍ للنعم متمرِّدٍ على الله وعلى رسله.
(83) پس اگر وظیفهات را انجام دهی، حساب آنها باخداست؛ زیرا آنان احسان را میبینند ونعمت خدا را میشناسند، اما آن را انکار میکنند. (
﴿وَأَكۡثَرُهُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ﴾) و بیشترشان کافرند، و خیری در آنها وجود ندارد، و پیدرپی آمدن نشانهها و آیات به آنها فایدهای نمیرساند؛ زیرا ضمیر و احساساتشان فاسد شده، و اهدافی نادرست دارند. و آنان خواهند دید که خداوند آدمهای سرکش، و کسانی را که شکر نعمتهایش را به جای نمیآورند و از خدا و پیامبرش سرپیچی میکنند، چگونه سزا میدهد!
{وَيَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا ثُمَّ لَا يُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَلَا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ (84) وَإِذَا رَأَى الَّذِينَ ظَلَمُوا الْعَذَابَ فَلَا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَلَا هُمْ يُنْظَرُونَ (85) وَإِذَا رَأَى الَّذِينَ أَشْرَكُوا شُرَكَاءَهُمْ قَالُوا رَبَّنَا هَؤُلَاءِ شُرَكَاؤُنَا الَّذِينَ كُنَّا نَدْعُو مِنْ دُونِكَ فَأَلْقَوْا إِلَيْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّكُمْ لَكَاذِبُونَ (86) وَأَلْقَوْا إِلَى اللَّهِ يَوْمَئِذٍ السَّلَمَ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ (87)}.
وَيَوْمَ نَبْعَثُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا ثُمَّ لاَ يُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ وَلاَ هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ و روزي که از هر امتي گواهي بر مي انگيزيم، آنگاه که به کافران اجازه ي
(عذر آوردن) داده نشده و از آنان خواسته نمي شود که با توبه و عمل صالح پروردگارشان را خشنود گردانند.
وَإِذَا رَأى الَّذِينَ ظَلَمُواْ الْعَذَابَ فَلاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَلاَ هُمْ يُنظَرُونَ و هنگامي که ستمگران عذاب را ببينند
(عذابشان) از آنان کاسته نمي شود و آنان را مهلت نمي يابند.
وَإِذَا رَأى الَّذِينَ أَشْرَكُواْ شُرَكَاءهُمْ قَالُواْ رَبَّنَا هَـؤُلاء شُرَكَآؤُنَا الَّذِينَ كُنَّا نَدْعُوْ مِن دُونِكَ فَألْقَوْا إِلَيْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّكُمْ لَكَاذِبُونَ و هنگامي که مشرکان انبازهايشان را مي بينند،
مي گويند: «پروردگارا! اينان انبازهاي ما هستند که آنان را به جاي تو مي خوانديم» (انبازان) به آنان پاسخ د اده و مي گويند:
«به راستي شما دروغگوئيد»
وَأَلْقَوْاْ إِلَى اللّهِ يَوْمَئِذٍ السَّلَمَ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ و آن روز در برابر خداوند تسليم شوند و آنچه را که مي بافتند از آنان گم و ناپيدا مي شود.
#
{84 ـ 85} يخبر تعالى عن حال هؤلاء الذين كفروا في يوم القيامة، وأنَّه لا يُقبل لهم عذرٌ ولا يُرْفَعُ عنهم العقاب، وأنَّ شركاءهم تتبرَّأ منهم، ويقرُّون على أنفسهم بالكفر والافتراء على الله، فقال: {ويومَ نبعثُ من كلِّ أمةٍ شهيداً}: يشهدُ عليها بأعمالهم وماذا أجابوا به الدَّاعي إلى الهدى، وذلك الشهيد الذي يبعثُهُ الله أزكى الشهداء وأعدلهم، وهم الرسل الذين إذا شهدوا؛ تمَّ عليهم الحكم. {ثم لا يؤذَنُ للذين كفروا}: في الاعتذار؛ لأنَّ اعتذارهم بعدما علموا يقيناً بطلانَ ما هم عليه اعتذارٌ كاذبٌ لا يفيدُهم شيئاً، وإنْ طَلَبوا أيضاً الرجوع إلى الدُّنيا ليستدركوا؛ لم يُجابوا ولم يُعْتَبوا، بل يبادِرُهم العذاب الشديد الذي لا يخفَّف عنهم من غير إنظارٍ ولا إمهالٍ من حين يرونه؛ لأنَّهم لا حسنات لهم، وإنَّما تعدُّ أعمالهم وتُحصى ويوقَفون عليها، ويُقَرَّرُون بها، ويُفْتَضَحون.
(84 - 85) خداوند از حالت کافران در روز قیامت خبر داده و میفرماید: عذری از آنها پذیرفته نمیشود، و عذاب از آنان رفع نمیگردد؛ و همانا کسانی که شریک خدا ساخته بودند، از آنان بیزاری میجویند، و ایشان به کفر و دروغ بستن بر خدا اعتراف مینمایند.
پس خداوند فرمود: (
﴿وَيَوۡمَ نَبۡعَثُ مِن كُلِّ أُمَّةٖ شَهِيدٗا﴾) و روزی که از هر امتی، شاهدی را برمیانگیزیم که بر آنها و بر کارهایشان گواهی میدهد. این شاهد، گواهی میدهد که آنها دعوتگر هدایت را چه پاسخی دادند. و گواهانی را که خداوند برمیانگیزد، پاک ترین و عادل ترین گواهاناند؛ و آنها پیامبران هستند؛ همان کسانی که چون شهادت دهند، حجت خداوند بر مردم پایان مییابد. (
﴿ثُمَّ لَا يُؤۡذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾) و به کافران اجازۀ عذرآوردن داده نمیشود؛ زیرا عذرآوردن آنها، دروغین است و به آنها فایدهای نمیرساند؛ و نیز اگر بخواهند به دنیا برگردند تا آنچه را که از دست دادهاند جبران نمایند، خواستۀ آنان مورد پذیرش خدا واقع نمیشود، بلکه بی درنگ به عذاب سختی گرفتار میگردند که از آن کاسته نمیشود؛ نیز به آنها مهلت داده نمیشود که در راستای رهانیدن خود از عذاب الهی، دست به اقدامی بزنند؛ چون اعمال نیک آنها، آنقدر اندک و ناچیز است که میتوان آن را در چند موردی خلاصه کرد و برشمرد؛ و خود نیز به ناچیز بودن آن، اقرار مینمایند و رسوا میشوند.
#
{86} {وإذا رأى الذين أشركوا شركاءهم}: يوم القيامة، وعلموا بطلانها، ولم يمكِنْهم الإنكار، {قالوا ربَّنا هؤلاء شركاؤنا الذين كُنَّا ندعو من دونِكَ}: ليس عندها نفعٌ ولا شفعٌ، فنوَّهوا بأنفسهم ببطلانها، وكفروا بها، وبدت البغضاءُ والعداوةُ بينَهم وبينَها، {فألقَوْا إليهم القول}؛ أي: ردَّتْ عليهم شركاؤهم عليهم قولهم، فقالت لهم: {إنَّكم لكاذبون}: حيثُ جعلتُمونا شركاء لله وعبدتُمونا معه، فلم نأمُرْكم بذلك، ولا زَعَمْنا أنَّ فينا استحقاقاً للألوهيَّة؛ فاللوم عليكم.
(86) (
﴿وَإِذَا رَءَا ٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْ شُرَكَآءَهُمۡ﴾) و در روز قیامت هنگامی که مشرکان، شریکها و انبازهایشان را میبینند و باطل بودن آنها محرز میگردد، به گونهای که نمیتوانند این حقیقت را انکار کنند، (
﴿قَالُواْ رَبَّنَا هَٰٓؤُلَآءِ شُرَكَآؤُنَا ٱلَّذِينَ كُنَّا نَدۡعُواْ مِن دُونِكَ﴾) میگویند: پروردگارا! اینان شریکان ما هستند که آنان را به جای تو میپرستیدیم، و به فریاد میخواندیم. اینک نمیتوانند هیچ سودی به ما برسانند، و نمیتوانند شفاعتی بکنند؛ پس خودشان باطل بودن آنها را خاطرنشان میکنند، و به آنها کفر میورزند، و دشمنی و نفرت میان آنها و معبودانشان آشکار میگردد. (
﴿فَأَلۡقَوۡاْ إِلَيۡهِمُ ٱلۡقَوۡلَ﴾) شریکانشان در پاسخ به آنها میگویند: (
﴿إِنَّكُمۡ لَكَٰذِبُونَ﴾) شما دروغ گفتید که ما را شریک خدا قرار دادید، و ما را همراه خدا پرستش کردید، ما شما را به این کار فرمان ندادیم و چنین نپنداشتیم که شایستۀ عبادت هستیم. پس سرزنش و ملامت برشما باد!
#
{87} فحينئذٍ استسلموا لله، وخضعوا لحكمه، وعلموا أنهم مستحقون للعذاب، {وضلَّ عنهم ما كانوا يفترون}: فدخلوا النارَ وقد امتلأت قلوبُهم من مَقْتِ أنفسهم ومن حَمْدِ ربِّهم، وأنَّه لم يعاقِبْهم إلاَّ بما كسبوا.
(87) در این هنگام در پیشگاه خدا سرتسلیم فرود میآورند و در برابر حکم او سر مینهند و میدانند که آنها سزاوار عذاب هستند. (
﴿وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ﴾) و آنچه به افترا میبستند، از آنان گم و ناپیدا میشود. پس وارد جهنم میشوند، در حالی که از خود بیزارند و دلهایشان سرشار از ستایش پروردگار است؛ و میدانند که آنها جز به خاطر کارهایی که کردهاند، مجازات نشدهاند.
{الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ زِدْنَاهُمْ عَذَابًا فَوْقَ الْعَذَابِ بِمَا كَانُوا يُفْسِدُونَ (88)}.
الَّذِينَ كَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِيلِ اللّهِ زِدْنَاهُمْ عَذَابًا فَوْقَ الْعَذَابِ بِمَا كَانُواْ يُفْسِدُونَ کساني که کفر ورزيدند و مردم را از راه خدا بازداشتند و به سزاي آنکه فساد مي کردند عذابي بر عذابشان مي افزاييم.
#
{88} حيث كفروا بأنفسهم، وكذَّبوا بآيات الله، وحاربوا رُسُلَه، وصدُّوا الناس عن سبيل الله، وصاروا دعاةً إلى الضلال، فاستحقُّوا مضاعفة العذاب كما تضاعَفَ جرمُهم، وكما أفسدوا في أرض الله.
(88) خداوند متعال در این آیه، عاقبت و سرانجام مجرمان را بیان میدارد، آنها که کفر ورزیدند و آیات خدا را تکذیب کردند و با پیامبران خدا مبارزه نمودند و مردم را از راه خدا بازداشتند و دعوتگرانی به سوی گمراهی گردیدند، پس سزاوار عذابی چند برابر شدند، چراکه جرمشان بسیار زیاد بود، و در زمین خدا فساد کردند.
{وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلَاءِ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ (89)}.
وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَـؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ و روزي که در ميان هر امتي گواهي از خودشان بر آنان بر مي انگيزيم و تو را بر اينان گواه مي گيريم، و کتاب را بر تو نايل کرديم که بيانگر همه چيز و وسيلۀ هدايت و مايۀ رحمت و مژده رسان مسلمانان است.
#
{89} لما ذَكَرَ فيما تقدَّم أنه يبعث في كلِّ أمةٍ شهيداً؛ ذكر ذلك أيضاً هنا، وخصَّ منهم هذا الرسول الكريم، فقال: {وجئنا بك شهيداً على هؤلاء}؛ أي: على أمَّتك تشهد عليهم بالخير والشرِّ، وهذا من كمال عدل الله تعالى؛ أنَّ كلَّ رسول يشهدُ على أمَّته؛ لأنَّه أعظمُ اطِّلاعاً من غيره على أعمال أمته، وأعدل وأشفقُ من أن يشهدَ عليهم إلاَّ بما يستحقُّون، وهذا كقوله تعالى: {وكذلك جَعَلْناكم أمَّةً وسطاً لتكونوا شهداء على الناس ويكون الرسول عليكم شهيداً}، وقال تعالى: {فكيف إذا جِئْنا من كلِّ أمَّةٍ بشهيدٍ وجئنا بك على هؤلاء شهيداً. يومئذٍ يَوَدُّ الذين كفروا وعَصَوُا الرسولَ لو تُسَوَّى بهم الأرضُ}. وقوله: {ونزَّلْنا عليك الكتابَ تبياناً لكلِّ شيءٍ}: في أصول الدين وفروعه، وفي أحكام الدارين، وكل ما يحتاج إليه العبادُ؛ فهو مبيَّن فيه أتمُّ تبيين، بألفاظ واضحةٍ ومعانٍ جليَّةٍ، حتى إنَّه تعالى يُثَنِّي فيه الأمور الكبار التي يحتاجُ القلب لمرورها عليه كلَّ وقتٍ وإعادتها في كلِّ ساعةٍ ويعيدُها ويُبديها بألفاظٍ مختلفةٍ وأدلَّةٍ متنوعةٍ لتستقرَّ في القلوب فتثمرَ من الخير والبرِّ بحسب ثبوتها في القلب، وحتى إنه تعالى يجمع في اللفظ القليل الواضح معاني كثيرةً يكون اللفظُ لها كالقاعدة والأساس. واعتبر هذا بالآية التي بعد هذه الآية، وما فيها من أنواع الأوامر والنواهي التي لا تُحصر.
فلما كان هذا القرآن تبياناً لكلِّ شيءٍ؛ صار حجَّة الله على العباد كلِّهم، فانقطعت به حجَّةُ الظالمين، وانتفع به المسلمونَ، فصار هدىً لهم يهتدون به إلى أمر دينهم ودُنياهم ورحمةً ينالون به كلَّ خير في الدُّنيا والآخرة؛ فالهدى ما نالوا به من علم نافع وعمل صالح، والرحمة ما ترتَّب على ذلك من ثواب الدُّنيا والآخرة؛ كصلاح القلب وبرِّه وطمأنينتِهِ، وتمام العقل الذي لا يتمُّ إلاَّ بتربيتِهِ على معانيه التي هي أجلُّ المعاني وأعلاها، والأعمال الكريمة والأخلاق الفاضلة والرزق الواسع والنصر على الأعداء بالقَوْل والفعل ونَيْل رضا الله تعالى وكرامتِهِ العظيمة التي لا يعلم ما فيها من النعيم المقيم إلاَّ الربُّ الرحيم.
(89) خداوند متعال در آیات قبل بیان کرد که در میان هرامتی، گواهی را برمیانگیزد، اینجا نیز همان مطلب را بیان کرد و از میان گواهان،
پیامبر گرامی اسلام را به طور ویژه بیان نمود و فرمود: (
﴿وَجِئۡنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ﴾) و تو را بر امتت گواه میگیریم تا بر خیر و شر آنها گواهی دهی. و این از کمال عدل الهی است که هر پیامبری بر امتش گواهی دهد؛ چون هر یک، در مورد اعمال امتش، بیشتر از دیگران آگاهی دارد؛ و در مورد امتش، مهربان تر و منصفتر از دیگران است؛ و از آنجا که نسبت به آنها مهربان است، به آنچه که نکردهاند، گواهی نمیدهد.
و این مانند فرمودۀ الهی است که میفرماید: ﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗا﴾ و این چنین شما را امتی میانه قرار دادهایم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر
[نیز] بر شما گواه خواهد بود.
و خداوند متعال فرموده است: ﴿فَكَيۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن كُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِيدٖ وَجِئۡنَا بِكَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِيدٗا يَوۡمَئِذٖ يَوَدُّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَعَصَوُاْ ٱلرَّسُولَ لَوۡ تُسَوَّىٰ بِهِمُ ٱلۡأَرۡضُ﴾ پس چگونه است آنگاه که از هرامتی گواهی آوریم و تو را بر اینها گواه گیریم؟! در آن روز، کسانی که کفر ورزیده و از پیامبر فرمان نبردهاند، دوست دارند که با خاک یکسان شوند. (
﴿وَنَزَّلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ﴾) و کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر هر چیزی در اصول و فروع دین و احکام هر دو جهان است؛ و همۀ آنچه که بندگان بدان نیاز دارند، در آن به طور کامل و با کلماتی واضح و مفاهیمی بزرگ بیان شده است. حتی خداوند در این کتاب، امور بزرگی را ـکه قلب به آن نیاز دارد و در هر زمانی باید آن را یاد کند و در هر لحظهای آن را تکرار نمایدـ با کلمات مختلف و دلایل متنوعی بازگو مینماید تا در دلها جای گیرد، و خیر و نیکی را بر حسب ثبوت آن در دل به بار آورد. و خداوند در کلمات اندکی، مفاهیم زیادی را جمع مینماید، به گونهای که کلمه، به مانند قاعده و اساس قرار گرفته، و مفاهیم فراوانی از آن متفرع میشود. شما به آیهای که بعد از این آیه میآید، دقت کنید که در آن، انواع فرمانها و نواهی جمع شده است. پس چون این قرآن، بیانگر هر چیزی است، حجت خدا بر همۀ بندگان است؛ و بر همین اساس، ستمگران دیگر دلیلی نخواهند داشت، و مسلمین از آن منتفع میگردند. پس مایۀ هدایت آنها شده، و به وسیلۀ آن به امور دینی و دنیایی خود راهیاب میشوند. و رحمتی است برای آنان؛ و به وسیلۀ آن، تمام خیر و خوبیهای دنیا و آخرت را به دست میآورند. و هدایت، همان علم مفید و عمل صالحی است که مسلمین بدان دست یافتهاند؛ و رحمت، همان پاداش نیک دنیا و آخرت است که در نتیجۀ علم مفید و عمل صالح بهدست میآورند، مانند صلاح قلب و آرامش آن. و نیز مانند عقل کامل که جز با تربیت و پرورش آن در پرتو مفاهیم قرآن که بزرگترین و برترین مفاهیم هستند، به کمال نمیرسد. و نیز مانند اعمال درست و اخلاق نیکو و روزی زیاد و پیروزی بر دشمنان در سخن و در عمل، و به دست آوردن رضای خدا و بهشت الهی که نعمتهای جاویدانی در آن وجود دارد؛ نعمتهایی که جز پروردگار مهربان، کسی آن را نمیداند، و همگی در سایۀ علم مفید و عمل صالح به دست میآیند.
{إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (90)}
إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِيتَاء ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ به راستي خداوند به دادگري و نيکوکاري و بخشش به خويشاوندان فرمان مي دهد و از کار زشت و ناپسند و تجاوز باز مي دارد و شما را اندرز مي دهد تا اينکه پند بگيريد.
#
{90} فالعدل الذي أمر الله به يشملُ العدلَ في حقِّه وفي حقِّ عباده؛ فالعدلُ في ذلك أداءُ الحقوق كاملةً موفورةً؛ بأن يؤدِّيَ العبد ما أوجب الله عليه من الحقوق الماليَّة والبدنيَّة والمركَّبة منهما في حقِّه وحقِّ عباده، ويعامل الخلق بالعدل التامِّ، فيؤدِّي كلُّ والٍ ما عليه تحت ولايتِهِ، سواء في ذلك ولاية الإمامة الكبرى وولاية القضاء ونواب الخليفة ونواب القاضي. والعدل: هو ما فَرَضَه الله عليهم في كتابه وعلى لسان رسوله وأمرهم بسلوكه، ومن العدل في المعاملات أن تعامِلَهم في عقود البيع والشراء وسائر المعاوضات بإيفاء جميع ما عليك؛ فلا تبخسُ لهم حقًّا، ولا تغشُّهم ولا تخدعُهم وتظلِمُهم؛ فالعدل واجبٌ، والإحسان فضيلةٌ مستحبٌّ، وذلك كنفع الناس بالمال والبدن والعلم وغير ذلك من أنواع النفع، حتى يدخلَ فيه الإحسان إلى الحيوان البهيم المأكول وغيره، وخصَّ الله إيتاء ذي القُربى وإن كان داخلاً في العموم؛ لتأكُّد حقِّهم وتعيُّن صلتهم وبرِّهم والحرص على ذلك، ويدخل في ذلك جميع الأقارب؛ قريبهم وبعيدهم، لكن كلُّ مَن كان أقربَ كان أحقَّ بالبرِّ. وقوله: {وينهى عن الفحشاءِ}: وهو كلُّ ذنبٍ عظيم استفحشته الشرائعُ والفِطَر؛ كالشركِ بالله والقتل بغير حقٍّ والزِّنا والسرقة والعُجب والكِبْر واحتقار الخلق وغير ذلك من الفواحش، ويدخل في المنكر كلُّ ذنبٍ ومعصيةٍ متعلِّق بحقِّ الله تعالى، وبالبغي كلُّ عدوان على الخلق في الدِّماء والأموال والأعراض. فصارت هذه الآية جامعةً لجميع المأمورات والمنهيَّات، لم يبقَ شيءٌ إلاَّ دخل فيها. فهذه قاعدةٌ ترجع إليها سائر الجزئيَّات؛ فكلُّ مسألة مشتملة على عدل أو إحسان أو إيتاء ذي القربى؛ فهي مما أمر الله به، وكلُّ مسألةٍ مشتملة على فحشاء أو منكَر أو بغي؛ فهي مما نهى الله عنه، وبها يُعْلَمُ حُسنُ ما أمر الله به وقُبح ما نهى عنه، وبها يُعتبر ما عند الناس من الأقوال، وتردُّ إليها سائر الأحوال؛ فتبارَكَ مَن جعل في كلامِهِ الهدى والشفاء والنور والفرقان بين جميع الأشياء، ولهذا قال: {يعظِكُم}؛ به، أي: بما بيَّنه لكم في كتابه بأمركم بما فيه غاية صلاحكم ونهيكم عما فيه مضرَّتكم. {لعلَّكم تذكَّرون}: ما يعظِكُم به فتفهمونه وتعقِلونه؛ فإنَّكم إذا تذكَّرتموه وعقلتموه؛ عملتم بمقتضاه، فسعدتُم سعادةً لا شقاوة معها.
(90) عدالت و دادگری که خداوند به آن دستور میدهد، شامل دادگری در حق او، و در حق بندگانش میباشد. و بنده باید، تمام حقوق مالی و بدنی را که خداوند در حق خود و بندگانش بر او واجب نموده است، ادا کند و با مردم به عدالت کامل رفتار نماید. پس هر حاکم و فرمانروایی باید تمام حقوق ملت و رعیت خود را بپردازد، خواه فرمانروای حکومت باشد، یا ریاست قضاوت را به دست داشته، یا نیابت و نمایندگی حاکم یا قاضی را عهده دار باشد. خداوند عدالت و دادگری را، در کتابش و نیز توسط پیامبرش بر مردم فرض نموده، و به آنان دستور داده تا عدالت را پیشه کنند. و از جملۀ عدالت، این است که در خرید و فروش وسایر دادوستدها، تمام حقی را که برگردن توست، بپردازی. و نباید از حق مردم بکاهی و آنها را فریب بدهی و به آنها ستم کنی. پس رعایت عدالت، در تمامی کارها واجب است. و احسان، فضیلت و ارزشی مستحب میباشد، مانند فایده رساندن به مردم با مال و بدن، و بهرهمند ساختن آنها به وسیلۀ علم و دانش و دیگر انواع خدمات و فایدهها، و حتی نیکی با چهارپایانی که گوشتشان خورده میشود و دیگر حیوانات، در زمرۀ احسان است. و خداوند، بخشیدن و کمک کردن به خویشاوندان را به طور ویژه بیان کرد، گرچه به صورت کلی، خویشاوندان هم شاملاند؛ ولی خداوند خواسته است بر حقوق آنها تأکید کرده، و بیان نماید که باید صلۀ رحم آنها را برقرار داشت، و با آنها به نیکی رفتار نمود، و در این زمینه کوشا بود. و در این امر، همۀ نزدیکان و خویشاوندان داخلاند؛ اما هرکس که نزدیکتر است، به نیکی کردن سزاوارتر میباشد. (
﴿وَيَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ﴾) و از زشتیها باز میدارد؛ و آن هرگناه بزرگی است که شریعتها و سرشتها آن را زشت قرار دادهاند؛ مانند شرک ورزیدن به خدا وکشتن مردم به ناحق، و زنا و سرقت و خود بزرگ بینی و تکبر و حقیر دانستن مردم، ودیگر زشتیها. و هرگناه و معصیتی درحق خدا، در این داخل است. و خدا آدمی را از تجاوز باز میدارد؛ و تجاوز، هر نوع پایمال کردن حقوق مردم را شامل میشود. ریختن خون و آبروی مردم و خوردن مال آنان به ناحق از مصادیق تجاوز میباشند. پس این آیه تمامی دستورات و نواهی را دربرگرفته، و هیچ چیزی باقی نمانده مگر در آن داخل است. و این قاعده ایست که سایر جزئیات را در بر میگیرد. پس هر مسئلهای که مشتمل بر دادگری، احسان، یا بخشش به خویشان باشد، از جمله چیزهایی است که خداوند به آن فرمان داده است؛ و هر مسئلهای که مشتمل بر منکر یا تجاوز باشد، خداوند از آن باز میدارد. و بهوسیلۀ این آیه، خوبی آنچه که خداوند به آن دستور داده، و زشتی آنچه که از آن نهی کرده است، معلوم میشود. وگفتههای مردم، در پرتو این قاعده سنجیده میشوند؛ و سایر حالات به آن برگردانده میشود. پس با برکت است آن ذاتی که سخنش هدایت و شفا و نور و فرقان هر چیزی است.
بنابراین فرمود: (
﴿يَعِظُكُمۡ﴾) به وسیلۀ آنچه در کتابش برایتان بیان نموده است، شما را اندرز میدهد؛ و شما را به آنچه که صلاح و بهبودیتان در آن نهفته است، دستور میدهد؛ و از آنچه به زیان شماست، باز میدارد. (
﴿لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ﴾) تا آنچه را که به شما اندرز میدهد، به یاد آورید و بفهمید و در آن بیندیشید. پس هرگاه آن را به یاد آوردید و فهمیدید و به مقتضای آن عمل کردید، به سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت دست مییابید؛ چنان سعادتی که هیچ شقاوت و بدبختی با آن همراه نیست. پس چون به آنچه که در اصل شرع واجب است، امر نمود؛ دستور داد به آنچه که بنده بر خود واجب گردانده است،
وفا شود و فرمود:
{وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ وَلَا تَنْقُضُوا الْأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلًا إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ (91) وَلَا تَكُونُوا كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكَاثًا تَتَّخِذُونَ أَيْمَانَكُمْ دَخَلًا بَيْنَكُمْ أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبَى مِنْ أُمَّةٍ إِنَّمَا يَبْلُوكُمُ اللَّهُ بِهِ وَلَيُبَيِّنَنَّ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (92)}.
وَأَوْفُواْ بِعَهْدِ اللّهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ وَلاَ تَنقُضُواْ الأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلاً إِنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ و به پيمان خدا چون عهد بستيد وفا کنيد و سوگندها را پس از تاييد آن نشکنيدف در حالي که خدا را بر خود نگهبان ساختيد، خداوند آنچه را که مي کنيد، مي داند.
وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أَنكَاثًا تَتَّخِذُونَ أَيْمَانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ أَن تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبَى مِنْ أُمَّةٍ إِنَّمَا يَبْلُوكُمُ اللّهُ بِهِ وَلَيُبَيِّنَنَّ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ و مانند آن
(زني) نباشيد که رشتۀ خود را پس از محکم تايبدن از هم وامي کرد، شما نبايد سوگندهايتان را در ميان مايۀ فريب سازيد تا گروهي از گروهي ديگر
(از لحاظ داشتن امکانات) فزونتر گردد. جز اين نيست که خداوند شما را به آن مي آزمايد، و به يقين روز قيامت آنچه را که در آن اختلاف مي ورزيديد ، برايتان روشني خواهد ساخت.
#
{91} وهذا يشمَلُ جميع ما عاهد العبدُ عليه ربَّه من العبادات والنذور والأيمان التي عقدها إذا كان الوفاء بها برًّا، ويشمل أيضاً ما تعاقد عليه هو وغيره؛ كالعهود بين المتعاقدين، وكالوعد الذي يعده العبدُ لغيره ويؤكِّده على نفسه؛ فعليه في جميع ذلك الوفاء وتتميمها مع القدرة، ولهذا نهى الله عن نقضِها، فقال: {ولا تنقُضوا الأيمان بعد توكيدها}: بعقدها على اسم الله تعالى. {وقد جعلتُمُ الله عليكم}: أيها المتعاقدون، {كفيلاً}: فلا يَحِلُّ لكم أن لا تُحْكِموا ما جعلتم الله عليكم كفيلاً، فيكون ذلك تركُ تعظيم الله واستهانةٌ به، وقد رضي الآخر منك باليمين والتوكيد الذي جعلتَ الله فيه كفيلاً؛ فكما ائتمنك وأحسن ظنَّه فيك؛ فَلْتَفِ له بما قلت وأكَّدته. {إنَّ الله يعلم ما تفعلونَ}: فيجازي كلَّ عامل بعمله على حسب نيَّته ومقصدِهِ.
(91) این دو آیه همۀ عهدهایی را که بنده با پروردگارش بسته،
از قبیل: عبادتها و نذرها و سوگندهایی که مبنی بر انجام دادن کار نیک خورده است، شامل میشود. و نیز پیمانی را که بنده با کسی دیگر میبندد، مانند پیمانهایی که دو طرف با هم میبندند، و وعدهای که بنده به کسی دیگر میدهد و آن را بر خود استوار میگرداند، شامل میشود. پس بر بنده لازم است که در همۀ این موارد، به عهد و سوگند خود وفا کند، و در صورت توانایی، آن را به طور کامل به اتمام رساند.
بنابراین خداوند از شکستن عهد و سوگند نهی کرده و فرموده است: (
﴿وَلَا تَنقُضُواْ ٱلۡأَيۡمَٰنَ بَعۡدَ تَوۡكِيدِهَا﴾) و پس از آنکه به نام خدا سوگند خوردید، آن را نشکنید. (
﴿وَقَدۡ جَعَلۡتُمُ ٱللَّهَ عَلَيۡكُمۡ كَفِيلًا﴾) درحالی که
[شما ای دو طرفی که پیمان بستهاید!] خدا را بر خود نگهبان و مراقب قرار دادهاید. پس برای شما جایز نیست به آنچه که خداوند را در آن ضامن قرار دادهاید، عمل نکنید؛ زیرا اگر به آن پایبند نباشید و بدان وفا نکنید، این کار باعث ترک تعظیم خداوند و توهین به وی میشود، درحالی که طرف دیگر، به قسم شما و اینکه خداوند را کفیل و نگهبان خویش قرار دادهای، رضایت داده و قانع شده است. پس همانطور که طرف دیگر شما را امین قرار داده و نسبت به شما حسن ظن دارد، شما نیز باید به آنچه گفتهای و بر خود استوار و مؤکّد نمودهای، وفا بکنی. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ مَا تَفۡعَلُونَ﴾) بیگمان خداوند میداند آنچه را که میکنید. پس هر عملکنندهای را، طبق عملش و بر حسب نیت و هدفش سزا و جزا میدهد.
#
{92} {ولا تكونوا}: في نقضِكُم للعهودِ بأسوأ الأمثال وأقبحها وأدلِّها على سفه متعاطيها، وذلك {كالتي} تَغْزِلُ غزلاً قويًّا؛ فإذا استحكم وتمَّ ما أريد منه؛ نَقَضَتْه فجعلتْه {أنْكاثاً}: فتعبت على الغزل، ثم على النقض، ولم تستفدْ سوى الخيبة والعناء وسفاهة العقل ونقص الرأي؛ فكذلك مَنْ نَقَضَ ما عاهد عليه؛ فهو ظالمٌ جاهلٌ سفيهٌ ناقص الدين والمروءة. وقوله: {تتَّخذون أيمانكم دَخَلاً بينَكم أن تكونَ أمَّةٌ هي أربى من أمَّةٍ}؛ أي: لا تنبغي هذه الحالة منكم؛ تعقدون الأيمان المؤكَّدة، وتنتظِرون فيها الفرصَ: فإذا كان العاقدُ لها ضعيفاً غير قادرٍ على الآخر؛ أتمَّها لا لتعظيم العقد واليمين، بل لعجزِهِ. وإن كان قويًّا يرى مصلحتَهَ الدنيويَّة في نقضِها؛ نَقَضَها غيرَ مبالٍ بعهدِ الله ويمينِه، كلُّ ذلك دَوَراناً مع أهوية النفوس وتقديماً لها على مراد الله منكم وعلى المروءة الإنسانيَّة والأخلاق المرضيَّة؛ لأجل أن تكون أمة أكثر عدداً وقوَّة من الأخرى. وهذا ابتلاء من الله وامتحان يبتليكم [الله] به؛ حيث قيَّضَ من أسباب المِحَنِ الذي يُمْتَحَنُ به الصادق الوفيُّ من الفاجر الشقيِّ. {وليبيِّننَّ لكم يومَ القيامةِ ما كنتُم فيه تختلفونَ}: فيجازي كلًّا بعمله ، ويخزي الغادرَ.
(92) (
﴿وَلَا تَكُونُواْ﴾) و در شکستن پیمانهایتان، از زشت ترین الگو پیروی نکنید، الگویی که بر زشتی و نادانی انجام دهندۀ آن دلالت مینماید، و آن نمونه (
﴿كَٱلَّتِي نَقَضَتۡ غَزۡلَهَا مِنۢ بَعۡدِ قُوَّةٍ﴾) زنی است که رشتههای خود را محکم میتابید، و پس از اینکه کاملاً تابیده شده و محکم میگردیدند، رشتۀ خود را از هم وا میکرد. پس هم در تابیدن خسته شد، و هم در واکردن رشتهها. پس، جز ناکامی و خستگی و بیخردی، سودی نبرد. همچنین کسی که پیمان خود را بشکند، ستمگر و جاهل و بیخرد است، و در دین و جوانمردی کمبود دارد، و همانند این زن میباشد. (
﴿تَتَّخِذُونَ أَيۡمَٰنَكُمۡ دَخَلَۢا بَيۡنَكُمۡ أَن تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرۡبَىٰ مِنۡ أُمَّةٍ﴾) شما نباید سوگندهایتان را در میان خود، مایۀ فریب سازید تا گروهی از گروهی دیگر فزونتر گردد؛ یعنی شایسته نیست که سوگند مؤکّد بخورید و برای شکستن آن، منتظر فرصت باشید؛ به گونهای که کسی که سوگند خورده است، اگر از نظر امکانات مادی ضعیف باشد به سوگند خود وفا کند، اما نه به خاطر تعظیم سوگندی که خورده است، بلکه به خاطر ناتوانی در پرداخت جریمۀ نقض کردن سوگندش، به آن وفا میکند اما چنانچه کسی که سوگند خورده است از نظر امکانات مادی قوی باشد، و ببیند که شکستن سوگند به سود اوست بدون توجه به پیمان خدا و سوگند، خود آن را میشکند. همۀ این کارها به تبعیت از هواهای نفس، و تقدیم آن بر آنچه خدا از آنان خواسته است، صورت میگیرد. نیز این کار بدان جهت صورت میگیرد که هواهای نفسانی بر مروّت انسانی و اخلاق پسندیده تقدیم داشته شده است، تا گروهی بر گروهی دیگر در تعداد و نیرو بیشتر گردد. (
﴿إِنَّمَا يَبۡلُوكُمُ ٱللَّهُ بِهِۦ﴾) بدون شک خداوند با وفای به عهد، شما را مورد آزمایش قرار میدهد؛ زیرا خداوند اسبابی را تدارک دیده است که به وسیلۀ آن، راستگوییِ وفادار را مورد آزمایش قرار میدهد، و او را از فاسقِ بدبخت متمایز مینماید. (
﴿وَلَيُبَيِّنَنَّ لَكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ مَا كُنتُمۡ فِيهِ تَخۡتَلِفُونَ﴾) و قطعاً خداوند در روز قیامت آنچه را که در آن اختلاف میورزید، برایتان آشکار میسازد. پس هرکس را طبق عملش مجازات مینماید، و عهدشکن و فریبکار را خوار میگرداند.
{وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِنْ يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (93)}.
وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلكِن يُضِلُّ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ و اگر خداوند مي خواست شما را امتي واحد قرار مي داد، ولي هر کس را که بخواهد گمراه مي نمايد و هر کس را که بخواهد هدايت مي کند، و به طور قطع از آنچه مي کرديد پرسيده خواهيد شد.
#
{93} أي: {لو شاء الله} لجَمَعَ الناس على الهدى، وجعلهم {أمَّةً واحدةً}: ولكنَّه تعالى المنفرد بالهداية والإضلال، وهدايتُهُ وإضلالُهُ من أفعاله التابعة لعلمِهِ وحكمتِهِ، يعطي الهداية من يستحقُّها فضلاً، ويمنعُها مَنْ لا يستحقُّها عدلاً {ولَتُسْألُنَّ عما كُنتم تعملونَ}: من خيرٍ وشرٍّ، فيجازيكم عليها أتمَّ الجزاء وأعدله.
(93) (
﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ﴾) واگر خداوند میخواست، همۀ مردم را بر هدایت جمع مینمود و آنان را (
﴿أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ﴾) یک امت قرار میداد؛ اما تنها خداست که هدایت مینماید و گمراه میسازد، و هدایت کردن و گمراه نمودن، کار اوست و تابع حکمت و علم او میباشد؛ به فضل خویش، هدایت را به کسی میبخشد که مستحق آن است؛ و کسی را که سزاوار هدایت نیست، بر اساس عدالت خویش از آن محروم مینماید. (
﴿وَلَتُسَۡٔلُنَّ عَمَّا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ﴾) و از خیر و شری که میکردید، پرسیده خواهید شد؛ و خداوند به طور کامل و به منصفانه ترین وجه، شما را بر آن سزا و جزا میدهد.
{وَلَا تَتَّخِذُوا أَيْمَانَكُمْ دَخَلًا بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِهَا وَتَذُوقُوا السُّوءَ بِمَا صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَلَكُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (94)}.
وَلاَ تَتَّخِذُواْ أَيْمَانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِهَا وَتَذُوقُواْ الْسُّوءَ بِمَا صَدَدتُّمْ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَلَكُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ و سوگندهايتان را در ميان خود وسيلۀ فريب قرار ندهيد تا
(مبادا) قدمي پس از استواري اش بلغزد، و به سبب جلوگيري از راه خدا عذاب بزرگي را بچشيد و در آخرت عذاب بزرگي داشته باشيد.
#
{94} أي: {ولا تتَّخذوا أيمانكم}: وعهودكم ومواثيقكم تَبَعاً لأهوائِكم، متى شئتُم وفَّيْتُم بها، ومتى شئتُم نَقَضْتُموها؛ فإنَّكم إذا فعلتُم ذلك؛ تَزِلُّ أقدامُكم بعد ثبوتها على الصِّراط المستقيم. {وتذوقوا السُّوء}؛ أي: العذاب الذي يسوؤكم ويَحْزُنكم. {بما صدَدتُم عن سبيل الله}: حيث ضللتُم وأضللتُم غيركم. {ولكم عذابٌ عظيمٌ}: مضاعف.
(94) (
﴿وَلَا تَتَّخِذُوٓاْ أَيۡمَٰنَكُمۡ دَخَلَۢا بَيۡنَكُمۡ﴾) و سوگندها و پیمانهایتان را تابع خواستهای خود مسازید؛ هرگاه خواستید، به آن وفا کنید؛ و هرگاه دلتان خواست، آن را بشکنید؛ زیرا اگر چنین کنید، گامهایتان پس از استوار شدن بر راه راست میلغزد. (
﴿وَتَذُوقُواْ ٱلسُّوٓءَ﴾) و عذابی را بچشید که شما را ناگوار آید و به غم و اندوه اندازد (
﴿بِمَا صَدَدتُّمۡ عَن سَبِيلِ ٱللَّه﴾) به سبب جلوگیری شما از راه خدا، بدانگاه که گمراه شدید و دیگران را گمراه نمودید، (
﴿ وَلَكُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ﴾) و در آخرت، عذابی بزرگ و چند برابر خواهید داشت.
{وَلَا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِيلًا إِنَّمَا عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (95) مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ وَلَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (96) مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (97)}.
وَلاَ تَشْتَرُواْ بِعَهْدِ اللّهِ ثَمَنًا قَلِيلاً إِنَّمَا عِندَ اللّهِ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ و پيمان خدا را به بهاي اندک نفروشيد، بي گمان آنچه نزد خداست همان براي شما بهتر است اگر بدانيد.
مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ وَلَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُواْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ آنچه نزد شماست از ميان مي رود و آنچه نزد خداست ماندگار و باقي است و به شکيبايان به
(حسب) نيکوترين آنچه مي کردند پاداش مي دهيم.
مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ هر کس چه زن و چه مرد کار شايسته انجام دهد و مومن باشد بدو زندگي پاکيزه و خوشايندي مي بخشيم و پاداششان را طبق بهترين کارهايشان خواهيم داد.
#
{95} يحذِّر تعالى عباده من نقض العهود والأيمان لأجل مَتاع الدُّنيا وحطامها، فقال: {ولا تشتروا بعهِد الله ثَمَناً قليلاً}: تنالونه بالنَّقْض وعدم الوفاء. {إنَّما عند الله}: من الثواب العاجل والآجل لمن آثر رضاه وأوفى بما عاهد عليه الله، {هو خيرٌ لكم}: من حطام الدُّنيا الزائلة {إن كنتم تعلمونَ}.
(95) خداوند متعال بندگانش را، از شکستن پیمانها وسوگندهایشان به خاطر برخورداری از منافع دنیا،
برحذر داشته و میفرماید: (
﴿وَلَا تَشۡتَرُواْ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ ثَمَنٗا قَلِيلًا﴾) و پیمان خدا را به بهای اندک نفروشید، و به خاطر دنیا آن را نشکنید، بلکه به آن وفادار باشید. (
﴿إِنَّمَا عِندَ ٱللَّهِ﴾) همانا پاداشی که در دنیا و آخرت نزد خداست، برای کسی که خشنودی خدا را بر هرچیز ترجیح داده و به پیمان خدا وفا نموده است، (
﴿هُوَ خَيۡرٞ﴾) از متاع فانی دنیا، بهتر است. (
﴿إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ﴾) اگر شما بدانید.
#
{96} فآثِروا ما يبقى على ما يفنى؛ فإنَّ الذي {عندكم}: ولو كَثُر جدًّا لا بدَّ أن ينفدَ ويفنى، {وما عند الله باقٍ}: ببقائِهِ، لا يفنى ولا يزول؛ فليس بعاقل من آثر الفاني الخسيس على الباقي النفيس، وهذا كقولِهِ تعالى: {بل تؤثِرون الحياةَ الدُّنيا والآخرة خيرٌ وأبقى}. {وما عندَ الله خيرٌ للأبرار}. وفي هذا الحث والترغيب على الزُّهد في الدنيا، خصوصاً الزُّهد المتعيِّن، وهو الزُّهد فيما يكون ضرراً على العبد ويوجب له الاشتغال عما أوجب الله عليه وتقديمه على حقِّ الله؛ فإنَّ هذا الزُّهد واجبٌ. ومن الدواعي للزُّهد أن يقابلَ العبد لَذَّاتِ الدُّنيا وشهواتها بخيرات الآخرة؛ فإنَّه يجد من الفرق والتفاوت ما يدعوه إلى إيثار أعلى الأمرين، وليس الزُّهد الممدوح هو الانقطاع للعبادات القاصرة؛ كالصلاة والصيام والذِّكْر ونحوها، بل لا يكون العبدُ زاهداً زهداً صحيحاً حتَّى يقوم بما يقدِرُ عليه من الأوامر الشرعيَّة الظاهرة والباطنة، ومن الدعوة إلى الله وإلى دينه بالقول والفعل؛ فالزهدُ الحقيقيُّ هو الزهد فيما لا ينفعُ في الدين والدُّنيا، والرغبةُ والسعي في كلِّ ما ينفع. {ولنجزينَّ الذين صبروا}: على طاعة الله وعن معصيته، وفَطَموا أنفسَهم عن الشهوات الدنيويَّة المضرَّة بدينهم؛ {أجْرَهم بأحسنِ ما كانوا يعملون}: الحسنةُ بعشر أمثالها إلى سبعمائة ضعف إلى أضعاف كثيرة؛ فإنَّ الله لا يضيع أجر من أحسن عملاً.
(96) نعمتهایی که نزد شماست، فانی و ناپایدار است؛ و آنچه نزد خدا میباشد، ماندگار و باقی است. بنابراین آنچه را که ماندگار و باقی است، برآنچه که ازبین میرود، ترجیح دهید؛ زیرا آنچه شما دارید، گرچه خیلی زیاد هم باشد، (
﴿يَنفَدُ﴾) از میان میرود و فنا میشود (
﴿وَمَا عِندَ ٱللَّهِ بَاقٖ﴾) و آنچه نزد خداوند است، باقی میماند و از بین نمیرود. پس هرکس چیز فانی و بیارزش را، بر آنچه که ماندگار و باارزش است، ترجیح دهد، عاقل نیست.
و این مانند فرمودۀ الهی است که فرموده است: ﴿بَلۡ تُؤۡثِرُونَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ وَأَبۡقَىٰٓ﴾ بلکه زندگی دنیا را ترجیح میدهید، حال آنکه آخرت، بهتر وماندگارتر است.
﴿وَمَا عِندَ ٱللَّهِ خَيۡرٞ لِّلۡأَبۡرَارِ﴾ و آنچه نزد خداوند است، برای نیکوکاران بهتر است. در این آیات، آدمی به زهد و بیتوجهی به دنیا تشویق شده، به ویژه زهدی که بر بندگان لازم است، و آن زهد در اموری است که به زیان بنده میباشد، و باعث میشود بنده بدان مشغول شود و خداوند را فراموش کند، و آن را بر حق خدا مقدم دارد. پس چنین زهدی واجب است. و از اسبابِ زهد، یکی این است که بنده لذتهای دنیا و شهوتهای آن را، با خوبیهای آخرت مقایسه نماید؛ و چون دنیا و آخرت را با یکدیگر مقایسه نماید، چنان فرق و تفاوتی میان این دو بیند که او را وادار کند تا آنچه را که برتر است، ترجیح دهد. زهدی که مورد پسند خدا و پیامبر است،
آن نیست که آدمی تنها به عبادتهایی از قبیل: نماز و روزه و ذکر و... روی آوَرَد که نفع و سودشان فقط عاید انجام دهنده میگردد، بلکه زاهد واقعی کسی است که به اندازۀ توانایی خود، دستورات ظاهری و باطنی شریعت را انجام دهد، و با گفتار و کردار به سوی خدا و دین خدا دعوت دهد. پس زهد حقیقی؛ به معنی فاصله گرفتن از چیزی است که نه به سود دین است، و نه به سود دنیا؛ و اینکه آدمی به چیزی علاقمند باشد و در مسیرش تلاش کند که برای او مفید است. (
﴿وَلَنَجۡزِيَنَّ ٱلَّذِينَ صَبَرُوٓاْ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾) و به کسانی که بر طاعت خدا بردباری کردند و خویشتن را از نافرمانی و معصیت او باز داشتند و به شهوات نیالودند، پاداششان را بهتر و زیباتر از آنچه میکردند، میدهیم؛ یک نیکی، ده برابر میشود و تا هفتصد برابر افزایش مییابد و بیش از آن نیز افزایش مییابد. وخداوند پاداش کسی را که عملی خوب انجام دهد، ضایع نمیکند. بنابراین پاداش دنیوی و اخروی کسانی را که عمل نیک انجام میدهند،
بیان نمود و فرمود:
#
{97} ولهذا ذكر جزاء العاملين في الدُّنيا والآخرة فقال: {مَنْ عمل صالحاً من ذَكَرٍ أو أنثى وهو مؤمنٌ}: فإنَّ الإيمان شرطٌ في صحَّة الأعمال الصالحة وقَبولها، بل لا تسمَّى أعمالاً صالحة إلاَّ بالإيمان، والإيمان مقتضٍ لها؛ فإنَّه التصديق الجازم المثمِرُ لأعمال الجوارح من الواجبات والمستحبَّات؛ فمَنْ جَمَعَ بين الإيمان والعمل الصالح؛ {فَلَنُحْيِيَنَّهُ حياةً طيبةً}: وذلك بطمأنينة قلبه وسكون نفسه وعدم التفاتِهِ لما يُشَوِّش عليه قلبه ويرزُقُه الله رزقاً حلالاً طيّباً من حيث لا يحتسب. {ولنجزِيَنَّهم}: في الآخرة {أجرَهم بأحسنِ ما كانوا يعملونَ}: من أصناف اللذَّات؛ ممَّا لا عينٌ رأتْ، ولا أذنٌ سمعتْ، ولا خطرَ على قلب بشر، فيؤتيه الله في الدُّنيا حسنةً وفى الآخرة حسنةً.
(97) (
﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ﴾) هرکس ـ چه زن و چه مرد ـ کار شایسته انجام دهد و مؤمن باشد
[به او زندگی پاک و گوارایی میبخشیم]. پس ایمان، برای صحّت و پذیرفته شدن اعمال صالح شرط است؛ بلکه اعمالِ بدون ایمان، صالح و شایسته نامیده نمیشود؛ زیرا ایمان، اقتضا مینماید تا انسان کار شایسته انجام دهد. ایمان، یعنی تصدیق قطعی و باور راستین، که ثمرۀ آن، اعمال واجب و مستحب جوارح است. پس هرکس ایمان داشته باشد و کارشایسته انجام دهد، (
﴿فَلَنُحۡيِيَنَّهُۥ حَيَوٰةٗ طَيِّبَةٗ﴾) به او زندگی گوارا و خوشایندی میبخشیم، به گونهای که قلب او سرشار از آرامش میگردد، و از هر تشویش و پریشانی مصون خواهد بود؛ و خداوند، روزیِ پاکی را از جایی که گمان نمیبرد، به او میدهد. (
﴿وَلَنَجۡزِيَنَّهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾) و در روز قیامت، پاداششان را برحسب بهترین عملی که انجام میدادند، میدهیم؛ و آنها را با انواع لذتها و شادیهایی که هیچ چشمی مانند آن را ندیده و هیچ گوشی اخبار آن را نشنیده و به قلب هیچ انسانی خطور نکرده است، پاداش میدهیم. پس خداوند به چنین کسی، در دنیا و آخرت، خوبی و نیکی میکند.
{فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ (98) إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (99) إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ (100)}.
فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ پس هنگامي که خواستي قرآن بخواني از
(شر) شيطان رانده شده به خدا پناه ببر.
إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ بي گمان شيطان بر کساني که ايمان دارند و بر پروردگارشان توکل مي نمايند هيچگونه تسلطي ندارد.
إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ يک سلطۀ او فقط بر کساني است که او را به دوستي مي گيرند، و بر کساني است که آنها به او
(= خداوند) شرک مي ورزند.
#
{98 ـ 100} أي: فإذا أردت القراءة لكتاب الله الذي هو أشرفُ الكُتُب وأجلُّها، وفيه صلاحُ القلوب والعلوم الكثيرة؛ فإنَّ الشيطان أحرصُ ما يكون على العبد عند شروعِهِ في الأمور الفاضلة، فيسعى في صرفِهِ عن مقاصدِها ومعانيها؛ فالطريق إلى السلامة من شرِّه الالتجاءُ إلى الله والاستعاذة به من شرِّه، فيقول القارئ: أعوذُ بالله من الشيطان الرجيم؛ متدبِّراً لمعناها، معتمداً بقلبه على الله في صرفه عنه، مجتهداً في دفع وسواسه وأفكاره الرَّديئة، مجتهداً على السبب الأقوى في دفعه، وهو التحلِّي بحِلْية الإيمان والتوكُّل؛ فإنَّ الشيطان {ليس له سلطانٌ}؛ أي: تسلُّط {على الذين آمنوا وعلى ربِّهم}: وحده لا شريك له، {يتوكَّلونَ}: فيدفع الله عن المؤمنين المتوكِّلين عليه شرَّ الشيطان ولا يبقى له عليهم سبيلٌ. {إنَّما سلطانُه}؛ أي: تسلُّطه {على الذين يَتَوَلَّوْنه}؛ أي: يجعلونه لهم وليًّا، وذلك بتخلِّيهم عن ولاية الله، ودخولهم في طاعة الشيطان، وانضمامهم لحزبه؛ فهم الذين جعلوا له ولايةً على أنفسهم، فأزَّهم إلى المعاصي أزًّا، وقادهم إلى النار قَوْداً.
(98 - 100) هرگاه خواستی کتاب خدا را بخوانی -که بهترین و بزرگترین کتابهاست و صلاح دلها و علوم فراوانی در آن نهفته است- به خدا پناه ببر؛ زیرا هرگاه انسان بخواهد کار خوبی را شروع کند، شیطان برای منصرف کردن وی بسیار تلاش مینماید تا او را از فهمیدن و پرداختن به مفاهیم و معانی آن باز دارد. پس راه در امان ماندن از شر شیطان، این است که انسان به خدا پناه ببرد.
بنابراین خوانندۀ قرآن باید بگوید: «أعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»، و باید به معنی این جمله فکر کند، و در دل به خدا توکل نماید، و کوشش کند تا وسوسهها و افکار بد شیطان را دفع نماید، و سعی کند قویترین سبب دفع وسوسه را دارا باشد و آن خود آرایی با زینت ایمان و توکل است. شیطان (
﴿لَيۡسَ لَهُۥ سُلۡطَٰنٌ﴾) هیچگونه تسلطی ندارد، (
﴿عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ﴾) بر کسانی که ایمان دارند و بر پروردگار یگانه توکل مینمایند. پس خداوند، شر شیطان را از کسانی که ایمان دارند و بر او توکل میکنند، دور مینماید، و شیطان راهی برای تسلط بر آنان ندارد. (
﴿إِنَّمَا سُلۡطَٰنُهُۥ عَلَى ٱلَّذِينَ يَتَوَلَّوۡنَهُۥ﴾) بلکه تسلط شیطان، تنها بر کسانی است که او را دوست خود قرار میدهند. و دوست قرار دادن شیطان، بدین صورت انجام میشود که آدمی خود را از خداوند دور نماید، و از شیطان پیروی کند، و به حزب و گروه او بپیوندد. پس آنها کسانیاند که شیطان را یاور و سرپرست خود قرار داده، ودر نتیجه، شیطان آنها را به سوی ارتکاب گناهان کشانده، و به طرف جهنم سوق میدهد.
{وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَكَانَ آيَةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُوا إِنَّمَا أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ (101) قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ (102)}.
وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَّكَانَ آيَةٍ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُواْ إِنَّمَا أَنتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ و چون آيه اي را به جاي آيه اي ديگر جايگزين کنيم و خداوند خود بهتر مي داند که چه چيز را نازل مي کند مي گويند:
«تو بر خدا دروغ مي بندي» بلکه بيشترشان نمي دانند.
قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ بگو: «روح القدس آن را به حق از سوي پروردگارت نازل کرده است تا مومنان را ثابت قدم گرداند و هدايت و بشارتي باشد براي مسلمانان».
#
{101} يذكُر تعالى أنَّ المكذِّبين بهذا القرآن يتتبَّعون ما يَرَوْنَه حجَّة لهم، وهو أنَّ الله تعالى هو الحاكم الحكيم، الذي يَشْرَع الأحكام ويبدِّل حكماً مكان آخر؛ لحكمته ورحمته؛ فإذا رأوه كذلك؛ قدحوا في الرسول وبما جاء به، و {قالوا إنما أنت مُفْتَرٍ}، قال الله تعالى: {بل أكثُرهم لا يعلمونَ}: فهم جهالٌ، لا علم لهم بربِّهم ولا بشرعِهِ، ومن المعلوم أن قدح الجاهل بلا علم لا عبرةَ به؛ فإنَّ القدح في الشيء فرعٌ عن العلم به وما يشتمل عليه مما يوجب المدح والقدح.
(101) خداوند متعال بیان میکند کسانی که قرآن را تکذیب میکنند، از چیزی پیروی مینمایند که گمان میکنند دلیلی است برای
[صحت ادعای] آنان، و حال آنکه خداوند متعال که حاکم و حکیم و قانون گذار است و بر اساس حکمت و رحمتش حکمی را جایگزین حکمی دیگر مینماید. پس تکذیب کنندگان وقتی این را میبینند، از پیامبر و آنچه آورده است، خرده میگیرند و (
﴿قَالُوٓاْ إِنَّمَآ أَنتَ مُفۡتَرِۢ﴾) میگویند:
«تو بر خدا دروغ میبندی.» خداوند متعال میفرماید: (
﴿بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ﴾) بلکه بیشتر آنها نمیدانند. پس آنها نادان هستند، و پروردگار خود و شریعت او را نمیشناسند. و مشخص است خرده گرفتن جاهلی که بدون علم و دانش صورت میگیرد، اعتباری ندارد؛ زیرا نقد کردن چیزی، مستلزم آن است که آدمی بدان چیز علم کافی داشته باشد؛ یعنی باید شخص چیزی را به خوبی بداند، آنگاه از آن عیب بگیرد یا به ستایش آن بپردازد.
بنابراین خداوند حکمت آن را بیان نمود و فرمود:
#
{102} ولهذا ذكر تعالى حكمته في ذلك، فقال: {قل نَزَّلَه رُوحُ القُدُس}: وهو جبريلُ الرسول المقدَّس المنزَّه عن كلِّ عيب وخيانةٍ وآفةٍ، {بالحقِّ}؛ أي: نزوله بالحقِّ، وهو مشتملٌ على الحقِّ في أخباره وأوامره ونواهيه؛ فلا سبيل لأحدٍ أن يَقْدَحَ فيه قدحاً صحيحاً؛ لأنَّه إذا عُلِمَ أنَّه الحقُّ؛ عُلِمَ أنَّ ما عارَضَه وناقَضَه باطلٌ. {ليثبِّتَ الذين آمنوا}: عند نزول آياتِهِ وتوارُدِها عليهم وقتاً بعد وقتٍ؛ فلا يزال الحقُّ يصلُ إلى قلوبهم شيئاً فشيئاً، حتى يكون إيمانهم أثبتَ من الجبال الرواسي. وأيضاً؛ فإنَّهم يعلمون أنَّه الحقُّ، وإذا شرع حكماً من الأحكام، ثم نَسَخَه؛ علموا أنه أبدله بما هو مثلُه أو خيرٌ منه لهم، وأنَّ نسخَه هو المناسب للحكمة الربانيَّة والمناسبة العقليَّة. {وهدىً وبشرى للمسلمين}؛ أي: يهديهم إلى حقائق الأشياء، ويبيِّن لهم الحقَّ من الباطل والهدى من الضَّلال، ويبشِّرهم أنَّ لهم أجراً حسناً ماكثين فيه أبداً. وأيضاً؛ فإنه كلَّما نزل شيئاً فشيئاً؛ كان أعظم هدايةً وبشارةً لهم مِنْ لو أتاهم جملةً واحدةً وتفرَّق الفكرُ فيه، بل يُنْزِلُ الله حكماً وتارة أكثر؛ فإذا فهِموه وعَقَلوه وعَرَفوا المراد منه وتروَّوْا منه؛ أنزل نظيره ... وهكذا. ولذلك بلغ الصحابة رضي الله عنهم به مبلغاً عظيماً، وتغيَّرت أخلاقهم وطبائعهم، وانتقلوا إلى أخلاق وعوائد وأعمال فاقوا بها الأوَّلين والآخرين، وكان أعلى وأولى لمن بعدَهم أن يتربَّوا بعلومه، ويتخلَّقوا بأخلاقه، ويستضيئوا بنورِهِ في ظُلمات الغيِّ والجهالات، ويجعلوه إمامهم في جميع الحالات. فبذلك تستقيم أمورهم الدينيَّة والدنيويَّة.
(102) (
﴿قُلۡ نَزَّلَهُۥ رُوحُ ٱلۡقُدُسِ مِن رَّبِّكَ﴾) بگو: قرآن را جبرئیل مقدس -که از هر عیب و خیانت و آفتی پاک است- از سوی پروردگارت نازل کرده است (
﴿بِٱلۡحَقِّ﴾) یعنی نازل شدن آن از جانب خدا، به حق است و قرآن مشتمل بر اخبار، اوامر و نواهی حق است، و هیچ کس راهی برای انتقاد صحیح در آن ندارد؛ چون وقتی بداند که قرآن حق است، خواهد دانست که آنچه با قرآن معارض و مخالف باشد، باطل است. (
﴿لِيُثَبِّتَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾) تا مؤمنان را، هنگام نزول آیات قرآن بر آنها، ثابت قدم گرداند. پس همواره حق به تدریج به دلهایشان میرسد تا ایمانشان از کوههای محکم، استوارتر شود. نیز آنها میدانند که قرآن حق است، و هرگاه خداوند حکمی از احکام را مشروع نماید، سپس آن را منسوخ کند، مؤمنان میدانند که خداوند به جای آن، حکمی دیگر مانند آن یا بهتر از آنرا جایگزین مینماید. و میدانند که منسوخ شدن آن، با حکمت الهی و اقتضای عقل تناسب دارد. (
﴿وَهُدٗى وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُسۡلِمِينَ﴾) و هدایت و بشارتی برای مسلمانان است؛ یعنی آنها را به حقایق اشیا راهنمایی میکند، و برای آنها حق را از باطل، و هدایت را از گمراهی، مشخص مینماید، و به آنان مژده میدهد که پاداش نیکی دارند، و همواره در آن باقی میمانند. بنابراین نزول تدریجی قرآن، مایۀ هدایت و بشارت بیشتر آنها میگردد؛ و اگر قرآن یک دفعه برآنان نازل میشد، فکر آنها پراکنده میشد؛ بلکه ابتدا خداوند حکم و بشارتی را نازل میکند، سپس چون آن را فهمیدند و درک نمودند و منظور آن را دانستند و از آن سیراب شدند، مجدداً حکمی دیگر را نازل مینماید و این روند را ادامه میدهد. بنابراین اصحاب بهوسیلۀ قرآن به جایگاه والایی رسیدند، و اخلاق و سرشت آنها تغییر کرد، و از فضایل و مکارم شایستهای برخوردار شدند، به گونهای که از گذشتگان و آیندگان گوی سبقت را ربودند. و برای کسانی که بعد از اصحاب میآیند، برتر و بهتر این است که خود را با علوم قرآن تربیت نمایند، و با اخلاق آن خوی بگیرند، و در تاریکیهای گمراهی و جهالت به وسیلۀ نور آن راهشان را روشن نمایند، و در همۀ حالتها قرآن را پیشوای خود قرار دهند و با این کار امور دینی و دنیوی خود را سامان بخشند.
{وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ (103) إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ لَا يَهْدِيهِمُ اللَّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (104) إِنَّمَا يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْكَاذِبُونَ (105)}.
وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَـذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُّبِينٌ و به راستي مي دانيم که آنان مي گويند:
«جز اين نيست که انساني اين قرآن را به او مي آموزد». زبان کسي که به او نسبت مي دهند گنگ و غير عربي است و اين قرآن به زبان عربي روشن است.
إِنَّ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِ اللّهِ لاَ يَهْدِيهِمُ اللّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بي گمان کساني که به آيات خدا ايمان نمي آورند خداوند آنان را هدايت نمي کند و عذاب دردناکي دارند.
إِنَّمَا يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَأُوْلـئِكَ هُمُ الْكَاذِبُونَ فقط آنان دروغ مي بندند که به آيات خدا ايمان ندارند و ايشانند که دروغگويانند.
#
{103} يخبر تعالى عن قِيل المشركين المكذِّبين لرسوله: {أنَّهم يقولونَ إنَّما يعلِّمُه}: هذا الكتاب الذي جاء به، {بَشَرٌ}: وذلك البشرُ الذي يشيرون إليه أعجميُّ اللسان. {وهذا}: القرآن {لسانٌ عربيٌّ مبينٌ}: هل هذا القول ممكنٌ أو له حظٌّ من الاحتمال؟! ولكن الكاذب يكذِبُ ولا يفكِّر فيما يؤول إليه كذبه، فيكون في قوله من التناقض والفساد ما يوجب ردَّه بمجرَّد تصوُّره.
(103) خداوند متعال از گفتۀ مشرکانی خبر میدهد که پیامبر را تکذیب میکردند و اینکه، (
﴿أَنَّهُمۡ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُۥ بَشَرٞ﴾) آنها میگویند:
«قرآنی که پیامبر آورده است، انسانی بهاو میآموزد.» اما انسانی که مد نظر آنان است عجمی زبان وغیر عرب است، (
﴿وَهَٰذَا لِسَانٌ عَرَبِيّٞ مُّبِينٌ﴾) و این قرآن، به زبان روشن عربی است. آیا این امکان دارد؟ آیا چنین سخنی صادق است؟ اما دروغگو، دروغ میگوید و به دروغش فکر نمیکند که نتیجهاش به کجا می رسد. بنابراین سخن او دارای تناقض و فساد میگردد؛ و این تضاد و فساد، باعث میشود تا سخنش رد شود.
#
{104} {إنَّ الذين لا يؤمنون بآيات الله}: الدالَّة دلالة صريحةً على الحقِّ المبين فيردُّونها ولا يقبلونها، {لا يهديهِمُ الله}: حيث جاءهم الهدى فردُّوه فعوقِبوا بحِرْمانِهِ وخِذْلان الله لهم. {ولهم}: في الآخرة {عذابٌ أليمٌ}.
(104) (
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ﴾) بدون شک کسانی که به آیات خدا -که به صراحت بر حق روشن دلالت مینمایند- ایمان نمیآورند و آن را رد کرده و نمیپذیرند، (
﴿لَا يَهۡدِيهِمُ ٱللَّه﴾) خداوند آنها را هدایت نمیکند؛ چرا که هدایت پیش آنها آمد، اما آن را نپذیرفتند. پس به سزا و کیفرِ نپذیرفتنِ هدایت، از آن محروم شدند و خداوند خوارشان گردانید. (
﴿وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾) و در آخرت عذاب دردناکی پیش رو دارند.
#
{105} {إنما يفتري الكذب}؛ أي: إنما يصدُرُ افتراء الكذب من {الذين لا يؤمنون بآيات الله}: كالمعاندين لرسولِهِ من بعد ما جاءتهم البيناتُ. {وأولئك هم الكاذبونَ}؛ أي: الكذب منحصرٌ فيهم، وعليهم أولى بأن يطلق من غيرهم. وأما محمدٌ - صلى الله عليه وسلم - المؤمن بآيات الله الخاضع لربِّه؛ فمُحالٌ أن يكذِبَ على الله، ويتقوَّل عليه ما لم يَقُلْ، فأعداؤه رَمَوْه بالكذب الذي هو وصفُهم، فأظهر الله خِزْيهم وبيَّن فضائحهم؛ فله تعالى الحمد.
(105) (
﴿إِنَّمَا يَفۡتَرِي ٱلۡكَذِبَ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ﴾) همانا دروغ بستن، کار کسانی است که به آیات خدا ایمان ندارند؛ مانند کسانی که پس از اینکه نشانههای روشن پیش آنها آمد، با پیامبر خدا مخالفت ورزیدند. (
﴿وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰذِبُونَ﴾) در حقیقت خود ایشاناند که دروغگویند، و دروغگویی در آنها منحصر است، و آنها بیش از دیگران سزاوارند که دروغگو نامیده شوند. اما محمد صلی الله علیه وسلم، که به آیات خدا ایمان دارد و در برابر پروردگارش فروتن میباشد، محال است که بر خدا دروغ ببندد، و به دروغ چیزهایی را به او نسبت دهد که خداوند نگفته است. دشمنانش او را به دروغگویی ـکه صفت خودشان استـ متهم کردند، اما خداوند خوارشان نمود و رسوایشان کرد. و ستایش از آنِ خداست.
{مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (106) ذَلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ (107) أُولَئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ (108) لَا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْخَاسِرُونَ (109)}.
مَن كَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إيمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَانِ وَلَـكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ هر کس که پس از ايمان آوردنش به خدا کفر ورزد
(به عذاب دردناکي گرفتار خواهد شد) مگر کسي که وادار به اظهار کفر شود و در همان حال د لش به ايمان مطمئن باشد، ولي کساني که براي پذيرش کفر سينه بگشايند خشم خداوند بر آنان است و عذاب بزرگي دارند.
ذَلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّواْ الْحَيَاةَ الْدُّنْيَا عَلَى الآخِرَةِ وَأَنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ اين بدان خاطر است که آنان زندگاني دنيا را بر آخرت ترجيح دادند و خداوند گروه کافران را هدايت نمي کند.
أُولَـئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ ايشان کساني اند که خداوند بر دلها و گوش ها و چشمانشان مهر نهاده است و اينان بي خبرانند.
لاَ جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الآخِرَةِ هُمُ الْخَاسِرونَ بدون شک آنان در آخرت همان زيان کارانند.
#
{106 ـ 108} يخبر تعالى عن شناعة حال مَن كَفَرَ به من بعد إيمانه فعمي بعدما أبصر، ورجع إلى الضلال بعدما اهتدى، وشَرَحَ صدرَه بالكفر راضياً به مطمئنًّا: أنَّ لهم الغضبَ الشديدَ من الربِّ الرحيم، الذي إذا غَضِبَ؛ لم يَقُمْ لغضبِهِ شيء وغضب عليهم كلُّ شيء. {ولهم عذابٌ عظيمٌ}؛ أي: في غاية الشدَّة، مع أنَّه دائمٌ أبداً. وذلك أنَّهم {استحبُّوا الحياة الدُّنيا على الآخرة}: حيث ارتدُّوا على أدبارهم؛ طمعاً في شيء من حطام الدُّنيا، ورغبةً فيه، وزهداً في خير الآخرة.
فلمَّا اختاروا الكفر على الإيمان؛ منعهم الله الهداية، فلم يهدِهم؛ لأنَّ الكفر وصفُهم، فطبع على قلوبهم؛ فلا يدخُلُها خيرٌ، وعلى سمعهم وعلى أبصارهم؛ فلا ينفذُ منها ما ينفعهم ويصل إلى قلوبهم، فشملتْهم الغفلةُ وأحاط بهم الخِذْلان وحُرِموا رحمة الله التي وسعت كلَّ شيء، وذلك أنَّها أتتهم فردُّوها وعُرِضَتْ عليهم فلم يقبَلوها.
(106 - 108) خداوند از زشتی حالت کسی خبر میدهد که (
﴿كَفَرَ بِٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ إِيمَٰنِهِۦٓ﴾) پس از ایمان آوردنش، کافر شود. چنین کسی پس از اینکه بینا شده، کور گشته؛ و بعد از اینکه هدایت شده، به گمراهی بازگشته و سینهاش را برای پذیرش مجدد کفر گشوده و به آن راضی و مطمئن شده است.
خداوند میفرماید: چنین کسانی به خشم شدیدی از سوی پروردگار مهربان گرفتار میشوند. خداوند هرگاه به خشم بیاید، هیچ چیزی در برابر خشم او توان مقاومت را ندارد، و همه چیز بر چنین کسانی خشمگین میشود. (
﴿وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ﴾) و ایشان عذاب بزرگ و مستمرّی در پیش روی دارند. (
﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمُ ٱسۡتَحَبُّواْ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا عَلَى ٱلۡأٓخِرَةِ﴾) این بدان خاطر است که آنان، زندگانی دنیا را بر آخرت ترجیح دادند؛ و به طمع متاع دنیا، و به سبب علاقه نداشتن به آخرت، به عقب برگشتند. پس وقتی که کفر را بر ایمان ترجیح دادند، خداوند آنها را از هدایت محروم نمود؛ چون کفر، تبدیل به صفت و حالت همیشگی آنها شد. بنابراین خداوند بر دلهایشان مهر نهاد، بهگونهای که هیچ خیری به دلهایشان وارد نمیشد؛ وبر گوش و چشمانشان مهر نهاد، به نحوی که نمیتوانستند چیزی را بشنوند یا ببینند که به آنها فایده برساند. پس غفلت و خواری، آنها را در بر گرفت و از رحمت خدا ـ که هر چیزی را در گسترۀ خود جای داده است ـ محروم شدند. چون رحمت الهی به نزد آنها آمد، ولی آن را نپذیرفتند.
#
{109} {لا جرم أنهم في الآخرة هم الخاسرون}: الذين خسروا أنفسهم وأموالهم وأهليهم يوم القيامة، وفاتهم النعيمُ المقيمُ، وحصلوا على العذاب الأليم، وهذا بخلاف من أُكْرِه على الكفر وأُجْبِر عليه، وقلبُهُ مطمئنٌ بالإيمان راغبٌ فيه؛ فإنَّه لا حرج عليه ولا إثم، ويجوزُ له النُّطق بكلمة الكفر عند الإكراه عليها.
ودلَّ ذلك على أنَّ كلام المكره على الطلاق أو العتاق أو البيع أو الشراء أو سائر العقود أنَّه لا عبرةَ به ولا يترتَّب عليه حكمٌ شرعيٌّ؛ لأنَّه إذا لم يعاقَبْ على كلمة الكفر إذا أكره عليها؛ فغيرُها من باب أولى وأحرى.
(109) (
﴿لَا جَرَمَ أَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ﴾) بدون شک آنان در آخرت، همان زیانکاراناند، که خود و اموال و خانوادۀ خود و نعمت پایدار و همیشگی را از دست میدهند، و به عذاب دردناک گرفتار میشوند. به خلاف کسانی است که مجبور به اظهار کفر میشوند -اما دلهایشان سرشار از ایمان است و به ایمان علاقه دارند- برای چنین افرادی که بهناچار اظهار کفر میکنند، اشکالی ندارد و بر آنها گناهی نیست؛ و درصورتی که مجبور شوند، میتوانند کلمۀ کفر را بر زبان بیاورند. و این دلالت مینماید کسی که از روی اجبار زنش را طلاق میدهد یا بردهاش را آزاد میکند، یا مجبور به خریدن یا فروختن چیزی میشود، و یا سایر عقدها و معاملاتی که به زور و اجبار میبندد، اعتباری ندارد و هیچ حکم شرعی بر آن مترتب نمیشود؛ چون اگر انسان از روی اکراه و اجبار کلمۀ کفر را بر زبان بیاورد مورد مؤاخذه قرار نگیرد، در دیگر موارد به طریق اولی مؤاخذه نمیشود.
{ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هَاجَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا فُتِنُوا ثُمَّ جَاهَدُوا وَصَبَرُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (110) يَوْمَ تَأْتِي كُلُّ نَفْسٍ تُجَادِلُ عَنْ نَفْسِهَا وَتُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ (111)}.
ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هَاجَرُواْ مِن بَعْدِ مَا فُتِنُواْ ثُمَّ جَاهَدُواْ وَصَبَرُواْ إِنَّ رَبَّكَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ سپس پروردگارت نسبت به کساني که پس از آن که شنکنجه شدند هجرت کردند، سپس به جهاد پرداختند و شکيبايي ورزيدند آمرزندۀ مهربان است.
يَوْمَ تَأْتِي كُلُّ نَفْسٍ تُجَادِلُ عَن نَّفْسِهَا وَتُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ به ياد آر روزي را که هر شخصي جدال کنان به دفاع از خود مي پردازد و به هر کسي پاداش آنچه کرده است به تمام و کمال داده مي شود و ايشان ستم نمي بينند.
#
{110} أي: ثم {إنَّ ربَّك}: الذي ربَّى عباده المخلصين بلطفه وإحسانه {لغفور رحيمٌ} لمن هاجر في سبيله، وخلَّى دياره وأمواله طالباً لمرضاةِ الله، وفُتِنَ على دينه ليرجعَ إلى الكفر، فثبت على الإيمان، وتخلَّص ما معه من اليقين، ثم جاهد أعداء الله لِيُدْخِلَهم في دين الله بلسانِهِ ويدِهِ، وصَبَرَ على هذه العبادات الشاقَّة على أكثر الناس؛ فهذه أكبرُ الأسباب التي تُنال بها أعظم العطايا وأفضل المواهب، وهي مغفرة الله للذنوب صغارها وكبارها، المتضمِّن ذلك زوال كلِّ أمرٍ مكروه، ورحمته العظيمة التي بها صلحت أحوالهم واستقامت أمور دينهم ودنياهم؛ فلهم الرحمة من الله في يوم القيامة.
(110) پروردگارت نسبت به بندگان مخلص خویش که آنهارا با لطف و احسان خود پرورانده است، آمرزندۀ مهربان است؛ کسانی که در راه او هجرت نموده، و سرزمین و اموالشان را برای طلب رضای خدا رها کرده، و بر دینش مورد شکنجه قرار گرفتهاند تا به کفر بازگردند، اما همچنان بر ایمان و یقین، استوار و ثابت قدم بوده؛ و با دشمنان خدا، با زبان و دست خویش جهاد نموده تا آنان را وارد دین خدا نمایند؛ و بر این عبادتها که برای بیشتر مردم سخت و دشوارند، شکیبایی نمودند، بیگمان خداوند برای چنین کسانی، آمرزنده و مهربان است. و این بزرگترین سببی است که به وسیلۀ آن میتوان به بزرگترین و بهترین بخشش دست یازید، و آن مغفرت و آمرزش الهی است که تمام گناهان کوچک و بزرگ را در بر میگیرد. و از هر چیز ناگواری، در امان میمانند؛ و به وسیلۀ رحمت الهی، حالات آنها و امور دینی و دنیاییشان سامان مییابد، و در روز قیامت از رحمت خداوند بهرهمند میشوند.
#
{111} حين {تأتي كلُّ نفس تجادِلُ عن نفسها}: كلٌّ يقول: نفسي نفسي، لا يهمُه سوى نفسه؛ ففي ذلك اليوم يفتقر العبدُ إلى حصول مثقال ذرَّة من الخير. {وتُوفَّى كلُّ نفس ما عملت}: من خيرٍ وشرٍّ. {وهم لا يُظْلَمونَ}: فلا يزادُ في سيئاتهم، ولا يُنْقَصُ من حسناتهم. {فاليوم لا تُظْلَمُ نفسٌ شيئاً ولا تُجْزَوْن إلاَّ ما كنتُم تعملونَ}.
(111) (
﴿يَوۡمَ تَأۡتِي كُلُّ نَفۡسٖ تُجَٰدِلُ عَن نَّفۡسِهَا﴾) روزی
[خواهد آمد] که هر شخصی از خود به دفاع برمیخیزد، و هر یک به نجات خودش میاندیشد، و هیچ چیزی جز خودش برای او مهم نیست. در چنین روزی، بنده محتاج ذرهای از نیکی خواهد بود، (
﴿وَتُوَفَّىٰ كُلُّ نَفۡسٖ مَّا عَمِلَتۡ﴾) و به هرکسی پاداش آنچه از خیر و شر انجام داده است، به تمام و کمال داده میشود. (
﴿وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ﴾) و ایشان ستم نمیبینند. پس به گناهان و بدیهایشان افزوده نشده، و نیز از نیکیهایشان کاسته نمیشود.
﴿فَٱلۡيَوۡمَ لَا تُظۡلَمُ نَفۡسٞ شَيۡٔٗا وَلَا تُجۡزَوۡنَ إِلَّا مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ﴾ پس امروز بر هیچ کس ستمی نمیشود، و جز آنچه که میکردید، پاداش نمیبینید.
{وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِنْ كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ (112) وَلَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ وَهُمْ ظَالِمُونَ (113)}.
وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللّهِ فَأَذَاقَهَا اللّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ خداوند
(مردمان ) شهري را مثال مي زند که ايمن و آسوده بودند و از هر طرف روزيشان به گونۀ فراوان به سويشان سرازير مي شد، اما کفران نعمت خدا کردند و خداوند به خاطر کاري که انجام دادند لباس گرسنگي و هراس را به تن آنان کرد و طعم گرسنگي را بديشان چشانيد.
وَلَقَدْ جَاءهُمْ رَسُولٌ مِّنْهُمْ فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ وَهُمْ ظَالِمُونَ و به راستي پيامبري از خودشان به سوي آنان آمد و او را دروغگو انگاشتند و آنگاه در حالي که ستمکار بودند عذاب ايشان را فرا گرفت.
#
{112 ـ 113} وهذه القرية هي مكَّة المشرَّفة التي كانت آمنةً مطمئنةً لا يُهاج فيها أحدٌ، وتحترِمها الجاهليَّةُ الجَهْلاءُ، حتى إنَّ أحدهم يجد قاتلَ أبيه وأخيه فلا يَهيجُهُ مع شدَّة الحميَّة فيهم والنعرة العربيَّة، فحصل لها من الأمن التامِّ ما لم يحصلْ لسواها، وكذلك الرزق الواسع، كانت بلدة ليس فيها زرعٌ ولا شجرٌ، ولكنْ يسَّرَ الله لها الرزقَ يأتيها من كلِّ مكان، فجاءهم رسولٌ منهم يعرِفون أمانته وصدقَه؛ يدعُوهم إلى أكمل الأمور، وينهاهم عن الأمور السيِّئة، فكذَّبوه وكفروا بنعمة الله عليهم، فأذاقهم الله ضدَّ ما كانوا فيه، وألبسهم {لباس الجوع} الذي هو ضدُّ الرَّغَدِ، {والخوفِ} الذي هو ضدُّ الأمن، وذلك بسبب صنيعهم وكفرِهم وعدم شُكْرِهم، وما ظَلَمَهُمُ الله ولكنْ كانوا أنفسَهم يظلمِونَ.
(112 - 113) این شهر، مکۀ معظمه بود که در امن و امان به سر میبرد؛ هیچ کس درآن مورد حمله قرار نمیگرفت، و جاهلان به آن احترام میگذاشتند تا جایی که اگر کسی قاتل پدر و برادرش را در مکه میدید -علی رغم اینکه شدت غیرت و تعصّب جاهلانهای که در وی بود- به او حملهور نمیشد. پس آنها در مکه، از امنیت کامل و روزی فراوان بر خوردار بودند، طوری که چنین امنیت و روزی فراوان، در جایی دیگر یافت نمیشد. مکه شهری بود که کشتزار و درختی در آن وجود نداشت، اما خداوند روزی را، از هر طرف به سوی ساکنانش سرازیر نمود. پس پیامبری، از خود اهل مکه، پیش آنان آمد که به امانتداری و راستگویی او واقف بودند. سپس آنها را به سوی بهترین کارها فرا خواند و از کارهای بد بازداشت، اما آنها او را تکذیب کردند و نعمت خدا را ناسپاسی نمودند. بنابراین خداوند آنها را، به عکس آنچه که درآن به سر میبردند، گرفتار نمود؛ و آنها را، دچار ناامنی و هراس و فقر و تنگدستی کرد،
و این به خاطر عملکرد و ناسپاسی و کفر آنها بود: ﴿وَ ما ظَلَمَهُمُ ٱللَّهُ وَلَٰكِنۡ أَنفُسَهُمۡ يَظۡلِمُونَ﴾ و خداوند بر آنها ستم نکرد، بلکه آنها خودشان بر خود ستم میکردند.
{فَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلَالًا طَيِّبًا وَاشْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ (114) إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (115) وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَذَا حَلَالٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لَا يُفْلِحُونَ (116) مَتَاعٌ قَلِيلٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (117) وَعَلَى الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا مَا قَصَصْنَا عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (118)}.
فَكُلُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ حَلالاً طَيِّبًا وَاشْكُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ إِن كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ و از روزي حلال و پاکيزه اي بخوريد که خداوند به شما داده است. و شکر نعمت خدا را به جاي آ وريد اگر او را مي پرستيد.
إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالْدَّمَ وَلَحْمَ الْخَنزِيرِ وَمَآ أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ خداوند فقط مردار و خون و گوشت خوک و آنچه نام غير خدا
(به هنگام ذبح) بر آن گفته شده باشد بر شما حرام نموده است، ولي کسي که مجبور شود، در صورتي که علاقمند نبوده و متجاوز نباشد
(بر وي ايرادي نيست ) همانا خداوند آمرزندۀ مهربان است.
وَلاَ تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَـذَا حَلاَلٌ وَهَـذَا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُواْ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ لاَ يُفْلِحُونَ و براي آنچه که زبانتان به دروغ بيان مي کند مي گوييد اين حلال است و آن حرام تا بر خداوند دروغ ببنديد، همانا کساني که بر خدا دروغ مي بندد رستگار نمي گردند.
مَتَاعٌ قَلِيلٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ کالاي اندکي است و عذابي دردناک دارند.
وَعَلَى الَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمْنَا مَا قَصَصْنَا عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَـكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ و ما بر يهوديان چيزهايي را حرام کرديم که قبلاً براي تو حکايت نموديم، و ما به آنان ستم نکرديم بلکه خودشان به خويشتن ستم مي کردند.
#
{114} يأمر عباده بأكل ما رزقهم الله من الحيوانات والحبوب والثمار وغيرها. {حلالاً طيِّباً}؛ أي: حالة كونها متَّصفة بهذين الوصفين؛ بحيث لا تكون مما حرَّم الله أو أثراً من غَصْبٍ ونحوه؛ فتمتَّعوا بما خَلَقَ الله لكم من غير إسرافٍ ولا تَعَدٍّ. {واشكُروا نعمةَ الله}: بالاعتراف بها بالقلب، والثناء على الله بها، وصرفها في طاعة الله. {إن كنتُم إيَّاه تعبُدون}؛ أي: إن كنتُم مخلصين له العبادةَ؛ فلا تشكُروا إلاَّ إيَّاه، ولا تنسَوا المنعم.
(114) خداوند بندگانش را دستور میدهد تا از چهارپایان و دانهها و میوهها و چیزهای دیگری که به آنها داده است، بخورند، (
﴿حَلَٰلٗا طَيِّبٗا﴾) در حالی که این روزیها،
دارای این دو صفتاند: حلال و پاکیزه؛ یعنی حرام نبوده، و آن را به زور از دیگران نگرفته باشند. پس، از آنچه که خداوند برایتان آفریده است، بدون اسراف وتجاوز استفاده کنید، (
﴿وَٱشۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ﴾) و شکرِ نعمت خدا را به جای آورید؛ و با اعتراف به نعمتهایش و با بهکارگیری آنها در مسیر طاعت خدا، شکر آن را به جای آورید. (
﴿إِن كُنتُمۡ إِيَّاهُ تَعۡبُدُونَ﴾) اگر عبادت و پرستش را خالصانه و فقط برای او انجام میدهید، پس سپاس او را به جای آورید، و نعمتهایش را فراموش نکنید.
#
{115} {إنَّما حرَّم عليكم}: الأشياء المضرَّة تنزيهاً لكم، وذلك: كالميتة، ويدخُلُ في ذلك كلُّ ما كان موته على غير ذكاةٍ مشروعة، ويُستثنى منه ميتة الجرادِ والسمكِ. {والدَّمَ}: المسفوح، وأما ما يبقى في العروق واللحم؛ فلا يضرُّ. {ولحم الخنزير}: لقذارتِهِ وخبثِهِ، وذلك شامل للحمه وشحمه وجميع أجزائه. {وما أُهِلَّ لغير الله به}: كالذي يذبح للأصنام والقبور ونحوها؛ لأنه مقصودٌ به الشرك. {فمن اضْطُرَّ}: إلى شيء من المحرَّمات؛ بأن حملته الضرورةُ وخاف إن لم يأكُلْ أن يَهْلِكَ؛ فلا جناحَ عليه إذا لم يكن باغياً أو عادياً؛ أي: إذا لم يُرِدْ أكل المحرَّم، وهو غير مضطرٍّ ولا متعدٍّ الحلال إلى الحرام أو متجاوزٍ لما زادَ على قَدْرِ الضرورة؛ فهذا الذي حرَّمه الله من المباحات.
(115) (
﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيۡكُمُ﴾) خداوند تنها چیزهای مضر را بر شما حرام نموده است تا شما را از آن دور بدارد.
این اشیای مضر مانند: (
﴿ٱلۡمَيۡتَةَ﴾) مردار. و آن شامل هر چیزی است که به صورت غیرشرعی ذبح شده باشد. اما در این میان، ملخ و ماهی مستثنی هستند. (
﴿وَٱلدَّمَ﴾) و خون جاری، اما آنچه در رگها و گوشت باقی میماند، زیانی ندارد. (
﴿وَلَحۡمَ ٱلۡخِنزِيرِ﴾) و گوشت خوک به خاطر آلودگی اش حرام است، و این شامل گوشت و چربی و تمام اجزای آن میباشد. (
﴿وَمَآ أُهِلَّ لِغَيۡرِ ٱللَّهِ﴾) و هرآنچه که به هنگام ذبح، نام غیر خدا بر آن برده شده باشد، مانند حیوانی که برای بتها و قبرها و امثال آن ذبح میشود؛ زیرا هدف از این ذبیحه، شرک ورزیدن است. (
﴿فَمَنِ ٱضۡطُرَّ﴾) پس هرکس مجبور گردد تا از چیزی از این موارد حرام بخورد؛ به این صورت که مجبور شود یا بترسد که اگر نخورد، هلاک گردد، بر او ایرادی نیست، (
﴿غَيۡرَ بَاغٖ وَلَا عَادٖ﴾) اما به شرطی که علاقهمند نبوده و متجاوز نباشد؛ یعنی به شرطی که خوردن حرام را، در حالتی که مجبور نیست، قصد نکند و از حلال به حرام تجاوز ننماید؛ یا اینکه از اندازۀ نیاز، بیشتر نخورد. اینها چیزهایی هستند که خداوند حرام نموده است.
#
{116} {ولا تقولوا لما تَصِفُ ألسنتُكم الكَذِبَ هذا حلالٌ وهذا حرامٌ}؛ أي: لا تحرِّموا وتحلِّلوا من تلقاء أنفسكم كذباً وافتراءً على الله وتقوُّلاً عليه؛ {لتَفْتَروا على الله الكذِبَ إنَّ الذين يفترونَ على الله الكَذِبَ لا يفلِحونَ}: لا في الدُّنيا ولا في الآخرة، ولا بدَّ أن يُظْهِرَ الله خِزْيَهم.
(116) (
﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلۡسِنَتُكُمُ ٱلۡكَذِبَ هَٰذَا حَلَٰلٞ وَهَٰذَا حَرَامٞ﴾) و با نسبت دادن دروغ به خداوند، ازجانب خود چیزیرا حرام یا حلال نکنید. (
﴿لِّتَفۡتَرُواْ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ لَا يُفۡلِحُونَ﴾) تا بر خدا دروغ ببندید؛ بدون شک کسانی که بر خدا دروغ میبندند، نه در دنیا رستگار میشوند و نه در آخرت، و حتماً خداوند آنها را رسوا خواهد کرد،
#
{117} وإن تمتَّعوا في الدُّنيا؛ فإنَّه {متاعٌ قليلٌ}: ومصيرهم إلى النار، {ولهم عذابٌ أليمٌ}.
(117) گر چه در دنیا بهرهمند شوند؛ زیرا دنیا، (
﴿مَتَٰعٞ قَلِيلٞ﴾) کالایی اندک است و سرنوشت و سرانجامِ آنها، به سوی جهنم است، (
﴿وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ﴾) و آنان عذاب دردناکی دارند.
#
{118} فالله تعالى ما حرَّم علينا إلاَّ الخبيثات تفضُّلاً منه وصيانةً عن كلِّ مستقذرٍ، وأما الذين هادوا؛ فحرَّم الله عليهم طيباتٍ أُحِلَّت لهم بسبب ظُلْمِهم عقوبةً لهم؛ كما قَصَّه في سورة الأنعام في قوله: {وعلى الذين هادوا حَرَّمْنا كلَّ ذي ظُفُرٍ ومن البقر والغنم حرَّمْنا عليهم شحومَهُما إلاَّ ما حَمَلَتْ ظهورُهما أوِ الحوايا أو ما اختلَطَ بعظمٍ ذلك جزيناهم ببغيهم وإنَّا لصادقونَ}.
(118) پس خداوند جز چیزهای آلوده را بر ما حرام نکرده است، و این فضل اوست تا از هر آلودگی مصون بمانیم. خداوند به سبب کفر و ستم یهودیان، چیزهای پاکی را که برایشان حلال بود، بر آنان حرام نمود،
آنگونه که در سورۀ انعام آمده است: ﴿وَعَلَى ٱلَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمۡنَا كُلَّ ذِي ظُفُرٖۖ وَمِنَ ٱلۡبَقَرِ وَٱلۡغَنَمِ حَرَّمۡنَا عَلَيۡهِمۡ شُحُومَهُمَآ إِلَّا مَا حَمَلَتۡ ظُهُورُهُمَآ أَوِ ٱلۡحَوَايَآ أَوۡ مَا ٱخۡتَلَطَ بِعَظۡمٖۚ ذَٰلِكَ جَزَيۡنَٰهُم بِبَغۡيِهِمۡۖ وَإِنَّا لَصَٰدِقُونَ﴾ و هر
[حیوان] ناخنداری را بر یهودیان حرام کردیم؛ و از گاو وگوسفند، پیهها و چربیهای آنها را بر آنان حرام نمودیم، مگر پیهها و چربیهایی که بر پشت آنها قرار دارد، یا پیهای که با آنچه در داخل شکم است، مخلوط شده است. بدینسان نظر به سرکشی آنان، مجازاتشان کردیم و بیگمان ما راستگوییم.
{ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (119)}.
ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ عَمِلُواْ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابُواْ مِن بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُواْ إِنَّ رَبَّكَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ سپس پروردگارت نسبت به کساني که از روي ناداني کارهاي بد انجام دهند و بعد از آن توبه نمايند و به اصلاح بپردازند بس آمرزنده و مهربان است.
#
{119} وهذا حضٌّ منه لعبادِهِ على التوبة ودعوةٌ لهم إلى الإنابة، فأخبر أنَّ من عمل سوءاً {بجهالةٍ}: بعاقبةٍ ما تَجْني عليه، ولو كان متعمِّداً للذنب؛ فإنَّه لا بدَّ أن ينقص ما في قلبه من العلم وقتَ مقارفة الذنب؛ فإذا تاب وأصلح بأنْ تَرَكَ الذنب وندم عليه وأصلح أعمالَه؛ فإنَّ الله يغفر له ويرحمُه ويتقبَّل توبتَه ويعيدُه إلى حالته الأولى أو أعلى منها.
(119) در اینجا خداوند بندگانش را به توبه کردن تشویق مینماید، و آنها را به بازگشت به سوی خود فرا میخواند. پس خداوند خبر داده است که هرکس از روی نادانی، کار بدی انجام بدهد؛ و نداند عواقب آن چیست ـ گر چه قصداً آن گناه را مرتکب شده باشد ـ حتماً به هنگام ارتکاب گناه، از آگاهی او نسبت به زشتی و عواقب گناه کاسته میشود. پس وقتی که توبه کند و به درستکاری و اصلاح بپردازد؛ گناه را ترک نماید و از آن پشیمان شده و اعمالش را اصلاح کند، خداوند او را میآمرزد، و بر او رحم مینماید و توبهاش را میپذیرد و او را به حالت اولیاش یا به حالتی بهتر از آن برمیگرداند.
{إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِيفًا وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (120) شَاكِرًا لِأَنْعُمِهِ اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (121) وَآتَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ (122) ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (123)}.
إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلّهِ حَنِيفًا وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ به راستي ابراهيم پيشوايي مطيع و علاقه مند به توحيد بود و از مشرکان نبود.
شَاكِرًا لِّأَنْعُمِهِ اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ سپاسگزار نعمتهاي وي
(= خدا) بود، او را برگزيد و به راه راست هدايتش کرد.
وَآتَيْنَاهُ فِي الْدُّنْيَا حَسَنَةً وَإِنَّهُ فِي الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ و در دنيا به اندکي داديم و در آخرت هم از زمرۀ شايستگاه خواهد بود.
ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ سپس به سوي تو وحي کرديم که از آيين ابراهيم حق گرا پيروي کن
(زيرا) وي از مشکرکان نبود.
#
{120} يخبر تعالى عمَّا فَضَّلَ به خليلَه إبراهيم عليه الصلاة والسلام وخصَّه به من الفضائل العالية والمناقب الكاملة، فقال: {إنَّ إبراهيم كان أمَّةً}؛ أي: إماماً جامعاً لخصال الخير هادياً مهتدياً، {قانتاً لله}؛ أي: مديماً لطاعة ربِّه مخلصاً له الدين، {حنيفاً}: مقبلاً على الله بالمحبَّة والإنابة والعبوديَّة، معرضاً عمَّن سواه. {ولم يَكُ من المشركين}: في قولِهِ وعمله وجميع أحواله؛ لأنَّه إمام الموحدين الحنفاء.
(120) خداوند متعال از آنچه به ابراهیم ارزانی نموده، و از فضایل و مناقب عالی و کاملی که به وی اختصاص داده بود،
خبر داده و میفرماید: (
﴿إِنَّ إِبۡرَٰهِيمَ كَانَ أُمَّةٗ﴾) به راستی ابراهیم، پیشوایی بود که همۀ خصلتهای خوب را داشت و هدایتگر بود. (
﴿قَانِتٗا لِّلَّهِ﴾) مطیع، و بر طاعت پروردگارش مداوم بود، و دین و عبادت را خالصانه برای خدا انجام میداد، (
﴿حَنِيفٗا﴾) از سر محبت و توبه و بندگی، روی آورنده به خدا بود و از غیر او رویگردان بود. (
﴿وَلَمۡ يَكُ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ﴾) و در گفتار و کردار و تمام حالاتش از مشرکان بیزار بود؛ چون ابراهیم، امام و پیشوای موحّدان و یکتا پرستان است.
#
{121} {شاكراً لأنعمِهِ}؛ أي: آتاه الله في الدُّنيا حسنةً، وأنعم عليه بنعمٍ ظاهرةٍ وباطنةٍ، فقام بشكرها، فكان نتيجةُ هذه الخصال الفاضلة أنِ {اجتباه} ربُّه واختصَّه بخلَّته وجعله من صفوة خلقِهِ وخيار عباده المقرَّبين. {وهداه إلى صراطٍ مستقيم}: في علمه وعمله، فعلم بالحقِّ وآثره على غيره.
(121) (
﴿شَاكِرٗا لِّأَنۡعُمِهِ﴾) او سپاسگزار نعمتهای خدا بود؛ یعنی خداوند در دنیا به او خوبی و نیکی داده، و نعمتهای ظاهری و باطنی به وی بخشیده بود، و او شکر آن را به جای آورد. پس در نتیجۀ برخورداری از این عادتهای زیبا و عالی (
﴿ٱجۡتَبَىٰهُ﴾) پروردگارش او را برگزید و دوست و خلیل خود قرار داد؛ و ایشان را از برگزیدگان خلق خود، و از منتخبان و از بهترین بندگان مقربش گرداند. (
﴿وَهَدَىٰهُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ﴾) و او را در علم و عمل به راه راست هدایت نمود، پس او حق را شناخت و بر هرچیزی ترجیح داد.
#
{122} {وآتيناه في الدُّنيا حسنةً}: رزقاً واسعاً، وزوجةً حسناء، وذرِّيَّة صالحين، وأخلاقاً مرضية. {وإِنَّه في الآخرة لمنَ الصَّالحين}: الذين لهم المنازل العاليةُ والقُرْبُ العظيم من الله تعالى.
(122) (
﴿وَءَاتَيۡنَٰهُ فِي ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٗ﴾) و در دنیا با او نیکی کردیم. روزیِ زیاد و همسر زیبا و فرزندان صالح و شایسته و اخلاق پسندیده ازجملۀ نیکیهایی بود که به او دادیم. (
﴿وَإِنَّهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ﴾) و بیگمان در آخرت هم از زمرۀ صالحان خواهد بود؛ کسانی که دارای مقامهای عالی، و مقرب خداوند متعال هستند.
#
{123} ومن أعظم فضائله أنَّ الله أوحى لسيِّد الخلق وأكملِهِم أن يتَّبع ملَّة إبراهيم ويقتدي به هو وأمَّته.
(123) و از بزرگترین فضیلتهای ابراهیم، این است که خداوند به کاملترین انسان و سرور انسانیت
[حضرت محمد صلی الله علیه وسلم] وحی نمود که از آیین ابراهیم پیروی نماید، و او و امتش، ایشان را پیشوای خود قرار دهند.
{إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ وَإِنَّ رَبَّكَ لَيَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (124)}.
إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِينَ اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَإِنَّ رَبَّكَ لَيَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُواْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ
(گراميداشت ) روز شنبه بر کساني واجب گرديد که دربارۀ آن اختلاف ورزيدند، و بي گمان پروردگارت روز قيامت ميان آن دربارۀ آنچه در آن اختلاف مي ورزيدند داوري خواهد کرد.
#
{124} يقول تعالى: {إنَّما جُعِلَ السَّبْتُ}؛ أي: فرضاً {على الذين اختلفوا فيه}: حين ضلُّوا عن يوم الجمعة، وهم اليهود، فصار اختلافهم سبباً لأن يجب عليهم في السبتِ احترامه وتعظيمه، وإلاَّ؛ فالفضيلةُ الحقيقيَّة ليوم الجمعة، الذي هدى الله هذه الأمة إليه. {وإنَّ ربَّك لَيحكُمُ بينهم يوم القيامة فيما كانوا فيه يختلفون}: فيبيِّن لهم المحقَّ من المبطِل والمستحقَّ للثواب ممن استحقَّ العذاب.
(124) خداوند متعال میفرماید: (
﴿إِنَّمَا جُعِلَ ٱلسَّبۡتُ عَلَى ٱلَّذِينَ ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِ﴾) بزرگداشت شنبه، بر کسانی واجب گشت که دربارۀ آن اختلاف ورزیدند، آنگاه که در مورد جمعه گمراه شدند. و آنها یهودیان بودند. پس اختلاف ورزیدن آنان سبب شد تا بزرگداشت روز شنبه بر آنها واجب شود، وگرنه در حقیقت روز جمعه برتر و با فضیلتتر است، و جمعه روزی است که خداوند این امت را به بزرگداشت آن رهنمون کرده است. (
﴿وَإِنَّ رَبَّكَ لَيَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ فِيمَا كَانُواْ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَ﴾) و بیگمان پروردگارت روز قیامت میان آنان دربارۀ آنچه در آن اختلاف ورزیدند داوری خواهد کرد. و اهل حق را از اهل باطل، نیز آنان که سزاوار پاداش اند و آنهایی که سزاوار عذاب هستند از یکدیگر جدا مینماید.
{ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ (125)}.
ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ
(مردم را) با حکمت و اندرز نيکو و زيبا به راه پروردگارت فراخوان و با ايشان به شيوه ي نيکوتر و بهتر گفتگو کن. بي گمان پروردگارت به حال کسي که از راه او گمراه و منحرف مي شود آگاهتر ، و او به راه يافتگان داناتر است.
#
{125} أي: ليكن دعاؤك للخلق مسلمهم وكافرهم إلى سبيل ربِّك المستقيم المشتمل على العلم النافع والعمل الصالح، {بالحكمة}؛ أي: كل أحدٍ على حسب حاله وفَهْمه وقَبوله وانقياده، ومن الحكمة الدعوةُ بالعلم لا بالجهل، والبدأة بالأهمِّ فالأهمِّ، وبالأقربِ إلى الأذهان والفهم، وبما يكون قَبوله أتمَّ، وبالرفق واللين؛ فإنِ انقاد بالحكمة، وإلاَّ؛ فينتقل معه بالدعوة بالموعظة الحسنة، وهو الأمر والنهي المقرون بالترغيب والترهيب: إما بما تشتمل عليه الأوامر من المصالح وتعدادها والنواهي من المضار وتعدادها، وإما بذكر إكرام من قامَ بدين الله وإهانةِ من لم يقُم به، وإما بذكر ما أعدَّ الله للطائعين من الثواب العاجل والآجل وما أعدَّ للعاصين من العقاب العاجل والآجل؛ فإن كان المدعوُّ يرى أن ما [هو] عليه حقٌّ، أو كان داعيةً إلى الباطل؛ فيجادَلُ بالتي هي أحسن، وهي الطُّرق التي تكون أدعى لاستجابته عقلاً ونقلاً، ومن ذلك الاحتجاج عليه بالأدلَّة التي كان يعتقدها؛ فإنَّه أقرب إلى حصول المقصود وأن لا تؤدِّي المجادلة إلى خصام أو مشاتمةٍ تذهب بمقصودها ولا تحصُل الفائدة منها، بل يكون القصدُ منها هداية الخلق إلى الحقِّ لا المغالبة ونحوها. وقوله: {إنَّ ربَّك هو أعلم بمن ضلَّ عن سبيله}؛ علم السبب الذي أدَّاه إلى الضلال، وعلم أعماله المترتِّبة على ضلالته، وسيجازيه عليها. {وهو أعلم بالمهتدين}: علم أنَّهم يَصْلُحون للهداية فهداهم، ثم منَّ عليهم فاجتباهم.
(125) دعوت و فراخوانی مردم ـ چه مسلمان و چه کافر ـ به راه راست پروردگار که مشتمل بر علم مفید و عمل صالح میباشد باید (
﴿بِٱلۡحِكۡمَةِ﴾) با حکمت باشد؛ یعنی هر یک را، طبق حالت و فهم و پذیرش و اطاعت او دعوت کن. و از جملۀ حکمت در دعوت این است که دعوت، آگاهانه و از روی دانش انجام شود نه از روی نادانی و جهالت. و نیز حکمت، این است که باید از آنچه مهمتر و به ذهن مردم نزدیکتر است و بیشتر آن را میپذیرند، آغاز کرد؛ و با نرمی و مهربانی دعوت داد. اگر مخاطب، به وسیلۀ فراخوانی حکیمانه، منقاد شد چه بهتر؛ واگر حکمت کارساز نشد، باید با وی، از بابِ (
﴿وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِ﴾) در آید، و آن عبارت است از امر و نهیِ همراه با تشویق و ترهیب. پس یا منافع بیشمار چیزهایی که خداوند به آن دستور داده است، و مضرات فراوان چیزهایی که از آن نهی کرده است، بیان کند؛ و یا به ذکر تکریم و رفعت مقام کسی بپردازد که دین خدا را اقامه نموده است، و پستی جایگاه کسی را بیان نماید که دین خدا را اقامه ننموده است. و یا به ذکر ثواب دنیوی و اخرویی بپردازد که خداوند برای فرمانبرداران آماده نموده است؛ و به عذاب دنیوی و اخرویی که برای گناهکاران در نظر گرفته است، بپردازد. چنانچه فردی که دعوت داده میشود خود را بر حق بداند، و یا انگیزه و علّتی موجود باشد که او را به سوی باطل فرا خواند، در این صورت دعوتگر باید (
﴿بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ﴾) به شیوۀ نیکوتر و بهتر با او گفتگو و مجادله نماید. و این راههایی است که عقلاً و نقلاً باعث میشود تا مخاطب دعوت و پیام را بپذیرد. از جملۀ مجادله و گفتگو به شیوۀ بهتر، این است با دلایلی که منکر به آن معتقد است، علیه او استدلال شود؛ زیرا با این کار، بهتر میتوان به هدف دست یافت. و نباید مجادله و گفتگو به ناسزاگویی و دشمنی منجر شود؛ زیرا در آن صورت، مجادله از هدف و مقصود خود خارج شده وفایدهای دربر نخواهد داشت؛ چراکه هدف از مجادله و گفتگو، هدایت کردن مردم به سوی حق است، نه هدف شکست دادن و پیروز شدن. (
﴿إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِۦ﴾) بیگمان پروردگارت، به حال کسی که از راه او گمراه و منحرف میشود، آگاهتر است؛ یعنی سببی را که باعث شده او گمراه شود، بهتر میداند؛ و اعمالی را، که از گمراهیاش ناشی میشوند، بهتر میداند، و خداوند او را مجازات خواهد کرد. (
﴿وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِينَ﴾) و او به راه یافتگان داناتر است، و میداند که آنها شایستۀ هدایتاند، بنابراین آنان را هدایت نموده، سپس بر آنها منت گذارده و آنان را برمیگزیند.
{وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ (126) وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ وَلَا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلَا تَكُ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ (127) إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَالَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ (128)}.
وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِّلصَّابِرينَ و هرگاه خواستيد مجازات کنيد بدان اندازه مجازات کنيد
(و کيفر دهيد) که مانند آن کيفر يافته ايد، و اگر صبر کنيد قطعاً بردباري براي صبر کنندگان بهتر است.
وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلاَّ بِاللّهِ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلاَ تَكُ فِي ضَيْقٍ مِّمَّا يَمْكُرُونَ و شکيبايي کن و شکيبايي ات مگر به
(توفيق) خداوند نيست، و بر آنان اندوهگين مشو و از آنچه مکر مي ورزند تنگدل مباش.
إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّالَّذِينَ هُم مُّحْسِنُونَ بي گمان خداوند با پرهيزگاران است و با آنانکه نيکوکارانند.
#
{126} يقول تعالى مبيحاً للعدل ونادباً للفضل والإحسان: {وإنْ عاقَبْتُم}: مَنْ أساء إليكم بالقول والفعل، {فعاقِبوا بمثل ما عُوقِبْتُم به}: من غير زيادةٍ منكم على ما أجراه معكم. {ولَئِن صبرتُم}: عن المعاقبة وعفوتُم عن جرمهم، {لهو خيرٌ للصَّابرينَ}: من الاستيفاء، وما عند الله خيرٌ لكم وأحسن عاقبةً؛ كما قال تعالى: {فمن عفا وأصْلَحَ فأجْرُهُ على الله}.
(126) خداوند متعال در حالی که عدالت را، امری مباح میشمارد؛ و فضل و احسان را، بهتر میستاید،
میفرماید: (
﴿وَإِنۡ عَاقَبۡتُمۡ﴾) و اگر کسی را که با گفتار و کردار با شما بدی کرده است، مجازات کردید، (
﴿فَعَاقِبُواْ بِمِثۡلِ مَا عُوقِبۡتُم بِهِۦ﴾) به همان اندازه که کیفر یافتهاید، او را کیفر دهید و مجازات کنید، بدون اینکه بیشتر از آنچه با شما کرده، با او انجام دهید. (
﴿وَلَئِن صَبَرۡتُمۡ﴾) و اگر از مجازات دادن، خودداری کنید؛ و جنایت آنها را ببخشید، (
﴿لَهُوَ خَيۡرٞ لِّلصَّٰبِرِينَ﴾) قطعاً گذشت و صبرکردن، برای بردباران، از انتقام بهتر است. و آنچه نزد خداوند برای شما هست، بهتر میباشد.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِ﴾ پس هرکس عفو کرد و اصلاح نمود، پاداشش بر خداست.
#
{127 ـ 128} ثم أمر رسوله بالصبر على دعوةِ الخلق إلى الله والاستعانة بالله على ذلك وعدم الاتِّكال على النفس، فقال: {واصْبِرْ وما صَبْرُكَ إلاَّ بالله}: هو الذي يُعينك عليه ويُثَبِّتُك. {ولا تَحْزَنْ عليهم}: إذا دعوتَهم فلم تَرَ منهم قَبولاً لدعوتِكَ؛ فإنَّ الحزن لا يُجْدي عليك شيئاً. {ولا تَكُ في ضَيْقٍ}؛ أي: شدَّة وحَرَج {مما يمكُرون}: فإنَّ مكرهم عائدٌ إليهم، وأنت من المتَّقين المحسنين، والله مع المتقين المحسنين بعونه وتوفيقه وتسديده، وهم الذين اتَّقوا الكفر والمعاصي، وأحسنوا في عبادة الله؛ بأن عبدوا الله كأنَّهم يرونَه؛ فإنْ لَم يكُونوا يَرَوْنه فإنَّه يراهم، والإحسان إلى الخلق ببذل النفع لهم من كل وجه. نسأل الله أن يَجْعَلَنا من المتقين المحسنين.
(127 - 128) سپس خداوند پیامبرش را دستور داد تا در دعوت دادن مردم به سوی او صبر پیشه کند؛ و در این مورد، از خداوند یاری بجوید و بر خودش تکیه ننماید.
پس فرمود: (
﴿وَٱصۡبِرۡ وَمَا صَبۡرُكَ إِلَّا بِٱللَّهِ﴾) و شکیبایی و بردباری پیشه کن، و شکیباییات جز در پرتو لطف و یاری و توفیق خداوند میسّر نیست؛ و اوست که تو را بر بردباری نمودن یاری مینماید، و ثابت قدم و استوار میگرداند. (
﴿وَلَا تَحۡزَنۡ عَلَيۡهِمۡ﴾) و چون آنها را دعوت دادی و دعوت تو را نپذیرفتند، غمگین مشو؛ زیرا اندوهگین شدن، چیزی را برای تو بهبار نمیآورد. (
﴿وَلَا تَكُ فِي ضَيۡقٖ مِّمَّا يَمۡكُرُونَ﴾) و در برابر مکر و نیرنگی که میورزند، تنگدل و ناراحت مباش؛ زیرا توطئه و مکرشان، به خودشان بر میگردد و تو از پرهیزگارانِ نیکوکار هستی. و بدون شک خداوند، با یاری و توفیق و استوار داشتن، با پرهیزگاران و نیکوکاران است؛ و آنان کسانیاند که از کفر و معاصی پرهیز نموده، و عبادت خدای خود را به بهترین وجه انجام دادهاند؛ او را طوری پرستش کردهاند که انگار وی را میبینند ـ و اگر وی را نمیبینند، میدانند که او آنان را میبیند ـ و با بندگان خدا نیز نیکی نموده، و به هر طریق ممکن به آنان نفع رساندهاند. از خداوند متعال مسئلت مینماییم که ما را از زمرۀ پرهیزگاران و نیکوکاران قرار دهد.
* * *