:
تفسير سوره ابراهيم
تفسير سوره ابراهيم
بسم الله الرحمن الرحيم
: 1 - 3 #
{الر كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ (1) اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَوَيْلٌ لِلْكَافِرِينَ مِنْ عَذَابٍ شَدِيدٍ (2) الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا أُولَئِكَ فِي ضَلَالٍ بَعِيدٍ (3)}
الَر كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ الف. لام. را اين کتابي است که آن را بر تو فرو فرستاده ايم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاريکي ها به سوي نور بيرون بياوري؛ به سوي راه خداوند پيروزمند ستوده. اللّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَوَيْلٌ لِّلْكَافِرِينَ مِنْ عَذَابٍ شَدِيدٍ خدايي که آنچه در آسمانها و زمين است از آن اوست، و اي بر کافران از عذاب سخت. الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الآخِرَةِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا أُوْلَـئِكَ فِي ضَلاَلٍ بَعِيدٍ کساني که زندگي دنيا را بر زندگي آخرت ترجيح مي دهند و مردم را از راه خدا باز مي دارند و راه خدا را نادرست و کج نشان مي دهند، ايشان در گمراهي دور (درازا) ي هستند.
#
{1 ـ 2} يخبر تعالى أنه أنزل كتابه على رسوله محمد - صلى الله عليه وسلم -؛ لنفع الخلق؛ ليخرج الناس من ظلمات الجهل والكفر والأخلاق السيِّئة وأنواع المعاصي إلى نور العلم والإيمان والأخلاق الحسنة. وقوله: {بإذن ربِّهم}؛ أي: لا يحصل منهم المراد المحبوب لله إلا بإرادةٍ من الله ومعونة؛ ففيه حثٌّ للعباد على الاستعانة بربهم. ثم فسَّر النور الذي يهديهم إليه هذا الكتاب، فقال: {إلى صراط العزيز الحميد}؛ أي: الموصل إليه وإلى دار كرامته، المشتمل على العلم بالحقِّ والعمل به. وفي ذكر العزيز الحميد بعد ذكر الصراط الموصل إليه إشارة إلى أنَّ مَنْ سَلَكه؛ فهو عزيزٌ بعزِّ الله، قويٌّ ولو لم يكن له أنصار إلاَّ الله، محمودٌ في أموره، حسن العاقبة، وليدلَّ ذلك على أنَّ صراطَ الله من أكبر الأدلَّة على ما لله من صفات الكمال ونعوت الجلال، وأنَّ الذي نصبه لعباده عزيزُ السلطان حميدٌ في أقواله وأفعاله وأحكامه، وأنه مألوهٌ معبودٌ بالعبادات التي هي منازل الصراط المستقيم، وأنه كما أن له ملك السماوات والأرض خلقاً ورزقاً وتدبيراً؛ فله الحكم على عباده بأحكامه الدينيَّة؛ لأنَّهم ملكه، ولا يَليق به أن يترُكَهم سدىً. فلما بيَّن الدليل والبرهان؛ توعَّد مَن لم يَنْقَدْ لذلك، فقال: {وويلٌ للكافرين من عذابٍ شديدٍ}: لا يقدَّر قَدْره، ولا يوصَفُ أمره.
(1 - 2) خداوند متعال خبر می‌دهد که او کتابی بر پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم فرو فرستاده است تا مردم را از تاریکی‌های جهالت و کفر و اخلاق زشت و انواع گناهان به سوی نور دانش و ایمان و اخلاق نیکو بیرون آورد. (﴿بِإِذۡنِ رَبِّهِمۡ﴾) به حکم پروردگارشان. یعنی آنچه را که خداوند دوست دارد، جز با اراده و یاری او نمی‌توانند به دست بیاورند. و این، تحریک و تشویق بندگان است بر کمک گرفتن از پروردگارشان. پس نوری را که این کتاب آنها را به سوی آن راهنمایی می‌نماید، تفسیر نموده و می‌فرماید: (﴿إِلَىٰ صِرَٰطِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَمِيدِ﴾) به سوی راه [خداوند] پیروزمند ستوده؛ یعنی به سوی راهی که انسان را به خدا و بهشت الهی می‌رساند، و مشتمل بر علم و آگاهی از حق و عمل کردن به آن است. ذکر کردنِ (﴿ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَمِيدِ﴾) بعد از بیان راهی که انسان را به خدا می‌رساند، به خاطر دو چیز است؛ یکی اشاره باشد به اینکه هرکس آن راه را درپیش گیرد، به واسطۀ قدرت الهی قوی و نیرومند می‌گردد، گرچه جز خداوند هیچ یاوری نداشته باشد؛ و در همۀ کارهایش، خوب و ستودنی است و سرانجام نیکو خواهد داشت. دیگر اینکه راه خدا، بزرگ‌ترین دلیل است بر اینکه خداوند صفت‌های کمال و جلال را دارد، و کسی که این راه را برای بندگانش قرارداده است، در کارها و گفتارها و فرمان‌هایش نیرومند و ستوده می‌باشد، و او خداوند و معبودی است که با انواع عبادت‌ها که هر کدام منزلی از منازل صراط مستقیم هستند، مورد پرستش قرار می‌گیرد. و همچنان‌که مالک آسمان‌ها و زمین است؛ اوست که می‌آفریند و روزی می‌دهد و امور زمین و آسمان را تدبیر می‌نماید، به همان شیوه مالک بندگان است و آنان را به انجام احکام دینی فرمان می‌دهد، چون آنها ملک او هستند و شایستۀ او نیست که بندگانش را بدون هدف رها ‌نماید. پس از آنکه دلیل و برهان را بیان کرد، به سرنوشت کسانی پرداخت که از او فرمان نمی‌برند، و فرمود: (﴿ وَوَيۡلٞ لِّلۡكَٰفِرِينَ مِنۡ عَذَابٖ شَدِيدٍ ﴾)و وای بر کافران از عذاب سختی که پیش رو دارند! که اندازۀ آن قابل سنجش، و شدتِ آن قابل توصیف نیست. سپس آنان را این‌گونه توصیف نمود:
#
{3} ثم وصفهم بأنهم الذين استحبوا {الحياة الدُّنيا على الآخرة}: فرضوا بها واطمأنوا وغفلوا عن الدار الآخرة. {ويصدُّون} الناس {عن سبيل الله}: التي نَصَبها لعباده وبيَّنها في كتبه وعلى ألسنة رسله؛ فهؤلاء قد نابَذوا مولاهم بالمعاداة والمحاربة. {ويَبْغونها}؛ أي: سبيل الله {عوجاً}؛ أي: يحرصون على تهجينها وتقبيحها للتنفير عنها، ولكن يأبى الله إلا أن يُتِمَّ نوره ولو كره الكافرون. {أولئك}: الذين ذُكِر وصفهم {في ضلال بعيد}: لأنهم ضلُّوا وأضلُّوا وشاقُّوا اللهَ ورسولَهُ وحاربوهما؛ فأيُّ ضلال أبعدُ من هذا؟! وأما أهل الإيمان؛ فبعكس هؤلاء؛ يؤمنون بالله وآياته، ويستحبُّون الآخرة على الدنيا، ويدعون إلى سبيل الله، ويحسِّنونها مهما أمكنهم، ويبينون استقامتها.
(3) (﴿ٱلَّذِينَ يَسۡتَحِبُّونَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا عَلَى ٱلۡأٓخِرَةِ﴾) کسانی هستند که زندگی دنیا را بر زندگی آخرت ترجیح می‌دهند، بنابراین به زندگانی دنیا؛ دل بسته و به آن راضی شده و انس گرفته؛ و از جهان و سرای آخرت، غافل مانده‌اند. (﴿وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾) و مردم را از راه خدا، که برای بندگانش قرار داده و در کتاب‌هایش و بر زبان پیامبرانش آن را بیان کرده است، باز می‌دارند. پس ایشان به مخالفت و مبارزه با پروردگارشان برخاسته‌اند، (﴿وَيَبۡغُونَهَا عِوَجًا﴾) و می‌خواهند راه خدا را نادرست و کج بنمایانند، و می‌کوشند آن را زشت و ناپسند نشان دهند تا مردم را از آن گریزان و متنفر گردانند. اما خداوند، جز اینکه نور خویش را کامل کند، چیزی دیگر را نمی‌پذیرد هرچند برای کافران ناخشنود باشد. (﴿أُوْلَٰٓئِكَ﴾) کسانی که صفتشان بیان شد، (﴿فِي ضَلَٰلِۢ بَعِيدٖ﴾) در گمراهی دور و درازی هستند؛ چون خود گمراه شده، و دیگران را نیز گمراه نموده، و با خدا و پیامبرش مخالفت کرده‌اند. پس چه گمراهی بزرگ‌تر و ژرف‌تر از این وجود دارد؟! ولی مؤمنان، برعکس اینها، به خدا و آیات او ایمان می‌آورند، و آخرت را بر زندگی دنیا ترجیح می‌دهند، و مردم را به اندازۀ توان خود به راه خدا دعوت می‌کنند، و آن را زیبا ارائه داده و مستحکم و مستقیم می‌نمایانند.
: 4 #
{وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (4)}.
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللّهُ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ و هيچ پيامبري را نفرستاده ايم مگر به زبان قوم خودش تا (حقايق را به روشني ) براي آنان بيان کند، سپس خداوند هر کس را که بخواهد گمراه مي سازد و هر کس را که بخواهد هدايت مي کند و او پيروزمند فرزانه است.
#
{4} وهذا من لطفه بعباده أنَّه ما أرسل رسولاً إلا بلسان قومه؛ ليبيِّن لهم ما يحتاجون إليه، ويتمكَّنون من تعلُّم ما أتى به، بخلاف ما لو أتى على غير لسانهم؛ فإنهم يحتاجون إلى تعلُّم تلك اللغة التي يتكلَّم بها، ثم يفهمون عنه. فإذا بيَّن [لهم] الرسول ما أمروا به ونُهوا عنه وقامت عليهم حجَّة الله؛ {فيضلُّ الله مَن يشاء}: ممَّن لم ينقدْ للهدى، {ويَهْدي من يشاء}: ممَّن اختصَّه برحمته. {وهو العزيز الحكيم}: الذي من عزته أنه انفرد بالهداية والإضلال وتقليب القلوب إلى ما شاء، ومن حكمته أنه لا يضع هدايته ولا إضلاله إلا بالمحل اللائق به. ويستدل بهذه الآية الكريمة على أن علوم العربية الموصلة إلى تبيُّن كلامه وكلام رسوله أمورٌ مطلوبةٌ محبوبةٌ لله؛ لأنَّه لا يتمُّ معرفة ما أنزل على رسوله إلا بها، إلا إذا كان الناس في حالة لا يحتاجون إليها، وذلك إذا تمرَّنوا على العربية، ونشأ عليها صغيرهم، وصار طبيعةً لهم؛ فحينئذٍ قد اكتفوا المؤنة، وصلحوا على أن يَتَلَقَّوْا عن الله وعن رسوله ابتداءً، كما تلقَّى عنهم الصحابة رضي الله عنهم.
(4) و این لطفِ خداوند نسبت به بندگانش است که هیچ پیامبری را نفرستاده است، (﴿إِلَّا بِلِسَانِ قَوۡمِهِۦ لِيُبَيِّنَ لَهُمۡ﴾) مگر اینکه به زبان قوم خودش سخن گفته است تا آنچه را که بدان نیاز دارند، برایشان بیان کند و بتوانند آنچه را که پیامبرشان آورده است، بیاموزند؛ زیرا اگر پیامبر به غیر از زبان آنان سخن می‌گفت، می‌بایست زبانی را که پیامبر بدان سخن می‌گفت، یاد بگیرند، و آنگاه سخنان او را می‌فهمیدند. پس وقتی پیامبر، آنچه را که مردم بدان دستور داده شده‌اند و یا از آن نهی شده‌اند، بیان کند، حجت و دلیل خدا برآنان اقامه می‌شود. (﴿فَيُضِلُّ ٱللَّهُ مَن يَشَآءُ وَيَهۡدِي مَن يَشَآءُ﴾) سپس خداوند هرکس را که بخواهد، گمراه می‌سازد؛ همان‌هایی که هدایت را نپذیرفته و منقاد آن نشده‌اند. و هرکس را که بخواهد، هدایت می‌کند؛ همان کسانی که رحمت خویش را به آنان اختصاص داده است. (﴿وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ﴾) و او نیرومند و فرزانه است. ازجمله نیرومندی و قدرت او، این است که تنها او هدایت می‌نماید و گمراه می‌سازد؛ و دل‌ها را به هر سو که بخواهد، می‌گرداند. و از جمله حکمت الهی، این است که هدایت نمودن و گمراه ساختن را درجایگاه مناسب آن قرار می‌دهد؛ یعنی هرکس که شایستگی هدایت یافتن را داشته باشد، هدایت می‌کند؛ و هرکس که شایستگی هدایت را نداشته باشد، گمراه می‌سازد. از این آیۀ کریمه استنباط می‌شود که آموزش و یادگیری علوم عربی که سبب روشن شدن مفهوم سخن خدا و پیامبر می‌شود، امری مطلوب و مورد پسند خداوند می‌باشد؛ زیرا آنچه خداوند بر پیامبرش نازل نموده است، جز به وسیلۀ این علوم درک نمی‌شود، مگر در شرایطی که مردم به این علم نیاز نداشته باشند و این وقتی است که عربی را تمرین کرده و از دوران کودکی با فراگیری این زبان آشنا شوند، و تبدیل به ملکۀ آنها گشته و به آن خوی بگیرند. پس در این هنگام، نیازی نیست که برای یادگیری آن وقت و زمانی را صرف کنند. و آنها صلاحیت خواهند داشت تا کلام خدا و پیامبرش را مستقیماً بفهمند، آن طور که اصحاب آن را فهم کردند.
: 5 - 8 #
{وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (5) وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ أَنْجَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ وَيُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ وَفِي ذَلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ (6) وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ (7) وَقَالَ مُوسَى إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ (8)}.
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللّهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ و همانا موسي را با نشانه هاي خود فرستاديم (و به او گفتيم): که قوم خويش را از تاريکي ها به سوي نور بيرون آور و آنان را به نعمت ها و مصيبت هاي خدا در روزهاي الهي پند ده. بيگمان در اين براي هر شيکبايي سپاسگزاري عبرتها است. وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ أَنجَاكُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ وَيُذَبِّحُونَ أَبْنَاءكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءكُمْ وَفِي ذَلِكُم بَلاء مِّن رَّبِّكُمْ عَظِيمٌ و آنگاه که موسي به قومش گفت: «نعمت خدا را بر خويشتن به ياد آوريد آن زمان که شما را از فرعونيان نجات داد که بدترين عذاب را به شما مي رساندند، و پسرانتان را سر مي بريدند و زنانتان را زنده نگاه مي داشتند، و در اين امر آزمايش بزرگي از جانب پروردگارتان بود». وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ و آن گاه که پروردگارتان اعلام داشت که اگر سپاسگزاري کنيد (نعمت و برکات) شما را افزون کنم و اگر کفر بورزيد بي گمان عذاب من بسيار سخت است . وَقَالَ مُوسَى إِن تَكْفُرُواْ أَنتُمْ وَمَن فِي الأَرْضِ جَمِيعًا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ و موسي گفت: «اگر شما و تمامي کساني که در روي زمين زندگي مي کنند همگي کفر بورزيد، (بدانيد) که خداوند بي نياز و ستوده است»
#
{5} يخبر تعالى أنه أرسل موسى بآياته العظيمة الدالَّة على صدق ما جاء به وصحَّته، وأمره بما أمر الله به رسوله محمداً - صلى الله عليه وسلم -، بل وبما أمر به جميع الرسل قومهم: {أن أخْرِجْ قومك من الظُّلمات إلى النور}؛ أي: ظلمات الجهل والكفر وفروعه إلى نور العلم والإيمان وتوابعه. {وذكِّرْهم بأيام الله}؛ أي: بنعمه عليهم وإحسانه إليهم، وبأيَّامه في الأمم المكذِّبين ووقائعه بالكافرين؛ ليشكروا نعمه وليحذروا عقابه. {إنَّ في ذلك}؛ أي: في أيام الله على العباد، {لآياتٍ لكلِّ صبَّارٍ شكور}؛ أي: صبار في الضرَّاء والعسر والضيق، شكور على السراء والنعمة؛ فإنَّه يستدلُّ بأيامه على كمال قدرته وعميم إحسانه وتمام عدله وحكمته.
(5) خداوند متعال خبر می‌دهد که موسی را با معجزه و نشانه‌های بزرگش فرستاد که بر راست بودن و صحت آنچه او آورده بود، دلالت می‌نمود؛ و او را به انجام دادن چیزی مأمور کرد که پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم و سایر پیامبران را بدان فرمان داده بود: (﴿أَنۡ أَخۡرِجۡ قَوۡمَكَ مِنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ﴾) که قوم خویش را از تاریکی‌ها به سوی نور بیرون آور؛ یعنی از تاریکی‌های جهالت و کفر و فروع آن، به سوی نور علم و ایمان و توابع آن. (﴿وَذَكِّرۡهُم بِأَيَّىٰمِ ٱللَّهِ﴾) و نعمت و احسانی که خداوند نسبت به آنان ارزانی داشته، و روزهای سختی که بر کافران سپری شده است را، به آنان یادآوری کن تا سپاسگزار نعمت‌هایش باشند، و از عذاب او بپرهیزند. (﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ﴾) بی‌گمان در این روزهای الهی که بر بندگان سپری شده است، (﴿لَأٓيَٰتٖ لِّكُلِّ صَبَّارٖ شَكُورٖ﴾) برای هر شکیبای سپاسگزاری نشانه‌هاست؛ یعنی کسانی که در سختی‌ها و تنگدستی و ناخوشی، شکیبایی می‌ورزند؛ و در دوران برخورداری از خوشی و نعمت، شکرگزارند.
#
{6} ولهذا امتثل موسى عليه السلام أمر ربِّه، فذكَّرهم نعم الله، فقال: {اذكروا نعمة الله عليكم}؛ أي: بقلوبكم وألسنتكم، {إذ أنجاكم من آل فرعونَ يسومونكم}؛ أي: يُولُونكم، {سوء العذاب}؛ أي: أشده. وفسَّر ذلك بقوله: {ويذبِّحون أبناءكم ويَسْتَحْيون نساءكم}؛ أي: يبقونهنَّ فلا يقتلونهنَّ. {وفي ذلكم}: الانجاء {بلاءٌ من ربِّكم عظيمٌ}؛ أي: نعمة عظيمة، أو وفي ذلكم العذاب الذي ابتُليتم به من فرعون وملئه ابتلاءٌ من الله عظيمٌ لكم لينظر هل تصبرون أم لا.
(6) همانا از طریق روزهای [خوش و ناخوشی که] خدا [بر آنان آورده بود] بر کمال قدرت و احسان فراگیر و کمال عدالت و حکمت خدا استدلال می‌شود.بنابراین موسی دستور پروردگارش‌را اطاعت نمود، و نعمت‌هایی‌را که خداوند به آنان داده بود، به آنان گوشزد کرد و گفت: (﴿ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ﴾) با دل و زبانتان نعمت‌های خدارا بر خویشتن یاد کنید. (﴿إِذۡ أَنجَىٰكُم مِّنۡ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ يَسُومُونَكُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ﴾) آنگاه که شمارا از فرعونیان نجات داد که بدترین و سخت‌ترین عذاب‌را به شما می‌رساندند، و آن‌را این‌گونه تفسیر نمود: (﴿ وَيُذَبِّحُونَ أَبۡنَآءَكُمۡ وَيَسۡتَحۡيُونَ نِسَآءَكُمۡ﴾) و پسرانتان‌را سر می‌بریدند و دخترانتان‌را زنده نگاه ‌داشته و آنهارا نمی‌کشتند. (﴿وَفِي ذَٰلِكُم﴾) و در این [امر که عبارت است از] نجات دادن شما از عذاب، (﴿بَلَآءٞ مِّن رَّبِّكُمۡ عَظِيمٞ﴾) نعمت بزرگی است از جانب پروردگارتان. یا به عبارت دیگر این عـذابی که شـما از جانب فرعـون و گروهش بدان مبتلا شدید، آزمایش بزرگی از جانب خداوند بود تا روشن سازد که آیا پند می‌پذیرید یا نه؟
#
{7} وقال لهم حاثًّا على شكر نعم الله: {وإذْ تأذَّن ربُّكم}؛ أي: أعلم ووعد، {لئن شكرتُم لأزيدنَّكم}: من نعمي، {ولئن كفرتُم إن عذابي لشديدٌ}: ومن ذلك أنْ يزيل عنهم النعمة التي أنعم بها عليهم. والشكرُ: هو اعتراف القلب بنعم الله، والثناء على الله بها، وصرفها في مرضاة الله تعالى. وكفر النعمة ضدُّ ذلك.
(7) موسی با تحریک و تشویق نمودن آنان بر سپاسگزاری نعمت‌های خداوند، به آنان فرمود: (﴿وَإِذۡ تَأَذَّنَ رَبُّكُمۡ﴾) و به یاد آورید آنگاه که پروردگارتان اعلام کرد و وعده داد که، (﴿لَئِن شَكَرۡتُمۡ لَأَزِيدَنَّكُمۡ﴾) اگر سپاسگزاری کنید و شکر نعمت‌هایم را به جای آورید، نعمت خود را بر شما افزون می‌کنم و شما را از نعمت‌های خویش بیشتر بهره‌مند می‌سازم. (﴿لَئِن كَفَرۡتُمۡ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٞ﴾) و اگر کفر بورزید، بی‌گمان عذاب من بسیار سخت است. و از جملۀ عذاب الهی، این است که نعمتی را که به آنها بخشیده است، از دست آنان بگیرد. و شکر نعمت؛ یعنی اینکه آدمی قلباً به نعمت‌های خدا اعتراف کند، و خدا را به خاطر آن ستایش نماید، و آنها را در راه خشنودی خداوند متعال صرف کند. و کفر نعمت، برعکس این است.
#
{8} {وقال موسى إن تكفُروا أنتم ومن في الأرض جميعاً}: فلن تضرُّوا الله شيئاً، فإنَّ الله غنيٌ حميدٌ، فالطاعات لا تزيد في ملكه، والمعاصي لا تنقصه، وهو كامل الغنى، حميدٌ في ذاته وأسمائه وصفاته وأفعاله، ليس له من الصفات إلا كل صفة حمدٍ وكمال، ولا من الأسماء إلا كل اسم حسن، ولا من الأفعال إلاَّ كل فعل جميل.
(8) (﴿وَقَالَ مُوسَىٰٓ إِن تَكۡفُرُوٓاْ أَنتُمۡ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا﴾) و [به یاد آورید آنگاه که] موسی گفت: اگر شما و تمامی کسانی که در روی زمین به‌سر می‌برند همگی کفر بورزید، هرگز نمی‌توانید کمترین زیانی را به خدا برسانید. (﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ﴾) زیرا خداوند بی‌نیاز و ستوده است. پس انجام طاعت و عبادت، بر پادشاهی او نمی‌افزاید؛ و نافرمانی و عصیان، چیزی از سلطنت وی نمی‌کاهد. و او کاملاً بی نیاز است، و در ذات و اسما و صفات و کارهایش ستوده است، و تمام صفت‌های خوب و کمال را داراست، و تمام نام‌های نیک و کارهای زیبا از آن اوست.
: 9 - 12 #
{أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ وَقَالُوا إِنَّا كَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَإِنَّا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ (9) قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرَكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى قَالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا تُرِيدُونَ أَنْ تَصُدُّونَا عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُنَا فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ (10) قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَمَا كَانَ لَنَا أَنْ نَأْتِيَكُمْ بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (11) وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَيْتُمُونَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ (12)}.
أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ لاَ يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ اللّهُ جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَرَدُّواْ أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ وَقَالُواْ إِنَّا كَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ وَإِنَّا لَفِي شَكٍّ مِّمَّا تَدْعُونَنَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ آيا خبر کساني که پيش از شما بودند (مانند ) قوم نوح، عاد، ثمود، و کسان ديگري که پس از ايشان آمدند (و) به جز خدا کسي از آنان خبر ندارد، به شما نرسيده است؟ پيامبرانشان با معجزات (فراوان) به نزد آنان آمدند آنگاه دستانشان را در دهان هايشان نهادند و گفتند: «ما به آنچه شما بدان ماموريت يافته ايد باور نداريم و از آنچه ما را بدان فرا مي خوانيد سخت در شک هستيم». قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِي اللّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرَكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَـمًّى قَالُواْ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا تُرِيدُونَ أَن تَصُدُّونَا عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَآؤُنَا فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ پيامبرانشان گفتند: «آيا دربارۀ خداوند آفرينندۀ آسمانها و زمين شک و ترديدي وجود دارد؟ او شما را فرا مي خواند تا گناهانتان را ببخشايد و تا مدتي معين شما را مهلت دهد» .گفتد: شما جز انسانهايي همچون ما نيستيد، مي خواهيد ما را از آنچه پدرانمان مي پرستيدند باز داريد، پس براي ما دليلي آشکار بياوريد. قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِن نَّحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ وَلَـكِنَّ اللّهَ يَمُنُّ عَلَى مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَمَا كَانَ لَنَا أَن نَّأْتِيَكُم بِسُلْطَانٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَعلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ پيامبرانشان به آنان گفتند: «ما جز بشري مثل شما نيستيم، ولي خدا بر هر يک از بندگانش که بخواهد منت مي نهد، و ما را نسزد که جز به اذن خدا براي شما حجتي بياوريم، و مومنان بايد تنها بر خدا توکل کنند». وَمَا لَنَا أَلاَّ نَتَوَكَّلَ عَلَى اللّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَيْتُمُونَا وَعَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ و چرا بر خداوند توکل نکنيم، حال آنکه او ما را به راهمان رهنمود کرده است؟ و قطعاً بر آزاري که به ما مي رسانيد شکيبايي مي نماييم، و توکل کنندگان بايد فقط بر خدا توکل کنند.
#
{9} يقول تعالى مخوِّفاً عباده ما أحلَّه بالأمم المكذِّبة حين جاءتهم الرسل فكذَّبوهم، فعاقبهم بالعقاب العاجل الذي رآه الناس وسمعوه، فقال: {ألم يأتِكُم نبأ الذين من قبلكم قومُ نوح وعادٍ وثمودَ}: وقد ذكر الله قصصهم في كتابه وبسطها. {والذين من بعدِهم لا يعلمُهم إلاَّ الله}: من كثرتهم وكون أخبارهم اندرست؛ فهؤلاء كلُّهم {جاءتهم رسلُهم بالبيناتِ}؛ أي: بالأدلة الدالَّة على صدق ما جاؤوا به، فلم يرسل الله رسولاً إلا آتاه من الآيات ما يؤمِنُ على مثلِهِ البشرُ؛ فحين أتتهم رسلُهم بالبينات؛ لم ينقادوا لها، بل استكبروا عنها، {فردُّوا أيدِيَهم في أفواههم}؛ أي: لم يؤمنوا بما جاؤوا به، ولم يتفوَّهوا بشيء مما يدلُّ على الإيمان؛ كقوله: {جعلوا أصابِعَهم في آذانهم من الصواعِقِ حَذَرَ الموت}. {وقالوا} صريحاً لرسلهم: {إنَّا كَفَرْنا بما أرسِلْتم به وإنا لفي شكٍّ مما تدعوننا إليه مريبٍ}؛ أي: موقع في الريبة.
(9) خداوند متعال بندگانش‌را بیم می‌دهد، و به بیان عذاب‌هایی می‌پردازد که برامت‌های تکذیب‌کننده وارد کرده است، آنگاه که پیامبرانشان به نزد آنها آمدند، اما آنان‌را تکذیب کردند، و خداوند در همین دنیا آنهارا به عذابی که مردم آن‌را دیده و شنیده‌اند، گرفتار نمود. پس فرمود: (﴿أَلَمۡ يَأۡتِكُمۡ نَبَؤُاْ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ قَوۡمِ نُوحٖ وَعَادٖ وَثَمُودَ﴾) آیا خبر کسانی که پیش از شما بودند، مانند قوم نوح و ثمود و عاد که خداوند داستانشان‌را در کتابش بیان نموده و آن‌را شرح داده است، به شما نرسیده است؟! (﴿وَٱلَّذِينَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ لَا يَعۡلَمُهُمۡ إِلَّا ٱللَّهُ﴾) و کسان دیگری که پس از ایشان آمدند، و چون زیاد بودند سرگذشت آنان از میان رفته است، و کسی جز خدا آن‌را نمی‌داند. پس اینان همه (﴿جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ﴾) پیامبرانشان با دلایلی روشن که بر راستی آنچه آورده بودند دلالت می‌نمود، به نزدشان آمدند؛ و خداوند هیچ پیامبری‌را نفرستاده مگر اینکه به او نشانه‌ها و معجزاتی داده است که انسان‌ها با مشاهدۀ چنان معجزاتی ایمان می‌آورند. پس هنگامی که پیامبرانشان با معجزات و دلایل روشن به نزدشان آمدند، فرمان نبردند، بلکه با خود بزرگ بینی آن‌را رد نمودند. (﴿فَرَدُّوٓاْ أَيۡدِيَهُمۡ فِيٓ أَفۡوَٰهِهِمۡ﴾) و دستانشان را در دهان‌هایشان نهادند؛ یعنی به آنچه که پیامبران آورده بودند، ایمان نیاوردند و لب به سخنی نگشودند که بر ایمانشان دلالت نماید. همچنان‌که خداوند فرموده است: ﴿يَجۡعَلُونَ أَصَٰبِعَهُمۡ فِيٓ ءَاذَانِهِم مِّنَ ٱلصَّوَٰعِقِ حَذَرَ ٱلۡمَوۡتِ﴾ انگشتان خود را از [نهیب] آذرخش [و] بیم مرگ، در گوش‌هایشان فرو می‌برند. (﴿وَقَالُوٓاْ﴾) و به صراحت به پیامبران گفتند: (﴿إِنَّا كَفَرۡنَا بِمَآ أُرۡسِلۡتُم بِهِۦ وَإِنَّا لَفِي شَكّٖ مِّمَّا تَدۡعُونَنَآ إِلَيۡهِ مُرِيبٖ﴾) بدون شک ما به آنچه که بدان فرستاده شده‌اید، باور نداریم؛ و از آنچه که ما را به آن فرا می‌خوانید، سخت در شک هستیم. اما آنها در این سخن، دروغ می‌گفتند و بر خود ستم کردند.
#
{10} وقد كذبوا في ذلك وظلموا، ولهذا {قالتْ} لهم {رسُلُهم أفي الله شكٌّ}؛ أي: فإنه أظهر الأشياء وأجلاها؛ فمن شَكَّ في الله {فاطرِ السمواتِ والأرضِ}: الذي وجود الأشياء مستندٌ إلى وجوده؛ لم يكن عنده ثقةٌ بشيء من المعلومات، حتى الأمور المحسوسة. ولهذا خاطبتهم الرسل خطابَ من لا يشكُّ فيه، ولا يصلح الريب فيه. {يدعوكم}: إلى منافعكم ومصالحكم، {ليغفرَ لكم من ذنوبكم ويؤخِّرَكم إلى أجل مسمًّى}؛ أي: ليثيبكم على الاستجابة لدعوته بالثواب العاجل والآجل، فلم يدعُكم لينتفع بعبادتكم، بل النفع عائد إليكم. فردُّوا على رسلهم ردَّ السفهاء الجاهلين، {وقالوا} لهم: {إنْ أنتم إلاَّ بشرٌ مثلُنا}؛ أي: فكيف تَفْضُلوننا بالنبوة والرسالة؟ {تريدون أن تصدُّونا عما كان يعبد آباؤنا}: فكيف نترُكُ رأي الآباء وسيرتهم لرأيكم؟! وكيف نطيعكم وأنتم بشرٌ مثلنا؟! {فأتونا بسلطانٍ مبينٍ}؛ أي: بحجَّة وبيِّنة ظاهرة، ومرادهم بيِّنة يقترحونها هم، وإلاَّ؛ فقد تقدَّم أنَّ رسلهم جاءتهم بالبينات.
(10) بنابراین پیامبرانشان به آنان گفتند: (﴿أَفِي ٱللَّهِ شَكّٞ﴾) آیا در وجود خداوند شک و تردیدی هست؟! یعنی وجود خداوند آشکارترین و روشن‌ترین موضوع است، پس هرکس در وجود خداوند -که آفرینندۀ آسمان‌ها و زمین است- شک کند، (﴿فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) خداوندی که هستیِ هر چیزی متکی به هستی اوست، چنین کسی به هیچ امر معروفی یقین ندارد، و حتی امور محسوس را نیز انکار می‌کند. بنابراین پیامبران با آنان، بر اساس سخن کسی سخن گفته‌اند که در وجود خدا تردیدی نداشته و در آن شک نمی‌کند. (﴿يَدۡعُوكُمۡ﴾) خداوند شما را به سوی منافع و مصالح خودتان فرا می‌خواند، (﴿لِيَغۡفِرَ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمۡ وَيُؤَخِّرَكُمۡ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى﴾) تا شما را به خاطر پذیرش دعوتش، با برخوردار نمودنتان از پاداش دنیا و آخرت مورد عنایت قرار دهد. پس خداوند شما را فرا نمی‌خواند تا به خاطر عبادتِ شما سودی به وی برسد، بلکه سود و نفع آن، به خود شما باز می‌گردد. ولی آنها پاسخ پیامبرانشان را همچون بی‌خردان دادند، (﴿قَالُوٓاْ﴾) و گفتند: (﴿إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُنَا﴾) شما هم انسان‌هایی مانند ما هستید، پس چگونه افتخار نبوت و پیامبری را دارید؟ (﴿تُرِيدُونَ أَن تَصُدُّونَا عَمَّا كَانَ يَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَا﴾) می‌خواهید ما را ازآنچه پدرانمان می‌پرستیدند، باز دارید. پس چگونه نظرات وخط مشی آنان را، به‌خاطر نظر شما رها کنیم؟! و چگونه از شما فرمان ببریم، درحالی که شما انسان‌هایی همچون ما هستید؟! (﴿فَأۡتُونَا بِسُلۡطَٰنٖ مُّبِينٖ﴾) پس برای ما دلیلی آشکار بیاورید. منظورشان دلیل و حجتی بود که آنها خودشان پیشنهاد می‌کردند، و گرنه قبلاً بیان شد که پیامبرانشان با معجزه‌ها و دلایلی روشن نزد آنان آمدند.
#
{11} {قالت لهم رسلهم} مجيبين لاقتراحهم واعتراضهم: {إن نحن إلاَّ بشرٌ مثلُكم}؛ أي: صحيح وحقيقة أنَّا بشرٌ مثلكم. {ولكن} ليس في ذلك ما يدفعُ ما جئنا به من الحقِّ؛ فإنَّ {الله يَمُنُّ على مَن يشاء من عبادِهِ}؛ فإذا منَّ الله علينا بوحيه ورسالته؛ فذلك فضله وإحسانه، وليس لأحدٍ أن يَحْجُرَ على الله فضله ويمنعه من تفضله؛ فانظروا ما جئناكم به؛ فإنْ كان حقًّا؛ فاقبلوه، وإن كان غير ذلك؛ فردُّوه، ولا تجعلوا حالنا حجَّة لكم على ردِّ ما جئناكم به، وقولكم: {فائتونا بسلطانٍ مبين}، فإنَّ هذا ليس بأيدينا وليس لنا من الأمر شيء. {وما كان لنا أن نأتِيَكم بسلطانٍ إلاَّ بإذن الله}: فهو الذي إن شاء جاءكم به وإن شاء لم يأتِكُم به، وهو لا يفعل إلاَّ ما هو مقتضى حكمته ورحمته. {وعلى الله}: لا على غيره، {فليتوكَّل المؤمنون}: فيعتمدون عليه في جلب مصالحهم ودفع مضارِّهم؛ لعلمهم بتمام كفايته وكمال قدرتِهِ وعميم إحسانه، ويثقون به في تيسير ذلك، وبحسب ما معهم من الإيمان يكونُ توكُّلهم. فعُلم بهذا وجوب التوكُّل وأنَّه من لوازم الإيمان ومن العبادات الكبار التي يحبُّها الله ويرضاها لتوقُّف سائر العبادات عليه.
(11) (﴿قَالَتۡ لَهُمۡ رُسُلُهُمۡ﴾) پیامبرانشان در جواب پیشنهاد و اعتراض آنان گفتند: (﴿إِن نَّحۡنُ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ﴾) درست است که مانند شما انسان هستیم، (﴿وَلَٰكِنَّ﴾) اما انسان بودنِ ما نباید سبب شود حقی را که آورده‌ایم، نپذیرید؛ زیرا (﴿ٱللَّهَ يَمُنُّ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ﴾) خداوند بر هرکس از بندگانش که بخواهد، منت می‌نهد؛ و خداوند با وحی و رسالت خویش، بر ما منت نهاده است و این فضل و احسان اوست و هیچ کس نمی‌تواند فضل الهی را محدود نماید و او را از این کار منع کند. و به آنچه آورده‌ایم، بنگرید؛ اگر حق بود، آن را بپذیرید؛ و اگر غیر از این بود، آن را نپذیرید. و انسان بودن ما را، دلیلی برای ردّ کردن آنچه آورده‌ایم، قرار ندهید. و در خصوص اینکه می‌گویید: (﴿فَأۡتُونَا بِسُلۡطَٰنٖ مُّبِينٖ﴾) برای ما دلیلی آشکار بیاورید، باید بگوییم که این کار در دست ما نیست و ما اختیاری نداریم. (﴿وَمَا كَانَ لَنَآ أَن نَّأۡتِيَكُم بِسُلۡطَٰنٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِ﴾) و برای ما ممکن نیست که دلیلی برایتان بیاوریم مگر به اجازۀ خدا؛ پس اوست که اگر بخواهد، آن را برایتان می‌آورد؛ و اگر نخواهد، آن را نمی‌آورد، و او جز به مقتضای حکمت و رحمتش عمل نمی‌کند. (﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ﴾) و مؤمنان باید به خدا توکل کنند و بس. پس در جلب منافع، و دفع آسیب و زیان، باید به او تکیه نمایند؛ خداوند کافی است و قدرت و احسان فراگیر دارد، پس مؤمنان بر خدا توکل می‌کنند، و گشایش امور خود را از وی می‌طلبند. و توکل مؤمنان، به مقدار ایمانی است که از آن برخوردارند.
#
{12} {وما لنا أن لا نتوكَّل على الله وقد هدانا سُبُلَنا}؛ أي: أيُّ شيء يمنعنا من التوكُّل على الله والحال أننا على الحقِّ والهدى، ومن كان على الحقِّ والهدى؛ فإنَّ هداه يوجب له تمام التوكُّل، وكذلك ما يُعْلَمُ من أنَّ الله متكفِّل بمعونة المهتدي وكفايته، يدعو إلى ذلك؛ بخلاف من لم يكن على الحقِّ والهدى؛ فإنَّه ليس ضامناً على الله؛ فإنَّ حاله مناقضةٌ لحال المتوكِّل؟! وفي هذا كالإشارة من الرسل عليهم الصلاة والسلام لقومهم بآيةٍ عظيمةٍ، وهو أنَّ قومهم في الغالب أنَّ لهم القهر والغلبة عليهم، فتحدَّتهم رسلُهم بأنَّهم متوكِّلون على الله في دفع كيدهم ومكرهم، وجازمون بكفايته إيَّاهم، وقد كفاهم الله شرَّهم مع حرصهم على إتلافهم وإطفاء ما معهم من الحقِّ، فيكون هذا كقول نوح لقومِهِ: {يا قوم إن كان كَبُرَ عليكم مقامي وتذكيري بآيات الله فعلى الله توكَّلْتُ فأجمِعوا أمرَكم وشُركاءَكم ثمَّ لا يكنْ أمرُكم عليكم غُمَّة ثم اقضوا إليَّ ولا تُنظِرونِ ... } الآيات، وقول هود عليه السلام: {قالَ إنِّي أُشْهِدُ الله واشْهَدوا أني بريءٌ مما تشرِكونَ من دونِهِ فكيدوني جميعاً ثم لا تُنظِرونِ}. {ولَنَصْبِرَنَّ على ما آذَيْتُمونا}: ولنستمرنَّ على دعوتِكم ووعظِكم وتذكيركم، ولا نبالي بما يأتينا منكم من الأذى؛ فإنَّا سنوطِّن أنفسنا على ما ينالنا منكم من الأذى؛ احتساباً للأجر ونصحاً لكم، لعلَّ الله أن يهدِيَكم مع كثرة التذكير. {وعلى الله}: وحدَه لا على غيره، {فليتوكَّل المتوكِّلون}: فإنَّ التوكُّل عليه مفتاح لكل خير. واعلم أن الرسل عليهم الصلاة والسلام توكُّلهم في أعلى المطالب وأشرف المراتب، وهي التوكُّل على الله في إقامة دينه ونصره وهداية عبيده وإزالة الضَّلال عنهم. وهذا أكمل ما يكون من التوكُّل.
(12) پس توکل واجب، و از لوازم ایمان و از عبادت‌های بزرگی است که خداوند آن را دوست دارد، چون سایر عبادت‌ها به آن وابسته‌اند. (﴿وَمَا لَنَآ أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى ٱللَّهِ وَقَدۡ هَدَىٰنَا﴾) و چه چیزی ما را باز می‌دارد که برخدا توکل کنیم، حال آنکه ما بر راه حق و هدایت هستیم؟! و هرکس که بر راه حق و هدایت باشد، این امر موجب توکل وی می‌شود، نیز اطلاع داشتن از اینکه «خداوند عهده‌دار یاری رساندن و رزق دادن به شخص هدایت یافته می‌باشد»، موجب می‌گردد که آدمی توکل داشته باشد. برخلاف کسی که برحق و هدایت نباشد، پس خداوند ضامن هدایت او نیست. چراکه حال او با حال کسی که متوکل است، تناقض دارد. پیامبران در این سخن، به معجزۀ بزرگی اشاره می‌نمایند و قوم خود را متوجه آن می‌سازند، و آن این است که اغلب اقوام دارای قدرت و نیرو هستند، پس پیامبران آنها را به مبارزه می‌طلبند که ما بر خدا توکل نموده و خداوند توطئه و مکر شما را از ما دور می‌نماید، و یقین داریم که از ما حمایت می‌کند. و خداوند، پیامبران را از شر اقوامشان نجات داد، هرچند که اقوامشان نهایت کوشش خود را کردند تا پیامبران را از بین ببرند و نور حق را خاموش کنند. همانند سخن نوح که به قومش گفت: ﴿يَٰقَوۡمِ إِن كَانَ كَبُرَ عَلَيۡكُم مَّقَامِي وَتَذۡكِيرِي بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ فَعَلَى ٱللَّهِ تَوَكَّلۡتُ فَأَجۡمِعُوٓاْ أَمۡرَكُمۡ وَشُرَكَآءَكُمۡ ثُمَّ لَا يَكُنۡ أَمۡرُكُمۡ عَلَيۡكُمۡ غُمَّةٗ ثُمَّ ٱقۡضُوٓاْ إِلَيَّ وَلَا تُنظِرُونِ﴾ ای قوم من! اگر ماندن من واندرز دادن من به آیات خدا، بر شما گران آمده است، [پس بدانید که] بر خداوند توکل نموده‌ام. بنابراین در کارتان با شریکانتان همدست شوید، و در کارتان تردید نداشته باشید، سپس هر اندازه برایتان امکان دارد در رساندن عقوبت و بدی به من دریغ نکنید، و یک ساعت از روز نیز به من مهلت ندهید. و سخن هود ـ علیه السلام ـ که گفت: ﴿ إِنِّيٓ أُشۡهِدُ ٱللَّهَ وَٱشۡهَدُوٓاْ أَنِّي بَرِيٓءٞ مِّمَّا تُشۡرِكُونَ مِن دُونِهِۦۖ فَكِيدُونِي جَمِيعٗا ثُمَّ لَا تُنظِرُونِ﴾ من خدا را گواه می‌گیرم و شما [هم] گواه باشید که من از آنچه انباز خدا می‌کنید، بیزارم. پس همگی علیه من مکر ورزید، و مرا مهلت ندهید. (﴿وَلَنَصۡبِرَنَّ عَلَىٰ مَآ ءَاذَيۡتُمُونَا﴾) همچنان به دعوت و پند و موعظۀ شما ادامه خواهیم داد، و به اذیتی که از جانب شما به ما می‌رسد، عادت خواهیم کرد و با آن خواهیم ساخت، تا خداوند مارا مورد عنایت خویش قرار دهد، و شاید شمارا نیز هدایت نماید، و موعظۀ مستمر باعث هدایت شما شود. (﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُتَوَكِّلُونَ﴾) و توکل‌کنندگان باید فقط برخدا توکل نمایند؛ زیرا توکل بر خداوند کلید هر خیر و نیکی است. و بدان که توکل پیامبران ‌علیهم الصلاة والسلام‌ـ در بالاترین حد و مرتبه قرار دارد، و آن توکل برخدا در اقامۀ دین و یاری کردن آن و هدایتِ بندگانِ خدا و دورکردنِ گمراهی از آنان است، و این کامل‌ترین نمونۀ توکل می‌باشد.
: 13 - 17 #
{وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ (13) وَلَنُسْكِنَنَّكُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذَلِكَ لِمَنْ خَافَ مَقَامِي وَخَافَ وَعِيدِ (14) وَاسْتَفْتَحُوا وَخَابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ (15) مِنْ وَرَائِهِ جَهَنَّمُ وَيُسْقَى مِنْ مَاءٍ صَدِيدٍ (16) يَتَجَرَّعُهُ وَلَا يَكَادُ يُسِيغُهُ وَيَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ وَمَا هُوَ بِمَيِّتٍ وَمِنْ وَرَائِهِ عَذَابٌ غَلِيظٌ (17)}.
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّـكُم مِّنْ أَرْضِنَآ أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ و کافران به پيامبرانشان گفتند: «البته شما را از سرزمين خودمان بيرون مي کنيم مگر اينکه به آيين ما باز اييد» پس پروردگارشان به آنان وحي کرد که حتماً ستمکاران را نابود مي کنيم. وَلَنُسْكِنَنَّـكُمُ الأَرْضَ مِن بَعْدِهِمْ ذَلِكَ لِمَنْ خَافَ مَقَامِي وَخَافَ وَعِيدِ و پس از آنان شما را در اين سرزمين ساکن خواهيم کرد. اين از آن کساني است که از جاه و جلال من بترسند و از تهديد من بهراسند. وَاستفتَحُواْ وَخَابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ و کافران طلب پيروزي کردند و هر گردنکش باطل گرايي ناکام گشت. مِّن وَرَآئِهِ جَهَنَّمُ وَيُسْقَى مِن مَّاء صَدِيدٍ پشت سر او جهنم است و از خونابۀ دوزخيان به او نوشانده مي شود يَتَجَرَّعُهُ وَلاَ يَكَادُ يُسِيغُهُ وَيَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِن كُلِّ مَكَانٍ وَمَا هُوَ بِمَيِّتٍ وَمِن وَرَآئِهِ عَذَابٌ غَلِيظٌ آن را جرعه جرعه مي نوشد و به هيچ وجه گوارايشي نمي يا بد و مرگ از هر سو به سراغش مي آيد، حال آنکه نمي ميرد، و عذاب سختي فرا روي اوست.
#
{13} لما ذكر دعوة الرسل لقومهم ودوامهم على ذلك وعدم مللهم؛ ذكر منتهى ما وصلت بهم الحال مع قومهم، فقال: {وقال الذين كفروا لرسلهم}: متوعِّدين لهم: {لَنُخْرِجَنَّكم من أرضِنا أو لَتعودُنَّ في مِلَّتنا}: وهذا أبلغ ما يكون من الردِّ، وليس بعد هذا فيهم مطمع؛ لأنَّه ما كفاهم أن أعرضوا عن الهدى، بل توعَّدوهم بالإخراج من ديارهم، ونسبوها إلى أنفسهم، وزعموا أنَّ الرسل لا حقَّ لهم فيها، وهذا من أعظم الظُّلم؛ فإنَّ الله أخرج عباده إلى الأرض، وأمرهم بعبادته، وسخَّر لهم الأرض وما عليها يستعينون بها على عبادته؛ فمن استعان بذلك على عبادة الله؛ حلَّ له ذلك وخرج من التَّبِعة، ومن استعان بذلك على الكفر وأنواع المعاصي؛ لم يكن ذلك خالصاً له ولم يحلَّ له، فعلم أن أعداء الرسل في الحقيقة ليس لهم شيء من الأرض التي تَوَعَّدوا الرسل بإخراجهم منها. وإن رجَعْنا إلى مجرَّد العادة؛ فإنَّ الرسل من جملة أهل بلادهم وأفراد منهم؛ فلأيِّ شيء يمنعونهم حقًّا لهم صريحاً واضحاً؟! هل هذا إلا من عدم الدين والمروءة بالكلية؟! ولهذا لما انتهى مكرهم بالرسل إلى هذه الحال؛ ما بقي حينئذٍ إلاَّ أن يُمضي الله أمره وينصر أولياءه. {فأوحى إليهم ربُّهم لَنُهْلِكَنَّ الظالمين}: بأنواع العقوبات.
(13) پس از آنکه خداوند متعال دعوت پیامبران، و استمرار و خسته نشدن آنها را در امر دعوت، متذکر شد، آخرین حالتی را که آنها در این مسیر با آن مواجه شدند، بیان کرد و فرمود: (﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لِرُسُلِهِمۡ﴾) و کافران پیامبرانشان را تهدید کردند و گفتند: (﴿لَنُخۡرِجَنَّكُم مِّنۡ أَرۡضِنَآ أَوۡ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا﴾) البته شما را از سرزمین خودمان بیرون می‌کنیم مگر اینکه به آیین ما باز آیید؛ و این نهایت انکار و عناد است، به گونه‌ای که دیگر امیدی به هدایت آنان نیست، چون آنها تنها به اعراض و رویگردانی از هدایت اکتفا نکردند، بلکه پیامبران را تهدید نمودند که آنها را از سرزمینشان بیرون خواهند کرد. و کافران سرزمین را از آنِ خود می‌دانستند، و گمان بردند که پیامبران در آن حقی ندارند، و این بزرگ‌ترین ستم است؛ زیرا خداوند بندگانش را در زمین مستقر نموده، و آنها را دستور داده است تا او را پرستش نمایند؛ و زمین و آنچه را که در آن وجود دارد، برای بندگانش مسخر نموده است تا با استفاده ازامکانات موجود در آن، به عبادت خدا بپردازند و از آن برای عبادت الهی کمک بگیرند. پس هرکس از امکانات موجود در زمین برای عبادت خدا کمک بگیرد، برای او حلال است و مورد پیگیری قرار نخواهد گرفت. و هرکس از امکانات زمین در راستای کفر و ارتکاب گناهان کمک بگیرد، امکانات زمین تنها از آنِ او نیست و استفاده از آن برای وی جایز نمی‌باشد. پس دانسته شد که دشمنان پیامبر، در حقیقت بهره‌ای از زمین ندارند تا او را تهدید کنند که وی را از آن بیرون کنند. و اگر به عرف مردم بازگردیم، می‌بینیم که پیامبران ـ‌علیهم الصلاة والسلام‌ـ ساکنان سرزمین اقوامشان بوده و جزئی از آن مردمان به حساب آمده‌اند. پس برای چه آنها را از حق صریح و روشن باز می‌دارند؟ آیا این، جز ناجوانمردی و بی‌دینی کامل، چیز دیگری می‌تواند باشد؟ بنابراین وقتی که علیه پیامبران چنین توطئه‌ای کردند، چیزی جز این باقی نماند که خداوند فرمانش را اجرا نماید و دوستانش را یاری کند، (﴿فَأَوۡحَىٰٓ إِلَيۡهِمۡ رَبُّهُمۡ لَنُهۡلِكَنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) پس پروردگارشان به آنان وحی کرد که حتماً ستمگران را با انواع عذاب‌ها نابود می‌کنیم.
#
{14} {ولَنُسْكِنَنَّكُمُ الأرض من بعدهم ذلك}؛ أي: العاقبة الحسنة التي جعلها الله للرسل ومَنْ تَبِعَهم جزاء، {لِمَنْ خاف مقامي}: عليه في الدنيا، وراقب الله مراقبة من يعلم أنه يراه، {وخاف وعيدِ}؛ أي: ما توعَّدت به مَنْ عصاني؛ فأوجب له ذلك الانكفاف عمَّا يكرهُهُ الله والمبادرة إلى ما يحبُّه الله.
(14) (﴿وَلَنُسۡكِنَنَّكُمُ ٱلۡأَرۡضَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡۚ ذَٰلِكَ﴾) و همانا شما را پس از آنان، در این سرزمین ساکن خواهیم کرد. این سرانجامِ نیکو که خداوند برای پیامبران و پیروانشان قرار داد، (﴿لِمَنۡ خَافَ مَقَامِي﴾) پاداش کسی است که از جاه و جلال من بترسد، و همواره خداوند را طوری عبادت کند که انگار او را می‌بیند، و او را مراقب رفتار و کردار خویش می‌داند. (﴿وَخَافَ وَعِيدِ﴾) و از آنچه که گناهکاران را بدان تهدید کرده‌ام، بهراسد؛ و این هراسیدن، باعث ‌شود تا ازآنچه که خدا نمی‌پسندد، دست نگاه دارد؛ و به انجام کارهایی که خداوند دوست ‌دارد، مبادرت ورزد.
#
{15} {واستفتحوا}؛ أي: الكفار؛ أي: هم الذين طلبوا واستعجلوا فَتْحَ الله وفرقانَهُ بين أوليائه وأعدائه، فجاءهم ما استفتحوا به، وإلاَّ؛ فالله حليمٌ، لا يعاجِل من عصاه بالعقوبة. {وخاب كلُّ جبارٍ عنيدٍ}؛ أي: خسر في الدنيا والآخرة من تجبَّر على الله وعلى الحقِّ وعلى عباد الله، [واستكبر] في الأرض، وعاند الرسل، وشاقَّهم.
(15) (﴿وَٱسۡتَفۡتَحُواْ﴾) و کافران طلب پیروزی کردند؛ یعنی آنها بودند که در مورد فیصلۀ خداوند در میان دوستان و دشمنانش شتاب ورزیدند، پس آنچه را که خواستند به نزد آنها آمد. وگرنه، خداوند دانا و بردبار است، و هرکس را که از او نافرمانی نماید، زود عذاب نمی‌دهد. (﴿وَخَابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٖ﴾) و هر گردنکش باطل گرایی ناکام گشت؛ یعنی هرکس که در مقابل خدا و حق و بندگان خدا گردنکشی کند و در زمین تکبر ورزد و با پیامبران از درِ ستیز و مخالفت وارد شود، در دنیا و آخرت زیانمند خواهد شد.
#
{16} {من ورائه جهنَّمُ}؛ أي: جهنَّم لهذا الجبار العنيد بالمرصاد؛ فلا بدَّ له من ورودها، فيذاق حينئذٍ العذاب الشديد. {ويُسْقى من ماءٍ صديدٍ}: في لونه وطعمه ورائحته الخبيثة، وهو في غاية الحرارة.
(16) (﴿مِّن وَرَآئِهِۦ جَهَنَّمُ﴾) و فراروی این گردنکشِ باطل‌گرای، جهنم قرار دارد و حتماً وارد آن شده و عذاب سخت را می‌چشد.(﴿وَيُسۡقَىٰ مِن مَّآءٖ صَدِيدٖ﴾) و از خونابه -که آبی زرد رنگ و بدبو و بسیار داغ است- به او نوشانده می‌شود.
#
{17} {يَتَجَرَّعُه}: من العطش الشديد، {ولا يكادُ يُسيغُهُ}: فإنه إذا قرب إلى وجهه؛ شواه، وإذا وصل إلى بطنه؛ قطع ما أتى عليه من الأمعاء، {ويأتيه الموتُ من كلِّ مكان وما هو بميِّتٍ}؛ أي: يأتيه العذاب الشديد من كلِّ نوع من أنواع العذاب، وكلُّ نوع منه من شدَّته يبلغ إلى الموت، ولكنَّ الله قضى أن لا يموتوا؛ كما قال تعالى: {لا يُقْضى عليهم فيموتوا ولا يُخَفَّفُ عنهم من عذابها كذلك نَجْزي كلَّ كفورٍ}. وهم يصطرخون فيها، {ومن ورائِه}؛ أي: الجبار العنيد {عذابٌ غليظٌ}؛ أي: قويٌّ شديدٌ لا يعلم بوصفه وشدَّته إلا الله تعالى.
(17) (﴿يَتَجَرَّعُهُۥ وَلَا يَكَادُ يُسِيغُهُۥ﴾) از فرط تشنگی، آن را جرعه جرعه می‌نوشد و نمی‌تواند آن را فرو ببرد؛ زیرا وقتی آن آب به چهره‌اش نزدیک می‌شود، آن را کباب می‌کند و می‌سوزاند؛ و چون به شکمش برسد، روده‌هایش را تکه تکه می‌نماید، (﴿وَيَأۡتِيهِ ٱلۡمَوۡتُ مِن كُلِّ مَكَانٖ وَمَا هُوَ بِمَيِّتٖ﴾) و انواع عذاب سخت به سراغ او می‌آید، و از بس که سخت و سهمگین می‌باشند، او را تا سرحد مرگ می‌برند. اما خداوند چنین تقدیر نموده که آنها نمیرند. همان‌طور که فرموده است: ﴿لَا يُقۡضَىٰ عَلَيۡهِمۡ فَيَمُوتُواْ وَلَا يُخَفَّفُ عَنۡهُم مِّنۡ عَذَابِهَاۚ كَذَٰلِكَ نَجۡزِي كُلَّ كَفُورٖ وَهُمۡ يَصۡطَرِخُونَ فِيهَا﴾ مرگ به سراغشان نمی‌آید، و عذاب آنان تخفیف نمی‌یابد، هر کافری را چنین عذاب می‌دهیم و آنان در جهنم فریاد سر می‌دهند. (﴿وَمِن وَرَآئِهِۦ﴾) و فرا روی این گردنکشِ باطل‌گرای، (﴿عَذَابٌ غَلِيظٞ﴾) عذاب سختی است؛ یعنی عذابی قوی و سخت که حالت و شدت آن را کسی جز خداوند نمی‌داند.
: 18 #
{مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ لَا يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلَى شَيْءٍ ذَلِكَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِيدُ (18)}
مَّثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ لاَّ يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُواْ عَلَى شَيْءٍ ذَلِكَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِيدُ مثال آنان که به پروردگارشان کفر ورزيدند کردانشان همچون خاکستري است که تند بادي در يک روز طوفاني بر آن وزيده باشد، به چيزي از آنچه در دنيا انجام داده اند دست نمي يابند. اين گمراهي دور (ودرازي) است.
#
{18} يخبِّر تعالى عن أعمال الكفار التي عملوها: إما أن المراد بها الأعمال التي عملوها لله بأنَّها في ذَهابها وبطلانها واضمحلالها كاضمحلال الرماد الذي هو أدقُّ الأشياء وأخفها إذا اشتدَّت به الريح في يوم عاصف شديد الهبوب؛ فإنَّه لا يُبقي منه شيئاً ولا يُقْدَرُ منه على شيء يذهب ويضمحلُّ؛ فكذلك أعمال الكفار، {لا يقدِرونَ ممَّا كسبوا على شيء}، ولا على مثقال ذرَّة منه؛ لأنَّه مبنيٌّ على الكفر والتكذيب. {ذلك هو الضلال البعيد}: حيث بَطَلَ سعيُهم واضمحلَّ عملُهم. وإمَّا أنَّ المراد بذلك أعمال الكفار التي عملوها لِيَكيدوا بها الحقَّ؛ فإنَّهم يسعون ويكدحون في ذلك، ومكرهم عائدٌ عليهم، ولن يضرُّوا الله ورسله وجنده وما معهم من الحقِّ شيئاً.
(18) خداوند متعال از اعمالی که کفار برای خدا انجام داده‌اند، خبر می‌دهد؛ و اینکه آن اعمال در بطلان و از بین رفتن، همانند خاکستر است که ریزترین و سبک ترین چیز است؛ و هرگاه در روز طوفانی باد تندی بر آن بوزد، آن را با خود می‌برد و نابود می‌شود. پس بدین گونه اعمال کافران را از بین می‌برد. (﴿لَّا يَقۡدِرُونَ مِمَّا كَسَبُواْ عَلَىٰ شَيۡءٖ﴾) به چیزی از آنچه در دنیا انجام داده‌اند، دست نمی‌یابند؛ و حتی اعمالی که در دنیا انجام داده‌اند، به اندازۀ ذره‌ای دستگیر آنها نمی‌شود، چون براساس کفر و تکذیب انجام گرفته است. (﴿ذَٰلِكَ هُوَ ٱلضَّلَٰلُ ٱلۡبَعِيدُ﴾) این است گمراهی دور و دراز؛ زیرا کوشش آنها باطل گشت و کارشان از بین رفت و نابود شد. یا منظور کارهایی است که کافران علیه اهل حق انجام می‌دادند و کوشش می‌کردند حق را در نطفه خفه کنند، اما مکرشان به خود آنان برگشت و آنها هرگز نتوانستند به خدا و پیامبران و لشکر حق زیانی برسانند.
: 19 - 21 #
{أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ (19) وَمَا ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ (20) وَبَرَزُوا لِلَّهِ جَمِيعًا فَقَالَ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ قَالُوا لَوْ هَدَانَا اللَّهُ لَهَدَيْنَاكُمْ سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِنْ مَحِيصٍ (21)}
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِالْحقِّ إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ آيا نمي بيني که خداوند آسمانها و زمين را به حق آفريده است، اگر بخواهد شما را از ميان مي برد و آفرينش جديدي را پديد مي آورد؟ وَمَا ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ و اين کار براي خداوند مشکل نيست. وَبَرَزُواْ لِلّهِ جَمِيعًا فَقَالَ الضُّعَفَاء لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللّهِ مِن شَيْءٍ قَالُواْ لَوْ هَدَانَا اللّهُ لَهَدَيْنَاكُمْ سَوَاء عَلَيْنَآ أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَّحِيصٍ و همه در برابر خداوند حاضر مي شوند، پس ضعيفان به کساني که خود را بزرگ مي پنداشتند مي گويند: «ما پيروان شما بوديم، پس آيا مي توانيد چيزي از عذاب خداوند را از ما دفع کنيد؟» مي گويند:«اگر خداوند ما ر اهدايت مي کرد ما هم شما را هدايت مي نموديم، براي ما يکسان است چه بي تابي کنيم يا شکيبايي ورزيم هيچ پناهگاهي نداريم».
#
{19} ينبِّه تعالى عباده بأنّه {خَلَقَ السمواتِ والأرض بالحقِّ}؛ أي: ليعبده الخلق ويعرفوه ويأمرهم وينهاهم، وليستدلوا بهما وما فيهما على ما له من صفات الكمال، وليعلموا أنَّ الذي خَلَقَ السماوات والأرض ـ على عظمهما وسعتهما ـ قادرٌ على أن يعيدَهم خلقاً جديداً؛ ليجازِيَهم بإحسانهم وإساءتهم، وأنَّ قدرته ومشيئته لا تَقْصُرُ عن ذلك. ولهذا قال: {إنْ يَشَأ يُذْهِبْكم ويأتِ بخَلْقٍ جديدٍ}: يُحتمل أنَّ المعنى: إنْ يشأ يُذهبكم ويأت بقوم غيركم يكونون أطوعَ لله منكم. ويُحتمل أنَّ المراد: إنْ يشأ يُفْنيكم ثم يعيدهم بالبعث خلقاً جديداً. ويدلُّ على هذا الاحتمال ما ذكره بعده من أحوال القيامة.
(19) خداوند متعال بندگان را آگاه می‌سازد که (﴿أَنَّ ٱللَّهَ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِٱلۡحَقِّ﴾) آسمان‌ها و زمین را به حق آفریده است، تا مردم او را عبادت نمایند و بشناسند و آنان را امر و نهی ‌کند؛ و با استناد به آفرینش آسمان و زمین و آنچه در میان این دو وجود دارد، بر صفات کمال خود استدلال نماید. نیز تا مردمان بدانند آن کس که آسمان‌ها و زمین را با این گستردگی و بزرگی آفریده است، می‌تواند آنها را از نو بیافریند تا آنان را به خاطر نیکی‌ها و بدی‌هایشان جزا و سزا بدهد، و از انجام چنین کاری ناتوان نیست. بنابراین فرمود: (﴿إِن يَشَأۡ يُذۡهِبۡكُمۡ وَيَأۡتِ بِخَلۡقٖ جَدِيدٖ﴾) احتمال دارد که معنی آیه چنین باشد: اگر خداوند بخواهد، شما را از میان می‌برد و قومی دیگر را پدید می‌آورد که بیشتر از خداوند فرمان می‌برند. و احتمال دارد منظور این باشد که اگر خداوند بخواهد، نابودتان می‌کند سپس در روز رستاخیز شما را با آفرینش تازه‌ای باز می‌گرداند. و آنچه از حالات قیامت که پس از این می‌آید، این احتمال را تقویت می‌نماید.
#
{20} {وما ذلك على الله بعزيزٍ}؛ أي: بممتنع، بل هو سهلٌ عليه جدًّا، {ما خَلْقُكُم ولا بَعْثُكم إلا كنفس واحدةٍ وهو الذي يبدأ الخَلْق ثم يعيدُه وهو أهونُ عليه}.
(20) (﴿وَمَا ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ بِعَزِيزٖ﴾) و این کار برای خداوند غیر ممکن نیست، بلکه چنین کاری برای او خیلی آسان است. ﴿مَّا خَلۡقُكُمۡ وَلَا بَعۡثُكُمۡ إِلَّا كَنَفۡسٖ وَٰحِدَةٍ﴾ آفرینش و زنده کردن پس از مرگتان، مانند آفرینش یک نفر است.﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ يُعِيدُهُۥ وَهُوَ أَهۡوَنُ عَلَيۡهِ﴾ و او ذاتی است که آفرینش را آغاز می‌نماید، سپس آن را تکرار می‌کند و آفریدن دوباره برای او آسانتر است.
#
{21} {وبرزوا}؛ أي: الخلائق {لله جميعاً}: حين يُنفخُ في الصور فيخرجون من الأجداث إلى ربِّهم، فيقفون في أرض مستوية، قاعٍ صفصفٍ، لا ترى فيها عوجاً ولا أمتاً، ويبرُزون له لايخفى عليه منهم خافيةٌ؛ فإذا برزوا؛ صاروا يتحاجُّون، وكلٌّ يدفع عن نفسه ويدافع ما يقدر عليه، ولكن أنَّى لهم ذلك؟! فيقول {الضعفاء}؛ أي: التابعون والمقلِّدون، {للذين استكبروا}: وهم المتبوعون الذين هم قادة في الضَّلال: {إنَّا كنَّا لكم تَبَعاً}؛ أي: في الدنيا أمرتمونا بالضلال وزيَّنتموه لنا فأغويتمونا. {فهل أنتم} اليوم {مُغنون عنَّا من عذاب الله من شيء}؛ أي: ولو مثقال ذرَّة {قالوا}؛ أي: المتبوعون والرؤساء: أغويناكم كما غوينا، فَـ {لو هدانا الله لهديناكم}؛ فلا يُغني أحدٌ أحداً. {سواءٌ علينا أجَزِعْنا}: من العذاب، {أم صَبَرْنا}: عليه. {ما لنا من مَحيصٍ}؛ أي: [من] ملجأ نلجأ إليه، ولا مَهْرَبَ لنا من عذاب الله.
(21) (﴿وَبَرَزُواْ لِلَّهِ جَمِيعٗا﴾) و همۀ خلایق در برابر خداوند حاضر می‌گردند آنگاه که در صور دمیده می‌شود. پس مردم از قبرهایشان بیرون می‌آیند و در محضر پروردگار حاضر می‌گردند، و در زمینی برابر و هموار و صاف می‌ایستند که هیچ فراز و نشیبی در آن نیست، و پیش خدا حاضر می‌شوند و هیچ کس نمی‌تواند از خدا پنهان شود، و چون حاضر شوند به جروبحث می‌پردازند و هریک از خود دفاع می‌نماید و می‌خواهد از سرنوشتی که برای او رقم خورده است دفاع کند، ولی چگونه می‌تواند از آن سرنوشت محتوم رهایی یابد؟! (﴿فَقَالَ ٱلضُّعَفَٰٓؤُاْ لِلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُوٓاْ﴾) و پیروان و مقلدین، به کسانی که خود را بزرگ می‌پنداشتند و مردم از آنها پیروی می‌کردند و رهبران گمراهی و انحراف بودند، می‌گویند: (﴿إِنَّا كُنَّا لَكُمۡ تَبَعٗا﴾) ما در دنیا پیروان شما بودیم؛ ما را به گمراهی دستور داده و آن را برای ما زیبا جلوه داده و ما را فریب دادید. (﴿فَهَلۡ أَنتُم مُّغۡنُونَ عَنَّا مِنۡ عَذَابِ ٱللَّهِ مِن شَيۡءٖ﴾) پس آیا می‌توانید چیزی از عذاب خدا را از ما دور کنید گرچه به اندازۀ ذره‌ای باشد؟ (﴿ قَالُواْ﴾) کسانی که از آنها پیروی می‌شد و رئیس و پیشوا بودند، می‌گویند: ﴿أَغۡوَيۡنَٰهُمۡ كَمَا غَوَيۡنَا﴾ آنها را گول زدیم همان‌طور که خود فریب خوردیم، و (﴿لَوۡ هَدَىٰنَا ٱللَّهُ لَهَدَيۡنَٰكُمۡ﴾) اگر خداوند ما را هدایت می‌کرد، ما هم شما را هدایت می‌کردیم. پس هیچ کس برای دیگری نمی‌تواند کاری بکند. (﴿سَوَآءٌ عَلَيۡنَآ أَجَزِعۡنَآ﴾) برای ما یکسان است در مقابل عذاب چه بی‌تابی کنیم، (﴿أَمۡ صَبَرۡنَا﴾) یا شکیبایی ورزیم. (﴿مَا لَنَا مِن مَّحِيصٖ﴾) هیچ پناهگاهی نداریم که به آن پناه ببریم، و از عذاب خدا به سوی آن بگریزیم.
: 22 - 23 #
{وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنْفُسَكُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (22) وَأُدْخِلَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلَامٌ (23)}.
وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الأَمْرُ إِنَّ اللّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلاَ تَلُومُونِي وَلُومُواْ أَنفُسَكُم مَّا أَنَاْ بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِمَآ أَشْرَكْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ و هنگامي که کار به پايان ريسد او کار از کار گذشت شيطان مي گويد: «خداوند به شما وعدۀ راستين داد و من به شما وعده دادم و با شما خلاف وعده کردم. و من هيچ سلطه اي بر شما نداشتم جز اينکه شما را دعوت نمودم و شما هم دعوتم را پذيرفتيد. پس مرا سرزنش مکنيد و خودتان را سرزنش نماييد، نه به من رياد شما مي رسم و نه شما به فرياد من مي رسيد، بي گمان به اينکه پيش از اين شما مرا شريک خدا مي دانستيد کافرم. بي گمان ستمکاران عذاب دردناکي دارند». وَأُدْخِلَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ و کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته انجام داده اند به باغهايي در آورده مي شوند که در زير درختان آن جويبارها روان است، در آنجا به حکم پروردگارشان جاودانه اند، درودشان در آنجا سلام گفتن است.
#
{22} أي: {وقال الشيطان}: الذي هو سببٌ لكلِّ شرٍّ يقع ووقع في العالم مخاطباً لأهل النار ومتبرئاً منهم، {لمَّا قُضِيَ الأمر}: ودخل أهلُ الجنةِ الجنةَ وأهلُ النارِ النارَ: {إنَّ الله وَعَدَكم وعدَ الحقِّ}: على ألسنة رسله فلم تطيعوه؛ فلو أطعتموه؛ لأدركتم الفوز العظيم. {ووعدتُكم}: الخير، {فأخلفتُكم}؛ أي: لم يحصُلْ ولن يحصُلَ لكم ما منَّيتكم به من الأماني الباطلة. {وما كان لي عليكُم من سلطانٍ}؛ أي: من حجة على تأييد قولي، {إلاَّ أن دعوتُكم فاستجبتُم لي}؛ أي: هذه نهاية ما عندي أني دعوتُكم إلى مُرادي وزيَّنته لكم فاستجبتُم لي اتِّباعاً لأهوائكم وشهواتكم؛ فإذا كانت الحال بهذه الصورة؛ {فلا تلوموني ولوموا أنفسكم}: فأنتم السبب وعليكم المدار في موجب العقاب. {ما أنا بمصرِخِكُم}؛ أي: بمغيثكم من الشدَّة التي أنتم بها، {وما أنتم بمصرخيَّ}: كلٌّ له قسطٌ من العذاب. {إنِّي كفرتُ بما أشركتمونِ من قبلُ}؛ أي: تبرأت من جعلكم لي شريكاً مع الله، فلست شريكاً لله، ولا تجب طاعتي. {إنَّ الظالمين}: لأنفسهم بطاعة الشيطان {لهم عذابٌ أليمٌ}: خالدين فيه أبداً. وهذا من لطف الله بعباده أن حذَّرهم من طاعة الشيطان، وأخبر بمداخلِهِ التي يدخل منها على الإنسان ومقاصدِهِ فيه، وأنه يقصدُ أن يدخله النيران. وهنا بيَّن لنا أنَّه إذا دخل النار وجندُه ؛ أنَّه يتبرَّأ منهم هذه البراءة، ويكفُر بشركِهِم، ولا ينبِّئك مثل خبيرٍ. واعلم أن الله ذكر في هذه الآية أنه ليس له سلطانٌ، وقال في آية أخرى: {إنَّما سُلْطانُهُ على الذين يَتَوَلَّوْنَهُ والذين هم به مشركونَ}؛ فالسلطان الذي نفاه عنه هو سلطان الحجَّة والدليل، فليس له حجَّة أصلاً على ما يدعو إليه، وإنما نهاية ذلك أن يُقيم لهم من الشُبَه والتزيينات ما به يتجرؤون على المعاصي، وأما السلطان الذي أثبته؛ فهو التسلُّط بالإغراء على المعاصي لأوليائه يؤزُّهم إلى المعاصي أزًّا، وهم الذين سلَّطوه على أنفسهم بموالاته والالتحاق بحزبه، ولهذا ليس له سلطان على الذين آمنوا وعلى ربِّهم يتوكَّلون.
(22) (﴿وَقَالَ ٱلشَّيۡطَٰنُ﴾) و شیطان -که مسبب هر شر و بدی است که در دنیا اتفاق افتاده یا می‌افتد- اهل جهنم را خطاب می‌کند و از آنها بیزاری می‌جوید، (﴿لَمَّا قُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ﴾) هنگامی که کار به پایان می‌رسد و اهل بهشت وارد بهشت می‌شوند و اهل جهنم به جهنم می‌روند، می‌گوید: (﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَعَدَكُمۡ وَعۡدَ ٱلۡحَقِّ﴾) خداوند از طریق پیامبرانش به شما وعدۀ راستین داد، اما شما از او پیروی نکردید؛ و اگر از او اطاعت می‌کردید، به کامـیابی بزرگـی دست می‌یافـتید. (﴿وَوَعَدتُّكُمۡ﴾) و من به شما وعدۀ خیر و نیکی دادم، (﴿فَأَخۡلَفۡتُكُمۡ﴾) ولی با شما خلاف وعده نمودم؛ یعنی آرزوهای پوچ و باطلی که در دل شما ایجاد کردم، به دست نیامد و هرگز تحقق نیافت. (﴿وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيۡكُم مِّن سُلۡطَٰنٍ﴾) و من هیچ دلیلی نداشتم که سخنم را تایید نمایم، (﴿إِلَّآ أَن دَعَوۡتُكُمۡ فَٱسۡتَجَبۡتُمۡ لِي﴾) جز اینکه شما را دعوت نمودم و شما هم دعوت من را پذیرفتید؛ یعنی شما را به سوی خودم فراخواندم و آن را برایتان زیبا جلوه دادم، و شما از روی هوای نفس وپیروی از شهوت‌هایتان فراخوان مرا پذیرفتید. (﴿فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوٓاْ أَنفُسَكُم﴾) پس مرا سرزنش مکنید، بلکه خویشتن را سرزنش نمایید؛ زیرا مسبب گمراهی‌تان و موجب عقاب و عذاب، خودتان بودید. (﴿مَّآ أَنَا۠ بِمُصۡرِخِكُمۡ﴾) در این عذابی که شما در آن هستید، من نمی‌توانم به فریادتان برسم، (﴿وَمَآ أَنتُم بِمُصۡرِخِيَّ﴾) و شما نیز نمی‌توانید به فریاد من برسید. و هریک از ما بهره‌ای از عذاب دارد. (﴿إِنِّي كَفَرۡتُ بِمَآ أَشۡرَكۡتُمُونِ مِن قَبۡلُ﴾) از اینکه مرا شریک خدا قرار می‌دادید، تبری می‌جویم؛ چرا که من شریک خدا نیستم، و اطاعت من واجب نیست.(﴿إِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ﴾) بی‌گمان آنان که با پیروی از شیطان برخویشتن ستم کرده‌اند، عذاب دردناکی دارند، و در آن جاودانه می‌مانند. و این لطف خداوند نسبت به بندگانش است که آنها را از اطاعت شیطان برحذر داشته، و آنها را از درهایی که شیطان از آن وارد انسان می‌شود، آگاه ساخته است؛ و اهدافی را که شیطان در فراخوانی انسان به سوی خود دنبال می‌کند، بیان نموده، و خبر داده است که شیطان می‌خواهد انسان را وارد جهنم کند. و برای ما بیان نمود وقتی که شیطان و لشکریانش وارد جهنم می‌شوند، شیطان این‌گونه از آنها اظهار تنفر می‌کند و به شرک آنان کفر می‌ورزد. ﴿وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثۡلُ خَبِيرٖ﴾ و هیچ کس تو را مانند خداوندِ آگاه خبر نمی‌دهد. و بدان که خداوند در این آیه بیان داشته است که شیطان سلطه‌ای بر انسان ندارد. و در آیه‌ای دیگر فرموده است: ﴿إِنَّمَا سُلۡطَٰنُهُۥ عَلَى ٱلَّذِينَ يَتَوَلَّوۡنَهُۥ وَٱلَّذِينَ هُم بِهِۦ مُشۡرِكُونَ﴾ همانا سلطۀ شیطان برکسانی است که او را دوست می‌دارند، و بر کسانی است که برای خدا شریک می‌گیرند. سلطه‌ای که خداوند آن را نفی می‌کند سلطۀ حجت و دلیل است. پس شیطان برای توجیه آنچه که مردم را به سوی آن دعوت می‌کند، اصلاً دلیلی ندارد، بلکه شبهات و گناهان را برای آنان می‌آراید، به گونه‌ای که بر ارتکاب گناه جرأت می‌نمایند. اما جایی که می‌فرماید: شیطان بر دوستان خود و مشرکین سلطه دارد، منظور این است که دوستانش را فریب می‌دهد تا مرتکب گناه شوند و آنها را به سوی گناهان می‌کشاند، و آنها از راه دوستی با شیطان و پیوستن به حزب و گروهش، وی را بر خود مسلط می‌نمایند. بنابراین شیطان، بر مؤمنان و کسانی که بر پروردگارشان توکل می‌نمایند، تسلطی ندارد.
#
{23} ولما ذكر عقاب الظالمين؛ ذكر ثواب الطائعين، فقال: {وأُدْخِلَ الذين آمنوا وعملوا الصالحات}؛ أي: قاموا بالدين قولاً وعملاً واعتقاداً، {جناتٍ تجري من تحتها الأنهارُ}: فيها من اللَّذَّات والشَّهَوات ما لا عينٌ رأتْ ولا أذنٌ سمعتْ ولا خطر على قلب بشرٍ. {خالدين فيها بإذنِ ربِّهم}؛ أي: لا بحولهم وقوَّتهم، بل بحول الله وقوته. {تحيَّتُهم فيها سلامٌ}؛ أي: يحيّي بعضُهم بعضاً بالسلام والتحية والكلام الطيب.
(23) هنگامی که سزا و عذاب ستمگران را بیان کرد، پاداش فرمانبرداران را نیز بیان نمود و فرمود: (﴿وَأُدۡخِلَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾) و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادند؛ یعنی در گفتار و عمل و عقیده، دین اسلام را پیاده نمودند، (﴿جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ﴾) به باغ‌هایی در آورده می‌شوند که در زیر درختان آن جویبارها روان است، و در آن لذت‌ها و شادی‌هایی است که هیچ چشمی مانند آن را ندیده، و هیچ گوشی مانند آن را نشنیده، و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است. (﴿خَٰلِدِينَ فِيهَا بِإِذۡنِ رَبِّهِمۡ﴾) در آنجا به حکم پروردگارشان برای همیشه می‌مانند؛ یعنی آنها با اراده و نیروی خود به آنجا نرفته‌اند، بلکه به حول و قوۀ الهی به آنجا در آمده‌اند. (﴿تَحِيَّتُهُمۡ فِيهَا سَلَٰمٌ﴾) درودشان در آنجا سلام است؛ یعنی به همدیگر سلام گفته، ودرود و سخن خوب رد و بدل می‌کنند.
: 24 - 26 #
{أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ (24) تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (25) وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ (26)}
أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاء آيا نمي داني که خداوند چگونه مثال مي زند: سخن خوب و زيبا به درخت پاک و زيبايي مي ماند که ريشه اش استوار و شاخه اش در آسمان است. تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ به حکم پروردگارش در هر زماني ميوۀ خود را مي دهد، و خداوند اين مثالها را براي مردم مي زند تا پند پذيرند. وَمَثلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ و سخن پليد به درخت پليدي مي ماند که از روي زمين کنده شده و آن را هيچ قرار نباشد.
#
{24} يقول تعالى: {ألم تَرَ كيف ضَرَبَ الله مثلاً كلمةً طيبةً}: وهي شهادة أن لا إله إلا الله وفروعها {كشجرةٍ طيبةٍ}: وهي النخلة {أصلُها ثابتٌ}: في الأرض. {وفرعُها}: منتشرٌ {في السماء}: وهي كثيرة النفع دائماً.
(24) خداوند متعال می‌فرماید: (﴿أَلَمۡ تَرَ كَيۡفَ ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا كَلِمَةٗ طَيِّبَةٗ﴾) آیا ندانسته و ندیده‌ای که خداوند چگونه مثال می‌زند؟ سخن خوب را که عبارت است از «لا إله إلا الله» و فروعات آن است، (﴿كَشَجَرَةٖ طَيِّبَةٍ﴾) همچون درخت خوبِ خرما است، (﴿أَصۡلُهَا ثَابِتٞ﴾) ریشه‌اش در زمین استوار است، (﴿وَفَرۡعُهَا فِي ٱلسَّمَآءِ﴾) و شاخه‌اش در آسمان و فضا پخش شده است، و این درخت همواره فواید زیادی برای مردم دارد.
#
{25} {تؤتي أكُلَها}؛ أي: ثمرتها، {كلَّ حين بإذن ربِّها}: فكذلك شجرة الإيمان أصلُها ثابتٌ في قلب المؤمن علماً واعتقاداً، وفرعُها من الكلم الطيِّب والعمل الصالح والأخلاق المرضيَّة والآداب الحسنة في السماء دائماً، يصعَدُ إلى الله منه من الأعمال والأقوال التي تخرِجُها شجرة الإيمان، ما ينتفعُ به المؤمن وينتفع غيره، {ويضرِبُ الله الأمثالَ للناس لعلَّهم يتذكَّرون}: ما أمرهم به ونهاهم عنه؛ فإنَّ في ضرب الأمثال تقريباً للمعاني المعقولة من الأمثال المحسوسة، ويتبيَّن المعنى الذي أراده الله غاية البيان ويتَّضح غاية الوضوح، وهذا من رحمته وحسن تعليمه؛ فللَّه أتمُّ الحمد وأكمله وأعمُّه. فهذه صفة كلمة التوحيد، وثباتُها في قلب المؤمن.
(25) (﴿تُؤۡتِيٓ أُكُلَهَا كُلَّ حِينِۢ بِإِذۡنِ رَبِّهَا﴾) در هر زمانی میوۀ خود را به حکم پروردگارش می‌دهد. پس درخت ایمان نیز این چنین ریشه‌اش در قلب مؤمن استوار است؛ آن را می‌شناسد و به آن باور دارد. و شاخۀ درخت ایمان که سخن خوب و عمل صالح و اخلاق پسندیده و آداب نیکو است، همواره در آسمان است، و کارها و گفتارهایی که درخت ایمان به‌بار می‌آورد و مؤمن و دیگران از آن بهرمند می‌شوند، به سوی خدا بالا می‌رود. (﴿وَيَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ يَتَذَكَّرُونَ﴾) و خداوند برای مردم مثال‌ها می‌زند تا پند پذیرند و اوامر و نواهی او را به یاد آورند؛ زیرا زدن مثال، این فایده را دارد که مفاهیم معقول را به مثال‌های محسوس نزدیک می‌نماید، و معنایی را که خداوند اراده نموده است، به بهترین وجه روشن و واضح می‌گرداند. و این از جمله رحمت الهی و حسن تعلیم اوست. پس کامل‌ترین و فراگیرترین ستایش، از آنِ خدا است. این است حالت کلمۀ توحید و ثبات آن در قلب مؤمن.
#
{26} ثم ذكر ضدَّها، وهي كلمة الكفر وفروعها، فقال: {ومَثَلُ كلمةٍ خبيثة كشجرةٍ خبيثةٍ}: المأكل والمطعم، وهي شجرة الحنظل ونحوها. {اجتُثَّت}: هذه الشجرة {من فوق الأرض ما لها من قرارٍ}؛ أي: [من] ثبوت؛ فلا عروق تمسكها، ولا ثمرة صالحة تنتِجُها، بل إنْ وُجِدَ فيها ثمرةٌ؛ فهي ثمرةٌ خبيثة، كذلك كلمة الكفر والمعاصي، ليس لها ثبوتٌ نافعٌ في القلب، ولا تثمِرُ إلا كلَّ قولٍ خبيثٍ وعملٍ خبيثٍ يستضر به صاحبه، ولا ينتفعُ، ولا يصعدُ إلى الله منه عملٌ صالح، ولا ينفع نفسه، ولا ينتفع به غيره.
(26) سپس خداوند ضد کلمۀ طیبه را که کلمۀ کفر و فرع آن است، بیان نمود و فرمود: (﴿وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٖ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ﴾) و سخنِ پلید، به درخت ناپاکی می‌ماند که طعم و مزۀ بد دارد؛ و آن، درخت هندوانۀ ابوجهل و امثال آن است. (﴿ٱجۡتُثَّتۡ مِن فَوۡقِ ٱلۡأَرۡضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٖ﴾) این درخت ناپاک، ضمن اینکه میوه‌اش طعم و مزه‌ای بد دارد، از روی زمین برکنده شده و آن را نیز قراری نباشد؛ یعنی ریشه‌ای ندارد که آن را نگاه دارد، ومیوۀ خوبی ندارد که ببار آوَرَد، بلکه فقط میوه‌ای بد می‌دهد. کفر و گناهان نیز، متین و استوار نبوده و فایده‌ای برای قلب ندارند، و فقط سخن و عمل بد به‌بار می‌آورند، و صاحبش را معذب می‌سازند. و کسی که درخت کفر و عصیان در قلبش ریشه روانیده است، عمل شایسته‌اش به سوی خدا بالا نمی‌رود، و به خود او نیز فایده‌ای نمی‌رساند و کسی از او بهره‌مند نمی‌شود.
: 27 #
{يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ وَيُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ (27)}
يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ وَيُضِلُّ اللّهُ الظَّالِمِينَ وَيَفْعَلُ اللّهُ مَا يَشَاء خداوند مومنان را در زندگاني دنيا و آخرت به سبب سخن استوار پايدار نموده و ستمگران را گمراه و سرگشته ساخته، و هر چه بخواهد انجام مي دهد.
#
{27} يخبر تعالى أنَّه يثبِّت عباده المؤمنين؛ أي: الذين قاموا بما عليهم من الإيمان القلبيِّ التامِّ، الذي يستلزم أعمال الجوارح ويثمِّرها، فيثبتهم الله: في الحياة الدنيا عند ورود الشبهات بالهداية إلى اليقين، وعند عروض الشهوات بالإرادة الجازمة على تقديم ما يحبُّه الله على هوى النفس ومرادها، وفي الآخرة عند الموت بالثبات على الدين الإسلاميِّ والخاتمة الحسنة، وفي القبر عند سؤال الملكين للجواب الصحيح إذا قيل للميت: من ربُّك؟ وما دينُك؟ ومن نبيُّك؟ هداهم للجواب الصحيح بأن يقولَ المؤمن: اللهُ ربِّي، والإسلامُ ديني، ومحمدٌ نبيِّي. {ويضِلُّ الله الظالمين}: عن الصواب في الدنيا والآخرة، وما ظلمهم الله ولكنَّهم ظلموا أنفسهم. وفي هذه الآية دلالة على فتنة القبر وعذابه ونعيمه؛ كما تواترت بذلك النصوص عن النبيِّ - صلى الله عليه وسلم - في الفتنة وصفتها ونعيم القبر وعذابه.
(27) خداوند متعال خبر می‌دهد که او بندگان مؤمنش را که ایمان کامل قلبی دارند، پایدار می‌دارد. ایمان قلبی، مستلزم اعمال جوارح است؛ و اعمال جوارح، نتیجۀ ایمان قلبی می‌باشد. پس خداوند مؤمنان را، در زندگانی دنیا به‌هنگام رویارویی با شُبهات، هدایت نموده و به سوی یقین رهنمون ساخته و پایدار می‌دارد، و هنگام پیش آمدن شهوات، آنان را از اراده‌ای قطعی و راستین برخوردار می‌سازد تا آنچه را که خدا دوست دارد، بر آنچه که هوای نفس است، مقدم دارند. و آنها را به هنگام مرگ، بر دین اسلام و خاتمۀ نیک پایدار می‌دارد. و آنها را در قبر و به هنگام سؤال دو فرشته، ثابت قدم می‌دارد تا درست پاسخ بگویند. آنگاه که در قبر به مرده گفته می‌شود: پروردگارت کیست؟ دینت چیست؟ و پیامبرت کیست؟ خداوند آنها را به سوی پاسخ درست هدایت می‌نماید تا بگویند: «الله» پروردگارمان است، و «اسلام» دین ماست، و «محمد» پیامبرمان می‌باشد. (﴿وَيُضِلُّ ٱللَّهُ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) و خداوند ستمگران را در دنیا و آخرت از راه راست منحرف می‌سازد. و خداوند بر آنها ستم نکرده است، بلکه خودشان بر خویشتن ستم کرده‌اند. این آیه بر فتنه و عذاب و نعمت قبر دلالت می‌نماید. همان‌طور که احادیث زیادی در مورد قبر و چگونگی آن و نعمت و عذاب آن به تواتر از پیامبر صلی الله علیه وسلم نقل شده‌اند.
: 28 - 30 #
{أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ (28) جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا وَبِئْسَ الْقَرَارُ (29) وَجَعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادًا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِيرَكُمْ إِلَى النَّارِ (30)}
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللّهِ كُفْرًا وَأَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ آيا نديده اي کساني که نعمت خداوند را به ناسپاسي تبديل کرده اند (چگونه خويشتن) و قومشان را به سراي نابودي در آورده اند؟ جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا وَبِئْسَ الْقَرَارُ ( آن سراي نابودي) جهنم است که وارد آن مي شوند و بد جايگاهي است. وَجَعَلُواْ لِلّهِ أَندَادًا لِّيُضِلُّواْ عَن سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعُواْ فَإِنَّ مَصِيرَكُمْ إِلَى النَّارِ و براي خداوند همتايي قرار دادند تا (مردم را) از راه او گمراه کنند، بگو: «بهره و لذت ببرند، بي گمان بازگشتتان به سوي آتش جهنم است».
#
{28} يقول تعالى مبينِّاً حال المكذِّبين لرسوله من كفار قريش وما آلَ إليه أمرُهم: {ألم تَرَ إلى الذين بدَّلوا نعمة الله كفراً}: ونعمة الله هي إرسال محمد - صلى الله عليه وسلم - إليهم يدعوهم إلى إدراك الخيرات في الدُّنيا والآخرة وإلى النجاة من شرور الدُّنيا والآخرة، فبدَّلوا هذه النعمة بردِّها والكفر بها والصدِّ عنها بأنفسهم وصدِّهم غيرهم حتى {أحلُّوا قومَهم دار البوارِ}: وهي النار؛ حيث تسبَّبوا لإضلالهم، فصاروا وبالاً على قومهم من حيث يُظَنُّ نفعهم، ومن ذلك أنهم زيَّنوا لهم الخروج يوم بدر ليحاربوا الله ورسوله، فجرى عليهم ما جرى، وقُتِلَ كثيرٌ من كبرائهم وصناديدهم في تلك الوقعة.
(28) خداوند متعال درحالی که اوضاع و احوال و سرانجام کافران قریش را که پیامبرش را تکذیب کرده‌اند، بیان می‌کند، می‌فرماید: (﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ بَدَّلُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ كُفۡرٗا﴾) آیا ننگریستی به کسانی که نعمت خداوند را به ناسپاسی تبدیل کردند؟! نعمت خدا، فرستادن محمد به سوی آنها بود، و او آنان را به سوی خوبی‌های دنیا و آخرت و رهایی یافتن از شر و بدی‌های دنیا و آخرت دعوت می‌کرد. اما آنها این نعمت را، با نپذیرفتن و کفر ورزیدن به آن و جلوگیری کردن از آن پاسخ دادند، (﴿وَ﴾) و دیگران را نیز از پذیرفتن آن باز داشتند، تا اینکه (﴿أَحَلُّواْ قَوۡمَهُمۡ دَارَ ٱلۡبَوَارِ﴾) قومشان را به سرای نابودی داخل کردند که سرای جهنم است؛ زیرا کافران قریش باعث گمراه شدن قومشان شدند. بنابراین عامل نابودی قومشان شدند، درحالی که گمان می‌رفت کافران به آنان سود برسانند. از جمله کفار قریش که بیرون رفتنِ برای جنگ بدر را برای قوم خود زیبا جلوه دادند تا با خدا و پیامبرش بجنگند، ولی سرانجام هلاک شدند و بسیاری از بزرگان و رؤسایشان در این واقعه کشته شدند.
#
{29} {جهنم يَصْلَوْنها}؛ أي: يحيط بهم حرُّها من جميع جوانبهم. {وبئس القرارُ}.
(29) (﴿جَهَنَّمَ يَصۡلَوۡنَهَا﴾) آن سرای نابودی، جهنم است که وارد آن می‌شوند و در آن می‌سوزند؛ یعنی سوزش و گرمای جهنم، آنان را از هرطرف احاطه می‌نماید، (﴿وَبِئۡسَ ٱلۡقَرَارُ﴾) و چه بد جایگاهی است!
#
{30} {وجعلوا لله أنداداً}؛ أي: نظراء وشركاء، {ليُضِلُّوا عن سبيله}؛ أي: ليضلُّوا العباد عن سبيل الله بسبب ما جعلوا لله من الأنداد ودَعَوْهم إلى عبادتها. {قل} لهم متوعِّداً: {تمتَّعوا} بكفركم وضلالكم قليلاً؛ فليس ذلك بنافعكم، {فإنَّ مصيركم إلى النار}؛ أي: مآلكم ومأواكم فيها وبئس المصير.
(30) (﴿وَجَعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا﴾) و برای خـداوند شـریکانی قرار دادند، (﴿لِّيُضِلُّواْ عَن سَبِيلِهِۦ﴾) تا به وسیلۀ همتایانی که برای خدا قرار دادند و مردم را به سوی پرستش آنها فرا خواندند، بندگان را از راه خدا گمراه کنند. (﴿قُلۡ﴾) با تهدید به آنها بگو: (﴿تَمَتَّعُواْ﴾) مدت کمی از کفر و گمراهی‌تان بهره‌مند شوید، (﴿فَإِنَّ مَصِيرَكُمۡ إِلَى ٱلنَّارِ﴾) و این به شما فایده‌ای نخواهد رساند؛ زیرا بازگشت و سرانجام و جایگاهتان، جهنم است و بد سرنوشتی است!
: 31 #
{قُلْ لِعِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا يُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خِلَالٌ (31)}.
قُل لِّعِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُواْ يُقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَيُنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلانِيَةً مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لاَّ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خِلاَلٌ به بندگان مومنم بگو: «بايد نماز را بر پا دارند و از آنچه بديشان داده ايم مقداري را در پنهان و آشکار ببخشند پيش از آنکه روزي فرا رسد که در آن معامله و دوستي نيست».
#
{31} أي: قل لعبادي المؤمنين آمراً لهم بما فيه غايةُ صلاحهم وأن ينتهزوا الفرصةَ قبل أن لا يمكنهم ذلك، {يُقيموا الصلاة}: ظاهراً وباطناً، {وينفِقوا مما رَزَقْناهم}؛ أي: من النعم التي أنعمنا بها عليهم قليلاً أو كثيراً، {سرًّا وعلانيةً}: وهذا يشمل النفقة الواجبة كالزكاة ونفقة من تجب عليه نفقته، والمستحبَّة كالصدقات ونحوها. {مِنْ قبل أن يأتي يومٌ لا بيعٌ فيه ولا خِلالٌ}؛ أي: لا ينفع فيه شيء، ولا سبيل إلى استدراك ما فات؛ لا بمعاوضة بيع وشراءٍ، ولا بهبة خليل وصديق؛ فكل امرئٍ له شأنٌ يغنيه؛ فليقدِّم العبد لنفسه، ولينظرْ ما قدَّمه لغدٍ، وليتفقدْ أعماله، ويحاسب نفسه قبل الحساب الأكبر.
(31) (﴿قُل لِّعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾) بندگانم را به آنچه که به صلاحشان است، فرمان بده تا فرصت را غنیمت بشمارند، قبل از اینکه انجام این کارها برایشان ممکن نباشد. پس به آنان بگو: (﴿يُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾) اعمال ظاهری و باطنی نماز را برپا دارند. (﴿وَيُنفِقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ سِرّٗا وَعَلَانِيَةٗ﴾) و از نعمت‌هایی که به آنان بخشیده‌ایم، مقداری را ـ‌چه کم باشد یا زیادـ در پنهان و آشکار انفاق نمایند. و این شامل نفقۀ واجب مانند زکات، و مخارج کسی که نفقه‌اش بر انسان واجب است، و نیز نفقۀ مستحب مانند صدقات و غیره می‌شود. (﴿مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَ يَوۡمٞ لَّا بَيۡعٞ فِيهِ وَلَا خِلَٰلٌ﴾) پیش از آنکه روزی بیاید که در آن هیچ چیزی فایده نمی‌دهد؛ و راهی برای جبران آنچه که از دست رفته است، وجود ندارد؛ و نمی‌توان آنچه را که از دست رفته، با خرید و فروش یا بخشش و دوستی به دست آورد، بلکه در آن روز هرکس به فکر خویش است. پس انسان قبل از حضور در روز دادرسیِ بزرگ، باید اعمال خود را عرضه دارد و خویشتن را محاسبه کند.
: 32 - 34 #
{اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَكُمْ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهَارَ (32) وَسَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَيْنِ وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ (33) وَآتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ (34)}.
اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّكُمْ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَكُمُ الأَنْهَارَ خداوند ذاتي است که آسمانها و زمين را آفريد، و از آسمان آبي فرو فرستاد، و با آن ميوه هاي را پايدار کرد، و روزي شما گرداند، و کشتي را برايتان رام ساخت تا به حکم او در دريا روان شود، و رودخانه ها را براي شما مسخرنمود. وَسَخَّر لَكُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَآئِبَينَ وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ و خورشيدو ماه را که پيوسته روانند براي شما رام گردانيد و شب و روز را برايتان مسخر نمود. وَآتَاكُم مِّن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَّ الإِنسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ و هر چه را از او خواستيد به شما داد، و اگر نعمت خدا را برشماريد نمي توانيد آنرا به شمار درآوريد، همانا انسان موجود ستمگر ناسپاسي است.
#
{32} يخبر تعالى أنَّه وحده {الذي خلق السمواتِ والأرضَ}: على اتِّساعهما وعظمهما، {وأنزل من السماء ماءً}: وهو المطر الذي ينزله الله من السحاب، فأخرج بذلك الماء {من الثمراتِ}: المختلفة الأنواع، {رزقاً لكم}: ورزقاً لأنعامكم. {وسخَّر لكم الفُلْكَ}؛ أي: السفن والمراكب، {لتجرِيَ في البحر بأمرِهِ}: فهو الذي يسَّر لكم صنعتها وأقْدَرَكم عليها وحَفِظَها على تيار الماء لتحمِلَكم وتحمل تجاراتكم وأمتعتكم إلى بلدٍ تقصدونه. {وسخَّرَ لكم الأنهارَ}: لتسقي حروثكم وأشجاركم، وتشربوا منها.
(32) خداوند متعال خبر می‌دهد تنها اوست که (﴿خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ﴾) آسمان‌ها و زمین را با گستردگی و بزرگی‌شان آفریده است. (﴿وَأَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ﴾) و از آسمان آبی فرو فرستاده، و آن بارانی است که خداوند از ابرها فرو می‌فرستد. (﴿فَأَخۡرَجَ بِهِۦ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ﴾) و با آن میوه‌های مختلفی را پدیدار نموده است، (﴿رِزۡقٗا لَّكُمۡ﴾) و آن را روزی شما و چهارپایانتان گردانده است. (﴿وَسَخَّرَ لَكُمُ ٱلۡفُلۡكَ﴾) و کشتی‌ها را برایتان رام ساخته است. (﴿لِتَجۡرِيَ فِي ٱلۡبَحۡرِ بِأَمۡرِهِۦ﴾) تا به حکم او دردریا روان باشند. پس اوست که ساختن کشتی‌ها را برایتان ممکن نموده، و توانایی ساختن و نگهداری آن را در میان امواج دریا به شما داده است تا شما و کالاهایتان را به مقصدتان برسانند. (﴿وَسَخَّرَ لَكُمُ ٱلۡأَنۡهَٰرَ﴾) و جویبارها را در اختیار شما قرار داده است تا کشتزارها و درختانتان را آبیاری نمایند و از آن بنوشید.
#
{33} {وسخَّر لكم الشمسَ والقمر دائِبَيْنِ}: لا يفتران ولا يَنيان، يسعَيان لمصالحكم من حساب أزمنتكم ومصالح أبدانكم وحيواناتكم وزروعكم وثماركم. {وسخَّر لكم الليل}: لتسكُنوا فيه، {والنهار} مبصراً لتبتغوا من فضله.
(33) (﴿وَسَخَّرَ لَكُمُ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ دَآئِبَيۡنِ﴾) و خورشید و ماه را که پیوسته به چرخش خود ادامه می‌دهند و حرکتشان کند نمی‌شود، در جهت تأمین منافع و مصالح شما انسان‌ها از قبیل: حساب زمان و اوقات و مصالح جسم خودتان و حیوانات و کشتزارها و میوه‌هایتان برایتان رام نمود. (﴿وَسَخَّرَ لَكُمُ ٱلَّيۡلَ﴾) و شب را برایتان مسخر نمود تا در آن آرام گیرید و استراحت نمایید. (﴿وَٱلنَّهَارَ﴾) و روز را برایتان مسخر نمود تا از روشنایی آن استفاده نموده و در آن فضل الهی را بجویید.
#
{34} {وآتاكم من كلِّ ما سألتُموه}؛ أي: أعطاكم من كلِّ ما تعلَّقت به أمانيكم وحاجتكم مما تسألونه إيَّاه بلسان الحال أو بلسان المقال من أنعام وآلاتٍ وصناعاتٍ وغير ذلك. {وإن تَعُدُّوا نعمة الله لا تُحْصوها}: فضلاً عن قيامكم بشكرها. {إنَّ الإنسان لظلومٌ كفَّارٌ}؛ أي: هذه طبيعة الإنسان من حيثُ هو ظالمٌ متجرِّئٌ على المعاصي مقصِّرٌ في حقوق ربِّه، كفَّار لنعم الله لا يشكرها ولا يعترفُ بها؛ إلاَّ مَن هداه الله فشَكَرَ نِعَمَهُ، وعَرَفَ حقَّ ربِّه وقام به. ففي هذه الآيات من أصناف نعم الله على العباد شيءٌ عظيمٌ مجملٌ ومفصَّلٌ يدعو الله به العباد إلى القيام بشكره وذكره، ويحثُّهم على ذلك، ويرغِّبهم في سؤاله ودعائه آناء الليل والنهار؛ كما أنَّ نعمته تتكرَّر عليهم في جميع الأوقات.
(34) (﴿وَءَاتَىٰكُم مِّن كُلِّ مَا سَأَلۡتُمُوهُ﴾) و هرآنچه را که آرزوی داشتنش نمودید و به آن نیاز داشتید، از قبیل: چهارپایان و وسایل و صنایع و غیره که با زبان «حال» یا با زبان «قال» از خدا طلب نمودید، به شما داد. (﴿وَإِن تَعُدُّواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ لَا تُحۡصُوهَآ﴾) و اگر نعمت‌های خدا را برشمارید، نمی‌توانید آنها را به شمار درآورید، چه رسد به اینکه بتوانید سپاس آن را به جای آورید. (﴿إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَظَلُومٞ كَفَّارٞ﴾) همانا انسان، موجود ستمگر ناسپاسی است؛ یعنی ستمگری، طبیعت انسان است و بر ارتکاب گناه جرأت می‌نماید و در به جای آوردن حقوق الهی کوتاهی می‌ورزد و شکر نعمت‌های الهی را نمی‌گذارد و به آن اعتراف نمی‌کند، مگر کسی که خداوند او را هدایت نموده و شکر نعمت‌هایش را به جای آورد و حقوق پروردگارش را ادا کند. در این آیات نعمت‌های زیادی که خداوند به بندگانش عطا نموده، به طور مجمل و مفصل بیان شده است؛ و خداوند با بیان آن، بندگان را به شکرگزاری و ذکر نعمت‌هایش فرا می‌خواند و بندگان را بر این کار تشویق و ترغیب می‌کند و آنها را وادار می‌نماید تا خداوند را در طول شب و روز فرا بخوانند. همان‌طور که در همۀ اوقات، آنها از نعمت‌های الهی برخوردارند و نعمت خداوندی آنها را در می‌یابد.
: 35 - 41 #
{وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا [وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ (35) رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (36) رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ (37) رَبَّنَا إِنَّكَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِي وَمَا نُعْلِنُ وَمَا يَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ (38) الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ (39) رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ (40) رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ] (41)}.
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَـذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعْبُدَ الأَصْنَامَ و به ياد آور آنگاه که ابراهيم گفت: «پروردگارا! اين شهر را محل امن و اماني بگردان و مرا و فرزندانم را از اينکه بتها را بپرستيم دور بدار». رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ پروردگارا! اين بت ها بسياري از مردم را گمراه ساخته اند، پس هر کس از من پيروي کند او از من است، و هر کس از من نافرماني کند بي گمان تو آمرزندۀ مهرباني . رَّبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ الصَّلاَةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ پروردگارا! من (يکي از) فرزندانم را در دره اي بي کشت و زرع (و) در کنار خانۀ تو که آن ر احرام ساخته اي سکونت داده ام، پروردگارا تا اينکه نماز را بر پا دارند،پس چنان کن که دلهاي گروهي از مردم متوجه آنان گردد و از ميوه ها به آنان روزي ده شايد که سپاسگزار باشند. رَبَّنَا إِنَّكَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِي وَمَا نُعْلِنُ وَمَا يَخْفَى عَلَى اللّهِ مِن شَيْءٍ فَي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّمَاء پروردگارا! بي گمان تو آگاهي از آنچه پنهان مي داريم و از آنچه آشکار مي سازيم و هيچ چيز در زمين و آسمان بر خدا پوشيده نمي ماند. الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاء ستايش خداوندي را که در سن پيري اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد، بي گمان پروردگارم شنواي دعا است. رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء پروردگارا! مرا و فرزندانم را نمازگزار قرار بده. پروردگارا! و دعا و نيايش مرا بپذير. رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ پروردگارا! مرا و پدر و مادرم و مومنان را بيامرز در آن روزي که حساب بر پا مي گردد.
#
{35} أي: {و} اذكُرْ إبراهيم عليه الصلاة والسلام في هذه الحالة الجميلة. {إذ قال إبراهيم ربِّ اجعل هذا البلد}؛ أي: الحرم {آمناً}: فاستجاب الله دعاءه شرعاً وقدراً، فحرمه الله في الشرع، ويسَّر من أسباب حرمته قَدَراً ما هو معلوم، حتى إنه لم يردْه ظالمٌ بسوءٍ إلاَّ قصمه الله؛ كما فعل بأصحاب الفيل وغيرهم. ولما دعا له بالأمن؛ دعا له ولبنيه بالأمن، فقال: {واجْنُبْني وبَنِيَّ أن نعبُدَ الأصنام}؛ أي: اجعلني وإيَّاهم جانباً بعيداً عن عبادتها والإلمام بها.
(35) و ابراهیم ـ علیه الصلاة والسلام ـ را در این حالت زیبا به یاد آور که گفت: پروردگارا! شهر مکه و حرم را محل امن و امانی بگردان. و خداوند دعای او را پذیرفت، و این شهر را در شریعت و آیین خویش حرم قرار داد، و اسباب حرمت آن را فراهم آورد؛ تا جایی که هیچ ستمگری قصد سوء آن نکرده، مگر اینکه خداوند او را شکست داده و از بین برده است. همان‌طور که با اصحاب فیل و دیگران چنین نمود. پس از آنکه ابراهیم برای امن و امان بودن سرزمینش دعا نمود، برای خود و فرزندانش نیز دعا کرد تا خداوند آنان را از آن برخوردار نماید و فرمود: (﴿وَٱجۡنُبۡنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعۡبُدَ ٱلۡأَصۡنَامَ﴾) و من و فرزندانم را از اینکه بت‌پرست باشیم، دور بدار. سپس علت ترس خویشتن و فرزندانش را از مبتلا شدن به عبادت بت‌ها بیان کرد و فرمود: دلیلش این است که بسیاری از مردم گمراه شده، و به عبادت بت‌ها مشغول شده‌اند.
#
{36} ثم ذكر الموجب لخوفه عليه وعلى بنيه بكثرة مَن افتتن وابتُلِيَ بعبادتها. فقال: {ربِّ إنهنَّ أضْلَلْنَ كثيراً من الناس}؛ أي: ضلوا بسببها، {فمن تَبِعَنِي}: على ما جئتُ به من التوحيد والإخلاص لله ربِّ العالمين {فإنَّه منِّي}: لتمام الموافقة، ومن أحبَّ قوماً وتبعهم؛ التحق بهم. {ومَنْ عصاني فإنَّك غفورٌ رحيم}: وهذا من شفقة الخليل عليه الصلاة والسلام؛ حيث دعا للعاصين بالمغفرة والرحمة من الله، والله تبارك وتعالى أرحمُ منه بعباده، لا يعذِّب إلاَّ من تمرَّد عليه.
(36) (﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضۡلَلۡنَ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ﴾) پروردگارا! بسیاری از مردم به وسیلۀ این بت‌ها گمراه شده‌اند. (﴿فَمَن تَبِعَنِي﴾) پس هرکس از من پیروی کند، و اهل توحید و اخلاص و عبادت خداوندِ پروردگار باشد، (﴿فَإِنَّهُۥ مِنِّي﴾) همانا از من است، چون او کاملاً با من موافق می‌باشد؛ زیرا هرکس قومی را دوست بدارد و از آنان پیروی نماید، از آنها خواهد بود. (﴿وَمَنۡ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾) و هرکس از من نافرمانی کند، بی‌گمان تو آمرزندۀ مهربانی. و این از مهربانی ابراهیم خلیل است که برای گناهکاران دعای آمرزش و رحمت نمود و از خداوند خواست تا آنان را بیامرزد. و خداوند نسبت به بندگانش، از او مهربان‌تر است، و هیچ کس را عذاب نمی‌دهد، مگر آن کس که سرکشی نماید.
#
{37} {ربَّنا إني أسكنتُ من ذُرِّيَّتي بوادٍ غير ذي زرع عند بيتِكَ المحرَّم}: وذلك أنَّه أتى بهاجر أم إسماعيل وبابنها إسماعيل عليه الصلاة والسلام وهو في الرَّضاع من الشام حتى وضعهما في مكة، وهي إذ ذاك ليس فيها سكنٌ ولا داعٍ ولا مجيب، فلما وضعهما؛ دعا ربَّه بهذا الدعاء، فقال متضرِّعاً متوكِّلاً على ربِّه: رب {إني أسكنتُ من ذُرِّيَّتي}؛ أي: لا كل ذُرِّيَّتي؛ لأنَّ إسحاق في الشام وباقي بنيه كذلك، وإنما أسكن في مكة إسماعيل وذريته. وقوله: {بواد غير ذي زَرْع}؛ أي: لأن أرض مكة لا تصلح للزراعة. {ربَّنا لِيقيموا الصلاةَ}؛ أي: اجعلهم موحِّدين مقيمين الصلاة؛ لأنَّ إقامة الصلاة من أخصِّ وأفضل العبادات الدينيَّة؛ فمنْ أقامها كان مقيماً لدينه. {فاجْعَلْ أفئدةً من الناس تَهْوي إليهم}؛ أي: تحبُّهم وتحبُّ الموضع الذي هم ساكنون فيه. فأجاب الله دعاءه، فأخرج من ذريَّة إسماعيل محمداً - صلى الله عليه وسلم -، حتى دعا ذرِّيَّته إلى الدين الإسلاميِّ وإلى ملَّة أبيهم إبراهيم، فاستجابوا له وصاروا مقيمي الصلاة. وافترض الله حجَّ هذا البيت الذي أسكن به ذريَّته إبراهيم، وجعل فيه سرًّا عجيباً جاذباً للقلوب؛ فهي تحجُّه ولا تقضي منه وطراً على الدوام، بل كلَّما أكثر العبدُ التردُّد إليه؛ ازداد شوقُه وعظُم وَلَعُه وتَوْقُه، وهذا سرُّ إضافته تعالى إلى نفسه المقدسة. {وارزُقْهم من الثمرات لعلَّهم يشكرون}: فأجاب الله دعاءه، فصار يُجبى إليه ثمرات كل شيء؛ فإنك ترى مكة المشرفة كلَّ وقت، والثمارُ فيها متوفِّرة، والأرزاق تتوالى إليها من كل جانب.
(37) (﴿رَّبَّنَآ إِنِّيٓ أَسۡكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيۡرِ ذِي زَرۡعٍ عِندَ بَيۡتِكَ ٱلۡمُحَرَّمِ﴾) پروردگارا! من برخی از فرزندانم را در درّه‌ای بی‌کشت و زرع و در کنار خانۀ تو که آن را حرام ساخته‌ای، سکونت داده‌ام. چرا که ابراهیم هاجر و فرزندش اسماعیل را از شام به مکه آورد، آنگاه که اسماعیل کودکی شیرخواره بود و هیچ کسی در مکه سکونت نمی‌گزید و احدی در آنجا نبود. وقتی ابراهیم آنها را در مکه تنها گذاشت، با زاری و توکل به درگاه خدا چنین گفت: (﴿رَّبَّنَآ إِنِّيٓ أَسۡكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي﴾) پروردگارا! یکی از فرزندانم را که عبارت است از اسماعیل ـ نه همۀ آنها را، چون اسحاق و دیگر فرزندانش در شام بودند ‌ـ در مکه اسکان داده‌ام، (﴿بِوَادٍ غَيۡرِ ذِي زَرۡعٍ﴾) در دره‌ای بی‌کشت و زرع ساکن کرده‌ام؛ زیرا مکه سرزمینی بود که قابلیت کشاورزی را نداشت. (﴿رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾) خداوندا! آنها را موحِّد و یکتاپرست و نمازگزار بگردان؛ زیرا برپاداشتن نماز، یکی از بهترین عبادت‌های دینی است. پس هرکس آن را برپا دارد، دینش را برپاداشته است. (﴿فَٱجۡعَلۡ أَفۡ‍ِٔدَةٗ مِّنَ ٱلنَّاسِ تَهۡوِيٓ إِلَيۡهِمۡ﴾) پس دل‌های برخی از مردم را چنان کن که آنها را دوست بدارند؛ و جایی را که آنها ساکن هستند، دوست بدارند. خداوند دعای ابراهیم را پذیرفت؛ و از نسل اسماعیل، محمد صلی الله علیه وسلم را پدید آورد که فرزندان اسماعیل را به دین اسلام و آیین پدرشان ابراهیم دعوت کرد، و آنها دعوت وی را پذیرفتند و برپا دارندۀ نماز گردیدند. و خداوند حج خانۀ کعبه را -که ابراهیم، فرزندش را در محل آن سکونت داده بود- فرض گردانید. و سرِّ عجیبی در آن است که دل‌ها را به سوی خود جذب می‌نماید؛ مردم به حج می‌روند اما هیچ‌گاه از آن سیر نمی‌شوند، بلکه هر اندازه بنده بیشتر به آنجا برود، اشتیاق و علاقه‌اش افزون‌تر می‌گردد، و بیش از پیش مشتاق و شیفتۀ آن می‌شود. و سبب این امر آن است که خداوند این خانه را به خود نسبت داده است. (﴿وَٱرۡزُقۡهُم مِّنَ ٱلثَّمَرَٰتِ لَعَلَّهُمۡ يَشۡكُرُونَ﴾) و از میوه‌ها به آنان روزی ده، شاید که سپاسگزار باشند.وخداوند دعای او را پذیرفت، و انواع میوه‌جات به آنجا برده می‌شود و در تمامی فصول میوه‌های فراوانی در مکّۀ مکرّمه یافت می‌شود، و روزی و خوراکی‌ها از هرطرف به سوی آن سرازیر است.
#
{38} {ربَّنا إنك تعلم ما نُخفي وما نُعْلِنُ}؛ أي: أنت أعلم بنا منا، فنسألك من تدبيرك وتربيتك لنا أن تيسِّر لنا من الأمور التي نعلمها والتي لا نعلمها ما هو مُقتضى علمك ورحمتك. {وما يخفى على اللهِ من شيءٍ في الأرض ولا في السماء}: ومن ذلك هذا الدعاء الذي لم يَقْصِدْ به الخليل إلا الخير وكثرة الشكر لله ربِّ العالمين.
(38) (﴿رَبَّنَآ إِنَّكَ تَعۡلَمُ مَا نُخۡفِي وَمَا نُعۡلِنُ﴾) خدایا! تو نسبت به ما از ما داناتری. پس، از تدبیر و تربیت تو برای خود آن را می‌خواهیم که به مقتضای علم و رحمتت، کارهای پیدا و پنهانمان را برایمان آسان بگردانی.(﴿وَمَا يَخۡفَىٰ عَلَى ٱللَّهِ مِن شَيۡءٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِي ٱلسَّمَآءِ﴾) و هیچ چیز در زمین و آسمان بر خدا پوشیده نمی‌ماند. و از آن جمله است این دعا که قصد ابراهیم خلیل ـ علیه الصلاة والسلام ـ از آن، جز خیر و شکر فراوان برای خداوندِ پروردگار جهانیان نبود.
#
{39} {الحمد لله الذي وَهَبَ لي على الكِبَرِ إسماعيل وإسحاقَ}: فَهِبَتُهم من أكبر النعم، وكونهم على الكبر في حال الإياس من الأولاد نعمةٌ أخرى، وكونهم أنبياء صالحين أجلُّ وأفضل. {إنَّ ربِّي لسميع الدعاء}؛ أي: لقريب الإجابة ممن دعاه، وقد دعوتُه فلم يخيِّبْ رجائي.
(39) (﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى ٱلۡكِبَرِ إِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَۚ ﴾) ستایش خدای را که با وجود پیری و سن زیاد، اسماعیل و اسحاق ‌رابه من بخشید. این بزرگ‌ترین نعمت است؛ زیرا در حال پیری که ابراهیم فرزندی نداشت، خداوند به او فرزندی عطا کرد. نعمت بزرگ‌تر این بود که فرزندان او، صالح و پیامبر بودند. (﴿إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ ٱلدُّعَآءِ﴾) بی‌گمان اجابت پروردگارم، از کسی که او را می‌خواند، نزدیک است. و من او را فرا خواندم و امید مرا برآورد ساخت. سپس ابراهیم برای خود و فرزندانش دعا نمود و فرمود:
#
{40 ـ 41} ثم دعا لنفسه ولذرِّيَّته، فقال: {ربِّ اجعلني مقيم الصَّلاة ومن ذُرِّيَّتي ربَّنا وتقبَّل دُعاء. ربَّنا اغفِرْ لي ولوالديَّ وللمؤمنين يومَ يقومُ الحساب}: فاستجاب الله له في ذلك كلِّه؛ إلاَّ أنَّ دعاءه لأبيه إنما كان عن موعدةٍ وعدها إيَّاه، فلما تبيَّن له أنه عدوٌّ لله؛ تبرَّأ منه.
(40 - 41) خداوند دعای او را در همه این موارد پذیرفت، بجز دعای ابراهیم در حق پدرش که پذیرفته نشد، و دعای ابراهیم برای پدرش به خاطر وعده‌ای بود که به او داده بود. اما وقتی برای ابراهیم روشن شد که پدرش دشمن خداست از او بیزاری جست.
: 42 - 43 #
{وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصَارُ (42) مُهْطِعِينَ مُقْنِعِي رُءُوسِهِمْ لَا يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ (43)}.
وَلاَ تَحْسَبَنَّ اللّهَ غَافِلاً عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الأَبْصَارُ و خداوند را از آنچه که ستمکاران مي کنند بي خبر مي پندار. جز اين نيست که (کيفر) آنان را براي روزي که چشمان در آن خيره مي شوند به تاخير مي اندازد. مُهْطِعِينَ مُقْنِعِي رُءُوسِهِمْ لاَ يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاء شتابانند و در حالي که سر برافراشته اند و چشم بر هم نمي زنند و محل دلهايشان تهي است (به سوي ندا دهنده مي روند).
#
{42} هذا وعيدٌ شديد للظالمين وتسلية للمظلومين؛ يقول تعالى: {ولا تحسبنَّ الله غافلاً عما يعملُ الظالمون}: حيث أمهلهم وأدرَّ عليهم الأرزاق وتَرَكَهم يتقلَّبون في البلاد آمنين مطمئنِّين؛ فليس في هذا ما يدلُّ على حسن حالهم؛ فإنَّ الله يُملي للظالم ويُمْهِلُه ليزداد إثماً، حتى إذا أخذه؛ لم يُفْلِتْه، {وكذلك أخْذُ ربِّك إذا أخَذَ القُرى وهي ظالمةٌ إنَّ أخذَهُ أليمٌ شديدٌ}. والظلم ها هنا يشمل الظلم فيما بين العبد وربِّه وظلمه لعباد الله. {إنما يؤخِّرُهم ليوم تَشْخَصُ فيه الأبصارُ}؛ أي: لا تطرف من شدَّة ما ترى من الأهوال وما أزعجها من القلاقل.
(42) این، تهدید شدیدی است برای ستمگران، و دلجویی و تسلیتی است برای ستم‌دیدگان. خداوند متعال می‌فرماید: (﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱللَّهَ غَٰفِلًا﴾) گمان مبر که خداوند از کارهایی که ستمگران می‌کنند، بی‌خبر است. خداوند آنها را مهلت داده، و روزی فراوانی را به سوی آنان سرازیر نموده است، و در شهرها آرام و مطمئن به تفریح و گردش می‌پردازند. این دلیلی بر خوب بودن حالت آنها نیست؛ زیرا خداوند به ستمگران مهلت می‌دهد تا بیشتر گناه انجام دهند، اما وقتی که آنها را گرفت، دیگر رهایشان نمی‌کند: ﴿وَكَذَٰلِكَ أَخۡذُ رَبِّكَ إِذَآ أَخَذَ ٱلۡقُرَىٰ وَهِيَ ظَٰلِمَةٌۚ إِنَّ أَخۡذَهُۥٓ أَلِيمٞ شَدِيدٌ﴾ و این چنین است عذاب پروردگارت، آنگاه که اهل آبادی‌ها را درحالی‌که ستمگر بودند، به عذاب خود گرفتار نمود، بی‌گمان مجازات او دردناک وسخت است. و ظلم در اینجا، شامل ظلم بنده در حق پروردگار، و نیز ظلم او در حق بندگان خدا می‌شود. (﴿إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمۡ لِيَوۡمٖ تَشۡخَصُ فِيهِ ٱلۡأَبۡصَٰرُ﴾[کیفر] آنان را، برای روزی که چشمان در آن خیره می‌شوند، به تأخیر می‌اندازد؛ روزی که چشمان از حرکت بازمانده، و از هراس و وحشت آن روز، پلک‌ها بر هم نهاده نمی‌شوند.
#
{43} {مُهْطِعينَ}؛ أي: مسرعين إلى إجابة الداعي حين يدعوهم إلى الحضور بين يدي الله للحساب، لا امتناعَ لهم ولا محيص ولا ملجأ، {مُقنعي رؤوسهم}؛ أي: رافعيها، قد غُلَّتْ أيديهم إلى الأذقان، فارتفعت لذلك رؤوسهم، {لا يرتدُّ إليهم طرفُهم وأفئِدَتُهم هواء}؛ أي: أفئدتهم فارغةٌ من قلوبهم، قد صعدت إلى الحناجر، لكنَّها مملوءةٌ من كل همٍّ وغمٍّ وحزن وقلق.
(43) (﴿مُهۡطِعِينَ﴾) یک راسـت به سـوی نـدا دهندۀ محشر می‌شتابند، و به منظور اجابتِ ندادهنده، آنگاه که آنان را برای حضور در بارگاه خداوند فرا می‌خواند، می‌شتابند و نمی‌توانند از حضور در آنجا امتناع ورزند، و پناهگاهی ندارند. (﴿ مُقۡنِعِي رُءُوسِهِمۡ﴾) سرهایشان را بالا گرفته، و دستانشان زیرِ زنخدانشان بسته شده است، بنابراین سرهایشان بالا است، (﴿لَا يَرۡتَدُّ إِلَيۡهِمۡ طَرۡفُهُمۡۖ وَأَفۡ‍ِٔدَتُهُمۡ هَوَآءٞ﴾) و چشمانشان فرو بسته نمی‌شود و محل دل‌هایشان تهی است. و ـ دل‌هایشان ـ به حلقوم رسیده، و آکنده از غم و ناراحتی و پریشانی است.
: 44 - 46 #
{وَأَنْذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأْتِيهِمُ الْعَذَابُ فَيَقُولُ الَّذِينَ ظَلَمُوا رَبَّنَا أَخِّرْنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ نُجِبْ دَعْوَتَكَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَوَلَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ مَا لَكُمْ مِنْ زَوَالٍ (44) وَسَكَنْتُمْ فِي مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَتَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنَا بِهِمْ وَضَرَبْنَا لَكُمُ الْأَمْثَالَ (45) وَقَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ وَعِنْدَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ وَإِنْ كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ (46)}.
وَأَنذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأْتِيهِمُ الْعَذَابُ فَيَقُولُ الَّذِينَ ظَلَمُواْ رَبَّنَا أَخِّرْنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ نُّجِبْ دَعْوَتَكَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَوَلَمْ تَكُونُواْ أَقْسَمْتُم مِّن قَبْلُ مَا لَكُم مِّن زَوَالٍ و مردم را از روزي بترسان که عذاب به سراغشان مي آيد آنگاه که ستمکاران مي گويند: «پروردگارا! ما را تا مدتي مهلت بده تا دعوتت را بپذيريم و از پيامبران پيروي کنيم» (به آنان گفته مي شود): «مگر پيش از اين سوگند نخورديد که شما را زوالي نيست و از بين نمي رويد؟» وَسَكَنتُمْ فِي مَسَـاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ وَتَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنَا بِهِمْ وَضَرَبْنَا لَكُمُ الأَمْثَالَ و در منازل کساني که برخودشان ستم کردند سکونت گزيديد، و برايتان روشن شد که با آنها چگونه رفتار کرديم، و مثالها برايتان زديم. وَقَدْ مَكَرُواْ مَكْرَهُمْ وَعِندَ اللّهِ مَكْرُهُمْ وَإِن كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ و بي گمان آنان دسيسه و مکرشان را به کار بردند، و مکرشان با خدا است، هر چند مکرشان چنان شديد بود که کوهها به سبب آن از جاي برکنده مي شد.
#
{44} يقول تعالى لنبيِّه محمد - صلى الله عليه وسلم -: {وأنذِرِ الناس يوم يأتيهم العذابُ}؛ أي: صف لهم صفة تلك الحال، وحذِّرهم من الأعمال الموجبة للعذاب، الذي حين يأتي في شدائده وقلاقله، فيقول الذين ظلموا بالكفر والتكذيب وأنواع المعاصي، نادمين على ما فعلوا، سائلين للرجعة في غير وقتها: {ربَّنا أخِّرْنا إلى أجل قريبٍ}؛ أي: رُدَّنا إلى الدُّنيا؛ فإنَّا قد أبصرنا؛ {نُجِبْ دعوتَكَ}: والله يدعو إلى دار السلام، {ونتَّبع الرُّسل}: وهذا كلُّه لأجل التخلُّص من العذاب الأليم، وإلاَّ؛ فهم كَذَبَةٌ في هذا الوعد؛ فلو رُدُّوا لعادوا لما نهوا عنه، ولهذا يوبَّخون ويُقال لهم: {أولم تكونوا أقسمتُمْ من قبلُ ما لكم من زوالٍ}: عن الدُّنيا وانتقال إلى الآخرة؛ فها قد تبيَّن لكم حنثكم في إقسامكم وكذبكم فيما تدَّعون.
(44) خداوند متعال به پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: (﴿وَأَنذِرِ ٱلنَّاسَ يَوۡمَ يَأۡتِيهِمُ ٱلۡعَذَابُ﴾) و مردم را از روزی بترسان که عذاب به سراغشان می‌آید؛ یعنی آن حالات را برایشان بیان کن، و آنان را از اعمالی که موجب عذاب سخت و هولناک می‌شود، برحذر دار. (﴿فَيَقُولُ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ﴾) آنگاه کسانی که با ارتکاب کفر و تکذیب و انواع گناه بر خود ستم کرده‌اند، پشیمان شده؛ و از خداوند می‌خواهند تا آنان را به دنیا باز گرداند، درحالی که چنین چیزی مقدور نیست. آنان می‌گویند: (﴿رَبَّنَآ أَخِّرۡنَآ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِيبٖ﴾) پروردگارا! ما را به دنیا برگردان، به درستی که ما [حقیقت و صداقت گفتار شما را] مشاهده کردیم. (﴿نُّجِبۡ دَعۡوَتَكَ﴾) تا دعوت تو را بپذیریم، چون خداوند به بهشت و خانۀ امن دعوت می‌کند، (﴿وَنَتَّبِعِ ٱلرُّسُلَ﴾) و از پیامبران پیروی کنیم. واینها همه به خاطر آرزوی رهایی از عذاب دردناک است؛ وگرنه آنها در وعده‌ای که می‌دهند، دروغ می‌گویند. ﴿وَلَوۡ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنۡهُ﴾ و اگر چنانچه به دنیا بازگردانده شوند، به آنچه از آن نهی شده‌اند، باز می‌گردند. بنابراین مورد سرزنش قرار می‌گیرند، و به آنها گفته می‌شود: (﴿أَوَ لَمۡ تَكُونُوٓاْ أَقۡسَمۡتُم مِّن قَبۡلُ مَا لَكُم مِّن زَوَالٖ﴾) مگر پیش از این سوگند یاد نکرده بودید که شما را زوالی نیست و به جهان آخرت برده نمی‌شوید؟! اما اکنون برایتان روشن شده که سوگندتان بیهوده بوده و شکسته شده است، و دروغ گفته‌اید.
#
{45} {و} ليس عليكم قاصر في الدنيا من أجل الآيات البينات، بل {سكنتُم في مساكن الذين ظلموا أنفُسَهم وتبيَّن لكم كيف فعلنا بهم}: من أنواع العقوبات، وكيف أحلَّ الله بهم العقوبات حين كذَّبوا بالآيات البينات، {وضَرَبْنا لكم الأمثالَ}: الواضحة التي لا تَدَعُ أدنى شكٍّ في القلب إلا أزالته، فلم تنفعْ فيكم تلك الآيات، بل أعرضتُم ودمتُم على باطلكم، حتى صار ما صار، ووصلتُم إلى هذا اليوم الذي لا ينفع فيه اعتذارُ مَنِ اعتذر بباطل.
(45) (﴿وَسَكَنتُمۡ فِي مَسَٰكِنِ ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَتَبَيَّنَ لَكُمۡ كَيۡفَ فَعَلۡنَا بِهِمۡ﴾) و در منازل و سرزمین کسانی که برخودشان ستم کردند، سکونت گزیدید، و برایتان روشن شد که با آنان چگونه رفتار کردیم، و چگونه آنها را به انواع عذاب گرفتار ساختیم، آنگاه که آیات روشن الهی را تکذیب کردند، (﴿وَضَرَبۡنَا لَكُمُ ٱلۡأَمۡثَالَ﴾) و مثال‌های واضح را که کوچک‌ترین شک و تردیدی در دل باقی نمی‌گذارد، برایتان زدیم. این معجزات و نشانه‌ها در مورد آنان مفید واقع نشد، بلکه همچنان بر باطل خود ماندند تا اینکه به روزی رسیدند که در آن هیچ عذری پذیرفتنی نیست.
#
{46} {وقد مكروا}؛ أي: المكذِّبون للرسل {مكرَهم}: الذي وصلت إراداتهم وقدرهم عليه، {وعند الله مكرُهُم}؛ أي: هو محيطٌ به علماً وقدرةً، فإنه عاد مكرُهم عليهم، ولا يَحيق المكر السيئ إلاَّ بأهله. {وإنْ كان مكرُهُم لِتَزولَ منه الجبالُ}؛ أي: ولقد كان مكرُ الكفار المكذِّبين للرسل بالحقِّ وبمن جاء به من عظمه لِتَزولَ الجبالُ الراسيات بسببه عن أماكنها؛ أي: مكروا مكراً كُبَّاراً لا يُقادَرُ قَدْرُه، ولكن الله ردَّ كيدهم في نحورهم. ويدخل في هذا كلُّ مَنْ مكر من المخالفين للرسل لينصر باطلاً أو يبطل حقًّا، والقصد أنَّ مكرهم لم يغنِ عنهم شيئاً ولم يضرَّوا الله شيئاً، وإنَّما ضروا أنفسهم.
(46) (﴿وَقَدۡ مَكَرُواْ مَكۡرَهُمۡ﴾) و کسانی که پیامبران را تکذیب کردند، مکر و نیرنگ نمودند؛ مکری که بر عملی کردن آن توانایی داشتند. (﴿وَعِندَ ٱللَّهِ مَكۡرُهُمۡ﴾) و آگاهی و قدرت خداوند، مکر و نیرنگ آنان را احاطه نموده و نیرنگ و مکرشان را به خودشان بازگرداند: ﴿وَلَا يَحِيقُ ٱلۡمَكۡرُ ٱلسَّيِّئُ إِلَّا بِأَهۡلِهِۦۚ﴾ و مکر بد، جز دامان صاحبانش را نمی‌گیرد. (﴿وَإِن كَانَ مَكۡرُهُمۡ لِتَزُولَ مِنۡهُ ٱلۡجِبَالُ﴾) هرچند مکر و نیرنگ کافران، که پیامبران را تکذیب می‌کردند، چنان بزرگ بود که به سبب آن کوه‌های محکم از جای برکنده می‌شد؛ یعنی ﴿وَمَكَرُواْ مَكۡرٗا كُبَّارٗا﴾ مکر و نیرنگ بسیار بزرگی نمودند، که میزان بزرگی آن، قابل برآورد نیست. اما خداوند نیرنگشان را به خودشان باز گرداند. و این شامل هر مخالفی است که با پیامبران مخالفت ورزد، و برای یاری کردن باطل و یا ابطال حق، مکر و نیرنگ نماید. خلاصۀ مطلب اینکه، مکرشان چیزی را از آنان دور نساخت وفایده‌ای به آنان نرسانید؛ و با مکرخود، کوچک‌ترین زیانی را به خداوند نرساندند، بلکه به خودشان زیان وارد نمودند.
: 47 - 52 #
{فَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَامٍ (47) يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ (48) وَتَرَى الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ (49) سَرَابِيلُهُمْ مِنْ قَطِرَانٍ وَتَغْشَى وُجُوهَهُمُ النَّارُ (50) لِيَجْزِيَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ (51) هَذَا بَلَاغٌ لِلنَّاسِ وَلِيُنْذَرُوا بِهِ وَلِيَعْلَمُوا أَنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَلِيَذَّكَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ (52)}
فَلاَ تَحْسَبَنَّ اللّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَامٍ پس گمان مبر که خداوند وعده اي را که به پيامبرانش داده است خلاف مي کند، بي گمان خداوند چيره و انتقام گيرنده است. يَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَيْرَ الأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُواْ للّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ در آن روزي که زمين و زمين ديگري و آسمانها به آسمانهاي ديگري تبديل شده و بندگان براي محاسبه ي خداوند يگانۀ قهار از قبرهايشان خارج مي شوند . وَتَرَى الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ مُّقَرَّنِينَ فِي الأَصْفَادِ و گناهکاران را در آن روز مي بيني که با هم در زنجيره ها بسته شده اند سَرَابِيلُهُم مِّن قَطِرَانٍ وَتَغْشَى وُجُوهَهُمْ النَّارُ و لباسهايشان از «قطران» است و آتش چهره هايشان را مي پوشاند. لِيَجْزِي اللّهُ كُلَّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ إِنَّ اللّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ تا خداوند هر کس را مطابق آنچه که انجام داده است کيفر مي دهد، بي گمان خداوند حسابرس سريعي است. هَـذَا بَلاَغٌ لِّلنَّاسِ وَلِيُنذَرُواْ بِهِ وَلِيَعْلَمُواْ أَنَّمَا هُوَ إِلَـهٌ وَاحِدٌ وَلِيَذَّكَّرَ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ اين (قرآن) ابلاغي است براي مردمان تا بدان بيم يابند و بدانند که فقط او معبود يگانه است و تا خردمندان پند و اندرز گيرند.
#
{47} يقول تعالى: {فلا تحسبنَّ الله مُخْلِفَ وعدِهِ رسلَه}: بنجاتهم ونجاة أتباعهم وسعادتهم، وإهلاك أعدائهم وخذلانهم في الدنيا وعقابهم في الآخرة؛ فهذا لا بدَّ من وقوعه؛ لأنَّه وعد به الصادقُ قولاً على ألسنة أصدق خلقه، وهم الرسل، وهذا أعلى ما يكون من الأخبار، خصوصاً وهو مطابقٌ للحكمة الإلهيَّة والسنن الربانيَّة وللعقول الصحيحة، والله تعالى لا يعجزه شيءٌ؛ فإنَّه {عزيزٌ ذو انتقام}؛ أي: إذا أراد أن ينتقم من أحدٍ؛ فإنه لا يفوته ولا يعجزه، وذلك في يوم القيامة.
(47) خداوند متعال می‌فرماید: (﴿فَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱللَّهَ مُخۡلِفَ وَعۡدِهِۦ رُسُلَهُۥٓ﴾) پس گمان مبر که خداوند وعده‌ای را که به پیامبران داده است -مبنی بر اینکه آنها و پیروانشان را نجات می‌دهد و آنها را خوشبخت می‌نماید و دشمنانشان را در دنیا خوار می‌گرداند و در آخرت عذاب می‌دهد- خلاف می‌کند، بلکه حتماً این چیز به وقوع خواهد پیوست؛ زیرا خداوندِ صادق این وعده را داده، و این وعده بر زبان راستگوترین مخلوقاتش؛ یعنی پیامبران، اعلام شده است. و این عالی‌ترین و درست‌ترین خبر است، به ویژه که با حکمت الهی و قوانین خداوند و عقل‌های درست مطابق است.(﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٞ ذُو ٱنتِقَامٖ﴾) بدون شک هیچ چیز خداوند را ناتوان نمی‌کند؛ زیرا او چیره و انتقام گیرنده است.
#
{48} {يوم تُبَدَّلُ الأرضُ غير الأرض والسمواتُ}: تُبَدَّلُ غيرَ السماوات، وهذا التبديل تبديل صفات لا تبديل ذات؛ فإنَّ الأرض يوم القيامة تُسَوَّى وتُمَدُّ كمدِّ الأديم، ويُلقى ما على ظهرها من جبل ومَعْلَم، فتصير قاعاً صفصفاً، لا ترى فيها عوجاً ولا أمتاً، وتكونُ السماء كالمهل من شدَّة أهوال ذلك اليوم، ثم يطويها الله تعالى بيمينه. {وبرزوا}؛ أي: الخلائق من قبورهم إلى يوم بعثهم ونشورهم في محلٍّ لا يخفى منهم على الله شيء، {لله الواحد القهار}؛ أي: المنفرد بعظمته وأسمائه وصفاته وأفعاله العظيمة وقهره لكلِّ العوالم؛ فكلُّها تحت تصرُّفه وتدبيره؛ فلا يتحرَّك منها متحرِّك، ولا يسكنُ ساكنٌ إلاَّ بإذنِهِ.
(48) و خداوند هرگاه بخواهد از کسی انتقام بگیرد، بدون شک هیچ کسی نمی‌تواند از دست او در رود، یا او را ناتوان نماید؛ و آن در روز قیامت است، (﴿يَوۡمَ تُبَدَّلُ ٱلۡأَرۡضُ غَيۡرَ ٱلۡأَرۡضِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ﴾) روزی که زمین به زمین دیگری، و آسمان‌ها به آسمان‌های دیگری تبدیل می‌شوند؛ و دگرگونی در صفات و حالت زمین و آسمان‌ها پدید می‌آید، نه اینکه خود زمین و آسمان‌ها و ماهیت آنها به چیز دیگری تبدیل شود؛ زیرا در روز قیامت، زمین هموار و صاف گشته، و همانند چرم دباغ شده، پهن می‌شود، و کوه‌ها و بلندی‌هایی که روی آن قراردارد، برداشته شده، و زمین تبدیل به بیابان مسطح می‌گردد و هیچ فراز و نشیبی در آن وجود نخواهد داشت. و آسمان از شدتِ فجایع آن روز، همانند مس، ذوب می‌شود، سپس خداوند با دست راست خویش، آن را درهم می‌پیچد. (﴿وَبَرَزُواْ﴾) و مردم از قبرهایشان بر می‌خیزند، و به سوی رستاخیز و حشر می‌روند، و در محلی جمع می شوند که هیچ چیز از آنها بر خداوند پنهان نمی‌ماند. (﴿لِلَّهِ ٱلۡوَٰحِدِ ٱلۡقَهَّارِ﴾) و مردم، جهت محاسبۀ خداوند یگانۀ قهار، از قبرهایشان خارج می‌شوند؛ خداوندی که در عظمت و اسما و صفات و کارهایش، یگانه و بی‌همتا است، و بر همۀ آفریده‌های جهان چیره است، و همه تحت تصرف و تدبیر او هستند. پس هیچ موجود زنده‌ای جز به اجازۀ او حرکت نمی‌کند.
#
{49} {وترى المجرمين}؛ أي: الذين وصفُهم الإجرامُ وكثرة الذنوب في ذلك اليوم، {مقرَّنين في الأصفادِ}؛ أي: يُسَلْسَلُ كلُّ أهل عمل من المجرمين بسلاسل من نارٍ، فيُقادون إلى العذاب في أذلِّ صورة وأشنعها وأبشعها.
(49) (﴿وَتَرَى ٱلۡمُجۡرِمِينَ﴾) و کسانی را که جنایت کردن از ویژگی آنان بوده و زیاد گناه می‌کردند، در آن روز می‌بینی، (﴿مُّقَرَّنِينَ فِي ٱلۡأَصۡفَادِ﴾) که با هم در غل و زنجیرها بسته شده‌اند؛ یعنی اهل هر معصیتی با زنجیرهای آتشین با هم بسته شده، و در بدترین و خوارترین حالت به سوی عذاب برده می‌شوند.
#
{50} {سرابيلُهم}؛ أي: ثيابهم {من قَطِرانٍ}: وذلك لشدَّة اشتعال النار فيهم وحرارتها ونتن ريحها، {وتَغْشى وجوهَهم}: التي هي أشرف ما في أبدانهم {النارُ}؛ أي: تحيط بها، وتَصلاها من كل جانب، وغير الوجوه من باب أولى وأحرى.
(50) (﴿سَرَابِيلُهُم مِّن قَطِرَانٖ﴾) لباس‌هایشان از «قطران» است، و این به خاطر شدت اشتعال و گرمی و بدبویی آن است. (﴿وَتَغۡشَىٰ وُجُوهَهُمُ ٱلنَّارُ﴾) و چهره‌هایشان را که بهترین عضو بدنشان است، آتش فرو می‌پوشاند و آن را احاطه می‌نماید و از هر طرف آن را می‌سوزاند. و دیگر جاها را، به طریق اولی می‌سوزاند. پس خداوند بر آنان ستم نمی‌کند، بلکه این عذاب، کیفر و سزای اعمالی است که مرتکب شده‌اند. بنابراین خداوند متعال می‌فرماید:
#
{51} وليس هذا ظلماً من الله [لهم]، وإنما هو جزاءٌ لما قدَّموا وكسبوا، ولهذا قال تعالى: {لِيَجْزِيَ الله كلَّ نفس ما كَسَبَتْ}: من خير وشرٍّ بالعدل والقِسْط الذي لا جَوْر فيه بوجه من الوجوه. {إنَّ الله سريعُ الحساب}؛ كقوله تعالى: {اقتربَ للناس حسابُهم وهم في غفلةٍ معرضونَ}، ويُحتمل أن معناه سريع المحاسبة؛ فيحاسِبُ الخلق في ساعة واحدةٍ كما يرزقهم ويدبِّرهم بأنواع التدابير في لحظة واحدةٍ، لا يشغَلُه شأنٌ عن شأنٌ، وليس ذلك بعسير عليه.
(51) (﴿لِيَجۡزِيَ ٱللَّهُ كُلَّ نَفۡسٖ مَّا كَسَبَتۡ﴾) تا خداوند هر کس را، مطابق آنچه از خیر و شر انجام داده است، با عدل و انصاف سزا و پاداش بدهد. (﴿إِنَّ ٱللَّهَ سَرِيعُ ٱلۡحِسَابِ﴾) بی‌گمان خداوند حسابرس سریعی است. همچنان‌که می‌فرماید: ﴿ٱقۡتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمۡ وَهُمۡ فِي غَفۡلَةٖ مُّعۡرِضُونَ﴾ محاسبۀ مردمان نزدیک است، درحالی که آنان غافل و رویگـردان می‌باشند. و احتمال دارد که معـنی آیه چنـین باشـد: خـداونـد در محاسبۀ بندگانش، سریع و تند است؛ و در یک لحظه، آنان را مورد محاسبه قرار می‌دهد، همچنان‌که در یک لحظه، تدابیر زیادی را در مورد بندگانش اتخاذ می‌کند و انجام هیچ کاری او را از انجام کاری دیگر باز نمی‌دارد. و برای خداوند هیچ چیزی مشکل و سخت نیست.
#
{52} فلما بيَّن البيان المبين في هذا القرآن؛ قال في مدحه: {هذا بلاغٌ للناس}؛ أي: يتبلَّغون به ويتزوَّدون إلى الوصول إلى أعلى المقامات وأفضل الكرامات؛ لما اشتمل عليه من الأصول والفروع وجميع العلوم التي يحتاجها العباد، {ولِيُنْذَروا به}: لما فيه من الترهيب من أعمال الشرِّ وما أعدَّ الله لأهلها من العقاب، {ولِيَعْلموا أنَّما هو إلهٌ واحدٌ}: حيث صرف فيه من الأدلَّة والبراهين على ألوهيَّته ووحدانيَّته ما صار ذلك حق اليقين، {ولِيَذَّكَّرَ أولو الألباب}؛ أي: العقول الكاملة ما ينفعهم فيفعلونه وما يضرُّهم فيتركونه، وبذلك صاروا أولي الألباب والبصائر؛ إذ بالقرآن ازدادت معارفهم وآراؤهم، وتنوَّرت أفكارهم لَمَّا أخذوه غضًّا طريًّا؛ فإنَّه لا يدعو إلاَّ إلى أعلى الأخلاق والأعمال وأفضلها، ولا يستدلُّ على ذلك إلا بأقوى الأدلة وأبينها، وهذه القاعدة إذا تدرَّب بها العبد الذكيُّ؛ لم يزل في صعود ورقيٍّ على الدوام في كلِّ خصلة حميدة. والحمد لله رب العالمين.
(52) پس از آنکه خداوند متعال به‌طور مبسوط در رابطه با این قرآن سخن گفت، در مدح و ستایش آن فرمود: (﴿هَٰذَا بَلَٰغٞ لِّلنَّاسِ﴾) این قرآن ابلاغی است برای مردم، و می‌توانند از آن، برای رسیدن به ‌بالاترین مقام وبهترین ارزش‌ها توشه بر ‌گیرند؛ زیرا اصول و فروع همۀ دانش‌هایی که ‌بندگان بدان نیازدارند، در آن موجود است. (﴿وَلِيُنذَرُواْ بِهِۦ﴾) و تا بدان بیم یابند؛ چون آدمی در قرآن، از ارتکاب اعمال شر برحذر داشته شده؛ و عذابی را که خداوند برای بدکاران آماده نموده، بیان کرده است. (﴿وَلِيَعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا هُوَ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ﴾) و تا بدانند که فقط او [خداوند] معبود یگانه است. و در قرآن، دلایل و حجت‌های فراوانی بر الوهیت و یگانگی خداوند، به ‌صورت‌های گوناگون بیان شده است، تا جایی‌که ‌این قضیه بسیار قطعی و روشن است. (﴿وَلِيَذَّكَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾) و تا خردمندان و کسانی که دارای عقل‌های کامل هستند، پند و اندرز گیرند؛ و آنچه را که به سودشان می‌باشد، انجام دهند؛ و از آنچه که به زیانشان است، دوری نمایند. و هرگاه چنین کنند، اهل عقل و خرد و بینش می‌شوند؛ زیرا به سبب پیروی از قرآن، معارف و اندیشه‌هایشان رشد نموده و افکارشان روشن می‌گردد. و قرآن، آدمی را به والاترین اخلاق و بهترین اعمال فرا می‌خواند، و در این راستا، از قوی‌ترین و روشن‌ترین دلایل استفاده می‌کند. و هرگاه بنده در این مسیر بکوشد، همواره راه ترقی و صعود را خواهد پیمود. «وَالحَمدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین».
* * *