بسم الله الرحمن الرحيم
{المر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ (1)}.
المر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَالَّذِيَ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ الْحَقُّ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يُؤْمِنُونَ الف. لاكم. ميم. راء. اين آيات كتاب قرآن است، و آنچه كه از سوي پروردگارت به سوي تو نازل شده حق است، ولي بيشتر مردم ايمان نمي آورند.
#
{1} يخبر تعالى أنَّ هذا القرآن هو آيات الكتاب الدالَّة على كلِّ ما يحتاج إليه العباد من أصول الدين وفروعه، وأن الذي أُنزلَ إلى الرسول من ربِّه هو الحقُّ المُبين؛ لأنَّ أخباره صدق وأوامره ونواهيه عدلٌ مؤيَّدة بالأدلَّة والبراهين القاطعة؛ فمن أقبل عليه وعلى علمه؛ كان من أهل العلم بالحقِّ الذي يوجب لهم علمهم العمل بما أحب الله. {ولكنَّ أكثر الناس [لا يؤمنون]}: بهذا القرآن: إمّا جهلاً وإعراضاً عنه وعدم اهتمام به، وإما عناداً وظلماً؛ فلذلك أكثر الناس غير منتفعين به؛ لعدم السبب الموجب للانتفاع.
(1) خداوند متعال خبر میدهد که این قرآن، نشانهها و آیاتی را در بردارد که بندگان را به تمام اصول و فروع دین راهنمایی مینماید. قرآن، کتابی است که از سوی پروردگار نازل شده، و حق آشکار است؛ زیرا تمامی آنچه را که از آن خبر داده، راست است، و دستورات و نواهی آن مبتنی بر عدل میباشد، و با دلیل و حجتهای قاطع مورد تایید قرار گرفته است. پس هرکس به فراگرفتن قرآن و علوم آن روی بیاورد، از زمرۀ کسانی خواهد بود که به حق آگاهی دارند، حقی که آگاهی یافتن از آن، باعث میشود تا آدمی به آنچه خداوند دوست دارد عمل نماید. (
﴿ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يُؤۡمِنُونَ﴾) ولی بیشتر مردم از روی نادانی و اعراض و بیمبالاتی و یا از روی عناد و ستمگری به این قرآن ایمان نمیآورند. پس بیشتر مردم از آن بهره مند نمیشوند؛ چون ایمان که باعث بهره بردن از آن است، در درون آنان وجود ندارد.
{اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقَاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ (2) وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ وَأَنْهَارًا وَمِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (3) وَفِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِيلٌ صِنْوَانٌ وَغَيْرُ صِنْوَانٍ يُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (4)}
اللّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لأَجَلٍ مُّسَمًّى يُدَبِّرُ الأَمْرَ يُفَصِّلُ الآيَاتِ لَعَلَّكُم بِلِقَاء رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ خداوند ذاتي است که آسمانها را بدون ستون هايي که آنها را ببينيد بر پا داشت، آن گاه بر عرش بلند و مرتفع گرديد، و خورشيد و ماه را رام کرد، هر يک تا زمان معين روان است، خداوند کار هستي را تدبير مي کند و او آيات را بيان مي دارد تا شما به لقاي پروردگارتان يقين حاصل کنيد.
وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الأَرْضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ وَأَنْهَارًا وَمِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ و او ذاتي است که زمين را گسترانيد و در آن کوهها و رودها قرار داد و از هر ميوه اي جفتي دوگانه آفريد، شب را بر روز مي پوشاند، بي گمان در اين
(امور) نشانه هايي است براي آنان که مي انديشند.
وَفِي الأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِّنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِيلٌ صِنْوَانٌ وَغَيْرُ صِنْوَانٍ يُسْقَى بِمَاء وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِي الأُكُلِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ و در روي زمين قطعه زمينهاي به هم پيوسته و باغهايي از درختان انگور و کشتزارها وجود دارد، و درختان خرماي هم ريشه و نا هم ريشه که با يک آب آبياري مي شوند، اما برخي را از لحاظ طعم بر برخي ديگر برتري مي دهيم، بي گمان در اين نشانه هايي است براي کساني که خرد مي ورزند.
#
{2} يخبر تعالى عن انفراده بالخلق والتدبير والعظمة والسلطان الدالِّ على أنه وحده المعبود الذي لا تنبغي العبادة إلاَّ له، فقال: {الله الذي رفعَ السموتِ}: على عظمها واتِّساعها بقدرته العظيمة، {بغير عَمَدٍ تَرَوْنها}؛ أي: ليس لها عَمَدٌ من تحتها؛ فإنَّه لو كان لها عَمَدٌ؛ لرأيتُموها، {ثم}: بعدما خلق السماواتِ والأرض، {استوى على العرش}: العظيم، الذي هو أعلى المخلوقات، استواءً يَليق بجلاله ويناسب كماله. {وسخَّر الشمس والقمر}: لمصالح العباد ومصالح مواشيهم وثمارهم. {كلٌّ}: من الشمس والقمر، {يَجْري}: بتدبير العزيز العليم {إلى أجل مسمّى}: بسير منتظم لا يفتُران ولا يَنِيان حتى يجيء الأجل المسمَّى، وهو طيُّ الله هذا العالم ونقلهم إلى الدار الآخرة التي هي دار القرار؛ فعند ذلك يطوي الله السماواتِ ويبدِّلها ويُغَيِّر الأرض ويبدِّلها، فتكوَّر الشمس والقمر و [يُجمع] بينهما فيلقيانِ في النار؛ ليرى من عبدهما أنَّهما غير أهل للعبادة، فيتحسَّر بذلك أشدَّ الحسرة، وليعلم الذين كفروا أنَّهم كانوا كاذبين. وقوله: {يدبِّر الأمر يفصِّلُ الآياتِ}: هذا جمعٌ بين الخلق والأمر؛ أي: قد استوى الله العظيم على سرير الملك؛ يدبِّر الأمور في العالم العلويِّ والسفليِّ، فيخلق ويرزق، ويغني ويُفْقِر، ويرفع أقواماً ويضع آخرين، ويعزُّ ويذلُّ، ويَخْفِضُ ويرفعُ، ويَقيلُ العثراتِ، ويفرِّجُ الكربات، وينفذُ الأقدار في أوقاتها التي سبق بها علمهُ وجرى بها قلمه، ويرسل ملائكته الكرام لتدبير ما جعلهم على تدبيرِهِ، وينزِّل الكتب الإلهية على رسله، ويبين ما يحتاجُ إليه العباد من الشرائع والأوامر والنواهي، ويفصِّلها غايةَ التفصيل ببيانها وإيضاحها وتمييزها. {لعلَّكم}: بسبب ما أخرج لكم من الآيات الأفقيَّة والآيات القرآنيَّة، {بلقاء ربِّكم توقنون}: فإنَّ كثرة الأدلَّة وبيانها ووضوحها من أسباب حصول اليقين في جميع الأمور الإلهيَّة، خصوصاً في العقائد الكبار؛ كالبعث والنشور والإخراج من القبور.
وأيضاً؛ فقد عُلم أنَّ الله تعالى حكيمٌ؛ لا يخلُق الخلق سدىً، ولا يتركهم عبثاً؛ فكما أنَّه أرسل رسله وأنزل كتبه لأمر العباد ونهيهم؛ فلا بدَّ أن ينقلَهم إلى دار يحلُّ فيهم جزاؤه؛ فيجازي المحسنين بأحسن الجزاء، ويجازي المسيئين بإساءتهم.
(2) خداوند متعال خبر میدهد که او در آفرینش و تدبیر امور جهان یگانه است، و در شکوه و فرمانروایی یکتاست. پس تنها او معبود است و عبادت جز برای او شایسته نیست.
بنابراین فرمود: (
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي رَفَعَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ﴾) خداوند ذاتی است که آسمانها را با وجود بزرگی و گستردگی آنها، با قدرت بیکران خویش برپا داشت. (
﴿بِغَيۡرِ عَمَدٖ تَرَوۡنَهَا﴾) بدون اینکه زیر آسمانها ستونی وجود داشته باشد؛ زیرا اگر ستونی بود، شما آن را میدیدید. (
﴿ثُمَّ﴾) پس از اینکه خداوند آسمانها و زمینرا آفرید، (
﴿ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ﴾) بر عرش که بزرگترینِ آفریدهها است، بلند و مرتفع گردید، آن گونه که شایستۀ بزرگی اوست و آن طور که مناسبِ کمال او میباشد. (
﴿وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ﴾) و خورشید و ماه را در راستای منافع بندگان و چهارپایان، و به منظور فراهم شدن میوههایشان رام کرد. (
﴿كُلّٞ يَجۡرِي لِأَجَلٖ مُّسَمّٗى﴾) هریک از خورشید و ماه، برحسب تدبیر خداوند توانا و دانا تا مدت مشخص در گردش و حرکت منظم به سر میبرند، و آنها سست وخسته نمیشوند تا آن وقت که زمان مشخص فرا میرسد؛ و آن، زمانی است که خداوند بساط جهان هستی را بر میچیند، و مردم را به جهان آخرت میبرد که سرای همیشگی است. پس در آن وقت خداوند آسمانها را در هم میپیچد، و زمین را دگرگون میسازد. و خورشید و ماه بیفروغ گشته و هر دو را در آتش میاندازد تا کسانی که خورشید و ماه را میپرستیدند، بدانند که این دو سزاوار عبادت نیستند، و آن وقت به شدت حسرت میخورند، و کافران به دروغگویی خود پی میبرند. (
﴿يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَ يُفَصِّلُ ٱلۡأٓيَٰتِ﴾) خداوند کار هستی را تدبیر مینماید، و آیات را بیان میدارد؛ هم جهان هستی را آفریده، و هم به تشریع احکام میپردازد. یعنی خداوند بزرگ، بر تخت پادشاهی بلند و مرتفع گردید و امور جهان بالا و پائین را تدبیر مینماید. پس میآفریند و روزی میدهد، و عدهای را ثروتمند مینماید و برخی را فقیر میکند، و مقام گروهی را بالا میبرد و کسانی را ذلیل میکند و منزلت آنان را پایین میآورد، و از لغزشها چشمپوشی مینماید، مشکلات و سختیها را دور میکند، و قضا و قدر خود را در اوقات مناسب جاری مینماید، قضا و قدری که از پیش به آن آگاهی دارد و قلمش بر انجام آن جاری شده است، و فرشتگان بزرگوار خود را برای تدبیر آنچه که آنان را مامور اجرای آن گردانده است، میفرستد. کتابهای خود را بر پیامبران فرو میفرستد؛ و قوانین و نواهی و اوامری را که بندگان به آن نیاز دارند، بیان مینماید؛ و آن را تا آخرین حد شرح و توضیح میدهد. (
﴿لَعَلَّكُم﴾) تا به سبب نشانههای آفاقی و آیات قرآنی که برایتان فرستاده است، (
﴿بِلِقَآءِ رَبِّكُمۡ تُوقِنُونَ﴾) به ملاقات پروردگارتان یقین حاصل کنید. زیاد بودن دلیل، و روشن و واضح بودن آن، سببِ حاصل شدنِ یقین در همۀ امور الهی میشود، به خصوص در امور عقیدتیِ مهم، مانند رستاخیز و زنده شدن پس از مرگ و بیرون آمدن از قبرها. مسلماً خداوند با حکمت است، و مخلوقات را بیهوده نیافریده و آنها را رها نمیکند. پس همانطور که خداوند پیامبرانش را فرستاده، و کتابهایش را نازل کرده است تابندگان را امر و نهی کند، باید آنها را به جهانی ببرد که در آنجا نیکوکاران را پاداش و جزا دهد، و بدکاران را به سبب کارهای بدشان مجازات نماید.
#
{3} {وهو الذي مدَّ الأرض}؛ أي: خلقها للعباد ووسَّعها وبارك فيها ومهَّدَها للعباد وأودعَ فيها من مصالحهم ما أودع، {وجعل فيها رواسيَ}؛ أي: جبالاً عظاماً؛ لئلاَّ تميدَ بالخلق؛ فإنَّه لولا الجبال؛ لمادت بأهلها؛ لأنها على تيار ماء لا ثبوت لها ولا استقرار إلا بالجبال الرَّواسي التي جعلها الله أوتاداً لها. {و} جعل فيها {أنهاراً} تسقي الآدميين وبهائمهم وحروثهم؛ فأخرج بها من الأشجار والزروع والثمار خيراً كثيراً، ولهذا قال: {ومن كلِّ الثمرات جعل فيها زوجين اثنينِ}؛ أي: صنفين مما يحتاج إليه العباد. {يُغشي الليل النهار}: فتظلم الآفاق، فيسكن كلُّ حيوان إلى مأواه، ويستريحون من التعب والنصب في النهار، ثم إذا قَضَوْا مآربهم من النوم؛ غشي النهارُ الليلَ؛ فإذا هم مصبحون [منتشرون] في مصالحهم وأعمالهم في النهار، {ومن رحمتِهِ جعل لكم الليلَ والنَّهار لتسكُنوا فيه ولِتَبْتَغوا من فضلِهِ ولعلَّكم تشكُرون}. {إنَّ في ذلك لآياتٍ}: على المطالب الإلهيَّة {لقوم يتفكَّرون}: فيها وينظرون فيها نظر اعتبارٍ دالَّة على أن الذي خلقها ودبَّرها وصرَّفها هو الله الذي لا إله إلاَّ هو، ولا معبود سواه، وأنَّه عالم الغيب والشهادة الرحمن الرحيم، وأنَّه القادر على كل شيء، الحكيم في كلِّ شيء، المحمود على ما خَلَقَه وأمر به، تبارك وتعالى.
(3) (
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي مَدَّ ٱلۡأَرۡضَ﴾) و او ذاتی است که زمین را برای بندگان آفریده و آن را گسترانیده و برکات فراوانی در آن قرار داده و آن را برای زندگی آماده ساخته و منافع زیادی را برای بندگان در آن به ودیعت نهاده است، (
﴿وَجَعَلَ فِيهَا رَوَٰسِيَ﴾) و در آن کوههای بزرگی قرار داده تا مردم تکان نخورند و بر اثر لرزش زمین به این سو و آن سو نروند؛ زیرا اگر کوهها نبودند، ساکنان زمین بر اثر تکان و لرزههای شدیدش به این سو و آن سو میافتادند؛ چون زمین بر امواج آب قرار دارد و ثبات و پا برجایی ندارد، مگر به وسیلۀ کوههای بزرگ که خداوند آنها را میخِ زمین قرار داده است. (
﴿وَأَنۡهَٰرٗا﴾) و در زمین رودها و جویبارهایی قرار داد تا انسانها و چهارپایانشان و کشتزارها و میوهها را سیراب کند که در آن خیر و برکت فراوانی نهفته است.
به همین منظور فرمود: (
﴿وَمِن كُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِ جَعَلَ فِيهَا زَوۡجَيۡنِ ٱثۡنَيۡنِ﴾) و از هرمیوهای که بندگان به آن نیاز دارند دو نوع آفریده است. (
﴿يُغۡشِي ٱلَّيۡلَ ٱلنَّهَارَ﴾) شب را بر روز میپوشاند و با آمدن شب، جهان تاریک میشود؛ و هر حیوانی در کاشانه و جایگاه خود آرام میگیرد، و خستگی و رنج روز را از تن بیرون میکند؛ و چون زمان خوابشان تمام شود، روز را بر شب میپوشاند و بار دیگر صبح میشود و همۀ موجودات در پی منافع و کارهایشان پخش میشوند.
﴿جَعَلَ لَكُمُ ٱلَّيۡلَ وَٱلنَّهَارَ لِتَسۡكُنُواْ فِيهِ وَلِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦ وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ﴾ و از رحمت الهی این است که شب و روز را برایتان قرارداده تا در شب آرام بگیرید، و در روز از فضل الهی بجویید، و تا سپاس گزارید. (
﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَتَفَكَّرُونَ﴾) قطعاً در این امر، نشانههایی است دال بر قدرت و عظمت الهی برای قومی که میاندیشند و در آن تفکر مینمایند؛ و به منظور کسب عبرت و پند گرفتن، در آن مینگرند. پس در مییابند کسی که این مجموعۀ عظیم را آفریده است و به تدبیر امور آن میپردازد و آن را میگرداند، خداوند است که جز او هیچ معبود به حقی وجود ندارد. و او، دانای پنهان و آشکار و بخشنده و مهربان است و بر هرکاری تواناست و فرزانه و با حکمت است و بر آنچه آفریده، و بر دستوراتش ستایش میشود، و او با برکت و بلند مرتبه است.
#
{4} {و} من الآيات على كمال قدرتِهِ وبديع صنعته أن جعل {في الأرض قِطَعٌ متجاوراتٌ وجناتٌ}: فيها أنواع الأشجار: من الأعنابٍ والنخل والزَرْع، وغير ذلك، والنخيل التي بعضها {صنوان}؛ أي: عدة أشجار في أصل واحدٍ. {وغيرُ صِنْوانٍ}: بأن كان كل شجرة على حدتها، والجميع {يُسْقى بماء واحدٍ}: وأرضُه واحدةٌ. {ونُفضِّل بعضَها على بعضٍ في الأُكُل}: لوناً وطعماً ونفعاً ولذَّةً؛ فهذه أرض طيِّبة تنبت الكلأ والعشب الكثير والأشجار والزروع، وهذه أرضٌ تلاصِقُها لا تنبتُ كلأً ولا تمسك ماءً، وهذه تمسك الماء ولا تنبت الكلأ، وهذه تنبِتُ [الزروع] والأشجار ولا تنبِتُ الكلأ، وهذه الثمرةُ حلوةٌ وهذه مرَّةٌ وهذه بين ذلك؛ فهل هذا التنوُّع في ذاتها وطبيعتها أم ذلك تقدير العزيز الرحيم؟ {إنَّ في ذلك لآياتٍ لقوم يعقلونَ}؛ أي: لقوم لهم عقولٌ تهديهم إلى ما ينفعُهم وتقودهم إلى ما يرشدون ويعقلون عن الله وصاياه وأوامره ونواهيه، وأما أهلُ الإعراض وأهل البلادة؛ فهم في ظُلُماتهم يعمَهون وفي غيِّهم يتردَّدون، لا يهتدون إلى ربِّهم سبيلاً ولا يعون له قيلاً.
(4) (
﴿وَ﴾) از جمله نشانههایی که برکمال قدرت و شگفتی صنعت او دلالت مینماید، این است که (
﴿وَفِي ٱلۡأَرۡضِ قِطَعٞ مُّتَجَٰوِرَٰتٞ وَجَنَّٰتٞ مِّنۡ أَعۡنَٰبٖ وَزَرۡعٞ وَنَخِيلٞ صِنۡوَانٞ وَغَيۡرُ صِنۡوَانٖ يُسۡقَىٰ بِمَآءٖ وَٰحِدٖ وَنُفَضِّلُ بَعۡضَهَا عَلَىٰ بَعۡضٖ فِي ٱلۡأُكُلِ﴾) در زمین قطعه زمینهای به هم پیوسته، و باغهایی از درختان انگور و کشتزارها، و نیز درختان خرما و دیگر انواع درختان وجود دارد، و درختان خرمای هم ریشه؛ یعنی چند درخت که ریشههایشان یکی است، و درختان خرمای ناهم ریشه، به این صورت که پایه و ریشۀ هر درختی جدا است.
[همۀ اینها در روی زمین قرار دارند] و با یک آب آبیاری میشوند و در یک زمین میرویند، اما از لحاظ رنگ و طعم و فایده و لذت، برخی را بر برخی دیگر برتری داده است. بنابراین زمینی مرغوب را داریم که در آن گیاه و علف زیادی میروید و درختان و کشتزارها در آن سبز میشوند، و در کنار آن زمینی وجود دارد که نه گیاهی را میرویاند و نه آبی را فرو میبرد و در خود نگاه میدارد. و زمینی هست که آب را فرو میبرد، اما علف در آن نمیروید. و زمینی هست که کشتزارها و درخت درآن سبز میشود، اما گیاه و علف در آن نمیروید. و میوهای هست که شیرین است و میوهای دیگر تلخ، میوهای دیگر هست که نه شیرین و نه تلخ میباشد. پس آیا این تنوع و گوناگونی در خود این چیزهاست؟ یا اینکه خداوندِ دانا و توانا آن را چنین تقدیر نموده است؟ (
﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَعۡقِلُونَ﴾) بیگمان در این چیزها، نشانههایی است برای کسانی که خرد میورزند؛ کسانی که دارای عقلهایی هستند که آنان را هدایت و راهنمایی میکند و به سوی رستگاری سوق میدهد، به گونهای که توصیهها و دستورات و نواهی خداوند را میفهمند. ولی آنهایی که روی میگردانند و اهل حماقت و نادانی هستند، در تاریکیهایشان سرگردان و در گمراهی خود سرگشته میمانند و به سوی پروردگارشان راه نمیبرند و هیچ سخنی از سخنانش را نمیفهمند.
{وَإِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَإِذَا كُنَّا تُرَابًا أَإِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ أُولَئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَأُولَئِكَ الْأَغْلَالُ فِي أَعْنَاقِهِمْ وَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (5)}.
وَإِن تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَئِذَا كُنَّا تُرَابًا أَئِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ أُوْلَـئِكَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ وَأُوْلَئِكَ الأَغْلاَلُ فِي أَعْنَاقِهِمْ وَأُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدونَ و اگر به شگفت مي آيي،
شگفت انگيز سخن آنان است که مي گويند: «آيا هنگامي که خاک شديم آفرينش تازه اي پيدا مي کنيم؟» اينان کساني اند که به پرروردگارشان کفر ورزيدند و بندها و زنجيرها در گردنهايشان خواهد بود. اينان دوزخي اند و در آن جاودانه مي مانند.
#
{5} يحتمل أنَّ معنى قوله: {وإن تَعْجَبْ}: من عظمة الله تعالى وكثرة أدلَّة التوحيد؛ فإنَّ العجب مع هذا إنكار المكذِّبين وتكذيبهم بالبعث وقولهم: {أإذا كُنَّا تراباً أإنّا لفي خلقٍ جديدٍ}؛ أي: هذا بعيدٌ في غاية الامتناع بزعمهم أنَّهم بعدما كانوا تراباً أن الله يُعيدهم؛ فإنَّهم من جهلهم قاسوا قدرة الخالق بقدرة المخلوق، فلما رأوا هذا ممتنعاً في قدرة المخلوق، ظنُّوا أنه ممتنعٌ على قدرة الخالق، ونسوا أنَّ الله خلقهم أول مرَّة ولم يكونوا شيئاً. ويُحتمل أنَّ معناه: وإنْ تعجَبْ من قولهم وتكذيبهم للبعث؛ فإنَّ ذلك من العجائب؛ فإنَّ الذي تُوَضَّح له الآيات ويرى منها الأدلة القاطعة على البعث ما لا يقبل الشكَّ والريبَ ثم ينكِرُ ذلك؛ فإنَّ قوله من العجائب، ولكن ذلك لا يُستغرب على {الذين كفروا بربهم}: وجَحَدوا وحدانيَّته، وهي أظهرُ الأشياء وأجلاها. {وأولئك الأغلالُ}: المانعة لهم من الهدى {في أعناقِهِم}: حيث دُعُوا إلى الإيمان فلم يؤمنوا، وعُرِضَ عليهم الهدى فلم يهتدوا، فقلِبَت قلوبهم وأفئدتهم عقوبةً على أنهم لم يؤمنوا به أول مرة. {وأولئك أصحابُ النار هم فيها خالدون}: لا يخرجون منها أبداً.
(5) احتمال دارد که معنی (
﴿وَإِن تَعۡجَبۡ﴾) این باشد که اگر تو از عظمت خداوند متعال و از کثرت دلایل توحید به شگفت آمدهای،
شگفتانگیزتر این است که آنها رستاخیز و زنده شدنِ پس از مرگ را انکار و تکذیب کرده و میگویند: (
﴿أَءِذَا كُنَّا تُرَٰبًا أَءِنَّا لَفِي خَلۡقٖ جَدِيدٍ﴾) آیا هنگامی که خاک شدیم،
[دوباره] آفرینش تازهای پیدا میکنیم؟! به گمان آنها غیرممکن و بسیار بعید است پس از اینکه خاک شدند، خداوند آنها را دوباره زنده گرداند . آنها ـ به خاطر نادانی و جهالت خود ـ قدرت خالق و آفریننده را با توانایی و قدرت مخلوق مقایسه میکردند. پس وقتی دیدند که مخلوق توانایی چنین کاری را ندارد، گمان بردند این کار در توان خدا هم نیست و فراموش کردند که خداوند آنها را نخستین بار آفریده است، در حالی که چیزی نبودند.
نیز احتمال دارد که معنی آیه چنین باشد: اگر تو از سخن آنها و از اینکه زنده شدن پس از مرگ را دروغ میانگارند به تعجب آمدهای، حق به جانب تو میباشد؛ زیرا کسی که نشانهها و آیات برای او توضیح داده شود و دلایل قاطعی را که بر زنده شدن پس از مرگ دلالت مینماید مشاهده کند که شک و تردید در آن راهی ندارد، سپس زنده شدن پس از مرگ را انکار کند، به حقیقت که سخن او بسیار تعجب برانگیز است. اما چنین چیزی از کافران بعید نیست، (
﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمۡ﴾)
[زیرا] اینان کسانیاند که به پروردگارشان کفر ورزیدند و یگانگی او را انکار کردند، که یگانگی او بسیار روشن و آشکار است. (
﴿وَأُوْلَٰٓئِكَ ٱلۡأَغۡلَٰلُ فِيٓ أَعۡنَاقِهِمۡ﴾) و آنان بندها و زنجیرهایی در گردنشان دارند و از هدایت باز میمانند؛ چرا که به ایمان فراخوانده شدند اما ایمان نیاوردند، و هدایت بر آنها عرضه شد اما هدایت نشدند. پس دلهایشان به سزای اینکه نخستین بار به آن ایمان نیاوردند، دگرگون شد.(
﴿وَأُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ﴾) و اینان اهل دوزخاند و در آن جاودانه میمانند و هرگز از آن بیرون نمیروند.
{وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَقَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلَاتُ وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلَى ظُلْمِهِمْ وَإِنَّ رَبَّكَ لَشَدِيدُ الْعِقَابِ (6)}.
وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَقَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِمُ الْمَثُلاَتُ وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِّلنَّاسِ عَلَى ظُلْمِهِمْ وَإِنَّ رَبَّكَ لَشَدِيدُ الْعِقَابِ و پيش از خوبي، بدي و عذاب را با شتاب از تو مي خواهند، حال اينکه پيش از ايشان کيفرها
(بر بي باوران) رفته است و پروردگارت نسبت به مردم با وجود ستمهايي که مي کنند آمرزنده است و پروردگارت سخت کيفر مي باشد.
#
{6} يخبر تعالى عن جهل المكذِّبين لرسوله، المشركين به، الذين وُعظوا فلم يتَّعظوا، وأُقيمت عليهم الأدلَّة فلم ينقادوا لها، بل جاهروا بالإنكار، واستدلُّوا بحِلْم الله الواحد القهار عنهم وعدم معاجلتهم بذنوبهم أنهم على حقٍّ، وجعلوا يستعجلون الرسول بالعذاب، ويقول قائلهم: {اللهمَّ إن كان هذا هو الحقَّ من عندِكَ فأمطِرْ علينا حجارةً من السماء أو ائتِنا بعذابٍ أليم}! {و} الحال أنَّه {قد خَلَتْ من قبلهم المَثُلاتُ}؛ أي: وقائع الله وأيامه في الأمم المكذبين، أفلا يتفكَّرون في حالهم ويتركون جهلهم؟! {وإنَّ ربَّك لذو مغفرةٍ للناس على ظلمِهِم}؛ أي: لا يزال خيره إليهم وإحسانُه وبرُّه وعفوه نازلاً إلى العباد، وهم لا يزال شِرْكهم وعصيانهم إليه صاعداً؛ يعصونه فيدعوهم إلى بابه، ويجرِمون فلا يحرِمُهم خيره وإحسانه؛ فإنْ تابوا إليه؛ فهو حبيبُهم؛ لأنَّه يحبُّ التوَّابين ويحبُّ المتطهِّرين، وإن لم يتوبوا؛ فهو طبيبُهم؛ يبتليهم بالمصائب ليطهِّرهم من المعايب: {قل يا عبادي الذين أسرفوا على أنفسهم لا تقنَطوا من رحمةِ الله إنَّ الله يغفرُ الذُّنوب جميعاً إنَّه هو الغفور الرحيم}. {وإنَّ ربَّك لشديدُ العقابِ}: على من لم يزلْ مصرًّا على الذُّنوب، قد أبى التوبة والاستغفار والالتجاء إلى العزيز الغفار؛ فليحذرِ العبادُ عقوباتِهِ بأهل الجرائم؛ فإنَّ أخذَه أليم شديدٌ.
(6) خداوند متعال از جهالت کسانی خبر میدهد که پیامبرش را تکذیب میکردند و به خدا شرک میورزیدند؛ آنان که اندرز داده شدند اما پند نپذیرفتند، ودلایل زیادی برای آنان اقامه شد اما تسلیم نگردیدند، بلکه آشکارا انکار کردند و از گذشت و بردباری خداوند قهار و اینکه خداوند در دنیا آنان را به عذاب گرفتار ننمود، چنین استنباط کردند که آنها بر حق هستند،
و با شتاب از پیامبر خواستند که هرچه زودتر عذاب را بیاورد و گفتند: ﴿ٱللَّهُمَّ إِن كَانَ هَٰذَا هُوَ ٱلۡحَقَّ مِنۡ عِندِكَ فَأَمۡطِرۡ عَلَيۡنَا حِجَارَةٗ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ أَوِ ٱئۡتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٖ﴾ بار خدایا! اگر این حق از جانب توست، ما را از آسمان سنگباران کن و یا عذابی دردناک بر ما بیاور. (
﴿وَ﴾) حال آنکه، (
﴿وَقَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِمُ ٱلۡمَثُلَٰتُ﴾) کیفرها پیش از ایشان بر مردمان خدا نشناس رفته است؛ یعنی عذاب خدا بر امتهای تکذیب کننده فرود آمده است. آیا در احوال آنها نمیاندیشند و جهالت خود را رها نمیکنند؟! (
﴿وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغۡفِرَةٖ لِّلنَّاسِ عَلَىٰ ظُلۡمِهِمۡ﴾) و پروردگارت با وجود ستمهایی که مردم میکنند، نسبت به آنها آمرزنده است؛ یعنی مردم همواره از خیر و احسان و نیکی و بخشش خداوند بهرهمند هستند، ولی پاسخ او را با شرک ورزیدن و نافرمانی میدهند؛ آنها از فرمانش سرپیچی مینمایند، اما او آنان را به درگاهش فرا میخواند؛ مرتکب جنایت و گناه میشوند، ولی آنها را از خیر و احسان خویش محروم نمیکند، و اگر به سویش بازگردند پس او دوست آنها است چون توبهکنندگان را دوست میدارد؛ آنهایی که میخواهند خود را پاک دارند. و اگر بندگان توبه نکنند، خداوند طبیب آنهاست و آنان را به مصیبتهایی گرفتار مینماید تا آنها را ازعیبها پاکیزه گرداند.
﴿قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ﴾ ای بندگانی که بر اثر ارتکاب گناه به خود ستم کردهاید! از رحمت خدا ناامید نشوید، همانا خدا تمامی گناهکاران را عفو میکند؛ زیرا او بس آمرزندۀ مهربان است. (
﴿وَإِنَّ رَبَّكَ لَشَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ﴾) و پروردگارت سخت کیفر است؛ یعنی کسی را که همواره برگناه پافشاری نماید و از توبه کردن و طلب آمرزش و پناه بردن به خداوند توانا و آمرزنده سر باز زند، سخت کیفر میدهد. پس بندگان باید از کیفر او پرهیز کنند؛ زیرا عذاب خداوند، دردناک و سخت است.
{وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ (7)}.
وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْلآ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ و کافران مي گويند:
(چرا نشانه اي از سوي پروردگارت بر او فرستاده نشده است؟) . تو تنها بيم دهنده هستي و هر قومي راهنمايي دارد.
#
{7} أي: ويقترح الكفارُ عليك من الآيات التي يُعَيِّنُونَها ويقولون: {لولا أنزِلَ عليه آيةٌ من ربِّه}، ويجعلون هذا القول منهم عُذراً لهم في عدم الإجابة إلى الرسول، والحال أنَّه منذرٌ، ليس له من الأمر شيءٌ، والله هو الذي ينزِّل الآيات، وقد أيَّده بالأدلَّة البيِّنات التي لا تخفى على أولي الألباب، وبها يهتدي من قصدُهُ الحقُّ، وأما الكافر الذي مِنْ ظلمه وجهله يقترح على الله الآيات؛ فهذا اقتراحٌ منه باطلٌ وكذبٌ وافتراءٌ ؛ فإنَّه لو جاءته أيُّ آية كانت؛ لم يؤمن ولم ينقد؛ لأنَّه لم يمتنع من الإيمان لعدم ما يدلُّه على صحته، وإنَّما ذلك لهوى نفسه واتِّباع شهوته. {ولكلِّ قوم هادٍ}؛ أي: داعٍ يدعوهم إلى الهدى من الرسل وأتباعهم، ومعهم من الأدلَّة والبراهين ما يدلُّ على صحَّة ما معهم من الهدى.
(7) کافران معجزات و نشانههایی را که خود تعیین میکردند،
به محمد پیشنهاد نموده و میگفتند: (
﴿لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَيۡهِ ءَايَةٞ مِّن رَّبِّهِۦٓ﴾) چرا نشانهای از سوی پروردگارش بر او فرستاده نشده است؟ و این سخن را عذری برای نپذیرفتن پیام پیامبر قرار میدادند، حال آنکه پیامبر فقط بیم دهنده است و هیچ کاری در دست او نیست، بلکه خداوند است که معجزه و نشانهها را فرو میفرستد، و پیامبررا با نشانهها و دلایلی تأیید مینماید که بر خردمندان پوشیده نیست؛ و کسی که در پی حق باشد، با این دلایل راه مییابد و هدایت میشود. اما کافری که از روی ستمگری و نادانی نشانههایی را از خدا درخواست میکند، این عمل او دروغ و تهمت است؛ زیرا به هیچ نشانهای ایمان نمیآورد، و هیچگاه فرمان نمیبرد؛ چون دلیل ایمان نیاوردنش این نیست که چیزی وجود ندارد که او را بر درستی ایمان راهنمایی کند، بلکه امتناع ورزیدن او از ایمان آوردن به خاطر پیروی از هوای نفس و امیال و خواستههایش میباشد. (
﴿وَلِكُلِّ قَوۡمٍ هَادٍ﴾) و هر قومی راهنمایی دارد. یعنی هر قومی دعوتکنندهای از پیامبران و پیروانش دارد که آنها را به سوی هدایت فرا میخواند، و این دعوتگران دلایلی همراه دارندکه بر صحت دین و هدایتی که با آنهاست، دلالت مینماید.
{اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ كُلُّ أُنْثَى وَمَا تَغِيضُ الْأَرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَكُلُّ شَيْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ (8) عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْكَبِيرُ الْمُتَعَالِ (9) سَوَاءٌ مِنْكُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَمَنْ جَهَرَ بِهِ وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَسَارِبٌ بِالنَّهَارِ (10) لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ (11)}.
اللّهُ يَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ كُلُّ أُنثَى وَمَا تَغِيضُ الأَرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَكُلُّ شَيْءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ خداوند مي داند که هر جاندار ماده چه چيزي را حمل مي کند و آنچه را که رحمها مي کاهند و مي افزايند، و هر چيزي در نزد او به اندازه است.
عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْكَبِيرُ الْمُتَعَالِ به پنهان و پيدا داناست و بزرگوار و والاست
سَوَاء مِّنكُم مَّنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَمَن جَهَرَ بِهِ وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَسَارِبٌ بِالنَّهَارِ کسي از شما که سخن را پنهان مي دارد و کسي که آن را آشکار مي سازد و آنکه در شب نهان است و کسي که در روز داخل مخفيگاه خويش است يکسان مي باشند.
لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِّن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ براي وي فرشتگاني است که پياپي از روبرو و پشت سر به فرمان خدا از او مراقبت مي نمايند، خداوند احول هيچ قومي را دگرگون نمي سازد مگر اينکه آنان احول خود را تغيير دهند و هنگامي که خدا بخواهد بلائي به قومي برساند هيچ کس نمي تواند آن را بر گرداند و آنان جز او هيچ کار سازي ندارند.
#
{8 ـ 9} يخبر تعالى بعموم علمه وسعة اطَّلاعه وإحاطته بكلِّ شيء، فقال: {الله يعلمُ ما تحمِلُ كلُّ أنثى}: من بني آدم وغيرهم، {وما تَغيضُ الأرحامُ}؛ أي: تَنْقُصُ مما فيها، إما أن يَهْلِكَ الحمل أو يتضاءل أو يضمحلَّ، {وما تزدادُ}: الأرحام وتكبر الأجنَّة التي فيها. {وكلُّ شيءٍ عنده بمقدارٍ}: لا يتقدَّم عليه ولا يتأخَّر ولا يزيد ولا يَنْقُص إلاَّ بما تقتضيه حكمته وعلمه؛ فإنَّه {عالمُ الغيب والشهادةِ الكبيرُ}: في ذاته وأسمائه وصفاته، {المتعالِ}: على جميع خلقه بذاتِهِ وقدرته وقهره.
(8 - 9) خداوند متعال از دانش و آگاهی فراگیر خویش و گستردگی آگاهی و اطلاع خود و احاطهاش بر هرچیزی خبر داده و میفرماید: (
﴿ٱللَّهُ يَعۡلَمُ مَا تَحۡمِلُ كُلُّ أُنثَىٰ﴾) خداوند میداند که هر مادینهای از انسان و غیره چه چیزی را حمل میکند، (
﴿وَمَا تَغِيضُ ٱلۡأَرۡحَامُ﴾) و آنچه را که رحمها میکاهند؛ یعنی آنچه که در آن ناقص میشود به این صورت که یا حمل از بین میرود و یا دچار نقص میگردد، (
﴿وَمَا تَزۡدَادُ﴾) و آنچه که رحمها میافزایند، و جنینی که در آن است بزرگ میشود. (
﴿وَكُلُّ شَيۡءٍ عِندَهُۥ بِمِقۡدَارٍ﴾) و هرچیزی در نزد او به اندازه است؛ و از آن اندازه، پس و پیش نمیشود؛ و از آن اندازه، اضافه و کم نمیگردد، مگر به همان اندازهای که حکمت و علم او اقتضا نماید. پس خداوند (
﴿عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ ٱلۡكَبِيرُ ٱلۡمُتَعَالِ﴾) به پنهان و پیدا دانا است و دارای ذات و اسما و صفات بزرگی است، ذات و قدرت و مهر او والاتر و بالاتر از همۀ آفریدههایش میباشد
#
{10} {سواءٌ منكم}: في علمه وسمعه وبصره، {مَنْ أسرَّ القول ومن جَهَرَ به ومن هو مستخفٍ بالليل}؛ أي: مستقرٌّ بمكان خفي فيه، {وساربٌ بالنهار}؛ أي: داخل سربه في النهار، والسربُ هو ما يستخفي فيه الإنسان: إما جوف بيته، أو غار، أو مغارة، أو نحو ذلك.
(10) (
﴿سَوَآءٞ مِّنكُم مَّنۡ أَسَرَّ ٱلۡقَوۡلَ وَمَن جَهَرَ بِهِۦ وَمَنۡ هُوَ مُسۡتَخۡفِۢ بِٱلَّيۡلِ وَسَارِبُۢ بِٱلنَّهَارِ﴾) برای علم و سمع و بصر وی یکسان است کسی از شما که سخن را پنهان دارد و کسی که آن را آشکار سازد، و آن که در شب نهان است و در مکانهای پنهان مستقر است و کسی که در روز وارد مخفیگاه خود از قبیل خانه یا غار یا امثال آن شود، و هیچ چیز از دید و علم و شنوایی خداوند پنهان نمیماند.
#
{11} {له}؛ أي: للإنسان {معقباتٌ}: من الملائكة يتعاقبون في الليل والنهار، {من بين يديهِ ومن خلفِهِ يحفظونَه من أمر الله}؛ أي: يحفظون بدنه وروحه من كلِّ مَن يريده بسوء، ويحفظون عليه أعماله، وهم ملازمون له دائماً؛ فكما أنَّ علم الله محيطٌ به؛ فالله قد أرسل هؤلاء الحفظة على العباد بحيث لا تَخْفى أحوالهم ولا أعمالهم ولا يُنسَى منها شيء. {إنَّ الله لا يغيِّر ما بقوم}: من النعمة والإحسان ورَغَدِ العيش، {حتَّى يغيِّروا ما بأنفسِهم}: بأن ينتقلوا من الإيمان إلى الكفر، ومن الطاعة إلى المعصية، أو من شكر نعم الله إلى البطر بها، فيسلُبُهم الله عند ذلك إياها، وكذلك إذا غير العباد ما بأنفسهم من المعصية، فانتقلوا إلى طاعة الله؛ غيَّر الله عليهم ما كانوا فيه من الشقاء إلى الخير والسرور والغبطة والرحمة. {وإذا أراد الله بقوم سوءاً}؛ أي: عذاباً وشدَّة وأمراً يكرهونه؛ فإنَّ إرادته لا بدَّ أن تنفذ فيهم، فإنه {لا مردَّ له}، ولا أحد يمنعهم منه، {وما لهم من دونِهِ من والٍ}: يتولَّى أمورهم، فيجلب لهم المحبوبَ، ويدفع عنهم المكروهَ. فَلْيَحْذروا من الإقامة على ما يكره الله؛ خشية أن يحلَّ بهم من العقاب ما لا يُرَدُّ عن القوم المجرمين.
(11) (
﴿لَهُۥ مُعَقِّبَٰتٞ﴾) انسان دارای فرشتگانی است که به نوبت در شب و روز عوض میشوند.(
﴿ مِّنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِۦ يَحۡفَظُونَهُۥ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِ﴾) و پیاپی از روبهرو و پشت سر به فرمان خدا از او مراقبت مینمایند؛ یعنی جسم و روح او را از هر آسیبی محافظت مینمایند؛ و اعمال او را ثبت و ضبط میکنند، و آن فرشتگان همواره همراه انسان هستند. پس همانگونه که علم خداوند انسان را احاطه نموده است، خداوند این محافظان را بر بندگان قرار داده است به صورتیکه حالات و کارهای انسان پوشیده نمیماند و هیچ چیزی از آن فراموش نمیشود. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوۡمٍ﴾) همانا خداوند نعمت و احسان و زندگی و راحتی هیچ قومی را تغییر نمیدهد، (
﴿حَتَّىٰ يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡ﴾) مگر اینکه آنان احوال خود را تغییر بدهند؛ به این صورت که از دایرۀ ایمان بیرون آمده و به کفر روی بیاورند، و از طاعت به معصیت و یا از شکرگزاری نعمتهای خدا به ناسپاسی و مغرور شدن بگرایند. پس آنگاه خداوند آن نعمتها را از دستشان میگیرد. و همچنین هرگاه بندگان حالت گناهورزی را که بدان مبتلا هستند تغییر دهند و به اطاعت خدا روی بیاورند، خداوند حالت ناگواری را که در آن به سر میبرند، دگرگون میسازد؛ و شقاوت آنها را، به نیکی و شادی و رحمت مبدل مینماید. (
﴿وَإِذَآ أَرَادَ ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ سُوٓءٗا﴾) و هنگامی که خدا بخواهد عذاب و سختی را به قومی برساند، حتماً ارادۀ الهی در رابطه با آنها محقق میشود، (
﴿فَلَا مَرَدَّ لَهُۥ﴾) زیرا هیچ چیز و هیچکس نمیتواند آن را برگرداند، (
﴿وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَالٍ﴾) و جز او، هیچ کارسازی ندارند که امر پسندیده و دوست داشتنی را برایشان بیاورد و امور ناگوار را از آنها دور نماید. پس باید از قرارگرفتن در دایرۀ آنچه که خدا نمیپسندد، بپرهیزند تا مبادا عذابی برآنها بیاید که از قوم گناهکار برگردانده نمیشود.
{هُوَ الَّذِي يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَيُنْشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ (12) وَيُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلَائِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ وَيُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَيُصِيبُ بِهَا مَنْ يَشَاءُ وَهُمْ يُجَادِلُونَ فِي اللَّهِ وَهُوَ شَدِيدُ الْمِحَالِ (13)}
هُوَ الَّذِي يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَيُنْشِىءُ السَّحَابَ الثِّقَالَ او کسي است که برق
(آسمان) را به شما مي نماياند که هم باعث بيم و هم مايۀ اميد شم مي گردد، و نيز ابرهاي سنگين بار را پديد مي آورد.
وَيُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلاَئِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ وَيُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَيُصِيبُ بِهَا مَن يَشَاء وَهُمْ يُجَادِلُونَ فِي اللّهِ وَهُوَ شَدِيدُ الْمِحَالِ و رعد به ستايش او و فرشتگان نيز از ترسش تسبيح مي کنند، و صاعقه ها را مي فرستد و هر کس را که بخواهد بدان ها گرفتار مي کند در حالي که آنان دربارۀ خدا به مجادله مي پردازند، او بس قدرتمند است.
#
{12} يقول تعالى: {هو الذي يُريكم البرقَ خوفاً وطمعاً}؛ أي: يُخاف منه الصواعق والهدم وأنواع الضَّرر على بعض الثمار ونحوها، ويُطمع في خيره ونفعه، {ويُنشِئ السَّحاب الثِّقال}: بالمطر الغزير الذي به نفعُ العباد والبلاد.
(12) خداوند متعال میفرماید: (
﴿هُوَ ٱلَّذِي يُرِيكُمُ ٱلۡبَرۡقَ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا﴾) او ذاتی است که رعد و برق آسمان را به شما نشان میدهد که هم باعث بیم و هم مایۀ امید شما میگردد؛ یعنی با دیدن آذرخش آسمان، ترس از فرود صاعقه و انواع آفات بر میوهها و نباتات مردم را فرا میگیرد؛ و نیز از طرفی آذرخش آسمان، مایۀ امید و خیر و فایده هم میباشد. (
﴿وَيُنشِئُ ٱلسَّحَابَ ٱلثِّقَالَ﴾) و ابرهای سنگینبار را که باران فراوان دربردارند و سبب بهرهمند شدن بندگان و شهرها میشود، پدید میآورد.
#
{13} {ويسبِّح الرعدُ بحمده}: وهو الصوت الذي يُسمع من السحاب المزعج للعباد؛ فهو خاضعٌ لربِّه، مسبِّح بحمده، {و} تسبِّح {الملائكةُ من خِيفتِهِ}؛ أي: خُشَّعاً لربهم خائفين من سطوتِهِ، {ويرسل الصواعقَ}: وهي هذه النار التي تخرج من السحاب. {فيصيبُ بها مَن يشاءُ}: من عباده بحسب ما شاءه وأراده. {وهو شديدُ المحال}؛ أي: شديد الحَوْل والقوَّة؛ فلا يريد شيئاً إلاَّ فعله، ولا يتعاصى عليه شيءٌ، ولا يفوتُه هاربٌ. فإذا كان هو وحده الذي يسوق للعباد الأمطار والسحب التي فيها مادة أرزاقهم، وهو الذي يدبِّر الأمور وتخضع له المخلوقاتُ العظام التي يُخاف منها وتزعِجُ العباد، وهو شديد القوة؛ فهو الذي يستحقُّ أن يُعْبَدَ وحده لا شريك له، ولهذا قال:
(13) (
﴿وَيُسَبِّحُ ٱلرَّعۡدُ بِحَمۡدِهِۦ﴾) و رعد ستایش او را به جای آورده، و او را به پاکی میستاید. وآن صدایی است که از ابرها شنیده میشود و بندگان را آشفته مینماید. پس رعد، در مقابل پروردگارش، فروتن و فرمانبردار است و زبان به ستایش و پاکیاش میگشاید. (
﴿وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ مِنۡ خِيفَتِهِۦ﴾) و فرشتگان نیز از بیمش، پاکی او را بیان میکنند؛ یعنی فرشتگان در برابر خداوند، فروتن هستند و از قدرت الهی میترسند. (
﴿وَيُرۡسِلُ ٱلصَّوَٰعِقَ﴾) و صاعقهها را میفرستد، و آن آتشی است که از ابرها بیرون میجهد، (
﴿فَيُصِيبُ بِهَا مَن يَشَآءُ﴾) و هرکس از بندگانش را، برحسب مشیت خویش، بدان گرفتار میکند. (
﴿وَهُمۡ يُجَٰدِلُونَ فِي ٱللَّهِ وَهُوَ شَدِيدُ ٱلۡمِحَالِ﴾) و آنان دربارۀ خدا به مجادله میپردازند و او بس قدرتمند است؛ هرچه بخواهد میکند، و هیچ چیزی نمیتواند از قدرت او سرپیچی نماید، و هیچ فرارکننده ای از دست او در نمیرود. و تنها اوست که برای بندگانش باران و ابر را میفرستد که روزیهایشان در آن نهفته است، و اوست که به تدبیر امور میپردازد. و آفریدههای بزرگ -که بندگان از آن به هراس میافتند- در برابر او فروتن بوده و سر تسلیم فرود میآورند، و او قدرتمند ودارای توانایی زیاد است. پس همو سزاوار است که پرستش شود و شریکی برایش قرار داده نشود.
بنابراین فرمود:
{لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْءٍ إِلَّا كَبَاسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْمَاءِ لِيَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَمَا دُعَاءُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ (14)}
لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ لاَ يَسْتَجِيبُونَ لَهُم بِشَيْءٍ إِلاَّ كَبَاسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْمَاء لِيَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَمَا دُعَاء الْكَافِرِينَ إِلاَّ فِي ضَلاَلٍ خداست که شايستۀ عبادت و دعاست و کساني را که به جاي او به فرياد مي خوانند به هيچ وجه دعايشان را اجابت نمي نمايند، مگر مانند کسي که دستهايش را به سوي آب بگشايد تا به دهانش برسد ولي هرگز آب به دهانش نخواهد رسيد، و دعاي کافران جز در گمراهي نيست.
#
{14} أي: لله وحده {دعوةُ الحقِّ}: وهي عبادته وحده لا شريك له، وإخلاص دعاء العبادة ودعاء المسألة له تعالى؛ أي: هو الذي ينبغي أن يُصرف له الدعاء والخوف والرجاء والحبُّ والرغبة والرهبة والإنابة؛ لأنَّ ألوهيَّته هي الحقُّ، وألوهيَّة غيره باطلة. فَـ {الذينَ يدعونَ من دونه}: من الأوثان والأنداد التي جعلوها شركاء لله، {لا يستجيبون لهم}؛ أي: لمن يَدْعوها ويعبُدها بشيء قليل ولا كثير، لا من أمور الدُّنيا ولا من أمور الآخرة. {إلاَّ كباسط كفَّيه إلى الماء}: الذي لا تناله كفَّاه لبعدِهِ؛ {ليبلغَ}: ببسط كفَّيه إلى الماء {فاه}؛ فإنَّه عطشان، ومن شدَّة عطشه يتناول بيده ويبسطها إلى الماء الممتنع وصولها إليه؛ فلا يصلُ إليه؛ كذلك الكفار الذين يدعون معه آلهةً لا يستجيبون لهم بشيء ولا ينفعونهم في أشدِّ الأوقات إليهم حاجةً؛ لأنَّهم فقراء؛ كما أنَّ من دعوهم فقراء {لا يملكون مثقال ذرَّة في السموات ولا في الأرض وما لهم فيهما من شِرْك وما له منهم من ظهير}، {وما دعاءُ الكافرين إلاَّ في ضلال}: لبطلان ما يَدْعون من دون الله، فبطلت عبادتُهم ودعاؤُهم؛ لأنَّ الوسيلة تَبْطُلُ ببطلان غايتها، ولما كان اللهُ تعالى هو الملك الحق المبين؛ كانت عبادتُه حقًّا متَّصلة النفع بصاحبها في الدنيا والآخرة.
وتشبيه دعاء الكافرين لغير الله بالذي يبسط كفَّيه إلى الماء ليبلغ فاه من أحسن الأمثلة؛ فإنَّ ذلك تشبيهٌ بأمرٍ مُحال؛ فكما أن هذا محالٌ؛ فالمشبَّه به محالٌ، والتعليق على المحال من أبلغ ما يكون في نفي الشيء؛ كما قال تعالى: {إنَّ الذين كفروا وكذَّبوا بآياتنا لا تُفَتَّحُ لهم أبوابُ السماء ولا يدخلونَ الجنَّةَ حتى يَلِجَ الجَمَلُ في سَمِّ الخِياط}.
(14) (
﴿لَهُۥ دَعۡوَةُ ٱلۡحَقِّ﴾) دعوتِ حق تنـها از آن خـداسـت،
و آن عبارت است از: انجام دادن عبادت برای او؛ خدایی که هیچ شریکی ندارد، و اینکه دعای عبادت و دعای مسألت، خالصانه برای او صورت پذیرد.
[یعنی ستایش و تمجید، و طلب و مسألت، فقط از او به عمل آید]. و خداوند سزاوار هر دو نوع دعا میباشد، و شایستۀ ترس و امید و محبت و علاقه و بیم است. و شایسته است که انسان به سوی او باز گردد؛ زیرا تنها الوهیتِ او حق است، و الوهیتِ دیگران باطل میباشد. (
﴿وَٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ﴾) و کسانی که به جای او، بتها و انبازهایی را -که شریک خدا کردهاند- به فریاد میخوانند، و آنها را پرستش میکنند، (
﴿لَا يَسۡتَجِيبُونَ لَهُم﴾) به هیچ وجه آنها را اجابت نمیکنند، و کمترین نیازی از نیازهایشان را از کارهای دنیا و امور آخرت برآورده نمینمایند. (
﴿إِلَّا كَبَٰسِطِ كَفَّيۡهِ إِلَى ٱلۡمَآءِ﴾) مگر مانند کسی که هر دو دستش را به سوی آب دراز کرده است و به خاطر دوری آب، دستهایش به آن نمیرسد، (
﴿لِيَبۡلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَٰلِغِهِۦ﴾) تا با گشودن دستهایش آب به دهانش برسد؛ زیرا او تشنه است و از شدت تشنگی میخواهد با دستش آب را برگیرد، آبی که امکان ندارد به آن برسد. همین طور کافران که همواره خدایان دیگری را به فریاد میخوانند، به هیچ وجه آنها را اجابت نخواهند کرد، و کمترین نیازی از نیازهایشان را برآورده نخواهند ساخت؛ و در اوقاتی که آنها به شدت به آن معبودان نیاز دارند، به آنها سودی نمیبخشند؛ چون آنها، خود نیازمند هستند. و آن معبودان به اندازه ذرهای در آسمانها و زمین اختیاری ندارند، و آنها هیچ مشارکتی در آن ندارند و هیچ یک از آنها پشتیبان و یاور خدا نیست. (
﴿وَمَا دُعَآءُ ٱلۡكَٰفِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَٰلٖ﴾) و دعای کافران جز گمراهی نیست؛ چون آنچه که به جای خدا میخوانند، باطل است. پس عبادت ودعایشان نیز باطل میباشد؛ زیرا با باطل گشتن هدف و مقصود، وسیله نیز باطل میگردد. و از آنجا که خداوند پادشاه و فرمانروای به حق و آشکار است، پرستش و عبادت او نیز حق است؛ و کسی که او را پرستش مینماید، در دنیا و آخرت سود میبیند. و تشبیه کردن دعایی که کافران و مشرکان از غیر خدا بهعمل میآورند به کسی که دستهایش را به سوی آب دراز میکند تا آب به دهانش برسد از بهترین مثالها است؛ زیرا این، تشبیه دادن به کار غیر ممکن است. پس همانگونه که این کار ممکن نیست، آنچه که بدان تشبیه شده است نیز محال و غیر ممکن است. و منوط کردن چیزی به امری محال و غیر ممکن به بهترین و رساترین صورت، بیانگر محال بودن آن میباشد.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَا وَٱسۡتَكۡبَرُواْ عَنۡهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمۡ أَبۡوَٰبُ ٱلسَّمَآءِ وَلَا يَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ حَتَّىٰ يَلِجَ ٱلۡجَمَلُ فِي سَمِّ ٱلۡخِيَاطِ﴾ بیگمان کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و در مقابل آن تکبر ورزیدند، دروازههای آسمان برای آنها گشوده نمیشود و به بهشت وارد نمیگردند، مگر اینکه شتر از سوراخ سوزن عبور کند.
{وَلِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَظِلَالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ (15)}.
وَلِلّهِ يَسْجُدُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَظِلالُهُم بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ و آنچه که در آسمانها و زمين است خواسته و ناخواسته براي خدا سجده مي کنند، و همچنين سآيه هايشان صبحگاهان و شامگاهان براي خدا سجده مي کنند.
#
{15} أي: جميع ما احتوت عليه السماوات والأرض كلُّها خاضعةٌ لربِّها، تسجد له {طوعاً وكرهاً}: فالطَّوْع لمن يأتي بالسجود والخضوع اختياراً كالمؤمنين، والكَرْهُ لمن يستكبر عن عبادة ربِّه، وحالُه وفطرتُه تكذِّبه في ذلك. {وظلالُهم بالغُدُوِّ والآصال}؛ أي: ويسجد له ظلال المخلوقات أوَّلَ النهار وآخره، وسجودُ كلِّ شيء بحسب حاله؛ كما قال تعالى: {وإن مِن شيءٍ إلاَّ يسبِّحُ بحمدِهِ ولكن لا تفقهونَ تسبيحَهم}؛ فإذا كانت المخلوقات كلُّها تسجد لربِّها طوعاً وكرهاً؛ كان هو الإله حقًّا، المعبود المحمود حقًّا، وإلهيَّة غيره باطلة، ولهذا ذكر بطلانها وبرهن عليه بقوله:
(15) همۀ آنچه که آسمانها و زمین در بردارند، در مقابل پروردگارشان فروتناند و از روی اختیار یا اجبار برای او سجده میبرند. پس سجده و فروتنیِ از روی اختیار از سوی مؤمنان است، و کرنش و سجدۀ از روی اکراه از سوی کسی است که از پرستش پروردگارش سرباز میزند، در حالی که سرشتش او را در این کار تکذیب مینماید. (
﴿وَظِلَٰلُهُم بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ﴾) و سایههای مخلوقات در اول روز و آخر روز برای خدا سجده میبرند، و سجدۀ هرچیزی برحسب حالت آن است.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَإِن مِّن شَيۡءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِۦ وَلَٰكِن لَّا تَفۡقَهُونَ تَسۡبِيحَهُمۡ﴾ و هر چیزی حمد و تسبیح خداوند را بهجای میآورد، اما شما آن تسبیح را نمیفهمید. پس وقتی که تمامی مخلوقات -خواه ناخواه- برای پروردگارشان سجده مینمایند، او معبود راستین است و معبود شایسته و به حق است و الوهیت دیگر چیزها باطل میباشد.
بنابراین باطل بودن آن را بیان کرد و بر بطلان آن دلیل آورد و فرمود:
{قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ لَا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعًا وَلَا ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ (16)}.
قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ قُلِ اللّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُم مِّن دُونِهِ أَوْلِيَاء لاَ يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُواْ لِلّهِ شُرَكَاء خَلَقُواْ كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ بگو:
«چه کسي پروردگار آسمانها و زمين است؟» در
(پاسخ آنان) ،
بگو: «الله» بگو:
«آيا جز خدا دوستاني گرفته اند که براي خودشان سود وز ياني ندارند؟ »بگو:
«آيا کور و بينا برابرند؟ آيا تاريکي ها و روشني برابرند؟ » آيا شريکاني براي خدا قائل مي شوند که همچون آفريدگان او
(چيزي را) آفريده باشند و آنگاه کار آفرينش بر آنها متشبه شده باشد؟
» بگو: «خداوند آفرينندۀ همه چيز و يگانه ي قهار است».
#
{16} أي: قل لهؤلاء المشركين به أوثاناً وأنداداً؛ يحبُّونها كما يحبُّون الله، ويبذُلون لها أنواع التقرُّبات والعبادات: أفتاهتْ عقولكم حتى اتَّخذتم من دونه أولياء تتولَّوْنهم بالعبادة وليسوا بأهل لذلك؛ فإنَّهم {لا يملِكون لأنفسهم نفعاً ولا ضَرًّا}، وتتركون ولاية من هو كامل الأسماء والصفات، المالك للأحياء والأموات، الذي بيده الخَلْق والتدبير والنفع والضُّرُّ؛ فما تستوي عبادة الله وحده وعبادة المشركين به، كما لا يستوي الأعمى والبصير، وكما لا {تستوي الظلماتُ والنور}: فإنْ كان عندهم شكٌّ واشتباهٌ وجعلوا له شركاء، زعموا أنَّهم خلقوا كخَلْقه، وفعلوا كفعله؛ فأزِلْ عنهم هذا الاشتباه واللَّبس بالبرهان الدالِّ على تَوَحُّدِ الإله بالوحدانيَّة، فقل لهم: اللهُ خالقُ كلِّ شيء؛ فإنه من المحال أن يَخْلُقَ شيءٌ من الأشياء نفسَه، ومن المحال أيضاً أن يوجدَ مِن دون خالقٍ، فتعيَّن أنَّ لها إلهاً خالقاً لا شريك له في خلقه؛ لأنَّه الواحدُ القهَّارُ؛ فإنَّه لا توجد الوحدة والقهر إلاَّ لله وحده؛ فالمخلوقات كلُّ مخلوق فوقه مخلوقٌ يقهره، ثم فوق ذلك القاهر قاهرٌ أعلى منه، حتى ينتهي القهر للواحد القهار؛ فالقهر والتوحيد متلازمان متعيِّنان لله وحده، فتبيَّن بالدليل العقليِّ القاهر أنَّ ما يُدعى من دون الله ليس له شيء من خَلْق المخلوقات، وبذلك كانت عبادته باطلة.
(16) به کسانی که بتها و همتایانی را شریک خدا میسازند، و آنهارا مانند خدا دوست میدارند، و انواع تقرب و عبادتها را برای آنان انجام میدهند،
بگو: آیا عقلهایتان را از دست دادهاید که دوستانی را به خدایی گرفتهاید، و با پرستش آنها به آنان ابراز عشق و علاقه میکنید، در صورتی که آنها شایستۀ عبادت نیستند؟ زیرا آنها (
﴿لَا يَمۡلِكُونَ لِأَنفُسِهِمۡ نَفۡعٗا وَلَا ضَرّٗا﴾) برای خودشان سود و زیانی ندارند، اما شما آنها را به دوستی برگرفتهاید و ولایت و دوستی کسی را ترک میکنید که دارای نامها و صفات کامل است، و مالک مردگان و زندگان میباشد، و آفرینش و تدبیر و سود و زیان بهدست اوست، درحالیکه پرستش خداوند یگانه و عبادت کسانی که شریک او میسازید، برابر نیست. همچنانکه کور و بینا برابر نیستند، و تاریکیها و روشنی هم برابر نمیباشند؟ و اگر آنها دچار شک و اشتباه شدند و برای او شریکانی قرار دادند، و گمان بردند چیزهایی که آنها شریک خدا میسازند مانند او میآفرینند و کار انجام میدهند،
پس این التباس و اشتباهرا با دلیل و برهانی که بر یگانگی خداوند دلالت مینماید برطرف کن و به آنها بگو: (
﴿ٱللَّهُ خَٰلِقُ كُلِّ شَيۡءٖ﴾) خداوند آفرینندۀ هرچیزی است. پس محال است که چیزی خود به خود آفریده شده باشد. و نیز غیرممکن است که بدون آفریننده به وجود آمده باشد. پس مشخص شد که هر چیزی آفریننده و خدایی دارد که در آفرینش شریکی ندارد و یگانه و تواناست. و یگانگی و توانمندی را جز خداوند نشاید، و بالاتر از هرمخلوقِ توانمندی، مخلوقی قویتر و توانمندتر وجود دارد و این سلسله همچنان تداوم مییابد تا به خداوند یگانه و توانمند میرسد. پس توانمندی و یگانگی همزاد یکدیگرند؛ و هر دو، ویژۀ خداوند یگانه هستند. پس با دلیل عقلی روشن شد که آنچه به جای خدا خوانده میشود، کوچکترین چیزی از آفریدن مخلوقات در دست او نیست، بنابراین پرستش آن باطل میباشد.
{أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ (17)}.
أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَّابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاء حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاء وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ خداوند از آسمان آب فرو فرستاد و رودخانه هايي به اندازۀ گنجايش خويش روان گشت، سيل کف بلندي با خود برداشت. همچنين آنچه از طلا و نقره و غيره که جهت تهيه ي زينت آلات روي آتش ذوب مي نمايند
(از آن نيز کفي بالا مي آيد)، خداوند بدينسان حق و باطل را بيان مي کند، اما کف از ميان مي رود و اما آنچه به مردم سود مي بخشد در زمين ماندگار مي گردد، خداوند بدينسان مثلها را بيان مي کند.
#
{17} شبَّه تعالى الهدى الذي أنزل على رسوله لحياة القلوب والأرواح بالماء الذي أنزله لحياة الأشباح. وشبَّه ما في الهدى من النفع العام الكثير الذي يضطرُّ إليه العباد بما في المطر من النفع العامِّ الضروريِّ. وشبَّه القلوب الحاملة للهدى وتفاوتها بالأودية التي تسيل فيها السيول؛ فَوَادٍ كبيرٌ يَسَعُ ماءً كثيراً كقلبٍ كبيرٍ يسعُ علماً كثيراً، ووادٍ صغيرٌ يأخذ ماءً قليلاً كقلبٍ صغيرٍ يسعُ علماً قليلاً ... وهكذا. وشبَّه ما يكون في القلوب من الشهوات والشُّبهات عند وصول الحقِّ إليها بالزَّبد الذي يعلو الماءَ ويعلو ما يوقَدُ عليه النار من الحلية التي يُراد تخليصُها وسبكها، وأنها لا تزال فوق الماء طافيةً مكدِّرةً له حتى تذهب وتضمحلَّ، ويبقى ما ينفع الناس من الماء الصافي والحلية الخالصة، كذلك الشبهاتُ والشَّهوات لا يزال القلب يكرهها ويجاهدها بالبراهين الصادقة والإرادات الجازمة حتى تذهب وتضمحلَّ ويبقى القلبُ خالصاً صافياً ليس فيه إلاَّ ما ينفعُ الناس من العلم بالحقِّ وإيثاره والرغبة فيه؛ فالباطل يذهبُ ويَمْحَقُهُ الحقُّ؛ {إنَّ الباطل كان زهوقاً}، وقال هنا: {كذلك يضرِبُ الله الأمثال}: ليتَّضح الحقُّ من الباطل والهدى من الضلال.
(17) خداوند هدایتی را که توسط پیامبر برای زنده کردن دلها و ارواح فرو فرستاده است، به آبی تشبیه میکند که مایۀ حیات اجسام است، و فایدۀ فراگیر و زیادی که در هدایت وجود دارد و بندگان به آن نیازمندند را، به سود و فایدۀ فراگیری که در باران است، تشبیه میکند. و تفاوت دلهایی که هدایت را میپذیرند، به درّههایی تشبیه کرده که رودها در آن رواناند. پس برخی از رودخانهها بزرگ بوده و آب زیادی در خود جای میدهند، همچنان که دلهایی بزرگ وجود دارند که دانش فراوانی را در خود جای میدهند. و رودخانهای داریم که آب کمی در آن جاری است، مانند دلی کوچک که دانش کمی در خود جای میدهد. و شهوات و شبهات دلها را به هنگام تعامل با حق، به کفی تشبیه میکند که بر بالای آب قرار میگیرد، و یا به کفی تشبیه میکند که به هنگام ذوب کردن زیورآلات و پالایش و گداختن و قالبگیری بر بالای آن قرار میگیرد. کف همواره بر بالای آب قرار دارد و آن را مکدّر مینماید، تا اینکه از بین میرود و آب صاف و زلال و زیورآلاتی که به مردم فایده میرساند، باقی میماند. قلب نیز همواره شبهات و شهوات را ناپسند میداند و با دلایل راستین و ارادهای قاطع با آن مبارزه مینماید، تا اینکه از بین رفته و نابود میشود؛ و قلب،
پالایش یافته و صاف شده و آنچه که به مردم فایده میرساند از قبیل: دانستن حق و ترجیح دادن آن وعلاقمند بودن به آن باقی میماند. پس باطل از بین میرود وحق آن را نابود میگرداند.
﴿إِنَّ ٱلۡبَٰطِلَ كَانَ زَهُوقٗا﴾ همانا باطل رفتنی و نابود شدنی است. (
﴿كَذَٰلِكَ يَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَالَ﴾) خداوند این چنین مثالها را بیان مینماید، تا حق از باطل روشن شود و هدایت از گمراهی مشخص گردد.
{لِلَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنَى وَالَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ أُولَئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسَابِ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ (18)}.
لِلَّذِينَ اسْتَجَابُواْ لِرَبِّهِمُ الْحُسْنَى وَالَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُواْ لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْاْ بِهِ أُوْلَـئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسَابِ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ کساني که دعوت پروردگارشان را اجابت مي کنند سرانجام نيک دارند، و کساني که دعوت پروردگار خود را اجابت نمي کنند اگر همۀ آنچه که در زمين است و مانند آن همراه دشته باشند قطعاً همگي را بلاگردان خود مي کنند، آنان حساب بدي دارند و جايگاهشان دوزخ است و چه بد جايگاهي است!
#
{18} لما بيَّن تعالى الحقَّ من الباطل؛ ذَكَرَ أنَّ الناس على قسمين: مستجيب لربِّه فذكر ثوابه، وغير مستجيب فذكر عقابه، فقال: {للذين استجابوا لربِّهم}؛ أي: انقادت قلوبُهم للعلم والإيمان، وجوارحُهم للأمر والنهي، وصاروا موافقين لربِّهم فيما يريده منهم؛ فلهم {الحسنى}؛ أي: الحالة الحسنة والثواب الحسن؛ فلهم من الصفات أجلُّها، ومن المناقب أفضلُها، ومن الثواب العاجل والآجل ما لا عينٌ رأت ولا أذنٌ سمعت ولا خطر على قلب بشر. {والذين لم يستجيبوا له}: بعدما ضَرَبَ لهم الأمثال وبيَّن لهم الحقَّ لهم الحالةُ غير الحسنة. فَـ {لو أنَّ لهم ما في الأرض جميعاً}: من ذهب وفضةٍ وغيرهما، {ومثلَه معه لافتَدَوْا به}: من عذاب يوم القيامة؛ ما تُقُبِّلَ منهم. وأنَّى لهم ذلك؟! {أولئك لهم سوء الحساب}: وهو الحساب الذي يأتي على كلِّ ما أسلفوه من عمل سيئ وما ضيعوه من حقوق الله وحقوق عباده، قد كُتِبَ ذلك وسُطِرَ عليهم: {وقالوا يا وَيْلَتَنا مالِ هذا الكتابِ لا يغادِرُ صغيرةً ولا كبيرةً إلا أحصاها ووَجَدوا ما عملوا حاضراً ولا يظلمُ ربُّك أحداً}. {و} بعد هذا الحساب السيئ، {مأواهم جهنَّم}: الجامعة لكلِّ عذابٍ من الجوع الشديد والعطش الوجيع والنار الحامية والزقُّوم والزمهرير والضَّريع، وجميع ما ذكره الله من أصناف العذاب. {وبئس المهادُ}؛ أي: المَقَرُّ والمسكن مسكنهم.
(18) وقتی خداوند حق را از باطل مشخص نمود،
بیان کرد که مردم دو گروه هستند: گروهی دعوت پروردگارشان را اجابت مینمایند، پس به ذکر ثواب پروردگار برای آنان پرداخت؛ و گروهی نیز از پذیرش دعوت خدا امتناع میورزند،
و به بیان کیفرش در رابطه با آنان پرداخت و فرمود: (
﴿لِلَّذِينَ ٱسۡتَجَابُواْ لِرَبِّهِمُ﴾) کسانی که دعوت پروردگارشان را اجابت کردند؛ یعنی دلهایشان برای علم و ایمان منقاد گردید و اعضا و جوارحشان تسلیم امر و نهی پروردگار شد، و مطابق آنچه که پروردگارشان از آنها خواسته است، عمل نمودند. پس برای آنها (
﴿ٱلۡحُسۡنَىٰ﴾) حالت نیکو و پاداش نیک است. و آنان دارای بزرگترین صفات و برترین فضایل هستند و پاداش دنیا و آخرت را در مییابند؛ پاداشی که هیچ چشمی تاکنون مانند آن را ندیده و هیچ گوشی
[اخبار آنرا] نشنیده و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است. (
﴿وَٱلَّذِينَ لَمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَهُۥ﴾) و کسانی که دعوت خدا را بعد از مثالهایی که برایشان آورده شد و حقی که برایشان بیان گردید، نپذیرفتند دارای حالتی بد خواهند بود، (
﴿لَوۡ أَنَّ لَهُم مَّا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا﴾) و اگر همۀ آنچه را که در زمین است،
از قبیل: طلا، نقره و غیره، داشته باشند، (
﴿وَمِثۡلَهُۥ مَعَهُۥ لَٱفۡتَدَوۡاْ بِهِۦٓ﴾) و
[نیز] مانند آن را داشته باشند، برای رهایی از عذاب روز قیامت خواهند پرداخت، ولی از آنها پذیرفته نمیشود. آنها چگونه میتوانند این اندازه را داشته باشند و آن را از کجا خواهند آورد؟! (
﴿أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ سُوٓءُ ٱلۡحِسَابِ﴾) آنان حساب بدی دارند؛ و آن حسابی است که در مقابل همۀ کارهای زشتی که در گذشته انجام دادهاند، و آنچه از حقوق خدا که بندگان ضایع کردهاند، نوشته شده و از آنها حساب گرفته میشود،
و میگویند: ﴿يَٰوَيۡلَتَنَا مَالِ هَٰذَا ٱلۡكِتَٰبِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةٗ وَلَا كَبِيرَةً إِلَّآ أَحۡصَىٰهَاۚ وَوَجَدُواْ مَا عَمِلُواْ حَاضِرٗاۗ وَلَا يَظۡلِمُ رَبُّكَ أَحَدٗا﴾ ای وای بر ما! این کتاب
[=نامۀ اعمال] را چه شده است که هیچ گناه کوچک و بزرگی را نگذاشته، مگر اینکه آن را بر شمرده است! و آنچه را که کردهاند، حاضر مییابند و پروردگارت بر هیچ کس ستم نمیکند. (
﴿وَ﴾) و بعد از اینکه عذاب سخت و بد چشیدند، (
﴿مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُ﴾) جایگاهشان دوزخ است که در آنجا هر عذابی،
از قبیل: گرسنگیِ شدید و تشنگی دردناک و آتش داغ و سوزان و درخت زقّوم و ضریع
[گیاه خارداری که شبرق نامیده میشود و خوراک جهنّمیان است] و همۀ انواع عذابی که خداوند بیان کرده است، وجود دارد. (
﴿وَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ﴾) و
[دوزخ] بد جایگاهی است.
{أَفَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ (19) الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلَا يَنْقُضُونَ الْمِيثَاقَ (20) وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ (21) وَالَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولَئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ (22) جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَالْمَلَائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بَابٍ (23) سَلَامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ (24)}.
أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ آيا کسي که مي داند آنچه از سوي پروردگارت بر تو نازل شده حق است، مانند کسي که او کور است؟ همانا فقط خردمندان پند مي پذيرند.
الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَلاَ يِنقُضُونَ الْمِيثَاقَ کساني که به عهد خداوند وفا مي نمايند و پيمان را نمي شکنند.
وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الحِسَابِ و کساني که آنچه را خداوند به پيوسته نگاه داشتن آن امر فرموده پيوسته نگاه مي دارند و از پروردگارشان بيمناک هستند و از محاسبۀ بد مي ترسند.
وَالَّذِينَ صَبَرُواْ ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلاَنِيَةً وَيَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُوْلَئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ و کساني که به خاطر پروردگارشان بردباري کردند و نماز را بر پا داشتند و از آنچه که به آنها روزي داديم به صورت پنهان و اشکار بخشيدند و خرج کردند، و بدي را به نيکي دفع مي کنند اينان هستند که پاداش نيک آن سراي از آن ايشان است.
جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَالمَلاَئِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِم مِّن كُلِّ بَابٍ باغهاي بهشت که جاي ماندگاري است، آنان همراه پدران و فزندان و همسران شايستۀ خود بدان جا وارد مي شوند و فرشتگان از هر دري بر آنان وارد مي شوند.
سَلاَمٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ به آنان مي گويند: سلام بر شما باد به سبب صبر و شيکبايي که داشتيد، پس آن سرا چه نيکو است!
#
{19 ـ 20} يقول تعالى: مفرقاً بين أهل العلم والعمل وبين ضدِّهم: {أفَمَن يعلمُ أنَّما أنزِلَ إليك من ربِّك الحقُّ}: ففهم ذلك وعمل به. {كَمَنْ هو أعمى}: لا يعلم الحقَّ ولا يعمل به؛ فبينهما من الفرق كما بين السماء والأرض؛ فحقيقٌ بالعبد أن يتذكَّر ويتفكَّر، أيُّ الفريقين أحسن حالاً وخير مآلاً، فيؤثر طريقها، ويسلك خلف فريقها، ولكن ما كلُّ أحدٍ يتذكَّر ما ينفعه ويضره. {إنَّما يتذكَّر أولو الألباب}؛ أي: أولو العقول الرزينة والآراء الكاملة، الذين هم لبُّ العالم وصفوةُ بني آدم. فإن سألتَ عن وصفِهم؛ فلا تجدُ أحسن من وصف الله لهم بقوله: {الذين يُوفونَ بعهدِ اللهِ}: الذي عَهِدَهُ إليهم والذي عاهدهم عليه من القيام بحقوقه كاملة موفرة؛ فالوفاء بها توفيتها حقَّها من التتميم لها والنصح فيها، ومن تمام الوفاء بها أنَّهم {لا ينقُضون الميثاقَ}؛ أي: العهد الذي عاهدوا الله عليه، فدخل في ذلك جميع المواثيق والعهود والأيمان والنُّذور التي يعقِدُها العباد، فلا يكون العبد من أولي الألباب الذين لهم الثواب العظيم إلا بأدائها كاملةً وعدم نقضها وبخسها.
(19 - 20) خداوند میان کسانی که علم دارند و بدان عمل مینمایند، و کسانی که علم دارند اما بدان عمل نمیکنند، و یا اصلاً علم و دانشی ندارند،
فرق گذاشته و میفرماید: (
﴿أَفَمَن يَعۡلَمُ أَنَّمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ ٱلۡحَقُّ﴾) آیا کسی که میداند آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده، حق است و آن را فهمیده و به آن عمل مینماید، (
﴿كَمَنۡ هُوَ أَعۡمَىٰٓ﴾) مانند کسی است که او کور است، و حق را نمیشناسد و به آن عمل نمیکند؟ پس این دو فرد، زمین تا آسمان با هم فرق دارند. و شایسته است که بنده بیندیشد و دریابد که حالت کدام یک از دو گروه بهتر و سرانجام کدام یک خوبتر است، و آنگاه راه وی را برگزیند و به دنبال آن گروه حرکت نماید. ولی هرکسی به سود و زیان خودش نمیاندیشد. (
﴿إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾) بلکه فقط خردمندان و کسانی که دارای عقلها و آرای کامل هستند، میاندیشند؛ آنان که مغز و هستۀ جهان، و برگزیدگان فرزندان آدم میباشند. اگر بپرسی که آنان دارای چه صفاتی میباشند و چگونه کسانی هستند، زیباتر از آنچه که خداوند در توصیف آنان بیان داشته است، نخواهی یافت،
آنجا که فرموده است: (
﴿ٱلَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ﴾) آنانکه به عهد خدا وفا مینمایند، و به عهد و پیمانی که خداوند از آنها گرفته و آنان را متعهد نموده است که حقوق الهی را به طور کامل انجام دهند، وفا میکنند. پس وفایِ به عهد مقتضی آن است که عهد را به طور کامل ادا کرد و در آن خیرخواهی نمود. (
﴿وَ﴾) و کمال وفاداری آنان این است که، (
﴿لَا يَنقُضُونَ ٱلۡمِيثَٰقَ﴾) پیمان را نمیشکنند؛ یعنی پیمانی را که با خدا بستهاند، نمیشکنند. پس همۀ پیمانها و عهدها و سوگندها و نذرهایی که بندگان میبندند، در این داخل است. بنابراین بنده از خردمندان و کسانی که دارای پاداش بزرگ هستند نخواهد بود، مگر اینکه این پیمانها را به طور کامل ادا کند و آنها را نشکند، و نیز به طور ناقص آنها را انجام ندهد.
#
{21} {والذين يصِلونَ ما أمرَ اللهُ به أن يوصَلَ}: وهذا عامٌّ في كلِّ ما أمر الله بوصله من الإيمان به وبرسوله ومحبَّته ومحبَّة رسوله والانقياد لعبادته وحده لا شريك له ولطاعة رسوله، ويصلون آباءهم وأمهاتهم ببرِّهم بالقول والفعل وعدم عقوقهم، ويصلون الأقارب والأرحام بالإحسان إليهم قولاً وفعلاً، ويصلون ما بينَهم وبين الأزواج والأصحاب والمماليك بأداء حقِّهم كاملاً موفَّراً من الحقوق الدينيَّة والدنيويَّة. والسبب الذي يجعل العبد واصلاً ما أمر الله به أن يوصَلَ خشيةُ الله وخوفُ يوم الحساب، ولهذا قال: {ويَخْشَوْنَ ربَّهم}؛ أي: يخافونه، فيمنعهم خوفُهم منه ومن القدوم عليه يوم الحساب أن يتجرَّؤوا على معاصي الله أو يقصروا في شيء ممَّا أمر الله به؛ خوفاً من العقاب ورجاءً للثواب.
(21) (
﴿وَٱلَّذِينَ يَصِلُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن يُوصَلَ﴾) و کسانی که آنچه خداوند به پیوسته داشتن آن فرمان داده است، پیوسته میدارند. این حکم، عام است و همۀ آنچه را که خداوند به پیوسته داشتن آن امر کرده است،
از قبیل: ایمان به خدا و رسولش و محبت خدا و پیامبرش، و پرستش خدای یگانه، و اطاعت از پیامبر را در بر میگیرد. و با رفتار و کردار نیک با پدران و مادرانشان، پیوند نیک را برقرار میدارند و از فرمان آنها سرپیچی نمیکنند؛ و با رفتار و گفتار نیک، پیوند خویشاوندی را برقرار میدارند. و با ادای حقوق دینی و دنیوی همسران و همراهان و بردگان، به طورکامل پیوند نیک را با آنان برقرار میدارند. و چیزی که سبب میشود بنده چنین عمل کند و دستورات خداوند را انجام دهد، ترس از خدا و روز قیامت است.
بنابراین فرمود: (
﴿وَيَخۡشَوۡنَ رَبَّهُمۡ﴾) و از پروردگارشان میترسند. و ترس از خداوند و ترس از روز قیامت و اینکه برای حساب و کتاب پیش وی حاضر میشوند، آنها را از ارتکاب گناه و انجام ندادن چیزی که خداوند به آن دستور داده است، باز میدارد؛ چون آنها از عذاب الهی میترسند، و به پاداش او امیدوارند.
#
{22} {والذين صبروا}: على المأمورات بالامتثال، وعن المنهيَّات بالانكفاف عنها والبعد منها، وعلى أقدار الله المؤلمة بعدم تسخُّطها، ولكن بشرط أن يكون ذلك الصبر {ابتغاءَ وجهِ ربِّهم}: لا لغير ذلك من المقاصد والأغراض الفاسدة؛ فإنَّ هذا الصبر النافع، الذي يَحْبِسُ به العبد نفسه طلباً لمرضاة ربِّه ورجاءً للقرب منه والحظوة بثوابه، وهو الصبر الذي من خصائص أهل الإيمان، وأما الصبر المشترك الذي غايتُهُ التجلُّد ومنتهاه الفخر؛ فهذا يصدُرُ من البَرِّ والفاجر والمؤمن والكافر؛ فليس هو الممدوح على الحقيقة. {وأقاموا الصَّلاة}: بأركانها وشروطها ومكمِّلاتها ظاهراً وباطناً. {وأنفقوا مما رزقْناهم سرًّا وعلانية}: دخل في ذلك النفقات الواجبة كالزكوات والكفارات والنفقات المستحبَّة، وأنهم ينفقون حيث دعت الحاجةُ إلى النفقة سرًّا وعلانيةً. {ويدرؤونَ بالحسنةِ السيئةَ}؛ أي: مَن أساء إليهم بقول أو فعل؛ لم يقابلوه بفعله، بل قابلوه بالإحسان إليه، فيعطون من حَرَمَهم، ويعفون عمَّن ظَلَمهم، ويصِلون من قَطَعهم، ويحسِنون إلى مَن أساء إليهم، وإذا كانوا يقابلون المسيء بالإحسان؛ فما ظنُّك بغير المسيء. {أولئك}: الذين وُصِفَتْ صفاتهم الجليلة ومناقبهم الجميلة؛ {لهم عُقبى الدار}.
(22) (
﴿وَٱلَّذِينَ صَبَرُواْ﴾) و کسانی که بر اطاعت و فرمانبرداری از دستورات خدا و دوری کردن از آنچه پروردگار متعال از آن نهی فرموده است، شکیبایی میورزند. و یا در هنگام مصیبت و بلا بردبارند، و این صبر و شکیبایی، (
﴿ٱبۡتِغَآءَ وَجۡهِ رَبِّهِمۡ﴾) برای خشنودی و رضای پروردگارشان است، نه برای دیگر اهداف و اغراض فاسد. و چنانچه بنده، خودش را کنترل نماید؛ و برای خشنودی پروردگارش و به امید نزدیک شدن به او و بهرهمند شدن از پاداش وی، بردباری نماید، برایش سودمند است، و این صبر، از ویژگیهای اهل ایمان است. و چنانچه هدف از آن، کسب شهرت باشد، در حقیقت این کار ستودنی نیست؛ زیرا چنین صبری، از انسان عابد و انسان فاسق و مؤمن و کافر برمیآید. (
﴿وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾) و نماز را برپا داشتند؛ یعنی آن را همراه با تمام ارکان و شرایط و آنچه که نماز را در ظاهر و باطن تکمیل مینماید، انجام دادند. (
﴿وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ سِرّٗا وَعَلَانِيَةٗ﴾) و از آنچه که به آنها روزی دادهایم، در پنهان و آشکار بخشیدند.
نفقات واجب از قبیل: زکات و کفارهها، و نفقات مستحب در این بخشش و انفاق داخل میباشند؛ و آنها هرجا نیاز به انفاق باشد، به صورت پنهان و آشکار انفاق مینمایند. (
﴿وَيَدۡرَءُونَ بِٱلۡحَسَنَةِ ٱلسَّيِّئَةَ﴾) و بدی را با نیکی دفع میکنند؛ یعنی هرکس با گفتار و یا کردار نسبت به آنها بدی نماید، با او مقابله به مثل نکرده و همان کار را با او انجام نمیدهند، بلکه با او نیکی مینمایند. پس هرکس از دادن و بخشیدن به آنها دریغ بورزد، آنان به او میبخشند؛ و هرکس بدانها ستم روا بدارد، عفوش میکنند؛ و هرکس پیوند خویشاوندی را با آنها قطع نماید، پیوند خویشاوندی را با او برقرار میدارند؛ و هرکس که با آنان بدی کند، با وی نیکی میکنند. پس با کسی که با آنان بدی نمیکند، چگونه رفتار خواهند کرد! (
﴿أُوْلَٰٓئِكَ﴾) کسانی که دارای این صفتهای بزرگ و فضیلتهای زیبا هستند، (
﴿لَهُمۡ عُقۡبَى ٱلدَّارِ﴾) پاداش نیک آن سرا را دارند.
و پاداش نیک را چنین تفسیر نمود:
#
{23 ـ 24} فسَّرها بقوله: {جناتُ عدنٍ}؛ أي: إقامةٍ لا يزولون عنها ولا يبغون عنها حِوَلاً؛ لأنَّهم لا يرون فوقها غايةً؛ لما اشتملت عليه من النعيم والسرور، الذي تنتهي إليه المطالب والغايات، ومن تمام نعيمهم وقرَّة أعينهم أنَّهم {يدخُلونها وَمَن صَلَحَ من آبائهم وأزواجهم وذرِّيَّاتهم}: من الذكور والإناث وأزواجهم؛ أي: الزوج أو الزوجة، وكذلك النظراء والأشباه والأصحاب والأحباب؛ فإنَّهم من أزواجهم وذُرِّيَّاتهم. {والملائكةُ يدخُلون عليهم من كلِّ بابٍ}: يهنونهم بالسلامة وكرامة الله لهم، ويقولون: {سلامٌ عليكم}؛ أي: حلَّت عليكم السلامة والتحيَّة من الله وحَصَلَت لكم، وذلك متضمِّنٌ لزوال كلِّ مكروه ومستلزمٌ لحصول كل محبوب {بما صبرتُم}؛ أي: صبركم هو الذي أوصلكم إلى هذه المنازل العالية والجنان الغالية. {فنعم عُقبى الدار}: فحقيقٌ بمن نصح نفسه، وكان لها عنده قيمة أن يجاهِدَها لعلَّها تأخُذُ من أوصاف أولي الألباب بنصيب، ولعلها تحظى بهذه الدار التي هي مُنْيَةُ النفوسِ وسرورُ الأرواحِ الجامعة لجميع اللَّذَّات والأفراح؛ فلمِثْلها فليعمل العاملون، وفيها فليتنافس المتنافسون.
(23 - 24) (
﴿جَنَّٰتُ عَدۡنٖ﴾) باغهای بهشت که جای ماندگاری است، و از آن دور نمیشوند و نمیخواهند به جای دیگری برده شوند؛ زیرا به خاطر نعمتهای فراوانی که بهشت در بر دارد و شادیای که در آنجا هست، همۀ خواستهها و اهداف آدمی در آن برآورده میشود، به گونهای که آنها بالاتر از آن چیزی را نمیبینند. و از جمله چیزهایی که نعمت و شادی آنها را کامل میکند، این است که، (
﴿يَدۡخُلُونَهَا وَمَن صَلَحَ مِنۡ ءَابَآئِهِمۡ وَأَزۡوَٰجِهِمۡ وَذُرِّيَّٰتِهِمۡ﴾) همراه با پدران و فرزندان و همسران صالح و شایستۀ خود بدانجا وارد میشوند. و دوستان و یاران نیز از زمرۀ همسران و فرزندان به شمار میروند. (
﴿وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَدۡخُلُونَ عَلَيۡهِم مِّن كُلِّ بَابٖ﴾) و فرشتگان از هر دری بر آنان وارد میشوند، و آنها را گرامی میدارند،
و مراتب خشنودی خداوند را به آنها تبریک گفته و میگویند: (
﴿سَلَٰمٌ عَلَيۡكُم﴾) درودتان باد و سلام خدا بر شما باد. و این کلام، بیانگر دور شدن آنان از هر امر ناپسندی است، و مستلزم حصول هر امر پسندیده و دوست داشتنی برای آنان است. (
﴿بِمَا صَبَرۡتُمۡ﴾) به سبب شکیباییتان، و صبور بودنی که شما را به این منازل عالی و باغهای گرانبها رسانید. (
﴿فَنِعۡمَ عُقۡبَى ٱلدَّارِ﴾) پس جزای آنان، سراچۀ نیک است. بنابراین شایسته است کسی که خیرخواه خودش میباشد و برای خویشتن ارزش قایل است، با نفس خود مبارزه و جهاد نماید تا از صفات خردمندان برخوردار شود و از نعمتهای آن جهان بهرهمند گردد؛ نعمتهایی که شادی بخش ارواح است، و همۀ لذات و شادیها را دربر میگیرد. پس آدمی باید برای رسیدن به چنین چیزی بکوشد، و در این زمینه با دیگران به رقابت بپردازد.
{وَالَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولَئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ (25)}.
وَالَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَآ أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ أُوْلَئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ و آنان که پيمان خدا را پس از بستن آن مي شکنند، و پيوندي را مي گسلند که خداوند به حفظ آن دستور داده است، و در زمين فساد مي کنند، لعنت و نفرين بهرۀ ايشان است و سختي آن سراي را
(نيز) دارند.
#
{25} لما ذكر حال أهل الجنة؛ ذكر أنَّ أهل النار بعكس ما وصفهم به، فقال عنهم: {والذين ينقُضون عهد الله من بعد ميثاقِهِ}؛ أي: من بعدما أكَّده عليهم على أيدي رسله وغلَّظ عليهم، فلم يقابلوه بالانقياد والتسليم، بل قابلوه بالإعراض والنقض. {ويقطَعون ما أمر الله به أن يوصَلَ}: فلم يَصِلوا ما بينهم وبين ربِّهم بالإيمان والعمل الصالح، ولا وصلوا الأرحام، ولا أدَّوا الحقوق، بل أفسدوا في الأرض بالكفر والمعاصي والصدِّ عن سبيل الله وابتغائها عوجاً. {أولئك لهم اللعنةُ}؛ أي: البعد والذمُّ من الله وملائكته وعباده المؤمنين. {ولهم سوء الدار}: وهي الجحيم بما فيها من العذاب الأليم.
(25) وقتی خداوند حالت اهل بهشت را بیان نمود، بیان داشت که اهل جهنم بر عکس بهشتیان میباشند.
پس در مورد اهل جهنم فرمود: (
﴿وَٱلَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهۡدَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مِيثَٰقِهِۦ﴾) و آنان که پیمان خدا را پس از بستنِ آن میشکنند؛ یعنی بعد از اینکه خداوند پیمانش را به وسیلۀ پیامبرانش بر آنان محکم نمود، آنها منقاد نشدند و تسلیم نگشتند، بلکه با رویگردانی و پیمان شکنی با آن برخورد کردند. (
﴿وَيَقۡطَعُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن يُوصَلَ﴾) و پیوندی را میگسلند که خداوند به حفظ و نگاه داشتن آن دستور داده است؛ پس رابطۀ خود و پروردگارشان را، با ایمان آوردن و انجام عمل صالح نگه نداشته؛ و پیوند خویشاوندی را گسستند، و حقوق آنان را به جای نیاوردند؛ بلکه با کفر ورزیدن و انجام گناهان و بازداشتن مردم از راه خدا و کج نشان دادن دین او، در زمین فساد و تباهی کردند. (
﴿أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱللَّعۡنَةُ﴾) اینان نفرین بهرۀ ایشان است؛ یعنی دوری از رحمت خدا و مذمت و نکوهش از جانب وی و فرشتگان و بندگان مؤمن، بهرۀ ایشان است.(
﴿وَلَهُمۡ سُوٓءُ ٱلدَّارِ﴾) و بدی و سختی آن سرای را نیز دارند، و آن جهنم و عذابهای دردناک آن است.
{اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقْدِرُ وَفَرِحُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا مَتَاعٌ (26)}.
اللّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاء وَيَقَدِرُ وَفَرِحُواْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلاَّ مَتَاعٌ خداوند روزي را براي هر کس که بخواهد فراغ و فراوان مي گرداند و آن را براي هر کس که بخواهد تنگ و کم قرارمي دهد و آنها به زندگي دنيا شاد و خشنودند در حالي که زندگي دنيا در برابر آخرت کالاي ناچيزي بيش نيست.
#
{26} أي: هو وحده يوسِّع الرزق ويبسُطُه على من يشاء ويَقْدِره ويضيِّقه على مَن يشاء. {وفرحوا}؛ أي: الكفار {بالحياة الدنيا}: فرحاً أوجب لهم أن يطمئنُّوا بها ويغفلوا عن الآخرة، وذلك لنقصان عقولهم. {وما الحياة الدُّنيا في الآخرة إلاَّ متاعٌ}؛ أي: شيء حقيرٌ يُتَمَتَّع به قليلاً ويفارق أهله وأصحابه ويُعْقِبُهم وَيلاً طويلاً.
(26) یعنی فقط خداوند است که روزی را برای هرکس بخواهد، فراخ و فراوان میگرداند؛ و آن را برای هرکس که بخواهد، تنگ میدارد. (
﴿وَفَرِحُواْ بِٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا﴾) و کافران به زندگی دنیا شاد و خشنودند؛ خشنودیی که باعث شده تا به زندگی دنیا بچسبند و از آخرت غافل شوند، و این به سبب نقصان عقلشان است. (
﴿وَمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَا فِي ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا مَتَٰعٞ﴾) و زندگی دنیا در برابر آخرت چیز اندکی است و مدت کمی از آن بهرهمند میشوند؛ چرا که عاقبت از خانواده و یارانشان جدا میشوند، و عذاب دراز مدتی را پیش روی خواهند داشت.
{وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ (27) الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (28) الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ (29)}.
وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّ اللّهَ يُضِلُّ مَن يَشَاء وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ و کافران مي گويند:
«چرا بر او نشانه اي از جانب پروردگارش فرو فرستاده نشده است؟ » بگو:
«خداوند هر کس را بخواهد گمراه مي کند و هر کس را که توبه کند و سوي خودش هدايت مي نمايد» .
الَّذِينَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ آن کساني که ايمان آورده و دلهايشان به ياد خدا آرامش پيدا مي کند، بدانيد که دلها با نام خدا آرام مي گيرند.
الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ آنان که ايمان آورده و کارهاي شايسته انجام داده اند خوشا به حال ايشان و آنان سرانجام نيکي دارند.
#
{27} يخبر تعالى أنَّ الذين كفروا بآيات الله يتعنَّتون على رسول الله ويقترحون ويقولون: {لولا أنزِلَ عليه آيةٌ من ربِّه}: وبزعمهم أنها لو جاءت لآمنوا، فأجابهم الله بقوله: {قل إنَّ الله يُضِلُّ مَن يشاء ويهدي إليه من أنابَ}؛ أي: طلب رضوانه، فليست الهداية والضلال بأيديهم حتى يجعلوا ذلك متوقِّفاً على الآيات، ومع ذلك؛ فهم كاذبون فـ {لو أننا نزَّلنا إليهم الملائكة وكلَّمهم الموتى وحَشَرْنا عليهم كلَّ شيءٍ قُبُلاً ما كانوا لِيُؤمنوا إلاَّ أنْ يشاء الله ولكنَّ أكثرهم يجهلونَ}.
ولا يلزمُ أن يأتي الرسولُ بالآية التي يعيِّنونها ويقترحونها، بل إذا جاءهم بآيةٍ تبيِّنُ ما جاء به من الحقِّ؛ كفى ذلك وحصل المقصودُ وكان أنفع لهم من طلبهم الآيات التي يعيِّنونها؛ فإنَّها لو جاءتهم طِبْقَ ما اقترحوا، فلم يؤمنوا بها؛ لعاجلهم العذاب.
(27) خداوند متعال خبر میدهد کسانی که به آیات وی کفر ورزیدند و بر پیامبر سخت گرفتند و به او پیشنهاد کرده و گفتند: (
﴿لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَيۡهِ ءَايَةٞ مِّن رَّبِّهِۦ﴾) چرا نشانهای از سوی پروردگارش بر او نازل نشده است؟ و آنها ادعا میکردند که اگر معجزه و نشانهای بر پیامبر فرو فرستاده میشد، آنها به وی ایمان میآوردند.
پس خداوند آنان را پاسخ داد و فرمود: (
﴿قُلۡ إِنَّ ٱللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَآءُ وَيَهۡدِيٓ إِلَيۡهِ مَنۡ أَنَابَ﴾) بگو: خداوند هرکس را که بخواهد، گمراه میکند؛ و هرکس را که توبه نماید و خشنودی پروردگار را بجوید، به سوی خویش هدایت میکند. پس هدایت و گمراهی در دست آنان نیست تا آن را منوط به معجزهها و نشانهها کنند. آنها دروغگویند؛ زیرا
﴿وَلَوۡ أَنَّنَا نَزَّلۡنَآ إِلَيۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ وَكَلَّمَهُمُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَحَشَرۡنَا عَلَيۡهِمۡ كُلَّ شَيۡءٖ قُبُلٗا مَّا كَانُواْ لِيُؤۡمِنُوٓاْ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ يَجۡهَلُونَ﴾ حتی اگر ما فرشتگان را به سوی آنها فرو بفرستیم، و مردگان با آنها سخن بگویند، و همه چیز را پیش چشم آنها محشور کنیم، ایمان نخواهند آورد، مگر اینکه خدا بخواهد، ولی بیشتر آنان نمیدانند. و لازم نیست پیامبر نشانه و معجزهای بیاورد که آنان تعیین و پیشنهاد مینمایند، بلکه هرمعجزهای را که پیامبر پیش آنها بیاورد و حق را روشن نماید، کفایت میکند و مقصود حاصل میشود، و این برایشان بهتر است؛ زیرا اگر معجزات آنچنانکه آنها میخواهند و پیشنهاد میکنند نزدشان بیاید و به آن ایمان نیاورند، بلافاصله و در همین دنیا عذاب خدا آنها را فرا خواهد گرفت.
#
{28} ثم ذكر تعالى علامة المؤمنين، فقال: {الذين آمنوا وتطمئنُّ قلوبُهم بذكر الله}؛ أي: يزول قلقها واضطرابها، وتحضُرُها أفراحها ولذَّاتها. {ألا بذكرِ الله تطمئنُّ القلوب}؛ أي: حقيق بها وحريٌّ أن لا تطمئنَّ لشيءٍ سوى ذكره؛ فإنَّه لا شيء ألذُّ للقلوب ولا أشهى ولا أحلى من محبة خالقها والأنس به ومعرفته، وعلى قَدْرِ معرفتها بالله ومحبَّتها له يكون ذِكْرُها له، هذا على القول بأنَّ ذكرَ الله ذِكْرُ العبد لربِّه من تسبيح وتهليل وتكبير وغير ذلك، وقيل: إن المراد بذِكْر الله كتابُه الذي أنزله ذكرى للمؤمنين؛ فعلى هذا معنى طمأنينة القلب بذكر الله أنها حين تَعْرِفُ معاني القرآن وأحكامه تطمئنُّ لها؛ فإنَّها تدل على الحقِّ المبين المؤيَّد بالأدلة والبراهين، وبذلك تطمئنُّ القلوب؛ فإنَّها لا تطمئنُّ إلا باليقين والعلم، وذلك في كتاب الله مضمونٌ على أتمِّ الوجوه وأكملها، وأما ما سواه من الكتب التي لا ترجِعُ إليه؛ فلا تطمئنُّ بها، بل لا تزال قلقةً من تعارض الأدلَّة وتضادِّ الأحكام، {ولو كان من عندِ غيرِ الله لَوَجَدوا فيه اختلافاً كثيراً}، وهذا إنما يعرفه من خَبَرَ كتابَ الله، وتدبَّره، وتدبَّر غيره من أنواع العلوم؛ فإنَّه يجد بينها وبينه فرقاً عظيماً.
(28) سپس خداوند علامت مؤمنان را بیان نمود و فرمود: (
﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَتَطۡمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكۡرِ ٱللَّهِ﴾) کسانی که ایمان آورده، و دلهایشان با یاد خدا آرامش پیدا میکند و اضطراب و نگرانیهایش برطرف میشود و لذت و شادی بدان روی میآورد، (
﴿أَلَا بِذِكۡرِ ٱللَّهِ تَطۡمَئِنُّ ٱلۡقُلُوبُ﴾) یعنی شایسته است که دلها جز به یاد خدا سکون و آرامش پیدا نکند؛ زیرا هیچ چیزی برای دلها از محبت آفریننده لذت بخش تر و شیرینتر نیست، و هیچ چیزی از انس گرفتن به خدا و شناخت او شیرین تر نیست. و دلها به اندازۀ شناختی که از خداوند دارند و به اندازه محبتی که به خدا دارند، به یاد و ذکر او میپردازند. پس ذکر خدا؛ یعنی یاد کردن بنده پروردگارش را با تسبیح و تهلیل و تکبیر و... و گفته شده که منظور از ذکر خدا، کتابش است که آن را به منظور پند پذیریِ مؤمنان فرو فرستاده است؛ بنابراین معنی آرامش یافتن قلب با ذکر خدا، این است که دل معانی و احکام قرآن را بفهمد تا با آن آرام گیرد؛ زیرا معانی و احکام قرآن روشن است، و با دلایل و حجت فراوانی مورد تأیید قرارگرفته است. و از این طریق دلها آرام میگیرند؛ زیرا دلها جز با یقین و علم، آرامش نمییابند و یقین و علم به کاملترین صورت در لابلای آیات قرآن نهفته است. و قطعاً دلها به غیر از قرآن آرام نمیگیرند. اما دیگر کتابها که بر مبنای قرآن تدوین نشدهاند، دلها به آنها سکون و آرامش پیدا نمیکنند؛ زیرا به خاطر تعارض دلایل و تضاد احکامی که در آنها وجود دارد، دچار آشفتگی و اضطراب میشوند.
﴿وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا﴾ و اگر قرآن از جانب کسی دیگر غیر از خدا بود، در آن تضاد و اختلاف زیادی مییافتند. و اگر در اخبار کتاب خدا تأمل شود و با سایر علوم و تألیفات مقایسه گردد، میان آن دو فرق بزرگی مشاهده خواهد شد.
#
{29} ثم قال تعالى: {الذين آمنوا وعملوا الصالحات}؛ أي: آمنوا بقلوبهم بالله وملائكته وكتبه ورسله واليوم الآخر، وصدَّقوا هذا الإيمان بالأعمال الصالحة؛ أعمال القلوب كمحبة الله وخشيته ورجائه، وأعمال الجوارح كالصلاة ونحوها. {طوبى لهم وحسنُ مآب}؛ أي: لهم حالةٌ طيبةٌ ومرجع حسنٌ، وذلك بما ينالون من رضوان الله وكرامته في الدنيا والآخرة، وإنَّ لهم كمال الراحة وتمام الطمأنينة، ومن جملة ذلك شجرةُ طوبى التي في الجنة، التي يسير الراكب في ظلِّها مائة عام ما يقطعُها؛ كما وردت بها الأحاديث الصحيحة.
(29) سپس خداوند متعال فرمود: (
﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾) آنانکه قلباً به خدا و فرشتگانش و کتابها و پیامبرانش و به روز قیامت ایمان آوردند، و این ایمان را با انجام کارهای شایسته؛
کارهای قلبی از قبیل: محبت خدا و ترس از او و امید به او،
و کارهای جوارح از قبیل: نماز و دیگر کارهای پسندیده تصدیق کردند، (
﴿طُوبَىٰ لَهُمۡ وَحُسۡنُ مََٔابٖ﴾) خوشا به حال ایشان، و آنان سرانجام نیکی دارند؛ یعنی آنان دارای حالتی خوش، و سرانجامی نیک هستند. و آنان در سایۀ خشنودی و گرامیداشت خداوند در دنیا و آخرت خوشحال خواهند بود، و کمال آسایش و آرامش را در خواهند یافت. و از جملۀ آن، درخت طوبی است که در بهشت است و سواره در سایۀ آن حرکت مینماید و صد سال طول میکشد تا آن را بپیماید، همانگونه که در احادیث صحیح آمده است.
{كَذَلِكَ أَرْسَلْنَاكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ لِتَتْلُوَ عَلَيْهِمُ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ (30)}.
كَذَلِكَ أَرْسَلْنَاكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهَا أُمَمٌ لِّتَتْلُوَ عَلَيْهِمُ الَّذِيَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَـنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ بدين گونه تو را به ميان امتي فرستاديم که امتهاي فراواني پيش از آن آمده و رفته اند، تا آنچه را به تو وحي کرده ايم بر آنان هر چند که منکر خداوند مهربانند بخوانند.
بگو: «خداوند پروردگار من است، جز او معبود به حقي نيست، بر او توکل نموده ام و بازگشت من به سوي اوست».
#
{30} يقول تعالى لنبيِّه محمد - صلى الله عليه وسلم -: {كذلك أرسلناك}: إلى قومك تدعوهم إلى الهدى، {قد خَلَتْ من قبلها أممٌ}: أرسلنا فيهم رسلنا، فلستَ ببدع من الرسل حتى يستنكروا رسالتك، ولستَ تقول من تلقاءِ نفسك، بل تتلو عليهم آياتِ الله، التي أوْحاها الله إليك، التي تطهِّر القلوب وتزكِّي النفوس، والحال أنَّ قومك يكفرون بالرحمن، فلم يقابلوا رحمته وإحسانه ـ التي أعظمها أنْ أرسلناك إليهم رسولاً وأنزلنا عليك كتاباً ـ بالقبول والشكر، بل قابلوها بالإنكار والردِّ؛ أفلا يعتبرون بمَنْ خلا من قبلهم من القرون المكذِّبة كيف أخذهم الله بذنوبهم؟ {قل هو ربِّي لا إله إلاَّ هو}: وهذا متضمِّن [للتوحيدين]: توحيد الألوهيَّة وتوحيد الربوبيَّة؛ فهو ربي الذي رَبَّاني بنعمِهِ منذ أوجدني، وهو إلهي الذي {عليه توكلتُ} في جميع أموري وإليه أنيب ؛ أي: أرجع في جميع عباداتي وفي حاجاتي.
(30) خداوند متعال به پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم میفرماید: (
﴿كَذَٰلِكَ أَرۡسَلۡنَٰكَ فِيٓ أُمَّةٖ﴾) بدین گونه تو را به سوی قومت فرستادیم، تا آنان را به سوی راه هدایت فرا بخوانی، (
﴿قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهَآ أُمَمٞ﴾) که پیش از آنان امتهای فراوانی آمده و رفتهاند، و ما پیامبران خود را به میان آنها فرستادیم. پس شما نخستین رسول و پیامبر نیستی تا رسالتت برای آنها نا آشنا جلوه کند. و شما از جانب خود سخن نمیگویی، بلکه آیات خداوند را برای آنان میخوانی که برتو وحی میشود؛ آیاتی که دلها را پاک مینماید، و نفسها را پاکیزه میگرداند. اما قوم تو به خداوند مهربان کفر میورزند، پس آنان با پذیرش و شکر به استقبال رحمت و احسان خدا نرفتند؛ رحمت و احسانی که بزرگترین نوع آن عبارت بود از اینکه شما را به عنوان فرستاده به سویشان روانه کردیم و کتاب را بر تو نازل نمودیم. بلکه با انکار و عناد با مهربانی و احسان خداوند برخورد کردند. پس آنان از ملتهایی که پیش از ایشان بودند و پیامبران را تکذیب کردند، عبرت نگرفتند که چگونه خداوند آنان را به سبب گناهانشان به عذاب سخت خویش گرفتار ساخت. (
﴿قُلۡ هُوَ رَبِّي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ﴾) بگو: او پروردگار من است، و هیچ معبود به حقی جز او وجود ندارد. و این کلام، هردو قسمِ توحید را در بردارد؛ هم توحید الوهیت، و هم توحید ربوبیت. پس او پروردگار من است، و از همان ابتدا مرا با نعمتهایش پرورش داده، و معبود و خدایم است. (
﴿عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ﴾) در همۀ کارهایم بر او توکل نموده، (
﴿وَإِلَيۡهِ مَتَابِ﴾) و در تمام عبادتهایم و در همۀ احوالم به سوی او برمیگردم.
{وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعًا أَفَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعًا وَلَا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيبًا مِنْ دَارِهِمْ حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ (31)}.
وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَل لِّلّهِ الأَمْرُ جَمِيعًا أَفَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُواْ أَن لَّوْ يَشَاء اللّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعًا وَلاَ يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُواْ تُصِيبُهُم بِمَا صَنَعُواْ قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيبًا مِّن دَارِهِمْ حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ و اگر قرآني باشد که کوهها بدان به حرکت در آيند و يا زمين به وسيله ي آن پاره پاره گردد و يا مردگان بدان به سختي درآورده شوند
(اين قرآن خواهد بود)، بلکه همۀ کارها در دست خداست. آيا مومنان نمي دانند که اگر خداوند مي خواست همۀ مردم را هدايت مي کرد؟ کافران پيوسته به سبب کاري که مي کنند دچار بلا و مصيبت کوبنده مي گردند. يا آن بلا و مصيبت نزديک خانه آنها فرود مي آيد، تا آنگاه که وعدۀ خداوند فرا رسد، بي گمان خداوند خلاف وعده نمي کند.
#
{31} يقول تعالى مبيِّناً فضل القرآن الكريم على سائر الكتب المنزَّلة: {ولو أنَّ قرآناً}: من الكتب الإلهيَّة، {سُيِّرتْ به الجبال}: عن أماكنها، و {قُطِّعت به الأرضُ}: جناناً وأنهاراً، و {كُلِّم به الموتى}: لكان هذا القرآن. {بل لله الأمرُ جميعاً}: فيأتي بالآيات التي تقتضيها حكمته؛ فما بال المكذبين يقترحون من الآيات ما يقترحون؟! فهل لهم ولغيرهم من الأمر شيء؟! {أفلم ييأسِ الذين آمنوا أن لو يشاءُ الله لهدى الناسَ جميعاً}: فليعلموا أنَّه قادرٌ على هدايتهم جميعاً، ولكنه لا يشاء ذلك، بل يهدي مَنْ يشاء ويُضِلُّ من يشاء. {ولا يزالُ الذين كفروا}: على كفرهم لا يعتبرون ولا يتَّعظون، والله تعالى يوالي عليهم القوارعَ التي تصيبُهم في ديارهم أو تَحُلُّ قريباً منها وهم مصرُّون على كفرهم. {حتى يأتي وعدُ الله}: الذي وَعَدَهم به لنزول العذاب المتَّصل الذي لا يمكن رفعُه. {إنَّ الله لا يخلِفُ الميعاد}: وهذا تهديدٌ لهم وتخويفٌ من نزول ما وعدهم الله به على كفرهم وعنادهم وظلمهم.
(31) خداوند متعال با بیان فضیلت و برتری قرآن کریم بر سایر کتابهایی که فرو فرستاده شدهاند،
میفرماید: (
﴿وَلَوۡ أَنَّ قُرۡءَانٗا﴾) و اگر قرآنی
[در میان کتابهای الهی یافت میشد] که (
﴿سُيِّرَتۡ بِهِ ٱلۡجِبَالُ﴾) کوهها بدان از جای خود روان میشد و به حرکت در میآمد. (
﴿أَوۡ قُطِّعَتۡ بِهِ ٱلۡأَرۡضُ﴾) یا زمین به وسیلۀ آن پاره پاره میگردید، و نهرها بدان روان میگشت و باغها بدان شکفته میشد، (
﴿أَوۡ كُلِّمَ بِهِ ٱلۡمَوۡتَىٰ﴾) و یا بدان مردگان به سخن در میآمدند این قرآن میبود. (
﴿بَل لِّلَّهِ ٱلۡأَمۡرُ جَمِيعًا﴾) بلکه همۀ کارها در دست خدا است، و خداوند نشانههایی را میآورد که حکمت او اقتضا میکند. پس تکذیب کنندگان چرا معجزات و نشانههایی را پیشنهاد مینمایند؟ آیا آنان اختیاری دارند و کاری در دست آنان است؟ (
﴿أَفَلَمۡ يَاْيَۡٔسِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَن لَّوۡ يَشَآءُ ٱللَّهُ لَهَدَى ٱلنَّاسَ جَمِيعٗا﴾) آیا مؤمنان نمیدانند که اگر خداوند میخواست، همۀ مردمان را هدایت میکرد؟ پس مؤمنان باید بدانند که خداوند بر هدایت کردن همۀ مردم تواناست، اما پروردگار این را نمیکند، بلکه هرکس را که بخواهد، هدایت مینماید؛ و هرکس را که بخواهد، گمراه میسازد. (
﴿وَلَا يَزَالُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾) و کافران پیوسته بر کفرشان قرار دارند و عبرت نمیگیرند و پند نمیپذیرند، و خداوند مصیبتهای کوبندهای را یکی پس از دیگری در خانههایشان بر آنان و یا بر اطرافیانشان فرود میآورد، اما باز هم بر کفر خود اصرار میورزند. (
﴿حَتَّىٰ يَأۡتِيَ وَعۡدُ ٱللَّهِ﴾) تا آنگاه که وعدۀ خداوند فرا رسد؛ وعدهای که به آنها داده شده است مبنی بر اینکه پیوسته عذاب خدا بر آنان وارد میشود، و هیچ راه گریزی از آن نیست. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُخۡلِفُ ٱلۡمِيعَادَ﴾) بیگمان خداوند خلاف وعده نمیکند. و این تهدید و ترساندن آنهاست و بیانگر عذابی است که خداوند به سبب کفر و مخالفت و ستمگریشان به آنان وعده داده است و بر آنها نازل خواهد شد.
{وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ (32)}.
وَلَقَدِ اسْتُهْزِىءَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ و به راستي که پيامبراني پيش از تو مورد استهزا قرار گرفته اند، و من کافران را مدتي مهلت داده ام، سپس ايشان را گرفتار ساخته ام، پس
(بنگر) کيفرم چگونه بود؟
#
{32} يقول تعالى لرسوله مثبِّتاً له ومسلياً: {ولقد استُهْزِئ برسل من قبلِكَ}: فلستَ أوَّلَ رسول كُذِّب وأوذِيَ. {فأمليتُ للذين كفروا}: برسلهم؛ أي: أمهلتهم مدة حتى ظنُّوا أنَّهم غيرُ معذَّبين، {ثم أخذتُهم}: بأنواع العذاب. {فكيف كان عقابِ}: كان عقاباً شديداً وعذاباً أليماً؛ فلا يغترَّ هؤلاء الذين كذَّبوك واستهزؤوا بك بإمهالنا؛ فلهم أسوةٌ فيمن قبلهم من الأمم، فليحذَروا أن يُفْعَلَ بهم كما فُعِلَ بأولئك.
(32) خداوند متعال در راستای دلجویی دادن پیامبر و استوار گرداندن وی،
میفرماید: (
﴿وَلَقَدِ ٱسۡتُهۡزِئَ بِرُسُلٖ مِّن قَبۡلِكَ﴾) بهراستی پیامبرانی پیش از تو نیز به ریشخند و تمسخر گرفته شدهاند. پس تو اولین پیامبری نیستی که تکذیب شده و مورد اذیت قرار گرفتهای. (
﴿فَأَمۡلَيۡتُ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾) پس کسانی را که به پیامبرانشان کفر ورزیدند، مدتی مهلت دادم تا گمان بردند عذاب داده نمیشوند. (
﴿ثُمَّ أَخَذۡتُهُمۡ﴾)سپس ایشان را با انواع عذابها گرفتار ساختم، (
﴿فَكَيۡفَ كَانَ عِقَابِ﴾) پس کیفرم چگونه بود؟! کیفری سخت و عذابی دردناک بود. بنابراین کسانی که تو را تکذیب کرده و مسخره میکنند، از اینکه آنان را مهلت دادهایم، فریب نخورند و مغرور نشوند، و امتهای گذشته الگو و نمونۀ آنها هستند، و بپرهیزند از اینکه بلایی بر سر آنها بیاید که بر سر امتهای گذشته آمده است.
{أَفَمَنْ هُوَ قَائِمٌ عَلَى كُلِّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِمَا لَا يَعْلَمُ فِي الْأَرْضِ أَمْ بِظَاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ بَلْ زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مَكْرُهُمْ وَصُدُّوا عَنِ السَّبِيلِ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ (33) لَهُمْ عَذَابٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَقُّ وَمَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَاقٍ (34)}.
أَفَمَنْ هُوَ قَآئِمٌ عَلَى كُلِّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَجَعَلُواْ لِلّهِ شُرَكَاء قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِمَا لاَ يَعْلَمُ فِي الأَرْضِ أَم بِظَاهِرٍ مِّنَ الْقَوْلِ بَلْ زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ مَكْرُهُمْ وَصُدُّواْ عَنِ السَّبِيلِ وَمَن يُضْلِلِ اللّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ آيا کسي که حافظ و مراتب همه است و اعمال ايشان را مي پايد
(چون بتان است)؟
و براي خداوند شريکاني قرار داده اند: بگو
(آنها را نام ببريد، آيا خداوند را به آنچه که در زمين نمي داند خبر مي دهيد؟ يا اينکه با سخنان ظاهري فريفته مي شويد؟ بلکه براي کافران مکرشان آراسته شده است و از راه راست باز داشته شده اند، و هر کس را که خدا گمراه سازد هيچ راهنمايي ندارد.
لَّهُمْ عَذَابٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الآخِرَةِ أَشَقُّ وَمَا لَهُم مِّنَ اللّهِ مِن وَاقٍ آنان در زندگاني دنيا عذابي دارند و عذاب آخرت سخت تر است، واز عذاب (خداوند باز دارنده اي ندارند).
#
{33} يقول تعالى: {أفمن هو قائمٌ على كلِّ نفس بما كسبتْ}: بالجزاء العاجل والآجل، بالعدل والقسط، وهو الله تبارك وتعالى؛ كمن ليس كذلك. ولهذا قال: {وجعلوا للهِ شركاءَ}: وهو اللهُ الأحدُ الفردُ الصمدُ الذي لا شريك له ولا ندَّ ولا نظير. {قل}: لهم إن كانوا صادقين: {سموهم}: لِتَعْلَمَ حالَهم. {أم تنبِّئونَه بما لا يعلم في الأرض}: فإنَّه إذا كان عالم الغيب والشهادة، وهو لا يعلم له شريكاً؛ عُلِمَ بذلك بطلان دعوى الشريك له، وأنَّكم بمنزلة الذي يُعْلِمُ الله أنَّ له شريكاً وهو لا يعلمه، وهذا أبطل ما يكون! ولهذا قال: {أم بظاهرٍ من القول}؛ أي: غاية ما يمكن من دعوى الشريك له تعالى أنه بظاهر أقوالكم، وأما في الحقيقة؛ فلا إله إلا الله، وليس أحدٌ من الخلق يستحقُّ شيئاً من العبادة. ولكن {زُيِّنَ للذين كفروا مكرُهم}: الذي مكروه، وهو كفرهم وشركهم وتكذيبهم لآيات الله. {وصدُّوا عن السبيل}؛ أي: عن الطريق المستقيمة الموصلة إلى الله وإلى دار كرامته. {ومن يُضْلِل الله فما له من هادٍ}: لأنه ليس لأحدٍ من الأمر شيءٌ.
(33) خداوند متعال میفرماید: (
﴿أَفَمَنۡ هُوَ قَآئِمٌ عَلَىٰ كُلِّ نَفۡسِۢ بِمَا كَسَبَتۡ﴾) آیا کسی که حافظ و مراقب همه است و اعمال ایشان را میپاید و با عدل و دادگری سزا و جزای کارهایشان را در دنیا و آخرت میدهد ـ و او خداوند تبارک و تعالی است ـ مانند کسانی است که این چنین نیستند؟
بنابراین فرمود: (
﴿وَجَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَكَآءَ﴾) و برای خداوند یگانه و یکتا و بینیاز -که شریک و همتا و نظیری ندارد- شریکانی قرار دادند. (
﴿قُلۡ﴾) به آنان بگو: اگر راست میگویید (
﴿سَمُّوهُمۡ﴾) آنان را نام ببرید تا حالتشان را بدانیم. (
﴿أَمۡ تُنَبُِّٔونَهُۥ بِمَا لَا يَعۡلَمُ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) آیا خداوند را، از آنچه که در زمین است و احوال آن را نمیداند، خبر میدهید؟ اما او دانای پیدا و پنهان است و شریکی ندارد و ادعایتان در خصوص شریک قرار دادن برای وی باطل است. و با قرار دادن شریک برای خداوند، انگار به وی خبر میدهید که او شریکی دارد اما ایشان از آن خبری ندارد، و این باطل ترین سخن است.
بنابراین فرمود: (
﴿أَم بِظَٰهِرٖ مِّنَ ٱلۡقَوۡلِ﴾) یا اینکه سخنی سطحی و ظاهر بینانه بر زبان میرانید؟ یعنی ادعای شما مبنی بر اینکه گویا خداوند شریکی دارد، تنها سخنی ظاهری است که بر زبانتان جاری میشود. چرا که در حقیقت، هیچ معبودی جز خدا وجود ندارد و هیچ فردی جز او سزاوار عبادت و پرستش نیست. (
﴿بَلۡ زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ مَكۡرُهُمۡ﴾) بلکه برای کافران مکرشان آراسته شده است و مکرشان، کفر و شرک ورزیدنشان و دروغ انگاشتن آیات خداست. (
﴿وَصُدُّواْ عَنِ ٱلسَّبِيلِ﴾) و از راه راست که انسان را به خدا و بهشت میرساند، بازداشته شدهاند، (
﴿وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٖ﴾) و هرکس را که خداوند گمراه سازد، هیچ راهنمایی ندارد؛ چرا که هیچ احدی مالک چیزی نیست.
#
{34} {لهم عذابٌ في الحياة الدنيا ولعذابُ الآخرة أشقُّ}: من عذاب الدُّنيا؛ لشدَّته ودوامه. {وما لهم من الله من واقٍ}: يقيهم من عذابِ [اللهِ]؛ فعذابُهُ إذا وجَّهه إليهم لا مانع منه.
(34) (
﴿لَّهُمۡ عَذَابٞ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَشَقُّ﴾) آنان در زندگانی دنیا عذابی دارند، و عذاب آخرت سختتر از عذاب دنیاست؛ زیرا عذاب آخرت شدیدتر و همیشگی است. (
﴿وَمَا لَهُم مِّنَ ٱللَّهِ مِن وَاقٖ﴾) و برای آنان بازدارندهای نیست که آنها را از عذاب خدا نجات دهد. پس هرگاه عذاب خود را به سوی آنها فرود آورد، هیچ کس نمیتواند آن را از آنها دور نماید.
{مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ أُكُلُهَا دَائِمٌ وَظِلُّهَا تِلْكَ عُقْبَى الَّذِينَ اتَّقَوْا وَعُقْبَى الْكَافِرِينَ النَّارُ (35)}
مَّثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ أُكُلُهَا دَآئِمٌ وِظِلُّهَا تِلْكَ عُقْبَى الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّعُقْبَى الْكَافِرِينَ النَّارُ صفت بهشتي که به پرهيزگاران وعده داده شده است
(چنين است که ) رودخانه ها و جويبارها در زير درختان آن جاري است، ميوه هايش هميشگي وس آيه اش
(نيز) دايمي است . اين است سرانجام کساني که پرهيزگارند و سرانجام کافران آتش
(جهنم) است.
#
{35} يقول تعالى: {مَثَلُ الجنة التي وُعِدَ المتَّقون}: الذين تركوا ما نهاهم الله عنه، ولم يقصِّروا فيما أمرهم به؛ أي: صفتها وحقيقتها، {تجري من تحتها الأنهار}: أنهار العسل وأنهار الخمر وأنهار اللبن وأنهار الماء التي تجري في غير أخدودٍ، فتسقي تلك البساتين والأشجار، فتحمل جميع أنواع الثمار. {أكُلُها دائمٌ وظلُّها}: دائمٌ أيضاً. {تلك عُقبى الذين اتَّقوا}؛ أي: عاقبتهم ومآلهم التي إليها يصيرون. {وعُقبى الكافرين النار}: فكم بين الفريقين من الفرق المبين؟
(35) خداوند متعال میفرماید: (
﴿مَّثَلُ ٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِي وُعِدَ ٱلۡمُتَّقُونَ﴾) صفت و حقیقت بهشتی که به پرهیزگاران وعده داده شده است؛ کسانی که از ارتکاب منهیات دوری گزیده و به انجام دستورات و مأمورات خداوند مبادرت میورزند، چنین است که (
﴿تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ﴾) رودها و جویبارهای عسل و شراب و شیر و آب ـ بدون اینکه در شیار و جدولهایی جاری شوندـ در آن روان است؛ این جویبارها، باغها و درختان را آبیاری میکنند و درختان، انواع میوه را به بار میآورند، (
﴿أُكُلُهَا دَآئِمٞ وَظِلُّهَا﴾) میوه و سایۀ این درختان، همیشگی است. (
﴿تِلۡكَ عُقۡبَى ٱلَّذِينَ ٱتَّقَواْ﴾) این، سرانجام و عاقبت کسانی است که پرهیزگارند. (
﴿وَّعُقۡبَى ٱلۡكَٰفِرِينَ ٱلنَّارُ﴾) و سرانجام کافران جهنم است. پس سرنوشت این دو گروه بسیار متفاوت است!
{وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَفْرَحُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمِنَ الْأَحْزَابِ مَنْ يُنْكِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَلَا أُشْرِكَ بِهِ إِلَيْهِ أَدْعُو وَإِلَيْهِ مَآبِ (36)}.
وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَفْرَحُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمِنَ الأَحْزَابِ مَن يُنكِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللّهَ وَلا أُشْرِكَ بِهِ إِلَيْهِ أَدْعُو وَإِلَيْهِ مَآبِ و کساني که به ايشان کتاب داده ايم از آنچه به سوي تو فرو فرستاده شده است شاد مي شوند، و از ميان دسته هاي
(کافران) کساني هستند که بخشي از آن را انکار مي کند.
بگو: «من تنها و تنها فرمان يافته ام که خداوند را بپرستم و به او شرک نورزم. به سوي او فرا مي خوانم و بازگشت من به سوي اوست»
#
{36} يقول تعالى: {والذين آتَيْناهم الكتابَ}؛ أي: مننَّا عليهم به وبمعرفته، {يفرحون بما أنزل إليك}: فيؤمنون به ويصدِّقونه ويفرحون بموافقة الكتب بعضها لبعض وتصديق بعضها بعضاً، وهذه حال مَنْ آمن مِنْ أهل الكتابين. {ومن الأحزاب مَن ينكِرُ بعضه}؛ أي: ومن طوائف الكفار المتحزبين على الحقِّ من ينكر بعض هذا القرآن ولا يصدقه؛ فمن اهتدى فلنفسه، ومن ضلَّ؛ فإنما يضلُّ عليها، إنما أنت يا محمد منذرٌ تدعو إلى الله. {قل إنَّما أمِرْتُ أن أعبدَ الله ولا أشرك به}؛ أي: بإخلاص الدين لله وحده. {إليه أدعو وإليه مآبِ}؛ أي: مرجعي الذي أرجع به إليه، فيجازيني بما قمتُ به من الدعوة إلى دينه والقيام بما أمرت به.
(36) خداوند متعال میفرماید: (
﴿وَٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ ﴾) و کسانی که با نازل کردن کتاب و شناخت آن بر آنها منت نهادهایم، (
﴿يَفۡرَحُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ﴾) از آنچه برتو فرو فرستاده شده است، شاد میشوند، و به آن ایمان میآورند، و آن را تصدیق مینمایند، و از اینکه کتابهای آسمانی با یکدیگر موافقت و مطابقت دارند، خوشحالاند. و این، حالت کسانی از اهل کتاب است که ایمان آوردهاند. (
﴿وَمِنَ ٱلۡأَحۡزَابِ﴾) و از میان دستههای کافران -که از حق منحرف گشتهاند- کسانی هستند که بخشی از این قرآن را نمیپذیرند وآن را تصدیق نمیکنند!
﴿ فَمَنِ ٱهۡتَدَىٰ فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيۡهَا﴾ پس هرکس هدایت شود، به سود خودش میباشد؛ و هرکس که گمراه گردد، گمراهیاش به زیان اوست. و تو ای محمد صلی الله علیه وسلم ! فقط بیم دهنده هستی و به سوی خدا دعوت مینمایی. (
﴿قُلۡ إِنَّمَآ أُمِرۡتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱللَّهَ وَلَآ أُشۡرِكَ بِهِۦٓ﴾) بگو: من تنها و تنها فرمان یافتهام که خداوند را بپرستم و شریکی برای او قرار ندهم؛ یعنی من فرمان یافتهام که عبادت را، تنها برای خدا انجام دهم. (
﴿إِلَيۡهِ أَدۡعُواْ وَإِلَيۡهِ مََٔابِ﴾) به سوی او فرا میخوانم و بازگشت من به سوی اوست؛ و او در برابر دعوتی که به سوی دینش انجام میدهم، مرا پاداش میدهد.
{وَكَذَلِكَ أَنْزَلْنَاهُ حُكْمًا عَرَبِيًّا وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا وَاقٍ (37)}
وَكَذَلِكَ أَنزَلْنَاهُ حُكْمًا عَرَبِيًّا وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم بَعْدَ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ وَاقٍ و اينگونه قرآن را به عنوان کتابي روشن و با زبان عربي فرو فرستاديم، و اگر از آرزوها و خواسته هايشان پيروي کني بعد از اينکه دانش به تو رسيده است تو را از
(عذاب) خداوند هيچ کار ساز و بازدارنده اي نيست.
#
{37} أي: ولقد أنزلنا هذا القرآن والكتاب {حُكْماً عربيًّا}؛ أي: محكماً متقناً بأوضح الألسنة وأفصح اللغات؛ لئلاَّ يقع فيه شكٌّ واشتباهٌ، وليوجب أن يُتَّبع وحدَه ولا يُداهن فيه ولا يتَّبع ما يضادُّه ويناقضه من أهواء الذين لا يعلمون، ولهذا توعَّد رسوله ـ مع أنه معصومٌ ـ ليمتنَّ عليه بعصمته، ولتكون أمَّتُه أسوتَه في الأحكام، فقال: {ولئن اتَّبعتَ أهواءهم بعدما جاءك من العلم}: البيِّن، الذي ينهاك عن اتِّباع أهوائهم. {ما لك من الله من وليٍّ}: يتولاَّك فيحصل لك الأمر المحبوب. {ولا واقٍ}: يقيك من الأمر المكروه.
(37) یعنی این قرآن را به اسلوبی محکم و سنجیده و به روشنترین و فصیحترین زبانها فرو فرستادهایم تا شک و تردیدی در آن نباشد و تنها از آن پیروی کنی، و فریبکاری در آن روی ندهد، و از آنچه که با قرآن مخالف و متضاد است،
از قبیل: خواستۀ کسانی که چیزی نمیدانند، پیروی ننمایی. بنابراین خداوند پیامبرش را ـ با اینکه معصوم است ـ تهدید کرد تا بر او منت نهد که به او عصمت داده است و تا در احکام برای امت خود الگو باشد.
بنابراین فرمود: (
﴿وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم بَعۡدَ مَا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ﴾) و اگر از آرزوها و خواستههایشان پیروی کنی بعد از اینکه علم ودانش به تو رسیده است؛ آگاهی و دانش روشنی که تو را از پیروی از خواستههای آنان باز میدارد، (
﴿مَا لَكَ مِنَ ٱللَّهِ مِن وَلِيّٖ وَلَا وَاقٖ﴾) هیچ کارسازی نیست که تو را از
[عذاب] خداوند حمایت نماید، و به امر مورد علاقۀ خودت دست بیابی. و هیچ بازدارندهای نیست که تو را از امر ناگوار و ناخوشایند مصون بدارد.
{وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِنْ قَبْلِكَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجًا وَذُرِّيَّةً وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ (38) يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ (39)}.
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلاً مِّن قَبْلِكَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجًا وَذُرِّيَّةً وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَن يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ و به راستي پيش از تو پيامبراني را فرستاده و زنان و فرزنداني را بديشان داده ايم، و براي هيچ پيامبري ممکن نيست که جز به اجازۀ خدا معجزه اي بياورد، و هر وعده اي سرآمدي معين دارد.
يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ خداوند هر چه را که بخواهد از ميان مي برد و هر چه را که بخواهد بر جاي مي دارد، و ام الکتاب
(= لوح محفوظ) به نزد اوست.
#
{38} أي: لست أول رسول أرسل إلى الناس حتى يستغربوا رسالتك. فقد {أرسَلْنا رسلاً من قبلِكَ وجَعَلْنا لهم أزواجاً وذُرِّيَّةً}: فلا يعيبك أعداؤك بأن يكون لك أزواجٌ وذُرِّيَّة كما كان لإخوانك المرسلين؛ فلأيِّ شيء يقدحون فيك بذلك وهم يعلمون أن الرسل قبلك كذلك إلاَّ لأجل أغراضهم الفاسدة وأهوائهم، وإن طلبوا منك آيةً اقترحوها؛ فليس لك من الأمر شيء. فما {كان لرسول أن يأتي بآيةٍ إلاَّ بإذنِ الله}: والله لا يأذن فيها إلاَّ في وقتها الذي قدَّره وقضاه. {لكلِّ أجل كتابٌ}: لا يتقدم عليه ولا يتأخَّر عنه، فليس استعجالهم بالآيات أو بالعذاب موجباً لأنْ يقدِّم الله ما كتب أنه يؤخَّر، مع أنَّه تعالى فعَّالٌ لما يريد.
(38) تو اولین پیامبری نیستی که به سوی مردم فرستاده شدهای تا از این موضوع به شگفت آیند، بلکه (
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلٗا مِّن قَبۡلِكَ وَجَعَلۡنَا لَهُمۡ أَزۡوَٰجٗا وَذُرِّيَّةٗ﴾) پیش از تو پیامبرانی را فرستاده و زنان و فرزندانی را بدیشان دادهایم، پس دشمنانت نمیتوانند این را برتو عیب بگیرند که همچون برادران پیامبرت دارای زن و فرزند هستی. پس آنان چرا دارا بودن زن و فرزند را بر شما عیب میگیرند، درحالی که پیامبران پیش از تو نیز چنین بودهاند. آنها جز به خاطر اهداف فاسد و خواستههای پلید خود، از تو عیب نمیگیرند. و از تو معجزه میخواهند و نوع آن را پیشنهاد میکنند، در حالی که اختیاری نداری و چیزی در دست تو نیست. (
﴿وَمَاكَانَ لِرَسُولٍ أَن يَأۡتِيَ بَِٔايَةٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِ﴾) و هیچ پیامبری را نسزد که جز به اجازۀ خداوند معجزهای بیاورد، و خداوند آوردن معجزه را اجازه نمیدهد مگر در آن وقت که مقدر فرموده است. (
﴿لِكُلِّ أَجَلٖ كِتَابٞ﴾) و هر اجلی را سرآمدی معین است که از آن پس و پیش نمیشود. پس عجله کردن و شتاب ورزیدن آنها در رابطه با آمدن معجزات یا فرا رسیدن عذاب، سبب نمیشود که خداوند آنچه را مقدر نموده است بعداً رخ دهد پیشتر از موعد مقرر بنمایاند، با اینکه خداوند هرچه را بخواهد انجام میدهد.
#
{39} {يمحو الله ما يشاءُ}: من الأقدار، {ويُثْبِتُ}: ما يشاء منها، وهذا المحو والتغيير في غير ما سبق به علمُه وكَتَبَه قلمُه؛ فإنَّ هذا لا يقع فيه تبديلٌ ولا تغييرٌ؛ لأنَّ ذلك محالٌ على الله أن يقع في علمِهِ نقصٌ أو خللٌ، ولهذا قال: {وعنده أمُّ الكتاب}؛ أي: اللوح المحفوظ الذي ترجِعُ إليه سائر الأشياء؛ فهو أصلها، وهي فروعٌ [له] وشعبٌ؛ فالتغيير والتبديل يقع في الفروع والشعب؛ كأعمال اليوم والليلة التي تكتبها الملائكة ويجعل الله لثبوتها أسباباً ولمحوها أسباباً، لا تتعدَّى تلك الأسباب ما رُسِم في اللوح المحفوظ؛ كما جعل الله البرَّ والصلة والإحسان من أسباب طول العمر وسعة الرزق، وكما جعل المعاصي سبباً لمحق بركة الرزق والعمر، وكما جعل أسباب النجاة من المهالك والمعاطب سبباً للسلامة، وجعل التعرُّض لذلك سبباً للعطب؛ فهو الذي يدبِّر الأمور بحسب قدرته وإرادته، وما يدبِّره منها لا يخالف ما قد علمه وكتبه في اللوح المحفوظ.
(39) (
﴿يَمۡحُواْ ٱللَّهُ مَا يَشَآءُ وَيُثۡبِتُ﴾) خداوند هرچه از تقدیرات الهی را که بخواهد، از میان میبرد؛ و هرچه را که بخواهد، پا برجا میدارد. این از میان برداشتن و برجا گذاشتن، مربوط به چیزهایی نیست که علم و قلم الهی آن را نگاشته و ثبت کرده است؛ زیرا آنچه را که خداوند ثبت نموده است، قابل تغییر و تبدیل نیست؛ زیرا چنین چیزی برای خداوند محال است که در آگاهی و علم وی، نقص و خللی واقع شود.
بنابراین فرمود: (
﴿وَعِندَهُۥٓ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ﴾) و لوح محفوظ که همه چیز به آن برمیگردد، و آن اصل، و سایر چیزها فرعاند، نزد اوست. پس تغییر و تبدیل در فرع واقع میگردد، مانند کارهای شبانه روزی که فرشتگان آن را ثبت مینمایند و خداوند برای ثبت و یا از میان بردن آن اسبابی قرار داده است؛ و این اسباب، از دایرۀ آنچه که در لوح المحفوظ نگاشته شده است، فراتر نمیرود، مانند اینکه نیکوکاری و صلۀ رحم و احسان را از اسباب طول عمر و فراوان شدن روزی قرار داده، و گناهان را سبب از میان رفتن برکت عمر و روزی گردانیده است؛ و مانند اینکه اسباب نجات از مهلکه را، سبب سلامتی قرار داده؛ و قرار دادن خویشتن در معرض هلاکترا، سبب هلاک شدن قرار داده است. پس اوست که برحسب قدرت و ارادهاش، به تدبیر امور میپردازد؛ و آنچه را او تدبیر نماید، با آنچه که آن را دانسته و در لوح محفوظ نوشته است، تضادی ندارد.
{وَإِنْ مَا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ وَعَلَيْنَا الْحِسَابُ (40) أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا وَاللَّهُ يَحْكُمُ لَا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَهُوَ سَرِيعُ الْحِسَابِ (41)}.
وَإِن مَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاَغُ وَعَلَيْنَا الْحِسَابُ و اگر برخي از آنچه را که بدان وعده مي دهيم به تو بنمايانيم و يا اينکه تو را بميرانيم، در هر حال تنها رسيدن بر
(عهدۀ) تو است و حساب بر عهدۀ ما مي باشد .
أَوَلَمْ يَرَوْاْ أَنَّا نَأْتِي الأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا وَاللّهُ يَحْكُمُ لاَ مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَهُوَ سَرِيعُ الْحِسَابِ آيا نديده اند که ما از اطراف زمين مي کاهيم و خداوند حکم مي کند و فرمان و حکمش هيچ گونه رد و مانعي ندارد، و او سريع الحساب است. ؟
#
{40} يقول تعالى لنبيِّه محمد - صلى الله عليه وسلم -: لا تعجل عليهم بإصابة ما يوعَدون [به] من العذاب؛ فهم إن استمرُّوا على طغيانهم وكفرهم؛ فلا بدَّ أن يصيبَهم ما وُعِدوا به: إما أنْ نرينَّك إيَّاه في الدنيا فَتَقَرَّ بذلك عينك، أو نتوفَّيَنَّكَ قبل إصابتهم؛ فليس ذلك شغلاً لك. {فإنما عليك البلاغ}: والتبيين للخلق، {وعلينا الحسابُ}: فنحاسب الخلق على ما قاموا به مما عليهم وضيَّعوه، ونثيبهم أو نعاقبهم.
(40) خداوند به پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم میفرماید: برای فرا رسیدن عذابی که به آنان وعده داده شده است، شتاب مکن؛ زیرا اگر آنان همچنان به سرکشی و کفر و ناسپاسی خود ادامه بدهند، حتماً عذابی که به آنان وعده داده شده است به آنان میرسد. پس یا آن را (
﴿نُرِيَنَّكَ﴾) در دنیا به تو مینمایانیم، و آنگاه خشنود و چشم روشن میشوی، (
﴿أَوۡ نَتَوَفَّيَنَّكَ﴾) و یا قبل از اینکه آنان دچار عذاب شوند، تو را میمیرانیم. پس مبتلاکردن آنان بهعذاب، وظیفۀ تو نیست. (
﴿فَإِنَّمَا عَلَيۡكَ ٱلۡبَلَٰغُ﴾) زیرا تنها رساندن پیام خدا به مردم و روشنگری برای آنان، بر عهدۀ تو است، (
﴿وَعَلَيۡنَا ٱلۡحِسَابُ﴾) و حساب بر عهدۀ ما است؛ و ما مردم را در مورد اینکه آیا آنچه که برگردنشان بوده انجام داده، و یا آن را ضایع کرده و انجام ندادهاند، مورد بازخواست قرار میدهیم؛ پس یا آنان را پاداش عطا میکنیم، و یا مورد عقوبت و انتقام قرار میدهیم.
#
{41} ثم قال متوعِّداً للمكذبين: {أو لم يروا أنا نأتي الأرضَ ننقُصُها من أطرافها}: قيل: بإهلاك المكذبين واستئصال الظالمين، وقيل: بفتح بلدان المشركين ونقصهم في أموالهم وأبدانهم، وقيل غير ذلك من الأقوال. والظاهر ـ والله أعلم ـ أنَّ المراد بذلك أنَّ أراضي هؤلاء المكذِّبين جعل الله يفتحها ويجتاحها ويُحِلُّ القوارع بأطرافها تنبيهاً لهم قبل أن يجتاحهم النقص ويوقع الله بهم من القوارع ما لا يردُّه أحدٌ، ولهذا قال: {والله يحكم لا مُعَقِّبَ لحكمِهِ}: ويدخل في هذا حكمه الشرعيُّ والقدريُّ والجزائيُّ؛ فهذه الأحكام التي يحكم الله فيها توجد في غاية الحكمة والإتقان، لا خلل فيها ولا نقص، بل هي مبنيَّة على القسط والعدل والحمد؛ فلا يتعقَّبها أحدٌ، ولا سبيل إلى القدح فيها؛ بخلاف حكم غيره؛ فإنَّه قد يوافق الصواب وقد لا يوافقه. {وهو سريع الحساب}؛ أي: فلا يستعجلوا بالعذاب؛ فإنَّ كل ما هو آتٍ فهو قريبٌ.
(41) سپس خداوند متعال تکذیب کنندگان را تهدید نموده و میفرماید: (
﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّا نَأۡتِي ٱلۡأَرۡضَ نَنقُصُهَا مِنۡ أَطۡرَافِهَا﴾) آیا کافران نمیبینند که ما همواره از اطراف زمین میکاهیم؟! گفته شده که منظور این است خداوند با هلاک کردن تکذیب کنندگان و ریشه کن کردن ستمگران، از سرزمین آنها میکاهد. و گفته شده این کاهش، اشاره به فتوحات اسلامی و از دست رفتن شهرهای مشرکین و زیانمند شدن آنها در اموال و جانهایشان است. و سخنان دیگری نیز گفته شده است، اما به ظاهرـ و الله اعلم ـ منظور این است که خداوند به تدریج سرزمینِ تکذیبکنندگان و کافران را از دستشان میگیرد و از آن میکاهد و مصیبتها را در گوشه و اطراف آن ایجاد میکند، تا آنان را بیدار سازد، قبل از اینکه نقص و کمبود دامانشان را بگیرد، و بلاهایی را برآنان فرو میفرستد که هیچکس نمیتواند آن را دفع کند.
بنابراین فرمود: (
﴿وَٱللَّهُ يَحۡكُمُ لَا مُعَقِّبَ لِحُكۡمِهِۦ﴾) و خداوند فرمان میدهد و فرمانش هیچ ردکنندهای ندارد. هیچکس نمیتواند فرمان شرعی و تقدیری، و جزای الهی را ردّ نماید. پس دستورات و فرمانهایی که خداوند صادر میکند، در نهایت سنجیدگی و متانت و استحکام قرار داشته و هیچ خلل و نقصی درآن وجود ندارد، و بر پایۀ عدالت و انصاف و نیکی استوار میباشد، و هیچ کس نمیتواند فرمانهای او را مورد بازجویی قرار دهد، و اعتراضی بر آن وارد نیست. برخلاف فرمان غیرخدا، که گاهی درست و گاهی نادرست خواهد بود. (
﴿وَهُوَ سَرِيعُ ٱلۡحِسَابِ﴾) و او سریع الحساب است. پس کافران نباید در رابطه با آمدن عذاب، شتاب ورزند؛ زیرا هر آنچه که آمدنی است، نزدیک میباشد.
{وَقَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعًا يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ وَسَيَعْلَمُ الْكُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ (42) وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ (43)}.
وَقَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلِلّهِ الْمَكْرُ جَمِيعًا يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ وَسَيَعْلَمُ الْكُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ به راستي کساني که پيش از اينان بودند مکر ورزيدند ولي مکر و نقشه ها همگي از آن خداست؛ مي داند آنچه را که هر کس انجام مي دهد، و کافران مي خواهند دانست که سرانجام نيکوي اين جهان از آن کيست.
وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفَى بِاللّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ و کافران مي گويد: «تو پيامبر
(خدا) نيستي»بگو
«کافي است خدا و کسي که علم کتاب نزد او است ميان من و شما گواه باشد».
#
{42} يقول تعالى: {وقد مكر الذين من قبلهم}: برسلهم وبالحقِّ الذي جاءت به الرسل، فلم يُغْنِ عنهم مكرهم، ولم يصنعوا شيئاً؛ فإنَّهم يحاربون الله ويبارزونه. {فلله المكرُ جميعاً}؛ أي: لا يقدر أحدٌ أن يمكر مكراً إلاَّ بإذنه وتحت قضائه وقدره؛ فإذا كانوا يمكرون بدينه؛ فإنَّ مكرهم سيعود عليهم بالخيبة والندم؛ فإنَّ الله {يعلم ما تكسِبُ كلُّ نفسٍ}؛ أي: همومها وإراداتها وأعمالها الظاهرة والباطنة، والمكر لا بدَّ أن يكون من كسبها؛ فلا يخفى على الله مكرهم، فيمتنع أن يمكروا مكراً يضرُّ الحقَّ وأهله ويفيدهم شيئاً. {وسيعلم الكفَّار لمن عُقبى الدار}؛ أي: أَلَهُمْ أَوْ لِرُسُلِه؟ ومن المعلوم أنَّ العاقبةَ للمتَّقِينَ لِلْكُفْرِ، وَأَعْمَالِه.
(42) خداوند متعال میفرماید: (
﴿وَقَدۡ مَكَرَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ﴾) بهراستی کسانی که پیش از اینان بودند، دربارۀ پیامبران و پیام حقی که آورده بودند مکر ورزیده و توطئه کردند؛ اما توطئه و مکرشان، چیزی را از آنان دور نکرد و فایده ای برای آنان نداشت و نتوانستند کاری از پیش ببرند. آنان با خداوند مبارزه میکنند، (
﴿فَلِلَّهِ ٱلۡمَكۡرُ جَمِيعٗا﴾) ولی مکر و نقشهها همگی از آن خداست؛ یعنی هیچکس نمیتواند مکری بورزد و چارهای بیندیشد، مگر به اجازۀ خدا و حسب تقدیر او. پس وقتی آنان علیه دین خداوند توطئه میکنند، بدون شک مکر و توطئههایشان به خودشان برخواهد گشت و ناکام و پشیمان خواهند شد؛ زیرا خداوند (
﴿يَعۡلَمُ مَا تَكۡسِبُ كُلُّ نَفۡسٖ﴾) میداند آنچه را که هرکس انجام میدهد، و خداوند خواست و اراده و اعمال ظاهری و باطنی هرکس را میداند؛ و توطئه و مکر ورزیدن، بخشی از کارهای آنان است، بنابراین بر خداوند پنهان نمیباشد. از این رو ممکن نیست که توطئه، به حق و اهل حق زیانی برساند و برای کفار مفید باشد. (
﴿وَسَيَعۡلَمُ ٱلۡكُفَّٰرُ لِمَنۡ عُقۡبَى ٱلدَّارِ﴾) و کافران خواهند دانست که سرانجامِ نیکوی این جهان، از آنِ کیست؛ یعنی خواهند دانست که پایان نیکوی این جهان از آنِ آنهاست، یا از آنِ پیامبران خدا؟ و مشخص است که سرانجامِ نیک، از آنِ پرهیزگاران است نه از آنِ کفر و کافران.
#
{43} {ويقول الذين كفروا لستَ مرسلاً}؛ أي: يكذِّبونك ويكذِّبون ما أرسلت به. {قل} لهم إن طلبوا على ذلك شهيداً: {كفى بالله شهيداً بيني وبينَكم}: وشهادته بقوله وبفعله وإقراره: أما قوله؛ فبما أوحاه الله إلى أصدق خلقه مما يُثْبِتُ به رسالته. وأما فعله؛ فلأنَّ الله تعالى أيَّد رسوله ونصره نصراً خارجاً عن قدرته وقدرة أصحابه وأتباعه، وهذا شهادةٌ منه له بالفعل والتأييد، وأما إقراره؛ فإنَّه أخبر الرسول عنه أنه رسول ، وأنه أمر الناس باتباعه؛ فمن اتَّبعه؛ فله رضوانُ الله وكرامته، ومن لم يتَّبعه؛ فله النار والسخط، وحلَّ له مالُه ودمه، والله يقرُّه على ذلك؛ فلو تقوَّل عليه بعض الأقاويل؛ لعاجله بالعقوبة.
{ومَنْ عندَه علمُ الكتاب}: وهذا شاملٌ لكلِّ علماء أهل الكتابين؛ فإنَّهم يشهدون للرسول، من آمن واتَّبع الحقَّ، صرَّح بتلك الشهادة التي عليه، ومن كتم ذلك؛ فإخبار الله عنه أنَّ عنده شهادةً أبلغ من خبره، ولو لم يكن عنده شهادةٌ؛ لردَّ استشهاده بالبرهان؛ فسكوته يدلُّ على أن عنده شهادةً مكتومةً، وإنَّما أمر الله باستشهاد أهل الكتاب لأنَّهم أهل هذا الشأن، وكلُّ أمر إنما يُستشهد فيه أهله ومن هم أعلم به من غيرهم؛ بخلاف مَنْ هو أجنبيٌّ عنه؛ كالأميِّين من مشركي العرب وغيرهم؛ فلا فائدة في استشهادهم؛ لعدم خبرتهم ومعرفتهم. والله أعلم.
(43) (
﴿وَيَقُولُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَسۡتَ مُرۡسَلٗا﴾) و کافران میگویند: تو پیامبر نیستی؛ یعنی شما و آنچه را که همراه با شما فرستاده شده است، تکذیب میکنند. (
﴿قُلۡ﴾) اگر آنان در این رابطه گواه خواستند،
به آنها بگو: (
﴿كَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدَۢا بَيۡنِي وَبَيۡنَكُمۡ﴾) کافی است خدا میان من و شما گواه باشد. و گواهی خداوند،
به سه صورت است: قول، عمل و اقرار. اما قولِ خدا، وحی اوست که به راستگوترین بندهاش وحی نموده است، و رسالت و آیین خود را با آن استوار میدارد. و اما گواهیِ عملی خداوند، این است که پیامبرش را کمک و یاری نمود، چنان کمکی که از توان او و یاران و پیروانش خارج بود، و این یاری خداوند، گواهیِ عملی خداوند است در خصوص صدق رسالت پیامبرش. و اما اقرارِ خداوند نیز گواه بر صدق رسالت پیامبر است؛ زیرا پیامبر از جانب خداوند خبر داده است که او پیامبر خداست، و خداوند مردم را دستور داده تا از او پیروی نمایند؛ پس هرکس از او پیروی کند، خشنودی خداوند و بهشت از آنِ اوست؛ و هرکس از او پیروی نکند، سزاوار جهنم است و ناخشنودی خداوند از آنِ اوست، و خون و مالش برای پیامبر حلال است. و خداوند پیامبر را بر این کار تایید میکند، و اگر به دروغ به خداوند چیزی را نسبت میداد، بلافاصله و در دنیا او را به عذاب گرفتار مینمود. (
﴿وَمَنۡ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡكِتَٰبِ﴾) و کسی که نزد او علم کتاب است، میان من و شما گواه باشد. و این، علما و دانشمندانِ تورات و انجیل را در بر میگیرد؛ کسانی از آنان که ایمان آوردند و از حق پیروی کردند و به رسالت پیامبر گواهی دادند، و صداقت آن را به صراحت بیان کردند. و هرکس از اهل کتاب، این شهادت را کتمان کرده و خبر نداده باشد که چنین شهادتی را به نزد خود دارد،
[بداند که] خبر دادن خدا از شهادتی که نزد وی میباشد، بسی بلیغتر است از خبر دادن وی. و چنانچه شهادتی نزد وی نبود، با حجّت و دلیل اثبات مینمود که نباید از او خواسته شود که شهادت بدهد.و علت اینکه خداوند دستور داده است اهل کتاب بر رسالت پیامبر گواه گرفته شوند، این است که آنها اهل این کار هستند و در هر کاری باید کسانی گواه گرفته شوند که اهلیت و شایستگی داشته باشند، و در این کار از دیگران آگاهتر باشند. اما کسی که نسبت به این مسئله بیگانه است، مانند بیسوادان و مشرکین عرب و دیگران، گواه گرفتن آنان فایدهای ندارد؛ زیرا آنها آگاهی و شناختی در مورد این قضیه ندارند. و الله اعلم.