:
تفسير سوره حجر
تفسير سوره حجر
بسم الله الرحمن الرحيم
: 1 - 5 #
{الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَقُرْآنٍ مُبِينٍ (1) رُبَمَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كَانُوا مُسْلِمِينَ (2) ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (3) وَمَا أَهْلَكْنَا مِنْ قَرْيَةٍ إِلَّا وَلَهَا كِتَابٌ مَعْلُومٌ (4) مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ (5)}.
الَرَ تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَقُرْآنٍ مُّبِينٍ الف. لام. راء. اين است آيات کتاب خدا و قرآن مبين و روشنگر رُّبَمَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْ كَانُواْ مُسْلِمِينَ چه بسا کافران آرزو کنند که کاش مسلمان بودند. ذَرْهُمْ يَأْكُلُواْ وَيَتَمَتَّعُواْ وَيُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ آنان را به حال خود رها کن تا بخورند و بهره مند شوند و آرزو (ها) آنان را غافل سازد، سپس به زودي خواهند دانست. وَمَا أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ إِلاَّ وَلَهَا كِتَابٌ مَّعْلُومٌ و ما هيچ شهر و قريه اي را نابود نکرده ايم مگر اينکه مدت معيني داشته است. مَّا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ و هيچ ملتي بر اجل خود پيشي نمي گيرد و از آن عقب نمي افتد.
#
{1} يقول تعالى معظِّماً لكتابه مادحاً له: {تلك آياتُ الكتابِ}؛ أي: الآيات الدالَّة على أحسن المعاني وأفضل المطالب، {وقرآنٍ مُبينٍ}: للحقائق بأحسن لفظ وأوضحه وأدلِّه على المقصود.
(1) خداوند متعال با تعظیم و ستایش کتابش می‌فرماید: (﴿تِلۡكَ ءَايَٰتُ ٱلۡكِتَٰبِ﴾) این آیاتی است که بر بهترین مفاهیم و مطالب دلالت می‌نمایند. (﴿وَقُرۡءَانٖ مُّبِينٖ﴾) و قرآنی است که حقایق را، با بهترین و روشن‌ترین حکمت آشکار می‌کند. کلماتی که به بهترین وجه، منظور و مراد خود را بیان می‌نمایند. و این ایجاب می‌کند که بندگان تسلیم و منقاد فرمان آن شوند، و آن را با اوج سرور و خوشحالی بپذیرند.
#
{2} وهذا مما يوجب على الخلق الانقياد إليه والتسليم لحكمه وتلقِّيه بالقَبول والفرح والسرور، فأما من قابل هذه النعمة العظيمة بردِّها والكفر بها؛ فإنَّه من المكذِّبين الضالِّين، الذين سيأتي عليهم وقتٌ يتمنَّوْن أنهم مسلمون؛ أي: منقادون لأحكامه، وذلك حين ينكشف الغطاء وتظهرُ أوائل الآخرة ومقدِّمات الموت؛ فإنهم في أحوال الآخرة كلِّها يتمنَّون أنهم مسلمون، وقد فات وقتُ الإمكان، ولكنَّهم في هذه الدُّنيا مغترُّون.
(2) اما هرکس این نعمت بزرگ را رد کند و به آن کفر بورزد، از تکذیب‌کنندگانِ گمراه است؛ کسانی که آرزو خواهند کرد که ای کاش مسلمان و فرمانبرِ احکام قرآن بودند! و این زمانی است که پرده برداشته می‌شود، و حالات اولیۀ جهان آخرت آشکار می‌گردد، و مقدمات مرگ فرا می‌رسد. و آنان در همۀ حالت‌های آخرت، آرزو می‌نمایند که کاش مسلمان بودند. اما دیگر کار از کار گذشته، و امکان چنین چیزی نیست؛ زیرا آنها در این دنیا، مغرور و فریب خورده بودند.
#
{3} فَـ {ذَرْهم يأكلوا ويتمتَّعوا}: بلذاتهم، {ويلههم الأمل}؛ أي: يؤمِّلون البقاء في الدنيا فيلهيهم عن الآخرة، {فسوف يعلمونَ}: أنَّ ما هم عليه باطلٌ، وأنَّ أعمالهم ذهبت خسراناً عليهم، ولا يغترُّوا بإمهال الله تعالى؛ فإنَّ هذه سنته في الأمم.
(3) (﴿ذَرۡهُمۡ يَأۡكُلُواْ وَيَتَمَتَّعُواْ﴾) آنان را رها کن تا بخورند و از لذت‌ها بهره‌مند شوند. (﴿وَيُلۡهِهِمُ ٱلۡأَمَلُ﴾) و آرزوها آنان را غافل می‌سازد؛ یعنی آنها آرزوی باقی ماندن در دنیا را دارند، و این آرزو، آنها را از آخرت غافل ‌سازد. (﴿فَسَوۡفَ يَعۡلَمُونَ﴾) و بالاخره خواهند دانست که آنچه بر آن بودند، باطل است؛ و کارهایشان، موجب زیان و بدبختی آنان شده است. و خواهند دانست که نمی‌بایست به خاطر مهلتی که خداوند به آنها داده بود، مغرور شوند و فریب بخورند؛ زیرا این، قانونِ خدا در میان ملت‌ها است.
#
{4} {وما أهلكْنا من قريةٍ}: كانت مستحقةً للعذاب، {إلاَّ ولها كتابٌ معلوم}: مقدَّر لإهلاكها.
(4) (﴿وَمَآ أَهۡلَكۡنَا مِن قَرۡيَةٍ﴾) و ما هیچ شهری را که سزاوار عذاب بوده است، نابود نکرده‌ایم، (﴿إِلَّا وَلَهَا كِتَابٞ مَّعۡلُومٞ﴾) مگر اینکه مدت و مهلتی معین داشته که برای نابودی آن مشخص گشته است.
#
{5} {ما تسبِقُ من أمَّةٍ أجَلَها وما يستأخِرون}: وإلاَّ؛ فالذنوب لا بدَّ من وقوع أثرها وإن تأخَّر.
(5) (﴿مَّا تَسۡبِقُ مِنۡ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسۡتَ‍ٔۡخِرُونَ﴾) و هیچ ملتی بر اجل خود پیشی نمی‌گیرد و از آن عقب نمی‌افتد؛ چرا که اثر گناهان، بالاخره باید تحقّق یابد، هرچند که به تاخیر بیفتد.
: 6 - 9 #
{وَقَالُوا يَاأَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ (6) لَوْمَا تَأْتِينَا بِالْمَلَائِكَةِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (7) مَا نُنَزِّلُ الْمَلَائِكَةَ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَا كَانُوا إِذًا مُنْظَرِينَ (8) إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (9)}.
وَقَالُواْ يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ و گفتند: «اي کسي که قرآن بر تو فرو فرستاده شده است! بي گمان تو ديوانه هستي» لَّوْ مَا تَأْتِينَا بِالْمَلائِكَةِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ اگر از راستگوياني چرا که فرشتگان را به نزد ما نمي آوري؟ مَا نُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ إِلاَّ بِالحَقِّ وَمَا كَانُواْ إِذًا مُّنظَرِينَ فرشتگان را جز حق فرو نمي فرستيم، و آنگاه (بعد از فرود آمدن فرشته ها) به آن قوم مهلت داده نمي شود. إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ بي گمان ما قرآن را فرو فرستاده ايم و قطعاً خود نگهبان آن هستيم.
#
{6} أي: وقال المكذبون لمحمِّد - صلى الله عليه وسلم - استهزاءً وسخريةً: {يا أيها الذي نُزِّلَ عليه الذِّكر}: على زعمك، {إنَّك لمجنون}: إذ تظنُّ أنا سنتَّبعك ونترك ما وجدنا عليه آباءنا لمجرَّد قولك.
(6) و کسانی که محمد صلی الله علیه وسلم را تکذیب می‌کردند، به تمسخر به او گفتند: (﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِي نُزِّلَ عَلَيۡهِ ٱلذِّكۡرُ إِنَّكَ لَمَجۡنُونٞ﴾) ای‌کسی‌که ادعا می‌کنی قرآن بر تو نازل شده است! بی‌گمان تو دیوانه‌ای؛ زیرا گمان می‌بری که از تو پیروی کرده، و آنچه را که پدرانمان بر آن بوده‌اند، رها می‌کنیم.
#
{7 ـ 8} {لو ما تأتينا بالملائكةِ}: يشهدون لك بصحَّة ما جئت به، {إن كنتَ من الصادقين}: فلما لم تأت بالملائكةِ؛ فلستَ بصادق. وهذا من أعظم الظُّلم والجهل: أما الظُّلم؛ فظاهر؛ فإنَّ هذا تجرؤ على الله وتعنُّت بتعيين الآيات التي لم يخترْها، وحَصَلَ المقصودُ والبرهان بدونها من الآيات الكثيرة الدالَّة على صحَّة ما جاء به. وأما الجهلُ؛ فإنَّهم جهلوا مصلحتهم من مضرَّتهم؛ فليس في إنزال الملائكة خيرٌ لهم، بل لا ينزل الله الملائكة إلاَّ بالحقِّ الذي لا إمهال على مَنْ لم يتَّبعه وينقد له. {وما كانوا إذاً}؛ أي: حين تنزل الملائكة إن لم يؤمنوا ولن يؤمنوا، {مُنْظَرين}؛ أي: بمُمْهَلينَ، فصار طلبهم لإنزال الملائكة تعجيلاً لأنفسهم بالهلاك والدمار؛ فإن الإيمان ليس في أيديهم، وإنما هو بيد الله، {ولو أنَّنا نزَّلنا إليهم الملائكة وكلَّمهم الموتى وحَشَرْنا عليهم كلَّ شيء قُبُلاً ما كانوا لِيؤمنوا إلاَّ أن يشاء الله، ولكنَّ أكثرَهم يجهلونَ}.
(7 - 8) (﴿لَّوۡ مَا تَأۡتِينَا بِٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ إِن كُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ﴾) اگر از راستگویانی، چرا فرشتگان را به نزد ما نمی‌آوری تا بر درست بودن آنچه آورده‌ای، گواهی دهند؟ پس چون فرشتگان را نیاورده‌ای، راستگو نیستی. و این بزرگ‌ترین ستم و جهالت بود، ستم بودنش مشخص است؛ زیرا چنین سخنی، جرأت بر خدا و لجاجت محسوب شده و در واقع تعیین تکلیف است برای خداوند؛ زیرا آنان معجزاتی را می‌طلبیدند، که ارادۀ خداوند بر آن جاری نشده بود، حال آنکه اهدافی را که آنان از ظهور چنین معجزاتی تعقیب می‌کردند، با دلایل زیادی که بر صحت آنچه پیامبر آورده بود، حاصل شده است. و اما جهالت بودنش از این روست که آنها مصلحت خود را، از آنچه که به زیانشان بود، تشخیص نداده؛ و ندانستند که چه چیزی به نفع آنها است؛ زیرا در فرو فرستادن فرشتگان، خیری برای آنها نیست، بلکه خداوند فرشتگان را جز به حق نمی‌فرستد، و هرکس از آنان پیروی نکند و تسلیم آنها نشود، دیگر به او مهلت داده نمی‌شود. (﴿وَمَا كَانُوٓاْ إِذٗا مُّنظَرِينَ﴾) و هنگامی که فرشتگان فرود آیند، اگر ایمان نیاورند - که هرگز نخواهند آورد - مهلت داده نمی‌شوند. پس آنان که فرو فرستادن فرشتگان را می‌خواهند، در واقع برای هلاکت و نابودی خویش شتاب می‌ورزند؛ زیرا ایمان در دست آنها نیست، بلکه در دست خدا است. ﴿وَلَوۡ أَنَّنَا نَزَّلۡنَآ إِلَيۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ وَكَلَّمَهُمُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَحَشَرۡنَا عَلَيۡهِمۡ كُلَّ شَيۡءٖ قُبُلٗا مَّا كَانُواْ لِيُؤۡمِنُوٓاْ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ يَجۡهَلُونَ﴾ و [حتی] اگر فرشتگان را به سوی آنان فرو فرستیم، و مردگان با آنان سخن بگویند، و همه چیز را برایشان روبه‌رو و آشکار سازیم، [باز] ایمان نمی‌آورند مگر اینکه خداوند بخواهد، اما بیشترشان نمی‌دانند.
#
{9} ويكفيهم من الآيات إنْ كانوا صادقين هذا القرآن العظيم، ولهذا قال هنا: {إنَّا نحنُ نزَّلْنا الذِّكْرَ}؛ أي: القرآن الذي فيه ذكرى لكلِّ شيء من المسائل والدلائل الواضحة، وفيه يتذكَّر مَنْ أراد التذكُّر. {وإنَّا له لحافظونَ}؛ أي: في حال إنزاله وبعد إنزاله؛ ففي حال إنزاله حافظون له من استراق كلِّ شيطان رجيم، وبعد إنزاله أودعه الله في قلب رسولِهِ واستَوْدَعَهُ في قلوب أمَّته وحفظَ الله ألفاظَه من التغيير فيها والزيادة والنقص ومعانيه من التبديل؛ فلا يحرِّف محرِّفٌ معنى من معانيه إلاَّ وقيَّض الله له من يبيِّن الحقَّ المبين، وهذا من أعظم آيات الله ونعمه على عباده المؤمنين، ومن حفظه أنَّ الله يحفظُ أهله من أعدائهم، ولا يسلِّط عليهم عدوًّا يجتاحُهم.
(9) اگر آنها راست می‌گویند، معجزات همین قرآن آنها را کافی است. بنابراین فرمود: (﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ﴾) ما قرآنی را فرو فرستاده‌ایم که در آن، هر مسئله و دلایل واضحی به صورت کاملاً روشن بیان شده است؛ و هرکس بخواهد اندرز بگیرد، از آن اندرز می‌گیرد. (﴿وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ﴾) و همانا در هنگام نازل کردن و بعد از نازل نمودن آن، ما نگهبانش هستیم. پس در حالت نازل کردن، آن را از دستبرد هر شیطان رجیمی محافظت می‌نماییم. و بعد از نزول، خداوند آن را در قلب پیامبر و سپس امتش به‌ودیعه نهاد، و کلماتش را از تغییر و تحریف محافظت نمود، و معانی و مفاهیم آن را از اینکه دستخوش تبدیل و دگرگونی شود، حفظ کرد. پس هیچ تحریف‌کننده‌ای مفاهیم آن را تحریف ننماید، مگر اینکه خداوند کسی را برمی‌انگیزد که حق را بیان کند، و این از بزرگ‌ترین معجزات الهی و نعمت‌های خداوندی بر بندگان مؤمنش می‌باشد. و از جمله محافظت قرآن از سوی خدا، این است که پروردگار اهل قرآن را از دشمنانشان مصون نگاه می‌دارد، و دشمنی را بر آنان مسلط نمی‌گرداند که آنها را ریشه کن نماید.
: 10 - 13 #
{وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ فِي شِيَعِ الْأَوَّلِينَ (10) وَمَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ (11) كَذَلِكَ نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ (12) لَا يُؤْمِنُونَ بِهِ وَقَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ (13)}.
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي شِيَعِ الأَوَّلِينَ و همانا پيش از تو (نيز) در ميان دسته ها و گروه هاي پيشين (پيامبراني را ) روانه کرده ايم. وَمَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ و هيچ فرستاده اي نزد ايشان نيامد مگر اينکه او را مسخره مي کردند. كَذَلِكَ نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ اينگونه آن (استهزاء) را به دلهاي گناهکاران داخل مي گردانيم. لاَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَقَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الأَوَّلِينَ به آن ايمان نمي آورند، و شيوۀ اقوام پيشين همواره چنين بوده است.
#
{10} يقول تعالى لنبيِّه إذ كذبه المشركون: لم يزلْ هذا دأب الأمم الخالية والقرون الماضية، فقد أرْسَلْنا {قبلك في شيع الأولين}؛ أي: فرقهم وجماعتهم رسلاً.
(10) خداوند متعال به پیامبرش می‌فرماید: اگر مشرکان شما را تکذیب کردند، نگران مباش؛ چرا که همواره شیوۀ امت‌های گذشته چنین بوده است.(﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ فِي شِيَعِ ٱلۡأَوَّلِينَ﴾) و پیش از تو در میان گروه‌ها و دسته‌های گذشته، پیامبرانی را فرستاده‌ایم.
#
{11} {وما يأتيهم من رسول}: يدعوهم إلى الحقِّ والهدى، {إلاَّ كانوا به يستهزئون}.
(11) (﴿وَمَا يَأۡتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ﴾) و هیچ پیامبری نزد ایشان نیامد که آنها را به حق و هدایت دعوت کند مگر اینکه او را مسخره ‌کردند.
#
{12 ـ 13} {كذلك نَسْلُكُه}؛ أي: ندخل التكذيب {في قلوب المجرمين}؛ أي: الذين وصفهم الظلم والبَهْت، عاقبناهم لما تشابهت قلوبُهم بالكفر والتكذيب تشابهت معاملتهم لأنبيائهم ورسلهم بالاستهزاء والسخرية وعدم الإيمان، ولهذا قال: {لا يؤمنون بِهِ وقد خَلَتْ سنَّةُ الأولين}؛ أي: عادة الله فيهم بإهلاك مَنْ لم يؤمنْ بآيات الله.
(12 - 13) (﴿كَذَٰلِكَ نَسۡلُكُهُۥ فِي قُلُوبِ ٱلۡمُجۡرِمِينَ﴾) همچنان‌که تکذیب را در دل امت‌های پیشین جای دادیم، به همان شیوه نیز آن را در دل مجرمانِ قوم تو قرار می‌دهیم؛ کسانی که صفتشان ستمگری و افترا و تهمت زدن است. وقتی که دل‌های تکذیب‌کنندگانِ قومت در کفر و تکذیب و مسخره کردن پیامبران و ایمان نیاوردن به آنان، همانند دل‌های امت‌های پیشین شد، آنان را گرفتار کفر و تکذیب و مسخره کردن و ایمان نیاوردن ساختم. بنابراین فرمود: (﴿لَا يُؤۡمِنُونَ بِهِۦ وَقَدۡ خَلَتۡ سُنَّةُ ٱلۡأَوَّلِينَ﴾[تکذیب را به دل‌های گناهکاران قومت داخل می‌گردانیم] تا به قرآن ایمان نیاورند، درحالی‌که قانون خدا در مورد اقوام پیشین گذشته است که هرکس به آیات خدا ایمان نیاورد، هلاک و نابود می‌گردد.
: 14 - 15 #
{وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَابًا مِنَ السَّمَاءِ فَظَلُّوا فِيهِ يَعْرُجُونَ (14) لَقَالُوا إِنَّمَا سُكِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ (15)}.
وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَيْهِم بَابًا مِّنَ السَّمَاء فَظَلُّواْ فِيهِ يَعْرُجُونَ و اگر دري از آسمان بر آنان بگشايم و ايشان همواره از آن بالا بروند. لَقَالُواْ إِنَّمَا سُكِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَّسْحُورُونَ بي گمان خواهند گفت: «قطعاً ما چشم بندي شده ايم، بلکه گروهي جادو شده هستيم».
#
{14 ـ 15} أي: ولو جاءتهم كلُّ آية عظيمة؛ لم يؤمنوا وكابروها، فَـ {لَو فَتَحْنا عليهم باباً من السماء}: فصاروا يعرجون فيه ويشاهدونه عياناً بأنفسهم؛ لقالوا من ظلمهم وعنادهم منكِرين لهذه الآية: {إنَّما سُكِّرَتْ أبصارُنا}؛ أي: أصابها سكر وغشاوة حتى رأينا ما لم نَرَ. {بل نحنُ قومٌ مسحورون}؛ أي: ليس هذا بحقيقة، بل هذا سحرٌ. وقوم وصلت بهم الحال إلى هذا الإنكار؛ فإنَّهم لا مطمع فيهم ولا رجاء.
(14 - 15) واگر معجزۀ بزرگی برای ایشان بیاید و دری از آسمان برآنان بگشاییم که از آن بالا بروند، وآن را به طور آشکار مشاهده کنند، بی‌گمان به خاطر ستمگری و عنادشان خواهند گفت: (﴿إِنَّمَا سُكِّرَتۡ أَبۡصَٰرُنَا﴾) قطعاً ما چشم بندی شده‌ایم؛ و چیزی را که واقعیت ندارد، می‌بینیم، و این معجزۀ بزرگ را انکار خواهند کرد. (﴿بَلۡ نَحۡنُ قَوۡمٞ مَّسۡحُورُونَ﴾) و می‌گویند: بلکه ما گروهی جادو شده هستیم؛ یعنی چیزی را که می‌بینیم، حقیقت ندارد، بلکه جادو است. و قومی که به این حالت از عناد و انکار رسیده‌اند، امیدی به هدایتشان نیست. سپس خداوند نشانه‌هایی‌را بیان کرد که بر حقانیت آنچه که پیامبران آورده‌اند، دلالت می‌نماید، و فرمود:
: 16 - 20 #
{وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّمَاءِ بُرُوجًا وَزَيَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ (16) وَحَفِظْنَاهَا مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ رَجِيمٍ (17) إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُبِينٌ (18) وَالْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَاسِيَ وَأَنْبَتْنَا فِيهَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مَوْزُونٍ (19) وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ وَمَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِينَ (20)}
وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّمَاء بُرُوجًا وَزَيَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ و بدون شک ما در آسمان برجهاي فلکي پديد آورده و آن را بر بينندگان آراسته ايم. وَحَفِظْنَاهَا مِن كُلِّ شَيْطَانٍ رَّجِيمٍ و آن را از هر شيطان رانده شده اي محفوظ و مصون داشته ايم. إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِينٌ مگر کسي که دزدکي گوش فرا دهد که شهابي روشن او را دنبال مي کند. وَالأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَاسِيَ وَأَنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ شَيْءٍ مَّوْزُونٍ و زمين را گسترانيديم و در آن کوههاي استوار پديد آورديم و هر چيز سنجيده اي در آن رويانديم وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ وَمَن لَّسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِينَ و در آن براي شما و کساني که روزي دهندۀ آنها نيستيد اسباب زندگي قرار داده ايم.
#
{16} يقول تعالى مبيناً كمال اقتداره ورحمته بخلقه: {ولقد جَعَلْنا في السماء بروجاً}؛ أي: نجوماً كالأبراج والأعلام العظام يُهتدى بها في ظُلمات البرِّ والبحر، {وزيَّنَّاها للناظرين}: فإنَّه لولا النجوم؛ لما كان للسماء هذا المنظر البهي والهيئة العجيبة، وهذا مما يدعو الناظرين إلى التأمُّل فيها والنظر في معانيها والاستدلال بها على باريها.
(16) خداوند متعال ضمن بیان کمال اقتدار و رحمت خویش نسبت به بندگان، می‌فرماید: (﴿وَلَقَدۡ جَعَلۡنَا فِي ٱلسَّمَآءِ بُرُوجٗا﴾) و همانا در آسمان ستارگان و برج‌هایی آفریده‌ایم، و نشانه‌های بزرگی پدید آورده‌ایم که انسان در تاریکی‌های دریا و خشکی به وسیلۀ آن رهیاب می‌شود. (﴿وَزَيَّنَّٰهَا لِلنَّٰظِرِينَ﴾) و آن را برای بینندگان آراسته‌ایم؛ زیرا اگر ستارگان نبودند، آسمان چنین منظره‌ای زیبا و شگفت‌انگیز نداشت، و این چیزی است که تماشاگران را به تأمل و اندیشه در وجود آن، و نظر در معانی آن، و استدلال نمودن به آن بر خداوند و آفریدگارش فرا می‌خواند.
#
{17} {وحَفِظناها من كلِّ شيطان رجيم}: إذا استرق السمع؛ اتَّبعته الشهبُ الثواقب، فبقيت السماء ظاهرها مجمّلٌ بالنجوم النيرات، وباطنها محروسٌ ممنوعٌ من الآفات.
(17) (﴿وَحَفِظۡنَٰهَا مِن كُلِّ شَيۡطَٰنٖ رَّجِيمٍ﴾) و آسمان را از شر هر شیطان ملعون و رانده‌شده‌ای، محفوظ داشته‌ایم و هرگاه شیطانی بخواهد از آنجا استراق سمع نماید و دزدانه چیزی را گوش کند، شهاب سنگ‌ها او را دنبال خواهند کرد. پس بیرون آسمان با ستارگان درخشان مزین شده، و درون آن از رسیدن هر آفتی مصون داشته شده است.
#
{18} {إلا من استرق السمع}؛ أي: [إلاّ] في بعض الأوقات قد يسترق بعضُ الشياطين السمع بخفية واختلاس. {فأتْبَعَهُ شهابٌ مبينٌ}؛ أي: بيِّن منير يقتله أو يخبله؛ فربما أدركه الشهاب قبل أن يوصِلَها الشيطان إلى وليِّه فينقطع خبر السماء عن الأرض، وربَّما ألقاها إلى وليِّه قبل أن يدرِكَه الشهاب، فيضمُّها، ويكذبُ معها مائة كذبة، ويستدلُّ بتلك الكلمة التي سُمعت من السماء.
(18) (﴿إِلَّا مَنِ ٱسۡتَرَقَ ٱلسَّمۡعَ﴾) یعنی گاهی اوقات برخی از شیاطین، دزدکی گوش فرا می‌دهند و استراق سمع می‌کنند، (﴿فَأَتۡبَعَهُۥ شِهَابٞ مُّبِينٞ﴾) بلافاصله شهاب سنگی روشن، او را تعقیب می‌کند؛ پس یا او را می‌کشد، و یا دیوانه‌اش می‌گرداند. و چه بسا شهاب آن شیطان را دریابد، قبل از اینکه خبر را به دوستش برساند. پس خبر آسمان به زمین نمی‌رسد. اما گاهی اوقات شیطان آن خبر را به دوستش می‌رساند، قبل از اینکه شهاب سنگ او را دریابد، و صد دروغ دیگر به آن اضافه می‌نماید. سپس دوستش به خبر یا کلمه‌ای استدلال می‌نماید که از آسمان شنیده شده است.
#
{19} {والأرض مددناها}؛ أي: وسعناها سعة يتمكَّن الآدميون والحيوانات كلُّها من الامتداد بأرجائها والتناول من أرزاقها والسكونِ في نواحيها. {وألقَيْنا فيها رواسيَ}؛ أي: جبالاً عظاماً تحفظ الأرض بإذن الله أن تميدَ وتثبِّتها أن تزول. {وأنبَتْنا فيها من كلِّ شيءٍ موزونٍ}؛ أي: نافع متقوَّم يضطرُّ إليه العباد والبلاد ما بين نخيل وأعناب وأصناف الأشجار وأنواع النبات والمعادن.
(19) (﴿وَٱلۡأَرۡضَ مَدَدۡنَٰهَا﴾) و زمین را گسترش دادیم به‌گونه‌ای که انسان‌ها وحیوانات بتوانند در گوشه واطراف آن راه بروند، و از روزی‌های آن استفاده نمایند، و در آن ساکن شوند. (﴿وَأَلۡقَيۡنَا فِيهَا رَوَٰسِيَ﴾) ودر آن کوه‌های بزرگی قرار داده‌ایم تا آن را به اذن خدا استحکام بخشند و از تکان باز دارند. (﴿وَأَنۢبَتۡنَا فِيهَا مِن كُلِّ شَيۡءٖ مَّوۡزُونٖ﴾) و از هرچیز سنجیده‌ای در آن رویانده‌ایم؛ یعنی هرچیز مفیدی که مردم بدان نیاز داشته باشند، در آن پدید آورده‌ایم، از قبیل: درخت‌های خرما و انگور و انواع درختان و گیاهان و معادن.
#
{20} {وجعلنا لكم فيها معايش}: من الحرث ومن الماشية ومن أنواع المَكاسب والحِرَف، {ومَنْ لستم له برازقين}؛ أي: أنعمنا عليكم بعبيدٍ وإماءٍ وأنعامٍ لنفعكم ومصالحكم، وليس عليكم رزقُها، بل خوَّلكم الله إيَّاها، وتكفَّل بأرزاقها.
(20) (﴿وَجَعَلۡنَا لَكُمۡ فِيهَا مَعَٰيِشَ﴾) و در زمین برای شما اسباب زندگی از قبیل: کشتزار و چهارپایان و انواع مشاغل و مکاسب پدید آورده‌ایم. (﴿وَمَن لَّسۡتُمۡ لَهُۥ بِرَٰزِقِينَ﴾) و بردگان و کنیزان و چهارپایانی را در راستای منافع و مصالحتان به شما بخشیده‌ایم که روزی آنها بر گردن شما نیست؛ بلکه خداوند آنها را به شما ارزانی نموده، و خودش عهده دار روزی آنان می‌باشد.
: 21 #
{وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ (21)}
وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ و هيچ چيزي وجود ندارد مگر اينکه گنجينه هايش پيش ماست و آن را جز به اندازۀ معين فرو نمي فرستيم.
#
{21} أي: جميع الأرزاق وأصناف الأقدار لا يملِكُها أحدٌ إلاَّ الله؛ فخزائِنُها بيده، يعطي مَن يشاء ويمنع مَن يشاء بحسب حكمته ورحمته الواسعة. {وما ننزِّلُه}؛ أي: المقدَّر من كلِّ شيء من مطر وغيره، {إلاَّ بقدرٍ معلوم}: فلا يزيدُ على ما قدَّره الله، ولا ينقص منه.
(21) یعنی هر نوع رزق و روزی و انواع تقدیری در دست خداست، و هیچ کس جز خداوند مالک آن نیست، و گنجینه‌های آن نزد او می‌باشد، و برحسب حکمت و رحمت گسترده‌اش به هرکس که بخواهد، می‌بخشد؛ و هرکس را که بخواهد، محروم می‌کند. (﴿وَمَا نُنَزِّلُهُۥٓ﴾) و هیچ چیزی اعم از باران و غیره را نازل نمی‌کنیم، (﴿إِلَّا بِقَدَرٖ مَّعۡلُومٖ﴾) جز به اندازه‌ای معین. پس نه از آنچه که خداوند تقدیر نموده، بیشتر می‌گردد، و نه کمتر.
: 22 #
{وَأَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَسْقَيْنَاكُمُوهُ وَمَا أَنْتُمْ لَهُ بِخَازِنِينَ (22)}
وَأَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَسْقَيْنَاكُمُوهُ وَمَا أَنتُمْ لَهُ بِخَازِنِينَ و بادها را بارور کننده فرستاديم و به دنبال آن از آسمان آبي بارانديم و آن را به شما نوشانيديم و شما خزانه دار آن نيستيد.
#
{22} أي: وسخَّرنا الرياح رياح الرحمة تُلْقِحُ السحاب كما يُلْقِحُ الذكر الأنثى، فينشأ عن ذلك الماء بإذن الله، فيسقيه الله العبادَ ومواشيَهم وأرضَهم، ويُبقي في الأرض مدَّخراً لحاجاتهم وضروراتهم ما هو مقتضى قدرته ورحمته. {وما أنتم له بخازِنينَ}؛ أي: لا قدرة لكم على خزنِهِ وادِّخاره، ولكن الله يخزِنُه لكم ويَسْلُكُه ينابيع في الأرض رحمةً بكم وإحساناً إليكم.
(22) یعنی بادهای رحمت را مسخر نمودیم تا ابرها را آبستن و بارور ‌نماید، همان‌طور که جنس نر، ماده را بارور و آبستن می‌کند، و از این تلقیح، به حکمِ خدا آب پدید می‌آید، و خداوند آن را به بندگان و چهارپایان و زمین می‌نوشاند و قسمتی از آن به خاطر رفع نیازهای آنان و به اقتضای رحمت و قدرت الهی در زمین ذخیره می‌شود. (﴿وَمَآ أَنتُمۡ لَهُۥ بِخَٰزِنِينَ﴾) و شما توانایی ذخیره کردن آن را ندارید، بلکه خداوند آن را برایتان ذخیره می‌سازد و به صورت چشمه سارهایی در زمین می‌جوشاند، و این احسان و مهربانی خداوند نسبت به شما است.
: 23 - 25 #
{وَإِنَّا لَنَحْنُ نُحْيِي وَنُمِيتُ وَنَحْنُ الْوَارِثُونَ (23) وَلَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنْكُمْ وَلَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِينَ (24) وَإِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَحْشُرُهُمْ إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ (25)}
وَإنَّا لَنَحْنُ نُحْيِي وَنُمِيتُ وَنَحْنُ الْوَارِثُونَ و به يقين ما زنده مي گردانيم و مي ميرانيم، و ما وارث هستيم. وَلَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنكُمْ وَلَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِينَ و يقيناً (حال) پيشينيان شما را شناخته ايم و به درستي که پسينيان شما را هم مي شناسيم. وَإِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَحْشُرُهُمْ إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ و بي گمان پروردگار تو آنان را گرد مي آورد و او فرزانۀ داناست.
#
{23 ـ 25} أي: هو وحده لا شريك له الذي يحيي الخلق من العدم بعد أن لم يكونوا شيئاً مذكوراً، ويميتهم لآجالهم التي قدرها، {ونحن الوارثون}؛ كقوله: {إنا نحنُ نَرِثُ الأرضَ ومَنْ عليها وإلينا يُرْجَعون}: وليس ذلك بعزيز ولا ممتنع على الله؛ فإنه تعالى يعلم المستقدِمين من الخلق والمستأخِرين منهم، ويعلم ما تَنْقُصُ الأرض منهم وما تفرِّقُ من أجزائهم، وهو الذي قدرتُهُ لا يعجِزُها معجِزٌ، فيعيد عباده خلقاً جديداً، ويحشُرُهم إليه. {إنَّه حكيمٌ}: يضع الأشياء مواضعها، وينزِلُها منازِلَها، ويجازي كلَّ عامل بعمله: إن خيراً؛ فخير، وإن شرًّا؛ فشر.
(23 - 25) (﴿وَإِنَّا لَنَحۡنُ نُحۡيِۦ وَنُمِيتُ﴾) یعنی او تنهاست و شریکی ندارد، مردم را از نیستی به هستی در‌آورده و آنها را زنده می‌گرداند، و هنگامی که اجلشان فرا رسد آنهارا می‌میراند. (﴿وَنَحۡنُ ٱلۡوَٰرِثُونَ﴾) و ما وارث همۀ هستی می‌باشیم. همچنان‌که فرموده است: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَرِثُ ٱلۡأَرۡضَ وَمَنۡ عَلَيۡهَا وَإِلَيۡنَا يُرۡجَعُونَ﴾ ما زمین و هرآنچه را که بر آن است، به ارث می‌بریم و به سوی ما بازگردانده می‌شوند. و این برای خداوند مشکل و محال نیست؛ زیرا خداوند حالت پسینیان و پیشینیان را دانسته، و می‌داند که زمین چه مقدار از آنها می‌کاهد، و چه اندازه از اجزای آنان پراکنده می‌گرداند. قدرت و توانایی او به حدی است که هیچ قدرتمندی او را ناتوان نمی‌گرداند. او بندگانش را دوباره می‌آفریند، و به نزد خود گرد می‌آورد. (﴿إِنَّهُۥ حَكِيمٌ عَلِيمٞ﴾) و همانا او فرزانۀ داناست، و هر چیزی را در جای مناسبش قرارمی‌دهد، و هرکس را طبق عملش جزا و سزا می‌دهد؛ اگر عملش خوب باشد، به او پاداش نیک می‌دهد؛ و اگر عملش بد باشد، به او سزای بد می‌رساند.
: 26 - 44 #
{وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (26) وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نَارِ السَّمُومِ (27) وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (28) فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ (29) فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (30) إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (31) قَالَ يَاإِبْلِيسُ مَا لَكَ أَلَّا تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (32) قَالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (33) قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ (34) وَإِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ (35) قَالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ (36) قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ (37) إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ (38) قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ (39) إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ (40) قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ (41) إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ (42) وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ (43) لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِكُلِّ بَابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ (44)}
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ و به راستي که انسان را از گلي خشک، گلي تيره و گنديده بيافريديم. وَالْجَآنَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ و جن را پيش از اين از آتش سراپا شعله بيافريديم. وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ و به ياد آور آنگاه که پروردگارت به فرشتگان فرمود: «همانا من از گلي خشکيده، از گل سياه و گنديده اي انساني را مي آفرينم» فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ پس چون به او سامان دادم و از روح خود در آن دميدم در برابرش به سجده افتيد. فَسَجَدَ الْمَلآئِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ پس فرشتگان همگي سجده کردند . إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى أَن يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ مگر شيطان که سرباز زد از اينکه از زمرۀ سجده کنندگان باشد. قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (خداوند) فرمود: «اي ابليس! تو را چه شده است که همراه سجده کنندگان سجده نبردي؟» قَالَ لَمْ أَكُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ گفت: «شايسته نيست براي بشري که او را از گلي خشکيده، گلي سياه و گنديده آفريده اي سجده کنم». قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ (خداوند) فرمود: «پس از بهشت بيرون شو، بي گمان تو رانده شده اي». وَإِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ و به راستي تا روز قيامت لعنت (خدا) ر توست . قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ گفت: «پروردگارا! تا روزي که (مردمان) برانگيخته مي شوند مرا مهلت بده» قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ گفت: «به يقين تو از مهلت يافتگاني» إِلَى يَومِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ تا روز (و) وقت معين قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَيْتَنِي لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ گفت: «پروردگارا! به سبب آنکه مرا گمراه ساختي (گناهان) را در زمين برايشان زيبا جلوه مي دهم و همگي آنان را گمراه مي نمايم. إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ مگر بندگان برگزيده و پاکيزه ات از ميان آنان. قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ گفت: «اين راه درستي است که دقيقاً راه به سوي من دارد». إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ بي گمان تو بر بندگانم سلطه و قدرتي نداري مگر گمراهاني که از تو پيروي مي کنند. وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ و بدون شک جهنم ميعادگاه همگي آنان است. لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِّكُلِّ بَابٍ مِّنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ جهنم هفت در دارد و براي هر دري از آنان بهره اي مشخص وجود دارد.
#
{26} {ولقد خلقنا الإنسان}؛ أي: آدم عليه السلام {من صَلْصال من حَمَإٍ مسنونٍ}؛ أي: من طين قد يبس بعدما خُمِّرَ حتى صار له صَلْصَلَةٌ وصوتٌ كصوت الفخار. والحمأ المسنون: الطينُ المتغيِّر لونه وريحه من طول مكثه.
(26) خداوند متعال نعمت و احسان خودش را بر پدرمان آدم ـ علیه السلام ـ بیان می‌دارد، و آنچه را که از دشمنش ابلیس سر زد، مطرح می‌نماید، و به صورت ضمنی ما را از شر و فتنۀ شیطان برحذر می‌دارد. پس فرمود: (﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ﴾) و ما آدم را از گل خشکیده و خمیر گشته‌ای که صدایی چون صدای سفال داشت، بیافریدیم «حماء مسنون» به گلی گفته می‌شود که بر اثر ماندگاری زیاد آن، رنگ و بویش تغییر کرده باشد.
#
{27} {والجانَّ}: وهو أبو الجنِّ؛ أي: إبليس، {خَلَقْناه من قبل}: خَلْقِ آدم، {من نار السَّموم}؛ أي: من النار الشديدة الحرارة.
(27) (﴿وَٱلۡجَآنَّ﴾) و پدر جن‌ها، ابلیس را پیش از آفریدن آدم (﴿خَلَقۡنَٰهُ مِن قَبۡلُ مِن نَّارِ ٱلسَّمُومِ﴾) از آتشی پرحرارت بیافریدیم.
#
{28 ـ 29} فلما أراد الله خَلْقَ آدم؛ قال للملائكة: {إنِّي خالقٌ بشراً من صَلْصال من حمإٍ مَسْنونٍ. فإذا سوَّيْتُه}: جسداً تامًّا، {ونفختُ فيه من روحي فَقَعُوا له ساجدينَ}.
(28 - 29) خداوند هنگامی که خواست آدم را بیافریند، به فرشتگان فرمود: من از گلی سیاه و گندیده، انسانی را می‌آفرینم. پس چون آن را سامان دادم و او را به صورت جسد کاملی مرتب کردم و از روح خود در او دمیدم، در برابرش به سجده افتید. فرشتگان همه دستور پروردگارشان را اطاعت کردند.
#
{30 ـ 31} فامتثلوا أمرَ ربِّهم، {فسجد الملائكةُ كلُّهم أجمعون}: تأكيدٌ بعد تأكيدٍ؛ ليدلَّ على أنه لم يتخلَّف منهم أحدٌ، وذلك تعظيماً لأمر الله وإكراماً لآدم حيث عَلِمَ ما لم يعلموا. {إلاَّ إبليسَ أبى أن يكونَ مع الساجدين}: وهذه أول عداوته لآدم وذرِّيَّته.
(30 - 31) (﴿فَسَجَدَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ كُلُّهُمۡ أَجۡمَعُونَ﴾) تاکید بعد از تاکید است، تا بر این دلالت نماید که هیچ فرشته‌ای از سجده کردن تخلف نورزید. و این سجده، به خاطر تعظیم فرمان خدا و اکرام آدم بود؛ زیرا آدم چیزهایی را می‌دانست که فرشتگان نمی‌دانستند. (﴿إِلَّآ إِبۡلِيسَ أَبَىٰٓ أَن يَكُونَ مَعَ ٱلسَّٰجِدِينَ﴾) مگر شیطان که سر باز زد از اینکه از زمرۀ سجده‌کنندگان باشد. و این نخستین عداوت و دشمنی او با آدم و فرزندانش بود.
#
{32 ـ 33} {قال}: الله: {يا إبليسُ ما لك ألا تكون مع الساجدين. قال لم أكنْ لأسجدَ لبشرٍ خلقتَه من صلصال من حمإٍ مسنونٍ}: فاستكبر على أمر الله، وأبدى العداوة لآدم وذرِّيَّته، وأعجِبَ بعنصره، وقال: أنا خيرٌ من آدم.
(32 - 33) خداوند به او فرمود: ای ابلیس! تو را چه شده است که با سجده‌کنندگان نیستی؟! گفت: شایستۀ مقام من نیست برای بشری که او را از گلی خشکیده، گلی تیره و گندیده، آفریده‌ای، سجده کنم. پس او تکبر ورزید و از اطاعت و دستور الهی سرباز زد، و با آدم و فرزندانش اظهار دشمنی کرد و به جوهره و عنصر خود بالید، و تکبر ورزید و گفت: من از آدم بهتر هستم.
#
{34 ـ 35} {قال} الله معاقباً له على كفره واستكباره: {فاخْرُجْ منها فإنَّك رجيمٌ}؛ أي: مطرود ومبعدٌ من كل خير، {وإنَّ عليك اللعنةَ}؛ أي: الذمَّ والعيب والبعد عن رحمة الله {إلى يوم الدين}. ففيها وما أشبهها دليلٌ على أنَّه سيستمرُّ على كفره وبعده من الخير.
(34 - 35) خداوند به عنوان مجازاتِ کفر ورزیدن و خود بزرگ بینی‌اش، بدو فرمود: (﴿فَٱخۡرُجۡ مِنۡهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٞ﴾) از بهشت بیرون شو، همانا تو رانده شده و مطرود بوده واز هر خوبی به دور هستی. (﴿وَإِنَّ عَلَيۡكَ ٱللَّعۡنَةَ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلدِّينِ﴾) و لعنت و نکوهش و دوری از رحمت خدا تا روز قیامت برتوست. این آیه و امثال آن، مبین آن است که شیطان برکفر و دوری‌اش از خیر ادامه خواهد داد.
#
{36 ـ 38} {قال ربِّ فأنْظِرْني}؛ أي: أمهِلْني {إلى يوم يُبْعَثونَ. قال فإنَّك من المُنْظَرينَ. إلى يوم الوقتِ المعلوم}: وليس إجابةُ الله لدعائِهِ كرامةً في حقِّه، وإنما ذلك امتحانٌ وابتلاءٌ من الله له وللعباد؛ ليتبيَّن الصادق الذي يطيع مولاه دون عدوه ممن ليس كذلك، ولذلك حذَّرنا منه غاية التحذير، وشرح لنا ما يريده منَّا.
(36 - 38) شیطان گفت: پروردگارا! تا روزی که مردمان دوباره زنده می‌شوند و برانگیخته خواهند شد، مرا مهلت بده. خداوند فرمود: به یقین تو از مهلت یافتگانی، تا آن روز و وقت معین؛ یعنی تا روزی که، زمان فرارسیدن آن پیش خدا معلوم است. خداوند دعا و خواستۀ شیطان را پذیرفت اما نه به خاطر احترام و بزرگی‌اش، بلکه این آزمایش و امتحانی برای او و بندگان خدا بود تا کسی که ولایت پروردگارش را می‌پذیرد، از کسی‌که چنین نیست، مشخص گردد. بنابراین خداوند به شدت ما را از شیطان بر حذر داشته، و آنچه را که شیطان از ما می‌خواهد، برایمان توضیح داده است.
#
{39} {قال ربِّ بما أغويتني لأزيِّنَنَّ لهم في الأرض}؛ أي: أزيِّن لهم الدنيا، وأدعوهم إلى إيثارها على الأخرى، حتى يكونوا منقادين لكلِّ معصيةٍ، {ولأغوِيَنَّهم أجمعين}؛ أي: أصدُّهم كلَّهم عن الصراط المستقيم، {إلاَّ عبادَك منهم المخلَصين}؛ أي: الذين أخلصتهم، واجتبيتهم لإخلاصهم وإيمانهم وتوكلهم.
(39) شیطان گفت: پروردگارا! به سبب آنکه مرا گمراه ساختی، دنیا را برایشان زیبا و آراسته جلوه می‌دهم، و آنها را فرا می‌خوانم تا آن را بر آخرت ترجیح داده، و بر انجام هر گناهی، فرمانبردارم باشند. (﴿وَلَأُغۡوِيَنَّهُمۡ أَجۡمَعِينَ﴾) و همگی آنان را، از راه راست و صراط مستقیم باز می‌دارم.
#
{40} قال الله: {هذا صراطٌ عليَّ مستقيمٌ}؛ أي: معتدلٌ موصلٌ إليَّ وإلى دار كرامتي.
(40) (﴿إِلَّا عِبَادَكَ مِنۡهُمُ ٱلۡمُخۡلَصِينَ﴾) مگر بندگان برگزیده و پاکیزۀ تو از میان ایشان؛ یعنی کسانی که آنها را، به خاطر ایمان و اخلاص و توکلشان برگزیده‌ای.
#
{41} {إنَّ عبادي ليس لك عليهم سلطانٌ}: تميلهم به إلى ما تشاء من أنواع الضَّلالات بسبب عبوديَّتهم لربِّهم وانقيادهم لأوامره، أعانهم الله وعصمهم من الشيطان.
(41) (﴿هَٰذَا صِرَٰطٌ عَلَيَّ مُسۡتَقِيمٌ﴾) این راه درست و راستی است که انسان را به من و بهشت می‌رساند.
#
{42} {إلاَّ من اتَّبعك}: فرضي بولايتك وطاعتك بدلاً من طاعة الرحمن، {من الغاوينَ}: والغاوي ضدُّ الراشد؛ فهو الذي عرف الحقَّ وتركه، والضالُّ الذي تركه من غير علم منه به.
(42) تو بر بندگانم تسلطی نداری تا آنها را به سوی هر نوع گمراهی بکشانی؛ زیرا خداوند آنها را، به سبب بندگی کردن و پرستش پروردگار و اطاعتشان از دستورات او، یاری نموده و از شر شیطان در امان نگاه داشته است. مگر آن‌کس از گمراهان که به جای اطاعت از خداوند بخشنده، به دوستی تو و اطاعت از تو خشنود شده است. (﴿مِنَ ٱلۡغَاوِينَ﴾«غوی» ضد «رشد» است؛ و «غاوی» کسی است که حق را بشناسد، اما آن را ترک کند. و «ضال» کسی است که حق را بدون شناخت، ترک نماید.
#
{43} {وإنَّ جهنَّم لَمَوْعِدُهم أجمعين}؛ أي: إبليس وجنوده.
(43) (﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوۡعِدُهُمۡ أَجۡمَعِينَ﴾) و بدون شک، جهنم میعادگاه همگی آنان؛ یعنی شیطان و لشکریانش می‌باشد.
#
{44} {لها سبعةُ أبوابٍ}: كل باب أسفل من الآخر. {لكلِّ باب منهم}؛ أي: من أتباع إبليس {جزءٌ مقسومٌ}: بحسب أعمالهم؛ قال تعالى: {فَكُبْكِبوا فيها هم والغاوونَ وجنودُ إبليسَ أجمعونَ}.
(44) (﴿لَهَا سَبۡعَةُ أَبۡوَٰبٖ﴾) جهنم هفت در دارد، و هریک از دیگری پایین‌تر است. (﴿لِّكُلِّ بَابٖ مِّنۡهُمۡ جُزۡءٞ مَّقۡسُومٌ﴾) و هر دری را، از پیروانِ ابلیس، برحسب اعمالشان، بهره‌ای مشخص است. خداوند متعال فرموده است: ﴿فَكُبۡكِبُواْ فِيهَا هُمۡ وَٱلۡغَاوُۥنَ وَجُنُودُ إِبۡلِيسَ أَجۡمَعُونَ﴾ پس همۀ گمراهان و لشکریانِ شیطان، برروی صورت، به جهنم انداخته می‌شوند. پس از آنکه خداوند، شکنجه و عذاب سختی را که برای پیروان شیطان آماده کرده است، بیان نمود؛ فضل بزرگ و نعمت پایداری را که برای دوستانش تدارک دیده است، نیز بیان نمود وفرمود:
: 45 - 50 #
{إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ (45) ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ آمِنِينَ (46) وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِينَ (47) لَا يَمَسُّهُمْ فِيهَا نَصَبٌ وَمَا هُمْ مِنْهَا بِمُخْرَجِينَ (48) نَبِّئْ عِبَادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (49) وَأَنَّ عَذَابِي هُوَ الْعَذَابُ الْأَلِيمُ (50)}.
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ بي گمان پرهيزگاران در باغها و چشمه ساران به سر مي برند. ادْخُلُوهَا بِسَلاَمٍ آمِنِينَ به سلامت و اطمينان خاطر به آن جا وارد شويد. وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُّتَقَابِلِينَ و کينه اي را که در سينه هاي آنان است بيرون مي کشيم(و) برادرانه بر تختها روبروي هم مي نشينند. لاَ يَمَسُّهُمْ فِيهَا نَصَبٌ وَمَا هُم مِّنْهَا بِمُخْرَجِينَ در آن جا رنجي به آنان نمي رسد، و از آن جا بيرون نمي گردند. نَبِّىءْ عِبَادِي أَنِّي أَنَاالْغَفُورُ الرَّحِيمُ بندگانم را آگاه کن که من آمرزندۀ مهربانم. وَ أَنَّ عَذَابِي هُوَ الْعَذَابُ الأَلِيمَ و همانا عذاب من عذابي دردناک است.
#
{45} يقول تعالى: {إنَّ المتَّقين}: الذين اتَّقوا طاعة الشيطان وما يدعوهم إليه من جميع الذنوب والعصيان، {في جنَّاتٍ وعيون}: قد احتوت على جميع الأشجار، وأينعت فيها جميعُ الثمار اللذيذة في جميع الأوقات.
(45) خداوند متعال می‌فرماید: (﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِينَ﴾) بی‌گمان پرهیزگاران، که از اطاعت شیطان و از همۀ گناهانی که شیطان آنها را به سوی آن فرا می‌خواند، پرهیز می‌نمایند، (﴿فِي جَنَّٰتٖ وَعُيُونٍ﴾) در باغ‌ها و چشمه ساران‌اند؛ باغ‌هایی که انواع درختان در آن موجود است، و در همۀ اوقات، میوه‌های لذیذ به‌بار می‌آورند.
#
{46} ويقال لهم حال دخولها: {ادخُلوها بسلام آمنينَ}: من الموت والنوم والنَّصَب واللُّغوب وانقطاع شيء من النعيم الذي هم فيه أو نقصانه ومن المرض والحزن والهمِّ وسائر المكدرات.
(46) و به هنگام وارد شدنشان به باغ‌های بهشت، به آنان گفته می‌شود: (﴿ٱدۡخُلُوهَا بِسَلَٰمٍ ءَامِنِينَ﴾) با اطمینان خاطر، و بدون هراس از مرگ و خواب و بیماری و خستگی و از بین رفتن نعمت‌هایی که از آن بهره‌مند هستید و یا کاسته شدن از آن، و بدون هراس از بیماری و اندوه و سایر ناراحتی‌ها، وارد آن شوید.
#
{47} {ونزعنا ما في صدورهم من غِلٍّ}: فتبقى قلوبُهم سالمةً من كلِّ غلٍّ وحسدٍ متصافية متحابَّة، {إخواناً على سُرُر متقابلين}: دلَّ ذلك على تزاورهم واجتماعهم وحسن أدبهم فيما بينهم في كون كلٍّ منهم مقابلاً للآخر لا مستدبراً له، متكئين على تلك السُّرر المزيَّنة بالفرش واللؤلؤ وأنواع الجواهر.
(47) (﴿وَنَزَعۡنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنۡ غِلٍّ﴾) و کینه‌ای را که در سینه‌های آنان است، بیرون می‌کشیم. پس دل‌هایشان صاف شده، و یکدیگر را دوست می‌دارند. (﴿إِخۡوَٰنًا عَلَىٰ سُرُرٖ مُّتَقَٰبِلِينَ﴾) و برادرانه بر تخت‌هایی روبه‌روی هم می‌نشینند. این آیه دلالت می‌نماید که اهل بهشت به دید و بازدید همدیگر می‌روند، و گرد هم جمع می‌شوند، و با یکدیگر رفتار خوبی دارند، و روبه‌روی هم می‌نشینند، و بر این تخت‌ها که بر لؤلؤ و انواع جواهرات مزیّن گشته‌اند، تکیه می‌دهند.
#
{48} {لا يَمَسُّهم فيها نصبٌ}: لا ظاهرٌ ولا باطنٌ، وذلك لأنَّ الله يُنشئهم نشأةً وحياةً كاملةً لا تقبل شيئاً من الآفات. {وما هم منها بمُخْرَجين}: على سائر الأوقات.
(48) (﴿لَا يَمَسُّهُمۡ فِيهَا نَصَبٞ﴾) و هیچ رنج ظاهری و باطنی، به‌آنان نمی‌رسد؛ زیرا خداوند به آنها زندگی کاملی می‌دهد که هیچ آفتی به آن راه ندارد. (﴿وَمَا هُم مِّنۡهَا بِمُخۡرَجِينَ﴾) و از آنجا بیرون نمی‌گردند، و در همۀ اوقات در آنجا هستند.
#
{49} ولما ذكر ما يوجب الرغبة والرهبة من مفعولات الله من الجنة والنار؛ ذكر ما يوجب ذلك من أوصافه تعالى، فقال: {نبِّئ عبادي}؛ أي: أخبرهم خبراً جازماً مؤيداً بالأدلَّة، {أني أنا الغفورُ الرحيم}: فإنَّهم إذا عرفوا كمال رحمته ومغفرته؛ سعوا بالأسباب الموصلة لهم إلى رحمته، وأقلعوا عن الذُّنوب وتابوا منها؛ لينالوا مغفرتَهُ.
(49) پس از آنکه خداوند از میان مخلوقات خویش، به ذکر بهشت و جهنم پرداخت که باعث تشویق و ترس می‌شود، از میان صفت‌های خویش نیز، آنچه را که موجب ترس و تشویق می‌شود، بیان کرد و فرمود: (﴿نَبِّئۡ عِبَادِيٓ﴾) به بندگانم خبر قطعی بده، خبری که با دلایل روشن مورد تأیید قرار گرفته است، که (﴿أَنِّيٓ أَنَا ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ﴾) بی‌گمان من، آمرزندۀ مهربانم؛ زیرا وقتی آنها از کمال رحمت و آمرزش الهی مطلع گردند، می‌کوشند تا با اتخاذ اسبابی که انسان را به رحمت وی می‌رساند، خود را مشمول رحمتش بگردانند، و از گناهان دست بکشند، و توبه ‌نمایند، تا به آمرزش او دست یابند.
#
{50} ومع هذا؛ فلا ينبغي أن يتمادى بهم الرجاءُ إلى حال الأمن والإدلال؛ فنبئهم {أنَّ عذابي هو العذابُ الأليمُ}؛ أي: لا عذاب في الحقيقة إلاَّ عذابُ الله الذي لا يقادَرُ قَدْره ولا يُبْلَغ كُنْهه، نعوذ به من عذابه؛ فإنهم إذا عرفوا أن لا يعذِّبَ عذابَه أحدٌ ولا يوثِقُ وَثاقَهُ أحدٌ؛ حذروا وأبعدوا عن كلِّ سبب يوجب لهم العقاب. فالعبد ينبغي أن يكون قلبه دائماً بين الخوف والرجاء والرغبة والرهبة؛ فإذا نظر إلى رحمة ربِّه ومغفرته وجوده وإحسانه؛ أحدث له ذلك الرجاءَ والرغبةَ، وإذا نظر إلى ذنوبه وتقصيره في حقوق ربِّه؛ أحدث له الخوفَ والرهبة والإقلاع عنها.
(50) با وجود این، نباید امید به توبه و رحمت الهی، آنها را به بی‌خبری و بی‌خیالی بکشاند. پس آنان را خبر ده که (﴿وَأَنَّ عَذَابِي هُوَ ٱلۡعَذَابُ ٱلۡأَلِيمُ﴾) عذابم نیز دردناک است. یعنی در حقیقت، عذابی جز عذابِ خداوند وجود ندارد؛ عذابی که نمی‌توان مقدار واندازۀ آن را تعیین کرد، و ماهیت و حقیقت آن را درک نمود. پناه می‌بریم به خدا از عذابش. و هرگاه بندگان به یقین دانستند که ﴿لَّا يُعَذِّبُ عَذَابَهُۥٓ أَحَدٞ وَلَا يُوثِقُ وَثَاقَهُۥٓ أَحَدٞ﴾ هیچ کس به مانند عذاب کردن او، عذاب نکند؛ و هیچ کس چون در بند کشیدن او، در بند نکشد. پرهیز خواهند کرد، و از هر سببی که باعث عذاب آنها ‌شود، دوری خواهند جست. پس شایسته است که قلب بنده، همواره در میان بیم و امید باشد. پس چون به رحمت و مغفرت و احسان پروردگارش بنگرد، در او امید به وجود می‌آید؛ و چون به گناهان و تقصیر و کوتاهی ورزیدنش در حقوق پروردگارش بنگرد، در او ترس به وجود می‌آید و از گناه دست می‌کشد.
: 51 - 56 #
{وَنَبِّئْهُمْ عَنْ ضَيْفِ إِبْرَاهِيمَ (51) إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ إِنَّا مِنْكُمْ وَجِلُونَ (52) قَالُوا لَا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ (53) قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِي عَلَى أَنْ مَسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ (54) قَالُوا بَشَّرْنَاكَ بِالْحَقِّ فَلَا تَكُنْ مِنَ الْقَانِطِينَ (55) قَالَ وَمَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ (56)}.
وَنَبِّئْهُمْ عَن ضَيْفِ إِ بْراَهِيمَ و از مهمانان ابراهيم، به آنان خبر ده. إِذْ دَخَلُواْ عَلَيْهِ فَقَالُواْ سَلامًا قَالَ إِنَّا مِنكُمْ وَجِلُونَ زماني که بر او وارد شدند و سلام گفتند، ابراهيم گفت: «ما از شما بيمناکيم» قَالُواْ لاَ تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ عَلِيمٍ گفتند: «نترس، بدون شک ما تو را به فرزندي دانا مژده مي دهيم». قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِي عَلَى أَن مَّسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ ابراهيم گفت: «آيا چنين مژده اي را به من مي دهيد در حالي که پيري به من رسيده است؟ پس به چه مژده مي دهيد؟» قَالُواْ بَشَّرْنَاكَ بِالْحَقِّ فَلاَ تَكُن مِّنَ الْقَانِطِينَ گفتند: «ما تو رابه راستي مژده داده ايم. پس از نااميدان مباش». قَالَ وَمَن يَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّآلُّونَ گفت: «جز گمراهان چه کسي از رحمت پروردگارش نااميد مي شود؟»
#
{51} يقول تعالى لنبيِّه محمد - صلى الله عليه وسلم -: {ونبِّئْهم عن ضيفِ إبراهيم}؛ أي: عن تلك القصَّة العجيبة؛ فإنَّ في قصِّك عليهم أنباء الرسل وما جرى لهم ما يوجب لهم العبرةَ والاقتداء بهم، خصوصاً إبراهيم الخليل، الذي أمرنا اللهُ أن نتَّبِعَ ملَّته، وضيفه هم الملائكة الكرام، أكْرَمَهُ الله بأنْ جَعَلَهم أضيافه.
(51) خداوند متعال به پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: (﴿وَنَبِّئۡهُمۡ عَن ضَيۡفِ إِبۡرَٰهِيمَ﴾) و آنها را از داستان عجیب مهمانان ابراهیم خبر ده؛ زیرا وقتی داستان پیامبران را برای آنان بیان کنی، عبرت می‌گیرند و به آنان اقتدا می‌نمایند، به ویژه ابراهیم خلیل -علیه السلام- که خداوند ما را دستور داده است از آیین او پیروی کنیم. و مهمانانش، فرشتگان بودند که خداوند افتخار میزبانی آنها را به ابراهیم داد.
#
{52} {إذ دخلوا عليه فقالوا سلاماً}؛ أي: سلَّموا عليه فردَّ عليهم، {قال إنَّا منكم وَجِلونَ}؛ أي: خائفون؛ لأنَّه لما دخلوا عليه، وحسبهم ضيوفاً؛ ذهب مسرعاً إلى بيته، فأحضر لهم ضيافتهم عجلاً حنيذاً، فقدَّمه إليهم، فلما رأى أيدِيَهم لا تصِلُ إليه؛ خاف منهم أن يكونوا لصوصاً أو نحوهم فقالوا له:
(52) (﴿إِذۡ دَخَلُواْ عَلَيۡهِ فَقَالُواْ سَلَٰمٗا﴾) زمانی که بر او وارد شدند و به ابراهیم سلام کردند، ابراهیم در جواب سلام آنها گفت: (﴿إِنَّا مِنكُمۡ وَجِلُونَ﴾) ما از شما می‌ترسیم؛ چون وقتی پیش ابراهیم آمدند، گمان کرد آنان مهمان هستند، و شتابان به خانه رفت، و برای پذیرایی آنها، گوساله‌ای بریان شده آورد و پیش آنها گذاشت. وقتی دید که به آن دست نمی‌زنند، از آنها ترسید که مبادا دزد و یا افرادی از این قبیل باشند.
#
{53} {لا تَوْجَلْ إنَّا نبشِّرك بغلام عليم}: وهو إسحاق عليه الصلاة والسلام. تضمنت هذه البشارة بأنَّه ذكرٌ لا أنثى. {عليم}؛ أي: كثير العلم. وفي الآية الأخرى: {وبشَّرْناه بإسحاقَ نبيًّا من الصَّالحينَ}.
(53) فرشتگان به ابراهیم گفتند: (﴿لَا تَوۡجَلۡ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَٰمٍ عَلِيمٖ﴾) نترس، ما تو را به فرزندی دانا مژده می‌دهیم. و آن اسحاق -علیه السلام- بود. ازاین مژده برمی‌آید که فرزند، پسر است نه دختر. و علیم به معنی دارندۀ دانش فراوان است. و در آیه‌ای دیگر آمده است: ﴿وَبَشَّرۡنَٰهُ بِإِسۡحَٰقَ نَبِيّٗا مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ﴾ و او را به اسحاق که پیامبری از صالحین بود، مژده دادیم.
#
{54} {قال} لهم متعجِّباً من هذه البشارة: {أبشَّرْتُموني}: بالولد {على أن مَسَّنِيَ الكِبَرُ}: وصار نوع إياس منه. {فبم تبشِّرونِ}؛ أي: على أيِّ وجهٍ تبشِّرون وقد عدمت الأسباب؟!
(54) ابراهیم با تعجب از این مژده گفت: (﴿أَبَشَّرۡتُمُونِي﴾) آیا مرا به فرزندی مژده می‌دهید، (﴿عَلَىٰٓ أَن مَّسَّنِيَ ٱلۡكِبَرُ﴾) درحالی که پیری به من رسیده است؟ و این نوعی ناامیدی بود. (﴿فَبِمَ تُبَشِّرُونَ﴾) پس به چه صورت و بنا بر کدام قاعده، مرا مژده می‌دهید، در حالی که اسباب بچه دار شدن در ما وجود ندارد؟
#
{55} {قالوا بشَّرْناك بالحقِّ}: الذي لا شكَّ فيه؛ لأنَّ الله على كلِّ شيءٍ قديرٌ، وأنتم بالخصوص يا أهل هذا البيت، رحمة الله وبركاته عليكم؛ فلا يُسْتَغْرَبُ فضل الله وإحسانُه إليكم. {فلا تَكُنْ من القانطينَ}: الذين يستبعدون وجودَ الخير، بل لا تزال راجياً لفضل الله وإحسانِهِ وبرِّه وامتنانه.
(55) (﴿قَالُواْ بَشَّرۡنَٰكَ بِٱلۡحَقِّ﴾) گفتند: ما تو را به چیز راست و درستی که هیچ شکی در آن نیست، مژده داده‌ایم؛ چون خداوند بر هرچیزی توانا است، و شما ـ به ویژه ـ ای اهل این خانه، رحمت خدا و برکات او بر شماست. پس جای تعجب نیست که فضل خدا و احسان او، شامل حال شما گردد. (﴿فَلَا تَكُن مِّنَ ٱلۡقَٰنِطِين﴾) بنابراین از ناامیدانی مباش که خیر را بعید می‌دانند، بلکه همواره به فضل و احسان خدا امیدوار باش.
#
{56} فأجابهم إبراهيمُ بقوله: {ومَن يَقْنَطُ من رحمةِ ربِّه إلاَّ الضَّالُّون}: الذين لا علم لهم بربِّهم وكمال اقتداره، وأما مَنْ أنعم الله عليه بالهداية والعلم العظيم؛ فلا سبيل إلى القنوط إليه؛ لأنَّه يعرف من كَثْرة الأسباب والوسائل والطرق لرحمة الله شيئاً كثيراً. ثم لما بشَّروه بهذه البشارة؛ عَرَفَ أنَّهم مرسلون لأمرٍ مهمٍّ.
(56) ابراهیم در پاسخ به آنان گفت: (﴿وَمَن يَقۡنَطُ مِن رَّحۡمَةِ رَبِّهِۦٓ إِلَّا ٱلضَّآلُّونَ﴾) و چه کسی از رحمت پروردگارش مأیوس می‌شود، مگر گمراهانی که از قدرت و عظمت خدا بی‌خبرند؟! اما کسی که خداوند هدایت و دانش فراوان به او ارزانی نموده است، ناامیدی به وی راهی ندارد؛ چون می‌داند که رحمت الهی، از طریق اسباب و وسایل و راه‌های زیادی به دست می‌آید. سپس وقتی که فرشتگان این مژده را به او دادند، دانست که آنها، برای امر مهمی فرستاده شده‌اند.
: 57 - 77 #
{قَالَ فَمَا خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ (57) قَالُوا إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُجْرِمِينَ (58) إِلَّا آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِينَ (59) إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَا إِنَّهَا لَمِنَ الْغَابِرِينَ (60) فَلَمَّا جَاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ (61) قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ (62) قَالُوا بَلْ جِئْنَاكَ بِمَا كَانُوا فِيهِ يَمْتَرُونَ (63) وَأَتَيْنَاكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ (64) فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَاتَّبِعْ أَدْبَارَهُمْ وَلَا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ وَامْضُوا حَيْثُ تُؤْمَرُونَ (65) وَقَضَيْنَا إِلَيْهِ ذَلِكَ الْأَمْرَ أَنَّ دَابِرَ هَؤُلَاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِينَ (66) وَجَاءَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ يَسْتَبْشِرُونَ (67) قَالَ إِنَّ هَؤُلَاءِ ضَيْفِي فَلَا تَفْضَحُونِ (68) وَاتَّقُوا اللَّهَ وَلَا تُخْزُونِ (69) قَالُوا أَوَلَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعَالَمِينَ (70) قَالَ هَؤُلَاءِ بَنَاتِي إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ (71) لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ (72) فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ (73) فَجَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِنْ سِجِّيلٍ (74) إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ (75) وَإِنَّهَا لَبِسَبِيلٍ مُقِيمٍ (76) إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ (77)}.
قَالَ فَمَا خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ گفت: «اي فرستادگان! بگوييد: چه کار مهمي داريد؟» قَالُواْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُّجْرِمِينَ گفتند: «ما به سوي قوم گناهکاران فرستاده شده ايم» إِلاَّ آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِينَ جز خانوادۀ لوط بي گمان ما نجات دهندۀ همه آنها هستيم إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَا إِنَّهَا لَمِنَ الْغَابِرِينَ مگر همسرش که مقرر نموده ايم از بازماندگان در عذاب باشد. فَلَمَّا جَاء آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ پس هنگامي که فرستادگان پيش خانوادۀ لوط آمدند. قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ مُّنكَرُونَ گفتند: «شما قومي ناشناخته هستيد» قَالُواْ بَلْ جِئْنَاكَ بِمَا كَانُواْ فِيهِ يَمْتَرُونَ گفتند: «بلکه براي تو چيزي آورده ايم که در آن شک مي کردند». وَأَتَيْنَاكَ بَالْحَقِّ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ و حق را براي تو آورده ايم و ما راستگو هستيم. فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِّنَ اللَّيْلِ وَاتَّبِعْ أَدْبَارَهُمْ وَلاَ يَلْتَفِتْ مِنكُمْ أَحَدٌ وَامْضُواْ حَيْثُ تُؤْمَرُونَ بنابراين در پاسي از شب خانواده ات را بردار و از اينجا برو، و خودت از پس ايشان حرکت کن، و کسي از شما به پشت سر نگاه نکند، و به همانجا برويد که دستور داده مي شويد. وَقَضَيْنَا إِلَيْهِ ذَلِكَ الأَمْرَ أَنَّ دَابِرَ هَؤُلاء مَقْطُوعٌ مُّصْبِحِينَ و ما به لوط اين را وحي نموديم که همۀ آنان بامدادان نابود و ريشه کن خواهند شد. وَجَاء أَهْلُ الْمَدِينَةِ يَسْتَبْشِرُونَ و اهل شهر شادي کنان آمدند قَالَ إِنَّ هَؤُلاء ضَيْفِي فَلاَ تَفْضَحُونِ گفت: «اينان مهمانان من هستند، پس مرا رسوا مي کنيد». وَاتَّقُوا اللّهَ وَلاَ تُخْزُونِ و از خداوند بترسيد و مرا خوار نکنيد. قَالُوا أَوَلَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعَالَمِينَ گفتند: «مگر ما تو را از مردمان نهي نکرديم؟» قَالَ هَؤُلاء بَنَاتِي إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ گفت: «اينها دختران من هستند اگر مي خواهيد کاري کنيد». لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ به جاي تو سوگند که آنان در مستي خود سرگشته اند. فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ پس هنگام طلوع آفتاب فرياد مرگبار ايشان را فرا گرفت. فَجَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِّن سِجِّيلٍ و از آنجا را زير و رو کرديم و با سنگپاره هايي از سنگ گل ايشان را سنگباران کرديم. إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِينَ بي گمان در اين براي هوشمندان نشانه هايي است. وَإِنَّهَا لَبِسَبِيلٍ مُّقيمٍ و به راستي آن (شهر) بر سر راهي است که پيوسته محل عبور و مرور است. إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِّلْمُؤمِنِينَ بي گمان در اين ، نشانه هاي بزرگي براي مومنان است.
#
{57} أي: {قال} الخليلُ عليه السلام للملائكة: {فما خطبكُم أيُّها المرسلون}؛ أي: ما شأنكم؟ ولأيِّ شيءٍ أرسِلْتُم؟!
(57) ابراهیم -علیه السلام- به فرشتگان گفت: (﴿فَمَا خَطۡبُكُمۡ أَيُّهَا ٱلۡمُرۡسَلُونَ﴾) ای فرستادگان! بگویید چه کار مهمی دارید، و برای چه فرستاده شده‌اید؟
#
{58} {قالوا إنَّا أرسِلْنا إلى قوم مجرِمين}؛ أي: كثر فسادُهم وعَظُم شرُّهم لنعذِّبَهم ونعاقبهم.
(58) (﴿قَالُوٓاْ إِنَّآ أُرۡسِلۡنَآ إِلَىٰ قَوۡمٖ مُّجۡرِمِينَ﴾) گفتند: ما به سوی قومی فرستاده شده‌ایم که فساد و شرشان زیاد شده است، تا آنها را عذاب دهیم و مجازاتشان کنیم.
#
{59 ـ 60} {إلاَّ آلَ لوطٍ}؛ أي: إلاَّ لوطاً وأهله، {إلاَّ امرأتَهُ قدَّرْنا أنَّها لَمِنَ الغابرين}؛ أي: الباقين بالعذاب، وأما لوطٌ؛ فَسَنُخْرِجَنَّه وأهله وننجِّيهم منها. فجعل إبراهيم يجادل الرسل في إهلاكهم ويراجعهم، فقيل له: {يا إبراهيمُ أعْرِضْ عن هذا إنَّه قد جاء أمُر ربِّك وإنَّهم آتيهم عذابٌ غير مردودٍ}. فذهبوا منه.
(59 - 60) (﴿إِلَّآ ءَالَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمۡ أَجۡمَعِينَ﴾) مگر لوط و خانواده اش که ما نجات دهندۀ همۀ آنها هستیم. (﴿إِلَّا ٱمۡرَأَتَهُۥ قَدَّرۡنَآ إِنَّهَا لَمِنَ ٱلۡغَٰبِرِينَ﴾) مگر همسر او که مقرر نموده‌ایم از بازماندگان و باقی ماندگانِ در عذاب باشد. ابراهیم با فرستادگان، در مورد هلاک کردن آنها، جرّ و بحث نمود. پس به او گفته شد: ﴿يَٰٓإِبۡرَٰهِيمُ أَعۡرِضۡ عَنۡ هَٰذَآۖ إِنَّهُۥ قَدۡ جَآءَ أَمۡرُ رَبِّكَۖ وَإِنَّهُمۡ ءَاتِيهِمۡ عَذَابٌ غَيۡرُ مَرۡدُودٖ﴾ ای ابراهیم! از این موضوع اعراض کن، همانا فرمان پروردگارت آمده است، و بر آنان عذابی می‌آید که رد شدنی نیست. سپس فرستادگان از پیش او رفتند.
#
{61 ـ 62} {فلما جاء آلَ لوطٍ المرسلونَ قال} لهم لوط: {إنَّكم قوم مُنْكَرونَ}؛ أي: لا أعرفكم، ولا أدري من أنتم.
(61 - 62) (﴿فَلَمَّا جَآءَ ءَالَ لُوطٍ ٱلۡمُرۡسَلُونَ﴾) و هنگامی‌که فرستادگان پیش خانوادۀ لوط رفتند، (﴿قَالَ﴾) لوط به آنان گفت: (﴿إِنَّكُمۡ قَوۡمٞ مُّنكَرُونَ﴾) شما قومی ناآشنا هستید؛ یعنی شما را نمی‌شناسم، و نمی‌دانم چه کسی هستید.
#
{63} فَـ {قالوا بل جِئْناك بما كانوا فيه يَمْتَرون}؛ أي: جئناك بعذابهم الذي كانوا يشكُّون فيه ويكذِّبونك حين تَعِدُهم به.
(63) (﴿قَالُواْ بَلۡ جِئۡنَٰكَ بِمَا كَانُواْ فِيهِ يَمۡتَرُونَ﴾) گفتند: بلکه برای تو چیزی را آورده‌ایم که در آن شک می‌کردند؛ یعنی به همراه خود، عذابی آورده‌ایم که آنها در آن شک می‌کردند؛ و چون آنها را به آن تهدید می‌نمودی، تو را تکذیب می‌کردند.
#
{64} {وأتيناك بالحقِّ}: الذي ليس بالهزل. {وإنَّا لصادقونَ}: فيما قلنا لك.
(64) (﴿وَأَتَيۡنَٰكَ بِٱلۡحَقِّ﴾) و واقعیت وحقیقت مسلمی را که شوخی بردار نیست، به نزد تو آورده‌ایم. (﴿وَإِنَّا لَصَٰدِقُونَ﴾) و ما در آنچه که به تو گفتیم، راستگو هستیم.
#
{65} {فأسْرِ بأهلك بقِطْع من الليل}؛ أي: في أثنائه حين تنام العيون ولا يدري أحدٌ عن مَسْراك. {ولا يَلْتَفِتْ منكم أحدٌ}؛ أي: بل بادروا وأسرعوا، {وامْضوا حيثُ تُؤْمَرون}: كأنَّ معهم دليلاً يدلُّهم على أين يتوجَّهون.
(65) (﴿فَأَسۡرِ بِأَهۡلِكَ بِقِطۡعٖ مِّنَ ٱلَّيۡلِ﴾) بنابراین در پاسی از شب، وقتی که مردم به خواب می‌روند، خانواده‌ات را بردار و از اینجا برو، و [سعی کن] هیچ کس محل شب‌رویِ شما را نداند، (﴿وَٱتَّبِعۡ أَدۡبَٰرَهُمۡ وَلَا يَلۡتَفِتۡ مِنكُمۡ أَحَدٞ﴾) و خودت از پس ایشان حرکت کن، و کسی از شما، پشتِ سر خود را نگاه نکند؛ یعنی زود حرکت کنید، و شتابان بروید. (﴿وَٱمۡضُواْ حَيۡثُ تُؤۡمَرُونَ﴾) و به همان‌جا بروید که دستور داده می‌شوید. گویا راهنمایی، همراه آنان بوده است که آنها را راهنمایی می‌نمود به کجا بروند.
#
{66} {وقضَيْنا إليه ذلك}؛ أي: أخبرناه خبراً لا مَثْنَوِيَّة فيه، {أنَّ دابرَ هؤلاء مقطوعٌ مصبحينَ}؛ أي: سيصبِّحهم العذابُ الذي يجتاحهم، ويستأصلهم.
(66) (﴿وَقَضَيۡنَآ إِلَيۡهِ ذَٰلِكَ ٱلۡأَمۡرَ﴾) و ما این موضوع را به طور قطع به لوط خبر دادیم که، (﴿أَنَّ دَابِرَ هَٰٓؤُلَآءِ مَقۡطُوعٞ مُّصۡبِحِينَ﴾) صبح هنگام، عذابی آنها را فرا خواهد گرفت که نابودشان می‌نماید.
#
{67 ـ 69} {وجاء أهلُ المدينة}؛ أي: المدينة التي فيها لوطٌ، {يستبشرونَ}؛ أي: يبشِّر بعضُهم بعضاً بأضياف لوطٍ وصباحةِ وجوههم واقتدارهم عليهم، وذلك لقصدِهِم فعلَ الفاحشة فيهم، فجاؤوا حتى وصلوا إلى بيت لوطٍ، فجعلوا يعالجون لوطاً على أضيافه، ولوطٌ يستعيذُ منهم ويقولُ: {إنَّ هؤلاء ضَيْفي فلا تَفْضَحونِ. واتَّقوا الله ولا تُخْزُونِ}؛ أي: راقبوا الله أول ذلك، وإن كان ليس فيكم خوفٌ من الله؛ فلا تفضحوني في أضيافي، وتنتَهكِوا منهم الأمر الشنيع.
(67 - 69) (﴿وَجَآءَ أَهۡلُ ٱلۡمَدِينَةِ﴾) و اهل شهری که لوط در آن بود، آمدند (﴿يَسۡتَبۡشِرُونَ﴾)در حالی که آمدنِ مهمانان لوط، و زیبایی آنها را، به یکدیگر مژده می‌دادند؛ و خوشحال بودند که آنها، قدرت و توانایی آن را دارند هر کاری را که بخواهند، با آنان انجام دهند. و این بدان خاطر بود که آنها می‌خواستند با مهمانان لوط، عمل زشت انجام دهند. پس آمدند تا به خانۀ لوط رسیدند، و با لوط در مورد مهمانانش گفتگو نمودند، و لوط از شر آنها به خدا پناه برد و گفت: (﴿إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ ضَيۡفِي فَلَا تَفۡضَحُونِ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُخۡزُونِ﴾) یعنی قبل از هر چیز خدا را در نظر بگیرید؛ و اگر از خدای نمی‌ترسید، مرا در مورد مهمانانم رسوا نسازید؛ و با انجام عمل زشت با آنها، به آنان بی حرمتی نکنید.
#
{70} فَـ {قَالوا} له جواباً عن قوله: {ولا تخزونِ} فقط: {أولم نَنْهَكَ عن العالمين}: أن تضيِّفهم، فنحن قد أنذرناك، ومن أنذر؛ فقد أعذر.
(70) (﴿قَالُوٓاْ﴾) آنها در پاسخ لوط که گفت: «مرا رسوا نسازید.» فقط گفتند: (﴿أَوَ لَمۡ نَنۡهَكَ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) آیا تو را از مردمان نهی نکردیم؟ و اینکه آنها را به مهمانی دعوت نکن؟ به راستی که ما تو را برحذر داشته بودیم؛ و هرکس که بر حذر داشته شود، عذری ندارد.
#
{71 ـ 72} فَـ {قَال} لهم لوطٌ من شدَّة الأمر الذي أصابه: {هؤلاء بناتي إن كنتُم فاعلينَ}: فلم يبالوا بقوله، ولهذا قال الله لرسوله محمدٍ - صلى الله عليه وسلم -: {لَعَمْرُك إنَّهم لفي سكرتِهِم يعمهونَ}: وهذه السكرة هي سكرة محبَّة الفاحشة التي لا يُبالون معها بعذل ولا لوم.
(71 - 72) (﴿قَالَ﴾) لوط از شدت مشکلی که برایش پیش آمده بود، گفت: (﴿هَٰٓؤُلَآءِ بَنَاتِيٓ إِن كُنتُمۡ فَٰعِلِينَ﴾) اینها دختران من هستند، و آنها را به ازدواج شما در می‌آورم. اما آنان به سخن لوط توجهی نکردند، بنابراین خداوند به پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم فرمود: (﴿لَعَمۡرُكَ إِنَّهُمۡ لَفِي سَكۡرَتِهِمۡ يَعۡمَهُونَ﴾) به جان تو سوگند، آنان در مستی خود سرگردان‌اند. و مستی و گمراهی آنها، عبارت از تمایل به انجام کار زشت بود، به‌گونه‌ای که به هیچ سرزنش و نکوهشی توجه نمی‌کردند.
#
{73} فلما بينت له الرسل حالَهم؛ زال عن لوطٍ ما كان يَجِدُه من الضيق والكرب، فامتثل أمر ربِّه، وسرى بأهله ليلاً، فنجوا. وأما أهل القرية؛ {فأخذتْهُمُ الصيحةُ مشرقينَ}؛ أي: وقت شروق الشمس؛ حين كانت العقوبة عليهم أشدّ.
(73) وقتی که فرستادگان، حالت خود را برای لوط بیان کردند، ناراحتی او دور شد، و دستور پروردگارش را فرمان برد، و شب هنگام با خانواده‌اش از آنجا بیرون رفت، و آنها نجات یافتند. اما اهل شهر را، (﴿فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلصَّيۡحَةُ مُشۡرِقِينَ﴾) به هنگام طلوع آفتاب ـ آنگاه که عذاب برایشان سخت‌تر بود ـ بانگ مرگبار فرا گرفت.
#
{74} {فجعَلْنا عالِيَها سافِلَها}؛ أي: قلبنا عليهم مدينتهم، {وأمطَرْنا عليهم حجارةً من سجِّيل}: تتبع فيها من شذَّ من البلد منهم.
(74) (﴿فَجَعَلۡنَا عَٰلِيَهَا سَافِلَهَا﴾) و شهرِ آنها را زیر و رو کردیم، (﴿وَأَمۡطَرۡنَا عَلَيۡهِمۡ حِجَارَةٗ مِّن سِجِّيلٍ﴾) و با سنگپاره‌هایی از سنگ گل، ایشان را سنگباران کردیم، و این سنگ‌ها، آنان را که از شهر می‌گریختند، دنبال می‌کرد.
#
{75} {إن في ذلك لآيات للمتوسِّمين}؛ أي: المتأمِّلين المتفكِّرين الذين لهم فكرٌ ورويَّة وفراسةٌ يفهمون بها ما أريد بذلك مِن أنَّ من تجرّأ على معاصي الله، خصوصاً هذه الفاحشة العظيمة، وأنَّ الله سيعاقِبُهم بأشنع العقوباتِ؛ كما تجرؤوا على أشنع السيئات.
(75) (﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّلۡمُتَوَسِّمِينَ﴾) بدون شک در داستان قوم لوط، برای کسانی که فکر و تأمل می‌کنند، و دارای بینش و فراست هستند، نشانه‌هایی وجود دارد. و آنان هدف از این داستان را می‌فهمند، و می‌دانند، که هرکس بر نافرمانی خدا جرأت نماید، و به ویژه بر ارتکاب این عملِ زشت و بزرگ گستاخ شود، خداوند او را با سخت ترین عذاب مجازات می‌نماید؛ زیرا چنین کسی، بر ارتکابِ سخت‌ترین بدی جرأت نموده است، پس باید مایۀ عبرت دیگران شود.
#
{76} {وإنَّها}؛ أي: مدينة قوم لوط {لَبسبيل مُقيم}: للسالكين، يعرفه كلُّ مَنْ تردَّد في تلك الدِّيار.
(76) (﴿وَإِنَّهَا﴾) و همانا شهرِ قوم لوط، (﴿لَبِسَبِيلٖ مُّقِيمٍ﴾) بر سر راه راستی است که هرکس در آن سرزمین تردد نماید، آن را می‌بیند.
#
{77} {إنَّ في ذلك لآيةً للمؤمنين}: وفي هذه القصة من العبر: عنايتُه تعالى بخليله إبراهيم؛ فإنَّ لوطاً عليه السلام من أتباعه وممَّن آمن به، فكأنه تلميذٌ له؛ فحين أراد الله إهلاك قوم لوطٍ حين استحقُّوا ذلك؛ أمر رسله أن يمرُّوا على إبراهيم عليه السلام كي يبشِّروه بالولد ويخبروه بما بعثوا له، حتى إنَّه جادلهم عليه السلام في إهلاكهم، حتى أقنعوه، فطابت نفسُه، وكذلك لوط عليه السلام، لما كانوا أهل وطَنِهِ؛ فربما أخذتْه الرقة عليهم والرأفة بهم؛ قدَّر الله من الأسباب ما به يشتدُّ غيظُه وحِنْقُهُ عليهم، حتَّى استبطأ إهلاكَهم لمَّا قيل له: {إنَّ موعِدَهم الصبحُ أليس الصبحُ بقريبٍ}. ومنها: أن الله تعالى إذا أراد أن يُهْلِكَ قرية ازداد شرُّهم وطغيانهم؛ فإذا انتهى؛ أوقع بهم من العقوبات ما يستحقُّونه.
(77) (﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) و بدون شک این داستان، برای مؤمنان مایۀ عبرت است. از جمله درس‌هایی که از این داستان آموخته می‌شود، می‌توان به امور ذیل اشاره نمود: 1- عنایت خداوند نسبت به دوستش ابراهیم؛ زیرا لوط -علیه السلام- از پیروان او بود، و به وی ایمان آورده و از شاگردان او بود. پس وقتی خداوند خواست قوم لوط را نابود نماید ـ بدانگاه که سزاوار آن گشتند ـ فرستادگانش را دستور داد تا پیش ابراهیم بروند، و به او مژدۀ فرزند دهند؛ و او را از ماموریت خویش با خبر سازند تا جایی که ابراهیم با آنها در مورد نابود شدن قوم لوط، مجادله و گفتگو کرد، و آنها ابراهیم را قانع کردند و او راضی شد. 2- از آنجا که مردم آن سرزمین، همشهری لوط -علیه السلام- بودند، ممکن بود که دلش به حال آنها بسوزد، سپس خداوند اسبابی را فراهم نمود که لوط به خاطر آنها خشمگین نشود، تا جایی که وقتی گفته شد: «زمان عذاب آنان صبح فرداست»، احساس کرد این زمان، برای عذابِ آنها دور است. 3- خداوند وقتی بخواهد شهری را هلاک و نابود نماید، شر و گردنکشی ساکنانش را زیاد می‌گرداند؛ وچون آنها به نهایتِ شرارت و طغیان برسند، عذابی را که سزاوار آن می‌باشند، بر آنها می‌فرستد.
: 78 - 79 #
{وَإِنْ كَانَ أَصْحَابُ الْأَيْكَةِ لَظَالِمِينَ (78) فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِينٍ (79)}.
وَإِن كَانَ أَصْحَابُ الأَيْكَةِ لَظَالِمِينَ و اهل «ايکه» همانا ستمکار بودند. فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِينٍ پس از آنان انتقام گرفتيم، و هر دوي آنان بر سر راهي واضح و آشکار هستند.
#
{78} وهؤلاء قوم شعيبٍ، نَعَتَهُم الله وأضافهم إلى الأيكَة، وهو البستان كثير الأشجار؛ ليذكر نعمته عليهم، وأنهم ما قاموا بها، بل جاءهم نبيُّهم شعيب، فدعاهم إلى التوحيد، وتَرْك ظُلْم الناس في المكاييل والموازين، وعالَجَهم على ذلك أشدَّ المعالجة، فاستمروا على ظلمهم في حقِّ الخالق وفي حقِّ الخلق، ولهذا وصفهم هنا بالظُّلم.
(78) اهل ایکه، قوم شعیب هستند. خداوند آنها را به «ایکه» منسوب نموده است، و «ایکه» به معنی باغ پر درخت می‌باشد، تا خداوند نعمت خود را بر آنها یادآور شود. اما آنها وظیفۀ خود را انجام ندادند، بلکه پیامبرشان -شعیب- نزدشان آمد، و آنها را به توحید و یکتاپرستی و رعایتِ پیمانه و وزن فرا خواند، و به طور جدی دراین موارد با آنان گفتگو نمود. اما آنها به ستمشان در حق خدا و خلق ادامه دادند.بنابراین خداوند آنها را ستمگر نامید.
#
{79} {فانْتَقَمْنا منهم}: فأخذهم عذابُ يومِ الظُّلَّةِ؛ إنه كان عذاب يوم عظيم. {وإنَّهما}؛ أي: ديار قوم لوطٍ وأصحاب الأيكة، {لبإمام مُبينٍ}؛ أي: لبطريق واضح يمرُّ بهم المسافرون كلَّ وقت، فيبين من آثارهم ما هو مشاهَدٌ بالأبصار، فيعتبر بذلك أولو الألباب.
(79) (﴿فَٱنتَقَمۡنَا مِنۡهُمۡ﴾) پس از آنان انتقام گرفتیم، وعذابِ ﴿يَوۡمِ ٱلظُّلَّةِ﴾ روز سایه -که عذاب بزرگی بود- آنها را فرا گرفت. (﴿وَإِنَّهُمَا﴾) و سرزمین قوم لوط و اهل ایکه، (﴿لَبِإِمَامٖ مُّبِينٖ﴾) بر سر راهی آشکار هستند که هر وقت مسافران از کنار آن بگذرند، آثار آنها را مشاهده خواهند کرد، و خردمندان از آن عبرت می‌گیرند.
: 80 - 84 #
{وَلَقَدْ كَذَّبَ أَصْحَابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِينَ (80) وَآتَيْنَاهُمْ آيَاتِنَا فَكَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ (81) وَكَانُوا يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا آمِنِينَ (82) فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُصْبِحِينَ (83) فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (84)}
وَلَقَدْ كَذَّبَ أَصْحَابُ الحِجْرِ الْمُرْسَلِينَ و به راستي اهل حجر پيامبران را دروغگو انگاشتند. وَآتَيْنَاهُمْ آيَاتِنَا فَكَانُواْ عَنْهَا مُعْرِضِينَ و آيات خود را براي ايشان فرستاديم ولي آنان روي گردان بودند. وَكَانُواْ يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا آمِنِينَ و از کوهها خانه هايي مي تراشيدند و خاطر جمع بودند. فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُصْبِحِينَ پس بامدادان فرياد و صداي مرگباري ايشان را فرا گرفت. فَمَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَكْسِبُونَ و آنچه به دست مي آوردند (عذاب الهي) را از ايشان دفع نکرد.
#
{80} يخبر تعالى عن أهل الحجر، وهم قوم صالح، الذين يسكنون الحجرَ المعروف في أرض الحجاز: أنَّهم كذَّبوا المرسلين؛ أي: كذَّبوا صالحاً، ومن كذَّب رسولاً؛ فقد كذَّب سائر الرسل لاتفاق دعوتهم، وليس تكذيب بعضهم لشخصِهِ، بل لما جاء به من الحقِّ، الذي اشترك جميع الرسل بالإتيان به.
(80) خداوند متعال از اهل «حِجْر» خبر می‌دهد، و آنها قوم صالح بودند که در حجر حجاز سکونت داشتند. خداوند خبر می‌دهد که آنان پیامبران را تکذیب کردند؛ یعنی حضرت صالح را تکذیب نمودند، و هرکس یک پیامبر را تکذیب نماید، در حقیقت همۀ پیامبران را تکذیب کرده است؛ زیرا دعوت همۀ پیامبران، یکی است؛ و تکذیب یکی از پیامبران، تنها تکذیب او محسوب نمی‌شود، بلکه در واقع، تکذیبِ حقی است که همۀ پیامبران در آوردنِ آن، مشترک هستند.
#
{81} {وآتيناهم آياتنا}: الدالَّة على صحَّة ما جاءهم به صالح من الحق التي من جملتها تلك الناقة التي هي من آيات الله العظيمة. {فكانوا عنها معرضين}: كِبْراً وتجبُّراً على الله.
(81) (﴿وَءَاتَيۡنَٰهُمۡ ءَايَٰتِنَا﴾) و ما آیات خود را برای ایشان فرستادیم که بر صحتِ حقی که صالح آورده بود، دلالت می‌نمود، و ازجملۀ آن، نشانه‌ها و آیات شتر بود. (﴿فَكَانُواْ عَنۡهَا مُعۡرِضِينَ﴾) آنها از روی تکبر و گردنکشی از نشانه‌های خداوند رویگردان بودند،
#
{82} {وكانوا}: من كثرة إنعام الله عليهم، {يَنْحِتون من الجبال بيوتاً آمنينَ}: من المخاوف، مطمئنين في ديارهم؛ فلو شكروا النعمة وصدَّقوا نبيَّهم صالحاً عليه السلام؛ لأدرَّ الله عليهم الأرزاق، ولأكرمهم بأنواع من الثواب العاجل والآجل، ولكنَّهم لما كذَّبوا وعقروا الناقة وعتوا عن أمرِ ربِّهم وقالوا: {يا صالحُ ائتِنا بما تَعِدُنا إن كنتَ من الصَّادقين}.
(82) (﴿وَكَانُواْ﴾) و از بس که خداوند به آنها نعمت داده بود، (﴿يَنۡحِتُونَ مِنَ ٱلۡجِبَالِ بُيُوتًا﴾) از کوه‌ها خانه‌هایی می‌تراشیدند، به گونه‌ای که از وقوع خطرها در سرزمین خود، در امان بودند. پس اگر شکر نعمت را به جای آورده و پیامبرشان صالح را تصدیق می‌نمودند، خداوند روزی‌ها را بر آنان سرازیر می‌نمود، و با انواع پاداش و نیکی در دنیا و آخرت، آنها را مورد تکریم قرار می‌داد. اما وقتی پیامبر را تکذیب کردند، و شتر را پی زدند، و از فرمان پروردگارشان سرپیچی کردند، و گفتند: ﴿يَٰصَٰلِحُ ٱئۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن كُنتَ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ﴾ ای صالح! آنچه را که به ما وعده می‌دهی، بیاور، اگر از فرستاده شدگان هستی؟
#
{83} {فَأخَذَتْهُمُ الصَيْحَةُ مُصْبِحِينَ}: فتقطعت قلوبهم في أجوافهم وأصبحوا في دارهم جاثمين هلكى، مع ما يتبع ذلك من الخزي واللعنة المستمرة.
(83) (﴿فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلصَّيۡحَةُ مُصۡبِحِينَ﴾) بامدادان صدایی مرگبار ایشان را فرا گرفت، و دل‌هایشان از جای کنده شد؛ و در خانه‌هایشان، خشکیده و بی‌جان، نقش بر زمین شدند، اضافه بر رسوایی و نفرینی که بدرقۀ راه آنان است.
#
{84} {فما أغنى عنهم ما كانوا يَكْسبونَ}: لأنَّ أمر الله إذا جاء لا يردُّه كَثْرة جنودٍ ولا قوَّة أنصار ولا غزارة أموال.
(84) (﴿فَمَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ﴾) و ثروت و کسب و کارشان، عذاب الهی را از ایشان دفع نکرد؛ چون فرمان خدا وقتی بیاید، کثرت لشکر و نیروی یاوران و زیادی اموال نمی‌تواند آن را برگرداند.
: 85 - 86 #
{وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ (85) إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ (86)}.
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لآتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ و آسمانها و زمين و آنچه را که ميان آن دو قرار دارد، جز به حق نيافريده ايم، و بي گمان قيامت خواهد آمد، پس به صورتي نيک در گذر و چشم پوشي کن. إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلِيمُ بي گمان پروردگارت آفرينندۀ دانا است.
#
{85} أي: ما خلقناهما عَبَثاً باطلاً كما يظنُّ ذلك أعداء الله، بل ما خلقناهما {إلاَّ بالحقِّ}: الذي منه أن يكونا بما فيهما دالَّتين على كمال خالقهما واقتداره وسعة رحمتِهِ وحكمتِهِ وعلمِهِ المحيط، وأنَّه الذي لا تنبغي العبادةُ إلا له وحدَه لا شريك له. {وإنَّ الساعة لآتيةٌ}: لا ريبَ فيها؛ لَخَلْقُ السماوات والأرض أكبرُ من خَلْق الناس. {فاصفَح الصَّفْح الجميلَ}: وهو الصفح الذي لا أذيَّة فيه، بل يقابل إساءة المسيء بالإحسان وذنبَه بالغفران؛ لتنال من ربِّك جزيل الأجر والثواب؛ فإنَّ كلَّ ما هو آتٍ فهو قريبٌ. وقد ظهر لي معنى أحسن مما ذكرتُ هنا، وهو أنَّ المأمور به هو الصفح الجميل؛ أي: الحسن الذي قد سَلِمَ من الحقد والأذيَّة القوليَّة والفعليَّة، دون الصفح الذي ليس بجميل، وهو الصفح في غير محلِّه؛ فلا يُصْفَح حيث اقتضى المقام العقوبة؛ كعقوبة المعتدين الظالمين الذين لا ينفعُ فيهم إلا العقوبة، وهذا هو المعنى.
(85) ما آسمان و زمین را آن‌طور که دشمنان خدا گمان می‌برند، بیهوده به وجود نیاورده‌ایم؛ بلکه آنها را جز به حق نیافریده‌ایم، و برخی از این حقانیت، عبارت است از اینکه آسمان‌ها و زمین و آنچه که در این دو می‌باشد، دلیلی است بر کمال آفریننده و اقتدار و گستردگی رحمت و حکمت و دانش فراگیر وی؛ و اینکه عبادت، جز برای او شایسته نیست. (﴿وَإِنَّ ٱلسَّاعَةَ لَأٓتِيَةٞ﴾) هیچ شکی در به وقوع پیوستن قیامت نیست؛ چراکه آفرینش نخستین آسمان‌ها و زمین از آفرینش مجدد آنها بزرگ‌تر است. (﴿فَٱصۡفَحِ ٱلصَّفۡحَ ٱلۡجَمِيلَ﴾) پس به نحوی نیک درگذر، گذشتی که هیچ اذیّتی در آن نیست؛ بلکه در مقابل بدکار، نیکی کن و گناهانش را ببخش، تا از جانب پروردگارت، پاداش زیادی دریابی؛ زیرا آنچه آمدنی است، نزدیک است. من [نویسندۀ تفسیر] به معنایی بهتر از آنچه در اینجا بیان نمودیم، دست یافته‌ام؛ و آن این است که آنچه بدان دستور داده شده است، گذشتِ نیکوست؛ یعنی گذشتی سالم که از کینه به‌دور باشد، و به‌دور از اذیت گفتاری و رفتاری باشد، نه گذشت غیر نیکو؛ و آن عبارت است از گذشتی که در جای مناسب خودش نباشد. پس جایی که باید عقوبت و سزا دهد، نباید گذشت نماید. مانند مجازات کردنِ متجاوزانِ ستمکار که جز مجازات، چیزی برایشان مفید نیست. و این معنیِ درست آیه است.
#
{86} {إنَّ ربَّك هو الخلاَّق}: لكل مخلوق، {العليمُ}: بكل شيءٍ؛ فلا يعجِزُه أحدٌ من جميع ما أحاط به علمُه، وجرى عليه خلقُه، وذلك سائر الموجودات.
(86) (﴿إِنَّ رَبَّكَ هُوَ ٱلۡخَلَّٰقُ﴾) و پروردگارت، آفرینندۀ هر مخلوقی است. (﴿ٱلۡعَلِيمُ﴾) همه چیز را می‌داند، و هیچ کس از همۀ موجوداتی که دانش او بر آن احاطه دارد و آن را آفریده است، نمی‌تواند او را ناتوان کند.
: 87 - 99 #
{وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعًا مِنَ الْمَثَانِي وَالْقُرْآنَ الْعَظِيمَ (87) لَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ وَلَا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ (88) وَقُلْ إِنِّي أَنَا النَّذِيرُ الْمُبِينُ (89) كَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى الْمُقْتَسِمِينَ (90) الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ (91) فَوَرَبِّكَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ (92) عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ (93) [فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ (94) إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ (95) الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (96) وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ (97) فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَكُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ (98) وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ (99)] }.
وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِي وَالْقُرْآنَ الْعَظِيمَ و به راستي که «سبع المثاني» و قرآن بزرگ را به تو داده ايم. لاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ و به آنچه گروههايي از آنان را بهره مند ساخته ايم چشم مدوز، و بر آنان غمگين مباش، و بال مهرباني خود را براي مومنان بگستران. وَقُلْ إِنِّي أَنَا النَّذِيرُ الْمُبِينُ و بگو: «من بيم دهندۀ آشکارم». كَمَا أَنزَلْنَا عَلَى المُقْتَسِمِينَ همانگونه که (عذاب را) بر تقسيم کنندگان (قرآن) فرود آورديم. الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ کساني که قرآن را بخش بخش کردند. فَوَرَبِّكَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِيْنَ سوگند به پروردگارت که حتماً جملگي ايشان را باز خواست خواهيم کرد. عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ از آنچه که مي کردند. فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ پس آشکار کن آنچه را که بدان فرمان داده مي شوي، و از مشرکان روي بگردان إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ بي گمان ما تو را از (شر) استهزا کنندگان محفوظ مي داريم . الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللّهِ إِلـهًا آخَرَ فَسَوْفَ يَعْمَلُونَ کساني که معبودي ديگري را همراه با خدا قرار مي دهند در اينده اي زود (حقيقت را) خواهند دانست. وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ و به راستي مي دانيم که از آنچه مي گويند دلت تنگ مي شود. فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ پس پروردگارت را به پاکي ياد کن و از سجده کنندگان باش. وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ و پروردگارت را تا هنگامي که مرگ به سراغت مي آيد پرستش کن.
#
{87} يقول تعالى ممتنًّا على رسوله: {ولقد آتيناك سبعاً من المثاني}: وهنَّ على الصحيح السور السبع الطوال: البقرة وآل عمران والنساء والمائدة والأنعام والأعراف والأنفال مع التوبة. أو أنَّها فاتحة الكتاب؛ لأنها سبع آيات. فيكون عطف {القرآن العظيم} على ذلك من باب عطف العامِّ على الخاصِّ؛ لكثرة ما في المثاني من التوحيد وعلوم الغيب والأحكام الجليلة وتثنيتها فيها. وعلى القول بأن الفاتحة هي السبع المثاني معناها أنَّها سبعُ آياتٍ تُثنى في كلِّ ركعة.
(87) خداوند نعماتی را که به پیامبر داده است، یادآور ‌شده و می‌فرماید: (﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَٰكَ سَبۡعٗا مِّنَ ٱلۡمَثَانِي﴾) ما «سبع‌المثانی» را به تو داده‌ایم. طبق قول صحیح «سبع‌المثانی» عبارت است از هفت سورۀ طولانی بقره، آل‌عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف، انفال و توبه. یا اینکه منظور سورۀ فاتحه است، چون هفت آیه دارد. در این صورت (﴿وَٱلۡقُرۡءَانَ ٱلۡعَظِيمَ﴾) که بر آن عطف شده، از قبیلِ عطف عام بر خاص است. و دلیلِ اینکه آن هفت سوره را «المثانی» نامیده‌اند، این است که در آنها مسایل توحید، علوم غیب و احکام مهم و بزرگ زیاد ذکر شده است. و توجیه نظریه‌ای که می‌گوید: منظور از «سبع المثانی» سورۀ فاتحه می‌باشد این گونه است که سورۀ فاتحه، هفت آیه داشته و در هر رکعت تکرار می‌شود. خداوند «سبع‌المثانی» و قرآن بزرگ را به پیامبر داده است، و در حقیقت بهترین چیز را به او بخشیده است که سبقت جویندگان در آن با یکدیگر به مسابقه می‌پردازند و مایۀ شادی مومنان می‌شود.﴿قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ فَبِذَٰلِكَ فَلۡيَفۡرَحُواْ هُوَ خَيۡرٞ مِّمَّا يَجۡمَعُونَ﴾ بگو: «به فضل و رحمت الهی باید شاد شوند؛ و آن، بهتر از چیزهایی است که آنان جمع می‌نمایند» بنابراین پس از آن فرمود:
#
{88} وإذ كان اللهُ قد أعطاه القرآن العظيم مع السبع المثاني؛ كان قد أعطاه أفضلَ ما يتنافسُ فيه المتنافسون وأعظمَ ما فرح به المؤمنون، {قُلْ بفضل اللهِ وبرحمتِهِ فبذلك فَلْيَفْرحوا هو خيرٌ مما يجمعونَ}، ولذلك قال بعده: {لا تمدَّنَّ عينيك إلى ما متَّعنا به أزواجاً منهم}؛ أي: لا تعجب إعجاباً يحمِلُك على إشغال فكرك بشهوات الدُّنيا التي تمتَّع بها المترفون واغترَّ بها الجاهلون، واستغْنِ بما آتاك الله من المثاني والقرآن العظيم. {ولا تحزَنْ عليهم}: فإنَّهم لا خير فيهم يُرجى، ولا نفع يُرتَقَب؛ فلك في المؤمنين عنهم أحسنُ البدل وأفضل العوض. {واخفِضْ جناحك للمؤمنين}؛ أي: ألِنْ لهم جانبك وحسِّنْ لهم خُلُقَك محبةً وإكراماً وتودُّداً.
(88) (﴿لَا تَمُدَّنَّ عَيۡنَيۡكَ إِلَىٰ مَا مَتَّعۡنَا بِهِۦٓ أَزۡوَٰجٗا مِّنۡهُمۡ﴾) به آنچه گروه‌هایی از آنان را بهره‌مند نموده‌ایم، چشم مدوز؛ یعنی ثروت و لذت‌های دنیا که بزهکاران را از آن بهره‌مند ساخته‌ایم، و جاهلان فریب آن را خورده‌اند، نباید تو را شگفت زده نماید، طوری که فکرت بدان مشغول شود، بلکه «سبع‌المثانی» و قرآن بزرگ که عطیۀ خداوند به تو می‌باشد، باید شما را بی‌نیاز سازد.(﴿وَلَا تَحۡزَنۡ عَلَيۡهِمۡ﴾) و بر آنان غمگین مباش؛ زیرا هیچ خیر و نفعی از آنها انتظار نمی‌رود. اما خداوند مؤمنان را به‌تو داده‌است که ‌بهترین جایگزین برای آنها هستند. (﴿وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَكَ لِلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) و بالِ مهربانی خویش را، برای مؤمنان بگستران؛ یعنی با آنها نرمی و مهربانی کن، و با محبت و اکرام و اخلاق و رفتار نیک با آنان رفتار کن.
#
{89} {وقل إني أنا النذير المبين}؛ أي: قم بما عليك من النذارة وأداء الرسالة والتبليغ للقريب والبعيد والعدوِّ والصديق؛ فإنَّك إذا فعلت ذلك؛ فليس عليك من حسابهم من شيء، وما من حسابك عليهم من شيء.
(89) (﴿وَقُلۡ إِنِّيٓ أَنَا ٱلنَّذِيرُ ٱلۡمُبِينُ﴾) و بگو: همانا من بیم دهندۀ آشکارم؛ یعنی وظیفۀ شما، رساندن پیام خدا به دور و نزدیک و به دوست و دشمن، و برحذر داشتن آنان است؛ و هرگاه چنین کردی، چیزی از حساب آنها بر تو نیست؛ و هیچ چیزی از حساب تو، بر آنها نمی‌باشد.
#
{90} وقوله: {كما أنزلنا على المقتسمين}؛ أي: كما أنزلنا العقوبة على المقتسمين على بطلان ما جئتَ به، الساعين لصدِّ الناس عن سبيل الله.
(90) (﴿كَمَآ أَنزَلۡنَا عَلَى ٱلۡمُقۡتَسِمِينَ﴾) همان‌طور که عذاب را بر کسانی فرو فرستادیم که ادعا می‌کردند آنچه آورده‌ای، باطل است؛ و تلاش می‌کردند مردم را از راه خدا باز دارند.
#
{91} {الذين جَعلوا القرآنَ عِضِين}؛ أي: أصنافاً وأعضاءً وأجزاءً يصرِّفونه بحسب ما يهوونه؛ فمنهم من يقولُ: سحرٌ، ومنهم من يقول: كهانةٌ، ومنهم من يقول: مفترىً ... إلى غير ذلك من أقوال الكفرة المكذِّبين به، الذين جعلوا قدحَهم فيه؛ ليصدُّوا الناس عن الهدى.
(91) (﴿ٱلَّذِينَ جَعَلُواْ ٱلۡقُرۡءَانَ عِضِينَ﴾) آنان که قرآن را به قسمت‌ها و بخش‌ها تقسیم کردند؛ و در آن، طبق خواست خود سخن گفتند؛ برخی می‌گفتند جادو است، و برخی می‌گفتند فال و رمالی است، و برخی دیگر می‌گفتند ساخته و پرداختۀ [محمد] است، و دیگر سخنان کافران که قرآن را دروغ می‌انگاشتند، و آن را به باد انتقاد و ایراد می‌گرفتند تا مردم را از ایمان آوردن به آن باز دارند.
#
{92 ـ 93} {فوربِّك لنسألنَّهم أجمعين}؛ أي: جميع من قدح فيه وعابه وحرَّفه وبدله، {عمَّا كانوا يعملون}: وفي هذا أعظم ترهيب وزجر لهم عن الإقامة على ما كانوا يعملون.
(92 - 93) (﴿فَوَرَبِّكَ لَنَسۡ‍َٔلَنَّهُمۡ أَجۡمَعِينَ﴾) و سوگند به پروردگارت از همگی کسانی که قرآن را مورد عیب‌جویی و انتقاد و تحریف و تبدیل قرار دادند، پرس وجو به عمل خواهیم آورد. (﴿عَمَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾) از آنچه که می‌کردند. و این بزرگ‌ترین هشدار به آنان است تا از آنچه انجام می‌دهند، باز آیند.
#
{94} ثم أمر الله رسوله أن لا يبالي بهم ولا بغيرهم، وأن يَصْدَعَ بما أمر الله ويعلنَ بذلك لكلِّ أحدٍ ولا يعوقنَّه عن أمره عائقٌ ولا تصدُّه أقوال المتهوِّكين. {وأعرض عن المشركينَ}: أي؛ لا تبال بهم، واتركْ مشاتَمَتَهم ومسابَّتهم مقبلاً على شأنك.
(94) سپس خداوند پیامبرش را دستور داد تا به آنان توجه نکند، و آنچه را خداوند بدان فرمان داده است، آشکارا بیان نماید؛ و فرمان الهی را برای عموم مردم اعلان دارد؛ و هیچ مانعی نباید او را از بیان آشکار فرمان الهی باز دارد؛ و سخن و گفته‌های بزهکاران، او را از انجام مسئولیت خطیری که بر دوش دارد، منصرف نماید. (﴿وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡمُشۡرِكِينَ﴾) و از مشرکان روی بگردان؛ یعنی به آنان توجه نکن، و در برابر ناسزا گویی آنها به مقابله به مثل متوسل نشو، و به کار خودت بپرداز.
#
{95} {إنَّا كفيناك المستهزئين}: بك وبما جئت به. وهذا وعدٌ من الله لرسوله أن لا يضرُّه المستهزئون، وأن يكفيه الله إيَّاهم بما شاء من أنواع العقوبة، وقد فعل تعالى: فإنَّه ما تظاهر أحدٌ بالاستهزاء برسول الله - صلى الله عليه وسلم - وبما جاء به؛ إلا أهلَكَه الله وقَتَلَهُ شرَّ قِتْلَةٍ.
(95) (﴿إِنَّا كَفَيۡنَٰكَ ٱلۡمُسۡتَهۡزِءِينَ﴾) بدون شک ما، تو را از شر و مکر کسانی که پیام و رسالتت را به باد تمسخر می‌گیرند، مصون و محفوظ می‌داریم. و این، وعدۀ الهی به پیامبرش است که مسخره‌کنندگان نمی‌توانند زیانی به او برسانند، و خداوند مسخره کنندگان را با انواع عذاب‌ها مجازات خواهد کرد، و پیامبر را از شرّ آنان در امان خواهد داشت. و خداوند چنین نمود؛ زیرا هرکس پیامبر و پیامش را به تمسخر ‌گرفت، او را نابود نمود، وبه بدترین صورت شکست داد.
#
{96} ثم ذكر وصفهم، وأنهم كما يؤذونك يا رسول الله؛ فإنَّهم أيضاً يؤذون الله، {الذين يجعلون مع الله إلهاً آخر}: وهو ربُّهم وخالقهم ومدبرهم. {فسوف يعلمون}: غِبَّ أفعالهم إذا وردوا القيامة.
(96) سپس خداوند یکی دیگر از ویژگی‌های آنها را بیان نمود، و آن اینکه همان‌گونه پیامبر را مسخره می‌کنند، خداوند را نیز خشمگین می‌نمایند: (﴿ٱلَّذِينَ يَجۡعَلُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ﴾) کسانی که معبود دیگری را همراه با خدا قرار می‌دهند؛ در حالی که خداوند، پروردگار و آفرینندۀ آنان است.(﴿فَسَوۡفَ يَعۡلَمُونَ﴾) و آنها بدون شک وقتی به قیامت بازگردانده شوند، زشتی کارهایشان را خواهند دانست.
#
{97} {ولقد نعلمُ أنك يضيقُ صدرُكَ بما يقولون}: لك من التكذيب والاستهزاء؛ فنحن قادرون على استئصالهم بالعذاب والتَّعجيل لهم بما يستحقُّونه، ولكنَّ الله يمهِلُهم، ولا يهملُهم.
(97) (﴿وَلَقَدۡ نَعۡلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدۡرُكَ بِمَا يَقُولُونَ﴾) و بدون شک ما می‌دانیم که از تکذیب و تمسخر آنان دلتنگ می‌شوی. پس ما توانایی آن را داریم که آنها را ریشه کن کرده، و هرچه زودتر به سزای اعمالشان برسانیم. اما خداوند به آنان مهلت می‌دهد، ولی آنها را فراموش نمی‌نماید.
#
{98} فأنت يا محمدُ، {سبِّحْ بحمد ربِّك وكن من الساجدين}؛ أي: أكثر من ذكر الله وتسبيحه وتحميده والصلاة؛ فإنَّ ذلك يوسع الصدر ويشرَحُه ويُعينك على أمورك.
(98) پس تو ای محمد! (﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ وَكُن مِّنَ ٱلسَّٰجِدِينَ﴾) خداوند را به کثرت یاد کن، و تسبیح و ستایش او را زیاد بگو، و نماز زیاد بخوان؛ زیرا این کار، به تو شرح صدر می‌دهد، و تو را بر انجام کارهایت کمک می‌نماید
#
{99} {واعبُدْ ربَّك حتى يأتِيَكَ اليقينُ}؛ أي: الموت؛ أي: استمرَّ في جميع الأوقات على التقرُّب إلى الله بأنواع العبادات. فامتثل - صلى الله عليه وسلم - أمر ربِّه، فلم يزل دائباً في العبادة حتى أتاه اليقين من ربِّه، - صلى الله عليه وسلم - تسليماً كثيراً.
(99) . (﴿وَٱعۡبُدۡ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأۡتِيَكَ ٱلۡيَقِينُ﴾) و در همۀ اوقات، از نزدیکی جستن به خدا و انجام انواع عبادت‌ها استمداد بجوی. و پیامبر صلی الله علیه وسلم دستور پروردگارش را فرمان برد، و همواره به عبادت مشغول بود تا اینکه مرگ به سراغش آمد، و به ملکوت اعلی پیوست.
* * *