{الر كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ (1) أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنَّنِي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ (2) وَأَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُمْ مَتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى وَيُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ (3) إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (4)}.
لَر كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ الف لا را. اين كتابي است كه آيات آن استوار و محكم گرديده، سپس از سوي خداوند حكيم و آگاه تشريح و تبيين شده است.
أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ اللّهَ إِنَّنِي لَكُم مِّنْهُ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ اينكه جز خدا را نپرستيد كه من از سوي او براي شما هشدار دهنده و مژده دهنده هستم.
وَأَنِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُم مَّتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى وَيُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ وَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنِّيَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ و اينكه از پروردگارتان آمرزش بخواهيد و به سوي او برگرديد و توبه كنيد تا شما را تا زماني معين به طرز نيكويي بهره مند سازد، و تا به هر صاحب فضلي فضل و احسانش را بدهد. و اگر روي بگردانيد من بر شما از عذاب روز بزرگي بيمناكمك
إِلَى اللّهِ مَرْجِعُكُمْ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ بازگشتتان به سوي خداست و او بر همه چيزي تواناست.
#
{1} يقول تعالى: هذا {كتابٌ}: عظيم ونزل كريم، {أُحْكِمَتْ آياته}؛ أي: أتقنت وأحسنت، صادقةٌ أخبارها، عادلةٌ أوامرها ونواهيها، فصيحةٌ ألفاظهُ بهيةٌ معانيه، {ثم فُصِّلَتْ}؛ أي: ميزت وبينت بياناً في أعلى أنواع البيان، {من لَدُنْ حكيم}: يضع الأشياء مواضعها، وينزلها منازلها، لا يأمر ولا ينهى إلا بما تقتضيه حكمته، {خبيرٍ}: مطَّلع على الظواهر والبواطن؛ فإذا كان إحكامه وتفصيلُه من عند الله الحكيم الخبير؛ فلا تسألْ بعد هذا عن عظمته وجلالته واشتماله على كمال الحكمة وسعة الرحمة.
(1) خداوند متعال میفرماید: این (
﴿كِتَٰبٌ﴾) کتاب بزرگی است، (
﴿أُحۡكِمَتۡ ءَايَٰتُهُۥ﴾) که آیات آن منظم و محکم و نیکو گردیده است؛ اخبارش راست است، و عادلانه امر و نهی مینماید، و کلمات آن، فصیح؛ و مبانی آن، زیباست. (
﴿ثُمَّ فُصِّلَتۡ﴾) آنگاه آیاتش مشخص گردیده و به نحو احسن بیان شده است، (
﴿مِن لَّدُنۡ حَكِيمٍ﴾) از جانب خداوند حکیم که هر چیزی را در جای آن قرار میدهد، و امر و نهی نمیکند. مگر به چیزی که حکمتش اقتضا نماید. (
﴿خَبِيرٍ﴾) خداوندی که به ظاهر و باطن آگاه است.
#
{2} وإنما أنزل الله كتابه لأن لا تعبدوا إلاَّ اللهَ؛ أي: لأجل إخلاص الدين كلِّه لله، وأن لا يُشْرِكَ به أحدٌ من خلقه. {إنني لكم}: أيُّها الناس، {منه}؛ أي: من الله ربكم {نذيرٌ}: لمن تجرَّأ على المعاصي بعقاب الدنيا والآخرة، {وبشيرٌ}: للمطيعين لله بثواب الدُّنيا والآخرة.
(2) پس، از آنجا که استوار گرداندن و شرح و بیان آن از جانب خداوند حکیم و آگاه است، از عظمت و مرتبهای بلند و کمال و حکمت و رحمتی واسع برخوردار است. و پروردگار کتابش را نازل کرده است تا (
﴿أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّا ٱللَّهَ﴾) دین را خالصانه و به طور کامل برای خدا اقامه کنید، و هیچ کس را با او شریک نگردانید. (
﴿إِنَّنِي لَكُم مِّنۡهُ﴾) ای مردم! همانا من برای شما از سوی پروردگارتان (
﴿نَذِيرٞ﴾) بیمدهندۀ کسانی هستم که بر ارتکاب گناهان جرأت میکنند، و از عذاب دنیا و آخرت برحذر میدارم.(
﴿وَبَشِيرٞ﴾) و مژده دهندۀ فرمانبرداران هستم به پاداش دنیا و آخرت.
#
{3} {وأن استغفروا ربَّكم}: عن ما صدر منكم من الذُّنوب، {ثم توبوا إليه}: فيما تستقبلون من أعماركم بالرجوع إليه بالإنابة والرجوع عما يكرهه الله إلى ما يحبُّه ويرضاه. ثم ذكر ما يترتَّب على الاستغفار والتوبة، فقال: {يمتِّعْكم متاعاً حسناً}؛ أي: يعطيكم من رزقه ما تتمتَّعون به، وتنتفعون {إلى أجل مسمّى}؛ أي: إلى وقت وفاتكم. {ويؤت}: منكم {كلَّ ذي فضل فضلَه}؛ أي: يعطي أهل الإحسان والبر من فضله وبرِّه ما هو جزاءٌ لإحسانهم من حصول ما يحبُّون ودفع ما يكرهون. {وإن تَوَلَّوا}: عن ما دعوتكم إليه، بل أعرضتُم عنه، وربَّما كذَّبتم به، {فإني أخاف عليكم عذابَ يوم كبيرٍ}: وهو يوم القيامة، الذي يجمع الله فيه الأوَّلين والآخرين.
(3) (
﴿وَأَنِ ٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّكُمۡ ثُمَّ تُوبُوٓاْ إِلَيۡهِ﴾) و به خاطر گناهانی که از شما سر زده است از پروردگارتان آمرزش بخواهید. پس در بقیۀ عمری که دارید به سوی او برگردید؛ و از آنچه خدا نمیپسندد، دست بردارید؛ و به سوی آنچه که دوست میدارد و میپسندد، روی آورید.
سپس به پاداش تائبان اشاره کرد و فرمود: (
﴿يُمَتِّعۡكُم مَّتَٰعًا حَسَنًا إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى﴾) تا وقت مردنتان، به طرز نیکویی از روزیِ خود به شما میبخشد و از آن بهرهمند میشوید. (
﴿وَيُؤۡتِ كُلَّ ذِي فَضۡلٖ فَضۡلَهُۥ﴾) و به هر صاحب فضلی از شما، پاداشی همسنگ فضل و احسانش را میدهد؛ پس آنچه را که دوست دارد، برایش حاصل میکند؛ و آنچه را که نمیپسندد، از وی دور میگرداند. (
﴿وَإِن تَوَلَّوۡاْ﴾) و اگر از آنچه شما را به سوی آن دعوت میکنم، روی بگردانید ـ که واقعاً این کار را کردید، و احتمالاً آن را تکذیب هم نمودیدـ (
﴿فَإِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيۡكُمۡ عَذَابَ يَوۡمٖ كَبِيرٍ﴾) من بر شما از عذاب روز بزرگی بیمناکم؛ و آن، روز قیامت است که پیشینیان و پسینیان در آن گرد میآیند. پس بر اساس اعمال خیر و شرّی که انجام دادهاند، پاداش خوب و بد را دریافت میدارند.
#
{4} فيجازيهم بأعمالهم إن خيراً؛ فخير، وإن شرًّا؛ فشر. وفي قوله: {وهو على كلِّ شيء قديرٌ}: كالدليل على إحياء الله الموتى؛ فإنه على كلِّ شيء قديرٌ ، ومن جملة الأشياء إحياء الموتى، وقد أخبر بذلك، وهو أصدق القائلين؛ فيجب وقوع ذلك عقلاً ونقلاً.
(4) (
﴿وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ﴾) این دلیلی است بر زنده گرداندن مردگان؛ زیرا او بر هر کاری تواناست. و از جملۀ این امور، زنده کردن مردههاست و خداوند از این خبر داده است، و او راستگوترین گویندگان است. و تحقق آن از نظر عقلی و نقلی، حتمی است.
{أَلَا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُوا مِنْهُ أَلَا حِينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيَابَهُمْ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (5)}
أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُواْ مِنْهُ أَلا حِينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيَابَهُمْ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ هان! آنان سينه هايشان را كج مي كنند تا خويشتن را از خدا پنهان دارند. هان! آنان هنگامي كه خود را با جامعه هايشان مي پوشانند خداوند آنچه را كه پنهان مي دارند و آنچه را آشكار مي سازند مي داند، و او به راز دلها داناست.
#
{5} يخبر تعالى عن جهل المشركين وشدة ضلالهم أنهم {يَثْنون صدورَهم}؛ أي: يميلونها ليستخفوا من الله، فتقع صدورهم حاجبةً لعلم الله بأحوالهم وبصره لهيئاتهم. قال تعالى مبيناً خطأهم في هذا الظنِّ: {ألا حين يَسْتَغْشون ثيابهم}؛ أي: يتغطون بها، يعلمهم في تلك الحال التي هي من أخفى الأشياء، بل {يعلم ما يُسِرُّون}: من الأقوال والأفعال، {وما يُعْلِنون}: منها، بل ما هو أبلغُ من ذلك، وهو: {إنه عليمٌ بذات الصدور}؛ أي: بما فيها من الإرادات والوساوس والأفكار التي لم ينطقوا بها سرًّا ولا جهراً؛ فكيف تخفى عليه حالكم إذا ثنيتم صدوركم لتستخفوا منه؟!
ويُحتمل أنَّ المعنى في هذا: أن الله يذكر إعراض المكذِّبين للرسول، الغافلين عن دعوته، أنَّهم من شدَّة إعراضهم يَثْنون صدورهم؛ أي: يَحْدَوْدِبون حين يرون الرسول؛ لئلاَّ يراهم ويُسْمِعَهم دعوته ويعظَهم بما ينفعهم؛ فهل فوق هذا الإعراض شيء؟! ثم توعَّدهم بعلمه تعالى بجميع أحوالهم وأنهم لا يخفون عليه، وسيجازيهم بصنيعهم.
(5) خداوند متعال از نادانی مشرکان و شدت گمراهیشان خبر میدهد که آنان (
﴿يَثۡنُونَ صُدُورَهُمۡ﴾) سینههایشان را کج میکنند، (
﴿لِيَسۡتَخۡفُواْ مِنۡهُ﴾) تا خود را از خدا پنهان دارند، و با چرخاندن سینههایشان، حجابی در مقابل علم خدا ایجاد کنند و خداوند احوال آنان را نداند و قیافههایشان را نبیند. خدا، با بیان اشتباه آنها و گمان پوچشان،
میفرماید: (
﴿أَلَا حِينَ يَسۡتَغۡشُونَ ثِيَابَهُمۡ﴾) هان! آنان هنگامی که با جامههایشان خود را میپوشانند. خداوند در این حالت که یکی از مخفیترین حالات است، از آنها آگاه است. بلکه خداوند، (
﴿يَعۡلَمُ مَا يُسِرُّونَ﴾) گفتهها و کارهایی را که پنهان میدارند، (
﴿وَمَا يُعۡلِنُونَ﴾) و گفتهها و کارهایی را که آشکار میکنند، میداند، و حتی پوشیدهتر از این را نیز میداند، (
﴿إِنَّهُۥ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ﴾) همانا خدا به ارادهها و وسوسهها و افکاری که در دلهاست و نه در پنهان و نه در آشکار آن را بر زبان نیاوردهاند، آگاه است. پس چگونه حالت شما بر او پوشیده میماند آنگاه که سینههایتان را کج میکنید تا خود را از او پنهان بدارید؟! احتمال دارد معنی آیه این باشد که خداوند از کسانی صحبت میکند که پیامبر را تکذیب کردند و از دعوتش غافل شدند، و از شدت رویگردانیشان وقتی پیامبر صلی الله علیه وسلم را میدیدند (
﴿يَثۡنُونَ صُدُورَهُمۡ﴾) خود را خم میکردند، تا آنها را نبیند و دعوتش را به گوش آنان نرساند و آنان را به چیزی که به نفع آنان است، اندرز ندهد. پس آیا از این رویگردانی بالاتر چیزی هست؟!! سپس خداوند آنها را هشدار داد که او به همۀ حالاتشان آگاه است، و هیچ چیزی بر او پوشیده نمیماند، و به زودی آنها را به خاطر کارهایشان مجازات خواهد کرد.
{وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ (6)}.
وَمَا مِن دَآبَّةٍ فِي الأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللّهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ و هيچ جنبده اي در زمين نيست مگر اينکه روزي آن بر عهدۀ خداست، و قرارگاه و محل اياب و ذهابشان را مي داند. همۀ اينها در کتاب روشني ثبت است .
#
{6} أي: جميع ما دبَّ على وجه الأرض من آدميٍّ وحيوانٍ بَرِّيٍّ أو بحريٍّ؛ فالله تعالى قد تكفَّل بأرزاقهم وأقواتهم، فرزقُهم على الله. {ويعلم مستقرَّها ومستوْدَعَها}؛ أي: يعلم مستقرَّ هذه الدوابِّ، وهو المكان الذي تقيم فيه وتستقرُّ فيه وتأوي إليه، ومستودعُها المكانُ الذي تنتقل إليه في ذهابها ومجيئها وعوارض أحوالها. {كلٌّ}: من تفاصيل أحوالها {في كتابٍ مبينٍ}؛ أي: في اللوح المحفوظ، المحتوي على جميع الحوادث الواقعة، والتي تقع في السماوات والأرض، الجميع قد أحاط بها علم الله، وجرى بها قلمه، ونفذت فيها مشيئته ووسعها رزقه؛ فلتطمئنَّ القلوب إلى كفاية من تكفَّلَ بأرزاقها، وأحاط علماً بذواتها وصفاتها.
(6) هر چیزی که در زمین حرکت میکند از قبیل: انسان و حیوان، برّی باشد یا بحری، خداوند روزی همه را به عهده گرفته و به همه روزی میدهد. (
﴿وَيَعۡلَمُ مُسۡتَقَرَّهَا وَمُسۡتَوۡدَعَهَا﴾) و قرارگاه این جنبندگان و محل زیست و جایی که در آن قرار میگیرند را میداند. و محل رفت و آمد آنها را که در حالتهای مختلف به آن روی میآورند، میداند. (
﴿كُلّٞ﴾) تفاصیل احوال آنها، (
﴿فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٖ﴾) در لوح محفوظ ـ که همۀ اتفاقاتی که پیش میآید و آنچه در آسمانها و زمین اتفاق میافتد را در بر دارد ـ ثبت و ضبط شده است. و علم خداوند به همه اینها احاطه دارد، و قلمش آن را نگاشته است، و مشیّت او بر آن جاری گردیده است و روزیاش به همه میرسد. پس دلها آرام گیرند به کفایت و شایستگی کسی که روزی آنها را به عهده گرفته است، و با علم و دانش خود ذات و صفات آنها را در بر گرفته است.
{وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَلَئِنْ قُلْتَ إِنَّكُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ (7) وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَيَقُولُنَّ مَا يَحْبِسُهُ أَلَا يَوْمَ يَأْتِيهِمْ لَيْسَ مَصْرُوفًا عَنْهُمْ وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ (8)}.
وَهُوَ الَّذِي خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاء لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَلَئِن قُلْتَ إِنَّكُم مَّبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَـذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِينٌ و او خدايي است که اسمانها و زمين را در شش روز آفريد و عرشش بر آب بود، تا شما را بيازمايد که چه کسي کارهاي نيکوتر انجم مي دهد، و اگر بگويي شما پس از مرگ برانگيخته مي شويد،
کافران مي گويند: «اين سخن جز جادوي آشکار نيست».
وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّةٍ مَّعْدُودَةٍ لَّيَقُولُنَّ مَا يَحْبِسُهُ أَلاَ يَوْمَ يَأْتِيهِمْ لَيْسَ مَصْرُوفًا عَنْهُمْ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ و اگر عذاب را تا مدت زمان محدودي به تأخير اندازيم،
مي گويند: «چه چيزي آن را باز مي دارد؟ » آگاه باشيد روزي که عذاب به سراغ آنان بيايد از آنان بازداشته نمي شود، و چيزي را که مسخره مي کردند آنان را در بر مي گيرد.
#
{7} يخبر تعالى أنه {خَلَقَ السمواتِ والأرضَ في ستَّة أيام}: أولها يوم الأحد، وآخرُها يوم الجمعة. {و} حين خلق السماواتِ والأرضَ، {كان عرشُهُ على الماء}: فوق السماء السابعة؛ فبعد أن خلقَ السماوات والأرض؛ استوى على عرشه، يدبِّر الأمور ويصرِّفها كيف شاء من الأحكام القدريَّة والأحكام الشرعيَّة. ولهذا قال: {لِيَبْلُوَكم أيُّكم أحسنُ عملاً}؛ أي: ليمتَحِنَكم إذ خَلَقَ لكم ما في السماوات والأرض بأمره ونهيه، فينظر أيُّكم أحسنُ عملاً. قال الفضيل بن عِياض رحمه الله: أخلصُه وأصوبُه. قيل: يا أبا علي! ما أخلصه وأصوبه؟ فقال: إنَّ العمل إذا كان خالصاً ولم يكن صواباً؛ لم يُقْبَلْ، وإذا كان صواباً ولم يكن خالصاً؛ لم يُقْبَلْ، حتى يكون خالصاً صواباً. والخالص: أن يكون لوجه الله، والصواب: أن يكون متَّبِعاً فيه الشرع والسُّنة. وهذا كما قال تعالى: {وما خلقتُ الجِنَّ والإنس إلا ليعبدونِ}، وقال تعالى: {اللهُ الذي خلق سبع سمواتٍ ومن الأرض مثلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الأمر بينَهنَّ لِتَعْلموا أنَّ الله على كلِّ شيءٍ قديرٌ وأن الله قد أحاطَ بكلِّ شيءٍ علماً}: فالله تعالى خلق الخلق لعبادته ومعرفته بأسمائه وصفاته، وأمرهم بذلك؛ فمن انقاد وأدَّى ما أمِرَ به؛ فهو من المفلحين، ومن أعرض عن ذلك؛ فأولئك هم الخاسرون، ولا بدَّ أن يجمَعَهم في دار يجازيهم على ما أمرهم به ونهاهم. ولهذا ذكر الله تكذيب المشركين بالجزاء، فقال: {ولئن قلتَ إنَّكم مبعوثون من بعدِ الموت لَيقولَنَّ الذين كفروا إنْ هذا إلاَّ سحرٌ مبينٌ}؛ أي: ولئن قلتَ لهؤلاء وأخبرتَهم بالبعث بعد الموت؛ لم يصدِّقوك، بل كذَّبوك أشدَّ التكذيب ، وقدحوا فيما جئت به، وقالوا: {إنْ هذا إلا سحرٌ مُبين}: ألا وهو الحقُّ المبين.
(7) خداوند متعال خبر میدهد که او، (
﴿خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ﴾) آسمانها و زمین را در شش روز آفریده است، نخستینِ این ایام روز یکشنبه و آخرین آن روز جمعه است. (
﴿وَ﴾) هنگامی که آسمانها و زمین را آفرید، (
﴿كَانَ عَرۡشُهُۥ عَلَى ٱلۡمَآءِ﴾) عرشش بر روی آب و بر بالای آسمان هفتم بود. و بعد از اینکه آسمانها و زمین را آفرید، بر عرش خود بلند و مرتفع گردید و کارها و احکام قدری و شرعی را طبق مشیّت خود تدبیر میکند.
بنابراین فرمود: (
﴿لِيَبۡلُوَكُمۡ أَيُّكُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗا﴾) تا شما را بیازماید که چه کسی کارهای نیکوتری انجام میدهد؛ یعنی خداوند ـ به خاطر پیروی شما از اوامر و نواهی وی ـ آنچه را در آسمانها و زمین است آفرید تا امتحان کند و ببیند کدام یک از شما عمل نیکوتری را انجام میدهد.
فضیل بن عیاض ـ رحمة الله ـ گفته است: «یعنی تا شما را بیازماید که چه کسی عمل خالصتر و درستتر انجام میدهد.» گفته شد: ای ابا علی! عمل خالص و درست تر کدام است؟
گفت: «اگر عمل خالصانه انجام شود و درست نباشد، پذیرفته نمیشود، و اگر درست باشد و خالصانه انجام نشود،
[باز] پذیرفته نمیشود، مگر اینکه خالصانه و درست باشد. عمل خالص این است که برای خدا انجام شود. و عمل درست؛ یعنی عملی که در انجام آن، از قرآن و سنت پیروی شود.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ﴾ من جنها و انسانها را نیافریدم، مگر برای اینکه مرا پرستش نمایند.
» و خداوند متعال فرموده است: ﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖ وَمِنَ ٱلۡأَرۡضِ مِثۡلَهُنَّۖ يَتَنَزَّلُ ٱلۡأَمۡرُ بَيۡنَهُنَّ لِتَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ وَأَنَّ ٱللَّهَ قَدۡ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عِلۡمَۢا﴾ «الله» تعالی ذاتی است که هفت آسمان را آفرید و در زمین نیز مثل آنرا آفرید، امر خود را میان آنها نازل میگرداند، تا بدانید که خداوند بر همه چیز توانا است، و علم او همه چیز را احاطه نموده است. پس خداوند متعال خلقرا به خاطر عبادت خویش و شناختن ذات و اسما وصفتهایش آفریده است، و آنهارا به این دستور داده است. پس هرکس فرمان ببرد و آنچه را که به آن دستور داده شده است انجام دهد، از رستگاران است؛ و هر کس روی بگرداند، از زیانکاران میباشد، و حتماً خداوند آنها را در جهانی دیگر جمع خواهد کرد تا آنان را جزا و سزا بدهد.
بنابراین خداوند به تکذیب سزا و جزا از سوی مشرکین پرداخت و فرمود: (
﴿وَلَئِن قُلۡتَ إِنَّكُم مَّبۡعُوثُونَ مِنۢ بَعۡدِ ٱلۡمَوۡتِ لَيَقُولَنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ﴾) و اگر از سوی من به ایشان بگویی، و آنها را از زنده شدن پس از مرگ خبر دهی، کافران تو را تصدیق نمیکنند، بلکه به شدت تو را تکذیب مینمایند، و از آنچه آوردهای،
عیب گرفته و میگویند: (
﴿إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ مُّبِينٞ﴾) این چیزی جز جادوی آشکار نیست. آگاه باشید و بدانید که آن حقِ آشکار است.
#
{8} {ولئنْ أخَّرْنا عنهم العذابَ إلى أمَّةٍ معدودةٍ}؛ أي: إلى وقت مقدَّر فتباطؤوه، لقالوا من جهلهم وظلمهم: {ما يحبِسُه}؟! ومضمونُ هذا تكذيبُهم به؛ فإنهم يستدلُّون بعدم وقوعه بهم عاجلاً على كذب الرسول المخبر بوقوع العذاب؛ فما أبعد هذا الاستدلال. {ألا يوم يأتيهم} العذابُ {ليس مصروفاً عنهم}: فيتمكَّنون من النظر في أمرهم، {وحاق بهم}؛ أي: نزل {ما كانوا به يستهزِئون}: من العذاب حيثُ تهاونوا به، حتى جَزَموا بكذب مَنْ جاء به.
(8) (
﴿وَلَئِنۡ أَخَّرۡنَا عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابَ إِلَىٰٓ أُمَّةٖ مَّعۡدُودَةٖ﴾) و اگر عذاب را تا مدت زمانی مشخص از آنان به تأخیر بیندازیم،
میگویند: چرا نیامده است، و چرا دیر میآید؟
و از روی نادانی و ستمگریشان میگویند: (
﴿مَا يَحۡبِسُهُۥٓ﴾) چه چیزی آن را باز میدارد؟ و مفهوم سخنشان این است که آن را دروغ میانگارند، و آنها از اینکه عذاب زود نمیآید، بر دروغگو بودن پیامبر استدلال میکنند که از آمدن عذاب خبر میدهد. چه استدلال بیجایی است!! (
﴿أَلَا يَوۡمَ يَأۡتِيهِمۡ لَيۡسَ مَصۡرُوفًا عَنۡهُم﴾) آگاه باشید! روزی که عذاب به سراغ آنان بیاید، از آنان باز داشته نمیشود، و نمیتوانند در کار خویش بنگرند. (
﴿وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ﴾) و چیزی را که مسخره میکردند، آنان را احاطه کرده و در بر میگیرد؛ یعنی عذابی که آن را مسخره میکردند و آن را ناچیز میانگاشتند تا جایی که قاطعانه به دروغگو بودن پیامبر حکم کردند، آنان را از هر سو فرا میگیرد.
{وَلَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَيَئُوسٌ كَفُورٌ (9) وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ (10) إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ (11)}.
وَلَئِنْ أَذَقْنَا الإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَيَئُوسٌ كَفُورٌ و اگر به انسان از سوي خدا رحمتي بچشانيم سپس آن را از او بستانيم بسي نااميد و ناسپاس گردد.
وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاء بَعْدَ ضَرَّاء مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ و اگر بعد از رنج و ناخوشي که به انسانها رسيده است خوشي و نعمت بدو برسانيم،
مي گويد: «بديها و سختي ها از من دور شدند» و بسي شادمان شده و فخر فروشي مي کند
إِلاَّ الَّذِينَ صَبَرُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَـئِكَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ مگر کساني که شکيبايي ورزند و کارهاي شايسته انجام دهند، اينان آمرزش و پاداش بزرگي دارند.
#
{9 ـ 10} يخبر تعالى عن طبيعة الإنسان أنه جاهلٌ ظالمٌ: بأنَّ الله إذا أذاقه منه رحمةً كالصحة والرزق والأولاد ونحو ذلك، ثم نزعها منه؛ فإنَّه يستسلم لليأس وينقادُ للقنوط؛ فلا يرجو ثوابَ الله ولا يخطُرُ بباله أنَّ الله سيردُّها أو مثلها أو خيراً منها عليه، وأنَّه إذا أذاقه رحمةً من بعد ضرَّاء مسَّتْه، أنه يفرح ويَبْطَرُ ويظنُّ أنه سيدوم له ذلك الخير ويقول: {ذَهَبَ السيئاتُ عنِّي إنَّه لفرحٌ فخورٌ}؛ أي: يفرح بما أوتي مما يوافق هوى نفسه، فخورٌ بنعم الله على عباد الله، وذلك يحمله على الأشر والبطر والإعجاب بالنفس والتكبُّر على الخلق واحتقارهم وازدرائهم، وأيُّ عيبٍ أشدُّ من هذا؟!
(9 - 10) خداوند متعال از طبیعت انسان خبر میدهد که وی نادان و ستمکار است،
و هر وقت رحمتی را از سوی خود به او بچشاند از قبیل: سلامتی، روزی، فرزندان و امثال آن، سپس آن نعمتها را از او بگیرد، به ناامیدی و یأس تن میدهد، و امیدی به پاداش خدا نخواهد داشت و به ذهنش نمیآید که خداوند آن را باز خواهد گرداند یا بهتر از آن را باز به او خواهد داد. و هرگاه خداوند بعد از رنج و ناخوشی که به انسان میرسد، نعمت و رحمتی به وی عطا کند شادمان میشود و به خود میبالد و گمان میبرد که آن خیر برای همیشه برایش باقی میماند،
و میگوید: (
﴿ذَهَبَ ٱلسَّئَِّاتُ عَنِّيٓۚ إِنَّهُۥ لَفَرِحٞ فَخُورٌ﴾) بدیها و سختیها از من دور شدند، و او شادمان و خودستا است. یعنی به آنچه که طبق میل و دلخواهش به او داده شده است، شاد میگردد؛ و با نعمتهایی که خداوند به او عطا کرده است، بر بندگان خدا فخرفروشی میکند و این حالت، او را به خودپسندی و تکبر ورزیدن بر مردم و تحقیر آنان وادار میکند. و چه عیبی بزرگتر از این وجود دارد؟! و این طبیعت انسان است، مگر کسانی که خداوند آنان را توفیق دهد و از این اخلاق زشت بیرون آوَرَد، و به ضدّ آن راهنمایی کند، و آنان کسانی هستند که به هنگام ناخوشی و رنج، بردباری کرده و ناامید نمیشوند؛ و هنگام راحتی و خوشی، به خود نبالیده و کارهای شایسته و واجب و مستحب را انجام میدهند. (
﴿أُوْلَٰٓئِكَ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَأَجۡرٞ كَبِيرٞ﴾) با بخشوده شدن گناهانشان، هر امر نامطلوبی از آنها دور میگردد و به پاداش بزرگی میرسند و آن دست یابی به باغهای پر ناز و نعمت بهشت است که هرچه انسان بخواهد و چشمها از دیدن آن لذت ببرند، در آن موجود است.
#
{11} وهذه طبيعة الإنسان من حيث هو؛ إلا مَنْ وفَّقه الله وأخرجه من هذا الخُلُق الذميم إلى ضدِّه، وهم الذين صبَّروا أنفسهم عند الضراءِ فلم ييأسوا، وعند السراء فلم يبطروا، وعملوا الصالحات من واجبات ومستحبَّات. {أولئك لهم مغفرة}؛ لذنوبهم يزول بها عنهم كل محذور، {وأجر كبير}؛ وهو الفوز بجناتِ النعيم التي فيها ما تشتهيه الأنفس، وتلذُّ الأعين.
(11) و هرگاه خداوند بعد از رنج و ناخوشی که به انسان میرسد، نعمت و رحمتی به وی عطا کند شادمان میشود و به خود میبالد و گمان میبرد که آن خیر برای همیشه برایش باقی میماند،
و میگوید: (
﴿ذَهَبَ ٱلسَّئَِّاتُ عَنِّيٓۚ إِنَّهُۥ لَفَرِحٞ فَخُورٌ﴾) بدیها و سختیها از من دور شدند، و او شادمان و خودستا است. یعنی به آنچه که طبق میل و دلخواهش به او داده شده است، شاد میگردد؛ و با نعمتهایی که خداوند به او عطا کرده است، بر بندگان خدا فخرفروشی میکند و این حالت، او را به خودپسندی و تکبر ورزیدن بر مردم و تحقیر آنان وادار میکند. و چه عیبی بزرگتر از این وجود دارد؟! و این طبیعت انسان است، مگر کسانی که خداوند آنان را توفیق دهد و از این اخلاق زشت بیرون آوَرَد، و به ضدّ آن راهنمایی کند، و آنان کسانی هستند که به هنگام ناخوشی و رنج، بردباری کرده و ناامید نمیشوند؛ و هنگام راحتی و خوشی، به خود نبالیده و کارهای شایسته و واجب و مستحب را انجام میدهند. (
﴿أُوْلَٰٓئِكَ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَأَجۡرٞ كَبِيرٞ﴾) با بخشوده شدن گناهانشان، هر امر نامطلوبی از آنها دور میگردد و به پاداش بزرگی میرسند و آن دست یابی به باغهای پر ناز و نعمت بهشت است که هرچه انسان بخواهد و چشمها از دیدن آن لذت ببرند، در آن موجود است.
{فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّمَا أَنْتَ نَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ (12) أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (13) فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَأَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (14)}.
فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَآئِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَن يَقُولُواْ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ كَنزٌ أَوْ جَاء مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّمَا أَنتَ نَذِيرٌ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ مبادا برخي از چيزهايي را که به تو وحي مي شود رها کني و از اينکه مي گويند:
«چرا گنجي بر او فرستاده نشده است يا چرا فرشته اي با او نيامده است» دلتنگ و ناراحت شوي، تو تنها بيم دهنده هستي و خداوند بر همه چيز مراقب و نگهبان است.
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ مي گويند: «آن را خودش ساخته است، و به دروغ به خدا نسبت مي دهد».
بگو: «اگر راستگو هستيد ده سورۀ دروغين همانند آن را بياوريد و غير از خدا هر کس را که مي توانيد به ياري فراخوانيد.
فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُواْ لَكُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أُنزِلِ بِعِلْمِ اللّهِ وَأَن لاَّ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ پس اگر سخن شما را نپذيرفتند ، بدانيد که اين قرآن همراه با علم الهي نازل شده است و معبود به حقي جز او نيست، پس آيا شما فرمانبردار مي گرديد؟
#
{12} يقول تعالى مسلياً لنبيه محمد - صلى الله عليه وسلم - عن تكذيب المكذبين: {فلعلَّك تاركٌ بعضَ ما يوحى إليك وضائقٌ به صدرُك أن يقولوا لولا أنزِلَ عليه كنزٌ}؛ أي: لا ينبغي هذا لمثلك؛ أن قولهم يؤثِّر فيك ويصدُّك عما أنت عليه، فتترك بعضَ ما يوحى إليك، ويضيق صدرك لتعنُّتهم بقولهم: {لولا أُنزِلَ عليه كنزٌ أو جاء معه مَلَكٌ}: فإنَّ هذا القول ناشئ من تعنُّتٍ وظلم وعنادٍ وضلالٍ وجهلٍ بمواقع الحجج والأدلَّة؛ فامضِ على أمرك، ولا تصدَّك هذه الأقوالُ الركيكةُ التي لا تصدُرُ إلا من سفيهٍ، ولا يضيق لذلك صدرك؛ فهل أوردوا عليك حجَّة لا تستطيع حلَّها؟! أم قدحوا ببعض ما جئت به قدحاً يؤثِّر فيه وينقص قدره فيضيق صدرك لذلك؟! أم عليك حسابُهم ومُطَالَبٌ بهدايتهم جبراً؟! {إنما أنت نذيرٌ والله على كلِّ شيءٍ وكيلٌ}: فهو الوكيل عليهم، يحفظُ أعمالهم، ويجازيهم بها أتمَّ الجزاء.
(12) خداوند متعال با دلجویی دادن پیامبرش صلی الله علیه وسلم در مقابل تکذیبکنندگان میفرماید: (
﴿فَلَعَلَّكَ تَارِكُۢ بَعۡضَ مَا يُوحَىٰٓ إِلَيۡكَ وَضَآئِقُۢ بِهِۦ صَدۡرُكَ أَن يَقُولُواْ﴾) یعنی شایسته نیست که گفتۀ آنان در تو اثر بگذارد؛ و از آنچه که بر آن هستی، باز بدارد؛ و آنگاه برخی از مطالبی را که به سوی تو وحی میشود، رها کنی؛ و به خاطر خیرهسری آنان، دلتنگ گردی،
که میگویند: (
﴿لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَيۡهِ كَنزٌ أَوۡ جَآءَ مَعَهُۥ مَلَكٌ﴾) چرا گنجی بر او فرو فرستاده نشده، یا چرا فرشتهای با او نیامده است؟ زیرا این سخن ناشی از خیرهسری و ستمگری و مخالفت و گمراهی و عدم شناخت آنان نسبت به حجتها و دلایل است. پس به کارت ادامه بده؛ و این گفتههای پوچ که جز فردی بیخرد آن را بر زبان نمیآورد، تو را باز ندارد؛ و دلت را تنگ و ناراحت نکند. آیا دلیلی ارائه دادهاند که از حل آن درمانده باشی؟ یا در آنچه آوردهای، عیبی گرفتهاند که عیبجویی آنها در آن اثر گذارد و ارزش آن را کم کند؟ پس دلتنگ نشو؛ زیرا حساب آنها بر گردن تو نیست، و با زور نمیتوانی آنها را هدایت کنی. بلکه تو (
﴿إِنَّمَآ أَنتَ نَذِيرٞۚ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ وَكِيلٌ﴾) تنها بیم دهنده هستی، و خداوند بر هر چیزی نگاهبان است و اعمالشان را ثبت و ضبط مینماید و آنها را طبق اعمالشان سزا و جزا میدهد.
#
{13} {أم يقولون افتراه}؛ أي: افترى محمدٌ هذا القرآن، فأجابهم بقوله: {قلْ}: لهم: {فأتوا بعشر سورٍ مثله مفتريات وادعوا مَنِ استَطَعْتُم من دون الله إن كنتُم صادقين}؛ أي: إنه قد افتراه؛ فإنَّه لا فرق بينكم وبينه في الفصاحة والبلاغة، وأنتُم الأعداء حقًّا الحريصون بغاية ما يمكنكم على إبطال دعوته فإن كنتم صادقين فأتوا بعشر سورٍ مثله مفتريات!
(13) (
﴿أَمۡ يَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُ﴾) آیا مشرکان میگویند: محمد این قرآن را از پیش خود ساخته است؟
خداوند آنان را پاسخ داد و فرمود: (
﴿قُلۡ﴾) به آنان بگو: (
﴿فَأۡتُواْ بِعَشۡرِ سُوَرٖ مِّثۡلِهِۦ مُفۡتَرَيَٰتٖ وَٱدۡعُواْ مَنِ ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ﴾) اگر راستگو هستید ده سوره همانند آن را بیاورید وغیر از خدا هر کس را که میتوانید به یاری فرا خوانید؛ یعنی اگر او قرآن را از خود ساخته است شما هم مانند وی فصاحت و بلاغت دارید، و دشمنان حقیقی او هستید و برای باطل کردن دعوتش هرچه را که دارید صرف میکنید، پس اگر راست میگویید، ده سوره همانند آن بیاورید.
#
{14} {فإن لم يستجيبوا لكم}: على شيءٍ من ذلكم، {فاعلموا أنَّما أنزِلَ بعلم الله}: من عند الله ؛ لقيام الدليل والمقتضي وانتفاء المعارِض. {وأن لا إله إلا هو}؛ أي: واعلموا أنه لا إله إلا هو؛ أي: هو [وحده] المستحقُّ للألوهيَّة والعبادة. {فهل أنتم مسلمونَ}؛ أي: منقادون لألوهيته، مستسلمون لعبوديته.
وفي هذه الآيات إرشادٌ إلى أنه لا ينبغي للدَّاعي إلى الله أن يصدَّه اعتراضُ المعترضين ولا قدحُ القادحين، خصوصاً إذا كان القدح لا مستندَ له ولا يقدح فيما دعا إليه، وأنه لا يضيق صدرُه، بل يطمئنُّ بذلك، ماضياً على أمره، مقبلاً على شأنه، وأنه لا يجب إجابة اقتراحات المقترحين للأدلَّة التي يختارونها، بل يكفي إقامةُ الدليل السالم عن المعارض على جميع المسائل والمطالب.
وفيها: أن هذا القرآن معجِزٌ بنفسه، لا يقدر أحدٌ من البشر أن يأتي بمثله، ولا بعشر سورٍ مثله، بل ولا بسورة من مثله؛ لأنَّ الأعداء البلغاء الفصحاء تحدَّاهم الله بذلك، فلم يعارضوه؛ لعلمهم أنَّهم لا قدرة فيهم على ذلك.
وفيها: أن مما يُطْلَبُ فيه العِلْمُ ولا يكفي غلبةَ الظنِّ، علمُ القرآن وعلمُ التوحيد؛ لقوله تعالى: {فاعلموا أنَّما أنزل بعلم الله وأن لا إله إلا هو}.
(14) (
﴿فَإِلَّمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَكُمۡ﴾) پس اگر سخن شما را در این مورد نپذیرفتند، (
﴿فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَآ أُنزِلَ بِعِلۡمِ ٱللَّهِ﴾) بدانید که این قرآن از جانب خدا نازل شده است. چون برای اثبات اینکه از جانب خدا است، دلیل وجود دارد، و معارضی برای آن پیدا نشده است. (
﴿وَأَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ﴾) و بدانید که جز خدا، هیچ معبود برحقی که سزاوار الوهیت و پرستش باشد، وجود ندارد. (
﴿فَهَلۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ﴾) پس آیا شما تسلیم الوهیت خدا گشته و فرمانبردار بندگی او میشوید؟ و این آیات مبیّن آنند که برای دعوتگر راه خدا شایسته نیست اعتراضِ معترضین و انتقاد منتقدان و عیب جویان، او را از دعوت و فراخوانی به سوی دین باز دارد. به خصوص وقتی که اعتراض و انتقاد بیدلیل باشد، و معترض نتواند در آنچه که دعوتگر به سوی آن دعوت میکند، کاستی و نقصی بیاورد. و نباید دلتنگ شود، بلکه باید اطمینان خاطر داشته باشد و کارش را ادامه بدهد، و به آن روی آورد. و نیز لازم نیست پیشنهاداتی که پیشنهادکنندگان ـ بنا به دلایلی که برای خود دارند ـ مطرح میکنند، جواب داده شود. بلکه کافی است در پاسخ تمام این مسایل و خواستهها، دلیلی را اقامه کرد که معارض و مخالفی نداشته باشد. و این آیات بیانگر آنند که قرآن در ذات خود معجزه است، و هیچکس نمیتواند مانند آن را بیاورد، و نمیتواند ده سوره مانند آن را بیاورد، و حتی نمیتواند یک سوره مانند آن را بیاورد. چون خداوند دشمنان فصیح و بلیغ را به مبارزه طلبید اما با آن معارضه نکردند، چون میدانستند توانایی آن را ندارند. و در این آیات به این مطلب اشاره شده است که یکی از چیزهایی که باید نسبت به آن یقین داشت و نباید به گمانِ غالب بسنده کرد، قرآن و توحید است؛
زیرا فرموده است: (
﴿فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَآ أُنزِلَ بِعِلۡمِ ٱللَّهِ وَأَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ﴾) پس بدانید که این قرآن همراه با علم خدا نازل شده است، و هیچ معبود راستینی جز او نیست.
{مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لَا يُبْخَسُونَ (15) أُولَئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِيهَا وَبَاطِلٌ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (16)}.
مَن كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لاَ يُبْخَسُونَ کساني که زندگاني دنيا و زينت آن را بخواهند اعمالشان را در اين جهان تمام و کمال به انها مي دهيم و آنها در آنجا کاستي نبينند.
أُوْلَـئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِيهَا وَبَاطِلٌ مَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ ايشان کساني اند که در آخرت جز آتش بهره اي ندارند و آنچه در دنيا کرده بودند ضايع و هدر مي رود، و کارهايشان پوچ و باطل است.
#
{15} يقول تعالى: {من كان يريد الحياة الدُّنيا وزينتَها}؛ أي: كلُّ إرادته مقصورةٌ على الحياة الدُّنيا وعلى زينتها من النساء والبنين والقناطير المقنطرة من الذهب والفضة والخيل المسوَّمة والأنعام والحرث، قد صرف رغبته وسعيَهُ وعملَهُ في هذه الأشياء، ولم يجعلْ لدار القرار من إرادته شيئاً؛ فهذا لا يكون إلا كافراً؛ لأنَّه لو كان مؤمناً؛ لكان ما معه من الإيمان يمنعُه أن تكون جميع إرادتِهِ للدار الدُّنيا، بل نفس إيمانه وما تيسَّر له من الأعمال أثرٌ من آثار إرادتِهِ الدارَ الآخرة، ولكنْ، هذا الشقيُّ الذي كأنه خُلِقَ للدنيا وحدها، {نوفِّ إليهم أعمالهم فيها}؛ أي: نعطيهم ما قُسِمَ لهم في أمِّ الكتاب من ثواب الدُّنيا. {وهم فيها لا يُبْخَسون}؛ أي: لا يُنْقَصون شيئاً مما قُدِّرَ لهم، ولكنْ هذا منتهى نعيمهم.
(15) خداوند متعال میفرماید: (
﴿مَن كَانَ يُرِيدُ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا وَزِينَتَهَا﴾) هرکس که هدف نهاییاش زندگانی دنیا و زینت آن از قبیل: زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهای نشاندار و چهارپایان و کشتزارها باشد و تمام هم و غمشرا در این چیزها منحصر نماید، و آخرت و دنیایِ باقی در تفکر او جایگاهی نداشته باشد، این فرد را جز کافر نمیتوان نامید؛ زیرا اگر او مؤمن بود، ایمانش او را از این کار و از این طرز تفکر باز میداشت، بلکه ایمان او و آنچه که از اعمال
[خیر] انجام داده است، نشانهای است از نشانههای آخرت خواهی او. اما این بدبختان که گویا فقط برای این دنیا آفریده شدهاند، (
﴿نُوَفِّ إِلَيۡهِمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فِيهَا﴾) یعنی آن پاداش دنیایی که برای آنان در
«لوح المحفوظ» رقم زده شده است، به آنان میدهیم، (
﴿وَهُمۡ فِيهَا لَا يُبۡخَسُونَ﴾) و آنان در آنجا کاستی نبینند؛ یعنی از آنچه برایشان مقدر شده است، کم نمیشود ولی این نهایت و پایان نعمتها است.
#
{16} {أولئك الذين ليس لهم في الآخرة إلاَّ النارُ}: خالدين فيها أبداً، لا يفتر عنهم العذاب، وقد حرموا جزيل الثواب. {وحَبِطَ ما صنعوا فيها}؛ أي: في الدنيا؛ أي: بطل، واضمحلَّ ما عملوه مما يكيدون به الحقَّ وأهله، وما عملوه من أعمال الخير التي لا أساس لها، ولا وجود لشرطها وهو الإيمان.
(16) (
﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَيۡسَ لَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا ٱلنَّارُ﴾) ایشان کسانیاند که در آخرت بهرهای جز آتش ندارند، و در آن جاودانه میمانند و یک لحظه عذاب از آنها دور نمیشود، و به راستی که از پاداش فراوان محروم گشتهاند، (
﴿وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِيهَا﴾) و نقشههایی که علیه حق و اهل حق میکشیدند، مضمحل و نابود گشته و کارهای خیری که انجام میدادندـ و اساسی نداشت و براساس ایمان انجام نیافته بودـ پوچ گشته و به هدر میرود.
{أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً أُولَئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلَا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ (17)}.
أَفَمَن كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ وَمِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إَمَامًا وَرَحْمَةً أُوْلَـئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَن يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلاَ تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِّنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يُؤْمِنُونَ آيا کسي که دليل و حجت روشني از سوي پروردگارش دارد، و گواهي از سوي خدا به دنبال آن مي آيد، و قبل از قرآن
(هم) کتاب موسي پيشوا و رحمت بوده است
(مانند کسي است که در تاريکي ها به سر مي برد)؟ اينان
(که در پي کشف حقايقند) به آن ايمان مي آورند، و هر کس از گروهها به آن کفر بورزد ميعادگاه او آتش است. پس دربارۀ آن به خود شک و ترديدي راه مده، بي گمان آن
(قرآن) حق است و از سوي پروردگارت آمده است ولي بيشتر مردم ايمان نمي آورند.
#
{17} يذكر تعالى حال رسوله محمد - صلى الله عليه وسلم - ومن قام مقامه من ورثته القائمين بدينه. وحججه الموقنين بذلك، وأنهم لا يوصف بهم غيرهم، ولا يكون أحدٌ مثلهم، فقال: {أفمن كان على بيِّنةٍ من ربِّه}: بالوحي الذي أنزل الله فيه المسائل المهمَّة ودلائلها الظاهرة، فتيقَّن تلك البيِّنة، {ويتلوه}؛ أي: يتلو هذه البينة والبرهان برهانٌ آخرُ، {شاهدٌ منه}: وهو شاهدُ الفطرة المستقيمة والعقل الصحيح، حين شهد حقيقةَ ما أوحاه الله وشَرَعَهُ وعَلِمَ بعقله حُسْنَهُ فازداد بذلك إيماناً إلى إيمانِهِ {و} ثَمَّ شاهدٌ ثالثٌ؛ وهو {كتابُ موسى}: التوراة التي جعلها الله {إماماً} للناس {ورحمةً} لهم، يشهد لهذا القرآن بالصدق ويوافقه فيما جاء به من الحقِّ؛ أي: أفمنْ كان بهذا الوصف، قد تواردتْ عليه شواهدُ الإيمان وقامتْ لديه أدلُة اليقين؛ كمن هو في الظُّلمات والجهالات ليس بخارج منها؟ لا يستوون عند الله ولا عند عباد الله. {أولئك}؛ أي: الذين وفِّقوا لقيام الأدلَّة عندهم، يؤمنون بالقرآن حقيقة، فيثمر لهم إيمانهم كلَّ خيرٍ في الدنيا والآخرة.
{ومن يكفُرْ به}؛ أي: القرآن، {من الأحزاب}؛ أي: سائر طوائف أهل الأرض المتحزِّبة على ردِّ الحق، {فالنار موعده}: لا بدَّ من وروده إليها، {فلا تكُ في مِريةٍ [منه]}؛ أي: في أدنى شكٍّ. {إنَّه الحقُّ من ربِّك ولكنَّ أكثر الناس لا يؤمنون}: إما جهلاً منهم وضلالاً، وإما ظلماً وعناداً وبغياً، وإلاَّ؛ فمن كان قصدُه حسناً وفَهْمُه مستقيماً؛ فلا بدَّ أن يؤمنَ به؛ لأنَّه يرى ما يدعوه إلى الإيمان من كلِّ وجه.
(17) خداوند متعال حالتِ پیامبرش محمد ـصلی الله علیه وآله وسلمـ را و حالتِ وارثان و جانشینان او را که به تبلیغ دینش و اقامۀ حجّتهای آن میپردازند و به آن یقین دارند، بیان کرده و اینکه کسی جز آنان دارای این صفت نیست، و اصولاً هیچ کس نمیتواند مانند آنان باشد،
و میفرماید: (
﴿أَفَمَن كَانَ عَلَىٰ بَيِّنَةٖ مِّن رَّبِّهِۦ﴾) آیا کسی که ـبه واسطۀ وحیی که خداوند آن را فرو فرستاده و مسایل مهم و دلایل آشکار را در آن بیان کرده است و او هم در نتیجه به آن یقین کرده باشدـ دلیل و حجت روشنی از سوی پروردگارش داشته باشد، (
﴿وَيَتۡلُوهُ شَاهِدٞ مِّنۡهُ﴾) و شاهدی از سوی خدا به دنبال آن بیاید ـ یعنی به دنبال این دلیل و برهان دلیل دیگری بیاید و آن دلیل فطرت و سرشت مستقیم و عقل درست است که بر صحت
[آن] وحی گواهی میدهند ـ و با عقلِ خود، نیکویی و پاکی آن وحی را بداند، و از این رهگذر بر ایمانش بیفزاید، (
﴿وَمِن قَبۡلِهِۦ﴾) و پیش از قرآن گواه سومی وجود دارد،(
﴿كِتَٰبُ مُوسَىٰٓ﴾) و آن، تورات -کتاب موسی- است که خداوند آن را (
﴿إِمَامٗا وَرَحۡمَةً﴾) پیشوا و رحمتی برای مردم قرار داده و بر راست بودنِ قرآن گواهی میدهد، و با حقی که قرآن آورده، موافق و مطابق است. یعنی آیا کسی که چنین است، و شواهد ودلایل یقینآور نزد وی به وفور یافت میشود، مانند کسی است که در تاریکیها و جهالتها به سر میبرد و نمیتواند از آن بیرون رود؟! به راستی نزد خداوند برابر نیستند، و نزد بندگان خدا نیز برابر نمیباشند. (
﴿أُوْلَٰٓئِكَ﴾) اینان که دلایل یقینآور به وفور نزدشان یافت میشود، (
﴿يُؤۡمِنُونَ بِهِۦ﴾) به طور حقیقی به قرآن ایمان میآورند، و ایمانشان هر نوع خوبی و برکت را در دنیا وآخرت برای آنان به بار میآورد. (
﴿وَمَن يَكۡفُرۡ بِهِۦ مِنَ ٱلۡأَحۡزَابِ﴾) و هر گروه از گروههای روی زمین که بر نپذیرفتنِ حق اتفاق نظر دارند، به قرآن کفر ورزد، (
﴿فَٱلنَّارُ مَوۡعِدُهُۥ﴾) میعادگاهشان آتش است، و حتماً به آن وارد میشوند، (
﴿فَلَا تَكُ فِي مِرۡيَةٖ مِّنۡهُ﴾) پس دربارۀ آن کوچکترین شکی به خود راه مده، (
﴿إِنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكَ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يُؤۡمِنُونَ﴾) بیگمان آن
[= قرآن] حق میباشد، و از سوی پروردگارت آمده است، ولی بیشتر مردمان ایمان نمیآورند. یا به خاطر جهالت و گمراهیشان ایمان نمیآورند، یا از روی ستمگری و عناد و تجاوز؛ زیرا هرکس قصد و هدفش نیکو، و فهمش درست باشد، باید به آن ایمان بیاورد، چون دلایل و شواهد قاطعی وجود دارد که او را به ایمان آوردن فرا میخوانند.
{وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أُولَئِكَ يُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَيَقُولُ الْأَشْهَادُ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى رَبِّهِمْ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ (18) الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ (19) أُولَئِكَ لَمْ يَكُونُوا مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَمَا كَانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ يُضَاعَفُ لَهُمُ الْعَذَابُ مَا كَانُوا يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَمَا كَانُوا يُبْصِرُونَ (20) أُولَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ (21) لَا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ (22)}.
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أُوْلَـئِكَ يُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَيَقُولُ الأَشْهَادُ هَـؤُلاء الَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَى رَبِّهِمْ أَلاَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ و کيست ستمگرتر از کسي که بر خدا دروغ ببندد؟
آنان به پيشگاه پروردگارشان عرضه مي گردند و گواهان مي گويند: «اينانند کساني که بر پروردگار خود دروغ بسته اند هان! نفرين بر ستمکاران باد».
الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُم بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ آن ستمکاراني که
(مردم را) از راه خدا باز مي دارند و آن را کج و نا درست نشان مي دهند و آنان منکر آخرتند.
أُولَـئِكَ لَمْ يَكُونُواْ مُعْجِزِينَ فِي الأَرْضِ وَمَا كَانَ لَهُم مِّن دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِيَاء يُضَاعَفُ لَهُمُ الْعَذَابُ مَا كَانُواْ يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَمَا كَانُواْ يُبْصِرُونَ ايشان چنان نيستند که بتوانند در دنيا
(خدا را ) ناتوان و درمانده سازند و آنان به غير از خدا دوستان ياوراني ندارند ، عذاب براي آنان دو چندان خواهد شد
(و آنان) نمي توانستند بشنوند و ببينند.
أُوْلَـئِكَ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ اينان کساني اند که خودشان را زيانبار کردند و آنچه به دروغ به هم مي بافتند از آنان گم و ناپديد گرديد.
لاَ جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الآخِرَةِ هُمُ الأَخْسَرُونَ مسلماً آنان در آخرت زيانکارترند
#
{18} يخبر تعالى أنه لا أحد {أظلمُ ممَّن افترى على الله كذباً}: ويدخل في هذا كلُّ من كذب على الله بنسبة الشريك له، أو وَصَفَه بما لا يَليق بجلاله، أو الإخبار عنه بما لم يقلْ، أو ادعاء النبوَّة، أو غير ذلك من الكذب على الله؛ فهؤلاء أعظم الناس ظلماٌ. {أولئك يُعْرَضونَ على ربِّهم}: ليجازِيَهم بظلمهم؛ فعندما يحكُم عليهم بالعقاب الشديد؛ {يقولُ الأشهادُ}؛ أي: الذين شهدوا عليهم بافترائهم وكذبهم: {هؤلاء الذين كَذَبوا على ربِّهم ألا لعنة الله على الظالمين}؛ أي: لعنة لا تنقطع؛ لأنَّ ظلمهم صار وصفاً لهم ملازماً، لا يقبل التخفيف.
(18) خداوند متعال خبر میدهد که هیچکس (
﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا﴾) ستمگرتر از کسی نیست که بر خدا دروغ ببندد. و این شامل حال هرکسی است که به خدا دروغ نسبت دهد؛ شریکی را به او نسبت بدهد، یا او را به چیزی توصیف بکند، که شایستهاش نیست. و یا سخنی را به وی نسبت دهد که نگفته است، یا ادعای نبوت کند، و دیگر دروغهایی که به خدا نسبت داده میشود. پس اینها ستمگرترین مردم هستند، (
﴿أُوْلَٰٓئِكَ يُعۡرَضُونَ عَلَىٰ رَبِّهِمۡ﴾) آنان به پیشگاه پروردگارشان عرضه میگردند تا آنها را به سبب ستمگریشان مجازات نماید. و چون به پیشگاه او عرضه گردند، عذاب سختی را برایشان مقرر میدارد. (
﴿وَيَقُولُ ٱلۡأَشۡهَٰدُ﴾) و گواهان که بر دروغ بستن و دروغ گفتن آنها گواهی میدهند،
میگویند: (
﴿هَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَىٰ رَبِّهِمۡۚ أَلَا لَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) اینان کسانیاند که بر پروردگار خود دروغ بستهاند، هان! نفرین خدا بر ستمکاران باد؛ نفرین و لعنتی که قطع نمیشود؛ زیرا ستم کردن، صفت همیشگی آنان بوده است، به همین خاطر عذابشان تخفیف پذیر نیست.
#
{19} ثم وصف ظلمهم فقال: {الذين يصدُّون عن سبيل الله}: فصدُّوا بأنفسهم عن سبيل الله، وهي سبيل الرسل التي دعوا الناس إليها، وصدُّوا غيرَهم عنها، فصاروا أئمة يدعون إلى النار {ويبغونَها}؛ أي: سبيل الله {عوجاً}؛ أي: يجتهدون في ميلها وتشيينها وتهجينها؛ لتصير عند الناس غير مستقيمة، فيحسِّنون الباطل؛ ويقبِّحون الحقَّ؛ قبَّحهم الله. {وهم بالآخرة هم كافرون}.
(19) سپس خداوند از ظلم و ستم آنها سخن به میان آورد و فرمود: (
﴿ٱلَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾) آنان کسانی هستند که
[مردم را] از راه خدا بازمیدارند. پس خودشان را از راه خدا -که راه پیامبران است و مردم را به سوی آن فرا خواندهاند- بازداشته، و دیگران را نیز از رفتن به این راه باز میدارند، و آنان پیشوایانی شدهاند که به آتش جهنم فرا میخوانند. (
﴿وَيَبۡغُونَهَا عِوَجٗا﴾) و برای کج و زشت قرار دادن راه خدا و معیوب کردنش، تلاش مینمایند، تا راه خدا نزد مردم درست جلوه نکند؛ پس آنان باطل را خوب و زیبا نشان داده، و حق را تقبیح مینمایند. خداوند آنان را زشت بگرداند. (
﴿وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ كَٰفِرُونَ﴾) و آنان منکر آخرت هستند.
#
{20} {أولئك لم يكونوا معجزِين في الأرض}؛ أي: ليسوا فائتين الله؛ لأنهم تحت قبضته وفي سلطانه، {وما كان لهم مِن دونِ الله من أولياء}: فيدفعون عنهم المكروهَ أو يحصِّلون لهم ما ينفعهم، بل تقطَّعت بهم الأسباب. {يضاعفُ لهم العذابُ}؛ أي: يغلَّظ ويزداد؛ لأنَّهم ضلوا بأنفسهم وأضلُّوا غيرهم. {ما كانوا يستطيعون السمع}؛ أي: من بغضهم للحقِّ ونفورهم عنه، ما كانوا يستطيعون أن يسمعوا آياتِ الله سماعاً ينتفعون به؛ {فما لهم عن التَّذْكِرَةِ معرضينَ. كأنَّهم حُمُرٌ مُسْتَنفِرَةٌ. فرَّتْ من قَسْوَرة}، {وما كانوا يبصِرون}؛ أي: ينظرون نظر عبرة وتفكُّر فيما ينفعهم، وإنما هم كالصمِّ البكم الذين لا يعقلون.
(20) (
﴿أُوْلَٰٓئِكَ لَمۡ يَكُونُواْ مُعۡجِزِينَ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) ایشان چنین نیستند که بتوانند از دست خداوند در روند، چون آنها در قبضه و تحت فرمانروایی او هستند. (
﴿وَمَا كَانَ لَهُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِنۡ أَوۡلِيَآءَۘ ﴾) و آنان به غیر از خدا، دوستان و یاورانی ندارند که امر ناگوار و ناخوشایند را از آنان دور کنند؛ یا آنچه را که به سودآنهاست، برایشان فراهم نمایند، بلکه دستشان از توسل به هر وسایلی کوتاه شده است. (
﴿يُضَٰعَفُ لَهُمُ ٱلۡعَذَابُ﴾) عذاب برای آنان سختتر خواهد گردید و بر آن افزوده میشود؛ چون آنان خود گمراه شدند، و دیگران را نیز گمراه کردند. (
﴿مَا كَانُواْ يَسۡتَطِيعُونَ ٱلسَّمۡعَ﴾) به خاطر نفرت آنها از حق و گریزان بودنشان از آن، نمیتوانستند آیات خدا را بشنوند و فایده ببرند.
﴿فَمَا لَهُمۡ عَنِ ٱلتَّذۡكِرَةِ مُعۡرِضِينَ كَأَنَّهُمۡ حُمُرٞ مُّسۡتَنفِرَةٞ فَرَّتۡ مِن قَسۡوَرَةِۢ﴾ چرا آنها از یادآور شدن بهوسیلۀ قرآن رویگردان هستند؟! انگار گورخرهایی هستند که از دست شیر فرار میکنند. (
﴿وَمَاكَانُواْ يُبۡصِرُونَ ﴾) و نمیتوانستند با عبرت و تفکر در آنچه که به آنها فایده میرساند، بنگرند، بلکه آنان مانند کر و لالهایی بودند که نمیفهمند.
#
{21} {أولئك الذين خسروا أنفسهم}: حيث فوَّتوها أعظم الثواب واستحقُّوا أشدَّ العذاب، {وضلَّ عنهم ما كانوا يفترون}؛ أي: اضمحلَّ دينُهم الذي يدعون إليه ويحسِّنونه، ولم تغنِ عنهم آلهتُهم التي يعبدون من دون الله لمَّا جاء أمرُ ربِّك.
(21) (
﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ﴾) اینان کسانیاند که خودشان را متضرر کردند، چون بزرگترین پاداش را از دست دادند، و سزاوار سختترین عذاب گشتند، (
﴿وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ﴾) و دینشان، که مردم را به سوی آن دعوت میکردند و آن را خوب معرفی مینمودند، نابود گردید و از بین رفت. و هنگامی که عذاب پروردگارت آمد؛ معبودانی که آنها به غیر از
«الله» میپرستیدند، برای آنها هیچکاری نکردند و هیچ چیزی را از آنان دور ننمودند.
#
{22} {لا جرم}؛ أي: حقًّا وصدقاً، {أنهم في الآخرة هم الأخسرون}: حصر الخسار فيهم، بل جعل لهم منه أشدَّه؛ لشدة حسرتهم وحرمانهم وما يعانون من المشقَّة من العذاب، فنستجير بالله من حالهم.
(22) (
﴿لَا جَرَمَ﴾) مسلّماً، (
﴿أَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ هُمُ ٱلۡأَخۡسَرُونَ﴾) آنان در آخرت زیانکارترین
[مردمان] هستند. خداوند متعال زیان را منحصراً برای آنان قرار داد. و حتی بیشترین زیان را برای آنان مقرر نمود و این به خاطر شدت حسرت و محرومیت آنان، نیز شدت مشقت و عذابی است که به آن گرفتار میشوند. از حالت آنان به خداوند پناه میبریم. هنگامی که وضعیت شقاوتمندان را بیان کرد، صفات نیک بختان و سعادتمندان و پاداشی را که نزد خداوند دارند، بیان نمود.
پس فرمود:
{إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَخْبَتُوا إِلَى رَبِّهِمْ أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (23) مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ كَالْأَعْمَى وَالْأَصَمِّ وَالْبَصِيرِ وَالسَّمِيعِ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلًا أَفَلَا تَذَكَّرُونَ (24)}.
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَأَخْبَتُواْ إِلَى رَبِّهِمْ أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ الجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ بي گمان کساني که ايمان آوردند و کارهاي شايسته انجام دادند و در برابر خداي خود فروتني کردند، اينان بهشتي اند، آنان در آن جاودانه مي ماند.
مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ كَالأَعْمَى وَالأَصَمِّ وَالْبَصِيرِ وَالسَّمِيعِ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلاً أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ حال اين دو گروه مانند کور و کر، و بينا و شنواست، آيا حال اين دو گروه يکي است؟ آيا پند نمي پذيريد؟
#
{23} يقول تعالى: {إنَّ الذين آمنوا}: بقلوبهم؛ أي: صدقوا واعترفوا لما أمر الله بالإيمان به من أصول الدين وقواعده، {وعملوا الصالحات}: المشتملة على أعمال القلوب والجوارح وأقوال اللسان، {وأخْبَتوا إلى ربِّهم}؛ أي: خضعوا له واستكانوا لعظمته وذلوا لسلطانه، وأنابوا إليه بمحبته وخوفه ورجائه والتضرُّع إليه. {أولئك}: الذين جمعوا تلك الصفات، {أصحابُ الجنة هم فيها خالدون}: لأنهم لم يتركوا من الخير مطلباً إلا أدركوه، ولا خيراً إلا سَبَقوا إليه.
(23) خداوند متعال میفرماید: (
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾) بیگمان کسانی که اصول و قواعدی را که خداوند دستور داده است به آن ایمان بیاورند، تصدیق کردند و به آن اقرار نمودند. (
﴿وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾) و کارهای شایسته، مشتمل بر اعمال قلوب و جوارح و زبان انجام دادند. (
﴿وَأَخۡبَتُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ﴾) و در برابر خدای خود فروتنی کردند، و در مقابل عظمت و شکوهِ او کرنش و سجده نمودند، و با محبت و دوست داشتن خدا، و ترس از او، وامید به او، و زاری به درگاهش به سویش بازگشتند. (
﴿أُوْلَٰٓئِكَ﴾) اینان که دارای همۀ این صفات هستند، (
﴿أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ﴾) یاران بهشتاند و آنان در آن جاودانه میمانند؛ چون آنها از هر خیر وخوبی برخوردار شده، و در انجام خیرات از دیگران پیشی گرفتهاند.
#
{24} {مَثَلُ الفريقين}؛ أي: فريق الأشقياء وفريق السعداء، {كالأعمى والأصمِّ}: هؤلاء الأشقياء. {والبصير والسميع}: مَثَل السعداء. {هل يستويان مثلاً}؟ لا يستوون مثلاً، بل بينهما من الفَرْق ما لا يأتي عليه الوصف. {أفلا تَذَكَّرون}: الأعمال التي تنفعكم فتفعلونها، والأعمال التي تضرُّكم فتتركونها.
(24) (
﴿مَثَلُ ٱلۡفَرِيقَيۡنِ﴾) حالت این دو گروه؛ یعنی گروه شقاوتمندان و سعادتمندان، (
﴿كَٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡأَصَمِّ ﴾) مانند حالت کور و کر است. این مثال بدبختان است. (
﴿وَٱلۡبَصِيرِ وَٱلسَّمِيعِ﴾)
[یا] مانند حالت بینا و شنوا است. و این حالت سعادتمندان است. (
﴿هَلۡ يَسۡتَوِيَانِ مَثَلًا﴾) آیا این دو گروه، حالتشان یکی است؟ حالت این دو گروه یکی نیست، بلکه تفاوت و فرقشان چنان زیاد است که قابل توصیف نیست. (
﴿أَفَلَا تَذَكَّرُونَ﴾) آیا پند نمیپذیرید؟! و کارهایی را به یاد نمیآورید که به شما فایده میدهد تا آن را انجام دهید؟! و نیز کارهایی را که به شما زیان میرساند، آنها را ترک کنید.
{وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ (25) أَنْ لَا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ (26) فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَرًا مِثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ (27) قَالَ يَاقَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَآتَانِي رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَنُلْزِمُكُمُوهَا وَأَنْتُمْ لَهَا كَارِهُونَ (28) وَيَاقَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مَالًا إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ وَلَكِنِّي أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ (29) وَيَاقَوْمِ مَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ (30) وَلَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلَا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْرًا اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ (31) قَالُوا يَانُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (32) قَالَ إِنَّمَا يَأْتِيكُمْ بِهِ اللَّهُ إِنْ شَاءَ وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ (33) وَلَا يَنْفَعُكُمْ نُصْحِي إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَكُمْ إِنْ كَانَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يُغْوِيَكُمْ هُوَ رَبُّكُمْ وَإِلَيْهِ {تُرْجَعُونَ (34) أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَيَّ إِجْرَامِي وَأَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ (35) وَأُوحِيَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ (36) وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ (37) وَيَصْنَعُ الْفُلْكَ وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قَالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَمَا تَسْخَرُونَ (38) فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُقِيمٌ (39) حَتَّى إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ (40) وَقَالَ ارْكَبُوا فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (41) وَهِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبَالِ وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ وَكَانَ فِي مَعْزِلٍ يَابُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنَا وَلَا تَكُنْ مَعَ الْكَافِرِينَ (42) قَالَ سَآوِي إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ (43) وَقِيلَ يَاأَرْضُ ابْلَعِي مَاءَكِ وَيَاسَمَاءُ أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَاءُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَقِيلَ بُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (44) وَنَادَى نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ (45) قَالَ يَانُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ (46) قَالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَإِلَّا تَغْفِرْ لِي وَتَرْحَمْنِي أَكُنْ مِنَ الْخَاسِرِينَ (47) قِيلَ يَانُوحُ اهْبِطْ بِسَلَامٍ مِنَّا وَبَرَكَاتٍ عَلَيْكَ وَعَلَى أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ (48) تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلَا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ (49)}.
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ و به راستي که ما نوح را به سوي قومش فرستاديم
(و گفت):
«همانا من براي شما بيم دهنده اي آشکار هستم»
أَن لاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ اللّهَ إِنِّيَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ که جز خداوند را پرستش نکنيد، بدون شک من از عذاب روز دردناک بر شما مي ترسم.
فَقَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قِوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلاَّ بَشَرًا مِّثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلاَّ الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ سران کافر قوم او گفتند: «تو را جز بشري همچون خودمان نمي بينيم، و ما مي بينيم که جز افراد فرومآيه و کوتاه فکر ما کسي از او پيروي نکرده اند، و شما هيچ فضل و برتري بر ما ننداريد، بلکه شما را دروغگو مي پنداريم.»
قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّيَ وَآتَانِي رَحْمَةً مِّنْ عِندِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَنُلْزِمُكُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا كَارِهُونَ گفت:
«اي قوم من! به من بگوييد اگر دليلي روشن از سوي پروردگارم داشته باشم و رحمتي از نزد خود به من داده باشد و اين رحمت الهي بر شما پنهان مانده باشد، آيا مي توانم شما را به پذيرش آن وادارم در حالي که شما دوستش نمي داريد؟»
وَيَا قَوْمِ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مَالاً إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللّهِ وَمَآ أَنَاْ بِطَارِدِ الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّهُم مُّلاَقُو رَبِّهِمْ وَلَـكِنِّيَ أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ و اي قوم من! در مقابل رساندن آن دعوت از شما چيزي نمي خواهم، چرا که پاداش من جز بر خدا نيست. و من مومنان را نمي رانم، آنان خداي خود را ملاقات مي کنند ولي من شما را گروهي نادان مي بينم.
وَيَا قَوْمِ مَن يَنصُرُنِي مِنَ اللّهِ إِن طَرَدتُّهُمْ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ و اي قوم من! اگر مومنان را طرد کنم چه کسي مرا در برابر
«الله» ياري مي کند؟ آيا پند نمي پذيريد؟
وَلاَ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَآئِنُ اللّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلاَ أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلاَ أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَن يُؤْتِيَهُمُ اللّهُ خَيْرًا اللّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنفُسِهِمْ إِنِّي إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ و من به شما نمي گويم که خزاين خدا در دست من است و غيب نمي دانم. و نمي گويم که من فرشته هستم، و به آنان که در نظر شما خوار مي آيند نمي گويم خداوند خيري به آنان نخواهد داد. خداوند به آنچه در دلهاي آنان است آگاه تر است در اين صورت من از زمرۀ ستمکاران خواهم بود.
قَالُواْ يَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتَنِا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ گفتند: «اي نوح! به راستي که با ما جر و بحث کردي و جر و بحث را به درازا کشاندي، پس اگر راست مي گويي آنچه را که ما را از آن مي ترساني به ما برسان.
قَالَ إِنَّمَا يَأْتِيكُم بِهِ اللّهُ إِن شَاء وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ گفت: «خداوند اگر بخواهد آن را براي شما مي آورد، و شما نمي توانيد خدا را درمانده کنيد».
وَلاَ يَنفَعُكُمْ نُصْحِي إِنْ أَرَدتُّ أَنْ أَنصَحَ لَكُمْ إِن كَانَ اللّهُ يُرِيدُ أَن يُغْوِيَكُمْ هُوَ رَبُّكُمْ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ و اگر بخواهم شما را اندرز بگويم، اندرز من – چنانچه خداوند بخواهد شما را گمراه سازد. به شما سودي نمي رساند، و او پروردگارتان است و به سوي او باز گردانده مي شويد.
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَيَّ إِجْرَامِي وَأَنَاْ بَرِيءٌ مِّمَّا تُجْرَمُونَ آيا مي گويند که
(محمد) اين
(قرآن) را از پيش خود ساخته است؟
بگو: «اگر آن را از پيش خود ساخته باشيم گناهش برگردن من است، و من از گناهي که مي کنيد بيزارم».
وَأُوحِيَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَن يُؤْمِنَ مِن قَوْمِكَ إِلاَّ مَن قَدْ آمَنَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ و به نوح وحي شد که از قومت جز آنان که ايمان آورده اند کسي ايمان نخواهد آورد، بنابراين آنچه مي کنند غمگين مباش.
وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا وَلاَ تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُواْ إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ و زير نظر ما و به فرمان ما کشتي بساز، و با من دربارۀ ستمگران گفتگو مکن. بي گمان آنان غرب خواهند شد.
وَيَصْنَعُ الْفُلْكَ وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلأٌ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُواْ مِنْهُ قَالَ إِن تَسْخَرُواْ مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنكُمْ كَمَا تَسْخَرُونَ و نوح کشتي را مي ساخت، و هرگاه گروهي از اشراف قومش بر او مي گذشتند و او را مسخره مي کردند،
و مي گفتند: «اگر شما ما را مسخره مي کنيد ما هم همانگونه شما را مسخره خواهيم کرد».
فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُّقِيمٌ آنگاه خواهيد دانست که عذاب رسوا کننده و شکنجۀ هميشگي از آن چه کسي خواهد شد .
حَتَّى إِذَا جَاء أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلاَّ مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَلِيلٌ تا آنگاه که فرمان ما در رسيدن و آب از تنور فوران کرد،
گفتم : « از هر جنسي دو تن
(نر و ماده) در آن سوار کن و خاندان خود را، مگر کساني که فرمان هلاک آنان از پيش صادر شده است و کساني را در آن اسکان بده که ايمان آورده اند، و جز افراد اندکي بدو ايمان نياورده بودند».
وَقَالَ ارْكَبُواْ فِيهَا بِسْمِ اللّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ و گفت: «سوار کشتي شويد، روان شدنش و لنگر انداختنش به نام خداست، بي گمان پروردگارم آمرزنده و مهربان است».
وَهِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبَالِ وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ وَكَانَ فِي مَعْزِلٍ يَا بُنَيَّ ارْكَب مَّعَنَا وَلاَ تَكُن مَّعَ الْكَافِرِينَ و کشتي آنان را در موجي کوه آسا
(با خود) مي برد، و نوح پسرش را در حالي که در کناري بود فرياد زد
(و فرمود):
«پسر جان! با ما سوار شو، و با کافران مباش»
قَالَ سَآوِي إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاء قَالَ لاَ عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاَّ مَن رَّحِمَ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ گفت:
«به کوهي پناه خواهم برد که مرا از آب محفوظ دارد»(نوح) گفت:
«امروز هيچ پناه دهنده اي از عذاب خدا نيست مگر کسي که مشمول رحمت خدا گردد». و موج ميان آنان حايل آمد و
(پسر) از غرق شدگان گرديد.
وَقِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءكِ وَيَا سَمَاء أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَاء وَقُضِيَ الأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَقِيلَ بُعْداً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ و گفته شد: «اي زمين! آبت را فرو بر، و اي آسمان! از باريدن بايست» و آب فرونشانده شد و فرمان اجرا گرديد و کشتي بر کوه جودي پهلو گرفت و گفته شد:
«نابود باد گروه ستمکاران»
وَنَادَى نُوحٌ رَّبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابُنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ و نوح پروردگارش را صدا زد و گفت: « پروردگارا! پسرم از خاندان من است و وعدۀ تو راست است و تو
(داورترين داوران و ) دادگرترين دادگراني».
قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ گفت: «اي نوح! او از خاندان تو نيست. به راستي که اين، عمل ناشايست است، بنابراين آنچه را که از آن آگاه نيستي از من مخواه من به تو پند مي دهم که از نادانان نباشي».
قَالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَإِلاَّ تَغْفِرْ لِي وَتَرْحَمْنِي أَكُن مِّنَ الْخَاسِرِينَ گفت: «پروردگارا! من به تو پناه مي برم از اينکه چيزي را از تو بخواهم که بدان آگاه نباشم، و اگر مرا نيامرزي و بر من رحم ننمائي از زيان کاران خواهم بود» .
قِيلَ يَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلاَمٍ مِّنَّا وَبَركَاتٍ عَلَيْكَ وَعَلَى أُمَمٍ مِّمَّن مَّعَكَ وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ گفته شد: «اي نوح! به سلامتي از سوي ما و همراه با برکت هاي فرود آمده بر تو و بر امت هايي که با تو هستند فرود آي، ملت ها و گروه هاي ديگري را از نعمت ها بهره مند خواهيم کرد، سپس عذابي دردناک از سوي ما بدانان مي رسد».
تِلْكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هَـذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ اين از خبرهاي غيب است که آن را به تو وحي مي کنيم. تو و قومت پيش از اين آن را نمي دانستيد، پس شکيبايي کن که سرانجام از آن پرهيزگاران است.
#
{25} أي: {ولقد أرسلْنا نوحاً}: أول المرسلين {إلى قومه}: يدعوهم إلى الله وينهاهم عن الشرك، فقال: {إني لكم نذيرٌ مبينٌ}؛ أي: بينتُ لكم ما أنذرتكم به بياناً زال به الإشكال.
(25) (
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦٓ﴾) و به راستی که نوح
[شیخِ پیامبران] را به سوی قومش فرستادیم تا آنان را به سوی خدا دعوت کند و از شرک ورزیدن باز دارد.
پس گفت: (
﴿إِنِّي لَكُمۡ نَذِيرٞ مُّبِينٌ﴾) همانا من برای شما بیم دهندهای آشکار هستم؛ یعنی آنچه را که شما را از آن بیم میدهم، طوری برایتان بیان مینمایم که هیچ اشکال و ابهامی در آن باقی نماند.
#
{26} {أن لا تعبُدوا إلاَّ الله}؛ أي: أخلصوا العبادة لله وحده، واتركوا كلَّ ما يُعبد من دون الله. {إني أخافُ عليكم عذابَ يوم أليم}: إنْ لم تقوموا بتوحيد الله وتطيعوني.
(26) (
﴿أَن لَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّا ٱللَّهَ﴾) که عبادت را خالصانه و تنها برای خدا انجام دهید، و عبادت غیر خدا را رها کنید. (
﴿إِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيۡكُمۡ عَذَابَ يَوۡمٍ أَلِيمٖ﴾) همانا من بر شما از عذاب روزی دردناک میترسم، و اگر خدا را یکتا ندانید و از من اطاعت نکنید، دچار آن عذاب دردناک میگردید.
#
{27} {فقال الملأ الذين كَفَروا من قومِهِ}؛ أي: الأشراف والرؤساء رادِّين لدعوة نوح عليه السلام كما جَرَتِ العادة لأمثالهم أنَّهم أول مَن ردَّ دعوة المرسلين {ما نراك إلا بشراً مثلَنا}: وهذا مانعٌ بزعمهم عن اتِّباعه، مع أنه في نفس الأمر هو الصوابُ الذي لا ينبغي غيره؛ لأنَّ البشر يتمكَّن البشرُ أن يتلقَّوا عنه ويراجعوه في كلِّ أمرٍ؛ بخلاف الملائكة. {وما نراك اتَّبعك إلا الذين هم أراذِلُنا}؛ أي: ما نرى اتَّبعك منَّا إلا الأراذلُ والسَّفَلة ـ بزعمهم ـ وهم في الحقيقة الأشرافُ وأهل العقول، الذين انقادوا للحقِّ، ولم يكونوا كالأراذل الذين يُقال لهم: الملأ، الذين اتَّبعوا كل شيطان مَريدٍ، واتَّخذوا آلهة من الحجر والشجر يتقرَّبون إليها ويسجدون لها؛ فهل ترى أرذل من هؤلاء وأخس؟! وقولهم: {بادِيَ الرأي}؛ أي: إنما اتَّبعوك من غير تفكُّر ورويَّة، بل بمجرَّد ما دعوتهم اتَّبعوك؛ يعنون بذلك أنهم ليسوا على بصيرةٍ من أمرهم، ولم يعلموا أنَّ الحقَّ المبينَ تدعو إليه بداهةُ العقول، وبمجرَّد ما يصل إلى أولي الألباب يعرفونه ويتحقَّقونه، لا كالأمور الخفيَّة التي تحتاج إلى تأمُّل وفكر طويل. {وما نرى لكم علينا من فضل}؛ أي: لستم أفضل منا فننقادُ لكم، {بل نظنُّكم كاذبين}: وكذبوا في قولهم هذا؛ فإنَّهم رأوا من الآيات التي جعلها الله مؤيِّدة لنوح ما يوجِبُ لهم الجزم التامَّ على صدقه.
(27) r (
﴿فَقَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ﴾) سران کافر و اشراف قومش دعوت او را نپذیرفتند.
و آنها اولین کسانی بودند که دعوت پیامبر را رد کرده و گفتند: (
﴿مَا نَرَىٰكَ إِلَّا بَشَرٗا مِّثۡلَنَا﴾) تو را جز بشری همچون خودمان نمیبینیم. و انسان بودن نوح ـ به ادّعای آنها ـ مانعی برای پیروی کردن از وی بود، با اینکه در حقیقت همین درست است و غیر از آن جایز نیست؛ چون انسانها میتوانند از انسان یاد بگیرند و در هر کاری به او مراجعه نمایند، به خلاف فرشتگان. (
﴿وَمَا نَرَىٰكَ ٱتَّبَعَكَ إِلَّا ٱلَّذِينَ هُمۡ أَرَاذِلُنَا﴾) و میبینیم که جز افراد فرومایۀ ما، کسی از تو پیروی نکرده است. اما در حقیقت آنان اشراف و اهل عقل بودند که از حق فرمان بردند. و مانند فرومایگانی نشدند که به آنها سران قوم گفته میشد، اما از هر شیطان سرکشی پیروی کرده و خدایانی از سنگ و درخت برای خود برگرفته و برای آن سجده برده و به آن تقرب میجستند. آیا فرومایهتر و ذلیلتر از اینها کسی وجود دارد؟ (
﴿بَادِيَ ٱلرَّأۡيِ﴾) یعنی بدون فکر و اندیشه از تو پیروی کردند. منظورشان این بود که آنها از روی بینش و تفکر این کار را نکردهاند؛ بلکه به محض اینکه آنان را دعوت نمودی، از تو پیروی کردند. غافل از اینکه عقلهای سلیم، حقِ آشکار را به طور بدیهی میپذیرند و خردمندان آن را تصدیق مینمایند، به خلاف کارها وامور پنهانی که به تأمل و تفکر طولانی احتیاج دارد. (
﴿وَمَا نَرَىٰ لَكُمۡ عَلَيۡنَا مِن فَضۡلِۢ﴾) و برای شما فضلی بر خویش نمیبینیم؛ یعنی از ما برتر نیستید، تا از شما اطاعت کنیم. (
﴿بَلۡ نَظُنُّكُمۡ كَٰذِبِينَ﴾) بلکه شما را دروغگو میپنداریم. و آنها در این سخن، دروغ میگفتند؛ چون آنها نشانههایی را که خداوند برای تأیید نوح فرستاده بود، دیدند؛ نشانههایی که باعث میشد به طور کامل به صداقت نوح پی ببرند.
#
{28} ولهذا {قال} لهم نوحٌ مجاوباً: {يا قوم أرأيتُم إن كنتُ على بيِّنةٍ من ربِّي}؛ أي: على يقين وجزم؛ يعني: وهو الرسول الكامل القدوة، الذي ينقاد له أولو الألباب، وتضمحِلُّ في جنب عقله عقول الفحول من الرجال، وهو الصادق حقًّا؛ فإذا قال: إني على بيِّنة من ربِّي؛ فحسبُك بهذا القول شهادةً له وتصديقاً. {وآتاني رحمةً من عنده}؛ أي: أوحى إليَّ وأرسلني ومنَّ عليَّ بالهداية، {فعُمِّيَتْ عليكم}؛ أي: خفيت عليكم وبها تثاقلتم، {أنُلْزِمُكموها}؛ أي: أنُكْرِهكم على ما تحقَّقناه، وشككتم أنتم فيه. وأنتم كارهونَ حتَّى حرصتُم على ردِّ ما جئتُ به، ليس ذلك ضارَّنا، وليس بقادح مِن يقيننا فيه، ولا قولكم وافتراؤكم علينا صادًّا لنا عمَّا كنَّا عليه، وإنَّما غايته أن يكون صادًّا لكم أنتم وموجباً لعدم انقيادكم للحقِّ الذي تزعمون أنَّه باطل؛ فإذا وصلت الحال إلى هذه الغاية؛ فلا نقدر على إكراهكم على ما أمر الله ولا إلزامكم ما نفرتُم عنه، ولهذا قال: {أنُلْزِمُكموها وأنتم لها كارهون}؟!
(28) بنابراین، (
﴿قَالَ﴾) نوح در پاسخ آنان گفت: (
﴿يَٰقَوۡمِ أَرَءَيۡتُمۡ إِن كُنتُ عَلَىٰ بَيِّنَةٖ مِّن رَّبِّي﴾) ای قوم من! به من بگویید، اگر من دلیلی روشن و قاطع
[دالّ بر حقّانیتم] از سوی پروردگارم داشته باشم،
[باز هم از من پیروی نمیکنید؟!] نوح که پیامبری کامل و پیشوا است که خردمندان از او فرمان میبرند و عقلِ مردان خردمند در کنار عقل او چیزی به حساب نمیآید، و به حقیقت راستگوست،
اگر بگوید: «من دلیلی روشن و قاطع [دالّ بر حقّانیتم] از سوی پروردگارم دارم.» همین گفته، برای تصدیقش کافی است. (
﴿وَءَاتَىٰنِي رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِهِۦ﴾) و به سوی من وحی نموده و مرا فرستاده، و هدایترا به من ارزانی نموده است. (
﴿فَعُمِّيَتۡ عَلَيۡكُمۡ﴾) و این رحمت الهی بر شما پوشیده شده است، به همین خاطر تنبلی و سستی میکنید. (
﴿أَنُلۡزِمُكُمُوهَا﴾) آیا میتوانیم شما را به پذیرفتن آنچه ما به آن یقین داریم و شما در آن شک نمودهاید، مجبور کنیم؟! (
﴿وَأَنتُمۡ لَهَا كَٰرِهُونَ﴾) در حالی که شما دوستش نمیدارید، و برای رد کردن آنچه آوردهام میکوشید؟ و این به ما زیانی نمیرساند، و به یقینِ ما، نقصی وارد نمیکند. و تهمت زدنِ شما، ما را از آنچه که بر آن هستیم، باز نمیدارد، بلکه خودتان را از آن بازداشتهاید و این امر باعث میشود تا شما را
[از پذیرش حق] باز دارد، و موجب شود در برابر حق، تسلیم نشوید؛ حقی که ادعا میکنید باطل است. پس قومی را که این چنین هستند، نمیتوانیم به پذیرش آنچه خدا بدان دستور داده است، وادار کنیم. و نمیتوانیم شما را بهچیزی وادار نماییم که از آن گریزان هستید.
بنابراین فرمود: (
﴿أَنُلۡزِمُكُمُوهَا وَأَنتُمۡ لَهَا كَٰرِهُونَ﴾) آیا میتوانیم شما را به پذیرش آن واداریم، درحالی که شما دوستش نمیدارید؟!
#
{29} {ويا قوم لا أسألُكم عليه}؛ أي: على دعوتي إياكم {مالاً}: فتستثقلون المغرم، {إنْ أجرِيَ إلاَّ على الله}: وكأنهم طلبوا منه طردَ المؤمنين الضعفاء، فقال لهم: {وما أنا بطاردِ الذين آمنوا}؛ أي: ما ينبغي لي ولا يَليق بي ذلك، بل أتلقَّاهم بالرُّحب والإكرام والإعزاز والإعظام، {إنَّهم ملاقو ربِّهم}: فمثيبهم على إيمانهم وتقواهم بجنات النعيم. {ولكنِّي أراكم قوماً تجهلون}: حيث تأمرونني بطرد أولياء الله وإبعادهم عنِّي، وحيث رددتُم الحقَّ لأنهم أتباعه، وحيث استدللتم على بطلان الحقِّ بقولكم: إني بشرٌ مثلكم، وإنَّه ليس لنا عليكم من فضل.
(29) (
﴿وَيَٰقَوۡمِ لَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مَالًا﴾) و ای قوم من! در برابر رساندن دعوت خویش از شما مالی نمیخواهم، تا آن را تاوان پنداشته و بر شما دشوار بیاید. (
﴿إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ﴾) چرا که پاداش من جز بر عهدۀ خدا نیست. آنان از نوح خواستند تا مؤمنان ضعیف را از خود براند و طرد کند،
بنابراین در جواب آنان فرمود: (
﴿وَمَآ أَنَا۠ بِطَارِدِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ﴾) و برای من شایسته نیست که مؤمنان را طرد کنم و از خودم دور نمایم، بلکه آنان را به گرمی و محترمانه در آغوش میگیرم. (
﴿إِنَّهُم مُّلَٰقُواْ رَبِّهِمۡ﴾) آنان با پروردگارشان ملاقات میکنند، و خداوند به خاطر ایمان و پرهیزگاریشان باغهای پرناز و نعمت بهشت را به ایشان پاداش میدهد. (
﴿وَلَٰكِنِّيٓ أَرَىٰكُمۡ قَوۡمٗا تَجۡهَلُونَ﴾) ولی من شما را گروهی نادان میبینم؛ چون مرا دستور میدهید تا دوستان خدا را طرد کنم و از خود برانم، و حق را به خاطر اینکه آنان پیروان آن هستند، نپذیرفتید و بر باطل بودن حق اینگونه استدلال کردید که من مانند شما انسان هستم، و اینکه بر شما برتری ندارم.
#
{30} {ويا قومِ مَن ينصُرني من الله إن طَرَدْتُهم}؛ أي: مَن يمنعني من عذابِهِ؛ فإنَّ طردهم موجب للعذاب والنَّكال الذي لا يمنعه من دون الله مانع. {أفلا تذكَّرونَ}: ما هو الأنفع لكم والأصلح وتدبَّرون الأمور؟!
(30) (
﴿وَيَٰقَوۡمِ مَن يَنصُرُنِي مِنَ ٱللَّهِ إِن طَرَدتُّهُمۡ﴾) و ای قوم من! چه کسی مرا از عذاب خدا نجات میدهد، اگر آنان را طرد کنم؟ زیرا طردکردن آنان، باعث عذاب و بلایی میشود که کسی جز خداوند نمیتواند آن را باز بدارد.(
﴿أَفَلَا تَذَكَّرُونَ﴾) آیا آنچه را که برایتان سودمندتر و شایستهتر است، به یاد نمیآورید؟ و در امور خود نمیاندیشید؟
#
{31} {ولا أقول لكم عندي خزائنُ الله ولا أعلم الغيبَ ولا أقولُ إني مَلَكٌ}؛ أي: غايتي أني رسولُ الله إليكم؛ أبشِّركم وأنذركم، وما عدا ذلك؛ فليس بيدي من الأمر شيء، فليست خزائن الله عندي أدبِّرها أنا وأعطي مَنْ أشاء وأحْرُمُ مَن أشاء. {ولا أعلمُ الغيبَ}: فأخبركم بسرائِرِكم وبواطنكم، {ولا أقولُ إني مَلَك}: والمعنى أني لا أدَّعي رتبةً فوق رتبتي، ولا منزلةً سوى المنزلة التي أنزلني الله بها، ولا أحكم على الناس بظنِّي، فلا {أقول للذين تَزْدَري أعيُنكم}؛ أي: الضعفاء المؤمنين الذين يحتقرهم الملأ الذين كفروا؛ {لن يؤتيهم الله خيراً اللهُ أعلم بما في أنفسِهم}: فإن كانوا صادقينَ في إيمانهم؛ فلهم الخير الكثير، وإن كانوا غير ذلك؛ فحسابهم على الله. {إني إذاً}؛ أي: إن قلتُ لكم شيئاً ممَّا تقدَّم، {لمن الظَّالمين}: وهذا تأييس منه عليه الصلاة والسلام لقومِهِ أن ينبذَ فقراء المؤمنين أو يمقتهم، وتقنيع لقومه بالطُّرق المقنعة للمنصف.
(31) (
﴿وَلَآ أَقُولُ لَكُمۡ عِندِي خَزَآئِنُ ٱللَّهِ﴾) و من به شما نمیگویم که خزاین خدا نزد من است، من فقط فرستادۀ خدا به سوی شما هستم، شما را مژده میدهم و از عذاب خدا برحذر میدارم، غیر از این کاری در دست من نیست. پس خزانههای خداوند در دست من نمیباشد تا به هرکس که بخواهم، بدهم؛ و هرکس را که بخواهم، محروم کنم. (
﴿وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ﴾) و غیب نمیدانم تا شما را از رازهای درونتان آگاه سازم، (
﴿وَلَآ أَقُولُ إِنِّي مَلَكٞ﴾) و نمیگویم فرشته هستم؛ یعنی مقامی بالاتر از آنچه خداوند به من داده است، ادعا نمیکنم؛ و برحسب گمان خود، بر مردم حکم نمیرانم. (
﴿وَلَآ أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزۡدَرِيٓ أَعۡيُنُكُمۡ﴾) و من نمیگویم مؤمنان ضعیفی که سران و اشراف کافر آنها را تحقیر میکنند، (
﴿لَن يُؤۡتِيَهُمُ ٱللَّهُ خَيۡرًاۖ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا فِيٓ أَنفُسِهِمۡ﴾) خداوند چیزی به آنان نخواهد داد. خداوند به آنچه در دلهای آنان است، آگاهتر است. پس اگر در ایمانشان راستگو باشند، خیر فراوان بهرۀ آنان خواهد بود؛ و اگر چنین نباشند، حسابشان با خداست. (
﴿إِنِّيٓ إِذٗا﴾) اگر چیزی از مطالب گذشته را بگویم، آنگاه (
﴿لَّمِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) من از زمرۀ ستمکاران خواهم بود. و نوح -علیه السلام- با این سخنان، قومش را از اینکه مؤمنان فقیر را طرد کند، یا از آنان ابراز بیزاری نماید، ناامید کرد. و با استفاده از روشهایی که هر منصفی با آن قانع میشود، قومش را به قناعت رساند.
#
{32} فلما رأوه لا ينكفُّ عما كان عليه من دعوتهم ولم يدرِكوا منه مطلوبَهم؛ {قالوا يا نوحُ قد جادَلْتنا فأكثرتَ جِدالنا فأتِنا بما تَعِدُنا} [من العذابِ] {إنْ كنتَ من الصادقين}: فما أجهلهم وأضلَّهم! حيثُ قالوا هذه المقالة لنبِّيهم الناصح؛ فهلاَّ قالوا إن كانوا صادقين: يا نوحُ! قد نصحتَنا وأشفقتَ علينا ودعوتَنا إلى أمرٍ لم يتبيَّن لنا فنريدُ منك أن تبيِّنه لنا لننقادَ لك، وإلاَّ فأنت مشكورٌ في نصحك؛ لكان هذا الجواب المنصف للذي قد دُعِيَ إلى أمرٍ خفي عليه، ولكنهم في قولهم كاذبون، وعلى نبيهم متجرِّئون، ولم يردُّوا ما قاله بأدنى شبهةٍ فضلاً عن أن يردُّوه بحجَّة، ولهذا عدلوا من جهلهم وظلمهم إلى الاستعجال بالعذاب وتعجيز الله.
(32) هنگامی که دیدند نوح از دعوت کردن آنها دست بر نمیدارد، و به هدفشان دست نیافتند، (
﴿قَالُواْ يَٰنُوحُ قَدۡ جَٰدَلۡتَنَا فَأَكۡثَرۡتَ جِدَٰلَنَا فَأۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن كُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ﴾) گفتند: ای نوح! به راستی که با ما جر و بحث کردی، و جر و بحث را به درازا کشاندی. پس اگر راست میگویی، عذابی که ما را از آن میترسانی، به ما برسان. چقدر نادان و گمراه بودند که این سخن را به پیامبر خیرخواه خود گفتند! آنان اگر راستگو بودند،
باید چنین میگفتند: نوح! تو ما را اندرز دادی، و برای ما خیرخواهی و دلسوزی کردی، و ما را به چیزی فرا خواندی که برایمان روشن و آشکار نبود. ما از تو میخواهیم که آن را بیشتر برای ما توضیح دهی، تا از تو فرمان ببریم. وگرنه به خاطر خیرخواهیات از تو تشکر میکنیم. این پاسخ منصفانۀ کسی است که به چیزی دعوت شده است و آن چیز بر وی پوشیده مانده است. اما آنها دروغگو بودند، و نسبت به پیامبرشان جسارت کردند، و آنچه را که او گفته بود، بدون کوچکترین شبههای رد نمودند، و هیچ دلیلی بر این کار نداشتند. بنابراین به خاطر جهالت و ستمگریشان، شتاب ورزیدند و عذاب خدا را درخواست کردند و گمان بردند که میتوانند خدا را ناتوان سازند.
#
{33} ولهذا أجابهم نوحٌ عليه السلام بقوله: {إنَّما يأتيكم به الله إن شاءَ}؛ أي: إن اقتضتْ مشيئته وحكمتُه أن يُنْزِلَه بكم؛ فعل ذلك، {وما أنتم بمعجِزين}: لله، وأنا ليس بيدي من الأمر شيءٌ.
(33) بنابراین نوح به آنها پاسخ داد و فرمود: (
﴿إِنَّمَا يَأۡتِيكُم بِهِ ٱللَّهُ إِن شَآءَ ﴾) اگر حکمت و ارادۀ خداوند اقتضا نماید که آن را بر شما فرو آورد، این کار را خواهد کرد. (
﴿وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِينَ﴾) و شما نمیتوانید خدا را درمانده کنید، و هیچ کاری در دست من نیست.
#
{34} {ولا ينفعكم نُصحي إنْ أردتُ أنْ أنصَحَ لكم إن كان الله يريدُ أن يُغْوِيَكم}؛ أي: إن إرادة الله غالبةٌ؛ فإنَّه إذا أراد أن يغوِيَكم لردِّكمُ الحقَّ؛ فلو حرصتُ غاية مجهودي ونصحتُ لكم أتمَّ النُّصح ـ وهو قد فعل عليه السلام ـ؛ فليس ذلك بنافع لكم شيئاً. {هو ربُّكم}: يفعلُ بكم ما يشاء ويحكُم فيكم بما يُريدُ، {وإليه تُرْجَعون}: فيجازيكم بأعمالكم.
(34) (
﴿وَلَا يَنفَعُكُمۡ نُصۡحِيٓ إِنۡ أَرَدتُّ أَنۡ أَنصَحَ لَكُمۡ إِن كَانَ ٱللَّهُ يُرِيدُ أَن يُغۡوِيَكُمۡ﴾) یعنی ارادۀ خداوند چیره و غالب است. پس اگر او بخواهد شما را به خاطر اینکه حق را نپذیرفتید گمراه سازد ـ هرچند من تمام تلاش خود را مبذول دارم و شما را نصیحت کنم، و ایشان ـ علیه السلام ـ این کار را کردند ـ این کار به شما سودی نخواهد رساند. (
﴿هُوَ رَبُّكُمۡ﴾) او پروردگار شماست، هرچه را بخواهد با شما میکند، و هرآنچه بخواهد در مورد شما حکم مینماید. (
﴿وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ﴾) و به سوی او باز گردانده میشوید، و شما را طبق کارهایتان سزا و جزا میدهد.
#
{35} {أم يقولونَ افتراه}: هذا الضمير محتملٌ أن يعود إلى نوح كما كان السياق في قصتِهِ مع قومه، وأنَّ المعنى: إنَّ قومه يقولون: افترى على الله كذباً، وكَذَبَ بالوحي الذي يزعم أنَّه من الله، وأنَّ الله أمره أن يقول: {قلْ إنِ افتريتُه فعليَّ إجرامي وأنا بريء مما تُجْرِمون}؛ أي: كلٌّ عليه وزره، {ولا تَزِرُ وازرةٌ وِزْرَ أخرى}. ويُحتمل أن يكون عائداً إلى النبيِّ محمدٍ - صلى الله عليه وسلم -، وتكون هذه الآية معترضةً في أثناء قصة نوح وقومه؛ لأنَّها من الأمور التي لا يعلمها إلا الأنبياء، فلما شرع الله في قصِّها على رسوله، وكانت من جملة الآيات الدالَّة على صدقه ورسالته؛ ذكر تكذيب قومه له، مع البيان التامِّ، فقال: {أم يقولونَ افتراه}؛ أي: هذا القرآن اختلقه محمدٌ من تلقاء نفسه؛ أي: فهذا من أعجب الأقوال وأبطلها؛ فإنَّهم يعلمون أنَّه لم يقرأ ولم يكتبْ ولم يرحلْ عنهم لدراسة على أهل الكتب، فجاء بهذا الكتاب الذي تحدَّاهم أن يأتوا بسورةٍ من مثله؛ فإذا زعموا مع هذا أنَّه افتراه؛ عُلِمَ أنَّهم معاندون، ولم يبقَ فائدةٌ في حجاجهم، بل اللائق في هذه الحال الإعراضُ عنهم، ولهذا قال: {قلْ إنِ افتريتُهُ فعليَّ إجرامي}؛ أي: ذنبي وكذبي. {وأنا بريءٌ مما تجرِمون}؛ أي: فلم تستلِجُّون في تكذيبي؟
(35) (
﴿أَمۡ يَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُ﴾) آیا مشرکان میگویند که این را از پیش خود ساخته است؟ احتمال دارد که ضمیر به نوح برگردد، همانطور که سیاق کلام در رابطه با داستان او و قومش میباشد.
در این صورت معنی این طور میشود: آیا قوم نوح میگویند: نوح به خدا دروغ نسبت میدهد و در رابطه با وحیی که ادعا مینماید از جانب خداست، دروغ میگوید؟
! و خداوند به نوح دستور داد: (
﴿قُلۡ إِنِ ٱفۡتَرَيۡتُهُۥ فَعَلَيَّ إِجۡرَامِي وَأَنَا۠ بَرِيٓءٞ مِّمَّا تُجۡرِمُونَ﴾) بگو: اگر من آن را از پیش خود ساختهام، گناهش بر گردن خودم است؛ و من از گناهی که میکنید، بیزارم؛ یعنی گناه هرکس بر گردن خودش است،
﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ﴾ و هیچکس بار گناه دیگران را به دوش نمیکشد. و احتمال دارد که ضمیر به پیامبر، محمد صلی الله علیه وسلم برگردد و این آیه در اثنای داستان نوح و قومش آمده باشد، چون این داستان از جمله اموری است که جز پیامبران کسی آن را نمیداند، و هنگامی که خداوند آن را برای پیامبرش تعریف کرد، ـ و این داستان همانند سایر نشانهها بر راستگویی و رسالت او دلالت نمود ـ به ذکر این مطلب پرداخت که قومش آن را تکذیب کردند، هرچند که آن را به صورت تمام برایشان بیان کرده بود،
و فرمود: (
﴿أَمۡ يَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُ﴾) آیا میگویند: محمد این قرآن را از پیش خود ساخته است؟ این از عجیبترین گفتهها و باطلترین سخنان است؛ زیرا آنها میدانند که محمد خواندن و نوشتن را نمیداند، و برای درس خواندن به سوی اهلکتاب نرفته است، ولی این کتاب را آورد که آنان را به مبارزه طلبید تا سورهای همانند آن را بیاورند. با وجود این اگر ادعا کنند که پیامبر آن را از پیش خود ساخته است، نشانۀ آن است که آنها معاندند و مجادله کردن با آنها فایدهای ندارد، بلکه در این صورت شایسته است از آنها اعراض نمود.
بنابراین فرمود: (
﴿قُلۡ إِنِ ٱفۡتَرَيۡتُهُۥ فَعَلَيَّ إِجۡرَامِي﴾) بگو: اگر آن را از پیش خود ساخته باشم، گناه دروغ و افترایم بر گردن خودم است.(
﴿وَأَنَا۠ بَرِيٓءٞ مِّمَّا تُجۡرِمُونَ﴾) و من از گناهی که میکنید، بیزارم. پس چرا در تکذیب و دروغ انگاشتن من، پافشاری میکنید؟!
#
{36} وقوله: {وأوحي إلى نوح أنَّه لن يؤمِنَ مِن قومِكَ إلاَّ مَنْ قد آمنَ}؛ أي: قد قسوا {فلا تبتئِسْ بما كانوا يفعلون}؛ أي: فلا تحزنْ ولا تبالِ بهم وبأفعالهم؛ فإنَّ الله قد مَقَتَهم وأحقَّ عليهم عذابه الذي لا يردُّ.
(36) (
﴿وَأُوحِيَ إِلَىٰ نُوحٍ أَنَّهُۥ لَن يُؤۡمِنَ مِن قَوۡمِكَ إِلَّا مَن قَدۡ ءَامَنَ﴾) و به نوح وحی شد که از قومت، جز آنان که ایمان آوردهاند، کسی دیگر ایمان نخواهد آورد؛ یعنی آنها سنگدل شدهاند، (
﴿فَلَا تَبۡتَئِسۡ بِمَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ﴾) بنابراین بر آنچه میکنند، غم مخور، و به آنان و کارهایشان توجه نکن. خداوند آنها را نفرین نموده و عذاب خودش را -که برگردانده نمیشود- بر آنان قرار داده است.
#
{37} {واصنع الفُلْكَ بأعيُننا ووَحْينا}؛ أي: بحفظنا ومرأىً منَّا وعلى مرضاتنا، {ولا تخاطِبْني في الذين ظلموا}؛ أي: لا تراجِعْني في إهلاكهم، {إنَّهم مُغْرَقون}؛ أي: قد حقَّ عليهم القولُ، ونَفَذَ فيهم القدرُ.
(37) (
﴿وَٱصۡنَعِ ٱلۡفُلۡكَ بِأَعۡيُنِنَا وَوَحۡيِنَا﴾) و زیر نظر ما و به فرمان ما کشتی را بساز، (
﴿وَلَا تُخَٰطِبۡنِي فِي ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ﴾) و در مورد هلاک ساختن ستمگران به من مراجعه نکن. (
﴿إِنَّهُم مُّغۡرَقُونَ﴾) بیگمان آنان غرق خواهند شد؛ یعنی فرمان و تقدیر من در مورد آنها نافذ شده است.
#
{38} فامتثلَ أمر ربِّه، وجَعَلَ يصنع الفلك، {وكلما مرَّ عليه ملأ من قومِهِ}: ورأوا ما يصنع، {سَخِروا منه قال إن تَسْخَروا منَّا}: الآن، {فإنَّا نسخَرُ منكم كما تسخَرونَ}.
(38) پس نوح از دستور پروردگارش اطاعت نمود و شروع به ساختن کشتی کرد، (
﴿وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيۡهِ مَلَأٞ مِّن قَوۡمِهِۦ﴾) و هرگاه گروهی از اشراف قومش بر او میگذشتند و میدیدند که او کشتی میسازد، (
﴿سَخِرُواْ مِنۡهُۚ قَالَ إِن تَسۡخَرُواْ مِنَّا فَإِنَّا نَسۡخَرُ مِنكُمۡ كَمَا تَسۡخَرُونَ فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ مَن يَأۡتِيهِ عَذَابٞ يُخۡزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيۡهِ عَذَابٞ مُّقِيمٌ﴾) او را مسخره میکردند.
[نوح] میگفت: اگر شما اکنون ما را مسخره میکنید، ما هم شما را مسخره خواهیم کرد.
#
{39} {فسوفَ تعلمونَ مَن يأتيه عذابٌ يُخْزيه ويَحِلُّ عليه عذابٌ مقيمٌ}: نحنُ أم أنتم؟ وقد علموا ذلك حين حلَّ بهم العقاب.
(39) آنگاه خواهید دانست که عذاب رسواکننده و پاینده بر چه کسی فرود میآید. و هنگامی که عذاب بر آنان فرود آمد، این حقیقت را دریافتند.
#
{40} {حتَّى إذا جاء أمرُنا}؛ أي: قدرُنا بوقتِ نزول العذاب بهم، {وفار التنُّور}؛ أي: أنزل الله السماء بالماء المنهمر، وفجَّر الأرض كلَّها عيوناً، حتى التنانير التي هي محلُّ النار في العادة وأبعد ما يكون عن الماء تفجَّرت، فالتقى الماءُ على أمرٍ قد قُدِرَ، {قُلْنا} لنوح: {احملْ فيها مِن كلٍّ زوجين اثنين}؛ أي: من كلِّ صنف من أصناف المخلوقات ذكر وأنثى؛ لتبقى مادَّة سائر الأجناس، وأما بقيَّة الأصناف الزائدة عن الزوجين؛ فلأنَّ السفينة لا تُطيق حملها، {وأهْلَكَ إلاَّ مَن سَبَقَ عليه القولُ}: ممَّن كان كافراً؛ كابنه الذي غرق. {ومَنْ آمن و} ـ الحال أنه ـ {ما آمَنَ معه إلا قليلٌ}.
(40) (
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَمۡرُنَا﴾) تا آنگاه که تقدیر و حکم ما در خصوص نازل شدن عذاب بر آنان در رسید. (
﴿وَفَارَ ٱلتَّنُّورُ﴾) و آب از تنور فوران کرد؛ یعنی خداوند از آسمان آب فراوانی فرستاد، و تمام زمین به صورت چشمههای جوشان درآمد، حتی تنورها، که معمولاً جای آتش میباشند و خیلی از آب دور هستند، آب از آنها فوران کرد و
[ارتفاع] آب به جایی رسید که مقدر شده بود. (
﴿قُلۡنَا﴾)
[آنگاه] به نوح گفتیم: (
﴿ٱحۡمِلۡ فِيهَا مِن كُلّٖ زَوۡجَيۡنِ ٱثۡنَيۡنِ﴾) از هر مخلوقی، نر و مادهای را سوار کشتی کن تا جنس آنها باقی بماند؛ زیرا کشتی، بیشتر از یک نر و ماده را نمیتواند حمل کند. (
﴿وَأَهۡلَكَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيۡهِ ٱلۡقَوۡلُ﴾) و خاندان خود را در آن سوار کن، مگر کسانی از کافران که فرمان هلاکشان از پیش صادر شده است، مانند پسرش که غرق شد. (
﴿وَمَنۡ ءَامَنَ﴾) و کسانی را که ایمان آوردهاند
[سوار کن] در حالی که، (
﴿وَمَآ ءَامَنَ مَعَهُۥٓ إِلَّا قَلِيلٞ﴾) جز افراد اندکی بدو ایمان نیاورده بودند.
#
{41} {وقال} نوحٌ لمن أمره الله أن يحمِلَهم: {ارْكَبوا فيها بسم الله مَجْريها ومُرْساها}؛ أي: تجري على اسم الله وترسي [على اسم الله وتجري] بتسخيره وأمره. {إنَّ ربِّي لغفورٌ رحيمٌ}: حيث غَفَرَ لنا، ورَحِمنا، ونجَّانا من القوم الظالمين.
(41) (
﴿وَقَالَ﴾) و نوح به کسانی که خداوند دستور داده بود تا آنها را بر کشتی سوار نماید،
گفت: (
﴿ٱرۡكَبُواْ فِيهَا بِسۡمِ ٱللَّهِ مَجۡرٜىٰهَا وَمُرۡسَىٰهَآ﴾) در آن سوار شوید، روان شدن و لنگر انداختنش به نام و فرمان خداست. (
﴿إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾) بیگمان پروردگارم آمرزنده و مهربان است؛ ما را عفو کرد و بر ما رحم نمود و از گروه ستمکاران رهایمان بخشید.
#
{42} ثم وصف جريانَها كأنَّا نشاهدها، فقال: {وهي تجري بهم}؛ أي: بنوح ومَنْ رَكِبَ معه {في موج كالجبال}: والله حافِظُها، وحافظُ أهلها، {ونادى نوحٌ ابنَه}: لما ركب ليركبَ معه، {وكان} ابنُه {في مَعْزِل}: عنهم حين ركبوا؛ أي: مبتعداً، وأراد منه أن يقرب ليركبَ، فقال له: {يا بنيَّ اركب معنا ولا تَكُن مع الكافرين}: فيصيُبك ما يصيبهم.
(42) سپس حرکت و روان شدن کشتی را آنگونه توصیف نمود که انگار آن را مشاهده میکنیم.
پس فرمود: (
﴿وَهِيَ تَجۡرِي بِهِمۡ﴾) کشتی، نوح و کسانی را که همراه او در آن بودند، (
﴿فِي مَوۡجٖ كَٱلۡجِبَالِ﴾) در میان امواجی کوه آسا میبرد، و خداوند حافظ و نگاهبان کشتی و اهل آن بود، (
﴿وَنَادَىٰ نُوحٌ ٱبۡنَهُۥ﴾) و نوح هنگامی که سوار شد، پسرش را صدا کرد تا با او سوار شود، (
﴿وَكَانَ فِي مَعۡزِلٖ﴾) و پسر در کناری بود. هنگامی که آنها سوار شدند؛ از وی خواست که نزدیک شود تا سوار شود.
بنابراین به او گفت: (
﴿يَٰبُنَيَّ ٱرۡكَب مَّعَنَا وَلَا تَكُن مَّعَ ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾) پسر جان! با ما سوار شو، و با کافران مباش تا
[مبادا] به تو برسد آنچه را که به آنان میرسد.
#
{43} فقال ابنُه مكذِّباً لأبيهِ أنَّه لا ينجو إلاَّ مَنْ رَكِبَ [معه] السفينة: {سآوي إلى جبل يَعْصِمُني من الماء}؛ أي: سأرتقي جبلاً أمتنع به من الماء. فقال نوحٌ: {لا عاصِمَ اليوم من أمرِ الله إلاّ مَن رَحِمَ}: فلا يعصمُ أحداً جبلٌ ولا غيرُه، ولو تسبَّب بغاية ما يمكِنُه من الأسباب؛ لَمَا نجا إن لم يُنْجِهِ الله، {وحال بينَهما الموجُ فكانَ} الابنُ {من المغرَقين}.
(43) (
﴿قَالَ﴾) پسر نوح گفتۀ پدرش را تکذیب کرد که میگفت:
«هیچ کس نجات نخواهد یافت، جز کسانی که سوار کشتی شوند» و گفت: (
﴿سََٔاوِيٓ إِلَىٰ جَبَلٖ يَعۡصِمُنِي مِنَ ٱلۡمَآءِ﴾) به بالای کوهی میروم و خودم را از آب محفوظ میدارم. (
﴿قَالَ﴾) نوح گفت: (
﴿لَا عَاصِمَ ٱلۡيَوۡمَ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِ إِلَّا مَن رَّحِمَ﴾) امروز هیچ نگاهدارندهای نیست، مگر کسی که مشمول رحمت خدا بگردد. پس کوه یا چیزی دیگر، هیچ کسی را در امان نخواهد داشت گرچه بالاترین اسبابِ ممکن را برای نجات وحفاظت خود اختیار نماید. و اگر خداوند او را نجات ندهد، هرگز نجات پیدا نخواهد کرد.(
﴿وَحَالَ بَيۡنَهُمَا ٱلۡمَوۡجُ فَكَانَ مِنَ ٱلۡمُغۡرَقِينَ﴾) و موج میان آنان حایل آمد و پسر از غرق شدگان گردید.
#
{44} فلمَّا أغرَقَهم الله ونجَّى نوحاً ومن معه؛ و {قيل يا أرضُ ابلَعي ماءَك}: الذي خرج منك، والذي نزل إليك، ابلعي الماء الذي على وجهك، {ويا سماءُ أقلِعي}: فامتَثَلَتا لأمر الله، فابتلعتِ الأرضُ ماءها، وأقلعتِ السماء فنضب الماء من الأرض، {وقُضِيَ الأمرُ}: بهلاك المكذِّبين ونجاة المؤمنين، {واسْتَوَت} السفينةُ {على الجوديِّ}؛ أي: أرست على ذلك الجبل المعروف في أرض الموصل، {وقيلَ بُعداً للقوم الظالمين}؛ أي: أُتْبِعوا بهلاكهم لعنةً وبُعداً وسُحْقاً لا يزال معهم.
(44) (
﴿وَ﴾) و هنگامی که خداوند آنها را غرق نمود و نوح و همراهانش را نجات داد، (
﴿قِيلَ يَٰٓأَرۡضُ ٱبۡلَعِي مَآءَكِ﴾) گفته شد: ای زمین! آبی که از تو بیرون آمده و آبی که از آسمان بر تو فرود آمده است ـ و اکنون بر روی تو میباشد ـ همه را فرو ببر. (
﴿وَيَٰسَمَآءُ أَقۡلِعِي﴾) و ای آسمان! از باریدن بایست. پس زمین و آسمان دستور خداوند را به جای آوردند؛ زمین آبش را فرو برد، و آسمان از باریدن باز ایستاد. (
﴿وَغِيضَ ٱلۡمَآءُ﴾) و آب از زمین فرو نشانده شد، (
﴿وَقُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ﴾) و فرمان هلاک شدن تکذیب کنندگان و نجات یافتن مؤمنان اجرا گردید. (
﴿وَٱسۡتَوَتۡ عَلَى ٱلۡجُودِيِّ﴾) و کشتی بر آن کوه معروف در سرزمین موصل لنگر انداخت، (
﴿وَقِيلَ بُعۡدٗا لِّلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) و گفته شد: نابود باد گروه ستمکاران؛ یعنی پس از هلاک شدنشان، لعنت و دوری از رحمت خدا و عذاب همواره به دنبال آنهاست.
#
{45} {ونادى نوحٌ ربَّه فقالَ ربِّ إنَّ ابني من أهلي وإنَّ وعدَكَ الحقُّ}؛ [أي]: وقد قلتَ لي: فاحملْ فيها من كلٍّ زوجين اثنين وأهلَكَ، ولن تُخْلِفَ ما وَعَدْتَني به. لعلَّه عليه الصلاة والسلام ـ حملتْه الشفقةُ وأنَّ الله وعده بنجاة أهلِهِ ـ ظنَّ أنَّ الوعد لعمومهم؛ مَن آمن ومَن لم يؤمن؛ فلذلك دعا ربَّه بذلك الدُّعاء، ومع هذا؛ ففوَّض الأمر لحكمة الله البالغة.
(45) (
﴿وَنَادَىٰ نُوحٞ رَّبَّهُۥ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ٱبۡنِي مِنۡ أَهۡلِي وَإِنَّ وَعۡدَكَ ٱلۡحَقُّ﴾) و نوح پروردگارش را صدا زد و گفت: پروردگارا ! پسرم از خاندان من است، و وعدۀ تو راست است،
و تو به من فرمودی: ﴿قُلۡنَا ٱحۡمِلۡ فِيهَا مِن كُلّٖ زَوۡجَيۡنِ ٱثۡنَيۡنِ وَأَهۡلَكَ﴾ «از هر جنسی دو تن [نر و ماده] در آن سوار کن، و خاندان خودت را»، و تو وعدهای را که به من دادهای، خلاف نخواهی کرد. شاید نوح -علیه السلام- به خاطر دلسوزی برای پسرش و اینکه خداوند به او وعده داده بود که خاندانش را نجات دهد گمان برده بود این وعده برای همۀ آنهاست؛ هم برای کسانی که ایمان آوردهاند و نیز برای کسانی که ایمان نیاوردهاند. پس این درخواست را از پروردگار کرد. و با این وجود،
مسئله را به حکمت رسا و کامل خداوند سپرد و گفت: (
﴿ وَأَنتَ أَحۡكَمُ ٱلۡحَٰكِمِينَ﴾) و تو داورترین داورانی، و دادگرترین دادگرانی.
#
{46} فقال اللهُ له: {إنَّه ليس من أهلك}: الذين وعدتُك بإنجائهم، {إنَّه عملٌ غيرُ صالح}؛ أي: هذا الدُّعاء الذي دعيتَ به لنجاة كافر لا يؤمنُ بالله ولا رسوله، {فلا تَسْألْنِ ما ليس لك به علمٌ}؛ أي: ما لا تعلم عاقبته ومآله، وهل يكون خيراً أو غير خير. {إني أعظُك أن تكونَ من الجاهلين}؛ أي: إني أعظُك وعظاً تكون به من الكاملين، وتنجو به من صفات الجاهلين.
(46) خداوند به او فرمود: (
﴿إِنَّهُۥ لَيۡسَ مِنۡ أَهۡلِكَ﴾) او
[پسرت] از خاندانت نیست که تو را به نجات دادنشان وعده دادم، (
﴿إِنَّهُۥ عَمَلٌ غَيۡرُ صَٰلِحٖ﴾) دعای تو برای نجات یافتن انسان کافری که به خدا و پیامبرش ایمان ندارد، مصداقی از کار ناشایست است. (
﴿فَلَا تَسَۡٔلۡنِ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌ﴾) بنابراین آنچه را که سرانجام و خوب و بد بودن آن را نمیدانی، از من مخواه. (
﴿إِنِّيٓ أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ﴾) من به تو پندی میدهم که با التزام به آن، از زمرۀ افراد کامل خواهی شد و به وسیلۀ آن پند، از صفتها و ویژگیهای نادانان رهایی خواهی یافت.
#
{47} فحينئذٍ ندمَ نوحٌ عليه السلام ندامةً شديدةً على ما صَدَرَ منه، و {قال ربِّ إنِّي أعوذُ بك أن أسألَكَ ما ليس لي به علمٌ وإلاَّ تَغْفِرْ لي وترحَمْني أكن من الخاسرينَ}: فبالمغفرة والرحمة ينجو العبدُ من أن يكون من الخاسرين. ودلَّ هذا على أنَّ نوحاً عليه السلام لم يكنْ عندَه علمٌ بأنَّ سؤاله لربِّه في نجاة ابنه محرَّمٌ داخلٌ في قوله: {ولا تخاطِبْني في الذين ظَلَموا إنَّهم مغرقونَ}، بل تعارض عندَه الأمران، وظنَّ دخوله في قوله: {وأهلَكَ}، وبعد هذا تبيَّن له أنَّه داخلٌ في المنهيِّ عن الدعاء لهم والمراجعة فيهم.
(47) در این هنگام نوح ـ علیه السلام ـ به شدّت از کاری که از او سر زده بود،
پشیمان شد و گفت: (
﴿رَبِّ إِنِّيٓ أَعُوذُ بِكَ أَنۡ أَسَۡٔلَكَ مَا لَيۡسَ لِي بِهِۦ عِلۡمٞۖ وَإِلَّا تَغۡفِرۡ لِي وَتَرۡحَمۡنِيٓ أَكُن مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ﴾) پروردگارا! من به تو پناه میبرم از اینکه چیزی را از تو بخواهم که بدان آگاه نباشم، و اگر مرا نیامرزی و بر من رحم ننمایی، از زیانکاران خواهم بود. پس آمرزش و رحمت خدا، بنده را ازاینکه از زیانکاران بگردد، نجات میدهد. و این دلالت مینماید که نوح ـ علیه السلام ـ نمیدانست طلب او از پروردگارش، مبنی بر نجات دادنِ پسرش، حرام و غیر جایز است، و در
﴿وَلَا تُخَٰطِبۡنِي فِي ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ إِنَّهُم مُّغۡرَقُونَ﴾ داخل است؛ یعنی در مورد ستمکاران با من گفتگو مکن، چرا که آنان غرق خواهند شد. بلکه این مطلب در نزد او مشتبه شد، و او گمان برد که پسرش در فرمودۀ الهی
﴿وَأَهۡلَكَ﴾ داخل است، اما بعداً برای نوح روشن شد که پسرش در زمرۀ کسانی است که نباید برای آنها دعا کرد، و در مورد هلاک ساختن آنان به خدا مراجعه نمود.
#
{48} {قيل يا نوحُ اهبطْ بسلام منَّا وبركاتٍ عليك وعلى أمم ممَّن معكَ}: من الآدميين وغيرهم من الأزواج التي حملها معه، فبارك الله في الجميع، حتى ملؤوا أقطار الأرض ونواحيها {وأممٌ سنمتِّعهم}: في الدُّنيا، {ثم يمسُّهم منَّا عذابٌ أليمٌ}؛ أي: هذا الإنجاء ليس بمانع لنا من أنَّ مَنْ كَفَرَ بعد ذلك؛ أحلَلْنا به العقاب، وإنْ مُتِّعوا قليلاً؛ فسيؤخذون بعد ذلك.
(48) (
﴿قِيلَ يَٰنُوحُ ٱهۡبِطۡ بِسَلَٰمٖ مِّنَّا وَبَرَكَٰتٍ عَلَيۡكَ وَعَلَىٰٓ أُمَمٖ مِّمَّن مَّعَكَ﴾) گفته شد: ای نوح! به سلامتی از سوی ما و همراه با برکتی فرود آمده بر تو و بر امتهایی از آدمیان و غیر آنان که با تو هستند و با خود سوار کشتی کردهای، فرود آی. پس خداوند به همه برکت داد به گونهای که تمام دنیا را
[دوباره] پر کردند. (
﴿وَأُمَمٞ سَنُمَتِّعُهُمۡ ثُمَّ يَمَسُّهُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٞ﴾) و ملتها و گروههای دیگری را در دنیا از نعمتها بهرهمند میسازیم، سپس عذابی دردناک از سوی ما بدانان میرسد؛ یعنی این نجات دادن مانع آن نمیشود که چنانچه کسی پس از آن کفر بورزد، او را عذاب ندهیم. گرچه ممکن است مدت اندکی در دنیا بهرهمند شوند، اما بعد از آن آنان را خواهیم گرفت.
#
{49} قال الله لنبيِّه محمد - صلى الله عليه وسلم - بعدما قصَّ عليه هذه القصة المبسوطة التي لا يعلمها إلاَّ مَنْ مَنَّ عليه برسالته: {تلك من أنباء الغيبِ نوحيها إليكَ ما كنتَ تعلمُها أنت ولا قومُك مِن قَبْلِ هذا}: فيقولوا: إنَّه كان يعلمها؛ فاحمدِ الله واشكُرْه واصبرْ على ما أنت عليه من الدِّين القويم والصِّراط المستقيم والدَّعوة إلى الله. {إنَّ العاقبةَ للمتَّقين}: الذين يتَّقون الشرك وسائر المعاصي، فستكون لك العاقبةُ على قومِكَ كما كانت لنوح على قومِهِ.
(49) خداوند متعال بعد از اینکه این داستان مفصّل را برای پیامبرش تعریف نمود؛ داستانی که جز کسی که خداوند با اعطای رسالتش به او بر وی منّت نهاده باشد، آن را نمیداند،
میفرماید: (
﴿تِلۡكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَيۡبِ نُوحِيهَآ إِلَيۡكَۖ مَا كُنتَ تَعۡلَمُهَآ أَنتَ وَلَا قَوۡمُكَ مِن قَبۡلِ هَٰذَا﴾) این از خبرهای غیب است که آن را به تو وحی میکنیم، تو و قومت قبلاً آن را نمیدانستید،
تا قومت به شما بگویند: قبلاً آن را میدانست. پس خداوند را ستایش بگو و سپاس او را به جای آور و بر دینش استوار باش و بر راه راستی که در پیش گرفتهای و بر دعوت به سوی او شکیبایی کن. (
﴿إِنَّ ٱلۡعَٰقِبَةَ لِلۡمُتَّقِينَ﴾) همانا سرانجامِ
[نیک] از آنِ پرهیزگاران است؛ کسانی که از شرک و سایر گناهان دوری میکنند. پس همان طور که سرانجام و پایان نیک از آنِ نوح شد، تو هم سرانجام بر قومت پیروز میشوی.
{وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُفْتَرُونَ (50) يَاقَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى الَّذِي فَطَرَنِي أَفَلَا تَعْقِلُونَ (51) وَيَاقَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا وَيَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِكُمْ وَلَا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِينَ (52) قَالُوا يَاهُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَيِّنَةٍ وَمَا نَحْنُ بِتَارِكِي آلِهَتِنَا عَنْ قَوْلِكَ وَمَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ (53) إِنْ نَقُولُ إِلَّا اعْتَرَاكَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ قَالَ إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ وَاشْهَدُوا أَنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ (54) مِنْ دُونِهِ فَكِيدُونِي جَمِيعًا ثُمَّ لَا تُنْظِرُونِ (55) إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (56) فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ وَيَسْتَخْلِفُ رَبِّي قَوْمًا غَيْرَكُمْ وَلَا تَضُرُّونَهُ شَيْئًا إِنَّ رَبِّي عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ (57) وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا هُودًا وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَنَجَّيْنَاهُمْ مِنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ (58) وَتِلْكَ عَادٌ جَحَدُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا رُسُلَهُ وَاتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ (59) وَأُتْبِعُوا فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَا إِنَّ عَادًا كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلَا بُعْدًا لِعَادٍ قَوْمِ هُودٍ (60)}.
وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ مُفْتَرُونَ و به سوي عاد برادرشان هود را فرستاديم،
گفت: «اي قوم من! خدا را بپرستيد که جز او معبودي نداريد. شما دروغگوياني بيش نيستيد.
يَا قَوْمِ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى الَّذِي فَطَرَنِي أَفَلاَ تَعْقِلُونَ اي قوم من! در برابر تبليغ رسالت و بيان آن پاداشي از شما نمي خواهم، پاداش من تنها بر عهدۀ کسي است که مرا آفريده است؛ آيا نمي فهميد؟
وَيَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمَاء عَلَيْكُم مِّدْرَارًا وَيَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِكُمْ وَلاَ تَتَوَلَّوْاْ مُجْرِمِينَ و اي قوم من! از پروردگارتان آمرزش بخواهيد، آنگاه به سوي او برگرديد تا آسمان را بر شما ريزنده و بارنده کند و تواني بر توانتان بيافزاييد و گناهکارانه روي برنتابيد.
قَالُواْ يَا هُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَيِّنَةٍ وَمَا نَحْنُ بِتَارِكِي آلِهَتِنَا عَن قَوْلِكَ وَمَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ گفتند: «اي هود! تو دليلي براي ما نياورده اي و ما به خاطر سخن تو خدايان خود را ترک نخواهيم کرد و به تو ايمان نمي آوريم».
إِن نَّقُولُ إِلاَّ اعْتَرَاكَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوَءٍ قَالَ إِنِّي أُشْهِدُ اللّهِ وَاشْهَدُواْ أَنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ جز اين چيزي دربارۀ تو نمي گوييم که يکي از خدايان ما به تو بلايي رسانده است .
گفت: «خدا را گواه مي گيرم و شما
(هم) گواه باشيد که من از آنچه شما مي پرستيد و شريک خدا مي سازيد بيزارم»
مِن دُونِهِ فَكِيدُونِي جَمِيعًا ثُمَّ لاَ تُنظِرُونِ به جز خدا
(از تمامي معبودانتان متنفرم، پس) همگي به نيرنگ و چاره جويي بپردازيد و مرا مهلت ندهيد.
إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللّهِ رَبِّي وَرَبِّكُم مَّا مِن دَآبَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ من بر خداوند، پروردگار خود و پروردگار شما توکل نموده ام، هيچ جنبده اي نيست مگر اينکه خداوند بر او تسلط دارد، بي گمان پروردگارم بر راه راست قرار دارد.
فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقَدْ أَبْلَغْتُكُم مَّا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ وَيَسْتَخْلِفُ رَبِّي قَوْمًا غَيْرَكُمْ وَلاَ تَضُرُّونَهُ شَيْئًا إِنَّ رَبِّي عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ پس اگر روي بگردانيد من آنچه را ه با آن به سوي شما مأمور شدم به شما رساندم، پروردگارم قومي ديگر را به جاي شما مي نشاند، و شما کمترين زياني به او نمي رسانيد. همانا پروردگارم بر همه چيز نگاهبان است.
وَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا نَجَّيْنَا هُودًا وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَنَجَّيْنَاهُم مِّنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ و هنگامي که فرمان ما در رسيد هود و کساني را که همراه او ايمان آورده بودند به
(واسطۀ ) رحمتي از جانب خويش نجات داديم و ايشان را از عذاب سخت و شديد رهانيديم.
وَتِلْكَ عَادٌ جَحَدُواْ بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْاْ رُسُلَهُ وَاتَّبَعُواْ أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ و اين قوم عاد بودند که آيات پروردگارشان را انکار کردند و از فرستادگانش سرپيچي نمودند، و از دستور هر سرکش ستيزه جويي پيروي کردند.
وَأُتْبِعُواْ فِي هَـذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلا إِنَّ عَادًا كَفَرُواْ رَبَّهُمْ أَلاَ بُعْدًا لِّعَادٍ قَوْمِ هُودٍ و در اين دنيا دچار نفرين شدند و در روز قيامت نيز هان! عاد به خداي خود کافر شدند. هان بر عاد قوم هود نفرين باد.
#
{50} أي: {و} أرسلنا {إلى عادٍ}: وهم القبيلة المعروفة في الأحقاف من أرض اليمن، {أخاهم}: في النسب، {هوداً}: ليتمكَّنوا من الأخذ عنه والعلم بصدقه، فقال لهم: {اعبُدوا الله ما لكم من إلهٍ غيرُه إنْ أنتُم إلاَّ مفتَرون}؛ أي: أمرهم بعبادة الله وحده، ونهاهم عمَّا هم عليه من عبادة غير الله، وأخبرهم أنَّهم قد افتَرَوا على الله الكذب في عبادتهم لغيره وتجويزهم لذلك، ووَضَّحَ لهم وجوب عبادة الله وفساد عبادة ما سواه.
(50) (
﴿وَإِلَىٰ عَادٍ أَخَاهُمۡ هُودٗا﴾) و به سوی قوم عاد ـ قبیلۀ معروفی که در احقاف یمن زندگی میکردندـ برادرشان هود را فرستادیم تا بتوانند از او یاد بگیرند و در صداقت و راستی او علم حاصل کنند. (
﴿قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓۖ إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا مُفۡتَرُونَ﴾) گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید که جز او معبود برحقی ندارید. شما دروغگویانی بیش نیستید؛ یعنی آنها را به پرستش خدا دستور داد، و از پرستش غیر او که بر آن بودند، نهی کرد، و به آنان خبر داد که آنها در عبادت کردن غیر خدا به او دروغ میبندند، و در روا دانستن آن دروغگو هستند. و برای آنها توضیح داد که پرستش خدا، واجب؛ و عبادت غیر او، باطل است.
#
{51} ثم ذكر عدم المانع لهم من الانقياد، فقال: {يا قومِ لا أسألُكم عليه أجراً}؛ أي: غرامة من أموالكم على ما دعوتكم إليه فتقولوا: هذا يريدُ أن يأخذَ أموالنا، وإنما أدعوكم وأعلِّمكم مجاناً. {إن أجْرِيَ إلاَّ على الذي فطرني أفلا تعقلون}: ما أدعوكم إليه وأنَّه موجبٌ لقبوله، منتفٍ المانع عن ردِّه.
(51) سپس به بیان این مطلب پرداخت که هیچ مانعی برای اطاعت نکردن آنها وجود ندارد و گفت: (
﴿ يَٰقَوۡمِ لَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا﴾) ای قوم من! در برابر دعوت، چیزی از اموالتان را نمیگیرم تا مبادا بگویید میخواهد مالهای ما را بگیرد، بلکه شما را بدون هیچ توقع و انتظاری دعوت و تعلیم میدهم. (
﴿إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱلَّذِي فَطَرَنِيٓۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ﴾) پاداش من تنها بر عهدۀ کسی است که مرا آفریده است. آیا آنچه را که شما را به سوی آن فرا میخوانم، درک نمیکنید و نمیدانید که این چیزها موجب قبول کردن دعوت من است و دلیلی برای عدم پذیرش آن وجود ندارد؟!
#
{52} {ويا قوم استغفروا ربكم}: عما مضى منكم، {ثم توبوا إليه}: فيما تستقبلونه بالتوبة النَّصوح والإنابة إلى الله تعالى؛ فإنَّكم إذا فعلتم ذلك؛ {يُرْسِل السماءَ عليكُم مِدْراراً}: بكثرة الأمطار التي تَخْصُبُ بها الأرض ويكثر خيرها، {ويَزدْكم قوةً إلى قوَّتكم}: فإنَّهم كانوا من أقوى الناس، ولهذا قالوا: {من أشدُّ مِنَّا قوَّةً}، فوعدهم أنَّهم إن آمنوا زادهم قوَّةً إلى قوَّتهم، {ولا تتولَّوا}: عنه؛ أي: عن ربكم {مجرمين}؛ أي: مستكبرين عن عبادته، متجرِّئين على محارمه.
(52) (
﴿وَيَٰقَوۡمِ ٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّكُمۡ﴾) و ای قوم من! از پروردگارتان به خاطر گناهان گذشتۀ خود آمرزش بخواهید، (
﴿ثُمَّ تُوبُوٓاْ إِلَيۡهِ﴾) سپس در باقیماندۀ عمر خویش، با توبۀ واقعی از گناهان، به سوی خدا برگردید؛ زیرا وقتی این کار را بکنید، (
﴿يُرۡسِلِ ٱلسَّمَآءَ عَلَيۡكُم مِّدۡرَارٗا﴾) آسمان را بر شما ریزنده و بارنده میکند؟ یعنی بارانهای زیاد بر شما فرود خواهد آمد که زمین را آباد کرده و خیر آن را فراوان مینماید. (
﴿وَيَزِدۡكُمۡ قُوَّةً إِلَىٰ قُوَّتِكُمۡ﴾) و توانی بر توانتان میافزاید. و آنها قویترین مردم بودند،
بنابراین گفتند: ﴿مَنۡ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً﴾ چه کسی از ما قویتر و نیرومندتر است؟! بنابراین خداوند به آنها وعده داد که اگر ایمان بیاورند، توانایی آنها دو چندان خواهد شد. (
﴿وَلَا تَتَوَلَّوۡاْ مُجۡرِمِينَ﴾) و با سر باز زدن از پرستش خدا و جرأت بر ارتکاب امور حرام، گناهکارانه از پروردگارتان روی برنتابید.
#
{53} فقالوا رادِّين لقوله: {يا هودُ ما جئتَنا ببيِّنةٍ}: إن كان قصدُهم بالبينة البينة التي يقترحونها؛ فهذه غير لازمة للحقِّ، بل اللازم أن يأتي النبيُّ بآية تدلُّ على صحة ما جاء به، وإن كان قصدُهم أنه لم يأتهم ببيِّنة تشهدُ لما قاله بالصحة؛ فقد كذبوا في ذلك؛ فإنَّه ما جاء نبيٌّ لقومه إلاَّ وبعث الله على يديه من الآيات ما يؤمن على مثله البشر، ولو لم يكن له آية إلاَّ دعوتُه إياهم لإخلاص الدين لله وحده لا شريك له، والأمر بكلِّ عمل صالح وخُلُق جميل، والنهي عن كلِّ خُلُق ذميم من الشرك بالله والفواحش والظُّلم وأنواع المنكرات، مع ما هو مشتملٌ عليه هودٌ عليه السلام من الصفات التي لا تكون إلاَّ لخيار الخلق وأصدقهم، لكفى بها آيات وأدلة على صدقه، بل أهل العقول وأولو الألباب يرون أنَّ هذه الآية أكبر من مجرَّد الخوارق التي يراها بعض الناس هي المعجزات فقط.
ومن آياته وبيِّناته الدالة على صدقه أنَّه شخصٌ واحدٌ، ليس له أنصار ولا أعوان، وهو يصرخُ في قومه ويناديهم ويعجِزُهم ويقول لهم: إنِّي توكلتُ على الله ربِّي وربكم، {إنِّي أُشْهِدُ اللهَ واشْهَدوا أنِّي بريءٌ مما تشرِكونَ. من دونِهِ فكيدوني جميعاً ثم لا تُنظِرونِ}: وهم الأعداءُ الذين لهم السَّطوة والغَلَبة، ويريدون إطفاء ما معه من النور بأيِّ طريق كان، وهو غير مكترث منهم ولا مبال بهم، وهم عاجزون لا يقدرون أن ينالوه بشيءٍ من السُّوء، إنِّ في ذلك لآيات لقوم يعقلون. وقولهم: {وما نحنُ بتارِكي آلهتنا عن قولِكَ}؛ أي: لا نترك عبادةَ آلهتنا لمجرَّد قولِكَ الذي ما أقمتَ عليه بيِّنةً بزعمهم. {وما نحنُ لك بمؤمنينَ}: وهذا تأييس منهم لنبيِّهم هودٍ عليه السلام في إيمانهم، وأنهم لا يزالون في كفرهم يعمهون.
(53) آنان سخن هود را رد کردند و گفتند: (
﴿يَٰهُودُ مَا جِئۡتَنَا بِبَيِّنَةٖ﴾) ای هود! تو دلیلی برای ما نیاوردهای. اگر منظورشان دلیلی بود که آنها پیشنهاد میکردند، لزومی ندارد چنین دلیلی ارائه شود، بلکه پیامبر باید دلیلی بیاورد که بر صحت و درستی آنچه آورده است، دلالت نماید. و اگر منظورشان این بود که هود دلیلی برای آنها نیاورده است که بر صحت و درستی آنچه او گفته است دلالت نماید، دروغ گفتهاند؛ زیرا هیچ پیامبری برای قومش نیامده است مگر اینکه خداوند نشانهها و دلایلی در دست او قرار داده که با مشاهدۀ آنها، انسان ایمان میآورد. هود آنها را به داشتن اخلاص در دین و عبادت خداوند بیشریک دعوت کرد، و آنها را به هرکار شایسته و اخلاق زیبایی فرمان داد،
و از هر اخلاق ناپسند از قبیل: شرک ورزیدن به خدا، و زشتیها و ستم، و انواع منکرات نهی کرد. این موضوع و ویژگیهایی که هود دارا بود ـ و کسی جز بندگان برگزیدۀ خدا و راستگوترین آنان از آن برخوردار نیست ـ بهترین دلیل و نشانه بر صداقت او میباشد. و از نظر عقلا و خردمندان، این نشانه، از ارائۀ معجزه و امور خارق العاده که بعضی مردم فقط آن را معجزه میدانند، بزرگتر است. و از نشانهها و دلایلی که بر صداقت او دلالت میکرد، این بود که او تنها بود و یاور و مددکاری نداشت،
اما در میان قومش فریاد توحید را سر داد و آنها را فراخواند و ناتوان به حساب آورد و گفت: ﴿إِنِّي تَوَكَّلۡتُ عَلَى ٱللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُم﴾ من بر خدا توکل نمودهام که پروردگار من و پروردگار شماست.
﴿قَالَ إِنِّيٓ أُشۡهِدُ ٱللَّهَ وَٱشۡهَدُوٓاْ أَنِّي بَرِيٓءٞ مِّمَّا تُشۡرِكُونَ مِن دُونِهِۦۖ فَكِيدُونِي جَمِيعٗا ثُمَّ لَا تُنظِرُونِ﴾ من خدا را گواه میگیرم، و شما
[هم] گواه باشید که از آنچه شما میپرستید و شریک خدا میسازید، بیزارم. پس همگی به نیرنگ و چارهجویی بپردازید، و مرا مهلت ندهید. و آنان دشمن بودند، و قدرت و نیرو داشتند، و میخواستند نور و روشنایی هود را به هر طریق ممکن خاموش کنند؛ اما به آنها اعتنا نکرد، و نتوانستند کوچکترین زیانی به او برسانند. همانا در این چیزها، برای کسانی که میفهمند، نشانههاست. (
﴿وَمَا نَحۡنُ بِتَارِكِيٓ ءَالِهَتِنَا عَن قَوۡلِكَ﴾) و ما پرستش خدایان خود را به خاطر سخن تو ـ که به ادعای آنها دلیلی بر آن نیاورده بود ـ ترک نخواهیم کرد. (
﴿وَمَا نَحۡنُ لَكَ بِمُؤۡمِنِينَ﴾) و ما به تو ایمان نمیآوریم. و آنها با این سخن، هود را از ایمان آوردنشان ناامید کردند، و همچنان در کفر خود سرگردان ماندند.
#
{54} {إن نقولُ}: فيك {إلاَّ اعتراكَ بعضُ آلهتنا بسوءٍ}؛ أي: أصابتك بخبال وجنون، فصرتَ تَهْذي بما لا يُعْقَلُ؛ فسبحان من طبع على قلوب الظالمين! كيف جعلوا أصدقَ الخلق الذي جاء بأحقِّ الحقِّ بهذه المرتبة التي يستحي العاقل من حكايتها عنهم، لولا أنَّ الله حكاها عنهم؟!
(54) (
﴿إِن نَّقُولُ﴾) دربارۀ تو چیزی جز این نمیگوییم که (
﴿إِلَّا ٱعۡتَرَىٰكَ بَعۡضُ ءَالِهَتِنَا بِسُوٓءٖ﴾) یکی از خدایان ما تو را دیوانه کرده است به گونهای که چیزی را که نمیفهمی، بر زبان آورده و هذیان میگویی. پاک است خداوند که بر دلهای ستمکاران مهر زده است! چگونه راستگوترین مردم را که همراه با بزرگترین حق نزد آنها آمده بود، در این جایگاه قرار دادند، که اگر خداوند سخن آنها را حکایت نکرده بود، فرد عاقل از حکایت آن شرم میکرد.
#
{55} ولهذا بيَّن هودٌ عليه الصلاة والسلام أنه واثقٌ غاية الوثوق أنَّه لا يصيبُه منهم ولا من آلهتهم أذىً، فقال: {إنِّي أُشْهِدُ الله واشْهَدوا أنِّي بريءٌ مما تشركون. من دونِهِ فكيدوني جميعاً}؛ أي: اطلبوا لي الضَّرر كلُّكم بكلِّ طريق تتمكَّنون بها منِّي، {ثم لا تُنظِرونِ}؛ أي: لا تمهلوني.
(55) بنابراین هود ـ علیه الصلاة والسلام ـ بیان کرد که او کاملاً مطمئن است که از جانب آنها و معبودانشان بلا و رنجی به او نخواهد رسید،
پس گفت: (
﴿ إِنِّيٓ أُشۡهِدُ ٱللَّهَ وَٱشۡهَدُوٓاْ أَنِّي بَرِيٓءٞ مِّمَّا تُشۡرِكُونَ مِن دُونِهِۦۖ فَكِيدُونِي جَمِيعٗا﴾) من خدا را گواه میگیرم و شما
[هم] گواه باشید که از آنچه شما میپرستید و شریک خدا میسازید، بیزارم. پس همگی به هر طریق ممکن برای رساندن ضرر به من بکوشید، (
﴿ثُمَّ لَا تُنظِرُونِ﴾) و مرا مهلت ندهید.
#
{56} {إني توكلتُ على الله}؛ أي: اعتمدت في أمري كلِّه على الله، {ربِّي وربِّكم}؛ أي: هو خالق الجميع ومدبِّرنا وإيَّاكم، وهو الذي ربَّانا. {ما من دابَّةٍ إلاَّ هو آخذٌ بناصيتها}: فلا تتحرَّك ولا تسكُن إلا بإذنِهِ؛ فلو اجتمعتُم جميعاً على الإيقاع بي، والله لم يسلِّطْكم عليَّ؛ لم تقدِروا على ذلك؛ فإن سلَّطكم فلحكمةٍ أرادَها. {إنَّ ربِّي على صراطٍ مستقيم}؛ أي: على عدل وقِسْطٍ وحكمةٍ وحمدٍ في قضائه وقَدَرِهِ و [في] شرعِهِ وأمره وفي جزائه وثوابه وعقابه، لا تخرجُ أفعالُه عن الصراط المستقيم التي يُحْمَد، ويُثنى عليه بها.
(56) (
﴿إِنِّي تَوَكَّلۡتُ عَلَى ٱللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُم﴾) من در همۀ کارهایم بر خدا توکل کردهام، و او آفرینندۀ همه چیز است، و به تدبیر امور ما و شما میپردازد، و اوست که ما را پرورش میدهد. (
﴿مَّا مِن دَآبَّةٍ إِلَّا هُوَ ءَاخِذُۢ بِنَاصِيَتِهَآ﴾) هیچ جنبندهای نیست مگر اینکه خداوند بر او تسلط دارد.پس حرکت نمیکند و از حرکت باز نمیایستد، مگر به فرمان خدا. بنابراین اگر همۀ شما جمع شوید تا به من بلا و زیانی برسانید، مادامی که خداوند شما را بر من مسلط نکرده باشد، نخواهید توانست زیانی به من برسانید؛ و اگر شما را بر من مسلط نماید، حتماً به خاطر حکمتی است که آن را خواسته است. (
﴿إِنَّ رَبِّي عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ﴾) همانا پروردگارم بر راه راست قرار دارد؛ یعنی بر راه دادگری و انصاف و حکمت قرار دارد، و در تقدیر و قضا و فرمان خویش و در سزا و پاداش، قابل حمد و ستایش است. هیچکدام از کارهایش از راه راست خارج نیست؛ راه راستی که ـ یکی از نعمتهای والاست و ـ بندگان، خدا را بر آن میستایند.
#
{57} {فإن تولَّوا}: عما دعوتُكم إليه، {فقد أبلغتكُم ما أُرْسِلْتُ به إليكم}: فلم يبقَ عليَّ تَبِعَةٌ من شأنكم، {ويستخلِفُ ربِّي قوماً غيركم}: يقومون بعبادته ولا يشرِكون به شيئاً، {ولا تضرُّونه شيئاً}: فإنَّ ضرركم إنما يعودُ إليكم ؛ فالله لا تضرُّه معصية العاصين ولا تنفعه طاعةُ الطائعين ، مَنْ عمل صالحاً؛ فلنفسه، ومَن أساء؛ فعليها. {إنَّ ربِّي على كلِّ شيء حفيظٌ}.
(57) (
﴿فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقَدۡ أَبۡلَغۡتُكُم مَّآ أُرۡسِلۡتُ بِهِۦٓ﴾) پس اگر از آنچه من شما را به سوی آن دعوت میکنم روی بگردانید،
[بدانید] پیامی را که با آن به سوی شما رسالت یافته بودم، به شما رساندم. پس مسئولیتی در مورد شما بر دوش من باقی نمیماند. (
﴿وَيَسۡتَخۡلِفُ رَبِّي قَوۡمًا غَيۡرَكُمۡ﴾) و پروردگارم قومی دیگر را به جای شما مینشاند که عبادت او را انجام میدهند، و چیزی را با او شریک نمیسازند، (
﴿وَلَا تَضُرُّونَهُۥ شَيًۡٔا﴾) و شما کمترین زیانی به او نمیرسانید، بلکه ضرر و زیانتان به خودتان برمیگردد؛ زیرا نافرمانی گناهکاران به زیان او نبوده، و طاعت فرمانبرداران نیز به او سودی نمیرساند.
﴿مَّنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ أَسَآءَ فَعَلَيۡهَا﴾ هرکس کار شایستهای انجام دهد، به نفع خودش است؛ و هرکس بد کند، به زیان او میباشد. (
﴿إِنَّ رَبِّي عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٍ حَفِيظٞ﴾) همانا پروردگارم بر همه چیز نگاهبان است.
#
{58} {ولما جاء أمرُنا}؛ أي: عذابُنا بإرسال الريح العقيم التي ما تَذَرُ من شيء أتت عليه إلاَّ جَعَلَتْهُ كالرَّميم؛ {نجَّينا هوداً والذين آمنوا معه برحمةٍ منَّا ونَجَّيْناهم من عذاب غليظٍ}؛ أي: عظيم شديد أحلَّه الله بعادٍ فأصبحوا لا يُرى إلاَّ مساكنُهم.
(58) (
﴿وَلَمَّا جَآءَ أَمۡرُنَا﴾) و هنگامی که عذاب ما سر رسید که باد و طوفانی سخت بود، طوفانی که
﴿مَا تَذَرُ مِن شَيۡءٍ أَتَتۡ عَلَيۡهِ إِلَّا جَعَلَتۡهُ كَٱلرَّمِيمِ﴾ بر هرچیزی میگذشت، آن را همچون استخوانهای پوسیده و پودر شده، میگرداند، (
﴿نَجَّيۡنَا هُودٗا وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ بِرَحۡمَةٖ مِّنَّا وَنَجَّيۡنَٰهُم مِّنۡ عَذَابٍ غَلِيظٖ﴾) هود و کسانی را که همراه با او ایمان آورده بودند، به
[واسطۀ] رحمتی از جانب خویش نجات دادیم، و ایشان را از عذاب سخت و شدیدی که خداوند بر عاد فرود آورد به گونهای که چیزی جز خانههایشان دیده نمیشد، رهانیدیم.
#
{59} {وتلك عادٌ}: الذين أوقع الله بهم ما أوقعَ بظُلْم منهم لأنهم {جَحَدوا بآيات ربِّهم}: ولهذا قالوا لهود: ما جئتَنا ببيِّنةٍ! فتبيَّن بهذا أنهم متيقِّنون لدعوته، وإنما عاندوا وجحدوا، {وعَصَوا رُسُلَه}؛ لأنَّ من عصى رسولاً؛ فقد عصى جميع المرسلين؛ لأنَّ دعوتهم واحدة، {واتَّبعوا أمر كلِّ جبارٍ}؛ أي: متسلِّط على عباد الله بالجبروت، {عنيدٍ}؛ أي: معاند لآيات الله، فعصَوْا كلَّ ناصح ومشفق عليهم، واتَّبعوا كلَّ غاشٍّ لهم يريد إهلاكَهم، لا جَرَمَ أهلكهم الله.
(59) (
﴿وَتِلۡكَ عَادٞ﴾) و این، قوم عاد بودند که به خاطر اینکه ستم کرده بودند، خداوند عذاب خود را بر آنان فرود آورد؛ چون آنها، (
﴿جَحَدُواْ بَِٔايَٰتِ رَبِّهِمۡ﴾) آیات پروردگارشان را انکار کردند،
بنابراین به هود گفتند: ﴿مَا جِئۡتَنَا بِبَيِّنَةٖ﴾ تو دلیلی برای ما نیاوردهای. پس روشن است که آنها به دعوت او یقین داشتند و آن را خوب میشناختند، ولی مخالفت ورزیده و انکار کردند، (
﴿وَعَصَوۡاْ رُسُلَهُۥ﴾) و از فرستادگان خدا نافرمانی نمودند؛ زیرا هرکس از یک پیامبر نافرمانی کند، در واقع از همۀ پیامبران نافرمانی کرده است، چون دعوت همۀ پیامبران یکی است. (
﴿وَٱتَّبَعُوٓاْ أَمۡرَ كُلِّ جَبَّارٍ﴾) و از کسی تبعیت کردند که با زور و ستم، خود را بر مردم مسلط کرده بود. (
﴿عَنِيدٖ﴾) کسی که با آیات خدا مخالفت میورزد، پس آنها از هر انسان خیرخواه و دلسوزی نافرمانی کردند؛ و از هرکسی که آنها را فریب میداد و میخواست آنها را هلاک سازد، پیروی کردند. و خداوند آنها را هلاک ساخت.
#
{60} {وأتبعوا في هذه الدُّنيا لعنةً}: فكل وقتٍ وجيل إلا ولأنبائهم القبيحة وأخبارهم الشنيعة ذِكْرٌ يذكَرون به وذمٌّ يلحقُهم. {ويوم القيامة}: لهم أيضاً لعنةٌ، {ألا إنَّ عاداً كفروا ربَّهم}؛ أي: جحدوا مَنْ خَلَقَهم ورَزَقَهم وربَّاهم. {ألا بعداً لعادٍ قوم هود}؛ أي: أبعدهم الله عن كلِّ خير، وقرَّبهم من كلِّ شرٍّ.
(60) (
﴿وَأُتۡبِعُواْ فِي هَٰذِهِ ٱلدُّنۡيَا لَعۡنَةٗ﴾) و در این دنیا نفرین و لعنت به دنبال آنهاست. پس هر نسلی که میآید، داستان زشت آنها را به یاد آورده و مورد نکوهش و نفرین قرار میدهد. (
﴿وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾) و روز قیامت هم برای آنان لعنت است. (
﴿أَلَآ إِنَّ عَادٗا كَفَرُواْ رَبَّهُمۡ﴾) هان! عاد به خدای خود کافر شدند؛ یعنی کسی را انکار کردند، که آنها را آفریده است و به آنان روزی میدهد. (
﴿أَلَا بُعۡدٗا لِّعَادٖ قَوۡمِ هُودٖ﴾) هان! خداوند آنها را از هر خیر و خوبی دور کند، و به هر شر و بدی مبتلا نماید.
{وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ (61) قَالُوا يَاصَالِحُ قَدْ كُنْتَ فِينَا مَرْجُوًّا قَبْلَ هَذَا أَتَنْهَانَا أَنْ نَعْبُدَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا وَإِنَّنَا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ (62) قَالَ يَاقَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَآتَانِي مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَيْتُهُ فَمَا تَزِيدُونَنِي غَيْرَ تَخْسِيرٍ (63) وَيَاقَوْمِ هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ قَرِيبٌ (64) فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُوا فِي دَارِكُمْ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ ذَلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ (65) فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا صَالِحًا وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَمِنْ خِزْيِ يَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ (66) وَأَخَذَ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ (67) كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا أَلَا إِنَّ ثَمُودَ كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلَا بُعْدًا لِثَمُودَ (68)}.
وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنشَأَكُم مِّنَ الأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُّجِيبٌ و به سوي ثمود برادرشان صالح را فرستاديم.
گفت:«اي قوم من! خدا را بپرستيد که معبودي جز او براي شما وجود ندارد، اوست که شما را از زمين آفريده، و شما را به آباد کردن آن گمارده است، پس از او آمرزش بخواهيد و به سوي او برگرديد، بي گمان پروردگارم نزديک و اجابت کننده ي
(دعا) است».
قَالُواْ يَا صَالِحُ قَدْ كُنتَ فِينَا مَرْجُوًّا قَبْلَ هَـذَا أَتَنْهَانَا أَن نَّعْبُدَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا وَإِنَّنَا لَفِي شَكٍّ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ گفتند: «اي صالح! پيش از اين مايۀ اميد ما بودي، ايا ما را از پرستش چيزي باز مي داري که پدران ما آن را عبادت مي کردند؟ به راستي از آنچه ما را به سوي آن دعوت مي کني سخت در شک و ترديد هستيم».
قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَى بَيِّنَةً مِّن رَّبِّي وَآتَانِي مِنْهُ رَحْمَةً فَمَن يَنصُرُنِي مِنَ اللّهِ إِنْ عَصَيْتُهُ فَمَا تَزِيدُونَنِي غَيْرَ تَخْسِيرٍ گفت: «اي قوم من! به من بگوييد اگر از سوي پروردگارم دليل روشني داشته باشم و از جانب خود رحمتي به من ارزاني داشته باشد، حال اگر از فرمان او سرپيچي کنم چه کسي در برابر
(کيفر) خدا من را ياري خواهد کرد؟ شما که جز زيان بر من نمي افزاييد؟
وَيَا قَوْمِ هَـذِهِ نَاقَةُ اللّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللّهِ وَلاَ تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ قَرِيبٌ و اي قوم من! اين شتر خداست، و براي شما معجزه اي است ، پس آن را بگذاريد تا در زمين خدا بچرد، و هيچ گزندي به او نرسانيد که هر چه زودتر به عذاب سختي گرفتار مي آييد.
فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُواْ فِي دَارِكُمْ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ ذَلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ پس آنان شتر را پي زدند و صالح بديشان گفت: «سه روز در خانه و کاشانۀ خود بهره مند گرديد، اين و عده اي است که دروغي در آن نيست»
فَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا نَجَّيْنَا صَالِحًا وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَمِنْ خِزْيِ يَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ پس هنگامي که فرمان ما در رسيد صالحج و کساني را که همراه او ايمان آورده بودند به
(سبب) رحمتي از سوي خويش نجات داديم و از خاري و رسوايي آن روز رهانيديم، بي گمان پروردگارت نيرومند و چيره است.
وَأَخَذَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ و صداي شديدي افراد ستمکار را فرا گرفت، و در خانه و کاشانۀ خود خشکيدند و بر چهره افتادند.
كَأَن لَّمْ يَغْنَوْاْ فِيهَا أَلاَ إِنَّ ثَمُودَ كَفرُواْ رَبَّهُمْ أَلاَ بُعْدًا لِّثَمُودَ آن چنان که گويي هرگز در آنجا نبودند، آري، قوم ثمود پروردگارشان را انکار کردند. هان! نفرين بر ثمود باد.
#
{61} أي: {و} أرسلنا {إلى ثمودَ}: وهم عادٌ الثانية، المعروفون، الذين يسكنون الحِجْر ووادي القُرى، {أخاهم}: في النسب، {صالحاً}: عبد الله ورسوله - صلى الله عليه وسلم -، يدعوهم إلى عبادة الله وحده. فَـ {قَالَ يا قومِ اعبُدوا الله}؛ أي: وحِّدوه وأخلصوا له الدين، {ما لكُم من إلهٍ غيرُه}: لا من أهل السماء ولا من أهل الأرض، {هو أنشأكم من الأرض}؛ أي: خلقكم فيها، فقال: {واستعمَرَكم فيها}؛ أي: استخلفكم فيها وأنعم عليكم بالنِّعم الظاهرة والباطنة، ومكَّنكم في الأرض؛ تَبْنون وتغرسون وتزرعون وتحرثون ما شئتم وتنتفعون بمنافعها وتستغلون مصالحها؛ فكما أنَّه لا شريك له في جميع ذلك؛ فلا تشركوا به في عبادته. {فاستغفروه}: مما صَدَرَ منكم من الكفر والشِّرْك والمعاصي وأقلعوا عنها، {ثمَّ توبوا إليه}؛ أي: ارجِعوا إليه بالتوبة النصوح والإنابة. {إنَّ ربِّي قريبٌ مجيبٌ}؛ أي: قريبٌ ممَّن دعاه دعاء مسألة أو دعاء عبادة يجيبه بإعطائِهِ سؤاله وقَبول عبادتِهِ وإثابته عليها أجلَّ الثواب.
واعلم أنَّ قُرْبَهُ تعالى نوعان: عامٌّ وخاصٌّ: فالقربُ العامُّ: قربُه بعلمه من جميع الخلق، وهو المذكور في قوله تعالى: {ونحنُ أقربُ إليه من حبل الوريدِ}.
والقربُ الخاصُّ: قربُه من عابديه وسائليه ومحبِّيه، وهو المذكورُ في قوله تعالى: {فاسجُدْ واقْتَرِبْ}، وفي هذه الآية، وفي قوله: {وإذا سألك عبادي عنِّي فإنِّي قريبٌ أجيبُ دعوةَ الدَّاعي}، وهذا النوع قربٌ يقتضي إلطافه تعالى وإجابته لدعواتهم وتحقيقه لمراداتهم، ولهذا يقرن باسمه القريب اسمه المجيب.
(61) (
﴿وَإِلَىٰ ثَمُودَ﴾) و به سوی قوم ثمود که به عاد دوم معروف بودند، و در سرزمین حجر و وادیالقُری سکونت داشتند، (
﴿أَخَاهُمۡ صَٰلِحٗا﴾) برادر نَسَبیشان صالح، بنده و پیامبر خدا را فرستادیم تا آنها را به پرستش خدای یگانه فرا خواند. (
﴿قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ﴾) گفت: ای قوم من! خدا را یگانه بدانید و دین و عبادت را خالصانه و فقط برای او انجام دهید. (
﴿مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥ﴾) شما نه در آسمان و نه در زمین، جز او معبود به حقی ندارید. (
﴿هُوَ أَنشَأَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ﴾) اوست که شما را از زمین آفرید، (
﴿وَٱسۡتَعۡمَرَكُمۡ فِيهَا﴾) و شما را در آن جایگزین نمود، و نعمتهای ظاهری و باطنی را ارزانیتان کرد، و شما را در زمین قدرت داد به گونهای که خانه میسازید و درخت میکارید و کشاورزی میکنید و آنچه که میخواهید، میکارید، و از منافع آن استفاده میکنید. پس همانطور که او در عطا کردن این همه نعمت به شما شریکی ندارد، شما هم در عبادت او چیزی را شریک وی نسازید. (
﴿فَٱسۡتَغۡفِرُوهُ﴾) و به خاطر کفر و شرک و گناهانی که از شما سرزده است، از او آمرزش بخواهید و از آن دست بکشید. (
﴿ثُمَّ تُوبُوٓاْ إِلَيۡهِ﴾) سپس با توبۀ قطعی و واقعی به سوی او برگردید. (
﴿إِنَّ رَبِّي قَرِيبٞ مُّجِيبٞ﴾) بیگمان پروردگارم، از کسی که او را فرا بخواند و چیزی را از وی بخواهد یا او را پرستش نماید، نزدیک است؛ و طلبش را اجابت مینماید، و آنچه را که درخواست کرده است، به او میدهد، و عبادتش را میپذیرد، و بزرگترین پاداش را به وی عطا میکند.
و بدان که نزدیکی خداوند به دو نوع است: یکی عام و دیگری خاص. نزدیکی عام،
آن است که خداوند با علم و آگاهیاش به تمام خلق نزدیک است و این مطلب در این فرمودۀ الهی بیان شده است: ﴿وَنَحۡنُ أَقۡرَبُ إِلَيۡهِ مِنۡ حَبۡلِ ٱلۡوَرِيدِ﴾ و ما به او از رگ گردن نزدیکتر هستیم. و نزدیکی خاص، نزدیک بودن خداوند به کسانی است که او را پرستش میکنند، و
[حاجات خود را] از وی میخواهند، و او را دوست دارند.
و این مطلب در این فرمودۀ الهی بیان شده است: ﴿وَٱسۡجُدۡۤ وَٱقۡتَرِب﴾ و سجده کن و نزدیک شو. و این نوع
«قربت» که در این آیه و در آیۀ
﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌۖ أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ﴾ ذکر شده است، مقتضی مهربانی خداوند متعال، و پذیرش دعاهای بندگان از سوی او، و بر آورده ساختن خواستههایشان میباشد. بنابراین در کنار اسم
«قریب»،
«مجیب» را بیان کرده است.
#
{62} فلما أمرهم نبيُّهم صالحٌ عليه السلام ورغَّبهم في الإخلاص لله وحده؛ ردُّوا عليه دعوته، وقابلوه أشنع المقابلة. و {قالوا يا صالحُ قد كنتَ فينا مرجُوًّا قبلَ هذا}؛ أي: قد كنَّا نرجوك ونؤمِّل فيك العقل والنفع، وهذا شهادةٌ منهم لنبيِّهم صالح: أنَّه ما زال معروفاً بمكارم الأخلاق ومحاسن الشيم، وأنَّه من خيار قومه، ولكنَّه لمَّا جاءهم بهذا الأمر الذي لا يوافِقُ أهواءهم الفاسدة؛ قالوا هذه المقالة التي مضمونُها أنَّك قد كنتَ كاملاً، والآن أخلفتَ ظنَّنا فيك، وصرتَ بحالةٍ لا يُرجى منك خيرٌ، وذنبه ما قالوه عنه، [وهو قولهم]: {أتَنْهانا أن نعبُدَ ما يعبُدُ آباؤنا}: وبزعمهم أنَّ هذا من أعظم القدح في صالح؛ كيف قَدَحَ في عقولهم وعقول آبائهم الضالِّين؟! وكيف ينهاهم عن عبادة مَنْ لا ينفع ولا يضرُّ ولا يغني شيئاً من الأحجار والأشجار ونحوها، وأمرهم بإخلاص الدِّين لله ربِّهم الذي لم تزلْ نِعَمُهُ عليهم تَتْرى وإحسانُهُ عليهم دائماً ينزِلُ، الذي ما بهم من نعمةٍ إلا منه، ولا يدفع عنهم السيئات إلا هو؟! {وإنَّنا لفي شكٍّ مما تدعونا إليه مُرِيبٍ}؛ أي: ما زلنا شاكِّين فيما دعوتَنا إليه شكًّا مؤثِّراً في قلوبنا الريب.
(62) پس هنگامی که پیامبرشان صالح ـ علیه السلام ـ آنها را به اخلاص دستور داد، دعوتش را رد کردند و به زشتترین صورت با او رو به رو شدند. (
﴿قَالُواْ يَٰصَٰلِحُ قَدۡ كُنتَ فِينَا مَرۡجُوّٗا قَبۡلَ هَٰذَآ﴾) گفتند: ای صالح! پیش از این، ما به تو امیدوار بودیم، و امید داشتیم که عقل داشته باشی و به ما سود و نفع برسانی. و با این سخنان، برای پیامبرشان صالح گواهی دادند که همواره به فضایل اخلاقی و عادتهای خوب معروف، و از بهترین و برگزیدهترین افراد بوده است. اما وقتی صالح این فرمان را به آنها داد که با خیالهای فاسدشان موافق نبود، اینگونه لب به سخن گشودند. و مفهوم آن این است که تو فرد کاملی بودی و اکنون بر خلاف گمان ما از آب درآمدی، به صورتی که امید خیری از تو نمیرود.
گناه صالح این بود که آنها در موردش گفتند: (
﴿أَتَنۡهَىٰنَآ أَن نَّعۡبُدَ مَا يَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَا﴾) آیا ما را از پرستش چیزی باز میداری که پدران ما آن را عبادت میکردند؟! به گمان آنها این بزرگترین عیب صالح بود؛ چراکه عقلهای آنها و پدرانشان را مورد انتقاد و عیبجویی قرار داده، و آنان را از پرستش سنگها و درختانی که فایده و زیانی نمیرسانند و هیچ کاری نمیکنند، بازداشت. و آنها را به انجام دادن عبادت خالصانه برای پروردگار، فرمان داد که همواره نعمتهایش به سوی آنان سرازیر است، و احسانش بر آنان فرو میآید؛ خداوندی که تمامی نعمتهای آنان از جانب اوست، و جز او کسی بدیها را از آنان دور نمیکند. (
﴿وَإِنَّنَا لَفِي شَكّٖ مِّمَّا تَدۡعُونَآ إِلَيۡهِ مُرِيبٖ﴾) و به راستی همواره در رابطه با آنچه که ما را بدان فرا میخوانی، در شک هستیم؛ شکی که تردید را در دلهای ما به وجود آورده است. و آنان ادعا میکردند که اگر صحت آنچه را که وی آنان را به سویش دعوت میکرد، میدانستند، حتماً از او تبعیت میکردند؛ حال آنکه آنان در این ادّعا دروغگو بودند، به همین جهت دروغگویی آنان را بیان کرد.
#
{63} وبزعمهم أنَّهم لو علموا صحَّة ما دعاهم إليه؛ لاتَّبعوه، وهم كَذَبَةٌ في ذلك، ولهذا بيَّن كذِبَهم في قوله: {قال يا قومِ أرأيتُم إن كنتُ على بيِّنةٍ من ربِّي}؛ أي: برهان ويقين منِّي، {وآتاني منه رحمةً}؛ أي: مَنَّ عليَّ برسالته ووحيه؛ أي: أفأتابعكم على ما أنتم عليه وما تدعونني إليه. {فمن ينصُرُني من الله إن عصيتُهُ فما تزيدونَني غير تخسيرٍ}؛ أي: غير خسار وتَباب وضرر.
(63) (
﴿قَالَ يَٰقَوۡمِ أَرَءَيۡتُمۡ إِن كُنتُ عَلَىٰ بَيِّنَةٖ مِّن رَّبِّي﴾) به من بگویید، اگر من از سوی پروردگارم دلیلی داشته و بر یقین باشم، (
﴿وَءَاتَىٰنِي مِنۡهُ رَحۡمَةٗ﴾) و از جانب خود به من رحمتی ارزانی داشته باشد؛ یعنی خداوند متعال با رسالت و وحی خویش بر من منت گذارده است، پس آیا از آنچه شما بر آن هستید و مرا به سوی آن فرا میخوانید، پیروی کنم؟! (
﴿فَمَن يَنصُرُنِي مِنَ ٱللَّهِ إِنۡ عَصَيۡتُهُۥۖ فَمَا تَزِيدُونَنِي غَيۡرَ تَخۡسِيرٖ﴾) حال اگر از فرمان او سرپیچی کنم، چه کسی در برابر
[کیفر] خدا مرا یاری خواهد کرد؟! شما که چیزی جز زیان و هلاکت به من نمیافزایید.
#
{64} {ويا قوم هذه ناقةُ الله لكم آيةً}: لها شِرْبٌ من البئر يوماً، ثم يشربون كلُّهم مِنْ ضَرْعها، ولهم شِرْبُ يوم معلوم، {فَذَروها تأكُلْ في أرض الله}؛ أي: ليس عليكم من مؤنتها وعلفها شيءٌ، {ولا تمسُّوها بسوءٍ}؛ أي: بعقرٍ؛ {فيأخُذَكم عذابٌ قريبٌ}.
(64) (
﴿وَيَٰقَوۡمِ هَٰذِهِۦ نَاقَةُ ٱللَّهِ لَكُمۡ ءَايَةٗ﴾) و ای قوم من! این شتر خداست، و برای شما معجزهای است؛ یک روز شتر آب میخورد، سپس همه از شیر آن مینوشید، و یک روز شما آب مینوشید. (
﴿فَذَرُوهَا تَأۡكُلۡ فِيٓ أَرۡضِ ٱللَّهِ﴾) پس آن را بگذارید تا در زمین خدا بچرد؛ یعنی مخارج و علف آن بر شما نیست، (
﴿وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوٓءٖ فَيَأۡخُذَكُمۡ عَذَابٞ قَرِيبٞ﴾) و هیچ گزندی به او نرسانید و آن را پی نزنید، چرا که فوراً به عذاب سختی گرفتار میآیید.
#
{65} {فعقروها فقال}: لهم صالحٌ: {تمتَّعوا في دارِكُم ثلاثة أيَّام ذلك وعدٌ غير مكذوبٍ}: بل لا بدَّ من وقوعه.
(65) (
﴿فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُواْ فِي دَارِكُمۡ ثَلَٰثَةَ أَيَّامٖۖ ذَٰلِكَ وَعۡدٌ غَيۡرُ مَكۡذُوبٖ﴾) اما آنان شتر را پی زدند،
و صالح به آنان گفت: سـه روز در خـانه و کاشانۀ خود بهره مند گردید. این وعدهای است که دروغی در آن نیست ، بلکه حتماً به وقوع میپیوندد.
#
{66} {فلمَّا جاء أمرُنا}: بوقوع العذاب، {نجَّيْنا صالحاً والذين آمنوا معه برحمةٍ منَّا ومِنْ خِزْي يومِئِذٍ}؛ أي: نجيناهم من العذاب والخزي والفضيحة. {إنَّ ربَّك هو القويُّ العزيز}: ومن قوَّته وعزَّته أن أهلك الأممَ الطاغيةَ ونجَّى الرسلَ وأتباعهم.
(66) (
﴿فَلَمَّا جَآءَ أَمۡرُنَا﴾) پس هنگامی که فرمان ما، مبنی بر آمدن عذاب در رسید، (
﴿نَجَّيۡنَا صَٰلِحٗا وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ بِرَحۡمَةٖ مِّنَّا وَمِنۡ خِزۡيِ يَوۡمِئِذٍ﴾) صالح و کسانی را که همراه او ایمان آورده بودند، در سایۀ رحمتی از سوی خویش، نجات دادیم و از خواری و رسوایی آن روز رهانیدیم. (
﴿إِنَّ رَبَّكَ هُوَ ٱلۡقَوِيُّ ٱلۡعَزِيزُ﴾) بیگمان پروردگارت نیرومند و چیره است. از جمله نیرومندی و چیرگیاش این است که ملتهای سرکش را هلاک نموده، و پیامبران و پیروانشانرا نجات داده است.
#
{67} وأخذت {الذين ظلموا الصيحة}: فقطعت قلوبهم؛ {فأصبحوا في ديارهم جاثمين}؛ أي: خامدين لا حراك لهم.
(67) (
﴿وَأَخَذَ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ ٱلصَّيۡحَةُ﴾) و صدای شدیدی افراد ستمکار را فرا گرفت، و دلهایشانرا تکه و پاره کرد، (
﴿فَأَصۡبَحُواْ فِي دِيَٰرِهِمۡ جَٰثِمِينَ﴾) و در خانه و کاشانۀ خود خشکیدند، و بیحرکت بر رخسارشان افتادند.
#
{68} {كأن لم يَغْنَوْا فيها}؛ أي: كأنهم لما جاءهم العذاب ما تمتَّعوا في ديارهم ولا أنسوا فيها ولا تنعَّموا بها يوماً من الدَّهر، قد فارقهم النعيمُ، وتناولهم العذابُ السرمديُّ، الذي لا ينقطع، الذي كأنه لم يزل. {ألا إنَّ ثمودَ كَفَروا ربَّهم}؛ أي: جحدوه بعد أن جاءتهم الآيةُ المبصرةُ. {ألا بُعداً لِثمودَ}: فما أشقاهم وأذلَّهم! نستجير بالله من عذاب الدُّنيا وخزيها.
(68) (
﴿كَأَن لَّمۡ يَغۡنَوۡاْ فِيهَآ﴾) گویی که هرگز در آنجا نبودهاند؛ یعنی هنگامی که عذاب بر آنها وارد آمد، طوری شدند که گویا
[هرگز] در آن خانهها به سر نبردهاند، و ناز و نعمتها از آنها سلب شد. پیش آنها آمد و عذاب همیشگی آنهارا فرا گرفت، عذابی که گویا همواره به آن گرفتار بودهاند. (
﴿أَلَآ إِنَّ ثَمُودَاْ كَفَرُواْ رَبَّهُمۡ﴾) آری! قوم ثمود بعد از اینکه نشانه و معجزهای پیش آنها آمد که راهرا برایشان روشن کرد، پروردگارشانرا انکار و به او کفر ورزیدند.(
﴿أَلَا بُعۡدٗا لِّثَمُودَ﴾) هان! نفرین بر ثمود باد. چقدر بدبخت و ذلیل شدند! از عذاب دنیا و رسواییاش، به خدا پناه میبریم.
{وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ (69) فَلَمَّا رَأَى أَيْدِيَهُمْ لَا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ (70) وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ (71) قَالَتْ يَاوَيْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِي شَيْخًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ (72) قَالُوا أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ (73) فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَى يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ (74) إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ (75) يَاإِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذَابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ (76) وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالَ هَذَا يَوْمٌ عَصِيبٌ (77) وَجَاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَمِنْ قَبْلُ كَانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ قَالَ يَاقَوْمِ هَؤُلَاءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَلَا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَلَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ (78) قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ (79) قَالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلَى رُكْنٍ شَدِيدٍ (80) قَالُوا يَالُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَلَا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ (81) فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ (82) مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَمَا هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ (83)}.
وَلَقَدْ جَاءتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُـشْرَى قَالُواْ سَلاَمًا قَالَ سَلاَمٌ فَمَا لَبِثَ أَن جَاء بِعِجْلٍ حَنِيذٍ و همانا فرستادگان ما همواره با مژدگاني پيش ابراهيم آمدند. سلام گفتند، ابراهيم جواب سلامشان را داد، آنگاه طولي نکشيد که گوساله اي بريان آورد.
فَلَمَّا رَأَى أَيْدِيَهُمْ لاَ تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُواْ لاَ تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ هنگامي که ديد دستشان به سوي آن دراز نمي شود اين کار را از آنان ناپسند
(و ناشناخته) دانست
(و آن را بر خلاف آنچه که از يک مهمان انتظار مي رود دانست) و در دل خود
( نسبت به آنان )ترسي يافت،
گفتند: «مترس، ما به سوي قوم لوط فرستاده شده ايم».
وَامْرَأَتُهُ قَآئِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَقَ وَمِن وَرَاء إِسْحَقَ يَعْقُوبَ و همسرش ايستاده بود و خنديد، آنگاه او را مژده اسحاق و به دنبال وي يعقوب داديم.
قَالَتْ يَا وَيْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَاْ عَجُوزٌ وَهَـذَا بَعْلِي شَيْخًا إِنَّ هَـذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ گفت: «واي بر من! آيا من که پيرزنم و اين
(هم) شوهرم است و پير شده است فرزند به دنيا خواهم آورد؟ اين چيزي شگفت آور است.
قَالُواْ أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَتُ اللّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَّجِيدٌ گفتند: «آيا از کار خود به شگفت مي آيي؟ رحمت خدا و برکاتش بر شماست از اهل بيت
(نبوت و رسالت) ، بي گمان او ستوده و بزرگوار است.
فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الرَّوْعُ وَجَاءتْهُ الْبُشْرَى يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ پس هنگامي که ترس از ابراهيم دور شد و مژده بدو رسيد، دربارۀ قوم لوط با فرستادگان ما به مجادله پرداخت.
إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُّنِيبٌ همانا باراهيم بسي بردبار، آه کشنده و توبه کار بود.
يَا إِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاء أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذَابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ اي ابراهيم ! از اين مجادله دست بکش چرا که عذاب پروردگارت در رسيده است و به راستي برايشان عذابي بي بازگشت خواهد آمد.
وَلَمَّا جَاءتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالَ هَـذَا يَوْمٌ عَصِيبٌ و هنگامي که فرستادگان ما پيش لوط آمدند از آنان اندوهگين شد و از اينکه قدرت دفاع از ايشان را نداشت سخت دلتنگ شد و گفت: «امروز روز بسيار سختي است»
وَجَاءهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَمِن قَبْلُ كَانُواْ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ قَالَ يَا قَوْمِ هَـؤُلاء بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُواْ اللّهَ وَلاَ تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَلَيْسَ مِنكُمْ رَجُلٌ رَّشِيدٌ و قومش شتابان به سوي او آمدند،
و پيش از آن کارهاي زشت انجام مي دادندف گفت: «اي قوم من! آنها دختران من هستند، و براي شما پاکيزه ترند، پس از خداوند بترسيد و دربارۀ مهمانانم مرا رسوا نکنيد. آيا در ميان شما مردي راهياب و راهنما يافت نمي شود»؟
قَالُواْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ گفتند: «تو كه مي داني ما به دخترانت نيازي نداريم، و مي داني كه چه چيزي مي خواهيم».
قَالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلَى رُكْنٍ شَدِيدٍ گفت: «اي كاش بر شما توانايي داشتم! يااينكه پناهگاه محكمي داشتم و به آن پناه مي بردم».
قَالُواْ يَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَن يَصِلُواْ إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِّنَ اللَّيْلِ وَلاَ يَلْتَفِتْ مِنكُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ گفتند: «اي نوح! ما فرستادگان پروردگارت هستيم، آنان به تو نخواهند رسيد، خانواده ات را در پاسي از شب ببر و نبايد كسي از شما به پشت سر خود بنگرد، مگر همسرت كه هر آنچه به آنان برسد به او
(هم) خواهد رسيد، همانا موعد ايشان صبح است، آيا صبح نزديك نيست».
فَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِّن سِجِّيلٍ مَّنضُودٍ و هنگامي كه فرمان ما در رسيد آن را زير و رو نموديم و آن جا را با سنگ گل و
(به طور ) پياپي سنگباران كرديم.
مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّكَ وَمَا هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ سنگ هايي كه از سوي پروردگارت نشان دار بودند و اين چنين سنگ هايي از ستمكاران دور نيست.
#
{69} أي: {ولقد جاءتْ رُسُلُنا}: من الملائكة الكرام رسولَنا {إبراهيمَ} الخليل {بالبشرى}؛ أي: بالبشارة بالولد حين أرسلهم الله لإهلاك قوم لوط وأمَرَهم أنْ يمرُّوا على إبراهيم فيبشِّروه بإسحاق، فلما دخلوا عليه، {قالوا سلاماً قال سلامٌ}؛ أي: سلَّموا عليه وردَّ عليهم السلام. ففي هذا مشروعية السلام، وأنَّه لم يزْل من ملَّة إبراهيم عليه السلام، وأنَّ السلام قبل الكلام، وأنَّه ينبغي أن يكون الردُّ أبلغَ من الابتداء؛ لأنَّ سلامهم بالجملة الفعليَّة الدالَّة على التجدُّد، وردُّه بالجملة الاسمية الدالَّة على الثُّبوت والاستمرار، وبينهما فرقٌ كبيرٌ؛ كما هو معلومٌ في علم العربية. {فما لَبِثَ}: إبراهيمُ لما دخلوا عليه، {أن جاء بعجل حنيذ}؛ أي: بادر لبيته فاستحضر لأضيافه عجلاً مشويًّا على الرَّضْفِ سميناً، فقرَّبه إليهم فقال: ألا تأكلونَ.
(69) (
﴿وَلَقَدۡ جَآءَتۡ رُسُلُنَآ إِبۡرَٰهِيمَ بِٱلۡبُشۡرَىٰ﴾) و فرستادگان و فرشتگان ما، با مژدگانی نزد ابراهیم خلیل آمدند، و او را به تولد فرزندی مژده دادند. هنگامی که خداوند آنها را برای هلاک ساختن قوم لوط فرستاد، دستور داد تا از کنار ابراهیم بگذرند و او را به تولد اسحاق مژده بدهند. فرشتگان هنگامی که بر ابراهیم وارد شدند، (
﴿ قَالُواْ سَلَٰمٗاۖ قَالَ سَلَٰمٞ﴾) آنها ابراهیم را سلام کردند و او ـ علیه السلام ـ جواب سلامشان را داد. این دلیلی بر مشروعیت سلام است، و اینکه سلام کردن همواره از آیین ابراهیم -علیه السلام- بوده است. و اشاره به این مطلب است که قبل از سخن گفتن، باید سلام کرد؛ و مناسب است که پاسخ سلام، بهتر و رساتر از سلام گفته شود؛ زیرا سلام کردن آنها در قالب جملۀ فعلیه است که بر تجدد دلالت مینماید، و پاسخ آن با جملۀ اسمیه آمده است که بر ثبوت و استمرار دلالت میکند، و این دو، فرق بزرگی دارند، همانطور که در علم بلاغت معروف است. (
﴿فَمَا لَبِثَ أَن جَآءَ بِعِجۡلٍ حَنِيذٖ﴾) وقتی آنها بر ابراهیم وارد شدند، شتابان به سوی خانهاش رفت و برای مهمانانش گوسالهای چاق و بریان شده روی سنگ تفتیده حاضر کرد، و پیش آنها گذاشت،
و گفت: چرا نمیخورید؟
#
{70} {فلمَّا رأى أيديَهم لا تصلُ إليه}؛ أي: إلى تلك الضيافة، {نَكِرَهُم وأوجس منهم خِيفةً}: وظنَّ أنهم أتوه بشرٍّ ومَكْروه، وذلك قبلَ أن يعرِفَ أمرَهم، فقالوا: {لا تخفْ إنَّا أرْسِلْنا إلى قوم لوطٍ}؛ أي: إنَّا رسلُ الله، أرسلنا الله إلى إهلاك قوم لوطٍ.
(70) (
﴿فَلَمَّا رَءَآ أَيۡدِيَهُمۡ لَا تَصِلُ إِلَيۡهِ﴾) و هنگامی که دید دستشان به سوی آن ضیافت دراز نمیشود، (
﴿نَكِرَهُمۡ وَأَوۡجَسَ مِنۡهُمۡ خِيفَةٗ﴾) این کار را از آنان ناپسند و ناشناخته دانست، و آن را بر خلاف آنچه که از یک مهمان انتظار میرود، دانست؛ و در دل خود نسبت به آنان ترسی یافت، و احساس کرد که آنان شرّی برای او آوردهاند. و این قبل از آن بود که جریان کار آنها را بداند. (
﴿قَالُواْ لَا تَخَفۡ إِنَّآ أُرۡسِلۡنَآ إِلَىٰ قَوۡمِ لُوطٖ﴾) گفتند: مترس! ما فرستادگان خدا هستیم و خداوند ما را برای هلاک ساختن قوم لوط فرستاده است.
#
{71} وامرأة إبراهيم {قائمةٌ}: تخدُمُ أضيافَه، {فضَحِكَتْ}: حين سمعتْ بحالهم وما أرسلوا به تعجُّباً، {فبشَّرْناها بإسحاقَ ومن وراءِ إسحاق يعقوبَ}.
(71) (
﴿وَٱمۡرَأَتُهُۥ قَآئِمَةٞ﴾) و همسر ابراهیم ایستاده بود و از مهمانانش پذیرایی میکرد، (
﴿فَضَحِكَتۡ﴾) و هنگامی که از حال آنها و هدفی که برای انجام آن فرستاده شده بودند با خبر شد، با تعجب خندید. (
﴿فَبَشَّرۡنَٰهَا بِإِسۡحَٰقَ وَمِن وَرَآءِ إِسۡحَٰقَ يَعۡقُوبَ﴾) آنگاه او را به
[تولد] اسحاق، و به دنبال وی، به
[تولد] یعقوب مژده دادیم.
#
{72} فتعجَّبت من ذلك و {قالتْ يا وَيْلتا أألِدُ وأنا عجوزٌ وهذا بعلي شيخاً}: فهذان مانعان من وجود الولد. {إنَّ هذا لشيءٌ عجيبٌ}.
(72) پس او با تعجب گفت: (
﴿قَالَتۡ يَٰوَيۡلَتَىٰٓ ءَأَلِدُ وَأَنَا۠ عَجُوزٞ وَهَٰذَا بَعۡلِي شَيۡخًا﴾) وای بر من! آیا درحالی که من پیرزنم و شوهرم نیز پیر شده است، فرزند به دنیا خواهم آورد! چرا که پیری مانع باردار شدن است. (
﴿إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عَجِيبٞ﴾) همانا این، چیزی شگفت آور است!
#
{73} {قالوا أتَعْجَبين من أمرِ الله}: فإنَّ أمره لا عجب فيه؛ لنفوذ مشيئته التامَّة في كل شيءٍ؛ فلا يُستغرب على قدرته شيء، وخصوصاً فيما يدبِّره ويمضيه لأهل هذا البيت المبارك. {رحمةُ الله وبركاتُهُ} عليكم أهل البيت؛ أي: لا تزال رحمته وإحسانه وبركاته، وهي الزيادة من خيره وإحسانه وحلول الخير الإلهي على العبد. {عليكم أهلَ البيت إنَّه حميدٌ مجيدٌ}؛ أي: حميد الصفات؛ لأنَّ صفاته صفات كمال، حميدُ الأفعال؛ لأنَّ أفعاله إحسانٌ وجودٌ وبرٌّ وحكمةٌ وعدلٌ وقِسْطٌ. {مجيدٌ}: والمجد هو عظمة الصفات وسَعَتُها؛ فله صفات الكمال، وله من كلِّ صفةِ كمالٍ أكملُها وأتمُّها وأعمُّها.
(73) (
﴿قَالُوٓاْ أَتَعۡجَبِينَ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِ﴾) گفتند: آیا از کار خدا به شگفت میآیی؟ کار خداوند جای تعجب ندارد؛ زیرا مشیّت او در هر چیزی نافذ است. پس هیچ چیزی از قدرت او بعید نیست، به ویژه آنچه که برای اهل این خانۀ مبارک تدبیر نماید. (
﴿رَحۡمَتُ ٱللَّهِ وَبَرَكَٰتُهُۥ﴾) همواره رحمت خدا و برکاتش که خیر و احسان فراوان است، (
﴿عَلَيۡكُمۡ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِۚ إِنَّهُۥ حَمِيدٞ مَّجِيدٞ﴾) بر شماست ای اهل خانه! بیگمان او هم در صفات و هم در افعال ستوده است؛ چون صفتهای او صفات کمالاند، و کارهایش جملگی احسان و بخشایش و نیکی و حکمت و داد و انصاف است، (
﴿مَّجِيدٞ﴾) دارای بزرگواری است؛ و
«المجد» یعنی عظمت صفات و گستردگی آن. پس او دارای صفتهای کمال است، و هر صفتی را در کاملترین و بالاترین حد دارا میباشد.
#
{74} {فلما ذَهَبَ عن إبراهيم الرَّوْعُ}: الذي أصابه من خيفة أضيافه، {وجاءتْه البُشرى}: بالولد؛ التفتَ حينئذٍ إلى مجادلة الرسل في إهلاك قوم لوطٍ، وقال لهم: {إنَّ فيها لوطاً. قالوا نحنُ أعلمُ بمَن فيها لَنُنَجِيَنَّه وأهْلَه إلاَّ امرأتَهُ}.
(74) (
﴿فَلَمَّا ذَهَبَ عَنۡ إِبۡرَٰهِيمَ ٱلرَّوۡعُ﴾) و هنگامی که ترس از ابراهیم دور شد؛ ترسی که از ناحیۀ مهمانانش به او وارد شده بود، (
﴿وَجَآءَتۡهُ ٱلۡبُشۡرَىٰ﴾) و مژدۀ تولّد فرزند به او رسید،
در این هنگام دربارۀ هلاک شدن قوم لوط با فرستادگان به مجادله پرداخت و به آنها گفت: ﴿إِنَّ فِيهَا لُوطٗاۚ قَالُواْ نَحۡنُ أَعۡلَمُ بِمَن فِيهَاۖ لَنُنَجِّيَنَّهُۥ وَأَهۡلَهُۥٓ إِلَّا ٱمۡرَأَتَهُۥ﴾ به درستی که لوط در آنجا است،
گفتند: ما بهتر میدانیم که آنجا کی هست. ما او و خانوادهاش ـ جز همسرش ـ را نجات خواهیم داد.
#
{75} {إنَّ إبراهيم لحليمٌ}؛ أي: ذو خُلُق [حسنٍ] وسعة صدر وعدم غضب عند جهل الجاهلين، {أوَّاهٌ}؛ أي: متضرِّع إلى الله في جميع الأوقات، {منيبٌ}؛ أي: رجَّاع إلى الله بمعرفته ومحبَّته والإقبال عليه والإعراض عمَّن سِواه؛ فلذلك كان يجادِلُ عن مَنْ حَتَّم الله بهلاكهم.
(75) (
﴿إِنَّ إِبۡرَٰهِيمَ لَحَلِيمٌ﴾) همانا ابراهیم، دارای اخلاق نیک و تحمل و سعۀ صدر است، و هنگام نادانی نادانان خشم نمیگیرد. (
﴿أَوَّٰهٞ﴾) و در همۀ اوقات به درگاه خداوند زاری و تضرع میکند. (
﴿مُّنِيبٞ﴾) و توبهکار و بسیار رجوع کننده و بازگردنده به سوی خدا است؛ چون خدا را میشناسد و او را دوست دارد، و به او روی میآورد و از غیر خدا روی میگرداند. بنابراین در مورد کسانی که خداوند به هلاکت قطعی آنها حکم کرده بود مجادله میکرد.
#
{76} فقيل له: {يا إبراهيمُ أعْرِضْ عن هذا}: الجدال. {إنَّه قد جاءَ أمرُ ربِّك}: بهلاكهم، {وإنَّهم آتيهم عذابٌ غيرُ مردودٍ}: فلا فائدة في جدالك.
(76) پس به او گفته شد: (
﴿يَٰٓإِبۡرَٰهِيمُ أَعۡرِضۡ عَنۡ هَٰذَآۖ إِنَّهُۥ قَدۡ جَآءَ أَمۡرُ رَبِّكَۖ وَإِنَّهُمۡ ءَاتِيهِمۡ عَذَابٌ غَيۡرُ مَرۡدُودٖ﴾) ای ابراهیم! از این مجادله دست بکش؛ چرا که فرمان پروردگارت مبنی بر هلاک شدن آنان در رسیده است، و به راستی برایشان عذابی بیبازگشت خواهد آمد. پس جر و بحث و مجادلۀ تو فایدهای ندارد.
#
{77} {ولما جاءت رسُلُنا}؛ أي: الملائكة الذين صدروا من إبراهيم، لما أتوا {لوطاً سيء بهم}؛ أي: شقَّ عليه مجيئهم، {وضاق بهم ذَرْعاً وقال هذا يومٌ عصيبٌ}؛ أي: شديدٌ حرجٌ؛ لأنَّه علم أنَّ [قومَه] لا يتركونَهم؛ لأنَّهم في صور شباب جردٍ مردٍ في غاية الكمال والجمال.
(77) (
﴿وَلَمَّاجَآءَتۡ رُسُلُنَا لُوطٗا سِيٓءَ بِهِمۡ﴾) و هنگامی که فرستادگان ما؛ یعنی فرشتگانی که پیش ابراهیم آمدند، به نزد لوط رسیدند، آمدنشان بر لوط دشوار آمد، (
﴿وَضَاقَ بِهِمۡ ذَرۡعٗا وَقَالَ هَٰذَا يَوۡمٌ عَصِيبٞ﴾) و چون قدرت دفاع از ایشان را نداشت، سخت دلتنگ گشت،
و گفت: امروز روزی سخت و مشکل است. چون او میدانست که قومش آنان را رها نخواهند کرد؛ زیرا فرشتگان به صورت جوانهای تازه به دوران رسیده که در نهایت زیبایی و کمال بودند، به نزد لوط آمدند. بنابراین آنچه لوط تصور میکرد، پیش میآمد.
#
{78} ولهذا وَقَعَ ما خطر بباله، فجاءه {قومُهُ يُهْرَعونَ إليه}؛ أي: يسرعون ويبادرون يريدون أضيافه بالفاحشة التي كانوا يعملونها، ولهذا قال: {ومِن قَبْلُ كانوا يعملون السِّيئاتِ}؛ أي: الفاحشة التي ما سبقهم عليها أحدٌ من العالمين. {قال يا قوم هؤلاءِ بناتي هُنَّ أطهرُ لكم}: من أضيافي ـ وهذا كما عَرَضَ سليمانُ - صلى الله عليه وسلم - على المرأتين أن يَشُقَّ الولد المختصم فيه لاستخراج الحقِّ ـ ولعلمه أنَّ بناته ممتنعٌ منالهنَّ ولا حقَّ لهم فيهنَّ، والمقصود الأعظم دفعُ هذه الفاحشة الكبرى. {فاتَّقوا الله ولا تُخْزونِ في ضيفي}؛ أي: إما أن تُراعوا تقوى الله، وإما أن تراعوني في ضَيْفي ولا تخزونِي عندهم. {أليس منكم رجلٌ رشيدٌ}: فينهاكم ويزجُرُكم. وهذا دليلٌ على مروجهم وانحلالهم من الخير والمروءة.
(78) (
﴿وَجَآءَهُۥ قَوۡمُهُۥ يُهۡرَعُونَ إِلَيۡهِ﴾) و قومش شتابان به سوی او آمدند، و خواستند با مهمانهای او عمل زشت را انجام دهند،
به دلیل اینکه خداوند میفرماید: (
﴿وَمِن قَبۡلُ كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ٱلسَّئَِّاتِ﴾) و پیش از آن، کارهای زشتی انجام میدادند که قبل از آنان هیچ کسی انجام نداده بود. (
﴿قَالَ يَٰقَوۡمِ هَٰٓؤُلَآءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطۡهَرُ لَكُمۡ﴾) لوط گفت: ای قوم من! اینها دختران من هستند و برای شما از مهمانان من پاکیزهترند. همانطور که سلیمان -علیه السلام- به آن دو زن پیشنهاد کرد فرزندی را که هر یک ادعا میکرد مال اوست، دو نیم کنند، و هدفش این بود تا حق روشن شود. و لوط میدانست که دسترسی آنها به دخترانش غیرممکن است و هیچ حقی در آنها ندارند، و هدفش دفع این کار زشت و بزرگ بود. (
﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُخۡزُونِ فِي ضَيۡفِيٓ﴾) یعنی یا تقوای خدا را رعایت کنید، و یا رعایت حال مهمانانم را بکنید و مرا به نزد آنان رسوا ننمایید. (
﴿أَلَيۡسَ مِنكُمۡ رَجُلٞ رَّشِيدٞ﴾) آیا در میان شما مردی راهیاب و راهنما یافت نمیشود که شما را باز دارد؟ و این دلیلی بر بیبند وباری آنها، و دور بودنشان از خیر و جوانمردی بود.
#
{79} فـ {قَالُوا} له: {لقد علمتَ ما لنا في بناتِكَ من حقٍّ وإنَّك لتعلمُ ما نريدُ}؛ أي: لا نريد إلاَّ الرجال، ولا لنا رغبةٌ في النساء.
(79) (
﴿قَالُواْ﴾) آنها به لوط گفتند: (
﴿لَقَدۡ عَلِمۡتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنۡ حَقّٖ وَإِنَّكَ لَتَعۡلَمُ مَا نُرِيدُ﴾) تو که میدانی ما دربارۀ دخترانت خواستهای نداریم، و میدانی که چه چیزی میخواهیم. ما جز شهوت رانی با مردان، چیزی را نمیخواهیم و علاقهای به زنان نداریم.
#
{80} فاشتدَّ قلقُ لوطٍ عليه الصلاة والسلام و {قال لو أنَّ لي بكم قوَّةً أو آوي إلى ركنٍ شديدٍ}؛ كقبيلة مانعةٍ؛ لمنعتكم. وهذا بحسب الأسباب المحسوسة، وإلاَّ؛ فإنَّه يأوي إلى أقوى الأركان، وهو الله الذي لا يقوم لقوته أحدٌ.
(80) بنابراین اضطراب و پریشانی لوط بیشتر و سخت تر شد و گفت: (
﴿لَوۡ أَنَّ لِي بِكُمۡ قُوَّةً أَوۡ ءَاوِيٓ إِلَىٰ رُكۡنٖ شَدِيدٖ﴾) کاش بر شما توانایی داشتم یا آنکه پناهگاه محکمی داشتم، مانند قبیلهای که مرا پناه میداد و شما را از این کار باز میداشتم. مراد از این سخن، داشتنِ پایگاه و تکیهگاه محسوس و مادّی است، وگرنه او به نیرومندترین پناهگاه که خداوند است و هیچ کس توان مقابله با قدرت او را ندارد، پناه میبرد.
#
{81} ولهذا لمَّا بَلَغَ الأمرُ منتهاه واشتدَّ الكربُ؛ {قالوا} له: {إنَّا رسلُ ربِّك}؛ أي: أخبروه بحالهم ليطمئنَّ قلبُه، {لن يَصِلوا إليكَ}: بسوءٍ. ثم قال جبريل بجناحِهِ، فطمس أعينَهم، فانطلقوا يتوعَّدون لوطاً بمجيء الصبح، وأمر الملائكةُ لوطاً أن يَسْرِيَ بأهله {بِقِطْع من الليل}؛ أي: بجانب منه قبل الفجر بكثير؛ ليتمكَّنوا من البعدِ عن قريتهم، {ولا يلتفتْ منكُم أحدٌ}؛ أي: بادروا بالخروج، وليكن همُّكم النجاءَ، ولا تلتفِتوا إلى ما وراءكم، {إلاَّ امرأتَكَ إنَّه مصيبُها}: من العذاب {ما أصابهم}؛ لأنَّها تشارِكُ قومها في الإثم، فتدلُّهم على أضياف لوطٍ إذا نزل به أضيافٌ. {إنَّ موعِدَهم الصُّبحُ}: فكأنَّ لوطاً استعجلَ ذلك، فقيل له: {أليس الصبحُ بقريبٍ}.
(81) بنابراین وقتی که کار به آخرین حد رسید و شدیداً اندوهگین شد، (
﴿قَالُواْ...فَأَسۡرِبِأَهۡلِكَ﴾) به او گفتند: (
﴿يَٰلُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ﴾) ای لوط! ما فرستادگان پروردگارت هستیم. او را از حالت خود با خبر کردند تا دلش آرام گیرد، (
﴿لَن يَصِلُوٓاْ إِلَيۡكَ﴾) آنان هرگز به تو گزندی نخواهند رساند. سپس جبرئیل بالهایش را گستراند و چشمهایشان کور گشت و آنها رفتند و لوط را تهدید کردند که فردا صبح برخواهند گشت. فرشتگان به لوط دستور دادند تا خانوادهاش را شب هنگام ببرد، (
﴿بِقِطۡعٖ مِّنَ ٱلَّيۡلِ﴾) در پاسی از شب و خیلی قبل از فجر، تا بتوانند از آبادی خود دور شوند، (
﴿وَلَا يَلۡتَفِتۡ مِنكُمۡ أَحَدٌ﴾) و به سرعت بیرون روید، و فقط به نجات خویش بیندیشید و به پشت سر خود ننگرید. (
﴿إِلَّا ٱمۡرَأَتَكَۖ إِنَّهُۥ مُصِيبُهَا مَآ أَصَابَهُمۡ﴾) مگر همسرت، که هر آنچه از عذاب به آنان برسد، به او هم خواهد رسید؛ چون با قومش در گناه شریک بود، و هرگاه برای لوط مهمانهایی میآمد، آنها را خبر میکرد. (
﴿إِنَّ مَوۡعِدَهُمُ ٱلصُّبۡحُ﴾) بدون شک، موعدِ ایشان صبح است. گویا لوط عجله داشت،
بنابراین به او گفته شد: (
﴿أَلَيۡسَ ٱلصُّبۡحُ بِقَرِيبٖ﴾) آیا صبح نزدیک نیست؟
#
{82} {فلما جاء أمرُنا}: بنزولِ العذاب وإحلاله فيهم {جَعَلْنا}: ديارهم {عالِيَها سافِلَها}؛ أي: قلبناها عليهم، {وأمْطَرْنا عليها حجارةً من سِجِّيلٍ}؛ أي: من حجارة النار الشديدة الحرارة، {منضودٍ}؛ أي: متتابعة تتبع من شذَّ عن القرية.
(82) (
﴿فَلَمَّا جَآءَ أَمۡرُنَا﴾) و هنگامی که فرمان ما، مبنی بر فرود آمدن عذاب و واقع شدنش بر آنها در رسید، (
﴿جَعَلۡنَا عَٰلِيَهَا سَافِلَهَا﴾) سرزمین آنها را زیر و رو نمودیم، (
﴿وَأَمۡطَرۡنَا عَلَيۡهَا حِجَارَةٗ مِّن سِجِّيلٖ﴾) و آنجا را با سنگ گل سنگباران نمودیم. (
﴿مَّنضُودٖ﴾) به طور پیاپی، و هرکسی که میخواست از روستا فرار کند، وی را اصابت میکرد.
#
{83} {مسوَّمةً عند ربِّك}؛ أي: معلمة عليها علامة العذاب والغضب، {وما هي من الظالمينَ}: الذين يشابهون لفعل قوم لوطٍ، {ببعيد}: فليحذرِ العبادُ أن يفعلوا كفعلهم؛ لئلاَّ يصيبَهم ما أصابهم.
(83) (
﴿مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّكَ﴾) سنگهایی که نزد پروردگارت با علامت عذاب و خشم نشان دار شده بودند، (
﴿وَمَا هِيَ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ بِبَعِيدٖ﴾) و این چنین سنگهایی از ستمکارانی که عمل قوم لوط را انجام دهند، دور نیست. پس بندگان باید بپرهیزند از اینکه کار آنها را انجام دهند، مبادا عذابی که به آنان رسیده است، به ایشان هم برسد.
{وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ وَلَا تَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ إِنِّي أَرَاكُمْ بِخَيْرٍ وَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ (84) وَيَاقَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (85) بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ (86) قَالُوا يَاشُعَيْبُ أَصَلَاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ (87) قَالَ يَاقَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ (88) وَيَاقَوْمِ لَا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقَاقِي أَنْ يُصِيبَكُمْ مِثْلُ مَا أَصَابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صَالِحٍ وَمَا قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعِيدٍ (89) وَاسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ (90) قَالُوا يَاشُعَيْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِيرًا مِمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاكَ فِينَا ضَعِيفًا وَلَوْلَا رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ وَمَا أَنْتَ عَلَيْنَا بِعَزِيزٍ (91) قَالَ يَاقَوْمِ أَرَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَاتَّخَذْتُمُوهُ وَرَاءَكُمْ ظِهْرِيًّا إِنَّ رَبِّي بِمَا تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ (92) وَيَاقَوْمِ اعْمَلُوا عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَمَنْ هُوَ كَاذِبٌ وَارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ (93) وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا شُعَيْبًا وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَأَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ (94) كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا أَلَا بُعْدًا لِمَدْيَنَ كَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ (95)}.
وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ وَلاَ تَنقُصُواْ الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ إِنِّيَ أَرَاكُم بِخَيْرٍ وَإِنِّيَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُّحِيطٍ و به سوي قوم مدين برادرشان شعيب را فرستاديم،
گفت: «اي قوم من! خدا را بپرستيد، شما جز او معبود
(راستيني) نداريد، و از پيمانه و ترازو مكاهيد، من شما را خوب و در آسايش مي بينم، و من بر شما از عذاب روز فراگير مي ترسم».
وَيَا قَوْمِ أَوْفُواْ الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْيَاءهُمْ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِي الأَرْضِ مُفْسِدِينَ و اي قوم من! پيمانه و ترازو را دادگرانه و به تمام و كمال دهيد و از چيزهاي مردم نكاهيد، و در زمين فساد وتباهي نكنيد.
بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ
(اي قوم من) چيزي را كه خداوند
(ازمال حلال برايتان) باقي مي گذارد. برايتان بهتر است، اگر مؤمن هستيد، و من بر شما نگاهبان نيستم.
قَالُواْ يَا شُعَيْبُ أَصَلاَتُكَ تَأْمُرُكَ أَن نَّتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَن نَّفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا مَا نَشَاء إِنَّكَ لَأَنتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ گفتند: «اي شعيب ! آيا نمازت به تو فرمان مي دهد كه آنچه را پدرانمان مي پرستيدند رها سازيم يا نتوانيم در اموال خود آن گونه كه مي خواهيم تصرف كنيم؟ بي گمان تو بردبار و خردمند هستي».
قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَىَ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ گفت: «اي قوم من! به من بگوييد اگر دليل آشكاري از پروردگارم داشته باشم و از سوي خود رزق و روزي خوبي به من داده باشد
(آيا مي توانم به خلاف دستورات او عمل كنم) و نمي خواهم شما را از چيزي نهي كنم و خودم مرتكب آن شوم. من تا آنجا كه مي توانم جز اصلاح چيزي را نمي خواهم، و توفيق من هم جز با خدا نيست، و بر او توكل نموده ام و به سوي او باز مي گردم».
وَيَا قَوْمِ لاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شِقَاقِي أَن يُصِيبَكُم مِّثْلُ مَا أَصَابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صَالِحٍ وَمَا قَوْمُ لُوطٍ مِّنكُم بِبَعِيدٍ و اي قوم من ! مخالف با من، شما را بر آن ندارد كه همان بلائي به شما برسد كه به قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح رسيد، و قوم لوط از شما دور نيستند.
وَاسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ و از پروردگارتان آمرزش بخواهيد سپس به سوي او برگرديد، بي گمان پروردگارم مهربان
(و) دوستدار است.
قَالُواْ يَا شُعَيْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِيرًا مِّمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاكَ فِينَا ضَعِيفًا وَلَوْلاَ رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ وَمَا أَنتَ عَلَيْنَا بِعَزِيزٍ گفتند:
«اي شعيب! بسياري از آنچه را كه مي گويي نمي فهميم و ما تو را در ميان خود ناتوان مي بينيم، و اگر قبيله ات نبود تو را سنگسار مي كرديم، و تو پيش ما گرانقدر نيستي».
قَالَ يَا قَوْمِ أَرَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُم مِّنَ اللّهِ وَاتَّخَذْتُمُوهُ وَرَاءكُمْ ظِهْرِيًّا إِنَّ رَبِّي بِمَا تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ گفت: «اي قوم من! آيا قبيله ام در نزد شما از خداوند گرامي تر است؟ و خدا را پشت سر خويش انداخته و فراموش كرده ايد، بي گمان پروردگارم به آنچه مي كنيد احاطه دارد».
وَيَا قَوْمِ اعْمَلُواْ عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَمَنْ هُوَ كَاذِبٌ وَارْتَقِبُواْ إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ و اي قوم من بر روش و شيوة خودتان عمل كنيد، من نيز به شيوة خود عمل مي كنم، به زودي خواهيد دانست كه عذاب رسوا كننده به چه كسي مي رسد، و خواهيد دانست چه كسي دروغگو است، چشم براه باشيد من هم چشم براهم».
وَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا نَجَّيْنَا شُعَيْبًا وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مَّنَّا وَأَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُواْ الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ و هنگامي كه فرمان ما در رسيد شعيب و كساني را كه همراه او ايمان آورده بودند به رحمتي از سوي خود نجات داديمف و صدايي مرگبار ستمكاران را در گرفت، پس در خانه و كاشانة خود خشكيدند و از پاي درآمدند.
كَأَن لَّمْ يَغْنَوْاْ فِيهَا أَلاَ بُعْدًا لِّمَدْيَنَ كَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ
(چنان كه) گويي هرگز در آنجا نبودند، هان! نفرين و لعنت بر قوم مدين باد همانطور كه قوم ثمود نفرين شدند.
#
{84} أي: {و} أرسلنا {إلى مدينَ}: القبيلة المعروفة، الذين يسكنون مَدْيَنَ، في أدنى فلسطين، {أخاهم}: في النسب، {شُعيباً}: لأنَّهم يعرفونه ويتمكَّنون من الأخذ عنه، فقال لهم: {يا قومِ اعبُدوا الله ما لكم من إلهٍ غيرُه}؛ أي: أخلصوا له العبادة؛ فإنَّهم كانوا يشرِكون [به]، وكانوا مع شركهم يَبْخَسون المكيال والميزان، ولهذا نهاهم عن ذلك، فقال: {ولا تَنقُصوا المِكْيال والميزانَ}: بل أوفوا الكيل والميزان بالقسط. {إني أراكُم بخيرٍ}؛ أي: بنعمة كثيرةٍ وصحَّة وكثرة أموال وبنين؛ فاشكُروا الله على ما أعطاكم، ولا تكفروا بنعمة الله فيزيلها عنكم. {وإنِّي أخافُ عليكم عذابَ يوم محيطٍ}؛ أي: عذاباً يحيط بكم ولا يُبقي منكم باقيةً.
(84) (
﴿وَإِلَىٰ مَدۡيَنَ﴾) و به سوی قبیلۀ معروف
«مدین» که در جنوب فلسطین زندگی میکردند،(
﴿أَخَاهُمۡ شُعَيۡبٗا﴾) برادر نَسَبیشان شعیب را فرستادیم؛ چون آنها او را میشناختند و میتوانستند از او یاد بگیرند. (
﴿قَالَ﴾) شعیب به آنها گفت: (
﴿يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥ﴾) ای قوم من! خدا را بپرستید که معبود راستینی جز او ندارید. و عبادت را خالصانه برای او انجام دهید. آنها شرک میورزیدند، و پیمانه و ترازو را کم میدادند.
بنابراین آنان را از این کار نهی کرد و گفت: (
﴿وَلَا تَنقُصُواْ ٱلۡمِكۡيَالَ وَٱلۡمِيزَانَ﴾) و از پیمانه و ترازو مکاهید ، بلکه دادگرانه پیمانه و ترازو را به کمال و تمام بدهید. (
﴿إِنِّيٓ أَرَىٰكُم بِخَيۡرٖ﴾) من شما را خوب و در آسایش میبینم؛ یعنی شما از نعمتهای زیاد و سلامتی فراوان و اموال و فرزندان بسیاری برخوردار هستید، پس خداوند را به خاطر آنچه که به شما داده است، سپاسگزار باشید و کفران نعمت نکنید، که آن را از شما خواهد گرفت. (
﴿وَإِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيۡكُمۡ عَذَابَ يَوۡمٖ مُّحِيطٖ﴾) و من بر شما از عذاب روزی فراگیر میترسم، عذابی که همۀ شما را فرا بگیرد، و هیچ اثری از شما باقی نگذارد.
#
{85} {ويا قوم أوفوا المكيالَ والميزان بالقِسْطِ}؛ أي: بالعدل الذي ترضَوْن أن تعطوه، {ولا تَبخَسوا الناس أشياءهم}؛ أي: لا تنقصوا من أشياء الناس، فتسرقوها بأخذها بنقص المكيال والميزان، {ولا تَعْثَوْا في الأرض مفسِدينَ}: فإنَّ الاستمرار على المعاصي يفسِدُ الأديان والعقائد والدِّين والدُّنيا ويهلِكُ الحرثَ والنسل.
(85) (
﴿وَيَٰقَوۡمِ أَوۡفُواْ ٱلۡمِكۡيَالَ وَٱلۡمِيزَانَ بِٱلۡقِسۡطِ﴾) و ای قوم من! پیمانه و ترازو را به دادگری و انصاف بدهید، همانگونه که دوست دارید به شما داده شود. (
﴿وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡيَآءَهُمۡ﴾) و از چیزهای مردم نکاهید، و با کم کردن پیمانه و ترازو، آن را ندزدید، (
﴿وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِينَ﴾) و در زمین فساد و تباهی نکنید؛ زیرا استمرار بر گناه، دین و دنیا را فاسد و تباه مینماید، و کشتزار و نسل را نابود میکند.
#
{86} {بقيةُ الله خيرٌ لكم}؛ أي: يكفيكم ما أبقى الله لكم من الخير وما هو لكم؛ فلا تطمَعوا في أمرٍ لكم عنه غُنيةٌ وهو ضارٌّ لكم جدًّا، {إن كنتُم مؤمنينَ}: فاعملوا بمقتضى الإيمان. {وما أنا عليكم بحفيظٍ}؛ أي: لست بحافظٍ لأعمالكم ووكيل عليها، وإنَّما الذي يحفظها الله تعالى، وأمَّا أنا فأبلِّغكم ما أرسلتُ به.
(86) (
﴿بَقِيَّتُ ٱللَّهِ خَيۡرٞ لَّكُمۡ﴾) مال حلالی که از آنِ شماست و خداوند آن را برایتان باقی میگذارد، بهتر است. پس چشمِ طمع به چیزی ندوزید که به آن نیاز ندارید و بسیار برایتان مضر است. (
﴿إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ﴾) اگر شما مؤمن هستید، پس به مقتضای ایمان عمل کنید. (
﴿وَمَآ أَنَا۠ عَلَيۡكُم بِحَفِيظٖ﴾) و من مراقب و نگاهبان اعمالتان نیستم، بلکه اعمالتان را خداوند ثبت و ضبط مینماید، و من فقط پیامی را که با آن مبعوث شدهام، به شما میرسانم.
#
{87} {قالوا يا شُعيبُ أصلاتُكَ تأمُرُك أن نَتْرُكَ ما يعبدُ آباؤنا}؛ أي: قالوا ذلك على وجه التهكُّم بنبيِّهم والاستبعاد لإجابتهم له، ومعنى كلامهم: أنَّه لا موجب لنهيك لنا إلاَّ أنك تصلي لله وتتعبَّد له؛ أفإنْ كنتَ كذلك؛ أفيوجِبُ لنا أن نتركَ ما يعبدُ آباؤنا لقولٍ ليس عليه دليلٌ إلاَّ أنه موافقٌ لك؟! فكيف نتَّبعك ونترك آباءنا الأقدمين أولي العقول والألباب؟! وكذلك لا يوجِبُ قولُك لنا أن نفعلَ في أموالنا ما قلتَ لنا من وفاء الكيل والميزان وأداء الحقوق الواجبة فيها، بل لا نزالُ نفعل فيها ما شئنا؛ لأنَّها أموالُنا، فليس لك فيها تصرُّف، ولهذا قالوا في تهكُّمهم: {إنَّك لأنتَ الحليمُ الرشيدُ}؛ أي: أئنك أنت الذي الحلم والوَقارُ لك خُلُقٌ والرُّشْدُ لك سجيَّةٌ؛ فلا يصدُرُ عنك إلا رشدٌ، ولا تأمرُ إلاَّ برشدٍ، ولا تنهى إلاَّ عن غيٍّ؟! أي: ليس الأمر كذلك، وقصدُهم أنَّه موصوفٌ بعكس هذين الوصفين: بالسَّفه والغواية؛ أي: أن المعنى: كيف تكونُ أنت الحليم الرشيد، وآباؤنا هم السفهاء الغاوين؟! وهذا القول الذي أخرجوه بصيغة التهكُّم وأنَّ الأمر بعكسه ليس كما ظنُّوه، بل الأمر كما قالوه: إنَّ صلاته تأمُرُه أن ينهاهم عمَّا كان يعبدُ آباؤهم الضالُّون وأن يفعلوا في أموالهم ما يشاؤون؛ فإنَّ الصلاة تنهى عن الفحشاء والمنكر، وأيُّ فحشاء ومنكرٍ أكبر من عبادة غير الله، ومن منع حقوق عباد الله، أو سرقتها بالمكاييل والموازين، وهو عليه الصلاة والسلام الحليم الرشيد؟!
(87) (
﴿قَالُواْ يَٰشُعَيۡبُ أَصَلَوٰتُكَ تَأۡمُرُكَ أَن نَّتۡرُكَ مَا يَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَآ﴾) گفتند: ای شعیب! آیا نمازت تو را فرمان میدهد که آنچه را پدرانمان میپرستیدند، رها سازیم؟ این سخن را، در قالب مسخره و در قالب اینکه هرگز سخن او را نخواهند پذیرفت، به پیامبرشان گفتند. و معنی سخنشان این است که نماز خواندنت، سبب شده است ما را از عبادت آنچه نیاکان ما میپرستیدند، بازداری. پس پرستش خدا از سوی شما، موجب آن میگردد که ما آنچه را نیاکانمان میپرستیدند، بدون دلیل و فقط به خاطر میل و خواهش تو رها کنیم؟ پس، چگونه از تو پیروی کنیم و پدران و نیاکانمان را که دارای عقل و خرد بودند، رها سازیم؟ و همچنین سخن تو بر ما لازم نمیگرداند، (
﴿أَن نَّفۡعَلَ فِيٓ أَمۡوَٰلِنَا﴾) که نتوانیم در اموال خود آن گونه که میخواهیم، تصرف کنیم؛ یعنی تو که به ما میگویی پیمانه و ترازو را کامل بدهیم و حقِ آن را بپردازیم، ما را از اینکه به دلخواه خود در اموالمان تصرف کنیم، باز نمیدارد، بلکه ما هرچه بخواهیم میکنیم، چون اموالمان متعلق به خود ماست، و تو در آن حقی نداری.
بنابراین با مسخره به او گفتند: (
﴿إِنَّكَ لَأَنتَ ٱلۡحَلِيمُ ٱلرَّشِيدُ﴾) بیگمان، بردباری و متانت و اخلاق نیک و راهیابی صفتِ توست. پس چیزی جز راهنمایی از تو سر نمیزند، و جز به خوبی فرمان نمیدهی، و جز از گمراهی و زشتی باز نمیداری. منظورشان این بود که شعیب به ضد این دو صفت متصف میباشد؛ یعنی به بیخردی و گمراهی! یعنی چگونه تو بردبار و راه یافته هستی و پدران ما بی خرد و گمراه؟! آنها از روی تمسخر این سخنانرا بر زبان آورده، و عکس آن را گمان میبردند. اما حقیقت مسأله آن گونه نبود که آنها گمان میبردند، بلکه حقیقت همانطور بود که میگفتند. نماز شعیب به او فرمان میداد تا آنها را از آنچه که نیاکان گمراهشان میپرستیدند؛ و از اینکه هر طور بخواهند در اموال خود تصرف نمایند، باز دارد؛ زیرا نماز از کارهای زشت و منکر باز میدارد، و چه منکری بزرگتر از پرستش غیر خداوند است؟ و چه منکر و کار زشتی بزرگتر از ندادن حقوق مردم یا دزدیدن آن از طریق کم کردن پیمانه و ترازو است؟ و در حقیقت شعیب ـ علیه السلام ـ راهیاب و خردمند بود.
#
{88} {قال} لهم شعيبٌ: {يا قوم أرأيتُم إن كنتُ على بيِّنةٍ من ربِّي}؛ أي: يقين وطمأنينة في صحَّة ما جئت به، {ورَزَقَني منه رزقاً حسناً}؛ أي: أعطاني الله من أصناف المال ما أعطاني، {و} أنا لا {أريدُ أن أخالِفَكم إلى ما أنهاكم عنه}: فلستُ أريدُ أنْ أنهاكم عن البَخْس في المكيال والميزان وأفعله أنا حتى تتطرق إليَّ التُّهمة في ذلك، بل ما أنهاكم عن أمر إلا وأنا أول مبتدرٍ لتركِهِ. {إن أريدُ إلاَّ الإصلاح ما استطعتُ}؛ أي: ليس لي من المقاصد إلاَّ أن تَصْلُحَ أحوالكم وتستقيم منافعكم، وليس لي من المقاصد الخاصَّة لي وحدي شيءٌ بحسب استطاعتي. ولما كان هذا فيه نوعُ تزكيةٍ للنفس؛ دَفَعَ هذا بقوله: {وما توفيقي إلاَّ بالله}؛ أي: وما يحصل لي من التوفيق لفعل الخير و الانفكاك عن الشرِّ إلاَّ بالله تعالى، لا بحولي ولا بقوَّتي. {عليه توكلتُ}؛ أي: اعتمدتُ في أموري ووثقتُ في كفايته. {وإليه أنيبُ}: في أداء ما أمرني به من أنواع العبادات، وفي هذا التقرُّب إليه بسائر أفعال الخيرات، وبهذين الأمرين تستقيمُ أحوال العبد، وهما الاستعانةُ بربِّه والإنابة إليه؛ كما قال تعالى: {فاعبُدْه وتوكَّلْ عليه}. وقال: {إيَّاك نعبدُ وإيَّاك نستعينُ}.
(88) (
﴿قَالَ﴾) شعیب به آنها گفت: (
﴿يَٰقَوۡمِ أَرَءَيۡتُمۡ إِن كُنتُ عَلَىٰ بَيِّنَةٖ مِّن رَّبِّي﴾) ای قوم من! چه میاندیشید اگر من در صحت و درستی آنچه آوردهام، یقین و اطمینان داشته باشم، (
﴿وَرَزَقَنِي مِنۡهُ رِزۡقًا حَسَنٗا﴾) و خداوند انواع مالها را به من بخشیده باشد. (
﴿وَمَآ أُرِيدُ أَنۡ أُخَالِفَكُمۡ إِلَىٰ مَآ أَنۡهَىٰكُمۡ عَنۡهُ﴾) و من نمیخواهم در آنچه شما را از آن نهی میکنم، با شما مخالفت ورزم؛ و نمیخواهم شما را از کم کردن پیمانه و ترازو نهیکنم، و خودم آن را انجام دهم تا در این مورد متهم شوم. بلکه شما را از هیچ کاری باز نمیدارم مگر اینکه پیش از همه به ترک آن مبادرت میورزم. (
﴿إِنۡ أُرِيدُ إِلَّا ٱلۡإِصۡلَٰحَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُ﴾) من هدفی جز اینکه حالات شما اصلاح شود و منافعتان تأمین گردد، ندارم. هدف شخصی ندارم، و تا آنجا که میتوانم، برای اصلاح شما میکوشم. و از آنجا که این سخن به نوعی تعریف و تمجید از مقام خودش بود،
سوء تفاهم را برطرف کرد و گفت: (
﴿وَمَا تَوۡفِيقِيٓ إِلَّا بِٱللَّهِ﴾) و من برای انجام کار خوب و دوری از کار بد، هنری از خود ندارم مگر اینکه خداوند مرا توفیق دهد؛ و من با قدرت و حرکت خود، نمیتوانم کاری بکنم. (
﴿عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ﴾) در کارهایم به او تکیه کرده و به او اعتماد کافی دارم. (
﴿وَإِلَيۡهِ أُنِيبُ﴾) و به سوی او باز میگردم و عبادتهایی را انجام میدهم که مرا به انجام آن فرمان داده است، و با این دو کار؛ یعنی کمک خواستن از پروردگار، و بازگشت به سوی او، حالات بندگان درست میشود،
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَٱعۡبُدۡهُ وَتَوَكَّلۡ عَلَيۡهِ﴾ او را پرستش کن و بر او توکل نما.
و فرموده است: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ﴾ تنها تو را میپرستیم، و تنها از تو یاری میجوییم.
#
{89} {ويا قوم لا يجرمنَّكم شِقاقي}؛ أي: لا تحملنَّكم مخالفتي ومشاقَّتي، {أن يصيبَكُم}: من العقوبات، {مثلُ ما أصاب قومَ نوحٍ أو قومَ هودٍ أو قومَ صالحٍ وما قومُ لوطٍ منكم ببعيد}: لا في الدار ولا في الزمان.
(89) (
﴿وَيَٰقَوۡمِ لَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شِقَاقِيٓ﴾) و ای قوم من! دشمنی و مخالفت با من، شما را بر آن ندارد که، (
﴿أَن يُصِيبَكُم مِّثۡلُ مَآ أَصَابَ قَوۡمَ نُوحٍ أَوۡ قَوۡمَ هُودٍ أَوۡ قَوۡمَ صَٰلِحٖۚ وَمَا قَوۡمُ لُوطٖ مِّنكُم بِبَعِيدٖ﴾) به شما بلا و عذابی برسد که به قوم نوح یا قوم هود یا قوم صالح رسید، وقوم لوط ازشما دور نیستند؛ چراکه هم از نظر زمانی وهم از نظر مکانی، به شما نزدیکاند.
#
{90} {واستغفِروا ربَّكم}: عما اقترفتم من الذُّنوب، {ثمَّ توبوا إليه}: فيما يستقبل من أعماركم بالتوبة النَّصوح والإنابة إليه بطاعته وترك مخالفته. {إنَّ ربِّي رحيمٌ ودودٌ}: لمن تاب وأناب؛ يرحمه فيغفر له ويتقبَّل توبته ويحبُّه.
ومعنى الودود من أسمائه تعالى: أنَّه يحبُّ عباده المؤمنين ويحبُّونه؛ فهو فعولٌ بمعنى فاعل ومعنى مفعول.
(90) (
﴿وَٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّكُمۡ﴾) و به خاطر گناهانی که مرتکب شدهاید، از پروردگارتان آمرزش بخواهید، (
﴿ثُمَّ تُوبُوٓاْ إِلَيۡهِ﴾) سپس در زندگی آیندهتان، با توسل به انجام طاعت او و ترک مخالفتش، به سویش باز گردید. (
﴿إِنَّ رَبِّي رَحِيمٞ وَدُودٞ﴾) بیگمان پروردگارم نسبت به کسی که توبه کند و به سوی او برگردد، مهربان است؛ به او رحم میکند و او را میآمرزد و توبهاش را میپذیرد و او را دوست میدارد. (
﴿وَدُودٞ﴾) از نامهای خدا میباشد، و بدین معنی است که او بندگان مؤمن خود را دوست دارد، و آنها هم او را دوست میدارند. پس کلمۀ (
﴿وَدُودٞ﴾)
«فعولِ» به معنی
«فاعل» و نیز به معنی
«مفعول» است.
#
{91} {قالوا يا شعيبُ ما نَفْقَهُ كثيراً مما تقولُ}؛ أي: تضجَّروا من نصائحِهِ ومواعظِهِ لهم، فقالوا: ما نفقهُ كثيراً مما تقولُ، وذلك لبُغْضِهم لما يقولُ ونفرتهم عنه. {وإنَّا لنراك فينا ضعيفاً}؛ أي: في نفسك، لست من الكبار والرؤساء، بل من المستضعفين. {ولولا رهطُكَ}؛ أي: جماعتك وقبيلتك، {لَرَجَمْناك وما أنت علينا بعزيز}؛ أي: ليس لك قَدْرٌ في صدورنا ولا احترامٌ في أنفسنا، وإنما احترمنا قبيلتك بتركنا إياك.
(91) (
﴿قَالُواْ يَٰشُعَيۡبُ مَا نَفۡقَهُ كَثِيرٗا مِّمَّا تَقُولُ﴾) آنان از موعظه و اندرزهای شعیب به ستوه آمده و گفتند: بسیاری از آنچه را که میگویی، نمیفهمیم؛ و این به خاطر نفرت آنها از شعیب و گفتههایش بود. (
﴿وَإِنَّا لَنَرَىٰكَ فِينَا ضَعِيفٗا﴾) و ما تو را در میان خود ناتوان میبینیم؛ یعنی تو از بزرگان و سران نیستی، بلکه از مستضعفان و ناتوانان میباشی. (
﴿وَلَوۡلَا رَهۡطُكَ﴾) و اگر قبیلهات نبود، (
﴿لَرَجَمۡنَٰكَۖ وَمَآ أَنتَ عَلَيۡنَا بِعَزِيزٖ﴾) حتماً تو را سنگسار میکردیم. تو نزد ما ارزش و احترامی نداری؛ و اگر ما با تو کاری نداریم، به خاطر احترام قبیلهات است.
#
{92} {قال} لهم مترقِّقاً لهم: {يا قومِ أرَهْطي أعزُّ عليكم من الله}؛ أي: كيف تراعونني لأجل رَهْطي ولا تراعونني لله، فصار رَهْطي أعزَّ عليكم من الله. {واتَّخذتُموه وراءكم ظِهْرِيًّا}؛ أي: نبذتُم أمر الله وراء ظهوركم، ولم تُبالوا به، ولا خِفْتُم منه. {إنَّ ربِّي بما تعملون محيطٌ}: لا يخفى عليه من أعمالكم مثقالُ ذرَّة في الأرض ولا في السماء، فسيُجازيكم على ما عملتم أتمَّ الجزاء.
(92) (
﴿قَالَ﴾) شعیب با دلسوزی به آنها گفت: (
﴿يَٰقَوۡمِ أَرَهۡطِيٓ أَعَزُّ عَلَيۡكُم مِّنَ ٱللَّهِ﴾) ای قوم من! آیا قبیلهام در نزد شما از خداوند گرامیتر است؟ چگونه به خاطر قبیلهام رعایت مرا میکنید، و به خاطر خدا رعایت مرا نمیکنید؟ پس، قبیلهام برای شما، از خداوند مهمتر و گرامیتر است. (
﴿وَٱتَّخَذۡتُمُوهُ وَرَآءَكُمۡ ظِهۡرِيًّا﴾) و خدا را پشت سر انداخته و بهآن توجه نکرده و از او نمیهراسید. (
﴿إِنَّ رَبِّي بِمَا تَعۡمَلُونَ مُحِيطٞ﴾) همانا پروردگارم به آنچه میکنید، احاطه دارد و به اندازۀ ذرهای از کارهای شما در زمین و آسمان بر او پوشیده نمیماند، و به زودی به کیفر کارهایی که میکنید، سختترین سزا را به شما خواهد داد.
#
{93} {و} لما أعيَوْه وعجز عنهم؛ قال: {يا قوم اعملوا على مكانتِكُم}؛ أي: على حالتكم ودينكم. {إنِّي عامل سوف تعلمونَ من يأتيه عذابٌ يُخزيه}: ويحلُّ عليه عذابٌ مقيمٌ، أنا أم أنتم، وقد علموا ذلك حين وقع عليهم العذابُ، {وارتقِبوا}: ما يحلُّ بي. {إنِّي معكم رقيبٌ} ما يَحِلُّ بكم.
(93) و هنگامی که شعیب از آنها خسته شد،
گفت: (
﴿وَيَٰقَوۡمِ ٱعۡمَلُواْ عَلَىٰ مَكَانَتِكُمۡ﴾) ای قوم من! به روش و دینتان عمل کنید. (
﴿إِنِّي عَٰمِلٞۖ سَوۡفَ تَعۡلَمُونَ مَن يَأۡتِيهِ عَذَابٞ يُخۡزِيهِ﴾) من نیز به شیوۀ خود عمل میکنم،
[به زودی] خواهید دانست که عذاب رسواکننده به چه کسی میرسد و رسوایش میکند، و عذاب همیشگی بر چه کسی فرود میآید؟ (
﴿وَمَنۡ هُوَ كَٰذِبٞ﴾) و به زودی خواهید دانست که چه کسی دروغگو است، من یا شما؟ و وقتی عذاب بر آنان وارد شد، این حقیقت را دانستند. (
﴿وَٱرۡتَقِبُوٓاْ إِنِّي مَعَكُمۡ رَقِيبٞ﴾) و چشم به راه و منتظر باشید که چه بلایی به من میرسد، و من هم چشم به راه عذابی هستم که به آن گرفتار خواهید شد.
#
{94} {ولما جاء أمرُنا}: بإهلاك قوم شعيب، {نجَّيْنا شُعيباً والذين آمنوا معه برحمةٍ منَّا وأخذتِ الذين ظلموا الصيحةُ فأصبحوا في ديارِهم جاثمينَ}: لا تَسْمَعُ لهم صوتاً، ولا ترى منهم حركةً.
(94) (
﴿وَلَمَّا جَآءَ أَمۡرُنَا﴾) و هنگامی که فرمان ما، مبنی بر هلاک کردن قوم شعیب در رسید، (
﴿نَجَّيۡنَا شُعَيۡبٗا وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ بِرَحۡمَةٖ مِّنَّا وَأَخَذَتِ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ ٱلصَّيۡحَةُ فَأَصۡبَحُواْ فِي دِيَٰرِهِمۡ جَٰثِمِينَ﴾) شعیب و کسانی را که همراه او ایمان آورده بودند، به رحمتی از سوی خود نجات دادیم، و صدایی مرگبار ستمکاران را درگرفت، پس در خانه و کاشانۀ خود خشکیدند و از پای در آمدند، و صدایی از آنان به گوش نرسید و حرکتی از آنان به چشم نخورد.
#
{95} {كأن لم يَغْنَوْا فيها}؛ أي: كأنهم ما أقاموا في ديارهم ولا تنَّعموا فيها حين أتاهم العذاب. {ألا بعداً لمدين}: إذْ أهلكها اللهُ وأخزاها، {كما بَعِدَتْ ثمودُ}؛ أي: قد اشتركت هاتان القبيلتان في السَّحق والبُعد والهلاك.
وشعيبٌ عليه السلام كان يسمى خطيب الأنبياء؛ لحسن مراجعته لقومه. وفي قصته من الفوائد والعبر شيء كثير:
منها: أن الكفار كما يعاقَبون ويخاطَبون بأصل الإسلام؛ فكذلك بشرائعه وفروعه؛ لأنَّ شعيباً دعا قومه إلى التوحيد وإلى إيفاء المكيال والميزان، وجعل الوعيد مرتباً على مجموع ذلك.
ومنها: أن نقصَ المكاييل والموازين من كبائر الذُّنوب وتخشى العقوبة العاجلة على من تعاطى ذلك، وأنَّ ذلك من سرقة أموال الناس، وإذا كان سرقتهم في المكاييل والموازين موجبةً للوعيد؛ فسرِقَتُهم على وجه القهر والغلبة من باب أولى وأحرى.
ومنها: أنَّ الجزاء من جنس العمل؛ فمن بَخَسَ أموال الناس يريد زيادة ماله؛ عوقِبَ بنقيض ذلك، وكان سبباً لزوال الخير الذي عنده من الرزق؛ لقوله: {إني أراكم بخيرٍ}؛ أي: فلا تتسبَّبوا إلى زواله بفعلكم.
ومنها: أن على العبد أن يَقْنَعَ بما آتاه الله ويَقْنَعَ بالحلال عن الحرام وبالمكاسب المباحة عن المكاسب المحرمة، وأنَّ ذلك خيرٌ له؛ لقوله: {بقيَّةُ الله خيرٌ لكم}؛ ففي ذلك من البركة وزيادة الرزق ما ليس في التكالب على الأسباب المحرَّمة من المَحْق وضدِّ البركة.
ومنها: أن ذلك من لوازم الإيمان وآثاره؛ فإنَّه رتب العمل به على وجود الإيمان، فدلَّ على أنَّه إذا لم يوجد العمل؛ فالإيمان ناقصٌ أو معدومٌ.
ومنها: أنَّ الصلاة لم تزل مشروعة للأنبياء المتقدِّمين، وأنَّها من أفضل الأعمال، حتى إنه متقرِّر عند الكفار فضلها وتقديمها على سائر الأعمال، وأنها تنهى عن الفحشاء والمنكر، وهي ميزانٌ للإيمان وشرائعه؛ فبإقامتها تكمُلُ أحوال العبدِ، وبعدم إقامتها تختلُّ أحواله الدينيَّة.
ومنها: أنَّ المال الذي يرزقُهُ الله الإنسان، وإنْ كان الله قد خوَّله إياه؛ فليس له أن يصنع فيه ما يشاء؛ فإنه أمانةٌ عنده، عليه أن يقيم حقَّ الله فيه بأداء ما فيه من الحقوق والامتناع من المكاسب التي حرَّمها الله ورسوله، لا كما يزعمه الكفار ومن أشبههم؛ أنَّ أموالهم لهم أن يصنعوا فيها ما يشاؤون ويختارون، سواءٌ وافقَ حكمَ الله أو خالفه.
ومنها: أن من تَكْمِلَةِ دعوة الداعي وتمامها: أن يكونَ أول مبادرٍ لما يأمر غيره به وأول منتهٍ عما ينهى غيره عنه؛ كما قال شعيبٌ عليه السلام: {وما أريدُ أنْ أخالِفَكم إلى ما أنهاكم عنه}، ولقوله تعالى: {يا أيُّها الذين آمنوا لم تقولونَ ما لا تفعلونَ [كَبُرَ مقتًا عند اللهِ أن تقولوا ما لا تفعلون]}.
ومنها: أن وظيفة الرسل وسنَّتهم وملَّتهم إرادةُ الإصلاح بحسب القدرة والإمكان، فيأتون بتحصيل المصالح وتكميلها أو بتحصيل ما يُقْدَرُ عليه منها، وبدفع المفاسدِ وتقليلها، ويراعون المصالح العامة على المصالح الخاصة.
وحقيقة المصلحة هي التي تَصْلُح بها أحوال العباد، وتستقيم بها أمورهم الدينيَّة والدنيويَّة.
ومنها: أنَّ مَن قام بما يقدِرُ عليه من الإصلاح؛ لم يكن مَلوماً ولا مَذْموماً في عدم فعله ما لا يقدِرُ عليه؛ فعلى العبدِ أن يُقيم من الإصلاح في نفسه وفي غيره ما يقدِرُ عليه.
ومنها: أنَّ العبد ينبغي له أن لا يتَّكل على نفسه طرفة عين، بل لا يزال مستعيناً بربِّه، متوكِّلاً عليه، سائلاً له التوفيق، وإذا حصل له شيءٌ من التوفيق؛ فلينسبه لِموليهِ ومُسْديه ولا يُعْجَب بنفسه؛ لقوله: {وما توفيقي إلاَّ بالله عليه توكلتُ وإليه أُنيبُ}.
ومنها: الترهيب بأخذات الأمم، وما جرى عليهم، وأنه ينبغي أنْ تُذْكَرَ القَصصُ التي فيها إيقاعُ العقوبات بالمجرمين في سياق الوعظ والزجر؛ كما أنه ينبغي ذِكْرُ ما أكرم الله به أهل التقوى عند الترغيب والحثِّ على التقوى.
ومنها: أن التائب من الذنب كما يُسمح له عن ذنبه ويُعفى عنه؛ فإنَّ الله تعالى يحبُّه ويودُّه، ولا عبرة بقول من يقول: إنَّ التائبَ إذا تاب؛ فحسبُه أن يُغْفَرَ له ويعودَ عليه العفو، وأما عَوْدُ الودِّ والحبِّ؛ فإنه لا يعودُ؛ فإنَّ الله قال: {واستغفِروا ربَّكم ثمَّ توبوا إليه إنَّ ربي رحيمٌ ودودٌ}.
ومنها: أنَّ الله يدفع عن المؤمنين بأسبابٍ كثيرةٍ قد يعلمون بعضها وقد لا يعلمون شيئاً منها، وربما دَفَعَ عنهم بسبب قبيلتهم وأهل وطنهم الكفار؛ كما دفع الله عن شعيبٍ رجمَ قومِهِ بسبب رهطِهِ.
وأنَّ هذه الروابط التي يحصُلُ بها الدفع عن الإسلام والمسلمين لا بأس بالسعي فيها، بل ربَّما تعيَّن ذلك؛ لأنَّ الإصلاح مطلوبٌ على حسب القدرة والإمكان؛ فعلى هذا لو ساعد المسلمون الذين تحت ولاية الكفار، وعملوا على جعل الولاية جمهوريَّةً يتمكَّن فيها الأفرادُ والشعوبُ من حقوقهم الدينيَّة والدنيويَّة؛ لكان أولى من استسلامهم لدولةٍ تقضي على حقوقهم الدينيَّة والدنيويَّة، وتحرص على إبادتها وجعلهم عَمَلَةً وخدماً لهم. نعم؛ إنْ أمكن أن تكون الدولة للمسلمين وهم الحكام؛ فهو المتعيِّن، ولكن لعدم إمكان هذه المرتبة؛ فالمرتبة التي فيها دفعٌ ووقايةٌ للدين والدنيا مقدمة. والله أعلم.
(95) (
﴿كَأَن لَّمۡ يَغۡنَوۡاْ فِيهَآ﴾) چنانکه گویی اصلاً در خانههایشان سکونت نداشته، و از ناز و نعمت بهرهمند نبودهاند. (
﴿أَلَا بُعۡدٗا لِّمَدۡيَنَ﴾) هان! نفرین بر قوم مدین باد که خداوند آن را هلاک ساخت و رسوا کرد، (
﴿كَمَا بَعِدَتۡ ثَمُودُ﴾) همانطور که قوم ثمود نفرین شدند؛ یعنی این دو قبیله در نابودی و دوری از رحمت خدا و هلاکت مشترک بودند. شعیب -علیه السلام- خطیب و سخنران پیامبران نامیده میشود، چون او خیلی زیبا با قومش گفتگو میکرد. داستان او فواید و درسهای عبرت آموز زیادی دارد، که به برخی از آنها اشاره میکنیم. 1- همانطور که کافران به پذیرش اصل اسلام دعوت میشوند و به خاطر نپذیرفتن آن مجازات میگردند، همچنین به پذیرش قوانین و فروع اسلام نیز فراخوانده میشوند و به خاطر نپذیرفتن آن مجازات میگردند؛ زیرا شعیب قومش را به توحید و کامل دادن پیمانه و ترازو فرا خواند و به دنبال آن تهدید کرد که چنانچه سرپیچی کنند، دچار عذاب الهی خواهند شد. 2- کاستن از پیمانه و ترازو، از گناهان کبیره است؛ و هر کس با تقلب و کم کردن از پیمانه و ترازو داد و ستد نماید، بیم آن میرود که در دنیا گرفتار عذاب شود، و کاستن از پیمانه و ترازو، دزدیدن اموال مردم است، و وقتی که دزدیدن اموال مردم با کاستن پیمانه و ترازو سبب عذاب گردد، پس دزدیدن اموال مردم و گرفتن آن با زور، به طریق اولی موجب عذاب میباشد. 3- جزا از نوع عمل است. پس هرکس اموال مردم را کم دهد؛ و بخواهد با کاستن از اموال آنها، بر مال خودش بیفزاید، به کیفر این کار، مال او کم خواهد شد، و این کار باعث از بین رفتن روزی حلال او میگردد؛
زیرا فرمود: ﴿إِنِّيٓ أَرَىٰكُم بِخَيۡرٖ﴾ من شما را در خوبی و آسایش میبینم؛ یعنی با این کارهایتان، سبب از بین رفتن خوبی و آسایش خود نشوید. 4- بنده باید به آنچه خداوند به او داده است، قانع شود؛ و به روزی و در آمدهای حرام چشم ندوزد، و به شغلهای مشروع و حلال قانع گردد، و این برایش بهتر است.
﴿بَقِيَّتُ ٱللَّهِ خَيۡرٞ لَّكُمۡ﴾ روزی حلالی که خداوند برایتان باقی میگذارد، بهتر است؛ و روی آوردن به اسباب حرام برای به دست آوردن روزی، باعث تلف شدن مال و ثروت میگردد، و این روزی حلال است که دارای خیر و برکت میباشد. 5- قناعت به رزق حلال، از لوازمات ایمان و آثار آن میباشد؛ زیرا بر حسب آیۀ شریفه زمانی آدمی به رزق حلالِ خدا قناعت میکند که ایمان داشته باشد، و این دلالت مینماید که هرگاه عمل نباشد، ایمان ناقص است، یا اصلاً ایمانی در کار نیست. 6- نماز همواره بر پیامبران گذشته واجب بوده است، و نماز از بهترین اعمال است، حتی کافران فضیلت و برتری و مقدم بودن آن را بر سایر اعمال قبول داشتند. نماز از کارهای زشت و منکر باز میدارد. و نماز، ترازویی برای سنجش ایمان و آیین و قوانین ایمانی است. پس اگر نماز به صورت شایسته بر پا شود، احوالِ بنده کامل میگردد. و اگر نماز به صورت واقعی بر پا نشود، دین آدمی مختل میگردد. 7- مالی که خداوند به عنوان روزی به انسان میدهد، گرچه خداوند آن را به او بخشیده است، اما نمیتواند هر طور که دلش بخواهد در آن تصرف کند؛ زیرا آن مال، امانتی است نزد او؛ و بر اوست که با پرداختن حقوقی که در آن است، و با پرهیز از شغلهایی که خدا و پیامبرش حرام نمودهاند، حق خداوند را ازآن بپردازد. نه آن گونه که کافران و امثال آنها گمان میبرند مالهایشان از آنِ خودشان است، و هرطور بخواهند میتوانند در آن تصرف نمایند، خواه با دستور خدا مطابق و موافق، و خواه مخالف باشد. 8- آنچه که مکمّل کار دعوتگر میباشد، این است که به انجام دادن چیزی بپردازد که دیگران را به انجام آن دستور میدهد. او باید قبل از همه، به انجام این کارها مبادرت ورزد؛ و قبل از همه، از آنچه مردم را از آن بازمیدارد، باز آید. همانطور که شعیب -علیه السلام-
گفت: ﴿وَمَآ أُرِيدُ أَنۡ أُخَالِفَكُمۡ إِلَىٰ مَآ أَنۡهَىٰكُمۡ عَنۡهُ﴾ و من نمیخواهم در آنچه شما را از آن نهی میکنم، با شما مخالفت ورزم.
نیز به دلیل اینکه خداوند فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفۡعَلُونَ﴾ ای مؤمنان! چرا چیزهایی را میگویید که خود انجام نمیدهید؟! 9- پیامبران موظفاند برحسب توانایی خویش، برای تحصیل منافع و مصالح عمومی جامعۀ اسلامی، تلاش نمایند؛ و مفاسد و مضار را دفع نموده یا آن را کم کنند، و مصالح عام را بر مصالح خاص مقدم بدارند. تأمین مصلحت؛ یعنی این که حالات مختلف بندگان بهبود یابد، و امور دینی و دنیویشان سامان پذیرد. 10- هرکس باید به اندازۀ توان خود برای اصلاح جامعه بپاخیزد، اما در مسایلی که قدرت و توانایی اصلاحگری را ندارد، مورد نکوهش و مذمت قرار نمیگیرد. پس بنده باید به اندازۀ توان خود، به اصلاح خود و دیگران بپردازد. 11- شایسته است بنده، حتی به اندازۀ یک چشم به هم زدن، به خودش تکیه نکند، بلکه همواره از پروردگارش یاری بجوید، و بر او توکل نماید و از او توفیق مسئلت کند. و هرگاه توفیقی یافت،
آن را به توفیق دهنده نسبت دهد و به خود نبالد: ﴿وَمَا تَوۡفِيقِيٓ إِلَّا بِٱللَّهِۚ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَإِلَيۡهِ أُنِيبُ﴾ و توفیق من جز با خدا نیست، بر او توکل نمودهام و به سوی او باز میگردم. 12- باید از آنچه که بر سر امتهای گذشته آمده است، برحذر باشیم؛ و شایسته است داستانهایی که در آن، فرود آمدن عذاب بر مجرمان ذکر شده است، در قالب وعظ و اندرز یادآوری شود. نیز به منظور تشویق و تحریک مسلمانان، نعمتهایی را که خداوند به پرهیزگاران ارزانی داشته است، یادآوری شود. 13- خداوند گناه توبه کننده را میآمرزد و از او صرف نظر میکند و او را دوست میدارد.
اما سخن کسی که میگوید: «توبهکننده هرگاه توبه نماید، خداوند او را عفو خواهد کرد، اما او را دوست نخواهد داشت» اعتباری ندارد؛
زیرا خداوند متعال فرموده است: ﴿وَٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّكُمۡ ثُمَّ تُوبُوٓاْ إِلَيۡهِۚ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٞ وَدُودٞ﴾ و از پروردگارتان آمرزش بخواهید سپس به سوی او برگردید، بیگمان پروردگارم مهربان و دوستدار است. 14- خداوند به طرق زیادی از مؤمنان دفاع میکند، که مردم برخی از این طرق را میدانند، و گاهی چیزی را از آن نمیدانند. و در برخی مواقع، خداوند به وسیلۀ قبیله یا هموطنانشان، کافران را از آنان دفع مینماید، همانطور که خداوند قبیلۀ شعیب را مانعی جهت سنگسار شدن وی از سوی قومش قرار داد. و ایرادی ندارد برای ایجاد روابطی که منجر به دفاع از اسلام و مسلمانان گردد، سعی و تلاش شود، بلکه گاهی اوقات واجب است برای ایجاد چنین روابطی اقدام نمود؛ چراکه سعی و تلاش در راستای اصلاح و ساماندهی
[امور مسلمین]، بر حسب توانایی و امکانات، امری مطلوب و پسندیده است. بنابراین اگر مسلمانانی که تحت حکومت کافران هستند، دیگران را یاری دادند تا حکومت جمهوری تشکیل دهند تا افراد و ملتها بتوانند حقوق دینی و دنیوی خود را استیفا کنند، بهتر از آن است که در برابر دولتی که میخواهد حقوق دینی و دنیوی آنان را زیر پا بگذارد و بر نابود کردن و قرار دادن آنان به عنوان برده و کارگر خودش حریص است، تسلیم شوند. آری، در حال توانستن، واجب است کاری کنند که حکومت از آن مسلمانان و آنان حاکم شوند. اما اگر رسیدن به این مرحله امکان پذیر نبود، مرحلهای که محافظت از دین و دنیای مسلمانان در آن است، مقدم بر هر چیزی است. والله أعلم.
{وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ (96) إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ (97) يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ (98) وَأُتْبِعُوا فِي هَذِهِ لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ (99) ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْقُرَى نَقُصُّهُ عَلَيْكَ مِنْهَا قَائِمٌ وَحَصِيدٌ (100) وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَكِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَمَا أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ لَمَّا جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَمَا زَادُوهُمْ غَيْرَ تَتْبِيبٍ (101)}.
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ و به راستي موسي را همراه با نشانه هاي خود و دليل روشن فرستاديم.
إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاتَّبَعُواْ أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ به سوي فرعون و اشراف و روسايش
(فرستاديم) پس آنان از فرمان فرعون پيروي كردنددر حالي كه فرمان فرعون راست، و ماية هدايت نبود.
يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ فرعون در روز قيامت پيشاپيش قوم خود حركت كرده، آنگاه آنان را به آتش درخواهد آورد، چه بد جايگاهي است كه بدان وارد مي شوند!
وَأُتْبِعُواْ فِي هَـذِهِ لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ در اين دنيا و در روز قيامت نفرين بدرقة راه آنان است. چه بد عطائي به آنان داده مي شود.
ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْقُرَى نَقُصُّهُ عَلَيْكَ مِنْهَا قَآئِمٌ وَحَصِيدٌ اين از خبرهاي شهرهايي است كه براي تو بازگو مي كنيم، برخي از اين شهرها هنوز باقي هستند و برخي از بيخ بركنده شده اند.
وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَـكِن ظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ فَمَا أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ مِن شَيْءٍ لِّمَّا جَاء أَمْرُ رَبِّكَ وَمَا زَادُوهُمْ غَيْرَ تَتْبِيبٍ وما بر آنان ستم نكرديم، بلكه خودشان بر خويشتن ستم كردند، و معبودانشان كه به غير از خدا مي پرستيدند و به فرياد مي خواندند وقتي كه فرمان پروردگارت در رسيد چيزي را از آنان دفع نكردند، و بر آنان جز نابودي نيافزودند.
#
{96} يقول تعالى: {ولقد أرسلنا موسى}: ابن عمران {بآياتنا}: الدالَّة على صدق ما جاء به؛ كالعصا واليد ونحوهما من الآيات التي أجراها الله على يدي موسى عليه السلام، {وسلطانٍ مُبينٍ}؛ أي: حجة ظاهرة بيِّنة ظهرتْ ظهور الشمس.
(96) خداوند متعال میفرماید: (
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مُوسَىٰ بَِٔايَٰتِنَا﴾) و به راستی که موسی پسر عمران را همراه با نشانههای خود که بر راستی آنچه او آورده بود دلالت مینمود،
از قبیل: عصا و دست و امثال آن فرستادیم. (
﴿وَسُلۡطَٰنٖ مُّبِينٍ﴾) و
[همراه با] دلیل روشنی که چون خورشید آشکار و روشن بود.
#
{97} {إلى فرعونَ وملئِهِ}؛ أي: أشراف قومه؛ لأنَّهم المتبوعون، وغيرهم تَبَع لهم، فلم ينقادوا لما مع موسى من الآيات التي أراهم إيَّاها كما تقدم بسطُها في سورة الأعراف، ولكنهم {اتَّبعوا أمرَ فرعون وما أمرُ فرعونَ برشيدٍ}: بل هو ضالٌّ غاوٍ لا يأمر إلا بما هو ضررٌ محضٌ.
(97) (
﴿إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِيْهِۦ﴾) به سوی فرعون و اشراف قومش فرستادیم، چون مردم از آنها پیروی میکردند. اما آنها تسلیم معجزاتی نشدند که موسی بهآنها نشان داد. همانطور که مشروح قصۀ آنان در سوره اعراف گذشت. (
﴿فَٱتَّبَعُوٓاْ أَمۡرَ فِرۡعَوۡنَۖ وَمَآ أَمۡرُ فِرۡعَوۡنَ بِرَشِيدٖ﴾) ولی آنان از فرمان فرعون پیروی کردند، درحالی که فرمانِ فرعون، راست و مایۀ هدایت نبود. بلکه او گمراه و سرکش بود، و جز به آنچه که زیان محض بود، دستور نمیداد. و چون قومش از او پیروی کردند، آنها را هلاک و نابود ساخت.
#
{98} لا جرم لمَّا اتَّبعه قومُه؛ أرداهم وأهلكهم؛ {يَقْدُمُ قومَه يوم القيامة فأوردَهم النارَ وبئس الوِرْدُ المورودُ}.
(98) (
﴿يَقۡدُمُ قَوۡمَهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ فَأَوۡرَدَهُمُ ٱلنَّارَۖ وَبِئۡسَ ٱلۡوِرۡدُ ٱلۡمَوۡرُودُ﴾) فرعون روز قیامت پیشاپیش قوم خود حرکت کرده، آنگاه آنان را بهآتش در خواهد آورد، چه بد جایگاهی است که بدان وارد میشوند!
#
{99} {وأُتْبِعوا في هذه}؛ أي: في الدنيا {لعنةً ويوم القيامةِ}؛ أي: يلعنهم الله وملائكته والناسُ أجمعون في الدنيا والآخرة. {بئس الرِّفْدُ المرفودُ}؛ أي: بئس ما اجتمع لهم، وترادَفَ عليهم من عذاب الله ولعنة الدُّنيا والآخرة.
(99) (
﴿وَأُتۡبِعُواْ فِي هَٰذِهِۦ لَعۡنَةٗ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾) و خدا و فرشتگان و همۀ مردم، آنان را در دنیا و آخرت نفرین میکنند. (
﴿بِئۡسَ ٱلرِّفۡدُ ٱلۡمَرۡفُودُ﴾) چه بد چیزی است عذاب خدا و لعنت دنیا و آخرت که بر آنان قرار میگیرد.
#
{100} ولما ذكر قصص هؤلاء الأمم مع رسلهم؛ قال الله تعالى لرسوله: {ذلك من أنباءِ القُرى نقصُّه عليك}: لتنذر به ويكونَ آية على رسالتك وموعظةً وذكرى للمؤمنين. {منها قائمٌ}: لم يتلفْ بل بقي من آثار ديارهم ما يدلُّ عليهم. {و} منها {حصيدٌ}: قد تهدَّمت مساكنهم، واضمحلَّت منازلهم فلم يبقَ لها أثرٌ.
(100) وقتی که خداوند داستان این امتها و پیامبرانشان را بیان نمود،
به پیامبرش فرمود: (
﴿ ذَٰلِكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡقُرَىٰ نَقُصُّهُۥ عَلَيۡكَ﴾) این از خبرهای شهرهاست که برای تو بازگو میکنیم تا با آن مردمان را بیم دهی، و نشانهای برای رسالت تو و موعظه و پندی برای مؤمنان باشد. (
﴿مِنۡهَا قَآئِمٞ﴾) برخی از آنها، باقی است و از بین نرفته و آثار خانههایشان باقی مانده است. (
﴿وَحَصِيدٞ﴾) و برخی از آنها، از بیخ کنده شده است؛ خانهها و منزلهایشان ویران شده، و هیچ اثری از آن باقی نمانده است.
#
{101} {وما ظَلَمْناهم}: بأخذهم بأنواع العقوبات، {ولكن ظَلَموا أنفسَهم}: بالشرك والكفر والعناد. {فما أغنتْ عنهم آلهتُهم التي يَدْعون من دون الله من شيءٍ لمَّا جاء أمرُ ربِّك}: وهكذا كلُّ من التجأ إلى غير الله؛ لم ينفعْه ذلك عند نزول الشدائد. {وما زادوهم غير تَتْبيبٍ}؛ أي: خسار ودمار بالضدِّ مما خطر ببالهم.
(101) (
﴿وَمَا ظَلَمۡنَٰهُمۡ﴾) و ما با گرفتار کردن آنها به انواع عذاب، بر آنها ستم نکردیم، (
﴿وَلَٰكِن ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ﴾) بلکه خودشان، با ارتکاب شرک و کفر و مخالفت ورزیدن، بر خویشتن ستم کردند. (
﴿فَمَآ أَغۡنَتۡ عَنۡهُمۡ ءَالِهَتُهُمُ ٱلَّتِي يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مِن شَيۡءٖ لَّمَّا جَآءَ أَمۡرُ رَبِّكَ﴾) و معبودهایی که به غیر از خدا میپرستیدند و به فریاد میخواندند، وقتی که فرمان پروردگار در رسید، چیزی را از آنان دفع نکردند. و هرکس که به غیر از خداوند پناه ببرد، به هنگام پیش آمدن سختیها، به او فایدهای نمیدهد. (
﴿وَمَا زَادُوهُمۡ غَيۡرَ تَتۡبِيبٖ﴾) و برعکس آنچه تصور میکردند جز نابودی و زیان و هلاکت بر آنان نیفزودند.
{وَكَذَلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذَا أَخَذَ الْقُرَى وَهِيَ ظَالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِيمٌ شَدِيدٌ (102)}.
وَكَذَلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذَا أَخَذَ الْقُرَى وَهِيَ ظَالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِيمٌ شَدِيدٌ و عذاب پروردگارت چنين است هرگاه شهرهايي را عقاب دهد كه مردمانشان ستمگر باشند، به راستي عذاب خدا دردناك و سخت است.
#
{102} أي: يقصِمُهم بالعذاب، ويبيدهم، ولا ينفعهم ما كانوا يَدْعون من دون الله من شيءٍ.
(102) (
﴿وَكَذَٰلِكَ أَخۡذُ رَبِّكَ إِذَآ أَخَذَ ٱلۡقُرَىٰ وَهِيَ ظَٰلِمَةٌۚ إِنَّ أَخۡذَهُۥٓ أَلِيمٞ شَدِيدٌ﴾) و عذاب پروردگارت چنین است، هرگاه شهرهایی را عقاب دهد که مردمانش ستمگر باشند. به راستی عذاب خدا، دردناک و سخت است؛ یعنی آنان را از بین برده و نابود میکند، و آنچه را به جای خدا به فریاد میخواندند، کوچکترین سودی به آنان نمیرساند.
{إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِمَنْ خَافَ عَذَابَ الْآخِرَةِ ذَلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَذَلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ (103) وَمَا نُؤَخِّرُهُ إِلَّا لِأَجَلٍ مَعْدُودٍ (104) يَوْمَ يَأْتِ لَا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَسَعِيدٌ (105) فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَشَهِيقٌ (106) خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ (107) وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ (108)}.
إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِّمَنْ خَافَ عَذَابَ الآخِرَةِ ذَلِكَ يَوْمٌ مَّجْمُوعٌ لَّهُ النَّاسُ وَذَلِكَ يَوْمٌ مَّشْهُودٌ به راستي در اين براي كسي كه از عذاب آخرت بترسد نشانه اي است، آن روزي است كه مردم در آن گرد آورده مي شوند و آن روز روزي است كه
(اهوال و صحنه هاي وحشت انگيزش) مشاهده مي گردد.
وَمَا نُؤَخِّرُهُ إِلاَّ لِأَجَلٍ مَّعْدُودٍ و آنرا مگر تا مدتي معين به تاخير نمي اندازيم.
يَوْمَ يَأْتِ لاَ تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَسَعِيدٌ روزي که
(قيامت) فرا مي رسد هيچ کس جز به اذا او سخن نمي گويد، پس دسته اي از آنان بدبختند و دسته اي از آنان خوشبخت.
فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُواْ فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَشَهِيقٌ اما آنان که بدبختند در آتش اند، آنان در آن جا
(در دم و بازدم خود) ناله دارند.
خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاء رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ آنان که در آن جا تا زماني که آسمانها و زمين باقي است جاودانه مي مانند مگر مدت زماني که پروردگارت بخواهد، بي گمان پروردگار تو هر کاري را که بخواهد انجام مي دهد.
وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُواْ فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاء رَبُّكَ عَطَاء غَيْرَ مَجْذُوذٍ و اما کساني که خوشبخت اند در بهشت به سر مي برند و در انجا تا زماني که آسمانها و زمين باقي است جاودانه اند مگر مدت زماني که پروردگارت بخواهد، بخشش بزرگي مي دهد که گسستني نيست.
#
{103} {إن في ذلك}: المذكور من أخذه للظالمين بأنواع العقوبات، {لآية لمَنْ خاف عذابَ الآخرة}؛ أي: لعبرةً ودليلاً على أنَّ أهل الظُّلم والإجرام لهم العقوبة الدنيويَّة والعقوبة الأخرويَّة. ثم انتقل من هذا إلى وصفِ الآخرة، فقال: {ذلك يومٌ مجموع له الناس}؛ أي: جُمِعوا لأجل ذلك اليوم للمجازاة وليظهر لهم من عظمة الله وسلطانه وعدله العظيم ما به يعرِفونه حقَّ المعرفة. {وذلك يومٌ مشهودٌ}؛ أي: يشهده الله وملائكتُه وجميعُ المخلوقين.
(103) (
﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لِّمَنۡ خَافَ عَذَابَ ٱلۡأٓخِرَةِ﴾) به راستی در آنچه از مجازات ستمگران بیان شد ـبرای کسی که از عذاب آخرت بترسدـ عبرت و دلیلی است بر اینکه ستمگران و گناهکاران هم در دنیا و هم در آخرت به عذاب گرفتار خواهند شد.
سپس به بیان حالت آخرت پرداخت و فرمود: (
﴿ذَٰلِكَ يَوۡمٞ مَّجۡمُوعٞ لَّهُ ٱلنَّاسُ﴾) آن روزی است که مردم در آن گردآوری میشوند تا سزا و جزا یابند، و تا عظمت خدا و عدالت گستردۀ او برای آنان آشکار شود، و او را آنگونه که شایسته است، بشناسند. (
﴿وَذَٰلِكَ يَوۡمٞ مَّشۡهُودٞ﴾) و آن روزی است که خدا و فرشتگان و همۀ آفریدگان در آن حاضر میآیند،
#
{104} {وما نؤخِّرُه}؛ أي: إتيان يوم القيامة، {إلاَّ لأجل مَعْدودٍ}: إذا انقضى أجل الدُّنيا، وما قدر الله فيها من الخلق؛ فحينئذٍ ينقلهم إلى الدار الأخرى، ويُجري عليهم أحكامه الجزائيَّة، كما أجرى عليهم في الدُّنيا أحكامه الشرعيَّة.
(104) (
﴿وَمَا نُؤَخِّرُهُۥٓ إِلَّا لِأَجَلٖ مَّعۡدُودٖ﴾) و آمدن روز قیامت را، مگر تا مدتی معین، به تأخیر نمیاندازیم، پس هرگاه مدت زمان دنیا و عمر مخلوقاتی که خدا در آن خلق نموده است به پایان رسید، آنگاه خداوند آنها را به سرای آخرت منتقل مینماید، و احکام جزائی اش را بر آنان اجرا میکند، همانطور که احکام شرعی خود را در دنیا بر آنان اجرا نمود.
#
{105} {يومَ يأتِ}: ذلك اليومُ ويجتمعُ الخلق، {لا تَكَلَّمُ نفسٌ إلا بإذنِهِ}: حتى الأنبياء والملائكة الكرام لا يشفعون إلا بإذنِهِ. {فمنهم}؛ أي: الخلق {شقيٌّ وسعيدٌ}: فالأشقياء هم الذين كفروا بالله، وكذَّبوا رسله وعَصَوا أمره، والسعداء هم المؤمنون المتَّقون.
(105) (
﴿يَوۡمَ يَأۡتِ﴾) روزی که
[قیامت] فرا میرسد و خلق گرد میآیند، (
﴿لَا تَكَلَّمُ نَفۡسٌ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦ﴾) هیچ کس جز به اجازۀ خدا سخن نمیگوید؛ حتی پیامبران و فرشتگان بزرگوار، جز با اجازۀ او شفاعت نمیکنند. (
﴿فَمِنۡهُمۡ﴾) برخی از مردم، (
﴿شَقِيّٞ وَسَعِيدٞ﴾) بدبختاند، و برخی خوشبخت. بدبختان کسانیاند که به خدا کفر ورزیده، و پیامبران را تکذیب کرده و از دستور خدا سرپیچی کردهاند. و خوشبختان، مؤمنان پرهیزگار هستند.
#
{106} وأما جزاؤهم: {فأما الذين شَقُوا}؛ أي: حصلت لهم الشقاوة والخزي والفضيحة {ففي النار}: منغمسون في عذابها مشتدٌّ عليهم عقابها. {لهم فيها}: من شدَّة ما هم فيه {زفيرٌ وشهيقٌ}: وهو أشنع الأصوات وأقبحُها.
(106) (
﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ شَقُواْ﴾) و سزای کسانی که دچار بدبختی و رسوایی شدهاند این است که، (
﴿فَفِي ٱلنَّارِ﴾) در عذاب آتش غوطهور شده و عذاب آتش بر آنان سخت میآید، (
﴿لَهُمۡ فِيهَا﴾) آنان از سختی عذابی که در آن گرفتار آمدهاند، (
﴿زَفِيرٞ وَشَهِيقٌ﴾) در آنجا در هر دم و بازدمِ خود، ناله سر میدهند، و آن بدترین و زشتترین صداست.
#
{107} {خالدين فيها}؛ أي: في النار التي هذا عذابُها، {ما دامتِ السمواتُ والأرضُ إلاَّ ما شاء ربُّك}؛ أي: خالدين فيها أبداً إلاَّ المدَّة التي شاء الله أن لا يكونوا فيها، وذلك قبل دخولها؛ كما قاله جمهور المفسرين؛ فالاستثناء على هذا راجعٌ إلى ما قبل دخولها؛ فهم خالدون فيها جميع الأزمان سوى الزمن الذي قبل الدخول فيها. {إنَّ ربَّك فعَّالٌ لما يريد}: فكل ما أراد فعله واقتضته حكمتُه؛ فَعَلَه تبارك وتعالى، لا يردُّه أحدٌ عن مُراده.
(107) (
﴿خَٰلِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ إِلَّا مَا شَآءَ رَبُّكَ﴾) آنان در جهنم که چنین عذاب سختی دارد، برای همیشه در آن جاودانه میمانند، مگر مدت زمانی که پروردگارت بخواهد در آن نباشند، و این قبل از دخول آن است. همانطور که جمهور مفسرین گفتهاند. پس استثنا ـ بر این مبنا ـ مربوط به قبل از وارد شدن به جهنم است. پس آنان همواره در جهنم جاودانه میمانند، به جز زمانی که قبل از وارد شدن به جهنم است. (
﴿إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٞ لِّمَا يُرِيدُ﴾) بیگمان پروردگارت هر کاری را که بخواهد، انجام میدهد. پس هر آنچه را که بخواهد انجام دهد و حکمت او انجام شدنش را اقتضا نماید، آن را انجام میدهد؛ و هیچ کس نمیتواند اوررا از آنچه که میخواهد، باز دارد.
#
{108} {وأما الذين سُعِدوا}؛ أي: حصلت لهم السعادة والفلاح والفوز، {ففي الجنَّة خالدين فيها ما دامت السمواتُ والأرض إلاَّ ما شاء ربُّك}: ثمَّ أكَّد ذلك بقوله: {عطاءً غير مجذودٍ}؛ أي: ما أعطاهم الله من النعيم المقيم واللَّذة العالية؛ فإنَّه دائمٌ مستمرٌّ غير منقطع بوقت من الأوقات. نسأل الله الكريم من فضله.
(108) (
﴿وَأَمَّا ٱلَّذِينَ سُعِدُواْ﴾) و اما کسانی که به سعادت و رستگاری و موفقیت دست یافتهاند، (
﴿فَفِي ٱلۡجَنَّةِ خَٰلِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ إِلَّا مَا شَآءَ رَبُّكَ﴾) در بهشتاند، و تا زمانی که آسمانها و زمین باقی است، در آنجا جاودانه میمانند، مگر مدت زمانی که پروردگارت بخواهد. این را با (
﴿عَطَآءً غَيۡرَ مَجۡذُوذٖ﴾)
[بخششی ناگسستنی]، تأکید کرد؛ یعنی ناز و نعمت پایدار و لذت عالی که خداوند به آنها بخشیده است، همیشگی میباشد، و هیچ وقت قطع نمیشود. از خداوند بزرگوار میخواهیم که ما را از زمرۀ آنان بگرداند.
{فَلَا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِمَّا يَعْبُدُ هَؤُلَاءِ مَا يَعْبُدُونَ إِلَّا كَمَا يَعْبُدُ آبَاؤُهُمْ مِنْ قَبْلُ وَإِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِيبَهُمْ غَيْرَ مَنْقُوصٍ (109)}.
فَلاَ تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِّمَّا يَعْبُدُ هَـؤُلاء مَا يَعْبُدُونَ إِلاَّ كَمَا يَعْبُدُ آبَاؤُهُم مِّن قَبْلُ وَإِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِيبَهُمْ غَيْرَ مَنقُوصٍ پس ، از بطلان آنچه مي پرستند در ترديد مباش، اينان همان چيزهايي را مي پرستند که پدرانشان در گذشته مي پرستيدند، و ما بهرۀ آنان را بدون هيچ کم و کاستي به آنان خواهيم داد.
#
{109} يقول الله تعالى لرسوله محمدٍ - صلى الله عليه وسلم -: {فلا تكُ في مِرْيَةٍ ممَّا يعبدُ هؤلاء}: المشركون؛ أي: لا تشكَّ في حالهم، وأنَّ ما هم عليه باطلٌ؛ فليس لهم دليلٌ شرعيٌّ ولا عقليٌّ، وإنما دليلُهم وشبهتهم أنهم يعبُدون كما يعبُدُ آباؤهم من قبلُ، ومن المعلوم أن هذا ليس بشبهةٍ فضلاً عن أن يكون دليلاً؛ لأنَّ أقوال ما عدا الأنبياء يحتجُّ لها لا يحتج بها، خصوصاً أمثال هؤلاء الضالين، الذين كثر خطؤهم وفساد أقوالهم في أصول الدين؛ فإنَّ أقوالهم وإن اتَّفقوا عليها؛ فإنَّها خطأ وضلال {وإنَّا لَمُوفُّوهم نصيبَهم غير منقوص}؛ أي: لا بدَّ أن ينالهم نصيبُهم من الدُّنيا مما كتب لهم، وإن كَثُر ذلك النصيب أو راق في عينك؛ فإنَّه لا يدلُّ على صلاح حالهم؛ فإنَّ الله يعطي الدُّنيا من يحبُّ ومن لا يحبُّ، ولا يعطي الإيمان والدين الصحيح إلاَّ من يُحِبُّ. والحاصلُ أنَّه لا يُغترُّ باتفاق الضالين على قول الضالين من آبائهم الأقدمين، ولا على ما خوَّلهم الله، وآتاهم من الدنيا.
(109) خداوند متعال به پیامبرش صلی الله علیه وسلم میفرماید: (
﴿فَلَا تَكُ فِي مِرۡيَةٖ مِّمَّا يَعۡبُدُ هَٰٓؤُلَآءِ﴾) از باطل بودن آنچه این مشرکان میپرستند، تردید نکن؛ زیرا دلیلی عقلی و شرعی ندارند، بلکه دلیل و شبهۀ آنان این است که، (
﴿مَا يَعۡبُدُونَ إِلَّا كَمَا يَعۡبُدُ ءَابَآؤُهُم مِّن قَبۡلُ﴾) آنان همان چیزهایی را میپرستند که پدرانشان در گذشته میپرستیدند. و معلوم است که این، حتی شبههای را نیز ایجاد نمیکند؛ گذشته از اینکه دلیلی باشد، چون به جز سخن پیامبران که سند و مدرک معتبری هستند، سخن دیگران معتبر نیست، و باید برای اثبات صحت آن دلیل آورد. خصوصاً سخن چنین افرادی گمراه که در رابطه با موضوع دین، سخنان پوچ و باطل فراوانی از آنان روایت شده است؛ زیرا گفتههایشان ـ هرچند که بر آن اتفاق نموده بودند ـ اشتباه و آکنده از گمراهی است. (
﴿وَإِنَّا لَمُوَفُّوهُمۡ نَصِيبَهُمۡ غَيۡرَ مَنقُوصٖ﴾) و ما بهرۀ آنان را بدون هیچ کم و کاستی به آنان خواهیم داد. حتماً بهرهشان از دنیا -که برایشان مقدر شده است- به آنان میرسد گرچه آن بهره، در نگاه مردم زیاد یا زیبا باشد. اما این امر، دلیلی بر شایستگی آنان نیست؛ زیرا خداوند دنیا را، به کسی که دوستش بدارد و نیز به کسی که دوست نمیدارد، میبخشد؛ اما ایمان و دین را، جز به کسی که دوستش دارد، نمیدهد. بنابراین از اتفاق نظر گمراهان بر سخنان پدران گمراهشان و نعمتهایی که خداوند به آنان ارزانی داشته است، نباید فریب خورد.
{وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ (110) وَإِنَّ كُلًّا لَمَّا لَيُوَفِّيَنَّهُمْ رَبُّكَ أَعْمَالَهُمْ إِنَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (111) فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (112) وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ (113)}.
وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ وَلَوْلاَ كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِّنْهُ مُرِيبٍ و به درستي که ما کتاب را به موسي داديم، آن گاه در آن اختلاف شد، و اگر سخن پروردگارت از پيش بر اين نرفته بود قطعاً در ميان آنان داوري مي شد و آنان سخت در شک و ترديدند.
وَإِنَّ كُـلاًّ لَّمَّا لَيُوَفِّيَنَّهُمْ رَبُّكَ أَعْمَالَهُمْ إِنَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ خَبِيرٌ و پروردگارت
(سزاي) اعمال همگان را کم و کا ست مي دهد و او به آنچه مي کنند آگاه است.
فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَكَ وَلاَ تَطْغَوْاْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ پس همانگونه که فرمان يافته اند استقامت کن و
(نيز) کسي که همراه تو روي به خدا آورده است
(بايد چنين کند) و سرکشي مي کنيد، بي گمان او به آنچه مي کنيد بيناست.
وَلاَ تَرْكَنُواْ إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِيَاء ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ و به ستمکاران گرايش پيدا نکنيد که آتش دوزخ به شما خواهد رسيد، و جز خدا دوستان و سرپرستاني نداريد، و ياري نمي گرديد.
#
{110} يخبر تعالى أنه آتى موسى الكتاب الذي هو التوراة، الموجب للاتفاق على أوامره ونواهيه والاجتماع، ولكن مع هذا؛ فإنَّ المنتسبين إليه اختلفوا فيه اختلافاً أضرَّ بعقائدهم وبجامعتهم الدينيَّة. {ولولا كلمةٌ سبقتْ من ربِّك}: بتأخيرهم وعدم معاجلتهم بالعذاب، {لَقُضِيَ بينَهم}: بإحلال العقوبة بالظَّالم، ولكنَّه تعالى اقتضت حكمته أن أخَّر القضاء بينَهم إلى يوم القيامة، وبَقوا في شكٍّ مريبٍ. وإذا كانت هذه حالُهم مع كتابهم؛ فمع القرآن الذي أوحاه الله إليك غير مستغربٍ من طائفة اليهود أن لا يؤمنوا به، وأن يكونوا في شكٍّ منه مريب.
(110) خداوند متعال خبر میدهد که کتاب تورات را که موجب آن است بر اوامر و نواهیاش اتفاق نمود و بر آن اجماع نمود، به موسی داده است. اما با وجود این، کسانی که خود را به تورات منسوب میکنند، در آن اختلاف نمودند و این اختلاف، به عقاید و جامعۀ دینیشان ضرر وارد کرد. (
﴿وَلَوۡلَا كَلِمَةٞ سَبَقَتۡ مِن رَّبِّكَ﴾) و اگر سخن پروردگارت از پیش بر این نرفته بود که آنها را مهلت دهد و در دنیا آنان را به عذاب گرفتار نکند، (
﴿لَقُضِيَ بَيۡنَهُمۡ﴾) قطعاً در میان آنان داوری میشد، و عذاب او بر ستمگران فرود میآمد. اما حکمت خداوند متعال اقتضا نموده است که حکم و داوری میان آنها را تا روز قیامت به تأخیر اندازد، و آنها در شک باقی ماندهاند. پس وقتی موضعگیری آنان در مقابل کتاب خودشان چنین است، بعید نیست که گروهی از یهود به قرآنی که به تو وحی شده است، ایمان نیاورند و در آن شک داشته باشند.
#
{111} {وإن كُلاًّ لَمَّا لَيُوَفِّيَنَّهُم ربُّك أعمالَهم}؛ أي: لا بدَّ أن يقضي الله بينهم يوم القيامة بحكمه العدل، فيجازي كلاًّ بما يستحقُّه. {إنه بما يعملون}: من خير وشرٍّ، {خبيرٌ}: فلا يَخْفى عليه شيء من أعمالهم؛ دقيقِها وجليلِها.
(111) (
﴿وَإِنَّ كُلّٗا لَّمَّا لَيُوَفِّيَنَّهُمۡ رَبُّكَ أَعۡمَٰلَهُمۡ﴾) و قطعاً خداوند در روز قیامت، دادگرانه میان آنها قضاوت خواهد کرد و هرکس را آن گونه که سزاوارش باشد، سزا و جزا میدهد. (
﴿إِنَّهُۥ بِمَا يَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ﴾) و او به آنچه از خوبی و بدی انجام میدهند، آگاه است. پس هیچ یک از کارهای بزرگ و کوچکشان بر او پوشیده نیست.
#
{112} ثم لما أخبر بعدم استقامتهم التي أوجبتِ اختلافَهم وافتراقَهم؛ أمر نبيَّه محمداً - صلى الله عليه وسلم - ومَنْ معه من المؤمنين أن يستقيموا كما أمِروا، فيسلكوا ما شرعه الله من الشرائع، ويعتقِدوا ما أخبر الله به من العقائد الصحيحة، ولا يَزيغوا عن ذلك يمنةً ولا يسرةً، ويدوموا على ذلك، ولا يَطْغَوْا بأنْ يتجاوزوا ما حدَّه الله لهم من الاستقامة، وقوله: {إنَّه بما تعملون بصيرٌ}؛ أي: لا يخفى عليه من أعمالكم شيء، وسيجازيكم عليها. ففيه ترغيبٌ لسلوك الاستقامة وترهيبٌ من ضدِّها.
(112) خداوند هنگامی که از عدم استقامتِ اهل کتاب خبر داد که موجب اختلاف و دو دستگی آنان شد، پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم و مؤمنان را دستور داد تا همانگونه که فرمان یافتهاند، پایداری و استقامت ورزند؛ و آیینهایی را که خداوند مشروع نموده است، در پیش بگیرند، و عقاید درستی را که خداوند به آنان ارزانی داشته است، پاس بدارند، و از آن منحرف نشوند، و بر آن مواظبت نمایند و همیشه به آن پایبند باشند؛ و بر رعایت حد و مرزی که خداوند برایشان معیّن نموده است، پا برجا مانده و از آن تجاوز نکنند. (
﴿إِنَّهُۥ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ﴾) بیگمان او به آنچه میکنید، بیناست؛ یعنی هیچ چیزی از کارهایتان بر او پوشیده نمیماند، و شما را بر آن مجازات خواهد کرد. در این آیه، مسلمانان بر استقامت و پایداری تشویق، و از ضد آن نهی شدهاند. به همین خاطر آنان را برحذر داشت از اینکه به کسانی تمایل و گرایش پیدا کنند،
که از راه راست منحرف شدهاند و فرمود:
#
{113} ولهذا حذَّرهم عن الميل إلى من تعدَّى الاستقامة، فقال: {ولا تَرْكَنوا}؛ [أي: لا تميلوا] {إلى الذين ظلموا}: فإنَّكم إذا ملتم إليهم وافقتموهم على ظلمهم أو رضيتم ما هم عليه من الظُّلم؛ {فَتَمَسَّكُم النارُ}: إن فعلتُم ذلك. {وما لكم من دون الله من أولياء}: يمنعونكم من عذاب الله، ولا يحصِّلون لكم شيئاً من ثواب الله. {ثم لا تُنصرون}؛ أي: لا يدفع عنكم العذابُ إذا مسَّكم.
ففي هذه الآية التحذير من الركون إلى كلِّ ظالم، والمرادُ بالرُّكون: الميل والانضمام إليه بظلمه وموافقته على ذلك والرضا بما هو عليه من الظلم، وإذا كان هذا الوعيد في الركون إلى الظلمة؛ فكيف حال الظلمة بأنفسهم؟! نسأل الله العافية من الظلم.
(113) (
﴿وَلَا تَرۡكَنُوٓاْ إِلَى ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ﴾) و به ستمکاران گرایش پیدا نکنید؛ زیرا وقتی که به سوی آنان گرایش پیدا کنید و در ستمشان با آنان موافقت نمایید، و یا به ستمی که آنان روا میدارند خشنود شوید، (
﴿فَتَمَسَّكُمُ ٱلنَّارُ﴾) آتش دوزخ به شما خواهد رسید. (
﴿وَمَا لَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِنۡ أَوۡلِيَآءَ﴾) و جز خدا، دوستان و سرپرستانی ندارید که شما را از عذاب خدا نجات بدهند، و چیزی از پاداش خدا را برای شما فراهم نمیکنند. (
﴿ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ﴾) و عذاب را آنگاه که فرا رسد، از شما دور نمیکنند. پس در این آیه از گرایش به ستمگران نهی شده است، و منظور از
«رکون» گرایش و پیوستن به ستم ستمگر، و همسویی با او و راضی شدن به ستمی است که انجام میدهد. پس وقتی که چنین وعیدی در مورد گرایش به ستمگران آمده است، حالت ستمگران چگونه خواهد بود؟! از خداوند میخواهیم که ما را از ستم دور بدارد.
{وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ ذَلِكَ ذِكْرَى لِلذَّاكِرِينَ (114) وَاصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ (115)}.
وَأَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِّنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّـيِّئَاتِ ذَلِكَ ذِكْرَى لِلذَّاكِرِينَ و در دو طرف روز و در اوائل شب نماز بگزار، بي گمان نيکي ها بدي ها را از ميان مي برند. اين پندي است براي پندپذيران
وَاصْبِرْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ و شکيبايي کن که خداوند پاداشن نيکوکاران را ضايع نخواهد کرد.
#
{114} يأمر تعالى بإقامة الصلاة كاملة {طَرَفي النهار}؛ أي: أوله وآخره، ويدخل في هذا صلاة الفجر وصلاتا الظهر والعصر، {وزُلَفاً من الليل}: ويدخل في ذلك صلاة المغرب والعشاء، ويتناول ذلك قيام الليل؛ فإنَّها مما تُزْلِفُ العبد وتقرِّبه إلى الله تعالى. {إنَّ الحسنات يُذْهِبْنَ السيِّئاتِ}؛ أي: فهذه الصلوات الخمس وما ألحق بها من التطوُّعات من أكبر الحسنات، وهي مع أنها حسنات تقرِّب إلى الله وتوجِبُ الثواب؛ فإنَّها تُذْهِبُ السيِّئات وتمحوها، والمرادُ بذلك الصغائر؛ كما قيَّدتها الأحاديث الصحيحة عن النبيِّ - صلى الله عليه وسلم -؛ مثل قوله: «الصلوات الخمس، والجمعة إلى الجمعة، ورمضان إلى رمضان؛ مكفراتٌ لما بينهنَّ ما اجتُنِبَتِ الكبائر» ، بل كما قيَّدتها الآية التي في سورة النساء، وهي قوله عزَّ وجلَّ: {إن تَجْتَنِبوا كبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عنه نكفِّر عنكم سيئاتِكم وندخِلْكم مُدْخلاً كريماً}. {ذلك}: لعل الإشارة لكلِّ ما تقدَّم؛ من لزوم الاستقامة على الصراط المستقيم، وعدم مجاوزته وتعدِّيه، وعدم الرُّكون إلى الذين ظلموا، والأمر بإقامة الصلاة، وبيان أنَّ الحسنات يُذْهِبْنَ السيئات؛ الجميع {ذكرى للذاكرينَ}: يفهمون بها ما أمرهم الله به ونهاهم، ويمتثلون لتلك الأوامر الحسنة المثمِرَة للخيرات الدَّافعة للشُّرور والسيئات.
(114) (
﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ﴾) خداوند متعال به برپاداشتن نماز به طور کامل در (
﴿طَرَفَيِ ٱلنَّهَارِ﴾) اول و آخر روز که نماز صبح و ظهر و عصر در آن داخل است، دستور میدهد. (
﴿وَزُلَفٗا مِّنَ ٱلَّيۡلِ﴾) و در ساعتی از شب نماز بگزار. نماز مغرب و عشا و نماز شب
«قیام اللیل» در این داخل است؛ زیرا این نماز، انسان را به خدا نزدیک مینماید. (
﴿إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّئَِّاتِ﴾) بیگمان نیکیها، بدیها را از میان میبرد؛ یعنی نمازهای پنج گانه و نمازهای نفل که به دنبال آنها انجام میشوند، از بزرگترین نیکیها به حساب آمده و انسانرا به خدا نزدیک مینمایند و پاداش زیادی به همراه دارند؛ زیرا بدیها را از بین برده و محو میکنند. و منظور از بدیها، گناهان صغیره است همانطور که احادیث صحیحی که از پیامبر صلی الله علیه وسلم ثابت شده، آن را مقید کرده است.
مانند فرمودۀ پیامبر که میفرماید: «و نمازهای پنجگانه، و جمعه تا جمعهای دیگر و رمضان تا رمضانی دیگر، گناهانی را که در این میان انجام شدهاند، محو میکنند، به شرطی که از گناهان کبیره پرهیز شود.» آیهای در سورۀ نساء نیز آن را مقید به پرهیز از گناهان کبیره نموده است:
﴿إِن تَجۡتَنِبُواْ كَبَآئِرَ مَا تُنۡهَوۡنَ عَنۡهُ نُكَفِّرۡ عَنكُمۡ سَئَِّاتِكُمۡ وَنُدۡخِلۡكُم مُّدۡخَلٗا كَرِيمٗا﴾ اگر از گناهان کبیرهای که از آن نهی میشوید، بپرهیزید؛ بدیهایتان را میزداییم، و شما را به جایگاه خوبی درمیآوریم. (
﴿ذَٰلِكَ﴾) آن. شاید اشاره به همۀ مطالبی باشد که گذشت،
اعم از: استقامت بر راه است، و تعدی نکردن از آن، و گرایش پیدا نکردن به ستمگران، و امر به برپا داشتن نماز، و اینکه نیکیها، بدیها را میزدایند. همۀ اینها (
﴿ذِكۡرَىٰ لِلذَّٰكِرِينَ﴾) پندی است برای پند پذیران. و از این طریق آنچه را که خداوند آنان را به آن فرمان داده و یا از آن باز داشته است، میفهمند؛ و از اوامری که نیکیها را به دنبال دارند و بدیها را دور میکنند، فرمان میبرند. اما این کارها، نیاز به مجاهدۀ با نفس و تلاش و شکیبایی دارد.
بنابراین فرمود:
#
{115} ولكن تلك الأمور تحتاج إلى مجاهدة النفس والصبر عليها، ولهذا قال: {واصبِرْ}؛ أي: احبس نفسك على طاعة اللَّه وعن معصيته وإلزامها لذلك واستمرَّ ولا تضجر. {فإنَّ اللَّه لا يُضيعُ أجْرَ المحسنينَ}: بل يتقبَّل اللَّه عنهم أحسن الذي عملوا ويَجْزيهم أجْرَهم بأحسن ما كانوا يعملون.
وفي هذا ترغيبٌ عظيمٌ للزوم الصبر بتشويق النفس الضعيفة إلى ثواب الله كلَّما وَنَتْ وَفَتَرَتْ.
(115) (
﴿وَٱصۡبِرۡ﴾) و دل را بر طاعت خدا پایدار ساز، و از نافرمانی او برحذر دار، و بر آن استوار دار، و این راه را ادامه بده، و دلتنگ و آزرده خاطر مشو. (
﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾) چرا که خداوند، پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهد کرد، بلکه کارهای خوب آنان را میپذیرد، و پاداش آنها را بر اساس بهترین کارشان به آنان میدهد. و این تشویق بزرگی است برای صبر و شکیبایی ورزیدن. و هرگاه انسان ضعیف و سست شود، با به یاد آوردن پاداش خدا تقویت میگردد.
{فَلَوْلَا كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُو بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِي الْأَرْضِ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّنْ أَنْجَيْنَا مِنْهُمْ وَاتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَا أُتْرِفُوا فِيهِ وَكَانُوا مُجْرِمِينَ (116)}.
فَلَوْلاَ كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ أُوْلُواْ بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِي الأَرْضِ إِلاَّ قَلِيلاً مِّمَّنْ أَنجَيْنَا مِنْهُمْ وَاتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مَا أُتْرِفُواْ فِيهِ وَكَانُواْ مُجْرِمِينَ در سده هاي قبل از شما اگر انسان هايي فاضل و نيکوکار را به وجود نمي آوردم که از فساد در روي زمين نهي مي کردند، اديان الهي به طور کلي از ميان مي رفتند، اما اين نوع انسان ها کم بودند و سرانجام نجاتشان دادم. و ستمکاران به دنبال خوشگذراني و تنعمي بودند که آنان را مغرور و فاسد کرده بود، گناهکار بودند.
#
{116} لمَّا ذكر تعالى إهلاك الأمم المكذِّبة للرسل، وأنَّ أكثرهم منحرفون عن أهل الكتب الإلهية، وذلك كلُّه يقضي على الأديان بالذَّهاب والاضمحلال؛ ذكر أنَّه لولا أنه جعل في القرون الماضية بقايا من أهل الخير، يدعون إلى الهدى وينهون عن الفساد والرَّدى، فحصل من نفعهم، وأبقيت به الأديان، ولكنَّهم قليلون جدًّا ، وغاية الأمر أنَّهم نجوا باتِّباعهم المرسلين، وقيامهم بما قاموا به من دينهم، وبكون حجَّة الله أجراها على أيديهم؛ ليهلك من هَلَكَ عن بيِّنة ويحيا من حَيَّ عن بيَّنة {و} لكن {اتَّبع الذين ظلموا ما أُتْرِفوا فيه}؛ أي: اتَّبعوا ما هم فيه من النعيم والترف، ولم يبغوا به بدلاً. {وكانوا مجرمين}؛ أي: ظالمين باتِّباعهم ما أترِفوا فيه، فلذلك حقَّ عليهم العقابُ واستأصلهم العذابُ.
وفي هذا حثٌّ لهذه الأمة أن يكون فيهم بقايا؛ مصلحون لما أفسد الناس، قائمون بدين الله، يدعون من ضلَّ إلى الهدى، ويصبرون منهم على الأذى، ويبصِّرونهم من العمى، وهذه الحالة أعلى حالة يرغب فيها الراغبون، وصاحبها يكون إماماً في الدين؛ إذا جعل عمله خالصاً لربِّ العالمين.
(116) پس از آنکه خداوند متعال بیان داشت امتهایی را هلاک ساخت که پیامبران را تکذیب کردند، و فرمود بیشتر امتهای گذشته منحرف بودند، و حتی بیشتر کسانی که اهل کتاب بودند، نیز منحرف بودند، و این امر سبب میشود تا ادیان آسمانی نابود شوند،
فرمود: اگر خدا در میان امتهای پیش از شما، افرادی فاضل و نیکوکار را به وجود نمیآورد که مردم را به هدایت فرا خوانده و از فساد و گمراهی باز دارند ـ که ادیان به برکت وجود همین افراد ماندگار شدند ـ اگر چنین نبود، فساد و انحرافی بزرگ روی میداد و به طور کلی ادیان الهی از بین میرفتند. اما تعداد آنان بسیار اندک بوده است. و سرانجام کارشان چنین شد که با پیروی کردن از پیامبران و پایبندی به امور دینیشان، خداوند آنان را نجات داد. و خداوند حجت خویش را بر دست آنان به اتمام رساند
﴿ لِّيَهۡلِكَ مَنۡ هَلَكَ عَنۢ بَيِّنَةٖ وَيَحۡيَىٰ مَنۡ حَيَّ عَنۢ بَيِّنَةٖ﴾ و این بدان خاطر بود تا هرکس از آنان که هلاک میشود، از روی دلیل هلاک شود؛ و هر کس که زنده میماند، از روی دلیل زنده بماند؛ دلیل و حجتی که از سوی خدا برای وی ظاهر گشته است. (
﴿وَٱتَّبَعَ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مَآ أُتۡرِفُواْ فِيهِ﴾) ولی ستمکاران به دنبال ناز و نعمت و خوشگذرانی رفتند و آن را با چیزی دیگر عوض نکردند. (
﴿وَكَانُواْ مُجۡرِمِينَ﴾) و به سبب غوطهور شدن در ناز و نعمت و خوشگذرانی، ستمکار شدند. بنابراین عذاب بر آنان واجب گردید، و خداوند آنها را ریشهکن کرد. و این تشویقی است برای این امت که باید در میان آنها افراد مصلح باشد تا آنچه را مردم فاسد کردهاند، اصلاح نمایند و دین خدا را برپا دارند؛ وهرکس را که گمراه شده است، به سوی هدایت فرا بخوانند و در مقابل اذیت و آزار آنان، شکیبایی ورزند؛ و آنان را از کوری، به بینایی بیاورند و روشنایی بخشند. و این بالاترین حالتی است که باید برای رسیدن به آن تلاش نمود. و صاحب چنین صفتی اگر عملش را خالصانه برای پروردگار جهانیان انجام دهد، به مقام پیشوا و رهبریت دینی میرسد.
{وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ (117)}.
وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ و پروردگارت هرگز بر آن نبوده است که شهرها را از روي ستم ويران کند در حالي که ساکنان آن جاها نيکوکاران باشند.
#
{117} أي: وما كان الله ليهلك القرى بظُلم منه لهم والحالُ أنَّهم {مصلحون}؛ أي: مقيمون على الصلاح مستمرون عليه؛ فما كان الله ليهلكهم إلا إذا ظلموا، وقامت عليهم حجَّة الله.
ويُحتمل أنَّ المعنى: وما كان ربُّك لِيُهْلِكَ القرى بظلمهم السابق إذا رجعوا وأصلحوا عملهم؛ فإنَّ الله يعفو عنهم، ويمحو ما تقدَّم من ظلمهم.
(117) (
﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهۡلِكَ ٱلۡقُرَىٰ بِظُلۡمٖ وَأَهۡلُهَا مُصۡلِحُونَ﴾) و پروردگارت هرگز بر آن نبوده است که ستمگرانه اهل شهرها را نابود نماید، درحالی که آنها نیکوکار باشند و به اعمال خوب و نیکو ادامه دهند. پس خداوند آنها را هلاک نکرد، مگر وقتی که ستم کردند و حجت بر آنان اقامه گردید. و احتمال دارد که معنی آیه چنین باشد که خداوند، آبادیها را به خاطر ستمی که در گذشته انجام دادهاند، هلاک نخواهد کرد، به شرطی که توبه کنند و اعمالشان را صالح گردانند؛ زیرا خداوند آنها را میبخشد، و ستم گذشتۀ آنان را محو مینماید.
{وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ (118) إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ (119)}
وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلاَ يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ و اگر پروردگارت مي خواست مردمان را يک امت قرار مي داد، ولي همواره اختلاف دارند .
إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لأَمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ مگر کسي که خداوند به و رحم کرده باشد، و براي اين آنان را آفريده است، و سخن پروردگارت بر اين رفته است که قطعاً جهنم را از همگي جن و انس پر مي کن م.
#
{118} يخبر تعالى أنه لو شاء لجعل الناس أمَّة واحدة على الدين الإسلامي؛ فإنَّ مشيئته غير قاصرة، ولا يمتنعُ عليه شيءٌ،، ولكنَّه اقتضت حكمته أن لا يزالون مختلفين، مخالفين للصراط المستقيم، متَّبعين السبل الموصلة إلى النار، كلٌّ يرى الحقَّ فيما قاله والضَّلال في قول غيره.
(118) خداوند متعال خبر میدهد که اگر او میخواست، همۀ مردم را در قالب یک امت بر دین اسلام قرار میداد؛ زیرا مشیت و خواست او محدودیتی ندارد، و انجام هیچ کاری برای او غیر ممکن نیست. اما حکمت او اقتضا نموده است که آنان همواره مختلف، و با راه راست مخالف باشند، و از راههایی پیروی کنند که به جهنم منتهی میشود. و هر گروه چیزی را که میگوید، حق میپندارد، و سخن دیگری را گمراهی میبیند.
#
{119} {إلاَّ مَن رَحِمَ ربُّك}: فهداهم إلى العلم بالحقِّ والعمل به والاتفاق عليه؛ فهؤلاء سبقت لهم سابقةُ السعادة وتداركتْهم العنايةُ الربَّانية والتوفيق الإلهيُّ، وأما من عداهم؛ فهم مخذولون مَوْكولون إلى أنفسهم. وقوله: {ولذلك خَلَقَهم}؛ أي: اقتضت حكمته أنَّه خلقهم ليكون منهم السعداء والأشقياء والمتفقون والمختلفون والفريق الذي هدى الله والفريق الذي حقت عليهم الضلالة؛ ليتبيَّن للعباد عدلُه وحكمتُه، وليُظْهِر ما كمن في الطباع البشرية من الخير والشرِّ، وليقوم سوقُ الجهاد والعبادات التي لا تتمُّ ولا تستقيم إلا بالامتحان والابتلاء، {و} لأنَّه {تمَّتْ كلمةُ ربِّك لأملأنَّ جهنَّم من الجِنَّة والناس أجمعينَ}: فلا بدَّ أن ييسِّر للنار أهلاً يعملون بأعمالها الموصلة إليها.
(119) (
﴿إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّكَ﴾) مگر کسانی که خداوند به آنان رحم کند و آنها را به شناخت حق و عمل کردن به آن رهنمون گرداند. پس ایشان سعادت را دریافته، و عنایت خداوند و توفیق الهی آنان را در بر گرفته است؛ و غیر از ایشان، همه خوارند و به خودشان واگذار شدهاند. (
﴿وَلِذَٰلِكَ خَلَقَهُمۡ﴾) و آنان را برای این آفریده است؛ یعنی حکمت او اقتضا نمود که آنان را بیافریند تا برخی از آنان نیک بخت باشند، و برخی بدبخت؛ برخی متحد، و برخی مختلف باشند؛ دستهای را هدایت نمود، و گمراهی را بر دستهای از آنان مقرر گرداند، تا عدل و حکمت الهی برای بندگانش روشن شود، و خوبی و بدی که در سرشت انسانها نهاده شده است، آشکار گردد؛ و تا بازار جهاد و عبادتهایی که جز با امتحان و آزمایش میسر نمیشود، دایر گردد. (
﴿وَتَمَّتۡ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِينَ﴾) و برای اینکه سخن پروردگارت بر این رفته است که قطعاً جهنم را از همگی جن و انس پر میکنم. پس باید برای جهنم، افرادی فراهم شوند تا کارهایی را انجام دهند که انسان را به جهنم میرساند.
{وَكُلًّا نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَجَاءَكَ فِي هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ (120) وَقُلْ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنَّا عَامِلُونَ (121) وَانْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ (122) وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَكَّلْ عَلَيْهِ وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (123)}.
وَكُـلاًّ نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاء الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَجَاءكَ فِي هَـذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ و از اخبار پيامبران تمام آنچه را که بدان نيازي داري به تو مي خوانيم تا دلت را بدان استوار بداريم، در ضمن اين
(سوره) براي تو حق آمده است، و براي مومنان پند و يادآوري
(مهمي است).
وَقُل لِّلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ اعْمَلُواْ عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنَّا عَامِلُونَ و به کساني که ايمان نمي آورند،
بگو:« بر شيوۀ خود عمل کنيد ما نيز عمل مي کنيم»
وَانتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ و چشم به راه باشيد، ما نيز چشم به راهيم.
وَلِلّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَكَّلْ عَلَيْهِ وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ و
(آگاهي از) غيب آسمانها و زمين ويژۀ خداست، و همۀ کارها به او بر مي گردد، پس او را بپرست، و بر او توکل کن، و پروردگارت از آنچه مي کنند غافل نيست.
#
{120} لما ذكر في هذه السورة من أخبار الأنبياء ما ذَكَرَ؛ ذَكَرَ الحكمة في ذِكْر ذلك، فقال: {وكلًّا نَقُصُّ عليك من أنباء الرُّسل ما نثبِّتُ به فؤادك}؛ أي: قلبك؛ ليطمئن، ويثبت، ويصبر كما صبر أولو العزم من الرسل؛ فإنَّ النفوس تأنَس بالاقتداء وتنشَط على الأعمال، وتريد المنافسة لغيرها، ويتأيَّد الحقُّ بذِكْر شواهده وكثرة من قام به. {وجاءك في هذه}: السورة {الحقُّ}: اليقينُ فلا شكَّ فيه بوجهٍ من الوجوه؛ فالعلم بذلك من العلم بالحقِّ الذي هو أكبر فضائل النفوس. {وموعظةٌ وذِكرى للمؤمنينَ}؛ أي: يتَّعظون به فيرتدعون عن الأمور المكروهة ويتذكَّرون الأمور المحبوبة لله فيفعلونها.
(120) در این سوره، سرگذشت و اخبار پیامبران بیان شد،
سپس حکمت آن را بیان کرد و فرمود: (
﴿وَكُلّٗا نَّقُصُّ عَلَيۡكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِۦ فُؤَادَكَ﴾) و از اخبار پیامبران، تمام آنچه را که بدان نیاز داری، بر تو میخوانیم تا بدین وسیله دلت را استوار بداریم؛ و قلبت آرام گیرد و پا برجا شود؛ و شکیبایی بورزی، همانطور که پیامبران اولوالعزم صبر و شکیبایی ورزیدند؛ زیرا انسان دوست دارد از دیگران الگو برداری کند، و با اقتدا به دیگران، بهتر میتواند کارهایش را انجام دهد و از این طریق میخواهد از دیگران گوی سبقت را ببرد، و حق نیز با بیان شواهد، و در صورت فراوانیِ کسانی که آن را برپا میدارند، استوار میگردد. (
﴿وَجَآءَكَ فِي هَٰذِهِ ٱلۡحَقُّ﴾) و در این سوره، حق و یقین برایت آمده است، و به هیچ صورت در آن شکی نیست. پس آگاهی یافتن از آن، آگاهی یافتن از حق است؛ و بزرگترین برتری انسانها شناخت حق است. (
﴿وَمَوۡعِظَةٞ وَذِكۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) و اندرز و پندی است برای مؤمنان؛ زیرا از آن پند میگیرند، و از کارهای ناپسند باز میآیند، و کارهایی را که مورد پسند خداست، به یاد میآورند و آن را انجام میدهند.
#
{121} وأما من ليس من أهل الإيمان؛ فلا تنفعُهم المواعظُ وأنواع التذكير، ولهذا قال: {وقلْ للذينَ لا يؤمنون}: بعدما قامت عليهم الآيات: {اعْمَلوا على مكانتِكُم}؛ أي: حالتكم التي أنتم عليها، {إنَّا عاملونَ}: على ما كنَّا عليه.
(121) اما هرکس که اهل ایمان نیست، موعظه و اندرز به آنان سودی نمیبخشد.
بنابراین فرمود: (
﴿وَقُل لِّلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ﴾) و به کسانی که ایمان نمیآورند، بعد از آنکه حجت بر آنان اقامه گردید،
به آنها بگو: (
﴿ٱعۡمَلُواْ عَلَىٰ مَكَانَتِكُمۡ﴾) به حالت و شیوۀ خود عمل کنید. (
﴿إِنَّا عَٰمِلُونَ﴾) ما نیز به شیوۀ خود عمل میکنیم.
#
{122} {وانتظروا}: ما يحِلُّ بنا، {إنا منتظرون}: ما يحلُّ بكم.
(122) (
﴿وَٱنتَظِرُوٓاْ﴾) و چشم به راه باشید که چه چیزی بر سرِ ما میآید، (
﴿إِنَّا مُنتَظِرُونَ﴾) ما
[هم] چشم به راه هستیم که چه چیزی بر سر شما میآید.
#
{123} وقد فصَل الله بين الفريقين، وأرى عبادَه نَصْرَه لعبادِه المؤمنين، وقَمْعَه لأعداء الله المكذبين. {ولله غيبُ السمواتِ والأرض}؛ أي: ما غاب فيهما من الخفايا والأمور الغيبيَّة، {وإليه يُرْجَعُ الأمرُ كلُّه}: من الأعمال والعمال، فيميز الخبيثُ من الطيِّب، {فاعبُدْه وتوكَّلْ عليه}؛ أي: قم بعبادته، وهي جميع ما أمر الله به مما تقدر عليه. {وتوكَّلْ على الله}: في ذلك.
{وما ربُّك بغافل عما تعملون}: من الخير والشرِّ، بل قد أحاط علمُه بذلك، وجرى به قلمه، وسيجري عليه حكمه وجزاؤه.
(123) و خداوند بین هر دو گروه، جدایی آورد؛ و کاری کرد که بندگان مؤمنش هلاکت دشمنان خدا را با چشم سر ببینند. (
﴿وَلِلَّهِ غَيۡبُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) و آگاهی از امور پنهان و غیب آسمانها و زمین، ویژۀ خداوند است. (
﴿وَإِلَيۡهِ يُرۡجَعُ ٱلۡأَمۡرُ كُلُّهُۥ﴾) و همۀ کارها و انجام دهندگان آن، به سوی او بر میگردند. پس پاک را از ناپاک جدا مینماید. (
﴿فَٱعۡبُدۡهُ وَتَوَكَّلۡ عَلَيۡهِ﴾) بنابراین عبادت را برای او انجام بده، و آن عبارت از انجام چیزهایی است که خداوند به انجام آن فرمان داده است، و بر انجام آن توانایی داری. و در این کار بر خدا توکل کن، (
﴿وَمَا رَبُّكَ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ﴾) و پروردگارت از کار خوب و بدی که انجام میدهند، غافل نیست؛ بلکه آگاهیاش، آن را احاطه کرده، و قلمش بر آن رفته و فرمان او و سزا و جزایش بر آن جاری است.
* * *