مکي و 26 آيه است.
بسم الله الرحمن الرحيم
{هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْغَاشِيَةِ (1) وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خَاشِعَةٌ (2) عَامِلَةٌ نَاصِبَةٌ (3) تَصْلَى نَارًا حَامِيَةً (4) تُسْقَى مِنْ عَيْنٍ آنِيَةٍ (5) لَيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِنْ ضَرِيعٍ (6) لَا يُسْمِنُ وَلَا يُغْنِي مِنْ جُوعٍ (7) وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاعِمَةٌ (8) لِسَعْيِهَا رَاضِيَةٌ (9) فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ (10) لَا تَسْمَعُ فِيهَا لَاغِيَةً (11) فِيهَا عَيْنٌ جَارِيَةٌ (12) فِيهَا سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ (13) وَأَكْوَابٌ مَوْضُوعَةٌ (14) وَنَمَارِقُ مَصْفُوفَةٌ (15) وَزَرَابِيُّ مَبْثُوثَةٌ (16)}.
هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْغَاشِيَةِ آيا داستان غاشيه به تو رسيده است ?
وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خَاشِعَةٌ در آن روز وحشت در چهره ها پديدار است ،
عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ تلاش کرده و رنج ديده ،
تَصْلَى نَارًا حَامِيَةً در آتش سوزان در افتند
تُسْقَى مِنْ عَيْنٍ آنِيَةٍ از آن چشمه بسيار، گرم آبشان دهند ،
لَّيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٍ طعامي جز خار ندارند ،
لَا يُسْمِنُ وَلَا يُغْنِي مِن جُوعٍ که نه فربه مي کند و نه دفع گرسنگي
وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاعِمَةٌ و در آن روز چهره هايي تازه باشند
لِسَعْيِهَا رَاضِيَةٌ از کار خويشتن خشنود ،
فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ در بهشتي برين
لَّا تَسْمَعُ فِيهَا لَاغِيَةً ، که در آن سخن لغو نشنوند
فِيهَا عَيْنٌ جَارِيَةٌ ، و در آن چشمه سارها روان باشد
فِيهَا سُرُرٌ مَّرْفُوعَةٌ و تختهايي بلند زده
وَأَكْوَابٌ مَّوْضُوعَةٌ و سبوهايي نهاده
وَنَمَارِقُ مَصْفُوفَةٌ و ، و بالشهايي بر روي هم چيده ،
وَزَرَابِيُّ مَبْثُوثَةٌ و فرشهايي گسترده
#
{1} يذكر تعالى أحوال يوم القيامة وما فيها من الأهوال الطامَّة، وأنَّها تغشى الخلائق بشدائدها، فيجازَوْن بأعمالهم، ويتميَّزون إلى فريقين: فريق في الجنَّة، وفريق في السَّعير. فأخبر عن وصف كلا الفريقين:
(1) خداوند حالات قیامت و وحشتهایی که در آن روز وجود دارد بیان میدارد، و اینکه قیامت با سختیهایش مردم را فرامیگیرد،
و مردم طبق اعمالشان جزا و سزا میبینند و به دو گروه تقسیم میشوند: گروهی در بهشت، و گروهی در دوزخ خواهند بود. پس خداوند حالت هر دو گروه را بیان کرد.
#
{2 ـ 7} فقال في وصف أهل النار: {وجوهٌ يومئذٍ}؛ أي: يوم القيامة، {خاشعةٌ}: من الذُّلِّ والفضيحة والخزي، {عاملةٌ ناصبةٌ}؛ أي: تاعبة في العذاب، تجرُّ على وجوهها، {وتغشى وجوهَهم النارُ}؛ ويحتمل أن المراد بقوله: {وجوهٌ يومئذٍ خاشعةٌ. عاملةٌ نَّاصبةٌ}: في الدنيا لكونهم في الدُّنيا أهل عباداتٍ وعمل، ولكنَّه لما عدم شرطه، وهو الإيمان؛ صار يوم القيامة هباءً منثوراً.
وهذا الاحتمال وإن كان صحيحاً من حيث المعنى؛ فلا يدلُّ عليه سياق الكلام، بل الصواب المقطوع به هو الاحتمال الأول؛ لأنَّه قيَّده بالظرف، وهو يوم القيامةِ، ولأنَّ المقصود هنا بيان ذكر أهل النار عموماً، وذلك الاحتمال جزءٌ قليلٌ بالنسبة إلى أهل النار ، ولأنَّ الكلام في بيان حال الناس عند غشيان الغاشية؛ فليس فيه تعرُّضٌ لأحوالهم في الدُّنيا.
وقوله: {تَصْلى ناراً حاميةً}؛ أي: شديداً حرُّها تحيط بهم من كلِّ مكان، {تُسْقى من عينٍ آنيةٍ}؛ أي: شديدة الحرارة ، {وإن يَسْتَغيثوا يُغاثوا بماءٍ كالمهل يَشْوي الوجوهَ}؛ فهذا شرابهم، وأمَّا طعامُهم؛ فَـ {ليس لهم طعامٌ إلاَّ من ضريعٍ. لا يُسْمِنُ ولا يُغْني من جوع}: وذلك لأنَّ المقصود من الطعام أحد أمرين: إمَّا أن يسدَّ جوع صاحبه ويزيل عنه ألمه، وإمَّا أن يُسْمِنَ بدنَه من الهزال، وهذا الطعام ليس فيه شيءٌ من هذين الأمرين، بل هو طعامٌ في غاية المرارة والنَّتن والخسَّة، نسأل الله العافية.
(2 - 7) و در توصیف دوزخیان فرمود: (
﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٍ خَٰشِعَةٌ﴾) چهرههایی در روز قیامت از خواری و رسوایی، خاضع و سرافکنده و شرمنده میباشند. (
﴿عَامِلَةٞ نَّاصِبَةٞ﴾) در عذاب خسته و رنجور هستند، و بر چهرههایشان کشانده میشوند، و آتش چهرههای آنان را فرو میپوشاند. و احتمال دارد که منظور از (
﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٍ خَٰشِعَةٌ عَامِلَةٞ نَّاصِبَةٞ﴾) چهرههایی باشد که در دنیا تلاش کرده و رنج کشیدهاند؛ یعنی عبادات و عمل صالح انجام دادهاند، ولی از آنجا که شرط قبول شدن اعمال که ایمان است وجود نداشته است، در روز قیامت عملشان پوچ شده است. و این احتمال گرچه از نظر معنی درست است، اما سیاق کلام بر آن دلالت نمیکند، بلکه آنچه قطعاً درست است احتمال اول است؛ چون آن را مقید به ظرف کرده که روز قیامت است، و چون هدف در اینجا ذکر دوزخیان به طور عام است و این معنی بخش اندکی از دوزخیان را شامل میشود، و سخن دربارۀ بیان حالت مردم به هنگامی است که حادثۀ فرو پوشاننده آنها را فرامیگیرد، و در اینجا منظور بیان حالات آنها در دنیا نیست. (
﴿تَصۡلَىٰ نَارًا حَامِيَةٗ﴾) وارد آتشی بسیار داغ میگردند که از هرسو آنها را احاطه کرده است و از چشمۀ بسیار داغ و گرمی نوشانده میشوند.
﴿وَإِن يَسۡتَغِيثُواْ يُغَاثُواْ بِمَآءٖ كَٱلۡمُهۡلِ يَشۡوِي ٱلۡوُجُوهَ﴾ و اگر کمک بخواهند، با آبی داغ که چهرهها را بریان میکند به فریاد آنها رسیده میشود. پس این نوشیدنی آنهاست. (
﴿لَّيۡسَ لَهُمۡ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٖ﴾) اما غذایشان این است که آنها غذایی جز ضریع ندارند. ضریع؛ گیاه خارداری است که شبرق نامیده میشود. (
﴿لَّا يُسۡمِنُ وَلَا يُغۡنِي مِن جُوعٖ﴾) که فربه نمیکند و از گرسنگی نمیرهاند،
چون هدف از خوردن غذا دو چیز است: یکی اینکه گرسنگی را برطرف نماید، و درد و رنج آدمی را برطرف گرداند؛ و یا اینکه آدمی از لاغری در امان باشد، و بدن چاق گردد. اما این غذا این دو چیز را ندارد، بلکه خوراکی است بینهایت تلخ و بدبو و زشت. از خداوند میخواهیم که ما را از آن در امان دارد.
#
{8 ـ 16} وأمَّا أهلُ الخير؛ فوجوههم يوم القيامةِ {ناعمةٌ}؛ أي: قد جرت عليهم نَضْرَةُ النعيم فَنَضَّرَتْ أبدانهم واستنارت وجوههم وسُرُّوا غاية السرور، {لسعيها}: الذي قدَّمته في الدُّنيا من الأعمال الصالحة والإحسان إلى عباد الله، {راضيةٌ}: إذْ وجدت ثوابه مدَّخراً مضاعفاً، فحمدت عقباه، وحصل لها كلُّ ما تتمنَّاه. وذلك أنَّها {في جنَّةٍ}: جامعةٍ لأنواع النَّعيم كلّها، {عاليةٍ}: في محلِّها ومنازلها؛ فمحلُّها في أعلى عِلِّيين، ومنازلها مساكنُ عاليةٌ، لها غرفٌ، ومن فوق الغرف غرفٌ مبنيَّةٌ يشرفون منها على ما أعدَّ الله لهم من الكرامة. ({قطوفُها دانيةٌ}؛ أي: كثيرة الفواكه اللذيذة المثمرة بالثمار الحسنة السهلة التناول؛ بحيث ينالونها على أيِّ حال كانوا، لا يحتاجون أن يَصْعَدوا شجرةً أو يستعصي عليهم منها ثمرةٌ). {لا تسمع فيها}؛ أي: الجنَّة {لاغيةً}؛ أي: كلمة لغوٍ وباطلٍ فضلاً عن الكلام المحرَّم، بل كلامُهم كلامٌ حسنٌ نافعٌ، مشتملٌ على ذكر الله وذكر نعمه المتواترة عليهم وعلى الآداب الحسنة بين المتعاشِرين الذي يسرُّ القلوب ويشرح الصدور. {فيها عينٌ جاريةٌ}: وهذا اسم جنس؛ أي: فيها العيون الجارية التي يفجِّرونها ويصرِّفونها كيف شاؤوا وأنَّى أرادوا. {فيها سررٌ مرفوعةٌ}: والسرر جمعُ سريرٍ، وهي المجالس المرتفعة في ذاتها وبما عليها من الفُرُش الليِّنة الوطيئة. {وأكوابٌ موضوعةٌ}؛ أي: أوانٍ ممتلئةٌ من أنواع الأشربة اللذيذة، قد وضعت بين أيديهم، وأعدَّت لهم، وصارت تحت طلبهم واختيارهم، يطوفُ بها عليهم الولدان المخلدون. {ونمارقُ مصفوفةٌ}؛ أي: وسائد من الحرير والإستبرق وغيرهما مما لا يعلمه إلاَّ الله، قد صُفَّتْ للجلوس والاتِّكاء عليها، وقد أريحوا عن أن يضعوها أو يصفوها بأنفسهم. {وزَرابِيُّ مبثوثةٌ}: والزرابِيُّ هي البسط الحسان، مبثوثةٌ؛ أي: مملوءةٌ بها مجالسهم من كلِّ جانب.
(8 - 16) (
﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاعِمَةٞ﴾) اما نیکوکاران چهرههایشان در روز قیامت تر و تازه است، و خرّمی و تازگیِ نعمت بر چهرهها و بدنهایشان آشکار میباشد، و چهرههایشان نورانی و بینهایت شادمان و مسرور است. (
﴿لِّسَعۡيِهَا رَاضِيَةٞ﴾) و از تلاشی که در دنیا کرده، و کارهای شایستهای که انجام داده، و نیکیای که با بندگان خدا نمودهاند، راضی و شاد هستند؛ زیرا پاداش آن را چندین برابر مییابند، و به هرچه میخواهند دست مییازند. (
﴿فِي جَنَّةٍ﴾) و آنان در بهشتی که همۀ انواع نعمتها را در بر دارد به سر خواهند برد، (
﴿عَالِيَةٖ﴾) این بهشت هم در مکانی مرتفع قرار دارد، و هم منازل آن بلند است؛ مکان آن در
«اعلی علیین» قرار دارد و آن بلندترینِ بلندیها میباشد، و منازلش عبارت از خانههایی است که دارای اتاقهایی است، و بر بالای آنها اتاقهای دیگری ساخته شده است که بهشتیان از آنها به نعمتهایی نگاه میکنند که خداوند به آنان داده است.
﴿قُطُوفُهَا دَانِيَةٞ﴾ یعنی دارای میوههای لذیذ و فراوان است، و دارای میوههایی نیکو میباشد که به سهولت و آسانی قابل تناول است، به گونهای که در هر حالی که باشند به آن دسترسی پیدا میکنند و نیازی ندارند که از درختی بالا روند، و هیچ میوهای از دسترس آنان خارج نیست. (
﴿لَّا تَسۡمَعُ فِيهَا لَٰغِيَةٗ﴾) در بهشت هیچ سخن بیهودهای نخواهند شنید، گذشته از اینکه سخن حرام و ناجایزی بشنوند، بلکه سخن آنها خوب و مفید است و مشتمل بر ذکر خداوند و ذکر نعمتهای متوالی او است. و مشتمل بر آداب نیکو بین کسانی است که با هم زندگی میکنند. آدابی که دلها را شاد میگرداند. (
﴿فِيهَا عَيۡنٞ جَارِيَةٞ﴾)
«عین» اسم جنس است؛ یعنی در آن چشمههایی روان است که هرجا بخواهند آنها را میبرند و هر طور که بخواهند از آنها استفاده میکنند.. (
﴿فِيهَا سُرُرٞ مَّرۡفُوعَةٞ﴾) جایگاههای بلندی که روی آن فرشهای نرم انداخته شده است. (
﴿وَأَكۡوَابٞ مَّوۡضُوعَةٞ﴾) در بهشت ظرفهایی است که از انواع شراب لذیذ پر شدهاند، و جلوی آنها گذاشته میشود و برایشان آماده میگردد، و در اختیار آنها میباشد؛ و نوجوانان خدمتگزاری که همیشه نوجواناند با آن لیوانها میان بهشتیها میگردند. (
﴿وَنَمَارِقُ مَصۡفُوفَةٞ﴾) بالشهایی از ابریشم کلفت و ابریشم نازک و چیزهای دیگری که فقط خدا میداند چگونه ساخته شدهاند، در بهشت وجود دارد. این بالشها برای نشستن و تکیه زدن ردیف شدهاند، و بهشتیها خود زحمت درست کردن و ردیف نمودن آنها را نمیکشند. (
﴿وَزَرَابِيُّ مَبۡثُوثَةٌ﴾) و زیراندازهای فاخر و گرانبهایی که گسترده و پهن شدهاند، و این زیراندازها در هر مکانی از مجالس آنان به وفور به چشم میخورد.
{أَفَلَا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ (17) وَإِلَى السَّمَاءِ كَيْفَ رُفِعَتْ (18) وَإِلَى الْجِبَالِ كَيْفَ نُصِبَتْ (19) وَإِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ (20) فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ (21) لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ (22) إِلَّا مَنْ تَوَلَّى وَكَفَرَ (23) فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَابَ الْأَكْبَرَ (24) إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابَهُمْ (25) ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُمْ (26)}.
أَفَلَا يَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ آيا به شتر نمي نگرند که چگونه آفريده شده ?
وَإِلَى السَّمَاء كَيْفَ رُفِعَتْ و به آسمان که چسانش ، برافراشته اند ?
وَإِلَى الْجِبَالِ كَيْفَ نُصِبَتْ و به کوهها که چگونه بر کشيده اند ?
وَإِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ و به زمين که چسان گسترده شده ?
فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ پس پند ده ، که تو پند دهنده اي هستي
لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ تو بر آنان فرمانروا نيستي
إِلَّا مَن تَوَلَّى وَكَفَرَ مگر آن کس که رويگردان شد و کفر ورزيد ،
فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَابَ الْأَكْبَرَ پس خدايش به عذاب بزرگ تر عذاب مي کند
إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابَهُمْ هر آينه بازگشتشان به سوي ماست
ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُمْ سپس حسابشان با ماست
#
{17 ـ 20} يقول تعالى حثًّا للذين لا يصدِّقون الرسول - صلى الله عليه وسلم - ولغيرهم من الناس أنْ يتفكَّروا في مخلوقات الله الدالَّة على توحيده. {أفلا ينظُرون إلى الإبل كيف خُلِقَتْ}؛ أي: ألا ينظُرون إلى خَلْقها البديع وكيف سخَّرها الله للعباد وذلَّلها لمنافعهم الكثيرة التي يضطَرُّون إليها؟ {وإلى الجبال كيف نُصِبَتْ}: بهيئةٍ باهرةٍ حصل بها الاستقرار للأرض وثباتُها من الاضطراب وأودع [الله] فيها من المنافع الجليلة ما أودع، {وإلى الأرض كيف سُطِحَتْ}؛ أي: مُدَّت مدًّا واسعاً، وسُهِّلت غاية التسهيل؛ ليستقرَّ العبادُ على ظهرها ويتمكَّنوا من حرثها وغراسها والبنيان فيها وسلوك طرقها.
واعلم أنَّ تسطيحها لا ينافي أنَّها كرةٌ مستديرةٌ قد أحاطتِ الأفلاك فيها من جميع جوانبها كما دلَّ على ذلك النقل والعقل والحسُّ والمشاهدة؛ كما هو مذكورٌ معروفٌ عند كثيرٍ من الناس ، خصوصاً في هذه الأزمنة، التي وقف الناس على أكثر أرجائها بما أعطاهم الله من الأسباب المقرِّبة للبعيد؛ فإنَّ التسطيح إنَّما ينافي كرويَّة الجسم الصغير جدًّا، الذي لو سطح؛ لم يبق له استدارةٌ تُذْكَر، وأمَّا جسم الأرض الذي هو كبيرٌ جدًّا واسعٌ ، فيكون كرويًّا مسطحاً، ولا يتنافى الأمران كما يعرف ذلك أرباب الخبرة.
(17 - 20) خداوند متعال کسانی را که پیامبر صلی الله علیه وسلم را تصدیق نمیکنند، و نیز دیگر مردمان را تشویق مینماید تا در آفریدههای خداوند که دال بر یگانگی اوست بیندیشند، (
﴿أَفَلَا يَنظُرُونَ إِلَى ٱلۡإِبِلِ كَيۡفَ خُلِقَتۡ﴾) آیا به آفرینش شگفتانگیز شتر نمینگرند و به این نگاه نمیکنند که چگونه خداوند آن را برای بندگان مسخّر کرده، و برای منافع زیادشان رام گردانیده است؟! (
﴿وَإِلَى ٱلسَّمَآءِ كَيۡفَ رُفِعَتۡ﴾) آیا به آسمان نمینگرند که چگونه برافراشته شده؟ (
﴿وَإِلَى ٱلۡجِبَالِ كَيۡفَ نُصِبَتۡ﴾) و به کوهها نگاه نمیکنند که چگونه به صورتی زیبا و شگفتانگیز نصب شدهاند، و به وسیلۀ آن زمین پا برجا شده، و از تکان و جنبش مصون مانده، و خداوند منافع بزرگ و زیادی در کوهها قرار داده است؟! (
﴿وَإِلَى ٱلۡأَرۡضِ كَيۡفَ سُطِحَتۡ﴾) و آیا به زمین نمینگرند که چگونه پهن و گسترده شده، و هموار گردیده است تا بندگان بر پشت آن قرار بگیرند، و بتوانند آن را شخم بزنند، و در آن نهال بکارند، و خانه بسازند، و در راههای آن حرکت نمایند؟! باید دانست که تسطیح و هموار کردن زمین با این موضوع که زمین کرهای شکل است و فلکهای دیگر آن را از هر سو احاطه کردهاند منافاتی ندارد، همانطور که عقل و نقل و حس و مشاهده بر این دلالت میکند. کروی بودن زمین در این زمانها بین بیشتر مردم معروف است؛ چون در این زمان، مردم بیشتر گوشههای آن را به وسیلۀ ابزارهایی که راههای دور را در مدتی کوتاه میپیمایند پیمودهاند. و تسطیح و هموار بودن با کرهای بودن جسمی منافات دارد که بسیار کوچک است، اما درمورد زمین ـ که بسیار بزرگ است ـ وجود این دو حالت با همدیگر تضادی ندارند آنگونه که اهل تخصص میگویند.
#
{21 ـ 22} {فذكِّرْ إنَّما أنت مذكِّرٌ}؛ أي: ذكِّر الناس وعِظْهم وأنذِرْهم وبشِّرْهم؛ فإنَّك مبعوثٌ لدعوة الخلق إلى الله وتذكيرهم، ولم تُبْعَثْ عليهم مسيطراً عليهم مسلطاً موكلاً بأعمالهم؛ فإذا قمت بما عليك؛ فلا عليك بعد ذلك لومٌ؛ كقوله تعالى: {وما أنت عليهم بجبارٍ. فَذكِّرْ بالقرآنِ مَن يخافُ وعيدِ}.
(21 - 22) (
﴿فَذَكِّرۡ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَكِّرٞ﴾) مردم را پند بده و آنان را اندرز بگوی، و از عذاب خدا بیم بده، و به بهشت و نعمتها نویدشان ده؛ چون تو برای دعوت دادن مردم به سوی خدا و پند دادن آنها مبعوث شدهای
((لَّسۡتَ عَلَيۡهِم بِمُصَيۡطِرٍ)) و تو بر آنها مسلط نیستی و نگهبان کارهایشان نمیباشی. پس وقتی وظیفهات را انجام دادی، بعد از امروز هیچ سرزنشی بر تو نیست.
﴿وَمَآ أَنتَ عَلَيۡهِم بِجَبَّارٖۖ فَذَكِّرۡ بِٱلۡقُرۡءَانِ مَن يَخَافُ وَعِيدِ﴾ و تو بر آنان چیره نیستی، پس به وسیلۀ قرآن کسی را که از وعید میترسد پند بده.
#
{23 ـ 24} وقوله: {إلاَّ مَن تولَّى وكَفَرَ}؛ أي: لكن مَن تولَّى عن الطاعة وكفر بالله، {فيعذِّبُه الله العذابَ الأكبرَ}؛ أي: الشديد الدائم.
(23 - 24) (
﴿إِلَّا مَن تَوَلَّىٰ وَكَفَرَ﴾) هرکس از فرمانبرداری روی گرداند و به خدا کفر ورزد
((فَيُعَذِّبُهُ ٱللَّهُ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَكۡبَرَ﴾) خداوند به او عذاب سخت و همیشگی خواهد رساند
#
{25 ـ 26} {إنَّ إلينا إيابَهم}؛ أي: رجوع الخلائق وجمعهم في يوم القيامةِ. {ثم إنَّ علينا حسابَهم}: على ما عملوا من خيرٍ وشرٍّ.
(25 - 24) (
﴿إِنَّ إِلَيۡنَآ إِيَابَهُمۡ﴾) همۀ مردم در روز قیامت به سوی ما برمیگردند و نزد ما گرد میآیند. (
﴿ثُمَّ إِنَّ عَلَيۡنَا حِسَابَهُم﴾) آنگاه از آنان به خاطر کارهای خوب و بدی که کردهاند حساب میگیریم.
* * *