:
تفسير سوره اعراف
تفسير سوره اعراف
مکي و 206 آيه است.
: 1 - 7 #
{المص (1) كِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ فَلَا يَكُنْ فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ (2) اتَّبِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَلَا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ (3) وَكَمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَيَاتًا أَوْ هُمْ قَائِلُونَ (4) فَمَا كَانَ دَعْوَاهُمْ إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا إِلَّا أَنْ قَالُوا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ (5) فَلَنَسْأَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْأَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ (6) فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ وَمَا كُنَّا غَائِبِينَ (7)}.
المص ؛ الف ، لام ، ميم ، صاد كِتَابٌ أُنزِلَ إِلَيْكَ فَلاَ يَكُن فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِّنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ؛ کتابي است که ، بر تو نازل شده ، در دل تو از آن ترديدي نباشد ، تا به آن بيم دهي و مؤمنان را پندي باشد. اتَّبِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ وَلاَ تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء قَلِيلاً مَّا تَذَكَّرُونَ؛ از آنچه از جانب پروردگارتان برايتان نازل شده است پيروي کنيد و سواي او ، از خدايان ديگر متابعت مکنيد شما چه اندک پند مي پذيريد. وَكَم مِّن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا فَجَاءهَا بَأْسُنَا بَيَاتًا أَوْ هُمْ قَآئِلُونَ؛ چه بسا قريه هايي که مردمش را به هلاکت رسانيديم ، و عذاب ما شب هنگام يا، آنگاه که به خواب نيمروزي فرو رفته بودند ، به آنان در رسيد. فَمَا كَانَ دَعْوَاهُمْ إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا إِلاَّ أَن قَالُواْ إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ؛ چون عذاب ما به آنان در رسيد سخنشان جز اين نبود که گفتند : ما ستمکاربوديم. فَلَنَسْأَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْأَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ؛ البته از مردمي که برايشان پيامبراني فرستاده شده و نيز از پيامبراني که فرستاده شده اند سؤال خواهيم کرد. فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِم بِعِلْمٍ وَمَا كُنَّا غَآئِبِينَ؛ و از هر چه کرده اند با آگاهي تمام برايشان حکايت خواهيم کرد ، زيرا ما هرگز غايب نبوده ايم.
#
{1 ـ 2} يقول تعالى لرسوله محمد - صلى الله عليه وسلم - مبيناً له عظمة القران: {كتابٌ أنْزِلَ إليك}؛ أي: كتابٌ جليلٌ حوى كلَّ ما يحتاج إليه العباد وجميع المطالب الإلهيَّة والمقاصد الشرعيَّة محكماً مفصلاً. فلا يكنْ في صدرِكَ منه {حَرَجٌ}؛ أي: ضيقٌ وشكٌّ واشتباهٌ، بل لتعلمْ أنه تنزيلٌ من حكيم حميد، لا يأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه ، فلينشرِحْ له صدرُك، ولتطمئنَّ به نفسُك، ولْتصدعْ بأوامره ونواهيه، ولا تخش لائماً ومعارضاً؛ {لتنذرَ به}: الخلق وتَعِظهم وتذكِّرهم فتقوم الحجة على المعاندين، {و} ليكنْ {ذكرى للمؤمنينَ}؛ كما قال تعالى: {وذكِّرْ فإنَّ الذِّكرى تنفعُ المؤمنينَ}: يتذكَّرون به الصراط المستقيم، وأعماله الظاهرة والباطنة، وما يحول بين العبد وبين سلوكه.
(1 - 2) خداوند متعال در حالی که عظمت قرآن را برای پیامبرش محمد  صلی الله علیه وسلم بیان می‌دارد، به او می‌فرماید: (﴿كِتَٰبٌ أُنزِلَ إِلَيۡكَ﴾) این قرآن، کتاب بزرگی است که به سوی تو فرستاده شده است و تمام آنچه را که بندگان بدان نیاز دارند، و همۀ مطالب الهی و اهداف شرعی را به طور استوار و مشروح در بر دارد. (﴿فَلَا يَكُن فِي صَدۡرِكَ حَرَجٞ مِّنۡهُ لِتُنذِرَ﴾) پس نباید از ناحیۀ آن در دل تو، هیچ تنگی و تردیدی باشد. بلکه باید بدانی که این کتاب از جانب خداوند با حکمت و ستوده نازل شده است، ﴿لَّا يَأۡتِيهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِيلٞ مِّنۡ حَكِيمٍ حَمِيدٖ﴾ باطل از هیچ سمت و سو در آن راه نمی‌یابد، از سوی خداوند فرزانه و ستوده فرو فرستاده شده است. و این قرآن، راست‌ترین سخن است. پس باید در مورد آن سینه‌ای گشاده داشته باشی، و خاطرت جمع باشد، و باید اوامر و نواهی آن را آشکارا ابلاغ کنی، و از هیچ سرزنش کننده و مخالفی نترسی. (﴿لِتُنذِرَ بِهِۦ﴾) تا به‌وسیلۀ آن مردم را بیم داده، و آنان را پند دهی و حجّت بر مخالفان اقامه شود. (﴿وَذِكۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) و تا برای مؤمنان پند باشد. همان طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَذَكِّرۡ فَإِنَّ ٱلذِّكۡرَىٰ تَنفَعُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ و پند بده؛ زیرا پند دادن، مؤمنان را فایده می‌دهد. و مؤمنان به‌وسیلۀ قرآن راه راست را یافته، و خوب و بدِ کارهای ظاهری و باطنی را شناخته، و راه را از چاه تشخیص داده، و با موانع راه آشنا می‌شوند.
#
{3} ثم خاطب الله العباد، ولفتهم إلى الكتاب، فقال: {اتَّبِعوا ما أنزِلَ إليكم من ربِّكم}؛ أي: الكتاب الذي أريد إنزاله لأجلكم، وهو {من ربِّكم}، الذي يريد أن يُتِمَّ تربيتَه لكم، فأنزل عليكم هذا الكتاب الذي إن اتبعتموه كملتْ تربيتُكم وتمَّتْ عليكم النعمةُ وهُديتم لأحسن الأعمال والأخلاق ومعاليها، {ولا تتَّبِعوا من دونِهِ أولياءَ}؛ أي: تتولَّونهم، وتتَّبعون أهواءهم، وتتركون لأجلها الحقَّ، {قليلاً ما تَذَكَّرونَ}: فلو تذكَّرتم وعرفتم المصلحة؛ لما آثرتُم الضارَّ على النافع والعدوَّ على الولي.
(3) سپس خداوند متعال بندگانش را مورد خطاب قرار داد و توجه آنها را به این کتاب جلیل القدر جلب کرد و فرمود: (﴿ٱتَّبِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡ﴾) از کتابی که برای شما نازل شده است، پیروی کنید. (﴿مِّن رَّبِّكُمۡ﴾) و این کتاب از جانب پروردگارتان است، و تربیت خویش را از طریق این کتاب در مورد شما کامل می‌گرداند. پس این کتاب را بر شما نازل نمود؛ و اگر از آن پیروی کنید، تربیت شما کامل می‌گردد، و نعمت بر شما کامل می‌شود، و شما به بهترین کارها و بهترین اخلاق و والاترین آن رهنمود می‌شوید. (﴿وَلَا تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ﴾) و از اولیا و معبودانی غیر از او پیروی نکنید؛ یعنی آنها را به دوستی نگیرید، و از هوی و هوسشان پیروی مکنید، و به خاطر آنان حق را ترک ننمایید. (﴿قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ﴾) بسیار کم پند می‌پذیرید؛ و اگر پند می‌گرفتید و صلاح کار را تشخیص می‌دادید، زیان و ضرر را بر نفع و سود، و دشمن را بر دوست ترجیح نمی‌دادید.
#
{4} ثم حذرهم عقوباته للأمم الذين كذبوا ما جاءتهم به رسلهم فلا يشابهوهم، فقال: {وكم من قريةٍ أهلكْناها فجاءها بأسُنا}؛ أي: عذابُنا الشديد، {بياتاً أو هم قائلونَ}؛ أي: في حين غفلتهم وعلى غِرَّتهم غافلون، لم يخطر الهلاكُ على قلوبهم، فحين جاءهم العذاب؛ لم يدفعوه عن أنفسهم، ولا أغنت عنهم آلهتهم التي كانوا يرجونهم، ولا أنكروا ما كانوا يفعلونه من الظلم والمعاصي.
(4) سپس خداوند آنها را از عذابی برحذرداشت که دامن امت‌هایی را گرفت که پیامبران را تکذیب کردند. و آنان را برحذرداشت که نباید با آنها مشابهت داشته باشند. پس فرمود: (﴿وَكَم مِّن قَرۡيَةٍ أَهۡلَكۡنَٰهَا فَجَآءَهَا بَأۡسُنَا﴾) چه بسیار [اهالی] آبادی‌هایی را هلاک نموده‌ایم، پس عذاب سخت ما آنها را، (﴿بَيَٰتًا أَوۡ هُمۡ قَآئِلُونَ﴾) شبانگاه یا به هنگام ظهر فرا گرفت؛ یعنی زمانی آنان را از میان برداشتیم، که آنها غافل و بی‌خبر بودند و هلاک شدن به دل آنها خطور نمی‌کرد. پس وقتی که عذاب خدا پیش آنها آمد، آن را از خودشان دور نکردند؛ و خدایانشان که به آنان دل بسته بودند، چیزی را از آنها دور نکرده؛ ونتوانستند ستم و گناهانی را که مرتکب شده بودند، انکار کنند.
#
{5} {فما كان دَعْواهم إذ جاءَهُم بأسُنا إلَّا أن قالوا إنا كنَّا ظالمينَ}؛ كما قال تعالى: {وكم قَصَمْنا من قريةٍ كانت ظالمةً وأنشأنا بعدَها قوماً آخرينَ. فلما أحسُّوا بأسَنا إذا هُم منها يركُضونَ. لا تركُضوا وارجِعوا إلى ما أُتْرِفْتُم فيه ومساكِنِكُم لعلَّكم تُسْألونَ. قالوا يا وَيْلنا إنَّا كنَّا ظالمينَ. فما زالتْ تلك دعواهُم حتَّى جَعَلْناهم حصيداً خامدينَ}.
(5) (﴿فَمَا كَانَ دَعۡوَىٰهُمۡ إِذۡ جَآءَهُم بَأۡسُنَآ إِلَّآ أَن قَالُوٓاْ إِنَّا كُنَّا ظَٰلِمِينَ﴾) پس سخن آنها، وقتی که عذاب ما پیش آنها آمد، جز این نبود که گفتند: همانا ما ستمگر بوده‌ایم. همچنان که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَكَمۡ قَصَمۡنَا مِن قَرۡيَةٖ كَانَتۡ ظَالِمَةٗ وَأَنشَأۡنَا بَعۡدَهَا قَوۡمًا ءَاخَرِينَ فَلَمَّآ أَحَسُّواْ بَأۡسَنَآ إِذَا هُم مِّنۡهَا يَرۡكُضُونَ لَا تَرۡكُضُواْ وَٱرۡجِعُوٓاْ إِلَىٰ مَآ أُتۡرِفۡتُمۡ فِيهِ وَمَسَٰكِنِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تُسۡ‍َٔلُونَ قَالُواْ يَٰوَيۡلَنَآ إِنَّا كُنَّا ظَٰلِمِينَ فَمَا زَالَت تِّلۡكَ دَعۡوَىٰهُمۡ حَتَّىٰ جَعَلۡنَٰهُمۡ حَصِيدًا خَٰمِدِينَ﴾ و چه بسیار شهرها و آبادی‌ها و ساکنانشان را که بر اثر کفر ورزیدن به آنچه پیامبران آورده بودند، و به سبب ستمی که در حق خود روا داشته بودند، هلاک و نابود ساختیم، و بعد از آنان قوم دیگری را به‌وجود آوردیم. هنگامی‌که آن ستمگران عذاب ما را دیدند، به سرعت از آبادی‌هایشان فرار کردند، در آن حال فرا خوانده‌شدند که فرار نکنید، و به سوی عیش و تنعمی برگردید که در آن قرار داشتید و به سوی خانه‌های مرتفع و محکم خود باز گردید، باشد که مورد پرسش قرار گیرید. گفتند: «ای وای بر ما»، واقعاً ما ستمکار بودیم. پیوسته این سخنشان بود تا اینکه آنان را درو شدۀ بی‌جان گرداندیم.
#
{6} وقوله: {فَلَنَسْأَلَنَّ الذين أرسِل إليهم}؛ أي: لنسألن الأمم الذين أرسل الله إليهم المرسلين عما أجابوا [به] رسلهم، {وَيَوْمَ يُناديهم فَيَقولُ ماذا أجبتُمُ المرسلينَ ... } الآيات، {وَلَنَسْأَلَنَّ المرسلينَ}: عن تبليغهم لرسالات ربِّهم وعما أجابتهم به أممهم.
(6) (﴿فَلَنَسۡ‍َٔلَنَّ ٱلَّذِينَ أُرۡسِلَ إِلَيۡهِمۡ﴾) پس حتماً از امت‌هایی که پیامبران به سوی آنان فرستاده شدند، خواهیم پرسید که پیامبرانشان را چه پاسخ دادند؟ ﴿وَيَوۡمَ يُنَادِيهِمۡ فَيَقُولُ مَاذَآ أَجَبۡتُمُ ٱلۡمُرۡسَلِينَ﴾ و روزی که [خداوند] آنان را صدا می‌زند و می‌فرماید: پیامبران را چه جواب دادید؟ (﴿وَلَنَسۡ‍َٔلَنَّ ٱلۡمُرۡسَلِينَ﴾) و حتماً از پیامبران در مورد رساندن پیام پروردگارشان خواهیم پرسید، و از پاسخی که امت‌هایشان به آنان دادند می‌پرسیم.
#
{7} {فَلَنَقُصَّنَّ عليهم}؛ أي: على الخلق كلهم ما عملوا، {بعلم}: منه تعالى لأعمالهم، {وما كُنا غائبينَ}: في وقت من الأوقات؛ كما قال تعالى: {أحصاه الله وَنَسُوه}، وقال تعالى: {ولقد خَلَقْنا فوقَكم سبعَ طرائقَ وما كُنَّا عن الخلق غافلين}.
(7) (﴿فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيۡهِم﴾) و همۀ کارهایی را که مردم کرده اند، آگاهانه برای آنان بیان می‌کنیم. (﴿بِعِلۡمٖ﴾) از روی آگاهی و علمی که خداوند متعال نسبت به اعمالشان دارد. (﴿وَمَا كُنَّا غَآئِبِينَ﴾) و ما در هیچ وقتی از اوقات غایب نبوده‌ایم. همان طور که خداوند متعال فرموده است: (﴿أَحۡصَىٰهُ ٱللَّهُ وَنَسُوهُ﴾) خداوند آن را شمرده و خود آن را فراموش کرده‌اند. و خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلَقَدۡخَلَقۡنَا فَوۡقَكُمۡ سَبۡعَ طَرَآئِقَ وَمَا كُنَّا عَنِ ٱلۡخَلۡقِ غَٰفِلِينَ﴾ و همانا بر بالای سر شما هفت آسمان را آفریده‌ایم و ما از خلق بی‌خبر نبوده‌ایم.
: 8 - 9 #
{وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (8) وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَظْلِمُونَ (9)}
وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ در آن روز ، وزن کردن به حق خواهد بود آنها که ترازويشان سنگين است ، رستگارانند. وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُوْلَـئِكَ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُم بِمَا كَانُواْ بِآيَاتِنَا يِظْلِمُونَ؛ آنان که ترازوي اعمالشان سبک گشته است کساني هستند که به آيات ما ايمان نياورده بودند و از اين رو به خود زيان رسانيده اند.
#
{8} أي: والوزن يوم القيامة يكون بالعدل والقسط الذي لا جَوْر فيه ولا ظلم بوجه. {فمن ثَقُلَتْ موازينُه}: بأن رَجَحَتْ كفةُ حسناته على سيئاته، {فأولئك هم المفلحونَ}؛ أي: الناجون من المكروه، المدركون للمحبوب، الذين حصل لهم الربح العظيم والسعادة الدائمة.
(8) سپس پاداش و جزا را بر طبق اعمال بیان کرد و فرمود: ((وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِمَا كَانُوا بِآياتِنَا يَظْلِمُونَ)) موازنه و سنجش اعمال در روز قیامت به دادگری و انصاف انجام می‌شود و به هیچ وجه در آن ظلم و ستمی وجود ندارد. (﴿فَمَن ثَقُلَتۡ مَوَٰزِينُهُۥ﴾) پس هرکس ترازوی اعمالش سنگین باشد، به این صورت که کفۀ نیکی‌هایش از بدی‌هایش سنگین‌تر شود.(﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾) یعنی ایشان نجات یافتگانِ از ناگواری‌ها و دست یافتگان به دوست داشتنی‌ها هستند، و فایدۀ بزرگ و سعادت همیشگی را به دست می‌آورند.
#
{9} {ومن خفَّتْ موازينُه}: بأن رجحتْ سيئاتُه وصار الحكم لها، {فأولئك الذين خسروا أنفسهم}: إذ فاتهم النعيمُ المقيمُ وحصل لهم العذابُ الأليم، {بما كانوا بآياتِنا يَظْلِمونَ}: فلم ينقادوا لها كما يجبُ عليهم ذلك.
(9) (﴿وَمَنۡ خَفَّتۡ مَوَٰزِينُهُۥ﴾) و هرکس ترازوی اعمالش سبک باشد، به این صورت که کفۀ بدی‌هایش سنگین تر باشد، (﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُم﴾) ایشان کسانی‌اند که خویشتن را تباه کرده‌اند؛ زیرا نعمت جاودان را از دست داده‌اند، و به عذاب دردناک گرفتار شده‌اند، (﴿بِمَاكَانُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا يَظۡلِمُونَ﴾) بدان سبب که نسبت به آیات ما ستم روا می‌داشتند. پس آن چنانکه بر آنان واجب بود، در برابرش منقاد و تسلیم نشدند.
: 10 #
{وَلَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الْأَرْضِ وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ (10)}
وَلَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الأَرْضِ وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ قَلِيلاً مَّا تَشْكُرُونَ؛ در زمين جايگاهتان داديم و راههاي معيشتتان را در آن قرار داديم و چه اندک سپاس مي گزاريد.
#
{10} يقول تعالى ممتنًّا على عباده بذكر المسكن والمعيشة: {ولقد مكَّنَّاكم في الأرض}؛ أي: هيأناها لكم بحيث تتمكَّنون من البناء عليها وحرثها ووجوه الانتفاع بها، {وجَعَلْنا لكم فيها معايشَ}: مما يخرج من الأشجار والنبات ومعادن الأرض وأنواع الصنائع والتجارات؛ فإنه هو الذي هيَّأها وسخَّر أسبابها، {قليلاً ما تشكُرون}: الله الذي أنعم عليكم بأصناف النعم، وصَرَفَ عنكم النقم.
(10) خداوند متعال با بیان اینکه بندگانش را در زمین سکنی داد و اسباب معیشت آنان را فراهم ساخت، بر آنان منت می‌نهد و می‌فرماید: (﴿وَلَقَدۡ مَكَّنَّٰكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) و همانا زمین را برایتان آماده نمودیم، طوری که بتوانید در آن خانه بسازید، و آن را شخم بزنید و انواع استفاده‌ها را از آن ببرید. (﴿وَجَعَلۡنَا لَكُمۡ فِيهَا مَعَٰيِشَ﴾) و در آن برایتان وسایل زندگی قرار دادیم، از قبیل: درختان و گیاهان و معادن زیر زمینی و انواع صنایع و تجارت‌ها. اینها را خداوند برایتان فراهم نمود و اسباب آن را در اختیار شما قرار داد. (﴿قَلِيلٗا مَّا تَشۡكُرُونَ﴾) اما بسیار کم شکر خداوند را به جای می‌آورید که انواع نعمت‌ها را به شما داده، و سختی و رنج‌ها را از شما دور نموده است.
: 11 - 15 #
{وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ (11) قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ (12) قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ (13) قَالَ أَنْظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ (14) قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ (15)}.
وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلآئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ؛ و شما را بيافريديم ، و صورت بخشيديم ، آنگاه به فرشتگان گفتيم : آدم را سجده کنيد همه ، جز ابليس ، سجده کردند و ابليس در شمار سجده کنندگان نبود. قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ؛ خدا گفت : وقتي تو را به سجده فرمان دادم ، چه چيز تو را از آن بازداشت ، ? گفت : من از او بهترم ، مرا از آتش آفريده اي و او را از گل. قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَن تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ؛ گفت : از اين مقام فرو شو تو را چه رسد که در آن گردنکشي کني ? بيرون رو که تو از خوار شدگاني. قَالَ فَأَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ؛ گفت : مرا تا روز قيامت که زنده مي شوند مهلت ده. قَالَ إِنَّكَ مِنَ المُنظَرِينَ؛ گفت : تو از مهلت يافتگاني.
#
{11} يقول تعالى مخاطباً لبني آدم: {ولقد خَلَقْناكم}: بخلق أصلِكم ومادَّتكم التي منها خرجتُم؛ أبيكم آدم عليه السلام، {ثم صوَّرْناكم}: في أحسن صورة وأحسن تقويم، وعلَّمه [اللهُ] تعالى ما به تكمُلُ صورتُه الباطنةُ؛ أسماءَ كل شيء، ثم أمر الملائكة الكرام أن يسجُدوا لآدم إكراماً واحتراماً وإظهاراً لفضلِهِ، فامتثلوا أمر ربهم، {فَسَجدوا} كلُّهم أجمعون {إلا إبليس}: أبى أن يسجدَ له تكبُّراً عليه وإعجاباً بنفسه.
(11) خداوند متعال انسان‌ها را مخاطب قرار داده و می‌فرماید: (﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَٰكُمۡ﴾) و همانا اصل و ماده‌ای را که شما از آن پدید آمدید، آفریدیم. و آن آدم ـ علیه السلام ـ است، (﴿ثُمَّ صَوَّرۡنَٰكُمۡ﴾) سپس به صورتگری آدم پرداختیم و او را به بهترین وجه خلق کردیم. و خداوند آنچه را که مکمل صورت باطنی آدم بود، به وی آموخت، وآن عبارت از نام اشیا بود. سپس فرشتگان بزرگوار را دستور داد تا به منظور اکرام و احترام آدم، و برای اظهار فضیلت او، در مقابل وی سجده کنند. فرشتگان از دستور پروردگارشان فرمان برده و اطاعت نمودند، (﴿فَسَجَدُوٓاْ﴾) پس همه سجده کردند، (﴿إِلَّآ إِبۡلِيسَ﴾) جز ابلیس که به خاطر اینکه خود را از او بزرگ‌تر می‌دید و به خاطر خود پسندی، از سجده بردن امتناع ورزید.
#
{12} فوبَّخه الله على ذلك، وقال ما منعك أن تسجد لما خلقت بيديَّ أي شرفته وفضلته بهذه الفضيلة التي لم تكن لغيرِهِ، فعصيتَ أمري وتهاونت بي. {قال} إبليسُ معارضاً لربِّه: {أنا خيرٌ منه}، ثم برهن على هذه الدعوى الباطلة بقوله له: {خلَقْتَني من نارٍ وخلقتَهُ من طينٍ}: وموجب هذا أن المخلوق من نار أفضل من المخلوق من طين لعلوِّ النار على الطين وصعودها. وهذا القياس من أفسد الأقيسة؛ فإنه باطلٌ من عدة أوجه: منها: أنه في مقابلة أمر الله له بالسجود، والقياس إذا عارض النصَّ فإنه قياسٌ باطل؛ لأنَّ المقصود بالقياس أن يكون الحكم الذي لم يأت فيه نصٌّ يقارب الأمور المنصوص عليها ويكون تابعاً لها، فأما قياس يعارضها ويلزم من اعتباره إلغاء النصوص؛ فهذا القياس من أشنع الأقيسة. ومنها: أنَّ قولَه: {أنا خيرٌ منه}؛ بمجرَّدها كافية لنقص إبليس الخبيث؛ فإنَّه برهن على نقصه بإعجابه بنفسه وتكبُّره والقول على الله بلا علم، وأيُّ نقص أعظم من هذا؟! ومنها: أنه كَذَبَ في تفضيل مادة النار على مادة الطين والتراب؛ فإنَّ مادة الطين فيها الخشوعُ والسكونُ والرزانةُ، ومنها تظهر بركات الأرض من الأشجار وأنواع النبات على اختلاف أجناسه وأنواعه، وأما النار؛ ففيها الخفة والطيش والإحراق.
(12) پس خداوند او را بر این کار سرزنش نمود و فرمود: (﴿قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسۡجُدَ﴾) چه چیز تو را باز داشت از اینکه سجده کنی برای کسی که من با دو دست خود آفریده‌ام؟! یعنی او را شرافت دادم، و با این فضیلت، او را برتری بخشیدم به‌گونه‌ای که کسی دیگر این فضیلت را ندارد. وتو از فرمانم سرپیچی نموده، و در مورد دستورم سهل انگاری کردی! (﴿قَالَ﴾) شیطان در حالی که با پروردگارش معارضه می‌کرد، گفت: (﴿أَنَا۠ خَيۡرٞ مِّنۡهُ﴾) من از او بهتر هستم. سپس برای اثبات این ادعای باطل، دلیل آورد و گفت: (﴿خَلَقۡتَنِي مِن نَّارٖ وَخَلَقۡتَهُۥ مِن طِينٖ﴾) مرا از آتش آفریده‌ای و او را از خاک، و این اقتضا می‌کند که آن‌که از آتش آفریده شده ازآنچه از خاک آفریده شده است، بهتر باشد؛ چون آتش بر بالای خاک قرار می‌گیرد. و این قیاس از چند جهت فاسد و باطل است: 1- این قیاس در مقابل دستور خدا -به سجده کردن- انجام شد؛ و قیاس وقتی که با نص معارض و مخالف باشد، قیاس باطلی است. چون منظور از قیاس این است حکمی که در مورد آن نصّی نیامده است، با اموری که در مورد آن نصّ وارد شده است، نزدیک شود و تابع آن قرار گیرد. اما قیاسی که با نصّ مخالفت کند، و معتبر دانسته شدن آن، منجر به لغو شدن نصی گردد، چنین قیاسی از زشت‌ترین قیاس‌هاست. 2- شیطان گفت: (﴿أَنَا۠ خَيۡرٞ مِّنۡهُ﴾) من از او بهتر هستم. وهمین گفته، برای نقص و کمبودِ ابلیس پلید کافی است؛ چون او، نقص و کمبود خود را، با خود پسندی و تکبر و سخن گفتن در مورد خدا ـ آن هم بدون علم و آگاهی ـ اثبات نمود. و چه کمبودی بزرگ‌تر از این وجود دارد؟! 3- شیطان، در برتر قرار دادن آتش بر خاک، دروغ گفت؛ زیرا در مادۀ خاک، فروتنی و سکون و متانت وجود دارد، و برکت‌های زمین از قبیل: درختان و انواع گیاهان گوناگون از خاک می‌رویند، اما آتش صفت سبکی و شتابزدگی و سوزندگی دارد. بنابراین وقتی که ابلیس از فرمان خدا سرپیچی کرد، از مقام والای خود به پایین ترین جایگاه سقوط نمود
#
{13} ولهذا؛ لما جرى من إبليس ما جرى؛ انحطَّ من مرتبته العالية إلى أسفل السافلين، فقال الله له: اهبطْ {منها} أي: من الجنة، {فما يكونُ لك أن تتكبَّرَ فيها}: لأنها دار الطيبين الطاهرين، فلا تَليقُ بأخبث خَلْق الله وأشرهم، {فاخرُجْ إنَّك من الصاغرين}؛ أي: المهانين الأذلين؛ جزاء على كبره وعجبه بالإهانة والذل.
(13) و خداوند به او فرمود: (﴿فَٱهۡبِطۡ مِنۡهَا﴾) از بهشت فرو شو، (﴿فَمَا يَكُونُ لَكَ أَن تَتَكَبَّرَ فِيهَا﴾) تو حق نداری در آن تکبر کنی، چون بهشت سرای پاکان است و شایستۀ پلیدترین و بدترین خلق خدا نیست. (﴿فَٱخۡرُجۡ إِنَّكَ مِنَ ٱلصَّٰغِرِينَ﴾) پس بیرون برو، تو از ذلیل‌شدگان و خوارشدگان هستی. و این، کیفر تکبر و خودپسندی او بود.
#
{14 ـ 15} فلما أعلن عدوُّ الله بعداوة الله وعداوة آدم وذريَّته؛ سأل الله النَّظِرة والإمهال إلى يوم البعث؛ ليتمكَّنَ من إغواءِ ما يقدِرُ عليه من بني آدم، ولما كانت حكمة الله مقتضيةً لابتلاء العباد واختبارهم ليتبيَّنَ الصادق من الكاذب ومَن يطيعه ومن يطيع عدوَّه؛ أجابه لما سأل، فقال: {إنَّك من المُنظَرينَ}.
(14 - 15) بنابراین هنگامی که ابلیس، دشمنی با خدا و با آدم و فرزندانشان را اعلام کرد، از خداوند خواست که او را تا روز رستاخیز مهلت بدهد تا بتواند فرزندان آدم را هرچه بیشتر گمراه سازد. از آنجا که حکمت الهی اقتضا می‌کند بندگان را مورد آزمایش قرار دهد، و راستگو از دروغگو، و کسی که از خدا اطاعت می‌کند از کسی که از دشمن خدا تبعیت می‌نماید، مشخص گردد، خواستۀ او را پذیرفت و فرمود: (﴿ إِنَّكَ مِنَ ٱلۡمُنظَرِينَ﴾) تو از مهلت یافتگانی.
: 16 - 17 #
{قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ (16) ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ (17)}
قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ؛ گفت : حال که مرا نوميد ساخته اي ، من هم ايشان را از راه راست تو منحرف مي کنم. ثُمَّ لآتِيَنَّهُم مِّن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ؛ آنگاه از پيش و از پس و از چپ و از راست بر آنها مي تازم و بيشترينشان ، را ناسپاس خواهي يافت.
#
{16} أي: قال إبليس لَمَّا أُبْلِسَ وأَيِسَ من رحمة الله: {فبما أغْوَيْتَني لأقعدنَّ لهم}؛ أي: للخلق {صراطك المستقيم}؛ أي: لألزمنَّ الصِّراط، ولأسعى غاية جهدي على صدِّ الناس عنه وعدم سلوكهم إياه.
(16) شیطان وقتی از رحمت خدا ناامید شد، گفت: (﴿فَبِمَآ أَغۡوَيۡتَنِي لَأَقۡعُدَنَّ لَهُمۡ صِرَٰطَكَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ﴾) به سبب اینکه مرا گمراه ساختی، بر سر راه راست تو به کمین مردم می‌نشینم؛ یعنی همواره بر سر راه راست تو خواهم بود، و نهایت تلاش خود را مبذول می‌دارم، تا مردم را از در پیش گرفتن راه تو باز ‌دارم.
#
{17} {ثمَّ لآتِيَنَّهُم مِنْ بينِ أيديهم ومن خلفِهم وعن أيمانِهِم وعن شمائِلِهم}؛ أي: من جميع الجهات والجوانب، ومن كل طريق يتمكن فيه من إدراك بعض مقصوده فيهم، ولما علم الخبيثُ أنهم ضعفاء قد تغلب الغفلةُ على كثير منهم، وكان جازماً ببذل مجهوده على إغوائهم؛ ظنَّ ـ وصدق ظنُّه ـ فقال: {ولا تجدُ أكثرَهُم شاكرينَ}: فإنَّ القيام بالشكر من سلوك الصراط المستقيم، وهو يريدُ صدَّهم عنه وعدم قيامهم به؛ قال تعالى: {إنَّما يَدْعو حِزْبَه ليكونوا من أصحابِ السَّعير}، وإنما نَبَّهَنا الله على ما قال، وعزم على فعله، لنأخذَ منه حِذْرَنا، ونستعدَّ لعدوِّنا، ونحترزَ منه بعلْمِنا بالطُرُق التي يأتي منها ومداخله التي ينفذ منها؛ فله تعالى علينا بذلك أكمل نعمة.
(17) (﴿ثُمَّ لَأٓتِيَنَّهُم مِّنۢ بَيۡنِ أَيۡدِيهِمۡ وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ وَعَنۡ أَيۡمَٰنِهِمۡ وَعَن شَمَآئِلِهِمۡ﴾) سپس از همۀ جهات و اطراف بر آنها حمله‌ور خواهم شد، و از هر راهی که بتوانم به پاره ای از اهدافم دست یابم، استفاده خواهم کرد. و از آنجا که شیطانِ خبیث می‌دانست که آنها ناتوان‌اند، و غفلت بر بسیاری از آنها غالب است، و برای گمراه کردن آنها تصمیم قطعی داشت، گمان برد و گمانش راست درآمد، و گفت: (﴿وَلَا تَجِدُ أَكۡثَرَهُمۡ شَٰكِرِينَ﴾) و بیشتر آنها را سپاسگزار نخواهی یافت؛ زیرا به جای آوردن شکر یکی از نشانه‌های پیمودن راه راست است. و او می‌خواست آنان را از راه راست باز دارد، و شکر خدا را به جای نیاورند. خداوند متعال فرموده است: ﴿ إِنَّمَا يَدۡعُواْ حِزۡبَهُۥ لِيَكُونُواْ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِيرِ﴾ همانا شیطان گروهش را فرا می‌خواند، تا از اهل دوزخ شوند. و خداوند ما را از آنچه که شیطان گفته، و بر انجام آن تصمیم قطعی گرفته است، آگاه کرد تا خود را برای مقابلۀ با دشمن آماده کنیم، و با شناخت راهی که شیطان از آن می‌آید و روزنه‌هایی که از آن به انسان راه پیدا می‌کند، از وی پرهیز کنیم. پس خداوند با این کار بزرگ‌ترین منّت را بر ما نهاده، و بزرگ‌ترین نعمت را به ما داده است.
: 18 #
{قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُومًا مَدْحُورًا لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِينَ (18)}.
قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْؤُومًا مَّدْحُورًا لَّمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ لأَمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمْ أَجْمَعِينَ؛ گفت : از اينجا بيرون شو ، منفور مطرود از کساني که پيروي تو گزينندو از همه شما جهنم را خواهم انباشت.
#
{18} أي: قال الله لإبليس لما قال ما قال: {اخرُجْ منها}: خروج صَغار واحتقار، لا خروج إكرام، بل {مذؤوماً}؛ أي: مذموماً، {مدحوراً}: مبعداً عن الله وعن رحمته وعن كل خير. {لأملأنَّ جهنَّم}: منك وممَّن تَبِعَكَ منهم {أجمعين}: وهذا قَسَمٌ من الله تعالى أن النار دار العصاة، لا بد أن يملأها من إبليس وأتباعه من الجن والإنس.
(18) وقتی که شیطان چنین گفت، خداوند فرمود: (﴿ٱخۡرُجۡ مِنۡهَا﴾) با حقارت و ذلت ازاینجا بیرون برو، نه بااحترام واکرام، بلکه (﴿مَذۡءُومٗا﴾) ذلیل و خوار و نکوهیده، (﴿مَّدۡحُورٗا﴾) و طرد شده، و رانده شده از خدا. و از رحمت او و از هر خوبی بری شو.(﴿لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمۡ أَجۡمَعِينَ﴾) بی‌گمان جهنم را از تو و از هرکس از آنان که از تو پیروی کند، پر می‌سازم. و این سوگند خداست که جهنم، جایگاه و سرای گناهکاران می‌باشد و آن را از شیاطین و انسان‌ها و جن‌هایی که از او پیروی می‌کنند، پر می‌سازد.
: 19 - 23 #
{وَيَاآدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلَا مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ (19) فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ (20) وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ (21) فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُلْ لَكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُبِينٌ (22) قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ (23)}
وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلاَ مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَـذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ؛ اي آدم ، تو و همسرت در بهشت مکان گيريد از هر جا که خواهيد بخوريدولي به اين درخت نزديک مشويد که در شمار بر خويش ستم کنندگان خواهيد شد. فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَـذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ ؛ پس شيطان آن دو را وسوسه کرد ، تا شرمگاهشان را که از آنها پوشيده ، بوددر نظرشان آشکار کند و گفت : پروردگارتان شما را از اين درخت منع کردتا مباد از فرشتگان يا جاويدانان شويد. وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ؛ و برايشان سوگند خورد که نيکخواه شمايم. فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَا إِنَّ الشَّيْطَآنَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِينٌ ؛ و آن دو را بفريفت و به پستي افکند چون از آن درخت خوردند شرمگاههايشان آشکار شد و به پوشيدن خويش از برگهاي بهشت پرداختند پروردگارشان ندا داد : آيا شما را از آن درخت منع نکرده بودم و نگفته بودم که شيطان به آشکارا دشمن شماست ? قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ؛ گفتند : اي پروردگار ما ، به خود ستم کرديم و اگر ما را نيامرزي و بر، مارحمت نياوري از زيان ديدگان خواهيم بود.
#
{19} أي: أمر الله تعالى آدم وزوجته حواء التي أنعم الله بها عليه ليسكن إليها أن يأكلا من الجنة حيث شاءا ويتمتعا فيها بما أرادا؛ إلا أنه عيَّن لهما شجرةً ونهاهما عن أكلها، والله أعلم ما هي، وليس في تعيينها فائدةٌ لنا، وحرَّم عليهما أكلها؛ بدليل قوله: {فتكونا من الظالمين}.
(19) سپس خداوند آدم را از شر شیطان برحذرداشت و فرمود: (﴿وَيَٰٓـَٔادَمُ ٱسۡكُنۡ أَنتَ وَزَوۡجُكَ ٱلۡجَنَّةَ﴾) و ای آدم! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید؛ یعنی خداوند متعال آدم و همسرش -حوا- را که به وی ارزانی داده بود تا در کنار او آرامش یابد، دستور داد تا از هرکجای بهشت که می‌خواهند بخورند، و هرگونه که می‌خواهند، در بهشت بهره‌مند شوند، اما خداوند برای آنها درختی را مشخص کرد و آنها را از خوردن آن نهی فرمود، و خداوند بهتر می‌داند که چه درختی بوده است، و در تعیین کردن آن برای ما فایده‌ای نیست. و خداوند خوردن آن درخت را بر آن دو حرام کرد، به دلیل اینکه فرمود: (﴿فَتَكُونَا مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) پس، از ستمکاران می‌شوید.
#
{20} فلم يزالا ممتثلينِ لأمر الله حتى تغلغل إليهما عدوُّهما إبليس بمكره، فوسوس لهما وسوسةً خدَعَهما بها وموَّه عليهما وقال: {ما نهكُما ربُّكما عن هذه الشجرة إلَّا أن تكونا مَلَكَيْن}؛ أي: من جنس الملائكة، {أو تكونا مِنَ الخالدينَ}: كما قال في الآية الأخرى: {هل أدُلُّكَ على شجرةِ الخُلْدِ وملكٍ لا يَبْلى}.
(20) آدم و حوا همواره از دستور خدا اطاعت می‌کردند تا اینکه شیطان به وسیلۀ فریب و مکرش در آنها نفوذ کرد، و وسوسه‌ای در دل آنها ایجاد نمود و آنان را فریب داد و گفت: (﴿مَا نَهَىٰكُمَا رَبُّكُمَا عَنۡ هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةِ إِلَّآ أَن تَكُونَا مَلَكَيۡنِ﴾) پروردگارتان شما را از این درخت بازنداشته است، مگر به خاطر اینکه [مبادا] دو فرشته شوید؛ یعنی از جنس فرشتگان شوید. (﴿أَوۡ تَكُونَا مِنَ ٱلۡخَٰلِدِينَ﴾) یا اینکه [مبادا] از جاودانگان شوید. همان طور که در آیه‌ای دیگر گفته است: ﴿هَلۡ أَدُلُّكَ عَلَىٰ شَجَرَةِ ٱلۡخُلۡدِ وَمُلۡكٖ لَّا يَبۡلَىٰ﴾ آیا تو را به درخت جاودانگی و سلطنت وملکی که تمام نمی‌شود، راهنمایی کنم؟
#
{21} ومع قوله هذا أقسم لهما بالله: {إني لكما لمن الناصحين}؛ أي: من جملة الناصحين؛ حيث قلت لكما ما قلتُ.
(21) و با گفتن این سخن، برای آدم و حوا سوگند خورد که، (﴿إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ ٱلنَّٰصِحِينَ﴾) من از زمرۀ خیرخواهان شما هستم که این سخنان را به شما گفتم. آدم و حوا با این چیزها فریب خوردند و در این حالت شهوت بر عقل غالب آمد.
#
{22} فاغترَّا بذلك، وغلبت الشهوة في تلك الحال على العقل، {فدلاَّهما}؛ أي: أنزلهما عن رتبتهما العالية التي هي البعدُ عن الذنوب والمعاصي إلى التلوُّث بأوضارِها، فأقدما على أكلها، {فلمَّا ذاقا الشجرةَ بَدَتْ لهما سوآتُهما}؛ أي: ظهرت عورة كل منهما بعدما كانت مستورةً، فصار للعري الباطن من التقوى في هذه الحال أثرٌ في اللباس الظاهر حتى انخلع، فظهرت عوراتُهما، ولما ظهرتْ عوراتُهما؛ خَجِلا وجَعَلا يخصِفان على عوراتهما من أوراق شجر الجنة ليستترا بذلك، {وناداهما ربهما}: وهما بتلك الحال ـ موبِّخاً ومعاتباً ـ: {ألم أنْهَكُما عن تلكما الشجرةِ وأقل لكما إنَّ الشيطان لكما عدوٌّ مبينٌ}: فَلِمَ اقترفتُما المنهيَّ وأطعتما عدوَّكما؟!
(22) (﴿فَدَلَّىٰهُمَا بِغُرُورٖ﴾) و شیطان آنها را از مقام والایشان که دوری از گناهان بود، فرود آورد، و به وادی آلوده شدن به پلیدی‌های گناه درانداخت. پس آن دو اقدام به خوردن میوۀ آن درخت کردند. (﴿فَلَمَّا ذَاقَا ٱلشَّجَرَةَ بَدَتۡ لَهُمَا سَوۡءَٰتُهُمَا﴾) وقتی از [میوۀ] درخت چشیدند، عورتشان آشکار شد؛ یعنی عورت هر یک که پوشیده و پنهان بود، نمایان شد. پس لخت شدن درون از لباسِ پرهیزگاری، در لباسِ ظاهر اثر کرد و لباس بیرون و درون، بیرون آمد و عورت‌هایشان آشکار گردید و شرمنده شدند، و شروع به چسباندن برگ‌های درختان بهشت به شرمگاه‌هایشان کردند، تا این‌گونه خود را بپوشانند. (﴿وَنَادَىٰهُمَا رَبُّهُمَآ﴾) و در این حالت خداوند آنان را ندا داد و در قالب توبیخ و سرزنش فرمود: (﴿أَلَمۡ أَنۡهَكُمَا عَن تِلۡكُمَا ٱلشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَآ إِنَّ ٱلشَّيۡطَٰنَ لَكُمَا عَدُوّٞ مُّبِينٞ﴾) آیا شما را از خوردن این درخت بازنداشته بودم، و به شما نگفتم که شیطان برایتان دشمنی آشکار است؟ پس چرا آنچه را که از آن نهی شده بودید، مرتکب شدید و از دشمن خود اطاعت کردید؟!
#
{23} فحينئذٍ مَنَّ الله عليهما بالتوبة وقَبولها، فاعترفا بالذنب، وسألا من الله مغفرتَه، فقالا: {ربَّنا ظَلمْنا أنفُسَنا وإن لم تغفرْ لنا وترحَمْنا لَنَكونَنَّ من الخاسرينَ}؛ أي: قد فعلنا الذنب الذي نبَّهتنا عنه وأضررنا بأنفسنا باقتراف الذنب، وقد فعلنا سببَ الخسار إن لم تغفرْ لنا بمحو أثر الذنب وعقوبته وترحَمْنا بقَبول التوبة والمعافاة من أمثال هذه الخطايا، فغفر الله لهما ذلك، وعصى آدمُ ربَّه فغوى. ثم اجتباه ربُّه فتاب عليه وهَدَى. هذا وإبليس مستمرٌّ على طغيانِهِ، غير مقلع من عصيانه؛ فمن أشبه آدم بالاعتراف وسؤال المغفرة والندم والإقلاع إذا صدرت منه الذُّنوب؛ اجتباهُ ربُّه وهداه، ومن أشبهَ إبليس إذا صدر منه الذنبُ لا يزالُ يزدادُ من المعاصي؛ فإنه لا يزداد من الله إلا بعداً.
(23) پس در این هنگام خداوند با توبه و پذیرفتن آن، بر آنان منّت نهاد، و آنان به گناهانشان اعتراف کردند و از خداوند عفو و بخشش را طلب نموده و گفتند: (﴿رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ﴾) «پروردگارا! ما اسباب خسارت خویش را فراهم کردیم، پس اگر با محو کردن اثر گناه وعقوبت آن، و قبول توبه، و عفو سایر گناهان بر ما رحم نکنی قطعاً از زیانکاران خواهیم بود. پس خداوند گناهشان را بخشید، ﴿وَعَصَىٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُۥ فَغَوَىٰ ثُمَّ ٱجۡتَبَٰهُ رَبُّهُۥ فَتَابَ عَلَيۡهِ وَهَدَىٰ﴾ و آدم از پروردگارش نافرمانی کرد و گمراه شد. سپس پروردگارش او را برگزید و توبه‌اش را پذیرفت و هدایت نمود. این در حالی است که ابلیس همچنان بر سرکشی خود ادامه داده و از گناهش دست نمی‌کشد. پس هر کس چون آدم به گناه اعتراف کند و از خداوند بخواهد که او را بیامرزد، و از گناهش پشیمان شود و از آن دست بکشد، پروردگارش او را برگزیده و هدایت می‌نماید. وهرکس مانند ابلیس باشد و هرگاه گناهی از او سر بزند آن را ادامه دهدـ همواره از خدا دورتر می‌شود.
: 24 - 26 #
{[قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ] (24) قَالَ فِيهَا تَحْيَوْنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ (25) يَابَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَرِيشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ (26)}.
قَالَ اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ؛ گفت : فرو شويد ، برخي دشمن برخي ديگر ، و تا روز قيامت زمين قرارگاه و جاي تمتع شما خواهد بود. قَالَ فِيهَا تَحْيَوْنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ؛ گفت : در آنجا زندگي خواهيد کرد و در آنجا خواهيد مرد و از آن بيرونتان آورند. يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْءَاتِكُمْ وَرِيشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَىَ ذَلِكَ خَيْرٌ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ ؛ اي فرزندان آدم ، براي شما جامه اي فرستاديم تا شرمگاهتان را بپوشد و، نيز جامه زينت و جامه پرهيزگاري از هر جامه اي بهتر است و اين يکي ازآيات خداست ، باشد که پند گيرند.
#
{24 ـ 25} أي: لما أهبط الله آدم وزوجته وذريتهما إلى الأرض؛ أخبرهما بحال إقامتهم فيها، وأنه جعل لهم فيها حياةً، يتلوها الموتُ مشحونةً بالامتحان والابتلاء، وأنهم لا يزالون فيها، يرسِلُ إليهم رسلَه، ويُنْزِلُ عليهم كتبه، حتى يأتِيَهُمُ الموت فيدفَنون فيها، ثم إذا استكملوا بَعَثَهم اللهُ، وأخرجهم منها إلى الدارِ التي هي الدار حقيقة، التي هي دار المقامة.
(24 - 25) وقتی خداوند آدم و همسر و فرزندانشان را به زمین پایین آورد، آنها را از چگونگی اقامتشان در زمین خبر داد؛ و برایشان در زمین حیات و زندگی قرار داده است و به دنبال آن مرگ می‌آید، و این زندگی سرشار از امتحان و آزمایش است و آنان همواره در آن به‌سر می‌برند. و همواره پیامبران خود را برای آنان می‌فرستد و کتاب‌هایش را بر آنان نازل می‌کند تا زمانی‌که مرگشان فرا می‌رسد، پس در زمین دفن می‌شوند. سپس وقتی که مدت خود را در قبر کامل گرداندند، خداوند آنها را بر می‌انگیزد و از زمین به سوی سرایی که سرای حقیقی است، بیرون می‌کند.
#
{26} ثم امتنَّ عليهم بما يسَّر لهم من اللباس الضروري واللباس الذي المقصود منه الجمال، وهكذا سائر الأشياء كالطعام والشراب والمراكب والمناكح، ونحوها قد يسر الله للعباد ضروريَّها ومكمِّل ذلك، وبيَّن لهم أن هذا ليس مقصوداً بالذات، وإنَّما أنزله الله ليكون معونةً لهم على عبادته وطاعته، ولهذا قال: {ولباسُ التَّقوى ذلك خيرٌ}: من اللباس الحسيِّ؛ فإن لباس التقوى يستمرُّ مع العبد ولا يبلى ولا يبيد، وهو جمال القلب والروح، وأما اللباس الظاهريُّ؛ فغايتُه أن يستُر العورة الظاهرة في وقت من الأوقات، أو يكون جمالاً للإنسان، وليس وراء ذلك منه نفع. وأيضاً؛ فبتقدير عدم هذا اللباس تنكشف عورتُهُ الظاهرةُ التي لا يضرُّه كشفُها مع الضرورة، وأما بتقدير عدم لباس التقوى؛ فإنها تنكشف عورته الباطنة، وينال الخزيَ والفضيحة. وقوله: {ذلك من آيات الله لعلَّهم يذَّكَّرونَ}؛ أي: ذلك المذكور لكم من اللباس مما تذكرون به ما ينفعُكم، ويضرُّكم، وتستعينون باللباس الظاهر على الباطن.
(26) سپس با بیان اینکه دو نوع لباس را برای آنان فراهم نمود؛ لباس ضروری و لباس تجمل و آرایش. و نیز با بیان اینکه دیگر اشیا را از قبیل: غذا و آب و مرکب و نکاح و غیره را برایشان فراهم نمود، و اینکه نعمات لازم و ضروری را برای آنان فراهم کرد، و مکمل آنها را نیز فراهم نمود، بر آنان منت گذاشت؛ و برایشان بیان کرد که این نعمات ذاتاً هدف نیستند، بلکه خداوند آنها را آفریده است تا در راستای عبادت و طاعت او از آنها بهره گیرند. بنابراین فرمود: (﴿وَلِبَاسُ ٱلتَّقۡوَىٰ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ﴾) و لباس پرهیزگاری از لباس ظاهری برتر است؛ زیرا لباس پرهیزگاری همواره همراه بنده خواهد بود، و کهنه نمی‌شود، و از بین نمی‌رود، و آن لباس زیبایی قلب و روح است. ولی لباس ظاهری فقط مدتی عورت را می‌پوشاند، و یا برای زیبایی انسان است و غیر از این فایده‌ای دیگر ندارد. نیز به فرض نبودن این لباس، عورت ظاهری انسان آشکار می‌شود که ظاهر شدن آن در صورت ناچاری و ضرورت زیانی ندارد. ولی اگر لباس پرهیزگاری وجود نداشته باشد، عورت درونی انسان نمایان می‌گردد و خوار و رسوا می‌شود. (﴿ذَٰلِكَ مِنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ لَعَلَّهُمۡ يَذَّكَّرُونَ﴾) آنچه از لباس که ذکر شد به‌وسیلۀ آن چیزهایی را می‌آموزید که به شما فایده می‌دهد. و نیز مسایلی را که به شما زیان می‌رساند، متذکر می‌شوید، و از لباس ظاهری برای لباس باطنی کمک می‌گیرید.
: 27 #
{يَابَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ (27)}
يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاء لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ ؛ اي فرزندان آدم ، شيطان شما را نفريبد ، همچنان که پدر و مادرتان را ازبهشت بيرون راند ، لباس از تنشان کند تا شرمگاهشان را به ايشان بنماياند او و قبيله اش از جايي که آنها را نمي بينيد شما را مي بينند ما شيطانها را دوستان کساني قرار داديم که ايمان نمي آورند.
#
{27} يقول تعالى محذِّراً لبني آدم أن يفعل بهم الشيطان كما فعل بأبيهم: {يا بني آدم لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشيطانُ}: بأن يزيِّن لكم العصيانَ ويدعوكم إليه ويرغِّبكم فيه فتنقادون له، {كما أخرجَ أبَوَيْكم من الجنة}: وأنزلهما من المحلِّ العالي إلى أنزل منه؛ فأنتم يريد أن يفعل بكم كذلك ولا يألو جهده عنكم حتى يفتِنَكم إن استطاع؛ فعليكم أن تجعلوا الحَذَرَ منه في بالكم، وأن تَلْبَسوا لامةَ الحرب بينَكم وبينه، وأن لا تغفلوا عن المواضع التي يدخل منها إليكم. فإنَّه يراقِبُكم على الدوام، و {يراكم هو وقَبيلُهُ}: من شياطين الجن {من حيث لا تَرَوْنَهم إنا جعلنا الشياطينَ أولياءَ للذين لا يؤمنونَ}: فعدمُ الإيمان هو الموجبُ لعقد الولاية بين الإنسان والشيطان. {إنَّه ليسَ له سلطانٌ على الذين آمنوا وَعلى ربِّهِمْ يَتَوَكَّلونَ. إنَّما سلطانُهُ على الذين يَتَوَلَّوْنَهُ والذين هم بِهِ مشركونَ}.
(27) خداوند متعال انسان‌ها را برحذرمی‌دارد که مبادا شیطان با آنها کاری کند که با پدرشان کرد: (﴿يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ لَا يَفۡتِنَنَّكُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ﴾) ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد به این صورت که نافرمانی را برایتان زیبا جلوه دهد، و شما را به سوی گناه و نافرمانی فرا بخواند و بر آن تشویق کند، و از او فرمان ببرید. (﴿كَمَآ أَخۡرَجَ أَبَوَيۡكُم مِّنَ ٱلۡجَنَّةِ﴾) همان گونه که پدر و مادرتان را از بهشت بیرون کرد و آنها را از مقام والا به مقام پایین کشاند. پس شیطان می‌خواهد همان کار را با شما نیز بکند. و برای اینکه شما را گمراه سازد، از هیچ کوششی دریغ نمی‌دارد. پس شما باید همیشه از او بپرهیزید و لباس جنگ علیه شیطان را بپوشید و دروازه‌هایی را ببندید که شیطان از آن به سوی شما وارد می‌شود. (﴿إِنَّهُۥ﴾) شیطان همواره مراقب شماست، و او (﴿يَرَىٰكُمۡ هُوَ وَقَبِيلُهُۥ﴾) و دیگر شیاطینِ جنّیِ همدستش شما را می‌بینند، (﴿مِنۡ حَيۡثُ لَا تَرَوۡنَهُمۡۗ إِنَّا جَعَلۡنَا ٱلشَّيَٰطِينَ أَوۡلِيَآءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ﴾) از جایی که شما آنها را نمی‌بینید. همانا شیطان‌ها را، دوستان کسانی قرار داده‌ایم که ایمان نمی‌آورند. پس ایمان نداشتن، موجب منعقد شدن دوستی میان انسان و شیطان می‌شود. ﴿إِنَّهُۥ لَيۡسَ لَهُۥ سُلۡطَٰنٌ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ إِنَّمَا سُلۡطَٰنُهُۥ عَلَى ٱلَّذِينَ يَتَوَلَّوۡنَهُۥ وَٱلَّذِينَ هُم بِهِۦ مُشۡرِكُونَ﴾ همانا او، بر کسانی‌که ایمان آورده اند و بر پروردگارشان توکل می‌کنند، هیچ قدرت و سلطه‌ای ندارد، بلکه سلطۀ او بر کسانی است که او را به دوستی گرفته‌اند، و [سلطۀ او بر] کسانی [است] که با خدا شریک می‌گیرند.
: 28 - 30 #
{وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ (28) قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَأَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ (29) فَرِيقًا هَدَى وَفَرِيقًا حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلَالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ (30)}.
وَإِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً قَالُواْ وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءنَا وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء أَتَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ؛ چون کار زشتي کنند ، گويند : پدران خود را نيز چنين يافته ايم و خدا، مارا بدان فرمان داده است بگو : خدا به زشتکاري فرمان نمي دهد چرا چيزهايي به خدا نسبت مي دهيد که نمي دانيد ? قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَأَقِيمُواْ وُجُوهَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ؛ بگو : پروردگار من به عدل فرمان داده است ، و به هنگام هر نماز روي به جانب او داريد و او را با ايمان خالص بخوانيد و همچنان که شما را آفريده است باز مي گرديد. فَرِيقًا هَدَى وَفَرِيقًا حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلاَلَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاء مِن دُونِ اللّهِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ؛ فرقه اي را هدايت کرده و فرقه اي گمراهي را در خورند اينان شيطانها را به جاي خدا به دوستي گرفتند و مي پندارند که هدايت يافته اند.
#
{28} يقول تعالى مبيِّناً لقبح حال المشركين الذين يفعلون الذنوب وينسبون أن اللهَ أمرهم بها: {وإذا فعلوا فاحشةً}: وهي كل ما يُستفحش ويُستقبح، ومن ذلك طوافهم بالبيت عراة، {قالوا وَجَدْنا عليها آباءَنا}: وصَدَقوا في هذا، {واللهُ أمَرَنا بها}: وكذبوا في هذا، ولهذا ردَّ الله عليهم هذه النسبة، فقال: {قل إنَّ الله لا يأمرُ بالفحشاء}؛ أي: لا يليق بكماله وحكمته أن يأمر عبادَه بتعاطي الفواحش، لا هذا الذي يفعله المشركون ولا غيره، {أتقولونَ على الله ما لا تَعْلَمونَ}: وأيُّ افتراء أعظم من هذا؟
(28) خداوند متعال در حالی که زشتی حالت مشرکین را بیان می‌کند که گناه را انجام داده و آن را به خدا نسبت می‌دهند و می‌گویند: او ما را به گناهان دستور داده است، می‌فرماید: (﴿وَإِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةٗ﴾) و هنگامی که کار زشتی را انجام می‌دهند. «فاحشه» هر کاری است که زشت دانسته شود، و از آن جمله این بود که آنها گرداگرد کعبه بدون لباس و به صورت لخت و عریان طواف می‌کردند. (﴿قَالُواْ وَجَدۡنَا عَلَيۡهَآ ءَابَآءَنَا﴾) گفتند: ما پدران خود را بر آن دیده‌ایم. و آنها در این مورد راست می‌گفتند و پدرانشان چنین بودند، (﴿وَٱللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا﴾) و خداوند ما را به این کار دستور داده است، اما در این سخن دروغ می‌گفتند. بنابراین خداوند این نسبت را رد کرد و فرمود: (﴿قُلۡ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَأۡمُرُ بِٱلۡفَحۡشَآءِ﴾) بگو: قطعاً خداوند به کار زشت و فحشا دستور نمی‌دهد؛ یعنی شایستۀ کمال و حکمت او نیست که بندگانش را دستور دهد تا کارهای زشت‌را انجام دهند. خداوند به کار زشتی که مشرکان انجام می‌دهند و به کار زشتی که دیگران می‌کنند، دستور نداده است. (﴿أَتَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ﴾) آیا چیزی به خدا نسبت می‌دهید که نمی‌دانید؟ و چه تهمتی بزرگ‌تر از این است؟!
#
{29} ثم ذكر ما يأمر به، فقال: {قل أمَرَ ربِّي بالقِسْط}؛ أي: بالعدل في العبادات والمعاملات، لا بالظلم والجور، {وأقيموا وجوهَكم عند كلِّ مسجدٍ}؛ أي: توجَّهوا لله، واجتهدوا في تكميل العبادات، خصوصاً الصلاة، أقيموها ظاهراً وباطناً، ونقُّوها من كل مُنَقِّص ومفسد. {وادعوه مخلصين له الدينَ}؛ أي: قاصدين بذلك وجهه وحدَه لا شريك له، والدعاء يشمل دعاء المسألة ودعاء العبادة؛ أي: لا تريدُون ولا تقصدون من الأغراض في دعائكم سوى عبودية الله ورضاه، {كما بدأكم}: أول مرة {تعودونَ}: للبعث؛ فالقادر على بدء خلقكم قادرٌ على إعادته، بل الإعادةُ أهون من البداءَة.
(29) سپس آنچه را که بدان دستور می‌دهد، بیان کرد و فرمود: (﴿قُلۡ أَمَرَ رَبِّي بِٱلۡقِسۡطِ﴾) بگو: پروردگارم به عدالت و دادگری در عبادات و معاملات فرمان داده است نه به ظلم و ستم. (﴿وَأَقِيمُواْ وُجُوهَكُمۡ عِندَ كُلِّ مَسۡجِدٖ﴾) و در هر مسجدی روی به خدا کنید و در تکمیل کردن عبادت‌ها کوشش نمایید، به خصوص (نماز) و آن را به طور ظاهری و باطنی برپا داشته و از هر نقص و کمبودی که آن را فاسد می‌کند، پاک دارید. (﴿وَٱدۡعُوهُ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ﴾) و در حالی که مخلصانه او را می‌پرستید، وی را بخوانید؛ یعنی هدفتان از عبادت، فقط خدای یگانه باشد که شریکی ندارد. و دعا شامل دعای خواستن و دعای عبادت می‌شود؛ یعنی در دعایتان، هدفی جز بندگی کردن برای خدا و طلب رضای او نداشته باشید. (﴿كَمَا بَدَأَكُمۡ﴾) همان طور که نخستین بار شما را آفریده است. (﴿تَعُودُونَ﴾) برای رستاخیز بر می‌گردید، و بدانید کسی که توانایی آفریدن آغازین شما را داشته است، می‌تواند دوباره شما را بیافریند؛ و تکرار آفرینش، از آفرینش نخستین آسان تر است.
#
{30} {فريقاً}: منكم، {هَدَى}: اللهُ؛ أي: وفَّقهم للهداية ويسَّر لهم أسبابها وصرف عنهم موانعها، {وفريقاً حقَّ عليهم الضَّلالة}؛ أي: وجبت عليهم الضَّلالة بما تسبَّبوا لأنفسهم وعملوا بأسباب الغواية. فإنَّهم {اتَّخذوا الشياطينَ أولياء من دون اللهِ}؛ ومن يتَّخذ الشيطان وليًّا من دون الله؛ فقد خسر خسراناً مُبِيناً؛ فحين انسلخوا من ولاية الرحمن واستحبوا ولاية الشيطان؛ حصل لهم النصيبُ الوافر من الخذلان، ووُكِلوا إلى أنفسهم فخسروا أشد الخسران. وهم يحسبونَ {أنَّهم مهتدونَ}: لأنهم انقلبت عليهم الحقائقُ، فظنُّوا الباطل حقًّا والحقَّ باطلاً. وفي هذه الآيات دليلٌ على أن الأوامر والنواهي تابعة للحكمة والمصلحة؛ حيث ذكر تعالى أنه لا يُتَصَوَّر أن يأمر بما تستفحشه وتنكره العقول، وأنه لا يأمر إلا بالعدل والإخلاص. وفيه دليلٌ على أن الهداية بفضل الله ومَنِّه، وأن الضلالة بخذلانه للعبد إذ تولى ـ بجهله وظلمه ـ الشيطانَ، وتسبَّب لنفسه بالضلال، وأن من حسب أنه مهتدٍ وهو ضالٌّ فإنه لا عذر له؛ لأنه متمكِّن من الهدى، وإنما أتاه حسبانه من ظلمه بترك الطريق الموصل إلى الهدى.
(30) (﴿فَرِيقًا﴾) دسته‌ای از شما را، (﴿هَدَىٰ﴾) خداوند هدایت کرده است؛ یعنی آنها را برای هدایت توفیق داده، و اسباب هدایت را برایشان فراهم کرده و موانع آن را برایشان بر‌داشته است، (﴿وَفَرِيقًا حَقَّ عَلَيۡهِمُ ٱلضَّلَٰلَةُ﴾) و عده‌ای به خاطر آنچه برای خود به وجود آورده و اسباب گمراهی را به‌کار گرفته‌اند، گمراه شدن بر آنان واجب شده است. (﴿إِنَّهُمُ ٱتَّخَذُواْ ٱلشَّيَٰطِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱللَّهِ﴾) چون آنان شیاطین را به دوستی گرفتند نه خدا را. ﴿وَمَن يَتَّخِذِ ٱلشَّيۡطَٰنَ وَلِيّٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ فَقَدۡ خَسِرَ خُسۡرَانٗا مُّبِينٗا﴾ و هرکس به جای خدا شیطان را به دوستی بگیرد، دچار زیان و خسارت آشکاری شده است. پس وقتی که از دایرۀ دوستی خداوند بخشنده بیرون آمدند، و دوستی شیطان را ترجیح دادند، رسوایی کامل نصیب آنان گردید، و به خودشان سپرده شدند، پس سخت‌ترین زیان متوجه آنان گردید. (﴿وَيَحۡسَبُونَ أَنَّهُم مُّهۡتَدُونَ﴾) و آنان چنین می‌پندارند که هدایت شده‌اند. چون حقایق برای آنان دگرگون شده است، بنابراین باطل را حق، و حق را باطل می‌پندارند. و از این آیات استنباط می‌شود که اوامر و نواهی تابع حکمت خداوند و مصلحتِ بندگان است. و آن اینکه ممکن نیست خداوند به چیزی دستور دهد که عقل‌ها آن را زشت و ناپسند بدانند، و خداوند جز به دادگری و اخلاص فرمان نمی‌دهد. و از این آیات استنباط می‌شود که هدایتِ بنده به سبب فضل و منت خدا حاصل می‌گردد، و گمراه شدن او بدان سبب است که خداوند او را به حال خود رها کرده است، و آن زمانی است که بنده به سبب جهالت و ستم، شیطان را به دوستی بگیرد، و عامل گمراهی خودش بگردد. و هرکس بپندارد که او راه یافته است، درحالی‌که گمراه باشد، عذری ندارد؛ زیرا توانایی دست یابی به هدایت را دارد، و این پندار او، از ستمی سرچشمه گرفته است که آن را انجام داده است، و آن عبارت است از ترک راهی که انسان را به هدایت می‌رساند.
: 31 #
{يَابَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ (31)}
يَا بَنِي آدَمَ خُذُواْ زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ وكُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ؛ اي فرزندان آدم ، به هنگام هر عبادت لباس خود بپوشيد و نيز بخوريد، وبياشاميد ولي اسراف مکنيد ، که خدا اسرافکاران را دوست نمي دارد.
#
{31} يقول تعالى بعدما أنزل على بني آدم لباساً يواري سوآتهم وريشاً: {يا بني آدم خُذوا زينتكم عند كل مسجدٍ}؛ أي: استروا عوراتكم عند الصلاة كلِّها فرضها ونفلها؛ فإن سترها زينة للبدن؛ كما أن كشفها يدع البدن قبيحاً مشوهاً، ويحتمل أنَّ المراد بالزينة هنا ما فوق ذلك من اللباس النظيف الحسن. ففي هذا الأمر بستر العورة في الصلاة وباستعمال التجمل فيها ونظافة السترة من الأدناس والأنجاس. ثم قال: {وكلوا واشربوا}؛ أي: مما رزقكم الله من الطيبات، {ولا تسرِفوا}: في ذلك، والإسراف إما أن يكون بالزيادة على القدر الكافي والشره في المأكولات التي تضر بالجسم، وإما أن يكون بزيادة الترفُّه والتنوُّق في المآكل والمشارب واللباس، وإما بتجاوز الحلال إلى الحرام. {إنَّه لا يحبُّ المسرفين}: فإن السرف يبغضه الله، ويضرُّ بدن الإنسان ومعيشته، حتى إنه ربما أدَّت به الحالُ إلى أن يعجز عما يجب عليه من النفقات. ففي هذه الآية الكريمة الأمر بتناول الأكل والشرب والنهي عن تركهما وعن الإسراف فيهما.
(31) خداوند متعال بعد از اینکه برای بنی‌آدم لباسی آفرید که عورتشان را می‌پوشاند و آن را برایشان بیاراست، فرمود: (﴿يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ خُذُواْ زِينَتَكُمۡ عِندَ كُلِّ مَسۡجِدٖ﴾) ای بنی‌آدم! عورت خود را به هنگام نماز -فرض باشد یا نفل- بپوشانید؛ زیرا پوشاندن عورت، زینتی برای بدن است همان‌گونه که ظاهر شدن عورت، بدن انسان را زشت و بدریخت می‌کند. و احتمال دارد که منظور از «زینت» در اینجا فراتر از این بوده و به معنی لباس پاکیزه و خوب باشد. پس در اینجا دستور داده شده است که در نماز عورت پوشانده شود، و از لباس زیبا استفاده شده و عورت از آلودگی‌ها و پلیدی‌ها پاک گردد. سپس فرمود: (﴿وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ﴾) و از روزی‌های پاکیزه‌ای که خدا به شما داده است، بخورید و بیاشامید، (﴿وَلَا تُسۡرِفُوٓاْ﴾) و در آن اسراف نکنید. واسراف با استفادۀ بیش از اندازه از نعمت صورت می‌گیرد، یا با علاقۀ شدید به خوردنی‌هایی که به بدن زیان وارد می‌کند، یا با زیاده روی در خوشگذرانی و سفره آرایی و شیک پوشی، انجام می‌شود، و یا با تجاوز از حلال به سوی حرام صورت می‌گیرد، (﴿إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُسۡرِفِينَ﴾) قطعاً خداوند اسراف‌کنندگان را دوست نمی‌دارد؛ زیرا خداوند از زیاده روی متنفر است و آن را نمی‌پسندد. و اسراف، به بدن انسان و زندگی‌اش زیان وارد می‌کند تا جایی که از پرداختن مخارجی که بر عهده اوست، ناتوان می‌ماند. پس در این آیۀ کریمه به خوردن و نوشیدن دستور داده شده است، و از ترک خوردن و نوشیدن و اسراف در آن نهی شده است.
: 32 - 33 #
{قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (32) قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ (33)}.
قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِيَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِي لِلَّذِينَ آمَنُواْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ؛ بگو : چه کسي لباسهايي را که خدا براي بندگانش پديد آورده ، و خوردنيهاي خوش طعم را حرام کرده است ? بگو : اين چيزها در اين دنيا براي کساني است که ايمان آورده اند و در روز قيامت نيز خاص آنها باشد آيات خدارا براي دانايان اينچنين به تفصيل بيان مي کنيم. قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِكُواْ بِاللّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَن تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ؛ بگو : پروردگار من زشتکاريها را چه آشکار باشند و چه پنهان و نيز، گناهان و افزوني جستن به ناحق را ، حرام کرده است ، و نيز حرام است چيزي را شريک خدا سازيد که هيچ دليلي بر وجود آن نازل نشده است ، يا در باره خداچيزهايي بگوييد که نمي دانيد.
#
{32} يقول تعالى منكراً على من تعنَّت وحرَّم ما أحلَّ الله من الطيبات: {قل مَنْ حَرَّمَ زينةَ الله التي أخرج لعباده}: من أنواع اللباس على اختلاف أصنافه والطيبات من الرزق من مأكل ومشرب بجميع أنواعه؛ أي: من هذا الذي يقدم على تحريم ما أنعم الله بها على العباد؟ ومن ذا الذي يضيِّق عليهم ما وسعه الله؟ وهذا التوسيع من الله لعباده بالطيبات جعله لهم ليستعينوا به على عبادته فلم يُبِحْه إلا لعباده المؤمنين، ولهذا قال: {قل هي للذين آمنوا في الحياة الدُّنيا خالصةً يوم القيامة}؛ أي: لا تبعة عليهم فيها. ومفهوم الآية أن من لم يؤمن بالله بل استعان بها على معاصيه؛ فإنها غير خالصة له ولا مباحة، بل يعاقب عليها وعلى التنعُّم بها، ويسأل عن النعيم يوم القيامة. {كذلك نفصِّل الآيات}؛ أي: نوضحها ونبيِّنها، {لقوم يعلمون}: لأنهم الذين ينتفعون بما فصَّله الله من الآيات، ويعلمون أنها من عند الله، فيعقلونها ويفهمونها.
(32) خداوند متعال بر کسی که سخت‌گیری کرده و چیزهای پاکی را که خدا حلال کرده است حرام می‌کند، اعتراض نموده و می‌فرماید: (﴿قُلۡ مَنۡ حَرَّمَ زِينَةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِيٓ أَخۡرَجَ لِعِبَادِهِۦ﴾) بگو: چه کسی زینت خدا را از قبیل: لباس‌های گوناگون، و روزی‌های پاک از قبیل: خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها که برای بندگانش آفریده، حرام کرده است؟! یعنی چه کسی بر حرام کردن نعمت‌هایی که خداوند به بندگانش ارزانی نموده است، اقدام می‌کند؟ و چه کسی آنچه را که خداوند برای آنان گسترده نموده است، تنگ می‌کند؟! و اینکه خداوند چیزهای پاکیزه را برای بندگانش به صورت گسترده و بدون محدودیت آفریده، بدان خاطر است که بندگان در مسیر عبادت خدا از آن کمک بگیرند. پس این چیزها را خداوند جز برای بندگان مؤمنش مباح و جایز قرار نداده است. بنابراین فرمود: (﴿قُلۡ هِيَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا خَالِصَةٗ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾) بگو: این، در زندگی دنیا برای کسانی است که ایمان آورده‌اند، و در قیامت تنها برای مؤمنان است؛ یعنی در روز قیامت، این نعمت‌ها منحصراً برای مؤمنان است و آنان آزادند هرگونه که بخواهند، از آنها استفاده کنند و بر استفادۀ از آنها هیچ محاسبه‌ای ندارند. و مفهوم آیه این است که هرکس به خدا ایمان نیاورد، و از نعمت‌های خدا در راستای نافرمانی او استفاده کند، این نعمت‌ها برای او نیستند، و برای او مباح نمی‌باشند، بلکه او بر این نعمت‌ها و استفاده از آنها مجازات شده، و در روز قیامت در رابطه با آنها بازخواست می‌شود. (﴿كَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓيَٰتِ﴾) این‌گونه آیات را توضیح می‌دهیم، (﴿لِقَوۡمٖ يَعۡلَمُونَ﴾) برای قومی که می‌دانند؛ زیرا آنان از آنچه که خداوند از آیات خویش توضیح و تفصیل داده است، بهره‌مند می‌شوند. و می‌دانند که از جانب خدا هستند، پس آیات خدا را فهم می‌کنند و آن را درک می‌نمایند.
#
{33} ثم ذكر المحرمات التي حرَّمها الله في كلِّ شريعة من الشرائع، فقال: {قلْ إنَّما حرَّم ربِّي الفواحش}؛ أي: الذنوب الكبار التي تُستفحش، وتستقبح لشناعتها وقبحها، وذلك كالزِّنا واللواط ونحوهما. وقوله: {ما ظهر منها وما بطن}؛ أي: الفواحش التي تتعلَّق بحركات البدن والتي تتعلَّق بحركات القلوب؛ كالكبر والعُجْب والرياء والنفاق ونحو ذلك، {والإثم والبغي بغير الحقِّ}؛ أي: الذنوب التي تؤثم وتوجب العقوبة في حقوق الله، والبغي على الناس في دمائهم وأموالهم وأعراضهم. فدخل في هذا الذنوب المتعلقة بحق الله والمتعلقة بحق العباد، {وأن تشرِكوا بالله ما لم ينزِّلْ به سلطاناً}؛ أي: حجة، بل أنزل الحجة والبرهان على التوحيد. والشرك هو أن يُشْرَكَ مع الله في عبادته أحدٌ من الخلق، وربما دخل في هذا الشرك الأصغر؛ كالرياء والحلف بغير الله ونحو ذلك، {وأن تقولوا على الله ما لا تعلمونَ}: في أسمائِهِ وصفاتِهِ وأفعالِهِ وشرعِهِ؛ فكل هذه قد حرمها الله ونهى العباد عن تعاطيها؛ لما فيها من المفاسد الخاصة والعامة، ولما فيها من الظلم والتجري على الله والاستطالة على عباد الله وتغيير دين الله وشرعه.
(33) سپس خداوند چیزهای حرامی را که در تمام شریعت‌ها حرام نموده است، بیان کرد و فرمود: (﴿قُلۡ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ ٱلۡفَوَٰحِشَ﴾) بگو: همانا پروردگارم گناهان بزرگ را که زشت شمرده می‌شوند، حرام کرده است، مانند زنا و لواط و غیره. (﴿مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَ﴾) آنچه آشکارا انجام شود و آنچه که به صورت پنهان صورت ‌گیرد؛ یعنی زشتی‌هایی که به ظاهر و بدن، و کارهای زشتی که به باطن و قلب مربوط است، مانند تکبر و خودپسندی و ریا و نفاق و امثال آن. (﴿وَٱلۡإِثۡمَ وَٱلۡبَغۡيَ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ﴾) و گناه و ستم ناحق؛ یعنی گناهانی که منجر به پایمال کردن حقوق خدا شده و عقوبت وی را در پی دارد، و تجاوز بر خون و مال و آبروی مردم است. و این شامل گناهانی است که مربوط به حقوق خدایند، نیز گناهانی که به حقوق انسان‌ها مربوط می‌شوند. (﴿وَأَن تُشۡرِكُواْ بِٱللَّهِ مَا لَمۡ يُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗا﴾) و اینکه چیزی را شریک خدا سازید که بر صحت آن دلیل و حجتی نازل نکرده است، بلکه خداوند دلیل و برهان را بر توحید فرستاده است. و شرک؛ یعنی اینکه یکی از مخلوقات و آفریدگان در عبادت با خداوند شریک قرار داده شود. و شرک اصغر مانند ریا و سوگند خوردن به غیر خدا و امثال آن در این داخل هستند. (﴿وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ﴾) و اینکه در مورد اسما و صفات و کارها و شریعت خدا چیزی به وی نسبت دهید که نمی‌دانید. پس خداوند همۀ اینها را حرام کرده، و بندگان را از ارتکاب آنها بازداشته است. چون در این کارها مفاسد خاص و عامی وجود دارد، و انجام این کارها، ستم و جرأت کردن بر خدا و دست درازی بر بندگان خدا و تغییر دادن شریعت وی محسوب می‌شود.
: 34 #
{وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ (34)}.
وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ؛ و براي هر گروهي مدت زماني است، پس هرگاه مدت آن فرا رسد نه لحظه اي از آن تاخير خواهند کرد و نه لحظه اي پيشي مي گيرند.
#
{34} أي: وقد أخرج الله بني آدم إلى الأرض، وأسكنهم فيها، وجعل لهم أجلاً مسمًّى، لا تتقدَّم أمة من الأمم على وقتها المسمَّى ولا تتأخَّر، لا الأمم المجتمعة ولا أفرادها.
(34) خداوند بنی‌آدم را به سوی زمین پایین آورد و آنها را در آن ساکن گردانید، و برایشان مدتی مشخص قرار داد که هیچ ملت و گروهی ـ نه جوامع و نه افراد ـ نمی‌تواند از مدت معیّن شده، پیشی جسته و یا از آن تأخیر بورزد.
: 35 - 36 #
{يَابَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (35) وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (36)}.
يَا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ؛ اي فرزندان آدم ، هر گاه پيامبراني از خود شما بيايند و آيات مرا بر شما بخوانند ، کساني که پرهيزگاري کنند و به صلاح آيند بيمي بر آنها نيست وخود غمگين نمي شوند. وَالَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُواْ عَنْهَا أُوْلَـَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ؛ و آنها که آيات ما را به دروغ نسبت داده و از آن سر بر تافته اند، اهل جهنمند و جاودانه در آن خواهند بود.
#
{35} لما أخرج الله بني آدم من الجنة؛ ابتلاهم بإرسال الرسل وإنزال الكتب عليهم يقصُّون عليهم آيات الله ويبيِّنون لهم أحكامه. ثم ذكر فضلَ من استجاب لهم وخسارَ من لم يستجبْ لهم، فقال: {فمنِ اتَّقى}: ما حرم الله من الشرك والكبائر والصغائر، {وأصلح}: أعماله الظاهرة والباطنة، {فلا خوفٌ عليهم}: من الشرِّ الذي قد يخافه غيرهم، {ولا هم يحزنونَ}: على ما مضى. وإذا انتفى الخوفُ والحزنُ؛ حصل الأمنُ التامُّ والسعادة والفلاح الأبدي.
(35) وقتی خداوند بنی‌آدم را از بهشت بیرون کرد، آنان را با فرستادن پیامبران و نازل کردن کتاب‌ها مورد آزمایش قرار داد، و پیامبران، آیات خدا را بر آنها خواندند و احکام خدا را برایشان بیان نمودند. سپس خداوند فضیلت کسانی را که پیامبران را اجابت می‌کنند و زیان کسانی را که دعوت پیامبران را اجابت نمی‌کنند، بیان داشت و فرمود: (﴿فَمَنِ ٱتَّقَىٰ﴾) پس هرکس از آنچه خدا حرام نموده، از قبیل: شرک، گناهان کبیره و صغیره پرهیز کند، (﴿وَأَصۡلَحَ﴾) و اعمال ظاهری و باطنی‌اش را اصلاح نماید، (﴿فَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ﴾) پس آنان از شری که دیگران از آن می‌ترسند، نمی‌هراسند، (﴿وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ﴾) و آنان بر آنچه از دست داده‌اند، غمگین نمی‌گردند. و وقتی که ترس و اندوه منتفی شد، امنیت کامل و سعادت و رستگاری همیشگی به دست می‌آید.
#
{36} {والذين كذَّبوا بآياتنا واستكبروا عنها}؛ أي: لا آمنت بها قلوبهم ولا انقادت لها جوارحهم، {أولئك أصحابُ النار هم فيها خالدون}: كما استهانوا بآياته، ولازموا التكذيب بها؛ أهينوا بالعذابِ الدائم الملازم.
(36) (﴿وَٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا وَٱسۡتَكۡبَرُواْ﴾) و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و تکبر ورزیدند؛ یعنی نه دل‌هایشان به آیات ما باور و ایمان آورد و نه اعضایشان تسلیم آن شد. (﴿أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ﴾) ایشان اهل دوزخ‌اند و برای همیشه در آن می‌مانند. و همان‌گونه که به آیات خدا توهین کردند و همواره آن را تکذیب نمودند، با عذاب همیشگی مورد اهانت قرار می‌گیرند.
: 37 - 39 #
{فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ أُولَئِكَ يَنَالُهُمْ نَصِيبُهُمْ مِنَ الْكِتَابِ حَتَّى إِذَا جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا يَتَوَفَّوْنَهُمْ قَالُوا أَيْنَ مَا كُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَشَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ (37) [قَالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ فِي النَّارِ كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا فِيهَا جَمِيعًا قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولَاهُمْ رَبَّنَا هَؤُلَاءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِنَ النَّارِ قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلَكِنْ لَا تَعْلَمُونَ (38) وَقَالَتْ أُولَاهُمْ لِأُخْرَاهُمْ فَمَا كَانَ لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ (39)]}.
فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ أُوْلَـئِكَ يَنَالُهُمْ نَصِيبُهُم مِّنَ الْكِتَابِ حَتَّى إِذَا جَاءتْهُمْ رُسُلُنَا يَتَوَفَّوْنَهُمْ قَالُواْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ قَالُواْ ضَلُّواْ عَنَّا وَشَهِدُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُواْ كَافِرِينَ ؛ کيست ستمکارتر از آن که به خدا دروغ بندد يا آيات او را دروغ انگارد ?نصيبي که برايشان مقرر شده به آنها خواهد رسيد آنگاه که فرستادگان مابيايند تا جانشان را بگيرند ، مي پرسند : آن چيزهايي که به جاي خدا پرستش مي کرديد ، اکنون کجايند ? گويند : تباه شدند و از دست ما رفتند و در اين حال به زيان خود شهادت دهند ، زيرا که کافر بوده اند. قَالَ ادْخُلُواْ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُم مِّن الْجِنِّ وَالإِنسِ فِي النَّارِ كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَّعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَكُواْ فِيهَا جَمِيعًا قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لأُولاَهُمْ رَبَّنَا هَـؤُلاء أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِّنَ النَّارِ قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلَـكِن لاَّ تَعْلَمُونَ ؛ گويد : به ميان امتهايي که پيش از شما بوده اند ، از جن و انس ، در آتش ، داخل شويد هر امتي که به آتش داخل شود امت همکيش خود را لعنت کند تا چون همگي در آنجا گرد آيند ، گروههايي که پيرو بوده اند در باره گروههايي که پيشوا بوده اند گويند : پروردگارا ، اينان ما را گمراه کردند، دو چندان در آتش عذابشان کن گويد : عذاب همه دو چندان است ولي شمانمي دانيد. وَقَالَتْ أُولاَهُمْ لأُخْرَاهُمْ فَمَا كَانَ لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلٍ فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ؛ پيشوايان به پيروان گويند : شما را بر ما هيچ برتري نيست ، اينک به ، کيفر کارهايي که کرده بوديد عذاب را بچشيد.
#
{37} أي: لا أحد أظلم {ممَّنِ افترى على الله كذباً}: بنسبة الشريك له والنقص له والتقوُّل عليه ما لم يقل، {أو كذَّب بآياته}: الواضحة المبينة للحقِّ المبين الهادية إلى الصراط المستقيم؛ فهؤلاء وإن تمتعوا بالدنيا ونالهم نصيبهم مما كان مكتوباً لهم في اللوح المحفوظ؛ فليس ذلك بمغنٍ عنهم شيئاً، يتمتَّعون قليلاً ثم يعذَّبون طويلاً. {حتى إذا جاءتهم رسُلُنا يتوفَّوْنهم}؛ أي: الملائكة الموكلون بقبض أرواحهم واستيفاء آجالهم، {قالوا}: لهم في تلك الحالة توبيخاً وعتاباً: {أين ما كنتم تَدْعون من دونِ الله}: من الأصنام والأوثان؛ فقد جاء وقت الحاجة إن كان فيها منفعةٌ لكم أو دفع مضرة، {قالوا ضَلُّوا عنا}؛ أي: اضمحلوا وبطلوا، وليسوا مغنين عنَّا من عذاب الله من شيء، {وشهدوا على أنفسِهم أنهم كانوا كافرين}: مستحقين للعذاب المهين الدائم.
(37) یعنی هیچ کس ستمگرتر از کسی نیست که، (﴿مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا﴾) با قرار دادن شریک برای خدا و یا نسبت دادن نقص به او، بر وی دروغ ببندد، و یا چیزی را به او نسبت دهد که نگفته است. (﴿أَوۡ كَذَّبَ بِ‍َٔايَٰتِهِۦٓ﴾) یا آیات واضح و روشن کنندۀ حق، و هدایت کنندۀ به راه راست را تکذیب کند. پس ایشان گرچه از دنیا بهره‌مند شوند و بهره‌ای که برایشان در «لوح محفوظ» نوشته شده است بدانان برسد، اما سودی به آنها نمی‌رساند؛ چرا که مدت اندکی بهره‌مند ‌شده، سپس مدتی طولانی عذاب داده می‌شوند. (﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُنَا يَتَوَفَّوۡنَهُمۡ﴾) تا اینکه فرشتگانی که موظف به گرفتن جان و قبض ارواحشان می‌باشند، پیش آنها می‌آیند، (﴿قَالُوٓاْ﴾) فرشتگان در این حالت از روی سرزنش به آنها می‌گویند: (﴿أَيۡنَ مَا كُنتُمۡ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ﴾) کجا هستند بت‌هایی که به فریاد می‌خواندید؟ اکنون وقت نیاز است، اگر آنها می‌توانند به شما فایده‌ای برسانند یا ضرری را دور کنند، دست به کار شوند. (﴿قَالُواْ ضَلُّواْ عَنَّا﴾) می‌گویند: از ما ناپدید شدند، و از بین رفتند و مضمحل گشتند و نمی‌توانند چیزی از عذاب خدا را از ما دور کنند، (﴿وَشَهِدُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَنَّهُمۡ كَانُواْ كَٰفِرِينَ﴾) و بر خود گواهی می‌دهند که آنها کافر بوده‌اند، و سزاوار عذاب خوارکننده و همیشگی هستند.
#
{38 ـ 39} فقالت لهم الملائكة: {ادخُلوا في أمم}؛ أي: في جملة أمم {قد خلت من قبلكم من الجنِّ والإنس}؛ أي: مضوا على ما مضيتم عليه من الكفر والاستكبار، فاستحق الجميعُ الخزيَ والبوارَ. {كلَّما دخلتْ أمةٌ}: من الأمم العاتية النار، {لعنتْ أختَها}؛ كما قال تعالى: {ويومَ القيامةِ يكفُرُ بعضُكم ببعضٍ ويلعنُ بعضكم بعضاً}، {حتَّى إذا ادَّاركوا فيها جميعاً}؛ أي: اجتمع في النار جميع أهلها من الأولين والآخرين والقادة والرؤساء والمقلِّدين الأتباع، {قالت أخراهم}؛ أي: متأخروهم المتبعون للرؤساء، {لأولاهم}: أي: لرؤسائهم شاكين إلى الله إضلالهم إياهم: {ربَّنا هؤلاء أضلُّونا فآتهم عذاباً ضعفاً من النار}؛ أي: عذِّبْهم عذاباً مضاعفاً لأنَّهم أضلُّونا وزينوا لنا الأعمال الخبيثة. فقالت {أولاهم لأخراهم}؛ أي: الرؤساء قالوا لأتباعهم: {فما كان لكم علينا من فضل}؛ أي: قد اشتركنا جميعاً في الغيِّ والضلال، وفي فعل أسباب العذاب؛ فأيُّ فضلٍ لكم علينا؟ {قال} اللَّه: {لكلٍّ} منكم {ضعفٌ}: ونصيب من العذاب، {فذوقوا العذاب بما كنتم تكسِبونَ}: ولكنه من المعلوم أن عذاب الرؤساء وأئمة الضلال أبلغُ وأشنعُ من عذاب الأتباع؛ كما أنَّ نعيم أئمة الهدى ورؤسائه أعظم من ثواب الأتباع؛ قال تعالى: {الذين كَفَروا وصدُّوا عن سبيل اللهِ زِدْناهم عذاباً فوق العذابِ بما كانوا يُفْسِدون}. فهذه الآيات ونحوها دلَّت على أن سائر أنواع المكذبين بآيات الله مخلَّدون في العذاب مشتركون فيه وفي أصله، وإن كانوا متفاوتين في مقداره بحسب أعمالهم وعنادهم وظلمهم وافترائهم وأن مودتهم التي كانت بينَهم في الدُّنيا تنقلب يوم القيامة عداوةً وملاعنةً.
(38) فرشتگان به آنها می‌گویند: (﴿ٱدۡخُلُواْ فِيٓ أُمَمٖ﴾) در زمرۀ گروه‌هایی وارد شوید، (﴿قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِكُم مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ﴾) گروه‌هایی از جن و انس که پیش از شما بوده‌اند و بر کفر و استکباری که شما بر آن قرار دارید، قرار داشتند. پس همه سزاوار رسوایی و نابودی و هلاکت و ماندگاری در جهنم شدند. هر وقت که گروهی از آدم‌های سرکش وارد جهنم می‌شود، (﴿لَّعَنَتۡ أُخۡتَهَا﴾) همجنس و همکیش خود را نفرین می‌کند. همان طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿ثُمَّ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَكۡفُرُ بَعۡضُكُم بِبَعۡضٖ وَيَلۡعَنُ بَعۡضُكُم بَعۡضٗا﴾ و روز قیامت برخی از شما به برخی دیگر کفر می‌ورزد، و برخی از شما برخی دیگر را نفرین می‌کند. (﴿حَتَّىٰٓ إِذَا ٱدَّارَكُواْ فِيهَا جَمِيعٗا﴾) تا اینکه تمام اهل آتش اعم از اولین وآخرین، رهبران و رؤسا و مقلدین و پیروان همه در آتش جهنم گردمی‌آیند، (﴿قَالَتۡ أُخۡرَىٰهُمۡ﴾) پسینیان و پیروان (﴿لِأُولَىٰهُمۡ﴾) به روسای خود می‌گویند، و پیش خدا شکایت می‌کنند که این رؤسا ما را گمراه ساخته‌اند، (﴿رَبَّنَا هَٰٓؤُلَآءِ أَضَلُّونَا فَ‍َٔاتِهِمۡ عَذَابٗا ضِعۡفٗا مِّنَ ٱلنَّارِ﴾) پروردگارا! اینان ما را گمراه کردند، پس به ایشان عذابی دو چندان از آتش بده؛ یعنی عذاب آنان را چندین برابر کن، چون آنها ما را گمراه ساختند و کارهای پلید و زشت را برایمان آراستند. (﴿قَالَ لِكُلّٖ ضِعۡفٞ﴾) خداوند می‌فرماید: عذاب هر یک از شما چندین برابر است، و هر یک از شما بهره‌ای از عذاب دارید. (﴿وَلَٰكِن لَّا تَعۡلَمُونَ﴾) ولی نمی‌دانید. (﴿وَقَالَتۡ أُولَىٰهُمۡ لِأُخۡرَىٰهُمۡ﴾) و سران و رؤسا به پیروانشان گفتند: (﴿فَمَا كَانَ لَكُمۡ عَلَيۡنَا مِن فَضۡلٖ﴾) شما هیچ‌گونه برتری بر ما ندارید؛ یعنی همۀ ما در گمراهی و فراهم نمودن اسباب عذاب مشترک هستیم، پس شما چه فضیلتی برما دارید؟ (﴿فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡسِبُونَ﴾) پس بچشید عذاب را به سبب آنچه خود می‌کردید. اما مشخص است که عذابِ سران و پیشوایان گمراه کننده، سخت‌تر و زشت‌تر از عذابِ پیروان است؛ همان طور که نعمت‌های پیشوایان هدایت و رؤسای آن، از پاداش پیروان بزرگ‌تر است. خداوند متعال فرموده است: ﴿ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ زِدۡنَٰهُمۡ عَذَابٗا فَوۡقَ ٱلۡعَذَابِ بِمَا كَانُواْ يُفۡسِدُونَ﴾ کسانی‌که کفر ورزیدند و [مردم را] از راه خدا بازداشتند، به سبب آنچه که می‌کردند بر عذابشان افزودیم. پس این آیات و امثال آن دلالت می‌نمایند سایر کسانی که آیات خدا را تکذیب می‌کنند، برای همیشه در عذاب می‌مانند، ودر اصل عذاب آن مشترک‌اند گرچه بر حسب اعمالشان و بر حسب عناد و مخالفت و ستم و افترایشان در مقدار عذاب با یکدیگر تفاوت دارند. و دوستی و مودتی که در دنیا میان آنها بر قرار بود، در روز قیامت به دشمنی و نفرین مبدل می‌شود.
: 40 - 41 #
{إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلَا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ (40) لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِنْ فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ (41)}.
إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُواْ عَنْهَا لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاء وَلاَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ ؛ درهاي آسمان بر روي کساني که آيات ما را تکذيب کرده اند و از آنها سربر تافته اند ، گشوده نخواهد شد تا آنگاه که شتر از سوراخ سوزن بگذرد ومجرمان را اينچنين کيفر مي دهيم. لَهُم مِّن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ؛ بستري از آتش جهنم در زير و پوششي از آتش جهنم بر روي دارند و ستمکاران را اينچنين کيفر مي دهيم.
#
{40} يخبر تعالى عن عقاب من كذَّب بآياته فلم يؤمنْ بها مع أنها آيات بيناتٌ واستكبر عنها فلم ينقدْ لأحكامها بل كذَّب، وتولى أنهم آيسون من كلِّ خير؛ فلا تفتَّحُ أبوابُ السماء لأرواحهم إذا ماتوا، وصعدت تريد العروجَ إلى الله، فتستأذنُ، فلا يؤذَنُ لها؛ كما لم تصعدْ في الدنيا إلى الإيمان بالله ومعرفته ومحبته، كذلك لا تصعد بعد الموت؛ فإن الجزاء من جنس العمل. ومفهوم الآية أنَّ أرواح المؤمنين المنقادين لأمرِ الله المصدِّقين بآياته تفتَّح لها أبواب السماء حتى تعرج إلى الله، وتصل إلى حيث أراد الله من العالم العلويِّ، وتبتهجَ بالقرب من ربِّها والحظُوةِ برضوانه. وقوله عن أهل النار: {ولا يدخُلونَ الجنَّة حتى يلجَ الجملُ}: وهو البعير المعروف {في سَمِّ الخِياطِ}؛ أي: حتى يدخُلَ البعير الذي هو من أكبر الحيوانات جسماً في خرق الإبرة الذي هو من أضيق الأشياء. وهذا من باب تعليق الشيء بالمحال؛ أي: فكما أنه محالٌ دخول الجمل في سَمِّ الخياطِ؛ فكذلك المكذِّبون بآيات الله محالٌ دخولهم الجنة؛ قال تعالى: {إنَّه من يُشْرِكْ بالله فقد حرَّم اللهُ عليه الجنةَ ومأواه النارُ}؛ وقال هنا: {وكذلك نَجْزي المجرمينَ}؛ أي: الذين كَثُرَ إجرامُهم، واشتدَّ طغيانُهم.
(40) خداوند متعال از عذاب کسی خبر می‌دهد که آیات او را تکذیب می‌کند و به آن ایمان نمی‌آورد؛ و با اینکه آیات او آیاتی روشن‌اند، اما خود را از پذیرفتن آن بالاتر می‌داند وتسلیم احکام آن نشده، بلکه آنها را تکذیب کرده و روی می‌گرداند. وخبر می‌دهد که ایشان از هر خیر و برکتی ناامیدند، وچون بمیرند درهای آسمان بر ارواحشان گشوده نمی‌شود. هرچند ارواحشان بالا می‌روند و می‌خواهند به سوی خدا عروج کنند، و اجازه می‌خواهند، اما به ارواح آنان اجازۀ بالا آمدن داده نمی‌شود. همان‌طور که ارواحشان در دنیا به سوی ایمان آوردن به خدا و شناخت و محبت او بالا نرفته و عروج نکردند، پس به همان صورت بعد از مرگ نیز بالا نمی‌روند؛ زیرا جزا، از نوع و جنس عمل داده می‌شود. و مفهوم آیه این است که برای ارواح مؤمنان که از دستور خدا فرمان می‌برند و آیات او را تصدیق می‌کنند؛ درهای آسمان گشوده می‌شود تا به سوی خدا عروج کنند و به جایی در عالم اعلی برسند که خدا خواسته است. و با نزدیک شدن به پروردگارشان؛ شاد و مسرور، و با به دست آوردن خشنودی وی، بهره‌مند گردند. و در مورد اهل جهنم فرموده است: (﴿وَلَا يَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ حَتَّىٰ يَلِجَ ٱلۡجَمَلُ فِي سَمِّ ٱلۡخِيَاطِ﴾) و وارد بهشت نمی‌شوند، مگر اینکه شتر از سوراخ سوزن خیاطی بگذرد؛ یعنی مگر اینکه شتر، که از نظر جسمی از بزرگ‌ترین حیوانات است، از سوراخ سوزن خیاطی که تنگ‌ترین سوراخ است، عبور کند، و این، معلّق کردن چیزی است به امر غیر ممکن؛ یعنی همان طور که داخل شدن و عبور کردن شتر از سوراخ سوزن خیاطی غیر ممکن و محال است، داخل شدن به بهشت برای کسانی که آیات خدا را تکذیب می‌کنند محال و غیر ممکن است. خداوند متعال فرموده است: ﴿مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُ﴾ همانا کسی که برای خدا شریک قایل شود، خداوند بهشت را بر او حرام کرده و جایگاهش آتش جهنم است. و در اینجا فرمود: (﴿وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُجۡرِمِينَ﴾) و این‌گونه کسانی را که جنایتکار و مجرم هستند و سرکشی شان شدید است، سزا می‌دهیم.
#
{41} {لهم من جهنَّمَ مِهادٌ}؛ أي: فراش من تحتهم، {ومن فوقِهِم غَواشٍ}؛ أي: ظلل من العذاب تغشاهم، {وكذلك نَجْزي الظالمين}: لأنفسهم جزاءً وفاقاً، وما ربُّك بظلام للعبيد.
(41) (﴿لَهُم مِّن جَهَنَّمَ مِهَادٞ﴾) برای آنان فرش و زیراندازی از جهنم است، (﴿وَمِن فَوۡقِهِمۡ غَوَاشٖ﴾) و بر بالای سرشان سایه‌هایی از عذاب است که آنان را می‌پوشاند. (﴿وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) و این‌گونه کسانی را که بر خود ستم کرده‌اند، سزا می‌دهیم، و این سزایی کامل و برابر است، و پروردگارت بر بندگان ستم نمی‌کند.
: 42 - 43 #
{وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (42) وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ وَنُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (43)}
وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لاَ نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ؛ به هيچ کس جز اندازه توانش تکليف نمي کنيم آنان که ايمان آورده اندو، کارهاي نيکو کرده اند اهل بهشتند و در آنجا جاويدانند. وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الأَنْهَارُ وَقَالُواْ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَـذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلا أَنْ هَدَانَا اللّهُ لَقَدْ جَاءتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ وَنُودُواْ أَن تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ؛ و هر گونه کينه اي را از دلشان بر مي کنيم نهرها در زير پايشان جاري است گويند : سپاس خدايي را که ما را بدين راه رهبري کرده و اگر ما رارهبري نکرده بود ، راه خويش نمي يافتيم رسولان پروردگار ما به حق آمدند و آنگاه ايشان را ندا دهند که به پاداش کارهايي که مي کرديد اين بهشت را به شما داده اند.
#
{42} لما ذكر تعالى عقاب العاصين الظالمين؛ ذَكَرَ ثواب المطيعين، فقال: {والذين آمنوا}: بقلوبهم، {وعملوا الصالحات}: بجوارحهم؛ فجمعوا بين الإيمان والعمل، بين الأعمال الظاهرة والأعمال الباطنة، بين فعل الواجبات وترك المحرمات، ولما كان قوله: {وعَمِلوا الصالحاتِ} لفظاً عامًّا يشمل جميع الصالحات الواجبة والمستحبة، وقد يكون بعضها غير مقدور للعبد؛ قال تعالى: {لا نُكَلِّفُ نفساً إلَّا وُسْعَها}؛ أي: بمقدار ما تسعه طاقتها ولا يعسر على قدرتها؛ فعليها في هذه الحال أن تتقي الله بحسب استطاعتها، وإذا عجزت عن بعض الواجبات التي يقدر عليها غيرها؛ سقطت عنها؛ كما قال تعالى: {لا يُكَلِّفُ اللهُ نفساً إلاَّ وُسْعَها}، {لا يُكَلِّفُ الله نفساً إلاَّ ما آتاها}، {ما جَعَلَ عليكم في الدِّينِ مِنْ حَرَج}، {فاتَّقوا الله ما استطعتُم}؛ فلا واجب مع العجز، ولا محرَّم مع الضرورة. {أولئك}؛ أي: المتصفون بالإيمان والعمل الصالح، {أصحابُ الجنة هم فيها خالدون}؛ أي: لا يحولون عنها ولا يبغون بها بدلاً؛ لأنهم يَرَوْن فيها من أنواع اللَّذَّات وأصناف المشتهيات ما تقفُ عنده الغايات، ولا يطلب أعلى منه.
(42) وقتی خداوند عقاب و عذاب گناهکارانِ ستمگر را بیان کرد، پاداش فرمانبرداران را نیز ذکر نمود و فرمود: (﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾) و کسانی که قلباً ایمان آوردند، (﴿وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾) و با اعضا و جوارح خود کارهای شایسته ‌انجام دادند، پس هم ایمان آوردند، و هم عمل کردند، هم اعمال ظاهری را انجام دادند و هم اعمال باطنی را، هم کارهای واجب را انجام دادند و هم کارهای حرام را ترک گفتند. و از آنجا که فرمودۀ الهی، (﴿وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾) عام و فراگیر است و همۀ کارهای شایسته اعم از واجب و مستحب را دربرمی‌گیرد، و ممکن است برخی از آن برای بنده مقدور نباشد، فرمود: (﴿لَا نُكَلِّفُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَآ﴾) هیچ‌کس را جز به اندازۀ توانش مکلف نمی‌سازیم؛ یعنی به مقدار و اندازه‌ای که در توانش هست، و انجام آن برایش مشکل نیست. پس در این حالت بر او لازم است که به اندازۀ توانش از خداوند بترسد، و وقتی که از انجام برخی از واجبات ناتوان شد که دیگران می‌توانستند آن را انجام دهند، آن واجب از او ساقط می‌شود. همان طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا﴾ خداوند هیچ‌کس را جز به اندازۀ توانش مکلف نمی‌سازد. ﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا مَآ ءَاتَىٰهَا﴾ خداوند هیچ کس را مکلف نمی‌سازد مگر به اندازۀ آنچه به او داده است. ﴿وَمَا جَعَلَ عَلَيۡكُمۡ فِي ٱلدِّينِ مِنۡ حَرَجٖ﴾ و خداوند در دین مشکلی برایتان قرار نداده است، ﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُمۡ﴾ پس به اندازه‌ای که می‌توانید از خدا بترسید. بنابراین در صورت ناتوانی، واجبی بر گردن آدمی نیست، و در صورت ضرورت و ناچاری حرامی درمیان نمی‌باشد. (﴿أُوْلَٰٓئِكَ﴾) ایشان که به ایمان و عمل صالح متصف‌اند، (﴿أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ﴾) اهل بهشت‌اند و برای همیشه در آن باقی می‌مانند؛ یعنی از آن برگردانده نمی‌شوند، و به جای آن چیزی دیگر را طلب نمی‌کنند؛ چون آنها در بهشت انواع لذت‌ها و خواسته‌ها را می‌بینند که فراتر از آن چیزی نیست، و بالا تر از آن چیزی خواسته نمی‌شود.
#
{43} {ونزعنا ما في صُدورهم من غِلٍّ}: وهذا من كرمه وإحسانِهِ على أهل الجنة؛ أنَّ الغلَّ الذي كان موجوداً في قلوبهم والتنافس الذي بينهم أن الله يقلعه ويزيله حتى يكونوا إخواناً متحابِّين وأخلاَّء متصافين؛ قال تعالى: {ونزعنا ما في صدورهم من غلٍّ إخواناً على سُرُرٍ متقابلينَ}، ويخلُقُ الله لهم من الكرامة ما به يحصُلُ لكلِّ واحد منهم الغِبْطَةَ والسرور، ويرى أنه لا فوق ما هو فيه من النعيم نعيمٌ؛ فبهذا يأمنون من التحاسد والتباغض؛ لأنه قد فقدت أسبابه. [و] قوله: {تجري من تحتهم الأنهار}؛ أي: يفجِّرونها تفجيراً حيث شاؤوا وأين أرادوا، إن شاؤوا في خلال القصور أو في تلك الغرف العاليات أو في رياض الجنات من تحت تلك الحدائق الزاهرات، أنهار تجري في غير أخدود، وخيراتٌ ليس لها حدٌّ محدودٌ. {و} لهذا لما رأوا ما أنعم الله عليهم وأكرمهم به؛ {قالوا الحمدُ لله الذي هدانا لهذا}: بأن منَّ علينا وأوحى إلى قلوبنا فآمنت به وانقادتْ للأعمال الموصلةِ إلى هذه الدار، وحفظ الله علينا إيماننا وأعمالَنا حتى أوصَلَنا بها إلى هذه الدار، فنعم الربُّ الكريم الذي ابتدأنا بالنعم، وأسدى من النعم الظاهرة والباطنة ما لا يحصيه المحصون ولا يعدُّه العادُّون. {وما كنَّا لنهتديَ لولا أن هدانا الله}؛ أي: ليس في نفوسنا قابليةٌ للهدى، لولا أنَّه تعالى منَّ بهدايته واتِّباع رسله، {لقد جاءت رسُلُ ربِّنا بالحق}؛ أي: حين كانوا يتمتَّعون بالنعيم الذي أخبرت به الرسل وصار حقَّ يقينٍ لهم بعد أن كان علم يقينٍ لهم قالوا: لقد تحقَّقنا ورأينا ما وعدتنا به الرسلُ وأنَّ جميع ما جاؤوا به حقُّ اليقين لامِرْيَةَ فيه ولا إشكال. {ونودوا}: تهنئةً لهم وإكراماً وتحية واحتراماً {أن تِلْكُمُ الجنة أورثتموها}؛ أي: كنتم الوارثين لها، وصارت إقطاعاً لكم إذ كان إقطاع الكفار النار، أورثتموها {بما كنتم تعملونَ}: قال بعضُ السلف: أهل الجنة نَجَوْا من النار بعفو الله، وأدخلوا الجنة برحمة الله، واقتسموا المنازل، وورثوها بالأعمال الصالحة، وهي من رحمته، بل من أعلى أنواع رحمته.
(43) (﴿وَنَزَعۡنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنۡ غِلّ﴾) و هرگونه کینه را از دل‌هایشان بیرون می‌کشیم. و این از کرم و احسان خدا برای اهل بهشت است؛ زیرا کینه‌ای را که در دل‌هایشان بود و رقابتی را که در میان آنان بود، بر طرف کرده و از بین می‌برد، تا برادران و دوستانی همدل و صمیمی باشند. خداوند متعال فرموده است: ﴿وَنَزَعۡنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنۡ غِلٍّ إِخۡوَٰنًا عَلَىٰ سُرُرٖ مُّتَقَٰبِلِينَ﴾ و هر گونه کینه‌ای را که در دل‌هایشان بود، بیرون آوردیم، و آنان تبدیل به برادرانی می‌شوند که بر تخت‌ها و روبه‌رو نشسته‌اند. و خداوند به هریک کرامت و بزرگواری می‌دهد، به‌گونه‌ای که شاد و خوشحال می‌شود و هیچ نعمتی را بالاتر از آنچه که او در آن به‌سر می‌برد، تصور نمی‌کند. پس، از حسادت و کینه ورزی در امان می‌مانند؛ زیرا در بهشت اسباب حسادت و کینه ورزی وجود ندارد. (﴿ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهِمُ ٱلۡأَنۡهَٰرُ﴾) رودها از زیرشان روان است و آن را به هر کجا که بخواهند جاری می‌کنند. اگر بخواهند آن را در داخل قصرها یا در اتاق‌های بلند و بالا یا در باغ‌های بهشت و در زیر باغچه‌های شکوفا جاری می‌کنند، رودهایی که در کانال‌های فراوانی ـ بر سطح زمین نه زیر آن ـ جریان دارند و نیکی‌هایی که نهایتی ندارد. (﴿وَقَالُواْ﴾) بنابراین وقتی نعمت‌هایی را مشاهده می‌کنند که خداوند به آنها ارزانی نموده، و آنان را به‌وسیلۀ آنها اکرام نموده است، می‌گویند: (﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي هَدَىٰنَا لِهَٰذَا﴾) سپاس خداوندی را که ما را به این رهنمود ساخت و بر ما منت نهاد و به دل‌هایمان القا و الهام کرد؛ پس دل‌هایمان به او ایمان آورد و بر انجام کارهایی که انسان را به این سرا می‌رساند، منقاد و مطیع شد، و خداوند ایمان و اعمال ما را حفاظت نمود تا اینکه به‌وسیله آن ما را به این سرا رسانید. پس چه خوب است پروردگار بزرگ و بخشنده که از همان ابتدا به ما نعمت داد و نعمت‌های ظاهری و باطنی را که غیر قابل شمارش است، به سوی ما سرازیر کرد. (﴿وَمَا كُنَّا لِنَهۡتَدِيَ لَوۡلَآ أَنۡ هَدَىٰنَا ٱللَّهُ﴾)و اگر خداوند با هدایت خویش و پیروی از پیامبرانش بر ما منت نمی‌گذاشت، در وجود ما قابلیت پذیرش هدایت نبود. (﴿لَقَدۡ جَآءَتۡ رُسُلُ رَبِّنَا بِٱلۡحَقِّ﴾) همانا پیامبر و فرستادگانِ پروردگار ما، حق را آوردند؛ یعنی وقتی که آنها از نعمت‌هایی بهره‌مند شدند که پیامبران از آن خبر داده بودند، و این خبر برایشان تبدیل به حق یقین گشت، ـ بعد از آنکه علم یقین هم داشتند ـ می‌گویند: آنچه را که پیامبران به ما وعده داده بودند، دیدیم و آن را به‌دست آوردیم؛ و همۀ آنچه آنها آوردند، حق بود و شک و اشکالی در آن وجود نداشت، (﴿وَنُودُوٓاْ﴾) و به عنوان تبریک و بزرگداشت و احترام ندا داده می‌شوند که، (﴿أَن تِلۡكُمُ ٱلۡجَنَّةُ أُورِثۡتُمُوهَا﴾) شما وارث این بهشت شدید؛ یعنی شما آن را به ارث بردید و سهمیۀ شما قرار گرفت. اما سهمیۀ کافران آتش جهنم است، و شما این بهشت را به سبب آنچه می‌کردید، به ارث بردید. برخی از سلف گفته‌اند: اهل بهشت با بخشش و عفو خدا، از آتش جهنم نجات یافته و به وسیلۀ رحمت خدا وارد بهشت شده و منازل را تقسیم می‌کنند و به سبب اعمال صالح وارث آن می‌شوند و این از رحمت خدا، بلکه از بالاترین انواع رحمت اوست.
: 44 - 45 #
{وَنَادَى أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا قَالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ (44) الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالْآخِرَةِ كَافِرُونَ (45)}.
وَنَادَى أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَن قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا قَالُواْ نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَن لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ ؛ بهشتيان دوزخيان را آواز دهند که ما به حقيقت يافتيم آنچه را که ، پروردگارمان وعده داده بود ، آيا شما نيز به حقيقت يافته ايد آنچه را که پروردگارتان وعده داده بود ? گويند : آري آنگاه آواز دهنده اي در آن ميان آواز دهد که لعنت خدا بر کافران باد . الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُم بِالآخِرَةِ كَافِرُونَ؛ آنان که از راه خدا روي بر مي گردانند و آن را کجروي مي پندارند و به قيامت ايمان ندارند.
#
{44 ـ 45} يقول تعالى بعد ما ذكر استقرار كلٍّ من الفريقين في الدارين ووجدا ما أخبرت به الرُّسل ونطقتْ به الكتبُ من الثواب والعقاب: إن أهل الجنة نادوا أصحاب النار بأن قالوا: {أن قد وَجَدْنا ما وَعَدَنا ربُّنا حقًّا}: حين وعدنا على الإيمان والعمل الصالح الجنة، فأدخلناها وأرانا ما وصفه لنا، {فهل وجدتُم ما وعدكم ربكم}: على الكفر والمعاصي {حقًّا قالوا نعم}: قد وجدناه حقًّا، فتبين للخلق كلِّهم بياناً لا شكَّ فيه صدق وعد الله، ومن أصدق من الله قيلاً، وذهبت عنهم الشكوك والشبه، وصار الأمر حقَّ اليقين، وفرح المؤمنون بوعد الله واغتبطوا، وأيس الكفار من الخير، وأقروا على أنفسهم بأنهم مستحقون للعذاب. {فأذَّن مؤذنٌ بينهم}؛ أي: بين أهل النار وأهل الجنة بأن قال: {أن لعنةُ الله}؛ أي: بعده وإقصاؤه عن كل خير {على الظالمين}: إذ فتح الله لهم أبوابَ رحمتِهِ، فصدَفوا أنفسهم عنها ظلماً وصدُّوا عن سبيل الله بأنفسهم وصدُّوا غيرهم فضلُّوا وأضلُّوا. والله تعالى يريد أن تكون مستقيمةً ويعتدل سير السالكين إليه، وهؤلاء يريدونها {عِوَجاً}: منحرفةً صادةً عن سواء السبيل. {وهم بالآخرة كافرونَ}: وهذا الذي أوجب لهم الانحرافَ عن الصراط والإقبالَ على شهوات النفوس المحرَّمة عدمُ إيمانهم بالبعث، وعدم خوفهم من العقاب ورجائهم للثواب. ومفهوم هذا [النداء] أن رحمة الله على المؤمنين، وبرَّه شاملٌ لهم، وإحسانه متواترٌ عليهم.
(44 - 45) خداوند متعال پس از بیان استقرار هریک از دو گروه در سرایشان، و پس از آنکه پاداش و عذابی را دریافتند که پیامبران از آن خبر داده وکتاب‌ها آن را بیان کرده بودند، می‌فرماید: اهل بهشت اهل جهنم را صدا کرده و می‌گویند: (﴿أَن قَدۡ وَجَدۡنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقّٗا﴾) آنچه را که پروردگارمان به ما وعده داده بود، حق یافتیم؛ آنگاه که به ما وعده داد در برابر ایمان و عمل صالح، بهشت را به ما بدهد، پس ما وارد آن شدیم و چیزی را که خدا برایمان توصیف کرده بود، مشاهده کردیم. (﴿فَهَلۡ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّكُمۡ حَقّٗا﴾) پس آیا آنچه را که پروردگارتان به شما در برابر کفر و نافرمانی وعده داده بود، حق یافتید؟ (﴿قَالُواْ نَعَمۡ﴾) می‌گویند: آری! ما آن را حقیقت و درست یافتیم. پس راست بودن وعدۀ خدا برای همۀ مردم روشن می‌گردد، و چه کسی از خدا راستگوتر است؟! و تردید و شبهات از آنها دور می‌شود و مسئله تبدیل به حق‌الیقین می‌گردد و مؤمنان به وعدۀ خدا خوشحال می‌شوند، وکافران از هر خیر و خوبی ناامید می‌گردند و اقرار و اعتراف می‌کنند که آنان سزاوار عذاب هستند. (﴿فَأَذَّنَ مُؤَذِّنُۢ بَيۡنَهُمۡ﴾) پس ندا دهنده‌ای بین اهل بهشت و اهل‌دوزخ ندا داده و می‌گوید: (﴿أَن لَّعۡنَةُ ٱللَّهِ﴾) نفرین خدا و دوری از هر خیر و خوبی، (﴿عَلَى ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) بر ستمکاران باد؛ زیرا وقتی که خداوند دروازه‌های رحمت خویش را برای آنان بازکرد، از روی ستم، خودشان را از آن بازداشته و دور کردند، و دیگران را هم از آن بازداشتند. پس هم خود گمراه شدند، و هم دیگران را گمراه کردند. و خداوند آن راه را راه راست می‌خواهد و اینکه سالکان راه او، اهل اعتدال و میانه‌روی باشند. (﴿وَ﴾) اما اینها، (﴿يَبۡغُونَهَا عِوَجٗا﴾) آن را منحرف و کج می‌خواهند، ودر صددند آن را کج نشان دهند، (﴿وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ كَٰفِرُونَ﴾) و آنان به آخرت کافرند. و این چیزی است که انحراف از راه، و روی آوردن به شهواتِ حرام نفس، و ایمان نیاوردن به رستاخیز، و نترسیدن از عذاب، و امید نداشتن به پاداش برای آنان پدید آورده است. مفهوم این ندا این است که رحمت خدا بر مؤمنان است؛ و نیکی او، آنان را در بر می‌گیرد و احسانش همواره بر آنهاست. 
: 46 - 49 #
{وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيمَاهُمْ وَنَادَوْا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوهَا وَهُمْ يَطْمَعُونَ (46) وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ قَالُوا رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (47) وَنَادَى أَصْحَابُ الْأَعْرَافِ رِجَالًا يَعْرِفُونَهُمْ بِسِيمَاهُمْ قَالُوا مَا أَغْنَى عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَمَا كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ (48) أَهَؤُلَاءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لَا يَنَالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لَا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَلَا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ (49)}
وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَى الأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسِيمَاهُمْ وَنَادَوْاْ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَن سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوهَا وَهُمْ يَطْمَعُونَ ؛ و ميانشان حايلي است ، و بر اعراف مرداني هستند که همه را به ، نشانيشان مي شناسند و اهل بهشت را آواز مي دهند که سلام بر شما باد اينان هر چند طمع بهشت دارند ولي هنوز بدان داخل نشده اند. وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاء أَصْحَابِ النَّارِ قَالُواْ رَبَّنَا لاَ تَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ؛ چون چشم به جانب دوزخيان گردانند گويند : اي پروردگار ما ، ما را در شمار ستمکاران قرار مده. وَنَادَى أَصْحَابُ الأَعْرَافِ رِجَالاً يَعْرِفُونَهُمْ بِسِيمَاهُمْ قَالُواْ مَا أَغْنَى عَنكُمْ جَمْعُكُمْ وَمَا كُنتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ ؛ ساکنان اعراف مرداني را که از نشانيشان مي شناسند آواز دهند و گويند :آن خواسته که گرد آورده بوديد و آن همه سرکشي که داشتيد شما را فايده اي نبخشيد. أَهَـؤُلاء الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لاَ يَنَالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُواْ الْجَنَّةَ لاَ خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَلاَ أَنتُمْ تَحْزَنُونَ؛ آيا اينان همان کسانند که شما سوگند خورده بوديد که رحمت خداوند، نصيبشان نمي شود ? داخل در بهشت شويد ، نه بيمي بر شماست و نه غمگين مي شويد.
#
{46} أي: وبين أصحاب الجنة وأصحاب النار حجابٌ يُقال له: الأعراف، لا من الجنة ولا من النار، يشرف على الدارين، وينظُر من عليه حال الفريقين، وعلى هذا الحجاب رجالٌ يعرفونَ كلًّا من أهل الجنة والنار بسيماهم؛ أي: علاماتهم التي بها يُعْرَفون ويُمَيَّزون؛ فإذا نظروا إلى أهل الجنة؛ نادَوْهم: {أن سلامٌ عليكم}؛ أي: يحيُّونهم ويسلِّمون عليهم، وهم إلى الآن لم يدخلوا الجنة، ولكنهم يطمعون في دخولها، ولم يجعل الله الطمع في قلوبهم إلا لما يُريد بهم من كرامته.
(46) بین اهل بهشت و اهل دوزخ مانعی وجود دارد که به آن اعراف گفته می‌شود؛ نه از بهشت است و نه از جهنم، و بر بالای هر دو سرا قرار دارد، و هرکس که روی آن باشد، هر دو گروه را نگاه می‌کند. و بر بالای این مانع، مردانی هستند که هر یک از اهل بهشت و اهل جهنم را با سیمایشان؛ یعنی با نشانه‌ها و علامت‌هایی که با آن شناخته می‌شوند، می‌شناسند. پس وقتی به اهل جنت نگاه می‌کنند، آنان را صدا می‌زنند که، (﴿أَن سَلَٰمٌ عَلَيۡكُمۡ﴾) درودتان باد. یعنی آنان را سلام می‌کنند، و آنان هنوز وارد بهشت نشده‌اند اما امیدوارند وارد آن شوند و خداوند امید ورود به بهشت را در دل‌هایشان قرار داده است، چون می‌خواهد آنها را از بخشش خویش بهره‌مند سازد.
#
{47} {وإذا صُرِفَتْ أبصارُهم تِلْقاءَ أصحابِ النَّارِ}: ورأوا منظراً شنيعاً وهولاً فظيعاً، {قالوا ربَّنا لا تَجْعَلْنا مع القوم الظالمين}: فأهل الجنة إذا رآهم أهلُ الأعراف يطمعون أن يكونوا معهم في الجنة ويحيُّونهم ويسلِّمون عليهم، وعند انصراف أبصارهم بغير اختيارهم لأهل النار يستجيرون [بالله] من حالهم هذا على وجه العموم.
(47) (﴿وَإِذَا صُرِفَتۡ أَبۡصَٰرُهُمۡ تِلۡقَآءَ أَصۡحَٰبِ ٱلنَّارِ﴾) و وقتی که چشم‌هایشان متوجه اهل دوزخ می‌شود ومنظره‌ای زشت و هولناک را می‌بینند، (﴿قَالُواْ رَبَّنَا لَا تَجۡعَلۡنَا مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) می‌گویند: پروردگارا! ما را همراه قوم ستمکار قرار مده. وقتی اهل‌اعراف اهل بهشت را ببینند، امیدوارند همراه آنها به بهشت در آیند، و به آنان سلام می‌کنند. و هنگامی که بدون اختیار چشمشان به سوی اهل‌دوزخ برگردانده می‌شود، از حالت آنها به‌صورت عام به خدا پناه می‌برند.
#
{48} ثم ذكر الخصوص بعد العموم، فقال: {ونادى أصحابُ الأعراف رجالاً يعرفونهم بسيماهُم}: وهم من أهل النار، وقد كانوا في الدنيا لهم أبهة وشرفٌ وأموالٌ وأولادٌ، فقال لهم أصحاب الأعراف حين رأوهم منفردين في العذاب بلا ناصرٍ ولا مغيث: {ما أغنى عنكُم جمعُكم}: في الدُّنيا الذي تستدفِعون به المكاره، وتوسلون به إلى مطالبكم في الدُّنيا؛ فاليوم اضمحل ولا أغنى عنكم شيئاً، وكذلك أيُّ شيءٍ نفعكم استكباركم على الحقِّ وعلى ما جاء به وعلى مَن اتبعه؟!
(48) سپس «خاص» را پس از «عام» بیان کرد و فرمود: (﴿وَنَادَىٰٓ أَصۡحَٰبُ ٱلۡأَعۡرَافِ رِجَالٗا يَعۡرِفُونَهُم بِسِيمَىٰهُمۡ﴾) و اهل اعراف مردانی را صدا می‌زنند که آنان را از سیمایشان می‌شناسند و آنها اهل دوزخ‌اند که در دنیا دارای ابّهت و شرافت و اموال و فرزندان بودند. اهل اعراف وقتی آنها را در عذاب، تنها و بدون یاور و فریادرس می‌بینند، به آنها می‌گویند: (﴿مَآ أَغۡنَىٰ عَنكُمۡ جَمۡعُكُمۡ﴾) جمعیت و گروه‌بندی شما در دنیا، که به‌وسیلۀ آن ناگواری‌ها را دور می‌کردید و به خواسته‌هایتان می‌رسیدید، امروز از بین رفته است و چیزی را از شما دور نمی‌کند. همچنین تکبر ورزیدنتان بر حق و خود را بالاتر دانستن از پذیرش آن و از کسی که آن را آورد و از کسی که از آن پیروی کرد، چه سودی به شما داد؟
#
{49} ثم أشاروا لهم إلى أناس من أهل الجنة كانوا في الدنيا فقراء ضعفاء يستهزئ بهم أهل النار، فقالوا لأهل النار: {أهؤلاء}: الذين أدخلهم الله الجنة، {الذين أقسمتُم لا ينالُهُم الله برحمةٍ}: احتقاراً لهم وازدراءً وإعجاباً بأنفسكم، قد حنثتم في أيمانكم، وبدا لكم من الله ما لم يكن لكم في حساب. {ادخلوا الجنة}: بما كنتم تعملونَ؛ أي: قيل لهؤلاء الضعفاء إكراماً واحتراماً: ادخلوا الجنة بأعمالكم الصالحة، {لا خوفٌ عليكم}: فيما يُستقبل من المكاره، {ولا أنتم تحزنونَ}: على ما مضى، بل آمنون مطمئنُّون فرحون بكل خير. وهذا كقولِهِ تعالى: {إنَّ الذين أجرموا كانوا من الذين آمنوا يضحكونَ. وإذا مَرُّوا بهم يتغامَزون ... } إلى أن قال: {فاليومَ الذين آمنوا مِنَ الكُفَّارِ يضحكون. على الأرائكِ ينظُرونَ}. واختلف أهل العلم والمفسِّرون من هم أصحاب الأعراف وما أعمالهم، والصحيح من ذلك أنهم قوم تساوت حسناتهم وسيئاتهم؛ فلا رجحتْ سيئاتهم فدخلوا النار، ولا رجحت حسناتهم فدخلوا الجنة، فصاروا في الأعراف ما شاء الله، ثم إن الله تعالى يدخِلُهم برحمته الجنة؛ فإن رحمته تسبق وتغلب غضبه، ورحمته وسعت كلَّ شيءٍ.
(49) سپس آنها به سوی مردمی از اهل بهشت اشاره می‌کنند که در دنیا فقیر و ناتوان بودند و دوزخیان در دنیا آنها را مسخره می‌کردند، پس به اهل جهنم می‌گویند: (﴿أَهَٰٓؤُلَآءِ﴾) آیا اینان که خداوند آنها را وارد بهشت نموده است، (﴿ٱلَّذِينَ أَقۡسَمۡتُمۡ لَا يَنَالُهُمُ ٱللَّهُ بِرَحۡمَةٍ﴾) کسانی نیستند که شما سوگند می‌خوردید خداوند چیزی از رحمت خویش را به ایشان نمی‌رساند؟! و شما آنها را تحقیر می‌کردید و به خود می‌بالیدید؟! همانا سوگندهایتان شکسته شد، و چیزی از جانب خدا برایتان آشکار گردید که فکرش را نمی‌کردید. (﴿ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ﴾) پس به سبب آنچه می‌کردید، وارد بهشت شوید؛ یعنی به عنوان احترام و بزرگداشت، به این ناتوانان گفته می‌شود: به سبب اعمال صالح و کارهای شایسته‌تان وارد بهشت شوید، (﴿لَا خَوۡفٌ عَلَيۡكُمۡ﴾) شما نه از ناگواری‌های آینده ترسی دارید، (﴿وَلَآ أَنتُمۡ تَحۡزَنُونَ﴾) و نه بر گذشته اندوهگین می‌شوید، بلکه در امنیت و آسایش و اطمینان خاطر قرار دارید و از خوبی و برکتی که به شما داده شده است، خوشحال می‌گردید. و این مانند گفتۀ خداوند متعال است که فرموده است: ﴿ إِنَّ ٱلَّذِينَ أَجۡرَمُواْ كَانُواْ مِنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يَضۡحَكُونَ وَإِذَا مَرُّواْ بِهِمۡ يَتَغَامَزُونَ﴾ همانا کسانی که جنایت‌پیشه بودند؛ به مؤمنان می‌خندیدند، و هرگاه مؤمنان از کنارشان می‌گذشتند، با چشم به آنان اشاره می‌کردند. تا اینکه می‌فرماید: ﴿فَٱلۡيَوۡمَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنَ ٱلۡكُفَّارِ يَضۡحَكُونَ عَلَى ٱلۡأَرَآئِكِ يَنظُرُونَ﴾ پس امروز کسانی که ایمان آوردند، به کافران می‌خندند و بر تخت‌ها تکیه زده و نگاه می‌کنند. و اهل علم در مورد اینکه اهل اعراف چه کسانی هستند و کارشان چیست، اختلاف کرده‌اند. و صحیح آن است که اهل اعراف گروهی هستند که نیکی و بدی‌هایشان برابر است. پس نه بدی‌هایشان بیشتر است که وارد جهنم شوند، و نه نیکی‌هایشان بیشتر است تا وارد بهشت گردند. پس در اعراف مانده‌اند تا وقتی‌که خدا بخواهد. سپس خداوند متعال آنها را به سبب رحمت خویش وارد بهشت می‌نماید؛ زیرا رحمت او بر خشم و غضبش پیشی گرفته و غالب آمده است، و رحمت او هر چیزی را دربر می‌گیرد.
: 50 - 53 #
{وَنَادَى أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْكَافِرِينَ (50) الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فَالْيَوْمَ نَنْسَاهُمْ كَمَا نَسُوا لِقَاءَ يَوْمِهِمْ هَذَا وَمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ (51) وَلَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِكِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْمٍ هُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (52) هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنَا مِنْ شُفَعَاءَ فَيَشْفَعُوا لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ (53)}
وَنَادَى أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُواْ عَلَيْنَا مِنَ الْمَاء أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْكَافِرِينَ ؛ دوزخيان بهشتيان را آواز دهند که اندکي آب يا از چيزهايي که خدا به شماارزاني کرده است بر ما فرو ريزيد گويند : خدا آنها را بر کافران حرام کرده است. الَّذِينَ اتَّخَذُواْ دِينَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فَالْيَوْمَ نَنسَاهُمْ كَمَا نَسُواْ لِقَاء يَوْمِهِمْ هَـذَا وَمَا كَانُواْ بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ ؛ امروز آنان را که دين خويش لهو و بازيچه پنداشتند و زندگي دنيا فريبشان داده بود فراموش مي کنيم ، همچنان که آنها نيز رسيدن به اين روز را ازياد برده بودند و آيات ما را تکذيب مي کردند. وَلَقَدْ جِئْنَاهُم بِكِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْمٍ هُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ؛ براي هدايت مؤمنان و بخشايش به ايشان کتابي آورديم که در آن هر چيز، رااز روي دانش به تفصيل بيان کرده ايم. هَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَاء فَيَشْفَعُواْ لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ ؛ آيا جز نتيجه اعمال انتظاري دارند ? روزي که نتيجه اعمال پديدار شود ، کساني که آن روز را از ياد برده بودند مي گويند : پيامبران پروردگار ما به حق آمدند آيا شفيعاني هستند که ما را شفاعت کنند ? يا آنکه کسي هست که ما را بازگرداند تا کارهاي ديگري جز آن کارها که مي کرديم ، انجام دهيم ? به خود زيان رسانيدند و آن بتان را که شريک خدا مي خواندند اينک ازدست داده اند.
#
{50 ـ 52} أي: ينادي أصحاب النار أصحاب الجنة حين يبلغُ منهم العذابُ كلَّ مبلغ وحين يمسُّهم الجوع المفرط والظمأ الموجع؛ يستغيثون بهم فيقولون: {أفيضوا علينا من الماءِ أو ممَّا رزقكم الله}: من الطعام، فأجابهم أهل الجنة بقولهم: {إنَّ الله حرَّمَهما}؛ أي: ماء الجنة وطعامها {على الكافرين}: وذلك جزاء لهم على كفرهم بآيات الله واتخاذهم دينهم الذي أُمروا أن يستقيموا عليه ووُعدوا بالجزاء الجزيل عليه {لهواً ولعباً}؛ أي: لهت قلوبهم وأعرضت عنه ولعبوا واتَّخذوه سخريًّا، أو أنهم جعلوا بدل دينهم اللهو واللعب، واستعاضوا بذلك عن الدين القيم، {وغرَّتْهم الحياة الدنيا}: بزينتها وزخرفها وكثرة دعاتِها، فاطمأنوا إليها ورضوا بها وفرحوا وأعرضوا عن الآخرة ونسوها. {فاليوم ننساهم}؛ أي: نتركهم في العذاب، {كما نسوا لقاء يومهم هذا}: فكأنهم لم يُخْلقوا إلا للدُّنيا، وليس أمامهم عرض ولا جزاء، {وما كانوا بآياتنا يجحدون}: والحال أن جحودهم هذا لا عن قصور في آيات الله وبيِّناته، بل قد {جئناهم بكتابٍ فصَّلْناه}؛ أي: بينا فيه جميع المطالب التي يحتاج إليها الخلق {على علم}؛ من الله بأحوال العباد في كل زمان ومكان، وما يصلُحُ لهم وما لا يصلُحُ ليس تفصيله تفصيل غير عالم بالأمور، فتجهله بعض الأحوال فيحكم حكماً غير مناسب، بل تفصيل من أحاط علمه بكل شيء ووسعتْ رحمتُهُ كلَّ شيء. {هدىً ورحمةً لقوم يؤمنون}؛ أي: تحصل للمؤمنين بهذا الكتاب الهداية من الضلال وبيان الحق والباطل والغي والرشد، ويحصُل أيضاً لهم به الرحمة، وهي الخير والسعادة في الدنيا والآخرة، فينتفي عنهم بذلك الضلال والشقاء.
(50 - 52) اهل‌دوزخ که عذابِ خدا آنها را به اوج بدبختی و هلاکت افکنده، و گرسنگیِ بیش از حد آنها را فرا ‌گرفته، و تشنگی دردآور به آنان دست داده است، اهل بهشت را صدا می‌زنند و از آنان کمک خواسته و می‌گویند: (﴿أَنۡ أَفِيضُواْ عَلَيۡنَا مِنَ ٱلۡمَآءِ أَوۡ مِمَّا رَزَقَكُمُ ٱللَّهُ﴾) مقداری آب یا آنچه خدا به شما روزی داده است، به ما ببخشید. پس اهل‌بهشت به آنان پاسخ داده و می‌گویند: (﴿إِنَّ ٱللَّهَ حَرَّمَهُمَا﴾) همانا خداوند آب و غذای بهشت را، (﴿عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾) بر کافران حرام نموده است. و این سزای کفر ورزیدنشان به آیات خدا است، و اینکه دینشان را که دستور داده شده بودند بر آن مستقیم و استوار باشند، و در مقابل آن به پاداش فراوان وعده داده شدند، به بازیچه و سرگرمی گرفتند: (﴿لَهۡوٗا وَلَعِبٗا﴾) یعنی دل‌هایشان از آن غافل شد و از آن اعراض نمود، و آن را به بازی گرفته و مسخره کردند. و یا اینکه معنی آن چنین است: و آنها بازی و سرگرمی را آیین و دین خود قرار دادند، و با چنگ زدن به بازی و سرگرمی، از دین استوار روی گرداندند. (﴿فَٱلۡيَوۡمَ نَنسَىٰهُمۡ﴾) پس امروز آنها را از یاد می‌بریم؛ یعنی آنان را در عذاب رها می‌کنیم. (﴿كَمَا نَسُواْ لِقَآءَ يَوۡمِهِمۡ هَٰذَا﴾) همان‌گونه که آنها فرا رسیدن این روز را از یاد بردند؛ انگار که فقط برای زندگی کردن در دنیا آفریده شده بودند، و سزا و جزایی پیش روی ندارند. (﴿وَمَا كَانُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا يَجۡحَدُونَ﴾) و آیات ما را انکار کردند؛ در حالی که این انکارشان به خاطر کمبود و نقص آیات و دلایل خدا نبود بلکه (﴿جِئۡنَٰهُم بِكِتَٰبٖ فَصَّلۡنَٰهُ﴾) کتابی را پیش آنها آوردیم که آن را بیان کردیم؛ یعنی همۀ مطالبی را که مردم به آن نیاز دارند، در آن کتاب بیان نمودیم. (﴿عَلَىٰ عِلۡمٍ﴾) آنچه را که به طور مفصل در آن کتاب آوردیم، مبتنی بر آگاهیِ خدا از حالت‌های بندگان در تمامی زمان‌ها و مکان‌ها، و علم به آنچه که به صلاح آنان است و آنچه که برای آنان شایسته نیست، بود. و توضیح خدا، توضیحی ناآگاهانه نیست که برخی از حالات را نداند و حکمی نامناسب را صادر نماید. بلکه بیان خدا از روی آگاهی و دانشی است که هر چیزی را احاطه نموده، و رحمت او هر چیزی را در برگرفته است. (﴿هُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ﴾) در سایۀ این کتاب، هدایت مؤمنان حاصل شده، و حق و باطل و گمراهی و هدایت برای آنان بیان می‌شود. نیز به‌وسیلۀ این کتاب، مؤمنان به رحمت الهی؛ یعنی خیر و سعادت دنیا و آخرت دست می‌یابند. پس در سایۀ قرآن، گمراهی و بدبختی از آنها دور می‌شود. و کسانی که عذاب بر آنان واجب شده است، به این کتاب بزرگ ایمان نیاورده و از اوامر و نواهی آن فرمان نبرده‌اند. پس برای آنان هیچ راه حلّی نمانده است، جز اینکه مستحق نزول عذابی باشند که قرآن از آن خبر داده است.
#
{53} وهؤلاء الذين حقَّ عليهم العذاب لم يؤمنوا بهذا الكتاب العظيم ولا انقادوا لأوامره ونواهيه، فلم يبق فيهم حيلة إلاَّ استحقاقُهم أن يحلَّ بهم ما أخبر به القرآن، ولهذا قال: {هل ينظُرون إلا تأويلَه}؛ أي: وقوع ما أخبر به؛ كما قال يوسف عليه السلام حين وقعت رؤياه: {هذا تأويلُ رؤيايَ مِن قَبْلُ}. {يومَ يأتي تأويلُهُ يقول الذين نسوه من قبل}: متندِّمين متأسِّفين على ما مضى متشفِّعين في مغفرة ذنوبهم مقرِّين بما أخبرت به الرسل: {قد جاءت رُسُلُ ربِّنا بالحقِّ فهل لنا من شفعاءَ فيشفعوا لنا أو نُردُّ}: إلى الدنيا؛ {فنعملَ غير الذي كُنَّا نعملُ}: وقد فات الوقتُ عن الرُّجوع إلى الدنيا؛ فما تنفعُهم شفاعة الشافعين. وسؤالهم الرجوع إلى الدنيا ليعملوا غيرَ عملهم كذبٌ منهم، مقصودُهم به دفعُ ما حلَّ بهم؛ قال تعالى: {ولو رُدُّوا لَعادوا لِما نُهوا عنه وإنَّهم لَكاذبونَ}. {قد خسروا أنفسَهم}: حين فوَّتوها الأرباحَ وسَلَكوا بها سبيل الهلاك، وليس ذلك كخسران الأموال والأثاث أو الأولاد، إنما هذا خسرانٌ لا جُبْرانَ لمصابِهِ. {وضلَّ عنهم ما كانوا يفترونَ}: في الدُّنيا مما تُمَنِّيهم أنفسُهم به، ويعدُهم به الشيطان، قدموا على ما لم يكن لهم في حساب، وتبيَّن لهم باطلهم وضلالهم، وصدق ما جاءتهم به الرسل.
(53) بنابراین فرمود: (﴿هَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّا تَأۡوِيلَهُۥ﴾) آیا جز این انتظار می‌کشند که تأویل آن بیاید؟ یعنی چیزی بیاید که قرآن از آن خبر داده است؟ همان طور که یوسف -علیه السلام- وقتی تعبیر خوابش اتفاق افتاد، گفت: ﴿هَٰذَا تَأۡوِيلُ رُءۡيَٰيَ مِن قَبۡلُ﴾ این تأویل رویا و خواب گذشتۀ من است. (﴿يَوۡمَ يَأۡتِي تَأۡوِيلُهُۥ يَقُولُ ٱلَّذِينَ نَسُوهُ مِن قَبۡلُ﴾) روزی که تأویلش می‌آید، کسانی که آن را قبلاً در دنیا فراموش کرده‌اند، پشیمان شده و به سبب آنچه که در گذشته از دست داده‌اند، تأسف می‌خورند، و در حالی که جویای شفاعت کننده‌ای هستند تا سفارش کند گناهانشان آمرزیده شود، به آنچه پیامبران از آن خبر داده‌اند، اقرار کرده و می‌گویند: (﴿قَدۡ جَآءَتۡ رُسُلُ رَبِّنَا بِٱلۡحَقِّ فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَآءَ فَيَشۡفَعُواْ لَنَآ أَوۡ نُرَدُّ﴾) بی‌گمان پیامبرانِ پروردگارمان حق را آوردند، پس آیا برای ما میانجیگرانی وجود دارد که برایمان میانجیگری کنند، یا به دنیا برگردانده شویم؟ (﴿فَنَعۡمَلَ غَيۡرَ ٱلَّذِي كُنَّا نَعۡمَلُ﴾) وعملی غیر از آنچه که انجام می‌دادیم، انجام دهیم؟ فرصت از دست رفته است، و وقت بازگشت به دنیا نیست. ﴿فَمَا تَنفَعُهُمۡ شَفَٰعَةُ ٱلشَّٰفِعِينَ﴾ پس شفاعتِ میانجیگران به آنان سودی نمی‌دهد. و درخواست آنها مبنی بر اینکه به دنیا بازگردند تا عملی غیر از عملی که انجام داده‌اند، انجام دهند، دروغی بیش نیست؛ و هدفشان، دور کردن عذابی است که به آن گرفتار شده‌اند.خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَلَوۡ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنۡهُ وَإِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ﴾ و اگر برگردانده شوند، باز آنچه را که از آن نهی شده‌اند، تکرار می‌کنند. همانا ایشان دروغگویان‌اند. (﴿قَدۡ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ﴾) بدون شک خویشتن را ضایع کردند، آنگاه که سودهای فراوان را از دست دادند و راه هلاکت را در پیش گرفتند. واین زیان، همانند زیانِ از دست دادن اموال و کالاها یا فرزندان نمی‌باشد، بلکه این زیانی است که قابل جبران نمی‌باشد. (﴿وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ﴾) و آنچه را که در دنیا به دروغ برای خود ساختند، از دست دادند؛ یعنی چیزهایی که مبتنی بر امیال و آرزوهای خودشان بود و شیطان به آنها وعده می‌داد، از آنان ناپدید می‌شود؛ و به جایی آمده‌اند، که گمان آن را نداشتند. و باطل و گمراهی‌شان برایشان روشن گردیده؛ و راستیِ آنچه که پیامبران آورده بودند، برایشان واضح و روشن گشته است.
: 54 #
{إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ (54)}.
إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ تَبَارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ ؛ پروردگار شما الله است که آسمانها و زمين را در شش روز آفريد پس به عرش ، پرداخت شب را در روز مي پوشاند و روز شتابان آن را مي طلبد وآفتاب و ماه و ستارگان مسخر فرمان او هستند آگاه باشيد که او راست آفرينش و فرمانروايي خدا آن پروردگار جهانيان به
#
{54} يقول تعالى مبيناً أنه الربُّ المعبود وحده لا شريك له: {إنَّ ربَّكم اللهُ الذي خَلَقَ السمواتِ والأرضَ}: وما فيهما على عظمهما وسعتهما وإحكامهما وإتقانهما وبديع خلقهما {في ستة أيام}: أولها يوم الأحد، وآخرها يوم الجمعة. فلما قضاهما وأودع فيهما من أمره ما أودع؛ {استوى}: تبارك وتعالى {على العرش}: العظيم الذي يسع السماوات والأرض وما فيهما وما بينهما؛ استوى استواءً يليق بجلاله وعظمته وسلطانه، فاستوى على العرش، واحتوى على الملك، ودبر الممالك، وأجرى عليهم أحكامه الكونيّة وأحكامه الدينيّة، ولهذا قال: {يُغْشي الليلَ}: المظلم {النهارَ}؛ المضيء، فيظلم ما على وجه الأرض، ويسكُن الآدميون، وتأوي المخلوقات إلى مساكنها، ويستريحون من التعب والذهاب والإياب الذي حصل لهم في النهار. {يطلُبُه حثيثاً}: كلَّما جاء الليل؛ ذهب النهار، وكلَّما جاء النهار؛ ذهب الليل ... وهكذا أبداً على الدوام حتى يطوي الله هذا العالم، وينتقل العباد إلى دار غير هذه الدار. {والشمس والقمر والنجوم مسخرات بأمره}؛ أي: بتسخيره وتدبيره الدالِّ على ما له من أوصاف الكمال، فخلقها وعظمها دالٌّ على كمال قدرته، وما فيها من الإحكام والانتظام والإتقان دالٌّ على كمال حكمته، وما فيها من المنافع والمصالح الضروريَّة وما دونها دالٌّ على سعة رحمته، وذلك دال على سعة علمه، وأنه الإله الحقُّ الذي لا تنبغي العبادة إلا له. {ألا له الخَلْق والأمر}؛ أي: له الخلق الذي صدرت عنه جميع المخلوقات علويّها وسفليّها أعيانها وأوصافها وأفعالها والأمر المتضمن للشرائع والنبوات؛ فالخلق يتضمَّن أحكامه الكونيَّة القدريَّة، والأمر يتضمَّن أحكامه الدينيَّة الشرعيَّة، وثم أحكام الجزاء، وذلك يكون في دار البقاء. {تبارك الله}؛ أي: عَظُم وتعالى وكثر خيره وإحسانه، فتبارك في نفسه لعظمة أوصافه وكمالها، وبارك في غيره بإحلال الخير الجزيل والبر الكثير؛ فكل بركة في الكون فمن آثار رحمته، ولهذا قال: {تبارك الله ربُّ العالمين}.
(54) خداوند با بیان اینکه او پروردگار و معبود یگانه است و شریکی ندارد، می‌فرماید: (﴿إِنَّ رَبَّكُمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ﴾) همانا پروردگارتان خداوندی است که آسمان‌ها و زمین و آنچه در بین آنهاست را با بزرگی و گستردگی و محکمی وشگفتی شان آفریده است. (﴿فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ﴾) آنها را در مدت شش روز آفریده است، که اول آن یکشنبه و آخر آن روز جمعه است. و وقتی که آفرینش آسمان‌ها و زمین را به پایان رساند و حکم و فرمانش را در آنها به ودیعه نهاد، (﴿ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ﴾) خداوند تبارک و تعالی بر عرشِ عظیم، بلند و مرتفع گردید که آسمان‌ها و زمین و آنچه را در آنهاست و آنچه را میان آنهاست دربر می‌گیرد. منظور از استوا [=بلندی و ارتفاع] بلندی و ارتفاعی است که شایسته و مناسبِ شکوه و عظمت و پادشاهیِ اوست. پس بر «عرش» بلند و مرتفع گردید و بر هستی فرمانروایی کرد و احکام کَونی و احکام دینی‌اش را بر آن اجرا نمود. بنابراین فرمود: (﴿يُغۡشِي ٱلَّيۡلَ ٱلنَّهَارَ﴾) روز روشن را با شب تاریک می‌پوشاند. پس تاریکی، گسترۀ زمین را فرا گرفته و انسان‌ها آرام می‌گیرند و مخلوقات به منازل و خانه‌هایشان پناه می‌برند، و از خستگیِ رفت و آمدِ روزانه می‌آسایند. (﴿يَطۡلُبُهُۥ حَثِيثٗا﴾) شب، شتابان به دنبال روز است. هر وقت شب بیاید، روز می‌رود؛ و هر وقت روز بیاید؛ شب می‌رود، و تا ابد این روند ادامه دارد، تا روزی که خداوند بساط این جهان را در هم می‌پیچد و بندگان از این سرا و جهان، به سرا و جهانی دیگر منتقل می‌شوند. (﴿وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ وَٱلنُّجُومَ مُسَخَّرَٰتِۢ بِأَمۡرِهِۦٓ﴾) و خورشید و ماه و ستارگان را که به فرمان او مسخر هستند، پدید آورد؛ یعنی ماه و خورشید و ستارگان به سبب اینکه خداوند آنها را تسخیر نموده است، رام و مسخر شده‌اند؛ امری که بر صفت‌های کمال خداوند دلالت می‌نماید. پس خداوند این مخلوقات با عظمت را آفریده است که بیانگر کمال و قدرت او هستند. و استحکام و نظم سیستماتیک آنها بر کمال حکمت خداوند دلالت می‌کند. ومنافع و مصالحی که در آنهاست، بر گستردگی رحمت و دانش خداوند دلالت می‌نماید، و اینکه او معبود حقیقی است و عبادت، جز برای او شایسته نیست. (﴿أَلَا لَهُ ٱلۡخَلۡقُ وَٱلۡأَمۡرُ﴾) آگاه باشید که آفرینش و فرمان دادن، تنها از آنِ اوست؛ یعنی آفریدن از آن اوست؛ زیرا همۀ مخلوقات بالا و پایین، و صفت‌ها و کارهایشان را او آفریده است. و فرمان دادن نیز ازآنِ اوست که شامل شریعت‌ها و ارسال پیامبران است. پس «خلق» متضمن احکام کَونی و تقدیری خداست، و «امر» متضمن احکام دینی، شرعی و جزایی خدا در روز قیامت است. (﴿تَبَارَكَ ٱللَّهُ﴾) بزرگ است خداوند تعالی، و خیر و احسان او فراوان است. پس در ذات خودش با برکت است، چون اوصاف و کمالاتش بزرگ است. و برای دیگران نیز با برکت است؛ چرا که خیر فراوان و نیکی زیاد به آنان داده است. پس هر خیر و برکتی که در جهان است، از آثار رحمت اوست. بنابراین فرمود: (﴿تَبَارَكَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) با برکت و دارای خیر فراوان است خداوندی که پروردگار جهانیان است. وقتی عظمت و شکوهش را بیان نمود که خردمندان را راهنمایی می‌کند تا تنها او را بپرستند و همۀ نیازها وحاجاتشان را از آستانۀ او بطلبند، به آنچه که بر این امر مترتب می‌شود، دستور داد و فرمود:
: 55 - 56 #
{ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ (55) وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ (56)}.
ادْعُواْ رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ؛ پروردگارتان را با تضرع و در نهان بخوانيد ، زيرا او متجاوزان سرکش را دوست ندارد. وَلاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ؛ در زمين آنگاه که به صلاح آمده است فساد مکنيد و خدا را از روي بيم ، واميد بخوانيد و رحمت خدا به نيکوکاران نزديک است.
#
{55} الدعاء يدخل فيه دعاء المسألة ودعاء العبادة، فأمر بدعائه {تضرعاً}؛ أي: إلحاحاً في المسألة ودؤوباً في العبادة، {وخُفية}؛ أي: لا جهراً وعلانيةً يُخاف منه الرياء، بل خفية وإخلاصاً لله تعالى. {إنه لا يحبُّ المعتدين}؛ أي: المتجاوزين للحدِّ في كل الأمور، ومن الاعتداء كون العبد يسأل الله مسائل لا تصلح له، أو يتنطع في السؤال، أو يبالغ في رفع صوته بالدعاء؛ فكلُّ هذا داخل في الاعتداء المنهيِّ عنه.
(55) دعا، شامل دعای خواستن و دعای عبادت است. پس خداوند دستور داد تا او را فروتنانه بخوانند، (﴿تَضَرُّعٗا﴾) یعنی در دعا و نیایش جدی و در عبادت نیز مستمر باشید. (﴿وَخُفۡيَةً﴾) دعای پنهانی و آهسته نه آشکارا و علنی که بیم ریا در آن باشد. بلکه دعا باید آهسته و به صورت پنهانی صورت پذیرد، و مخلصانه برای خدا باشد. (﴿إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِينَ﴾) بدون شک خداوند آنان را که در هرکاری از حد می‌گذرند، دوست ندارد. و از جملۀ تجاوز این است که بنده چیزهایی را از خدا بخواهد که شایستۀ او نیست، و یا دعای قطع صلۀ رحم را بکند، و یا اینکه در دعا صدایش را بیش از حد بلند کند. پس همۀ اینها در تجاوزی که از آن نهی شده است، داخل‌اند.
#
{56} {ولا تفسدوا في الأرض}: بعمل المعاصي {بعد إصلاحها}: بالطاعات؛ فإن المعاصي تفسد الأخلاق والأعمال والأرزاق؛ كما قال تعالى: {ظهر الفسادُ في البرِّ والبحر بما كسبتْ أيدي الناس}: كما أنَّ الطاعات تصلُحُ بها الأخلاق والأعمال والأرزاق وأحوال الدُّنيا والآخرة. {وادعوه خوفاً وطمعاً}؛ أي: خوفاً من عقابه، وطمعاً في ثوابه، طمعاً في قبولها وخوفاً من ردِّها، لا دعاء عبد مدلٍّ على ربه، قد أعجبته نفسه، ونزَّل نفسه فوق منزلته، أو دعاء من هو غافل لاهٍ. وحاصل ما ذكر الله من آداب الدعاء: الإخلاصُ فيه لله وحده؛ لأنَّ ذلك يتضمَّنه الخفية، وإخفاءه وإسراره، وأن يكون القلبُ خائفاً طامعاً لا غافلاً ولا آمناً ولا غير مبالٍ بالإجابة، وهذا من إحسان الدعاء؛ فإن الإحسان في كل عبادة بَذْلُ الجهد فيها وأداؤها كاملةً لا نقصَ فيها بوجه من الوجوه. ولهذا قال: {إنَّ رحمةَ الله قريبٌ من المحسنين}: في عبادة الله، المحسنين إلى عباد الله، فكلَّما كان العبد أكثر إحساناً؛ كان أقرب إلى رحمة ربِّه، وكان ربُّه قريباً منه برحمته. وفي هذا من الحثِّ على الإحسان ما لا يخفى.
(56) (﴿وَلَا تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) و با انجام گناه، در زمین فساد و تباهی مکنید، (﴿بَعۡدَ إِصۡلَٰحِهَا﴾) بعد از آبادانی و اصلاح آن به وسیلۀ طاعت و عبادت؛ زیرا گناه، باعث تباهی اخلاق و کارها و روزی‌ها می‌گردد. همان طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿ظَهَرَ ٱلۡفَسَادُ فِي ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ بِمَا كَسَبَتۡ أَيۡدِي ٱلنَّاسِ﴾ به سبب آنچه که مردم کرده‌اند، فساد در خشکی و دریا آشکار شده است. همان طور که اخلاق و اعمال و حالات دنیا و آخرت با طاعات و عبادات سامان می‌یابد. (﴿وَٱدۡعُوهُ خَوۡفٗا وَطَمَعًا﴾) و خداوند را با بیم و امید بخوانید؛ یعنی در حالی که از عذاب او می‌ترسید، و به پاداش او و پذیرفته شدن عبادتتان امیدوارید، و از رد شدن دعایتان می‌ترسید. و خدا را مانند بنده‌ای دعا نکنید که به پروردگارش دستور می‌دهد و او را راهنمایی می‌کند که چنین کن و چنان کن؛ بنده‌ای که خود پسند بوده، و خویشتن را بالاتر از جایگاهش قرار می‌دهد. نیز خدا را بسان کسی مخوانید که بی خبر و غافل است و دعا می‌کند. و خلاصۀ آدابی که خداوند برای دعا بیان کرده، چنین است: دعا باید مخلصانه و تنها برای خدا انجام شود، چون دعای پنهانی، متضمن اخلاص است. واینکه قلب باید بیم و امید داشته باشد نه اینکه بی خبر بوده و به اجابت و پذیرفته شدن دعا توجهی نداشته باشد، و این بهترین نوعِ دعا کردن، و احسانِ در دعا است؛ زیرا احسان در هر عبادتی آن است که تلاش شود به صورت کامل و بدون اینکه هیچ نقص و کمبودی در آن وجود داشته باشد، ادا شود. بنابراین فرمود: (﴿إِنَّ رَحۡمَتَ ٱللَّهِ قَرِيبٞ مِّنَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾) بی‌گمان رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است؛ کسانی که عبادت خدا را با نیکویی و احسان انجام داده، و با بندگان خدا به نیکی رفتار می‌نمایند. پس هر چه بنده احسان و نیکوکاری‌اش بیشتر باشد، به رحمت پروردگارش نزدیک‌تر می‌شود. در این آیه انسان مسلمان، بر احسان و نیکوکاری تشویق شده است.
: 57 - 58 #
{وَهُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذَا أَقَلَّتْ سَحَابًا ثِقَالًا سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَنْزَلْنَا بِهِ الْمَاءَ فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ كَذَلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتَى لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (57) وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِي خَبُثَ لَا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِدًا كَذَلِكَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ (58)}.
وَهُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذَا أَقَلَّتْ سَحَابًا ثِقَالاً سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَّيِّتٍ فَأَنزَلْنَا بِهِ الْمَاء فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ كَذَلِكَ نُخْرِجُ الْموْتَى لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ؛ و اوست که پيشاپيش رحمت خود بادها را به بشارت مي فرستد چون بادهاابرهاي گرانبار را بردارند ، ما آن را به سرزمينهاي مرده روان سازيم و از آن باران مي فرستيم و به باران هر گونه ثمره اي را مي رويانيم مردگان را نيز اينچنين زنده مي گردانيم شايد پند گيريد. وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِي خَبُثَ لاَ يَخْرُجُ إِلاَّ نَكِدًا كَذَلِكَ نُصَرِّفُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ؛ و سرزمين خوب گياه آن به فرمان پروردگارش مي رويد ، و زمين بد جز اندک ، گياهي از آن پديد نمي آيد براي مردمي که سپاس مي گويند آيات خدا رااينچنين گونه گون بيان مي کنيم.
#
{57} بين تعالى أثراً من آثار قدرته ونفحة من نفحات رحمته، فقال: {وهو الذي يرسل الرياح بشراً بين يدي رحمته}؛ أي: الرياح المبشرات بالغيث، التي تثيره بإذن الله من الأرض، فيستبشر الخلق برحمة الله، وترتاح لها قلوبهم قبل نزوله. {حتى إذا أقلَّت}: الرياح {سحاباً ثقالاً}: قد أثاره بعضها، وألفه ريحٌ أخرى وألقحه ريح أخرى، {سُقْناه لبلدٍ ميِّتٍ}: قد كادت تهلك حيواناتُهُ وكاد أهله أن ييأسوا من رحمة الله. {فأنزلنا به}؛ أي: بذلك البلد الميت {الماء}: الغزير من ذلك السحاب، وسخَّر الله له ريحاً تدره وريحاً تفرِّقه بإذن الله. فأنبتنا به من كلِّ الثمرات: فأصبحوا مستبشرين برحمة الله، راتعين بخير الله. وقوله: {كذلك نخرِجُ الموتى لعلَّكم تَذَكَّرون}؛ أي: كما أحيينا الأرض بعد موتها بالنبات كذلك نخرج الموتى من قبورهم بعدما كانوا رفاتاً متمزِّقين. وهذا استدلال واضح؛ فإنه لا فرق بين الأمرين؛ فمنكِرُ البعثِ استبعاداً له مع أنه يرى ما هو نظيره من باب العناد وإنكار المحسوسات. وفي هذا الحثُّ على التذكُّر والتفكُّر في آلاء الله والنظر إليها بعين الاعتبار والاستدلال لا بعين الغفلة والإهمال.
(57) خداوند اثری از آثار قدرت و نسیمی از نسیم‌های عطر آگین رحمت خویش را بیان کرده و می‌فرماید: (﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يُرۡسِلُ ٱلرِّيَٰحَ بُشۡرَۢا بَيۡنَ يَدَيۡ رَحۡمَتِهِۦ﴾) و خداوند است که بادها را می‌فرستد؛ بادهایی که مژده دهندۀ نزول باران هستند، بارانی که آن را به فرمان خدا از زمین برمی‌خیزانند، آنگاه مردم به رحمت خدا شادمان می‌گردند و قلب‌هایشان قبل از نزول باران آرام می‌گیرد. (﴿حَتَّىٰٓ إِذَآ أَقَلَّتۡ سَحَابٗا ثِقَالٗا﴾) تا هنگامی که بادها ابرهای سنگینی را بردارند. برخی از بادها، ابرها را تحریک کرده، و بادی دیگر آن را جمع می‌نماید و بادی دیگر آن را از جایی به جایی می‌برد.(﴿سُقۡنَٰهُ لِبَلَدٖ مَّيِّتٖ﴾[آنگاه] آن را به سوی سرزمینی مرده می‌رانیم که نزدیک است حیوانات آن هلاک شده و مردمانِ آن از رحمت خدا ناامید شوند. (﴿فَأَنزَلۡنَا بِهِ ٱلۡمَآءَ﴾) پس در آن سرزمین مرده، آب فراوان از آن ابر فرو می‌فرستیم، و خداوند برای آن، بادی را مسخر می‌کند که آن را سرازیر ‌کند، و باد دیگری را مسخر می‌سازد که آن را به فرمان خدا پراکنده ‌نماید. (﴿فَأَخۡرَجۡنَا بِهِۦ مِن كُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِ﴾) پس به‌وسیلۀ آن، از انواع میوه‌ها پدید می‌آوریم. بنابراین مردم به رحمت خدا خوشحال می‌گردند و از خیرات و برکات وی بهره‌مند می‌شوند. (﴿كَذَٰلِكَ نُخۡرِجُ ٱلۡمَوۡتَىٰ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ﴾) این‌گونه مردگان را بیرون می‌آوریم، باشد که شما متذکّر شوید؛ یعنی همان طور که زمین را پس از اینکه مرده بود با رویاندن سبزی‌ها در آن، زنده کردیم؛ همان گونه نیز مردگان را پس از اینکه فرسوده شده و از بین رفته و پاره پاره شدند، از قبرهایشان بیرون می‌آوریم. و این استدلال روشنی است؛ زیرا این دو مسئله با هم فرقی ندارند. پس کسی که رستاخیز و زنده شدن پس از مرگ را انکار می‌کند با وجود اینکه او نظیر و مانند آن را می‌بیند، از روی عناد وانکارِ امور محسوس، چنین می‌کند. و در این آیه، آدمی به تأمّل در نعمت‌های خدا، و نظر افکندن در آن با چشم عبرت و استدلال نه با چشم غفلت، تشویق شده است.
#
{58} ثم ذكر تفاوت الأراضي التي ينزل عليها المطر، فقال: {والبلدُ الطيِّب}؛ أي: طيب التربة والمادة، إذا نزل عليه المطر؛ {يخرج نباتُهُ}: الذي هو مستعدٌّ له {بإذن ربِّه}؛ أي: بإرادة الله ومشيئته، فليست الأسباب مستقلَّةً بوجود الأشياء حتى يأذن الله بذلك. {والذي خَبُثَ}: من الأراضي {لا يخرُجُ إلَّا نَكِداً}؛ أي: إلا نباتاً خاسًّا لا نفع فيه ولا بركة. {كذلك نصرِّف الآيات لقوم يشكرونَ}؛ أي: ننوِّعها، ونبيِّنها، ونضرب فيها الأمثال، ونسوقها لقوم يشكرون الله بالاعتراف بنعمه والإقرار بها وصرفها في مرضاة الله؛ فهم الذين ينتفعون بما فصل الله في كتابه من الأحكام والمطالب الإلهية؛ لأنَّهم يرونها من أكبر النعم الواصلة إليهم من ربهم، فيتلقونها مفتقرين إليها فرحين بها، فيتدبَّرونها ويتأمَّلونها، فيبين لهم من معانيها بحسب استعدادهم. وهذا مثالٌ للقلوب حين ينزل عليها الوحي الذي هو مادةُ الحياة كما أن الغيث مادة الحيا؛ فإن القلوب الطيبة حين يجيئها الوحي تقبله وتعلمه وتنبُتُ بحسب طيب أصلها وحسن عنصرها، وأما القلوب الخبيثة التي لا خير فيها؛ فإذا جاءها الوحي؛ لم يجد محلاًّ قابلاً، بل يجدها غافلة معرضة أو معارضة، فيكون كالمطر الذي يمرُّ على السباخ والرمال والصخور فلا يؤثِّر فيها شيئاً، وهذا كقوله تعالى: {أنزل من السماءِ ماءً فسالتْ أوديةٌ بِقَدَرِها فاحتملَ السيلُ زبداً رابياً ... } الآيات.
(58) سپس تفاوت زمین‌هایی را که بر آن باران می‌بارد، بیان کرد و فرمود: (﴿وَٱلۡبَلَدُ ٱلطَّيِّبُ﴾) و زمینی که خاکش خوب و آماده است، وقتی که باران بر آن ببارد، (﴿يَخۡرُجُ نَبَاتُهُۥ﴾) گیاه و سبزۀ آن می‌روید؛ چرا که آن زمین برای رویش آمادگی دارد، (﴿بِإِذۡنِ رَبِّهِۦ﴾) یعنی گیاه و سبزۀ آن به اراده و خواست پروردگارش بیرون می‌آید. پس اسباب، مستقلاً نمی‌توانند هیچ چیزی را به‌وجود بیاورند، مگر اینکه خداوند به آن فرمان دهد. (﴿وَٱلَّذِي خَبُثَ﴾) و زمینی که خوب نیست، (﴿لَا يَخۡرُجُ إِلَّا نَكِدٗا﴾) جز گیاه ناچیزی که فایده و برکتی ندارد، نمی‌رویاند. (﴿كَذَٰلِكَ نُصَرِّفُ ٱلۡأٓيَٰتِ لِقَوۡمٖ يَشۡكُرُونَ﴾) این چنین آیات را به صورت‌های گوناگون بیان می‌داریم، و در آن مثال‌ها ذکر می‌کنیم، و آن را برای قومی بیان می‌نماییم که با اعتراف و اقرار به نعمت‌های خدا و به کار بردن آن در راه خشنودی او، شکر وی را به جای می‌آورند. پس آنان کسانی‌اند که از احکام و مطالبی که خداوند در کتابش به شیوه‌های مختلف بیان کرده است، بهره‌مند شده و فایده می‌برند. چون آنان آنچه را که خداوند در کتابش بیان کرده است، جزو بزرگ‌ترین نعمت‌هایی می‌دانند که از سوی پروردگارشان به آنان رسیده است. پس خود را نیازمند آن می‌دانند و با خوشحالی آن را فرا می‌گیرند و در آن می‌اندیشند، و به تأمل فرو می‌روند. پس بر حسب استعدادشان معانی آن را در می‌یابند. و این مثالی است برای دل‌هایی که وحی بر آنها نازل می‌شود؛ وحیی که اساس حیات و زندگی است، همان طور که باران اساس زندگی است. پس دلِ خوب و پاک وقتی که وحی به سوی آن می‌آید، آن را می‌پذیرد و برحسب پاک و خوب بودن عنصرش خوبی و نیکی می‌رویاند. و اما دل‌های ناپاک و بد که خیری در آن نیست، وقتی که وحی به سوی آنها می‌آید، آن را نپذیرفته بلکه خود را به خواب غفلت زده و از آن روی گردانده و با آن مخالفت می‌کنند. پس نزول وحی بر این دل‌ها، مانند بارانی است که بر شوره زار و ریگ‌ها و صخره‌ها می‌بارد و هیچ اثری بر جای نمی‌گذارد. و این مانند فرمودۀ الهی است که می‌فرماید: ﴿أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَسَالَتۡ أَوۡدِيَةُۢ بِقَدَرِهَا فَٱحۡتَمَلَ ٱلسَّيۡلُ زَبَدٗا رَّابِيٗا﴾ از آسمان آبی فرو فرستاد، پس رودهایی به اندازۀ دره‌ها سرازیر شد، و سیل، کف انباشته شده‌ای را برداشت.
: 59 - 64 #
{لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (59) قَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ (60) قَالَ يَاقَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلَالَةٌ وَلَكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ (61) أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَأَنْصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ (62) أَوَعَجِبْتُمْ أَنْ جَاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلَى رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَلِتَتَّقُوا وَلَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (63) فَكَذَّبُوهُ فَأَنْجَيْنَاهُ وَالَّذِينَ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَأَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا عَمِينَ (64)}.
لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ إِنِّيَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ؛ نوح را بر قومش به رسالت فرستاديم گفت : اي قوم من ، الله را بپرستيد ، شما را خدايي جز او نيست ، من از عذاب روزي بزرگ بر شما بيمناکم. قَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلاَلٍ مُّبِينٍ؛ مهتران قومش گفتند : تو را به آشکارا در گمراهي مي بينيم. قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلاَلَةٌ وَلَكِنِّي رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ؛ گفت : اي قوم من ، گمراهي را در من راهي نيست ، من پيامبري از جانب ، پروردگار جهانيانم. أُبَلِّغُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّي وَأَنصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ؛ پيامهاي پروردگارم را به شما مي رسانم و شما را اندرز مي دهم و از خدا ،آن مي دانم که شما نمي دانيد. أَوَعَجِبْتُمْ أَن جَاءكُمْ ذِكْرٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَلَى رَجُلٍ مِّنكُمْ لِيُنذِرَكُمْ وَلِتَتَّقُواْ وَلَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ؛ آيا از اينکه بر مردي از خودتان از جانب پروردگاتان وحي نازل شده است تا شما را بترساند و پرهيزگاري کنيد و کاري کند که مورد رحمت قرار گيريد، به شگفت آمده ايد ? فَكَذَّبُوهُ فَأَنجَيْنَاهُ وَالَّذِينَ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَأَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُواْ قَوْماً عَمِينَ؛ پس تکذيبش کردند و ما او و کساني را که با او در کشتي بودند رهانيديم و، آنان را که آيات ما را دروغ مي انگاشتند غرقه ساختيم ، که مردمي بي بصيرت بودند.
#
{59} فقال عن نوح أول المرسلين: {لقد أرسلنا نوحاً إلى قومه}: يدعوهم إلى عبادة الله وحده حين كانوا يعبدُون الأوثان، {فقال}: لهم: {يا قوم اعبُدوا الله}؛ أي: وحدوه، {ما لكم من إلهٍ غيرُهُ}: لأنه الخالق الرازق المدبِّر لجميع الأمور، وما سواه مخلوقٌ مدبَّر ليس له من الأمر شيء. ثم خوَّفهم إن لم يطيعوه عذابَ الله، فقال: {إنِّي أخافُ عليكم عذابَ يوم عظيم}: وهذا من نصحه عليه الصلاة والسلام وشفقته عليهم؛ حيث خاف عليهم العذاب الأبديَّ والشقاء السرمديَّ؛ كإخوانه من المرسلين، الذين يشفِقون على الخَلْق أعظم من شفقة آبائهم وأمهاتهم.
(59) پس از آنکه خداوند مجموعه‌ای شایسته از دلایل توحید و یگانگی خویش را بیان کرد، با ذکر سرگذشت پیامبران که مردم را به سوی یگانگی و توحید خدا فرا ‌خواندند، و با ذکر سرگذشت امت‌هایشان که به انکار و مخالفت با آنان پرداختند، و اینکه خداوند چگونه اهل توحید را یاری نمود، و کسانی را که با آنان مخالفت کردند و از آنها فرمان نبردند، هلاک ساخت، دلایلِ دالّ بر توحیدِ خویش را مؤیّد و مستحکم ساخت. و بیان نمود که دعوت همۀ پیامبران بر یک آیین و یک عقیده و باور متفق است. پس در مورد نوح اولین پیامبر فرمود: (﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ﴾) بی‌گمان نوح را به سوی قومش فرستادیم تا آنها را به عبادت و پرستش خدای یگانه فرا بخواند، در حالی که آنان بتان را می‌پرستیدند. (﴿فَقَالَ﴾) پس به آنها گفت: (﴿يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ﴾) ای قوم من! تنها خدا را بپرستید، (﴿مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓ﴾) شما غیر از او معبودی ندارید. چون او آفریننده و روزی دهنده و مدبّر همۀ امور است، وغیر از او، جملگی آفریده و مخلوق‌اند و تحت تدبیر خدا قرار داشته و از خود اختیاری ندارند. سپس نوح آنها را ترساند و بیم داد که اگر از او اطاعت نکنند، به عذاب خدا گرفتار می‌شوند. پس گفت: (﴿إِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيۡكُمۡ عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ﴾) من بر شما می‌ترسم که به عذاب روزی بزرگ گرفتار شوید. و این از اندرزگویی و خیرخواهی و مهربانی نوح صلی الله علیه وسلم برای آنها بود که آنان را از عذاب همیشگی و شقاوت جاودانگی بیم داد. همچنان‌که برادران پیامبرش که بیشتر از پدران و مادران نسبت به مردم مهربان و دلسوز بودند، مردم را از گرفتار شدن به عذاب خدا بر حذر می‌داشتند.
#
{60} فلما قال لهم هذه المقالة؛ ردُّوا عليه أقبح ردٍّ، فقال {الملأ من قومِهِ}؛ أي: الرؤساء الأغنياء المتبوعون، الذين قد جرت العادة باستكبارهم على الحقِّ وعدم انقيادهم للرسل: {إنا لنراك في ضلال مبين}: فلم يكفِهِم قبَّحَهُمُ اللهُ أنهم لم ينقادوا له، بل استكبروا عن الانقياد له، وقدحوا فيه أعظم قدح، ونسبوه إلى الضلال، ولم يكتفوا بمجرَّد الضلال، حتَّى جعلوه ضلالاً مبيناً واضحاً لكلِّ أحدٍ!! وهذا من أعظم أنواع المكابرة، التي لا تروج على أضعف الناس عقلاً، وإنَّما هذا الوصف منطبقٌ على قوم نوح، الذين جاؤوا إلى أصنام قد صوَّروها ونحتوها بأيديهم من الجمادات التي لا تسمع ولا تبصِرُ ولا تغني عنهم شيئاً، فنزَّلوها منزلة فاطر السماوات، وصرفوا لها ما أمكنهم من أنواع القُرُبات، فلولا أنَّ لهم أذهاناً تقوم بها حُجَّة الله عليهم؛ لَحُكِمَ عليهم بأن المجانين أهدى منهم، بل هم أهدى منهم وأعقل.
(60) وقتی نوح این سخن را گفت، به زشت ترین صورت او را پاسخ دادند، (﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ مِن قَوۡمِهِۦٓ﴾) رؤسا و ثروتمندان قومش که مردم از آنها پیروی می‌کردند ـ که غالباً همین گروه در برابر حق تکبر می‌ورزند و به پیامبران گوش فرا نمی‌دهند ـ گفتند: (﴿إِنَّا لَنَرَىٰكَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ﴾) همانا ما تو را در گمراهی آشکاری می‌بینیم. آنان به این اکتفا نکردند که از فرمان نوح سرپیچی کنند، بلکه خود را بالاتر از آن دانستند که از وی اطاعت کنند، و بزرگ‌ترین توهین را به او روا داشتند واو را به گمراهی متهم کردند وگمراهی او را، گمراهی آشکاری نامیدند. و این زشت ترین نوعِ تکبر است که در عقلِ ضعیف ترین مردم نمی‌گنجد. و این صفت در میان قوم نوح وجود داشت، چرا که آنها به نزد بت‌هایی می‌آمدند که خود آن را صورتگری کرده و با دست‌های خودشان آن را تراشیده بودند؛ جماداتی که نمی‌دیدند ونمی‌شنیدند و کاری از آنها ساخته نبود. و آنها این جمادات را به جای آفرینندۀ آسمان‌ها و زمین قرار داده بودند، و انواع عبادت‌ها را برای این بت‌ها انجام می‌دادند. و اگر آنها عقلی داشتند که به‌وسیلۀ آن، حجت خدا بر آنان اقامه شود، بر آنان حکم می‌شد که دیوانگان از آنان راه یافته‌ترند.
#
{61 ـ 62} فرد نوح عليهم رَدًّا لطيفاً وترقَّق لهم لعلهم ينقادون له، فقال: {يا قوم ليس بي ضلالةٌ}؛ أي: لست ضالاًّ في مسألة من المسائل من جميع الوجوه، وإنما أنا هادٍ مهتدٍ، بل هدايتُهُ عليه الصلاة والسلام من جنس هداية إخوانِهِ أولي العزم من المرسلين، أعلى أنواع الهدايات وأكملها وأتمها، وهي هداية الرسالة التامَّة الكاملة، ولهذا قال: {ولكنِّي رسولٌ من ربِّ العالمينَ}؛ أي: ربي وربكم ورب جميع الخلق، الذي ربَّى جميع الخلق بأنواع التربية، الذي من أعظم تربيته أن أرسل إلى عباده رسلاً تأمرهم بالأعمال الصالحة والأخلاق الفاضلة والعقائد الحسنة، وتنهاهم عن أضدادها، ولهذا قال: {أبلِّغُكم رسالاتِ ربِّي وأنصحُ لكم}؛ أي: وظيفتي تبليغكم ببيان توحيده وأوامره ونواهيه على وجه النصيحة لكم والشفقة عليكم، {وأعلمُ من اللهِ مالا تعلمونَ}: فالذي يتعيَّن أن تطيعوني وتنقادوا لأمري إن كنتم تعلمونَ.
(61 - 62) پس نوح با نرمی و مهربانی و دلسوزی پاسخ آنها را داد تا شاید فرمان برند. بنابراین گفت: (﴿يَٰقَوۡمِ لَيۡسَ بِي ضَلَٰلَةٞ﴾) ای قوم من! در من هیچ‌گونه گمراهی نیست؛ یعنی من در هیچ مسئله‌ای به گمراهی نرفته‌ام، بلکه من هدایت کننده و راه یافته هستم. بلکه هدایت او ‌ـ ‌علیه الصلاۀ و السلام ‌ـ از نوع و جنس هدایت پیامبران اولوالعزم است که بالاترین انواع هدایت و کامل‌ترین آن محسوب می‌شود؛ و این هدایت، همان رسالت تام و کامل است. بنابراین گفت: (﴿وَلَٰكِنِّي رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) بلکه من فرستاده‌ای از جانب پروردگار جهانیان هستم. پروردگاری که پروردگار من و شما و همۀ خلایق است، و من و شما و همه را پرورش داده است. بزرگ‌ترین پرورش او این است که به سوی بندگانش پیامبرانی را فرستاده است تا آنها را به انجام کارهای شایسته و اخلاق برتر و عقاید نیکو دستور دهند، و آنان را از مخالفت با این چیزها بر حذر دارند. بنابراین فرمود: (﴿أُبَلِّغُكُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّي وَأَنصَحُ لَكُمۡ﴾) و پیام‌های پروردگارم را به شما می‌رسانم و شما را اندرز می‌گویم؛ یعنی وظیفۀ من تبلیغ و بیان توحید و اوامر و نواهی خداست، و آن را از سرِ اندرز و خیرخواهی و مهربانی نسبت به شما بیان می‌کنم. (﴿وَأَعۡلَمُ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ﴾) و از جانب خدا چیزهایی می‌دانم که شما نمی‌دانید. پس اگر می‌دانید، باید از من پیروی کنید و از دستورم فرمان ببرید.
#
{63} {أوَعَجِبْتُم أن جاءكم ذِكْرٌ من ربِّكم على رجل منكم}؛ أي: كيف تعجبون من حالة لا ينبغي العجب منها، وهو أن جاءكم التذكير والموعظة والنصيحة على يد رجل منكم، تعرفون حقيقتَه وصدقَه وحالَه؛ فهذه الحال من عناية الله بكم وبرِّه وإحسانه الذي يُتَلَقَّى بالقبول والشكر. وقوله: {لِيُنذِرَكُم ولتتَّقوا ولعلَّكم تُرحمون}؛ أي: لينذركم العذاب الأليم، وتفعلوا الأسباب المنجية من استعمال تقوى الله ظاهراً وباطناً، وبذلك تحصُلُ عليهم، وتنزل رحمة الله الواسعة.
(63) (﴿أَوَعَجِبۡتُمۡ أَن جَآءَكُمۡ ذِكۡرٞ مِّن رَّبِّكُمۡ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنكُمۡ﴾) آیا تعجب می کنید از اینکه یادآوری و پند و موعظه از جانب پروردگارتان توسط مردی از شما برایتان آمده است؟ چگونه از حالتی تعجب می‌کنید که شایسته نیست از آن تعجب شود، و آن این است که پند و موعظه و نصیحت توسط مردی از خودتان آمده است که شما صداقت و حالت او را می‌دانید. پس این از زمرۀ عنایت و توجه خدا و نیکی و احسان او نسبت به شماست که باید با پذیرش و شکرگزاری، به استقبال آن رفت. (﴿لِيُنذِرَكُمۡ وَلِتَتَّقُواْ وَلَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ﴾) تا شما را از عذاب دردناک بیم دهد، و اسبابی را که مایۀ نجات شماست، فراهم کنید، که آن هم پرهیزگاری و ترس از خدا در ظاهر و باطن است. و بدین وسیله رحمت گستردۀ خدا را شامل حال خود سازید.
#
{64} فلم يفد فيهم ولا نَجَحَ، {فكذَّبوه فأنجَيْناه والذين معه في الفُلْك}؛ أي: السفينة التي أمر الله نوحاً عليه السلام بصنعها، وأوحى إليه أن يحمِلَ من كلِّ صنف من الحيوانات زوجين اثنين وأهله ومَنْ آمن معه، فحملهم فيها، ونجَّاهم الله بها. {وأغرقنا الذين كذَّبوا بآياتنا إنَّهم كانوا قوماً عَمِينَ}: عن الهدى، أبصروا الحقَّ، وأراهم الله على يد نوح من الآيات البيناتِ ما به يؤمِنُ أولو الألباب، فسخروا منه، واستهزؤوا به، وكفروا.
(64) ولی این سخنان در مورد آنها کار ساز نشد و فایده‌ای برای آنان در بر نداشت. (﴿فَكَذَّبُوهُ فَأَنجَيۡنَٰهُ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥ فِي ٱلۡفُلۡكِ﴾) اما او را تکذیب کردند، پس او و کسانی را که همراه با وی در کشتی بودند، نجات دادیم. همان کشتی‌ای که خداوند، نوح -علیه السلام- را به ساختن آن دستور داد، و به او وحی کرد که از هر نوع حیواناتی دو جفت را در آن سوار کند، و خانواده‌اش، وهرکس را که ایمان آورده است در آن سوار کند. پس آنها را سوار کرد و خداوند آنان را به‌وسیله کشتی نجات داد. (﴿وَأَغۡرَقۡنَا ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَآۚ إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَوۡمًا عَمِينَ﴾) و کسانی را که آیات ما را تکذیب کردند، غرق نمودیم. همانا آنها در برابر هدایت، قومی نابینا بودند، درحالی‌که حق را دیدند، و خداوند دلایل روشنی توسط نوح به آنان نشان داد که هر انسان خردمندی با مشاهدۀ آن ایمان می‌آورد. اما آنها نوح‌را مسخره کردند و به او توهین نمودند و کفر ورزیدند.
: 65 - 72 #
{وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ (65) قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ وَإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَاذِبِينَ (66) قَالَ يَاقَوْمِ لَيْسَ بِي سَفَاهَةٌ وَلَكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ (67) أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَأَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ (68) أَوَعَجِبْتُمْ أَنْ جَاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلَى رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَاذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَزَادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَسْطَةً فَاذْكُرُوا آلَاءَ اللَّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (69) قَالُوا أَجِئْتَنَا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ وَنَذَرَ مَا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (70) قَالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ رِجْسٌ وَغَضَبٌ أَتُجَادِلُونَنِي فِي أَسْمَاءٍ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا نَزَّلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ (71) فَأَنْجَيْنَاهُ وَالَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَقَطَعْنَا دَابِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَمَا كَانُوا مُؤْمِنِينَ (72)}.
وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ أَفَلاَ تَتَّقُونَ؛ و بر قوم عاد ، برادرشان هود را فرستاديم گفت : اي قوم من ، الله رابپرستيد که شما را جز او خدايي نيست ، و چرا نمي پرهيزيد ? قَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ وِإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَاذِبِينَ؛ مهتران قوم او که کافر شده بودند ، گفتند : مي بينيم که به بيخردي گرفتار شده اي و پنداريم که از دروغگويان باشي. قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي سَفَاهَةٌ وَلَكِنِّي رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ؛ گفت : اي قوم من ، در من نشاني از بيخردي نيست ، من پيامبر پروردگار جهانيانم. أُبَلِّغُكُمْ رِسَالاتِ رَبِّي وَأَنَاْ لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ؛ پيامهاي پروردگارم را به شما مي رسانم و شما را اندرزگويي امينم. أَوَعَجِبْتُمْ أَن جَاءكُمْ ذِكْرٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَلَى رَجُلٍ مِّنكُمْ لِيُنذِرَكُمْ وَاذكُرُواْ إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاء مِن بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَزَادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَسْطَةً فَاذْكُرُواْ آلاء اللّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ؛ ، آيا از اينکه بر مردي از خودتان از جانب پروردگارتان وحي نازل شده است تا شما را بترساند ، تعجب مي کنيد ? به ياد آريد آن زمان را که شما راجانشين قوم نوح ساخت و به جسم فزوني داد پس نعمتهاي خدا را به ياد آوريد ، باشد که رستگار گرديد. قَالُواْ أَجِئْتَنَا لِنَعْبُدَ اللّهَ وَحْدَهُ وَنَذَرَ مَا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ؛ گفتند : آيا نزد ما آمده اي تا تنها الله را بپرستيم و آنچه را که ، پدرانمان مي پرستيدند رها کنيم ? اگر راست مي گويي آنچه را که به ما وعده مي دهي بياور. قَالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ رِجْسٌ وَغَضَبٌ أَتُجَادِلُونَنِي فِي أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَآؤكُم مَّا نَزَّلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ فَانتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ ؛ گفت : عذاب و خشم پروردگارتان حتما بر شما نازل خواهد شد آيا در باره اين بتهايي که خود و پدرانتان بدين نامها ناميده اند و خدا هيچ دليلي بر آنها نازل نساخته است ، با من ستيزه مي کنيد ? به انتظار بمانيد من هم با شما به انتظار مي مانم. فَأَنجَيْنَاهُ وَالَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَقَطَعْنَا دَابِرَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَمَا كَانُواْ مُؤْمِنِينَ؛ هود و همراهانش را به پايمردي رحمت خويش رهانيديم و کساني را که آيات ، ما را تکذيب کردند و ايمان نياورده بودند از ريشه برکنديم.
#
{65} أي: {و}: أرسلنا {إلى عادٍ}: ـ الأولى، الذين كانوا في أرض اليمن ـ {أخاهم}: في النسب {هوداً}: عليه السلام، يدعوهم إلى التوحيد، وينهاهم عن الشرك، والطغيان في الأرض، فقال لهم: {يا قوم اعبُدوا اللهَ ما لكم من إلهٍ غيره أفلا تتقون}: سَخَطَهُ وعذابَهُ إن أقمتم على ما أنتم عليه.
(65) (﴿وَإِلَىٰ عَادٍ أَخَاهُمۡ هُودٗا﴾) و به سوی عاد نخستین که د‌ر سرزمین یمن بود‌ند، براد‌ر نَسبی آنان هود ـ‌علیه السلام‌ـ را فرستاد‌یم که آنها را به سوی توحید فرا خواند، و از شرک و سرکشی د‌ر زمین بازد‌اشت. (﴿قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓۚ أَفَلَا تَتَّقُونَ﴾) گفت: ای قوم من! خد‌ا را بپرستید، شما معبود بر حقی جز او ند‌ارید. آیا اگر بر آنچه که بر آن قرار دارید پایدار بمانید، از عذاب و ناخشنود‌ی او نمی‌ترسید‌؟ اما آنها نپذیرفتند و فرمان نبرد‌ند.
#
{66} فلم يستجيبوا ولا انقادوا، فقال {الملأُ الذين كفروا من قومِهِ}: رادِّين لدعوته قادحين في رأيه: {إنا لنراك في سَفاهةٍ وإنا لنظنُّك من الكاذبين}؛ أي: ما نراك إلاَّ سفيهاً غير رشيد، ويغلب على ظنِّنا أنك من جملة الكاذبين. وقد انقلبت عليهم الحقيقةُ واستحكم عماهم حيث رموا نبيَّهم عليه السلام بما هم متَّصفون به، وهو أبعدُ الناس عنه؛ فإنهم السفهاء حقًّا الكاذبون، وأيُّ سفهٍ أعظم ممَّن قابل أحقَّ الحقِّ بالردِّ والإنكار، وتكبَّر عن الانقياد للمرشدين والنصحاء، وانقاد قلبُهُ وقالبه لكلِّ شيطان مريدٍ، ووضع العبادة في غير موضعها، فعَبَدَ من لا يغني عنه شيئاً من الأشجار والأحجار؟! وأيُّ كذب أبلغ من كذب من نسب هذه الأمور إلى الله تعالى؟!
(66) (﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦٓ﴾) اشراف و رؤسای کافر قومش د‌ر حالی که د‌عوت او را رد کرد‌ه و رأی و نظر او را خوار شمرد‌ند، گفتند: (﴿إِنَّا لَنَرَىٰكَ فِي سَفَاهَةٖ وَإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ ٱلۡكَٰذِبِينَ﴾) همانا ما تو را جز فرد‌ی ابله و بی‌خرد نمی‌بینیم، و گمان غالب ما این است که تو از زمرۀ د‌روغگویانی. و حقیقت برای آنها د‌گرگون و منقلب شد‌ه بود، و کوری‌شان شد‌ید‌تر شد، آنگاه که پیامبرشان ـ‌علیه السلام‌ـ را به سبب آنچه که خود بد‌ان متصف بود‌ند، مورد نکوهش و مذمت قرار د‌اد‌ند، حال آنکه او از هر عیبی د‌ور بود؛ زیرا د‌ر حقیقت، آنان خود ابله و کم خرد و د‌روغگو بود‌ند. و چه سفاهت و بی‌خرد‌ی بزرگ‌تر از آن است که کسی حق را انکار و با آن مقابله نماید، و از فرمان برد‌ن از رهبران و خیر خواهان سر باز زند، و قلب و جسمش از هر شیطان سرکشی اطاعت کند، و عبادت را برای غیر خدا انجام دهد و درختان و سنگ‌هایی را بپرستد که برای او کاری نمی‌کنند؟! و چه دروغی بزرگتر از آن است که کسی چیزی از این امور را به خدا نسبت دهد؟!
#
{67} {قال يا قوم ليس بي سفاهةٌ}: بوجهٍ من الوجوه، بل هو الرسول المرشدُ الرشيدُ، {ولكنِّي رسولٌ من ربِّ العالمين}.
(67) (﴿قَالَ يَٰقَوۡمِ لَيۡسَ بِي سَفَاهَةٞ﴾) گفت: ای قوم من! به هیچ وجه من سفیه و بی‌خرد نیستم. بلکه او پیامبر و راهنما و عاقل بود. (﴿وَلَٰكِنِّي رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) بلکه من فرستاده‌ای از سوی پروردگار جهانیانم. (﴿أُبَلِّغُكُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّي وَأَنَا۠ لَكُمۡ نَاصِحٌ أَمِينٌ﴾) اوامر و احکام خدا را به شما می‌رسانم و من برای شما اندرزگویی امین هستم. پس بر شما واجب است که آن را بپذیرید و از پروردگار جهانیان فرمان برید.
#
{68} {أبلِّغُكم رسالاتِ ربِّي وأنا لكم ناصحٌ أمين}: فالواجب عليكم أن تتلقَّوا ذلك بالقبول والانقياد وطاعة رب العباد.
(68) (﴿قَالَ يَٰقَوۡمِ لَيۡسَ بِي سَفَاهَةٞ﴾) گفت: ای قوم من! به هیچ وجه من سفیه و بی‌خرد نیستم. بلکه او پیامبر و راهنما و عاقل بود. (﴿وَلَٰكِنِّي رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) بلکه من فرستاده‌ای از سوی پروردگار جهانیانم. (﴿أُبَلِّغُكُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّي وَأَنَا۠ لَكُمۡ نَاصِحٌ أَمِينٌ﴾) اوامر و احکام خدا را به شما می‌رسانم و من برای شما اندرزگویی امین هستم. پس بر شما واجب است که آن را بپذیرید و از پروردگار جهانیان فرمان برید.
#
{69} {أوَعَجِبْتُم أن جاءكم ذِكْرٌ من ربِّكم على رجل منكُم لِيُنذِرَكُم}؛ أي: كيف تعجبون من أمر لا يُتَعَجَّبُ منه، وهو أن الله أرسل إليكم رجلاً منكم، تعرفون أمره، يذكِّركم بما فيه مصالحكم، ويحثُّكم على ما فيه النفع لكم، فتعجَّبتم من ذلك تعجُّب المنكرين. {واذْكُروا إذْ جَعَلَكم خلفاء من بعد قوم نوح}؛ أي: واحمدوا ربَّكم، واشكُروه إذ مَكَّنَ لكم في الأرض، وجعلكم تخلُفون الأمم الهالكة الذين كذَّبوا الرسل، فأهلكهم الله، وأبقاكم لينظر كيف تعملون، واحذروا أن تقيموا على التكذيب كما أقاموا، فيصيبكم ما أصابهم، {و} اذكروا نعمة الله عليكم التي خصَّكم بها، وهي أن {زادكم في الخلق بَسْطَةً}: في القوة وكبر الأجسام وشدَّة البطش، {فاذكُروا آلاءَ اللهِ}؛ أي: نعمه الواسعة وأياديه المتكررة، {لعلَّكُم}: إذا ذَكَرْتُموها بشكرها وأداء حقِّها، {تفلحونَ}؛ أي: تفوزون بالمطلوب، وتنجون من المرهوب.
(69) (﴿أَوَعَجِبۡتُمۡ أَن جَآءَكُمۡ ذِكۡرٞ مِّن رَّبِّكُمۡ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنكُمۡ لِيُنذِرَكُمۡ﴾) یعنی چگونه از چیزی تعجب می‌کنید که جای هیچ تعجبی در آن نیست؟ و آن اینکه خداوند مردی از شما را به سویتان فرستاده است که او را می‌شناسید، و شما را به آنچه که مصلحت و منفعت شماست، پند می‌دهد، و شما را بر آنچه که به سود شماست، برمی‌انگیزد. پس شما از روی انکار از وی تعجب می‌کنید! (﴿ وَٱذۡكُرُوٓاْ إِذۡ جَعَلَكُمۡ خُلَفَآءَ مِنۢ بَعۡدِ قَوۡمِ نُوحٖ﴾) پروردگارتان را ستایش کنید و سپاس بگوئید؛ زیرا قدرت و نعمت به شما داده، و شما را جانشینان امت‌های هلاک شده کرده است؛ کسانی که پیامبران را تکذیب کردند، خداوند آنها را هلاک ساخت و شما را باقی گذاشت تا ببیند که چگونه عمل می‌کنید. و بپرهیزید از اینکه به تکذیب کردن بپردازید، همان طور که آنها تکذیب کردند. پس، عذابی که به آنان رسید به شما نیز می‌رسد. و نعمت خدا را به یاد آورید که آن را اختصاصاً به شما داده وآن این است که: (﴿وَزَادَكُمۡ فِي ٱلۡخَلۡقِ بَصۜۡطَةٗ﴾) قدرت و بزرگی جسم شما را از دیگر مردمان بیشتر کرده است. (﴿فَٱذۡكُرُوٓاْ ءَالَآءَ ٱللَّهِ﴾) پس نعمت‌های گسترده و پی در پی او را به یاد آورید. (﴿لَعَلَّكُمۡ﴾) باشد که با به جای آوردن شکر نعمت و ادا کردن حق آن، (﴿تُفۡلِحُونَ﴾) به خواسته‌هایتان دست یازید و از امر ناگوار و نامطلوب نجات پیدا کنید. پس هود برای آنها موعظه کرد و آنان را پند داد، و به توحید و یکتا پرستی امر نمود، و برای آنها بیان کرد که خیرخواه و اندرزگویی امین برای آنان است. و آنان را برحذر داشت که خداوند آنها را به عذاب گرفتار کند، همان‌طور کسانی را که پیش از آنها بودند به عذاب خویش گرفتار کرد. و نعمت‌هایی را که خداوند به آنها ارزانی نموده و روزی فراوانی را که به سوی آنان سرازیر کرده بود، به آنان یاد آور شد؛ اما فرمان نبردند و دعوت او را نپذیرفتند.
#
{70} فوعظهم وذكَّرهم وأمرهم بالتوحيد وذكر لهم وصف نفسه وأنه ناصح أمين، وحذَّرهم أن يأخذهم اللهُ كما أخذ من قبلهم، وذكَّرهم نعم الله عليهم وإدرار الأرزاق إليهم، فلم ينقادوا ولا استجابوا، فقالوا متعجِّبين من دعوته ومخبرين له أنهم من المحال أن يطيعوه: {أجئتَنا لنعبدَ اللهَ وحدَهُ ونَذَرَ ما كان يعبدُ آباؤنا}: قبَّحهم الله، جعلوا الأمر الذي هو أوجبُ الواجبات وأكملُ الأمور من الأمور التي لا يعارضون بها ما وجدوا عليه آباءهم، فقدَّموا ما عليه الآباء الضالون من الشرك وعبادة الأصنام على ما دعت إليه الرسل من توحيد الله وحده لا شريك له وكذبوا نبيهم وقالوا: {ائتنا بما تعِدُنا إن كنتَ من الصادقين}: وهذا الاستفتاحُ منهم على أنفسهم.
(70) (﴿قَالُوٓاْ﴾) با تعجب از دعوت هود، و درحالی که او را مطلع ‌ساختند که محال است از او اطاعت کنند، گفتند: (﴿أَجِئۡتَنَا لِنَعۡبُدَ ٱللَّهَ وَحۡدَهُۥ وَنَذَرَ مَا كَانَ يَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَا﴾) آیا پیش ما آمده‌ای تا تنها خدا را بپرستیم و آنچه را که پدران ما می‌پرستیدند، رها کنیم؟ خداوند خوار و شرمسارشان کند! آنان چیزی را که واجب‌ترینِ واجبات و کامل‌ترینِ آن است، در ردیف چیزی قرار دادند که در آن به مخالفت راه و برنامه‌ای نمی‌پردازند که پدران و نیاکان خود را بر آن یافتند. پس شرک و پرستش بت‌ها را که پدرانِ گمراه خود را بر آن یافته بودند، بر توحید و یگانگی خدا ترجیح دادند، و پیامبران را تکذیب کردند و گفتند: (﴿فَأۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن كُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ﴾) پس آنچه را که به ما وعده می‌دهی برایمان بیاور، اگر تو از راستگویانی! و آنان با این در خواست، نابودی خویش را طلب کردند.
#
{71} فقال لهم هودٌ عليه السلام: {قد وَقَعَ عليكم من ربِّكم رجْسٌ وغضبٌ}؛ أي: لا بدَّ من وقوعه؛ فإنه قد انعقدت أسبابه وحان وقتُ الهلاك. {أتجادِلونَني في أسماءٍ سمَّيْتموها أنتم وآباؤكم}؛ أي: كيف تجادلون على أمور لا حقائق لها وعلى أصنام سمَّيْتُموها آلهة وهي لا شيء من الإلهية فيها ولا مثقال ذرَّة و {ما أنزل الله بها من سلطانٍ}؛ فإنها لو كانت صحيحةً؛ لأنزل الله بها سلطانًا، فعدم إنزاله له دليلٌ على بطلانها؛ فإنه ما من مطلوب ومقصود ـ وخصوصاً الأمورَ الكبارَ ـ إلا وقد بيَّن الله فيها من الحجج ما يدلُّ عليها ومن السلطان ما لا تخفى معه، {فانتظروا}: ما يقعُ بكم من العقاب الذي وَعَدْتكم به. {إنِّي معكم من المنتظرين}: وفرق بين الانتظارَيْن؛ انتظارِ مَنْ يخشى وقوع العقاب ومَنْ يرجو من الله النصر والثواب.
(71) (﴿قَالَ﴾) هود علیه السلام به آنان گفت: (﴿قَدۡ وَقَعَ عَلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡ رِجۡسٞ وَغَضَبٌ﴾) عذاب و خشم بزرگی از جانب پروردگارتان بر شما واقع شد؛ یعنی حتماً واقع می‌شود؛ زیرا اسباب آن فراهم شده، و وقت و زمان هلاکت فرا رسیده است. (﴿أَتُجَٰدِلُونَنِي فِيٓ أَسۡمَآءٖ سَمَّيۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُكُم﴾) چگونه با من در مورد چیزهایی مجادله می‌کنید که حقیقت ندارند؟ و چگونه در مورد بت‌هایی با من مجادله می‌کنید که آن را خدا نامیده‌اید، و هیچ چیزی ـ حتی به اندازه‌ی ذره‌ای ـ از صفات الوهیت و خدایی در آن بت‌ها وجود ندارد؟ (﴿مَّا نَزَّلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٖ﴾) خداوند در تأیید این قضیه، دلیلی نفرستاده است؛ زیرا اگر آن درست بود، خداوند بر صحت آن دلیلی فرو می‌فرستاد. پس، این دلیلی است بر باطل بودن این ادعا؛ زیرا هیچ مسأله‌ای نیست ـ به ویژه در امور بزرگ و کلان ـ مگر اینکه خداوند در مورد آن دلایلی بیان کرده که در سایۀ آن، مسأله بر کسی پوشیده نمی‌ماند. (﴿فَٱنتَظِرُوٓاْ﴾) پس منتظر عذابی باشید که من شما را بدان وعده داده‌ام، (﴿إِنِّي مَعَكُم مِّنَ ٱلۡمُنتَظِرِينَ﴾) همانا من همراه شما از منتظران هستم. و میان این دو انتظار فرق است؛ انتظار کشیدن کسی که از واقع شدن عذاب می‌ترسد، و انتظار کشیدن کسی که از خدا چشم پاداش و یاری دارد.
#
{72} ولهذا فتح الله بين الفريقين فقال: {فأنجَيْناه}؛ أي: هوداً، {والذين} آمنوا معه {برحمةٍ منا}: فإنه الذي هداهم للإيمان، وجعل إيمانهم سبباً ينالون به رحمته، فأنجاهم برحمته، {وقطَعْنا دابر الذين كذَّبوا بآياتنا}؛ أي: استأصلناهم بالعذاب الشديد الذي لم يُبْق منهم أحداً، وسَلَّطَ الله عليهم {الريح العقيم. ما تَذَرُ من شيءٍ أتت عليه إلا جعلته كالرَّميم}، {فأهْلِكوا فأصبحوا لا يُرى إلاَّ مساكِنُهم فانْظُرْ كيف كان عاقبةُ المنذَرين}، الذين أقيمت عليهم الحُجج فلم ينقادوا لها، وأمِروا بالإيمان فلم يؤمنوا، فكان عاقِبَتُهم الهلاك والخزي والفضيحة، {وأُتْبِعوا في هذه الدُّنيا لعنةً ويومَ القيامةِ. ألا إنَّ عاداً كَفَروا ربَّهم ألا بُعْداً لعادٍ قوم هود}. وقال هنا: {وقَطَعْنا دابرَ الذين كذَّبوا بآياتنا وما كانوا مؤمنينَ}: بوجهٍ من الوجوه، بل وَصْفُهمُ التكذيب والعناد، ونعتُهُم الكِبْر والفساد.
(72) [بنابراین خداوند میان دو گروه قضاوت کرد، و این موضوع را فیصله داد.] پس فرمود: (﴿فَأَنجَيۡنَٰهُ﴾) یعنی هود را نجات دادیم، (﴿وَٱلَّذِينَ﴾) و آنان که ایمان آوردند (﴿مَعَهُۥ بِرَحۡمَةٖ مِّنَّا﴾) همراه با او به رحمتی از جانب ما. آنان همان کسانی بودند که خداوند به سوی ایمان هدایتشان کرد و ایمان آنان را سببی برای نیل آنها به رحمت خویش قرار داد. پس آنان را به سبب رحمت خویش نجات داد. (﴿وَقَطَعۡنَا دَابِرَ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا﴾) و به‌وسیلۀ عذاب سختی که هیچ کس از آنان را باقی نگذاشت، آنها را ریشه کن نمودیم و نابودشان کردیم. و خداوند طوفان و تند باد شدیدی را بر آنها مسلط نمود که با هر چیزی برخورد می‌کرد، آن را چون استخوان پودر شده می‌گرداند. پس هلاک شدند و چنان بلایی بر سر آنان آمد که چیزی جز مسکن‌هایشان به چشم نمی‌خورد. پس بنگر سرانجام بیم داده‌شدگان چه شد! کسانی که حجت بر آنها اقامه شد اما تسلیم آن نشدند، و به ایمان فرا خوانده شدند ولی ایمان نیاوردند، و سرانجام آنها هلاکت و خواری و رسوایی شد. ﴿وَأُتۡبِعُواْ فِي هَٰذِهِ ٱلدُّنۡيَا لَعۡنَةٗ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۗ أَلَآ إِنَّ عَادٗا كَفَرُواْ رَبَّهُمۡۗ أَلَا بُعۡدٗا لِّعَادٖ قَوۡمِ هُودٖ﴾ ودر این دنیا و در روز قیامت نفرین به دنبالشان است. آگاه باشید! همانا قوم عاد پروردگارشان را ناسپاسی کردند، نابود باد قبیلۀ عاد، قوم هود.و در اینجا فرمود: (﴿وَقَطَعۡنَا دَابِرَ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَاۖ وَمَا كَانُواْ مُؤۡمِنِينَ﴾) و کسانی‌را که آیات ما را تکذیب کردند و ایمان نیاوردند، نابود و ریشه‌کن ساختیم. و آنان آیات را تکذیب کردند و به هیچ وجهی ایمان نیاوردند، بلکه تکذیب و مخالفت و تکبر و فساد در قلب آنان رسوخ کرد.
: 73 - 79 #
{وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (73) وَاذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَكُمْ فِي الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِهَا قُصُورًا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُيُوتًا فَاذْكُرُوا آلَاءَ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (74) قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ (75) قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا بِالَّذِي آمَنْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ (76) فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُوا يَاصَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ (77) فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ (78) فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَاقَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِنْ لَا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ (79)}.
وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءتْكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ هَـذِهِ نَاقَةُ اللّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللّهِ وَلاَ تَمَسُّوهَا بِسُوَءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ؛ بر قوم ثمود ، برادرشان صالح را فرستاديم گفت : اي قوم من ، الله را بپرستيد ، شما را هيچ خدايي جز او نيست ، از جانب خدا براي شما نشانه اي آشکار آمد اين ماده شتر خدا ، برايتان نشانه اي است رهايش کنيد تا در زمين خدا بچرد و هيچ آسيبي به او نرسانيد که عذابي دردآور شما را فرا خواهد گرفت. وَاذْكُرُواْ إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاء مِن بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَكُمْ فِي الأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِن سُهُولِهَا قُصُورًا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُيُوتًا فَاذْكُرُواْ آلاء اللّهِ وَلاَ تَعْثَوْا فِي الأَرْضِ مُفْسِدِينَ ؛ به ياد آريد آن زمان را که شما را جانشينان قوم عاد کرد و در اين زمين ، جاي داد تا بر روي خاکش قصرها برافرازيد و در کوهستانهايش خانه هايي بکنيد نعمتهاي خدا را ياد کنيد و در زمين تبهکاري و فساد مکنيد. قَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ مِن قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُّرْسَلٌ مِّن رَّبِّهِ قَالُواْ إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ ؛ مهتران قومش که گردنکشي مي کردند ، به زبون شدگان قوم که ايمان آورده ، بودند گفتند : آيا مي دانيد که صالح از جانب پروردگارش آمده است ? گفتند : ما به آييني که بدان مامور شده ايمان داريم. قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ إِنَّا بِالَّذِيَ آمَنتُمْ بِهِ كَافِرُونَ؛ گردنکشان گفتند : ما به کسي که شما ايمان آورده ايد ايمان نمي آوريم. فَعَقَرُواْ النَّاقَةَ وَعَتَوْاْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُواْ يَا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ؛ پس ماده شتر را پي کردند و از فرمان پروردگارشان سر باز زدند و گفتند :اي صالح ، اگر پيامبر هستي آنچه را به ما وعده مي دهي بياور. فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ؛ پس زلزله اي سخت آنان را فرو گرفت و در خانه هاي خود بر جاي مردند. فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِن لاَّ تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ؛ ، صالح از آنان روي برگردانيد و گفت : اي قوم من ، رسالت پروردگارم را به شما رسانيدم و اندرزتان دادم ولي شما نيکخواهان را دوست نداريد.
#
{73} أي: {و} أرسلنا {إلى ثمود}: القبيلة المعروفة الذين كانوا يسكُنون الحِجْر وما حوله من أرض الحجاز وجزيرة العرب، أرسل الله إليهم {أخاهم صالحاً}: نبيًّا يدعوهم إلى الإيمان والتوحيد وينهاهم عن الشرك والتنديد، فقال: {يا قوم اعبدوا الله مالَكُم من إلهٍ غيره}: دعوتُهُ عليه الصلاة والسلام من جنس دعوة إخوانه من المرسلين: الأمر بعبادةِ الله وبيان أنه ليس للعباد إله غير الله. {قد جاءتْكم بينةٌ من ربِّكم}؛ أي: خارق من خوارق العادات التي لا تكون إلا آية سماويَّة لا يقدر الناس عليها، ثم فسَّرها بقوله: {هذه ناقةُ الله لكم آية}؛ أي: هذه ناقةٌ شريفةٌ فاضلةٌ لإضافتها إلى الله تعالى إضافة تشريف، لكم فيها آية عظيمة، وقد ذكر وجه الآية في قوله: {لها شِرْبٌ ولكم شِرْبُ يوم معلوم}، وكان عندهم بئر كبيرةٌ، وهي المعروفة ببئر الناقة، يتناوبونها هم والناقة، للناقة يوم تشربها ويشربون اللبن من ضرعها، ولهم يوم يردونها وتصدر الناقة عنهم. وقال لهم نبيُّهم صالح عليه السلام: {فذَروها تأكلْ في أرض الله}: فلا عليكم من مؤونتها شيء، {ولا تَمَسُّوها بسوءٍ}؛ أي: بعقر أو غيره، {فيأخذَكُم عذابٌ أليم}.
(73) (﴿وَإِلَىٰ ثَمُودَ﴾) و خداوند به سوی قبیلۀ معروف ثمود که در «حجر» و اطراف آن در سرزمین حجاز و جزیرۀ العرب سکونت داشتند، (﴿أَخَاهُمۡ صَٰلِحٗا﴾) برادرشان صالح را فرستاد، که پیامبر بود و آنان را به ایمان و توحید فرا خواند، و از شرک و انباز گرفتن برای خدا نهی کرد. (﴿قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥ﴾) گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید، شما جز او معبودی به حق ندارید. دعوت صالح -علیه السلام- از جنس و نوع دعوت سایر برادران پیامبرش بود که مردم را به عبادت خدا فرا می‌خواند و برای آنان بیان می‌کرد که معبودی جز «الله» ندارند. (﴿قَدۡ جَآءَتۡكُم بَيِّنَةٞ مِّن رَّبِّكُمۡ﴾) بی‌گمان معجزه‌ای از جانب پروردگارتان نزد شما آمده است؛ یعنی امری خارق العاده که جز نشانه‌ای آسمانی، چیزی دیگر نمی‌تواند باشد، و مردم نمی‌توانند مانند آن را بیاورند. سپس این معجزه را توضیح داد و گفت: (﴿هَٰذِهِۦ نَاقَةُ ٱللَّهِ لَكُمۡ ءَايَةٗ﴾) این، شتر خداست، نشانه و معجزه‌ای است برای شما؛ یعنی این، شتری شریف و برتر است، چون به خدا نسبت داده شده است، و این نسبت، نسبت اکرام و بزرگداشت و نشانۀ بزرگی است. ودر آیه‌ای دیگر فرموده است: ﴿لَّهَا شِرۡبٞ وَلَكُمۡ شِرۡبُ يَوۡمٖ مَّعۡلُومٖ﴾ برای او روزی مشخص، برای آب نوشیدن است؛ و برای شما روزی مشخص. و آنان چاهی داشتند و آن معروف به چاه شتر بود که آنها و شتر به نوبت از آن آب می‌خوردند؛ روزی شتر از آن آب می‌نوشید و آنان از پستان‌هایش شیر می‌نوشیدند، و یک روز نوبت آنها بود که بر چاه می‌آمدند و شتر از آنها دور می‌شد. و پیامبرشان صالح ـ علیه السلام ـ به آنها گفت: (﴿فَذَرُوهَا تَأۡكُلۡ فِيٓ أَرۡضِ ٱللَّهِ﴾) آن را بگذارید تا در زمین خدا بچرد و مخارج آن بر شما نیست. (﴿وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوٓءٖ﴾) و آن را آزار ندهید، با سر بریدن یا غیر آن. (﴿فَيَأۡخُذَكُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ﴾) که عذابی دردناک شما را فرا می‌گیرد.
#
{74} {واذْكُروا إذ جَعَلَكُم خلفاءَ}: في الأرض تتمتَّعون بها وتدركون مطالبكم، {من بعد عادٍ}: الذين أهلكهم الله وجعَلَكم خلفاء من بعدهم، {وبوَّأكم في الأرض}؛ أي: مكَّن لكم فيها وسهَّل لكم الأسباب الموصلة إلى ما تريدون وتبتغون، {تتَّخذونَ من سهولها قصوراً}؛ أي: الأراضي السهلة التي ليست بجبال بيوتاً، ومن الجبال بيوتاً ينحتونها كما هو مشاهدٌ إلى الآن أعمالهم التي في الجبال من المساكن والحِجْر ونحوها، وهي باقية ما بقيت الجبال. {فاذكروا آلاء الله}؛ أي: نعمه وما خوَّلكم من الفضل والرزق والقوة، {ولا تعثَوا في الأرض مفسدين}؛ أي: لا تُخَرِّبوا في الأرض بالفساد والمعاصي؛ فإن المعاصي تدع الديارَ العامرةَ بلاقِعَ، وقد أخلتْ ديارَهُم منهم، وأبقتْ مساكِنَهم موحشةً بعدَهم.
(74) (﴿وَٱذۡكُرُوٓاْ إِذۡ جَعَلَكُمۡ خُلَفَآءَ﴾) و به یاد آورید وقتی که شما را در زمین جانشین قرار داد، و بهره‌مندتان ساخت. (﴿مِنۢ بَعۡدِ عَادٖ﴾) بعد از قوم عاد که خداوند آنها را هلاک نمود، و شما را پس از آنها جانشین قرار داد. (﴿وَبَوَّأَكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) و در زمین جایتان داد؛ یعنی به شما در زمین قدرت و نعمت داد و برایتان اسبابی را فراهم آورد که شما را به آنچه می‌خواستید، می‌رساند. (﴿تَتَّخِذُونَ مِن سُهُولِهَا قُصُورٗا﴾) در زمین‌های هموار و صاف برای خود کاخ‌های بلند و ساختمان‌های مستحکم می‌سازید. (﴿وَتَنۡحِتُونَ ٱلۡجِبَالَ بُيُوتٗا﴾) و کوه‌ها را تراشیده و از آن برای خود خانه بنا می‌کنید که تا کنون آثار آنان ازقبیل خانه‌ها و تونل‌هایشان در کوه‌ها مشاهده می‌شود. و این آثار، تا وقتی که کوه‌ها باقی هستند، باقی است. (﴿فَٱذۡكُرُوٓاْ ءَالَآءَ ٱللَّهِ﴾) پس نعمت‌های خدا و بخشش و روزی و قدرتی را که به شما ارزانی نموده است، به یاد آورید. (﴿وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِينَ﴾) و زمین را به وسیلۀ فساد و گناه تباه و خراب نکنید؛ زیرا گناهان، سرزمین‌های آباد را خراب و ویران می‌کند. و گناهان، سرزمینشان را از آنان خالی گرداند و خانه‌های آنان را پس از آنها، متروکه نمود.
#
{75} {قال الملأُ الذين استكبروا من قومِهِ}؛ أي: الرؤساء والأشراف الذين تكبروا عن الحق، {للذين استضعفوا}: ولما كان المستضعَفون ليسوا كلُّهم مؤمنين؛ قالوا: {لِمَنْ آمن منهم أتعلَمون أنَّ صالحاً مرسلٌ من ربِّه}؛ أي: أهو صادقٌ أم كاذب؟ فقال المستضعفون: إنَّا بالذي {أرسِلَ به مؤمنونَ} من توحيد الله والخبر عنه وأمره ونهيه.
(75) (﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ﴾) رؤسا و اشراف مستکبر قومش که از پذیرفتن حق، تکبر ورزیده بودند، (﴿لِلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ﴾) به مستضعفان گفتند. و از آنجا که مستضعفان همه مؤمن نبودند، (﴿لِمَنۡ ءَامَنَ مِنۡهُمۡ أَتَعۡلَمُونَ أَنَّ صَٰلِحٗا مُّرۡسَلٞ مِّن رَّبِّهِۦ﴾) به کسانی از آنان که ایمان آورده بودند، گفتند: آیا شما می‌دانید که صالح از جانب پروردگارش فرستاده شده است؟ یعنی آیا او راست می‌گوید یا دروغ؟ مستضعفان گفتند: (﴿إِنَّا بِمَآ أُرۡسِلَ بِهِۦ مُؤۡمِنُونَ﴾) همانا ما به آنچه او بدان رسالت یافته است از قبیل: توحید و خبر دادن از آن و امر و نهی او ایمان داریم.
#
{76} {قال الذين استكبَروا إنَّا بالذي آمنتُم به كافرونَ}: حَمَلَهُمُ الكِبْرُ أن لا ينقادوا للحقِّ الذي انقاد له الضعفاء.
(76) (﴿قَالَ ٱلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُوٓاْ إِنَّا بِٱلَّذِيٓ ءَامَنتُم بِهِۦ كَٰفِرُونَ﴾) مستکبران گفتند: ما به آنچه شما بدان ایمان آورده‌اید، کافر هستیم. پس تکبر، آنها را وادار ساخت تا تسلیم حقی نشوند که ناتوانان و مستضعفان تسلیم آن شده بودند.
#
{77} {فعقروا الناقة}: التي توعَّدهم إن مسوها بسوء أن يصيبَهم عذابٌ أليم. {وعَتَوا عن أمر ربِّهم}؛ أي: قسوا عنه واستكبروا عن أمره الذي مَنْ عتا عنه أذاقه العذاب الشديد، لا جرم أحلَّ الله بهم من النَّكال ما لم يُحِلَّ بغيرِهم. {وقالوا}: مع هذه الأفعال متجرِّئين على الله معجِزين له غير مبالين بما فعلوا بل مفتخرين بها: {يا صالحُ ائتِنا بما تعِدُنا}: - إن كنت من الصادقين - من العذاب، فقال: {تمتَّعوا في دارِكم ثلاثةَ أيَّام ذلك وعدٌ غيرُ مكذوبٍ}.
(77) (﴿فَعَقَرُواْ ٱلنَّاقَةَ﴾) پس شتری را کشتند که صالح آنها را هشدار داده بود چنانچه به آن آزاری برسانند عذاب دردناکی به آنها می‌رسد. (﴿وَعَتَوۡاْ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهِمۡ﴾) و از فرمان پروردگارشان سرپیچی کردند؛ یعنی سنگدلی کردند و از روی تکبر از دستور خدا سر بر تافتند، که هرکس از دستور او سرپیچی نماید خداوند عذاب سختی را به او می‌چشاند. و خداوند عذابی را بر آنها فرود آورد که آن را بر هیچ کس دیگری فرود نیاورده بود. (﴿وَقَالُواْ﴾) و با وجود اینکه با انجام دادن این افعال، در مقابل خدا جسارت و گستاخی نموده، و عجز و ناتوانی را به خدا نسبت می‌دادند، و نسبت به آنچه که انجام داده بودند، بی‌مبالاتی کرده، بلکه حتی به آن افتخار می‌ورزیدند. گفتند: (﴿يَٰصَٰلِحُ ٱئۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ﴾) ای صالح! عذابی را که به ما وعده می‌دهی، بیاور، اگر شما در مسئلۀ «گرفتار شدن ما به عذاب» از راستگویانی. پس صالح فرمود: ﴿تَمَتَّعُواْ فِي دَارِكُمۡ ثَلَٰثَةَ أَيَّامٖۖ ذَٰلِكَ وَعۡدٌ غَيۡرُ مَكۡذُوبٖ﴾ در خانه‌هایتان سه روز بهره‌مند شوید، آن وعدۀ دروغینی نیست.
#
{78} {فأخذتهم الرجفةُ فأصبحوا في دارِهِم جاثمين}: على ركبهم قد أبادهم الله وقطع دابرهم.
(78) (﴿فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلرَّجۡفَةُ فَأَصۡبَحُواْ فِي دَارِهِمۡ جَٰثِمِينَ﴾) پس زلزله آنها را فرا گرفت و در خانه‌هایشان بر زانوهایشان افتادند و خداوند آنها را هلاک و ریشه کن کرد.
#
{79} {فتولَّى عنهم}: صالحٌ عليه السلام حين أحلَّ الله بهم العذاب، {وقال}: مخاطباً لهم توبيخاً وعتاباً بعدما أهلكهم الله: {يا قوم لقد أبلغتُكُم رسالةَ ربِّي ونصحتُ لكم}؛ أي: جميع ما أرسلني الله به إليكم قد أبلغتُكم به وحرصت على هدايتكم واجتهدتُ في سلوككم الصراط المستقيم والدين القويم، {ولكن لا تحبُّونَ الناصحين}: بل رددتُم قول النُّصحاء، وأطعتم كلَّ شيطان رجيم. واعلم أن كثيراً من المفسِّرين يذكرون في هذه القصة أنَّ الناقة خرجت من صخرةٍ صماء ملساء اقترحوها على صالح، وأنها تمخَّضت تمخُّض الحامل، فخرجت الناقة وهم ينظرون، وأن لها فصيلاً حين عقروها رغى ثلاث رغيات وانفلق له الجبل ودخل فيه، وأن صالحاً عليه السلام قال لهم: آية نزول العذاب بكم أن تصبحوا في اليوم الأول من الأيام الثلاثة ووجوهكم مصفرَّة، واليوم الثاني محمرَّة، والثالث مسودَّة، فكان كما قال. وهذا من الإسرائيليات التي لا ينبغي نقلها في تفسير كتاب الله، وليس في القرآن ما يدلُّ على شيء منها بوجه من الوجوه، بل لو كانت صحيحةً لَذَكَرها الله تعالى؛ لأن فيها من العجائب والعبر والآيات ما لا يهمله تعالى ويدع ذِكْرَهُ حتى يأتي من طريق مَنْ لا يوثَق بنقله، بل القرآن يكذِّب بعض هذه المذكورات؛ فإنَّ صالحاً قال لهم: {تمتَّعوا في دارِكُم ثلاثة [أيام]}؛ أي: تنعَّموا وتلذَّذوا بهذا الوقت القصير جدًّا؛ فإنه ليس لكم من المتاع واللَّذَّة سوى هذا، وأيُّ لذَّة وتمتُّع لمن وعدهم نبيُّهم وقوع العذاب وذكر لهم وقوع مقدِّماته فوقعت يوماً فيوماً على وجهٍ يعمُّهم ويشمُلهم؛ لأن احمرار وجوههم واصفرارها واسودادها من العذاب؟! هل هذا إلا مناقض للقرآن ومضادٌّ له؟! فالقرآن فيه الكفاية والهداية عن ما سواه. نعم؛ لو صحَّ شيء عن رسول الله - صلى الله عليه وسلم - مما لا يناقض كتاب الله؛ فعلى الرأس والعين، وهو مما أمر القرآن باتباعه: {وما آتاكُمُ الرسولُ فُخذوه وما نهاكم عنه فانتَهوا}. وقد تقدَّم أنه لا يجوز تفسير كتاب الله بالأخبار الإسرائيليَّة، ولو على تجويز الرواية عنهم بالأمور التي لا يُجْزَمُ بكذِبِها؛ فإنَّ معاني كتاب الله يقينيَّة، وتلك أمور لا تصدَّق ولا تكذَّب؛ فلا يمكن اتفاقهما.
(79) (﴿فَتَوَلَّىٰ عَنۡهُمۡ﴾) وقتی خداوند آنان را دچار عذاب ساخت، صالح ‌علیه السلام‌ـ از آنان روی برتافت، و پس از اینکه خداوند آنها را هلاک کرد، از روی سرزنش و توبیخ خطاب به آنها گفت: (﴿يَٰقَوۡمِ لَقَدۡ أَبۡلَغۡتُكُمۡ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحۡتُ لَكُمۡ﴾) ای قوم من! همانا همۀ آنچه را که خداوند مرا با آن به سویتان فرستاده بود، به شما رساندم، و برای هدایت شما تلاش کردم، و کوشش نمودم تا راه راست و دین استوار را در پیش بگیرید. (﴿وَلَٰكِن لَّا تُحِبُّونَ ٱلنَّٰصِحِينَ﴾) ولی شما نصیحت کنندگان را دوست ندارید. و گفتۀ اندرزگویان و نصیحت‌کنندگان را رد‌ّ کرده، واز هر شیطان رانده شده‌ای اطاعت می‌کنید. بدان که بسیاری از مفسرین در رابطه با این قصه می‌گویند: شتر از صخره‌ای سخت و صاف بیرون آمد که آنها به صالح پیشنهاد کرده‌بودند شتر را از آن بیرون آورد. و این صخره، چون زنِ باردار به درد زایمان مبتلا شد تا اینکه شتر بیرون آمد و آن را مشاهده کردند. و گفته‌اند: وقتی شتر را پی زدند و کشتند، بچه شتری داشت که سه تا فریاد برآورد و کوه برایش شکافته گردید و در آن داخل شد، و صالح ـ علیه السلام ـ به آنها گفت: نشانۀ آمدن عذاب بر شما این است که در روز اول چهره‌هایتان زرد، ودر روز دوم چهره‌هایتان قرمز، و در روز سوم چهره‌هایتان سیاه می‌گردد. و همان‌طور شد که صالح گفت. این داستان از روایت‌های اسرائیلی است که نقل کردن آن در تفسیر کتاب خداوند متعال شایسته نیست ، و در قرآن به هیچ صورت چیزی وجود ندارد که بر صحت آن دلالت نماید. واگر این داستان درست بود، خداوند آن را بیان می‌کرد. چون در این داستان، چیزهایی شگفت انگیز و عبرت‌ها و نشانه‌هایی وجود دارد که خداوند آنها را مهمل و سر پوشیده نگذاشته است تا از طریق کسی به مردم برسد که به نقل کردن او اعتمادی نیست. بلکه قرآن، پاره‌ای از امور مذکور در این داستان را تکذیب می‌نماید. صالح به آنها گفت: ﴿تَمَتَّعُواْ فِي دَارِكُمۡ ثَلَٰثَةَ أَيَّامٖ﴾ سه روز در خانه‌هایتان بهره‌مند شوید و عیش و نوش نمایید. و در این وقتِ بسیار کم، لذت ببرید، چون بهره‌مندی و لذتی جز این چند روز برایتان وجود ندارد. و برای کسانی که پیامبرشان عذاب را به آنها وعده داده، و مقدمات آن را برایشان بیان کرده است، چه لذتی وجود دارد؟! و انگهی مقدمات آن عذاب روز به روز بیشتر تحقق پیدا کند؛ به صورتی که همۀ آنها چهره‌هایشان سرخ، سپس زرد، و سپس سیاه شود. آیا این مسایل با قرآن مخالف و متضاد نیست؟! در قرآن هدایت و رهنمودهایی وجود دارد که ما را از غیر قرآن بی‌نیاز می‌کند. البته اگر حدیثی صحیح از پیامبر صلی الله علیه وسلم در این زمینه ثابت شده باشد که با کتاب خدا مخالفت نورزد آن را بر سر و چشم می‌گذاریم، زیرا قرآن به پیروی کردن از آن دستور داده است: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ﴾ آنچه را پیامبر به شما داده است، بگیرید و از آنچه که شما را از آن بازداشته است، باز آیید. و قبلاً گذشت که تفسیر کردن کتاب خدا با اخبار اسرائیلی، جایز نیست؛ هرچند که روایت اسرائیلیات را در اموری که به دروغ بودن آن یقین نیست، جایز قرار بدهیم؛ زیرا معانی کتاب خدا یقینی هستند، و اخبار و روایت‌های اسرائیلی را نمی‌توان تصدیق یا تکذیب کرد. پس برابر قرار دادن امور یقینی با اموری که در آن تردید هست، امکان پذیر نمی‌باشد.
: 80 - 84 #
{وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُمْ بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِينَ (80) إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ (81) وَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ (82) فَأَنْجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ (83) وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ مَطَرًا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ (84)}.
وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّن الْعَالَمِينَ؛ و لوط را فرستاديم آنگاه به قوم خود گفت : چرا کاري زشت مي کنيد ، که هيچ کس از مردم جهان پيش از شما نکرده است ? إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ؛ شما به جاي زنان با مردان شهوت مي رانيد شما مردمي تجاوزکار هستيد. وَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَن قَالُواْ أَخْرِجُوهُم مِّن قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ؛ جواب قوم او جز اين نبود که گفتند : آنها را از قريه خود برانيد که ، آنان مردمي هستند که از کار ما بيزاري مي جويند. فَأَنجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ؛ لوط و خاندانش را نجات داديم جز زنش که با ديگران در شهر ماند. وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ؛ بر آنها باراني باريديم ، بنگر که عاقبت مجرمان چگونه بود.
#
{80} أي: {و} اذكر عبدنا {لوطاً}: عليه الصلاة والسلام؛ إذ أرسلناه إلى قومه؛ يأمُرُهم بعبادة الله وحدَه، وينهاهم عن الفاحشة التي ما سبقَهم بها أحدٌ من العالمين؛ فقال: {أتأتونَ الفاحشةَ}؛ أي: الخصلة التي بلغت في العِظَم والشَّناعة إلى أن استغرقتْ أنواعَ الفحش، {ما سَبَقَكم بها من أحدٍ من العالمين}: فكونُها فاحشةً من أشنع الأشياء، وكونُهم ابتدعوها، وابتَكَروها، وسَنُّوها لمن بعدَهم من أشنع ما يكونُ أيضاً.
(80) (﴿وَلُوطًا﴾) و بندۀ ما لوط علیه السلام را به یاد بیاور، وقتی که او را به سوی قومش فرستادیم تا آنان را به پرستش خداوند یگانه دستور دهد، و از کار زشتی که پیش از آنان هیچ‌کس آن را انجام نداده بود، نهی کند. (﴿إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِۦٓ أَتَأۡتُونَ ٱلۡفَٰحِشَةَ﴾) آنگاه که به قومش گفت: آیا کار زشتی را انجام می‌دهید که هیچ زشتی بالاتر از آن وجود ندارد؟ (﴿مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنۡ أَحَدٖ مِّنَ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) این عمل، کار بسیار زشتی بود که قوم لوط ابداع کردند، و این راه منحرف را برای پسینیان خود به یادگار گذاشتند.
#
{81} ثم بيَّنها بقوله: {إنَّكم لَتأتونَ الرجال شهوةً من دون النساء}؛ أي: كيف تَذَرون النساء التي خلقهنَّ الله لكم، وفيهنَّ المستمتَعُ الموافق للشهوة والفطرة، وتقبِلون على أدبار الرجال، التي هي غايةُ ما يكون في الشناعة والخبث، محلٌّ تخرج منه الأنتان والأخباث التي يُسْتَحى من ذكرِها فضلاً عن ملامستها وقربها. {بل أنتم قومٌ مسرفونَ}؛ أي: متجاوِزون لما حدَّه الله، متجرِّئون على محارمه.
(81) سپس آن را بیان نمود و فرمود: (﴿إِنَّكُمۡ لَتَأۡتُونَ ٱلرِّجَالَ شَهۡوَةٗ مِّن دُونِ ٱلنِّسَآءِ﴾) چگونه زنان را که خدا برایتان آفریده است، رها می‌کنید که در زنان محل بهره برداری و شهوت رانی و ارضای غریزۀ جنسی وجود دارد و با فطرت موافق است، و به مردان روی می‌آورید و با آنان آمیزش می‌کنید که این کار، بی نهایت زشت و پلید است؟! ‌و این محلی است که آلودگی و کثافت از آن بیرون می‌آید و انسان از نام بردن آن شرم می‌کند تا چه رسد به اینکه در این محل با کسی آمیزش نماید. (﴿بَلۡ أَنتُمۡ قَوۡمٞ مُّسۡرِفُونَ﴾) بلکه شما قومی هستید که از مرز خدا تجاوز نموده، و بر ارتکاب حرام جرأت کرده‌اید.
#
{82} {وما كانَ جوابَ قومِهِ إلَّا أن قالوا أخرِجوهِم من قريتِكُم إنَّهم أناسٌ يتطهَّرونَ}؛ أي: يتنزَّهون عن فعل الفاحشة، {وما نَقَموا منهم إلاَّ أن يؤمنوا باللهِ العزيز الحميد}.
(82) ((وَمَا كَانَ جَوَابَ قَوۡمِهِۦٓ إِلَّآ أَن قَالُوٓاْ أَخۡرِجُوهُم مِّن قَرۡيَتِكُمۡۖ إِنَّهُمۡ أُنَاسٞ يَتَطَهَّرُونَ﴾) و پاسخ قوم لوط جز این نبود که گفتند: آنها را از شهر و دیارتان بیرون کنید؛ آنان قومی هستند که از انجام دادن زشتی دوری می‌جویند. ﴿وَمَا نَقَمُواْ مِنۡهُمۡ إِلَّآ أَن يُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَمِيدِ﴾ و از آنان انتقام نگرفتند، جز به خاطر اینکه به خدای توانا و ستوده ایمان آوردند.
#
{83} {فأنجيناه وأهلَهُ إلَّا امرأتَهُ كانت من الغابرينَ}؛ أي: الباقين المعذَّبين؛ أمره الله أن يسري بأهله ليلاً؛ فإنَّ العذابَ مصبِّحٌ قومَه، فسرى بهم إلاَّ امرأته أصابها ما أصابهم.
(83) (﴿فَأَنجَيۡنَٰهُ وَأَهۡلَهُۥٓ إِلَّا ٱمۡرَأَتَهُۥ كَانَتۡ مِنَ ٱلۡغَٰبِرِينَ﴾) پس او و خانواده‌اش را نجات دادیم، جز همسرش که از باقی ماندگانِ هلاک شده و معذّب بود. خداوند به لوط دستور داد تا شب هنگام خانواده‌اش را بیرون ببرد، زیرا عذاب به هنگام صبح بر قومش فرود می‌آمد. پس لوط به هنگام شب خانواده‌اش را بیرون برد، جز همسرش که باقی ماند، و عذابی که به قومش رسید، به او هم رسید.
#
{84} {وأمطَرْنا عليهم مطراً}؛ أي: حجارة حارَّة شديدةً من سِجِّيل، وجعل الله عالِيَها سافِلَها، {فانظرْ كيف كان عاقبةُ المجرِمين}: الهلاك والخزي الدائم.
(84) (﴿ وَأَمۡطَرۡنَا عَلَيۡهِم مَّطَرٗا﴾) و آنان را با سنگ‌های گرم و سخت که از سنگ و گل تشکیل یافته بود سنگباران کردیم، و خداوند آن دهکده و مردمانش را زیرو رو کرد. (﴿فَٱنظُرۡ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُجۡرِمِينَ﴾) پس بنگر که سرانجام گناهکاران چگونه بوده است؟ سرانجامشان هلاکت و رسوایی همیشگی بوده است.
: 85 - 93 #
{وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (85) وَلَا تَقْعُدُوا بِكُلِّ صِرَاطٍ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَتَبْغُونَهَا عِوَجًا وَاذْكُرُوا إِذْ كُنْتُمْ قَلِيلًا فَكَثَّرَكُمْ وَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ (86) وَإِنْ كَانَ طَائِفَةٌ مِنْكُمْ آمَنُوا بِالَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ وَطَائِفَةٌ لَمْ يُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَنَا وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ (87) قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يَاشُعَيْبُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا قَالَ أَوَلَوْ كُنَّا كَارِهِينَ (88) قَدِ افْتَرَيْنَا عَلَى اللَّهِ كَذِبًا إِنْ عُدْنَا فِي مِلَّتِكُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْهَا وَمَا يَكُونُ لَنَا أَنْ نَعُودَ فِيهَا إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ رَبُّنَا وَسِعَ رَبُّنَا كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنَا رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنْتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ (89) وَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَيْبًا إِنَّكُمْ إِذًا لَخَاسِرُونَ (90) فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ (91) الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْبًا كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْبًا كَانُوا هُمُ الْخَاسِرِينَ (92) فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَاقَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ فَكَيْفَ آسَى عَلَى قَوْمٍ كَافِرِينَ (93)}.
وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءتْكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَوْفُواْ الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْيَاءهُمْ وَلاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ؛ و بر مردم مدين برادرشان شعيب را فرستاديم گفت : اي قوم من ، الله را، بپرستيد ، شما را خدايي جز او نيست ، از جانب پروردگارتان نشانه اي روشن آمده است در پيمانه و ترازو خيانت مکنيد و به مردم کم مفروشيد واز آن پس که زمين به صلاح آمده است در آن فساد مکنيد ، که اگر ايمان آورده ايد ، اين برايتان بهتر است. وَلاَ تَقْعُدُواْ بِكُلِّ صِرَاطٍ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَتَبْغُونَهَا عِوَجًا وَاذْكُرُواْ إِذْ كُنتُمْ قَلِيلاً فَكَثَّرَكُمْ وَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ ؛ و بر سر راهها منشينيد تا مؤمنان به خدا را بترسانيد و از راه خدا، رويگردان سازيد و به کجروي واداريد و به ياد آريد آنگاه که اندک بوديد ، خدا بر شمار شما افزود و بنگريد که عاقبت مفسدان چگونه بوده است. وَإِن كَانَ طَآئِفَةٌ مِّنكُمْ آمَنُواْ بِالَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ وَطَآئِفَةٌ لَّمْ يْؤْمِنُواْ فَاصْبِرُواْ حَتَّى يَحْكُمَ اللّهُ بَيْنَنَا وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ؛ اگر گروهي از شما به آنچه من از جانب خدا بدان مبعوث شده ام ، ايمان آورده اند و گروهي هنوز ايمان نياورده اند ، صبر کنيد تا خدا ميان ما حکم کند که او بهترين داوران است. قَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ مِن قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يَا شُعَيْبُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَكَ مِن قَرْيَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا قَالَ أَوَلَوْ كُنَّا كَارِهِينَ؛ مهتران قومش که سرکشي پيشه کرده بودند گفتند : اي شعيب ، تو و کساني را، که به تو ايمان آورده اند از قريه خويش مي رانيم مگر آنکه به آيين ما برگرديد گفت : و هر چند از آن کراهت داشته باشيم ? قَدِ افْتَرَيْنَا عَلَى اللّهِ كَذِبًا إِنْ عُدْنَا فِي مِلَّتِكُم بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللّهُ مِنْهَا وَمَا يَكُونُ لَنَا أَن نَّعُودَ فِيهَا إِلاَّ أَن يَشَاء اللّهُ رَبُّنَا وَسِعَ رَبُّنَا كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا عَلَى اللّهِ تَوَكَّلْنَا رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ ؛ پس از آنکه خدا ما را از کيش شما رهانيده است اگر بدان بازگرديم ،، برخدا دروغ بسته باشيم ، و ما ديگر بار بدان کيش باز نمي گرديم ، مگر آنکه خدا آن پروردگار ما خواسته باشد زيرا علم پروردگار ما بر همه چيز احاطه دارد ما بر خدا توکل مي کنيم اي پروردگار ما ، ميان ما و قوم ما به حق ، راهي بگشا که تو بهترين راهگشايان هستي. وَقَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَيْباً إِنَّكُمْ إِذاً لَّخَاسِرُونَ؛ مهتران قومش که کافر بودند ، گفتند : اگر از شعيب پيروي کنيد سخت زيان کرده ايد. فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ؛ پس زلزله اي سخت آنان را فرو گرفت و در خانه هاي خود بر جاي مردند. الَّذِينَ كَذَّبُواْ شُعَيْبًا كَأَن لَّمْ يَغْنَوْاْ فِيهَا الَّذِينَ كَذَّبُواْ شُعَيْبًا كَانُواْ هُمُ الْخَاسِرِينَ؛ آنان که شعيب را به دروغگويي نسبت دادند ، گويي که هرگز در آن ديار نبوده اند آنان که شعيب را به دروغگويي نسبت دادند خود زيان کردند. فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ فَكَيْفَ آسَى عَلَى قَوْمٍ كَافِرِينَ؛ پس ، از آنها رويگردان شد و گفت : اي قوم من ، هر آينه پيامهاي ، پروردگارم را به شما رسانيدم و اندرزتان دادم چگونه بر مردمي کافر اندوهگين شوم ?
#
{85} أي: {و} أرسلنا إلى القبيلة المعروفة بمدين {أخاهم}: في النسب، {شُعَيْباً}: يدعوهم إلى عبادة الله وحده لا شريك له، ويأمرهم بإيفاء المكيال والميزان، وأن لا يبخسوا الناس أشياءهم، وأن لا يعثَوْا في الأرض مفسدين بالإكثار من عمل المعاصي، ولهذا قال: {ولا تفسدوا في الأرض بعد إصلاحها ذلكم خير لكم إن كنتم مؤمنين}: فإنَّ ترك المعاصي امتثالاً لأمر الله وتقرُّباً إليه خيرٌ وأنفع للعبد من ارتكابها الموجب لسخط الجبار وعذاب النار.
(85) (﴿وَإِلَىٰ مَدۡيَنَ﴾) و به سوی قبیلۀ معروف مدین، (﴿أَخَاهُمۡ شُعَيۡبٗا﴾) برادرشان -شعیب- را فرستادیم تا آنان را به عبادت خداوند یگانه و بی‌شریک فرا بخواند، و به آنها دستور دهد که پیمانه و ترازو را به صورت کامل بپردازند، و حقوق مردم را کم نکنند و با انجام دادن گناه در زمین، فساد و تباهی ننمایند. بنابراین فرمود: (﴿وَلَا تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ بَعۡدَ إِصۡلَٰحِهَاۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ﴾) و در زمین بعد از اصلاح آن، فساد مکنید. این برایتان بهتر است، اگر شما مؤمن هستید؛ زیرا ترک گناهان به خاطر فرمان بردن از دستور خدا و نزدیکی جستن به او، برای بنده بهتر و سودمندتر از آن است که مرتکب گناهان شود، وموجب ناخشنودی خداوند جبار و عذاب جهنم ‌گردد.
#
{86} {ولا تقعُدوا}: للناس {بكلِّ صراطٍ}؛ أي: طريق من الطرق التي يكثُرُ سلوكها؛ تحذِّرون الناس منها، و {توعِدونَ}: من سلكها، {وتَصُدُّون عن سبيل الله}: من أراد الاهتداء به، {وتبغونَها عِوَجاً}؛ أي: تبغون سبيل الله تكون معوجَّة، وتميلونها اتِّباعاً لأهوائكم، وقد كان الواجب عليكم وعلى غيركم الاحترام والتعظيم للسبيل التي نصبها الله لعباده، ليسلكوها إلى مرضاته ودار كرامته ورحمهم بها أعظمَ رحمةٍ، وتَصَدَّون لنصرتها والدعوة إليها والذبِّ عنها، لا أن تكونوا أنتم قطاع طريقها الصّادِّين الناس عنها؛ فإنَّ هذا كفرٌ لنعمة الله ومحادَّة لله وجعل أقوم الطرق وأعدلها مائلةً، وتشنِّعون على من سلكها، {واذكُروا}: نعمة الله عليكم {إذ كُنتُم قليلاً فكثَّرَكم}؛ أي: نمَّاكم بما أنعم عليكم من الزوجات والنسل والصحة، وأنه ما ابتلاكم بوباء أو أمراض من الأمراض المقلِّلة لكم، ولا سلَّط عليكم عدوًّا يجتاحُكم، ولا فرَّقكم في الأرض، بل أنعم عليكم باجتماعكم وإدرار الأرزاق وكثرة النسل. {وانظروا كيف كان عاقبةُ المفسدين}: فإنكم لا تجدون في جموعهم إلاَّ الشتات، ولا في ربوعهم إلاَّ الوَحْشة والانبتات، ولم يورثوا ذِكْراً حسناً، بل أُتْبِعوا في هذه الدُّنيا لعنةً ويوم القيامة [أشد] خزياً وفضيحة.
(86) (﴿وَلَا تَقۡعُدُواْ بِكُلِّ صِرَٰطٖ﴾) و بر سر هر راهی به کمین مردم ننشینید؛ یعنی راهی که رفت و آمد در آن زیاد است، مردم را از آن بر حذر ندارید، (﴿تُوعِدُونَ﴾) و مردم را از در پیش گرفتن آن مترسانید، (﴿وَتَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ مَنۡ ءَامَنَ بِهِۦ﴾) و کسانی را که به خدا ایمان آورده‌اند از راه او باز ندارید. یعنی کسانی را که می‌خواهند به وسیلۀ این راه هدایت شوند، باز ندارید، (﴿وَتَبۡغُونَهَا عِوَجٗا﴾) و راه خدا را کج می‌خواهید، به گونه‌ای که آن را با هواهای نفسانی خود همسو سازید. حال آنکه بر شما و دیگران واجب بود راهی را که خداوند برای بندگانش قرار داده است، و آدمی را به خشنودی او و سرای کرامت راهنمایی می‌کند، در پیش گیرید. راهی که بزرگ‌ترین رحمت و مهربانی خدا نسبت به بندگان است. پس به یاری آن مسلک بشتابید و به سوی آن فرا بخوانید و از آن حمایت کنید. نه اینکه راهزنان این راه باشید، و مردم را از آن باز دارید؛ زیرا این کار، ناسپاسی نعمت خدا و مخالفت و مبارزه با او، و کج کردن راست‌ترین و میانه‌ترین راه است. اما شما به کسی که این راه را در پیش گیرد، توهین می‌کنید. (﴿وَٱذۡكُرُوٓاْ إِذۡ كُنتُمۡ قَلِيلٗا فَكَثَّرَكُمۡ﴾) و به یاد آورید نعمت خدا را، آنگاه که کم بودید، پس شما را زیاد نمود؛ یعنی شما را با دادنِ همسران و فرزندان و سلامتی رشد داد، و شما را با بیماری‌هایی از قبیل «وبا» و دیگر بیماری‌هایی که [از نسل و تعداد] شما می‌کاست، نیازمود، و دشمنی را بر شما مسلط نگرداند که نابودتان کند. و شما را در زمین پراکنده نکرد، بلکه با گرد آوردن در یک‌جا، و سرازیر کردن روزی به سویتان، و فراوانی نسل بر شما انعام کرد. (﴿وَٱنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُفۡسِدِينَ﴾) و بنگرید که سرانجام فسادکنندگان چگونه است؟ پس شما آنها را در گروه‌هایشان جز پراکنده نمی‌بینید، و جز و حشت و گیاهانی در اماکن سکونتشان، نمی‌یابید. و نام نیکی از خود برجای نگذاشته‌اند، بلکه در دنیا نفرین، و در روز قیامت خواری و رسوایی بهرۀ آنان است.
#
{87} {وإن كان طائفةٌ منكُم آمنوا بالذي أرْسِلْتُ به وطائفةٌ لم يؤمنوا}: وهم الجمهور منهم، {فاصبِروا حتى يحكُمَ اللهُ بيننا وهو خيرُ الحاكمينَ}: فينصر المحقَّ، ويوقع العقوبة على المبطل.
(87) ﴿وَإِن كَانَ طَآئِفَةٞ مِّنكُمۡ ءَامَنُواْ بِٱلَّذِيٓ أُرۡسِلۡتُ بِهِۦ وَطَآئِفَةٞ لَّمۡ يُؤۡمِنُواْ﴾) و اگر گروهی از شما به آنچه من بدان فرستاده شده‌ام، ایمان آوَرَد وگروهی دیگر ایمان نیاوَرَد ـ که بخش اعظم آنان را گروه بی‌ایمان تشکیل می‌دهد ـ، (﴿فَٱصۡبِرُواْ حَتَّىٰ يَحۡكُمَ ٱللَّهُ بَيۡنَنَاۚ وَهُوَ خَيۡرُ ٱلۡحَٰكِمِينَ﴾) پس صبر کنید تا خدا میان ما داوری کند؛ و او بهترین داوران است؛ اهل حق را یاری داده، و باطل‌گرایان را به عذاب و عقوبت دچار خواهد کرد.
#
{88} {قال الملأُ الذين استَكْبَروا من قومِهِ}: وهم الأشرافُ والكبراءُ منهم، الذين اتَّبعوا أهواءهم ولهوا بلذاتهم، فلما أتاهم الحقُّ ورأوه غير موافق لأهوائهم الرديئة؛ ردُّوه، واستكبروا عنه، فقالوا لنبيِّهم شعيب ومن معه من المؤمنين المستضعفين: {لنخرجَنَّكَ يا شعيبُ والذين آمنوا معك من قريتِنا أو لتعودُنَّ في مِلَّتنا}: استعملوا قوَّتهم السَّبُعية في مقابلة الحقِّ، ولم يراعوا ديناً ولا ذمَّةً ولا حقًّا، وإنما راعوا واتبعوا أهواءهم وعقولهم السفيهة، التي دلَّتهم على هذا القول الفاسد، فقالوا إمَّا أن ترجع أنت ومن معك إلى ديننا أو لنخرجنَّكم من قريتنا؛ فشعيبٌ عليه الصلاة والسلام كان يدعوهم طامعاً في إيمانهم، والآن لم يَسْلَم [من شرهم] حتى توعَّدوه إن لم يتابعهم بالجلاء عن وطنه الذي هو ومن معه أحقُّ به منهم. فقال لهم شعيبٌ عليه الصلاة والسلام متعجباً من قولهم: {أوَلَوْ كنَّا كارهينَ}؛ أي: أنتابعكم على دينكم وملَّتكم الباطلة ولو كُنَّا كارهين لها لعلمنا ببطلانها؛ فإنما يدعَى إليها من له نوعُ رغبة فيها، أما من يعلن بالنهي عنها والتشنيع على من اتَّبعها؛ فكيف يُدعى إليها.
(88) (﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ﴾) و اشراف و سران متکبر قومش که از خواست‌ها و امیال خود پیروی کرده، و با لذت‌ها و خوش‌گذرانی‌ها سرگرم و غافل شده بودند، وقتی که حق پیش آنان آمد و دیدند که با خواست‌های پلیدشان موافق نیست، آن را رد کردند و از پذیرفتن آن امتناع ورزیدند، و به پیامبرشان شعیب و مؤمنان مستضعفی که همراه او بودند، گفتند: (﴿لَنُخۡرِجَنَّكَ يَٰشُعَيۡبُ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَكَ مِن قَرۡيَتِنَآ أَوۡ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا﴾) ای شعیب! حتماً تو و کسانی‌را که همراه تو ایمان آورده‌اند از شهر و آبادی خود بیرون می‌کنیم، یا اینکه باید به دین ما برگردید. آنها نیروی ددمنشانه و درنده‌خویی خود را در مقابله با حق به‌کار گرفتند، و هیچ دین و عهد و حقی را رعایت نکردند؛ بلکه هوی وهوس وخواست‌هایشان را درنظر گرفتند، و از سفاهت و ابلهی خود که آنان را بر این سخن فاسد راهنمایی کرده بود، پیروی نموده وگفتند: یا تو و کسانی که به شما ایمان آورده‌اند، به دین ما برمی‌گردید و یا اینکه از شهر و آبادی خود بیرونتان می‌کنیم. پس شعیب علیه الصلاة والسلام ـ آنان‌را فرا خواند و امیدوار بود ایمان بیاورند. اما اورا تهدید کردند که اگر از ما پیروی نکنید، شمارا از وطن اخراج می‌کنیم. در حالی که او و کسانی که همراهش بودند، به اقامت در آن سزاوارتر بودند. (﴿قَالَ﴾) شعیب ـ علیه الصلاة والسلام ـ با تعجب از سخنشان گفت: (﴿أَوَلَوۡ كُنَّا كَٰرِهِينَ﴾) آیا علی رغم اینکه از دین و آئین باطلتان متنفر هستیم و آن را باطل می‌دانیم، باز از شما پیروی نماییم؟! زیرا کسی به دین شما فرا خوانده می‌شود که به آن علاقه داشته باشد، اما کسی که آشکارا مردم را از آن باز می‌دارد و پیروان آن را تقبیح می‌کند، چگونه به سوی آن فرا خوانده می‌شود؟!
#
{89} {قدِ افتَرَيْنا على الله كذباً إن عُدْنا في ملَّتكم بعد إذ نجَّانا الله منها}؛ أي: اشهدوا علينا أننا إن عُدنا [فيها] بعد ما نجَّانا الله منها وأنقذنا من شرِّها أننا كاذبون مفترون على الله الكذب؛ فإننا نعلمُ أنه لا أعظم افتراء ممَّن جعل لله شريكاً وهو الواحد الأحد الفرد الصمد الذي لم يتَّخذ صاحبة ولا ولداً ولا شريكاً في الملك. {وما يكونُ لنا أن نعودَ فيها}؛ أي: يمتنع على مثلنا أن نعودَ فيها؛ فإنَّ هذا من المحال، فآيَسَهم عليه الصلاة والسلام من كونه يوافقهم من وجوهٍ متعددةٍ. من جهة أنهم كارهون لها مبغضون لما هم عليه من الشرك. ومن جهة أنه جعل ما هم عليه كذباً وأشهدهم أنه إنِ اتَّبَعَهم ومن معه فإنَّهم كاذبون. ومنها اعترافُهم بمنَّة الله عليهم إذ أنقذهم الله منها، ومنها أنَّ عودَهم فيها بعدما هداهم الله من المحالات بالنظر إلى حالتهم الراهنة وما في قلوبهم من تعظيم الله تعالى والاعتراف له بالعبوديَّة وأنه الإله وحده الذي لا تنبغي العبادة إلاَّ له وحده لا شريك له، وأنَّ آلهة المشركين أبطل الباطل وأمحل المحال، وحيث إنَّ اللهَ منَّ عليهم بعقول يعرفون بها الحقَّ والباطل والهدى والضلال، وأما من حيث النظر إلى مشيئة الله وإرادته النافذة في خلقه التي لا خروجَ لأحدٍ عنها ولو تواترتِ الأسبابُ وتوافقت القوى؛ فإنَّهم لا يحكمون على أنفسهم أنهم سيفعلون شيئاً أو يتركونه، ولهذا استثنى: {وما يكونُ لنا أن نعودَ فيها إلا أن يشاء اللهُ ربُّنا}؛ أي: فلا يمكننا ولا غيرنا الخروج عن مشيئته التابعة لعلمه وحكمته، وقد {وَسِعَ ربُّنا كلَّ شيءٍ علماً}: فيعلم ما يصلُح للعباد، وما يدبِّرُهم عليه. {على الله توكَّلْنا}؛ أي: اعتمدنا أنه سيثبِّتنا على الصراط المستقيم، وأن يعصِمَنا من جميع طرق الجحيم؛ فإن من توكَّل على الله كفاه ويسَّر له أمر دينه ودنياه. {ربَّنا افتحْ بينَنا وبين قومِنا بالحقِّ}؛ أي: انصر المظلوم وصاحب الحق على الظالم المعاند للحق، {وأنت خيرُ الفاتحين}: وفتحُهُ تعالى لعباده نوعان: فتحُ العلم بتبيين الحقِّ من الباطل والهدى من الضلال ومَنْ هو المستقيمُ على الصراط ممَّن هو منحرفٌ عنه. والنوع الثاني: فتحُهُ بالجزاء وإيقاع العقوبة على الظالمين، والنجاة والإكرام للصالحين. فسألوا الله أن يفتحَ بينَهم وبين قومهم بالحقِّ والعدل، وأن يريَهم من آياتِهِ وعِبَرِهِ ما يكون فاصلاً بين الفريقين.
(89) (﴿قَدِ ٱفۡتَرَيۡنَا عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا إِنۡ عُدۡنَا فِي مِلَّتِكُم بَعۡدَ إِذۡ نَجَّىٰنَا ٱللَّهُ مِنۡهَا﴾) بر ما گواه باشید که اگر به دین شما برگردیم بعد از آنکه خدا ما را از شر آن نجات داده است، ما دروغگو هستیم، و به خدا دروغ نسبت می‌دهیم؛ زیرا می‌دانیم که هیچ دروغ و افترایی بزرگ‌تر از آن نیست که کسی برای خدا شریک قرار بدهد، حال آنکه او یگانه و یکتا و بی‌نیاز است؛ خداوندی که نه همسری دارد و نه فرزندی و نه در پادشاهی شریکی دارد. (﴿وَمَا يَكُونُ لَنَآ أَن نَّعُودَ فِيهَآ﴾) و ما را نسزد که به آن در آییم و به آن برگردیم؛ یعنی غیر ممکن است که به آن برگردیم، و این یک امر محال است. پس شعیب ـ ‌علیه الصلاة والسلام ـ آنهارا از اینکه با آنان موافقت کند، از چند جهت ناامید کرد؛ یکی اینکه دین آنها را نمی‌پسندند، و از شرکی که بر آن قرار دارند، متنفر هستند؛ دیگر اینکه شعیب آیین آنها را توهم و دروغ به حساب آورد، وآنها را گواه گرفت که اگر او و کسانی که همراهش هستند از آنها پیروی کنند، دروغگو می‌باشند؛ و دیگر اینکه شعیب و یارانش به نعمتی که خدا به آنان ارزانی داشته بود، اعتراف کردند و آن اینکه خداوند آنان را از آن دین منحرف نجات داده است؛ و دیگر اینکه برگشتن آنها به آن دین خرافی پس از اینکه خداوند آنها را هدایت کرد، غیر ممکن و محال است. و با توجه به تعظیم خدا در دل‌هایشان، و اعتراف به بندگی او، و اینکه او معبود یکتا است و عبادت جز برای او شایسته نیست، و اقرار به اینکه معبودانِ مشرکان باطل هستند، امکان ندارد که به دین آنان برگردند؛ زیرا خداوند به آنان عقل و خردی را ارزانی نموده است که به‌وسیلۀ آن، حق و باطل و هدایت و گمراهی را تشخیص می‌دهند. اما از آنجا که مشیت خدا و ارادۀ او در آفریدگانش نافذ است، و هیچ‌کس نمی‌تواند از دایرۀ مشیّت و خواست او بیرون رود ـ‌گرچه تمامی اسباب دست به دست هم دهند و تمامی نیروها همسو باشندـ آنها بر خود حکم نمی‌کنند که چیزی را خواهند کرد یا آن را ترک ‌کنند. بنابراین استثنایی قایل شدند و گفتند: (﴿وَمَا يَكُونُ لَنَآ أَن نَّعُودَ فِيهَآ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّنَاۚ ﴾) و ما را نسزد که به آن برگردیم مگر اینکه پروردگار ما بخواهد؛ یعنی برای ما و دیگران ممکن نیست که از دایرۀ خواست و مشیّت خدا که تابع علم و حکمت او است، بیرون رویم. (﴿وَسِعَ رَبُّنَا كُلَّ شَيۡءٍ عِلۡمًا﴾) و علم و آگاهی پروردگارمان هر چیزی را احاطه نموده است. پس خداوند آنچه را که شایستۀ بندگان است، می‌داند، و تدبیر امور آنان بر عهدۀ اوست. (﴿عَلَى ٱللَّهِ تَوَكَّلۡنَا﴾) بر او اعتماد نموده‌ایم و او ما را به راه راست هدایت خواهد کرد. بر او توکل نموده‌ایم و او ما را از همۀ راه‌های جهنم نجات می‌دهد؛ زیرا هر کس بر خدا توکل کند، خدا او را کافی است و امر دین و دنیایش را برای او آسان می‌گرداند. (﴿رَبَّنَا ٱفۡتَحۡ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَ قَوۡمِنَا بِٱلۡحَقّ﴾) پروردگارا! بین ما و قوم ما به حق داوری کن؛ یعنی مظلوم و صاحبِ حق را، بر ظالم و مخالفِ حق پیروز گردان. (﴿وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلۡفَٰتِحِينَ﴾) و تو بهترین گشایندگان هستی. و خداوند برای بندگانش به دو صورت گشایش می‌آورد؛ گشودن علم و دانش به وسیلۀ روشن شدن حق از باطل و هدایت از گمراهی، و روشن کردن اینکه چه کسی بر راه راست است و چه کسی از آن منحرف گشته است.
#
{90} {وقال الملأُ الذين كفروا من قومه}: محذِّرين عن اتِّباع شعيب: {لئن اتَّبعتم شعيباً إنَّكم إذاً لخاسرونَ}: هذا ما سوَّلت لهم أنفسهم؛ أن الخسارة والشقاء في اتباع الرشد والهدى، ولم يدروا أن الخسارة كلَّ الخسارة في لزوم ما هم عليه من الضلال والإضلال، وقد علموا ذلك حين وقع بهم النَّكال.
(90) و نوع دوم داوری و گشایش خدا، به وسیلۀ عقوبت ستمگران و نجات و بزرگداشت صالحان صورت می‌پذیرد. پس آنان از خدا خواستند که میان آنها و قومشان به حق و عدالت داوری کند، و از نشانه‌ها و عبرت‌هایش چیزهایی به آنان نشان دهد که هر دو گروه راهشان را از یکدیگر جدا کنند. (﴿وَقَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ﴾) و اشراف و رؤسای کافر قومش، مردم را از پیروی کردن از شعیب برحذرداشته و گفتند: (﴿لَئِنِ ٱتَّبَعۡتُمۡ شُعَيۡبًا إِنَّكُمۡ إِذٗا لَّخَٰسِرُونَ﴾) اگر شما از شعیب پیروی کنید آنگاه از زیانکاران هستید. این چیزی بود که نفسشان برای آنها آراسته، و آنان را فریب داده بود که زیان و بدبختی، در پیروی کردن از هدایت و رشد است. اما ندانستند که زیان کامل و همه جانبه، در پایبندی به گمراهی و گمراه کردن دیگران است، که آنان بر آن بودند. و زمانی متوجه این قضیه شدند که عذاب آنها را فراگرفت.
#
{91} {فأخذتْهُمُ الرجفةُ}؛ أي: الزلزلة الشديدة، {فأصبحوا في دارهم جاثمينَ}؛ أي: صرعى ميِّتين هامدين.
(91) (﴿فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلرَّجۡفَةُ﴾) پس زلزلۀ شدیدی آنان را فراگرفت، (﴿ فَأَصۡبَحُواْ فِي دَارِهِمۡ جَٰثِمِينَ﴾) و در خانه‌هایشان بیهوش و خشکیده و مرده افتادند.
#
{92} قال تعالى ناعياً حالَهم: {الذين كذَّبوا شعيباً كأن لم يَغْنَوْا فيها}؛ أي: كأنهم ما أقاموا في ديارهم، وكأنهم ما تمتَّعوا في عَرَصاتهم، ولا تفيَّئوا في ظلالها، ولا غنوا في مسارح أنهارها، ولا أكلوا من ثمار أشجارها، فأخذهم العذاب فنقلهم من مورد اللهو واللعب واللَّذَّات إلى مستقرِّ الحزن والشقاء والعقاب والدرَكات، ولهذا قال: {الذين كذَّبوا شُعيباً كانوا هم الخاسرينَ}؛ أي: الخسار محصورٌ فيهم؛ لأنهم خسروا أنفسهم وأهليهم يوم القيامة، ألا ذلك هو الخسران المبين، لا مَنْ قالوا لهم: {لئنِ اتَّبعتُم شعيباً إنَّكم إذاً لخاسرونَ}.
(92) خداوند متعال حالتِ بدِ آنها را بیان کرده و می‌فرماید: (﴿ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ شُعَيۡبٗا كَأَن لَّمۡ يَغۡنَوۡاْ فِيهَا﴾) کسانی که شعیب را تکذیب کردند، گویی که در خانه‌هایشان سکونت نداشته و از آن لذت نبرده و از سایه‌های دلپذیر آن استفاده نکرده‌اند. انگار در تفریحگاه‌ها و نهرهای آن تفرّج نکرده و از میوه‌های درختان آن نخورده‌اند. پس عذاب، آنان را در بر گرفت و مکان سرگرمی و بازی و لذت‌جویی آنها را تبدیل به مکان اندوه و بدبختی و عذاب کرد. بنابراین فرمود: (﴿ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ شُعَيۡبٗا كَانُواْ هُمُ ٱلۡخَٰسِرِينَ﴾) کسانی که شعیب را تکذیب کردند، آنان زیا کاران بودند؛ یعنی فقط آنان زیانکارند، چون آنها خویشتن و دین و خانواده‌هایشان را در روز قیامت ضایع می‌کنند، و این زیانی آشکار است. نه کسانی که به آنها گفتند: (﴿لَئِنِ ٱتَّبَعۡتُمۡ شُعَيۡبًا إِنَّكُمۡ إِذٗا لَّخَٰسِرُونَ﴾) اگر شما از شعیب پیروی کنید، همانا آنگاه از زیانکاران هستید.
#
{93} فحين هلكوا تولَّى عنهم نبيُّهم عليه الصلاة والسلام، {وقال} معاتباً وموبِّخاً ومخاطباً لهم بعد موتهم: {يا قوم لقد أبلغتُكم رسالاتِ ربِّي}؛ أي: أوصلتها إليكم وبيَّنتها حتَّى بلغت منكم أقصى ما يمكن أن تصل إليه وخالطت أفئدتكم، {ونصحتُ لكم}: فلم تقَبلوا نُصحي ولا انقدتم لإرشادي، بل فسقتُم وطغيتم؛ {فكيف آسى على قوم كافرينَ}؛ أي: فكيف أحزن على قوم لا خيرَ فيهم، أتاهم الخيرُ فردُّوه ولم يقبلوه، ولا يَليقُ بهم إلا الشرُّ؛ فهؤلاء غير حقيقين أن يُحْزَنَ عليهم، بل يُفْرَحُ بإهلاكهم ومَحْقِهم؛ فعياذاً بك اللهمَّ من الخزي والفضيحة! وأيُّ شقاء وعقوبة أبلغ من أن يصلوا إلى حالة يتبرأ منهم أنصح الخلق لهم؟!
(93) پس وقتی که هلاک شدند، پیامبرشان ـ علیه الصلاة والسلام ـ از آنان روی برتافت، (﴿وَقَالَ﴾) و پس از مرگشان با سرزنش وتوبیخ خطاب به آنان گفت: (﴿يَٰقَوۡمِ لَقَدۡ أَبۡلَغۡتُكُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّي﴾) ای قوم من! همانا پیام‌های پروردگارم را به شما رساندم، و برایتان بیان کردم، به نحوی که به اعماق وجود و دل‌هایتان رسید، و در آن جای گرفت، و دریافتید که پیامی بالاتر از آن وجود ندارد. (﴿وَنَصَحۡتُ لَكُمۡ﴾) و شما را نصیحت کردم، اما شما نصیحت مرا نپذیرفتید و از راهنمایی‌ها اطاعت نکردید، بلکه سرپیچی و سرکشی نمودید. (﴿فَكَيۡفَ ءَاسَىٰ عَلَىٰ قَوۡمٖ كَٰفِرِينَ﴾) پس چگونه برای کسانی اندوهگین شوم که خیری در آنها نیست؟ و خیر پیش آنها آمد، اما آن را رد کرده ونپذیرفتند. بنابراین جز شر و بدی چیزی شایستۀ آنها نیست. پس اینان شایسته نیستند که برایشان اندوه خورد، بلکه به هلاکت و نابود شدنشان باید شاد شد. بار خدایا! از رسوایی و خواری به تو پناه می‌برم! ‌و چه شقاوت و عقوبتی بزرگ‌تر از آن است که آدمی به حالتی برسد که خیرخواه‌ترین مردم از وی بیزاری جوید؟!
: 94 - 95 #
{وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ (94) ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَوْا وَقَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ (95)}
وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ؛ و ما هيچ پيامبري را به هيچ قريه اي نفرستاديم مگر آنکه ساکنانش را به سختي و بيماري گرفتار کرديم ، باشد که تضرع کنند. ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَواْ وَّقَالُواْ قَدْ مَسَّ آبَاءنَا الضَّرَّاء وَالسَّرَّاء فَأَخَذْنَاهُم بَغْتَةً وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ؛ آنگاه جاي بلا و محنت را به خوشي و خوبي سپرديم ، تا شمارشان افزون شد وگفتند : آن پدران ما بودند که دچار سختي و بيماري شدند ناگهان آنان را بي خبر فرو گرفتيم.
#
{94} يقول تعالى: {وما أرسلنا في قرية من نبيٍّ}: يدعوهم إلى عبادة الله، وينهاهم عن ما هم فيه من الشرِّ، فلم ينقادوا له؛ إلاَّ ابتلاهم الله {بالبأساءِ والضرَّاءِ}؛ أي: بالفقر والمرض وأنواع البلايا، {لعلهم}: إذا أصابتهم؛ خضعتْ نفوسُهم؛ فتضرعوا إلى الله، واستكانوا للحق.
(94) خداوند متعال می‌فرماید: (﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِي قَرۡيَةٖ مِّن نَّبِيٍّ﴾) و در هیچ شهر و آبادی، پیامبری را نفرستاده‌ایم که آنان را به عبادت خدا فراخوانَد و از شر و بدی باز دارد، و آنان از وی پیروی نکنند، (﴿إِلَّآ أَخَذۡنَآ أَهۡلَهَا﴾) مگر اینکه اهل آنجا را، (﴿بِٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ﴾) با فقر و بیماری و انواع مصیبت‌ها مورد آزمایش قرار داده‌ایم. (﴿لَعَلَّهُمۡ﴾) تا شاید وقتی که به این مصیبت‌ها دچار گردند، فروتن شوند. و (﴿يَضَّرَّعُونَ﴾) به درگاه خدا زاری و تضرع نمایند و تسلیم حق شوند.
#
{95} {ثم}: إذا لم يُفِدْ فيهم واستمرَّ استكبارُهم وازداد طغيانُهم، {بدَّلْنا مكانَ السيئةِ الحسنةَ}: فأَدَرَّ عليهم الأرزاق، وعافى أبدانهم، ورفع عنهم البلايا، {حتى عَفَوْا}؛ أي: كثروا وكثرتْ أرزاقُهم وانبسطوا في نعمة الله وفضله ونسوا ما مرَّ عليهم من البلايا ، {وقالوا قد مسَّ آباءنا الضَّرَّاءُ والسَّرَّاءُ}؛ أي: هذه عادة جارية لم تزل موجودة في الأولين واللاحقين؛ تارة يكونون في سرَّاء، وتارة في ضرَّاء، وتارة في فرح، ومرة في ترح؛ على حسب تقلُّبات الزمان وتداول الأيام، وحسبوا أنها ليست للموعظة والتذكير ولا للاستدراج والنكير، حتى إذا اغتبطوا وفرحوا بما أوتوا، وكانت الدُّنيا أسرَّ ما كانت إليهم. أخذْناهم بالعذاب {بغتةً وهم لا يشعُرون}؛ أي: لا يخطُرُ لهم الهلاك على بالٍ، وظنُّوا أنهم قادرون على ما آتاهم الله، وأنهم غير زائلين ولا منتقلين عنه.
(95) (﴿ثُمَّ﴾) سپس وقتی‌که دچار شدن به مصایب، در آنان کارساز نشد و استکبار آنها ادامه یافت و طغیان و سرکشی‌شان بیشتر شد، (﴿بَدَّلۡنَا مَكَانَ ٱلسَّيِّئَةِ ٱلۡحَسَنَةَ﴾) به جای سختی و بدی، نیکی را قرار دادیم. پس خداوند روزی‌ها را به سوی آنها سرازیر نمود و جسم‌هایشان را تندرست و سلامت کرد، و بلا و مصیبت‌ها را از آنان دور ساخت، (﴿حَتَّىٰ عَفَواْ﴾) تا اینکه زیاد شدند و روزی‌هایشان فراوان شد، و در نعمت و فضل خدا فرو رفتند، و مصیبت‌هایی که بر آنان آمده بود، فراموش نمودند، (﴿وَّقَالُواْ قَدۡ مَسَّ ءَابَآءَنَا ٱلضَّرَّآءُ وَٱلسَّرَّآءُ﴾) و گفتند: پدرانمان را نا خوشی و خوشی رسیده است؛ یعنی این عادت و شیوه، همواره در میان گذشتگان و آیندگان موجود بوده است؛ و بر حسب دگرگونی‌های زمان و چرخش روزگار، گاهی در خوشی و ثروتمندی به سر برده، و گاهی در ناراحتی و تنگدستی قرار داشتند. و پنداشتند که این مصیبت‌ها، به خاطر پند گرفتن و موعظه و استدراج و باز آمدن نیست. تا اینکه شاد شدند و به آنچه داده شده بودند، خوشحال گردیدند و دنیا، آنها را شیفته و مجذوب خود کرد. (﴿فَأَخَذۡنَٰهُم﴾) پس بناگاه [گریبان] آنهارا گرفتیم. (﴿بَغۡتَةٗ وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ﴾) ناگهان [آنان را گرفتیم] در حالی که آنان نمی‌فهمیدند؛ یعنی هلاک‌شدن و نابود گشتن، به ذهن آنان خطور نمی‌کرد، وگمان می‌بردند که آنها شایستگی برخورداری از این نعمات را دارند و می‌توانند آنها را در قبضۀ خود نگاه دارند. و در این پندار بودند که این نعمت‌ها همیشه در دسترس آنان بوده، و به جایی دیگر منتقل نخواهند شد.
: 96 - 99 #
{وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (96) أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا بَيَاتًا وَهُمْ نَائِمُونَ (97) أَوَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا ضُحًى وَهُمْ يَلْعَبُونَ (98) أَفَأَمِنُوا مَكْرَ اللَّهِ فَلَا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ (99)}
وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَـكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ ؛ اگر مردم قريه ها ايمان آورده و پرهيزگاري پيشه کرده بودند برکات ، آسمان و زمين را به رويشان مي گشوديم ، ولي پيامبران را به دروغگويي نسبت دادند ما نيز به کيفر کردارشان مؤاخذه شان کرديم. أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَن يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا بَيَاتاً وَهُمْ نَآئِمُونَ؛ آيا مردم قريه ها پنداشتند از اينکه عذاب ما شب هنگام که به خواب رفته اند بر سر آنها بيايد ، در امانند ? أَوَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَن يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا ضُحًى وَهُمْ يَلْعَبُونَ؛ و آيا مردم قريه ها پنداشتند از اينکه عذاب ما به هنگام چاشت که به بازيچه مشغولند بر سر آنها بيايد ، در امانند ? أَفَأَمِنُواْ مَكْرَ اللّهِ فَلاَ يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ؛ آيا پنداشتند که از مکر خدا در امانند ? از مکر خدا جز زيانکاران ايمن ، ننشينند.
#
{96} لما ذكر تعالى أنَّ المكذِّبين للرسل يُبتلون بالضراء موعظةً وإنذاراً، وبالسراء استدراجاً ومكراً؛ ذكر أنَّ أهل القُرى لو آمنوا بقلوبهم إيماناً صادقاً صدقتْه الأعمالُ، واستعملوا تقوى الله تعالى ظاهراً وباطناً بترك جميع ما حرَّم الله [تعالى]؛ لفتحَ عليهم بركاتِ السَّماء والأرض، فأرسل السماء عليهم مدراراً، وأنبتَ لهم من الأرض ما به يعيشون وتعيشُ بهائمهُم في أخصب عيش وأغزر رزق من غير عناء ولا تعبٍ ولا كدٍّ ولا نصبٍ، ولكنهم لم يؤمنوا ويتَّقوا، {فأخذناهم بما كانوا يكسِبون}: بالعقوبات والبلايا ونزع البركات وكثرة الآفات، وهي بعض جزاء أعمالهم، وإلاَّ؛ فلو آخذهم بجميع ما كسبوا؛ ما ترك على ظهرها من دابَّةٍ، {ظَهَرَ الفسادُ في البرِّ والبحر بما كَسَبَتْ أيدي الناس لِيُذيقَهم بعضَ الذي عملوا لعلَّهم يرجِعون}.
(96) خداوند متعال ذکر نمود کسانی که پیامبران را تکذیب می‌کنند، به منظور پندپذیری و برحذر داشته شدن، به ناخوشی و ناگواری‌ها گرفتار می‌شوند، و از باب استدراج و مکر، به خوشی‌ها دست می‌یازند. سپس بیان نمود که اگر اهالی آبادی‌ها قلباً ایمان بیاورند؛ ایمانی صادق و راست که اعمال آن را تصدیق نمایند، و در ظاهر و باطن با ترک کردن همۀ آنچه که خدا حرام نموده است، تقوای الهی را رعایت کنند، برکت‌های آسمان و زمین بر روی آنان گشوده می‌شود، و خداوند پی در پی از آسمان برای آنان باران می‌فرستد، و از زمین چیزهایی برای آنان می‌رویاند که خود و چهارپایانشان به وسیلۀ آن زندگی شاد و خرم و روزی فراوان خواهند داشت، بدون اینکه برای به دست آوردن آن، دچار رنج و خستگی و زحمت شوند. اما آنها ایمان نیاوردند و پرهیزگاری نکردند، (﴿فَأَخَذۡنَٰهُم بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ﴾) پس ناگهان آنان را به سبب آنچه که می‌کردند، به عقوبت‌ها و بلاها و قطع برکات ‌و نزول آفت‌های زیاد گرفتار کردیم؛ و این سزای پاره‌ای از اعمالشان است، و اگر خداوند آنها را به سبب همۀ آنچه که کرده اند مجازات نماید، هیچ جنبنده‌ای را بر روی زمین باقی نخواهد گذاشت. ﴿ظَهَرَ ٱلۡفَسَادُ فِي ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ بِمَا كَسَبَتۡ أَيۡدِي ٱلنَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعۡضَ ٱلَّذِي عَمِلُواْ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ﴾ فساد و تباهی در خشکی و دریا به سبب آنچه مردمان کردند، آشکار گردید، تا سزای پاره‌ای از آنچه که کرده‌اند را، به آنان بچشاند؛ شاید باز آیند.
#
{97} {أفأمِنَ أهلُ القرى}؛ أي: المكذبة بقرينة السياق، {أن يأتِيَهُم بأسُنا}؛ أي: عذابنا الشديد، {بَياتاً وهم نائمون}؛ أي: في غفلتهم وغرتهم وراحتهم.
(97) (﴿أَفَأَمِنَ أَهۡلُ ٱلۡقُرَىٰٓ﴾) آیا مردمان و اهالی آبادی‌هایی که پیامبران را تکذیب کردند، ایمن شدند، (﴿أَن يَأۡتِيَهُم بَأۡسُنَا﴾) از اینکه عذاب سخت ما، به سراغ آنها بیاید؟ (﴿بَيَٰتٗا وَهُمۡ نَآئِمُونَ﴾) شبانگاهان در حالی که خوابیده‌اند؟ یعنی در حالت غفلت و بی‌خبری و در حالی که در استراحت هستند، آنها را فراگیرد؟
#
{98} {أوَ أمِنَ أهلُ القرى أن يأتِيَهم بأسُنا ضحىً وهم يلعبونَ}: أيُّ شيءٍ يؤمِّنُهم من ذلك وهم قد فعلوا أسبابه وارتكبوا من الجرائم العظيمة ما يوجب بعضُه الهلاك.
(98) (﴿أَوَ أَمِنَ أَهۡلُ ٱلۡقُرَىٰٓ أَن يَأۡتِيَهُم بَأۡسُنَا ضُحٗى وَهُمۡ يَلۡعَبُونَ﴾) و آیا مردمان شهرها ایمن شدند از اینکه عذاب ما چاشتگاه به سراغ آنها بیاید، در حالی که مشغول بازی هستند؟! پس چه چیزی آنها را ایمن داشته است، در حالی که آنها اسبابش را فراهم کرده و انجام داده و جنایت‌های بزرگی را مرتکب شده‌اند که برای هلاکت و نابودی‌شان، فقط پاره‌ای از آن جنایت‌ها کافی است؟!
#
{99} {أفأمنوا مَكْرَ الله}: حيث يستدرِجُهم من حيث لا يعلمونَ، ويُملي لهم إنَّ كيده متين. {فلا يأمنُ مكرَ اللهِ إلا القومُ الخاسرون}: فإنَّ من أمِنَ من عذاب الله؛ فإنه لم يصدِّق بالجزاء على الأعمال ولا آمن بالرسل حقيقة الإيمان. وهذه الآية الكريمة فيها من التخويف البليغ على أنَّ العبد لا ينبغي له أن يكون آمناً على ما معه من الإيمان، بل لا يزالُ خائفاً وَجِلاً أن يُبتلى ببليَّةٍ تسلب ما معه من الإيمان، وأن لا يزال داعياً بقوله: يا مقلب القلوب! ثبِّتْ قلبي على دينك، وأن يعمل ويسعى في كلِّ سبب يخلِّصه من الشرِّ عند وقوع الفتن؛ فإنَّ العبد ولو بلغت به الحال ما بلغتْ؛ فليس على يقين من السلامة.
(99) (﴿أَفَأَمِنُواْ مَكۡرَ ٱللَّهِ﴾) آیا از مکر خدا ایمن شدند، ومطمئن هستند که آنان را مهلت داده، و ناگهان آنان را نابود نمی‌نماید؟ همانا مکر خدا بسیار محکم است. (﴿فَلَا يَأۡمَنُ مَكۡرَ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ﴾) و از مکر خدا ایمن نمی‌شود، مگر قومی که زیانکارند؛ زیرا هرکس که از عذاب خدا ایمن باشد، بدان معنی است که به سزا و جزای اعمال، و به پیامبران ایمان واقعی نیاورده است. در این آیۀ شریفه به شدت بر حذر داشته شده‌ایم که بنده نباید به خاطر ایمانی که دارد، ایمن باشد، بلکه همیشه باید بترسد از اینکه به بلایی گرفتار شود که ایمان او را سلب کند. و همواره باید خداوند را چنین بخواند: «ای گردانندۀ دل‌ها! دلم را بر دینت استوار بگردان.» و باید سعی و تلاش کند هر سبب و وسیله‌ای را که به هنگام واقع شدن فتنه‌ها، او را نجات می‌دهد، به دست آورد؛ زیرا بنده ـ در هر مقامی که باشد ـ ضمانتی نیست که از آفت‌ها سالم بماند.
: 100 - 102 #
{أَوَلَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِهَا أَنْ لَوْ نَشَاءُ أَصَبْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَنَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ (100) تِلْكَ الْقُرَى نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَائِهَا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِ الْكَافِرِينَ (101) وَمَا وَجَدْنَا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَإِنْ وَجَدْنَا أَكْثَرَهُمْ لَفَاسِقِينَ (102)}.
أَوَلَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ الأَرْضَ مِن بَعْدِ أَهْلِهَا أَن لَّوْ نَشَاء أَصَبْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَنَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ يَسْمَعُونَ ؛ آيا براي آنان که زمين را از پيشينيان به ارث برده اند ، باز ننموده است که اگر بخواهيم آنها را نيز به کيفر گناهانشان به عقوبت مي رسانيم وبر دلهايشان مهر مي نهيم تا شنيدن نتوانند ? تِلْكَ الْقُرَى نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَآئِهَا وَلَقَدْ جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ مِن قَبْلُ كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللّهُ عَلَىَ قُلُوبِ الْكَافِرِينَ ؛ اينها قريه هايي است که ما اخبارشان را بر تو حکايت کنيم پيامبرانشان ، با دلايل روشن آمدند و به آن چيزها که از آن پيش دروغ خوانده بودند ،ايمان نياوردند و خدا بر دلهاي کافران اينچنين مهر مي نهد. وَمَا وَجَدْنَا لأَكْثَرِهِم مِّنْ عَهْدٍ وَإِن وَجَدْنَا أَكْثَرَهُمْ لَفَاسِقِينَ؛ در بيشترينشان وفاي به عهد نيافتيم و بيشترين را جز نافرمانان نديديم.
#
{100} يقول تعالى منبهاً للأمم الغابرين بعد هلاك الأمم الغابرين: {أوَلَمْ يَهْدِ للذين يرِثون الأرض من بعدِ أهلها أن لو نشاءُ أصبْناهم بذُنوبهم}؛ أي: أوَلم يتبيَّن ويتَّضح للأمم الذين ورثوا الأرض بعد إهلاك من قبلَهم بذنوبهم ثم عملوا كأعمال أولئك المهلَكين، أوَلم يهتدوا أنَّ الله لو شاء لأصابَهم بذُنوبهم؛ فإنَّ هذه سنته في الأولين والآخرين. وقوله: {ونطبَعُ على قلوبهم فهم لا يسمعونَ}؛ أي: إذا نبَّههم الله فلم ينتبهوا، وذكَّرهم فلم يتذكَّروا، وهداهم بالآيات والعِبَر فلم يهتَدوا؛ فإنَّ الله تعالى يعاقِبُهم ويطبعُ على قلوبهم فيعلوها الرَّانُ والدَّنَسُ حتى يُخْتَمَ عليها فلا يدخُلها حقٌّ ولا يصلُ إليها خيرٌ ولا يسمعون ما ينفعهم، وإنَّما يسمعون ما به تقوم الحجَّةُ عليهم.
(100) خداوند متعال با تذکر به امت‌هایی که پس از امت‌های هلاک شدۀ گذشته آمده‌اند، می‌فرماید: (﴿أَوَ لَمۡ يَهۡدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ ٱلۡأَرۡضَ مِنۢ بَعۡدِ أَهۡلِهَآ أَن لَّوۡ نَشَآءُ أَصَبۡنَٰهُم بِذُنُوبِهِمۡ﴾) آیا برای امت‌ها و ملت‌هایی که پس از گذشتگانِ گناهکار و هلاک شدۀ خود، وارث زمین گشتند، سپس اعمالی شبیه اعمال آن قوم هلاک شده انجام دادند، روشن نشده است که اگر خدا بخواهد، آنان را به سبب گناهانشان دچار مصیبت می‌نماید؟ زیرا این، سنت و روش جاریِ خدا در میان پیشینیان و پسینیان است. (﴿وَنَطۡبَعُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ فَهُمۡ لَا يَسۡمَعُونَ﴾) یعنی وقتی که خداوند آنها را آگاه ساخت اما آگاه نشدند، و آنان را تذکر داد ولی پند نگرفته و یاد آور نشدند، و آنان را با دلایل و عبرت‌ها راهنمایی کرد ‌اما هدایت نیافته و راه نیافتند؛ پس خداوند آنها را مجازات می‌نماید و بر دل‌هایشان مهر می‌زند، و زنگ و چرک بر دل‌هایشان انباشته می‌شود، تا اینکه دل‌هایشان سفت و محکم گشته و حق وارد آن نمی‌شود، و هیچ خیر و خوبی به آن نمی‌رسد، و چیزهایی را که به سودشان است، نمی‌شنوند، و چیزی‌را می‌شنوند که حجّت را بر آنان اقامه می‌کند. \
#
{101} {تلك القرى}: الذين تقدَّم ذِكْرُهم، {نَقُصُّ عليك من أنبائها}: ما يحصُلُ به عبرة للمعتبرين، وازدجارٌ للظالمين، وموعظة للمتقين، {ولقد جاءتْهم رسُلُهم بالبيناتِ}؛ أي: [ولقد] جاءت هؤلاء المكذبين رسُلُهم تدعوهم إلى ما فيه سعادتهم، وأيَّدهم الله بالمعجزات الظاهرة والبيِّنات المبيِّنات للحقِّ بياناً كاملاً، ولكنهم لم يُفِدْهم هذا ولا أغنى عنهم شيئاً؛ {فما كانوا ليؤمِنوا بما كذَّبوا من قبلُ}؛ أي: بسبب تكذيبهم وردِّهم الحقّ أول مرة ما كان يهديهم للإيمان جزاءً لهم على ردِّهم الحق؛ كما قال تعالى: {ونقلِّبُ أفْئِدَتَهم وأبصارَهم كما لم يؤمنوا به أولَ مرَّةٍ ونَذَرُهم في طغيانِهِم يعمَهونَ}، {كذلك يطبعُ الله على قلوب الكافرين}: عقوبةً منه، وما ظلمهم الله، ولكنهم ظلموا أنفسهم.
(101) (﴿تِلۡكَ ٱلۡقُرَىٰ﴾) این آبادی‌هایی که پیش‌تر ذکر آن گذشت، (﴿نَقُصُّ عَلَيۡكَ مِنۡ أَنۢبَآئِهَا﴾) بخشی از اخبار آن را برای تو بیان می‌کنم، اخباری که عبرت گیرندگان از آن عبرت می‌گیرند، و باعث می‌شود که ستمکاران از ستم خویش باز آیند. و این اخبار، پندی است برای پرهیزگاران. (﴿وَلَقَدۡ جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ﴾) و به درستی که پیامبرانشان به نزد این تکذیب‌کنندگان آمدند تا آنان را به سوی چیزی فراخوانند که سعادتشان در آن بود؛ و خداوند این پیامبران را با معجزات آشکار و دلایلی که حق را به طور کامل بیان می‌کرد، تأیید نمود؛ اما سودی به آنها نرساند و فایده‌ای برایشان نداشت، و آنان را از هیچ چیزی بی‌نیاز نکرد، (﴿فَمَا كَانُواْ لِيُؤۡمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ مِن قَبۡلُ﴾) اما آنان چیزی را که قبلاً تکذیب کردند، بدان ایمان نیاوردند؛ یعنی به سبب اینکه در همان ابتدای کار حق را تکذیب کردند و آن را رد نمودند، خداوند آنها را به سوی ایمان هدایت نکرد. و این، پاداش آنان بر تکذیب و رد کردن حق بود. همان‌طور که پروردگار متعال فرموده است: ﴿وَنُقَلِّبُ أَفۡ‍ِٔدَتَهُمۡ وَأَبۡصَٰرَهُمۡ كَمَا لَمۡ يُؤۡمِنُواْ بِهِۦٓ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَنَذَرُهُمۡ فِي طُغۡيَٰنِهِمۡ يَعۡمَهُونَ﴾ و دل‌ها و چشم‌هایشان را دگرگون می‌کنیم، همان‌طور که نخستین بار به آن ایمان نیاوردند، و آنان را در گمراهی‌شان سرگشته رها می‌کنیم. (﴿كَذَٰلِكَ يَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِ ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾) این گونه خداوند بر دل‌های کافران مهر می‌نهد، و این سزا و کیفری است از جانب خدا. و خداوند بر آنها ستم نکرده است، بلکه آنان خود بر خویشتن ستم کردند.
#
{102} {وما وَجَدْنا لأكثرِهم من عهدٍ}؛ أي: وما وجدنا لأكثر الأمم الذين أرسل الله إليهم الرسل من عهد؛ أي: من ثبات والتزام لوصية الله التي أوصى بها جميع العالمين، ولا انقادوا لأوامره التي ساقها إليهم على ألسنة رسله. {وإن وَجَدْنا أكْثَرَهُم لفاسقينَ}؛ أي: خارجين عن طاعة الله، متَّبعين لأهوائهم بغير هدىً من الله؛ فالله تعالى امتحن العباد بإرسال الرسل وإنزال الكتب، وأمرهم باتِّباع عهده وهداه، فلم يمتثلْ لأمره إلا القليل من الناس، الذين سبقتْ لهم من الله سابقةُ السعادة، وأما أكثر الخلق؛ فأعرضوا عن الهدى، واستكبروا عما جاءت به الرسل، فأحلَّ الله بهم من عقوباتِهِ المتنوِّعة ما أحلَّ.
(102) (﴿وَمَا وَجَدۡنَا لِأَكۡثَرِهِم مِّنۡ عَهۡدٖ﴾) و بیشتر امت‌هایی را که پیامبرانی به سوی آنها فرستاده شد، وفادارِ به عهد نیافتیم؛ یعنی پایدار و پایبند نبودند، و به وصیت الهی که همۀ جهانیان را بدان سفارش نمود؛ و از دستوراتی که خداوند بر زبان پیامبران به سوی آنان فرستاده بود، اطاعت نکردند. (﴿وَإِن وَجَدۡنَآ أَكۡثَرَهُمۡ لَفَٰسِقِينَ﴾) بلکه بیشترشان را نافرمان و فاسق یافتیم؛ یعنی از اطاعت خدا بیرون رفته و سرپیچی کردند، و از هوی و هوس خود پیروی نمودند.پس خداوند بندگان را با فرستادن پیامبران و نازل کردن کتاب‌هایش مورد آزمایش قرار داده، و آنان‌را دستور داده است تا از پیمان و رهنمود او پیروی کنند. پس جز تعداد اندکی از مردم که خداوند قبل از همه سعادت را به آنان داده است، از فرمان او اطاعت نکردند، بلکه بیشتر مردم از هدایت او روی گردانند، و در مقابل آنچه پیامبران آورده‌اند، تکبر ورزیده و سر بر می‌تابند. پس خداوند عذاب‌های گوناگونی را بر آنان فرود می‌آورد.
: 103 - 171 #
{ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسَى بِآيَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَظَلَمُوا بِهَا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ (103) وَقَالَ مُوسَى يَافِرْعَوْنُ إِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ (104) حَقِيقٌ عَلَى أَنْ لَا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُمْ بِبَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِيَ بَنِي إِسْرَائِيلَ (105) قَالَ إِنْ كُنْتَ جِئْتَ بِآيَةٍ فَأْتِ بِهَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (106) فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُبِينٌ (107) وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاءُ لِلنَّاظِرِينَ (108) قَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ (109) يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ (110) قَالُوا أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَأَرْسِلْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ (111) يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَاحِرٍ عَلِيمٍ (112) وَجَاءَ السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قَالُوا إِنَّ لَنَا لَأَجْرًا إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَ (113) قَالَ نَعَمْ وَإِنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ (114) قَالُوا يَامُوسَى إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ وَإِمَّا أَنْ نَكُونَ نَحْنُ الْمُلْقِينَ (115) قَالَ أَلْقُوا فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءُوا بِسِحْرٍ عَظِيمٍ (116) وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ (117) فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (118) فَغُلِبُوا هُنَالِكَ وَانْقَلَبُوا صَاغِرِينَ (119) وَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ (120) قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ (121) رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ (122) قَالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّ هَذَا لَمَكْرٌ مَكَرْتُمُوهُ فِي الْمَدِينَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْهَا أَهْلَهَا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (123) لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلَافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ (124) قَالُوا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ (125) وَمَا تَنْقِمُ مِنَّا إِلَّا أَنْ آمَنَّا بِآيَاتِ رَبِّنَا لَمَّا جَاءَتْنَا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِينَ (126) وَقَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ وَنَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ (127) قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ (128) قَالُوا أُوذِينَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنَا وَمِنْ بَعْدِ مَا جِئْتَنَا قَالَ عَسَى رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَيَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ (129) وَلَقَدْ أَخَذْنَا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِينَ وَنَقْصٍ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ (130) فَإِذَا جَاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُوا لَنَا هَذِهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسَى وَمَنْ مَعَهُ أَلَا إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ (131) وَقَالُوا مَهْمَا تَأْتِنَا بِهِ مِنْ آيَةٍ لِتَسْحَرَنَا بِهَا فَمَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ (132) فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ وَالدَّمَ آيَاتٍ مُفَصَّلَاتٍ فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا مُجْرِمِينَ (133) وَلَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قَالُوا يَامُوسَى ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِي إِسْرَائِيلَ (134) فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلَى أَجَلٍ هُمْ بَالِغُوهُ إِذَا هُمْ يَنْكُثُونَ (135) فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ (136) وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَا صَبَرُوا وَدَمَّرْنَا مَا كَانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا كَانُوا يَعْرِشُونَ (137) وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَهُمْ قَالُوا يَامُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ (138) إِنَّ هَؤُلَاءِ مُتَبَّرٌ مَا هُمْ فِيهِ وَبَاطِلٌ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (139) قَالَ أَغَيْرَ اللَّهِ أَبْغِيكُمْ إِلَهًا وَهُوَ فَضَّلَكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ (140) وَإِذْ أَنْجَيْنَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُقَتِّلُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ وَفِي ذَلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ (141) وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ (142) وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ (143) قَالَ يَامُوسَى إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاس بِرِسَالَاتِي وَبِكَلَامِي فَخُذْ مَا آتَيْتُكَ وَكُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ (144) وَكَتَبْنَا لَهُ فِي الْأَلْوَاحِ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مَوْعِظَةً وَتَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْءٍ فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ وَأْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا سَأُرِيكُمْ دَارَ الْفَاسِقِينَ (145) سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَإِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَا يُؤْمِنُوا بِهَا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ (146) وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَلِقَاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (147) وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَى مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ أَلَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لَا يُكَلِّمُهُمْ وَلَا يَهْدِيهِمْ سَبِيلًا اتَّخَذُوهُ وَكَانُوا ظَالِمِينَ (148) وَلَمَّا سُقِطَ فِي أَيْدِيهِمْ وَرَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قَالُوا لَئِنْ لَمْ يَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَيَغْفِرْ لَنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ (149) وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلَا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (150) قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِأَخِي وَأَدْخِلْنَا فِي رَحْمَتِكَ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (151) إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَيَنَالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُفْتَرِينَ (152) وَالَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ ثُمَّ تَابُوا مِنْ بَعْدِهَا وَآمَنُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (153) وَلَمَّا سَكَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْوَاحَ وَفِي نُسْخَتِهَا هُدًى وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ (154) وَاخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلًا لِمِيقَاتِنَا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَإِيَّايَ أَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا إِنْ هِيَ إِلَّا فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِهَا مَنْ تَشَاءُ وَتَهْدِي مَنْ تَشَاءُ أَنْتَ وَلِيُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنْتَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ (155) وَاكْتُبْ لَنَا فِي هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنَا إِلَيْكَ قَالَ عَذَابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشَاءُ وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالَّذِينَ هُمْ بِآيَاتِنَا يُؤْمِنُونَ (156) الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (157) قُلْ يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (158) وَمِنْ قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ (159) وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْبَاطًا أُمَمًا وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ وَظَلَّلْنَا عَلَيْهِمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (160) وَإِذْ قِيلَ لَهُمُ اسْكُنُوا هَذِهِ الْقَرْيَةَ وَكُلُوا مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ وَقُولُوا حِطَّةٌ وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا نَغْفِرْ لَكُمْ خَطِيئَاتِكُمْ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ (161) فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِجْزًا مِنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَظْلِمُونَ (162) وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتَانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَيَوْمَ لَا يَسْبِتُونَ لَا تَأْتِيهِمْ كَذَلِكَ نَبْلُوهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ (163) وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (164) فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِيسٍ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ (165) فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ مَا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ (166) وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكَ لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ يَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ إِنَّ رَبَّكَ لَسَرِيعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (167) وَقَطَّعْنَاهُمْ فِي الْأَرْضِ أُمَمًا مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَمِنْهُمْ دُونَ ذَلِكَ وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (168) فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْكِتَابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هَذَا الْأَدْنَى وَيَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنَا وَإِنْ يَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ يَأْخُذُوهُ أَلَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثَاقُ الْكِتَابِ أَنْ لَا يَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ وَدَرَسُوا مَا فِيهِ وَالدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (169) وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ (170) وَإِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَظَنُّوا أَنَّهُ وَاقِعٌ بِهِمْ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ وَاذْكُرُوا مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (171)}.
ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِم مُّوسَى بِآيَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَظَلَمُواْ بِهَا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ؛ بعد از آنها موسي را با آياتمان بر فرعون و قومش مبعوث داشتيم به خلافش برخاستند اينک بنگر که عاقبت مفسدان چگونه بوده است. وَقَالَ مُوسَى يَا فِرْعَوْنُ إِنِّي رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ؛ موسي گفت : اي فرعون ، من پيامبري از جانب پروردگار عالميانم. حَقِيقٌ عَلَى أَن لاَّ أَقُولَ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُم بِبَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِيَ بَنِي إِسْرَائِيلَ؛ شايسته است که در باره خدا جز به راستي سخن نگويم من همراه با، معجزه اي از جانب پروردگارتان آمده ام بني اسرائيل را با من بفرست. قَالَ إِن كُنتَ جِئْتَ بِآيَةٍ فَأْتِ بِهَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ؛ گفت : اگر راست مي گويي و معجزه اي به همراه داري ، آن را بياور. فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ؛ عصايش را انداخت ، اژدهايي راستين شد. وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاء لِلنَّاظِرِينَ؛ و دستش را بيرون آورد ، در نظر آنان که مي ديدند سفيد و درخشان بود. قَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هَـذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ؛ مهتران قوم فرعون گفتند : اين جادوگري است دانا. يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُمْ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ؛ مي خواهد شما را، از سرزمينتان بيرون کند ، چه مي فرماييد ? قَالُواْ أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَأَرْسِلْ فِي الْمَدَآئِنِ حَاشِرِينَ؛ گفتند : او و برادرش را نگه دار و کسان به شهرها بفرست. يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَاحِرٍ عَلِيمٍ؛ تا همه جادوگران دانا را نزد تو بياورند. وَجَاء السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قَالْواْ إِنَّ لَنَا لأَجْرًا إِن كُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَ؛ جادوگران نزد فرعون آمدند و گفتند : اگر غلبه يابيم ، ما را پاداشي هست ? قَالَ نَعَمْ وَإَنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ؛ گفت : آري ، و شما از مقربان خواهيد بود. قَالُواْ يَا مُوسَى إِمَّا أَن تُلْقِيَ وَإِمَّا أَن نَّكُونَ نَحْنُ الْمُلْقِينَ؛ گفتند : اي موسي ، آيا نخست تو مي افکني ، يا ما بيفکنيم ? قَالَ أَلْقُوْاْ فَلَمَّا أَلْقَوْاْ سَحَرُواْ أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءوا بِسِحْرٍ عَظِيمٍ؛ گفت :، شما بيفکنيد چون افکندند ، ديدگان مردم را جادو کردند و آنان را ترسانيدند و جادويي عظيم آوردند. وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ؛ و به موسي وحي کرديم که عصاي خود را بيفکن به ناگاه ديدند که همه جادوهايشان را مي بلعد. فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ؛ پس حق به ثبوت رسيد و کارهاي آنان باطل شد. فَغُلِبُواْ هُنَالِكَ وَانقَلَبُواْ صَاغِرِينَ؛ در همان جا مغلوب شدند ، و خوار و زبون بازگشتند. وَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ؛ جادوگران به سجده وادار شدند. قَالُواْ آمَنَّا بِرِبِّ الْعَالَمِينَ؛ گفتند : به پروردگار جهانيان ايمان آورديم . رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ؛ پروردگار موسي و، هارون. قَالَ فِرْعَوْنُ آمَنتُم بِهِ قَبْلَ أَن آذَنَ لَكُمْ إِنَّ هَـذَا لَمَكْرٌ مَّكَرْتُمُوهُ فِي الْمَدِينَةِ لِتُخْرِجُواْ مِنْهَا أَهْلَهَا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ؛ فرعون گفت : آيا پيش از آنکه من به شما رخصت دهم به او ايمان آورديد? اين حيله اي است که در باره اين شهر انديشيده ايد تا مردمش را بيرون کنيد به زودي خواهيد دانست. لأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلاَفٍ ثُمَّ لأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ؛ دستها و پايهايتان را به خلاف يکديگر خواهم بريد و همگيتان را بر دار خواهم کرد. قَالُواْ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ؛ گفتند : ما به نزد پروردگارمان باز مي گرديم. وَمَا تَنقِمُ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِآيَاتِ رَبِّنَا لَمَّا جَاءتْنَا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِينَ؛ خشم بر ما نمي گيري ، جز آنکه چون نشانه هاي پروردگارمان بر ما آشکار، شد به آنها ايمان آورديم اي پروردگار ما ، بر ما شکيبايي ببار و ما را مسلمان بميران. وَقَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَونَ أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِيُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءهُمْ وَنَسْتَحْيِـي نِسَاءهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ ؛ مهتران قوم فرعون گفتند : آيا موسي و قومش را مي گذاري تا در زمين فسادکنند و تو و خدايانت را ترک گويد ? گفت : پسرانشان را خواهم کشت و زنانشان را زنده خواهم گذاشت ما بالاتر از ايشانيم و بر آنها غلبه مي يابيم. قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللّهِ وَاصْبِرُواْ إِنَّ الأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُهَا مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ؛ موسي به قومش گفت : از خدا مدد جوييد و صبر پيشه سازيد که اين زمين ، ازآن خداست و به هر کس از بندگانش که بخواهد آن را به ميراث مي دهد و سرانجام نيک از آن پرهيزگاران است. قَالُواْ أُوذِينَا مِن قَبْلِ أَن تَأْتِينَا وَمِن بَعْدِ مَا جِئْتَنَا قَالَ عَسَى رَبُّكُمْ أَن يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَيَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الأَرْضِ فَيَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ ؛ گفتند : پيش از آنکه تو بيايي در رنج بوديم و پس از آنکه آمدي باز در رنجيم گفت : اميد است که پروردگارتان دشمنتان را هلاک کند و شما را در روي زمين جانشين او گرداند آنگاه بنگرد که چه مي کنيد. وَلَقَدْ أَخَذْنَا آلَ فِرْعَونَ بِالسِّنِينَ وَنَقْصٍ مِّن الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ؛ قوم فرعون را به قحطو نقصان محصول مبتلا کرديم ، شايد پند گيرند. فَإِذَا جَاءتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُواْ لَنَا هَـذِهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُواْ بِمُوسَى وَمَن مَّعَهُ أَلا إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِندَ اللّهُ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ ؛ چون نيکيي نصيبشان مي شد مي گفتند : حق ماست و چون بديي به آنها مي ، رسيد ، موسي و همراهانش را بدشگون مي دانستند آگاه باشيد ، آن نيک و بد که به ايشان رسد از خداست ، ولي بيشترينشان نمي دانند. وَقَالُواْ مَهْمَا تَأْتِنَا بِهِ مِن آيَةٍ لِّتَسْحَرَنَا بِهَا فَمَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ؛ و گفتند: « هر اندازه براي ما معجزه بياوري تا ما را با آن جادو کني به تو ايمان نمي آوريم.» فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ وَالدَّمَ آيَاتٍ مُّفَصَّلاَتٍ فَاسْتَكْبَرُواْ وَكَانُواْ قَوْمًا مُّجْرِمِينَ؛ ما نيز بر آنها نشانه هايي آشکار و گوناگون چون طوفان و ملخ و شپش و، قورباغه و خون فرستاديم باز سرکشي کردند ، که مردمي مجرم بودند. وَلَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قَالُواْ يَا مُوسَى ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِندَكَ لَئِن كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِي إِسْرَآئِيلَ ؛ و چون عذاب بر آنها فرود آمد ، گفتند : اي موسي ، بدان عهدي که خدا را با تو هست او را بخوان ، که اگر اين عذاب از ما دور کني به تو ايمان مي آوريم و بني اسرائيل را با تو مي فرستيم. فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلَى أَجَلٍ هُم بَالِغُوهُ إِذَا هُمْ يَنكُثُونَ؛ چون تا آن زمان که قرار نهاده بودند عذاب را از آنها دور کرديم ، پيمان خود را شکستند. فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَكَانُواْ عَنْهَا غَافِلِينَ؛ پس ، از ايشان انتقام گرفتيم و در دريا غرقشان کرديم زيرا آيات ما را، دروغ مي انگاشتند و از آنها غفلت مي ورزيدند. وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُواْ يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِي إِسْرَآئِيلَ بِمَا صَبَرُواْ وَدَمَّرْنَا مَا كَانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا كَانُواْ يَعْرِشُونَ ؛ و به آن مردمي که به ناتواني افتاده بودند ، شرق و غرب آن سرزمين را که برکت داده بوديم به ميراث داديم ، و وعده نيکويي که پروردگار تو به بني اسرائيل داده بود بدان سبب که شکيبايي ورزيده بودند ، به کمال رسيد و هر چه را فرعون و قومش مي ساختند و کاخهايي را که بر مي افراشتند ويران کرديم. وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَآئِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْاْ عَلَى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَّهُمْ قَالُواْ يَا مُوسَى اجْعَل لَّنَا إِلَـهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ ؛ و بني اسرائيل را از دريا گذرانيديم بر قومي گذشتند که به پرستش ، بتهاي خود دل بسته بودند گفتند : اي موسي ، همان طور که آنها را خداياني است براي ما هم خدايي بساز گفت : شما مردمي بي خرد هستيد. إِنَّ هَـؤُلاء مُتَبَّرٌ مَّا هُمْ فِيهِ وَبَاطِلٌ مَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ؛ آنچه اينان در آنند ، نابود شونده و کاري که مي کنند باطل است. قَالَ أَغَيْرَ اللّهِ أَبْغِيكُمْ إِلَـهًا وَهُوَ فَضَّلَكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ؛ گفت : آيا جز الله ، برايتان خدايي بجويم ، و حال آنکه اوست که شما رابر جهانيان برتري بخشيد ? وَإِذْ أَنجَيْنَاكُم مِّنْ آلِ فِرْعَونَ يَسُومُونَكُمْ سُوَءَ الْعَذَابِ يُقَتِّلُونَ أَبْنَاءكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءكُمْ وَفِي ذَلِكُم بَلاء مِّن رَّبِّكُمْ عَظِيمٌ ؛ و شما را از آل فرعون رهانيديم به عذابهاي سختتان مي آزردند ،، پسرانتان را مي کشتند و زنانتان را زنده مي گذاشتند و در اين از جانب پروردگارتان آزمايشي بزرگ بود. وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلاَثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَى لأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ ؛ سي شب با موسي وعده نهاديم و ده شب ديگر بر آن افزوديم تا وعده ، پروردگارش چهل شب کامل شد و موسي به برادرش هارون گفت : بر قوم من جانشين من باش و راه صلاح پيش گير و به طريق مفسدان مرو. وَلَمَّا جَاء مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَن تَرَانِي وَلَـكِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ موسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ؛ چون موسي به ميعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت ، گفت : اي پروردگار من ، بنماي ، تا در تو نظر کنم گفت : هرگز مرا نخواهي ديد به آن کوه بنگر ، اگر بر جاي خود قرار يافت ، تو نيز مرا خواهي ديد چون پروردگارش بر کوه تجلي کرد ، کوه را خرد کرد و موسي بيهوش بيفتاد چون به هوش آمد گفت : تو منزهي ، به تو بازگشتم و من نخستين مؤمنانم. قَالَ يَا مُوسَى إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسَالاَتِي وَبِكَلاَمِي فَخُذْ مَا آتَيْتُكَ وَكُن مِّنَ الشَّاكِرِينَ؛ گفت : اي موسي ، من تو را به پيامهايم و سخن گفتنم از ميان مردم ، برگزيدم ، پس آنچه را به تو داده ام فرا گير و از سپاسگزاران باش. وَكَتَبْنَا لَهُ فِي الأَلْوَاحِ مِن كُلِّ شَيْءٍ مَّوْعِظَةً وَتَفْصِيلاً لِّكُلِّ شَيْءٍ فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ وَأْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُواْ بِأَحْسَنِهَا سَأُرِيكُمْ دَارَ الْفَاسِقِينَ ؛ براي او در آن الواح هر گونه اندرز و تفصيل هر چيز را نوشتيم پس گفتيم : آن را به نيرومندي بگير ، و قومت را بفرماي تا به بهترين آن عمل کنند ، به زودي جايگاه نافرمانان را به شما نشان دهم. سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَإِن يَرَوْاْ كُلَّ آيَةٍ لاَّ يُؤْمِنُواْ بِهَا وَإِن يَرَوْاْ سَبِيلَ الرُّشْدِ لاَ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً وَإِن يَرَوْاْ سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَكَانُواْ عَنْهَا غَافِلِينَ ؛ آن کساني را که به ناحق در زمين سرکشي مي کنند ، زودا که از آيات ، خويش رويگردان سازم ، چنان که هر آيتي را که ببينند ايمان نياورند و اگر طريق هدايت ببينند از آن نروند و اگر طريق گمراهي ببينند از آن بروند زيرااينان آيات را دروغ انگاشتند و از آن غفلت ورزيدند. وَالَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَلِقَاء الآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ؛ و اعمال آنان که آيات ما و ديدار قيامت را دروغ انگاشتند ، ناچيز شد، آيا جز در مقابل کردارشان کيفر خواهند ديد ? وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَى مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلاً جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ أَلَمْ يَرَوْاْ أَنَّهُ لاَ يُكَلِّمُهُمْ وَلاَ يَهْدِيهِمْ سَبِيلاً اتَّخَذُوهُ وَكَانُواْ ظَالِمِينَ ؛ قوم موسي بعد از او از زيورهايشان تنديس گوساله اي ساختند که بانگ مي کرد آيا نمي بينند که آن گوساله با آنها سخن نمي گويد و ايشان را به هيچ راهي هدايت نمي کند ? آن را به خدايي گرفتند و بر خود ستم کردند. وَلَمَّا سُقِطَ فَي أَيْدِيهِمْ وَرَأَوْاْ أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّواْ قَالُواْ لَئِن لَّمْ يَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَيَغْفِرْ لَنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ؛ و چون از آن کار پشيمان شدند و ديدند که در گمراهي افتاده اند ، گفتند :اگر پروردگارمان به ما رحم نکند و ما را نيامرزد ، در زمره زيان کردگان خواهيم بود. وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِن بَعْدِيَ أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَأَلْقَى الألْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُواْ يَقْتُلُونَنِي فَلاَ تُشْمِتْ بِيَ الأعْدَاء وَلاَ تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ؛ چون موسي خشمگين و اندوهناک نزد قوم خود بازگشت ، گفت : در غيبت من چه ، بد جانشيناني بوديد چرا بر فرمان پروردگار خود پيشي گرفتيد ? و الواح را بر زمين افکند ، و سر برادرش را گرفت و به سوي خود کشيد هارون گفت : اي پسر مادرم ، اين قوم مرا زبون يافتند و نزديک بود که مرا بکشند، مرا دشمنکام مکن و در شما ستمکاران مياور. قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلأَخِي وَأَدْخِلْنَا فِي رَحْمَتِكَ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ؛ گفت : اي پروردگار من ، مرا و برادرم را بيامرز و ما را در رحمت ، خويش داخل کن که تو مهربان ترين مهرباناني. إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ الْعِجْلَ سَيَنَالُهُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيَا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُفْتَرِينَ؛ آنان که گوساله را برگزيدند به زودي به غضب پروردگارشان گرفتار خواهندشد و در زندگاني اينجهاني به خواري خواهند افتاد دروغگويان را اينچنين کيفر مي دهيم. وَالَّذِينَ عَمِلُواْ السَّيِّئَاتِ ثُمَّ تَابُواْ مِن بَعْدِهَا وَآمَنُواْ إِنَّ رَبَّكَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ آنان که مرتکب کارهاي بد شدند ، آنگاه توبه کردند و ايمان آوردند ، بدانند که پروردگار تو پس از توبه ، آمرزنده و مهربان است. وَلَمَّا سَكَتَ عَن مُّوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الأَلْوَاحَ وَفِي نُسْخَتِهَا هُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ؛ چون خشم موسي فرو نشست ، الواح را برگرفت و در نوشته هاي آن ،، براي آنهايي که از پروردگارشان بيمناکند ، هدايت و رحمت بود. وَاخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلاً لِّمِيقَاتِنَا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُم مِّن قَبْلُ وَإِيَّايَ أَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاء مِنَّا إِنْ هِيَ إِلاَّ فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَاء وَتَهْدِي مَن تَشَاء أَنتَ وَلِيُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ ؛ موسي براي وعده گاه ما از ميان قومش هفتاد مرد را برگزيد چون زلزله آنها را فرو گرفت ، گفت : اي پروردگار من ، اگر مي خواستي ايشان را و مرا پيش از اين هلاک مي کردي آيا به خاطر اعمالي که بيخردان ما انجام داده اند ما را به هلاکت مي رساني ? و اين جز امتحان تو نيست هر کس رابخواهي بدان گمراه مي کني و هر کس را بخواهي هدايت تو ياور ما هستي ،ما را بيامرز و بر ما ببخشاي که تو بهترين آمرزندگاني. وَاكْتُبْ لَنَا فِي هَـذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ إِنَّا هُدْنَـا إِلَيْكَ قَالَ عَذَابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشَاء وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَـاةَ وَالَّذِينَ هُم بِآيَاتِنَا يُؤْمِنُونَ ؛ براي ما در دنيا و آخرت نيکي بنويس ما به سوي تو راه يافته ايم گفت :، عذاب خود را به هر کس که بخواهم مي رسانم و رحمت من همه چيز را در بر مي گيرد آن را براي کساني که پرهيزگاري مي کنند و زکات مي دهند وبه آيات ما ايمان مي آورند مقرر خواهم داشت. الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَآئِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُواْ بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِيَ أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ؛ آنان که از اين رسول ، اين پيامبر امي که نامش را در تورات و انجيل ، خود نوشته مي يابند ، پيروي مي کنند آن که به نيکي فرمانشان مي دهد و از ناشايست بازشان مي دارد و چيزهاي پاکيزه را بر آنها حلال مي کند و چيزهاي ناپاک را حرام و بار گرانشان را از دوششان بر مي دارد و بند و زنجيرشان را مي گشايد پس کساني که به او ايمان آوردند و حرمتش را نگاه داشتند وياريش کردند و از آن کتاب که بر او نازل کرده ايم پيروي کردند ، رستگارانند. قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ يُحْيِـي وَيُمِيتُ فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ؛ بگو : اي مردم ، من فرستاده خدا بر همه شما هستم آن خدايي که ، فرمانروايي آسمانها و زمين از آن اوست و هيچ خدايي جز او نيست زنده مي کند ومي ميراند پس به خدا و رسول او ، آن پيامبر امي که به خدا و کلمات اوايمان دارد ، ايمان بياوريد و از او پيروي کنيد ، باشد که هدايت شويد. وَمِن قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ؛ گروهي از قوم موسي هستند که مردم را به حق راه مي نمايند و به عدالت رفتار مي کنند. وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْبَاطًا أُمَمًا وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ وَظَلَّلْنَا عَلَيْهِمُ الْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَـكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ؛ بني اسرائيل را به دوازده سبطتقسيم کرديم و چون قوم موسي از او آب ، خواستند به او وحي کرديم که عصايت را بر سنگ بزن از آن سنگ دوازده چشمه روان شد و هر گروه آبشخور خويش را بشناخت و ابر را سايبانشان ساختيم و برايشان من و سلوي نازل کرديم بخوريد از اين چيزهاي پاکيزه که بر شما روزي داده ايم و آنان به ما ستم نکردند بلکه به خودشان ستم مي کردند. وَإِذْ قِيلَ لَهُمُ اسْكُنُواْ هَـذِهِ الْقَرْيَةَ وَكُلُواْ مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ وَقُولُواْ حِطَّةٌ وَادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّدًا نَّغْفِرْ لَكُمْ خَطِيئَاتِكُمْ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ ؛ و به آنان گفته شد که در اين قريه سکونت کنيد و هر جا هر چه خواهيد بخوريد و بگوييد که گناهان ما را بريز و سجده کنان از دروازه داخل شويد ، تاگناهانتان را بيامرزيم به پاداش نيکوکاران خواهيم افزود. فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنْهُمْ قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِجْزًا مِّنَ السَّمَاء بِمَا كَانُواْ يَظْلِمُونَ؛ از ميان آنان ، آن گروه که بر خود ستم کرده بودند سخني را که به آنها، گفته شده بود ديگر کردند پس به کيفر ستمي که مي کردند برايشان از آسمان عذاب فرستاديم. واَسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتَانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَيَوْمَ لاَ يَسْبِتُونَ لاَ تَأْتِيهِمْ كَذَلِكَ نَبْلُوهُم بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ ؛ در باره آن قريه نزديک به دريا از ايشان بپرس آنگاه که در روز شنبه سنت مي شکستند زيرا در روزي که شنبه مي کردند ماهيان آشکار بر روي آب مي آمدند و روزي که شنبه نمي کردند نمي آمدند اينان را که مردمي نافرمان بودند اينچنين مي آزموديم. وَإِذَ قَالَتْ أُمَّةٌ مِّنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا قَالُواْ مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ؛ و آنگاه که گروهي از ايشان گفتند : چرا قومي را پند مي دهيد که خدا، هلاکشان خواهد کرد و به عذابي دردناک مبتلا خواهد ساخت ? گفتند : تا ما را نزد پروردگارتان عذري باشد و باشد که پرهيزگار شوند. فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِ أَنجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُواْ بِعَذَابٍ بَئِيسٍ بِمَا كَانُواْ يَفْسُقُونَ؛ چون اندرزي را که به آنها داده شده بود فراموش کردند ، آنان را که از بدي پرهيز مي کردند نجات داديم و گنهکاران را به سبب گناهشان به عذابي سخت فرو گرفتيم. فَلَمَّا عَتَوْاْ عَن مَّا نُهُواْ عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ كُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِينَ؛ و چون از ترک چيزي که از آن منعشان کرده بودند سرپيچي کردند ، گفتيم ، :بوزينگاني مطرود شويد. وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكَ لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَن يَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ إِنَّ رَبَّكَ لَسَرِيعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ و پروردگار تو اعلام کرد که کسي را بر آنان بگمارد که تا به روز قيامت به عذابي ناگوار معذبشان گرداند هر آينه پروردگار تو زود عقوبت مي کندو نيز آمرزنده و مهربان است. وَقَطَّعْنَاهُمْ فِي الأَرْضِ أُمَمًا مِّنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَمِنْهُمْ دُونَ ذَلِكَ وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ؛ آنان را گروه گروه در زمين تقسيم کرديم ، بعضي نيکوکار و بعضي جز آن وبه نيکيها و بديها آزموديم ، شايد بازگردند. فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُواْ الْكِتَابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هَـذَا الأدْنَى وَيَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنَا وَإِن يَأْتِهِمْ عَرَضٌ مُّثْلُهُ يَأْخُذُوهُ أَلَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِم مِّيثَاقُ الْكِتَابِ أَن لاَّ يِقُولُواْ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ وَدَرَسُواْ مَا فِيهِ وَالدَّارُ الآخِرَةُ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ؛ بعد از اينان گروهي به جايشان نشستند و وارث آن کتاب شدند که به ، متاع دنيوي دل بستند و گفتند که به زودي آمرزيده مي شويم و اگر همانند آن باز هم متاعي بيابند برگيرند آيا از ايشان پيمان نگرفته اند که در باره خدا جز به راستي سخن نگويند ، حال آنکه آنچه در آن کتاب آمده بود خوانده بودند ? سراي آخرت براي کساني که مي پرهيزند بهتر است آيا تعقل نمي کنيد ? وَالَّذِينَ يُمَسَّكُونَ بِالْكِتَابِ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ إِنَّا لاَ نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ؛ آنان که به کتاب خدا تمسک مي جويند و نماز مي گزارند بدانند که پاداش نيکوکاران را تباه نمي سازيم. وَإِذ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَظَنُّواْ أَنَّهُ وَاقِعٌ بِهِمْ خُذُواْ مَا آتَيْنَاكُم بِقُوَّةٍ وَاذْكُرُواْ مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ؛ و کوه را برفراز سرشان چون سايباني نگه داشتيم و مي پنداشتند که اکنون ، بر سرشان خواهد افتاد کتابي را که به شما داده ايم با نيرومندي بگيريد وهر چه را که در آن آمده است به ياد داريد ، باشد که پرهيزگار شويد.
#
{103} أي: ثم بعثنا من بعد أولئك الرسل موسى الكليم الإمام العظيم والرسول الكريم إلى قوم عتاةٍ جبابرةٍ ـ وهم فرعون وملؤه من أشرافهم وكبرائهم ـ فأراهم من آيات الله العظيمة ما لم يشاهَدْ له نظيرٌ. {فظلموا بها}: بأن لم ينقادوا لحقِّها الذي مَن لم ينقدْ له فهو ظالمٌ، بل استكبروا عنها، {فانظرْ كيفَ كان عاقبةُ المفسدينَ}: كيف أهلَكَهُمُ الله وأتْبَعَهم الذمَّ واللعنة في الدنيا، ويوم القيامة بئس الرِّفْدُ المرفود.
(103) بعد از این پیامبران، موسی کلیم و پیشوای پیامبران بزرگوار را به سوی قومی سرکش و متجاوز؛ فرعون و اطرافیان و اشراف سرکشش ‌فرستادیم، و موسی دلایل و نشانه‌ها و معجزات بزرگی را به آنان نشان داد که نظیر آن مشاهده نشده است. (﴿فَظَلَمُواْ بِهَا﴾) اما بدان ستم ورزیدند، به این صورت که تسلیم حق نشدند و از آن فرمان نبردند، و هرکس از آن فرمان نبرد، ستمکار است. آنان تکبر ورزیده وخود را از پذیرفتن آن بالاتر دانستند. (﴿فَٱنظُرۡ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُفۡسِدِينَ﴾) پس بنگر که سرانجام فساد کنندگان چگونه بوده است؟! بنگر که چگونه خداوند آنها را هلاک و نابود نمود و نفرین و مذمت و نکوهشِ دنیا و آخرت را بهرۀ آنان قرار داد؟ چه بد است عذاب خدا و لعنت دنیا و آخرت که برای آنان فراهم آمده است!
#
{104} وهذا مجمل فصَّله بقوله: {وقال موسى}: حين جاء إلى فرعون يدعوه إلى الإيمان: {يا فرعونُ إنِّي رسولٌ من ربِّ العالَمين}؛ أي: إني رسولٌ من مُرسِل عظيم، وهو ربُّ العالَمين، الشامل للعالم العلويِّ والسفليِّ، مربِّي جميع خلقِهِ بأنواع التدابير الإلهيَّة، التي من جملتها أنه لا يترُكُهم سدىً، بل يرسل إليهم الرسل مبشِّرين ومنذرين، وهو الذي لا يقدر أحدٌ أن يتجرَّأ عليه ويدَّعي أنه أرسله ولم يرسله.
(104) این خلاصه‌ای است که آن را این‌گونه توضیح داده و می‌فرماید: (﴿وَقَالَ مُوسَىٰ﴾) و موسی وقتی که به نزد فرعون آمد، او را به سوی ایمان فراخواند و گفت: (﴿يَٰفِرۡعَوۡنُ إِنِّي رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) یعنی من فرستاده‌ای از جانب فرستنده‌ای بزرگوار هستم، و او پروردگار جهانیان است، و ربوبیت او عالم بالا و پایین را دربرگرفته است. مربی همۀ آفریده‌هایش است، و با تدابیر خود به پرورش آنان می‌پردازد. از جملۀ تدابیرش این است که آنها را بیهوده و بی‌هدف رها نمی‌کند، بلکه پیامبران را به‌عنوان مژده‌دهنده و بیم‌دهنده به سوی آنان می‌فرستد. و او ذاتی است که هیچ فردی نمی‌تواند بر وی جرات نموده، و ادعا کند که خدا او را فرستاده است در حالی که خدا او را نفرستاده باشد.
#
{105} فإذا كان هذا شأنه، وأنا قد اختارني واصطفاني لرسالته؛ فحقيقٌ عليَّ أن لا أكذب عليه ولا أقول عليه إلا الحقَّ؛ فإني لو قلتُ غير ذلك؛ لعاجلني بالعقوبة، وأخذني أخذ عزيز مقتدر؛ فهذا موجبٌ لأن ينقادوا له ويتَبعوه، خصوصاً وقد جاءهم ببيِّنة من الله واضحةٍ على صحَّة ما جاء به من الحقِّ، فوجب عليهم أن يعملوا بمقصود رسالته، ولها مقصودان عظيمان: إيمانُهم به واتِّباعُهم له، وإرسالُ بني إسرائيل الشعب الذي فضَّله الله على العالمين أولاد الأنبياء وسلسلة يعقوب عليه السلام الذي موسى عليه الصلاة والسلام واحدٌ منهم.
(105) پس وقتی که خداوند این‌گونه است، و مرا برای رسالت خویش برگزیده است، بر او دروغ نبسته، و به جز حق، چیزی را به او نسبت نمی‌دهم؛ زیرا اگر غیر از آن را بگویم، مرا سزا خواهد داد، و به شدت گریبانم را خواهد گرفت. بنابراین می‌بایست آنها فرمان برند و از موسی پیروی کنند، به ویژه اینکه دلیل روشنی از جانب خدا پیش آنها آمده است که بر صحت ادعاهای او دلالت می‌نمود. پس بر آنها واجب بود تا به مقصود و منظور رسالت او عمل کنند، و رسالت وی دو هدف و منظور بزرگ را دنبال می‌کرد؛ ایمان آوردن به خدا و پیروی کردنشان از او، و فرستادن بنی‌اسرائیل به همراه وی؛ ملتی که خداوند آنان را بر جهانیان برتری داده بود، چرا که فرزندان پیامبران، و از دودمان یعقوب علیه السلام بودند که موسی علیه السلام یکی از آنها بود.
#
{106} فقال له فرعون: {إن كنتَ جئتَ بآيةٍ فأت بها إن كنتَ من الصادقين}.
(106) فرعون به موسی گفت: (﴿قَالَ إِن كُنتَ جِئۡتَ بِ‍َٔايَةٖ فَأۡتِ بِهَآ إِن كُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ﴾) اگر معجزه‌ای آورده‌ای، آن را نشان بده، اگر از راستگویان هستی.
#
{107} {فألقى} موسى {عصاه}: في الأرض، {فإذا هي ثعبانٌ مبينٌ}؛ أي: حية ظاهرةٌ تسعى وهم يشاهدونها.
(107) (﴿فَأَلۡقَىٰ عَصَاهُ﴾) پس موسی عصایش را به زمین انداخت (﴿فَإِذَا هِيَ ثُعۡبَانٞ مُّبِينٞ﴾) و ناگهان به صورت ماری آشکار درآمد که راه می‌رفت و آن را مشاهده می‌کردند.
#
{108} {ونزع يده}: من جيبه، {فإذا هي بيضاء للناظرين}: من غير سوءٍ؛ فهاتان آيتان كبيرتان دالَّتان على صحة ما جاء به موسى وصدقِهِ، وأنَّه رسولُ ربِّ العالمين.
(108) (﴿وَنَزَعَ يَدَهُۥ﴾) و دستش را از گریبانش بیرون آورد، (﴿فَإِذَا هِيَ بَيۡضَآءُ لِلنَّٰظِرِينَ﴾) پس بینندگان آن را سفید و درخشنده دیدند ـ بدون اینکه این سفیدی و درخشندگی ناشی از مرض و دردی باشد ـ . پس این، دو نشانه و معجزۀ بزرگی بود که بر صحت و راستی آنچه موسی آورده بود، و اینکه موسی فرستاده و پیامبر خدا است، دلالت می‌کرد. اما کسانی که ایمان نمی‌آورند، هرچند معجزه هم پیش آنان بیاید، ایمان نمی‌آورند، مگر اینکه عذاب دردناک را ببینید.
#
{109} ولكن الذين لا يؤمنون لو جاءتهم كلُّ آيةٍ لا يؤمنون حتى يروا العذاب الأليم؛ فلهذا {قال الملأ من قوم فرعون} حين بهرهم ما رأوا من الآيات ولم يؤمنوا وطلبوا لها التأويلات الفاسدة: {إنَّ هذا لساحرٌ عليمٌ}؛ أي: ماهرٌ في سحره.
(109) بنابراین (﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ مِن قَوۡمِ فِرۡعَوۡنَ﴾) اشراف و رؤسای قوم فرعون وقتی که آنچه از آیات دیدند، آنان را خیره کرد، و به آن ایمان نیاوردند، آن را تأویل نموده و گفتند: (﴿إِنَّ هَٰذَا لَسَٰحِرٌ عَلِيمٞ﴾) همانا این جادوگر ماهری است.
#
{110} ثم خوَّفوا ضعفاءَ الأحلام وسفهاء العقول بأنه {يريدُ} موسى بفعلِهِ هذا {أن يخرِجَكم من أرضكم}؛ أي: يريد أن يجليكم من أوطانكم، {فماذا تأمرونَ}؟ أي: إنهم تشاوروا فيما بينهم ما يفعلون بموسى، وما يندفع به ضررهم بزعمهم عنهم؛ فإنَّ ما جاء به إن لم يقابَلْ بما يبطِلُه ويدحضه، وإلا؛ دخل في عقول أكثر الناس.
(110) سپس کسانی را که از نظر خرد و عقل ناتوان بودند، ترساندند وگفتند: (﴿يُرِيدُ﴾) موسی با این کارش می‌خواهد، (﴿أَن يُخۡرِجَكُم مِّنۡ أَرۡضِكُمۡ﴾) که شما را از وطن و سرزمینتان آواره نماید. (﴿فَمَاذَا تَأۡمُرُونَ﴾) پس چه نظری می‌دهید؟ آنها با یکدیگر مشورت کردند که با موسی چه کار بکنند، و چگونه می‌توان ضررش را - به گمان آنها- از خود دور نمایند، و گفتند: اگر آنچه موسی آورده است، در هم شکسته نشود، در عقلِ بسیاری از مردم جای خواهد گرفت.
#
{111 ـ 112} فحينئذ انعقد رأيهم إلى أن قالوا لفرعون: {أرْجِهِ وأخاه}؛ أي: احبسهما وأمهلهما، وابعثْ في المدائن أناساً يحشُرون أهل المملكة ويأتون بكل سَحَّارٍ عليم؛ أي: يجيئون بالسحرة المهرة؛ ليقابلوا ما جاء به موسى، فقالوا: يا موسى {اجعلْ بيننا وبينَكَ موعداً لا نُخْلِفُهُ نحن ولا أنت مكاناً سُوىً. قال موعِدْكم يومُ الزينةِ وأن يُحْشَرَ الناس ضحىً. فتولَّى فرعونُ فجمَعَ كيدَه ثم أتى}.
(111 - 112) پس در این هنگام، نظر همه بر این متفق شد که به فرعون بگویند: (﴿أَرۡجِهۡ وَأَخَاهُ﴾) او و برادرش را نگاه دار و به آنان مهلت بده، و مردمانی را بفرست که اهالی منطقه را گرد آورده و هر جادوگر ماهری را بیاورند. یعنی ساحران ماهر را بیاورند؛ تا با چیزی که موسی آورده است، مقابله کنند. پس گفتند: ای موسی! میان ما و شما وعده‌ای بگذار که نه تو خلاف آن عمل کنی و نه ما.﴿قَالَ مَوۡعِدُكُمۡ يَوۡمُ ٱلزِّينَةِ وَأَن يُحۡشَرَ ٱلنَّاسُ ضُحٗى فَتَوَلَّىٰ فِرۡعَوۡنُ فَجَمَعَ كَيۡدَهُۥ ثُمَّ أَتَىٰ﴾ گفت: میعاد شما، روز زینت است، و اینکه مردم به هنگام چاشت جمع شوند. پس فرعون روی گرداند و توطئه چینی کرد، سپس آمد.
#
{113} وقال هنا: {وجاء السحرةُ فرعونَ}: طالبين منه الجزاء إن غلبوا، فقالوا: {إنَّ لنا لأجراً إن كُنَّا نحنُ الغالبينَ}.
(113) و اینجا فرمود: (﴿وَجَآءَ ٱلسَّحَرَةُ فِرۡعَوۡنَ﴾) و جادوگران نزد فرعون آمدند و در صورت غلبه یافتن از او پاداش خواستند و گفتند: (﴿إِنَّ لَنَا لَأَجۡرًا إِن كُنَّا نَحۡنُ ٱلۡغَٰلِبِينَ﴾) آیا اگر پیروز شویم، پاداشی خواهیم داشت؟
#
{114} فقالَ فرعونُ: {نعم}: لكم أجر، {وإنَّكم لمن المقرَّبين}: فوعَدَهم الأجر والتقريب وعلو المنزلة عنده؛ ليجتهدوا ويبذُلوا، وسعهم وطاقتهم في مغالبة موسى.
(114) (﴿قَالَ﴾) پس فرعون گفت: (﴿نَعَمۡ﴾) آری! شما پاداشی خواهید داشت، (﴿وَإِنَّكُمۡ لَمِنَ ٱلۡمُقَرَّبِينَ﴾) و حتماً شما از مقربان خواهید بود. پس هم وعدۀ پاداش به آنان داد، و هم وعدۀ نزدیک شدن به او، و بالا رفتن مقامشان در نزد وی، تا تلاش کنند و تمام نیرو و توان خود را برای شکست دادن موسی به‌کار بگیرند.
#
{115} فلما حضروا مع موسى بحضرة الخلق العظيم، {قالوا}: على وجه التألِّي وعدم المبالاة بما جاء به موسى، {يا موسى إما أن تُلْقِيَ}: ما معك، {وإما أن نكونَ نحنُ الملقينَ}.
(115) و وقتی که ساحران، در حضور جمع بزرگی از مردم، در مقابل موسی حاضر شدند، (﴿قَالُواْ﴾) به منظور بی اعتنایی به آنچه موسی آورده است، گفتند: (﴿يَٰمُوسَىٰٓ إِمَّآ أَن تُلۡقِيَ﴾) یا تو آنچه را همراه خود داری، بینداز، (﴿وَإِمَّآ أَن نَّكُونَ نَحۡنُ ٱلۡمُلۡقِينَ﴾) یا ما می‌اندازیم.
#
{116} فقالَ موسى: {ألقوا}: لأجل أن يرى الناسُ ما معهم وما مع موسى، {فلما ألقَوْا}: حبالَهم وعصيَّهم إذا هي من سحرهم كأنها حياتٌ تسعى، فسحروا {أعين الناس واسترهبوهم وجاؤوا بسحرٍ عظيم}: لم يوجدْ له نظيرٌ من السحر.
(116) (﴿قَالَ﴾) موسی گفت: (﴿أَلۡقُواْ﴾) بیندازید، تا مردم آنچه را که با خود دارند و آنچه را که موسی آورده است، مشاهده کنند. (﴿فَلَمَّآ أَلۡقَوۡاْ﴾) وقتی که ریسمان‌ها و عصاهایشان را انداختند، ناگهان بر اثر جادوی آنها، ریسمان‌ها تبدیل به مارهایی شدند که راه می‌رفتند، (﴿سَحَرُوٓاْ أَعۡيُنَ ٱلنَّاسِ وَٱسۡتَرۡهَبُوهُمۡ وَجَآءُو بِسِحۡرٍ عَظِيمٖ﴾) و با آن، چشم مردم را بستند و آنان را ترساندند و جادوی بزرگی از خود نشان دادند که تا آن زمان نظیرش یافت نشده بود.
#
{117} {وأوحَيْنا إلى موسى أن ألقِ عصاك}: فألقاها، {فإذا هي}: حيَّةٌ تسعى فتلقفت جميعَ ما يأفِكونَ؛ أي: يكذِّبون به ويموِّهون.
(117) (﴿وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰٓ أَنۡ أَلۡقِ عَصَاكَ﴾) و به موسی وحی کردیم که عصایت را بینداز، پس آن را انداخت، (﴿فَإِذَا هِيَ﴾)پس ناگهان چون ماری شد که راه می‌رفت، (﴿تَلۡقَفُ مَا يَأۡفِكُونَ﴾) و همۀ آنچه را که آنها به دروغ ساخته بودند و با آن مردم را گول می‌زدند، بلعید.
#
{118} {فوقع الحقُّ}؛ أي: تبين، وظهر، واستعلن في ذلك المجمع، {وبَطَلَ ما كانوا يعملون}.
(118) (﴿فَوَقَعَ ٱلۡحَقُّ﴾) پس حق، ثابت و آشکار شد و در آن جمع برای همه مشخص گردید. (﴿وَبَطَلَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾) و آنچه که جادوگران در آنجا از خود نشان دادند، باطل شد
#
{119} {فغُلِبوا هنالك}؛ أي: في ذلك المقام، {وانقلبوا صاغرينَ}؛ أي: حقيرين قد اضمحلَّ باطلُهم وتلاشى سحرهم ولم يحصُل لهم المقصود الذي ظنوا حصوله.
(119) ((فَغُلِبُواْ هُنَالِكَ﴾) و مغلوب شدند، (﴿وَٱنقَلَبُواْ صَٰغِرِينَ﴾) و آنان خوار و رسوا گشتند، و باطلشان مضمحل شد و جادویشان از هم پاشید و از بین رفت. و هدفی که گمان می‌بردند به دست خواهند آورد، به دست نیاورده و ناامید برگشتند. و بزرگ‌ترین کسانی که حق برایشان روشن گشت، اهل فن و جادو بودند؛ آنهایی که انواع جادو و جزئیات آن را می‌دانستند که دیگران آن را نمی‌دانستند. پس آنان دانستند که این، نشانه ومعجزه‌ای بزرگ از نشانه‌های خدا است که آن را [جز به پیامبران] به هیچ‌کس نمی‌دهد.
#
{120 ـ 122} وأعظم من تبيَّن له الحقُّ العظيم أهل الصنف والسحر [الذين] يعرفون من أنواع السحر وجزئياتِهِ ما لا يعرفه غيرُهم، فعرفوا أن هذه آية عظيمة من آيات الله، لا يدان لأحد بها، فألقي {السحرةُ ساجدينَ. قالوا آمنا بربِّ العالمين. ربِّ موسى وهارون}؛ أي: وصدَّقنا بما بُعِثَ به موسى من الآيات البينات.
(120 - 122) (﴿وَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ رَبِّ مُوسَىٰ وَهَٰرُونَ﴾) گفتند معجزات روشنی را که موسی آورده است، تصدیق کردیم.
#
{123} فقال لهم {فرعونُ} متهدِّداً لهم على الإيمان: {آمنتُم به قبل أن آذنَ لكم}: كان الخبيث حاكماً مستبداً على الأبدان والأقوال، قد تقرَّر عنده وعندهم أن قوله هو المطاع وأمره نافذٌ فيهم ولا خروج لأحدٍ عن قوله وحكمه، وبهذه الحالة تنحطُّ الأمم وتضعف عقولها ونفوذها وتعجز عن المدافعة عن حقوقها، ولهذا قال الله عنه: {فاستخفَّ قومَه فأطاعوه}، وقال هنا: {آمنتُم به قبلَ أن آذنَ لكم}؛ أي: فهذا سوءُ أدبٍ منكم وتجرُّؤ عليَّ، ثم موَّه على قومه وقال: {إنَّ هذا لَمَكرٌ مكرتُموه في المدينة لتُخْرِجوا منها أهلها}؛ أي: إن موسى كبيركم الذي علَّمكم السحر، فتواطأتم أنتم وهو على أن تنغلِبوا له فيظهرَ فتتَّبعونه ثم يتَّبعكم الناس أو جمهورهم، فتُخْرِجوا منها أهلها، وهذا كذب يعلم هو ومن سبر الأحوال أن موسى عليه الصلاة والسلام لم يجتمع بأحدٍ منهم، وأنهم جُمِعوا على نظر فرعون ورسله، وأن ما جاء به موسى آية إلهيَّة، وأن السحرة قد بذلوا مجهودهم في مغالبة موسى حتى عجزوا وتبيَّن لهم الحق فاتبعوه. ثم توعَّدهم فرعون بقوله: فلسوف {تعلمونَ}: ما أحِلُّ بكم من العقوبة.
(123) (﴿قَالَ فِرۡعَوۡنُ﴾) فرعون در حالی که آنان را به خاطر ایمان آوردنشان تهدید می‌کرد، به آنان گفت: (﴿ءَامَنتُم بِهِۦ قَبۡلَ أَنۡ ءَاذَنَ لَكُمۡ﴾) آیا قبل از اینکه به شما اجازه دهم، به او ایمان آوردید؟ آن خبیث، حاکمی مستبد و خودکامه بود که ادیان و گفته‌های مخالف را به شدت سرکوب می‌کرد؛ و دیگران چنان می‌پنداشتند که سخن فرعون را باید اطاعت کرد، و دستور او را اجرا نمود، و هیچ کس نباید از گفته و فرمانش بیرون رود. و در این حالت، ملت‌ها دچار انحطاط می‌شوند و ارزش و مکانت آنان از بین می‌رود، و عقل‌ها به ضعف و خاموشی می‌گراید، و ملت‌ها نمی‌توانند از حقوق خود دفاع کنند. بنابراین خداوند در مورد فرعون فرمود: ﴿فَٱسۡتَخَفَّ قَوۡمَهُۥ فَأَطَاعُوهُ﴾ پس قومش را خوار و سبک انگاشت، و از او اطاعت کردند. و در اینجا فرمود: (﴿ءَامَنتُم بِهِۦ قَبۡلَ أَنۡ ءَاذَنَ لَكُمۡ﴾) آیا پیش از آنکه به شما اجازه دهم، به او ایمان آوردید؟ پس این، بی‌ادبی و جسارت است، و شما با این کار نسبت به من اسائه ادب روا داشته و بر من جرات کرده‌اید. سپس قومش را فریب داد و گفت: (﴿إِنَّ هَٰذَا لَمَكۡرٞ مَّكَرۡتُمُوهُ فِي ٱلۡمَدِينَةِ لِتُخۡرِجُواْ مِنۡهَآ أَهۡلَهَا﴾) همانا این توطئه ایست که آن را در این شهر چیده‌اید، تا صاحبانش را از آن بیرون کنید؛ یعنی موسی، بزرگ و رهبر شما است و جادو را به شما آموخته است. و شما همراه با او دسیسه نموده‌اید، تا درمقابل او شکست بخورید و او پیروز شود؛ آنگاه شما از او پیروی کنید، سپس مردم یا بیشتر تودۀ مردم، از شما پیروی کنند، و صاحبان این شهر را از آن بیرون کنید. و این دروغ است؛ زیرا فرعون می‌دانست، و نیز هرکس که موضوع را بررسی کند می‌داند، موسی ـ علیه الصلاة والسلام ـ با هیچ‌یک از جادوگران گرد نیامده بود، بلکه جادوگران زیر نظر فرعون و فرستاده‌هایشان جمع شده بودند، و آنچه را که موسی آورده بود، نشانۀ خدا بود و جادوگران آنچه در توان داشتند، برای شکست دادن موسی مبذول داشتند، تا اینکه درماندند و ناتوان شدند و حق برایشان روشن گردید. پس، از او پیروی نمودند. سپس فرعون آنها را تهدید کرد و گفت: (﴿فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ﴾) و خواهید دانست که چه بلایی بر سرتان خواهد آمد.
#
{124} {لأقطِّعنَّ أيديَكم وأرجلَكم من خلافٍ}: زعم الخبيثُ أنَّهم مفسدون في الأرض، وسيصنع بهم ما يُصنع بالمفسدين من تقطيع الأيدي والأرجل من خلافٍ؛ أي: اليد اليمنى والرجل اليسرى، {ثم لأصَلِّبَنَّكُم}: في جذوع النخل؛ لتختَزوا بزعمه {أجمعينَ}؛ أي: لا أفعل هذا الفعل بأحدٍ دون أحدٍ، بل كلُّكم سيذوق هذا العذاب.
(124) سپس فرعون آنها را تهدید کرد و گفت: (﴿فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ﴾) و خواهید دانست که چه بلایی بر سرتان خواهد آمد. (﴿لَأُقَطِّعَنَّ أَيۡدِيَكُمۡ وَأَرۡجُلَكُم مِّنۡ خِلَٰفٖ﴾) بدون شک دست‌ها و پاهایتان را در جهت خلاف یکدیگر [دست راست و پای چپ یا برعکس] قطع خواهم کرد. فرعون خبیث ادعا می‌کرد که اینها، تباهی کنندگان در زمین هستند و باید با آنها کاری کرد که با مفسدان می‌شود، از قبیل: قطع کردن دست‌ها و پاها در جهت خلاف یکدیگر. (﴿ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّكُمۡ﴾) سپس شما را بر تنۀ درختان خرما به دار خواهیم آویخت تا ـ به زعم او ـ رسوا شوید. (﴿أَجۡمَعِينَ﴾) همه تان را؛ یعنی این کار فقط با یکی انجام نمی‌شود، بلکه همه تان این عذاب را خواهید چشید.
#
{125} فقال السحرة الذين آمنوا لفرعون حين تهدَّدهم: {إنَّا إلى ربِّنا منقلبونَ}؛ أي: فلا نبالي بعقوبتك؛ فالله خيرٌ وأبقى؛ فاقضِ ما أنت قاضٍ.
(125) جادوگرانی که ایمان آورده بودند، وقتی که تهدید فرعون را شنیدند، به او گفتند: (﴿إِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ﴾) همانا ما به سوی پروردگارمان بر می‌گردیم. بنابراین از عقوبت و سزایی که ما را از آن می‌ترسانی، پروایی نداریم، و خدا بهتر و پایدارتر است. پس هر آنچه که می‌خواهی، بکن.
#
{126} {وما تَنقِمُ منَّا}؛ أي: وما تعيب منَّا على إنكارك علينا وتوعُّدك لنا؛ فليس لنا ذنبٌ {إلَّا أنْ آمنَّا بآيات ربِّنا لما جاءتْنا} ؛ فإنْ كان هذا ذنباً يُعاب عليه ويستحقُّ صاحبه العقوبة؛ فهو ذنبُنا. ثم دعوا الله أن يثبِّتهم ويصبِّرهم، فقالوا: {ربَّنا أفرغْ}؛ أي: أفض {عليْنا صبراً}؛ أي: عظيماً كما يدلُّ عليه التنكير؛ لأنَّ هذه محنة عظيمة تؤدي إلى ذهاب النفس، فيحتاج فيها من الصبر إلى شيء كثير؛ ليثبت الفؤاد ويطمئن المؤمن على إيمانِهِ ويزول عنه الانزعاج الكثير. {وتوفَّنا مسلمينَ}؛ أي: منقادين لأمرك متَّبعين لرسولك. والظاهر أنه أوقع بهم ما توعَّدهم عليه، وأنَّ الله تعالى ثبَّتهم على الإيمان.
(126) (﴿وَمَا تَنقِمُ مِنَّآ﴾) و اعتراض و تهدید تو به خاطر آن نیست که ما گناهی داریم، (﴿إِلَّآ أَنۡ ءَامَنَّا بِ‍َٔايَٰتِ رَبِّنَا لَمَّا جَآءَتۡنَا﴾) بلکه بدان جهت است که ما به نشانه‌های پروردگارمان ـ وقتی به ما رسید ـ ایمان آوردیم. اگر این، گناه و عیب است و صاحب آن سزاوار عقوبت و سزا می‌باشد، پس این، گناه ماست. سپس از خداوند خواستند که آنها را پایدار و ثابت‌قدم نماید، و به آنان صبر وشکیبایی عطا فرماید. پس گفتند: (﴿رَبَّنَآ أَفۡرِغۡ عَلَيۡنَا صَبۡرٗا﴾) پروردگارا! بر ما شکیبایی فرو ریز؛ یعنی صبری بزرگ به ما عطا کن. همان‌طورکه نکره آمدن کلمۀ (﴿صَبۡرٗا﴾) بر این موضوع دلالت می‌نماید. چون این آزمایش و گرفتاری بزرگی است که به از بین رفتن جان‌ها منجر می‌شود. پس در اینجا به صبر و شکیبایی زیادی نیاز است، تا دل محکم و استوار گردد و مؤمن بر ایمانش ثابت باشد و پریشانی و اضطراب زیاد از او دور شود. (﴿وَتَوَفَّنَا مُسۡلِمِينَ﴾) و ما را مسلمان؛ یعنی تسلیم امر خودت، و پیرو پیامبرت بمیران. و ظاهرا فرعون تهدیدش را عملی کرد، وآن سزا را به آنان رسانید، و خداوند آنها را بر ایمان، ثابت قدم و استوار گرداند.
#
{127} هذا وفرعون وملؤه وعامتهم المتبعون للملأ قد استكبروا عن آيات الله وجحدوا بها ظلماً وعلوًّا وقالوا لفرعون مهيجين له على الإيقاع بموسى وزاعمين أن ما جاء باطل وفساد: {أتذرُ موسى وقومَه ليفسِدوا في الأرض}: بالدعوة إلى الله وإلى مكارم الأخلاق ومحاسن الأعمال التي هي الصلاح في الأرض وما هم عليه هو الفساد، ولكنَّ الظالمين لا يبالون بما يقولون، {وَيَذَرَكَ وآلهتَكَ}؛ أي: يدعك أنت وآلهتك، وينهى عنك، ويصد الناس عن اتباعك، فقال فرعونُ مجيباً لهم بأنه سيدع بني إسرائيل مع موسى بحالةٍ لا ينمون فيها ويأمنُ فرعونُ وقومُه بزعمه من ضررهم: {سَنُقَتِّلُ أبناءَهم ونستحيي نساءَهم}؛ أي: نستبقيهنَّ فلا نقتلهنَّ؛ فإذا فعلْنا ذلك؛ أمنَّا مِن كثرتِهِم، وكنَّا مستخدمين لباقيهم ومسخِّرين لهم على ما نشاء من الأعمال، {وإنَّا فوقَهم قاهرونَ}: لا خروج لهم عن حكمنا ولا قدرة. وهذا نهاية الجَبَروت من فرعون والعتوِّ والقسوة.
(127) این در حالی بود که فرعون و اشراف و رؤسا و عموم مردم که از اشراف پیروی می‌کردند، در مقابل آیات خدا تکبر ورزیده و آن را نپذیرفتند، و از روی ستم و خود بزرگ بینی، آن را انکار کردند، و فرعون را بر ضربه زدن به موسی تحریک کردند، و اد‌ّعا کردند که آنچه موسی آورده، باطل و فاسد است. پس به فرعون گفتند: (﴿أَتَذَرُ مُوسَىٰ وَقَوۡمَهُۥ لِيُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) آیا موسی و قومش را آزاد می‌گذاری تا با دعوت به سوی خدا و فراخوانی به سوی خوبی‌ها وکارهای نیک ـ که آبادانی و صلاح زمین در این کارهاست ـ در زمین فساد کنند؟! حال آنکه فساد همان است که آنان بر آن قرار داشتند. اما ستمگران به آنچه که می‌گویند، توجهّی نمی‌کنند. (﴿وَيَذَرَكَ وَءَالِهَتَكَ﴾) و تو و معبودانت را رها کند و مردم را از پیروی کردن از تو باز دارد؟ (﴿قَالَ﴾) فرعون در پاسخ آنها گفت: همانا او بنی‌اسرائیل را همراه با موسی در حالتی رها می‌کند، که در آن رشد و نمو نمی‌کنند، و فرعون و قومش ـ به زعم او ـ از آسیب آنان در امان خواهند بود. (﴿سَنُقَتِّلُ أَبۡنَآءَهُمۡ وَنَسۡتَحۡيِۦ نِسَآءَهُمۡ﴾) پسرانشان را خواهیم کشت، و زنانشان را زنده نگه می‌داریم و آنان را به قتل نمی‌رسانیم. پس وقتی که این کار را بکنیم، از فزونی و زیاد شدن آنها در امان خواهیم بود؛ و کسانی که از آنها باقی می‌مانند، خدمتکار ما خواهند بود، و برای ما کار می‌کنند، و آنان را به هر کاری که بخواهیم می‌گماریم. (﴿وَإِنَّا فَوۡقَهُمۡ قَٰهِرُونَ﴾) و ما کاملا بر آنان چیره و مسلط هستیم. آنها نمی‌توانند از فرمان ما سر بتابند، و بیرون روند. و این، نهایت ستم و خود کامگی و سرکشی و سنگدلی فرعون بود.
#
{128} فقال {موسى لقومه}: موصياً لهم ـ في هذه الحالة التي لا يقدرون معها على شيء ولا مقاومة ـ بالمقاومة الإلهية والاستعانة الربانيَّة: {استعينوا بالله}؛ أي: اعتمدوا عليه في جلب ما ينفعكم ودفع ما يضرُّكم، وثِقوا بالله أنه سيتمُّ أمركم، {واصبروا}؛ أي: الزموا الصبر على ما يحلُّ بكم منتظرين للفرج. {إنَّ الأرض لله}: ليست لفرعون ولا لقومه حتى يتحكَّموا فيها، {يورِثُها مَن يشاءُ من عبادِهِ}؛ أي: يداولها بين الناس على حسب مشيئته وحكمته، ولكن العاقبة للمتَّقين؛ فإنهم وإن امتُحِنوا مدة ابتلاء من الله وحكمة؛ فإنَّ النصر لهم، {والعاقبةُ}: الحميدة لهم على قومهم. وهذه وظيفة العبد؛ أنَّه عند القدرة أن يفعل من الأسباب الدافعة عنه أذى الغير ما يقدر عليه وعند العجز أن يصبر ويستعين الله وينتظر الفرج.
(128) (﴿قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِ﴾) موسی ـ علیه السلام ـ در این حالت به نصیحت آنان پرداخت؛ حالتی که در آن نمی‌توانستند کاری انجام دهند، و مقاومتی از خود نشان دهند. پس آنان را سفارش نمود که در راه خدا پایداری نمایند و از او یاری بطلبند، و گفت: (﴿ٱسۡتَعِينُواْ بِٱللَّهِ﴾) برای جلب آنچه که به سود شماست، و دور کردن آنچه که به زیانتان است، بر خدا توکل کنید، و به خدا اعتماد داشته باشید، که به زودی گرهِ کار شما را باز خواهد کرد،(﴿وَٱصۡبِرُوٓاْ﴾) و بر آنچه که برایتان پیش می‌آید، صبر کنید ومنتظر پیروزی باشید. (﴿إِنَّ ٱلۡأَرۡضَ لِلَّهِ﴾) همانا زمین از آن خدا است، نه مال فرعون و قومش تا در آن زورگویی کنند، (﴿ يُورِثُهَا مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ﴾) هرکس از بندگانش را که بخواهد، وارث آن قرار می‌دهد؛ یعنی بر حسب خواست و حکمت خود، آن را میان مردم می‌گرداند، اما سر انجام از آن پرهیزگاران است؛ زیرا پرهیزگاران گرچه مدتی از سوی خدا و بنا بر حکمتی مورد امتحان و آزمایش قرار می‌گیرند، اما سرانجام پیروزی از آن آنها است. (﴿وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِينَ﴾) و سرانجام نیکو و خوب از آن پرهیزگاران است. و این وظیفۀ بنده است که کاری را انجام دهد که اذیت و آزار دیگران را به اندازۀ توان، از خویشتن دور سازد، و در صورت ناتوان بودن وظیفه اوست که شکیبایی کند و از خدا یاری جوید و منتظر پیروزی باشد.
#
{129} {قالوا}: لموسى متضجِّرين من طول ما مكثوا في عذاب فرعون وأذيَّته: {أوذينا من قبل أن تأتِيَنا}: فإنهم يسوموننا سوء العذاب يذبِّحون أبناءنا ويستحيون نساءنا، {ومن بعدِ ما جئتنا}: كذلك، فقال لهم موسى مرجياً لهم بالفرج والخلاص من شرِّهم: {عسى ربُّكم أن يُهْلِكَ عدوَّكم ويستخلِفَكم في الأرض}؛ أي: يمكِّنكم فيها ويجعل لكم التدبير فيها، {فينظرَ كيف تعملونَ}: هل تشكُرون أم تكفُرون؟ وهذا وعدٌ أنجزه الله لمَّا جاء الوقت الذي أراده الله.
(129) (﴿قَالُوٓاْ﴾) قوم موسی، در حالی که مدتی طولانی در عذاب و اذیت فرعون بودند و از این وضعیت به ستوه آمده بودند، به او گفتند: (﴿أُوذِينَا مِن قَبۡلِ أَن تَأۡتِيَنَا﴾) پیش از آنکه نزد ما بیایی مورد اذیت و آزار قرار گرفتیم، و فرعونیان بدترین عذاب را به ما رساندند؛ پسران ما را کشتند و زنان ما را زنده گذاشتند، (﴿وَمِنۢ بَعۡدِ مَا جِئۡتَنَا﴾) وهمچنین پس از آمدنت هم مورد اذیت وآزار قرار گرفتیم.(﴿قَالَ﴾) موسی در حالی‌که آنان را به پیروزی و رهایی یافتن از شر فرعونیان امیدوار می‌کرد، گفت: (﴿عَسَىٰ رَبُّكُمۡ أَن يُهۡلِكَ عَدُوَّكُمۡ وَيَسۡتَخۡلِفَكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) امید است پروردگارتان دشمنتان را هلاک کند، وشما را در زمین جایگزین بگرداند؛ یعنی شما را درآن قدرت بدهد، وفرمانروایی وتدبیر اُمور را به دست شما بسپارد. (﴿فَيَنظُرَ كَيۡفَ تَعۡمَلُونَ﴾) و بنگرد که چگونه عمل می‌کنید؛ آیا سپاسگزاری می‌کنید یا ناسپاسی؟ و این وعده‌ای بود که خداوند در زمان مقرر به آن وفا کرد.
#
{130} قال الله تعالى في بيان ما عامل به آلَ فرعون في هذه المدة الأخيرة ـ إنها على عادته وسنته في الأمم أن يأخُذَهم {بالبأساء والضرَّاء لعلهم يضَّرَّعون} الآيات ـ: {ولقد أخذنا آل فرعون بالسنين}؛ أي: بالدُّهور والجدب، {ونقص من الثمرات لعلهم يذَّكَّرون}؛ أي: يتَّعظون أنَّ ما حلَّ بهم وأصابهم معاتبة من الله لهم لعلَّهم يرجِعون عن كفرهم، فلم ينجعْ فيهم ولا أفاد، بل استمرُّوا على الظُّلم والفساد.
(130) خداوند متعال در رابطه با برخوردی که در این اواخر با آل فرعون نمود، می‌فرماید: این شیوه وسنت خدا در میان امت‌ها است، که آنها را با سختی و ناخوشی گرفتار می‌کند، تا شاید تضرع و زاری کنند. (﴿وَلَقَدۡ أَخَذۡنَآ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ بِٱلسِّنِينَ﴾) و ما فرعونیان را با قحط سالی گرفتار کردیم. (﴿وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلثَّمَرَٰتِ لَعَلَّهُمۡ يَذَّكَّرُونَ﴾) و با کمبود میوه‌ها گرفتارشان کردیم، تا پند پذیرند که آنچه بر آنان آمده است و مصیبتی که بدان گرفتار شده‌اند، سرزنشی است از جانب خدا، تا شاید از کفرشان بر گردند. پس این چیزها در مورد آنان موثر واقع نشد و فایده‌ای به آنها نرساند، بلکه به ستم و فساد خود ادامه دادند.
#
{131} {فإذا جاءتهم الحسنةُ}؛ أي: الخصب وإدرار الرزق، {قالوا لنا هذه}؛ أي: نحن مستحقُّون لها، فلم يشكروا الله عليها، {وإن تصِبْهم سيئةٌ}؛ أي: قحط وجدب، {يطَّيَّروا بموسى ومن معه}؛ أي: يقولوا: إنما جاءنا بسبب مجيء موسى واتباع بني إسرائيل له. قال الله تعالى: {ألا إنَّما طائِرُهم عند الله}؛ أي: بقضائه وقدرته، ليس كما قالوا، بل إن ذنوبهم وكفرهم هو السبب في ذلك، بل أكثرهم لا يعلمونَ؛ أي: فلذلك قالوا ما قالوا.
(131) (﴿فَإِذَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡحَسَنَةُ﴾) وقتی که خیر و برکت و فراوانیِ روزی به ایشان دست می‌داد، (﴿قَالُواْ لَنَا هَٰذِهِۦ﴾) می‌گفتند: این برای ماست؛ یعنی ما سزاوار و شایستۀ این هستیم. و شکر خدا را به خاطر آن به‌جای نمی‌آوردند، (﴿وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَيِّئَةٞ﴾) و اگر قحطی وخشکسالی بدیشان می‌رسید، (﴿يَطَّيَّرُواْ بِمُوسَىٰ وَمَن مَّعَهُۥٓ﴾) به موسی و همراهانش فال بد می‌زدند؛ یعنی می‌گفتند: آنچه برای ما پیش آمده است، به سبب نحس و شومی موسی و تبعیت بنی اسرائیل از او می‌باشد. خداوند متعال می‌فرماید: (﴿أَلَآ إِنَّمَا طَٰٓئِرُهُمۡ عِندَ ٱللَّهِ﴾) آگاه باشید که خوب و بدِ آنان، از جانب خدا، و به قضا و قدرت اوست، و آن‌گونه نیست که آنها می‌گویند، بلکه گناهان و کفرشان عامل اصلی مصیبتی است که بدان گرفتار آمده‌اند. (﴿وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ﴾) اما بیشترشان نمی‌دانند. به همین خاطر هر آنچه که خواستند، گفتند.
#
{132} {وقالوا}: مبيِّنين لموسى أنهم لا يزالون ولا يزولون عن باطلهم: {مهما تأتِنا به من آيةٍ لِتَسْحَرَنا بها فما نحن لك بمؤمنين}؛ أي: قد تقرَّر عندنا أنك ساحرٌ؛ فمهما جئت بآية؛ جزمنا أنها سحرٌ؛ فلا نؤمن لك ولا نصدِّق. وهذا غاية ما يكون من العناد أن يبلغ بالكافرين إلى أن تستوي عندهم الحالات سواء نزلت عليهم الآيات أم لم تنزل.
(132) (﴿وَقَالُواْ﴾) و آنها برای موسی بیان کردند که همواره بر باطل خود خواهند ماند و از آن دور نمی‌شوند، و گفتند: (﴿مَهۡمَا تَأۡتِنَا بِهِۦ مِنۡ ءَايَةٖ لِّتَسۡحَرَنَا بِهَا فَمَا نَحۡنُ لَكَ بِمُؤۡمِنِينَ﴾) یعنی برای ما ثابت شده و بر این باوریم که تو جادوگر هستی. پس هر اندازه معجزه بیاوری، یقین می‌کنیم که جادو است و به تو ایمان نمی‌آوریم و تو را تصدیق نمی‌کنیم. و این نهایت عناد و کینه‌توزی است که کافران در آن قرار داشتند، تا جایی که همه چیز برای آنان مساوی است، خواه آیات و معجزات بر آنان بیاید، یا نیاید.
#
{133} {فأرسلنا عليهم الطوفان}؛ أي: الماء الكثير الذي أغرق أشجارهم وزروعهم وأضرَّهم ضرراً كثيراً، {والجراد}: فأكل ثمارَهم وزروعَهم ونباتهم، {والقُمَّلَ}: قيل: إنه الدُّباء؛ أي: صغار الجراد، والظاهر أنه القمل المعروف، {والضفادع}: فملأت أوعيتهم وأقلقتهم وآذتهم أذيَّة شديدةً، {والدم}: إما أن يكونَ الرعاف، أو كما قال كثير من المفسرين: إنَّ ماءهم الذي يشربون انقلب دماً، فكانوا لا يشربون إلاَّ دماً ولا يطبخون [إلاّ بدم]. {آياتٍ مفصَّلاتٍ}؛ أي: أدلَّة وبيِّنات على أنَّهم كانوا كاذبين ظالمين، وعلى أن ما جاء به موسى حقٌّ وصدقٌ. {فاستكبروا}: لما رأوا الآيات، {وكانوا}: في سابق أمرهم {قوماً مجرمين}: فلذلك عاقبهم الله تعالى بأن أبقاهم على الغيِّ والضلال.
(133) (﴿فَأَرۡسَلۡنَا عَلَيۡهِمُ ٱلطُّوفَانَ﴾) پس بر آنان سیل فرستادیم. آب زیادی که درختان و کشتزارهایشان را غرق کرد، و به آنان زیان و خسارت فراوانی وارد ساخت. (﴿وَٱلۡجَرَادَ﴾) و ملخ را فرستادیم. پس میوه و کشتزارها و گیاهانشان را خورد.(﴿وَٱلۡقُمَّلَ﴾) گفته شده است که آن، عبارت از ملخ کوچک می‌باشد. اما ظاهراً همان شپشِ معروف است.(﴿وَٱلضَّفَادِعَ﴾) و قورباغه، به‌گونه‌ای که ظرف‌هایشان پراز قورباغه شد، و آنان را پریشان، و به شدت اذیت کرد. (﴿وَٱلدَّمَ﴾) و خون. منظور از آن خونی است که از بینی می‌ریزد، یا آن طور که بیشتر مفسران گفته‌اند: آبی که آنها می‌نوشیدند و تبدیل به خون می‌شد، پس آنان خون می‌نوشیدند و در پخت و پز از آن استفاده می‌کردند. (﴿ءَايَٰتٖ مُّفَصَّلَٰتٖ﴾) این موارد، دلایل روشنگری است دال بر اینکه آنان دروغگو و ستمکار بودند. و بیانگر آن است که آنچه موسی آورده، حق و راست است. (﴿فَٱسۡتَكۡبَرُواْ﴾) پس وقتی که این نشانه‌ها را دیدند، تکبر ورزیدند، (﴿وَكَانُواْ قَوۡمٗا مُّجۡرِمِينَ﴾) و آنان قومی گناه پیشه بودند. بنابراین خداوند آنها را مجازات کرد، به این صورت که آنان را بر گمراهی باقی گذاشت.
#
{134} {ولما وقع عليهم الرِّجْزُ}؛ أي: العذاب؛ يحتمل أنَّ المراد به الطاعون كما قاله كثيرٌ من المفسِّرين، ويحتمل أن يُراد به ما تقدَّم من الآيات الطوفان والجراد والقمَّل والضفادع والدَّم؛ فإنها رجزٌ وعذابٌ، وإنهم كلَّما أصابهم واحد منها؛ {قالوا يا موسى ادعُ لنا ربك بما عَهدَ عندك}؛ أي: تشفَّعوا بموسى بما عَهدَ الله عنده من الوحي والشرع. {لئن كشفتَ عنَّا الرِّجْزَ لنؤمننَّ لك ولنرسلنَّ معك بني إسرائيل}: وهم في ذلك كذبةٌ لا قصدَ لهم إلا زوالُ ما حلَّ بهم من العذاب، وظنُّوا إذا رفع لا يصيبهم غيره.
(134) (﴿وَلَمَّا وَقَعَ عَلَيۡهِمُ ٱلرِّجۡزُ﴾) و هنگامی که خداوند عذاب را بر آنان وارد کرد. احتمال دارد که منظور طاعون باشد، همان طور که بسیاری از مفسران گفته‌اند. و احتمال دارد که منظور از آن نشانه‌های مذکور اعم از سیل و ملخ و شپش و قورباغه و خون باشد؛ زیرا اینها عذاب بودند. و هرگاه به یکی از آن عذاب‌ها گرفتار می‌شدند، (﴿قَالُواْ يَٰمُوسَى ٱدۡعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِندَكَ﴾) می‌گفتند: ای موسی! با توسل به وحیی که خداوند برایت فرستاده است، پروردگارت را بخوان تا این عذاب را از ما بردارد؛ یعنی موسی را به سبب وحی و شریعتی که خدا به او داده بود، شفیع و میانجی قرار می‌دادند.(﴿لَئِن كَشَفۡتَ عَنَّا ٱلرِّجۡزَ لَنُؤۡمِنَنَّ لَكَ وَلَنُرۡسِلَنَّ مَعَكَ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ﴾[که] اگر عذاب را از ما دور کنی، به تو ایمان خواهیم آورد، و بنی‌اسرائیل را همراه با تو خواهیم فرستاد. و آنها در این باره دروغ گفتند، و هدفی جز دور شدن عذابی که بر آنان وارد آمده بود، نداشتند؛ و می‌پنداشتند که اگر این عذاب از آنان برداشته شود، دیگر عذابی به آنان نخواهد رسید.
#
{135} {فلما كشَفْنا عنهم الرِّجْزَ إلى أجل هم بالغوهُ}؛ أي: إلى مدة قدر الله بقاءهم إليها، وليس كشفاً مؤبَّداً، وإنما هو موقت، {إذا هم ينكُثون}: العهد الذي عاهدوا عليه موسى ووعدوه بالإيمان به وإرسال بني إسرائيل؛ فلا آمنوا به ولا أرسلوا معه بني إسرائيل، بل استمرُّوا على كفرهم يعمهون وعلى تعذيب بني إسرائيل دائبين.
(135) (﴿فَلَمَّا كَشَفۡنَا عَنۡهُمُ ٱلرِّجۡزَ إِلَىٰٓ أَجَلٍ هُم بَٰلِغُوهُ﴾) پس وقتی عذاب را، تا مدتی که به آن می‌رسیدند، از آنان دور کردیم؛ یعنی تا مدتی که خداوند باقی ماندن آنها را مقرر کرده بود. و عذاب از آنان برای همیشه دور نشد، بلکه این دور کردن، موقتی بود. (﴿إِذَا هُمۡ يَنكُثُونَ﴾) ناگهان آنان پیمانی را شکستند که با موسی بسته، و به او وعده داده بودند که ایمان خواهند آورد، و بنی اسرائیل را خواهند فرستاد. پس نه به او ایمان آوردند، و نه بنی‌اسرائیل را با او فرستادند، بلکه همچنان سرگشته به کفر خود و شکنجه دادن بنی‌اسرائیل ادامه دادند.
#
{136} {فانتقمنا منهم}؛ أي: حين جاء الوقت الموقَّت لهلاكهم؛ أمر الله موسى أن يسري ببني إسرائيل ليلاً، وأخبره أن فرعون سيتبعُهم هو وجنوده. {فأرسلَ فرعونُ في المدائن حاشرين} يجمعونَ الناس لِيَتْبَعوا بني إسرائيل، وقالوا لهم: {إنَّ هؤلاء لَشِرْذمةٌ قليلون. وإنَّهم لنا لغائظونَ. وإنَّا لجميعٌ حاذرون. فأخْرَجْناهم من جناتٍ وعيون. وكنوزٍ ومقام كريم. كذلك وأورَثْناها بني إسرائيل. فأتْبعوهم مشرقينَ. فلما تراءى الجمعانِ قال أصحابُ موسى إنا لَمُدْرَكونَ. قال كلاَّ إن معي ربي سيهدين. فأوحَيْنا إلى موسى أنِ اضرِبْ بعصاك البحرَ فانفلق فكان كلُّ فرقٍ كالطودِ العظيم. وأزلفنا ثَمَّ الآخرين. وأنجينا موسى ومن معه أجمعين. ثم أغرقنا الآخرين}. وقال هنا: {فأغرَقْناهم في اليمِّ بأنَّهم كذَّبوا بآياتنا وكانوا عنها غافلين}؛ أي: بسبب تكذيبهم بآيات الله، وإعراضهم عمَّا دلَّت عليه من الحقِّ.
(136) (﴿فَٱنتَقَمۡنَا﴾) پس، وقتی که زمان مشخص شده برای هلاکت آنان فرا رسید، خداوند به موسی دستور داد تا شب هنگام بنی‌اسرائیل را با خود ببرد، و به او خبر داد که فرعون و لشکریانش آنها را دنبال خواهند کرد. ﴿فَأَرۡسَلَ فِرۡعَوۡنُ فِي ٱلۡمَدَآئِنِ حَٰشِرِينَ﴾ و فرعون در شهرها کسانی را مأمور ساخت که مردم را جمع کرده، و بنی‌اسرائیل را دنبال کنند. فرعون به آنها گفت: ﴿إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ لَشِرۡذِمَةٞ قَلِيلُونَ وَإِنَّهُمۡ لَنَا لَغَآئِظُونَ وَإِنَّا لَجَمِيعٌ حَٰذِرُونَ فَأَخۡرَجۡنَٰهُم مِّن جَنَّٰتٖ وَعُيُونٖ وَكُنُوزٖ وَمَقَامٖ كَرِيمٖ كَذَٰلِكَۖ وَأَوۡرَثۡنَٰهَا بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ فَأَتۡبَعُوهُم مُّشۡرِقِينَ فَلَمَّا تَرَٰٓءَا ٱلۡجَمۡعَانِ قَالَ أَصۡحَٰبُ مُوسَىٰٓ إِنَّا لَمُدۡرَكُونَ قَالَ كَلَّآۖ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهۡدِينِ فَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰٓ أَنِ ٱضۡرِب بِّعَصَاكَ ٱلۡبَحۡرَۖ فَٱنفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرۡقٖ كَٱلطَّوۡدِ ٱلۡعَظِيمِ وَأَزۡلَفۡنَا ثَمَّ ٱلۡأٓخَرِينَ وَأَنجَيۡنَا مُوسَىٰ وَمَن مَّعَهُۥٓ أَجۡمَعِينَ ثُمَّ أَغۡرَقۡنَا ٱلۡأٓخَرِينَ﴾ «همانا اینها [بنی‌اسرائیل] گروه و طایفه ای ناچیز و کم هستند. و آنان ما را به خشم می‌آورند، و همانا ما گروهی با احتیاط هستیم. [سرانجام بنی‌اسرائیل بر فرعونیان پیروز شدند] و آنان را از باغ‌ها و چشمه سارها بیرون راندیم. و ایشان را از میان گنج‌ها و کاخ‌های مجلل بیرون بردیم، این چنین آنها را میراث بنی‌اسرائیل قرار دادیم.» و فرعونی‌ها، بنی‌اسرائیل را تعقیب کردند و به دنبالشان راه افتادند و به هنگام طلوع آفتاب به آنان رسیدند. هنگامی که هر دو گروه به هم رسیدند، یاران موسی گفتند: «‌ما [در چنگال آنان] گرفتار می‌شویم.» موسی فرمود: «چنین نیست، پروردگارم با من است، رهنمودم خواهد کرد.» پس به موسی فرمان دادیم که با عصایت به دریا بزن، پس دریا از هم شکافت و هر بخشی از آن، مانند کوه بزرگی شد. و در آنجا دیگران را به آنها نزدیک کردیم، و موسی و همراهانش را همگی نجات دادیم، و فرعونی‌ها را در دریا غرق کردیم. و در اینجا فرمود: (﴿فَأَغۡرَقۡنَٰهُمۡ فِي ٱلۡيَمِّ بِأَنَّهُمۡ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا وَكَانُواْ عَنۡهَا غَٰفِلِينَ﴾) پس آنان را به سبب تکذیب‌کردن آیات خدا، و به سبب رویگردانی‌شان از حقی که نشانه‌ها و معجزات الهی بر آن دلالت می‌نمود، غرق کردیم.
#
{137} {وأورثنا القوم الذين كانوا يُسْتَضْعَفونَ}: في الأرض؛ أي: بني إسرائيل الذين كانوا خدمة لآل فرعون يسومونهم سوء العذاب، أورثهم الله {مشارقَ الأرض ومغاربها}: والمراد بالأرض ها هنا أرض مصر التي كانوا فيها مستضعفين أذلين؛ أي: ملَّكهم الله جميعها ومكَّنهم فيها، {التي باركنا فيها وتمَّتْ كلمةُ ربك الحسنى على بني إسرائيل بما صبروا}: حين قال لهم موسى: {استعينوا باللَّهِ واصبِروا إنَّ الأرضَ للَّه يورِثها من يشاءُ من عباده والعاقبةُ للمتَّقين}، {ودمَّرْنا ما كان يصنعُ فرعونُ وقومُهُ}: من الأبنية الهائلة والمساكن المزخرفة، {وما كانوا يعرِشون}: فتلك بيوتهم [خاوية] بما ظلموا إن في ذلك لآية لقوم يعلمون.
(137) (﴿وَأَوۡرَثۡنَا ٱلۡقَوۡمَ ٱلَّذِينَ كَانُواْ يُسۡتَضۡعَفُونَ﴾) بنی اسرائیل را که درخدمت آل فرعون بودند و آنان را عذاب می‌دادند، وارث (﴿مَشَٰرِقَ ٱلۡأَرۡضِ وَمَغَٰرِبَهَا﴾) همۀ جهات زمین قرار دادیم. منظور از زمین در اینجا سرزمین مصر است که بنی‌اسرائیل در آن مستضعف و خوار بودند. خداوند آنها را مالک تمام سرزمین مصر قرارداد، و آنان را در آنجا قدرت بخشید، (﴿ٱلَّتِي بَٰرَكۡنَا فِيهَاۖ وَتَمَّتۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ ٱلۡحُسۡنَىٰ عَلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ بِمَا صَبَرُواْ﴾) سرزمینی که در آن برکت دادیم. و وعده و سخن پروردگارت در مورد بنی‌اسرائیل به خاطر اینکه صبر کردند، تحقق یافت، آنگاه که موسی به آنها گفت: ﴿ٱسۡتَعِينُواْ بِٱللَّهِ وَٱصۡبِرُوٓاْۖ إِنَّ ٱلۡأَرۡضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۖ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِينَ﴾ از خدا یاری بجویید و شکیبایی ورزید، همانا زمین از آنِ خدا است؛ و هرکس از بندگانش را که بخواهد، وارث آن قرار می‌دهد، و سرانجام از آنِ پرهیزگاران است. (﴿وَدَمَّرۡنَا مَا كَانَ يَصۡنَعُ فِرۡعَوۡنُ وَقَوۡمُهُۥ﴾) وساختمان‌های بزرگ و منازل زیبایی را که فرعون و قومش ساخته بودند، ویران نمودیم. (﴿وَمَا كَانُواْ يَعۡرِشُونَ﴾) و آنچه را که بر می‌افراشتند، ویران ساختیم. ﴿فَتِلۡكَ بُيُوتُهُمۡ خَاوِيَةَۢ بِمَا ظَلَمُوٓاْۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لِّقَوۡمٖ يَعۡلَمُونَ﴾ پس به سبب ظلم و ستمی که کرده بودند، سقفِ خانه‌هایشان واژگون شد. همانا در این نشانه ایست برای قومی که می‌دانند.
#
{138} {وجاوزنا ببني إسرائيل البحر}: بعدما أنجاهم الله من عدوِّهم فرعون وقومه وأهلكهم الله، وبنو إسرائيل ينظرون، {فأتَوْا}؛ أي: مرُّوا {على قوم يعكُفون على أصنامٍ لهم}؛ أي: يقيمون عندها ويتبرَّكون بها ويعبُدونها، فقالوا من جهلهم وسَفَهِهم لنبيِّهم موسى بعدما أراهم الله من الآيات ما أراهم: {يا موسى اجعلْ لنا إلهاً كما لهم آلهةٌ}؛ أي: اشرع لنا أن نتَّخذ أصناماً آلهة كما اتَّخذها هؤلاء، فقال لهم موسى: {إنَّكم قومٌ تجهلونَ}: وأيُّ جهل أعظم من جَهِل ربَّه وخالقَه، وأراد أن يسوِّيَ به غيره ممَّن لا يملِكُ نفعاً ولا ضرًّا ولا موتاً ولا حياةً ولا نشوراً؟!
(138) (﴿وَجَٰوَزۡنَا بِبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱلۡبَحۡرَ﴾) و بنی‌اسرائیل را از دریا گذراندیم. بعد از اینکه خداوند آنها را از فرعون و قومش نجات داد، و آنان را هلاک کرد، و بنی‌اسرائیل خود نظاره‌گر این جریان بودند. (﴿ فَأَتَوۡاْ عَلَىٰ قَوۡمٖ يَعۡكُفُونَ عَلَىٰٓ أَصۡنَامٖ لَّهُمۡ﴾) پس بر قومی گذشتند که نزد بت‌هایی اقامت می‌کردند و از آنان تبرک می‌جستند و آنان را عبادت می‌کردند. و آنان به خاطر نادانی و بی خردی‌شان، پس از اینکه خداوند نشانه‌هایی بدانان نشان داد، به پیامبرشان موسی، (﴿قَالُواْ﴾) گفتند: (﴿يَٰمُوسَى ٱجۡعَل لَّنَآ إِلَٰهٗا كَمَا لَهُمۡ ءَالِهَةٞ﴾) برای ما این را مشروع بگردان تا بت‌هایی را به خدایی بگیریم، همان طور که ایشان بت را به خدایی گرفته‌اند. (﴿قَالَ﴾) موسی به آنان گفت: (﴿إِنَّكُمۡ قَوۡمٞ تَجۡهَلُونَ﴾) شما قومی نادان هستید. و چه نادانی و جهالتی بزرگ‌تر از این است که انسان پروردگار و آفریننده‌اش را نشناسد، و چیزی را که هیچ سود و زیان و مرگ و زندگی ندارد، با او برابر قرار دهد.
#
{139} ولهذا قال لهم موسى: {إنَّ هؤلاء مُتَبَّرٌ ما هم فيه وباطلٌ ما كانوا يعملونَ}: لأن دعاءهم إياها باطلٌ وهي باطلة بنفسها؛ فالعمل باطلٌ وغايته باطلةٌ.
(139) بنابراین موسی به آنان گفت: (﴿إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ مُتَبَّرٞ مَّا هُمۡ فِيهِ وَبَٰطِلٞ مَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾) شرکی که در آن قرار دارند، و عبادتی که برای آن بت‌ها انجام می‌دادند، نابود و هلاک شده است.
#
{140} {قال أغيرَ الله أبغيكم إلهاً}؛ أي: أطلب لكم إلهاً غير الله المألوه الكامل في ذاته وصفاته وأفعاله. {وهو فضَّلكم على العالمين}: فيقتضي أن تقابلوا فضله وتفضيله بالشكرِ، وذلك بإفراد الله وحدَه بالعبادة والكفرِ بما يُدعى من دونه.
(140) (﴿قَالَ أَغَيۡرَ ٱللَّهِ أَبۡغِيكُمۡ إِلَٰهٗا﴾) گفت: «آیا برای شما غیر از الله که معبود حقیقی است و در ذات و صفات وکارهایش کامل است، معبودی بجویم؟». (﴿وَهُوَ فَضَّلَكُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) حال آنکه او شما را بر جهانیان برتری داده است؟! پس این اقتضا می‌نماید تا در مقابل بخشش و فضلش و اینکه شما را برتری داده است، سپاسگزاری کنید، و سپاسگزاری حقیقی؛ با یگانه دانستن خدا در عبادت، و کفر ورزیدن به همۀ آنچه به جای او خوانده می‌شود، انجام می‌گیرد.
#
{141} ثم ذكَّرهم ما امتنَّ الله به عليهم فقال: {وإذ أنجيناكم من آل فرعونَ}؛ أي: من فرعون وآله، {يسومونكم سوءَ العذابِ}؛ أي: يوجِّهون إليكم من العذاب أسوأه، وهو أنهم كانوا يذبحون {أبناءكم ويَسْتَحيون نساءَكم وفي ذلِكم}؛ أي: النجاة من عذابهم، {بلاءٌ من ربِّكم عظيمٌ}؛ أي: نعمةٌ جليلةٌ ومنحةٌ جزيلةٌ، أو وفي ذلك العذاب الصادر منهم لكم بلاءٌ من ربِّكم عليكم عظيم.
(141) سپس خداوند نعمت‌هایی را که به آنان ارزانی نموده بود، به آنان یاد آور شد و فرمود: (﴿وَإِذۡ أَنجَيۡنَٰكُم مِّنۡ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ﴾) و به یاد آورید هنگامی که شما را از فرعون و خاندان او نجات دادیم، (﴿يَسُومُونَكُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ﴾) بدترین عذاب را به شما می‌رساندند؛ (﴿يُقَتِّلُونَ أَبۡنَآءَكُمۡ وَيَسۡتَحۡيُونَ نِسَآءَكُمۡ﴾) پسرانتان را می‌کشتند و زنانتان را زنده نگاه می‌داشتند، و نجات دادن شما از عذاب آنها، (﴿وَفِي ذَٰلِكُم بَلَآءٞ مِّن رَّبِّكُمۡ عَظِيمٞ﴾) نعمتی بزرگ و بخششی عظیم از جانب پروردگارتان برای شماست. یا اینکه، عذابی که آنان به شما می‌دادند، برایتان آزمایش و بلای بزرگی از جانب پروردگارتان بود.
#
{142} فلما ذكَّرهم موسى ووعظهم؛ انتَهَوْا عن ذلك، ولما أتمَّ الله نعمته عليهم بالنجاة من عدوهم وتمكينهم في الأرض؛ أرادَ تبارك وتعالى أن يُتِمَّ نعمته عليهم بإنزال الكتاب الذي فيه الأحكام الشرعيَّة والعقائد المرضيَّة، فواعد موسى ثلاثين ليلة، وأتمَّها بعشر، فصارت أربعين ليلة؛ ليستعدَّ موسى ويتهيَّأ لوعد الله ويكون لنزولها موقع كبير لديهم وتشوق إلى إنزالها، ولما ذهب موسى إلى ميقات ربِّه، قال لهارون موصياً له على بني إسرائيل من حرصه عليهم وشفقته: {اخْلُفْني في قَوْمي}؛ أي: كنْ خليفتي فيهم، واعمل فيهم بما كنت أعمل، {وأصلِحْ}؛ أي: اتَّبع طريق الصلاح، {ولا تتَّبِعْ سبيلَ المفسدين}: وهم الذين يعملون بالمعاصي.
(142) و هنگامی که موسی آنان را تذکرداد و موعظه کرد، از تمایل به بت‌پرستی باز آمدند. وقتی که خداوند با نجات دادن و قدرت بخشیدن به آنها در زمین، نعمت خویش را بر آنان تکمیل نمود، خواست تا با فرو فرستادن کتابی که احکام شرعی و عقاید پسندیده در آن است، نعمت خود را بر آنها کامل بگرداند. پس با موسی سی شب وعده گذاشت، و ده شب دیگر را نیز بر آن افزود، پس چهل شب شد، تا موسی را برای ملاقات خدا و نازل شدن آن کتاب بزرگ آماده نماید و ـ قومش ـ برای تلقیِ آن علاقه‌مند شوند. و هنگامی که موسی به سوی میعاد پروردگارش رفت، برادرش هارون را در مورد بنی‌اسرائیل سفارش کرد، چون موسی نسبت به بنی‌اسرائیل بسیار مهربان و دلسوز بود، پس به برادرش گفت: (﴿ٱخۡلُفۡنِي فِي قَوۡمِي﴾) در میان قومم، جانشین من باش؛ و در میان آنان، همان کاری را بکن که من می‌کردم، (﴿وَأَصۡلِحۡ﴾) و راه اصلاح را دنبال کن، (﴿وَلَا تَتَّبِعۡ سَبِيلَ ٱلۡمُفۡسِدِينَ﴾) و از راه فسادکنندگان پیروی مکن. فسادکنندگان کسانی‌اند که گناه انجام می‌دهند.
#
{143} {ولمَّا جاء موسى لميقاتنا}: الذي وقَّتْناه له لإنزال الكتاب، {وكلَّمَه ربُّه}: بما كلَّمه من وحيه وأمره ونهيه؛ تشوَّق إلى رؤية الله، ونَزَعَتْ نفسُه لذلك حبًّا لربِّه ومودَّة لرؤيته، فـ {قال ربِّ أرني أنظرْ إليك}، فقال الله: {لن تَراني}؛ أي: لن تقدِرَ الآن على رؤيتي؛ فإنَّ الله تبارك وتعالى أنشأ الخلق في هذه الدار على نشأة لا يقدرون بها ولا يثبتون لرؤية الله، وليس في هذا دليلٌ على أنَّهم لا يرونه في الجنة؛ فإنه قد دلَّت النصوص القرآنيَّة والأحاديث النبويَّة على أن أهل الجنة يرون ربَّهم تبارك وتعالى ويتمتَّعون بالنظر إلى وجهه الكريم. وأنه يُنْشِئُهم نشأةً كاملةً يقدرون معها على رؤية الله تعالى، ولهذا رتَّب الله الرؤية في هذه الآية على ثبوت الجبل، فقال مقنعاً لموسى في عدم إجابتِهِ للرؤية: {ولكِنِ انظرْ إلى الجبل فإنِ استقرَّ مكانَه}: إذا تجلَّى اللهُ له، {فسوف تراني فلمَّا تجلَّى ربُّه للجبل}: الأصمِّ الغليظ، {جعله دكًّا}؛ أي: انهال مثل الرمل انزعاجاً من رؤية الله وعدم ثبوتٍ لها، {وخرَّ موسى}: حين رأى ما رأى، صَعِقاً فتبيَّن له حينئذٍ أنه إذا لم يثبت الجبلُ لرؤية الله؛ فموسى أولى أن لا يثبتَ لذلك، واستغفر ربَّه لما صدر منه من السؤال الذي لم يوافقْ موضعاً، و {قالَ سبحانك}؛ أي: تنزيهاً لك وتعظيماً عما لا يليق بجلالك، {تبتُ إليك}: من جميع الذنوب وسوء الأدب معك، {وأنا أول المؤمنين}؛ أي: جدَّد عليه الصلاة والسلام إيمانه بما كمَّل اللهُ له مما كان يجهله قبل ذلك.
(143) (﴿وَلَمَّا جَآءَ مُوسَىٰ لِمِيقَٰتِنَا﴾) و هنگامی که موسی به میعادگاه ما آمد؛ همان زمانی که ما برای فرستادن کتاب بر او تعیین کرده بودیم، (﴿وَكَلَّمَهُۥ رَبُّهُۥ﴾) و پروردگارش با او سخن گفت، و نواهی و دستوراتی را بر او عرضه داشت، موسی به دیدن خدا علاقه‌مند شد و بر این امر بی‌قراری نمود، چون پروردگارش را دوست داشت و به دیدن او علاقه‌مند بود. (﴿قَالَ رَبِّ أَرِنِيٓ أَنظُرۡ إِلَيۡكَ﴾) گفت: پروردگارا! خودت را به من بنما تا تو را ببینم، خداوند فرمود: (﴿لَن تَرَىٰنِي﴾) نمی‌توانی مرا ببینی، و توان دیدن من را در این دنیا نداری؛ زیرا خداوند مردم را در این دنیا به گونه‌ای آفریده است که نمی‌توانند او را ببینند، و یارای دیدن خدا را ندارند. و این بیانگر آن نیست که مردم پروردگارشان را در بهشت نمی‌بینند. چون نصوص قرآنی و احادیث نبوی دلالت می‌نماید که اهل بهشت، پروردگارشان را می‌بینند؛ و با نگاه کردن به چهرۀ خداوند، لذت می‌برند؛ و خداوند آنها را در آن دنیا به صورت کامل می‌آفریند، به گونه‌ای که می‌توانند خداوند را ببینند. بنابراین خداوند امکان رؤیت را در این آیه، به برقرار ماندن کوه مشروط کرده است. پس موسی‌را در اینکه خداوند خواسته‌اش را نپذیرفته است، چنین قانع کرد و فرمود: (﴿وَلَٰكِنِ ٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡجَبَلِ فَإِنِ ٱسۡتَقَرَّ مَكَانَهُۥ فَسَوۡفَ تَرَىٰنِي﴾) اما به کوه بنگر، پس وقتی که پروردگارت به آن جلوه‌گر شد، و آن نیز برقرار ماند، تو مرا خواهی دید. (﴿فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُۥ لِلۡجَبَلِ﴾) و هنگامی‌که پروردگارش برای کوهِ سر سخت و محکم جلوه‌گر شد، (﴿جَعَلَهُۥ دَكّٗا﴾) بر اثر تجلی خدا، دچار نارامی و نا آرامی شد، و تبدیل به تپه‌ای از شن روان گردید. (﴿وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقٗا﴾) و موسی وقتی که آن را مشاهده کرد، بیهوش افتاد. (﴿فَلَمَّآ أَفَاقَ قَالَ﴾) وقتی که به‌هوش آمد، در این هنگام برای او روشن شد که چنانچه کوه نتواند در مقابل تجلّی خدا پا بر جا باشد، موسی به طریق اولی پا بر جا نخواهد ماند. و از پروردگارش به خاطر درخواستش که چندان بجا نبود، آمرزش خواست. بنابراین گفت: (﴿سُبۡحَٰنَكَ﴾) بار خدایا! تو از همۀ آنچه که شایستۀ شکوه و عظمتت نیست، پاک هستی، (﴿تُبۡتُ إِلَيۡكَ﴾) از همۀ گناهان و جسارتی که نسبت به تو روا داشتم، توبه کردم، (﴿ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) و من اولین مؤمنان هستم؛ یعنی موسی ـ علیه الصلاة والسلام ـ به سبب آنچه که خداوند برایش کامل گرداند و آنچه‌را که قبلاً نمی‌دانست به او یاد داد، ایمانش را تجدید نمود.
#
{144} فلما منعه الله من رؤيته بعدما كان متشوقاً إليها؛ أعطاه خيراً كثيراً، فقال: {يا موسى إنِّي اصطفيتُك على الناس}؛ أي: اخترتك واجتبيتك وفضَّلتك وخصصتك بفضائل عظيمة ومناقب جليلة، {برسالاتي}: التي لا أجعلها ولا أخصُّ بها إلا أفضل الخلق، {وبكلامي}: إيَّاك من غير واسطة، وهذه فضيلة اختُصَّ بها موسى الكليم، وعُرِف بها من بين إخوانه من المرسلين، {فخُذْ ما آتيتُك}: من النعم، وخذ ما آتيتُك من الأمر والنهي بانشراح صدرٍ، وتلقَّه بالقَبول والانقياد، {وكن من الشاكرين}: لله على ما خصَّك وفضَّلك.
(144) (﴿يَٰمُوسَىٰٓ إِنِّي ٱصۡطَفَيۡتُكَ عَلَى ٱلنَّاسِ﴾) هنگامی که خداوند موسی را ـ بعد از اینکه بسیار مشتاق رؤیت خداوند بود ـ از دیدن خود بازداشت، خیر و نیکی فراوانی به او بخشید. پس فرمود: ای موسی! تو را انتخاب کردم و برگزیدم و تو را برتری دادم و فضیلت‌های بزرگ و مناقب فراوان را ویژۀ تو گردانیدم، (﴿بِرِسَٰلَٰتِي﴾) به واسطۀ رسالت‌هایم، که آن را جز به بهترین مردم اختصاص نمی‌دهم. (﴿ وَبِكَلَٰمِي﴾) و تو را با سخن گفتنِ بدون واسطه‌ام با تو برتری دادم و برگزیدم. و این فضیلتی است که به موسی کلیم اختصاص یافته، و در میان برادران پیامبرش به آن معروف است. (﴿فَخُذۡ مَآ ءَاتَيۡتُكَ﴾) پس نعمت‌ها و نهی وامری که به تو دادم، با شرح صدر برگیر؛ و آن را با پذیرفتن و فرمان بردن، فراگیر. (﴿وَكُن مِّنَ ٱلشَّٰكِرِينَ﴾) و از شاکرین باش؛ یعنی خدا را به خاطر آنچه که تو را بدان اختصاص داده، و تو را با آن فضیلت و برتری بخشیده است، سپاسگزار باش.
#
{145} {وكتبنا له في الألواح من كلِّ شيء}: يحتاج إليه العباد {موعظة}: ترغِّب النفوس في أفعال الخير وترهِّبهم من أفعال الشر، {وتفصيلاً لكلِّ شيء}: من الأحكام الشرعيَّة والعقائد والأخلاق والآداب، {فخذْها بقوَّةٍ}؛ أي: بجدٍّ واجتهاد على إقامتها، {وأمُرْ قومَك يأخذوا بأحسنها}: وهي الأوامر الواجبة والمستحبَّة؛ فإنها أحسنها. وفي هذا دليلٌ على أن أوامر الله في كل شريعة كاملة عادلة حسنة. {سأريكم دارَ الفاسقينَ}: بعدما أهلكهم الله وأبقى ديارهم عبرةً بعدهم يعتبر بها المؤمنون الموفَّقون المتواضعون.
(145) (﴿وَكَتَبۡنَا لَهُۥ فِي ٱلۡأَلۡوَاحِ مِن كُلِّ شَيۡءٖ﴾) و برای او در الواح از هر چیزی که بندگان به آن نیاز دارند، نوشتیم. (﴿مَّوۡعِظَةٗ﴾) تا پند و اندرزی باشد که مردم را به انجام کارهای خوب تشویق نماید، و از انجام کارهای بد بر حذر دارد. (﴿وَتَفۡصِيلٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ﴾) وبیانگر هر چیزی از احکام شرعی و عقاید و اخلاق و ادب باشد. (﴿فَخُذۡهَا بِقُوَّةٖ﴾) پس آن را با جدیت بگیر؛ و برای عمل کردن به آن و تحکیم نمودنش، نهایت سعی خود را بکن، (﴿وَأۡمُرۡ قَوۡمَكَ يَأۡخُذُواْ بِأَحۡسَنِهَا﴾) و قومت را دستور بده تا نیکوترین آن را بگیرند، و آن اوامر واجب و مستحب است؛ زیرا آن، بهترین و نیکوترین است. و این دلیلی است بر اینکه دستورات خدا در هر شریعتی، کامل و دادگرانه و خوب ونیکو است. (﴿سَأُوْرِيكُمۡ دَارَ ٱلۡفَٰسِقِينَ﴾) و به شما سرزمین فاسقان و گناهکاران را نشان خواهم داد که خداوند آنها را هلاک ساخت، و سرزمین‌هایشان را پس از آنان برای عبرت دیگران باقی گذاشت، تا مؤمنانِ توفیق یافته و فروتن، از آن عبرت گیرند.
#
{146} وأما غيرهم؛ فقال عنهم: {سأصرِفُ عن آياتي}؛ أي: عن الاعتبار في الآيات الأفقية والنفسيَّة والفهم لآيات الكتاب، {الذين يتكبَّرون في الأرض بغير الحقِّ}؛ أي: يتكبَّرون على عباد الله وعلى الحقِّ وعلى من جاء به؛ فمن كان بهذه الصفة؛ حَرَمَهُ الله خيراً كثيراً، وخَذَلَه، ولم يَفْقَهْ من آيات الله ما ينتفع به، بل ربَّما انقلبت عليه الحقائقُ واستحسن القبيحَ، {وإن يَرَوْا كلَّ آيةٍ لا يؤمنوا بها}: لإعراضهم واعتراضهم ومحادَّتهم لله ورسوله، {وإن يَرَوْا سبيلَ الرُّشد}؛ أي: الهدى والاستقامة، وهو الصراط الموصل إلى الله وإلى دار كرامته، {لا يتَّخذوه [سبيلاً]}؛ أي: لا يسلكوه ولا يرغبوا فيه، {وإن يَرَوْا سبيلَ الغَيِّ}؛ أي: الغواية الموصل لصاحبه إلى دار الشقاء، {يتَّخذوه سبيلاً}. والسبب في انحرافهم هذا الانحراف، {ذلك بأنَّهم كذَّبوا بآياتنا وكانوا عنها غافلين}: فردُّهم لآيات الله وغفلتُهم عمَّا يُراد بها واحتقارهم لها هو الذي أوجب لهم من سلوك طريق الغي وترك طريق الرُّشْدِ ما أوجب.
(146) و اما در مورد کسانی دیگر -غیر از مؤمنان- فرمود: (﴿سَأَصۡرِفُ عَنۡ ءَايَٰتِيَ﴾) از نشانه‌هایم باز می‌دارم؛ یعنی از درس گرفتن و عبرت آموختن از نشانه‌های الهی در آفاق و انفس، و فهم آیات کتاب، کسانی را باز می‌دارم، (﴿ٱلَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ﴾) که در زمین به ناحق تکبر می‌ورزند؛ یعنی بر بندگان خدا و بر حق و بر کسانی که حق را آورده اند، تکبر می‌ورزند. پس هرکس چنین باشد، خداوند او را از خیر زیادی محروم می‌نماید، و او را رسوا می‌کند، و از نشانه‌های خدا چیزی نمی‌فهمد که از آن استفاده ببرد، بلکه حقایق در مقابل دیدگان او دگرگون می‌شود، و او زشت را خوب می‌انگارد. (﴿وَإِن يَرَوۡاْ كُلَّ ءَايَةٖ لَّا يُؤۡمِنُواْ بِهَا﴾) و اگر هر دلیل و نشانه ای را ببینند، به خاطر اعتراض و رویگردانی‌شان و مبارزه با خدا و پیامبرش، به آن ایمان نمی‌آورند، (﴿وَإِن يَرَوۡاْ سَبِيلَ ٱلرُّشۡدِ لَا يَتَّخِذُوهُ﴾) و اگر راه هدایت و استقامت را ببینند، آن را در پیش نمی‌گیرند، و رغبتی بدان نشان نمی‌دهند، و آن راهی است که انسان را به خدا و سرای بهشت می‌رساند. (﴿وَإِن يَرَوۡاْ سَبِيلَ ٱلۡغَيِّ﴾) و اگر راه گمراهی را ببینند که صاحبش را به سرای بدبختی و شقاوت می‌رساند، (﴿يَتَّخِذُوهُ سَبِيلٗا﴾) آن را در پیش می‌گیرند. (﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا وَكَانُواْ عَنۡهَا غَٰفِلِينَ﴾) و سبب انحرافشان، این است که آنان آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل شدند. پس رد کردن آیات خدا و غفلتشان از مقاصد آن و تحقیر آیات، باعث شد تا آنها راه گمراهی را در پیش بگیرند و راه هدایت را رها کنند.
#
{147} {والذين كذبوا بآياتنا}: العظيمة الدالَّة على صحَّة ما أرسلنا به رسلنا، {ولقاء الآخرة حَبِطَتْ أعمالُهم}: لأنَّها على غير أساس، وقد فقد شرطها، وهو الإيمان بآيات الله والتصديق بجزائه. {هل يُجْزَوْنَ}: في بطلان أعمالهم وحصول ضدِّ مقصودهم {إلَّا ما كانوا يعملونَ}: فإن أعمال مَنْ لا يؤمن باليومِ الآخر لا يرجو فيها ثواباً، وليس لها غايةٌ تنتهي إليه؛ فلذلك اضمحلَّت وبطلت.
(147) (﴿وَٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا وَلِقَآءِ ٱلۡأٓخِرَةِ﴾) و کسانی که آیات بزرگ ما را -که بر صحت آنچه پیامبرانمان آورده‌اند دلالت می‌کنند- و ملاقات روز آخرت را تکذیب نمایند، (﴿حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ﴾) اعمالشان نابود می‌شود؛ چون اعمال آنها اساسی ندارد و فاقد شرط پذیرفته شدن است؛ که شرط پذیرفته شدن اعمال، ایمان داشتن به آیات خدا و معتقد بودن به پاداش و جزای اوست. (﴿هَلۡ يُجۡزَوۡنَ﴾) آیا سزایی که به آنان داده می‌شود و بر اثر آن اعمالشان باطل می‌گردد و به هدفشان نمی‌رسند، (﴿إِلَّا مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾) جز پاداش کارهایی که می‌کردند، چیزی دیگر است؟ زیرا اعمال کسی که به روز قیامت ایمان ندارد، پاداش و سرانجام خوبی ندارد، بنابراین مضمحل و باطل می‌گردد.
#
{148} {واتَّخذ قوم موسى مِن بعدِهِ من حُلِيِّهم عجلاً جسداً}: صاغه السامِرِيُّ وألقى عليه قبضةً من أثر الرسول فصار {له خُوارٌ} وصوتٌ، فعبدوه واتَّخذوه إلهاً، وقال: هذا إلهكم وإله موسى، فنسي موسى، وذهب يطلبه، وهذا من سفههم وقلة بصيرتهم؛ كيف اشتبه عليهم ربُّ الأرض والسماوات بعجل من أنقص المخلوقات؟! ولهذا قال مبيناً أنه ليس فيه من الصفات الذاتيَّة ولا الفعليَّة ما يوجِب أن يكون إلهاً: {ألم يَرَوْا أنَّه لا يكلِّمهم}؛ أي: وعدم الكلام نقصٌ عظيمٌ؛ فهم أكمل حالة من هذا الحيوان أو الجماد الذي لا يتكلَّم، {ولا يهديهم سبيلاً}؛ أي: لا يدلُّهم طريقاً دينيًّا ولا يحصِّل لهم مصلحةً دنيويَّةً؛ لأن من المتقرِّر في العقول والفطر أنَّ اتِّخاذَ إلهٍ لا يتكلم ولا ينفع ولا يضرُّ من أبطل الباطل وأسمج السفه، ولهذا قال: {اتَّخذوه وكانوا ظالمينَ}: حيث وضعوا العبادة في غير موضعها، وأشركوا بالله ما لم ينزِّل به سلطاناً. وفيها دليلٌ على أنَّ من أنكر كلام الله؛ فقد أنكر خصائص إلهيَّة الله تعالى؛ لأن الله ذكر أن عدم الكلام دليلٌ على عدم صلاحيَّة الذي لا يتكلَّم للإلهيَّة.
(148) (﴿وَٱتَّخَذَ قَوۡمُ مُوسَىٰ مِنۢ بَعۡدِهِۦ مِنۡ حُلِيِّهِمۡ عِجۡلٗا جَسَدٗا﴾) و قوم موسی بعد از او، از زیورهایشان پیکر گوساله‌ای را ساختند و به خدایی گرفتند؛ و پیکر گوساله را، سامری ساخته بود و بر آن مشتی از رد پای فرستاده انداخت. پس چنان شد که (﴿لَّهُۥ خُوَارٌ﴾) برای آن، صدایی مانند صدای گاو بود. و بنی‌اسرائیل آن را عبادت کردند و به خدایی گرفتند و گفتند: ﴿هَٰذَآ إِلَٰهُكُمۡ وَإِلَٰهُ مُوسَىٰ فَنَسِيَ﴾ این، خدای شما و موسی است، ولی موسی آن را فراموش کرده و در پس آن رفته است. و این، ناشی از بی‌خردی آنان بود؛ زیرا چگونه جایز است پروردگار زمین و آسمان‌ها را، با گاوِ ناقص اشتباه بگیرد؟! بنابراین خداوند با بیان اینکه این مجسمه، فاقد ویژگی‌های فعلی و ذاتی آن چنانی است که او را معبود بگرداند، فرمود (﴿أَلَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّهُۥ لَا يُكَلِّمُهُمۡ﴾) آیا ندیدند که آن گاو، با آنان سخن نمی‌گوید؟ و سخن نگفتن، نقص و کمبودی بس بزرگ است. و آنان حالتشان از این حیوان یا جمادی که سخن نمی‌گوید، بهتر و کامل‌تر است. (﴿وَلَا يَهۡدِيهِمۡ سَبِيلًا﴾) و آنان را به راه دین راهنمایی ننموده، و مصلحتی دنیوی را برایشان حاصل نمی‌کند؛ چون برای عقل‌ها و سرشت‌ها ثابت است خدایی که سخن نمی‌گوید، فایده نمی‌رساند و ضرر نمی‌دهد؛ به خدایی گرفتن چنین خدایی، از باطل ترین باطل‌هاست، و نهایت بی خردی است. بنابراین فرمود: (﴿ٱتَّخَذُوهُ وَكَانُواْ ظَٰلِمِينَ﴾) آن را به خدایی گرفتند و ستمکار بودند؛ چرا که عبادت را در غیر از جای آن گذاردند، و با خداوند چیزی را شریک گرفتند که دلیلی بر صحت آن وجود ندارد. و این بیانگر آن است که هرکس سخن گفتن خدا را انکار کند، بدون شک یکی از ویژگی‌های الوهیت «الله» را انکار کرده است؛ چون خداوند بیان داشته، کسی که سخن نمی‌گوید صلاحیت و شایستگی الوهیت و عبادت را ندارد.
#
{149} {ولمَّا}: رجع موسى إلى قومه، فوجدهم على هذه الحال، وأخبرهم بضلالهم؛ ندموا، و {سُقِطَ في أيديهم}؛ أي: من الهمِّ والندم على فعلهم، {ورأوا أنَّهم قد ضلُّوا}: فتنصَّلوا إلى الله وتضرَّعوا، {وقالوا لئن لم يرحَمْنا ربُّنا}: فيدُّلنا عليه، ويرزقنا عبادته، ويوفِّقُنا لصالح الأعمال، {ويغفِرْ لنا}: ما صدر منا من عبادة العجل؛ {لَنَكونَنَّ من الخاسرينَ}: الذين خسروا الدنيا والآخرة.
(149) (﴿وَلَمَّا﴾) و هنگامی که موسی به سوی قومش برگشت و آنان را بر این حالت دید و آنان را به گمراهی‌شان آگاه ساخت، پشیمان شدند، (﴿سُقِطَ فِيٓ أَيۡدِيهِمۡ﴾) و از ناراحتی و پشیمانی بر کار خود، زانوی غم را در بغل گرفتند، و گیج و مات شدند. (﴿وَرَأَوۡاْ أَنَّهُمۡ قَدۡ ضَلُّواْ﴾) و دانستند که آنها گمراه شده‌اند، پس روی به خدا کردند و زاری نمودند، (﴿قَالُواْ لَئِن لَّمۡ يَرۡحَمۡنَا رَبُّنَا﴾) و گفتند: اگر پروردگارمان به ما رحم نکند، و ما را به سوی خود راهنمایی ننماید، و فضیلت عبادت خویش را به ما ارزانی نکند، و ما را بر انجام کارهای شایسته توفیق ندهد، (﴿وَيَغۡفِرۡ لَنَا﴾) و پرستش گوساله را که از ما سر زده است، نیامرزد، (﴿لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ﴾) حتماً از زمرۀ زیانکاران خواهیم شد؛ کسانی که دنیا و آخرت را از دست داده‌اند.
#
{150} {ولما رجع موسى إلى قومِهِ غضبان أسِفاً}؛ أي: ممتلئاً غضباً وغيظاً عليهم لتمام غيرته عليه [الصلاة و] السلام وكمال نصحه وشفقته، {قال بئسَما خَلَفْتُموني من بعدي}؛ أي: بئس الحالة التي خلفتموني بها من بعد ذهابي عنكم؛ فإنها حالةٌ تفضي إلى الهلاك الأبدي والشقاء السرمديِّ. {أعَجِلْتُم أمرَ ربِّكُم}: حيث وَعَدَكم بإنزال الكتاب فبادرتُم برأيكم الفاسد إلى هذه الخصلة القبيحة، {وألقى الألواحَ}؛ أي: رماها من الغضب، {وأخذ برأس أخيه}: هارونَ ولحيتِهِ، {يجرُّه إليه}: وقال له: {ما منعك إذ رأيتَهم ضلُّوا. أن لا تتَّبِعَني أفعصيتَ أمري}: لك بقولي: {اخلُفْني في قومي وأصْلِحْ ولا تتَّبِعْ سبيل المفسدين}؟! فقال: {يا ابنَ أمَّ لا تأخُذْ بلحيتي ولا برأسي إني خشيتُ أن تقولَ فرَّقْتَ بين بني إسرائيل ولم ترقُبْ قولي} و {قال} هنا: {ابنَ أمَّ}: هذا ترقيقٌ لأخيه بذكر الأمِّ وحدها، وإلاَّ فهو شقيقه لأمِّه وأبيه. {إنَّ القوم استضعفوني}؛ أي: احتقروني حين قلتُ لهم: يا قوم! إنما فُتِنْتُم به، وإنَّ ربَّكم الرحمن؛ فاتَّبِعوني وأطيعوا أمري، {وكادوا يَقْتُلونَني}؛ أي: فلا تظنَّ بي تقصيراً، {فلا تُشْمِتْ بيَ الأعداء}: بنهرِك لي ومسِّك إيَّايَ بسوءٍ فإنَّ الأعداء حريصون على أن يجدوا عليَّ عثرةً أو يطَّلعوا لي على زَلَّة، {ولا تجعلني مع القوم الظالمين}: فتعامِلُني معاملتهم.
(150) (﴿وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَىٰٓ إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ غَضۡبَٰنَ أَسِفٗا﴾) و هنگامی که موسی به همراه قومش خشمگین برگشت؛ یعنی خشم و ناراحتی تمام وجود او را در برگرفته بود، چون غیرتش به جوش آمده، و کاملاً خیرخواه و دلسوز آنها بود. (﴿قَالَ بِئۡسَمَا خَلَفۡتُمُونِي مِنۢ بَعۡدِيٓ﴾) گفت: بعد از من چه بد جانشینی برای من بودید! یعنی چه بد حالتی است آن حالتی که بعد از رفتن من از نزد شما، به جانشینی من پرداختید؛ چرا که آن حالت، مقتضی هلاکت و شقاوت ابدی است! (﴿أَعَجِلۡتُمۡ أَمۡرَ رَبِّكُمۡ﴾) آیا بر فرمان پروردگارتان شتاب ورزیدید که شما را به فرو فرستادن کتاب وعده داده است؟! ولی شما با نظر فاسدتان، به این خصلت و عادت زشت روی آوردید. (﴿وَأَلۡقَى ٱلۡأَلۡوَاحَ﴾) از شدت خشم، الواح را پرت کرد، (﴿وَأَخَذَ بِرَأۡسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُۥٓ إِلَيۡهِ﴾) و سر و ریش برادرش هارون را گرفت و آن را به سوی خود کشید و به او گفت: ﴿ مَا مَنَعَكَ إِذۡ رَأَيۡتَهُمۡ ضَلُّوٓاْ أَلَّا تَتَّبِعَنِۖ أَفَعَصَيۡتَ أَمۡرِي﴾ چه چیز تو را بازداشت، وقتی که آنها را دیدی گمراه شدند، از من پیروی نکنی؟ آیا از دستور من سرپیچی‌کردی که به تو فرمان دادم: ﴿ٱخۡلُفۡنِي فِي قَوۡمِي وَأَصۡلِحۡ وَلَا تَتَّبِعۡ سَبِيلَ ٱلۡمُفۡسِدِينَ﴾ در میان قومم جانشین من باش، و [آنان‌را] اصلاح کن، و از راه فسادکنندگان پیروی مکن؟ ﴿قَالَ يَبۡنَؤُمَّ لَا تَأۡخُذۡ بِلِحۡيَتِي وَلَا بِرَأۡسِيٓۖ إِنِّي خَشِيتُ أَن تَقُولَ فَرَّقۡتَ بَيۡنَ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ وَلَمۡ تَرۡقُبۡ قَوۡلِي﴾ گفت: ای پسر مادرم! سر و ریش من را نگیر، من ترسیدم که تو بگویی: «میان بنی‌اسرائیل تفرقه انداخته و گفتۀ مرا رعایت نکردی.» و در اینجا (﴿قَالَ﴾) گفت: (﴿ٱبۡنَ أُمَّ﴾) پسر مادرم. و این برانگیختن مهربانی و شفقت برادرش است که تنها از مادر نام می‌برد، وگرنه موسی برادر تنی او است و از یک پدر و مادر هستند، (﴿إِنَّ ٱلۡقَوۡمَ ٱسۡتَضۡعَفُونِي﴾) همانا این قوم مرا تحقیر و درمانده کردند، وقتی که به آنها گفتم: ﴿يَٰقَوۡمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِۦۖ وَإِنَّ رَبَّكُمُ ٱلرَّحۡمَٰنُ فَٱتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوٓاْ أَمۡرِي﴾ ای قوم من ! همانا شما با پرستش گوساله مورد آزمایش قرارگرفته‌اید، و پروردگار شما، خداوند رحمان است.پس، از من پیروی نمایید و از دستورم اطاعت کنید. (﴿وَكَادُواْ يَقۡتُلُونَنِي﴾) و نزدیک بود مرا به قتل برسانند. پس گمان مبرکه من تقصیر و کوتاهی ورزیده‌ام، (﴿فَلَا تُشۡمِتۡ بِيَ ٱلۡأَعۡدَآءَ﴾) و با پرخاش کردن و دست‌درازی به سوی من، دشمنان را شاد مکن؛ زیرا دشمنان حریص و علاقه‌مندند که از اشتباه و لغزش من اطلاع پیدا کنند، (﴿وَلَا تَجۡعَلۡنِي مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) و مرا در زمرۀ قوم ستمکار قرار مده، و همانند تعاملِ با آنان، با من معامله مکن.
#
{151} فندم موسى عليه السلام على ما استعجل من صنعِهِ بأخيه قبل أن يعلم براءتَهُ مما ظنَّه فيه من التقصير، و {قال ربِّ اغفِرْ لي ولأخي}: هارون، {وأدخِلْنا في رحمتِكَ}؛ أي: في وسطها، واجعل رحمتك تحيطُ بنا من كل جانب؛ فإنها حصنٌ حصينٌ من جميع الشرور وثَمَّ كلُّ خير وسرور. {وأنت أرحمُ الراحمين}؛ أي: أرحم بنا من كلِّ راحم، أرحم بنا من آبائنا وأمَّهاتنا وأولادنا وأنفسنا.
(151) موسی علیه السلام خیال می‌کرد که برادرش مقصّر است، و شتابزده و قبل از اینکه بی‌گناهی اورا بداند، نسبت به او اقداماتی را انجام داد. اما از عمل خود پشیمان شد و گفت: (﴿ رَبِّ ٱغۡفِرۡ لِي وَلِأَخِي﴾) پروردگارا! من و هارون -برادم- را بیامرز، (﴿وَأَدۡخِلۡنَا فِي رَحۡمَتِكَ﴾) و ما را در میان رحمت خود جای بده، و ما را غریق رحمت خویش بگردان؛ زیرا رحمت تو، دژ محکمی است که انسان را از همۀ بدی‌ها حفاظت می‌کند، و آنجا هر خیر و سروری یافت می‌شود. (﴿وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ﴾) و تو نسبت به ما، از هر رحم‌کننده و از هر مهربانی، مهربان‌تر هستی، تو نسبت به ما از پدران و مادران و فرزندان و خود ما مهربانتر هستی.
#
{152} قال الله تعالى مبيناً حال أهل العجل الذين عبدوه: {إنَّ الذين اتَّخذوا العجل}؛ أي: إلهاً، {سينالُهم غضبٌ من ربِّهم وذلَّةٌ في الحياة الدُّنيا}: كما أغضبوا ربَّهم واستهانوا بأمره. {وكذلك نجزي المفترين}: فكلُّ مفترٍ على الله كاذب على شرعه متقوِّل عليه ما لم يقلْ؛ فإنَّ له نصيباً من الغضب من الله والذُّلِّ في الحياة الدنيا.
(152) خداوند متعال با بیان حال کسانی که گوساله را پرستیدند، می‌فرماید: (﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ ٱلۡعِجۡلَ﴾) کسانی‌که گوساله را به خدایی گرفتند، (﴿سَيَنَالُهُمۡ غَضَبٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَذِلَّةٞ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا﴾) به زودی خشمی از جانب پروردگار به آنان می‌رسد، و زندگی دنیایشان را خواری فرا می‌گیرد. همان‌طور که آنان پروردگارشان را خشمگین کردند، و برای فرمان و امر وی ارزشی قایل نشدند، و به آن توهین کردند، (﴿وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُفۡتَرِينَ﴾) و این‌گونه کسانی را که دروغ می‌بندند، سزا می‌دهیم. پس هرکس که به دروغ به خدا چیزی نسبت دهد و بر شریعت او دروغ بندد و چیزی را به خدا نسبت دهد که او نگفته است، بهره ای از خشم خدا و ذلت در زندگی دنیا به او خواهد رسید. و خشم خداوند به آنها رسید؛ چرا که آنها را دستور داد تا خودشان را بکشند، و اینکه خداوند جز با این کار، از آنان راضی نمی‌شود. پس برخی، برخی دیگر را کشتند؛ و این معرکه، تلفات زیادی را بر جای گذاشت، سپس خداوند توبۀ آنها را پذیرفت.
#
{153} وقد نالهم غضبُ الله حيث أمرهم أن يقتُلوا أنفسهم، وأنَّه لا يرضى الله عنهم إلاَّ بذلك، فقتل بعضُهم بعضاً، وانجلت المعركة على قتلى كثيرةٍ، ثم تاب الله عليهم بعد ذلك، ولهذا ذكر حكماً عامًّا يدخُلون فيه هم وغيرهم، فقال: {والذين عمِلوا السيئاتِ}: من شرك وكبائر وصغائر، {ثم تابوا من بعدها}: بأن ندموا على ما مضى وأقلعوا عنها وعزموا على أن لا يعودوا، {وآمنوا}: بالله وبما أوجبَ الله الإيمان به، ولا يتمُّ الإيمان إلا بأعمال القلوب وأعمال الجوارح المترتِّبة على الإيمان. {إنَّ ربَّك من بعدها}؛ أي: بعد هذه الحالة ـ حالة التوبة من السيئات والرجوع إلى الطاعات ـ {لغفورٌ}: يغفر السيئات ويمحوها، ولو كانت قُراب الأرض. {رحيمٌ}: بقبول التوبة والتوفيق لأفعال الخير وقبولها.
(153) به همین‌علت خداوند حکم آنها را بیان فرمود که هم آنها و هم دیگران را شامل می‌شود. و فرمود: (﴿وَٱلَّذِينَ عَمِلُواْ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِ﴾) و کسانی که کارهای بد را انجام می‌دهند، از قبیل: شرک و گناهان کبیره و صغیره، (﴿ثُمَّ تَابُواْ مِنۢ بَعۡدِهَا﴾) سپس بعد از آن توبه می‌کنند، به این صورت که بر گذشته، پشیمان شده و از آن دست می‌کشند، و تصمیم می‌گیرند که آن گناه را تکرار نکنند، (﴿وَءَامَنُوٓاْ﴾) و به خدا و به آنچه که واجب گردانده است به آن ایمان بیاورند، ایمان می‌آورند. و ایمان کامل نمی‌شود، مگر با انجام اعمال قلب و جوارح که بر ایمان مترتب است، (﴿إِنَّ رَبَّكَ مِنۢ بَعۡدِهَا﴾) همانا پروردگارت بعد از آن؛ یعنی بعد از توبه از گناهان و بازگشتن به سوی انجام عبادات، (﴿لَغَفُورٞ﴾) آمرزنده است وگناهان را می‌آمرزد، و آنها را محو می‌کند، گرچه به اندازۀ زمین باشد. (﴿رَّحِيمٞ﴾) و مهربان است و با پذیرفتن توبه و توفیق دادن بر انجام کارهای خیر، بر انسان رحم می‌نماید.
#
{154} {ولما سَكَتَ عن موسى الغضبُ}؛ أي: سكن غضبه وتراجعت نفسُهُ، وعَرَفَ ما هو فيه؛ اشتغل بأهمِّ الأشياء عنده، فَأَخَذَ {الألواحَ}: التي ألقاها، وهي ألواحٌ عظيمة المقدار جليلةٌ {في نُسْخَتِها}؛ أي: مشتملة ومتضمِّنة {هدىً ورحمةٌ}؛ أي: فيها الهدى من الضَّلالة، وبيان الحقِّ من الباطل، وأعمال الخير وأعمال الشر، والهدى لأحسن الأعمال والأخلاق والآداب، ورحمة وسعادة لمن عمل بها وعلم أحكامها ومعانيها، ولكن؛ ليس كل أحدٍ يقبل هدى الله ورحمته، وإنما يقبلُ ذلك، وينقاد له، ويتلقَّاه بالقَبول، {الذين هُم لربِّهم يرهَبونَ}؛ أي: يخافون منه ويخشونه، وأما مَنْ لم يخفِ الله ولا المقام بين يديه؛ فإنه لا يزداد بها إلا عتوًّا ونفوراً، وتقوم عليه حجة الله فيها.
(154) (﴿وَلَمَّا سَكَتَ عَن مُّوسَى ٱلۡغَضَبُ﴾) و هنگامی که خشم موسی فرونشست و به حالت اولیه خود بازگشت، و دانست که او در چه حالتی قرار دارد، و به کارهای مهمّ خود مشغول شد، (﴿أَخَذَ ٱلۡأَلۡوَاحَ﴾) و الواحی را که انداخته بود، برگرفت. و آن، الواح گرانقدر و ارزشمندی بود، (﴿وَفِي نُسۡخَتِهَا﴾) و نوشته‌های آن مشتمل و متضمن بر، (﴿هُدٗى وَرَحۡمَةٞ﴾) هدایت و رحمتی [فراوان] بود. در آن، هدایت از گمراهی روشن شده، و حق و باطل و کارهای خیر و شر بیان شده بود. و در آن، آدمی به نیکوترین و بهترین کارها و اخلاق و ادب راهنمایی شده بود. نیز در آن، رحمت و سعادتی بود برای کسانی که به آن عمل کنند، و رهنمودها و احکام و محتوای آن را بدانند. اما تمامی مردم، هدایت خدا و رحمت وی را نمی‌پذیرند، بلکه کسانی آن را می‌پذیرند و تسلیم آن می‌شوند که (﴿هُمۡ لِرَبِّهِمۡ يَرۡهَبُونَ﴾) از پروردگارشان می‌ترسند. و اما کسی که از خدا نمی‌ترسد و از ایستادن و قرار گرفتن در برابر او هراسی ندارد، رهنمودهای کتاب، جز سرکشی و گریز و نفرت چیزی به او نمی‌افزاید، در نتیجه حجت خدا بر او اقامه می‌شود.
#
{155} {و} لما تاب بنو إسرائيل، وتراجعوا إلى رُشْدِهم، {اختار موسى} منهم {سبعين رجلاً}: من خيارهم ليعتذروا لقومهم عند ربِّهم، ووعدهم الله ميقاتاً يحضُرون فيه، فلما حضروا؛ قالوا: يا موسى! أرِنا الله جهرةً! فتجرؤوا على الله جراءة كبيرة، وأساؤوا الأدب معه، فأخذتهم الرجفةُ، فصعقوا وهلكوا، فلم يزل موسى عليه الصلاة والسلام يتضرَّع إلى الله ويتبتَّل ويقول: {ربِّ لو شئتَ أهلكتَهم من قبلُ}: أن يحضُروا، ويكونون في حالة يعتذرون فيها لقومهم فصاروا هم الظالمين. {أتُهْلِكُنا بما فعل السفهاءُ منَّا}؛ أي: ضعفاء العقول سفهاء الأحلام، فتضرَّع إلى الله، واعتذر بأنَّ المتجرِّئين على الله ليس لهم عقولٌ كاملةٌ تردعُهم عما قالوا وفعلوا، وبأنهم حصل لهم فتنةٌ يخطر بها الإنسان ويخاف من ذهاب دينه، فقال: {إنْ هي إلَّا فتنتُك تُضِلُّ بها من تشاءُ وتهدي من تشاءُ أنت وَلِيُّنا فاغْفِرْ لنا وارْحَمْنا وأنت خير الغافرين}؛ أي: أنت خير من غفر، وأولى من رحم، وأكرم من أعطى وتفضَّل، فكأنَّ موسى عليه الصلاة والسلام قال: المقصود يا ربِّ بالقصد الأول لنا كلّنا، هو التزام طاعتك والإيمان بك، وأن من حَضَرَه عقله ورشده وتمَّ على ما وهبته من التوفيق؛ فإنه لم يزل مستقيماً، وأما من ضَعُفَ عقلُه وسَفِه رأيُهُ وصرفته الفتنة؛ فهو الذي فعل ما فعل لذينك السببين، ومع هذا؛ فأنت أرحم الراحمين وخير الغافرين؛ فاغفر لنا وارحمنا! فأجاب الله سؤاله، وأحياهم من بعد موتهم، وغفر لهم ذنوبهم.
(155) (﴿وَ﴾) هنگامی که بنی‌اسرائیل توبه کردند و به عقل آمدند، (﴿وَٱخۡتَارَ مُوسَىٰ قَوۡمَهُۥ سَبۡعِينَ رَجُلٗا لِّمِيقَٰتِنَا﴾) موسی از میان بهترینِ آنان، هفتاد مرد را برگزید، تا برای قوم خود پیش پروردگارشان معذرت خواهی کنند، و خداوند به آنها وعدۀ دیدار داد که در آن حاضر شوند. پس هنگامی که حاضر شدند، گفتند: ﴿أَرِنَا ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ﴾ ای موسی! خدا را آشکارا به ما نشان بده. پس جرأت بزرگی بر خدا کردند و نسبت به وی بی‌ادبی نمودند. بنابراین (﴿أَخَذَتۡهُمُ ٱلرَّجۡفَةُ﴾) زمین لرزه، آنها را فروگرفت وبیهوش افتادند و هلاک شدند. و موسی به زاری و دعا پرداخت و فرمود: (﴿رَبِّ لَوۡ شِئۡتَ أَهۡلَكۡتَهُم مِّن قَبۡلُ وَإِيَّٰيَ﴾) پروردگارا! اگر تو می‌خواستی، می‌توانستی من و آنان را هلاک و نابود کنی، پیش از اینکه حاضر شوند و برای قوم خود عذر بخواهند. پس آنان ستمکار شدند. (﴿أَتُهۡلِكُنَا بِمَا فَعَلَ ٱلسُّفَهَآءُ مِنَّآ﴾) آیا ما را به خاطر کاری که بی‌خردانمان انجام داده‌اند، هلاک می‌کنی؟ پس موسی به درگاه خدا زاری کرد و عذر خواست و فرمود: کسانی که نسبت به خدا جسارت کرده‌اند، دارای عقل کاملی نبودند تا آنان را ازآنچه گفتند و انجام دادند، باز دارد؛ و همانا آنان دچار فتنه‌ای شده‌اند که آدمی را در خطر می‌اندازد و ترس آن را دارد که دینش را از بین ببرد. پس گفت: (﴿إِنۡ هِيَ إِلَّا فِتۡنَتُكَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَآءُ وَتَهۡدِي مَن تَشَآءُۖ أَنتَ وَلِيُّنَا فَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَاۖ وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلۡغَٰفِرِينَ﴾) این، جز آزمایش تو نیست؛ با آن هر کس را که بخواهی، گمراه؛ و هرکس را که بخواهی، هدایت می‌کنی؛ تو سرپرست ما هستی؛ پس ما را بیامرز و بر ما رحم فرما و تو بهترین آمرزندگان هستی؛ یعنی تو بهترین آمرزنده و مهربان‌ترین مهربانان و بخشنده‌ترین بخشندگان هستی. انگار موسی ـ علیه الصلاة و السلام ـ می‌فرماید: نخستین هدف ما، پایبندی به طاعت تو و ایمانِ به تو است؛ و هرکس که عقل و فهم داشته و از توفیق شما بهره‌مند شده باشد، همواره بر راه راست خواهد بود. و اما کسی که عقلش ضعیف است و فتنه او را در بر گرفته باشد، هر چه بخواهد، انجام می‌دهد؛ با وجود این، تو مهربان‌ترین مهربانان هستی، و بهترین آمرزندگان. پس ما را بیامرز و بر ما رحم فرما. پس از آنکه موسی علیه السلام به درگاه خداوند بزرگ راز و نیاز نمود، و از وی حاجت خواست؛ خداوند خواستۀ او را پذیرفت، و آنان را پس از مرگشان زنده گردانید، و گناهانشان را بخشید.
#
{156} وقال موسى في تمام دعائه: {واكتبْ لنا في هذه الدنيا حسنةً}: من علم نافع ورزق واسع وعمل صالح، {وفي الآخرة}: حسنة، وهي ما أعد الله لأوليائه الصالحين من الثواب. {إنَّا هُدْنا إليك}؛ أي: رجعنا مقرِّين بتقصيرنا منيبين في جميع أمورنا، {قال} الله تعالى: {عذابي أصيبُ به من أشاءُ}: ممَّن كان شقيًّا متعرضاً لأسبابه، {ورحمتي وسعتْ كلَّ شيء}: من العالم العلويِّ والسفليِّ؛ البر والفاجر، المؤمن والكافر؛ فلا مخلوق إلا وقد وصلت إليه رحمة الله وغمره فضله وإحسانه، ولكن الرحمة الخاصة المقتضية لسعادة الدنيا والآخرة ليست لكل أحد، ولهذا قال عنها: {فسأكتُبها للذين يتَّقون}: المعاصي صغارها وكبارها، {ويؤتون الزَّكاة}: الواجبة مستحقيها، {والذين هم بآياتنا يؤمنون}.
(156) موسی در خاتمۀ دعای خودش گفت: (﴿وَٱكۡتُبۡ لَنَا فِي هَٰذِهِ ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٗ﴾) و برای ما در این دنیا، نیکی و خوبی از قبیل: علم مفید، روزی فراوان و عمل صالح مقرر دار، (﴿وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ﴾) و در آخرت نیز نیکی را برای ما مقرردار، و آن پاداشی است که خداوند برای دوستان صالح خود آماده کرده است، (﴿إِنَّا هُدۡنَآ إِلَيۡكَ﴾) همانا ما، با اعتراف به تقصیرمان در همۀ کارهایمان، به سوی تو بازگشته‌ایم. (﴿قَالَ﴾) خداوند متعال فرمود: (﴿أُصِيبُ بِهِۦ مَنۡ أَشَآءُ﴾) عذاب خود را به هر کس که بخواهم، می‌رسانم؛ به انسان‌های بدبختی که خود را در معرض عذاب قرار دهند. (﴿وَرَحۡمَتِي وَسِعَتۡ كُلَّ شَيۡءٖ﴾) و رحمت من در جهان بالا و پایین، و نیک و فاسق، و مؤمن و کافر را دربرگرفته است. پس هیچ مخلوقی نیست، مگر اینکه رحمت خدا به او رسیده، و فضل و احسانش او را پوشانده است. اما رحمت ویژۀ خدا که موجب سعادتِ دنیا و آخرت است، به هرکس نمی‌رسد. بنابراین فرمود: (﴿فَسَأَكۡتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ﴾) آن را برای کسانی مقرر خواهم داشت که از گناهان کبیره و صغیره می‌پرهیزند. (﴿وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ﴾) و زکات واجب را به مستحقان آن می‌پردازند، (﴿وَٱلَّذِينَ هُم بِ‍َٔايَٰتِنَا يُؤۡمِنُونَ﴾) و کسانی که به آیات ما ایمان می‌آورند. و از جمله اموری که ایمان به آیات خدا را کامل می‌گرداند، دانستن معانی آن، و عمل کردن به مقتضای آن، و پیروی کردن از پیامبر صلی الله علیه وسلم در ظاهر و باطن و در اصول و فروع است.
#
{157} ومن تمام الإيمان بآيات الله معرفة معناها والعمل بمقتضاها، ومن ذلك اتباع النبي - صلى الله عليه وسلم - ظاهراً وباطناً في أصول الدين وفروعه: {الذين يتَّبِعون الرسول النبيَّ الأميَّ}: احترازٌ عن سائر الأنبياء؛ فإن المقصود بهذا محمد بن عبد الله بن عبد المطلب والسياق في أحوال بني إسرائيل، وأن الإيمان بالنبيِّ محمد - صلى الله عليه وسلم - شرطٌ في دخولهم في الإيمان، وأن المؤمنين به المتَّبعين هم أهل الرحمة المطلقة التي كتبها الله لهم، ووصفه بالأمي لأنَّه من العرب الأمة الأميَّة التي لا تقرأ ولا تكتب وليس عندها قبل القرآن كتاب. {الذي يجِدونَهُ مكتوباً عندَهم في التوراة والإنجيل}: باسمه وصفته التي من أعظمها وأجلِّها ما يدعو إليه وينهى عنه، وأنه {يأمُرُهم بالمعروف}: وهو كل ما عُرِفَ حسنُهُ وصلاحه ونفعه. {وينهاهم عن المنكر}: وهو كلُّ ما عرف قبحه في العقول والفطر، فيأمرهم بالصلاة والزكاة والصوم والحج وصلة الأرحام وبر الوالدين والإحسان إلى الجار والمملوك وبذل النفع لسائر الخلق والصدق والعفاف والبر والنصيحة وما أشبه ذلك، وينهى عن الشرك بالله وقتل النفوس بغير حق والزِّنا وشرب ما يسكر العقل والظلم لسائر الخلق والكذب والفجور ونحو ذلك؛ فأعظم دليل يدلُّ على أنه رسول الله ما دعا إليه وأمر به ونهى عنه وأحلَّه وحرَّمه؛ فإنه يُحِلُّ الطيبات: من المطاعم والمشارب والمناكح. {ويحرِّمُ عليهم الخبائث}: من المطاعم والمشارب والمناكح والأقوال والأفعال. {ويَضَعُ عنهم إصْرَهُم والأغلال التي كانت عليهم}؛ أي: ومِنْ وَصْفِهِ أنَّ دينه سهلٌ سَمْحٌ ميسَّر لا إصر فيه ولا أغلال ولا مشقات ولا تكاليف ثقال. {فالذين آمنوا به وعزَّروه}؛ أي: عظَّموه وبجَّلوه، {ونصروه واتَّبعوا النور الذي أنزلَ معه}: وهو القرآن الذي يُستضاء به في ظلمات الشَّكِّ والجهالات، ويقتدى به إذا تعارضت المقالات. {أولئك هم المفلحون}: الظافرون بخير الدُّنيا والآخرة، والناجون من شرِّهما؛ لأنَّهم أتوا بأكبر أسباب الفلاح، وأما مَن لم يؤمنْ بهذا النبيِّ الأميِّ، ويعزِّره، وينصره، ولم يتَّبع النور الذي أنزل معه؛ فأولئك هم الخاسرون.
(157) (﴿ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِيَّ ٱلۡأُمِّيَّ﴾) کسانی که از پیامبر امّی و درس نخوانده پیروی می‌کنند. این، احتراز از سایر پیامبران است؛ زیرا منظور از این پیامبر، محمد بن عبدلله بن عبدالمطلب صلی الله علیه وسلم است. و سیاق آیه در مورد احوال بنی‌اسرائیل است، و اینکه ایمان آوردن به پیامبر محمد صلی الله علیه وسلم برای داخل شدن آنها به دایرۀ ایمان، شرط است، و اینکه کسانی که به او ایمان می‌آورند و از او پیروی می‌کنند، اهل رحمت مطلق هستند و خداوند آن را برایشان مقرر داشته است. و خداوند پیامبر را، امّی خوانده است چون او از اعراب بود که ملتی بی‌سواد بودند و خواندن و نوشتن را بلد نبودند، و پیش از نزول قرآن، این ملت کتابی نداشتند. (﴿ٱلَّذِي يَجِدُونَهُۥ مَكۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِيلِ﴾) پیامبری که او را با نام و صفاتش در تورات و انجیل نگاشته می‌یابند، و از بزرگ‌ترین صفات او، آن است که به چیزهایی دستور می‌دهد، و از اموری باز می‌دارد: (﴿يَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾) آنها را به معروف امر می‌کند. و معروف چیزی است که خوبی و صلاح و فایده‌اش شناخته شده است. (﴿وَيَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ﴾) و آنان را از منکر باز می‌دارد. و منکر هر آن چیزی است که زشتی آن در عقل‌ها و سرشت‌ها شناخته شده است. پس آنان را به نماز و زکات و روزه و حج و صلۀ رحم و نیکی کردن با پدر و مادر و نیکی کردن با همسایه و خادم و برده، و فایده رساندن به سایر مردم، و راستگویی و پاکدامنی و نیکی و خیر خواهی و امثال آن فرمان می‌دهد. و از شرک ورزیدن به خدا، و کشتن مردم به ناحق، و زنا، و نوشیدن آنچه مست می‌کند، و از ستم ورزیدن بر سایر مردم، و دروغگویی، و فساد و امثال آن باز می‌دارد. پس بزرگ‌ترین دلیل مبنی بر اینکه او پیامبر خدا است، چیزی است که به آن امر و یا از آن نهی، و یا حلال یا حرام نموده است. زیرا او، (﴿وَيُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّيِّبَٰتِ﴾) خوراکی‌ها و نوشیدنی‌ها و ازدواج‌های پاک را برایشان حلال می‌گرداند، (﴿وَيُحَرِّمُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ﴾) و خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها و ازدواج‌ها و گفتارها و کردارهای ناپاک را بر آنان حرام می‌گرداند، (﴿وَيَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَٱلۡأَغۡلَٰلَ ٱلَّتِي كَانَتۡ عَلَيۡهِمۡ﴾) و بار و زنجیرهایی را که بر آنان بود، از آنان بر می‌دارد؛ یعنی یکی از صفت‌های او، این است که دینش آسان و ساده است و مشقت و احکام دست و پاگیر و تکلیف‌های دشوار در آن نیست. (﴿فَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِهِۦ وَعَزَّرُوهُ﴾) پس کسانی که به او ایمان آوردند و او را احترام نهادند وبزرگ داشتند، (﴿وَنَصَرُوهُ وَٱتَّبَعُواْ ٱلنُّورَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ مَعَهُۥٓ﴾) و او را یاری کردند و از نوری که با او فرو فرستاده شده است، پیروی نمودند؛ و آن نور، قرآن است که در تاریکی‌های شک و جهالت به وسیلۀ آن، راه روشن می‌شود، و به هنگام تضارب و تعارض باورها و گفتارها، به آن اقتدا می‌شود. (﴿أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾) همانا ایشان رستگاران‌اند. آنان کسانی هستند که به خیر دنیا و آخرت دست یافته، و از شر دنیا و آخرت رهیده‌اند؛ چون آنان، بزرگ‌ترین اسباب رستگاری را فراهم کرده اند. و اما کسی که به این پیامبر ایمان نیاورد، و او را تعظیم و یاری نکند، و از نوری که همراه با او فرستاده شده است، پیروی ننماید؛ او زیانکار می‌باشد.
#
{158} ولما دعا أهل التوراة من بني إسرائيل إلى اتباعه، وكان ربما توهَّم متوهِّم أن الحكم مقصورٌ عليهم، أتى بما يدلُّ على العموم، فقال: {قلْ يا أيُّها الناس إني رسولُ الله إليكم جميعاً}؛ أي: عربيّكم وعجميّكم، أهل الكتاب منكم وغيرهم، {الذي له ملكُ السموات والأرض}: يتصرَّف فيهما بأحكامه الكونيَّة والتدابير السلطانيَّة وبأحكامه الشرعيَّة الدينيَّة، التي من جملتها أن أرسل إليكم رسولاً عظيماً يدعوكم إلى الله وإلى دار كرامته، ويحذِّركم من كلِّ ما يباعدكم منه ومن دار كرامته. {لا إله إلاَّ هو}؛ أي: لا معبود بحقٍّ إلا الله وحده لا شريك له، ولا تُعْرَفُ عبادته إلا من طريق رسله. {يحيي ويميتُ}؛ أي: من جملة تدابيره الإحياء والإماتة، التي لا يشاركه فيها أحدٌ، التي جعل الله الموت جسراً ومعبراً، يُعبَرُ منه إلى دار البقاء التي من آمن بها صدَّق الرسول محمداً - صلى الله عليه وسلم - قطعاً. {فآمنوا بالله ورسولِهِ النبيِّ الأميِّ}: إيماناً في القلب متضمناً لأعمال القلوب والجوارح، {الذي يؤمِنُ بالله وكلماته}؛ أي: آمنوا بهذا الرسول المستقيم في عقائده وأعماله، {واتَّبِعوه لعلكم تهتدونَ}: في مصالِحِكم الدينيَّة والدنيويَّة؛ فإنكم إذا لم تتَّبعوه؛ ضللتم ضلالاً بعيداً.
(158) پس از آنکه پیامبر صلی الله علیه وسلم ، بنی‌اسرائیل را به تبعیت از خویش فرا خواند ـ به دلیل اینکه عده‌ای بر این باور بودند که این حکم فقط منحصر به بنی‌اسرائیل است ـ چیزی را آورد که بر عموم و کلیّت دلالت می‌نماید و فرمود: (﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُمۡ جَمِيعًا﴾) بگو: ای مردم! من فرستادۀ خدا به سوی همۀ شما هستم. به سوی همۀ شما اعم از عرب و عجم، اهل‌کتاب و غیره فرستاده شده‌ام، (﴿ٱلَّذِي لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) خداوندی که پادشاهی آسمان‌ها و زمین از آن اوست، و با فرمان‌ها و احکام و تدابیر کونی و شرعی خویش در آن تصرف می‌نماید. و ازجمله احکام شرعی و دینی او، این است که پیامبری بزرگ را به سویتان فرستاده که شما را به سوی خدا و سرای کرامت و عزت فرا می‌خواند، و از هر آنچه که شما را از خدا و از سرای بهشت دور می‌کند، برحذر می‌دارد. (﴿لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ﴾) هیچ معبود به حقی جز خدای یگانه نیست و شریکی ندارد. و روش عبادت او، مگر از طریق پیامبرانش دانسته نمی‌شود. (﴿يُحۡيِۦ وَيُمِيتُ﴾) و از جمله تدابیر او، زنده کردن و میراندن است و هیچ‌کس در این کار با او شریک نیست، و خداوند مردن را پل و گذرگاهی قرار داده است که انسان از آن به سرای جاویدان می‌رسد؛ سرایی که هرکس به آن ایمان داشته باشد، به‌طور قطع محمد صلی الله علیه وسلم را تصدیق می‌نماید. (﴿ فَ‍َٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِ ٱلنَّبِيّ ٱلۡأُمِّيِِّ﴾) پس به خدا و پیامبر درس نخوانده‌اش ایمان بیاورید، ایمانی قلبی که متضمن اعمال قلوب و جوارح است. (﴿ٱلَّذِي يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَكَلِمَٰتِهِۦ﴾) پیامبر درس نخوانده‌ای که به خدا و سخنانش ایمان می‌آورد؛ یعنی به این پیامبر ایمان بیاورید که در عقاید و اعمالش، بر راه درست و راست قرار دارد، (﴿وَٱتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ﴾) و از او پیروی کنید تا در منافع دینی و دنیوی خود راه یابید؛ زیرا اگر از او پیروی نکنید، بسی گمراه خواهید گشت.
#
{159} {ومن قوم موسى أمَّةٌ}؛ أي: جماعة، {يهدون بالحقِّ وبه يعدِلونَ}؛ أي: يهدون [به] الناس في تعليمهم إياهم وفتواهم لهم، ويعدِلون به بينهم في الحكم بينهم قضاياهم؛ كما قال تعالى: {وَجَعَلْناهم أئمةً يهدون بأمرِنا لما صبروا وكانوا بآياتنا يوقنون}. وفي هذا فضيلةٌ لأمة موسى عليه الصلاة والسلام، وأنَّ الله تعالى جعل منهم هُداةً يهدون بأمره. وكأنَّ الإتيان بهذه الآية الكريمة فيه نوعُ احتراز مما تقدَّم؛ فإنه تعالى ذكر فيما تقدَّم جملةً من معايب بني إسرائيل المنافية للكمال المناقضة للهداية، فربما توهَّم متوهِّم أن هذا يعمُّ جميعهم، فذكر تعالى أن منهم طائفة مستقيمة هادية مهدية.
(159) (﴿وَمِن قَوۡمِ مُوسَىٰٓ أُمَّةٞ يَهۡدُونَ بِٱلۡحَقِّ وَبِهِۦ يَعۡدِلُونَ﴾) و از میان قوم موسی، گروهی هستند که به حق راهنمایی می‌کنند و با آن دادگری می‌نمایند؛ یعنی در یاد دادن مردم و فتوا صادر کردن برایشان، آنان را به حق راهنمایی می‌کنند. و در حکم و داوری کردن، نیز در میان مردم به حق داوری می‌کنند. همان گونه که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا لَمَّا صَبَرُواْۖ وَكَانُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا يُوقِنُونَ﴾و از آنان پیشوایانی گردانیدیم که به فرمان ما راهنمایی می‌کردند، به سبب آنکه شکیبایی ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند. و این فضیلت، برای امت موسی ـ علیه الصلاة والسلام ـ است و خداوند از میان آنان، راهنمایانی قرار داد که به فرمان او راهنمایی می‌کردند. و آوردن این آیۀ کریمه، نوعی احتراز از مسایلی است که قبلاً گذشت؛ زیرا خداوند متعال در گذشته، پاره‌ای از معایب بنی‌اسرائیل را بیان کرد که با رشد و کمال و هدایت متضاد بود. پس ممکن است کسی گمان بَرَد که همۀ آنان چنین بوده‌اند، بنابراین خداوند متعال بیان کرد که گروهی از آنان بر راه راست و هدایت شده و هدایت کننده بودند.
#
{160} {وقطَّعناهم}؛ أي: قسَّمناهم {اثنتي عشرة أسباطاً أمماً}؛ أي: اثنتي عشرة قبيلةً متعارفةً متوالفةً، كل بني رجل من أولاد يعقوب قبيلة، {وأوحينا إلى موسى إذِ استسقاه قومُهُ}؛ أي: طلبوا منه أن يدعو الله تعالى أن يسقيهم ماء يشربون منه وتشرب منه مواشيهم، وذلك لأنَّهم ـ والله أعلم ـ في محلٍّ قليل الماء، فأوحى الله لموسى إجابة لِطلبَتِهِم: {أنِ اضربْ بعصاك الحجرَ}: يُحتمل أنه حجرٌ معيَّن، ويُحتمل أنه اسم جنس يشمل أي حجر كان، فضربه، {فانبَجَستْ}؛ أي: انفجرت من ذلك الحجر {اثنتا عشرة عيناً}: جارية سارحة، {قد علم كلُّ أناس مشرَبَهم}؛ أي: قد قسم على كل قبيلة من تلك القبائل الاثنتي عشرة، وجعل لكلٍّ منهم عيناً، فعلموها، واطمأنُّوا واستراحوا من التعب والمزاحمة، وهذا من تمام نعمة الله عليهم، {وظلَّلْنا عليهم الغمام}: فكان يستُرهم من حرِّ الشمس، {وأنزلنا عليهم المنَّ}: وهو الحلوى، {والسَّلوى}: وهو لحم طير من أحسن أنواع الطيور وألذِّها، فجمع الله لهم بين الظلال والشراب والطعام الطيب من الحلوى واللحوم على وجه الراحة والطمأنينة، وقيل لهم: {كلوا من طيِّبات ما رَزَقْناكم وما ظلمونا}: حين لم يشكُروا الله ولم يقوموا بما أوجب الله عليهم. {ولكن كانوا أنفسَهم يظلمونَ}: حيث فوَّتوها كلَّ خير وعرَّضوها للشرِّ والنقمة، وهذا كان مدة لبثهم في التيه.
(160) (﴿وَقَطَّعۡنَٰهُمُ ٱثۡنَتَيۡ عَشۡرَةَ أَسۡبَاطًا أُمَمٗا﴾) و آنان را به دوازده قبیله که همدیگر را می‌شناختند و با همدیگر صحبت می‌کردند، تقسیم کردیم؛ به گونه‌ای که نسل هر مردی از فرزندان یعقوب، قبیله‌ای بود. (﴿وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰٓ إِذِ ٱسۡتَسۡقَىٰهُ قَوۡمُهُۥٓ﴾) و به سوی موسی -هنگامی که قومش از او آب خواست- وحی نمودیم؛ یعنی وقتی که از او خواستند به بارگاه خداوند تعالی دعا کند، تا به آنان آبی بدهد و خودشان و چهارپایانشان از آن بنوشند. و این بدان خاطر بود که ـ والله اعلم ـ در محلِ کم آبی قرار داشتند. پس خداوند خواستۀ آنها را پذیرفت و به موسی وحی نمود که، (﴿أَنِ ٱضۡرِب بِّعَصَاكَ ٱلۡحَجَرَ﴾) با عصایت سنگ را بزن. احتمال دارد که آن، سنگ مشخصی باشد، و احتمال دارد که اسم جنس باشد و هر سنگی را شامل شود. پس موسی آن را زد، (﴿فَٱنۢبَجَسَتۡ مِنۡهُ﴾) و از آن سنگ بر جوشید، (﴿ٱثۡنَتَا عَشۡرَةَ عَيۡنٗا﴾) دوازده چشمه، (﴿قَدۡ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٖ مَّشۡرَبَهُمۡ﴾) هر دسته‌ای از مردمان، آبشخور خود را بشناخت؛ یعنی برای هر قبیله‌ای از این قبایل دوازده‌گانه، چشمه‌ای مقرر گردید، و هرکدام آبشخور خود را شناخت و آرامش یافتند و از خستگی و مشقت و کشمکش رهیدند. و این، از کمال و تمام نعمت خدا بر آنها بود. (﴿وَظَلَّلۡنَا عَلَيۡهِمُ ٱلۡغَمَٰمَ﴾) و ابرها را بر آنان سایه کردیم تا آنان را از گرمای خورشید محافظت کند. (﴿وَأَنزَلۡنَا عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَنَّ﴾) و حلوا را برآنان فرو فرستادیم، (﴿وَٱلسَّلۡوَىٰ﴾) و سلوا را فرستادیم. سلوا؛ گوشت پرنده‌ای از بهترین انواع پرندگان، و از لذیذترین آنان است. پس خداوند هم آنان را در سایه قرار داد، و هم به آنان غذای پاکیزه از حلوا وگوشت داد، و هم آنان را از تشنگی نجات داد. و به آنها گفته شد: (﴿كُلُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰكُمۡ وَمَا ظَلَمُونَا﴾) بخورید از روزی پاکیزه‌ای که به شما داده‌ایم، و بر ما ستم نکردند؛ یعنی وقتی که شکر خدا را به جای نیاوردند، وآنچه را که خدا بر آنها واجب کرده بود، انجام ندادند، بر ما ستم نکردند، (﴿وَلَٰكِن كَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ يَظۡلِمُونَ﴾) بلکه بر خودشان ستم کردند؛ زیرا تمامی خوبی‌ها را از دست داده، و خود را در معرض شرّ و عذاب قرار دادند. واین در دوران ماندنشان در بیابان بود.
#
{161} {وإذ قيلَ لهم اسكنوا هذه القريةَ}؛ أي: ادخلوها لتكون وطناً لكم ومسكناً، وهي إيلياء، {وكلوا منها حيث شئتُم}؛ أي: قرية كانت كثيرة الأشجار غزيرة الثمار رغيدة العيش؛ فلذلك أمرهم الله أن يأكلوا منها حيث شاؤوا، {وقولوا}: حين تدخلون الباب: {حِطَّةٌ}؛ أي: احطُطْ عنَّا خطايانا واعفُ عنا، {وادخُلوا الباب سجَّداً}؛ أي خاضعين لربكم مستكينين لعزَّته شاكرين لنعمته؛ فأمرهم بالخضوع وسؤال المغفرة، ووعدهم على ذلك مغفرة ذنوبهم والثواب العاجل والآجل، فقال: {نغفر لكم خطيئاتِكُم سنزيدُ المحسنينَ}: من خير الدنيا والآخرة.
(161) (﴿وَإِذۡ قِيلَ لَهُمُ ٱسۡكُنُواْ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡيَةَ﴾) و آنگاه که به آنان گفته شد: در این شهر سکونت گزینید. یعنی داخل آن شوید، تا وطن و مسکن شما باشد. و آن شهر «ایلیا» بود. (﴿وَكُلُواْ مِنۡهَا حَيۡثُ شِئۡتُمۡ﴾) و از آن ـ هرجا که خواستیدـ بخورید. روستای پردرخت و پرمیوه‌ای بود و در ناز و نعمت قرار داشتند. بنابراین خداوند آنها را دستور داد تا هر جا که خواستند، از آن بخورند. (﴿وَقُولُواْ﴾) هنگامی که از دروازه وارد آن شدید، بگویید: (﴿حِطَّةٞ﴾[خدایا!] گناهان مرا عفو کن و از ما درگذر، (﴿وَٱدۡخُلُواْ ٱلۡبَابَ سُجَّدٗا﴾) و با خشوع و فروتنی در مقابل پروردگارتان از دروازه وارد شوید، و شکر نعمت‌هایش‌را به جای آورید. پس خداوند آنهارا، به فروتنی و آمرزش خواستن از او، دستور داد و به آنها وعده داد که گناهانشان را می‌آمرزد و پاداش دنیا و آخرت را به آنان خواهد داد. پس فرمود: (﴿نَّغۡفِرۡ لَكُمۡ خَطِيٓـَٰٔتِكُمۡۚ سَنَزِيدُ ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾) گناهانتان را می‌آمرزیم، و به نیکوکاران از خیر دنیا و آخرت بیشتر می‌دهیم.
#
{162} فلم يمتثلوا هذا الأمر الإلهيَّ، بل بدَّل الذين ظلموا منهم؛ أي: عصوا الله واستهانوا بأمره {قولاً غير الذي قيل لهم}: فقالوا بدل طلب المغفرة وقولهم حطة: حبَّة في شعيرة، وإذا بدلوا القول مع يسره وسهولته؛ فتبديلهم للفعل من باب أولى، ولهذا دخلوا يزحفون على أَسْتَاهِهم، {فأرسلنا عليهم}: حين خالفوا أمر الله وعَصَوْه {رِجزاً من السماء}؛ أي: عذاباً شديداً إما الطاعون وإما غيره من العقوبات السماويَّة، وما ظلمهم الله بعقابه، وإنَّما كان ذلك {بما كانوا يظلمونَ}.
(162) پس آنان از دستور الهی فرمان نبردند، بلکه، (﴿فَبَدَّلَ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡ قَوۡلًا غَيۡرَ ٱلَّذِي قِيلَ لَهُمۡ﴾) کسانی که از فرمان خدا سرپیچی کردند و برای دستور او ارزش قایل نشدند، سخنی را که به آنان گفته شده بود، دگرگون کردند و به جای خواستن آمرزش و گفتنِ کلمۀ (﴿حِطَّةٞ﴾) گفتند: «حنطۀ»، یعنی دانۀ گندم. و هنگامی که سخن را ـ‌با وجود آسانی و سادگی آن‌ـ تغییر دهند، فعل و کار را به طریق اولی تغییر می‌دهند. بنابراین به جای اینکه با حالت کرنش و تعظیم وارد خانۀ خدا شوند، بر عکس با حالت خزیدن و نشسته وارد آن شدند. (﴿فَأَرۡسَلۡنَا عَلَيۡهِمۡ رِجۡزٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ﴾) پس وقتی که با دستور خدا مخالفت کردند و از آن سرپیچی نمودند، عذاب سختی که یا طاعون و یا دیگر عذاب‌های آسمانی بود، بر آنان فرستادیم. و خداوند با عذاب دادن آنها، بر آنان ستم نکرد، بلکه این عذاب (﴿بِمَا كَانُواْ يَظۡلِمُونَ﴾) بدان جهت بود که از دایره‌ی اطاعت خدا خارج شده و به معصیت او روی آوردند؛ و هیچ عامل و انگیزه‌ای آنان را به این کار وادار نکرد و بدان سو فرا نخواند، جز خباثت و شرّی که در وجودشان نهفته بود.
#
{163} {واسْألْهُم}؛ أي: اسأل بني إسرائيل {عن القرية التي كانت حاضرةَ البحر}؛ أي: على ساحله في حال تعدِّيهم وعقاب الله إيَّاهم، {إذ يَعْدونَ في السبتِ}: وكان الله تعالى قد أمرهم أن يعظِّموه ويحترموه ولا يصيدوا فيه صيداً، فابتلاهُم الله وامتحنهم، فكانت الحيتان تأتيهم يومَ سبتهم شُرَّعاً؛ أي: كثيرة طافية على وجه البحر. {ويوم لا يَسْبِتونَ}؛ أي: إذا ذهب يوم السبت {لا تأتيهم}؛ أي: تذهب في البحر فلا يرون منها شيئاً. {كذلك نبلوهُم بما كانوا يفسُقون}: ففسقُهم هو الذي أوجب أن يبتلِيَهم الله وأن تكون لهم هذه المحنة، وإلاَّ؛ فلو لم يفسُقوا؛ لعافاهم الله، ولما عرَّضهم للبلاء والشرِّ.
(163) (﴿وَسۡ‍َٔلۡهُمۡ عَنِ ٱلۡقَرۡيَةِ ٱلَّتِي كَانَتۡ حَاضِرَةَ ٱلۡبَحۡرِ﴾) و از بنی‌اسرائیل دربارۀ شهری که بر ساحل دریا بود، بپرس. آنگاه که آنان تجاوز کردند و خداوند آنان را عذاب داد، (﴿إِذۡ يَعۡدُونَ فِي ٱلسَّبۡتِ﴾) هنگامی که در روز شنبه تجاوز می‌کردند، در حالی‌که خداوند آنها را دستور داده بود تا شنبه را احترام و تعظیم کنند، و در روز شنبه به شکار نپردازند. پس خداوند آنها را آزمایش کرد، (﴿تَأۡتِيهِمۡ حِيتَانُهُمۡ يَوۡمَ سَبۡتِهِمۡ شُرَّعٗا﴾) ماهی‌هایشان در روز شنبه به صورت وفور روی آب و نزد آنان می‌آمدند، (﴿وَيَوۡمَ لَا يَسۡبِتُونَ﴾) و در غیر شنبه، (﴿لَا تَأۡتِيهِمۡ﴾) ماهی‌ها نزد آنان نمی‌آمدند؛ یعنی به اعماق دریا می‌رفتند و آنان را نمی‌دیدند، (﴿كَذَٰلِكَ نَبۡلُوهُم بِمَا كَانُواْ يَفۡسُقُونَ﴾) این‌گونه آنان را به سبب فسقی که می‌کردند، آزمایش می‌نمودیم. پس فسقشان باعث شد تا خداوند آنها را بیازماید، و به این سختی و آزمایش گرفتار شوند. و اگر آنان مرتکب فسق و گناه نمی‌شدند، خداوند از آنها چشم پوشی می‌کرد و آنان را درمعرض مصیبت و شرّ قرار نمی‌داد. پس آنان برای شکار کردن، حیله‌ای به‌کار بردند؛ آنها چاله‌هایی را می‌کندند و در آن دام می‌گذاشتند. وقتی روز شنبه فرا می‌رسید و ماهی‌ها در این چاله‌ها و دام می‌افتادند، آنها را در آن روز بر نمی‌داشتند، بلکه روز یکشنبه آنها را برمی‌داشتند، و این کار در میان آنها زیاد شد. بنی‌اسرائیل در مجموع به سه گروه تقسیم شدند:
#
{164} فتحيلوا على الصيد، فكانوا يحفرون لها حفراً، وينصبون لها الشباك؛ فإذا جاءت يوم السبت ووقعت في تلك الحفر والشِّباك؛ لم يأخذوها في ذلك اليوم؛ فإذا جاء يوم الأحد؛ أخذوها، وكثر فيهم ذلك، وانقسموا ثلاث فرق: معظمهم اعتَدَوا وتجرَّؤوا وأعلنوا بذلك. وفرقةٌ أعلنت بنهيهم والإنكار عليهم. وفرقةٌ اكتفتْ بإنكار أولئك عليهم ونهيهم لهم وقالوا: {لم تَعِظونَ قوماً اللهُ مهلِكُهم أو معذِّبهم عذاباً شديداً}: كأنَّهم يقولون: لا فائدة في وعظ مَن اقتحم محارم الله ولم يُصْغِ للنصيح بل استمرَّ على اعتدائه وطغيانه؛ فإنه لا بد أن يعاقبهم الله إما بهلاك أو عذاب شديد. فقال الواعظون: نعظهم وننهاهم {معذرةً إلى ربِّكم}؛ أي: لنُعْذَرَ فيهم، {ولعلَّهم يتَّقون}؛ أي: يتركون ما هم فيه من المعصية؛ فلا نيأس من هدايتهم؛ فربَّما نجع فيهم الوعظ وأثر فيهم اللوم، وهذا المقصود الأعظم من إنكار المنكر؛ ليكون معذرة وإقامة حجةٍ على المأمور المنهي، ولعل الله أن يهديه فيعمل بمقتضى ذلك الأمر والنهي.
(164) بیشترشان در روز شنبه تجاوز کردند و بر ارتکاب نافرمانی جرات نمودند و آن را آشکار انجام دادند؛ و گروهی آشکارا آنها را نهی کردند و بر آنان اعتراض نمودند؛ و گروهی نیز اکتفا کردند به اینکه گروه دوم آنان را نهی می‌کردند، و به گروه دوم گفتند: (﴿لِمَ تَعِظُونَ قَوۡمًا ٱللَّهُ مُهۡلِكُهُمۡ أَوۡ مُعَذِّبُهُمۡ عَذَابٗا شَدِيدٗا﴾) چرا شما قومی را پند می‌دهید که خداوند آنان را هلاک می‌کند، یا به آنان عذاب سختی می‌دهد؟ انگار آنان می‌گفتند: موعظه کردن و پند دادن کسی که مرتکب حرام می‌شود و نصیحت را گوش نمی‌کند و به تجاوزگری و سرکشی خود ادامه می‌دهد، فایده‌ای دربر ندارد، وحتماً خداوند چنین کسی را سزا خواهد داد یا او را هلاک می‌کند یا عذاب سختی بر وی وارد می‌آورد. پس پنددهندگان گفتند: ما آنها را موعظه می‌کنیم و آنها را باز می‌داریم، (﴿مَعۡذِرَةً إِلَىٰ رَبِّكُمۡ﴾) تا نزد پروردگارتان در مورد ایشان معذور بوده باشیم، (﴿وَلَعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ﴾) و تا شاید آنها بپرهیزند؛ یعنی شاید گناهی را که در آن به سر می‌برند، ترک کنند. پس ما از هدایت شدن آنان ناامید نیستیم، شاید که موعظه در آنان کارساز باشد و سرزنش در آنان اثر کند. و این بزرگ‌ترین هدف از اعتراض به آنان است، تا عذری باشد و بر کسی که مورد امر و نهی قرار می‌گیرد، حجت اقامه شود، و به امید اینکه خداوند او را هدایت نماید و به مقتضای آن امر و نهی عمل کند.
#
{165} {فلما نسوا ما ذُكِّروا به}؛ أي: تركوا ما ذُكِّروا به واستمروا على غَيِّهم واعتدائهم، {أنْجَيْنا الذين ينهون عن السوء}: وهكذا سنة الله في عباده أن العقوبة إذا نزلت نجا منها الآمرون بالمعروف والناهون عن المنكر، {وأخذنا الذين ظلموا}: وهم الذين اعتدَوْا في السبت {بعذابٍ بئيس}؛ أي: شديد {بما كانوا يفسُقون}. وأما الفرقة الأخرى التي قالت للناهين: لم تعِظون قوماً الله مهلكهم؛ فاختلف المفسرون في نجاتِهِم وهلاكهم، والظاهرُ أنهم كانوا من الناجين؛ لأنَّ الله خصَّ الهلاك بالظالمين، وهو لم يذكر أنهم ظالمون، فدلَّ على أن العقوبة خاصَّة بالمعتدين في السبت، ولأنَّ الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر فرضُ كفاية إذا قام به البعض سقط عن الآخرين؛ فاكتفوا بإنكار أولئك، ولأنهم أنكروا عليهم بقولهم: {لم تَعِظونَ قوماً الله مهلِكُهم أو معذِّبهم عذاباً شديداً}: فأبدَوْا من غضبهم عليهم ما يقتضي أنَّهم كارهون أشدَّ الكراهة لفعلهم، وأنَّ الله سيعاقبهم أشدَّ العقوبة.
(165) (﴿فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِۦٓ﴾) و هنگامی که آنچه را که بدان تذکر داده شده بودند، ترک کردند و به گمراهی و تجاوزشان ادامه دادند، (﴿أَنجَيۡنَا ٱلَّذِينَ يَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلسُّوٓءِ﴾) کسانی را که از بدی بازمی‌داشتند، نجات دادیم. و سنت خدا در مورد بندگانش این چنین است که وقتی عقوبت و عذاب بیاید، امرکنندگان به معروف و نهی‌کنندگان از منکر را نجات می‌دهد. (﴿وَأَخَذۡنَا ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ﴾) و ستمگران را گرفتیم. و آنان کسانی بودند که در روز شنبه تجاوز کرده بودند. (﴿بِعَذَابِۢ بَ‍ِٔيسِۢ﴾) با عذاب سختی آنان را گرفتار نمودیم. (﴿بِمَا كَانُواْ يَفۡسُقُونَ﴾) به سبب سرپیچی و گناهی که کردند. و اما گروه دیگری که به نهی‌کنندگان گفتند: (﴿لِمَ تَعِظُونَ قَوۡمًا ٱللَّهُ مُهۡلِكُهُمۡ﴾) چرا قومی را پند می‌دهید که خداوند آنها را هلاک می‌سازد؟ مفسرین در مورد نجات یافتن یا هلاک شدن این گروه اختلاف دارند. و ظاهر قضیه این است که آنها از جمله نجات یافتگان بوده‌اند، چون خداوند هلاکت را مخصوص ظالمان و ستمگران قرار داده است. و خداوند بیان نکرده است که آنها ستمگر بوده‌اند. پس دلالت می‌نماید عقوبت و سزا، ویژۀ کسانی بوده است که در روز شنبه تجاوز کردند. و چون امر به معروف و نهی از منکر فرض کفایه است؛ هرگاه برخی به انجام این فریضه برخیزند، این واجب از گردن دیگران ساقط می‌شود. پس آنان به انکار و اعتراض امرکنندگان به معروف و نهی‌کنندگان از منکر اکتفا کردند. و چون آنها بر امرکنندگان به معروف و نهی کنندگان از منکر اعتراض کردند که (﴿لِمَ تَعِظُونَ قَوۡمًا ٱللَّهُ مُهۡلِكُهُمۡ أَوۡ مُعَذِّبُهُمۡ عَذَابٗا شَدِيدٗا﴾) چرا قومی را پند می‌دهید که خداوند آنها را هلاک می‌کند یا عذاب سختی به آنها می‌دهد؟ پس آنان خشم و نفرت خود را از متجاوزان آشکار کردند، و این اقتضا می‌کند که آنان به شدت از متجاوزان متنفر بوده و می‌دانستند که خداوند متجاوزان را به شدت سزا خواهد داد.
#
{166} {فلما عَتَوْا عما نُهوا عنه}؛ أي: قسوا فلم يلينوا ولا اتَّعظوا، {قلنا لهم} قولاً قدريًّا: {كونوا قردةً خاسئين}: فانقلبوا بإذن الله قردةً وأبعدهم الله من رحمته.
(166) (﴿فَلَمَّا عَتَوۡاْ عَن مَّا نُهُواْ عَنۡهُ﴾) پس وقتی‌که سنگدل شدند و نرم نشدند و [حق‌را] نپذیرفتند، (﴿كُونُواْ قِرَدَةً خَٰسِ‍ِٔينَ﴾) به زبان تقدیر به آنان گفتیم: به بوزینگان مطرودی تبدیل شوید. پس به فرمان خدا به بوزینگان تبدیل شدند، و خداوند آنان را از رحمت خود دور کرد. سپس ذلت و خواری را بر بازماندگان آنان قرار داد و فرمود:
#
{167} ثم ذكر ضَرْبَ الذلة والصغار على من بقي منهم، فقال: {وإذ تأذَّنَ ربُّك}؛ أي: أعلم إعلاماً صريحاً، {ليبعثنَّ عليهم إلى يوم القيامة من يسومُهم سوء العذاب}؛ أي: يهينُهم ويذلُّهم، {إنَّ ربَّك لسريع العقاب}: لمن عصاه، حتى إنه يعجِّل له العقوبة في الدنيا. {وإنَّه لغفورٌ رحيم}: لمن تاب إليه وأناب؛ يغفر له الذُّنوب، ويستُر عليه العيوب، ويرحمه بأن يتقبَّل منه الطاعات ويثيبه عليها بأنواع المثوبات، وقد فعل الله بهم ما وعدهم به؛ فلا يزالون في ذلٍّ وإهانة، تحت حكم غيرهم، لا تقوم لهم رايةٌ ولا ينصر لهم عَلَمٌ.
(167) (﴿وَإِذۡ تَأَذَّنَ رَبُّكَ﴾) و به یاد آر آنگاه که پروردگارت به صراحت اعلام کرد، (﴿لَيَبۡعَثَنَّ عَلَيۡهِمۡ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ مَن يَسُومُهُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ﴾) تا روز قیامت کسانی را بر آنان مسلط خواهد کرد که بدترین عذاب را به آنان بچشانند. یعنی آنان را خوار و ذلیل می‌گردانند. (﴿إِنَّ رَبَّكَ لَسَرِيعُ ٱلۡعِقَابِ﴾) همانا پروردگارت کسی را که از فرمانش سرپیچی کند، زود عذاب می‌دهد، تا جایی که او را در دنیا دچار عذاب می‌نماید. (﴿وَإِنَّهُۥ لَغَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾) و او برای کسی که باز گردد و توبه نماید، آمرزنده و مهربان است؛ گناهانش را می‌آمرزد و عیب‌هایش را می‌پوشاند و بر او رحم می‌کند؛ به این صورت که عبادت‌هایش پذیرفته شده و انواع پاداش‌ها را به دست می‌آورد. و خداوند آنچه را که به آنان وعده داده بود، انجام داد. پس همواره آنان در ذلت و خواری و تحت حکم و فرمان دیگران به سر می‌برند، و پرچم آنان بر افراشته نمی‌شود.
#
{168} {وقطَّعناهم في الأرض أمماً}؛ أي: فرَّقناهم ومزَّقناهم في الأرض بعدما كانوا مجتمعين، {منهم الصالحون}: القائمون بحقوق الله وحقوق عباده، {ومنهم دون ذلك}؛ أي: دون الصلاح: إما مقتصدون، وإما الظالمون لأنفسهم. {وبَلَوْناهم}: على عادتنا وسنَّتنا {بالحسنات والسيئات}؛ أي: باليُسْر والعُسْر، {لعلَّهم يرجِعون}: عما هم عليه مقيمون من الرَّدى، ويراجعون ما خُلقوا له من الهدى، فلم يزالوا بين صالح وطالح ومقتصدٍ.
(168) (﴿وَقَطَّعۡنَٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ أُمَمٗا﴾) و پس از اینکه آنها متحد و یکپارچه بودند، آنان را در زمین پراکنده ساختیم. (﴿مِّنۡهُمُ ٱلصَّٰلِحُونَ﴾) برخی از ایشان صالح هستند، و حقوق خدا و بندگان خدا را ادا می‌کنند، (﴿وَمِنۡهُمۡ دُونَ ذَٰلِكَ﴾) و برخی غیر از این هستند؛ یعنی در مقامی پایین‌تر از صالحان قرار دارند؛ یا «مقتصد» هستند، ـ مقتصد به کسی گفته می‌شود که واجبات را ادا می‌کند و محرمات را ترک می‌کند، و گاهی اوقات برخی از مستحبات را ترک می‌کند و برخی مکروهات را انجام می‌دهد ـ و یا بر خود ستم می‌کنند، (﴿وَ﴾) وطبق شیوه و سنت خود، (﴿وَبَلَوۡنَٰهُم بِٱلۡحَسَنَٰتِ وَٱلسَّيِّ‍َٔاتِ﴾) آنها را به آسانی و سختی آزمودیم. (﴿لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ﴾) تا شاید از شرارتی که بر آن هستند، برگردند، و به طرف هدایتی که به سوی آنان فرستاده شده است، باز آیند.
#
{169} حتى خلف {من بعدِهم خَلْفٌ}: زاد شرُّهم {ورثوا}: بعدهم {الكتابَ}: وصار المرجع فيه إليهم، وصاروا يتصرَّفون فيه بأهوائهم، وتُبْذَلُ لهم الأموال ليفْتُوا ويحكموا بغير الحقِّ، وفشت فيهم الرشوة. {يأخُذون عَرَضَ هذا الأدنى ويقولونَ}: مقرِّين بأنه ذنب وأنهم ظلمة: {سَيُغْفَرُ لنا}: وهذا قول خالٍ من الحقيقة؛ فإنه ليس استغفاراً وطلباً للمغفرة على الحقيقة؛ فلو كان ذلك؛ لندموا على ما فعلوا، وعزموا على أن لا يعودوا، ولكنهم إذا أتاهم عرضٌ آخر ورشوةٌ أخرى؛ يأخذوه، فاشتروا بآيات الله ثمناً قليلاً، واستبدلوا الذي هو أدنى بالذي هو خير! قال الله تعالى في الإنكار عليهم وبيان جراءتهم: {ألم يؤخَذْ عليهم ميثاقُ الكتاب أن لا يقولوا على الله إلا الحقَّ}: فما بالُهم يقولون عليه غير الحقِّ اتِّباعاً لأهوائهم وميلاً مع مطامعهم؟! {و} الحالُ أنهم قد {دَرَسوا ما فيه}: فليس عليهم فيه إشكالٌ، بل قد أتوا أمرهم متعمِّدين، وكانوا في أمرهم مستبصرين، وهذا أعظمُ للذنب وأشدُّ للَّوم وأشنع للعقوبة، وهذا من نقص عقولهم وسفاهة رأيهم بإيثار الحياة الدُّنيا على الآخرة، ولهذا قال: {والدارُ الآخرة خيرٌ للذين يتَّقون}: ما حرَّم الله عليهم من المآكل التي تُصاب وتؤكل رشوة على الحكم بغير ما أنزل الله وغير ذلك من أنواع المحرمات. {أفلا تعقلون}؛ أي: أفلا يكون لكم عقولٌ توازن بين ما ينبغي إيثاره وما ينبغي الإيثار عليه، وما هو أولى بالسعي إليه والتقديم له على غيره؟! فخاصيَّة العقل النظر للعواقب، وأما من نَظَرَ إلى عاجل طفيف منقطع يفوِّت نعيماً عظيماً باقياً؛ فأنَّى له العقل والرأي؟!
(169) پس بنی اسرائیل در این سه دسته قرار می‌گیرند: صالح، ناصالح و مقتصد. (﴿فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٞ وَرِثُواْ ٱلۡكِتَٰبَ﴾) پس جانشینان ناصالحی که بدی و شرارت آنها بیشتر بود، بعد از آنان وارث کتاب شدند و مرجع کتاب قرار گرفتند، و آنها طبق خواست خود در آن تصرف می‌کردند، و اموال زیادی به آنان پرداخت می‌شد تا به‌ناحق فتوا دهند، و بدین ترتیب رشوه در میان آنان شایع گردید. (﴿يَأۡخُذُونَ عَرَضَ هَٰذَا ٱلۡأَدۡنَىٰ وَيَقُولُونَ﴾) کالای بی‌ارزش این دنیا را گرفته و اقرار می‌کردند که اینکار گناه است، و اینکه همانا آنان ستمکارند، و می‌گفتند: (﴿سَيُغۡفَرُ لَنَا﴾) ما آمرزیده خواهیم شد. و این گفته‌ای است خالی از حقیقت، واستغفار به حساب نمی‌آید. واگر این استغفار حقیقی بود، آنها بر آنچه کرده بودند، پشیمان می‌شدند، و تصمیم می‌گرفتند که باز آن را تکرار نکنند؛ اما وقتی که رشوه‌ای دیگر به دستشان می‌افتاد، آن را می‌گرفتند. پس آیات خدا را به قیمتی اندک فروختند و به جای اینکه آنچه را که بهتر است، بگیرند؛ آنچه را که کمتر و بی‌ارزش تر بود، برگزیدند. خداوند در اعتراض به آنها و بیان جسارتشان فرمود: (﴿أَلَمۡ يُؤۡخَذۡ عَلَيۡهِم مِّيثَٰقُ ٱلۡكِتَٰبِ أَن لَّا يَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّ﴾) آیا از آنان در کتاب پیمان گرفته نشده بود که چیزی جز حق به خدا نسبت ندهند؟ پس آنها را چه شد که ناحق را به خدا نسبت داده، و از هوی و هوس خود پیروی کردند، و طبق خواست‌های خود منحرف‌شدند؟! (﴿وَدَرَسُواْ مَا فِيهِ﴾) حال آنکه آنان آنچه را که در کتاب است، خوانده‌اند، و در فهم آن اشکالی ندارند. آنها از روی عمد این کار را کردند و می‌دانستند، و این امر، گناه را بزرگ‌تر می‌نماید، و انسان را بیشتر سزاوار سرزنش و عقوبت و سزای سخت می‌گرداند. و این ناشی از کمبود آنها بود که زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح دادند. بنابراین فرمود: (﴿وَٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَ﴾) و سرای آخرت برای کسانی بهتر است که از خوردنی‌هایی که به عنوان رشوه در مقابل تغییر حکم خدا داده می‌شود و خداوند آن را حرام کرده است، پرهیز کرده، و همچنین از دیگر محرّمات دوری می‌کنند. (﴿أَفَلَا تَعۡقِلُونَ﴾) آیا شما عقل ندارید تا راجح و مرجوح را با هم مقایسه کنید و دریابید که برای کدام‌یک باید کوشش وتلاش نمود؟! و کدام‌یک بر دیگری باید مقدّ‌م داشته شود؟ پس خاصیت عقل، نگرش و نگاه کردن به عواقب و سرانجام کارها است. اما کسی که به دنیای ناچیز و فناپذیر چشم بدوزد، نعمات بزرگ و ماندگاری را از دست داده است. پس چنین کسی آیا عقل و اندیشه‌ای دارد؟!
#
{170} وإنما العقلاءُ حقيقة من وصفهم الله بقوله: {والذين يمسِّكونَ بالكتاب}؛ أي: يتمسَّكون به علماً وعملاً، فيعلمون ما فيه من الأحكام والأخبار التي علمها أشرف العلوم، ويعملون بما فيها من الأوامر التي هي قرة العيون وسرور القلوب وأفراح الأرواح وصلاح الدنيا والآخرة. ومن أعظم ما يجب التمسُّك به من المأمورات إقامة الصلاة ظاهراً وباطناً، ولهذا خصها بالذِّكر لفضلها وشرفها وكونها ميزان الإيمان وإقامتها داعيةٌ لإقامة غيرها من العبادات. ولما كان عملهم كلُّه إصلاحاً؛ قال تعالى: {إنَّا لا نُضيعَ أجر المصلحين}: في أقوالهم وأعمالهم ونيَّاتهم، مصلحين لأنفسهم ولغيرهم. وهذه الآية وما أشبهها دلَّت على أنَّ الله بعث رسله عليهم الصلاة والسلام بالصلاح لا بالفساد، وبالمنافع لا بالمضار، وأنَّهم بُعِثوا بصلاح الدارين؛ فكلُّ مَن كان أصلح؛ كان أقرب إلى اتِّباعهم.
(170) خردمندان عقلا در حقیقت کسانی‌اند که خداوند آنها را توصیف نموده و می‌فرماید: (﴿وَٱلَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِٱلۡكِتَٰبِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾) و کسانی که در علم و عمل به کتاب تمسک می‌جویند، و احکام و اخباری را که در آن هست، می‌آموزند؛ چرا که آموختن آن، از شریف‌ترین علوم است، و به اوامری که روشنی‌بخش چشم‌ها و شادابی دل‌ها و روح‌ها است، و صلاح دنیا و آخرت در آن است، عمل می‌کنند. و یکی از بزرگ‌ترین فرمان‌هایی که تمسک به آن واجب می‌باشد، برپا داشتن نماز به صورت ظاهری و باطنی است. بنابراین آن را به صورت ویژه بیان کرد؛ چون فضیلت و شرافت دارد؛ و چونکه نماز، میزان ایمان است، و برپاداشتن نماز، انگیزه‌ای برای برپاداشتن دیگر عبادت‌ها است. و ازآنجا که عمل آنها سراسر اصلاح بود، خداوند متعال فرمود: (﴿إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُصۡلِحِينَ﴾) و ما پاداش اصلاحگران را ضایع نمی‌کنیم؛ آنان که در گفتار و کردار و نیاتشان اصلاحگر هستند، و به اصلاح خویشتن و دیگران می‌پردازند. این آیه و امثال آن بر این دلالت می‌نماید که خداوند پیامبرانش ـ علیهم الصلاة والسلام ـ را برای اصلاح فرستاده است، نه برای فساد. و برای رساندن منافع فرستاده است، نه به منظور ایجاد ضرر و زیان. و آنان برای آبادانی و اصلاح هر دو جهان فرستاده شده اند. پس هر کس به اصلاح بپردازد، به پیروی کردن از آنان نزدیک‌تر است.
#
{171} ثم قال تعالى: {وإذ نَتَقْنا الجبل فوقَهم}: حين امتنعوا من قَبول ما في التوراة، فألزمهم الله العمل، وَنَتقَ فوق رؤوسهم الجبل، فصار فوقهم: {كأنه ظُلَّة وظنُّوا أنه واقعٌ بهم}، وقيل لهم: {خذوا ما آتيناكم بقوَّةٍ}؛ أي: بجدٍّ واجتهاد. {واذكُروا ما فيه}: دراسة ومباحثة واتصافاً بالعمل به، {لعلَّكم تتَّقون}: إذا فعلتُم ذلك.
(171) سپس خداوند متعال فرمود: (﴿وَإِذۡ نَتَقۡنَا ٱلۡجَبَلَ فَوۡقَهُمۡ﴾) و به یادآور هنگامی که کوه را از جای بر کندیم و بر بالای سرشان نگاه داشتیم، و آن زمانی بود که از پذیرفتن آنچه که در تورات آمده بود، امتناع ورزیدند. پس خداوند آنان را به عمل کردن به آنچه در تورات است، ملزم نمود؛ و کوه را از جایش بر کند، و بر بالای سرشان نگاه داشت. پس کوه بالای سر آنها قرار گرفت، (﴿كَأَنَّهُۥ ظُلَّةٞ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُۥ وَاقِعُۢ بِهِمۡ﴾) انگار که سایبانی بر آنان بود، و گمان بردند که کوه بر آنان فرو خواهد افتاد. و به آنان گفته شد: (﴿خُذُواْ مَآ ءَاتَيۡنَٰكُم بِقُوَّةٖ﴾) آنچه را که به شما داده‌ایم، با جدیت و تلاش برگیرید. (﴿وَٱذۡكُرُواْ مَا فِيهِ﴾) و از طریقِ بررسی و خواندن و مباحثه و عمل به آنچه که در آن هست، آن را به یاد آورید. (﴿لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ﴾) باشد که اگر آن را انجام دهید، متقی شوید.
: 172 - 174 #
{وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ (172) أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَكَ آبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ (173) وَكَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ وَلَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (174)}
وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ ؛ و پروردگار تو از پشت بني آدم فرزندانشان را بيرون آورد و آنان را برخودشان گواه گرفت و پرسيد : آيا من پروردگارتان نيستم ? گفتند : آري ،گواهي مي دهيم تا در روز قيامت نگوييد که ما از آن بي خبر بوديم. أَوْ تَقُولُواْ إِنَّمَا أَشْرَكَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةً مِّن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ؛ يا نگوييد که پدران ما پيش از اين مشرک بودند و مانسلي بوديم بعد از، آنها و آيا به سبب کاري که گمراهان کرده بودند ما را به هلاکت مي رساني ? وَكَذَلِكَ نُفَصِّلُ الآيَاتِ وَلَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ؛ آيات را اينچنين به تفصيل بيان مي کنيم ، شايد باز گردند.
#
{172 ـ 173} يقول تعالى: {وإذْ أخَذَ ربُّك من بني آدمَ من ظهورهم ذُرِّيَّتهم}؛ أي: أخرج من أصلابهم ذريتهم، وجعلهم يتناسلون ويتوالدون قرناً بعد قرنٍ. {و}: حين أخرجهم من بطون أمَّهاتهم وأصلاب آبائهم، {أشهدهم على أنفسِهِم ألستُ بربِّكم}؛ أي: قرَّرهم بإثبات ربوبيَّته بما أودعه في فطرهم من الإقرار بأنه ربُّهم وخالقهم ومليكهم. قالوا: بلى؛ قد أقررنا بذلك؛ فإنَّ الله تعالى فطر عباده على الدين الحنيف القيم، فكلُّ أحدٍ فهو مفطورٌ على ذلك، ولكن الفطرة قد تُغيَّر وتُبدَّل بما يطرأ على العقول والعقائد الفاسدة ، ولهذا {قالوا بلى شَهِدْنا أن تَقولوا يوم القيامةِ إنَّا كنَّا عن هذا غافلين}؛ أي: إنما امتحنَّاكم حتى أقررتم بما تقرَّر عندكم من أنَّ الله تعالى ربُّكم؛ خشية أن تنكِروا يوم القيامة فلا تقرُّوا بشيء من ذلك، وتزعمون أن حجَّة الله ما قامت عليكم، ولا عندكم بها علم، بل أنتم غافلون عنها لاهون؛ فاليوم قد انقطعت حجَّتكم، وثبتت الحجة البالغة لله عليكم. أو تحتجون أيضاً بحجَّة أخرى، فتقولون: {إنَّما أشركَ آباؤنا من قَبْلُ وكُنَّا ذُرِّيَّةً من بعدِهم}: فحذونا حَذْوَهم، وتبعناهم في باطلهم. {أفتهلِكُنا بما فعل المبطلون}؟ فقد أودع الله في فطركم ما يدلُّكم على أن ما مع آبائكم باطلٌ، وأنَّ الحقَّ ما جاءت به الرسل، وهذا يقاوم ما وجدتم عليه آباءكم ويعلو عليه. نعم؛ قد يعرض للعبد من أقوال آبائه الضالِّين ومذاهبهم الفاسدة ما يظنُّه هو الحقَّ، وما ذاك إلا لإعراضه عن حجج الله وبيِّناته وآياته الأفقيَّة والنفسيَّة؛ فإعراضه عن ذلك وإقباله على ما قاله المبطلون، ربَّما صيَّره بحالة يُفضِّل بها الباطل على الحق. هذا هو الصواب في تفسير هذه الآيات، وقد قيل: إن هذا يوم أخذ الله الميثاق على ذريَّة آدم حين استخرجهم من ظهره وأشهدهم على أنفسهم فشهدوا بذلك فاحتجَّ عليهم بما أمرهم به في ذلك الوقت على ظلمهم في كفرهم وعنادهم في الدنيا والآخرة! ولكن ليس في الآية ما يدلُّ على هذا، ولا له مناسبة، ولا تقتضيه حكمة الله تعالى، والواقع شاهدٌ بذلك؛ فإنَّ هذا العهد والميثاق الذي ذَكَروا أنه حين أخْرَجَ اللهُ ذُرِّيَّةَ آدم من ظهره حين كانوا في عالم كالذَّرِّ لا يذكُرُه أحدٌ ولا يخطُرُ ببال آدميٍّ؛ فكيف يحتجُّ الله عليهم بأمرٍ ليس عندهم به خبرٌ ولا له عينٌ ولا أثرٌ؟!
(172 - 173) خداوند متعال می‌فرماید: (﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّكَ مِنۢ بَنِيٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّيَّتَهُمۡ﴾) و به یادآور آنگاه که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، فرزندانشان را بیرون آورد؛ یعنی از پشت آنان، فرزندانشان را پدید آورد و آنان را طوری آفرید که تولید مثل کنند و هر نسل، نسلی دیگر را برجای بگذارد. (﴿وَ﴾) و هنگامی که آنان را از پشت پدران و شکم مادرانشان بیرون آورد، (﴿وَأَشۡهَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡ﴾) ایشان را بر خودشان گواه گرفت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ یعنی آنان را وادار کرد که به ربوبیت او اقرار کنند؛ چرا که در سرشت آنها این را نهاده بود که اقرار کنند، او پروردگار و آفریننده و پادشاه آنان است. گفتند: آری! ما به آن إقرار نمودیم. چون خداوند بندگان را بر دین و آئین‌حق سرشته است. پس سرشت هرکسی چنین است. اما فطرت و سرشت، بعضی اوقات تغییر یافته و بر اثر عقاید فاسدی که بر عقل‌ها عرضه می‌شود، دگرگون می‌گردد. بنابراین: (﴿قَالُواْ بَلَىٰ شَهِدۡنَآۚ أَن تَقُولُواْ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ إِنَّا كُنَّا عَنۡ هَٰذَا غَٰفِلِينَ﴾) گفتند: آری! بر خود گواهی دادیم تا روز قیامت نگویند: ما از این غافل بودیم؛ یعنی ما شما را آزمایش کردیم؛ تا اینکه به ربوبیت پروردگارتان اعتراف نمایید، تا مبادا روز قیامت انکار و اد‌ّعا کنید که حجت خدا بر شما اقامه نشده است و شما از آن آگاهی نداشته، و از آن غافل و بی خبر بوده‌اید. پس امروز دلیلی ندارید؛ چرا که حجت رسای خداوند بر شما تمام گردانده است و نباید دلیل دیگری بیاورید و بگویید: (﴿إِنَّمَآ أَشۡرَكَ ءَابَآؤُنَا مِن قَبۡلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةٗ مِّنۢ بَعۡدِهِمۡ﴾) همانا پدران ما، پیش از ما شرک ورزیدند، و ما فرزندان و نسلی پس از آنها بودیم. بنابراین از آنها پیروی کردیم و در خط و راه آنها که باطل بود، حرکت نمودیم. (﴿أَفَتُهۡلِكُنَا بِمَا فَعَلَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ﴾) آیا ما را به سبب آنچه که باطل‌گرایان انجام دادند، هلاک می‌نمایی؟! خداوند در سرشت و فطرت شما به ودیعه گذاشته که آنچه پدرانتان بر آن بوده‌اند، باطل بوده‌است؛ و حق همان چیزی است که پیامبران آورده‌اند؛ و این، مخالف آیینی است که پدرانتان را برآن یافته‌اید. آری! گاه بنده، گفته‌های پدران گمراهش و مذاهب فاسدشان را حق می‌پندارد، و این فقط بدان خاطر است که از حجت و دلایل و نشانه‌هایی که در هستی و در وجود انسان است، روی گردانده است. پس اعراض و رویگردانی او و روی آوردنش به آنچه که باطل‌گرایان درپیش گرفته‌اند، چه بسا وی را به حالتی برساند که باطل را بر حق ترجیح دهد. در تفسیر این آیات همین معنی درست است. و گفته شده است: این همان روزی است که خداوند از فرزندان آدم ـ آنگاه که آنان را از پشت او بیرون آورد ـ پیمان گرفت و آنان‌را بر خودشان گواه ساخت؛ پس به آن گواهی دادند. بنابراین خداوند به آنچه که آنان در آن زمان به آن اعتراف کرده‌اند، بر ستم و ظلمشان ـ در ارتکاب کفر و عناد ـ در دنیا و آخرت احتجاج می‌نماید. اما این آیه در حقیقت بر این مطلب دلالت نمی‌کند، و مناسبتی با آن ندارد، و حکمت خداوند متعال نیز آن را اقتضا نمی‌نماید. واقعیت نیز بر همین نکته گواهی می‌دهد؛ زیرا عهد و پیمانی که آنها از آن سخن می‌گویند، زمانی بوده که خداوند ذریه و نسل آدم را از پشت او بیرون آورد، در حالی که انسان‌ها در جهانی چون جهان اتم به سر می‌بردند و هیچ کس آن را به یاد نمی‌آورد، و به ذهن هیچ انسانی نمی‌آید. پس چگونه خداوند چیزی را بر آنان حجت و دلیل قرار می‌دهد که از آن خبر ندارند، و هیچ اثری از آن برجای نمانده است؟!
#
{174} ولهذا؛ لما كان هذا أمراً واضحاً جليًّا؛ قال تعالى: {وكذلك نفصِّل الآيات}؛ أي: نبيِّنها ونوضِّحها، {ولعلَّهم يرجعون}: إلى ما أودع الله في فِطَرِهم وإلى ما عاهدوا الله عليه فيرتدعوا عن القبائح.
(174) پس از آنجا که این یک موضوع کاملاً واضح و روشن است، خداوند متعال می‌فرماید: (﴿وَكَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓيَٰتِ﴾) و این‌گونه آیات خودرا توضیح می‌دهیم، (﴿وَلَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ﴾) و تا شاید به سوی آنچه که خداوند در فطرت و سرشتشان نهاده، و به سوی آنچه که با خدا پیمان بسته‌اند، باز گردند و از زشتی‌ها باز آیند.
: 175 - 178 #
{وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ (175) وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذَلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (176) سَاءَ مَثَلًا الْقَوْمُ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَأَنْفُسَهُمْ كَانُوا يَظْلِمُونَ (177) مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِي وَمَنْ يُضْلِلْ فَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (178)}.
وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ ؛ خبر آن مرد را برايشان بخوان که آيات خويش را به او عطا کرده بوديم واو از آن علم عاري گشت و شيطان در پي اش افتاد و در زمره گمراهان در آمد. وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَـكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث ذَّلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ ؛ اگر خواسته بوديم به سبب آن علم که به او داده بوديم به آسمانش مي ، برديم ، ولي او در زمين بماند و از پي هواي خويش رفت مثل او چون مثل آن سگ است که اگر به او حمله کني زبان از دهان بيرون آرد و اگر رهايش کني باز هم زبان از دهان بيرون آرد مثل آنان که آيات را دروغ انگاشتند نيز چنين است قصه را بگوي ، شايد به انديشه فرو روند. سَاء مَثَلاً الْقَوْمُ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَأَنفُسَهُمْ كَانُواْ يَظْلِمُونَ؛ بد است مثل مردمي که آيات ما را دروغ انگاشتند و به خود ستم روا مي داشتند. مَن يَهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِي وَمَن يُضْلِلْ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ؛ هر کس را که خداي راه نمايد ، راه خويش بيابد و آنان را که گمراه سازد زيانکار شوند.
#
{175} يقول تعالى لنبيه - صلى الله عليه وسلم -: {واتلُ عليهم نبأ الذي آتَيْناه آياتِنا}؛ أي: علمناه [علم] كتاب الله فصار العالم الكبير والحبر النحرير فانسلخ منها فأتبعه الشيطان؛ أي: انسلخ من الاتِّصاف الحقيقيِّ بالعلم بآيات الله؛ فإنَّ العلم بذلك يصيِّر صاحبه متصفاً بمكارم الأخلاق ومحاسن الأعمال ويرقى إلى أعلى الدرجات وأرفع المقامات؛ فترك هذا كتاب الله وراء ظهره، ونبذ الأخلاق التي يأمر بها الكتاب، وخلعها كما يُخْلَعُ اللباس، فلما انسلخ منها؛ أتْبَعَهُ الشيطانُ؛ أي: تسلَّط عليه حين خرج من الحصن الحصين وصار إلى أسفل سافلين، فأزَّه إلى المعاصي أزًّا، {فكان من الغاوين}: بعد أن كان من الراشدين المرشدين.
(175) خداوند متعال به پیامبرش صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: (﴿وَٱتۡلُ عَلَيۡهِمۡ نَبَأَ ٱلَّذِيٓ ءَاتَيۡنَٰهُ ءَايَٰتِنَا﴾) و بخوان بر آنان خبرکسی را که آیات خود را به او دادیم؛ یعنی کتاب خود را به او آموختیم، پس او عالمی بزرگ، و دانشمندی ماهر شد، (﴿فَٱنسَلَخَ مِنۡهَا فَأَتۡبَعَهُ ٱلشَّيۡطَٰنُ﴾) و از ویژگیِ «عالم بودن به آیات خدا» بیرون رفت؛ زیرا علم، صاحبش را به اخلاق خوب و کارهای نیک می‌آراید، و به بالاترین درجات و بلندترین مقام می‌رساند. اما او کتاب خدا را پشت سر انداخت، و اخلاقی را که کتاب بدان دستور می‌داد نادیده گرفت، و آن را همچون لباس از تنِ خود بیرون آورد. پس وقتی که خود را از آن عاری نمود، شیطان بر او مسلط شد و به پایین‌ترین جایگاه سقوط کرد، و شیطان او را به سوی ارتکاب گناهان کشانید. (﴿فَكَانَ مِنَ ٱلۡغَاوِينَ﴾) پس، از زمرۀ گمراهان گردید. این پس از آن اتفاق افتاد که وی از هدایت یافتگان و هدایت دهندگان بود. و این بدان جهت بود که خداوند متعال وی را ترک نمود و تنهایش گذاشت و او را به خویشتن واگذار کرد.
#
{176} وهذا لأنَّ الله تعالى خَذَلَه ووَكَلَه إلى نفسه؛ فلهذا قال تعالى: {ولو شِئْنا لرَفَعْناه بها}: بأن نوفِّقه للعمل بها، فيرتفع في الدنيا والآخرة، فيتحصَّن من أعدائه، {ولكنَّه}: فعل ما يقتضي الخذلان؛ فأخلدَ إلى الأرضِ؛ أي: إلى الشهوات السفليَّة والمقاصد الدنيويَّة، {واتَّبع هواه}: وترك طاعة مولاه. {فَمَثله}: في شدة حرصه على الدنيا وانقطاع قلبه إليها {كمثل الكلب إن تَحْمِلْ عليه يَلْهَثْ أو تترُكْهُ يلهثْ}؛ أي: لا يزال لاهثاً في كل حال، وهذا لا يزال حريصاً حرصاً قاطعاً قلبه لا يسدُّ فاقتَهُ شيءٌ من الدُّنيا. {ذلك مَثَلُ القوم الذين كذَّبوا بآياتنا}: بعد أن ساقها الله إليهم، فلم ينقادوا لها، بل كذَّبوا بها وردُّوها لهوانهم على الله واتِّباعهم لأهوائهم بغير هدى من الله. {فاقصُص القَصَص لعلَّهم يتفكَّرون}: في ضرب الأمثال وفي العبر والآيات؛ فإذا تفكَّروا؛ علموا، وإذا علموا؛ عملوا.
(176) بنابراین فرمود: (﴿وَلَوۡ شِئۡنَالَرَفَعۡنَٰهُ بِهَا﴾) و اگر می‌خواستیم، او را با آن آیات بالا می‌بردیم؛ به این صورت که او را توفیق می‌دادیم تا به آن عمل نماید، و آنگاه در دنیا و آخرت مقامش بالا می‌رفت، و از شر دشمنانش محفوظ می‌ماند. (﴿وَلَٰكِنَّهُۥٓ﴾) ولی او کاری کرد که رسوایی به‌بار آورد. پس او، (﴿أَخۡلَدَ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ﴾) به شهوت‌های فرومایه و اهداف دنیوی گرایید، (﴿وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ﴾) و از هوی و هوس خود پیروی، و اطاعتِ مولایش را ترک کرد، (﴿فَمَثَلُهُۥ﴾) پس مثال او در حریص بودن بر دنیا و وابسته بودن به آن، (﴿كَمَثَلِ ٱلۡكَلۡبِ إِن تَحۡمِلۡ عَلَيۡهِ يَلۡهَثۡ﴾) مانند سگ است که اگر بر آن بتازی، زبان از دهان بیرون می‌آورد؛ و اگر آن را رها کنی، [باز] زبان از دهان بیرون می‌آورد؛ یعنی همواره و در هر حال زبانش از دهانش بیرون آمده، و همیشه حریص است؛ حرص و آزی که دل او را بریده است، به گونه‌ای که هیچ چیزی از دنیا گرسنگی‌اش را سیر نمی‌کند، و تنگدستی او را برطرف نمی‌نماید. (﴿ذَّٰلِكَ مَثَلُ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا﴾) این مثال قومی است که آیات ما را تکذیب کردند، و از آن اطاعت ننمودند؛ بلکه بعد از اینکه خداوند آن را به سویشان روانه کرد، آن را تکذیب و رد کردند؛ چون نزد خدا عز‌ّت و ارزشی نداشتند، و از هوی و هوس خود پیروی نمودند، بدون اینکه خداوند آنان را به این امر راهنمایی کرده باشد. (﴿فَٱقۡصُصِ ٱلۡقَصَصَ لَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ﴾) پس داستان‌ها را [برایشان] بخوان، تا شاید در این مثال‌ها و عبرت ونشانه‌ها بیندیشند. پس وقتی که اندیشیدند، شناخت حاصل می‌کنند؛ وهرگاه شناخت حاصل کردند، عمل می‌نمایند.
#
{177} {ساء مَثَلاً القومُ الذين كذَّبوا بآياتِنا وأنفسَهم كانوا يظلمونَ}؛ أي: ساء وقَبُح مَثَلُ مَن كذب بآيات الله، وظلم نفسه بأنواع المعاصي؛ فإنَّ مَثَلَهم مَثَلُ السَّوْء. وهذا الذي آتاه الله آياته يُحتمل أنَّ المرادَ به شخصٌ معيَّن قد كان منه ما ذكره اللهُ فقص اللهُ قصَّته تنبيهاً للعباد، ويُحتمل أنَّ المراد بذلك أنه اسم جنس، وأنَّه شاملٌ لكلِّ من آتاه اللهُ آياته فانسلخ منها. وفي هذه الآيات الترغيب في العمل بالعلم، وأنَّ ذلك رفعة من الله لصاحبه وعصمة من الشيطان، والترهيب من عدم العمل به، وأنه نزولٌ إلى أسفل سافلين وتسليط للشيطان عليه. وفيه أنَّ اتِّباع الهوى وإخلادَ العبد إلى الشهوات يكون سبباً للخذلان.
(177) (﴿سَآءَ مَثَلًا ٱلۡقَوۡمُ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا وَأَنفُسَهُمۡ كَانُواْ يَظۡلِمُونَ﴾) بسیار زشت است مثال کسی که آیات خدا را تکذیب کرده، و با انجام دادن انواع گناهان بر خود ستم نموده است. همانا مثال او، مثال آدم بد و زشت است. و احتمال دارد منظور از کسی که خداوند آیات را به او داد و به وی آموخت، شخص معیّنی باشد، و خداوند داستان او را برای آگاه ساختن بندگان بیان کرد. و احتمال دارد که اسم جنس باشد، در این حالت هر کس را شامل می‌شود که خداوند آیاتش را به او بدهد، و از دایرۀ عمل کردن به آن بیرون رود. و در این آیات، آدمی به عمل کردن به علم و دانشی که دارد، تشویق شده است؛ و عمل کردن به علم، مقام بلندی است از جانب خدا که به آدمی می‌بخشد و باعث مصون ماندن از شرّ شیطان می‌شود. و در این آیات، آدمی از عمل نکردن به علم بر حذر داشته، و بیان شده است که عمل نکردن به علم، مایه سقوط به پائین‌ترین جایگاه است، و موجب می‌شود شیطان بر انسان مسلط شود. در این آیات همچنین اشاره شده است که پیروی کردن از هوی و هوس و گراییدن به شهوت‌ها، سبب رسوایی می‌گردد.
#
{178} ثم قال تعالى مبيناً أنه المنفرد بالهداية والإضلال: {مَن يهدِ الله}: بأن يوفِّقه للخيرات ويعصمه من المكروهات ويعلِّمه ما لم يكن يعلم، {فهو المهتدي}: حقًّا؛ لأنه آثر هدايته تعالى، {ومن يُضْلِلْ}: فيخذله ولا يوفِّقه للخير، {فأولئك هم الخاسرون}: لأنفسهم وأهليهم يوم القيامة، ألا ذلك هو الخسران المبين.
(178) سپس خداوند با بیان اینکه تنها او هدایت می‌نماید و گمراه می‌سازد، فرمود: (﴿مَن يَهۡدِ ٱللَّهُ﴾) خدا هرکس را هدایت کند؛ به این صورت که او را بر انجام کارهای خوب توفیق دهد، و از زشتی‌ها باز دارد، و چیزهایی به وی یاد دهد که آنهارا نمی‌دانست، (﴿فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِي﴾) پس او به حقیقت راه یافته است، چون او هدایت پروردگارش را برگزیده است. (﴿وَمَن يُضۡلِلۡ﴾) و [خدا] هرکس را گمراه سازد و او را رسوا‌کند، و بر انجام امور خیر توفیق ندهد، (﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ﴾) پس بی‌گمان ایشان زیانکاران‌اند، و خود و خانواده‌هایشان را در روز قیامت دچار زیان می‌کنند. آگاه باشید این، زیانِ آشکار است.
: 179 #
{وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ (179)}.
وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ ؛ براي جهنم بسياري از جن و انس را بيافريديم ايشان را دلهايي است ، که بدان نمي فهمند و چشمهايي است که بدان نمي بينند و گوشهايي است که بدان نمي شنوند اينان همانند چارپايانند حتي گمراه تر از آنهايند اينان خود غافلانند.
#
{179} يقول تعالى مبيناً كثرة الغاوين الضالِّين المتَّبعين إبليس اللعين: {ولقد ذَرَأنا}؛ أي: أنشأنا، وبثثنا {لجهنَّم كثيراً من الجنِّ والإنس}: صارت البهائم أحسن حالة منهم. {لهم قلوبٌ لا يفقهون بها}؛ أي: لا يصلُ إليها فقهٌ ولا علمٌ إلاَّ مجرَّد قيام الحجة، {ولهم أعينٌ لا يبصرون بها}: ما ينفعُهم، بل فقدوا منفعتها وفائدتها، {ولهم آذانٌ لا يسمعون بها}: سماعاً يصل معناه إلى قلوبهم. {أولئك}: الذين بهذه الأوصاف القبيحة {كالأنعام}؛ أي: البهائم التي فقدت العقول، وهؤلاء آثروا ما يفنى على ما يبقى فسُلِبوا خاصية العقل. {بل هم أضلُّ}: من البهائم؛ فإنَّ الأنعام مستعملة فيما خُلِقت له، ولها أذهانٌ تدرك بها مضرَّتها من منفعتها؛ فلذلك كانت أحسن حالاً منهم. و {أولئك هم الغافلون}: الذين غفلوا عن أنفع الأشياء؛ غفلوا عن الإيمان بالله وطاعته وذِكْره، خُلِقَتْ لهم الأفئدة والأسماع والأبصار لتكونَ عوناً لهم على القيام بأوامر الله وحقوقه، فاستعانوا بها على ضدِّ هذا المقصود؛ فهؤلاء حقيقون بأن يكونوا ممَّن ذرأ الله لجهنَّم وخلقهم لها؛ فخلقهم للنار وبأعمال أهلها يعملون، وأما مَن استعمل هذه الجوارح في عبادة الله وانصبغ قلبُهُ بالإيمان بالله ومحبَّته ولم يغفل عن الله؛ فهؤلاء أهل الجنة وبأعمال أهل الجنة يعملون.
(179) خداوند متعال با بیان اینکه گمراهان و پیروان شیطان زیاد هستند، می‌فرماید: (﴿وَلَقَدۡ ذَرَأۡنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ﴾) و برای جهنم تعداد زیادی از جن‌ها و انسان‌ها را پدید آورده، و منتشر کرده ایم که حیوانات از آنها بهتر هستند. (﴿لَهُمۡ قُلُوبٞ لَّا يَفۡقَهُونَ بِهَا﴾) آنان دل‌هایی دارند که با آن نمی‌فهمند؛ یعنی آگاهی و دانش به دل‌هایشان راه نمی‌یابد، و هدف از آگاه نمودنشان، فقط اقامه‌ی حجت است و بس. (﴿وَلَهُمۡ أَعۡيُنٞ لَّا يُبۡصِرُونَ بِهَا﴾) و چشم‌هایی دارند که با آن چیزی را که به‌سودشان باشد نمی‌بینند، و فایده و منفعت خود را تشخیص نمی‌دهند. (﴿وَلَهُمۡ ءَاذَانٞ لَّا يَسۡمَعُونَ بِهَآ﴾) و گوش‌هایی دارند که با آن نمی‌شنوند؛ شنیدنی که معنی و مفهوم آن به‌دل‌هایشان راه یابد. (﴿أُوْلَٰٓئِكَ﴾) کسانی که دارای این صفات زشت هستند، (﴿كَٱلۡأَنۡعَٰمِ﴾) مانند چهارپایانی هستند که عقل ندارند؛ زیرا آنچه را که فانی است، بر آنچه که باقی می‌ماند و ماندگار است، ترجیح می‌دهند.پس عقل را از دست داده‌اند. (﴿بَلۡ هُمۡ أَضَلُّ﴾) بلکه از چهارپایان و حیوانات سرگشته‌تر می‌باشند؛ زیرا چهارپایان در راستای هدفی که برای آن آفریده شده‌اند، حرکت می‌کنند، و نفع و ضرر خود را درک می‌نمایند. بنابراین حیوانات از اینها بهترند. (﴿أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡغَٰفِلُونَ﴾) و ایشان بی‌خبران‌اند، و از مفیدترین چیز‌ها غافل مانده‌اند؛ از ایمان به خدا و اطاعت و ذکر او غافل شده‌اند. به آنان دل و گوش و چشم داده شده است تا آنان را بر انجام دستورات خدا کمک کند، اما از این ابزار بر ضد این هدف کمک گرفتند. پس سزاوارند که خداوند آنها را برای آتش بیافریند. آنها را برای آتش آفرید، و اعمالی را انجام می‌دهند که یاران آتش آن را انجام می‌دهند. و اما کسی که از این اعضا در راستای عبادت خدا بهره بگیرد، و دلش را از ایمان به خدا و محبت او سرشار نماید، و از خدا غافل نباشد، پس او اهل بهشت است، و کارهای اهل بهشت را انجام می‌دهد.
: 180 #
{وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (180)}.
وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُواْ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَآئِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ؛ از آن خداوند است نيکوترين نامها بدان نامهايش بخوانيد آنها را که به نامهاي خدا الحاد مي ورزند واگذاريد اينان به کيفر اعمال خود خواهند رسيد.
#
{180} هذا بيانٌ لعظيم جلاله وسعة أوصافه بأن له الأسماء الحسنى؛ أي: له كل اسم حسن، وضابطه أنه كل اسم دال على صفة كمال عظيمة، وبذلك كانت حسنى؛ فإنها لو دلَّت على غير صفة، بل كانت علماً محضاً؛ لم تكن حسنى، وكذلك لو دلَّت على صفة ليست بصفة كمال، بل إما صفة نقص أو صفة منقسمة إلى المدح والقدح؛ لم تكن حسنى؛ فكلُّ اسم من أسمائه دال على جميع الصفة التي اشتُقَّ منها، مستغرقٌ لجميع معناها، وذلك نحو: {العليم} الدال على أنَّ له علماً محيطاً عامًّا لجميع الأشياء فلا يخرج عن علمه مثقال ذرةٍ في الأرض ولا في السماء، و {الرحيم} الدال على أن له رحمة عظيمة واسعة لكلِّ شيء، و {القدير} الدال على أن له قدرة عامَّة لا يُعْجِزُها شيء ... ونحو ذلك. ومن تمام كونها حسنى أنَّه لا يُدعى إلا بها، ولذلك قال: {فادعوه بها}: وهذا شاملٌ لدعاء العبادة ودعاء المسألة، فيُدعى في كل مطلوب بما يناسب ذلك المطلوب، فيقول الداعي مثلاً: اللهمَّ! اغفر لي، وارحمني؛ إنك أنت الغفور الرحيم. وتب عليَّ يا توَّاب! وارزقني يا رزاق! والطفْ بي يا لطيف! ونحو ذلك. وقوله: {وَذَروا الذين يُلحِدون في أسمائِهِ سيُجْزَوْن ما كانوا يعملون}؛ أي: عقوبة وعذاباً على إلحادهم في أسمائه. وحقيقة الإلحاد: الميلُ بها عما جُعِلَتْ له، إمَّا بأن يسمَّى بها من لا يستحقُّها؛ كتسمية المشركين بها لآلهتهم، وإما بنفي معانيها وتحريفها وأن يجعل لها معنى ما أراده الله ولا رسوله، وإما أن يشبِّه بها غيرها؛ فالواجب أن يُحذر الإلحاد فيها ويُحذر الملحدون فيها. وقد ثبت في الصحيح عن النبيِّ - صلى الله عليه وسلم -: «إنَّ لله تسعةً وتسعين اسماً من أحصاها دخل الجنة».
(180) این بیان بزرگی، شکوه، و گستردگی صفات خدا است، که او را نام‌های بسیار زیبایی است. او دارای هر نام نیکی است و ضابطۀ آن این است که هر اسمی بر صفت بزرگی از صفات کمال دلالت نماید، و خوب و زیبا باشد، خداوند از آن برخوردار است. اما اگر این نام بر صفت دلالت نکند و فقط عَلَم محض باشد، دراین صورت نیکو نیست. وهمچنین اگر نام بر صفتی دلالت نماید که صفت کمال نباشد، بلکه یا صفت نقص باشد، یا صفتی که هم مدح و هم عیب از آن استنباط شود، آن نام نیز زیبا نخواهد بود. پس هر کدام از نام‌های خدا، بر تمام صفاتی که از آن مشتق می‌شود دلالت می‌نماید، و تمام معنی آن را در بر می‌گیرد. مانند «علیم» که بیانگر آن است او علمی دارد که همه چیز را فرا گرفته، و احاطه کرده است. پس، هیچ چیزی حتی به اندازۀ ذره‌ای در زمین و آسمان از دایرۀ علم او بیرون نیست. و مانند «رحیم» که بیانگر آن است خداوند دارای رحمتی عظیم است که هر چیزی را دربرمی‌گیرد. و یا مانند «قدیر» که دلالت می‌نماید او قدرتی فراگیر دارد که هیچ چیزی نمی‌تواند او را ناتوان کند. و یکی از محاسن و زیبایی نام‌هایش، این است که او جز به واسطۀ نام‌هایش خوانده نمی‌شود. بنابراین فرمود: (﴿فَٱدۡعُوهُ بِهَا﴾) او را با آن‌نام‌ها بخوانید. و این، شامل دعای عبادت و دعای خواستن است. پس هرخواسته‌ای باید با نامی از نام‌های خداوند که مناسب آن خواسته است، طلب شود. مثلاً دعا کننده می‌گوید: بار خدایا! مرا بیامرز، و بر من رحم فرما، همانا تو آمرزنده و مهربان هستی، و توبۀ مرا بپذیر، ای توبه پذیرنده، و مرا روزی بده، ای روزی دهنده، و بر من مهربانی‌کن ای مهربان و امثال آن. (﴿وَذَرُواْ ٱلَّذِينَ يُلۡحِدُونَ فِيٓ أَسۡمَٰٓئِهِۦۚ سَيُجۡزَوۡنَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾) و ترک‌کنید کسانی را که در نام‌های او دست به تحریف می‌زنند. به زودی سزای آنچه را که می‌کنند، خواهند دید. یعنی به‌خاطر تحریف نام‌های خدا، عقوبت و عذاب داده می‌شوند. و در حقیقت، «الحاد در نام‌های خدا» به معنی تحریف کردن معنای آنها و خارج کردنشان از معانی و مفاهیمی است که برای آن وضع شده‌اند، به این صورت که کسی را با آن نام‌ها نامگذاری کنند که شایسته و سزاوار آن نام نیست. همچنان‌که مشرکین معبودان خود را با آن نام‌ها نامگذاری می‌کردند. و یا اینکه معانی آنها را نفی و تحریف نمایند، و برای آنها معنایی قرار دهند که خداوند و پیامبرش آن معنی را نخواسته‌اند. و یا اینکه چیزی دیگر را با آن نام‌ها شبیه گردانند. پس واجب است که از الحاد و تحریف و محرّفین نام‌های نیکوی خدا پرهیز شود. و در حدیث صحیح از پیامبر صلی الله علیه وسلم آمده است: «همانا خداوند نود و نُه نام دارد، که هرکس آن‌ها را بشناسد و حفظشان کند و به مقتضای آنها عمل نماید، وارد بهشت می‌شود.»
: 181 #
{وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ (181)}.
وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ؛ از آفريدگان ما گروهي هستند که به حق راه مي نمايند و به عدالت رفتار، مي کنند.
#
{181} أي: ومن جملة من خلقنا أمة فاضلة كاملة في نفسها مكمِّلة لغيرها يهدون أنفسهم وغيرهم بالحقِّ فيعلمون الحقَّ ويعملون به ويعلِّمونه ويدعون إليه وإلى العمل به. {وبه يعدلون}: بين الناس في أحكامهم إذا حكموا في الأموال والدماء والحقوق والمقالات وغير ذلك. وهؤلاء أئمة الهدى ومصابيح الدُّجى، وهم الذين أنعم الله عليهم بالإيمان والعمل الصالح والتواصي بالحقِّ والتواصي بالصبر، وهم الصدِّيقون الذين مرتبتهم تلي مرتبة الرسالة، وهم في أنفسهم مراتب متفاوتة؛ كل بحسب حاله وعلوِّ منزلته؛ فسبحان من يختصُّ برحمته من يشاء والله ذو الفضل العظيم.
(181) از میان کسانی که آفریده‌ایم گروهی خوب و فاضل هستند که هم خود به تکامل رسیده‌اند، و هم دیگران را به سوی کمال راهنمایی کرده، و خود و دیگران را به سوی حق هدایت می‌نمایند. پس حق را می‌دانند و به آن عمل می‌کنند، وآن را می‌شناسند و به سوی آن و عمل کردن به آن فرا می‌خوانند. (﴿وَبِهِۦ يَعۡدِلُونَ﴾) و با آن میان مردم در قضاوت‌هایی که در مورد اموال و خون و حقوق و گفته‌ها و غیره دارند، به عدل و داد قضاوت می‌کنند. ایشان، پیشوایان هدایت و چراغ‌های تاریکی هستند. آنان کسانی‌اند که خداوند نعمت ایمان و عمل صالح و تواصی به حق و شکیبایی را به آنان ارزانی داشته است، و در زمرۀ صدیقین قرار دارند، که مقامشان بعد از مقام رسالت است. و آنها در میان خودشان مراتب و مقام‌های متفاوتی دارند؛ و هر یک بر حسب حالت و وضعیتی که دارد، مقامش با دیگری متفاوت است. پس پاک است خدایی که رحمت خویش را به هرکس که بخواهد، اختصاص می‌دهد؛ و خداوند دارای بخشش و فضل بزرگ است.
: 182 - 186 #
{وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ (182) وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ (183) أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ (184) أَوَلَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ وَأَنْ عَسَى أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ (185) مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَا هَادِيَ لَهُ وَيَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ (186)}.
وَالَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لاَ يَعْلَمُونَ؛ و آنان را که آيات ما را دروغ انگاشتند ، از راهي که خود نمي دانند به تدريج خوارشان مي سازيم. وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ؛ و به آنها مهلت دهم ، که تدبير من استوار است. أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُواْ مَا بِصَاحِبِهِم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذِيرٌ مُّبِينٌ؛ آيا فکر نکرده اند که در يارشان نشاني از ديوانگي نيست و او به آشکارابيم دهنده آنهاست ? أَوَلَمْ يَنظُرُواْ فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللّهُ مِن شَيْءٍ وَأَنْ عَسَى أَن يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ ؛ آيا در ملکوت آسمانها و زمين و چيزهايي که خدا آفريده است نمي ، انديشند? و شايد که مرگشان نزديک باشد و بعد از قرآن کدام سخن را باور دارند. مَن يُضْلِلِ اللّهُ فَلاَ هَادِيَ لَهُ وَيَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ؛ هر کس را که خدا گمراه کند هيچ راهنمايي برايش نيست و آنان را وامي گذارد تا همچنان در سرکشي خويش سرگردان بمانند.
#
{182} أي: والذين كذَّبوا بآيات الله الدالَّة على صحة ما جاء به محمد - صلى الله عليه وسلم - من الهدى فردُّوها ولم يقبلوها، {سنستدرِجُهم من حيث لا يعلمون}: بأن يدر لهم الأرزاق.
(182) کسانی که آیات خدا را که بر صحت آنچه محمد صلی الله علیه وسلم از هدایت آورده است د‌لالت می‌نماید، تکذیب می‌کنند؛ به گونه‌ای که آن را رد نموده و قبول نمی‌نمایند، (﴿سَنَسۡتَدۡرِجُهُم مِّنۡ حَيۡثُ لَا يَعۡلَمُونَ ﴾) آنان را کم کم و از جایی که نمی‌دانند، به سوی عذاب می‌کشانیم، به این صورت که خداوند روزی‌های فراوان به سوی آنان سرازیر می‌کند
#
{183} {وأملي لهم}؛ أي: أمهلهم حتى يظنُّوا أنهم لا يؤخَذون ولا يعاقَبون، فيزدادون كفراً وطغياناً وشرًّا إلى شرِّهم، وبذلك تزيد عقوبتهم ويتضاعف عذابهم، فيضرُّون أنفسهم من حيث لا يعلمون. ولهذا قال: {إن كيدي متينٌ}؛ أي: قويٌّ بليغٌ.
(183) (﴿وَأُمۡلِي لَهُمۡ﴾) و به آنان مهلت می‌دهیم تا جایی که گمان می‌برند آنها دچار عذاب و سزا نخواهند شد؛ پس بر کفر و سرکشی و شر و بدی خود می‌افزایند. و به همین سبب عقوبت آنان فزونی می‌گیرد، و عذابشان چند برابر می‌شود. پس آنان از راهی که نمی‌دانند، به خود زیان می‌رسانند. بنابراین فرمود: (﴿إِنَّ كَيۡدِي مَتِينٌ﴾) همانا حیلۀ من قوی و مستحکم است.
#
{184} {أوَ لَمْ يتفكَّروا ما بصاحبهم}: [محمدٍ]- صلى الله عليه وسلم - {من جِنَّةٍ}؛ أي: أولم يُعْمِلوا أفكارهم وينظروا هل في صاحبهم الذي يعرفونه ولا يخفى عليهم من حاله شيءٌ؛ هل هو مجنونٌ؟! فلينظروا في أخلاقه وهديه ودلِّه وصفاته، وينظروا فيما دعا إليه؛ فلا يجدون فيه من الصفات إلا أكملها، ولا من الأخلاق إلا أتمَّها، ولا من العقل والرأي إلا ما فاق به العالمين، ولا يدعو إلا لكلِّ خير، ولا ينهى إلا عن كلِّ شرٍّ! أفبهذا يا أولي الألباب جِنَّة ؟! أم هو الإمام العظيم والناصح المبين والماجد الكريم والرءوف الرحيم؟! ولهذا قال: {إن هو إلا نذيرٌ مبينٌ}؛ أي: يدعو الخلق إلى ما يُنجيهم من العذاب، ويحصِّل لهم الثواب.
(184) (﴿أَوَلَمۡ يَتَفَكَّرُواْۗ مَا بِصَاحِبِهِم مِّن جِنَّةٍ﴾) یعنی چرا فکرشان را به کار نمی‌برند و نمی‌نگرند که همنشین آنان صلی الله علیه وسلم که او را می‌شناسند، و هیچ چیزی از حالت وی بر آنان پوشیده نیست، دیوانه نمی‌باشد؟ پس باید به اخلاق و رهنمود و علایم و صفات او بنگرند، و به آنچه که مردم را به سوی آن دعوت می‌کند، بنگرند، و اینکه از کامل‌ترین صفات برخوردار است، و جز کامل‌ترین اخلاق در او نیست، و عقل و نظرش از عقل ورأی همۀ جهانیان بالاتر است، و او جز به خوبی فرا نمی‌خواند، و جز از بدی باز نمی‌دارد. پس ای خردمندان! آیا چنین فردی دیوانه است؟! یا اینکه او پیشوای بزرگ، و نصیحت کنندۀ آشکار، و بخشندۀ بزرگوار و دلسوز و مهربان است؟! بنابراین، (﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا نَذِيرٞ مُّبِينٌ﴾) او تنها بیم دهنده ای آشکار است؛ مردم را به سوی آنچه که آنان را از عذاب نجات می‌دهد، و پاداش را برای آنان محقق می‌دارد، دعوت می‌کند.
#
{185} {أولم ينظروا في مَلَكوت السموات والأرض}: فإنهم إذا نظروا إليها؛ وجدوها أدلة دالة على توحيد ربِّها وعلى ما لَه من صفات الكمال. {و}: كذلك لينظروا إلى جميع {ما خَلَقَ الله من شيء}: فإن جميع أجزاء العالم يدلُّ أعظم دِلالة على علم الله وقدرته وحكمته وسَعَةِ رحمته وإحسانه ونفوذ مشيئته وغير ذلك من صفاته العظيمة الدالَّة على تفرُّده بالخلق والتدبير الموجبة لأن يكون هو المعبودَ المحمودَ المسبَّح الموحَّد المحبوب. وقوله: {وأنْ عسى أن يكونَ قد اقترب أجَلُهم}؛ أي: لينظروا في خصوص حالهم، وينظروا لأنفسهم قبل أن يقتربَ أجلُهم ويفجأهم الموتُ وهم في غفلةٍ معرضونَ؛ فلا يتمكَّنون حينئذٍ من استدراك الفارط. {فبأيِّ حديثٍ بعدَه يؤمنون}؛ أي: إذا لم يؤمنوا بهذا الكتاب الجليل؛ فبأيِّ حديث يؤمنون به؟! أبكتب الكذب والضلال؟! أم بحديث كل مفترٍ دجَّال؟!
(185) (﴿أَوَلَمۡ يَنظُرُواْ فِي مَلَكُوتِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) آیا در ملکوت آسمان‌ها و زمین نمی‌نگرند؟ پس آنان وقتی که به آن بنگرند، دلایلی بر یگانگی پروردگارشان خواهند یافت که بر صفات کمال او دلالت می‌نمایند. (﴿وَ﴾) نیز باید به همۀ، (﴿مَا خَلَقَ ٱللَّهُ مِن شَيۡءٖ﴾) آنچه خدا آفریده است، بنگرند؛ زیرا تمامی اجزای جهان، بزرگ‌ترین دلیل بر علم خدا و قدرت و حکمت و گستردگی رحمت و احسان و نفوذِ مشیت و خواست او و دیگر صفات عظیمی که بیانگر آن است. خداوند در «خلق» و «تدبیر» منفرد است، و این ایجاب می‌نماید که تنها او معبود شایسته و پسندیده باشد، و پاک و منزه و یگانه دانسته شود، و تنها دوستی و محبت او در دل‌ها جای گیرد. (﴿وَأَنۡ عَسَىٰٓ أَن يَكُونَ قَدِ ٱقۡتَرَبَ أَجَلُهُمۡ﴾) و باید به حال خود بنگرند و قبل از اینکه اجلشان نزدیک شود و مرگِ ناگهانی در حالی که آنها در غفلت به سر می‌برند و رویگردان هستند -آنها را فرا بگیرد، به خویشتن نظری بیفکنند. پس اگر مرگ فرا رسد، نمی‌توانند آنچه را که در گذشته از دست داده‌اند، جبران نمایند. (﴿فَبِأَيِّ حَدِيثِۢ بَعۡدَهُۥ يُؤۡمِنُونَ﴾) پس اگر به این کتاب بزرگ ایمان نیاورند، به چه سخنی ایمان می‌آورند؟! آیا به کتاب‌های دروغین وگمراه کننده ایمان می‌آورند؟ یا به سخن هر دروغ پرداز و افترا کننده‌ای؟!
#
{186} ولكن الضالَّ لا حيلة فيه ولا سبيل إلى هدايته، ولهذا قال تعالى: {مَن يُضْلِلِ الله فلا هاديَ له وَيَذَرُهم في طغيانِهِم يعمهونَ}؛ أي: متحيَّرون ، يتردَّدون لا يخرجون منه، ولا يهتدون إلى حقٍّ.
(186) و برای گمراه، هیچ راه هدایتی نیست. بنابراین خداوند متعال فرمود: (﴿مَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَلَا هَادِيَ لَهُۥۚ وَيَذَرُهُمۡ فِي طُغۡيَٰنِهِمۡ يَعۡمَهُونَ﴾) و خدا هر کس را گمراه سازد، هدایت‌کننده‌ای ندارد، و آنان را در گمراهی‌شان سرگشته رها می‌کند؛ یعنی در حالت حیران وتردد، آنها را به حال خود رها می‌کند. پس، از سرکشی‌شان بیرون نمی‌آیند، و به حق راه نمی‌یابند.
: 187 - 188 #
{يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي لَا يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً يَسْأَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللَّهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ (187) قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (188)}.
يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي لاَ يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لاَ تَأْتِيكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً يَسْأَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللّهِ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ ؛ در باره قيامت از تو مي پرسند که چه وقت فرا مي رسد بگو : علم آن نزد پروردگار من است تنها اوست که چون زمانش فرا رسد آشکارش مي سازد فرا رسيدن آن بر آسمانيان و زمينيان پوشيده است ، جز به ناگهان بر شمانيايد چنان از تو مي پرسند که گويي تو از آن آگاهي بگو : علم آن نزدخداست ولي بيشتر مردم نمي دانند. قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ؛ بگو : من مالک سود و زيان خود نيستم ، مگر آنچه خدا بخواهد و اگر، علم غيب مي دانستم بر خير خود بسي مي افزودم و هيچ شري به من نمي رسيد من کسي جز بيم دهنده و مژده دهنده اي براي مؤمنان نيستم.
#
{187} يقول تعالى لرسوله محمد - صلى الله عليه وسلم -: {يسألونَك}؛ أي: المكذبون لك المتعنِّتون {عن الساعة أيان مُرْساها}؛ أي: متى وقتها التي تجيء به؟ ومتى تحِلُّ بالخلق؟ {قل إنَّما علمُها عند ربي}؛ أي: إنه تعالى المختصُّ بعلمها، {لا يجلِّيها لوقتها إلا هو}؛ أي: لا يظهرها لوقتها الذي قُدِّر أن تقوم فيه إلا هو. {ثَقُلَتْ في السموات والأرض}؛ أي: خفي علمها على أهل السماوات والأرض واشتدَّ أمرُها أيضاً عليهم فهم من الساعة مشفقون. {لا تأتيكم إلَّا بغتةً}؛ أي: فجأة من حيث لا يشعرون لم يستعدُّوا لها ولم يتهيؤوا لها. {يسألونك كأنَّك حَفِيٌّ عنها}؛ أي: هم حريصون على سؤالك عن الساعة كأنك مستحفٍ عن السؤال عنها، ولم يعلموا أنك لكمال علمك بربِّك وما ينفعُ السؤال عنه غير مبال بالسؤال [عنها، ولا حريص على ذلك، فَلِمَ لا يقتدون بك؟ ويكفون عن الاستحفاء عن هذا السؤال] الخالي من المصلحة المتعذِّر علمه؛ فإنَّه لا يعلمها نبيٌّ مرسلٌ ولا مَلَكٌ مقرَّب، وهي من الأمور التي أخفاها عن الخلق لكمال حكمته وسعة علمه. {قل إنَّما علمُها عند الله ولكنَّ أكثر الناس لا يعلمون}: فلذلك حرصوا على ما لا ينبغي الحرص عليه، وخصوصاً مثل حال هؤلاء الذين يتركون السؤال عن الأهمِّ ويَدَعون ما يجبُ عليهم من العلم، ثم يذهبون إلى ما لا سبيل لأحدٍ أن يدركه ولا هُم مطالبون بعلمه.
(187) خداوند متعال به پیامبرش محمد  صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: (﴿يَسۡ‍َٔلُونَكَ﴾) تکذیب‌کنندگان کلّه شق و سرسخت، تو را (﴿عَنِ ٱلسَّاعَةِ أَيَّانَ مُرۡسَىٰهَا﴾) از قیامت می‌پرسند، که چه وقت قیامت می‌آید ومردم را فرا می‌گیرد؟ (﴿قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّي﴾) بگو: تنها پروردگارم به آن آگاه است؛ یعنی اطلاع از آن، مختص خداوند تعالی است. (﴿لَا يُجَلِّيهَا لِوَقۡتِهَآ إِلَّا هُوَ﴾) کسی جز خدا، آن را در وقت معینی که برای برپایی آن در نظر گرفته شده است، پدیدار نمی‌سازد. (﴿ثَقُلَتۡ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) اطلاع از آن بر اهل آسمان‌ها و زمین پوشیده است، و احوالات قیامت بر آنان دشوار است و از آن می‌ترسند. (﴿لَا تَأۡتِيكُمۡ إِلَّا بَغۡتَةٗ﴾) ناگهان از راهی که نمی‌دانید و برای آن آمادگی ندارید، به‌سراغتان می‌آید. (﴿يَسۡ‍َٔلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنۡهَا﴾) آنها حریص‌اند تا دربارۀ قیامت از تو بپرسند، گویا تو به شدت در پی آنی که از زمان وقوع آن خبر حاصل کنی، و نمی‌دانند که تو به خاطر کمالِ شناختی که نسبت به پروردگارت داری، و به خاطر اینکه می‌دانی سؤال از چه چیزهایی سود و منفعت دارد، به سؤال کردن در مورد آن توجه نمی‌کنی، و بر این امر حریص نیستی. پس چرا به شما اقتدا نمی‌کنند، و از این اصرار و الحاح در مورد پرسش از آن، دست برنمی‌دارند؟! زیرا زمان وقوع قیامت را هیچ پیامبر و فرشتۀ مقربی نمی‌داند، و این از اموری است که خداوند آن را به خاطر کمال حکمت و گستردگی علم و آگاهی‌اش، بر مردم پوشیده نگاه داشته است. (﴿قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ ٱللَّهِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ﴾) بگو: فقط خداوند از آن آگاه است، اما بیشتر مردم نمی‌دانند. بنابراین بر دانستن چیزی حریص هستند که شایسته نیست بر آن حرص بورزند. به‌ویژه اینها پرسش از چیزهای مهم‌تر را ترک می‌نمایند، وآنچه را که دانستنش واجب است رها می‌کنند، سپس به چیزی روی می‌آورند که هیچ کس نمی‌تواند آن را بداند و دریابد، و از آنان نیز خواسته نشده است که آن را بدانند.
#
{188} {قل لا أملِكُ لنفسي نفعاً ولا ضرًّا}: فإني فقير مدبَّر، لا يأتيني خيرٌ إلا من الله، ولا يَدْفَعُ عني الشرَّ إلا هو، وليس لي من العلم إلا ما علمني الله تعالى. {ولو كنتُ أعلم الغيبَ لاستكثرتُ من الخير وما مسَّني السوءُ}؛ أي: لفعلت الأسباب التي أعلم أنها تنتج لي المصالح والمنافع، ولحذرتُ من كلِّ ما يفضي إلى سوءٍ ومكروهٍ؛ لعلمي بالأشياء قبل كونها، وعلمي بما تفضي إليه، ولكني لعدم علمي قد ينالني ما ينالني من السوء وقد يفوتني ما يفوتني من مصالح الدُّنيا ومنافعها؛ فهذا أدلُّ دليل على أني لا علم لي بالغيب. {إن أنا إلا نذيرٌ}: أنذر العقوبات الدينيَّة والدنيويَّة والأخرويَّة، وأبيِّن الأعمال المفضية إلى ذلك وأحذِّر منها. وبشير بالثواب العاجل والآجل، ببيان الأعمال الموصلة إليه والترغيب فيها، ولكن ليس كلُّ أحدٍ يقبل هذه البشارة والنذارة، وإنما ينتفع بذلك ويقبله المؤمنون. وهذه الآيات الكريمات مبيِّنة جهل من يقصد النبي - صلى الله عليه وسلم - ويدعوه لحصول نفع أو دفع ضرٍّ؛ فإنَّه ليس بيده شيء من الأمر، ولا ينفع مَنْ لم ينفعْه الله، ولا يدفعُ الضرَّ عمَّن لم يدفعْه الله عنه، ولا له من العلم إلاَّ ما علَّمه الله [تعالى]، وإنما ينفع مَنْ قَبِلَ ما أرسل به من البشارة والنذارة وعمل بذلك؛ فهذا نفعه عليه السلام الذي فاق نفع الآباء والأمهات والأخلاَّء والإخوان، بما حثَّ العباد على كلِّ خير، وحذَّرهم عن كلِّ شرٍّ، وبينه لهم غاية البيان والإيضاح.
(188) (﴿قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا﴾) بگو: من مالک سود و زیانی برای خود نیستم، بلکه فقیر و نیازمند و تحت تدبیر خدا هستم، هیچ خوبی و خیری به من نمی‌رسد مگر از جانب خدا، و شر ّرا جز او از من دور نمی‌کند، و من هیچ علم و آگاهی ندارم جز آنچه خدا به من آموخته است. (﴿وَلَوۡ كُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَيۡرِ وَمَا مَسَّنِيَ ٱلسُّوٓءُ﴾) و اگر غیب می‌دانستم، اسبابی را فراهم می‌آوردم که برای من منافع و مصالحی فراوان به‌بار آورد؛ و از هر آنچه که به بدی و ناگواری منجر می‌شود، پرهیز می‌کردم، چون در آن حالت به عواقب و سرانجام امور آگاه می‌گشتم. ولی چون اطلاعی از غیب ندارم، بدی و بلا به من می‌رسد، و بسیاری از منافع دنیا را از دست می‌دهم. پس این، بیانگر آن است که من غیب نمی‌دانم. (﴿إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٞ﴾) من فقط بیم دهنده ای هستم که مردم را از عقوبت‌های دینی و دنیوی و اخروی می‌ترسانم؛ و کارهایی را که منجر به عقوبت‌های دنیوی و اخروی می‌شود، بیان می‌کنم ومردم را از آن بر حذر می‌دارم. (﴿وَبَشِيرٞ﴾) و فقط مژده دهنده به پاداش دنیا و قیامت هستم، و آن با بیان کارهایی است که انسان را به پاداش دنیا و آخرت می‌رساند، نیز با ترغیب و تشویق مردمان به انجام آن کارها. اما همۀ مردم این هشدار و مژده رسانی را نمی‌پذیرند، بلکه تنها مؤمنان از آن استفاده می‌برند، و آن را می‌پذیرند. و این آیات، جهالت کسانی را بیان می‌کند که به منظور به دست آوردن نفع و سود یا دفع ضرر و زیان، پیامبر صلی الله علیه وسلم را به فریاد می‌خوانند. البته که کاری از دست پیامبر ساخته نیست، و او نمی‌تواند به کسی فایده برساند که خداوند به او فایده ای نرسانده است. و نمی‌تواند ضرر و زیان را از کسی دور کند که خداوند ضرر و زیان را از او دور نکرده است. او علم و دانشی، جز آنچه که خدا به وی آموخته است، ندارد. و کسی منتفع می‌شود که هشدارها و بشارت‌های او را بپذیرد و به آن عمل کند. بنابراین پیامبر صلی الله علیه وسلم به چنین کسی فایده‌ای را رسانده است که حتی پدران و مادران و دوستان و برادرانش نمی‌توانند چنین سودی را به وی برسانند. چرا که بندگان را بر انجام هر خوبی و خیری تحریک کرده، وآنان را از هر بدی و شری بر حذر داشته، و آنچه او آورده است، در غایت روشنی و وضوح قرار دارد.
: 189 - 193 #
{هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحًا لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ (189) فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحًا جَعَلَا لَهُ شُرَكَاءَ فِيمَا آتَاهُمَا فَتَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ (190) أَيُشْرِكُونَ مَا لَا يَخْلُقُ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ (191) وَلَا يَسْتَطِيعُونَ لَهُمْ نَصْرًا وَلَا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ (192) وَإِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى لَا يَتَّبِعُوكُمْ سَوَاءٌ عَلَيْكُمْ أَدَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صَامِتُونَ (193)}.
هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَّعَوَا اللّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحاً لَّنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ ؛ اوست که همه شما را از يک تن بيافريد و از آن يک تن زنش را نيز، بيافريد تا به او آرامش يابد چون با او در آميخت ، به باري سبک بارورشد و مدتي با آن سر کرد و چون بار سنگين گرديد ، آن دو ، الله پروردگارخويش را بخواندند که اگر ما را فرزندي صالح دهي از سپاسگزاران خواهيم بود. فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحاً جَعَلاَ لَهُ شُرَكَاء فِيمَا آتَاهُمَا فَتَعَالَى اللّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ؛ چون خدا آن دو را فرزندي صالح داد ، براي او در آنچه به آنها عطا کرده بود شريکاني انگاشتند ، حال آنکه خدا از هر چه با او شريک مي سازند برتراست. أَيُشْرِكُونَ مَا لاَ يَخْلُقُ شَيْئاً وَهُمْ يُخْلَقُونَ؛ آيا شريک خدا مي سازند چيزهايي را که نمي توانند هيچ چيز بيافرينند و خود مخلوق ديگري هستند ? وَلاَ يَسْتَطِيعُونَ لَهُمْ نَصْرًا وَلاَ أَنفُسَهُمْ يَنصُرُونَ؛ نه مي توانند ياريشان کنند و نه مي توانند به ياري خود برخيزند. وَإِن تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى لاَ يَتَّبِعُوكُمْ سَوَاء عَلَيْكُمْ أَدَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنتُمْ صَامِتُونَ؛ اگر آنها را به راه هدايت بخواني ، از شما پيروي نخواهند کرد، برايتان يکسان است چه دعوتشان کنيد و چه خاموشي پيشه سازيد.
#
{189} أي: {هو الذي خلقكم}: أيها الرجال والنساء المنتشرون في الأرض على كثرتكم وتفرُّقكم، {من نفس واحدةٍ}: وهو آدمُ أبو البشر - صلى الله عليه وسلم -، {وجعل منها زوجَها}؛ أي: خلق من آدم زوجته حواء. لأجل أن يسكن إليها، لأنها إذا كانت منه؛ حصل بينهما من المناسبة والموافقة ما يقتضي سكونَ أحدهما إلى الآخر، فانقاد كلٌّ منهما إلى صاحبه بزمام الشهوة. {فلما تغشَّاها}؛ أي: تجلَّلها مجامعاً لها؛ قدَّر الباري أن يوجد من تلك الشهوة ـ وذلك الجماع ـ النسل، فحملتْ {حملاً خفيفاً}، وذلك في ابتداء الحمل لا تحس به الأنثى ولا يثقلها. {فلما} استمرَّت [به] و {أثقلت} به حين كبر في بطنها؛ فحينئذٍ صار في قلوبهما الشفقة على الولد وعلى خروجه حيًّا صحيحاً سالماً لا آفة فيه، فدَعَوَا {الله ربَّهما لئن آتَيْتنَا}: ولداً: {صالحاً}؛ أي: صالح الخلقة تامّها لا نقص فيه، {لنكوننَّ من الشاكرين}.
(189) (﴿هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَكُم﴾) خداوند ذاتی است که شما مردان و زنان را که در زمین منتشر هستید و زیاد و پراکنده‌اید، آفریده است. (﴿مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ﴾) از یک شخص و آن پدرتان آدم ابوالبشر ـ علیه السلام ـ است. (﴿وَجَعَلَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا﴾) و از آدم، همسرش حوا را آفریده است، (﴿لِيَسۡكُنَ إِلَيۡهَا﴾) تا در کنار وی آرام بگیرد؛ چون وقتی که همسرش از جنس خودش باشد، با یکدیگر به توافق و تفاهم می‌رسند و این اقتضا می‌کند تا هر یک در کنار دیگری آرامش یابد، و شهوت و غریزۀ یکدیگر را ارضا کنند. (﴿فَلَمَّا تَغَشَّىٰهَا﴾) پس وقتی که شوهر با همسرش آمیزش ‌کند، خداوند متعال مقدر نموده است تا از این اشباع غریزه، و از این آمیزش، نسل و دودمان پدید بیاید، و در این هنگام، (﴿حَمَلَتۡ حَمۡلًا خَفِيفٗا﴾) همسر بار سبکی بر می‌دارد، و این در آغاز حاملگی است که زن آن را احساس نکرده و احساس سنگینی نمی‌نماید. (﴿فَلَمَّآ أَثۡقَلَت﴾) و هنگامی که این وضعیت ادامه یابد و بارش سنگین شود و جنین در شکمش بزرگ می‌گردد، پس در این هنگام زوجین دلشان به حال فرزند سوخته و عاطفۀ آنان نسبت به وی تحریک می‌شود، و از خداوند می‌خواهند که فرزند زنده و سالمی به آنان عطا فرماید. بنابراین، (﴿دَّعَوَا ٱللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنۡ ءَاتَيۡتَنَا صَٰلِحٗا﴾) پروردگارشان را به فریاد می‌خوانند که اگر فرزندی صالح و سالم به ما بدهی؛ یعنی فرزندی که اندامش کامل بوده و دارای نقص عضو نباشد. (﴿لَّنَكُونَنَّ مِنَ ٱلشَّٰكِرِينَ﴾) قطعاً از سپاسگزاران خواهیم بود.
#
{190} {فلما آتاهما صالحاً}: على وَفْق ما طَلَبَا وتمَّت عليهما النعمة فيه، {جعلا له شركاء فيما آتاهما}؛ أي: جعلا لله شركاء في ذلك الولد الذي انفرد الله بإيجاده والنعمة به وأقرَّ به أعين والديه، فعبَّداه لغير الله: إمّا أن يسمياه بعبد غير الله؛ كعبد الحارث وعبد العزَّى وعبد الكعبة ونحو ذلك، أو يشركا في الله في العبادة بعدما منَّ الله عليهما بما منَّ من النعم التي لا يحصيها أحدٌ من العباد، وهذا انتقالٌ من النوع إلى الجنس؛ فإنَّ أول الكلام في آدم وحواء، ثم انتقل [إلى] الكلام في الجنس، ولا شكَّ أنَّ هذا موجود في الذُّرية كثيراً؛ فلذلك قرَّرهم الله على بطلان الشرك، وأنهم في ذلك ظالمون أشدَّ الظلم، سواء كان الشرك في الأقوال أم في الأفعال؛ فإنَّ الخالق لهم من نفس واحدة، الذي خلق منها زوجها، وجعل لهم من أنفسهم أزواجاً، ثم جعل بينهم من المودَّة والرحمة ما يسكُنُ بعضُهم إلى بعض ويألفه ويلتذُّ به، ثم هداهم إلى ما به تحصل الشهوة واللَّذة والأولاد والنسل، ثم أوجد الذُّرية في بطون الأمهات وقتاً موقَّتاً تتشوَّف إليه نفوسهم ويدعون الله أن يخرِجَه سويًّا صحيحاً، فأتمَّ الله عليهم النعمة، وأنالهم مطلوبهم، أفلا يستحقُّ أن يعبدوه ولا يشركوا به في عبادته أحداً ويخلصوا له الدين؟!
(190) (﴿فَلَمَّآ ءَاتَىٰهُمَا صَٰلِحٗا﴾) و هنگامی که طبق آنچه خواسته بودند، خداوند به آنان فرزند سالمی داد و نعمت را بر آنان کامل گردانید، (﴿جَعَلَا لَهُۥ شُرَكَآءَ فِيمَآ ءَاتَىٰهُمَا﴾) به پاس اینکه خدا آن کودک را به تنهایی به وجود آورده، و به عنوان نعمتی ارزانی داشته است، و بدین وسیله چشم پدر و مادر را روشن گردانده است خداوند را عبادت کنند، شریکانی را برای وی قرار داده، و کودک را بندۀ غیر خدا می‌سازند. به این صورت که یا در نامگذاری او، واژۀ عبد غیرخدارا به کار می‌برند ـ مثل می‌گویند: «عبدالعزّی»، «عبد الکعبه» و غیره ـ و یا پس از آنکه خداوند نعمت‌های بی‌شماری را به آنان ارزانی نمود، در عبادت برای خدا شریک قرار می‌دهند. و این از باب انتقال از نوع به جنس است؛ زیرا ابتدا سخن در مورد آدم و حوا است، سپس موضوع را به جنس منتقل می‌کند. و شکی نیست که این قضیه در میان فرزندان آدم زیاد است، بنابراین خداوند آنها را واداشت تا به باطل بودن شرک اقرار کنند و اینکه آنان به سبب شرک ورزیدنشان در گفتار و افعال به شدت به خویشتن ستم کرده‌اند؛ زیرا خداوند آنها را از یک شخص آفرید و همسرش را نیز از وی آفرید، و از خود آنان همسرانی را برایشان آفرید، سپس میان آنها محبت و دوستی و مودت قرار داد تا برخی در کنار برخی دیگر احساس آرامش کنند، و یکدیگر را دوست بدارند، و از همدیگر لذت ببرند. سپس خداوند آنان را به آنچه که موجب شهوت و لذت و پدید آمدن فرزند و نسل است، رهنمود کرد. سپس فرزند را تا مدت معینی در شکم مادر قرار داد و آنان را چشم به راه و مشتاق دیدار وی کرد، به گونه‌ای که از خداوند می‌خواهند فرزند سالم به آنان عطا کند، و خدا نیز نعمت خویش را برآنان کامل گردانید وآنان را به خواسته‌شان رسانید. آیا خداوند سزاوار آن نیست که او را عبادت کنند و هیچ کسی را در عبادتش با وی شریک نسازند، و دین و عبادت را خالصانه برای او انجام دهند؟!
#
{191 ـ 192} ولكنَّ الأمر جاء على العكس، فأشركوا بالله {مالا يَخْلُقُ شيئاً وهم يُخْلَقونَ. ولا يستطيعون لهم}؛ أي: لعابديها {نصراً ولا أنفسَهم ينصرونَ}: فإذا كانت لا تخلق شيئاً ولا مثقال ذرَّة، بل هي مخلوقة، ولا تستطيع أن تدفع المكروه عن من يعبُدُها ولا عن أنفسها؛ فكيف تُتَّخذ مع الله آلهة؟! إنْ هذا إلا أظلم الظلم وأسفه السفه.
(191 - 192) اما آنها بر عکس به خدا شرک ورزیده و چیزهایی را شریک وی ساختند که، (﴿لَا يَخۡلُقُ شَيۡ‍ٔٗا وَهُمۡ يُخۡلَقُونَ وَلَا يَسۡتَطِيعُونَ لَهُمۡ نَصۡرٗا وَلَآ أَنفُسَهُمۡ يَنصُرُونَ﴾) چیزی را نمی‌آفرینند، بلکه خودشان آفریده هستند، و نمی‌توانند عبادت‌کنندگان خود را یاری کنند، و نمی‌توانند خودشان را نیز یاری دهند. پس وقتی که نمی‌توانند حتی به اندازۀ ذره‌ای چیزی را بیافرینند، بلکه خود مخلوق و آفریده هستند، و نمی‌توانند هیچ امر ناگوار و ناخوشایندی را از آنها دور نمایند، و نمی‌توانند چیزی را از خودشان دور کنند، پس چگونه چنین چیزهایی را همراه با خدا معبود قرار داده، و به خدایی می‌گیرند؟! همانا این بزرگ‌ترین ستم و بی‌خردی است. (﴿وَلَا يَسۡتَطِيعُونَ لَهُمۡ نَصۡرٗا وَلَآ أَنفُسَهُمۡ يَنصُرُونَ﴾) و نمی‌توانند عبادت‌کنندگان خود را یاری کنند، و نمی‌توانند خودشان را نیز یاری دهند. پس وقتی که نمی‌توانند حتی به اندازۀ ذره‌ای چیزی را بیافرینند، بلکه خود مخلوق و آفریده هستند، و نمی‌توانند هیچ امر ناگوار و ناخوشایندی را از آنها دور نمایند، و نمی‌توانند چیزی را از خودشان دور کنند، پس چگونه چنین چیزهایی را همراه با خدا معبود قرار داده، و به خدایی می‌گیرند؟! همانا این بزرگ‌ترین ستم و بی‌خردی است.
#
{193} وإن تدعوا أيُّها المشركون، هذه الأصنام التي عبدتم من دون الله {إلى الهدى لا يتَّبعوكم سواءٌ عليكم أدعوتُموهم أم أنتم صامتونَ}: فصار الإنسانُ أحسنَ حالةً منها؛ لأنَّها لا تسمع ولا تبصِرُ ولا تَهْدي ولا تُهْدَى، وكل هذا إذا تصوَّره اللبيب العاقل تصوراً مجرداً؛ جزم ببطلان إلهيتها وسفاهة مَنْ عبدها.
(193) (﴿وَإِن تَدۡعُوهُمۡ﴾) و [ای بت پرستان!] اگر بت‌هایی را که به جای خدا عبادت می‌کنید، فرا بخوانید، (﴿إِلَى ٱلۡهُدَىٰ لَا يَتَّبِعُوكُمۡۚ سَوَآءٌ عَلَيۡكُمۡ أَدَعَوۡتُمُوهُمۡ أَمۡ أَنتُمۡ صَٰمِتُونَ﴾) تا شما را هدایت کنند، به شما پاسخ نمی‌دهند. برای شما برابر است [و فرقی به حال شما نمی‌کند] خواه آنان را به فریاد بخوانید، یا خاموش باشید. پس انسان حالتی بهتر از آنان خواهد داشت، چرا که آنان نمی‌شنوند و نمی‌بینند، نه هدایت می‌کنند و نه خود هدایت می‌شوند. پس اگر عاقلانه تأمل کنید، به باطل بودن خداییِ این بت‌ها و بی‌خردی کسانی که آنها را عبادت می‌کنند، یقین حاصل می‌نمایید.
: 194 - 196 #
{إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (194) أَلَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا قُلِ ادْعُوا شُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلَا تُنْظِرُونِ (195) إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ (196)}.
إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ؛ آنهايي که جز الله به خدايي مي خوانيد ، بندگاني چون شمايند اگر راست مي گوييد ، آنها را بخوانيد تا شما را اجابت کنند. أَلَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا قُلِ ادْعُواْ شُرَكَاءكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلاَ تُنظِرُونِ ؛ آيا آنها را پاهايي هست که با آن راه بروند يا آنها را دستهايي هست که با آن حمله کنند يا چشمهايي هست که با آن ببينند يا گوشهايي هست که باآن بشنوند ? بگو : شريکانتان را بخوانيد و بر ضد من تدبير کنيد و مرا مهلت مدهيد. إِنَّ وَلِيِّـيَ اللّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ؛ ياور من الله است که اين کتاب را نازل کرده و او دوست شايستگان است .
#
{194} وهذا من نوع التحدي للمشركين العابدين للأوثان؛ يقول تعالى: {إنَّ الذين تَدْعون من دونِ الله عبادٌ أمثالكم}؛ أي: لا فرق بينكم وبينهم؛ فكلُّكم عبيدٌ لله مملوكون؛ فإن كنتم كما تزعمون صادقين في أنها تستحقُّ من العبادة شيئاً؛ {فادْعوهم فليستجيبوا لكم}: فإن استجابوا لكم وحصَّلوا مطلوبكم، وإلاَّ؛ تبيَّن أنكم كاذبون في هذه الدعوى مفترون على الله أعظم الفرية.
(194) این به مبارزه طلبیدن مشرکانی است که بت‌ها را عبادت می‌کنند. خداوند متعال می‌فرماید: (﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ عِبَادٌ أَمۡثَالُكُمۡ﴾) همانا کسانی را که غیر از خدا می‌خوانید، بندگانی مانند شما هستند؛ یعنی شما و آنها فرقی ندارید، همه‌تان بندگان خدای و مملوک او هستید، پس اگر آن‌طور که گمان می‌برید آنها شایستۀ عبادت هستند، (﴿فَٱدۡعُوهُمۡ فَلۡيَسۡتَجِيبُواْ لَكُمۡ﴾) آنان را بخوانید، و باید شما را اجابت کنند، پس اگر شما را اجابت کردند و خواسته و هدفتان را برآورده ساختند، راست گفته‌اید، و گرنه در این ادعا دروغگو هستید، و بزرگ‌ترین دروغ را به خدا نسبت می‌دهید.
#
{195} وهذا لا يحتاج إلى تبيين فيه ؛ فإنَّكم إذا نظرتُم إليها؛ وجدتُم صورتها دالةً على أنه ليس لديها من النفع شيء، فليس لها أرجلٌ تمشي بها، ولا أيدٍ تبطش بها، ولا أعينٌ تبصر بها، ولا آذان تسمع بها؛ فهي عادمةٌ لجميع الآلات والقوى الموجودة في الإنسان؛ فإذا كانت لا تجيبكم إذا دعوتموها؛ فهي عبادٌ أمثالكم، بل أنتم أكمل منها وأقوى على كثير من الأشياء؛ فلأيِّ شيء عبدتموها؟! {قل ادعوا شركاءكم ثم كيدونِ فلا تُنظِرونِ}؛ أي: اجتمعوا أنتم وشركاؤكم على إيقاع السوء والمكروه بي من غير إمهال ولا إنظار فإنكم غير بالغين لشيء من المكروه بي.
(195) و این نیازی به روشنگری و تحقیق ندارد؛ زیرا وقتی که بنگرید، صورت و چهرۀ بت‌ها را می‌بینید که پا ندارند تا با آن راه بروند، و دست ندارند که با آن کاری را انجام دهند، و چشم ندارند که با آن ببینند، و گوش ندارند که با آن بشنوند. پس این بتان فاقد همۀ قدرت‌هایی هستندکه انسان دارد؛ پس وقتی نمی‌توانند شما را پاسخ دهند ـ هنگامی که آنها را می‌خوانید ـ و بندگانی مانند شما هستند، و بلکه شما از آنها کامل‌تر هستید، و در بسیاری از موارد توانایی بیشتری از آنان دارید، پس برای چه آنها را عبادت می‌کنید؟! (﴿قُلِ ٱدۡعُواْ شُرَكَآءَكُمۡ ثُمَّ كِيدُونِ فَلَا تُنظِرُونِ﴾) بگو: شما و آنچه که با خدا شریک می‌سازید، به منظور وارد کردن بدی و ضرر به من جمع شوید، و مرا مهلت ندهید، اما خواهید دانست که نمی‌توانید چیز ناخوشایندی به من برسانید
#
{196} لأنَّ وَلِيِّيَ اللهُ الذي يتولاَّني فيجلب لي المنافع ويدفع عني المضار. {الذي نزَّل الكتابَ}: الذي فيه الهدى والشفاء والنور، وهو من تولِّيه وتربيته لعباده الخاصة الدينيَّة. {وهو يتولَّى الصالحين}: الذين صلحت نيَّاتهم وأعمالهم وأقوالهم؛ كما قال تعالى: {اللهُ وليُّ الذين آمنوا يخرِجُهم من الظُّلمات إلى النور}؛ فالمؤمنون الصالحون لمَّا تولَّوا ربَّهم بالإيمان والتقوى ولم يتولَّوا غيره ممَّن لا ينفع ولا يضرُّ؛ تولاَّهم الله ولطف بهم وأعانهم على ما فيه الخير والمصلحة لهم في دينهم ودنياهم ودفع عنهم بإيمانهم كلَّ مكروه؛ كما قال تعالى: {إنَّ الله يدافِعُ عن الذين آمنوا}.
(196) زیرا سرپرست و یاور من خدا است که مرا سرپرستی می‌نماید، و منافع مرا برآورده می‌سازد، و زیان‌ها را از من دور می‌کند. (﴿ٱلَّذِي نَزَّلَ ٱلۡكِتَٰبَ﴾) آن خداوندی که کتاب را نازل کرده است؛ کتابی که در آن هدایت و شفا و نور است. فرستادن این کتاب، از جمله سرپرستی و تربیت خاص دینی او برای بندگانش است. (﴿وَهُوَ يَتَوَلَّى ٱلصَّٰلِحِينَ﴾) و او صالحان را یاوری می‌نماید؛ کسانی که نیت و اعمال و گفته‌هایشان شایسته و صالح است. همان‌طور که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿ٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ﴾ خداوند یاور مومنان است؛ آنان را از تاریکی‌ها به سوی نور بیرون می‌آورد. پس خداوند، مؤمنان صالح را ـ که به پروردگارشان ایمان آورده، و پرهیزگاری را پیشۀ خود کرده، و کسی دیگر غیر از او را که نفع و ضرری را نمی‌رساند یاور و دوست خود قرار نداده‌اند ـ به دوستی می‌گیرد، و به آنان مهربانی می‌ورزد، و آنان را بر انجام کار‌هایی که خیر و مصلحت دین و دنیایشان در آن است یاری می‌نماید، و به سبب ایمانشان، هرچیز ناخوشایندی را از آنان دور می‌نماید. همان‌طور که فرموده است: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُدَٰفِعُ عَنِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ﴾ بی‌گمان خداوند از مؤمنان دفاع می‌کند.
: 197 - 198 #
{وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلَا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ (197) وَإِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى لَا يَسْمَعُوا وَتَرَاهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ (198)}.
وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلآ أَنفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ؛ آنان را که به جاي الله به خدايي مي خوانيد ، نه شما را مي توانند ياري کنند و نه خود را. وَإِن تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى لاَ يَسْمَعُواْ وَتَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ؛ و اگر آنها را به راه هدايت بخواني نمي شنوند و مي بيني که به تو مي نگرند ولي گويي که نمي بينند.
#
{197 ـ 198} وهذا أيضاً في بيان عدم استحقاق هذه الأصنام التي يعبُدونها من دون الله شيئاً من العبادة؛ لأنها ليس لها استطاعةٌ ولا اقتدارٌ في نصر أنفسهم ولا في نصر عابديها، وليس لها قوة العقل والاستجابة؛ فلو دعوتَها إلى الهدى؛ لم تهتدِ، وهي صورٌ لا حياة فيها، فتراهم ينظرون إليك وهم لا يبصرونَ حقيقةً؛ لأنهم صوَّروها على صور الحيوانات من الآدميين أو غيرهم، وجعلوا لها أبصاراً وأعضاءً؛ فإذا رأيتها؛ قلت: هذه حيَّة؛ فإذا تأملتها؛ عرفت أنها جمادات لا حراك بها ولا حياة؛ فبأيِّ رأي اتَّخذها المشركون آلهةً مع الله؟! ولأيِّ مصلحة أو نفع عكفوا عندها وتقرَّبوا لها بأنواع العبادات؟! فإذا عُرِفَ هذا؛ عُرِفَ أن المشركين وآلهتهم التي عبدوها ولو اجتمعوا وأرادوا أن يكيدوا من تولاَّه فاطر السماوات والأرض متولِّي أحوال عباده الصالحين؛ لم يقدروا على كيده بمثقال ذرَّةٍ من الشرِّ؛ لكمال عجزهم وعجزها وكمال قوَّة الله واقتداره وقوَّة من احتمى بجلاله وتوكَّل عليه، وقيل: إنَّ معنى قوله: {وتَراهُم ينظُرونَ إليكَ وهم لا يبصِرونَ}: إنَّ الضمير يعود إلى المشركين المكذِّبين لرسول الله - صلى الله عليه وسلم -، فتحسبهم ينظُرون إليك يا رسول الله نظر اعتبارٍ يتبيَّن به الصادق من الكاذب، ولكنهم لا يبصرون حقيقتك وما يتوسَّمه المتوسِّمون فيك من الجمال والكمال والصدق.
(197 - 198) این آیه بیانگر آن است بت‌هایی که آنان می‌پرستند، شایستۀ عبادت و پرستش نیستند؛ چون توانایی آن را ندارند که خود را یاری کنند، یا به ‌یاری کسانی بشتابند که آنها را عبادت می‌کنند، و قوۀ عقل و پاسخ دادن را ندارند. پس اگر این بتان را به سوی هدایت فرا بخوانی، هدایت نمی‌شوند، و اینها اجسامی مرده و بی‌روح هستند. پس آنها را می‌بینی که به سوی تو نگاه می‌کنند ولی در حقیقت نمی‌بینند، چون آنها این بتان را به صورت انسان و دیگر چیز‌ها در آورده و برای آنها چشم و اعضا درست کرده‌اند. پس وقتی این بتان را ببینی، فکر می‌کنی که زنده هستند، اما اگر دقت کنی، خواهی دانست که اینها جماد و بی‌جان هستند، و حرکت نمی‌کنند، و زندگی و حیات ندارند. پس مشرکین بر چه اساسی این بتان را معبودانی در کنار خدا قرار داده‌اند؟! و روی چه مصلحت و سودی به عبادت این بتان پرداخته، و با انجام انواع عبادت به آنان نزدیکی می‌جویند؟ پس بدانید اگر مشرکین و خدایانشان جمع بشوند، و بخواهند علیه کسی که، آفرینندۀ آسمان‌ها و زمین او را به دوستی گرفته است، و بندگان صالح خویش را یاور و سرپرست است، نقشه بکشند، و به او زیانی برسانند، نخواهند توانست به اندازۀ ذره‌ای به او بدی و زیان برسانند؛ چون آنها و بتانشان کاملاً ناتوان و درمانده‌اند، و خداوند کاملاً قادر و توانمند است. و کسی نیز که به خداوند پناه ببرد، و بر او توکل نماید، قدرتمند است. و گفته شده که در فرمودۀ خداوند: (﴿وَتَرَىٰهُمۡ يَنظُرُونَ إِلَيۡكَ وَهُمۡ لَا يُبۡصِرُونَ﴾) ضمیر به مشرکانی بر می‌گردد که پیامبر صلی الله علیه وسلم را تکذیب می‌کردند. بنابراین معنی آیه چنین خواهد بود: تو ای رسول خدا! آنها را می‌پنداری که به سویت نگاه می‌کنند، نگاهی عبرت آموز که صادق و کاذب به وسیلۀ آن مشخص می‌شود، اما آنها حقیقتِ تو را نمی‌بینند، و آنچه را از زیبایی و کمال و صداقت که در وجود تو می‌باشد، مشاهده نمی‌کنند.
: 199 #
{خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ (199)}.
خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ؛ عفو را پيشه کن و به نيکي فرمان ده و از جاهلان اعراض کن.
#
{199} هذه الآية جامعة لِحُسْنِ الخلق مع الناس وما ينبغي في معاملتهم: فالذي ينبغي أن يعامَلَ به الناس: أن يأخذَ العفوَ؛ أي: ما سمحتْ به أنفسُهم وما سَهُلَ عليهم من الأعمال والأخلاق؛ فلا يكلِّفهم ما لا تسمح به طبائعهم، بل يشكُر من كلِّ أحدٍ ما قابله به من قول وفعل جميل أو ما هو دونَ ذلك، ويتجاوزُ عن تقصيرِهم ويغضُّ طرفه عن نقصهم ولا يتكبَّر على الصغير لصغره ولا ناقص العقل لنقصه ولا الفقير لفقره، بل يعامل الجميع باللُّطف والمقابلة بما تقتضيه الحال وتنشرح له صدورهم. {وأمُرْ بالعُرْفِ}؛ أي: بكل قول حسن وفعل جميل وخلق كامل للقريب والبعيد؛ فاجعل ما يأتي إلى الناس منك إما تعليم علم أو حث على خير من صلة رحم أو برِّ والدين أو إصلاح بين الناس أو نصيحة نافعة أو رأي مصيب أو معاونة على برٍّ وتقوى أو زجر عن قبيح أو إرشاد إلى تحصيل مصلحة دينيَّة أو دنيويَّة. ولما كان لا بدَّ من أذيَّة الجاهل؛ أمر الله تعالى أن يقابَلَ الجاهل بالإعراض عنه وعدم مقابلته بجهله؛ فمن آذاك بقوله أو فعله؛ لا تؤذه، ومن حَرَمَكَ لا تحرِمْه، ومن قطعك فَصِلْه، ومن ظلمك فاعدل فيه.
(199) این آیه، اخلاق و رفتار خوب و آنچه که شایسته است طبق آن با مردم رفتار شود را، در برگرفته است. پس شایسته است که مسلمان با مردم آسان‌گیری کند؛ یعنی اخلاق و اعمالی را از آنان بپذیرد، که انجام دادن آن نزدشان سهل و آسان است. و در تعامل با آنان، روشی ساده و آسان در پیش بگیرد. پس مردم را به آنچه که طبیعتشان با آن سازگار نیست، مکلف نکند، بلکه در مقابل هر رفتار و گفتار خوبی، آنان را سپاس گوید. و هنگامی که کوتاهی و تقصیری از آنان سر زد، از کوتاهی و تقصیر آنها چشم پوشی نماید، و بر کودکان به خاطر سن و سال کمشان تکبر نورزد، و در مقابل کسی که فقیر و یا عقلش ناقص است، به خاطر فقر یا نقص عقلش خود را بزرگ نپندارد، بلکه با همه به مهربانی رفتار نماید، و با همه به مقتضای حالشان بر خورد کند، آنگاه آغوش مردم برای او باز می‌شود. (﴿وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ﴾) و به سخنِ خوب و کارِ زیبا و اخلاق و رفتارِ نیک، به دور و نزدیک فرمان بده. پس آنچه از تو به مردم می‌رسد یا باید تعلیم علم باشد، یا تحریک و تشویق کردن بر انجامِ کار خوب از قبیل: بر قرار ساختنِ پیوند خویشاوندی، نیکی به پدر و مادر، اصلاح بین مردم، و نصیحت مفید و نظر درست، همکاری بر کار نیک و پرهیزگاری، بازداشتن از کار زشت، و راهنمایی کردن به تحصیل منافع دینی و دنیوی. و از آنجا که حتماً جاهلان به اذیت و آزار شما اقدام می‌کنند، خداوند دستور داده است که با چشم پوشی و رویگردانی با آنان برخورد شود. و با کسی که از شما روی گردانده است، به سبب جهالتش با وی بر خورد جاهلانه نکنید.پس هر کس با سخن و کارش تو را مورد اذیت قرار داد، تو به او اذیت و آزار مرسان؛ و هر کس تو را محروم کرد، او را محروم مگردان، و پیوند و رابطۀ خویشاوندی را با وی برقرار بدار؛ و هر کس بر تو ستم کرد، تو در مورد او عدالت را رعایت کن.
: 200 - 202 #
{وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (200) إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ (201) وَإِخْوَانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الْغَيِّ ثُمَّ لَا يُقْصِرُونَ (202)}.
وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ؛ و اگر از جانب شيطان وسوسه اي به تو رسد، پس به خدا پناه ببرد، همان او شنواي داناست. إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ؛ کساني که پرهيزگاري مي کنند چون از شيطان وسوسه اي به آنها برسد ، خدا را ياد مي کنند ، زيرا مردمي صاحب بصيرتند. وَإِخْوَانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الْغَيِّ ثُمَّ لاَ يُقْصِرُونَ؛ و برادرانشان ايشان را به ضلالت مي کشند و از عمل خويش باز نمي ايستند.
#
{200} أي: أيَّ وقت وفي أيِّ حال، {ينزغنَّك من الشيطان نزغٌ}؛ أي: تحس منه بوسوسةٍ وتثبيطٍ عن الخير أو حثٍّ على الشرِّ وإيعازٍ إليه، {فاستعذْ بالله}؛ أي: التجئ واعتصم بالله واحتم بحماه. فإنَّه سميعٌ لما تقول، {عليمٌ}: بنيَّتك وضعفك وقوة التجائك له فسيحميك من فتنته ويقيك من وسوسته؛ كما قال تعالى: {قل أعوذُ بربِّ الناس ... } إلى آخر السورة.
(200) و روشی که شایسته است انسان مسلمان با شیاطین انس و جن در پیش گیرد، این است که خداوند متعال می‌فرماید: هر وقت و در هر حالی که شیطان تو را وسوسه کرد، (﴿يَنزَغَنَّكَ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ نَزۡغٞ﴾) و احساس کردی که شیطان در دل تو وسوسه کرده، و تو را از کار خیر باز می‌دارد، یا بر انجامِ کار بد تحریک می‌کند، و تو را بر آن کمک می‌نماید، (﴿فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِ﴾) پس به خدا پناه ببر، و به ریسمان خدا چنگ بزن، و خود را در حمایت او قرار بده، (﴿إِنَّهُۥ سَمِيعٌ﴾) چرا که او آنچه را می‌گویی، می‌شنود، (﴿عَلِيمٌ﴾) و به نیت و ناتوانی و پـناه بـردن تـو به او، آگاه و داناسـت، و تـو را از فـتنۀ شـیطان حمایت خواهد کرد، و تو را از وسـوسۀ او محافظت می‌نماید. همان طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ﴾ تا آخر سوره.
#
{201} ولما كان العبدُ لا بدَّ أن يغفل وينال منه الشيطان الذي لا يزال مرابطاً ينتظر غرَّته وغفلته؛ ذكر تعالى علامة المتَّقين من الغاوين، وأن المتَّقي إذا أحسَّ بذنب ومسَّه طائفٌ من الشيطان فأذنب بفعل محرَّم أو ترك واجبٍ؛ تذكَّر من أي باب أُتِيَ ومن أيِّ مدخل دخل الشيطان عليه، وتذكَّر ما أوجب الله عليه وما عليه من لوازم الإيمان، فأبصر، واستغفر الله تعالى، واستدرك ما فرط منه بالتوبة النصوح والحسنات الكثيرة، فرد شيطانه خاسئاً حسيراً؛ قد أفسد عليه كلَّ ما أدركه منه.
(201) و از آنجا که به ناچار انسان دچار غفلت می‌شود، وشیطان همواره مراقب اوست، و منتظر غفلت وی می‌باشد تا به او ضربه بزند، خداوند پرهیزگاران را از گمراهان جدا کرده و می‌فرماید: پرهیزگار هرگاه احساس گناه کند، و وسوسه‌ای از شیطان به او برسد، و مرتکب کار حرامی شود، و یا کار واجبی را ترک نماید، به یاد می‌آورد که از چه راهی به اینجا کشانده شده و شیطان از چه راهی بر او وارد شده است. و آنچه را که خداوند بر او واجب نموده، و آنچه را که از لوازم ایمان است به یاد می‌آورد. پس بصیرت خویش را به دست آورده و از خداوند متعال طلب آمرزش می‌نماید، و آنچه را که از دست داده است با توبۀ قطعی و نیکی‌های زیاد جبران می‌کند. پس چنین کسی، شیطان را ناکام و حسرت زده بر می‌گرداند، در حالی که تمامی آنچه را که شیطان در دل او به وجود آورده و به آن دست یافته بود، به هم زده و خراب می‌کند.
#
{202} وأما إخوان الشياطين وأولياؤهم؛ فإنهم إذا وقعوا في الذُّنوب لا يزالون يمدُّونهم في الغيِّ ذنباً بعد ذنبٍ، ولا يقصرون عن ذلك؛ فالشياطين لا تقصر عنهم بالإغواء؛ لأنها طمعت فيهم حين رأتهم سلسي القياد لها وهم لا يقصرون عن فعل الشرِّ.
(202) اما برادران شیطان و دوستانش وقتی که مرتکب گناه شوند، همواره شیطان آنها را در گناه پیش می‌برد؛ به گونه‌ای که پس از ارتکاب یک گناه، مرتکب گناه دیگری می‌شوند، و از انجام گناه، باز نمی‌آیند. پس شیطان فقط به گمراه کردن آنان اکتفا نمی‌کند، چون وقتی که آنها را مطیع خود می‌بیند، به آنها امید وطمع بیشتری می‌بندد، و آنها از انجام کار بد باز نمی‌آیند.
: 203 #
{وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآيَةٍ قَالُوا لَوْلَا اجْتَبَيْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا يُوحَى إِلَيَّ مِنْ رَبِّي هَذَا بَصَائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (203)}.
وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآيَةٍ قَالُواْ لَوْلاَ اجْتَبَيْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا يِوحَى إِلَيَّ مِن رَّبِّي هَـذَا بَصَآئِرُ مِن رَّبِّكُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ؛ چون آيه اي برايشان نياوري ، گويند : چرا از خود چيزي نمي گويي ? بگو، : من پيرو چيزي هستم که از پروردگارم به من وحي مي شود و اين حجتهايي است از جانب پروردگارتان و رهنمود و رحمت است براي مردمي که ايمان مي آورند.
#
{203} أي: لا يزال هؤلاء المكذِّبون لك في تعنُّت وعناد، ولو جاءتهم الآيات الدالَّة على الهدى والرشاد؛ فإذا جئتهم بشيء من الآيات الدالَّة على صدقك؛ لم ينقادوا. {وإذا لم تأتهم بآيةٍ}: من آيات الاقتراح التي يعيِّنونها، {قالوا لولا اجتبيتها}؛ أي: هلاَّ اخترت الآية فصارت الآية الفلانية أو المعجزة الفلانية، كأنك أنت المنزِّل للآيات المدبِّر لجميع المخلوقات، ولم يعلموا أنه ليس لك من الأمر شيء، أو [أنّ المعنى]: لولا اخترعتها من نفسك، {قل إنَّما أتَّبع ما يوحى إليَّ من ربي}: فأنا عبدٌ مُتَّبِعٌ مدبَّر، والله تعالى هو الذي ينزل الآيات ويرسلها على حسب ما اقتضاه حمده، وَطَلبَتْهُ حكمته البالغة؛ فإن أردتم آية لا تضمحلُّ على تعاقب الأوقات وحجة لا تبطل في جميع الآنات؛ فهذا: القرآن العظيم والذكر الحكيم. {بصائرُ من ربِّكم}: يستبصر به في جميع المطالب الإلهيَّة والمقاصد الإنسانيَّة، وهو الدليل والمدلول؛ فمن تفكَّر فيه وتدبَّره؛ علم أنه تنزيلٌ من حكيم حميدٍ، لا يأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه، وبه قامت الحجَّة على كلِّ من بلغه، ولكن أكثر الناس لا يؤمنون، وإلاَّ؛ فمن آمن؛ فهو {هدىً} له من الضلال {ورحمةٌ} له من الشقاء؛ فالمؤمن مهتدٍ بالقرآن، متَّبع له، سعيدٌ في دنياه وأخراه، وأما من لم يؤمنْ به؛ فإنه ضالٌّ شقيٌّ في الدنيا والآخرة.
(203) کسانی که تو را تکذیب می‌کنند، همواره در سر سختی و کینه‌توزی به سر می‌برند، گرچه آیات و نشانه‌هایی پیش آنان بیاید که بر هدایت دلالت نماید. پس، هر چند که نشانه‌ها ومعجزاتی را پیش آنها بیاوری که بر راستگویی تو دلالت نماید، از تو اطاعت نمی‌کنند. (﴿وَإِذَا لَمۡ تَأۡتِهِم بِ‍َٔايَةٖ﴾) و اگر معجزات و دلایلی‌را که پیشنهاد می‌کنند، برایشان نیاوری، (﴿قَالُواْ لَوۡلَا ٱجۡتَبَيۡتَهَا﴾) می‌گویند: چرا آن را خود بر نگزیدی و از طرف خود نساختی؟ چرا فلان آیه وفلان معجزه را نمی‌آوری؟ انگار تو آیه‌ها ومعجزات را فرو می‌فرستی و به تدبیر امور مخلوقات می‌پردازی، و آنها نمی‌دانند که هیچ کاری در دست تو نیست. یا معنی آن چنین است: کاش آن را از نزد خودت اختراع می‌کردی! (﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَتَّبِعُ مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّ مِن رَّبِّي﴾) بگو: من فقط از آنچه که از جانب پروردگارم به من وحی می‌شود، پیروی می‌کنم. پس من بنده‌ای پیرو هستم، و تحت تدبیر خدا می‌باشم، و خداوند نشانه‌ها و آیات را بر اساس بزرگواری و حکمت خود نازل می‌کند. و اگر نشانه ومعجزه‌ای می‌خواهید که درگذر زمان از بین نرود، و دلیلی می‌خواهید که در هیچ زمانی باطل نگردد، (﴿هَٰذَا﴾) این قرآن بزرگ و این پند حکیم، (﴿بَصَآئِرُ مِن رَّبِّكُمۡ﴾) بصیرت و بینشی از جانب پروردگارتان است که به وسیلۀ آن، به همۀ مطالب الهی و مقاصد انسانی راهیاب می‌شوید. پس هر کس در قرآن بیندیشد، می‌داند که از جانب خداوند حکیم نازل شده است، و باطل به آن راهی ندارد، نه از جلو و نه از پشت سر. و به وسیلۀ این قرآن، حجت بر هرکسی ـ که قرآن به وی برسد ـ اقامه می‌شود، اما بیشتر مردم ایمان نمی‌آورند، وگرنه، هرکس که به قرآن ایمان آورد، (﴿وَهُدٗى﴾) قرآن برای او هدایتی است که وی را از گمراهی نجات می‌دهد، (﴿وَرَحۡمَةٞ﴾) و رحمتی است که او را از شقاوت و بدبختی نجات می‌دهد. پس مؤمن با قرآن راه می‌یابد، و از آن پیروی می‌نماید، و به وسیلۀ قرآن در دنیا و آخرت خوشبخت می‌گردد. و اما کسی که به آن ایمان نیاورد، او گمراه و در دنیا و آخرت بدبخت است.
: 204 #
{وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (204)}.
وَإِذَا قُرِىءَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ؛ چون قرآن خوانند به آن گوش فرا دهيد و خاموش باشيد ، شايد مشمول رحمت خدا شويد.
#
{204} هذا الأمر عامٌّ في كلِّ من سمع كتاب الله يتلى؛ فإنه مأمور بالاستماع له والإنصات، والفرق بين الاستماع والإنصات أن الإنصات في الظاهر بترك التحدُّث أو الاشتغال بما يشغل عن استماعه، وأما الاستماع له؛ فهو أن يُلْقِيَ سَمْعَه ويحضِرَ قلبَه ويتدبَّر ما يستمع؛ فإنَّ من لازم على هذين الأمرين حين يُتلى كتاب الله؛ فإنه ينال خيراً كثيراً وعلماً غزيراً وإيماناً مستمرًّا متجدداً وهدىً متزايداً وبصيرةً في دينه، ولهذا رتَّب الله حصول الرحمة عليهما، فدلَّ ذلك على أن مَنْ تُلي عليه الكتاب فلم يستمع له وينصت أنه محروم الحظ من الرحمة، قد فاته خيرٌ كثير. ومن أوكدِ ما يؤمر [به] مستمع القرآن أن يستمعَ له وينصتَ في الصلاة الجهرية إذا قرأ إمامُهُ؛ فإنَّه مأمورٌ بالإنصات حتى إنَّ أكثر العلماء يقولون: إنَّ اشتغاله بالإنصات أولى من قراءته الفاتحة وغيرها.
(204) این دستور، عام است؛ و هرکس را -که کتاب خدا را بشنود- در بر می‌گیرد، و به او دستور داده شده تا به قرآن گوش فرا دهد، و سکوت اختیار کند. فرق «انصات» و «استماع» این است که «انصات» به معنی سکوت ظاهری است؛ و آن، با سخن نگفتن یا مشغول نشدن به چیزی حاصل می‌شود که آدمی‌را از گوش دادن به آن مشغول می‌سازد. اما «استماع» یعنی اینکه آدمی گوش فرا بدهد و حضور قلب داشته باشد، و در آنچه می‌شنود، بیندیشد؛ زیرا اگر انسان به هنگامی که کتاب خدا خوانده می‌شود به این دو چیز پایبند باشد [هم گوش فرا دهد و هم در آن بیندیشد،] به خیر زیاد و دانش فراوان و ایمان مستمر و تازه و هدایت افزون و بینش فراوان دست می‌یازد. بنابراین خداوند حاصل شدن رحمت را، به دنبالِ گوش فرا دادن و سکوت کردن قرار داده است. پس این دلالت می‌نماید که هرکس به هنگام قرائت قرآن به آن گوش ندهد و ساکت نشود، از رحمت خدا محروم می‌گردد، و خیر فراوانی را از دست می‌دهد. مهم‌ترین چیزی که شنوندۀ قرآن به آن دستور داده شده، این است که در نماز جهری، وقتی که امام قرآن می‌خواند، باید گوش فرا بدهد، و سکوت کند؛ زیرا او به سکوت کردن دستور داده شده است. حتی بیشتر علما می‌گویند: سکوت در این حالت، از خواندن سورۀ فاتحه و غیره بهتر است.
: 205 - 206 #
{وَاذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ وَلَا تَكُنْ مِنَ الْغَافِلِينَ (205) إِنَّ الَّذِينَ عِنْدَ رَبِّكَ لَا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ يَسْجُدُونَ (206)}.
وَاذْكُر رَّبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ وَلاَ تَكُن مِّنَ الْغَافِلِينَ؛ پروردگارت را در دل خود به تضرع و ترس ، بي آنکه صداي خود بلند کني ،هر صبح و شام ياد کن و از غافلان مباش. إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ يَسْجُدُونَ؛ هر آينه آنان که در نزد پروردگار تو هستند از پرستش او سر نمي تابند و تسبيحش مي گويند و برايش سجده مي کنند.
#
{205} الذكر لله تعالى يكون بالقلب ويكون باللسان ويكون بهما وهو أكمل أنواع الذكر وأحواله، فأمر الله عبده ورسوله محمداً أصلاً وغيره تبعاً بذكر ربِّه في نفسه؛ أي: مخلصاً خالياً، {تضرُّعاً}؛ أي: متضرعاً بلسانك مكرِّراً لأنواع الذكر، {وخِيفةً}: في قلبك؛ بأن تكون خائفاً من الله، وَجِلَ القلب منه خوفاً أن يكون عملك غير مقبول، وعلامة الخوف أن يسعى ويجتهد في تكميل العمل وإصلاحه والنصح به. {ودون الجهر من القول} ـ؛ أي: كن متوسطاً، لا تجهرْ بصلاتك ولا تخافِتْ بها وابتغ بين ذلك سبيلاً ـ {بالغدو}: أول النهار، {والآصال}: آخره، وهذان الوقتان [لذكرِ اللهِ] فيهما مزيَّةٌ وفضيلةٌ على غيرهما. {ولا تكن من الغافلينَ}: الذين نَسُوا الله فأنساهم أنفُسَهم؛ فإنَّهم حُرِموا خير الدنيا والآخرة، وأعرضوا عمَّن كلُّ السعادة والفوز في ذكره وعبوديَّته، وأقبلوا على مَن كلُّ الشقاوة والخيبة في الاشتغال به. وهذه من الآداب التي ينبغي للعبد أن يراعِيَها حقَّ رعايتها، وهي الإكثار من ذكر الله آناء الليل والنهار، خصوصاً طرفي النهار، مخلصاً خاشعاً متضرِّعاً متذللاً ساكناً متواطئاً عليه قلبه ولسانه بأدبٍ ووَقارٍ وإقبال على الدُّعاء والذِّكر وإحضارٍ له بقلبه وعدم غفلة؛ فإنَّ الله لا يستجيبُ دعاءً من قلبٍ غافلٍ لاهٍ.
(205) یاد خدا، با دل یا زبان انجام می‌شود و گاهی با هر دو. ذکر و یادی که با قلب و زبان انجام می‌شود، کامل‌ترین حالات ذکر است. پس خداوند ابتدا بنده و پیامبرش محمد و سپس دیگران را به ذکر و یاد مخلصانه پروردگار در دل و در تنهایی دستور می‌دهد. (﴿تَضَرُّعٗا﴾) فروتنانه، انواع ذکر‌ها را با زبانت تکرار کن، (﴿وَخِيفَةٗ﴾) و بیمناکانه؛ به این صورت که در قلب خود از خدا بترسی، و با دلی هراسناک و با ترس از اینکه عملت مورد قبول او واقع نشود، به ذکر خدا بپرداز. و علامت ترس این است که برای تکمیل عمل و اصلاحِ آن در راستای نصیحت دیگران و توصیۀ آنان به عمل صالح، سعی و تلاش نمایی. (﴿وَدُونَ ٱلۡجَهۡرِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ﴾) یعنی متوسط و میانه رو باش، نه صدایت را در نماز زیاد بلند کن، و نه آن را زیاد آهسته بخوان، بلکه میان این دو راهی برگزین. (﴿بِٱلۡغُدُوِّ﴾) صبحگاهان و اول روز، (﴿وَٱلۡأٓصَالِ﴾) و در آخر روز، و ذکر و یاد خدا در این دو وقت دارای آن چنان مزیت و فضیلتی است که دیگر اوقات فاقد آنند. (﴿وَلَا تَكُن مِّنَ ٱلۡغَٰفِلِينَ﴾) و از زمرۀ غافلان مباش؛ کسانی که خداوند را فراموش کرده، و خداوند خودشان را از یاد خودشان برده است، و از خیر دنیا و آخرت محروم شده‌اند؛ چرا که آنان، از خدایی که سعادت و رستگاری در بندگی و ذکر اوست، اعراض کرده، و به کسی روی آورده‌اند که شقاوت و ناکامی در مشغول شدن به اوست. و این از آدابی است که شایسته است بنده آن را آن‌گونه که شایسته است رعایت کند؛ و آن، زیاد کردن ذکر خدا در شب و روز است، به خصوص در دو سوی روز؛ اول و آخر آن. و باید مخلصانه و فروتنانه و خاشعانه وآرام، و با قلب و زبان و ادب و متانت، به ذکر خدا بپردازد، و با حضور قلب، به ذکر و دعا روی آورد. و نباید به هنگام ذکر و دعا غافل باشد؛ زیرا خداوند دعا را از قلبِ غافل و بی‌خبر نمی‌پذیرد.
#
{206} ثم ذكر تعالى أن له عباداً مستديمين لعبادته، ملازمين لخدمته، وهم الملائكة. فلتعلموا أن الله لا يريدُ أن يتكثَّر بعبادتكم من قلَّة، ولا ليتعزَّز بها من ذِلَّة، وإنما يريدُ نفع أنفسكم، وأن تربحوا عليه أضعاف أضعاف ما عملتم، فقال: {إنَّ الذين عند ربِّك}: من الملائكة المقرَّبين وحملة العرش والكروبيين، {لا يستكبِرون عن عبادته}: بل يُذْعِنون لها وينقادون لأوامر ربِّهم، {ويسبِّحونه}: الليل والنهار لا يفترون. {وله} وحده لا شريك له {يسجُدون}: فليقتَدِ العبادُ بهؤلاء الملائكة الكرام، وليداوِموا على عبادة الملك العلاَّم.
(206) سپس خداوند متعال بیان کرد، او بندگانی دارد که همواره وی را عبادت کرده و به خدمتش پایبند هستند، و آنان فرشتگان می‌باشند، تا بدانید که عبادتِ شما بر [خدایی] وی نمی‌افزاید، و عبادتِ شما افتخار وعزتی برای او به وجود نمی‌آورد؛ چرا که اگر او را عبادت نکنید، از مقام و منزلتش کاسته نمی‌شود؛ زیرا خداوند که شما را به عبادت خود دستور می‌دهد، می‌خواهد خودتان فایده ببرید، و چندین برابر عمل خود سود ببرید. پس خداوند فرمود: (﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ﴾) آنانی که نزد پروردگارت هستند؛ یعنی فرشتگانِ مقرب وحاملان عرش و فرشتگان کروبی که نزد پروردگارت هستند، (﴿لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِهِۦ﴾) ازعبادت خدا تکبر نمی‌ورزند، و خود را از این عمل بالاتر و بزرگ‌تر نمی‌دانند، بلکه به عبادت او تن می‌دهند، و از دستورهای پروردگارشان اطاعت می‌کنند، (﴿وَيُسَبِّحُونَهُۥ﴾) و شب و روز او را به‌پاکی می‌ستایند، و خسته نمی‌شوند. (﴿وَلَهُۥ﴾) و برای خدای یگانه که شریکی ندارد، (﴿يَسۡجُدُونَۤ﴾) سجده می‌کنند. پس بندگان باید به این فرشتگان بزرگوار اقتدا کنند، و بر عبادت و پرستش پادشاه دانا مداومت و مواظبت نمایند. پایان تفسیر سوره اعراف. وللّه الحمد والشكر والثناء. وصلى اللّه على محمد وآله وصحبه وسلم.
* * *