مکي و 46 آيه است.
بسم الله الرحمن الرحيم
{وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا (1) وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطًا (2) وَالسَّابِحَاتِ سَبْحًا (3) فَالسَّابِقَاتِ سَبْقًا (4) فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا (5) يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ (6) تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ (7) قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ وَاجِفَةٌ (8) أَبْصَارُهَا خَاشِعَةٌ (9) يَقُولُونَ أَإِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحَافِرَةِ (10) أَإِذَا كُنَّا عِظَامًا نَخِرَةً (11) قَالُوا تِلْكَ إِذًا كَرَّةٌ خَاسِرَةٌ (12) فَإِنَّمَا هِيَ زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ (13) فَإِذَا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ (14)}.
وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا سوگند به فرشتگاني که جانها را به قوت ، مي گيرند ،
وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطًا و سوگند به فرشتگاني که جانها را به آساني مي گيرند ،
وَالسَّابِحَاتِ سَبْحًا و سوگند به فرشتگاني که شناورند ،
فَالسَّابِقَاتِ سَبْقًا و سوگند به فرشتگاني که بر ديوان ، پيشي مي گيرند ،
فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا و سوگند به آنها که تدبير کارها مي کنند ،
يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ که آن روز که نخستين نفخه قيامت زمين را بلرزاند ،
تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ و نفخه دوم از پس آن بيايد ،
قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ وَاجِفَةٌ در آن روز دلهايي در هراس باشند ،
أَبْصَارُهَا خَاشِعَةٌ و نشان خشوع در ديدگان نمايان
يَقُولُونَ أَئِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحَافِرَةِ مي گويند : آيا ما را به حالت نخستين باز مي گردانند ،
أَئِذَا كُنَّا عِظَامًا نَّخِرَةً آنگاه که استخوانهايي پوسيده بوديم ?
قَالُوا تِلْكَ إِذًا كَرَّةٌ خَاسِرَةٌ گويند : اين بازگشت ما بازگشتي است زيان آور
فَإِنَّمَا هِيَ زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ جز اين نيست که تنها يک بانگ بر مي آيد ،
فَإِذَا هُم بِالسَّاهِرَةِ و آنها خود را در آن صحرا خواهند يافت.
#
{1 ـ 5} هذه الإقسامات بالملائكة الكرام وأفعالهم الدالَّة على كمال انقيادهم لأمر الله وإسراعهم في تنفيذه ؛ يُحتمل أنَّ المقسم عليه الجزاء والبعث؛ بدليل الإتيان بأحوال القيامة بعد ذلك، ويُحتمل أنَّ المقسَم عليه والمقسَم به متَّحِدان، وأنَّه أقسم على الملائكة؛ لأنَّ الإيمان بهم أحدُ أركان الإيمان الستَّة، ولأنَّ في ذكر أفعالهم هنا ما يتضمَّن الجزاء الذي تتولاَّه الملائكة عند الموت وقبله وبعده، فقال: {والنازعاتِ غَرْقاً}: وهم الملائكة التي تنزع الأرواح بقوَّة، وتغرق في نزعها حتى تخرج الرُّوح فتجازى بعملها. {والناشطاتِ نشطاً}: وهي الملائكة أيضاً تجتذبُ الأرواحَ بقوَّة ونشاطٍ، أو أنَّ النشطَ يكون لأرواح المؤمنين والنَّزْع لأرواح الكفَّار. {والسَّابحاتِ}؛ أي: المتردِّدات في الهواء صعوداً ونزولاً، {سبحاً. فالسَّابقاتِ}: لغيرها {سبقاً}: فتبادِرُ لأمر الله وتسبق الشياطين في إيصال الوحي إلى رسل الله؛ لئلاَّ تسترِقه ، {فالمدبِّراتِ أمراً}؛ [أي]: الملائكة الذين جعلهم الله يدبِّرون كثيراً من أمور العالم العلويِّ والسفليِّ من الأمطار والنَّبات [والأشجار] والرِّياح والبحار والأجنَّة والحيوانات والجنَّة والنار وغير ذلك.
(1 - 5) دراینجا خداوند به فرشتگان و کارهایشان که نشانگر کمال فرمانبرداری آنها از خدا، و شتاب آنان در اجرای دستور او میباشد، سوگند خورده است. احتمال دارد که آنچه برای اثبات آن سوگند خورده شده، جزا و زنده شدن پس از مرگ باشد. چون بعد از این سوگند، حالات قیامت بیان شده است. و احتمالاً آنچه برای اثبات آن سوگند خورده شده، و آنچه به آن سوگند یاد شده است، یکی هستند؛ و خداوند به فرشتگان قسم خورده تا وجود آنها ثابت گردد. چون اعتقاد به وجود فرشتگان، یکی از ارکان ششگانۀ ایمان است. نیز پرداختن به کارهایشان متضمّن جزا و پاداشی است که به هنگام مرگ و قبل و بعد از آن بر عهدۀ فرشتگان است. (
﴿وَٱلنَّٰزِعَٰتِ غَرۡقٗا﴾) فرشتگانی هستند که ارواح را با قدرت و شدت بیرون میکشند، و در کشیدن آن غرق میگردند تا اینکه روح بیرون میآید و طبق عملی که کرده است جزا و سزا میبیند. (
﴿وَٱلنَّٰشِطَٰتِ نَشۡطٗا﴾) فرشتگانی هستند که با قدرت و نشاط جانها را میستانند. و یا
«نشط» برای ارواح مؤمنان، و
«نزع» برای ارواح کافران است. (
﴿وَٱلسَّٰبِحَٰتِ سَبۡحٗا﴾) و سوگند به فرشتگانی که در بالا و پائین سیر میکنند. (
﴿فَٱلسَّٰبِقَٰتِ سَبۡقٗا﴾) و سوگند به فرشتگانی که برای انجام امر الهی از دیگر فرشتگان پیشی میگیرند. نیز از شیطانها پیشی میگیرند تا وحی خداوند را به پیامبرانش برسانند و شیطانها نتوانند آن را بدزدند. (
﴿فَٱلۡمُدَبِّرَٰتِ أَمۡرٗا﴾) و سوگند به فرشتگانی که خداوند آنها را برای تدبیر بسیاری از کارها در جهان بالا و پائین از قبیل: باران و روئیدن گیاهان و وزیدن بادها و ادارۀ دریاها و حیوانات و بهشت و جهنّم و غیره مقرر داشته است.
#
{6 ـ 9} {يومَ ترجُفُ الرَّاجفةُ}: وهي قيام الساعة، {تتبعُها الرادفةُ}؛ أي: الرجفة الأخرى التي تَرْدُفُها وتأتي تلوَها. {قلوبٌ يومئذٍ واجفةٌ}؛ أي: منزعجةٌ من شدَّة ما ترى وتسمع، {أبصارُها خاشعةٌ}؛ أي: ذليلةٌ حقيرةٌ قد ملك قلوبهم الخوف وأذهل أفئدتهم الفزع وغلب عليهم التأسُّف، واستولت عليهم الحسرة.
(6 - 9) (
﴿يَوۡمَ تَرۡجُفُ ٱلرَّاجِفَةُ﴾) در آن روز، زلزلهای درمیگیرد؛ و آن روز، روز قیامت است. (
﴿تَتۡبَعُهَا ٱلرَّادِفَةُ﴾) و زلزلهای دیگر به دنبال آن میآید. (
﴿قُلُوبٞ يَوۡمَئِذٖ وَاجِفَةٌ﴾) دلهایی در آن روز، از سختی و وحشت آنچه میبینند و میشنوند ترسان میشوند. (
﴿أَبۡصَٰرُهَا خَٰشِعَةٞ﴾) چشمان آنها فرو افتاده، و ترس دلهایشان را فراگرفته و وحشت دلهایشان را از بین برده، و تأسف و حسرت بر آنها مستولی و چیره گشته است.
#
{10 ـ 14} {يقولونَ} ؛ أي: الكفار في الدُّنيا على وجه التكذيب: {أإذا كُنَّا عظاماً نخرةً}؛ أي: باليةً فتاتاً، {قالوا تلك إذاً كَرَّةٌ خاسرةٌ}؛ أي: استبعدوا أن يبعثهم الله ويعيدهم بعدما كانوا عظاماً نخرةً جهلاً منهم بقدرة الله وتجرياً عليه! قال الله في بيان سهولة هذا الأمر عليه: {فإنَّما هي زجرةٌ واحدةٌ}: يُنفخ في الصور؛ فإذا الخلائقُ كلُّهم {بالسَّاهرةِ}؛ أي: على وجه الأرض قيامٌ ينظرونَ، فيجمعهم الله، ويقضي بينهم بحكمه العدل، ويجازيهم.
(10 - 11) (
﴿يَقُولُونَ﴾) کافرانی که در دنیا زنده شدن پس از مرگ را با تمسخر انکار میکردند میگویند: (
﴿أَءِنَّا لَمَرۡدُودُونَ فِي ٱلۡحَافِرَةِ﴾) آیا پس از مرگ به آفرینش نخستین بازمیگردیم؟! این استفهام، انکاری است که مشتمل بر غایت تعجب است؛ یعنی آنها زنده شدن پس از مرگ را انکار کردند. سپس آن را بیشتر بعید دانسته و به آن ادامه دادند.
کافران در دنیا به صورت تکذیب میگویند: (
﴿أَءِذَا كُنَّا عِظَٰمٗا نَّخِرَةٗ﴾) آیا وقتی که تبدیل به استخوانهای پوسیده و از هم پاشیدهای شدیم، باز به زندگی برمیگردیم؟ (
﴿قَالُواْ تِلۡكَ إِذٗا كَرَّةٌ خَاسِرَةٞ﴾) آنها بعید میدانند که خداوند آنان را پس از مرگ، و بعد از آنکه به استخوانهایی پوسیده تبدیل گشتند، دوباره زنده بگرداند. چون آنان نسبت به قدرت و توانایی خداوند جاهل بودند، و در حق او جسارت میکردند.
خداوند در بیان اینکه زنده کردن مردگان برایش آسان است میفرماید: (
﴿فَإِنَّمَا هِيَ زَجۡرَةٞ وَٰحِدَةٞ ﴾) آن تنها یک بانگ بلند است که در صور دمیده میشود. (
﴿فَإِذَا هُم بِٱلسَّاهِرَةِ﴾) ناگهان همۀ مردم روی زمین ایستادهاند و نگاه میکنند. پس خداوند آنها را گرد میآورد، و با حکم دادگرانهاش میانشان قضاوت مینماید، و آنها را جزا و سزا میدهد.
{هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَى (15) إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى (16) اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى (17) فَقُلْ هَلْ لَكَ إِلَى أَنْ تَزَكَّى (18) وَأَهْدِيَكَ إِلَى رَبِّكَ فَتَخْشَى (19) فَأَرَاهُ الْآيَةَ الْكُبْرَى (20) فَكَذَّبَ وَعَصَى (21) ثُمَّ أَدْبَرَ يَسْعَى (22) فَحَشَرَ فَنَادَى (23) فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى (24) فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكَالَ الْآخِرَةِ وَالْأُولَى (25) إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشَى (26)}.
هَلْ أتَاكَ حَدِيثُ مُوسَى آيا داستان موسي به تو رسيده است ?
إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى آنگاه که پروردگارش او را در وادي مقدس طوي ندا داد
اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى به سوي فرعون ،
برو که طغيان کرده است
فَقُلْ هَل لَّكَ إِلَى أَن تَزَكَّى بگو : آيا تو را رغبتي هست که پاکيزه شوي ،
وَأَهْدِيَكَ إِلَى رَبِّكَ فَتَخْشَى و من تو را به پروردگارت راه بنمايم و تو پروا کني ?
فَأَرَاهُ الْآيَةَ الْكُبْرَى پس آن آيت بزرگ را به او نشان داد
فَكَذَّبَ وَعَصَى و او تکذيب کرد و عصيان ورزيد
ثُمَّ أَدْبَرَ يَسْعَى سپس پشت کرد و مي شتافت
فَحَشَرَ فَنَادَى پس همه را گرد کرد و ندا داد ،
فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى و گفت : من پروردگار برتر شما هستم
فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكَالَ الْآخِرَةِ وَالْأُولَى خدايش به عذاب آخرت و دنيا گرفتار کرد
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِّمَن يَخْشَى در اين عبرتي است براي کسي که مي ترسد.
#
{15 ـ 25} يقول الله تعالى لنبيِّه محمدٍ - صلى الله عليه وسلم -: {هل أتاك حديثُ موسى}: وهذا الاستفهام عن أمرٍ عظيمٍ متحقِّق وقوعه؛ أي: هل أتاك حديثه. {إذ ناداه ربُّه بالوادِ المقدَّس طوىً}: وهو المحلُّ الذي كلَّمه الله فيه، وامتنَّ عليه بالرسالة، وابتعثه بالوحي، واجتباه ، فقال له: {اذهبْ إلى فرعونَ إنَّه طغى}؛ أي: فانهه عن طغيانه وشركه وعصيانه بقولٍ ليِّنٍ وخطابٍ لطيفٍ لعله يتذكر أو يخشى، {فَقُل له هل لك إلى أن تَزكَّى}؛ أي: هل لك في خصلةٍ حميدةٍ ومحمدةٍ جميلةٍ يتنافس فيها أولو الألباب؟ وهي أن تزكِّيَ نفسك وتطهِّرَها من دَنَس الكفر والطغيان إلى الإيمان والعمل الصالح. {وأهدِيَك إلى ربِّك}؛ أي: أدلُّك عليه، وأبيِّن لك مواقع رضاه من مواقع سخطه، {فتخشى}: الله إذا علمت الصراط المستقيم. فامتنع فرعون ممَّا دعاه إليه موسى، {فأراه الآيةَ الكبرى}؛ أي: جنس الآية الكبرى؛ فلا ينافي تعدُّدها، {فألقى عصاه فإذا هي ثعبانٌ مبينٌ. ونزعَ يدَه فإذا هي بيضاءُ للنَّاظرين}. {فكذَّب}: بالحقِّ، {وعصى}: الأمر، {ثم أدبر يسعى}؛ أي: يجتهد في مبارزة الحقِّ ومحاربته. {فحشر}: جنودَه؛ أي: جمعهم، {فنادى. فقال}: لهم: {أنا ربُّكم الأعلى}: فأذعنوا له وأقرُّوا بباطله حين استخفَّهم. {فأخذه اللهُ نَكالَ الآخرةِ والأولى}؛ أي: جعل الله عقوبته دليلاً وزاجراً ومبيِّنةً لعقوبة الدُّنيا والآخرة.
(15 - 25) خداوند متعال به پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم میفرماید: (
﴿هَلۡ أَتَىٰكَ حَدِيثُ مُوسَىٰٓ﴾) آیا خبر موسی به تو رسیده است؟ این سؤال از امر بزرگی است که به وقوع پیوسته است؛ یعنی آیا خبر او به تو رسیده است آنگاه که (
﴿نَادَىٰهُ رَبُّهُۥ بِٱلۡوَادِ ٱلۡمُقَدَّسِ طُوًى﴾) پروردگارش او را در وادی پاک
«طوی» صدا زد؟
«طوی» جایی است که خداوند در آنجا با موسی سخن گفت و با اعطای رسالت بر او منت گذارد، و او را به همراه وحی مبعوث کرد و برگزید.
پس به او فرمود: (
﴿ٱذۡهَبۡ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ إِنَّهُۥ طَغَىٰ﴾) برو به سوی فرعون که او سرکشی کرده است؛ یعنی برو و با سخنانی نرم و مهربانانه او را از سرکشی و طغیان و شرک ورزیدن و نافرمانی بازدار.
﴿لَّعَلَّهُۥ يَتَذَكَّرُ أَوۡ يَخۡشَىٰ﴾ شاید او پند پذیرد یا بترسد. (
﴿فَقُلۡ هَل لَّكَ إِلَىٰٓ أَن تَزَكَّىٰ﴾) پس به او بگو: آیا میخواهی به خصلتی پسندیده و زیبا که خردمندان در به دست آوردن آن از یکدیگر پیشی میگیرند روی بیاوری؟ و آن این است که خود را پاکیزه گردانی، و خویشتن را از آلودگی کفر و طغیان پاک کنی، و به سوی ایمان و عمل صالح بیرون بیایی؟! (
﴿وَأَهۡدِيَكَ إِلَىٰ رَبِّكَ﴾) و تو را به سوی خدا راهنمایی کنم و عوامل رضایت و خشم خدا را برایت بیان نمایم؟! (
﴿فَتَخۡشَىٰ﴾) پس چون راه راست را بشناسی، از پروردگارت بیمناک خواهی شد. اما فرعون از پذیرفتن آنچه موسی او را به سوی آن فراخواند امتناع ورزید. (
﴿فَأَرَىٰهُ ٱلۡأٓيَةَ ٱلۡكُبۡرَىٰ﴾) و نشانهای بزرگ را به او نشان داد. پس این منافاتی با تعدّد معجزات ندارد.
﴿فَأَلۡقَىٰ عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعۡبَانٞ مُّبِينٞ وَنَزَعَ يَدَهُۥ فَإِذَا هِيَ بَيۡضَآءُ لِلنَّٰظِرِينَ﴾ موسی عصایش را انداخت و ناگهان به اژدهایی آشکار تبدیل شد. و دست خودش را از گریبان بیرون کشید و ناگهان برای بینندگان سفید و درخشنده گردید. (
﴿فَكَذَّبَ وَعَصَىٰ﴾) فرعون حق را دروغ انگاشت و از فرمان خدا سرپیچی کرد. (
﴿ثُمَّ أَدۡبَرَ يَسۡعَىٰ﴾) سپس پشت کرد و رفت، و برای مبارزه با حق به کوشش و تلاش پرداخت. (
﴿فَحَشَرَ فَنَادَىٰ﴾) فرعون لشکریانش را جمع کرد و ندا زد (
﴿فَقَالَ أَنَا۠ رَبُّكُمُ ٱلۡأَعۡلَىٰ﴾) و به آنها گفت:
«من پروردگار برتر شما هستم.» پس مردم سخن او را باور کردند و به باطل او اقرار نمودند؛ زیرا عقل آنها را به بازیچه گرفته بود. (
﴿فَأَخَذَهُ ٱللَّهُ نَكَالَ ٱلۡأٓخِرَةِ وَٱلۡأُولَىٰٓ﴾) خداوند عذاب فرعون را نمونهای از عذاب دنیا و آخرت، و هشداری برای ستمگران قرار داد.
#
{26} {إنَّ في ذلك لَعبرةً لمَن يَخْشى}: فإنَّ مَنْ يخشى الله هو الذي ينتفع بالآيات والعبر؛ فإذا رأى عقوبة فرعون؛ عرف أنَّ [كلَّ] من تكبَّر وعصى وبارز الملك الأعلى؛ يعاقِبه في الدُّنيا والآخرة، وأمَّا مَن ترحَّلت خشيةُ الله من قلبه؛ فلو جاءته كلُّ آيةٍ؛ لم يؤمنْ بها.
(26) (
﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَعِبۡرَةٗ لِّمَن يَخۡشَىٰٓ﴾) بیگمان در گرفتار شدن فرعون به عذاب برای کسی که از خدا بترسد پند و عبرت بزرگی است. چون هرکس که از خدا بترسد، از نشانه و عبرتها فایده میبرد. پس وقتی عذاب فرعون را ببیند، میداند که هرکس تکبر ورزد و نافرمانی کند و با پادشاه برتر و والا به مبارزه برخیزد، خداوند او را در دنیا و آخرت عذاب میدهد. ولی هرکس که ترسی از خدا در دل او نباشد، به هیچ نشانهای ایمان نمیآورد.
{أَأَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا (27) رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا (28) وَأَغْطَشَ لَيْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا (29) وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا (30) أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءَهَا وَمَرْعَاهَا (31) وَالْجِبَالَ أَرْسَاهَا (32) مَتَاعًا لَكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ (33)}.
أَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاء بَنَاهَا آيا شما به خلقت سخت تريد يا اين آسماني که او بنا نهاده ?
رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا سقفش را، برافراشت و بپرداختش ،
وَأَغْطَشَ لَيْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا شبش را تاريک کرد و روشنايي اش را آشکار ساخت ،
وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا و پس از آن زمين را بگسترد ،
أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءهَا وَمَرْعَاهَا و از آن آب بيرون آورد و چراگاهها پديد کرد ،
وَالْجِبَالَ أَرْسَاهَا و کوهها را استوار گردانيد ،
مَتَاعًا لَّكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ براي بهره گيري شما و چارپايانتان
#
{27 ـ 33} يقول تعالى مبيناً دليلاً واضحاً لمنكري البعث ومستبعدي إعادة الله للأجساد: {أأنتُم}: أيُّها البشر، {أشدُّ خلقاً أم السماءُ}: ذات الجرم العظيم والخلق القويِّ والارتفاع الباهر، {بناها}: الله، {رفَعَ سَمْكَها}؛ أي: جرمها وصورتها. {فسوَّاها}: بإحكام وإتقانٍ يحيِّر العقول ويذهل الألباب، {وأغطشَ ليلَها}؛ أي: أظلمه، فعمَّت الظُّلمة جميع أرجاء السماء، فأظلم وجه الأرض، {وأخرج ضُحاها}؛ أي: أظهر فيه النُّور العظيم حين أتى بالشمس، فانتشر الناس في مصالح دينهم ودُنْياهم، {والأرضَ بعد ذلك}؛ أي: بعد خلق السماء {دحاها}؛ أي: أودع فيها منافعها، وفسر ذلك بقوله: {أخرج منها ماءها ومرعاها. والجبال أرساها}؛ أي: ثبَّتها بالأرض ، فدحى الأرض بعد خَلْق السماواتِ؛ كما هو نصُّ هذه الآيات الكريمة، وأمَّا خلق نفس الأرض؛ فمتقدِّم على خلق السماء؛ كما قال تعالى: {قل أإنَّكم لتكفرونَ بالذي خلق الأرضَ في يومين وتجعلون له أنداداً ذلك ربُّ العالمين ... } إلى أن قال: {ثمَّ استوى إلى السَّماء وهي دخان فقال لها وللأرض ائتيا طوعاً أو كرها قالتا أتينا طائعين. فقضاهنَّ سبع سمواتٍ ... }: فالذي خلق السماواتِ العظام وما فيها من الأنوار والأجرام والأرض الغبراء الكثيفة ، وما فيها من ضروريَّات الخلق ومنافعهم لا بدَّ أن يبعث الخلق المكلَّفين فيجازيهم بأعمالهم ؛ فمن أحسن؛ فله الحسنى، وَمن أساء؛ فلا يلومنَّ إلاَّ نفسه.
(27 - 33) خداوند برای کسانی که زنده شدن پس از مرگ را انکار میکنند دلیل روشن و واضحی ارائه میدهد و میفرماید: (
﴿ءَأَنتُمۡ أَشَدُّ خَلۡقًا أَمِ ٱلسَّمَآءُۚ بَنَىٰهَا﴾) ای انسانها! آیا آفرینش شما سختتر است یا آفرینش آسمان با آن حجم بزرگ و خلقت محکم و ارتفاع شگفتانگیز که خداوند آن را ساخته است؟ (
﴿رَفَعَ سَمۡكَهَا﴾) جرم و سیمای آسمان را برافراشته و ارتفاع آن را بالا برده است. (
﴿فَسَوَّىٰهَا﴾) و با استحکام و استواری شگفت انگیز، آن را سامان داده است. (
﴿وَأَغۡطَشَ لَيۡلَهَا﴾) شبش را تاریک کرد. وقتی شب میشود، تاریکی همۀ گوشههای آسمان را فرامیگیرد و زمین را تاریک میگرداند. (
﴿وَأَخۡرَجَ ضُحَىٰهَا﴾) و روز آن را روشن گرداند. هنگامی که خورشید طلوع میکند، مردم به دنبال منافع دینی و دنیوی خود میروند. (
﴿وَٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ دَحَىٰهَآ﴾) بعد از آفرینش آسمان، زمین را هموار و آماده ساخت و منافع آن را در آن به ودیعه نهاد.
و این منافع را چنین توضیح نمود: (
﴿أَخۡرَجَ مِنۡهَا مَآءَهَا وَمَرۡعَىٰهَا وَٱلۡجِبَالَ أَرۡسَىٰهَا﴾) آب زمین و چراگاهش را از آن بیرون آورد، و کوهها را در زمین استوار و محکم گرداند. پس خداوند بر اساس این آیات، زمین را بعد از آفرینش آسمانها هموار نمود و گستراند. اما خود آفرینش زمین، قبل از آفرینش آسمان بوده است.
همانطور که میفرماید: ﴿قُلۡ أَئِنَّكُمۡ لَتَكۡفُرُونَ بِٱلَّذِي خَلَقَ ٱلۡأَرۡضَ فِي يَوۡمَيۡنِ وَتَجۡعَلُونَ لَهُۥٓ أَندَادٗاۚ ذَٰلِكَ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾ بگو:
«آیا شما به کسی کفر میورزید که زمین را در دو روز آفرید، و برای او همتایانی قرار میدهید؟» این است پروردگار جهانیان.
سپس میفرماید: ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ﴾ وانگهی به سوی آفرینش آسمان قصد نمود. پس خدایی که آسمانهای بزرگ و انوار و اجرامی که در آن هست، و زمین ضخیم و آنچه را از ضروریات مردم که در خود دارد آفریده است، قطعاً انسانها را پس از مرگشان زنده میکند و آنها را طبق اعمالشان مجازات خواهد کرد. پس هرکس کار نیک کند، پاداش نیک دارد؛ و هرکس کار بد کند، جز خودش کسی را ملامت نکند.
{فَإِذَا جَاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرَى (34) يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسَانُ مَا سَعَى (35) وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِمَنْ يَرَى (36) فَأَمَّا مَنْ طَغَى (37) وَآثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا (38) فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَى (39) وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى (40) فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى (41)}.
فَإِذَا جَاءتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرَى چون آن حادثه بزرگ در رسد ،
يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنسَانُ مَا سَعَى روزي که آدمي همه اعمال خود را به ياد آورد ،
وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِمَن يَرَى و جهنم را به هر که مي بيند نشان دهند ،
فَأَمَّا مَن طَغَى پس هر که طغيان کرده ،
وَآثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا و زندگي اينجهاني را برگزيده ،
فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَى جهنم جايگاه اوست
وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى اما هر کس که از عظمت پروردگارش ترسيده و نفس را، از هوي بازداشته ،
فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى بهشت جايگاه اوست.
#
{34 ـ 36} أي: إذا جاءت القيامةُ الكبرى والشدَّةُ العظمى، التي يَهون عندها كلُّ شدَّةٍ؛ فحينئذٍ يذهل الوالد عن ولده، والصاحب عن صاحبه، وكلُّ محبٍّ عن حبيبه، و {يتذكَّرُ الإنسانُ ما سعى}: في الدُّنيا من خير وشرٍّ، فيتمنَّى زيادة مثقال ذرَّةٍ في حسناته، ويغمُّه ويحزن لزيادة مثقال ذرَّةٍ في سيئاته، ويعلم إذ ذاك أنَّ مادة ربحه وخسرانه ما سعاه في الدُّنيا، وينقطع كلُّ سبب ووصلةٍ كانت في الدُّنيا سوى الأعمال، {وبُرِّزَت الجحيم لمن يرى}؛ أي: جُعِلَت في البراز ظاهرةً لكلِّ أحدٍ؛ قد هُيِّئت لأهلها، واستعدَّت لأخذهم منتظرةً لأمر ربِّها.
(34 - 36) بنابراین به موضوع قیامت و جزا و پاداش آخرت پرداخت و فرمود: وقتی که رستاخیز و شدت و سختی بزرگ آن فرا میرسد، در این هنگام پدر، فرزندش را فراموش میکند؛ و دوست، دوست خود را فراموش مینماید. (
﴿يَوۡمَ يَتَذَكَّرُ ٱلۡإِنسَٰنُ مَا سَعَىٰ﴾) روزی که انسان تلاش دنیا و کار خوب و بدی را که انجام داده است به یاد میآورد، و آرزو میکند که ای کاش یک ذرّه به نیکیهایش افزوده میشد، و به خاطر یک ذرّه اضافه شدنِ بدیهایش اندوهگین میشود. و میداند که اساس سود و زیان، تلاشی است که در دنیا کرده است؛ و جز اعمالش، هر پیوندی را که در دنیا داشته است فراموش میکند. (
﴿وَبُرِّزَتِ ٱلۡجَحِيمُ لِمَن يَرَىٰ﴾) و دوزخ، آشکار و نمایان میگردد، و هرکسی آن را میبیند. و دوزخ برای دوزخیان آماده شده، و برای گرفتن آنها آماده گشته است، و فقط منتظر فرمان پروردگارش میباشد.
#
{37 ـ 39} {فأمَّا مَن طغى}؛ أي: جاوز الحدَّ بأن تجرَّأ على المعاصي الكبار ولم يقتصرْ على ما حدَّه الله، {وآثرَ الحياة الدُّنيا}: على الآخرة، فصار سعيه لها ووقته مستغرقاً في حظوظها وشهواتها، ونسي الآخرة والعمل لها؛ {فإنَّ الجحيم هي المأوى}: له؛ أي: المقرُّ والمسكن لمن هذه حاله.
(37 - 39) (
﴿فَأَمَّا مَن طَغَىٰ﴾) و امّا کسی که از حد گذشته و بر ارتکاب گناهان بزرگ به خود جرأت داده است. (
﴿وَءَاثَرَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا﴾) و زندگانی دنیا را بر آخرت ترجیح داده، و برای زندگی دنیا تلاش کرده و تمام وقت خود را صرف لذّتهای آن نموده، و آخرت و عمل کردن برای آن را فراموش کرده است. (
﴿فَإِنَّ ٱلۡجَحِيمَ هِيَ ٱلۡمَأۡوَىٰ﴾) کسی که چنین باشد، جایگاه او دوزخ است.
#
{40 ـ 41} {وأمَّا مَنْ خافَ مقامَ ربِّه}؛ أي: خاف القيام عليه ومجازاته بالعدل؛ فأثَّر هذا الخوف في قلبه، فنهى {النفس عن}: هواها الذي يصدُّها عن طاعة الله، وصار هواه تبعاً لما جاء به الرسول، وجاهد الهوى والشهوة الصادَّيْن عن الخير؛ {فإنَّ الجنَّة}: المشتملة على كلِّ خيرٍ وسرورٍ ونعيم، {هي المأوى}: لمن هذا وصفُه.
(40 - 41) (
﴿وَأَمَّا مَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ﴾) اما کسی که از ایستادن در حضور پروردگار و از مجازات دادگرانۀ او ترسیده، و این ترس در دل او اثر گذاشته باشد. (
﴿وَنَهَى ٱلنَّفۡسَ عَنِ ٱلۡهَوَىٰ﴾) و نفس را از هوی و هوس -که آن را از اطاعت خدا بازمیدارد- بازداشته باشد، و از آنچه پیامبر آورده است پیروی نماید، و با هوای نفس و شهوت که انسان را از خیر باز میدارند مبارزه کند. (
﴿فَإِنَّ ٱلۡجَنَّةَ هِيَ ٱلۡمَأۡوَىٰ﴾) کسی که این گونه باشد، بهشت -که هر شادی و نعمت و سروری را در بر دارد- جایگاه اوست.
{يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا (42) فِيمَ أَنْتَ مِنْ ذِكْرَاهَا (43) إِلَى رَبِّكَ مُنْتَهَاهَا (44) إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ يَخْشَاهَا (45) كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَهَا لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحَاهَا (46)}.
يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا تو را از قيامت مي پرسند که چه وقت واقع شود
فِيمَ أَنتَ مِن ذِكْرَاهَا از ياد کردن آن تو را چه کار است ?
إِلَى رَبِّكَ مُنتَهَاهَا منتهاي آن نزد پروردگار توست
إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ مَن يَخْشَاهَا جز اين نيست که تو کساني را که از آن روز بترسند بيم مي دهي
كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَهَا لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحَاهَا چون آن را ببينند ، پندارند در اين جهان جز يک شامگاه يا چاشت درنگ نکرده اند.
#
{42 ـ 44} أي: يسألك المتعنِّتون المكذِّبون بالبعث {عن الساعة}: متى وقوعُها؟ و {أيَّان مُرْساها}؟! فأجابهم الله بقوله: {فيم أنت من ذكراها}؛ أي: ما الفائدة لك ولهم في ذكرها ومعرفة وقت مجيئها؛ فليس تحت ذلك نتيجةٌ، ولهذا لمَّا كان علم العباد للساعة ليس لهم فيه مصلحةٌ دينيةٌ ولا دنيويةٌ، بل المصلحة في إخفائه عليهم، طوى علم ذلك عن جميع الخلق واستأثر بعلمه فقال: {إلى ربك منتهاها}؛ أي: إليه ينتهي علمها؛ كما قال في الآية الأخرى: {يسألونَكَ عن الساعة أيَّانَ مُرْساها قل إنَّما علمُها عند ربِّي لا يُجَلِّيها لوقتها إلاَّ هو}.
(42 - 44) یعنی تکذیبکنندگان قیامت تو را درباره قیامت میپرسند که چه زمانی واقع میشود؟
پس خداوند آنها را پاسخ داد و فرمود: (
﴿فِيمَ أَنتَ مِن ذِكۡرَىٰهَآ﴾) اینکه بدانید کی واقع میشود، برای تو و آنها چه فایدهای دارد؟ پس دانستن این مطلب نتیجهای ندارد. بنابراین آگاهی مردم از زمان وقوع قیامت برای آنها هیچ مصلحت دینی و دنیوی ندارد، بلکه مصلحت در این است که بر آنها پوشیده بماند، و دانستن و آگاهی از زمان وقوع قیامت بر همۀ خلائق پوشیده میباشد. و کسی در این زمینه چیزی نمیداند، بلکه فقط خداوند زمان وقوع آن را میداند. (
﴿إِلَىٰ رَبِّكَ مُنتَهَىٰهَآ﴾) آگاهی از زمان وقوع قیامت به پروردگارت برمیگردد.
همانطور که خداوند متعال در آیهای دیگر میفرماید: ﴿ يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلسَّاعَةِ أَيَّانَ مُرۡسَىٰهَاۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّيۖ لَا يُجَلِّيهَا لِوَقۡتِهَآ إِلَّا هُوَ﴾ از تو دربارۀ زمان وقوع قیامت میپرسند که چه زمانی خواهد بود؟
بگو: «آگاهی از زمان وقوع قیامت فقط نزد پروردگارم میباشد، آن را آشکار نمیکند مگر در وقت آن.»
#
{45 ـ 46} {إنَّما أنت منذرُ مَنْ يَخْشاها}؛ أي: إنَّما نذارتك نفعها لمن يخشى مجيء الساعة ويخاف الوقوف بين يدي الله ؛ فهم الذين لا يُهِمُّهم إلاَّ الاستعداد لها والعمل لأجلها، وأما مَنْ لم يؤمن بها؛ فلا يُبَالى به ولا بتعنُّته؛ لأنَّه تعنتٌ مبنيٌّ على التَّكذيب والعناد ، وإذا وصل إلى هذه الحال؛ كان الإجابة عنه عبثاً، ينزَّه أحكم الحاكمين عنه.
(45 - 46) (
﴿إِنَّمَآ أَنتَ مُنذِرُ مَن يَخۡشَىٰهَا﴾) بیم دادن تو فقط به کسی سود میبخشد که از آمدن قیامت بترسد، و از ایستادن در پیشگاه خداوند بیمناک باشد. چنین کسانی آنچه برایشان مهم است، فقط این است که برای قیامت آمادگی حاصل نمایند و برای آن کار کنند. و اما کسی که به قیامت باور ندارد، به عناد و لجاجت او نباید توجّه کرد؛ چون لجاجت او مبنی بر تکذیب و عناد است، و وقتی او به چنین حالتی رسیده است پاسخ دادن به او کار بیهودهای میباشد، و خداوند -که داورترین داوران است- از انجام دادن کار بیهوده پاک و منزّه است.
* * *