:
تفسير سوره ي عبس
تفسير سوره ي عبس
مکي و 42 آيه است.
بسم الله الرحمن الرحيم
: 1 - 10 #
{عَبَسَ وَتَوَلَّى (1) أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمَى (2) وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى (3) أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرَى (4) أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى (5) فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى (6) وَمَا عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكَّى (7) وَأَمَّا مَنْ جَاءَكَ يَسْعَى (8) وَهُوَ يَخْشَى (9) فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى (10)}.
عَبَسَ وَتَوَلَّى روي را ترش کرد و سر برگردانيد أَن جَاءهُ الْأَعْمَى چون ، آن نابينا به نزدش آمد وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى و تو چه داني ، شايد که او پاکيزه شود ، أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ الذِّكْرَى يا پند گيرد و پند تو سودمندش افتد أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى اما آن که او توانگر است ، فَأَنتَ لَهُ تَصَدَّى تو روي خود بدو مي کني وَمَا عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكَّى و اگر هم پاک نگردد چيزي بر عهده تو نيست وَأَمَّا مَن جَاءكَ يَسْعَى و اما آن که دوان دوان به نزد تو مي آيد ، وَهُوَ يَخْشَى و مي ترسد ، فَأَنتَ عَنْهُ تَلَهَّى تو از او به ديگري مي پردازي.
#
{1 ـ 10} {عبس}؛ أي: في وجهه، {وتولَّى}: في بدنه لأجل مجيء الأعمى له. ثم ذكر الفائدة في الإقبال عليه، فقال: {وما يدريكَ لعلَّه}؛ أي: الأعمى، {يَزَّكَّى}؛ أي: يتطهر عن الأخلاق الرذيلة ويتصف بالأخلاق الجميلة، {أو يَذَّكَّرُ فَتَنفعهُ الذِّكرَى}؛ أي: يتذكَّر ما ينفعه فينتفع بتلك الذِّكرى، وهذه فائدةٌ كبيرةٌ، هي المقصودة من بعثة الرسل ووعظ الوعَّاظ وتذكير المذكِّرين؛ فإقبالُك على مَنْ جاء بنفسه مفتقراً لذلك مقبلاً هو الأليقُ الواجب، وأما تصدِّيك وتعرُّضِك للغنيِّ المستغني الذي لا يسأل ولا يستفتي لعدم رغبته في الخير مع تركك مَنْ أهمُّ منه؛ فإنَّه لا ينبغي لك؛ فإنَّه ليس عليك أن لا يَزَّكَّى؛ فلو لم يَتَزَكَّ؛ فلست بمحاسبٍ على ما عمله من الشرِّ، فدلَّ هذا على القاعدة المشهورة؛ أنَّه لا يُترَك أمرٌ معلومٌ لأمرٍ موهومٍ، ولا مصلحة متحقِّقة لمصلحة متوهَّمة، وأنَّه ينبغي الإقبال على طالب العلم المفتقر إليه الحريص عليه أزيد من غيره.
(1 - 10) سبب نزول این آیات کریمه این است که مرد نابینایی از مؤمنان آمد تا از پیامبر صلی الله علیه وسلم بپرسد و از او یاد بگیرد. در همان لحظه مردی از ثروتمندان نیز آمد. پیامبر صلی الله علیه وسلم برای هدایت شدن مردم به شدّت علاقه‌مند بود. بنابراین پیامبر صلی الله علیه وسلم رو به مرد ثروتمند نمود و به او توجه کرد، و از مردِ نابینا روی برتافت تا این ثروتمند را هدایت کند، و به هدایت شدن و پاکیزه شدن او طمع ورزید. پس خداوند او را سرزنشی نرم کرد و فرمود: (﴿عَبَسَ وَتَوَلَّىٰٓ﴾) در برابر فقیر چهره درهم کشید و بدن خود را به سوی ثروتمند کج کرد. زیرا شخص کور نزد او آمد. سپس سبب توجه پیامبر را به آن ثروتمند بیان کرد و فرمود: (﴿وَمَا يُدۡرِيكَ لَعَلَّهُۥ يَزَّكَّىٰٓ﴾) تو چه می‌دانی، شاید نابینا از اخلاق زشت پاک گردد و به اخلاق زیبا آراسته شود. (﴿أَوۡ يَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ ٱلذِّكۡرَىٰٓ﴾) یا آنچه را که به او فایده می‌رساند بپذیرد، و از این پند بهره‌مند ‌شود و این فایدۀ بزرگی است که هدف از بعثت پیامبران و موعظۀ واعظان و پند دادن پنددهندگان همین است. پس توجه کردن تو به کسی که نزدت آمده و خود را نیازمند تو می‌داند، مناسب‌تر و ضروری‌تر است. و اما روی آوردن و پرداختن تو به توانگری که خود را بی‌نیاز می‌داند و نمی‌پرسد و علاقه‌ای به خیر ندارد، و رها کردن کسی که از این توانگر بسی سزاوارتر است، شایستۀ تو نیست؛ چون اگر آن توانگر تزکیه نشود، گناهی بر تو نیست، و تو به خاطر کار بد او مورد بازخواست قرار نمی‌گیری. اینجا قاعدۀ معروفی به دست می‌آید که «هیچ‌گاه امر مشخصی، به خاطر امر موهومی ترک نمی‌گردد؛ و مصلحتی که تحقق یافته است، نباید به خاطر مصلحتی که گمان تحقق آن می‌رود رها شود.» و باید به طالب علم و کسی که نیازمند دانش است و به آن علاقه‌مند می‌باشد، از کسی که چنین نیست بیشتر توجه شود.
: 11 - 32 #
{كَلَّا إِنَّهَا تَذْكِرَةٌ (11) فَمَنْ شَاءَ ذَكَرَهُ (12) فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ (13) مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ (14) بِأَيْدِي سَفَرَةٍ (15) كِرَامٍ بَرَرَةٍ (16) قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَكْفَرَهُ (17) مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ (18) مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ (19) ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ (20) ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهُ (21) ثُمَّ إِذَا شَاءَ أَنْشَرَهُ (22) كَلَّا لَمَّا يَقْضِ مَا أَمَرَهُ (23) فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ (24) أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبًّا (25) ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا (26) فَأَنْبَتْنَا فِيهَا حَبًّا (27) وَعِنَبًا وَقَضْبًا (28) وَزَيْتُونًا وَنَخْلًا (29) وَحَدَائِقَ غُلْبًا (30) وَفَاكِهَةً وَأَبًّا (31) مَتَاعًا لَكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ (32)}.
كَلَّا إِنَّهَا تَذْكِرَةٌ آري ، اين قرآن اندرزي است ، فَمَن شَاء ذَكَرَهُ پس هر که خواهد از آن پند گيرد ، فِي صُحُفٍ مُّكَرَّمَةٍ در صحيفه هايي گرامي ، مَّرْفُوعَةٍ مُّطَهَّرَةٍ بلند قدر و پاکيزه ، بِأَيْدِي سَفَرَةٍ به دست کاتباني ،، كِرَامٍ بَرَرَةٍ بزرگوار و نيکوکار قُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَكْفَرَهُ مرگ بر آدمي باد که چه ناسپاس است مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ او را از چه آفريده است ? مِن نُّطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ ا ز نطفه اي آفريد و به اندازه پديد آورد ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ سپس راهش را آسان ساخت ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهُ آنگاه بميراندش و در گور کند ثُمَّ إِذَا شَاء أَنشَرَهُ و آنگاه که خواهد زنده اش سازد كَلَّا لَمَّا يَقْضِ مَا أَمَرَهُ نه ، که هنوز آنچه را به او فرمان داده بود به جاي نياورده است فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ پس آدمي به طعام خود بنگرد أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاء صَبًّا ما باران را فرو باريديم ، باريدني ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا و زمين را شکافتيم ، شکافتني فَأَنبَتْنَا فِيهَا حَبًّا و در آن دانه ها رويانيديم ، وَعِنَبًا وَقَضْبًا و تاک و سبزيهاي خوردني ، وَزَيْتُونًا وَنَخْلًا و زيتون و نخل ، وَحَدَائِقَ غُلْبًا و باغهاي پر درخت ، وَفَاكِهَةً وَأَبًّا و ميوه و علف ، مَّتَاعًا لَّكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ تا، شما و چارپايانتان بهره بريد
#
{11 ـ 16} يقول تعالى: {كلاَّ إنَّها تذكرةٌ}: أي: حقًّا إنَّ هذه الموعظة تذكرةٌ من الله يُذَكِّر بها عباده ويبيِّن لهم في كتابه ما يحتاجون إليه ويبيِّن الرُّشد من الغيِّ؛ فإذا تبيَّن ذلك؛ {فَمْن شاء ذَكَرَه}؛ أي: عمل به؛ كقوله تعالى: {وقلِ الحقُّ مِن ربِّكم فَمَن شاء فَلْيُؤْمِن ومَن شاءَ فَلْيَكْفُر}. ثم ذكر محلَّ هذه التذكرة وعظمها ورفع قدرها، فقال: {في صحفٍ مكرمةٍ. مرفوعةٍ}: القدر والرتبة، {مُطَهَّرَةٍ}: من الآفات وعن أن تنالها أيدي الشياطين أو يسترقوها، بل هي {بأيدي سفرةٍ}: وهم الملائكة الذين هم سفراء بين الله وبين عباده، {كرامٍ}؛ أي: كثيري الخير والبركة، {بَرَرةٍ}: قلوبهم وأعمالهم. وذلك كلُّه حفظٌ من الله لكتابه؛ أن جعل السفراء فيه إلى الرسل الملائكة الكرام الأقوياء الأتقياء، ولم يجعلْ للشياطين عليه سبيلاً، وهذا مما يوجب الإيمان به وتلقِّيه بالقَبول.
(11 - 16) خداوند متعال می‌فرماید: (﴿كَلَّآ إِنَّهَا تَذۡكِرَةٞ﴾) به حق این موعظه و پندی از جانب خداوند است که با آن بندگانش را پند می‌دهد، و آنچه را که به آن نیاز دارند در کتابش بیان نموده، و هدایت را از گمراهی مشخص می‌نماید. پس وقتی این روشن شد، (﴿فَمَن شَآءَ ذَكَرَهُۥ﴾) هرکس که می‌خواهد به آن عمل کند. همان‌طور که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَقُلِ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكُمۡۖ فَمَن شَآءَ فَلۡيُؤۡمِن وَمَن شَآءَ فَلۡيَكۡفُرۡ﴾ و بگو: «حق از جانب پروردگارتان است، پس هرکس می‌خواهد ایمان بیاورد، و هرکس می‌خواهد کفر ورزد». سپس محل نگهداری این پند، و بزرگی و بلندی مقام و منزلت آن را بیان کرد و فرمود: (﴿فِي صُحُفٖ مُّكَرَّمَةٖ﴾) در صحیفه‌هایی والا ((مَّرۡفُوعَةٖ مُّطَهَّرَةِۢ﴾) در صحیفه‌هایی والا و دارای مقام بلند و پاک و به دور از آفت‌ها است، و دست شیطان‌ها به آن نمی‌رسد. بلکه این صحیفه‌ها (﴿بِأَيۡدِي سَفَرَةٖ﴾) در دست نویسندگانی است؛ و آنها فرشتگان می‌باشند که سفیران خدا در میان خدا و بندگانش هستند. (﴿كِرَامِۢ بَرَرَةٖ﴾) دارای خیر و برکت فراوان‌اند، و دل‌ها و اعمالشان نیک وخوب است. و اینها روش‌هایی است که خداوند کتابش را با آن محافظت می‌نماید، و سفیران خود را به سوی پیامبران، از فرشتگان بزرگوار و نیرومند قرار داده، و شیطان‌ها راهی برای دسترسی به آن ندارند. و این ایجاب می‌نماید که به آن ایمان داشت و آن را پذیرفت
#
{17 ـ 23} ولكنْ مع هذا أبى الإنسان إلاَّ كُفوراً، ولهذا قال تعالى: {قُتِلَ الإنسانُ ما أكفَرَه}: لنعمة الله، وما أشدَّ معاندته للحقِّ بعدما تبيَّن، وهو؛ ما هو؟ هو من أضعفِ الأشياء، خلقه الله من ماء مَهين، ثم قدَّر خلقه وسوَّاه بشراً سويًّا، وأتقن قواه الظاهرة والباطنة، {ثم السَّبيلَ يَسَّرَه}؛ أي: يسَّر له الأسباب الدينيَّة والدنيويَّة، وهداه السبيل، وبيَّنه، وامتحنه بالأمر والنهي، {ثم أماتَه فأقْبَرَهُ}؛ أي: أكرمه بالدفن، ولم يجعلْه كسائر الحيوانات التي تكون جِيَفُها على وجه الأرض، {ثم إذا شاءَ أنشَرَه}؛ أي: بعثه بعد موته للجزاء؛ فالله هو المنفرد بتدبير الإنسان وتصريفه بهذه التَّصاريف، لم يشارِكْه فيه مشاركٌ، وهو مع هذا لا يقوم بما أمره الله، ولم يقضِ ما فرضه عليه، بل لا يزال مقصِّراً تحت الطلب!
(17 - 23) ولی با وجود این، انسان جز ناسپاسی چیزی را اختیار نکرده است. بنابراین خداوند متعال فرمود: (﴿قُتِلَ ٱلۡإِنسَٰنُ مَآ أَكۡفَرَهُۥ﴾) کشته باد انسان! چقدر نعمت خدا را ناسپاسی می‌کند و به شدت با حق مخالفت می‌ورزد، آن هم بعد از آنکه حق روشن گشته است و انسان از ناچیز و بی‌مقدارترین شیئ آفریده شده است. خداوند او را از آب ناچیزی آفریده و او را انسانی قرار داده که دارای ساختاری دقیق و اندام‌هایی متناسب است. و قدرت‌های ظاهری و باطنی او را محکم کرده است. (﴿ثُمَّ ٱلسَّبِيلَ يَسَّرَهُۥ﴾) سپس دسترسی به اسباب دینی و دنیوی را برای او آسان گرداند، و راه را به او نشان داد، و او را با امر و نهی آزمود. (﴿ثُمَّ أَمَاتَهُۥ فَأَقۡبَرَهُۥ﴾) بعد او را با دفن کردن گرامی می‌دارد، و انسان را چون دیگر حیوانات نگردانده که وقتی بمیرد لاشه‌اش روی زمین انداخته ‌شود. (﴿ثُمَّ إِذَا شَآءَ أَنشَرَهُۥ﴾) سپس هر وقت بخواهد او را برای سزا و جزا زنده می‌نماید. پس خداوند به تنهایی به تدبیر انسان می‌پردازد، و او را به چنین حالت‌هایی درمی‌آورد، و او در این کارها شریکی ندارد. اما انسان با وجود این، فرمانی را که خدا به او داده اجرا نمی‌کند؛ و فرضی که بر اوست ادا نمی‌نماید؛ بلکه همواره کوتاهی می‌ورزد.
#
{24 ـ 32} ثم أرشده الله إلى النظر والتفكُّر في طعامه، وكيف وصل إليه بعدما تكرَّرت عليه طبقاتٌ عديدةٌ ويسَّره [اللَّهُ] له؛ فقال: {فلينظُرِ الإنسانُ إلى طعامه. أنَّا صَبَبْنا الماء صَبًّا}؛ أي: أنزلنا المطر على الأرض بكثرة {ثم شَقَقْنا الأرض} للنبات {شقًّا. فأنبَتْنا فيها}: أصنافاً مصنَّفة من أنواع الأطعمة اللذيذة والأقوات الشهيَّة، {حبًّا}: وهذا شاملٌ لسائر الحبوب على اختلاف أصنافها، {وعنباً وقضباً}: وهو القتُّ، {وزيتوناً ونخلاً}: وخصَّ هذه الأربعة لكثرة فوائدها ومنافعها، {وحدائق غُلْباً}؛ أي: بساتين فيها الأشجار الكثيرة الملتفَّة ، {وفاكهةً وأبًّا}: الفاكهة ما يتفكَّه فيه الإنسان من تينٍ وعنبٍ وخوخٍ ورمانٍ وغير ذلك. والأبُّ ما تأكله البهائم والأنعام، ولهذا قال: {متاعاً لكم ولأنعامكم}: التي خلقها الله وسخَّرَها لكم. فمن نظر في هذه النعم؛ أوجب له ذلك شكر ربِّه وبذلَ الجهد في الإنابة إليه والإقبال على طاعته والتَّصديق لأخباره.
(24 - 32) سپس خداوند او را به نگاه کردن و اندیشیدن در غذایش امر کرد، و اینکه چگونه بعد از طی مراحل مختلف بدو می‌رسد، و فرمود: (﴿فَلۡيَنظُرِ ٱلۡإِنسَٰنُ إِلَىٰ طَعَامِهِۦٓ)) انسان باید به خوراک خود بنگرد ((أَنَّا صَبَبۡنَا ٱلۡمَآءَ صَبّٗا﴾) ما آب باران را به فراوانی و کثرت نازل کرده‌ایم. (﴿ثُمَّ شَقَقۡنَا ٱلۡأَرۡضَ شَقّٗا فَأَنۢبَتۡنَا فِيهَا﴾) سپس زمین را برای روئیدن گیاهان شکافتیم. ((فَأَنۢبَتۡنَا فِيهَا﴾) و انواع گیاهان و خوراکی‌های لذیذ را در آن رویاندیم. (﴿حَبّٗا﴾) این شامل همۀ انواع دانه‌ها می‌شود. (﴿وَعِنَبٗا وَقَضۡبٗا﴾) و انگور و سبزیجات خوردنی، (﴿وَزَيۡتُونٗا وَنَخۡلٗا﴾) و زیتون و درختان خرما را. این چهارتا را به طور خاص بیان کرد، چون فواید و منافع زیادی دارند. (﴿وَحَدَآئِقَ غُلۡبٗا﴾) باغ‌هایی که درختان زیاد و انبوهی دارند. (﴿وَفَٰكِهَةٗ وَأَبّٗا﴾) و میوه از قبیل انگور و خرما و انار و غیره. «ابّ» علف‌هایی است که چهارپایان می‌خورند. بنابراین فرمود: (﴿مَّتَٰعٗا لَّكُمۡ وَلِأَنۡعَٰمِكُمۡ﴾) برای استفادۀ شما و چهارپایانتان که خداوند آنها را برای شما آفریده و برایتان رام کرده است. پس هرکس به این نعمت‌ها بنگرد، باید شکر پروردگارش را به جای آورد و به سوی او رو کند و به طاعت الهی روی آورد و اخبار او را تصدیق نماید.
: 33 - 42 #
{فَإِذَا جَاءَتِ الصَّاخَّةُ (33) يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ (34) وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ (35) وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ (36) لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ (37) وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ (38) ضَاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ (39) وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْهَا غَبَرَةٌ (40) تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ (41) أُولَئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ (42)}.
فَإِذَا جَاءتِ الصَّاخَّةُ چون بانگ قيامت برآيد ، يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ روزي که آدمي از برادرش مي گريزد ، وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ و از مادرش و پدرش ، وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ و از زنش و فرزندانش لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ هر کس را در آن روز کاري است که به خود مشغولش دارد وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُّسْفِرَةٌ چهره هايي در آن روز درخشانند ، ضَاحِكَةٌ مُّسْتَبْشِرَةٌ خندانند و شادانند وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْهَا غَبَرَةٌ و چهره هايي در آن روز غبار آلودند تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ در سياهي فرو رفته اند أُوْلَئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ اينان کافران و فاجرانند.
#
{33 ـ 42} أي: إذا جاءت صيحة القيامةِ التي تُصَخُّ لهولها الأسماع وتنزعج لها الأفئدة يومئذٍ؛ ممَّا يرى الناس من الأهوال وشدَّة الحاجة لسالف الأعمال؛ يفرُّ المرء من أعزِّ الناس إليه وأشفقهم عليه ؛ من أخيه وأمِّه وأبيه وصاحبته؛ أي: زوجته وبنيه، وذلك لأنَّه {لكلِّ امرئٍ منهم يومئدٍ شأنٌ يُغنيه}؛ أي: قد أشغلته نفسُه، واهتمَّ لفكاكها، ولم يكنْ له التفاتٌ إلى غيرها. فحينئذٍ ينقسم الخلقُ إلى فريقين: سعداء وأشقياء: فأمَّا السعداءُ؛ فوجوههم {يومئذٍ مسفرةٌ}؛ أي: قد ظهر فيها السرور والبهجةُ مما عرفوا من نجاتهم وفوزهم بالنعيم، {ضاحكةٌ مستبشرةٌ. ووجوهٌ}: الأشقياء {يومئذٍ عليها غَبَرَةٌ. ترهقُها}؛ أي: تغشاها {قترةٌ}: فهي سوداء مظلمةٌ مدلهمةٌ، قد أيست من كلِّ خير، وعرفتْ شقاءها وهلاكها. {أولئك}: الذين بهذا الوصف، {هم الكفرةُ الفجرةُ}؛ أي: الذين كفروا بنعمة الله، وكذَّبوا بآياته، وتجرَّؤوا على محارمِهِ. نسأل الله العفوَ والعافيةَ؛ إنَّه جوادٌ كريمٌ.
(33 - 42) وقتی فریاد و صدای هراس‌انگیز قیامت -که از وحشت گوش‌ها را می‌خراشد و دل‌ها را پریشان می‌کند- فرا رسد. مردم از وحشتی که می‌بینند و از شدت نیاز به اعمال گذشته، (﴿يَفِرُّ ٱلۡمَرۡءُ مِنۡ أَخِيهِ وَأُمِّهِۦ وَأَبِيهِ وَصَٰحِبَتِهِۦ وَبَنِيهِ﴾) از عزیزترین کس و نزدیکانش که برادر و مادر و پدر و همسر و فرزندانشان هستند می‌گریزند. چون در آن روز، (﴿لِكُلِّ ٱمۡرِيٕٖ مِّنۡهُمۡ يَوۡمَئِذٖ شَأۡنٞ يُغۡنِيهِ﴾) هرکس به خودش مشغول است، و رهایی خودش برایش مهم‌تر است، و به کسی توجه نمی‌کند. پس در این وقت، مردم به دو گروهِ نیک‌بختان و بدبختان تقسیم می‌گردند. (﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ مُّسۡفِرَةٞ﴾) نیک‌بختان چهره‌هایشان در آن روز شاد و درخشان است، چون می‌دانند که به نجات و نعمت‌ها دست یافته‌اند. (﴿ضَاحِكَةٞ مُّسۡتَبۡشِرَةٞ﴾) چهره‌های نیک‌بختان خندان و شادان هستند. ((وَوُجُوهٞ يَوۡمَئِذٍ عَلَيۡهَا غَبَرَةٞ﴾) و بر چهره‌هایی غبار غم و اندوه نشسته ((تَرۡهَقُهَا قَتَرَةٌ﴾) و تیرگی آنها را فرو می‌پوشاند، و از هر خیری ناامید گشته، و به شقاوت و هلاکت خود یقین می‌کنند. (﴿أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَفَرَةُ ٱلۡفَجَرَةُ﴾) این گروه که چهره‌هایشان غبارآلود و تیره است، به نعمت خدا کفر ورزیده و آیات او را تکذیب کرده و بر ارتکاب آنچه خداوند حرام کرده است جرأت نموده‌اند. از خداوند می‌خواهیم که ما را بیامرزد و در امان دارد. بی‌گمان او بخشندۀ بزرگوار است.
* * *