:
تفسير سوره ي زمر
تفسير سوره ي زمر
مکي است و 75 آيه دارد.
: 1 - 3 #
{تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ (1) إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ (2) أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ (3)}.
تَنزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ؛ نازل شدن اين کتاب از جانب خداي پيروزمند حکيم است. إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّينَ؛ ما اين کتاب را به ، راستي بر تو نازل کرديم پس خدا را بپرست و دين خود براي او خالص گردان. أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ ؛ آگاه باش که دين خالص از آن خداست و آنان که سواي او ديگري را به خدايي ، گرفتند ، گفتند : اينان را از آن رو مي پرستيم تا وسيله نزديکي ما به خداي يکتا شوند و خدا در آنچه اختلاف مي کنند ميانشان حکم خواهد کرد خدا آن را که دروغگو و ناسپاس باشد هدايت نمي کند.
#
{1} يخبر تعالى عن عظمة القرآنِ وجلالةِ مَنْ تكلَّم به ونَزَلَ منه، وأنَّه نزل {من الله العزيز الحكيم}؛ أي: الذي وصفه الألوهيَّة للخلق، وذلك لعظمتِهِ وكمالِهِ والعزَّة التي قهر بها كلَّ مخلوق، وذلَّ له كلُّ شيء والحكمة في خلقه وأمره؛ فالقرآنُ نازلٌ ممَّن هذا وصفه، والكلام وصفٌ للمتكلِّم، والوصفُ يتبعُ الموصوفَ؛ فكما أنَّ الله تعالى الكامل من كلِّ وجه الذي لا مثيل له؛ فكذلك كلامُهُ كاملٌ من كلِّ وجه لا مثيل له؛ فهذا وحدَه كافٍ في وصف القرآن دالٌّ على مرتبته.
(1) خداوند متعال از عظمت قرآن، و از شکوه کسی که از آن سخن گفته و از سوی او نازل شده، خبر داده و می‌فرماید: قرآن از جانب خداوند توانمند و با حکمت نازل شده است؛ کسی که الوهیت و عبادت برای او، جزو صفات ایشان می‌باشد. و این به خاطر عظمت و کمال و توانایی اوست که بر همۀ مخلوقات چیره است، و هر چیزی در برابر او حقیر و ضعیف است. و در آفرینش و فرمانش دارای حکمت و فرزانگی است. پس قرآن از جانب خدایی نازل شده که صفتش چنین است، و سخن گفتن صفت او است؛ و صفت تابع موصوف است. پس همان‌طور که خداوند از هر جهت کامل است و همتایی ندارد، قرآنش نیز چنین است، و برای وصف قرآن همین کافی است، و بر مقام والای آن دلالت می‌نماید. امّا با این وجود، بیشتر کمال آن را روشن کرد آن هم به سب دو چیز: اول: به سبب کسی که قرآن را بر او نازل کرده است، و او محمّد صلی الله علیه وسلم است؛ شریف‌ترین مخلوقات. پس قرآن نیز شریف‌ترین کتاب است. دوم: به سبب چیزی که سبب نزول قرآن است، و آن حق می‌باشد. پس نازل شدن قرآن هم به سبب حقی است که هیچ شکّی در آن نیست ـ تا مردم را از تاریکی‌ها بیرون آورد وبه سوی نور رهنمون شود ـ و هم در اخبار راستینی که داده و در احکام عادلانه‌ای که با خود دارد در بر گیرندۀ حق است. بنابراین تمام مطالب علمی که قرآن بر آن دلالت می‌نماید، بالاترین انواع حق است؛ و بعد از حق چیزی جز گمراهی نیست.
#
{2} ولكنَّه مع هذا زاد بياناً لكماله بمن نَزَلَ عليه، وهو محمدٌ - صلى الله عليه وسلم -، الذي هو أشرف الخلق، فعُلِمَ أنَّه أشرف الكتب، وبما نزل به، وهو الحقُّ، فنزل بالحقِّ الذي لا مِرْيَةَ فيه لإخراج الخلق من الظُّلمات إلى النور، ونزل مشتملاً على الحقِّ في أخباره الصادقة وأحكامه العادلة؛ فكلُّ ما دلَّ عليه؛ فهو أعظم أنواع الحقِّ من جميع المطالب العلميَّة، وما بعد الحقِّ إلاَّ الضلال. ولمَّا كان نازلاً من الحقِّ مشتملاً على الحقِّ لهداية الخَلْق على أشرف الخلق؛ عَظُمَتْ فيه النعمةُ، وجلَّت، ووجب القيامُ بشكرِها، وذلك بإخلاص الدين لله؛ فلهذا قال: {فاعْبُدِ الله مخلصاً له الدين}؛ أي: أخلص لله تعالى جميعَ دينِكَ من الشرائع الظاهرة والشرائع الباطنة: الإسلام والإيمان والإحسان؛ بأنْ تُفْرِدَ الله وحدَه بها، وتقصُدَ به وَجْهَهُ، لا غير ذلك من المقاصد.
(2) و از آنجا که قرآن از سوی حق نازل شده و مشتمل بر حق است و برای هدایت خلق بر شریف‌ترین مردم نازل شده است، نعمت بسیار بزرگی است و باید شکر آن را به جای آورد؛ و شکر آن، همان خالص گرداندن عبادت و بندگی برای خداست. بنابراین فرمود: (﴿فَٱعۡبُدِ ٱللَّهَ مُخۡلِصٗا لَّهُ ٱلدِّينَ﴾) پس همۀ دین و عبادت خود را از قبیل: شرائع ظاهری و باطنی، اسلام، ایمان و احسان را برای خدا خالص بگردان؛ یعنی اینها را فقط برای خدا انجام ده، و هدف تو از آن فقط جلب رضایت خدا باشد.
#
{3} {ألا لله الدينُ الخالصُ}: هذا تقريرٌ للأمر بالإخلاص، وبيانُ أنَّه تعالى كما أنَّه له الكمال كلُّه وله التفضُّل على عباده من جميع الوجوه؛ فكذلك له الدينُ الخالصُ الصافي من جميع الشوائب؛ فهو الدين الذي ارتضاه لنفسه وارتضاه لصفوةِ خلقِهِ وأمَرَهُم به؛ لأنه متضمنٌ للتألُّه لله في حبه وخوفه ورجائِهِ والإنابةِ إليه في عبوديَّته والإنابة إليه في تحصيل مطالب عباده، وذلك الذي يُصْلِحُ القلوبَ ويزكِّيها ويطهِّرها؛ دون الشرك به في شيء من العبادة؛ فإنَّ الله بريءٌ منه، وليس لله فيه شيءٌ؛ فهو أغنى الشركاء عن الشرك، وهو مفسدٌ للقلوب والأرواح والدنيا والآخرة، مشقٍ للنفوس غاية الشقاء. فلذلك لمَّا أمر بالتوحيد والإخلاص؛ نهى عن الشرك به، وأخبر بذمِّ مَنْ أشرك به، فقال: {والذين اتَّخذوا من دونِهِ أولياءَ}؛ أي: يتولَّوْنَهم بعبادتهم ودعائهم، متعذِرين عن أنفسِهم، وقائلين: {ما نعبُدُهم إلاَّ لِيُقَرِّبونا إلى الله زُلْفَى}؛ أي: لترفعَ حوائجنا لله، وتشفعَ لنا عنده، وإلاَّ؛ فنحن نعلمُ أنَّها لا تخلُقُ ولا ترزقُ ولا تملكُ من الأمر شيئاً؛ أي: فهؤلاء قد تركوا ما أمَرَ الله به من الإخلاص، وتجرؤوا على أعظم المحرَّمات، وهو الشرك، وقاسوا الذي ليس كمثلِهِ شيءٌ الملك العظيم بالملوك، وزعموا بعقولهم الفاسدةِ ورأيِهِم السقيم أنَّ الملوك كما أنَّه لا يوصَلُ إليهم إلاَّ بوجهاء وشفعاء ووزراء يرفعون إليهم حوائج رعاياهم ويستعطِفونهم عليهم ويمهِّدونَ لهم الأمر في ذلك؛ أنَّ الله تعالى كذلك! وهذا القياس من أفسد الأقيسة، وهو يتضمَّن التسويةَ بين الخالق والمخلوق، مع ثُبوت الفرق العظيم عقلاً ونقلاً وفطرةً؛ فإنَّ الملوك إنَّما احتاجوا للوساطة بينهم وبين رعاياهم؛ لأنَّه لا يعلمون أحوالَهم، فيُحتَاجُ مَنْ يُعْلِمُهُمْ بأحوالهم، وربَّما لا يكون في قلوبهم رحمةٌ لصاحب الحاجة، فيحتاج مَنْ يُعَطِّفُهم عليه، ويسترحِمُه لهم، ويحتاجون إلى الشفعاء والوزراء، ويخافون منهم، فيقضون حوائجَ من توسَّطوا لهم مراعاةً لهم ومداراةً لخواطِرِهم، وهم أيضاً فقراءُ؛ قد يمنعون لما يخشَوْن من الفقر، وأمَّا الربُّ تعالى؛ فهو الذي أحاط علمُهُ بظواهر الأمور وبواطنها، الذي لا يحتاجُ مَنْ يخبِرُهُ بأحوال رعيَّته وعباده، وهو تعالى أرحم الراحمين، وأجود الأجودين، لا يحتاجُ إلى أحدٍ من خلقِهِ يجعله راحماً لعباده، بل هو أرحم بهم من أنفسهم ووالديهم، وهو الذي يحثُّهم ويدعوهم إلى الأسباب التي ينالون بها رحمته، وهو يريدُ من مصالِحِهم ما لا يريدونَه لأنفسِهِم، وهو الغنيُّ، الذي له الغنى التامُّ المطلقُ، الذي لو اجتمع الخلقُ من أولهم وآخرهم في صعيدٍ واحدٍ، فسألوه، فأعطى كلاًّ منهم ما سأل وتمنَّى؛ لم يَنقصوا غناه شيئاً، ولم يَنقصوا مما عنده إلاَّ كما يَنْقُصُ البحرُ إذا غُمِسَ فيه المِخْيَطُ، وجميع الشفعاء يخافونه؛ فلا يشفعُ منهم أحدٌ إلاَّ بإذنه، وله الشفاعةُ كلُّها؛ فبهذه الفروق يُعلم جهلُ المشركين به وسفهُهُم العظيمُ وشدَّةُ جراءتهم عليه، ويُعْلَم أيضاً الحكمة في كون الشرك لا يغفره الله تعالى؛ لأنَّه يَتَضَمَّن القدحَ في الله تعالى، ولهذا قال حاكماً بين الفريقين المخلِصين والمشرِكين وفي ضمنه التهديد للمشركين: {إنَّ الله يَحْكُمُ بينَهم فيما هم فيه يختلفونَ}: وقد عُلِمَ أنَّ حُكْمَهُ أنَّ المؤمنين المخلصين في جنات النعيم، ومن يشرك بالله؛ فقد حرَّم الله عليه الجنة ومأواه النار. {إنَّ الله لا يهدي}؛ أي: لا يوفِّق للهداية إلى الصراط المستقيم {من هو كاذبٌ كفَّارٌ}؛ أي: وصفه الكذبُ أو الكفر؛ بحيث تأتيه المواعظُ والآيات ولا يزول عنه ما اتَّصف به، ويُريه الله الآياتِ فيَجْحَدُها ويكفرُ بها ويكذبُ؛ فهذا أنَّى له الهدى وقد سدَّ على نفسه الباب، وعوقِبَ بأن طَبَعَ الله على قلبِهِ فهو لا يؤمنُ.
(3) (﴿أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّينُ ٱلۡخَالِصُ﴾) این فراز از آیه تاکیدی بر موضوع اخلاص برای خدا است که پیش‌تر بدان امر نمود. و بیانگر آن است که همان‌گونه که هر کمالی متعلق به خدا است، نیز دین خالصِ پاک از تمامی آلودگی‌ها از آن اوست؛ زیرا دین خالص آن دینی است که او به عنوان دین خویش برگزیده، و آن را برای آفریده‌های برگزیده‌اش را برگزیده است. و آنان را بدان امر نموده است، چرا که متضمن عبادت کردن بندگان برای خداست از حیث محبت وی و ترس از او و امید به او. نیز متضمن آن است که به سوی او برگردند و او را پرستش نمایند و برای به‌دست آوردن نیازهایشان به او پناه ببرند. و این، چنین عبادتی است که دل‌ها را پاکیزه می‌گرداند. امّا شرک ورزیدن در هر عبادتی، قلب را آلوده می‌گرداند؛ و خداوند از داشتن هر شریک و هر نوع شراکتی پاک است. شرک ورزیدن، دل و روح آدمی را در دنیا و آخرت به تباهی می‌کشاند، و مایۀ نهایت شقاوت و بدبختی است، بنابراین وقتی به توحید و اخلاص فرمان داد، از شرک ورزیدن به خدا نهی کرد؛ و کسی را که به او شرک می‌ورزد مذمّت ‌نمود. پس فرمود: (﴿وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ﴾) و کسانی که به جای خدا، دوستان و یاورانی برگرفته‌اند که با پرستش آنها و به فریاد خواندنشان با آنها دوستی می‌نمایند و عذر خودرا چنین بیان می‌کنند و می‌گویند: (﴿لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ﴾) ما آنان را پرستش نمی‌کنیم مگر برای آنکه نیازهای ما را به خدا برسانند، و پیش خدا برای ما شفاعت کنند؛ وگرنه ما می‌دانیم که اینها نمی‌آفرینند و روزی نمی‌دهند، و هیچ چیزی در اختیارشان نیست. پس اینها یگانه‌پرستی و اخلاصی را که خداوند به آن دستور داده است ترک نموده و بر انجام بزرگ‌ترین کار حرام که شرک است جرأت کرده‌اند؛ و کسی را که همتا و همانندی ندارد و پادشاه بزرگ است، با پادشاهان دنیا مقایسه کرده و با عقل‌های فاسد خود چنین گمان برده‌اند که ـ همان‌گونه که نمی‌توان به پادشاهان رسید بدون واسطه‌گری و سفارش و خواهش افراد والا مقام و وزرایی که نیاز و خواسته‌های ملّت را به پادشاهان می‌رسانند و نسبت به ایشان ترحمشان برانگیخته و زمینۀ برآورده شدن آن نیاز و خواسته‌ها را فراهم می‌کنند ـ خداوند متعال نیز چنین است. و این قیاس از فاسدترین قیاس‌هاست؛ چراکه متضمن مساوات میان خالق و مخلوق است، با این که از دیدگاه عقل و نقل و فطرت، فرق بزرگی بین خالق و مخلوق وجود دارد. پادشاهان بدان جهت نیاز دارند تا افرادی میان آنها و رعیت‌شان واسطه قرار گیرند چون آنها احوال رعیت را نمی‌دانند. بنابراین به کسی نیاز دارند که آنان را از احوالشان باخبر نماید. و شاید رحمت و مهربانی در دلشان نسبت به کسی که نیازمند است نباشد، بنابراین به کسی احتیاج دارند که آنان را وادار نماید تا بر آنها رحم کنند. و به سفارش کنندگان و وزیران نیاز دارند و از آنها می‌ترسند، بنابراین نیاز کسانی را که وزیران برایشان وساطت می‌کنند برآورده می‌سازند تا این گونه رعایت وزیران را کرده باشند. و نیز پادشاهان، فقیر و مستمند هستند؛ و گاهی به خاطر فقر از برآورده کردن نیاز سر باز می‌زنند. اما پروردگار متعال خدایی است که علم و آگاهی او ظاهر و باطنِ امور را در بر گرفته است، و به کسی نیاز ندارد که او را از احوال رعیّت‌ها و بندگانش باخبر کند. و او تعالی مهربان‌ترین مهربانان است، و بخشنده‌ترین بخشایندگان است، و به هیچ کسی از بندگانش نیاز ندارد تا نسبت به بندگانش مهربانش کنند، بلکه خداوند از خود بندگان و از پدران و مادرانشان برایشان مهربان‌تر است؛ و اوست که آنها را تشویق می‌نماید و آنها را به سوی اسبابی فرا می‌خواند که به وسیلۀ آن، رحمت الهی را به دست آورند. او چیزهایی از منافع و مصالح آنها را می‌خواهد که خودشان هم برای خود نمی‌خواهند. و خداوند دارای توانگری مطلق و کامل است و اگر همۀ مخلوقات از اول تا آخر در یک میدان جمع شوند و از او بخواهند و او به هرکس هر آنچه را که خواسته و آرزو نموده است بدهد؛ هیچ چیزی از توانگری‌اش کم نخواهد شد، و هیچ چیزی را از آنچه او دارد کم نمی‌کنند، مگر به اندازه‌ای که سوزنی در دریا فرو برده شود و اندازه‌ای از آب دریا را با خود بالا آوَرَد. و همۀ شفاعت‌کنندگان از او می‌ترسند، و هیچ کسی از آنها جز با اجازۀ او شفاعت نخواهد کرد. و تمام شفاعت‌ها در دست اوست. پس با این تفاوت‌ها، جهالت مشرکین نسبت به خدا و بی‌خردی بزرگشان و شدّت جرأت آنها بر وی معلوم می‌شود. و نیز حکمت اینکه خداوند شرک را نمی‌بخشد معلوم می‌گردد، چون شرک عیب‌جویی خداوند را در بر دارد. بنابراین میان دو گروه یگانه پرست و مشرک داوری کرده، و در ضمن مشرکان را تهدید نموده و می‌فرماید: (﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ فِي مَا هُمۡ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَ﴾) بی‌گمان، خداوند میان ایشان دربارۀ آنچه که در آن اختلاف می‌ورزند داوری خواهد کرد. و دانسته شد که حکم و داوری خداوند این است که مؤمنان مخلص را در باغ‌های بهشت جای دهد؛ و هرکس که برای خدا شریک قایل شود، بهشت را بر او حرام گرداند و جایگاهش را آتش دوزخ قرار دهد. (﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي مَنۡ هُوَ كَٰذِبٞ كَفَّارٞ﴾) بی‌گمان، خداوند توفیق هدایت شدن به راه راست را به کسی نمی‌دهد که دروغگو و کفر پیشه و ناسپاس است، و مواعظ و آیات نزد او می‌آیند امّا دروغگویی و ناسپاسی از او دور نمی‌شود؛ و خداوند نشانه‌ها را به او نشان می‌دهد، امّا آنها را انکار می‌کند و به آنها کفر می‌ورزد و دروغ می‌گوید. پس چنین کسی چگونه هدایت می‌شود درحالی که دروازۀ هدایت را به روی خود بسته است؟! و به سزای کارهایی که می‌کند، خداوند بر دلش مهر می‌نهد پس او ایمان نخواهد آورد.
: 4 #
{لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَدًا لَاصْطَفَى مِمَّا يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ سُبْحَانَهُ هُوَ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ (4)}.
لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَدًا لَّاصْطَفَى مِمَّا يَخْلُقُ مَا يَشَاء سُبْحَانَهُ هُوَ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ؛ اگر خدا مي خواست که براي خود فرزندي بر گيرد ، از ميان مخلوقات خود هر چه را که مي خواست بر مي گزيد منزه است اوست خداي يکتاي قهار.
#
{4} أي: {لو أراد الله أن يَتَّخِذَ ولداً}: كما زعم ذلك من زَعَمَه من سفهاء الخلق {لاصطفى مما يخلقُ ما يشاء}؛ أي: لاصطفى بعض مخلوقاتِهِ التي يشاء اصطفاءه واختصَّه لنفسه، وجَعَلَه بمنزلة الولد، ولم يكنْ حاجةٌ إلى اتِّخاذ الصاحبة. {سبحانه}: عما ظنَّه به الكافرون أو نسبه إليه الملحدون. {هو الله الواحدُ القهَّارُ}؛ أي: الواحد في ذاته وفي أسمائه وفي صفاته وفي أفعاله؛ فلا شبيه له في شيء من ذلك ولا مماثل؛ فلو كان له ولدٌ؛ لاقتضى أن يكون شبيهاً له في وحدتِهِ؛ لأنَّه بعضُه وجزءٌ منه. القهارُ لجميع العالم العلويِّ والسفليِّ؛ فلو كان له ولدٌ؛ لم يكنْ مقهوراً، ولكان له إدلالٌ على أبيه ومناسبةٌ منه، ووحدتُه تعالى وقهرُهُ متلازمانِ؛ فالواحد لا يكون إلاَّ قهاراً، والقهارُ لا يكون إلاَّ واحداً، وذلك ينفي الشركة له من كلِّ وجه.
(4) (﴿لَّوۡ أَرَادَ ٱللَّهُ أَن يَتَّخِذَ وَلَدٗا﴾) اگر خداوند آن گونه که بی‌خردان گمان می‌برند می‌خواست فرزندی داشته باشد، (﴿لَّٱصۡطَفَىٰ مِمَّا يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُ﴾) از میان مخلوقات، کسی را که می‌خواست برمی‌گزید، و آن را به منزلۀ فرزند خویش قرار می‌داد، و نیازی به گرفتن همسر نداشت. (﴿سُبۡحَٰنَهُۥ﴾) پاک و منزّه است خداوند از آنچه کافران دربارۀ او گمان می‌برند، و پاک است از آنچه که ملحدان به او نسبت می‌دهند. (﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ﴾) و او در ذات و اسما و صفات و در کارهایش یگانه است، پس او در این چیزها شبیه و همانندی ندارد. و اگر فرزندی ‌داشت، این اقتضا می‌کرد تا در یگانگی‌اش شبیه او باشد، چون فرزند جزئی از او می‌شد. (﴿ٱلۡقَهَّارُ﴾) و بر همۀ جهان بالا و پایین چیره است.پس اگر فرزندی ‌داشت، فرزندش تحت چیرگی او قرار نمی‌گرفت، و بر پدرش از روی ناز و کرشمه گستاخی می‌کرد. و یگانگی و چیرگی خداوند متلازم هستند. پس یگانه، حتماً چیره است؛ و کسی نمی‌تواند بر همه چیز چیره باشد مگر اینکه یگانه و یکتا باشد، و این امر مشارکتِ با او را از هر جهت نفی می‌کند.
: 5 - 7 #
{خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهَارِ وَيُكَوِّرُ النَّهَارَ عَلَى اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى أَلَا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ (5) خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَأَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقًا مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ (6) إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ وَلَا يَرْضَى لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ وَإِنْ تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (7)}.
خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهَارِ وَيُكَوِّرُ النَّهَارَ عَلَى اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى أَلَا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ ؛ آسمانها و زمين را به حق بيافريد شب را بر روز داخل مي کند و روز را بر شب و آفتاب و ماه را رام گردانيد و هر يک تا زماني معين در حرکتند آگاه باش که اوست پيروزمند و آمرزنده. خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَأَنزَلَ لَكُم مِّنْ الْأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقًا مِن بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ ؛ شما را از يک تن بيافريد و از آن يک تن زنش را آفريد و برايتان از، چارپايان هشت جفت بيافريد شما را در شکم مادرتان در چند مرحله در درون تاريکيهاي سه گانه آفرينش بخشيد اين است خداي يکتا پروردگار شما فرمانروايي از آن اوست خدايي جز او نيست پس چگونه رويگردانتان مي سازند ? إِن تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنكُمْ وَلَا يَرْضَى لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ وَإِن تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّكُم مَّرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ؛ اگر ناسپاسي کنيد ، خدا از شما بي نياز است و ناسپاسي را براي بندگانش ، نمي پسندد مي پسندد که سپاسگزار باشيد و هيچ کس بار گناه ديگري را بر دوش نمي کشد بازگشت همه شما نزد پروردگارتان است او شما را از کارهايي که مي کرده ايد آگاه مي کند او به آنچه در دلها مي گذرد آگاه است.
#
{5} يخبر تعالى أنَّه {خَلَقَ السمواتِ والأرضَ}؛ أي: بالحكمة والمصلحة، وليأمرَ العبادَ وينهاهم ويثيبَهم ويعاقبَهم. {يكوِّرُ الليلَ على النهار ويكوِّرُ النهارَ على الليل}؛ أي: يدخِلُ كلاًّ منهما على الآخر، ويُحِلُّه محلَّه؛ فلا يجتمعُ هذا وهذا، بل إذا أتى أحدُهما؛ انعزلَ الآخر عن سلطانه، {وسخَّرَ الشمسَ والقمر}: بتسخير منظَّم وسيرٍ مقننٍ. {كلٌّ}: من الشمس والقمر {يجري}: متأثِّراً عن تسخيره تعالى {لأجل مسمًّى}: وهو انقضاء هذه الدار وخرابُها، فيخرب الله آلاتِها وشمسَها وقمرَها، وينشئ الخلق نشأةً جديدةً؛ ليستقرُّوا في دار القرار الجنة أو النار. {ألا هو العزيزُ}: الذي لا يُغالَبُ، القاهرُ لكلِّ شيء، الذي لا يستعصي عليه شيءٌ، الذي من عزَّتِهِ أوجَدَ هذه المخلوقاتِ العظيمةَ، وسخَّرها، تجري بأمره. {الغفارُ}: لذنوب عبادِهِ التوَّابين المؤمنين؛ كما قال تعالى: {وإنِّي لَغفارٌ لِمَن تابَ وآمَنَ وعَمِلَ صالحاً ثم اهتدى}، الغفارُ لمن أشرك به بعد ما رأى من آياتِهِ العظيمةِ ثم تاب وأناب.
(5) خداوند متعال خبر می‌دهد که او (﴿خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِٱلۡحَقِّ﴾) آسمان‌ها و زمین را از روی حکمت و مصلحت آفریده است، و تا بندگان را امر و نهی کند، و به آنها پاداش و کیفر بدهد. (﴿يُكَوِّرُ ٱلَّيۡلَ عَلَى ٱلنَّهَارِ وَيُكَوِّرُ ٱلنَّهَارَ عَلَى ٱلَّيۡلِ﴾) هر یک از شب و روز را بر دیگری داخل می‌کند، و هر یک را به جای دیگری قرار می‌دهد. و شب و روز جمع نمی‌شوند؛ بلکه هر گاه یکی بیاید دیگری می‌رود. (﴿وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَۖ كُلّٞ يَجۡرِي لِأَجَلٖ مُّسَمًّى﴾) و خورشید و ماه را به صورت منظّم مسخّر کرده، و آنها حرکتی قانونمند دارند، و هر یک تا مدت زمان معیّنی حرکت خواهد کرد، و آن زمانی است که این دنیا به پایان می‌رسد و نابود می‌شود. پس آنگاه خداوند همۀ مخلوقات و خورشید و ماه را از بین می‌برد، و آفرینش را از نو آغاز می‌کند تا در سرای جاودانگی بهشت یا جهنّم ماندگار شوند. (﴿أَلَا هُوَ ٱلۡعَزِيزُ﴾) بدان که او غالب است و بر هر چیزی چیره می‌باشد، و هیچ چیزی در برابر او توان سرپیچی را ندارد، و او با توانمندی خویش این مخلوقات بزرگ را پدید آورده، و آنها را فرمانبردار نموده است که به فرمان او حرکت می‌کنند. (﴿ٱلۡغَفَّٰرُ﴾) آمرزندۀ گناهان بندگانِ توبه‌کار و با ایمان می‌باشد. همان طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَإِنِّي لَغَفَّارٞ لِّمَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا ثُمَّ ٱهۡتَدَىٰ﴾ و بی‌گمان من آمرزنده هستم برای کسی که توبه کرده و ایمان آوَرَد و کار شایسته انجام دهد و سپس راهیاب شود. و خداوند کسی را که شرک بورزد بعد از آنکه آیات بزرگ او را دیده است سپس توبه کند و برگردد می‌آمرزد.
#
{6} ومن عزَّتِهِ أن {خَلَقَكُم من نفس واحدةٍ}: على كثرتكم وانتشاركم في أنحاء الأرض، {ثم جَعَلَ منها زَوْجَها}: وذلك ليسكنَ إليها وتسكنَ إليه وتتمَّ بذلك النعمة، {وأنزل لكم من الأنعام}؛ أي: خلقها بقدرٍ نازلٍ منه رحمةً بكم {ثمانيةَ أزواج}: وهي التي ذكرها في سورة الأنعام: {ثمانية أزواج من الضَّأنِ اثنينِ ومن المَعْزِ اثنينِ ومن الإبِلِ اثْنينِ ومن البقرِ اثنينِ}، وخصَّها بالذِّكر مع أنَّه أنزل لمصالح عباده من البهائم غيرها؛ لكثرةِ نفعِها وعموم مصالِحِها ولشرفِها ولاختصاصِها بأشياء لا يَصْلُحُ غيرُها؛ كالأضحيَّة والهدي والعقيقةِ ووجوب الزكاة فيها واختصاصها بالدِّية. ولما ذَكَرَ خَلْقَ أبينا وأمنا؛ ذَكَرَ ابتداءَ خَلْقِنا، فقال: {يخلُقُكُم في بطونِ أمَّهاتِكُم خَلْقاً من بعدِ خَلْق}؛ أي: طوراً بعد طورٍ، وأنتم في حال لا يَدَ مخلوق تمسُّكم ولا عينَ تنظرُ إليكم، وهو قد ربَّاكُم في ذلك المكان الضيق {في ظُلُماتٍ ثلاثٍ}: ظلمة البطن، ثم ظلمة الرحم، ثم ظلمة المشيمة. {ذلِكُم}: الذي خَلَقَ السماواتِ والأرضَ وسخَّر الشمس والقمر، وخَلَقَكُم وخَلَقَ لكم الأنعامَ والنعم {اللهُ ربُّكُم}؛ أي: المألوه المعبود الذي ربَّاكم ودبَّركم؛ فكما أنَّه الواحد في خلقِهِ وتربيتِهِ لا شريك له في ذلك؛ فهو الواحد في ألوهيَّتِهِ لا شريك له، ولهذا قال: {لا إله إلاَّ هو فأنَّى تُصْرَفونَ}: بعد هذا البيان، ببيانِ استحقاقِهِ تعالى الإخلاص وحده، إلى عبادةِ الأوثان التي لا تدبِّرُ شيئاً، وليس لها من الأمر شيء!!
(6) از قدرت و توانمندی‌اش این است که (﴿خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ﴾) شما را با اینکه زیاد هستید و در گوشه‌های زمین پراکنده می‌باشید، از یک تن آفرید. (﴿ثُمَّ جَعَلَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا﴾) سپس همسرش را از آن پدید آورد تا در آغوش همدیگر آرام بگیرند و نعمتش را بر آنان کامل بگرداند. (﴿وَأَنزَلَ لَكُم مِّنَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ ثَمَٰنِيَةَ أَزۡوَٰجٖ﴾) و از چهارپایان، هشت نوع را با تقدیر و اندازه‌گیری معینی از سوی خود، برای شما آفرید. و این بیانگر رحمت و مهربانی او نسبت به شماست. و آن هشت نوع، همان‌ها هستند که در سورۀ انعام بیان شده‌اند: ﴿ثَمَٰنِيَةَ أَزۡوَٰجٖۖ مِّنَ ٱلضَّأۡنِ ٱثۡنَيۡنِ وَمِنَ ٱلۡمَعۡزِ ٱثۡنَيۡنِ﴾ هشت جفت؛ از میش دو تا و از بز دو تا، ﴿ثَمَٰنِيَةَ أَزۡوَٰجٖۖ مِّنَ ٱلضَّأۡنِ ٱثۡنَيۡنِ وَمِنَ ٱلۡمَعۡزِ ٱثۡنَيۡنِ﴾ و از شتر دو تا و از گاو دو تا. و اینها را به طور ویژه بیان کرد با اینکه او برای مصالح بندگانش حیوانات دیگری را هم آفریده است، چون اینها فایده‌شان بیشتر است و منافعشان فراگیر می‌باشد، و همچنین دارای ویژگی‌هایی هستند که دیگر حیوانات ندارند، مانند قربانی و هدی و عقیقه و واجب بودن زکات و دیه در آنها. به همین خاطر اینها را به طور ویژه بیان کرد. وقتی آفرینش پدر و مادرمان «آدم و حوا» را بیان کرد، ابتدای آفرینش ما را نیز ذکر نمود و فرمود: (﴿يَخۡلُقُكُمۡ فِي بُطُونِ أُمَّهَٰتِكُمۡ خَلۡقٗا مِّنۢ بَعۡدِ خَلۡقٖ﴾) شما را در شکم‌های مادرانتان از مرحله‌ای به مرحله‌ای دیگر در می‌آورد، درحالی که دست هیچ مخلوقی به شما نمی‌رسید، و هیچ چشمی نیست که شما را زیر نظر داشته باشد. و اوست که شما را در این مکان تنگ پرورش می‌دهد، (﴿فِي ظُلُمَٰتٖ ثَلَٰثٖ﴾) در میان سه تاریکی؛ تاریکی شکم سپس تاریکی رحم و سپس تاریکی مشیمه و بچه‌دان. (﴿ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمۡ﴾) خدایی که آسمان‌ها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را مسخر نموده و شما را خلق کرده و چهارپایان را برایتان آفریده الله است، که پروردگار و معبود حقیقی شماست و شما را پرورش داده و به تدبیر امورتان پرداخته است. پس همان‌گونه که او در آفرینش و پرورش شما تنها و یگانه است و شریکی ندارد، در الوهیتش نیز یگانه است و شریکی برای وی نیست. بنابراین فرمود: (﴿لَهُ ٱلۡمُلۡكُۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ فَأَنَّىٰ تُصۡرَفُونَ﴾) فرمانروایی از آن اوست؛ هیچ معبود به حقّی جز او نیست، پس چگونه برگردانده می‌شوید؟ سپس بیان کرد که تنها خداوند سزاوار پرستش است، نه بت‌هایی که هیچ کاری را تدبیر نمی‌کنند و هیچ اختیاری ندارند.
#
{7} {إن تَكْفُروا فإنَّ الله غنيٌّ عنكم}: لا يضرُّه كفرُكم كما لا ينتفع بطاعتكم، ولكنْ أمرُهُ ونهيُهُ لكم محضُ فضلِهِ وإحسانِهِ عليكم. {ولا يرضى لعباده الكفر}: لكمال إحسانِهِ بهم وعلمِهِ أنَّ الكفر يُشقيهم شقاوةً لا يسعدون بعدها، ولأنَّه خَلَقَهم لعبادتِهِ؛ فهي الغاية التي خَلَقَ لها الخلق؛ فلا يرضى أن يَدَعوا ما خلقهم لأجله. {وإن تشكروا}: لله تعالى بتوحيدِهِ وإخلاص الدين له {يَرْضَهُ لكم}: لرحمته بكم ومحبَّته للإحسانِ عليكم ولِفعْلِكُم ما خَلَقَكُم لأجله، وكما أنَّه لا يَتَضَرَّر بشِرْككم ولا يَنْتَفِعُ بأعمالكم وتوحيدكم؛ كذلك كلُّ أحدٍ منكم له عملُه من خير وشرٍّ. {ولا تزِرُ وازرةٌ وِزْرَ أخرى ثم إلى ربِّكم مرجِعُكُم}: في يوم القيامة، {فينبِّئُكُم بما كنتُم تعملون}: إخباراً أحاط به علمُه وجرى عليه قلمُه وكتبتْه عليكم الحفظةُ الكرامُ وشهدتْ به عليكم الجوارحُ، فيجازي كلًّا منكم ما يستحقُّه. {إنَّه عليمٌ بذات الصدور}؛ أي: بنفس الصدور وما فيها من وصفِ بِرٍّ أو فجورٍ. والمقصود من هذا الإخبار بالجزاء بالعدل التامِّ.
(7) پس فرمود: (﴿إِن تَكۡفُرُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِيٌّ عَنكُمۡ﴾) اگر کفر بورزید، بدانید که مسلّماً خداوند از شما بی‌نیاز است، و کفر ورزیدن شما به او زیانی نمی‌رساند، همان‌طور که از اطاعت و عبادت شما فایده‌ای به او نمی‌رسد. ولی امر و نهی او به شما فقط ناشی از فضل و لطف او بر شماست. (﴿وَلَا يَرۡضَىٰ لِعِبَادِهِ ٱلۡكُفۡرَ﴾) و خداوند به خاطر کمال و احسانش، و از آنجا که می‌داند کفر، بندگانش را بدبخت می‌نماید ـ چنان بدبختی که بعد از آن هرگز سعادت را نخواهند دید؛ چراکه آنها را برای عبادت خود آفریده است، و هدف نهایی از آفرینش مردم عبادت خداست ـ از این رو خداوند کفر را از بندگانش نمی‌پسندد، و راضی نیست آنها چیزی را ترک کنند که برای آن آفریده شده‌اند. (﴿وَإِن تَشۡكُرُواْ يَرۡضَهُ لَكُمۡ﴾) و اگر با یگانه پرستی و اخلاص دین و عبادت برای او، سپاس او را بگزارید، آن را برایتان می‌پسندد؛ چون نسبت به شما مهربان است و دوست دارد بر شما احسان کند، و چون کاری را کرده‌اید که برای آن آفریده شده‌اید. و همان‌طور که از شرک ورزیدن شما به او زیانی نمی‌رسد، و عمل [خوب و بد] شما و توحید و یکتاپرستی‌تان به او نفعی نمی‌رساند، به همان شیوه هر یک از شما کار خیر و شرش به خود او بر می‌گردد. (﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ﴾) و هیچ کس بار گناه دیگری را بر دوش نمی‌کشد. (﴿ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّكُم مَّرۡجِعُكُمۡ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ﴾) سپس بازگشت شما در روز قیامت به سوی پروردگارتان است، و آنگاه شما را به آنچه می‌کردید خبر می‌دهد؛ خبر دادنی که علم او آن را احاطه کرده و قلمش بر آن رفته است و فرشتگان آن را برایتان ثبت و ضبط کرده‌اند و اعضایتان بر آن گواهی داده ‌است. پس هر یک را به آنچه که سزاوارش است سزا و جزا می‌دهد. (﴿إِنَّهُۥ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ﴾) بی‌گمان او به سینه‌ها و حالات نیک و بدی که در آن است آگاه می‌باشد. منظور این است که خداوند با دادگری کامل سزا و جزا می‌دهد.
: 8 #
{وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيبًا إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِيَ مَا كَانَ يَدْعُو إِلَيْهِ مِنْ قَبْلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَنْدَادًا لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَلِيلًا إِنَّكَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ (8)}.
وَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيبًا إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ نَسِيَ مَا كَانَ يَدْعُو إِلَيْهِ مِن قَبْلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَندَادًا لِّيُضِلَّ عَن سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَلِيلًا إِنَّكَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ ؛ چون به آدمي گزندي برسد ، به پروردگارش روي مي آورد و او را مي خواند، آنگاه چون به او نعمتي بخشد ، همه آن دعاها را که پيش از اين کرده بوداز ياد مي برد و براي خدا همتاياني قرار مي دهد تا مردم را از طريق او گمراه کنند بگو : اندکي از کفرت بهره مند شو ، که تو از دوزخيان خواهي بود.
#
{8} يخبر تعالى عن كرمه بعبده وإحسانه وبرِّه وقلَّةِ شُكْرِ عبدِهِ، وأنَّه حين يمسُّه الضُّرُّ من مرض أو فقرٍ أو وقوع في كُربةِ بحرٍ أو غيره؛ أنَّه يعلم أنَّه لا يُنَجِّيهِ في هذه الحال إلاَّ الله، فيدعوه متضرِّعاً منيباً، ويستغيثُ به في كَشْفِ ما نزل به ويلحُّ في ذلك. {ثم إذا خَوَّلَه}: الله {نعمةً منه}: بأن كشف ما به من الضُّرِّ والكربةِ، {نَسِيَ ما كان يدعو إليه مِن قَبْلُ}؛ أي: نسي ذلك الضُّرَّ الذي دعا الله لأجله، ومرَّ كأنَّه ما أصابه ضرٌّ، واستمرَّ على شركه، {وجعل لله أنداداً ليضلَّ عن سبيلِهِ}؛ أي: لِيَضِلَّ بنفسِهِ ويُضِلَّ غيرَه؛ لأنَّ الإضلال فرعٌ عن الضلال، فأتى بالملزوم ليدلَّ على اللازم. {قل}: لهذا العاتي الذي بدَّلَ نعمة الله كفراً: {تمتَّعْ بكفرِكَ قليلاً إنَّك من أصحابِ النار}: فلا يغنيكَ ما تتمتَّعُ به إذا كان المآل النار، {أفرأيتَ إن متَّعْناهم سنينَ ثم جاءَهُم ما كانوا يوعدونَ. ما أغنى عنهُم ما كانوا يُمَتَّعونَ}.
(8) خداوند متعال از احسان خویش نسبت به بنده‌اش و از نیکوکاری خود و از کم سپاسی او خبر می‌دهد که هرگاه زیان و گزندی از قبیل: بیماری یا فقر و یا افتادن در مشقّت دریا و یا غیر آن به او برسد، می‌داند که در این حالت کسی جز خدا او را نجات نمی‌دهد، بنابراین با تضرّع و زاری رو به خدا می‌آورد و او را به فریاد می‌خواند و از او کمک می‌خواهد تا آنچه را که بدان گرفتار شده دور نماید، و در این مورد اصرار می‌ورزد. (﴿ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُۥ نِعۡمَةٗ مِّنۡهُ﴾) سپس هنگامی که خداوند از سوی خود نعمتی به او ببخشد و زیان و رنج و اندوهش را دور سازد، (﴿نَسِيَ مَا كَانَ يَدۡعُوٓاْ إِلَيۡهِ مِن قَبۡلُ﴾) رنج و اندوهی را که قبلاً خدا را به خاطر آن به فریاد می‌خواند، فراموش می‌کند و چنان می‌شود که گویا به او زیانی نرسیده است، و به شرک ورزیدن خود ادامه می‌دهد. (﴿وَجَعَلَ لِلَّهِ أَندَادٗا لِّيُضِلَّ عَن سَبِيلِهِۦ﴾) و برای خداوند همتایانی قرار می‌دهد تا خود و دیگران را از راه او گمراه سازد؛ چون گمراه ساختن، بخشی از گمراه شدن است. پس ملزوم را بیان کرد تا بر لازم دلالت نماید. (﴿قُلۡ﴾) به کسی که در مقابل نعمت خدا ناسپاسی را پیشه کرده است بگو: (﴿تَمَتَّعۡ بِكُفۡرِكَ قَلِيلًا إِنَّكَ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلنَّارِ﴾) اندک زمانی از کفر خود بهره‌مند شو، بی‌گمان تو از دوزخیانی، پس آنچه از آن بهره‌مند می‌شوی چیزی را از تو دور نمی‌کند؛ چرا که سرانجام تو جهنّم است. ﴿أَفَرَءَيۡتَ إِن مَّتَّعۡنَٰهُمۡ سِنِينَ ثُمَّ جَآءَهُم مَّا كَانُواْ يُوعَدُونَ مَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يُمَتَّعُونَ﴾ آیا اندیشیده‌ای اگر آنها را چند سال بهره‌مند کنیم، سپس آنچه به آنها وعده داده شده به سراغشان بیاید، آنچه از آن بهره‌مند می‌شوند چیزی را از آنها دور نخواهد کرد؟!
: 9 #
{أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ (9)}.
أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاء اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ ؛ آيا آن کس که در همه ساعات شب به عبادت پرداخته ، يا در سجود است يا در قيام ، و از آخرت بيمناک است و به رحمت پروردگارش اميدوار است ، با آن که چنين نيست يکسان است ? بگو : آيا آنهايي که مي دانند با آنهايي که نمي دانند برابرند ? تنها خردمندان پند مي پذيرند.
#
{9} هذه مقابلةٌ بين العامل بطاعة الله وغيره، وبين العالم والجاهل، وأنَّ هذا من الأمور التي تَقَرَّرَ في العقول تباينُها، وعُلِمَ علماً يقيناً تفاوتُها؛ فليس المعرِضُ عن طاعة ربِّه المتَّبِع لهواه كمن هو قانتٌ؛ أي: مطيعٌ لله بأفضل العبادات، وهي الصلاة، وأفضل الأوقات، وهي أوقات الليل، فوصَفَه بكثرة العمل وأفضله، ثم وَصَفَه بالخوف والرجاء، وذكر أنَّ متعلَّقَ الخوف عذابُ الآخرة على ما سَلَفَ من الذُّنوب، وأنَّ متعلَّقَ الرجاءِ رحمةُ الله، فوصفه بالعمل الظاهر والباطن. {قل هل يَسْتَوي الذين يعلمون}: ربَّهم ويعلمونَ دينَه الشرعيَّ ودينَه الجزائيَّ وما له في ذلك من الأسرار والحكم، {والذين لا يعلمونَ}: شيئاً من ذلك، لا يستوي هؤلاء ولا هؤلاء؛ كما لا يستوي الليل والنهار والضياء والظلام والماء والنار. {إنَّما يَتَذَكَّرُ}: إذا ذُكِّروا {أولو الألبابِ}؛ أي: أهل العقول الزكيَّة الذكيَّة؛ فهم الذين يُؤْثِرونَ الأعلى على الأدنى؛ فيؤثِرون العلمَ على الجهل، وطاعةَ اللَّه على مخالفتِهِ؛ لأنَّ لهم عقولاً ترشِدُهم للنظر في العواقب؛ بخلاف مَنْ لا لبَّ له ولا عقلَ؛ فإنَّه يتَّخِذُ إلهه هواه.
(9) این مقایسه‌ای است بین کسی که اطاعت و عبادت خدا را انجام می‌دهد و کسی که چنین نیست؛ مقایسۀ عالم و جاهل و اینکه اینها از اموری هستند که از نظر عقل واضح‌اند، و به طور یقین تفاوت آنها مشخص است. پس کسی که از طاعت و عبادت پروردگارش روی می‌گرداند و از هوای نفس خود پیروی می‌کند، مانند کسی نیست که با انجام بهترین عبادت‌ها که نماز است، در بهترین اوقات که اوقات شب است از پروردگارش اطاعت می‌کند. پس او را به کثرت عمل و برترین آن توصیف کرد، سپس او را به ترسیدن از خدا و امیدوار بودن به وی توصیف نمود، و بیان کرد که آنچه او از آن بیم دارد عذاب آخرت است، و به خاطر گناهان گذشته از عذاب آخرت می‌ترسد، و به رحمت خداوند امیدوار است؛ پس او را به انجام عمل ظاهری و باطنی توصیف نمود. (﴿قُلۡ هَلۡ يَسۡتَوِي ٱلَّذِينَ يَعۡلَمُونَ وَٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ﴾) بگو: آیا کسانی که پروردگارشان را می‌شناسند و دین شرعی و آیین جزایی و اسرار و حکمت‌های آن را می‌دانند، و کسانی که به چیزی از این امور آگاهی ندارند برابرند؟ این دو گروه برابر نیستند، همان طور که شب و روز، و روشنایی و تاریکی، و آب و آتش یکی نیستند. (﴿إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾) تنها خردمندان وقتی پند داده شوند پند می‌پذیرند؛ آنها که دارای خردهای پاک و درست هستند، و برتر را بر آنچه پست و بی‌ارزش است ترجیح می‌دهند. پس ایشان علم را بر جهل، و اطاعت خدا را بر مخالفت با وی ترجیح می‌دهند، چون آنها عقل‌هایی دارند که عواقب و سرانجام کارها را به آنان می‌نمایاند. به خلاف کسی که عقل و خرد ندارد، و از آنجا که عقل و خرد ندارد هوای نفس خود را معبود خویش قرار می‌دهد.
: 10 #
{قُلْ يَاعِبَادِ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّكُمْ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَأَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةٌ إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسَابٍ (10)}.
ُقلْ يَا عِبَادِ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّكُمْ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَأَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةٌ إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَابٍ ؛ بگو : اي بندگان من که ايمان آورده ايد ، از پروردگارتان بترسيد براي آنان که در حيات اينجهاني نيکي کرده اند ، پاداش نيک است و زمين خدا پهناور است مزد صابران بي حساب و کامل ادا مي شود.
#
{10} أي: قل منادياً لأشرف الخَلْق، وهم المؤمنون، آمراً لهم بأفضل الأوامر، وهي التقوى، ذاكراً لهم السبب الموجب للتقوى، وهو ربوبيَّة الله لهم وإنعامُه عليهم، المقتضي ذلك منهم أن يَتَّقوه، ومن ذلك ما منَّ الله عليهم به من الإيمان؛ فإنَّه موجبٌ للتقوى؛ كما تقولُ: أيُّها الكريم تصدَّقْ! وأيُّها الشجاع قاتل! وذكر لهم الثوابَ المنشِّطَ في الدُّنيا، فقال: {للذين أحسنوا في هذه الدُّنيا}: بعبادة ربِّهم لهم {حسنةٌ}: رزقٌ واسعٌ ونفسٌ مطمئنةٌ وقلبٌ منشرحٌ؛ كما قال تعالى: {مَنْ عَمِلَ صالحاً من ذَكَرٍ أو أنثى وهو مؤمنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حياةً طيبةً}. {وأرضُ الله واسعةٌ}: إذا مُنِعْتُم من عبادتِهِ في أرض؛ فهاجِروا إلى غيرِها تعبُدون فيها ربَّكم وتتمكَّنون من إقامة دينِكم. ولمَّا قال: {للذين أحسنوا في هذه الدُّنيا حسنةٌ}؛ كان لبعض النفوس مجالٌ في هذا الموضع، وهو أنَّ النصَّ عامٌّ؛ أنَّه كل مَنْ أحسن؛ فله في الدُّنيا حسنةٌ؛ فما بالُ مَنْ آمن في أرض يُضْطَهَدُ فيها ويُمْتَهَنُ لا يحصل له ذلك؟ دَفَعَ هذا الظنَّ بقوله: {وأرضُ الله واسعةٌ}: وهنا بشارةٌ نصَّ عليها النبيُّ - صلى الله عليه وسلم - بقوله: «لا تزال طائفةٌ من أمَّتي على الحقِّ ظاهرين لا يضرُّهم مَنْ خَذَلَهم ولا من خالَفَهم حتى يأتي أمرُ الله وهم على ذلك». تشير إليه هذه الآية وترمي إليه من قريب، وهو أنَّه تعالى أخبر أنَّ أرضَه واسعةٌ؛ فمهما مُنِعْتُم من عبادته في موضع؛ فهاجروا إلى غيرها. وهذا عامٌّ في كلِّ زمان ومكان؛ فلا بدَّ أن يكونَ لكلِّ مهاجرٍ ملجأ من المسلمين يلجأ إليه وموضعٌ يتمكَّن من إقامة دينِهِ فيه. {إنَّما يُوَفَّى الصابرون أجْرَهُم بغير حسابٍ}: وهذا عامٌّ في جميع أنواع الصبر: الصبر على أقدار الله المؤلمةِ؛ فلا يتسخَّطُها، والصبر عن معاصيه؛ فلا يرتكبها، والصبر على طاعته حتى يؤدِّيَها، فوعد الله الصابرينَ أجرهم بغير حسابٍ؛ أي: بغير حدٍّ ولا عدٍّ ولا مقدارٍ، وما ذاك إلا لفضيلة الصبر ومحلِّه عند الله، وأنَّه معينٌ على كلِّ الأمور.
(10) (﴿قُلۡ يَٰعِبَادِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾) ای پیامبر! با شرافت‌ترین مردمان را که مؤمنان هستند فرا بخوان، و آنان را به برترین کار که پرهیزگاری است دستور ده، و چیزهایی را برایشان بیان کن که باعث تقوا می‌شود ـ و آن عبارت است از اینکه خداوند متعال آنها را با نعمت‌هایی که به آنها داده پرورش داده و به آنان ایمان عطا کرده است ـ و به آنان بگو: (﴿ٱتَّقُواْ رَبَّكُمۡ﴾) از پروردگارتان پروا بدارید. این نوعی از تشویق است چنانکه می‌گویند: ای سخاوتمند ببخش، و ای شجاع بجنگ. و پاداشی را که در دنیا آنان را به وجد و نشاط می‌آورد، برایشان ذکر کرد و فرمود: (﴿لِلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ فِي هَٰذِهِ ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٞ﴾) کسانی که با انجام دادن عبادت پروردگارشان در این دنیا نیکی کرده‌اند، پاداش نیک و روزیِ فراخ دارند، و خداوند آرامش قلب و شرح صدر را به آنان ارزانی می‌دارد. همان طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَنُحۡيِيَنَّهُۥ حَيَوٰةٗ طَيِّبَةٗ﴾ مرد یا زنی که کار شایسته انجام دهد درحالی که او مؤمن است، به وی زندگی پاکیزه‌ای خواهیم داد. (﴿وَأَرۡضُ ٱللَّهِ وَٰسِعَةٌ﴾) و سرزمین خدا فراخ و وسیع است، پس هرگاه از عبادت خدا در سرزمینی بازداشته شدید، به جایی دیگر هجرت کنید تا در آن پروردگارتان را عبادت کنید، و بتوانید دین خود را برپا دارید. وقتی فرمود: (﴿لِلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ فِي هَٰذِهِ ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٞ﴾) برای کسانی که نیکی کنند در همین جهان به ایشان نیکی می‌شود، شاید برای برخی این پرسش پیش آید که نصّ، عامّ و کلّی است و هر کس در اینجا نیکوکاری کند در همین دنیا به او نیکی می‌شود؛ پس چرا فردی که ایمان آورده، در سرزمینی مورد ستم و توهین قرار می‌گیرد و با او نیکی نمی‌شود؟ به همین خاطر این گمان را دفع کرد و فرمود: (﴿وَأَرۡضُ ٱللَّهِ وَٰسِعَةٌ﴾) و سرزمین خدا فراخ و پهناور است. و اینجا مژده‌ای هست که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است: «همواره گروهی از امّت من بر حق خواهند بود؛ هر کس آنان را یاری ننماید و یا با آنان مخالفت ورزد به آنان زیانی نمی‌رساند. و تا زمانی که فرمان خدا می‌آید آنها بر این هستند.» این آیه به این مطلب اشاره می‌کند. خداوند متعال خبر داده است که سرزمین او فراخ و وسیع است پس هرگاه در جایی از عبادت کردن خدا منع شدید، به جایی دیگر هجرت کنید، و این شامل هر زمان و مکانی می‌شود. پس هر مهاجری باید پناهگاهی در میان مسلمان‌ها داشته باشد که به آن پناه ببرد تا بتواند دین خود را برپا دارد. (﴿إِنَّمَا يُوَفَّى ٱلصَّٰبِرُونَ أَجۡرَهُم بِغَيۡرِ حِسَابٖ﴾) قطعاً به شکیبایان پاداششان به تمام و کمال و بدون حساب داده می‌شود. و این شامل همۀ انواع صبر و شکیبایی می‌شود؛ از جمله صبر و شکیبایی بر تقدیرهای درد آور الهی. پس فرد شکیبا زبان به ناخشنودی نمی‌گشاید، همچنان که خویشتن داری در برابر گناهان را نیز دارد؛ پس فرد شکیبا به‌صورت عمدی مرتکب گناهان نمی‌شود، و صبر نمودن بر طاعت خدا و به جای آوردن آن را نیز شامل می‌شود. و خداوند به شکیبایان وعده داده است که پاداش آنها را بدون هیچ ‌حساب و کتابی خواهد داد. و اینها همه به خاطر فضیلت صبر و شکیبایی و جایگاه آن نزد خداست. و صبر انسان را بر انجام کارها کمک می‌نماید.
: 11 - 16 #
{قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ (11) وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ (12) قُلْ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (13) قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصًا لَهُ دِينِي (14) فَاعْبُدُوا مَا شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَا ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ (15) لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَمِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذَلِكَ يُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبَادَهُ يَاعِبَادِ فَاتَّقُونِ (16)}.
قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّينَ؛ بگو : من مامور شده ام که خدا را بپرستم و براي او در دين اخلاص ورزم ، وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ؛ و مرا فرموده اند که نخستين مسلمانان باشم. قُلْ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ؛ بگو : اگر پروردگارم را نافرماني کنم ، از عذاب آن روز بزرگ مي ترسم. قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصًا لَّهُ دِينِي؛ بگو : خدا را مي پرستم و براي او در دين خود اخلاص مي ورزم. فَاعْبُدُوا مَا شِئْتُم مِّن دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَا ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ ؛ بپرستيد هر چيز ديگري را جز او بگو : زيان کنندگان کساني هستند که درروز قيامت خود و خاندانشان را از دست بدهند بهوش باشيد که اين زياني آشکار است. لَهُم مِّن فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِّنَ النَّارِ وَمِن تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذَلِكَ يُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبَادَهُ يَا عِبَادِ فَاتَّقُونِ؛ بالاي سرشان طبقات آتش است و در زير پايشان آتش اين چيزي است که خدا، بندگان خود را بدان مي ترساند پس اي بندگان من ، از من بترسيد.
#
{11} أي: {قل}: يا أيُّها الرسولُ، للناس: {إنِّي أمرتُ أن أعْبُدَ اللهَ مخلصاً له الدين}: في قولِهِ في أول السورة: {فاعْبُدِ الله مخلصاً له الدين}.
(11) (﴿قُلۡ إِنِّيٓ أُمِرۡتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱللَّهَ مُخۡلِصٗا لَّهُ ٱلدِّينَ﴾) ای پیامبر! به مردم بگو: «من فرمان یافته‌ام که خدا را بپرستم و پرستش را خاص او گردانم.» این دستور در اوّل سوره داده شده است: ﴿فَٱعۡبُدِ ٱللَّهَ مُخۡلِصٗا لَّهُ ٱلدِّينَ﴾ خدا را عبادت کن درحالی که عبادت تو خالص برای او باشد.
#
{12} {وأُمِرْتُ لأن أكونَ أولَ المسلمينَ}: لأنِّي الدَّاعي الهادي للخلقِ إلى ربِّهم، فيقتضي أنِّي أولُ من ائتَمَرَ بما أمرَ به وأولُ مَنْ أسلمَ، وهذا الأمرُ لا بدَّ من إيقاعِهِ من محمد - صلى الله عليه وسلم - وممَّن زعم أنه من أتْباعِهِ؛ فلا بدَّ من الإسلام في الأعمال الظاهرة والإخلاص لله في الأعمال الظاهرة والباطنة.
(12) (﴿وَأُمِرۡتُ لِأَنۡ أَكُونَ أَوَّلَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ﴾) و به من دستور داده شده که نخستین فرد از افراد منقاد اوامر خدا باشم، چون من دعوت کننده و راهنمای مردم به سوی پروردگارشان هستم، و این اقتضا می‌نماید که من اوّلین کسی باشم که از آنچه مردم بدان دستور داده شده‌اند اطاعت ‌کنم، و اوّلین کسی باشم که تسلیم خدا شده است. و محمّد صلی الله علیه وسلم به این فرمان عمل کرد، و باید چنین می‌شد. و هر کس که از پیروان اوست، باید چنین باشد و تسلیم فرمان خدا باشد و اعمال ظاهری و باطنی را خالصانه برای او انجام دهد.
#
{13} {قل إني أخافُ إن عَصَيْتُ ربِّي}: فيما أمرني به من الإخلاص والإسلام {عذابَ يومٍ عظيمٍ}: يخلدُ فيه مَنْ أشرك ويعاقَبُ فيه من عصى.
(13) (﴿قُلۡ إِنِّيٓ أَخَافُ إِنۡ عَصَيۡتُ رَبِّي عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ﴾) بگو: اگر در اینکه خداوند مرا به اخلاص و اسلام دستور داده از دستورش سرپیچی کنم، از عذاب روزی بزرگ می‌ترسم. و هر کس شرک ورزد، برای همیشه در عذاب می‌ماند؛ و هرکس نافرمانی کند، در آن روز سزا داده می‌شود.
#
{14 ـ 15} {قل اللهَ أعْبُدُ مخلصاً له ديني. فاعْبُدوا ما شِئْتُم من دونِهِ}: كما قال تعالى: {قل يا أيُّها الكافرونَ. لا أعْبُدُ ما تَعْبُدونَ. ولا أنتُمْ عابِدونَ ما أعْبُدُ. ولا أنا عابِدٌ ما عَبَدْتُم. ولا أنتُم عابِدونَ ما أعْبُدُ. لكُم دينُكم ولي دينٌ}. {قُلْ إنَّ الخاسرينَ}: حقيقة هم {الذين خسروا أنفسهم}: حيث حَرَموها الثوابَ، واستحقَّتْ بسببِهِم وخيمَ العقاب، {وأهليهم يومَ القيامةِ}؛ أي: فُرِّقَ بينَهم وبينَهم، واشتدَّ عليهم الحزنُ، وعَظُمَ الخسرانُ. {ألا ذلك هو الخسرانُ المبينُ}: الذي ليس مثلَه خسرانٌ، وهو خسرانٌ مستمرٌّ لا ربح بعده، بل ولا سلامةَ.
(14 - 15) (﴿قُلِ ٱللَّهَ أَعۡبُدُ مُخۡلِصٗا لَّهُۥ دِينِي فَٱعۡبُدُواْ مَا شِئۡتُم مِّن دُونِهِۦ﴾) بگو: تنها خدا را می‌پرستم و بس، و عبادت و طاعتم را برای او خالص می‌گردانم. اما شما هر چه را که می‌خواهید به جای او پرستش کنید. همان طور که فرموده است: ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡكَٰفِرُونَ لَآ أَعۡبُدُ مَا تَعۡبُدُونَ وَلَآ أَنتُمۡ عَٰبِدُونَ مَآ أَعۡبُدُ وَلَآ أَنَا۠ عَابِدٞ مَّا عَبَدتُّمۡ وَلَآ أَنتُمۡ عَٰبِدُونَ مَآ أَعۡبُدُ لَكُمۡ دِينُكُمۡ وَلِيَ دِينِ﴾ بگو: «ای کافران! آنچه را که شما می‌پرستید من نمی‌پرستم. و شما نیز نمی‌پرستید آنچه را که من می‌پرستم. و نه من آنچه را شما می‌پرستید، می‌پرستم. و نه شما آنچه را من می‌پرستم، می‌پرستید. دین خودتان برای خودتان، و دین خودم برای خودم.» (﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٱلَّذِينَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَأَهۡلِيهِمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾) بگو: «زیانکاران واقعی کسانی هستند که خود و خاندانشان را در روز قیامت زیانبار کرده‌اند.» خود را از پاداش محروم کرده‌اند و سبب شده‌اند تا گرفتار عذاب سخت شوند، و میان خود و خانواده‌هایشان جدایی افکنده و به شدّت غمگین گشته‌اند، و زیانشان بزرگ است. (﴿أَلَا ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡخُسۡرَانُ ٱلۡمُبِينُ﴾) بدان که این است زیان آشکار، و هیچ زیانی مانند آن نیست. زیانی است پیوسته که بعد از آن فایده‌ای عایدشان نخواهد شد، بلکه پس از آن هیچ آرامشی نخواهند دید.
#
{16} ثم ذكر شدَّةَ ما يحصُلُ لهم من الشقاء، فقال: {لهم من فوقِهِم ظُلَلٌ من النارِ}؛ أي: قطع عذاب كالسحاب العظيم، {ومن تَحْتِهِم ظللٌ، ذلك}: الوصفُ الذي وَصَفْنا به عذابَ أهل النار سوطٌ يسوقُ الله به عبادَه إلى رحمته، {يُخَوِّفُ اللهُ به عبادَه يا عبادِ فاتَّقونِ}؛ أي: جعل ما أعدَّه لأهل الشقاء من العذابِ داع يدعو عبادَه إلى التقوى وزجراً عمَّا يوجِبُ العذاب؛ فسبحانَ من رَحِمَ عبادَهُ في كل شيءٍ! وسَهَّلَ لهم الطرقَ الموصلة إليه، وحثَّهم على سلوكها، ورغَّبهم بكلِّ مرغِّب تشتاقُ له النفوسُ وتطمئنُّ له القلوب، وحذَّرَهم من العمل لغيره غايةَ التَّحذير، وذَكَرَ لهم الأسبابَ الزاجرةَ عن تركِهِ.
(16) سپس شدّت بدبختی آنان را بیان کرد و فرمود: (﴿لَهُم مِّن فَوۡقِهِمۡ ظُلَلٞ مِّنَ ٱلنَّارِ﴾) از بالای سرشان قطعه‌هایی از عذاب به مانند ابرهای بزرگ قرار دارد، و در زیر پاهایشان نیز چنین است. (﴿ذَٰلِكَ﴾) حالتی که از عذاب اهل جهنّم بیان کردیم؛ چیزی است که خداوند به وسیلۀ آن بندگانش را به سوی رحمت خویش سوق می‌دهد. (﴿يُخَوِّفُ ٱللَّهُ بِهِۦ عِبَادَهُۥۚ يَٰعِبَادِ فَٱتَّقُونِ﴾) یعنی عذابی که خداوند برای شقاوتمندان آماده کرده است را انگیزه‌ای قرار داده که بندگانش را به تقوا و پرهیزگاری فرا ‌خواند، و آنها را از آنچه که سبب گرفتار شدن به عذاب می‌شود باز ‌دارد. پس پاک است خداوندی که بر بندگانش در هر چیزی رحم کرده، و راه‌هایی را که انسان را به خدا می‌رساند برایشان هموار گردانده است و آنها را تشویق نموده است تا این راه‌ها را درپیش بگیرند، و آنها را به هرآنچه که مردم به آن علاقه دارند و دل‌ها با آن آرامش می‌یابند تشویق نموده است. و آنها را از انجام کارهای ناشایست به شدّت نهی کرده، و اسبابی که آنها را از این کارها باز می‌دارد برایشان بیان نموده است.
: 17 - 18 #
{وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ (17) الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ (18)}.
وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ؛ و کساني را که از پرستش بتان پرهيز کرده اند و به خدا روي آورده اند بشارت است پس بندگان مرا بشارت ده : الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ؛ آن کساني که به سخن گوش مي دهند و از بهترين آن پيروي مي کنند ، ايشانند کساني که خدا هدايتشان کرده و اينان خردمندانند.
#
{17} لما ذَكَرَ تعالى حال المجرمين؛ ذَكَرَ حالَ المنيبين وثوابَهم، فقال: {والذين اجْتَنَبوا الطاغوتَ أن يَعْبُدوها}: والمرادُ بالطاغوت في هذا الموضع عبادةُ غير الله؛ فاجْتَنَبوها في عبادتها، وهذا من أحسنِ الاحترازِ من الحكيم العليم؛ لأنَّ المدحَ إنَّما يتناولُ المجتَنِبَ لها في عبادتها. {وأنابوا إلى اللهِ}: بعبادتِهِ وإخلاص الدينِ له، فانصرفتْ دواعيهم من عبادةِ الأصنام إلى عبادةِ الملكِ العلاَّم، ومن الشركِ والمعاصي إلى التوحيدِ والطاعات. {لهمُ البُشرى}: التي لا يُقادِرُ قَدْرَها ولا يَعْلَمُ وصْفَها إلاَّ مَنْ أكْرَمَهم بها، وهذا شاملٌ للبُشرى في الحياة الدُّنيا بالثناء الحسن والرؤيا الصالحةِ والعنايةِ الربَّانيَّة من الله، التي يرونَ في خلالها أنَّه مريدٌ لإكرامهم في الدُّنيا والآخرة، ولَهُمُ البشرى في الآخرة عند الموت وفي القبر وفي القيامة، وخاتمةُ البُشرى ما يبشِّرُهم به الربُّ الكريم من دوام رضوانِهِ وبرِّه وإحسانِهِ وحلول أمانِهِ في الجنة.
(17) بعد از آنکه خداوند متعال احوال مجرمان را بیان کرد، حالت و ثواب کسانی را که به سوی او روی آورده‌اند، بیان نمود و فرمود: (﴿وَٱلَّذِينَ ٱجۡتَنَبُواْ ٱلطَّٰغُوتَ أَن يَعۡبُدُوهَا﴾) و کسانی که از عبادت طاغوت دوری گزیده‌اند. منظور از طاغوت در اینجا پرستش غیر الله است، پس آنها از پرستش آن پرهیز می‌کنند. و این یکی از بهترین و زیباترین شیوه‌های برحذر داشتن از سوی خداوند حکیم و علیم است؛ زیرا مدحی که در اینجا وارد شده است، شامل هر کسی است که از عبادت طاغوت پرهیز کرده باشد. (﴿وَأَنَابُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ﴾) و با عبادت خدا و خالص گرداندن عبادت و طاعت برای خدا، رو به سوی او آورده‌اند. پس انگیزه‌های آنان از پرستش بت‌ها برگشته است، و به سوی پرستش خداوند روی آورده‌اند. و از شرک و گناهان روی برتافته‌اند، و بر یگانه پرستی و طاعت خدا ماندگار شده‌اند. (﴿لَهُمُ ٱلۡبُشۡرَىٰ﴾) اینان را مژده‌ای است، مژده‌ای که اندازه و حالت آن را جز کسی که آن را به ایشان ارزانی نموده است نمی‌داند. و این شامل مژده در زندگی دنیاست، که نام نیک از آنان برجای می‌ماند، و صاحب رؤیای صادقانه خواهند بود و از توجّه و عنایات خدا برخوردار خواهند شد. به گونه‌ای که از این رهگذر احساس خواهند کرد که خداوند می‌خواهد آنها را در دنیا و آخرت مورد تکریم قرار دهد. و آنان در آخرت به هنگام مردن و در قبر و در روز قیامت هم مژده دارند، و آخرین مژده آن است که خداوند اعلام می‌دارد برای همیشه از آنان راضی است و در بهشت با امن و امان به سر می‌برند و از لطف پروردگار بهره‌مند می‌شوند. وقتی خبر داد که اینها مژده دارند، خداوند به پیامبر فرمان داد تا به آنها مژده بدهد، و صفتی را که به خاطر آن سزاوار بشارت می‌گردند بیان کند. پس فرمود: (﴿فَبَشِّرۡ عِبَادِ)) به آن بندگانم مژده بده.
#
{18} ولمَّا أخبر أنَّ لهم البُشرى؛ أمره الله ببشارَتِهِم، وذَكَرَ الوصفَ الذي استحقُّوا به البشارةَ، فقال: {فَبَشِّرْ عبادِ. الذين يستَمِعون القولَ فيتَّبِعونَ أحْسَنَهُ}: وهذا جنسٌ يشملُ كلَّ قول؛ فهم يستمعون جنس القول ليميِّزوا بين ما ينبغي إيثارُه مما ينبغي اجتنابُه؛ فلهذا كان من حزمهم وعقلهم أنَّهم يتَّبِعون أحسنَه، وأحسنُه على الإطلاق كلامُ الله وكلامُ رسوله؛ كما قال في هذه السورة: {اللهُ نَزَّلَ أحسنَ الحديثِ كتاباً متشابهاً ... } الآية. وفي هذه الآية نكتةٌ، وهي أنَّه لما أخبر عن هؤلاء الممدوحين أنَّهم يستمعون القول فيتَّبِعون أحسنَه؛ كأنَّه قيل: هل من طريقٍ إلى معرفة أحسنِهِ حتى نتَّصِفَ بصفات أولي الألباب، وحتى نعرِفَ أنَّ مَنْ آثره عَلِمْنا أنَّه من أولي الألباب؟ قيل: نعم؛ أحسنُه ما نصَّ الله عليه بقوله: {اللهُ نَزَّلَ أحسنَ الحديثِ كتاباً متشابهاً ... } الآية. أولئك {الذين يستمعونَ القولَ فيتَّبِعونَ أحسنَهُ أولئك الذين هداهُمُ اللهُ}: لأحسن الأخلاق والأعمال، {وأولئك هم أولو الألبابِ}؛ أي: العقول الزاكية، ومن لُبِّهم وحزمِهِم أنَّهم عَرَفوا الحسن من غيره، وآثروا ما ينبغي إيثارُهُ على ما سواه، وهذا علامةُ العقل، بل لا علامةَ للعقل سوى ذلك؛ فإنَّ الذي لا يميز بين الأقوال حسنِها وقبيحِها؛ ليس من أهل العقول الصحيحةِ، أو الذي يميِّزُ لكنْ غلبتْ شهوتُه عقلَه فبقي عقلُه تابعاً لشهوتِهِ فلم يؤثِرِ الأحسنَ؛ كان ناقصَ العقل.
(18) ((ٱلَّذِينَ يَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحۡسَنَهُۥٓ﴾) آنها که سخن‌ها را می‌شنوند و از بهترینش پیروی می‌کنند. و این شامل هر سخنی می‌شود. پس آنها هر سخنی را می‌شنوند تا آنچه را که باید برگزید و آنچه را که باید از آن پرهیز کرد تشخیص دهند. بنابراین از روی خرد و درایت خویش بهترین سخن را پیروی می‌کنند. و بهترین سخن‌ها به طور مطلق کلام خدا و کلام پیامبرش می‌باشد. همان طور که در این سوره فرموده است: ﴿ٱللَّهُ نَزَّلَ أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِيثِ كِتَٰبٗا مُّتَشَٰبِهٗا﴾ خداوند بهترین سخن را فرو فرستاده است؛ کتابی همگون. در این آیه نکته‌ای هست و آن اینکه وقتی خداوند از کسانی خبر داد که مورد ستایش قرار گرفته‌اند و فرمود که آنها سخن‌ها را می‌شنوند آنگاه از بهترین آن پیروی می‌کنند. انگار گفته می‌شود که راه شناخت بهترین سخن چیست تا متصف به صفت خردمندان باشیم و بدانیم هر کس بهترین سخن را ترجیح داد و از آن پیروی کرد از خردمندان است؟ گفته می‌شود: آری! بهترین سخن چیزی است که خداوند بدان تصریح کرده است: ﴿ٱللَّهُ نَزَّلَ أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِيثِ كِتَٰبٗا مُّتَشَٰبِهٗا﴾ خداوند بهترین سخن را فرو فرستاده است؛ کتابی همگون. (﴿ٱلَّذِينَ يَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحۡسَنَهُۥٓ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ هَدَىٰهُمُ ٱللَّهُ﴾) کسانی که سخن‌ها را می‌شنوند آنگاه از بهترینش پیروی می‌کنند، ایشان کسانی هستند که خداوند آنها را به سوی بهترین اخلاق و اعمال هدایت کرده است. (﴿وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمۡ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾) و ایشان خردمندان‌اند؛ یعنی دارای عقل‌های درست می‌باشند. و نشان خردورزی آنها این است که خوب و بد را تشخیص داده، و آنچه را که باید برگزینند، برگزیده‌اند. و این علامت برخورداری از عقل است، بلکه خردمندی نشانه‌ای جز این ندارد. پس کسی که میان گفته‌ها تشخیص نمی‌دهد و خوب و بد آن را نمی‌داند، از زمرۀ کسانی نیست که دارای عقل‌های درست هستند. و کسی که تشخیص می‌دهد امّا شهوت بر عقلش غالب می‌آید و عقلش تابع شهوت و میلش می‌گردد و در نتیجه بهترین را ترجیح نمی‌دهد، چنین فردی ناقص العقل است.
: 19 - 20 #
{أَفَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذَابِ أَفَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِي النَّارِ (19) لَكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِهَا غُرَفٌ مَبْنِيَّةٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَعْدَ اللَّهِ لَا يُخْلِفُ اللَّهُ الْمِيعَادَ (20)}.
أَفَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذَابِ أَفَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِي النَّارِ؛ آيا کسي را که حکم عذاب بر او محقق شده ، تو مي تواني او را که در آتش است برهاني ? لَكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِّن فَوْقِهَا غُرَفٌ مَّبْنِيَّةٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَعْدَ اللَّهِ لَا يُخْلِفُ اللَّهُ الْمِيعَادَ؛ اما براي آنان که از خدا مي ترسند غرفه هايي است بر فراز هم ساخته ،، که از زيرشان جويباران روان است اين وعده خداست و خدا وعده خود خلاف نخواهد کرد.
#
{19} أي: أفمن وجبتْ عليه كلمةُ العذاب باستمرارِهِ على غَيِّهِ وعناده وكفرِهِ؛ فإنَّه لا حيلة لك في هدايته، ولا تقدِرُ تُنْقِذُ مَنْ في النار لا محالة.
(19) کسی که به سبب ادامه دادن راه گمراهی و عناد و کفر، فرمان عذاب دربارۀ او قطعی و محقق گشته است، نمی‌توانی او را هدایت نمایی. و نمی‌توانی کسی را که به طور قطع در جهنّم است، نجات بدهی.
#
{20} لكنِ الغبنُ كلُ الغبن والفوزُ كلُّ الفوزِ للمتَّقين، الذين أعدَّ لهم من الكرامة وأنواع النعيم ما لا يُقادَرُ قَدْرُهُ، {لهم غُرَفٌ}؛ أي: منازل عاليةٌ مزخرفةٌ من حسنها وبهائها وصفائِها أنَّه يُرى ظاهرُها من باطنها وباطِنُها من ظاهرها، ومن علوِّها وارتفاعِها أنَّها تُرى كما يُرى الكوكبُ الغابرُ في الأفق الشرقيِّ أو الغربيِّ، ولهذا قال: {مِن فوقِها غرفٌ}؛ أي: بعضُها فوقَ بعضٍ {مبنيةٌ}: بذهب وفضة ومِلاطُها المسكُ الأذفر، {تجري من تحتها الأنهارُ}: المتدفقةُ المسقية للبساتين الزاهرة والأشجار الطاهرة، فتُغِلُّ أنواع الثمار اللذيذة والفاكهة النضيجة. {وَعْدَ اللهِ لا يُخْلِفُ الله الميعاد}: وقد وعد المتَّقين هذا الثواب؛ فلا بدَّ من الوفاء به؛ فَلْيوفوا بخصال التقوى؛ ليوفِّيَهُمْ أجورَهم.
(20) امّا توانگری و رستگاری واقعی از آنِ پرهیزگاران است، همان کسانی که خداوند انواع نعمت‌ها را برایشان آماده کرده است، و به نیکی آنان را مورد تکریم قرار می‌دهد. (﴿لَهُمۡ غُرَفٞ مِّن فَوۡقِهَا غُرَفٞ مَّبۡنِيَّةٞ﴾) آنان منازلی عالی و بلند و آراسته دارند. و از جمله زیباییِ آن، این است که بیرونِ آنها از داخلشان دیده می‌شود و داخلشان از بیرون دیده می‌شود. و چنان بلند هستند که چون ستاره‌ای که بعد از افول ستارگان دیگر در افق شرقی یا غربی دیده می‌شود دیده می‌شوند. بنابراین فرمود: (﴿مِّن فَوۡقِهَا غُرَفٞ مَّبۡنِيَّةٞ﴾) این قصرها روی هم ساخته شده‌اند، و از طلا و نقره ساخته شده‌اند و ملاط آن مشک است. (﴿تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ﴾) از زیر آن جویباران روان‌اند، رودهایی که خروشان‌اند و باغ‌های سرسبز و شکوفا و درختان زیبا را آبیاری می‌کنند، و این درختان میوه‌های خوشمزه و رسیده‌ای را به ‌بار می‌آورند. (﴿وَعۡدَ ٱللَّهِ لَا يُخۡلِفُ ٱللَّهُ ٱلۡمِيعَادَ﴾) این وعدۀ خداست، و خداوند به پرهیزگاران این وعده را داده است و حتماً به آن وفا خواهد کرد. پس آنان باید از خصلت‌های ناشی از پرهیزگاری کاملاً برخوردار باشند تا پاداششان را به طور کامل به آنها بدهد.
: 21 #
{أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعًا مُخْتَلِفًا أَلْوَانُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطَامًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِأُولِي الْأَلْبَابِ (21)}.
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعًا مُّخْتَلِفًا أَلْوَانُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطَامًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِأُوْلِي الْأَلْبَابِ ؛ آيا نديده اي که خدا از آسمان باران فرستاد و آن را چون چشمه سارهايي درزمين روان گردانيد ، آنگاه به آن کشته هاي رنگارنگ برويانيد ، سپس همه خشک مي شوند و مي بيني که زرد شده اند ، آنگاه خردشان مي سازد ? هر آينه خردمندان را در آن اندرزي است.
#
{21} يُذَكِّرُ تعالى أولي الألباب ما أنزلَه من السماء من الماء، وأنَّه سلكه ينابيع في الأرض؛ أي: أودعه فيها ينبوعاً يُسْتَخْرَجُ بسهولةٍ ويسرٍ. {ثم يخرِجُ به زرعاً مختلفاً ألوانُهُ}: من بُرٍّ وذرةٍ وشعيرٍ وأرزٍّ وغير ذلك، {ثم يَهيجُ}: عند استكمالِهِ أو عند حدوث آفةٍ فيه، {فتراه مصفرًّا ثم يَجْعَلُه حطاماً}: متكسِّراً. {إنَّ في ذلك لَذِكْرى لأولي الألبابِ}: يذكرون به عنايةَ ربِّهم ورحمتَه بعبادِهِ، حيث يَسَّرَ لهم هذا الماء وخَزَنَه بخزائنِ الأرض تبعاً لمصالحهم، ويذكرون به كمالَ قدرتِهِ، وأنَّه يُحيي الموتى كما أحيا الأرض بعد موتِها، ويذكُرونَ به أنَّ الفاعلَ هو المستحقُّ للعبادة. اللهم! اجْعَلْنا من أولي الألباب، الذين نَوَّهْتَ بذِكْرِهم، وهديتَهم بما أعطيتَهم من العقول وأرَيْتَهم من أسرارِ كتابِكَ وبديع آياتِكَ ما لم يصِلْ إليه غيرُهم؛ إنَّك أنت الوهابُ.
(21) خداوند خردمندان را یادآور می‌شود که از آسمان آبی فرو می‌فرستد، سپس این آب را به صورت چشمه در دل زمین قرار می‌دهد که به آسانی می‌جوشد و بیرون آورده می‌شود. (﴿ثُمَّ يُخۡرِجُ بِهِۦ زَرۡعٗا مُّخۡتَلِفًا أَلۡوَٰنُهُۥ﴾) سپس به وسیلۀ آن کشتزارهای گوناگونی می‌رویاند، ازقبیل: گندم و ذرّت و جو و برنج و غیره، (﴿ثُمَّ يَهِيجُ﴾) سپس به هنگامی که این کشتزارها می‌رسند و کامل می‌گردند، نیز آنگاه که آفتی آنها را فرا می‌گیرد پژمرده می‌شوند، (﴿فَتَرَىٰهُ مُصۡفَرّٗا ثُمَّ يَجۡعَلُهُۥ حُطَٰمًا﴾) پس آنها را زرد می‌بینی، آنگاه آنها را خشک و پرپر می‌سازد. (﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَذِكۡرَىٰ لِأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾) بی‌گمان در این امر برای خردمندان پندی است، و با آن عنایت و لطف پروردگارشان را نسبت به بندگانش به یاد می‌آورند که او این آب را در دسترس آنها قرار داده، و در انبارهای زمین آن را بر حسب مصلحت بندگان انبار کرده است. و با این، کمال قدرت الهی را به یاد می‌آورند و می‌دانند که او مردگان را زنده می‌نماید همان گونه که زمین را پس از پژمرده شدنش زنده می‌کند. نیز درمی‌یابند کسی که چنین کاری را کرده است، سزاوار عبادت و پرستش می‌باشد. بار خدایا! ما را از خردمندانی بگردان که از آنها به خوبی یاد کرده‌ای؛ و با عقل‌هایی که به آنها بخشیده‌ای آنان را هدایت نموده؛ و از اسرار کتاب خود و نشانه‌های شگفت خویش، چیزهایی به آنان نشان داده‌ای که دیگران به آن دست نیافته‌اند. بی‌گمان تو بسیار بخشاینده‌ای.
: 22 #
{أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ أُولَئِكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ (22)}.
أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَيْلٌ لِّلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكْرِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ؛ آيا کسي که خدا دلش را بر روي اسلام گشود و او در پرتو نور پروردگارش ، جاي دارد ، همانند کسي است که ايمان ندارد ? پس واي بر سخت دلاني که يادخدا در دلهاشان راه ندارد ، که در گمراهي آشکار هستند.
#
{22} أي: أفيستوى مَنْ شَرَحَ الله صدرَه للإسلام، فاتَّسع لتلقِّي أحكام الله والعمل بها منشرحاً قرير العين على بصيرةٍ من أمره، وهو المرادُ بقولِهِ: {فهو على نورٍ من ربِّهِ}: كمن ليس كذلك؛ بدليل قوله: {فويلٌ للقاسيةِ قلوبُهُم مِنْ ذكرِ الله}؛ أي: لا تلين لكتابه ولا تتذكَّر آياتِهِ ولا تطمئنُّ بذكرِهِ، بل هي معرِضَةٌ عن ربِّها، ملتفتةٌ إلى غيره؛ فهؤلاء لهم الويلُ الشديدُ والشرُّ الكبير. {أولئك في ضلال مبين}: وأيُّ ضلال أعظمُ من ضلال مَنْ أعْرَضَ عن وليِّه، ومَنْ كلُّ السعادة في الإقبال عليه، وقسا قلبُهُ عن ذكرِهِ، وأقبل على كلِّ ما يضرُّه؟!
(22) آیا کسی که خداوند دلش را برای پذیرش اسلام گشاد و فراخ کرده است، و برای فرا گرفتن احکام خدا و عمل کردن به آن مهیّا است و شادمان و دارای بینش است، و خدا او را چنین توصیف می‌نماید: (﴿فَهُوَ عَلَىٰ نُورٖ مِّن رَّبِّهِۦ﴾) او از جانب پروردگارش بر نوری قرار دارد، آیا چنین فردی مانند کسی است که این گونه نیست؟ (﴿فَوَيۡلٞ لِّلۡقَٰسِيَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكۡرِ ٱللَّهِ﴾) پس وای بر کسانی که دل‌هایشان با کتاب خدا نرم نمی‌گردد واز آیات قرآن پند نمی‌پذیرد، وبا ذکر خدا دل‌هایشان آرام نمی‌گیرد. بلکه دل‌هایشان از پروردگارشان رویگردان بوده و به دیگران روی آورده است. پس اینها هلاکت و شر بزرگی در انتظارشان است. (﴿أُوْلَٰٓئِكَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ﴾) اینان در گمراهی آشکاری به ‌سر می‌برند، و چه گمراهی بزرگ‌تر از گمراهیِ کسی است که از سرور خود روی برتافته است؟ و از سعادت کامل که روی آوردن به مولاست، رویگردان شده؛ و به خاطر ترک ذکر الهی سنگدل شده، و به چیزی روی آورده که به او زیان می‌رساند؟!
: 23 #
{اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ (23)}.
اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاء وَمَن يُضْلِلْ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ؛ خدا بهترين سخن را نازل کرده است کتابي متشابه و دوتا دوتا ، که از، تلاوت آن کساني را که از پروردگارشان مي ترسنداز خوف تن بلرزد سپس تن وجانشان به ياد خدا بيارامد اين راه خداست که هر که را بخواهد بدان راهنمايي مي کند ، و هر که را خدا گمراه کند او را هيچ راهنمايي نخواهد بود.
#
{23} يخبر تعالى عن كتابه الذي نزَّله أنَّه أحسنُ {الحديث} على الإطلاق؛ فأحسنُ الحديث كلامُ الله، وأحسنُ الكتبِ المنزلةِ من كلام الله هذا القرآن، وإذا كان هو الأحسنَ؛ عُلِمَ أنَّ ألفاظه أفصحُ الألفاظ وأوضحُها، وأنَّ معانِيَه أجلُّ المعاني؛ لأنَّه أحسنُ الحديث في لفظه ومعناه. {متشابهاً}: في الحسن والائتلاف وعدم الاختلاف بوجهٍ من الوجوه، حتى إنه كلَّما تدبَّره المتدبِّر وتفكَّر فيه المتفكِّر؛ رأى من اتِّفاقه ـ حتى في معانيه الغامضة ـ ما يُبْهِرُ الناظرين ويجزم بأنَّه لا يصدُرُ إلاَّ من حكيم عليم، هذا المراد بالتَّشابُهِ في هذا الموضع، وأما في قوله تعالى: {هو الذي أنْزَلَ عليك الكتابَ منه آياتٌ محكماتٌ هنَّ أمُّ الكتابِ وأخَرُ متشابهاتٌ}؛ فالمرادُ بها: التي تشتبهُ على فهوم كثيرٍ من الناس، ولا يزول هذا الاشتباه إلاَّ بردِّها إلى المحكم، ولهذا قال: {منه آياتٌ محكماتٌ هنَّ أمُّ الكتاب وأخَرُ متشابهاتٌ}: فجعل التشابه لبعضِهِ، وهنا جَعَلَه كلَّه متشابهاً؛ أي: في حسنه؛ لأنه قال: {أحسنَ الحديثِ}، وهو سورٌ وآياتٌ، والجميعُ يشبِهُ بعضُه بعضاً؛ كما ذكرنا. {مثانيَ}؛ أي: تُثَنَّى فيه القصصُ والأحكامُ والوعدُ والوعيدُ وصفاتُ أهل الخير وصفاتُ أهل الشرِّ، وتُثَنَّى فيه أسماءُ الله وصفاتُه، وهذا من جلالتِهِ وحسنِهِ؛ فإنَّه تعالى لمَّا عَلِمَ احتياجَ الخلقِ إلى معانيه المزكِّية للقلوب المكمِّلة للأخلاق، وأنَّ تلك المعاني للقلوب بمنزلة الماء لسقي الأشجار؛ فكما أنَّ الأشجار كلَّما بَعُدَ عهدُها بسقي الماء؛ نقصت، بل ربَّما تَلِفَتْ، وكلَّما تكرَّر سقيُها؛ حَسُنَتْ وأثمرتْ أنواع الثمارِ النافعةِ؛ فكذلك القلبُ يحتاجُ دائماً إلى تكرُّر معاني كلام الله تعالى عليه، وأنَّه لو تكرَّر عليه المعنى مرةً واحدةً في جميع القرآن؛ لم يقعْ منه موقعاً، ولم تحصُلِ النتيجةُ منه. ولهذا سلكتُ في هذا التفسير هذا المسلكَ الكريم؛ اقتداءً بما هو تفسيرٌ له؛ فلا تجدُ فيه الحوالةَ على موضع من المواضع، بل كلُّ موضع تجدُ تفسيرَه كاملَ المعنى غيرَ مراع لما مضى مما يُشْبِهُهُ، وإنْ كان بعضُ المواضع يكون أبسطَ من بعضٍ وأكثرَ فائدة، وهكذا ينبغي للقارئ للقرآنِ المتدبِّر لمعانيه أن لا يَدَعَ التدبُّرَ في جميع المواضع منه؛ فإنَّه يحصُلُ له بسبب ذلك خيرٌ كثيرٌ ونفعٌ غزيرٌ. ولما كان القرآنُ العظيمُ بهذه الجلالة والعظمةِ؛ أثَّر في قلوب أولي الألباب المهتدين؛ فلهذا قال تعالى: {تَقْشَعِرُّ منه جلودُ الذين يَخْشَوْنَ ربَّهم}: لما فيه من التخويف والترهيب المزعج، {ثمَّ تَلينُ جلودُهم وقلوبُهم إلى ذِكْرِ اللَّهِ}؛ أي: عند ذكر الرجاء والترغيب؛ فهو تارةً يرغِّبُهم لعمل الخير، وتارةً يرهِّبُهم من عمل الشر. {ذلك}: الذي ذكره الله من تأثير القرآن فيهم {هدى الله}؛ أي: هدايةٌ منه لعباده، وهو من جملة فضله وإحسانه عليهم، {يَهْدي به}؛ أي: بسبب ذلك {مَن يشاءُ} من عبادِهِ. ويُحْتَمَلُ أنَّ المرادَ بقوله: {ذلك}؛ أي: القرآن الذي وَصَفْناه لكم {هدى الله}: الذي لا طريقَ يوصِلُ إلى الله إلاَّ منه. {يَهْدي به مَن يَشاءُ} من عبادِهِ، ممَّن حَسُنَ قصدُه؛ كما قال تعالى: {يَهْدِي بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَه سُبُلَ السلام}. {ومَن يُضْلِلِ اللهُ فما لَهُ من هادٍ}: لأنَّه لا طريق يوصِلُ إليه إلاَّ توفيقُه، والتوفيقُ للإقبال على كتابِهِ، فإذا لم يحصُلُ هذا؛ فلا سبيل إلى الهدى، وما هو إلاَّ الضلالُ المبين والشقاء.
(23) خداوند از کتابی که نازل فرموده خبر داده و می‌فرماید: (﴿أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِيثِ﴾) به‌طور مطلق بهترین سخن است، پس بهترین سخن کلام خداست، و بهترین کتابی که نازل شده است قرآن است. و چون بهترین می‌باشد، معلوم است که کلمات آن فصیح‌ترین و روشن‌ترین کلمات هستند، و مفاهیم آن بزرگ‌ترین مفاهیم می‌باشد، چون قرآن در لفظ و معنی بهترین سخن است، و در زیبایی و هماهنگی و متضاد نبودن همگون و همانند است. و هرچند در آن تدبر و تفکر شود ـ حتی اگر در معانی ریز و مبهم نیز تأمّل شود ـ هماهنگی آن بیشتر دیده می‌شود که ناظران را به شگفتی می‌اندازد، و به طور قطع یقین حاصل می‌کنند که چنین کلامی فقط از سوی خداوند حکیم و علیم است. منظور از تشابه در اینجا همین است. اما اینکه فرموده است: ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۡهُ ءَايَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞ﴾ او خدایی است که کتاب را بر تو نازل کرده است؛ بخشی از آن آیات محکمات [=روشن و واضح] هستند، که اینها اساس کتاب می‌باشند؛ و بخشی دیگر متشابهات هستند. منظور از متشابهات در اینجا آیاتی است که بسیاری از مردم آنها را اشتباه می‌فهمند، و تنها زمانی معنی این آیات فهمیده می‌شود که به محکمات برگردانده شوند، آن وقت است که اشتباه رفع می‌گردد. بنابراین فرمود: ﴿مِنۡهُ ءَايَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞ﴾ فقط برخی از آیات قرآنی متشابه هستند. ولی در این آیه همۀ قرآن را متشابه قرار داده؛ یعنی همۀ آن در زیبایی همگون است، چون فرموده است: (﴿أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِيثِ﴾) بهترین سخن است. قرآن مرکّب از سوره‌ها و آیات است که همه با یکدیگر همگون‌اند. (﴿مَّثَانِيَ﴾) که داستان‌ها و احکام و وعده و وعید، و صفات نیکوکاران و صفات بدکاران، و نام‌ها و صفات خدا در آن تکرار شده است. و این از زیبایی و شکوه قرآن است. خداوند متعال از آنجا که می‌دانست بندگان به مفاهیم قرآنی نیازمندند؛ مفاهیمی که دل‌ها را تزکیه می‌نماید و اخلاق را به کمال می‌رساند، و می‌دانست که این مفاهیم برای دل‌ها، بسان آب برای آبیاری درختان است. پس همان طور که اگر زمان آبیاری آنها به تاخیر بیفتد، در آنها کمبودی پدید می‌آید بلکه چه بسا تلف ‌شوند و از بین بروند؛ نیز هر گاه بیشتر آبیاری گردند، زیباتر می‌شوند و انواع میوه‌های سودمند را به بار می‌آورند. دل‌ها نیز همیشه نیازمندند که مفاهیم کلام خدا بر آنها عرضه شود، و اگر یک مفهوم در تمام قرآن یک بار تکرار گردد، به طور شایسته به دل راه پیدا نمی‌کند و نتیجه نمی‌دهد. از این رو من در این تفسیر این شیوۀ زیبا را در پیش گرفته‌ام، و در هیچ جا نمی‌بینی که در تفسیرِ یک مطلب [موضوع ‌را] به جایی دیگر حواله داده باشم، بلکه در هرجا آیۀ مورد نظر را به طور کامل تفسیر کرده‌ام بدون اینکه مشابه آن را که قبلاً از آن بحث شده است مورد توجّه قرار دهم. گرچه در بعضی جاها تفسیر آیه‌ای را به صورت مشروح‌تر آورده‌ایم؛ چرا که فایدۀ بیشتری می‌رساند. و این گونه برای کسی که قرآن را می‌خواند و در آیات آن تدبر می‌نماید، شایسته است که در همه جا تدبر نماید و هیچ جایی را بدون تدبر رها نکند؛ زیرا با این کار، خیر فراوان و فایدۀ زیادی به دست می‌آورد. و از آنجا که قرآن با این عظمت وشکوه در دل‌های خردمندانِ راه یافته، اثر می‌گذارد خداوند متعال فرمود: (﴿تَقۡشَعِرُّ مِنۡهُ جُلُودُ ٱلَّذِينَ يَخۡشَوۡنَ رَبَّهُمۡ﴾) کسانی که از پروردگارشان می‌ترسند، از شنیدن آن لرزه بر اندام می‌شوند، چون در آن انسان‌ها به صورت هراسناکی از عذاب‌های الهی برحذر داشته شده‌اند. (﴿ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمۡ وَقُلُوبُهُمۡ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ﴾) سپس به هنگام بحث از امید و تشویق، دل‌ها و پوست‌هایشان آرام می‌گیرد. پس قرآن گاهی انسان‌ها را بر انجام عمل خیر تشویق می‌نماید، و گاهی آنها را از عمل بد باز می‌دارد. (﴿ذَٰلِكَ هُدَى ٱللَّهِ﴾) تاثیر قرآن در آنها ـ که خداوند آن را ذکر کرد ـ هدایتی است از جانب خدا که به بندگانش می‌رسد، و از جملۀ فضل و احسان خدا بر آنهاست. (﴿يَهۡدِي بِهِۦ مَن يَشَآءُ﴾) خداوند به سبب آن هر کس را از بندگانش که بخواهد هدایت می‌نماید. و احتمال دارد که منظور از (﴿ذَٰلِكَ﴾) این باشد: قرآنی که برایتان توصیف کردیم، (﴿هُدَى ٱللَّهِ﴾) هدایت و رهنمون الهی است که جز این راهی برای رسیدن به خدا نیست. (﴿يَهۡدِي بِهِۦ مَن يَشَآءُ﴾) به وسیلۀ آن هرکس از بندگانش که نیتش صحیح و سالم باشد، هدایت می‌نماید. ﴿يَهۡدِي بِهِ ٱللَّهُ مَنِ ٱتَّبَعَ رِضۡوَٰنَهُۥ سُبُلَ ٱلسَّلَٰمِ﴾ خداوند به وسیلۀ آن، هرکس را که از خشنودی او پیروی نماید، به راه‌های سلامتی هدایت می‌کند، (﴿وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٍ﴾) و هر کس را که خدا گمراه سازد، هیچ هدایتگر و راهنمایی نخواهد داشت. چون هیچ راهی نیست که انسان را به خدا برساند جز توفیق الهی؛ و توفیق، زمانی به دست می‌آید که انسان به کتاب خدا روی بیاورد. پس وقتی این کار انجام نشد، راهی برای هدایت نیست، و جز گمراهی آشکار و شقاوت خوار کننده چیزی نخواهد بود.
: 24 - 26 #
{أَفَمَنْ يَتَّقِي بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَقِيلَ لِلظَّالِمِينَ ذُوقُوا مَا كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ (24) كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيْثُ لَا يَشْعُرُونَ (25) فَأَذَاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْيَ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ (26)}.
أَفَمَن يَتَّقِي بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَقِيلَ لِلظَّالِمِينَ ذُوقُوا مَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ؛ آيا آن کس که در روز قيامت با چهره خويش عذاب سخت قيامت را از خودباز مي دارد همانند کسي است که بهشتي است ? به ستمکاران گفته مي شود :به کيفر کارهايي که مي کرده ايد عذاب را بچشيد. كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَأَتَاهُمْ الْعَذَابُ مِنْ حَيْثُ لَا يَشْعُرُونَ؛ پيشينيانشان تکذيب کردند و عذاب از جايي که نمي دانستند بر سرشان رسيد. فَأَذَاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْيَ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ؛ خدا در اين جهان رسوايشان ساخت ، ولي اگر بدانند ، عذاب آخرت بزرگ تر است.
#
{24} أي: أفيستوي هذا الذي هداه اللهُ، ووفَّقه لسلوك الطريق الموصلةِ لدارِ كرامتِهِ كمن كان في الضلال، واستمرَّ على عنادِهِ حتى قَدِمَ القيامة فجاءه العذابُ العظيم فجعلَ يتَّقي بوجهِهِ الذي هو أشرفُ الأعضاء، وأدنى شيءٍ من العذاب يؤثِّرُ فيه، فهو يتَّقي فيه سوء العذاب؛ لأنَّه قد غُلَّتْ يداه ورجلاه؟! {وقيل للظالمين}: أنفسَهم بالكفرِ والمعاصي توبيخاً وتقريعاً: {ذوقوا ما كنتُم تكسِبونَ}.
(24) آیا کسی که خداوند او را هدایت کرده، و به وی توفیق داده است تا راهی را درپیش بگیرد که او را به سرای بهشت می‌رساند؛ و کسی که در گمراهی است و بر عناد خود ادامه می‌دهد تا اینکه به قیامت آمده و عذاب بزرگ او را فرا گرفته و آن را با چهره و صورت که شریف‌ترین عضو است و کوچک‌ترین عذاب در آن اثر می‌کند از خود دور می‌نماید ـ چرا که دست و پای او با زنجیر بسته شده‌اند ـ برابر هستند؟ (﴿وَقِيلَ لِلظَّٰلِمِينَ﴾) و کسانی که با کفر ورزیدن و انجام گناهان بر خود ستم کرده‌اند، مورد سرزنش قرار گرفته و به آنان گفته می‌شود: (﴿ذُوقُواْ مَا كُنتُمۡ تَكۡسِبُونَ﴾) بچشید کیفر کارهایی را که کرده‌اید.
#
{25} {كَذَّبَ الذين من قبلِهِم}: من الأمم كما كذَّبَ هؤلاء، {فأتاهم العذابُ من حيثُ لا يشعُرونَ}: جاءهم في غفلةٍ أولَ نهار أو هم قائلون.
(25) (﴿كَذَّبَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ﴾) امّت‌هایی که پیش از ایشان بودند، همانند آنها پیامبران را تکذیب کردند، (﴿فَأَتَىٰهُمُ ٱلۡعَذَابُ مِنۡ حَيۡثُ لَا يَشۡعُرُونَ﴾) در نتیجه عذاب خدا از جایی که نمی‌دانستند گریبانگیرشان شد. به هنگامی که در ابتدای روز بودند، یا به هنگام خواب نیمروز عذاب به سراغشان آمد.
#
{26} {فأذاقَهُمُ اللهُ}: بذلك العذاب {الخزيَ في الحياة الدُّنيا}: فافْتُضِحوا عند الله وعند خلقِهِ. {ولَعَذابُ الآخرةِ أكبرُ لو كانوا يعلمونَ}: فليحذرْ هؤلاء من المُقامِ على التكذيبِ فيصيبَهم ما أصابَ أولئك من التعذيب.
(26) (﴿فَأَذَاقَهُمُ ٱللَّهُ ٱلۡخِزۡيَ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا﴾) خداوند به سبب این عذاب، خواری و رسوایی را در زندگی دنیا به آنان چشاند؛ پس آنها نزد خدا و نزد خلق خدا رسوا شدند. (﴿وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَكۡبَرُۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ﴾) و قطعاً عذاب آخرت بزرگ‌تر است، اگر بدانند. پس اینها باید از تکذیب بپرهیزند؛ چون اگر ادامه دهند، به عذابی گرفتار خواهند شد که تکذیب کنندگان پیشین به آن گرفتار آمدند.
: 27 - 31 #
{وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (27) قُرْآنًا عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (28) ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِيهِ شُرَكَاءُ مُتَشَاكِسُونَ وَرَجُلًا سَلَمًا لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلًا الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ (29) إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ (30) ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عِنْدَ رَبِّكُمْ تَخْتَصِمُونَ (31)}.
وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ لَّعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ؛ ما در اين قرآن براي مردم هر گونه مثلي آورديم ، شايد پند گيرند. قُرآنًا عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَّعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ؛ ، قرآني به زبان عربي بي هيچ انحراف و کجي شايد پروا کنند. ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَّجُلًا فِيهِ شُرَكَاء مُتَشَاكِسُونَ وَرَجُلًا سَلَمًا لِّرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلًا الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ؛ خدا مثلي مي زند : مردي را که چند تن در او شريکند و بر سراو اختلاف دارند و مردي که تنها از آن يکي باشد آيا اين دو با هم برابرند ? سپاس خدا را نه ، بيشترشان نمي دانند. إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ؛ تو مي ميري و آنها نيز مي ميرند. ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عِندَ رَبِّكُمْ تَخْتَصِمُونَ؛ سپس همه در روز قيامت نزد پروردگارتان با يکديگر به خصومت خواهيد پرداخت.
#
{27} يخبر تعالى أنَّه ضربَ في القرآن من جميع الأمثال؛ أمثال أهل الخير وأمثال أهل الشرِّ وأمثال التوحيد والشرك، وكلُّ مثل يقرِّبُ حقائق الأشياء والحكمة في ذلك؛ {لعلَّهم يَتَذَكَّرونَ}: عندما نوضِّحُ لهم الحقَّ، فيعلمون ويعملون.
(27) خداوند متعال خبر می‌دهد که در این قرآن هر مَثَلی را آورده است؛ مثَل اهل خیر و اهل شر، مثَل توحید و شرک، و مَثَل‌هایی که حقایق اشیا را به ذهن آدمی نزدیک می‌سازند، و حکمت این امر آن است که (﴿لَّعَلَّهُمۡ يَتَذَكَّرُونَ﴾) باشد مخاطبان قرآن پند پذیرند؛ و به هنگامی که حق را برایشان توضیح می‌دهیم، آن را بشناسند و به آن عمل کنند.
#
{28} {قرآناً عَرَبِيًّا غير ذي عِوَجٍ}؛ أي: جعلناه قرآناً عَرَبِيًّا واضحَ الألفاظ سهلَ المعاني، خصوصاً على العرب، غير ذي عوجٍ؛ أي: ليس فيه خللٌ ولا نقصٌ بوجهٍ من الوجوه؛ لا في ألفاظه ولا في معانيه. وهذا يستلزمُ كمالَ اعتدالِهِ واستقامتِهِ؛ كما قال تعالى: {الحمدُ لله الذي أنزَلَ على عبدِهِ الكتابِ وَلَمْ يَجْعَلْ له عِوَجاً. قَيِّماً}. {لعلَّهم يتَّقونَ} الله تعالى؛ حيث سهَّلْنا عليهم طُرُقَ التقوى العلميَّة والعمليَّة بهذا القرآن العربيِّ المستقيم، الذي ضَرَبَ الله فيه من كلِّ مَثَل.
(28) (﴿قُرۡءَانًا عَرَبِيًّا غَيۡرَ ذِي عِوَجٖ﴾) این قرآن را به زبان عربی نازل کرده‌ایم که دارای الفاظ و واژه‌هایی واضح و روشن و معانیی سهل و میسور است، به ویژه برای عرب‌ها. (﴿غَيۡرَ ذِي عِوَجٖ﴾) به هیچ وجهی، خلل و کاستی بدان راه ندارد؛ نه در الفاظش و نه در معانی‌اش. و این مبین آن است که قرآن در اوج اعتدال و توازن قرار دارد. همچنان که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَىٰ عَبۡدِهِ ٱلۡكِتَٰبَ وَلَمۡ يَجۡعَل لَّهُۥ عِوَجَاۜ قَيِّمٗا﴾. ستایش خدایی‌را سزاست که این کتاب را بر بندۀ خویش نازل کرد، و هیچ کژی در آن ننهاد؛ کتابی راست و درست. (﴿لَّعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ﴾) باشد که تقوای خدا را پیشه کنند؛ چرا که راه تقوای علمی و عملی را به واسطۀ این قرآن که دارای الفاظ و معانی واضح و آشکاری است و در اوج اعتدال و توازن قرار دارد، برای آنان هموار کرده‌ایم؛ قرآنی که در آن هر نوع مَثَلی آورده شده است.
#
{29} ثم ضَرَبَ مثلاً للشرك والتوحيد، فقال: {ضَرَبَ الله مَثَلاً رجُلاً}؛ أي: عبداً. {فيه شركاءُ متشاكِسونَ}: فهم كثيرون، وليسوا متَّفقينَ على أمرٍ من الأمور وحالةٍ من الحالات حتى تُمْكِنَ راحتُه، بل هم متشاكسونَ متنازِعون فيه، كلٌّ له مطلبٌ يريد تنفيذَه ويريدُ الآخرُ غيرَه؛ فما تظنُّ حال هذا الرجل مع هؤلاء الشركاء المتشاكسين؟! {ورجلاً سَلَماً لرجل}؛ أي: خالصاً له قد عَرَفَ مقصودَ سيِّدِهِ وحصلتْ له الراحةُ التامةُ. {هل يستويانِ}؛ أي: هذان الرجلان {مثلاً}؟ لا يستويانِ، كذلك المشركُ فيه شركاءُ متشاكسون، يدعو هذا ثم يدعو هذا، فتراه لا يستقرُّ له قرارٌ ولا يطمئنُّ قلبُه في موضع، والموحِّدُ مخلصٌ لربِّه، قد خلَّصه الله من الشركةِ لغيرِهِ؛ فهو في أتمِّ راحة وأكمل طمأنينةٍ. فـ {هل يستويانِ مَثَلاً الحمدُ لله}: على تبيين الحقِّ من الباطل وإرشادِ الجهَّال. {بل أكثرُهم لا يعلمونَ}.
(29) سپس مثالی را برای شرک و توحید بیان داشت و فرمود: (﴿ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا رَّجُلٗا فِيهِ شُرَكَآءُ مُتَشَٰكِسُونَ﴾) خداوند مثالی زده است: مردی را که بردۀ شریکانی است. افراد زیادی با هم شریک هستند و با هم در یک امر و در یک حالت اتفاق ندارند تا آن برده راحت باشد، بلکه اربابان او به مشاجره و منازعه دربارۀ او مشغول‌اند؛ هر یک خواسته‌ای دارد که می‌خواهد آن را اجرا کند، و دیگران هم خواسته‌های دیگری دارند. پس در مورد حالت این مرد با این شریکان که با هم اختلاف دارند چه گمان می‌بری؟ (﴿وَرَجُلٗا سَلَمٗا لِّرَجُلٍ﴾) و مردی که فقط بردۀ یک نفر است و منظور و مراد آقای خود را می‌داند، و در راحتی کامل به سر می‌برد. (﴿هَلۡ يَسۡتَوِيَانِ مَثَلًا﴾) آیا این دو مرد برابر و یکسان‌اند؟ نه، برابر نیستند. همچنین مشرک، شریکان زیادی دارد که با هم اتفاق ندارند؛ گاهی این را به فریاد می‌خواند، گاهی آن ‌را. پس او آرامش ندارد و قلبش در هیچ جایی اطمینان پیدا نمی‌کند. اما موحّد و یکتاپرست که طاعت و عبادت خویش را برای پروردگارش خالص نموده است، خداوند او را از تشویش خاطر رهایی بخشیده است، و در راحتی و آرامش کامل به‌سر می‌برد. (﴿هَلۡ يَسۡتَوِيَانِ مَثَلًا ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ﴾) آیا این دو برابر و یکسان‌اند؟ نه. پس ستایش خدا را سزاست که حق را از باطل جدا نموده و جاهلان را راهنمایی کرده است. (﴿بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ﴾) بلکه بیشتر آنها نمی‌دانند به سبب شرک‌ورزی خود به چه عذابی گرفتار می‌شوند.
#
{30} {إنَّك ميتٌ وإنَّهم ميِّتون}؛ أي: كلُّكم لا بدَّ أن يموت، {وما جَعَلْنا لبشرٍ من قبلِكَ الخُلْدَ أفإن متَّ فهم الخالدونَ}.
(30) (﴿إِنَّكَ مَيِّتٞ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ﴾) همۀ شما حتماً می‌میرید، ﴿وَمَا جَعَلۡنَا لِبَشَرٖ مِّن قَبۡلِكَ ٱلۡخُلۡدَۖ أَفَإِيْن مِّتَّ فَهُمُ ٱلۡخَٰلِدُونَ﴾ و پیش از تو برای هیچ انسانی زندگی جاودانگی را مقرّر نکرده‌ایم، آیا اگر تو بمیری، آنها برای همیشه خواهند ماند؟
#
{31} {ثمَّ إنَّكم يومَ القيامةِ عندَ ربِّكم تختصمونَ}: فيما تنازعتُم فيه، فيفصلُ بينَكم بحكمِهِ العادل، ويُجازي كلاًّ ما عَمِلَه، أحصاه الله ونَسوهُ.
(31) (﴿ثُمَّ إِنَّكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ عِندَ رَبِّكُمۡ تَخۡتَصِمُونَ﴾) سپس شما روز قیامت در آنچه با هم اختلاف داشتید، نزد پروردگارتان به نزاع و کشمکش خواهید پرداخت، و خداوند با حکم دادگرانۀ خویش میان شما داوری می‌کند، و به هر یک طبق عملش سزا و جزا می‌دهد. ﴿أَحۡصَىٰهُ ٱللَّهُ وَنَسُوهُ﴾ خداوند کارهایی را که کرده‌اند برشمرده است و آنها آن را فراموش کرده‌اند.
: 32 - 35 #
{فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَكَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جَاءَهُ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِلْكَافِرِينَ (32) وَالَّذِي جَاءَ بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ أُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (33) لَهُمْ مَا يَشَاءُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذَلِكَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِينَ (34) لِيُكَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي عَمِلُوا وَيَجْزِيَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ (35)}.
فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَكَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جَاءهُ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْكَافِرِينَ؛ پس کيست ستمکارتر از آن که بر خدا دروغ مي بندد و سخن راستي را که براو، آمده است تکذيب مي کند آيا کافران را در جهنم جايگاهي نيست ? وَالَّذِي جَاء بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ؛ و کسي که سخن راست آورد و تصديقش کرد ، آنان پرهيزگارانند. لَهُم مَّا يَشَاءونَ عِندَ رَبِّهِمْ ذَلِكَ جَزَاء الْمُحْسِنِينَ؛ برايشان هر چه بخواهند در نزد پروردگارشان مهياست اين است پاداش نيکوکاران. لِيُكَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي عَمِلُوا وَيَجْزِيَهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ؛ تا خدا بدترين اعمالي را که مرتکب شده اند از آنان بزدايد ، و به ، بهتراز آنچه مي کرده اند پاداششان دهد.
#
{32} يقولُ تعالى محذراً ومخبراً أنَّه لا أظلمُ وأشدُّ ظلماً {ممَّن كَذَبَ على الله}: إمَّا بنسبتِهِ إلى ما لا يليقُ بجلالِهِ، أو بادِّعاء النبوَّة، أو الإخبار بأن الله قال كذا أو أخبر بكذا أو حكم بكذا وهو كاذبٌ؛ فهذا داخلٌ في قولِهِ تعالى: {وأن تقولوا على الله ما لا تعلمون}: إن كان جاهلاً وإلاَّ فهو أشنع وأشنع، أو {كَذَّبَ [بالصدقِ] إذْ جاءَه}؛ أي: ما أظلم ممَّن جاءه الحقُّ المؤيَّد بالبيناتِ فكذَّبه، فتكذيبُهُ ظلمٌ عظيمٌ منه؛ لأنَّه ردَّ الحقَّ بعدما تبيَّن له؛ فإنْ كان جامعاً بين الكذب على الله والتكذيب بالحق؛ كان ظلماً على ظلم. {أليس في جهنَّمَ مثوىً للكافرينَ}: يحصُلُ بها الاشتفاءُ منهم وأخذُ حقِّ الله من كلِّ ظالم وكافرٍ، {إنَّ الشركَ لظلمٌ عظيمٌ}.
(32) خداوند متعال در حالی که [تکذیب کنندگان ‌را] برحذر می‌دارد، خبر می‌دهد و می‌فرماید: هیچ کس ستمکارتر از کسی نیست که (﴿كَذَبَ عَلَى ٱللَّهِ﴾) بر خداوند دروغ ببندد و چیزهایی را به او نسبت دهد که شایستۀ شکوه او نیست. یا به دروغ ادّعای پیامبری کند، یا به دروغ خبر دهد که خداوند متعال چنین گفته، یا چنان خبر داده یا به فلان چیز حکم کرده است. پس این در این فرمودۀ الهی داخل است که می‌فرماید: ﴿وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ﴾ و اینکه از روی نادانی چیزهایی را به خداوند نسبت دهید که نمی‌دانید. و اگر از روی نادانی نباشد، پس آن بسیار زشت‌تر و قبیح‌تر است. (﴿وَكَذَّبَ بِٱلصِّدۡقِ إِذۡ جَآءَهُۥٓ﴾) و هیچ کس ستمکارتر از کسی نیست که حقی را دروغ انگارد که با نشانه‌های فراوان نزد او آمده است. پس تکذیب او ستم بزرگی است. چون او با تکذیب خویش، حق را پس از آنکه برای او روشن شده، رد کرده است. پس اگر بر خدا دروغ بندد و حقیقت را هم تکذیب کند، این خود، ظلم مضاعف است.(﴿أَلَيۡسَ فِي جَهَنَّمَ مَثۡوٗى لِّلۡكَٰفِرِينَ﴾) آیا در جهنّم جایگاهی برای کافران وجود ندارد که از آنها انتقام گرفته ‌شود، و حق خدا از هر ستمگر و کافری گرفته ‌شود؟! ﴿إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ﴾ بی‌گمان شرک ستم بزرگی است.
#
{33} ولما ذَكَرَ الكاذبَ المكذِّب وجنايتَهُ وعقوبتَهُ؛ ذكر الصادقَ المصدِّقَ وثوابَه، فقال: {والذي جاء بالصِّدْقِ}: في قوله وعمله، فدخل في ذلك الأنبياءُ ومَنْ قام مقامَهم ممن صَدَقَ فيما قاله عن خبرِ الله وأحكامِهِ، وفيما فَعَلَه من خصال الصدق، {وصَدَّقَ به}؛ أي: بالصدق؛ لأنَّه قد يجيء الإنسان بالصدق، ولكنْ قد لا يصدِّقُ به بسبب استكبارِهِ أو احتقارِهِ لمن قاله وأتى به؛ فلا بدَّ في المدح من الصدق والتصديق، فصدقُهُ يدلُّ على علمِهِ وعدلِهِ، وتصديقُهُ يدلُّ على تواضعه وعدم استكباره. {أولئك}؛ أي: الذين وُفِّقوا للجمع بين الأمرين {هم المتَّقونَ}: فإنَّ جميع خصال التقوى ترجِعُ إلى الصدق بالحقِّ والتصديق به.
(33) وقتی که به دروغگوی تکذیب کننده، و جنایت و کیفرش پرداخت، از راستگوی تصدیق کننده و پاداشش ذکر به میان آورد و فرمود: (﴿وَٱلَّذِي جَآءَ بِٱلصِّدۡقِ﴾) و کسی که حقیقت و راستی را در سخن و کردارش با خود آورد. پیامبران و جانشینانشان در این داخل هستند؛ کسانی که در سخنشان در رابطه با اخبار و احکام خدا راست گفته‌اند، و نیز در خصلت‌های صدقی که داشتند [راست گفته‌اند]. (﴿وَصَدَّقَ بِهِۦٓ﴾) و حقیقت و راستی را باور داشته و تصدیق کرده است. چون گاهی انسان راستی و حقیقت را با خود می‌آورد امّا به آن باور ندارد، و به سبب خود ‌بزرگ‌بینی‌اش، و یا به علّت حقیر شمردن کسی که حقیقت را می‌گوید و آن را آورده است، آن را تصدیق نمی‌کند، بنابراین کسی مورد ستایش قرار می‌گیرد که حتماً دارای صفت «صدق» و «تصدیق» باشد. پس راستگویی آن فرد، نشانگر دانش و عدالت اوست؛ و تصدیقش، نشانۀ فروتنی می‌باشد. (﴿أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ﴾) کسانی که توفیق یافته‌اند تا هر دو چیز را داشته باشند؛ اینان پرهیزگاران واقعی‌اند، چون همۀ خصلت‌های پرهیزگاری، به صداقت و راستی و تصدیق آن بر می‌گردد.
#
{34} {لهم ما يشاؤون عند ربِّهم}: من الثواب مما لا عينٌ رأتْ، ولا أذنٌ سمعتْ، ولا خَطَرَ على قلبِ بشرٍ؛ فكلُّ ما تعلَّقت به إرادتُهم ومشيئتُهم من أصناف اللذَّاتِ والمشتهياتِ؛ فإنَّه حاصلٌ لهم معدٌّ مهيَّأ. {ذلك جزاء المحسنين}: الذين يعبُدون الله كأنَّهم يَرَوْنَه؛ فإنْ لم يكونوا يَرَوْنَه؛ فإنَّه يراهم، المحسنين إلى عباد الله.
(34) (﴿لَهُم مَّا يَشَآءُونَ عِندَ رَبِّهِمۡ﴾) آنان هر آنچه را بخواهند، نزد پروردگارشان دارند؛ پاداشی که هیچ چشمی آن را ندیده، و هیچ گوشی آن را نشنیده، و به قلب هیچ انسانی خطور نکرده است. پس همۀ آنچه که اراده و خواست آنها باشد؛ از انواع لذّت‌ها برایشان فراهم و آماده خواهد بود. (﴿ذَٰلِكَ جَزَآءُ ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾) این است پاداش نیکوکاران؛ کسانی که خدا را چنان عبادت می‌کنند که انگار او را می‌بینند، و اگر او را نمی‌بینند او آنها را می‌بیند؛ و کسانی که با بندگان خدا به نیکویی رفتار می‌نمایند.
#
{35} {لِيُكَفِّرَ اللهُ عنهم أسوأ الذي عَمِلوا ويَجْزِيَهم أجْرَهُم بأحسن الذي كانوا يعملونَ}: عملُ الإنسانِ له ثلاثُ حالاتٍ: إمَّا أسوأ، أو أحسن، أو لا أسوأ ولا أحسن، والقسمُ الأخيرُ قسمُ المباحات وما لا يتعلَّق به ثوابٌ ولا عقابٌ، والأسوأ المعاصي كلُّها، والأحسنُ الطاعاتُ كلُّها. فبهذا التفصيل يتبيَّن معنى الآيةِ، وأنَّ قولَه {لِيُكَفِّرَ الله عنهم أسوأ الذي عَمِلوا}؛ أي: ذنوبهم الصغارَ والكبار بسبب إحسانِهِم وتقواهم، {ويَجْزِيَهم أجْرَهم بأحسنِ الذي كانوا يعملون}؛ أي: بحسناتِهِم كلِّها، {إنَّ الله لا يَظْلِمُ مثقالَ ذَرَّةٍ وإن تَكُ حسنةً يضاعِفْها ويُؤْتِ من لَدُنْه أجراً عظيماً}.
(35) (﴿لِيُكَفِّرَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ أَسۡوَأَ ٱلَّذِي عَمِلُواْ وَيَجۡزِيَهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ ٱلَّذِي كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾) عمل انسان سه حالت دارد؛ یا بدتر است یا بهتر است و یا نه بدتر و نه بهتر. نوع سوّم نوع مباح است که پاداش و کیفری به آن تعلّق نمی‌گیرد. و بدتر همۀ گناهان هستند، و بهتر همۀ طاعات و عبادت‌ها می‌باشند. پس با این توضیح، معنی آیه روشن می‌شود. و اینکه خداوند می‌فرماید: (﴿لِيُكَفِّرَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ أَسۡوَأَ ٱلَّذِي عَمِلُواْ﴾) تا خداوند بدترینِ آنچه را که کرده‌اند ـ‌یعنی گناهان صغیرۀ آنها را به سبب نیکوکاری و پرهیزگاری‌شان‌ـ ببخشاید. (﴿وَيَجۡزِيَهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ ٱلَّذِي كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾) و پاداششان را به پاس نیکوترینِ آنچه که می‌کرده‌اند ـ‌یعنی به پاس همۀ نیکی‌هایشان‌ـ به آنها بدهد، ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖۖ وَإِن تَكُ حَسَنَةٗ يُضَٰعِفۡهَا وَيُؤۡتِ مِن لَّدُنۡهُ أَجۡرًا عَظِيمٗا﴾ بی‌گمان، خداوند به اندازۀ ذرّه‌ای ستم نمی‌کند؛ و اگر نیکی باشد، آن را چند برابر می‌نماید، و از جانب خویش پاداش بزرگی می‌دهد.
: 36 - 37 #
{أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ (36) وَمَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُضِلٍّ أَلَيْسَ اللَّهُ بِعَزِيزٍ ذِي انْتِقَامٍ (37)}.
أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِن دُونِهِ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ؛ تو را به کساني که سواي خدا هستند ، مي ترسانند آيا خدا براي نگهداري بنده اش کافي نيست ? و هر کس را که خدا گمراه سازد هيچ راهنمايي نخواهد بود. وَمَن يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّضِلٍّ أَلَيْسَ اللَّهُ بِعَزِيزٍ ذِي انتِقَامٍ؛ هر کس را که خدا راهنمايي کند ، گمراه کننده اي نيست آيا خدا پيروزمند و انتقام گيرنده نيست ?
#
{36 ـ 37} {أليسَ اللهُ بكافٍ عبدَه}؛ أي: أليس من كرمِهِ وجودِهِ وعنايتِهِ بعبده الذي قام بعبوديَّته وامتثل أمرَه واجتنب نهيَه، خصوصاً أكمل الخلق عبوديَّةً لربِّه، وهو محمدٌ - صلى الله عليه وسلم -؛ فإنَّ الله تعالى سيكفيه في أمر دينه ودُنياه ويدفعُ عنه من ناوأه بسوءٍ. {ويخوِّفونَكَ بالذين من دونِهِ}: من الأصنام والأندادِ أن تنالَكَ بسوءٍ، وهذا من غيِّهم وضلالهم. {ومن يُضْلِلِ اللهُ فما له من هادٍ. ومَن يَهْدِ اللهُ فما له من مُضِلٍّ}: لأنه تعالى الذي بيدِهِ الهدايةُ والإضلالُ، وهو الذي ما شاء كان وما لم يشأ لم يكنْ. {أليس الله بعزيزٍ}: له العزةُ الكاملةُ التي قَهَرَ بها كلَّ شيء، وبعزَّتِهِ يكفي عبده، ويدفعُ عنه مكرَهم {ذي انتقام}: ممَّنْ عصاه، فاحْذَروا موجباتِ نقمتِهِ.
(36 - 37) (﴿أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِكَافٍ عَبۡدَهُۥ﴾) آیا یکی از مصادیق کرم و لطف و عنایت خداوند به بنده‌اش؛ بنده‌ای که او را بندگی نموده و از دستورش اطاعت نموده و از نواهی‌اش پرهیز کرده است، این نیست که خداوند او را کافی باشد؟! به ویژه کامل‌ترین بندۀ خدا محمّد صلی الله علیه وسلم که خداوند او را در امر دین و دنیا کفایت خواهد کرد؛ و هرکس را که به او سوء قصد نماید، از او دور می‌سازد. (﴿وَيُخَوِّفُونَكَ بِٱلَّذِينَ مِن دُونِهِۦ﴾) آنان تو را از کسانی جز خدا می‌ترسانند. تو را از بت‌ها و انبازان می‌ترسانند که اینها به تو زیانی خواهند رساند، این طرز فکر از گمراهی و سرکشی آنها سرچشمه می‌گیرد. (﴿وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٖ﴾) و هر کس را که خدا گمراه سازد، هیچ هدایتگری ندارد.  ((وَمَن يَهۡدِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن مُّضِلٍّ﴾) و هرکس را که خدا هدایت کند هیچ گمراه کننده‌ای ندارد. چون هدایت و گمراه ساختن به دست خداوند متعال است. و او خدایی است که هرچه بخواهد می‌شود، و هرآنچه نخواهد نمی‌شود. (﴿أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِعَزِيزٖ﴾) آیا خدا چیره نیست؟! آری! او دارای عزّت و چیرگی کامل است، و بر هرچیزی غالب است، و با قدرت و توانمندی‌اش بنده‌اش را کفایت می‌کند، و مکر و توطئۀ آنها را از او دور می‌نماید. (﴿ذِي ٱنتِقَامٖ﴾) و از کسی که از فرمان او سرپیچی کند، انتقام می‌گیرد. پس، از آنچه که باعث کیفر و عذاب خدا می‌شود، بپرهیزید.
: 38 #
{وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ (38)}.
وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَفَرَأَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ ؛ اگر از آنها بپرسي : چه کسي آسمانها و زمين را آفريده است ? خواهند گفت ، : خداي يکتا بگو : پس اينهايي را که سواي او مي پرستيد چگونه مي بينيد ? اگر خداي يکتا بخواهد به من رنجي برساند آيا اينان مي توانند آن رنج را دفع کنند ? يا اگر بخواهد به من رحمتي ارزاني دارد ، مي توانند آن رحمت را از من باز دارند ? بگو : خدا براي من بس است توکل کنندگان به او توکل مي کنند.
#
{38} أي: ولئن سألتَ هؤلاء الضلالَ الذين يخوِّفونَكَ بالذين من دونِهِ وأقمتَ عليهم دليلاً من أنفسهم، فقلتَ: {مَن خَلَقَ السمواتِ والأرضَ}: لم يُثْبِتوا لآلهتهم من خَلْقِها شيئاً، {لَيَقولُنَّ اللهُ}: الذي خلقها الله وحده. {قل}: لهم مقرِّراً عجز آلهتهم بعدما بينت قدرة الله: {أفرأيتُم}؛ أي: أخبروني {ما تَدْعونَ من دون الله إنْ أرادَنِيَ الله بضُرٍّ}: أيَّ ضُرٍّ كان، {هل هنَّ كاشفاتُ ضُرِّهِ}: بإزالته بالكلِّية أو بتخفيفه من حال إلى حال؟ {أو أرادني برحمةٍ}: يوصل إليَّ بها منفعةً في ديني أو دنياي، {هل هنَّ ممسكاتُ رحمتِهِ}: ومانعاتُها عني؟ سيقولونَ: لا يكشفون الضُّرَّ ولا يمسِكونَ الرحمة، قل لهم بعدما تبيَّن الدليلُ القاطعُ على أنَّه وحدَه المعبودُ، وأنَّه الخالق للمخلوقات، النافعُ الضارُّ وحده، وأنَّ غيره عاجزٌ من كلِّ وجه عن الخَلْق والنفع والضرِّ، مستجلباً كفايته، مستدفعاً مَكْرَهم وكيدَهم. {قل حَسْبِيَ الله عليه يتوكَّلُ المتوكلون}؛ أي: عليه يعتمدُ المعتمدونَ في جلب مصالحهم ودفع مضارِّهم، فالذي بيدِهِ وحدَه الكفايةُ هو حسبي سيكفيني كلَّ ما أهمَّني، وما لا أهتمُّ به.
(38) اگر از این گمراهانی که تو را از چیزهای به جز خداوند می‌ترسانند، بپرسی و دلیلی علیه آنان اقامه نمایی و بگویی: (﴿مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ﴾) چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده است؟ به هیچ شیوه‌ای آفرینش آسمان‌ها و زمین را به معبودهای خود نسبت ندادند. (﴿لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُ﴾) خواهند گفت: خداوند به تنهایی آنها را آفریده است. (﴿قُلۡ أَفَرَءَيۡتُم مَّا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ إِنۡ أَرَادَنِيَ ٱللَّهُ بِضُرٍّ هَلۡ هُنَّ كَٰشِفَٰتُ ضُرِّهِۦٓ﴾) پس، بعد از آنکه قدرت خداوند روشن شد، با تاکید بر ناتوانی معبودهایشان به آنها بگو: مرا خبر دهید که اگر خدا بخواهد زیان و گزندی به من برساند ـ هر زیانی که باشد ـ آیا معبودهای شما می‌توانند، آن زیان را کاملاً از من دور سازند و یا آن را تقلیل دهند؟ (﴿أَوۡ أَرَادَنِي بِرَحۡمَةٍ هَلۡ هُنَّ مُمۡسِكَٰتُ رَحۡمَتِهِۦ﴾) و اگر خدا بخواهد در حق من لطف و مرحمتی را روا بدارد و سودی در دین یا دنیا عاید من شود، آیا آنها می‌توانند مانع رحمت خدا شوند و از رسیدن آن به من جلوگیری نمایند؟! خواهند گفت: نه، آنها زیان را دور نخواهند کرد، و نمی‌توانند رحمت را باز دارند. و بعد از آنکه دلیل قاطع روشن شد که تنها خداوند معبود است و او مخلوقات را آفریده و تنها او سود و زیان می‌دهد؛ و غیر او از هر جهت، از آفریدن و زیان رساندن و نفع رساندن عاجز هستند؛ با طلب نمودن یاری و کفایت خدا و طلبِ دفع مکر و توطئه‌های آنان بگو: (﴿حَسۡبِيَ ٱللَّهُۖ عَلَيۡهِ يَتَوَكَّلُ ٱلۡمُتَوَكِّلُونَ﴾) خدا مرا کافی است، و توکّل کنندگان فقط بر او توکّل می‌نمایند؛ یعنی تکیه‌کنندگان در به دست آوردن منافع خود، و دور شدن زیان‌ها از خود، بر او تکیه می‌نمایند. پس کسی که «کافی بودن» برای اوست، او مرا کافی است؛ مرا در برابر همۀ آنچه که برایم مهمّ است، و یا برایم مهم نمی‌باشد، کافی است.
: 39 - 40 #
{قُلْ يَاقَوْمِ اعْمَلُوا عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (39) مَنْ يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُقِيمٌ (40)}.
قُلْ يَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ؛ بگو : اي قوم من ، بر وفق امکان خويش عمل کنيد من نيز عمل مي کنم وبه زودي خواهيد دانست که. مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُّقِيمٌ؛ چه کسي به عذابي که خوارش مي سازد گرفتار مي شود ، يا عذاب جاويد بر سر او فرود مي آيد.
#
{39 ـ 40} أي: {قل} لهم يا أيُّها الرسولُ: {يا قوم اعْمَلوا على مكانتكم}؛ أي: على حالتكم التي رَضيتُموها لأنفسِكُم من عبادة من لا يستحقُّ من العبادة شيئاً ولا له من الأمر شيءٌ، {إنِّي عاملٌ}: على ما دعوتُكم إليه من إخلاص الدين لله تعالى وحده، {فسوف تَعْلَمونَ}: لمن العاقبةُ و {مَن يأتيه عذابٌ يُخْزيهِ}: في الدنيا، {ويَحِلُّ عليه}: في الأخرى {عذابٌ مقيمٌ}: لا يَحولُ عنه ولا يزولُ. وهذا تهديدٌ عظيمٌ لهم، وهم يعلمونَ أنَّهم المستحقُّونَ للعذابِ المقيم، ولكن الظلمَ والعنادَ حالَ بينَهم وبين الإيمانِ.
(39 - 40) (﴿قُلۡ يَٰقَوۡمِ ٱعۡمَلُواْ عَلَىٰ مَكَانَتِكُمۡ﴾) ای پیامبر! به آنها بگو: ای قوم من! به همان شیوه و حالتی که برای خود پسندیده‌اید و آن عبارت از پرستش کسی است که سزاوار پرستش نیست و اختیاری ندارد، عمل کنید. (﴿إِنِّي عَٰمِلٞ﴾) من هم به چیزی عمل می‌کنم که شما را به سوی آن دعوت کرده‌ام، و آن عبارت است از اخلاص و اطاعت و عبادت فقط برای خدا. (﴿فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ﴾) پس خواهید دانست که سرانجام و عاقبت به سود چه کسی خواهد بود ((مَن يَأۡتِيهِ عَذَابٞ يُخۡزِيهِ ﴾) و چه کسی عذاب خوار کننده در دنیا به سراغش خواهد آمد. (﴿وَيَحِلُّ عَلَيۡهِ عَذَابٞ مُّقِيمٌ﴾) و در آخرت عذاب جاویدان و همیشگی که از او برطرف نمی‌شود، گریبانگیرش می‌گردد. این تهدید بزرگی است برای آنها، و خود می‌دانند که مستحق عذاب جاویدان هستند، امّا ظلم و عناد مانع از ایمان آوردنشان شده بود.
: 41 #
{إِنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدَى فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ (41)}.
إِنَّا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدَى فَلِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ؛ ما اين کتاب را به حق براي هدايت مردم بر تو نازل کرديم پس هر کس که ، هدايت يافت به سود خود اوست ، و هر که گمراه شد به زيان خود به گمراهي افتاده و تو وکيل آنها نيستي.
#
{41} يخبر تعالى أنَّه أنزل على رسولِهِ الكتابَ المشتمل على الحقِّ في أخباره وأوامره ونواهيه، الذي هو مادَّةُ الهداية وبلاغٌ لمن أراد الوصول إلى الله وإلى دار كرامتِهِ، وأنَّه قامتْ به الحجةُ على العالمين. {فَمَنِ اهْتَدى}: بنورِهِ واتَّبع أوامِرَه؛ فإنَّ نفع ذلك يعودُ إلى نفسه {ومَن ضَلَّ}: بعدما تبيَّن له الهدى {فإنَّما يَضِلُّ عليها}: لا يضرُّ الله شيئاً. {وما أنت عليهم بوكيل}: تحفظُ عليهم أعمالَهم وتحاسِبُهم عليها وتجبِرُهم على ما تشاءُ، وإنَّما أنت مبلغٌ تؤدِّي إليهم ما أمرت به.
(41) خداوند متعال خبر می‌دهد که او قرآن را که در اخبار و اوامر و نواهی‌اش، مشتمل بر حق و حقیقت است، و برای کسی که بخواهد به خدا و سرای کرامت برسد، اساس هدایت و وسیلۀ رسیدن [به خدا] می‌باشد، بر پیامبرش نازل کرده است. نیز خداوند متعال خبر می‌دهد که به وسیلۀ نزول قرآن، حجّت بر همۀ جهانیان اقامه شده است. (﴿فَمَنِ ٱهۡتَدَىٰ فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيۡهَا﴾) و هرکس در پرتو نور قرآن راهیاب شود و از اوامر آن پیروی نماید، فایدۀ هدایت شدن و پیروی نمودن به خود او برمی‌گردد؛ و هرکس بعد از آنکه راه راست برای او روشن گردید گمراه گردد، زیان گمراهی‌اش به خودش برمی‌گردد، و به خدا زیانی نمی‌رساند. (﴿وَمَآ أَنتَ عَلَيۡهِم بِوَكِيلٍ﴾) و تو بر آنان نگهبان نیستی که اعمالشان را ثبت و ضبط نمایی، و آنها را بر آن محاسبه کنی، و بر آنچه می‌خواهی مجبورشان سازی. بلکه تو فقط رساننده‌ای هستی که آنچه را به آن فرمان یافته‌ای به آنان می‌رسانی، و وظیفه‌ات را انجام می‌دهی.
: 42 #
{اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (42)}.
اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ؛ خدا جانها را به هنگام مردنشان مي گيرد ، و نيز جان کساني را که در، خواب خود نمرده اند جانهايي را که حکم مرگ بر آنها رانده شده نگه مي داردو ديگران را تا زماني که معين است باز مي فرستد در اين عبرتهاست براي آنهايي که مي انديشند.
#
{42} يخبر تعالى أنه المتفرِّدُ بالتصرُّف بالعباد في حال يقظتهم ونومهم وفي حال حياتهم وموتهم، فقال: {الله يتوفَّى الأنفسَ حين موتِها}: وهذه الوفاةُ الكبرى وفاةُ الموت، وإخبارُه أنَّه يتوفَّى الأنفس وإضافةُ الفعل إلى نفسِهِ لا ينافي أنَّه قد وَكَّلَ بذلك مَلَكَ الموت وأعوانه؛ كما قال تعالى: {قُلْ يَتَوفَّاكم مَلَكُ الموتِ الذي وُكِّل بكم}، {حتى إذا جاء أحَدَكُمُ الموتُ توفَّتْه رُسُلُنا وهم لا يفرِّطونَ}؛ لأنَّه تعالى يضيفُ الأشياء إلى نفسه باعتبار أنَّه الخالق المدبِّرُ، ويضيفُها إلى أسبابها باعتبار أنَّ من سننِهِ تعالى وحكمتِهِ أن جعل لكلِّ أمر من الأمور سبباً. وقوله: {والتي لم تَمُتْ في منامها}: وهذه الموتةُ الصغرى؛ أي: ويمسك النفسَ التي لم تَمُتْ في منامها، {فيُمْسِكُ}: من هاتين النفسين النفسَ {التي قضى عليها الموتَ}، وهي نفسُ مَنْ كان ماتَ أو قُضِيَ أنْ يموتَ في منامه، {ويرسلُ} النفسَ {الأخرى إلى أجل مسمًّى}؛ أي: إلى استكمال رِزْقِها وأجَلِها. {إنَّ في ذلك لآياتٍ لقوم يتفكَّرونَ}: على كمال اقتدارِهِ وإحيائِهِ الموتى بعد موتهم. وفي هذه الآية دليلٌ على أنَّ الرُّوح والنفس جسمٌ قائمٌ بنفسِهِ، مخالفٌ جوهرُهُ جوهَرَ البدن، وأنَّها مخلوقةٌ مدبَّرةٌ يتصرَّفُ الله فيها في الوفاةِ والإمساكِ والإرسال، وأنَّ أرواحَ الأحياء والأموات تتلاقى في البرزخ فتجتمعُ فتتحادثُ، فيرسِلُ الله أرواحَ الأحياء، ويُمْسِكُ أرواح الأمواتِ.
(42) خداوند متعال خبر می‌دهد که او به تنهایی در حالت بیداری و خواب بندگانش و در حالت مرگ و زنده بودنشان تصرّف می‌نماید: (﴿ٱللَّهُ يَتَوَفَّى ٱلۡأَنفُسَ﴾) خداوند روح‌ها را قبض می‌نماید. قبض روح دو نوع است: قبض بزرگ و قبض کوچک. در اینجا منظور قبض بزرگ است، و آن مرگ می‌باشد. اینکه خداوند خبر داده است که او خودش ارواح را قبض می‌کند، با این منافاتی ندارد که او فرشتۀ مرگ و همکارانش را گماشته تا ارواح را قبض نمایند، همان‌طور که فرموده است: ﴿قُلۡ يَتَوَفَّىٰكُم مَّلَكُ ٱلۡمَوۡتِ ٱلَّذِي وُكِّلَ بِكُمۡ﴾ بگو: «آن فرشتۀ مرگ که بر شما گماشته شده، جان‌هایتان را می‌ستاند.» ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ تَوَفَّتۡهُ رُسُلُنَا وَهُمۡ لَا يُفَرِّطُونَ﴾ «تا اینکه مرگ به سراغ یکی از شما بیاید، فرستادگان ما روح او را قبض می‌کنند، و آنها کاستی نمی‌ورزند.» چون خداوند متعال از این نظر کارها را به خود نسبت می‌دهد که او آفرینندۀ مدبر است. و از این نظر، امور را به اسباب آن نسبت می‌دهد که از سنّت‌های الهی و حکمت او این است برای هر امری سببی را قرار داده است. و اینکه می‌فرماید: (﴿وَٱلَّتِي لَمۡ تَمُتۡ فِي مَنَامِهَا﴾) نیز ـ به هنگام خواب ـ آن دسته از ارواح را که نمرده‌اند، قبض می‌نماید. این قبض، قبض کوچک است، به عبارتی دیگر مرگ کوچک است. (﴿فَيُمۡسِكُ ٱلَّتِي قَضَىٰ عَلَيۡهَا ٱلۡمَوۡتَ﴾) و آنگاه از میان آن دو دسته از ارواح، دستۀ اول را که فرمان مرگشان را صادر کرده است، نگاه می‌دارد؛ و این ارواح کسانی است که مرده‌اند یا خداوند فرمان مرگشان را درحالی که خواب هستند صادر کرده است. (﴿وَيُرۡسِلُ ٱلۡأُخۡرَىٰٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمًّى﴾) و گروه دوم ارواح که هنوز فرمان مرگشان صادر نشده است، به تن بازمی‌گرداند تا زمانی که روزی خود را کامل گردانند و اجلشان فرا برسد. (﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَتَفَكَّرُونَ﴾) بی‌گمان در این امر برای اندیشمندان نشانه‌های روشنی است که بر کمال توانمندی خداوند و اینکه مردگان را پس از مرگشان زنده خواهد کرد دلالت می‌کند. این آیه دلیلی است بر اینکه روح و نفس، جسمی است که قائم به ذات خود می‌باشد، و جوهر آن با جوهر بدن فرق می‌کند. و دلیلی است بر اینکه روح، آفریده شده و تحت تدبیر پروردگار است و خداوند آن را می‌ستاند ونگاه می‌دارد، و باز به تن برمی‌گرداند. و ارواح زندگان در برزخ، همدیگر را ملاقات می‌کنند و گرد ‌هم آمده و با یکدیگر گفتگو می‌نمایند. پس آنگاه خداوند ارواح زندگان را برمی‌گرداند، وارواح مردگان را نگاه می‌دارد.
: 43 - 44 #
{أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعَاءَ قُلْ أَوَلَوْ كَانُوا لَا يَمْلِكُونَ شَيْئًا وَلَا يَعْقِلُونَ (43) قُلْ لِلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعًا لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (44)}.
أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ شُفَعَاء قُلْ أَوَلَوْ كَانُوا لَا يَمْلِكُونَ شَيْئًا وَلَا يَعْقِلُونَ؛ آيا سواي خدا شفيعاني اختيار کردند ? بگو : حتي اگر آن شفيعان قدرت به کاري نداشته باشند و چيزي را در نيابند ? قُل لِّلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعًا لَّهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ؛ بگو : شفاعت سراسر از آن خداست متعلق به اوست فرمانروايي آسمانها وزمين سپس همه به نزد او بازگردانده مي شويد.
#
{43} ينكر تعالى على مَنِ اتَّخذ من دونِهِ شفعاءَ يتعلَّق بهم ويسألُهم ويعبُدُهم، {قل} لهم مبيِّناً جهلَهم وأنَّها لا تستحقُّ شيئاً من العبادة: {أوَلَوْ كانوا}؛ أي: مَنِ اتَّخَذْتُم من الشفعاء {لا يملِكونَ شيئاً}؛ أي: لا مثقال ذرة في السماواتِ ولا في الأرضِ ولا أصغرَ من ذلك ولا أكبر، بل وليس لهم عقلٌ يستحقُّون أن يُمْدَحوا به؛ لأنَّها جماداتٌ من أحجارٍ وأشجارٍ وصورٍ وأمواتٍ؛ فهل يُقالُ: إنَّ لِمَنِ اتَّخذها عقلاً، أم هو من أضلِّ الناس وأجهلهم وأعظمهم ظلماً؟!
(43) خداوند متعال کار کسانی را که به جای او میانجی‌هایی را برگزیده‌اند، و دست به دامان آنها می‌شوند، و از آنها می‌خواهند، و آنها را پرستش می‌کنند، تقبیح نموده و می‌فرماید: (﴿قُل﴾[ای پیامبر!] با بیان جهالت آنها و اینکه شفیعانی را برگزیده‌اند که سزاوار هیچ عبادتی نیستند، به آنان بگو: (﴿أَوَلَوۡ كَانُواْ لَا يَمۡلِكُونَ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يَعۡقِلُونَ﴾) آیا اگر چیزهایی را که میانجی و متصرف در امور می‌دانید، به اندازۀ ذرّه‌ای، و نه کمتر از آن، نه در آسمان‌ها و نه در زمین ندارند، بلکه فهم و شعوری ندارند که به سبب آن سزاوار ستایش شوند، چون آنها جماداتی از سنگ و درخت و تمثال‌ها بوده، و مردگانی بیش نیستند. پس آیا کسی که چنین چیزهایی را پرستش کند عقل دارد؟! یا از گمراه‌ترین و نادان‌ترین مردم می‌باشد، و ستم او از ستم همه بزرگ‌تر است؟
#
{44} {قل}: لهم: {لله الشفاعةُ جميعاً}: لأنَّ الأمر كلَّه لله، وكلُّ شفيع؛ فهو يخافُه، ولا يقدِرُ أن يشفعَ عنده أحدٌ إلاَّ بإذنِهِ؛ فإذا أراد رحمةَ عبدِهِ؛ أذن للشفيع الكريم عندَه أن يشفعَ رحمةً بالاثنين. ثم قرَّرَ أنَّ الشفاعة كلَّها له بقوله: {له ملكُ السمواتِ والأرضِ}؛ أي: جميع ما [فيهما] من الذوات والأفعال والصفات؛ فالواجب أن تُطْلَبَ الشفاعةُ ممَّنْ يملِكُها وتُخْلَصَ له العبادةُ. {ثم إليه تُرْجَعونَ}: فيجازي المخلصَ له بالثواب الجزيل، ومَنْ أشرك به بالعذابِ الوبيل.
(44) (﴿قُلۡ لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗا﴾) به آنان بگو: شفاعت؛ سراسر از آن خداست، چون اختیار همه در دست اوست. و هر شفاعت‌کننده‌ای که باشد از خدا می‌ترسد، و هیچ کس جز با اجازۀ او نمی‌تواند سفارش و میانجیگری کند. پس هر گاه بخواهد بر بنده‌اش رحم نماید، به شفاعت‌کنندۀ بزرگوار اجازه می‌دهد تا نزد او شفاعت کند؛ و این رحمتی است که خداوند در حق شفاعت کننده و کسی که برای او شفاعت می‌شود روا می‌دارد. سپس تاکید کرد که شفاعت؛ همگی برای خداست: (﴿لَّهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) همۀ آنچه از ذات و کار و صفت که در آسمان‌ها و زمین است، از آن او می‌باشد. پس باید شفاعت را از کسی خواست که اختیار آن را دارد. و عبادت فقط برای او انجام شود. (﴿ثُمَّ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ﴾) سپس به سوی او برگردانده می‌شوید، پس آن کس را که عبادت و طاعت او را خالص کرده باشد، پاداش فراوان می‌دهد؛ و هرکس را که برای او شریک قرار داده باشد، عذاب هولناک می‌دهد.
: 45 - 46 #
{وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (45) قُلِ اللَّهُمَّ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ عَالِمَ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبَادِكَ فِي مَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (46)}.
وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ؛ چون تنها خدا را ياد کنند دلهاي آن کسان که به قيامت ايمان نياورده ، اندنفرت گيرد ، و چون نام ديگري جز او برده شود شادمان شوند. قُلِ اللَّهُمَّ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ عَالِمَ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ أَنتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبَادِكَ فِي مَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ؛ بگو : بار خدايا ، تويي آفريننده آسمانها و زمين ، داناي نهان و آشکار ،تو ميان بندگانت در هر چه در آن اختلاف مي کرده اند داوري خواهي کرد.
#
{45 ـ 46} يذكُرُ تعالى حالةَ المشركين وما الذي اقتضاه شركُهم: أنَّهم {إذا ذُكِرَ الله} تعالى توحيداً له وأمرًا بإخلاص الدين له وتركِ ما يعبُد من دونه؛ أنهم يشمئزُّون وينفُرون ويكرهون ذلك أشدَّ الكراهة. {وإذا ذُكِرَ الذين من دونِهِ}: من الأصنام والأنداد، ودعا الداعي إلى عبادتها ومدحها؛ {إذا هم يستبشرونَ}: بذلك فرحاً بذِكْرِ معبوداتهم، ولكونِ الشرك موافقاً لأهوائهم وهذه الحال أشرُّ الحالات وأشنعها ولكن موعدَهم يومُ الجزاء؛ فهناك يؤخَذُ الحقُّ منهم ويُنْظَرُ: هل تنفعهُم آلهتُهم التي كانوا يَدْعون من دون الله شيئاً؟! ولهذا قال: {قل اللهمَّ فاطرَ السمواتِ والأرض}؛ أي: خالقهما ومدبِّرهما، {عالم الغيبِ}: الذي غاب عن أبصارِنا وعِلْمِنا {والشَّهادةِ}: الذي نشاهده، {أنت تحكُمُ بين عبادك فيما كانوا فيه يختلفونَ}. وإن من أعظم الاختلاف اختلافُ الموحِّدين المخلِصين القائلين: إنَّ ما هم عليه هو الحقُّ وإنَّ لهم الحسنى في الآخرة دون غيرهم، والمشركين الذين اتَّخذوا من دونِكَ الأندادَ والأوثانَ وسَوَّوا بك مَنْ لا يَسْوَى شيئاً، وتنقَّصوك غايةَ التنقُّص، واستبشروا عند ذِكْرِ آلهتهم، واشمأزوا عند ذكرك وزعموا مع هذا أنَّهم على الحقِّ وغيرهم على الباطل وأنَّ لهم الحسنى؛ قال تعالى: {إنَّ الذين آمَنوا والذينَ هادوا والصَّابِئينَ والنَّصارى والمَجوسَ والذين أشْرَكوا إنَّ الله يَفْصِلُ بينَهم يومَ القيامةِ إنَّ الله على كلِّ شيءٍ شهيدٌ}، وقد أخبرنا بالفصل بينَهم بعدَها بقوله: {هذانِ خصمانِ اختَصَموا في ربِّهم فالذين كَفَروا قُطِّعَتْ لهم ثيابٌ من نارٍ يُصَبُّ من فوقِ رؤوسهم الحميمُ يُصْهَرُ به ما في بُطونِهِم والجلودُ ولهم مقامِعُ من حديدٍ ... } إلى أن قال: {إنَّ الله يُدْخِلُ الذين آمنوا وَعَمِلُوا الصالحاتِ جناتٍ تَجْري من تحتِها الأنهارُ يُحَلَّوْنَ فيها من أساوِرَ من ذهبٍ ولُؤْلُؤاً ولباسُهُم فيها حريرٌ}، وقال تعالى: {الذين آمنوا ولم يَلْبِسوا إيمانَهم بِظُلْمٍ أولئكَ لهم الأمنُ وهم مهتدونَ}، {إنَّه مَن يُشْرِكْ بالله فقد حَرَّمَ الله عليه الجنَّةَ ومأواه النارُ}؛ ففي هذه الآية بيانُ عموم خلقِهِ تعالى وعموم علمِهِ وعموم حكمِهِ بين عباده؛ فقدرتُهُ التي نشأت عنها المخلوقات، وعلمُهُ المحيطُ بكلِّ شيء دالٌّ على حكمه بين عبادِهِ وبعثِهِم وعلمِهِ بأعمالهم خيرِها وشَرِّها وبمقاديرِ جزائها، وخلقُهُ دالٌّ على علمِهِ، ألا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ.
(45 - 46) خداوند حالت مشرکین و آنچه را که شرکشان اقتضاء می‌نماید، بیان می‌دارد و می‌فرماید: (﴿وَإِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَحۡدَهُ﴾) هرگاه خداوند به تنهایی یاد شود، و یگانگی او بیان گردد، و اینکه باید عبادت و طاعت فقط برای او انجام پذیرد، و معبودهایی که به‌جز خدا ‌پرستش می‌گردند رها شوند، مشرکین دلگیر و متنفّر گشته، و این را به شدّت ناپسند می‌دانند. (﴿وَإِذَا ذُكِرَ ٱلَّذِينَ مِن دُونِهِۦٓ﴾) و هرگاه بت‌ها و انبازها یاد شوند، و مردمان به پرستش و ستایش آنها فرا خوانده شوند، (﴿إِذَا هُمۡ يَسۡتَبۡشِرُونَ﴾) به‌ناگاه مشرکان از اینکه معبودهایشان یاد شده‌اند، و به دلیل اینکه شرک با امیال و خواسته‌هایشان موافق است، شاد و خوشحال می‌گردند؛ و این بدترین و زشت‌ترین حالت است، اما وعدۀ آنها روز قیامت است. در آن روز، حساب پس خواهند داد و مشاهده خواهند کرد که آیا معبودهایشان- که آنان را به جای خدا، به فریاد می‌خواندند- به آنها سودی می‌رسانند یا نه؟ بنابراین فرمود: (﴿قُلِ ٱللَّهُمَّ فَاطِرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) بگو: خداوندا! ای پدید آورنده و مدبّر آسمان‌ها و زمین! (﴿عَٰلِمَ ٱلۡغَيۡبِ﴾) ای آن که از عالم غیب و آنچه که از چشم و دانش ما پنهان است آگاهی! (﴿وَٱلشَّهَٰدَةِ﴾) و ای کسی که به آنچه آشکار است و ما مشاهده‌اش می‌کنیم، به آن نیز آگاهی! (﴿أَنتَ تَحۡكُمُ بَيۡنَ عِبَادِكَ فِي مَا كَانُواْ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَ﴾) تو میان بندگانت در آنچه در آن اختلاف می‌کردند، داوری می‌کنی. و یکی از بزرگ‌ترین اختلاف‌ها، اختلاف موحّدان مخلص است؛ کسانی که می‌گویند: آنچه بر آن هستند حق است، و در آخرت پاداش نیک دارند، و برای دیگران چنین پاداشی وجود ندارد. مشرکین به شدّت اختلاف دارند که به جای تو همتایان و بت‌هایی را به خدایی گرفته‌اند، و چیزهایی را با تو برابر قرار داده‌اند که هیچ ارزشی ندارند، و بی‌نهایت از تو عیب جویی می‌کنند، و به هنگام ذکر معبودهایشان شاد شده، و به هنگام یاد و ذکر تو متنفّر و دلگیر می‌گردند؛ با وجود این ادعا می‌کنند که آنها بر حق هستند و دیگران بر باطل، و اینها پاداش نیک دارند. خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِينَ هَادُواْ وَٱلصَّٰبِ‍ِٔينَ وَٱلنَّصَٰرَىٰ وَٱلۡمَجُوسَ وَٱلَّذِينَ أَشۡرَكُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ يَفۡصِلُ بَيۡنَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ﴾ بی‌گمان، خداوند میان مؤمنان و یهودیان و صابئان و نصاری و مجوس و مشرکان در روز قیامت داوری می‌کند؛ بی‌گمان، خداوند بر هر چیزی حاضر و گواه است. سپس از داوری میان آنها نیز خبر داده و فرموده است: ﴿هَٰذَانِ خَصۡمَانِ ٱخۡتَصَمُواْ فِي رَبِّهِمۡۖ فَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ قُطِّعَتۡ لَهُمۡ ثِيَابٞ مِّن نَّارٖ يُصَبُّ مِن فَوۡقِ رُءُوسِهِمُ ٱلۡحَمِيمُ يُصۡهَرُ بِهِۦ مَا فِي بُطُونِهِمۡ وَٱلۡجُلُودُ وَلَهُم مَّقَٰمِعُ مِنۡ حَدِيدٖ﴾ این دو طرف، دربارۀ پروردگارشان به منازعه پرداخته‌اند. پس کسانی که کفر ورزیده‌اند، لباس‌هایی از آتش دارند و آب داغ از بالای سرهایشان بر آنان ریخته می‌شود که روده‌ها و آنچه در شکمشان است و پوست‌هایشان را ذوب می‌کند، و آنان گرزهایی آهنین دارند. تا اینکه می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُدۡخِلُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ يُحَلَّوۡنَ فِيهَا مِنۡ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٖ وَلُؤۡلُؤٗاۖ وَلِبَاسُهُمۡ فِيهَا حَرِيرٞ﴾ بی‌گمان، خداوند کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، وارد باغ‌هایی از بهشت می‌نماید که از زیر کاخ‌های آن رودها روان است. و آنها در آنجا با دستبندهایی از طلا آراسته می‌شوند، و لباس‌هایشان در آنجا ابریشم است. و می‌فرماید: ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلۡأَمۡنُ وَهُم مُّهۡتَدُونَ﴾ کسانی که ایمان آورده و ایمانشان را با هیچ ستمی [=شرکی] نیالوده‌اند، ایشان در امنیّت و آسایش خواهند بود و اینانند راه‌یافتگان.﴿إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُ﴾ بی‌گمان هر کس برای خدا شریک قایل شود، خداوند بهشت را بر او حرام نموده، و جایگاهش آتش جهنّم است. پس در این آیه، عموم آفرینش خدا و دانش و حکم و داوری کلّی و فراگیرش در میان بندگانش بیان شده است. پس قدرت او که همۀ مخلوقات از آن پدید آمده است، و علم فراگیرش که همه چیز را در احاطه دارد، بر این دلالت می‌نماید که او میان بندگانش داوری خواهد کرد، و آنان را پس از مرگشان زنده می‌کند، و از اعمال نیک و بد، و مقدار کیفر و پاداش آن آگاهی دارد. و آفرینش او نشانگر علم و آگاهی‌اش می‌باشد. ﴿أَلَا يَعۡلَمُ مَنۡ خَلَقَ﴾ آیا خدای آفریننده، اوضاع و احوال بندگانش را نمی‌داند؟
: 47 - 48 #
{وَلَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَبَدَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مَا لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ (47) وَبَدَا لَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا كَسَبُوا وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ (48)}.
وَلَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ مِن سُوءِ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَبَدَا لَهُم مِّنَ اللَّهِ مَا لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ ؛ اگر هر چه در روي زمين است و همانند آن ، از آن ستمکاران باشد ، خود رابدان از عذاب روز قيامت باز خرند و از خدا برايشان چيزهايي آشکار شود که هرگز حسابش را نمي کردند. وَبَدَا لَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا كَسَبُوا وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُون؛ پاداش بد اعمالي که مي کردند برايشان آشکار شد و آنچه مسخره اش مي کردند گرداگردشان را بگرفت.
#
{47} لما ذكر تعالى أنَّه الحاكم بين عباده، وذكر مقالة المشركين وشناعَتَها، كأنَّ النفوس تشوَّفَتْ إلى ما يفعل الله بهم يوم القيامةِ، فأخبر أنَّ لهم سوءَ {العذابِ}؛ أي: أشدَّه وأفظعه؛ كما قالوا أشدَّ الكفر وأشنعَه، وأنَّهم على الفرض والتقدير لو كان لهم ما في الأرض جميعاً من ذهبها وفضَّتها ولُؤْلئِها وحيواناتها وأشجارِهِا وزروعِها وجميع أوانيها وأثاثها، ومثلُهُ معه، ثم بَذَلوه {يوم القيامةِ} ليفتدوا به من العذابِ ويَنْجوا منه؛ ما قُبِلَ منهم، ولا أغنى عنهم من عذاب الله شيئاً، يوم لا ينفعُ مالٌ ولا بنونَ إلاَّ مَنْ أتى الله بقلبٍ سليم. {وبَدا لهم من اللهِ ما لم يكونوا يَحْتَسِبونَ}؛ أي: يظنُّون من السخطِ العظيم والمقتِ الكبيرِ، وقد كانوا يحكُمون لأنفسهم بغير ذلك.
(47) وقتی خداوند بیان کرد که او میان بندگانش داوری می‌کند، و نیز سخن مشرکین و زشتی آن را بیان داشت، انگار مردم علاقه‌مند شدند که بدانند خداوند در روز قیامت با مشرکان چه کار خواهد کرد؟ پس خبر داد که آنان (﴿سُوٓءِ ٱلۡعَذَابِ﴾) سخت‌ترین و فجیع‌ترین عذاب را خواهند داشت، همان‌طور که در دنیا سخت‌ترین و زشت‌ترین سخنان کفر آمیز را بر زبان آوردند. و اگر همۀ آنچه از طلا و نقره و مروارید و حیوانات و درختان و کشتزارهایی که در زمین است و همۀ ظروف آن و مانند آن را در اختیار داشته باشند، سپس در روز قیامت آن را بدهند تا از عذاب خدا رهایی یابند، از آنها پذیرفته نمی‌شود؛ و هیچ چیزی عذاب خدا را از آنها دور نمی‌سازد. ﴿يَوۡمَ لَا يَنفَعُ مَالٞ وَلَا بَنُونَ إِلَّا مَنۡ أَتَى ٱللَّهَ بِقَلۡبٖ سَلِيمٖ﴾ روزی که هیچ مال و فرزندی فایده نمی‌دهد، مگر کسی که با دلی سالم به نزد خدا بیاید. (﴿وَبَدَا لَهُم مِّنَ ٱللَّهِ مَا لَمۡ يَكُونُواْ يَحۡتَسِبُونَ﴾) و از جانب خدا چنان خشم و عذاب بزرگی برای آنها آشکار می‌شود که گمانش را نمی‌بردند؛ زیرا آنها در مورد خود قضاوت دیگری می‌کردند.
#
{48} {وبدا لهم سيئاتُ ما كَسَبوا}؛ أي: الأمور التي تسوؤُهُم بسبب صَنيعهم وكَسْبِهِم، {وحاق بهم ما كانوا به يستهزِئونَ}: من الوعيدِ والعذابِ، نزلَ بهم، وحلَّ عليهم العقابُ.
(48) (﴿وَبَدَا لَهُمۡ سَيِّ‍َٔاتُ مَا كَسَبُواْ﴾) و چیزهایی برایشان آشکار می‌شود که آنها را ناراحت می‌کند، و این به خاطر کارهای بدشان است که انجام داده‌اند. (﴿وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ﴾) و وعید و عذابی که آن را به مسخره می‌گرفتند، آنها را فرا می‌گیرد.
: 49 - 52 #
{فَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ ضُرٌّ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلْنَاهُ نِعْمَةً مِنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ بَلْ هِيَ فِتْنَةٌ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ (49) قَدْ قَالَهَا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (50) فَأَصَابَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا كَسَبُوا وَالَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ هَؤُلَاءِ سَيُصِيبُهُمْ سَيِّئَاتُ مَا كَسَبُوا وَمَا هُمْ بِمُعْجِزِينَ (51) أَوَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقْدِرُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (52)}.
فَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلْنَاهُ نِعْمَةً مِّنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ بَلْ هِيَ فِتْنَةٌ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ؛ چون آدمي را گزندي رسد ما را مي خواند ، و چون از جانب خويش نعمتي ارزانيش داريم گويد : به سبب داناييم اين نعمت را به من داده اند اين آزمايشي باشد ولي بيشترينشان نمي دانند. قَدْ قَالَهَا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَمَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ؛ اين سخني بود که پيشينيانشان هم مي گفتند ، ولي هر چه گردآورده بودند به حالشان سود نکرد. فَأَصَابَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا كَسَبُوا وَالَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ هَؤُلَاء سَيُصِيبُهُمْ سَيِّئَاتُ مَا كَسَبُوا وَمَا هُم بِمُعْجِزِينَ؛ عقوبت اعمالشان دامنگيرشان شد و از اين ميان به آنهايي که راه کفر پيش ، گرفته اند عقوبت اعمالشان خواهد رسيد و نمي توانند از ما بگريزند. أَوَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء وَيَقْدِرُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ؛ آيا هنوز ندانسته اند که خداست که روزي هر کس را که بخواهد افزون مي سازد يا تنگ روزي اش مي کند ? و در اين خود عبرتهاست براي مردمي که ايمان مي آورند.
#
{49} يخبر تعالى عن حالة الإنسان وطبيعته أنَّه حين يَمَسُّه ضرٌّ من مرض أو شدَّة أو كربٍ، {دعانا}: ملحًّا في تفريج ما نَزَلَ به، {ثم إذا خَوَّلْناه نعمةً مِنَّا}: فكشفنا ضُرَّه، وأزَلْنا مَشَقَّتَه؛ عاد بربِّه كافراً ولمعروفه منكراً، و {قال إنَّما أوتيتُهُ على علم}؛ أي: علم من الله أنِّي له أهلٌ وأنِّي مستحقٌّ له؛ لأني كريم عليه، أو على علم منِّي بطُرُق تحصيله، قال تعالى: {بل هي فتنةٌ}: يبتلي اللهُ به عبادَه لينظُرَ من يَشْكُرُه ممَّن يكفُرُه. {ولكنَّ أكثرَهم لا يعلمونَ}: فلذلك يعدُّون الفتنة منحةً، ويشتبهُ عليهم الخيرُ المحضُ بما قد يكون سبباً للخير أو للشرِّ.
(49) خداوند متعال از حالت انسان و طبیعت او خبر می‌دهد که هرگاه گزندی از قبیل: بیماری یا سختی و یا اندوه به وی برسد، (﴿دَعَانَا﴾) با اصرار ما را به فریاد می‌خواند تا آنچه را که به او رسیده است دور سازیم، (﴿ثُمَّ إِذَا خَوَّلۡنَٰهُ نِعۡمَةٗ مِّنَّا﴾) سپس وقتی که از سوی خود نعمتی به او عطا کنیم، و زیان را از وی دور سازیم، و سختی‌اش را برطرف نماییم، آنگاه به پروردگارش کفر می‌ورزد و ناسپاسی می‌کند. (﴿قَالَ إِنَّمَآ أُوتِيتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمِۢ﴾) می‌گوید: خداوند این نعمت را، بر این اساس که شایسته و سزاوار آن هستم به من داده است؛ چون من پیش خدا ارزشمندم. یا اینکه می‌گوید: این نعمت را بنا بر دانشی که خودم داشته‌ام، و راه‌های به ‌دست آوردن آن را می‌دانسته‌ام به دست آورده‌ام. خداوند متعال می‌فرماید: (﴿بَلۡ هِيَ فِتۡنَةٞ﴾) بلکه این نعمت، آزمایشی است که خداوند به وسیلۀ آن، بندگانش را می‌آزماید تا بنگرد که چه کسی سپاس او را می‌گزارد و چه کسی ناسپاسی‌اش می‌کند؟! (﴿وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ﴾) ولی بیشتر مردم نمی‌دانند، بنابراین آزمایش را هدیه و بخششی می‌شمارند، و خیر محض را با آنچه که ممکن است سبب خیر یا شر شود اشتباه می‌گیرند.
#
{50} قال تعالى: {قد قالَها الذين من قَبْلِهِم}؛ أي: قولهم: {إنَّما أوتيتُهُ على علم}؛ فما زالت متوارثةً عند المكذِّبين، لا يقرُّون بنعمةِ ربِّهم، ولا يَرَوْنَ له حقًّا، فلم يزل دأبُهم حتى أهْلِكوا، ولم يغنِ {عنهم ما كانوا يكسِبونَ}: حين جاءهم العذابُ!
(50) خداوند متعال می‌فرماید: (﴿قَدۡ قَالَهَا ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ﴾) قطعاً کسانی که پیش از ایشان بودند، سخن ایشان را بر زبان آورده‌اند، (﴿إِنَّمَآ أُوتِيتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمِۢ﴾) و گفته‌اند که این نعمت از روی دانشی که داشته‌ایم به ما عطا شده است. پس همواره تکذیب‌کنندگان، اعتراف نکردن به نعمت پروردگارشان را از یکدیگر به ارث می‌برند، و گمان می‌برند که خداوند حقّی بر آنها ندارد. و این کار همواره شیوۀ آنها بوده تا اینکه هلاک می‌شوند. (﴿فَمَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ﴾) امّا وقتی عذاب به سراغ آنها آمد، آنچه به دست آورده بودند عذاب را از آنها دفع نکرد و به آنها سودی نبخشید.
#
{51} {فأصابَهم سيئاتُ ما كَسَبوا}: والسيئاتُ في هذا الموضع العقوباتُ؛ لأنَّها تَسوءُ الإنسانَ وتُحْزِنُه. {والذين ظلموا من هؤلاء سَيصيبُهم سيئاتُ ما كَسَبوا}: فليسوا خيراً من أولئك، ولم يُكْتَبْ لهم براءةٌ في الزُّبُر.
(51) (﴿فَأَصَابَهُمۡ سَيِّ‍َٔاتُ مَا كَسَبُواْ﴾) پس آنان کیفر کارهایی را که کرده بودند، دیدند. (﴿وَٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡ هَٰٓؤُلَآءِ سَيُصِيبُهُمۡ سَيِّ‍َٔاتُ مَا كَسَبُواْ﴾) و کسانی از اینان هم که ستم کرده‌اند، کیفر کردار ناپاکشان گریبانگیرشان خواهد گردید. پس آنها از اینان بهتر نیستند، و برائت آنان در هیچ کتابی آسمانی ثبت و ضبط نشده است.
#
{52} ولما ذكر أنهم اغترُّوا بالمال وزعموا بِجَهْلِهِم أنَّه يدلُّ على حسن حال صاحبه؛ أخبرهم تعالى أنَّ رزقَه لا يدلُّ على ذلك، وأنه {يَبْسُطُ الرزقَ لِمَن يشاءُ}: من عبادِهِ، سواء كان صالحاً أو طالحاً. {ويَقْدِرُ}: الرزق؛ أي: يضيِّقُه على مَنْ يشاء صالحاً أو طالحاً؛ فرِزْقُهُ مشتركٌ بين البريَّة، والإيمانُ والعملُ الصالح يخصُّ به خَيْرَ البريَّة {إن في ذلك لآيات لقوم يؤمنون}؛ أي: بَسْطُ الرزق وقبضُه؛ لعلمهم أنَّ مرجع ذلك عائدٌ إلى الحكمةِ والرحمةِ، وأنَّه أعلمُ بحال عبيدِهِ؛ فقد يضيِّقُ عليهم الرزقَ لطفاً بهم؛ لأنَّه لو بَسَطَه؛ لَبَغَوْا في الأرض، فيكون تعالى مراعياً في ذلك صلاح دينهم الذي هو مادةُ سعادتِهِم وفلاحِهم. والله أعلم.
(52) وقتی بیان داشت که آنها فریب مال و دارایی را خورده‌اند، و به سبب جهالت خود گمان برده‌اند که داشتن مال، نشانۀ خوب بودن حالت صاحب دارایی و مال است، به آنها خبر داد که برخورداری از رزق و روزی خداوند بر این چیز دلالت نمی‌کند و (﴿أَنَّ ٱللَّهَ يَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقۡدِرُ﴾) خداوند روزی را برای هرکس از بندگانش ـ چه صالح باشد چه ناصالح ـ گسترده و فراوان می‌نماید، و برای هرکس از بندگانش ـ خواه صالح باشد خواه ناصالح ـ روزی را کم می‌گرداند. پس روزیِ خداوند، میان همۀ مخلوقات مشترک است. ولی ایمان و عمل صالح، فقط مخصوص بهترین مردمان می‌باشد. (﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ﴾) بی‌گمان در فراوان نمودن روزی، و کم کردن آن، برای گروهی که ایمان می‌آورند نشانه‌های مهمّی است؛ چون آنها می‌دانند که این امر به حکمت و رحمت خدا برمی‌گردد، و او حالت بندگانش را بهتر می‌داند. پس گاهی روزیِ آنان را کم می‌نماید، و این کار را از روی لطف و رحمتی که نسبت به آنها دارد انجام می‌دهد؛ چون اگر روزی آنان را گسترده و فراوان کند، در زمین فساد و تباهی می‌ورزند؛ پس خداوند در این امر، صلاح دینی بندگان را-که اساس سعادت و رستگاری‌شان است- رعایت می‌کند.
: 53 - 59 #
{قُلْ يَاعِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (53) وَأَنِيبُوا إِلَى رَبِّكُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ (54) وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ بَغْتَةً وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ (55) أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَاحَسْرَتَا عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَإِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ (56) أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدَانِي لَكُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِينَ (57) أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَى الْعَذَابَ لَوْ أَنَّ لِي كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ (58) بَلَى قَدْ جَاءَتْكَ آيَاتِي فَكَذَّبْتَ بِهَا وَاسْتَكْبَرْتَ وَكُنْتَ مِنَ الْكَافِرِينَ (59)}.
قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ؛ بگو : اي بندگان من که بر زيان خويش اسراف کرده ايد ، از رحمت خدا مايوس ، مشويد زيرا خدا همه گناهان را مي آمرزد اوست آمرزنده و مهربان. وَأَنِيبُوا إِلَى رَبِّكُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ؛ پيش از آنکه عذاب فرا رسد و کسي به ياريتان برنخيزد ، به پروردگارتان روي آوريد و به او تسليم شويد. وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ العَذَابُ بَغْتَةً وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ؛ و پيش از آنکه به ناگاه و بي خبر عذاب بر شما فرود آيد ، از بهترين چيزي که از جانب پروردگارتان نازل شده است پيروي کنيد. أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَى علَى مَا فَرَّطتُ فِي جَنبِ اللَّهِ وَإِن كُنتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ؛ تا کسي نگويد : اي حسرتا بر آنچه در کار خدا کوتاهي کردم ، و از مسخره کنندگان بودم. أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدَانِي لَكُنتُ مِنَ الْمُتَّقِينَ؛ يا بگويد : اگر خدا مرا هدايت کرده بود ، من از پرهيزگاران مي بودم. أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَى الْعَذَابَ لَوْ أَنَّ لِي كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ؛ ، يا چون عذاب را ببيند ، بگويد : اگر بار ديگر به دنيا باز مي گرديدم ،از نيکوکاران مي شدم. بَلَى قَدْ جَاءتْكَ آيَاتِي فَكَذَّبْتَ بِهَا وَاسْتَكْبَرْتَ وَكُنتَ مِنَ الْكَافِرِينَ؛ آري ، آيات من بر تو نازل شد و تو گردنکشي کردي و از کافران بودي.
#
{53} يخبر تعالى عبادَه المسرفينَ بسعةِ كرمِهِ، ويحثُّهم على الإنابة قبل أن لا يمكِنَهم ذلك، فقال: {قل} يا أيُّها الرسولُ ومَنْ قام مقامَه من الدُّعاة لدين الله مخبراً للعبادِ عن ربِّهم: {يا عبادي الذينَ أسْرَفوا على أنفِسِهم}: باتِّباع ما تَدْعوهم إليه أنفسُهُم من الذُّنوب والسعي في مساخِطِ علاَّم الغُيوب، {لا تَقْنَطوا من رحمةِ الله}؛ أي: لا تيأسوا منها، فَتُلْقوا بأيديكم إلى التَّهْلُكَه، وتقولوا: قد كَثُرَتْ ذنوبُنا وتراكَمَتْ عيوبُنا؛ فليس لها طريقٌ يزيلُها ولا سبيلٌ يصرِفها فتبقون بسبب ذلك مصرِّين على العصيان، متزوِّدين ما يغضب عليكم الرحمن، ولكن اعرفوا ربَّكم بأسمائِهِ الدالَّةِ على كرمِهِ وجودِهِ، واعلَموا أنَّه يَغْفِرُ الذُّنوبَ جميعاً من الشرك والقتل والزِّنا والربا والظلم وغير ذلك من الذنوب الكبار والصغار. {إنَّه هو الغفورُ الرحيمُ}؛ أي: وصفُه المغفرةُ والرحمةُ وصفان لازمانِ ذاتيَّانِ لا تنفكُّ ذاتُه عنهما، ولم تزلْ آثارُهُما ساريةً في الوجود، مالئةً للموجودِ، تسحُّ يداه من الخيراتِ آناءَ الليل والنهار، ويوالي النِّعم على العبادِ والفواضلَ في السرِّ والجهار، والعطاءُ أحبُّ إليه من المنع، والرحمةُ سبقتِ الغضبَ وغلبْته.
(53) خداوند به آن دسته از بندگانش که گناهان زیادی را مرتکب شده‌اند خبر می‌دهد که فضل و بخشش او گسترده است، و آنها را تشویق می‌کند تا به سوی او بازگردند، قبل از آنکه این کار را نتوانند انجام بدهند. پس فرمود: (﴿قُلۡ﴾) ای پیامبر! و ای کسی که به جای پیامبر به دین خدا دعوت می‌کنی! از جانب پروردگار به بندگان خبر بده و بگو: (﴿يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ﴾) ای بندگان من که با ارتکاب گناهان، و تلاش و حرکت در مسیر ناخشنودی خداوند، بر خود اسراف کرده‌اید! (﴿لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِ﴾) از رحمت خداوند ناامید نشوید؛ و با ناامیدی، خود را به هلاکت اندازید؛ و نگویید که گناهان ما زیاد گشته، و عیب‌های ما روی هم انباشته شده است، و راهی برای نجات ما وجود ندارد، و گناهان ما زدوده نخواهند شد، و به سبب این فکر، همچنان بر گناهان اصرار ورزید، و توشه‌ای از آنچه پروردگار مهربان را خشمگین می‌نماید جمع‌آوری نکنید. بلکه پروردگار خود را با نام‌هایی که بر کرم و لطف و بخشش او دلالت می‌کنند بشناسید. و بدانید که (﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًا﴾) خداوند همۀ گناهان از قبیل: شرک و قتل و زنا و ربا و ظلم و دیگر گناهان کبیره و صغیره را می‌آمرزد. (﴿إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ﴾) بی‌گمان او بسیار آمرزگار و بس مهربان است؛ یعنی آمرزش و رحمت صفت او است، دو صفتی که لازم او هستند و از ذات او جدا نمی‌شوند، و همواره آثار این دو صفت در فرایند هستی جریان دارد، و هر موجودی را فرا می‌گیرد. در همۀ اوقات، خیرات را سرازیر می‌نماید؛ و نعمت‌ها و بخشش‌ها را پی در پی در پنهان و آشکار بر بندگان سرازیر می‌دارد، و بخشیدن را از ندادن بیشتر دوست دارد، و رحمت او بر خشم وی پیشی گرفته است. اما رحمت و مغفرت او اسبابی دارند که با آنها به دست می‌آیند، و اگر بنده این اسباب را فراهم نکند، دروازۀ رحمت و آمرزش را به روی خود بسته است. و بزرگ‌ترین سبب به ‌دست آوردن رحمت و آمرزش -بلکه تنها سببی که موجب این دو چیز است- بازگشت به سوی خدا به وسیلۀ توبۀ واقعی، و با دعا و زاری و عبادت و بندگی می‌باشد. پس بشتابید به سوی این سبب بزرگ و راه نجات!
#
{54} ولكنْ لمغفرتِهِ ورحمتِهِ ونَيْلِهِما أسبابٌ؛ إنْ لم يأتِ بها العبدُ؛ فقدْ أغلقَ على نفسه بابَ الرحمةِ والمغفرة، أعظمُها وأجلُّها ـ بل لا سببَ لها غيره ـ الإنابةُ إلى الله تعالى بالتوبةِ النصوح، والدُّعاءُ والتضرُّعُ والتألُّهُ والتعبُّدُ؛ فهلمَّ إلى هذا السبب الأجلِّ والطريق الأعظم، ولهذا أمَرَ تعالى بالإنابة إليه والمبادرةِ إليها، فقال: {وأنيبوا إلى ربِّكُم}: بقلوبِكم، {وأسْلِموا له}: بجوارِحِكم، إذا أُفْرِدَتِ الإنابةُ؛ دخلتْ فيها أعمالُ الجوارح، وإذا جُمِعَ بينَهما كما في هذا الموضع؛ كان المعنى ما ذكرنا. وفي قوله: {إلى ربِّكُم وأسْلِموا له}: دليلٌ على الإخلاص، وأنَّه من دون إخلاص لا تفيدُ الأعمالُ الظاهرةُ والباطنةُ شيئاً {من قبل أن يأتِيَكُمُ العذابُ}: مجيئاً لا يُدْفَع، {ثم لا تُنصَرونَ}.
(54) بنابراین خداوند متعال به بازگشت و شتافتن به سوی خود دستور داد و فرمود: (﴿وَأَنِيبُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّكُمۡ وَأَسۡلِمُواْ لَهُۥ﴾) و با دل‌هایتان به سوی پروردگار خود باز گردید، و با اعضا و جوارح خود تسلیم او شوید. هرگاه انابت به تنهایی ذکر شود، اعمال جوارح هم در آن داخل است؛ و هرگاه انابت و تسلیم با هم بیان شوند، معنی همین گونه است که بیان کردیم. (﴿إِلَىٰ رَبِّكُمۡ وَأَسۡلِمُواْ لَهُۥ﴾) این بیانگر اهمیّت اخلاص است، و اینکه اعمال ظاهری و باطنی بدون اخلاص سودمند نیستند. (﴿مِن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَكُمُ ٱلۡعَذَابُ﴾) پیش از آنکه عذاب به سراغ شما آید و نتوان آن را دفع کرد. (﴿ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ﴾) و دیگر کمک و یاری نشوید. انگار در اینجا این سؤال مطرح می‌شود که انابت و تسلیم شدن چیست؟ و جزئیات و کارهای آنان چه می‌باشد؟.
#
{55} فكأنه قيل: ما هي الإنابةُ والإسلامُ، وما جزئياتُها وأعمالها؟ فأجاب تعالى بقوله: {واتَّبِعوا أحسنَ ما أُنزِلَ إليكم مِن ربِّكُم}: مما أمَرَكم من الأعمال الباطنةِ؛ كمحبَّة الله وخشيَتِهِ وخوفِهِ ورجائِهِ والنصح لعبادِهِ ومحبَّة الخير لهم وتركِ ما يضادُّ ذلك، ومن الأعمال الظاهرة؛ كالصلاة والزكاة [والصيام] والحجِّ والصدقةِ وأنواع الإحسان ونحو ذلك مما أمَرَ الله به، وهو أحسنُ ما أُنْزِلَ إلينا من ربِّنا، فالمتتبِّع لأوامر ربِّه في هذه الأمور ونحوها هو المنيبُ المسلمُ {من قَبْلِ أن يأتِيَكُمُ العذابُ بغتةً وأنتم لا تشعرُونَ}: وكلُّ هذا حثٌّ على المبادرةِ وانتهازِ الفرصة.
(55) پس خداوند متعال پاسخ داد و فرمود: (﴿وَٱتَّبِعُوٓاْ أَحۡسَنَ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم﴾) از بهترین چیزی که از سوی پروردگارتان برای شما فرو فرستاده شده است، پیروی کنید، از قبیل: اعمال باطنی که شما را به آن امر نموده است مانند محبّت خدا، و ترس از خدا، و امیدوار بودن به او، و خیرخواهی برای بندگان، و ترک نمودن آنچه با این موارد مخالف است. و اعمال ظاهری مانند نماز و زکات و حج و صدقه و انواع نیکوکاری‌ها و امثال آن چیزی است که خداوند به آن فرمان داده، و آن بهترین چیزی است که از سوی پروردگار برای ما فرو فرستاده شده است. پس کسی که در این کارها از دستورات پروردگارش اطاعت می‌کند، به سوی او بازگشته و تسلیم شده است. (﴿مِّن رَّبِّكُم مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَكُمُ ٱلۡعَذَابُ بَغۡتَةٗ وَأَنتُمۡ لَا تَشۡعُرُونَ﴾) پیش از آنکه ناگهان عذاب به سراغ شما بیاید، و شما ناآگاه باشید. و همۀ اینها، تشویق به شتاب ورزیدن در انجام امور خیر و غنیمت شمردن فرصت است.
#
{56} ثم حذَّرهم {أن} لا يستمرُّوا على غفلتِهِم حتى يأتِيَهُمْ يومٌ يندمون فيه ولا تنفعُ الندامةُ، و {تقول نفسٌ يا حسرتى على ما فَرَّطْتُ في جَنبِ الله}؛ أي: في جانِبِ حقِّه. {وإن كُنتُ}: في الدُّنيا {لَمِنَ السَّاخِرينَ}: في إتيانِ الجزاء حتى رأيتُه عياناً.
(56) سپس خداوند بندگان را برحذر داشت، و آنها را اندرز گفت و فرمود: (﴿أَن تَقُولَ نَفۡسٞ يَٰحَسۡرَتَىٰ عَلَىٰ مَا فَرَّطتُ فِي جَنۢبِ ٱللَّهِ﴾) به غفلت خود ادامه ندهند، مبادا روزی برسد که در آن روز پشیمان ‌شوند و پشیمانی دیگر سودی ندارد. و تا اینکه کسی نگوید: وای بر من به خاطر کوتاهی‌ای که در حق خدا کردم، (﴿وَإِن كُنتُ لَمِنَ ٱلسَّٰخِرِينَ﴾) و افسوس که در دنیا قیامت را به مسخره می‌گرفتم تا اینکه آن را به صورت آشکار مشاهده کردم.
#
{57} {أو تقولَ لو أنَّ الله هداني لكنتُ من المتَّقينَ}: و {لو} في هذا الموضع للتمنِّي؛ أي: ليت أنَّ الله هداني، فأكون متقياً له، فأسلم من العقاب، وأستحقُّ الثواب، وليست {لو} هنا شرطيَّةً؛ لأنَّها لو كانت شرطيَّة؛ لكانوا محتجِّين بالقضاء والقدر على ضلالهم، وهي حجةٌ باطلةٌ، ويوم القيامةِ تضمحلُّ كل حجةٍ باطلةٍ.
(57) (﴿أَوۡ تَقُولَ لَوۡ أَنَّ ٱللَّهَ هَدَىٰنِي لَكُنتُ مِنَ ٱلۡمُتَّقِينَ﴾«لو» در اینجا به معنی آرزو کردن است؛ یعنی کاش خداوند ‌مرا هدایت می‌کرد، و از پرهیزگاران می‌شدم؛ و از عقاب در امان می‌ماندم، و سزاوار پاداش می‌گشتم. و به معنی شرط نیست؛ چون اگر شرطیه باشد، به معنی این است آنها با قضا و قدر بر گمراهی خود احتجاج می‌کردند، و این دلیل باطلی است، و در روز قیامت هر دلیل باطلی پوچ و نابود می‌گردد.
#
{58} {أو تقولَ حين تَرى العذابَ}: وتجزِمَ بورودِهِ: {لو أنَّ لي كَرَّةً}؛ أي: رجعةً إلى الدنيا: لكنت {من المحسنينَ}.
(58) (﴿أَوۡ تَقُولَ حِينَ تَرَى ٱلۡعَذَابَ لَوۡ أَنَّ لِي كَرَّةٗ فَأَكُونَ مِنَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾) یا وقتی عذاب را ببیند و به وارد شدن آن یقین نماید، بگوید: «ای کاش بازگشتی به دنیا برایم میسّر ‌بود تا از نیکوکاران باشم.» خداوند متعال می‌فرماید این چیز ممکن و سودمند نیست، بلکه اینها آرزوهای باطلی است که حقیقت ندارد. چون اگر بنده به دنیا باز گردانده شود، برای او روشنگری فراتر از روشنگر اول وجود نخواهد داشت.
#
{59} قال تعالى في أنَّ ذلك غير ممكنٍ ولا مفيدٍ، وأنَّ هذه أماني باطلةٌ لا حقيقةَ لها؛ إذ لا يتجدَّد للعبد لو رُدَّ بيانٌ بعد البيان الأول: {بلى قد جاءَتْك آياتي}: الدالةُ دلالةً لا يُمْتَرى فيها على الحقِّ، {فكذَّبْتَ بها واستكبرتَ}: عن اتِّباعِها، {وكنتَ من الكافرينَ}: فسؤالُ الردِّ إلى الدنيا نوعُ عبثٍ، فلو رُدُّوا؛ لعادوا لِما نُهوا عنه، وإنَّهم لَكاذِبونَ.
(59) (﴿بَلَىٰ قَدۡ جَآءَتۡكَ ءَايَٰتِي فَكَذَّبۡتَ بِهَا وَٱسۡتَكۡبَرۡتَ وَكُنتَ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾) آری! نشانه‌ها و آیات من -که بر حق دلالت می‌کنند و در آن تردیدی نیست- نزد تو آمدند؛ ولی آنها را دروغ انگاشتی، و از پیروی کردن از آن متکبّرانه سر باز زدی، و از کافران گشتی. پس طلب بازگشت به دنیا بیهوده است. ﴿وَلَوۡ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنۡهُ وَإِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ﴾ و چنانچه آنها به دنیا باز گردانده شوند، باز به سوی چیزهایی می‌روند که از آن نهی شده‌اند، و ایشان دروغگویانند.
: 60 - 61 #
{وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِلْمُتَكَبِّرِينَ (60) وَيُنَجِّي اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوْا بِمَفَازَتِهِمْ لَا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (61)}.
وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُم مُّسْوَدَّةٌ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْمُتَكَبِّرِينَ؛ در روز قيامت ، کساني را که به خدا دروغ بسته اند مي بيني که رويشان ، سياه شده است آيا متکبران را در جهنم جايگاهي نيست ? وَيُنَجِّي اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوا بِمَفَازَتِهِمْ لَا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ؛ خدا پرهيزکاران را به سبب راه رستگاري که در پيش گرفته بودند مي رهاند به آنها هيچ بدي نرسد و از اندوه بدور باشند.
#
{60} يخبر تعالى عن خِزْي {الذين كَذَبوا} عليه، وأنَّ وجوهَهم يوم القيامةِ {مسودَّةٌ}: كأنَّها الليلُ البهيمُ، يعرِفُهم بذلك أهلُ الموقف، فالحقُّ أبلجُ واضحٌ كأنه الصبح؛ فكما سوَّدوا وجهَ الحقِّ بالكذبِ؛ سَوَّدَ الله وجوهَهم جزاءً من جنس عملهم؛ فلهم سوادُ الوجوهِ ولهم العذابُ الشديدُ في جهنَّم، ولهذا قال: {أليس في جَهَنَّمَ مثوىً للمتكبِّرينَ}: عن الحقِّ، وعن عبادةِ ربِّهم، المفترين عليه، بلى والله؛ إنَّ فيها لعقوبةً وخزياً وسخطاً يبلُغُ من المتكبِّرين كلَّ مبلغ، ويؤخَذُ الحقُّ منهم بهما ، والكذِبُ على الله يَشْمَلُ الكذبَ عليه باتِّخاذِ الشريك والولدِ والصاحبةِ، والإخبار عنه بما لا يليقُ بجلالِهِ، أو ادِّعاء النبوَّة، أو القول في شرعِهِ بما لم يَقُلْهُ والإخبارِ بأنَّه قاله وشَرَعَه.
(60) خداوند از رسوایی و خواری کسانی خبر می‌دهد که بر او دروغ بسته‌اند و می‌فرماید: چهره‌هایشان در روز قیامت سیاه می‌شود، انگار شب‌های تاریک‌اند، و حاضرین در محشر آنها را از روی چهره‌های سیاهشان می‌شناسند. پس حق روشن و درخشان می‌باشد، انگار صبح است. و همان‌طور که آنها چهرۀ حق را با دروغ سیاه کردند، خداوند نیز چهره‌هایشان را سیاه می‌نماید، و کیفر از نوع عملشان می‌باشد. پس آنان چهره‌هایشان سیاه است، و در جهنّم عذاب سختی دارند. بنابراین فرمود: (﴿أَلَيۡسَ فِي جَهَنَّمَ مَثۡوٗى لِّلۡمُتَكَبِّرِينَ﴾) آیا برای آنان که از پذیرفتن حق متکبرانه سر باز زده؛ و از روی خود بزرگ بینی از عبادت پروردگار روی برتافته و بر خدا دروغ بسته‌اند، در جهنّم جایگاهی نیست؟ آری! هست. سوگند به خدا در جهنّم کیفر و رسوایی و عذابی هست که سراپای متکبّران را فرا می‌گیرد، و حق از آنها ستانده می‌شود. دروغ گفتن بر خداوند، شامل دروغ بستن بر او در شریک قرار دادن برای اوست؛ و فرزند و همسر قایل شدن برای او؛ و خبر دادن از او به آنچه که شایسته‌اش نیست، می‌شود. و نیز ادّعای دروغین نبوّت، و گفتن سخنی دروغین در شریعت خدا و ادّعا کردن که، این سخن را پیامبر خدا گفته است، را شامل می‌گردد.
#
{61} ولما ذَكَرَ حالَةَ المتكبِّرين؛ ذَكَرَ حالةَ المتَّقين، فقال: {وَيُنَجِّي الله الذين اتَّقَوْا بمفازَتِهم}؛ أي: بنجاتهم، وذلك لأنَّ معهم آلةَ النجاةِ، وهو تقوى الله تعالى، التي هي العُدَّةُ عند كلِّ هول وشدَّة. {لا يَمَسُّهُم السوءُ}؛ أي: العذاب الذي يسوؤُهم، {ولا هُم يَحْزَنونَ}: فنفَى عنهم مباشرةَ العذابِ وخوفَه، وهذا غايةُ الأمان؛ فلهم الأمنُ التامُّ يصحَبُهم حتى يوصِلَهم إلى دار السلام؛ فحينئذٍ يأمَنون من كلِّ سوءٍ ومكروهٍ، وتجري عليهم نَضْرَةُ النعيم، ويقولون: الحمدُ لله الذي أذْهَبَ عنَّا الحزن، إنَّ ربَّنا لغفورٌ شكورٌ.
(61) وقتی حالت متکبّران را بیان کرد، حالت پرهیزگاران را نیز ذکر نمود و فرمود: (﴿وَيُنَجِّي ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ بِمَفَازَتِهِمۡ﴾) و خداوند پرهیزگاران را به سبب نجاتشان رهایی می‌بخشد، چون آنها وسیلۀ نجات را -که تقوای الهی است- به همراه دارند. تقوا، وسیلۀ رهایی از سختی‌ها و مشکلات است. (﴿لَا يَمَسُّهُمُ ٱلسُّوٓءُ﴾) عذابی به آنها نمی‌رسد که رنجورشان سازد، (﴿وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ﴾) و غمگین و اندوهگین نمی‌گردند. پس دچار شدن به عذاب، و ترس و هراس آن را از آنها نفی کرد، و این بیانگر آن است که آنها در امنیت کامل به سر می‌برند. و این امنیت ادامه خواهد یافت تا اینکه آنان را به سرای ایمن بهشت می‌رساند، و در آنجا از هر رنج و امر ناپسندی ایمن خواهند بود، و از نعمت‌های تر و تازه برخوردار خواهند شد، و می‌گویند: ﴿وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِيٓ أَذۡهَبَ عَنَّا ٱلۡحَزَنَۖ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٞ شَكُورٌ﴾ ستایش خداوندی را سزاست که اندوه را از ما دور کرد؛ بی‌گمان، پروردگار ما آمرزنده و سپاسگزار است.
: 62 - 63 #
{اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ (62) لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (63)}.
اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ؛ خداست که آفريدگار هر چيزي است و او نگهبان هر چيزي. لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ؛ کليدهاي آسمانها و زمين نزد اوست و آنها که به آيات خدا کافر شده اندزيان ديدگان هستند.
#
{62} يخبرُ تعالى عن عظمتِهِ وكمالِهِ الموجبِ لخسرانِ مَنْ كَفَرَ به، فقال: {الله خالِقُ كلِّ شيءٍ}: هذه العبارة وما أشْبَهَها مما هو كثيرٌ في القرآن تدلُّ على أنَّ جميعَ الأشياءِ ـ غيرَ اللهِ ـ مخلوقةٌ؛ ففيها ردٌّ على كلِّ مَنْ قال بقدم بعض المخلوقاتِ؛ كالفلاسفة القائلين بقدم الأرضِ والسماواتِ، وكالقائلينَ بقِدَمِ الأرواح، ونحو ذلك من أقوال أهل الباطل المتضمِّنة تعطيلَ الخالق عن خَلْقِهِ، وليس كلامُ اللهِ من الأشياء المخلوقةِ؛ لأنَّ الكلام صفةُ المتكلم ـ والله تعالى بأسمائِهِ وصفاته أولٌ ليس قبلَه شيءٌ ـ؛ فأخذُ أهل الاعتزال من هذه الآية ونحوها أنَّه مخلوقٌ من أعظم الجهل؛ فإنَّه تعالى لم يَزَلْ بأسمائِهِ وصفاتِهِ، ولم يَحْدُثْ له صفةٌ من صفاتِهِ، ولم يكنْ معطَّلاً عنها بوقتٍ من الأوقات. والشاهدُ من هذا أنَّ الله تعالى أخبر عن نفسِهِ الكريمةِ أنَّه خالقٌ لجميع العالم العلويِّ والسفليِّ، وأنَّه {على كلِّ شيءٍ وكيلٌ}، والوكالةُ التامةُ لا بدَّ فيها من علم الوكيل بما كان وكيلاً عليه، وإحاطتِهِ بتفاصيلِهِ، ومن قدرةٍ تامَّةٍ على ما هو وكيلٌ عليه؛ ليتمكَّن من التصرُّف فيه، ومن حفظٍ لما هو وكيلٌ عليه، ومن حكمةٍ ومعرفةٍ بوجوه التصرُّفات ليصرِّفَها ويدبِّرَها على ما هو الأليقُ؛ فلا تتمُّ الوكالةُ إلاَّ بذلك كله؛ فما نَقَصَ من ذلك؛ فهو نقصٌ فيها. ومن المعلوم المتقرِّرِ أنَّ الله تعالى منزَّهٌ عن كل نقصٍ في صفةٍ من صفاتِهِ؛ فإخبارُهُ بأنَّه على كلِّ شيء وكيلٌ؛ يدلُّ على إحاطةِ علمِهِ بجميع الأشياء، وكمال قدرتِهِ على تدبيرِها، وكمال تدبيرِهِ، وكمال حكمتِهِ التي يَضَعُ بها الأشياءَ مواضِعَها.
(62) خداوند از عظمت و کمال خود خبر می‌دهد که موجب ضرر و خسارت کسی می‌شود که به او کفر ورزیده است. پس می‌فرماید: (﴿ٱللَّهُ خَٰلِقُ كُلِّ شَيۡءٖ﴾) خداوند آفرینندۀ همه چیز است. این عبارت و امثال آن که در قرآن بسیار آمده است، بر این دلالت می‌نماید که هر چیزی ـ به ‌جز ذات خداوند و نام‌ها و صفاتش ـ مخلوق هستند. پس در این آیه سخن کسانی که می‌گویند: «بعضی از مخلوقات قدیم هستند» رد شده است. فلاسفه می‌گویند: زمین و آسمان‌ها قدیم‌اند. کسان دیگری هم یافت می‌شوند که می‌گویند: «ارواح قدیم هستند.» و امثال این گفته‌های باطل که متضمن بی‌اثر نمودن صفتِ آفرینندگی خداوند در آفریده‌هایش است. و کلام خدا مخلوق نیست؛ چون کلام، صفت متکلم است، و خداوند با نام‌ها و صفاتش اوّل و ازلی است، و قبل از او چیزی نبوده است. استدلال معتزله به این آیه و امثال آن -مبنی بر اینکه کلام خدا مخلوق است- از بزرگ‌ترین جهالت‌هاست. چون خداوند همیشه و همواره با نام‌ها و صفاتش بوده است، و هیچ صفتی از صفاتش حادث نیست که بعداً پدید آمده باشد، و هیچ‌گاه صفت او تعطیل نمی‌شود. به دلیل اینکه خداوند از ذات بزرگوارش خبر داده که او همۀ جهان بالا و پایین را آفریده، و بر هر چیزی نگهبان است، و این مستلزم آن است که خداوند باید کاملاً مراقب و آگاه باشد، و بر آنچه که مراقب آن است، قدرت کامل داشته باشد تا بتواند در آن تصرّف نماید و آن را حفظ کند. نیز باید حکمت و شناخت داشته باشد و انواع تصرّفات را بداند تا در آن تصرّف و تدبیر نماید، و همان کاری را در آن انجام دهد که شایسته‌تر است. پس نگهبان بودن و مراقبت، جز با داشتن این اوصاف کامل نمی‌گردد؛ و اگر در یکی از این موارد نقصی مشاهده شود، نقص در نگهبانی به حساب می‌آید. و معلوم است که خداوند بر همه چیز نگهبان است، و این بیانگر آن است که علم و آگاهی او همه چیز را احاطه نموده است، و از قدرت و تدبیر و فرزانگی کامل و غیر قابل تصوّری برخوردار است، و هر چیزی را در جای مناسب آن قرار می‌دهد.
#
{63} {له مقاليدُ السمواتِ والأرضِ}؛ أي: مفاتيحُها علماً وتدبيراً؛ فـ {ما يَفْتَحِ اللهُ للناس من رحمةٍ فلا مُمْسِكَ لها وما يُمْسِكْ فلا مرسلَ له من بعدِهِ وهو العزيزُ الحكيم}. فلما بَيَّنَ من عظمتِهِ ما يقتضي أنْ تمتلئ القلوبُ له إجلالاً وإكراماً؛ ذَكَرَ حالَ من عكسَ القضيةَ فلم يَقْدِرْهُ حقَّ قَدْرِهِ، فقال: {والذين كفروا بآياتِ الله}: الدالَّة على الحقِّ اليقين والصراطِ المستقيم؛ {أولئك هم الخاسرونَ}: خسروا ما به تَصْلُحُ القلوبُ من التألُّه والإخلاص لله، وما به تَصْلُحُ الألسنُ من إشغالها بذِكْرِ الله، وما تَصْلُحُ به الجوارحُ من طاعةِ الله، وتعوَّضوا عن ذلك كلَّ مفسدٍ للقلوب والأبدانِ، وخَسِروا جناتِ النعيم، وتعوَّضوا عنها بالعذابِ الأليم.
(63) (﴿لَّهُۥ مَقَالِيدُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) کلیدهای علم و آگاهی و تدبیر آسمان‌ها و زمین از آن اوست. پس ﴿مَّا يَفۡتَحِ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحۡمَةٖ فَلَا مُمۡسِكَ لَهَاۖ وَمَا يُمۡسِكۡ فَلَا مُرۡسِلَ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ﴾ هر رحمتی که خداوند برای مردم بگشاید، هیچ باز دارنده‌ای ندارد؛ و هر آنچه که نگاه دارد، هیچ فرستنده‌ای برای آن نیست؛ و او توانای با حکمت است. وقتی عظمت خود را بیان کرد که اقتضا می‌نماید دل‌ها از توقیر او لبریز گردند، نیز حالت کسی را بیان کرد که قضیه را بر عکس نموده و قدر خداوند را نمی‌شناسد، پس فرمود: (﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ﴾) و کسانی که آیات و نشانه‌های خدا را که بر حق و یقین و صراط مستقیم دلالت می‌نمایند؛ باور نداشته و به آن کفر ورزیده‌اند، (﴿أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ﴾) ایشان زیانکاران‌اند؛ زیرا بندگی و عبودیت و اخلاص و ذکر و طاعت خدا را که موجب اصلاح دل و زبان و سایر اعضای آدمی است، از دست داده‌اند؛ و در عوض اینها هر آن چیزی را که دل‌ها و جسم‌ها را فاسد می‌کند، به میان آورده؛ و باغ‌های بهشت را از دست داده، و در عوض آن عذاب دردناک را به دست آورده‌اند.
: 64 - 66 #
{قُلْ أَفَغَيْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّي أَعْبُدُ أَيُّهَا الْجَاهِلُونَ (64) وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ (65) بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَكُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ (66)}.
قُلْ أَفَغَيْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّي أَعْبُدُ أَيُّهَا الْجَاهِلُونَ؛ بگو : اي نادانان ، آيا مرا فرمان مي دهيد که غير از خدا را بپرستم ? وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ؛ به تو و پيامبران پيش از تو وحي شده است که اگر شرک بياوريد اعمالتان ناچيز گردد و خود از زيان کنندگان خواهيد بود. بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَكُن مِّنْ الشَّاكِرِينَ؛ بلکه خدا را بپرست و سپاسگزار او باش.
#
{64} {قل} يا أيُّها الرسولُ لهؤلاء الجاهلين الذين دَعَوْك إلى عبادةِ غير الله: {أفغيرَ الله تأمروني أعبدُ أيُّها الجاهلونَ}؛ أي: هذا الأمرُ صَدَرَ من جهلِكم، وإلاَّ؛ فلو كان لكم علمٌ بأنَّ الله تعالى الكاملَ من جميع الوجوه، مسدي جميع النعم هو المستحقُّ للعبادة دون مَنْ كان ناقصاً من كلِّ وجهٍ لا ينفعُ ولا يضرُّ؛ لم تأمروني بذلك، وذلك لأنَّ الشركَ بالله محبِطٌ للأعمال، مفسدٌ للأحوال.
(64) (﴿قُلۡ أَفَغَيۡرَ ٱللَّهِ تَأۡمُرُوٓنِّيٓ أَعۡبُدُ أَيُّهَا ٱلۡجَٰهِلُونَ﴾) ای پیامبر! به این جاهلانی که تو را به سوی عبادت غیر خداوند فرا می‌خوانند بگو: ای نادانان! آیا به من دستور می‌دهید که غیر از خدا را بندگی کنم؟! یعنی این فرمان از جهالت و نادانی‌تان سرچشمه گرفته است؛ و اگر شما علم و دانش ‌داشتید -و می‌دانستید که خداوند از همۀ جهات کامل است، و همۀ نعمت‌ها را به شما بخشیده، و او سزاوار عبادت است، نه کسی که از هر جهت ناقص می‌باشد و سود و زیانی نمی‌رساند- مرا به این فرمان نمی‌دادید.
#
{65} ولهذا قال: {ولقد أوحي إليك وإلى الذين من قبلِكَ}: من جميع الأنبياء، {لَئِنْ أشركتَ لَيَحْبَطَنَّ عملُكَ}: هذا مفردٌ مضافٌ يعمُّ كلَّ عمل، ففي نبوة جميع الأنبياءِ أنَّ الشرك محبطٌ لجميع الأعمال؛ كما قال تعالى في سورة الأنعام لما عدَّد كثيراً من أنبيائِهِ ورسلِهِ؛ قال عنهم: {ذلك هدى اللهِ يَهْدي به مَن يشاءُ من عبادِهِ ولو أشْرَكوا لَحَبِطَ عنهم ما كانوا يعملونَ}، {ولَتكونَنَّ من الخاسرينَ}: دينَك وآخرتَك؛ فبالشركِ تُحْبَطُ الأعمال، ويُسْتَحَقُّ العقابُ والنَّكال.
(65) چون شرک ورزیدن به خدا، همۀ اعمال را نابود، و حالات را فاسد می‌کند. از این رو فرمود: (﴿وَلَقَدۡ أُوحِيَ إِلَيۡكَ وَإِلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكَ﴾) و همانا به تو و به همۀ پیامبران پیش از تو وحی شده است، (﴿لَئِنۡ أَشۡرَكۡتَ لَيَحۡبَطَنَّ عَمَلُكَ﴾) که اگر شرک ورزی، کردارت نابود می‌شود. (﴿عَمَلُكَ﴾) مفرد و مضاف است، و هر عملی را شامل می‌شود. پس در رسالت همۀ پیامبران آمده است که شرک ورزیدن همۀ اعمال را نابود می‌کند. همان طور که در سورۀ انعام وقتی که بسیاری از پیامبران را برشمرده در مورد آنها فرموده است: ﴿ذَٰلِكَ هُدَى ٱللَّهِ يَهۡدِي بِهِۦ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۚ وَلَوۡ أَشۡرَكُواْ لَحَبِطَ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾ این رهنمود خداست، خداوند هرکس را از بندگانش که بخواهد به وسیلۀ آن هدایت می‌کند؛ و اگر شرک ورزند، آنچه کرده‌اند نابود می‌شود. (﴿وَلَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ﴾) و دین و آخرت خود را از دست خواهی داد، و در هر دو سرا زیانمند خواهی شد. پس با شرک ورزیدن، اعمال نابود می‌شوند و آدمی سزاوار کیفر و عذاب می‌گردد.
#
{66} ثم قال: {بل اللهَ فاعْبُدْ}: لما أخبر أنَّ الجاهلين يأمرونَه بالشركِ، وأخبر عن شناعتِهِ؛ أمَرَه بالإخلاص، فقال: {بل الله فاعْبُدْ}؛ أي: أخلِصْ له العبادةَ وحدَه لا شَريك له، {وكُن من الشاكرينَ}: اللهَ على توفيقِ الله تعالى؛ فكما أنَّه [تعالى] يُشْكَرُ على النعم الدنيويَّة كصحَّة الجسم وعافيتِهِ وحصول الرزقِ وغير ذلك؛ كذلك يُشْكَر ويُثنى عليه بالنعم الدينيَّة؛ كالتوفيق للإخلاص والتقوى، بل نعم الدين هي النعم على الحقيقة، وفي تدبُّر أنَّها من الله تعالى، والشكرِ لله عليها سلامةٌ من آفة العُجْبِ التي تَعْرِضُ لكثير من العاملين بسبب جهلِهِم، وإلاَّ؛ فلو عرف العبدُ حقيقة الحال؛ لم يُعْجَبْ بنعمةٍ تستحقُّ عليه زيادة الشكر.
(66) وقتی خبر داد که جاهلان او را فرمان می‌دهند تا شرک ورزد، و از زشتیِ سخن آنها خبر داد، پیامبر را به اخلاص امر نمود و فرمود: (﴿بَلِ ٱللَّهَ فَٱعۡبُدۡ وَكُن مِّنَ ٱلشَّٰكِرِينَ﴾) بلکه فقط خدا را بپرست، و از سپاسگزاران باش؛ همان‌ها که خدا را به خاطر توفیقی که به آنها عطا کرده است، سپاس می‌گزارند. پس همان طور که به خاطر نعمت‌های دنیوی از قبیل: تندرستی و سلامتی جسم و فراهم شدن روزی و غیر از آن، شکر خداوند به جای آورده می‌شود، نیز به خاطر نعمت‌های دینی مانند توفیق یافتن و اخلاص و پرهیزگاری باید شکر و ثنای خداوند را به جای آورد، بلکه نعمت‌های حقیقی همان نعمت‌های دینی هستند. و اگر انسان بیندیشد که این نعمت‌ها از جانب خدا داده شده‌اند و شکر آن را به جای آورد، از آفت خودپسندی سالم خواهد ماند، آفتی که بسیاری از عاملان و عبادت‌گزاران، به علّت جهالت خود به آن گرفتار می‌شوند. و اگر بنده حقیقت حال را بداند، از اینکه خداوند نعمتی را روزی وی کرده است، نه تنها دچار غرور و خودپسندی نمی‌شود، بلکه بیشتر سپاس خدا را به جای می‌آورد.
: 67 #
{وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ (67)}.
وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالسَّماوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ ؛ خدا را نشناختند آنچنان که شايان شناخت اوست و در روز قيامت ، زمين يکجا در قبضه اوست و آسمانها در هم پيچيده ، در يد قدرت او منزه است و برتر از هر چه شريک او مي پندارند.
#
{67} يقول تعالى: وما قَدَر هؤلاء المشركون ربَّهم {حقَّ قدرِهِ}: ولا عظَّموه حقَّ تعظيمِهِ، بل فعلوا ما يناقِضُ ذلك من إشراكِهِم به مَنْ هو ناقصٌ في أوصافِهِ وأفعالِهِ؛ فأوصافُهُ ناقصةٌ من كلِّ وجهٍ، وأفعالُهُ ليس عنده نفعٌ ولا ضرٌّ ولا عطاءٌ ولا منعٌ ولا يملِكُ من الأمر شيئاً، فسوَّوْا هذا المخلوقَ الناقصَ بالخالِق الربِّ العظيم، الذي من عظمتِهِ الباهرةِ وقدرتِهِ القاهرةِ أنَّ جميعَ الأرض يوم القيامةِ قبضةٌ للرحمن، وأنَّ السماواتِ على سَعَتِها وعظمها مطوياتٌ بيمينِهِ، فلا عَظَّمه حقَّ عظمته مَنْ سوَّى به غيرَه، ولا أظلمَ منه. {سبحانه وتعالى عما يشرِكونَ}؛ أي: تنزَّه، وتعاظم عن شركهم به.
(67) خداوند متعال می‌فرماید: مشرکان، خداوند را به گونۀ شایسته ارج ننهادند؛ و او را آن گونه که باید تعظیم ‌کنند، تعظیم ننمودند. بلکه چیزهایی را که در صفات و کارهایشان ناقص هستند، شریک او قرار دادند. پس صفات و کارشان از هر جهت ناقص است، و هیچ سود و زیان و دادن و ندادنی در دست آنها نیست، و هیچ اختیاری ندارند. و مشرکان، این مخلوقات ناقص را با آفریننده و پروردگار بزرگ برابر قرار دادند؛ خداوندی که از عظمت آشکار و قدرت چیرۀ او این است که همۀ زمین در روز قیامت در مشت او است، و آسمان‌ها با وجود گستردگی و بزرگی‌شان با دست راست او در هم پیچیده می‌شوند. پس هرکس چیزی را با خداوند برابر قرار داده باشد، خداوند را آن گونه که شایسته است تعظیم نکرده است، و مسلّماً کسی که چنین کند از همه ستمکارتر است. (﴿سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ﴾) خداوند پاک و منزّه است از آنچه که برای او شریک قرار می‌دهند، و بسی برتر است.
: 68 - 70 #
{وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَى فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنْظُرُونَ (68) وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ (69) وَوُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَا يَفْعَلُونَ (70)}.
وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاء اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَى فَإِذَا هُم قِيَامٌ يَنظُرُونَ ؛ و در صور دميده شود پس هر که در آسمانها و هر که در زمين است جز آنها، که او بخواهد بيهوش مي شوند و بار ديگر در آن دميده شود ، ناگهان ازجاي بر مي خيزند و مي نگرند. وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاء وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ؛ و زمين به نور پروردگارش روشن شود و نامه هاي اعمال را بنهند و پيامبران و گواهان را بياورند و در ميان مردم به حق داوري شود و بر کسي ستمي نرود. وَوُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَا يَفْعَلُونَ؛ پاداش هر کس برابر کردارش به تمامي ادا شود ، در حالي که خدا به کارهايي که مي کرده اند آگاه تر است.
#
{68} لما خوَّفَهم تعالى من عظمتِهِ؛ خوَّفَهم بأحوال يوم القيامة، ورغَّبهم ورهَّبهم، فقال: {ونُفِخَ في الصُّورِ}: وهو قرنٌ عظيمٌ لا يَعْلَمُ عظمتَه إلاَّ خالقُه ومن أطلعهُ الله على علمِهِ من خلقِهِ، فينفُخُ فيه إسرافيلُ عليه السلام أحدُ الملائكة المقرَّبينَ وأحدُ حملةِ عرش الرحمن؛ {فَصَعِقَ}؛ أي: غُشِي أو ماتَ على اختلاف القولين، {مَن في السمواتِ ومَن في الأرض}؛ أي: كلُّهم، لمَّا سَمِعوا نفخةَ الصور؛ أزعجتْهم من شدَّتها وعِظَمِها، وما يعلمونَ أنَّها مقدِّمةٌ له، {إلاَّ مَن شاء الله}: ممن ثبَّته اللهُ عند النفخة، فلم يُصْعَقْ؛ كالشهداء أو بعضهم وغيرهم، وهذه النفخةُ الأولى نفخةُ الصَّعْقِ ونفخةُ الفزع، {ثم نُفِخَ فيه}: النفخة الثانية؛ نفخةُ البعثِ، {فإذا هم قيامٌ ينظرون}؛ أي: قد قاموا من قبورهم لبعثهم وحسابِهم ينظرون قد تمَّتْ منهم الخلقةُ الجسديَّة والأرواح، وشخصتْ أبصارُهم؛ {يَنْظُرونَ}: ماذا يفعلُ الله بهم؟
(68) وقتی خداوند آنها را از عظمت خویش ترساند، آنان را هم از حالات روز قیامت بر حذر داشت و تشویق نمود. و فرمود: (﴿وَنُفِخَ فِي ٱلصُّورِ﴾) و در صور دمیده می‌شود، و آن شاخ بزرگی است که جز خدا کسی اندازۀ بزرگی آن را نمی‌داند؛ امّا کسی که خداوند او را آگاه نموده است، کم و کیف آن را می‌داند. پس اسرافیل -علیه السلام- که از فرشتگان مقرّب الهی و یکی از حاملان عرش است، در آن می‌دمد. (﴿فَصَعِقَ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) و همۀ کسانی که در آسمان‌ها و زمین هستند بیهوش می‌شوند یا می‌میرند؛ یعنی همه وقتی دمیدن صور را می‌شنوند، از شدّت و عظمت آن -نیز از آنجا که می‌دانند این کار مقدمۀ قیامت است- پریشان می‌گردند. (﴿إِلَّا مَن شَآءَ ٱللَّهُ﴾) مگر کسی که خدا بخواهد، از آنان که خداوند آنها را به هنگام دمیدن صور ثابت قدم می‌گرداند. پس آنها بیهوش نمی‌شوند مانند شهیدان یا برخی از آنها و دیگر کسانی که خدا بخواهد. و این نفخۀ اول، نفخۀ «صَعق» یا نفخۀ «فَزَع» نامیده می‌شود. (﴿ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخۡرَىٰ﴾) سپس بار دیگر در آن دمیده می‌شود، و این دمیدن برای رستاخیز است. (﴿فَإِذَا هُمۡ قِيَامٞ﴾) پس به‌ناگاه همگی از قبرهایشان به پا می‌خیزند تا زنده شوند و مورد محاسبه قرار گیرند، آفرینش جسم و ارواح آنها کامل می‌گردد، و چشم‌هایشان خیره می‌شود، (﴿يَنظُرُونَ﴾) نگاه می‌کنند که خداوند با آنان چه می‌کند؟
#
{69} {وأشرقتِ الأرضُ بنورِ ربِّها}: علم من هذا أنَّ الأنوار الموجودة تذهب يوم القيامةِ وتضمحلُّ، وهو كذلك؛ فإنَّ الله أخبر أنَّ الشمس تُكَوَّرُ والقمرَ يُخْسَفُ والنُّجومَ تُنْتَثَرُ ويكون الناس في ظلمةٍ؛ فتشرِقُ عند ذلك الأرضُ بنورِ ربِّها عندما يتجلَّى وينزِلُ للفصل بينهم، وذلك اليوم يَجْعَلُ الله للخلق قوَّةً، وينشئهم نشأةً يَقْوَوْن على أن لا يحرِقَهم نورُه ويتمكَّنون أيضاً من رؤيتِهِ، وإلاَّ؛ فنوره تعالى عظيمٌ، لو كَشَفَه؛ لأحرقتْ سُبُحاتُ وجهِهِ ما انتهى إليه بصرُهُ من خلقِهِ. {ووُضِعَ الكتابُ}؛ أي: كتاب الأعمال وديوانُه، وُضِعُ ونُشِرَ ليقرأ ما فيه من الحسناتِ والسيئاتِ؛ كما قال تعالى: {ووُضِعَ الكتابُ فترى المجرمين مشفِقينَ ممَّا فيه ويقولونَ يا وَيْلَتَنا ما لِهذا الكتابِ لا يغادِرُ صغيرةً ولا كبيرةً إلاَّ أحصاها ووَجَدوا ما عمِلوا حاضراً ولا يَظْلِمُ ربُّك أحداً}، ويقالُ للعامل من تمام العدل والإنصاف: {اقرأ كتابَكَ كفى بنفسِكَ اليوم عليك حسيباً}. {وجيء بالنَّبِيِّين}: لِيُسألوا عن التبليغ وعن أممهم ويشهدوا عليهم، {والشهداءِ}: من الملائكةِ والأعضاء والأرض، {وقُضِيَ بينَهم بالحقِّ}؛ أي: العدل التامِّ والقسطِ العظيم؛ لأنَّه حسابٌ صادرٌ ممَّن لا يظلِمُ مثقالَ ذرَّةٍ ومَنْ هو محيطٌ بكلِّ شيءٍ وكتابُه الذي هو اللوح المحفوظ محيطٌ بكلِّ ما عملوه، والحَفَظَة الكرام الذين لا يعصونَ ربَّهم قد كَتَبَتْ عليهم ما عَمِلوه، وأعدلُ الشهداء قد شَهِدوا على ذلك الحكم، فَحَكَم بذلك من يعلم مقاديرَ الأعمال ومقاديرَ استحقاقِها للثواب والعقاب، فيحصُلُ حكمٌ يُقِرُّ به الخلقُ، ويعترفون لله بالحمدِ والعدلِ، ويعرفونَ به من عظمتِهِ وعلمِهِ وحكمتِهِ ورحمتِهِ ما لم يَخْطُرْ بقلوبهم، ولا تعبِّرُ عنه ألسنتُهم.
(69) (﴿وَأَشۡرَقَتِ ٱلۡأَرۡضُ بِنُورِ رَبِّهَا﴾) و زمین به نور پروردگارش روشن می‌شود. از این معلوم می‌گردد که انوار و روشنایی‌های دنیا در روز قیامت همه از بین می‌روند و نابود می‌شوند؛ چون خداوند خبر داده که خورشید بی‌نور می‌گردد، و ماه از بین می‌رود، و ستارگان پراکنده می‌شوند، و مردم در تاریکی قرار می‌گیرند. پس در این هنگام، زمین به نور پروردگارش روشن می‌شود؛ هنگامی که خداوند تجلی می‌کند و برای داوری کردن میان انسان‌ها پایین می‌آید. در این روز خداوند به خلق نیرو می‌دهد، و آنها را چنان پدید می‌آورد که قوی می‌شوند، و نور الهی آنها را نمی‌سوزاند و می‌توانند او را ببینند؛ وگرنه، نور خداوند بزرگ است، و اگر آن را آشکار کند، عظمت او و نور چهره‌اش، همۀ مخلوقات را می‌سوزاند. (﴿وَوُضِعَ ٱلۡكِتَٰبُ﴾) و کتابِ اعمال و دیوان آن نهاده می‌شود تا نیکی‌ها و بدی‌هایی که در آن است بازبینی شود. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَوُضِعَ ٱلۡكِتَٰبُ فَتَرَى ٱلۡمُجۡرِمِينَ مُشۡفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَٰوَيۡلَتَنَا مَالِ هَٰذَا ٱلۡكِتَٰبِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةٗ وَلَا كَبِيرَةً إِلَّآ أَحۡصَىٰهَاۚ وَوَجَدُواْ مَا عَمِلُواْ حَاضِرٗاۗ وَلَا يَظۡلِمُ رَبُّكَ أَحَدٗا﴾ و کتاب اعمال نهاده می‌شود. پس گناهکاران را می‌بینی که از آنچه در آن است، ناراحت‌اند؛ و می‌گویند: «ای وای بر ما! چه شده این کتاب را که هیچ گناه کوچک و بزرگی را نگذاشته مگر اینکه آن را بر شمرده است؟» و آنچه را که کرده‌اند، حاضر می‌بینند؛ و پروردگارت بر هیچ کس ستم روا نمی‌دارد. و از روی کمال عدالت و دادگری به عمل کننده گفته می‌شود: ﴿ٱقۡرَأۡ كِتَٰبَكَ كَفَىٰ بِنَفۡسِكَ ٱلۡيَوۡمَ عَلَيۡكَ حَسِيبٗا﴾ کتاب اعمال خودت را بخوان؛ امروزه خودت برای اینکه حسابرس خود باشی کافی است. (﴿وَجِاْيٓءَ بِٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ﴾) و پیامبران آورده می‌شوند تا در خصوص رساندن پیام الهی به امّت‌هایشان پرسیده شوند، و علیه آنها گواهی بدهند. (﴿وَٱلشُّهَدَآءِ﴾) و گواهان، اعم از فرشتگان و اعضای انسان و زمین آورده می‌شوند. (﴿وَقُضِيَ بَيۡنَهُم بِٱلۡحَقِّ﴾) و به عدالت کامل و انصاف بزرگ میان آنها داوری می‌شود؛ چون این حسابی است که از جانب خدا صادر شده است؛ خدایی که به اندازۀ ذرّه‌ای ستم نمی‌کند، و او همه چیز را احاطه کرده است. و کتاب او که لوح محفوظ است، همۀ کارهایی را که انسان‌ها کرده‌اند در بر دارد. و فرشتگان؛ کسانی که از فرمان پروردگارشان سرپیچی نمی‌کنند، کارهایی را که انسان‌ها کرده‌اند ثبت نموده‌اند. و عادل‌ترین گواهان بر این حکم شهادت داده‌اند. پس کسی حکم و داوری می‌نماید که اندازۀ اعمال، و اندازۀ پاداش و کیفر آنها را می‌داند.
#
{70} ولهذا قال: {ووُفِّيَتْ كلُّ نفسٍ ما عَمِلَتْ وهم لا يُظْلَمونَ}.
(70) آنگاه حکمی صادر می‌کند که خلق به آن گردن می‌نهند، و به ستایش و دادگری خداوند اعتراف می‌کنند، و به عظمت و علم و حکمت و رحمت او پی می‌برند، و به چیزهایی از آن آگاه می‌شوند که به دل‌هایشان خطور نکرده است، و زبان‌هایشان توان بیان آن را ندارد. بنابراین فرمود: (﴿وَوُفِّيَتۡ كُلُّ نَفۡسٖ مَّا عَمِلَتۡ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِمَا يَفۡعَلُونَ﴾) و به هر کسی جزای آنچه کرده است، به تمام و کمال داده می‌شود؛ و خدا به آنچه می‌کنند داناتر است.
: 71 - 75 #
{وَسِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ زُمَرًا حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِ رَبِّكُمْ وَيُنْذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَذَا قَالُوا بَلَى وَلَكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَى الْكَافِرِينَ (71) قِيلَ ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ (72) وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ (73) وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ (74) وَتَرَى الْمَلَائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَقُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَقِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (75)}.
وَسِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ زُمَرًا حَتَّى إِذَا جَاؤُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِ رَبِّكُمْ وَيُنذِرُونَكُمْ لِقَاء يَوْمِكُمْ هَذَا قَالُوا بَلَى وَلَكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَى الْكَافِرِينَ ؛ و کافران را گروه گروه به جهنم برانند چون به جهنم رسند درهايش ، گشوده شود و نگهبانان آتش گويند : آيا پيامبراني از خود شما بر شما مبعوث نشدند تا آيات پروردگارتان را برايتان بخوانند و شما را از ديدار با چنين روزي بترسانند ? مي گويند : بلي ولي ، بر کافران عذاب محقق شده بود. قِيلَ ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ؛ گفته شود : از درهاي جهنم داخل شويد ، همواره در آنجا خواهيد بود، جايگاه سرکشان چه بد جايگاهي است. وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا حَتَّى إِذَا جَاؤُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ ؛ و آنان را که از پروردگارشان ترسيده اند گروه گروه به بهشت مي برند چون به بهشت برسند درهايش گشوده شود و خازنان بهشت گويندشان : سلام برشما ، بهشتتان خوش باد ، به درون بياييد ، همواره در اينجا خواهيد بود. وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَاء فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ؛ مي گويند : سپاس خدايي را که هر وعده که به ما داد راست بود آن زمين را به ميراث به ما داد و اکنون در هر جاي بهشت که بخواهيم مکان مي گيريم عمل کنندگان را چه مزد نيکويي است. وَتَرَى الْمَلَائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَقِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ؛ و فرشتگان را مي بيني که گرد عرش خدا حلقه زده اند و به ستايش ، پروردگارشان تسبيح مي گويند ميان آنها نيز به حق داوري گردد و گفته شود که ستايش از آن خدايي است که پروردگار جهانيان است.
#
{71} لما ذَكَرَ تعالى حُكْمَه بين عبادِهِ الذين جَمَعَهم في خلقه ورزقِهِ وتدبيرِهِ واجتماعهم في موقف القيامة؛ فرَّقَهم تعالى عند جزائِهِم كما افترقوا في الدُّنيا بالإيمان والكفرِ والتقوى والفجور، فقال: {وسيقَ الذين كَفَروا إلى جَهَنَّمَ}؛ أي: سوقاً عنيفاً، يُضربون بالسياط الموجعة من الزَّبانيةِ الغلاظِ الشدادِ، إلى شرِّ محبسٍ وأفظع موضع، وهي جهنَّم، التي قد جَمَعَتْ كلَّ عذاب، وحَضَرها كلُّ شقاءٍ، وزال عنها كلُّ سرورٍ؛ كما قال تعالى: {يَوْمَ يُدَعُّونَ إلى نارِ جَهَنَّم دعًّا}؛ أي: يُدفعون إليها دفعاً، وذلك لامتناعهم من دخولِها ويُساقون إليها، {زمراً}؛ أي: فرقاً متفرِّقة، كلُّ زمرة مع الزمرةِ التي تناسب عَمَلها وتشاكِلُ سَعْيَها، يلعنُ بعضُهم بعضاً ويبرأ بعضُهم من بعضٍ، {حتى إذا جاؤوها}؛ أي: وصلوا إلى ساحتها، {فُتِحَتْ}: لهم؛ أي: لأجلهم {أبوابُها}: لقدومِهم وقرى لنزولهم، {وقال لهم خَزَنَتُها}: مهنِّين لهم بالشقاءِ الأبديِّ والعذاب السرمديِّ، وموبِّخين لهم على الأعمال التي أوصلتْهم إلى هذا المحلِّ الفظيع: {ألم يأتِكُمْ رُسُلٌ منكم}؛ أي: من جِنْسِكُم، تعرِفونهم وتعرِفون صِدْقَهم، وتتمكَّنون من التلقِّي عنهم، {يَتْلونَ عليكم آياتِ ربِّكُم}: التي أرْسَلَهم الله بها، الدالَّةُ على الحقِّ اليقين بأوضح البراهين، {ويُنذِرونَكم لقاءَ يومِكُم هذا}؛ أي: وهذا يوجِبُ عليكم اتِّباعهم والحَذر من عذابِ هذا اليوم باستعمال تَقْواه، وقد كانت حالُكم بخلافِ هذه الحال، {قالوا}: مقرِّين بذنبهم وأنَّ حُجَّةَ الله قامتْ عليهم: {بلى}: قد جاءتْنا رسُلُ ربِّنا بآياتِهِ وبيناتِهِ، وبيَّنوا لنا غايةَ التبيينِ، وحذَّرونا من هذا اليوم. {ولكنْ حَقَّتْ كلمةُ العذابِ على الكافرينَ}؛ أي: بسبب كفرِهم وَجَبَتْ عليهم كلمةُ العذابِ التي هي لكلِّ مَنْ كَفَرَ بآيات الله وجَحَدَ ما جاءتْ به المرسلونَ، فاعْتَرَفوا بذَنْبِهم وقيام الحجَّةِ عليهم.
(71) بعد از آنکه خداوند متعال بیان نمود که میان بندگانش حکم و داوری می‌نماید ـ بندگانی که آنها را آفریده، و به همه روزی داده، و به تدبیرشان پرداخته، و آنها را در دنیا و قیامت گردهم آورده ـ [تصریح نمود که] آنان را به ‌هنگام پاداش و جزا دادن از یکدیگر جدا می‌نماید، همان‌طور که در دنیا، در ایمان و کفر و در تقوا و معصیت، با همدیگر فرق داشتند. پس فرمود: (﴿وَسِيقَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِلَىٰ جَهَنَّمَ﴾) و کافران با خشونت به سوی جهنّم برده می‌شوند. با شلّاق‌های دردآور زده می‌شوند، و نگهبانان تند خو و سرسخت جهنّم آنها را می‌زنند، و به سوی بدترین زندان و بدترین جایگاه می‌برند؛ و آن جهنّمی است که همۀ انواع عذاب را در خود دارد، و تمام انواع بدبختی‌ها در آن وجود دارد، و هیچ نوع شادی در آن نیست. همان طور که می‌فرماید: ﴿يَوۡمَ يُدَعُّونَ إِلَىٰ نَارِ جَهَنَّمَ دَعًّا﴾ روزی که به سوی آتش جهنّم رانده می‌شوند، چون از وارد شدن به آن امتناع می‌ورزند. (﴿زُمَرًا﴾) یعنی به صورت گروه‌های متفرّق. هر گروه که کارهایشان همگون است، به سوی جهنّم رانده می‌شوند و یکدیگر را نفرین می‌کنند و از یکدیگر بیزاری می‌جویند. (﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُوهَا فُتِحَتۡ أَبۡوَٰبُهَا﴾) تا اینکه به نزدیک جهنّم و کنار آن می‌رسند، آنگاه درهای جهنّم به روی آنان گشوده می‌شود تا در آنجا از آنان پذیرایی ‌شود. (﴿وَقَالَ لَهُمۡ خَزَنَتُهَآ﴾) و نگهبانان جهنّم درحالی که آنها را به شقاوت، جاودانی و عذاب همیشگی مژده می‌دهند، و به‌خاطر اعمالشان آنها را سرزنش می‌کنند؛ اعمالی که آنها را به این جایگاه زشت و هولناک رسانده است، می‌گویند: (﴿أَلَمۡ يَأۡتِكُمۡ رُسُلٞ مِّنكُمۡ﴾) آیا پیامبرانی از نوع خودتان که شما آنها را می‌شناختید، و راستگویی آنان را می‌دانستید، و می‌توانستید از آنها فرا بگیرید و بیاموزید، به نزد شما نیامدند؟ (﴿يَتۡلُونَ عَلَيۡكُمۡ ءَايَٰتِ رَبِّكُمۡ﴾)، آیه‌های پروردگارتان را که پیامبران را با آن فرستاده، و با روشن‌ترین دلیل‌ها بر حق و یقین دلالت می‌کردند بر شما بخوانند؟! (﴿وَيُنذِرُونَكُمۡ لِقَآءَ يَوۡمِكُمۡ هَٰذَا﴾) و شما را از رویاروئی چنین روزی بترسانند؟ یعنی این ایجاب می‌کرد که شما از آنها پیروی کنید؛ و با پیشه کردن پرهیزگاری، خود را از عذاب این روز بر حذر دارید، اما حالت شما به خلاف این بود. (﴿قَالُواْ بَلَىٰ﴾) آنها با اعتراف به گناهانشان، و اینکه حجّت خدا بر آنها اقامه شده است می‌گویند: آری! پیامبرانِ پروردگار ما با آیات و حجت‌های الهی نزد ما آمدند، و نهایت روشنگری را برای ما کردند، و ما را از این روز برحذر داشتند، (﴿وَلَٰكِنۡ حَقَّتۡ كَلِمَةُ ٱلۡعَذَابِ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾) ولی فرمان عذاب بر کافران قطعی و ثابت است؛ یعنی به سبب کفر ورزیدنشان به آیات خدا، فرمان عذاب بر آنها قطعی است؛ و این عذاب قطعی، برای هرکسی است که به آیات خدا کفر ورزد، و آنچه را که پیامبران آورده‌اند انکار نماید. پس آنها به گناهان خود، و به اینکه حجت بر آنها اقامه شده، اعتراف کردند.
#
{72} فقيل لهم على وجهِ الإهانة والإذلال: {ادْخُلوا أبوابَ جَهَنَّم}: كلُّ طائفةٍ تدخُلُ مع الباب الذي يناسِبُها ويوافقُ عملَها، {خالدينَ فيها}: أبداً لا يَظْعَنون عنها ولا يُفَتَّرُ عنهم العذابُ ساعةً ولا يُنْظَرونَ، {فبئس مثوى المتكبِّرينَ}؛ أي: بئس المَقَرُّ النارُ مقرُّهم، وذلك لأنَّهم تكبَّروا على الحقِّ، فجازاهم الله من جنس عملهم بالإهانة والذُّلِّ والخِزْي.
(72) به حالت توهین به آنها گفته می‌شود: (﴿ٱدۡخُلُوٓاْ أَبۡوَٰبَ جَهَنَّمَ﴾) به درهای دوزخ وارد شوید. پس هر گروه -از دری که مناسب آنان است، و مطابق با عملشان می‌باشد- وارد می‌گردند. (﴿خَٰلِدِينَ فِيهَا﴾) برای همیشه در آن هستند و از آن بیرون آورده نمی‌شوند، و یک لحظه از عذاب آنها کاسته نمی‌گردد، و به آنان مهلت داده نمی‌شود. (﴿فَبِئۡسَ مَثۡوَى ٱلۡمُتَكَبِّرِينَ﴾) پس چه بد است جایگاه متکبران؛ آتش جایگاه آنهاست؛ چون آنها با خود بزرگ بینی حق را نپذیرفتند، پس خداوند به آنها سزایی از نوع عملشان داد، و آنها را خوار و ذلیل و رسوا گرداند.
#
{73} ثم قال عن أهل الجنة: {وسيق الذين اتَّقَوا رَبَّهم}: بتوحيده والعمل بطاعتِهِ سَوْقَ إكرام وإعزازٍ يُحْشَرون وَفْداً على النجائب {إلى الجنَّةِ زُمَراً}: فرحين مستبشرينَ، كلُّ زمرةٍ مع الزمرةِ التي تناسِبُ عَمَلَها وتشاكِلُه، {حتى إذا جاؤوها}؛ أي: وصلوا لتلك الرحابِ الرحيبةِ والمنازل الأنيقةِ، وهبَّ عليهم ريحها ونسيمُها وآنَ خلودُها ونعيمُها، {وفُتِحَتْ} لهم {أبوابُها}: فَتْحَ إكرام لكرام الخَلْقِ لِيُكْرَموا فيها، {وقال لهم خَزَنَتُها}: تهنئةً لهم وترحيباً: {سلامٌ عليكم}؛ أي: سلامٌ من كلِّ آفةٍ وشرٍّ حالٌّ عليكم {طِبْتُمْ}؛ أي: طابت قلوبُكم بمعرفة الله ومحبَّتِهِ وخشيتِهِ، وألسنتُكم بذكرِهِ وجوارِحُكم بطاعتِهِ. {فـ} بسبب طِيبِكُم {ادْخُلوها خالدينَ}: لأنَّها الدارُ الطيِّبةُ، ولا يَليقُ بها إلا الطَّيِّبونَ. وقال في النار: {فُتِحَتْ أبوابُها}، وفي الجنة {وَفُتِحَتْ}: بالواو؛ إشارةً إلى أنَّ أهل النارِ بمجرَّدِ وصولهم إليها؛ فُتِحَتْ لهم أبوابُها من غير إنظارٍ ولا إمهال، وليكونَ فَتْحُها في وجوههم وعلى وصولِهِم أعظمَ لحرِّها وأشدَّ لعذابها، وأمَّا الجنةُ؛ فإنَّها الدارُ العاليةُ الغاليةُ، التي لا يوصَلُ إليها ولا ينالُها كلُّ أحدٍ إلاَّ مَنْ أتى بالوسائل الموصلةِ إليها، ومع ذلك؛ فيحتاجون لِدُخولها لشفاعةِ أكرم الشفعاءِ عليه، فلم تُفْتَحْ لهم بمجرَّد ما وصلوا إليها، بل يستشفعون إلى الله بمحمدٍ - صلى الله عليه وسلم -، حتى يشفعَ، فيشفِّعَه الله تعالى. وفي الآيات دليلٌ على أنَّ النارَ والجنةَ لهما أبوابٌ تُفْتَحُ وتُغْلَقُ، وأنَّ لكلٍّ منهما خزنة، وهما الدارانِ الخالصتانِ اللتانِ لا يَدْخُلُ فيهما إلا مَنِ استَحَقَّهما؛ بخلاف سائر الأمكنةِ والدُّورِ.
(73) سپس از اهل بهشت سخن به میان آورد و فرمود: (﴿وَسِيقَ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ رَبَّهُمۡ﴾) و کسانی که با یگانه‌پرستی و عمل به طاعت خدا، پرهیزگاری را پیشه کرده‌اند، با اکرام و بزرگداشت، (﴿إِلَى ٱلۡجَنَّةِ زُمَرًا﴾) گروه گروه و در حالی که شاد هستند -و هر گروهی با دسته‌های دیگری است که عملش با آن مناسب می‌باشد- به سوی بهشت بر مرکب‌های برگزیده سوق داده می‌شوند. (﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُوهَا﴾) تا اینکه به آستانۀ بهشت و منازل زیبا می‌رسند، و نسیم آن بر آنها می‌وزد، و زمانِ همیشه ماندن و بهره‌مند شدن از نعمت‌های آن فرا می‌رسد، (﴿وَفُتِحَتۡ أَبۡوَٰبُهَا﴾) و درهای بهشت برای بزرگداشت آنان به رویشان گشوده می‌شود، (﴿وَقَالَ لَهُمۡ خَزَنَتُهَا سَلَٰمٌ عَلَيۡكُمۡ طِبۡتُمۡ﴾) و نگهبانانش با تبریک و خوش آمد گفتن به آنها می‌گویند: «سلام بر شما.» یعنی از هر آفت و بدی سالم و به دور هستید، و دل‌هایتان با شناخت و محبّت خدا و ترس از او پاک گردیده، و زبان‌هایتان با ذکر او، و اعضا و جوارحتان با اطاعت او پاک شده است. (﴿فَٱدۡخُلُوهَا خَٰلِدِينَ﴾) پس به سبب پاکی‌تان، وارد آن شوید درحالی که در آنجا جاودانه خواهید بود؛ چون بهشت، سرای پاکیزگی و پاکی است، و جز پاکان کسی وارد آن نمی‌شود. در مورد جهنّم فرمود: (﴿فُتِحَتۡ أَبۡوَٰبُهَا﴾) و در مورد بهشت فرمود: (﴿وَفُتِحَتۡ أَبۡوَٰبُهَا﴾) و «واو» را اضافه کرد که اشاره به این مطلب است که اهل جهنّم به محض اینکه به جهنّم می‌رسند، بدون اینکه مهلتی داده شوند، درهای آن به رویشان گشوده می‌گردد؛و باید به روی آنها گشوده شود و به محض رسیدن آنها باز گردد، تا گرما و شدّت عذاب آن را بیشتر احساس کنند. اما بهشت، سرای گرانقدری است که جز کسی که مقدمات آن را فراهم آورده است به آن وارد نمی‌شود؛ با وجود این آنها برای وارد شدن به آن، به شفاعت بزرگوارترین شفاعت‌کنندگان نیاز دارند؛ و به محض رسیدنشان درهای آن گشوده نمی‌شود. بلکه از خداوند می‌خواهند تا محمّد صلی الله علیه وسلم برای آنها نزد او شفاعت کند، و پیامبر صلی الله علیه وسلم شفاعت می‌کند. و این آیات دلیلی بر این است که بهشت و جهنّم درهایی دارند که گشوده و بسته می‌شوند، و هر یک نگهبانانی دارند. و آن دو سرایی هستند که فقط کسی وارد آن می‌شود که سزاوار آن باشد، به خلاف سایر سراها.
#
{74} {وقالوا} عند دخولهم فيها واستقرارِهِم حامدينَ ربَّهم على ما أوْلاهم ومَنَّ عليهم وهداهم: {الحمدُ لله الذي صَدَقَنا وَعْدَه}؛ أي: وَعَدَنا الجنة على ألسنةِ رسلِهِ أنْ آمَنَّا وصَلَحْنا؛ فوفى لنا بما وَعَدَنا وأنجزَ لنا ما مَنَّانا، {وأوْرَثَنا الأرضَ}؛ أي: أرض الجنة {نَتَبَوَّأُ من الجنَّةِ حيثُ نشاءُ}؛ أي: ننزل منها أيَّ مكان شِئْنا، ونتناول منها أيَّ نعيم أرَدْنا، ليس ممنوعاً عنَّا شيءٌ نريدُه، {فنعم أجرُ العاملينَ}: الذين اجْتَهَدوا بطاعةِ ربِّهم في زمنٍ قليل منقطع، فنالوا بذلك خيراً عظيماً باقياً مستمرًّا. وهذه الدارُ التي تستحقُّ المدحَ على الحقيقة، التي يُكْرِمُ الله فيها خواصَّ خَلْقِهِ، ورضِيَها الجوادُ الكريمُ لهم نُزُلاً، وبنى أعلاها وأحَسَنها وغَرَسَها بيدِهِ وحشاها من رحمتِهِ وكرامتِهِ ما ببعضِه يفرح الحزينُ، ويزولُ الكَدَرُ، ويتمُّ الصفاءُ.
(74) (﴿وَقَالُواْ﴾) آنها به هنگام وارد شدن به بهشت و قرار گرفتن در آن، ستایش پروردگارشان را -به سبب آنچه به آنها بخشیده، و آنها را هدایت نموده است- به جای می‌آورند و می‌گویند: (﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي صَدَقَنَا وَعۡدَهُۥ﴾) ستایش خداوندی راست که وعده‌اش را در حق ما محقّق ساخت؛ یعنی بر زبان پیامبرانش به ما وعده داد که اگر ایمان آوریم و صالح شویم، ما را وارد بهشت خواهد کرد. پس وعده‌ای که به ما داده بود، به‌طور کامل به آن وفا کرد، (﴿وَأَوۡرَثَنَا ٱلۡأَرۡضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ ٱلۡجَنَّةِ حَيۡثُ نَشَآءُ﴾) و سرزمین بهشت را به ما داد، به گونه‌ای که هرجا بخواهیم در آن جای می‌گیریم، و هر نعمتی از آن بخواهیم برمی‌داریم، و هیچ چیزی برای ما ممنوع نیست. (﴿فَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِينَ﴾) پس چه نیک است پاداش نیکوکاران؛ کسانی که با طاعت از پروردگارشان در زمان کوتاه و ازمیان رفتنی دنیا تلاش کردند، و در مقابل آن به چنین خیر بزرگ و پایداری دست یازیدند. و این سرای بهشت است که در حقیقت سزاوار ستایش است که خداوند در آن بندگان برگزیده‌اش را مورد اکرام قرار می‌دهد، و خداوند بخشنده و بزرگوار آن را به عنوان جایگاه مهمانی آنها پسندیده است، و به بالاترین و بهترین صورت آن را ساخته، و با دست خود نهال آن را کاشته، و از رحمت و کرامت خویش آن را سرشار نموده است که با بهره‌مندی از آن، هر اندوهگینی شاد می‌گردد، و ناراحتی‌اش ازمیان می‌رود، و صفا و سرورش کامل می‌گردد.
#
{75} {وترى الملائكةَ}: أيُّها الرائي ذلك اليوم العظيم {حافِّينَ من حول العرشِ}؛ أي: قد قاموا في خدمةِ ربِّهم واجتمعوا حولَ عرشِهِ خاضعين لجلالِهِ معترِفين بكمالِهِ مستغرِقين بجمالِهِ، {يسبِّحونَ بحمدِ ربِّهم}؛ أي: ينزِّهونه عن كلِّ ما لا يَليقُ بجلالِهِ مما نَسَبَ إليه المشركون وما لم يَنْسبوا. {وقُضِيَ بينَهم}؛ أي: بين الأوَّلين والآخرين من الخلق {بالحقِّ}: الذي لا اشْتِباه فيه ولا إنْكارَ ممَّنْ عليه الحقُّ. {وقيلَ الحمدُ لله ربِّ العالمينَ}: لم يَذْكُرِ القائلَ مَنْ هو؛ ليدلَّ ذلك على أنَّ جميعَ الخلق نَطَقوا بحمد ربِّهم وحكمتِهِ على ما قضى به على أهل الجنةِ وأهل النارِ، حَمْدَ فضل وإحسانٍ، وحَمْدَ عدل وحكمةٍ.
(75) (﴿وَتَرَى ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ﴾) و در آن روز بزرگ، فرشتگان را خواهی دید، (﴿حَآفِّينَ مِنۡ حَوۡلِ ٱلۡعَرۡشِ﴾) که گرداگرد عرش حلقه زده‌اند؛ یعنی در خدمت پروردگارشان ایستاده‌اند، و گرد عرش او جمع شده‌اند، و در برابر شکوه او فروتن، و به کمال او اعتراف دارند، و در جمال و زیبایی او غرق گشته‌اند. (﴿يُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ﴾) خداوند را از هرآنچه که شایستۀ شکوه او نیست، و از آنچه که مشرکان به او نسبت داده‌اند، و آنچه که مشرکان نسبت نداده‌اند، منزّه و پاک می‌دانند. (﴿وَقُضِيَ بَيۡنَهُم بِٱلۡحَقِّ﴾) و میان پیشینیان و پسینیان ـ به حق و حقیقت که هیچ اشتباهی در آن نیست ـ و کسی که علیه او حکم می‌شود آن را انکار نمی‌کند، داوری می‌شود. (﴿وَقِيلَ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) و گفته می‌شود: ستایش خداوند جهانیان را سزاست. بیان نکرد که گوینده چه کسی است، تا بر این دلالت نماید که همۀ خلایق، ستایش پروردگارشان را به زبان می‌آورند، و او را به خاطر آنچه که برای اهل بهشت و اهل جهنّم قضاوت نموده است، نیز به خاطر فضل و احسان و عدل و حکمتش ستایش می‌کنند.
پایان تفسیر سوره زمر به یاری و فضل پروردگار
* * *