:
تفسير سوره طه
تفسير سوره طه
: 1 - 8 #
{طه (1) مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى (2) إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشَى (3) تَنْزِيلًا مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّمَاوَاتِ الْعُلَى (4) الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى (5) لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَى (6) وَإِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى (7) اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى (8)}
طه از جملۀ حروف مقطعۀ قرآني است که بسياري از سوره ها بدان آغاز گشته اند، و نام پيامبر نمي باشد. مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى ما قرآن را بر تو نازل نکرده ايم که به رنج افتي إِلَّا تَذْكِرَةً لِّمَن يَخْشَى [آن را نازل نکرده ايم] چز براي يادآوري کساني که از خدا مي ترسند تَنزِيلًا مِّمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّمَاوَاتِ الْعُلَى از سوي خداوند نازل شده که زمين و آسمانهاي بلند را آفريده است. الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى خداوند مهربان بر بالاي عرش است لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَى از آن اوست آنچه که در آسمانها، و آنچه که در زمين و آنچه ميان آن دو و آنچه که زير خاک است. وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى و اگر آشکارا سخن بگويي [يا آنرا نهان داري]بدان که او نهان و نهان تر را مي داند. اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى او خداست و جز او معبود به حق و شايسته اي نيست، داراي نيکوترين و زيباترين نامها است.
#
{1 ـ 2} {طه}: من جملة الحروف المقطَّعة المفتَتَح بها كثيرٌ من السور، وليست اسماً للنبي - صلى الله عليه وسلم -. {ما أنزلنا عليكَ القرآن لِتَشْقى}؛ أي: ليس المقصود بالوحي وإنزال القرآن عليك وشرع الشريعة لِتَشْقى بذلك، ويكونَ في الشريعة تكليفٌ يشقُّ على المكلَّفين، وتعجزُ عنه قُوى العاملين، وإنَّما الوحي والقرآن والشرع شَرَعَهُ الرحيم الرحمن، وجَعَلَهُ موصلاً للسعادة والفلاح والفوز، وسهَّله غايةَ التسهيل، ويسَّر كلَّ طرقه وأبوابه، وجعله غذاء للقلوب والأرواح وراحةً للأبدان، فتلقَّتْه الفطر السليمة والعقول المستقيمة بالقبول والإذعان؛ لِعِلْمها بما احتوى عليه من الخير في الدُّنيا والآخرة.
(1 - 2) طه از جمله حروف مقطعه قرآن کریم است. حروف مقطعه در ابتدای برخی از سوره‌های قرآن آمده‌اند. و کلمه «طه» جزو نام‌های پیامبر صلی الله علیه وسلم نمی‌باشد. (﴿مَآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡقُرۡءَانَ لِتَشۡقَىٰٓ﴾) هدف از وحی و فروفرستادن قرآن و شریعت، آن نیست که خود را به رنج افکنی. ما شریعت را، بدان جهت برای تو و پیروانت نفرستاده‌ایم تا شما را در مشقت و دردسر اندازیم؛ به‌گونه‌ای که نتوانید آن را ادا کنید؛ بلکه خداوند «رحیم» و «رحمن»، دین و آیین را برایتان نهاده است تا پل ارتباطی برای نیل به‌خوشبختی و رستگاری و سرافرازی‌تان باشد. و آن را برایتان بسیار سهل و میسور نموده، و تمامی ابواب و راه‌های آن‌را برایتان آسان گردانده، و غذای دل‌ها و جان‌ها و مایۀ آسایش جسمتان قرار داده است. پس، فطرتِ سالم و خرد و اندیشه‌های راست و پویا، آن را پذیرا شده و با جان و دل می‌پذیرند؛ چرا که به وضوح می‌دانند، «دین» متضمّن خیر و برکت دنیا و آخرت آنهاست.
#
{3} ولهذا قال: {إلاَّ تَذْكِرَةً لِمَن يَخْشى}: إلاَّ ليتذكَّر به من يَخْشى الله تعالى، فيتذكر ما فيه من الترغيب لأجل المطالب فيعمل بذلك، ومن الترهيب عن الشقاء والخسران فيرهب منه، ويتذكَّر به الأحكام الحسنةَ الشرعيَّة المفصَّلة التي كان مستقرًّا في عقله حسنها مجملاً، فوافق التفصيلُ ما يَجِدُهُ في فطرتِهِ وعقلِهِ، ولهذا سمَّاه الله تذكرةً، والتَّذْكِرَةُ لشيء كان موجوداً؛ إلاَّ أن صاحبَه غافلٌ عنه أو غير مستحضرٍ لتفصيلِهِ. وخصَّ بالتَّذْكِرَةِ مَنْ يخشى؛ لأنَّ غيره لا ينتفع به، وكيف ينتفعُ به من لم يؤمنْ بجنَّة ولا نارٍ ولا في قلبه من خشيةِ الله مثقال ذرة؟! هذا ما لا يكون، {سَيَذَّكَّرُ مَنْ يخشى. ويتجنَّبُها الأشقى. الذي يَصْلى النار الكُبرى}.
(3) (﴿إِلَّا تَذۡكِرَةٗ لِّمَن يَخۡشَىٰ﴾[ما قرآن را بر شما نازل کرده‌ایم] تا آن کس که ترس خدا را در دل دارد، یادآور شود؛ و از تشویق و ترغیب‌هایی که در قرآن آمده است، برای نیل به مقاصد والا بهره گیرد، و به آن عمل ‌نماید؛ و از هشدارهایی که در قرآن آمده، و آدمی را از شقاوت و بدبختی برحذر داشته است، پند پذیرد و بترسد؛ و احکام نیکوی شرع را، به طور مشروح فرا ‌گیرد، حال آنکه آن را به‌طور خلاصه، در ذاکره و فطرت خود داشته و این تفصیل را مطابق با عقلش می‌یابد؛ بنابراین خداوند متعال آن را (﴿تَذۡكِرَةٗ﴾) نامید. و (﴿تَذۡكِرَةٗ﴾) به ‌معنی یادآوری امری است که موجود می‌باشد، اما صاحبش از آن غافل مانده است، یا اینکه آن را به طور مشروح به خاطر ندارد. سپس بیان کرد که قرآن، فقط برای یادآوری کسانی است که از خدا می‌ترسند؛ زیرا آنهایی که از خدا نمی‌ترسند، از آن بهره نمی‌گیرند؛ و چگونه کسی که به بهشت و جهنم ایمان ندارد و در دلش ذرّه‌ای ترس از خدا نیست، می‌تواند از قرآن بهره ببرد؟! چنین چیزی امکان ندارد. ﴿سَيَذَّكَّرُ مَن يَخۡشَىٰ وَيَتَجَنَّبُهَا ٱلۡأَشۡقَى ٱلَّذِي يَصۡلَى ٱلنَّارَ ٱلۡكُبۡرَىٰ﴾ کسی که می‌ترسد و یادآور می‌شود، از آن پند خواهد گرفت؛ و نگون بخت که در آتش بزرگ سوزانده خواهد شد، ازآن دوری می‌جوید.
#
{4} ثم ذَكَرَ جلالة هذا القرآن العظيم، وأنه تنزيلُ خالقِ الأرض والسماوات، المدبِّر لجميع المخلوقات؛ أي: فاقبلوا تنزيلَه بغاية الإذعان والمحبَّة والتسليم، وعظِّموه نهاية التعظيم. وكثيراً ما يقرِنُ بين الخَلْق والأمر؛ كما في هذه الآية وكما في قوله: {ألا لَهُ الخلقُ والأمر}، وفي قوله: {الله الذي خَلَقَ سبعَ سمواتٍ ومن الأرضِ مثلَهُنَّ يتنزَّلُ الأمرُ بينهنَّ}، وذلك أنَّه الخالق الآمر الناهي؛ فكما أنه لا خالق سواه؛ فليس على الخلق إلزامٌ ولا أمرٌ ولا نهيٌ إلاَّ من خالقهم. وأيضاً؛ فإنَّ خلقه للخلق فيه من التدبير القدريِّ الكونيِّ، وأمره فيه التدبير الشرعيُّ الدينيُّ؛ فكما أنَّ الخلق لا يخرُجُ عن الحكمة، فلم يَخْلُقْ شيئاً عبثاً؛ فكذلك لا يأمُرُ ولا ينهى إلاَّ بما هو عدلٌ وحكمةٌ وإحسانٌ.
(4) سپس عظمت این قرآن را بیان نمود و فرمود: قرآن را، آفرینندۀ آسمان‌ها و زمین، و مدبّرِ همۀ مخلوقات نازل کرده است؛ پس با اذعان کامل و محبّت و تسلیم، آن را بپذیرید و آن را بسیار بزرگ بدارید. در جاهای بسیاری، قرآن، «خلق» و «امر”؛یعنی موضوع آفرینش و فرمان را، در کنار هم ذکر کرده است، چنانکه در این آیه آمده، و در جایی دیگر نیز آمده است: ﴿أَلَا لَهُ ٱلۡخَلۡقُ وَٱلۡأَمۡرُ﴾ هان! آفرینش و فرمان، از آنِ اوست. و یا می‌فرماید: ﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖ وَمِنَ ٱلۡأَرۡضِ مِثۡلَهُنَّۖ يَتَنَزَّلُ ٱلۡأَمۡرُ بَيۡنَهُنَّ﴾ خداوند، آن ذاتی است که هفت آسمان، و از زمین مانند آن را آفریده است، و فرمان [خدا] در میان آنها فرود می‌آید؛ زیرا خداوند، آفریننده، فرمان دهنده و نهی کننده است.پس همان طور که آفریننده‌ای غیر از او وجود ندارد، الزام و نهی و فرمانی مگر از جانب آفریننده‌شان بر بندگان نیست؛ و نیز آفرینش و خلق، از تدبیرِ قَدَ‌ری و تکوینی اوست؛ و فرمانش، حاوی تدبیر دینی است، پس همان‌طور که آفریده‌های خداوند، از دایرۀ حکمت وی بیرون نیستند؛ و او هیچ چیزی را بیهوده نیافریده است، نیز جز به عدالت و حکمت و احسان، امر و نهی نمی‌نماید. و چون بیان نمود که او آفریننده، مُدبِّر، فرمان دهنده و نهی کننده است؛ از عظمت و کبریایی خودش خبر داد ‌و فرمود:
#
{5} فلما بين أنه الخالق المدبِّر الآمر الناهي؛ أخبر عن عظمته وكبريائه، فقال: {الرحمن على العرش}: الذي هو أرفع المخلوقات وأعظمُها وأوسعها، {استوى}: استواءً يَليقُ بجلالِهِ ويناسب عظمتَه وجمالَه، فاستوى على العرش، واحتوى على الملك.
(5) (﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ﴾) خداوند مهربان بر بالای عرش است که بالاترین مخلوقات، و بزرگ‌ترین و گسترده‌ترین آنها می‌باشد. (﴿ٱسۡتَوَىٰ﴾) خداوند بر عرش، بلند و مرتفع گردید؛ مرتفع نمودنی که شایستۀ شکوهِ او و متناسب با عظمت و جمالش می‌باشد. پس، او بر بالای عرش می‌باشد، و مالک و فرمانروای هستی است.
#
{6} {له ما في السمواتِ وما في الأرض وما بينَهما}: من مَلَكٍ وإنسيٍّ وجنيٍّ وحيوانٍ وجمادٍ ونباتٍ، {وما تحتَ الثَّرى}؛ أي: الأرض؛ فالجميع مُلكٌ لله تعالى، عبيدٌ مدبَّرون مسخَّرون تحت قضائه وتدبيره، ليس لهم من المُلك شيء، ولا يملكون لأنفسهم نفعاً ولا ضرًّا ولا موتاً ولا حياةً ولا نشوراً.
(6) (﴿لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَا﴾) فرشته و انسان و جن و حیوان و جمادات و نباتاتی که در آسمان‌ها و زمین و میان آن دو است، از آنِ او می‌باشد. (﴿وَمَا تَحۡتَ ٱلثَّرَىٰ﴾) و آنچه که زیر زمین است؛ پس همه، ملک خداوند متعال و بندگان اویند، و تحت تدبیر او و مسخّر وی هستند؛ و همه، تحت قضا و تدبیر او می‌باشند، و هیچ اختیاری ندارند، و مالک فایده و زیان و مرگ و زندگی نیستند.
#
{7} {وإن تَجْهَرْ بالقول فإنَّه يعلم السرَّ}: الكلام الخفي، {وأخفى}: من السرِّ، الذي في القلب ولم يُنطقْ به، أو السِّر ما خطر على القلب، وأخفى ما لم يخطُر؛ يعلم تعالى أنه يخطُرُ في وقته وعلى صفته. المعنى أنَّ علمه تعالى محيطٌ بجميع الأشياء؛ دقيقِها وجليها؛ خفيِّها وظاهرها؛ فسواء جهرتَ بقولك أو أسررتَه؛ فالكلُّ سواء بالنسبة لعلمه تعالى.
(7) (﴿وَإِن تَجۡهَرۡ بِٱلۡقَوۡلِ فَإِنَّهُۥ﴾) و ای پیامبر! اگر آشکارا سخن بگویی یا پنهان، برای خداوند فرقی نمی‌کند؛ چراکه او (﴿يَعۡلَمُ ٱلسِّرَّ﴾) گفتار و کلام مخفی را می‌داند، (﴿وَأَخۡفَى﴾) و پنهان‌تر از کلام مخفی را [نیز] می‌داند؛ و آن، عبارت از چیزی است که در دل می‌باشد و تلفظ نشده است. یا (﴿ٱلسِّرَّ﴾) چیزی است که به دل خطور می‌کند، (﴿وَأَخۡفَى﴾) یعنی چیزی که به دل هم خطور نکرده است، اما خداوند می‌داند چه زمانی و چگونه خطور می‌نماید؛ یعنی علم خداوند، همۀ چیزهای کوچک و بزرگ و پنهان و پیدا را احاطه نموده است. پس خواه آشکار سخن بگویی یا آن را پنهان بداری، برای علم الهی فرق نمی‌کند و برابر است. هنگامی که خداوند متعال، کمال مطلق خود را، از طریق آفرینش و امر و نهی و رحمت فراگیر و عظمت گسترده و فرمانرواییِ مطلق و علمِ فراگیرش بیان کرد، این نتیجه حاصل می‌شود که فقط او سزاوار عبادت است، و عبادتِ او حق است، و شرع و عقل و فطرت آن را واجب می‌نماید؛ و عبادتِ غیر او، باطل و کاری بیهوده می‌باشد، پس فرمود:
#
{8} فلما قرَّر كماله المطلق بعموم خلقه وعموم أمرِهِ ونهيِهِ وعموم رحمتِهِ وسعة عظمتِهِ وعلوِّه على عرشه وعموم ملكِهِ وعموم علمِهِ؛ نَتَجَ من ذلك أنَّه المستحقُّ للعبادة، وأنَّ عبادته هي الحقُّ التي يوجبها الشرع والعقل والفطرة، وعبادة غيره باطلةٌ، فقال: {الله لا إله إلاَّ هو}؛ أي: لا معبود بحقِّ ولا مألوه بالحبِّ والذُّلِّ والخوف والرجاء والمحبَّة والإنابة والدُّعاء إلاَّ هو. {له الأسماء الحسنى}؛ أي: له الأسماء الكثيرة الكاملة الحسنى: من حسنها أنَّها كلَّها أسماءٌ دالةٌ على المدح؛ فليس فيها اسمٌ لا يدلُّ على المدح والحمد، ومن حسنها أنَّها ليست أعلاماً محضةً، وإنما هي أسماءٌ وأوصافٌ، ومن حسنها أنَّها دالَّة على الصفات الكاملة وأنَّ له من كلِّ صفةٍ أكملها وأعمَّها وأجلَّها، ومن حسنها أنَّه أمر العبادَ أن يدعوه بها؛ لأنَّها وسيلةٌ مقربةٌ إليه؛ يحبُّها ويحبُّ من يحبُّها، ويحبُّ من يحفظُها، ويحبُّ من يبحث عن معانيها، ويتعبَّد له بها؛ قال تعالى: {ولله الأسماءُ الحسنى فادْعوه بها}.
(8) (﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ﴾) او خداست؛ و جز او، معبودی به حق نیست؛ یعنی معبود راستینی به جز خدا وجود ندارد، و جز خداوند یکتا، هیچ خدایی وجود ندارد که مورد محبت و کرنش قرار گیرد، و بیم و امید و محبت و انابت و دعا برای او انجام شود. (﴿لَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ﴾) نام‌های کامل و نیکو، فقط از آنِ اوست. و از حسن و زیبایی این نام‌ها، این است که جملگی بر مدح و ستایش او دلالت می‌کنند؛ و در میان آنها، اسمی وجود ندارد که بر مدح و ستایش دلالت نکند. و از حسن و زیبایی آنها، این است که این نام‌ها، عَلَم محض نیستند، بلکه اسم و صفت می‌باشند. و از حسن و زیبایی این نام‌ها، این است که بر صفات کمال دلالت می‌کنند؛ و خداوند، از هر صفتی، کامل‌ترین و شامل‌ترین و والاترینِ آن را دارا می‌باشد. و از حسن و زیبایی این نام‌ها، این است که خداوند بندگانش را دستور داده تا او را با این نام‌ها فرا بخوانند؛ چون این نام‌ها، وسیله‌ای هستند که انسان را به خدا نزدیک می‌کنند، و خداوند این نام‌ها را دوست دارد، و هر کس آنان را دوست بدارد، خداوند نیز او را دوست می‌دارد. همچنین کسی را دوست می‌دارد که آنها را حفظ کند. و کسی که به جستجوی معانی و مفاهیم آ‌ن بپردازد، و خداوند را با این نام‌ها عبادت ‌نماید، پروردگار وی را دوست می‌دارد. خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَا﴾ و خداوند را نام‌هایی نیکوست، پس او را با آن بخوانید.
: 9 - 15 #
{وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَى (9) إِذْ رَأَى نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى (10) فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَامُوسَى (11) إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى (12) [وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى (13) إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي (14) إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَى (15)}].
وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَى و آيا خبر موسي به تو رسيده است؟ إِذْ رَأَى نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّي آتِيكُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى آنگاه که آتشي ديد و به خانواده اش گفت: «درنگ کنيد، واقعاً من آتشي ديده ام، اميدوارم از آن آتش شعهل اي برايتان بياورم يا در اطراف آتش راهنمايي را بيابم» فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِي يَا مُوسَى پس چون به آن نزديک گرديد ندا داده شد که اي موسي! إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى بي گمان من پروردگار تو مي باشم، کفشهايت را بيرون بياور، زيرا تو در وادي مقدس طوي هستي. وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى و من تو را برگزيده ام، پس به آنچه که وحي مي شود گوش فرا ده إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي همان من «الله» هستم، و معبودي بر حق جز من نيست، پس مرا پرستش کن و نماز را بخوان تا به ياد من باشي . إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَى‏ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَى بي گمان قيامت آمدني است، نزديک است آن را از خود نيز پنهان دارم تا هر کس برابر تلاش و کوشش خود جزا و سزا داده شود.
#
{9 ـ 10} يقول تعالى لنبيِّه محمدٍ - صلى الله عليه وسلم - على وجه الاستفهام التقريريِّ والتعظيم لهذه القصَّة والتفخيم لها: {هل أتاك حديثُ موسى}: في حاله التي هي مبدأ سعادته ومنشأ نبوَّته؛ أنَّه رأى ناراً من بعيد، وكان قد ضلَّ الطريق، وأصابه البردُ، ولم يكنْ عنده ما يتدفَّأ به في سفره. فقال لأهلِهِ: {إني آنستُ}؛ أي: أبصرتُ {ناراً}: وكان ذلك في جانب الطور الأيمن. {لعلِّي آتيكُم منها بقَبَسٍ}: تصطلون به، {أو أجِدُ على النار هُدى}؛ أي: من يهديني الطريق. وكان مطلبُهُ النور الحسي والهداية الحسيَّة، فوجَدَ ثَمَّ النورَ المعنويَّ؛ نور الوحي الذي تستنير به الأرواح والقلوب، والهداية الحقيقيَّة؛ هداية الصراط المستقيم الموصلة إلى جنَّات النعيم، فحصل له أمرٌ لم يكنْ في حسابِهِ ولا خَطَر بباله.
(9 - 10) خداوند متعال به صورت استفهام تقریری، و به‌منظور بزرگداشت و تعظیمِ این داستان، به ‌پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: (﴿وَهَلۡ أَتَىٰكَ حَدِيثُ مُوسَىٰٓ﴾) و آیا خبر موسی، در آن حالت که مبدأ سعادت و منشا نبوت او بود، به تو رسیده است؟! وی بعد ‌از آنکه راه را گم کرد، و وسیله‌ای نداشت که در مقابل سرمای شدید خود را گرم نماید، آتشی را از دور دید. (﴿فَقَالَ لِأَهۡلِهِ ٱمۡكُثُوٓاْ إِنِّيٓ ءَانَسۡتُ نَارٗا﴾) پس به خانواده‌اش گفت: درنگ کنید، به‌راستی من آشتی دیده‌ام. و آن در طرف راست طور بود.(﴿لَّعَلِّيٓ ءَاتِيكُم مِّنۡهَا بِقَبَسٍ﴾) امیدوارم از آن آتش، شعله‌ای برایتان بیاورم که خود را با آن گرم کنید. (﴿أَوۡ أَجِدُ عَلَى ٱلنَّارِ هُدٗى﴾) یا در اطراف آتش، کسی را بیابم که راه را به من نشان دهد، و مرا راهنمایی کند. موسی به دنبال روشنایی حسّی، و راه یافتن حسّی بود؛ اما در آنجا، نور معنوی؛ یعنی نور وحی، که ارواح و دل‌ها از آن، نور و روشنایی می‌گیرند؛ و هدایت حقیقی؛ یعنی هدایت شدن به راه راست را یافت که آدمی را به بهشت می‌رساند. پس او چیزی به دست آورد که فکرش را نمی‌کرد.
#
{11} {فلمَّا أتاها}؛ أي: النار التي آنسها من بعيدٍ، وكانت في الحقيقة نوراً، وهي نارٌ تحرق وتشرق، ويدلُّ على ذلك قوله - صلى الله عليه وسلم -: «حجابُهُ النورُ أو النارُ، لو كَشَفَهُ؛ لأحرقت سُبُحات وجهه ما انتهى إليه بصره ». فلما وصل إليها؛ نودِيَ منها؛ أي: ناداه الله؛ كما قال: {وناديناه من جانب الطور الأيمن وقرَّبْناه نَجِيًّا}.
(11) (﴿فَلَمَّآ أَتَىٰهَا﴾) و هنگامی که به کنار آتش رسید که آن را از دور دیده بود... در حقیقت آن نور بود که عبارت است از آتشی که هم می‌سوزاند و هم روشنی می‌بخشد. گفتۀ پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز براین دلالت می‌نماید که فرمود: «چیزی که مانع دیده شدن خداوند است، نور است؛ یعنی نور وحی، که ارواح و دل‌ها از آن نور و روشنایی می‌گیرند؛ و هرگاه آن را کنار بزند، شکوه و عظمتِ ذات الهی، همۀ خلایق را خواهد سوزاند.» وقتی موسی به آتش رسید، از آن سو ندا داده شد؛ یعنی خداوند او را صدا زد، چنانکه فرموده است: ﴿وَنَٰدَيۡنَٰهُ مِن جَانِبِ ٱلطُّورِ ٱلۡأَيۡمَنِ وَقَرَّبۡنَٰهُ نَجِيّٗا﴾ و از سوی راست کوه طور، او را ندا دادیم؛ و او را نزدیک ساختیم، و با مناجات خود، مشرف ساختیم.
#
{12} {إني أنا ربُّك فاخْلَعْ نعلَيْكَ إنَّك بالواد المقدَّس طُوىً}: أخبره أنَّه ربُّه، وأمره أن يستعدَّ ويتهيَّأ لمناجاته ويهتمَّ لذلك، ويُلْقيَ نعليه، لأنَّه بالوادي المقدَّس المطهَّر المعظَّم، ولو لم يكن من تقديسِهِ إلاَّ أنَّه اختاره لمناجاتِهِ كليمَه موسى؛ لكفى. وقد قال كثيرٌ من المفسِّرين: إنَّ الله أمره أن يُلْقِيَ نعليه لأنهما من جلد حمارٍ ؛ فالله أعلم بذلك.
(12) (﴿إِنِّيٓ أَنَا۠ رَبُّكَ فَٱخۡلَعۡ نَعۡلَيۡكَ إِنَّكَ بِٱلۡوَادِ ٱلۡمُقَدَّسِ طُوٗى﴾) خداوند او را خبر داد که پروردگارش می‌باشد؛ و او را دستور داد تا برای مناجات الهی آماده شود، و بدان اهتمام و‌رزد و کفش‌هایش را در بیاورد؛ چون او در وادی مقدس و پاک و معظم «طوی» می‌باشد. و برای مقدس بودن آن سرزمین، همین کافی است که خداوند آن را، برای مناجات با کلیم خود موسی انتخاب کرد. و بسیاری از مفسّرین گفته‌اند: خداوند موسی را دستور داد تا کفش‌هایش را در آورد، چون کفش‌هایش از پوست الاغ بود. و خداوند بهتر می‌داند.
#
{13} {وأنا اخترتُك}؛ أي: تخيَّرْتك واصطفيتُك من الناس، وهذه أكبر نعمةٍ ومنَّة أنعم الّله بها عليه تقتضي من الشُّكر ما يَليق بها، ولهذا قال: {فاستمعْ لما يُوحى}؛ أي: ألق سمعك للذي أوحي إليك؛ فإنَّه حقيقٌ بذلك؛ لأنَّه أصل الدين ومبدؤه وعماد الدعوة الإسلامية.
(13) (﴿وَأَنَا ٱخۡتَرۡتُكَ﴾) و من تو را از میان مردم انتخاب نموده‌ام، و این بزرگ‌ترین نعمت و احسانی بود که خداوند به او ارزانی نمود، و باید سپاسی در خور این نعمت انجام داده شود. بنابراین فرمود: (﴿فَٱسۡتَمِعۡ لِمَا يُوحَىٰٓ﴾) پس به آنچه که به تو وحی می‌شود، گوش فرا ده. و باید به وحی گوش داد؛ زیرا اصل و مبدأ دین، و ستون دعوت اسلامی است.
#
{14} ثم بيَّن الذي يوحيه إليه بقوله: {إنَّني أنا الله لا إله إلاَّ أنا}؛ أي: الله المستحقُّ الألوهيَّة المتَّصف بها؛ لأنه الكامل في أسمائه وصفاته، المنفرد بأفعاله، الذي لا شريكَ له ولا مثيلَ ولا كفو ولا سَمِيَّ. {فاعْبُدْني}: بجميع أنواع العبادة ظاهرها وباطنها أصولها وفروعها. ثم خصَّ الصَّلاة بالذِّكر، وإن كانت داخلةً في العبادة؛ لفضلها وشرفها وتضمُّنها عبوديَّة القلب واللسان والجوارح. وقوله: {لِذِكْري}: اللام للتعليل؛ أي: أقم الصلاة لأجل ذكرِكَ إيَّاي؛ لأن ذكره تعالى أجلُّ المقاصد، وبه عبوديَّة القلب، وبه سعادته؛ فالقلبُ المعطَّل عن ذكر الله معطَّلٌ عن كلِّ خير وقد خَرِبَ كلَّ الخراب، فشرع الله للعباد أنواعَ العباداتِ التي المقصود منها إقامةُ ذكرِهِ، وخصوصاً الصلاة؛ قال تعالى: {اتلُ ما أوحِيَ إليكَ من الكتاب وأقم الصَّلاةَ إنَّ الصلاةَ تَنْهى عن الفحشاءِ والمنكرِ وَلَذِكْرُ اللهِ أكبرُ}؛ أي: ما فيها من ذكر الله أكبرُ من نهيها عن الفحشاء والمنكر، وهذا النوع يقال له: توحيدُ الإلهيَّة وتوحيدُ العبادة؛ فالألوهيَّة وصفُه تعالى، والعبوديَّة وصفُ عبده.
(14) سپس آنچه را که به او وحی ‌کرد، بیان نمود و فرمود: (﴿إِنَّنِيٓ أَنَا ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠﴾) همانا من خدا هستم، و معبود بر‌حقی جز من نیست. من الله هستم و سزاوارِ الوهیت، و بدان متصف هستم؛ چون در نام‌ها و صفاتم کامل، و در کارهایم تک و تنها می‌باشم، و شریک و همتا و نظیر و همنامی ندارم. (﴿فَٱعۡبُدۡنِي﴾) پس مرا با همۀ انواعِ عبادت ظاهری و باطنی، و اصول و فروعِ عبادات پرستش کن. سپس نماز را به‌طور ویژه بیان نمود، گرچه نماز در جملۀ عبادت‌ها داخل است، اما به خاطر فضیلت و شرافت نماز؛ و برای اینکه نماز، عبودیت و بندگی دل و زبان و جوارح را در بر دارد، آن را به طور ویژه بیان نمود. (﴿لِذِكۡرِيٓ﴾) یعنی نماز را برپا دار تا به یاد من باشی، زیرا ذکر و یاد خداوند، بزرگترین مقصود [بندگان راستین] است؛ و عبودیت قلب و سعادت آن، به وسیلۀ نماز محقّق می‌شود؛ و دلی که یاد خدا در آن وجود ندارد از هرگونه خیر و برکتی خالی است، و کاملاً ویران می‌باشد. پس خداوند برای بندگان، انواع عبادت و به ویژه نماز را که هدف از آن ذکر و یاد خداوند می‌باشد، مشروع نموده است؛ خداوند متعال می‌فرماید: ﴿ٱتۡلُ مَآ أُوحِيَ إِلَيۡكَ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَۖ إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِۗ وَلَذِكۡرُ ٱللَّهِ أَكۡبَرُ﴾ بخوان آنچه از کتاب بر تو وحی شده است، و نماز را برپای دار، بی‌گمان نماز از زشتی و منکر باز می‌دارد، و ذکر خداوند بالاتر است؛ یعنی ذکر خداوند که در نماز وجود دارد، از بازداشتن نماز از زشتی و منکر مهم‌تر و بالاتر است؛ و به این، توحیدِ الوهیت و توحیدِ عبادت گفته می‌شود. پس الوهیت، صفت خداوند؛ و عبودیت، صفت بنده‌اش می‌باشد.
#
{15} {إنَّ الساعة آتيةٌ}؛ أي: لا بدَّ من وقوعها، {أكاد أخفيها}؛ أي: عن نفسي؛ كما في بعض القراءَات؛ كقوله تعالى: {يسألونك عن الساعةِ قلْ إنَّما علمُها عند الله}، وقال: {وعنده علمُ الساعةِ}؛ فعلمُها قد أخفاه عن الخلائق كلِّهم؛ فلا يعلمها مَلَكٌ مقرَّبٌ ولا نبيٌّ مرسل، والحكمة في إتيان الساعة: {لِتُجْزى كلُّ نفس بما تَسْعى}: من الخير والشرِّ؛ فهي الباب لدار الجزاء، {ليَجزيَ الذين أساؤوا بما عَمِلوا ويَجْزيَ الذين أحسَنوا بالحُسْنى}.
(15) (﴿إِنَّ ٱلسَّاعَةَ ءَاتِيَةٌ﴾) قیامت حتما خواهد آمد، (﴿أَكَادُ أُخۡفِيهَا﴾) نزدیک است موعد آن را از خود نیز پنهان دارم. این تفسیر مطابق برخی قرائت‌ها است که می‌فرماید «أکاد أخفیها عن نفسی». مانند اینکه فرموده است: ﴿يَسۡ‍َٔلُونَكَ عَنِ ٱلسَّاعَةِ أَيَّانَ مُرۡسَىٰهَاۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّي﴾ تو را از قیامت می‌پرسند: قیامت کی برپا می‌شود؟ بگو: «علم آن نزد خداوند است.» ﴿وَعِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ﴾ و نزد اوست علم وآگاهی از قیامت، و خداوند موعد و وقت فرا رسیدن قیامت را از همۀ بندگانش پنهان داشته است. پس هیچ فرشتۀ مقرب و پیامبری آن را نمی‌داند. و حکمت در قرار دادنِ روز قیامت این است که (﴿لِتُجۡزَىٰ كُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا تَسۡعَىٰ﴾) تا هر کسی برابر تلاش و کوشش نیک و بد خود، سزا و جزا داده شود. پس قیامت، دروازۀ سرای سزا و جزا می‌باشد، ﴿لِيَجۡزِيَ ٱلَّذِينَ أَسَٰٓـُٔواْ بِمَا عَمِلُواْ وَيَجۡزِيَ ٱلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ بِٱلۡحُسۡنَى﴾ تا بدکاران را سزای کارهایشان بدهد، و نیکوکاران را پاداش نیک.
: 16 #
{فَلَا يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَنْ لَا يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَى (16)}.
فَلاَ يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَن لاَّ يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَى‏ ‏ پس کسي که به آن ايمان ندارد و از هوي و هوس خود پيروي کرده است تو را از [باور داشتن به]آن باز ندارد، پس آنگاه هلاک [مي]شوي.
#
{16} أي: فلا يصدُّك ويشغَلُك عن الإيمان بالساعة والجزاء والعمل لذلك مَنْ كان كافراً بها، غير معتقدٍ لوقوعها، يسعى في الشكِّ فيها والتشكيك، ويجادلُ فيها بالباطل، ويقيم من الشُّبه ما يقدر عليه؛ متبعاً في ذلك هواه، ليس قصدُهُ الوصول إلى الحق، وإنَّما قُصاراه اتِّباع هواه؛ فإيَّاك أن تصغي إلى مَنْ هذه حالُه أو تقبلَ شيئاً من أقواله وأعماله الصادَّة عن الإيمان بها والسعي لها سعيها. وإنَّما حذَّر الله تعالى عمَّن هذه حاله؛ لأنَّه من أخوف ما يكون على المؤمن بوسوسته وتدجيله وكون النفوس مجبولةً على التشبُّه والاقتداء بأبناء الجنس، وفي هذا تنبيهٌ وإشارةٌ إلى التحذير عن كلِّ داع إلى باطل، يصدُّ عن الإيمان الواجب أو عن كمالِهِ، أو يوقع الشبهةَ في القلب، وعن النظر في الكتب المشتملة على ذلك. وذكر في هذا الإيمان به وعبادته والإيمان باليوم الآخر؛ لأن هذه الأمور الثلاثة أصولُ الإيمان وركنُ الدين، وإذا تمَّت؛ تمَّ أمر الدين، ونقصُه أو فقدُه بنقصِها أو نقص شيء منها. وهذه نظيرُ قوله تعالى في الإخبار عن ميزان سعادةِ الفِرَق الذين أوتوا الكتاب وشقاوتهم: {إنَّ الذين آمنوا والذين هادوا والصَّابئينَ والنَّصارى مَنْ آمنَ بالله واليوم الآخر وعَمِلَ صالحاً فلا خوفٌ عليهم ولا هم يَحْزَنونَ}. وقوله: {فتردى}؛ أي: تهلك وتشقى إنِ اتَّبعت طريق من يصدُّ عنها، وقولُه تعالى:
(16) (﴿فَلَا يَصُدَّنَّكَ عَنۡهَا مَن لَّا يُؤۡمِنُ بِهَا وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ فَتَرۡدَىٰ﴾) پس کسی که به قیامت کافر است، و به وقوع آن باور ندارد، و در وقوع آن شک و تردید ایجاد کرده، و به ناحق در مورد آن مجادله می‌نماید، وشبهه‌هایی را در این زمینه ایجاد می‌کند، و در این مورد از هوی و هوس خود پیروی می‌کند، و هدفش این نیست که به حق برسد، بلکه از خواسته‌های نفس پیروی می‌نماید؛ نباید تو را از ایمان داشتن به قیامت، و سزا و جزا باز بدارد، و هرگز نباید به چنین کسانی گوش فرا بدهی، و چیزی از گفته‌ها و کارهایشان را -که از عدم ایمان به قیامت سرچشمه می‌گیرد- بپذیری. خداوند ما را از تبعیت از چنین کسانی بر حذر داشته است، چون وسوسه‌ها و نیرنگ‌هایشان برای مؤمن خطرناک است، نیز انسان‌ها بر همسان سازی و پیروی از هم نوعان خود خوی گرفته‌اند. این اشاره است به اینکه انسان باید از هر فردی که به باطل دعوت می‌کند، و آدمی را از ایمان یا تکامل آن باز می‌دارد، و یا دردل شبهه و شک می‌اندازد، پرهیز کند؛ و از کتاب‌هایی نیز که چنین چیزهایی را دربر دارند، باید دوری نماید. و در اینجا، از ایمان به خدا، و عبادت پروردگار، و اعتقاد به روز قیامت سخن رفته است؛ زیرا این سه امر، اصولِ ایمان و اساسِ دین می‌باشند، و هر گاه اینها به ‌طور کامل انجام شوند، امر دین کامل می‌گردد. و ناقص شدن و یا فقدان آن ـ‌دین‌ـ با ناقص بودن آن ـ ‌سه امر‌ـ و یا ناقص بودن چیزی از آن روی می‌دهد. و این مانند فرمودۀ خداوند است که از میزان سعادت و شقاوتِ فرقه‌های اهل کتاب خبر داده و می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِينَ هَادُواْ وَٱلنَّصَٰرَىٰ وَٱلصَّٰبِ‍ِٔينَ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ﴾ بی‌گمان، کسانی که ایمان آورده‌اند «مسلمین» و کسانی که یهودی و صابئی و نصرانی بوده‌اند، هرکس از آنان که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و کار شایسته انجام داده باشد، اجرشان نزد پروردگارشان است، نه ترسی بر آنهاست و نه اندوهگین می‌شوند. (﴿فَتَرۡدَىٰ﴾) یعنی اگر از راه کسی پیروی نمایی که آدمی را از ایمان به قیامت باز می‌دارد، هلاک و بدبخت می‌شوی.
: 17 - 23 #
{وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَامُوسَى (17) قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَى (18) قَالَ أَلْقِهَا يَامُوسَى (19) فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعَى (20) قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَى (21) وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلَى جَنَاحِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرَى (22) لِنُرِيَكَ مِنْ آيَاتِنَا الْكُبْرَى (23)}.
وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَى و اي موسي! در دست راست توچيست؟ قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَى گفت: «اين عصاي من است، بر آن تکيه مي کنم و با آن براي گوسفندانم برگ مي ريزم، و به آن نيازهاي ديگري نيز دارم» قَالَ أَلْقِهَا يَا مُوسَى گفت: «اي موسي! آن را بيانداز». فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعَى پس آن را انداخت که ناگهان ماري شد که مي شتافت قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَى [خداوند] فرمود: «آن را بگير و مترس، به زودي آن را به حالت اوليه اش بر مي گردانيم». وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلَى جَنَاحِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاء مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرَى و دست خود را به گريبان خويش فرو ببر، تا به عنوان نشانه اي ديگر سفيد و درخشان بيرون بيايد. لِنُرِيَكَ مِنْ آيَاتِنَا الْكُبْرَى تا از آيات بزرگ خود به تو نشان دهيم.
#
{17} لما بيَّن الله لموسى أصلَ الإيمان؛ أراد أن يبيِّن له ويريه من آياته ما يطمئنُّ به قلبه، وتقرُّ به عينه، ويقوى إيمانُه بتأييد الله له على عدوِّه، فقال: {وما تلك بيمينِك يا موسى}: هذا مع علمه تعالى، ولكن لزيادة الاهتمام في هذا الموضع؛ أخرج الكلام بطريق الاستفهام.
(17) وقتی خداوند اصل ایمان را برای موسی بیان کرد، خواست برخی از نشانه‌ها و آیاتش را نیز برای او بیان کند، و به او نشان دهد، تا دلش اطمینان یابد و خشنود گردد، و باور وایمان او به اینکه خداوند وی را در برابر دشمن یاری خواهد کرد، قوی شود. پس فرمود: (﴿وَمَا تِلۡكَ بِيَمِينِكَ يَٰمُوسَىٰ﴾) ای موسی! در دست راست تو چیست؟ با اینکه خداوند می‌دانست، اما برای اهتمام بیشتر، سخن را به صورت استفهام بیان کرد. پس موسی گفت:
#
{18} فقال موسى: {هي عصايَ أتوكَّأ عليها وأهشُّ بها على غنمي}: ذكر فيها هاتين المنفعتين؛ منفعة لجنس الآدمي، وهو أنَّه يعتمد عليها في قيامه ومشيه، فيحصُل فيها معونةٌ ومنفعةٌ للبهائم، وهو أنَّه كان يرعى الغنم؛ فإذا رعاها في شجر الخبط ونحوه؛ هشَّ بها؛ أي: ضرب الشجر ليتساقطَ ورقُه فيرعاه الغنم. هذا الخُلُق الحسن من موسى عليه السلام الذي من آثارِهِ حُسْنُ رعاية الحيوان البهيم والإحسان إليه دلَّ على عنايةٍ من الله له واصطفاءٍ وتخصيص تقتضيه رحمةُ الله وحكمتُه. {ولي فيها مآربُ}؛ أي: مقاصد {أخرى}: غير هذين الأمرين. ومن أدب موسى عليه السلام أنَّ الله لما سأله عمَّا في يمينه، وكان السؤال محتملاً عن السؤال عن عينها أو منفعتها؛ أجابه بعينها ومنفعتها.
(18) (﴿هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّؤُاْ عَلَيۡهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَىٰ غَنَمِي﴾) این عصای من است، بر آن تکیه می‌کنم و با آن برای گوسفندانم برگ درختان را می‌ریزم. دو فایده برای آن بیان نمود؛ فایده‌ای برای خود انسان، و آن اینکه در بلند شدن و راه رفتن بر آن تکیه می‌نماید، و عصا او را یاری می‌دهد؛ و فایده‌ای دیگر برای حیوانات، و آن این بود که موسی گوسفند می‌چراند، و با عصا، درختان را می‌زد تا برگشان فرو ریزد و گوسفندان آن را بخورند. این بیانگر اخلاق خوب موسی ـ‌علیه السلام‌ـ است و از آثار اخلاقش این بود که با حیوان زبان بسته، خوشرفتاری و نیکی می‌کرد. و این دلالت می‌نماید که خداوند او را مورد عنایت قرار داده و برگزیده بود، و چیزهایی به او اختصاص داده بود که رحمت و حکمتش اقتضا می‌کرد. (﴿وَلِيَ فِيهَا مَ‍َٔارِبُ أُخۡرَىٰ﴾) و غیر از این دو کار، نیازهای دیگری دارم که با این عصا آنها را برآورده می‌سازم. و از ادب موسی این بود وقتی که خداوند از او سؤال کرد که چه چیزی در دست راستت است؟ احتمال داشت خداوند از ماهیت آن چیز بپرسد یا ازمنافع آن؟ پس موسی هم ماهیّت و هم منفعت آن چیز را بیان نمود.
#
{19 ـ 20} فقال الله له: {ألقها يا موسى. فألقاها فإذا هي حيَّةٌ تسعى}: انقلبت بإذن الله ثعباناً عظيماً، فولَّى موسى هارباً خائفاً ولم يعقبْ. وفي وصفها بأنها تسعى إزالةٌ لوهم يمكن وجوده، وهو أنْ يُظنَّ أنها تخييلٌ لا حقيقة؛ فكونها تسعى يزيلُ هذا الوهم.
(19 - 20) پس خداوند به او فرمود: (﴿أَلۡقِهَا يَٰمُوسَىٰ فَأَلۡقَىٰهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٞ تَسۡعَىٰ﴾) ای موسی! عصا را بینداز، و موسی آن را انداخت و ناگهان تبدیل به مار بزرگی شد و به سرعت راه افتاد. موسی ترسید و پشت کرد و پشت سرش را نگاه نکرد. و اینکه مار را به «حرکت کردن سریع» توصیف نمود، بدان خاطر بود که توهمی را برطرف سازد، و آن عبارت بود از اینکه ممکن بود گمان برده شود که این صحنه‌ای خیالی است و حقیقت ندارد؛ پس حرکت مار، این توهم و پندار را از ذهن دور ‌کرد.
#
{21} فقال الله لموسى: {خُذْها ولا تَخَفْ}؛ أي: ليس عليك منها بأسٌ، {سنعيدُها سيرتها الأولى}؛ أي: هيئتها وصفتها؛ إذ كانت عصا، فامتثل موسى أمر الله إيماناً به وتسليماً، فأخذها، فعادت عصاه التي كان يعرفها. هذه آيةٌ.
(21) خداوند به موسی فرمود: (﴿خُذۡهَا وَلَا تَخَفۡ﴾) آن را بگیر و مترس؛ یعنی با تو کاری ندارد. (﴿سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا ٱلۡأُولَىٰ﴾) ما آن را به همان هیئت نخستین‌اش که عصا بود برمی‌گردانیم. موسی از دستور خداوند فرمان برد، و به آن باور آورد، و تسلیم آن شد. پس آن را گرفت، و به همان عصایی تبدیل شد که آن را می‌شناخت. سپس نشانۀ دیگری را بیان نمود و فرمود:
#
{22} ثم ذكر الآية الأخرى، فقال: {واضْمُمْ يدك إلى جناحِكَ}؛ أي: أدخل يدك إلى جيبك، وضمَّ عليك عَضُدك الذي هو جناحُ الإنسان؛ {تَخْرُجْ بيضاءَ من غير سوءٍ}؛ أي: بياضاً ساطعاً من غير عيبٍ ولا برص. {آيةً أخرى}.
(22) (﴿وَٱضۡمُمۡ يَدَكَ إِلَىٰ جَنَاحِكَ﴾) و دست خود را به گریبان خویش فرو ببر، و بازوی خویش را که به منزلۀ بال انسان است، به پهلویت بچسبان، (﴿تَخۡرُجۡ بَيۡضَآءَ مِنۡ غَيۡرِ سُوٓءٍ﴾[تا دستت] سفید و درخشان بیرون آید، بی‌آنکه دچار عیب و بیماری شده باشد. (﴿ءَايَةً أُخۡرَىٰ﴾) واین نشانه و معجزه‌ای دیگر است. خداوند فرموده است: ﴿فَذَٰنِكَ بُرۡهَٰنَانِ مِن رَّبِّكَ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِيْهِۦٓۚ إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَوۡمٗا فَٰسِقِينَ﴾ این دو دلیل، از جانب پروردگارت به سوی فرعون و فرعونیان می‌باشند. بی‌گمان، آنان قومی فاسق بودند.
#
{23} قال الله: {فذانك برهانان من ربِّك إلى فرعون وملئه إنِّهم كانوا قوماً فاسقين}؛ {لِنُرِيَكَ من آياتنا الكبرى}؛ أي: فعلنا ما ذكرنا من انقلاب العصا حيَّةً تسعى ومن خروج اليد بيضاء للناظرين، لأجل أن نُرِيَكَ من آياتنا الكبرى الدالَّة على صحَّة رسالتك وحقيقة ما جئتَ به، فيطمئنُّ قلبك، ويزداد علمُك، وتثقُ بوعد الله لك بالحفظ والنُّصرة، ولتكون حجَّة وبرهاناً لمن أرسِلْتَ إليهم.
(23) (﴿لِنُرِيَكَ مِنۡ ءَايَٰتِنَا ٱلۡكُبۡرَى﴾) یعنی عصا را تبدیل به مار نمودیم، و دستت را سفید و درخشان بیرون آوردی، تا آیات بزرگ خود را به تو نشان دهیم که بر صحّتِ رسالت تو و حقیقت داشتنِ آنچه که آورده‌ای، دلالت نماید؛ و دلت اطمینان یابد، و علم و آگاهی‌ات افزون شود، و به وعدۀ خداوند که در خصوص نگهداری و یاری نمودن به تو داده است، اعتماد کنی، و تا دلیل و برهانی باشند برای کسانی که به ‌سوی آنها فرستاده شده‌ای.
: 24 - 36 #
{اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى (24) قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي (25) وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي (26) وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي (27) يَفْقَهُوا قَوْلِي (28) وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي (29) هَارُونَ أَخِي (30) اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي (31) وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي (32) كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيرًا (33) وَنَذْكُرَكَ كَثِيرًا (34) إِنَّكَ كُنْتَ بِنَا بَصِيرًا (35) قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَامُوسَى (36)}.
اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى به سوي فرعون برو، همانا او طغيان و سرکش کرده است قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي گفت: «پروردگارا! سينه ام را برايم بگشا» وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي و کارم را براي من آسان بگردان وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي و گره از زبانم بگشاي يَفْقَهُوا قَوْلِي تا سخنم را بفهمند وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي و ياوري از خانواده ام براي من قرار بده. هَارُونَ أَخِي هارون برادرم را اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي توانايي ام را با استوار بدار وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي واو را در کارم شريک کن كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيرًا تا تو را بسيار تسبيح بگوييم. وَنَذْكُرَكَ كَثِيرًا و بسيار تو را ياد کنيم. إِنَّكَ كُنتَ بِنَا بَصِيرًا بي گمان تو به حال ما آگاه هستي قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَى [خداوند] گفت: «اي موسي! بي شک خواسته ات برآورده شده».
#
{24} لما أوحى الله إلى موسى ونبَّأه وأراه الآيات الباهرات؛ أرسله إلى فرعون ملك مصر، فقال: {اذهبْ إلى فرعون إنَّه طغى}؛ أي: تمرَّد وزاد على الحدِّ في الكفر والفساد والعلوِّ في الأرض والقهر للضعفاء، حتى إنَّه ادَّعى الربوبيَّة والألوهيَّة قبحه الله؛ أي: وطغيانه سبب لهلاكه، ولكنْ من رحمة الله وحكمتِهِ وعدلِهِ أنَّه لا يعذِّب أحداً إلاَّ بعد قيام الحجة بالرسل.
(24) پس از آنکه خداوند به موسی وحی کرد، و او را پیامبر گرداند، و آیات روشن را به او نشان داد، وی را به سوی فرعون پادشاه مصر فرستاد و به او فرمود: (﴿ٱذۡهَبۡ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ إِنَّهُۥ طَغَىٰ﴾) برو به سوی فرعون، او سرکشی کرده است؛ یعنی در کفر و فساد و تکبر بر روی زمین، و ستم به ضعیفان، از حدّ گذشته و به جایی رسیده است که ادعای خدایی می‌کند، و طغیان و سرکشی‌اش، سبب هلاکتش شد. اما رحمت و حکمت و عدالت الهی چنین است که هیچ کس را عذاب نمی‌دهد مگر بعد از اینکه با فرستادن پیامبران بر وی حجت اقامه نماید.
#
{25} فحينئذٍ عَلِمَ موسى عليه السلام أنَّه تحمَّل حملاً عظيماً؛ حيث أُرسِلَ إلى هذا الجبار العنيد، الذي ليس له منازعٌ في مصر من الخلق، وموسى عليه السلام وحدَه، وقد جرى منه ما جرى من القتل، فامتثل أمر ربِّه، وتلقَّاه بالانشراح والقَبول، وسأله المعونة وتيسير الأسباب التي هي من تمام الدَّعوة، فقال: {ربِّ اشرحْ لي صدري}؛ أي: وسِّعه وافسحْه لأتحمَّل الأذى القوليَّ والفعليَّ، ولا يتكدَّر قلبي بذلك، ولا يضيق صدري؛ فإنَّ الصدر إذا ضاق؛ لم يصلح صاحبُه لهداية الخلق ودعوتهم؛ قال الله لنبيِّه محمدٍ - صلى الله عليه وسلم -: {فبما رحمةٍ من الله لِنتَ لهم ولو كنتَ فظًّا غليظَ القلب لانفضُّوا من حولِكَ}، وعسى الخلقُ يقبلون الحقَّ مع اللِّين وسَعَة الصدر وانشراحه عليهم.
(25) در این هنگام، موسی -علیه السلام- که به سوی این جبّار سرکش فرستاده شد- جباری که هیچ حریف و مخالفی در سرزمین مصر نداشت، دانست که بار بزرگی بردوش او گذاشته شده است. موسی تنها بود؛ و زمانی، در آنجا مرتکب قتلی شده بود. پس، از دستور پروردگارش اطاعت نمود و با دلی گشاده آن را پذیرفت، و از خداوند خواست که او را یاری نماید، و اسبابی را فراهم کند که به وسیلۀ آن، دعوتش کامل ‌گردد. پس فرمود: (﴿رَبِّ ٱشۡرَحۡ لِي صَدۡرِي﴾) پروردگارا! سینه‌ام را گشاده و فراخ دار تا بتوانم سخن و رفتارهای آزاردهنده را تحمل کنم، و دلم از آن رنجور نشود، و سینه‌ام تنگ نگردد؛ زیرا چنانچه دل و سینه تنگ باشد، صاحبش صلاحیت آن را ندارد که مردم را هدایت و راهنمایی کند، و آنها را دعوت نماید. خداوند به پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم فرمود: ﴿فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ وَلَوۡ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِكَ﴾ پس به سبب رحمت [و برکت] خداوند، برایشان مهربان شدی؛ و اگر سنگدل و درشت خوی بودی، قطعاً از پیرامونت پراکنده می‌شدند. و بدون شک مردم، حق را با نرمی و سعۀ صدر بیشتر می‌پذیرند.
#
{26} {ويسِّرْ لي أمري}؛ أي: سهل عليَّ كلَّ أمرٍ أسلكه وكلَّ طريق أقصده في سبيلك، وهوِّنْ عليَّ ما أمامي من الشدائد، ومن تيسير الأمر أن ييسِّر للداعي أن يأتي جميع الأمور من أبوابها، ويخاطبَ كلَّ أحدٍ بما يناسب له، ويدعوه بأقرب الطُّرق الموصلة إلى قبول قوله.
(26) (﴿وَيَسِّرۡ لِيٓ أَمۡرِي﴾) هر کار و راهی را که در راه تو در پیش می‌گیرم، بر من آسان کن؛ و سختی‌هایی را که پیش رو دارم، برایم آسان بگردان. یکی از مصادیق آسان کردن امر برای دعوتگر، این است که خداوند او را توفیق دهد هر کاری را از کانال طبیعی‌اش آغاز کند؛ و هر کس را طوری مورد خطاب قرار دهد که برایش مناسب است؛ و او را به نزدیک‌ترین راهی که وی را به پذیرش حق می‌رساند، دعوت کند.
#
{27 ـ 28} {واحلُلْ عقدةً من لساني. يَفْقَهوا قولي}: وكان في لسانه ثِقَلٌ لا يكاد يُفْهَمُ عنه الكلام كما قال المفسِّرون؛ كما قال الله عنه: إنَّه قال: {وأخي هارونَ هو أفصحُ مني لساناً}، فسأل الله أن يَحُلَّ منه عقدةً؛ يفقهوا ما يقولُ، فيحصل المقصود التامُّ من المخاطبة والمراجعة والبيان عن المعاني.
(27 - 28) (﴿وَٱحۡلُلۡ عُقۡدَةٗ مِّن لِّسَانِي يَفۡقَهُواْ قَوۡلِي﴾) و گره از زبانم بگشای تا سخنم را بفهمند. چنانکه مفسرین گفته‌اند موسی لکنت زبان داشت، و سخنانش خوب فهمیده نمی‌شد، و خداوند از زبان او فرموده است: ﴿وَأَخِي هَٰرُونُ هُوَ أَفۡصَحُ مِنِّي لِسَانٗا﴾ و برادرم هارون [را با من بفرست، چرا که] زبانش از من شیواتر است. پس، از خداوند خواست که گرۀ زبانش را بگشاید، تا آنچه را که می‌گوید، بفهمند؛ و منظور وی از خطاب و گفتگو و بیان مفاهیم به طور کامل حاصل شود.
#
{29 ـ 30} {واجعل لي وزيراً من أهلي}؛ أي: عويناً يعاونني ويؤازرني ويساعدني على من أرسِلْتُ إليهم، وسأل أن يكون من أهلِهِ؛ لأنه من باب البرِّ، وأحقُّ ببر الإنسان قرابتُهُ. ثم عيَّنه بسؤاله، فقال: {هارونَ أخي}.
(29 - 30) (﴿وَٱجۡعَل لِّي وَزِيرٗا مِّنۡ أَهۡلِي﴾) و فردی از خانواده‌ام را یاور من قرار بده تا مرا در برابر کسانی که به سویشان فرستاده شده‌ام، یاری کند. و از خداوند خواست که این یاور از خانواده‌اش باشد؛ چون کمک و یاری، یک نوع نیکی است، و خانواده از دیگران به نیکی کردن با انسان سزاوارتر است. سپس او را در دعایش مشخص کرد و گفت: (﴿هَٰرُونَ أَخِي﴾) به وسیلۀ برادرم هارون،
#
{31 ـ 32} {اشدد به أزري}؛ أي قوِّني به وشدَّ به ظهري. قال الله: {سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بأخيك ونَجْعَلُ لكما سلطاناً}، {وأشرِكْه في أمري}؛ أي: في النبوَّة؛ بأن تجعله نبيًّا رسولاً كما جعلتني.
(31 - 32) ( پشت مرا استوار بدار، و بر نیرو و توانایی‌ام بیفزای. خداوند فرمود: ﴿سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجۡعَلُ لَكُمَا سُلۡطَٰنٗا﴾ تو را به وسیلۀ برادرت تقویت می‌کنیم، و برایتان قدرتی قرار می‌دهیم. (32) (﴿وَأَشۡرِكۡهُ فِيٓ أَمۡرِي﴾) یعنی او را در نبوت شریکم بساز؛ و وی را نیز مانند من، پیامبر بگردان. سپس فایدۀ این امر را بیان داشت و فرمود:
#
{33 ـ 34} ثم ذكر الفائدة في ذلك، فقال: {كي نسبِّحكَ كثيراً. ونذكُرَكَ كثيراً}: علم عليه الصلاة (والسلام) أنَّ مدار العباداتِ كلِّها والدينِ على ذِكْرِ الله، فسأل الله أن يجعلَ أخاه معه يتساعدان ويتعاونان على البرِّ والتقوى، فيكثر منهما ذِكْرُ الله من التسبيح والتهليل وغيره من أنواع العبادات.
(33 - 34) (﴿كَيۡ نُسَبِّحَكَ كَثِيرٗا وَنَذۡكُرَكَ كَثِيرًا﴾) ‌تا تو را بسیار تسبیح بگوییم، و بسیار تو را یاد کنیم. موسی ـ ‌علیه الصلاة والسلام ـ دانست که مدار دین و همۀ عبادت‌ها، ذکر خداوند است، و موسی از خداوند خواست، برادرش را با او همراه نماید تا یکدیگر را بر پرهیزگاری ونیکوکاری کمک نمایند، و خداوند را بسیار تسبیح گویند، و او را زیاد یاد کنند، و دیگر عبادت‌ها را بسیار انجام دهند.
#
{35} {إنَّك كنتَ بنا بصيراً}: تعلمُ حالنا وضعفنا وعَجْزَنا وافتقارَنا إليك في كلِّ الأمور، وأنت أبصرُ بنا من أنفسنا وأرحم؛ فمُنَّ علينا بما سألناك، وأجب لنا فيما دعوناك.
(35) (﴿إِنَّكَ كُنتَ بِنَا بَصِيرٗا﴾) همانا تو به حال ما آگاه هستی، و حالت ما و وضعیت و ناتوانی و نیازمند بودن ما را در همۀ کارها می‌دانی، و تو از خود ما به ما آگاه‌تر و مهربان‌تر می‌باشی. پس آنچه را از تو خواسته‌ایم، به ما ارزانی بدار، و دعای ما را اجابت کن.
#
{36} فقال الله: {قد أوتيتَ سُؤْلَكَ يا موسى}؛ أي: أعطيت جميع ما طلبت، فسنشرح صدرك، ونيسِّر أمرك، ونحلُّ عقدةً من لسانك؛ يفقهوا قولك، ونشدُّ {عَضُدَكَ بأخيك هارون، ونجعلُ لكما سلطاناً؛ فلا يصلونَ إليكما بآياتِنا، أنتما ومَن اتَّبعكما الغالبون}. وهذا السؤال من موسى عليه السلام، يدلُّ على كمال معرفته بالله وكمال فطنتِهِ ومعرفتِهِ للأمور وكمال نصحِهِ، وذلك أنَّ الدَّاعي إلى الله المرشِدِ للخلق، خصوصاً إذا كان المدعوُّ من أهل العناد والتكبُّر والطُّغيان ، يحتاج إلى سعة صدر، وحلم تامٍّ على ما يصيبه من الأذى، ولسان فصيح يتمكَّن من التعبير به عن ما يريده ويقصده، بل الفصاحةُ والبلاغة لصاحب هذا المقام من ألزم ما يكون؛ لكثرة المراجعات والمراوضات، ولحاجته لتحسين الحقِّ وتزيينه بما يقدر عليه؛ ليحبِّبه إلى النفوس، وإلى تقبيح الباطل وتهجينه لينفِّرَ عنه، ويحتاج مع ذلك أيضاً أن يتيسَّر له أمره، فيأتي البيوت من أبوابها، ويدعو إلى سبيل الله بالحكمة والموعظة الحسنة والمجادلة بالتي هي أحسن؛ يعامل الناس كلًّا بحسب حاله، وتمام ذلك أن يكون لمن هذه صفتُهُ أعوانٌ ووزراءُ يساعدونه على مطلوبه؛ لأنَّ الأصوات إذا كَثُرت؛ لا بدَّ أن تؤثر؛ فلذلك سأله عليه الصلاة والسلام هذه الأمور، فأعْطِيَها. وإذا نظرتَ إلى حالة الأنبياء المرسلين إلى الخلق؛ رأيتَهم بهذه الحال بحسب أحوالهم، خصوصاً خاتمهم وأفضلهم محمد - صلى الله عليه وسلم -؛ فإنَّه في الذُّروة العليا من كلِّ صفة كمال، وله من شرح الصدرِ وتيسير الأمر وفصاحةِ اللسان وحسن التعبيرِ والبيان والأعوانِ على الحقِّ من الصحابة فَمَنْ بعدَهم ما ليس لغيره.
(36) خداوند متعال فرمود: (﴿قَدۡ أُوتِيتَ سُؤۡلَكَ يَٰمُوسَىٰ﴾) همۀ آنچه که خواسته‌ای، به تو داده شد، پس ما سینه ات را گشاد می‌داریم، و کارهایت را آسان می‌کنیم، و گره زبانت را می‌گشاییم، به گونه‌ای که آنان سخن تو را می‌فهمند، و تو را به وسیلۀ برادرت قوی می‌کنیم. ﴿وَنَجۡعَلُ لَكُمَا سُلۡطَٰنٗا فَلَا يَصِلُونَ إِلَيۡكُمَا بِ‍َٔايَٰتِنَآۚ أَنتُمَا وَمَنِ ٱتَّبَعَكُمَا ٱلۡغَٰلِبُونَ﴾ و به شما قدرتی [فراوان] می‌دهیم. پس آنان به شما که قدرت ما را به همراه دارید، نمی‌رسند، و شما و پیروانتان غالب و پیروز هستید. واین درخواستِ موسی از خداوند، بر کمال شناخت وی از پروردگار، و کمال هوشیاری و معرفت وی در انجام کارها، و بر کمال دلسوزی‌اش دلالت می‌نماید. و کسی که به سوی خدا دعوت می‌کند، و راهنمای مردم است، به سعۀ صدر و بردباری کامل نیاز دارد تا در مقابل اذیتی که به او می‌رسد، با زبان شیوا آنچه می‌خواهد خوب بازگو کند، به ویژه اگر فردی که دعوت می‌شود، از اهل عناد و تکبر و سرکشی باشد. فصاحت و بلاغت برای دعوتگر از لازم‌ترین چیزها است، چون گفتگو و محاورات زیادی را انجام می‌دهد؛ زیرا او باید حق را به طور زیبا بیان کند، و به اندازۀ توانش آن را آراسته و پیراسته نماید تا آن را در نظر مردم زیبا جلوه بدهد. همچنان‌که باید قبح و مضرّات باطل را بیان کند و مردم را از آن برحذر دارد. با وجود این، دعوتگر نیازمند آن است که کارش برای او آسان شود، تا به هر کاری، از مجرای طبیعی‌اش وارد شود، و با حکمت و اندرز نیکو و به بهترین شیوه در راه خدا مجادله کند، و با هریک از مردم برحسب حالتش رفتار نماید. علاوه بر این باید یاوران و دستیارانی داشته باشد که او را در راستای هدفش یاری ‌نمایند؛ چون هرگاه مدافعانِ فکری بیشتر شوند، حتماً اثربخش خواهند بود. بنابراین موسی ـ‌علیه السلام‌ـ این چیزها را خواست و به او داده شد. و هرگاه وضعیت پیامبران و مخاطبانش را ملاحظه کنی، درخواهی یافت که همگی این‌گونه بوده‌اند، به خصوص آخرین و برترین پیامبران محمد صلی الله علیه وسلم ، او در هر صفت کمالی در قله قرار داشت، و دارای شرح صدر بود، و خداوند کارها را برایش آسان نمود، و فصاحت زبان و حسن تعبیر و بیان داشت، و یاورانی از اصحاب و کسانی که بعد از آنان آمدند، داشت که او را برحق یاری می‌کردند.
: 37 - 41 #
{وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرَى (37) إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا يُوحَى (38) أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِي وَعَدُوٌّ لَهُ وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَلِتُصْنَعَ عَلَى عَيْنِي (39) إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى مَنْ يَكْفُلُهُ فَرَجَعْنَاكَ إِلَى أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّيْنَاكَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاكَ فُتُونًا فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَى قَدَرٍ يَامُوسَى (40) وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي (41)}.
وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرَى و به راستي بار ديگر پيش از اين برتو منت نهاده ايم. إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا يُوحَى بدانگاه که آنچه لازم بود به مادرت الهام کرديم. أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّي وَعَدُوٌّ لَّهُ وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِّنِّي وَلِتُصْنَعَ عَلَى عَيْنِي که او را در صندوقي قرار ده، آنگاه او را در دريا بيافکن تا در دريا او را به ساحل افکند، و دشمن من و او، وي را برگيرد، و من محبت خود را بر تو اکندم، و خواستم زير نظر من پرورش يابي. إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى مَن يَكْفُلُهُ فَرَجَعْنَاكَ إِلَى أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّيْنَاكَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاكَ فُتُونًا فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَى قَدَرٍ يَا مُوسَى آنگاه که خواهرت مي رفت و مي گفت: «آيا کسي را به شما نشان دهم که سرپرستي او را به عهده گيرد؟»سپس تو را به مادرت بازگردانديم تا چشمش روشن شود، و اندوهگين نگردد، و تو کسي را کشتي و ما شما را از غم و اندوه رهانيديم، و تو را بارها و بارها آزموديم، و سالهايي را در ميان مردمان مدين ماندي، سپس اي موسي! در موعدي که مقرر شه بود بازگشتي. وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي و تو را براي خويش پرورده ام.
#
{37 ـ 39} لما ذكر مِنَّته على عبده ورسوله موسى بن عمران في الدين والوحي والرسالة وإجابة سُؤْلِهِ؛ ذكر نعمته عليه وقتَ التربية والتنقُّلات في أطواره، فقال: {ولقد مَنَنَّا عليك مرةً أخرى}: حيث ألهمنا أمَّك أن تقذِفَك في التابوت وقت الرَّضاع خوفاً من فرعون؛ لأنَّه أمر بذبح أبناء بني إسرائيل، فأخفته أمُّه وخافت عليه خوفاً شديداً، فقذفَتْه في التابوت، ثم قذفتْه في اليمِّ؛ أي: شط نيل مصر، فأمر الله اليمَّ أن يُلقيه في الساحل، وقيَّض أنْ يأخذه أعدى الأعداء لله ولموسى، ويتربَّى في أولاده، ويكون قرَّة عينٍ لمن رآه، ولهذا قال: {وألقيتُ عليك محبَّةً منِّي}؛ فكلُّ من رآه أحبَّه. {ولِتُصْنَعَ على عيني}؛ أي: ولتتربَّى على نظري وفي حفظي وكلاءتي، وأيُّ نظر وكفالة أجلُّ وأكمل من ولاية البَرِّ الرحيم القادر على إيصال مصالح عبده ودفع المضارِّ عنه؛ فلا ينتقلُ من حالةٍ إلى حالةٍ إلاَّ والله تعالى هو الذي دبَّر ذلك لمصلحة موسى!
(37 - 39) وقتی منّت و احسان خود را بر بنده و فرستاده‌اش موسی بن عمران در امر دین و وحی و رسالت و اجابت خواسته‌هایش بیان کرد، نیز نعمت خویش را که به هنگام پرورش یافتن و در مراحل مختلف زندگی‌اش بر وی ارزانی داشته بود، ذکر کرد. پس فرمود: (﴿وَلَقَدۡ مَنَنَّا عَلَيۡكَ مَرَّةً أُخۡرَىٰٓ﴾) و ما پیش از این، باری دیگر بر تو منت نهادیم، آنگاه به مادرت الهام کردیم تا تو را به‌هنگام شیرخوارگی از ترس فرعون در صندوق قرار دهد. چون فرعون دستور داده بود فرزندهای پسر بنی‌اسرائیل سر بریده شوند، بنابراین مادرش او را پنهان کرد و به شدت بر او می‌ترسید، و او را در صندوق گذاشت و سپس صندوق را در دریا انداخت؛ یعنی در دریای نیل انداخت، و خداوند دریا را دستور داد تا آن را به ساحل ببرد. و خداوند چنین مقرر نموده بود که بزرگ‌ترین دشمن او و بزرگ‌ترین دشمن موسی، آن را برگیرد، و موسی در میان فرزندان او رشد کند، و موجب شادی کسانی شود که وی را می‌بینند. بنابراین فرمود: (﴿وَأَلۡقَيۡتُ عَلَيۡكَ مَحَبَّةٗ مِّنِّي﴾) و از سوی خود، محبّتی بس بزرگ به تو دادم؛ پس هرکس او را می‌دید، دوستش می‌داشت، (﴿وَلِتُصۡنَعَ عَلَىٰ عَيۡنِيٓ﴾) و تا تحت نظارت و رعایت من، چنانکه باید، پرورش یابی. و کدام نظارت و سرپرستی می‌تواند از سرپرستیِ خداوندِ مهربان و توانا برای تأمین منافع بنده، و دور کردن مضار از او، بزرگ‌تر و کامل‌تر باشد؟! پس موسی از حالتی به حالتی دیگر در نمی‌آمد مگر اینکه خداوند آن را برای مصلحت او سامان داده بود. و از حسن تدبیر و کارسازی خداوند این بود که وقتی موسی به دست دشمن افتاد، مادرش به شدت آشفته و پریشان شد و دلش تکان خورد؛ و اگر خداوند او را ثابت قدم و استوار نمی‌گرداند، نزدیک بود که خبر دهد موسی فرزند اوست. پس در این حالت، خداوند شیرِ دیگران را برموسی حرام کرد به گونه‌ای که موسی پستان هیچ زنی را به ‌دهان نگرفت تا سرانجام به مادرش برگردد، و او موسی را شیر دهد و نزد او به‌آرامش برسد و مادرش شاد و خوشحال شود.
#
{40} ومن حسن تدبيره أنَّ موسى لما وقع في يد عدوِّه؛ قلقتْ أمُّه قلقاً شديداً، وأصبح فؤادها فارغاً، وكادت تُخْبِرُ به، لولا أنَّ الله ثبَّتها وربط على قلبها؛ ففي هذه الحالة حرَّم الله على موسى المراضع؛ فلا يقبل ثديَ امرأةٍ قطُّ؛ ليكون مآلُه إلى أمِّه فترضِعَه ويكونَ عندها مطمئنَّة ساكنةً قريرة العين، فجعلوا يعرضون عليه المراضع؛ فلا يقبلُ ثدياً، فجاءتْ أختُ موسى، فقالت لهم: {هل أدلُّكم}: على أهل بيتٍ يكفُلونه لكم وهم له ناصحونَ، {فَرَجَعْناك إلى أمِّك كي تَقَرَّ عينُها ولا تحزنْ وقتلتَ نفساً}: وهو القبطيُّ لما دخل المدينة وقتَ غفلةٍ من أهلها وَجَدَ رجلين يقتتلانِ: واحدٌ من شيعة موسى والآخر من عدوِّه قبطيٌّ، فاستغاثه الذي من شيعتِهِ على الذي من عدوِّه، فوَكَزَهُ موسى فقضى عليه، فدعا الله وسأله المغفرةَ فَغَفَرَ له، ثم فرَّ هارباً لما سمع أنَّ الملأ طَلَبوه يريدون قتله. {فنجَّيْناك من الغمِّ}: من عقوبة الذنب ومن القتل، {وفَتَنَّاك فُتوناً}؛ أي: اختبرناك وبَلَوْناك فوجدناك مستقيماً في أحوالك، أو نقَّلْناك في أحوالك وأطوارك حتى وصلتَ إلى ما وصلتَ إليه. {فلبثتَ سنين في أهل مَدْيَنَ}: حين فرَّ هارباً من فرعون وملئه حين أرادوا قتله، فتوجَّه إلى مدين، ووصل إليها، وتزوَّج هناك، ومكث عشر سنين أو ثمان سنين، {ثم جئتَ على قَدَرٍ يا موسى}؛ أي: جئت مجيئاً ليس اتفاقاً من غير قصدٍ ولا تدبيرٍ منَّا، بل بقدرٍ ولطف منَّا ، وهذا يدلُّ على كمال اعتناء الله بكليمه موسى عليه السلام.
(40) و از حسن تدبیر و کارسازی خداوند این بود که وقتی موسی به دست دشمن افتاد، مادرش به شدت آشفته و پریشان شد و دلش تکان خورد؛ و اگر خداوند او را ثابت قدم و استوار نمی‌گرداند، نزدیک بود که خبر دهد موسی فرزند اوست. پس در این حالت، خداوند شیرِ دیگران را برموسی حرام کرد به گونه‌ای که موسی پستان هیچ زنی را به ‌دهان نگرفت تا سرانجام به مادرش برگردد، و او موسی را شیر دهد و نزد او به‌آرامش برسد و مادرش شاد و خوشحال شود. پس خواهر موسی آمد و به آنها گفت: ﴿هَلۡ أَدُلُّكُمۡ عَلَىٰٓ أَهۡلِ بَيۡتٖ يَكۡفُلُونَهُۥ لَكُمۡ وَهُمۡ لَهُۥ نَٰصِحُونَ﴾ آیا شما را به خانواده‌ای راهنمایی کنم که از او سرپرستی ‌کنند، و آنها خیرخواه او هستند. (﴿فَرَجَعۡنَٰكَ إِلَىٰٓ أُمِّكَ كَيۡ تَقَرَّ عَيۡنُهَا وَلَا تَحۡزَنَۚ وَقَتَلۡتَ نَفۡسٗا﴾) و تو را به مادرت بازگرداندیم تا چشمش روشن شود و اندوهگین نگردد. و تو بعد از بزرگ شدن، کسی را کشتی، و آن یک قبطی بود. موسی بدون آنکه مردم متوجه باشند، وارد شهر شد، و دید که دو مرد با هم دعوا می‌کنند؛ یکی از گروه موسی بود، و دیگری قبطی و از افراد دشمنش بود. ﴿فَٱسۡتَغَٰثَهُ ٱلَّذِي مِن شِيعَتِهِۦ عَلَى ٱلَّذِي مِنۡ عَدُوِّهِۦ﴾ پس آن کس که از گروه موسی بود، از موسی در برابر آن فرد کمک خواست، ﴿فَوَكَزَهُۥ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَيۡهِ﴾ و موسی یک سیلی به او زد، و آن مَرد را کُشت. موسی به درگاه خداوند دعا کرد، و از او طلب آمرزش نمود، و خداوند او را بخشید. سپس موسی وقتی دید که فرعونیان به دنبالش هستند تا او را بکشند، از آنجا گریخت و فرار کرد. (﴿فَنَجَّيۡنَٰكَ مِنَ ٱلۡغَمِّ﴾) پس خداوند او را از غم و اندوهِ حاصل از عقوبتِ گناه و قتل نجات داد، (﴿وَفَتَنَّٰكَ فُتُونٗا﴾) یعنی و تو را آزمودیم و به مشکلات گرفتار کردیم و تو در تمام حالاتِ خود، راست و استوار بودی. یا معنی (﴿وَفَتَنَّٰكَ فُتُونٗا﴾) این است که احوال و وضعیت تو را دگرگون ساختیم تا اینکه به اینجا رسیدی، (﴿فَلَبِثۡتَ سِنِينَ فِيٓ أَهۡلِ مَدۡيَنَ﴾) پس سال‌هایی را در میان مردمان اهل مدین ماندگار شدی. وقتی موسی از دست فرعون و سران قومش که می‌خواستند او را بکشند، فرار کرد، به سوی مدین رفت و در آنجا ازدواج نمود، و ده یا هشت سال در آنجا ماند. (﴿ثُمَّ جِئۡتَ عَلَىٰ قَدَرٖ يَٰمُوسَىٰ﴾) سپس ای موسی! در موعدی که مقدّر شده بود، بازگشتی؛ یعنی آمدن تو، اتفاقی نبود که بدون هدف و تدبیر بیایی، بلکه بر اساس تقدیر و لطف ما برگشتی، و این دلالت می‌نماید که خداوند کاملاً کلیم خودش موسی -علیه السلام- را مورد عنایت قرار داده بود.
#
{41} ولهذا قال: {واصطنعتُك لنفسي}؛ أي: أجريت عليك صنائعي ونعمي وحسن عوائدي وتربيتي؛ لتكون لنفسي حبيباً مختصًّا، وتبلغ في ذلك مبلغاً لا ينالُه أحدٌ من الخلق إلاَّ النادر منهم. وإذا كان الحبيب إذا أراد اصطناع حبيبه من المخلوقين، وأراد أن يبلغ من الكمال المطلوب له ما يبلغ؛ يبذُلُ غايةَ جهدِهِ ويسعى نهايةَ ما يمكِنُه في إيصاله لذلك؛ فما ظنُّك بصنائع الربِّ القادر الكريم؟! وما تحسبُه يفعلُ بمن أراده لنفسِهِ، واصطفاه من خلقِهِ.
(41) (﴿وَٱصۡطَنَعۡتُكَ لِنَفۡسِي﴾) و تو را از نعمت و عادت‌های خوب و تربیت الهی برخوردار نمودم تا مورد پسند من و از خاصان و برگزیدگان باشی، و در این زمینه به جایی برسی که جز افراد اندکی به آن نرسیده‌اند. و چون کسی بخواهد از میان مردم، دوستی را برای خود برگزیند، و بخواهد او به کمال مطلوب برسد، آخرین تلاش خود را برای رسیدن به آن کمال، صرف می‌نماید. پس در مورد پروردگار توانا و بزرگوار چه فکر می‌کنی، آنگاه که بخواهد به کسی رسیدگی کند! و به ‌گمان شما، خداوند در مورد کسی که می‌خواهد او را برای خودش تربیت نماید و او را ازمیان مردم برگزیند، چه اقدامی خواهد کرد؟!
: 42 - 46 #
{اذْهَبْ أَنْتَ وَأَخُوكَ بِآيَاتِي وَلَا تَنِيَا فِي ذِكْرِي (42) اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى (43) فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى (44) قَالَا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَنْ يَطْغَى (45) قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى (46)}.
اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوكَ بِآيَاتِي وَلَا تَنِيَا فِي ذِكْرِي تو و برادرت همراه با آيات من برويد و در ياد کردن من سستي نورزيد. اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى به سوي فرعون برويد که سرکشي و طغيان کرده است. فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّيِّنًا لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى و با او به نرمي سخن بگوييد، شايد پند پذيرد يا بهراسد. قَالَا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَن يَطْغَى گفتند: «پروردگارا! به راستي که مي ترسيم بر ما تعدي کند يا از حد بگذرد. قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى [خدا] فرمود: «نترسيد، همانا من با شما هستم بي گمان مي شنوم و مي بينيم»
#
{42} لما امتنَّ اللهّ على موسى بما امتنَّ به من النعم الدينيَّة والدنيويَّة؛ قال له: {اذهب أنت وأخوك}: هارون {بآياتي}؛ أي: الآيات التي مني، الدالَّة على الحقِّ وحسنه وقبح الباطل؛ كاليد والعصا ونحوها؛ في تسع آياتٍ إلى فرعون وملئهِ، {ولا تَنِيا في ذِكْري}؛ أي: لا تفترا ولا تكسلا عن مداومة ذِكْري بالاستمرار عليه والْزَماه كما وعدتُما بذلك: {كي نسبِّحَكَ كثيراً ونَذْكُرَكَ كثيراً}؛ فإنَّ ذكر الله فيه معونةٌ على جميع الأمور؛ يسهِّلها، ويخفِّف حملها.
(42) پس از آنکه خداوند نعمت‌های دینی و دنیوی به موسی ارزانی کرد، به او فرمود: (﴿ٱذۡهَبۡ أَنتَ وَأَخُوكَ بِ‍َٔايَٰتِي﴾) تو و برادرت هارون همراه با نشانه‌های من -که بر حق و حقیقت و نیک بودن آن و زشتی باطل دلالت می‌نمایند- به ‌سوی فرعون و فرعونیان بروید با نُه آیت و نشانه؛ نشانه‌هایی چون دست سفید و درخشان، و عصا و امثال آن. (﴿وَلَا تَنِيَا فِي ذِكۡرِي﴾) و در یاد کردن من سستی و تنبلی نورزید، و همواره مرا یاد کنید، و به ذکر و یاد من پایبند باشید، چنانکه وعدۀ این کار داده‌اید: ﴿كَيۡ نُسَبِّحَكَ كَثِيرٗا وَنَذۡكُرَكَ كَثِيرًا﴾ زیرا ذکر خداوند انسان را بر همۀ کارها یاری می‌کند، و کارها را آسان می‌نماید، و بارِ آن را سبک می‌گرداند.
#
{43} {اذهبا إلى فرعون إنَّه طغى}؛ أي: جاوز الحدَّ في كفرِهِ وطغيانِهِ وظلمه وعدوانه.
(43) (﴿ٱذۡهَبَآ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ إِنَّهُۥ طَغَىٰ﴾) به سوی فرعون بروید؛ زیرا او در کفر و گمراهی و ستم و تجاوزش، از حد گذشته است.
#
{44} {فقولا له قولاً ليِّناً}؛ أي: سهلاً لطيفاً برفق ولينٍ وأدبٍ في اللفظ من دون فحش ولا صَلَف ولا غِلْظَةٍ في المقال أو فظاظةٍ في الأفعال. {لعلَّه}: بسبب القول اللين {يَتَذَكَّر}: ما ينفعه فيأتيه {أو يَخْشى}: ما يضرُّه فيتركه؛ فإنَّ القول الليِّن داعٍ لذلك، والقول الغليظ منفِّرٌ عن صاحبه، وقد فُسِّر القول الليِّن في قوله: {فَقُلْ هل لك إلى أن تَزَكَّى. وأهدِيَك إلى ربِّك فتَخْشى}؛ فإنَّ في هذا الكلام من لطف القول وسهولتِهِ وعدم بشاعته ما لا يخفى على المتأمِّل؛ فإنَّه أتى بـ {هل} الدالَّة على العرض والمشاورة، التي لا يشمئزُّ منها أحدٌ، ودعاه إلى التزكِّي والتطهُّر من الأدناس، التي أصلها التطهُّر من الشرك، الذي يقبله كلُّ عقل سليم، ولم يقلْ: أزكيك، بل قال: {تزكَّى}: أنت بنفسك، ثم دعاه إلى سبيل ربِّه الذي ربَّاه وأنعم عليه بالنِّعم الظاهرة والباطنة، التي ينبغي مقابلتها بشكرها وذكرها، فقال: {وأهدِيَك إلى ربِّك فتَخْشى}، فلما لم يقبلْ هذا الكلام الليِّن الذي يأخُذُ حسنُه بالقلوب؛ عُلِمَ أنَّه لا ينجعُ فيه تذكيرٌ، فأخذه الله أخذ عزيز مقتدر.
(44) (﴿فَقُولَا لَهُۥ قَوۡلٗا لَّيِّنٗا﴾) و با نرمی و مهربانی، و مؤدبانه با او سخن بگویید، بدون اینکه ناسزا بگویید، و گزافه‌گویی کنید، و بدون اینکه سخن تند، و حرکت تنفرآمیزی انجام دهید. (﴿لَّعَلَّهُۥ﴾) شاید او به سبب این گفتار نرم، (﴿يَتَذَكَّرُ﴾) یاد آور شود، و آنچه را که به او فایده می‌دهد، فراگیرد، و آن را انجام دهد، (﴿أَوۡ يَخۡشَىٰ﴾) و یا بهراسد و از آنچه او را زیان می‌دهد، بپرهیزد، و آن را ترک کند؛ زیرا گفتار نرم، انسان را به این فرا می‌خواند؛ و گفتار تند و درشت، انسان را از گوینده متنفر می‌کند، و گفتار نرم به این تفسیر شده است: ﴿فَقُلۡ هَل لَّكَ إِلَىٰٓ أَن تَزَكَّىٰ وَأَهۡدِيَكَ إِلَىٰ رَبِّكَ فَتَخۡشَىٰ﴾ پس بگو: «آیا می‌خواهی پاکیزه شوی، و تو را به سوی پروردگات راهنمایی کنم، پس بهراسی؟» این سخن از نرمی و آسان‌گیری فراوانی برخوردار است، که اگر کسی در آن بیندیشد بر او پوشیده نخواهد بود. و کلمۀ ﴿هَلۡ﴾ را آورده است که بر پیشنهاد و مشاوره دلالت می‌نماید، و هیچ کس از آن متنفر نمی‌شود، و او را به پاک شدن از آلودگیِ گناهان فرا خوانده است که اصلِ آن، پاک کردن خویشتن از شرک است، و پاک کردنِ خویشتن از شرک را، هرعقل سالمی می‌پذیرد. و نگفت: من تو را پاکیزه می‌کنم، بلکه گفت: خودت را پاکیزه کن. سپس او را به راه پروردگارش -که او را پرورش داده و نعمت‌های باطنی و ظاهری به وی بخشیده بود- فرا خواند، پروردگاری که باید در مقابل آن همه احسان بی‌پایانش، شکرش را به جای آورد و او را یاد کند. ﴿وَأَهۡدِيَكَ إِلَىٰ رَبِّكَ فَتَخۡشَىٰ﴾ و تو را به سوی پروردگارت هدایت کنم، پس پرهیزگار شوی؟ وقتی فرعون این سخن نرم را که در دل‌ها جای می‌گیرد، نپذیرفت، مشخّص شد که تذکر دادن در مورد او مفید واقع نمی‌شود، پس خداوند او را به عذاب سخت گرفتار کرد.
#
{45} {قالا ربَّنا إنَّنا نخافُ أن يَفْرُطَ علينا}؛ أي: يبادرنا بالعقوبة والإيقاع بنا قبل أن تبلِّغه رسالاتك، ونقيم عليه الحجَّة، {أو أن يَطْغى}؛ أي: يتمرَّد عن الحقِّ، ويطغى بملكه وسلطانه وجندِهِ وأعوانِهِ.
(45) (﴿قَالَا رَبَّنَآ إِنَّنَا نَخَافُ أَن يَفۡرُطَ عَلَيۡنَآ﴾) گفتند: پروردگارا! می‌ترسیم بر ما تعدی کند؛ یعنی بلافاصله و قبل از اینکه پیام تو را به او برسانیم و بر وی اقامۀ حجت کنیم، ما را شکنجه کند، (﴿أَوۡ أَن يَطۡغَىٰ﴾) و یا از پذیرفتن حق سر باز زند، و تمرّد نماید، و به سبب پادشاهی و قدرت و یاورانش سرکشی کند.
#
{46} {قال لا تخافا}: أن يَفْرُطَ عليكما؛ {إنَّني معكما أسمع وأرى}؛ أي: أنتما بحفظي ورعايتي، أسمع قولكما، وأرى جميع أحوالكما؛ فلا تخافا منه. فزال الخوفُ عنهما، واطمأنَّت قلوبُهما بوعد ربِّهما.
(46) (﴿قَالَ لَا تَخَافَآ﴾) فرمود: از اینکه بر شما تعدی کند، نترسید، (﴿إِنَّنِي مَعَكُمَآ أَسۡمَعُ وَأَرَىٰ﴾) همانا من با شما هستم، می‌شنوم و می‌بینم؛ یعنی شما تحت حفاظت و رعایت من هستید؛ گفته‌های شما را می‌شنوم، و تمام حالات شما را می‌بینم. بنابراین از او نترسید. آنگاه ترس از آنها دور شد، و دل‌هایشان به وعدۀ پروردگارشان اطمینان یافت.
: 47 - 48 #
{فَأْتِيَاهُ فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنَاكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى (47) إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَى مَنْ كَذَّبَ وَتَوَلَّى (48)}.
فَأْتِيَاهُ فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنَاكَ بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكَ وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى پس به نزد او برويد و بگوييد: «همانا ما فرستادگان پروردگارمان هستيم، پس بني اسرائيل را همراه ما بفرست، و آنان را اذيت و آزار مکن. به درستي که ما معجزه اي از سوي پروردگارت برايت آورده ايم، و به سلامت باد کسي که از هدايت پيروي کند» إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَى مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّى بي گمان به ما و حي شده است که عذاب بر کسي واقع مي شود که [آيات آسماني و معجزات] را تکذيب نمايد، و روي بگرداند.
#
{47} أي: فأتياه بهذين الأمرين: دعوتُه إلى الإسلام، وتخليصُ هذا الشعب الشريف بني إسرائيل من قيدِهِ وتعبيدِهِ لهم؛ ليتحرَّروا ويملكوا أمرهم، ويقيم فيهم موسى شرع الّله ودينه. {قد جئناك بآيةٍ}: تدلُّ على صدقِنا، فألقى موسى عصاه؛ فإذا هي ثعبانٌ مبينٌ، ونزع يده فإذا هي بيضاءُ للناظرينَ ... إلى آخر ما ذَكَرَ الله عنهما. {والسلامُ على مَنِ اتَّبَعَ الهدى}؛ أي: من اتَّبع الصراط المستقيم واهتدى بالشرع المُبين؛ حصلت له السلامة في الدُّنيا والآخرة.
(47) یعنی با این دو فرمان پیش او بروید؛ دعوت دادن او به اسلام، و آزاد کردن این ملت شریف؛ یعنی بنی‌اسرائیل از اسارت و بردگی فرعون و فرعونیان، تا آزاد شوند و اموراتشان به دست خودشان باشد، و موسی، شریعت و دین خدا را در میان آنان بر پا دارد. (﴿قَدۡ جِئۡنَٰكَ بِ‍َٔايَةٖ﴾) نشانه و معجزه‌هایی را از پروردگارت برایت آورده‌ایم که بر راستگویی ما دلالت می‌نماید. [سپس موسی عصایش را انداخت که ناگهان به مار بزرگی تبدیل شد، و دستش را بیرون کشید و سفید و درخشان گردید.] و دیگر بیاناتی که خداوند در مورد آنها گفته است. (﴿وَٱلسَّلَٰمُ عَلَىٰ مَنِ ٱتَّبَعَ ٱلۡهُدَىٰٓ﴾) یعنی کسی که از راه راست پیروی نماید، و به شریعت روشن راهیاب شود، در دنیا و آخرت سلامت و در امان خواهد بود.
#
{48} {إنَّا قد أوحي إلينا}؛ أي: خبرنا من عند الله لا من عند أنفسنا؛ {أنَّ العذابَ على من كَذَّبَ وتولَّى}؛ أي: كذَّب بأخبار الله وأخبار رسلِهِ، وتولَّى عن الانقياد لهم واتِّباعهم، وهذا فيه الترغيب لفرعون بالإيمان والتصديق واتِّباعهما والترهيب من ضدِّ ذلك، ولكن لم يُفِدْ فيه هذا الوعظ والتذكير، فأنكر ربَّه وكفر وجادل في ذلك ظلماً وعناداً.
(48) (﴿إِنَّا قَدۡ أُوحِيَ إِلَيۡنَآ﴾) همانا از جانب خدا خبر داده شده‌ایم، و از طرف خودمان نمی‌گوییم، (﴿أَنَّ ٱلۡعَذَابَ عَلَىٰ مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ﴾) عذاب بر کسی واقع می‌شود که پیام پروردگار و پیامبرش را تکذیب کند، و از تسلیم شدن در برابر آن، و پیروی از آن روی بگرداند. در اینجا فرعون به ایمان آوردن و تصدیق نمودن و پیروی کردن از موسی و هارون تشویق شده است، و از تکذیب آیات و عصیان در برابر خدا برحذر داشته شده است. اما موعظه و پند دادن، در مورد فرعون مفید واقع نگردید، و او پروردگارش را انکار کرد و به وی کفر ورزید، و در این مورد از روی ستمگری و عناد مجادله کرد.
: 49 - 55 #
{قَالَ فَمَنْ رَبُّكُمَا يَامُوسَى (49) قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى (50) قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَى (51) قَالَ عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي فِي كِتَابٍ لَا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنْسَى (52) الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَسَلَكَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلًا وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْ نَبَاتٍ شَتَّى (53) كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِأُولِي النُّهَى (54) مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى (55)}.
قَالَ فَمَن رَّبُّكُمَا يَا مُوسَى [فرعون] گفت: «پروردگارتان کيست اي موسي»؟ قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى [موسي]گفت: «پروردگار ما کسي است که هر چيزي را هستي بخشيده و سپس آن را [در راستاي آن چيزي که برايش آفريده شده] هدايت کرده است. قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَى [فرعون] گفت:«پس حال [و سرنوشت]نسلهاي نخستين چه مي شود؟ قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي فِي كِتَابٍ لَّا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنسَى [موسي] گفت:«علم نزد پروردگارم در کتابي؛ پروردگارم [هرگز] به خطا نمي رود و فراموش نمي کند. الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَسَلَكَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلًا وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّن نَّبَاتٍ شَتَّى پروردگاري که زمين را براي شما زيرانداز ساخت و در آن راههايي برايتان به وجود آورد، و از اسمان آبي فرو فرستاد، و آنگاه با آن انواع گياهان را برآورديم. كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّأُوْلِي النُّهَى بخوريد و چهارپايانتان را بچرانيد، بي گمان در اين امر براي خردمندان نشانه ها است. مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخرَى ما شما را از زمين آفريديم، و شما را در آن باز خواهيم گرداند، و بار ديگر شما را از آن بيرون خواهيم آورد.
#
{49} أي: قال فرعون لموسى على وجه الإنكار: {فمن ربُّكما يا موسى}؟
(49) فرعون در قالب انکار به موسی گفت: (﴿فَمَن رَّبُّكُمَا يَٰمُوسَىٰ﴾) پس پروردگارِ شما دو نفر کیست ای موسی؟
#
{50} فأجاب موسى بجواب شافٍ كافٍ واضح، فقال: {ربُّنا الذي أعطى كلَّ شيءٍ خَلْقَه ثم هدى}؛ أي: ربُّنا الذي خلق جميع المخلوقات، وأعطى كلَّ مخلوق خَلْقَه اللائق به، [الدال] على حسن صنعة من خلقه، من كبر الجسم وصغره وتوسطه وجميع صفاته، ثم هدى كلَّ مخلوق إلى ما خَلَقَه له، وهذه الهداية الكاملةُ المشاهدةُ في جميع المخلوقات؛ فكلُّ مخلوق تجِدُه يسعى لما خُلِقَ له من المنافع وفي دفع المضارِّ عنه، حتَّى إنَّ الله أعطى الحيوان البهيم من العقل ما يتمكَّن به على ذلك، وهذا كقوله تعالى: {الذي أحسن كلَّ شيءٍ خَلَقَه}: فالذي خَلَقَ المخلوقاتِ، وأعطاها خَلْقَها الحسنَ الذي لا تقترح العقول فوقَ حسنِهِ، وهداها لمصالحها؛ هو الربُّ على الحقيقة؛ فإنكاره إنكارٌ لأعظم الأشياء وجوداً، وهو مكابرةٌ ومجاهرةٌ بالكذب؛ فلو قُدِّرَ أنَّ الإنسان أنكر من الأمور المعلومة ما أنكر؛ كان إنكارُهُ لربِّ العالمين أكبر من ذلك.
(50) موسی به او پاسخی کافی و روشن داد ‌و گفت: (﴿رَبُّنَا ٱلَّذِيٓ أَعۡطَىٰ كُلَّ شَيۡءٍ خَلۡقَهُۥ﴾) پروردگار ما کسی است که همۀ مخلوقات را آفریده، و به هر مخلوقی آفرینش سزاوار آن را بخشیده و آن را زیبا آفریده؛ به‌گونه‌ای که جثۀ برخی را بزرگ و برخی را کوچک، و برخی را متوسط خلق کرده و همۀ ویژگی‌های لازم را به آن داده است. (﴿ثُمَّ هَدَىٰ﴾) سپس آن را در راستای چیزی که برایش آفریده شده، هدایت کرده است. و این هدایتِ عام، در همۀ مخلوقات و آفریده‌ها مشاهده می‌شود، بنابراین هر موجودی برای منافع خود تلاش می‌نماید، و در دفع نمودن زیان‌ها از خویشتن می‌کوشد. حتی خداوند به حیوان زبان بسته هم به اندازه‌ای عقل داده که با آن می‌تواند برای منافع خود بکوشد و خود را از زیان‌ها دور نماید. و این مانند فرمودۀ الهی است که فرموده است: ﴿ٱلَّذِيٓ أَحۡسَنَ كُلَّ شَيۡءٍ خَلَقَهُۥ﴾ خداوندی که هرچیزی را زیبا آفریده است. پس خداوندی که موجودات را آفریده، و هر یک را چنان زیبا آفریده است که عقل‌ها زیباتر از آن را نمی‌توانند پیشنهاد کنند، و هر یک از موجودات را در راستای منافعش هدایت کرده است، پروردگارِ حقیقی است و انکارِ آن انکارِ بزرگ‌ترین حقیقت است، بلکه خود بزرگ بینی و دروغ آشکار است. پس چنانچه تصور شود که آدمی یکی از امور معلوم را انکار نماید، انکارِ خداوند از سوی وی، به مراتب بزرگ‌تر از این است. بنابراین وقتی فرعون نتوانست با این دلیل قاطع مخالفت کند، غوغا به پا کرد و به جنجال روی آورد و از مقصود اصلی خارج شد
#
{51} ولهذا لما لم يمكنْ فرعون أن يعانِدَ هذا الدليل القاطع؛ عدل إلى المشاغبة، وحاد عن المقصود، فقال لموسى: {فما بالُ القرون الأولى}؛ أي: ما شأنهم؟ وما خبرهم؟ وكيف وصلت بهم الحالُ وقد سبقونا إلى الإنكار والكفر والظُّلم والعناد ولنا فيهم أسوة؟
(51) و به موسی گفت: (﴿فَمَا بَالُ ٱلۡقُرُونِ ٱلۡأُولَىٰ﴾) وضع و حال نسل‌های گذشته چه می‌شود، و آنها در چه حالی قرار دارند؟ چون آنها پیش از ما انکار کرده و کفر ورزیده‌اند، و دست به ستمگری و مخالفت زده‌اند، و آنها الگوی ما هستند؟
#
{52} فقال موسى: {علمُها عند ربِّي في كتابٍ لا يَضِلُّ ربِّي ولا ينسى}؛ أي: قد أحصى أعمالهم من خير وشرٍّ، وكتبه في كتابه ، وهو اللوح المحفوظ، وأحاط به علماً وخبراً؛ فلا يضلُّ عن شيء منها ولا ينسى ما عَلِمهُ منها، ومضمون ذلك أنَّهم قَدِموا إلى ما قدَّموه ولاقَوْا أعمالهم وسيجازَوْن عليها؛ فلا معنى لسؤالك واستفهامك يا فرعون عنهم؛ فتلك أمةٌ قد خلتْ، لها ما كسبتْ ولكم ما كسبتُم؛ فإنْ كان الدليل الذي أوردْناه عليك والآياتُ التي أريناكَها قد تحقَّقْتَ صدقَها ويقينَها، وهو الواقع؛ فانقدْ إلى الحقِّ، ودعْ عنك الكفر والظُّلم وكثرةَ الجدال بالباطل، وإن كنتَ قد شككت فيها أو رأيتَها غير مستقيمة؛ فالطريق مفتوحٌ، وبابُ البحث غير مغلقٍ، فَرُدَّ الدليل بالدليل والبرهان بالبرهان، ولن تَجِدَ لذلك سبيلاً ما دام الملوان ؛ كيف وقد أخبر الله عنه أنه جَحَدها مع استيقانها؛ كما قال تعالى: {وجَحَدوا بها واستيقَنَتْها أنفسُهم ظلماً وعلوًّا}، وقال موسى: {لقد علمتَ ما أنزلَ هؤلاءِ إلاَّ ربُّ السمواتِ والأرضِ بصائرَ}؟! فَعُلم أنه ظالمٌ في جداله، قصدُه العلوُّ في الأرض.
(52) پس موسی گفت: (﴿عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّي فِي كِتَٰبٖۖ لَّا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنسَى﴾) خداوند اعمال نیک و بدشان را برشمرده است، و آن را در کتابش -که لوح محفوظ است- نوشته، و از آن آگاه و با خبر است، و در هیچ چیزی از آن به خطا نمی‌رود، و احوال گذشتگان را می‌داند و آن را فراموش نمی‌کند؛ یعنی آنها به نزد آنچه که از پیش فرستاده‌اند، برده شده، و عمل خود را ملاقات کرده، و بر آن مجازات خواهند شد. و ای فرعون! سؤال و پرسیدنِ تو از آنها معنی ندارد؛ زیرا آنها امّتی هستند که گذشته‌اند؛ برای آنهاست، آنچه که انجام داده‌اند؛ و شما نیز هرچه می‌کنید، برای خود می‌کنید؛ زیرا دلایل و معجزات و نشانه‌هایی را به تو نشان داده‌ایم، و صدق و یقینی بودنِ آنها محقق شده است. پس به حق روی آر، و کفر و ستمگری و مجادلۀ به باطل‌را رها کن. و اگر درآن معجزات شک داری و آن‌را یقین نمی‌دانی، پس راه باز است و دروازۀ بحث و گفتگو بسته نشده است، [و شما هم] دلیل و حجت بیاور، و هرگز پاسخی در برابر دلایل و آیات ما نخواهی یافت، تا زمانی که شب و روز و جهان، پایدار است. چگونه او در حقّانیتِ دلایل شک داشت، حال آنکه خداوند از او خبر داده است که معجزات و دلایل را با اینکه به آنها یقین داشت، انکار کرد. چنانکه خداوند متعال فرموده است: ﴿وَجَحَدُواْ بِهَا وَٱسۡتَيۡقَنَتۡهَآ أَنفُسُهُمۡ ظُلۡمٗا وَعُلُوّٗا﴾ و آن را از روی ستمگری و خود بزرگ بینی انکار کردند، در حالی‌که نفس‌هایشان بدان یقین داشت. و موسی گفت: ﴿لَقَدۡ عَلِمۡتَ مَآ أَنزَلَ هَٰٓؤُلَآءِ إِلَّا رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ بَصَآئِرَ﴾ بدون شک، تو می‌دانی که خداوند این نشانه‌ها را جز برای [پیدایش] بینش فرونفرستاده است. پس موسی دانست که او در مجادله‌اش ستمگر است، و هدفش تکبّر و فرمانروایی در روی زمین است. سپس دلایل قاطعی را که برای فرعون برشمرده بود با بیان بسیاری از نعمت‌ها و احسان خدا ادامه داد و فرمود:
#
{53} ثم استطرد في هذا الدليل القاطع بذكر كثيرٍ من نعمه وإحسانه الضروريِّ، فقال: {الذي جَعَلَ لكم الأرضَ مَهْداً}؛ أي: فراشاً بحالةٍ تتمكَّنون من السكون فيها والقرار والبناء والغراس وإثارتها للازدراع وغيره، وذلَّلها لذلك، ولم يجعلْها ممتنعةً عن مصلحةٍ من مصالحكم. {وسَلَكَ لكم فيها سُبُلاً}؛ أي: نفذ لكم الطرق الموصلة من أرض إلى أرض، ومن قطر إلى قطر، حتى كان الآدميونَ يتمكَّنون من الوصول إلى جميع الأرض بأسهل ما يكون، وينتفعونَ بأسفارِهم أكثر مما ينتفعون بإقامتهم. {وأنزلَ من السماءِ ماءً فأخرجْنا به أزواجاً من نباتٍ شتى}؛ أي: أنزل المطر، فأحيا به الأرض بعد موتها، وأنبت بذلك جميعَ أصناف النوابت على اختلاف أنواعها وتشتُّت أشكالها وتبايُنِ أحوالها، فساقَه وقدَّره ويسَّره رزقاً لنا ولأنعامنا، ولولا ذلك؛ لهلك مَنْ عليها من آدميٍّ وحيوانٍ.
(53) (﴿ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلۡأَرۡضَ مَهۡدٗا﴾) پروردگاری که زمین را برای شما زیرانداز ساخت تا بتوانید در آن سکونت ورزید، و آرامش یابید و در آن ساخت وساز کنید، و نهال بکارید. و خدا زمین را برای بذرافشانی و زرع و کشت آماده نموده، و آن را طوری خلق نکرده است که به دست آوردن منافع انسان‌ها از آن مشکل باشد. (﴿وَسَلَكَ لَكُمۡ فِيهَا سُبُلٗا﴾) و راه‌هایی در آن به وجود آورد که شما را از سرزمینی به سرزمینی دیگر، و از کشوری به کشوری دیگر می‌رسانند، تا جایی که انسان‌ها خیلی راحت می‌توانند به تمام زمین دسترسی داشته باشند، و از سفر و اقامت در آن لذّت ببرند. (﴿وَأَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجۡنَا بِهِۦٓ أَزۡوَٰجٗا مِّن نَّبَاتٖ شَتَّىٰ﴾) و از آسمان آبی فرو فرستاد، آنگاه با آن آب، انواع گیاهان و اقسام درختان نر و ماده را آفریدیم و رویانیدیم؛ یعنی باران را فرو فرستادیم، ﴿فَأَحۡيَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَا﴾ و زمین پس از آنکه خشکیده و مرده بود، سبز وخرم گشت و به وسیلۀ آن، گیاهان مختلف و گوناگون روئید. خداوند گیاهان و درختان را جهت روزی ما و چهارپایان فراهم آورده است، و اگر این درختان و گیاهان نبودند، انسان‌ها و حیواناتِ روی زمین نابود می‌شدند. بنابراین فرمود:
#
{54} ولهذا قال: {كُلوا وارْعَوْا أنعامَكم}: وسياقها على وجه الامتنان؛ ليدلَّ ذلك على أنَّ الأصل في جميع النوابت الإباحة؛ فلا يَحْرُمُ منها إلاَّ ما كان مضرًّا كالسموم ونحوه. {إنَّ في ذلك لآياتٍ لأولي النُّهى}؛ أي: لذوي العقول الرزينة والأفكار المستقيمة، على فضل الله وإحسانه ورحمته وسعة جوده وتمام عنايته، وعلى أنَّه الربُّ المعبود المالك المحمود، الذي لا يستحقُّ العبادة سواه، ولا الحمد والمدح والثناء إلاَّ مَن امتنَّ بهذه النعم، وعلى أنَّه على كلِّ شيء قديرٌ؛ فكما أحيا الأرض بعد موتها؛ إنَّ ذلك لمحيي الموتى. وخصَّ الله أولي النُّهى بذلك لأنَّهم المنتفعون بها الناظرون إليها نظر اعتبار، وأمَّا مَنْ عداهم؛ فإنَّهم بمنزلة البهائم السارحة والأنعام السائمة، لا ينظرون إليها نظر اعتبار، ولا تنفذ بصائرهم إلى المقصود منها، بل حظُّهم حظُّ البهائم؛ يأكلون ويشربون وقلوبُهم لاهيةٌ وأجسادهم مُعْرِضةٌ، {وكأيِّن من آيةٍ في السمواتِ والأرض يمرُّون عليها وهم عنها معرضونَ}.
(54) (﴿كُلُواْ وَٱرۡعَوۡاْ أَنۡعَٰمَكُمۡ﴾) خودتان [از نعمات روی زمین] بخورید، و چهارپایانتان را [درآن] بچرانید. این عبارت را به عنوان بیان منّت خویش ذکر کرد، تا براین دلالت نماید که اصل در همۀ گیاهان، این است که خوردن آنها مباح و جایز است. پس، از گیاهان جز گیاهی که خوردن آن مضرّ است، حرام نیست، مانند گیاهان سمّی و غیره که خوردن آن حرام است. (﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّأُوْلِي ٱلنُّهَىٰ﴾) بی‌گمان دراین امور، برای خردمندان و کسانی که فکرشان درست کار می‌کند، نشانه‌هایی است که بر فضل خداوند و احسان و رحمت و گستردگی بخشش و کمال عنایت او دلالت می‌کند، و اینکه او پروردگار و معبود و مالک ستوده است؛ کسی که جز او سزاوار عبادت نیست، و جز او شایستۀ حمد و ستایش نمی‌باشد، و اینکه خداوند بر همه چیز تواناست. پس همان‌طور که او زمین را پس از آنکه خشکیده و مرده بود، زنده و خرّم نمود، مردگان را نیز زنده می‌کند. و خداوند خردمندان را به صورت ویژه بیان نمود؛ چون آنها هستند که از این نشانه‌ها استفاده می‌برند، و با چشم عبرت و پندآموزی به آن می‌نگرند. و غیر آنها همچون حیوانات زبان بسته هستند و با چشم عبرت به این نشانه‌ها نمی‌نگرند، و چشم و نگاهشان این هدف و مقصد را نمی‌بیند، بلکه بهرۀ آنان از این نشانه‌ها، بهرۀ حیوانات است؛ می‌خورند و می‌نوشند و دل‌هایشان غافل، و جسم و بدنشان از آن رویگردان است: ﴿وَكَأَيِّن مِّنۡ ءَايَةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ يَمُرُّونَ عَلَيۡهَا وَهُمۡ عَنۡهَا مُعۡرِضُونَ﴾ و چه بسیار آیاتی در آسمان‌ها و زمین است که آنان بر آن می‌گذرند و آنان از آن رویگردان‌اند.
#
{55} ولما ذَكَرَ كرم الأرض وحسنَ شكرِها لما يُنْزِلُه الله عليها من المطر، وأنَّها بإذن ربِّها تُخرج النبات المختلف الأنواع؛ أخبر أنَّه خَلَقَنا منها، وفيها يعيدُنا إذا متنا فَدُفِنَّا فيها، ومنها يخرِجُنا {تَارةً أُخْرى}؛ فكما أوجدنا منها من العدم، وقد علمنا ذلك وتحقَّقناه؛ فسيعيدُنا بالبعث منها بعد موتنا؛ ليجازينا بأعمالنا التي عملناها عليها. وهذان دليلان على الإعادة عقليَّان واضحان: إخراجُ النبات من الأرض بعد موتها، وإخراجُ المكلَّفين منها في إيجادهم.
(55) وقتی که نیکی و سخاوت و حسن سپاس زمین را در برابر بارانی که خداوند بر آن فرو می‌فرستد، بیان کرد، و متذکر شد که زمین به فرمان پروردگارش، انواع گیاهان را می‌رویاند، خبر داد که او ما را از زمین آفریده است، و به هنگام مرگ در زمین دفن می‌شویم و ما را به زمین برمی‌گرداند، و باری دیگر ما را از آن بیرون می‌آورد. پس همچنان‌که خداوند ما را از عدم به وجود آورده است، و به یقین این امر را می‌دانیم و برایمان محقق گشته است، پس بعد از مرگ نیز ما را زنده خواهد کرد، و دوباره از زمین بیرون می‌آورد تا سزا و جزای اعمالی را که انجام داده‌ایم به ما نشان بدهد. و این، دو دلیل عقلی و واضح برای زندگی پس از مرگ است؛ بیرون آوردن گیاهان از زمین پس از مرگش، و زنده کردن انسان‌های مکلف و سر بر آوردن آنان از زمین.
: 56 - 73 #
{وَلَقَدْ أَرَيْنَاهُ آيَاتِنَا كُلَّهَا فَكَذَّبَ وَأَبَى (56) قَالَ أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِكَ يَامُوسَى (57) فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنَا وَبَيْنَكَ مَوْعِدًا لَا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَلَا أَنْتَ مَكَانًا سُوًى (58) قَالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَأَنْ يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى (59) فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتَى (60) قَالَ لَهُمْ مُوسَى وَيْلَكُمْ لَا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى {(61) [فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى (62) قَالُوا إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ يُرِيدَانِ أَنْ يُخْرِجَاكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِمَا وَيَذْهَبَا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلَى (63) فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَقَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى (64) قَالُوا يَامُوسَى إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ وَإِمَّا أَنْ نَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى (65) قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى (66) فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسَى (67) قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلَى (68) وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَى (69) فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَى (70) قَالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَى (71) قَالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلَى مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنْتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا (72) إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَى (73)] }.
وَلَقَدْ أَرَيْنَاهُ آيَاتِنَا كُلَّهَا فَكَذَّبَ وَأَبَى و بي شک همۀ آيات خود را به او [= فرعون] نشان داديم، ولي او تکذيب کرد و نپذيرفت. قَالَ أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِكَ يَا مُوسَى [فرعون] گفت: «اي موسي! آيا به نزد ما آمده اي که ما را با جادوي خويش از سرزمين خودمان بيروني کني؟ فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِّثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنَا وَبَيْنَكَ مَوْعِدًا لَّا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَلَا أَنتَ مَكَانًا سُوًى ما نيز جادويي مانند آن براي تو مي آوريم، پس بين ما و خودت در مکاني صاف و مسطح وعده اي بگذار که نه ما و نه تو از آن تخلف نکنيم. قَالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَأَن يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى [موسي] گفت : «وعده گاهتان روز جشن است، و آنکه مردم به وقت چاشت گردآورده مي شوند». فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتَى پس فرعون بازگشت و همۀ مکر و فريب خود را جمع کرد، سپس آمد. قَالَ لَهُم مُّوسَى وَيْلَكُمْ لَا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى موسي به آنان گفت: «واي بر شما! بر خداوند دروغ نبنديد، که خدا شما را با عذاب نابود و ريشه کن خواهد کرد، و کسي که بر خدا دروع بندد ناکام مي گردد. فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى پس در ميان خود دچار اختلاف شدند، و مخفيانه در گوش هم به سخن پرداختند. قَالُوا إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ يُرِيدَانِ أَن يُخْرِجَاكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِمَا وَيَذْهَبَا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلَى گفتند: «اينها دو جادوگر هستند که مي خواهند با جادوي خويش شما را از سرزمينتان بيرون کنند، و آيين برتر و بهتر شما را از ميان بردارند . فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَقَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى پس تمام حيله تان را به کار بنديد، آنگاه صف بسته [و] بازآييد، بي گمان امروز هر کس که چيره گردد کامياب شده است. قَالُوا يَا مُوسَى إِمَّا أَن تُلْقِيَ وَإِمَّا أَن نَّكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى گفتند: «اي موسي! آيا تو اول [عصايت را] مي اندازي يا ما نخستين کساني باشيم که مي افکنيم؟» قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى موسي گفت: «بلکه شما اول بياندازيد» پس ناگهان ريسمان ها و عصاهايشان بر اثر سحر آنان [در نظر موسي] چنان به نظر رسيد که تند راه مي روند» فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسَى و در اين هنگام موسي در درون خود اندکي احساس ترس کرد. قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنتَ الْأَعْلَى ما گفتيم:«نترس! به راستي که تو چهره و غالب هستي». وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَى و آنچه را که در دست راست داري بيفکن تا هر چه را که ساخت اند ببلعد، بي شک آنچه را که ساخته اند نيرنگ جادوگر است، و جادوگر هر کجا باشد پيروز نمي شود. فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَى آنگاه جادوگران سجده کنان در افتادند و گفتند: «به پروردگار جهانيان، پروردگار هارون و موسي ايمان آورديم. قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَى [فرعون]گفت: «آيا پيش از آنکه به شما اجازه دهم بدو ايمان آورديد؟ بي گمان او بزرگ شماست که به شما جادو آموخته است، پس دستهايتان و پاهايتان را بر خلاف يکديگر قطع مي کنم، و شما را به تنه هاي درخت خرما به دار مي آويزم، و بي شک خواهيد دانست کداميک از ما سخت کيفرتر و پايدار است . قَالُوا لَن نُّؤْثِرَكَ عَلَى مَا جَاءنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا [جادوگران به فرعون] گفتند: «هرگز تو را بر دلايل روشني که به ما رسيده، و بر کسي که ما را آفريده است بر نمي گزينيم، پس هر فرماني که مي خواهي صادر کني صادر کن، تو فقط در اين زندگاني دنيا مي تواني فرمان بدهي و حکم صادر کني. إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَى به راستي که ما به پروردگارمان ايمان آورده ايم تا گناهان و جادوگريهايي را که بدان وادارمان کردي، ببخشايد و خداوند بهتر و پايدارتر است.
#
{56} يخبر تعالى أنَّه أرى فرعون من الآياتِ والعِبَرِ والقواطع جميعَ أنواعها العيانيَّة والأفقيَّة والنفسيَّة؛ فما استقام ولا ارعوى، وإنَّما كذَّب وتولَّى؛ كذب الخبر وتولَّى عن الأمر والنهي، وجعل الحقَّ باطلاً والباطل حقًّا، وجادل بالباطل ليضلَّ الناس.
(56) خداوند متعال خبر می‌دهد که انواع نشانه‌ها و عبرت‌ها و دلائل آشکاری که در وجود انسان است، به فرعون نشان داد؛ اما به راه نیامد و توبه نکرد و بازنگشت، بلکه تکذیب کرد و رویگردان شد. او خبر را تکذیب کرد و از امر و نهی روی برتافت، و حق را باطل، و باطل را حق انگاشت، و در باطل مجادله نمود تا مردم را گمراه کند. پس گفت:
#
{57} فقال: {أجئتَنا لِتُخْرِجَنا من أرضنا بسحرِك}: زعم أنَّ هذه الآيات التي أراه إيَّاها موسى سحرٌ وتمويهٌ، المقصود منها إخراجُهم من أرضهم والاستيلاءُ عليها؛ ليكون كلامه مؤثراً في قلوب قومه؛ فإنَّ الطِّباع تميل إلى أوطانها، ويصعُبُ عليها الخروج منها ومفارقتها، فأخبرهم أنَّ موسى هذا قصده؛ ليبغِضوه ويسعَوْا في محاربته.
(57) (﴿أَجِئۡتَنَا لِتُخۡرِجَنَا مِنۡ أَرۡضِنَا بِسِحۡرِكَ﴾) ای موسی! آیا به نزد ما آمده‌ای تا ما را با جادوی خویش از سرزمین خودمان بیرون کنی؟ فرعون ادعا کرد معجزاتی که موسی به او نشان داده است، جادوگری و فریب است؛ و هدف از آن این است که آنها از سرزمینشان بیرون کرده شده، و موسی برآن حاکم شود. فرعون این‌طور گفت تا قومش را متأثر کند، و سخنش در دل آنان اثر بگذارد؛ زیرا طبیعت انسان‌ها به وطن گرایش دارد، و بیرون رفتن و جدا شدن از وطن برای آنها دشوار است. پس فرعون به آنها خبر داد که هدف موسی این است آنها را از وطنشان خارج کند تا آنها را علیه موسی بشوراند، و آنان را بر مبارزه و جنگ با موسی تحریک کند. پس گفت:
#
{58} {فلنأتينَّك بسحرٍ}: مثل سحرك، فأمهِلْنا واجعلْ لنا {موعداً لا نخلِفُه نحن ولا أنت مكاناً سُوى}؛ أي: مستوٍ علمنا وعلمك به، أو مكاناً مستوياً معتدلاً لنتمكَّن من رؤية ما فيه.
(58) ما نیز جادویی همانند جادوی تو می‌آوریم، بنابراین به ما مهلت بده، (﴿فَٱجۡعَلۡ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكَ مَوۡعِدٗا لَّا نُخۡلِفُهُۥ نَحۡنُ وَلَآ أَنتَ﴾) و بین ما و خودت وعده‌ای بگذار که نه ما و نه تو از آن تخلف نکنیم. (﴿مَكَانٗا سُوٗى﴾) یعنی در جایی وعده بگذار که هم برای ما و هم برای تو معلوم باشد. و یا منظور، جای هموار و صافی است که آنچه در آن انجام می‌شود، قابل رؤیت باشد.
#
{59} فقال موسى: {موعدُكم يوم الزينةِ}: وهو عيدُهم الذي يتفرَّغون فيه ويقطعون شواغلهم، {وأن يُحْشَرَ الناس ضُحىً}؛ أي: يُجمعون كلهم في وقت الضُّحى. وإنَّما سأل موسى ذلك لأنَّ يوم الزينة ووقت الضحى منه يحصُلُ منه كثرة الاجتماع ورؤية الأشياء على حقائقها ما لا يحصُل في غيره.
(59) پس موسی گفت: (﴿مَوۡعِدُكُمۡ يَوۡمُ ٱلزِّينَةِ﴾) موعد ما و شما روز جشن است، و آن، عیدی بود که در آن روز کارها و شغل‌هایشان را ترک می‌کردند، (﴿وَأَن يُحۡشَرَ ٱلنَّاسُ ضُحٗى﴾) و باید مردم در چاشتگاه گرد آورده شوند. موسی این را خواست، چون در روز عید و وقت چاشت، مردم زیاد جمع می‌شوند؛ و حقیقت را آن گونه که هست، می‌بینند؛ و در غیر این وقت، مردم زیاد جمع نمی‌شوند و صحنه هم خوب دیده نمی‌شود.
#
{60} {فتولَّى فرعونُ فجمع كيدَه}؛ أي: جميع ما يقدرُ عليه مما يكيد به موسى، فأرسل في مدائنه من يحشُرُ السحرة الماهرين في سحرهم، وكان السحر إذ ذاك متوفراً، وعلمه مرغوباً فيه، فجمع خلقاً كثيراً من السحرة، ثم أتى كلٌّ منهما للموعد، واجتمع الناس للموعدِ، فكان الجمعُ حافلاً، حضره الرجال والنساء والملأ والأشراف والعوامُّ والصغار والكبار، وحضُّوا الناس على الاجتماع، وقالوا {للناس هل أنتم مجتمعون لعلَّنا نتَّبع السحرةَ إن كانوا هم الغالبين}.
(60) پس موسی گفت: (﴿مَوۡعِدُكُمۡ يَوۡمُ ٱلزِّينَةِ﴾) موعد ما و شما روز جشن است، و آن، عیدی بود که در آن روز کارها و شغل‌هایشان را ترک می‌کردند، (﴿وَأَن يُحۡشَرَ ٱلنَّاسُ ضُحٗى﴾) و باید مردم در چاشتگاه گرد آورده شوند. موسی این را خواست، چون در روز عید و وقت چاشت، مردم زیاد جمع می‌شوند؛ و حقیقت را آن گونه که هست، می‌بینند؛ و در غیر این وقت، مردم زیاد جمع نمی‌شوند و صحنه هم خوب دیده نمی‌شود. (﴿فَتَوَلَّىٰ فِرۡعَوۡنُ فَجَمَعَ كَيۡدَهُۥ﴾) پس فرعون مکرها وحیله‌هایی را که می‌توانست با آن علیه موسی نیرنگ کند، جمع کرد؛ و او کسانی را به شهرها فرستاد تا جادوگرانِ ماهر را جمع کنند، و درآن روز، جادوگری رونق داشت؛ و دانشِ آن، مورد علاقه بود.بنابراین تعداد زیادی از جادوگران جمع شدند و همه به میعادگاه آمدند و مردم برای مشاهدۀ ماجرا جمع شدند. جمعِ زیادی بود؛ مردان و زنان و اشراف و سران و عوام و کوچک و بزرگ همه و همه جمع شده بودند، و آنها مردم را برای جمع شدن تشویق می‌کردند و به مردم می‌گفتند: ﴿هَلۡ أَنتُم مُّجۡتَمِعُونَ لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ ٱلسَّحَرَةَ إِن كَانُواْ هُمُ ٱلۡغَٰلِبِينَ﴾ جمع شوید تا ازجادوگران پیروی کنیم، اگر آنان پیروز شوند.
#
{61} فحين اجتمعوا من جميع البلدان؛ وَعَظَهم موسى عليه السلام، وأقام عليهم الحجَّة، وقال لهم: {ويلَكم لا تَفْتَروا على الله كَذِباً فيُسْحِتَكم بعذابٍ}؛ أي: لا تنصروا ما أنتم عليه من الباطل بسحركم، وتغالبون الحقَّ، وتفترون على الله الكذبَ، فيستأصِلُكم بعذابٍ من عنده، ويخيب سعيُكم وافتراؤكم؛ فلا تدركون ما تطلبون من النصر والجاه عند فرعون وملئه، ولا تسلموا من عذاب الله.
(61) وقتی مردم از همۀ شهرها و آبادی‌ها جمع شدند، موسی آنان را موعظه نمود و بر آنها حجّت اقامه کرد، و به آنان گفت: (﴿وَيۡلَكُمۡ لَا تَفۡتَرُواْ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبٗا فَيُسۡحِتَكُم بِعَذَابٖ﴾) وای بر شما! از جادویتان کمک نگیرید، شما با حق مبارزه می‌کنید و بر خدا دروغ می‌بندید، پس خداوند شما را با عذابی از جانب خود ریشه کن و نابود خواهد کرد، و تلاش و دروغ بستن شما ناکام خواهد ماند، و به ‌پیروزی، و مقام والا در نزد فرعون -که به دنبال آن هستید- نخواهید رسید، و از عذاب خدا در امان نخواهید بود.
#
{62} وكلام الحقِّ لا بدَّ أن يؤثِّر في القلوب، لا جرم ارتفع الخصامُ والنزاع بين السحرة لمَّا سمعوا كلام موسى وارتبكوا، ولعلَّ من جملة نزاعهم الاشتباه في موسى هل هو على الحقِّ أم لا؟ ولكنهم إلى الآن ما تمَّ أمرهم؛ ليقضي الله أمراً كان مفعولاً؛ ليهلِكَ من هَلَكَ عن بينةٍ ويحيا من حَيَّ عن بينةٍ؛ فحينئذ أسرّوا فيما بينهم النجوى، وأنَّهم يتَّفقون على مقالةٍ واحدةٍ؛ لينجحوا في مقالهم وفعالهم، وليتمسَّك الناس بدينهم.
(62) و سخن حق باید در دل‌ها اثر بگذارد، بنابراین جادوگران وقتی سخن موسی را شنیدند؛ کشمکش و اختلاف میان آنها بروز کرد و دچار تردید شدند، و از جملۀ اختلافات آنها این بود که در مورد موسی تردید داشتند که آیا او برحق است یا نه؟ که هنوز هم در رابطه با او، به یک نظر واحد و قطعی نرسیده‌اند تا خداوند کاری را که شدنی است، انجام دهد، ﴿لِّيَهۡلِكَ مَنۡ هَلَكَ عَنۢ بَيِّنَةٖ وَيَحۡيَىٰ مَنۡ حَيَّ عَنۢ بَيِّنَةٖ﴾ تا هر کس که هلاک می‌شود، از روی دلیل هلاک شود؛ و هرکس که زنده می‌ماند، از روی دلیل زنده بماند. پس در این هنگام، مخفیانه و درگوشی با هم صحبت کردند؛ و آنها می‌خواستند تا همه بر یک سخن اتفاق کنند تا در گفته‌ها و کارهایشان موفق شوند و مردم به دین آنها چنگ بزنند.
#
{63} والنجوى التي أسرُّوها فسَّرها بقوله: {قالوا إنْ هذانِ لساحرانِ يُريدان أن يخرِجاكم من أرضِكم بسحرِهما}؛ كمقالة فرعون السابقة؛ فإمَّا أن يكونَ ذلك توافقاً من فرعون والسحرة على هذه المقالة من غير قصدٍ، وإما أن يكون تلقيناً منه لهم مقالته التي صمَّم عليها وأظهرها للناس، وزادوا على قول فرعون أن قالوا: {ويَذْهَبا بطريقتِكُم المُثلى}؛ أي: طريقة السحر؛ حسدكم عليها، وأراد أن يظهر عليكم؛ ليكون له الفخرُ والصيتُ والشهرةُ، ويكون هو المقصودُ بهذا العلم الذي شغلتُم زمانَكم فيه ويذهب عنكم ما كنتُم تأكلون بسببه، وما يتبع ذلك من الرياسة.
(63) و خداوند متعال درگوشی و رازگویی آنها را چنین تفسیر و تعبیر کرده است: (﴿قَالُوٓاْ إِنۡ هَٰذَٰنِ لَسَٰحِرَٰنِ يُرِيدَانِ أَن يُخۡرِجَاكُم مِّنۡ أَرۡضِكُم بِسِحۡرِهِمَا﴾) اینها دو جادوگر هستند که می‌خواهند با جادوی خویش، شما را از سرزمینتان بیرون کنند. همچنان‌که پیش‌تر فرعون نیز همین سخن را گفته بود. پس جادوگران و فرعون، بدون قصد و تصمیم قبلی در این سخن هماهنگ بودند. نیز احتمال دارد که فرعون گفتۀ خودش را که بر آن مصمم بود، به مردم دیکته کرده باشد. و جادوگران بر گفتۀ فرعون این را اضافه کردند و گفتند: (﴿وَيَذۡهَبَا بِطَرِيقَتِكُمُ ٱلۡمُثۡلَىٰ﴾[موسی و هارون] به خاطرجادویتان، بر شما حسد ورزیده و می‌خواهند بر شما غالب شوند تا افتخار و شهرت از آن آنها باشد، و در این علم [= علم جادوگری] که وقت خود را در آن صرف کرده‌اید، شهره و آوازه برای آن دو باشد. آنان می‌خواهند اسباب معیشت و اسباب فخر و شایستگی را از دست شما بگیرند. ساحران با این سخن، یکدیگر را تشویق می‌کردند تا در شکست دادن موسی بکوشند. بنابراین گفتند:
#
{64} وهذا حضٌّ من بعضهم على بعض على الاجتهاد في مغالبته، ولهذا قالوا: {فأجْمِعوا كيدَكم}؛ أي: أظهروه دفعةً واحدةً متظاهرين متساعدين فيه متناصرين متفقاً رأيُكم وكلمتُكم، {ثم ائْتوا صفًّا}: ليكونَ أمكنَ لعملكم وأهيبَ لكم في القلوب، ولئلاَّ يتركَ بعضُكم بعضَ مقدورِهِ من العمل، واعلموا أنَّ مَنْ أفلح اليوم ونجح وغلب غيره؛ فإنَّه المفلح الفائز؛ فهذا يومٌ له ما بعده من الأيام؛ فما أصلبهم في باطلهم وأشدَّهم فيه! حيث أتوا بكل سببٍ ووسيلةٍ وممكنٍ ومكيدةٍ يكيدون بها الحقَّ.
(64) (﴿فَأَجۡمِعُواْ كَيۡدَكُمۡ﴾) همگی مکر و کید خود را روی هم بریزید، و یکپارچه بیایید، و یکدیگر را یاری کنید و رای و سخنتان یکی باشد. (﴿ثُمَّ ٱئۡتُواْ صَفّٗا﴾) پس در یک صف قرار بگیرید تا کارتان را بهتر انجام دهید، و ابّهت بیشتری در دل‌ها داشته باشید، و از تمام ظرفیت و توانایی‌هایتان استفاده کنید، و بدانید که امروز کسی کامیاب می‌شود که پیروز گردد، و بدانید که آینده از آن او و به سود او خواهد بود. چقدر در مسیر باطلِ خود سرسخت بودند! زیرا هر سبب و وسیله، و هر آنچه را که در توانشان بود، و هر نوع مکر و فریبی که با آن علیه حق مبارزه می‌کردند، آورده بودند، اما خداوند جز اینکه نورش را کامل کند و حق را بر باطل پیروز نماید، چیزی را نمی‌پذیرد.
#
{65} ويأبى الله إلاَّ أن يُتِمَّ نورَه ويظهِرَ الحقَّ على الباطل، فلما تمَّتْ مكيدتُهم وانحصر قصدُهم ولم يبقَ إلاَّ العمل؛ {قالوا} لموسى: {إمَّا أن تلقي}: عصاك، {وإمَّا أن نكونَ أولَ من ألقى}: خيَّروه موهمين أنَّهم على جزم من ظهورهم عليه بأيِّ حالة كانت.
(65) پس وقتی که کید و نیرنگشان به اوج رسید و قصد و هدف خود را همسو کردند، (﴿قَالُواْ يَٰمُوسَىٰٓ إِمَّآ أَن تُلۡقِيَ﴾) گفتند: ای موسی! تو اول عصای خود را می‌اندازی، (﴿وَإِمَّآ أَن نَّكُونَ أَوَّلَ مَنۡ أَلۡقَىٰ﴾) یا ما نخستین کسانی باشیم که می‌اندازیم؟! آنها موسی را مختار نمودند؛ زیرا یقین داشتند که به هر حال بر او پیروز خواهند شد.
#
{66} فقال لهم موسى: {بلْ ألقوا}: فألْقَوْا حبالهم وعصيهم؛ {فإذا حبالُهم وعصيُّهم يُخَيَّلُ إليه}؛ أي: إلى موسى {من سحرِهم}: البليغ، {أنَّها تسعى}: [أنها حيات تسعى].
(66) موسی به آنان گفت: (﴿بَلۡ أَلۡقُواْ﴾) بلکه شما بیندازید، پس آنان ریسمان‌ها و عصاهایشان را انداختند، (﴿فَإِذَا حِبَالُهُمۡ وَعِصِيُّهُمۡ يُخَيَّلُ إِلَيۡهِ مِن سِحۡرِهِمۡ أَنَّهَا تَسۡعَىٰ﴾) پس ناگهان ریسمان‌ها و عصاهایشان، بر اثر سحر آنان، در نظر موسی چنان به ‌نظر آمد که مار شده‌اند و می‌خزند و تند راه می‌روند،
#
{67} فلما خُيِّل إلى موسى ذلك؛ أوجس في نفسِهِ خيفةً كما هو مقتضى الطبيعة البشريَّة، وإلاَّ؛ فهو جازمٌ بوعد الله ونصره.
(67) (﴿فَأَوۡجَسَ فِي نَفۡسِهِۦ خِيفَةٗ مُّوسَىٰ﴾) وقتی موسی چنین به نظرش آمد، چنانکه مقتضای طبیعت بشری است، در دلِ خود اندکی احساس هراس کرد، وگر نه او به وعدۀ خدا و کمک او یقین داشت.
#
{68} {قلنا له}: تثبيتاً وتطميناً: {لا تخفْ إنَّك أنت الأعلى}: عليهم؛ أي: ستعلو عليهم، وتقهرهم، ويذلُّوا لك، ويخضعوا.
(68) و ما برای تثبیت و آرامش موسی به او گفتیم: (﴿لَا تَخَفۡ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡأَعۡلَىٰ﴾) مترس! بدون شک تو بر آنان چیره خواهی شد، و آنان را شکست خواهی داد، و در برابرِ تو ذلیل و فروتن می‌شوند.
#
{69} {وألقِ ما في يمينِك}؛ أي: عصاك؛ {تَلْقَفْ ما صنعوا إنَّما صنعوا كيدُ ساحرٍ ولا يفلِحُ الساحر حيث أتى}؛ أي: كيدهم ومكرهم ليس بمثمرٍ لهم ولا ناجح؛ فإنَّه من كيد السحرة الذين يموِّهون على الناس ويُلَبِّسون الباطل ويخيِّلون أنهم على الحقِّ.
(69) (﴿وَأَلۡقِ مَا فِي يَمِينِكَ﴾) و چیزی را که در دست راست داری، بیفکن؛ یعنی عصایت را بینداز، (﴿تَلۡقَفۡ مَا صَنَعُوٓاْۖ إِنَّمَا صَنَعُواْ كَيۡدُ سَٰحِرٖۖ وَلَا يُفۡلِحُ ٱلسَّاحِرُ حَيۡثُ أَتَىٰ﴾) تا مکر و نیرنگ‌های ساختگی‌شان را که ساخته‌اند، فرو ببلعد؛ چرا که آنچه ساخته‌اند، نیرنگ جادوگر است؛ و جادوگر هر کجا برود، پیروز نمی‌شود. یعنی مکر و نیرنگشان برای آنها نتیجه و ثمره‌ای نخواهد داشت و موفّق نخواهد بود؛ زیرا کار آنها، نیرنگِ جادوگران است؛ کسانی که مردم را فریب داده، و باطل را چنان نشان می‌دهند که گویا حق است. پس موسی عصایش را انداخت و همۀ آنچه را که درست کرده بودند، خورد. مردم این عمل شگفت‌انگیز را مشاهد ‌کردند، پس ساحران به یقین دانستند که این جادو نیست، و این از طرف خداوند است. پس بلافاصله ایمان آوردند،
#
{70} فألقى موسى عصاه، فتلقَّفت ما صنعوا كلَّه وأكلتْه، والناسُ ينظُرون لذلك الصنيع، فعَلِمَ السحرةُ علماً يقيناً أنَّ هذا ليس بسحر، وأنَّه من الله، فبادروا للإيمان، {فأُلْقي السحرةُ} ساجدينَ، {قالوا آمنَّا بربِّ العالمين ربِّ موسى وهارون}، فوقع الحقُّ وظهر وسطع، وبطل السحر والمكر والكيدُ في ذلك المجمع العظيم، فصارتْ بيِّنة ورحمةً للمؤمنين وحجَّة على المعاندين.
(70) بنابراین حق پیروز و چیره شد، و سحر و مکر و نیرنگ در آن مجمع بزرگ باطل و نابود گشت. این ماجرا، دلیل و رحمتی برای مؤمنان، و حجّتی علیه مخالفان شد.
#
{71} فقال فرعون للسحرة: {آمنتُم له قبلَ أن آذَنَ لكم}؛ أي: كيف أقدمتُم على الإيمان من دون مراجعة منِّي ولا إذن، استغرب ذلك منهم لأدبهم معه وذلِّهم وانقيادهم له في كلِّ أمر من أمورهم، وجعل هذا من ذاك، ثم استلجَّ فرعونُ في كفره وطغيانه بعد هذا البرهان، واستخفَّ بقوله قومَهُ، وأظهر لهم أنَّ هذه الغلبة من موسى للسحرة ليس لأنَّ الذي معه الحقُّ، بل لأنَّه تمالأ هو والسحرة ومكروا ودبَّروا أن يخرجوا فرعونَ وقومَه من بلادهم، فقبل قومُه هذا المكرَ منه، وظنُّوه صدقاً، {فاستخفَّ قومَه فأطاعوه إنَّهم كانوا قوماً فاسقين}؛ مع أنَّ هذه المقالة التي قالها لا تدخُلُ عقلَ من له أدنى مُسْكة من عقل ومعرفةٍ بالواقع؛ فإنَّ موسى أتى من مَدْيَنَ وحيداً، وحين أتى؛ لم يجتمع بأحدٍ من السحرة ولا غيرهم، بل بادَرَ إلى دعوة فرعون وقومه، وأراهم الآيات، فأراد فرعونُ أن يعارِضَ ما جاء به موسى، فسعى ما أمكنه، وأرسل في مدائنه من يجمعُ له كلَّ ساحر عليم، فجاؤوا إليه، ووعدهم الأجر والمنزلة عند الغلبة، وهم حرصوا غاية الحرص وكادوا أشدَّ الكيد على غلبتهم لموسى، وكان منهم ما كان؛ فهل يمكن أو يُتَصَوَّر مع هذا أن يكونوا دبَّروا هم وموسى واتَّفقوا على ما صدر؟! هذا من أمحل المحال. ثم توعَّد فرعونُ السحرة فقال: لأقَطِّعَنَّ {أيدِيَكم وأرجُلَكم من خلافٍ}: كما يفعل بالمحاربِ الساعي بالفساد؛ يَقْطَعُ يده اليمنى ورجله اليسرى. {ولأصَلِّبَنَّكُم في جذوع النخل}؛ أي: لأجل أن تشتهروا وتختزوا. {وَلَتَعْلَمُنَّ أيُّنا أشدُّ عذاباً وأبقى}؛ يعني: بزعمه هو وأمته وأنَّه أشدُّ عذاباً من الله وأبقى؛ قلباً للحقائق، وترهيباً لمن لا عقل له.
(71) پس فرعون به جادوگران گفت: (﴿ءَامَنتُمۡ لَهُۥ قَبۡلَ أَنۡ ءَاذَنَ لَكُمۡ﴾) آیا پیش از آنکه به شما اجازه دهم، بدو ایمان آوردید؟ یعنی چگونه اقدام به ایمان آوردن به او نمودید، بدون اینکه به من مراجعه کنید و از من اجازه بگیرید؟ فرعون از این کار آنها تعجّب کرد؛ زیرا آنها درمقابل او مؤدّب بودند، و در هر کاری از او فرمان می‌بردند، و فرعون ایمان آوردن آنها را مانند دیگر کارها قرار داد، و تصوّرش این بود که می‌بایست این بار هم از او اجازه بگیرند. پس بعد ‌از مشاهدۀ این دلیل، فرعون باز بر کفر و سرکشی خود اصرار ورزید، و قومش را نادان قرار داد، و اظهار داشت که پیروز شدن موسی بر جادوگران، به خاطر این نیست که آنچه او دارد حق است، بلکه به خاطر این است که او و جادوگران [پنهانی] توافق کرده و نیرنگ ورزیده و نقشه کشیده‌اند تا فرعون و قومش را از سرزمینشان بیرون کنند. پس قوم فرعون این مکر او را قبول کردند و گمان بردند که او راست می‌گوید: ﴿فَٱسۡتَخَفَّ قَوۡمَهُۥ فَأَطَاعُوهُۚ إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَوۡمٗا فَٰسِقِينَ﴾ قومش را نادان قرار داد، پس، از او اطاعت کردند، بی گمان آنها قوم فاسقی بودند. هر چند که سخن فرعون، در عقل کسی که کمترین بهره از خرد و شناخت داشته باشد، نمی‌گنجد؛ زیرا موسی تنها از مدین آمده، و با هیچ یک از جادوگران دیدار نکرده بود، و کسی از جادوگران را ندیده بود؛ بلکه او وقتی از مدین آمد، بلافاصله فرعون و قومش را دعوت کرد، و معجزات را به آنها نشان داد. پس فرعون خواست با آنچه موسی آورده است، مبارزه کند؛ بنابراین آنچه در توان داشت، انجام داد؛ و افرادی را به شهرها فرستاد تا هرجادوگر ماهری را به نزد او بیاورند. جادوگران به نزد او آمدند، و فرعون به آنها وعده داد که اگر پیروز شوند، به آنها پاداش و مقام بدهد. و جادوگران بسیار کوشیدند، و آخرین مکرشان را برای شکست دادن موسی به کار بستند، و آنچه می‌توانستند انجام دادند. پس آیا می‌توان تصور کرد که آنها با موسی نقشه کشیده، و بر آنچه روی داد، اتفاق کرده باشند؟ بدون شک این از محال‌ترینِ محال‌ها است. سپس فرعون جادوگران را تهدید کرد و گفت: (﴿فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيۡدِيَكُمۡ وَأَرۡجُلَكُم مِّنۡ خِلَٰفٖ﴾) بی‌گمان دست‌هایتان و پاهایتان را برعکس یکدیگر قطع می‌کنم، آن‌گونه که با محارب و «مفسد فی الأرض» رفتار می‌شود؛ که دست راست و پای چپش قطع می‌شود. (﴿وَلَأُصَلِّبَنَّكُمۡ فِي جُذُوعِ ٱلنَّخۡلِ﴾) و شما را بر تنه‌های درختان خرما به دار می‌آویزیم تا همه شما را ببینند و رسوا شوید. (﴿وَلَتَعۡلَمُنَّ أَيُّنَآ أَشَدُّ عَذَابٗا وَأَبۡقَىٰ﴾) و بی‌شک خواهید دانست کدام‌یک از ما سخت کیفرتر و پایدارتر است؛ یعنی به گمانش، کیفر او از عذاب خدا سخت‌تر است. و فرعون حقیقت‌ها را دگرگون نمود و کسانی را که عقل نداشتند، می‌ترساند.
#
{72} ولهذا؛ لما عَرَفَ السحرةُ الحقَّ ورزقَهم الله من العقل ما يدرِكون به الحقائق؛ أجابوه بقولهم: {لَن نُؤْثِرَكَ على ما جاءَنا من البيِّناتِ} [أي لن نختارك وما وعدتنا به من الأجر والتقريب على ما أرانا اللَّه من الآيات البينات]: الدالاَّتِ على أنَّ الله هو الربُّ المعبود وحدَه، المعظَّم المبجَّل وحده، وأنَّ ما سواه باطلٌ، ونؤثِرَكَ على الذي فَطَرنا وخَلَقنا، هذا لا يكونُ. {فاقضِ ما أنت قاضٍ}: مما أوْعَدْتنا به من القطع والصلب والعذاب، {إنَّما تقضي هذه الحياةَ الدُّنيا}؛ أي: إنما توعدنا به غاية ما يكون في هذه الحياة الدُّنيا ينقضي ويزولُ ولا يضرُّنا؛ بخلافِ عذاب الله لمن استمرَّ على كفرِهِ؛ فإنَّه دائمٌ عظيمٌ. وهذا كأنَّه جوابٌ منهم لقوله: {وَلَتَعْلَمُنَّ أيُّنا أشدُّ عذاباً وأبقى}. وفي هذا الكلام من السَّحرة دليلٌ على أنَّه ينبغي للعاقل أن يوازنَ بين لَذَّات الدُّنيا ولذَّات الآخرة وبين عذاب الدُّنيا وعذاب الآخرة.
(72) بنابراین وقتی جادوگران حق را شناختند، و خداوند به آنها عقلی داد که با آن حقیقت را درک ‌کردند، در پاسخ فرعون گفتند: (﴿لَن نُّؤۡثِرَكَ عَلَىٰ مَا جَآءَنَا مِنَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ﴾) هرگز تو و آنچه را که از تقرب و پاداش به ما وعده داده‌ای، بر دلایل روشنی که بیانگر آنند خداوند تنها پروردگار و معبود است، و تنها او بزرگ و معظم است، و غیر از او هرچه هست باطل می‌باشد، ترجیح نمی‌دهیم؛ و تو را، بر کسی که ما را آفریده است، برنمی‌گزینیم، چنین چیزی امکان ندارد. (﴿فَٱقۡضِ مَآ أَنتَ قَاضٍ﴾) پس هرچه می‌خواهی بکن، و در انجام آنچه که ما را بدان تهدید می‌کنی -مبنی براینکه دست و پایمان را قطع می‌کنی، و ما را به دار می‌آویزی، و شکنجه می‌دهی- دریغ مکن. (﴿إِنَّمَا تَقۡضِي هَٰذِهِ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَآ﴾) زیرا آنچه ما را بدان تهدید می‌کنی، نهایتش این است که در این دنیا بدان گرفتار می‌شویم، و آن از بین می‌رود و به ما ضرری نمی‌رساند؛ اما کسی که بر کفر خود ادامه دهد، عذابش بزرگ و همیشگی است. و این پاسخِ سخنِ فرعون بود که گفت: (﴿وَلَتَعۡلَمُنَّ أَيُّنَآ أَشَدُّ عَذَابٗا وَأَبۡقَىٰ﴾) و خواهید دانست که کدام‌یک از ما سخت کیفرتر و پایدارتر است. و این سخن جادوگران، مبیّن این موضوع است که فرد عاقل باید لذّت‌های دنیا و آخرت، و عذاب دنیا و آخرت را با هم مقایسه کند.
#
{73} {إنَّا آمنَّا بِرَبِّنا لِيَغْفِرَ لنا خَطايانا}؛ أي: كُفْرَنا ومعاصينا؛ فإنَّ الإيمان مكفِّر للسيئاتِ، والتوبة تجبُّ ما قبلها. وقولهم: {وما أكْرَهْتَنا عليه من السحر}: الذي عارَضْنا به الحقَّ. هذا دليلٌ على أنهم غير مختارين في عملهم المتقدِّم، وإنما [أكرههم] فرعونُ إكراهاً. والظاهر ـ والله أعلم ـ أنَّ موسى لما وعظهم ـ كما تقدَّم في قوله: {ويلَكُم لا تَفْتروا على اللهِ كَذِباً فَيُسْحِتَكُم بعذابٍ} أثَّر معهم ووقع منهم موقعاً كبيراً، ولهذا تنازعوا بعد هذا الكلام والموعظة. ثمَّ إنَّ فرعونَ ألزمهم ذلك وأكرهَهَم على المكرِ الذي أجْرَوْه، ولهذا تكلَّموا بكلامه السابق قبل إتيانهم؛ حيث قالوا: {إنْ هذانِ لَساحِرانِ يُريدانِ أن يخرِجاكم من أرضِكُم بسِحْرِهما}، فَجَرَوا على ما سنَّه لهم وأكرههم عليه. ولعلَّ هذه النكتة التي قامت بقلوبهم من كراهتهم لمعارضة الحقِّ بالباطل، وفعلهم ما فعلوا على وجه الإغماضِ هي التي أثَّرت معهم ورحمهم الله بسببها، ووفَّقهم للإيمان والتوبة. {والله خيرٌ}: مما أوعدتنا من الأجر والمنزلة والجاه، {وأبقى}: ثواباً وإحساناً، لا ما يقول فرعون: {ولَتَعْلَمُنَّ أيُّنا أشدُّ عذاباً وأبقى}؛ يريد أنه أشد عذاباً وأبقى. وجميع ما أتى من قَصَص موسى مع فرعون يَذْكُرُ الله فيه إذا أتى على قصة السحرة أن فرعون توعدهم بالقطع والصلب ولم يذكر أنَّه فعل ذلك، ولم يأتِ في ذلك حديثٌ صحيح، والجزم بوقوعه أو عدمِهِ يتوقَّف على الدليل. والله أعلم بذلك وغيره، [ولكن توعده إياهم بذلك مع اقتداره، دليل على وقوعه، ولأنه لو لم يقع لذكره اللَّه، ولاتفاق الناقلين على ذلك].
(73) (﴿إِنَّآ ءَامَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغۡفِرَ لَنَا خَطَٰيَٰنَا﴾) ما به پروردگارمان ایمان آورده‌ایم تا [خداوند] کفر و گناهانمان را بیامرزد؛ زیرا ایمان، کفارۀ گناهان است؛ و توبۀ، گناهان گذشته را محو و نابود می‌کند. (﴿وَمَآ أَكۡرَهۡتَنَا عَلَيۡهِ مِنَ ٱلسِّحۡرِ﴾) و تا جادوگری‌هایی که ما را به آن وادار کردی، و با آن به مبارزۀ با حق برخاستیم [نیز محو کند و ببخشاید]. و این دلیلی است براینکه آنها در کار گذشتۀ خود مختار نبودند، بلکه فرعون آنها را بدان مجبور کرده بود. ظاهراً چنین به نظر می‌آید و خداوند بهتر می‌داند وقتی که موسی آنها را موعظه کرد ـ و گفت: ﴿ وَيۡلَكُمۡ لَا تَفۡتَرُواْ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبٗا فَيُسۡحِتَكُم بِعَذَابٖ﴾ وای برشما! برخداوند دروغ مبندید، که شما را با عذابی سخت نابود و ریشه‌کن خواهد کرد ـ این موعظه تأثیر به سزایی در وجودشان گذاشت. بنابراین بعد ‌از این موعظه، با یکدیگر اختلاف کردند؛ سپس فرعون، آنها را بر نیرنگی که اجرا کردند، وادار نمود. و قبل از اینکه موسی به نزدشان بیاید، سخن گذشتۀ فرعون را بر زبان آوردند: ﴿إِنۡ هَٰذَٰنِ لَسَٰحِرَٰنِ يُرِيدَانِ أَن يُخۡرِجَاكُم مِّنۡ أَرۡضِكُم بِسِحۡرِهِمَا﴾ این دو جادوگرند و می‌خواهند شما را از سرزمینتان، به وسیلۀ جادوی خود بیرون کنند. پس جادوگران، برنامه‌ای را که فرعون برایشان تدارک دیده بود و آنها را بر اجرای آن مجبور ساخته بود، اجرا کردند. آنان مخالفت و مبارزۀ خود با حق را باطل می‌دانستند و آن را نمی‌پسندیدند؛ و آنچه را که انجام دادند، از روی چشم‌پوشی [از حقایقی] بود [که آنها بدان یقین حاصل کرده بودند]. و شاید همین امر، سبب شد که خداوند آنها را مورد رحمت خویش قرار دهد، و به آنها توفیق ایمان و توبه ارزانی کند. و گفتند: (﴿وَٱللَّهُ خَيۡرٞ وَأَبۡقَىٰٓ﴾) خداوند، از پاداش و مقامی که تو به ما وعده داده‌ای، بهتر است؛ و پاداش او، نیکوتر و ماندگارتر است. و آن طور نیست که فرعون می‌گوید: ﴿وَلَتَعۡلَمُنَّ أَيُّنَآ أَشَدُّ عَذَابٗا وَأَبۡقَىٰ﴾ و خواهید دانست که کدام‌یک از ما، عذابش سخت‌تر و دردناک‌تر و پایدارتر است. در همۀ جاهایی که داستان فرعون و موسی بیان شده است، وقتی خداوند به داستان جادوگران می‌رسد، می‌فرماید: فرعون آنها را به قطع کردن دست‌ها و پاهایشان، و به‌دار آویختن تهدید کرد، و بیان نکرده است که فرعون این کار را کرده باشد، و هیچ حدیث صحیحی وارد نشده که فرعون دست و پاهایشان را قطع کرده، و آنها را به‌دار آویخته باشد. یقین داشتن به اینکه این کار انجام شده یا نشده، نیاز به دلیل دارد. و خداوند این را بهتر می‌داند.
: 74 - 76 #
{إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيَى (74) وَمَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولَئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى (75) جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاءُ مَنْ تَزَكَّى (76)}.
إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيى بي گمان هر کس که گناهکار به پيش پروردگارش بيايد [کيفر] جهنم براي اوست؛ نه در آنجا مي ميرد و نه زنده مي ماند. وَمَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُوْلَئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى و هر که با ايمان و عمل صالح به پيش پروردگارش رود، آنها داراي درجات بلندي هستند. جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاء مَن تَزَكَّى باغهاي [بهشت جاويدان] است که از زير [درختان] آن جويبارها روان است، و جاودانه در آن جا مي مانند و اين پاداش کسي است که خويشتن را پاک و پاکيزه دارد.
#
{74} يخبر تعالى أنَّ مَن أتاه وقَدِم عليه مجرماً ـ أيْ: وصفه الجرم من كل وجهٍ، وذلك يستلزم الكفر ـ واستمرَّ على ذلك حتى مات؛ فإنَّ له نار جهنم الشديد نَكالها، العظيمة أغلالها، البعيد قعرها، الأليم حرها وقرها، التي فيها من العقاب ما يُذيب الأكباد والقلوب، ومن شدَّة ذلك أنَّ المعذَّب فيها لا يموت ولا يحيا، لا يموت فيستريح ولا يحيا حياة يتلذَّذ بها، وإنَّما حياته محشوَّة بعذاب القلب والروح والبدن، الذي لا يُقَدَّر قَدْرُه ولا يُفَتَّر عنه ساعة؛ يستغيثُ فلا يُغاث، ويدعو فلا يُستجاب له؛ نعم؛ إذا استغاث؛ أُغيث بماء كالمهل يشوي الوجوه، وإذا دعا؛ أجيب: بأخسؤوا فيها، ولا تكلمون.
(74) (﴿إِنَّهُۥ مَن يَأۡتِ رَبَّهُۥ مُجۡرِمٗا فَإِنَّ لَهُۥ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحۡيَىٰ﴾) خداوند متعال خبر می‌دهد که هرکس که به صورت مجرم و گناهکار پیش او آید؛ یعنی از هر جهت گناهکار و مجرم باشد، و این مستلزم کفر است، و بر کفر خویش تا دم مرگ ماندگار باشد، جهنم از آنِ اوست؛ که شکنجۀ آن سخت، و زنجیرهایش بزرگ، و ژرفای آن بسیار عمیق، و گرمای آن دردناک می‌باشد. جهنمی که انواع عذاب در آن وجود دارد، و فردی که در آن عذاب داده می‌شود نه می‌میرد و نه زنده می‌ماند؛ نه می‌میرد که راحت شود، و نه چنان زندگی می‌کند که لذّت ببرد؛ بلکه زندگی‌اش، آکنده از عذاب قلب و روح و بدن است، و اندازۀ آن را کسی نمی‌داند. لحظه‌ای عذاب از او دور نمی‌شود؛ کمک می‌خواهد، اما به دادش نمی‌رسند؛ دعا می‌کند، اما اجابت نمی‌شود. آری! وقتی فرد جهنمی کمک بجوید، با آبی چون فلز گداخته شده که چهره‌ها را بریان می‌کند، به دادش می‌رسند؛ و چون دعا کند، این‌گونه پاسخ داده می‌شود: ﴿ٱخۡسَ‍ُٔواْ فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ﴾ بتمرکید در آن، و حرف نزنید
#
{75 ـ 76} ومن يأت ربَّه مؤمناً به، مصدقاً لرسله، متَّبعاً لكتبه، قد عمل الصالحات الواجبة والمستحبَّة؛ {فأولئك لهم الدرجات العلى}؛ أي: المنازل العاليات في الغرف المزخرفات، واللَّذَّات المتواصلات، والأنهار السارحات، والخلود الدائم، والسرور العظيم، فيما لا عين رأت، ولا أذن سمعت، ولا خطر على قلب بشر. و {ذلك}: الثواب {جزاء من تزكَّى}؛ أي: تطَهَّر من الشرك والكفر والفسوق والعصيان: إما أنْ لا يفعَلَها بالكلِّية، أو يتوب مما فعله منها، وزكَّى أيضاً نفسه، ونمَّاها بالإيمان والعمل الصالح؛ فإنَّ للتزكية معنيين: التنقية، وإزالة الخبث، والزيادة بحصول الخير، وسمِّيت الزكاة زكاة لهذين الأمرين.
(75 - 76) . و هرکس با ایمان و عملِ صالحِ واجب و مستحب و در حالی که پیامبران را تصدیق نموده و از کتاب‌هایشان پیروی کرده است، به نزد پروردگارش بیاید، (﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلدَّرَجَٰتُ ٱلۡعُلَىٰ ﴾) اینان درجات بلند دارند؛ یعنی در منزل‌های بلند، و اتاق‌های مزیّن، و لذّت‌های پیوسته، و جویبارهای روان خواهند ماند، که هیچ چشمی مانند آن را ندیده، و هیچ گوشی آن را نشنیده، و به ذهن هیچ انسانی خطور نکرده است. (﴿وَذَٰلِكَ جَزَآءُ مَن تَزَكَّىٰ﴾) و این، پاداشِ کسی است که خویشتن را از شرک و کفر و فسق و گناهان پاکیزه داشته است؛ یا این کارها را اصلاً انجام نداده باشد؛ و اگر انجام داده باشد، توبه نموده و خودش را پاک نموده، و با ایمان و عمل صالح وجودش را رشد داده باشد؛ زیرا پاک کردن، دو معنی دارد: پاکیزه کردن، و دور کردن پلیدی. و با انجام کارهای نیک، بر پاکی‌اش بیفزاید. و زکات به خاطر این دو چیز، زکات نامیده شده است، که از ریشۀ تزکیه است.
: 77 - 79 #
{وَلَقَدْ أَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقًا فِي الْبَحْرِ يَبَسًا لَا تَخَافُ دَرَكًا وَلَا تَخْشَى (77) فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ (78) وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَى (79)}.
وَلَقَدْ أَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقًا فِي الْبَحْرِ يَبَسًا لَّا تَخَافُ دَرَكًا وَلَا تَخْشَى و به موسي وحي کرديم که بندگانم را در شب ببر، و راهي خشک براي آنان در دريا بگشا، که نه از رسيدن [لشکر دشمن] بترسي و نه [از غرق شدن در آن] بيمناک باشي. فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِيَهُم مِّنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ آنگاه فرعون با سپاهيانش آنان را دنبال کرد، و از دريا آنچه را که فروپوشانيد فروپوشانيد. وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَى و فرعون وقومش را گمراه نمود و هدايت نکرد.
#
{77 ـ 79} لما ظهر موسى بالبراهين على فرعون وقومه؛ مكث في مصر يدعوهم إلى الإسلام ويسعى في تخليص بني إسرائيل من فرعون وعذابِهِ، وفرعونُ في عتوٍّ ونفور، وأمره شديدٌ على بني إسرائيل، ويريه الله من الآيات والعبر ما قصَّه الله علينا في القرآن، وبنو إسرائيل لا يقدِرون أن يُظْهِروا إيمانَهم ويعلِنوه، قد اتَّخذوا بيوتهم مساجدَ، وصبروا على فرعون وأذاه، فأراد الله تعالى أن ينجِّيهم من عدوِّهم ويمكِّن لهم في الأرض؛ ليعبدوه جَهْراً ويُقيموا أمره، فأوحى إلى نبيِّه موسى أن يواعِدَ بني إسرائيل سرًّا ويسيروا أولَ الليل ليتمادوا في الأرض، وأخبره أنَّ فرعون وقومه سَيَتَّبعونه، فخرجوا أولَ الليل، جميعُ بني إسرائيل [هم] ونساؤُهم وذرِّيَّتُهم، فلما أصبح أهل مصر، وإذا هم ليس فيهم منهم داعٍ ولا مجيبٌ، فَحَنَقَ عليهم عدوُّهم فرعون، وأرسل في المدائن من يَجْمَعُ له الناس ويحضُّهم على الخروج في أثر بني إسرائيل، [ليوقع بهم وينفذ غيظه، واللَّه غالب على أمره، فتكاملت جنود فرعون فسار بهم يتبع بني إسرائيل] فاتَّبَعوهم مشرِقين، فلما تراءى الجمعانِ؛ قال أصحابُ موسى: إنَّا لَمدركون، وقلقوا، وخافوا: البحر أمامهم. وفرعون من ورائهم؛ قد امتلأ عليهم غيظاً وحنقاً، وموسى مطمئنُّ القلب ساكنُ البال، قد وَثِقَ بوعد ربِّه فقال: {كلاَّ إنَّ معي ربي سيهدينِ}؛ فأوحى الله إليه أن يَضْرِبَ البحر بعصاه، فضربه، فانفرق اثني عشر طريقاً، وصار الماء كالجبال العالية عن يمين الطرق ويسارها، وأيبس الله طُرُقهم التي انفرق عنها الماء، وأمرهم الله أن لا يخافوا من إدراكِ فرعونَ ولا يَخْشَوا من الغرق في البحر، فسلكوا في تلك الطرق، فجاء فرعونُ وجنودُه، فسلكوا وراءهم، حتَّى تكامل قوم موسى خارجين وقوم فرعون داخلين؛ أمر الله البحر، فالتطم عليهم، وغَشِيَهم من اليمِّ ما غَشِيَهم، وغرقوا كلُّهم، ولم ينجُ منهم أحدٌ، وبنو إسرائيل ينظُرون إلى عدوِّهم، قد أقرَّ الله أعيُنَهم بهلاكِهِ ، وهذا عاقبة الكفر والضلال وعدم الاهتداء بهدي الله، ولهذا قال تعالى: {وأضلَّ فرعونُ قومَه}: بما زيَّن لهم من الكفر، وتهجين ما أتى به موسى، واستخفافِهِ إيَّاهم، وما هداهم في وقت من الأوقات، فأوردهم موارد الغيِّ والضَّلال، ثم أوردهم مورد العذاب والنَّكال.
(77 - 79) وقتی موسی با دلیل بر فرعون و قومش پیروز شد، در مصر باقی ماند و آنها را به اسلام فرا ‌خواند و برای آزاد کردن بنی‌اسرائیل از دست فرعون کوشید. فرعون، سرکش و قدرتمند، و فرمانش بر بنی‌اسرائیل سخت بود. خداوند به فرعون نشانه و عبرت‌هایی را نشان ‌داد که در قرآن برای ما بیان کرده است. بنی‌اسرائیل نمی‌توانستند ایمان خود را اظهار و آشکار بکنند. آنها خانه‌های خود را سجده‌گاه کرده و در آن عبادت می‌کردند، و در برابر فرعون و اذیّت و آزار او بردباری می‌ورزیدند. پس خداوند خواست آنها را از شرّ دشمنان نجات دهد، و در زمین به آنها قدرت ببخشد تا او را آشکارا عبادت کنند و دستورش را اجرا نمایند . بنابراین خداوند به پیامبرش موسی وحی کرد که مخفیانه با بنی‌اسرائیل وعده بگذارد و در اول شب حرکت کنند. و به او خبر داد که فرعون و قومش به زودی او را دنبال خواهند کرد. پس بنی‌اسرائیل همراه با زنان و کودکان و فرزندانشان در اول شب بیرون رفتند. وقتی اهل مصر شب را پشت سر نهادند، صبح فردا ناگهان دیدند که از بنی‌اسرائیل هیچ‌کس در مصر وجود ندارد. فرعون بر آنها خشمگین شد و افرادی را به شهرها فرستاد تا آنان را از رفتن منع کنند، و مردم را بر دنبال کردن بنی‌اسرائیل تحریک نمایند. پس به وقت صبح، آنها را دنبال کردند. ﴿فَلَمَّا تَرَٰٓءَا ٱلۡجَمۡعَانِ قَالَ أَصۡحَٰبُ مُوسَىٰٓ إِنَّا لَمُدۡرَكُونَ﴾ وقتی دو گروه روبه‌رو شدند، یاران موسی گقتند: بدون تردید ما را گرفتند، و به ما رسیدند، و آشفته و پریشان شدند، و ترسیدند. دریا جلویشان بود و فرعون پشت سرشان قرار داشت که به شدت بر آنان خشمگین بود. اما موسی اطمینان و آرامش داشت، و به وعدۀ پروردگارش مطمئن بود. پس فرمود: ﴿كَلَّآۖ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهۡدِينِ﴾ نه! بی‌گمان پروردگارم با من است و مرا هدایت خواهد کرد. پس خداوند به موسی وحی نمود که عصایش را به دریا بزند، و موسی آن را به دریا زد، آنگاه دوازده راه در دریا شکافته شد، و آب از چپ و راست چون کوه بلند شده بود. و خداوند راه‌های آنان را خشک کرد، و آنان را فرمان داد که نهراسند، و به آنان اطمینان داد که فرعون نمی‌تواند آنها را دستگیر ‌کند. پس راه‌ها را در پیش گرفته و در آن حرکت نمودند، تا اینکه قوم موسی به طور کامل از دریا بیرون رفتند و گروه فرعون به طور کامل وارد دریا شدند، آنگاه دریا بر آنان جمع شد و آنها را فرو پوشانید و همه غرق شدند و هیچ کس از آنها نجات پیدا نکرد. بنی‌اسرائیل با چشمِ سر نابودی دشمن را نظاره کردند، و خداوند با نابود کردن دشمنشان، چشم آنان را روشن کرد. و این، سرانجامِ کفر و گمراهی و رهنمود نشدن به راهنمایی خداوند است. بنابراین خداوند متعال فرمود: (﴿وَأَضَلَّ فِرۡعَوۡنُ قَوۡمَهُۥ وَمَا هَدَىٰ﴾) فرعون با آراسته کردن کفر برای آنها، و بی‌ارزش جلوه دادن آنچه موسی آورده بود، و فریب دادنشان، آنان را گمراه نمود، و هیچ وقت آنها را هدایت نکرد. پس آنها را به گمراهی و انحراف کشاند، سپس آنها را در معرض عذاب و شکنجه قرار داد.
: 80 - 82 #
{يَابَنِي إِسْرَائِيلَ قَدْ أَنْجَيْنَاكُمْ مِنْ عَدُوِّكُمْ وَوَاعَدْنَاكُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى (80) كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَلَا تَطْغَوْا فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي وَمَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَى (81) وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى (82)}.
يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ قَدْ أَنجَيْنَاكُم مِّنْ عَدُوِّكُمْ وَوَاعَدْنَاكُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى اي بني اسراييل! ما شما را از دشمنتان نجات داديم، و طرف راست کوه طور را ميعادگاه شما مقرر کرديم و بر شما [من] و [سلوي] فرو فرستاديم. كُلُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَلَا تَطْغَوْا فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي وَمَن يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَى از [زق هاي] پاکيزه اي که روزيتان کرده ايم، بخوريد و در آن تجاوز نکنيد، آنگاه خشم من دامنگيرتان خواهد شد، و هر کس که خشم من او را فرا گيرد به راستي که نابود شده است وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى و به راستي من بسيار آمرزنده هستم براي کسي که توبه کند و ايمان آورد و کار شايسته انجام دهد، آنگاه راه يابد.
#
{80 ـ 81} يذكِّر تعالى بني إسرائيل منَّته العظيمة عليهم بإهلاك عدوِّهم، ومواعدته لموسى عليه السلام بجانب الطُّور الأيمن؛ لينزل عليه الكتاب الذي فيه الأحكام الجليلة والأخبار الجميلة، فتتمَّ عليهم النعمة الدينيَّة بعد النعمة الدنيويَّة، ويذكِّر منَّته أيضاً عليهم في التيه بإنزال المنِّ والسلوى والرزق الرَّغَد الهني، الذي يحصُلُ لهم بلا مشقَّة، وأنه قال لهم: {كُلوا من طيِّبات ما رَزَقْناكم}؛ أي: واشكروه على ما أسدى إليكم من النعم. {ولا تَطْغَوْا فيه}؛ أي: في رزقه فتستعملونه في معاصيه وتبطرون النعمة فإنكم إن فعلتم ذلك حلَّ عليكم غضبي؛ أي: غضبتُ عليكم ثم عذَّبتكم. {ومَن يَحْلُلْ عليه غضبي فقد هوى}؛ أي: ردي وهلك وخاب وخسر؛ لأنه عَدِمَ الرِّضا والإحسان، وحلَّ عليه الغضب والخسران.
(80 - 81) خداوند منّت و احسان بزرگ خویش را بر بنی‌اسرائیل یادآور می‌شود، که دشمنشان را هلاک کرد؛ و موسی را در طرف راستِ کوه طور وعده داد تا کتابی را که احکام بزرگ و اخبار زیبا در آن هست، بر وی نازل نماید؛ و نعمت دینی را، بعد از تکمیل نمودن نعمت دنیوی، بر آنان کامل بگرداند. نیز منّت خویش را بر آنها بیان می‌نماید، آنگاه که در آن میدانِ برهوتِ «تیه» (﴿ٱلۡمَنَّ﴾) یعنی ترنجین و (﴿وَٱلسَّلۡوَىٰ﴾) یعنی پرندۀ بلدرچین آسمانی، و روزیِ آماده و گوارا که بدون مشقّت به دست می‌آید بر آنان فرو فرستاد و به آنها فرمود: (﴿كُلُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰكُمۡ﴾) از روزی‌های پاکی که به شما داده‌ایم، بخورید، و سپاس نعمت‌هایی که به سوی شما سرازیر کرده‌ایم، به‌جای آورید. (﴿وَلَا تَطۡغَوۡاْ فِيهِ﴾) و در آن از حدّ تجاوز نکنید، و آن را در نافرمانی خداوند به کار نگیرید، و به سبب برخورداری از نعمت‌ها مغرور نشوید؛ زیرا اگر چنین کنید، خشم من بر شما محقّق ‌شده و دامنگیرتان می‌شود؛ یعنی بر شما خشم می‌گیرم، سپس عذابتان خواهم داد. (﴿وَمَن يَحۡلِلۡ عَلَيۡهِ غَضَبِي فَقَدۡ هَوَىٰ﴾) و هرکس که خشمِ من او را فرا بگیرد، به راستی که نابود شده است؛ یعنی هلاک و ناکام و زیانمند می‌گردد، چون او خشنودی و احسان را از دست داده است.
#
{82} ومع هذا؛ فالتوبة معروضةٌ، ولو عمل العبد ما عمل من المعاصي، ولهذا قال: {وإنِّي لغفارٌ}؛ أي: كثير المغفرة والرحمة، {لمن تابَ}: من الكفر والبدعة والفسوق، و {آمن}: بالله وملائكته وكتبِهِ ورسلِهِ واليوم الآخر، {وعمل صالحاً}: من أعمال القلب والبدن وأقوال اللسان، {ثمَّ اهتدى}؛ أي: سلك الصراط المستقيم، وتابع الرسول الكريم، واقتدى بالدِّين القويم؛ فهذا يغفر الله أوزاره، ويعفو عما تقدَّم من ذنبه وإصراره؛ لأنَّه أتى بالسبب الأكبر للمغفرة والرحمة، بل الأسباب كلُّها منحصرةٌ في هذه الأشياء؛ فإنَّ التوبة تجبُّ ما قبلها، والإيمان والإسلام يهدم ما قبله، والعمل الصالحُ الذي هو الحسناتُ يُذْهِبُ السيئاتِ، وسلوكُ طرق الهداية، بجميع أنواعها، من تعلُّم علم وتدبُّر آية أو حديث، حتى يتبيَّن له معنى من المعاني يهتدي به، ودعوة إلى دين الحقِّ وردِّ بدعة أو كفر أو ضلالة وجهاد وهجرةٍ وغير ذلك، من جزئيَّات الهداية كلها مكفِّرات للذنوب محصِّلات لغاية المطلوب.
(82) با وجود این، دروازۀ توبه باز است؛ گرچه بنده، گناهان زیادی را انجام داده باشد. بنابراین فرمود: (﴿وَإِنِّي لَغَفَّارٞ﴾) و بدون شک، آمرزش و رحمت من، نسبت به کسی که از کفر و بدعت و فسق توبه نماید، و به خدا و فرشتگانش و کتاب‌ها و پیامبرانش و روز قیامت ایمان بیاورد، و اعمال قلبی و بدنی و گفتارهای شایسته انجام دهد، زیاد و فراوان است. (﴿ثُمَّ ٱهۡتَدَىٰ﴾) سپس راه یابد؛ یعنی راه راست را در پیش بگیرد، و از پیامبر بزرگوار و از دین استوار اطاعت نماید، خداوند گناهان چنین کسی را می‌آمرزد، و گناهان گذشته و اصرار او بر آن‌ها را می‌بخشد؛ چون او بزرگ‌ترین اسباب آمرزش و رحمت را فراهم کرده است، چرا که همۀ اسباب آمرزش و رحمت در این امور منحصر می‌شود؛ زیرا توبه، تمام گناهان گذشته را از میان می‌برد؛ و ایمان و اسلام، پروندۀ گذشته را می‌بندد؛ و عمل صالح و نیکی‌ها، بدی‌ها را از بین می‌برند؛ و در پیش گرفتن راه‌های هدایت از قبیل: آموختن علم و اندیشیدن در مفاهیم آیات و احادیث و دعوت کردن مردم به ‌سوی دین حق، و مبارزه با بدعت و کفر و گمراهی، و جهاد و هجرت و دیگر جزییات، همۀ گناهان را از بین می‌برند، و انسان را به هدف و مطلوب می‌رسانند.
: 83 - 86 #
{وَمَا أَعْجَلَكَ عَنْ قَوْمِكَ يَامُوسَى (83) قَالَ هُمْ أُولَاءِ عَلَى أَثَرِي وَعَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضَى (84) قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ (85) فَرَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ يَاقَوْمِ أَلَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْدًا حَسَنًا أَفَطَالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِي (86)}.
وَمَا أَعْجَلَكَ عَن قَوْمِكَ يَا مُوسَى و اي موسي! چه چيز تو را [واداشت که] از قومت پيشي بگيري. قَالَ هُمْ أُولَاء عَلَى أَثَرِي وَعَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضَى [موسي ]گفت: «آنان به دنبال من هستند، و اي پروردگار! به سوي تو شتافتم تا خشنود شوي». قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِن بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ فرمود: « به راستي که ما بعد از تو قومت را آزمايش کرديم، و سامري آنان را گمراه ساخت» فَرَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ يَا قَوْمِ أَلَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْدًا حَسَنًا أَفَطَالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدتُّمْ أَن يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِي پس موسي خشمگين و اندوهناک به سوي قومش بازگشت و گفت: «اي قوم من! مگر پروردگارتان وعدۀ نيکويي به شما نداد؟ آيا مدت جدايي من و شما به طول انجاميد، يا خواستيد که خشمي از سوي پروردگارتان دامنگيرتان شود که در وعده ام خلاف کرديد؟
#
{83} كان الله تعالى قد واعَدَ موسى أن يأتِيَهُ لِيُنْزِلَ عليه التوراة ثلاثين ليلةً، فأتمَّها بعشرٍ، فلما تمَّ الميقات؛ بادر موسى عليه السلام إلى الحضور للموعد شوقاً لربِّه وحرصاً على موعوده، فقال الله له: {وما أعْجَلَكَ عن قومك يا موسى}؛ أي: ما الذي قدَّمك عليهم؟ ولِمَ لمْ تصبِرْ حتى تَقْدِمَ أنت وهم؟
(83) خداوند با موسی وعده گذارده بود که به نزد او بیاید تا در مدت سی شب، تورات را بر او نازل کند، و آن را با ده روز دیگر تکمیل کرد. پس وقتی روز موعود فرا رسید، و از آنجا که موسی مشتاق دیدار پروردگارش بود، پیش از موعد بدانجا شتافت. خداوند به او فرمود: (﴿وَمَآ أَعۡجَلَكَ عَن قَوۡمِكَ يَٰمُوسَىٰ﴾) چه چیز باعث شده تا پیش از آنها بیایی؟ و چرا صبر نکردی تا با هم بیایید؟
#
{84} {قال هم أولاءِ على أثَري}؛ أي: قريباً مني، وسيصلون في أثَري، والذي عَجَّلَني إليك يا ربِّ الطلبُ لقربك والمسارعة في رضاك والشوق إليك.
(84) گفت: (﴿هُمۡ أُوْلَآءِ عَلَىٰٓ أَثَرِي ﴾) آنها به دنبال من هستند؛ یعنی به من نزدیک بوده، و به زودی از پشت سر من خواهند رسید. و آنچه مرا وادار کرد تا پیش از دیگران به سوی میعاد تو بشتابم، طلب نزدیکی و شتاب در جستن خشنودی و علاقمندی به تو بود. خداوند به او فرمود:
#
{85} فقال الله له: {فإنَّا قد فَتَنَّا قومَكَ من بعدِكَ}؛ أي: بعبادتهم للعجل ابتليناهم واختبرناهم فلم يصبِروا، وحين وصلتْ إليهم المحنة كفروا، {وأضلَّهم السامرِيُّ}: فأخرج لهم عجلاً جسداً وصاغَهُ فصار له خُوارٌ، وقال لهم: هذا إلهكم وإله موسى، فنسِيَه موسى، فافتتن به بنو إسرائيل، فعبدوه، ونهاهم هارونُ، فلم ينتهوا.
(85) (﴿فَإِنَّا قَدۡ فَتَنَّا قَوۡمَكَ مِنۢ بَعۡدِكَ﴾) قطعاً ما بعد از تو، قومت را دچار فتنه کردیم و آنان را آزمودیم؛ یعنی با عبادت گوساله، آنان را آزمودیم، پس صبر نکردند. و چون آزمایش و بلا به آنها رسید، کفر ورزیدند. (﴿وَأَضَلَّهُمُ ٱلسَّامِرِيُّ﴾) و سامری آنها را گمراه ساخت.﴿فَأَخۡرَجَ لَهُمۡ عِجۡلٗا جَسَدٗا لَّهُۥ خُوَارٞ فَقَالُواْ هَٰذَآ إِلَٰهُكُمۡ وَإِلَٰهُ مُوسَىٰ فَنَسِيَ﴾ پس مجسّمۀ گوساله را برای آنها ساخت که صدایی مانند صدای گاو داشت و به آنان گفت: «این خدای شما و خدای موسی است، و موسی آن را فراموش کرده است.» بنابراین بنی‌اسرائیل گمراه شدند و آن را پرستش کردند. و هارون آنها را نهی کرد، اما باز نیامدند.
#
{86} فلما رجع موسى إلى قومِهِ وهو غضبان أسف؛ أي: ممتلئ غيظاً وحنقاً وغمًّا؛ قال لهم موبِّخاً ومقبحاً لفعلهم: {يا قوم ألمْ يَعِدْكُم ربُّكم وعداً حسناً}: وذلك بإنزال التوراة. {أفطالَ عليكُمُ العهدُ}؛ أي: المدة فتطاولتم غيبتي وهي مدة قصيرة؟! هذا قول كثيرٍ من المفسرين، ويُحتمل أنَّ معناه: أفطال عليكُم عهد النبوَّة والرِّسالة، فلم يكن لكم بالنبوَّة علمٌ ولا أثرٌ، واندرستْ آثارُها، فلم تقِفوا منها على خبرٍ، فانمحت آثارُها لبعد العهد بها، فعبدتُم غير الله لغلبة الجهل وعدم العلم بآثار الرسالة؟! أي: ليس الأمر كذلك، بل النبوَّة بين أظهركم، والعلم قائمٌ، والعذر غيرُ مقبول. {أم أردتُم}: بفعلكم {أن يَحِلَّ عليكم غضبٌ من ربِّكم}؛ أي: فتعرَّضتم لأسبابه واقتحمتم موجب عذابه، وهذا هو الواقع. {فأخلفتُم موعدي}: حين أمرتكم بالاستقامة ووصيت بكم هارون فلم ترقُبوا غائباً ولم تحترموا حاضراً.
(86) موسی در حالی که خشمگین و اندوهناک بود، به سوی قومش بازگشت و کارشان را نکوهش و تقبیح نمود و به آنها گفت: (﴿يَٰقَوۡمِ أَلَمۡ يَعِدۡكُمۡ رَبُّكُمۡ وَعۡدًا حَسَنًا﴾) ای قوم من! مگر پروردگارتان به شما وعده‌ای نیکو نداد که تورات را بر شما نازل ‌نماید؟ (﴿أَفَطَالَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡعَهۡدُ﴾) آیا مدّت جدایی من از شما به طول انجامید، و غیبت من را طولانی احساس کردید؟ حال آنکه مدتی کوتاه بود؟ این گفتۀ بسیاری از مفسّران است. و احتمال دارد که معنی‌اش این باشد که آیا از دوران نبوت و رسالت، مدتی طولانی بر شما گذشته است، درنتیجه شما هیچ علم و آگاهی نسبت به نبوت ندارید؟ و به خاطر گذشت زیاد زمان، نشانه‌ها و آثار آن از بین رفته و شما به سبب غالب بودن جهالت، و آگاهی نداشتن به آثار رسالت، چیزی دیگر به جز خداوند را عبادت کردید؟ یعنی چنین نیست، بلکه نبوت در میان شماست، و بدان علم و آگاهی دارید، و هیچ عذری از شما پذیرفته نیست. بلکه با این کارتان خواسته‌اید خشمی از جانب خداوند شما را فرا بگیرد؛ یعنی اسباب حلول خشم الهی را فراهم آوردید؛ و آنچه موجب عذاب الهی است، انجام دادید. (﴿فَأَخۡلَفۡتُم مَّوۡعِدِي﴾) و از وعده‌ام تخلف کردید؛ آنگاه که شما را به استقامت توصیه کردم، و هارون را در مورد شما سفارش نمودم؛ و رعایت حال مرا نکردید، و برای هارون که در میانتان بود، احترامی قایل نشدید.
: 87 - 89 #
{قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنَا وَلَكِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَارًا مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَكَذَلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ (87) فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِيَ (88) أَفَلَا يَرَوْنَ أَلَّا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلًا وَلَا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا (89)}.
قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنَا وَلَكِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَارًا مِّن زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَكَذَلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ گفتند: «ما به اختيارخود در وعده ات خلاف نکرديم، بلکه بارها سنگيني از زر و زيور قوم [قبط] بار ما شده بود، ما آنها را از خود دور افکنديم، و سامري نيز از خود دور افکند. فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِيَ سپس مجسمه گوساله اي را براي آنان بيرون آورد که [همچون] صداي گوساله داشت، آنگاه گفتند: « اين معبود شما و معبود موسي است» وموسي آن را فراموش کرد. أَفَلَا يَرَوْنَ أَلَّا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلًا وَلَا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا آيا نمي بينيد که پاسخي به آنان نمي دهد، و زياني از آنان دور نمي گرداند و به سودي برايشان فراهم نمي آ ورد؟
#
{87 ـ 88} أي: قالوا له: ما فعلنا الذي فعلنا عن تعمُّدٍ منَّا وملكٍ منَّا لأنفسنا، ولكن السبب الداعي لذلك أنَّنا تأثَّمنا من زينة القوم التي عندنا، وكانوا فيما يَذْكُرون استعاروا حُلِيًّا كثيراً من القبط، فخرجوا وهو معهم، وألقوه وجمعوه حين ذهب موسى ليراجعوه فيه إذا رجع، وكان السامريُّ قد بصر يومَ الغرق بأثر الرسول، فسوَّلت له نفسُه أن يأخُذَ قبضةً من أثرِهِ، وأنَّه إذا ألقاها على شيءٍ حَيِيَ فتنة وامتحاناً، فألقاها على ذلك العجل الذي صاغه بصورة عجل، فتحرَّك العجلُ وصار له خُوارٌ وصوتٌ، وقالوا: إنَّ موسى ذهب يطلُبُ ربَّه، وهو هاهنا، فنسِيَه.
(87 - 88) قومش به او گفتند: آنچه ما انجام دادیم، از روی قصد و اختیار نبود؛ بلکه انگیزه و سبب آن این بود که ما از زیور آلاتِ زیادِ قبطی‌ها که نزد ما بود، به خاطر آنکه مرتکب گناه نشویم، پرهیز کرده و آن را دور انداختیم. گفته می‌شود آنها زیور آلات زیادی را از قبطی‌ها به امانت گرفته بودند، و همراه با آنها از آنجا حرکت کردند، سپس آن را دور انداختند. وقتی موسی به میعاد رفت، آن را جمع کردند تا بعد از آنکه موسی برگشت، درمورد آن گفتگو نمایند. سامری روز غرق شدن فرعون و فرعونیان، رد پای رسولِ خدا به سوی موسی را دید، و از رد پایش مشتی خاک برداشت، و چون آن را بر چیزی می‌پاشید ـ به جهت آزمایش و امتحان ـ زنده می‌شد. پس یک مشت را روی این مجسّمه که به صورت گوساله ساخته بود پاشید، و گوساله حرکت کرد، و دارای صدایی شد. و گفتند موسی به دنبال جستجوی پروردگارش رفته است، حال آنکه پروردگارش اینجاست، پس او آن را فراموش کرده است. و این از بی‌عقلی و بی‌خردی آنها بود؛ زیرا وقتی این گوسالۀ عجیب را دیدند که صدایی داشت درحالی که جامد و بی‌جان بود، گمان بردند که خداوند زمین و آسمان‌ها همین است.
#
{89} وهذا من بلادتهم وسخافة عقولهم؛ حيث رأوا هذا الغريب الذي صار له خُوارٌ بعد أن كان جماداً، فظنُّوه إله الأرض والسماوات، أفلا يَرَوْنَ أنَّ العجل لا {يرجِعُ إليهم قولاً}؛ أي: لا يتكلَّم ويراجعهم ويراجعونه، {ولا يملكُ لهم ضرًّا ولا نفعاً}؛ فالعادم للكمال والكلام والفعال لا يستحقُّ أن يُعْبَدَ، وهو أنقصُ من عابديه؛ فإنَّهم يتكلَّمون ويقدِرون على بعض الأشياء من النفع والدفع بإقدارِ الله لهم.
(89) (﴿أَفَلَا يَرَوۡنَ أَلَّا يَرۡجِعُ إِلَيۡهِمۡ قَوۡلٗا﴾) آیا آنان نمی‌بینند که این گوساله، پاسخی به آنان نمی‌دهد؛ یعنی سخن نمی‌گوید و با آنها گفتگو نمی‌کند، و آنها با آن به گفتگو نمی‌پردازند و برای آنان هیچ سود و زیانی ندارد؟ و کسی سزاوار عبادت است که دارای کمال و سخن و کار باشد. چیزی که از پرستش‌کنندگان ناقص تر است، سزاوار پرستش نیست. آنان سخن می‌گویند و توانایی برخی کارها را دارند، و می‌توانند سودی بیاورند و زیانی را دفع نمایند، اگر خداوند به آنها توانایی این کار را بدهد؛ اما این گوساله هیچ کاری از دستش ساخته نیست، و از خود آنها ناقص‌تر و ضعیف‌تر است.
: 90 - 94 #
{وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِنْ قَبْلُ يَاقَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي (90) قَالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عَاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسَى (91) قَالَ يَاهَارُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا (92) أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَيْتَ أَمْرِي (93) قَالَ يَبْنَؤُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلَا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي (94)}.
وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي و پيش از اين هارون به آنان گفت: «اي قوم من! شما با اين [گوساله] دچار ابتلا وآزمون شده ايد، پروردگار شما خداوند مهربان است، پس، از من پيروي کنيد و از فرمان من اطاعت نماييد». قَالُوا لَن نَّبْرَحَ عَلَيْهِ عَاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسَى گفتند: «ما پيوسته به پرستش اين [گوساله] ادامه مي دهيم تا موسي به سوي ما برگردد». قَالَ يَا هَارُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا [وقتي موسي آمد] گفت: «اي هارون! چون آنان را ديدي که گمراه شده اند چه چيزي تو را بازداشت»؟ أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَيْتَ أَمْرِي «از آنکه دنبال من بيايي؟ آيا از دستور من سرپيچي کردي؟ قَالَ يَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلَا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي گفت: «اي پسر مادرم! نه ريش مرا بگير و نه موي سرم را، من ترسيديم که بگويي بين بني اسرائيل جدايي افکندي و سخن مرا پاس نداشتي».
#
{90 ـ 91} أي: إنَّهم باتَّخاذهم العجل ليسوا معذورينَ فيه؛ فإنَّه وإنْ كانت عَرَضَتْ لهم الشبهةُ في أصل عبادته؛ فإنَّ هارونَ قد نهاهم عنه، وأخبرهم أنه فتنة، وأن ربَّهم الرحمن الذي منه النعم الظاهرة والباطنة، الدافع للنقم، وأنَّه أمرهم أن يتَّبعوه ويعتزلوا العجل، فأبوا وقالوا: {لن نَبْرَحَ عليه عاكفينَ حتَّى يرجِعَ إلينا موسى}.
(90 - 91) یعنی آنها در پرستش گوساله معذور نیستند، گرچه آنان در اصلِ عبادت آن دچار شبهه شده بودند. اما هارون آنها را از عبادت آن نهی کرد، و به آنان خبر داد که این آزمونی است، پروردگارتان، خداوند مهربان است که همۀ نعمت‌های ظاهری و باطنی شما از جانب اوست، و او بلاها و مصیبت‌ها را دور می‌نماید. و هارون آنها را دستور داد تا از او پیروی کنند و از گوساله دوری نمایند؛ پس انکار کردند و گفتند: (﴿لَن نَّبۡرَحَ عَلَيۡهِ عَٰكِفِينَ حَتَّىٰ يَرۡجِعَ إِلَيۡنَا مُوسَىٰ﴾) ما پیوسته به پرستش این گوساله ادامه می‌دهیم تا موسی به سوی ما برگردد.
#
{92 ـ 93} فأقبل موسى على أخيه لائماً له، وقال: {يا هارونُ ما منعكَ إذْ رأيتَهم ضَلُّوا. أن لا تَتَّبِعَنِ}: فتخبِرَني لأبادِرَ للرُّجوع إليهم. {أفعصيتَ أمري}: في قولي: {اخلُفني في قومي وأصْلِحْ ولا تَتَّبِع سبيلَ المفسدين}: فأخذ موسى برأسِ هارون ولحيتِهِ يجرُّه من الغضب والعتب عليه.
(92 - 93) موسی برادرش را سرزنش کرد و گفت: (﴿يَٰهَٰرُونُ مَا مَنَعَكَ إِذۡ رَأَيۡتَهُمۡ ضَلُّوٓاْ أَلَّا تَتَّبِعَنِ﴾) ای هارون! چون آنان را دیدی که گمراه شده‌اند، چه چیزی تو را بازداشت که به دنبال من بیایی و مرا خبر کنی تا شتابان به سوی آنها باز گردم؟! (﴿أَفَعَصَيۡتَ أَمۡرِي﴾) آیا از دستور من سرپیچی کردی که به تو گفتم: ﴿ٱخۡلُفۡنِي فِي قَوۡمِي وَأَصۡلِحۡ وَلَا تَتَّبِعۡ سَبِيلَ ٱلۡمُفۡسِدِينَ﴾ در میان قومم، جانشین من باش و کار خوب انجام بده و اصلاح کن و از راه فسادکاران پیروی مکن؟
#
{94} فقال هارون: {يا ابن أمَّ}: ترقيقٌ له، وإلاَّ فهو شقيقه. {لا تأخُذْ بلحيتي ولا برأسي إني خشيتُ أن تقولَ فرَّقتَ بين بني إسرائيلَ ولم تَرْقُبْ قَوْلي}: فإنَّك أمرتني أن أخْلُفَكَ فيهم؛ فلو تبعتُك؛ لتركتُ ما أمرتَني بلزومِهِ، وخشيتُ لائمَتَكَ، وأن تقول: فرَّقْتَ بين بني إسرائيل؛ حيث تركتَهم وليس عندَهم راعٍ ولا خليفةٌ؛ فإنَّ هذا يفرِّقُهم، ويشتِّت شملَهم؛ فلا تَجْعَلْني مع القوم الظالمين، ولا تشمِّتْ فينا الأعداء. فندم موسى على ما صَنَعَ بأخيه وهو غير مستحقٍّ لذلك، فقال: {ربِّ اغفِرْ لي ولأخي وأدْخِلْنا في رحمتِكَ وأنت أرحم الراحمين}.
(94) موسی از آنجا که خشمگین بود و می‌خواست هارون را سرزنش کند، سر و ریش هارون را گرفت و کشید. پس هارون گفت: (﴿يَبۡنَؤُمَّ﴾) ای پسر مادرم! تا مهربانی‌اش را برانگیزد، وگرنه هارون برادر تنی موسی بود. (﴿لَا تَأۡخُذۡ بِلِحۡيَتِي وَلَا بِرَأۡسِيٓۖ إِنِّي خَشِيتُ أَن تَقُولَ فَرَّقۡتَ بَيۡنَ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ وَلَمۡ تَرۡقُبۡ قَوۡلِي﴾) نه ریش مرا بگیر و نه موی سرم را، همانا من ترسیدم که تو بگویی بین بنی‌اسرائیل جدایی افکندی و سخن مرا پاس نداشتی. شما مرا دستور دادی تا جانشین تو در میان قوم باشم. پس اگر دنبال شما می‌آمدم، آنچه را که مرا به پایبندی به آن دستور دادی، ترک می‌کردم. و از سرزنش تو ترسیدم، و اینکه بگویی میان بنی‌اسرائیل جدایی افکندی و آنها را رها نمودی بدون اینکه نگهبان و خلیفۀ ارشد داشته باشند؛ زیرا این کار، آنها را دچار تفرقه کرده و اتحاد آنها را از بین می‌برد. پس مرا با گروه ستمکاران قرار مده، و دشمنان را شاد مکن. موسی به خاطر آنچه با برادرش انجام داد که مستحق آن نبود، پشیمان شد. پس گفت: ﴿قَالَ رَبِّ ٱغۡفِرۡ لِي وَلِأَخِي وَأَدۡخِلۡنَا فِي رَحۡمَتِكَۖ وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ﴾ پروردگارا! مرا و برادرم را بیامرز، و ما را در رحمت خویش داخل کن، و تو مهربان‌ترین مهربانانی.
: 95 - 97 #
{قَالَ فَمَا خَطْبُكَ يَاسَامِرِيُّ (95) قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي (96) قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَهُ وَانْظُرْ إِلَى إِلَهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفًا (97)}.
قَالَ فَمَا خَطْبُكَ يَا سَامِرِيُّ [موسي] گفت: «اي سامري! مقصود تو چه بود؟» قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي گفت: «به چيزي آگاه شدم که [مردم] به آن آگاهي نيافتند؛ مشتي خاک از نقش پاي فرستادۀ [خداوند] برگرفتم، آنگاه آن را افکندم. اين چنين نفس من [اين کار را] در نظرم آراست». قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَّنْ تُخْلَفَهُ وَانظُرْ إِلَى إِلَهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفًا گفت: «پس برو، بي گمان در زندگي [اين کفر] را داراي که خواهي گفت: [به من] دست نزنيد، به راستي وعده اي دارد که هرگز در حق تو خلاف آن [رفتار] نشود، و به آن معبودت که پيوسته وي را عبادت مي کردي، بنگر و ببين که چگونه آن را مي سوزانيم، آنگاه در دريا پخش و پراکنده اش مي سازيم.
#
{95 ـ 96} أي: ما شأنُك يا سامريُّ حيثُ فعلتَ ما فعلتَ؟ فقال: {بَصُرْتُ بما لم يَبْصُروا به}: وهو جبريلُ عليه السلام على فرسٍ، رآه وقتَ خروجهم من البحر وغرِق فرعون وجنوده على ما قاله المفسرون، {فقبضتُ قبضةً من أثر} حافر فرسِهِ، فنبذتُها على العجل، {وكذلك سَوَّلَتْ لي نفسي}: أنْ أقبِضَها ثمَّ أنبِذَها، فكان ما كان.
(95 - 96) سپس به سامری روی آورد و گفت: (﴿فَمَا خَطۡبُكَ يَٰسَٰمِرِيُّ﴾) ای سامری! تو را چه شد که این کار را کردی؟ پس سامری گفت: (﴿بَصُرۡتُ بِمَا لَمۡ يَبۡصُرُواْ بِهِۦ﴾) به چیزی آگاه شدم که بنی‌اسرائیل به آن آگاهی نیافتند؛ مشتی از خاکِ ردّ پای فرستادۀ خدا را برداشتم. و آن جبرئیل بود که آنگاه از دریا بیرون آمدند، و فرعون و لشکریانش غرق شدند؛ سامری او را سوار بر اسب دید، پس مشتی خاک از رد سم اسبش برداشت و آن را بر گوساله پاشید، آن طور که مفسّران گفته‌اند. (﴿وَكَذَٰلِكَ سَوَّلَتۡ لِي نَفۡسِي﴾) و این چنین نفسِ من این کار را در نظرم آراست که این مشت خاک را بردارم، سپس آن را بیفکنم و چنین شد.
#
{97} فقال له موسى: اذهبْ؛ أي: تباعَدْ عنِّي واستأخِرْ منِّي. {فإنَّ لك في الحياة أن تقولَ لا مِساسَ}؛ أي: تعاقَبُ في الحياة عقوبةً، لا يدنو منك أحدٌ ولا يَمَسُّك أحدٌ، حتى إنَّ من أراد القرب منك؛ قلت له: لا تَمَسَّني ولا تَقْرَبْ مني؛ عقوبةً على ذلك؛ حيث مسَّ ما لم يمسَّه غيره وأجرى ما لم يجرِهِ أحدٌ. {وإنَّ لك موعداً لن تُخْلَفَهُ}: فتُجازى بعملك من خيرٍ وشرٍّ. {وانظُرْ إلى إلهك الذي ظَلْتَ عليه عاكفاً}؛ أي: العجل، {لَنُحَرِّقَنَّه ثم لَنَنْسِفَنَّه في اليمِّ نَسْفاً}: ففعل موسى ذلك؛ فلو كان إلهاً؛ لامتنع ممَّن يريده بأذى ويسعى له بالإتلاف. وكان قد أشْرِبَ العجلُ في قلوب بني إسرائيل، فأراد موسى عليه السلام إتلافَه وهم ينظُرون على وجهٍ لا تمكن إعادتُه؛ بالإحراق والسَّحْق وذَرْيِهِ في اليمِّ ونسفِهِ؛ ليزول ما في قلوبهم من حبِّه كما زال شخصه، ولأنَّ في إبقائه محنةً؛ لأن في النفوس أقوى داعٍ إلى الباطل.
(97) پس موسی به سامری گفت: (﴿فَٱذۡهَبۡ﴾) برو و از من دور شو، (﴿فَإِنَّ لَكَ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَ﴾) بی‌گمان کیفر و مجازات تو در دنیا، این است که هیچ کسی به تو نزدیک نشود و کسی تو را دست نزند؛ و اگر کسی بخواهد به تو نزدیک شود، باید بگویی مرا دست نزنید، و به من نزدیک نشوید؛ و این کیفر، به خاطر کار زشتت می‌باشد، چون او چیزی را دست زده بود که دیگران دست نزده بودند، و کاری کرده بود که کسی دیگر آن را نکرده بود. (﴿وَإِنَّ لَكَ مَوۡعِدٗا لَّن تُخۡلَفَهُۥ﴾) و به راستی وعده‌ای داری که هرگز در حق تو خلاف آن رفتار نشود. پس در برابر عملِ خوب و بدِ خود، مجازات خواهی شد. (﴿وَٱنظُرۡ إِلَىٰٓ إِلَٰهِكَ ٱلَّذِي ظَلۡتَ عَلَيۡهِ عَاكِفٗا﴾) و به معبودت؛ یعنی گوساله -که پیوسته به عبادت آن می‌پرداختی- بنگر، (﴿لَّنُحَرِّقَنَّهُۥ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُۥ فِي ٱلۡيَمِّ نَسۡفًا﴾) قطعاً آن را می‌سوزانیم، سپس خاکسترش را به دریا می‌ریزیم، و پراکنده می‌سازیم. و موسی چنین کرد. پس اگر آن گوساله خدا بود، نمی‌گذاشت اذیت و آزاری به او برسد؛ و کسی را که قصد آسیب زدن به وی داشت، نابود می‌کرد. محبت گوساله در دل بنی اسرائیل جای گرفته بود، پس موسی خواست آن را از بین ببرد، و آنها خود مشاهده کردند که موسی گوساله را طوری از بین برد که امکان نداشت دوباره آن را درست نمایند. و موسی آن را سوزاند، و خاکسترش را در دریا انداخت تا محبت گوساله از دل‌های بنی اسرائیل بیرون رود، آن طور که خود گوساله از بین رفت؛ زیرا در وجود انسان‌ها، انگیزه و سببی قوی وجود دارد که آدمی را به سوی باطل فرا می‌خواند. وقتی باطل بودنِ گوساله برایشان روشن شد، موسی آنان را از کسی خبر داد که تنها او سزاوار پرستش است، یگانه است و شریکی ندارد. پس گفت:
: 98 #
{إِنَّمَا إِلَهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا (98)}.
إِنَّمَا إِلَهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا واقعاً معبود بر حق شما تنها الله است، همان خدايي که جز او معبودي نيست، دانش او همۀ چيز را فرا گرفته است.
#
{98} أي: لا معبود إلاَّ وجهه الكريم؛ فلا يؤلَّه ولا يُحَبُّ ولا يُرجى ولا يُخاف ولا يُدعى إلاَّ هو؛ لأنَّه الكامل الذي له الأسماء الحسنى والصفات العُلى، المحيط علمه بجميع الأشياء، الذي ما من نعمة بالعباد إلاَّ منه، ولا يدفع السوء إلاَّ هو؛ فلا إله إلاَّ هو، ولا معبود سواه.
(98) (﴿إِنَّمَآ إِلَٰهُكُمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ وَسِعَ كُلَّ شَيۡءٍ عِلۡمٗا﴾) هیچ معبود راستینی جز او نیست، و جز او هیچ چیزی نباید به خدایی گرفته ‌شود، و جز او نباید کسی دیگر پرستش شود، و کسی دیگر را دوست داشت، و به کسی دیگر امیدوار بود، و از کسی دیگر ترسید، و کسی دیگر را فرا خواند؛ چون او ذات کاملی است که نام‌های نیکو و صفات عالی دارد، و دانش او همه چیز را فراگرفته است؛ خداوندی که بندگان هیچ نعمتی ندارند مگر اینکه از جانب اوست؛ و کسی جز او، بدی و شر را دور نمی‌نماید. پس هیچ خدایی جز او نیست، و هیچ معبود راستینی غیر از او وجود ندارد.
: 99 - 101 #
{كَذَلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ مَا قَدْ سَبَقَ وَقَدْ آتَيْنَاكَ مِنْ لَدُنَّا ذِكْرًا (99) مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وِزْرًا (100) خَالِدِينَ فِيهِ وَسَاءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حِمْلًا (101)}.
كَذَلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاء مَا قَدْ سَبَقَ وَقَدْ آتَيْنَاكَ مِن لَّدُنَّا ذِكْرًا اين چنين اخبار گذشته را براي تو باز مي گوييم، و به راستي از نزد خويش پندي به تو داده ايم. مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وِزْرًا هر کس که از آن روي گردان شود در روز قيامت بار سنگيني از گناه بر دوش خواهد داشت. خَالِدِينَ فِيهِ وَسَاء لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حِمْلًا جاودانه در آن خواهند ماند و در روز قيامت چه بد باري خواهند داشت .
#
{99} يمتنُّ الله تعالى على نبيِّه - صلى الله عليه وسلم - بما قصَّه عليه من أنباء السابقين وأخبار السالفين؛ كهذه القصَّة العظيمة، وما فيها من الأحكام وغيرها، التي لا ينكرها أحدٌ من أهل الكتاب؛ فأنت لم تدرُسْ أخبار الأولين، ولم تتعلَّمْ ممَّن دراها؛ فإخبارُك بالحقِّ اليقين من أخبارهم دليلٌ على أنَّك رسولُ الله حقًّا، وما جئت به صدقٌ، ولهذا قال: {وقد آتَيْناك مِن لَدُنَّا}؛ أي: عطيَّة نفيسة ومِنْحة جزيلة من عندنا، {ذِكْراً}: وهو هذا القرآن الكريم؛ ذِكْرٌ للأخبار السابقة واللاحقة، وذِكْرٌ يُتَذَكَّرُ به ما لله تعالى من الأسماء والصفات الكاملة، ويُتَذَكَّرُ به أحكام الأمرِ والنهي وأحكام الجزاء، وهذا ممَّا يدلُّ على أنَّ القرآن مشتملٌ على أحسن ما يكونُ من الأحكام، التي تشهد العقولُ والفِطَرُ بحسنها وكمالها، ويذكُرُ هذا القرآن ما أودَعَ الله فيها، وإذا كان القرآنُ ذكراً للرسول ولأمَّته؛ فيجبُ تلقِّيه بالقَبول والتسليم والانقياد والتعظيم، وأنْ يُهْتَدَى بنوره إلى الصراط المستقيم، وأنْ يُقْبِلوا عليه بالتعلُّم والتعليم.
(99) خداوند متعال به سبب اینکه پیامبرش صلی الله علیه وسلم را برای پیشینیان بازگو می‌کند، و جریانات گذشتگان را برای او تعریف می‌نماید، مانند این داستان عظیم و احکام و چیزهای دیگری که در آن است که هیچ یک از اهل‌کتاب آن را انکار نمی‌کند، بر پیامبرش منّت می‌گذارد. پس تو ای پیامبر! اخبار پیشینیان را نخوانده‌ای و آن را از کسی یاد نگرفته‌ای. بنابراین اخبار یقینی و درستی که تو بازگو می‌کنی، بیانگر آن است که تو پیامبر برحقّ خداوند هستی؛ و آنچه آورده‌ای، راست و درست است. پس فرمود: (﴿وَقَدۡ ءَاتَيۡنَٰكَ مِن لَّدُنَّا ذِكۡرٗا﴾) و به راستی از نزد خویش، پند و اندرزی به تو داده‌ایم که بخششی گرانبها و ارجمند است.(﴿ذِكۡرٗا﴾) و آن این قرآن کریم است که اخبار پیشینیان و پسینیان را بیان می‌نماید؛ و اسما و صفات کامل الهی و احکام و اوامر و نواهی و جزا را ذکر می‌نماید تا از آن عبرت گرفته ‌شود.و این بیانگر آن است که قرآن بهترین احکام و فرمان‌ها را در بر دارد که عقل‌ها و سرشت‌ها به نیکی و کمال آن گواهی می‌دهند؛ و قرآن هر آنچه را خداوند در آن نهاده است، بازگو می‌نماید. و قرآن پندی است برای پیامبر و امتش؛ پس باید آن را بپذیرند، و در مقابل آن سر تسلیم فرود آورند، و از آن اطاعت نمایند، و آن را تعظیم کنند، و در پرتو نور قرآن به راه راست راهیاب شوند، و به یاد گرفتن و یاد دادن آن روی بیاورند.
#
{100} وأما مقابلته بالإعراض أو ما هو أعظم منه من الإنكار؛ فإنَّه كفرٌ لهذه النعمة، ومن فعل ذلك؛ فهو مستحقٌّ للعقوبة، ولهذا قال: {مَنْ أعْرَضَ عنه}: فلم يؤمنْ به أو تهاونَ بأوامرِهِ ونواهيهِ أو بتعلُّم معانيه الواجبة، {فإنَّه يَحْمِلُ يوم القيامةِ وِزْراً}: وهو ذنبُه الذي بسببه أعرض عن القرآن، وأولاه الكفر والهجران.
(100) اما اعراض و رویگردانی از قرآن، یا آنچه که از رویگردانی بزرگ‌تر است -که آن هم عبارت است از انکار آن- کفر ورزیدن به این نعمت است؛ و هر کس چنین کند، سزاوار عذاب و کیفر است. بنابراین فرمود: (﴿مَّنۡ أَعۡرَضَ عَنۡهُ﴾) و هر کس از قرآن رویگردان شود و به آن ایمان نیاورد، یا اوامر و نواهی‌اش را نپذیرد، یا در آموختن مفاهیمِ واجبِ آن سستی ورزد، (﴿فَإِنَّهُۥ يَحۡمِلُ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وِزۡرًا﴾) به درستی که در روز قیامت بار سنگینی بر دوش خواهد داشت؛ و آن، بار گناهانش می‌باشد که به سبب آن، از قرآن روی برتافته و به کفر و هجران روی آورده است.
#
{101} {خالدين فيه}؛ أي: في وِزْرهم؛ لأنَّ العذاب هو نفس الأعمال، تنقلب عذاباً على أصحابها بحسب صغرها وكبرها، {وساءَ لهم يومَ القيامةِ حِمْلاً}؛ أي: بئس الحملُ الذي يحمِلونه والعذابُ الذي يعذَّبونه يوم القيامة.
(101) (﴿خَٰلِدِينَ فِيهِ﴾) در [جهنّمِ] گناهانشان جاودانه می‌مانند؛ زیرا عذاب، همان اعمال است که به عذابی برای صاحبان خود تبدیل می‌شوند؛ و کوچک بودن و بزرگ بودن عذاب، برحسب گناهان است. (﴿وَسَآءَ لَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ حِمۡلٗا﴾) و چه بسیار بار بدی است که در روز قیامت [بر دوش] خواهند داشت! و چه بد است عذابی که در روز قیامت با آن عذاب داده می‌شوند!
: 102 - 104 #
{يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقًا (102) يَتَخَافَتُونَ بَيْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا عَشْرًا (103) نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا يَوْمًا (104)}.
يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقًا روزي که در صور دميده مي شود و گناهکاران را در آن روز کبود رنگ گرد مي آوريم. يَتَخَافَتُونَ بَيْنَهُمْ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا عَشْرًا در ميان خويش آهسته به هم مي گويند: «جز ده شبانه روز نمانده ايد». نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا يَوْمًا ما به آنچه مي گويند داناتريم، آنگاه که نيک آيين ترينشان بگويد: «جز يک روز نمانده ايد».
#
{102 ـ 104} أي: إذا نُفِخَ في الصور، وخرج الناس من قبورهم؛ كل على حسب حاله؛ فالمتَّقون يُحْشَرون إلى الرحمن وفداً، والمجرِمون يُحْشَرون زُرقاً ألوانُهم من الخوف والقلق والعطش؛ يتناجَوْن بينَهم ويَتَخافَتون في قِصَرِ مدَّة الدُّنيا وسرعة الآخرة، فيقول بعضُهُم ما لبثتُم إلاَّ عشرة أيَّام، ويقول بعضُهم غير ذلك، والله يعلمُ تخافُتَهم ويسمعُ ما يقولون: {إذْ يقولُ أمثلُهم طريقةً}؛ أي: أعدلهم وأقربهم إلى التقدير: {إنْ لَبِثْتُم إلاَّ يوماً}: والمقصود من هذا الندم العظيم؛ كيف ضيَّعوا الأوقات القصيرة وقطعوها ساهين لاهين معرضين عما ينفعُهم مقبِلين على ما يضرُّهم؛ فها قد حضر الجزاءُ، وحقَّ الوعيد، فلم يبق إلاَّ الندمُ والدُّعاء بالويل والثبور؛ كما قال تعالى: {قال كم لَبِثْتُم في الأرضِ عَدَدَ سنين. قالوا لَبِثْنا يوماً أو بعضَ يوم فاسْألِ العادِّينَ قالَ إن لَبِثْتُم إلاَّ قليلاً لو أنَّكم كنتُم تعلمونَ}.
(102 - 104) سپس خداوند متعال ادامه داده، و احوال روز قیامت و وحشت‌های آن را بیان کرده و می‌فرماید: (﴿يَوۡمَ يُنفَخُ فِي ٱلصُّورِ﴾) وقتی که در صور دمیده شد، مردم هر یک طبق حالتش از قبرهایشان بیرون آمده؛ و پرهیزگاران به صورت مهمان، در نزد پروردگارشان گرد آورده می‌شوند، و گناهکاران درحالی که از ترس و اضطراب و تشنگی، چهره و اندامی کبود دارند، گرد آورده می‌شوند؛ و در مورد کوتاهی زندگی دنیا، و سرعتِ آمدن قیامت، آهسته حرف می‌زنند. پس بعضی می‌گویند: جز ده روز در دنیا بیشتر نماندیم، و برخی چیزی دیگر می‌گویند، و خداوند حرف‌های آهستۀ آنها را می‌داند، و آنچه را که می‌گویند، می‌شنود: (﴿إِذۡ يَقُولُ أَمۡثَلُهُمۡ طَرِيقَةً﴾) آنگاه کسی که در به تصویر کشیدن کوتاهی زندگی دنیا، به حقیقت نزدیک‌تر است، می‌گوید: (﴿إِن لَّبِثۡتُمۡ إِلَّا يَوۡمٗا﴾) شما جز یک روز در دنیا به سر نبرده‌اید‍‍! منظور از این، پشیمانی بزرگ است. آنان پشیمان می‌شوند که چگونه اوقات کوتاه دنیا را ضایع کردند و در غفلت و فراموشی به سر بردند؛ و از آنچه که به آنها فایده می‌داد، رویگردان شدند و به چیزهایی روی آوردند که به زیانشان بود. پس اینک روز سزا فرا رسیده، و وعید ثابت شده، و چیزی جز پشیمانی و دعا برای هلاک و نابود شدنشان نمانده است. چنانکه خداوند متعال فرموده است: ﴿قَٰلَ كَمۡ لَبِثۡتُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ عَدَدَ سِنِينَ قَالُواْ لَبِثۡنَا يَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ يَوۡمٖ فَسۡ‍َٔلِ ٱلۡعَآدِّينَ قَٰلَ إِن لَّبِثۡتُمۡ إِلَّا قَلِيلٗاۖ لَّوۡ أَنَّكُمۡ كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ﴾ می‌گوید: «چند سال در زمین مانده‌اید؟» می‌گویند: «یک روز یا بخشی از یک روز مانده‌ایم. از شمارشگران بپرس.» می‌گوید: «نمانده‌اید مگر اندکی، اگر می‌دانید.»
: 105 - 112 #
{وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ يَنْسِفُهَا رَبِّي نَسْفًا (105) فَيَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا (106) لَا تَرَى فِيهَا عِوَجًا وَلَا أَمْتًا (107) يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لَا عِوَجَ لَهُ وَخَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا (108) يَوْمَئِذٍ لَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا (109) يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا (110) وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا (111) وَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا يَخَافُ ظُلْمًا وَلَا هَضْمًا (112)}.
وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ يَنسِفُهَا رَبِّي نَسْفًا و از تو دربارۀ کوهها مي پرسند، بگو: «پروردگارم آنها را از جا مي کند و پراکنده مي سازد». فَيَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا سپس زمين را به صورت هاموني صاف و همواره رها مي سازد. لَا تَرَى فِيهَا عِوَجًا وَلَا أَمْتًا در آن هيچ نشيب و رازي را نمي بيني . يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لَا عِوَجَ لَهُ وَخَشَعَت الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا در آن روز از فراخواننده پيروي مي کنند، و در آن هيچ کژي نباشد و صداها در برابر خداوند مهربان فروکش مي کنند و جز صداي آهسته نمي شنوي. يَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا در آن روز شفاعت [هيچ احدي] سودي نمي بخشد مگر کسي که خداوند مهربان به او اجازه داده است و گفتارش را بپسندد يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا خدا مي داند آنچه را که از پيش فرستاده و آنچه را که پشت سر گذاشته اند،ولي [انسانها] از آفريدگار آگاهي ندارند. وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا و چهره ها در برابر خداوند زنده و پاينده فروتن مي شوند و کسي که بار ستم را بر دوش داشته باشد ناکام مي گردد. وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا يَخَافُ ظُلْمًا وَلَا هَضْمًا و هر کسي کارهاي شايسته انجام دهد در حالي که مومن باشد از هيچ ستم و کاسته شدن [از حقش] نمي ترسد.
#
{105 ـ 107} يخبر تعالى عن أهوال القيامة وما فيها من الزلازل والقلاقل، فقال: {ويسألونك عن الجبال}؛ أي: ماذا يُصنعُ بها يوم القيامة؟ وهل تبقى بحالها أم لا؟ {فقل ينسِفُها ربِّي نسفاً}؛ أي: يزيلُها ويقلعُها من أماكنها، فتكون كالعهن وكالرمل، ثم يدكُّها فيجعلها هباءً منبثًّا، فتضمحِلُّ وتتلاشى، ويسوِّيها بالأرض، ويجعل الأرض {قاعاً صفصفاً}: مستوياً، {لا ترى فيها}: أيُّها الناظر، {عِوَجاً}: هذا من تمام استوائها، {ولا أمْتاً}؛ أي: أودية وأماكن منخفضة أو مرتفعة، فتبرز الأرض وتتَّسع للخلائق ويمدُّها الله مدَّ الأديم، فيكونون في موقف واحدٍ، يسمعُهم الداعي، وينفذُهُم البصرُ.
(105 - 107) خداوند متعال از صحنه‌های وحشتناک قیامت، و از زلزله‌ها، و آشفتگی‌های آن روز، خبر می‌دهد. پس فرمود: (﴿وَيَسۡ‍َٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡجِبَالِ﴾) و از تو دربارۀ کوه‌ها می‌پرسند که روز قیامت خداوند با آنها چکار می‌کند؟ آیا کوه‌ها به حال خود باقی می‌مانند یا نه؟ (﴿فَقُلۡ يَنسِفُهَا رَبِّي نَسۡفٗا﴾) بگو: پروردگارم آنها را از جا می‌کَنَد، و چون پنبه و ریگ می‌شوند، سپس آنها را در هم می‌کوبد و تبدیل به غباری پراکنده می‌گردند، و خداوند آنها را با زمین یکسان می‌نماید، و زمین را هامونی صاف و هموار می‌گرداند که بیننده (﴿لَّا تَرَىٰ فِيهَا عِوَجٗا﴾) از بس که صاف است، در آن نشیبی نمی‌بیند، (﴿وَلَآ أَمۡتٗا﴾) و در آن درّه‌ها و پستی‌ها یا بلندی‌هایی مشاهده نمی‌کند. پس زمین هموار می‌شود، و برای خلائق پهن می‌گردد، و خداوند آن را چون سفره می‌گشاید، و همۀ مردم در یک جا قرار می‌گیرند.
#
{108 ـ 110} ولهذا قال: {يومئذٍ يتَّبعونَ الداعيَ}: وذلك حين يبُعثون من قبورهم ويقومون منها؛ يدعوهم الداعي إلى الحضور والاجتماع للموقف، فيتَّبِعونه مهطعينَ إليه، لا يلتفتون عنه، ولا يعرُجون يمنةً ولا يسرةً. وقوله: {لا عِوَجَ له}؛ أي: لا عوج لدعوة الداعي، بل تكون دعوته حقًّا وصدقاً لجميع الخلق، يُسمِعُهم جميعَهم، ويصيح لهم أجمعين، فيحضُرون لموقف القيامة خاشعةً أصواتُهم للرحمن. {فلا تسمعُ إلاَّ همساً}؛ أي: إلا وطء الأقدام أو المخافتة سرًّا بتحريك الشفتين فقط؛ يملكُهم الخشوعُ والسكوتُ والإنصاتُ؛ انتظاراً لحكم الرحمن فيهم، وتعنوا وجوهُهم؛ أي: تذِلُّ وتخضع، فترى في ذلك الموقف العظيم الأغنياء والفقراء والرجال والنساء والأحرار والأرقاء والملوك والسوقة، ساكتين منصتين خاشعةً أبصارُهم خاضعةً رقابُهم جاثين على رُكَبِهِم عانيةً وجوهُهم، لا يدرون ماذا ينفصِلُ كلٌّ منهم به ولا ماذا يفعلُ به، قد اشتغل كلٌّ بنفسِهِ وشأنه عن أبيه وأخيه وصديقه وحبيبه، لكلِّ امرئٍ منهم يومئذٍ شأنٌ يُغنيه، [فحينئذ] يحكم فيه الحاكمُ العدلُ الديَّانُ، ويجازي المحسنَ بإحسانِهِ والمسيءَ بالحرمان. والأمل بالربِّ الكريم الرحمن الرحيم أن يُري الخلائقَ منه من الفضل والإحسان والعَفْو والصَّفْح والغُفْران ما لا تعبِّرُ عنه الألسنةُ ولا تتصوَّره الأفكارُ، ويتطلَّع لرحمتِهِ إذ ذاك جميعُ الخلق؛ لما يشاهدونه، فيختصُّ المؤمنون به وبرسله بالرحمةِ. فإنْ قيل من أين لكم هذا الأمل؟ وإن شئت قلتَ: من أين لكم هذا العلم بما ذُكِرَ؟ قلنا: لما نعلمُهُ من غلبةِ رحمتِهِ لغضبِهِ، ومن سَعَةِ جودِهِ الذي عمَّ جميع البرايا، ومما نشاهده في أنفسنا وفي غيرنا من النعم المتواترة في هذه الدار، وخصوصاً في فضل القيامة؛ فإنَّ قوله: {وخشعتِ الأصواتُ للرحمن} {إلاَّ مَنْ أذِنَ له الرحمنُ}، مع قوله: {الملكُ يومئذٍ الحقُّ للرحمن}، مع قوله - صلى الله عليه وسلم -: «إنَّ لله مائةَ رحمةٍ، أنزل لعباده رحمةً بها يتراحمون ويتعاطفون، حتى إن البهيمةَ ترفعُ حافِرَها عن ولدها خشيةَ أن تطأه»، [أي]: من الرحمة المودَعة في قلبها؛ فإذا كان يومُ القيامةِ؛ ضمَّ هذه الرحمة إلى تسع وتسعين رحمةً، فرحم بها العباد، مع قوله - صلى الله عليه وسلم -: «للهُ أرحمُ بعبادِهِ من الوالدة بولدِها» ؛ فقل ما شئتَ عن رحمتِهِ؛ فإنَّها فوق ما تقولُ، وتصوَّرْ فوق ما شئتَ؛ فإنَّها فوق ذلك؛ فسبحان من رحم في عدله وعقوبته، كما رحم في فضله وإحسانه ومثوبته، وتعالى مَنْ وسعت رحمتُهُ كلَّ شيء، وعمَّ كرمُهُ كلَّ حيٍّ، وجلَّ من غنيٍّ عن عبادِهِ رحيم بهم، وهم مفتقرونَ إليه على الدوام في جميع أحوالهم؛ فلا غنى لهم عنه طرفةَ عين. وقوله: {يومئذٍ لا تنفعُ الشفاعةُ إلاَّ مَن أذِنَ له الرحمن ورضي له قَوْلاً}؛ أي: لا يشفع أحدٌ عنده من الخلق إلاَّ مَنْ أذِنَ له في الشفاعة، ولا يأذنُ إلاَّ لمن رَضِيَ قوله؛ أي: شفاعته؛ من الأنبياء والمرسلين وعباده المقرَّبين فيمن ارتضى قوله وعمله، وهو المؤمن المخلص؛ فإذا اختلَّ واحدٌ من هذه الأمور؛ فلا سبيلَ لأحدٍ إلى شفاعة من أحد.
(108 - 110) (﴿يَوۡمَئِذٖ يَتَّبِعُونَ ٱلدَّاعِيَ﴾) در آن روز، وقتی که از قبرهایشان برانگیخته می‌شوند، منادی آنها را برای حضور و جمع شدن در جایگاه فرا می‌خواند. پس درحالی که به او چشم دوخته‌اند و به چپ و راست منحرف نمی‌شوند، از او پیروی می‌کنند، (﴿لَا عِوَجَ لَهُۥ﴾) یعنی فراخوانِ دعوتگر برای همۀ مخلوقات، حق و روشن است، و هیچ کژی و خلافی در آن وجود ندارد، و همه صدای او را می‌شنوند، و همه را فریاد می‌زند. پس در جایگاه قیامت حاضر می‌شوند، درحالی که صداهایشان در برابر خداوندِ مهربان فروکش کرده و رو به کاستی نهاده است. (﴿فَلَا تَسۡمَعُ إِلَّا هَمۡسٗا﴾) و جز صدای آهسته، چیزی نمی‌شنوی. یعنی جز صدای پاها یا صدای آهسته و پنهانِ زیر لبان، چیزی نمی‌شنوی، و همه منتظر صدور حکم الهی هستند، سکوت و فروتنی وگوش فرا دادن، برآنها حکمفرماست، و فروتن و سر به زیرند. و ثروتمندان و فقرا و مردان و زنان و آزادگان و بردگان و پادشاهان و عموم مردم را می‌بینی که همه ساکت و چشم‌هایشان پایین است و فروتن‌اند و بر زانوهایشان افتاده‌اند؛ نمی‌دانند در مورد آنان چگونه قضاوت می‌شود، و با آنها چه خواهد شد؛ هر کس به خودش مشغول است و به فکر پدر و برادر و دوستش نیست. ﴿لِكُلِّ ٱمۡرِيٕٖ مِّنۡهُمۡ يَوۡمَئِذٖ شَأۡنٞ يُغۡنِيهِ﴾ هر شخصی از آنان، در آن روز مشغولیتی دارد که او را [از اندیشیدن به دیگران] بی‌نیاز می‌کند. و سرانجام، حاکم عادل و جزادهنده حکم می‌نماید؛ و نیکوکار را در برابر نیکی‌اش پاداش می‌دهد، و بدکار را محروم و ناکام می‌گرداند. اما همۀ مخلوقات، از پروردگارِ بزرگوار و بخشنده و مهربان امید دارند که آنان را از فضائل و احسان و آمرزش خود -که زبان‌ها نمی‌توانند آن را تعبیر نمایند و افکار، توان تصور آن را ندارند- بهره‌مند سازد، و در آن روز همۀ خلائق به رحمت او چشم می‌دوزند. پس او کسانی را که به وی و به پیامبرانش ایمان آورده‌اند، به رحمت خویش اختصاص می‌دهد. پس اگر گفته شود چگونه چنین امیدی را دارند؟ و یا از کجا می‌دانید که چنین می‌شود؟ می‌گوییم: چون می‌دانیم که رحمتِ خداوند فراوان است و رحمتش بر خشمِ او غالب است. نیز از گستردگی بزرگواری و بخشش او که همۀ خلائق را فرا گرفته است، و از نعمت‌های فراوانی که در این دنیا وجود دارد، مشاهده می‌کنیم که چقدر اهل فضل و کرم است! به ‌ویژه فضل الهی در روز قیامت بسیار گسترده‌تر است؛ زیرا فرمودۀ الهی که می‌فرماید: (﴿وَخَشَعَتِ ٱلۡأَصۡوَاتُ لِلرَّحۡمَٰنِ﴾) و صداها در برابر خداوند رحمان فروکش می‌کند، ﴿إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ﴾ مگر کسی که خداوند رحمان به او اجازه داده باشد. و می‌فرماید: ﴿ٱلۡمُلۡكُ يَوۡمَئِذٍ ٱلۡحَقُّ لِلرَّحۡمَٰنِ﴾ فرمانرواییِ حقیقی در آن روز از آنِ خداوندِ رحمان است. و فرمودۀ پیامبر صلی الله علیه وسلم که می‌فرماید: «خداوند را صد رحمت است که برای بندگانش یک رحمت فرو فرستاده است تا با آن بر یکدیگر رحم ‌نمایند و با یکدیگر مهربانی ‌ورزند؛ حتی حیوان زبان بسته، سُم خود را بلند می‌کند تا مبادا فرزندش را لگد مال کند ، و این از رحمتی است که خداوند در دلش نهاده است؛ پس وقتی که روز قیامت می‌آید، این رحمت، با نود و نه رحمت دیگر می‌پیوندد و خداوند با آن بر بندگان رحم می‌نماید.» و می‌فرماید: «خداوند نسبت به بندگانش، از مادر به فرزندش مهربان‌تر است.» همۀ اینها دلیلی است بر فضل و احسان و رحمت خدا نسبت به بندگانش، به ویژه در روز قیامت. پس هر چه می‌توانی از رحمت او بگو، و رحمت خداوند بالاتر از آن چیزی است که می‌گویی، و تا آنجا که می‌توانی، رحمت الهی را تصور کن، باز هم رحمت الهی بالاتر از آن است. پس پاک است خداوندی که در دادگری و کیفرش به خلایق رحم می‌کند، همچنان‌که در فضل و احسان و پاداش دادن خود به آنان رحم می‌نماید. و بسی بلند و بالا و بزرگ و با شکوه و مهربان است خدایی که رحمت او همه چیز را فرا گرفته، و بخشش او هر موجود زنده‌ای را دربر گرفته، و آنان همواره و همیشه و در همۀ احوال به او نیازمندند. پس بندگان به اندازۀ یک چشم به هم زدن، نمی‌توانند از او بی‌نیاز باشند. (﴿يَوۡمَئِذٖ لَّا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَرَضِيَ لَهُۥ قَوۡلٗا﴾) در آن روز، هیچ‌کسی از مردم نزد او شفاعت نمی‌کند مگر اینکه به او اجازۀ شفاعت داده شود؛ و خداوند اجازۀ شفاعت را به کسی نمی‌دهد مگر اینکه سخنش را بپسندد؛ یعنی شفاعتش را بپسندد، از قبیل: پیامبران و بندگان مقرّبش که به آنها اجازه می‌دهد تا در مورد کسی که سخن و کردارش پسندیده است، شفاعت کنند، و آن مؤمن مخلص است. پس اگر در یکی از این کارها خلل ایجاد شود، هیچ کس راهی برای شفاعت کردن ندارد. و مردم در آن جایگاه به دو گروه تقسیم می‌شوند: آنان‌که به سبب کفر ورزیدنشان ستم کرده‌اند، پس اینها بهره‌ای جز ناکامی و محرومیّت، و عذاب دردناک جهنم و ناخشنودی خداوند ندارند. گروه دوم کسانی هستند که ایمان آورده‌اند؛ ایمانی که بدان امر شده است، و کار شایسته از قبیل اعمال واجب و مسنون انجام داده‌اند، (﴿فَلَا يَخَافُ ظُلۡمٗا﴾) پس چنین کسانی از هیچ ستمی؛ یعنی از هیچ افزوده شدنی بر گناهانش (﴿وَلَا هَضۡمٗا﴾) و اینکه از نیکی‌هایشان کاسته شود، نمی‌هراسند، بلکه همۀ گناهانشان بخشوده ‌شده، و از عیب‌هایشان پاک می‌گردند و نیکی‌هایشان چند برابر می‌شود. ﴿وَإِن تَكُ حَسَنَةٗ يُضَٰعِفۡهَا وَيُؤۡتِ مِن لَّدُنۡهُ أَجۡرًا عَظِيمٗا﴾ و اگر نیکی باشد، آن را چند برابر می‌نماید، و از جانب خود، پاداشی بزرگ می‌دهد.
#
{111 ـ 112} وينقسم الناسُ في ذلك الموقف قسمين: ظالمين بكفرِهم وشرِّهم؛ فهؤلاء لا ينالُهم إلاَّ الخيبة والحرمان والعذاب الأليم في جهنَّم وسخطُ الدَّيَّان. والقسم الثاني: مَنْ آمَنَ الإيمان المأمور به، وعمل صالحاً من واجب ومسنون؛ {فلا يخافُ ظلماً}؛ أي: زيادة في سيئاتِهِ. {ولا هَضْماً}؛ أي: نقصاً من حسناته، بل تُغْفَرُ ذنوبُهُ وتُطَهَّرُ عيوبه وتضاعَفُ حسناتُهُ، {وإن تَكُ حسنةً يضاعِفْها ويؤتِ من لَدُنْه أجراً عظيماً}.
(111 - 112) و مردم در آن جایگاه به دو گروه تقسیم می‌شوند: آنان‌که به سبب کفر ورزیدنشان ستم کرده‌اند، پس اینها بهره‌ای جز ناکامی و محرومیّت، و عذاب دردناک جهنم و ناخشنودی خداوند ندارند. گروه دوم کسانی هستند که ایمان آورده‌اند؛ ایمانی که بدان امر شده است، و کار شایسته از قبیل اعمال واجب و مسنون انجام داده‌اند، (﴿فَلَا يَخَافُ ظُلۡمٗا﴾) پس چنین کسانی از هیچ ستمی؛ یعنی از هیچ افزوده شدنی بر گناهانش (﴿وَلَا هَضۡمٗا﴾) و اینکه از نیکی‌هایشان کاسته شود، نمی‌هراسند، بلکه همۀ گناهانشان بخشوده ‌شده، و از عیب‌هایشان پاک می‌گردند و نیکی‌هایشان چند برابر می‌شود. ﴿وَإِن تَكُ حَسَنَةٗ يُضَٰعِفۡهَا وَيُؤۡتِ مِن لَّدُنۡهُ أَجۡرًا عَظِيمٗا﴾ و اگر نیکی باشد، آن را چند برابر می‌نماید، و از جانب خود، پاداشی بزرگ می‌دهد.
: 113 #
{وَكَذَلِكَ أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا وَصَرَّفْنَا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْرًا (113)}.
وَكَذَلِكَ أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا وَصَرَّفْنَا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْرًا و بدينسان آن را قرآني عربي نازل کرديم و در آن بيم دادن و ترساندن را به [شيوه هايي گوناگون] بازگو کرديم، تا بپرهيزند، يا باعث يادآوري و بيداري ايشان شود.
#
{113} أي: وكذلك أنزلنا هذا الكتاب باللِّسان الفاضل العربيِّ الذي تفهمونه وتفقهونه ولا يخفى عليكم لفظُهُ ولا معناه. {وصرَّفنا فيه من الوعيدِ}؛ أي: نوعناها أنواعاً كثيرةً؛ تارةً بذكر أسمائِهِ الدالَّة على العدل والانتقام، وتارةً بذكر المَثُلاتِ التي أحلَّها بالأمم السابقة، وأمر أن تَعْتَبِرَ بها الأممُ اللاحقةُ، وتارةً بذكرِ آثار الذُّنوب وما تُكْسِبُه من العيوب، وتارةً بذِكْر أهوال القيامة وما فيها من المزعجاتِ والمقلقاتِ، وتارةً بذكر جهنَّم وما فيها من أنواع العقابِ وأصناف العذابِ؛ كل هذا رحمةً بالعباد؛ {لعلَّهم يتَّقون}: الله، فيترُكون من الشرِّ والمعاصي ما يضرُّهم، {أو يحدِثُ لهم ذِكْراً}: فيعملون من الطاعات والخير ما ينفعهم، فكونه عربيًّا وكونه مصرفاً فيه من الوعيد أكبرُ سبب وأعظمُ داعٍ للتقوى والعمل الصالح؛ فلو كان غير عربيِّ أو غير مصرَّفٍ فيه؛ لم يكن له هذا الأثر.
(113) و این چنین قرآن را، به زبانِ خوبِ عربی نازل کردیم که آن را می‌فهمید، و درک می‌کنید و کلمات و معنای آن بر شما پوشیده نمی‌ماند. (﴿وَصَرَّفۡنَا فِيهِ مِنَ ٱلۡوَعِيدِ﴾) و هشدارها را به شیوه‌های گوناگون در آن بازگو نمودیم؛ گاهی با ذکر نام‌های خدواند که بر عدالت و انتقام دلالت می‌نمایند، و گاهی با ذکر عذاب‌های عبرت‌آموز که امّت‌های گذشته به آن گرفتار شدند، نیز با سفارش امّت‌هایی که بعد از آنان آمدند تا از آن عبرت بگیرند؛ و گاهی با بیان پیامدهای گناهان و زشتی‌هایی که دارند، و گاهی با ذکر صحنه‌های وحشتناک و اضطراب آور قیامت، و گاهی با ذکر جهنم و انواع عذاب‌هایی که در آن وجود دارد. همۀ این موارد، ناشی از رحمتِ خدا نسبت به بندگان است تا از او بترسند و گناهان و بدی‌هایی را که به آنان زیان می‌رساند، رها سازند. (﴿أَوۡ يُحۡدِثُ لَهُمۡ ذِكۡرٗا﴾) یا باعث یادآوری و بیداری‌شان شود. و آنچه از طاعت و نیکی که به آنان سود می‌رساند، انجام می‌دهند. پس عربی بودن قرآن، و بیان وعیدها به شیوه‌های گوناگون در آن، بزرگ‌ترین سبب و انگیزه برای پرهیزگاری و عمل صالح می‌باشد. پس اگر به زبان عربی نمی‌بود، یا وعده و وعید در آن به شیوه‌های گوناگون بیان نمی‌شد، چنین اثری نداشت.
: 114 #
{فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا (114)}.
فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا پس خداوند فرمانرواي راستين بزرگ و برتر است، وپيش از آنکه وحي قرآن بر تو انجام پذيرد در [خواندن] آن عجله مکن، و بگو: «پروردگارا! بر دانشم بيافزاي».
#
{114} لما ذكر تعالى حكمَهُ الجزائيَّ في عبادِهِ، وحكمه الأمريَّ الدينيَّ الذي أنزله في الكتاب وكان هذا من آثار ملكه؛ قال: {فتعالى اللهُ}؛ أي: جلَّ وارتفع وتقدَّس عن كلِّ نقص وآفة. {الملكُ}: الذي المُلْكُ وصفُه، والخلق كلُّهم مماليك له، وأحكام المُلْك القدريَّة والشرعيَّة نافذة فيهم. {الحقُّ}؛ أي: وجوده ومُلكه وكمالُه حقٌّ؛ فصفات الكمال لا تكون حقيقةً إلا لذي الجلال، ومن ذلك الملك؛ فإنَّ غيره من الخلق، وإنْ كان له ملكٌ في بعض الأوقات على بعض الأشياء؛ فإنَّه ملكٌ قاصرٌ باطلٌ يزولُ، وأما الربُّ؛ فلا يزال ولا يزول ملكاً حيًّا قيوماً جليلاً. {ولا تَعْجَلْ بالقرآنِ من قبلِ أن يُقْضى إليك وحيُهُ}؛ أي: لا تبادِرْ بتلقُّف القرآن حين يتلوه عليك جبريلُ، واصبرْ حتى يفرغ منه؛ فإذا فَرَغَ منه؛ فاقرأهُ؛ فإنَّ الله قد ضَمِنَ لك جمعَه في صدرك وقراءتك إيَّاه؛ كما قال تعالى: {لا تُحَرِّكْ به لِسانَكَ لِتَعْجَلَ به إنَّ عَلَيْنا جَمْعَه وقرآنَهُ. فإذا قَرَأناه فاتَّبِعْ قرآنَهُ. ثم إنَّ عَلَيْنا بيانَهُ}. ولما كانت عَجَلَتُهُ - صلى الله عليه وسلم - على تلقُّف الوحي ومبادرتُهُ إليه يدلُّ على محبَّته التامَّة للعلم وحرصه عليه؛ أمره تعالى أن يسألَهُ زيادةَ العلم؛ فإنَّ العلم خيرٌ، وكثرةُ الخير مطلوبةٌ، وهي من الله، والطريق إليها الاجتهاد والشوق للعلم وسؤالُ الله والاستعانةُ به والافتقارُ إليه في كل وقت. ويؤخذ من هذه الآية الكريمة الأدب في تلقِّي العلم، وأنَّ المستمع للعلم ينبغي له أن يتأنَّى ويصبِرَ حتى يفرغ المملي والمعلِّم من كلامه المتَّصل بعضه ببعض؛ فإذا فَرَغَ منه؛ سأل إن كان عنده سؤالٌ، ولا يبادِرُ بالسؤال وقطع كلام مُلقي العلم؛ فإنَّه سببٌ للحرمان، وكذلك المسؤول ينبغي له أن يستملي سؤال السائل ويعرف المقصودَ منه قبل الجواب؛ فإنَّ ذلك سببٌ لإصابة الصواب.
(114) پس از آنکه خداوند، فرمانِ جزاییِ خود، و حکم دستوری و دینی‌اش را در مورد بندگانش در کتاب نازل نمود و بیان کرد که این، از آثارِ فرمانروایی او می‌باشد، فرمود: (﴿فَتَعَٰلَى ٱللَّهُ﴾) خدا والا مقام و بلند و باشکوه است و از هرعیب و کاستی پاک است. خداوند (﴿ٱلۡمَلِكُ﴾) فرمانروا و پادشاه است؛ پادشاهی و فرمانروایی، صفتِ اوست؛ و خلایق، همه مملوک او هستند، و احکامِ تقدیری و شرعیِ وی در آنها نافذ و جاری است.(﴿ٱلۡحَقُّ﴾) یعنی وجود و پادشاهی و کمالش حق است. پس صفاتِ کمال، جز برای خداوندِ باشکوه ثابت نمی‌شوند، و از جملۀ این صفت‌ها پادشاهی و فرمانروایی است؛ و دیگر آفریده‌ها، گرچه در بعضی اوقات، شاید بهره‌ای از فرمانروایی بر بعضی چیزها داشته باشند، اما این فرمانروایی، کوتاه و باطل است و از بین می‌رود، اما فرمانرواییِ پروردگار از بین نمی‌رود، و او پادشاهی زنده و پایدار و بزرگوار است. (﴿وَلَا تَعۡجَلۡ بِٱلۡقُرۡءَانِ مِن قَبۡلِ أَن يُقۡضَىٰٓ إِلَيۡكَ وَحۡيُهُۥ﴾) و در خواندن قرآن، پیش از آنکه بر تو وحی شود، عجله مکن؛ یعنی وقتی جبرئیل قرآن را بر تو می‌خواند، در فرا گرفتنِ آن شتاب مکن، و تند تند آیات را به‌دنبالِ جبرئیل تکرار مکن، بلکه صبر کن تا او تمام کند، و چون او وحی را تمام کرد، آن را بخوان؛ زیرا خداوند، جمع کردنِ قرآن را در سینه و دل تو، و خواندنِ آن را توسطِ تو، تضمین کرده است. چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: ﴿لَا تُحَرِّكۡ بِهِۦ لِسَانَكَ لِتَعۡجَلَ بِهِۦٓ إِنَّ عَلَيۡنَا جَمۡعَهُۥ وَقُرۡءَانَهُۥ فَإِذَا قَرَأۡنَٰهُ فَٱتَّبِعۡ قُرۡءَانَهُۥ ثُمَّ إِنَّ عَلَيۡنَا بَيَانَهُ﴾ۥ زبانت را حرکت مده تا به خواندن و فراگیریِ آن شتاب کنی، بی شک جمع کردن و خواندنِ آن بر ماست. پس وقتی ما آن را خواندیم، از خواندنِ فرشته پیروی کن، سپس بیان کردنِ آن بر ماست. و از آنجا که شتاب ورزیدن پیامبر برای فراگیری وحی، بر این دلالت می‌نماید که او علم و دانش را بسیار دوست داشت و به آن علاقه‌مند بود، خداوند متعال به او فرمان داد که از وی بخواهد بر دانشش بیفزاید؛ زیرا علم، خیر است؛ و فزونی و فراوانی خیر، امری مطلوب می‌باشد؛ و فراوانی و افزون شدن علم از جانب خداوند است، و راه آن، کوشش و علاقه‌مند شدن به آن، و خواستن از خداوند و کمک گرفتن از او، و نیازمند بودن به وی، در هر وقتی است. و از این آیه چنین استنباط می‌شود که باید در فراگیریِ دانش، ادب داشت؛ و کسی که در پی علم و دانش است باید حوصله کند و صبر داشته باشد تا وقتی که معلم سخنانش را تمام نماید، و هرگاه معلم سخنش را تمام کرد، اگر سؤالی داشت آن را بپرسد، و نباید سخن معلّم را قطع نماید، و شتابان سؤال کند؛ زیرا با این کار، سبب محروم شدن از علم می‌شود. و نیز کسی که مورد سؤال واقع می‌شود، باید خوب گوش کند؛ و منظور سؤال کننده را، قبل از اینکه پاسخ بدهد، بداند، چون این کار باعث می‌شود تا او پاسخ درستی بدهد.
: 115 #
{وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا (115)}.
وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا و به راستي پيش از اين به آدم سفارش کرديم، پس [آن را] فراموش کرد و در او عزمي استوار نيافتيم.
#
{115} أي: ولقد وصَّينا آدم وأمرناه وعَهِدْنا إليه عهداً ليقوم به، فالتزَمَه وأذعن له وانقادَ وعزمَ على القيام به، ومع ذلك نَسِيَ ما أُمِرَ به، وانتقضت عزيمتُه المحكمة، فجرى عليه ما جرى، فصار عبرةً لذرِّيَّته، وصارت طبائعُهم مثل طبيعة آدم؛ نسي فنسيت ذُرِّيَّتُه، وخَطِئ فخطئوا، ولم يثبت على العزم المؤكَّد وهم كذلك، وبادر بالتوبة من خطيئته، وأقرَّ بها، واعترفَ فغُفِرَتْ له، ومن يشابِهْ أباه فما ظلم.
(115) آدم را سفارش کردیم و او را فرمان دادیم و با وی پیمان بستیم تا آن را انجام دهد. پس او بدان پایبند شد، و آن را پذیرفت و از آن اطاعت نمود، و تصمیم گرفت آن را انجام دهد. اما با این وجود، آنچه را که بدان دستور داده شده بود، فراموش کرد؛ و ارادۀ استوارش از هم پاشید؛ و ماجرایی برایش پیش آمد.پس او عبرتی برای فرزندانش گردید، و طبیعت آنان هم مانند آدم شد. او فراموش کرد، پس فرزندانش فراموش می‌کنند.او اشتباه کرد، پس فرزندانش نیز اشتباه می‌کنند. او بر تصمیم و ارادۀ استوار و قطعی پابرجا نماند، و فرزندانش نیز چنین هستند. آدم -علیه السلام- بلافاصله ازاشتباه خود توبه کرد و به آن اقرار و اعتراف نمود، و بخشیده شد؛ و هرکس بسان پدرش -آدم- کند، ستم نکرده است. سپس تفصیل آنچه را که به صورت اجمال و خلاصه فرموده بود، بیان کرد و فرمود:
: 116 - 122 #
{وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى (116) فَقُلْنَا يَاآدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَكَ وَلِزَوْجِكَ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى (117) إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَلَا تَعْرَى (118) وَأَنَّكَ لَا تَظْمَأُ فِيهَا وَلَا تَضْحَى (119) فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَاآدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَا يَبْلَى (120) فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى (121) ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى (122)}.
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى و آنگاه که به فرشتگان گفتيم: «براي آدم سجده ببريد» پس سجده بردند به جز ابليس که سرباز زد. فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى پس گفتيم: «اي آدم! اين دشمن تو و همسرت است، پس شما را از بهشت بيرون نکند، تا به رنج دافتي». إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَلَا تَعْرَى و تو در آن بهشت نه گرسنه مي شوي، و نه برهنه مي ماني وَأَنَّكَ لَا تَظْمَأُ فِيهَا وَلَا تَضْحَى و تو در آن نه تشنه مي شوي و نه گرماي خورشيد مي بيني. فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَى پس شيطان او را به وسوسه انداخت ، گفت: «آيا تو را به درخت جاودانگي و ملک فناناپذير و ر هنمود کنم؟» فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى سرانجام هر دو نفر از آن درخت خورند، و شرمگاهاشان آشکار شد و شروع کردند از برگ [درختان] بهشت برخودشان مي چسباندند، و آدم از فرمان پروردگارش سرپيچي کرد و گمراه شد. ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى سپس پروردگارش او را برگزيد و توبه اش را پذيرفت و هدايتش کرد.
#
{116} أي: لما أكمل خلقَ آدم بيدِهِ، وعلَّمه الأسماء، وفضَّله وكرَّمه؛ أمر الملائكة بالسجود له إكراماً وتعظيماً وإجلالاً، فبادروا بالسُّجود ممتثلين، وكان بينهم إبليسُ، فاستكبر عن أمرِ ربِّه، وامتنع من السجود لآدم، وقال: {أنا خيرٌ منه خَلَقْتَني من نارٍ وخَلَقْتَه من طينٍ}.
(116) وقتی خداوند آفرینش آدم را با دست خودش کامل گردانید، و نام‌ها را به او آموخت، و او را برتری و بزرگواری داد؛ به فرشتگان امر نمود تا به قصد بزرگداشت و تعظیم، او را سجده کنند؛ فرشتگان نیز فرمان الهی را امتثال نموده و بلافاصله سجده کردند. شیطان هم در میان فرشتگان بود، پس شیطان از فرمان پروردگارش سرپیچی کرد، و از سجده برای آدم امتناع ورزید و گفت: ﴿قَالَ أَنَا۠ خَيۡرٞ مِّنۡهُ خَلَقۡتَنِي مِن نَّارٖ وَخَلَقۡتَهُۥ مِن طِينٖ﴾ من از او بهترم، مرا از آتش آفریده‌ای و او را از خاک! پس در این وقت، دشمنی وی با آدم و همسرش آشکار شد؛ چون شیطان دشمن خدا بود و حسادت او آشکار گردید که سبب دشمنی‌اش بود.
#
{117 ـ 118} فتبينتْ حينئذٍ عداوتُه البليغةُ لآدم وزوجِهِ لما كان عدوًّا لله، وظهر من حسده ما كان سبب العداوة، فحذَّر الله آدم وزوجه منه، وقال: لا {يُخْرِجَنَّكُما من الجنَّةِ فَتَشْقى}: إذا أخرِجْتَ منها؛ فإنَّ لك فيها الرزق الهني والراحة التامة، {إنَّ لَكَ ألاَّ تَجُوعَ فِيهَا ولا تَعْرَى. وأنَّك لا تَظمَأُ فِيهَا ولا تَضْحَى}؛ أي: تصيبُك الشمس بحرِّها، فضَمِنَ له استمرار الطعام والشراب والكسوة والماء وعدم التعب والنَّصَب، ولكنَّه نهاه عن أكل شجرةٍ معيَّنة، فقال: {ولا تَقْرَبا هذه الشجرة فتكونا من الظالمين}.
(117 - 118) پس خداوند آدم و همسرش را از او برحذر داشت و فرمود: (﴿فَلَا يُخۡرِجَنَّكُمَا مِنَ ٱلۡجَنَّةِ فَتَشۡقَىٰٓ﴾) زنهار شیطان شما را از بهشت بیرون نکند! آنگاه به رنج خواهی افتاد؛ یعنی وقتی از بهشت بیرون کرده شوی، به رنج و زحمت خواهی افتاد؛ زیرا در بهشت، روزی گوارا و راحتی کامل وجود دارد. (﴿إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَلَا تَعۡرَىٰ وَأَنَّكَ لَا تَظۡمَؤُاْ فِيهَا وَلَا تَضۡحَىٰ﴾) و تو در بهشت، گرسنه نشده و برهنه نمی‌مانی؛ و در آن، تشنه و آفتاب زده نمی‌شوی؛ یعنی گرمای خورشید و سوزشِ آن به تو نمی‌رسد. پس خداوند استوار، خوراک و نوشیدنی و لباس و آب و عدم رنج و خستگی را برای او تضمین کرد.
#
{120} فلم يزل الشيطانُ يوسوسُ لهما ويُزيِّن أكل الشجرة ويقولُ: {هل أدُلُّك على شجرةِ الخُلْدِ}؛ أي: [الشجرة] التي مَنْ أكل منها خَلَدَ في الجنة، {ومُلْكٍ لا يَبْلى}؛ أي: لا ينقطع إذا أكلتَ منها.
(120) اما او را از خوردنِ یک درختِ مشخص باز داشت و فرمود: ﴿وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾ و به این درخت نزدیک نشوید که آنگاه از ستمکاران خواهید شد. پس شیطان آنها را وسوسه کرد و خوردن میوۀ آن درخت را برایشان آراست و گفت: (﴿هَلۡ أَدُلُّكَ عَلَىٰ شَجَرَةِ ٱلۡخُلۡدِ﴾) آیا تو را به درخت جاودانگی رهنمود کنم؟ یعنی درختی که هر کس از آن بخورد، برای همیشه در بهشت خواهد ماند، (﴿وَمُلۡكٖ لَّا يَبۡلَىٰ﴾) و آیا تو را به مُلکِ فناناپذیری رهنمود کنم؟ یعنی ملک و فرمانروایی‌ای که هر اندازه از آن استفاده شود، تمام نمی‌گردد. پس شیطان در قالبِ دلسوزی و نصیحت پیش او آمد و با مهربانی با وی سخن گفت، آن وقت آدم فریبش را خورد، و او و همسرش از آن درخت خوردند، پس پشیمان شدند و لباس‌هایشان از تنشان بیرون آمد و گناهشان روشن شد و هر یک شرمگاه دیگر را مشاهده کرد، بعد ‌از اینکه قبلاً پوشیده بودند. و آنها شروع به چسباندن و پیچیدن برگ درختان برخود کردند تا این‌گونه خود را بپوشانند، و چنان خجالت زده شدند که خدا می‌داند!
#
{121} فأتاه بصورة ناصح، وتلطَّف له في الكلام؛ فاغترَّ به آدمُ، فأكلا من الشجرةِ، فسُقِطَ في أيديهما وسَقَطَتْ كسوتُهما، واتَّضحت معصيتُهما، وبدا لكلٍّ منهما سوأة الآخر بعد أن كانا مستورَيْن، وجعلا يَخْصِفان على أنفسهما من ورق أشجار الجنَّة؛ ليستَتِر بذلك، وأصابهما من الخجل ما الله به عليم. {وعصى آدم ربه فغوى}: فبادرا إلى التوبة والإنابة وقالا:
(121) اما او را از خوردنِ یک درختِ مشخص باز داشت و فرمود: ﴿وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾ و به این درخت نزدیک نشوید که آنگاه از ستمکاران خواهید شد. پس شیطان آنها را وسوسه کرد و خوردن میوۀ آن درخت را برایشان آراست و گفت: (﴿هَلۡ أَدُلُّكَ عَلَىٰ شَجَرَةِ ٱلۡخُلۡدِ﴾) آیا تو را به درخت جاودانگی رهنمود کنم؟ یعنی درختی که هر کس از آن بخورد، برای همیشه در بهشت خواهد ماند، (﴿وَمُلۡكٖ لَّا يَبۡلَىٰ﴾) و آیا تو را به مُلکِ فناناپذیری رهنمود کنم؟ یعنی ملک و فرمانروایی‌ای که هر اندازه از آن استفاده شود، تمام نمی‌گردد. پس شیطان در قالبِ دلسوزی و نصیحت پیش او آمد و با مهربانی با وی سخن گفت، آن وقت آدم فریبش را خورد، و او و همسرش از آن درخت خوردند، پس پشیمان شدند و لباس‌هایشان از تنشان بیرون آمد و گناهشان روشن شد و هر یک شرمگاه دیگر را مشاهده کرد، بعد ‌از اینکه قبلاً پوشیده بودند. و آنها شروع به چسباندن و پیچیدن برگ درختان برخود کردند تا این‌گونه خود را بپوشانند، و چنان خجالت زده شدند که خدا می‌داند!
#
{122} {ربَّنا ظَلَمْنا أنفُسنا وإن لم تَغْفِرْ لنا وترحَمْنا لَنَكونَنَّ من الخاسرينَ}: فاجتباه ربُّه واختاره ويَسَّرَ له التوبة، فتاب عليه وهدى، فكان بعد التوبة أحسنَ منه قبلَها، ورجع كيدُ العدوِّ عليه، وبَطَلَ مكرُهُ، فتمَّت النعمة عليه وعلى ذُرِّيَّته، ووجب عليهم القيام بها والاعتراف وأنْ يكونوا على حَذَرٍ من هذا العدوِّ المرابط الملازم لهم ليلاً ونهاراً، {يا بني آدمَ لا يَفْتِنَنَّكُم الشيطانُ كما أخرجَ أبَوَيْكُم من الجنَّة ينزعُ عنْهما لباسَهما ليُرِيَهما سوآتهما إنه يراكم هو وقبيلُهُ [من حيث لا ترونهم] إنا جعلنا الشياطين أولياء للذين لا يؤمنون}.
(122) (﴿وَعَصَىٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُۥ فَغَوَىٰ﴾) و آدم از فرمان پروردگارش سرپیچی کرد و گمراه شد، اما شتابان توبه نمود و بازگشت و با همسرش گفتند: ﴿قَالَا رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ﴾ پروردگارا! ما بر خویش ستم کرده‌ایم، و اگر ما را نیامرزی و بر ما رحم نکنی، از زیانکاران خواهیم شد. پس پروردگارش او را برگزید و توبه را برایش آسان کرد، (﴿فَتَابَ عَلَيۡهِ وَهَدَىٰ﴾) و توبه‌اش را پذیرفت و او را هدایت کرد. و بعد از توبه کردن، احوالش به مراتب بهتر شد، و مکر دشمن به خودش بازگشت، و نیرنگش باطل شد، و نعمت بر آدم و فرزندانش کامل گردید. و آنها باید نعمت الهی را در مسیر خشنودی وی به‌کار برده و به آن اعتراف نمایند، و از این دشمن که همواره به دنبال آنها و در کمین آنهاست و شب و روز آنان را دنبال می‌کند، بر حذر باشند، ﴿يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ لَا يَفۡتِنَنَّكُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ كَمَآ أَخۡرَجَ أَبَوَيۡكُم مِّنَ ٱلۡجَنَّةِ يَنزِعُ عَنۡهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوۡءَٰتِهِمَآۚ إِنَّهُۥ يَرَىٰكُمۡ هُوَ وَقَبِيلُهُۥ مِنۡ حَيۡثُ لَا تَرَوۡنَهُمۡۗ إِنَّا جَعَلۡنَا ٱلشَّيَٰطِينَ أَوۡلِيَآءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ﴾ ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد و دچار فتنه نکند، آن گونه که پدر و مادرتان را از بهشت بیرون کرد، [و چون آدم و همسرش از آن درخت خوردند] لباسشان را بیرون آورد تا شرمگاهشان را به آنان بنمایاند. شیطان و گروهش، شما را از جایی می‌بینند که شما آنها را نمی‌بینید. ما شیطان‌ها را دوست کسانی قرار داده‌ایم که ایمان نمی‌آورند.
: 123 - 127 #
{قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى (123) وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى (124) قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنْتُ بَصِيرًا (125) قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنْسَى (126) وَكَذَلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ يُؤْمِنْ بِآيَاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَى (127)}.
قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى [خداوند ] فرمود: «هر دو گروه با هم از آن فرود آييد، در حالي که دشمن همديگر هستيد، پس اگر براي شما از جانب من رهنمودي رسد، هر کس از هدايتم پيروي کند گمراه نمي شود، و به رنج نمي افتد». وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى و هر کس از ياد من روي بگرداند زندگي تنگي خواهد داشت، و روز قيامت او را نابينا حشر خواهيم کرد. قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنتُ بَصِيرًا مي گويد: «پروردگارا! چرا مرا نابينا برانگيختگي حال آنکه [در دنيا] بينا بوده ام؟ قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنسَى [خداوند] مي فرمايد: «بدينسان آيات ما به تو رسيد و آنها را فراموش کردي، همانگونه تو [نيز] امروز فراموش مي شوي» وَكَذَلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ يُؤْمِن بِآيَاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَى و اينگونه کسي را که زياده روي کرده و به آيات پروردگارش ايمان نياورده است سزا و عذاب مي دهيم و عذاب آخرت سخت تر و ماندگارتر است.
#
{123} يخبر تعالى أنَّه أمر آدم وإبليس أن يَهْبِطا إلى الأرض، وأن يتَّخذوا الشيطان عدوًّا لهم، فيأخذوا الحذر منه، ويُعِدُّوا له عدَّته، ويحارِبوه، وأنَّه سيُنْزِل عليهم كتباً ويرسل إليهم رسلاً يبيِّنون لهم الطريق المستقيم الموصلة إليه وإلى جنته، ويحذِّرونهم من هذا العدوِّ المبين، وأنَّهم أيَّ وقتٍ جاءهم ذلك الهدى الذي هو الكتب والرسل؛ فإنَّ من اتَّبعه؛ اتَّبع ما أمِرَ به، واجتنب ما نُهِيَ عنه؛ فإنَّه لا يضلُّ في الدُّنيا ولا في الآخرة ولا يشقى فيهما، بل قد هُدِيَ إلى صراط مستقيم في الدُّنيا والآخرة، وله السعادة والأمن في الآخرة. وقد نفى عنه الخوف والحزن في آية أخرى بقوله: {فَمَن اتَّبَع هُدايَ فلا خوفٌ عليهم ولا هُمْ يَحْزَنونَ}، واتِّباع الهدى بتصديق الخبرِ وعدم معارضتِهِ بالشُّبه، وامتثال الأمرِ بأن لا يعارِضَه بشهوة.
(123) خداوند متعال خبر می‌دهد که آدم و شیطان را دستور داد تا از بهشت به زمین فرود بیایند؛ و آدم و فرزندانش، شیطان را دشمن خود قرار بدهند، و از آن برحذر باشند و برای رویارویی با وی آمادگی پیدا کرده و با او مبارزه کنند. و خبر داد که کتاب‌هایی برآنان نازل خواهد کرد، و پیامبرانی به سویشان خواهد فرستاد تا راه راستی که انسان را به خدا و به بهشت الهی می‌رساند، بیان کرده؛ و آنها را از این دشمن آشکار بر حذر دارند. و هر وقت این هدایت -که عبارت از کتاب‌ها و پیامبران می‌باشند- به نزد آنان آمد؛ هرکس از آن پیروی نماید و از آنچه به آن دستور داده، شده فرمان بَرَد؛ و از آنچه که از آن نهی شده است، پرهیز کند؛ او نه در دنیا و نه در آخرت گمراه نمی‌شود، و در هردو جهان به رنج و زحمت نمی‌افتد، بلکه او در دنیا و آخرت، به راه راست هدایت شده و سعادت و امنیّت آخرت از آنِ اوست. و در آیه ای دیگر آمده که هیچ ترس و اندوهی ندارد: ﴿فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ﴾ پس هرکس از هدایت من پیروی نماید، ترس و اندوهی بر آنان نیست. و پیروی از هدایت؛ یعنی تصدیق آن، و مخالفت نکردن با آن به وسیلۀ ایجاد شبهه وتردید، و فرمان بردن از دستورات ومخالفت نکردن با آن به وسیلۀ تبعیت از شهوت.
#
{124} {ومَنْ أعرضَ عن ذِكْري}؛ أي: كتابي الذي يُتَذَكَّر به جميع المطالب العالية، وأن يتركه على وجه الإعراض عنه أو ما هو أعظم من ذلك؛ بأن يكون على وجه الإنكار له والكفر به. {فإنَّ له معيشةً ضنكاً}؛ أي: فإنَّ جزاءه أن نَجْعَلَ معيشَته ضيقةً مشقَّةً، ولا يكون ذلك إلاَّ عذاباً. وفُسِّرت المعيشةُ الضَّنْك بعذاب القبر، وأنَّه يُضَيَّقُ عليه قبرُه، ويُحْصَرُ فيه، ويعذَّبُ جزاءً لإعراضِهِ عن ذِكْرِ ربِّه، وهذه إحدى الآيات الدالَّة على عذاب القبر. والثانية: قوله تعالى: {ولو تَرَى إذِ الظالمونَ في غَمَراتِ الموتِ والملائكةُ باسطو أيديهم ... } الآية. والثالثة: قوله: {وَلَنُذيقَنَّهم من العذابِ الأدنى دونَ العذابِ الأكبرِ}. والرابعة: قوله عن آل فرعون: {النارُ يُعْرَضونَ عليها غُدُوًّا وعَشِيًّا ... } الآية. والذي أوجب لمن فسرها بعذاب القبر فقط من السلف وقصروها على ذلك ـ والله أعلم ـ آخر الآية، وأنَّ الله ذَكَرَ في آخرها عذابَ يوم القيامة. وبعض المفسِّرين يرى أن المعيشة الضَّنْكَ عامَّة في دار الدنيا؛ بما يُصيبُ المعرِضَ عن ذِكْرِ ربِّه من الهموم والغموم والآلام، التي هي عذابٌ معجَّل، وفي دار البرزخ، وفي الدار الآخرة؛ لإطلاق المعيشة الضَّنْكِ وعدم تقييدها. {ونحشُرُه}؛ أي: هذا المعرض عن ذِكْر ربِّه {يومَ القيامةِ أعمى}: البصر على الصحيح؛ كما قال تعالى: {ونحشُرُهم يومَ القِيامة على وجوهِهِم عُمْياً وبُكْماً وصُمًّا}.
(124) (﴿وَمَنۡ أَعۡرَضَ عَن ذِكۡرِي﴾) و هرکس از کتاب من -که هر مضمون عالی با آن یادآوری می‌شود- روی بگرداند و آن را رها سازد، یا مرتکب بزرگ‌تر از این شود؛ یعنی آن را انکار نماید، و به آن کفر بورزد، (﴿فَإِنَّ لَهُۥ مَعِيشَةٗ ضَنكٗا﴾)کیفرش این است که زندگی‌اش را تنگ و مشقّت بار خواهیم کرد، و این عذاب اوست. و زندگیِ تنگ، به عذابِ قبر تفسیر شده است؛ قبرش تنگ ‌شده و در آن محاصره گشته و عذاب داده می‌شود. و این کیفرِ رویگردانی‌اش از ذکر پروردگار می‌باشد. و این، یکی از آیه‌هایی است که بر عذاب قبر دلالت می‌نماید. و آیۀ دیگری که بر عذاب قبر دلالت می‌کند، این است: ﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذِ ٱلظَّٰلِمُونَ فِي غَمَرَٰتِ ٱلۡمَوۡتِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ بَاسِطُوٓاْ أَيۡدِيهِمۡ﴾ و چون ستمکاران را ببینی آنگاه که در سختی‌های مرگ هستند و فرشتگان دست‌هایشان را [به قصد تعذیب آنان] دراز می‌کنند. و آیۀ سوم اینکه ﴿وَلَنُذِيقَنَّهُم مِّنَ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡأَدۡنَىٰ دُونَ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡأَكۡبَرِ﴾ و قطعاً پیش از عذاب بزرگ‌تر، عذاب کمتر را به آنها می‌چشانیم. و آیۀ چهارم، فرمودۀ خداوند در مورد فرعونیان است که می‌فرماید: ﴿ٱلنَّارُ يُعۡرَضُونَ عَلَيۡهَا غُدُوّٗا وَعَشِيّٗا﴾ صبح و شام برآتش عرضه می‌شوند. آنچه برخی از سلف را واداشته تا این را فقط به عذاب قبر تفسیر نمایند، آخرِ آیه است که خداوند در آن، عذاب روز قیامت را بیان کرده است. از نظر برخی از مفسرین، «زندگی تنگ» عام است و شامل رنج‌ها و دردها و غم‌ها است و فردی که از ذکر خداوند رویگردان شود، به آن گرفتار می‌آید، و این عذاب دنیاست، و در جهانِ برزخ و در جهانِ آخرت نیز زندگیِ تنگی خواهد داشت، چون زندگیِ تنگ به طور مطلق ذکر شده، و به امری مقید نشده است. (﴿وَنَحۡشُرُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ أَعۡمَىٰ﴾) و خداوند در روز قیامت، این فرد را که از ذکر پروردگارش اعراض نموده است، نابینا برمی‌انگیزد، چنانکه فرموده است: ﴿وَنَحۡشُرُهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ عَلَىٰ وُجُوهِهِمۡ عُمۡيٗا وَبُكۡمٗا وَصُمّٗا﴾ و روز قیامت، آنان را بر چهره‌هایشان کور و لال و کر گرد می‌آوریم.
#
{125} {قال}: على وجه الذُّلِّ والمراجعة والتألُّم والضجر من هذه الحالة: {ربِّ لمَ حشرتَني أعمى وقد كنتُ}: في دار الدُّنيا {بصيراً}: فما الذي صيَّرني إلى هذه الحالة البشعة؟
(125) پس درحالی که احساس ذلّت و خواری نموده، و از وضعیت موجود اظهار درد و رنج می‌کند، می‌گوید: (﴿رَبِّ لِمَ حَشَرۡتَنِيٓ أَعۡمَىٰ وَقَدۡ كُنتُ بَصِيرٗا﴾) پروردگارا! چرا مرا نابینا برانگیختی، حال آنکه در دنیا بینا بودم؟! پس چه چیزی مرا به این حالت زشت و نامطلوب کشاند؟!
#
{126} {قال كذلك أتَتْكَ آياتُنا فنسيتَها}: بإعراضِكَ عنها، {وكذلك اليومَ تُنسى}؛ أي: تُتْرَكُ في العذاب؛ فأجيب بأنَّ هذا هو عينُ عملك، والجزاء من جنس العمل؛ فكما عَميتَ عن ذِكْر ربِّك، وعشيتَ عنه، ونسيتَه ونسيت حظَّك منه؛ أعمى اللهُ بَصَرَكَ في الآخرة، فحُشِرْتَ إلى النار أعمى أصمَّ أبكم، وأعرضَ عنك، ونَسِيَكَ في العذاب.
(126) (﴿قَالَ كَذَٰلِكَ أَتَتۡكَ ءَايَٰتُنَا فَنَسِيتَهَا﴾) خداوند می‌فرماید: بدینسان آیات ما به تو رسید، و از آنها اعراض نموده و آنها را فراموش کردی و نادیده گرفتی. (﴿وَكَذَٰلِكَ ٱلۡيَوۡمَ تُنسَىٰ﴾) و امروز تو نیز فراموش می‌شوی، و در عذاب رها می‌گردی. پس به او پاسخ داده می‌شود که این، عینِ عمل تو می‌باشد، و جزا از جنسِ عمل است. پس همان‌طور که تو از یاد پروردگارت غافل شدی، و از آن چشم فرو بستی، و آن را فراموش کردی، و بهره‌ای از آن نبردی، خداوند نیز چشم‌هایت را در آخرت نابینا می‌کند؛ و درحالی که کور و کر و لال هستی، به جهنم برده می‌شوی؛ و خداوند از تو روی برتافته، و تو را در عذاب فراموش می‌نماید.
#
{127} {وكذلك}؛ أي: هذا الجزاء نجزيه {مَنْ أسرف}: بأن تعدَّى الحدود وارتكب المحارم وجاوز ما أُذِنَ له، {ولم يؤمن بآيات ربِّه}: الدالَّة على جميع مطالب الإيمان دلالةً واضحةً صريحةً؛ فالله لم يَظْلِمْه ولم يَضَع العقوبة في غير محلِّها، وإنَّما السبب إسرافُه وعدم إيمانه. {ولعذابُ الآخرةِ أشدُّ}: من عذاب الدُّنيا أضعافاً مضاعفةً، {وأبقى}: لكونِهِ لا ينقطعُ؛ بخلاف عذاب الدُّنيا؛ فإنَّه منقطع؛ فالواجب الخوف والحذر من عذابِ الآخرة.
(127) (﴿وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي مَنۡ أَسۡرَفَ﴾) و این‌گونه سزا را به کسی می‌دهیم که زیاده‌روی کند، به این صورت که از حدود و مرزهای الهی تجاوز کرده، و مرتکب کارهای حرام شده، و از محدودۀ مجاز فراتر رود. (﴿وَلَمۡ يُؤۡمِنۢ بِ‍َٔايَٰتِ رَبِّهِۦ﴾) و به آیات پروردگارش ایمان نیاورده، و آیات الهی را که به طور واضح و صریح بر مفاهیم ایمان دلالت می‌نمایند، باور نداشته باشد. پس خداوند بر او ستم نکرده است؛ بلکه سببِ کیفرش، تجاوزگری و اصرار بر کفر می‌باشد. (﴿وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبۡقَىٰٓ﴾) و عذاب آخرت، از عذاب دنیا چندین برابر سخت‌تر و ماندگارتر است؛ قطع نمی‌شود و تمام نمی‌گردد، به‌خلاف عذابِ دنیا که تمام می‌شود. پس باید از عذاب آخرت ترسید و از آن برحذر بود.
: 128 #
{أَفَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَسَاكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِأُولِي النُّهَى (128)}.
أَفَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَسَاكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّأُوْلِي النُّهَى آيا به آنان ننمود [و براي آن بيان نکرد] که پيش از ايشان بسياري از مردمان را نابود کرديم که [اکنون آنان] در محل سکونتشان راه مي روند؟ بي گمان در اين [امر] نشانه هايي براي خردمندان است.
#
{128} أي: {أفلم يَهْدِ}: لهؤلاء المكذِّبين المعرضين ويدلُّهم على سلوك طريق الرشاد وتجنُّب طريق الغيِّ والفسادِ ما أحلَّ الله بالمكذبين قبلَهم من القرون الخالية والأمم المتتابعة، الذين يعرِفون قَصَصهم، ويتناقلون أسمارهم، وينظرون بأعينهم مساكِنَهم من بعدهم؛ كقوم هودٍ وصالح ولوطٍ وغيرهم، وأنَّهم لما كذَّبوا رُسُلَنا وأعرضوا عن كُتُبِنا؛ أصبْناهم بالعذاب الأليم؛ فما الذي يؤمِّنُ هؤلاء أن يَحِلَّ بهم ما حلَّ بأولئك؟ {أكُفَّارُكُم خيرٌ من أولئِكُم أم لكم براءةٌ في الزُّبُر أم يقولونَ نحنُ جميعٌ مُنْتَصِرٌ}: لا شيء من هذا كلِّه، فليس هؤلاء الكفار خيراً من أولئك حتى يُدْفَع عنهم العذاب بخيرهم، بل هم شرٌّ منهم، لأنَّهم كفروا بأشرف الرسل وخير الكتب، وليس لهم براءةٌ مزبورةٌ وعهدٌ عند الله، وليسوا كما يقولون إنَّ جَمْعَهم ينفعهم ويدفَعُ عنهم، بل هم أذلُّ وأحقر من ذلك؛ فإهلاك القرون الماضية بذنوبهم من أسباب الهدايةِ؛ لكونِها من الآيات الدالَّة على صحَّة رسالة الرسل الذين جاؤوهم وبطلان ما هم عليه، ولكن ما كلُّ أحدٍ ينتفع بالآيات، إنَّما ينتفعُ بها أولو النُّهى؛ أي: العقول السليمة والفطر المستقيمة، والألباب التي تَزْجُرُ أصحابَها عمَّا لا ينبغي.
(128) آیا عذاب‌هایی که تکذیب کنندگانِ پیش از اینها، بدان گرفتار شدند کسانی که داستان‌هایشان را می‌دانند، و قصه‌هایشان را برای یکدیگر بازگو می‌کنند، و با چشم‌های خود پس از آنها، مسکن‌هایشان را می‌بینند، مانند قوم هود و صالح و لوط و دیگران ـ این تکذیب کنندگان و رویگردانان را هدایت نمی‌کند، و راه رشد و هدایت را به آنان نشان نمی‌دهد؟ و نمی‌دانند امت‌های گذشته که پیامبران ما را تکذیب کردند و از کتاب‌های ما رویگردان شدند، به چه عذاب دردناکی گرفتار آمدند؟ پس چه چیزی آنان را، از گرفتار شدن به آنچه آن امت‌ها بدان گرفتار شدند، ایمن کرده است؟ ﴿أَكُفَّارُكُمۡ خَيۡرٞ مِّنۡ أُوْلَٰٓئِكُمۡ أَمۡ لَكُم بَرَآءَةٞ فِي ٱلزُّبُرِ أَمۡ يَقُولُونَ نَحۡنُ جَمِيعٞ مُّنتَصِرٞ﴾ آیا کافرانِ شما از آنان بهترند، یا برائت و نجات شما در کتاب‌ها ثبت و ضبط شده است؟ یا می‌گویند: ما همه پیروز هستیم؟ هیچ چیزی از این موارد نیست؛ و این کافران از آنها بهتر نیستند تا به خاطر خوبی و بهتر بودنشان، عذاب خدا از آنها دور شود، بلکه از آنها بدترند؛ چون اینها به بزرگ‌ترین و شریف‌ترین پیامبر و بهترین کتاب کفر ورزیده‌اند، و برائت و نجات آنها در هیچ کتابی نیامده‌است، و پیمانی نزد خداوند برای نجات خود ندارند، و آن‌گونه نیست که می‌گویند: گروهمان به ما سود می‌رساند، و عذاب را از ما دور می‌نماید! بلکه آنها خوارتر و کوچک‌تر از این می‌باشند. پس هلاک شدن نسل‌ها و امت‌های گذشته به علت گناهانشان، یکی از اسباب اندرز و هدایت مردم است، چون این نشانه‌ای است بر صحت و درست بودن رسالت پیامبرانی که به نزد آنها آمده‌اند، و مبیّن بطلان چیزی است که بر آن بودند. اما هر کسی از آیات خدا استفاده نمی‌برد، بلکه فقط خردمندان و صاحبان فطرت‌های درست و عقل‌های سالم و خردهایی که صاحبان خود را از کارهای ناشایست باز می‌دارند، بهره‌مند می‌شوند.
: 129 - 130 #
{وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَكَانَ لِزَامًا وَأَجَلٌ مُسَمًّى (129) فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آنَاءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّكَ تَرْضَى (130)}.
وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَكَانَ لِزَامًا وَأَجَلٌ مُسَمًّى و اگر از پيش وعده اي از پروردگارت صورت نگرفته و موعدي مشخص مقرر نشده بود، بدون شک [عذاب آنها در همين دنيا] محقق مي شد. فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آنَاء اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّكَ تَرْضَى پس در برابر آنچه مي گويند شکيبايي ورز، و قبل از طلوع آفتاب و پيش از غروب آن، و در ساعاتي از شب و در بخشهايي از روز به پرستش و ستايش پروردگارت مشغول باش، باشد که راضي و خشنود گردي.
#
{129} هذه تسليةٌ للرسول وتصبيرٌ له عن المبادرة إلى إهلاك المكذِّبين المعرضين، وأنَّ كفرَهم وتكذيبَهم سببٌ صالحٌ لحلول العذاب بهم ولزومِهِ لهم؛ لأنَّ الله جَعَلَ العقوبات سبباً وناشئاً عن الذُّنوب ملازماً لها، وهؤلاء قد أتَوْا بالسبب، ولكنَّ الذي أخَّره عنهم كلمةُ ربِّك المتضمِّنة لإمهالهم وتأخيرهم وضربِ الأجل المسمَّى؛ فالأجل المسمَّى ونفوذُ كلمة الله هو الذي أخَّر عنهم العقوبة إلى إبَّانِ وقتها، ولعلَّهم يراجعون أمر الله فيتوب عليهم ويرفع عنهم العقوبة إذا لم تحقَّ عليهم الكلمة.
(129) این، دلگرم کردنِ پیامبر، و توصیه به شکیبایی اوست. و اینکه در خصوصِ هلاک شدنِ تکذیب کنندگانِ اعراض کننده عجله نکند؛ چراکه کفر و تکذیب آنها، سبب مناسبی است برای اینکه عذاب بر آنها واقع شود و آنان را فرا بگیرد؛ چون خداوند کیفرها را، برآمده از گناهان و جزء لاینفک آن قرار داده است. و آنان، سببِ عذاب را فراهم آورده‌اند، اما چیزی که وقوعِ عذاب را بر آنها به تاخیر انداخته است، سخن پروردگارت می‌باشد مبنی بر مهلت دادن به آنها و تأخیر عذاب از آنان؛ چرا که خداوند برای این کار، مدت معینی را مقرر کرده است. پس تعیین شدن مدت، و موعدی مقرر، و نفوذِ سخن الهی در این زمینه، عذاب را تا آن زمانِ معین، از آنها به تأخیر انداخته است، شاید به سوی فرمان الهی برگردند، و خداوند توبۀ ایشان را بپذیرد و عذاب را از آنها دور نماید. و این زمانی است که وعدۀ الهی مبنی بر گرفتار شدن آنها به عذاب، تحقق نیافته باشد.
#
{130} ولهذا أمر الله رسولَه بالصبر على أذيَّتِهم بالقول، وأمره أن يتعوَّض عن ذلك وليستعين عليه بالتسبيح {بحمدِ} ربِّه في هذه الأوقات الفاضلة؛ {قبلَ طلوعِ الشمس وقبل غروبها}، وفي أطراف النهار أوله وآخره؛ عموم بعد خصوص، وأوقات {الليلِ} وساعاته، لعلَّك إنْ فعلتَ ذلك ترضى بما يعطيك ربُّك من الثواب العاجل والآجل، وليطمئنَّ قلبُك، وتَقَرَّ عينُك بعبادة ربِّك، وتتسلَّى بها عن أذيَّتِهِم؛ فيخفَّ حينئذٍ عليك الصبر.
(130) بنابراین خداوند پیامبرش را دستور داد تا در برابر آزار و اذیت آنها شکیبایی ورزد؛ و او را فرمان داد تا برای مقابله با اذیت آنها، در این اوقات نیک، وی را تحمید و تسبیح کند؛ قبل از طلوع خورشید و قبل از غروب آن و در بخش‌هایی از ابتدای روز و آخر آن ـ و این از باب ذکر عام بعد از خاص می‌باشد ـ نیز در اوقات و ساعاتی از شب [به تحمید و تسبیح پروردگار بپردازد]. و از این ذکر و عبادت، علیه آنان کمک بگیرد، باشد به پاداشی که خداوند در دنیا و آخرت به او می‌دهد، خشنود شود و تا دلت با پرستش پروردگارت آرام بگیرد، و چشم‌هایت روشن شود و در برابر اذیت آنها تسکین یابی، پس آنگاه شکیبایی کردن برایت آسان‌تر می‌شود.
: 131 #
{وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَى (131)}.
وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَى و به زينت زندگي دنيا که گروههايي از آنان را از آن بهره مند ساخته ايم تا آنان را در آن بيازماييم چشم مدوز، و روزي پروردگارت بهتر و ماندگارتر است.
#
{131} أي: ولا تمدَّ {عَيْنَيْكَ} معجباً ولا تكرِّر النظر مستحسناً إلى أحوال الدُّنيا والممتَّعين بها من المآكل والمشارب اللذيذة والملابس الفاخرة والبيوت المزخرفة والنساء المجمَّلة؛ فإنَّ ذلك كلَّه زهرةُ {الحَياةِ الدُّنيا}؛ تبتهج بها نفوسُ المغترين، وتأخُذُ إعجاباً بأبصار المعرِضين، ويتمتَّع بها بقطع النظرِ عن الآخرة القومُ الظالمون، ثم تذهب سريعاً وتمضي جميعاً، وتقتلُ محبِّيها وعشَّاقَها فيندمون حيث لا تنفع الندامة، ويعلمون ما هم عليه إذا قدِموا يوم القيامة، وإنَّما جعلها الله فتنةً واختباراً ليعلمَ من يَقِفُ عندها ويغترُّ بها ومَنْ هو أحسنُ عملاً. كما قال تعالى: {إنا جَعلنَا ما على الأرضِ زينَة لها لنَبلوهم أيُّهُم أحَسنُ عَملاً وإنَّا لجاعلونَ ما عَلَيْها صعيداً جُرُزاً}. {ورزقُ ربِّك}: العاجل من العلم والإيمان وحقائق الأعمال الصالحة، والآجل من النعيم المقيم والعيش السليم في جوار الربِّ الرحيم، {خيرٌ}: مما متَّعنا به أزواجاً في ذاته وصفاته، {وأبقى}: لكونِهِ لا ينقطع أكُلُها دائمٌ وظلُّها؛ كما قال تعالى: {بل تؤثِرونَ الحياة الدُّنيا. والآخرةُ خيرٌ وأبقى}. وفي هذه الآية إشارةٌ إلى أنَّ العبد إذا رأى من نفسِهِ طموحاً إلى زينة الدُّنيا وإقبالاً عليها أنْ يُذَكِّرَها ما أمامها من رزقِ ربِّه، وأنْ يوازِنَ بين هذا وهذا.
(131) یعنی شگفت زده و با اعجاب به بهره‌مند شدن آنان از خوردنی‌ها و نوشیدنی‌های لذیذ، و لباس‌های فاخر و خانه‌های مزیّن و زنان زیبا چشم مدوز؛ زیرا همۀ اینها زیبایی‌های زندگی دنیا هستند که فریب‌خوردگان با برخورداری از آن شادمان می‌شوند، و چشم‌های اعراض‌کنندگان را خیره می‌نماید، و ستمگران از آخرت قطع نظر کرده و از آن بهره‌مند می‌شوند، سپس با سرعت از بین می‌رود، و همه چیز آن تمام می‌شود. دنیا، دوستداران و عاشقان خود را می‌کشد، و زمانی پشیمان می‌شوند که پشیمانی سودی ندارد، و چون در روز قیامت حاضر شوند، می‌دانند که بر چه چیزی بوده‌اند؟ و خداوند دنیا را، فتنه و آزمایشی قرار داده تا مشخّص نماید چه کسی درآن اقامت گزیده و فریب آن را می‌خورد، و چه کسی کار نیک انجام می‌دهد؟ چنانکه خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّا جَعَلۡنَا مَا عَلَى ٱلۡأَرۡضِ زِينَةٗ لَّهَا لِنَبۡلُوَهُمۡ أَيُّهُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗا وَإِنَّا لَجَٰعِلُونَ مَا عَلَيۡهَا صَعِيدٗا جُرُزًا﴾ بدون شک ما آنچه را روی زمین است، زینتی قرار داده‌ایم تا آنان را بیازماییم که کدام یک عملش بهتر است. و قطعاً ما همۀ آن چیزی را که بر آن است، [تبدیل به] میدانی صاف و هموار می‌کنیم. (﴿وَرِزۡقُ رَبِّكَ﴾) و روزی پروردگارت از قبیل: علم و ایمان و اعمال صالح که در این دنیا کسب می‌شوند، و پاداش خداوند در روز قیامت از قبیل: نعمت‌های پایدار و زندگی سالم در کنار پروردگار مهربان. (﴿خَيۡرٞ﴾) از آنچه گروه‌هایی از آنان را از آن بهره‌مند ساخته‌ایم، بهتر است، (﴿وَأَبۡقَىٰ﴾) و پایدارتر می‌باشد، چون روزی و پاداش خداوند قطع نمی‌شود و از بین نمی‌رود؛ میوۀ بهشت، همیشگی و سایه‌اش نیز جاودانه است. چنانکه خداوند متعال فرموده است: ﴿بَلۡ تُؤۡثِرُونَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ وَأَبۡقَىٰٓ﴾ بلکه زندگی دنیا را برمی‌گزینید، حال آنکه آخرت بهتر و ماندگارتر است. این آیه، به این نکته اشاره می‌کند که هرگاه بنده احساس کرد به زینت دنیا چشم دوخته و به آن روی آورده است، باید روزی‌های پروردگارش را در بهشت یاد کند و این دو را با هم مقایسه نماید.
: 132 #
{وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا لَا نَسْأَلُكَ رِزْقًا نَحْنُ نَرْزُقُكَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى (132)}.
وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا لَا نَسْأَلُكَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُكَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى و خانواده ات را به اقامۀ نماز فرمان بده، و [خودت نيز] بر آن شکيبايي ورز، ما از تو روزي نمي خواهيم، ما تو را روزي مي دهيم و سرانجام از آن پرهيزگاري است.
#
{132} أي: حُثَّ أهلك على الصلاة، وأزْعِجْهم إليها من فرض ونفل، والأمرُ بالشيء أمرٌ بجميع ما لا يتمُّ إلاَّ به، فيكون أمراً بتعليمهم ما يُصْلِحُ الصلاة ويفسِدُها ويُكْمِلُها. {واصْطَبِرْ عليها}؛ أي: على الصلاة بإقامتها بحدودها وأركانها [وآدابها] وخشوعها؛ فإنَّ ذلك مشقٌّ على النفس، ولكنْ ينبغي إكراهها وجهادُها على ذلك والصبر معها دائماً؛ فإنَّ العبد إذا أقام صلاته على الوجه المأمور به؛ كان لما سِواها من دينِهِ أحفظَ وأقوم، وإذا ضيَّعها؛ كان لما سِواها أضيعَ. ثم ضَمِنَ تعالى لرسولِهِ الرزقَ، وأنْ لا يَشْغَلَه الاهتمام به عن إقامة دينِهِ، فقال: {نحن نرزُقُك}؛ أي: رزقُك علينا، قد تكفَّلْنا به كما تكفَّلْنا بأرزاقِ الخلائق كلِّهم؛ فكيف بمن قام بأمرِنا واشتغل بذِكْرِنا؟! ورزقُ الله عامٌّ للمتَّقي وغيره؛ فينبغي الاهتمام بما يجلبُ السعادة الأبديَّة، وهو التقوى، ولهذا قال: {والعاقبةُ}: في الدُّنيا والآخرة {للتَّقْوى}: التي هي فعل المأمور وتركُ المنهيِّ؛ فمن قام بها؛ كان له العاقبةُ؛ كما قال تعالى: {والعاقبةُ للمتَّقين}.
(132) خانواده‌ات را بر خواندنِ نماز تشویق کن، و آنها را به خواندنِ نماز فرض و نفل فرمان ده. و دستور دادن به انجام چیزی، به مثابۀ دستور به همۀ چیزهایی است که بدون آنها آن کار تکمیل نمی‌شود. پس براساس این دستور، باید آنچه نماز را صحیح [و شرعی] کرده، و آنچه آن را فاسد می‌نماید، و آنچه نماز را کامل می‌گرداند، به خانواده یاد داده می‌شود. (﴿وَٱصۡطَبِرۡ عَلَيۡهَا﴾) و نماز را با شرایط و ارکانش، و با خشوع و فروتنی اقامه کن و بر آن شکیبایی ورز؛ زیرا انجام این کار، بر نفس سخت است، اما باید آن را بر این کار مجبور کرد، و همواره بر انجام آن شکیبا بود؛ زیرا هرگاه بنده نمازش را به صورتی که به آن فرمان داده شده بر پای بدارد، دیگر امور دینی‌اش را بیشتر حفظ و نگهداری نموده و انجام می‌دهد؛ و اگر نماز را ضایع کند، دیگر امور دینی را نیز ضایع خواهد کرد. سپس خداوند روزیِ پیامبرش را تضمین نمود، تا فکر کردن به موضوعِ معیشت، او را از اقامۀ دینش باز ندارد. پس فرمود: (﴿نَّحۡنُ نَرۡزُقُكَ﴾) ما تو را روزی می‌دهیم؛ یعنی روزیِ تو بر عهدۀ ماست، ما آن را به عهده گرفته‌ایم، آن‌گونه که ضامن و عهده‌دارِ روزیِ همۀ خلائق هستیم. پس چگونه کسی را فراموش می‌کنیم که فرمان ما را انجام داده و به ذکر ما مشغول شده است؟! و خداوند، هم به پرهیزگار روزی می‌دهد و هم به غیر او؛ اما آنچه که سعادت همیشگی را فراهم می‌آورد، پرهیزگاری است. بنابراین فرمود: (﴿وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلتَّقۡوَىٰ﴾) و سرانجام نیک در دنیا و آخرت از آن پرهیزگاری است. پرهیزگاری؛ یعنی انجام آنچه که بدان فرمان داده شده، و ترک آنچه که از آن نهی به‌عمل آمده است. پس هرکس این حریم را رعایت کند، سرانجامِ نیک از آنِ او خواهد بود. چنانکه خداوند متعال فرموده است: ﴿وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِينَ﴾ و سرانجامِ نیک، از آنِ پرهیزگاران است.
: 133 - 135 #
{وَقَالُوا لَوْلَا يَأْتِينَا بِآيَةٍ مِنْ رَبِّهِ أَوَلَمْ تَأْتِهِمْ بَيِّنَةُ مَا فِي الصُّحُفِ الْأُولَى (133) وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُمْ بِعَذَابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَنَخْزَى (134) قُلْ كُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ السَّوِيِّ وَمَنِ اهْتَدَى (135)}.
وَقَالُوا لَوْلَا يَأْتِينَا بِآيَةٍ مِّن رَّبِّهِ أَوَلَمْ تَأْتِهِم بَيِّنَةُ مَا فِي الصُّحُفِ الْأُولَى و گفتند: «چرا معجزه اي از سوي پروردگارش براي ما نمي آورد»؟ آيا معجزۀ کتابهاي پيشين نزد آنان نيامده است؟» وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَى و اگر ما آنان را پيش از او به عذابي نابود مي کرديم، مي گفتند: «پروردگارا! چرا پيامبري را براي ما نفرستادي تا از آيات تو پيروي کنيم پيش از آنکه خوار و رسوا گرديم»؟ قُلْ كُلٌّ مُّتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ السَّوِيِّ وَمَنِ اهْتَدَى بگو: «همه چشم به راهند پس [شما نيز] چشم به راه باشيد، و به زودي خواهيد دانست چه کساني بر راه راست بوده و به چه کساني راه يافته اند».
#
{133} أي: قال المكذِّبون للرسول - صلى الله عليه وسلم -: هلاَّ يأتينا بآيةٍ من ربِّه؛ يعنونَ آيات الاقتراح؛ كقولهم: {وقالوا لَن نؤمنَ لك حتى تَفْجُرَ لنا من الأرضِ يَنبوعاً أو تكونَ لك جَنَّةٌ من نخيل وعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الأنهار خلالها تَفْجِيرا. أو تسقِطَ السماء كما زعمتَ علينا كِسَفاً أو تأتيَ بالله والملائكةِ قَبيلاً}، وهذا تعنُّت منهم وعنادٌ وظلمٌ؛ فإنَّهم هم والرسول بشرٌ عبيدٌ لله؛ فلا يليقُ منهم الاقتراح بحسب أهوائهم، وإنَّما الذي ينزِلُها ويختارُ منها ما يختارُ بحسب حكمتِهِ هو الله، ولما كان قولهم: {لولا يأتينا بآية من ربِّه}: يقتضي أنَّه لم يأتِهِم بآيةٍ على صدقِهِ ولا بيِّنة على حقِّه، وهذا كذبٌ وافتراء؛ فإنه أتى من المعجزات الباهرات والآيات القاهرات ما يحصُلُ ببعضه المقصودُ، ولهذا قال: {أَوَلَمْ [تأتِهم]}: إن كانوا صادقينَ في قولهم، وأنهم يطلبُون الحقَّ بدليله، {بيِّنَةُ ما في الصُّحف الأولى}؛ أي: هذا القرآن العظيم، المصدِّق لما في الصحف الأولى من التوراة والإنجيل والكتب السابقة، المطابق لها، المخبر بما أخبرت به، وتصديقُهُ أيضاً مذكورٌ فيها، ومبشَّر بالرسول بها، وهذا كقولِهِ تعالى: {أَوَلَم يكفِهِم أنَّا أنزلنا عليك الكتابَ يُتلى عليهم إنَّ في ذلك لرحمةً وذِكْرى لقوم يؤمنونَ}؛ فالآياتُ تنفعُ المؤمنين ويزداد بها إيمانُهم وإيقانُهم، وأما المعرضونَ عنها المعارضون لها؛ فلا يؤمنونَ بها ولا ينتفعونَ بها. {إنَّ الذين حقَّتْ عليهم كلمةُ ربِّك لا يؤمنون. ولو جاءَتْهم كلُّ آيةٍ حتى يَرَوُا العذابَ الأليم}.
(133) تکذیب‌کنندگانِ پیامبر صلی الله علیه وسلم گفتند: «چرا معجزه و نشانه‌ای از سوی پروردگارش برای ما نمی‌آورد؟» منظورشان معجزه و نشانه‌هایی بود که پیشنهاد می‌کردند. مانند اینکه می‌گفتند: ﴿لَن نُّؤۡمِنَ لَكَ حَتَّىٰ تَفۡجُرَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَرۡضِ يَنۢبُوعًا أَوۡ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٞ مِّن نَّخِيلٖ وَعِنَبٖ فَتُفَجِّرَ ٱلۡأَنۡهَٰرَ خِلَٰلَهَا تَفۡجِيرًا أَوۡ تُسۡقِطَ ٱلسَّمَآءَ كَمَا زَعَمۡتَ عَلَيۡنَا كِسَفًا أَوۡ تَأۡتِيَ بِٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ قَبِيلًا﴾ هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم مگر اینکه برای ما چشمه‌ای از زمین بجوشانی، یا باغی از خرما و انگور داشته باشی که نهرها در آن بجوشد، یا آسمان را آن‌گونه که ادعا می‌کنی تکه تکه بر ما بیندازی، یا خدا و فرشتگان را روبه‌رو بیاوری . و این ناشی از لجاجت و عناد و ستم آنها بود. پس آنان و پیامبران، انسان و بندگان خدا هستند؛ بنابراین پیشنهاد کردن -معجزه طبق خواسته‌هایشان- برای آنها مناسب نیست؛ و این خداوند است که آن را نازل می‌نماید، و از میان معجزات گوناگون، آنچه را که حکمتش ایجاب نماید، انتخاب می‌کند. و از گفتۀ آنان که می‌گفتند: (﴿لَوۡلَا يَأۡتِينَا بِ‍َٔايَةٖ مِّن رَّبِّهِۦٓ﴾) چرا نشانه‌ها و معجزاتی ازجانب پروردگارش بر او نازل نشده است؟ چنین بر می‌آید که پیامبر، نشانه و معجزه‌ای دالّ بر صداقت و حقّانیت خود به آنان ارائه نداده است، اما این دروغ و افترا می‌باشد؛ زیرا او معجزات آشکار ونشانه‌های قوی آورده است که با برخی از آن، هدف و مقصود حاصل می‌شود. به همین جهت فرمود: اگر راست می‌گویند و حق را با دلیلش می‌جویند، (﴿أَوَ لَمۡ تَأۡتِهِم بَيِّنَةُ مَا فِي ٱلصُّحُفِ ٱلۡأُولَىٰ﴾) مگر دلیل و معجزۀ کتاب‌های پیشین، نزد آنان نیامده است؟! مگر این قرآن بزرگ نزد آنان نیامده است که تصدیق‌کنندۀ کتاب‌های گذشته از قبیل: تورات و انجیل و دیگر کتاب‌های گذشته است که مطابق با قرآن بوده، و از چیزهایی که از آن خبر داده‌اند، قرآن نیز خبر داده است؟! نیز قرآن در آن کتاب‌ها تایید شده و در آنها به بعثت پیامبر مژده داده شده است. ﴿أَوَ لَمۡ يَكۡفِهِمۡ أَنَّآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ يُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَرَحۡمَةٗ وَذِكۡرَىٰ لِقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ﴾ آیا آنان را کافی نیست که ما این کتاب را بر تو فرو فرستاده‌ایم که بر آنها خوانده می‌شود؟ بی‌گمان، در آن رحمت و پندی است برای قومی که ایمان می‌آورند. پس نشانه‌ها و معجزات، تنها به مؤمنان فایده می‌دهند. و ایمان و یقینشان با آن افزوده می‌شود. اما کسانی که از آن رویگردانند و با آن مخالفت می‌کنند، به آن ایمان نمی‌آورند و از آن بهره‌مند نمی‌شوند: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ حَقَّتۡ عَلَيۡهِمۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ وَلَوۡ جَآءَتۡهُمۡ كُلُّ ءَايَةٍ حَتَّىٰ يَرَوُاْ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَلِيمَ﴾ بی‌شک کسانی که سخن پروردگارت بر آنها ثابت شده است، ایمان نمی‌آورند، گرچه هر نشانه‌ای به نزد آنها بیاید، مگر اینکه عذاب دردناک را ببینند.
#
{134} وإنَّما الفائدةُ في سوقها إليهم ومخاطبتهم بها لتقومَ عليهم حجَّة الله، ولئلاَّ يقولوا حين ينزلُ بهم العذاب: {لولا أرسلتَ إلَيْنا رسولاً فنتَّبعَ آياتِك من قبل أن نَذِلَّ ونَخْزى}: بالعقوبة؛ فها قد جاءكم رسولي ومعه آياتي وبراهيني؛ فإنْ كنتُم كما تقولون؛ فصدِّقوه.
(134) و فایدۀ آوردن نشانه‌ها برای آنان، این است تا حجّت بر آنها اقامه شود؛ نیز وقتی که عذاب بر آنها فرود می‌آید، نگویند: (﴿لَوۡلَآ أَرۡسَلۡتَ إِلَيۡنَا رَسُولٗا فَنَتَّبِعَ ءَايَٰتِكَ مِن قَبۡلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخۡزَىٰ﴾) چرا پیامبری را به سوی ما نفرستادی تا از آیات تو پیروی کنیم پیش از آنکه با گرفتار شدن به عذاب خوار و رسوا شویم؟ به‌راستی که پیامبر ما نزد شما آمد، و نشانه و دلایل ما همراه اوست. پس اگر شما آن‌گونه هستید که می‌گویید، او را تصدیق کنید.
#
{135} {قل}: يا محمد مخاطباً للمكذِّبين لك الذين يقولونَ تربَّصوا به ريَبْ المنون: {قُلْ كلٌّ متربِّصٌ}: فتربَّصوا بي الموت، وأنا أتربَّص بكم العذاب، {قل هل تَرَبَّصون بنا إلا إحدى الحُسْنَيَيْنِ}؛ أي: الظفر أو الشهادة؛ فنحن نتربَّص بكم أن يصيبَكم اللهُ بعذابٍ من عنده أو بأيدينا. {فَتَرَبَّصوا فستعلمونَ مَنْ أصحابُ الصِّراطِ السويِّ}؛ أي: المستقيم، {ومَنِ اهْتَدى}: بسلوكِهِ أنا أم أنتُم؛ فإنَّ صاحبه هو الفائزُ الراشدُ الناجي المفلحُ، ومَنْ حادَ عنه خاسرٌ خائبٌ معذَّب. وقد عُلِمَ أنَّ الرسول هو الذي بهذه الحالة، وأعداؤه بخلافه. والله أعلم.
(135) ای محمد! خطاب به کسانی که تو را تکذیب می‌کنند و می‌گویند دربارۀ او منتظر حوادث زمان باشید، بگو: (﴿كُلّٞ مُّتَرَبِّصٞ﴾) همه، چشم به راه و منتظر هستیم، شما منتظرِ مردنِ من باشید، و من نیز منتظرِ گرفتار شدنِ شما به عذاب هستم. ﴿قُلۡ هَلۡ تَرَبَّصُونَ بِنَآ إِلَّآ إِحۡدَى ٱلۡحُسۡنَيَيۡنِۖ وَنَحۡنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمۡ أَن يُصِيبَكُمُ ٱللَّهُ بِعَذَابٖ مِّنۡ عِندِهِۦٓ أَوۡ بِأَيۡدِينَا﴾ بگو: «دربارۀ ما مگر جز یکی از دو خوبی منتظر چیز دیگری هستید؟» ما یا پیروز می‌شویم یا شهید می‌گردیم. و ما در مورد شما، منتظریم که خداوند یا شما را به عذاب خود گرفتار نماید، یا به دست ما عذابتان دهد. (﴿فَتَرَبَّصُواْۖ فَسَتَعۡلَمُونَ مَنۡ أَصۡحَٰبُ ٱلصِّرَٰطِ ٱلسَّوِيِّ وَمَنِ ٱهۡتَدَىٰ﴾) پس شما نیز چشم به راه و منتظر باشید، و به زودی خواهید دانست که چه کسانی پیرو راه راست بوده و با در پیش گرفتن راه راست موفق و رستگار می‌شوند؟ و هرکس از راه راست منحرف شود، زیانکار و ناکام گشته و به عذاب الهی گرفتار می‌شود. و معلوم است که پیامبر بر راه راست، و رستگار بود و دشمنانش منحرف و زیانکار بودند.
* * *