بسم الله الرحمن الرحيم
{كهيعص (1) ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا (2) إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاءً خَفِيًّا (3) قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْبًا وَلَمْ أَكُنْ بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيًّا (4) وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِنْ وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا (5) يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا (6)}.
كهيعص کاف. ها. يا. عين . صاد
ذِكْرُ رَحْمَةِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا
[اين] يادي است از مرحمت پروردگارت نسبت به بنده اش زکريا
إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاء خَفِيًّا آنگاه که پروردگارش را آهسته
[و آرام] ندا کرد.
قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْبًا وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيًّا گفت: «پروردگارا! استخوانم سست شده است. و شعله هاي پيري سر مرا فرا گرفته است و پروردگارا! هرگز در دعايت نااميد نبوده ام.
وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِن وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا و من پس از خود از بستگانم بيمناکم، و همسرم نازا بوده است، پس از نزد خويش جانشيني به من ببخش.
يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا که از من و از آل يعقوب ارث ببرد، و اي پروردگار! او را پسنديده قرار ده.
#
{2} أي: هذا {ذِكْرُ رحمةِ ربِّك عبدَه زكريَّا}: سنقصُّه عليك، ونفصِّله تفصيلاً يُعرِّف به حالة نبيِّه زكريا وآثاره الصالحة ومناقبه الجميلة؛ فإنَّ في قصِّها عبرة للمعتبرين وأسوة للمقتدين، ولأنَّ في تفصيل رحمته لأوليائِهِ وبأيِّ سبب حصلت لهم مما يدعو إلى محبَّة الله تعالى والإكثار من ذكرِهِ ومعرفتِهِ والسبب الموصل إليه، وذلك أنَّ الله تعالى اجتبى واصطفى زكريَّا عليه السلام لرسالتِهِ، وخصَّه بوحيه، فقام بذلك قيام أمثاله من المرسلين، ودعا العباد إلى ربِّه، وعلَّمهم ما علَّمه الله، ونصح لهم في حياته وبعد مماتِهِ كإخوانه من المرسلين ومن اتَّبعهم.
(2) (
﴿ذِكۡرُ رَحۡمَتِ رَبِّكَ عَبۡدَهُۥ زَكَرِيَّآ﴾) این یادی است از مرحمت پروردگارت نسبت به بندهاش زکریا، آن را برای تو حکایت میکنیم و به تفصیل بیان میداریم تا حالتِ پیامبرش زکریا، و آثار شایسته و مناقب زیبای او شناخته شود. داستان او پند و عبرتی است برای عبرت آموزان، و الگویی است برای کسانی که پیروی میکنند. نیز توضیح و بیان رحمت خداوند نسبت به دوستانش، و اینکه این رحمت را به چه صورت به دست آوردهاند، محبت خداوند را بهبار میآورد و باعث میشود که ذکر و معرفت الهی در دل جای گیرد، و انسان را به خدا برساند. خداوند زکریا ـ علیه السلام ـ را برای رسالت و وحی خویش برگزید، و او چون دیگر پیامبران انجام وظیفه نمود، و بندگان را به سوی پروردگارش فراخواند، و آنچه خدا به او آموخته بود به آنها آموخت، و در زندگی خود برای آنان خیر و صلاح میخواست و در پی آن بود که بعد از مرگش نیز در خیر و صلاح زندگی کنند، مانند دیگر برادران پیامبرش و پیروانشان که خیرخواه مردم بودند.
#
{3 ـ 4} فلما رأى من نفسه الضعف، وخاف أن يموتَ، ولم يكن أحدٌ ينوب منابه في دعوة الخلق إلى ربِّهم والنُّصح لهم، شكا إلى ربِّه ضعفه الظاهر والباطن، وناداه نداء خفيًّا؛ ليكون أكمل وأفضل وأتمَّ إخلاصاً، فقال: {ربِّ إنِّي وَهَنَ العظمُ منِّي}؛ أي: وَهَى وضَعُفَ، وإذا ضعف العظم الذي هو عماد البدن؛ ضعف غيره. {واشتعل الرأس شيباً}؛ لأنَّ الشيب دليلُ الضعف والكبر ورسولُ الموت ورائدُه ونذيرُه، فتوسَّل إلى الله تعالى بضعفه وعجزه، وهذا من أحبِّ الوسائل إلى الله؛ لأنَّه يدلُّ على التبرِّي من الحول والقوة وتعلُّق القلب بحول الله وقوَّته. {ولم أكن بدعائِكَ ربِّ شقيًّا}؛ أي: لم تكن يا ربِّ تردُّني خائباً ولا محروماً من الإجابة، بل لم تزلْ بي حفيًّا ولدعائي مجيباً، ولم تزل ألطافُك تتوالى عليَّ وإحسانُك واصلاً إليَّ، وهذا توسُّل إلى الله بإنعامه عليه وإجابة دعواته السابقة، فسأل الذي أحسن سابقاً أن يتمِّم إحسانَه لاحقاً.
(3 - 4) اما وقتی زکریا دید که ناتوان و ضعیف شده است، و ترسید کسی را پس از مرگش نیابد که در دعوت مردم بهسوی پروردگار و اندرز گفتن آنها، جانشین او باشد؛ به درگاه پروردگارش از ضعف و ناتوانی ظاهری و باطنیاش شکایت کرد، و پروردگارش را پنهانی ندا داد تا ندا و دعایش کامل تر و بهتر و مخلصانهتر باشد.
پس گفت: (
﴿ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ ٱلۡعَظۡمُ مِنِّي﴾) پروردگارا! استخوانهایم ضعیف و سست شدهاند. و هنگامی که استخوان -که ستون بدن است- سست شود، بدن نیز ضعیف و سست میگردد. (
﴿وَٱشۡتَعَلَ ٱلرَّأۡسُ شَيۡبٗا﴾) و شعلههای پیری، سر مرا فرا گرفته است؛ زیرا موی سفید، دلیل ناتوانی و پیری است، و پیام آور مرگ و هشدار دهندۀ آن است. زکریا از ضعف و ناتوانیاش به خدا متوسل شد، و این از بهترین وسیلهها برای تضرّع و زاری به درگاه خداوند میباشد؛ چون اظهار ضعف و متوسل شدن به ناتوانی، بر این دلالت مینماید که بنده از حرکت و قدرت خود تبرّی میجوید، و به قدرت الهی دل بسته است. (
﴿وَلَمۡ أَكُنۢ بِدُعَآئِكَ رَبِّ شَقِيّٗا﴾) و پروردگارا! هرگز چنین نبوده که در دعاهایی که کردهام مرا محروم و ناکام نمایی، بلکه همواره نسبت به من مهربان بوده، و دعایم را اجابت نمودهای، و همواره الطافت، شاملِ حالِ من شده و احسانت، به من رسیده است. و این، توسّلِ به خدا، به وسیلۀ نعمتهایی است که خداوند به بنده داده، و نیز توسّل به اجابت دعاهای گذشته میباشد؛ بنابراین از کسی که قبلاً احسان نموده، درخواست نمود که احسان خویش را بر او تکمیل نماید.
#
{5} {وإنِّي خفتُ المواليَ من ورائي}؛ أي: وإني خفتُ من يتولَّى على بني إسرائيل من بعد موتي أن لا يقوموا بدينك حقَّ القيام، ولا يدعوا عبادك إليك.
وظاهر هذا أنَّه لم يَرَ فيهم أحداً فيه لياقةٌ للإمامة في الدين، وهذا فيه شفقةُ زكريَّا عليه السلام ونصحُه وأنَّ طلبه للولد ليس كطلب غيره؛ قصدُهُ مجردُ المصلحة الدنيويَّة، وإنَّما قصدُه مصلحة الدين والخوف من ضياعه، ورأى غيرَه غيرَ صالح لذلك، وكان بيتُه من البيوت المشهورة في الدِّين ومعدن الرسالة ومظنَّة للخير، فدعا الله أن يرزقَه ولداً يقوم بالدين من بعدِهِ، واشتكى أنَّ امرأته عاقر؛ أي: ليست تلدُ أصلاً، وأنَّه قد بلغ من الكبر عتيًّا؛ أي: عمراً يندُرُ معه وجود الشهوة والولد. {فهب لي من لَدُنكَ وليًّا}.
(5) (
﴿وَإِنِّي خِفۡتُ ٱلۡمَوَٰلِيَ مِن وَرَآءِي﴾) و همانا من میترسم کسانی که بعد از مرگِ من، سرپرستی بنیاسرائیل را به عهده میگیرند، دینت را برپا ندارند و بندگانت را
[به سوی تو دعوت] نکنند. به ظاهر چنین برمیآید که او کسی را درمیان بنیاسرائیل نمیدید که شایستگی حمل امانت دین را داشته باشد، و این بیانگر مهربانی و دلسوزی زکریا -علیه السلام- است. و فرزند خواستن او مانند دیگران نبود که فقط برای مصلحت دنیوی فرزند میخواهند، بلکه هدفش مصلحت دین، و ترس ازاین بود که دین ضایع شود، چون کسی دیگر که این شایستگی را داشته باشد، وجود نداشت. و خاندان او، به عنوان سرچشمه رسالت و دینداری معروف بود، و گمان خیر و خوبی از آن میرفت؛ پس زکریا به درگاه خداوند دعا کرد که به او فرزندی بدهد تا پس از او، امور دینی را انجام دهد، و شکایت کرد که زنش نازا است؛ یعنی اصلاً بچهدار نمیشود، وخودش هم به سن فرتوتی رسیده است که در چنان سن و سالی، وجود شهوت و صاحب فرزند شدن، تقریباً غیرممکن بهنظر میآید. (
﴿فَهَبۡ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّٗا﴾) و از نزد خویش جانشینی به من ببخش، که منظور از این جانشینی، جانشینی و وارث شدنِ در دین و گرفتن میراث نبوّت و علم و عمل است.
بنابراین گفت:
#
{6} وهذه الولاية ولاية الدين وميراث النبوَّة والعلم والعمل، ولهذا قال: {يرثني ويَرِثُ من آل يعقوبَ واجْعَلْه ربِّ رضيًّا}؛ أي: عبداً صالحاً ترضاه وتحبِّبه إلى عبادك.
والحاصل أنَّه سأل الله ولداً ذكراً صالحاً يبقى بعد موته ويكون وليًّا من بعده ويكون نبيًّا مرضيًّا عند الله وعند خلقِهِ، وهذا أفضل ما يكون من الأولاد، ومن رحمة الله بعبدِهِ أنْ يرزقَه ولداً صالحاً جامعاً لمكارم الأخلاق ومحامد الشيم، فرحمه ربُّه واستجاب دعوته فقال:
(6) (
﴿يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنۡ ءَالِ يَعۡقُوبَۖ وَٱجۡعَلۡهُ رَبِّ رَضِيّٗا﴾) که از من و از آلیعقوب ارث ببرد، و ای پروردگار! او را بندهای شایسته و نیکوکار بگردان که موردِ پسند تو باشد و آن را محبوب بندگانت قرار ده. خلاصه اینکه از خدا خواست تا به او پسری صالح و نیکوکار بدهد تا پس از مرگش، جانشین وی و پیامبری پسندیده نزد خدا و خلق خدا باشد. و این نوع فرزند، بهترین فرزند است؛ و از جمله رحمتهای الهی نسبت به بنده، این است که خداوند فرزندی شایسته به او عطا کند که دارای همۀ خوبیهای اخلاقی و عادتهای پسندیده باشد.
{يَازَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ يَحْيَى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيًّا (7) قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيًّا (8) قَالَ كَذَلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئًا (9) قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَ لَيَالٍ سَوِيًّا (10) فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا (11)}.
يَا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ يَحْيَى لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِيًّا اي زکريا ما تو را به کودکي نويد مي دهيم که نام او يحيي است و پيش از اين کسي را همنام او نکرده ايم.
قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيًّا گفت: «پروردگارا! مرا چگونه پسري خواهد بود حال آنکه همسرم نازا است و [خود نيز] به غايت پيري رسيده و فرتوت شده ام».
قَالَ كَذَلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئًا فرمود: «همين گونه است، پروردگار تو گفته است که اين [کار] بر من آسان است و به راستي پيش از اين تو را در حالي آفريدم که هيچ چيزي نبودي».
قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّي آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَ لَيَالٍ سَوِيًّا گفت: پروردگارا! نشانه اي برايم بگذار» فرمود:
«نشانه ات آن است که سه شبانه روز تمام نمي تواني با مردم سخن بگويي با وجود اينکه سالم و تندرستي»
فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا پس از محراب نماز بيرون آمد، آنگاه به آنان اشاره کرد که صبح و شام تسبيح گوييد.
#
{7} أي: بشره الله تعالى على يد الملائكة بيحيى، وسمَّاه الله له يحيى، وكان اسماً موافقاً لمسمَّاه؛ يحيا حياة حسيَّةً فتتمُّ به المنَّة، ويحيا حياةً معنويَّة، وهي حياة القلب والروح بالوحي والعلم والدين. {لم نجعل له من قبلُ سميًّا}؛ أي: لم يسمِّ هذا الاسم قبله أحدٌ، ويُحتمل أنَّ المعنى: لم نجعلْ له من قبل مثيلاً ومسامياً؛ فيكون ذلك بشارةً بكماله واتِّصافه بالصفات الحميدة، وأنَّه فاق من قبله، ولكن على هذا الاحتمال؛ هذا العموم لا بدَّ أن يكون مخصوصاً بإبراهيم وموسى ونوح عليهم السلام ونحوهم ممَّن هو أفضلُ من يحيى قطعاً.
(7) پس پروردگارش او را مورد مرحمت قرار داد و دعوتش را اجابت نمود، و توسط فرشتگان به او مژده داد که صاحب فرزندی به نام یحیی خواهد شد. و خداوند اسم او را یحیی گذاشت، و با مسمّایش موافق بود؛ چراکه از حیاتی محسوس برخوردار بود، و دارای حیات معنوی نیز میباشد؛ و حیات معنوی، بهمعنیِ زنده بودن قلب و روح به وسیلۀ وحی و علمِ دین میباشد. (
﴿لَمۡ نَجۡعَل لَّهُۥ مِن قَبۡلُ سَمِيّٗا﴾) پیش از او، کسی را با این اسم نامگذاری نکردهایم. و احتمال دارد معنیاش این باشد که پیش از او، فردی را همانند و هم طرازِ او قرار ندادهایم. پس مژده داد که دارای کمالات زیادی است، و به صفات پسندیده متصف میباشد، و از کسانی که پیش از او بودهاند برتر است. طبق این احتمال، ابراهیم و موسی و نوح ـ علیهم الصلاة والسلام ـ و امثال آنها و کسانی که قطعاً از یحیی برتر هستند، از این عموم مستثنی هستند.
#
{8} فحينئذٍ لما جاءته البشارة بهذا المولود الذي طلبه؛ استغربَ وتعجب وقال: {ربِّ أنَّى يكونُ لي غلام}: والحال أنَّ المانع من وجود الولد موجود بي وبزوجتي، وكأنَّه وقتَ دعائه لم يستحضرْ هذا المانع؛ لقوَّة الوارد في قلبه وشدَّة الحرص العظيم على الولد، وفي هذه الحال حين قُبِلَتْ دعوتُه؛ تعجَّب من ذلك.
(8) و هنگامی که خداوند او را به فرزندی مژده داد که درخواست کرده بود،
تعجب کرد و گفت: (
﴿رَبِّ أَنَّىٰ يَكُونُ لِي غُلَٰمٞ﴾) پروردگارا! چگونه مرا پسری خواهد بود، در حالی که مانع به وجود آمدنِ فرزند در من و همسرم وجود دارد؟ گویا به هنگام دعایش، این مانع را به خاطر نیاورده بود، چون به شدت علاقه داشت که صاحب فرزند بشود. و دراین حال که دعایش قبول شد، بسیار شگفت زده گردید.
#
{9} فأجابه الله بقوله: {كذلك قال ربُّكَ هو عليَّ هيِّنٌ}؛ أي: الأمر مستغربٌ في العادة، وفي سنة الله في الخليقة، ولكن قدرة الله تعالى صالحةٌ لإيجاده بدون أسبابها؛ فذلك هيِّن عليه، ليس بأصعب من إيجاده قبلُ، ولم يك شيئاً.
(9) اما خداوند او را جواب داد و فرمود: (
﴿كَذَٰلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٞ﴾) گفت: تحقق این کار، طبق عادت و سنت خداوند در جهان هستی، امری عجیب و غریب به نظر میآید؛ اما قدرت الهی میتواند اشیا را بدون سببهایشان به وجود بیاورد، و این کار برای خدا آسان است، و از آفرینش نخستین که چیزی نبود و خداوند او را به وجود آورد دشوارتر نیست.
#
{10} {قال ربِّ اجعل لي آيةً}؛ أي: يطمئنُّ بها قلبي، وليس هذا شكًّا في خبر الله، وإنَّما هو كما قال الخليل عليه السلام: {ربِّ أرني كيفَ تُحيي الموتى قال أوَلَم تؤمن قال بلى ولكن ليطمئنَّ قلبي}: فطلب زيادة العلم والوصول إلى عين اليقين بعد علم اليقين، فأجابه الله إلى طِلْبَتِهِ رحمةً به. {قال آيتُك أن لا تكلِّمَ الناس ثلاثَ ليال سويًّا}، وفي الآية الأخرى: {ثلاثةَ أيام إلاَّ رَمْزاً}، والمعنى واحد؛ لأنَّه تارةً يعبِّر بالليالي، وتارةً بالأيَّام، ومؤدَّاها واحدٌ، وهذا من الآيات العجيبة؛ فإنَّ منعَه من الكلام مدة ثلاثة أيام وعجزَه عنه من غير خرسٍ ولا آفةٍ بل كان سويًّا لا نقصَ فيه من الأدلة على قدرةِ الله الخارقةِ للعوائد، ومع هذا ممنوعٌ من الكلام الذي يتعلَّق بالآدميِّين وخطابهم، وأما التسبيح [والتهليل] والذكر ونحوه فغيرُ ممنوع منه، ولهذا قال في الآية الأخرى: {واذكُر ربَّك كثيراً وسبِّح بالعشيِّ والإبكار}.
(10) (
﴿رَبِّ ٱجۡعَل لِّيٓ ءَايَةٗ﴾) گفت: پروردگارا! نشانهای برایم قرار بده که بهوسیلۀ آن دلم آرامش یابد. این بیانگر تردید در خبر الهی نیست، بلکه مانند این است که ابراهیم خلیل -علیه السلام-
گفت: ﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِۧمُ رَبِّ أَرِنِي كَيۡفَ تُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰۖ قَالَ أَوَ لَمۡ تُؤۡمِنۖ قَالَ بَلَىٰ وَلَٰكِن لِّيَطۡمَئِنَّ قَلۡبِي﴾ پروردگارا! به من نشان بده که مردهها را چگونه زنده مینمایی؟
فرمود: مگر باور نداری؟
! گفت: بله، ولی تا دلم اطمینان یابد. پس خواستار آگاهی بیشتر، و رسیدن به عین یقین، بعد از برخورداری از علم یقین شد. خداوند از روی مرحمتی که نسبت به او داشت،
خواستهاش را اجابت نمود و فرمود: (
﴿ءَايَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ ٱلنَّاسَ ثَلَٰثَ لَيَالٖ سَوِيّٗا﴾) نشانهات آن است که در عین تندرستی، سه شبانه روزِ تمام، نمیتوانی با مردم سخن بگویی. و در آیهای دیگر آمده است که سه روزِ تمام جز با اشاره نمیتوانی سخن بگویی. و معنی یکی است، چون سه شبانه روز را، گاهی به سه روز تعبیر میکنند و گاهی به سه شب. و این از نشانههای عجیب پروردگار است؛ زیرا بازداشتن زکریا از سخن گفتن به مدت سه روز، و عدم توانایی او بر سخن گفتن در نهایتِ صحت و تندرستی، بدون اینکه لال بوده و آفتی در کار باشد، از دلایلی است که بر قدرت خارق العادۀ الهی دلالت مینماید. با وجود این، او توانایی حرف زدن با انسانها را نداشت، اما تسبیح و ذکر و امثال آن را میتوانست انجام دهد.
بنابراین در آیهای دیگر فرمود: ﴿وَٱذۡكُر رَّبَّكَ كَثِيرٗا وَسَبِّحۡ بِٱلۡعَشِيِّ وَٱلۡإِبۡكَٰرِ﴾ و پروردگارت را بسیار یاد کن، و شامگاهان و صبحگاهان او را به پاکی بستای. پس دلِ زکریا اطمینان پیدا کرد، و از این نوید بزرگ شادمان شد؛ و با به جای آوردن شکر خدا در قالب عبادت و ذکر الهی، از دستور خدا فرمان برد و در محرابش به اعتکاف نشست،
#
{11} فاطمأنَّ قلبُه، واستبشر بهذه البشارة العظيمة، وامتثل لأمر الله له بالشكر بعبادته وذكرِهِ، فعكف في محرابه، وخرج على قومه منه {فأوحى إليهم}؛ أي: بالإشارة والرمز، {أن سبِّحوا بكرةً وعشيًّا}: لأنَّ البشارة بيحيى في حقِّ الجميع مصلحة دينية.
(11) و از محرابِ عبادت به سوی قومش بیرون آمد و با رمز و اشاره،
به آنان گفت: (
﴿أَن سَبِّحُواْ بُكۡرَةٗ وَعَشِيّٗا﴾) صبح و شام تسبیح گویید. چون مژدۀ تولد یحیی برای همه، یک مصلحت دینی بهحساب میآمد.
{يَايَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا (12) وَحَنَانًا مِنْ لَدُنَّا وَزَكَاةً وَكَانَ تَقِيًّا (13) وَبَرًّا بِوَالِدَيْهِ وَلَمْ يَكُنْ جَبَّارًا عَصِيًّا (14) وَسَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا (15)}.
يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا اي يحيي! کتاب را با قوت بگير، و به او در کودکي حکمت داديم.
وَحَنَانًا مِّن لَّدُنَّا وَزَكَاةً وَكَانَ تَقِيًّا و از فضل خود به او مهر و محبت فراوان داديم، و برکت و پاکي نصيبش کرديم، و پرهيزگار بود.
وَبَرًّا بِوَالِدَيْهِ وَلَمْ يَكُن جَبَّارًا عَصِيًّا و نسبت به پدر و مادرش نيکوکار بود، و گردنکش و نافرمان نبود.
وَسَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا و سلام بر او روزي که به دنيا آمد و روزي که مي ميرد و روزي که زنده برانگيخته مي شود.
#
{12} دلَّ الكلام السابق على ولادة يحيى وشبابه وتربيته، فلما وصل إلى حالةٍ يفهم فيها الخطاب؛ أمره الله أنْ يأخذ الكتاب بقوَّة؛ أي: بجدٍّ واجتهادٍ، وذلك بالاجتهاد في حفظ ألفاظه وفهم معانيه والعمل بأوامره ونواهيه، هذا تمامُ أخذِ الكتاب بقوَّة، فامتثل أمر ربِّه، وأقبل على الكتاب فحفظه وفهمه، وجعل الله فيه من الذَّكاء والفطنة ما لا يوجد في غيره، ولهذا قال: {وآتَيْناه الحكم صبيًّا} [أي: معرفة أحكام اللَّه والحكم بها وهو في حال صغره وصباه].
(12) سخن گذشته، بر تولّد یحیی و دوران جوانی و پرورش یافتنش دلالت مینماید. وقتی یحیی به حالتی رسید که میتوانست خطاب و سخن را بفهمد، خداوند او را فرمان داد تا کتاب را با جدّیّت و جهد بگیرد؛ یعنی در حفظ کردن کلماتش، و فهمیدن معانیاش، و عمل کردن به اوامر و نواهی آن بکوشد. حفظ کردن و فهمیدن و عمل کردن به امر و نهی، از مصادیق گرفتنِ با قوّت است. یحیی فرمان پروردگارش را اطاعت کرد، و به کتاب روی آورد و آنرا حفظ کرد و در آن تدبر نمود. و خداوند هوشیاری و ذکاوتی به او داد که در دیگران یافت نمیشود.
بنابراین فرمود: (
﴿وَءَاتَيۡنَٰهُ ٱلۡحُكۡمَ صَبِيّٗا﴾) یعنی ما در دوران کودکی، شناخت احکام خدا و حکم کردن را به او دادیم.
#
{13} وآتيناه أيضاً {حناناً من لَدُنّا}؛ أي: رحمة ورأفة تيسَّرتْ بها أموره، وصلحتْ بها أحواله، واستقامت بها أفعاله. {وزكاة}؛ أي: طهارة من الآفات والذنوب، فَطَهُرَ قلبُه وتزكَّى عقلُه، وذلك يتضمَّن زوال الأوصاف المذمومة والأخلاق الرديئة وزيادة الأخلاق الحسنة والأوصاف المحمودة، ولهذا قال: {وكان تَقِيًّا}؛ أي: فاعلاً للمأمور تاركاً للمحظور.
(13) (
﴿وَحَنَانٗا مِّن لَّدُنَّا﴾) و نیز از جانب خویش، به او مهربانی و رحمت دادیم که کارهایش به وسیلۀ آن آسان گردید، و احوالش بهبود یافت، و رفتارش با آن ثبات یافت. (
﴿وَزَكَوٰةٗ﴾) و به او پاکی دادیم؛ یعنی او را از آفتها و گناهان پاک نمودیم. پس دلش پاک شد، و عقلش رشد کرد؛ و این، متضمن آن است که صفتهای زشت و اخلاق نادرست از وی دور گردد، و اخلاق نیکو و صفتهای پسندیده در وی ریشه بدواند.
بنابراین فرمود: (
﴿وَكَانَ تَقِيّٗا﴾) و پرهیزگار بود؛ یعنی آنچه را که به آن فرمان داده میشد، انجام میداد؛ و از آنچه نهی میشد، دوری میکرد. و هرکس مؤمن و پرهیزگار باشد دوست خداوند خواهد بود و اهل بهشت میباشد؛ و بهشتی را که به پرهیزگاران وعده داده شده، و پاداشی که خداوند برای پرهیزگاری قرار داده است، به دست خواهد آورد.
#
{14} ومن كان مؤمناً تقيًّا؛ كان لله وليًّا، وكان من أهل الجنة التي أُعدَّت للمتقين، وحصل له من الثواب الدنيويِّ والأخرويِّ ما رتَّبه الله على التَّقوى، وكان أيضاً {برًّا بوالديه}؛ أي: لم يكن عاقًّا ولا مسيئاً إلى أبويه، بل كان محسناً إليهما بالقول والفعل. {ولم يكن جباراً عَصِيًّا}؛ أي: لم يكن متجبراً متكبراً عن عبادة الله، ولا مترفِّعاً على عباد الله ولا على والديه، بل كان متواضعاً متذلِّلاً مطيعاً أوَّاباً لله على الدوام، فجمع بين القيام بحقِّ الله وحق خلقه.
(14) (
﴿وَبَرَّۢا بِوَٰلِدَيۡهِ﴾) و نیز او نسبت به پدر و مادرش نیک رفتار و نیکوکار بود؛ یعنی از فرمانِ پدر و مادر سرپیچی نکرده، و با آنها بدی نمیکرد؛ بلکه در سخن و رفتار با آنها، به نیکی رفتار مینمود. (
﴿وَلَمۡ يَكُن جَبَّارًا عَصِيّٗا﴾) و از عبادت پروردگار سر باز نمیزد و گردنکشی نمیکرد، و خودش را از بندگان خدا، و از پدر و مادرش بالاتر نمیپنداشت، و تکبر نمیورزید. پس او هم حقّ خدا را. به جای میآورد، و هم حقّ بندگان خدا را، بنابراین او در همۀ احوالش، از سلامت و عافیتی که خداوند بهرۀ او نموده بود، برخوردار بود؛ هم در آغاز و هم در سرانجامِ کارها، از سلامتی بهرهمند بود.
بنابراین فرمود:
#
{15} ولهذا حصلت له السلامة من الله في جميع أحواله؛ مبادئها وعواقبها؛ فلذا قال: {وسلامٌ عليه يومَ وُلِدَ ويومَ يموتُ ويومَ يُبْعَثُ حيًّا}: وذلك يقتضي سلامته من الشيطان والشرِّ والعقاب في هذه الأحوال الثلاثة وما بينها، وأنَّه سالمٌ من النار والأهوال ومن أهل دار السلام؛ فصلوات الله وسلامه عليه وعلى والده وعلى سائر المرسلين، وجعلنا من أتباعِهِم إنَّه جوادٌ كريمٌ.
(15) (
﴿وَسَلَٰمٌ عَلَيۡهِ يَوۡمَ وُلِدَ وَيَوۡمَ يَمُوتُ وَيَوۡمَ يُبۡعَثُ حَيّٗا﴾) و سلام بر او، روزی که به دنیا آمد، و روزی که میمیرد، و روزی که زنده برانگیخته میشود. و این بدان معنی است که ایشان دراین حالات سهگانه، از شرّ و عِقاب در امان است؛ یعنی او از اهل بهشت میباشد. درود و سلام خدا بر او و بر پدرش و بر همۀ پیامبران باد؛ و خداوند، ما را از پیروان آنها بگرداند. و او بخشنده و بزرگوار است.
{وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَانًا شَرْقِيًّا (16) فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا (17) قَالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمَنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا (18) قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلَامًا زَكِيًّا (19) قَالَتْ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَلَمْ أَكُ بَغِيًّا (20) قَالَ كَذَلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَلِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِنَّا وَكَانَ أَمْرًا مَقْضِيًّا (21)}.
وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَانًا شَرْقِيًّا و در اي کتاب از مريم ياد کن، آنگاه که در ناحيۀ شرقي
[بيت المقدس] از خانواده اش کناره گرفت.
فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا و در برابر آنان پوششي برگرفت، آنگاه روح خويش را به سوي او فرستاديم که در شکل انساني کامل بر او ظاهر شد.
قَالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمَن مِنكَ إِن كُنتَ تَقِيًّا گفت: «من از تو به خداي مهربان پناه مي برم اگر پرهيزگار هستي»
قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلَامًا زَكِيًّا
[جبرئيل] گفت:
«من فرستادۀ پروردگارت هستم تا به تو پسر پاکيزه اي ببخشم»
قَالَتْ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَلَمْ أَكُ بَغِيًّا گفت:
«پسري خواهم داشت حال آنکه بشري به من دست نزده و زناکار [هم] نبوده ام»؟
قَالَ كَذَلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَلِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِّنَّا وَكَانَ أَمْرًا مَّقْضِيًّا گفت: «بدنيسان است،پروردگارت فرموده است که اين [کار] براي من آسان است، و تا او را معجزه اي براي مردمان گردانيم و رحمتي از سوي خود سازيم و [اين تصميم] کاري انجام يافتني است».
#
{16} لما ذكر قصة زكريّا ويحيى، وكانت من الآيات العجيبة؛ انتقلَ منها إلى ما هو أعجب منها تدريجاً من الأدنى إلى الأعلى، فقال: {واذْكُرْ في الكتاب}: الكريم {مريمَ}: عليها السلام، وهذا من أعظم فضائلها؛ أنْ تُذْكَرَ في الكتاب العظيم الذي يتلوه المسلمون في مشارق الأرض ومغاربها؛ تُذْكَر فيه بأحسن الذكر وأفضل الثناء؛ جزاءً لعملها الفاضل وسعيها الكامل؛ أي: واذْكُرْ في الكتاب مريم في حالها الحسنة حين {انتبذت}؛ أي: تباعدت عن أهلها {مكاناً شرقيًّا}؛ أي: مما يلي الشرق عنهم.
(16) وقتی داستان زکریا و یحیی را که از نشانههای عجیب الهی بود بیان کرد به بیان داستان عجیبتری پرداخت و به تدریج از پایین تا به بالا شروع کرد.
پس فرمود: (
﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ مَرۡيَمَ﴾) ای پیامبر! در کتاب
[= قرآن] از مریم علیها السلام سخن بگوی، و این از بزرگترین فضیلتهای مریم است که در کتاب بزرگی که مسلمانان در شرق و غرب آن را تلاوت مینمایند از او یاد شده است. و از او به بهترین صورت یاد شده و مورد ستایش قرار گرفته است. و این، پاداشِ عملِ خوب و تلاشِ کامل او است. یعنی حالت نیکوی مریم را بیان کن، آنگاه که (
﴿إِذِ ٱنتَبَذَتۡ مِنۡ أَهۡلِهَا مَكَانٗا شَرۡقِيّٗا﴾) در ناحیۀ شرقی، از خانوادهاش کناره گرفت و از آنها دور شد.
#
{17} {فاتَّخذتْ من دونهم حجاباً}؛ أي: ستراً ومانعاً، وهذا التباعد منها واتِّخاذ الحجاب لتعتزل وتنفرد بعبادة ربِّها، وتقنت له في حالة الإخلاص والخضوع والذلِّ لله تعالى، وذلك امتثالٌ منها لقوله تعالى: {وإذْ قالتِ الملائكة يا مريمُ إنَّ الله اصطفاكِ وطهرك واصطفاك على نساءِ العالمينَ. يا مريمُ اقْنُتي لربِّكِ واسجُدي واركَعي مع الرَّاكعين}. وقوله: {فأرسَلْنا إليها روحنا}: وهو جبريلُ عليه السلام، {فتمثَّلَ لها بشراً سويًّا}؛ أي: كاملاً من الرجال في صورة جميلة وهيئةٍ حسنةٍ لا عيبَ فيه ولا نقص؛ لكونها لا تحتملُ رؤيته على ما هو عليه.
(17) (
﴿فَٱتَّخَذَتۡ مِن دُونِهِمۡ حِجَابٗا﴾) و میان خود و ایشان پرده و پوششی افکند؛ و این کنارهگیری و افکندن پوشش میان خود و آنها، بدان خاطر بود تا در گوشهای تنها باشد؛ و به عبادت پروردگارش بپردازد، و با اخلاص و فروتنی او را عبادت نماید. و این،
اطاعت از فرمان الهی بود که فرموده بود: ﴿وَإِذۡ قَالَتِ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَٰمَرۡيَمُ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰكِ وَطَهَّرَكِ وَٱصۡطَفَىٰكِ عَلَىٰ نِسَآءِ ٱلۡعَٰلَمِينَ يَٰمَرۡيَمُ ٱقۡنُتِي لِرَبِّكِ وَٱسۡجُدِي وَٱرۡكَعِي مَعَ ٱلرَّٰكِعِينَ﴾ و
[به یاد آور] آنگاه که فرشتگان گفتند:
«ای مریم! بی گمان خداوند تو را برگزیده و پاک نموده و تو را بر زنان جهان برگزیده است؛ ای مریم! پروردگارت را عبادت کن و سجده ببر و با رکوع کنندگان رکوع کن.» (
﴿فَأَرۡسَلۡنَآ إِلَيۡهَا رُوحَنَا﴾) پس روح خویش؛ یعنی جبرئیل -علیه السلام- را به سوی او فرستادیم، (
﴿فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرٗا سَوِيّٗا﴾) و جبرئیل در شکل مردی کامل و خوش قیافه که عیب و نقصی نداشت، بر مریم ظاهر شد؛ چون مریم توان دیدن جبرئیل را در قالب صورت و شکل واقعیاش نداشت. در حالی که از خانواده و جامعه دور شده، و از عزیزترین مردمان -که خانوادهاش بودند- خود را در پوشش قرار داده بود، ترسید که مبادا این مرد چشم طمع به او دوخته باشد.
پس به خدا پناه برد و به وی گفت:
#
{18} فلما رأته في هذه الحال، وهي معتزلة عن أهلها، منفردة عن الناس، قد اتَّخذت الحجاب عن أعزِّ الناس عليها، وهم أهلها؛ خافت أن يكون رجلاً قد تعرَّضَ لها بسوءٍ وطَمِعَ فيها، فاعتصمتْ بربِّها واستعاذتْ منه فقالتْ له: {إنِّي أعوذُ بالرحمنِ منك}؛ أي: ألتجئ به، وأعتصم برحمته أن تنالَني بسوءٍ، {إن كنتَ تقيًّا}؛ أي: إن كنت تخافُ الله وتعمل بتقواه؛ فاترك التعرُّض لي؛ فجمعت بين الاعتصام بربِّها وبين تخويفه وترهيبه وأمره بلزوم التقوى، وهي في تلك الحالة الخالية والشباب والبعد عن الناس، وهو في ذلك الجمال الباهر والبشريَّة الكاملة السويَّة، ولم ينطق لها بسوء أو يتعرَّض لها، وإنما ذلك خوف منها، وهذا أبلغ ما يكون من العفَّة والبعد عن الشرِّ وأسبابه، وهذه العفَّة خصوصاً مع اجتماع الدواعي، وعدم المانع مِن أفضل الأعمال، ولذلك أثنى الله عليها، فقال: {ومريمَ ابنةَ عمرانَ التي أحصنتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فيها من روحنا}، {والتي أحْصَنَتْ فرجَها فنَفَخْنا فيه من روحنا وجَعَلْناها وابنها آيةً للعالمين}؛ فأعاضها الله بعفَّتها ولداً من آيات الله، ورسولاً من رسله.
(18) (
﴿إِنِّيٓ أَعُوذُ بِٱلرَّحۡمَٰنِ مِنكَ﴾) از سوء قصد تو، به رحمت الهی پناه میبرم، (
﴿إِن كُنتَ تَقِيّٗا﴾) اگر تو از خدا میترسی و پرهیزگار هستی، پس به سوی من دست دراز نکن. مریم، هم به خدا پناه برد و هم او را ترساند و برحذر داشت؛ و او را دستور داد تا تقوای الهی را رعایت کند، حال آنکه وی درآن حالتِ تنهایی و جوانی و دوری از مردم بهسر میبرد، و آن مرد، از آن زیباییِ آشکار و هیئت کامل انسانی برخوردار بود. آن مرد، با او سخن بدی نگفت و به او دست درازی نکرد؛ و این برخورد مریم، تنها به علت ترس از خدا بود، و این، نهایتِ پاکدامنی و دوری از شر و راههای منتهی به آن میباشد. و این عفت ـ به ویژه با وجود انگیزهها و فقدان موانع ـ از بهترین اعمال است. از این رو،
خداوند مریم را ستوده و فرموده است: ﴿وَمَرۡيَمَ ٱبۡنَتَ عِمۡرَٰنَ ٱلَّتِيٓ أَحۡصَنَتۡ فَرۡجَهَا فَنَفَخۡنَا فِيهِ مِن رُّوحِنَا وَٱلَّتِيٓ أَحۡصَنَتۡ فَرۡجَهَا فَنَفَخۡنَا فِيهَا مِن رُّوحِنَا وَجَعَلۡنَٰهَا وَٱبۡنَهَآ ءَايَةٗ لِّلۡعَٰلَمِينَ﴾ و مریم -دختر عمران- که دامن خود را به گناه نیالود؛ پس، از روح خود، در او دمیدیم؛ و او و پسرش را، نشانهای برای جهانیان قرار دادیم.بنابراین خداوند، به سبب پاکدامنیاش، به او فرزندی بخشید که معجزۀ الهی، و از همان اوانِ کودکی، پیامبر بود.
#
{19} فلما رأى جبريل منها الرَّوْع والخيفة؛ قال: {إنَّما أنا رسولُ ربِّك}؛ أي: إنما وظيفتي وشغلي تنفيذُ رسالة ربي فيك، {لأهَبَ لك غلاماً زكيًّا}: وهذه بشارةٌ عظيمةٌ بالولد وزكائه؛ فإنَّ الزكاء يستلزم تطهيره من الخصال الذَّميمة واتِّصافه بالخصال الحميدة.
(19) وقتی جبرئیل دید که مریم میترسد و هراسان است،
گفت: (
﴿إِنَّمَآ أَنَا۠ رَسُولُ رَبِّكِ﴾) من فرستادۀ پروردگارت هستم؛ یعنی وظیفۀ من، این است که رسالت الهی را درمورد تو اجرا کنم. (
﴿لِأَهَبَ لَكِ غُلَٰمٗا زَكِيّٗا﴾) تا به تو پسرِ پاکیزهای ببخشم. و این، مژدۀ بزرگی مبنی بر داشتن فرزند و پاکیزگی وی میباشد؛ زیرا پاکیزگی، مستلزم آن است که وی از عادتهای زشت و ناپسند پاک بوده، و به خصلتهای پسندیده متصف باشد.
#
{20} فتعجَّبت من وجود الولد من غير أبٍ، فقالت: {أنَّى يكونُ لي غلامٌ ولم يمسَسْني بشرٌ ولم أكُ بغيًّا}: والولد لا يوجد إلا بذلك.
(20) مریم، از پدید آمدن فرزند بدون پدر تعجب کرد،
و گفت: (
﴿أَنَّىٰ يَكُونُ لِي غُلَٰمٞ وَلَمۡ يَمۡسَسۡنِي بَشَرٞ وَلَمۡ أَكُ بَغِيّٗا﴾) چگونه پسری خواهم داشت، حال آنکه بشری به من دست نزده و زناکار هم نبودهام؟! و فرزند جز از این طریق بوجود نمیآید؟
#
{21} {قال كذلكِ قال ربُّكِ هو عليَّ هيِّنٌ ولِنَجْعَلَه آيةً للناسِ}: تدلُّ على كمال قدرةِ الله تعالى وعلى أنَّ الأسباب جميعها لا تستقلُّ بالتأثير، وإنَّما تأثيرها بتقدير الله، فيُري عباده خرقَ العوائد في بعض الأسباب العاديَّة؛ لئلاَّ يقفوا مع الأسباب، ويقطعوا النظر عن مقدِّرها ومسبِّبها. {ورحمة منَّا}؛ [أي]: ولنجعله رحمةً منَّا به وبوالدته وبالناس: أما رحمةُ الله به؛ فَلِمَا خَصَّه الله بوحيه، ومنَّ عليه بما منَّ به على أولي العزم. وأما رحمتُهُ بوالدته؛ فَلِمَا حصل لها من الفخرِ والثناء الحسن والمنافع العظيمة. وأما رحمتُهُ بالناس؛ فإنَّ أكبر نعمه عليهم أن بَعَثَ فيهم رسولاً، يتلو عليهم آياته، ويزكيِّهم، ويعلِّمهم الكتاب والحكمة فيؤمنون به، ويطيعونه، وتحصُلُ لهم سعادةُ الدنيا والآخرة. {وكان}؛ أي: وجود عيسى عليه السلام على هذه الحالة {أمراً مقضِيًّا}: قضاء سابقاً؛ فلا بدَّ من نفوذ هذا التقدير والقضاء، فنفخ جبريل عليه السلام في جيبها.
(21) (
﴿قَالَ كَذَٰلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٞۖ وَلِنَجۡعَلَهُۥٓ ءَايَةٗ لِّلنَّاسِ﴾) گفت: بدینسان است، و پروردگارت فرموده است که این کار برای من آسان است، و میخواهم او را معجزهای برای مردمان کنم که بر قدرت خداوند دلالت نماید، و اینکه اسباب، بهطور مستقل تاثیر گذار نیستند؛ بلکه تاثیر آنها، به تقدیر الهی است. پس، برخی اوقات، بندگان خدا برخی از اسباب را تاثیرگذار نمییابند،
[بهعبارت دیگر، اینگونه نیست که هرگاه سببی وجود داشته باشد، حتماً مسبب هم بهوجود خواهد آمد] و این، بدان جهت است تا بندگان نگاهشان فقط به اسباب معطوف نباشد، بهگونهای که به آن بنگرند و از خدایی که آن را سبب قرار داده است، غافل بمانند. (
﴿وَرَحۡمَةٗ مِّنَّا﴾) و تا وی را از سوی خویش رحمتی قرار دهیم، و این کار را، مرحمتی نسبت به او و مادرش و عموم مردم قرار دهیم. اما رحمتِ خداوند نسبت به عیسی، این بود که خداوند او را با وحی خویش برگزید، و آنچه را به پیامبران اولوالعزم ارزانی نموده بود، به او نیز ارزانی کرد. و رحمت خدا نسبت به مادرش، این بود که ستایش نیکو و منافع بزرگ و افتخار فراوان بهرۀ او شد. و رحمت خدا و بزرگترین نعمت وی نسبت به مردم، این بود که در میانشان پیامبری مبعوث نمود که آیات خدا را برآنان تلاوت نمود و آنها را پاکیزه گرداند و کتاب و حکمت را به آنان آموخت، و مردم به او ایمان آوردند و از او اطاعت کردند و به سعادت دنیا و آخرت دست یافتند. (
﴿وَكَانَ﴾) و پدید آمدن عیسی -علیه السلام- به این صورت (
﴿أَمۡرٗا مَّقۡضِيّٗا﴾) کاری بود انجام یافته؛ یعنی پیشتر خداوند چنین حکم نموده بود، و باید تقدیر و قضای الهی اجرا میشد. پس جبرئیل ـ علیه السلام ـ در گریبان مریم دمید.
{فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَكَانًا قَصِيًّا (22) فَأَجَاءَهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ يَالَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَكُنْتُ نَسْيًا مَنْسِيًّا (23) فَنَادَاهَا مِنْ تَحْتِهَا أَلَّا تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا (24) وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَبًا جَنِيًّا (25) فَكُلِي وَاشْرَبِي وَقَرِّي عَيْنًا فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا (26)}.
فَحَمَلَتْهُ فَانتَبَذَتْ بِهِ مَكَانًا قَصِيًّا پس به او باردار و حامله گشت، سپس او را با خود به جاي دور دستي برد.
فَأَجَاءهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَكُنتُ نَسْيًا مَّنسِيًّا آنگاه درد زايمان او را در کنار تنۀ خرمايي کشاند.
گفت: «اي کاش پيش از اين مرده بودم و از يادها فراموش شده بودم»
فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا أَلَّا تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا آنگاه
[فرشته] از پايين او، ندا داد که اندوهگين مباش، به راستي پروردگارت پايين تر از تو چشمه اي پديد آورده است.
وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَبًا جَنِيًّا و تنۀ درخت خرما را بجنبان و تکان بده تا برت و خرماي تازه چيده شده فرو ريزد.
فَكُلِي وَاشْرَبِي وَقَرِّي عَيْنًا فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيًّا پس بخور و بنوش وچشم را روشن دار،
و هر گاه کسي از آدميان را ديدي بگو: من براي خداوند مهربان روزي نذر کرده ام بنابراين امروز با هيچ انساني سخن نخواهم گفت.
#
{22} أي: لما حملتْ بعيسى عليه السلام؛ خافتْ من الفضيحة، فتباعدتْ عن الناس مكاناً قصيًّا.
(22) وقتی مریم به عیسی ـ علیه السلام ـ باردار شد، از رسوایی ترسید، بنابراین از مردم کنارهگیری کرد و به (
﴿مَكَانٗا قَصِيّٗا﴾) جای دوری رفت، و هنگامی که زمان زایمانش فرا رسید، درد زایمان او را به کنار تنۀ درخت خرما کشاند؛ و چون درد زایمان و درد بیخوراکی و بیآبی او را به ستوه آورد، و قلبش از گفتههای مردم دردمند شد، و ترسید که مبادا نتواند شکیبایی ورزد، آرزو کرد که کاش قبل از این حادثه مرده بود، و چیز ناقابل و فراموش شدهای بود، و از یاد و خاطرهها محو میشد. این آرزوی مریم، به خاطر آن حالت پریشان کننده بود؛ و این آرزو، هیچ خیر و مصلحتی برای او دربر نداشت؛ بلکه خیر و مصلحت، در آنچه بود که اتفاق افتاد.
#
{23} فلما قَرُبَ وِلادُها؛ ألجأها المخاضُ إلى جذع نخلةٍ، فلما آلمها وجع الولادة، ووجعُ الانفراد عن الطعام والشراب، ووجعُ قلبها من قالة الناس، وخافتْ عدمَ صبرِها؛ تمنَّتْ أنَّها ماتتْ قبل هذا الحادث وكانت نَسْياً منسيًّا؛ فلا تُذْكَر، وهذا التمنِّي بناءً على ذلك المزعج، وليس في هذه الأمنيَّة خيرٌ لها ولا مصلحةٌ، وإنَّما الخير والمصلحة بتقدير ما حَصَلَ.
(23) وقتی مریم به عیسی ـ علیه السلام ـ باردار شد، از رسوایی ترسید، بنابراین از مردم کنارهگیری کرد و به (
﴿مَكَانٗا قَصِيّٗا﴾) جای دوری رفت، و هنگامی که زمان زایمانش فرا رسید، درد زایمان او را به کنار تنۀ درخت خرما کشاند؛ و چون درد زایمان و درد بیخوراکی و بیآبی او را به ستوه آورد، و قلبش از گفتههای مردم دردمند شد، و ترسید که مبادا نتواند شکیبایی ورزد، آرزو کرد که کاش قبل از این حادثه مرده بود، و چیز ناقابل و فراموش شدهای بود، و از یاد و خاطرهها محو میشد. این آرزوی مریم، به خاطر آن حالت پریشان کننده بود؛ و این آرزو، هیچ خیر و مصلحتی برای او دربر نداشت؛ بلکه خیر و مصلحت، در آنچه بود که اتفاق افتاد.
#
{24} فحينئذٍ سكَّن المَلَكُ رَوْعها، وثبَّتَ جأشها، وناداها من تحتها؛ لعلَّه من مكان أنزل من مكانها، وقال لها: لا تَحْزني؛ أي: لا تجزعي ولا تهتمِّي؛ فـ {قد جعل ربُّك تحتك سريًّا}؛ أي: نهراً تشربين منه.
(24) پس، در این هنگام فرشته او را دلداری داد (
﴿فَنَادَىٰهَا مِن تَحۡتِهَآ﴾) و از پایین او را صدا زد. شاید در آن زمان، جبرئیل در مکانی قرار داشته است که پایینتر از مکانی بوده که مریم در آن قرار داشته است.
و به او گفت: (
﴿أَلَّا تَحۡزَنِي﴾) ناراحت و پریشان مباش؛ زیرا (
﴿قَدۡ جَعَلَ رَبُّكِ تَحۡتَكِ سَرِيّٗا﴾) پروردگارت پایینتر از تو چشمهای پدید آورده است که از آن مینوشی.
#
{25} {وهُزِّي إليك بجذع النخلةِ تُساقِطْ عليك رُطَباً جنيًّا}؛ أي: طريًّا لذيذاً نافعاً.
(25) (
﴿وَهُزِّيٓ إِلَيۡكِ بِجِذۡعِ ٱلنَّخۡلَةِ تُسَٰقِطۡ عَلَيۡكِ رُطَبٗا جَنِيّٗا﴾) و تنۀ درخت خرما را بجنبان تا بر تو خرمای لذیذ و تازه فرو بریزد.
#
{26} {فكُلي}: من التمر، {واشْربي}: من النهر، {وقَرِّي عَيْناً}: بعيسى؛ فهذا طمأنينتها من جهة السلامة من ألم الولادة وحصول المأكل والمشرب الهنيِّ، وأما من جهة قالة الناس؛ فأمرها أنَّها إذا رأت أحداً من البشر أنْ تقولَ على وجه الإشارة: {إنِّي نذرتُ للرحمن صوماً}؛ أي: سكوتاً، {فلن أكلِّمَ اليوم إنسيًّا}؛ أي: لا تخاطبيهم بكلام لتستريحي من قولهم وكلامهم، وكان معروفاً عندهم أنَّ السكوت من العبادات المشروعة. وإنَّما لم تؤمَرْ بمخاطبتهم في نفي ذلك عن نفسها، لأنَّ الناس لا يصدِّقونها، ولا فيه فائدة، وليكون تبرئتها بكلام عيسى في المهد أعظم شاهدٍ على براءتها؛ فإنَّ إتيان المرأة بولدٍ من دون زوج ودعواها أنَّه من غير أحدٍ من أكبر الدعاوى التي لو أقيم عدَّة من الشهود لم تصدَّق بذلك، فجُعِلَتْ بيِّنةُ هذا الخارق للعادة أمراً من جنسه، وهو كلام عيسى في حال صغره جدًّا، ولهذا قال تعالى:
(26) (
﴿فَكُلِي وَٱشۡرَبِي وَقَرِّي عَيۡنٗا﴾) پس، از آن خرما بخور و از چشمۀ آب بنوش و از تولّد عیسی چشم روشن بدار، و شاد باش. خداوند به او آرامش داد که از درد زایمان در امان خواهد بود، و خوراک و نوشیدنی گوارا به دست خواهد آورد. و برای در امان ماندن از گفتههای مردم، به او دستور داد که هرگاه انسانی را دید،
به صورت اشاره به او بگوید: (
﴿إِنِّي نَذَرۡتُ لِلرَّحۡمَٰنِ صَوۡمٗا﴾) من برای خدای مهربان، روزۀ سکوت نذر کردهام، (
﴿فَلَنۡ أُكَلِّمَ ٱلۡيَوۡمَ إِنسِيّٗا﴾) بنابراین امروز با هیچ انسانی سخن نخواهم گفت؛ یعنی با مردم سخن نگو تا از گفتهها و حرفهایشان در امان باشی. و نزد آنها معروف بود که سکوت، یکی از عبادتهای شرعی است، و علت اینکه خداوند او را دستور نداد که تهمت را از خود دور کند،
دو چیز بود: اول اینکه مردم او را تصدیق نمیکردند، و این سخن فایدهای نداشت. دوم اینکه تبرئۀ مریم، با سخن گفتن عیسی در گهواره- که بزرگترین شاهد بر تبرئه و پاکدامنیاش بود- محقق شود؛ زیرا فرزند آوردنِ زن، بدون اینکه شوهری داشته باشد -و ادعا کند که بدون پدر این فرزند را به دنیا آورده است- ادعای بسیار بزرگی است، که اگر حتی چندین گواه بر آن گواهی دهند، باز هم تصدیق نخواهند شد. پس مریم، حجت این امر خارق العاده را، امری از جنس آن قرار داد.
{فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا يَامَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئًا فَرِيًّا (27) يَاأُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا (28) فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا (29) قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا (30) وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنْتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا (31) وَبَرًّا بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا شَقِيًّا (32) وَالسَّلَامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا (33)}.
فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا يَا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئًا فَرِيًّا آنگاه او را برداشت و پيش اقوام و خويشان خود برد،
گفتند: «اي مريم! عجب کار زشتي کرده اي»
يَا أُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا اي خواهر هارون! نه پدرت مرد بدي بود، و نه مادرت بدکاره بود»
فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا
[مريم] به آن
[کودک] اشاره کرد، و گفتند »ما چگونه با کودکي که در گهواره است سخن بگوييم»
قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا
[عيسي] گفت:
«من بندۀ خدا هستم، و من کتاب داده و مرا پيامبر گردانيده است».
وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا و مرا هر جا که باشم خجسته و مبارک داشته، و مرا به خواندن نماز و دادن زکات تا وقتي که زنده باشم سفارش کرده است.
وَبَرًّا بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا شَقِيًّا و به نيک رفتاري با مادرم
[مرا سفارش نموده]. و مرا زورگو و بد رفتار قرار نداده است.
وَالسَّلَامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا و روزي که به دنيا آمدم و روزي که مي ميرم و روزي که زنده برانگيخته مي شوم از هر آفت و کليدي در امانم.
#
{27} أي: فلما تعلَّت مريمُ من نفاسها؛ أتتْ بعيسى قومَها تحمِلُه، وذلك لعلمها ببراءة نفسها وطهارتها، فأتتْ غير مباليةٍ ولا مكترثةٍ، فقالوا: {لقد جئتِ شيئاً فَرِيًّا}؛ أي: عظيماً وخيماً، وأرادوا بذلك البغي حاشاها من ذلك.
(27) وقتی مریم وضع حمل کرد، همراه با عیسی به نزد قومش آمد، در حالی که عیسی در آغوشش بود. چون او میدانست که بیگناه و پاک است، پس بدون اینکه به چیزی توجه نماید به نزد آنان آمد.
اقوامش گفتند: (
﴿لَقَدۡ جِئۡتِ شَيۡٔٗا فَرِيّٗا﴾) ای مریم! عجب کار زشتی کرده، و کار بسیار بزرگ و ناپسندی انجام دادهای! منظورشان زنا بود، که او از آن پاک بود.
#
{28} {يا أخت هارونَ}: الظاهر أنَّه أخٌ لها حقيقيٌّ فنسبوها إليه، [وكانوا يسمون بأسماء الأنبياء، وليس هو هارون بن عمران أخا موسى، لأن بينهما قروناً كثيرة]، {ما كان أبوك امرأ سَوْءٍ وما كانت أمُّك بغيًّا}؛ أي؛ لم يكن أبواك إلاَّ صالحينِ سالمينِ من الشرِّ، وخصوصاً هذا الشرَّ الذي يشيرون إليه، وقصدُهم: فكيف كنتِ على غير وصفهما وأتيتِ بما لم يأتيا به؟! وذلك أن الذُّرِّيَّة في الغالب بعضها من بعض في الصلاح وضدِّه، فتعجَّبوا بحسب ما قام بقلوبهم؛ كيف وقع منها؟!
(28) (
﴿يَٰٓأُخۡتَ هَٰرُونَ﴾) ای خواهر هارون! ظاهراً برادر حقیقی مریم بوده است، بنابراین او را به هارون نسبت دادند، (
﴿مَا كَانَ أَبُوكِ ٱمۡرَأَ سَوۡءٖ وَمَا كَانَتۡ أُمُّكِ بَغِيّٗا﴾) پدرت مرد بدی نبود، و مادرت نیز نابکار نبود؛ یعنی پدر و مادرت، انسانهای صالح و از شر سالم بودند. به ویژه از این زشتی ـ که به آن اشاره میکردند ـ به دور بودند. منظورشان این بود که تو چگونه مانند پدر و مادرت نیستی، و کاری کردهای که آنها نمیکردند ؟زیرا فرزندان، اغلب در خوبی و بدی، مانند پدر و مادرشان میباشند، پس برحسب آنچه تصور میکردند تعجب نمودند، که چگونه چنین کار زشتی از مریم سرزده است.
#
{29} {فأشارتْ} لهم {إليه}؛ أي: كلِّموه، وإنَّما أشارت لذلك لأنَّها أمرت عند مخاطبة الناس لها أن تقول: {إنِّي نذرتُ للرحمن صوماً فلن أكَلِّمَ اليوم إنسيًّا}، فلما أشارت إليهم بتكليمه؛ تعجَّبوا من ذلك، وقالوا: {كيف نكلِّمُ مَن كانَ في المهدِ صَبيًّا}؛ لأنَّ ذلك لم تجرِ به عادةٌ ولا حصل من أحدٍ في ذلك السنِّ.
(29) مریم به نوزادش عیسی اشاره کرد؛ یعنی اشاره کرد که با او حرف بزنید. و به این خاطر به کودک اشاره کرد، چون به وی دستور داده شده بود که وقتی مردم با او سخن گفتند،
بگوید: (
﴿إِنِّي نَذَرۡتُ لِلرَّحۡمَٰنِ صَوۡمٗا فَلَنۡ أُكَلِّمَ ٱلۡيَوۡمَ إِنسِيّٗا﴾) من برای خدای مهربان روزۀ سکوت نذر کردهام، بنابراین امروز با هیچ کس سخن نخواهم گفت. وقتی به سوی او اشاره کرد تا با وی سخن بگویند،
آنها تعجب کردند و گفتند: (
﴿كَيۡفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي ٱلۡمَهۡدِ صَبِيّٗا﴾) ما چگونه با کودکی که در گهواره است، سخن بگوییم! چون چنین چیزی، معمولی نبود؛ و هیچ کس در آن سن و سال، سخن نگفته بود.
#
{30} فحينئذٍ قال عيسى عليه السلام وهو في المهد صبيٌّ: {إنِّي عبد الله آتانيَ الكتاب وجَعَلَني نبيًّا}: فخاطبهم بوصفه بالعبوديَّة، وأنه ليس فيه صفةٌ يستحقُّ بها أن يكون إلهاً أو ابناً للإله، تعالى الله عن قول النصارى المخالفين لعيسى في قوله: {إنِّي عبدُ الله}، ومدَّعون موافقته، {آتانيَ الكتابَ}؛ أي: قضى أن يؤتيني الكتابَ، {وجَعَلَني نبيًّا}: فأخبرهم بأنَّه عبدُ الله، وأنَّ الله علَّمه الكتاب وجعله من جملة أنبيائه؛ فهذا من كماله لنفسه.
(30) در این هنگام عیسی -علیه السلام- که کودکی در گهواره بود،
گفت: (
﴿ إِنِّي عَبۡدُ ٱللَّهِ ءَاتَىٰنِيَ ٱلۡكِتَٰبَ وَجَعَلَنِي نَبِيّٗا﴾) من بندۀ خدایم، برای من کتاب خواهد فرستاد و مرا پیامبر خواهد کرد. پس آنها را چنین خطاب نمود که او بنده است، و دارای چنان اوصاف خدایی نمیباشد، و فرزند خدا هم نیست.
از این گفتۀ عیسی که فرمود: (
﴿إِنِّي عَبۡدُ ٱللَّهِ﴾) من بندۀ خدایم، ثابت میشود که خداوند از گفتۀ نصارا پاک و بری است که بر خلاف عیسی سخن میگویند؛ و ادعا میکنند با او موافق هستند. (
﴿ءَاتَىٰنِيَ ٱلۡكِتَٰبَ﴾) یعنی چنین مقدّر نموده که به من کتاب بدهد. (
﴿وَجَعَلَنِي نَبِيّٗا﴾) و مرا پیامبر گردانیده است. عیسی آنها را خبر داد که او بندۀ خداست، و خداوند کتاب را به او آموخته، و وی را از جملۀ پیامبران گردانیده است. پس این بیانگر کمال اوست.
سپس بیان نمود که دیگران را نیز به کمال میرساند و گفت:
#
{31} ثم ذكر تكميلَه لغيره، فقال: {وجَعَلَني مباركاً أينما كنت}؛ أي: في أيِّ مكانٍ وأيِّ زمان؛ فالبركةُ جعلها الله فيَّ من تعليم الخير والدعوة إليه والنهي عن الشرِّ والدعوة إلى الله في أقوالِهِ وأفعالِهِ؛ فكلُّ من جالسه أو اجتمع به؛ نالتْه بركتُه وسَعِدَ به مصاحبه. {وأوصاني بالصَّلاة والزَّكاة ما دمتُ حيًّا}؛ أي: أوصاني بالقيام بحقوقه التي من أعظمها الصلاة، وحقوق عباده التي أجلُّها الزكاة؛ مدَّة حياتي؛ أي: فأنا ممتثلٌ لوصيَّة ربِّي، عاملٌ عليها، منفذٌ لها.
(31) (
﴿وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيۡنَ مَا كُنتُ﴾) و مرا هرجا و در هر زمانی که باشم، با برکت و سودمند نموده است. بنابراین خداوند در وجودم برکت قرار داده، و خیر را تعلیم میدهم، و به سوی آن دعوت میکنم، و از شرّ باز میدارم. پس در گفتهها و کارهایش، به سوی خدا دعوت میکرد، و هرکس که با او هم نشینی مینمود، از برکت وی بهرهمند میشد، و سعادتمند میگشت. (
﴿وَأَوۡصَٰنِي بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱلزَّكَوٰةِ مَا دُمۡتُ حَيّٗا﴾) و مرا سفارش نموده تا حقوق خدا و حقوق بندگانش را بهجای آورم که بزرگترین آن، نماز و زکات است؛ و تا زمانی که زنده باشم، مرا به این دو سفارش کرده است. پس من فرمان و سفارش او را به جای میآورم و به آن عمل میکنم و آن را اجرا مینمایم.
#
{32} وأوصاني أيضاً أن أبَرَّ والدتي فأحسِنَ إليها غايةَ الإحسان، وأقومَ بما ينبغي لها؛ لشرفِها وفضلِها، ولكونِها والدةً لها حقُّ الولادة وتوابعها. {ولم يَجْعَلْني جباراً}؛ أي: متكبراً على الله مترفِّعاً على عباده، {شقيًّا}: في دنياي وأخراي، فلم يجعلني كذلك، بل جعلني مطيعاً له خاضعاً خاشعاً متذللاً متواضعاً لعباد الله سعيداً في الدُّنيا والآخرة أنا ومن اتَّبعني.
(32) و نیز مرا سفارش نموده که با مادرم به نیکوکاری رفتار کنم؛ و عیسی تا آخرین حدّ، با مادرش به نیکی رفتار نمود؛ و آنچه شایستۀ او بود، برایش انجام داد؛ چون از شرافت و فضیلت برخوردار است، و بر وی حق مادری دارد. (
﴿ وَلَمۡ يَجۡعَلۡنِي جَبَّارٗا﴾) و مرا زورگو و بدرفتار قرار نداده است که در مقابل خداوند گردنکشی کنم، وخودم را از بندگانش بالاتر قرار دهم. (
﴿شَقِيّٗا﴾) و مرا در دنیا وآخرت نگون بخت نکرده است. پس مرا چنان نموده که در برابر خداوند، فرمانبردار و فروتن و گردن کج و ذلیل باشم. و در برابر بندگان خدا، نیز فروتن هستم و من و پیروانم در دنیا و آخرت خوشبخت میباشیم.
#
{33} فلما تمَّ له الكمالُ ومحامد الخصال؛ قال: {وسلامٌ عليَّ يومَ ولِدْتُ ويوم أموتُ ويومَ أبعثُ حيًّا}؛ أي: من فضل ربي وكرمه حصلتْ لي السلامةُ يوم ولادتي ويوم موتي ويوم بعثي من الشرِّ والشيطان والعقوبة، وذلك يقتضي سلامته من الأهوال ودار الفجَّار، وأنَّه من أهل دار السلام؛ فهذه معجزةٌ عظيمة وبرهانٌ باهرٌ على أنَّه رسول الله وعبدُ الله حقًّا.
(33) و چون کمال و خصلتهای پسندیده را به طور کامل دارا بود،
گفت: (
﴿وَٱلسَّلَٰمُ عَلَيَّ يَوۡمَ وُلِدتُّ وَيَوۡمَ أَمُوتُ وَيَوۡمَ أُبۡعَثُ حَيّٗا﴾) به فضل و احسان پروردگارم، از روزی که به دنیا آمدهام، و روزی که میمیرم، و روزی که زنده برانگیخته میشوم، از شر شیطان و عذاب در امان خواهم بود؛ و این اقتضا مینماید که او، از وحشتهای قیامت و سرای فاسقان در امان، و از اهل بهشت باشد. پس این، معجزه ای بزرگ و دلیلی آشکار بر این است که او پیامبر خدا و به حق بندۀ اوست.
{ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ (34) مَا كَانَ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحَانَهُ إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (35) وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ (36)}.
ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ اين است عيسي پسر مريم، سخن درستي که در آن ترديد مي کنند.
مَا كَانَ لِلَّهِ أَن يَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبْحَانَهُ إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ خداوند را نسزد که فرزندي داشته باشد، او پاک است از تهمت هاي ناروا،
هرگاه ارادۀ انجام کاري بکند تنها کافي است که به او بگويد: بشو! آن گاه موجود مي شود!
وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ و بي گمان خداوند پروردگار من و پروردگار شماست. پس او را بپرستيد، اين است راه راست.
#
{34 ـ 35} أي: ذلك الموصوف بتلك الصفات عيسى ابن مريم من غير شكٍّ ولا مِريةٍ، بل {قول الحقِّ} وكلام الله الذي لا أصدقَ منه قيلاً ولا أحسن منه حديثاً؛ فهذا الخبر اليقينيُّ عن عيسى عليه السلام، وما قيل فيه ممَّا يخالفُ هذا؛ فإنَّه مقطوعٌ ببطلانه، وغايتُه أن يكون شكًّا من قائلِهِ لا علم له به، ولهذا قال: {الذي فيه يَمْتَرونَ}؛ أي: يشكُّون فيمارون بشكِّهم ويجادلون بِخَرْصِهِم؛ فمن قائل عنه: إنَّه الله، أو ابن الله، أو ثالث ثلاثة، تعالى الله عن إفكِهِم وتقوُّلهم علوًّا كبيراً؛ فـ {ما كان لله أن يتَّخذ من ولدٍ}؛ أي: ما ينبغي ولا يليق؛ لأنَّ ذلك من الأمور المستحيلة؛ لأنَّه الغنيُّ الحميد المالك لجميع الممالك؛ فكيف يتَّخذ من عبادِهِ ومماليكه ولداً. {سبحانه}؛ أي: تنزَّه وتقدَّس عن الولد والنقص، {إذا قضى أمراً}؛ أي: من الأمور الصغار والكبار؛ لم يمتنعْ عليه ولم يستصعبْ، {فإنما يقول له كن فيكون}؛ فإذا كان قدرُهُ ومشيئتُهُ نافذاً في العالم العلويِّ والسفليِّ، فكيف يكون له ولدٌ؟! وإذا كان، إذا أراد شيئاً؛ قال له: كنْ فيكونُ؛ فكيف يُسْتَبْعَدُ إيجاده عيسى من غير أب؟!
(34 - 35) کسی که این صفتها را دارا بود، عیسی پسر مریم است، و هیچ شک و تردیدی درآن نیست؛ بلکه سخنی راستین و کلام خداست که ازآن راستتر سخنی وجود ندارد، و گفتهای نیکوتر از آن وجود ندارد. پس خبر یقینی و واقعی در مورد عیسی، این است؛ و آنچه در مورد وی گفته شده و با این مخالف است، قطعا باطل و پوچ میباشد، و شک و شبههای است که ناآگاهانه بر زبان رانده میشود.
بنابراین فرمود: (
﴿ٱلَّذِي فِيهِ يَمۡتَرُونَ﴾) که در آن تردید میکنند، و با تخمین و شک خود مجادله مینمایند؛
پس برخی میگویند: عیسی خداست، یا پسر خداست یا سومینِ سه تاست .پاک است خداوند از دروغپردازی و تهمت آنها.
(35) (
﴿مَا كَانَ لِلَّهِ أَن يَتَّخِذَ مِن وَلَدٖ﴾) شایسته و سزاوار خداوند نیست که فرزندی داشته باشد، چون این غیرممکن است؛ زیرا او، بینیاز و ستوده، و مالک همۀ هستی است. پس چگونه کسی از بندگان و مملوکهای خود را، به فرزندی میگیرد؟! (
﴿سُبۡحَٰنَهُۥٓ﴾) خداوند پاک و منزّه است از داشتن فرزند و عیب، (
﴿إِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا﴾) هرگاه ارادۀ پدید آوردن چیزی و انجام کاری را بکند، انجام هیچ کاری برایش ناممکن و دشوار نیست، (
﴿ فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ﴾) بلکه به آن میگوید: پدید آی، و آن پدید میآید. پس وقتی تقدیر و خواست او در عالم بالا و پایین نافذ و جاری است، چگونه فرزندی خواهد داشت؟! پس وقتی او چنین است که هرگاه پدید آوردن چیزی را اراده نماید،
به آن بگوید: (
﴿كُن فَيَكُونُ﴾) چگونه بهوجود آوردن عیسی بدون پدر، بعید محسوب میشود؟!
#
{36} ولهذا أخبر عيسى أنَّه عبدٌ مربوب كغيره، فقال: {وإنَّ الله ربِّي وربُّكم}: الذي خلقنا وصوَّرنا ونَفَذَ فينا تدبيرُه وصَرَفَنا تقديرُه. {فاعبدوه}؛ أي: أخلصوا له العبادة واجتهدوا في الإنابة. وفي هذا الإقرار بتوحيد الربوبيَّة وتوحيد الإلهيَّة والاستدلال بالأول على الثاني، ولهذا قال: {هذا صراطٌ مستقيمٌ}؛ أي: طريق معتدلٌ موصلٌ إلى الله؛ لكونِهِ طريق الرسل وأتباعهم، وما عدا هذا؛ فإنَّه من طرق الغيِّ والضَّلال.
(36) پس عیسی خبر داد که او نیز همانند سایر بندگان، تحت پرورش خداوند میباشد،
و گفت: (
﴿وَإِنَّ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمۡ﴾) خداوندی که ما را آفریده و صورتگری نموده و تدبیر او در ما نافذ است، و تقدیرش ما را میچرخاند، پروردگار من و پروردگار شماست. (
﴿فَٱعۡبُدُوهُ﴾) پس عبادت را تنها برای او انجام دهید، و در رجوع و انابت به سوی او بکوشید. و این، اقرار به توحید ربوبیت و توحید الوهیت است. و با توحید ربوبیت، بر توحید الوهیت استدلال نمود،
بنابراین گفت: (
﴿هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِيمٞ﴾) این است راه راست؛ یعنی راه درست و میانه که انسان را به خدا میرساند، چون این راه، راه پیامبران و پیروانش میباشد؛ و غیر از این راه، گمراهی است.
{فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِنْ بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ (37) أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنَا لَكِنِ الظَّالِمُونَ الْيَوْمَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ (38)}.
فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا مِن مَّشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ آنگاه گروهها در ميان خود اختلاف ورزيدند، پس واي بر کساني که کافر شدند از مشاهدۀ روز بزرگ.
أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنَا لَكِنِ الظَّالِمُونَ الْيَوْمَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ چقدر شنوا و چقدر بينا مي باشند روزي که به پيش ما مي آيند، اما ستمکاران امروز در گمراهي آشکاري به سر مي برند.
#
{37} لما بيَّن تعالى حال عيسى ابن مريم الذي لا يُشَكُّ فيها ولا يُمترى؛ أخبر أنَّ الأحزاب؛ أي: فرق الضلال من اليهود والنصارى وغيرهم على اختلاف طبقاتهم اختلفوا في عيسى عليه السلام؛ فمن غالٍ فيه وجافٍ؛ فمنهم من قالَ: إنه الله! ومنهم من قال: إنه ابن الله! ومنهم من قال: إنه ثالثُ ثلاثة! ومنهم من لم يجعلْه رسولاً، بل رماه بأنَّه ولد بغيٍّ كاليهود! وكل هؤلاء أقوالهم باطلةٌ، وآراؤهم فاسدةٌ مبنيَّة على الشكِّ والعناد والأدلَّة الفاسدة والشُّبه الكاسدة، وكلُّ هؤلاء مستحقُّون للوعيد الشديد، ولهذا قال: {فويلٌ للذين كفروا}: بالله ورسله وكتبه، ويدخُلُ فيهم اليهودُ والنصارى، القائلون بعيسى قول الكفر، {من مَشْهَدِ يوم عظيم}؛ أي: مشهد يوم القيامة، الذي يشهدُهُ الأوَّلون والآخرون، أهل السماوات وأهل الأرض، الخالق والمخلوق، الممتلئ بالزلازل والأهوال، المشتمل على الجزاء بالأعمال؛ فحينئذٍ يتبيَّن ما كانوا يُخفون، ويبُدون، وما كانوا يكتمون.
(37) وقتی خداوند حالت عیسی را بیان کرد، حالتی که در آن شک و تردیدی نیست، خبر داد که گروهها و دستههای گمراهِ یهود و نصاری و دیگران در مورد عیسی ـ علیه السلام ـ در میان خود اختلاف ورزیدند؛ برخی در مورد او افراط نموده، و برخی در حق او تفریط کردند.
پس برخی از ایشان گفتند: عیسی خداست؛
و برخی گفتند: عیسی پسر خداست؛
و برخی گفتند: او سومین سه تاست؛ و برخی دیگر مانند یهودیان، او را پیامبر به حساب نیاورده، بلکه او را متهم کردند که حرام زاده است! سخنان همۀ اینها باطل و پوچ است، و نظرشان فاسد؛ و آن را بر اساس شک و عناد و دلائل فاسد و شبهات بیارزش بیان میکردند، و همگی سزاوار وعید سخت خدا هستند.
بنابراین فرمود: (
﴿فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾) پس وای بر کسانی که به خدا و پیامبران و کتابهایش کفر ورزیدند. یهودیان و نصارا که در مورد عیسی سخن کفر میگویند، در اینها داخلاند. (
﴿مِن مَّشۡهَدِ يَوۡمٍ عَظِيمٍ﴾) وای بر آنها به هنگام مشاهدۀ روز بزرگ! یعنی هنگام روز قیامت که پیشینیان و اهل آسمانها و اهل زمین درآن گرد میآیند. روزی که آکنده از زلزلهها و وحشتها میباشد؛ و درآن روز، سزا و جزای اعمال داده میشود. پس در این وقت، خداوند آنچه را که پنهان و آشکار میکردند، روشن میسازد.
#
{38} {أسمِعْ بهم وأبصِرْ يوم يأتوننا}؛ أي: ما أسمعهم وما أبصرهم في ذلك اليوم، فيقرُّون بكفرِهم وشركِهم وأقوالهم، ويقولون: {ربَّنا أبْصَرْنا وسَمِعْنا فارْجِعْنا نعملْ صالحاً إنَّا موقنونَ}: ففي القيامة يستيقنون حقيقة ما هم عليه. {لكنِ الظالمونَ اليوم في ضلال مبينٍ}: وليس لهم عذرٌ في هذا الضلال؛ لأنَّهم بين معاندٍ ضالٍّ على بصيرةٍ عارف بالحقِّ صادف عنه، وبين ضالٍّ عن طريق الحقِّ، متمكِّن من معرفة الحقِّ والصواب، ولكنَّه راضٍ بضلاله، وما هو عليه من سوء أعمالِهِ، غير ساعٍ في معرفة الحقِّ من الباطل.
وتأمَّل كيف قال: {فويلٌ للذين كفروا}؛ بعد قوله: {فاختلف الأحزاب من بينهم}، ولم يقلْ: فويلٌ لهم؛ ليعود الضمير إلى الأحزاب؛ لأنَّ من الأحزاب المختلفين طائفةً [أصابت] ووافقت الحقَّ فقالت في عيسى: إنَّه عبدُ الله ورسولُه، فآمنوا به واتَّبعوه؛ فهؤلاء مؤمنون غير داخلين في هذا الوعيد؛ فلهذا خصَّ الله بالوعيد الكافرين.
(38) (
﴿أَسۡمِعۡ بِهِمۡ وَأَبۡصِرۡ يَوۡمَ يَأۡتُونَنَا﴾) چه گوش شنوا و چه چشم بینایی پیدا میکنند در آن روز که به نزد ما میآیند، پس به کفر خود و شرکشان اقرار مینمایند، و به گفتههایشان اعتراف میکنند،
و میگویند: ﴿رَبَّنَآ أَبۡصَرۡنَا وَسَمِعۡنَا فَٱرۡجِعۡنَا نَعۡمَلۡ صَٰلِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ﴾ پروردگارا! دیدیم و شنیدیم، ما را به عقب باز گردان تا عمل شایسته انجام دهیم، بدون شک ما یقین داریم. پس در قیامت، به حقیقتِ آنچه بر آن هستند، یقین حاصل میکنند. (
﴿لَٰكِنِ ٱلظَّٰلِمُونَ ٱلۡيَوۡمَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ﴾) اما ستمکاران امروزه در گمراهی آشکاری بهسر میبرند، و آنها برای این گمراهیشان عذری ندارند؛ زیرا برخی از آنان از روی بینش، گمراهی را اختیار نمودهاند، و حق را میشناسند، اما از آن رویگردان شدهاند. و برخی راه حق را گم کرده و از آن منحرف شدهاند، و میتوانند حق و حقیقت را بشناسند، اما به گمراهی خود وکارهای بدی که انجام میدهند، راضی هستند. و برای شناخت حق از باطل تلاش نمینمایند. فکر کن چگونه خداوند بعد از (
﴿فَٱخۡتَلَفَ ٱلۡأَحۡزَابُ مِنۢ بَيۡنِهِمۡ﴾) فرمود: (
﴿فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾) و نفرمود:
«فَوَیْل لَهُمْ» تا ضمیر به احزاب برگردد؛ زیرا از میان دستههایی که با هم اختلاف دارند،
گروهی هستند که به حقیقت رسیده و با حق موافق هستند و درمورد عیسی میگویند: او بندۀ خدا و پیامبرش میباشد، و به او ایمان آورده و از او پیروی میکنند. پس اینها مؤمن هستند و در این وعید و هشدار داخل نمیباشند. بنابراین خداوند فقط کافران را مورد تهدید و وعید قرار داد.
{وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ (39) إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَيْهَا وَإِلَيْنَا يُرْجَعُونَ (40)}.
وَأَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ و آنان را که
[اينک] در غفلت به سر مي برند، و ايمان نمي آورند از روز حسرت بترسان، آنگاه که کار از کار مي گذرد.
إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَيْهَا وَإِلَيْنَا يُرْجَعُونَ بي گمان ما زمين و همۀ کساني را که بر روي آن هستند به ارث مي بريم و به سوي ما برگردانده مي شوند.
#
{39 ـ 40} الإنذار: هو الإعلام بالمخوِّف على وجه الترهيب والإخبارُ بصفاته، وأحقُّ ما يُنْذَر به ويخوَّف به العباد يومُ الحسرةِ حين يُقْضى الأمر، فيُجْمع الأولون والآخرون في موقفٍ واحدٍ، ويُسألون عن أعمالهم؛ فمن آمن بالله واتَّبع رسله؛ سَعِدَ سعادةً لا يشقى بعدها، ومَنْ لم يؤمنْ بالله ويتَّبِع رسله؛ شقي شقاوةً لا يسعدُ بعدها، وخَسِرَ نفسَه وأهله؛ فحينئذٍ يتحسَّر ويندم ندامةً تنقطع منها القلوبُ، وتتصدَّع منها الأفئدة، وأيُّ حسرة أعظم من فوات رضا الله وجنَّتِهِ واستحقاق سخطِهِ والنار على وجهٍ لا يَتَمَكَّنُ من الرجوع لِيَسْتَأنِفَ العمل، ولا سبيل له إلى تغيير حالِهِ بالعَوْد إلى الدُّنيا؟! فهذا قدَّامهم، والحالُ أنَّهم في الدُّنيا في غفلة عن هذا الأمر العظيم؛ لا يخطر بقلوبهم، ولو خطر؛ فعلى سبيل الغفلةِ، قد عمَّتهم الغفلة، وشملتهم السكرةُ؛ فهم لا يؤمنون بالله، ولا يتَّبِعون رسله، قد ألهتهم دُنياهم، وحالتْ بينهم وبين الإيمان شهواتُهم المنقضية الفانية؛ فالدنيا وما فيها من أولها إلى آخرها ستذهبُ عن أهلها ويذهبون عنها، وسيرثُ الله الأرض ومَنْ عليها، ويرجعهم إليه، فيجازيهم بما عملوا فيها، وما خسروا فيها أو ربحوا؛ فمن عمل خيراً؛ فليحمدِ الله، ومن وَجَدَ غير ذلك؛ فلا يلومنَّ إلاَّ نفسه.
(39 - 40) انذار: یعنی برحذر داشتن از آنچه که ترسناک است، به صورت بیم دادن و خبردادن از صفات آن. و آنچه که باید بندگان ازآن ترسانده شوند، روز قیامت است؛ روزی که کار از کار میگذرد، و پیشینیان و پسینیان در یک محل جمع میشوند، و از کارهایشان پرسیده میشود. پس هرکس به خدا ایمان آورده و از پیامبرانش پیروی کرده باشد، به چنان سعادتی نایل میآید که بعد از آن هرگز بدبخت نخواهد شد؛ و هرکس که به خدا ایمان نیاورده و از پیامبرانش پیروی نکرده باشد به چنان شقاوت و بدبختی گرفتار میشود که پس از آن سعادتمند نخواهد شد، و خود و خانوادهاش را از دست میدهد. و در آن هنگام حسرت میخورد و چنان پشیمان میشود که دل او از شدّت حسرت و تأسف از جا کنده میشود؛ و چه حسرتی از این بزرگتر است که انسان خشنودی خدا و بهشت او را از دست دهد و سزاوار خشم پروردگار و جهنم گردد، به صورتی که بازگشت به دنیا برایش امکان پذیر نباشد تا از نو عمل کند، وحال خود را عوض نماید! این چیزی است که پیش رو دارند، اما آنها از این امر بزرگ غافلاند و به ذهنشان نمیآید؛ غفلت، آنها را احاطه نموده و مستی آنها را فرا گرفته است، پس آنان به خدا ایمان نمیآورند و از پیامبرانش پیروی نمیکنند؛ دنیا، آنها را غافل کرده و میان آنها و ایمان، شهوتها و هوسهای زودگذر حائل شده است. پس دنیا و همۀ آنچه در آن است -از اول تا آخر- از دستشان خواهد رفت، و آنها نیز از دنیا جدا خواهند شد؛ و خداوند وارث زمین و کسانی که روی آن زندگی میکنند، میگردد و آنها را به سوی خود برمیگرداند، و آنان را به سبب اعمالشان سزا و جزا خواهد داد. پس هرکس عمل خیری انجام داده باشد، خداوند را ستایش میگوید؛ و هرکس عمل بدی انجام داده باشد، جز خودش کسی را سرزنش نخواهد کرد.
{وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا (41) إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يَاأَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ وَلَا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئًا (42) يَاأَبَتِ إِنِّي قَدْ جَاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِرَاطًا سَوِيًّا (43) يَاأَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِيًّا (44) يَاأَبَتِ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطَانِ وَلِيًّا (45) قَالَ أَرَاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يَاإِبْرَاهِيمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَاهْجُرْنِي مَلِيًّا (46) قَالَ سَلَامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيًّا (47) وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُو رَبِّي عَسَى أَلَّا أَكُونَ بِدُعَاءِ رَبِّي شَقِيًّا (48) فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا (49) وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا (50)}.
وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا و در اين کتاب ابراهيم را ياد کن، بي گمان او راست کردار و پيامبر بود.
إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ وَلَا يُغْنِي عَنكَ شَيْئًا هنگامي که به پدرش گفت: «پدر جان! چرا چيزي را پرستش مي کني که نمي شنود و نمي بيند و چيزي را از تو دور نمي کند»
يَا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جَاءنِي مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِرَاطًا سَوِيًّا اي پدر! از دانش چيزي به من رسيده که به تونرسيده است، پس، از من پيروي کن تا تو را به راه راست رهنمود کنم.
يَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِيًّا اي پدر! شيطان را پرستش مکن، به راستي که شيطان خداي مهربان را عصيانگر است.
يَا أَبَتِ إِنِّي أَخَافُ أَن يَمَسَّكَ عَذَابٌ مِّنَ الرَّحْمَن فَتَكُونَ لِلشَّيْطَانِ وَلِيًّا اي پدرم! من از اين مي ترسم که عذابي از سوي خداوند مهربان به تو برسد و آن گاه همودم شيطان شوي.
قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ آلِهَتِي يَا إِبْراهِيمُ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَاهْجُرْنِي مَلِيًّا
[پدر ابراهيم] گفت: «اي ابراهيم! آيا تو از خدايان من رويگرداني؟ اگر بازنيايي قطعاً تو را سنگسار خواهم کرد، و براي مدت مديدي از من دور شو و با من صحبت مکن
قَالَ سَلَامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيًّا
[ابراهيم] گفت: «سلام بر تو، من از پروردگارم برايت آمرزش خواهم خواست، که او در حق من مهربان است.
وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُو رَبِّي عَسَى أَلَّا أَكُونَ بِدُعَاء رَبِّي شَقِيًّا و از شما و از آنچه به جزاي خدا مي پرستيد، کناره گيري و دوري مي کنم، و پروردگارم را
[به نيايش] مي خوانم، باشد که در پرستش پروردگارم نااميد و ناکام نباشم.
فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا پس چون از آنان و از آنچه به جاي خدا مي پرستيدند دوري کرد اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم و هر يک پيامبري بود.
وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا و از رحمت خويش به ايشان بخشيدم و آنان را نيکونام و بلند آوازه گردانيديم.
#
{41} {واذْكُرْ في الكتاب إبراهيم إنَّه كان صديقاً نبيًّا}: جمع الله له بين الصديقيَّة والنبوَّة؛ فالصِّدِّيق كثيرُ الصدق؛ فهو الصادق في أقوالِهِ وأفعالِهِ وأحوالِهِ، المصدِّق بكل ما أُمِرَ بالتصديق به، وذلك يستلزمُ العلم العظيم، الواصل إلى القلب، المؤثِّر فيه، الموجب لليقين، والعمل الصالح الكامل، وإبراهيم عليه السلام هو أفضلُ الأنبياء كلِّهم بعد محمدٍ - صلى الله عليه وسلم -، وهو الأب الثالثُ للطوائف الفاضلة، وهو الذي جعلَ الله في ذُرِّيَّتِهِ النبوَّة والكتاب، وهو الذي دعا الخلق إلى الله، وصبر على ما ناله من العذاب العظيم، فدعا القريب والبعيد، واجتهد في دعوة أبيه مهما أمكنه.
(41) بزرگترین و برترین و بالاترین کتابها قرآن است که کتاب روشن و پند و اندرز است؛ چرا که اخبار و سرگذشت و داستانهایی که درآن بیان شده است، راستترین و شایستهترین و مفیدترین اخبار است، و امر و نهی آن بزرگترین و عادلانهترین و منصفانهترین اوامر و نواهی هستند؛ و اگر درآن جزا و وعده و وعید بیان شده، راستترین و حقترین وعده و وعید هستند، و بیش از هر چیز بر حکمت و عدالت و فضل دلالت دارند؛ و پیامبران و انبیایی که درآن ذکر شدهاند، از دیگر پیامبران کاملتر و برتر میباشند، بنابراین در قرآن از پیامبرانی یاد شده است که بهخاطر عبادت الهی و محبت و بازگشت به سوی او، و ادای حقوق خدا و بندگانش، و دعوت مردم به سوی خدا، و مقاومت، و شکیبایی، به مقامهای افتخارآمیز و منازل عالی و جایگاهی برتر دست یافتهاند، و در قرآن خیلی زیاد از آنان سخن به میان آمده، و داستانهایشان تکرار شده است. خداوند در این سوره از تعدادی از پیامبران یاد نموده، و پیامبرش را دستور میدهد تا آنها را یاد کند، زیرا یاد آنها، به مثابۀ ستایش خدا بر آنان، و بیان فضل و احسان خداوند بر آنهاست. نیز یاد و خاطرۀ پیامبران، آدمی را تحریک مینماید که به آنها ایمان آورد و بدانان محبت ورزد، و به آنها اقتدا کند.
پس فرمود: (
﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ إِبۡرَٰهِيمَۚ إِنَّهُۥ كَانَ صِدِّيقٗا نَّبِيًّا﴾) و در این کتابِ قرآن، گوشهای از سرگذشت ابراهیم را بیان کن که او بسیار راست کردار، و پیامبر خدا بود؛ و خداوند، راستکرداری، راست گفتاری، و پیامبری را به او داد.
صدیق: یعنی کسی که بسیار راست میگوید. پس او در گفتهها و کارهایش راست است، و هرآنچه را که دستور داده شده است آن را تصدیق نماید، تصدیق میکند، و این مستلزم علم فراوانی است که به قلب راه یابد و درآن اثر نماید و موجب یقین و عمل صالح و کامل شود. و ابراهیم -علیه السلام- بعد از محمد صلی الله علیه وسلم از همۀ پیامبران برتر است . و او پدرِ سوم طائفههای برتر میباشد، و خداوند نبوت و کتاب را در میان فرزندانش قرار داد. او کسی است که مردم را به سوی خدا فرا خواند؛ و بر شکنجۀ بزرگی که در این راه به او رسید، شکیبایی ورزید. پس او خویش و بیگانه را دعوت کرد و در دعوت کردن پدرش به اندازۀ توان خود کوشید.
#
{42} وذكر الله مراجعته إيَّاه فقال: {إذْ قال لأبيه}: مهجِّناً له عبادة الأوثان: {يا أبتِ لم تعبدُ ما لا يسمعُ ولا يبصِرُ ولا يغني عنك شيئاً}؛ أي: لم تعبد أصناماً ناقصةً في ذاتها وفي أفعالها؛ فلا تسمع، ولا تبصر، ولا تملِكُ لعابدها نفعاً ولا ضرًّا، بل لا تملِكُ لأنفسها شيئاً من النفع، ولا تقدِرُ على شيءٍ من الدفع؟! فهذا برهانٌ جليٌّ دالٌّ على أنَّ عبادة الناقص في ذاته وأفعاله مستقبحٌ عقلاً وشرعاً، ودلَّ تنبيهه وإشارتُه أنَّ الذي يجبُ ويحسُنُ عبادةُ مَنْ له الكمالُ، الذي لا يَنال العبادُ نعمةً إلاَّ منه، ولا يدفعُ عنهم نقمةً إلاَّ هو، وهو الله تعالى.
(42) و خداوند اصرار ابراهیم بر ایمان آوردن پدرش را بیان کرد و فرمود: (
﴿إِذۡ قَالَ لِأَبِيهِ﴾) آنگاه که ابراهیم پدرش را به خاطر پرستش بتها مورد انتقاد و نکوهش قرارداد و گفت: (
﴿يَٰٓأَبَتِ لِمَ تَعۡبُدُ مَا لَا يَسۡمَعُ وَلَا يُبۡصِرُ وَلَا يُغۡنِي عَنكَ شَيۡٔٗا﴾) ای پدر! چرا چیزی را پرستش میکنی که نمیشنود و نمیبیند و شر و بلایی را از تو دور نمیکند؟! یعنی چرا بتهایی را میپرستی که خودشان ناقص هستند و کاری از دستشان ساخته نیست؟! پس این بتها نمیشنوند و نمیبینند و به کسی که آنها را پرستش نماید هیچ سود و زیانی نمیرسانند، بلکه به خودشان هم نمیتوانند فایدهای بدهند، و توانایی دور کردن کوچکترین زیان و بلایی را ندارند. پس این روشن و آشکار مینماید که عبادتِ چیزی که خودش ناقص است و کاری نمیتواند بکند، از دیدگاه عقل و شرع ناپسند و زشت است. و از استدلال ابراهیم میتوان این نکته را استنباط نمود که کسی را باید پرستید که دارای کمال است؛ و بندگان هیچ نعمتی را مگر از جانب او بهدست نمیآورند؛ و جز او هیچکس نمیتواند بلایی را از آنها دور کند؛ و او همان خداوند متعال است.
#
{43} {يا أبت إني قد جاءني من العلم ما لم يأتك}؛ أي: يا أبت لا تَحْقِرْني وتقول: إنِّي ابنُك، وإنَّ عندك ما ليس عندي، بل قد أعطاني الله من العلم ما لم يُعْطِكَ، والمقصودُ من هذا قوله: {فاتَّبِعْني أهْدِكَ صراطاً سويًّا}؛ أي: مستقيماً معتدلاً، وهو عبادة الله وحدَه لا شريك له، وطاعتُهُ في جميع الأحوال.
وفي هذا من لطف الخطاب ولينه ما لا يخفى، فإنَّه لم يقلْ: يا أبتِ أنا عالمٌ وأنت جاهلٌ، أو: ليس عندكَ من العلم شيءٌ، وإنَّما أتى بصيغة [تقتضي] أنَّ عندي وعندك علماً،، وأنَّ الذي وصل إليَّ لم يصِلْ إليكَ ولم يأتِكَ؛ فينبغي لك أن تَتَّبِعَ الحجة وتنقاد لها.
(43) (
﴿يَٰٓأَبَتِ إِنِّي قَدۡ جَآءَنِي مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَمۡ يَأۡتِكَ﴾) ای پدر! مرا تحقیر نکن،
و نگوی: تو پسر من هستی، چطور شما چیزی را میدانی که من نمیدانم! زیرا خداوند از دانش بهرهای به من بخشیده که به تو نداده است. پس (
﴿فَٱتَّبِعۡنِيٓ أَهۡدِكَ صِرَٰطٗا سَوِيّٗا﴾) از من پیروی کن تا تو را به راه راست رهنمون کنم؛ یعنی به راه درست و میانه که همان راه عبادت خدای یگانه است که شریکی ندارد. و راه راست؛ یعنی اطاعت از خداوند در همۀ حالتها. مهربانی و لطافت از لابلای سخنان ابراهیم به چشم میخورد؛
زیرا او نگفت: «ای پدر! من عالم هستم و تو جاهل»،
بلکه گفت: من و تو هر دو دانش داریم؛ اما دانشی که به من رسیده، به تو نرسیده است؛ پس شایسته است از دلیل، پیروی و اطاعت کنی.
#
{44} {يا أبتِ لا تعبُدِ الشيطانَ}: لأنَّ مَنْ عَبَدَ غير الله؛ فقد عبد الشيطان؛ كما قال تعالى: {ألم أعْهَدْ إليكُم يا بني آدمَ أن لا تعبُدوا الشيطانَ إنَّه لكم عدوٌّ مبينٌ}. {إنَّ الشيطان كانَ للرحمن عَصِيًّا}: فمن اتَّبع خطواتِهِ؛ فقد اتَّخذه وليًّا، وكان عاصياً لله بمنزلة الشيطان. وفي ذكر إضافة العصيان إلى اسم الرحمن إشارةٌ إلى أنَّ المعاصي تمنع العبدَ من رحمةِ الله وتُغْلِقُ عليه أبوابها؛ كما أنَّ الطاعة أكبر الأسباب لنيل رحمتِهِ.
(44) (
﴿يَٰٓأَبَتِ لَا تَعۡبُدِ ٱلشَّيۡطَٰنَ﴾) پدر جان! شیطان را پرستش مکن؛ زیرا هرکس غیر از خداوند را پرستش نماید، به راستی که شیطان را پرستش کرده است.
همانگونه که خداوند متعال فرموده است: ﴿أَلَمۡ أَعۡهَدۡ إِلَيۡكُمۡ يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ أَن لَّا تَعۡبُدُواْ ٱلشَّيۡطَٰنَۖ إِنَّهُۥ لَكُمۡ عَدُوّٞ مُّبِينٞ﴾ ای فرزندان آدم! مگر از شما عهد نگرفتم که شیطان را پرستش نکنید، همانا او دشمن آشکار شماست؟! (
﴿إِنَّ ٱلشَّيۡطَٰنَ كَانَ لِلرَّحۡمَٰنِ عَصِيّٗا﴾) به راستی که شیطان، نافرمان خداست؛ پس هر کس از گامهای شیطان پیروی نماید، به درستی که وی را یاور و دوست خود قرار داده، و او نافرمان خدا و به منزلۀ شیطان است .و اضافه کردن عصیان به اسم رحمان، اشاره به این دارد که گناهان، بنده را از رحمت خداوند دور میکند، و درهای رحمت را به روی او میبندد، چنانکه طاعت و فرمانبرداری، بزرگترین سبب برای به دست آوردن رحمت خداوند است.
بنابراین گفت:
#
{45} ولهذا قال: {يا أبتِ إنِّي أخافُ أن يمسَّكَ عذابٌ من الرحمن}؛ أي: بسبب إصرارك على الكفر، وتماديك في الطغيان، {فتكونَ للشَّيْطانِ وليًّا}؛ أي: في الدُّنيا والآخرة، فتنزل بمنازله الذَّميمة، وترتع في مراتعه الوخيمة، فتدرَّج الخليل عليه السلام بدعوة أبيه بالأسهل فالأسهل، فأخبره بعلمه، وأنَّ ذلك موجبٌ لاتِّباعك إيَّاي، وأنَّك إن أطعتني؛ اهتديتَ إلى صراط مستقيم. ثم نهاه عن عبادةِ الشيطان، وأخبره بما فيها من المضارِّ. ثم حذَّره عقاب الله ونقمته إنْ أقام على حاله، وأنَّه يكون وليًّا للشيطان.
(45) (
﴿يَٰٓأَبَتِ إِنِّيٓ أَخَافُ أَن يَمَسَّكَ عَذَابٞ مِّنَ ٱلرَّحۡمَٰنِ﴾) ای پدر! به سبب اصرار ورزیدنت بر کفر و ادامه دادن سرکشیات، میترسم عذابی از سوی خداوند مهربان به تو برسد. (
﴿فَتَكُونَ لِلشَّيۡطَٰنِ وَلِيّٗا﴾) و در دنیا و آخرت همدم و قرین شیطان شوی، و در جایگاههای زشتِ شیطان اقامت کنی، و پای در جای پای او نهی. پس ابراهیم خلیل -علیه السلام- آهسته آهسته و به تدریج پدرش را دعوت داد. از آنچه آسانتر بود، شروع نمود؛ او را از علمش خبر داد،
و گفت: علم و دانش من، باعث میشود تا از من پیروی نمایی؛ و اگر از من اطاعت کنی، به راه راست رهنمون میشوی. سپس او را از پرستش شیطان نهی کرد، و از زیانهای عبادت شیطان آگاه ساخت.
سپس او را از عذاب خداوند برحذر داشت و گفت: اگر به این حالت ادامه دهی، دوست و همدم شیطان خواهی شد.
#
{46} فلم ينجعْ هذا الدعاء بذلك الشقيِّ، وأجاب بجواب جاهل وقال: {أراغبٌ أنت عن آلهتي يا إبراهيمُ}: فتبجَّح بآلهته التي هي من الحجرِ والأصنام، ولَامَ إبراهيم عن رغبتِهِ عنها، وهذا من الجهل المفرِطِ والكفر الوخيم؛ يتمدَّح بعبادةِ الأوثانِ ويدعو إليها. {لئن لم تَنْتَهِ}؛ أي: عن شتم آلهتي ودعوتي إلى عبادة الله، {لأرجُمَنَّكَ}؛ أي: قتلاً بالحجارة، {واهْجُرْني ملياً}؛ أي: لا تكلِّمْني زماناً طويلاً.
(46) اما این دعوت در مورد آن بدبخت، مفید و کارساز واقع نشد،
و پدر ابراهیم پاسخی جاهلانه داد و گفت: (
﴿أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنۡ ءَالِهَتِي يَٰٓإِبۡرَٰهِيمُ﴾) پدر ابراهیم به خدایانش -که از سنگ بودند- بالید، و به آنها افتخار کرد؛ و ابراهیم را به خاطر رویگردانی از آنها، سرزنش نمود. و این، جهالتِ بیش از حد، و کفر خطرناکی است که آدمی به پرستش بتها افتخار نماید و مردم را بهسوی آن دعوت کند. (
﴿لَئِن لَّمۡ تَنتَهِ لَأَرۡجُمَنَّكَ﴾) و ای ابراهیم! اگر تو از ناسزا گفتن به معبودانم، و از دعوت کردنم به سوی عبادت خدا باز نیایی، قطعاً تو را سنگسار خواهم کرد. (
﴿وَٱهۡجُرۡنِي مَلِيّٗا﴾) و برو، برای مدت مدیدی از من دور شو، و زمانی طولانی با من سخن مگوی.
#
{47} فأجابه الخليل جوابَ عباد الرحمن عند خطاب الجاهلين، ولم يشتِمْه، بل صبر، ولم يقابل أباه بما يكره، وقال: {سلامٌ عليك}؛ أي: ستسلم من خطابي إياك بالشتم والسبِّ وبما تكره، {سأستغفر لك ربِّي إنَّه كان بي حَفِيًّا}؛ أي: لا أزال أدعو الله لك بالهداية والمغفرة بأن يهدِيَك للإسلام الذي به تحصُلُ المغفرة؛ فإنَّه كان بي حَفِيًّا؛ أي: رحيماً رءوفاً بحالي معتنياً بي، فلم يزلْ يستغفرُ الله له رجاء أن يهدِيَه الله، فلما تبيَّن له أنَّه عدوٌّ لله، وأنَّه لا يفيدُ فيه شيئاً؛ ترك الاستغفار له وتبرَّأ منه.
وقد أمرنا الله باتِّباع ملَّة إبراهيم؛ فمن اتِّباع ملَّته سلوك طريقه في الدَّعوة إلى الله بطريق العلم والحكمة واللين والسهولة والانتقال من رتبةٍ إلى رتبةٍ ، والصبر على ذلك، وعدم السآمة منه، والصبر على ما ينال الداعي من أذى الخَلْق بالقول والفعل، ومقابلة ذلك بالصفح والعفو، بل بالإحسان القوليِّ والفعليِّ.
(47) ابراهیم خلیل او را به مانند پاسخ بندگان رحمان وقتی که جاهلان آنها را مورد خطاب قرار میدهند، پاسخ داد و ناسزا نگفت، بلکه صبر نمود و کاری نکرد که ناراحت شود،
و گفت: (
﴿سَلَٰمٌ عَلَيۡكَ﴾) از هر نوع ناسزا و دشنام و آنچه که نمیپسندی، از سوی من در امان خواهی بود، (
﴿سَأَسۡتَغۡفِرُ لَكَ رَبِّيٓ﴾) من از پروردگارم برای تو آمرزش خواهم خواست، و همواره به درگاه خداوند دعا خواهم کرد تا تو را هدایت کند و بیامرزد و تو را به اسلام رهنمون نماید که موجب آمرزش گناهان میشود. (
﴿إِنَّهُۥ كَانَ بِي حَفِيّٗا﴾) بدون شک او به حال من مهربان است، و مرا مورد عنایت قرار میدهد. پس ابراهیم همیشه از خداوند برای پدرش طلب آمرزش مینمود، به امید اینکه خداوند او را هدایت نماید؛ اما وقتی روشن شد که او دشمن خداست و هیچ چیزی در مورد وی کار ساز نیست، آمرزش خواستن برای او را ترک نمود و از وی بیزاری جست. خداوند ما را به پیروی از آیین ابراهیم دستور داده است، و از جملۀ پیروی از آیین او، این است که در دعوت کردن به سوی خدا روش او را در پیش گیریم، و از راه علم و حکمت، و با نرمی و سهولت مردم را به تدریج دعوت کنیم، و بر آن شکیبایی ورزیم. و نباید از دعوت کردن خسته شد، بلکه باید در مقابل اذیت و آزاری که مردم با زبان و کردارشان به دعوتگر میرسانند، شکیبایی ورزید، و از آن گذشت نمود، و با زبان و کردار با آنها نیکی کرد.
#
{48} فلما أيس من قومه وأبيه؛ قال: {وأعتزِلُكم وما تدعونَ من دون الله}؛ أي: أنتم وأصنامكم، {وأدعو ربِّي}: وهذا شاملٌ لدعاء العبادة ودعاء المسألة، {عسى أن لا أكونَ بدُعاء ربِّي شَقِيًّا}؛ أي: عسى الله أن يسعِدَني بإجابة دعائي وقَبول أعمالي، وهذه وظيفةُ من أيس ممَّن دعاهم ـ فاتَّبعوا أهواءهم، فلم تنجَعْ فيهم المواعظُ، فأصرُّوا في طغيانهم يعمهون ـ أنْ يشتغلَ بإصلاح نفسه، ويرجو القبولَ من ربِّه، ويعتزل الشرَّ وأهله.
(48) وقتی ابراهیم از
[ایمان آوردن] قوم و پدرش ناامید شد،
گفت: (
﴿وَأَعۡتَزِلُكُمۡ وَمَا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ﴾) و از شما و از بتهایی که به جای خدا میپرستید، کنارهگیری میکنم، (
﴿وَأَدۡعُواْ رَبِّي﴾) و پروردگارم را میخوانم. و این شامل دعای عبادت و دعای خواستن میشود. (
﴿عَسَىٰٓ أَلَّآ أَكُونَ بِدُعَآءِ رَبِّي شَقِيّٗا﴾) امید است که در پرستش پروردگارم ناامید نشوم؛ یعنی امیدوارم که خداوند با پذیرفتن دعایم و قبول کردن اعمالم، مرا خوشبخت نماید. و این است وظیفۀ دعوتگری که در مسیر دعوت مردم بهسوی حق، ناامید شده است. پس آنان از هوی و آرزوهای خود پیروی کردند؛ و مواعظ در آنها، کارساز و مفید واقع نشد؛ بنابراین بر سرکشی خود اصرار ورزیده، و در آن سرگشته و حیران ماندند. پس دعوتگر در چنین حالتی باید به اصلاح خویشتن بپردازد، و امید داشته باشد که خداوند از او بپذیرد، و از شرّ، و اهل شرّ کنارهگیری نماید.
#
{49} ولما كان مفارقةُ الإنسان لوطنه ومألفه وأهله وقومه من أشقِّ شيءٍ على النفس لأمورٍ كثيرةٍ معروفةٍ، ومنها انفرادُه عمن يتعزَّز بهم ويتكثَّر، وكان مَنْ ترك شيئاً لله؛ عوَّضه الله خيراً منه، واعتزل إبراهيمُ قومه؛ قال الله في حقِّه: {فلمَّا اعتزَلَهم وما يعبُدون من دون الله وَهَبْنا له إسحاقَ ويعقوبَ وكلاًّ}: من إسحاقَ ويعقوبَ، {جَعَلْنا نبيًّا}: فحصل له ولهؤلاء الصالحين المرسلين إلى الناس، الذين خصَّهم الله بوحيه، واختارهم لرسالته، واصطفاهم من العالمين.
(49) و طبعاً جدا شدن انسان از وطن و خانواده و قومش و از آنچه دوست دارد، بسیار دشوار است؛ زیرا آدمی از کسانی دور میشود که به آنها افتخار میورزد و در جمع آنها زندگی مینماید؛ به همین جهت هر کس چیزی را به خاطر خدا ترک نماید، خداوند به عوضش بهتر از آن به او میدهد. ابراهیم از قومش کنارهگیری کرد،
و خداوند در مورد او فرمود: (
﴿فَلَمَّا ٱعۡتَزَلَهُمۡ وَمَا يَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَۖ وَكُلّٗا جَعَلۡنَا نَبِيّٗا﴾) وقتی ابراهیم از آنان و از آنچه به جای خدا میپرستیدند، دوری کرد، به او اسحاق و یعقوب بخشیدم و هر یک از آنان را پیامبر قرار دادیم. پس او صاحب فرزندانی صالح و نیکوکار شد که به عنوان پیامبر به سوی مردم فرستاده شدند، و خداوند آنها را از میان جهانیان، برای رسالت و وحی خویش برگزید.
#
{50} {ووهبنا لهم}؛ أي: لإبراهيم وابنيه إسحاق ويعقوب، {من رَحْمَتِنا}: وهذا يشمَلُ جميع ما وَهَبَ الله لهم من الرحمة من العلوم النافعة والأعمال الصالحة والذُّرِّيَّة الكثيرة المنتشرة، الذين قد كَثُر فيهم الأنبياء والصالحون، {وجَعَلْنا لهم لسانَ صدقٍ عليًّا}: وهذا أيضاً من الرحمة التي وَهَبَها لهم؛ لأنَّ الله وعد كلَّ محسن أن ينشُرَ له ثناءً صادقاً بحسب إحسانه، وهؤلاء من أئمة المحسنين، فنشر الله الثناء الحسن الصادق غير الكاذب العالي غير الخفيِّ، فِذكْرُهم ملأ الخافقين، والثناء عليهم ومحبَّتُهم امتلأت بها القلوب وفاضت بها الألسنةُ، فصار قدوةً للمقتدين وأئمة للمهتدينَ، ولا تزال أذكارُهم في سائر العصور متجدِّدة، وذلك فضلُ الله يؤتيه مَنْ يشاءُ، والله ذو الفضل العظيم.
(50) (
﴿وَوَهَبۡنَا لَهُم مِّن رَّحۡمَتِنَا﴾) و از رحمت خویش، به ابراهیم و فرزندانش اسحاق و یعقوب، بخششها عطا نمودیم. و این شامل تمامی رحمتهایی میشود که خداوند به آنان بخشید،
از قبیل: علوم مفید، و اعمال صالح، وفرزندان و دودمان زیاد که در هرجا منتشر شدند، و پیامبران و صالحان زیادی درمیان آنها به وجود آمد. (
﴿وَجَعَلۡنَا لَهُمۡ لِسَانَ صِدۡقٍ عَلِيّٗا﴾) و آنان را نیکو نام و بلند آوازه کردیم. این نیز رحمتی است که خداوند به آنها بخشید؛ زیرا خداوند به هر نیکوکاری وعده داده است که بر حسب نیکوکاریاش، از او نام نیک و آوازۀ بلند منتشر نماید. و اینها از پیشوایان نیکوکاران میباشند، پس خداوند از آنها نام نیک و آوازۀ راستینی به یادگار گذاشته است، نه شهرت و آوازهای دروغین. پس یاد و آوازۀ آنان، جهان را پر کرده؛ و تمجید و ستایش و محبت آنان، دلها را مالامال نموده است، و زبانها در هرجا به ستایش و تمجید آنها گشوده میشوند. پس آنها الگوی پیروان و پیشوایان هدایت یافتگان میباشند؛ و همواره در تمام دوران، یاد و خاطره آنها زنده است؛ و این فضل خداست که به هرکس بخواهد، میبخشد، و خداوند دارای فضل بزرگ است.
{وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا (51) وَنَادَيْنَاهُ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِيًّا (52) وَوَهَبْنَا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيًّا (53)}.
وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَّبِيًّا و در اين کتاب از موسي ياد کن، به راستي که او خلوص يافته، و فرستاده اي پيامبر بود.
وَنَادَيْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِيًّا و ما او را از طرف راست کوه طور ندا داديم و او را نزديک گردانديم و با او سخن گفتيم.
وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيًّا و ما از سر رحمت خوش، برادرش هارون پيامبر را به او داديم
#
{51} أي: واذكر في هذا القرآن العظيم موسى بن عمران على وجه التَّبْجيل له والتعظيم والتعريف بمقامه الكريم وأخلاقه الكاملة. {إنَّه كان مُخْلَصاً}: قُرئ بفتح اللام على معنى أنَّ الله تعالى اختاره، واستخلصه، واصطفاه على العالمين، وقرئ بكسرها على معنى أنَّه {مخلِصاً} لله تعالى في جميع أعماله وأقواله ونيَّاتِهِ، فوصفُهُ الإخلاص في جميع أحواله، والمعنيان متلازمان؛ فإنَّ الله أخلصه لإخلاصه، وإخلاصُه موجبٌ لاستخلاصه، وأجلُّ حالةٍ يوصَف بها العبدُ الإخلاص منه والاستخلاص من ربِّه. {وكان رسولاً نبيًّا}؛ أي: جمع الله له بين الرسالة والنبوَّة؛ فالرسالة تقتضي تبليغ كلام المرسِل وتبليغَ جميع ما جاء به من الشرع دقِّه وجِلِّه، والنبوَّة تقتضي إيحاءَ الله إليه وتخصيصه بإنزال الوَحْي إليه؛ فالنبوَّة بينه وبين ربِّه، والرسالة بينَه وبين الخَلْق.
(51) و در این قرآن بزرگ، موسی بن عمران را یاد کن و برای تکریم و بزرگداشت و معرفی مقام والای او و اخلاق کاملش، از او سخن بگو. (
﴿إِنَّهُۥكَانَ مُخۡلَصٗا﴾) همانا او از جانب پروردگار، برگزیده شده بود، و خداوند او را از نقائص زدوده، و برای خویشتن برگزیده بود. و (
﴿مُخۡلَصٗا﴾) با کسر لام نیز خوانده شده است، به این معنی که او همۀ کارها و گفتهها و نیاتش را برای خدا خالص گردانده بود، پس توصیف نمود که در تمامی حالاتش، دارای اخلاص بود. و هر دو معنی لازم و ملزوم یکدیگرند؛ زیرا خداوند او را به خاطر اخلاصش برگزید، و از نقائص دور کرد، و اخلاص او، باعث شد تا خداوند وی را برگزیند. و بزرگترین حالتی که بنده با آن توصیف میشود، اخلاص است، و اینکه خداوند عیبها را از او دور نماید و وی را برگزیند. (
﴿وَكَانَ رَسُولٗا نَّبِيّٗا﴾) و او فرستاده و پیامبر بود؛ یعنی خداوند، هم رسالت و هم نبوّت را به او داده بود. رسالت میطلبد که رسول، سخن مرسِل را ابلاغ کند، و همۀ امور کوچک و بزرگ شریعت را به مردم برساند. و نبوّت؛ یعنی اینکه خداوند به او وحی نماید، و وی را با فرستادن وحی برگزیند. پس
«نبوت» رابط میان او و پروردگارش میباشد، و
«رسالت» رابط میان او و مردم. خداوند بزرگترین و برترین نوع وحی را به موسی اختصاص داد؛ و آن این بود که با وی سخن گفت، و او را به خودش نزدیک نمود، به گونهای که با خداوند مناجات کرد، و از میان همۀ پیامبران، مقام
«کلیم الرحمن» به او اختصاص یافت.
بنابراین فرمود:
#
{52} بل خصَّه الله من أنواع الوحي بأجلِّ أنواعه وأفضلها، وهو تكليمُه تعالى وتقريبُه مناجياً لله تعالى، وبهذا اختُصَّ من بين الأنبياء بأنَّه كليم الرحمن، ولهذا قال: {ونادَيْناه من جانب الطُّورِ الأيمن}؛ أي: الأيمن من موسى في وقت مسيرِه، أو: الأيمن؛ أي: الأبرك من اليُمْن والبركة، ويدلُّ على هذا المعنى قوله تعالى: {أن بورِكَ مَن في النار ومَنْ حولَها}. {وقرَّبَّناه نَجِيًّا}: والفرق بين النداء والنجاء: أنَّ النداء هو الصوتُ الرفيع، والنجاء ما دون ذلك.
وفي هذا إثبات الكلام لله تعالى وأنواعه من النِّداء والنجاء؛ كما هو مذهبُ أهل السنة والجماعة؛ خلافاً لمن أنكر ذلك من الجهميَّة والمعتزلة، ومن نحا نحوهم.
(52) (
﴿وَنَٰدَيۡنَٰهُ مِن جَانِبِ ٱلطُّورِ ٱلۡأَيۡمَنِ﴾) و ما از طرف راست کوه طور، او را در حالت راه رفتنش ندا دادیم. و یا اینکه
«أیمن» به معنی با برکتتر است. و گفته الهی
﴿أَنۢ بُورِكَ مَن فِي ٱلنَّارِ وَمَنۡ حَوۡلَهَا﴾ «مبارک گردید کسی که در کنار این آتش است، و کسی که پیرامون آن میباشد»، بر همین معنی دلالت مینماید. (
﴿وَقَرَّبۡنَٰهُ نَجِيّٗا﴾) و او را نزدیک ساختیم، و با او سخن گفتیم. فرق ندا دادن و مناجات کردن این است که ندا، به صدای بلند گفته میشود؛ و مناجات، به صدای آهسته. و در این آیه برای خداوند، سخن گفتن و انواع آن اعم از ندا و مناجات ثابت میگردد، آن طور که مذهب اهل سنت و جماعت برآن است،
به خلاف منکرین کلام خداوند از قبیل: معتزله وجهمیه و کسانی که مانند آنها فکر میکنند.
#
{53} وقوله: {ووهَبْنا له من رحمتنا أخاه هارونَ نبيًّا}: هذا من أكبر فضائل موسى وإحسانه ونصحِهِ لأخيه هارون: أنَّه سأل ربَّه أن يُشْرِكَه في أمرِهِ وأن يجعلَه رسولاً مثله، فاستجاب الله له ذلك، ووهب له من رحمتِهِ أخاه هارونَ نبيًّا؛ فنبوَّة هارونَ تابعةٌ لنبوَّة موسى عليهما السلام، فساعده على أمرِهِ وأعانه عليه.
(53) (
﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥ مِن رَّحۡمَتِنَآ أَخَاهُ هَٰرُونَ نَبِيّٗا﴾) این بزرگترین فضیلت موسی، و احسان و دلسوزی او نسبت به برادرش هارون است؛ چراکه از خداوند خواست، تا هارون را در کارش شریک او سازد و مانند او پیامبر بگرداند. خداوند دعای موسی را پذیرفت و برادرش هارون را -که پیامبر بود- به وی بخشید. پس پیامبری هارون، تابع پیامبری موسی ـعلیهما السلامـ بود؛ و هارون، موسی را در کارش یاری نمود.
{وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا (54) وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا (55)}.
وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَّبِيًّا و در اين کتاب اسماعيل را ياد کن، همانا او در وعده هايش راست بود وفرستاده و پيامبر خدا بود
وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا و او خانواده اش را به اقامۀ نماز و پرداختن زکات فرمان مي داد و در پيشگاه پروردگارش پسنديده بود.
#
{54} أي: واذكر في القرآن الكريم هذا النبيَّ العظيم، الذي خَرَجَ منه الشعبُ العربيُّ، أفضل الشعوب وأجلُّها، الذين منهم سيِّد ولد آدم. {إنَّه كان صادقَ الوعدِ}؛ أي: لا يَعِدُ وعداً إلاَّ وَفَّى به، وهذا شاملٌ للوعد الذي يعقده مع الله أو مع العباد، ولهذا لما وعد من نفسِهِ الصبرَ على ذبح أبيه له؛ قال: {سَتَجِدني إن شاءَ الله من الصابرين}: وفَّى بذلك، ومكَّن أباه من الذبح الذي هو أكبر مصيبةٍ تصيبُ الإنسان. ثم وَصَفَه بالرسالة والنبوَّة التي هي أكبر منن الله على عبده، وجعله من الطَّبقة العليا من الخلق.
(54) در قرآن کریم این پیامبر بزرگ را یاد کن؛ پیامبری که بزرگترین و برترین ملتها؛ یعنی ملت عرب که سرور فرزندان آدم ـ حضرت محمد صلی الله علیه وسلم ـ نیز از آنان است، از او سرچشمه گرفته است. (
﴿إِنَّهُۥكَانَ صَادِقَ ٱلۡوَعۡدِ﴾) او در وعدههایش راست بود. و هیچ وعدهای نمیداد مگر اینکه به آن وفا مینمود؛ و این شامل وعدهای میشود که با خدا و با بندگان خدا میبست. بنابراین وقتی با خودش وعده کرد که اگر پدرش او را ذبح نماید، صبر کند،
به او گفت: ﴿سَتَجِدُنِيٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلصَّٰبِرِينَ﴾ به زودی ـ إن شاء الله ـ مرا از بردباران خواهی یافت. و به این وعده وفا نمود، و پدرش را اجازه داد تا او را ذبح کند، درحالیکه بریده شدنِ سر، بزرگترین مصیبتی است که انسان دچار آن میشود. سپس خداوند او را به رسالت و نبوت متصف نمود که بزرگترین احسان الهی بر بندگانش میباشد، و خداوند او را از قشر برتر مردم قرار داد.
#
{55} {وكان يأمُرُ أهلَه بالصلاة والزكاة}؛ أي: كان مقيماً لأمر الله على أهله، فيأمرُهُم بالصلاة المتضمِّنة للإخلاص للمعبود، وبالزَّكاة المتضمِّنة للإحسان إلى العبيد؛ فكمَّل نفسه، وكمَّل غيره، وخصوصاً أخصَّ الناس عنده، وهم أهله؛ لأنَّهم أحقُّ بدعوته من غيرهم. {وكان عند ربِّه مَرْضِيًّا}: وذلك بسبب امتثالِهِ لمراضي ربِّه واجتهادِهِ فيما يُرضيه؛ ارتضاه اللَّه وجَعَلَه من خواصِّ عباده وأوليائهِ المقرَّبين؛ فرضي الله عنه، ورضي هو عن ربِّه.
(55) (
﴿وَكَانَ يَأۡمُرُ أَهۡلَهُۥ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱلزَّكَوٰةِ﴾) و او خانوادهاش را به اقامۀ نماز و پرداختن زکات فرمان میداد؛ یعنی دستور خداوند را، در مورد خانوادهاش اجرا مینمود، و آنها را به اقامۀ نمازِ خالصانه، فرمان میداد، و آنها را به پرداخت زکات -که یکی از مصادیق احسان نسبت به بندگان میباشد- فرمان میداد. پس او خودش و دیگران را به کمال رسانید، به ویژه نزدیکترین مردمان به خود که خانوادهاش بودند، چون خانوادهاش از دیگران به دعوت او سزاوارتر بودند. (
﴿وَكَانَ عِندَ رَبِّهِۦ مَرۡضِيّٗا﴾) و نزد خداوند پسندیده بود. چون کارهایی که رضایت الهی را در پی داشت، انجام میداد؛ و در انجام اموری میکوشید که باعث خشنودی خدا میشد. خداوند نیز او را پسندید، و از خواص بندگان و دوستان نزدیکش قرار داد. پس خداوند از او خشنود بود، و او از پروردگارش راضی.
{وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا (56) وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا (57)}.
وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا و در اين کتاب، ادريس را ياد کن، همانا او بسيار راست کردار، و پيامبري بزرگ بود.
وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا و او منزلتي بلند فرا برديم
#
{56} أي: اذكُر في الكتاب على وجه التَّعظيم والإجلال والوصف بصفات الكمال إدريس. {إنَّه كان صدِّيقاً نبيًّا}: جَمَعَ الله له بين الصِّدِّيقيَّة الجامعة للتصديق التامِّ والعلم الكامل واليقين الثابت والعمل الصالح، وبين اصطفائِهِ لوحيه واختياره لرسالتِهِ.
(56) یعنی به صورت بزرگداشت و تکریم، در قرآن از ادریس یاد کن، و او را به صفتهای کمال توصیف نما، (
﴿إِنَّهُۥ كَانَ صِدِّيقٗا نَّبِيّٗا﴾) خداوند او را صدیق قرار داد که متضمن برخورداری از تصدیق کامل و علم کامل و یقین استوار و عمل صالح است. و خداوند بیان نمود که او را برای وحی و رسالت خود انتخاب کرد.
#
{57} {ورَفَعْناه مكاناً عليًّا}؛ أي: رفع الله ذكره في العالمين ومنزلته بين المقرَّبين، فكان عالي الذكر عالي المنزلة.
(57) (
﴿وَرَفَعۡنَٰهُ مَكَانًا عَلِيًّا﴾) و در میان جهانیان، آوازۀ او را بلند کرد و جایگاهش را در میان مقرّبین بالا برد. پس او بلندآوازه و عالی رتبه بود.
{أُولَئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْرَائِيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُكِيًّا (58)}.
أُوْلَئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ مِن ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِن ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْرَائِيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمَن خَرُّوا سُجَّدًا وَبُكِيًّا آنان پيامبراني بودند که خداوند نعمت برايشان ارزاني داشت، از سلالۀ آدم، و از فرزندان کساني که با نوح سوار کشتي کرديم، و از دودمان ابراهيم و يعقوب، و از زمرۀ کساني که آنان را رهنمود کرده و برگزيده بوديم، هرگاه آيات خداوند مهربان بر آنان خوانده مي شد سجده کنان و گريان
[به زمين] مي افتادند.
#
{58} لما ذَكَرَ هؤلاء الأنبياء المُكْرَمين وخواصَّ المرسلين وذَكَرَ فضائِلَهم ومراتبهم؛ قال: {أولئك الذين أنعم الله عليهم من النبيِّين}؛ أي: أنعم الله عليهم نعمةً لا تُلحق ومنَّةً لا تُسْبَق؛ من النبوَّة والرسالة، وهم الذين أمِرْنا أن ندعُو الله أن يهدِيَنا صراط الذين أنعم عليهم، وأنَّ مَن أطاع الله كان {مع الذين أنعمَ الله عليهِمْ من النبيِّين ... } الآية، وأنَّ بعضهم {من ذُرِّيَّة آدم وممَّن حملنا مع نوح}؛ أي: من ذرِّيَّته. {ومن ذُرِّيَّة إبراهيم وإسرائيل}: فهذه خير بيوت العالم، اصطفاهم الله واختارهم واجتباهم، وكان حالهم عند تلاوة آيات الرحمن عليهم، المتضمِّنة للإخبار بالغُيوب وصفات عَلاَّم الغيوب والإخبار باليوم الآخر والوعد والوعيد؛ {خَرُّوا سُجَّداً وبُكِيًّا}؛ أي: خضعوا لآيات الله، وخشعوا لها، وأثَّرت في قلوبهم من الإيمان والرغبة والرهبة ما أوجب لهم البُكاء والإنابة والسُّجود لربِّهم، ولم يكونوا من الذين إذا سمعوا آيات الله؛ خَرُّوا عليها صُمًّا وعُمياناً.
وفي إضافة الآيات إلى اسمه الرحمن دلالةٌ على أنَّ آياته من رحمتِهِ بعبادِهِ وإحسانِهِ إليهم؛ حيث هداهم بها إلى الحقِّ، وبصَّرهم من العمى، وأنقذهم من الضَّلالة، وعلَّمهم من الجهالة.
(58) وقتی این پیامبران بزرگوار و پیامبران برگزیده، و فضایل و مقامهایشان را بیان کرد،
فرمود: (
﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّۧنَ ﴾) اینان کسانی از پیامبراناند که خداوند بدیشان نعمت داده است.
یعنی خداوند نعمتهای بینظیری از قبیل: نبوت و رسالت به آنان داده است، و ما فرمان یافتهایم تا دعا کنیم و از خداوند بخواهیم ما را به راه کسانی که به آنان نعمت بخشیده است، هدایت نماید، و هرکس از خداوند اطاعت نماید،
با کسانی خواهد بود که خداوند به آنها نعمت داده است: ﴿مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّۧنَ﴾ و برخی از ایشان، (
﴿مِن ذُرِّيَّةِ ءَادَمَ وَمِمَّنۡ حَمَلۡنَا مَعَ نُوحٖ﴾) از سلالۀ آدم و از فرزندان کسانی هستند که با نوح سوار کشتی کردیم. (
﴿وَمِن ذُرِّيَّةِ إِبۡرَٰهِيمَ وَإِسۡرَٰٓءِيلَ﴾) و از دودمان ابراهیم و یعقوب هستند. پس اینها بهترین خانوادههای دنیا هستند که خداوند آنها را برگزیده است. و آنها به هنگامی که آیات خداوند مهربان بر آنان تلاوت شود که مشتمل بر اخبار پنهانیها و صفت خداوند دانا، و اسرار و اخبار روز قیامت، و وعده و وعید است (
﴿خَرُّواْۤ سُجَّدٗاۤ وَبُكِيّٗا﴾) سجدهکنان و گریان به زمین میافتند. و در برابر آیات الهی، فروتن میشوند و ایمان و بیم و امید در دلهایشان رسوخ میکند، و همین امر باعث میشود تا بگریند و به سوی خدا توبه نمایند، و در برابر پروردگارشان به سجده بیفتند. آنان از کسانی نیستند که چون آیات الهی را بشنوند، کر و کور از کنار آن میگذرند. و نسبت دادن آیات به اسم الهی
«رحمان»، بر این دلالت مینماید که آیات خداوند، از جملۀ رحمت و احسان او نسبت به بندگانش میباشند؛ چرا که آنها را به سوی حق هدایت نموده، و از کوری و گمراهی نجات داده، و از گمراهی و جهالت رهانیده، و به سوی علم و دانش رهنمود کرده است.
{فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا (59) إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُولَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا يُظْلَمُونَ شَيْئًا (60) جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمَنُ عِبَادَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّهُ كَانَ وَعْدُهُ مَأْتِيًّا (61) لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا إِلَّا سَلَامًا وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَعَشِيًّا (62) تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ كَانَ تَقِيًّا (63)}.
فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا آن گاه پس از آنان فرزندان ناخلفي جانشين شدند که نماز را هدر دادند و از خواسته ها
[نفساني ] پيروي کردند و
[مجازات] گمراهي را خواهند يافت.
إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُوْلَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا يُظْلَمُونَ شَيْئًا مگر کساني که توبه کنند و ايمان بياورند و کارهاي شايسته انجام دهند، پس ايشان وارد بهشت مي شوند و هيچ ستمي نمي بينند.
جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمَنُ عِبَادَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّهُ كَانَ وَعْدُهُ مَأْتِيًّا باغهاي جاوداني که خداوند در جهان غيب به بندگانش وعده داده است، و وعدۀ خدا حقاً تحقق مي پذيرد.
لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا إِلَّا سَلَامًا وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَعَشِيًّا در آن جا
[هيچ] سخن بيهوده اي نمي شنوند، بلکه سلام
[مي شنوند]، صبحگاهان و شامگاهان خوراک و طعام ايشان آماده است.
تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن كَانَ تَقِيًّا اين است آن بهشتي که به هرکس از بندگان ما که پرهيزگار باشد به ميراث مي دهيم.
#
{59} لما ذَكَرَ تعالى هؤلاء الأنبياء [وهم] المخلصون ، المتَّبِعون لمراضي ربِّهم، المنيبونَ إليه؛ ذكر مَنْ أتى بعدَهم وبدَّلوا ما أمِروا به، وأنَّه خَلَفَ {من بعدِهم خَلْفٌ}: رجعوا إلى الخَلْفِ والوراء، فـ {أضاعوا الصَّلاة}: التي أمِروا بالمحافظة عليها وإقامتها، فتهاوَنوا بها وضيَّعوها، وإذا ضيَّعوا الصلاة التي هي عمادُ الدين وميزانُ الإيمان والإخلاص لربِّ العالمين، التي هي آكدُ الأعمال وأفضلُ الخصال؛ كانوا لما سواها من دينهم أضيعَ وله أرفضَ. والسبب الداعي لذلك أنَّهم اتَّبعوا شهواتِ أنفسهم وإراداتها، فصارت هممُهم منصرفةً إليها مقدِّمة لها على حقوق الله، فنشأ من ذلك التضييع لحقوقه والإقبال على شهواتِ أنفسهم مهما لاحتْ لهم حصَّلوها، وعلى أيِّ وجهٍ اتَّفقت تناولوها. {فسوف يَلْقَوْنَ غَيًّا}؛ أي: عذاباً مضاعفاً شديداً.
(59) پس از آنکه خداوند متعال از این پیامبران سخن به میان آورد و ذکر نمود که آنان مخلص و در جستجوی خشنودی پروردگارشان بودند، و به سوی او باز میگشتند، از کسانی که پس از آنان آمدند، سخن گفت؛ کسانی که آنچه را به آن دستور داده شده بودند، تحریف کردند، و بیان داشت که پس از آنان، فرزندان ناخلفی جانشین آنها شدند و به عقب برگشتند. پس نماز را که به محافظت و اقامۀ آن دستور داده شده بودند، ترک کردند؛ و در مورد آن سستی ورزیده و آن را ضایع نمودند؛ و چون نماز را ضایع کردند -که ستون دین و ترازوی ایمان و اخلاص برای پروردگار جهانیان است، و بیش از همۀ اعمال بر آن تاکید شده، و بهترین اعمال است- دیگر امور دینی را نیز ضایع و ترک نمودند. و چیزی که آنها را به این امر فرا میخواند، این بود که آنها از خواستههای نفسانی خود پیروی کردند. بنابراین توجه آنان به شهوتهای نفسانی معطوف شد، و آن را بر حقوق خداوند مقدم داشتند. و این امر، سبب ضایع کردن حقوق خدا، و روی آوردن به شهواتشان شد. بنابراین هرگاه شهوتی برایشان پدیدار میشد، آن را حاصل میکردند؛ و به هر شیوهای برایشان روی میداد آن را انجام میدادند. (
﴿فَسَوۡفَ يَلۡقَوۡنَ غَيًّا﴾) یعنی به زودی، با عذابی مضاعف و شدید روبهرو میشوند،
#
{60} ثم استثنى تعالى فقال: {إلاَّ مَن تابَ}: عن الشرك والبدع والمعاصي، فأقلع عنها، وندم عليها، وعزم عزماً جازماً أن لا يعاوِدَها، {وآمَنَ}: بالّله وملائكته وكتبه ورسله واليوم الآخر، {وعَمِلَ صَالِحاً}: وهو العمل الذي شرعه الله على ألسنةِ رسلِهِ إذا قصد به وجهه، {فأولئك}: الذين جمعوا بين التوبة والإيمان والعمل الصالح، {يدخُلون الجنَّة}: المشتملة على النعيم المقيم والعيش السليم وجوار الربِّ الكريم، {ولا يُظْلَمون شيئاً}: من أعمالهم، بل يجِدونها كاملةً، موفَّرة أجورها، مضاعفاً عددها.
(60) سپس خداوند متعال استثنا قایل شد و فرمود: (
﴿إِلَّا مَن تَابَ﴾) مگر آن کسانی که از شرک و بدعت و گناهان توبه نمایند و از آن دست کشیده و از آن پشیمان شوند، و تصمیم قاطع بگیرند که آن را تکرار نکنند، (
﴿وَءَامَنَ﴾) و به خدا و فرشتگان و کتابها و پیامبرانش و روز قیامت ایمان داشته باشند، (
﴿وَعَمِلَ صَٰلِحٗا﴾) و کار شایسته انجام دهند، و آن کاری است که خداوند آن را بر زبان پیامبرانش مشروع قرار داده است، به شرط اینکه برای رضای خدا انجام شود. (
﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ﴾) پس کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، (
﴿يَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ﴾) وارد بهشت میشوند، که شامل نعمتهای پایدار و زندگی سالم و همسایگی پروردگار بزرگوار میباشد. (
﴿وَلَا يُظۡلَمُونَ شَيۡٔٗا﴾) و در مورد اعمالشان هیچ ستمی نمیبینند؛ اعمالشان را بهطور کامل مییابند، و بهطور کامل به آنان پاداش داده میشود.
#
{61} ثم ذكر أنَّ الجنَّة التي وعدهم بدخولها ليست كسائر الجنات، وإنما هي {جَنَّاتِ عدنٍ}؛ أي: جنات إقامةٍ لا ظعن فيها ولا حِوَل ولا زوال، وذلك لسعتها وكثرة ما فيها من الخيرات والسرور والبهجة والحبور. {التي وَعَدَ الرحمن عباده بالغيب}؛ أي: التي وَعَدَها الرحمن، أضافها إلى اسمه الرحمن؛ لأنَّها فيها من الرحمة والإحسان ما لا عينٌ رأت ولا أذنٌ سمعت ولا خَطَرَ على قلب بشر، وسماها تعالى رَحْمَتَهُ، فقال: {وأمَّا الذين ابيضَّت وجوهُهم ففي رحمةِ الله هم فيها خالدونَ}. وأيضاً؛ ففي إضافتها إلى رحمته ما يدلُّ على استمرار سرورها، وأنَّها باقيةٌ ببقاء رحمتِهِ التي هي أثرُها وموجَبُها.
والعبادُ في هذه الآية المرادُ عبادُ إلهيَّته، الذين عَبَدوه والتزموا شرائِعَه، فصارت العبوديَّة وصفاً لهم؛ كقوله: {وعبادُ الرحمن}، ونحوه؛ بخلاف عباده المماليك فقط، الذين لم يعبُدوه؛ فهؤلاء وإنْ كانوا عبيداً لربوبيَّته لأنَّه خلقهم ورزقهم ودبَّرهم؛ فليسوا داخلين في عبيد إلهيَّته، العبوديَّة الاختيارية التي يُمْدَحُ صاحبها، وإنَّما عبوديَّتهم عبوديَّة اضطرارٍ لا مدح لهم فيها.
وقوله: {بالغيب}: يُحتمل أن تكون متعلِّقة بوعد الرحمن، فيكون المعنى على هذا: أنَّ الله وَعَدَهم إيَّاها وعداً غائباً لم يشاهِدوه، ولم يَرَوْه فآمنوا بها، وصدَّقوا غيبها، وسَعَوا لها سَعْيها مع أنَّهم لم يَرَوْها؛ فكيف لو رأوها؛ لكانوا أشدَّ لها طَلَباً وأعظم فيها رغبةً وأكثر لها سعياً، ويكون في هذا مدحٌ لهم بإيمانهم بالغيبِ، الذي هو الإيمان النافع.
ويُحتمل أن تكونَ متعلِّقة بعبادِهِ؛ أي: الذين عبدوه في حال غيبهم وعدم رؤيتهم إيَّاه؛ فهذه عبادتُهم ولم يروه؛ فلو رأوه؛ لكانوا أشدَّ له عبادةً وأعظم إنابةً وأكثر حبًّا وأجلَّ شوقاً.
ويحتمل أيضاً أنَّ المعنى: هذه الجناتُ التي وَعَدَها الرحمن عبادَه من الأمورِ التي لا تدرِكُها الأوصاف ولا يعلمُها أحدٌ إلاَّ الله؛ ففيه من التشويق لها والوصف المجمل ما يهيجُ النفوسَ، ويزعِجُ الساكن إلى طلبها، فيكون هذا مثل قوله: {فلا تعلم نفسٌ ما أخْفِيَ لهم من قُرَّةِ أعيُنٍ جزاءً بما كانوا يعملون}.
والمعاني كلُّها صحيحةٌ ثابتةٌ، ولكن الاحتمال الأوَّل أولى؛ بدليل قوله: {إنَّه كان وعدُهُ مأتِيًّا}: لا بدَّ من وقوعه؛ فإنَّه لا يُخْلِفُ الميعاد، وهو أصدق القائلين.
(61) سپس بیان نمود بهشتی که وعده داده آنها بدان وارد شوند، مانند دیگر باغها نیست، بلکه (
﴿جَنَّٰتِ عَدۡنٍ﴾) باغهای بهشت، باغهایی برای اقامت و ماندن بوده، و هیچ رنج و ناراحتی در آن وجود ندارد؛ و انسان از آن به جایی دیگر برده نمیشود، و هیچ گاه از بین نمیروند، و این به خاطر پهناور بودن آن باغها، و فراوانی خوبیها و شادیهایی است که در آن وجود دارد. (
﴿ٱلَّتِي وَعَدَ ٱلرَّحۡمَٰنُ عِبَادَهُۥ بِٱلۡغَيۡبِ﴾) باغهایی که خداوند مهربان به آن وعده داده است، آن را به
«رحمان» نسبت داد؛ چون رحمت و احسانی در آن باغها وجود دارد که هیچ چشمی مانند آن را ندیده، و هیچ گوشی مانند آن را نشنیده، و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است. و خداوند بهشت را،
رحمت خویش نامیده و فرموده است: ﴿وَأَمَّا ٱلَّذِينَ ٱبۡيَضَّتۡ وُجُوهُهُمۡ فَفِي رَحۡمَةِ ٱللَّهِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ﴾ و اما کسانی که چهرههایشان سفید میشود، در رحمت خداوند هستند و آنها در آن جاودانهاند. و همچنین نسبت دادن بهشت به رحمت خدا، بر این دلالت مینماید که شادی بهشت، استمرار دارد و همواره باقی خواهد ماند؛ چون رحمت الهی که بهشت اثری از آن میباشد، همواره باقی است. و منظور از (
﴿عِبَادَهُۥ﴾) بندگانی است که او را عبادت کرده، به شرایع وی پایبند بوده؛ و عبودیت و بندگی، تبدیل به صفت آنها شده است.
همچنانکه خداوند متعال فرموده است: ﴿وَعِبَادُ ٱلرَّحۡمَٰنِ﴾ و بندگان رحمان. و امثال آن. به خلاف بندگانی که فقط آفریدۀ او هستند، و وی را عبادت نکردهاند.پس ایشان گرچه بندگانِ ربوبیت خداوند میباشند ـ زیرا خداوند آنها را آفریده و روزی داده و به تدبیر امورشان پرداخته است ـ اما از زمرۀ آن بندگانی نیستند که وارد دایرۀ بندگیِ الوهیت و پرستش و بندگی اختیاری شدهاند؛ پرستشی که آدمی به خاطر آن، مورد ستایش قرار میگیرد. بلکه پرستش آنان، پرستش اضطراری است؛ و به خاطر این بندگی، مورد ستایش قرار نمیگیرند. (
﴿بِٱلۡغَيۡبِ﴾) احتمال دارد که متعلق به (
﴿وَعَدَ ٱلرَّحۡمَٰنُ﴾) باشد،
پس در این صورت معنی این طور میشود: خداوند آنان را به بهشتی وعده داده است که آن را ندیدهاند؛ اما به آن نادیده، ایمان آورده و آن را تصدیق کردهاند که آن بهشت در غیب وجود دارد؛ و برای رسیدن به آن، تلاش کردهاند با اینکه آن را ندیده بودند؛ پس چگونه بود اگر آنرا میدیدند؟ بنابراین حتماً بیشتر آنرا طلب میکردند، وبیشتر به آن علاقهمند میشدند، و برای رسیدن به آن، بیشتر میکوشیدند. و دراینجا آنها -چون به غیب و به آنچه که ندیدهاند، ایمان دارند- مورد ستایش قرار گرفتهاند، و چنین ایمانی مفید است. و احتمال دارد که (
﴿بِٱلۡغَيۡبِ﴾) متعلق به (
﴿عِبَادَهُۥ﴾) باشد؛ یعنی کسانی که او را عبادت کردند بدون اینکه او را دیده باشند. پس آنان خدا را عبادت کردند، حال آنکه او را ندیدهاند؛ پس اگر او را میدیدند، بیشتر وی را عبادت میکردند و بیشتر توبه مینمودند و بیشتر او را دوست میداشتند و اشتیاق آنها بیشتر میشد.
نیز احتمال دارد که معنی اینطور باشد: باغهایی که خداوند مهربان به بندگانش وعده داده است، از اموری است که نمیتوان توصیف آن را بیان کرد، و هیچ کس جز خدا آن را نمیداند. پس این، نوعی تشویق به تلاش برای برخورداری از بهشت، و توصیف اجمالی آن است، و انسانها را به حرکت درمیآورد تا در طلب آن برخیزند.
و این مانند فرمودۀ الهی است که میفرماید: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾ هیچکس نمیداند در برابر کارهای نیکی که کردهاند، چه چیزهایی برایشان پنهان داشته شده است؛ چیزهایی که مایۀ شادی و سرورشان شده، و از نگاهشان پنهان شده است. و این معانی همه درست و ثابت است،
اما احتمال اول بهتر است به دلیل اینکه خداوند فرموده است: (
﴿إِنَّهُۥ كَانَ وَعۡدُهُۥ مَأۡتِيّٗا﴾) و آن وعده، محقّق و شدنی است؛ زیرا خداوند خلاف وعده نمیکند و راستگوترین است.
#
{62} {لا يسمعون فيها لغواً}؛ أي: كلاماً لاغياً لا فائدة فيه ولا ما يؤثم؛ فلا يسمَعون فيها شتماً ولا عيباً ولا قولاً فيه معصية لله أو قولاً مكدراً، {إلاَّ سلاماً}؛ أي: [إلا] الأقوال السالمة من كلِّ عيب؛ من ذكرٍ لّله، وتحيَّة، وكلام سرورٍ وبشارةٍ، ومطارحة الأحاديث الحسنة بين الإخوان، وسماع خطاب الرحمن، والأصوات الشجيَّة من الحور والملائكة والولدان، والنغمات المطرِبة، والألفاظ الرخيمة؛ لأن الدار دار السلام؛ فليس فيها إلاَّ السلام التامُّ من جميع الوجوه. {ولهم رزقُهم فيها بُكرةً وعشيًّا}؛ أي: أرزاقهم من المآكل والمشارب وأنواع اللذَّات مستمرَّةٌ حيثما طلبوا وفي أيِّ وقت رغبوا، ومن تمامِها ولَذَّتها وحُسْنها أن تكونَ في أوقات معلومةٍ بُكرةً وعشيًّا؛ ليعظُم وقعها، ويتمَّ نفعها.
(62) (
﴿لَّا يَسۡمَعُونَ فِيهَا لَغۡوًا﴾) در آنجا سخن بیهوده و بیفایدهای که انسان را گناهکار نماید، نمیشنوند. پس آنها در آنجا ناسزا و عیبی نمیشنوند، و سخنی که انسان را به ورطۀ گناه و عصیان بکشاند، و نیز هیچ گفتۀ نامناسبی را نمیشنوند. (
﴿إِلَّا سَلَٰمٗا﴾) فقط گفتههایی میشنوند که از هر نوع عیبی مبرا است،
از قبیل: ذکر خدا، درود، سخن شادی آفرین و مژده و گفتههای نیک، و شنیدن خطاب خداوند مهربان و صداهای دلانگیز حوریهای بهشتی و فرشتگان و نوجوانان، و ترانههای شاد و کلمات گهربار؛ چون بهشت، سرای سلامتی است و در آن جز سلامتی چیزی دیگر وجود ندارد. (
﴿وَلَهُمۡ رِزۡقُهُمۡ فِيهَا بُكۡرَةٗ وَعَشِيّٗا﴾) و صبحگاهان و شامگاهان، خوراک و طعام ایشان آماده است؛
یعنی روزی آنان ازقبیل: خوردنیها و نوشیدنیها و انواع لذتها همواره موجود است، و هر کجا که بخواهند و در هر وقتی که میل داشته باشند، حاضر است. و از کمال لذت و زیبایی آن، این است که در اوقات مشخصی یافت شود، (
﴿بُكۡرَةٗ وَعَشِيّٗا﴾) صبحگاهان و شامگاهان، تا خوب بچسپد و کاملاً مفید باشد.
#
{63} فـ {تلك الجنةُ}: التي وصفناها بما ذكر {التي نورِثُ من عبادنا مَن كان تَقِيًّا}؛ أي: نورثها المتَّقين، ونجعلها منزلهم الدائم، الذي لا يظعَنون عنه ولا يَبْغون عنه حِوَلاً؛ كما قال تعالى: {وسارِعوا إلى مغفرةٍ من ربِّكم وجنَّةٍ عرضُها السمواتُ والأرضُ أعدَّت للمتَّقين}.
(63) پس بهشتی که توصیف نمودیم، (
﴿ٱلَّتِي نُورِثُ مِنۡ عِبَادِنَا مَن كَانَ تَقِيّٗا﴾) کسی از بندگان را در آن قرار میدهیم، که پرهیزگار باشد؛ یعنی پرهیزگاران را در آن جای داده، و آن را جایگاه همیشگی آنها قرار میدهیم؛ از آنجا اخراج نمیشوند، و به جای آن چیز دیگری را نمیخواهند.
چنانکه خداوند متعال فرموده است: ﴿وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِينَ﴾ و بشتابید به سوی آمرزشی از جانب پروردگارتان، و بهشتی که پهنای آن، به اندازۀ آسمانها و زمین است که برای پرهیزگاران آماده شده است.
{وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذَلِكَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا (64) رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا (65)}.
وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذَلِكَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا و
[ما فرشتگان] جز به فرمان پروردگارت فرود نمي آييم، از آن اوست آنچه پيش روي ما و آنچه پشت سر ما و آنچه ميان اين دو است، و پروردگارت فراموشکار نبوده است.
رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان اين دو است، پس او را پرستش کن، و بر عبادت او پايداري ورز، آيا همتايي براي او مي شناسي؟
#
{64} استبطأ النبيُّ - صلى الله عليه وسلم - جبريل عليه السلام مرَّة في نزوله إليه، فقال له: لو تأتينا أكثرَ ممَّا تأتينا؛ شوقاً إليه وتوحُّشاً لفراقه وليطمئنَّ قلبُه بنزوله؛ فأنزلَ الله تعالى على لسان جبريل: {وما نَتَنَزَّلُ إلاَّ بأمرِ ربِّكَ}؛ أي: ليس لنا من الأمر شيءٌ، إن أمَرَنا؛ ابتدرْنا أمره ولم نعصِ له أمراً؛ كما قال عنهم: {لا يعصونَ الله ما أمَرَهم ويفعلونَ ما يُؤْمَرون}؛ فنحن عبيدٌ مأمورون. {له ما بين أيدينا وما خلفَنا وما بينَ ذلك}؛ أي: له الأمور الماضية والمستقبلة والحاضرة في الزمان والمكان؛ فإذا تبيَّن أنَّ الأمر كلَّه لله، وأننا عبيدٌ مدبَّرون، فيبقى الأمر دائراً بين هل تقتضيه الحكمةُ الإلهيَّةُ فَيُنْفِذهُ أم لا تقتضيه فيؤخِّره؟ ولهذا قال: {وما كان ربُّك نسيًّا}؛ أي: لم يكن الله لينساك ويهمِلَك؛ كما قال تعالى: {ما ودَّعَكَ ربُّك وما قَلى}: بل لم يَزَلْ معتنياً بأمورِك مجرِياً لك على أحسن عوائِدِه الجميلة وتدابيره الجميلة؛ أي: فإذا تأخَّر نزولنا عن الوقت المعتاد؛ فلا يَحْزُنْكَ ذلك ولا يَهُمُّك، واعلم أن الله هو الذي أراد ذلك؛ لما له من الحكمة فيه.
(64) مدّتی جبرئیل نزد پیامبر نیامد، وقتی جبرئیل مجددا نازل شد
[پیامبر صلی الله علیه وسلم] به او گفت:
«اگر بیشتر از این نزد ما می آمدی، بهتر بود» چون پیامبر به او علاقه داشت، و از جدایی او غمگین میشد، و قلبش با فرود آمدن او مطمئن میشد.
پس خداوند بر زبان جبرئیل به پیامبر فرمود: (
﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمۡرِ رَبِّكَ﴾) و ما جز به فرمان پروردگارت فرود نمیآییم؛ یعنی ما اختیاری نداریم، اگر دستور داده شویم، شتابان فرمان را اجرا میکنیم، و هرگز از دستور خدا سرپیچی نمیکنیم،
چنانکه خداوند متعال در مورد فرشتگان فرموده است: ﴿لَّا يَعۡصُونَ ٱللَّهَ مَآ أَمَرَهُمۡ وَيَفۡعَلُونَ مَا يُؤۡمَرُونَ﴾ از فرمانی که خداوند به آنها میدهد، سرپیچی نمیکنند؛ و آنچه را که به آن دستور داده میشوند، انجام میدهند. پس ما بندگانی مأمور هستیم. (
﴿لَهُۥ مَا بَيۡنَ أَيۡدِينَا وَمَا خَلۡفَنَا وَمَا بَيۡنَ ذَٰلِكَ﴾) از آن اوست آنچه پیش روی ما و آنچه پشت سر ما و آنچه میان این دو است؛ یعنی کارهای گذشته و آینده و حال، اینجا و آنجا و همه جا از آنِ خداوند متعال است. پس روشن شد که همۀ امور از آنِ خداوند میباشد، و ما بندگانی هستیم که در اختیار او قرار داریم. بنابراین مسئلۀ اصلی این است که آیا حکمت الهی این کار را اقتضا مینماید یا نه؟! پس اگر حکمت او کاری را اقتضا نماید، آن را اجرا میکند؛ و اگر حکمت الهی آن کار را اقتضا نکند، آن را به تاخیر میاندازد.
بنابراین فرمود: (
﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّٗا﴾) و پروردگارت فراموشکار نبوده و نیست تا تو را فراموش کند.
چنانکه خداوند متعال فرموده است: ﴿مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَىٰ﴾ پروردگارت تو را رها نکرده و دشمن نداشته است، بلکه همواره امور تو را مورد توجه قرار داده، و بهترین بهرهها و تدابیر بزرگش را به تو اختصاص میدهد؛ یعنی چنانچه جبرئیل از موعد همیشگی تأخیر کند، نباید تو غمگین شوی، و نباید این امر بر شما سنگینی کند، و بدان که خداوند این را خواسته است، چون در این حکمتی وجود دارد.
#
{65} ثم علَّل إحاطة علمه وعدم نسيانه بأنه {رب السمواتِ والأرض}: فربوبيَّتُهُ للسماواتِ والأرض، وكونهما على أحسن نظام وأكمله، ليس فيه غفلةٌ ولا إهمالٌ ولا سدىً ولا باطلٌ: برهانٌ قاطعٌ على علمه الشامل؛ فلا تَشْغَلْ نفسَك بذلك، بل اشغَلْها بما ينفعُك ويعود عليك طائلُه، وهو عبادته وحدَه لا شريك له، {واصطَبِرْ لعبادتِهِ}؛ أي: اصبر نفسَك عليها، وجاهِدْها، وقُم عليها أتمَّ القيام وأكمله بحسب قدرتك، وفي الاشتغال بعبادة الله تسليةٌ للعابد عن جميع التعلُّقات والمشتهيات؛ كما قال تعالى: {ولا تَمُدَّنَّ عينيكَ إلى ما متَّعْنا به أزواجاً منهم زهرةَ الحياة الدُّنيا لنفتِنَهم فيه ... } إلى أن قال: {وأمُرْ أهلكَ بالصَّلاةِ واصطبِرْ عليها ... } الآية.
{هل تعلم له سَمِيًّا}؛ أي: هل تعلم لله مسامياً ومشابهاً ومماثلاً من المخلوقين؟ وهذا استفهامٌ بمعنى النفي المعلوم بالعقل؛ أي: لا تعلم له مسامياً ولا مشابهاً؛ لأنَّه الربُّ وغيره مربوبٌ، الخالق وغيره مخلوقٌ، الغنيُّ من جميع الوجوه، وغيره فقيرٌ بالذات من كلِّ وجه، الكامل الذي له الكمال المطلق من جميع الوجوه، وغيره ناقصٌ ليس فيه من الكمال إلاَّ ما أعطاه الله تعالى؛ فهذا برهانٌ قاطعٌ على أنَّ الّلهَ هو المستحقُّ لإفرادِهِ بالعبوديَّة، وأنَّ عبادته حقٌّ، وعبادةُ ما سواه باطلٌ؛ فلهذا أمر بعبادِتِه وحدَه والاصطبارِ لها، وعلَّل [ذلك] بكماله وانفرادِهِ بالعظمة والأسماء الحسنى.
(65) سپس بر اینکه علم الهی فراگیر است، و فراموشکار نیست،
دلیل ارائه کرد و فرمود: (
﴿رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) او پروردگار آسمانها و زمین است.پس ربوبیّت او، آسمانها و زمین را فرا گرفته است. و اینکه بر آسمانها و زمین، بهترین و کاملترین نظم حکمفرماست و هیچ غفلت و فراموشکاری و بیهودگی در آنها دیده نمیشود، دلیل قاطعی بر علم و آگاهی فراگیر الهی است. پس به سود توست که خودت را به این دلیل مشغول نکنی؛ چراکه بهرهای از آن عائدت نمیگردد، و آن چیز که باید خود را بدان مشغول نمایی و برایت مفید میباشد، عبادت خدای یگانه است که همتا و شریکی ندارد. (
﴿وَٱصۡطَبِرۡ لِعِبَٰدَتِهِۦ﴾) و بر عبادت او شکیبا باش؛ یعنی نفس خود را بر آن استوار گردان، و با آن مجاهده کن، و عبادت را به کاملترین صورت و درحدّ توان خویش انجام بده؛ زیرا پرداختن به عبادت خدا، سبب میشود که آدمی رشتۀ وابستگیاش با همۀ خواستهها قطع گردد، و به عبادت سرگرم شود.
چنانکه خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلَا تَمُدَّنَّ عَيۡنَيۡكَ إِلَىٰ مَا مَتَّعۡنَا بِهِۦٓ أَزۡوَٰجٗا مِّنۡهُمۡ زَهۡرَةَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا لِنَفۡتِنَهُمۡ فِيهِ﴾ و به زیباییهای دنیا -که آنان را از آن بهره مند ساختهایم تا به عذاب و فتنهشان مبتلا کنیم- چشم مدوز.
و در ادامه میفرماید: ﴿وَأۡمُرۡ أَهۡلَكَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَيۡهَا﴾ و خانوادهات را به خواندن نماز فرمان ده، و بر آن شکیبایی کن. (
﴿هَلۡ تَعۡلَمُ لَهُۥ سَمِيّٗا﴾) آیا برای خداوند، همتا و همنام و همانندی از میان مخلوقات میشناسی؟! و این استفهام، به معنی نفی است و عقلاً جواب آن معلوم است؛ یعنی برای خداوند همنام و همتایی نخواهی یافت، و او از همه جهات بینیاز است، و دیگران از هر جهت نیازمندند، و کامل کسی است که از تمام جهات دارای کمال مطلق است؛ و غیر از او، ناقص هستند، و کمالی در آنها یافت نمیشود به جز آنچه که خداوند به آنها بخشیده است. پس این، دلیل قاطعی است بر اینکه تنها خداوند سزاوار عبادت و بندگی است، و پرستش و بندگی او، حق است؛ و عبادت و پرستش افراد و چیزهای دیگر، باطل میباشد. بنابراین دستور داد تا تنها و فقط او پرستش شود، و برآن شکیبایی و مداومت صورت گیرد؛ زیرا او تنها و یکتا است، وبسیار باعظمت بوده، و از نامهای نیکو برخوردار است.
{وَيَقُولُ الْإِنْسَانُ أَإِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيًّا (66) أَوَلَا يَذْكُرُ الْإِنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ يَكُ شَيْئًا (67)}.
وَيَقُولُ الْإِنسَانُ أَئِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيًّا و انسان مي گويد:
«آيا هنگامي که مردم، زنده برانگيخته خواهم شد»؟
أَوَلَا يَذْكُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ يَكُ شَيْئًا آيا انسان به ياد نمي آورد که ما او را پيش از اين در حالي آفريديم که او هيچ چيزي نبود؟
#
{66} المراد بالإنسان هاهنا كلُّ منكرٍ للبعث مستبعدٍ لوقوعه؛ فيقولُ مستفهماً على وجه النفي والعناد والكفر: {أإذا ما مِتُّ لسوفَ أُخْرَجُ حيًّا}؛ أي: كيف يعيدني الّله حيًّا بعد الموت وبعد ما كنتُ رميماً؟! هذا لا يكون ولا يُتَصَوَّر! وهذا بحسب عقله الفاسد ومقصده السيئ وعنادِهِ لرسل الله وكتبِهِ؛ فلو نَظَرَ أدنى نَظَرٍ وتأمَّل أدنى تأمُّل؛ لرأى استبعاده للبعث في غاية السخافة.
(66) منظور از انسان در اینجا، هر آن کسی است که منکر زنده شدنِ پس از مرگ میباشد، و وقوع چنین چیزی را بعید میداند.
پس به صورت نفی کردن و از روی عناد و کفر میگوید: (
﴿أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوۡفَ أُخۡرَجُ حَيًّا﴾) آیا هنگامی که بمیرم، دوباره زنده برانگیخته خواهم شد؛ یعنی خداوند پس از مرگ و بعد از اینکه نابود شدم، چگونه مرا زنده خواهد کرد؟! چنین چیزی شدنی نیست و نمیتوان آن را تصور کرد. و این را، برحسب عقل فاسد و نیّت بد و دشمنیاش با پیامبران خدا و کتابهایش میگوید، و اگر کمی بیندیشد و نگاه کند، خواهد دید که بعید دانستنِ زنده شدنِ پس از مرگ، نهایت حماقت و بیخردی است.
#
{67} ولهذا ذكر تعالى برهاناً قاطعاً ودليلاً واضحاً يعرفه كلُّ أحدٍ على إمكان البعث، فقال: {أوَلا يذكُرُ الإنسانُ أنَّا خَلَقْناهُ من قبلُ ولم يكُ شيئاً}؛ أي: أولا يلتفتُ نظره ويستذكِرُ حالته الأولى، وأنَّ الله خلقه أولَ مرَةٍ ولم يكُ شيئاً؟! فمن قَدَرَ على خلقه من العدم، ولم يكُ شيئاً مذكوراً؛ أليس بقادرٍ على إنشائِهِ بعدما تمزَّقَ، وجَمْعِهِ بعدما تفرَّق؟! وهذا كقوله: {وهو الذي يُبدئ الخلقَ ثم يعيدُهُ وهو أهونُ عليه}.
وفي قوله: {أولا يذكُرُ الإنسان}: دعوةٌ للنظر بالدليل العقليِّ بألطف خطاب، وأنَّ إنكار من أنكَرَ ذلك مبنيٌّ على غفلةٍ منه عن حالِهِ الأولى، وإلاَّ؛ فلو تَذَكَّرها وأحضَرَها في ذهنِهِ؛ لم ينكرْ ذلك.
(67) بنابراین خداوند دلیلی قاطع و برهانی آشکار بر ممکن بودن زنده شدن پس از مرگ اقامه کرد که هرکس آن را میفهمد و میداند.
پس فرمود: (
﴿أَوَ لَا يَذۡكُرُ ٱلۡإِنسَٰنُ أَنَّا خَلَقۡنَٰهُ مِن قَبۡلُ وَلَمۡ يَكُ شَيۡٔٗا﴾) آیا انسان نمینگرد و آفرینش اولیۀ خود را به خاطر نمیآورد که نخست خداوند او را آفرید، درحالی که هیچ چیزی نبود؟ پس کسیکه توانایی داشته باشد که انسان را از هیچ بیافریند، آیا بعد از تکه تکه شدنش، نمیتواند دوباره او را پدید بیاورد؛ و بعد از متلاشی شدن، وی را جمع نماید؟
و این مانند فرمودۀ الهی است که میفرماید: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ يُعِيدُهُۥ وَهُوَ أَهۡوَنُ عَلَيۡهِ﴾ و خداوند ذاتی است که آفرینش را آغاز مینماید، سپس آن را باز میگرداند، و آن برای او آسانتر است. و این فرمودۀ الهی (
﴿أَوَ لَا يَذۡكُرُ ٱلۡإِنسَٰنُ﴾) به صورتی زیبا، آدمی را فرا میخواند که از منظرِ دلیلِ عقلی
[به موضوع زنده شدن] نگاه کند، و کسی که زنده شدنِ پس از مرگ را انکار میکند، از خلقت اولیهاش غافل میباشد؛ زیرا اگر او آفرینش اولیۀ خود را به خاطر میآورد، زنده شدن پس از مرگ را انکار نمیکرد.
{فَوَرَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّيَاطِينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّا (68) أَيُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمَنِ عِتِيًّا (69) ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِينَ هُمْ أَوْلَى بِهَا صِلِيًّا (70)}.
فَوَرَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّيَاطِينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّا پس سوگند به پروردگارت ! آنان را همراه با شياطين گرد مي آوريم، آنگاه همه را در حالي که به زانو درآمده ان در اطراف دوزخ حاضر خواهيم کرد.
ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن كُلِّ شِيعَةٍ أَيُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمَنِ عِتِيًّا سپس از ميان هر گروهي افرادي را بيرون مي کشيم که در برابر خداوند مهربان از همه سرکش تر بوده اند.
ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِينَ هُمْ أَوْلَى بِهَا صِلِيًّا سپس ما به آنان که براي درآمدن به آتش سزاوارترند داناتريم.
#
{68} أقسم الله تعالى وهو أصدق القائلين بربوبيَّتِهِ لَيَحْشُرَ [نَّ] هؤلاء المنكرين للبعث هم وشياطينهم، فيجمعهم لميقاتِ يوم معلوم، {ثم لَنُحْضِرَنَّهم حول جهنم جِثِيًّا}؛ أي: جاثين على ركبهم من شدَّة الأهوال وكثرة الزلزال وفظاعة الأحوال، منتظرين لحكم الكبير المتعال.
(68) خداوند به ربوبیت و پروردگار بودن خویش قسم خورده است ـ و او راستگوترین است ـ که منکرانِ زنده شدنِ پس از مرگ را، به همراه شیطانهایشان گرد خواهد آورد،
سپس آنها را برای میعاد روزی معلوم جمع خواهد نمود: (
﴿ثُمَّ لَنُحۡضِرَنَّهُمۡ حَوۡلَ جَهَنَّمَ جِثِيّٗا﴾) سپس ایشان را در حالی که از شدت سختیهای روز قیامت و زلزلههای زیاد و اوضاع وحشتناک به زانو در افتاده و منتظر حکم خداوند بزرگ و متعال هستند، گرداگرد جهنم حاضر میکنیم.
بنابراین حکم خویش را در مورد آنان بیان فرمود:
#
{69} ولهذا ذكر حكمه فيهم، فقال: {ثم لَنَنزِعَنَّ مِن كلِّ شيعةٍ أيُّهم أشدُّ على الرحمن عِتِيًّا}؛ أي: ثم لننزعنَّ من كلِّ طائفةٍ وفرقةٍ من الظالمين المشتركين في الظُّلم والكفر والعتوِّ أشدَّهم عتوًّا وأعظمهم ظلماً وأكبرهم كفراً، فيقدِّمهم إلى العذاب، ثم هكذا يقدِّم إلى العذاب الأغلظ إثماً فالأغلظ، وهم في تلك الحال متلاعِنون؛ يلعنُ بعضُهم بعضاً، ويقولُ أخراهم لأولاهم: {ربَّنا هؤلاء أضَلُّونا فآتِهِم عذاباً ضِعْفاً من النار [قال لكل ضعف ولكن لا تعلمون] وقالتْ أولاهم لأُخْراهم فما كان لَكُمْ علينا من فضلٍ ... }.
(69) (
﴿ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن كُلِّ شِيعَةٍ أَيُّهُمۡ أَشَدُّ عَلَى ٱلرَّحۡمَٰنِ عِتِيّٗا﴾) سپس از هر گروه و فرقه ای از ستمگران -که در ظلم و کفر و سرکشی مشترکاند- افرادی را بیرون میکشیم که از دیگران ستمگرتر و سرکشتر و کافرتر بودهاند، سپس آنها را به سوی عذاب پیش میبریم، سپس آنهایی که گناهان بزرگتری را انجام داده باشند، جلوتر انداخته میشوند، و به دنبالِ آنان کسانی که گناهانشان از گروه اولی کوچکتر است. و آنها در این حالت یکدیگر را نفرین میکنند،
و آخرینشان به اولینشان میگوید: ﴿رَبَّنَا هَٰٓؤُلَآءِ أَضَلُّونَا فََٔاتِهِمۡ عَذَابٗا ضِعۡفٗا مِّنَ ٱلنَّارِۖ قَالَ لِكُلّٖ ضِعۡفٞ وَلَٰكِن لَّا تَعۡلَمُونَ وَقَالَتۡ أُولَىٰهُمۡ لِأُخۡرَىٰهُمۡ فَمَا كَانَ لَكُمۡ عَلَيۡنَا مِن فَضۡلٖ﴾ پروردگارا! اینها ما را گمراه کردند، پس به آنان عذابی چند برابر از آتش بده.
خداوند میفرماید: «برای هر یک عذابی دو چندان هست، اما شما نمیدانید.» و گروه نخستین آنان به آخرینها میگویند:
«شما بر ما برتری ندارید.» و همۀ اینها تابع عدالت الهی و حکمت و علم گستردۀ اوست.
بنابراین فرمود:
#
{70} وكل هذا تابعٌ لعدله وحكمته وعلمه الواسع، ولهذا قال: {ثم لنحنُ أعلم بالذين هم أولى بها صِلِيًّا}؛ أي: علمنا محيطٌ بمن هو أولى صِلِيًّا بالنار، وقد علمناهم، وعلمنا أعمالهم واستحقاقها وقسطها من العذاب.
(70) (
﴿ثُمَّ لَنَحۡنُ أَعۡلَمُ بِٱلَّذِينَ هُمۡ أَوۡلَىٰ بِهَا صِلِيّٗا﴾) سپس ما از کسانی که برای سوختن در آتش اولویت دارند، به خوبی آگاهیم و ما آنها را میشناسیم، و کارهایشان و سزاوار بودنشان را برای آتش، و سهم آنان را از عذاب به خوبی میدانیم.
{وَإِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْمًا مَقْضِيًّا (71) ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيًّا (72)}.
وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْمًا مَّقْضِيًّا و کسي از شما نيست مگر اينکه وارد آن
[دوزخ] مي شود .اين امر، حتمي و فرماني قطعي است. بر پروردگارتان.
ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوا وَّنَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيًّا سپس پرهيزگاران را نجات مي دهيم و ستمگران را به زانو افتاده در آن رها مي سازيم.
#
{71} وهذا خطابٌ لسائر الخلائق؛ بَرِّهم وفاجِرِهم، مؤمنهم وكافرهم؛ أنَّه ما منهم من أحدٍ إلاَّ سيرِدُ النار، حكماً حتَّمه الله على نفسِهِ، وأوعد به عباده؛ فلا بدَّ من نفوذِهِ، ولا محيدَ عن وقوعه. واختُلِفَ في معنى الورود: فقيل: ورودُها حضورُها للخلائق كلِّهم حتى يحصُل الانزعاج من كلِّ أحدٍ، ثم بعدُ يُنَجِّي الله المتَّقين.
وقيل: ورودُها دخولُها، فتكون على المؤمنين برداً وسلاماً. وقيل: الورودُ هو المرور على الصراط الذي هو على متنِ جهنَّم، فيمرُّ الناس على قدرِ أعمالهم؛ فمنهم من يمرُّ كلمح البصر، وكالريح، وكأجاويد الخيل، وكأجاويد الركاب، ومنهم من يسعى، ومنهم يمشي مشياً، ومنهم من يزحفُ زحفاً، ومنهم من يُخْطَف فيلقى في النار؛ كلٌّ بحسب تقواه.
(71) این، خطاب به همۀ خلائق و مردمان است؛ به نیکوکار و بدکار، مؤمن و کافر. خداوند همه را خطاب مینماید که همۀ آنان وارد جهنم میشوند. این حکمی است قطعی که خداوند آن را انجام میدهد، و بندگانش را به آن وعده داده است. پس باید اجرا شود، و راهی برای به وقوع نپیوستن آن وجود ندارد. اما در معنیِ وارد شدن، اختلاف شده است. گفته شده که ورود، به معنی حاضر شدنِِ جهنم در برابر همۀ خلائق و مردمان است، تا هر یک پریشان و هراسان شود، سپس خداوند پرهیزگاران را نجات میدهد. و گفته شده ورود؛ به معنی داخل شدن در جهنم است؛ پس مؤمنان وقتی داخل آن میشوند، برای آنها سرد و سلامت خواهد گشت. و گفته شده ورود؛ یعنی عبور و گذر بر صراط که روی جهنم است؛ پس مردم بر حسب اعمال خود از آن عبور میکنند، بعضی در یک چشم به هم زدن از آن عبور مینمایند، و بعضی چون باد از آن میگذرند، و بعضی چون اسبهای تیزرو میگذرند، و بعضی چون شتران تیزرو از آن عبور مینمایند، و برخی میدوند و از آن عبور مینمایند و برخی راه میروند، و برخی میخزند، و برخی ربوده میشوند، و در جهنم میافتند، و هریک به اندازۀ پرهیزگاریاش از آن عبور میکند.
بنابراین فرمود:
#
{72} ولهذا قال: {ثم ننجِّي الذين اتَّقَوْا}: الّله تعالى بفعل المأمور واجتناب المحظور. {ونَذَرُ الظالمين}: أنفسهم بالكفر والمعاصي {فيها جِثِيًّا}: وهذا بسبب ظلمهم وكفرهم، وجب لهم الخلودُ وحقَّ عليهم العذاب، وتقطَّعت بهم الأسباب.
(72) (
﴿ثُمَّ نُنَجِّي ٱلَّذِينَ ٱتَّقَواْ﴾) سپس کسانی را نجات میدهیم که با انجام آنچه بدان فرمان یافتهاند، و با پرهیز از آنچه از ارتکاب آن نهی شدهاند، تقوای الهی را رعایت کردهاند. (
﴿وَّنَذَرُ ٱلظَّٰلِمِينَ فِيهَا جِثِيّٗا﴾) و کسانی را که با کفر ورزیدن و ارتکاب گناهان ستم کردهاند، درحالی که به زانو افتاده در جهنم رها میکنیم؛ و به سبب ستمگری و کفرشان، همیشه در جهنم میمانند و عذاب بر آنها واقع میشود، و راه چارهای ندارند.
{وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَقَامًا وَأَحْسَنُ نَدِيًّا (73) وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثًا وَرِئْيًا (74)}.
وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَّقَامًا وَأَحْسَنُ نَدِيًّا و چون آيات روشن ما بر آنان خوانده شود، کافران به مومنان مي گويند،
«کداميک از دو گروه جايگاه بهتر و مجلس زيباتري دارند»؟
وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثًا وَرِئْيًا و چه نسلها را که پيش از آنان مي زيستند و از آنان خوش ساز و برگ تر و خوش قيافه تر بودند نابود کرديم.
#
{73} أي: وإذا تُتلى على هؤلاء الكفار آياتُنا بيناتٍ؛ أي: واضحات الدِّلالة على وحدانية الله وصدق رسله، توجِبُ لمن سَمِعَها صدقَ الإيمان وشدَّة الإيقان؛ قابلوها بضدِّ ما يجب لها، واستهزؤوا بها وبمن آمن بها، واستدلُّوا بحسن حالهم في الدُّنيا على أنَّهم خيرٌ من المؤمنين، فقالوا معارضين للحقِّ: {أيُّ الفريقين}؛ أي: نحن والمؤمنون {خيرٌ مقاماً}؛ أي: في الدُّنيا من كثرة الأموال والأولاد وتفوُّق الشهوات. {وأحسن نَدِيًّا}؛ أي: مجلساً؛ أي: فاستَنْتَجوا من هذه المقدِّمة الفاسدة بسبب أنَّهم أكثر مالاً وأولاداً، وقد حصلت [لهم] أكثرُ مطالبهم من الدُّنيا، ومجالسهم وأنديتهم مزخرفةٌ مزوَّقةٌ، والمؤمنون بخلاف هذه الحال؛ فهم خيرٌ من المؤمنين!!
(73) یعنی آیات روشن ما بر این کافران خوانده میشود؛ آیاتی که به روشنی بر یگانگی خداوند و راستگویی پیامبرانش دلالت مینمایند؛ و کسی که آن را میشنود، باید به آن ایمانی راستین بیاورد، و یقین محکمی نسبت بدان حاصل کند؛ اما کافران برعکس، به هنگام شنیدن آن، آیات خدا و مؤمنان را به باد تمسخر میگیرند، و از نیکی حالت خویش در دنیا استدلال میکنند که آنها از مؤمنان بهترند،
پس کافران در قالب مخالفت با حق میگویند: (
﴿أَيُّ ٱلۡفَرِيقَيۡنِ خَيۡرٞ مَّقَامٗا ﴾) کدامیک از ما دو گروه در دنیا، جایگاهی بهتر، و فرزندان و اموال فراوان و لذتهای گوناگون، برخوردار است، (
﴿وَأَحۡسَنُ نَدِيّٗا﴾) و مجلس زیباتری دارد؟ پس آنها از این مقدمۀ فاسد -که فرزندان و اموال زیادی دارند، و قسمت اعظم خواستههایشان در دنیا برآورده شده، و مجالس آنان پر رونق و زیباست، و مؤمنان این چنین نیستند- نتیجهگیری کردند که از مؤمنان بهترند. و این بینهایت دلیلی پوچ میباشد، و از باب دگرگون کردن حقائق است؛ وگرنه کثرت اموال و فرزندان، و زیبایی چشم انداز، بسیاری وقتها سبب هلاکت و نابودی و بدبختی صاحبش میشود.
بنابراین خداوند متعال فرمود:
#
{74} وهذا دليلٌ في غاية الفساد، وهو من باب قلب الحقائق، وإلاَّ؛ فكثرة الأموال والأولاد وحسنُ المنظر كثيراً ما يكون سبباً لهلاك صاحبِهِ وشقائِهِ وشرِّه، ولهذا قال تعالى: {وكم أهْلَكْنا قبلَهم من قرنٍ هم أحسنُ أثاثاً}؛ أي: متاعاً من أوانٍ وفرش وبيوت وزخارف، {ورِئْياً} ؛ أي: أحسن مرأى ومنظراً من غضارة العيش وسرور اللَّذَّات وحسن الصور؛ فإذا كان هؤلاء المهلَكون أحسنَ منهم أثاثاً ورئياً، ولم يمنعْهم ذلك من حلول العقاب بهم؛ فكيف يكونُ هؤلاء وهم أقلُّ منهم وأذلُّ معتصمين من العذاب، {أكفَّارُكم خيرٌ من أولئِكُم أم لكم براءةٌ في الزُّبُرِ}؟! وعُلِمَ مِن هذا أن الاستدلال على خير الآخرة بخير الدُّنيا من أفسدِ الأدلَّة وأنَّه من طرق الكفار.
(74) (
﴿وَكَمۡ أَهۡلَكۡنَا قَبۡلَهُم مِّن قَرۡنٍ هُمۡ أَحۡسَنُ أَثَٰثٗا﴾)و چه اقوام بیشماری را نابود کردیم که پیش از آنان میزیستند، و مال و ثروت و وسائل زندگی بهتر، و کالاها و ظروف و فرشها و خانههای بهتری داشتند. (
﴿وَرِءۡيٗا﴾) و ظاهر و هیئت و سیمایشان نیز آراستهتر و زیباتر از اینها بوده است. پس وقتی که این هلاکشدگان، از اینها ثروت و وسائل زندگی و چهرۀ بهتری داشتهاند، و داشتن این چیزها، مانع گرفتار شدنشان به عذاب خدا نشده؛ چگونه اینها که از آنان کمتر و خوارترند، از عذاب الهی درامان خواهند بود؟!
﴿أَكُفَّارُكُمۡ خَيۡرٞ مِّنۡ أُوْلَٰٓئِكُمۡ أَمۡ لَكُم بَرَآءَةٞ فِي ٱلزُّبُرِ﴾ آیا کافرانِ شما از ایشان بهترند، یا برائت شما در کتابها ثبت شده است؟ و از اینجا دانسته میشود که نمیتوان از خوب بودنِ زندگی دنیا، بر خوب بودنِ سرا و زندگی آخرت استدلال کرد؛ و این نوع استدلال، پوچترین و فاسدترین استدلال بوده، و از شیوههای کافران میباشد.
{قُلْ مَنْ كَانَ فِي الضَّلَالَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمَنُ مَدًّا حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَكَانًا وَأَضْعَفُ جُنْدًا (75)}.
قُلْ مَن كَانَ فِي الضَّلَالَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمَنُ مَدًّا حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَّكَانًا وَأَضْعَفُ جُندًا بگو:
«هر کس که در گمراهي باشد خداوند مهربان بديشان مهلت مي دهد تا آنگاه که آنچه را به آنان وعده داده شده است، يا عذاب ، يا روز آخرت را ببينند، آنگاه خواهند دانست که چه کسي جايگاهش بدتر و لشکرش ضعيف تر و ناتوانتر است».
#
{75} لما ذكر دليلهم الباطل الدالَّ على شدَّة عنادهم وقوَّة ضلالهم؛ أخبر هنا أنَّ مَن كان في الضلالة؛ بأن رَضِيَها لنفسه، وسعى فيها؛ فإنَّ الله يمدُّه منها ويزيدُه فيها حبًّا؛ عقوبةً له على اختيارها على الهدى؛ قال تعالى: {فلمَّا زاغوا أزاغَ الله قلوبَهم}، {ونقلِّبُ أفئِدَتَهم وأبصارَهم كما لم يُؤْمِنوا به أوَّلَ مرَّةٍ ونذَرُهم في طغيانِهِم يعمهونَ}. {حتَّى إذا رأوا}؛ أي: القائلون: {أيُّ الفريقين خيرٌ مقاماً وأحسنُ نَدِيًّا}، {ما يوعدون إمَّا العذابَ}: بقتل أو غيره، {وإمَّا الساعة}: التي هي بابُ الجزاء على الأعمال. {فسيعلمونَ من هو شَرٌّ مكاناً وأضعفُ جُنداً}؛ أي: فحينئذٍ يتبيَّن لهم بطلانُ دعواهم، وأنَّها دعوى مضمحلَّة، ويتيقَّنون أنَّهم أهل الشرِّ وأضعفُ جنداً، ولكنْ لا يُفيدُهم هذا العلم شيئاً؛ لأنَّه لا يمكنهم الرجوع إلى الدُّنيا فيعملون غير عملهم الأول.
(75) پس از آنکه دلیل باطلشان را که بر شدّت دشمنی و قوّت گمراهیشان دلالت مینماید، بیان کرد، خبر داد که هر کس در گمراهی باشد -به این صورت که گمراهی را برای خودش بپسندد، و برای آن تلاش نماید- خداوند به کیفر اینکه گمراهی را بر هدایت برگزیده است، به او مهلت میدهد، و محبت او را نسبت به گمراهی افزون میکند.
خداوند متعال فرموده است: ﴿فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡ﴾ پس چون منحرف شدند، خداوند دلهایشان را کج و منحرف گردانید.
﴿وَنُقَلِّبُ أَفِۡٔدَتَهُمۡ وَأَبۡصَٰرَهُمۡ كَمَا لَمۡ يُؤۡمِنُواْ بِهِۦٓ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَنَذَرُهُمۡ فِي طُغۡيَٰنِهِمۡ يَعۡمَهُونَ﴾ و دلها و چشمهایشان را برمیگردانیم، همانگونه که نخستین بار به آن ایمان نیاوردند؛ و آنها را رها میکنیم تا در طغیانشان سرگردان بمانند. (
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا رَأَوۡاْ مَا يُوعَدُونَ إِمَّا ٱلۡعَذَابَ وَإِمَّا ٱلسَّاعَةَ﴾) تا آنگاه کسانی که میگویند:
«چه کسانی جایگاه بهتر و مجلس زیباتری دارند» آنچه را که به آنان وعده داده شده است،
میبینند: یا عذاب را که به صورت کشته شدن و غیره بر آنها واقع میگردد؛ و یا قیامت را که روز سزا و جزای اعمال است. (
﴿فَسَيَعۡلَمُونَ مَنۡ هُوَ شَرّٞ مَّكَانٗا وَأَضۡعَفُ جُندٗا﴾) پس خواهند دانست که چه کسی جایگاهش بدتر و لشکرش ضعیفتر و ناتوانتر است. در این وقت، باطل بودن ادعایشان برای آنها روشن میشود، و میدانند که ادعای آنها ادعایی پوچ بوده است، و یقین میکنند که آنها اهل بدی و زشتی هستند. اما این دانستن، فایدهای برای آنها ندارد؛ چون نمیتوانند به دنیا برگردند و کارهایی غیر از آنچه انجام دادهاند، انجام دهند.
{وَيَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُدًى وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ مَرَدًّا (76)}.
وَيَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُدًى وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ مَّرَدًّا و خداوند بر هدايت کساني که هدايت يافته اند، مي افزايد و نيکي هاي ماندگار در نزد پروردگارت از حيث پاداش بهتر و خوش سرانجام تر است.
#
{76} لما ذكر أنه يُمِدُّ للظالمين في ضلالهم؛ ذَكَرَ أنَّه يزيد المهتدين هدايةً من فضلِهِ عليهم ورحمتِهِ، والهدى يشمَلُ العلم النافع والعمل الصالح؛ فكلُّ مَنْ سَلَكَ طريقاً في العلم والإيمان والعمل الصالح؛ زاده الله منه، وسهَّله عليه، ويسَّره له، ووهب له أموراً أخر لا تدخُلُ تحت كسبِهِ، وفي هذا دليلٌ على زيادة الإيمان ونقصه؛ كما قاله السلف الصالح.
ويدلُّ عليه قوله تعالى: {ليزدادَ الذين آمنوا إيماناً}، {وإذا تُلِيَتْ عليهم آياتُهُ زادتْهم إيماناً}. ويدلُّ عليه أيضاً الواقع؛ فإنَّ الإيمان قولُ القلب واللسان وعملُ القلب واللسان والجوارح، والمؤمنون متفاوتون في هذه الأمور أعظم تفاوتٍ.
ثم قال: {والباقياتُ الصالحاتُ}؛ أي: الأعمال الباقية التي لا تنقطع إذا انقطع غيرها، ولا تضمحلُّ هي الصالحاتُ منها؛ من صلاة وزكاة وصوم وحجٍّ وعمرة وقراءة وتسبيح وتكبير وتحميد وتهليل وإحسانٍ إلى المخلوقين وأعمال قلبيَّة وبدنيَّة؛ فهذه الأعمال {خيرٌ عند ربِّك ثواباً وخيرٌ مَرَدًّا}؛ أي: خيرٌ عند الله ثوابها وأجرها، وكثيرٌ للعاملين نفعها وردُّها، وهذا من باب استعمال أفعل التفضيل في غير بابه؛ فإنَّه ما ثَمَّ غيرُ الباقيات الصالحات عملٌ ينفع ولا يبقى لصاحبِهِ ثوابُهُ ولا ينجَعُ، ومناسبتُهُ ذكر الباقيات الصالحات. والله أعلم: أنَّه لما ذَكَرَ أنَّ الظالمين جعلوا أحوال الدُّنيا من المال والولد وحسن المقام ونحو ذلك علامةً لحسن حال صاحبها؛ أخبر هنا أنَّ الأمر ليس كما زعموا، بل العمل الذي هو عنوانُ السعادةِ ومنشورُ الفلاح، هو العملُ بما يحبُّه الله ويرضاه.
(76) وقتی بیان کرد که بر گمراهی ستمگران میافزاید و به آنها مهلت میدهد، این را نیز بیان داشت که خداوند از فضل و رحمت خویش بر هدایت کسانی که در راه هدایت گام بر میدارند، میافزاید. و هدایت، شامل علم مفید و عمل صالح است. پس هرکس راه کسب علم و ایمان و عمل صالح را در پیش گیرد، خداوند آن را برایش افزون و سهل و آسان میگرداند، و چیزهای دیگری به او عطا میگرداند که با کسب و عمل خود نمیتواند آن را به دست آوَرَد. و این دلیلی است براینکه ایمان، اضافه و کم میشود، آنطور که سلف صالح گفتهاند. و نیز این فرمودۀ الهی [
﴿وَيَزۡدَادَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِيمَٰنٗا﴾ تا ایمانِ مؤمنان افزوده گردد،
﴿وَإِذَا تُلِيَتۡ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا﴾ و هنگامی که آیات خداوند بر آنها تلاوت شود، ایمانشان افزون میگردد]، بر اضافه و کم شدن ایمان دلالت مینماید. واقعیت نیز بر کم و زیاد شدن ایمان دلالت میکند؛ زیرا ایمان عبارت است از اعتقاد قلب و اقرار به زبان و عمل به ارکان، و مؤمنان دراین امور با یکدیگر تفاوت بسیار بزرگی دارند.
سپس فرمود: (
﴿وَٱلۡبَٰقِيَٰتُ ٱلصَّٰلِحَٰتُ﴾) و اعمالی که باقی هستند، و همواره ماندگارند و از بین نمیروند، اینها اعمال شایستهاند، که میتوان از آن جمله به نماز و زکات و روزه و حج و عمره و خواندن قرآن و تسبیح و تکبیر و تحمید و تهلیل و نیکوکاری با مردم و اعمال قلبی و بدنی را ذکر کرد. پس این اعمال (
﴿خَيۡرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابٗا وَخَيۡرٞ مَّرَدًّا﴾) در پیشگاه پروردگارت، پاداش و مزد بهتری دارند؛ و فایده و بازده آن برای انجام دهندگانش، زیاد و فراوان است. و این از باب بهکار بردن فعل تفضیل در غیر جایش میباشد؛ زیرا غیر از اعمال نیکوی ماندگار، هیچ عملی وجود ندارد که مفید باشد و پاداش آن برای صاحبش باقی بماند. وجه تناسب پرداختن به
«باقیات صالحات» در اینجا ـ خداوند بهتر میداند ـ این است که از آنجا که ستمگران مال و فرزند و جایگاه خوب و امثال آن را علامتی برای خوب بودن حالت صاحبش قرار دادند، در اینجا خبر داد که آن طور نیست که آنها گمان میبرند، بلکه آنچه نشان سعادت و منشور رستگاری میباشد، عملی است که خداوند آن را دوست میدارد و میپسندد.
{أَفَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآيَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَيَنَّ مَالًا وَوَلَدًا (77) أَطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا (78) كَلَّا سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا (79) وَنَرِثُهُ مَا يَقُولُ وَيَأْتِينَا فَرْدًا (80)}.
أَفَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآيَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَيَنَّ مَالًا وَوَلَدًا آيا در کار کسي نگريسته اي که آيات ما را انکار کرده و مي گويد: قطعاً به من مال و فرزندي داده خواهد شد.
أَاطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا آيا او از غيب آگاه شده است؟ يا از سوي خداوند مهربان عهدي گرفته است؟
كَلَّا سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا چنين نيست که او مي گويد، ما آنچه را که او مي گويد خواهيم نوشت و عذاب او را مي افزاييم.
وَنَرِثُهُ مَا يَقُولُ وَيَأْتِينَا فَرْدًا و آنچه را که مي گويد، از او مي گيريم و تنها پيش ما خواهد آمد.
#
{77} أي: أفلا تعجبُ من حالة هذا الكافر الذي جمع بين كفره بآيات الّله ودعواه الكبيرة أنه سيُؤتى في الآخرة مالاً وولداً؛ أي: يكون من أهل الجنة، هذا من أعجب الأمور؛ فلو كان مؤمناً بالّله وادَّعى هذه الدَّعوى؛ لسهل الأمر.
وهذه الآية وإنْ كانت نازلةً في كافرٍ معيَّن ؛ فإنَّها تشمل كلَّ كافرٍ زعم أنَّه على الحقِّ، وأنَّه من أهل الجنة.
(77) آیا از حالت این کافر تعجب نمیکنی که هم آیات الهی را انکار کرده و هم ادعای بزرگی نموده مبنی بر اینکه در آخرت به او مال و فرزندی داده خواهد شد و از اهل بهشت خواهد بود؟! این از شگفتانگیزترین چیزهاست! اگر او به خدا ایمان داشت و این ادعا را میکرد، کارش آسان میشد. و این آیه، گرچه در مورد کافرِ مشخصی نازل شده است، اما هر کافری را شامل میشود که گمان برد اهل بهشت است و بر راه حق قرار دارد.
#
{78} قال الله توبيخاً له وتكذيباً: {أطَّلَعَ الغيبَ}؛ أي: أحاط علمُه بالغيب حتى عَلِمَ ما يكون، وأنَّ من جملة ما يكونُ أنَّه يُؤتى يوم القيامة مالاً وولداً. {أم اتَّخَذَ عند الرحمن عهداً}: أنَّه نائلٌ ما قاله؛ أي: لم يكنْ شيءٌ من ذلك، فعُلِمَ أنَّه متقوِّلٌ قائل ما لا علم له به. وهذا التقسيم والترديدُ في غاية ما يكون من الإلْزام وإقامة الحجَّة؛ فإنَّ الذي يزعم أنه حاصلٌ له خيرٌ عند الّله في الآخرة لا يخلو: إما أنْ يكونَ قولُهُ صادراً عن علم بالغيوب المستقبلة، وقد عُلِمَ أنَّ هذا لله وحده؛ فلا أحد يعلم شيئاً من المستقبلات الغيبيَّة إلاَّ ما أطلعه الله عليه من رسله.
وإمَّا أن يكون متَّخِذاً عهداً عند الله بالإيمان به واتِّباع رسله الذين عَهِدَ الّله لأهلِهِ، وأوزَعَ أنَّهم أهل الآخرة، والناجون الفائزون؛ فإذا انتفى هذان الأمران؛ عُلِمَ بذلك بطلان الدعوى.
(78) خداوند با نکوهش و تکذیب او میفرماید: (
﴿أَطَّلَعَ ٱلۡغَيۡبَ﴾) آیا از غیب آگاه شده، و از چیزهایی که اتفاق میافتد، خبر دارد، و روز قیامت به او مال و فرزند داده میشود؟ (
﴿أَمِ ٱتَّخَذَ عِندَ ٱلرَّحۡمَٰنِ عَهۡدٗا﴾) یا اینکه در این زمینه از پیشگاه خدای مهربان عهدی گرفته است که آنچه میطلبد، به او میرسد؟ یعنی هیچ چیزی از این امور وجود ندارد. پس دانسته شد که او دروغگو است، و چیزی میگوید که به آن آگاهی ندارد. و این تقسیم -که عبارت است از آگاهی یافتن از غیب، یا گرفتن عهد از خدا- و این رد کردن به وسیلۀ لفظ (
﴿كَلَّا﴾) بسیار الزام آور است و به بهترین وجه، اقامۀ حجّت میکند؛ زیرا کسی که گمان میبرد روز قیامت نزد خداوند خیری به او میرسد، از دو حال خالی نیست؛ یا بر اساس آگاهی از غیب و آینده چنین میگوید- و دانسته شد که دانستن غیب تنها ویژۀ خداوند است و هیچ کس چیزی از امور غیبی و آینده را نمیداند، مگر کسانی از پیامبران که خداوند آنها را از برخی امور مطلع کرده است یا فردی که چنین ادعایی مینماید، در پیشگاه خداوند عهدی گرفته مبنی بر اینکه به خداوند ایمان بیاوَرَد و از پیامبرانش پیروی نماید، و تبدیل به مسلمانی متعهد شود؛ مسلمانی که در آخرت از رستگاران است. پس وقتی این دو چیز منتفی شد، باطل بودن ادعا نیز مسجّل گشت.
بنابراین خداوند متعال فرمود:
#
{79} ولهذا قال تعالى: {كلاَّ}؛ أي: ليس الأمر كما زعم؛ فليس للقائل اطِّلاعٌ على الغيب، لأنَّه كافرٌ ليس عنده من علم الرسائل شيءٌ، ولا اتَّخذ عند الرحمن عهداً؛ لكفرِهِ وعدم إيمانه ولكنَّه يستحقُّ ضدَّ ما تقوَّلَه، وإنَّ قوله مكتوبٌ محفوظٌ ليُجازى عليه ويعاقب، ولهذا قال: {سنكتُبُ ما يقولُ ونَمُدُّ له من العذاب مَدًّا}؛ أي: نزيده من أنواع العقوبات كما ازداد من الغي والضَّلال.
(79) (
﴿كَلَّا﴾) آنطور نیست که او گمان میبرد؛ از غیب آگاهی ندارد، چون او کافر است و از دانش پیامبران کوچکترین چیزی ندارد؛ و نزد خداوند عهدی نگرفته است، چراکه او کفر ورزیده و ایمان نیاورده است. بلکه برعکس سزاوار چیزی است که به دروغ میگوید، و سخن او نوشته میشود و ثبت و ضبط میگردد، تا برآن مجازات شود و کیفر آن را ببیند.
بنابراین فرمود: (
﴿سَنَكۡتُبُ مَا يَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُۥ مِنَ ٱلۡعَذَابِ مَدّٗا﴾) آنچه را که میگوید، مینویسیم؛ و عذاب را بر او خواهیم افزود و بر انواع عذابهایش میافزاییم، همچنانکه او بر گمراهی و انحرافش افزود.
#
{80} {ونَرِثُهُ ما يقولُ}؛ أي: نرثه ماله وولده، فينتقلُ من الدُّنيا فرداً بلا مال ولا أهل ولا أنصارٍ ولا أعوان، {ويأتينا فرداً}: فيرى من وخيم العقابِ ما هو جزاءُ أمثالِهِ من الظالمين.
(80) (
﴿وَنَرِثُهُۥ مَا يَقُولُ﴾) و مال و فرزندش را از او میگیریم، و او تک و تنها و بدون هیچ مال و فرزند و یاوری به جهان آخرت میرود. (
﴿وَيَأۡتِينَا فَرۡدٗا﴾) و تنها پیش ما میآید، و عذابهای ناگوار و سختیهای فراوانی میبیند، و جزای ستمکاران و امثال او نیز همین میباشد.
{[وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا (81) كَلَّا سَيَكْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَيَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا (82)] أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَى الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا (83) فَلَا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا (84)}.
وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا و به جاي خداوند معبوداني گرفتند تا برايشان مايۀ عزت باشند.
كَلَّا سَيَكْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَيَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا نه، چنين نيست، معبودهايي را که مي پرستندف پرستش آنان را انکار خواهند کرد، و دشمن آنان خواهند شد.
أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَى الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا آيا ندانسته اي که ما شيطانها را به سوي کافران فرستاده ايم تا سخت آنان را
[برانجام گناه] تحريک کنند؟
فَلَا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا پس بر ضد آنان شتاب مکن، که ما
[زمان و ايام اجلشان را] براي آنان مي شماريم.
#
{83} وهذا من عقوبة الكافرين: أنَّهم لمَّا لم يعتصِموا بالله ولم يتمسَّكوا بحبل الّله، بل أشركوا به ووالوا أعداءه من الشياطين؛ سلَّطهم عليهم وقيَّضهم، فجعلت الشياطينُ تؤزُّهم إلى المعاصي أزًّا، وتزعِجُهم إلى الكفر إزعاجاً، فيوسوسون لهم، ويوحون إليهم، ويزيِّنون لهم الباطل، ويقبِّحون لهم الحقَّ، فيدخل حبُّ الباطل في قلوبهم ويتشرَّبها، فيسعى فيه سعي المحقِّ في حقِّه، فينصره بجهده، ويحارب عنه، ويجاهد أهل الحق في سبيل الباطل، وهذا كلُّه جزاءً له على تولِّيه من وليِّه وتولِّيه لعدوِّه؛ جَعَلَ له عليه سلطاناً، وإلاَّ؛ فلو آمن بالله وتوكَّل عليه؛ لم يكنْ له عليه سلطانٌ؛ كما قال تعالى: {إنَّه ليس له سلطانٌ على الذين آمنوا وعلى ربِّهم يتوكَّلون. إنَّما سلطانُهُ على الذين يَتَوَلَّوْنَه والذين هم به مشركونَ}.
(83) و این مجازات کافران است که وقتی به خدا پناه نبردند و به ریسمان خدا چنگ نزدند، بلکه برای خدا شریک گرفتند و با شیاطین دوستی نمودند؛ خداوند شیطانها را بر آنان مسلط نمود تا آنان را به سوی گناهان بکشانند، و تحریک نمایند، و به سوی کفر سوق دهند. پس ایشان را وسوسه میکنند، و باطل را برایشان میآرایند، و نیکی را برایشان زشت جلوه میدهند. پس محبتِ باطل در دلهایشان وارد میشود، و در آن جای میگیرد، و در راستای باطل چنان تلاش میکنند که صاحب حق برای حقش میکوشد. بنابراین باطل را با تمام کوشش خود یاری مینمایند و با اهل حق مبارزه میکنند.و این سزای او میباشد؛ چرا که از پروردگارش روی بر تافته، و دشمن خداوند را به دوستی گرفته است. بنابراین خداوند شیطان را بر او مسلّط مینماید. و اگر به خدا ایمان میآورد و بر او توکل میکرد، کسی بر او مسلّط نمیشد.
چنانکه خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّهُۥ لَيۡسَ لَهُۥ سُلۡطَٰنٌ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ إِنَّمَا سُلۡطَٰنُهُۥ عَلَى ٱلَّذِينَ يَتَوَلَّوۡنَهُۥ وَٱلَّذِينَ هُم بِهِۦ مُشۡرِكُونَ﴾ بدون شک شیطان، بر کسانی که ایمان آورده و بر پروردگارشان توکل میکنند، تسلّطی ندارد؛ بلکه تسلّط او بر کسانی است که وی را به دوستی گرفتهاند؛ نیز برای کسانی است که برای او شریک قرار میدهند.
#
{84} {فلا تَعْجَلْ عليهم}؛ أي: على هؤلاء الكفار المستعجلين بالعذاب، {إنَّما نَعُدُّ لهم عدًّا}؛ أي: إنَّ لهم أياماً معدودةً؛ لا يتقدَّمون عنها ولا يتأخَّرون، نُمْهِلُهم ونحلم عنهم مدَّة ليراجِعوا أمر الله؛ فإذا لم ينجَعْ فيهم ذلك؛ أخذْناهم أخذ عزيز مقتدر.
(84) (
﴿فَلَا تَعۡجَلۡ عَلَيۡهِمۡ﴾)پس برای نزول عذاب بر این کافران -که در تعجیل آن شتاب میکنند- شتاب مکن، (
﴿إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمۡ عَدّٗا﴾) آنها چند روز مقرری در این دنیا باقی میمانند که از آن پس و پیش نمیشوند؛ ما به آنان مهلت میدهیم و مدتی صبر میکنیم، تا پیام خدا مجدداً به آنها ابلاغ شود؛ و چون دربارۀ آنها مفید واقع نشود، آنان را -بسان گرفتن توانای قدرتمندی- خواهیم گرفت.
{يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمَنِ وَفْدًا (85) وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْدًا (86) لَا يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا (87)}.
يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمَنِ وَفْدًا روزي که پرهيزگاران را حشر مي کنيم و سواره و با تکريم و شوکت به سوي خداوند رحمان روانه مي سازيم.
وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْدًا و گناهکاران را تشنه کام به سوي جهنم گسيل مي داريم.
لَا يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا نمي توانند شفاعت بکنند، مگر کسي که از نزد خداوند مهربان عهدي گرفته باشد.
#
{85} يخبر تعالى عن تفاوت الفريقين: المتَّقين والمجرمين، وأنَّ المتَّقين له باتِّقاء الشرك والبدع والمعاصي، يحشُرُهم إلى موقف القيامة مكرمين مبجَّلين معظَّمين، وأنَّ مآلهم الرحمن، وقصدَهم المنان وفداً إليه، والوافد لا بدَّ أن يكونَ في قلبِهِ من الرجاء وحسن الظنِّ بالوافدِ إليه ما هو معلومٌ، فالمتَّقون يفدون إلى الرحمن راجين منه رحمته وعميم إحسانِهِ والفوز بعطاياه في دار رضوانه، وذلك بسبب ما قدَّموه من العمل بتقواه واتِّباع مراضيه، وأنَّ الله عَهِدَ إليهم بذلك الثواب على ألسنة رسله، فتوجَّهوا إلى ربِّهم مطمئنِّين به، واثقين بفضله.
(85) خداوند متعال از تفاوت دو گروه پرهیزگاران و مجرمان خبر داده و بیان مینماید آنان که تقوای الهی را با پرهیز از شرک و بدعت و گناهان رعایت کردهاند، با احترام و بزرگداشت در جایگاه قیامت گرد آورده میشوند،
و میفرماید: مقصود آنها، خداوند مهربان است و به مهمانی او میروند، و مهمان باید به
[کرامت و پذیرایی] میزبان امیدوار باشد، و این امری طبیعی است. پس پرهیزگاران به سوی خدا برده میشوند، در حالی که به رحمت و احسان فراگیر، و دستیابی به بخششهای خداوندی در سرای رضوانش امیدوارند، و این به سبب پرهیزگاری و پیروی از خشنودی خداوند میباشد. و خداوند با آنان عهد نموده که چون پرهیزگار باشند به آنها پاداش خواهد داد، و این وعده را بر زبان پیامبرانش بیان کرده است. پس آنان را، با اطمینان و اعتماد به فضل الهی به سوی پروردگارشان میبرند.
#
{86} وأما المجرمون؛ فإنَّهم يُساقون {إلى جهنَّم وِرْداً}؛ أي: عطاشاً، وهذا أبشعُ ما يكون من الحالات سوقهم على وجهِ الذُّلِّ والصغار إلى أعظم سجن وأفظع عقوبةٍ، وهو جهنَّم، في حال ظمئهم ونصبهم؛ يستغيثون فلا يُغاثون، ويَدْعونَ فلا يُستجاب لهم، ويستشفعونَ فلا يُشفع لهم.
(86) و اما گناهکاران، تشنهکام به سوی جهنم برده میشوند، و این بدترین حالت است که در آن قرار میگیرند؛ زیرا با ذلّت و حقارت، به سوی بزرگترین زندان و بدترین مجازات، در حالت تشنگی و خستگی برده میشوند؛ کمک میطلبند، اما کمک نمیشوند؛ دعا میکنند، اما دعایشان اجابت نمیشود؛ و طلب شفاعت میکنند، اما کسی برایشان شفاعت نمیکند.
بنابراین فرمود:
#
{87} ولهذا قال: {لا يملكون الشفاعةَ}؛ أي: ليست الشفاعة ملكهم ولا لهم منها شيء، وإنَّما هي لله تعالى، {قل لله الشفاعةُ جميعاً}، وقد أخبر أنَّه لا تنفعُهم شفاعةُ الشافعين؛ لأنَّهم لم يتَّخذوا عنده عهداً بالإيمان به وبرسله، وإلاَّ؛ فمن اتَّخذ عنده عهداً، فآمن به وبرسله، واتَّبعهم؛ فإنَّه ممَّن ارتضاه الله وتحصُلُ له الشفاعة؛ كما قال تعالى: {ولا يشفعونَ إلاَّ لِمن ارْتَضى}. وسمى الله الإيمانَ به واتِّباع رسله عهداً؛ لأنَّه عهد في كتبه وعلى ألسنة رسله بالجزاء الجميل لمن اتَّبعهم.
(87) (
﴿لَّا يَمۡلِكُونَ ٱلشَّفَٰعَةَ﴾) شفاعت در اختیار آنها نیست، و از آن بهرهای ندارند، بلکه شفاعت در اختیارِ خداوند و از آن اوست.
﴿قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗا﴾ و شفاعتِ شفاعتکنندگان سودی به آنان نمیرساند؛ چون آنها با ایمان آوردن به خدا و پیامبرانش، نزد خداوند عهدی نگرفتهاند. ولی هرکس که با خداوند عهد و پیمان بسته و به خدا و پیامبرانش ایمان آورده، و از آنها پیروی کرده باشد، خداوند از او خشنود گشته و از شفاعت برخوردارش خواهد کرد.
چنانکه خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلَا يَشۡفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ﴾ و
[شفاعت کنندگان] شفاعت نمیکنند مگر برای کسی که خداوند از وی خشنود باشد. و پروردگار، ایمانِ به خدا و پیامبرانش را عهد و پیمان نامیده است، چون در کتابها و بر زبان پیامبرانش وعده داده است که هرکس به او و پیامبرانش ایمان بیاورد و از آنها پیروی نماید، پاداش نیکو خواهد داشت.
{وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا (88) لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئًا إِدًّا (89) تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا (90) أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا (91) وَمَا يَنْبَغِي لِلرَّحْمَنِ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَدًا (92) إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمَنِ عَبْدًا (93) لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدًّا (94) وَكُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْدًا (95)}.
وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا و گفتند:
«خداوند مهربان فرزندي برگرفته است»
لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئًا إِدًّا به راستي که سخن بسيار زشت و زننده اي در ميان آورديد.
تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا نزديک است آسمانها از اين سخن پاره پاره شوند، و زمين بشکافد، و کوهها به شدت در هم فرو ريزد.
أَن دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا از اينکه به خداوند مهربان فرزندي نسبت مي دهند.
وَمَا يَنبَغِي لِلرَّحْمَنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَدًا و براي خداوند مهربان سزاوار نيستکه فرزندي برگيرد.
إِن كُلُّ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمَنِ عَبْدًا تمامي آنچه که در اسمانها و زمين وجو دارد، جزو بنده وار به سوي
[پروردگار] رحمان نمي آيد.
لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدًّا او همۀ آنان را سرماشي کرده و تعدادشان را مي داند.
وَكُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْدًا و هر يک از آنان روز قيامت تک و تنها به پيشگاه او خواهد آمد.
#
{88} وهذا تقبيحٌ وتشنيعٌ لقول المعاندين الجاحدين، الذين زعموا أن الرحمن اتَّخذَ ولداً؛ كقول النصارى: المسيح ابن الله، واليهود: عزيز ابن الله، والمشركين: الملائكة بنات الله؛ تعالى الّله عن قولِهِم علوًّا كبيراً.
(88) این بیان قباحت و زشتیِ سخن مخالفان و منکران است؛ کسانی که گمان میبرند خداوند فرزندی دارد،
مانند سخن نصاری که میگفتند: ﴿ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ ٱللَّهِ﴾ مسیح پسر خداست.
و یهودیان که میگویند: ﴿عُزَيۡرٌ ٱبۡنُ ٱللَّهِ﴾ عزیر پسر خداست.
و سخن مشرکین که میگفتند: «الملائکۀ بنات الله» فرشتگان دختران خدا هستند. پاک و منزه است خداوند، و بسی بالاتر از این گفتهها است.
#
{89 ـ 91} {لقد جئتُم شيئاً إدًّا}؛ أي: عظيماً وخيماً من عظيم أمره أنَّه: {تكاد السمواتُ}: على عظمتها وصلابتها؛ {يَتَفَطَّرْنَ منه}؛ أي: من هذا القول، {وتنشقُّ الأرض}: منه؛ أي: تتصدَّع وتنفطر، {وتخرُّ الجبال هَدًّا}؛ أي: تندكُّ الجبال {أنْ دَعَوا للرحمن ولداً}؛ أي: من أجل هذه الدعوى القبيحة تكاد هذه المخلوقات أن يكون منها ما ذُكِرَ.
(89 - 91) یعنی سخن بسیار زشت وخطرناکی گفتهاید. (
﴿تَكَادُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ يَتَفَطَّرۡنَ مِنۡهُ﴾) از بس که این سخن خطرناک و زشت است، نزدیک است آسمانها با وجود استحکام و عظمتی که دارند، متلاشی گشته و پاره پاره شوند. (
﴿وَتَنشَقُّ ٱلۡأَرۡضُ وَتَخِرُّ ٱلۡجِبَالُ هَدًّا﴾) و زمین از زشتی این سخن بشکافد، و کوهها در هم شکسته و فرو ریزد. (
﴿أَن دَعَوۡاْ لِلرَّحۡمَٰنِ وَلَدٗا﴾) به خاطر این ادعای زشت، نزدیک است این مخلوقات چنان شوند که ذکر شد،
#
{92} والحال أنه {ما يَنبغي}؛ أي: لا يليق ولا يكون {للرحمن أنْ يتَّخِذَ ولداً}: وذلك لأنَّ اتِّخاذه الولد يدلُّ على نقصه واحتياجه، وهو الغنيُّ الحميدُ، والولد أيضاً من جنس والدِهِ، والله تعالى لا شبيه له ولا مثل ولا سميَّ.
(92) درحالی که (
﴿وَمَا يَنۢبَغِي لِلرَّحۡمَٰنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَدًا﴾) برای خداوند مهربان سزاوار نیست که فرزندی برگیرد؛ زیرا فرزند بر گرفتن او، بر نقص و نیازمندی وی دلالت مینماید، در صورتی که او بینیاز و ستوده است. و فرزند نیز از جنس پدرش میباشد، و خداوند شبیه و نظیر و همتایی ندارد.
#
{93} {إنْ كلُّ مَن في السمواتِ والأرْضِ إلاَّ آتي الرحمن عبداً}؛ أي: ذليلاً منقاداً غير متعاصٍ ولا ممتنع، الملائكة والإنس والجنُّ وغيرهم، الجميع مماليك متصرَّف فيهم، ليس لهم من الملك شيءٌ، ولا من التدبير شيءٌ؛ فكيف يكون له ولدٌ وهذا شأنه وعظمة ملكه؟!
(93) (
﴿إِن كُلُّ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ إِلَّآ ءَاتِي ٱلرَّحۡمَٰنِ عَبۡدٗا﴾) همۀ آنچه که در آسمانها و زمین هستند، بندۀ خداوند مهربان میباشند، و در برابر او فرمانبردار و فروتن اند، و متمرد و سرکش نیستند، و فرشتگان، انسانها، جن ها و دیگران همه مملوک اویند، و خداوند درآنها تصرف میکند، و یک ذرّه از پادشاهی و فرمانروایی و تدبیر امور را دراختیار ندارند. پس چگونه او که دارای چنین سلطنتی بزرگ و شکوهی عظیم میباشد، دارای فرزند خواهد بود؟!!
#
{94} {لقد أحصاهم وعدَّهم عدًّا}؛ أي: لقد أحاط علمُهُ بالخلائق كلِّهم، أهل السماواتِ والأرض، وأحصاهم، وأحصى أعمالهم؛ فلا يضلُّ ولا ينسى ولا تخفى عليه خافيةٌ.
(94) (
﴿لَّقَدۡ أَحۡصَىٰهُمۡ وَعَدَّهُمۡ عَدّٗا﴾) علم و آگاهی خداوند، همۀ خلائق و اهل آسمانها و زمین را احاطه کرده و اعمالشان را بر شمرده است. پس او فراموش نمیکند، و هیچ چیزِ پنهانی بر او پنهان نمیماند.
#
{95} {وكلُّهم آتيه يوم القيامةِ فَرْداً}؛ أي: لا أولاد ولا مال ولا أنصار، ليس معه إلاَّ عمله، فيجازيه الله ويوفِّيه حسابه، إن خيراً؛ فخير، وإن شرًّا فشرٌّ؛ كما قال تعالى: {ولقد جِئْتُمونا فُرادى كما خَلَقْناكم أوَّلَ مَرَّةٍ}.
(95) (
﴿وَكُلُّهُمۡ ءَاتِيهِ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ فَرۡدًا﴾) و همۀ آنان روز قیامت تک و تنها در محضر او حاضر میشوند؛ یعنی بدون فرزند و مال و یاور به پیشگاه او میآیند، و هیچ چیزی جز عمل خویش به همراه ندارند. پس هر یک را سزا و جزا داده، و حسابش را به طور کامل میدهد؛ پس اگر عملش خیر بوده باشد، پاداش نیک میبیند؛ و اگر شرّ باشد، شرّ و بدی خواهد دید.
آنگونه که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلَقَدۡ جِئۡتُمُونَا فُرَٰدَىٰ كَمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖ﴾ و به راستی تک و تنها به نزد ما میآیید، آنطور که نخستین بار شما را آفریدیم.
{إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا (96)}.
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا بي گمان کساني که ايمان آوردند و کارهاي شايسته انجام دادند خداوند براي آنان محبتي قرار خواهد داد.
#
{96} هذا من نعمه على عباده الذين جمعوا بين الإيمان والعمل الصالح: أنْ وَعَدَهُم أنْ يَجْعَلَ لهم ودًّا؛ أي: محبة ووداداً في قلوب أوليائِهِ وأهل السماء والأرض، وإذا كان لهم في القلوب ودٌّ؛ تيسَّر لهم كثيرٌ من أمورهم، وحصل لهم من الخيرات والدَّعوات والإرشاد والقبول والإمامة ما حَصَلَ، ولهذا ورد في الحديث الصحيح: «إنَّ الله إذا أحبَّ عبداً؛ نادى جبريلَ: إنِّي أحبُّ فلاناً؛ فأحبَّه. فيحبُّه جبريل، ثم ينادي في أهل السماء: إنَّ الله يحبُّ فلاناً؛ فأحبُّوه، فيحبُّه أهل السماء، ثم يوضَع له القَبول في الأرض» وإنَّما جَعَلَ الله لهم وُدًّا لأنه ودُّوه، وأحبُّوه، فودَّدهم إلى أوليائِهِ وأحبابِهِ.
(96) این از نعمتهای خداوند برآن دسته از بندگانش میباشد که هم ایمان آورده و هم عمل صالح انجام دادهاند؛ به گونهای که محبت و دوستی ایشان را، در دل دوستان خود و اهل آسمان و زمین میاندازد، و آنها را عزیز و دوست داشتنی میگرداند، و آنها کارهای خیر و هدایت و امامت و پیشوایی به دست میآورند.
بنابراین در حدیث صحیح آمده است: «هرگاه خداوند بندهای را دوست بدارد، جبرئیل را صدا میزند که من فلانی را دوست دارم، تو هم او را دوست بدار، پس جبرئیل آن بنده را دوست میدارد. سپس در میان اهل آسمانها ندا میدهد که خداوند فلانی را دوست دارد، پس او را دوست بدارید؛ پس اهل آسمانها او را دوست میدارند، سپس در زمین مورد قبول واقع میشود.» و خداوند آنها را عزیز و دوست داشتنی میگرداند؛ چون آنها او را دوست داشتهاند، پس خداوند آنها را برای دوستانش عزیز و دوست داشتنی میگرداند.
{فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا (97) وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزًا (98)}.
فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا در حقيقت ما اين
[قرآن] را بر زبان تو آسان نموديم تا به وسيلۀ آن پرهيزگاران را نويد دهي و ستيزه جويان را با آن بترساني
وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُم مِّنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزًا و پيش از اينان نسلها و نژادهاي فراواني را نابود کرده ايم، آيا کساني از آنان را مي بيني، يا کوچکترين صدايي از آنان مي شنوي؟
#
{97} يخبر تعالى عن نعمتِهِ، وأنَّه يسَّر هذا القرآن الكريم بلسان الرسول محمدٍ صلّى الله عليه وسلّم؛ يسَّر ألفاظه ومعانيه؛ ليحصل المقصودُ منه والانتفاع به؛ {لِتُبَشِّرَ به المتَّقينَ}: بالترغيب في المبشَّر به من الثواب العاجل والآجل، وذِكْر الأسباب الموجبة للبشارة، {وتُنذِرَ به قوماً لُدًّا}؛ أي: شديدين في باطلهم، أقوياء في كفرهم، فتنذِرَهم، فتقوم عليهم الحجَّة، وتتبيَّن لهم المحجَّة، فيهلِك مَن هَلَك عن بيِّنة، ويحيا مَن حيَّ عن بيِّنة.
(97) خدواند متعال از نعمت خود خبر داده،
و میفرماید: ما این قرآن کریم را بر زبان پیامبر صلی الله علیه وسلم، ساده و آسان نمودیم تا مقصود از آن حاصل شود و از آن استفاده گردد. (
﴿لِتُبَشِّرَ بِهِ ٱلۡمُتَّقِينَ﴾) تا پرهیزگاران را، با تشویق برای به دست آوردن پاداش دنیا و آخرت، و بیان اسبابی که موجب برخورداری از مژده میگردد، نوید دهی. (
﴿وَتُنذِرَ بِهِۦ قَوۡمٗا لُّدّٗا﴾) و ستیزهجویان و کسانی را که در باطلشان سرسختی میورزند، و بر کفرشان پافشاری میکنند، بترسانی، و بر آنان حجت اقامه نمایی، و راه روشن را برایشان بیان داری؛ پس آن وقت هرکس که هلاک شود، از روی دلیل هلاک میگردد؛ و هرکس که نجات یابد، از روی دلیل نجات مییابد
#
{98} ثم توعَّدهم بإهلاك المكذِّبين قبلهم، فقال: {وكم أهْلَكْنا قبلَهم من قرنٍ}: من قوم نوح وعاد وثمود وفرعون وغيرهم من المعانِدين المكذِّبين، لما استمرُّوا في طغيانِهِم؛ أهلكهم الله؛ فليس لهم من باقيةٍ. {هل تُحِسُّ منهم من أحدٍ أو تسمعُ لهم رِكْزاً}: والرِّكْزُ: الصوتُ الخفيُّ؛ أي: لم يبقَ منهم عينٌ ولا أثرٌ، بل بقيتْ أخبارُهم عبرةً للمعتبرين، وأسمارُهم عظةً للمتعظين.
(98) . سپس آنها را به هلاکت تکذیبکنندگانی که پیش از آنان بودهاند،
هشدار داد و فرمود: (
﴿وَكَمۡ أَهۡلَكۡنَا قَبۡلَهُم مِّن قَرۡنٍ﴾) پیش از اینان چه نسلها و نژادهای فراوانی از قوم نوح و عاد و ثمود و دیگر مخالفانِ تکذیب کننده را ـ آنگاه که به سرکشی خود ادامه دادند ـ هلاک و نابود کردیم! پس خداوند آنها را نابود نمود، و هیچ آثاری را از آنها باقی نگذاشت. (
﴿هَلۡ تُحِسُّ مِنۡهُم مِّنۡ أَحَدٍ أَوۡ تَسۡمَعُ لَهُمۡ رِكۡزَۢا﴾) آیا کسی از آنان را میبینی، یا کوچکترین صدایی ازآنان میشنوی! هیچ اثری از آنها باقی نمانده است؛ بلکه حکایت آنها، مایۀ عبرت دیگران شده، و قصّههایشان پند و اندرزی برای پند آموزان گشته است.
* * *