:
تفسير سوره ي واقعه
تفسير سوره ي واقعه
مکي و 96 آيه است.
بسم الله الرحمن الرحيم
: 1 - 26 #
{إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ (1) لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ (2) خَافِضَةٌ رَافِعَةٌ (3) إِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا (4) وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا (5) فَكَانَتْ هَبَاءً مُنْبَثًّا (6) وَكُنْتُمْ أَزْوَاجًا ثَلَاثَةً (7) فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ (8) وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ (9) وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ (10) أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ (11) فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ (12) ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ (13) وَقَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ (14) عَلَى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ (15) مُتَّكِئِينَ عَلَيْهَا مُتَقَابِلِينَ (16) يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ (17) بِأَكْوَابٍ وَأَبَارِيقَ وَكَأْسٍ مِنْ مَعِينٍ (18) لَا يُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَلَا يُنْزِفُونَ (19) وَفَاكِهَةٍ مِمَّا يَتَخَيَّرُونَ (20) وَلَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ (21) وَحُورٌ عِينٌ (22) كَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ (23) جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (24) لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلَا تَأْثِيمًا (25) إِلَّا قِيلًا سَلَامًا سَلَامًا (26)}].
إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ چون قيامت واقع شود ، لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ که در واقع ، شدنش هيچ دروغ نيست ، خَافِضَةٌ رَّافِعَةٌ گروهي را خوار کننده است و گروهي را برافرازنده إِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا آنگاه که زمين به سختي بلرزد ، وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا و کوهها به تمامي متلاشي شوند ، فَكَانَتْ هَبَاء مُّنبَثًّا و چون غباري پراکنده گردند ، وَكُنتُمْ أَزْوَاجًا ثَلَاثَةً شما سه گروه باشيد : فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ يکي اهل سعادت ، اهل سعادت چه حال دارند ? وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ ديگر ، اهل شقاوت اهل شقاوت چه حال دارند ? وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ سه ديگر ، آنها که سبقت جسته بودند و اينک پيش افتاده اند. أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ اينان مقربانند ، فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ در بهشتهاي پر نعمت ثُلَّةٌ مِّنَ الْأَوَّلِينَ گروهي از پيشينيان ، وَقَلِيلٌ مِّنَ الْآخِرِينَ و اندکي از آنها که از پي آمده اند ، عَلَى سُرُرٍ مَّوْضُونَةٍ بر تختهايي مرصع ، مُتَّكِئِينَ عَلَيْهَا مُتَقَابِلِينَ رو به روي هم بر آنها تکيه زده اند. يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُّخَلَّدُونَ پسراني همواره جوان گردشان مي چرخند ، بِأَكۡوَاب وَأَبَارِيقَ وَكَأۡس مِّن مَّعِين با قدحها و ابريقها و، جامهايي از شرابي که در جويها جاري است. لَا يُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَلَا يُنزِفُونَ از نوشيدنش نه سر درد گيرند و نه بيهوش شوند. وَفَاكِهَةٍ مِّمَّا يَتَخَيَّرُونَ و ميوه هايي که خود بر مي گزينند. وَلَحْمِ طَيْرٍ مِّمَّا يَشْتَهُونَ و گوشت پرنده هر چه بخواهند. وَحُورٌ عِينٌ و حوران درشت چشم ، كَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ همانند مرواريدهايي در صدف جَزَاء بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ همه به پاداش کارهايي که مي کرده اند. لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلَا تَأْثِيمًا در آنجا نه سخن لغو شنوند و نه گناه آلود إِلَّا قِيلًا سَلَامًا سَلَامًاجز يک سخن : سلام ، سلام
#
{1 ـ 3} يخبر تعالى بحال الواقعة التي لا بدَّ من وقوعها، وهي القيامة، التي {ليس لوقعتها كاذِبةٌ}؛ أي: لا شكَّ فيها؛ لأنَّها قد تظاهرت عليها الأدلَّة العقليَّة والسمعيَّة، ودلَّت عليها حكمته تعالى {خافضةٌ رافعةٌ}؛ أي: خافضةٌ لأناس في أسفل سافلين، رافعةٌ لأناس في أعلى عليين، أو: خفضت بصوتها فأسمعت القريب، ورفعتْ فأسمعتِ البعيد.
(1 - 3) خداوند متعال از حالت قیامت که واقع می‌گردد و رخ دادن آن قطعی است خبر می‌دهد که: (﴿لَيۡسَ لِوَقۡعَتِهَا كَاذِبَةٌ﴾) هیچ شکّی در وقوع قیامت نیست، چون دلایل عقلی و نقلی آشکار، بر آن دلالت می‌نمایند و حکمت خداوند متعال دالّ بر آن است. (﴿خَافِضَةٞ رَّافِعَةٌ﴾) گروهی از مردمان را پایین می‌برد و به اسفل سافلین می‌رساند، و گروهی را بالا می‌برد و به اعلی علیّین می‌رساند. یا اینکه صدایش را پایین می‌آورد، به گونه‌ای که [فقط] آن کس که نزدیک است می‌شنود. و آن‌را بالا می‌برد، به گونه‌ای که آن کس که دور است می‌شنود.
#
{4 ـ 6} {إذا رُجَّتِ الأرضُ رجًّا}؛ أي: حُركت واضطربتْ، {وبُسَّتِ الجبالُ بَسًّا}؛ أي: فتت، {فكانت هباءً منبثًّا}: فأصبحت ليس عليها جبلٌ ولا مَعْلمٌ، قاعاً صفصفاً، لا ترى فيها عوجاً ولا أمتاً.
(4 - 6) (﴿إِذَا رُجَّتِ ٱلۡأَرۡضُ رَجّٗا﴾) آنگاه که زمین به حرکت و اضطراب در‌آید. (﴿وَبُسَّتِ ٱلۡجِبَالُ بَسّٗا﴾) و آنگاه که کوه‌ها ریزه ریزه و متلاشی گردند ((فَكَانَتۡ هَبَآءٗ مُّنۢبَثّٗا﴾) و به صورت گرد و غبار پراکنده شوند، به گونه‌ای که زمین طوری می‌شود که نه در آن کوهی است و نه نشانه‌ای، و به صورت میدانی صاف و مسطّح که هیچ فراز و نشیبی در آن نیست درمی‌آید.
#
{7 ـ 9} {وكنتم}: أيُّها الخلق، {أزواجاً ثلاثةً}؛ أي: انقسمتم ثلاث فرق بحسب أعمالكم الحسنة والسيئة. ثم فصَّل أحوال الأزواج الثلاثة، فقال: {فأصحابُ الميمنةِ ما أصحابُ الميمنةِ}: تعظيمٌ لشأنهم وتفخيمٌ لأحوالهم، {وأصحابُ المشأمة}؛ أي: الشمال، {ما أصحابُ المشأمة}: تهويلٌ لحالهم.
(7 - 9) (﴿وَكُنتُمۡ أَزۡوَٰجٗا ثَلَٰثَةٗ﴾) و شما ای مخلوقات! طبق اعمال نیک و بدتان به سه گروه تقسیم خواهید شد. سپس حالات گروه‌های سه‌گانه را توضیح داد و فرمود: (﴿فَأَصۡحَٰبُ ٱلۡمَيۡمَنَةِ مَآ أَصۡحَٰبُ ٱلۡمَيۡمَنَةِ﴾) سمت راستی‌ها، چه سمت راستی‌هایی؟ یعنی چقدر سعادتمند هستند، و چه وضع و حال خوبی دارند! (﴿وَأَصۡحَٰبُ ٱلۡمَشۡ‍َٔمَةِ مَآ أَصۡحَٰبُ ٱلۡمَشۡ‍َٔمَةِ﴾) و سمت چپی‌ها چه وضع و حال بدی دارند!
#
{10 ـ 14} {والسابقون السابقون. أولئك المقرَّبون}؛ أي: السابقون في الدنيا إلى الخيرات هم السابقون في الآخرة لدخول الجنات، أولئك الذين هذا وصفهم المقرَّبون عند الله {في جنات النعيم}: في أعلى علِّيين، في المنازل العاليات التي لا منزلة فوقها، وهؤلاء المذكورون {ثُلَّةٌ من الأوَّلين}؛ أي: جماعة كثيرون من المتقدِّمين من هذه الأمة وغيرهم. {وقليلٌ من الآخِرينَ}: وهذا يدلُّ على فضل صدر هذه الأمَّة في الجملة على متأخِّريها ؛ لكون المقرَّبين من الأولين أكثر من المتأخرين، والمقرَّبون هم خواصُّ الخلق.
(10 - 14) (﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلسَّٰبِقُونَ﴾) و کسانی که در دنیا در انجام کارهای خوب از دیگران پیشی گرفته‌اند، در آخرت پیشاپیش دیگران وارد بهشت می‌شوند. ((أُوْلَٰٓئِكَ ٱلۡمُقَرَّبُونَ﴾) در آخرت پیشاپیش دیگران وارد بهشت می‌شوند. (﴿فِي جَنَّٰتِ ٱلنَّعِيمِ﴾) کسانی که چنین‌اند، مقرّب درگاه خداوند هستند و در اعلی علیّین و در منازل بلندی که هیچ منزلی بالاتر از آن نیست در باغ‌های بهشت خواهند بود. و این‌هایی که ذکر شدند (﴿ثُلَّةٞ مِّنَ ٱلۡأَوَّلِينَ﴾) گروه زیادی از پیشینیان این امّت و غیره هستند. (﴿وَقَلِيلٞ مِّنَ ٱلۡأٓخِرِينَ﴾) و گروه اندکی از پسینیان هستند. این بیانگر آن است که نخستین افراد این امّت از کسانی که بعد از آنان آمده‌اند فاضل‌تر هستند؛ چون مقرّبان، بیشترشان از پیشینیان امّت می‌باشند. و مقرّبان که خواصّ خلق می‌باشند
#
{15 ـ 16} {على سررٍ موضونةٍ}؛ أي: مرمولةٍ بالذهب والفضة واللؤلؤ والجوهر وغير ذلك من الحليِّ والزينة التي لا يعلمها إلاَّ الله تعالى، {متكئين عليها}؛ أي: على تلك السرر، جلوس تمكُّن وطمأنينةٍ وراحةٍ واستقرارٍ، {متقابلين}: وجه كلٍّ منهم إلى وجه صاحبه؛ من صفاء قلوبهم وتقابلها بالمحبة وحسن أدبهم.
(15 - 16) (﴿عَلَىٰ سُرُرٖ مَّوۡضُونَةٖ﴾) بر تخت‌هایی خواهند نشست که با طلا و نقره و گوهر و دیگر آراستنی‌هایی که فقط خدا می‌داند آراسته شده‌اند. (﴿مُّتَّكِ‍ِٔينَ عَلَيۡهَا﴾) بر این تخت‌ها با کمال آرامش و راحتی روبه‌روی همدیگر تکیه زده‌اند. (﴿مُتَقَٰبِلِينَ﴾) و آنها با محبّت و همدلی و مؤدبانه روبه‌روی هم می‌نشینند.
#
{17 ـ 19} {يطوفُ عليهم ولدانٌ مخلَّدونَ}؛ أي: يدور على أهل الجنة لخدمتهم وقضاء حوائجهم ولدانٌ صغارُ الأسنانِ في غاية الحسن والبهاء. {كأنَّهم لؤلؤٌ مكنونٌ}؛ أي: مستورٌ لا يناله ما يغيِّره، مخلوقون للبقاء والخلد؛ لا يهرمون ولا يتغيَّرون ولا يزيدون على أسنانهم، ويدورون عليهم بآنية شرابهم؛ {بأكوابٍ}: وهي التي لا عُرى لها، {وأباريقَ}: الأواني التي لها عرى، {وكأسٍ من مَعينٍ}؛ أي: من خمرٍ لذيذِ المشربِ لا آفة فيه، {لا يُصَدَّعونَ عنها}؛ أي: لا تصدِّعهم رؤوسُهم كما تصدِّعُ خمرة الدُّنيا رأس شاربها، ولا هم عنها {يُنزِفونَ}؛ أي: لا تُنْزَفُ عقولهم ولا تذهب أحلامُهم منها كما يكون لخمر الدنيا. والحاصلُ أنَّ كلَّ ما في الجنة من [أنواع] النعيم الموجود جنسه في الدُّنيا لا يوجد في الجنة فيه آفةٌ؛ كما قال تعالى: {فيها أنهارٌ من ماءٍ غير آسنٍ وأنهارٌ من لبنٍ لم يتغيَّرْ طعمُه وأنهارٌ من خمرٍ لَذَّةٍ للشاربين وأنهارٌ من عسل مُصَفًّى}، وذكر هنا خمر الجنَّة، ونفى عنه كلَّ آفة توجد في الدُّنيا.
(17 - 19) (﴿يَطُوفُ عَلَيۡهِمۡ وِلۡدَٰنٞ مُّخَلَّدُونَ بِأَكۡوَابٖ وَأَبَارِيقَ وَكَأۡسٖ مِّن مَّعِينٖ﴾) برای خدمت بهشتی‌ها و انجام دادن کارهایشان، نوجوانانی بسیار زیبا که ﴿كَأَنَّهُمۡ لُؤۡلُؤٞ مَّكۡنُونٞ﴾ انگار دُرهای پوشیده هستند و جاودان و همیشگی بوده و پیر نمی‌شوند و تغییر نمی‌کنند و سِن آنها بالا نمی‌رود با کوزه‌ها و آب‌ریزها و جام‌های شراب گوارا که هیچ بیماری و آفتی ندارد، بر گرد آنان می‌گردند. «اکواب» پارچ‌هایی بدون دسته، و «اباریق» پارچ‌های دسته دار می‌باشند. جوانان اهل بهشت، شراب ناب را با این ظروف، برای آنان به گردش درمی‌آورند. (﴿لَّا يُصَدَّعُونَ عَنۡهَا﴾) از نوشیدن آن شراب سردرد نمی‌گیرند، آن گونه که مردم از نوشیدن شراب دنیا سردرد می‌گیرند. (﴿وَلَا يُنزِفُونَ﴾) و نه عقل و شعور خود را از دست می‌دهند، آن‌طور که نوشندگان شراب دنیا عقل خود را از دست می‌دهند. خلاصه اینکه همۀ نعمت‌هایی که در بهشت هستند و نمونۀ برخی از آنها در دنیا نیز وجود دارد، هیچ آفت و عوارضی ندارند. همان‌طور که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿فِيهَآ أَنۡهَٰرٞ مِّن مَّآءٍ غَيۡرِ ءَاسِنٖ وَأَنۡهَٰرٞ مِّن لَّبَنٖ لَّمۡ يَتَغَيَّرۡ طَعۡمُهُۥ وَأَنۡهَٰرٞ مِّنۡ خَمۡرٖ لَّذَّةٖ لِّلشَّٰرِبِينَ وَأَنۡهَٰرٞ مِّنۡ عَسَلٖ مُّصَفّٗى﴾ رودبارهایی از آبی که بدبو نیست، و رودبارهایی از شیر که طعم آن تغییر نکرده است، و جویبارهایی از شراب که برای نوشندگان گوارا و لذّت‌بخش است، و جویبارهایی از عسل خالص و پالوده در بهشت وجود دارد. در اینجا شراب بهشت را ذکر نمود، و هر نوع آفتی را که در دنیا یافت می‌شود از آن نفی کرد.
#
{20} {وفاكهةٍ مما يتخيَّرون}؛ أي: مهما تخيَّروا وراق في أعينهم واشتهته نفوسُهم من أنواع الفواكه الشهيَّة والجنى اللذيذة؛ حَصَلَ لهم على أكمل وجهٍ وأحسنه.
(20) (﴿وَفَٰكِهَةٖ مِّمَّا يَتَخَيَّرُونَ﴾) و هر نوع میوه را که برگزینند و بخواهند، به کامل‌ترین و زیباترین صورت برایشان فراهم خواهد بود.
#
{21} {ولحم طيرٍ ممَّا يشتهون}؛ أي: من كلِّ صنف من الطيور يشتهونه، ومن أيِّ جنس من لحمه أرادوا؛ إن شاؤوا مشويًّا أو طبيخاً أو غير ذلك.
(21) (﴿وَلَحۡمِ طَيۡرٖ مِّمَّا يَشۡتَهُونَ﴾) و از گوشت انواع پرندگانی که بخواهند، به هر صورتی که بخواهند کباب شده یا پخته شده و یا به صورتی دیگر که بخواهند برایشان فراهم خواهد شد.
#
{22 ـ 23} {وحورٌ عينٌ كأمثال اللؤلؤ المكنون}؛ أي: ولهم حور عين، والحوراء: التي في عينها كحلٌ وملاحةٌ وحسنٌ وبهاءٌ، والعِينُ حسانُ الأعين ضخامها ، وحسنُ عين الأنثى ، من أعظم الأدلَّة على حسنها وجمالها. {كأمثال اللُّؤلؤ المكنونِ}؛ أي: كأنَّهن اللؤلؤ [الأبيض] الرطبُ الصافي البهيُّ المستور عن الأعين والريح والشمس، الذي يكون لونُه من أحسن الألوان، الذي لا عيب فيه بوجهٍ من الوجوه؛ فكذلك الحور العين، لا عيبَ فيهنَّ بوجهٍ، بل هنَّ كاملاتُ الأوصاف جميلاتُ النُّعوت؛ فكلُّ ما تأمَّلته منها؛ لم تجدْ فيه إلاَّ ما يسرُّ القلب ويروق الناظر.
(22 - 23) (﴿وَحُورٌ عِينٞ﴾) و حورانی زیبا چشم خواهند داشت که چشمانی سیاه و درشت و زیبا دارند. زیبایی چشم زن، از بزرگ‌ترین نشانه‌های زیبایی او به شمار می‌رود. (﴿كَأَمۡثَٰلِ ٱللُّؤۡلُوِٕ ٱلۡمَكۡنُونِ﴾) انگار آنها مرواریدهای تازه و زیبا و درخشانی هستند که از دایرۀ دید و باد و خورشید پنهان بوده‌اند، چنین مرواریدی بهترین رنگ را دارد، و به هیچ صورت عیبی در آن موجود نیست. پس به همین صورت حورهای بهشتی هیچ عیبی ندارند، بلکه آنان اوصافشان کامل و زیبا است. و هرچه در آنها فکر کنی جز آنچه دل را شاد می‌نماید و بیننده را خوشحال می‌کند نخواهی یافت.
#
{24} وذلك النعيم المعدُّ لهم {جزاءً بما كانوا يعملون}؛ فكما حَسُنَتْ منهم الأعمال؛ أحسن الله لهم الجزاء، ووفَّر لهم الفوز والنعيم.
(24) این نعمت که برای آنها فراهم شده است، (﴿جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾) به پاداش کارهایی است که می‌کرده‌اند. پس همان‌طور که آنها کارهای نیک کرده‌اند، خداوند نیز به آنان پاداش نیک داده و رستگاری و ناز و نعمت را به تمام و کمال به آنها می‌بخشد.
#
{25 ـ 26} {لا يسمعون فيها لغواً ولا تأثيماً}؛ أي: لا يسمعون في جنَّاتِ النعيم كلاماً يُلغي، ولا يكون فيه فائدةً ولا كلاماً يؤثم صاحبه {إلاَّ قيلاً سلاماً سلاماً}؛ أي: إلاَّ كلاماً طيباً، وذلك لأنَّها دار الطيبين، ولا يكون فيها إلاَّ كلُّ طيبٍ، وهذا دليلٌ على حسن أدب أهل الجنَّة في خطابهم فيما بينهم، وأنه أطيبُ كلام وأسرُّه للقلوب وأسلمه من كلِّ لغوٍ وإثم، نسأل الله من فضله.
(25 - 26) (﴿لَا يَسۡمَعُونَ فِيهَا لَغۡوٗا وَلَا تَأۡثِيمًا﴾) در باغ‌های بهشت سخنی بیهوده و یاوه و بی‌فایده نمی‌شنوند، نیز سخنی که گوینده‌اش را گناهکار ‌کند نمی‌شنوند. (﴿إِلَّا قِيلٗا سَلَٰمٗا سَلَٰمٗا﴾) مگر سخن خوب و پاکیزه؛ چون بهشت سرای پاکیزگان است و در آن جز پاکی نخواهد بود. و این دلیلی است بر حسن ادب اهل بهشت در مخاطب قرار دادن همدیگر، و دلیلی است بر اینکه سخن آنها، بهترین سخن و بیشترین مایۀ شادی دل‌هاست، و سخنی است که از هر لغو و گناهی به دور است. از خداوند می‌خواهیم که ما را به لطف خویش از اهل بهشت بگرداند.
: 27 - 40 #
[{وَأَصْحَابُ الْيَمِينِ مَا أَصْحَابُ الْيَمِينِ (27) فِي سِدْرٍ مَخْضُودٍ (28) وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ (29) وَظِلٍّ مَمْدُودٍ (30) وَمَاءٍ مَسْكُوبٍ (31) وَفَاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ (32) لَا مَقْطُوعَةٍ وَلَا مَمْنُوعَةٍ (33) وَفُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ (34) إِنَّا أَنْشَأْنَاهُنَّ إِنْشَاءً (35) فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكَارًا (36) عُرُبًا أَتْرَابًا (37) لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ (38) ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ (39) وَثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرِينَ (40)}].
وَأَصْحَابُ الْيَمِينِ مَا أَصْحَابُ الْيَمِينِ اما اصحاب سعادت ، اصحاب سعادت چه حال دارند ? فِي سِدْرٍ مَّخْضُودٍ در زير درخت سدر بي ، خار ، وَطَلْحٍ مَّنضُودٍ و درخت موزي که ميوه اش بر يکديگر چيده شده ، وَظِلٍّ مَّمْدُودٍ و سايه اي دايم ، وَمَاء مَّسْكُوبٍ و آبي همواره جاري ، وَفَاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ و ميوه اي بسيار ، لَّا مَقْطُوعَةٍ وَلَا مَمْنُوعَةٍ که نه منقطع مي گردد و نه کس را از آن بازدارند. وَفُرُشٍ مَّرْفُوعَةٍ و زناني ارجمند إِنَّا أَنشَأْنَاهُنَّ إِنشَاء آن زنان را ما بيافريديم ، آفريدني فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكَارًا و دوشيزگان ساختيم عُرُبًا أَتْرَابًا معشوق همسران خويشند ، لِّأَصْحَابِ الْيَمِينِ براي اصحاب سعادت ثُلَّةٌ مِّنَ الْأَوَّلِينَ گروهي از پيشينيان ، وَثُلَّةٌ مِّنَ الْآخِرِينَ و گروهي که از پي آمده اند.
#
{27 ـ 34} ثم ذَكَرَ ما أعدَّ لأصحاب اليمين ، فقال: {وأصحابُ اليمين ما أصحابُ اليمين}؛ أي: شأنُهم عظيمٌ وحالهم جسيمٌ، {في سدرٍ مخضودٍ}؛ أي: مقطوع ما فيه من الشوك والأغصان الرَّديئة المضرَّة، مجعول مكان ذلك الثمر الطيب. وللسِّدْرِ من الخواصِّ الظلُّ الظَّليل وراحة الجسم فيه، {وطلحٍ منضودٍ}: والطَّلْح معروفٌ، وهو شجرٌ كبارٌ يكون بالبادية تُنَضَّدُ أغصانه من الثمر اللذيذ الشهي، {وماءٍ مسكوبٍ}؛ أي: كثير من العيون والأنهار السارحة والمياه المتدفِّقة، {وفاكهةٍ كثيرةٍ. لا مقطوعةٍ ولا ممنوعةٍ}؛ أي: ليست بمنزلة فاكهة الدُّنيا؛ تنقطعُ في وقتٍ من الأوقات وتكون ممتنعةً؛ أي: متعسِّرة على مبتغيها، بل هي على الدوام موجودةٌ، وجناها قريبٌ يتناوله العبد على أيِّ حال يكون، {وفُرُشٍ مرفوعةٍ}؛ أي: مرفوعة فوق الأسرَّة ارتفاعاً عظيماً، وتلك الفرش من الحرير والذهب واللؤلؤ وما لا يعلمه إلاَّ الله.
(27 - 34) [سپس آنچه را که خداوند برای یاران راست و سعادتمندان تهیه کرده است بیان کرد و فرمود:] (﴿وَأَصۡحَٰبُ ٱلۡيَمِينِ مَآ أَصۡحَٰبُ ٱلۡيَمِينِ﴾) یعنی حالت بسیار خوبی دارند. (﴿فِي سِدۡرٖ مَّخۡضُودٖ﴾) در میان درختان سدری هستند که خارهایشان گرفته شده و بریده شده است، و شاخه‌های خراب آن قطع گردیده، و به جای خار و شاخه‌های مضّر میوه قرار داده شده است، و درخت سدر ویژگی‌هایی چون سایۀ گسترده و آرامش یافتن انسان در سایۀ آن را دارا می‌باشد. (﴿وَطَلۡحٖ مَّنضُودٖ﴾«طلح» درخت بزرگی است که در صحرا می‌روید و میوه‌ای لذیذ و خوشمزه دارد و مشهور است. وَظِلّٖ مَّمۡدُودٖ (﴿وَمَآءٖ مَّسۡكُوبٖ﴾) در میان بسیاری از آب‌ها و نهرهای روان و چشمه‌های جوشان هستند. (﴿وَفَٰكِهَةٖ كَثِيرَةٖ لَّا مَقۡطُوعَةٖ وَلَا مَمۡنُوعَةٖ﴾) یعنی همانند میوه‌های دنیا نیستند که در بعضی وقت‌ها یافت نمی‌شوند و فقط در برخی فصل‌ها در دسترس هستند و به دست آوردنشان مشکل است، بلکه میوه‌های بهشت همواره و همیشه وجود دارند، و چیدن و استفادۀ از آن راحت است، و انسان در هر حالتی که باشد به آن دسترسی دارد. (﴿وَفُرُشٖ مَّرۡفُوعَةٍ﴾) و بسترهایی که بر بالای تخت‌ها هستند، و این فرش‌ها و بسترها از ابریشم و طلا و مروارید هستند، و جز خدا کسی ماهیت آنها را نمی‌داند.
#
{35 ـ 38} {إنَّا أنشأناهنَّ إنشاءً}؛ أي: إنَّا أنشأنا نساءَ أهل الجنة نشأةً غير النشأة التي كانت في الدنيا، نشأةً كاملةً، لا تقبل الفناء، {فَجَعَلْناهنَّ أبكاراً}: صغارهنَّ وكبارهنَّ، وعموم ذلك يشمل الحور العين ونساء أهل الدنيا، وأنَّ هذا الوصف ـ وهو البكارةُ ـ ملازم لهنَّ في جميع الأحوال؛ كما أنَّ كونهنَّ {عُرُباً أتراباً}: ملازمٌ لهنَّ في كلِّ حال، والعَروبُ هي المرأة المتحبِّبة إلى بعلها بحسن لفظها وحسن هيئتها ودلالها وجمالها ومحبَّتها؛ فهي التي إن تكلَّمت سبتِ العقول، وودَّ السامعُ أنَّ كلامها لا ينقضي، خصوصاً عند غنائهنَّ بتلك الأصوات الرخيمة والنَّغَمات المطربة، وإنْ نَظَرَ إلى أدبها وسمتها ودَلِّها؛ ملأت قلبَ بعلها فرحاً وسروراً، وإن انتقلتْ من محلٍّ إلى آخر؛ امتلأ ذلك الموضع منها ريحاً طيباً ونوراً، ويدخُلُ في ذلك الغنجة عند الجماع، والأتراب: اللاتي على سنٍّ واحدةٍ ثلاث وثلاثين سنة، التي هي غايةُ ما يتمنَّى ونهاية سنِّ الشباب؛ فنساؤهم عربٌ أترابٌ متفقاتٌ مؤتلفاتٌ راضياتٌ مرضياتٌ لا يَحْزَنَّ ولا يُحْزِنَّ، بل هنَّ أفراح النفوس وقُرَّة العيون وجلاء الأبصار، {لأصحاب اليمين}؛ أي: معدات لهم مهيَّآت.
(35 - 38) (﴿إِنَّآ أَنشَأۡنَٰهُنَّ إِنشَآءٗ﴾) ما زنان اهل بهشت را آفریده و پدید آورده‌ایم، امّا آفریدنی که با آفرینش دنیا فرق می‌کند؛ آفریدن کاملی که فناپذیر نیست. (﴿فَجَعَلۡنَٰهُنَّ أَبۡكَارًا﴾) یعنی کوچک و بزرگ آنها را دوشیزه گردانیده‌ایم. (﴿عُرُبًا أَتۡرَابٗا﴾) همسر پسند و هم سن و سال. و این شامل حورهای بهشتی و زنان اهل دنیا می‌گردد. و آنها در همۀ حالات و همواره دوشیزه هستند، و همواره شیفتۀ همسران خود می‌باشند. «عروب» به زنی گفته می‌شود که شیفتۀ همسرش و دلدادۀ او باشد و هیئتی زیبا و دلکش داشته باشد، زنی که هرگاه حرف بزند دل‌ها را می‌رباید و انسان را مدهوش می‌کند. و شنونده دوست دارد که حرفش تمام نشود، به خصوص وقتی که با آن صدای زیبا و نغمه‌های شادی‌آور ترانه می‌خواند. زنی است که اگر شوهر به ادب و زیبایی او نگاه کند، دلش سرشار از شادی و سرور می‌گردد. و اگر از جایی به جایی دیگر برود، آنجا را پر از عطر و نور می‌نماید. و عشوه و ناز به هنگام آمیزش را نیز شامل می‌شود.«اتراب» نیز زنان هم سن و سال هستند، سی و سه سال که کامل‌ترین سن جوانی است. پس زنان اهل بهشت همسرپسند و هم سن و سال هستند و هماهنگ و راضی می‌باشند؛ نه خود ناراحت می‌شوند و نه دیگران را ناراحت می‌کنند، بلکه مایۀ شادی و سرور می‌باشند. (﴿لِّأَصۡحَٰبِ ٱلۡيَمِينِ﴾) یعنی برای بهشتی‌ها فراهم شده‌اند.
#
{39 ـ 40} {ثلَّةٌ من الأوَّلين. وثُلَّةٌ من الآخرين}؛ أي: هذا القسم، وهم أصحاب اليمين، عددٌ كثيرٌ من الأوَّلين وعدد كثيرٌ من الآخرينِ.
(39 - 40) (﴿ثُلَّةٞ مِّنَ ٱلۡأَوَّلِينَ وَثُلَّةٞ مِّنَ ٱلۡأٓخِرِينَ﴾) این گروه که یاران دست راست و سعادتمندان هستند شمار زیادی از پیشینیان و شمار زیادی از پسینیان‌اند. (﴿وَأَصۡحَٰبُ ٱلشِّمَالِ مَآ أَصۡحَٰبُ ٱلشِّمَالِ﴾) منظور جهنّمی‌ها و کسانی است که اعمال بد انجام داده‌اند.
: 41 - 48 #
{وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ (41) فِي سَمُومٍ وَحَمِيمٍ (42) وَظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ (43) لَا بَارِدٍ وَلَا كَرِيمٍ (44) إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُتْرَفِينَ (45) وَكَانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِيمِ (46) وَكَانُوا يَقُولُونَ أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (47) أَوَآبَاؤُنَا الْأَوَّلُونَ (48)}
وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ اما اصحاب شقاوت ، اصحاب شقاوت چه حال دارند ? فِي سَمُومٍ وَحَمِيمٍ در باد سموم و آب ، جوشانند وَظِلٍّ مِّن يَحْمُومٍ در سايه اي از دود سياه ، لَّا بَارِدٍ وَلَا كَرِيمٍ نه سرد و نه خوش إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُتْرَفِينَ اينان پيش از اين در ناز و نعمت بودند وَكَانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنثِ الْعَظِيمِ و بر گناهان بزرگ اصرار مي ورزيدند وَكَانُوا يَقُولُونَ أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ و مي گفتند : آيا زماني که ما مرديم و خاک و استخوان شديم باز هم ما رازنده مي کنند ، أَوَ آبَاؤُنَا الْأَوَّلُونَ يا نياکان ما را ?
#
{41 ـ 44} المرادُ بأصحاب الشمال هم أصحابُ النارِ والأعمال المشؤومة، فذكر الله لهم من العقاب ما هم حقيقون به، فأخبر أنَّهم {في سَموم}؛ أي: ريح حارَّة من حرِّ نار جهنَّم؛ تأخذ بأنفاسهم، وتقلِقُهم أشدَّ القلق، {وحميم}؛ أي: ماءٍ حارٍّ يقطِّع أمعاءهم، {وظِلٍّ من يَحْموم}؛ أي: لهب نارٍ يختلط بدخان، {لا باردٍ ولا كريم}؛ أي: لا بردَ فيه ولا كرم. والمقصودُ أنَّ هناك الهمَّ والغمَّ والحزنَ والشرَّ الذي لا خير فيه؛ لأنَّ نفي الضدِّ إثباتٌ لضدِّه.
(41 - 44) خداوند کیفرهایی را بیان کرد که جهنّمی‌ها سزاوار آن هستند، پس خبر داد که آنها (﴿فِي سَمُومٖ وَحَمِيمٖ﴾) در آتش باد جهنّم خواهند بود و این باد سوزان آنها را به شدّت آشفته و ناراحت می‌کند، و آب بسیار داغی را خواهند نوشید که روده‌هایشان را قطع می‌گرداند. (﴿وَظِلّٖ مِّن يَحۡمُومٖ﴾) در سایۀ آتش جهنّم که آمیخته با دود است قرار خواهند داشت. (﴿لَّا بَارِدٖ وَلَا كَرِيمٍ﴾) خنک و خوب نمی‌باشد؛ یعنی غم و اندوه، آنها را در میان این دود فراگرفته، و هیچ خیر و خوبی برایشان ندارد؛ زیرا نفی ضد، به مثابۀ اثبات ضد آن می‌باشد.
#
{45 ـ 48} ثم ذكر أعمالهم التي أوصلتهم إلى هذا الجزاء، فقال: {إنَّهم كانوا قبل ذلك مُتْرَفينَ}؛ أي: قد ألهتْهم دنياهم وعمِلوا لها وتنعَّموا وتمتَّعوا بها، فألهاهم الأملُ عن إحسان العمل؛ فهذا الترفُ الذي ذمَّهم الله عليه، {وكانوا يُصِرُّونَ على الحِنثِ العظيم}؛ أي: وكانوا يفعلون الذُّنوب الكبار ولا يتوبون منها ولا يندمون عليها، بل يصرُّون على ما يُسْخِطُ مولاهم، فقَدِموا عليه بأوزارٍ كثيرةٍ غير مغفورةٍ، وكانوا يُنْكِرونَ البعث، فيقولون استبعاداً لوقوعه: {أإذا مِتْنا وكُنَّا تراباً وعظاماً أإنا لمبعوثونَ. أوَ آباؤنا الأوَّلونَ}؛ أي: كيف نُبْعَثُ بعد موتنا وقد بلينا فكُنَّا تراباً وعظاماً! هذا من المحال.
(45 - 48) سپس کارهایی را بیان کرد که آنان را به این کیفر گرفتار کرده است و فرمود: (﴿إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَبۡلَ ذَٰلِكَ مُتۡرَفِينَ﴾) یعنی دنیایشان آنها را مغرور کرده بود، و برای آن کار کرده و از آن لذّت می‌بردند، و خوشگذران بودند. پس آرزو و خیالاتشان آنها را از انجام عمل نیک غافل گردانده بود، پس خوشگذرانی و رفاهی که خداوند آنان را به خاطر آن مذمّت کرده است عبارت از این نوع خوشگذرانی است. (﴿وَكَانُواْ يُصِرُّونَ عَلَى ٱلۡحِنثِ ٱلۡعَظِيمِ﴾) و آنها گناهان بزرگ را انجام می‌دادند و از آن توبه نمی‌کردند، و از انجام گناهان پشیمان نمی‌شدند، بلکه بر آنچه پروردگارشان را ناخشنود می‌کرد اصرار می‌ورزیدند. پس با گناهان زیادی که بخشودنی نیستند به نزد پروردگارشان آمده‌اند. و آنها زنده شدن پس از مرگ را انکار می‌کردند، و با بعید دانستن آن می‌گفتند: (﴿أَئِذَا مِتۡنَا وَكُنَّا تُرَابٗا وَعِظَٰمًا أَءِنَّا لَمَبۡعُوثُونَ أَوَ ءَابَآؤُنَا ٱلۡأَوَّلُونَ﴾) چگونه پس از آنکه مُردیم و خشک شدیم و به خاک و استخوان تبدیل گشتیم، زنده می‌شویم؟! آیا پدران نخستین ما نیز برانگیخته می‌شوند؟ این محال است (﴿أَوَ ءَابَآؤُنَا ٱلۡأَوَّلُونَ﴾) آیا پدران نخستین ما نیز برانگیخته می‌شوند؟ این محال است
: 49 - 57 #
{قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ (49) لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ (50) ثُمَّ إِنَّكُمْ أَيُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ (51) لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ (52) فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ (53) فَشَارِبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْحَمِيمِ (54) فَشَارِبُونَ شُرْبَ الْهِيمِ (55) هَذَا نُزُلُهُمْ يَوْمَ الدِّينِ (56) نَحْنُ خَلَقْنَاكُمْ فَلَوْلَا تُصَدِّقُونَ (57)}].
قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ بگو : همه را ، آنان که از پيش بوده اند و آنها که از پي شان آمده بودند ، لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِيقَاتِ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ همه در وعده گاه آن روز معين خواهند بود ثُمَّ إِنَّكُمْ أَيُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ آنگاه شما اي گمراهان تکذيب کننده ، لَآكِلُونَ مِن شَجَرٍ مِّن زَقُّومٍ از درختان زقوم خواهيد خورد، فَمَالِؤُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ و شکمهاي خود را پر خواهيد کرد فَشَارِبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْحَمِيمِ و بر سر آن آب جوشان خواهيد نوشيد فَشَارِبُونَ شُرْبَ الْهِيمِ چنان مي نوشيد که شتر تشنه آب مي نوشد هَذَا نُزُلُهُمْ يَوْمَ الدِّينِ اين است غذايشان در روز جزا نَحْنُ خَلَقْنَاكُمْ فَلَوْلَا تُصَدِّقُونَ ما شما را آفريده ايم ، پس چرا تصديق نمي کنيد ?
#
{49 ـ 50} أي: قل: إنَّ متقدِّم الخلق ومتأخِّرهم؛ الجميع سيبعثهم الله ويجمعهم لميقات يوم معلوم قدَّره الله لعباده حين تنقضي الخليقة، ويريد الله [تعالى] جزاءهم على أعمالهم التي عملوها في دار التكليف.
(49 - 50) خداوند در پاسخ آنها فرمود: (﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡأَوَّلِينَ وَٱلۡأٓخِرِينَ لَمَجۡمُوعُونَ إِلَىٰ مِيقَٰتِ يَوۡمٖ مَّعۡلُومٖ﴾) بگو: همانا مردمان پیشین و پسین همه را خداوند زنده خواهد کرد، و در روزی معیّن که خداوند برای بندگانش مقدّر نموده همۀ آنان را گرد می‌آورد، و سزا و جزای کارهایی را که کرده‌اند به آنها می‌دهد. (﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡأَوَّلِينَ وَٱلۡأٓخِرِينَ لَمَجۡمُوعُونَ إِلَىٰ مِيقَٰتِ يَوۡمٖ مَّعۡلُومٖ﴾) بگو: همانا مردمان پیشین و پسین همه را خداوند زنده خواهد کرد، و در روزی معیّن که خداوند برای بندگانش مقدّر نموده همۀ آنان را گرد می‌آورد، و سزا و جزای کارهایی را که کرده‌اند به آنها می‌دهد.
#
{51 ـ 53} {ثم إنَّكم أيُّها الضالُّون}: عن طريق الهدى، التابعون لطريق الرَّدى، {المكذِّبون}: بالرسول - صلى الله عليه وسلم - وما جاء به من الحقِّ والوعد والوعيد، {لآكلون من شجرٍ من زَقومٍ}: وهو أقبح الأشجار وأخسُّها وأنتنُها ريحاً وأبشعها منظراً، {فمالِئونَ منها البطونَ}: والذي أوجب لهم أكلها مع ما هي عليه من الشناعة، الجوعُ المفرِطُ الذي يلتهبُ في أكبادِهم وتكادُ تنقطعُ منه أفئدتهم، هذا الطعام الذي يدفعون به الجوع، وهو الذي لا يسمِنُ ولا يُغْني من جوع.
(51 - 53) (﴿ثُمَّ إِنَّكُمۡ أَيُّهَا ٱلضَّآلُّونَ﴾) سپس شما ای کسانی که از راه هدایت گمراه شده‌اید و راه گناه و زشتی را در پیش گرفته‌اید! (﴿ٱلۡمُكَذِّبُونَ﴾) و پیامبر صلی الله علیه وسلم و آنچه را از حق و وعده و وعید که با خود آورده است تکذیب کرده‌اید (﴿لَأٓكِلُونَ مِن شَجَرٖ مِّن زَقُّومٖ﴾) از درخت زقّوم که بدترین و بد ‌بوترین و زشت‌ترین درخت است خواهید خورد. (﴿فَمَالِ‍ُٔونَ مِنۡهَا ٱلۡبُطُونَ﴾) و شکم‌هایتان را از آن پر خواهید کرد. آنچه باعث می‌شود تا آنها با وجود زشتی زقّوم از آن بخورند، گرسنگی بیش از حد است که جگرشان را به جوش آورده و نزدیک است از گرسنگی دل‌هایشان از جا کنده شود. و خوراکی که با آن رفع گرسنگی می‌نمایند، نه انسان را نیرو می‌دهد و چاق می‌کند، و نه گرسنگی را برطرف می‌نماید.
#
{54 ـ 56} وأما شرابهم؛ فهو بئس الشرابُ، وهو أنهم يشربون على هذا الطعام من الماء الحميم الذي يغلي في البطون {شُرْبَ الهيم}: وهي الإبل العطاش ، التي قد اشتدَّ عَطَشها، أو أنَّ الهَيَم داءٌ يصيب الإبل لا تَرْوَى معه من شرب الماء. {هذا}: الطعام والشراب {نُزُلُهم}؛ أي: ضيافتهم {يومَ الدِّين}: وهي الضيافة التي قدَّموها لأنفسهم وآثروها على ضيافةِ الله لأوليائه؛ قال تعالى: {إنَّ الذين آمنوا وعَمِلوا الصالحاتِ كانتْ لهم جنَّاتُ الفِرْدَوْسِ نُزُلاً. خالدين فيها لا يَبْغونَ عنها حِوَلاً}.
(54 - 56) و امّا نوشیدنی آنها بدترین نوشیدنی است، و روی این خوراک آب داغ و جوشیده می‌نوشند؛ آبی که در شکم‌ها می‌جوشد. و این آب را همانند شترانی که به شدّت تشنه هستند می‌نوشند، و یا اینکه «هیم» نوعی بیماری است که شتران بدان مبتلا می‌شوند و سیراب نمی‌گردند. و امّا نوشیدنی آنها بدترین نوشیدنی است، و روی این خوراک آب داغ و جوشیده می‌نوشند؛ آبی که در شکم‌ها می‌جوشد. و این آب را همانند شترانی که به شدّت تشنه هستند می‌نوشند، و یا اینکه «هیم» نوعی بیماری است که شتران بدان مبتلا می‌شوند و سیراب نمی‌گردند. (﴿هَٰذَا نُزُلُهُمۡ يَوۡمَ ٱلدِّينِ﴾) این خوراک و این آشامیدنی، مهمانی و ضیافت آنها در روز جزاست، و این ضیافت را خودشان برای خود از پیش فرستاده، و آن را بر ضیافت و مهمانی خدا ترجیح داده‌اند. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ كَانَتۡ لَهُمۡ جَنَّٰتُ ٱلۡفِرۡدَوۡسِ نُزُلًا خَٰلِدِينَ فِيهَا لَا يَبۡغُونَ عَنۡهَا حِوَلٗا﴾ بی گمان، کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، باغ‌های بهشت ضیافت آنها می‌باشد، و آنان در آن جاودانه می‌مانند، و به جای آن چیزی دیگر را نمی‌طلبند.
#
{57} ثم ذكر الدليل العقليَّ على البعث، فقال: {نحن خَلَقْناكم فلولا تصدِّقونَ}؛ أي: نحن الذين أوجَدْناكم بعد أن لم تكونوا شيئاً مذكوراً من غير عجزٍ ولا تعبٍ، أفليس القادر على ذلك بقادرٍ على أن يُحيي الموتى؟ بلى إنَّه على كلِّ شيءٍ قديرٌ، ولهذا وبَّخهم على عدم تصديقهم بالبعث وهم يشاهدون ما هو أعظم منه وأبلغ.
(57) سپس دلیل عقلی را بر زنده شدن پس از مرگ بیان کرد و فرمود: (﴿نَحۡنُ خَلَقۡنَٰكُمۡ فَلَوۡلَا تُصَدِّقُونَ﴾) ما شما را پدید آورده‌ایم پس از آنکه هیچ چیزی نبودید، و شما را بدون خستگی و ناتوانی آفریده‌ایم. آیا کسی که بر این کار تواناست، نمی‌تواند مردگان را زنده کند؟ آری! او بر هر چیزی تواناست. بنابراین آنها را به خاطر اینکه به زنده شدن پس از مرگ باور ندارند سرزنش کرد. چون آنها آنچه را که بزرگ‌تر و مهم‌تر از زنده شدن پس از مرگ است، مشاهده می‌کنند و آن اینکه خداوند آنان را از عدم پدید آورده است.
: 58 - 62 #
{أَفَرَأَيْتُمْ مَا تُمْنُونَ (58) أَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ (59) نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ (60) عَلَى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنْشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ (61) وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَى فَلَوْلَا تَذَكَّرُونَ (62)}.
أَفَرَأَيْتُم مَّا تُمْنُونَ آيا آن مني را که بيرون مي ريزيد ديده ايد ? أَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ آيا شما او را مي آفرينيد يا ما آفريننده ايم ? نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ ما مرگ را بر شما مقدر ساختيم و ناتوان از آن نيستيم که عَلَى أَن نُّبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ به جاي شما قومي همانند شما بياوريم و شما را به صورتي که از آن بي ، خبريد از نو بيافرينيم. وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَى فَلَوْلَا تَذكَّرُونَ شما از آفرينش نخست آگاهيد ، چرا به يادش نياوريد ?
#
{58 ـ 62} أي: {أفرأيتم} ابتداء خَلْقِكُم من المنيِّ الذي {تُمنون} فهل أنتم خالقون ذلك المنيَّ، وما ينشأ منه أم الله تعالى الخالق؟ الذي خَلَقَ فيكم من الشهوة وآلتها في الذكر والأنثى، وهدى كلاًّ منهما لما هنالك، وحبَّب بين الزوجين، وجعل بينهما من المودَّة والرَّحمة ما هو سبب التناسل ، ولهذا أحالهم اللهُ تعالى بالاستدلال بالنَّشأة الأولى على النشأة الأخرى، فقال: {ولقد علمتُمُ النَّشْأةَ الأولى فلولا تَذَكَّرونَ}: أنَّ القادر على ابتداء خلقكم قادرٌ على إعادتكم.
(58 - 62) آیا دربارۀ آفرینش خود از نطفه‌ای که در رحم همسران می‌ریزید فکر کرده‌اید؟ آیا شما این نطفه و آنچه از آن پدید می‌آید را آفریده‌اید؟ یا خداوندی آفریدگار است که شهوت را در وجود زن و مرد قرار داده، و میان زن و شوهر دوستی و محبّت برقرار کرده که سبب تولید مثل می‌گردد؟! بنابراین خداوند آنها را فراخواند تا از آفرینش نخستین بر آفرینش دوباره استدلال کنند و فرمود: (﴿وَلَقَدۡ عَلِمۡتُمُ ٱلنَّشۡأَةَ ٱلۡأُولَىٰ فَلَوۡلَا تَذَكَّرُونَ﴾) و به راستی شما آفرینش نخستین را دانسته‌اید، پس چرا پند نمی‌پذیرید؟ چرا ایمان نمی‌آورید به اینکه کسی که بر آغاز آفرینش شما توانا بوده است بر آفرینش دوباره‌تان نیز تواناست؟
: 63 - 67 #
{أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ (63) أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ (64) لَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَاهُ حُطَامًا فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ (65) إِنَّا لَمُغْرَمُونَ (66) بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ (67)}.
أَفَرَأَيْتُم مَّا تَحْرُثُونَ آيا چيزي را که مي کاريد ديده ايد ? أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ آيا شما مي رويانيدش يا ما روياننده ايم ? لَوْ نَشَاء لَجَعَلْنَاهُ حُطَامًا فَظَلَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ اگر مي خواستيم خاشاکش مي ساختيم تا در شگفت بمانيد. إِنَّا لَمُغْرَمُونَ گويند : ما ثروت بر باد دادگانيم ، بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ ما بي نصيب ماندگانيم.
#
{63 ـ 67} وهذا امتنانٌ منه على عباده؛ يدعوهم به إلى توحيدِهِ وعبادتِهِ والإنابةِ إليه؛ حيث أنعم عليهم بما يسَّره لهم من الحرث للزُّروع والثمار، فيخرجُ من ذلك من الأقوات والأرزاق والفواكه ما هو من ضروراتهم وحاجاتهم ومصالحهم التي لا يقدِرون أن يُحصوها، فضلاً عن شكرها وأداء حقِّها، فقرَّرهم بمنَّته، فقال: {أأنتُم تَزْرَعونَه أم نحنُ الزَّارِعونَ}؛ أي: أنتم أخرجْتُموه نباتاً من الأرض؟ أم أنتُم الذي نمَّيتموه؟ أم أنتم الذين أخرجتم سُنْبله وثمرَه حتى صار حبًّا حصيداً وثمراً نضيجاً؟ أم الله الذي انفرد بذلك وحدَه وأنعم به عليكم، وأنتم غايةُ ما تفعلون أن تحرُثوا الأرض، وتشقُّوها، وتُلْقوا فيها البذرَ، ثم لا علم عِندكم بما يكون بعد ذلك ولا قدرةَ لكم على أكثر من ذلك؟ ومع ذلك؛ فنبَّههم على أنَّ ذلك الحرثَ معرضٌ للأخطار لولا حفظُ الله وإبقاؤه بُلغةً لكم ومتاعاً إلى حين. فقال: {لو نشاء لجعلناه}؛ أي: الزرع المحروث وما فيه من الثمار {حُطاماً}؛ أي: فتاتاً متحطِّماً لا نفع فيه ولا رزق، {فظَلْتُمْ}؛ أي: فصرتُم بسبب جعله حطاماً بعد أن تعبتم فيه، وأنفقتم النفقات الكثيرة، {تَفَكَّهونَ}؛ أي: تندمون وتحسرون على ما أصابكم، ويزول بذلك فرحُكم وسرورُكم وتفكُّهكم، فتقولون: {إنَّا لَمُغْرَمونَ}؛ أي: إنَّا قد نقصنا وأصابتنا مصيبةٌ اجتاحَتْنا. ثم تعرفون بعد ذلك من أين أتيتُم، وبأيِّ سبب دُهيتم؟ فتقولون: {بل نحنُ محرومونَ}! فاحْمَدوا الله تعالى حيث زَرَعَه [اللَّهُ] لكم، ثم أبقاه وكمَّله لكم، ولم يرسلْ عليه من الآفات ما به تُحرمون من نفعِهِ وخيرِهِ.
(63 - 67) این منّت الهی بر بندگانش است و آنها را به وسیلۀ این نعمت، به توحید و عبادت خویش و بازگشت به سوی خود فرامی‌خواند که با فراهم کردن درختان و کشتزارها به آنها نعمت داده است؛ چرا که از این کاشتن رزق و روزی فراهم می‌شود، و نیازهای انسان‌ها برآورده می‌شود. انسان‌ها نمی‌توانند منافع و نیازهای برآورده شدۀ خود را بشمارند، چه رسد به اینکه بتوانند شکر آن را ادا نمایند و حق آن را به جای آورند. پس منّت خویش را به آنها گوشزد نمود و فرمود: (﴿ءَأَنتُمۡ تَزۡرَعُونَهُۥٓ أَمۡ نَحۡنُ ٱلزَّٰرِعُونَ﴾) آیا شما آن را از زمین بیرون می‌آورید؟ یا آیا شما آن را رشد می‌دهید؟ و آیا شما خوشه و میوۀ آن را بیرون می‌آورید تا دانه و میوه‌ای رسیده ‌گردد؟ یا اینکه خداوند به تنهایی این کار را انجام داده و این نعمت را به شما بخشیده است؟ تنها کاری که شما انجام می‌دهید این است که زمین را شخم می‌زنید و در آن تخم می‌کارید سپس نمی‌دانید که بعد از این چه کارهایی صورت می‌گیرد و بیش از این نیز توانایی کار دیگری ندارید. با وجود این، به آنها گوشزد نمود که این کشتزار در معرض بسیاری از خطرها قرار دارد، امّا خداوند آن را حفاظت می‌نماید و برایتان باقی می‌گذارد تا مدّت زمانی از آن استفاده نمایید. بنابراین فرمود: (﴿لَوۡ نَشَآءُ لَجَعَلۡنَٰهُ حُطَٰمٗا﴾) اگر بخواهیم کشتزار و میوه‌های آن را به گیاهی خشک و پرپر شده که سود و فایده‌ای ندارد تبدیل می‌کنیم، (﴿فَظَلۡتُمۡ تَفَكَّهُونَ﴾) آنگاه به سبب خشکیده شدن آن ـ بعد از آنکه برایش رنج برده‌اید و مخارج زیادی را خرج کرده‌اید ـ حسرت می‌خورید و پشیمان می‌شوید و شادی‌تان از میان می‌رود و می‌گویید: (﴿إِنَّا لَمُغۡرَمُونَ﴾) همانا ما دچار نقصان و زیان شدیم. و بلایی به ما رسید که ما را از پای درآورد. آنگاه می‌دانید که از کجا آمده‌اید و دچار زیان شده‌اید، و می‌گویید: (﴿بَلۡ نَحۡنُ مَحۡرُومُونَ﴾) بلکه ما بی‌بهره هستیم. پس خداوند را ستایش بگویید که آن را برایتان رویانده و باقی گذارده، و آن را کامل می‌نماید و کشتزارتان را به آفتی مبتلا نمی‌کند که از خیر و سود آن بی‌بهره باشید.
: 68 - 70 #
{أَفَرَأَيْتُمُ الْمَاءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ (68) أَأَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ (69) لَوْ نَشَاءُ جَعَلْنَاهُ أُجَاجًا فَلَوْلَا تَشْكُرُونَ (70)}
أَفَرَأَيْتُمُ الْمَاء الَّذِي تَشْرَبُونَ آيا آبي را که مي نوشيد ديده ايد ? أَأَنتُمْ أَنزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنزِلُونَ آيا شما آن را از ابر فرو مي فرستيد يا ما فرو فرستنده ايم ? لَوْ نَشَاء جَعَلْنَاهُ أُجَاجًا فَلَوْلَا تَشْكُرُونَ اگر، مي خواستيم آن را تلخ مي گردانيديم پس چرا سپاس نمي گوييد ?
#
{68 ـ 70} لما ذكر تعالى نعمته على عباده بالطعام؛ ذَكَرَ نعمته عليهم بالشراب العذب الذي منه يشربون، وأنَّه لولا أنَّ الله يسَّره وسهَّله؛ لما كان لكم إليه سبيلٌ ، وأنَّه الذي أنزله {من المزنِ}: وهو السحابُ والمطرُ الذي يُنْزِلُه الله تعالى، فيكون منه الأنهار الجارية على وجه الأرض وفي بطنها، ويكون منه الغدرانُ المتدفِّقة، ومن نعمته تعالى أن جعله عذباً فراتاً تُسيغُه النفوس، ولو شاء؛ لَجَعَلَهُ ملحاً {أجاجاً}: لا يُنتفع به ، {فلولا تشكرون}: الله تعالى على ما أنعم به عليكم.
(68 - 70) وقتی خداوند متعال نعمت خویش را مبنی بر خوراک دادن به بندگانش بیان کرد، نعمت آب شیرینی که می‌نوشند را نیز یادآور شد. فرمود: اگر خداوند این آب را در دسترس قرار نمی‌داد و برایتان فراهم نمی‌کرد شما انسان‌ها نمی‌توانستید آن را به دست آورید. این خداوند است که آب را از ابر پایین می‌آورد، و آنگاه به سبب باران، رودبارهایی در روی زمین پدید می‌آیند، و در داخل زمین آب ذخیره می‌شود، و چاه‌ها و چشمه‌های جوشان روان می‌شوند. و از نعمت‌های الهی این است که آب را شیرین و گوارا کرده است و اگر آن را شور و تلخ می‌گرداند، استفاده‌ای از آن برده نمی‌شد. (﴿فَلَوۡلَا تَشۡكُرُونَ﴾) پس چرا خداوند متعال را به خاطر نعماتی که به شما داده است شکر نمی‌گزارید؟
: 71 - 74 #
{أَفَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ (71) أَأَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِئُونَ (72) نَحْنُ جَعَلْنَاهَا تَذْكِرَةً وَمَتَاعًا لِلْمُقْوِينَ (73) فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ (74)}.
أَفَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ آيا آن آتشي را که مي افروزيد ديده ايد ? أَأَنتُمْ أَنشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمُنشِؤُونَ آيا درختش را شما آفريده ايد يا ما آفريننده ايم ? نَحْنُ جَعَلْنَاهَا تَذْكِرَةً وَمَتَاعًا لِّلْمُقْوِينَ ما آن را هشداري و براي مسافران رهنورد ، متاعي ساختيم. فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ به نام پروردگار بزرگ خود تسبيح گوي.
#
{71 ـ 73} وهذه نعمةٌ تدخل في الضروريَّات التي لا غنى للخلق عنها؛ فإنَّ الناس محتاجون إليها في كثيرٍ من أمورهم وحوائجهم، فقرَّرهم تعالى بالنار التي أوجدها في الأشجار، وأنَّ الخلق لا يقدرون أن ينشئوا شجرها، وإنَّما الله تعالى قد أنشأها من الشجر الأخضر؛ فإذا هي نارٌ توقد بقدر حاجة العباد؛ فإذا فرغوا من حاجتهم؛ أطفؤوها وأخمدوها. {نحن جَعَلْناها تذكرةً}: للعباد بنعمة ربِّهم، وتذكرةً بنار جهنَّم التي أعدَّها الله للعاصين، وجعلها سوطاً يسوقُ به عبادَه إلى دار النعيم، {ومتاعاً للمُقْوينِ}؛ أي المنتفعين أو المسافرين، وخصَّ الله المسافرين؛ لأنَّ نفع المسافر بها أعظم من غيره، ولعلَّ السبب في ذلك لأنَّ الدُّنيا كلَّها دارُ سفرٍ، والعبدُ من حين ولد فهو مسافرٌ إلى ربِّه؛ فهذه النار جعلها الله متاعاً للمسافرين في هذه الدار وتذكرةً لهم بدار القرار.
(71 - 73) و این یکی از نعمت‌های ضروری است که مردم نمی‌توانند از آن بی‌نیاز باشند. مردم در بسیاری از کارها و برای رفع بسیاری از نیازهایشان به آتش احتیاج دارند، پس خداوند آنها را به آتشی که از درختان پدید آورده گوشزد می‌نماید، و می‌فرماید: مردم نمی‌توانند درخت آتش را پدید آورند، و خداوند آتش را از درخت سبز آفریده است. مردم چوب‌های درختان را برمی‌افروزند و به آتش تبدیل می‌شود، و چون نیاز خود را برآورده سازند آن را خاموش می‌کنند. و این یکی از نعمت‌های ضروری است که مردم نمی‌توانند از آن بی‌نیاز باشند. مردم در بسیاری از کارها و برای رفع بسیاری از نیازهایشان به آتش احتیاج دارند، پس خداوند آنها را به آتشی که از درختان پدید آورده گوشزد می‌نماید، و می‌فرماید: مردم نمی‌توانند درخت آتش را پدید آورند، و خداوند آتش را از درخت سبز آفریده است. مردم چوب‌های درختان را برمی‌افروزند و به آتش تبدیل می‌شود، و چون نیاز خود را برآورده سازند آن را خاموش می‌کنند. (﴿نَحۡنُ جَعَلۡنَٰهَا تَذۡكِرَةٗ﴾) ما آن را تذکّری برای بندگان قرار داده‌ایم تا نعمت پروردگارشان و آتش جهنّم را که خداوند برای گناهکاران آماده کرده است به یاد آوردند. و این را هشداری قرار داده تا بندگانش را به سوی سرای ناز و نعمت بهشت سوق ‌دهد. (﴿وَمَتَٰعٗا لِّلۡمُقۡوِينَ﴾) و آتش را وسیله و منفعتی برای رهگذران قرار داده‌ایم. خداوند به طور ویژه بیان کرد که آن را برای استفادۀ مسافران قرار داده، چون مسافر بیشتر از دیگران از آن استفاده می‌نماید. شاید به خاطر این است که دنیا همه سرای سفر و گذر است، و بنده از زمانی که متولّد می‌شود به سوی پروردگارش مسافر است. پس خداوند این آتش را کالا و وسیله‌ای برای مسافران در این دنیا قرار داده، و آن را پند و یادآوری گردانده که آنها را به یاد سرای جاویدان آخرت می‌اندازد. وقتی شماری از نعمت‌هایش را بیان کرد که بر بندگان ایجاب می‌نمایند سپاس و عبادت او را به جای آورند
#
{74} فلما بيَّن من نعمه ما يوجب الثناء عليه من عباده وشكره وعبادته؛ أمر بتسبيحه وتعظيمه ، فقال: {فسبِّحْ باسم ربِّك العظيم}؛ أي: نزِّهْ ربَّك العظيم كامل الأسماء والصفات، كثير الإحسان والخيرات، واحْمَدْه بقلبك ولسانك وجوارِحكَ؛ لأنَّه أهلٌ لذلك، وهو المستحقُّ لأن يُشْكَرَ فلا يُكْفَرَ ويُذْكَرَ فلا ينسى ويُطاعَ فلا يُعْصَى.
(74) فرمان داد تا او را به پاکی و بزرگی یاد کنند و فرمود: (﴿فَسَبِّحۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلۡعَظِيمِ﴾) پاکی و ستایش پروردگار بزرگت را بیان کن که اسماء و صفاتش کامل، و خیر و احسانات او فراوان است. و او را با قلب و زبان و اعضای بدنت ستایش بگو؛ چون او سزاوار ستایش است، و سزاوار است که شکر او به جای آورده شود و ناسپاسی او نشود؛ به یاد آورده شود و فراموش نگردد، و اطاعت شود و نافرمانی‌اش انجام نگیرد.
: 75 - 87 #
{فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ (75) وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ (76) إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ (77) فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ (78) لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ (79) تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ (80) أَفَبِهَذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ (81) وَتَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ (82) فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ (83) وَأَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنْظُرُونَ (84) وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَلَكِنْ لَا تُبْصِرُونَ (85) فَلَوْلَا إِنْ كُنْتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ (86) تَرْجِعُونَهَا إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (87)}.
فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ پس سوگند به غروبگاه ستارگان وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ و اين سوگندي است اگر بدانيد بزرگ إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ هر آينه ، اين قرآني است گرامي قدر ، فِي كِتَابٍ مَّكْنُونٍ در کتابي مکنون لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ که جز، پاکان دست بر آن نزنند تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ نازل شده از جانب پروردگار جهانيان است أَفَبِهَذَا الْحَدِيثِ أَنتُم مُّدْهِنُونَ آيا اين سخن را دروغ مي انگاريد ? وَتَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ و نصيب خود را در دروغ انگاشتن آن قرار مي دهيد ? فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ پس چرا آنگاه که جان به گلوگاه رسد ، وَأَنتُمْ حِينَئِذٍ تَنظُرُونَ و شما در اين هنگام مي نگريد ، تکذيب نمي کنيد ? وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنكُمْ وَلَكِن لَّا تُبْصِرُونَ ما از شما به او نزديک تريم ولي شما نمي بينيد. فَلَوْلَا إِن كُنتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ اگر قيامت را باور نداريد ، تَرْجِعُونَهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ اگر راست مي گوييد ، بازش گردانيد.
#
{75 ـ 76} أقسم تعالى بالنُّجوم ومواقعها، أي: مساقطها في مغاربها وما يُحْدِثُ الله في تلك الأوقات من الحوادث الدالَّة على عظمته وكبريائه وتوحيده، ثم عظَّم هذا المقسم به، فقال: {وإنَّه لقسمٌ لو تعلمون عظيمٌ}، وإنَّما كان القسم عظيماً؛ لأنَّ في النجوم وجريانها وسقوطها عند مغاربها آياتٍ وعبراً لا يمكن حصرها.
(75 - 76) خداوند به ستارگان و محل غروبشان، و آنچه خداوند در این اوقات به وجود می‌آورد، و بر عظمت و بزرگی او و یگانگی‌اش دلالت می‌کند سوگند یاد می‌نماید. پس چیزی را که به آن سوگند یاد شده است، بزرگ جلوه داد و فرمود: (﴿وَإِنَّهُۥ لَقَسَمٞ لَّوۡ تَعۡلَمُونَ عَظِيمٌ﴾) و اگر بدانید آن سوگندی بزرگ است. و این سوگند بدان جهت بزرگ است که در ستارگان و حرکتشان و فرو گراییدن و غروبشان، نشانه‌ها و عبرت‌های بی‌شماری هست.
#
{77} وأمَّا المقسَمُ عليه؛ فهو إثبات القرآن، وأنَّه حقٌّ لا ريب فيه ولا شكَّ يعتريه، وأنَّه {كريمٌ}؛ أي: كثير الخير غزير العلم، فكلُّ خيرٍ وعلم؛ فإنَّما يُستفادُ من كتاب الله ويُسْتَنْبَطُ منه.
(77) آنچه که برای اثبات آن سوگند خورده شده، قرآن است، و سوگند یاد شده که حق است و شکّی در آن نیست، و خیر و خوبی فراوان دارد، و دانش بسیاری در آن نهفته است، و هر خیر و دانشی از کتاب خدا استنباط می‌شود و به دست می‌آید.
#
{78} {في كتابٍ مكنونٍ}؛ أي: مستورٍ عن أعين الخلق، وهذا الكتاب المكنون هو اللوحُ المحفوظُ؛ أي: أنَّ هذا القرآن مكتوبٌ في اللوح المحفوظ، معظَّم عند الله وعند ملائكته في الملأ الأعلى. ويُحتمل أنَّ المراد بالكتاب المكنون هو الكتاب الذي بأيدي الملائكة الذين يُنْزِلُهُمُ الله لوحيه ورسالته ، وأنَّ المرادَ بذلك أنَّه مستورٌ عن الشياطين، لا قدرةَ لهم على تغييره ولا الزيادة والنقص منه واستراقه.
(78) (﴿فِي كِتَٰبٖ مَّكۡنُونٖ﴾) در کتابی نگاشته شده است که از چشم و دید خلق پنهان و پوشیده است؛ و این کتاب پنهان، لوح محفوظ می‌باشد؛ یعنی این قرآن در لوح محفوظ نوشته شده است، و نزد خداوند و فرشتگانش در ملاء اعلی مورد بزرگداشت است. و احتمال دارد منظور از کتاب پنهان، کتابی باشد که در دست فرشتگانی است که خداوند آنها را با وحی و رسالت خویش پایین می‌فرستد. منظور این است که این کتاب، از نگاه و دسترس شیطان‌ها پنهان است، و آنها قدرتی برای تغییر دادن و افزودن به آن یا کاستن از آن را ندارند.
#
{79} {لا يَمَسُّهُ إلاَّ المُطَهَّرونَ}؛ أي: لا يَمَسُّ القرآن إلاَّ الملائكةُ الكرام، الذينَ طهَّرهم الله تعالى من الآفات والذنوب والعيوب، وإذا كان لا يمسُّه إلاَّ المطهَّرون، وأنَّ أهل الخبث والشياطين لا استطاعة لهم ولا يدان إلى مسِّه؛ دلَّت الآية تنبيهاً على أنَّه لا يجوز أن يَمَسَّ القرآن إلاَّ طاهرٌ [كما ورد بذلك الحديثُ، ولهذا قيل: إنّ الآية خبرٌ بمعنى النهي؛ أي: لا يمسَّ القرآن إلاَّ طاهر].
(79) (﴿لَّا يَمَسُّهُۥٓ إِلَّا ٱلۡمُطَهَّرُونَ﴾) جز فرشتگان بزرگواری که خداوند آنها را از آفت‌ها و گناهان و عیب‌ها پاک گردانده، قرآن را لمس نمی‌کنند. جز پاکان به قرآن دست نمی‌زنند. پس اهل پلیدی و شیطان‌ها به آن دسترسی ندارند. آیه به این مطلب اشاره می‌نماید که جایز نیست کسی که پاک نمی‌باشد به قرآن دست بزند. چنانکه در حدیث نیز به این مطلب تصریح شده است؛ به همین خاطر گفته شده: این آیه خبریست در معنای نهی؛ یعنی در واقع می‌گوید: «لا يمس القرآن إلا طاهر» بجز شخص پاک کسی نباید قرآن را لمس نماید.
#
{80} {تنزيلٌ من ربِّ العالمين}؛ أي: إنَّ هذا القرآن الموصوف بتلك الصفات الجليلة هو تنزيلُ ربِّ العالمين، الذي يربِّي عباده بنعمه الدينيَّة والدنيويَّة، وأجلُّ تربيةٍ ربَّى بها عباده إنزالُه هذا القرآن، الذي قد اشتمل على مصالح الدَّارين، ورحم الله به العباد رحمةً لا يقدرون لها شكوراً، ومما يجب عليهم أن يقوموا به، ويعلنوه، ويدعوا إليه، ويصدعوا به.
(80) (﴿تَنزِيلٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) این قرآن -با صفت‌های بزرگی که برایش ذکر شد- از سوی پروردگار جهانیان نازل شده است؛ خداوندی که بندگانش را با نعمت‌های دینی و دنیوی پرورش می‌دهد. و بزرگ‌ترین پرورش و تربیتی که با آن بندگانش را پرورش داده است، نازل کردن این قرآن، است که منافع و مصالح هر دو جهان را دربر دارد. خداوند با نازل کردن این قرآن مرحمت و لطفی در حق بندگانش نموده که سپاس آن را نمی‌توانند به جای آورند.
#
{81} ولهذا قال: {أفبهذا الحديث أنتم مُدْهِنونَ}؛ أي: أفبهذا الكتاب العظيم والذِّكْرِ الحكيم {أنتم مُدْهِنون }؛ أي: تختفون وتدلِّسون خوفاً من الخلق وعارهم وألسنتهم! هذا لا ينبغي ولا يَليقُ! إنَّما يليق أن يُداهَنَ بالحديث الذي لا يثقُ صاحبه منه، وأمَّا القرآن الكريم؛ فهو الحقُّ الذي لا يغالِبُ به مغالِبٌ إلاَّ غَلَبَ، ولا يصول به صائلٌ إلاَّ كان العالي على غيره، وهو الذي لا يُداهَنُ به ويُختفى ، بل يُصْدَعُ به ويُعْلَن.
(81) از جمله آنچه که بر آنها واجب است آن را انجام دهند و آشکارش کنند و به سوی آن فراخوانند، این کلام است. بنابراین فرمود: (﴿أَفَبِهَٰذَا ٱلۡحَدِيثِ أَنتُم مُّدۡهِنُونَ﴾) آیا این کتاب بزرگ و پند استوار را، از ترس مردم و عیب‌جویی و زخم زبانشان پوشیده می‌دارید؟ این کار شایسته نیست، بلکه سخنی سزاوار پنهان شدن است که صاحبش به آن اعتماد نداشته باشد. امّا قرآن کریم حق است، و هرکس با آن به مبارزه و کشمکش بپردازد مغلوب می‌شود. کلامی است که پنهان داشته نمی‌شود، بلکه آشکار می‌گردد.
#
{82} وقوله: {وتجعلون رِزْقَكم أنَّكم تكذِّبون}؛ أي: تجعلون مقابلة منَّة الله عليكم بالرزق التكذيبَ والكفرَ لنعمة الله، فتقولون: مُطِرْنا بِنَوْء كذا وكذا! وتضيفون النعمة لغير مُسديها ومُوليها؛ فهلاَّ شكرتُم الله على إحسانه إذْ أنزله إليكم ليزيدَكم من فضله؛ فإنَّ التكذيب والكفر داعٍ لرفع النِّعم وحلول النِّقم.
(82) (﴿وَتَجۡعَلُونَ رِزۡقَكُمۡ أَنَّكُمۡ تُكَذِّبُونَ﴾) و در مقابل منّت و احسان الهی که به آنان روزی داده است تکذیبش می‌کنند و نعمت خداوند را سپاس نمی‌گزارند، و می‌گویند ما به سبب فلان چیز و به سبب باران از این نعمت‌ها برخوردار شده‌ایم؛ و نعمت را به کسی دیگر که آن را نداده است، نسبت می‌دهند. آیا نباید شکر خداوند را به خاطر احسانش به جای بیاورید، که احسان و نعمت را بر شما فرو فرستاد تا از فضل و لطف خویش بیشتر به شما بدهد؟ هان بدانید که تکذیب و کفر، سبب و انگیزۀ رفع نعمت و آمدن عذاب می‌شود.
#
{83 ـ 85} {فلولا إذا بلغتِ الحلقوم. وأنتُم حينئذٍ تنظرونَ. ونحنُ أقربُ إليه منكُم ولكن لا تُبْصِرونَ}؛ أي: فهلاَّ إذا بلغت الروحُ الحلقومَ، وأنتم تنظُرون المحتضر في هذه الحالة، والحال أنَّا نحن أقربُ إليه منكم بعلمنا وملائكتنا، ولكن لا تبصرون.
(83 - 85) (﴿فَلَوۡلَآ إِذَا بَلَغَتِ ٱلۡحُلۡقُومَ وَأَنتُمۡ حِينَئِذٖ تَنظُرُونَ وَنَحۡنُ أَقۡرَبُ إِلَيۡهِ مِنكُمۡ وَلَٰكِن لَّا تُبۡصِرُونَ﴾) چرا هنگامی که روح به حلقوم می‌رسد و شما در این حال نگاه می‌کنید؟! در صورتی که علم و آگاهی ما و فرشتگان از شما به او نزدیک‌تر هستند، ولی شما نمی‌بینید.
#
{86 ـ 87} {فلولا إن كنتُم غير مَدينينَ}؛ أي: فهلاَّ إذ كنتُم تزعمون أنكم غير مبعوثين ولا محاسبين ومجازين، ترجعون الروح إلى بدنها {إن كنتُم صادقين}: وأنتم تقرُّون أنكم عاجزون عن ردِّها إلى موضعها؛ فحينئذٍ إمَّا أن تقرُّوا بالحقِّ الذي جاء به محمدٌ - صلى الله عليه وسلم -، وإمَّا أن تعانِدوا فتعلم حالكم وسوء مآلكم.
(86 - 87) (﴿فَلَوۡلَآ إِن كُنتُمۡ غَيۡرَ مَدِينِينَ﴾) اگر گمان می‌برید که شما پس از مرگ زنده گردانیده نمی‌شوید و حسابی پس نمی‌دهید و جزا نمی‌بینید. (﴿تَرۡجِعُونَهَآ﴾) چرا روح را به بدن باز نمی‌گردانید؟ (﴿إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ﴾) اگر شما راست می‌گویید؟! حال آنکه شما اقرار می‌کنید که از بازگرداندن روح ناتوان هستید. پس یا باید به حقّی که محمّد صلی الله علیه وسلم آورده است اقرار کنید، یا اینکه راه عناد و مخالفت را در پیش گیرید؛ و اگر چنین کنید، سرانجام بد شما مشخّص خواهد شد.
: 88 - 96 #
{فَأَمَّا إِنْ كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ (88) فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ (89) وَأَمَّا إِنْ كَانَ مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ (90) فَسَلَامٌ لَكَ مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ (91) وَأَمَّا إِنْ كَانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ (92) فَنُزُلٌ مِنْ حَمِيمٍ (93) وَتَصْلِيَةُ جَحِيمٍ (94) إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ (95) فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ (96)}
فَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ، اما اگر از مقربان باشد ، فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّةُ نَعِيمٍ براي اوست آسايش و روزي و بهشت پر نعمت وَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ أَصْحَابِ الْيَمِينِ و اما اگر از اصحاب سعادت باشد : فَسَلَامٌ لَّكَ مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ پس تو را از اصحاب سعادت سلام است. وَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ و اما اگر از تکذيب کنندگان گمراه باشد ، فَنُزُلٌ مِّنْ حَمِيمٍ به آب جوشان مهمانش کنند ، وَتَصْلِيَةُ جَحِيمٍ و به دوزخش در آورند. إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ اين سخن سخني راست و يقين است. فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ پس به نام پروردگار بزرگت تسبيح گوي.
#
{88 ـ 89} ذكر الله تعالى أحوال الطوائف الثلاث: المقرَّبين، وأصحاب اليمين، والمكذِّبين الضالِّين في أول السورةِ في دارِ القرارِ، ثم ذكر أحوالَهم في آخرها عند الاحتضارِ والموتِ، فقال: {فأمَّا إن كان من المقرَّبين}؛ أي: إن كان الميِّت من المقرَّبين إلى الله، المتقرِّبين إليه بأداء الواجبات والمستحبَّات وترك المحرَّمات والمكروهات وفضول المباحات، {فـ} لهم {روحٌ}؛ أي: راحةٌ وطمأنينةٌ وسرورٌ وبهجةٌ ونعيمُ القلب والروح، {ورَيْحانٌ}: وهو اسم جامعٌ لكل لذَّةٍ بدنيَّةٍ من أنواع المآكل والمشارب وغيرها، وقيل: الريحانُ هو الطيبُ المعروف، فيكون من باب التعبير بنوع الشيء عن جنسه العام، {وجنَّةُ نعيم}: جامعةٌ للأمرين كليهما، فيها ما لا عينٌ رأت ولا أذنٌ سمعت ولا خطر على قلب بشر، فيبشَّر المقرَّبون عند الاحتضار بهذه البشارة، التي تكاد تطير منها الأرواح فرحاً وسروراً ؛ كما قال تعالى: {إنَّ الذين قالوا ربُّنا الله ثم استقَاموا تَتَنَزَّلُ عليهم الملائكةُ أن لا تخافوا ولا تحزنوا وأبْشِروا بالجنَّةِ التي كُنتُمْ توعَدونَ. نحنُ أولياؤكم في الحياةِ الدُّنيا وفي الآخرةِ ولكم فيها ما تَشْتَهي أنفسُكم ولكم فيها ما تدَّعونَ. نُزُلاً من غفورٍ رحيم}، وقد فُسِّرَ قولُه [تبارك و] تعالى: {لهم البُشرى في الحياة الدُّنيا وفي الآخرة}: أنَّ هذه البشارة المذكورة هي البُشرى في الحياة الدنيا.
(88 - 89) خداوند حالات گروه‌های سه‌گانۀ مقرّبان، و یاران راست، و تکذیب‌کنندگان گمراه‌را در قیامت، در آغاز سوره بیان کرد. سپس حالات آنها را به هنگام مرگ در آخر سوره بیان نمود و فرمود: (﴿فَأَمَّآ إِن كَانَ مِنَ ٱلۡمُقَرَّبِينَ﴾) پس اگر مُرده از مقرّبان درگاه خداوند باشد؛ کسانی که با انجام واجبات و مستحبّات و ترک حرام و مکروه و مباحات، خود را به خداوند نزدیک می‌گردانند، (﴿فَرَوۡحٞ﴾) آنان آسایش و شادی دارند، و از نعمت‌های قلبی و روحی برخوردار خواهند بود. (﴿وَرَيۡحَانٞ﴾) ریحان کلمۀ جامعی است که همۀ انواع لذّت‌های جسمی از قبیل: خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها را شامل می‌شود. و گفته شده که ریحان به معنی گیاه خوشبو است که معروف می‌باشد. و این از باب تعبیر به نوع چیزی از جنس عامِ آن می‌باشد، (﴿وَجَنَّتُ نَعِيمٖ﴾) و باغ‌های پر ناز و نعمت. در این باغ‌ها چیزهایی هست که هیچ چشمی [تاکنون آن را] ندیده، و هیچ گوشی [اخبار آن ‌را] نشنیده، و [تصوّر آن] به دل هیچ انسانی خطور نکرده است. پس کسانی که مقرّب بارگاه خداوند باشند، به هنگام احتضار و در حالت نزع روح به این چیزها مژده داده می‌شوند؛ مژده‌ای که ارواح از شادی آن نزدیک است به پرواز در آیند. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ نَحۡنُ أَوۡلِيَآؤُكُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِۖ وَلَكُمۡ فِيهَا مَا تَشۡتَهِيٓ أَنفُسُكُمۡ وَلَكُمۡ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ نُزُلٗا مِّنۡ غَفُورٖ رَّحِيمٖ﴾ بی گمان کسانی که گفتند: «پروردگار ما الله است»، سپس پایداری ورزیدند، بر آنان فرشتگان فرود می‌آیند و می‌گویند: «نترسید و اندوهگین مباشید و به بهشتی که وعده داده می‌شدید شاد باشید. ما دوستان شما هستیم در زندگانی دنیا و در آخرت، و برای شما هر آنچه که بخواهید و دوست بدارید در بهشت مهیّا است.» و آن به عنوان مهمانی از جانب پروردگار آمرزندۀ مهربان است. و این فرمودۀ الهی که می‌فرماید: ﴿ لَهُمُ ٱلۡبُشۡرَىٰ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ﴾ آنان‌را در زندگانی دنیا و آخرت مژده است. چنین تفسیر شده که این بشارت و مژده، بشارت در زندگانی دنیا می‌باشد.
#
{90 ـ 91} وقوله: {وأمَّا إن كان من أصحابِ اليمين}؛ وهم الذين أدَّوا الواجبات وتركوا المحرَّمات، وإن حَصَلَ منهم بعضُ التقصير في بعض الحقوق التي لا تُخِلُّ بإيمانهم وتوحيدهم، فيقالُ لأحدهم: {سلامٌ لك من أصحابِ اليمين}؛ أي: سلامٌ حاصلٌ لك من إخوانك أصحاب اليمين؛ أي: يسلِّمون عليه، ويحيُّونه عند وصوله إليهم ولقائهم له، أو يقال له: سلامٌ لك من الآفات والبليَّات والعذاب؛ لأنَّك من أصحاب اليمين، الذين سَلِموا من الموبقات.
(90 - 91) (﴿وَأَمَّآ إِن كَانَ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلۡيَمِينِ﴾) و اگر از یاران راست باشد؛ آنها کسانی هستند که واجبات را انجام داده و محرّمات را ترک گفته‌اند، گرچه از آنها در انجام پاره‌ای از وظایف کوتاهی سر زده، کوتاهی‌ای که به ایمان و یگانه‌پرستی آنان خللی وارد نکرده است. پس به هریک از اینها گفته می‌شود: (﴿فَسَلَٰمٞ لَّكَ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلۡيَمِينِ﴾) از سوی یاران دست راستت درودت باد؛ یعنی وقتی به آنها می‌رسد، به او سلام می‌کنند. و یا اینکه به او گفته می‌شود از همۀ آفت‌ها و بلاها و عذاب به دور و سلامت هستی؛ چون تو از دست راستی‌ها هستی، کسانی که از عذاب و کیفر در امان می‌باشند.
#
{92 ـ 94} {وأمَّا إن كان من المكذِّبين الضَّالِّين} أي: الذين كذَّبوا بالحقِّ وضلُّوا عن الهدى، {فنُزُلٌ من حميمٍ. وتصليةُ جَحيم}؛ أي: ضيافتهم يومَ قدومهم على ربِّهم تصليةُ الجحيم التي تحيط بهم وتصِلُ إلى أفئدتهم، وإذا استغاثوا من شدَّة العطش والظمأ؛ {يغاثوا بماءٍ كالمهل يَشْوي الوجوهَ بئس الشرابُ وساءتْ مُرْتَفَقاً}.
(92 - 94) (﴿وَأَمَّآ إِن كَانَ مِنَ ٱلۡمُكَذِّبِينَ ٱلضَّآلِّينَ﴾) و امّا اگر از کسانی باشد که حق را تکذیب کرده و از هدایت گمراه شده‌اند. (﴿فَنُزُلٞ مِّنۡ حَمِيمٖ وَتَصۡلِيَةُ جَحِيمٍ﴾) هنگامی که به نزد پروردگارشان می‌آیند، ضیافت آنان عبارت است از وارد شدن به آتش؛ آتشی که از همه سو آنها را فرا می‌گیرد و به دل‌هایشان می‌رسد. و هرگاه از شدّت تشنگی کمک بطلبند. ﴿يُغَاثُواْ بِمَآءٖ كَٱلۡمُهۡلِ يَشۡوِي ٱلۡوُجُوهَۚ بِئۡسَ ٱلشَّرَابُ وَسَآءَتۡ مُرۡتَفَقًا﴾ با آب جوشانی که صورت‌ها را کباب می‌کند به فریاد آنها پاسخ داده می‌شود.
#
{95} {إنَّ هذا}: الذي ذكره الله تعالى من جزاء العباد بأعمالهم خيرها وشرِّها وتفاصيل ذلك {لَهُوَ حقُّ اليقينِ}؛ أي: الذي لا شكَّ فيه ولا مريةَ، بل هو الحقُّ الثابتُ الذي لا بدَّ من وقوعه، وقد أشهد اللهُ عبادَه الأدلَّة القواطع على ذلك، حتى صار عند أولي الألباب كأنَّهم ذائقون له مشاهدونَ لحقيقتِهِ ، فحمدوا الله تعالى على ما خصَّهم من هذه النعمة العظيمة والمنحة الجسيمة.
(95) (﴿إِنَّ هَٰذَا﴾) آنچه خداوند ذکر نمود که بندگان را در مقابل کارهای نیک و بدشان سزا و جزا خواهد داد، (﴿لَهُوَ حَقُّ ٱلۡيَقِينِ﴾) حق و یقینی است که شک و تردیدی در آن نیست، و قطعاً تحقّق می‌یابد. و خداوند در این باره دلایل قطعی به بندگانش نشان داده است تا جایی که خردمندان چنان باور دارند که گویا این جزا را می‌چشند و حقیقت آن را مشاهده می‌کنند. پس آنها خداوند را به خاطر این نعمت بزرگ ستایش می‌نمایند.
#
{96} ولهذا قال تعالى: {فسبِّحْ باسم ربِّك العظيم}؛ فسبحان ربِّنا العظيم، وتعالى وتنزَّه عما يقول الظالمون والجاحدون علوًّا كبيراً، والحمدُ لله ربِّ العالمين حمداً كثيراً طيباً مباركاً فيه.
(96) بنابراین خداوند متعال فرمود: (﴿فَسَبِّحۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلۡعَظِيمِ﴾) پس نام پروردگار بزرگت را به پاکی یاد کن. پاک و منزّه است پروردگار بزرگ ما، و بسی برتر و بالاتر است، و به دور است از آنچه ستمگران و منکران می‌گویند. و ستایش پروردگار جهانیان را سزاست، ستایشی پاک و خجسته و بس فراوان.
 [پایان تفسیر سوره واقعه]
* * *