مکي و 60 آيه است.
بسم الله الرحمن الرحيم
{وَالذَّارِيَاتِ ذَرْوًا (1) فَالْحَامِلَاتِ وِقْرًا (2) فَالْجَارِيَاتِ يُسْرًا (3) فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرًا (4) إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ (5) وَإِنَّ الدِّينَ لَوَاقِعٌ (6)}
وَالذَّارِيَاتِ ذَرْوًا سوگند به بادهايي که خاک مي پراکنند ،،
فَالْحَامِلَاتِ وِقْرًا سوگند به ابرهاي گرانبار ،
فَالْجَارِيَاتِ يُسْرًا سوگند به کشتيهايي که به آساني روانند ،
فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرًا و سوگند به فرشتگاني که تقسيم کننده کارهايند ،
إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ که آنچه شما را وعده مي دهند راست است ،
وَإِنَّ الدِّينَ لَوَاقِعٌ و روز جزا آمدني است.
#
{1 ـ 6} هذا قسمٌ من الله الصادق قي قيله بهذه المخلوقات العظيمة، التي جعل اللهُ فيها من المصالح والمنافع ما جعل، على أنَّ وعدَه صدقٌ، وأنَّ الدين الذي هو يوم الجزاء والمحاسبة على الأعمال لواقعٌ لا محالةَ، ما له من دافع. فإذا أخبر به الصادقُ العظيم، وأقسم عليه، وأقام الأدلَّة والبراهين عليه؛ فلِمَ يكذِّب به المكذِّبون، ويعرِض عن العمل له العاملون؟! {والذَّارياتِ}: هي الرياح التي تذرو في هبوبها {ذرواً}: بلينها ولطفها وقوَّتها وإزعاجها، {فالحاملاتِ وِقراً}: هي السحاب، تحمل الماء الكثير، الذي ينفع الله به العباد والبلاد ، {فالجارياتِ يُسراً}: النجوم التي تجري على وجه اليُسر والسُّهولة، فتتزيَّن بها السماواتُ، ويُهتدَى بها في ظلمات البرِّ والبحر، ويُنْتَفَعُ بالاعتبار بها، والمقَسِّمات {أمراً}: الملائكة التي تقسِّم الأمر وتدبِّره بإذن الله؛ فكلٌّ منهم قد جعله الله على تدبير أمرٍ من أمور الدنيا والآخرة لا يتعدَّى ما حُدَّ له وقُدِّر ورُسِم ولا ينقص منه.
(1 - 6) دراینجا خداوندِ راستگو به این آفریدههای بزرگ که منافع و مصالح زیادی در آنها قرار داده شده است سوگند میخورد که وعدهاش راست است، و روز جزا و محاسبه قطعاً خواهد آمد، و هیچ چیزی نمیتواند آن را دفع کند. خداوند صادق عظیم از آمدن روز جزا و محاسبه خبر داد، روزی که بسیار عظیم است، و بر حتمیّت آن قسم یاد کرد، و برای اثبات آن برهانها و دلایل زیادی را اقامه نمود. پس چرا تکذیب کنندگان آن را تکذیب میکنند، و عمل کنندگان از عمل برای آن روی میگردانند؟! (
﴿وَٱلذَّٰرِيَٰتِ ذَرۡوٗا﴾) سوگند به بادهایی که به سختی و نرمی پراکنده میدارند. (
﴿فَٱلۡحَٰمِلَٰتِ وِقۡرٗا﴾) و سوگند به ابرهایی که آب فراوان را با خود برمیدارند که خداوند با آن به بندگان و شهرها فایده میرساند. (
﴿فَٱلۡجَٰرِيَٰتِ يُسۡرٗا﴾) و سوگند به ستارگانی که به آسانی در حرکت هستند. و آسمان با آنها آراسته میشود و در تاریکیهای دریا و خشکی، مردم با آن راه خود را مییابند و با عبرت گرفتن از آن فایده میبرند. (
﴿فَٱلۡمُقَسِّمَٰتِ أَمۡرًا﴾) و سوگند به فرشتگانی که به اذن خدا کارها را تقسیم و تدبیر میکنند. پس هر یک از آنها را خداوند به تدبیر کاری از کارهای دنیا و آخرت برگماشته، و از آنچه برای او مقدّر شده تجاوز نمیکند، و نیز در آن کوتاهی نمیورزد. دراینجا خداوندِ راستگو به این آفریدههای بزرگ که منافع و مصالح زیادی در آنها قرار داده شده است سوگند میخورد که وعدهاش راست است، و روز جزا و محاسبه قطعاً خواهد آمد، و هیچ چیزی نمیتواند آن را دفع کند. خداوند صادق عظیم از آمدن روز جزا و محاسبه خبر داد، روزی که بسیار عظیم است، و بر حتمیّت آن قسم یاد کرد، و برای اثبات آن برهانها و دلایل زیادی را اقامه نمود. پس چرا تکذیب کنندگان آن را تکذیب میکنند، و عمل کنندگان از عمل برای آن روی میگردانند؟!
{وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُكِ (7) إِنَّكُمْ لَفِي قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ (8) يُؤْفَكُ عَنْهُ مَنْ أُفِكَ (9)}
وَالسَّمَاء ذَاتِ الْحُبُكِ و سوگند به آسمان که آراسته به ستارگان است ،
إِنَّكُمْ لَفِي قَوْلٍ مُّخْتَلِفٍ که شما سخن گونه گون مي ، گوييد
يُؤْفَكُ عَنْهُ مَنْ أُفِكَ از حق منصرف گردد آن که منصرفش خواسته اند
#
{7} أي: {والسماء}: ذات الطرائق الحسنة، التي تشبه حُبُكَ الرمال ومياه الغدران حين يحركها النسيم.
(7) (
﴿وَٱلسَّمَآءِ ذَاتِ ٱلۡحُبُكِ﴾) و سوگند به آسمان که دارای راههای نیکو است که به چین و بافت ریگها و آبهای حوضها میمانند آنگاه که باد آن را به حرکت در میآورد.
#
{8} {إنَّكم}: أيُّها المكذِّبون لمحمدٍ - صلى الله عليه وسلم -، {لفي قول مختلفٍ}: منكم من يقولُ: ساحر! ومنكم من يقول: كاهن! ومنكم من يقول: مجنون! إلى غير ذلك من الأقوال المختلفة الدالَّة على حيرتهم وشكِّهم، وأنَّ ما هم عليه باطلٌ.
(8) (
﴿إِنَّكُمۡ﴾) شما ای کسانی که محمّد صلی الله علیه وسلم را تکذیب میکنید! دربارۀ او (
﴿لَفِي قَوۡلٖ مُّخۡتَلِفٖ﴾) سخن گوناگونی دارید؛
برخی میگویید: جادوگر است،
و برخی میگویید: کاهن است،
و بعضی میگویید: دیوانه است، و دیگر سخنها که نشانگر حیرت و تردید آنهاست. و دال بر این است که آنچه آنها بر آن هستند، باطل و پوچ است.
#
{9} {يؤفَكُ عنه من أُفِكَ}؛ أي: يُصْرَفُ عنه من صُرف عن الإيمان وانصرف [قلبه] عن أدلَّة الله اليقينيَّة وبراهينه. واختلافُ قولهم دليلٌ على فساده وبطلانه؛ كما أنَّ الحقَّ الذي جاء به محمد - صلى الله عليه وسلم - متَّفق؛ يصدِّقُ بعضه بعضاً، لا تناقض فيه ولا اختلاف، وذلك دليلٌ على صحَّته، وأنَّه من عند الله؛ فلو كان من عند غير الله؛ لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً.
(9) (
﴿يُؤۡفَكُ عَنۡهُ مَنۡ أُفِكَ﴾) از آن بازگردانده میشود هرکس که از ایمان بازگردانده شده باشد، و از دلایل یقینی خداوند منصرف و رویگردان شده باشد. اختلاف گفتههایشان دلیلی است بر باطل بودن سخنانشان، امّا سخن راستی که محمّد صلی الله علیه وسلم آورده است هماهنگ و همگون است و برخی از آن برخی دیگر را تصدیق میکند و تناقض و تضادّی در آن وجود ندارد و اختلافی در آن نیست، و این دلیلی است بر صحّت و درستی آن، و دلیلی است بر اینکه از سوی خداوند است.
﴿وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا﴾ و اگر از جانب غیر خداوند بود، در آن اختلاف زیادی مییافتند.
{قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ (10) الَّذِينَ هُمْ فِي غَمْرَةٍ سَاهُونَ (11) يَسْأَلُونَ أَيَّانَ يَوْمُ الدِّينِ (12) يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ (13) ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ هَذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ (14)}.
قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ مرگ باد بر آن دروغگويان :
الَّذِينَ هُمْ فِي غَمْرَةٍ سَاهُونَ آنان که به غفلت در جهل فرو مانده اند.
يَسْأَلُونَ أَيَّانَ يَوْمُ الدِّينِ مي پرسند روز جزا کي خواهد بود ?
يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ روزي است که بر آتش ،
عذابشان مي کنند
ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ هَذَا الَّذِي كُنتُم بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ عذاب خود را بچشيد : اين است آن چيزي که به شتاب مي طلبيديد.
#
{10} يقول تعالى: {قُتِلَ الخرَّاصونَ}؛ أي: قاتل الله الذين كَذَبوا على الله، وجحدوا آياته، وخاضوا بالباطل ليُدْحِضوا به الحقَّ، الذين يقولون على الله ما لا يعلمون.
(10) (
﴿قُتِلَ ٱلۡخَرَّٰصُونَ﴾) خداوند کسانی را نابود کند که بر وی دروغ بستند و آیات او را انکار کردند، و در صدد آن برآمدند تا به وسیلۀ باطل، حق را ازبین ببرند، همان کسانی که چیزهایی به خداوند نسبت میدهند که نمیدانند.
#
{11} {الذين هم في غمرةٍ}؛ أي: في لُجَّةٍ من الكفر والجهل والضلال، {ساهون}.
(11) (
﴿ٱلَّذِينَ هُمۡ فِي غَمۡرَةٖ سَاهُونَ﴾) کسانی که در ورطۀ کفر و جهالت و گمراهی سرگشتهاند.
#
{12} {يسألون}: على وجه الشكِّ والتكذيب: {أيَّان [يوم الدين] }: يبعثون؛ أي: متى يُبعثون؟! مستبعدين لذلك!
(12) (
﴿يَسَۡٔلُونَ أَيَّانَ يَوۡمُ ٱلدِّينِ﴾) از روی شک و تکذیبِ روز قیامت میپرسند چه وقت مبعوث خواهند شد؟ یعنی آن را بعید میپندارند. بنابراین از حالت و سرانجامشان مپرس.
#
{13 ـ 14} فلا تسألْ عن حالهم وسوء مآلهم! {يوم هم على النار يُفتنون}؛ أي: يعذَّبون بسبب ما انطووا عليه من خبث الباطن والظاهر، ويُقالُ لهم: {ذوقوا فتنتكم}؛ أي: العذاب والنار، الذي هو أثر ما افتتنوا به من الابتلاء، الذي صيَّرهم إلى الكفر والضلال. {هذا}: العذابُ الذي وصلتم إليه هو {الذي كنتُم به تستعجلونَ}: فالآن تمتَّعوا بأنواع العقاب والنَّكال، والسلاسل والأغلال، والسخط والوَبال.
(13 - 14) (
﴿يَوۡمَ هُمۡ عَلَى ٱلنَّارِ يُفۡتَنُونَ﴾) روزی که به سبب پلیدیِ ظاهری و باطنی که با خود دارند در آتش، عذاب میبینند.
به آنها گفته میشود: (
﴿ذُوقُواْ فِتۡنَتَكُمۡ﴾) عذاب آتش را بچشید؛ زیرا اثر و پیامد چیزی است که به سبب آن دچار فتنه شده بودید، از قبیل آزمایشی که آنها را به کفر و گمراهی برگرداند. (
﴿هَٰذَا ٱلَّذِي كُنتُم بِهِۦ تَسۡتَعۡجِلُونَ﴾) عذابی که شما به آن گرفتار شدهاید، چیزی است که در فرا رسیدن آن شتاب میورزیدید. پس اکنون از انواع کیفرها و شکنجهها و زنجیرها و خشم و عذاب بهره ببرید.
{إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ (15) آخِذِينَ مَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُحْسِنِينَ (16) كَانُوا قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ (17) وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ (18) وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ (19)}.
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ پرهيزگاران در باغها و کنار چشمه ساران باشند.
آخِذِينَ مَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُحْسِنِينَ آنچه را خدا ارزانيشان داشته است گرفته اند زيرا پيش از آن ، نيکوکاربودند ،
كَانُوا قَلِيلًا مِّنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ اندکي از شب را مي خوابيدند ،
وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ و به هنگام سحر استغفار مي کردند ،
وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ و در اموالشان براي سائل و محروم حقي بود.
#
{15} يقول تعالى في ذكر ثواب المتَّقين وأعمالهم التي وصلوا بها إلى ذلك الجزاء: {إنَّ المتَّقينَ}؛ أي: الذين كانت التَّقوى شعارهم وطاعةُ اللهِ دثارهم، {في جناتٍ}: مشتملات على جميع أصناف الأشجار والفواكه، التي يوجد لها نظيرٌ في الدنيا، والتي لا يوجد لها نظيرٌ، مما لم تنظر العيونُ إلى مثله، ولم تسمع الآذانُ، ولم يخطرْ على قلب بشرٍ ، {وعيونٍ}: سارحة تشرب منها تلك البساتين، ويشربُ بها عبادُ الله يفجِّرونها تفجيراً.
(15) خداوند در بیان پاداش پرهیزگاران و اعمالشان که به سبب آن به این پاداش رسیدهاند میفرماید: (
﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِينَ﴾) بیگمان پرهیزگاران که تقوا و اطاعت از خدا را شعار خود ساخته بودند، (
﴿فِي جَنَّٰتٖ﴾) در میان باغهای بهشت خواهند بود، باغهایی که انواع درختان و میوهها را در بر دارند که برخی از آنها همانندی در دنیا دارند و برخی در دنیا نظیری ندارند. میوهها و درختانی که چشمها مانند آن را ندیدهاند، و گوشها
[اخبار] آن را نشنیدهاند، و تصوّر آن به دل هیچ کسی خطور نکرده است. (
﴿وَعُيُونٍ﴾) و در میان چشمههای روان هستند، و این باغها با این چشمهها آبیاری میشوند، و بندگان از آن مینوشند و آن را میجوشانند.
#
{16} {آخذينَ ما آتاهم ربُّهم}: يُحتملُ أنَّ المعنى أنَّ أهل الجنَّة قد أعطاهم مولاهم جميع مناهم من جميع أصناف النعيم، فأخذوا ذلك راضين به، قد قرَّت به أعينُهم، وفرحتْ به نفوسُهم، ولم يطلبُوا منه بدلاً، ولا يبغون عنه حولاً، وكلٌّ قد ناله من النعيم ما لا يطلب عليه المزيد. ويُحتمل أنَّ هذا وصف المتَّقين في الدُّنيا، وأنَّهم آخذون ما آتاهم الله من الأوامر والنواهي؛ أي: قد تلقَّوها بالرحب وانشراح الصدر، منقادين لما أمر الله به بالامتثال على أكمل الوجوه، ولما نهى عنه بالانزجار عنه لله على أكمل وجه؛ فإنَّ الذي أعطاهم الله من الأوامر والنواهي هو أفضل العطايا التي حقُّها أن تُتَلَقَّى بالشُّكر لله عليها والانقياد.
والمعنى الأول ألصقُ بسياق الكلام؛ لأنَّه ذكر وصفهم في الدُّنيا وأعمالهم بقوله: {إنَّهم كانوا قبل ذلك}: الوقت الذي وصلوا به إلى النعيم {محسنين}: وهذا شاملٌ لإحسانهم بعبادة ربِّهم؛ بأن يعبدوه كأنهم يرونه؛ فإنْ لم يكونوا يرونه؛ فإنَّه يراهم، وللإحسان إلى عباد الله ببذل النفع والإحسان من مال أو علم أو جاهٍ أو نصيحةٍ أوأمرٍ بمعروف أو نهي عن منكرٍ، أو غير ذلك من وجوه البرِّ وطرق الخيرات، حتى إنَّه يدخُلُ في ذلك الإحسان بالقول والكلام الليِّن والإحسان إلى المماليك والبهائم المملوكة وغير المملوكة.
(16) (
﴿ءَاخِذِينَ مَآ ءَاتَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡ﴾) احتمال دارد که معنی آیه این باشد که خداوند همۀ آرزوهای اهل بهشت را برآورده میسازد، و همۀ انواع نعمتها را به آنان میدهد، و آنان این نعمتها را دریافت میدارند درحالی که خشنود و شادمان هستند و جایگزینی برای آن را نمیجویند و نمیخواهند از آن بیرون آورده شوند و به هریک اندازهای از نعمت داده میشود که بیشتر از آن نمیخواهند. و احتمال دارد که این، صفت و حالت پرهیزگاران در دنیا باشد، و آنها اوامر و نواهی خداوند را فرا میگیرند؛ یعنی با شرح صدر و دلی شاد آن را فرا گرفته، و از فرمان خدا پیروی میکنند، و به خاطر خدا از آنچه نهی شدهاند به کاملترین صورت دوری میگزینند. پس کسانی که خداوند به آنها اوامر و نواهی داده، اینها از بهترین بخششهای الهی هستند که باید آن را فرا بگیرند و شکر آن را به جای آورند و منقاد شوند. امّا معنی اوّل به سیاق عبارت نزدیکتر است؛ چون خداوند وصف آنها و اعمالشان را در دنیا بیان داشته است که (
﴿إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَبۡلَ ذَٰلِكَ مُحۡسِنِينَ﴾) اینان پیش از اینکه به این نعمت دست یابند نیکوکار بودهاند. و نیکوکاری آنها عبادت پروردگارشان را شامل میشود که او را چنان بپرستند که انگار او را میبینند، و اگر او را نمیبینند او آنها را میبیند. همچنین نیکی کردن با بندگان خدا با رساندن فایده به آنها، و احسان با آنها با دادن مال یا علم، یا خیر خواهی برایشان و استفاده از مقام و موقعیت خود در راه رساندنِ خیر به آنان و امر به معروف و نهی از منکر و دیگر راههای نیک را شامل میشود. حتّی نیکی کردن با سخن نرم، و نیکویی کردن با زیر دستان و حیواناتی که در ملکیّت آدمی هستند و یا مربوط به دیگران میباشند، در این داخل است. و از بهترین انواع احسان و نیکی کردن در عبادت خالق، نماز شب است که دالّ بر اخلاص و هماهنگ بودن زبان و قلب است.
#
{17} ومن أفضل أنواع الإحسان في عبادة الخالق صلاةُ الليل الدالَّة على الإخلاص وتواطؤ القلب واللسان، ولهذا قال: {كانوا}؛ أي: المحسنون، {قليلاً من الليل ما يَهْجَعونَ}؛ أي: كان هجوعهم؛ أي: نومهم بالليل قليلاً، وأمَّا أكثر الليل؛ فإنَّهم قانتون لربِّهم، ما بين صلاة وقراءة وذكر ودعاء وتضرُّع.
(17) بنابراین فرمود: (
﴿كَانُواْ قَلِيلٗا مِّنَ ٱلَّيۡلِ مَا يَهۡجَعُونَ﴾) نیکوکاران خوابشان در شب اندک است. و امّا بیشتر شب را با عبادت پروردگارشان سپری مینمایند؛ نماز میخوانند و تلاوت میکنند و خدا را یاد مینمایند و دعا و زاری میکنند.
#
{18} {وبالأسحار}: التي هي قبيل الفجر، {هم يستغفرونَ}: الله تعالى، فمدُّوا صلاتهم إلى السحر، ثم جلسوا في خاتمة قيامهم بالليل يستغفرون الله تعالى استغفار المذنبِ لذنبه. وللاستغفار بالأسحار فضيلةٌ وخصيصةٌ ليست لغيره؛ كما قال تعالى في وصف أهل الإيمان والطاعة: {والمستغفرين بالأسحار}.
(18) (
﴿وَبِٱلۡأَسۡحَارِ﴾) و به هنگام سحر؛ یعنی اندکی پیش از بامداد، (
﴿هُمۡ يَسۡتَغۡفِرُونَ﴾) آنان از خداوند طلب آمرزش میکنند. پس نمازشان تا سحر ادامه دارد، سپس در پایان نماز شب مینشینند و از خداوند متعال طلب آمرزش میکنند، همانند آمرزش خواستن گناهکاری که برای بخشوده شدن گناهش آمرزش میطلبد. و آمرزش خواستن به هنگام سحر، فضیلت و ویژگی خاص خود را دارد که در دیگر اوقات این برتری و ویژگی را ندارد.
همانطور که خداوند در توصیف اهل ایمان و طاعت فرموده است: ﴿وَٱلۡمُسۡتَغۡفِرِينَ بِٱلۡأَسۡحَارِ﴾ و آنان که سحرگاهان طلب آمرزش مینمایند.
#
{19} {وفي أموالهم حقٌّ}: واجبٌ ومستحبٌّ {للسائل والمحروم}؛ أي: للمحتاجين الذين يطلبون من الناس والذين لا يسألونهم.
(19) (
﴿وَفِيٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ لِّلسَّآئِلِ وَٱلۡمَحۡرُومِ﴾) و در مالهایشان حق واجب و مستحبّی برای نیازمندان است، برای آنهایی که از مردم طلب و سؤال میکنند، و برای آن بینوایانی که از مردم چیزی نمیخواهند.
{وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ (20) وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ (21) وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ (22) فَوَرَبِّ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ (23)}
وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِّلْمُوقِنِينَ و در زمين براي اهل يقين عبرتهايي است ،
وَفِي أَنفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ و نيز در وجود خودتان آيا نمي بينيد ?
وَفِي السَّمَاء رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ و رزق شما و هر چه به شما وعده شده در آسمان است.
فَوَرَبِّ السَّمَاء وَالْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِّثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنطِقُونَ پس سوگند به پروردگار آسمانها و زمين که اين سخن ، آنچنان که سخن مي گوييد ، حتمي است.
#
{20} يقول تعالى داعياً عباده إلى التفكُّر والاعتبار: {وفي الأرضِ آياتٌ للموقِنينَ}: وذلك شاملٌ لنفس الأرض وما فيها من جبال وبحارٍ وأنهارٍ وأشجارٍ ونباتٍ تدلُّ المتفكِّر فيها، المتأمِّل لمعانيها على عظمة خالقها وسعة سلطانه وعميم إحسانه وإحاطة علمه بالظواهر والبواطن.
(20) خداوند در حالی که بندگانش را به تفکّر و عبرت گرفتن فرا میخواند میفرماید: (
﴿وَفِي ٱلۡأَرۡضِ ءَايَٰتٞ لِّلۡمُوقِنِينَ﴾) و در زمین برای یقین کنندگان نشانههایی است و این شامل خود زمین و کوهها و دریاها و نهرها و درختان و گیاهانی است که در زمین قرار دارند، که هر کس در این چیزها بیندیشد و به فلسفۀ آن فکر کند، او را به عظمت آفرینندۀ این مخلوقات و گستردگی فرمانرواییاش و فراگیر بودن احسانش و به اینکه دانش او امور پیدا و پنهان را در بر گرفته است راهنمایی میکند.
#
{21} وكذلك في نفس العبد من العِبَرِ والحكمة والرحمة ما يدلُّ على أنَّ الله واحدٌ أحدٌ فردٌ صمدٌ ، وأنَّه لم يخلق الخلق سدىً.
(21) و همچنین در وجود آدمی عبرتها و حکمتها و رحمتهایی است که نشانگر آن است خداوند یکتاست، و او والامقام است و همه برای رفع نیازهایشان به او روی میآورند، و براین دلالت مینماید که خلق را بیهوده نیافریده است.
#
{22} وقوله: {وفي السماء رزقُكُم}؛ أي: مادة رزقكم من الأمطار وصنوف الأقدار؛ الرزق الدينيُّ والدنيويُّ، وما توعدونه من الجزاء في الدنيا والآخرة؛ فإنَّه ينزل من عند الله كسائر الأقدار.
(22) (
﴿وَفِي ٱلسَّمَآءِ رِزۡقُكُمۡ وَمَا تُوعَدُونَ﴾) و مادۀ روزیِ شما که عبارت است از باران و انواع روزی دینی و دنیوی که خداوند برایتان مقرّر نموده، و نیز جزایی که در دنیا و آخرت از جانب خدا به شما وعده داده میشود، همه ـ همانند سایر چیزهایی که مقدر شده است ـ از سوی خدا نازل میشوند.
#
{23} فلما بيَّن الآيات ونبَّه عليها تنبيهاً ينتبه به الذكيُّ اللبيبُ؛ أقسم تعالى على أنَّ وعده وجزاءه حقٌّ، وشبَّه ذلك بأظهر الأشياء لنا، وهو النُّطق، فقال: {فوربِّ السماءِ والأرضِ إنَّه لَحَقٌّ مثلما أنَّكم تَنطِقونَ}؛ فكما أنَّكم لا تشكُّون في نطقكم؛ فكذلك ينبغي أن لا يعترِيَكم الشكُّ في البعث والجزاء.
(23) وقتی نشانهها را بیان کرد و آنها را یادآوری نمود طوری که هر فردی هوشیار آگاه میشود، خداوند متعال سوگند یاد کرد که وعده و جزای او حق و درست است. و آن را به بدیهیترین و آشکارترین چیز که سخن گفتن است تشبیه نمود.
پس فرمود: (
﴿فَوَرَبِّ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ إِنَّهُۥ لَحَقّٞ مِّثۡلَ مَآ أَنَّكُمۡ تَنطِقُونَ﴾) سوگند به پروردگار آسمانها و زمین که وعدۀ خدا و جزای او حق است، همان گونه که شما سخن میگویید. پس همان طور که در سخن گفتن خود شک و تردیدی ندارید، همچنین نباید دربارۀ رستاخیز و جزا شک و تردیدی داشته باشید.
{هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْرَاهِيمَ الْمُكْرَمِينَ (24) إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ (25) فَرَاغَ إِلَى أَهْلِهِ فَجَاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ (26) فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ قَالَ أَلَا تَأْكُلُونَ (27) فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ (28) فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَهَا وَقَالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ (29) قَالُوا كَذَلِكِ قَالَ رَبُّكِ إِنَّهُ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ (30) قَالَ فَمَا خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ (31) قَالُوا إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُجْرِمِينَ (32) لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِنْ طِينٍ (33) مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ (34) فَأَخْرَجْنَا مَنْ كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (35) فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ (36) وَتَرَكْنَا فِيهَا آيَةً لِلَّذِينَ يَخَافُونَ الْعَذَابَ الْأَلِيمَ (37)}.
هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْرَاهِيمَ الْمُكْرَمِينَ آيا داستان مهمانان گرامي ابراهيم به تو رسيده است ?
إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ قَوْمٌ مُّنكَرُونَ آنگاه که نزد او آمدند و گفتند : سلام گفت : سلام ، شما مردمي ، ناشناخته ايد.
فَرَاغَ إِلَى أَهْلِهِ فَجَاء بِعِجْلٍ سَمِينٍ در نهان و شتابان نزد کسان خود رفت و گوساله فربهي آورد.
فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ قَالَ أَلَا تَأْكُلُونَ طعام را به نزدشان گذاشت و گفت : چرا نمي خوريد ?
فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ و از آنها بيمناک شد گفتند : مترس و او را به فرزندي دانا مژده دادند.
فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَهَا وَقَالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ و زنش فريادزنان آمد و بر روي زد و گفت : من پيزالي نازايم.
قَالُوا كَذَلِكَ قَالَ رَبُّكِ إِنَّهُ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ گفتند : پروردگار تو اينچنين گفته است و او حکيم و داناست.
قَالَ فَمَا خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَگفت : اي رسولان ،
به چه کار آمده ايد ?
قَالُوا إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُّجْرِمِينَ گفتند : ما را بر مردمي ، تبهکار فرستاده اند ،
لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِّن طِينٍ تا تکه هاي کلوخ بر سرشان بباريم .
مُسَوَّمَةً عِندَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ که بر آنها از جانب پروردگارت براي متجاوزان نشان گذاشته اند.
فَأَخْرَجْنَا مَن كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ پس همه کساني را که ايمان آورده بودند بيرون برديم.
فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِّنَ الْمُسْلِمِينَ و در آن شهر جز يک خانه از فرمانبرداران نيافتيم.
وَتَرَكْنَا فِيهَا آيَةً لِّلَّذِينَ يَخَافُونَ الْعَذَابَ الْأَلِيمَ و در آن سرزمين براي کساني که از عذاب دردآور مي ترسند نشاني باقي گذاشتيم.
#
{24} يقول تعالى: {هل أتاك}؛ أي: أما جاءك؟ {حديثُ ضيفِ إبراهيمَ المُكْرَمينَ}: ونبأهُم الغريب العجيب، وهم الملائكة الذين أرسلهم الله لإهلاك قوم لوطٍ، وأمرهم بالمرور على إبراهيم، فجاؤوه في صورة أضياف.
(24) خداوند متعال میفرماید: (
﴿هَلۡ أَتَىٰكَ حَدِيثُ ضَيۡفِ إِبۡرَٰهِيمَ ٱلۡمُكۡرَمِينَ﴾) آیا خبر شگفت انگیز مهمانان گرامی ابراهیم به تو رسیده است؟ آن مهمانان فرشتگانی بودند که خداوند آنها را برای هلاک کردن قوم لوط فرستاده بود، و به آنها فرمان داد تا بر ابراهیم نیز گذر کنند. پس آنها به صورت مهمان نزد ابراهیم آمدند.
#
{25} {إذْ دَخَلوا عليه فقالوا سلاماً قال}: مجيباً لهم: {سلامٌ}؛ أي: عليكم، {قومٌ منكَرون}؛ أي: أنتم قوم منكَرون، فأحبُّ أن تعرِّفوني بأنفسكم، ولم يعرفهم إلاَّ بعد ذلك.
(25) (
﴿إِذۡ دَخَلُواْ عَلَيۡهِ فَقَالُواْ سَلَٰمٗاۖ قَالَ سَلَٰمٞ قَوۡمٞ مُّنكَرُونَ﴾) آنگاه که بر ابراهیم وارد شدند و گفتند: سلام بر تو،
ابراهیم در پاسخ گفت: سلام بر شما. شما گروهی ناشناس هستید، پس دوست دارم که خودتان را معرفی کنید. و تا آنها خود را معرفی نکردند آنان را نشناخت.
#
{26} ولهذا راغ {إلى أهلِهِ}؛ أي: ذهب سريعاً في خفيةٍ ليحضر لهم قِراهم، {فجاء بعجلٍ سمينٍ}.
(26) (
﴿فَرَاغَ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ﴾) پس آهسته به سوی خانوادهاش رفت تا از مهمانان پذیرایی کند. (
﴿فَجَآءَ بِعِجۡلٖ سَمِينٖ﴾) سپس گوسالۀ فربهای را آورد
#
{27} {فقرَّبه إليهم}: وعرض عليهم الأكل، فَـ {قَالَ ألا تأكُلونَ}؟
(27) ((فَقَرَّبَهُۥٓ إِلَيۡهِمۡ﴾) و نزد آنان گذاشت تا از آن بخورند.
گفت: (
﴿أَلَا تَأۡكُلُونَ﴾) آیا نمیخورید؟!
#
{28} {فأوجسَ منهم خيفةً}: حين رأى أيديهم لا تصلُ إليه، {قالوا لا تخفْ}: وأخبروه بما جاؤوا له، {وبشَّروه بغلام عليم}: وهو إسحاق عليه السلام.
(28) (
﴿فَأَوۡجَسَ مِنۡهُمۡ خِيفَةٗ﴾) پس وقتی دید که به سوی آن دست دراز نمیکنند در دل خود از آنها احساس ترس و وحشت نمود. (
﴿قَالُواْ لَا تَخَفۡ﴾) آنها گفتند: مترس، و او را به آنچه که برای انجام دادنش آمده بودند خبر دادند. (
﴿وَبَشَّرُوهُ بِغُلَٰمٍ عَلِيمٖ﴾) او را به فرزندی دانا که اسحاق علیه السلام بود مژده دادند.
#
{29} فلمَّا سمعت المرأةُ البشارةَ؛ {أقبلتْ}: فرحةً مستبشرةً {في صَرَّةٍ}؛ أي: صيحة، {فصكَّتْ وجهها}: وهذا من جنس ما يجري للنساء عند السرور ونحوه من الأقوال والأفعال المخالفة للطبيعة والعادة، {وقالتْ عجوزٌ عقيمٌ}؛ أي: أنَّى لي الولد وأنا عجوزٌ قد بلغتُ من السنِّ ما لا تلد معه النساء! ومع ذلك؛ فأنا عقيمٌ غير صالح رحمي للولادة أصلاً؛ فثمَّ مانعان، كلٌّ منهما مانعٌ من الولد، وقد ذكرت المانع الثالث في سورة هودٍ في قولها: {وهذا بعلي شيخاً إنَّ هذا لشيءٌ عجيبٌ}.
(29) (
﴿فَأَقۡبَلَتِ ٱمۡرَأَتُهُۥ فِي صَرَّةٖ فَصَكَّتۡ وَجۡهَهَا﴾) وقتی زن ابراهیم مژده را شنید، با خوشحالی و فریاد جلو آمد و سیلیای بر چهرۀ خود زد. این از جنس آن حالتی است که در حالت شنیدن سخن شادی آور و دیدن حالتی که معمول و متداول نباشد به زنان دست میدهد. (
﴿وَقَالَتۡ عَجُوزٌ عَقِيمٞ﴾) و گفت: از کجا من فرزندی به دنیا میآورم درحالی که پیر شده و به سنّی رسیدهام که زنان در این سن دیگر فرزند به دنیا نمیآورند؟! در ضمن من نازا و عقیم هستم و اصلاً صلاحیّت باردار شدن را ندارم. پس دو مانع وجود دارد که هر یک از آنها مانع به دنیا آمدن فرزند میشوند.
و مانع سوّم را در سورۀ هود بیان کرده است: ﴿وَهَٰذَا بَعۡلِي شَيۡخًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عَجِيبٞ﴾ و این شوهرم پیرمردی است. بیگمان این چیز عجیبی است.
#
{30} {قالوا كذلِكِ قال رَبُّكِ}؛ أي: الله الذي قدَّر ذلك وأمضاه؛ فلا عجب في قدرة الله [تعالى]، {إنَّه هو الحكيم العليم}؛ أي: الذي يضع الأشياء مواضعها، وقد وسعَ كلَّ شيء علماً، فسلِّموا لحكمه، واشكروه على نعمته.
(30) (
﴿قَالُواْ كَذَٰلِكِ قَالَ رَبُّكِ﴾) گفتند: خداوند این امر را مقدّر و واجب نموده است پس نباید در قدرت الهی تعجّب کرد. (
﴿إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡحَكِيمُ ٱلۡعَلِيمُ﴾) بیگمان، خداوند فرزانۀ داناست؛ یعنی او خدایی است که هر چیزی را در جای مناسبش قرار میدهد و دانایی و آگاهیاش هر چیزی را فرا گرفته است. پس تسلیم فرمان او باشید و سپاس او را در برابر نعمتهایش بهجای آورید.
#
{31} {قال فما خطبُكم أيُّها المرسلونَ} ؛ أي: قال لهم إبراهيم عليه السلام: ما شأنُكم أيُّها المرسلون؟! وماذا تريدون؟! لأنَّه استشعر أنهم رسلٌ أرسلهم الله لبعض الشؤون المهمَّة.
(31) (
﴿قَالَ فَمَا خَطۡبُكُمۡ أَيُّهَا ٱلۡمُرۡسَلُونَ﴾) ابراهیم علیه السلام به فرشتگان گفت: کارتان چیست و چه میخواهید؟ چون ابراهیم فهمید که خداوند آنها را برای کار مهمّی فرستاده است.
#
{32} {قالوا إنَّا أرْسِلْنا إلى قوم مجرمينَ}: وهم قومُ لوطٍ، قد أجرموا بإشراكهم بالله وتكذيبهم لرسولهم وإتيانهم الفاحشة التي لم يَسْبِقْهم إليها أحدٌ من العالمين.
(32) (
﴿قَالُوٓاْ إِنَّآ أُرۡسِلۡنَآ إِلَىٰ قَوۡمٖ مُّجۡرِمِينَ﴾) گفتند: همانا ما به سوی قومی گناهکار فرستاده شدهایم. و آنها قوم لوط بودند که با شرک ورزیدن به خدا و تکذیب پیغمبرشان و انجام دادن کار زشتِ همجنس بازی که پیش از آنها هیچ یک از جهانیان مرتکب این جنایت نشده بود، جرم و گناه کرده بودند.
#
{33 ـ 34} {لنرسلَ عليهم حجارةً من طينٍ. مسوَّمةً عند ربِّكَ للمسرفينَ}؛ أي: معلَّمة على كلِّ حجرٍ اسم صاحبه؛ لأنَّهم أسرفوا وتجاوزوا الحدَّ. فجعل إبراهيمُ يجادِلُهم في قوم لوطٍ، لعلَّ الله يدفعُ عنهم العذاب، فقيل له: {يا إبراهيمُ أعْرِضْ عن هذا إنَّه قد جاء أمرُ رَبِّك وإنَّهم آتيهم عذابٌ غيرُ مردودٍ}.
(33 - 34) (
﴿لِنُرۡسِلَ عَلَيۡهِمۡ حِجَارَةٗ مِّن طِينٖ مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّكَ لِلۡمُسۡرِفِينَ﴾) تا بر آنان سنگهایی از گل فرو ریزیم، و این سنگها نزد پروردگارت نشاندار شده و بر هر سنگی اسم صاحب آن نوشته شده است؛ چون آنها اسراف کرده و از حد تجاوز کردهاند. ابراهیم با آنها دربارۀ قوم لوط مجادله کرد تا شاید خداوند عذاب را از آنها دور نماید.
پس به ابراهیم گفته شد: ﴿يَٰٓإِبۡرَٰهِيمُ أَعۡرِضۡ عَنۡ هَٰذَآۖ إِنَّهُۥ قَدۡ جَآءَ أَمۡرُ رَبِّكَۖ وَإِنَّهُمۡ ءَاتِيهِمۡ عَذَابٌ غَيۡرُ مَرۡدُودٖ﴾ ای ابراهیم!از این روی بگردان، بیگمان فرمان پروردگارت آمده است و بر آنها عذابی خواهد آمد که بر نخواهد گشت.
#
{35 ـ 36} {فأخْرَجْنا من كان فيها من المؤمنينَ. فما وَجَدْنا فيها غيرَ بيتٍ من المسلمين}: وهم بيتُ لوطٍ عليه السلام؛ إلاَّ امرأتَه؛ فإنَّها من المهلكين.
(35 - 36) (
﴿فَأَخۡرَجۡنَا مَن كَانَ فِيهَا مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ فَمَا وَجَدۡنَا فِيهَا غَيۡرَ بَيۡتٖ مِّنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ﴾) آنگاه کسانی از مؤمنان را که در آنجا بودند بیرون آوردیم. آنجا جز یک خانه از مسلمانان نیافتیم. و آن خانۀ لوط علیه السلام بود، به جز همسرش که او از هلاک شدگان بود.
#
{37} {وتركْنا فيها آيةً للذين يخافون العذابَ الأليمَ}: يعتبرون بها ويعلمون أنَّ الله شديدُ العقاب، وأنَّ رسلَه صادقون مصدوقون.
(37) (
﴿وَتَرَكۡنَا فِيهَآ ءَايَةٗ لِّلَّذِينَ يَخَافُونَ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَلِيمَ﴾) و در آن برای کسانی که از عذاب دردناک میترسند نشانهای برجای گذاشتیم که از آن عبرت میگیرند، و میدانند که خداوند سختکیفر است و پیامبرانش راستگویند.
حکمتها و احکامی که در این داستان وجود دارد: 1- خداوند متعال بر اساس حکمت خود داستان خوبان و بدان را برای بندگانش نقل کرده تا از آنها عبرت بگیرند، و بدانند که سرانجام آنها چه بوده است. 2- خداوند در آغاز داستان، فضیلت ابراهیم خلیل ـ علیه السلام ـ را بازگو کرده است که بر مهم بودن ماجرای او دلالت مینماید. 3- مهمان داری و مهمان نوازی از سنّتهای ابراهیم خلیل ـ علیه السلام ـ است که خداوند به محمّد صلی الله علیه وسلم و امّتش دستور داده از آئین او پیروی کنند. و خداوند در اینجا ابراهیم را به خاطر مهمان نوازیاش ستوده است. 4- مهمان باید با عمل و سخن گرامی داشته شود؛ چون خداوند بیان کرد که مهمانان ابراهیم ـعلیه السلامـ گرامی بودند؛ یعنی ابراهیم آنها را گرامی داشت، و خداوند بیان کرد که ابراهیم با عمل و سخن از آنها پذیرایی به عمل آورد، همچنین بیان کرد که آنها نزد ما هم گرامی هستند. 5- خانه ابراهیم ـ علیه السلام ـ پناهگاهی برای مهمانان و مسافران بود؛ چون آنها بدون اجازه وارد خانۀ او شدند امّا ادب را رعایت کرده و ابتدا سلام کردند. ابراهیم نیز سلام آنها را کاملتر از سلامشان جواب داد، چون او جملۀ اسمیهای را ذکر کرد که دالّ بر ثبوت و استمرار است. 6- کسی که نزد انسان میآید یا نوعی ارتباط با او دارد باید خود را معرفی کند؛ چون این کار فواید زیادی دارد. 7- ادب ابراهیم و نرمیاش در حرف زدن که فرمود: (﴿قَوۡمٞ مُّنكَرُونَ﴾) قومی نا آشنا هستید و نگفت: «أنْکَرْتُکُم» شما را نشناختم. و این دو کلمه با هم فرق دارند که تفاوت آن مشخّص است. 8- شتاب در پذیرایی از مهمان؛ چون بهترین نیکویی، همان است که هرچه زودتر انجام شود. بنابراین ابراهیم خیلی زود و شتابان رفت و خوراک مهمانهایش را آورد. 9- حیوانی که قبل از آمدن مهمان ذبح شده و برای کس دیگری آماده شده است اگر به مهمان داده شود توهینی به او نیست، بلکه این بزرگداشت مهمان است. همانطور که ابراهیم -علیه السلام- چنین کرد و خداوند خبر داد که مهمانانش گرامی بودند. 10- خداوند کرم و سخاوتمندی فراوانی را به ابراهیم ارزانی داشته بود؛ زیرا همواره خوراک در خانهاش آماده و حاضر بود و نیازی نبود که از بازار یا از پیش همسایهها بیاورد. 11- ابراهیم خودش از مهمانانش پذیرایی کرد درحالی که او خلیل خداوند و سردار مهمان نوازان بود. 12- ابراهیم خوراکشان را به آنها نزدیک کرد و پیش آنها گذاشت، و خوراک را در جایی دیگر نگذاشت که به آنها بگوید: بفرمائید، یا بروید غذا بخورید. چون این کار آسانتر و راحتتر بود. 13- ابراهیم با مهربانی با آنها سخن گفت بهخصوص وقتی که غذا را به آنها داد. ابراهیم با مهربانی به آنها گفت: (﴿أَلَا تَأۡكُلُونَ﴾) آیا نمیخورید. و نگفت: بخورید، و یا کلمهای دیگر نگفت. پس کسی که از او پیروی مینماید، باید چنین کلمات خوب و شایستهای را بگوید. مثلاً بگوید: به ما افتخار بدهید، و امثال آن. 14- اگر کسی از کسی ترسید باید ترس را از او دور کند و هراس او را به آرامش تبدیل کند. همان طور که زمانی ابراهیم از فرشتگان ترسید به وی گفتند: (﴿لَا تَخَفۡ﴾) مترس. و او را به آن مژدۀ شادی آفرین خبر دادند بعد از آنکه از آنها احساس ترس نموده بود. 15- شدّت شادی همسر ابراهیم «ساره» به جایی رسید که سیلی بر چهرهاش زد و فریاد برآورد؛ کاری که قبلاً از وی مشاهده نشده بود. 16- خداوند ابراهیم و همسرش ساره را با مژده دادنشان به فرزندی دانا گرامی داشت.
وقوله تعالى: {وَفِي مُوسَى إِذْ أَرْسَلْنَاهُ إِلَى فِرْعَوْنَ بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ (38) فَتَوَلَّى بِرُكْنِهِ وَقَالَ سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ (39) فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ وَهُوَ مُلِيمٌ (40)}.
وَفِي مُوسَى إِذْ أَرْسَلْنَاهُ إِلَى فِرْعَوْنَ بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ و عبرتي است در موسي آنگاه که او را با برهاني آشکار نزد فرعون ، فرستاديم.
فَتَوَلَّى بِرُكْنِهِ وَقَالَ سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ و او با همه نيرويش اعراض کرد و گفت : جادوگري است يا ديوانه اي.
فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ وَهُوَ مُلِيمٌ او و لشکرهايش را فروگرفتيم و به دريا افکنديم و او مستوجب ملامت بود.
#
{38} أي: {وفي موسى}: وما أرسله الله به إلى فرعون وملئه بالآيات البينات والمعجزات الظاهرات آيةٌ للذين يخافون العذاب الأليم.
(38) (
﴿وَفِي مُوسَىٰٓ﴾) و در داستان موسی و اینکه خداوند او را با نشانهها و معجزات روشن به سوی فرعون و اشراف قومش فرستاد، نشانهای است برای کسانی که از عذاب دردناک میترسند. پس وقتی که موسی با این دلیل آشکار آمد
#
{39} فلمَّا أتى موسى فرعون بذلك السلطان المبين؛ تولَّى فرعون {بركنِهِ}؛ أي: أعرض بجانبه عن الحقِّ، ولم يلتفتْ إليه، وقدحوا فيه أعظم القدح، فقالوا: {ساحرٌ أو مجنونٌ}؛ أي: إن موسى لا يخلوا إمَّا أن يكون ما أتى به سحراً وشعبذةً ليس من الحقِّ قي شيء، وإمَّا أن يكون مجنوناً لا يؤاخَذُ بما صدر منه لعدم عقله! هذا وقد علموا ـ خصوصاً فرعون ـ أنَّ موسى صادقٌ؛ كما قال تعالى: {وجَحَدوا بها واسْتَيْقَنَتْها أنفسُهم ظلماً وعلوًّا}، وقال موسى لفرعون: {لقد علمتَ ما أنزل هؤلاءِ إلاَّ ربُّ السمواتِ والأرض بصائرَ ... } الآية.
(39) (
﴿فَتَوَلَّىٰ بِرُكۡنِهِۦ﴾) فرعون از حقّ روی برتافت و به آن توجّه نکرد و بزرگترین عیب و طعنه را به او زد و گفت: (
﴿سَٰحِرٌ أَوۡ مَجۡنُونٞ﴾) موسی از دو حال خالی نیست؛ یا آنچه آورده جادو و شعبده بازی است و حقّ نیست، و یا اینکه دیوانه است و عقل ندارد و هر کاری که از او سر میزند نباید مؤاخذه شود. این در صورتی بود که آنها به خصوص فرعون میدانست که موسی راستگوست. همان طور که خداوند متعال فرموده است
﴿وَجَحَدُواْ بِهَا وَٱسۡتَيۡقَنَتۡهَآ أَنفُسُهُمۡ ظُلۡمٗا وَعُلُوّٗا﴾ و آنان از روی ستمگری و برتریجویی آن را انکار کردند و در دل به حقّانیت آن یقین داشتند.
و موسی به فرعون گفت: ﴿لَقَدۡ عَلِمۡتَ مَآ أَنزَلَ هَٰٓؤُلَآءِ إِلَّا رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ بَصَآئِرَ﴾ تو میدانی که خداوندِ آسمانها و زمین اینها را جز به عنوان رهنمودهایی نازل نکرده است.
#
{40} {فأخذْناه وجنودَه فنَبَذْناهم في اليمِّ وهو مُليمٌ}؛ أي: مذنبٌ طاغٍ عاتٍ على الله، فأخذه [اللَّهُ] أخذَ عزيزٍ مقتدرٍ.
(40) (
﴿فَأَخَذۡنَٰهُ وَجُنُودَهُۥ فَنَبَذۡنَٰهُمۡ فِي ٱلۡيَمِّ وَهُوَ مُلِيمٞ﴾) پس او و لشکریانش را گرفتار کردیم و آنها را در دریا انداختیم، و او سرکش و گناهکار بود. پس خداوند او را با تمام قدرت به عذاب گرفتار کرد.
{وَفِي عَادٍ إِذْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ (41) مَا تَذَرُ مِنْ شَيْءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ كَالرَّمِيمِ (42)}.
وَفِي عَادٍ إِذْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ و نيز عبرتي است در قوم عاد آنگاه که باد عقيم را بر آنها فرستاديم.
مَا تَذَرُ مِن شَيْءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ كَالرَّمِيمِ بر هيچ چيز نوزيد مگر آنکه چون استخواني پوسيده اش بر جاي نهاد.
#
{41} أي: {و} آية لهم {في عادٍ}: القبيلة المعروفة، {إذْ أرسَلْنا عليهم الريحَ العقيمَ}؛ أي: التي لا خير فيها، حين كذَّبوا نبيَّهم هوداً عليه السلام.
(41) و برای آنها نشانه و مایۀ عبرتی است، (
﴿وَفِي عَادٍ﴾) در قبیلۀ معروف عاد. (
﴿إِذۡ أَرۡسَلۡنَا عَلَيۡهِمُ ٱلرِّيحَ ٱلۡعَقِيمَ﴾) آنگاه که تندباد بیخیر و برکتی بر آنان فرستادیم که هیچ خیری در آن نبود. و این عذاب وقتی آمد که آنها پیامبرشان هود علیه السلام را تکذیب کردند.
#
{42} {ما تَذَرُ من شيءٍ أتتْ عليه إلاَّ جَعَلَتْهُ كالرَّميم}؛ أي: كالرِّمم البالية؛ فالذي أهلكهم على قوَّتهم وبطشهم دليلٌ على كمال قوَّته واقتداره، الذي لا يعجِزُه شيء، المنتقم ممَّن عصاه.
(42) (
﴿مَا تَذَرُ مِن شَيۡءٍ أَتَتۡ عَلَيۡهِ إِلَّا جَعَلَتۡهُ كَٱلرَّمِيمِ﴾) بر هر چیزی که میوزید آن را مانند استخوانهای خشک و پودر شده میگرداند. خداوند آنها را با وجود قدرت و توانمندیشان هلاک کرد. این دلیلی است بر کمال توانایی و قدرتمندی خداوند که هیچ چیزی او را درمانده نمیکند، و او از کسانی که از فرمانش سرپیچی کنند انتقام خواهد گرفت.
{وَفِي ثَمُودَ إِذْ قِيلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّى حِينٍ (43) فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَهُمْ يَنْظُرُونَ (44) فَمَا اسْتَطَاعُوا مِنْ قِيَامٍ وَمَا كَانُوا مُنْتَصِرِينَ (45)}.
وَفِي ثَمُودَ إِذْ قِيلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّى حِينٍ و نيز عبرتي است در قوم ثمود آنگاه که به آنها گفته شد : تا زماني چندبرخوردار شويد.
فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَهُمْ يَنظُرُونَ آنان از فرمان پروردگارشان سرباز زدند و همچنان که مي نگريستند صاعقه فروگرفتشان.
فَمَا اسْتَطَاعُوا مِن قِيَامٍ وَمَا كَانُوا مُنتَصِرِينَ ايستادن نتوانستند و ياراي انتقام نداشتند.
#
{43} أي: {وفي ثمودَ}: آيةٌ عظيمةٌ حين أرسل الله إليهم صالحاً عليه السلام، فكذَّبوه وعاندوه، وبعث الله له الناقة آيةً مبصرةً، فلم يزدْهم ذلك إلاَّ عتُوًّا ونفوراً، {قيل لهم تمتَّعوا حتى حينٍ}.
(43) (
﴿وَفِي ثَمُودَ﴾) و در قوم ثمود نشانۀ بزرگی است، آنگاه که خداوند صالح -علیه السلام- را به سوی آنان فرستاد و او را تکذیب کردند و با او مخالفت ورزیدند، و خداوند شتر را به عنوان نشانهای راهنما و روشنگر برایش پدید آورد، امّا این نشانه جز سرکشی و گریز چیزی به آنان نیفزود. (
﴿إِذۡ قِيلَ لَهُمۡ تَمَتَّعُواْ حَتَّىٰ حِينٖ﴾) آنگاه که به آنان گفته شد: تا مدّتی بهرهمند شوید.
#
{44} {فعَتَوْا عن أمرِ ربِّهم فأخَذَتْهُمُ الصَّاعقةُ}؛ أي: الصيحة العظيمة المهلكة، {وهم ينظرونَ}: إلى عقوبتهم بأعينهم.
(44) ((فَعَتَوۡاْ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهِمۡ فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلصَّٰعِقَةُ وَهُمۡ يَنظُرُونَ﴾) آنگاه که به آنان گفته شد: تا مدّتی بهرهمند شوید. پس آنان از فرمان پروردگارشان سرپیچی کردند، آنگاه صدای بزرگ و مرگبار صاعقه آنها را فرا گرفت و با چشمان خود به عذابشان نگاه میکردند.
#
{45} {فما استَطاعوا من قيامٍ}: ينجون به من العذاب، {وما كانوا منتصِرينَ}: لأنفسهم.
(45) (
﴿فَمَا ٱسۡتَطَٰعُواْ مِن قِيَامٖ﴾) آنها نتوانستند برخیزند و خود را از عذاب نجات بدهند. (
﴿وَمَا كَانُواْ مُنتَصِرِينَ﴾) و نتوانستند خود را یاری نمایند.
{وَقَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ (46)}.
وَقَوْمَ نُوحٍ مِّن قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ و از پيش قوم نوح را فرو، گرفتيم ، که قومي نافرمان بودند.
#
{46} أي: وكذلك ما فعل الله بقوم نوح حين كذَّبوا نوحاً عليه السلام وفَسَقوا عن أمِر الله، فأرسل الله عليهم السماء والأرض بماءٍ منهمرٍ ، فأغرقهم عن آخرهم، ولم يُبْقِ من الكافرين ديَّاراً. وهذه عادة الله وسنَّتُه فيمَن عصاه.
(46) همچنین وقتی که قوم نوح، نوح علیه السلام را تکذیب کردند و از فرمان خدا سرپیچی نمودند، خداوند آنان را هلاک کرد و از آسمان آب فراوانی بر آنها فرو فرستاد و همۀ آنان را هلاک ساخت، و از کافران کسی را برجای نگذاشت. و این عادت و سنّت خدا دربارۀ کسانی است که از فرمان او سرپیچی میکنند.
{وَالسَّمَاءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ (47) وَالْأَرْضَ فَرَشْنَاهَا فَنِعْمَ الْمَاهِدُونَ (48) وَمِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (49) فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ (50) وَلَا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ (51)}.
وَالسَّمَاء بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ؛ و آسمان را به نيرو برافراشتيم و حقا که ما تواناييم.
وَالْأَرْضَ فَرَشْنَاهَا فَنِعْمَ الْمَاهِدُونَ و زمين را گسترديم ، و چه نيکو گسترندگانيم.
وَمِن كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ و از هر چيز جفتي بيافريده ايم ، باشد که عبرت گيريد.
فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُم مِّنْهُ نَذِيرٌ مُّبِينٌ؛ پس به سوي خداوند بگريزيد من شما را از جانب او بيم دهنده اي آشکارم.
وَلَا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ إِنِّي لَكُم مِّنْهُ نَذِيرٌ مُّبِينٌ و با خداي يکتا خداي ديگري را مپرستيد من شما را از جانب او بيم مي دهم.
#
{47} يقول تعالى مبيِّناً لقدرته العظيمة: {والسماءَ بَنَيْناها}؛ أي: خلقناها وأتقنَّاها وجَعَلْناها سقفاً للأرض وما عليها، {بأيْدٍ}؛ أي: بقوَّةٍ وقدرةٍ عظيمةٍ، {وإنَّا لَموسعونَ}: لأرجائها وأنحائها، وإنَّا لموسعون أيضاً على عبادنا بالرِّزق الذي ما ترك دابَّة في مهامه القفارِ ولُجج البحارِ وأقطار العالم العلويِّ والسفليِّ إلاَّ وأوصل إليها من الرزق ما يكفيها، وساق إليها من الإحسان ما يُغنيها. فسبحان من عمَّ بجوده جميع المخلوقات، وتبارك الذي وسعتْ رحمتُه جميع البريَّات.
(47) خداوند با بیان قدرت بزرگش میفرماید: (
﴿وَٱلسَّمَآءَ بَنَيۡنَٰهَا بِأَيۡيْدٖ﴾) و آسمان را با توانمندی بنا نموده و آن را محکم کرده، و آن را سقفی برای زمین و آنچه روی زمین است قرار دادهایم. (
﴿وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ﴾) و ما همواره گوشه و کرانههای آن را وسعت میبخشیم. و روزی را برای بندگان خود گشاده و فراوان میداریم، که هیچ جنبنده ای در دل صحراها و قعر دریاها و گوشههای جهان نیست مگر اینکه به اندازۀ کافی به آن روزی میرسد. و خداوند از احسان خویش آن قدر به او میدهد که او را بینیاز سازد. پس پاک است خداوندی که بخشش او همۀ مخلوقات را فرا گرفته است. و خجسته است خداوندی که رحمت او همۀ آفریدهها را فرا گرفته است.
#
{48} {والأرضَ فَرَشْناها}؛ أي: جعلناها فراشاً للخلق يتمكَّنون فيها من كلِّ ما تتعلَّق به مصالحهم من مساكنَ وغراسٍ وزرعٍ وحرثٍ وجلوسٍ وسلوكٍ للسُّبل الموصلة إلى مقاصدهم ومآربهم. ولمَّا كان الفراشُ قد يكون صالحاً للانتفاع من كلِّ وجهٍ، وقد يكون من وجهٍ دون وجهٍ؛ أخبر تعالى أنه مَهَدَها أحسنَ مهادٍ على أكمل الوجوه وأحسنها، وأثنى على نفسه بذلك، فقال: {فنعمَ الماهِدونَ}: الذي مَهَدَ لعبادِهِ ما اقتضتْه حكمتُه ورحمتُه.
(48) (
﴿وَٱلۡأَرۡضَ فَرَشۡنَٰهَا﴾) و زمین را بستری برای خلق قرار دادهایم که میتوانند در آن خانه بسازند و درخت بکارند و کشاورزی کنند و بنشینند. و راههایی در آن قرار دادهایم که میتوانند به وسیلۀ آن به مقاصد خود برسند، و منافعشان را در زمین تامین نمایند. و از آنجا که بستر و فرش ممکن است از جهتی قابل استفاده و مناسب باشد، و از جهتی نامناسب؛ خداوند خبر داد که آن را به بهترین صورت گسترده است،
و خود را براین چیز ستود و فرمود: (
﴿فَنِعۡمَ ٱلۡمَٰهِدُونَ﴾) و چه نیک گسترانندهایم، خدایی که آنچه حکمت و رحمتش اقتضا نموده برای بندگانش گسترانده است!
#
{49} {ومن كلِّ شيءٍ خَلَقْنا زوجين}؛ أي: صنفين ذكرٍ وأنثى من كلِّ نوع من أنواع الحيوانات، {لعلَّكم تذكَّرونَ}: لنعم اللهِ التي أنعم بها عليكم في تقدير ذلك وحكمتِهِ؛ حيث جعل ما هو السبب لبقاء نوع الحيوانات كلها؛ لتقوموا بتنميتها وخدمتها وتربيتها فيحصل من ذلك ما يحصل من المنافع.
(49) (
﴿وَمِن كُلِّ شَيۡءٍ خَلَقۡنَا زَوۡجَيۡنِ﴾) و از هر حیوانی دو نوع نر و ماده آفریدیم، (
﴿لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ﴾) تا نعمتهای خداوند را که به شما ارزانی داشته یاد آورید. و چنین مقدّر نموده هر حیوانی دارای نر و ماده باشد. و حکمت الهی را به یاد آورید که نر و ماده بودن را سبب بقای همۀ حیوانات گردانده است تا به پرورش دادن و تربیت آن بپردازید، و در نتیجه منافع فراوانی برایتان بهدست آید.
#
{50} فلما دعا العبادَ إلى النظر إلى آياته الموجبة لخشيته والإنابة إليه؛ أمر بما هو المقصود من ذلك، وهو الفرارُ إليه؛ أي: الفرار مما يكرهه الله ظاهراً وباطناً إلى ما يحبُّه ظاهراً وباطناً، فرارٌ من الجهل إلى العلم، ومن الكفر إلى الإيمان، ومن المعصية إلى الطاعة، من الغفلة إلى الذِّكر؛ فمن استكمل هذه الأمور؛ فقد استكمل الدين كلَّه، وزال عنه المرهوب، وحصل له غايةُ المراد والمطلوب. وسمى الله الرجوع إليه فراراً؛ لأنَّ في الرجوع إلى غيره أنواعَ المخاوف والمكاره، وفي الرجوع إليه أنواعَ المحابِّ والأمن والسرور والسعادة والفوزِ، فيفرُّ العبدُ من قضائه وقدره إلى قضائه وقدره، وكلُّ مَنْ خِفْتَ منه فررتَ منه إلاَّ الله تعالى؛ فإنَّه بحسب الخوف منه يكون الفرارُ إليه، {إنِّي لكُم منه نذيرٌ مبينٌ}؛ أي: منذرٌ لكم من عذاب الله ومخوِّفٌ بيِّن النذارة.
(50) وقتی بندگان را به اندیشیدن در نشانههایش فرا خواند که موجب ترس از خدا و روی آوردن به او میشوند، به چیزی فرمان داد که از تامل و اندیشه کردن در آیات خدا همان چیز حاصل میشود، و آن فرار به سوی خداست؛ یعنی فرار از آنچه خدا در ظاهر و باطن دوست ندارد، و روی آوردن به آنچه در ظاهر و باطن دوست دارد؛ گریز از جهالت به سوی علم و از کفر به سوی ایمان و از معصیت به سوی طاعت و از غفلت به سوی یادآوری. پس هر کس این چیزها را کامل نماید، به راستی که تمام دین را کامل نموده، و هر امر نامطلوبی از او دور شده و به مقصود و مراد خود رسیده است. و خداوند بازگشت به سوی خویش را فرار نامیده است؛ چون بازگشت به سوی غیر او دارای انواع هراسها و ناگواریهاست، و در بازگشتن به سوی او انواع امور دوست داشتنی و امنیّت و شادی و سعادت و رستگاری است. پس بنده از قضا و تقدیر الهی به سوی قضا و تقدیر او میگریزد، و از هر آنچه که بترسد از آن به سوی خدا میگریزد. پس به هر اندازه که انسان از چیزی بترسد، به همان اندازه از آن به سوی خدا فرار میکند. (
﴿إِنِّي لَكُم مِّنۡهُ نَذِيرٞ مُّبِينٞ﴾) همانا من برای شما از جانب او بیم دهندۀ آشکاری هستم؛ یعنی شما را از عذاب خدا میترسانم، و بیم دهنده و ترسانندۀ آشکاری هستم.
#
{51} {ولا تَجْعَلوا مع الله إلهاً آخرَ}: هذا من الفرار إلى الله، بل هذا أصلُ الفرارِ إليه: أنْ يَفِرَّ العبدُ من اتِّخاذ آلهةٍ غير الله من الأوثان والأندادِ والقبورِ وغيرها مما عُبِدَ من دون الله، ويخلِصَ [العبدُ] لربِّه العبادة والخوف والرجاء والدعاء والإنابة.
(51) (
﴿وَلَا تَجۡعَلُواْ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ﴾) و با خداوند معبود دیگری را انباز مسازید. این از جمله فرار کردن به سوی خداست، بلکه این اصل فرار و گریز به سوی خداست،
و انسان باید از برگرفتن معبودی دیگر غیر از خدا از قبیل: بتها و همتایان و قبرها و دیگر چیزهایی که به جای خدا پرستش میشوند فرار کند، و ترس و عبادت را خاص خداوند نماید و تنها به او امید داشته باشد و او را بخواند و فقط به سوی او روی آورد.
{كَذَلِكَ مَا أَتَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ (52) أَتَوَاصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ (53)}.
كَذَلِكَ مَا أَتَى الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ بدين سان بر آنهايي که از اين پيش بودند پيامبري مبعوث نشد جز آنکه ،
گفتند : جادوگري است ، يا ديوانه اي است.
أَتَوَاصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ؛ آيا بدين کار يکديگر را وصيت کرده بودند ? نه ، خود مردمي طاغي بودند.
#
{52} يقول الله مسلياً لرسوله - صلى الله عليه وسلم - عن تكذيب المشركين بالله، المكذِّبين له، القائلين فيه من الأقوال الشنيعة ما هو منزَّه عنه، وأنَّ هذه الأقوال ما زالتْ دأباً وعادةً للمجرمين المكذِّبين للرسل؛ فما أرسل اللهُ من رسول؛ إلاَّ رماه قومُه بالسحر أو الجنون.
(52) خداوند پیامبرش را دلجویی میدهد که اگر این مشرکان کسانی را برای خدا شریک قرار میدهند و پیامبر را تکذیب میکنند و دربارۀ او سخنان زشتی میگویند ـ که او از ان سخنان پاک و بهدور است ـ این گفتهها همواره شیوۀ مجرمان و تکذیبکنندگان پیامبران بوده است. پس خداوند هیچ پیامبری را نفرستاده مگر اینکه قومش او را به جادوگری و یا دیوانگی متّهم کردهاند.
#
{53} يقول الله تعالى: هذه الأقوال التي صَدَرَتْ منهم ـ الأولين والآخرين ـ هل هي أقوالٌ تواصَوْا بها، ولقَّن بعضُهم بعضاً بها؛ فلا يُستغرب بسبب ذلك اتِّفاقهم عليها؟! أم {هم قومٌ طاغونَ}؛ تشابهتْ قلوبُهم وأعمالهم بالكفر والطُّغيان، فتشابهت أقوالُهم الناشئة عن طغيانهم؟! وهذا هو الواقع؛ كما قال تعالى: {وقال الذين لا يعلمون لولا يُكَلِّمُنا الله أو تأتينا آيةٌ كذلك قال الذينَ من قَبْلِهِم مثلَ قولِهِم تشابهتْ قلوبُهم}، وكذلك المؤمنون لمَّا تشابهتْ قلوبُهم بالإذعان للحقِّ وطلبه والسعي فيه؛ بادروا إلى الإيمان برسُلِهم وتعظيمهم وتوقيرهم وخطابهم بالخطاب اللائق بهم.
(53) خداوند متعال میفرماید: آیا گفتههایی که از اینها و از پیشینیانشان سر زده است یکدیگر را به آن توصیه نموده و آن را به یکدیگر تلقین کردهاند؟ پس اگر چنین است، اتّفاقشان بر این سخنان عجیب نیست، (
﴿بَلۡ هُمۡ قَوۡمٞ طَاغُونَ﴾) این چنین نیست، بلکه اینها قومی سرکشاند که دلها و اعمالشان در کفر ورزیدن و طغیان همانند یکدیگر است، در نتیجه گفتههایشان که از طغیان و سرکشی آنها برآمده، همگون و شبیه هم است. و حقیقت همین است.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ لَوۡلَا يُكَلِّمُنَا ٱللَّهُ أَوۡ تَأۡتِينَآ ءَايَةٞۗ كَذَٰلِكَ قَالَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِم مِّثۡلَ قَوۡلِهِمۡۘ تَشَٰبَهَتۡ قُلُوبُهُمۡ﴾ و کافران گفتند:
«چرا خداوند با ما سخن نمیگوید، یا معجزهای برای ما نمیآید؟ کسانی که پیش از ایشان بودهاند سخنی همانند سخن اینها گفتند: دلهایشان همگون است.» همچنین مؤمنان که دلهایشان در یقین داشتن به حقّ و طلب نمودن آن و تلاش در راه آن شبیه یکدیگر است، شتابان به پیامبرانشان ایمان آوردند و آنها را تعظیم نموده و گرامی داشتند، و با سخنانی آنها را خطاب نمودند که شایستۀ آنهاست.
{فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَمَا أَنْتَ بِمَلُومٍ (54) وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ (55)}.
فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَمَا أَنتَ بِمَلُومٍ پس ، از آنها رويگردان شو ، کس تو را ملامت نخواهد کرد.
وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ اندرز بده که اندرز ، مؤمنان را سودمند افتد .
#
{54} يقولُ تعالى آمراً رسولَه بالإعراض عن المعرضين المكذِّبين: {فتولَّ عنهم}؛ أي: لا تبالِ بهم، ولا تؤاخِذْهم، وأقبِلْ على شأنك؛ فليس عليك لومٌ في ذنبهم، وإنَّما عليك البلاغُ، وقد أدَّيت ما حملتَ وبلَّغتَ ما أرسلت به.
(54) خداوند متعال به پیامبرش فرمان میدهد تا از کسانی که از حقّ روی گردانده و پیامبر را تکذیب کردهاند روی بگرداند: (
﴿فَتَوَلَّ عَنۡهُمۡ﴾) به آنها توجّه نکن و آنها را مؤاخذه ننما و به کار خودت مشغول باش. (
﴿فَمَآ أَنتَ بِمَلُومٖ﴾) تو به خاطر گناه آنها مورد سرزنش قرار نمیگیری، بلکه وظیفۀ تو فقط رساندن است، و تو وظیفهات را انجام دادهای و پیام خدا را که به همراه آن فرستاده شدهای رساندهای.
#
{55} {وذكِّرْ فإنَّ الذِّكْرى تنفعُ المؤمنين}: والتَّذكير نوعان: تذكيرٌ بما لم يُعْرَفْ تفصيله مما عُرِفَ مجملُه بالفِطَر والعقول ؛ فإنَّ الله فطر العقول على محبَّة الخير وإيثاره وكراهة الشرِّ والزُّهد فيه، وشرعُه موافقٌ لذلك؛ فكل أمرٍ ونهيٍ من الشرع؛ فهو من التذكير، وتمامُ التذكير أن يذكر ما في المأمور من الخير والحسن والمصالح، وما في المنهيِّ عنه من المضارِّ. والنوع الثاني من التذكير: تذكيرٌ بما هو معلومٌ للمؤمنين، ولكن انسحبتْ عليه الغفلةُ والذُّهول، فيذكَّرون بذلك، ويكرَّر عليهم؛ ليرسخ في أذهانهم، وينتبهوا، ويعملوا بما تَذَكَّروه من ذلك، وليحدثَ لهم نشاطاً وهمَّة توجب لهم الانتفاع والارتفاع. وأخبر الله أنَّ الذِّكرى تنفع المؤمنين؛ لأنَّ ما معهم من الإيمان والخشية والإنابة واتِّباع رضوان الله يوجب لهم أن تنفع فيهم الذِّكرى وتقع الموعظة منهم موقعها؛ كما قال تعالى: {فذكِّرْ إن نفعتِ الذِّكرى. سَيَذَّكَّرُ مَن يَخْشى. وَيَتَجَنَّبُها الأشقى}، وأما من ليس معه إيمانٌ ولا استعدادٌ لقبول التذكير؛ فهذا لا ينفع تذكيره؛ بمنزلة الأرض السبخة التي لا يفيدها المطر شيئاً. وهؤلاء الصنف لو جاءتهم كلُّ آية؛ لم يؤمنوا حتى يروا العذاب الأليم.
(55) (
﴿وَذَكِّرۡ فَإِنَّ ٱلذِّكۡرَىٰ تَنفَعُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) و یادآوری کن که به راستی یادآوری، مؤمنان را سودمند خواهد کرد.
یادآوری دو نوع است: 1- یادآوری آنچه که به طور مشروح و مفصّل تعریف نشده و مردم آن را نمیدانند و عقل و سرشت فقط به صورت خلاصه و مجمل آن را میشناسند، خداوند عقلها را بر این سرشته است که خیر را دوست دارند و آن را ترجیح میدهند و از شرّ و بدی متنفر هستند، و شریعت خداوند با این امور فطری و عقلی مطابق است. و هر امر و نهی شریعت از مصادیق پند دادن و یادآوری میباشد. و کمال پند دادن و یادآوری آن است که خیر و خوبی و منافعی که در چیزی نهفته و بدان امر شده است، تذکر داده شود؛ و زیانهایی که از آن نهی شده یادآوری گردد. 2- آنچه برای مؤمنان مشخّص و معلوم است امّا غفلت و فراموشی بر آن سایه افکنده است به آنان یادآوری گردد، و برایشان تکرار شود تا در اذهانشان ریشه بدواند، و بیدار شوند و به آن عمل کنند و برایشان نشاط و همّت پدید آید؛ همّتی که سبب میشود تا آنها استفاده ببرند و مقامشان بالا برود. و خداوند متعال خبر داده است که یادآوری و پند دادن به مؤمنان فایده میدهد؛ چون ایمان و ترس از خدا و روی آوردن به او و پیروی کردن از خشنودی وی باعث میشود تا یاد آوری و پند دادن به آنها سودمند باشد، و موعظه در وجودشان اثر بگذارد.
خداوند متعال میفرماید: ﴿فَذَكِّرۡ إِن نَّفَعَتِ ٱلذِّكۡرَىٰ سَيَذَّكَّرُ مَن يَخۡشَىٰ وَيَتَجَنَّبُهَا ٱلۡأَشۡقَى﴾ هرگاه پند و اندرز سودمند واقع شود پند و اندرز بده؛ زیرا کسی که از خدا میترسد، پند و اندرز خواهد گرفت. و بدبختترین فرد از آن روی میگرداند. امّا کسی که فاقد ایمان باشد و برای پذیرش پند و اندرز آمادگی نداشته باشد، پند دادن و یادآوری برای چنین کسی سودمند نخواهد بود. همانند زمین شورهزاری که باران هیچ فایدهای برای آن ندارد. این گروه اگر نشانه و معجزهای برایشان بیاید، به آن ایمان نمیآورند مگر آنکه عذاب دردناک را ببینند.
{وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ (56) مَا أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَمَا أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ (57) إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ (58)}.
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ جن و انس را جز براي پرستش خود نيافريده ام.
مَا أُرِيدُ مِنْهُم مِّن رِّزْقٍ وَمَا أُرِيدُ أَن يُطْعِمُونِ از آنها رزقي نمي خواهم و نمي خواهم که مرا اطعام کنند.
إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ خداست روزي دهنده و اوست صاحب نيرويي سخت استوار.
#
{56} هذه الغاية التي خَلَقَ الله الجنَّ والإنس لها، وبعث جميعَ الرسل يدعون إليها، وهي عبادتُه المتضمِّنة لمعرفته ومحبَّته والإنابة إليه والإقبال عليه والإعراض عما سواه، وذلك متوقِّف على معرفة الله تعالى ؛ فإنَّ تمام العبادة متوقِّف على المعرفةِ بالله ، بل كلَّما ازداد العبد معرفةً بربِّه ؛ كانت عبادته أكمل؛ فهذا الذي خلق الله المكلَّفين لأجله؛ فما خَلَقَهم لحاجة منه إليهم.
(56) این هدفی است که خداوند جنها و انسانها را برای آن آفریده و همۀ پیامبران را مبعوث کرده است تا به سوی آن دعوت کنند. و این هدف پرستش و بندگی خداوند است که باید همراه با شناخت و محبّت او و روی آوردن به وی و روی برگرداندن از غیر او باشد. و این متوقّف بر معرفت خداوند متعال است. و کمال عبادت بستگی به شناخت خداوند دارد، بلکه هر اندازه بنده شناخت بیشتری نسبت به پروردگارش داشته باشد، عبادت او کاملتر خواهد بود. و عبادت چیزی است که خداوند بندگان را به خاطر آن آفریده است. پس آنها را برای این نیافریده که به آنان نیازی داشته باشد.
#
{57} فما يريد {منهم من رزقٍ وما} يريدُ {أن يطعمونِ}: تعالى الغنيُّ المغني عن الحاجة إلى أحدٍ بوجه من الوجوه، وإنَّما جميع الخلق فقراءُ إليه في جميع حوائجهم ومطالبهم الضروريَّة وغيرها.
(57) (
﴿مَآ أُرِيدُ مِنۡهُم مِّن رِّزۡقٖ وَمَآ أُرِيدُ أَن يُطۡعِمُونِ﴾) از آنان هیچ روزیای نمیخواهم، و نمیخواهم که مرا خوراک بدهند! پاک و بسی برتر است خداوندِ توانگر بینیاز از اینکه نیازمند کسی باشد، بلکه همه در همه نیازها و خواستههای ضروری و غیر ضروری خویش نیازمند او هستند.
#
{58} ولهذا قال: {إنَّ الله هو الرزَّاقُ}؛ أي: كثير الرزق، الذي ما من دابَّةٍ في الأرض ولا في السماء إلاَّ على الله رزقُها، ويعلمُ مستقرَّها ومستودَعَها، {ذو القوَّةِ المتينُ}؛ أي: الذي له القوة والقدرةُ كلُّها، الذي أوجد بها الأجرام العظيمة السفليَّة والعلويَّة، وبها تصرَّف في الظواهر والبواطن، ونفذت مشيئته في جميع البريَّات؛ فما شاء الله كان، وما لم يشأ لم يكن، ولا يعجِزُه هاربٌ، ولا يخرج عن سلطانه أحدٌ، ومن قوَّته أنه أوصل رزقه إلى جميع العالم، ومن قدرته وقوَّته أنه يبعث الأموات بعدما مزَّقهم البِلى، وعصفت بهم الرياحُ، وابتلعتْهم الطيور والسِّباع، وتفرَّقوا وتمزَّقوا في مهامه القفار ولُجج البحار؛ فلا يفوته منهم أحدٌ، ويعلم ما تَنْقُصُ الأرضُ منهم؛ فسبحان القويِّ المتين.
(58) (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ﴾) بیگمان، خداوند روزی فراوان دارد و هیچ جنبندهای در آسمانها و زمین نیست مگر اینکه روزیاش بر عهدۀ خداوند است، و قرارگاه و آرامگاه آن را میداند. (
﴿ذُو ٱلۡقُوَّةِ ٱلۡمَتِينُ﴾) و خداوند دارای قدرت و توانمندی کامل است، و اجرام بزرگ بالا و پایین را آفریده است، و با قدرت کامل خویش در ظاهر و باطن تصرف مینماید، و مشیّت و خواست او در همۀ آفریدهها نافذ است. پس هر آنچه خدا بخواهد میشود، و هرچه نخواهد نمیشود؛ و هیچ فرار کنندهای از دست او در نمیرود؛ و در برابر فرمانروایی او هیچ کس نمیتواند سرِ نافرمانی بلند کند. و از قدرت و توانایی او این است که رزق خود را به تمام جهان رسانده است؛ و از قدرت و توانمندی اوست که مردگان را پس از آنکه استخوانهایشان از هم پاشیده شد و بادهای تند آنها را با خود به جاهای دور برد یا پرندگان و درندگان آنها را فرو بلعید و در بیابانهای خشک و صحراها پراکنده گشتند و یا در اعماق امواج دریا ناپدید شدند، زنده میگرداند و هیچ یک از اینها از او گم نمیشوند و میداند که زمین چه اندازه از اجسادشان را میکاهد. پس پاک است خداوند قوی و نیرومند.
{فَإِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذَنُوبًا مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحَابِهِمْ فَلَا يَسْتَعْجِلُونِ (59) فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ يَوْمِهِمُ الَّذِي يُوعَدُونَ (60)}.
فَإِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذَنُوبًا مِّثْلَ ذَنُوبِ أَصْحَابِهِمْ فَلَا يَسْتَعْجِلُونِ اين ستمکاران را، از عذاب بهره اي است همانند بهره اي که يارانشان داشتند پس به شتاب چيزي از من نخواهند
فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا مِن يَوْمِهِمُ الَّذِي يُوعَدُونَ واي بر کافران ، از آن روز که آنها را وعده داده اند.
#
{59} أي: {فإنَّ للذين ظلموا}: بتكذيبهم محمداً - صلى الله عليه وسلم - من العذاب والنَّكال {ذَنوباً}؛ أي: نصيباً وقسطاً، مثل ما فُعِلَ بأصحابهم من أهل الظُّلم والتكذيب، {فلا يستعجلونَ}: بالعذاب؛ فإنَّ سنة الله في الأمم واحدةٌ؛ فكلُّ مكذِّب يدوم على تكذيبه من غير توبةٍ وإنابةٍ؛ فإنَّه لا بدَّ أن يقع عليه العذابُ ولو تأخَّر عنه مدَّة.
(59) (
﴿فَإِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُواْ﴾) همانا کسانی که با تکذیب محمّد صلی الله علیه وسلم ستم کردهاند (
﴿ذَنُوبٗا﴾) بهره و سهمی از عذاب و شکنجه دارند همچنانکه یاران ستمگر و تکذیبکنندهشان چنین بهرهای داشتهاند. (
﴿فَلَا يَسۡتَعۡجِلُونِ﴾) پس نباید به شتاب، وقوع عذاب را از من بخواهند. چون سنّت خداوند دربارۀ امّتها یکی است. پس هر تکذیبکنندهای که به تکذیب خود ادامه دهد بدون آنکه توبه نماید و به سوی خدا برگردد، قطعاً عذاب بر او واقع خواهد شد گرچه مدّتی دیر شود. بنابراین خداوند آنها را از روز قیامت برحذر داشت
#
{60} ولهذا توعَّدهم الله بيوم القيامة، فقال: {فويلٌ للذين كفروا من يومهمُ الذي يوعَدون}: وهو يومُ القيامةِ، الذي قد وُعِدوا فيه بأنواع العذاب والنَّكال [والسلاسل] والأغلال؛ فلا مغيثَ ولا منقذَ لهم من عذاب الله. نعوذ بالله منه.
(60) و فرمود: (
﴿فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن يَوۡمِهِمُ ٱلَّذِي يُوعَدُونَ﴾) پس وای به حال آنان که کفر ورزیدهاند از روزی که به آن وعده داده شدهاند! و آن روز قیامت است که در آن روز به انواع عذاب و شکنجهها گرفتار میشوند، و به زنجیرها بسته خواهند شد. پس هیچ فریادرسی ندارند و هیچ کسی نیست که آنها را از عذاب خدا نجات دهد، از این عذاب به خداوند پناه میجوئیم.
* * *