مدني و 120 آيه است.
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ (1)}.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُم بَهِيمَةُ الأَنْعَامِ إِلاَّ مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَأَنتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، به ، پيمانها وفا کنيد حيوانات چهارپا مگر آنهايي که از اين پس برايتان گفته مي شود ، بر شما حلال شده اند و آنچه را که در حال احرام صيد مي کنيد حلال مشماريد خدا به هر چه مي خواهد حکم مي کند.
#
{1} هذا أمر من الله تعالى لعباده المؤمنين بما يقتضيه الإيمان بالوفاء بالعقود؛ أي: بإكمالها وإتمامها وعدم نقضها ونقصها، وهذا شامل للعقود التي بين العبد وبين ربِّه من التزام عبوديته؛ والقيام بها أتم قيام، وعدم الانتقاص من حقوقها شيئاً، والتي بينه وبين الرسول بطاعته واتباعه، والتي بينه وبين الوالدين والأقارب ببرِّهم وصلتهم وعدم قطيعتهم، والتي بينه وبين أصحابه من القيام بحقوق الصحبة في الغنى والفقر واليسر والعسر، والتي بينه وبين الخلق من عقود المعاملات كالبيع والإجارة ونحوهما، وعقود التبرعات كالهبة ونحوها، بل والقيام بحقوق المسلمين التي عقدها الله بينهم في قوله: {إنما المؤمنون إخوة}، [بالتناصر] على الحقِّ والتعاون عليه والتآلف بين المسلمين وعدم التقاطع؛ فهذا الأمر شامل لأصول الدين وفروعه؛ فكلُّها داخلةٌ في العقود التي أمر الله بالقيام بها [ويستدل بهذه الآية أن الأصل في العقود والشروط الإباحة، وأنها تنعقد بما دلَّ عليها من قول أو فعل لإطلاقها].
ثم قال ممتنًّا على عباده: {أحِلَّت لكم}؛ أي: لأجلكم، رحمة بكم، {بهيمة الأنعام}: من الإبل والبقر والغنم، بل ربَّما دَخَلَ في ذلك الوحشي منها والظباء وحمر الوحش ونحوها من الصيود. واستدل بعض الصحابة بهذه الآية على إباحة الجنين الذي يموت في بطن أمِّه بعدما تذبح. {إلَّا ما يُتْلى عليكم}: تحريمُه منها في قوله: {حُرِّمَتْ عليكُم الميتةُ والدَّمُ ولحمُ الخنزير ... } إلى آخر الآية؛ فإن هذه المذكورات وإن كانت من بهيمة الأنعام؛ فإنها محرمة.
ولما كانت إباحة بهيمة الأنعام عامة في جميع الأحوال والأوقات؛ استثنى منها الصيد في حال الإحرام، فقال: {غير مُحِلِّي الصيد وأنتم حُرُم}؛ أي: أحلت لكم بهيمة الأنعام في كلِّ حال؛ إلاَّ حيث كنتم متَّصفين بأنكم غير محلِّي الصيد وأنتم حرم؛ أي: متجرِّئون على قتله في حال الإحرام؛ فإنَّ ذلك لا يحل لكم إذا كان صيداً؛ كالظباء ونحوه، والصيد هو الحيوان المأكول المتوحش. {إنَّ الله يحكُم ما يريدُ}؛ أي: فمهما أراده تعالى؛ حَكَمَ به حكماً موافقاً لحكمتِهِ؛ كما أمركم بالوفاء بالعقود؛ لحصول مصالحكم ودفع المضارِّ عنكم، وأحلَّ لكم بهيمة الأنعام رحمةً بكم، وحرم عليكم ما استثنى منها من ذوات العوارض من الميتة ونحوها صوناً لكم واحتراماً، ومن صيد الإحرام احتراماً للإحرام وإعظاماً.
(1) این دستوری است از جانب خدا به بندگان مؤمنش که به پیمانها وفا کنند؛ دستوری که ایمان، آن را اقتضا میکند؛ یعنی پیمانها و قراردادها را کامل بگردانید و آنها را نشکنید. و نقض نگردانید. و این، شامل پیمانهایی است که میان بنده و خدا است،
از قبیل: پایبندی به بندگی پروردگار، و انجام دادن عبادت وی به کاملترین صورت، و نکاستن از حقوق بندگی. همچنانکه شامل پیمان هایی است که میان بنده و پیامبر میباشد، که باید از او اطاعت و پیروی کند. و شامل پیمانهایی است که بین او و پدر و مادر و خویشاوندانش است، که باید به آنها نیکی کند و پیوند خویشاوندی را برقرار دارد و با آنها قطع رابطه نکند. نیز پیمانهایی را در بر میگیرد که میان بنده و دوستان و همراهانش است، که باید حقوق همراهی را، در نیازمندی و توانگری، و آسانی و سختی انجام دهد. نیز پیمانهایی را شامل میشود که میان او و مردم وجود دارد،
مانند قراردادهای معاملاتی از قبیل: خرید و فروش و اجاره و امثال آن، و قراردادهای تبرّع و بخشش مانند هبه و غیره،
و ادای حقوق مسلمین که خداوند بر عهدۀ آنها قرار داده و فرموده است: ﴿ إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ﴾ همانا مؤمنان، برادر
[ان یکدیگر] هستند
[و باید در مسیر حق یکدیگر را یاری کنند و میان مسلمین دوستی بیاورند و از همدیگر قطع رابطه نکنند.] پس این دستور، اصول و فروع دین را در بر میگیرد، و تمامی این اصول و فروع، جزو پیمانهایی هستند که خداوند دستور داده است به آنها وفا شود.
سپس خداوند با منت نهادن بر بندگانش میفرماید: (
﴿أُحِلَّتۡ لَكُم﴾) به خاطر مهر و محبتی که خداوند نسبت به شما دارد، چهارپایان را برایتان حلال گردانیده است؛ (
﴿بَهِيمَةُ ٱلۡأَنۡعَٰمِ﴾) از قبیل: شتر و گاو و گوسفند. بلکه نوعِ وحشیِ این حیوانات نیز در این داخل هستند، مانند آهو و گورخر و امثال آن. و برخی از اصحاب با استناد به این آیه، بر حلال بودن جنینی که در شکم مادرش میمیرد و مادرش ذبح میشود، استدلال کردهاند. (
﴿إِلَّا مَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡكُمۡ﴾) جز آنچه که حرام بودن آن بر شما خوانده میشود، که در این آیه بیان شدهاند
﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَيۡتَةُ وَٱلدَّمُ وَلَحۡمُ ٱلۡخِنزِيرِ وَمَآ أُهِلَّ لِغَيۡرِ ٱللَّهِ بِهِۦ وَٱلۡمُنۡخَنِقَةُ وَٱلۡمَوۡقُوذَةُ وَٱلۡمُتَرَدِّيَةُ وَٱلنَّطِيحَةُ وَمَآ أَكَلَ ٱلسَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيۡتُمۡ وَمَا ذُبِحَ عَلَى ٱلنُّصُبِ وَأَن تَسۡتَقۡسِمُواْ بِٱلۡأَزۡلَٰمِۚ ذَٰلِكُمۡ فِسۡقٌ﴾ بر شما حرام شده است:
[خوردن حیوان] مردار، و خون، و گوشت خوک، و حیوانی که به نام غیر خدا سربریده شده باشد، و
[حیوانی که] خفه شده باشد، و
[حیوانی که] بر اثر وارد شدن ضربه مرده باشد، و حیوانی که از بالا پرت شده باشد، و
[حیوانی که] بر اثر شاخ زدن حیوانات دیگر مرده شده باشد، و آنچه که درنده از آن خورده باشد، -مگر اینکه آنها را
[زنده یافته و] سر بریده باشید- و
[همچنین بر شما حرام است خوردن گوشت حیواناتی که] ذبح آنها برای غیر خدا بوده و روی صخرههایی ـ یا چیزهایی دیگر ـ صورت گرفته که به عبادت غیر خدا نصب گشتهاند. و
[حرام است] به وسیلۀ تیرهای قرعه به پیشگویی بپردازید؛ این امر موجب فسق و بیرون رفتن از دایرۀ اطاعت خداست. موارد مذکور هر چند اگر از چهارپایان هم باشد، حرام است. و از آنجا که خوردنِ گوشت چهارپایان در همۀ حالات و اوقات مباح است،
شکار کردن در حالت احرام را استثنا نمود و فرمود: (
﴿غَيۡرَ مُحِلِّي ٱلصَّيۡدِ وَأَنتُمۡ حُرُمٌۗ ﴾) چهارپایان در هر حالی برایتان حلال هستند، مگر در حالتی که صفت و ویژگی شما چنان است که حلالکنندۀ صید نیستید، و آن زمانی است که در حال احرام هستید؛ یعنی زمانی که در حال احرام هستید یا در سرزمین حرم به سر میبرید، حیواناتی را از قبیل آهو و غیره شکار نکنید؛ زیرا برایتان حلال نیست، و
«صید» به معنی حیوان وحشی است که گوشتش خورده میشود. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَحۡكُمُ مَا يُرِيدُ﴾) بدون شک خدا هرچه را بخواهد مطابق با حکمت خویش به آن حکم مینماید، همان طور که شما را به وفاکردن به پیمانها دستور داد؛ زیرا
«وفای به پیمان» منافع شما را تامین میکند و زیانها را از شما دور مینماید. و از آنجا که خدا نسبت به شما بسیار مهربان است، چهارپایان را برایتان حلال کرد؛ و از میان چهارپایان حلال گوشت،
آن دسته را استثنا نمود که بنا به دلایل عارضی از قبیل: مردار شدن، نام غیر خدا بر آن بردن به هنگام ذبح، و خفه شدن، و یا مضروب شدن مرده باشند، تا شما را محفوظ نگاه دارد؛ و شما را از صید در حالت احرام نهی نمود، واین به خاطر بزرگداشت و تکریم احرام است.
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَلَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلَا الْهَدْيَ وَلَا الْقَلَائِدَ وَلَا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَانًا وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (2)}.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تُحِلُّواْ شَعَآئِرَ اللّهِ وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلاَ الْهَدْيَ وَلاَ الْقَلآئِدَ وَلا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّن رَّبِّهِمْ وَرِضْوَانًا وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُواْ وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَن صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَن تَعْتَدُواْ وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، شعاير خدا و ماه حرام و قرباني را چه ، بدون قلاده و چه با قلاده حرمت مشکنيد و آزار آنان را که به طلب روزي و خشنودي پروردگارشان آهنگ بيت الحرام کرده اند ، روا مداريد و چون از احرام به در آمديد صيد کنيد و دشمني با قومي که مي خواهند شما را از مسجدالحرام باز دارند وادارتان نسازد که از حد خويش تجاوز کنيد ، و در نيکوکاري و پرهيز همکاري کنيد نه در گناه و تجاوز و از خداي بترسيد که او به سختي عقوبت مي کند.
#
{2} يقول تعالى: {يا أيُّها الذين آمنوا لا تُحِلُّوا شعائر الله}؛ أي: محرَّماته التي أمركم بتعظيمها وعدم فعلها؛ فالنهي يشمَل النهي عن فعلها والنهي عن اعتقاد حِلِّها؛ فهو يشمل النهي عن فعل القبيح وعن اعتقاده، ويدخل في ذلك النهي عن محرَّمات الإحرام ومحرَّمات الحرم، ويدخُل في ذلك ما نصَّ عليه بقولِهِ: {ولا الشَّهْرَ الحرام}؛ أي: لا تنتهكوه بالقتال فيه وغيره من أنواع الظلم؛ كما قال تعالى: {إنَّ عدَّة الشُّهورِ عند الله اثنا عشَرَ شهراً في كتاب الله يوم خَلَقَ السمواتِ والأرضَ منها أربعةٌ حُرُمٌ ذلك الدِّين القيم فلا تظلموا فيهن أنفسكم}.
والجمهور من العلماء على أنَّ القتال في الأشهر الحُرُم منسوخٌ بقوله تعالى: {فإذا انْسَلَخَ الأشهرُ الحُرُم فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم}، وغير ذلك من العمومات التي فيها الأمرُ بقتال الكفار مطلقاً والوعيدُ في التخلُّف عن قتالهم مطلقاً، وبأنَّ النبي - صلى الله عليه وسلم - قاتل أهل الطائف في ذي القعدة، وهو من الأشهر الحرم.
وقال آخرون: إن النهي عن القتال في الأشهر الحُرُم غير منسوخ لهذه الآية وغيرها مما فيه النهي عن ذلك بخصوصه، وحملوا النُّصوص المطلقة الواردة على ذلك وقالوا: المُطْلَق يُحْمَل على المقيَّد. وفصَّل بعضهم فقال: لا يجوز ابتداء القتال في الأشهر الحرم، وأمَّا استدامتُهُ وتكميلُه إذا كان أوله في غيرها؛ فإنه يجوز، وحملوا قتال النبي - صلى الله عليه وسلم - لأهل الطائف على ذلك؛ لأنَّ أول قتالهم في حنين في شوَّال.
وكل هذا في القتال الذي ليس المقصود منه الدفع، فأمَّا قتال الدفع إذا ابتدأ الكفار المسلمين بالقتال؛ فإنه يجوز للمسلمين القتال دفعاً عن أنفسهم في الشهر الحرام وغيره بإجماع العلماء.
وقوله: {ولا الهديَ ولا القلائد}؛ أي: ولا تُحِلُّوا الهدي الذي يُهدى إلى بيت الله في حجٍّ أو عمرة أو غيرهما من نَعَم وغيرها؛ فلا تصدُّوه عن الوصول إلى مَحِلِّه، ولا تأخذوه بسرقة أو غيرها، ولا تقصِّروا به أو تحمِّلوه مالا يطيق خوفاً من تلفه قبل وصوله إلى مَحِلِّه، بل عظِّموه وعظِّموا من جاء به. {ولا القلائد}: هذا نوع خاص من أنواع الهدي، وهو الهدي الذي يُفْتَلُ له قلائد أو عُرىً، فيجعل في أعناقه؛ إظهاراً لشعائر الله، وحملاً للناس على الاقتداء، وتعليماً لهم للسنة، وليُعْرَفَ أنه هديٌ فَيُحْتَرم، ولهذا كان تقليد الهدي من السنن والشعائر المسنونة.
{ولا آمِّينَ البيتَ الحرام}؛ أي: قاصدين له، {يبتغون فضلاً من ربِّهم ورضواناً}؛ أي: من قَصَدَ هذا البيت الحرام، وقَصْدُهُ فضلُ الله بالتجارة والمكاسب المباحة، أو قصدُهُ رضوانُ الله بحجِّهِ وعمرتِهِ والطواف به والصلاة وغيرها من أنواع العبادات؛ فلا تتعرَّضوا له بسوءٍ ولا تُهينوه، بل أكرِموه وعظِّموا الوافدين الزائرين لبيت ربِّكم. ودخل في هذا الأمرِ الأمرُ بتأمين الطرق الموصلة إلى بيت الله، وجعل القاصدين له مطمئنِّين مستريحين غير خائفين على أنفسهم من القتل فما دونهَ ولا على أموالهم من المَكْس والنَّهب ونحو ذلك. وهذه الآية الكريمة مخصوصة بقوله تعالى: {يا أيُّها الذين آمنوا إنَّما المشرِكون نَجَسٌ فلا يَقْرَبوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا}؛ فالمشرِكُ لا يمكَّنُ من الدخول إلى الحرم. والتخصيص في هذه الآية بالنهي عن التعرُّض لمن قَصَدَ البيت ابتغاء فضل الله أو رضوانه يدلُّ على أنَّ مَن قَصَدَهُ لِيُلْحِدَ فيه بالمعاصي؛ فإنَّ من تمام احترام الحرم صدَّ مَن هذه حاله عن الإفساد ببيت الله؛ كما قال تعالى: {ومَن يُرِدْ فيه بإلحادٍ بظُلمٍ نُذِقْهُ من عذابٍ أليم}.
ولما نهاهم عن الصيد في حال الإحرام؛ قال: {وإذا حللتُم فاصْطادوا}؛ أي: إذا حللتم من الإحرام بالحجِّ والعمرة، [وخرجتم من الحرم]؛ حلَّ لكم الاصطياد، وزال ذلك التحريم، والأمر بعد التحريم يَرُدُّ الأشياء إلى ما كانت عليه من قبل.
{ولا يَجْرِمَنَّكُم شَنآنُ قوم أن صدُّوكم عن المسجد الحرام أن تعتدوا}؛ أي: لا يحملنَّكم بغض قوم وعداوتهم واعتداؤهم عليكم حيث صدُّوكم عن المسجد على الاعتداء عليهم طلباً للاشتفاء منهم؛ فإنَّ العبد عليه أن يلتزمَ أمر الله ويسلك طريق العدل، ولو جُنِيَ عليه أو ظُلِمَ واعْتُدِيَ عليه؛ فلا يَحِلُّ له أن يكذِبَ على من كذب عليه أو يخون مَن خانه.
{وتعاوَنوا على البِرِّ والتَّقوى}؛ أي: ليُعِنْ بعضكم بعضاً على البرِّ، وهو اسم جامع لكل ما يحبُّه الله ويرضاه من الأعمال الظاهرة والباطنة من حقوق الله وحقوق الآدميين، والتقوى في هذا الموضع اسم جامع لِتَرْكِ كلِّ ما يكرهه الله ورسوله من الأعمال الظاهرة والباطنة، وكل خصلة من خصال الخير المأمور بفعلها، أو خصلةٍ من خصال الشرِّ المأمور بتركها؛ فإن العبد مأمورٌ بفعلها بنفسه وبمعاونة غيره من إخوانه المؤمنين عليها بكلِّ قول يَبعث عليها وينشِّطُ لها وبكل فعل كذلك. {ولا تعاونَوا على الإثم}: وهو التَّجَرِّي على المعاصي التي يأثم صاحبُها ويُحَرَّجُ، {والعدوان}: وهو التعدِّي على الخلق في دمائهم وأموالهم وأعراضهم؛ فكلُّ معصية وظلم يجب على العبد كفُّ نفسِهِ عنه، ثم إعانة غيره على تركه.
{واتقوا الله إن الله شديدُ العقاب}: على من عصاه وتجرَّأ على محارِمِه؛ فاحذروا المحارمَ؛ لئلا يحلَّ بكم عقابُه العاجل والآجل.
(2) خداوند متعال میفرماید: (
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُحِلُّواْ شَعَٰٓئِرَ ٱللَّهِ﴾) ای کسانی که ایمان آوردهاید! آنچه را که خدا حرام نموده و به تعظیم آن دستور داده و شما را از ارتکاب آن برحذر داشته است، حلال ندانید. پس این نهی، شامل نهی از انجام دادن آن، و نهی از اعتقاد به حلال بودن آن نیز میگردد. همچنانکه این نهی، شامل انجام ندادن کار زشت و عقیده نداشتن به آن میباشد. و این نهی، شامل
«محرّماتِ احرام» و
«محرّمات حرم» میشود. نیز آنچه خداوند بدان تصریح نموده، در این نهی داخل است،
آنجا که میفرماید: (
﴿وَلَا ٱلشَّهۡرَ ٱلۡحَرَامَ﴾) حرمت ماه حرام را، با جنگ و ستم و انجام دادن دیگر منهیّات نشکنید.
همان طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّ عِدَّةَ ٱلشُّهُورِ عِندَ ٱللَّهِ ٱثۡنَا عَشَرَ شَهۡرٗا فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ يَوۡمَ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ مِنۡهَآ أَرۡبَعَةٌ حُرُمٞۚ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُۚ فَلَا تَظۡلِمُواْ فِيهِنَّ أَنفُسَكُمۡ﴾ بیگمان تعداد ماهها نزد خدا، در کتاب تقدیر الهی
[لوح المحفوظ]، از روزی که آسمانها و زمین را آفریده، دوازده ماه است؛ چهار تا از آن ماه حراماند، این است آئین استوار و محکم، پس در آن برخود ستم نکنید.
جمهور علما بر این باور هستند که حرمت جنگ در ماههای حرام با این فرمودۀ الهی منسوخ است که میفرماید: ﴿فَإِذَا ٱنسَلَخَ ٱلۡأَشۡهُرُ ٱلۡحُرُمُ فَٱقۡتُلُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ حَيۡثُ وَجَدتُّمُوهُمۡ﴾ پس هرگاه ماههای حرام به پایان رسیدند، مشرکان را هر کجا یافتید، بکشید. همچنین به دلیل نصوص کلی و عامِ دیگری که در آن به طور مطلق به پیکار با کافران دستور داده شده، و برای نجگیدن با آنها، تهدیداتی صورت گرفته است. و همچنین به دلیل اینکه پیامبر صلی الله علیه وسلم با اهل طائف در ماه ذی القعده که یکی از ماههای حرام است، جنگید.
گروهی دیگر میگویند: نهی از پیکار در ماههای حرام با این آیه و دیگر آیاتی که به طور ویژه از جنگ در ماههای حرام نهی میکنند، منسوخ نگردیده است. آنان نصوص مطلقی را که در این رابطه وارد شدهاند،
بر این آیه و امثال آن حمل کرده و گفتهاند: «مطلق بر مقید حمل میشود».
و برخی در این مورد به تفکیک قضیه پرداخته و گفتهاند: آغاز کردن جنگ در ماههای حرام جایز نیست، اما ادامۀ جنگی که از قبل آغاز شده، و تکمیل کردن آن جایز است. و پیکار پیامبر صلی الله علیه وسلم را با اهل طائف بر این صورت حمل نمودهاند؛ زیرا جنگ با اهل طائف، در
«حنین» و در ماه شوال آغاز شد. همۀ اینها در مورد جنگی است که تدافعی نباشد، بلکه مسلمانان جنبۀ تهاجمی داشته باشند. اما در جنگ تدافعی ـ که کفار آن را آغاز میکنند ـ به اجماع همۀ علما برای مسلمین جایز است به منظور دفاع، در ماههای حرام و دیگر ماهها به جنگ با کفار بپردازند. (
﴿وَلَا ٱلۡهَدۡيَ وَلَا ٱلۡقَلَٰٓئِدَ﴾)و قربانیی را که در حج، عمره و دیگر موارد به سوی بیتالله برده میشود، حلال ندانید و از رسیدن آن به محل مورد نظر جلوگیری نکنید، و قربانی را از طریق دزدیدن و غیره نگیرید و در مورد آن کوتاهی نورزید، و باری را که توان حملِ آن را ندارد بر دوش آن نگذارید، مبادا قبل از رسیدن به جایگاهش تلف شود ، بلکه هم قربانی را، و هم کسی که آن را میآورد، احترام کنید. (
﴿وَلَا ٱلۡقَلَٰٓئِدَ﴾) این نوعی خاص از قربانی است که زنجیر یا گردنبندی برای آن بافته شده و در گردنش آویخته میشود تا معلوم گردد این حیوان مخصوص قربانی است؛ از این طریق مردم برای انجام چنین کاری تشویق شوند و سنت و روش رسول اکرم صلی الله علیه وسلم به آنها آموخته شود و معلوم گردد این حیوان مخصوص قربانی است و مورد احترام قرار گیرد. بنابراین آویختن گردنبند به گردن قربانی، سنّت، و از شعائر مسنونه است. (
﴿وَلَآ ءَآمِّينَ ٱلۡبَيۡتَ ٱلۡحَرَامَ﴾) و کسانی را که آهنگ خانۀ خدا را دارند
[مورد تعرّض قرار ندهید] (
﴿يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّن رَّبِّهِمۡ وَرِضۡوَٰنٗا﴾) یعنی هرکس که قصد زیارت بیتالحرام را نمود و از طریق تجارت و معاملاتِ جایز در صدد بهدست آوردن سود و منفعت مادی بود، و با انجام حج، عمره، و طواف خانۀ خدا، و نماز گزاردن درآن، و دیگر انواع عبادت در پی جلب خشنودی خدا بود، به او تعرض و توهین نکنید، بلکه او را احترام کنید، و همۀ زائران خانۀ خدا را مورد تکریم قرار دهید. تامین امنیت راههایی که انسان را به خانه خدا میرساند نیز در این مقوله داخل است؛ زیرا کسانی که آهنگ خانۀ خدا را دارند، باید با اطمینان و آرامش به سوی کعبه بیایند، بدون اینکه ترسی ازکشته شدن یا آسیب رسیدن به جان واموالشان ازطریق دزدی و چپاول و غیره داشته باشند.
و این آیۀ شریفه با فرمودۀ الهی تخصیص مییابد که می فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡمُشۡرِكُونَ نَجَسٞ فَلَا يَقۡرَبُواْ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ بَعۡدَ عَامِهِمۡ هَٰذَا﴾ ای کسانی که ایمان آوردهاید! همانا مشرکان پلیدند، پس، بعد از این سال نباید به مسجدالحرام نزدیک شوند. بنابراین به مشرک اجازه داده نمیشود که به
«حرم» وارد گردد. ما گفتیم این آیه با نهی از تعرض به کسی که قصد خانۀ خدا را نموده و به دنبال فضل و خشنودی خداست، تخصیص یافته است، و این بیانگر آن است که هرکس به قصد انجام گناه به کعبه برود، باید از ورود به خانۀ خدا و فساد انگیزی در آن بازداشته شود. چون یکی از روشهایی که با آن، احترام و اکرام بیتالله کامل میگردد آن، است که کسانی را که دارای چنین حال و وضعی هستند، از فسادکاری در آن بازداشته شوند.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَمَن يُرِدۡ فِيهِ بِإِلۡحَادِۢ بِظُلۡمٖ نُّذِقۡهُ مِنۡ عَذَابٍ أَلِيمٖ﴾ و هرکس بخواهد در کعبه به الحاد و ستم بپردازد، به او عذابی دردناک میچشانیم. پس از آنکه خداوند متعال آنها را از شکار کردن در حالت احرام نهی نمود،
فرمود: (
﴿وَإِذَا حَلَلۡتُمۡ فَٱصۡطَادُواْ﴾) و هرگاه از احرامِ حج یا عمره بیرون آمدید و از سرزمین حرم بیرون شدید، شکار کردن برایتان حلال است، و این تحریم از بین میرود. و دستوری که پس از تحریم صادر میشود، حکم مسأله را، به حالتی که قبل از تحریم داشته است، باز میگرداند. (
﴿وَلَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شَنََٔانُ قَوۡمٍ أَن صَدُّوكُمۡ عَنِ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ أَن تَعۡتَدُواْۘ﴾) و نفرت و دشمنی قومی، و تجاوز آنها بر شما که شما را از مسجدالحرام بازداشتهاند، وادارتان نکند که بر آنها تجاوز کنید، و از آنها انتقام بگیرید، و دلتان را خنک کنید؛ زیرا بنده باید به دستور خدا پایبند باشد و راه عدالت را در پیش بگیرد، گرچه بر او جنایت و ستم و تجاوز شده باشد. پس برای او جایز نیست که بر کسی دروغ ببندد که بر وی دروغ بسته است، و یا به کسی خیانت کند که با او خیانت کرده است. (
﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰ﴾) و باید برخی از شما برخی دیگر را بر کارهای نیک یاری کنند. و
«بِرّ» اسمی است جامع که دربرگیرندۀ تمامی اعمال ظاهری و باطنی است اعم از حقوق خدا و حقوق انسانهاست که خداوند آنها را دوست دارد و میپسندد. و
«تقوی» در اینجا اسمی است جامع و دربرگیرندۀ ترک تمام اعمال ظاهری و باطنی است که خدا و رسولش آن را دوست نمیدارند. همچنانکه در برگیرندۀ آراسته شدن به تمام خصایل و ویژگیهای خیری است که به انجام دادن آن امر شده است، و نیز پرهیز از هر ویژگی از ویژگیهای شر را در بر میگیرد که به ترک آن امر شده است. پس بنده مأمور است خود این کارها را انجام دهد، و دیگر برادران مؤمنش را بر انجام آن یاری نماید با هر قول و گفتاری که آنان را بر آن تشویق و تحریک کند. (
﴿وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ ﴾) و همدیگر را بر گناه یاری ندهید. و
«اثم» به معنی جرأت پیدا کردن بر انجام گناهان است؛ امری که صاحبش را گناهکار میکند و او را در موقعیت حرج قرار میدهد. (
﴿وَٱلۡعُدۡوَٰنِ﴾) یعنی تجاوز به جان و مال و آبروی مردم. پس واجب است که آدمی از هر گناه و ستمی دوری بجوید، سپس دیگران را بر ترک آن کمک نماید. (
﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ﴾) و از خداوند بترسید، همانا خداوند کسی را که برانجام گناه و هتک حرمت محارم خدا جسارت نماید به شدت عذاب میدهد. پس، از محارم بپرهیزید تا عذاب دنیوی و اخروی خدا برشما نازل نشود.
{حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ}.
حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالْدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلاَمِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ؛ حرام شد بر شما مردار و خون و گوشت خوک و هر حيواني که به هنگام کشتنش ، نام ديگري جز الله را بر او بگويند ، و آنچه خفه شده باشد يا به سنگ زده باشند يا از بالا در افتاده باشد يا به شاخ حيواني ديگر بميرد يا درندگان از آن خورده باشند ، مگر آنکه ذبحش کنيد و نيز هر چه بر آستان بتان ذبح شود و آنچه به وسيله تيرهاي قمار قسمت کنيد که اين کار خود نافرماني است امروز کافران از بازگشت شما از دين خويش نوميد شده اند از آنان مترسيد از من بترسيد امروز دين شما را به کمال رسانيدم و نعمت خودبر شما تمام کردم و اسلام را دين شما برگزيدم پس هر که در گرسنگي بي چاره ماند بي آنکه قصد گناه داشته باشد ، بداند که خدا آمرزنده و مهربان است.
#
{3} هذا الذي حوَّلنا الله عليه في قوله: {إلاَّ ما يُتلى عليكم}. واعلم أن الله تبارك وتعالى لا يحرِّم ما يحرِّم إلاَّ صيانةً لعباده وحمايةً لهم من الضرر الموجود في المحرَّمات، وقد يبين للعبادِ ذلك وقد لا يبين، فأخبر أنه حرَّم {الميتة}، والمراد بالميتة ما فُقدت حياته بغير ذكاة شرعيَّة؛ فإنَّها تحرُم لضررها، وهو احتقان الدم في جوفها ولحمها المضرِّ بآكلها، وكثيراً ما تموت بعلةٍ تكون سبباً لهلاكها فتضرُّ بالآكل، ويستثنى من ذلك مَيْتَةُ الجراد والسمك؛ فإنه حلال، {والدَّمُ}؛ أي: المسفوح؛ كما قُيِّدَ في الآية الأخرى، {ولحمُ الخنزير}: وذلك شامل لجميع أجزائِهِ، وإنما نصَّ الله عليه من بين سائر الخبائث من السباع؛ لأنَّ طائفة من أهل الكتاب من النصارى يزعمون أن الله أحلَّه لهم؛ أي: فلا تغترُّوا بهم، بل هو محرَّم من جملة الخبائث، {وما أُهِلَّ لغيرِ الله به}؛ أي: ذُكر عليه اسم غير الله [تعالى] من الأصنام والأولياء والكواكب وغير ذلك من المخلوقين؛ فكما أن ذِكر الله تعالى يطيِّبُ الذبيحةَ؛ فذِكْرُ اسم غيره عليها يفيدها خبثاً معنوياً؛ لأنه شركٌ بالله تعالى، {والمنخنقةُ}؛ أي: الميتة بخنق بيدٍ أو حبل أو إدخالها رأسها بشيءٍ ضيِّق فتعجز عن إخراجِهِ حتى تموت، {والموقوذةُ}؛ أي: الميتة بسبب الضَّرب بعصا أو حصى أو خشبة أو هَدْم شيءٍ عليها بقصد أو بغير قصد، {والمتردِّية}؛ أي: الساقطة من علوٍّ؛ كجبل أو جدار أو سطح ونحوه فتموت بذلك، {والنَّطيحة}: وهي التي تنطَحُها غيرُها فتموت، {وما أكل السَّبُع}: من ذئب أو أسدٍ أو نمرٍ أو من الطيور التي تفترس الصُّيود؛ فإنها إذا ماتت بسبب أكل السبع؛ فإنها لا تحلُّ. وقوله: {إلَّا ما ذَكَّيْتُم}: راجعٌ لهذه المسائل من منخنقةٍ وموقوذةٍ ومتردِّيةٍ ونطيحةٍ وأكيلة سبع إذا ذُكِّيت وفيها حياةٌ مستقرَّة لتتحقق الذَّكاة فيها. ولهذا قال الفقهاء: لو أبان السَّبُع أو غيرُه حشوتَها أو قطع حلقومها؛ كان وجود حياتها كعدمِها ؛ لعدم فائدة الذَّكاة فيها. وبعضُهم لم يعتبر فيها إلا وجود الحياة؛ فإذا ذكَّاها وفيها حياةٌ؛ حلَّت، ولو كانت مبانة الحشوةِ، وهو ظاهر الآية الكريمة.
{وأن تستقسموا بالأزلام}؛ أي: وحرم عليكم الاستقسام بالأزلام، ومعنى الاستقسام طلبُ ما يُقسم لكم ويُقْدَر بها، وهي قداح ثلاثة كانت تستعمل في الجاهلية، مكتوب على أحدها افعل، وعلى الثاني لا تفعل، والثالث غُفْلٌ لا كتابة فيه؛ فإذا همَّ أحدُهم بسفر أو عرس أو نحوهما؛ أجال تلك القداح المتساويةَ في الجرم، ثم أخرج واحداً منها؛ فإن خرج المكتوب عليه افعل؛ مضى في أمره، وإن ظهر المكتوب عليه لا تفعل؛ لم يفعل ولم يمض في شأنه، وإن ظهر الآخر الذي لا شيء عليه؛ أعادها حتى يخرجَ أحدُ القدحين فيعمل به، فحرّمه الله عليهم الذي في هذه الصورة وما يشبهه، وعوَّضهم عنه بالاستخارة لربِّهم في جميع أمورهم.
{ذلكم فِسْقٌ}: الإشارة لكل ما تقدَّم من المحرَّمات التي حرَّمها الله صيانةً لعباده وأنها فسقٌ؛ أي: خروج عن طاعته إلى طاعة الشيطان.
ثم امتن على عباده بقوله:
{الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}.
واليوم المشار إليه يوم عرفة؛ إذ أتمَّ الله دينهَ ونَصَرَ عبدَه ورسولَه وانخذلَ أهل الشِّرك انخذالاً بليغاً بعدما كانوا حريصين على ردِّ المؤمنين عن دينهم طامعين في ذلك، فلما رأوا عزَّ الإسلام وانتصاره وظهوره؛ يئسوا كلَّ اليأس من المؤمنين أن يرجِعوا إلى دينهم، وصاروا يخافون منهم ويَخْشَون، ولهذا في هذه السنة التي حجَّ فيها النبي - صلى الله عليه وسلم - سنة عشر حجة الوداع لم يحج فيها مشرك ولم يطف بالبيت عريان. ولهذا قال: {فلا تَخْشَوْهم واخشونِ}؛ أي: فلا تخشوا المشركين واخشوا الله الذي نصركم عليهم وخذلهم وردَّ كيدهم في نحورهم. {اليوم أكملتُ لكم دينكم}؛ بتمام النصر وتكميل الشرائع الظاهرة والباطنة الأصول والفروع.
ولهذا كان الكتاب والسُّنة كافيينِ كلَّ الكفاية في أحكام الدين وأصوله وفروعه؛ فكلُّ متكلِّف يزعم أنه لا بدَّ للناس في معرفة عقائدهم وأحكامهم إلى علوم غير علم الكتاب والسُّنة من علم الكلام وغيره؛ فهو جاهلٌ مبطلٌ في دعواه، قد زعم أنَّ الدِّين لا يكمل إلا بما قاله ودعا إليه، وهذا من أعظم الظلم والتجهيل لله ولرسوله، {وأتممتُ عليكم نعمتي}: الظاهرةَ والباطنةَ، {ورضيتُ لكم الإسلامَ ديناً}؛ أي: اخترتُه واصطفيتُه لكم ديناً كما ارتضيتُكم له؛ فقوموا به شكراً لربِّكم واحمدوا الذي منَّ عليكم بأفضل الأديان وأشرفها وأكملها، {فمن اضْطُرَّ}؛ أي: ألجأته الضرورة إلى أكل شيء من المحرمات السابقة في قوله: {حُرِّمت عليكم الميتة} {في مَخْمَصَةٍ}؛ أي: مجاعة، {غير متجانفِ}؛ أي: مائل إلى إثمٍ: بأن لا يأكل حتَّى يضطرَّ، ولا يزيد في الأكل على كفايته. {فإنَّ الله غفورٌ رحيمٌ}؛ حيث أباح له الأكل في هذه الحال، ورحمه بما يُقيم به بُنْيَتَهُ من غير نقص يلحقه في دينه.
(3) این همان محرماتی است که خداوند در فرمودۀ:
﴿إِلَّا مَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡكُمۡ﴾ [جز آنچه که بر شما خوانده میشود] به ما وعده داد آنها را بر ما تلاوت کند. و بدان که خداوند تبارک و تعالی چیزهایی را که حرام میکند، بدان خاطر است تا بندگانش را از زیانی که در آنها نهفته است، حفاظت نماید، و خداوند این زیانها را گاهی برای بندگان بیان نموده و گاهی بیان نمیکند.
پس خداوند خبر داد که مردار را بر شما حرام کرده است: (
﴿ٱلۡمَيۡتَةُ﴾) و منظور از حیوان مردار، حیوانی است که بدون ذبح شرعی حیات خود را از دست داده باشد. چنین حیوانی به خاطر ضرری که دارد، حرام است؛ و زیان آن، به سبب ماندن خون در شکم وگوشت آن است و خوردنش مضر میباشد. شایان ذکر است که حیوانات مردار بیشتر به خاطر بیماری میمیرند، پس خوردن آن زیان دارد. وملخ و ماهی از این قضیه مستثنی هستند و حلالاند. (
﴿وَٱلدَّمُ﴾) و خون جاری. همانطور که در آیهای دیگر به صورت مقیّد بیان شده است. (
﴿وَلَحۡمُ ٱلۡخِنزِيرِ﴾) و گوشت خوک، و این، همۀ اجزای آن را شامل میشود. از بین سایر درندگانِ پلید فقط خوک را بیان نمود؛ زیرا گروهی از اهل کتاب از قبیل نصاری، ادعا میکنند که خداوند خوک را برایشان حلال نموده است؛ یعنی شما فریب آنها را نخورید، چرا که خوک حرام است و از جمله پلیدیها است. (
﴿وَمَآ أُهِلَّ لِغَيۡرِ ٱللَّهِ بِهِۦ﴾) و حیوانی که به هنگام سر بریدن، نام غیر خدا، از قبیل بتها و اولیاء و ستارگان و دیگر مخلوقات بر آن برده شده است. پس همان طور که بردن نام خدا، ذبیحه را پاک میگرداند، بردن نام غیر خدا آن را از نظر معنوی آلوده میکند، چون ذکر نام غیر خدا بر آن شرک است. (
﴿وَٱلۡمُنۡخَنِقَةُ﴾) و حیوانی که به سبب خفگی مرده، و با دست یا ریسمانی خفه شده باشد، یا اینکه سرش را به جای تنگ و باریکی فرو برده باشد که نتوان آن را بیرون آورد، در نتیجه حیوان بمیرد. (
﴿وَٱلۡمَوۡقُوذَةُ﴾) و حیوانی که به سبب کتک زدن با چوب یا سنگ، یا فرو ریختن چیزی بر آن ـ عمداً یا بدون عمد ـ مرده باشد. (
﴿وَٱلۡمُتَرَدِّيَةُ﴾) و حیوانی که از بالا پرت شده باشد، مانند اینکه از بالای کوه یا دیوار، یا از سقفی افتاده باشد و بمیرد. (
﴿وَٱلنَّطِيحَةُ﴾) و آن حیوانی است که به سبب شاخ زدنِ حیوانِ دیگری بمیرد. (
﴿وَمَآ أَكَلَ ٱلسَّبُعُ﴾) و آنچه حیوانات درّنده
[از قبیل: گرگ، شیر یا پلنگ] از بدن آنها بخورند، یا پرندگان درّندهای که شکار را میخورند، از آن بخورند. پس چنین حیوانی که به سبب خوردن درندگان مرده باشد، حلال نیست. (
﴿إِلَّا مَا ذَكَّيۡتُمۡ﴾) این استثنا راجع به این موارد است؛ یعنی حیوان خفه شده، حیوانی که بر اثر کتک مرده است، حیوانی که از بالا افتاده و مرده است، حیوانی که به سبب شاخ زدن حیوانی دیگر مرده است و آنچه که درندگان از آن خوردهاند، در همۀ این موارد اگر حیوان به صورت حتم و مسلّم زنده باشد و سربریده شود، حلال است.
بنابراین فقها گفتهاند: «اگر حیوان درنده یا غیر آن روده و شکم حیوانی را پاره کند، یا حلقومش را قطع نماید، زنده بودن آن مانند مرده بودنش است؛ زیرا سر بریدنش فایدهای ندارد». و برخی جز وجود حیات، چیز دیگری را در آن معتبر ندانستهاند. پس هرگاه آن را سر ببرید و حیوان زنده بود، حلال است گر چه رودهها و شکمش از آن جدا شده باشد. و از ظاهر آیۀ شریفه چنین استنباط میشود. (
﴿وَأَن تَسۡتَقۡسِمُواْ بِٱلۡأَزۡلَٰمِ﴾) و تقسیم کردن و پیشگویی نمودن با چوبههای تیر بر شما حرام است.
«استقسام» شیوهای برای تقسیم کردن و اندازهگیری، و معیاری برای اقدام به کاری یا ترک آن بود.
«ازلام» سه چوب تیرمانندی بودند که عربها در جاهلیت برای این منظور از آنها استفاده میکردند که بر یکی نوشته شده بود
«بکن»، و بر دومی نوشته شده بود
« نکن»، و بر سومی چیزی نوشته نشده بود. پس هرگاه کسی از آنان آهنگ سفر یا عروسی یا امثال آن را میکرد، این سه تیر را در کیسهای میانداخت، سپس یکی از آن را بیرون میآورد، پس اگر تیری بیرون میآمد که روی آن نوشته بود
«بکن»، او کارش را میکرد؛ و اگر تیری بیرون میآمد که روی آن نوشته بود
«نکن»، کارش را انجام نمیداد؛ و اگر تیری بیرون میآمد که چیزی بر آن نوشته نشده بود، باز کارش را تکرار میکرد تا یکی از دو چوبهای بیرون میآمد که روی آن چیزی نوشته شده بود، و طبق آن عمل میکرد. پس خداوند این کار و امثال آن را بر آنها حرام نمود و به جای آن، آنها را به نماز استخاره در همۀ کارها راهنمایی کرد. (
﴿ذَٰلِكُمۡ فِسۡقٌ﴾) اشاره به همۀ امور حرامی است که از آن سخن رفت، و خداوند به منظور حفاظت بندگانش، آنها را حرام نمود. این امور، موجب فسق و بیرون رفتن از دایرۀ اطاعت خدا و وارد شدن به اطاعت شیطاناند.
سپس خداوند بر بندگانش منت نهاد و فرمود: (
﴿ٱلۡيَوۡمَ يَئِسَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمۡ﴾) امروز کافران از دینتان مأیوس شدهاند. روزی که به آن اشاره شده است، روز عرفه است؛ روزی که خداوند دینش را تکمیل کرد و بنده و پیامبرش را نصرت نمود و مشرکین را بینهایت خوار گردانید، در حالیکه آنها به پشیمان کردن مؤمنان از دینشان بسیار رغبت داشتند. اما وقتی که عزت و قدرت اسلام و پیروزی آن را مشاهده کردند، کاملاً ناامید شدند که مؤمنان به دین آنها باز گردند. بنابراین در این سال؛ یعنی سال دهم که پیامبر حج وداع نمودند، و آخرین حج پیامبر بود، هیچ مشرکی حج نکرد و هیچ آدم لخت و عریانی چون گذشته، اطراف کعبه طواف ننمود.
بنابراین فرمود: (
﴿فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡ وَٱخۡشَوۡنِ﴾) و از مشرکان نترسید، بلکه از خداوندی بترسید که شما را بر آنها پیروز گردانید و آنان را خوار کرد و توطئههایشان را به خودشان برگرداند. (
﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ﴾) امروز با کامل کردن پیروزی و تکمیل شرائع ظاهری و باطنی، اصول و فروع دینتان را کامل نمودم. بنابراین کتاب و سنت در حوزۀ احکام دینی، و اصول و فروع آن کاملاً شما را کفایت میکنند.
پس هرکس ادعا کند که مردم در شناختن عقاید و احکامشان به علومی غیر از کتاب وسنت از قبیل: علم کلام و غیره نیاز دارد، جاهل است و ادعای باطلی در سرمیپروراند؛ زیرا گمان میبرد که دین کامل نمیشود، مگر به وسیلۀ آنچه که او میگوید و به سوی آن دعوت میکند. و این از بزرگترین ستم در حق خدا و رسولش به حساب میآید و نسبت دادن جهل است به خدا و رسولش. (
﴿وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي﴾) و نعمت ظاهری و باطنی را برای شما تکمیل کردم.(
﴿وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا﴾) و اسلام را به عنوان دین برای شما انتخاب نمودم، همانطور که شما را برای اسلام پسندیدم. پس با به جا آوردن دستورات اسلام، شکر پروردگارتان را به جای آورید و کسی را که برترین و شریفترین و کاملترین دین را به شما ارزانی داشته است، ستایش کنید. (
﴿فَمَنِ ٱضۡطُرَّ﴾) بنابراین کسی که ضرورت و نیاز، او را به خوردن چیزهای حرام که در (
﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمُ﴾) بیان شد، مجبور کرد، (
﴿فِي مَخۡمَصَةٍ﴾) در حالت گرسنگی، (
﴿غَيۡرَ مُتَجَانِفٖ لِّإِثۡمٖ﴾) به شرطی که متمایل به گناه نباشد، و تا زمانی که مجبور نشده است، از آن نخورد و بیش از اندازهای که او را کفایت میکند، نخورد، (
﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾) همانا خداوند بخشنده و مهربان است، و خوردن
[گوشت، خون و...] حرام را در این حال برای او مباح کرده، و بر او رحم نموده که از حرام به اندازهای که ویرا نگاه دارد، بخورد بدون اینکه کمبود و نقصی در دینش حاصل آید.
{يَسْأَلُونَكَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوَارِحِ مُكَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللَّهُ فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ وَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ (4)}.
يَسْأَلُونَكَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُم مِّنَ الْجَوَارِحِ مُكَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللّهُ فَكُلُواْ مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ وَاذْكُرُواْ اسْمَ اللّهِ عَلَيْهِ وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ از تو مي پرسند که چه چيزهايي بر آنها حلال شده است بگو : چيزهاي پاکيزه ، بر شما حلال شده و نيز خوردن صيد آن حيوان که به آن صيد کردن آموخته ايد ، چون پرندگان شکاري و سگان شکاري ، هر گاه آنها را بدان سان که خدايتان آموخته است تعليم داده باشيد از آن صيد که برايتان مي گيرند و نگه مي دارند بخوريد و نام خدا را بر آن بخوانيد و از خدا بترسيد که او سريع الحساب است.
#
{4} يقول تعالى لنبيِّه محمد - صلى الله عليه وسلم -: {يسألونك ماذا أُحِلَّ لهم}: من الأطعمة، {قل أُحِلَّ لكم الطَّيباتُ}: وهي كلُّ ما فيه نفعٌ أو لَذَّةٌ من غير ضررٍ بالبدن ولا بالعقل، فدخل في ذلك جميع الحبوب والثمار التي في القرى والبراري، ودخل في ذلك جميع حيوانات البحر وجميع حيوانات البرِّ؛ إلا ما استثناه الشارع كالسباع والخبائث منها. ولهذا دلَّت الآية بمفهومها على تحريم الخبائث؛ كما صرَّح به في قوله تعالى: {ويُحِلُّ لهم الطَّيِّبات ويحرِّمُ عليهم الخبائثَ}، {وما علَّمْتُم من الجوارح}؛ أي: وأُحِلَّ لكم ما عَلَّمْتُم من الجوارح ... إلى آخر الآية.
دلَّت هذه الآية على أمور:
أحدها: لطف الله بعبادِهِ ورحمته لهم حيثُ وسَّع عليهم طرق الحلال، وأباح لهم ما لم يُذَكُّوه مما صادته الجوارح، والمراد بالجوارح الكلاب والفهود والصقر ونحو ذلك مما يصيد بنابه أو بمخلبه.
الثاني: أنه يشترط أن تكون معلَّمة بما يُعَدُّ في العرف تعليماً؛ بأن يسترسل إذا أرسل، وينزجر إذا زجر، وإذا أمسك لم يأكل، ولهذا قال: {تعلِّمونهن مما علَّمكم الله فكلوا مما أمْسَكْنَ عليكم}؛ أي: أمسكن من الصيد لأجلكم، وما أكل منه الجارح؛ فإنَّه لا يعلم أنه أمسكه على صاحبه، ولعلَّه أن يكون أمسكه على نفسه.
الثالث: اشتراط أن يجرحه الكلب أو الطير ونحوهما؛ لقوله: {من الجوارح}؛ مع ما تقدم من تحريم المنخنقة؛ فلو خنقه الكلب أو غيره أو قتله بثقله؛ لم يُبَحْ، هذا بناء على أن الجوارح اللاتي يجرحن الصيد بأنيابها أو مخالبها، والمشهور أن الجوارح بمعنى الكواسب؛ أي: المحصِّلات للصيد والمدركات له، فلا يكون فيها على هذا دلالة. والله أعلم.
الرابع: جواز اقتناء كلب الصيد؛ كما ورد في الحديث الصحيح ، مع أنَّ اقتناء الكلب محرَّم؛ لأن من لازم إباحة صيده وتعليمه جواز اقتنائه.
الخامس: طهارة ما أصابه فمُ الكلب من الصيدِ؛ لأن الله أباحه ولم يذكر له غسلاً، فدلَّ على طهارته.
السادس: فيه فضيلةُ العلم، وأنَّ الجارح المعلَّم بسبب العلم يُباح صيده والجاهل بالتعليم لا يُباح صيده.
السابع: أنَّ الاشتغال بتعليم الكلب أو الطير أو نحوهما ليس مذموماً وليس من العَبَث والباطل، بل هو أمرٌ مقصودٌ؛ لأنَّه وسيلة لحِلِّ صيده والانتفاع به.
الثامن: فيه حجة لمن أباح بيع كلب الصيد؛ قال: لأنه قد لا يحصُل له إلا بذلك.
التاسع: فيه اشتراط التسمية عند إرسال الجارح، وأنَّه إن لم يسمِّ الله متعمداً؛ لم يُبَحْ ما قتل الجارح.
العاشر: أنه يجوز أكل ما صاده الجارح، سواء قتله الجارح أم لا، وأنه إن أدركه صاحبه وفيه حياة مستقرة؛ فإنه لا يباح إلا بها.
ثمَّ حثَّ تعالى على تقواه وحذَّر من إتيان الحساب في يوم القيامة، وأنَّ ذلك أمر قد دنا واقترب، فقال: {واتَّقوا الله إنَّ الله سريعُ الحساب}.
(4) خداوند متعال به پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم میفرماید: (
﴿يَسَۡٔلُونَكَ مَاذَآ أُحِلَّ لَهُمۡۖ ﴾) از تو می پرسند: چه خوراکهایی برای آنان حلال شده است؟ (
﴿قُلۡ أُحِلَّ لَكُمُ ٱلطَّيِّبَٰتُ﴾) بگو: چیزهای پاکیزه برایتان حلال شده است. و چیزهای پاکیزه هر آن چیزی است که در آن فایده یا لذتی باشد، بدون اینکه زیانی برای بدن و عقل در بر داشته باشد. پس همۀ دانهها و میوهها که در روستاها و صحراها یافت میشوند، و نیز همۀ حیوانات دریایی و خشکی در این داخل است، جز آنچه که شارع استثنا نموده است مانند حیوانات درّنده و پلید. بنابراین، مفهوم آیه بر حرام بودن پلیدیها دلالت مینماید،
همانطور که خداوند به حرمت پلیدیها تصریح کرده و میفرماید: ﴿وَيُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ﴾ و پاکیزهها را برای آنان حلال مینماید و پلیدیها را برایشان حرام میگرداند. (
﴿وَمَا عَلَّمۡتُم مِّنَ ٱلۡجَوَارِحِ﴾) و شکاری که پرندگان و حیوانات شکارگر صید میکنند، برایتان حلال است.
این آیه بر چند چیز دلالت مینماید: اول: لطف و مهربانی خدا نسبت به بندگانش که راههای حلال را برای آنان گسترده است و حیواناتی را که سر نبریدهاند بلکه پرندگان و حیوانات شکاری آن را شکار کردهاند، برای آنان حلال نموده است. منظور از
«جوارح» سگهای شکاری و یوزپلنگ و شاهین و دیگر حیواناتی است که با چنگال و دندان شکار میکنند.
دوم: شرط است که حیوان شکاری تعلیم یافته باشد، به طوریکه در عرف تعلیم شمرده شود، به این صورت که هرگاه بخواهد حیوان را به حرکت درآورد و رها کند، حرکت نماید، و هرگاه بخواهد آن را از شکار باز دارد، با صدای او باز گردد. و هرگاه حیوانی را گرفت، آن را نخورد.
بنابراین فرمود: (
﴿تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ ٱللَّهُۖ فَكُلُواْ مِمَّآ أَمۡسَكۡنَ عَلَيۡكُمۡ﴾) از آنچه خداوند به شما آموخته، به آنها تعلیم میدهید. پس، از صیدی که به خاطر شما گرفته و نگاه داشتهاند، بخورید. و چنانچه حیوان شکاری بخشی ازآن صید را بخورد، معلوم نیست که بقیۀ آخر را برای صاحبش نگاه بدارد؛ زیرا احتمال دارد که در صدد خوردن نصف باقیمانده هم باشد.
سوم: شرط است که سگ یا پرندۀ شکاری و امثال آن، شکار را زخمی کرده باشد.
به دلیل اینکه فرموده است: (
﴿مِّنَ ٱلۡجَوَارِحِ﴾) و قبلاً گفتیم که حیوان خفه شده حرام است . پس اگر سگ یا دیگر حیوان شکاری، صید را خفه کرد یا بر اثر سنگینی و زنش آن را کشت، حیوان شکار شده حلال نیست. این نظر مبنی بر آن است که پرندگان و حیوانات شکاری، شکار را با چنگال یا دندان خود زخمی کنند.
و بنا به قول مشهور که میگوید: جوارح به معنی
«کواسب» میباشد، منظور حیوانات شکارگری است که خود شکار را به دست میآورند و آن را در مییابند. پس اگر به این معنی باشد، در آن دلالتی بر مطلب گذشته نیست. و الله اعلم.
چهارم: جایز بودن پرورش و نگهداری سگ شکاری است، همان طور که در حدیث صحیح آمده که نگهداری و پرورش سگ شکاری جایز است. با اینکه در اصل، نگهداری سگ و پرورش آن حرام است، اما نگهداری سگ شکاری جایز است؛ زیرا اگر شکار و تعلیم دادن سگ جایز باشد به طور قطع نگهداری آن نیز جایز است.
پنجم: پاک بودن قسمتی از شکار که سگ با دهان گرفته است، چون خداوند آن را جایز قرار داده و نگفته است آن را بشوئید. پس این بر پاکی محلی که دهان سگ شکاری به آن خورده است دلالت مینماید.
ششم: در این آیه به فضیلت علم اشاره شده است ، و اینکه سگ و حیوان تعلیم یافته به خاطر تعلیمی که دیده است، شکارش حلال است، و حیوان شکارگری که تعلیم نیافته، شکارش حلال نیست.
هفتم: مشغول شدن به تعلیم دادن سگ یا پرنده یا امثال آن مذموم و ناپسند نبوده و کار بیهوده و باطلی نیست، بلکه امری است مطلوب، چون تعلیم، وسیله ای برای حلال شدن شکارِ حیوان شکارگر و استفاده از آن است.
هشتم: این آیه دلیل است برای کسی که فروختن سگ شکارگر را جایز میداند؛ زیرا جز از طریق خرید و فروش، نمیتوان به سگ شکاری دست یافت.
نهم: در این آیه
«بسم الله» گفتن به هنگام رهاکردن حیوان شکاری شرط قرار داده شده است، و اگر به طور عمد و قصد
«بسم الله» نگوید، شکاری را که حیوان شکاری کشته است، حلال نمیباشد.
دهم: خوردن آنچه حیوان شکارگر صید کرده، حلال است، خواه حیوان شکارگر صید را کشته باشد یا نه. و اگر صاحبش آن را دریافت و شکار به طور حتم و مسلّم زنده بود، حلال نیست، مگر اینکه آن را ذبح کند. سپس خداوند متعال مردم را به تقوا و پرهیزگاری تشویق نمود و آنان را از آمدن روز قیامت و محاسبۀ آن روز، برحذر داشت و به آنان گوشزد کرد که حسابرسی روز قیامت،
نزدیک است: (
﴿ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَرِيعُ ٱلۡحِسَابِ﴾)
{الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ وَمَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ (5)}.
الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حِلٌّ لَّكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلُّ لَّهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلاَ مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ وَمَن يَكْفُرْ بِالإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ ؛ امروز چيزهاي پاکيزه بر شما حلال شده است طعام اهل کتاب بر شما حلال است و طعام شما نيز بر آنها حلال است و نيز زنان پارساي مؤمنه و زنان پارساي اهل کتاب ، هر گاه مهرشان را بپردازيد ، به طور زناشويي نه زناکاري و دوست گيري ، بر شما حلالند و هر کس که به اسلام کافر شود عملش ناچيز شود و در آخرت از زيانکاران خواهد بود.
#
{5} كرَّرَ تعالى إحلال الطيبات لبيان الامتنان، ودعوةً للعباد إلى شكره والإكثار من ذِكره؛ حيث أباح لهم ما تدعوهم الحاجةُ إليه، ويحصُل لهم الانتفاع به من الطيبات.
{وطعام الذين أوتوا الكتاب حِلٌّ لكم}؛ أي: ذبائح اليهود والنَّصارى حلال لكم يا معشر المسلمين دون باقي الكفار فإنَّ ذبائحهم لا تحلُّ للمسلمين، وذلك لأنَّ أهل الكتاب ينتسِبون إلى الأنبياء والكتب، وقد اتَّفق الرسل كلُّهم على تحريم الذَّبح لغير الله؛ لأنه شركٌ؛ فاليهود والنصارى يتديَّنون بتحريم الذَّبح لغير الله؛ فلذلك أبيحت ذبائحهم دون غيرهم. والدليل على أن المراد بطعامهم ذبائحهم: أنَّ الطعام الذي ليس من الذبائح؛ كالحبوب والثمارِ، ليس لأهل الكتاب فيه خصوصيَّةٌ، بل يُباح ذلك، ولو كان من طعام غيرهم. وأيضاً؛ فإنه أضاف الطعام إليهم، فدل ذلك على أنه كان طعاماً بسبب ذبحهم، ولا يقال: إنَّ ذلك للتمليك، وإنَّ المراد الطعام الذي يملكون؛ لأنَّ هذا لا يُباح على وجه الغصب ولا من المسلمين. {وطعامكم}: أيُّها المسلمون، {حلٌّ لهم}؛ أي: يحلُّ لكم أن تطعموهم إياه.
{و} أحِلَّ لكم {المحصناتُ}؛ أي: الحرائر العفيفات {من المؤمنات}؛ والحرائر العفيفات {من الذين أوتوا الكتاب من قبلكم}؛ أي: من اليهود والنصارى، وهذا مخصِّص لقوله تعالى: {ولا تنكِحوا المشركاتِ حتَّى يؤمنَّ}، ومفهوم الآية أنَّ الأرقَّاء من المؤمنات لا يباح نكاحهنَّ للأحرار وهو كذلك، وأما الكتابيات فعلى كل حال لا يبحن ولا يجوز نكاحهن للأحرار مطلقاً؛ لقوله تعالى: {من فتياتِكُم المؤمنات}. وأما المسلماتُ إذا كنَّ رقيقات؛ فإنه لا يجوز للأحرار نكاحُهُنَّ إلا بشرطين: عدم الطَّوْل، وخوف العَنَت. وأما الفاجرات غير العفيفات عن الزِّنا؛ فلا يُباح نكاحهنَّ، سواء كنَّ مسلماتٍ أو كتابياتٍ حتى يَتُبْنَ؛ لقولِهِ تعالى: {الزَّاني لا يَنكِحُ إلا زانيةً أو مشركةً ... } الآية. وقوله: {إذا آتيتُموهنَّ أجورَهنَّ}؛ أي: أبحنا لكم نكاحَهُنَّ إذا أعطيتُموهن مهورهنَّ؛ فمن عَزَمَ على أن لا يؤتيها مهرها؛ فإنها لا تحلُّ له، وأمر بإيتائها إذا كانت رشيدةً تصلح للإيتاء، وإلاَّ أعطاه الزوج لوليِّها، وإضافة الأجور إليهنَّ دليلٌ على أنَّ المرأة تملك جميع مهرِها، وليس لأحدٍ منه شيءٌ؛ إلاَّ ما سمحت به لزوجها أو وليِّها أو غيرهما. {محصِنين غير مسافحين}؛ أي: حالة كونِكم أيُّها الأزواج محصنين لنسائِكم بسبب حفظكم لفروجِكم عن غيرهنَّ، {غير مسافِحين}؛ أي: زانين مع كلِّ أحدٍ، {ولا متَّخذي أخدان}: وهو الزِّنا مع العشيقات؛ لأنَّ الزُّناة في الجاهلية منهم من يزني مع من كان؛ فهذا المسافح، ومنهم من يزني مع خدنه ومحبِّه؛ فأخبر الله تعالى أن ذلك كله ينافي العفَّة، وأن شرطَ التزوُّج أن يكون الرجل عفيفاً عن الزِّنا.
وقوله تعالى: {ومن يكفر بالإيمان فقد حبط عمله}؛ أي: ومن كفر بالله تعالى وما يجب الإيمان به من كتبه ورسله أو شيء من الشرائع؛ فقد حَبِطَ عملُه؛ بشرط أن يموت على كفره؛ كما قال تعالى: {ومن يَرْتَدِدْ منكم عن دينِهِ فيَمُتْ وهو كافرٌ فأولئك حبطتْ أعمالهم في الدُّنيا والآخرة}. {وهو في الآخرة من الخاسرين}؛ أي: الذين خسروا أنفسَهم وأموالهم وأهليهم يوم القيامة، وحصلوا على الشقاوة الأبديَّة.
(5) خداوند حلال کردن چیزهای پاکیزه را تکرار نمود تا منّت و لطف خویش را بیان دارد و بندگانش را به سپاسگزاری فراوان و ذکر پروردگار فرا بخواند، و چیزهایی را که بدان نیاز دارند، برایشان حلال نمود، به گونهای که میتوانند از چیزهای پاکیزه استفاده کنند. (
﴿وَطَعَامُ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ حِلّٞ لَّكُمۡ﴾) ای مسلمین! حیواناتی که یهودیان و نصارا سر میبرند برای شما حلال است، نه حیواناتی که دیگر کافران سر میبرند؛ زیرا ذبیحۀ آنها برای مسلمین حلال نیست. چون اهل کتاب به پیامبران و کتابهای آسمانی منتسب هستند، و همۀ پیامبران بر حرام بودن حیوانی که برای غیرخدا ذبح شده باشد، متفق میباشند؛ زیرا ذبح حیوان برای غیرخدا، شرک است. پس یهودیان و نصارا به حرام بودن ذبح حیوان برای غیرخداوند معتقد هستند، بنابراین ذبیحۀ آنان حلال است، اما ذبیحۀ دیگر کفار نه. و منظور از طعام اهل کتاب، حیواناتی است که سر میبرند؛
زیرا خوراکهای دیگر از قبیل: دانهها و میوهها -خواه متعلق به اهل کتاب باشد یا نه- حلال میباشند. نیز به دلیل اینکه خداوند طعام را به آنها نسبت داده است. پس این دلالت مینماید که آن چیز بدان سبب که آنها ذبح کردهاند، خوراک قرار داده شده است. و نباید گفت که
«اضافۀ طعام» به اهل کتاب به معنی تملیک است؛ یعنی خوراکی که در ملکیت آنهاست؛ زیرا خوراکی که در ملکیت آنان است به دست آوردنش به طریقۀ غصب صحیح نیست، حتی اگر این کار از جانب مسلمانان هم صورت گیرد. (
﴿وَطَعَامُكُمۡ﴾) و ذبیحۀ شما مسلمانان (
﴿حِلّٞ لَّهُمۡ﴾) برای آنها حلال است، و شما میتوانید از خوراک خود به آنان بدهید (
﴿وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ﴾) و زنان آزادۀ پاکدامنِ مؤمن برای شما حلالاند. (
﴿وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكُمۡ﴾) و زنان آزادۀ پاکدامنی که پیش از شما، کتاب
[آسمانی] به آنان داده شده است؛ یعنی یهودیان و نصارا. و این،
فرموده الهی را که میفرماید: ﴿وَلَا تَنكِحُواْ ٱلۡمُشۡرِكَٰتِ حَتَّىٰ يُؤۡمِنَّ﴾ ـ و با زنان مشرک ازدواج نکنید، مگر اینکه ایمان بیاورند ـ تخصیص میگرداند. و مفهوم آیه چنین است که ازدواج با زنان بردۀ مؤمن برای مردان آزاده حلال نیست. اما زنان بردۀ اهل کتاب هیچگاه مباح نبوده و بهطور مطلق نمیتوان آنان را به عقد مردان آزاده در آورد؛
زیرا خداوند متعال فرموده است: ﴿مِّن فَتَيَٰتِكُمُ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ﴾ از کنیزان مؤمن و مسلمان. اما زنان مسلمان اگر برده باشند، ازدواج با آنها برای مردان آزاده جایز نیست،
مگر با دو شرط: اول، توانایی نداشتن برای ازدواج با آزاده. و دوم، ترس از گرفتار شدن به فساد و گناه. اما ازدواج با زنان فاسق و زناکار جایز نیست -خواه مسلمان باشند یا اهل کتاب- مگر اینکه توبه کنند؛
زیرا خداوند متعال فرموده است: ﴿ٱلزَّانِي لَا يَنكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوۡ مُشۡرِكَةٗ﴾ مرد زنا کار جز با زن زنا کار یا زن مشرک ازدواج نکند. (
﴿إِذَآ ءَاتَيۡتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾) ازدواج با آنها را برای شما حلال قرار دادهایم، هرگاه مهریۀ آنها را بپردازید. پس هرکس تصمیم به ندادن مهریۀ زن بگیرد، برای او حلال نیست. و خداوند متعال به پرداختن مهریۀ زن دستور داد، و آن زمانی است که زن عاقل و رشید، و صلاحیتِ پذیرشِ مهریه را داشته باشد، در غیر این صورت شوهر مهریه را به سرپرست زن میدهد. و نسبت دادن مهریه به زنان بر این دلالت مینماید که زن مالک تمام مهریهاش است و هیچ کس حقی در آن ندارد، مگر آنچه که زن به شوهر ببخشد یا به سرپرست خودش یا به کسی دیگر بدهد. (
﴿مُحۡصِنِينَ غَيۡرَ مُسَٰفِحِينَ﴾) در حالی که شما زنانتان را پاکدامن نگه دارید و شرمگاهتان را از دیگر زنان مصون بدارید. (
﴿غَيۡرَ مُسَٰفِحِينَ﴾) و با هیچ کس زنا نکنید. (
﴿وَلَا مُتَّخِذِيٓ أَخۡدَانٖ﴾) و دوست نگیرید. و دوست گرفتن؛ یعنی زنا کردن با معشوقهها؛ زیرا در جاهلیت زنا اینگونه بود که عدهای با هرکس زنا میکردند، چنین فردی
(مُسَافِح) زناکار نامیده میشد. و بعضی فقط با دوست و معشوقۀ خود زنا میکردند. خداوند خبر داد که این کار با عفت و پاکدامنی متضاد است، و شرط ازدواج این است که شوهر پاکدامن باشد. (
﴿وَمَن يَكۡفُرۡ بِٱلۡإِيمَٰنِ فَقَدۡ حَبِطَ عَمَلُهُۥ﴾) و هرکس به خدا کفر ورزد و به کتابها و پیامبرانش که ایمان آوردن بدانها واجب است، یا به چیزی از شرایع و آیین الهی کفر ورزد، بیگمان عملش نابود گشته است، و آن زمانی است که بر حالت کفر بمیرد.
همانطور که خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَن يَرۡتَدِدۡ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ فَيَمُتۡ وَهُوَ كَافِرٞ فَأُوْلَٰٓئِكَ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ﴾ و هرکس از شما از دین خود مرتد شود، و در حالی که کافر است، بمیرد، پس ایشان اعمالشان در دنیا و آخرت نابود میشود. (
﴿وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ﴾) و او در آخرت از زمرۀ کسانی خواهد بود که در مورد خود و اموال و خانوادههایشان دچار زیان شده و به شقاوت همیشگی گرفتار آمدهاند.
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (6)}.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ وَإِن كُنتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُواْ وَإِن كُنتُم مَّرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاء أَحَدٌ مَّنكُم مِّنَ الْغَائِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاء فَلَمْ تَجِدُواْ مَاء فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُم مِّنْهُ مَا يُرِيدُ اللّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِّنْ حَرَجٍ وَلَـكِن يُرِيدُ لِيُطَهَّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، چون به نماز برخاستيد ، صورت و دستهايتان ، را تا آرنج بشوييد و سر و پاهايتان را تا قوزک مسح کنيد و اگر جنب بوديد خود را پاک سازيد و اگر بيمار يا در سفر بوديد يا از جاي قضاي حاجت آمده بوديد يا با زنان نزديکي کرده بوديد و آب نيافتيد با خاکي پاک تيمم کنيد و صورت و دستهايتان را با آن مسح کنيد خدا نمي خواهد شما دررنج افتيد ، بلکه مي خواهد که شما را پاکيزه سازد و نعمتش را بر شما تمام کند ، باشد که سپاس گزاريد.
#
{6} هذه آية عظيمة قد اشتملت على أحكام كثيرةٍ نذكر منها ما يسَّره الله وسهله:
أحدها: أن هذه المذكورات فيها امتثالها والعمل بها من لوازم الإيمان الذي لا يتمُّ إلا به؛ لأنه صدَّرها بقوله: {يا أيها الذين آمنوا ... } إلى آخرها؛ أي: يا أيها الذين آمنوا، اعملوا بمقتضى إيمانِكم بما شَرَعناه لكم.
الثاني: الأمر بالقيام بالصلاة؛ لقوله: {إذا قمتم إلى الصلاة}.
الثالث: الأمر بالنيَّة للصلاة؛ لقوله: {إذا قمتم إلى الصلاة}؛ أي: بقصدها ونيَّتها.
الرابع: اشتراط الطَّهارة لصحَّة الصلاة؛ لأنَّ الله أمر بها عند القيام إليها، والأصل في الأمر الوجوب.
الخامس: أن الطَّهارة لا تجب بدخول الوقت، وإنما تجب عند إرادة الصلاة.
السادس: أنَّ كلَّ ما يُطلق عليه اسم الصلاة من الفرض والنفل وفرض الكفاية وصلاة الجنازة تُشْتَرَطُ له الطهارة، حتى السُّجود المجرَّد عند كثير من العلماء؛ كسجود التلاوة والشكر.
السابع: الأمر بغسل الوجه، وهو ما تحصُل به المواجهة من منابت شعر الرأس المعتاد إلى ما انحدر من اللحيين والذقن طولاً ومن الأذن إلى الأذن عرضاً، ويدخل فيه المضمضة والاستنشاق بالسنة ، ويدخل فيه الشعور التي فيه، لكن إن كانت خفيفة؛ فلا بد من إيصال الماء إلى البشرة، وإن كانت كثيفةً؛ اكتفي بظاهرها.
الثامن: الأمر بغسل اليدين، وأنَّ حدَّهما إلى المرفقين، و {إلى} كما قال جمهور المفسرين بمعنى مع؛ كقوله تعالى: {ولا تأكلوا أموالهم إلى أموالكم}، ولأن الواجب لا يتمُّ إلا بغسل جميع المرفق.
التاسع: الأمر بمسح الرأس.
العاشر: أنه يجب مسحُ جميعه؛ لأن الباء ليست للتبعيض، وإنما هي للملاصقة، وأنه يعمُّ المسح بجميع الرأس.
الحادي عشر: أنه يكفي المسح كيفما كان بيديه أو إحداهما أو خرقة أو خشبة أو نحوهما؛ لأن الله أطلق المسح، ولم يقيده بصفة، فدل ذلك على إطلاقه.
الثاني عشر: أن الواجب المسح؛ فلو غسل رأسه ولم يُمِرَّ يده عليه؛ لم يكفِ؛ لأنه لم يأتِ بما أمر الله به.
الثالث عشر: الأمر بغسل الرجلين إلى الكعبين، ويقال فيهما ما يقال في اليدين.
الرابع عشر: فيها الردُّ على الرافضة على قراءة الجمهور بالنصب، وأنَّه لا يجوز مسحهما ما دامتا مكشوفتين.
الخامس عشر: فيه الإشارة إلى مسح الخفين على قراءة الجر في {وأرجلكم}، وتكون كلٌّ من القراءتين محمولةً على معنى؛ فعلى قراءة النصب فيها غسلهما إن كانتا مكشوفتين، وعلى قراءة الجرِّ فيها مسحهما إذا كانتا مستورتين بالخفِّ.
السادس عشر: الأمر بالترتيب في الوضوء؛ لأنَّ الله تعالى ذكرها مرتَّبةً؛ ولأنَّه أدخل ممسوحاً ـ وهو الرأس ـ بين مغسولين، ولا يُعلم لذلك فائدة غير الترتيب.
السابع عشر: أنَّ الترتيب مخصوص بالأعضاء الأربعة المسمَّيات في هذه الآية، وأما الترتيب بين المضمضة والاستنشاق والوجه أو بين اليمنى واليسرى من اليدين والرجلين؛ فإن ذلك غير واجب، بل يستحبُّ تقديم المضمضة والاستنشاق على غسل الوجه، وتقديم اليمنى على اليسرى من اليدين والرجلين، وتقديم مسح الرأس على مسح الأذنين.
الثامن عشر: الأمر بتجديد الوضوء عند كلِّ صلاة؛ لتوجد صورة المأمور.
التاسع عشر: الأمر بالغسل من الجنابة.
العشرون: أنَّه يجب تعميمُ الغسل للبدن؛ لأنَّ الله أضاف التطهُّر للبدن ولم يخصِّصه بشيء دون شيء.
الحادي والعشرون: الأمر بغسل ظاهر الشعر وباطنِهِ في الجنابة.
الثاني والعشرون: أنَّه يندرج الحدث الأصغر في الحدث الأكبر، ويكفي مَنْ هما عليه أن ينوي ثم يعمِّم بدنه؛ لأنَّ الله لم يذكر إلا التطهُّر، ولم يذكر أنه يعيد الوضوء.
الثالث والعشرون: أنَّ الجنب يصدق على من أنزل المني يقظةً أو مناماً أو جامع ولو لم يُنْزِلْ.
الرابع والعشرون: أن من ذكر أنه احتلم ولم يجد بللاً؛ فإنه لا غسل عليه؛ لأنه لم تتحقَّق منه الجنابة.
الخامس والعشرون: ذكر مِنَّة الله تعالى على العباد بمشروعيته التيمُّم.
السادس والعشرون: أن من أسباب جواز التيمم وجود المرض الذي يضره غسله بالماء فيجوز له التيمم.
السابع والعشرون: أن من جملة أسباب جوازه؛ السفر والإتيان من البول والغائط إذا عدم الماء؛ فالمرض يجوِّز التيمم مع وجود الماء لحصول التضرر به، وباقيها يجوِّزه العدم للماء، ولو كان في الحضر.
الثامن والعشرون: أن الخارج من السبيلين من بول وغائطٍ ينقض الوضوء.
التاسع والعشرون: استدلَّ بها من قال: لا ينقضُ الوضوء إلاَّ هذان الأمران؛ فلا ينتقض بلمس الفرج ولا بغيره.
الثلاثون: استحباب التكنية عما يُستقذر التلفُّظ به ؛ لقوله تعالى: {أو جاء أحدٌ منكم من الغائط}.
الحادي والثلاثون: أن لمس المرأة بلذَّة وشهوةٍ ناقضٌ للوضوء.
الثاني والثلاثون: اشتراط عدم الماء لصحة التيمُّم.
الثالث والثلاثون: أنه مع وجود الماء ولو في الصلاة يبطل التيمُّم؛ لأنَّ الله إنَّما أباحه مع عدم الماء.
الرابع والثلاثون: أنَّه إذا دخل الوقت وليس معه ماءٌ؛ فإنه يلزمه طلبه في رَحْلِه وفيما قَرُب منه؛ لأنَّه لا يُقال: لم يجد لمن لم يطلب.
الخامس والثلاثون: أنَّ من وجد ماء لا يكفي بعض طهارته؛ فإنه يلزمه استعماله ثم يتيمَّم بعد ذلك.
السادس والثلاثون: أن الماء المتغيِّر بالطاهرات مقدَّم على التيمُّم؛ أي: يكون طهوراً؛ لأن الماء المتغيِّر ماء، فيدخل في قوله: {فلم تجدوا ماءً}.
السابع والثلاثون: أنَّه لا بدَّ من نية التيمُّم؛ لقوله: {فتيمَّموا}؛ أي: اقصدوا.
الثامن والثلاثون: أنه يكفي التيمُّم بكلِّ ما تصاعد على وجه الأرض من تراب وغيره، فيكون على هذا قوله: {فامسحوا بوجوهكم وأيديكم منه}: إما من باب التغليب وأنَّ الغالب أن يكونَ له غبارٌ يمسح منه ويعلق بالوجه واليدين، وإما أن يكون إرشاداً للأفضل، وأنَّه إذا أمكن التراب الذي فيه غبار فهو أولى.
التاسع والثلاثون: أنَّه لا يصح التيمُّم بالتُّراب النجس؛ لأنه لا يكون طيباً بل خبيثاً.
الأربعون: أنه يُمسَح في التيمُّم الوجه واليدان فقط دون بقية الأعضاء.
الحادي والأربعون: أنَّ قوله: {بوجوهكم}: شاملٌ لجميع الوجه، وأنه يعمُّه بالمسح.
إلاَّ أنه معفوٌّ عن إدخال التراب في الفم والأنف وفيما تحت الشعور ولو خفيفة.
الثاني والأربعون: أن اليدين تُمسحان إلى الكوعين فقط، لأن اليدين عند الإطلاق كذلك؛ فلو كان يُشترط إيصال المسح إلى الذراعين؛ لقيَّده الله بذلك؛ كما قيَّده في الوضوء.
الثالث والأربعون: أنَّ الآية عامةٌ في جواز التيمُّم لجميع الأحداث كلِّها؛ الحدث الأكبر والأصغر، بل ونجاسة البدن؛ لأن الله جعلها بدلاً عن طهارة الماء، وأطلق في الآية، فلم يقيِّد. وقد يقال: إن نجاسة البدن لا تدخل في حكم التيمُّم؛ لأنَّ السِّياق في الأحداث، وهو قول جمهور العلماء.
الرابع والأربعون: أنَّ محلَّ التيمُّم في الحدث الأصغر والأكبر واحدٌ، وهو الوجه واليدان.
الخامس والأربعون: أنه لو نوى من عليه حدثان التيمُّم عنهما؛ فإنه يجزئ؛ أخذاً من عموم الآية وإطلاقها.
السادس والأربعون: أنه يكفي المسح بأي شيء كان بيده أو غيرها؛ لأنَّ الله قال: {فامسحوا}، ولم يذكر الممسوح به، فدلَّ على جوازه بكل شيء.
السابع والأربعون: اشتراط الترتيب في طهارة التيمُّم كما يشترط ذلك في الوضوء، ولأنَّ الله بدأ بمسح الوجه قبل مسح اليدين.
الثامن والأربعون: أنَّ الله تعالى فيما شرعه لنا من الأحكام لم يجعل علينا في ذلك من حَرَج ولا مشقَّةٍ ولا عُسر، وإنَّما هو رحمةٌ منه بعباده ليطِّهرَهم وليتمَّ نعمتَه عليهم، وهذا هو.
التاسع والأربعون: أنَّ طهارة الظاهر بالماء والتراب تكميلٌ لطهارة الباطن بالتوحيد والتوبة النصوح.
الخمسون: أن طهارة التيمُّم وإن لم يكن فيها نظافة وطهارةٌ تُدْرَكُ بالحسِّ والمشاهدة؛ فإن فيها طهارةً معنويةً ناشئةً عن امتثال أمر الله تعالى.
الحادي والخمسون: أنَّه ينبغي للعبد أن يتدبَّر الحِكَمَ والأسرارَ في شرائع الله في الطهارة وغيرها؛ ليزدادَ معرفةً وعلماً ويزداد شكراً لله ومحبةً له على ما شَرَعَ من الأحكام التي توصل العبد إلى المنازل العالية الرفيعة.
(6) این آیۀ بزرگی است که مشتمل بر احکام زیادی میباشد، و ما آنچه را از این احکام که خداوند برایمان آسان و مقدور نموده است،
بیان میکنیم: 1- اطاعت کردن از آنچه در این آیه ذکر شده؛ و عمل کردن به آن؛ از لوازم ایمان است، و ایمان جز با آن کامل نمیشود، چون خداوند آیه را با (
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ﴾) آغاز کرده است؛ یعنی ای کسانی که ایمان آوردهاید! به مقتضای ایمانتان، به آنچه برای شما مشروع نمودهایم، عمل کنید. 2- امر به بپاخاستن برای نماز؛
زیرا فرموده است: (
﴿إِذَا قُمۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ﴾) یعنی هر وقت برای نماز بپاخاستید. 3- امر به نیت کردن برای نماز؛ زیرا (
﴿إِذَا قُمۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ﴾) یعنی هرگاه به قصد و نیت نماز بپا خاستید. 4- وضو، شرط صحّت نماز است؛ زیرا خداوند به هنگام بلند شدن برای نماز، به وضو دستور داده است، و اصل این است که
«امر» برای وجوب است. 5- وضو، با داخل شدن وقت نماز، واجب نمیشود، بلکه هنگام اراده کردن برای نماز، واجب میگردد. 6- هرآنچه که اسم نماز بر آن اطلاق شود،
از قبیل: فرض و نفل، و فرض کفایه و نماز جنازه، برای همه آنها وضو شرط است. حتی بسیاری از علما برای سجدۀ خالی،
از قبیل: سجدۀ تلاوت و سجدۀ شکر نیز وضو را لازم میدانند. 7- امر به شستن چهره و صورت که طول آن از ابتدای محل روییدن موی سر تا زیر چانه است، و عرض آن از گوش تا گوش است. و مضمضه
[آب در دهان کردن] و استنشاق
[آب در بینی کردن] با سنّت ثابت شده و در شستن صورت داخل میگردد. و موهای چهره بخشی از چهره میباشند. اگر این موها کم باشند رسانیدن آب به زیر آنها لازم است، ولی اگر پرپشت و زیاد باشند فقط شستن سطح ظاهری آن کافی است. 8- امر به شستن دستها، و اینکه باید با آرنج شسته شوند. و کلمۀ
«الی» آنطور که جمهور مفسرین گفتهاند به معنی
«مع» است،
مانند این فرمودۀ الهی که میفرماید: ﴿وَلَا تَأۡكُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَهُمۡ إِلَىٰٓ أَمۡوَٰلِكُمۡ﴾ یعنی اموال یتیمان را همراه با اموال خودتان نخورید. از طرفی نیز شستن دست ـ که واجب است ـ کامل نمیشود مگر با شستن تمام آرنج. 9- امر به مسح سر. 10- مسح تمام سر واجب است، زیرا
«باء» [در (
﴿بِرُءُوسِكُمۡ﴾) برای تبعیض نیست، بلکه برای ملاصقه است و تمام سر باید مسح شود. 11- مسح هرگونه انجام شود کافی است، خواه با هردو دست، یا با یک دست، یا با پارچهای، یا با تکه چوبی و یا امثال آن مسح صورت گیرد؛ زیرا خداوند مسحرا به طور مطلق بیان نموده و آن را با یک صفت و ویژگی مقید نکرده است، پس به همان صورت بر اطلاق خود دلالت میکند. 12- مسح سر واجب است. پس اگر سرش را شست و بر آن دست نکشید کافی نیست چون او کاری را که خداوند بدان دستور داده، انجام نداده است. 13- آنچه در مورد شستن دستها با آرنج گفته شد، در مورد شستن پاها با هر دو قوزک صدق میکند. 14- در این آیه به مسح خف
«موزه» اشاره شده، و آن زمانی است که (
﴿وَأَرۡجُلَكُمۡ﴾) را با قرائت جر بخوانیم. و هرکدام از دو قرائت نصب و جر بر معنی خاصی حمل میشود، پس اگر به قرائت نصب خوانده شود، دستور به شستن پاهاست، و آن زمانی است که پاها پوشیده نباشند. و اگر به قرائت جر خوانده شود دستور به مسح پاهاست، اگر با موزه پوشیده شده باشند. 15- رعایت ترتیب در وضو واجب است؛ زیرا خداوند آن را به ترتیب بیان کرده است. نیز خداوند عضوی را که در وضو مسح میشود بین دو عضو که باید شسته شوند، ذکر نمود، و این فایدهای را جز ترتیب نمیرساند. 16- ترتیب، مخصوص اعضای چهارگانهای است که در این آیه نام برده شدهاند. اما رعایت ترتیب میان مضمضمه و استنشاق و تقدیم این اعمال بر شستن چهره، و اینکه دست راست و پای راست قبل از دست چپ و پای چپ شسته شوند، و اینکه سر قبل از گوشها مسح شود، واجب نیست، بلکه مستحب میباشد. 17- تازه کردن وضو برای هر نماز، تا صورتی که به آن دستور داده شده است، تحقّق یابد. 18- امر به غسل جنابت. 19- شستن تمام بدن درصورت جنابت واجب است؛ زیرا خداوند، پاک کردن را به بدن نسبت داده و آن را ویژۀ قسمتهایی از بدن قرار نداده است. 20- امر به شستن ظاهر و باطن موها در جنابت. 21- حدث اصغر در حدث اکبر مندرج است، و اگر کسی هم جنب بود، و هم وضو نداشت، کافی است که نیّت رفعِ هر دو را بکند و تمام بدنش را بشوید. چون خداوند جز پاک کردن چیز دیگری را بیان نکرده و نفرموده است که دوباره باید وضو بگیرید. 22- جنابت بر هرکسی صدق پیدا میکند که در حالت خواب یا بیداری از او
«منی» بیرون بیاید، و یا اینکه آمیزش کند و آبی نیز از او خارج نشود. 23- هرکس به یاد آورد که احتلام شده است اما خیسی و تری ندید، غسل بر او واجب نیست؛ چون او جنب نشده است. 24- خداوند احسان خود را بر بندگانش، با مشروع قرار دادن تیمّم، بیان میدارد. 25- یکی از اسباب جایز بودن تیمّم، بیماری است که بهکاربردن آب برای آن زیانآور باشد. پس برای چنین بیماریی، تیمّم جایز است. 26- از جمله اسباب جایز بودن تیمّم، سفر و آمدن از قضای حاجت است، و آن زمانی است که آب وجود نداشته باشد، پس بیماری، مجوِّز تیمّم است هرچند آب نیز وجود داشته باشد؛ زیرا در صورت استفاده از آب، فرد مریض زیان میبیند. اما در بقیۀ موارد مذکور، آنچه که سبب تجویز تیمم میگردد نبودن آب است، گرچه آدمی در حضر هم باشد. 27- آنچه که از پس یا پیش انسان بیرون بیاید؛ ادرار باشد یا مدفوع، وضو را نقض میکند. 28-
کسانی به این آیه استدلال کردهاند که گفتهاند: «جز آنچه از راه جلو و عقب خارج میشود ـ مانند ادرار، مدفوع و باد ـ ، چیزی وضو را نقض نمیکند»، پس وضو با دست زدن به شرمگاه و دیگر چیزها نقض نمیشود. 29- مستحب است چیزی که تلفظ به آن زشت است، به صورت کنایه گفته شود،
به دلیل اینکه خداوند فرمود: (
﴿أَوۡ جَآءَ أَحَدٞ مِّنكُم مِّنَ ٱلۡغَآئِطِ﴾) 30- دست زدن به زن به قصد لذّت جویی و شهوت، وضو را نقض میکند. 31- برای صحت تیمّم، شرط است که آب وجود نداشته باشد. 32- در صورت موجود بودن آب، تیمّم باطل میشود، حتی اگر آدمی در نماز باشد؛ زیرا خداوند تیمّم را در صورت نبودن آب جایز قرار داده است. 33- هرگاه وقت نماز فرا رسید و آدمی آب همراه نداشت، بر او لازم است که در میان اسباب و اثاثیۀ خود و همسفرانش به جستجوی آب بپردازد؛ زیرا کسی که چیزی را جستجو نکند، گفته نمیشود که آن چیز را نیافته است،
[و خداوند میفرماید زمانی برایتان جایز است تیمّم کنید که هیچ آبی را نیابید]. 34- کسی که آبی را بیابد که برای وضو کافی نباشد، باید از آن
[تا هرجا که رسید] استفاده کند، سپس
[برای بقیۀ اعضا] تیمم کند. 35- آبی که به وسیلۀ مخلوط شدن با چیزهای پاک تغییر کرده است، بر تیمّم مقدم است؛ یعنی آن آب، پاک و پاک کننده است و به وسیلۀ آن میتوان وضو گرفت؛ زیرا آبی که تغییر کرده است، آب به حساب میآید و در فرمودۀ خدا (
﴿فَلَمۡ تَجِدُواْ مَآءٗ فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدٗا طَيِّبٗا﴾) داخل است. 36- برای
[صحت] تیمّم، نیت لازم است؛
زیرا خداوند متعال فرموده است: (
﴿فَتَيَمَّمُواْ﴾) یعنی قصد و آهنگ کنید. 37- تیمم با هر آنچه از خاک و غیره که از سطح زمین سر بر آورده باشد، جایز میباشد،
بنابراین خداوند که میفرماید: (
﴿فَٱمۡسَحُواْ بِوُجُوهِكُمۡ وَأَيۡدِيكُم مِّنۡهُ﴾) از آن بر صورتها و دستهایتان بکشید، یا از باب تغلیب و اکثریت است؛ چرا که اغلب اینگونه است که از روی زمین، غبار متصاعد شده و بر دست و صورت کشیده شده و روی دست و صورت میماند، و یا از باب راهنمایی برای استفاده از
«بهتر» است، و اینکه استفاده از خاکی که غبار داشته باشد، بهتر است. 38- تیمّم با خاک آلوده صحیح نیست؛ چون خاک آلوده، پاک شمرده نمیشود بلکه نجس و آلوده است. 39- در تیمّم، فقط صورت و دستها مسح میشوند نه دیگر اعضا. 40- (
﴿بِوُجُوهِكُمۡ﴾) تمام چهره را در بر میگیرد و باید همۀ آن مسح شود، اما لازم نیست که خاک را به دهان و بینی داخل کند. و لازم نیست که خاک، زیر موها داخل شود، حتی لازم نیست که مقدار کمی خاک وارد زیر موها شود. 41- دستها فقط تا مچ مسح میشوند؛ زیرا وقتی که به طور مطلق از دست نام برده شود، تا مچ مورد نظر است. پس اگر مسح تا هر دو ساعد لازم بود، خداوند آن را ذکر مینمود، همانطور که در وضو ذکر نموده است. 42- این آیه عام است و از آن استنباط میشود که تیمّم برای رفع همۀ ناپاکیها، اعم از بی وضویی و جنابت و نجاست بدن، جایز است. چون خداوند آن را به جای طهارت با آب قرار داده و آیه را به طور مطلق ذکر نموده است، پس نمیتوان آن را به موردی خاص مقید کرد.
و ممکن است گفته شود: ناپاکی بدن با تیمّم رفع نمیشود، چون عبارت و سیاق آیه در مورد بیوضویی و جنابت است، و قول جمهور علما هم همین است. 43- محل تیمّم در ناپاکی کوچک
[بی وضویی] و ناپاکی بزرگ
[جنابت] یکی است و آن صورت و دستها میباشند. 44- کسی که هم جنب بود و هم وضو نداشت و به نیّت هر دو تیمم کرد، با توجه به عام و مطلق بودن آیه جایز و کافی است. 45- مسح کردن به هرطریقی که باشد کفایت میکند، خواه با دستش انجام شود یا باچیزی دیگر؛
زیرا خداوند متعال فرموده است: (
﴿فَٱمۡسَحُواْ﴾) یعنی مسح کنید، و آنچه را که به وسیلۀ آن مسح شود، بیان نکرده است، پس این دلالت مینماید که با هر چیزی مسح شود، جایز است. 46- ترتیب در تیمّم شرط است، همانطور که ترتیب در وضو شرط است . چون مسح کردن چهره قبل از مسح کردن دستها بیان شده است. 47- هدف خداوند از تشریع احکام، آن نیست که ما را در سختی و دشواری و تنگنا قرار بدهد، بلکه احکام، آثاری از مهربانی و رحمت خدا نسبت به بندگان است، تا آنها را پاک نموده و نعمت خویش را بر آنان کامل بگرداند. 48- پاک کردن ظاهر با آب و خاک، مکمّل پاکی باطن با توحید و توبۀ راستین است. 49- گرچه ظاهراً نظافت و پاکی از تیمّم بهدست نمیآید، اما قطعاً نوعی تحصیل پاکیِ باطنی است که از بهجا آوردن دستور خدا حاصل میگردد. 50- شایسته است که بنده در حکمت و اسرار شرایع و احکام الهی در رابطه با پاکی و وضو و سایر موارد تأمل کند، تا بر معرفت و دانش او افزوده گردد، و سپاسِ خدا را، به خاطر احکامی که مشروع نموده است، بیشتر به جای آوَرَد، و وی را بیشتر دوست بدارد؛ که سپاس و تشکر بنده را به مقامهای بلند و رفیع میرساند.
{وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمِيثَاقَهُ الَّذِي وَاثَقَكُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (7)}
وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَمِيثَاقَهُ الَّذِي وَاثَقَكُم بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ؛ نعمتي را که خدا به شما داده است ، و پيماني را که با شما بسته است ، ،بدان هنگام که گفتيد شنيديم و فرمانبرداري کرديم ، ياد آوريد و از خداي بترسيد که خدا به آنچه در دلها مي گذرد آگاه است.
#
{7} يأمر تعالى عباده بذكر نعمه الدينيَّة والدنيويَّة بقلوبهم وألسنتهم؛ فإن في استدامة ذكرها داعياً لشكر الله تعالى ومحبَّته وامتلاء القلب من إحسانه، وفيه زوال للعُجب من النفس بالنِّعم الدينيَّة وزيادة لفضل الله وإحسانه {وميثاقه}؛ أي: واذكروا ميثاقه {الذي واثقكم به}؛ أي: عهده الذي أخذه عليكم، وليس المراد بذلك أنهم لَفَظوا ونَطَقوا بالعهد والميثاق، وإنَّما المراد بذلك أنَّهم بإيمانهم بالله ورسوله قد التزموا طاعتهما، ولهذا قال: {إذ قُلْتُم سمعنا وأطعنا}؛ أي: سمعنا ما دعوتنا به من آياتك القرآنيَّة والكونيَّة سَمْعَ فَهْم وإذعانٍ وانقيادٍ، وأطعنا ما أمرتنا به بالامتثال وما نهيتنا عنه بالاجتناب، وهذا شاملٌ لجميع شرائع الدين الظاهرة والباطنة، وأنَّ المؤمنين يذكرونَ في ذلك عهد الله وميثاقَهُ عليهم وتكون منهم على بال، ويحرصون على أداء ما أمروا به كاملاً غير ناقص، {واتَّقوا الله}: في جميع أحوالكم، {إنَّ الله عليمٌ بذات الصُّدور}؛ أي: ما تنطوي عليه من الأفكار والأسرار والخواطر؛ فاحذروا أن يطَّلع من قلوبكم على أمر لا يرضاه أو يصدر منكم ما يكرهه، واعْمُروا قلوبكم بمعرفتِهِ ومحبَّتِهِ والنصح لعباده؛ فإنَّكم إن كنتم كذلك غفر لكم السيئات، وضاعَفَ لكم الحسناتِ لعلمه بصلاح قلوبكم.
(7) خداوند متعال بندگانش را دستور میدهد تا نعمتهای دینی و دنیوی او را با قلب و زبان به خاطر بیاورند؛ زیرا به یادآوردن نعمتهای الهی به صورت مستمر، انگیزهای است برای شکر خدا، و محبت ورزیدن به وی، و سرشار گشتن قلب از احسان خداوند. و به یاد آوردن نعمتهای دینی و دنیوی خدا، خود پسندی و به خود بالیدن را از بین برده، و فضل و احسان الهی را افزون میگرداند. (
﴿وَمِيثَٰقَهُ﴾) و پیمان خدا را به یاد آورید. (
﴿ٱلَّذِي وَاثَقَكُم بِهِۦٓ﴾) پیمانی که از شما گرفت. منظور این نیست که آنها آن پیمان را بر زبان جاری کرده و به آن اقرار نمودهاند، بلکه منظور این است که آنان با ایمان آوردنشان به خدا و پیامبرش، در حقیقت خود را به اطاعت از خدا و پیامبر پایبند نمودهاند.
بنابراین فرمود: (
﴿إِذۡ قُلۡتُمۡ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَا﴾) آنگاه که گفتید: شنیدیم و اطاعت کردیم؛ یعنی آنچه از آیات قرآنی و نشانههای هستی که ما را به سوی آن فراخواندی، شنیدیم و فهمیدیم و به آن یقین کرده و از آن فرمان بردیم، و از آنچه که ما را به آن فرمان دادی، اطاعت نمودیم و از آنچه که ما را نهی کردی، پرهیز کردیم. و این تمامی شرایع و قوانین ظاهری و باطنی دین را شامل میشود. و مؤمنان در این مورد پیمان و عهد خود را با خدا به یاد میآورند، و همواره آن را به خاطر دارند و همواره برای انجام آنچه به آن دستور داده شدهاند، نهایت سعی و تلاش خود را مبذول میدارند. (
﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ﴾) و در همۀ حالات از خدا بترسید. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ﴾) همانا خداوند به رازها و افکاری که درسینهها وجود دارد و به آنچه در آن خطور میکند، آگاه است. پس بپرهیزید از اینکه خداوند به چیزی از دلهایتان آگاه شود که آن را نمیپسندد. و بپرهیزید از اینکه چیزی از شما سر بزند که آن را نمیپسندد. و دلهایتان را با شناخت خدا و محبت او و خیرخواهی برای بندگانش آباد کنید؛ زیرا اگر شما این چنین باشید، خداوند گناهانتان را میآمرزد و به خاطر صلاح و شایستگی دلهایتان نیکیهای شما را چند برابر مینماید.
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (8)}
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، براي خدا ، حق گفتن را بر پاي خيزيد و به عدل گواهي دهيد دشمني با گروهي ديگر وادارتان نکند که عدالت نورزيد عدالت ورزيد که به تقوي نزديک تر است و از خدا بترسيد که او به هر کاري که مي کنيد آگاه است.
#
{8} أي: {يا أيُّها الذين آمنوا}: بما أمروا بالإيمان به، قوموا بلازم إيمانكم، بأن تكونوا {قوَّامينَ لله شهداءَ بالقِسْط}: بأن تنشط للقيام بالقِسْط حركاتكُم الظاهرة والباطنة، وأنْ يكونَ ذلك القيام لله وحدَه لا لغرض من الأغراض الدنيويَّة، وأن تكونوا قاصدين للقِسْط الذي هو العدل، لا الإفراط ولا التفريط في أقوالكم ولا أفعالكم، وقوموا بذلك على القريب والبعيد والصديق والعدو. {ولا يَجْرِمَنَّكُم}؛ أي: يحملنَّكم بغض قوم {على أن لا تَعْدِلوا}؛ كما يفعله مَن لا عدل عنده ولا قِسْط، بل كما تشهدون لوليِّكم؛ فاشهدوا عليه، وكما تشهدون على عدوِّكم؛ فاشهدوا له، ولو كان كافراً أو مبتدعاً؛ فإنَّه يجب العدل فيه وقبول ما يأتي به من الحقِّ؛ [لأنه حقٌّ]، لا لأنه قاله، ولا يُرَدُّ الحق لأجل قوله؛ فإن هذا ظلم للحقِّ. {اعدِلوا هو أقرب للتَّقوى}؛ أي: كلما حرصتم على العدل واجتهدتم في العمل به؛ كان ذلك أقرب لتقوى قلوبكم؛ فإن تمَّ العدل؛ كملت التقوى، {إنَّ الله خبيرٌ بما تعملونَ}؛ فمجازيكم بأعمالكم خيرِها وشرِّها صغيرِها وكبيرِها جزاءً عاجلاً وآجلاً.
(8) (
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ﴾) ای کسانی که ایمان آوردهاید! لوازمات ایمانتان را انجام دهید، بهگونهای که (
﴿قَوَّٰمِينَ لِلَّهِ شُهَدَآءَ بِٱلۡقِسۡطِ﴾) بر انجام واجبات خدا مواظبت داشته باشید، و به دادگری گواهی دهید؛ یعنی در ظاهر و باطن و با تمام قدرت و نشاط به دادگری قیام کنید. و این کارتان فقط برای رضای خدا باشد نه به خاطر هدفی از اهداف دنیوی. و آهنگ عدالت را داشته باشید، و در کار و گفتارتان راه افراط و تفریط را در پیش نگیرید، و در مورد دور و نزدیک و دوست و دشمن دادگری پیشه کنید. (
﴿وَلَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شَنََٔانُ قَوۡمٍ عَلَىٰٓ أَلَّا تَعۡدِلُواْ﴾) و دشمنی و نفرت قومی، شما را برآن ندارد که دادگری نکنید، همانطور کسی که انصاف و عدالت ندارد چنین میکند، بلکه همانطور که به نفع دوست و فامیل خود گواهی میدهید به ضرر او نیز گواهی دهید، و همانطور که به زیان دشمنِ خود گواهی میدهید به نفع او نیز گواهی دهید. گرچه کافر یا بدعت گذار هم باشد، واجب است در مورد او عدالت پیشه کنید، و حقی را که میگوید، بپذیرید، و نباید به خاطر اینکه او چنین میگوید و این سخن از دهان او بیرون آمده است، رد شود؛ زیرا این ستمی محض است، و روا نیست. (
﴿ٱعۡدِلُواْ هُوَ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰ﴾) و هراندازه برای تحقق دادگری کوشش کنید و برای عمل به آن تلاش نمایید، این به پرهیزگاریِ دلهایتان نزدیکتر است. پس اگر دادگری و عدالت کامل باشد، تقوا و پرهیزگاری نیز کامل میگردد. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ﴾) بدون شک خداوند به آنچه میکنید، آگاه است. پس شما را طبق اعمالتان؛ خیر باشد یا شر، کوچک باشد یا بزرگ، هم در این دنیا و هم در آخرت سزا و جزا میدهد.
{وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ (9) وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ (10)}
وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ؛ خدا به کساني که ايمان آورده اند و کارهاي نيکو کرده اند ، وعده آمرزش و مزدي بزرگ داده است.
وَالَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ؛ و آنان که کافر شده اند و آيات ما را تکذيب کرده اند اهل جهنمند.
#
{9} أي: {وَعَدَ الله}؛ ـ الذي لا يُخْلِفُ الميعاد، وهو أصدق القائلين ـ المؤمنين به وبكتبِهِ ورسلِهِ واليوم الآخر، {وعمِلُوا الصالحات}: من واجباتٍ ومستحباتٍ بالمغفرة لذنوبهم بالعفو عنها وعن عواقبها وبالأجر العظيم الذي لا يعلم عِظَمَهُ إلا الله تعالى؛ {فلا تعلمُ نفسٌ ما أخْفِيَ لهم من قُرَّةِ أعينٍ جزاءً بما كانوا يعملون}.
(9) (
﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾) خداوندی که خلاف وعده نمیکند و راستگوترینِ راستگویان است، کسانی را که به او و کتابها و پیامبرانش و روز قیامت ایمان آوردهاند، (
﴿وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾) و کارهای شایسته از قبیل: انجام واجبات و مستحبات انجام دادهاند، به آمرزش گناهان وعده داده است؛ گناهانشان را عفو میکند،
و آنان را به پاداشی نایل میگرداند که جز خدا کسی آن را نمیداند: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾ هیچکس نمیداند به
[پاس] آنچه انجام میدادند، چه چیز از نعمتهایی که روشنی بخش دیدگان است، برای آنان پنهان شده است.
#
{10} {والذين كفروا وكذبوا بآياتنا}: الدالَّة على الحقِّ المبين، فكذَّبوا بها بعدما أبانت الحقائق. {أولئك أصحابُ الجحيم}: الملازمون لها ملازمةَ الصاحب لصاحبه.
(10) (
﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَآ﴾) و کسانی که کفر ورزیدند و آیات ما را که بر حقِ آشکار دلالت نموده و حقایق را آشکار مینمایند، تکذیب کردند. (
﴿أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَحِيمِ﴾) اینان یاران دوزخاند و مانند دوستی که همواره با رفیق و دوستش میباشد، با دوزخ همراهاند.
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (11)}.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَن يَبْسُطُواْ إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَعَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ؛ اي ، کساني که ايمان آورده ايد ،
از نعمتي که خدا به شما ارزاني داشته است ياد کنيد : آنگاه که گروهي قصد آن کردند تا بر شما دست يابند و خدا دست آنان را از شما کوتاه کرد از خدا بترسيد و مؤمنان بر خدا توکل مي کنند.
#
{11} يذكِّر تعالى عباده المؤمنين بنعمه العظيمة، ويحثُّهم على تذكُّرها بالقلب واللسان، وأنَّهم كما أنَّهم يعدُّون قتلهم لأعدائهم وأخذ أموالهم وبلادهم وسبيهم نعمةً؛ فليعدُّوا أيضاً إنعامه عليهم بكفِّ أيديهم عنهم وردِّ كيدهم في نحورهم نعمةً؛ فإنَّهم الأعداء قد هَمُّوا بأمر، وظنُّوا أنهم قادرون عليه؛ فإذا لم يدركوا بالمؤمنين مقصودهم فهو نصرٌ من الله لعباده المؤمنين؛ ينبغي لهم أن يشكروا الله على ذلك ويعبدوه ويذكروه، وهذا يشمل كلَّ من همَّ بالمؤمنين بشرٍّ من كافر ومنافق وباغٍ، كفَّ الله شرَّه عن المسلمين؛ فإنه داخل في هذه الآية. ثم أمرهم بما يستعينون به على الانتصار على عدوِّهم وعلى جميع أمورهم، فقال: {وعلى الله فليتوكَّل المؤمنون}؛ أي: يعتمدوا عليه في جلب مصالحهم الدينيَّة والدنيويَّة، ويتبرؤوا من حولهم وقوَّتهم، ويثقوا بالله تعالى في حصول ما يحبُّون، وعلى حسب إيمانِ العبد يكون توكُّله، وهو من واجبات القلب المتَّفق عليها.
(11) خداوند بندگان مؤمن خود را به نعمتهای بزرگش یادآور شده، و آنان را تحریک مینماید تا نعمتهای الهی را با قلب و زبان به یاد آورند، و اینکه آنان ـ همانطور که کشتن دشمنان و به غنیمت گرفتن اموال آنها و اسیر کردنشان را نعمتی بزرگ میشمارند ـ این را نیز نعمتی بزرگ بدانند که خداوند دست دشمنان را از آنان کوتاه نمود و دسیسههایشان را به خودشان باز گرداند. زیرا دشمنان تصمیم به انجام کاری گرفتند، و گمان بردند توانایی انجام آن را دارند، پس آنان به هدف خود که همانا ضربه زدن به مؤمنان بود، نرسیدند، و این همان یاری خداست برای بندگان مؤمن و شایستهاش، و باید سپاس خدا را بر این نعمت بزرگ به جای آورند، و او را پرستش نمایند و همواره او را یاد کنند. واین شامل هر کسی است که در صدد باشد با مؤمنان بدی کند؛ اعم از کافر و منافق و شورشگر، و خداوند شر همۀ آنها را از مسلمین دور کند. سپس خداوند آنها را بهانجام چیزی دستور داد که از آن برای پیروز شدن بردشمنان خود، و در همۀ کارهایشان کمک گیرند.
پس فرمود: (
﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ﴾) و مؤمنان باید به منظور جلب منافع دینی و دنیوی خود بر خدا توکل کنند، و قدرت و حرکت خود را ناچیز دانسته و به آن توجهی ننمایند، و در کسب آنچه دوست دارند، به خدا اعتماد کنند. و توکل بنده، بر حسب ایمانش است. و به اتفاق
[همۀ اهل فن] توکل از واجبات قلب است.
{وَلَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيبًا وَقَالَ اللَّهُ إِنِّي مَعَكُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلَاةَ وَآتَيْتُمُ الزَّكَاةَ وَآمَنْتُمْ بِرُسُلِي وَعَزَّرْتُمُوهُمْ وَأَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَلَأُدْخِلَنَّكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ فَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ (12) فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَى خَائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (13)}
وَلَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَآئِيلَ وَبَعَثْنَا مِنهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيبًا وَقَالَ اللّهُ إِنِّي مَعَكُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاَةَ وَآتَيْتُمُ الزَّكَاةَ وَآمَنتُم بِرُسُلِي وَعَزَّرْتُمُوهُمْ وَأَقْرَضْتُمُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا لَّأُكَفِّرَنَّ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَلأُدْخِلَنَّكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ فَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ مِنكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِيلِ ؛ خداوند از بني اسرائيل پيمان گرفت و از ميان آنان دوازده نقيب ،
برانگيختيم و خدا گفت : اگر نماز بخوانيد و زکات بدهيد و به پيامبران من ايمان بياوريد و ياريشان کنيد و به خدا قرض الحسنه بدهيد ، من با شمايم بديهايتان را مي زدايم و شما را به بهشتهايي داخل مي کنم که در آن نهرها روان باشد و هر کس از شما که از آن پس کافر شود راه راست را گم کرده است.
فَبِمَا نَقْضِهِم مِّيثَاقَهُمْ لَعنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَنَسُواْ حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِ وَلاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىَ خَآئِنَةٍ مِّنْهُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِّنْهُمُ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ؛ و اهل کتاب جز اندکي از آنها چون پيمانشان را شکستند ، لعنتشان کرديم ودلهايشان را سخت گردانيديم کلمات را از معني خود منحرف مي سازند و از آن پند که به ايشان داده شده بود بهره خويش فراموش کرده اند و همواره از کارهاي خائنانه شان آگاه مي شوي عفوشان کن و از گناهشان در گذر که خدا نيکو کاران را دوست مي دارد.
#
{12} يخبر تعالى أنه أخذ على بني إسرائيل الميثاق الثقيل المؤكَّد، وذكر صفة الميثاق وأجرهم إن قاموا به وإثمهم إن لم يقوموا به، ثم ذَكَر أنَّهم ما قاموا به، وذكَرَ ما عاقبهم به، فقال: {ولقد أخَذَ الله ميثاق بني إسرائيل}؛ أي: عهدهم المؤكد الغليظ، {وبَعَثْنا منهم اثني عشر نقيباً}؛ أي: رئيساً وعريفاً على من تحته؛ ليكون ناظراً عليهم حاثًّا لهم على القيام بما أمروا به مطالباً يدعوهم، {وقال الله}: للنقباء الذين تحمَّلوا من الأعباء ما تحمَّلوا: {إني معكم}؛ أي: بالعون والنصر؛ فإن المعونة بقدر المؤنة. ثم ذكر ما واثقهم عليه فقال: {لئن أقمتُمُ الصلاةَ}: ظاهراً وباطناً بالإتْيان بما يلزمُ وينبغي فيها والمداومة على ذلك، {وآتيتُم الزَّكاة}: لمستحقيها، {وآمنتُم برسلي}: جميعهم، الذين أفضلهم وأكملهم محمد - صلى الله عليه وسلم -. {وعزَّرْتموهم}؛ أي: عظَّمتموهم، وأدَّيتم ما يجبُ لهم من الاحترام والطاعة، {وأقرضتُم الله قرضاً حسناً}: وهو الصدقة والإحسان الصادر عن الصِّدق والإخلاص وطيب المكسب؛ فإذا قمتم بذلك {لأكفِّرَنَّ عنكم سيِّئاتكم ولأدخِلَنَّكُم جناتٍ تجري من تحتها الأنهار}: فجمع لهم بين حصول المحبوب بالجنَّة وما فيها من النعيم واندفاع المكروه بتكفير السيئات ودفع ما يترتَّب عليها من العقوبات. {فمَن كَفَرَ بعد ذلك}: العهد والميثاق المؤكَّد بالأيمان والالتزامات المقرون بالترغيب بذِكْر ثوابه، {فقد ضَلَّ سواء السبيل}؛ أي: عن عمدٍ وعلم، فيستحقُّ ما يستحقُّه الضَّالُّون من حرمان الثواب وحصول العقاب.
(12) خداوند متعال خبر میدهد که از بنیاسرائیل پیمان مؤکد و محکم گرفت. و صفت و کیفیت پیمان، و پاداش آنها را ـ اگر بدان وفا کنند ـ بیان کرد، و سزای گناهشان را ـ در صورتی که پیمانشکنی کنند ـ ذکر نمود. سپس بیان کرد که آنها به پیمان و عهد خود وفا نکردند. و سزایی را که خداوند به سبب پیمانشکنی به آنها میدهد، بیان کرد.
پس فرمود: (
﴿وَلَقَدۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِيثَٰقَ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ﴾) و خداوند پیمانی مؤکّد و محکم از بنی اسرائیل گرفت. (
﴿وَبَعَثۡنَا مِنۡهُمُ ٱثۡنَيۡ عَشَرَ نَقِيبٗا﴾) و دوازده رئیس و سردار از میان آنها تعیین کردیم، تا هر رئیسی ناظر بر زیر دستان خود باشد و آنها را بر انجام کارهایی که به آن دستور داده شدهاند، تحریک کند، و از آنها بخواهد که وظیفۀ خود را انجام دهند و آنان را بدان سمت و سو فرا بخواند. (
﴿وَقَالَ ٱللَّهُ﴾) و خداوند به پیغمبرانی که مسئولیت را بر دوش گرفته بودند،
فرمود: (
﴿إِنِّي مَعَكُمۡ﴾) بدون شک من با شما هستم؛ یعنی شما را یاری و کمک میکنم، و به اندازۀ زحمت و تلاشی که مبذول میدارید، شما را یاری خواهم کرد. سپس خداوند پیمانی را که از آنها گرفته بود،
بیان داشت و فرمود: (
﴿لَئِنۡ أَقَمۡتُمُ ٱلصَّلَوٰةَ﴾) اگر نماز را در ظاهر و باطن برپا دارید، و چیزهایی را که در نماز لازم است بهطور شایسته انجام دهید، و بر نماز مداومت داشته باشید، (
﴿وَءَاتَيۡتُمُ ٱلزَّكَوٰةَ﴾) و زکات اموال خود را به مستحقان بپردازید، (
﴿وَءَامَنتُم بِرُسُلِي﴾) و به همۀ پیامبرانم که برترین و کاملترین آنان محمد صلی الله علیه وسلم است ایمان بیاورید، (
﴿وَعَزَّرۡتُمُوهُمۡ﴾) و آنان را بزرگ بدارید، و آنچه از احترام و اطاعت برای آنان لازم است به جای آورید. (
﴿وَأَقۡرَضۡتُمُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا﴾) و صادقانه و مخلصانه از درآمد پاک وحلال صدقه بدهید، و نیکوکاری کنید. پس هرگاه این کارها را انجام دادید (
﴿لَّأُكَفِّرَنَّ عَنكُمۡ سَئَِّاتِكُمۡ وَلَأُدۡخِلَنَّكُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ﴾) از گناهانتان در میگذرم و شما را وارد باغهایی از بهشت مینمایم که رودها از زیر درختان آن روان است. پس خداوند امری محبوب که بهشت و نعمتهای آن است، به آنان میبخشد، و امری منفور که عقوبت گناهانشان است، از آنان دور میکند و گناهانشان را میبخشاید. (
﴿فَمَن كَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ﴾) و هرکس پس از این عهد و پیمان و وظایفی که با سوگند مستحکم گشته و نیز با ذکر پاداش و ثواب آن بر آن ترغیب شده است، کفر بورزد، (
﴿فَقَدۡ ضَلَّ سَوَآءَ ٱلسَّبِيلِ﴾) به راستی که از روی قصد و آگاهی، راه راست را گم کرده است. پس او سزاوار چیزی خواهد بود که گمراهان سزاوار آن هستند،
از قبیل: محروم شدن از پاداش و حاصل شدن عذاب.
شاید عدهای بگویند: کاش که میدانستیم آنها چهکار کردند؟ آیا به پیمانی که با خدا بستند، وفا نمودند یا پیمان شکنی ورزیدند؟
#
{13} فكأنه قيل: ليت شعري! ماذا فعلوا؟ وهل وفوا بما عاهدوا الله عليه أم نكثوا؟ فبيَّن أنهم نقضوا ذلك، فقال: {فبما نَقْضِهِم ميثاقَهم}؛ أي: بسببه عاقبناهم بعدَّة عقوبات:
الأولى: أنّا {لَعَنَّاهم}؛ أي: طردناهم وأبعدناهم من رحمتنا، حيث أغلقوا على أنفسهم أبواب الرحمة، ولم يقوموا بالعهد الذي أخذ عليهم، الذي هو سببها الأعظم.
الثانية: قوله: {وجَعَلْنا قلوبَهم قاسيةً}؛ أي: غليظة لا تُجدي فيها المواعظ ولا تنفعُها الآيات والنُّذر؛ فلا يرغِّبهم تشويقٌ ولا يزعجهم تخويفٌ، وهذا من أعظم العقوبات على العبد؛ أن يكون قلبُه بهذه الصفة التي لا يفيده الهُدى والخيرُ إلاَّ شرًّا.
الثالثة: أنهم يحرِّفون الكلم من بعد مواضعِهِ؛ أي: ابتُلوا بالتغيير والتبديل، فيجعلون للكَلِم الذي أراد الله، معنىً غير ما أراده الله ولا رسوله.
الرابعة: أنَّهم {نَسوا حظًّا مما ذُكِّروا به }؛ فإنَّهم ذُكِّروا بالتوراة وبما أنزل الله على موسى فنسوا حظًّا منه، وهذا شاملٌ لنسيان علمه، وأنهم نسوه وضاع عنهم ولم يوجد كثيرٌ مما أنساهم الله إياه عقوبةً منه لهم، وشاملٌ لنسيان العمل الذي هو الترك، فلم يوفَّقوا للقيام بما أمروا به. ويستدلُّ بهذا على أهل الكتاب بإنكارهم بعض الذي قد ذُكِرَ في كتابهم أو وقع في زمانهم أنه مما نسوه.
الخامسة: الخيانة المستمرَّة التي {لا تزال تطَّلِع على خائنةٍ منهم}؛ أي: خيانةٍ لله ولعباده المؤمنين. ومن أعظم الخيانة منهم كتمهم عن من يَعِظُهم ويُحْسِن فيهم الظنَّ الحقَّ، وإبقاؤهم على كفرهم؛ فهذه خيانة عظيمة.
وهذه الخصال الذميمة حاصلة لكلِّ من اتصف بصفاتهم، فكلُّ من لم يَقُمْ بما أمر الله به وأخذ به عليه الالتزام؛ كان له نصيبٌ من اللَّعنة، وقسوة القلب، والابتلاء بتحريف الكلم، وأنه لا يوفَّق للصواب، ونسيان حظٍّ مما ذُكِّر به، وأنَّه لا بدَّ أن يُبتلى بالخيانة، نسأل الله العافية.
وسمى الله تعالى ما ذُكِّروا به حظًّا؛ لأنَّه هو أعظم الحظوظ، وما عداه؛ فإنَّما هي حظوظ دنيويَّة؛ كما قال تعالى: {فَخَرَجَ على قومه في زينتِهِ قال الذين يريدونَ الحياةَ الدُّنيا يا ليتَ لنا مثل ما أوتي قارونَ إنَّه لذو حَظٍّ عظيم}، وقال في الحظِّ النافع: {وما يُلَقَّاها إلاَّ الذين صَبَروا وما يُلَقَّاها إلا ذو حَظٍّ عظيم}.
وقوله: {إلَّا قليلاً منهم}؛ أي: فإنَّهم وفوا بما عاهدوا الله عليه، فوفَّقهم وهداهُم للصِّراط المستقيم، {فاعفُ عنهم واصْفَحْ}؛ أي: لا تؤاخِذْهم بما يصدُرُ منهم من الأذى الذي يقتضي أن يُعفى عنهم، واصفحْ فإنَّ ذلك من الإحسان. {والله يحبُّ المحسنينَ}: والإحسانُ هو أن تَعْبُدَ الله كأنَّك تراه؛ فإن لم تكن تراه؛ فإنَّه يراك، وفي حقِّ المخلوقين بذل النفع الدينيّ والدنيويّ لهم.
(13) خداوند بیان نمود که آنها پیمان را شکستند،
پس فرمود: (
﴿فَبِمَا نَقۡضِهِم مِّيثَٰقَهُمۡ﴾) به سبب پیمانشکنی،
آنها را به روشهای گوناگون مجازات کردیم: 1-(
﴿لَعَنَّٰهُمۡ﴾) آنان را نفرین نمودیم و از رحمت خود دور کردیم؛ چون درهای رحمت را به روی خود بستند، و به پیمانی که از آنها گرفته شده بود، وفا نکردند، که بزرگترین سبب برای برخورداری از رحمت خدا، وفاکردن به آن پیمان بود. 2-(
﴿وَجَعَلۡنَا قُلُوبَهُمۡ قَٰسِيَةٗ﴾) و دلهایشان را سخت کردیم، بهگونهای که پند و اندرز و سخنرانیها اثر مفیدی در دلهایشان برجای نمیگذاشت و آیات و تهدیدات سودی به آنان نمیبخشید و هیچ تشویقی آنها را به انجام کارهای نیک وادار نمیکرد. و هیچ ترس و تهدیدی آنها را از انجام کارهای زشت باز نمیداشت. و بزرگترین سزا برای بنده، این است که قلبش اینگونه باشد؛ زیرا از هدایت و خیر محروم شده، و به شر و بدی نایل میآید. 3-(
﴿يُحَرِّفُونَ ٱلۡكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِۦ﴾) سخنان خدا را تحریف و تبدیل میکنند. پس معنی و مفهومی را که خدا و پیامبرش از سخنی در نظر دارند، دگرگون کرده، و معنی دیگری برای آن دست و پا میکنند. 4-(
﴿وَنَسُواْ حَظّٗا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِۦ﴾) و بخش فراوانی را از آنچه بدان اندرز داده شده بودند، فراموش کردند. آنان به تورات و به آنچه بر موسی نازل شده بود، اندرز داده شده بودند، اما بخشی از آن را به فراموشی سپردند. و این شامل نسیان علم و دانش آن است، و اینکه آنان تورات را فراموش کردند و آن را از دست دادند، بهگونهای که بسیاری از آنچه که خداوند از یادشان برد، دیگر یافت نشد. و این عقوبتی از جانب خدا برای آنان بود. و شامل فراموش کردن عمل نیز میشود، که فراموشی عمل، ترک عمل است. پس آنان به انجام آنچه بدان دستور داده شده بودند، توفیق نیافتند. درپرتو این بیانات درمییابیم که اهل کتاب برخی از آنچه در کتابهایشان ذکر شده یا در زمانشان به وقوع پیوسته است، انکار کردهاند، و از جملۀ آن، چیزهایی است که آنها فراموش کردهاند. 5-
خیانت همیشگی و مداوم: (
﴿وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىٰ خَآئِنَةٖ مِّنۡهُمۡ﴾) و همواره خیانتی را از آنها نسبت به خدا و بندگان مؤمنش مشاهده میکنی. و بزرگترین خیانتشان این بود که از کسی که آنها را موعظه میکرد و به آنان گمان نیک داشت، حق را کتمانکردند، و بر کفرشان باقیماندند، که این خیانتی بس بزرگ بود. و هرکس صفات آنها را دارا باشد، به این خصلتهای مذموم و زشت گرفتار میشود. پس هرکس که دستور خدا و آنچه که پروردگار ما را بدان ملزم نموده است انجام ندهد، بهرهای فراوان از نفرین و سنگدلی خواهد داشت و به
[مرض] تحریف کلام مبتلا میشود، و بخشی از آنچه را که به وی تذکر داده شده است، فراموش میکند و به راه راست و نیک توفیق نمییابد. و حتما دچار خیانت خواهد شد. از خداوند میخواهیم که ما را از این آفات مصون بدارد. خداوند آنچه را که به آنان تذکر داد،
«حظ» یعنی بهره و نصیب نامیده است؛ چون آن بزرگترین بهره است، و دیگر بهرهها، بهرههای دنیوی هستند.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوۡمِهِۦ فِي زِينَتِهِۦۖ قَالَ ٱلَّذِينَ يُرِيدُونَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا يَٰلَيۡتَ لَنَا مِثۡلَ مَآ أُوتِيَ قَٰرُونُ إِنَّهُۥ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٖ﴾ پس قارون با کوکبۀ خود به سوی قومش بیرون آمد، کسانی که زندگی دنیا را میخواستند،
گفتند: «ای کاش مانند آنچه به قارون داده شده است، ما هم داشتیم، بیگمان او دارای بهرۀ بزرگی است.» و خداوند در مورد بهرۀ مفید فرموده است:
﴿وَمَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ٱلَّذِينَ صَبَرُواْ وَمَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٖ﴾ این
[بردباری و چشم پوشی] را مگر صابران نمییابند، و آن را جز کسانی که دارای سهم و بهرۀ بزرگی هستند، نخواهند یافت.(
﴿إِلَّا قَلِيلٗا مِّنۡهُمۡ﴾) جز تعداد اندکی از آنان که به پیمانی که با خدا بسته بودند، وفا کردند، و خداوند آنها را توفیق داد و به راه راست هدایت کرد. (
﴿فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱصۡفَحۡ﴾) پس آنان را به خاطر آزاری که به تو میرسانند، مؤاخذه نکن، بلکه آنها را ببخش و از آنان در گذر؛ زیرا عفو و بخشش، از نیکوکاری و احسان است.(
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾) همانا خداوند نیکوکاران را دوست دارد. احسان؛ یعنی اینکه خدا را طوری عبادت کنی که انگار او را میبینی، و اگر او را نبینی او تو را میبیند. و احسان در حق مخلوق و مردم؛ یعنی رساندن نفع و استفادۀ دینی و دنیوی به آنان.
{وَمِنَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى أَخَذْنَا مِيثَاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ فَأَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَسَوْفَ يُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ (14)}
وَمِنَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّا نَصَارَى أَخَذْنَا مِيثَاقَهُمْ فَنَسُواْ حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِ فَأَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَسَوْفَ يُنَبِّئُهُمُ اللّهُ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ ؛ و از کساني که گفتند که ما نصراني هستيم پيمان گرفتيم پس قسمتي از، اندرزهايي را که به آنها داده بوديم فراموش کردند و ما نيز ميان آنها تا روز قيامت کينه و دشمني افکنديم به زودي خدا آنان را از کارهايي که مي کنند آگاه خواهد ساخت.
#
{14} أي: وكما أخذنا على اليهود العهد والميثاق؛ فكذلك أخذنا على الذين قالوا: إنَّا نصارى لعيسى ابن مريم، وزَكَّوا أنفسَهم بالإيمان بالله ورسُله، وما جاؤوا به فنقضوا العهد، ونسوا حَظًّا مما ذُكِّروا به نسياناً علمياً ونسياناً عملياً، {فأغرينا بينَهم العداوةَ والبغضاء إلى يوم القيامة}؛ أي: سَلَّطْنا بعضهم على بعض، وصار بينهم من الشرور والإحن ما يقتضي بغض بعضهم بعضاً ومعاداة بعضهم بعضاً إلى يوم القيامة، وهذا أمرٌ مشاهَدٌ؛ فإن النَّصارى لم يزالوا ولا يزالون في بغض وعداوةٍ وشقاقٍ، {وسوف ينبِّئهم الله بما كانوا يصنعون}: فيعاقبهم عليه.
(14) همچنان که از یهودیان عهد و پیمان گرفتیم، از کسانی هم پیمان گرفتیم که به مسیح، پسر مریم،
گفتند: (
﴿وَمِنَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّا نَصَٰرَىٰٓ﴾) از کسانی که گفتند:
«ما یاور و یاران هستیم»، و با متصف نمودن خویشتن به ایمان به خدا و پیامبرانش، و آنچه پیامبران آوردهاند خود را پاک میشمردند، اما آنها پیمان را شکستند. (
﴿فَنَسُواْ حَظّٗا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِۦ﴾) و آنان بخش قابل توجهی از آنچه را که به آن تذکر داده شده بودند، هم از نظر علمی و هم از نظر عملی به دست فراموشی سپردند. (
﴿فَأَغۡرَيۡنَا بَيۡنَهُمُ ٱلۡعَدَاوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾) و برخی را بر برخی دیگر مسلط گرداندیم، و شرارتی در میان آنان در گرفت که تا قیامت موجب جنگ و کینه و دشمنی در میان آنها خواهد بود. و این مسئلهای است که هم اکنون به وضوح مشاهده میشود؛ زیرا نصارا همواره در کینه و بغض و دشمنی و تفرقه به سر میبرند. (
﴿وَسَوۡفَ يُنَبِّئُهُمُ ٱللَّهُ بِمَا كَانُواْ يَصۡنَعُونَ﴾) و خداوند آنان را به آنچه میکردند، آگاه میکند، و آنان را به خاطر کارهایشان مجازات خواهد کرد.
{يَاأَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيرًا مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ (15) يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (16)}.
يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيرًا مِّمَّا كُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ قَدْ جَاءكُم مِّنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُّبِينٌ ؛ اي اهل کتاب ، پيامبر ما نزد شما آمد تا بسياري از کتاب خدا را که ، پنهان مي داشتيد برايتان بيان کند و از بسياري در گذرد ، و از جانب خدا نوري و کتابي صريح و آشکار بر شما نازل شده است.
يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَيُخْرِجُهُم مِّنِ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ؛ تا خدا بدان هر کس را که در پي خشنودي اوست به راههاي سلامت هدايت کند و، به فرمان خود از تاريکي به روشناييشان ببرد و آنان را به راه راست هدايت کند.
#
{15} لما ذكر تعالى ما أخذه الله على أهل الكتاب من اليهود والنصارى، وأنهم نَقَضوا ذلك إلاَّ قليلاً منهم؛ أمرهم جميعاً أن يؤمنوا بمحمدٍ - صلى الله عليه وسلم -، واحتجَّ عليهم بآيةٍ قاطعةٍ دالةٍ على صحة نبوَّته، وهي أنَّه يبيِّن لهم كثيراً مما يخفون عن الناس، حتَّى عن العوامِّ من أهل مِلَّتِهم؛ فإذا كانوا هم المشار إليهم في العلم ولا علم عند أحد في ذلك الوقت إلاَّ ما عندهم؛ فالحريص على العلم لا سبيل له إلى إدراكه إلاَّ منهم؛ فإتيان الرسول - صلى الله عليه وسلم - بهذا القرآن العظيم الذي بيَّن به ما كانوا يتكاتمونه بينهم، وهو أميٌّ لا يقرأ ولا يكتبُ من أدلِّ الدَّلائل على القطع برسالته، وذلك مثل صفة محمدٍ في كتبهم، ووجود البشائر به في كتبهم، وبيان آية الرجم ... ونحو ذلك، {ويعفو عن كثيرٍ}؛ أي: يترك بيانَ ما لا تقتضيه الحكمة.
{قد جاءكم من الله نورٌ}: وهو القرآن يُستضاء به في ظُلُمات الجهالة وعماية الضَّلالة، {وكتابٌ مبينٌ}: لكلِّ ما يحتاجُ الخلق إليه من أمور دينهم ودُنياهم؛ من العلم بالله وأسمائِهِ وصفاتِهِ وأفعاله، ومن العلم بأحكامه الشرعيَّة وأحكامه الجزائيَّة.
(15) وقتی خداوند بیان فرمود که از یهود و نصارا پیمان گرفت، و جز تعداد اندکی، همگی پیمان را شکستند؛ همه را دستور داد تا به محمد صلی الله علیه وسلم ایمان بیاورند، و نشانۀ قاطعی را که بر صحت نبوت پیامبر دلالت مینماید، برای آنان ارائه داد. و آن این است که محمد بسیاری از چیزهایی که آنان از مردم عوام از همکیشان خود پنهان میکنند، برای آنان بیان میدارد. پس فقط آنها، در آن زمان، به عنوان اهل علم شناخته میشدند، و جز آنان کسی دیگر از این علم برخوردار نبود. بنابراین آنهایی که به علم و دانش علاقهمند بودند، چارهای نداشتند جز اینکه از آنان فرا بگیرند. پیامبر صلی الله علیه وسلم این قرآن بزرگ را آورد که آنچه را آنان از یکدیگر پنهان میکردند،
از قبیل: ویژگیهای پیامبر که در کتابهایشان بیان شده بود، و نیز بشارتی که در کتابهایشان در رابطه با آمدن حضرت رسول آمده بود، و نیز آیۀ رجم و مواردی از این قبیل را بیان میکند، حال آنکه پیامبر بیسواد بود؛ نه میتوانست بخواند و نه میتوانست بنویسد، و این بزرگترین دلیل بر رسالت پیامبر صلی الله علیه وسلم است. (
﴿وَيَعۡفُواْ عَن كَثِيرٖ﴾) و از بیان چیزهایی که حکمتی در آن نیست، صرفنظر میکند. (
﴿قَدۡ جَآءَكُم مِّنَ ٱللَّهِ نُورٞ﴾) به راستی که از جانب خدا روشنایی و نوری پیش شما آمده است، و آن قرآن است که بهوسیلۀ آن تاریکیهای جهالت و راههای گمراهی روشن میشود.(
﴿وَكِتَٰبٞ مُّبِينٞ﴾) و کتابی روشنگر که همۀ امور دینی و دنیوی مردم را روشن میسازد،
از قبیل: آگاهی یافتن از اسما و صفات و کارهای خدا، و علم به احکام شرعی و احکام جزایی که مردم به همۀ این امور نیاز دارند.
#
{16} ثم ذَكَرَ مَنْ الذي يَهْتَدي بهذا القرآن، وما هو السبب الذي من العبد لحصول ذلك، فقال: {يهدي به اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضوانَه سبل السلام}؛ أي: يهدي مَن اجتهد وحرص على بلوغ مرضاة الله وصار قصده حسناً سُبُلَ السلام التي يَسْلَمُ صاحبها من العذاب وتوصِلُه إلى دار السلام، وهو العلم بالحقِّ والعمل به إجمالاً وتفصيلاً. ويخرِجُهم من ظُلمات الكفر والبدعة والمعصية والجهل والغَفْلة، إلى نور الإيمان والسُّنَّة والطاعة والعلم والذِّكر، وكل هذه من الهداية بإذن الله الذي ما شاء كان وما لم يشأ لم يكن، {ويهديهم إلى صراطٍ مستقيم}.
(16) [سپس بیان کرد که چه کسی به وسیلۀ این قرآن هدایت میشود و راه مییابد، و بنده باید چهکار کند تا این هدایت را دریابد؟ پس فرمود:] (
﴿يَهۡدِي بِهِ ٱللَّهُ مَنِ ٱتَّبَعَ رِضۡوَٰنَهُۥ سُبُلَ ٱلسَّلَٰمِ﴾) خداوند کسی را که برای رسیدن به خشنودی وی تلاش کند، و قصد و نیّتش خوب باشد، به راههایی که او را از عذاب مصون داشته و به سرای امن و آسایش میرساند، هدایت مینماید. و هدایت به معنی شناخت حق و عمل کردن به تمامی مجمل و تفاصیل آن است. (
﴿وَيُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ﴾) و آنان را از تاریکیهای کفر و بدعت و گناه و جهل و غفلت به سوی روشنایی ایمان و سنّت و اطاعت و علم و ذکر بیرون میآورد. و این هدایت به فرمان و مشیّت خداوند صورت میگیرد، که هر آنچه او بخواهد پدید میآید، و آنچه او نخواهد انجام نمیپذیرد. (
﴿وَيَهۡدِيهِمۡ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ﴾) و آنان را به راه راست هدایت میکند.
{لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا إِنْ أَرَادَ أَنْ يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (17) وَقَالَتِ الْيَهُودُ وَالنَّصَارَى نَحْنُ أَبْنَاءُ اللَّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُمْ بِذُنُوبِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَنْ يَشَاءُ وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ (18)}.
لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَآلُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ قُلْ فَمَن يَمْلِكُ مِنَ اللّهِ شَيْئًا إِنْ أَرَادَ أَن يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ وَمَن فِي الأَرْضِ جَمِيعًا وَلِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا يَخْلُقُ مَا يَشَاء وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ؛ آنان که گفتند که خدا همان مسيح پسر مريم است ،
کافر شدند بگوي : چه کسي مي تواند عذاب خدا را دفع کند اگر اراده کند مسيح پسر مريم و مادرش و همه اهل زمين را به هلاکت رساند ? از آن خداست فرمانروايي آسمانها وزمين و هر چه ما بين آنهاست آنچه مي خواهد مي آفريند و بر هر چيز تواناست.
وَقَالَتِ الْيَهُودُ وَالنَّصَارَى نَحْنُ أَبْنَاء اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُم بِذُنُوبِكُم بَلْ أَنتُم بَشَرٌ مِّمَّنْ خَلَقَ يَغْفِرُ لِمَن يَشَاء وَيُعَذِّبُ مَن يَشَاء وَلِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ ؛
يهوديان و مسيحيان گفتند که ما فرزندان و دوستان خدا هستيم بگوي :، پس چرا شما را به پاداش گناهانتان عذاب مي کند ? بلکه شما انسانهايي از جمله آفريدگان هستيد هر کس را که بخواهد مي آمرزد و هر کس را که بخواهد عذاب مي کند و از آن خداست فرمانروايي آسمانها و زمين و آنچه در ميان آنهاست و بازگشت همه به اوست.
#
{17} لما ذكر تعالى أخذ الميثاق على أهل الكتابين وأنَّهم لم يقوموا به بل نقضوه؛ ذَكَرَ أقوالهم الشنيعة، فَذَكَرَ قولَ النَّصارى، القول الذي ما قاله أحدٌ غيرهم، بأنَّ الله هو المسيح بن مريم، ووجه شُبهتهم أنَّه ولد من غير أبٍ، فاعتقدوا فيه هذا الاعتقاد الباطل، مع أن حوَّاء نظيره، خُلِقَتْ بلا أمٍّ، وآدم أولى منه خلق بلا أبٍ ولا أمٍّ؛ فهلاَّ ادَّعوا فيهما الإلهية كما ادَّعوها في المسيح! فدلَّ على أنَّ قولهم اتباع هوى من غير برهانٍ ولا شبهةٍ، فردَّ الله عليهم بأدلةٍ عقليَّةٍ واضحةٍ، فقال: {قُل فمن يملِكُ من الله شيئاً إن أراد أن يُهْلِكَ المسيح ابن مريم وأمَّه ومن في الأرض جميعاً}؛ فإذا كان المذكورون لا امتناع عندهم يمنَعُهم لو أراد الله أن يُهْلِكَهم ولا قدرة لهم على ذلك؛ دلَّ على بطلان إلهية من لا يمتنع من الإهلاك ولا في قوَّته شيء من الفكاك. ومن الأدلَّة أنَّ {لله} وحدَه {ملكُ السموات والأرض}، يتصرَّف فيهم بحكمِهِ الكونيِّ والشرعيِّ والجزائيِّ، وهم مملوكون مدبَّرون؛ فهل يَليقُ أن يكون المملوك العبد الفقير إلهاً معبوداً غنيًّا من كلِّ وجه؟! هذا من أعظم المحال، ولا وجه لاستغرابهم لخلق المسيح عيسى بن مريم من غير أبٍ؛ فإنَّ الله {يَخْلُقُ ما يشاءُ}: إن شاء منِ أبٍ وأمٍّ كسائر بني آدم وإن شاء من أب بلا أم كحواء، وإن شاء من أمٍّ بلا أبٍ كعيسى، وإن شاء من غير أبٍ ولا أمٍّ كآدم؛ فنوَّع خليقتَهَ تعالى بمشيئتِهِ النافذة التي لا يستعصي عليها شيءٌ، ولهذا قال: {واللهُ على كلِّ شيءٍ قديرٌ}.
(17) وقتی خداوند بیان کرد که او از اهل کتاب
[=یهود و نصارا] پیمان گرفت، و آنها به پیمان خود وفا نکرده و آن را شکستند، سخنان زشت آنها را نیز بیان نمود. پس گفتۀ نصارا را که جز آنان کسی چنین نگفته است،
بیان کرد که میگفتند: خدا، مسیح -پسر مریم- است. و دلیل و شبهۀ آنان این بود که عیسی بدون پدر بهدنیا آمده است، بنابراین چنین عقیدۀ باطلی در مورد او پیدا کردند. البته حوا هم که شبیهِ عیسی است بدون مادر به دنیا آمده است، و آدم نیز به طریق اولی بدون پدر و مادر به دنیا آمده است. پس چرا نصارا آدم و حوا را خدا نمیدانند، آن چنانکه عیسی را خدا میدانند؟! پس این دلالت مینماید که سخنشان تابع هوی و هوس و خواستهای خودشان است، و هیچ دلیل وحجت قانع کنندهای ندارند. و خداوند با دلایل عقلیِ واضح،
ادعای آنها را رد نمود و فرمود: (
﴿قُلۡ فَمَن يَمۡلِكُ مِنَ ٱللَّهِ شَيًۡٔا إِنۡ أَرَادَ أَن يُهۡلِكَ ٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَأُمَّهُۥ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا﴾) بگو:
«اگر خدا بخواهد مسیح -پسر مریم- و مادرش، و همۀ کسانی را که روی زمین هستند، هلاک نماید، چه کسی میتواند کاری بکند؟!» پس اگر خدا بخواهد، هلاکشان میکند و نمیتوانند کاری بکنند و خود را برهانند. و کسی که نتواند از هلاکت خود جلوگیری کند و قدرت و توانایی نجات دادنِ خویش را نداشته باشد، نمیتواند معبود باشد. و از دلایل الوهیت خدا، این است که (
﴿وَلِلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَا﴾) پادشاهی زمین و آسمانها و آنچه میان آن دو است، فقط از آن خدای یگانه میباشد، و به حکم کَوْنی و شرعی و جزایی خود، در آنها تصرف مینماید، و آنها همه مملوک، و تحت تدبیر او هستند. پس آیا شایسته است که بندۀ نیازمند و فقیر را، خدای معبود و بینیاز قرار داد؟! این غیر ممکن است. و نباید آنان از اینکه خداوند عیسی -پسر مریم- را بدون پدر به دنیا آورده است، تعجب کنند؛ زیرا هرچه بخواهد،
میآفریند: (
﴿يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُ﴾) اگر بخواهد از مادر و پدر میآفریند، همانطور که سایر انسانها را از مادر و پدر آفریده است، و اگر بخواهد فقط از پدر میآفریند بدون اینکه مادری در کار باشد، مانند حوا که بدون مادر آفریده شده است، و اگر بخواهد فقط از مادر میآفریند بی آنکه پدری درمیان باشد، مانند عیسی. و اگر بخواهد بدون پدر و بدون مادر میآفریند، مانند آدم که نه پدری داشت و نه مادری. پس نوع آفرینش خداوند متعال به خواست و مشیّت نافذ او بستگی دارد، که هیچ چیزی نمیتواند از اراده و خواست او سرپیچی کند،
بنابراین فرمود: (
﴿وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ﴾) و خداوند بر هرچیزی تواناست.
#
{18} ومن مقالات اليهود والنصارى أنَّ كلاًّ منهما ادَّعى دعوى باطلة يزكون بها أنفسهم؛ بأن قال كل منهما: {نحنُ أبناء الله وأحِبَّاؤه}، والابن في لغتهم هو الحبيب، ولم يريدوا البُنُوَّة الحقيقيَّة؛ فإنَّ هذا ليس من مذهبهم؛ إلاَّ مذهب النصارى في المسيح. قال الله رَدًّا عليهم حيث ادَّعوا بلا برهان: {قُلْ فلم يُعَذِّبُكُم بذُنوبكم}: فلو كُنتم أحبابه؛ ما عذَّبكم؛ لكون الله لا يحبُّ إلاَّ من قام بمراضيه. {بل أنتم بشرٌ ممَّنْ خَلَقَ}: تجري عليكم أحكامُ العدل والفضل، {يَغْفرُ لَمن يشاء ويعذِّبُ من يشاء}: إذا أتوا بأسباب المغفرة أو أسباب العذاب، {ولله ملكُ السموات والأرض وما بينهما وإليه المصير}؛ أي: فأيُّ شيء خصَّكم بهذه الفضيلة وأنتم من جملة المماليك ومن جملة من يرجع إلى الله في الدار الآخرةِ فيجازيكم بأعمالكم.
(18) و ازجمله گفتارهای یهودیان و نصارا این بود که هریک از آنها ادعای باطلی داشت و از این طریق خودشان را پاک قرار میدادند،
و میگفتند: (
﴿نَحۡنُ أَبۡنَٰٓؤُاْ ٱللَّهِ وَأَحِبَّٰٓؤُهُۥ﴾) ما فرزندان خدا و دوستان او هستیم.
«ابن» در زبان یهود به معنی دوست و محبوب است. آنان منظورشان این نبود که حقیقتاً فرزند خدا هستند؛ زیرا مذهب آنان چنین نبود، اما نصارا در مورد عیسی معتقدند که او فرزند خداست.
خداوند در رد ادعای باطل آنها فرمود: (
﴿قُلۡ فَلِمَ يُعَذِّبُكُم بِذُنُوبِكُم﴾) بگو: اگر شما دوستان خدا بودید، هرگز عذابتان نمیداد؛ زیرا خداوند جز کسی که خشنودی او را فراهم نماید، دوست ندارد. (
﴿بَلۡ أَنتُم بَشَرٞ مِّمَّنۡ خَلَقَ﴾) بلکه شما از جمله انسانهایی هستید که خداوند آفریده است و احکام سرشار از عدالت و فضل خود را بر آنان جاری میکند.(
﴿يَغۡفِرُ لِمَن يَشَآءُ وَيُعَذِّبُ مَن يَشَآءُ﴾) هرکس را که بخواهد میآمرزد؛ آنانی که اسباب مغفرت را فراهم کنند. و هرکس را که بخواهد عذاب میدهد؛ آنهایی که موجبات عذاب را فراهم نمایند.(
﴿وَلِلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَاۖ وَإِلَيۡهِ ٱلۡمَصِيرُ﴾) و برای خداست پادشاهی آسمانها و زمین و آنچه میان آسمانها و زمین است، و بازگشت
[همه] به سوی اوست. شما هم مِلک خدا و از جمله کسانی هستید که در سرای آخرت به سوی پروردگار باز میگردید و خداوند شما را بر اساس اعمالتان مجازات مینماید. پس
[ای یهود و نصارا!] چه چیزی باعث شده است که این فضیلت
[دوستیِ خدا] به شما اختصاص یابد؟!
{يَاأَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلَى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا مَا جَاءَنَا مِنْ بَشِيرٍ وَلَا نَذِيرٍ فَقَدْ جَاءَكُمْ بَشِيرٌ وَنَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (19)}.
يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلَى فَتْرَةٍ مِّنَ الرُّسُلِ أَن تَقُولُواْ مَا جَاءنَا مِن بَشِيرٍ وَلاَ نَذِيرٍ فَقَدْ جَاءكُم بَشِيرٌ وَنَذِيرٌ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ؛ اي اهل کتاب ، فرستاده ما در دوراني که پيامبراني نبودند مبعوث شد تاحق ، را بر شما آشکار کند و نگوييد که مژده دهنده و بيم دهنده اي بر ما مبعوث نشده است اينک آن مژده دهنده و بيم دهنده آمده است و خدا بر هرچيز تواناست.
#
{19} يدعو تبارك وتعالى أهلَ الكتاب بسبب ما منَّ عليهم من كتابِهِ أن يؤمنوا برسولِهِ محمدٍ - صلى الله عليه وسلم - ويشكُروا الله تعالى الذي أرسله إليهم {على} [حين] {فترةٍ من الرُّسل} وشدَّة حاجةٍ إليه وهذا مما يدعو إلى الإيمان به وأنه يبيِّن لهم جميع المطالب الإلهية والأحكام الشرعية، وقد قطع الله بذلك حجَّتهم؛ لئلاَّ يقولوا: {ما جاءنا من بشير ولا نذير، فقد جاءكم بشير ونذير}: يبشِّر بالثواب العاجل والآجل وبالأعمال الموجبة لذلك وصفة العاملين بها، وينذر بالعقاب العاجل والآجل بالأعمال الموجبة لذلك وصفة العاملين بها. {والله على كلِّ شيءٍ قديرٌ}: انقادتِ الأشياء طوعاً وإذعاناً لقدرتِهِ؛ فلا يستعصي عليه شيءٌ منها، ومن قدرتِهِ أن أرسل الرُّسل وأنزل الكتُبَ، وأنه يثيب من أطاعهم، ويعاقب من عصاهم.
(19) خداوند اهل کتاب را ـ به سبب کتابی که به آنها ارزانی داشته است- فرا میخواند تا به محمد صلی الله علیه وسلم ایمان بیاورند و خداوندی را سپاسگزار باشند که (
﴿عَلَىٰ فَتۡرَةٖ مِّنَ ٱلرُّسُلِ﴾) بعد از مدت زمانی که پیامبری مبعوث نشده بود و آنها به شدّت به وی نیازمند بودند، پیامبری را به سوی آنها فرستاد. واین
[انقطاع وحی ونبوت برای مدت زمانی، و احساس نیاز،] عاملی بود که مردم را به ایمان آوردن به او فرا میخواند. نیز عاملی بود برای اینکه پیامبر همۀ مطالب الهی و احکام شرعی را برای آنان بیان نماید. و خداوند از طریق
«ارسال رسل» حجّت را به اتمام رساند تا نگویند: (
﴿مَا جَآءَنَا مِنۢ بَشِيرٖ وَلَا نَذِيرٖ فَقَدۡ جَآءَكُم بَشِيرٞ وَنَذِيرٞۗ ﴾) مژده دهنده و بیمدهندهای نزد ما نیامده است، به راستی که مژده دهنده و بیم دهندهای نزدتان آمده است که شما را به پاداش دنیا و آخرت، و بر انجام اعمالی که موجب پاداش هستند، مژده میدهد. نیز ویژگی کسانی که آن اعمال را انجام میدهند، بیان مینماید و مردمان را از عذاب دنیا و آخرت و اعمالی که موجب آن میگردند، و از متصف شدن به صفات کسانی که آن اعمال را انجام میدهند، بر حذر میدارد. (
﴿وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ﴾) و خداوند بر هر چیزی تواناست. همۀ اشیا در مقابل قدرت او تسلیم هستند و هیچ چیزی از فرمان او سر پیچی نمیکند. و از جمله قدرت خداوند این است که پیامبران را فرستاده و کتابها را نازل کرده است، و هر کس را که از پیامبران اطاعت کند مأجور میسازد، و هرکس را که از آنان سرپیچی نماید عذاب میدهد.
{وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَاقَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِيَاءَ وَجَعَلَكُمْ مُلُوكًا وَآتَاكُمْ مَا لَمْ يُؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِينَ (20) يَاقَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ (21) قَالُوا يَامُوسَى إِنَّ فِيهَا قَوْمًا جَبَّارِينَ وَإِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا حَتَّى يَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنْ يَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ (22) قَالَ رَجُلَانِ مِنَ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غَالِبُونَ وَعَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (23) قَالُوا يَامُوسَى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا أَبَدًا مَا دَامُوا فِيهَا فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ (24) قَالَ رَبِّ إِنِّي لَا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِي وَأَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ (25) قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ (26)}
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ اذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنبِيَاء وَجَعَلَكُم مُّلُوكًا وَآتَاكُم مَّا لَمْ يُؤْتِ أَحَدًا مِّن الْعَالَمِينَ و موسي به قوم خود گفت : اي قوم من ، نعمتي را که خدا بر شما ارزاني داشته است ياد کنيد ، که از ميان شما پيامبران و پادشاهاني پديد آورد و به شما چيزهايي عنايت کرد که به هيچ يک از مردم جهان عنايت نکرده است.
يَا قَوْمِ ادْخُلُوا الأَرْضَ المُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ وَلاَ تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِكُمْ فَتَنقَلِبُوا خَاسِرِينَ ؛ اي قوم من ، به زمين مقدسي که خدا برايتان مقرر کرده است داخل شويد و، باز پس مگرديد که زيان ديده باز مي گرديد.
قَالُوا يَا مُوسَى إِنَّ فِيهَا قَوْمًا جَبَّارِينَ وَإِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا حَتَّىَ يَخْرُجُواْ مِنْهَا فَإِن يَخْرُجُواْ مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ؛
گفتند : اي موسي ، در آنجا مردمي جبارند و ما به آن سرزمين در نياييم تاآنگاه که آن جباران بيرون شوند اگر آنان از آن سرزمين بيرون شوند ، بدان داخل شويم.
قَالَ رَجُلاَنِ مِنَ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُواْ عَلَيْهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غَالِبُونَ وَعَلَى اللّهِ فَتَوَكَّلُواْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ؛
دو مرد از آنان که پرهيزگاري پيشه داشتند و خدا نعمتشان عطا کرده بود گفتند : از اين دروازه بر آنان داخل شويد ، و چون به شهر در آمديد شما پيروز خواهيد شد و بر خدا توکل کنيد اگر از مؤمنان هستيد.
قَالُواْ يَا مُوسَى إِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا أَبَدًا مَّا دَامُواْ فِيهَا فَاذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ ؛
گفتند : اي موسي ، تا وقتي که جباران در آنجايند هرگز بدان شهر داخل ، نخواهيم شد ما اينجا مي نشينيم ، تو و پروردگارت برويد و با آنها نبرد کنيد.
قَالَ رَبِّ إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلاَّ نَفْسِي وَأَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ ؛
گفت : اي پروردگار من ، من تنها مالک نفس خويش و برادرم هستم ميان من و اين مردم نافرمان جدايي بينداز.
قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الأَرْضِ فَلاَ تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ؛
خدا گفت : ورود به آن سرزمين به مدت چهل سال برايشان حرام شد و در، آن بيابان سرگردان خواهند ماند پس براي اين نافرمانان اندوهگين مباش.
#
{20} لما امتنَّ الله على موسى وقومه بنجاتهم من فرعون وقومه وأسرِهم واستعبادِهم؛ ذهبوا قاصدين لأوطانِهِم ومساكنِهِم، وهي بيت المقدس وما حواليه، وقارَبوا وصولَ بيت المقدس، وكان الله قد فَرَضَ عليهم جهادَ عدوِّهم لِيُخْرِجوه من ديارهم، فوعَظَهم موسى عليه السلام وذكَّرهم ليقدموا على الجهادِ، فقال: {اذْكُروا نعمةَ الله عليكم}: بقلوبِكم وألسنتِكم؛ فإنَّ ذِكْرَها داعٍ إلى محبَّته تعالى ومنشطٌ على العبادة، {إذ جَعَلَ فيكم أنبياءَ}: يدعونكم إلى الهدى ويحذِّرونكم من الرَّدى، ويحثُّونكم على سعادتكم الأبديَّة، ويعلِّمونكم ما لم تكونوا تعلمون، {وجعلكم ملوكاً}: تملِكون أمركم بحيث إنّه زال عنكم استعبادُ عدوِّكم لكم فكنتُم تملِكون أمركم، وتتمكَّنون من إقامة دينكم، {وآتاكم}: من النِّعم الدينيَّة والدنيويَّة {ما لم يؤتِ أحداً من العالمينَ}: فإنَّهم في ذلك الزمان خيرة الخلق وأكرمهم على الله، وقد أنعم عليهم بنعم ما كانت لغيرهم، فذكَّرهم بالنعم الدينيَّة والدنيويَّة الداعي ذلك لإيمانهم وثباته، وثباتهم على الجهاد وإقدامهم عليه.
(20) پس از آنکه خداوند بر موسی و قومش منّت نهاد و آنان را از فرعون و قومش، و از بردگی و اسارت فرعونیان نجات داد، آنها به سمت وطن و مملکت خود که بیتالمقدس و اطراف آن بود، رفتند و به نزدیکیهای بیتالمقدس رسیدند. آنگاه خداوند جهاد با دشمنان را بر آنها فرض کرد تا دشمن را از سرزمین خود بیرون برانند. بنابراین موسی ـ علیه السلام ـ برای آنها موعظه کرد و به آنها تذکر داد و نعمتهای الهی را بر آنان یاد آوری نمود تا عزم آنان برای جهاد تقویت گردد.
پس موسی گفت: (
﴿ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ﴾) نعمت خدا را با دل و زبانتان یادآوری کنید؛ زیرا یادآوری نعمت خدا به محبت وی میانجامد، و در مسیر عبادت خدا به آدمی نیرو میبخشد. (
﴿إِذۡ جَعَلَ فِيكُمۡ أَنۢبِيَآءَ﴾) آنگاه که در میان شما پیامبرانی را قرار داد که شما را به سوی نور و هدایت فراخواندند، و از زشتیها برحذر داشتند، و شما را برای بهدست آوردن سعادتِ جاودانگی تشویق و تحریککردند، و چیزهایی را به شما آموختند که نمیدانستید. (
﴿وَجَعَلَكُم مُّلُوكٗا﴾) و شما را پادشاهانی قرار داد که اختیارتان در دست خودتان است، و دشمن نمیتواند شما را بردۀ خود قرار دهد. و اکنون اختیارتان در دست خودتان است و میتوانید دینتان را اقامه نمایید. (
﴿وَءَاتَىٰكُم﴾) و به شما نعمتهای دینی و دنیوی
[فراوانی] بخشیده است، (
﴿مَّا لَمۡ يُؤۡتِ أَحَدٗا مِّنَ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) که به هیچیک از جهانیان نداده است؛ زیرا بنیاسرائیل ـ در آن زمان ـ برگزیدهترین و بهترین و محترمترین مردم نزد خدا بودند، و خداوند به آنها نعمتهایی بخشیده بود که دیگران نداشتند. پس نعمتهای دینی و دنیوی را به آنان یادآور شد؛ نعماتی که شایسته بود نهال ایمان و استقامت و پایداری بر جهاد را در دل آنان بکارد.
#
{21} ولهذا قال: {يا قوم ادخُلوا الأرضَ المقدَّسة}؛ أي: المطهَّرة {التي كَتَبَ الله لكم}: فأخبرهم خبراً تطمئنُّ به أنفسُهم إن كانوا مؤمنين مصدِّقين بخبر الله، وأنه قد كَتَبَ الله لهم دخولها وانتصارَهم على عدوِّهم، {ولا ترتدُّوا}؛ أي: ترجعوا {على أدبارِكُم فتنقَلبوا خاسرين}: قد خسرتُم دُنياكم بما فاتكم من النصر على الأعداء وفتح بلادِكم، وآخرتَكم بما فاتكم من الثواب وما استحققتم بمعصيتكم من العقاب.
(21) بنابراین فرمود: (
﴿يَٰقَوۡمِ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡأَرۡضَ ٱلۡمُقَدَّسَةَ﴾) ای قوم من! به سرزمین مقدس و پاکی وارد شوید، (
﴿ٱلَّتِي كَتَبَ ٱللَّهُ لَكُمۡ﴾) که خداوند آن را برایتان مقرّر نموده است. پس خداوند خبری اطمینان بخش به آنان داد ـاگر مؤمن واقعی باشند و خبر خدا را تصدیق کنند، و به آن ایمان داشته باشندـ و آن خبر عبارت است از اینکه خداوند به آنان وعده داده است که به سرزمین مقدّس وارد خواهند شد و بر دشمنشان پیروز خواهند گشت. (
﴿وَلَا تَرۡتَدُّواْ عَلَىٰٓ أَدۡبَارِكُمۡ فَتَنقَلِبُواْ خَٰسِرِينَ﴾) و برنگردید، که زیانکار خواهید گشت؛ زیرا با از دست دادن پیروزی بر دشمنان، و فتح شدن سرزمینتان، در دنیا دچار زیان شدید، و پاداش و ثواب اخروی را از دست دادید و با ارتکاب گناهان، مستحق عقاب و عذاب گشتید.
#
{22} فقالوا قولاً يدلُّ على ضعف قلوبهم وخَوَر نفوسِهم وعدم اهتمامهم بأمر الله ورسوله: {يا موسى إنَّ فيها قوماً جَبَّارينَ}: شديدي القوَّة والشجاعةِ؛ أي: فهذا من الموانع لنا من دخولها، {وإنَّا لن نَدْخُلَها حتَّى يخرُجوا منها فإن يخرُجوا منها فإنَّا داخلونَ}: وهذا من الجبن وقلة اليقين، وإلاَّ؛ فلو كان معهم رُشدهم؛ لعلموا أنهم كلُّهم من بني آدم، وأنَّ القويَّ مَن أعانه الله بقوَّة من عندِهِ؛ فإنه لا حول ولا قوة إلا بالله، ولعلموا أنهم سينصرون عليهم إذ وَعَدَهم الله بذلك وعداً خاصًّا.
(22) اما آنها سخنی را بر زبان آوردند که بر ضعف دلهایشان و سستی آنها و عدم اهتمامشان به دستور خدا و پیامبرش دلالت مینمود.
پس گفتند: (
﴿قَالُواْ يَٰمُوسَىٰٓ إِنَّ فِيهَا قَوۡمٗا جَبَّارِينَ﴾) ای موسی! در آن سرزمین قومی سرکش و زورمند و دلیر وجود دارد؛ یعنی وجود چنین قومی، یکی از موانعی است که ما نمیتوانیم وارد آن شویم . (
﴿وَإِنَّا لَن نَّدۡخُلَهَا حَتَّىٰ يَخۡرُجُواْ مِنۡهَا فَإِن يَخۡرُجُواْ مِنۡهَا فَإِنَّا دَٰخِلُونَ﴾) و ما تا آنها از آن بیرون نروند وارد آنجا نمیشویم، پس اگر بیرون روند ما داخل خواهیم شد. و این به خاطر بزدلی و عدم یقین آنان بود، و اگر آنان بینش و بصیرتی داشتند، در مییافتند که همۀ آنها فرزندان آدم، و انسان هستند، و نیرومند و قوی کسی است که خداوند او را با قدرت خویش یاری کند؛ زیرا هیچ توانایی و حرکتی، جز با کمک خدا انجام نمیشود. و میدانستند که آنها بر دشمن پیروز خواهند شد، چون خدا به آنان وعدۀ پیروزی داده بود.
#
{23} {قال رجلانِ من الذين يخافونَ} الله تعالى؛ مشجعَيْنِ لقومهم، منهضَيْنِ لهم على قتال عدوهم واحتلال بلادهم {أنعم الله عليهما}: بالتوفيق وكلمة الحقِّ في هذا الموطن المحتاج إلى مثل كلامهم، وأنعم عليهم بالصبر واليقين، {ادخُلوا عليهم البابَ، فإذا دَخَلْتُموه فإنَّكم غالبون}؛ أي: ليس بينكم وبين نصرِكم عليهم إلاَّ أن تجزموا عليهم وتدخلوا عليهم الباب؛ فإذا دخلتُموه عليهم؛ فإنهم سينهزمون. ثم أمراهم بعدة هي أقوى العدد، فقالا: {وعلى الله فتوكَّلوا إنْ كنتم مؤمنين}: فإنَّ في التوكُّل على الله، وخصوصاً في هذا الموطن، تيسيراً للأمر ونصراً على الأعداء. ودل هذا على وجوب التوكُّل، وعلى أنه بحسب إيمان العبد يكون توكُّله.
(23) (
﴿قَالَ رَجُلَانِ مِنَ ٱلَّذِينَ يَخَافُونَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمَا﴾) دو نفر از مردان خدا ترس که خداوند نعمت گفتار حق را در جایی به آنها داده بود که به اینگونه اظهارات بسیار نیاز بود. و نعمت صبر و یقین را به آنها داده بود، درحالی که قومشانرا بر جنگیدن با دشمن و اشغال شهرهایشان تشویق و تحریک میکردند،
گفتند: (
﴿ٱدۡخُلُواْ عَلَيۡهِمُ ٱلۡبَابَ فَإِذَا دَخَلۡتُمُوهُ فَإِنَّكُمۡ غَٰلِبُونَ﴾) یعنی پیروزیتان مشروط به این است که قاطعانه به رویارویی با آنها تصمیم بگیرید، و از دروازه بر آنها وارد شوید. پس هر گاه شما وارد شدید، آنها شکست خواهند خورد.
پس آنها را دستور دادند که بهترین آمادگی را داشته باشند و گفتند: (
﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَتَوَكَّلُوٓاْ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ﴾) و بر خدا توکل کنید اگر شما مؤمن هستید؛ زیرا توکل بر خدا، به خصوص در چنین مواقعی، کار را آسان مینماید، و باعث پیروزی بر دشمن میشود. و این بر واجب بودن توکلِ برخدا دلالت میکند. نیزدلالت مینماید که توکلِ بنده، به اندازۀ ایمانش خواهد بود.
#
{24} فلم ينجع فيهم هذا الكلام، ولا نفع فيهم الملام، فقالوا قول الأذلين: {يا موسى إنَّا لن نَدْخُلَها أبدا ما داموا فيها فاذهبْ أنت وربُّك فقاتلا إنا ها هنا قاعدون}: فما أشنع هذا الكلام منهم، ومواجهتهم لنبيهم فيه في هذا المقام الحرج الضيق، الذي قد دعت الحاجة والضرورة إلى نصرة نبيِّهم وإعزاز أنفسهم! وبهذا وأمثاله يظهر التفاوت بين سائر الأمم وأمة محمدٍ - صلى الله عليه وسلم -؛ حيث قال الصحابةُ لرسول الله - صلى الله عليه وسلم - حين شاوَرَهم في القتال يوم بدرٍ، مع أنه لم يحتِّم عليهم: يا رسول الله! لو خضت بنا هذا البحر؛ لخضناه معك، ولو بلغت بنا بَرْك الغَمَاد ؛ ما تخلَّف عنك أحدٌ، ولا نقول كما قال قومُ موسى لموسى: {اذهبْ أنتَ وربُّك فقاتِلا إنَّا هاهنا قاعدون}، ولكن اذهب أنت وربك فقاتلا إنَّا معكُما مقاتِلون من بين يديك ومن خلفك وعن يمينك وعن يسارك.
(24) این سخن در آنها اثر مفیدی برجای نگذاشت، و سرزنش در مورد آنها کارساز واقع نشد،
پس آنان سخنِ خوارترین مردمان را بر زبان آوردند و گفتند: (
﴿قَالُواْ يَٰمُوسَىٰٓ إِنَّا لَن نَّدۡخُلَهَآ أَبَدٗا مَّا دَامُواْ فِيهَا فَٱذۡهَبۡ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَٰتِلَآ إِنَّا هَٰهُنَا قَٰعِدُونَ﴾)
«ای موسی! تا وقتی که آنها در آنجا هستند ما هرگز وارد آن نمیشویم. پس تو و پروردگارت بروید و بجنگید، ما اینجا نشستهایم.» چه سخن زشتی است که بر زبان آوردند! و در این تنگنا و موقعیت بحرانی که میبایست پیامبرشان را یاری کرده و عزت و افتخار را برای خود رقم بزنند، چه زشت با پیامبرشان روبرو شدند! از اینجا تفاوت امت محمد صلی الله علیه وسلم و سایر امتها آشکار میگردد؛ چرا که پیامبر صلی الله علیه وسلم وقتی که با یاران خود در مورد جنگ بدر مشورت کرد، با وجود اینکه ایشان نفرمودند حتماً باید در این جنگ مرا همراهی کنید.
گفتند: «ای پیامبر خدا! اگر ما را از این دریا عبور دهی، عبور خواهیم کرد، اگر به سمت «برک غماد» [: شهر حبشه] حرکت کنی، همراه شما خواهیم آمد، و هیچ یک از ما از تو جدا نخواهد شد.
ما هرگز سخن قوم موسی را که به او گفتند: [بروید شما و خدایتان بجنگید، ما اینجا نشستهایم] به شما نخواهیم گفت،
بلکه میگوییم: «تو و پروردگارت بروید بجنگید، و ما هم همراه شما میجنگیم، و از جلو و عقب و چپ و راست به جنگ و دفاع خواهیم پرداخت.»
#
{25} فلما رأى موسى عليه السلام عُتُوَّهم عليه؛ {قال ربِّ إني لا أملِكُ إلَّا نفسي وأخي}؛ أي: فلا يدان لنا بقتالهِم ولست بجبارٍ على هؤلاء، {فافْرُقْ بيننا وبين القوم الفاسقين}؛ أي: احكُم بيننا وبينَهم بأن تنزل فيهم من العقوبة ما اقتضته حكمتُك. ودلَّ ذلك على أنَّ قولهم وفعلهم من الكبائر العظيمة الموجبة للفسق.
(25) وقتی که موسی ـ علیه السلام ـ سرکشی و عناد آنان را مشاهده کرد، (
﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي لَآ أَمۡلِكُ إِلَّا نَفۡسِي وَأَخِي﴾) گفت:
«پروردگارا ! من تنها اختیار خود و برادرم را دارم.» و ما توان پیکار با آنها را نداریم و نمیتوانیم آنان را با زور به میدان جنگ بکشانیم. (
﴿فَٱفۡرُقۡ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡفَٰسِقِينَ﴾) پس خدایا ! میان ما و آنها داوری کن، به این صورت سزا وعقوبتی را که حکمت تو اقتضا مینماید، بر آنها فرود آر. و این دلالت مینماید که سخن و کردار آنها، از گناهان کبیره و موجب فسق است.
#
{26} {قال} الله مجيباً لدعوة موسى: {فإنها محرَّمةٌ عليهم أربعين سنة يتيهون في الأرض}؛ أي: إن من عقوبتهم أن نحرِّم عليهم دخول هذه القرية التي [كتبها] الله [لهم] مدة أربعين سنةً، وتلك المدة أيضاً يتيهون في الأرض، لا يهتدون إلى طريق ولا يبقون مطمئنين. وهذه عقوبةٌ دنيويَّةٌ؛ لعل الله تعالى كفَّر بها عنهم ودفع عنهم عقوبةً أعظم منها. وفي هذا دليل على أن العقوبة على الذنب قد تكون بزوال نعمةٍ موجودةٍ أو دفع نعمةٍ قد انعقد سببُ وجودِها، أو تأخُّرها إلى وقت آخر، ولعل الحكمة في هذه المدة أن يموت أكثر هؤلاء الذين قالوا هذه المقالة الصادرة عن قلوب لا صَبْرَ فيها ولا ثباتَ، بل قد ألفت الاستعباد لعدُوِّها ولم تكن لها هممٌ ترقِّيها إلى ما فيه ارتقاؤها وعلوُّها، ولتظهر ناشئةٌ جديدةٌ تتربَّى عقولهم على طلبِ قهرِ الأعداء وعدم الاستعباد والذُّلِّ المانع من السعادة. ولما علم الله تعالى أن عبده موسى في غاية الرحمة على الخَلْق خصوصاً قومه، وأنه ربَّما رَقَّ لهم واحتملته الشفقةُ على الحزن عليهم في هذه العقوبة أو الدُّعاء لهم بزوالها، مع أن الله قد حتَّمها؛ قال: {فلا تأسَ على القوم الفاسقينَ}؛ أي: لا تأسَفْ عليهم ولا تحزَنْ؛ فإنهم قد فسقوا، وفِسْقُهم اقتضى وقوع ما نزل بهم لا ظلماً مِنَّا.
(26) (
﴿قَالَ﴾) خداوند دعای موسی را پذیرفت و فرمود: (
﴿فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَيۡهِمۡۛ أَرۡبَعِينَ سَنَةٗۛ يَتِيهُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾)
«آن سرزمین چهل سال بر آنها ممنوع است، و در بیابانها سرگردان میگردند.» یعنی سزای آنها این است که وارد شدن به این شهر، که ورود به آن را به آنان وعده داده بودیم، به مدت چهل سال برای آنان حرام و ممنوع گردید. و آنها در این مدت در بیابانها سرگردان میشوند و راهی نمییابند و آسایش و اطمینان خاطر ندارند. این سزای دنیوی است، و شاید خداوند این سزا را، کفارۀ گناهان آنان قرار داده و سزای بزرگتری را از آنان دور نموده است. این دلیلی است بر اینکه سزا و مجازات گناه، گاهی با از بین رفتن برخی از نعمتهای موجود خواهد بود و گاهی با دفع یا به تأخیر انداختن بلایی صورت میگیرد که سبب انعقاد آن ـ بلا ـ فراهم شده است. و شاید فلسفه و حکمت سرگردانی چهل سالۀ آنان، این است که در این مدت، بیشتر کسانی که این سخن را گفته بودند، بمیرند. دلهایی که هیچ صبر و استقامتی در آن نبود، بلکه به بردگی برای دشمن انس گرفته، و همّت و ارادهای در آن نبود که آنها را به جایگاهی از سربلندی و مجد و عظمت برساند، و به ظهور و سر بر آوردن نسل جدیدی بینجامد که خرد و اندیشۀ آنان، بر چیره شدن بر دشمنان، و عدم پذیرش بردگی که مانع رسیدن به خوشبختی است، پرورش یابد. و از آنجا که خداوند میدانست موسی نسبت به مردم -به ویژه نسبت به قوم خودش- بینهایت مهربان است و چه بسا دلش به حال آنها بسوزد، و مهربانی و عطوفتش او را وادار کند به خاطر گرفتاری به این عقوبت و سزا، برای آنها غم بخورد، یا دست دعا بلند نماید که خدا این عقوبت و عذاب را از آنها دور کند، با وجود اینکه خداوند، این عقوبت را بر آنان قطعی نمود و قابل برگشت نمیباشد،
فرمود: (
﴿فَلَا تَأۡسَ عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡفَٰسِقِينَ﴾) برای قوم فاسق متأسف مباش، و غم مخور؛ زیرا آنان فساد و تباهی کرده، و گناه و فسقشان مقتضی آن است که به چنین عذابی گرفتار شوند، و این ستمی از جانب خدا نیست.
{وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ (27) لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَا بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ (28) إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِكَ جَزَاءُ الظَّالِمِينَ (29) فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ (30) فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ قَالَ يَاوَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ (31)}
وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ ؛ و داستان راستين دو پسر آدم را برايشان بخوان ،
آنگاه که قربانيي کردند از يکيشان پذيرفته آمد و از ديگري پذيرفته نشد گفت : تو را مي کشم گفت : خدا قرباني پرهيزگاران را مي پذيرد.
لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَاْ بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لَأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ؛ اگر تو بر من دست گشايي و مرا بکشي ، من بر تو دست نگشايم که تو را بکشم من از خدا که پروردگار جهانيان است مي ترسم.
إِنِّي أُرِيدُ أَن تَبُوءَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِكَ جَزَاء الظَّالِمِينَ؛ مي خواهم که هم گناه مرا به گردن گيري و هم گناه خود را تا از دوزخيان ، گردي که اين است پاداش ستمکاران.
فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ؛ نفسش او را به کشتن برادر ترغيب کرد ، و او را کشت و از زيانکاران گرديد.
فَبَعَثَ اللّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَـذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ ؛
خدا کلاغي را واداشت تا زمين را بکاود و به او بياموزد که چگونه جسد برادر خود پنهان سازد گفت : واي بر من ، در پنهان کردن جسد برادرم از اين کلاغ هم عاجزترم و در زمره پشيمانان در آمد.
#
{27} أي: قُصَّ على الناس وأخبرهم بالقضية التي جرت على ابني آدم بالحقِّ تلاوة يَعْتَبِر بها المعتبرون صدقاً لا كذباً وجِدًّا لا لعباً. والظاهر أن ابني آدم هما ابناه لصلبه؛ كما يدلُّ عليه ظاهر الآية والسياق، وهو قول جمهور المفسرين؛ أي: اتل عليهم نبأهما في حال تقريبهما للقربان الذي أدَّاهما إلى الحال المذكورة، {إذ قَرَّبا قُرباناً}؛ أي: أخرج كلٌّ منهما شيئاً من مالِهِ لقصد التقرُّب إلى الله، {فَتُقُبِّلَ من أحدِهما ولم يُتَقَبَّلْ من الآخر}: بأن علم ذلك بخبرٍ من السماء أو بالعادة السابقة في الأمم أنَّ علامة تقبُّل الله للقربان أن تنزِلَ نارٌ من السماء فتحرقه. {قال} الابنُ الذي لم يتقبَّل منه للآخر حسداً وبغياً: {لأقْتُلَنَّكَ} فقال له الآخر مترقِّقاً له في ذلك: {إنَّما يتقبَّلُ الله من المتَّقين}؛ فأيُّ ذنبٍ لي وجناية توجبُ لك أن تقتلني إلا أني اتَّقيت الله تعالى الذي تقواه واجبةٌ عليَّ وعليك وعلى كلِّ أحد. وأصحُّ الأقوال في تفسير {المتَّقين} هنا؛ أي: المتقين لله في ذلك العمل؛ بأن يكونَ عملُهم خالصاً لوجه الله، متَّبعين فيه لسنَّة رسول الله - صلى الله عليه وسلم -.
(27) مردم را از قضیهای که برای دو فرزند آدم پیش آمد، به درستی آگاه کن و این داستان را برای آنها بخوان، تا پند پذیران، از آن پند پذیرند و در یابند که این جریان راست بوده، و دروغ نیست و عین واقعیت است. و ظاهراً دو فرزند آدم، پسران صلبی وی بودند. همانطور که ظاهر و سیاق آیه بر این دلالت مینماید. و قول جمهورِ مفسرین نیز همین است؛ یعنی داستان دو فرزند آدم را برای آنان بخوان، آنگاه که هر دو برای خدا قربانی کردند و این قربانی، ماجرای آنان را به چنین حالتی کشاند. (
﴿إِذۡ قَرَّبَا قُرۡبَانٗا﴾) آنگاه که هر یک از مال خود، چیزی را به قصد تقرب و نزدیکی جستن به خدا، کنار گذاشت. (
﴿فَتُقُبِّلَ مِنۡ أَحَدِهِمَا وَلَمۡ يُتَقَبَّلۡ مِنَ ٱلۡأٓخَرِ﴾) پس، از یکی از آنان پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد. پذیرفته شدن قربانیِ یکی از آنان، از طریق خبر آسمانی یا بنابر عادتی که در امتهای گذشته بود، دانسته شد. وعلامت پذیرفته شدن قربانی از سوی خداوند، این بود که آتشی از آسمان پایین آمد و آن قربانی را به آتشکشید. (
﴿قَالَ﴾) پسری که قربانیاش پذیرفته نشده بود از روی حسادت و کینه توزی و تجاوزگری به دیگری گفت: (
﴿لَأَقۡتُلَنَّكَ﴾)
«تو را خواهم کشت.» آنگاه دیگری با دلسوزی به او گفت: (
﴿إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ ٱللَّهُ مِنَ ٱلۡمُتَّقِينَ﴾)
«خداوند تنها از پرهیزگاران میپذیرد»، چه گناه و جنایتی مرتکب شدهام که تو باید مرا بکشی، جز اینکه از خدا ترسیدهام، که تقوا و ترس الهی بر من و تو، و بر هر کسی واجب است؟ و صحیحترین قول در مورد
«متقین» چنین است: متقین کسانی هستند که عملشان خالصانه برای خدا انجام میگیرد و در انجام آن عمل، از سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم پیروی میکنند.
#
{28} ثم قال له مخبراً أنَّه لا يريد أن يتعرَّض لقتلِهِ لا ابتداءً ولا مدافعةً، فقال: {لئن بَسَطْتَ إليَّ يَدَكَ لتقتلني ما أنا بباسطٍ يَدِيَ إليك لأقتُلَك}، وليس ذلك جُبْنًا منِّي ولا عجزاً، وإنَّما ذلك لأني {أخافُ الله ربَّ العالمين}، والخائف لله لا [يقدم] على الذُّنوب، خصوصاً الذنوب الكبار. وفي هذا تخويفٌ لمن يريد القتل، وأنَّه ينبغي لك أن تتقي الله وتخافه.
(28) سپس به او گفت: من نمیخواهم تو را بکشم؛ نه بر تو حملهور شده و دست خود را جلو میاندازم، و نه در قالب دفاع به کشتن تو مبادرت میورزم.
پس گفت: (
﴿لَئِنۢ بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقۡتُلَنِي مَآ أَنَا۠ بِبَاسِطٖ يَدِيَ إِلَيۡكَ لِأَقۡتُلَكَ﴾)
«اگر برای کشتن من دست دراز کنی، من به سوی تو دست دراز نمیکنم تا تو را بکشم.» و این به خاطر بزدلی و ترس و ناتوانیام نیست، بلکه به این سبب است که (
﴿إِنِّيٓ أَخَافُ ٱللَّهَ رَبَّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾)
«من از خداوند، پروردگار جهانیان میترسم.» و کسی که از خدا می ترسد، اقدام به انجام گناه نمیکند، خصوصاً گناهان بزرگ. و این هشداری است برای کسی که میخواهد مرتکب قتل شود ، که شایسته است از خدا بترسد.
#
{29} {إنِّي أريدُ أن تبوءَ}؛ أي: ترجع {بإثمي وإثمك}؛ أي: إنه إذا دار الأمر بين أن أكون قاتلاً أو تقتلني؛ فإني أوثر أن تقتلني فتبوء بالوزرين، {فتكونَ من أصحاب النارِ وذلك جزاء الظالمين}: دلَّ هذا على أن القتلَ من كبائر الذُّنوب، وأنَّه موجبٌ لدُخول النار.
(29) (
﴿إِنِّيٓ أُرِيدُ أَن تَبُوٓأَ بِإِثۡمِي وَإِثۡمِكَ﴾)
«من میخواهم تو با گناهان من و گناهان خود به سوی خدا برگردی.» یعنی اگر قرار باشد که یا تو را بکشم، یا تو مرا به قتل برسانی، ترجیح میدهم که تو مرا بکشی، و گناه من و گناه خود را بر دوش بگیری، (
﴿فَتَكُونَ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلنَّارِۚ وَذَٰلِكَ جَزَٰٓؤُاْ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾)
«پس، از دوزخیان شوی، و این سزای ستمکاران است.» این دلالت مینماید که قتل از گناهان کبیره است، و باعث داخل شدن به جهنم میگردد.
#
{30} فلم يرتدِع ذلك الجاني، ولم ينزَجِر، ولم يزل يعزم نفسه ويجزمها، حتَّى طوَّعت له قتلَ أخيه الذي يقتضي الشرع والطبع احترامه، {فقتَلَه فأصبح من الخاسرين}: دنياهم وآخرتهم، وأصبح قد سنَّ هذه السُّنة لكلِّ قاتل، ومن سنَّ سنةً سيئةً؛ فعليه وِزْرها ووِزْر من عمل بها إلى يوم القيامة، ولهذا ورد في الحديث الصحيح: أنه «ما من نفس تُقتَل؛ إلا كان على ابن آدم الأول شطرٌ من دمها؛ لأنه أوَّلُ مَنْ سنَّ القتل».
(30) اما آن جنایتکار از آن کار باز نیامد و همواره عزم خود را بر انجام این کار بیشتر جزم میکرد، تا اینکه کشتن برادرش ـکه شریعت و سرشت برادر را محترم میشمارد ـ ، برای او آراسته شد. (
﴿فَقَتَلَهُۥ فَأَصۡبَحَ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ﴾) پس او راکشت و از زمرۀ زیانکاران گردید؛ از کسانی شد که در دنیا و آخرت دچار زیان میشوند. و او قتل، این بدعت زشت و ناپسند را، برای هر قاتلی بنیانگذاری کرد.
پیامبر فرموده است: «وَمَن سَنَّ سُنَّةً سَیِّئَةً فَعَلَیةِ وِزرُهَا وَوِزرُ مَن عَمِلَ بِهَا إلی یَومِ القِیَامة» «هرکس که سنت و طریقۀ زشتی را بنیان نهد، گناه آن و گناه کسی که تا قیامت به آن سنت زشت عمل کند، بر گردن اوست.» بنابراین در حدیث صحیح آمده است
«مَا مِنْ نَفسٍ تُقتَلُ إلّا کَانَ عَلَی ابنِ آدَمَ الأول شَطرٌ مِن دَمِهَا، لأنّه أوّل مَن سَنَّ القَتلَ.» «هیچ انسانی کشته نمیشود مگر اینکه بخشی از گناه و خون او بر گردن فرزند اول آدم است، چون او اولین کسی است که سنت قتل را بنیان نهاد.»
#
{31} فلما قَتَلَ أخاه؛ لم يدرِ كيف يصنعُ به؛ لأنه أول ميت مات من بني آدم، {فبَعَثَ الله غُراباً يبحثُ في الأرض}؛ أي: يثيرُها ليدفنَ غُراباً آخر ميتاً. {لِيُرِيَهُ}: بذلك {كيف يُواري سوأة أخيهِ}؛ أي: بَدَنَه؛ لأنَّ بدن الميت يكون عورةً، {فأصبح من النادمين}: وهكذا عاقبة المعاصي الندامة والخسارة.
(31) وقتی که برادرش را کشت، نمیدانست با آن چهکار کند، چون او اولین نفر از فرزندان آدم بود که مرده بود، (
﴿فَبَعَثَ ٱللَّهُ غُرَابٗا يَبۡحَثُ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) پس خداوند کلاغی را فرستاد که زمین را میکاوید، تا کلاغ دیگری را دفن کند.(
﴿لِيُرِيَهُۥ﴾) تا با اینکار به او نشان دهد که (
﴿كَيۡفَ يُوَٰرِي سَوۡءَةَ أَخِيهِ﴾) چگونه جسد برادرش را دفن کند. منظور از(
﴿سَوۡءَةَ﴾) جسد است؛ زیرا بدن میت عورت است و(
﴿سَوۡءَةَ﴾) در اصل به معنی عورت است. (
﴿فَأَصۡبَحَ مِنَ ٱلنَّٰدِمِينَ﴾) پس او از زمرۀ پشیمان شدگان گشت. و عاقبت و سرانجام گناه، پشیمانی و زیان است.
{مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ (32)}.
مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاء تْهُمْ رُسُلُنَا بِالبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِكَ فِي الأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ ؛ از اين رو بر بني اسرائيل مقرر داشتيم که هر کس کس ديگر را نه به قصاص ، قتل کسي يا ارتکاب فسادي بر روي زمين بکشد ، چنان است که همه مردم راکشته باشد و هر کس که به او حيات بخشد چون کسي است که همه مردم راحيات بخشيده باشد و به تحقيق پيامبران ما همراه با دلايل روشن بر آنهامبعوث شدند ، باز هم بسياري.
#
{32} يقول تعالى: {من أجل ذلك}: الذي ذَكَرْناه في قصَّة ابني آدم وقتل أحدِهما أخاه وسَنِّه القتل لمن بعده وأن القتل عاقبته وخيمة وخسار في الدنيا والآخرة؛ {كتبنا على بني إسرائيل}: أهل الكتب السماويَّة {أنَّه من قَتَلَ نفساً بغير نفس أو فسادٍ في الأرض}؛ أي: بغير حقٍّ {فكأنَّما قتل الناس جميعاً}؛ لأنَّه ليس معه داعٍ يَدْعوه إلى التَّبيين وأنَّه لا يقدِم على القتل إلاَّ بحقٍّ، فلمَّا تجرَّأ على قتل النفس التي لم تستحقَّ القتل؛ علم أنه لا فرقَ عنده بين هذا المقتول وبين غيرِهِ، وإنَّما ذلك بحسب ما تدعوه إليه نفسه الأمَّارة بالسوء، فتجرُّؤه على قتله كأنَّه قتل الناس جميعاً، وكذلك من أحيا نفساً؛ أي: استبقى أحداً فلم يقتله مع دعاء نفسه له إلى قتله، فمنعه خوف الله تعالى من قتلِهِ؛ فهذا كأنه أحيا الناس جميعاً؛ لأنَّ ما معه من الخوف يمنعُهُ من قتل من لا يستحقُّ القتل. ودلَّت الآية على أن القتل يجوز بأحد أمرين: إما أن يقتل نفساً بغير حقٍّ متعمِّداً في ذلك؛ فإنَّه يحلُّ قتله إن كان مكلفاً مكافئاً ليس بوالدٍ للمقتول، وإما أن يكونَ مفسداً في الأرض بإفساده لأديان الناس أو أبدانهم أو أموالهم؛ كالكُفَّار المرتدِّين والمحاربين والدُّعاة إلى البدع الذين لا ينكفُّ شرُّهم إلاَّ بالقتل، وكذلك قطَّاع الطريق ونحوِهم ممَّن يصولُ على الناس لقتلهم أو أخذ أموالهم. {ولقد جاءَتْهُم رُسُلنا بالبيناتِ}: التي لا يبقى معها حجَّةٌ لأحدٍ، {ثم إنَّ كثيراً منهم}؛ أي: من الناس {بعد ذلك}: البيان القاطع للحُجَّة الموجب للاستقامة في الأرض {لمسرفونَ}: في العمل بالمعاصي ومخالفة الرسل الذين جاؤوا بالبيِّنات والحُجَج.
(32) خداوند متعال میفرماید: (
﴿مِنۡ أَجۡلِ ذَٰلِكَ﴾) به خاطر آنچه ما در داستان دو پسر آدم و کشته شدن یکی از آنان توسط برادرش بیان کردیم، و به دلیل پایه ریزی شدنِ بدعت قتل و آدم کُشی برای کسانی که پس از او میآیند، و به جهت اینکه سرانجام قتل، زیان دنیا و آخرت است، (
﴿كَتَبۡنَا عَلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ﴾) بر بنیاسرائیل؛ صاحبان کتابهای آسمانی مقرر نمودیم که (
﴿أَنَّهُۥ مَن قَتَلَ نَفۡسَۢا بِغَيۡرِ نَفۡسٍ أَوۡ فَسَادٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) هرکس انسانی را بدون کشتن انسانی، یا بدون اینکه در زمین فساد کند، به قتل برساند؛ یعنی انسانی را به ناحق بکشد، (
﴿فَكَأَنَّمَا قَتَلَ ٱلنَّاسَ جَمِيعٗا﴾) مانند آن است که همۀ مردم را کشته باشد، چون در وجود او انگیزهای برای تحقیق و روشنگری وجود ندارد که او را وادار نماید جز به حق، به قتل کسی اقدام نکند. پس وقتی او به کشتن انسانی مبادرت نماید که مستحق کشتن نیست، مسلماً بین مقتول و کسی دیگر فرق نمیگذارد، و برحسب دستور نفس اماره عمل میکند. پس قتل یک نفر به ناحق، مانند کشتن همۀ مردم است. همچنین هرکس انسانی را زنده بگذارد و او را نکشد با اینکه نفس، او را به کشتن آن فرد فرا میخواند، اما ترس خدا، او را از کشتن وی باز دارد، مانند آن است که همۀ مردم را زنده کرده باشد؛ زیرا ترس خداوند که در وجود اوست، وی را از کشتن انسان بیگناهی که مستحق قتل نیست، باز داشته است.
و آیه دلالت مینماید که کشتن در دو صورت جایز است: اینکه یک نفر، کسی را بدون حق و بهصورت عمد به قتل برساند. کشتن چنین فردِ قاتلی، جایز است. این در حالی است که قاتل مکلّف، وبا مقتول مساوی بوده، وپدرِ مقتول نباشد. یا اینکه در زمین فساد بکند و دین مردم، و جسم و اموال آنانرا به فساد و تباهی بکشاند. مانند کافران مرتد و آنهایی که با اسلام میجنگند، و دعوتگرانِ به سوی بدعت و نوآوری در دین که شرّ آنها جز با کشتن، از سر مسلمین دور نمیشود؛ همچنین راهزنان و امثال آنها که به مردم حمله ور شده و آنها را میکشند و مالهایشان را به غارت میبرند. (
﴿وَلَقَدۡ جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُنَا بِٱلۡبَيِّنَٰتِ﴾) و به تحقیق پیامبران ما با نشانهها و دلایل روشن پیش آنان آمدند، به طوری که در سایۀ آن دلایل و معجزات، برای هیچ کسی شبهه و حجتی باقی نمیماند. (
﴿ثُمَّ إِنَّ كَثِيرٗا مِّنۡهُم﴾) سپس بسیاری از آنان (
﴿بَعۡدَ ذَٰلِكَ﴾) پس از بیان دلایل قاطع و حجت درخشان که موجب استقامت و پایداری در زمین است، (
﴿لَمُسۡرِفُونَ﴾) با ارتکاب گناهان و مخالفت ورزیدن با پیامبران؛ کسانی که همراه با دلایل و نشانههای روشن نزد آنان آمدهاند، راه اسراف را در پیش میگیرند.
{إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ (33) إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (34)}
إِنَّمَا جَزَاء الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ يُنفَوْاْ مِنَ الأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ؛ جزاي کساني که با خدا و پيامبرش جنگ مي کنند و در زمين به فساد مي ، کوشند ، آن است که کشته شوند ، يا بر دار گردند يا دستها و پاهايشان يکي ازچپ و يکي از راست بريده شود يا از سرزمين خود تبعيد شوند اينها رسواييشان در اين جهان است و در آخرت نيز به عذابي بزرگ گرفتار آيند.
إِلاَّ الَّذِينَ تَابُواْ مِن قَبْلِ أَن تَقْدِرُواْ عَلَيْهِمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ مگر کساني که پيش از آنکه شما بر آنها دست يابيد توبه کنند پس بدانيد، که خدا آمرزنده و مهربان است.
#
{33} المحاربون لله ورسوله هم الذين بارزوه بالعداوة وأفسدوا في الأرض بالكُفر والقتل وأخذ الأموال وإخافة السبل، والمشهور أنَّ هذه الآية الكريمة في أحكام قُطَّاع الطريق الذين يعرضون للناس في القرى والبوادي فيغصبونهم أموالَهم ويقتُلونهم ويخيفونهم، فيمتَنِع الناسُ من سلوك الطريق التي هم بها، فتنقَطِع بذلك. فأخبر الله أنَّ جزاءهم ونَكالهم عند إقامة الحدِّ عليهم أن يُفعلَ بهم واحدٌ من هذه الأمور.
واختلف المفسرون هل ذلك على التَّخيير، وأنَّ كلَّ قاطع طريقٍ يفعلُ به الإمامُ أو نائبُهُ ما رآه المصلحة من هذه الأمور المذكورة، وهذا ظاهر اللَّفظ، أو أنَّ عقوبتهم تكون بحسب جرائِمِهم؛ فكلُّ جريمة لها قسطٌ يقابِلها؛ كما تدلُّ عليه الآية بحكمتها وموافقتها لحكمة الله تعالى، وأنهم: إن قتلوا وأخذوا مالاً؛ تحتَّم قتلُهم وصلبُهم، حتى يشتهروا ويَخْتزوا ويرتدعَ غيرهم، وإن قتلوا ولم يأخذوا مالاً؛ تحتَّم قتلُهم فقط، وإن أخذوا مالاً ولم يَقْتُلوا؛ تحتَّم أن تُقْطَعَ أيديهم وأرجلهم من خلاف؛ اليد اليمنى، والرجل اليسرى، وإن أخافوا الناس، ولم يقتُلوا، ولا أخذوا مالاً؛ نُفوا من الأرض، فلا يُتْرَكون يأوون في بلد حتى تظهر توبتُهم. وهذا قول ابن عباس رضي الله عنه وكثير من الأئمة على اختلاف في بعض التفاصيل. {ذلك} النكال {لهم خزيٌ في الدُّنيا}؛ أي: فضيحة وعارٌ، {ولهم في الآخرة عذابٌ عظيم}: فدلَّ هذا أن قطع الطريق من أعظم الذنوب، موجب لفضيحة الدُّنيا وعذاب الآخرة، وأنَّ فاعله محاربٌ لله ولرسوله. وإذا كان هذا شأن عظم هذه الجريمة؛ عُلِمَ أنَّ تطهير الأرض من المفسدين وتأمين السبل والطرق عن القتل وأخذ الأموال وإخافة الناس من أعظم الحسنات وأجلِّ الطاعات، وأنَّه إصلاحٌ في الأرض؛ كما أن ضدَّه إفسادٌ في الأرض.
(33) محاربین خدا و پیامبر، کسانیاند که با خدا و پیامبر مبارزه کرده، و از طریق کفر ورزیدن و قتل و غارت و نا امن کردن راهها، در زمین فساد و تباهی میکنند. و مشهور است که این آیۀ کریمه در مورد احکام راهزنان است؛ کسانی که در آبادیها و بیابانها بر مردم حملهور میشوند و مالهایشان را به زور از دست آنها میگیرند و مردمرا میکشند و رعب و وحشت ایجاد میکنند، و مردم از رفتن به راهی که آنها در آنجا هستند، امتناع میورزند، در نتیجه راهها قطع میشوند. خداوند خبر داد که سزا و مجازاتشان ـ به هنگام اقامۀ حد بر آنها ـ این است که یکی از این کارها با آنان انجام شود. و مفسرین اختلافِ نظر دارند که آیا امام یا خلیفۀ مسلمین مختار است که یکی از کیفرهای مذکور را در مورد آنان انجام دهد؟ و آیا او مختار است با هر راهزنی هریک از این کیفرها را که مصلحت میداند، انجام دهد؟ که از ظاهر عبارت چنین استنباط میشود. یا اینکه کیفرشان بر حسب جنایتشان خواهد بود، و هر جنایتی، کیفری به اندازۀ آن دارد. همان طور که حکم آیه و حکمت خدای متعال این بینش را به ما میدهد. و اگر آنها کسی را بکشند و مالی را بگیرند، قطعاً کشته شده و به دار آویخته میشوند، تا برای دیگران معلوم شوند و خوار و رسوا گردند، و دیگران از چنین کارهایی بازآیند. و اگر کسی را کشته بودند اما مالی را به غارت نبرده بودند، فقط کشته میشوند. و اگر مالی را گرفته بودند و کسی را نکشته بودند به طور حتم باید دست و پاهایشان در جهت خلاف یکدیگر قطع میگردد؛ دست راست و پای چپ. و اگر مردم را به ترس و وحشت اندازند بدون اینکه کسی را بکشند، از جایی به جایی دیگر تبعید میشوند. و نباید آنها را به حال خود رها کرد که در شهری جای گیرند مگر اینکه توبهشان آشکار گردد. و این گفتۀ ابن عباس و بسیاری از ائمه است، که در بعضی جزئیات با هم اختلافاتی دارند. (
﴿ذَٰلِكَ﴾) این سزا و کیفر، (
﴿لَهُمۡ خِزۡيٞ فِي ٱلدُّنۡيَا﴾) برای آنها در دنیا رسوایی و ننگ است، (
﴿وَلَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾) و برای آنان در آخرت عذابی بس بزرگ میباشد. پس این دلالت مینماید که راهزنی، از گناهان کبیره است و باعث رسوایی در دنیا و عذاب آخرت میگردد. و راهزن، محاربِ با خدا و پیامبرش است؛ یعنی با خدا و پیامبرش میجنگد. و چون این جنایت بسیار بزرگ است، پاکسازی زمین از فساد کنندگان و تامین امنیت راهها و جادهها از قتل و دزدی و ارعاب مردم، بزرگترین نیکی و عبادت، و همچنین اصلاح در زمین است. همان طور که ضد آن فساد انگیزی در زمین است.
#
{34} {إلَّا الذين تابوا من قبل أن تقدِروا عليهم}؛ أي: من هؤلاء المحاربين. {فاعْلَموا أنَّ الله غفورٌ رحيمٌ}؛ أي: فيسقطُ عنه ما كان لله من تحتُّم القتل والصَّلْب والقطع والنفي ومن حقِّ الآدميِّ أيضاً إن كان المحارب كافراً ثم أسلم؛ فإنْ كان المحارب مسلماً فإن حقَّ الآدمي لا يسقط عنه من القتل وأخذ المال، ودلَّ مفهوم الآية على أن توبة المحارب بعد القدرة عليه أنها لا تُسْقِطُ عنه شيئاً، والحكمة في ذلك ظاهرةٌ، وإذا كانت التوبةُ قبل القدرةِ عليه تمنع من إقامة الحدِّ في الحرابة؛ فغيرُها من الحدود إذا تاب من فعلِها قبل القدرة عليه من باب أولى.
(34) (
﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ مِن قَبۡلِ أَن تَقۡدِرُواْ عَلَيۡهِمۡ﴾) مگر کسانی از این محاربین که قبل از دست یافتن شما بر آنها، توبه کنند. (
﴿فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾) پس بدانید که خداوند آمرزگار و مهربان است؛ یعنی آنچه
«حق الله» است،
از قبیل: کشته شدن و به دار آویختن و قطع دست و پا و تبعید، از او ساقط میشود به شرطی که توبه کند. و نیز
«حق الناس» از او ساقط میشود، اگر محارب، کافر باشد و سپس مسلمان شود. و اگر محارب مسلمان باشد،
«حق الناس» از قبیل: کشتن و خوردن مال مردم از او ساقط نمیشود. و مفهوم آیه دلالت مینماید که توبۀ محارب پس از دست یافتن بر او، چیزی را از او ساقط نمیکند. و حکمتِ این آشکار است. بنابراین چون توبه قبل از دست یافتن بر محارب، از اقامۀ حد و مجازات جلوگیری میکند، اگر محارب قبل از دستگیر شدن، توبه کند، دیگر حدود و مجازاتها به طریق اولی از او ساقط میشوند.
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (35)}
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، از خدا بترسيد و به او تقرب جوييد و درراهش جهاد کنيد باشد که رستگار گرديد.
#
{35} هذا أمر من الله لعباده المؤمنين بما يقتضيه الإيمان من تقوى الله والحذر من سخطه وغضبه، وذلك بأن يجتهدَ العبد ويبذلَ غاية ما يمكنه من المقدور في اجتناب ما يَسخطه الله من معاصي القلب واللسان والجوارح الظاهرة والباطنة، ويستعين بالله على تركها لينجو بذلك من سخط الله وعذابه. {وابتغوا إليه الوسيلة}؛ أي: القُرْبَ منه والحظوة لديه والحبَّ له، وذلك بأداء فرائضه القلبية كالحبِّ له وفيه، والخوف والرجاء والإنابة والتوكل، والبدنيَّة كالزكاة والحج، والمركَّبة من ذلك كالصلاة ونحوها من أنواع القراءة والذِّكر، ومن أنواع الإحسان إلى الخَلْق بالمال والعلم والجاه والبدن والنُّصح لعباد الله؛ فكلُّ هذه الأعمال تُقرِّبُ إلى الله، ولا يزال العبدُ يتقرَّب بها إلى الله حتَّى يحبَّه؛ فإذا أحبَّه؛ كان سمعَه الذي يسمع به، وبصره الذي يبصر به، ويده التي يبطش بها، ورجله التي يمشي بها، ويستجيبُ الله له الدعاء.
ثم خصَّ تبارك وتعالى من العبادات المقرِّبة إليه الجهاد في سبيله، وهو بذل الجهد في قتال الكافرين بالمال والنفس والرأي واللسان والسعي في نصر دين الله بكلِّ ما يقدِرُ عليه العبد؛ لأنَّ هذا النوع من أجلِّ الطاعات وأفضل القُرُبات، ولأنَّ من قام به؛ فهو على القيام بغيرِهِ أحرى وأولى، {لعلَّكم تفلحونَ}: إذا اتَّقيتم الله بترك المعاصي، وابتغيتُم الوسيلة إلى الله بفعل الطاعات، وجاهدتُم في سبيله ابتغاء مرضاته. والفلاحُ هو الفوز والظَّفَرُ بكلِّ مطلوب مرغوب والنجاة من كل مرهوب؛ فحقيقتُهُ السعادة الأبديَّة والنعيم المقيم.
(35) این دستور خدا به بندگان مؤمنش است و آن عبارت است از اینکه به مقتضای ایمان عمل کنند؛ تقوای خدا را داشته باشند و خویشتن را از خشم و غضب وی دور بدارند. به این صورت که بنده تلاش کند و آنچه را در توان دارد، در راستای پرهیز از ناخشنودی خدا،
از قبیل: گناهانی که با قلب یا زبان و یا دیگر جوارح انجام میشوند، و پرهیز از گناهان ظاهری و باطنی، مبذول دارد. وبرای ترک گناهان، از خداوند یاری بجوید تا از خشم وی نجات یابد. (
﴿وَٱبۡتَغُوٓاْ إِلَيۡهِ ٱلۡوَسِيلَةَ﴾) و برای تقرب به خدا و بهرهمند شدن از خشنودی او و برخورداری از ولایت و محبّتش، وسیله بجویید. این
«وسیله» عبارت است از انجام فرائض قلبی؛ مانند دوست داشتن خدا، و دوست داشتن در راه خدا، و ترس از او، و امید به او، و توبه، و توکل. نیز وسیله عبارت است از انجام فرائض و واجبات بدنی؛ مانند پرداختن زکات و حج، و انجام فرائضی که هم قلبی هستند و هم بدنی، مانند نماز و خواندن قرآن و ذکر، و نیکوکاری از طریق مال و علم و مقام و بدن و خیر خواهی برای بندگان خدا.پس همۀ این اعمال، تقرب و نزدیکی جستن به خدا و وسیلهای برای رسیدن به این هدف میباشند. و بنده با انجام این اعمال، همواره به خدا نزدیک میشود تا اینکه خداوند او را دوست میدارد؛ پس هرگاه خداوند او را دوست داشت،
کمکش میکند که تمام اعضایش از قبیل: گوش و چشم دست و پا را در مسیر رضایت و خشنودی خدا بهکار ببرد و آنها را در جهت ناخشنودی خداوند بهکار نبرد. و خداوند دعای او را میپذیرد. سپس خداوند از میان عبادتهایی که انسان را به او نزدیک مینمایند، جهاد را به طور ویژه بیان نمود. جهاد یعنی مبذول داشتن نهایت تلاش در جنگ با کافران، و فدا کردن مال و جان، و بهرهگیری از فکر و زبان، و یاری کردن دین خدا؛ زیرا این نوع عبادت از بزرگترین عبادات و برترین آن است. چون هر کس این عبادت را انجام دهد، دیگر عبادتها را به طریق اولی انجام خواهد داد. (
﴿لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ﴾) هرگاه با ترک گناهان از خدا ترسیدید و پرهیزگار شدید و با انجام طاعات برای تقرب به خدا وسیله جستید و برای طلب خوشنودی خدا در راه وی جهاد کردید، رستگار میشوید.
«فلاح» یعنی موفقیت و پیروزی و دست یافتن به هر امر مطلوب و مرغوب، و نجات یافتن از هر امر ناگوار و ناخوشایند. و حقیقت رستگاری و فلاح، سعادت جاودانگی و نعمت پایدار است.
{إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لِيَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذَابِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَا تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (36) يُرِيدُونَ أَنْ يَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ وَمَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنْهَا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُقِيمٌ (37)}
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْ أَنَّ لَهُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لِيَفْتَدُواْ بِهِ مِنْ عَذَابِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَا تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ؛ آنان که کافر شده اند اگر همه آنچه در روي زمين است و همانند آن متعلق به آنها باشد و بخواهند خود را با آن از عذاب روز قيامت بازخرند ، از ايشان پذيرفته نيايد و به عذاب دردآور گرفتار آيند.
يُرِيدُونَ أَن يَخْرُجُواْ مِنَ النَّارِ وَمَا هُم بِخَارِجِينَ مِنْهَا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِيمٌ؛ مي خواهند که از آتش بيرون آيند در حالي که بيرون آمدني نباشند و، عذابشان پاينده است.
#
{36 ـ 37} يخبر تعالى عن شناعة حال الكافرين [بالله] يومَ القيامة ومآلهم الفظيع، وأنَّهم لو افتدوا من عذاب الله بملء الأرض ذهباً، ومثله معه ما تُقُبِّلَ منهم ولا أفاد؛ لأنَّ محلَّ الافتداء قد فات ولم يبق إلاَّ العذابُ الأليم الموجِع الدائم الذي لا يخرجونَ منه أبداً، بل هم ماكثون فيه سرمداً.
(36 - 37) خداوند از حالت و اوصاف زشت کافران، و از عذاب وحشتناکی که در روز قیامت به آن دچار میشوند،
خبر داده و میفرماید: اگر کافران برای نجات خود از عذاب، پُرِ زمین طلا و همانند آن را بپردازند، از آنها پذیرفته نمیشود و فایدهای برای آنان ندارد. چون زمان و مکان فدیه دادن، وخود را رهاندن، از دست رفته و چیزی جز عذاب دردناک وهمیشگی باقی نمانده است که آنها هیچ زمان از آن بیرون نمیآیند و برای همیشه در آن هستند.
{وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (38) فَمَنْ تَابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (39) أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يُعَذِّبُ مَنْ يَشَاءُ وَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (40)}
وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَيْدِيَهُمَا جَزَاء بِمَا كَسَبَا نَكَالاً مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛ دست مرد دزد و زن دزد را به کيفر کاري که کرده اند ببريد اين عقوبتي است از جانب خدا ، که او پيروزمند و حکيم است.
فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ هر کس پس از کردار ناپسندش توبه کند و به صلاح آيد ، خدا توبه او را مي پذيرد ، که او آمرزنده و مهربان است.
أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ يُعَذِّبُ مَن يَشَاء وَيَغْفِرُ لِمَن يَشَاء وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛ آيا ندانسته اي که فرمانروايي آسمانها و زمين از آن خداست ، هر که را، بخواهد عذاب مي کند و هر که را بخواهد مي آمرزد و بر هر کاري تواناست ?
#
{38} السارق: هو مَن أخذ مال غيره المحترم خفية بغير رضاه، وهو من كبائر الذنوب الموجبة لترتُّب العقوبة الشنيعة، وهو قطع اليد اليمنى؛ كما هو في قراءة بعض الصحابة، وحدُّ اليد عند الإطلاق من الكوع؛ فإذا سَرَقَ؛ قُطِعَتْ يدُهُ من الكوع وحُسِمَتْ في زيت لتنسدَّ العروق فيقف الدم. ولكنَّ السنَّة قيَّدت عموم هذه الآية من عدة أوجه: منها الحرز؛ فإنه لا بدَّ أن تكون السرقة من حرز، وحرز كل مال ما يُحفظ به عادة؛ فلو سَرَقَ من غير حرزٍ؛ فلا قطع عليه. ومنها: أنه لا بدَّ أن يكون المسروق نصاباً، وهو ربع دينار أو ثلاثة دراهم أو ما يساوي أحدهما؛ فلو سرق دون ذلك؛ فلا قطع عليه، ولعل هذا يؤخذ من لفظ السرقة ومعناها؛ فإنَّ لفظ السرقة أخذ الشيء على وجهٍ لا يمكن الاحترازُ منه، وذلك أن يكون المال محرزاً؛ فلو كان غير مُحْرَزٍ؛ لم يكن ذلك سرقة شرعية.
ومن الحكمة أيضاً أن لا تُقطع اليد في الشيء النَّزْر التافه، فلما كان لا بدَّ من التقدير؛ كان التقدير الشرعيُّ مخصِّصاً للكتاب. والحكمة في قطع اليد في السرقة: أنَّ ذلك حفظٌ للأموال واحتياطٌ لها وليقطع العضو الذي صدرت منه الجنايةُ. فإنْ عاد السارقُ؛ قُطعت رجله اليسرى، فإن عاد؛ فقيلَ: تُقطع يده اليسرى ثم رجله اليمنى. وقيلَ: يُحبس حتى يموت.
وقوله: {جزاءً بما كسبا}؛ أي: ذلك القطع جزاء للسارق بما سرقه من أموال الناس {نكالاً من الله}؛ أي: تنكيلاً وترهيباً للسارق ولغيرِهِ؛ ليرتدعَ السُّرَّاق إذا علموا أنهم سيُقْطَعون إذا سرقوا. {والله عزيزٌ حكيم}؛ أي: عزَّ وحَكَم فقطع السارقَ.
(38) سارق کسی است که مال ارزشمند دیگران را پنهانی و بدون رضایت صاحبش بر میدارد. دزدی از گناهان کبیره است و موجب میشود سزای سختی که عبارت از قطع دست راست است ـآن طور که در قرائت بعضی از اصحاب آمده استـ بر آن مترتّب شود. دست وقتی که به طور مطلق بیان شود، تا مچ دست را در بر میگیرد. پس هر گاه کسی دزدی کرد، دستش از مچ قطع، و در روغن داغ فرو برده میشود تا خونِ رگها بند بیاید. اما سنّت پیامبر،
عام بودن آیه را از چند جهت مقید کرده است: اول؛ دزدی باید از مکان مورد نگهداریِ اموال انجام شده، و مال باید
«محرز» باشد، پس اگر دزد، مال غیرِ
«محرز»ی را دزدید دستش قطع نمیگردد. و
«مال محرز» به مالی گفته میشود که در جایی نگهداری گردد که معمولاً چنین جایی، مال مصون است. دوم؛ باید مال دزدیده شده به اندازۀ یک چهارم دینار یا سه دِرهم، و یا آنچه که برابر با یک چهارم دینار یا سه درهم است، باشد. پس اگر کمتر از این را دزدید، دستش قطع نمیگردد. شاید این مفهوم از لفظ سرقت و معنی آن استنباط میشود؛ زیرا کلمۀ سرقت به معنی دزدیدنِ چیزی است که از آن نگهداری میشود. پس اگر مال نگهداری نشد و کسی آن را برداشت، از نظر شرع دزدی محسوب نمیشود. سوم؛ امری حکیمانه و بجا است که به خاطر دزدیده شدن مالِ بی ارزش و کم، دست قطع نگردد. پس باید اندازۀ آن مشخص شود، بنابراین اندازۀ شرعی که در سنّت ثابت است، حکم قرآن دربارۀ دزد را تخصیص مینماید. و حکمت در قطع کردن دست. این است که باعث حفظ اموال میگردد، و باید عضوی قطع شود که جنایت از آن سرزده است. و اگر دزد دوباره دزدی کرد، پای چپش قطع میگردد. و چنانچه باز هم دزدی کند ـ گفته شده است که ـ دست چپش قطع میشود. اگر باز هم دزدی کرد پای راستش قطع میگردد. و گفته شده است که به زندان انداخته میشود تا اینکه در زندان بمیرد. (
﴿جَزَآءَۢ بِمَا كَسَبَا﴾) قطع دست دزد، کیفر دزدی او است؛ چرا که اموال مردم را دزدیده است.(
﴿نَكَٰلٗا مِّنَ ٱللَّهِ﴾) و مجازات و عبرتی است از جانب خدا برای دزد و دیگران، تا از دزدی بازآیند؛ زیرا وقتی بدانند که هرگاه دزدی کنند، دستشان قطع خواهد شد، دیگر به این کار اقدام نمیکنند. (
﴿وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٞ﴾) و خداوند چیره و با حکمت است. و از چیرگی و حکمت اوست که به قطع دست دزد دستور داده است
#
{39} {فمن تاب من بعد ظُلْمِهِ وأصلحَ فإنَّ الله يتوبُ عليه إنَّ الله غفور رحيم}: فيغفر لمن تاب، فتَرَكَ الذنوب، وأصلح الأعمال والعيوب.
(39) (
﴿فَمَن تَابَ مِنۢ بَعۡدِ ظُلۡمِهِۦ وَأَصۡلَحَ فَإِنَّ ٱللَّهَ يَتُوبُ عَلَيۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٌ﴾) و هر کس پس از ستمی که مرتکب شده است، توبه کند، و به اصلاح خود بپردازد ، همانا خداوند توبۀ او را میپذیرد. بیگمان خداوند آمرزنده و مهربان است. پس هرکس که توبه کرد و گناهان را ترک گفت و اعمال و عیوب خود را اصلاح کرد، خداوند توبۀ او را میپذیرد.
#
{40} وذلك أنَّ الله له ملك السماوات والأرض؛ يتصرَّف فيهما بما شاء من التصاريف القدريَّة والشرعيَّة والمغفرة والعقوبة؛ بحسب ما اقتضتْه حكمتُهُ ورحمتُهُ الواسعة ومغفرته.
(40) و این بدان جهت است که پادشاهی آسمانها و زمین از آنِ خداست و به هر صورت که بخواهد در آن تصرف قدری و شرعی میکند؛ براساس حکمت و رحمت گستردهاش، هرکس را که بخواهد عذاب میدهد، و هرکس را که نخواهد مورد عفو و بخشش قرار میدهد.
{يَاأَيُّهَا الرَّسُولُ لَا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَمِنَ الَّذِينَ هَادُوا سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَوَاضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هَذَا فَخُذُوهُ وَإِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا أُولَئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ (41) سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِنْ جَاءُوكَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ يَضُرُّوكَ شَيْئًا وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ (42) وَكَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَعِنْدَهُمُ التَّوْرَاةُ فِيهَا حُكْمُ اللَّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَمَا أُولَئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ (43) إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَكَانُوا عَلَيْهِ شُهَدَاءَ فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ (44)}
يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ لاَ يَحْزُنكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قَالُواْ آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ وَمِنَ الَّذِينَ هِادُواْ سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِن بَعْدِ مَوَاضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هَـذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَّمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُواْ وَمَن يُرِدِ اللّهُ فِتْنَتَهُ فَلَن تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللّهِ شَيْئًا أُوْلَـئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللّهُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ؛ اي پيامبر ، غمگين نکند تو را کردار آنان که به کفر مي شتابند چه ، آنهايي که به زبان گفتند که ايمان آورديم و به دل ايمان نياورده اند و چه آن يهودان که گوش به دروغ مي سپارند و براي گروهي ديگر که خود نزد تو نمي آيند سخن چيني مي کنند ، و سخن خدا را دگرگون مي سازند ،
و مي گويند : اگرشما را اينچنين گفت بپذيريد و گرنه از وي دوري گزينيد و هر کس را که خدا به فتنه گري افکند ، تواش از قهر خدا رهايي نخواهي داد اينان کساني هستند که خدا نخواسته است که دلهايشان را پاک گرداند آنان را در دنيا خواري و در آخرت عذابي بزرگ است.
سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِن جَآؤُوكَ فَاحْكُم بَيْنَهُم أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِن تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَن يَضُرُّوكَ شَيْئًا وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُم بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ ؛ گوش نهادگان بر دروغند ، خورندگان حرامند پس اگر نزد تو آمدند ميانشان ، حکم کن يا از ايشان رويگردان شو ، و اگر رويگردان شوي هيچ به تو زياني نرسانند و اگر ميانشان حکم کني به عدالت حکم کن که خدا عدالت پيشگان را دوست دارد.
وَكَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَعِندَهُمُ التَّوْرَاةُ فِيهَا حُكْمُ اللّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِن بَعْدِ ذَلِكَ وَمَا أُوْلَـئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ؛ چگونه تو را داور قرار مي دهند ، در حالي که تورات که حاوي حکم خداست در، نزد آنهاست ? سپس از حکم تو رويگردان مي شوند و اينان ايمان نياورده اند.
إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن كِتَابِ اللّهِ وَكَانُواْ عَلَيْهِ شُهَدَاء فَلاَ تَخْشَوُاْ النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلاَ تَشْتَرُواْ بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلاً وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ ؛ ما تورات را که در آن هدايت و روشنايي است ، نازل کرديم پيامبراني که ، تسليم فرمان بودند بنابر آن براي يهود حکم کردند و نيز خداشناسان و دانشمندان که به حفظ کتاب خدا مامور بودند و بر آن گواهي دادند ، پس ، ازمردم مترسيد ، از من بترسيد و آيات مرا به بهاي اندک مفروشيد و هر که بر وفق آياتي که خدا نازل کرده است حکم نکند ، کافر است.
#
{41} كان الرسول - صلى الله عليه وسلم - من شدة حرصه على الخلق يشتد حزنه لمن يُظهر الإيمان ثم يرجع إلى الكفر، فأرشده الله تعالى إلى أنه لا يأسى ولا يحزنُ على أمثال هؤلاء؛ فإنَّ هؤلاء لا في العير ولا في النفير؛ إن حَضَروا؛ لم ينفعوا، وإن غابوا؛ لم يُفْقَدوا، ولهذا قال مبيِّناً للسبب الموجب لعدم الحزن عليهم، فقال: {من الذين قالوا آمنَّا بأفواهِهِم ولم تؤمِن قلوبُهم}؛ فإنَّ الذين يُؤسَى ويُحزَن عليهم مَن كان معدوداً من المؤمنين، وهم المؤمنون ظاهراً وباطناً، وحاشا لله أن يرجع هؤلاء عن دينهم ويرتدُّوا؛ فإنَّ الإيمان إذا خالطتْ بشاشتُه القلوبَ؛ لم يعدِلْ به صاحبُه غيرَه ولم يبغ به بدلاً. {ومن الذين هادوا}؛ أي: اليهود، {سمَّاعون للكذب سمَّاعون لقوم آخرين لم يأتوك}؛ أي: مستجيبون ومقلِّدون لرؤسائهم المبنيِّ أمرهم على الكذب والضَّلال والغيِّ. وهؤلاء الرؤساء المتبوعون {لم يأتوك}، بل أعرضوا عنك وفرِحوا بما عندهم من الباطل. وهو تحريف الكلم عن مواضعِهِ؛ أي: جلب معانٍ للألفاظ ما أرادها الله، ولا قصَدَها؛ لإضلال الخلق ولدفع الحق؛ فهؤلاء المنقادون للدُّعاة إلى الضلال المتبعين للمحال الذين يأتون بكل كذبٍ لا عقول لهم ولا همم؛ فلا تبال أيضاً إذا لم يتَّبعوك؛ لأنَّهم في غاية النقص، والناقص لا يُؤْبَه له ولا يبالَى به. {يقولون إن أوتيتم هذا فخذوه وإن لم تؤتوه فاحذروا}؛ أي: هذا قولهم عند محاكمتهم إليك، لا قصد لهم إلاَّ اتباع الهوى، يقول بعضُهم لبعض: إنْ حَكَمَ لكُم محمدٌ بهذا الحكم الذي يوافق هواكم؛ فاقبلوا حكمه، وإن لم يحكم لكم به؛ فاحذروا أن تتابِعوه على ذلك، وهذا فتنةٌ واتِّباع ما تهوى الأنفس. {ومَن يُرِدِ الله فتنتَه فلن تملك له من الله شيئاً}؛ كقوله تعالى: {إنَّك لا تهدي من أحببتَ ولكنَّ الله يهدي من يشاء}، {أولئك الذين لم يُرِدِ الله أن يطهِّر قلوبهم}؛ أي: فلذلك صدر منهم ما صدر.
فدل ذلك على أنَّ مَن كان مقصودُهُ بالتَّحاكم إلى الحكم الشرعيِّ اتباعَ هواه، وأنَّه إن حُكم له رضي، وإن لم يُحْكَم له سَخِطَ؛ فإنَّ ذلك من عدم طهارة قلبه؛ كما أنَّ من حاكم وتحاكم إلى الشرع، ورضي به وافَقَ هواه أو خالفه؛ فإنه من طهارة القلب، ودلَّ على أن طهارة القلب سببٌ لكلِّ خير، وهو أكبر داعٍ إلى كلِّ قول رشيدٍ وعمل سديدٍ. {لهم في الدُّنيا خزيٌ}؛ أي: فضيحة وعار، {ولهم في الآخرة عذابٌ عظيم}: هو النار وسَخَط الجبار.
(41) پیامبر صلی الله علیه وسلم وقتی میدید کسی اظهار ایمان میکند، سپس به کفر باز میگردد، از فرط علاقهاش به آنان شدیداً غمگین میشد. خداوند او را راهنمایی کرد که برای چنین افرادی نباید تأسف بخورد و اندوهگین شود؛ زیرا اینها به هیچ دردی نمیخورند، و به هیچ کاری نمیآیند. اگر حضور داشته باشند، سودی نمیرسانند؛ و اگر حضور نداشته باشند، هیچ کسی در پی آنان نیست.
بنابراین علت اندوه نخوردن برای آنها را بیان کرد و فرمود: (
﴿مِنَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَلَمۡ تُؤۡمِن قُلُوبُهُمۡۛ﴾)کسانی که با زبان میگویند:
«مؤمن هستیم»، ولی در دلهایشان ایمان وجود ندارد؛ زیرا باید برای کسانی متأسف و اندوهگین شد که در ظاهر و باطن مؤمن بوده، و هرگز از دینشان برنگشته و مرتد نمیشوند. چون هرگاه لطافت و درخشندگی ایمان با دلها در آمیزد، صاحب آن، چیزی دیگر را به جای ایمان نمیپذیرد، و به دنبال چیزی دیگر نمیرود. (
﴿وَمِنَ ٱلَّذِينَ هَادُواْۛ﴾) و گروهی از یهودیان، (
﴿سَمَّٰعُونَ لِلۡكَذِبِ سَمَّٰعُونَ لِقَوۡمٍ ءَاخَرِينَ لَمۡ يَأۡتُوكَ﴾) به سخنان دروغ گوش فرا میدهند، و از سران خود که کارشان دروغ و گمراهی و فساد است، پیرویکرده و از آنان اطاعت میکنند. و این رؤسا که مردم از آنها اطاعت میکنند؛ پیش تو نمیآیند، بلکه از تو روی گردانده و به باطلی که دارند، خوشحال هستند. و آن عبارت است از اینکه الفاظ طوری معنی گردند، که موجب گمراهی مردم و نادیده گرفته شدن حق گردد. پس ایشان فرمانبردار دعوتگرانِ به سویِ گمراهی هستند؛ کسانی که هر دروغی را میبافند، و نه عقل دارند، و نه همت و اراده. پس وقتی که از شما پیروی نکردند شما نیز به آنان توجه مکن، و از آنان پروا نداشته باش، چون آنها بینهایت ناقص و کم عقلاند، و به چنین افرادی نباید توجه کرد. (
﴿يَقُولُونَ إِنۡ أُوتِيتُمۡ هَٰذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَّمۡ تُؤۡتَوۡهُ فَٱحۡذَرُواْ﴾) آنان هنگامی که برای داوری پیش تو میآیند، هدفی جز پیروی از هوی و هوس ندارند.
و به یکدیگر میگویند: اگر داوریِ محمد با خواست و میل شما موافق بود، حکم و داوری او را بپذیرید، در غیر این صورت از وی بپرهیزید و از ایشان اطاعت نکنید. و این فتنه، پیروی از خواست و هوای نفس است. (
﴿وَمَن يُرِدِ ٱللَّهُ فِتۡنَتَهُۥ فَلَن تَمۡلِكَ لَهُۥ مِنَ ٱللَّهِ شَيًۡٔا﴾) و هرکس خدا بخواهد او را به بلا و فتنهای مبتلا کند، نمیتوانی کاری را برایش انجام دهی.
همچنانکه خداوند فرموده است: ﴿إِنَّكَ لَا تَهۡدِي مَنۡ أَحۡبَبۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَهۡدِي مَن يَشَآءُۚ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِينَ﴾ همانا تو نمیتوانی هرکس را که دوست داری، هدایت کنی، بلکه خداوند هرکس را که بخواهد هدایت مینماید. (
﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَمۡ يُرِدِ ٱللَّهُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمۡ﴾) ایشان کسانیاند که خداوند نمیخواهد دلهایشان را پاک بگرداند؛ یعنی چون خداوند دلهایشان را پاک نکرده است، چنین کارهایی از آنان سر میزند. پس این دلالت مینماید هرکس هدفش از گردن نهادن به داوریِ شرع، پیروی از هوی و هوس باشد؛ اگر به نفع او حکم شود، راضی گردد و اگر به نفع وی حکم نشود، ناراضی شود؛ این بر اثر آلودگی دلش است، همچنانکه اگر کسی به حکم و داوریِ شرع گردن نهد، خواه با امیال و آرزوی وی موافق باشد یا نه، این بیانگر طهارت و پاکی قلب اوست، و پاکی دل، سبب هرخیر و نیکی است، و بزرگترین انگیزه برای هر سخن و کردار درست میباشد. (
﴿لَهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَا خِزۡيٞ﴾) بهرۀ آنان در دنیا رسوایی و ننگ است.(
﴿وَلَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٞ﴾) و بهرۀ آنان در آخرت عذاب بزرگی است؛ و آن، آتش جهنم و ناخشنودی خداوند جبار است.
#
{42} {سمَّاعون للكذبِ}: والسمعُ ها هُنا سمع استجابة؛ أي: من قلَّة دينهم وعقلهم أن استجابوا لمن دعاهم إلى القول الكذب، {أكَّالون للسُّحت}؛ أي: المال الحرام بما يأخذونه على سفلتهم وعوامِهم من المعلومات والرواتب التي بغير الحق، فجمعوا بين اتباع الكذب وأكل الحرام. {فإن جاؤوك فاحْكُم بينهم أوْ أعْرِضْ عنهم}؛ فأنت مخيَّرٌ في ذلك، وليست هذه منسوخة؛ فإنه عند تحاكم هذا الصنف إليه يخيَّر بين أن يحكمَ بينهم أو يعرِضَ عن الحكم بينهم؛ بسبب أنه لا قصدَ لهم في الحكم الشرعي إلاَّ أن يكون موافقاً لأهوائهم.
وعلى هذا؛ فكلُّ مستفتٍ ومتحاكم إلى عالم يَعلَمُ من حالِهِ أنَّه إن حَكَمَ عليه لم يرضَ؛ لم يَجِبِ الحكم ولا الإفتاء لهم؛ فإن حكم بينهم؛ وجب أن يحكمَ بالقِسْط. ولهذا قال: {وإن تُعْرِضْ عنهم فلن يَضُرُّوك شيئاً وإن حكمتَ فاحكُم بينَهم بالقسطِ إنَّ الله يحبُّ المقسِطين}: حتى ولو كانوا ظلمةً وأعداءً؛ فلا يَمْنَعُكَ ذلك من العدل في الحكم بينهم: وفي هذا بيان فضيلة العدل والقسط في الحكم بين الناس، وأنَّ الله تعالى يحبه.
(42) (
﴿سَمَّٰعُونَ لِلۡكَذِبِ﴾) و گوش دادن در اینجا به معنی پذیرفتن است؛ یعنی یکی از آثار کمبود دین و عقلشان، این است که دعوت کسی را اجابت میکنند که آنها را به سوی سخن دروغ فرا میخواند. (
﴿أَكَّٰلُونَ لِلسُّحۡتِ﴾)
[و] بسیار مال حرام میخورند و آن را در قالب حقوق و سهمیههای مقرر از بیخردان و مردمان نادان به ناحق میگیرند. پس هم از دروغ پیروی میکنند و هم مال حرام میخورند. (
﴿فَإِن جَآءُوكَ فَٱحۡكُم بَيۡنَهُمۡ أَوۡ أَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ﴾) بنابراین اگر پیش تو آمدند، مختار هستی که میان آنان داوری نمایی یا از آنان روی بگردانی. و این منسوخ نیست، وبه هنگام آمدن این گروه برای داوری، قاضی اختیار دارد که میان آنان داوری نماید یا از داوری کردن میان آنان روی برگرداند، چون آنها حکم شرع را زمانی میپذیرند که با خواست آنها موافق باشد. بنابراین هرکس که استفتا کند، و برای داوری پیش عالمی برود، و معلوم گردد که اگر به ضرر او حکم کند راضی نخواهد بود، واجب نیست برای چنین کسی داوری شده، و به پرسش وی پاسخ داده شود. پس اگر میانشان حکم نمود، واجب است به دادگری حکم نماید.
بنابراین فرمود: (
﴿ وَإِن تُعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ فَلَن يَضُرُّوكَ شَيۡٔٗاۖ وَإِنۡ حَكَمۡتَ فَٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِٱلۡقِسۡطِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ﴾) و اگر از آنان روی بگردانی، نمیتوانند هیچ ضرری به تو برسانند، و اگر حکم نمودی، پس میان آنان به دادگری حکم کن، همانا خداوند دادگران را دوست دارد. حتی اگر آنان ستمگر و دشمن بودند، ستمگری و دشمنی آنان تو را از عدالت در حکم و داوری باز ندارد. و این بیان فضیلت عدالت و دادگری در داوری میان مردم است، و اینکه خداوند متعال دادگری و عدالت را دوست دارد.
#
{43} ثم قال متعجِّباً منهم: {وكيف يحكِّمونك وعندهم التوراةُ فيها حكم الله ثم يَتَوَلَّوْنَ من بعدِ ذلك وما أولئك بالمؤمنينَ}؛ فإنَّهم لو كانوا مؤمنينَ عاملينَ بما يقتضيه الإيمانُ ويوجِبُهُ؛ لم يصدفوا عن حكم الله الذي في التوراة التي بين أيديهم إلاَّ لعلَّهم أن يجدوا عندك ما يوافِقُ أهواءَهم، وحين حكمتَ بينهم بحُكْم الله الموافق لما عندهم أيضاً؛ لم يرضَوْا بذلك، بل أعْرَضوا عنه، فلم يَرْتَضوه أيضاً. قال تعالى: {وما أولئك}: الذين هذا صنيعهم، بمؤمنينَ؛ أي: ليس هذا دأب المؤمنين، وليسوا حَرِيِّين بالإيمان؛ لأنهم جَعَلوا آلهتهم أهواءهم، وجعلوا أحكام الإيمانِ تابعةً لأهوائِهِم.
(43) سپس با ابراز تعجب از آنها فرمود: (
﴿وَكَيۡفَ يُحَكِّمُونَكَ وَعِندَهُمُ ٱلتَّوۡرَىٰةُ فِيهَا حُكۡمُ ٱللَّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّوۡنَ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ﴾) و چگونه تو را به داوری میگیرند...؟ زیرا اگر آنان مؤمن بودند، و به مقتضای ایمان عمل میکردند، از حکم خدا که در تورات و پیش آنهاست، روی نمیگرداندند. آنها فقط بدان جهت تو را داور قرار میدهند که شاید طبق میل آنها قضاوت و داوری کنی، و هرگاه طبق حکم خدا ـ که موافق با چیزی است که در کتاب آنهاست ـ داوری کنی، ازآن راضی نمیشوند، بلکه اعراض کرده و آن را نمیپسندند.
خداوند متعال فرمود: (
﴿وَمَآ أُوْلَٰٓئِكَ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) و کسانی که این کارها را میکنند، مؤمن نیستند؛ یعنی این شیوه و عادت مؤمنان نمیباشد، و شایسته نیست که آنان را مؤمن نامید، چون آنها هوی وخواستهای خود را معبود وخدای خویش قرار داده، واحکام خدا را پیرو خواست و امیال نفسانی خود گردانیدهاند.
#
{44} {إنَّا أنْزَلنا التوراةَ}: على موسى بن عمران عليه الصلاة والسلام {فيها هدىً}: يهدي إلى الإيمان والحقِّ ويَعْصِمُ من الضَّلالة، {ونورٌ} يُسْتَضاء به في ظُلَم الجهل والحيرة والشكوك والشُّبهات والشَّهوات؛ كما قال تعالى: {ولقد آتينا موسى وهارون الفرقان وضياءً وذكرى للمتقين}، {يحكُمُ بها} ـ بين الذين هادوا؛ أي: اليهود، في القضايا والفتاوى ـ {النبيُّون الذين أسلموا} لله وانقادوا لأوامره، الذين إسلامهم أعظم من إسلام غيرهم، وهم صفوة الله من العباد؛ فإذا كان هؤلاء النبيُّون الكرام والسادة للأنام، قد اقتدوا بها، وائتَمُّوا، ومشوا خلفها؛ فما الذي مَنَعَ هؤلاء الأراذل من اليهود من الاقتداء بها؟! وما الذي أوجب لهم أن ينبذوا أشرف ما فيها من الإيمان بمحمد - صلى الله عليه وسلم - الذي لا يُقبل عمل ظاهر وباطنٌ إلا بتلك العقيدة؟! هل لهم إمام في ذلك؟! نعم؛ لهم أئمة دأبهم التحريف وإقامة رياستهم ومناصبهم بين الناس والتأكُّل بكتمان الحقِّ وإظهار الباطل، أولئك أئمة الضَّلال الذين يدعون إلى النار. وقوله: {والرَّبَّانيُّون والأحبار}؛ أي: وكذلك يحكم بالتوراة للذين هادوا أئمة الدين من الربانيين؛ أي: العلماء العاملين المعلِّمين، الذين يربون الناس بأحسن تربية، ويسلكون معهم مسلك الأنبياء المشفقين، والأحبار؛ أي: العلماء الكبار الذين يُقتدَى بأقوالهم وتُرمَق آثارُهم ولهم لسانُ الصدق بين أممهم.
وذلك الحكم الصادر منهم الموافق للحق {بما استُحْفِظوا من كتاب الله وكانوا عليه شهداء}؛ أي: بسبب أنَّ الله استحفظهم على كتابه، وجعلهم أمناء عليه، وهو أمانة عندهم، أوجب عليهم حفظه من الزيادة والنقصان والكتمان وتعليمه لمن لا يعلمه، وهم شهداء عليه بحيث إنّهم المرجوع إليهم فيه وفيما اشتبه على الناس منه؛ فالله تعالى قد حمَّل أهل العلم ما لم يحمِّله الجُهَّال، فيجب عليهم القيام بأعباء ما حُمِّلوا، وأن لا يقتدوا بالجُهَّال بالإخلادِ إلى البطالة والكسل، وأن لا يقتصِروا على مجرَّد العبادات القاصرة من أنواع الذِّكْر والصلاة والزَّكاة والحجِّ والصوم ونحو ذلك من الأمور التي إذا قام بها غير أهل العلم؛ سلموا ونجوا، وأما أهل العلم؛ فكما أنهم مطالبون بالقيام بما عليهم أنفسهم فإنهم مطالبون أن يعلِّموا الناس، وينبِّهوهم على ما يحتاجون إليه من أمور دينهم، خصوصاً الأمور الأصولية، والتي يكثر وقوعها، وأن لا يخشوا الناس، بل يخشون ربَّهم، ولهذا قال: {فلا تَخْشَوُا الناس واخْشَوْنِ ولا تَشْتَروا بآياتي ثمناً قليلاً}؛ فتكتموا الحقَّ، وتُظْهِروا الباطل لأجل متاع الدُّنيا القليل.
وهذه الآفات إذا سلم منها العالم؛ فهو من توفيقه وسعادته؛ بأن يكون همه الاجتهاد في العلم والتعليم، ويعلم أنَّ الله قد استحفظه بما أودعه من العلم واستشهده عليه، وأن يكون خائفاً من ربِّه، ولا يمنعه خوف الناس وخشيتُهم من القيام بما هو لازمٌ له، وأن لا يُؤْثِرَ الدُّنيا على الدين؛ كما أنَّ علامة شقاوة العالم أن يكون مخلداً للبطالة، غير قائم بما أمر به، ولا مبالٍ بما استُحفظ عليه، قد أهمله وأضاعه، قد باع الدين بالدنيا، قد ارتشى في أحكامه، وأخذ المال على فتاويه، ولم يُعَلِّم عباد الله إلا بأجرة وجعالة؛ فهذا قد مَنَّ الله عليه بِمِنَّةٍ عظيمة كَفَرها، ودَفَعَ حَظًّا جسيماً محروماً منه غيره، فنسألك اللهمَّ علماً نافعاً وعملاً متقبّلاً، وأن ترزُقَنا العفو والعافية من كلِّ بلاء يا كريم.
{ومَن لم يَحْكُمْ بما أنزل الله}: من الحقِّ المُبين، وحكمَ بالباطل الذي يعلمُهُ لغرض من أغراضِهِ الفاسدة؛ {فأولئك هم الكافرون}: فالحكم بغير ما أنزل الله، من أعمال أهل الكفر، وقد يكون كفراً ينقُل عن المِلَّة، وذلك إذا اعتقد حِلَّه وجوازه، وقد يكون كبيرةً من كبائر الذُّنوب، ومن أعمال الكفر؛ قد استحقَّ من فَعَلَه العذابَ الشديدَ.
(44) (
﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَا ٱلتَّوۡرَىٰةَ﴾) ما تورات را بر موسی پسر عمران علیه السلام نازل نمودیم. (
﴿فِيهَا هُدٗى﴾) در آن رهنمودی است که به سوی ایمان و حق هدایت میکند و از گمراهی نجات میدهد. (
﴿وَنُورٞ﴾) و در آن روشنایی است که تاریکیهای جهالت و حیرت و تردید و شبهات و شهوات را روشن میکند.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَىٰ وَهَٰرُونَ ٱلۡفُرۡقَانَ وَضِيَآءٗ وَذِكۡرٗا لِّلۡمُتَّقِينَ﴾ و به راستی که به موسی و هارون فرقان و روشنایی و پندی برای پرهیزگاران بخشیدیم. (
﴿يَحۡكُمُ بِهَا ٱلنَّبِيُّونَ ٱلَّذِينَ أَسۡلَمُواْ﴾) که پیامبرانی با آن در میان یهودیان و در قضایا و فتاوا حکم میکنند؛ پیامبرانی که تسلیم خدا شده و از دستورات او فرمان میبرند؛ کسانی که اسلامِ آنها از اسلام دیگران بهتر است، و بندگانی برگزیده هستند. پس وقتی که پیامبران بزرگوار و سروران مردم به تورات اقتدا نموده و به دنبال آن راه افتادهاند، چه چیزی این فرومایگان یهودی را از اقتدا کردن به آن بازداشته است؟ و چه چیزی باعث شده تا آنان شریفترین دستوری که در تورات است مبنی بر ایمان آوردن به محمد صلی الله علیه وسلم دور بیندازند که هیچ عمل ظاهر و باطنی جز با این عقیده پذیرفته نمیشود؟ آیا آنان در این مورد پیشوایی دارند؟ آری! آنان پیشوایانی دارند که شیوه و عادتشان تحریف، و بهدست آوردن ریاست و مقام در میان مردم، و بهدست آوردن مال از راه کتمان حق و اظهار باطل است. اینان ائمه و پیشوایان گمراهی هستند که
[همواره مردم را] به آتش جهنم فرا میخوانند. (
﴿وَٱلرَّبَّٰنِيُّونَ وَٱلۡأَحۡبَارُ﴾) همچنین کسانی که پیشوایان دین هستند و در میان یهودیان بر اساس تورات حکم میکنند؛ انسانهای خدا پرست و علمایی که به علم خود عمل مینمایند، و آن را به دیگران میآموزند و مردم را به بهترین صورت تربیت میکنند، و راه پیامبرانِ مهربان را در رفتار با مردم در پیش میگیرند.
«احبار» یعنی دانشمندان بزرگ که مردم از سخنانشان پیروی کرده و به دنبالشان حرکت میکنند؛ و در بین ملتهایشان ستایش و تمجید میشوند، و حکم صادر شده از جانب آنها موافقِ حق است. (
﴿بِمَا ٱسۡتُحۡفِظُواْ مِن كِتَٰبِ ٱللَّهِ وَكَانُواْ عَلَيۡهِ شُهَدَآءَ﴾) به سبب اینکه خداوند آنان را نگهبان و پاسدار و امانتدار کتابش قرار داده است، و کتاب خدا امانتی است نزد آنها، که حفاظت آن را بر آنان واجب گردانیده و از کاستن یا افزودن برآن ممانعت بهعمل میآورد، و آن را به کسی که نمیداند، میآموزند. آنان گواهِ بر آن هستند و مردم باید در مورد کتاب و آنچه برآنان مشتبه است، به آنها مراجعه کنند. خداوند چیزی را بر دوش علما گذارده که آن را به دوش جاهلان نگذاشته است، پس بر علما واجب است تا مسئولیتی را که بر دوش دارند، انجام دهند. و از انسانهای جاهلی تبعیت نکنند که به تنبلی و مسئولیتگریزی گراییدهاند. و نباید فقط به عبادتهای فردی از قبیل ذکر و نماز و زکات و حج و روزه و دیگر کارها اکتفا کنند که هرگاه غیر اهل علم
[نیز] آن را انجام دهند، در امان خواهند بود و نجات پیدا خواهند کرد، بلکه همچنان که بر آنان واجب شده است، عبادات را انجام دهند، نیز بر آنان واجب شده است که مردم را تعلیم دهند، و آنان را از امور دینی شان به ویژه مسایل اعتقادی و موضوعاتی که زیاد به آن نیاز دارند، آگاه سازند. نیز از آنها خواسته شده تا از مردم نهراسند، بلکه از پروردگارشان بترسند.
بنابراین فرمود: (
﴿فَلَا تَخۡشَوُاْ ٱلنَّاسَ وَٱخۡشَوۡنِ وَلَا تَشۡتَرُواْ بَِٔايَٰتِي ثَمَنٗا قَلِيلٗا﴾) از مردم نترسید و از من بهراسید، و آیات مرا به بهای اندکی نفروشید، و به خاطر کالای اندک دنیا، حق را پنهان نکنید و باطل را آشکارا ننمایید. و هرگاه عالم از این آفتها سالم بماند، او توفیق یافته است. و خوشبختی وی در این است که اراده و فکرش را در راه کسب علم و تعلیم آن صرف کند، و بداند علمی که دارد خدا به وی عطا کرده، او را پاسدار آن قرار داده و بر آن گواه نموده است. و باید از پروردگارش بترسد. و نباید ترس از مردم، او را از انجام آنچه باید انجام دهد، باز دارد و دنیا را بر دین ترجیح دهد. همانطور که نشانۀ شقاوت و بدبختیِ عالم این است که همواره وقتِ خود را به بطالت و بیکاری سپری کند، و آنچه را که بدان دستور داده شده است، انجام ندهد، و به آنچه که به صورت امانت به او سپرده شده است، توجه نکند و آن را ضایع نماید و دین را به دنیا بفروشد و در داوری و قضاوتهایش رشوه بگیرد، و بندگان خدا را جز در برابر مزد و حقوق تعیین شده، تعلیم ندهد. پس خداوند نعمت بزرگی را به چنین فردی ارزانی نموده که شکر آن را به جای نیاورده است، و بهرۀ بزرگی را نصیب او کرده که دیگران را از آن محروم نموده است. بار خدایا! علمی مفید و عملی پذیرفته شده از تو میخواهیم، و از تو میطلبیم که ما را بیامرزی و عافیت و سلامتی را نصیبمان گردانی. (
﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ﴾) و هرکس برابر آنچه خدا نازل فرموده است، حکم نکند و به خاطر هدف فاسدی که دارد، به باطل حکم نماید، (
﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ﴾) پس ایشان کافراناند؛ چون حکم به غیر آنچه خدا نازل نموده، از اعمال کافران است. و گاهی این امر به جایی میرسد که تبدیل به کفری شده که انسان را از دین خارج میکند. و این زمانی است که حکمِ غیر خدا را حلال و جایز بداند. و گاهی حکم به غیر آنچه خدا نازل فرموده، گناه کبیره و از اعمال کفر آمیزی خواهد بود که آدمی به سبب آن سزاوار عذاب سخت میشود.
{وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (45)}
وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالأَنفَ بِالأَنفِ وَالأُذُنَ بِالأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَّهُ وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ؛و در تورات بر آنان مقرر داشتيم که نفس در برابر نفس و چشم در برابرچشم و بيني در برابر بيني و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان وهر زخمي را قصاصي است و هر که از قصاص درگذرد ، گناهش را کفاره اي خواهد بود و هر که به آنچه خدا نازل کرده است حکم نکند ، از ستمکاران است.
#
{45} هذه الأحكام من جملة الأحكام التي في التوراة، يحكُم بها النبيُّون الذين أسلموا للذين هادوا والربَّانيون والأحبار؛ فإنَّ الله أوجب عليهم أنَّ النفسَ إذا قَتلت تُقتلُ بالنفسِ بشرط العمد والمكافأة، والعينَ تُقلع بالعينِ، والأذنَ تُؤخذُ بالأذنِ، والسنَّ يُنزعُ بالسنِّ، ومثل هذه ما أشبهها من الأطراف التي يمكن الاقتصاص منها بدون حيف. {والجروح قصاص}: والاقتصاص أن يُفعَل به كما فعل؛ فمن جرح غيره عمداً؛ اقتصَّ من الجارح جرحاً مثل جرحه للمجروح حَدًّا وموضعاً وطولاً وعرضاً وعمقاً. وليُعْلَم أنَّ شرع من قبلنا شرعٌ لنا ما لم يَرِدْ شرعُنا بخلافه، {فمن تصدَّق به}؛ أي: بالقصاص في النفس وما دونها من الأطراف والجروح؛ بأن عفا عمَّن جنى وثبت له الحقُّ قِبَلَه، {فهو كفارةٌ له}؛ أي: كفارة للجاني؛ لأن الآدميَّ عفا عن حقِّه، والله تعالى أحقُّ وأولى بالعفو عن حقِّه، وكفارة أيضاً عن العافي؛ فإنه كما عفا عمَّن جنى عليه أو على من يتعلَّق به؛ فإن الله يعفو عن زلاَّته وجناياته.
{ومن لم يحكم بما أنزل الله فأولئك هم الظالمون}: قال ابن عباس: كفرٌ دون كفرٍ، وظلمٌ دون ظلمٍ، وفسقٌ دون فسقٍ؛ فهو ظلم أكبر عند استحلالِهِ، وعظيمةٌ كبيرةٌ عند فعله غير مستحلٍّ له.
(45) این از جمله احکامی است که در تورات وجود دارد، و پیامبرانی که تسلیم خدا بودند و دانشمندان و خداپرستان براساس آن برای یهودیان حکم صادر میکردند. خداوند در تورات بر آنها مقرر نموده بود که هرگاه انسانی کشته شود، در برابر آن انسانی کشته شود، به شرطی که او را قصداً کشته و با او برابر باشد. و اگر کسی چشم کسی را در آورد ، چشم او در آورده میشود؛ و در برابر گوش، گوش قطع میگردد؛ و اگر کسی دندان کسی را در آورد، دندانش در آورده میشود؛ همچنانکه میتوان در سایر موارد نیز بدون تجاوز از حد، مجرم را قصاص کرد. (
﴿وَٱلۡجُرُوحَ قِصَاصٞ﴾) و در جراحتها قصاص است؛ یعنی در زخمها نیز همان کاری که طرف کرده است، با او انجام میشود. پس هرکس فردی را عمداً زخمی کند، به اندازۀ همان زخم، قصاص و زخمی میشود. و باید به همان اندازه و در همان جا و به همان طول و عرض و عمق مجروح شود. و باید دانست شریعتِ کسانی که قبل از ما بودهاند، برای ما
[نیز] شریعت است، به شرطیکه در شریعت ما چیزی خلاف آن نیامده باشد. (
﴿فَمَن تَصَدَّقَ بِهِۦ﴾) پس هرکس در قصاص؛ اعم از قصاصِ کشتن یا زخمی کردن، گذشت کند و فرد جنایتکار را ببخشد و قبل از بخشیدن، حق او ثابت گردیده باشد، (
﴿فَهُوَ كَفَّارَةٞ لَّهُۥ﴾) این عفو و بخشش کفارهای است برای گناهان فردی که مرتکب جنایت شده است؛ چون آدمی حق خود را بخشیده است، و خداوند نیز به طریق اولی حق خود را میبخشد. و نیز باعث بخشوده شدن گناهان کسی میشود که حق خود را بخشیده است. پس همانطور که او جنایتکار را بخشیده است، خداوند نیز لغزش و جنایتهای او را میبخشد. (
﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ﴾) و کسانی که به آنچه خدا نازل نموده است، حکم نکنند، پس ایشان ستمگراناند. ابن عباس در رابطه با تفسیر
«کفر» و
«ظلم» ی که در این دو آیه به آن پرداخته شده، نیز در رابطه یا
«فسق» ی که در آیهی بعدی به آن پرداخته میشود،
میفرماید: مراد از
«کفر و ظلم و فسق [در اینجا] کفر و ظلم و فسق اصغر است.» پس اگر کسی حکم به غیر آنچه خدا نازل نموده است را، حلال و جایز بداند، ظلمِ او، ظلم اکبر ـ یعنی کفر ـ است. و اگر آن را حلال و جایز نداند، اما آن را انجام بدهد، مرتکب گناه کبیره شده است.
{وَقَفَّيْنَا عَلَى آثَارِهِمْ بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَآتَيْنَاهُ الْإِنْجِيلَ فِيهِ هُدًى وَنُورٌ وَمُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ (46) وَلْيَحْكُمْ أَهْلُ الْإِنْجِيلِ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (47)}
وَقَفَّيْنَا عَلَى آثَارِهِم بِعَيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَآتَيْنَاهُ الإِنجِيلَ فِيهِ هُدًى وَنُورٌ وَمُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ ؛و از پي آن رسولان ، عيسي پسر مريم را فرستاديم که تصديق کننده توراتي ، بود که پيش از او فرستاده بوديم و انجيل را که تصديق کننده تورات پيش ازاو بود به او داديم که در .آن هدايت و روشنايي بود و براي پرهيزگاران هدايت و موعظه اي
وَلْيَحْكُمْ أَهْلُ الإِنجِيلِ بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فِيهِ وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ؛ و بايد که اهل انجيل بر وفق آنچه خدا در آن کتاب نازل کرده است داوري کنند زيرا هر کس به آنچه خدا نازل کرده است داوري نکند ، از نافرمانان است.
#
{46} أي: وأتْبَعْنا هؤلاء الأنبياء والمرسَلين الذين يحكُمون بالتوراة بعبدنا ورسولنا عيسى بن مريم، روحِ الله وكلمته التي ألقاها إلى مريم، بعثه الله مصدِّقاً لما بين يديه من التوراة؛ فهو شاهدٌ لموسى ولما جاء به من التَّوراة بالحقِّ والصدق، ومؤيِّد لدعوته، وحاكم بشريعته، وموافق له في أكثر الأمور الشرعيَّة، وقد يكون عيسى عليه السلام أخفَّ في بعض الأحكام؛ كما قال تعالى عنه: أنَّه قال لبني إسرائيل: {ولأحِلَّ لَكُم بعضَ الذي حُرِّمَ عَليْكُم}، {وآتيناهُ الإنجيل}: الكتاب العظيم المتمِّم للتوراة، {فيه هدىً ونورٌ}: يهدي إلى الصراط المستقيم، ويبين الحقَّ من الباطل، {ومصدِّقاً لما بين يديه من التَّوراة}: بتثبيتها والشهادة لها والموافقة. {وهدىً وموعظةً للمتَّقين}: فإنَّهم الذين ينتفعون بالهدى ويتَّعظون بالمواعظ ويرتَدِعون عمَّا لا يَليقُ.
(46) به دنبال پیامبرانی که به تورات حکم میکردند، بنده و پیامبرمان؛ عیسی پسر مریم، روح خدا و کلمهای که خدا آن را به سوی مریم فرستاد، درآوردیم. خداوند او را مبعوث نمود در حالی که تورات را، که پیش از او فرستاده شده بود، تصدیق کرد. پس او گواهی داد که موسی و آنچه از تورات آورده، حق است، و دعوت موسی را تایید و برابر شریعت او حکم نمود. و در اکثر امور شرعی، با شریعت موسی موافق بود. و گاهی عیسی ـ علیه السلام ـ در برخی احکام نرم تر و آسانتر میگرفت،
همان طور که خداوند متعال از او میگوید که به بنیاسرائیل گفت: ﴿وَلِأُحِلَّ لَكُم بَعۡضَ ٱلَّذِي حُرِّمَ عَلَيۡكُمۡ﴾ و تا پارهای از چیزهایی را که بر شما حرام شده بود، برایتان حلال نمایم. (
﴿وَءَاتَيۡنَٰهُ ٱلۡإِنجِيلَ﴾) و به عیسی کتاب بزرگ انجیل که کامل کنندۀ تورات بود، دادیم. (
﴿فِيهِ هُدٗى وَنُورٞ﴾) در انجیل رهنمودی است که به راه راست هدایت مینماید، و نوری است که حق را از باطل روشن میگرداند.(
﴿وَمُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ﴾) و تصدیق کنندۀ تورات است که پیش از آن بوده است، و آن را تحکیم مینماید، و بر صحت آن گواهی میدهد، و با آن موافق است. (
﴿وَهُدٗى وَمَوۡعِظَةٗ لِّلۡمُتَّقِينَ﴾) و هدایت و پندی است برای پرهیزگاران؛ زیرا پرهیزگاران از هدایت و رهنمود، بهرهمند میشوند و از مواعظ، پند میگیرند، و از آنچه که شایسته نیست، باز میآیند.
#
{47} {ولْيَحْكُم أهل الإنجيل بما أنزل الله فيه}؛ أي: يلزمهم التقيُّد بكتابهم، ولا يجوزُ لهم العدول عنه، {ومن لم يَحْكُم بما أنزل اللهُ فأولئك هم الفاسقون}.
(47) (
﴿وَلۡيَحۡكُمۡ أَهۡلُ ٱلۡإِنجِيلِ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فِيهِ﴾) و پیروان انجیل باید طبق آنچه در انجیل آمده است، حکم کنند؛ یعنی بر آنان لازم است تا به کتابشان مقید و پایبند باشند. و برای آنها جایز نیست که از آن عدول کنند. (
﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ﴾) و هرکس طبق آنچه خدا نازل کرده است، حکم نکند، پس ایشان فاسقاند.
{وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (48) وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُصِيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ (49) أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ (50)}
وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَـكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَآ آتَاكُم فَاسْتَبِقُوا الخَيْرَاتِ إِلَى الله مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُون ؛ و اين کتاب را به راستي بر تو نازل کرديم ، تصديق کننده و حاکم بر، کتابهايي است که پيش از آن بوده اند پس بر وفق آنچه خدا نازل کرده است در ميانشان حکم کن و از پي خواهشهاشان مرو تا آنچه را از حق بر تو نازل شده است واگذاري براي هر گروهي از شما شريعت و روشي نهاديم و اگر خدا مي خواست همه شما را يک امت مي ساخت ولي خواست در آنچه به شما ارزاني داشته است بيازمايدتان پس در خيرات بر يکديگر پيشي گيريد همگي بازگشتتان به خداست تا از آنچه در آن اختلاف مي کرديد آگاهتان سازد.
وَأَنِ احْكُم بَيْنَهُم بِمَآ أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوكَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللّهُ إِلَيْكَ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللّهُ أَن يُصِيبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ ؛ ميانشان بر وفق آنچه خدا نازل کرده است حکم کن و از خواهشهاشان پيروي مکن و از ايشان بپرهيز که مبادا بفريبندت تا از بعضي از چيزهايي که خدا بر تو نازل کرده است سر باز زني و اگر رويگردان شدند بدان که خدا مي خواهد آنان را به پاداش برخي گناهانشان عقوبت کند ، و هر آينه بسياري ازمردم نافرمانند.
أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْمًا لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ ؛ آيا حکم جاهليت را مي جويند ? براي آن مردمي که اهل يقين هستند چه حکمي از حکم خدا بهتر است ?
#
{48} يقول تعالى: {وأنزلنا إليكَ الكتابَ}: الذي هو القرآنُ العظيم، أفضلُ الكتب وأجلها، {بالحقِّ}؛ أي: إنزالاً بالحقِّ ومشتملاً على الحقِّ في أخباره وأوامره ونواهيه، {مصدِّقاً لما بين يديه من الكتاب}: لأنَّه شهد لها، ووافَقَها، وطابقت أخبارُه أخبارَها، وشرائعُه الكبار شرائعَها، وأخبرت به، فصار [وجوده] مصداقاً لخبرها، {ومهيمناً عليه}؛ أي: مشتملاً على ما اشتملت عليه الكتب السابقة، وزيادة في المطالب الإلهية والأخلاق النفسية؛ فهو الكتاب الذي تَتَبَّعَ كلَّ حقٍّ، جاءت به الكتب فأمر به، وحثَّ عليه، وأكثر من الطُّرق الموصلة إليه، وهو الكتاب الذي فيه نبأ السابقين واللاحقين، وهو الكتاب الذي فيه الحكم والحكمة والأحكام، الذي عُرِضت عليه الكتب السابقة؛ فما شهد [له] بالصدق؛ فهو المقبول، وما شهد له بالردِّ؛ فهو مردود قد دخله التحريف والتبديل، وإلاَّ؛ فلو كان من عند الله لم يخالفه.
{فاحكُم بينهم بما أنزل الله}: من الحكم الشرعيِّ الذي أنزله الله عليك، {ولا تتَّبع أهواءهم عمَّا جاءك من الحقِّ}؛ أي: لا تجعل اتِّباع أهوائهم الفاسدة المعارضة للحقِّ بدلاً عما جاءك من الحقِّ، فتستبدل الذي هو أدنى بالذي هو خير.
لكلٍّ منكم أيُّها الأمم جعلنا: {شِرْعَةً ومنهاجاً}؛ أي: سبيلاً وسنة، وهذه الشرائع التي تختلف باختلاف الأمم، هي التي تتغيَّر بحسب تغيُّر الأزمنة والأحوال، وكلُّها ترجع إلى العدل في وقت شِرعتها، وأما الأصول الكبار التي هي مصلحةٌ وحكمةٌ في كلِّ زمانٍ؛ فإنها لا تختلف، فتُشَرَّع في جميع الشرائع، {ولو شاء الله لَجَعَلَكُم أمةً واحدةً}: تبعاً لشريعة واحدة، لا يختلف متأخِّرها ولا متقدِّمها. {ولكن لِيَبْلُوَكَم فيما آتاكم}: فيختبِرُكم وينظُرُ كيف تعملون، ويبتلي كلَّ أمةٍ بحسب ما تقتضيه حكمتُه، ويؤتي كلَّ أحدٍ ما يليق به، وليحصل التنافس بين الأمم؛ فكلُّ أمةٍ تحرص على سبق غيرها. ولهذا قال: {فاستبقوا الخيرات}؛ أي: بادروا إليها وأكملوها؛ فإنَّ الخيرات الشاملة لكلِّ فرضٍ ومستحبٍّ من حقوق الله وحقوق عبادِهِ لا يصير فاعلها سابقاً لغيره مستولياً على الأمر إلا بأمرين: المبادرة إليها، وانتهاز الفرصة حين يجيء وقتها ويعرِضُ عارضها، والاجتهاد في أدائها كاملة على الوجه المأمور به.
ويستدلُّ بهذه الآية على المبادرة لأداء الصلاة وغيرها في أول وقتها، وعلى أنه ينبغي أن لا يقتصر العبد على مجرد ما يجزي في الصلاة وغيرها من العبادات من الأمور الواجبة، بل ينبغي أن يأتي بالمستحبَّات التي يقدر عليها لتتمَّ وتكْمُل ويحصل بها السبق. {إلى الله مرجعكم جميعاً}: الأمم السابقة واللاحقة، كلهم سيجمعهم الله ليوم لا ريب فيه، {فينبِّئكم بما كنتم فيه تختلفون}: من الشرائع والأعمال، فيثيب أهلَ الحقِّ والعمل الصالح، ويعاقبُ أهل الباطل والعمل السيئ.
(48) خداوند متعال میفرماید: (
﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ﴾) و ما این کتاب را که قرآن است و برترین و بزرگترین کتابهاست، به سوی تو فرستادیم. (
﴿بِٱلۡحَقِّ﴾) آن را به حق نازل کردهایم، و اخبار و دستورات و نواهی آن، مشتمل بر حق است.(
﴿مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ﴾) و کتابهایی را که پیش از آن آمدهاند، تصدیق میکند؛ چون قرآن بر صحت کتابهای پیشین گواهی میدهد و اخبارش با اخبار آنها موافق و برابر، و آیین و قوانین بزرگ آن، با شرایع و قوانین کتابهای گذشته موافق است. پس مصدّق کتابهای پیشین است. (
﴿وَمُهَيۡمِنًا عَلَيۡهِ﴾) و مطالبی را دربردارد که کتابهای گذشته دربرداشتند، و حتی مطالب الهی و اخلاقی بیشتری را نیز دربردارد. قرآن کتابی است که از هر حقی که کتابهای گذشته آورده باشند، پیروی مینماید؛ به آن دستور داده و آدمی را بر انجام آن تحریک و تشویق مینماید، و برای رسیدن به آن، راههای زیادی را بیان میکند. قرآن کتابی است که خبر گذشتگان و آیندگان، و حکمت و احکامی که کتابهای پیشین آوردهاند، در آن وجود دارد. پس آنچه که قرآن بر صحت آن گواهی دهد، راست است و پذیرفته میشود. و آنچه را نپذیرد و تصدیق نکند، مردود میباشد؛ زیرا حتماً دستخوش تحریف و تبدیل شده است؛ و اگر از جانب خدا بود، قرآن با آن مخالفت نمیکرد. (
﴿فَٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ﴾) پس میان آنها طبق شرعی که خدا بر تو نازل کرده است، داوری کن. (
﴿وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ عَمَّا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡحَقِّ﴾) و به جای حقی که پیش خود داری، از خواستها و امیال فاسد آنان که با حق مخالف است، پیروی نکن؛ و چیزی فرومایه و حقیر را، به جای چیزی ارزشمند قرار مده.(
﴿لِكُلّٖ جَعَلۡنَا مِنكُمۡ شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗا﴾) برای هریک از شما ـ امتها ـ راه و روشی قرار دادهایم. و این شریعتهای مختلف که برای ملتهای مختلف آمدهاند، شریعتهایی هستند که بر حسب تفاوت حال و زمان، تغییر میکنند؛ و همه در زمانی که آیین زندگی مردم بودهاند، دادگرانه و منصفانه حکم کردهاند. اما اصول کلی تمامی شریعتها، که در هر زمان و مکانی برای مردمان حاوی مصلحت و حکمت بودهاند، فرق نکرده و در همۀ شریعتها وجود داشتهاند. (
﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ ﴾) و اگر خدا میخواست، همۀ شما را یک ملت، و پیرو یک شریعت قرار میداد، بهگونهای که پیشینیان و پسینیانتان با هم اختلافی نداشته باشند. (
﴿وَلَٰكِن لِّيَبۡلُوَكُمۡ فِي مَآ ءَاتَىٰكُمۡ﴾) ولی خداوند میخواهد شما را، در آنچه که به شما داده است، بیازماید، و معلوم سازد که چگونه عمل میکنید. و هر امتی را، طبق حکمت خویش، مورد آزمایش قرار داده و به هر یک چیزی را میدهد که شایسته اوست، تا ملتها با یکدیگر به رقابت بپردازند، و هر ملتی تلاش کند که از دیگری سبقت بگیرد.
بنابراین فرمود: (
﴿فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَيۡرَٰتِ﴾) پس به سوی خوبیها و نیکیها بشتابید، و آن را کامل بگردانید. نیکیها هر فرض و مستحبی را، اعم از حقوق خدا و حقوق بندگان در بر میگیرد،
و انجام دهندۀ آن جز با دو چیز از دیگران پیشی نمیگیرد: 1ـ شتافتن برای انجام نیکی و غنیمت شمردن زمان مناسب. 2ـ تلاش برای اینکه آن را به صورت کامل و آن گونه که بدان دستور داده شده است، انجام دهد. و از این آیه استنباط میشود که باید سعی نمود نماز و دیگر عبادتها را در اول وقت انجام داد. نیز از این آیه برمیآید که بنده نباید فقط به انجام نماز و دیگر عبادات مفروض اکتفا کند، بلکه شایسته است مستحبات را نیز انجام دهد تا عبادتش تکمیل گردد، و پیشی گرفتن حاصل شود. (
﴿إِلَى ٱللَّهِ مَرۡجِعُكُمۡ جَمِيعٗا﴾) بازگشت همۀ شما ـ امتهای گذشته و آینده ـ به سوی خداست، و شما را در روزی که هیچ شکی در آن نیست، جمع خواهد کرد. (
﴿فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ فِيهِ تَخۡتَلِفُونَ﴾) پس در رابطه با شرایع و اعمالی که در آن اختلاف داشتید، شما را آگاه میسازد؛ و به اهل حق و کارهای شایسته آنان، پاداش میدهد، و اهل باطل و کارهای بد آنان را مجازات مینماید.
#
{49} {وأن احكم بينهم بما أنزل الله}: هذه الآية هي التي قيل: إنها ناسخةٌ لقولِهِ: {فاحكم بينَهم أو أعرِضْ عنهم}، والصحيح أنها ليست بناسخةٍ، وأن تلك الآية تدلُّ على أنه - صلى الله عليه وسلم - مخيَّرٌ بين الحكم بينهم وبين عدمه، وذلك لعدم قصدهم بالتحاكم للحقِّ. وهذه الآية تدلُّ على أنه إذا حكم؛ فإنه يحكم بينهم بما أنزل الله من الكتاب والسنة، وهو القِسْط الذي تقدَّم أنَّ الله قال: {وإن حكمت فاحكُم بينهم بالقسط}. ودلَّ هذا على بيان القسط، وأن مادَّته هو ما شرعه الله من الأحكام؛ فإنها المشتملة على غاية العدل والقسط، وما خالف ذلك فهو جَوْر وظلم، {ولا تتَّبع أهواءهم}: كرَّر النهي عن اتِّباع أهوائهم لشدَّة التحذير منها، ولأن ذلك في مقام الحكم والفتوى، وهو أوسع، وهذا في مقام الحكم وحده، وكلاهما يلزم فيه أن لا يتَّبع أهواءهم المخالفة للحقِّ. ولهذا قال: {واحْذَرْهم أن يَفْتِنوك عن بعض ما أنزل الله إليك}؛ أي: إياك والاغترار بهم وأن يفتنوك فيصدُّوك عن بعض ما أنزل الله إليك، فصار اتباع أهوائهم سبباً موصلاً إلى ترك الحق الواجب، والغرض اتباعه، {فإن تَوَلَّوا}: عن اتِّباعك واتِّباع الحق، {فاعلمْ}: أنَّ ذلك عقوبة عليهم، وأنّ الله يريد أن يُصيبَهم ببعض ذنوبهم، فإنَّ للذُّنوب عقوباتٍ عاجلة وآجلة، ومن أعظم العقوبات أن يُبتلى العبد ويُزيَّن له ترك اتباع الرسول، وذلك لفسقه، {وإنَّ كثيراً من الناس لفاسقونَ}؛ أي: طبيعتُهم الفسقُ والخروج عن طاعة الله واتِّباع رسوله.
(49) (
﴿وَأَنِ ٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ﴾) و در میان آنها، طبق آنچه خدا نازل نموده است، داوری کن. گفته شده است که این آیه، آیۀ
﴿فَٱحۡكُم بَيۡنَهُمۡ أَوۡ أَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ﴾ را منسوخ کرده است. اما صحیح آن است که این آیه، آیۀ مذکور را منسوخ نمیکند. و این آیه دلالت مینماید که پیامبر صلی الله علیه وسلم اختیار دارد بین آنها داوری کند یا داوری نکند؛ چون منظور آنان از آمدن برای قضاوت به نزد پیامبر، تبعیت از حق نیست. و این دلالت مینماید که هرگاه پیامبر حکمی را صادر نماید، طبق آنچه خدا از کتاب و سنت نازل نموده، حکم کرده، و حکمش دادگرانه و منصفانه است؛
چرا که خداوند قبلاً فرمود: ﴿وَإِنۡ حَكَمۡتَ فَٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِٱلۡقِسۡطِ﴾ و اگر داوری کردی، میان آنان دادگرانه داوری کن. در این آیه بر رعایت عدالت تأکید شده، و اینکه دادگری و عدالت در تمامی احکام خداوند، مشهود است؛ زیرا احکامی که خداوند مشروع نموده است عین عدل و انصاف است؛ و هر آنچه با آن مخالف باشد، ظلم و ستم است.(
﴿وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ﴾) و از خواست و آرزوهای آنان پیروی نکن. باز از پیروی از خواستهای آنان نهی کرد، تا به شدت از این کار برحذر دارد. البته نهیِ قبلی در مقام حکم و فتواست، و آن گستردهتر میباشد. اما این، فقط در مورد داوری است، و در هر دو لازم است که از خواستهای آنان که مخالف حق است، پیروی نشود.
بنابراین فرمود: (
﴿وَٱحۡذَرۡهُمۡ أَن يَفۡتِنُوكَ عَنۢ بَعۡضِ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ إِلَيۡكَ﴾) و مبادا فریب آنها را بخوری و تو را به فتنه مبتلا کنند، و تو را از برخی از آنچه خدا به سوی تو فرستاده است، باز دارند. پس پیروی از خواستهایشان، به ترک حق که پیروی از آن واجب است، میانجامد. (
﴿فَإِن تَوَلَّوۡاْ﴾) و اگر از پیروی کردن از تو، و از تبعیت از حق رویگرداندند، (
﴿فَٱعۡلَمۡ﴾) بدان که این عدم تبعیت، برای آنها سزا و مجازاتی سخت دربردارد، و همانا خداوند میخواهد (
﴿أَن يُصِيبَهُم بِبَعۡضِ ذُنُوبِهِمۡ﴾) که آنان را، به سبب پارهای از گناهانشان، دچار مصیبت و عذاب نماید، چون گناه، هم سزای دنیوی دارد و هم سزای اخروی. و از بزرگترین سزاها این است که بنده به فتنه مبتلا گردد، و ترکِ تبعیت از پیامبر برای وی آراسته شود. و این به سبب فسق و تمرد و سرپیچی اوست. (
﴿وَإِنَّ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ لَفَٰسِقُونَ﴾) و همانا بسیاری از مردم فاسقاند؛ یعنی سرشت آنان چنین است که از اطاعت خدا و پیروی کردن از پیامبرش سرپیچی میکنند.
#
{50} {أفحكم الجاهلية يبغون}؛ أي: أفيطلبون بتولِّيهم وإعراضهم عنك حكم الجاهلية؟ وهو كلُّ حكم خالف ما أنزل الله على رسوله؛ فلا ثمَّ إلاَّ حكم الله ورسوله أو حكم الجاهلية؛ فمن أعرض عن الأول؛ ابتُلي بالثاني المبني على الجهل والظلم والغي، ولهذا أضافه الله للجاهلية، وأما حكم الله تعالى؛ فمبنيٌّ على العلم والعدل والقسط والنور والهدى. {ومن أحسنُ من الله حكماً لقوم يوقنونَ}: فالموقنُ هو الذي يعرِف الفرقَ بين الحكمين ويميز بإيقانه ما في حكم الله من الحسن والبهاء، وأنَّه يتعيَّن عقلاً وشرعاً اتِّباعه، واليقين هو العلم التامُّ الموجب للعمل.
(50) (
﴿أَفَحُكۡمَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ يَبۡغُونَ﴾) آیا با رویگرداندن از تو، جویای حکم جاهلیت هستند؟ و حکم جاهلیت، هر حکمی است که با آنچه خدا بر پیامبرش نازل نموده است، مخالف باشد. پس راه سومی وجود ندارد؛ یا حکم خدا و پیامبر، و یا حکم جاهلیت. پس هرکس از اولی رویبگرداند، به راه دوم که بر اساس جهل و ستم و گمراهی بنا شده است، گرفتار میآید. بنابراین خداوند آن را به جاهلیت نسبت داده است. و اما حکم خدا بر اساس دانش و آگاهی و عدالت و دادگری و نور و هدایت بنا شده است. (
﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُكۡمٗا لِّقَوۡمٖ يُوقِنُونَ﴾) و برای قومی که معتقدند و باور دارند، چه کسی بهتر از خدا حکم مینماید؟ پس اهل یقین، تفاوت هر دو حکم را دانسته و با یقین خود، ارزش حکم خدا را دریافته و از نظر عقلی و شرعی به این نتیجه میرسند که باید از آن پیروی کرد. یقین؛ یعنی آگاهی و شناخت کامل، که آدمی را به عمل و رفتار وا میدارد.
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (51) فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَنْ تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلَى مَا أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ (52) وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا أَهَؤُلَاءِ الَّذِينَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خَاسِرِينَ (53)}.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، يهود و نصا را به دوستي برمگزينيد، آنان خود دوستان يکديگرند هر کس از شما که ايشان را به دوستي گزيند در زمره آنهاست و خدا ستمکاران را هدايت نمي کند.
فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٌ فَعَسَى اللّهُ أَن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَيُصْبِحُواْ عَلَى مَا أَسَرُّواْ فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ ؛ آنهايي را که در دل مرضي دارند مي بيني که به صحبتشان مي شتابند ،
مي گويند : مي ترسيم که به ما آسيبي رسد اما باشد که خدا فتحي پديد آرد يا کاري کند ، آنگاه از آنچه در دل نهان داشته بودند پشيمان شوند.
وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُواْ أَهَـؤُلاء الَّذِينَ أَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُواْ خَاسِرِينَ؛
آنها که ايمان آورده اند مي گويند : آيا اينان همان کسانند که به خدا، سوگندهاي سخت مي خوردند که با شما خواهند بود ? اعمالشان باطل گرديد و خود در زمره زيانکاران در آمدند.
#
{51} يرشد تعالى عباده المؤمنين حين بيَّن لهم أحوال اليهود والنصارى وصفاتهم غير الحسنة أن لا يتَّخذوهم أولياء؛ فإنَّ بعضَهم {أولياء بعض}: يتناصرونَ فيما بينَهم، ويكونون يداً على مَن سواهم؛ فأنتم لا تتَّخذوهم أولياء؛ فإنهم الأعداء على الحقيقة، ولا يبالون بضرِّكم، بل لا يدَّخرون من مجهودهم شيئاً على إضلالكم؛ فلا يتولاَّهم إلا من هو مثلهم. ولهذا قال: {ومن يتولَّهم منكم فإنَّه منهم}؛ لأنَّ التَّولِّي التامَّ يوجِب الانتقال إلى دينهم، والتولِّي القليل يدعو إلى الكثير، ثم يتدرَّج شيئاً فشيئاً، حتى يكون العبد منهم. {إنَّ الله لا يهدي القوم الظالمين}؛ أي: الذين وَصْفُهم الظُّلم، وإليه يُرجعون، وعليه يعوِّلون؛ فلو جئتَهم بكلِّ آية؛ ما تبعوك، ولا انقادوا لك.
(51) خداوند پس از آنکه حالات یهودیان و نصارا و صفات زشت آنان را بیان کرد، بندگان مؤمنش را راهنمایی نمود تا آنها را به دوستی نگیرند؛ زیرا (
﴿بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖ﴾) آنان دوستان یکدیگرند و یکدیگر را یاری میکنند و علیه دیگران یکدست و یکپارچه میشوند. پس آنها را به دوستی نگیرید؛ زیرا دشمنان حقیقی شما بوده، و زیان و ضررتان، آنها را خوشحال میکند، و برای گمراه کردن شما، از هیچ کوششی فروگذار نمیکنند. پس با آنان دوستی نمیکند، مگر کسی که مانند آنهاست.
بنابراین فرمود: (
﴿وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمۡ فَإِنَّهُۥ مِنۡهُمۡ﴾) و هرکس از شما، آنان را به دوستی بگیرد، از آنان است؛ زیرا دوستیِ کامل با آنان، باعث میشود تا فرد به دین آنها منتقل شود، و دوستیِ کم با آنان، به دوستیِ زیاد منجر میشود، تا جایی که کم کم انسان از آنها میگردد. (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) همانا خداوند قوم ستمکار را هدایت نمیکند؛ یعنی کسانی که ستم، تبدیل به صفت آنها شده و به آن گراییده و بر آن پا فشاری میکنند، هرنشانه و معجزهای را برای آنها بیاوری، از تو پیروی نمیکنند و تسلیم فرمان تو نمیشوند.
#
{52} ولما نهى الله المؤمنين عن تولِّيهم؛ أخبرَ أنَّ ممَّن يدَّعي الإيمان طائفة تواليهم فقال: {فترى الذين في قلوبهم مرضٌ}؛ أي: شكٌّ ونفاقٌ وضعفُ إيمان يقولون: إنَّ تولِّينا إيَّاهم للحاجة؛ فإننا {نخشى أن تصيبنا دائرة}؛ أي: تكون الدائرة لليهود والنصارى؛ فإذا كانت الدائرة لهم؛ فإذاً لنا معهم يدٌ يكافِئونا عنها، وهذا سوء ظنِّ منهم بالإسلام. قال تعالى رادًّا لظنِّهم السيئ: {فعسى الله أن يأتي بالفتح}: الذي يُعِزُّ الله به الإسلام على اليهود والنصارى، ويقهرهم المسلمون، {أو أمرٍ من عندِهِ}: ييأسُ به المنافقون من ظَفَرِ الكافرين من اليهود وغيرهم، {فيصبِحوا على ما أسرُّوا}؛ أي: أضمروا {في أنفسِهِم نادمين}: على ما كان منهم، وضَرَّهم بلا نفع حَصَلَ لهم، فحصل الفتحُ الذي نصر الله به الإسلام والمسلمين، وأذلَّ به الكفر والكافرين، فندموا وحصل لهم من الغمِّ ما الله به عليم.
(52) پس از آنکه خداوند از دوستیِ با آنان نهی نمود، خبر داد گروهی از کسانی که ادعای ایمان میکنند، آنانرا به دوستی میگیرند.
پس فرمود: (
﴿فَتَرَى ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ﴾) کسانی که شک و نفاق در دلهایشان بوده و ایمانشان ضعیف است،
میگویند: ما بدان خاطر با آنها دوستی میکنیم که مبادا به آنها نیازمند شویم؛ زیرا (
﴿نَخۡشَىٰٓ أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٞ﴾) میترسیم به بلایی گرفتارشویم. یعنی اگر یهود و نصارا پیروز شوند، ما به سبب پیمانی که با آنها بستهایم، از شر آنان در امان خواهیم بود. و این تفکر، از گمان بد آنها نسبت به اسلام نشأت گرفته بود.
خداوند متعال بد گمانی آنان را رد نمود و فرمود: (
﴿فَعَسَى ٱللَّهُ أَن يَأۡتِيَ بِٱلۡفَتۡحِ﴾) نزدیک است خداوند فتحی را بیاورد که به اسلام قدرت دهد و مسلمانان را بر یهود و نصارا چیره بگرداند. (
﴿أَوۡ أَمۡرٖ مِّنۡ عِندِهِۦ﴾) یا امر دیگری را از جانب خودش پیش آورد که منافقان از پیروز شدن کفار اعم از یهود و دیگران ناامید شوند. (
﴿فَيُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَآ أَسَرُّواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ نَٰدِمِينَ﴾) پس به خاطر آنچه در وجود خود پنهان کردهاند، پشیمان میشوند. آنان از آنچه که دامنشان را گرفته است، و از ضرری که به آنان روی آورده است، نادم و پشیمان میشوند. پس فتحی که خداوند به وسیلۀ آن اسلام و مسلمین را یاری نمود، و کفر و کافران را خوار و ذلیل کرد، پیش آمد و منافقان پشیمان شدند، و خدا میداند که چقدر اندوهگین گشتند!
#
{53} {ويقول الذين آمنوا} متعجِّبين من حال هؤلاء الذين في قلوبهم مرضٌ: {أهؤلاء الذين أقسموا بالله جهدَ أيمانِهِم إنهم لمعكم}؛ أي: حلفوا، وأكَّدوا حلفهم، وغلَّظوه بأنواع التأكيدات، إنَّهم لمعكم في الإيمان وما يلزمه من النُّصرة والمحبَّة والموالاة؛ ظهر ما أضمروه، وتبيَّن ما أسرُّوه، وصار كيدُهم الذي كادوه، وظنُّهم الذي ظنُّوه بالإسلام وأهله باطلاً، فبطل كيدهم، وبَطُلَت {أعمالهم}: في الدنيا، {فأصبحوا خاسرينَ}: حيث فاتهم مقصودُهم، وحضرهم الشقاءُ والعذاب.
(53) (
﴿وَيَقُولُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ﴾) و مؤمنان با ابراز تعجب از حال کسانی که در دلهایشان بیماری است،
میگویند: (
﴿أَهَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِينَ أَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَيۡمَٰنِهِمۡ إِنَّهُمۡ لَمَعَكُمۡ﴾) آیا اینها کسانیاند که به خدا سوگند خوردند،
و سوگند خود را محکم و مؤکد کردند و گفتند: ما هم مثل شما مؤمن هستیم و با شما میباشیم؛ اهل ایمان را یاری میدهیم و با آنان از درِ دوستی و مودّت وارد میشویم؟! اما آنچه که در دل پنهان کرده بودند، آشکار گردید، و رازهای نهان آنان روشن شد، و مکر و دسیسه و گمان بد آنها به اسلام و مسلمین باطل گردید. پس (
﴿حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ﴾) کارها و اعمالشان در دنیا تباه و ضایع گشت، (
﴿فَأَصۡبَحُواْ خَٰسِرِينَ﴾) و از زمرۀ زیانکاران گردیدند و به هدف خود نرسیدند و شقاوت و عذاب، آنها را در برگرفت.
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (54)}.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، هر که از شما از دينش بازگردد چه باک ، ،زودا که خدا مردمي را بياورد که دوستشان بدارد و دوستش بدارند در برابر مؤمنان فروتنند و در برابر کافران سرکش ، در راه خدا جهاد مي کنند واز ملامت هيچ ملامتگري نمي هراسند اين فضل خداست که به هر کس که خواهدارزاني دارد ، و خداوند بخشاينده و داناست.
#
{54} يخبر تعالى أنَّه الغني عن العالمين، وأنه من يرتدَّ عن دِينِه؛ فلن يضرَّ الله شيئاً، وإنما يضرُّ نفسه، وأنَّ لله عباداً مخلصين ورجالاً صادقين قد تكفَّل الرحمن الرحيم بهدايتهم ووعد بالإتيان بهم، وأنهم أكمل الخلق أوصافاً وأقواهم نفوساً وأحسنُهم أخلاقاً:
أجلُّ صفاتهم أنَّ الله {يحبُّهم ويحبُّونه}؛ فإنَّ محبَّة الله للعبد هي أجلُّ نعمة أنعم بها عليه وأفضل فضيلة تفضَّل الله بها عليه، وإذا أحبَّ الله عبداً؛ يسَّرَ له الأسباب، وهوَّن عليه كلَّ عسيرٍ، ووفَّقه لفعل الخيرات وترك المنكرات، وأقبل بقلوب عبادِهِ إليه بالمحبَّة والوداد. ومن لوازم محبَّة العبد لربه أنَّه لا بدَّ أن يتَّصف بمتابعة الرسول - صلى الله عليه وسلم - ظاهراً وباطناً في أقواله وأعماله وجميع أحواله؛ كما قال تعالى: {قُلْ إن كُنتم تحبُّونَ الله فاتَّبعوني يُحْبِبْكُمُ الله}، كما أنَّ من لوازم محبَّة الله للعبد أن يكثر العبد من التقرُّب إلى الله بالفرائض والنوافل؛ كما قال النبيُّ - صلى الله عليه وسلم - في الحديث الصحيح عن الله: «وما تقرَّبَ إليَّ عبدي بشيءٍ أحبَّ إليَّ مما افترضت عليه، ولا يزال عبدي يتقرَّب إليَّ بالنوافل حتى أحبَّه؛ فإذا أحببتُهُ؛ كنتُ سمعه الذي يسمعُ به، وبصرَه الذي يبصِرُ به، ويَدَهُ التي يبطِش بها. ورجلَه التي يمشي بها، ولئن سألني؛ لأعطينَّه، ولئن استعاذني؛ لأعيذنَّه».
ومن لوازم محبة الله معرفتُه تعالى والإكثار من ذكره؛ فإن المحبة بدون معرفة بالله ناقصة جدًّا، بل غير موجودة، وإن وجدت دعواها، ومن أحبَّ اللهَ؛ أكثر من ذكرِهِ، وإذا أحبَّ اللهُ عبداً؛ قبل منه اليسير من العمل، وغفر له الكثير من الزلل.
ومن صفاتهم أنهم: {أذلَّةٍ على المؤمنين أعزَّةٍ على الكافرين}؛ فهم للمؤمنين أذلَّة من محبتهم لهم ونُصحهم لهم ولينهم ورِفْقهم ورأفَتِهم ورحْمَتِهم بهم وسهولة جانبهم وقرب الشيء الذي يُطلب منهم، وعلى الكافرين بالله المعاندين لآياته المكذِّبين لرسُلِهِ أعزَّة، قد اجتمعت هممهم وعزائمهم على معاداتهم، وبذلوا جهدهم في كل سبب يحصل به الانتصار عليهم: قال تعالى: {وأعِدُّوا لهم ما استطعتُم من قُوَّةٍ ومن رِباط الخيل تُرهبونَ به عدَّو الله وعدوَّكم}. وقال تعالى: {أشدَّاء على الكفار رحماءُ بينَهم}؛ فالغِلْظة الشديدة على أعداء الله مما يقرِّب العبد إلى الله ويوافِقُ العبد ربّه في سخطه عليهم، ولا تمنع الغِلْظة عليهم والشدة دعوتَهم إلى الدين الإسلامي بالتي هي أحسن، فتجتمع الغلظة عليهم واللين في دعوتهم، وكلا الأمرين من مصلحتهم، ونفعه عائدٌ إليهم.
{يجاهدون في سبيل الله}: بأموالهم وأنفسهم بأقوالهم، وأفعالهم. {ولا يخافونَ لومة لائم}: بل يقدِّمون رضا ربِّهم والخوف من لومه على لوم المخلوقين، وهذا يدل على قوة هممهم وعزائمهم؛ فإن ضعيف القلب، ضعيف الهمة، تنتقض عزيمته عند لوم اللائمين، وتفْتُر قوتُه عند عذل العاذلين، وفي قلوبهم تعبُّدٌ لغير الله، بحسب ما فيها من مراعاة الخلق، وتقديم رضاهم ولومهم على أمر الله؛ فلا يسلم القلبُ من التعبُّد لغير الله، حتى لا يخاف في الله لومة لائم.
ولما مدحهم تعالى بما منَّ به عليهم من الصفات الجميلة والمناقب العالية المستلزمة لما لم يذكر من أفعال الخير؛ أخبر أنَّ هذا من فضله عليهم وإحسانه؛ لئلا يُعجَبوا بأنفسهم، وليشكروا الذي منَّ عليهم بذلك؛ ليزيدهم من فضله، وليعلم غيرهم أنَّ فضل الله تعالى ليس عليه حجاب، فقال: {ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء والله واسع عليم}؛ أي: واسع الفضل والإحسان، جزيل المنن، قد عمَّت رحمته كلَّ شيء، ويوسِّع على أوليائه من فضله ما لا يكون لغيرهم، ولكنه عليمٌ بمن يستحقُّ الفضل فيعطيه؛ فالله أعلم حيث يجعل رسالته أصلاً وفرعاً.
(54) خداوند متعال خبر میدهد که از جهانیان بینیاز است، و هرکس از دینش بر گردد و مرتد شود، نمیتواند هیچ ضرری به وی برساند، بلکه به خودش زیان وارد میکند. و خداوند بندگانی مخلص و مردانی صادق و راستین دارد که آنها را هدایت نموده، و وعده داده است که آنان را خواهد آورد. آنها از همۀ مردم کاملتر هستند و از همه قویترند و اخلاقشان از همه نیکوتر است. بزرگترین صفت و ویژگی آنها، این است که (
﴿يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ﴾) خداوند آنها را دوست دارد و آنان
[نیز] خداوند را دوست دارند، به راستی که دوست داشتن خدا و محبت ورزیدن خداوند نسبت به بنده، بزرگترین نعمت و بزرگترین فضیلتی است که خداوند به او بخشیده است. و هرگاه خداوند بندهای را دوست بدارد، اسباب را برای او فراهم کرده و هرکار سختی را برای او آسان میکند و او را بر انجام کارهای خوب و نیکو، و ترکِ کارهای زشت و منکر توفیق میدهد، و دلهای بندگان را شیفتۀ او میگرداند، بهگونهای که همه او را دوست میدارند و با او محبت میورزند. یکی از لوازم محبت بنده نسبت به پروردگارش، این است که در ظاهر و باطن و گفتار و کردار و همۀ حالاتش، از پیامبر صلی الله علیه وسلم پیروی نماید.
همان طور که خداوند فرموده است: ﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّه﴾ُ بگو:
«اگر شما خدا را دوست دارید، پس، از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد.» یکی از لوازم دوست داشتن بنده از سوی خدا، این است که بنده با انجام دادن فرائض و نوافل، خودش را به وی خیلی نزدیک نماید،
همان طور که پیامبر صلی الله علیه وسلم در حدیث صحیح از قول خدا فرموده است: «بندهام با هیچ چیزی به من نزدیکی نمیجوید که برای من محبوبتر باشد از انجام دادن آنچه بر او فرض کردهام؛ و بندهام همواره با انجام نوافل، به من نزدیک میشود تا اینکه او را دوست میدارم؛ و هرگاه او را دوست بدارم، کمکش میکنم تا گوش و دست و پایش را در مسیر خشنودی من بهکار ببرد و از آنها در مسیر معصیت من بهره نبرد؛ و اگر چیزی از من بخواهد؛ قطعاً به او میدهم؛ و اگر به من پناه بجوید، او را پناه میدهم.» و از لوازم محبت خدا، شناخت وکثرت ذکر و یاد اوست؛ زیرا محبت بدون شناخت خدا، بسیار ناقص است، بلکه اصلاً وجود ندارد، گرچه آدمی ادعای وجود آن را داشته باشد. و هرکس خدا را دوست بدارد، او را یاد میکند؛ و هرگاه خداوند بندهای را دوست بدارد، عمل کم او را میپذیرد، و بسیاری از لغزهایش را میآمرزد. و از جمله صفاتِ کسانی که خداوند آنها را دوست دارد، این است که آنها (
﴿أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾) با مؤمنان فروتن، و در برابر کافران سخت و سرفرازند. پس آنها مؤمنان را دوست دارند و خیرخواهشان هستند، و با آنان نرم و مهربان، و در مورد آنها آسانگیر میباشند، با آنان فروتن هستند. اما در برابر کافران و منکران خدا و کسانی که آیات الهی را به تمسخر میگیرند و پیامبرانش را تکذیب میکنند، سخت و نیرومند هستند. تصمیم و ارادۀ آنان برای دشمنی با آنها، قاطع است و تمام تلاش و توان خود را برای دستیابی به آنچه که سبب پیروز شدن بر کافران میگردد، مبذول میدارند.
خداوند متعال فرموده است: ﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ وَمِن رِّبَاطِ ٱلۡخَيۡلِ تُرۡهِبُونَ بِهِۦ عَدُوَّ ٱللَّهِ وَعَدُوَّكُمۡ﴾ و برای جنگ با آنها آمادگی حاصل کنید و نیرو جمع نمایید، و اسبها را پرورش دهید که با آن، دشمن خدا و دشمن خود را بترسانید.
و خداوند متعال فرموده است: ﴿أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡ﴾ بر کافران سختگیر و با یکدیگر مهربان هستند. پس درشتخویی و سختگیری با دشمنان خدا، از جمله صفاتی است که بنده را به الله نزدیک میکند و بنده با خداوند، در اینکه وی نیز از آنان ناخشنود است، هماهنگ میشود. و درشتی نمودن با کافران، نباید مانع از دعوت نمودن آنها به دین اسلام گردد. پس هم باید برآنان سخت گرفت، و هم به نرمی دعوتشان کرد، و هر دو کار به مصلحت آنان خواهد بود و فایدهاش به آنها برخواهد گشت. (
﴿يُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾) با مالها و جانها، و با گفتار و کردارشان در راه خدا جهاد میکنند (
﴿وَلَايَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَآئِمٖ﴾) و از ملامت و سرزنش هیچ سرزنشکنندهای نمیهراسند، بلکه آنها رضایت و خشنودی پروردگار و ترس از سرزنش الهی را بر سرزنش مردم مقدم میدارند. و این بر قوت اراده و عزم آنان دلالت مینماید؛ زیرا کسی که قلبش ضعیف است، همّت و ارادهاش نیز به هنگام سرزنشِ سرزنش کنندگان ضعیف خواهد بود، و عزم او به هنگام سرزنشِ سرزنش کنندگان در هم میشکند، و قوّت و نیرویش سست میگردد. در دلهای چنین کسانی، نوعی بندگی برای غیرخدا وجود دارد، و میزان این عبودیت و بندگی، به میزان رعایت مردم و ترجیح دادن رضایت و خشنودی آنان بر انجام اوامر خدا بستگی دارد. پس هیچگاه قلب از بندگی غیرخدا سالم نمیماند، مگر اینکه در راه وی از ملامتِ هیچ ملامتکنندهای نهراسد. وقتی خداوند صفتهای زیبا و فضیلتهای عالی آنان را ستود؛ صفات و فضایلی که مستلزم کارهای نیک دیگری است که در اینجا بخشی از آن به میان نیامده است، خبر داد که این، ناشی از فضل و احسان خدا بر آنهاست، تا دچار خودپسندی نشوند و شکر پروردگارشان را بهخاطر نعمتی که بدانان ارزانی کرده است، به جای آورند، و از فضل خود بیشتر به آنان ببخشد. و تا دیگران بدانند که فضل خدا پوشش و حجابی ندارد.
بنابراین فرمود: (
﴿ذَٰلِكَ فَضۡلُ ٱللَّهِ يُؤۡتِيهِ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٌ﴾) خداوند دارای فضل و بخشش گسترده و احسان فراوان است، و رحمت او هر چیزی را دربرگرفته، و فضل و بخشش خود را بر دوستانش میگستراند، اما به دیگران آن اندازه را نمیدهد؛ چرا که او میداند چه کسی سزاوار فضل و بخشش است. پس به او میبخشد، و خداوند بهتر میداند که اصل و فرع رسالت خود را کجا قرار بدهد.
{إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ (55) وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ (56)}.
إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ؛ جز اين نيست که دوست شما خداست و رسول او و مؤمناني که نماز مي خوانند و همچنان که در رکوعند انفاق مي کنند.
وَمَن يَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ؛ و هر که با خدا و پيامبر او و مؤمنان دوستي کند ، بداند که پيروزمندان گروه خداوندند.
#
{55} لما نهى عن ولاية الكفار من اليهود والنصارى وغيرهم، وذكر مآل تولِّيهم أنه الخسران المبين؛ أخبر تعالى من يجب ويتعين تولِّيه، وذكر فائدة ذلك ومصلحته، فقال: {إنَّما وليُّكُم الله ورسولُه}؛ فولاية الله تُدْرَكُ بالإيمان والتقوى؛ فكلُّ من كان مؤمناً تقيًّا؛ كان لله وليًّا، ومن كان لله وليًّا ؛ فهو وليٌّ لرسوله، ومن تولَّى الله ورسوله؛ كان تمام ذلك تولِّي من تولاَّه، وهم المؤمنون الذين قاموا بالإيمان ظاهراً وباطناً، وأخلصوا للمعبود بإقامتهم الصلاة بشروطها وفروضها ومكمِّلاتها، وأحسنوا للخَلْق، وبذلوا الزَّكاة من أموالهم لمستحقِّيها منهم. وقوله: {وهم راكعونَ}؛ أي: خاضعون لله ذليلون. فأداة الحَصْر في قوله: {إنَّما وَلِيُّكم الله ورسولُه والذين آمنوا}: تدلُّ على أنه يجب قصر الولاية على المذكورين والتبرِّي من ولاية غيرهم.
(55) پس از آنکه خداوند متعال از دوستی با کفار؛ یهودیان و نصارا و دیگران نهی نمود و سرانجامِ زیانبار این کار را بیان کرد، خبر داد که باید با چه کسی دوستی کرد.
و خداوند فایده و مصلحت آن را بیان داشت و فرمود: (
﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ﴾) دوست شما فقط خدا و پیغمبرش هستند، پس دوستی خدا بهوسیلۀ ایمان و پرهیزگاری بهدست میآید. و هرکس که مؤمن و پرهیزگار باشد، دوست خدا خواهد بود؛ و هر کس دوست خدا باشد، دوست پیامبر نیز است؛ و هرکس که خدا و پیامبرش را به دوستی بگیرد، باید کسانی را دوست بدارد که خدا و پیامبر را دوست دارند، و آنها مؤمنانی هستند که در ظاهر و باطن مؤمن بوده و با اقامۀ نماز همراه با شرایط و فرایض و سایر مکملات آن، خالصانه خدا را عبادت کرده، و با مردم نیکی مینمایند، و زکات اموال خود را به مستحقان آن میپردازند. (
﴿وَهُمۡ رَٰكِعُونَ﴾) و در برابر خدا فروتن هستند. پس حصر در (
﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾) دلالت مینماید که دوستی فقط باید با کسانی که ذکر شدهاند، صورت پذیرد، و باید از دوستیِ غیرآنان پرهیز شود.
#
{56} ثم ذكر فائدة هذه الولاية، فقال: {ومن يتولَّ الله ورسوله والذين آمنوا فإنَّ حزب الله هم الغالبون}؛ أي: فإنه من الحزب المضافين إلى الله إضافة عبوديَّة وولاية، وحزبه هم الغالبون، الذين لهم العاقبة في الدُّنيا والآخرة؛ كما قال تعالى: {وإنَّ جُنْدَنا لهم الغالبونَ}، وهذه بشارةٌ عظيمةٌ لمن قام بأمر الله وصار من حزبِهِ وجندِهِ أنَّ له الغلبة، وإن أديل عليه في بعض الأحيان لحكمةٍ يريدُها الله تعالى؛ فآخر أمره الغلبة والانتصار، ومن أصدق من الله قيلاً.
(56) [سپس فایدۀ این دوستی را بیان نمود و فرمود:] (
﴿وَمَن يَتَوَلَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ﴾) و هرکس خدا و پیامبرش و مؤمنان را به دوستی بگیرد، بی گمان
«حزب الله» پیروز است؛ یعنی چنین کسی از گروهی است که به خدا منسوب هستند و خدا را میپرستند و محبت او را در دل دارند، و حزب خدا پیروز است. و آنان کسانی هستند که سر انجام و عاقبتِ نیکِ دنیا و آخرت، از آنِ آنها خواهد بود.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ﴾ و لشکریان ما پیروزند. و این مژدۀ بزرگی است برای کسی که دستور خدا را انجام دهد، و از حزب و لشکر خدا گردد. او پیروز خواهد شد و پیروزی ازآنِ اوست، گرچه بنا به حکمتی که خدا میداند، دربعضی وقتها شکست میخورد، اما آخر کارش پیروزی است، و چه کسی از خدا راستگوتر است.
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاءَ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (57) وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوًا وَلَعِبًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْقِلُونَ (58)}.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ دِينَكُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ اي کساني که ايمان آورده ايد ، اهل کتاب را که دين شما را به مسخره و بازي مي گيرند ، و نيز کافران را به دوستي برمگزينيد و اگر ايمان آورده ايد از خدا بترسيد.
وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاَةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوًا وَلَعِبًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَعْقِلُونَ؛ و چون بانگ نماز کنيد آن را به مسخره و بازيچه گيرند ، زيرا مردمي ، هستند که نمي انديشند.
#
{57 ـ 58} ينهى عباده المؤمنين عن اتِّخاذ أهل الكتاب من اليهود والنصارى ومن سائر الكفار أولياء، يحبُّونهم ويتولَّوْنهم، ويُبدون لهم أسرار المؤمنين، ويعاوِنونهم على بعض أمورِهم التي تضرُّ الإسلام والمسلمين، وأن ما معهم من الإيمان يوجِبُ عليهم تَرْكَ موالاتهم، ويحثُّهم على معاداتهم، وكذلك التزامهم لتقوى الله التي هي امتثال أوامره واجتنابُ زواجرِهِ ممَّا تدعوهم إلى معاداتِهِم، وكذلك ما كان عليه المشركون والكفَّار المخالفون للمسلمين من قَدْحِهِم في دين المسلمين، واتِّخاذهم إيَّاه هُزواً ولعباً واحتقاره واستصغاره، خصوصاً الصلاة التي هي أظهر شعائر المسلمين وأجلُّ عباداتهم، إنهم إذا نادوا إليها؛ اتَّخذوها هُزُواً ولعباً، وذلك لعدم عقلهم ولجهلهم العظيم، وإلاَّ؛ فلو كان لهم عقول، لخضعوا لها، ولعلموا أنها أكبر من جميع الفضائل التي تتَّصف بها النفوس؛ فإذا علمتم أيُّها المؤمنون حال الكفار وشدَّة معاداتهم لكم ولدينكم؛ فمَنْ لم يعادِهم بعد هذا؛ دل على أن الإسلام عنده رخيصٌ، وأنه لا يبالي بمن قَدَحَ فيه أو قَدَحَ بالكفر والضلال، وأنه ليس عنده من المروءة والإنسانية شيءٌ؛ فكيف تدَّعي لنفسك ديناً قيماً وأنه الدين الحقُّ وما سواه باطل وترضى بموالاة من اتَّخذه هزواً ولعباً وسَخِرَ به وبأهله من أهل الجهل والحمق؟! وهذا فيه من التهييج على عداوتهم ما هو معلوم لكلِّ من له أدنى مفهوم.
(57 - 58) خداوند بندگان مؤمنش را نهی میکند از این -که اهلکتاب
[=یهودیان و نصارا] و سایر کفار را به دوستی بگیرند، و با آنها محبت کنند، و آنان را دوست بدارند، و اسرار مؤمنان را برای آنها فاش کنند، و آنان را در برخی از کارهایشان که به زیان اسلام و مسلمین است، یاری دهند؛ زیرا ایمانی که در وجود مؤمنان است، ایجاب میکند تا دوستی ایشان را ترک نمایند و از درِ دشمنی با آنها در آیند. نیز پایبندی مؤمنان به تقوای الهی که عبارت است از اطاعت از دستورهای خدا و پرهیز از نواهیاش، آنان را به دشمنی با کفار فرامیخواند. مشرکان و کفار و مخالفان، از دین مسلمین عیب گرفته و آن را به مسخره و بازی میگیرند و بدان توهین میکنند به ویژه نماز ـکه آشکارترین شعار مسلمین و بزرگترین عبادت آنان استـ که هرگاه مسلمین برای آن ندا دهند، آن را به بازیچه و تمسخر میگیرند، و این به خاطر بیخردی و جهالت فراوان آنهاست. و اگر آنان عقل داشتند، در مقابل این ندا، سر تسلیم فرود آورده و به فضیلتهایی که نماز دارد، پی میبردند. پس شما ای مؤمنان! حالت و شدت دشمنی آنها را با خودتان و دینتان دانستید، بنابراین هرکس با آنها دشمنی نکند، اسلام را کم ارزش و دستِ کم گرفته است و اینکه برایش مهم نیست که آنان اسلام را مورد طعنه و تنقیص قرار داده است؛ همان کسانی که از سوی خدا و پیامبر، به کافر و گمراه از آنان نام برده شده است. و چنین فردی بهرهای از انسانیت و جوانمردی ندارد. پس چگونه ادعای داشتن دینی استوار دارید؛ دینی که حق است و دیگر دینها، باطل هستند، اما به دوستی با کسانی از جاهلان و احمقان که اسلام را به مسخره و بازی گرفته، و دین و اهل دین را با دیدۀ حقارت مینگرند، راضی میشوید؟! در این آیه، انسانِ مسلمان بر دشمنی با کفار تحریک شده است، و این موضوع کاملاً واضح و روشن است.
{قُلْ يَاأَهْلَ الْكِتَابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا إِلَّا أَنْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ وَأَنَّ أَكْثَرَكُمْ فَاسِقُونَ (59) قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذَلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَغَضِبَ عَلَيْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولَئِكَ شَرٌّ مَكَانًا وَأَضَلُّ عَنْ سَوَاءِ السَّبِيلِ (60) وَإِذَا جَاءُوكُمْ قَالُوا آمَنَّا وَقَدْ دَخَلُوا بِالْكُفْرِ وَهُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا كَانُوا يَكْتُمُونَ (61) وَتَرَى كَثِيرًا مِنْهُمْ يُسَارِعُونَ فِي الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (62) لَوْلَا يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَصْنَعُونَ (63)}.
قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ هَلْ تَنقِمُونَ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلُ وَأَنَّ أَكْثَرَكُمْ فَاسِقُونَ؛
بگو : اي اهل کتاب ، آيا ما را سرزنش مي کنيد ? جز اين است که ما به خدا و آنچه بر ما نازل شده و آنچه پيش از اين نازل شده است ايمان آورده ايم و شما بيشترين نافرمان هستيد ?
قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِّن ذَلِكَ مَثُوبَةً عِندَ اللّهِ مَن لَّعَنَهُ اللّهُ وَغَضِبَ عَلَيْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُوْلَـئِكَ شَرٌّ مَّكَاناً وَأَضَلُّ عَن سَوَاء السَّبِيلِ ؛
بگو : آيا شما را از کساني که در نزد خدا کيفري بدتر از اين دارند خبر،
بدهم : کساني که خدايشان لعنت کرده و بر آنها خشم گرفته و بعضي را بوزينه و خوک گردانيده است و خود بت پرستيده اند ? اينان را بدترين جايگاه است و از راه راست گمگشته ترند.
وَإِذَا جَآؤُوكُمْ قَالُوَاْ آمَنَّا وَقَد دَّخَلُواْ بِالْكُفْرِ وَهُمْ قَدْ خَرَجُواْ بِهِ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا كَانُواْ يَكْتُمُونَ؛ و چون نزد شما آمدند ، گفتند که ايمان آورديم ، و حال آنکه با کفر داخل شدند و با کفر خارج گشتند ، و خدا به آنچه پنهان مي دارند آگاه تر است.
وَتَرَى كَثِيرًا مِّنْهُمْ يُسَارِعُونَ فِي الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ؛ مي بيني بسياري از ايشان را که به گناه و تجاوز و حرامخوارگي مي شتابند چه بد کارهايي مي کردند.
لَوْلاَ يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَالأَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الإِثْمَ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ؛ از چه روي خدا پرستان و دانشمندان ، آنان را از گفتار بد و حرامخوارگي ، باز نمي دارند چه بد کارهايي مرتکب مي شدند.
#
{59} أي: {قل} يا أيُّها الرسول: {يا أهل الكتاب}؛ ملزماً لهم: إن دين الإسلام هو الدين الحق، وإن قدحهم فيه قدحٌ بأمر ينبغي المدح عليه، {هل تَنقِمونَ منَّا إلَّا أن آمنَّا بالله وما أُنزِلَ إلينا وما أُنزِلَ من قبلُ وأنَّ أكثركم فاسقونَ}؛ أي: هل لنا من العيب إلاَّ إيماننا بالله وبكتبه السابقة واللاحقة وبأنبيائه المتقدِّمين والمتأخِّرين؟! وبأننا نجزم أنَّ من لم يؤمن كهذا الإيمان؛ فإنه كافر فاسق؛ فهل تنقِمون منَّا بهذا الذي هو أوجب الواجبات على جميع المكلفين؟! ومع هذا؛ فأكثركم {فاسقونَ}؛ أي: خارجون عن طاعة الله متجرِّئون على معاصيه؛ فأولى لكم أيُّها الفاسقون السكوت؛ فلو كان عيبكم وأنتم سالمون من الفسق وهيهات ذلك؛ لكان الشرُّ أخف من قدحكم فينا مع فسقكم.
(59) (
﴿قُلۡ﴾) ای پیامبر! بگو (
﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ﴾)
[به طریق الزامآور به آنان بگو: ] ای اهلکتاب! دین اسلام، دین حق است و عیبجویی شما در آن، عیب گرفتن از چیزی است که شایستۀ ستایش و تمجید میباشد.(
﴿هَلۡ تَنقِمُونَ مِنَّآ إِلَّآ أَنۡ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡنَا وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلُ وَأَنَّ أَكۡثَرَكُمۡ فَٰسِقُونَ﴾) آیا به نظر شما ما جز این عیبی داریم که به خدا و به کتابهای پیشین و پسینِ او، و به پیامبران گذشته و متأخرین ایمان آوردهایم؟ و آیا جز این، عیبی داریم که معتقدیم هرکس چنین ایمانی نداشته باشد، کافر و فاسق است؟! و آیا خرده گیری شما جز این، چیز دیگری است که ما به مسایلی که بر همۀ مکلفین واجب است، ایمان آوردهایم؟! و بدانید که بیشتر شما فاسق هستید؛ یعنی از اطاعت الهی بیرون رفته، و بر ارتکاب گناه جرأت کردهاید. پس ای فاسقان! برای شما بهتر است که سکوت کنید. اگر شما فاسق نبودید و عیب میگرفتید، زشتی کارتان کمتر از آن بود که فاسق باشید و از ما عیب بگیرید.
#
{60} ولما كان قدحهم في المؤمنين يقتضي أنهم يعتقدون أنهم على شرٍّ؛ قال تعالى: {قل} لهم مخبراً عن شناعة ما كانوا عليه: {هل أنبِّئُكم بشرٍّ من ذلك}: الذي نقمتُم فيه علينا مع التنزُّل معكم، {مَن لَعَنَهُ الله}؛ أي: أبعده عن رحمته، {وغضِبَ عليه}: وعاقبه في الدُّنيا والآخرة، {وجعل منهم القِردةَ والخنازير و} [مَنْ] {عَبَدَ الطاغوت}: وهو الشيطانُ، وكلُّ ما عُبِدَ من دون الله فهو طاغوت. {أولئك} المذكورون بهذه الخصال القبيحة {شرٌّ مكاناً}: من المؤمنين الذين رحمة الله قريبٌ منهم، ورضي الله عنهم، وأثابهم في الدُّنيا والآخرة؛ لأنهم أخلصوا له الدين، وهذا النوع من باب استعمال أفعل التفضيل في غير بابه، وكذلك قوله: {وأضلُّ عن سواءِ السبيل}؛ أي: وأبعد عن قصد السبيل.
(60) و از آنجا که آنها از مسلمین عیبجویی میکردند، این امر مقتضی آن بود که آنان بر این باور باشند که مسلمین بر شر و بدی قرار دارند.
پس خداوند متعال فرمود: (
﴿قُلۡ﴾) آنان را از زشتی آنچه بر آن قرار دارند خبر بده،
و بگو: (
﴿هَلۡ أُنَبِّئُكُم بِشَرّٖ مِّن ذَٰلِكَ مَثُوبَةً عِندَ ٱللَّهِ﴾) آیا شما را خبر دهم که چه صفاتی ـ از نظر سزای خداوند ـ بدتر از آن چیزی است که ما را بدان متهم نمودهاید، حال آنکه آن صفات در شما موجود میباشد؟ آن صفات، (
﴿مَن لَّعَنَهُ ٱللَّهُ﴾)
[صفات] کسی است که خدا نفرینش نموده و او را از رحمت خویش دور کرده است، (
﴿وَغَضِبَ عَلَيۡهِ﴾) و بر او خشم گرفته و در دنیا و آخرت او را سزاداده است، (
﴿وَجَعَلَ مِنۡهُمُ ٱلۡقِرَدَةَ وَٱلۡخَنَازِيرَ وَعَبَدَ ٱلطَّٰغُوتَ﴾) و از آنان میمونها و خوک و طاغوتپرستانی ساخته است. شیطان و هرآنچه به جای خدا پرستش شود، طاغوت است. (
﴿أُوْلَٰٓئِكَ﴾) افراد مذکوری که این صفات زشت را دارند، (
﴿شَرّٞ مَّكَانٗا﴾) نسبت به کسانی که رحمت خدا به آنان نزدیک است، و خداوند از آنان خشنود و راضی میباشد، و در دنیا و آخرت به آنان پاداش میدهد، جایگاه بدتری دارند؛ چون آنها دین را برای خدا خالص گرداندهاند. و این (
﴿شَرّٞ مَّكَانٗا﴾) از باب
«استعمال افعل التفضیل» در غیر جایگاه آن است. (
﴿وَأَضَلُّ عَن سَوَآءِ ٱلسَّبِيلِ﴾) و از راستای راه دورترند.
#
{61} {وإذا جاؤوكم قالوا آمنَّا}: نفاقاً ومكراً، {و} هم {قد دخلوا} مشتملينَ على الكفرِ {وهم قد خرجوا به}؛ فمدخلُهم ومخرجُهم بالكفر، وهم يزعُمون أنهم مؤمنون؛ فهل أشرُّ من هؤلاء وأقبحُ حالاً منهم؟! {والله أعلم بما كانوا يكتُمون}: فيُجازيهم بأعمالهم خيرِها وشرِّها.
(61) (
﴿وَإِذَا جَآءُوكُمۡ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا﴾) و هرگاه پیش شما بیایند از روی نفاق و مکر میگویند: ایمان آوردهایم. (
﴿وَقَد دَّخَلُواْ بِٱلۡكُفۡرِ وَهُمۡ قَدۡ خَرَجُواْ بِهِۦ﴾) حال آنکه آنان با کفر وارد شده و با آن بیرون میروند. پس ورود و خروج آنها با کفر است، و آنها ادعا میکنند که مؤمن هستند. آیا حالت کسی بدتر و زشتتر از حالت اینهاست؟! (
﴿وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا كَانُواْ يَكۡتُمُونَ﴾) و خداوند به آنچه پنهان میکنند، آگاهتر است، و آنان را طبق اعمال و کارهای خوب و بدشان مجازات مینماید.
#
{62} ثم استمرَّ تعالى يعدِّد معايِبَهم انتصاراً لِقَدْحِهِم في عباده المؤمنين، فقال: {وترى كثيراً منهم}؛ أي: من اليهود، {يُسارِعون في الإثم والعُدوان}؛ أي: يحرصون ويبادرون المعاصي المتعلِّقة في حقِّ الخالق والعدوان على المخلوقين. {وأكلهم السُّحْتَ}: الذي هو الحرام، فلم يكتفِ بمجرَّد الإخبار أنهم يفعلون ذلك، حتى أخبر أنهم يُسارعون، وهذا يدلُّ على خبثهم وشرِّهم وأنَّ أنفسهم مجبولةٌ على حبِّ المعاصي والظُّلم، هذا وهم يدَّعون لأنفسهم المقامات العالية، {لبئس ما كانوا يعملون}: وهذا في غاية الذمِّ لهم والقدح فيهم.
(62) سپس خداوند به برشمردن عیبهای آنان ادامه داد تا از عیبجویی آنها از بندگان مؤمنش انتقام بگیرد،
پس فرمود: (
﴿وَتَرَىٰ كَثِيرٗا مِّنۡهُمۡ﴾) و بسیاری از یهودیان را میبینی که (
﴿يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ﴾) در انجام گناه و تجاوز، از یکدیگر سبقت میگیرند و برای آن تلاش میکنند، و
«حق خدا» و
«حق مردم» را زیر پا میگذارند. (
﴿وَأَكۡلِهِمُ ٱلسُّحۡتَ﴾) و در خوردن مال حرام از یکدیگر سبقت میگیرند. سپس خداوند فقط به این اکتفا نکرد که خبر دهد آنان این کارها را انجام میدهند، بلکه خبر داد که آنها در انجام این کارها از یکدیگر پیشی میگیرند. و این بر پلیدی و زشتی آنها دلالت مینماید، و اینکه آنان به گناه وستمگری خوی گرفتهاند. این در حالی است که آنها برای خود جایگاههای بلندی را ادعا میکنند. (
﴿لَبِئۡسَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾) و چه زشت است آنچه انجام میدهند! و این نهایت مذمّت و نکوهش و عیبجویی از آنهاست.
#
{63} {لولا ينهاهم الربَّانيُّونَ والأحبار عن قولهم الإثم وأكْلِهِم السُّحْتَ}؛ أي: هلاَّ ينهاهم العلماء المتصدون لنفع الناس الذين منَّ الله عليهم بالعلم والحكمة عن المعاصي، التي تصدر منهم، ليزول ما عندهم من الجهل، وتقوم حجة الله عليهم، فإن العلماء عليهم أمر الناس ونهيهم، وأن يبيِّنُوا لهم الطريق الشرعي، ويرغبوهم في الخير، ويرهبوهم من الشر. {لبئس ما كانوا يصنعون}.
(63) (
﴿لَوۡلَا يَنۡهَىٰهُمُ ٱلرَّبَّٰنِيُّونَ وَٱلۡأَحۡبَارُ عَن قَوۡلِهِمُ ٱلۡإِثۡمَ وَأَكۡلِهِمُ ٱلسُّحۡتَ﴾) چرا علمایی که برای فایده رساندن به مردم گماشته شدهاند، و خداوند با ارزانیداشتن دانش و فرزانگی به آنان، بر آنها منت نهاده است، ایشان را از گناهانشان باز نمیدارند تا جهالتشان دور گردد، و حجت خدا بر آنان اقامه شود؟ زیرا بر علما لازم است که مردم را امر و نهی کنند، و اموراتِ شرعی را بیان دارند، و آنان را بر انجام کارهای خوب تشویق نمایند، و از کارهای بد برحذر دارند. (
﴿لَبِئۡسَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾) چه کار زشتی میکنند!
{وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ (64) وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَكَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلَأَدْخَلْنَاهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ (65) وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ سَاءَ مَا يَعْمَلُونَ (66)}.
وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاء وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ كُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ ؛ يهود گفتند که دست خدا بسته است دستهاي خودشان بسته باد و بدين سخن که گفتند ملعون گشتند دستهاي خدا گشاده است به هر سان که بخواهد روزي مي دهد و آنچه بر تو از جانب پروردگارت نازل شده است ، به طغيان و کفر بيشترشان خواهد افزود ما تا روز قيامت ميانشان دشمني و کينه افکنده ايم هر گاه که آتش جنگ را افروختند خدا خاموشش ساخت و آنان در روي زمين به فساد مي کوشند ، و خدا مفسدان را دوست ندارد.
وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ آمَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَكَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلأدْخَلْنَاهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ؛ اگر اهل کتاب ايمان بياورند و پرهيزگاري کنند ، گناهانشان را خواهيم ، زدود و آنها را به بهشتهاي پر نعمت داخل خواهيم کرد.
وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَيهِم مِّن رَّبِّهِمْ لأكَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم مِّنْهُمْ أُمَّةٌ مُّقْتَصِدَةٌ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ سَاء مَا يَعْمَلُونَ ؛ و اگر تورات و انجيل و آنچه را که از جانب خدا بر آنها نازل کرده ايم بر پاي دارند ، از فراز سر و زير پايشان روزي بخورند بعضي از ايشان مردمي ميانه رو هستند و بسياريشان بدکردارند.
#
{64} يخبر تعالى عن مقالة اليهود الشنيعة وعقيدتهم الفظيعة، فقال: {وقالت اليهود يدُ الله مغلولةٌ}؛ أي: عن الخير والإحسان والبرِّ! {غُلَّتْ أيديهم ولُعِنوا بما قالوا}: وهذا دعاء عليهم بجنس مقالتهم؛ فإن كلامهم متضمن لوصف الله الكريم بالبخل وعدم الإحسان، فجازاهم بأن كان هذا الوصف منطبقاً عليهم؛ فكانوا أبخل الناس وأقلَّهم إحساناً وأسوأهم ظنًّا بالله وأبعدَهم عن رحمته التي وَسِعَتْ كلَّ شيءٍ وملأت أقطار العالم العلويِّ والسفليِّ، ولهذا قال: {بل يداه مبسوطتانِ يُنفِقُ كيفَ يشاءُ}: لا حَجْر عليه ولا مانعَ يمنعُه مما أراد؛ فإنَّه تعالى قد بَسَطَ فضله وإحسانه الدينيَّ والدنيويَّ، وأمر العباد أن يتعرَّضوا لنفحات جودِهِ، وأن لا يسدُّوا على أنفسهم أبواب إحسانِهِ بمعاصيهم، فيدُهُ سحَّاءُ الليل والنهار، وخيرُهُ في جميع الأوقات مدرارٌ؛ يفرِّج كرباً، ويزيل غمًّا، ويغني فقيراً، ويفكُّ أسيراً، ويجبرُ كسيراً، ويجيب سائلاً، ويعطي فقيراً عائلاً، ويُجيب المضطرِّين، ويستجيب للسائلين، وينعِم على مَن لم يسأله، ويعافي من طلب العافية، ولا يحرم من خيره عاصياً، بل خيره يرتع فيه البَرُّ والفاجر ويجود على أوليائِهِ بالتوفيق لصالح الأعمال ثم يحمدُهم عليها ويضيفُها إليهم وهي من جوده ويُثيبهم عليها من الثواب العاجل والآجل ما لا يدركُهُ الوصفُ ولا يخطُر على بال العبد، ويلطُف بهم في جميع أمورهم، ويوصِلُ إليهم من الإحسان، ويدفع عنهم من النقم ما لا يشعرونَ بكثيرٍ منه؛ فسبحانَ مَن كلُّ النِّعم التي بالعباد فمنه وإليه يجأرون في دفع المكاره، وتبارك من لا يُحْصي أحدٌ ثناءً عليه، بل هو كما أثنى على نفسه، وتعالى من لا يخلو العباد من كرمِهِ طرفة عين، بل ولا وجود لهم ولا بقاء إلا بجوده، وقبَّح الله من استغنى بجهلِهِ عن ربِّه ونسبه إلى ما لا يليق بجلاله، بل لو عامل اللهُ اليهود القائلين تلك المقالة ونحوَهم ممَّن حاله كحالهم ببعض قولِهِم؛ لهلكوا وشقوا في دنياهم، ولكنهم يقولون تلك الأقوال، وهو تعالى يحلم عنهم، ويصفح، ويمهلهم، لا يهملهم.
وقوله: {وليزيدنَّ كثيراً منهم ما أُنزِلَ إليكَ مِن ربِّكَ طغياناً وكفراً}: وهذا أعظم العقوبات على العبد: أن يكون الذِّكر الذي أنزله الله على رسوله، الذي فيه حياة القلب والروح وسعادة الدُّنيا والآخرة وفلاح الدَّارين، الذي هو أكبر مِنَّةٍ امتنَّ الله بها على عباده، توجب عليهم المبادرة إلى قبولها والاستسلام لله بها وشكراً لله عليها، أن تكون لمثل هذا زيادةُ غيٍّ إلى غيِّه وطغيانٍ إلى طغيانه وكفر إلى كفره، وذلك بسبب إعراضه عنها وردِّه لها ومعاندته إياها ومعارضته لها بالشبه الباطلة.
{وألقينا بينهم العداوة والبغضاء إلى يوم القيامة}: فلا يتآلفون ولا يتناصرون ولا يتَّفقون على حالةٍ فيها مصلحتهم، بل لم يزالوا متباغضين في قلوبهم متعادين بأفعالهم إلى يوم القيامة، {كلَّما أوقدوا ناراً للحرب}: ليكيدوا بها الإسلام وأهله وأبْدُوا وأعادوا وأجلبوا بخيلهم ورجلهم، {أطفأها الله}: بخِذلانهم وتفرُّق جنودِهم وانتصار المسلمين عليهم، {ويسعَوْن في الأرض فساداً}؛ أي: يجتهدون ويجدِّون ولكن بالفساد في الأرض؛ بعمل المعاصي والدعوة إلى دينهم الباطل والتعويق عن الدُّخول في الإسلام، {والله لا يحبُّ المفسدين}: بل يبغِضُهم أشدَّ البغض، وسيجازيهم على ذلك.
(64) خداوند متعال از گفته و عقیدۀ بسیار زشت یهودیان خبر داده و میفرماید: (
﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ يَدُ ٱللَّهِ مَغۡلُولَةٌ﴾) و یهودیان گفتند: دست خدا بسته است؛ یعنی خدا نمیتواند خوبی و نیکی انجام دهد. (
﴿غُلَّتۡ أَيۡدِيهِمۡ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْۘ﴾) این دعا و نفرین علیه آنهاست که از نوع سخنشان است؛ دستهایشان بسته باد! و به سزای آنچه گفتند، نفرینشان باد؛ زیرا آنها خداوند بزرگوار و بخشنده را، به بخل و عدم احسان و نیکوکاری توصیف میکنند، پس آنان را مجازات کرد و این ویژگی را بر آنان منطبق ساخت. بنابراین آنان بخیلترین مردم شدند، و از همه کمتر احسان و نیکوکاریکردند، و از همۀ مردم نسبت به خدا، بدگمانتر هستند، و از رحمت الهی که هر چیزی را فرا گرفته، و جهان بالا و عالم پایین را دربرگرفته است، دورترند.
بنابراین فرمود: (
﴿بَلۡ يَدَاهُ مَبۡسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيۡفَ يَشَآءُ﴾) بلکه هردو دست او باز است و هرگونه که بخواهد، میبخشد. هیچ محدودیتی برای او نیست، و هیچ مانعی وجود ندارد که او را از آنچه که میخواهد، باز بدارد. و خداوند متعال بخشش و فضل و احسان دینی و دنیویاش را گسترانده، و بندگان را دستور داده است تا خود را در معرض نسیم روحبخش سخاوت و بخشندگی او قرار دهند، و به سبب گناهانشان، دروازههای احسان وی را به روی خود نبندند. پس شبانه روز دست او باز است، و خیر او در همۀ اوقات فراوان است. هر مشکلی را دور میکند و هر اندوهی را برطرف مینماید، و فقیر را توانگر میکند، و اسیر را آزاد مینماید، و شکسته را پیوند میدهد، و درخواست کننده را اجابت میکند. و به فقیر میبخشد و درماندگان و سئوالکنندگان را جواب میدهد. و به کسی که از وی چیزی را نخواسته است، نعمت میبخشد، و به کسیکه عافیت و تندرستی را طلب کند، سلامتی و تندرستی میدهد، و هیچگاه گناهکاری را از خیر و نعمت خود محروم نمیگرداند، بلکه نیکوکار و فاسد در گلزار خیر و برکت او به سر میبرند. و به دوستانش توفیق انجام کارهای شایسته میدهد، سپس آنان را به خاطر انجام کارهای شایسته ستایش میکند و این کارها را بدانان نسبت میدهد، و این از بخشندگی اوست. و به آنان در دنیا و آخرت، پاداشی وصفناپذیر میبخشد که در ذهن انسان نمیگنجد و در همۀ کارهایشان به آنان مهربانی میورزد، و بسیاری از خوبیها را نصیب آنان میگرداند، و بسیاری از رنجها و زشتیها را از آنان دور مینماید، که آنان به بسیاری از آن پی نمیبرند. پس پاک است خدایی که همۀ نعمتهایی که بندگان از آن برخوردارند، از اوست، و برای دور شدن ناگواریها و سختیها، به او پناه میبرند. پس با برکت است خدایی که هیچکس نمیتواند نعمتهایش را بشمارد و او را بر آنها ستایش کند و حق مطلب را ادا نماید، بلکه خداوند آن گونه است که خویشتن را ستوده است. و پاک و بلند مرتبه است خدایی که بندگان از بخشش و احسان او یک لحظه هم دور نیستند، بلکه دوام و قوامشان جز با بخشش و احسان او ممکن نمیباشد. و خداوند زشت و خوار بگرداند کسی را که به سبب نادانیاش خود را از پروردگارش بینیاز میداند و به او چیزهایی نسبت میدهد که شایستۀ شکوه و عظمت او نیست. و اگر خداوند با یهودیان و امثال آنها، به خاطر برخی از سخنان ناروایشان، برخورد نماید، در دنیا هلاک و تباه و بدبخت میشوند. آنها این سخنان را بر زبان میآورند، ولی پروردگار متعال بردباری مینماید و از آنها چشم پوشی میکند و آنان را مهلت داده و تباه و هلاک نمیسازد. (
﴿وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرٗا مِّنۡهُم مَّآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ طُغۡيَٰنٗا وَكُفۡرٗا﴾) و آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده، بر کفر و سرکشی بسیاری از آنان میافزاید. و این بزرگترین سزا و عقوبت برای بندگانی است که قرآن به گمراهی و کفر و سرکشی آنان بیفزاید، قرآنی که حیات قلب، و سعادت دنیا و آخرت، و رستگاری هر دو جهان در آن نهفته است، و بزرگترین احسانی است که خداوند بر بندگانش منت نهاده و میبایست به سرعت آن را بپذیرند، و در برابر خدا تسلیم شوند، و شکر خدا را به خاطر آن بهجای آورند، اما
[از بس که بدبخت و سرگردان هستند] چنین قرآنی به گمراهی و کفر و سرکشی آنان میافزاید. واقعاً به بزرگترین سزا گرفتار آمدهاند. و این به سبب اعراض و رویگردانی آنان از قرآن، و رد کردن آن، و مخالفت با آن و طرح شبهات باطل است. (
﴿وَأَلۡقَيۡنَا بَيۡنَهُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾) و در میان آنها تا روز قیامت دشمنی و کینه توزی افکندهایم. پس آنان با یکدیگر محبت نمیورزند و یکدیگر را یاری نمیکنند و بر حالتی که به نفع آنهاست، متحد نمیشوند، بلکه همواره در دلهایشان نسبت به یکدیگر متنفرند، و در کارهایشان با یکدیگر دشمنی میورزند، و تا روز قیامت چنیناند. (
﴿كُلَّمَآ أَوۡقَدُواْ نَارٗا لِّلۡحَرۡبِ﴾) هرگاه آتش جنگ را بر افروزند تا با آن علیه اسلام و مسلمین دسیسه کنند و دشمنی خویش را اظهار نمایند، و تمام توان و تلاش خود را در این زمینه مصروف دارند، (
﴿أَطۡفَأَهَا ٱللَّهُ﴾) خداوند آن را خاموش میکند؛ آنان را خوار و رسوا میگرداند و لشکریانشان را متفرق مینماید و مسلمانان را بر آنان پیروز میگرداند.(
﴿وَيَسۡعَوۡنَ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَسَادٗا﴾) و آنان تلاش میکنند با ارتکاب گناهان، و دعوت کردن مردم به سوی دین باطلشان، و جلوگیری از وارد شدن آنان به اسلام، در روی زمین فساد کنند. (
﴿وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُفۡسِدِينَ﴾) و خداوند فساد کنندگان را دوست ندارد، بلکه به شدت از آنان متنفر است و آنان را به خاطر کارشان مجازات خواهد کرد.
#
{65} ثم قال تعالى: {ولو أن أهل الكتاب آمنوا واتَّقَوا لكفَّرنا عنهم سيئاتِهِم ولأدخلناهُم جناتِ النعيم}: وهذا من كرمِهِ وجودِهِ؛ حيث ذكر قبائح أهل الكتاب ومعايبهم وأقوالهم الباطلة؛ دعاهم إلى التوبة، وأنهم لو آمنوا بالله وملائكته وجميع كتبه وجميع رسله واتَّقوا المعاصي؛ لكفَّر عنهم سيئاتهم، ولو كانت ما كانت، ولأدخلهم جنات النعيم التي فيها ما تشتهيه الأنفس، وتلذُّ الأعين.
(65) سپس خداوند متعال فرمود: (
﴿وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَكَفَّرۡنَا عَنۡهُمۡ سَئَِّاتِهِمۡ وَلَأَدۡخَلۡنَٰهُمۡ جَنَّٰتِ ٱلنَّعِيمِ﴾) و اگر اهلکتاب ایمان بیاورند و پرهیزگاری را پیشه کنند، بدیهایشان را از آنان دور میکنیم و آنان را وارد باغهای بهشت میسازیم. این از بخشش و بزرگواری خداوند است؛ زیرا پس از آنکه زشتیهای اهل کتاب و عیبها و سخنان باطلشان را بیان کرد،
آنها را به توبه فرا خواند و فرمود: اگر به خداوند و فرشتگانش و همۀ کتابها و پیامبرانش ایمان بیاورند و از گناهان بپرهیزند، گناهانشان را هراندازه که فراوان باشد، عفو خواهد کرد، و آنها را وارد باغهای بهشت مینماید که در آن هرچه نفس انسان بخواهد و چشم از آن لذت ببرد، وجود دارد.
#
{66} {ولو أنَّهم أقاموا التوراة والإنجيل وما أُنزِلَ إليهم من ربِّهم}؛ أي: قاموا بأوامرهما [ونواهيهما] كما ندبهم الله وحثهم، ومن إقامتهما الإيمان بما دعيا إليه من الإيمان بمحمدٍ - صلى الله عليه وسلم - وبالقرآن؛ فلو قاموا بهذه النعمة العظيمة التي أنزلها ربُّهم إليهم؛ أي: لأجلهم وللاعتناء بهم؛ {لأكلوا من فوقِهم ومن تحتِ أرجلِهم}؛ أي: لأدرَّ الله عليهم الرزقَ ولأمطر عليهم السماء وأنبتَ لهم الأرضَ؛ كما قال تعالى: {ولو أن أهل القرى آمنوا واتَّقَوا لَفَتَحْنا عليهم بَرَكاتٍ من السَّماء والأرض}. {منهم}؛ أي: من أهل الكتاب {أمةٌ مقتصدةٌ}؛ أي: عاملة بالتوراة والإنجيل عملاً غير قويٍّ ولا نشيط. {وكثيرٌ منهم ساء ما يعملونَ}؛ أي: والمسيء منهم الكثير، وأما السابقون منهم؛ فقليل ما هم.
(66) (
﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ أَقَامُواْ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِم مِّن رَّبِّهِمۡ﴾) و اگر آنها به دستورات تورات و انجیل و آنچه از جانب پروردگارشان بر آنها نازل شده است، عمل میکردند، و آنگونه که خداوند آنان را بر این کار تشویق و تحریک نموده است آن را در پیش میگرفتند؛ و ازجمله بر پاداشتن تورات و انجیل، این است که به محمد صلی الله علیه وسلم و قرآن ایمان بیاورند؛ زیرا تورات و انجیل آنان را فرا خواند تا به نبوت محمد صلی الله علیه وسلم و به قرآن ایمان بیاورند. پس اگر آنها این نعمت بزرگ را که خداوند بر آنها نازل نموده، برپا دارند، به خاطر آنها و به خاطر توجه به آنها (
﴿لَأَكَلُواْ مِن فَوۡقِهِمۡ وَمِن تَحۡتِ أَرۡجُلِهِم﴾) از بالای سرشان و از زیر پاهایشان روزی خواهند خورد؛ یعنی خدا، دروازۀ روزی خود را به روی آنها میگشاید؛ آسمان بر آنها میبارد و زمین برای آنان گیاه میرویاند.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡقُرَىٰٓ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَفَتَحۡنَا عَلَيۡهِم بَرَكَٰتٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾ و اگر اهلآبادیها ایمان میآوردند و تقوا پیشه میکردند، برکتهای آسمان و زمین را بر آنان میگشودیم. (
﴿مِّنۡهُمۡ﴾) از میان اهلکتاب، (
﴿أُمَّةٞ مُّقۡتَصِدَةٞ﴾) گروهی میانه رو و معتدل هستند و به تورات و انجیل عمل میکنند، اما عمل کردن آنها به تورات و انجیل، با قوت و نشاط نیست، (
﴿وَكَثِيرٞ مِّنۡهُمۡ سَآءَ مَا يَعۡمَلُونَ﴾) و بسیاری از آنان بدترین کارها را انجام میدهند، و به ندرت در میان آنان، افرادی یافت میشود که در کار خیر بر یکدیگر سبقت بگیرند.
{يَاأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ (67)}
يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ ؛ اي پيامبر ، آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان ، اگر چنين نکني امر رسالت او را ادا نکرده اي خدا تو را از مردم حفظ مي کند ، که خدا مردم کافر را هدايت نمي کند.
#
{67} هذا أمر من الله لرسوله محمدٍ - صلى الله عليه وسلم - بأعظم الأوامر وأجلِّها، وهو التبليغ لما أنزل الله إليه، ويدخل في هذا كل أمر تلقَّته الأمة عنه - صلى الله عليه وسلم - من العقائد والأعمال والأقوال والأحكام الشرعيَّة والمطالب الإلهيَّة، فبلَّغ - صلى الله عليه وسلم - أكمل تبليغ، ودعا وأنذر وبشَّر ويسَّر، وعلَّم الجهَّال الأميِّين حتى صاروا من العلماء الربانيِّين، وبلَّغ بقوله وفعله وكتبه ورسله، فلم يبقَ خيرٌ إلاَّ دلَّ أمته عليه، ولا شرٌّ إلاَّ حَذَّرها عنه، وشهد له بالتبليغ أفاضلُ الأمة من الصحابة فمن بعدهم من أئمة الدين ورجال المسلمين. {وإن لم تفعلْ}؛ أي: لم تبلِّغْ ما أُنزل إليك من ربك، {فما بلَّغْت رسالته}؛ أي: فما امتثلت أمره، {والله يعصِمُك من الناس}: هذه حماية وعصمة من الله لرسوله من الناس، وأنه ينبغي أن يكون حرصُك على التعليم والتبليغ، ولا يثنيك عنه خوف من المخلوقين؛ فإن نواصيهم بيد الله، وقد تكفَّل بعصمتك، فأنت إنما عليك البلاغ المبين؛ فمن اهتدى فلنفسه، وأما الكافرون الذين لا قصد لهم إلا اتِّباعُ أهوائهم؛ فإن الله لا يهديهم، ولا يوفِّقهم للخير بسبب كفرهم.
(67) در اینجا خداوند دستور بسیار مهمی به پیامبرش میدهد و آن، رساندن پیامی است که خدا بر او نازل نموده است. و این شامل هر چیزی است که امت از ایشان دریافت کرده باشد،
از قبیل: عقاید و اعمال و گفتهها و احکام شرعی و مطالب الهی. پس پیامبر صلی الله علیه وسلم به کاملترین صورت ممکن، پیام الهی را تبلیغ کرد و به مردم رساند و آنانرا بدان سوی دعوت کرد، و بیم داد و مژده داد و با نرمی و آرامی جاهلانِ بیسواد را علم آموخت تا سرانجام تبدیل به علمای ربانی و خداپرست شدند، و با سخن و عملش و نیز از طریقِ نامهها و فرستادن قاصدان، پیام خدا را رسانید. پس هیچ خوبی و نیکی نیست، مگر اینکه امتش را به آن راهنمایی کرده است؛ و هیچ زشتی و کار بدی نیست، مگر اینکه امتش را از آن برحذر داشته است. و برگزیدگان و افراد برتر امت،
از قبیل: اصحاب و ائمۀ دین و مردان بزرگ که پس از آنها آمدهاند، بر تبلیغ و پیام رسانیِ پیامبر خدا گواهی دادهاند. (
﴿وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ﴾) و اگر چنین نکنی، و آنچه را که از جانب پروردگارت بر تو نازل شده است، نرسانی، (
﴿فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥ﴾) تو از دستور خدا فرمان نبردهای، و رسالت الهی را نرساندهای، (
﴿وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِ﴾) این، حمایت و حفاظت خداوند از پیامبرش است. خداوند به او خبر میدهد که ما تو را از گزند مردمان محفوظ میداریم. و اینکه باید بر تعلیم و رساندن رسالت الهی کوشا و حریص باشی، و ترس از مردم، تو را از آن باز ندارد؛ زیرا مخلوقات همه در قبضۀ خدا هستند، و خداوند ضامن حفاظت تو میباشد. پس بر تو فقط رساندن
[پیامِ] روشنگر است، و هرکس هدایت شود، برای خودش هدایت میشود. و اما کسانی که هدفی جز پیروی از خواستهایشان را ندارند، خداوند آنها را هدایت نخواهد کرد و آنها را به سبب کفرشان، به انجام اعمال خیر و نیک توفیق نمیدهد.
{قُلْ يَاأَهْلَ الْكِتَابِ لَسْتُمْ عَلَى شَيْءٍ حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ (68)}
قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَسْتُمْ عَلَى شَيْءٍ حَتَّىَ تُقِيمُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا فَلاَ تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ ؛
بگو : اي اهل کتاب ، شما هيچ نيستيد ، تا آنگاه که تورات و انجيل و، آنچه را از جانب پروردگارتان بر شما نازل شده است برپاي داريد آنچه ازجانب پروردگارت بر تو نازل شده است بر طغيان و کفر بيشترينشان بيفزايد پس بر اين مردم کافر غمگين مباش.
#
{68} أي: قل لأهل الكتاب منادياً على ضلالهم ومعلناً بباطلهم: {لستُم على شيء}: من الأمور الدينيَّة؛ فإنَّكم لا بالقرآن ومحمد آمنتم، ولا بنبيِّكم وكتابكم صدَّقتم، ولا بحقٍّ تمسَّكتم، ولا على أصل اعتمدتم. {حتَّى تُقيموا التوراة والإنجيل}؛ أي: تجعلوهما قائِمَيْن بالإيمان بهما واتِّباعهما والتمسُّك بكلِّ ما يَدْعُوان إليه، {و} تقيموا {ما أُنزِلَ إليكم من ربِّكم}، الذي ربَّاكم، وأنعم عليكم، وجَعَلَ أجَلَّ إنعامِهِ إنزال الكُتُب إليكم؛ فالواجب عليكم أن تقوموا بشكر الله، وتلتزِموا أحكام الله، وتقوموا بما حُمِّلِتُم من أمانة الله وعهده، {وليزيدنَّ كثيراً منهم ما أُنزل إليك من ربِّك طغياناً وكفراً فلا تأسَ على القوم الكافرين}.
(68) ای پیامبر! بطلان و گمراهی اهل کتاب را اعلام کن و به آنان بگو: (
﴿لَسۡتُمۡ عَلَىٰ شَيۡءٍ﴾) شما بر هیچ چیزی از امور دینی نیستید، چون شما نه به قرآن و محمد ایمان آوردهاید، و نه پیامبر و کتابتان را تصدیق کرده، و نه به حقی تمسک جسته، و نه بر اساس و اصلی تکیه کردهاید. (
﴿حَتَّىٰ تُقِيمُواْ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ﴾) مگر اینکه تورات و انجیل را برپای دارید؛ یعنی با ایمان آوردن به این دو کتاب، و پیروی کردن از آنها، و تمسک جستن به هرآنچه که آن دو کتاب در بردارد، آنها را برپای دارید. (
﴿وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡ﴾) و برپای دارید آنچه را که از جانب پروردگارتان بر شما نازل شده است، پروردگاری که شما را پرورش داده و نعمتهای خود را بر شما ارزانی داشته است. و بزرگترین نعمت خود را فرو فرستادن کتاب به سوی شما قرار داده است. پس بر شما واجب است تا شکر خدا را به جای آورید، و به احکام خدا پایبند باشید، و امانت خدا و و پیمانی را که بستهاید، بر پای دارید.(
﴿وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرٗا مِّنۡهُم مَّآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ طُغۡيَٰنٗا وَكُفۡرٗاۖ فَلَا تَأۡسَ عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾) و قطعاً آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده، بر طغیان و کفر بسیاری از آنان میافزاید. پس بر قوم کافر اندوهگین مباش.
{إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَارَى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (69)}
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالصَّابِؤُونَ وَالنَّصَارَى مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وعَمِلَ صَالِحًا فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ؛ هر آينه از ميان آنان که ايمان آورده اند و يهود و صابئان و نصا را هر که به خدا و روز قيامت ايمان داشته باشد و کار شايسته کند بيمي بر او نيست و محزون نمي شود.
#
{69} يخبر تعالى عن أهل الكتاب من أهل القرآن والتوراة والإنجيل أنَّ سعادتهم ونجاتهم في طريق واحد وأصل واحدٍ، وهو الإيمان بالله واليوم الآخر والعمل الصالح؛ فمن آمَنَ منهم بالله واليوم الآخر وعَمِلَ صالحاً؛ فله النجاة ولا خوفٌ عليهم فيما يستقبِلونه من الأمور المخوفة ولا هم يحزنونَ على ما خلفوا منها. وهذا الحكم المذكور يشمَلُ سائر الأزمنة.
(69) خداوند متعال از پیروان کتابهای آسمانی،
از قبیل: پیروان قرآن و پیروان تورات و انجیل خبر میدهد که سعادت و نجاتشان در یک راه است و آن، ایمان آوردن به خدا و روز آخرت و انجام عمل صالح میباشد. پس هرکس از آنها به خدا و روز آخرت ایمان آورده و عمل شایسته انجام داده است، نجات یافته و از امور ترسناکی که در آینده پیش روی دارد، هراسناک نشده و به خاطر آنچه در گذشته از دست داده است، اندوهگین نمیشود. حکم مذکور تنها مربوط به آن زمان نیست، بلکه سایر اوقات را نیز شامل میشود.
{لَقَدْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَأَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ رُسُلًا كُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَى أَنْفُسُهُمْ فَرِيقًا كَذَّبُوا وَفَرِيقًا يَقْتُلُونَ (70) وَحَسِبُوا أَلَّا تَكُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُوا وَصَمُّوا ثُمَّ تَابَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ثُمَّ عَمُوا وَصَمُّوا كَثِيرٌ مِنْهُمْ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ (71)}.
لَقَدْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَأَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ رُسُلاً كُلَّمَا جَاءهُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنْفُسُهُمْ فَرِيقًا كَذَّبُواْ وَفَرِيقًا يَقْتُلُونَ ؛ ما از بني اسرائيل پيمان گرفتيم و پيامبراني برايشان فرستاديم هر گاه که پيامبري چيزي مي گفت که با خواهش دلشان موافق نبود ، گروهي را تکذيب مي کردند و گروهي را مي کشتند.
وَحَسِبُواْ أَلاَّ تَكُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُواْ وَصَمُّواْ ثُمَّ تَابَ اللّهُ عَلَيْهِمْ ثُمَّ عَمُواْ وَصَمُّواْ كَثِيرٌ مِّنْهُمْ وَاللّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ؛ و پنداشتند که عقوبتي نخواهد بود پس کور و کر شدند آنگاه خدا توبه شان ، بپذيرفت باز بسياري از آنها کور و کر شدند هر چه مي کنند خدا مي بيند.
#
{70} يقول تعالى: {لقد أخَذْنا ميثاق بني إسرائيل}؛ أي: عهدهم الثقيل بالإيمان بالله والقيام بواجباته التي تقدَّم الكلام عليها في قوله: {ولقد أخذ الله ميثاقَ بني إسرائيل وبَعَثْنا منهم اثني عشر نقيباً ... } إلى آخر الآيات، {وأرسلنا إليهم رسلاً}: يتوالَوْن عليهم بالدَّعوة ويتعاهدونهم بالإرشاد، ولكن ذلك لم ينجع فيهم ولم يفد. {كلما جاءهم رسول بما لا تهوى أنفسهم} من الحق كذبوه وعاندوه، وعاملوه أقبح المعاملة، {فريقاً كذَّبوا وفريقاً يقتُلون}.
(70) خداوند متعال میفرماید: (
﴿لَقَدۡ أَخَذۡنَا مِيثَٰقَ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ﴾) از بنی اسرائیل پیمان مؤکّد و محکم گرفتیم تا به خدا ایمان بیاورند و واجباتی را که پیشتر در آیۀ
﴿وَلَقَدۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِيثَٰقَ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ وَبَعَثۡنَا مِنۡهُمُ ٱثۡنَيۡ عَشَرَ نَقِيبٗا﴾ از آن سخن رفت، انجام دهند. (
﴿وَأَرۡسَلۡنَآ إِلَيۡهِمۡ رُسُلٗا﴾) و به سوی آنها پیامبرانی را فرستادیم، و یکی پس از دیگری پیش آنها آمدند و آنان را راهنماییکردند، اما این کار در میان آنها اثر مفیدی برجای نگذاشت و سودی به آنان نبخشید. (
﴿كُلَّمَا جَآءَهُمۡ رَسُولُۢ بِمَا لَا تَهۡوَىٰٓ أَنفُسُهُمۡ﴾) هر بار پیامبری چیزی از حق بر خلاف دلخواهشان را برای آنان میآورد، او را تکذیب، و با او مخالفت ورزیده و با او بدترین و زشتترین برخورد را میکردند. (
﴿فَرِيقٗا كَذَّبُواْ وَفَرِيقٗا يَقۡتُلُونَ﴾) دستهای را تکذیب کرده و دستهای را میکشتند.
#
{71} {وحَسِبوا أن لا تكون فتنةٌ}؛ أي: ظنوا أنَّ معصيتهم وتكذيبهم لا يجرُّ عليهم عذاباً ولا عقوبة، واستمرُّوا على باطلهم، وعَموا {وصَمُّوا}: عن الحق. {ثم}: نعشهم ، و {تاب عليهم} حين تابوا إليه وأنابوا. {ثم} لم يستمرُّوا على ذلك حتى انقلب أكثرهم إلى الحال القبيحة؛ فـ {عَمُوا وصَمُّوا كثيرٌ منهم}: بهذا الوصف، والقليل استمرُّوا على توبتهم وإيمانهم. {والله بصيرٌ بما يعملون}: فيجازي كلَّ عامل بعمله إن خيراً فخيرٌ وإن شرًّا فشرٌّ.
(71) ((وَحَسِبُوٓاْ أَلَّا تَكُونَ فِتۡنَةٞ﴾) و گمان بردند که گناه و تکذیب آنها، عذابی برای آنان در برندارد، و به باطل خود ادامه دادند. (
﴿فَعَمُواْ وَصَمُّواْ﴾) پس، از دیدن حق، کور و از شنیدن آن، کر شدند. (
﴿ثُمَّ﴾) سپس خداوند احوالشان را اصلاح نمود، (
﴿تَابَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡ﴾) و وقتی که توبه کردند و به سوی او بازگشتند، توبۀ آنها را پذیرفت. (
﴿ثُمَّ﴾) سپس براین راه باقی نماندند، تا اینکه بیشتر آنها به حالت زشت اولیه برگشتند، و (
﴿عَمُواْ وَصَمُّواْ كَثِيرٞ مِّنۡهُمۡ﴾) بسیاری از آنان کور وکر شدند، و تعداد اندکی از آنها بر توبه وایمانشان باقی ماندند. (
﴿وَٱللَّهُ بَصِيرُۢ بِمَا يَعۡمَلُونَ﴾) و خداوند به آنچه میکنند، بیناست. پس هرکس را طبق عملش مجازات مینماید؛ اگر عملش خوب باشد، به او پاداش نیک میدهد، و اگر عملش بد باشد، او را سزا میدهد.
{لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَقَالَ الْمَسِيحُ يَابَنِي إِسْرَائِيلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ (72) لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلَّا إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنْ لَمْ يَنْتَهُوا عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (73) أَفَلَا يَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَيَسْتَغْفِرُونَهُ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (74) مَا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كَانَا يَأْكُلَانِ الطَّعَامَ انْظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الْآيَاتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (75)}.
لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَقَالَ الْمَسِيحُ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اعْبُدُواْ اللّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ إِنَّهُ مَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ ؛ به تحقيق آنان که گفتند که خدا همان مسيح پسر مريم است ، کافر شدند،
مسيح گفت : اي بني اسرائيل ، الله پروردگار من و پروردگار خود را بپرستيد زيرا هر کس که براي خداوند شريکي قرار دهد خدا بهشت را بر او حرام کند ، و جايگاه او آتش است و ستمکاران را ياوري نيست.
لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ وَمَا مِنْ إِلَـهٍ إِلاَّ إِلَـهٌ وَاحِدٌ وَإِن لَّمْ يَنتَهُواْ عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ؛
آنان که گفتند : الله سومين سه خداست ، کافر شدند در حالي که هيچ خدايي جز الله نيست اگر از آنچه مي گويند باز نايستند به کافران عذابي دردآور خواهد رسيد.
أَفَلاَ يَتُوبُونَ إِلَى اللّهِ وَيَسْتَغْفِرُونَهُ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ آيا به درگاه خدا توبه نمي کنند و از او آمرزش نمي خواهند ? خدا آمرزنده و مهربان است.
مَّا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كَانَا يَأْكُلاَنِ الطَّعَامَ انظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الآيَاتِ ثُمَّ انظُرْ أَنَّى يُؤْفَكُونَ ؛ مسيح پسر مريم جز پيامبري نبود ، که پيامبراني پيش از او بوده اند ،، ومادرش زني راستگوي بود که هر دو غذا مي خوردند بنگر که چگونه آيات رابرايشان بيان مي کنيم سپس بنگر که چگونه از حق روي مي گردانند.
#
{72} يخبر تعالى عن كفر النصارى بقولهم: {إنَّ الله هو المسيح ابن مريم}: بشبهةِ أنه خرج من أمٍّ بلا أبٍ وخالف المعهود من الخلقة الإلهية، والحال أنه عليه الصلاة والسلام قد كذَّبهم في هذه الدعوى وقال لهم: {يا بني إسرائيل اعبدوا الله ربِّي وربَّكم}: فأثبت لنفسه العبوديَّة التامَّة ولربِّه الربوبيَّة الشاملة لكل مخلوق. {إنه مَن يشرِك بالله}: أحداً من المخلوقين لا عيسى ولا غيره، {فقد حرَّم الله عليه الجنة ومأواه النار}: وذلك لأنه سوَّى الخَلْق بالخالق، وصَرَفَ ما خلقه الله له، وهو العبادة الخالصة لغير من هي له، فاستحقَّ أن يخلد في النار. {وما للظَّالمين من أنصار}: ينقذونهم من عذاب الله، أو يدفعون عنهم بعضَ ما نزل بهم.
(72) خداوند متعال از کفر نصارا خبر میدهد که گفتند: (
﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَ﴾) همانا خدا، مسیح -پسر مریم- است. این اعتقادِ غلط، به خاطر شبههای بود که او بدون پدر و مادر و بر خلاف آفرینش معمولی پدید آمده است.
حال آنکه او ـ علیه الصلاة والسلام ـ آنها را در این ادعا تکذیب کرد و به آنان گفت: (
﴿يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمۡ﴾) ای بنی اسرائیل! خدا را بپرستید که پروردگار من و پروردگار شماست. پس او بندگی کامل خود را ثابت نمود، و برای پروردگارش، ربوبیت فراگیری که همۀ آفریدگان را دربر میگیرد،
ثابت کرد و گفت: (
﴿إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ﴾) هرکس یکی از مخلوقات ـ عیسی یا کسی دیگر ـ را با خدا شریک بگیرد، (
﴿فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُ﴾) به درستی که خداوند بهشت را بر او حرام کرده و جایگاهش جهنم است. و این بدان خاطر است که او آفریده را با آفریننده برابر قرار داده، و عبادت خالصانهای را که خداوند به خود اختصاص داده، برای کسی دیگر که شایستۀ عبادت نیست، انجام داده است. بنابراین مستحق آن است که برای همیشه در جهنم بماند. (
﴿وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ﴾) و ستمکاران یاوری ندارند که آنها را از عذاب خدا نجات دهد، و یا بخشی از عذابی که بر آنان فرود آمده است، دور نماید.
#
{73} {لقد كَفَرَ الذين قالوا إنَّ الله ثالث ثلاثة}: وهذا من أقوال النصارى المنصورة عندهم، زعموا أنَّ الله ثالث ثلاثة؛ الله، وعيسى، ومريم! تعالى الله عن قولهم علوًّا كبيراً، وهذا أكبر دليل على قلة عقول النصارى؛ كيف قَبِلوا هذه المقالة الشنعاء والعقيدة القبيحة؟! كيف اشتبه عليهم الخالق بالمخلوق؟! كيف خفي عليهم ربُّ العالمين؟! قال تعالى رادًّا عليهم وعلى أشباههم: {وما من إله إلَّا إلهٌ واحدٌ}: متصف بكل صفة كمال، منزَّه عن كل نقص، منفرد بالخلق والتدبير، ما بالخلق من نعمة إلاَّ منه؛ فكيف يُجْعَلُ معه إله غيره، تعالى الله عما يقولُ الظالمون علوًّا كبيراً. ثم توعدهم بقوله: {وإن لم يَنتَهُوا عمَّا يقولونَ لَيَمَسَّنَّ الذين كفروا منهم عذابٌ أليم}.
(73) (
﴿لَّقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ ثَالِثُ ثَلَٰثَةٖۘ﴾) بیگمان کسانی که گفتند:
«خدا سومین شخص از سه شخص است»، کفر ورزیدند. این از گفتههای نصارا است،
و آنان گمان میبردند که خداوند سومینِ سه تاست: خدا، عیسی و مریم. خداوند از این اتهام پاک و مبرّا است. و این بزرگترین دلیل بر کمبود عقل نصارا است؛ چراکه این گفتار و عقیده زشت را پذیرفتهاند!! چگونه آفریننده و آفریده بر آنها متشبه شده است؟! و چگونه پروردگار جهانیان از آنان پنهان شده است؟
! خداوند متعال در رد آنها و امثالشان میفرماید: (
﴿وَمَا مِنۡ إِلَٰهٍ إِلَّآ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ﴾) و هیچ معبود به حقی جز خدای یگانه وجود ندارد، او به تمام صفات کمال متصف است و از هر نقص و عیبی پاک است و در آفرینش و تدبیر یگانه است. مردم از هیچ نعمتی برخوردار نیستند، مگر اینکه از جانب اوست، پس چگونه با او خدایی دیگر شریک گرفته میشود؟! خداوند از آنچه ستمکاران می گویند به مراتب بلندتر است.
سپس خداوند آنها را تهدید کرد و فرمود: (
﴿وَإِن لَّمۡ يَنتَهُواْ عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾) و اگر از آنچه می گویند، باز نیایند، به کافرانِ آنان عذابی دردناک خواهد رسید.
#
{74} ثم دعاهم إلى التوبة عما صدر منهم، وبيَّن أنه يقبل التوبة عن عباده، فقال: {أفلا يتوبون إلى الله}؛ أي: يرجعون إلى ما يحبُّه ويرضاه من الإقرار لله بالتوحيد، وبأن عيسى عبد الله ورسوله، وعما كانوا يقولونه {ويَسْتَغْفِرونَه} عن ما صدر منهم، {والله غفورٌ رحيم}؛ أي: يغفر ذنوب التائبين، ولو بلغت عنان السماء، ويرحمهم بقبول توبتهم وتبديل سيئاتهم حسنات، وصدَّر دعوتهم إلى التوبة بالعرض الذي هو في غاية اللطف واللين في قوله: {أفلا يتوبونَ إلى الله}.
(74) سپس خداوند آنها را به توبه کردن از آنچه از آنها سرزده، فراخواند و بیان نمود که او توبه را از بندگانش میپذیرد. (
﴿أَفَلَا يَتُوبُونَ إِلَى ٱللَّهِ﴾) آیا به سوی آنچه خدا دوست دارد و میپسندد،
از قبیل: اقرار به توحید و اعتراف به یگانگی خدا، و به اینکه عیسی بندۀ خدا و پیامبر او است، بر نمیگردند؟ (
﴿وَيَسۡتَغۡفِرُونَهُۥ﴾)و از آنچه از آنها سرزده، آمرزش نمیطلبند؟ (
﴿وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾) و خداوند آمرزنده و مهربان است. و همۀ گناهان کسانی را که توبه میکنند، میبخشد هرچند که آن گناهان، به اوج آسمان هم برسند، و خداوند با پذیرفتن توبۀ آنان و تبدیل کردن بدیهایشان به نیکی، بر آنها رحم مینماید. خداوند در نهایت مهربانی و نرمی،
آنها را به سوی توبه فراخوانده و میفرماید: (
﴿أَفَلَا يَتُوبُونَ إِلَى ٱللَّهِ﴾) آیا به سوی خدا باز نمیگردند؟!
#
{75} ثم ذَكَرَ حقيقة المسيح وأمِّه الذي هو الحق، فقال: {ما المسيحُ ابن مريم إلَّا رسولٌ قد خَلَتْ من قَبْلِهِ الرُّسل}؛ أي: هذا غايته ومنتهى أمره؛ أنَّه من عباد الله المرسلين، الذين ليس لهم من الأمر ولا من التشريع إلا ما أرسلهم به الله، وهو من جنس الرسل قبله، لا مزية له عليهم تخرِجُه عن البشرية إلى مرتبة الرُّبوبية. {وأمُّه} مريم {صدِّيقةٌ}؛ أي: هذا أيضاً غايتُها أنْ كانت من الصِّدِّيقين الذين هم أعلى الخلق رتبةً بعد الأنبياء، والصديقيَّة هي العلم النافع المثمر لليقين والعمل الصالح، وهذا دليلٌ على أنَّ مريم لم تكن نبيَّةً، بل أعلى أحوالها الصِّديقيَّة، وكفى بذلك فضلاً وشرفاً، وكذلك سائر النساء، لم يكن منهنَّ نبيَّة؛ لأن الله تعالى جعل النبوَّة في أكمل الصنفين؛ في الرجال؛ كما قال تعالى: {وما أرسلنا مِن قَبْلِكَ إلاَّ رجالاً نُوحي إليهم}؛ فإذا كان عيسى عليه السلام من جنس الأنبياء والرسل من قبله، وأمه صدِّيقةٌ؛ فلأيِّ شيءٍ اتَّخذهما النَّصارى إلهين مع الله.
وقوله: {كانا يأكلان الطعام}: دليلٌ ظاهر على أنهما عبدان فقيران محتاجان كما يحتاج بنو آدم إلى الطعام والشراب؛ فلو كانا إلهين؛ لاستَغْنَيا عن الطعام والشراب، ولم يحتاجا إلى شيءٍ؛ فإن الإله هو الغني الحميد. ولما بيَّن تعالى البرهان؛ قال: {انظرْ كيفَ نبيِّنُ لهم الآياتِ} الموضحةَ للحقِّ الكاشفة لليقين، ومع هذا لا تفيدُ فيهم شيئاً، بل لا يزالون على إفكهم وكَذِبِهم وافترائهم، وذلك ظلمٌ وعنادٌ منهم.
(75) سپس حقیقت مسیح و مادرش را که حق آشکار بود،
بیان کرد و فرمود: (
﴿مَّا ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُ﴾) بلندترین مرتبهای که عیسی در آن قرار دارد، این است که او بنده و پیامبر خداست؛ هیچ اختیاری ندارد، و نمیتواند از جانب خود قانونگذاری کند، مگر آنچه را که خدا همراه با او فرستاده است. و عیسی از نوع پیامبران پیشین است، و برتری خاصی بر آنها ندارد که او را از دایرۀ انسان بودن فراتر ببرد و به مقام ربوبیت و خدایی برساند. (
﴿وَأُمُّهُۥ﴾) و مادرش مریم (
﴿صِدِّيقَةٞ﴾) زنی بسیار راستگو بود. تنها چیزی که در رابطه با او میتوان گفت، این است که او از راستگویان و صدیقین بود، که بعد از پیامبران از همۀ مردم بالاتر، و رتبه و مقام رفیعتری دارند. و صدیق بودن؛ یعنی داشتن علم مفید و مثمرِ یقین و عمل صالح. و این بیانگر آن است که مریم پیامبر نبوده است، بلکه صدیق و راستکار بوده است، و همین برتری و شرافت برای او کافی است. و در میان زنان دیگر نیز، پیامبری مبعوث نشده است، چون خداوند نبوت را درمیان کاملترین نوع انسانها که همان مردان هستند، قرار داده است،
همان طور که خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ إِلَّا رِجَالٗا نُّوحِيٓ إِلَيۡهِم﴾ و پیش از تو جز مردانی که به آنان وحی نمودیم، نفرستادهایم. بنابراین عیسی ـ علیه السلام ـ از نوع پیامبران پیشین است و مادرش نیز راستکار و صدیقه است. پس به خاطر چه چیزی نصارا آنها را همراه با خدا ، به خدایی گرفتهاند؟ (
﴿كَانَا يَأۡكُلَانِ ٱلطَّعَامَ﴾) آنها غذا میخوردند. این دلیل روشنی است بر اینکه آنها دو بندۀ نیازمند بودند، و همان طور که انسانها به خوراک و آشامیدنی نیاز دارند، آنها نیز به آن نیازمند بودند. پس اگر آنها خدا بودند، از خوراک و نوشیدنی بی نیاز میشدند و به چیزی احتیاج نمیداشتند؛ زیرا خدا بینیاز و ستوده است.خداوند برای اثبات این حقیقت،
دلیل ارائه کرد و فرمود: (
﴿ٱنظُرۡ كَيۡفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ ٱلۡأٓيَٰتِ﴾) بنگر که چگونه آیاتی را که حق را روشن مینمایند و یقین میآورند برایشان بیان میکنیم. اما فایدهای ندارد، بلکه آنان همواره بر دروغ و تهمت خود قرار دارند. و این ناشی از ستم و کینه توزی آنهاست.
{قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَاللَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (76)}.
قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلاَ نَفْعًا وَاللّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ؛
بگو : آيا جز الله خداي ديگري را که براي شما مالک هيچ سود و زياني نيست مي پرستيد و حال آنکه الله شنوا و داناست ?
#
{76} أي: {قل} لهم أيُّها الرسول، {أتعبُدون من دونِ الله}: من المخلوقين الفقراء المحتاجين، مَنْ {لا يملِكُ لكم ضَرًّا ولا نفعاً}: وتَدَعون مَن انفردَ بالضُّرِّ والنفع والعطاء والمنع، {والله هو السميع}: لجميع الأصوات باختلاف اللغات على تفنُّن الحاجات، {العليم}: بالظَّواهر والبواطن والغيب والشهادة والأمور الماضية والمستقبلة؛ فالكامل تعالى الذي هذه أوصافه هو الذي يستحقُّ أن يُفْرَدَ بجميع أنواع العبادة، ويُخْلَصَ له الدِّين.
(76) (
﴿قُلۡ﴾) ای پیامبر! به آنها بگو: (
﴿أَتَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ﴾) آیا جز خدا، مخلوقات نیازمند و محتاج را میپرستید؟ (
﴿مَا لَا يَمۡلِكُ لَكُمۡ ضَرّٗا وَلَا نَفۡعٗا﴾) که مالک هیچ زیان و سودی برای شما نیستند، و کسی را رها میکنید که زیان، سود، بخشیدن و محروم کردن فقط دردست اوست؟ (
﴿وَٱللَّهُ هُوَ ٱلسَّمِيعُ﴾) و خداوند علی رغم اختلاف زبانها و تنوع نیازمندیها صداها را میشنود. (
﴿ٱلۡعَلِيمُ﴾) و به درون و بیرون و پنهان و آشکار و امور گذشته و آینده آگاه است. پس خداوندِ کاملی که از این صفات برخوردار میباشد، سزاوار است تا همۀ عبادتها تنها برای او انجام گردید و دین برای او خالص گردانده شود.
{قُلْ يَاأَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَأَضَلُّوا كَثِيرًا وَضَلُّوا عَنْ سَوَاءِ السَّبِيلِ (77) لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ (78) كَانُوا لَا يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ (79) تَرَى كَثِيرًا مِنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَفِي الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ (80) وَلَوْ كَانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالنَّبِيِّ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِيَاءَ وَلَكِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ فَاسِقُونَ (81)}.
قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعُواْ أَهْوَاء قَوْمٍ قَدْ ضَلُّواْ مِن قَبْلُ وَأَضَلُّواْ كَثِيرًا وَضَلُّواْ عَن سَوَاء السَّبِيلِ بگو : اي اهل کتاب ، به ناحق در دين خويش غلو مکنيد ، و از خواهشهاي آن ، مردمي که از پيش گمراه شده بودند و بسياري را گمراه کردند و خود از راه راست منحرف شدند پيروي مکنيد.
لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِكَ بِمَا عَصَوا وَّكَانُواْ يَعْتَدُونَ؛ از بني اسرائيل آنان که کافر شدند به زبان داود و عيسي بن مريم لعنت شدند ، و اين لعنت پاداش عصيان و تجاوزشان بود.
كَانُواْ لاَ يَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ؛ از کار زشتي که مي کردند باز نمي ايستادند و هر آينه بدکاري مي کردند.
تَرَى كَثِيرًا مِّنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ أَن سَخِطَ اللّهُ عَلَيْهِمْ وَفِي الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ؛ بسياري از ايشان را مي بيني که با کافران دوستي مي ورزند نفسهايشان بدکاري را فرا رويشان داشته است خشم خدا بر آنهاست و در عذاب جاودانه اند.
وَلَوْ كَانُوا يُؤْمِنُونَ بِالله والنَّبِيِّ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِيَاء وَلَـكِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ؛ اگر به خدا و پيامبر و آنچه بر او نازل شده ايمان آورده بودند کافران ، رابه دوستي نمي گرفتند ، ولي بيشترشان فاسقانند.
#
{77} يقول تعالى لنبيِّه - صلى الله عليه وسلم -: {قل يا أهل الكتاب لا تَغْلوا في دينِكُم غير الحقِّ}؛ أي: لا تتجاوزوا، وتتعدُّوا، الحق إلى الباطل، وذلك كقولهم في المسيح ما تقدَّم حكايتُهُ عنهم، وكغلوِّهم في بعض المشايخ اتباعاً لأهواء {قوم قد ضَلُّوا من قبل}؛ أي: تقدم ضلالهم، {وأضلُّوا كثيراً}: من الناس بدعوتهم إيَّاهم إلى الدين الذي هم عليه، {وضلُّوا عن سواء السبيل}؛ أي: قصد الطريق، فجمعوا بين الضلال والإضلال، وهؤلاء هم أئمَّة الضَّلال الذين حَذَّرَ الله عنهم وعن اتِّباع أهوائهم المُرْدِيَة وآرائهم المضلَّة.
(77) خداوند متعال به پیامبرش صلی الله علیه وسلم میفرماید: (
﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ غَيۡرَ ٱلۡحَقِّ﴾) بگو: ای اهلکتاب! در دینتان از حق فراتر نروید و به باطل نگرایید، مانند سخنانی که در مورد مسیح گفتند که حکایتِ آن سخن گذشت. و مانند مبالغه و زیادهروی آنها در مورد برخی مشایخ، به پیروی کردن از (
﴿أَهۡوَآءَ قَوۡمٖ قَدۡ ضَلُّواْ مِن قَبۡلُ﴾) خواست و امیال قومی که پیش از این گمراه شدند. (
﴿وَأَضَلُّواْ كَثِيرٗا﴾) و با دعوت مردم به سوی دین خود، بسیاری از آنان را گمراه کردند، (
﴿وَضَلُّواْ عَن سَوَآءِ ٱلسَّبِيلِ﴾) و خود نیز از راه راست منحرف شدند. پس هم خودشان گمراه شدند، و هم دیگران را گمراه کردند. ایشان پیشوایان گمراهی هستند که خداوند، مردمان را از پیروی کردن از خواستهای فرومایه و نظرهای گمراه کنندۀ آنان برحذر داشته است.
#
{78} ثم قال تعالى: {لُعِنَ الذينَ كفروا من بني إسرائيل}؛ أي: طُردوا وأبعدوا عن رحمة الله، {على لسان داود وعيسى ابن مريم}؛ أي: بشهادتهما وإقرارهما بأن الحجَّة قد قامت عليهم وعاندوها. {ذلك}: الكفر واللعن {بما عَصَوا وكانوا يعتدون}؛ أي: بعصيانهم لله وظُلمهم لعباد الله صار سبباً لكفرِهم وبعدِهم عن رحمة الله؛ فإنَّ للذُّنوب والظُّلم عقوبات.
(78) سپس خداوند فرمود: (
﴿لُعِنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ﴾) کافران بنیاسرائیل از رحمت خدا طرد و دور شدند، (
﴿عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُۥدَ وَعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَ﴾) به سبب شهادت دادن داود و عیسی -پسر مریم- و اقرار نمودن آنان بر اینکه حجت بر بنیاسرائیل اقامه گشته است. اما آنها با آن حجت، مخالفت ورزیدند. (
﴿ذَٰلِكَ﴾) آن کفر و نفرین،(
﴿بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعۡتَدُونَ﴾) به سبب سرکشی و نافرمانی آنها از خدا، و ستمشان نسبت به بندگانخدا بود. پس کفر ورزیدند و از رحمت خدا دور شدند؛ زیرا ارتکاب گناهان و در پیش گرفتن راه ستمگری، مجازاتهای شدیدی دربر دارد.
#
{79} ومن معاصيهم التي أحَلَّت بهم المَثُلات وأوقعت بهم العقوبات أنَّهم {كانوا لا يَتَناهَوْنَ عن مُنكرٍ فعلوهُ}؛ أي: كانوا يفعلون المنكر ولا ينهى بعضُهم بعضاً، فيشترك بذلك المباشر وغيره، الذي سكت عن النهي عن المنكر مع قدرتِهِ على ذلك، وذلك يدلُّ على تهاوُنِهم بأمر الله، وأنَّ معصيتَه خفيفة عليهم؛ فلو كان لديهم تعظيمٌ لربِّهم؛ لغاروا لمحارمه، ولغضبوا لغضبه.
وإنَّما كان السكوت عن المنكَرِ مع القدرة موجباً للعقوبة لما فيه من المفاسد العظيمة:
منها: أنَّ مجرَّد السكوت فعلُ معصيةٍ، وإنْ لم يباشِرْها الساكتُ؛ فإنَّه كما يجب اجتناب المعصية؛ فإنَّه يجب الإنكار على مَنْ فَعَلَ المعصية.
ومنها: ما تقدَّم أنه يدلُّ على التهاون بالمعاصي وقلة الاكتراث بها.
ومنها: أنَّ ذلك يجرِّئ العصاة والفسقة على الإكثار من المعاصي إذا لم يردعوا عنها، فيزداد الشرُّ وتعظُم المصيبة الدينيَّة والدنيويَّة، ويكون لهم الشوكة والظهور، ثم بعد ذلك يضعُفُ أهل الخير عن مقاومة أهل الشرِّ، حتى لا يقدرون على ما كانوا يقدرون عليه أولاً.
ومنها: أن في ترك الإنكار للمنكر يندرِسُ العلم ويكثُرُ الجهل؛ فإنَّ المعصية مع تكرُّرها وصدورها من كثير من الأشخاص وعدم إنكار أهل الدين والعلم لها يُظَنُّ أنها ليست بمعصية، وربما ظنَّ الجاهل أنها عبادة مستحسنة، وأيُّ مفسدةٍ أعظم من اعتقاد ما حرَّم الله حلالاً وانقلاب الحقائق على النفوس ورؤية الباطل حقًّا؟!
ومنها: أنَّ السُّكوتَ على معصية العاصين ربَّما تزيَّنت المعصية في صدور الناس، واقتدى بعضُهم ببعضٍ؛ فالإنسان مولعٌ بالاقتداء بأضرابِهِ وبني جنسه ... ومنها ومنها ...
فلما كان السكوت عن الإنكار بهذه المثابة؛ نصَّ الله تعالى أن بني إسرائيل الكفار منهم لَعَنَهم بمعاصيهم واعتدائهم، وخصَّ من ذلك هذا المنكر العظيم: {لبئس ما كانوا يَفْعَلونَ}.
(79) و ازجمله گناهانی که آنان را به عذاب گرفتار کرد این است که (
﴿كَانُواْ لَا يَتَنَاهَوۡنَ عَن مُّنكَرٖ فَعَلُوهُ﴾) آنان منکر را انجام میدادند و یکدیگر را از آن منع نمیکردند. بنابراین فردی که مستقیماً گناه را انجام میداد، با کسی که گناه را انجام نداده بود و میتوانست از آن نهی کند اما نهی نمیکرد، شریک میشود. و این بیانگر آن است که آنان دستورات خدا را دستِ کم میگیرند و معصیت و نافرمانی او را سبک میانگارند. و چنانچه با دیدۀ تعظیم و بزرگداشت به پروردگارشان نگاه میکردند، به هنگامیکه حریم الهی زیر پا نهاده میشد، خشمگین شده و غیرت آنان به جوش میآمد. و دلیل اینکه سکوت در برابر منکر ـ در صورتی که آدمی قدرت نهی از آن را داشته باشد ـ عقوبت و مجازات خدا را در پی دارد،
این است که مفاسد بسیار زیادی از این امر نشأت میگیرد که به آنها اشاره میکنیم: 1ـ سکوت، گناه محسوب میشود، هرچند که سکوت کننده خود مرتکب گناهی نشده باشد. و همچنانکه باید از گناه دوری جست، باید گناهکاران را نیز نصیحت نمود و از ارتکاب گناه بازداشت. 2ـ همچنانکه قبلاً نیز اشاره شد، سکوت در برابر گناه، به منزلۀ سبک شمردن آن است. 3ـ سکوتِ آحاد جامعه، سبب میشود که اهل معصیت و بزهکاران بر ارتکاب گناهان و نابهنجاریها جرأت و جسارت پیدا کنند. و چنانچه از این اعمال نهی نشود، فتنه و فساد ازدیاد یافته و مصایب دینی و دنیوی فراوانی بهبار میآید، و افراد گناهکار شکوه و عظمت پیدا کرده و بیشتر از گذشته خود را نشان میدهند، و به گناه و عصیان مبادرت میورزند. و اهلخیر نیز از مقابلۀ با آنان بازمانده و نمیتوانند جلوی انحرافات آنان را بگیرند، و روز به روز بر ضعف و ناتوانی آنان افزوده میشود. 4ـ چنانچه انسانها در مقابل تبهکاران سکوت کنند، به تدریج چراغ علم و اندیشه به خاموشی گراییده، و جهالت و نادانی مستولی میشود؛ چرا که گناه و معصیت اگر تکرار شود، و بسیاری از مردم به آن بگرایند، و اهل علم و دین به مقابلۀ با آن نپردازند، گمان میرود که گناه محسوب نمیشود، و چه بسا جاهل تصور کند که این گناه، عبادتی نیکو است. و چه مفسدهای بزرگتر از آن است که آدمی حرام را حلال بداند؟! و چه فسادی خطرناکتر از آن است که انسان، باطل را حق بداند؟! 5ـ سکوت در برابر گناه، بسیاری اوقات موجب میشود که گناه در نظر گناهکاران آراسته گردد و دیگران نیز به آنان اقتدا نمایند؛ چرا که آدمی دوست دارد به همنوعان خود تأسی کند. البته سکوت در برابر گناه، مفاسد بسیار زیاد دیگری را نیز در بردارد که به همین مقدار اکتفا میشود.پس چون سکوت، این پیامدها را در پی دارد، خداوند به صراحت اعلام نمود که کافرانِ بنیاسرائیل، به سبب گناهانی که مرتکب شدند، مورد لعن و نفرین پروردگار قرار گرفتند، به ویژه به سبب گناهِ بزرگ
«سکوت در مقابل ارتکاب گناه.» [ (
﴿لَبِئۡسَ مَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ﴾) چه عمل بدی را انجام دادند!]
#
{80} {ترى كثيراً منهم يَتَوَلَّوْنَ الذين كفروا}: بالمحبَّة والموالاة والنصرة، {لبئس ما قدَّمَتْ لهم أنفسُهم}: [هذه] البضاعة الكاسدة والصفقة الخاسرة، وهي سَخَط الله الذي يسخط لِسَخَطِهِ كلُّ شيء والخلود الدائم في العذاب العظيم؛ فقد ظلمتهم أنفسهم حيث قدمت لهم هذا النزل غير الكريم، وقد ظلموا أنفسهم إذ فوَّتوها النعيم المقيم.
(80) (
﴿ تَرَىٰ كَثِيرٗا مِّنۡهُمۡ يَتَوَلَّوۡنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾) بسیاری از آنان را مییابی که کافران را به دوستی میگیرند، و محبت آنان را در دل دارند، و به یاری و نصرت آنان میشتابند، و ولایت و رهبری آنان را میپذیرند. (
﴿لَبِئۡسَ مَا قَدَّمَتۡ لَهُمۡ أَنفُسُهُمۡ﴾) این کالای بیرواج و این معاملۀ خسارت دیده، بد چیزی است که از پیش فرستادند؛ چرا که خشم و غضب خدا را درپی دارد، و موجب میشود برای همیشه در آتشِ جهنم باقی بمانند. آنان خودشان بر خویشتن ستم کردند، و این مهمانی نامبارک و شوم را برای خود تدارک دیدند، و خویشتن را از نعمت پایدار و همیشگی محروم نمودند.
#
{81} {ولو كانوا يؤمنون باللهِ والنبيِّ وما أُنزِلَ إليه ما اتَّخذوهم أولياءَ}؛ فإنَّ الإيمان بالله وبالنبيِّ وما أُنزِلَ إليه يوجب على العبد موالاة ربِّه وموالاة أوليائه ومعاداة من كفر به وعاداه وأوضع في معاصيه؛ فشرط ولاية الله والإيمان به أن لا يَتَّخِذَ أعداء الله أولياء، وهؤلاء لم يوجَدْ منهم الشرطُ، فدلَّ على انتفاء المشروط. {ولكن كثيراً منهم فاسقون}؛ أي: خارجون عن طاعة الله والإيمان به وبالنبيِّ، ومن فسقهم موالاة أعداء الله.
(81) (
﴿وَلَوۡ كَانُواْ يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلنَّبِيِّ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مَا ٱتَّخَذُوهُمۡ أَوۡلِيَآءَ﴾) و اگر به خدا و پیامبر و آنچه بر او نازل شده است، ایمان میآوردند، آنان را به دوستی نمیگرفتند؛ زیرا ایمان به خدا و پیامبر و به آنچه براو نازل شده است، بر بنده واجب میگرداند تا پروردگار و دوستان پروردگارش را دوست بدارد، و با کسی که به خدا کفر ورزیده و با وی دشمنی کرده و در ارتکاب گناه و نافرمانیِ خدا شتاب میکند، دشمنی ورزد. پس شرط ولایت خدا و ایمانِ به او، آن است که دشمنان خدا به دوستی گرفته نشوند. و اینها فاقد این شرط بودند، پس مشروط نیز منتفی است. (
﴿وَلَٰكِنَّ كَثِيرٗا مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ﴾) اما بسیاری ازآنان فاسق هستند؛ یعنی از اطاعت پروردگار و ایمان به خدا و پیامبر، بیرون رفتهاند. و از جملۀ فسق آنها این است که، با دشمنان خدا دوستی میکنند.
ثم قال تعالى: {لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ (82) وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ (83) وَمَا لَنَا لَا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا جَاءَنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِينَ (84) فَأَثَابَهُمُ اللَّهُ بِمَا قَالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِينَ (85) وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ (86)}.
لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُواْ وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ قَالُوَاْ إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ؛ دشمن ترين مردم نسبت به کساني که ايمان آورده اند يهود و مشرکان را مي يابي ،
و مهربان ترين کسان نسبت به آنان که ايمان آورده اند کساني را مي يابي که مي گويند : ما نصراني هستيم زيرا بعضي از ايشان کشيشان و راهبان هستند و آنها سروري نمي جويند.
وَإِذَا سَمِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ ؛ چون آنچه را که بر پيامبر نازل کرده ايم بشنوند ، و حقيقت را دريابند، ،
چشمانشان پر از اشک مي شود مي گويند : اي پروردگار ما ، ايمان آورديم ، ما را نيز در زمره شهادت دهندگان بنويس.
وَمَا لَنَا لاَ نُؤْمِنُ بِاللّهِ وَمَا جَاءنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَن يُدْخِلَنَا رَبَّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِينَ؛ چرا به خدا و اين آيين حق که بر ما نازل شده است ايمان نياوريم و طمع نورزيم در اينکه پروردگار ما ما را در شمار صالحان آورد ?
فَأَثَابَهُمُ اللّهُ بِمَا قَالُواْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاء الْمُحْسِنِينَ؛ به پاداش اين سخن که گفتند ، خدا آنان را به بهشتهايي که در آن نهرها، روان است پاداش داد در آن جاودانند و اين است پاداش نيکوکاران.
وَالَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ؛ و آنان که انکار ورزيدند و آيات ما را تکذيب کردند اهل جهنمند.
#
{82} يقول تعالى في بيان أقرب الطائفتين إلى المسلمين وإلى ولايتهم ومحبَّتهم وأبعدهم من ذلك: {لتجدنَّ أشدَّ الناس عداوةً للذين آمنوا اليهود والذين أشركوا}: فهؤلاء الطائفتان على الإطلاق أعظم الناس معاداةً للإسلام والمسلمين وأكثرهم سعياً في إيصال الضَّرر إليهم، وذلك لشدة بغضهم لهم بغياً وحسداً وعناداً وكفراً. {ولتجدنَّ أقربهم مودَّة للذين آمنوا الذين قالوا إنا نصارى}: وذكر تعالى لذلك عدة أسباب:
منها: أنَّ فيهم {قِسِّيسين ورُهباناً}؛ أي: علماء متزهِّدين وعباداً في الصوامع متعبِّدين، والعلم مع الزُّهد وكذلك العبادة مما يلطف القلب، ويرقِّقه، ويُزيل عنه ما فيه من الجفاء والغِلظة؛ فلذلك لا يوجد فيهم غلظة اليهود وشدة المشركين.
ومنها: {أنهم لا يستكبرون}؛ أي: ليس فيهم تكبُّرٌ ولا عتوٌّ عن الانقياد للحقِّ، وذلك موجبٌ لقربهم من المسلمين ومن محبَّتهم؛ فإنَّ المتواضع أقرب إلى الخير من المستكبر.
(82) .خداوند متعال در بیان نزدیکترین گروه به مسلمین و نزدیکترین آنها در دوستی و محبت با مؤمنان،
و دورترین آنها میفرماید: (
﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ ٱلنَّاسِ عَدَٰوَةٗ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْ﴾) مسلّماً سرسختترین دشمن مؤمنان را، یهودیان و مشرکان خواهی یافت. پس این دو گروه بهطور مطلق بزرگترین دشمنان اسلام ومسلمیناند، و بیش از همۀ مردم برای ضرر رساندن به مسلمانان، تلاش میکنند. واین به خاطر شدّت تنفر و دشمنی آنها نسبت به مسلمانان و حسد و کینه و کفر آنها است.(
﴿وَلَتَجِدَنَّ أَقۡرَبَهُم مَّوَدَّةٗ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّا نَصَٰرَىٰ﴾) و مسلّماً مهربانترین افراد را نسبت به مؤمنان،
کسانی خواهی یافت که گفتند: «ما نصارا هستیم.» خداوند برای این امر چند سبب را بیان کرده است: 1-(
﴿مِنۡهُمۡ قِسِّيسِينَ وَرُهۡبَانٗا﴾) در میان آنها دانشمندانی است که از دنیا بریدهاند. و دیرنشینانی وجود دارند، که در صومعهها مشغول عبادت هستند. و علم همراه با زهد و عبادت، دل را مهربان و نرم میکند و خشونت و سختی را، از آن دور مینماید. بنابراین سرسختی و خشونتی که در یهودیان و مشرکان وجود دارد، در آنان یافت نمیشود. 2- (
﴿وَأَنَّهُمۡ لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ﴾) و آنان تکبر نمیورزند؛ یعنی در آنها تکبر و سرکشی در برابر حق، وجود ندارد، و این باعث میشود که آنها به مسلمانان نزدیکتر شوند، و بیشتر با آنها دوستی کنند؛ زیرا فرد فروتن، از فردِ خودخواه و متکبر، به خیر و خوبی نزدیکتر است.
#
{83} ومنها: أنهم {إذا سمعوا ما أنزِل} على محمد - صلى الله عليه وسلم -؛ أثَّر ذلك في قلوبهم وخشعوا له وفاضت أعينُهم بحسب ما سمِعوا من الحقِّ الذي تيقَّنوه؛ فلذلك آمنوا وأقرُّوا به، فقالوا: {ربَّنا آمنَّا فاكتُبْنا مع الشَّاهدين}: وهم أمة محمدٍ - صلى الله عليه وسلم -؛ يشهدونَ لله بالتوحيد، ولرسله بالرسالة وصحَّة ما جاؤوا به، ويشهدون على الأمم السابقة بالتصديق والتكذيب، وهم عدولٌ، شهادتهم مقبولةٌ؛ كما قال تعالى: {وكذلك جعلناكم أمَّةً وسطاً لتكونوا شهداء على النَّاس ويكونَ الرسول عليكم شهيداً}.
(83) (
﴿وَإِذَا سَمِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَى ٱلرَّسُولِ﴾) هرگاه آنچه را که بر پیامبر صلی الله علیه وسلم نازل میشود، بشنوند، در دلهایشان تأثیر میگذارد، و در مقابلِ آن فروتنی میکنند، و به خاطر حقّی که شنیده و به آن یقین کردهاند، چشمهایشان پر از اشک میگردد.
بنابراین ایمان آورده و به آن اعتراف نموده و میگویند: (
﴿رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَٱكۡتُبۡنَا مَعَ ٱلشَّٰهِدِينَ﴾) پروردگارا! ایمان آوردهایم، پس ما را در زمرۀ گواهان؛ یعنی امّت محمد صلی الله علیه وسلم قرار بده، چرا که آنها بر یگانگی خدا گواهی داده، و بر رسالت پیامبران و صحت آنچه که آوردهاند، شهادت میدهند، و بر امتهای پیشین گواهی میدهند که برخی را تصدیق و گروهی را تکذیب نمودند. و آنان عادل و دادگرند، و شهادت آنها پذیرفته میشود،
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗا﴾ و این چنین شما را امتی میانه قرار دادیم، تا بر مردم گواه باشید، و پیامبر
[نیز] بر شما گواه باشد.
#
{84} فكأنَّهم ليموا على إيمانِهِم ومسارعَتِهِم فيه، فقالوا: {وما لنا لا نؤمنُ بالله وما جاءنا من الحقِّ ونطمعُ أن يُدْخِلَنا ربُّنا مع القوم الصالحينَ}؛ أي: وما الذي يمنعُنا من الإيمان بالله؛ والحالُ أنَّه قد جاءنا الحقُّ من ربِّنا الذي لا يقبلُ الشكَّ والريب، ونحن إذا آمنَّا واتَّبعنا الحقَّ طَمِعنا أن يُدْخِلَنا اللهُ الجنَّة مع القوم الصالحين؛ فأيُّ مانعٍ يمنعنا؟! أليس ذلك موجباً للمسارعة والانقياد للإيمان وعدم التخلف عنه؟!
(84) پس انگار آنان به خاطر ایمان آوردن و شتافتن به سوی ایمان، سرزنش شدهاند.
بنابراین گفتند: چه چیزی ما را از ایمان آوردن به خدا باز میدارد، حال آنکه از جانب پروردگارمان، حق پیش ما آمده است؛ حقی که هیچ شک و تردیدی را نمیپذیرد. و ما با ایمان آوردن و پیروی کردنمان از حق، امید آن را داریم که خداوند ما را همراه با قوم شایسته و صالح وارد بهشت نماید. پس چه مانعی ما را از این کار باز میدارد؟ آیا این، موجب شتافتن به سوی ایمان و تسلیم شدن در مقابل آن نیست؟!
#
{85} قال الله تعالى: {فأثابهم اللهُ بما قالوا}؛ أي: بما تفوَّهوا به من الإيمان ونَطَقوا به من التصديق بالحقِّ {جناتٍ تجري من تحتها الأنهارُ خالدين فيها، وذلك جزاء المحسنينَ}. وهذه الآيات نزلت في النصارى الذين آمنوا بمحمدٍ - صلى الله عليه وسلم - كالنجاشيِّ وغيره ممَّن آمن منهم، وكذلك لا يزال يوجد فيهم من يختارُ دينَ الإسلام، ويتبيَّن له بطلان ما كانوا عليه وهم أقربُ من اليهود والمشركين إلى دين الإسلام.
(85) خداوند متعال میفرماید: (
﴿فَأَثَٰبَهُمُ ٱللَّهُ بِمَا قَالُواْ﴾) به سبب ایمانی که آوردند و اعترافی که به حق کردند، (
﴿جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ وَذَٰلِكَ جَزَآءُ ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾) خداوند باغهایی را به عنوان پاداش به آنان داد، که از زیر درختان آن، رودها روان است و آنان برای همیشه در آن میمانند و این پاداش نیکوکاران است. این آیات، در مورد نصارایی نازل شده است که به حضرت محمد صلی الله علیه وسلم ایمان آوردند، مانند نجاشی و نصارای دیگری که ایمان آوردند. و هنوز در میان نصارا، کسانی یافت میشوند که دین اسلام را انتخاب میکنند و باطل بودن دینی که بر آن بودهاند، برایشان روشن است، و آنها از یهودیان و مشرکین به دین اسلام نزدیکترند.
#
{86} ولما ذكر ثواب المحسنين؛ ذكر عقاب المسيئين، قال: {والذين كفروا وكذَّبوا بآياتنا أولئك أصحابُ الجحيم}؛ لأنَّهم كفروا بالله وكذَّبوا بآياته المبيِّنة للحقِّ.
(86) وقتی که پاداش نیکوکاران را بیان کرد،
سزا و عذاب بدکاران را نیز ذکر نمود و فرمود: (
﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَآ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَحِيمِ﴾) و کسانی که کفر ورزیدند، و آیات ما را تکذیب کردند، ایشان اهل دوزخاند؛ چون آنها به خدا کفر ورزیده، و آیات او را که مبین حق است، تکذیب کردهاند.
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحَرِّمُوا طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ (87) وَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلَالًا طَيِّبًا وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ (88)}
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تُحَرِّمُواْ طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللّهُ لَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، چيزهاي پاکيزه اي را که خدا بر شما حلال کرده است حرام مکنيد و از حد در مگذريد که خدا تجاوز کنندگان از حد را دوست ندارد.
وَكُلُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ حَلاَلاً طَيِّبًا وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِيَ أَنتُم بِهِ مُؤْمِنُونَ؛ از چيزهاي حلال و پاکيزه اي که خدا به شما روزي داده است بخوريد و از خدايي که به او ايمان آورده ايد بترسيد.
#
{87} يقول تعالى: {يا أيُّها الذين آمنوا لا تحرِّموا طيبِّات ما أحلَّ الله لكم}: من المطاعم والمشارب؛ فإنَّها نِعَمٌ أنعم الله بها عليكم؛ فاحْمَدوه إذ أحلَّها لكم واشكُروه، ولا تَرُدُّوا نعمته بكفرها، أو عدم قبولها، أو اعتقاد تحريمها، فتجمعون بذلك بين القولِ على اللهِ الكذبَ وكفر النعمة، واعتقاد الحلال الطيِّب حراماً خبيثاً؛ فإنَّ هذا من الاعتداء، والله قد نهى عن الاعتداء، فقال: {ولا تعتدوا إنَّ الله لا يحبُّ المعتدينَ}، بل يُبْغِضُهم ويمقُتُهم، ويعاقِبُهم على ذلك.
(87) خداوند متعال میفرماید: (
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُحَرِّمُواْ طَيِّبَٰتِ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكُمۡ﴾) ای کسانی که ایمان آوردهاید! خوردنیها و نوشیدنیهای پاکیزهای که خدا برایتان حلال نموده است، حرام نکنید؛ زیرا اینها، نعمتهایی هستند که خداوند به شما ارزانی داشته است. پس خدا را ستایش کنید که آن نعمتها را برایتان حلال نموده، و شکر او را به جای آورید، و نعمت اورا با ناسپاسی و تحریم نمودن آن، برنگردانید. که آنگاه هم بر خدا دروغ بسته، و هم کفران نعمت کرده، و روزی حلال و پاکیزه را حرام و ناپاک دانستهاید، و این، یک نوع تجاوزگری است.
و خداوند از تجاوزگری نهی کرده و میفرماید: (
﴿وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِينَ﴾) و تجاوز نکنید، که خداوند متجاوزان را دوست ندارد، بلکه از آنان متنفّر است و آنها را به خاطر تجاوزشان، مجازات خواهد کرد.
#
{88} ثم أمر بضدِّ ما عليه المشركون الذين يحرِّمون ما أحلَّ الله فقال: {وكُلوا مما رَزَقَكُمُ الله حلالاً طيِّباً}؛ أي: كُلوا من رزقِهِ الذي ساقه إليكم بما يسَّره من الأسباب إذا كان حلالاً لا سرقةً ولا غصباً ولا غير ذلك من أنواع الأموال التي تؤخذ بغير حقٍّ، وكان أيضاً طيباً، وهو الذي لا خبث فيه، فخرج بذلك الخبيث من السباع والخبائث. {واتقوا الله}: في امتثال أوامره واجتناب نواهيه، {الذي أنتم به مؤمنونَ}؛ فإنَّ إيمانكم بالله يوجِبُ عليكُم تقواه ومراعاة حقِّه؛ فإنَّه لا يتمُّ إلاَّ بذلك.
ودلَّت الآية الكريمة على أنه إذا حَرَّمَ حلالاً عليه من طعام وشرابٍ وسريةٍ وأمةٍ ونحو ذلك؛ فإنَّه لا يكون حراماً بتحريمه، لكن لو فعله؛ فعليه كفَّارة يمين؛ كما قال تعالى: {يا أيُّها النبيُّ لم تحرِّمُ ما أحلَّ الله لك ... } الآية؛ إلاَّ أنَّ تحريم الزوجة فيه كفارة ظهار، ويدخل في هذه الآية أنه لا ينبغي للإنسان أن يتجنَّب الطيِّبات ويحرمَها نفسه، بل يتناولها مستعيناً بها على طاعة ربِّه.
(88) سپس خداوند به ضد آنچه که مشرکان برآن قرار دارند ـ همانهایی که آنچه خدا حلال نموده است،
تحریم میکنند ـ دستور داد و فرمود: (
﴿وَكُلُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ ٱللَّهُ حَلَٰلٗا طَيِّبٗا﴾) و از روزی و رزق حلالی بخورید که خدا برایتان فراهم نموده، و اسباب به دست آوردن آن را برایتان آسان نموده است؛ رزق حلالی که از راه دزدی وغصب و دیگر راههای نامشروع، بهدست نیامده باشد. و نیز باید پاکیزه باشد، و آن رزقی است که آلودگی در آن نیست. پس با این قید، حیوانات نجس،
از قبیل: درندگان، و پلیدیها خارج میشوند. (
﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ﴾) و در اطاعت از دستورات خدا و پرهیز از آنچه او نهی کرده است، از خدا بترسید. (
﴿ٱلَّذِيٓ أَنتُم بِهِۦ مُؤۡمِنُونَ﴾) خداوندی که شما به او ایمان دارید؛ زیرا ایمان داشتن به خدا، ترس از خدا و رعایت حقوق الهی را بر شما واجب میگرداند؛ زیرا ایمان، جز با پرهیزگاری و رعایت حق خدا، تکمیل نمیگردد.
آیۀ کریمه دلالت مینماید که هرکس حلالی را از قبیل: خوراک یا نوشیدنی و کنیز و امثال آن بر خود حرام کند، با حرام کردن او، حرام نمیشود. اما اگر او آن کار را کرد،
بر او کفارۀ قسم لازم میآید همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكَ﴾ ای پیامبر! چرا چیزی را حرام می کنی که خدا برایت حلال کرده است؟ اما در حرام کردن زن، کفارۀ ظهار لازم میآید. و از این آیه استنباط میشود که برای انسان شایسته نیست از پاکیها پرهیز کند و آن را بر خود حرام بگرداند، بلکه از آن استفاده نماید، و برای عبادت پروردگارش از آن کمک بگیرد.
{لَا يُؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَلَكِنْ يُؤَاخِذُكُمْ بِمَا عَقَّدْتُمُ الْأَيْمَانَ فَكَفَّارَتُهُ إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَاكِينَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ ذَلِكَ كَفَّارَةُ أَيْمَانِكُمْ إِذَا حَلَفْتُمْ وَاحْفَظُوا أَيْمَانَكُمْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (89)}.
لاَ يُؤَاخِذُكُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَلَـكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا عَقَّدتُّمُ الأَيْمَانَ فَكَفَّارَتُهُ إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَاكِينَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاَثَةِ أَيَّامٍ ذَلِكَ كَفَّارَةُ أَيْمَانِكُمْ إِذَا حَلَفْتُمْ وَاحْفَظُواْ أَيْمَانَكُمْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ؛ خداوند شما را به سبب سوگندهاي لغوتان بازخواست نخواهد کرد ولي به سبب ، شکستن سوگندهايي که به قصد مي خوريد ، بازخواست مي کند و کفاره آن اطعام ده مسکين است از غذاي متوسطي که به خانواده خويش مي خورانيد يا پوشيدن آنها يا آزاد کردن يک بنده ، و هر که نيابد سه روز روزه داشتن اين کفاره قسم است ، هر گاه که قسم خورديد به قسمهاي خود وفا کنيد خدا آيات خود را براي شما اينچنين بيان مي کند ، باشد که سپاسگزار باشيد.
#
{89} أي: في أيمانكم التي صدرت على وجه اللغو، وهي الأيمان التي حلف بها المقسم من غير نيَّة ولا قصدٍ، أو عقدها يظنُّ صدقَ نفسه، فبان بخلاف ذلك، {ولكن يؤاخذكم بما عقَّدتم الأيمان}؛ أي: بما عزمتم عليه وعقدت عليه قلوبكم؛ كما قال في الآية الأخرى: {ولكن يؤاخِذُكُم بما كَسَبَتْ قلوبُكم}، {فكفَّارتُهُ}؛ أي: كفارة اليمين الذي عقدتموها بقصدكم: {إطعام عشرة مساكين}، وذلك الإطعام {من أوسط ما تُطْعِمون أهليكم أو كسوتهم}؛ أي: كسوة عشرة مساكين، والكسوة هي التي تجزي في الصلاة، {أو تحرير رقبة}؛ [أي: عتق رقبة] مؤمنةٍ؛ كما قُيِّدت في غير هذا الموضع؛ فمتى فعل واحداً من هذه الثلاثة؛ فقد انحلَّت يمينه. {فمن لم يجِدْ} واحداً من هذه الثلاثة، {فصيام ثلاثة أيَّام ذلك}: المذكور {كفارة أيمانكم إذا حلفتم}: تكفِّرها وتمحوها وتمنع من الإثم، {واحفظوا أيمانَكم}: عن الحلف بالله كاذباً وعن كثرة الأيمان، واحفظوها إذا حلفتم عن الحِنْث فيها؛ إلا إذا كان الحِنْث خيراً؛ فتمام الحفظ أن يفعل الخير، ولا يكون يمينه عرضةً لذلك الخير.
{كذلك يبيِّن الله لكم آياتِهِ}: المبيِّنة للحلال من الحرام، الموضِّحة للأحكام. {لعلَّكم تشكرون}: الله؛ حيث علَّمكم ما لم تكونوا تعلمون؛ فعلى العبد شكر الله تعالى على ما مَنَّ به عليه من معرفة الأحكام الشرعيَّة وتبيينها.
(89) خداوند شما را به سبب سوگندهایی که به صورت لهو و بیهوده از زبانتان بیرون میآید، محاسبه نمیکند. و آن سوگندهایی است که بدون قصد و نیّت بر زبان جاری میشود، و یا اینکه شخصی سوگند میخورد و گمان میبرد که او راست میگوید، اما خلاف آنچه او گفته است، ثابت میشود. (
﴿وَلَٰكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا عَقَّدتُّمُ ٱلۡأَيۡمَٰنَ﴾) ولی شما را به سبب سوگندهایی که از روی قصد و با ارادۀ قلبی میخورید، مواخذه میکند.
همانطور که در آیهای دیگر فرموده است: ﴿وَلَٰكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا كَسَبَتۡ قُلُوبُكُمۡ﴾ ولی شما را به سبب آنچه دلهایتان انجام داده است، مواخذه میکند. (
﴿فَكَفَّٰرَتُهُۥٓ﴾) پس کفارۀ سوگندهایی که از روی قصد و اراده میخورید، (
﴿إِطۡعَامُ عَشَرَةِ مَسَٰكِينَ﴾) این است که به ده مستمند غذا بدهید، و این غذا (
﴿مِنۡ أَوۡسَطِ مَا تُطۡعِمُونَ أَهۡلِيكُمۡ أَوۡ كِسۡوَتُهُمۡ﴾) باید از غذای معمولی و متوسطی باشد که شما به خانوادههایتان میدهید، یا به ده مستمند لباس بپوشانید. و پوشاک، لباسی است که برای اقامۀ نماز کفایت میکند.(
﴿أَوۡ تَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ﴾) یا بردهای مؤمن آزاد کنید، همانطور که در جاهای دیگر با این قید
«مؤمن» ذکر شده است. پس هرگاه یکی از این سه کار را انجام داد، کفارۀ سوگندش را داده است.(
﴿فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ﴾) و هرکس چیزی از این سه کار را نیافت، (
﴿فَصِيَامُ ثَلَٰثَةِ أَيَّامٖ﴾) باید سه روز، روزه بگیرد. (
﴿ذَٰلِكَ﴾) این امور مذکور،(
﴿كَفَّٰرَةُ أَيۡمَٰنِكُمۡ إِذَا حَلَفۡتُمۡ﴾) کفارۀ سوگندهایتان است، آنگاه که سوگند خوردید. این اعمال، سوگند را میپوشاند و آن را از بین میبرد، و از گناهکار شدن شما، جلوگیری مینماید. (
﴿وَٱحۡفَظُوٓاْ أَيۡمَٰنَكُمۡ﴾) و سوگندهایتان را پاس بدارید، طوری که سوگندِ دروغ یاد نکنید و از زیاد سوگند خوردن، خودداری نمایید. و وقتی سوگند خوردید، از شکستن آن خودداری کنید، مگر اینکه شکستن سوگند، بهتر باشد. پس حفاظت کامل از سوگند این است که کار خیر انجام بگیرد، ونباید سوگند او مانع انجام آن کار خیر بگردد.(
﴿كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ﴾) اینگونه خداوند آیات خود را برای شما بیان مینماید، آیاتی که حلال را از حرام مشخص مینمایند و احکام را توضیح میدهند، (
﴿لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ﴾) تا سپاس خدا را به جای آورید، خدایی که به شما چیزهایی آموخت که نمیدانستید. پس بنده به خاطر آنچه که خداوند از شناخت احکام شرع و توضیح آن به وی ارزانی نموده است، باید شکرش را به جای آورد.
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (90) إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ (91)}.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، شراب و قمار و بتها و گروبندي با، تيرهاپليدي و کار شيطان است ، از آن اجتناب کنيد تا رستگار شويد.
إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللّهِ وَعَنِ الصَّلاَةِ فَهَلْ أَنتُم مُّنتَهُونَ ؛ شيطان مي خواهد با شراب و قمار ميان شما کينه و دشمني افکند و شما را از ياد خدا و نماز بازدارد ، آيا بس مي کنيد ?
#
{90 ـ 91} يذمُّ تعالى هذه الأشياء القبيحة، ويخبر أنها من عمل الشيطان، وأنها رجس؛ {فاجتنبوه}؛ أي: اتركوه، {لعلَّكم تفلحون}؛ فإنَّ الفلاح لا يتمُّ إلاَّ بترك ما حرَّم الله، خصوصاً هذه الفواحش المذكورة، وهي الخمر، وهو كلُّ ما خامر العقل؛ أي: غطاه بسكره، والميسر، وهو جميع المغالَبات التي فيها عوض من الجانبين؛ كالمراهنة ونحوها، والأنصاب، وهي الأصنام والأنداد ونحوها مما يُنصب ويُعبد من دون الله، والأزلام التي [يستقسمون] بها. فهذه الأربعة نهى الله عنها، وزجر، وأخبر عن مفاسدها الداعية إلى تركها واجتنابها:
فمنها: أنها رجسٌ؛ أي: نجس خبث معنى، وإن لم تكن نجسة حِسًّا، والأمور الخبيثة مما ينبغي اجتنابها وعدم التدنُّس بأوضارها.
ومنها: أنها من عمل الشيطان الذي هو أعدى الأعداء للإنسان، ومن المعلوم أن العدوَّ يُحذر منه وتُحذر مصايده وأعماله، خصوصاً الأعمال التي يعملها ليوقع فيها عدوه؛ فإنها فيها هلاكه؛ فالحزم كلُّ الحزم البعد عن عمل العدوِّ المبين، والحذر منها، والخوف من الوقوع فيها.
ومنها: أنه لا يمكن الفلاح للعبد إلاَّ باجتنابها؛ فإنَّ الفلاح هو الفوز بالمطلوب المحبوب والنجاة من المرهوب، وهذه الأمور مانعةٌ من الفلاح ومعوقةٌ له.
ومنها: أنَّ هذه موجبة للعداوة والبغضاء بين الناس، والشيطانُ حريصٌ على بثِّها، خصوصاً الخمر والميسر؛ ليوقع بين المؤمنين العداوة والبغضاء فإنَّ في الخمر من انقلاب العقل وذهاب حجاه ما يدعو إلى البغضاء بينه وبين إخوانه المؤمنين، خصوصاً إذا اقترن بذلك من [السباب] ما هو من لوازم شارب الخمر؛ فإنه ربما أوصل إلى القتل، وما في الميسر من غلبة أحدهما للآخر وأخذ ماله الكثير في غير مقابلة ما هو من أكبر الأسباب للعداوة والبغضاء.
ومنها: أنَّ هذه الأشياء تصدُّ القلب ويَتْبَعُه البدن عن ذكر الله وعن الصلاة اللذين خُلِقَ لهما العبد وبهما سعادتُهُ؛ فالخمرُ والميسر يصدَّانه عن ذلك أعظم صدٍّ، ويشتغل قلبه ويذهل لبُّه في الاشتغال بهما، حتى يمضيَ عليه مدة طويلة وهو لا يدري أين هو؛ فأيُّ معصية أعظم وأقبح من معصيةٍ تدنِّسُ صاحبَها، وتجعلُه من أهل الخبث، وتوقِعُه في أعمال الشيطان وشباكِهِ فينقاد له كما تنقادُ البهيمة الذَّليلة لراعيها، وتحول بين العبد وبين فلاحه، وتوقع العداوة والبغضاء بين المؤمنينَ، وتصدُّ عن ذِكْرِ الله وعن الصَّلاة؛ فهل فوق هذه المفاسد شيء أكبر منها؟!
ولهذا عرض تعالى على العقول السليمة النهي عنها عرضاً بقوله: {فهل أنتم منتهون}؛ لأنَّ العاقل إذا نَظَرَ إلى بعض تلك المفاسد؛ انزجر عنها، وكفَّت نفسُه، ولم يحتج إلى وعظٍ كثيرٍ ولا زجرٍ بليغ.
(90 - 91) خداوند این اعمال زشت را نکوهش میکند، و خبر میدهد که از عمل شیطان و پلید میباشند. (
﴿فَٱجۡتَنِبُوهُ﴾) آن را ترک کنید، (
﴿لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ﴾) شاید رستگار شوید؛ زیرا رستگاری، کامل نمیشود مگر با ترک آنچه خدا حرام کرده است، به ویژه ترک این زشتیهای مذکور، که عبارتند از
«خمر»، و آن به هر چیزی گفته میشود که عقل را با مستی و بیهوشی بپوشاند. و
«میسر»، عبارت است از رقابتی که در آن دو طرف عوضی گذاشتهاند، مانند شرط بندی و غیره. و
«انصاب»، بتها و همتایانی هستند که به جز خدا پرستش میشوند. و
«ازلام»، تیرهایی است که با آن قرعه کشی میکردند، و فال میگرفتند. پس خداوند از این چهار چیز نهی کرده و از مفاسد آن خبر داده است؛ مفاسدی که آدمی را به ترک و دوری از آن فرا میخواند. از جمله مفاسد این اعمال، یکی این است که این کارها از حیث معنوی پلید و نجس هستند، گرچه در ظاهر پلید نیستند، و امور خبیث، از جمله مواردی هستند که باید از آنها پرهیز نمود و خویشتن را به پلیدیهای آنان نیالود. همچنین اینکارها از عمل شیطاناند، که بزرگترین و سرسخت ترین دشمن انسان است. و مشخص است که از دشمن و دامها و کارهایش باید پرهیز کرد، به خصوص از توطئههایی که او میچیند تا دشمن را در آن بیفکند؛ زیرا اگر در آن بیفتد هلاک میشود. پس باید قاطعانه تصمیم گرفت که از عمل دشمن برحذر بود و کاملاً از وی پرهیز کرد، مبادا در دام توطئههایش گیر کرد. از سوی دیگر موفقیت و رستگاری بنده، جز با پرهیز از آن ممکن نیست؛ زیرا رستگاری، به معنی رسیدن به اهداف دوست داشتنی، و نجات یافتن از امور ناگوار است. و این امور، مانع به دست آوردن رستگاری و حائل میان آن هستند. همچنین این کارها، باعث دشمنی و کینه توزی بین مردم میگردد، و شیطان برای منتشر کردن آن بسیار علاقهمند است، به ویژه در پخش کردن شراب و قمار، تا میان مؤمنان دشمنی و کینهتوزی بیفکند؛ زیرا به علت اینکه شراب، عقل را فاسد میکند و ادراک را از بین میبرد، باعث میشود تا میان شرابخوار و برادران مؤمنش، دشمنی به وجود بیاید؛ به ویژه هرگاه با فحش و ناسزا همراه باشد، که از ویژگیهای شرابخوار است؛ و در بسیاری اوقات، شرابخواری منجر به قتل میشود. و در قمار، یکی پیروز میشود و دیگری میبازد؛ و آنکه پیروز میشود، مال فراوانی را بهدست میآورد بدون اینکه در عوض آن چیزی را بدهد. و این کار، بزرگترین سبب برای دشمنی و کینه توزی است. همچنین این چیزها، قلب را آلوده کرده و جسم را از یاد خدا و از نماز باز میدارد که انسان برای این دو چیز آفریده شده، و سعادتش در این دو کار است. بنابراین شراب و قمار انسان را از این چیزها به شدت بازداشته، و قلب و ذهن را به خود مشغول میدارد، و بعد از مدتی نمیداند او کجا قرار دارد. پس چه مصیبتی بزرگتر و زشتتر از گناهی است که آدمی را آلوده میکند، و او را از اهل پلیدیها میگرداند، و در کارهای شیطان و در دامهای او میافکند، و او از شیطان فرمان میبرد، همان طور که گوسفندِ رام شده، از چوپانش اطاعت میکند. این کارها میان بنده و موفقیت او حائل میگردند، و میان مؤمنان دشمنی و کینه ورزی میافکنند و از ذکر خدا و از نماز باز میدارند. پس آیا مفاسد بزرگتری از اینها وجود دارد؟
! بنابراین خداوند متعال این پیشنهاد را بر عقلهای سالم عرضه داشت و فرمود: (
﴿فَهَلۡ أَنتُم مُّنتَهُونَ﴾) آیا شما دست میکشید؟ چون مرد عاقل وقتی که به این مفاسد بنگرد، از آن باز میآید و خودش را کنترل میکند و نیازی به وعظ و پند زیاد و نهی فراوان ندارد.
{وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ (92)}.
وَأَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَاحْذَرُواْ فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلاَغُ الْمُبِينُ؛ خدا و پيامبرش را اطاعت کنيد و پروا کنيد اگر رويگردان شويد بدانيدکه ، وظيفه پيامبر ما رسانيدن پيام روشن خداوند است.
#
{92} طاعةُ الله وطاعةُ رسوله واحدة؛ فمن أطاع الله؛ فقد أطاع الرسول، ومن أطاع الرسول؛ فقد أطاع الله، وذلك شامل للقيام بما أمر الله به ورسوله من الأعمال والأقوال الظَّاهرة والباطنة، الواجبة والمستحبَّة، المتعلقة بحقوق الله وحقوق خلقه، والانتهاء عما نهى الله ورسوله عنه كذلك، وهذا الأمر أعمُّ الأوامر؛ فإنه كما ترى يدخُلُ فيه كلُّ أمرٍ ونهيٍ ظاهرٍ وباطنٍ. وقوله: {واحْذَروا}؛ أي: من معصية الله ومعصية رسوله؛ فإنَّ في ذلك الشر والخسران المبين. {فإنْ تَوَلَّيْتُم}: عما أمرتم به ونهيتم عنه، {فاعلموا أنَّما على رسولِنا البلاغُ المُبين}: وقد أدَّى ذلك؛ فإن اهتديتم؛ فلأنفسكم، وإن أسأتُم؛ فعليها، والله هو الذي يحاسبُكم، والرسولُ قد أدَّى ما عليه، وما حُمِّل به.
(92) اطاعت از خدا و اطاعت از پیامبر یکی است. پس هر کس از خدا اطاعت نماید به راستی که از پیامبر اطاعت کرده است، و هر کس از پیامبر اطاعت کند در حقیقت از خدا اطاعت کرده است. و اطاعت از خدا و پیامبر، شامل اموری است که خدا و پیامبرش به آن فرمان دادهاند،
از قبیل: اعمال و اقوال ظاهری و باطنیِ واجب و مستحب که متعلق به حقوق خدا و بندگانش میباشند. همچنین اطاعت از خدا و پیامبر به معنی اجتناب از چیزی است که خدا و پیامبرش از آن نهی کردهاند. و این دستور، کلیترین و فراگیر ترین دستور است، وهر امر و نهی ظاهر و باطنی در آن داخل است.(
﴿وَٱحۡذَرُواْ﴾) و از نافرمانی خدا و نافرمانی پیامبرش بپرهیزید؛ زیرا نافرمانی خدا و پیامبرش، باعث خسران و زیان آشکار خواهد شد. (
﴿فَإِن تَوَلَّيۡتُمۡ﴾) پس اگر از آنچه که به آن دستور داده شدهاید و یا از آن نهی شدهاید، روی گرداندید، (
﴿فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا عَلَىٰ رَسُولِنَا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ﴾) بدانید که فقط رساندنِ آشکار، بر پیامبر است، و او این وظیفه را انجام داده است. پس اگر هدایت شوید به سود خودتان است، و اگر بد کنید به زیان خودتان میباشد، و خداوند از شما حساب میگیرد. و پیامبر آنچه را بر دوش وی گذاشته شده بود و آنچه را که وظیفهاش بود، ادا نمود.
{لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوْا وَآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَآمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَأَحْسَنُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (93)}.
لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُواْ إِذَا مَا اتَّقَواْ وَّآمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَواْ وَّآمَنُواْ ثُمَّ اتَّقَواْ وَّأَحْسَنُواْ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ؛ بر آنان که ايمان آورده اند و کارهاي شايسته کرده اند در آنچه خورده اندگناهي نيست ، هر گاه پرهيزگاري کنند و ايمان بياورند و به کارهاي شايسته پردازند ، باز هم پرهيزگاري کنند و ايمان بياورند ، باز هم پرهيزگاري کنند و نيکي ، که خدا نيکوکاران را دوست دارد.
#
{93} لما نزل تحريم الخمر والنهي الأكيد والتشديد فيه؛ تمنَّى أناس من المؤمنين أن يعلموا حال إخوانهم الذين ماتوا على الإسلام قبل تحريم الخمر وهم يشربونها، فأنزل الله هذه الآية، وأخبر تعالى أنه {ليس على الذينَ آمنوا وعَمِلوا الصالحات جُناحٌ}؛ أي: حرج وإثم {فيما طَعِموا}: من الخمر والميسر قبل تحريمهما. ولما كان نفي الجُناح يشمل المذكورات وغيرها؛ قُيِّد ذلك بقوله: {إذا ما اتَّقَوا وآمنوا وعملوا الصالحات}؛ أي: بشرط أنَّهم تاركون للمعاصي مؤمنون بالله إيماناً صحيحاً موجباً لهم عمل الصالحات، ثم استمرُّوا على ذلك، وإلاَّ؛ فقد يتَّصف العبد بذلك في وقت دون آخر، فلا يكفي حتى يكون كذلك، حتى يأتيه أجله ويدوم على إحسانه؛ فإن الله يحبُّ المحسنين في عبادة الخالق المحسنين في نفع العبيد. ويدخل في هذه الآية الكريمة مَنْ طَعِمَ المحرَّم أو فعل غيره بعد التحريم ثم اعترف بذنبه، وتاب إلى الله، واتَّقى، وآمن وعمل صالحاً؛ فإنَّ الله يغفر له، ويرتفع عنه الإثم في ذلك.
(93) وقتیکه آیۀ تحریم شراب نازل شد، و به شدت از آن نهی گردید، مردمانی از مؤمنان آرزو کردند حال برادرانشان را بدانند که قبل از تحریم شراب بردین اسلام بودهاند و در آن وقت شراب مینوشیدند. پس آنگاه خداوند این آیه را نازل فرمود و خبر داد که (
﴿لَيۡسَ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ جُنَاحٞ فِيمَا طَعِمُوٓاْ﴾) بر کسانی که ایمان آورده و کار شایسته انجام دادهاند گناهی در آنچه قبلاً از شراب نوشیدهاند و از قمار انجام دادهاند، نیست. و از آنجا که نفی گناه شامل امور مذکور و غیر از آن نیز میشود،
خداوند آن را مقید نمود و فرمود: (
﴿إِذَا مَا ٱتَّقَواْ وَّءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾) به شرطی که آنها گناهان را ترک کرده و به خدا ایمانی درست و صحیح داشته باشند،
[ایمانی] که باعث شود عمل صالح انجام دهند، سپس این روند را تا آخر ادامه داده باشند. نه اینکه گاهی بنده چنین باشد و گاهی نه، این حالت کافی نیست مگر اینکه تا دم مرگ و فرارسیدن اجلش، چنین باشد و نیکوکاری خود را ادامه دهد. همانا خداوند احسان کنندگان در عبادت، و نیکوکارانی را که به مردم سود میرسانند، دوست میدارد. و این آیۀ کریمه شامل حال کسی است که غذای حرام را خورده، یا پس از تحریمِ کاری، آن را انجام داده باشد، سپس به گناهش اعتراف کند، و به سوی خدا بازگردد، و توبه نماید و تقوا پیشه کند، و ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد. پس خداوند او را میآمرزد و گناهش را از وی دور میکند.
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَيْءٍ مِنَ الصَّيْدِ تَنَالُهُ أَيْدِيكُمْ وَرِمَاحُكُمْ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَخَافُهُ بِالْغَيْبِ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ (94) يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ وَمَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّدًا فَجَزَاءٌ مِثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ هَدْيًا بَالِغَ الْكَعْبَةِ أَوْ كَفَّارَةٌ طَعَامُ مَسَاكِينَ أَوْ عَدْلُ ذَلِكَ صِيَامًا لِيَذُوقَ وَبَالَ أَمْرِهِ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ وَمَنْ عَادَ فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَاللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَامٍ (95) أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَطَعَامُهُ مَتَاعًا لَكُمْ وَلِلسَّيَّارَةِ وَحُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ مَا دُمْتُمْ حُرُمًا وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (96)}
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللّهُ بِشَيْءٍ مِّنَ الصَّيْدِ تَنَالُهُ أَيْدِيكُمْ وَرِمَاحُكُمْ لِيَعْلَمَ اللّهُ مَن يَخَافُهُ بِالْغَيْبِ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، خدا شما را به صيدي که به دست مي ، گيريديا به نيزه شکار مي کنيد ، مي آزمايد تا بداند چه کسي در نهان از او مي ترسد و هر که از اين پس از حد تجاوز کند اوراست عذابي دردآور.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقْتُلُواْ الصَّيْدَ وَأَنتُمْ حُرُمٌ وَمَن قَتَلَهُ مِنكُم مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاء مِّثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنكُمْ هَدْيًا بَالِغَ الْكَعْبَةِ أَوْ كَفَّارَةٌ طَعَامُ مَسَاكِينَ أَو عَدْلُ ذَلِكَ صِيَامًا لِّيَذُوقَ وَبَالَ أَمْرِهِ عَفَا اللّهُ عَمَّا سَلَف وَمَنْ عَادَ فَيَنتَقِمُ اللّهُ مِنْهُ وَاللّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَامٍ ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، هر گاه که در احرام باشيد شکار را مکشيد هر که صيد را به عمد بکشد جزاي او قرباني کردن حيواني است همانند آنچه کشته است به شرط آنکه دو عادل بدان گواهي دهند و قرباني را به کعبه رساند ، يا به کفاره درويشان را طعام دهد ، يا برابر آن روزه بگيرد ، تا عقوبت کار خود بچشد از آنچه در گذشته کرده ايد خدا عفو کرده است ، ولي هر که بدان بازگردد خدا از او انتقام مي گيرد ، که خدا پيروزمند و انتقام گيرنده است.
أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَطَعَامُهُ مَتَاعًا لَّكُمْ وَلِلسَّيَّارَةِ وَحُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ مَا دُمْتُمْ حُرُمًا وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِيَ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ ؛ شکار دريايي و خوردن آن به جهت بهره مند شدنتان از آن ، بر شما و، مسافران حلال شده است و شکار صحرايي تا هنگامي که در احرام هستيد بر شما حرام شده از خداوندي که به نزد او گرد آورده مي شويد بترسيد.
#
{94} هذا من مِنَنِ الله على عباده أن أخبرهم بما سيفعل قضاءً وقدراً ليطيعوه ويقدموا على بصيرة ويهلك من هلك عن بيِّنة ويحيا من حيَّ عن بيِّنة، فقال تعالى: {يا أيُّها الذين آمنوا}: لا بدَّ أن يَختبر الله إيمانكم، {لَيَبْلُوَنَّكم الله بشيءٍ من الصيد}؛ أي: شيء غير كثير، فتكون محنةً يسيرةً؛ تخفيفاً منه تعالى ولطفاً، وذلك الصيد الذي يبتليكم الله به {تنالُهُ أيديكم ورِماحُكم}؛ أي: تتمكَّنون من صيده؛ ليتمَّ بذلك الابتلاء؛ لا غير مقدور عليه بيد ولا رمح فلا يبقى للابتلاء فائدةٌ. ثم ذكر الحكمة في ذلك الابتلاء، فقال: {ليعلمَ اللهُ}: علماً ظاهراً للخَلْق يترتَّب عليه الثواب والعقاب، {مَن يخافُه بالغيب}: فيكفُّ عمَّا نهى الله عنه، مع قدرتِهِ عليه وتمكُّنه، فيثيبه الثواب الجزيل، ممَّن لا يخافه بالغيب، فلا يرتدع عن معصيةٍ تعرِض له، فيصطاد ما تمكَّن منه. {فمن اعتدى}: منكم بعد هذا البيان الذي قطع الحجج وأوضح السبيل، {فله عذابٌ أليمٌ}؛ أي: مؤلم موجع، لا يقدر على وصفه إلا الله؛ لأنه لا عذر لذلك المعتدي، والاعتبار بمن يخافه بالغيب وعدم حضور الناس عنده، وأما إظهار مخافة الله عند الناس؛ فقد يكون ذلك لأجل مخافة الناس، فلا يُثاب على ذلك.
(94) این از جمله منت و احسان خدا بر بندگانش است که آنها را از آنچه بنا بر تقدیر و قضای الهی در آینده انجام میپذیرد، مطلع کرده است تا از او اطاعت کنند، و از روی بینش اقدام نمایند؛ و کسی که باید هلاک شود، از روی حجت و برهان هلاک شود؛ و کسی که باید زنده بماند، از روی دلیل و برهان زنده بماند.
پس فرمود: (
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَيَبۡلُوَنَّكُمُ ٱللَّهُ بِشَيۡءٖ مِّنَ ٱلصَّيۡدِ﴾) ای کسانی که ایمان آوردهاید! حتماً خداوند ایمان شما را آزمایش خواهد کرد. خداوند شما را به مقدار کمی از شکار میآزماید، پس آزمایش آسانی خواهد بود، چون خداوند میخواهد بر شما آسان بگیرد و نسبت به بندگانش مهربان است. (
﴿تَنَالُهُۥٓ أَيۡدِيكُمۡ وَرِمَاحُكُمۡ﴾) شکاری که خداوند شما را با آن میآزماید، میتوانید آن را شکار کنید تا آزمایش کامل بگردد، نه شکاری که دست شما و نیزههایتان بدان نرسد؛ زیرا اگر چنین باشد، آزمایش فایدهای نخواهد داشت.
سپس خداوند حکمت این آزمودن را بیان نمود و فرمود: (
﴿لِيَعۡلَمَ ٱللَّهُ﴾) تا خداوند آنچه را که پاداش و سزا بر آن مترتب میشود، برای مردم مشخص نماید، و معلوم گرداند، (
﴿مَن يَخَافُهُۥ بِٱلۡغَيۡبِ﴾) چه کسی در نهان از او میترسد و از آنچه او نهی کرده است و توانایی انجام آن را دارد، دست نگاه میدارد. پس خداوند به او پاداش فراوان میدهد. و کسی که در نهان از او نمیترسد و گناهی را که برای او پیش آمده است، ترک نمیکند، و هر اندازه که مقدور باشد شکار میکند، به عذاب شدید دچار میشود. (
﴿فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ بَعۡدَ ذَٰلِكَ﴾) پس هرکس از شما بعد از این بیان قاطع که عذری را باقی نمیگذارد و راه را روشن میگرداند، تجاوز کند، (
﴿فَلَهُۥ عَذَابٌ أَلِيمٞ﴾) برای او عذابی دردناک است، و کسی جز خدا نمیتواند وصف آن را بیان دارد، و این عذاب دردناک بدان جهت است که این متجاوز عذری ندارد. و مهم آن است که آدمی در نهان، و هنگامی که مردم پیش او نیستند، از خدا بترسد. اما کسی که در نزد مردم ترس از خدا را ابراز میداد، چه بسا به خاطر مردم است، پس پاداشی به او نمیرسد.
#
{95} ثم صَرَّحَ بالنهي عن قتل الصيد في حال الإحرام، فقال: {يا أيُّها الذين آمنوا لا تقتلوا الصيد وأنتم حُرُم}؛ أي: محرمون في الحجِّ والعمرة، والنهي عن قتله يشمل النهي عن مقدِّمات القتل وعن المشاركة في القتل والدلالة عليه والإعانة على قتله، حتى أنَّ من تمام ذلك أنَّه ينهى المحرم عن أكل ما قُتِلَ أو صِيدَ لأجله، وهذا كلُّه تعظيم لهذا النُّسك العظيم؛ أنَّه يحرم على المحرم قتل وصيد ما كان حلالاً له قبل الإحرام. وقوله: {ومَن قَتَلَهُ منكم متعمِّداً}؛ أي: قتل صيداً عمداً، {فـ} عليه {جزاءٌ مثلُ ما قَتَلَ من النَّعم}؛ أي: الإبل أو البقر أو الغنم، فينظُرُ ما يشبهه شيئاً من ذلك، فيجب عليه مثله، يذبحهُ ويتصدقُ به، والاعتبار بالمماثلة، {يحكمُ به ذوا عدل منكم}؛ أي: عدلان يعرفان الحكم ووجه الشبه؛ كما فعل الصحابة رضي الله عنهم؛ حيث قضوا بالحمامة شاة، وفي النعامة بدنة، وفي بقر الوحش على اختلاف أنواعه بقرة، وهكذا كلُّ ما يشبه شيئاً من النَّعم؛ ففيه مثله، فإن لم يشبه شيئاً؛ ففيه قيمته كما هو القاعدة في المتلفات، وذلك الهدي لا بدَّ أن يكون {هدياً بالغَ الكعبةِ}؛ أي: يُذبح في الحرم، {أو كفارةٌ طعام مساكينَ}؛ أي: كفارة ذلك الجزائي طعام مساكين؛ أي: يجعل مقابلة المثل من النَّعم طعام يُطعم المساكين. قال كثيرٌ من العلماء: يُقَوَّمُ الجزاء، فيُشترى بقيمته طعامٌ، فيُطعم كلَّ مسكين مُدَّ بُرٍّ أو نصف صاع من غيره، {أو عدل ذلك} الطعام {صياماً}؛ أي: يصوم عن إطعام كلِّ مسكين يوماً، {ليذوقَ} بإيجاب الجزاء المذكور عليه وبالَ أمرِهِ، ومن عاد بعد ذلك فينتَقِمُ الله منه. والله عزيزٌ ذو انتقام.
وإنما نصَّ الله على المتعمِّد لقتل الصيد، مع أن الجزاء يلزم المتعمِّد والمخطئ كما هو القاعدة الشرعية: أنَّ المتلِفَ للنُّفوس والأموال المحترمة؛ فإنَّه يضمنُها على أيِّ حال كان إذا كان إتلافُهُ بغير حقٍّ؛ لأنَّ الله رتَّب عليه الجزاء والعقوبة والانتقام، وهذا للمتعمِّد، وأما المخطئ؛ فليس عليه عقوبة، إنما عليه الجزاء. (هذا قول جمهور العلماء، والصحيح ما صرَّحت به الآية: أنَّه لا جزاء على غير المتعمِّد؛ كما لا إثم عليه).
(95) سپس از کشتن شکار در حالت احرام نهی نمود و فرمود: (
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَقۡتُلُواْ ٱلصَّيۡدَ وَأَنتُمۡ حُرُمٞ﴾) ای کسانیکه ایمان آوردهاید! درحالی که شما در احرام هستید، شکار را نکشید؛ یعنی درحالیکه برای حج یا عمره احرام بستهاید.نهی از کشتن شکار، شامل نهی از مقدمات کشتن، و از مشارکت درکشتن، و راهنمایی کردن و نشان دادن آن، وکمک بر کشتن میشود؛ حتی فردی که در حالت احرام است، از خوردن آنچه برای او کشته یا شکار شده است، نهی شده است. و این به خاطر بزرگداشت این عبادت بزرگ است. و برای فردی که در حالت احرام است، کشتن و شکار کردن چیزی که قبل از احرام برای او حلال بوده، حرام است. (
﴿وَمَن قَتَلَهُۥ مِنكُم مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآءٞ مِّثۡلُ مَا قَتَلَ مِنَ ٱلنَّعَمِ﴾) و هرکس از شما شکار را قصداً و عمداً بکشد، بر او لازم است که کفارۀ آنچه را کشته است از چهارپایان بدهد؛ یعنی از شتر یا گاو و یا گوسفند. پس واجب است آنچه را که با شکار مشابهت دارد، ذبح کند و صدقه نماید. و برای مقایسۀ بین شکار و کفارهاش، باید (
﴿يَحۡكُمُ بِهِۦ ذَوَا عَدۡلٖ مِّنكُمۡ﴾) دو نفر از شما به آن حکم نمایند؛ یعنی دو نفرِ عادل که حکمیت را میدانند و جهت مشابهت را نیز میدانند. همان طور که اصحاب ـ رضی الله عنهم ـ چنین کردند و به خاطر کشتن کبوتر، شتر مرغ و گاو وحشی به ترتیب به کشتن گوسفند ، شتر و گاو خانگی قضاوت نمودند. بدین صورت هر چیزی که با نمونۀ مشابه آن از چهارپایان شبیه باشد، کفارهاش همان خواهد بود.پس اگر با چیزی مشابهت نداشت، باید قیمت آن را بپردازد، همانگونه که قاعده در مورد شیء تلف شده اینگونه است که باید قیمت آن پرداخت شود. و این قربانی باید (
﴿هَدۡيَۢا بَٰلِغَ ٱلۡكَعۡبَةِ﴾) در حرم ذبح شود.(
﴿أَوۡ كَفَّٰرَةٞ طَعَامُ مَسَٰكِينَ﴾) یا به کفارۀ
[آن] مستمندان را غذا داد، و معادل آن حیوان، خوراک به مستمندان داد.
بسیاری از علما گفتهاند: کفاره باید تخمینزده شود و با قیمت آن، خوراکی خریده شود و به هر مسکین به اندازۀ یک مد گندم، یا نصف صاع غیر از گندم به وی داد. (
﴿أَوۡ عَدۡلُ ذَٰلِكَ﴾) و یا به اندازۀ آن (
﴿صِيَامٗا﴾) روزه بگیرد؛ یعنی به جای غذا دادن به هر مستمند، یک روز روزه بگیرد. (
﴿لِّيَذُوقَ وَبَالَ أَمۡرِهِۦۗ عَفَا ٱللَّهُ عَمَّا سَلَفَۚ وَمَنۡ عَادَ﴾) تا با سزای مذکور، سزای کارش را بچشد. خداوند از آنچه قبلاً تحقق یافته، درگذشته است و هرکس بعد از آن دوباره بازگردد، (
﴿فَيَنتَقِمُ ٱللَّهُ مِنۡهُۚ وَٱللَّهُ عَزِيزٞ ذُو ٱنتِقَامٍ﴾) خداوند از وی انتقام میگیرد، و خداوند توانا و انتقام گیرنده است. پروردگار تصریح نموده که این سزا برای کسی است که از روی قصد، شکار را بکشد، هرچند که کفاره بر کسی که قصداً چنین کرده و نیز بر کسی که به صورت اشتباه شکار را کشته است، لازم میشود.
همان طور که قاعدۀ شرعی میگوید: کسی که اموال و جان محترمی را تلف کند، اگر تلف کردن او به ناحق باشد در هر شرایطی باید وجهالضمان و معادل آن را بپردازد. چون خداوند کفاره و عقوبت و انتقام را بر آن مترتب کرده است، و این چیزها برای کسی است که از روی قصد و عمد چنین کرده باشد. اما کسی که از روی اشتباه چنین کند، بر او عقوبتی نیست، بلکه فقط کفاره بر او لازم است. این گفتۀ جمهورِ علما است، و صحیح و درست همان چیزی است که آیه به صراحت بیان کرده است مبنی بر اینکه کسی که قصداً چنین نکرده است کفارهای بر وی لازم نیست. همانطور که گناهی نیز بر او نیست.
#
{96} ولما كان الصيد يَشْمَلُ الصيد البريَّ والبحريَّ؛ استثنى تعالى الصيد البحريَّ، فقال: {أحِلَّ لكم صيدُ البحرِ وطعامُهُ}؛ أي: أحلَّ لكم في حال إحرامكم {صيدُ البحرِ}: وهو الحيُّ من حيواناته، {وطعامُهُ}: وهو الميت منها، فدلَّ ذلك على حِلِّ ميتة البحر، {متاعاً لكم وللسيَّارةِ}؛ أي: الفائدة في إباحته لكم أنه لأجل انتفاعِكم وانتفاع رفقتكم الذين يسيرون معكم، {وحُرِّم عليكم صيدُ البَرِّ ما دُمتم حُرُماً}: ويؤخذ من لفظ الصيد أنَّه لا بدَّ أن يكون وحشياً؛ لأنَّ الإنسيَّ ليس بصيدٍ، ومأكولاً؛ فإنَّ غير المأكول لا يُصاد ولا يُطلق عليه اسم الصيد. {واتَّقوا الله الذي إليه تُحْشَرونَ}؛ أي: اتَّقوه بفعل ما أمر به وتركِ ما نهى عنه، واستعينوا على تقواه بعلمِكم أنَّكم إليه تُحشرون، فيجازيكم؛ هل قُمتم بتقواه فيثيبُكُم الثواب الجزيل، أم لم تقوموا [بها] فيعاقبكم؟
(96) و از آنجا که واژۀ
«صید» شامل شکار در دریا و خشکی میگردید،
شکار دریا را استثنا کرد و فرمود: (
﴿أُحِلَّ لَكُمۡ صَيۡدُ ٱلۡبَحۡرِ وَطَعَامُهُۥ﴾) برای شما ـ در حال احرام ـ شکار دریا حلال شده است، و آن حیوانات زندهای هستند که از دریا صید میشوند. و خوراک دریا، حیوانات مردۀ دریایی هستند، پس این دلالت مینماید که مردۀ دریا حلال است. (
﴿مَتَٰعٗا لَّكُمۡ﴾) فایدۀ مباح بودن آن، این است تا شما از آن بهرهمند شوید و همسفران شما از آن بهرهمند گردند.(
﴿وَحُرِّمَ عَلَيۡكُمۡ صَيۡدُ ٱلۡبَرِّ مَا دُمۡتُمۡ حُرُمٗا﴾) و شکار خشکی تا زمانی که در احرام هستید، برایتان حرام است. و از کلمۀ
«صید» چنین استنباط میشود که شکار باید وحشی باشد، چون حیوان اهلی شکار محسوب نمیشود. و باید خوردنی باشد؛ زیرا آنچه خوردنی نیست، شکار نشده است و آن را شکار نمینامند. (
﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِيٓ إِلَيۡهِ تُحۡشَرُونَ﴾) و از خدایی بترسید که نزد او محشور میشوید؛ یعنی با انجام آنچه او بدان دستور داده و با ترک آنچه از آن نهی کرده است، از وی بترسید. و از شناخت و بینشی که در خصوص لقای خدا و حضور در پیشگاه او دارید در راستای پرهیزگاری و تقوای الهی کمک بگیرد؛ چرا که وقتی در پیشگاه او جمع شوید، شما را مجازات خواهد کرد. پس اگر تقوای الهی را پیشه کرده باشید، به شما پاداش فراوان میدهد؛ و اگر در مسیر تقوای الهی گام بر نداشته باشید، شما را سزا میدهد.
{جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَامًا لِلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ وَالْهَدْيَ وَالْقَلَائِدَ ذَلِكَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (97) اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ وَأَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (98) مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ (99)}
جَعَلَ اللّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَامًا لِّلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ وَالْهَدْيَ وَالْقَلاَئِدَ ذَلِكَ لِتَعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَأَنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ؛ خدا کعبه ، بيت الحرام ، را با ماه حرام و قرباني بي قلاده و قرباني ، باقلاده قوام کار مردم گردانيد ، تا بدانيد که خدا هر چه را که در آسمانها وزمين است مي داند و او بر هر چيزي آگاه است.
اعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ وَأَنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ بدانيد که عقوبت خدا سخت است و هم او آمرزنده و مهربان است.
مَّا عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاَغُ وَاللّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ؛ بر پيامبر جز رسانيدن پيام وظيفه اي نيست و آنچه را که آشکار مي سازيد يا پنهان مي داريد خدا مي داند.
#
{97} يخبر تعالى أنه جعل {الكعبةَ البيتَ الحرامَ قِياماً للناس}: يقوم بالقيام بتعظيمِهِ دينهم ودُنياهم؛ فبذلك يتمُّ إسلامهم، وبه تحطُّ أوزارهم، وتحصُل لهم بقصدِهِ العطايا الجزيلة والإحسان الكثير، وبسببه تُنفق الأموال وتُقتحم من أجله الأهوال، ويجتمع فيه من كل فجٍّ عميق جميع أجناس المسلمين، فيتعارفونَ، ويستعين بعضهم ببعض، ويتشاورون على المصالح العامة، وتنعقد بينهم الروابط في مصالحهم الدينيَّة والدنيويَّة؛ قال تعالى: {لِيَشْهَدوا منافِعَ لهم ويَذْكُروا اسمَ الله على ما رَزَقَهُم من بهيمةِ الأنعام}: ومن أجل كون البيتِ قياماً للنَّاس قال من قال من العلماء: إن حجَّ بيت الله فرضُ كفايةٍ في كلِّ سنة؛ فلو ترك الناس حَجَّهُ؛ لأثم كلُّ قادرٍ، بل لو ترك الناسُ حَجَّه؛ لزال ما به قِوامهم وقامت القيامة. وقوله: {والهديَ والقلائدَ}؛ أي: وكذلك جعل الهَدْيَ والقلائدَ التي هي أشرف أنواع الهَدْي قياماً للناس ينتفِعون بهما، ويُثابون عليهما. {ذلك لتعلموا أنَّ الله يَعْلَمُ ما في السمواتِ وما في الأرض وأنَّ الله بكلِّ شيءٍ عليم}: فمن علمِهِ أن جَعَلَ لكم هذا البيت الحرام لما يَعْلمُهُ من مصالحكم الدينيَّة والدنيويَّة.
(97) خداوند متعال خبر میدهد که(
﴿جَعَلَ ٱللَّهُ ٱلۡكَعۡبَةَ ٱلۡبَيۡتَ ٱلۡحَرَامَ قِيَٰمٗا لِّلنَّاسِ﴾) او کعبه ـ بیتالحرام ـ را مایۀ سامان بخشیدن امور مردم قرار داده است، که با بزرگداشت آن، دین و دنیای مردم پایدار میشود، و اسلامشان کامل میگردد، و گناهانشان آمرزیده میشود، و با زیارت کعبه، بخشش و نیکی فراوانی را به دست میآورند؛ چرا که در این مسیر، اموال زیادی انفاق میشود و سختیها و مخاطر فراوانی پشت سر گذاشته میشود. و مسلمین از راههای دور میآیند و در آن جمع گشته و با یکدیگر آشنا میشوند و از یکدیگر کمک میگیرند و در رابطه با مصالح و منافع عمومی مسلمانان، به رایزنی و مشورت میپردازند و با یکدیگر در مصالح دینی و دنیوی خود، گفتگو میکنند.
خداوند متعال در این راستا فرموده است: ﴿لِّيَشۡهَدُواْ مَنَٰفِعَ لَهُمۡ وَيَذۡكُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ فِيٓ أَيَّامٖ مَّعۡلُومَٰتٍ عَلَىٰ مَا رَزَقَهُم مِّنۢ بَهِيمَةِ ٱلۡأَنۡعَٰمِ﴾ تا شاهد منافع خویش باشند، و نام خدا را در روزهای معلومی بر دامهای زبان بستهای که روزی آنان کرده است، ببرند. و به خاطر اینکه کعبه، مایۀ قیام و به پا داشتن مصالح مردم است،
برخی از علما گفتهاند: حجِ خانۀ خدا در هر سال، فرض کفایی است. پس اگر همۀ مردم حج کعبه را ترک کنند، هر کس که توانایی رفتن به آنجا را داشته باشد، گناهکار میشود؛ و اگر مردم حج کعبه را ترک کنند، آنچه که مایۀ بر پاداشتن مصالح آنها است، از بین میرود و قیامت برپا خواهد شد. (
﴿وَٱلۡهَدۡيَ وَٱلۡقَلَٰٓئِدَ﴾) همچنین قربانیهای بینشان و نشاندار ـ که شریف ترین انواع قربانی هستند – مایۀ قیام و برپا داشتن منافع مردم میباشند؛ چرا که از آن استفاده میبرند، و به خاطر آن، از پاداش الهی بهرهمند میشوند. (
﴿ذَٰلِكَ لِتَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَأَنَّ ٱللَّهَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٌ﴾) این بدان خاطر است تا بدانید خداوند به تمامی آنچه درآسمانها و زمین میباشد، آگاه است. و بدانید که خداوند به هر چیزی آگاه است. از جمله آگاهی خداوند این است که زیارت این خانه را برایتان مقرر ساخت، چون میدانست بسیاری از منافع دینی و دنیوی شما در آن تأمین میشود.
#
{98} {اعلموا أنَّ الله شديدُ العقاب وأنَّ الله غفورٌ رحيمٌ}؛ أي: ليكن هذان العِلْمَان موجودين في قلوبِكُم على وجه الجزم واليقين؛ تعلمون أنه شديدُ العقاب العاجل والآجل على من عصاه، وأنه غفورٌ رحيمٌ لمن تاب إليه وأطاعه، فيُثْمِرُ لكم هذا العلمُ الخوفَ من عقابِهِ والرجاءَ لمغفرتِهِ وثوابِهِ، وتعملون على ما يقتضيه الخوف والرَّجاء.
(98) (
﴿ٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ وَأَنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾) بدانید که خداوند سخت کیفر است، و در عین حال خداوند بسی آمرزگار و مهربان است. پس باید این آگاهی در دلهای شما وجود داشته باشد و دو چیز را به صورت قطعی و یقین بدانید، یکی اینکه خداوند سخت کیفر است؛ و کیفر او، هم در دنیا و هم در آخرت سخت میباشد، و او کسیرا که از فرمانش سرپیچی کند، به شدت مجازات میکند، و بدانید او نسبت به کسی که به سویش باز گردد و توبه کند و از او اطاعت نماید، آمرزنده و مهربان است. این علم و آگاهی برای شما دو منفعت دارد؛ یکی ترس از مجازات و سزای خدا، و دیگری امیدواری به آمرزش و پاداش او و عمل کردن به مقتضای خوف و رجاء.
#
{99} ثم قال تعالى: {ما على الرَّسول إلَّا البلاغُ}: وقد بَلَّغَ كما أمر وقام بوظيفتِهِ وما سوى ذلك؛ فليس له من الأمر شيءٌ. {واللهُ يعلمُ ما تُبدون وما تكتُمون}: فيُجازيكم بما يعلمُهُ تعالى منكم.
(99) سپس خداوند متعال فرمود: (
﴿مَّا عَلَى ٱلرَّسُولِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ﴾) بر پیامبر چیزی جز رساندنِ
[پیام] نیست، و او طبق دستور، پیام خدا را رسانده، و وظیفهاش را انجام داده است، و دیگر وظیفهای ندارد. (
﴿وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ مَا تُبۡدُونَ وَمَا تَكۡتُمُونَ﴾) و خداوند آنچه را آشکار میکنید و آنچه را پنهان میدارید، میداند، و بر این اساس شما را مجازات مینماید.
{قُلْ لَا يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَالطَّيِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ يَاأُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (100)}
قُل لاَّ يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَالطَّيِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ فَاتَّقُواْ اللّهَ يَا أُوْلِي الأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛
بگو : ناپاک و پاک برابر نيستند ، هر چند فراواني ناپاک تو را به اعجاب افکند پس اي خردمندان ، از خداي بترسيد ، باشد که رستگار گرديد.
#
{100} أي: {قُلْ} للناس محذِّراً عن الشرِّ ومرغِّباً في الخير: {لا يستوي الخبيثُ والطيبُ}: من كلِّ شيء؛ فلا يستوي الإيمان والكفر، ولا الطاعة والمعصية، ولا أهل الجنة وأهل النار، ولا الأعمال الخبيثة والأعمال الطيبة، ولا المال الحرام بالمال الحلال، {ولو أعْجَبَكَ كَثْرَةُ الخبيث}: فإنَّه لا ينفعُ صاحبَه شيئاً، بل يضرُّه في دينه ودنياه، {فاتَّقوا الله يا أولي الألباب لعلَّكم تفلحون}: فأمر أولي الألباب؛ أي: أهل العقول الوافية والآراء الكاملة؛ فإنَّ الله تعالى يوجِّه إليهم الخطاب، وهم الذين يُؤْبَهُ لهم ويُرْجى أن يكونَ فيهم خيرٌ، ثم أخبر أنَّ الفلاح متوقِّف على التَّقوى التي هي موافقة الله في أمره ونهيه؛ فمن اتَّقاه؛ أفلح كل الفلاح، ومَن تَرَكَ تقواه؛ حصل له الخُسران، وفاتته الأرباح.
(100) (
﴿قُل﴾) مردم را از بدی بر حذردار و بر انجام اعمال نیک تشویق کن و به آنان بگو: (
﴿لَّا يَسۡتَوِي ٱلۡخَبِيثُ وَٱلطَّيِّبُ﴾) هیچ ناپاک و پاکی برابر نیست. پس ایمان و کفر و اطاعت و نافرمانی برابر نیستند، و اهل بهشت و اهل جهنم برابر نیستند، و اعمال زشت و کارهای پاک، و مال حرام و مال حلال با هم برابر نیستند. (
﴿وَلَوۡ أَعۡجَبَكَ كَثۡرَةُ ٱلۡخَبِيثِ﴾) گرچه زیادی ناپاک تو را شگفتزده کند؛ زیرا ناپاک هرچند زیاد باشد، به صاحب خود فایدهای نمیدهد بلکه او را در دین و دنیایش دچار زیان میکند.(
﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ﴾) پس ای خردمندان! از خدا بترسید تا رستگار شوید. خداوند صاحبان خرد و اندیشۀ کامل را مورد خطاب قرار داده است؛ چرا که آنها مورد اهتمام هستند، و امید خیر و خوبی از آنان میرود. سپس خداوند خبر داد که رستگاری، مبتنی بر پرهیزگاری است و پرهیزگاری، به معنی موافقت و همراهی با امر و نهی خداست. پس هرکس از او بترسد و پرهیزگاری را پیشه نماید، کاملاً به رستگاری دست مییابد. و هرکس تقوای الهی را ترک نماید، دچار زیان میشود و فایده و سود فراوانی را از دست میدهد.
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْيَاءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَإِنْ تَسْأَلُوا عَنْهَا حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْهَا وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ (101) قَدْ سَأَلَهَا قَوْمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِهَا كَافِرِينَ (102)}
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَسْأَلُواْ عَنْ أَشْيَاء إِن تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَإِن تَسْأَلُواْ عَنْهَا حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللّهُ عَنْهَا وَاللّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، از چيزهايي که چون براي شما آشکار شوند، اندوهگينتان مي کنند ، مپرسيد و اگر سؤال از آنها را واگذاريد تا به هنگام نزول قرآن ، برايتان آشکار خواهد شد خدا از آنها عفو کرده است که آمرزنده و بردبار است.
قَدْ سَأَلَهَا قَوْمٌ مِّن قَبْلِكُمْ ثُمَّ أَصْبَحُواْ بِهَا كَافِرِينَ؛ مردمي که پيش از شما بودند از آن چيزها سؤال کردند و بدان سبب کافر شدند.
#
{101} ينهى عباده المؤمنين عن سؤال الأشياء التي إذا بُيِّنَتْ لهم ساءتهم وأحزنتهم، وذلك كسؤال بعض المسلمين لرسول الله - صلى الله عليه وسلم - عن آبائهم وعن حالهم في الجنة أو النار ، فهذا ربَّما أنَّه لو بُيِّنَ للسائل؛ لم يكن له فيه خير، وكسؤالهم للأمور غير الواقعة، وكالسؤال الذي يترتَّب عليه تشديدات في الشرع ربَّما أحرجت الأمة، وكالسؤال عما لا يعني؛ فهذه الأسئلة وما أشبهها هي المنهيُّ عنها، وأما السؤال الذي لا يترتَّب عليه شيء من ذلك؛ فهو مأمورٌ به؛ كما قال تعالى: {فاسألوا أهل الذِّكْرِ إن كُنتُم لا تعلمونَ}. {وإن تَسْألوا عنها حينَ ينزَّلُ القرآن تُبْدَ لكم}؛ أي: وإذا وافق سؤالكم مَحلَّه، فسألتم عنها حين يُنَزَّلُ عليكم القرآن، فتسألون عن آيةٍ أشكلت أو حكم خفي وجهُهُ عليكم في وقتٍ يمكِنُ فيه نزول الوحي من السماء، {تُبْدَ لكم}؛ أي: تُبيَّن لكم وتُظهر، وإلاَّ؛ فاسكتوا عما سكت الله عنه. {عفا الله عنها}؛ أي: سكت معافياً لعباده منها؛ فكلُّ ما سكت الله عنه؛ فهو مما أباحه وعفا عنه. {والله غفور حليم}؛ أي: لم يزل بالمغفرة موصوفاً وبالِحْلم والإحسان معروفاً، فتعرَّضوا لمغفرته وإحسانه، واطلبوه من رحمته ورضوانه.
(101) خداوند بندگان مؤمنش را از پرسیدن دربارۀ چیزهایی نهی میکند که چون برایشان بیان شود، ناراحت و اندوهگین میگردند. مانند پرسش برخی از مسلمانان از پیامبر صلی الله علیه وسلم در مورد پدرانشان، و اینکه آنها در جهنماند یا در بهشت؟ چنین موردی اگر برای پرسشگر بیان شود، چه بسا در آن خیری نباشد. و یا مانند پرسش آنها در مورد کارهایی که هنوز پیش نیامده است. و مانند سؤالهایی که در شریعت سختگیریهایی به دنبال دارد، و امت را در تنگنا قرار میدهد. و مانند پرسش در مورد امور بیربط و بیفایده. پس، از این پرسشها و امثال آن نهی شده است. و اما سؤالی که چیزی از این امور را به دنبال نداشته باشد، ایرادی ندارد و به آن امر شده است.
همان طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَسَۡٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّكۡرِ إِن كُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ﴾ اگر نمیدانید، از دانایان به کتاب و سنّت بپرسید. (
﴿وَإِن تَسَۡٔلُواْ عَنۡهَا حِينَ يُنَزَّلُ ٱلۡقُرۡءَانُ تُبۡدَ لَكُمۡ﴾) و اگر زمانی که قرآن نازل میشود، در این موارد پرسش کنید، برایتان روشن میشود؛ یعنی اگر سؤالتان بجا باشد، به گونهای که زمانی دربارۀ آن سؤال کنید که قرآن بر شما نازل میشود. پس در رابطه با فهم آیهای که برایتان مشکل است، یا علت حکمی که بر شما پوشیده مانده است، سؤال نمایید، از آسمان وحی فرود میآید و حقیقت را برایتان روشن میگرداند. در غیر این صورت در مورد چیزی که خداوند از آن سکوت کرده است، ساکت باشید. (
﴿عَفَا ٱللَّهُ عَنۡهَا﴾) خداوند به خاطر آنکه بندگانش را از آن معاف کند، در مورد آن چیزها سکوت کرده است. پس هر چیزی که خداوند در مورد آن سکوت کرده باشد، ازجملۀ اموری است که پروردگار آن را جایز قرار داده، و از آن در گذشته است. (
﴿وَٱللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٞ﴾) و خداوند آمرزنده و بردبار است، و به آمرزش و بخشیدن متصف بوده، و همواره به بردباری و نیکوکاری معروف است. پس خویشتن را در معرض آمرزش و احسان او قرار دهید و رحمت و خشنودی وی را بجویید.
#
{102} وهذه المسائل التي نُهيتم عنها، {قد سألها قومٌ من قبلِكُم}؛ أي: جنسها وشبهها سؤال تعنُّت لا استرشاد، فلما بُيِّنَتْ لهم وجاءتهم، {أصبحوا بها كافرين}؛ كما قال النبيُّ - صلى الله عليه وسلم - في الحديث الصحيح: «ما نهيتكم عنه؛ فاجتنبوه، وما أمرتكم به؛ فأتوا منه ما استطعتم؛ فإنما أهلك مَن كان قبلكم كثرةُ مسائلهم واختلافُهم على أنبيائهم».
(102) مسائلی که شما از پرسش دربارۀ آن نهی شدهاید، (
﴿قَدۡ سَأَلَهَا قَوۡمٞ مِّن قَبۡلِكُمۡ﴾) از جنس سؤالاتی است که اقوام پیش از شما از روی سختگیری نه از روی طلب راهنمایی، پرسیدهاند. اما وقتی برای آنان بیان شد، (
﴿أَصۡبَحُواْ بِهَا كَٰفِرِينَ﴾) بدان کافر شدند.
همانطور که پیامبر صلی الله علیه وسلم در حدیث صحیح فرموده است: «مَا نَهَیتُکُمْ عَنةُ فَاجتَنِبُوةُ وَمَا أمَرتُکُمْ بِهِ فَأتُوْاْ مِنهُ مَا استَطَعتُمْ فَإنَّمَا أهلَکَ مَن کَانَ قَبلَکُم کَثرَةُُ مَسَائِلِهِم وَاختِلَافُهُم عَلَی أنبِیَائِهِم»،
«آنچه شما را از آن نهی کردهام از آن بپرهیزید، و آنچه شما را بدان دستور دادهام آن را به اندازۀ توانتان انجام دهید. همانا پیشینیان شما را سوالهای زیاد و اختلافشان با پیامبرانشان هلاک ساخت.»
{مَا جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِيرَةٍ وَلَا سَائِبَةٍ وَلَا وَصِيلَةٍ وَلَا حَامٍ وَلَكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَأَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ (103) وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ (104)}
مَا جَعَلَ اللّهُ مِن بَحِيرَةٍ وَلاَ سَآئِبَةٍ وَلاَ وَصِيلَةٍ وَلاَ حَامٍ وَلَـكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ يَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ وَأَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ ؛ خداوند در باره بحيره و سائبه و وصيله و حامي حکمي نکرده است ، ولي کافران بر خدا دروغ مي بندند و بيشترينشان بي خردند.
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَى مَا أَنزَلَ اللّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ شَيْئًا وَلاَ يَهْتَدُونَ ؛ و چون به ايشان گويند که به آنچه خدا نازل کرده است و به پيامبر روي ، آوريد ،
گويند : آن آييني که پدران خود را بدان معتقد يافته ايم ما را بس است حتي اگر پدرانشان هيچ نمي دانسته اند و راه هدايت نيافته بوده اند ?
#
{103} هذا ذمٌّ للمشركين الذين شرعوا في الدين ما لم يأذنْ به الله وحرَّموا ما أحلَّه الله، فجعلوا بآرائهم الفاسدة شيئاً من مواشيهم محرَّماً على حسب اصطلاحاتهم التي عارضت ما أنزل الله، فقال: {ما جَعَلَ الله مِن بَحيرةٍ}: وهي ناقةٌ يشقُّون أذُنها ثم يحرِّمون ركوبها ويرونها محترمة، {ولا سائبةٍ}: وهي ناقة أو بقرةٌ أو شاةٌ إذا بلغت شيئاً اصطلحوا عليه؛ سيَّبوها فلا تُركب ولا يُحمل عليها ولا تُؤكل، وبعضهم ينذرُ شيئاً من ماله يجعلُه سائبةً، {ولا حام}؛ أي: جمل يُحمى ظهره عن الرُّكوب والحمل إذا وصل إلى حالة معروفة بينهم؛ فكلُّ هذه مما جعلها المشركون محرَّمةً بغير دليل ولا بُرهان، وإنَّما ذلك افتراءٌ على الله وصادرةٌ من جهلهم وعدم عقلهم. ولهذا قال: {ولكن الذين كفروا يفترونَ على الله الكذبَ وأكثرُهم لا يعقلونَ}: فلا نَقْلَ فيها ولا عَقْل.
(103) این، نکوهش و مذمتِ مشرکان است؛ کسانی که در دین خدا چیزهایی را پدید آوردند که خداوند به آن دستور نداده، و آنچه را که خدا حلال کرده بود، حرام کردند. پس طبق نظرات فاسد خود که با وحی خدا مخالف بود، برخی از اغنام و احشامشان را برخویشتن حرام کردند.
بنابراین خداوند فرمود: (
﴿مَا جَعَلَ ٱللَّهُ مِنۢ بَحِيرَةٖ﴾) خداوند بحیرهای را قرار نداده است. بحیره به معنی شتر مادهای است که عربها گوش آن را میشکافتند، سپس سوار شدنِ آن را حرام شمرده و آن حیوان را محترم میدانستند. (
﴿وَلَا سَآئِبَةٖ﴾) سائبه، شتر، گاو یا گوسفندی بود که وقتی به سن مخصوصی میرسید وی را نام نهاده و آن را رها میکردند، پس نه کسی بر آن سوار میشد و نه با آن باری حمل میکردند، و نه گوشت آن خورده میشد. و عدهای، قسمتی از مال خود را نذر میکردند و آن را سائبه قرار میدادند. (
﴿وَلَا حَامٖ﴾) و حام شتر نری بود که هرگاه به حالت خاصی میرسید ـ که خودشان آن حالت را تشخیص میدادند ـ بر آن سوار نشده و باری بر آن نمینهادند. مشرکان همه اینها را بدون دلیل حرام کرده بودند و این افترا و دروغ بستن بر خدا بود و از جهالت و بیخردی آنان سرچشمه میگرفت.
بنا بر این فرمود: (
﴿وَلَٰكِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَۖ وَأَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ﴾) اما کافران بر خدا دروغ میبندند و بیشترشان عقل ندارند. پس در این مورد هیچ دلیل نقلی و عقلی ندارند، با وجود این به نظرات خود که برجهالت و ظلم بنا شده بود، راضی شده و به آن میبالیدند.
#
{104} ومع هذا؛ فقد أُعْجِبُوا بآرائِهِم التي بُنيت على الجهالة والظُّلم؛ فإذا دُعوا {إلى ما أنزل الله وإلى الرسول }: أعرضوا فلم يقبلوا، و {قالوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عليه آباءَنا}: من الدِّين، ولو كان غير سديدٍ ولا ديناً ينجي من عذاب الله، ولو كان في آبائهم كفايةٌ ومعرفةٌ ودرايةٌ؛ لهان الأمر، ولكن آباءهم لا يعقِلون شيئاً؛ أي: ليس عندهم من المعقول شيءٌ ولا من العلم والهدى شيءٌ؛ فتبًّا لمن قلَّد مَن لا علم عنده صحيح ولا عقل رجيح، وترك اتِّباع ما أنزل الله واتِّباع رسله الذي يملأ القلوب علماً وإيماناً وهدىً وإيقاناً.
(104) پس هرگاه فراخوانده شوند، (
﴿إِلَىٰ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَإِلَى ٱلرَّسُولِ﴾) به سوی آنچه خدا نازل کرده و به سوی پیامبر، همه روی برگردانده و نمیپذیرند، (
﴿قَالُواْ حَسۡبُنَا مَا وَجَدۡنَا عَلَيۡهِ ءَابَآءَنَآ﴾) و میگویند: آیینی که پدرانمان را بر آن یافتهایم، ما را بس است؛ هر چند دین و عقیدۀ پدرانشان درست نباشد و هر چند که آنان را از عذاب خدا نرهاند. و اگر پدرانشان شناخت و درایت داشتند، مسئله حل بود، اما آنان چیزی نمیفهمیدند، و بهرهای از عقل و شعور و دانش و هدایت نداشتند. پس مرگ بر آن مقلّدی که از کسی تقلید میکند که نه دارای دانش درستی است و نه دارای عقلی روشنگر؛ و از آنچه خدا نازل کرده، و از پیامبرانش که دلها را از علم و ایمان و هدایت و یقین سرشار گرداندند، تبعیت نمیکند!
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لَا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (105)}.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ لاَ يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، به خود پردازيد اگر شما هدايت يافته ايد ، آنان که گمراه مانده اند به شما زياني نرسانند بازگشت همه شما نزد خداست ، تا شما را به آن کارها که مي کرده ايد آگاه گرداند.
#
{105} يقول تعالى: {يا أيُّها الذين آمنوا عليكم أنفُسَكم}؛ أي: اجتهِدوا في إصلاحها وكمالها وإلزامها سلوكَ الصِّراط المستقيم؛ فإنَّكم إذا صَلَحْتُم؛ لا يضرُّكم من ضَلَّ عن الصِّراط المستقيم ولم يهتدِ إلى الدين القويم، وإنما يضرُّ نفسَه. ولا يدل هذا [على] أنَّ الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر لا يضرُّ العبدَ تركهما وإهمالهما؛ فإنَّه لا يتمُّ هداه إلا بالإتيان بما يجب عليه من الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر، نعم؛ إذا كان عاجزاً عن إنكار المنكر بيده ولسانه وأنكره بقلبه؛ فإنه لا يضرُّه ضلال غيره. وقوله: {إلى الله مَرْجِعُكم جميعاً}؛ أي: مآلُكم يوم القيامة واجتماعُكم بين يدي الله تعالى، {فينِّبئُكم بما كُنتم تعملونَ}: من خيرٍ وشرٍّ.
(105) خداوند متعال میفرماید: (
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ عَلَيۡكُمۡ أَنفُسَكُمۡ﴾) ای کسانی که ایمان آوردهاید! مواظب خودتان باشید؛ یعنی در اصلاح و شکوفا کردن نفس، و درپیش گرفتن راه راست بکوشید؛ زیرا اگر خود را اصلاح کنید، گمراهی کسی که از راه راست منحرف شده و به دین درست واستوار رهنمود نگردیده است، به شما زیانی نخواهد رساند، بلکه او به خودش زیان میرساند. این بدان معنی نیست که ترک امر به معروف و نهی از منکر، به بنده ضرری نمیرساند؛ زیرا هدایت بنده کامل نمیشود، مگر آنچه از امر به معروف و نهی از منکر که بر او واجب است، انجام دهد. آری! اگر آدمی از انکار منکر با دست و زبان ناتوان شد، و آن را با قلبش انکار کرد، گمراهی دیگران به او زیانی نخواهد رساند. (
﴿إِلَى ٱللَّهِ مَرۡجِعُكُمۡ جَمِيعٗا﴾) بازگشت همۀ شما در روز قیامت به سوی خداست، و همه پیش او جمع میشوید. (
﴿فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ﴾) و شما را از خوب و بدی که کردهاید، آگاه میسازد.
{يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَأَصَابَتْكُمْ مُصِيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُمَا مِنْ بَعْدِ الصَّلَاةِ فَيُقْسِمَانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لَا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَنًا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَلَا نَكْتُمُ شَهَادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذًا لَمِنَ الْآثِمِينَ (106) فَإِنْ عُثِرَ عَلَى أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْمًا فَآخَرَانِ يَقُومَانِ مَقَامَهُمَا مِنَ الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْأَوْلَيَانِ فَيُقْسِمَانِ بِاللَّهِ لَشَهَادَتُنَا أَحَقُّ مِنْ شَهَادَتِهِمَا وَمَا اعْتَدَيْنَا إِنَّا إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ (107) ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يَأْتُوا بِالشَّهَادَةِ عَلَى وَجْهِهَا أَوْ يَخَافُوا أَنْ تُرَدَّ أَيْمَانٌ بَعْدَ أَيْمَانِهِمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاسْمَعُوا وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ (108)}.
يِا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنكُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ إِنْ أَنتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الأَرْضِ فَأَصَابَتْكُم مُّصِيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُمَا مِن بَعْدِ الصَّلاَةِ فَيُقْسِمَانِ بِاللّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لاَ نَشْتَرِي بِهِ ثَمَنًا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَلاَ نَكْتُمُ شَهَادَةَ اللّهِ إِنَّا إِذًا لَّمِنَ الآثِمِينَ ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، چون مرگتان فرا رسد به هنگام وصيت دو، عادل را از ميان خودتان به شهادت گيريد ، يا از غير خودتان ، هر گاه که درسفر بوديد و مرگتان فرا رسيد اگر از آن دو در شک بوديد نگاهشان داريدتا بعد از نماز ، آنگاه به خدا سوگند خورند که اين شهادت را به هيچ قيمتي دگرگون نکنيم هر چند به سود خويشاوندانمان باشد و آن را کتمان نکنيم ،اگر جز اين باشد از گناهکارانيم.
فَإِنْ عُثِرَ عَلَى أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْمًا فَآخَرَانِ يِقُومَانُ مَقَامَهُمَا مِنَ الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ الأَوْلَيَانِ فَيُقْسِمَانِ بِاللّهِ لَشَهَادَتُنَا أَحَقُّ مِن شَهَادَتِهِمَا وَمَا اعْتَدَيْنَا إِنَّا إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ ؛ و هر گاه معلوم شود که آن دو شاهد مرتکب گناه خيانت شده اند ، دو، شاهدديگر که اولي تر از آن دو باشند جاي ايشان را بگيرند آن دو به خدا قسم خورند که شهادت ما از شهادت آن دو درست تر است و ما از حق تجاوز نکنيم ، هر گاه چنين کنيم از ستمکاران باشيم.
ذَلِكَ أَدْنَى أَن يَأْتُواْ بِالشَّهَادَةِ عَلَى وَجْهِهَا أَوْ يَخَافُواْ أَن تُرَدَّ أَيْمَانٌ بَعْدَ أَيْمَانِهِمْ وَاتَّقُوا اللّهَ وَاسْمَعُواْ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ ؛ اين شيوه نزديک تر به آن است که هم شهادت را بر وجه خود ادا کنند ياپس از سوگند خوردن از رد سوگندهايشان بترسند از خدا بترسيد و گوش فرا داريد خدا مردم نافرمان را هدايت نمي کند.
#
{106} يخبر تعالى خبراً متضمناً للأمر بإشهاد اثنين على الوصيَّة إذا حضر الإنسانَ مقدماتُ الموت وعلائمه، فينبغي له أن يكتبَ وصيَّته، ويُشْهِدَ عليها اثنين ذَوَيْ عدل ممَّن يعتبر شهادتهما، {أو آخرانِ من غيركم}؛ أي: من غير أهل دينكم من اليهود أو النصارى أو غيرهم، وذلك عند الحاجة والضَّرورة وعدم غيرهما من المسلمين {إن أنتم ضَرَبْتُم في الأرض}؛ أي: سافرتم فيها، {فأصابَتْكُم مصيبةُ الموت}؛ أي: فأشْهِدوهما، ولم يأمر بإشهادِهِما إلاَّ لأنَّ قولَهما في تلك الحال مقبولٌ، ويؤكَّد عليهما بأن يُحْبَسا {من بعد الصلاة}: التي يعظِّمونها، {فيُقْسِمانِ بالله}: أنهما صَدَقا وما غيَّرا ولا بدَّلا هذا، {إنِ ارْتَبْتُم}: في شهادتهما؛ فإن صدَّقْتُموها ؛ فلا حاجة إلى القسم بذلك. ويقولان: {لا نشتري به}؛ أي: بأيماننا {ثمناً}: بأن نكذب فيها لأجل عَرَض من الدُّنيا، {ولو كان ذا قُربى}: فلا نراعيه لأجل قُربه منَّا، {ولا نكتُمُ شهادةَ الله}: بل نؤدِّيها على ما سمعناها، {إنَّا إذاً}؛ أي: إن كتمناها {لَمِنَ الآثمِين}.
(106) خداوند متعال خبر میدهد ـ خبری که متضمن امر است ـ که دو نفر بر وصیت گواه باشند. و هرگاه نشانهها و مقدمات مرگِ انسان فرا رسید، شایسته است وصیت خود را بنویسد، و دو گواهِ دادگر را که گواهیشان اعتبار دارد، بر آن گواه بگیرد، (
﴿أَوۡ ءَاخَرَانِ مِنۡ غَيۡرِكُمۡ﴾) یا دو نفر از کسانی که پیرو دین شما نیستند، از یهودیان و نصارا، و یا غیر آنان. و این به هنگام نیاز و ضرورت و عدم وجود مسلمین است. (
﴿إِنۡ أَنتُمۡ ضَرَبۡتُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) اگر شما در سفر بودید، (
﴿فَأَصَٰبَتۡكُم مُّصِيبَةُ ٱلۡمَوۡتِ﴾) و مصیبتِ مرگ دامنگیرتان شد، پس دو نفر را که از دین شما نیستند، گواه بگیرید. و چون گفتۀ آنها در این حالت پذیرفتنی است، دستور داد که آنها را گواه بگیرند، (
﴿مِنۢ بَعۡدِ ٱلصَّلَوٰةِ﴾) و بعد از نماز نگه داشته شوند؛ نمازی که آن را بزرگ میدارند. (
﴿فَيُقۡسِمَانِ بِٱللَّهِ﴾) و باید به خدا سوگند بخورند که آنها راست گفته، و گواهی را تغییر ندادهاند. این در صورتی است که (
﴿إِنِ ٱرۡتَبۡتُمۡ﴾) شما در شهادت آنها دچار شک و تردید شوید. اما اگر آنها را تصدیق نمودید، نیازی به سوگند دادن نیست.
و باید آنان بگویند: (
﴿لَا نَشۡتَرِي بِهِۦ ثَمَنٗا﴾) ما سوگندهایمان را به بهای کمی از دنیا عوض نمیکنیم، بهگونهای که بهخاطر بهدست آوردن کالایی از دنیا سوگند دروغ یاد کنیم.(
﴿وَلَوۡ كَانَ ذَا قُرۡبَى﴾) هرچند که خویشاوند ما باشد. ما به خاطر خویشاوندی، رعایتِ حال او را نخواهیم کرد، (
﴿وَلَا نَكۡتُمُ شَهَٰدَةَ ٱللَّهِ﴾) و ما گواهی الهی را کتمان نمیکنیم، بلکه آن را آنگونه که شنیدهایم، ادا خواهیم کرد. (
﴿إِنَّآ إِذٗا لَّمِنَ ٱلۡأٓثِمِينَ﴾) ما اگر آن را پنهان کنیم، آن وقت از زمرۀ گناهکاران خواهیم بود.
#
{107} {فإنْ عُثِرَ على أنَّهما}؛ أي: الشاهدين {استحقّا إثماً}: بأن وُجِدَ من القرائن ما يدلُّ على كذبهما وأنَّهما خانا، {فآخرانِ يقومانِ مَقامَهما من الذينَ استحقَّ عَليهمُ الأوليانِ}؛ أي: فليقمْ رجلان من أولياء الميت، وليكونا من أقرب الأولياء إليه، {فيُقْسِمان بالله لشهادَتُنا أحقُّ من شهادِتهما}؛ أي: أنَّهما كذبا وغيَّرا وخانا. {وما اعْتَدَيْنا إنَّا إذاً لَمِنَ الظَّالمينَ}؛ أي: إن ظلمنا، واعتدينا، وشهِدْنا بغير الحقِّ.
(107) (
﴿فَإِنۡ عُثِرَ عَلَىٰٓ أَنَّهُمَا﴾) پس اگر اطلاع حاصل شد که آن دو گواه، (
﴿ٱسۡتَحَقَّآ إِثۡمٗا﴾) مرتکب گناهی شدهاند، به این صورت که قرائنی یافت شد که بیانگر آن بود آنها دروغ گفته، و خیانت کردهاند، (
﴿فََٔاخَرَانِ يَقُومَانِ مَقَامَهُمَا مِنَ ٱلَّذِينَ ٱسۡتَحَقَّ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَوۡلَيَٰنِ﴾) در این صورت دو نفر دیگر جانشین آنان شوند که از همۀ وارثان به میت نزدیکترند. (
﴿فَيُقۡسِمَانِ بِٱللَّهِ لَشَهَٰدَتُنَآ أَحَقُّ مِن شَهَٰدَتِهِمَا﴾) و باید به خدا سوگند بخورند که گواهی ما قطعاً از گواهی آنان درستتر است، و آن را تغییر نداده و تحریف نکردهاند. (
﴿وَمَا ٱعۡتَدَيۡنَآ إِنَّآ إِذٗا لَّمِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) و ما تجاوز نکردهایم؛ و اگر تجاوز کنیم و به ناحق گواهی دهیم، از زمرۀ ستمکاران خواهیم بود.
#
{108} قال الله تعالى في بيان حكمة تلك الشهادة وتأكيدها وردِّها على أولياء الميِّت حين تظهر من الشاهدين الخيانة: {ذلك أدنى}؛ أي: أقرب {أن يأتوا بالشَّهادة على وجهها}: حين تؤكَّد عليهما تلك التأكيدات {أو يخافوا أن تُرَدَّ أيمانٌ بعد أيْمانِهِم}؛ أي: أن لا تُقبل أيمانُهم ثم تردَّ على أولياء الميت {والله لا يهدي القومَ الفاسقين}: أي: الذين وَصْفُهم الفسقُ؛ فلا يريدون الهدى والقصد إلى الصراط المستقيم.
وحاصل هذا أنَّ الميِّت إذا حضره الموت في سفر ونحوه مما هو مَظِنَّة قلة الشهود المعتبرين: أنه ينبغي أن يوصِيَ شاهدَيْن مسلمَيْن عدلين؛ فإن لم يجد إلا شاهدين كافرين؛ جاز أن يوصي إليهما، ولكن لأجل كفرهما؛ فإن الأولياء إذا ارتابوا بهما؛ فإنهم يحلِّفونهما بعد الصلاة أنَّهما ما خانا ولا كذبا ولا غيَّرا ولا بدَّلا، فيبرآن بذلك من حقٍّ يتوجَّه إليهما؛ فإن لم يصدِّقوهما ووجدوا قرينةً تدلُّ على كذب الشاهدين؛ فإن شاء أولياءُ الميِّت؛ فليقم منهم اثنان، فيقسِمان بالله لشهادَتُهُما أحقُّ من شهادة الشاهدين الأولين، وأنَّهما خانا وكذَبا، فيستحقون منهما ما يدَّعون.
وهذه الآيات الكريمة نزلت في قصة تميم الداريِّ وعديِّ بن بداء المشهورة ، حين أوصى لهما العدويُّ. والله أعلم.
ويُستدلُّ بالآيات الكريمات على عدة أحكام:
منها: أن الوصية مشروعةً، وأنه ينبغي لمن حَضَرَه الموت أن يوصي.
ومنها: أنها معتبرةٌ ولو كان الإنسان وَصَلَ إلى مقدِّمات الموت وعلامته ما دام عقله ثابتاً.
ومنها: أن شهادة الوصية لا بدَّ فيها من اثنين عدلين.
ومنها: أن شهادة الكافرين في هذه الوصية ونحوها مقبولةٌ لوجود الضَّرورة. وهذا مذهب الإمام أحمد. وزعم كثير من أهل العلم أن هذا الحكم منسوخ، وهذه دعوى لا دليل عليها.
ومنها: أنه ربَّما استُفيد من تلميح الحكم ومعناه، أنَّ شهادة الكفار عند عدم غيرهم حتى في غير هذه المسألة مقبولةٌ؛ كما ذهب إلى ذلك شيخ الإسلام ابن تيمية.
ومنها: جواز سفر المسلم مع الكافر إذا لم يكن محذورٌ.
ومنها: جواز السفر للتجارة.
ومنها: أن الشاهدين إذا ارتيب منهما، ولم تبدُ قرينةٌ تدلُّ على خيانتهما، وأراد الأولياء أن يؤكِّدوا عليهم اليمين، ويحبِسوهما من بعد الصلاة، فيقسمان بصفة ما ذكر الله تعالى.
ومنها: أنه إذا لم تحصل تهمةٌ ولا ريبٌ؛ لم يكن حاجةٌ إلى حبسهما وتأكيد اليمين عليهما.
ومنها: تعظيم أمر الشهادة؛ حيث أضافها تعالى إلى نفسه، وأنه يجب الاعتناء بها والقيام بها بالقسط.
ومنها: أنَّه يجوز امتحان الشاهدين عند الرِّيبة منهما وتفريقهما لينظرعن شهادتهما.
ومنها: أنه إذا وُجدت القرائن الدَّالة على كذب الوصيين في هذه المسألة؛ قام اثنان من أولياء الميت، فأقسما بالله أن أيماننا أصدق من أيمانهما ولقد خانا وكذبا، ثم يُدفع إليهما ما ادَّعياه، وتكون القرينة مع أيمانهما قائمة مقام البيِّنة.
(108) خداوند در بیان سبب این شهادت و تاکید بر آن و باز گرداندن آن به اولیا و وارثان میت به هنگام بروز خیانت از دو گواه،
فرموده است: (
﴿ذَٰلِكَ أَدۡنَىٰٓ﴾) این نزدیکتراست، (
﴿أَن يَأۡتُواْ بِٱلشَّهَٰدَةِ عَلَىٰ وَجۡهِهَآ﴾) که گواهی را به صورتی که هست ادا کنند، (
﴿أَوۡ يَخَافُوٓاْ أَن تُرَدَّ أَيۡمَٰنُۢ بَعۡدَ أَيۡمَٰنِهِمۡ﴾) یا بترسند از اینکه سوگندهایشان پذیرفته نشود، سپس شهادت به وارثان میت برگردانده شود. (
﴿وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ﴾) و خداوند قوم فاسقان را هدایت نمیکند؛ کسانی که فسق، تبدیل به صفت آنها شده است و هدایت را نمیپذیرند و راه راست را در پیش نمیگیرند. خلاصۀ مطلب اینکه هرگاه مرگ کسی در سفر و جایی که گمان میرود شاهد معتبر یافت نشود، فرا رسید، شایسته است دو شاهد عادلِ مسلمان را گواه بگیرد. پس اگر دو شاهد مسلمان وجود نداشت و دو شاهد کافر یافت شدند، جایز است در حضور آنها وصیت کند و آنها را شاهد بگیرد. اما اگر وارثان به خاطر کافر بودن آن دو شاهد، درمورد آنها شک داشتند، آنها را بعد از نماز سوگند بدهند که در گواهیدادن خیانت نکرده، و دروغ نگفته، و گواهی را تغییر ندادهاند. پس، در این صورت آنها تبرئه میشوند. و اگر وارثان میت آنها را تصدیق نکردند، و قرینهای یافتند که بر دروغگویی آن دو دلالت مینمود، اگر خواستند، دو نفر از آنان بپا خیزند و به خدا سوگند بخورند که گواهی آنها از گواهیِ دو گواه اول راستتر و درستتر است، و سوگند بخورند که آن دو گواه، خیانت کرده و دروغ گفتهاند. پس وقتی چنین کردند، شایستۀ گواهی دادن میشوند. این آیات در مورد داستان معروف
«تمیم داری» و
«عدی بن بداء» نازل شدهاند، آنگاه که عدی برای آنها وصیت کرد.
از این آیات چندین احکام استنباط میشود که در زیر به آن اشاره میکنیم: 1ـ وصیت، یک امر شرعی است و کسیکه به حالت احتضار رسیده باشد، باید وصیت بکند. 2ـ وصیت معتبر است هرچند که آدمی به لحظات آخر زندگی رسیده و در حال احتضار باشد؛ البته به شرطی که عقلش ثابت و استوار باشد. 3ـ دو شاهدِ عادل باید بر وصیتِ میت گواهی بدهند. 4ـ گواهی دادن کافر در رابطه با وصیت و امثال آن، بهخاطر ضرورت پذیرفته میشود. و این مذهب امام احمد است. و بسیاری از اهل علم گمان بردهاند که این حکم، منسوخ است. اما این ادعایی است که دلیلی بر آن نیست. 5ـ شاید بتوان از این حکم و معنای آن چنین برداشت نمود که گواهی کافران در صورتی که غیر از آنها کسی وجود نداشته باشد ـ حتی در غیر این مورد نیز ـ پذیرفته میشود، همان طور که شیخ الاسلام بر این باور است. 6ـ جایز بودن مسافرت مسلمان با کافر به شرطی که مانعی وجود نداشته باشد. 7ـ جایز بودن مسافرت به قصد تجارت. 8ـ اگر در شهادتِ گواهان شک شود، و قرینهای دال بر خیانت آنها وجود نداشته باشد، اولیا آنها را بعد از نماز نگه داشته، و به آن صورت که خدا بیان فرموده است، آنها را سوگند بدهند. 9ـ اگر اتهام یا شکی وجود نداشته باشد، نیازی به نگه داشتن آنها بعد از نماز و قسم دادنشان نیست. 10ـ بزرگداشت امر شهادت؛ چرا که خداوند آنرا به خود نسبت داده است، و باید به گواهی دادن توجه کرد وآن را دادگرانه انجام داد. 11ـ هنگامی که شهادتِ دو شاهد، مورد شک و تردید قرار گرفت، جایز است که از یکدیگر جدا شوند، و هرکدام به تنهایی مورد امتحان و آزمایش قرار گیرند تا مشخص شود که آیا در شهادت دادنشان راست میگویند یا نه؟ 12ـ هرگاه قرائنی یافت شود که بر دروغ بودن گواهان دلالت نماید، دو نفر از وارثان میت قیام کنند و سوگند بخورند که سوگند ما، از سوگند آنها راستتر است و آن دو خیانت کرده و دروغ گفتهاند؛ سپس آنچهرا که این دو وارث ادعا کردهاند، به آنها داده میشود، و قرینه ـ همراه با سوگندشان ـ به جای دلیل و مدرک پذیرفته میشود.
{يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُوا لَا عِلْمَ لَنَا إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ (109) إِذْ قَالَ اللَّهُ يَاعِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَى وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلًا وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِي وَتُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِي وَإِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ (110)}.
يَوْمَ يَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُواْ لاَ عِلْمَ لَنَا إِنَّكَ أَنتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ؛ روزي که خدا پيامبران را گرد آورد و بپرسد که دعوت شما را چگونه پاسخ ،
دادند ? گويند : ما را هيچ دانشي نيست ، که دانا به غيب تو هستي.
إِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَى وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدتُّكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِي وَتُبْرِىءُ الأَكْمَهَ وَالأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوتَى بِإِذْنِي وَإِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَنكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ إِنْ هَـذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِينٌ ؛
خدا به عيسي بن مريم گفت : نعمتي را که به تو و مادرت ارزاني داشته ، ام ياد کن ، آن زمان که به روح القدس ياريت کردم تا تو چه در گهواره و چه در بزرگسالي سخن گويي ، و به تو کتاب و حکمت و تورات و انجيل آموختم و آنگاه که به امر من از گل چيزي چون پرنده ساختي و در آن دميدي و به امر من پرنده اي شد و کور مادرزاد و پيسي گرفته را به فرمان من شفا دادي ومردگان را به فرمان من از گور بيرون آوردي و چون بااين دلايل روشن نزد بني اسرائيل آمدي ، من آنان را از آسيب رساندن به تو بازداشتم و از ميانشان کساني که کافر بودند گفتند که اين جز جادويي آشکار نيست.
#
{109} يخبر تعالى عن يوم القيامة وما فيه من الأهوال العظام، وأن الله يجمعُ به جميع الرُّسل، فيسألهم: {ماذا أُجِبْتُم}؛ أي: ماذا أجابتكم به أمَمُكم، فقالوا: {لا علمَ لنا}: وإنما العلمُ لك يا ربَّنا؛ فأنت أعلم منا. {إنَّك أنت علاَّمُ الغُيوبِ}؛ أي: تعلمُ الأمورَ الغائبة والحاضرة.
(109) خداوند متعال از روز قیامت و از وحشتهای بزرگی که در آن روز ایجاد میشود، خبر میدهد؛ و اینکه خداوند در روز قیامت،
همۀ پیامبران را گرد میآورد و از آنها میپرسد: (
﴿مَاذَآ أُجِبۡتُمۡ﴾) امتهایتان به شما چه پاسخی دادند؟ (
﴿قَالُواْ لَا عِلۡمَ لَنَآ ﴾) میگویند: ما هیچ آگاهی و دانشی نداریم، و تو آگاهی ای پروردگار ما! پس تو از ما بهتر میدانی.(
﴿إِنَّكَ أَنتَ عَلَّٰمُ ٱلۡغُيُوبِ﴾) همانا تو امور پنهان و آشکار را میدانی.
#
{110} {إذ قالَ الله يا عيسى ابنَ مريم اذْكُرْ نعمتي عليك وعلى والِدَتِكَ}؛ أي: اذْكُرْها بقلبِك ولسانِك، وقُم بواجِبِها شكراً لربِّك، حيثُ أنعم عليك نِعَماً ما أنعم بها على غيرك، {إذ أيَّدتُك بروح القُدُس}؛ أي: إذ قوَّيْتك بالرُّوح والوحي الذي طهَّرَكَ وزكَّاك وصار لك قوة على القيام بأمر الله والدعوةِ إلى سبيله. وقيل: إنَّ المراد بروح القُدُس جبريلُ عليه السلام، وأنَّ الله أعانه به وبملازمتِهِ له وتثبيتِهِ في المواطن المُشِقَّة، {تكلِّمُ الناس في المهد وكهلاً}: المراد بالتَّكليم هنا غير التكليم المعهود الذي هو مجرد الكلام، وإنما المراد بذلك التكليم الذي ينتفع به المتكلِّم والمخاطب، وهو الدعوة إلى الله، ولعيسى عليه السلام من ذلك ما لإخوانه من أولي العزم من المرسلين من التكليم في حال الكهولة بالرسالة والدعوة إلى الخير والنهي عن الشرِّ، وامتازَ عنهم بأنَّه كلَّم الناس في المهد، فقال: {إنِّي عبدُ اللهِ آتانِيَ الكِتابَ وجَعَلني نبياً، وَجَعَلَني مباركاً أين ما كنتُ وأوصاني بالصَّلاة والزَّكاةِ ما دمتُ حيًّا ... } الآية.
{وإذْ علَّمْتُك الكتابَ والحكمةَ}؛ فالكتابُ: يشمل الكتب السابقة، وخصوصاً التوراة؛ فإنه من أعلم أنبياء بني إسرائيل بعد موسى بها، ويشمل الإنجيل الذي أنزله الله عليه. والحكمة: هي معرفة أسرار الشرع وفوائده وحكمه وحسن الدعوة والتعليم ومراعاة ما ينبغي على الوجه الذي ينبغي. {وإذ تَخْلُقُ من الطينِ كهيئة الطَّيْرِ}؛ أي: طيراً مصوّراً لا روح فيه، {فتَنفُخُ} فيه فيكون {طيراً} بإذنِ اللهِ {وتُبْرِئُ الأكمهَ}: الذي لا بَصَرَ له ولا عينَ، {والأبرصَ بإذني وإذْ تُخْرِجُ الموتى بإذني}: فهذه آيات بيناتٌ ومعجزاتٌ باهرات يعجَزُ عنها الأطباء وغيرُهم أيَّد الله بها عيسى وقوَّى بها دعوته. {وإذ كففتُ بني إسرائيل عنك إذ جئتَهم بالبيناتِ فقال الذين كفروا منهم} ـ لما جاءهم الحقُّ مؤيَّداً بالبيناتِ الموجبة للإيمان به ـ: {إن هذا إلا سحرٌ مبينٌ}: وهمُّوا بعيسى أن يقتُلوه وسَعَوا في ذلك فكفَّ الله أيديَهم عنه، وحفظه منهم، وعصمه.
فهذه مننٌ امتنَّ الله بها على عبده ورسوله عيسى ابن مريم ودعاه إلى شكرها والقيام بها، فقام بها عليه الصلاة (والسلام) ، أتمَّ القيام، وصَبَرَ كما صَبَرَ إخوانهُ من أولي العزم.
(110) (
﴿إِذۡ قَالَ ٱللَّهُ يَٰعِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ ٱذۡكُرۡ نِعۡمَتِي عَلَيۡكَ وَعَلَىٰ وَٰلِدَتِكَ﴾) آنگاه که خداوند فرمود: ای عیسی پسر مریم! نعمتهای مرا که به تو و مادرت ارزانی داشتم، با قلب و زبانت یادآور شو، و شکر و سپاس پروردگارت را به جای آور؛ زیرا نعمتهایی را به تو ارزانی نموده که به کسی دیگر نداده است. (
﴿إِذۡ أَيَّدتُّكَ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِ﴾) به یاد آور هنگامی که تو را توسط وحی تقویت نمودم، و پاک و پاکیزه گرداندم، و از نیرویی برخوردار شدی که به وسیلۀ آن توانستی اوامر خدا را انجام دهی، و به راه او دعوت نمایی. و گفته شده است که منظور از (
﴿رُوحِ ٱلۡقُدُسِ﴾) جبرئیل ـ علیه السلام ـ است. و خداوند عیسی را توسط جبرئیل یاری نمود، و او را همراه و ملازم او ساخت و در تنگناها و شداید او را استوار نمود. (
﴿تُكَلِّمُ ٱلنَّاسَ فِي ٱلۡمَهۡدِ وَكَهۡلٗا﴾) که با مردم در گهواره و در میانسالی سخن میگفتی. منظور از سخن گفتن، فقط سخنِ تنها نیست، بلکه منظور از آن، سخنی است که گوینده و مخاطب از آن فایده میبرد، و آن دعوت و فرا خوانی به سوی خداست. و سخن گفتن در میانسالی امتیازی است که عیسی و پیامبران اولوالعزم از آن برخوردار بودند، که در میانسالی به سوی خدا دعوت میکردند و مردمان را به خیر دستور داده و از منکرات بازمیداشتند. اما عیسی با سخن گفتن در گهواره بر آنان برتری یافت.
او در گهواره گفت: ﴿قَالَ إِنِّي عَبۡدُ ٱللَّهِ ءَاتَىٰنِيَ ٱلۡكِتَٰبَ وَجَعَلَنِي نَبِيّٗا وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيۡنَ مَا كُنتُ وَأَوۡصَٰنِي بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱلزَّكَوٰةِ مَا دُمۡتُ حَيّٗا﴾ من بندۀ خدا هستم، کتاب را به من داده و هرکجا که باشم، مرا پیامبر و مبارک گردانیده، و تا زندهام مرا به نماز و زکات دستور داده است. (
﴿وَإِذۡ عَلَّمۡتُكَ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ﴾) و آنگاه که کتاب و حکمت را به تو آموختم. پس کتاب، کتابهای گذشته و بهویژه تورات را در بر میگیرد. و عیسی بعد از موسی از همۀ پیامبران بنی اسرائیل به تورات عالم تر بود. نیز شامل انجیل میشود که خداوند آن را بر او نازل فرمود. حکمت؛ یعنی شناخت اسرار شریعت و فواید و حکمتهای آن، و فراخوانی مردم به نحو احسن به سوی خدا، و تعلیم آنان و رعایت کردن آنچه لازمۀ این امر است. (
﴿وَإِذۡ تَخۡلُقُ مِنَ ٱلطِّينِ كَهَيَۡٔةِ ٱلطَّيۡرِ بِإِذۡنِي﴾) و به یاد آور هنگامی را که از گِل، چیز بی جانی به شکل پرنده میساختی. (
﴿فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيۡرَۢا بِإِذۡنِيۖ وَتُبۡرِئُ ٱلۡأَكۡمَهَ وَٱلۡأَبۡرَصَ بِإِذۡنِيۖ وَإِذۡ تُخۡرِجُ ٱلۡمَوۡتَىٰ بِإِذۡنِي﴾) و در آن میدمیدی، پس به فرمان من پرنده میشد، و کور مادرزاد را که چشم و بینایی نداشت، شفا میدادی. و به فرمان من فرد مبتلا به بیماری پیسی را شفا میدادی. و آنگاه که مردگان را به اذن من
[زنده از قبر] بیرون میآوردی. پس اینها نشانههای روشن و معجزاتی بود که پزشکان و دیگران از انجام آن ناتوان بودند، و خداوند به وسیلۀ آن، عیسی را یاری کرد، و دعوت او را تقویت نمود. (
﴿وَإِذۡ كَفَفۡتُ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ عَنكَ إِذۡ جِئۡتَهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ فَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡهُمۡ﴾) و به یاد آور آنگاه که شرّ بنیاسرائیل را از سر تو کوتاه کردم، آنگاه که با معجزاتِ روشن، پیش آنها آمدی، پس کسانی از آنها که کافر شده بودند، وقتی حق پیش آنان آمد و با معجزات تأیید شد، و میبایست به آن ایمان بیاورند،
گفتند: (
﴿إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ مُّبِينٞ﴾) این جز جادویی آشکار نیست. و خواستند عیسی را به قتل برسانند، و در این مورد تلاش کردند، پس خداوند نگذاشت دست بنیاسرائیل به او برسد و او را از شرّ آنان مصون داشت. پس اینها نعمتهایی است که خداوند بر بنده و پیامبرش عیسی پسر مریم ارزانی نمود و از او خواست تا شکر آن را به جای آورد. بنابراین به کاملترین صورت آن را انجام داد، و مانند دیگر پیامبران اولوالعزم بردباری پیشه کرد.
{وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَبِرَسُولِي قَالُوا آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ (111) إِذْ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ يَاعِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ أَنْ يُنَزِّلَ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ قَالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (112) قَالُوا نُرِيدُ أَنْ نَأْكُلَ مِنْهَا وَتَطْمَئِنَّ قُلُوبُنَا وَنَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنَا وَنَكُونَ عَلَيْهَا مِنَ الشَّاهِدِينَ (113) قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيدًا لِأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآيَةً مِنْكَ وَارْزُقْنَا وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (114) قَالَ اللَّهُ إِنِّي مُنَزِّلُهَا عَلَيْكُمْ فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لَا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِينَ (115) وَإِذْ قَالَ اللَّهُ يَاعِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلَا أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ (116) مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ وَكُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ (117) إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (118) قَالَ اللَّهُ هَذَا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (119) لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا فِيهِنَّ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (120)}
وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُوَاْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ؛
و به حواريان وحي کردم : به من و به پيامبر من ايمان بياوريد گفتند،
:ايمان آورديم ، گواه باش که ما تسليم هستيم.
إِذْ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ أَن يُنَزِّلَ عَلَيْنَا مَآئِدَةً مِّنَ السَّمَاء قَالَ اتَّقُواْ اللّهَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ؛
و حواريان پرسيدند : اي عيسي بن مريم ،
آيا پروردگار تو مي تواند که براي ما از آسمان مائده اي فرستد ? گفت : اگر ايمان آورده ايد ، از خدا بترسيد.
قَالُواْ نُرِيدُ أَن نَّأْكُلَ مِنْهَا وَتَطْمَئِنَّ قُلُوبُنَا وَنَعْلَمَ أَن قَدْ صَدَقْتَنَا وَنَكُونَ عَلَيْهَا مِنَ الشَّاهِدِينَ؛
گفتند : مي خواهيم که از آن مائده بخوريم تا دلهايمان آرام گيرد و بدانيم که تو به ما راست گفته اي و بر آن شهادت دهيم.
قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَيْنَا مَآئِدَةً مِّنَ السَّمَاء تَكُونُ لَنَا عِيداً لِّأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآيَةً مِّنكَ وَارْزُقْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ ؛
عيسي بن مريم گفت : بار خدايا ، اي پروردگار ما ، براي ما مائده اي ، ازآسمان بفرست ، تا ما را و آنان را که بعد از ما مي آيند عيدي و نشاني ازتو باشد ، و ما را روزي ده که تو بهترين روزي دهندگان هستي.
قَالَ اللّهُ إِنِّي مُنَزِّلُهَا عَلَيْكُمْ فَمَن يَكْفُرْ بَعْدُ مِنكُمْ فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لاَّ أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِّنَ الْعَالَمِينَ؛
خدا گفت : من آن مائده را براي شما مي فرستم ، ولي هر که از شما از آن پس کافر شود چنان عذابش مي کنم که هيچ يک از مردم جهان را آن چنان عذاب نکرده باشم.
وَإِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنتَ قُلتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَـهَيْنِ مِن دُونِ اللّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِن كُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ ؛
و آنگاه که خدا به عيسي بن مريم گفت : آيا تو به مردم گفتي که مرا و،
مادرم را سواي الله به خدايي گيريد ? گفت : به پاکي ياد مي کنم تو را نسزد مرا که چيزي گويم که نه شايسته آن باشم اگر من چنين گفته بودم تو خود مي دانستي زيرا به آنچه در ضمير من مي گذرد دانايي و من از آنچه در ذات تو است بي خبرم زيرا تو داناترين کسان به غيب هستي.
مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ مَا أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ وَكُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَّا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنتَ أَنتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ ؛ من به آنان جز آنچه تو فرمانم داده بودي نگفتم گفتم که الله ، پروردگارمرا و پروردگار خود را بپرستيد و من تا در ميانشان بودم نگهبان عقيدتشان بودم و چون مرا ميرانيدي تو خود نگهبان عقيدتشان گشتي و تو بر هر چيزي آگاهي.
إِن تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ وَإِن تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ؛ اگر آنان را عذاب کني ، بندگان تو هستند و اگر آنان را بيامرزي ، تو پيروزمند و حکيمي.
قَالَ اللّهُ هَذَا يَوْمُ يَنفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ؛
خدا گفت : اين روزي است که راستگويان را راستي گفتارشان سود دهد ازآن آنهاست بهشتهايي که در آن نهرها جاري است همواره در آن جاويدان خواهند بود خدا از آنان خشنود است و آنان نيز از خدا خشنودند و اين کاميابي بزرگي است.
لِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا فِيهِنَّ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛ از آن خداست فرمانروايي آسمانها و زمين و آنچه ميان آنهاست و او برهر کاري تواناست.
#
{111 ـ 120} أي: واذْكُرْ نعمتي عليك إذ يسرتُ لك أتباعاً وأعواناً، فأوحيتُ إلى الحواريين؛ أي: ألهمتُهم وأوزعتُ قلوبَهم الإيمان بي وبرسولي، أو أوحيت إليهم على لسانك؛ أي: أمرتُهم بالوحي الذي جاءك من عند الله، فأجابوا لذلك وانقادوا وقالوا: {آمنَّا واشهدْ بأنَّنا مسلمونَ}، فجمعوا بين الإسلام الظاهر والانقياد بالأعمال الصالحة والإيمان الباطن المخرِج لصاحبِهِ من النفاق ومن ضَعْف الإيمان. والحواريون هم الأنصارُ؛ كما قال تعالى. كما قال عيسى ابن مريم للحواريين: {مَنْ أنصاري إلى الله قال الحواريونَ نحن أنصار الله}.
{إذ قال الحواريونَ يا عيسى ابن مريم هل يستطيعُ ربُّك أن ينزِّلَ علينا مائدةً من السماء}؛ أي: مائدة فيها طعامٌ، وهذا ليس منهم عن شكٍّ في قدرةِ الله واستطاعتِهِ على ذلك وإنما ذلك من باب العرض والأدب منهم، ولما كان سؤالُ آياتِ الاقتراح منافياً للانقياد للحقِّ وكان هذا الكلام الصادرُ من الحواريين ربَّما أوْهَمَ ذلك؛ وعَظَهم عيسى عليه السلام فقال: {اتَّقوا الله إن كُنتُم مؤمنين}؛ فإن المؤمن يحمله ما معه من الإيمان على ملازمةِ التقوى، وأن ينقادَ لأمر الله، ولا يطلُبَ من آيات الاقتراح التي لا يدري ما يكون بعدها شيئاً.
فأخبر الحواريون أنَّهم ليس مقصودُهُم هذا المعنى، وإنما لهم مقاصد صالحة ولأجل الحاجة إلى ذلك، فقالوا: {نريدُ أن نأكُلَ منها}: وهذا دليل على أنهم محتاجونَ لها، {وتطمئنَّ قلوبُنا}: بالإيمان حين نرى الآياتِ العيانيَّة، حتى يكون الإيمان عينَ اليقين؛ [كما كانَ قبل ذلك علم اليقين]؛ كما سأل الخليل عليه الصلاة والسلام ربَّه أن يُرِيَهُ كيف يحيي الموتى، {قال أوَلَمْ تُؤمن قال بلى ولكن ليطمئنَّ قَلْبي}: فالعبد محتاجٌ إلى زيادة العلم واليقين والإيمان كلَّ وقت، ولهذا قال: {ونعلمَ أن قد صَدَقْتَنا}؛ أي: نعلم صدقَ ما جئتَ به أنه حقٌّ وصدقٌ، {ونكونَ عليها من الشاهدينَ}: فتكون مصلحةً لمن بعدَنا، نشهدُها لك، فتقومُ الحجة، ويحصلُ زيادة البرهان بذلك.
فلما سمع عيسى عليه الصلاة والسلام ذلك وعَلِمَ مقصودَهم؛ أجابهم إلى طلبهم في ذلك ، فقال: {اللهمَّ ربَّنا أنزِلْ علينا مائدةً من السماء تكون لنا عيداً لأوَّلنا وآخرِنا وآية منك}؛ أي: يكون وقتُ نزولها عيداً وموسماً يُتَذَكَّرُ به هذه الآية العظيمة، فتُحْفَظ ولا تُنسى على مرور الأوقات وتكرُّر السنين؛ كما جعل الله تعالى أعياد المسلمين ومناسكهم مذكراً لآياتِهِ، ومنبهاً على سنن المرسلين وطرقهم القويمة وفضله وإحسانه عليهم، {وارزقنا وأنتَ خيرُ الرازقينَ}؛ أي: اجْعَلْها لنا رِزْقاً. فسأل عيسى عليه السلام نزولها وأن تكونَ لهاتين المصلحتين: مصلحة الدين بأن تكون آيةً باقيةً، ومصلحة الدُّنيا، وهي أن تكون رزقاً.
{قال الله إني مُنزِّلها عليكم، فمَن يَكْفُرْ بعدُ منكم فإني أعذِّبه عذاباً لا أُعذِّبُه أحداً من العالمين}: لأنَّه شاهدَ الآية الباهرة وكَفَرَ عناداً وظُلماً، فاستحقَّ العذاب الأليم والعقاب الشديد.
واعلم أنَّ الله تعالى وَعَدَ أنه سينزلها، وتوعَّدهم إن كفروا بهذا الوعيد، ولم يذكر أنَّه أنزلها: فيُحتمل أنه لم يُنْزِلْها بسبب أنهم لم يختاروا ذلك، ويدلُّ على ذلك أنه لم يذكر في الإنجيل الذي بأيدي النصارى ولا له وجود. ويُحتمل أنها نزلت كما وعد الله، وأنه لا يُخْلِفُ الميعاد، ويكون عدم ذِكْرها في الأناجيل التي بأيديهم من الحظِّ الذي ذُكِّروا به فنسوه، أو أنه لم يُذْكَرْ في الإنجيل أصلاً، وإنَّما ذلك كان متوارثاً بينهم، ينقله الخلف عن السلف، فاكتفى الله بذلك عن ذكرِهِ في الإنجيل، ويدل على هذا المعنى قوله: {ونكونَ عليها من الشاهدين}. والله أعلم بحقيقة الحال.
{وإذ قال الله يا عيسى ابن مريم أأنتَ قلتَ للنَّاسِ اتَّخِذوني وأمِّيَ إلهين من دونِ اللهِ}: وهذا توبيخٌ للنصارى الذين قالوا: إنَّ الله ثالثُ ثلاثةٍ! فيقول الله هذا الكلام لعيسى، فيتبرَّأ منه عيسى، ويقول: {سبحانَك}: عن هذا الكلام القبيح وعمَّا لا يَليقُ بك، {ما يكونُ لي أن أقولَ ما ليس لي بحقٍّ}؛ أي: ما ينبغي لي ولا يَليقُ أن أقول شيئاً ليس من أوصافي ولا من حقوقي؛ فإنَّه ليس أحدٌ من المخلوقين لا الملائكة المقرَّبون ولا الأنبياء المرسلون ولا غيرهم له حقٌّ ولا استحقاقٌ لمقام الإلهية، وإنما الجميع عبادٌ مدبَّرونَ وخلقٌ مسخَّرونَ وفقراء عاجزون. {إن كنتُ قلتُه فقد عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما في نفسي ولا أعلمُ ما في نفسِكَ}: فأنت أعلم بما صَدَرَ مني وأنت علاَّمُ الغُيوب، وهذا من كمال أدب المسيح عليه الصلاة والسلام في خطابِهِ لربِّه، فلم يَقُلْ عليه السلام: لم أقلْ شيئاً من ذلك، وإنما أخبر بكلام ينفي عن نفسِهِ أن يقولَ كلَّ مقالةٍ تُنافي منصِبَهُ الشريف، وأن هذا من الأمور المحالة، ونزَّه ربَّه عن ذلك أتمَّ تنزيه، وردَّ العلم إلى عالم الغيب والشهادة.
ثم صرَّح بذِكْرِ ما أمر به بني إسرائيل، فقال: {ما قلتُ لهم إلَّا ما أمَرْتَني به}: فأنا عبدٌ متَّبِعٌ لأمرِك لا متجرئٌ على عظمتك، {أنِ اعبُدوا الله ربِّي وربَّكم}؛ أي: ما أمرتهم إلاَّ بعبادةِ الله وحدَه وإخلاص الدين له المتضمِّن للنهي عن اتِّخاذي وأمي إلهين من دون الله وبيان أني عبد مربوب؛ فكما أنه ربُّكم فهو ربِّي، {وكنتُ عليهم شهيداً ما دمتُ فيهم}: أشهدُ على من قام بهذا الأمر ممَّن لم يقم به.
{فلما توفَّيْتَني كنتَ أنت الرقيبَ عليهم}؛ أي: المطَّلع على سرائِرِهم وضمائِرِهم، {وأنت على كلِّ شيءٍ شهيد}: علماً وسمعاً وبصراً؛ فعلمُك قد أحاط بالمعلومات وسمعُك بالمسموعات وبصرُك بالمبصَرات؛ فأنت الذي تجازي عبادكَ بما تعلمُه فيهم من خيرٍ وشرٍّ.
{إن تعذِّبْهم فإنَّهم عبادُكَ}: وأنت أرحمُ بهم من أنفسِهم وأعلمُ بأحوالهم؛ فلولا أنهم عبادٌ متمرِّدون؛ لم تعذبْهم، {وإن تَغْفِرْ لهم فإنَّك أنت العزيز الحكيم}؛ أي: فمغفرتُك صادرة عن تمام عزَّةٍ وقدرةٍ، لا كمن يغفر ويعفو عن عجزٍ وعدم قدرةٍ، {الحكيم}: حيث كان من مقتضى حكمتِكَ أن تغفرَ لمن أتى بأسباب المغفرة.
{قال الله} مبيِّناً لحال عبادِهِ يوم القيامة ومَن الفائزُ منهم ومَن الهالكُ ومن الشقيُّ ومن السعيدُ: {هذا يومُ ينفعُ الصادقينَ صدقُهم}: والصادقونَ هم الذين استقامت أعمالُهم وأقوالُهم ونياتهم على الصراط المستقيم والهَدْي القويم؛ فيوم القيامة يجدون ثَمَرَةَ ذلك الصدق إذا أحلَّهم الله في مقعد صدقٍ عند مليكٍ مقتدرٍ. ولهذا قال: {لهم جناتٌ تجري من تحتها الأنهار خالدين فيها أبداً رضي الله عنهم ورضوا عنه ذلك الفوزُ العظيم}، والكاذبون بضدِّهم سيجِدون ضررَ كَذِبهم وافترائهم وثمرةَ أعمالهم الفاسدة.
{لله ملك السموات والأرض}: لأنَّه الخالق لهما والمدبِّر لذلك بحكمِهِ القدريِّ وحكمه الشرعيِّ وحكمه الجزائيِّ. ولهذا قال: {وهو على كلِّ شيءٍ قديرٌ}: فلا يُعْجِزُهُ شيءٌ بل جميعُ الأشياء منقادةٌ لمشيئتِهِ ومسخَّرة بأمرِهِ.
(111 - 120) (
﴿وَإِذۡ أَوۡحَيۡتُ إِلَى ٱلۡحَوَارِيِّۧنَ أَنۡ ءَامِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُوٓاْ ءَامَنَّا...﴾) به یاد آور نعمت مرا که به تو ارزانی نمودم، آنگاه که پیروان و یاورانی را برای تو فراهم نمودم. پس به حواریون الهام کردم و دلهایشان را برای ایمان آوردن به من و پیامبرم مهیّا نمودم، و بر زبان تو به سوی آنها وحی کردم؛ یعنی آنها را توسط وحیی که از جانب خدا به سویت آمده بود، دستور دادم،
و آن را اجابت نموده و تسلیم فرمان من شدند و گفتند: ایمان آوردیم، و گواه باش که ما مسلمانیم. پس آنان هم در ظاهر تسلیم شدند و با انجام اعمال شایسته فرمان بردند، و هم در باطن ایمان آوردند؛ ایمان باطنی که صاحب خود را از نفاق و ضعف ایمان نجات میدهد.
«حواریون» یعنی یاوران،
همانطور که عیسی پسر مریم به حواریون گفت: ﴿مَنۡ أَنصَارِيٓ إِلَى ٱللَّهِۖ قَالَ ٱلۡحَوَارِيُّونَ نَحۡنُ أَنصَارُ ٱللَّهِ﴾ یاوران من در راه خدا چه کسانی هستند؟
حواریون گفتند: ما یاوران خدا هستیم. (
﴿إِذۡ قَالَ ٱلۡحَوَارِيُّونَ يَٰعِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ هَلۡ يَسۡتَطِيعُ رَبُّكَ أَن يُنَزِّلَ عَلَيۡنَا مَآئِدَةٗ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ﴾) و به یادآور آنگاه که حواریون گفتند: ای عیسی پسر مریم! آیا پروردگارت میتواند سفرهای از آسمان بر ما نازل کند؟ سفرهای که در آن غذا باشد. این خواستۀ آنها بدان خاطر نبود که در قدرت خدا شک داشته باشند، بلکه این را در قالب خواهش و ادب بیان کردند. و از آنجا که درخواست و پیشنهاد معجزات، با انقیاد و تسلیم شدن در برابر حق، منافی و متضاد بود، و این کلام که از حواریون صادر شده بود احتمالاً چنین چیزی را میرساند،
عیسی ـ علیه السلام ـ آنها را اندرز داد و گفت: (
﴿ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ﴾) از خدا بترسید، اگر مؤمن هستید؛ زیرا ایمانی که مؤمن دارد همیشه او را به پرهیزگاری و تسلیم شدن در برابر فرمان خدا و عدم پیشنهاد معجزات؛ امری که نمیداند چه چیزی را به دنبال خواهد داشت، وا میدارد. پس حواریون خبر دادند که منظورشان این نیست، بلکه آنها از این پیشنهاد، مقاصد و اهداف نیکویی مدنظر دارند، چون به آن نیازمند بودند، (
﴿قَالُواْ نُرِيدُ أَن نَّأۡكُلَ مِنۡهَا﴾) گفتند: ما میخواهیم از آن بخوریم. و این بیانگر آن است که آنها به آن نیاز داشتند. (
﴿وَتَطۡمَئِنَّ قُلُوبُنَا﴾) و دلهایمان به وسیلۀ ایمان، اطمینان پیدا کند و با مشاهدۀ نشانهها و معجزات آشکار، ایمان و باور ما به یقین تبدیل گردد. همان طور که ابراهیم خلیل ـ علیه السلام ـ از پروردگارش خواست که به او نشان بدهد چگونه مردگان را زنده مینماید.
﴿قَالَ أَوَ لَمۡ تُؤۡمِنۖ قَالَ بَلَىٰ وَلَٰكِن لِّيَطۡمَئِنَّ قَلۡبِي﴾ فرمود: آیا ایمان نداری؟
گفت: آری! ولی تا دلم مطمئن گردد. پس بنده، در هر زمان و مکانی، به آگاهی و یقین و ایمان و باور بیشتر نیاز دارد.
بنابراین فرمود: (
﴿وَنَعۡلَمَ أَن قَدۡ صَدَقۡتَنَا﴾) و بدانیم که به ما راست گفتهای؛ یعنی تا راست بودن آنچه را که پیش ما آوردهای، بدانیم، و برایمان معلوم گردد که آن حق و راست است. (
﴿وَنَكُونَ عَلَيۡهَا مِنَ ٱلشَّٰهِدِينَ﴾) و برآن از گواهان باشیم. پس به نفع و مصلحت کسانی باشد که بعد از ما میآیند، و ما بر آن گواهی میدهیم که تو چنین کردهای. بنابراین دلیل و حجت اقامه میگردد و دلیل بیشتری بر قدرت و توانایی پروردگار بهدست میآید. وقتی عیسی علیه السلام این را از آنان شنید و از منظورشان آگاه شد،
خواستۀ آنان را در این مورد پذیرفت و گفت: (
﴿ٱللَّهُمَّ رَبَّنَآ أَنزِلۡ عَلَيۡنَا مَآئِدَةٗ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ تَكُونُ لَنَا عِيدٗا لِّأَوَّلِنَا وَءَاخِرِنَا وَءَايَةٗ مِّنكَ﴾) پروردگارا! بر ما از آسمان سفرهای فرو بفرست که جشنی برای متقدمین و متأخرین شود، و نشانهای از جانب تو باشد؛ یعنی زمانِ فرود آمدن آن، جشن و موسمی باشد که در آن، این نشان و معجزۀ بزرگ یاد گردد، تا به خاطر سپرده گردد و در گذر زمان و مرور سالها، فراموش نشود. همان طور که خداوند متعال جشنها و اعیاد مسلمین و مناسک آنان را یاد آور آیات و نشانههای خویش، و یادآور سنت و روشهای استوار پیامبران، و یاد آور فضل و احسان خود بر آنان قرار داده است. (
﴿وَٱرۡزُقۡنَا وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلرَّٰزِقِينَ﴾) و به ما روزی بده، و تو بهترین روزی دهندگانی، یعنی آن را، روزی ما بگردان. پس عیسی ـ علیه السلام ـ به خاطر این دو مصلحت از خداوند خواست تا سفره را فرو فرستد؛ یکی مصلحت دین که تبدیل به نشانه و معجزهای ماندگار شود، و دیگری مصلحت دنیا و آن اینکه رزق و روزی آنان باشد. (
﴿قَالَ ٱللَّهُ إِنِّي مُنَزِّلُهَا عَلَيۡكُمۡۖ فَمَن يَكۡفُرۡ بَعۡدُ مِنكُمۡ فَإِنِّيٓ أُعَذِّبُهُۥ عَذَابٗا لَّآ أُعَذِّبُهُۥٓ أَحَدٗا مِّنَ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) خداوند فرمود: آن را بر شما فرو میفرستم. و هرکس از شما بعد از آن کفر بورزد، او را به عذابی گرفتار میکنم که هیچ کس از جهانیان را اینگونه عذاب نداده باشم. چون او معجزۀ آشکار را مشاهده کرده و از روی عناد و ستمگری کفر ورزیده است، بنابراین سزاوار عذاب دردناک و کیفر سخت میباشد. و بدان که خداوند وعده داد که آن را فرو خواهد فرستاد، و نیز هشدار داد ـ که اگر کفر بورزند ـ به این وعید سخت گرفتار میشوند. و خداوند ذکر نکرد که او این سفره را نازل کرده است. پس احتمال دارد که خداوند آن را فرو نفرستاده باشد؛ به علت اینکه آنها این پیشنهاد را قبول نکردند. نیز در انجیلی که در دست نصارا است، این سفره ذکر نشده است و در آن بحثی در این رابطه وجود ندارد. و احتمال دارد که این سفره فرو فرستاده شده باشد، همان طور که خداوند وعده داده است، و او خلاف وعده نمینماید. و اینکه در انجیلهای آنان ذکر نشده، از آن دسته اندرز و مطالبی است که به آنان تذکر داده شد، اما آن را فراموش کردند. و یا اینکه اصلاً در انجیل ذکر نشده است، بلکه آنان این ماجرا را نسل به نسل نقل کردهاند، و چون آن را نسل به نسل نقل میکردند، خداوند به همین بسنده نمود و در انجیل ذکر نکرد. و آیۀ (
﴿وَنَكُونَ عَلَيۡهَا مِنَ ٱلشَّٰهِدِينَ﴾) و ما بر آن گواه خواهیم بود، بر همین مفهوم دلالت مینماید. و خداوند حقیقت امر را بهتر میداند. (
﴿وَإِذۡ قَالَ ٱللَّهُ يَٰعِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ ءَأَنتَ قُلۡتَ لِلنَّاسِ ٱتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَٰهَيۡنِ مِن دُونِ ٱللَّهِ﴾) و به یاد آور هنگامی که خداوند فرمود: ای عیسی پسر مریم! آیا تو به مردم گفتی: من و مادرم را به عنوانِ دو معبود به جای خدا بپرستید؟ این توبیخ و سرزنش نصارا است،
آنهایی که گفتند: خداوند سومینِ سه
[شخص یا سه اقنوم] است. پس خداوند این سؤال را از عیسی میپرسد،
و عیسی از آن تبرّی کرده و میگوید: (
﴿سُبۡحَٰنَكَ﴾) بار خدایا! تو ازاین سخنِ زشت و ازآنچه که شایستۀ تو نیست، پاک هستی. (
﴿مَا يَكُونُ لِيٓ أَنۡ أَقُولَ مَا لَيۡسَ لِي بِحَقٍّ﴾) مرا نسزد که چیزی بگویم که گفتن آن، حق من نیست؛ زیرا هیچ یک از آفریدگان و فرشتگان مقرب و پیامبران و دیگران سزاوار مقام خدایی و الوهیت نیستند، بلکه همه بندگانی هستند که تحت تدبیر و تصرف خدا هستند، و آفریدگانی رام شده و مسخر، و نیازمندانی ناتواناند. (
﴿إِن كُنتُ قُلۡتُهُۥ فَقَدۡ عَلِمۡتَهُۥۚ تَعۡلَمُ مَا فِي نَفۡسِي وَلَآ أَعۡلَمُ مَا فِي نَفۡسِكَ﴾) اگر من آن را گفته باشم، بی گمان تو آن را میدانی. تو از درون من باخبر هستی، و من از آنچه که در ذات توست، آگاه نیستم. پس تو چیزی را که از من سرزده است، بهتر میدانی. (
﴿إِنَّكَ أَنتَ عَلَّٰمُ ٱلۡغُيُوبِ﴾) بیگمان تو دانندۀ رازها و امور پنهان هستی. و این بیانگر کمال ادب مسیح علیه السلام در مخاطب قرار دادنِ پروردگارش است.
پس او علیه السلام نگفت: من چیزی از این موارد را نگفتهام، بلکه او هر گفتاری را که با مقام شریف خود منافات دارد، نفی میکند، و همانا این، از امور محال است، و پروردگارش را به طور کامل پاک و منزه میدارد، و آگاهی و دانش را به دانندۀ پنهان و آشکار بر میگرداند. سپس به ذکر مطالبی پرداخت که بنیاسرائیل را بدان دستور داده بود،
و فرمود: (
﴿مَا قُلۡتُ لَهُمۡ إِلَّا مَآ أَمَرۡتَنِي بِهِۦٓ﴾) چیزی به آنان نگفتهام، جز آنچه مرا به گفتن آن دستور دادهای. پس من بندهای پیرو و فرمانبردار تو هستم، و نسبت به شکوه و بزرگیات جسارت نکردهام. (
﴿أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمۡ﴾)
[گفتهام] خدا را بپرستید که پروردگار من و شما است؛ یعنی آنان را جز به پرستش خدای یگانه و اخلاص در دین، به چیزی دیگر دستور ندادهام؛ و این امر، متضمن آن است که آنان را از اینکه من و مادرم را به خدایی بگیرند، نهی کنم. نیز متضمن آن است که من بندۀ خداوند و آفریدۀ او باشم. پس همان طور که خداوند، پروردگار شماست پروردگار من نیز هست. (
﴿وَكُنتُ عَلَيۡهِمۡ شَهِيدٗا مَّا دُمۡتُ فِيهِمۡ﴾) و تا زمانی که در میانشان بودم، بر آنان گواه بودم.
[و] گواهی میدهم که چه کسی از آنان این امر را برپا داشته و چه کسی آن را برپا نداشته است. (
﴿فَلَمَّا تَوَفَّيۡتَنِي كُنتَ أَنتَ ٱلرَّقِيبَ عَلَيۡهِمۡ﴾) و هنگامی که زندگی مرا بر روی زمین پایان دادی و مرا زنده به سوی آسمان بالا بردی، تو برآنان مراقب بودی؛ یعنی تو از رازها ودرون آنان اطلاع داشتی. (
﴿وَأَنتَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ﴾) و تو بر هر چیزی حاضر و ناظر و آگاه هستی، آن را میدانی و میشنوی و میبینی. پس علم و آگاهی تو همۀ معلومات را، و شنواییات همۀ شنیدنیها را، و بیناییات همۀ دیدنیها را احاطه نموده است. بنابراین تو بندگانت را طبق نیکی و انحرافی که در آنها وجود دارد، سزا و جزا میدهی. (
﴿إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُكَ﴾) اگر آنان را عذاب دهی، پس آنان بندگان تو هستند، و تو از خودشان نسبت به آنان مهربانتری، و حالات آنها را بهتر میدانی. و اگر بندگانی سرکش نبودند، آنان را عذاب نمیدادی. (
﴿وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ﴾) و اگر آنان را بیامرزی، پس همانا تو توانا و با حکمت هستی؛ یعنی آمرزش تو، از کمال توانایی و قدرتت سر چشمه میگیرد، نه مانند کسی که به خاطر ناتوانی میآمرزد و میبخشد. تو حکیمی، و از مقتضای حکمتت این است که هر کس اسباب آمرزش را فراهم نماید، او را میآمرزی. (
﴿قَالَ ٱللَّهُ﴾) خداوند متعال حالت بندگانش را در روز قیامت و اینکه چه کسانی از آنان در آن روز رستگار است، و چه کسی هلاک میشود، و چه کسی خوشبخت و چه کسی بدبخت خواهد بود،
بیان داشته و میفرماید: (
﴿هَٰذَا يَوۡمُ يَنفَعُ ٱلصَّٰدِقِينَ صِدۡقُهُمۡ﴾) این، روزی است که راستگویان را، راستیشان سود میرساند. و
«صادقین» کسانی هستند که کردا
* * *